درباره این کتاب
وقتى موعظه ، از زبان پیامبر باشد و از جان محمّد(ص ) بجوشد، و بر جان و دل (ابوذر)نشیند، سزاوار است که گوش جان همه عالمیان در همه زمانها آن حکمتهاى تراویده از زبان رسول را مشتاقانه خریدار شود و چهره روح درچشمه زلال این مواعظ، شادابى یابد.
(ناىِ حکمت ) نبوى ، زمزمه گر نواى بیدارى فطرت و رویش یقین و معرفت در بوستانِ جانهاى پند نیوش است . سپاسگزار خدمات و تلاشهاى پیشینیانیم که با تاءلیفات خویش ، گنجینه اى از معارف والاى مکتب را براى آیندگان به میراث نهادند، تا ما امروز پس از چهارده قرن ، بتوانیم کنار (مائده آسمانىِ) احادیث بنشینیم و سخنان پیامبر به ابوذر را بخوانیم و بشنویم وپند گیریم .
آنچه مى خوانید، شرح گونه اى فشرده بر فرازهاى مواعظ بلندى است که رسول خدا(ص ) به(ابوذر غفارى ) تعلیم داده است ، سخنانى حکمت بار و سودمند، از پیامبر حکمت و حکومت ، به شهید زنده ربذه ، حضرت ابوذر(ع ) که متن آن در کتب حدیث نیز آمده است .(۱)
گرچه این مواعظ، پیشتر هم به صورتهاى دیگر همراه با ترجمه منتشر شده است ، امّا ترجمه و تبیینى که در این کتاب مى خوانید، از نظر قلم و نوع برداشت و زاویه دید، ویژگیهایى دارد که مى تواند براى اهل مطالعه در این روزگار، بویژه جوانان جویاى یقین و پویاى راه کمال و سلوک روحى ، مفیدتر باشد.
قم – جواد محدّثى
تابستان ۱۳۷۶
الگو گرفتن از الگوها
(ابوذر غفارى )، شاگردى است ممتاز، در مکتب اسلام .
استادش (محمد) است (صلوات الله علیه )
کتابش ، (قرآن )،
دوره آموزش ، (طول عمر)،
رشته آموزشى ، (انسانیت ).
ابوذر، انسان نمونه و الگوى والایى است ، براى همه آنان که مى خواهند در (مکتب اسلام ) و در تربیت دینى ، (چگونه بودن ) را بیاموزند.
بى شک ، آنچه ابوذر از پیامبر مى آموزد، درسهایى است متعالى تر از آنچه دیگران در فکر فرا گرفتن آنند.
خوبست که ما هم این درس را بیاموزیم و به کار گیریم .
تا زندگى مان معنى پیدا کند،
و حیاتمان (هدفدار) شود،
و حرکتمان (جهت دار) گردد،
و جهت حرکتمان به سوى (خدا) گردد، که … (الى اللّه المصیر).
شاءن نزول
(ابوالاسود دوئلى )، یکى از یاران خالص على علیه السلام و شیعیان پاک و مدافعان سرسخت و وفادار ولایت ، مى گوید:
در ایامى که (ابوذر غفارى ) این یار محبوب پیامبر و صحابى انقلابى و شورگستر آن حضرت در (ربذه ) تبعید بود، پیش او رفتم .
ابوذر گفت :
روزى در مسجد، خدمت رسول گرامى رسیدم .در مسجد، جز پیامبر اسلام و على (ع ) کسى دیگر نبود.خلوت مسجد را مغتنم شمردم
و پیش رسول اللّه رفته ، گفتم :(اى رسول خدا!پدر و مادرم فدایت … مرا وصیت و سفارشى کن ، تا خداوند مرا به خاطر آن سود دهد.
فرمود:(چه خوب ، اى ابوذر!
(تو از مایى . تو از خانواده مایى ، و تو را سفارش مى کنم که آن را خوب فراگیرى ، وصیت و توصیه اى که در بردارنده تمام راهها و روشهاى خیر و خوبى است . اگر آن را بیاموزى و پاسدارش باشى ؛ به منزله دو بالى خواهد بود که تو را در پرواز مدد کند…)
محمد(ص )، معلم توحید
از اینجا، سخنان پیامبر به ابوذر شروع مى شود.رسول خدا، شاگردى ممتاز و گوشى پندنیوش و قلبى آگاه را در پیش و رو به رو دارد و مى داند که پیام و سخنش بر دل خداشناس خواهد نشست .مى داند که نصیحت و توصیه هایش ، تباه نخواهد شد و هدر نخواهد رفت .
محمد (ص ) و ابوذر، رو به روى هم اند. رسول خدا سخن مى گوید (ابوذر)، گوش جان را به این چشمه سار زلال معرفت و تعلیم گشوده است .
پیامبر، سخن را از (خدا) آغاز مى کند:
(اى ابوذر!…
خدا را آنگونه عبادت کن که گویا او را مى بینى .
اگر تو او را نمى بینى ، او تو را مى بیند.
بدان که سرآغاز عبادت و خداپرستى ، (معرفت ) و (شناخت ) است . او قبل از هرچیز، (اوّل ) است و چیزى پیش از او نبوده است .
او یکتایى است که دوّمى ندارد.
پاینده اى است که نهایت ندارد.
آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست ، پدید آمده از قدرت اوست .
او. (آگاه ) و (توانا) است …)(۲)
رسالت جهانى پیامبر
پس از این درس نخست توحیدى ، پیامبر به درس دوم مى پردازد. از دعوت جهانى خویش مى گوید. و… از فلسفه بعثت مى فرماید:
(پس از توحید مرحله دوم (بندگى خدا) ،
ایمان آوردن به من است و اعتراف و اقرار به این که خداوند مرا به سوى تمامى بشریت ، به عنوان للّه للّه (بشیر) و (نذیر) فرستاده است ،
تا اینکه خلایق را به فرمان خدا به سوى حق (که خداوند است ) دعوت کنم …)(۳)
آنگاه به نقش جهت دهنده و نظام بخشى و وحدت آفرینى (اهل بیت ) اشاره مى کند و در مقام برقرارى پیوند استوار و محبت عمل آفرین با این (خانواده ) مى فرماید:(پس از توحید و اعتراف به رسالت من ، دوستى کردن با (اهل بیت من ) است ، این خانه و خانواده اى که به خواست خدا و اراده او نجس و پلیدى از آن رفته و به (طهارت ) رسیده است
اى ابوذر!…
بدان که خداوند، اهل بیت مرا در میان امتم ، همچون کشتى نجات بخش نوح قرار داده است که هر که بر این سفینه برآید، نجات مى یابد و هر که از آن روى بگرداند، غرق خواهد شد…)(۴)
درسى براى زندگى
مشغله ها، همیشه باز دارنده انسان از تلاشهاى پیش برنده است . آفتهاى جسمى و بیماریها، سرعت پرواز انسان را مى کاهد. خوشبخت کسى است که تنى سالم و فرصتى آزاد و فراغتى داشته باشد تا بتواند به آنچه که (باید) برسد و دست یابد.
پیامبر، در ادامه سخنانش با ابوذر، با یادآورى این مطلب ، این درس بزرگ را مى دهد که باید از فرصتها، تندرستیها، تواناییها، فراغتها و جوانیها، حداکثر استفاده را برد. پس از بیان این نکته که بیشتر مردم در دو نعمت (صحت ) و (فراغت ) مغبون و زیان زده اند، مى فرماید:
(… اى ابوذر!
پنج چیز را قبل از پنج چیز، قدر بشناس و غنیمت بدان :
جوانى ات را، قبل از پیرى ،
تندرسى ات را، قبل از بیمارى ،
دارایى ات را، قبل از تنگدستى ،
فراغت خود را، قبل از گرفتارى ،
و… زندگیت را، قبل از مرگ …)(۵)
راستى ، چه درس شگفت و بزرگ و حکیمانه اى !مگر نه اینکه سرمایه هاى سودآور انسان در بازار زندگى ، عبارت است از:
(جوانى )، (سلامتى )، (امکانات مادى )، (فراغت ) و سرمایه (عمر)؟! و مگر نه اینکه آفت هر یک از اینها، در کنارش بیان شده است ؟
اگر بتوانیم در جوانى ، کارى براى پیرى بکنیم ،
اگر بتوانیم از تندرستى ، بهره کامل ببریم ،
اگر موفق شویم (مال ) را در جاى درست خود، مصرف و خرج کنیم ،
اگر از فرصتهاى گرانبها، حداکثر استفاده را بگیریم ،
و اگر از عمر گرانمایه ، براى خانه ابدى و سراى آخرت ، رهتوشه اى برداریم ،دیگر چه غم و اندوهى ؟
بیشتر زیان زدگان ، کسانى اند که گهر وقت را، رایگان از دست مى دهند. مگر مى توان وقت رفته را باز آورد؟… هرگز!
از رسول خدا بشنویم :
اى ابوذر!
از این که کارى را به آینده موکول کنى (و کار امروز را به فردا بیفکنى تسویف )بپرهیز.
تو امروز، در مقابل امروزت هستى ، از آینده چه خبر دارى ؟
اگر فردایى داشتى ، براى فردایت چنان باش که براى (امروز) ت بودى .و اگر به (فردا) نرسیدى ، بر کوتاهى و قصور امروز، اندوه نخواهى داشت .
اى ابوذر!…
چه بسا کسانى که به استقبال روزى مى شتابند و در انتظار (فردا) للّه یى هستند ولى هرگز به آن نمى رسند. اگر به (اجل ) و سرنوشت آن بیندیشى ، آرزوهاى دور و دراز، و مغرور شدن به آنها را دشمن خواهى دانست …)
اى ابوذر!
در دنیا چنان باش که گویى غریبى هستى ، یا یک رهگذر، و خود را از اهل گور به حساب آور…)(۶)
دنیا همچون پلى است که باید از آن عبور کرد تا به سراى جاودان (آخرت ) رسید. دنیا، یک مسافرخانه است . دنیا، یک منزلگاه سر راه است و ما، مسافرى رهگذر…
ما، آخرتى هستیم ، نه دنیایى . باید از این (فرودگاه ) براى آن (قرارگاه ) رهتوشه برگیریم . وطن ما خانه ابدى آخرت است . باید فکر کنیم که ما را در گور گذاشته اند و فرصت از دست رفته ، و باید حساب عملکرد خود را پس بدهیم . بیا ره توشه برداریم ..
رسول خدا (ص ) در ادامه صحبتهایش مى فرماید:
اى ابوذر!
قبل از بیمار شدن ، از سلامتى ات بهره بردارى کن و قبل از مرگ ، از حیات خود، چرا که ، نمى دانى نام و نشان تو در فردا چیست .
اى ابوذر!
بپرهیز از این که مرگ ، در حال لغزش و خطا تو را دریابد، که دیگر نه امکان بازگشتى هست و نه پوزش ، پذیرفته مى شود و نه تو را براى آنچه به جا نهاده اى مى ستایند و نه اشتغالات ، عذرى به حساب مى آید….(۷)
تعهد در برابر فرصتها
حساسیت پیامبر را نسبت به (وقت ) و گذران عمر و سپرى شدن فرصتها و استفاده شایسته نکردن از آن مى بینیم . پیامبر در ادامه سخنانش با ابوذر، روى این مساءله تاءکید فراوان دارد.
سرمایه داشتن و تجارت نکردن ،
فرصت داشتن و زیان بردن ،
زنده بودن و عمر را به بطالت گذراندن ،
کیمیاى عمر را ارزان فروختن ،
اینها چیزهایى است که پیامبر اسلام ، بشدت نسبت به آنها حساسیت نشان مى دهد و در هدفدارى حیات انسان ، براى پرداختن به آن ، جایى خاص قرار داده است . باز بشنویم از زبان آن حضرت :
اى ابوذر!
بر عمر خویش ، بیش از درهم و دینارت حریص باش !…(۸)
عقل حسابگر، به محاسبه امور مالى ، دخلها و خرجها، موارد مصرف ، سودها و زیانها، به طور جدى مى پردازد، ولى … آیا عمر و وقت ، ارزش درهم و دینار را هم ندارد؟! آیا به حساب مصرف عمر هم مى پردازیم ؟!
در رابطه با اعمالمان ، آینده اى پرخوف و خطر در پیش داریم ،
گردنه هایى صعب العبور، ایستگاههایى براى بازرسى و تفتیش دقیق ، توقفگاههایى براى حساب !
پیامبر دلسوز، و تربیت دهنده جانها، اینها را به ابوذر یادآورى مى کند:
(اى ابوذر!…
هر یک از شما منتظر چیست ؟
ثروتى که طغیان آور است ؟ فقرى که نسیان آور است ؟ مرضى که به فساد مى کشد؟ پیرى و کهولتى که زمین گیر مى کند؟ یا… مرگى که شتابان به سراغ مى آید؟ یا دجّالى که بدترین غایب مورد انتظار است ؟ یا فرا رسیدن قیامت را؟و… ساعت قیامت ، وحشتبارتر و تلختر است !…)(۹)
تعهد علم و دانش
دانش ، نور و روشنایى است .
اما آنگاه که همراه با تقوا و خدابینى باشد. وگرنه ، دانش بدون دین و علم بدون عمل ، جزوبال بر گردن دانشمند، چیزى نیست .
علم ، باید نافع باشد و دانش باید به حال جامعه مفید افتد، وگرنه آفت جامعه خواهد بود. پیامبر مى فرماید: (در قیامت ، بدترین مردم نزد خداوند، ازنظر موقعیت ، عالم و دانشمندى است که خود و دیگران از علمش نفع نمى برند.(۱۰)
ثمر علم اى پسر عمل است
ورنه تحصیل علم دردسر است
علم باید در خدمت مردم باشد، و وسیله آگاهى دادن ، بصیرت بخشیدن ، راهنمایى کردن ! نه مایه تفاخر… و سرمایه غرور! نه وسیله مباهات و دانش را به رخ دیگران کشیدن .
ادامه سخن رسول خدا (ص ):
(اى ابوذر!…
هرکس دانش بطلبد، تا مردم را به طرف خود جلب کند، هرگز بوى بهشت را نخواهد یافت .
هرکس دانش بجوید، تا به کمک آن ، مردم را بهتر بفریبد، هرگز بوى بهشت را نخواهد یافت .) (۱۱)جنگِ (تخصّص ) و(تعّهد) و نزاع (تکنیک ) و (تقوا) ریشه در همین مساءله دارد.
چو دزدى با چراغ آید گزیده تر برد کالا!
پیامبر اسلام ، برحذر مى دارد که علم ، در جهتِ فریب مردم به کار رود.
تیغ دادن در کف زندگى مست
به که افتد علم ، نا کس را به دست
غرور علمى
یکى از بزرگترین شهامتها، اعتراف به (جهل ) است . اگر چیزى را نمى دانیم ، بدون توجیه و تاءویل ، و شیره مالیدن سر خلق اللّه ، بدون چرب زبانى و سالوس بازى و پشت هم اندازى ، صریح و باشجاعت ، بگوئیم : (نمى دانم )!
این ، مشکلتر از به خاک رساندن پشت حریف در کشتى است و بیش از شکست دادن دشمن در میدان رزم ، نیرو مى طلبد؛ زیرا اینجا ما با دشمنى ، نیرومند، به نام (نفس ) دست به گریبانیم که در خانه دلمان جا دارد. هرچیزى آفتى دارد، و آفتِ علم ، (غرور) است . غرور علمى ، انسان را از اعتراف به جهل و نادانى باز مى دارد.
از رسول خدا بشنویم :
(… اى ابوذر!
وقتى از چیزى سؤ ال شد که نمى دانى ، بگو: (نمى دانم ) .
که هم از پیامدهاى ناجور آنچه نمى دانى نجات یابى ،
و هم از عذاب خداوند در قیامت !…) (۱۲)
آرى … این ، شجاعت و قهرمانى مى خواهد. دلیرى فقط در تیغ کشیدن و تیر انداختن نیست . میدان رزم ، فقط جبهه بیرونى جنگ با دشمن رویاروى ، نیست . (نفس ) نیز حریفى است که براى مبارزه ، (حریف ) مى طلبد.
پیامبر اسلام ، عبور مى کرد. به جمعیتى که پیرامون یک قهرمان جمع شده و به تماشاى وزنه برداى و زورآزمایى او ایستاده بودند، برخورد. فرمود:
(قهرمان کسى است که بر (نفس ) خود غالب شود!)
اعتراف به جهل ، یکى از این میدانهاست که قدرت و غلبه و شجاعت انسان ، آزموده مى شود.
خسارت علم بدون عمل
در اسلام ، آنچه تکلیف آور است . (دانایى ) و (توانایى ) است . هرچه انسان بیشتر (بداند) و(بتواند)، مسؤ ولیتش سنگینتر است . (علم ) و (قدرت )، زمینه مسؤ ولیت انسان مسلمان است . اگر (دانش )، دست انسان را نگیرد و به (نجات ) نرساند، وبال گردن است و مایه بدفرجامى .
خسارت ، از آنِ کسى است که چیزى نمى داند. خسران زده تر، کسى است که مى داند ولى عمل نمى کند.
حکیمى را پرسیدند: عالم بى عمل به چه ماند؟
گفت : به درخت بى ثمر. (گلستان سعدى )
آنچه بیشتر مایه رسوایى و خسران است ، مربوط به آخرت است . از زبان پیامبر بزرگ بشنویم :
(اى ابوذر!.
در قیامت ، گروهى از بهشتیان به اهل دوزخ رو کرده ، مى پرسند:
ما به کمک تعلیمها و آموزشهاى شما و در سایه تاءدیب و تربیت شما به بهشت وارد شدیم . شما خودتان چرا به دوزخ افتادید؟
مى گویند:ما به خیر دعوت مى کردیم . ولى خودمان عمل نمى کردیم .)(۱۳)
آیا این خسارت نیست که انسان ، دارویى براى درمان بیماران یا مشعلى براى هدایت دیگران تهیه کند، ولى خود در کام مرض بمیرد یا در دام ظلمت بماند؟!
هم ندانستن عیب است ، هم به دانسته عمل نکردن .
رسول خدا (ص ) ادامه مى دهد:
(اى ابوذر!…
حقوق پروردگار، بیش از آن است که بندگانش بتوانند ادا کنند.
نعمتهاى خدا، افزونتر از آن است که بندگان ، قدرت شمارش آن را داشته باشند.
اى ابوذر!..
تو، در گذشت شب و روز، در حالى به سر مى برى که اَجَلها کم مى شود، کارها دقیقاً محفوظ است ، مرگ هم ناگهان مى رسد.هر زارع و کشتکارى ، آنچه را کاشته درو مى کند (گندم از گندم بروید، جو ز جو…)
هرکس به هر چیزى برسد، خداوند عطا کرده ، و هرکه از گزند و شرّى محفوظ مانده ، خداوند نگهبانش بوده است …)(۱۴)
سیماى پرهیزکاران
(اى ابوذر!…
پرهیزکاران ، سرورانند. و فقها، رهبران .
همنشینى با اهل تقوا و فقه ، سبب فزونى دانش و دین است .
مؤ من ، گناهش را همچون صخره اى سنگین مى بیند که مى ترسد بر سرش بیفتد و… کافر، گناه خود را همچون مگسى مى بیند که بر بینى اش مى گذرد.
اى ابوذر!…
هرگاه خداوند، اراده نیکى به بنده اى بکند، گناهانش را همیشه پیش چشمش قرار مى دهد و هرگاه ، خوبى کسى را نخواهد، گناهانش را از یادش مى برد…)(۱۵) (که موفق به توبه نشود).
یکى از بزرگترین گناهان ، کوچک شمردن گناه است . این ، نشانه غرور انسان است . اگر انسان نسبت به معصیتها، بى توجه باشد، موفق به توبه هم نخواهد شد. کسى که بى توبه بمیرد، در قیامت باید پاسخگوى خطاها و نافرمانیهایش باشد.
حیف است که وجود، در باتلاق گناه ، خفه شود.
ظلم است که هستى ، به گناه آلوده گردد.
ستم بر انسان است و ناسپاسى از خدا، که انسان (گنهکار) شود.
انسان براى طاعت آفریده شده …. نه معصیت ! و براى عبادت ، … نه سرکشى ! و براى رحمت ، … نه عذاب و براى وصال … نه هجران ! و براى صعود، … نه هبوط و سقوط!
گرچه گناهان را به (صغیره ) و (کبیره ) تقسیم کرده اند و (کبائر) را زشت تر و عذاب آن را دردناکتر از (صغائر) دانسته اند ولى … گناه ، گناه است . از این جهت که نافرمانى است ، کوچک و بزرگ ندارد. وقتى درک کنیم که سرپیچى از فرمان چه کس شده است ، آنگاه از گناه کوچک هم هراس خواهیم داشت و (گناهان صغیره ) را هم ترک خواهیم کرد.
پیامبر اسلام (ص ) در سفارش به ابوذر، ملاک را اینگونه روشن مى کند:
(اى ابوذر!…
به کوچکى گناه نگاه مکن .
نگاه به عظمت کسى بنگر که نافرمانى اش کرده اى …
اى ابوذر!…
یک انسان ، حتى به خاطر گناه ، از رزق محروم مى شود.
بهره مند، کسى است که سخنش با عملش یکى باشد. و گرفتار آنکه قول و فعلش با هم ناسازگار باشد.
اى ابوذر!
آنچه به تو مربوط نمى شود و در قبال آن مسؤ ولیتى ندارى رهایش کن . آنچه را به تو مربوط نیست مگو و زبانت را در زندان اختیار خویش قرار بده …)(۱۶)
(زبان سرخ ، سر سبز مى دهد برباد…) و مگر کم گناهى است که از طریق زبان انجام مى گیرد؟
دهان چون قفلى است که اژدهاى زبان را به بند کشیده است . کلید این قفل و درب باید در اختیار تو باشد. هروقت خواستى سخن بگویى ، آنچه را با عقل و ایمان و با شرع و خرد منطبق است بر زبان آورى .
در حدیث است :
(شایسته ترین چیزى که مستحق محبوس ساختن است (زبان ) است . اگر زبان آزاد باشد هر چه بخواهد بگوید، روزى سر از غفلت برخواهیم داشت که بارى سنگین بر دوشمان است ، بارى سنگین از:
تهمت و افترا، دروغ و شایعه پراکنى ، استهزاء و سخن چینى ، لغویات و یاوه گویى ، غیبت و اهانت ، فحش و ناسزا…
آن وقت ، این جان پاک باید زیر این همه بار ناپاکى خُرد شود و روزى پاسخگوى آن (گفته ها)و اظهارات باشد. آرى … از (گفته ) هم سؤ ال خواهد بود. آیا بهتر نیست که بر زبان ، مهر بزنیم و با مهار تقوا، آن را کنترل کنیم ؟
مزن بى تاءمل به گفتار، دم
نکو گو، اگر دیر گویى ، چه غم ؟!
راز برترى
خداوند، عادل است ؛ لیکن به آنکه بیشتر کار و عبارت کند، پاداش بیشتر مى دهد. و این نه تبعیض که عین عدالت است . در درجات آخرت نیز همین گونه است .
رتبه هاى مختلف بندگان ، نزد خدا و در بهشت ، در گرو برترى و پیشگامى و استمرار هرکس در عبادت و تقوا و جهاد و خدمت است . کلام نبوى را در این باره بشنویم :
(اى اباذر!…
خداى سبحان در قیامت ، گروهى را به بهشت مى برد و به آنان آن قدر (نعمت و مرتبت ) عطا مى کند که خسته مى شوند. درحالى که برتر و بالاتر از آنان ، گروهى در درجات رفیعترى قرار دارند.
وقتى چشمشان به آن والاتران مى افتد، آنان را مى شناسند، و مى گویند: خدایا! این برادران ، در دنیا با ما و همراه ما بودند. چه شد که آنان را برما برترى بخشیدى ؟
گفته مى شود:
هیهات ! هیهات ! وقتى شما سیر بودید، آنان گرسنگى مى کشیدند.
وقتى سیراب مى شدید، آنان تشنه بودند.
وقتى در خواب بودید، چشم آنان (به عبادت و گریه ) بیدار بود.
اى ابوذر!…
خداى بزرگوار، نور چشم و فروغ دیدگانم را در (نماز) قرار داده است . و همانگونه که براى گرسنه ، (طعام ) و براى تشنه ، (آب ) را محبوب ساخته ، نماز را نیز محبوب من قرار داده است .
گرسنه هرگاه غذا بخورد، سیر مى شود.
امّا من … هرگز از (نماز) سیر نمى شوم !…)(۱۷)
این است راز برترى انسانهایى بر انسانهاى دیگر. قرب جستن به خدا از راه عبادت ، سحرخیزى ، شب بیدارى ، تهجّد.
چگونه مدعى عشق خداست ، آنکه شب را، همه شب ، تا سحر مى خوابد و درِ خانه خدا را نمى زند و با حلاوت مناجات و شیرینى (ذکر خدا) بیگانه است ؟ چگونه ادعاى مسلمانى دارد، آنکه از درد و نیاز همسایه و برادر دینى اش بى خبر است ؟
(اى ابوذر!…
تا وقتى در حال نمازى ، پیوسته در خانه خدا را مى زنى .
و هرکس ، درِ هر خانه اى را زیاد بکوبد، بالا خره باز خواهد شد!…) (۱۸)
هم نجوا شدن با صدّیقان متهجّد و نماز شب خوانان پرسوز، انسان را به رتبه آنان نیز مى کشد و مى رساند… امروز روز عمل است . نتیجه و نمره و پاداش در قیامت معلوم مى شود. دریغ و حسرت ، بر آنان که از مزرعه امروز، براى فرداى نیازمندى ، برگ و بار و رهتوشه اى برندارند…
(… اى اباذر!
اگر هر نمازگزار، خبر داشت از نیکیهایى که میان آسمان و زمین بر او فرو مى ریزد و مى دانست که در نماز، با چه کسى به سخن ایستاده است ، هرگز دست از نماز نمى کشید…) (۱۹)
آرى … نماز، حضور در بزم دیدار الهى است و نشستن برمائده رزق معنوى پروردگار. از این سفره رزق و مائده معنوى ، بى بهره نمانیم …
دو مرز بى نهایت
فاصله اى که میان (خداجویان ) و (خودخواهان ) است ، از خاک تا خداست . خاکیان با افلاکیان ، قابل مقایسه نیستند و دو مرز تا بى نهایت ، میان آنان که تا حد و مرز فرشته اوج مى گیرند، یا تا پستى حیوانیت سقوط مى کنند، وجود دارد.
رسول خدا (ص ) نماز را، عاملى در این قلمرو، براى تعالى و رشد مى داند و به ابوذر مى فرماید:
(اى اباذر!…
هر که غیر از نمازهاى واجب ، در شبانه روز دوازده رکعت نافله بخواند، بر خداست که او را به بهشت ببرد… نماز ستون دین است ) (۲۰)
تفاوت بندگان خدا، از خاک تا خدا، در همین (پیوند با خدا) نهفته است .
یکى از عبادت خدا لذّت مى برد، دیگرى حال و حوصله نماز و قرآن و دعا ندارد. آیا رواست که نتیجه یکسان ببرند؟…
تو و چشمهایت ، که همیشه خواب است
من و قلب پاکم ، که زلال آب است
من و چشم بیدار، تو و دیده برهم
من امید فردا، تو فسرده غم
تو زظلمت شب ، من از آفتابم
تو به (خویش ) پابند، من از آن رهایم
تو و ناله هایت ، من و نغمه هایم
تو و رنج پستى ، من و گنج هستى
تو و دردِ (ماندن )، من و… شوقِ (رفتن )!
آرى … (چگونه بودن ) است که رتبه ها را مشخص مى سازد.
وقتى نماز، پیوند عاشقانه خالق و مخلوق باشد و نیایش (بنده ) با (خدا) و گفتگوى دو دوست ، نجواى دو حبیب و راز و نیاز دلبر و دلداده ، مگر کسى از این گونه نماز، خسته مى شود؟
قلبى به عظمت قلب محمد (ص ) در نماز وقتى پیش روى خداست و معرفتى به ژرفاى شناخت و عمق معرفت نبوى ، در برابر اقیانوس کران ناپیداى عظمتِ (اللّه ) قرار مى گیرد، خستگى و ملالت یعنى چه ؟ و اصلاً سخنى جز شوق نمى توان گفت .
مسجد، خانه خداست و سنگر مردم ، و محل آموزش مسلمانان و سکوى عروج مؤ منین . و انسان را از مفاسد و منکرات باز مى دارد و موجب قرب به خداست . دلها را آرامش مى بخشد و روح را صفا مى دهد.
گذرگاه جاودانگى آخرت
(اى ابوذر!
دنیا، زندان مؤ من است و بهشت کافر.
مؤ من در دنیا، به حزن و اندوه ، روزگار مى گذراند، و چرا نه ؟ در صورتى که در آخرت ، به جهنّمى که انسانها واردش مى شوند، وعده داده شده ، به علاوه در دنیا، مؤ من با گرفتاریها و ابتلائات رو به روست . و در مقابل ، چشمداشت پاداش از پروردگار دارد.از این رو، اندوه دائمى اش ، تا رسیدن به راحت و کرامت ادامه دارد.
اى ابوذر!…
خداوند به چیزى همچون (اندوه طولانى ) عبادت نشده است …) (۲۱)
قبلاً هم رسول ، از (دنیا) گفته بود.
و از فرصتهایى که مى گذرد و ما در برابرش متعهدیم
و از عمرى که نسبت به مصرف آن مسؤ ولیم
اینک ، بار دیگر: دنیا به منزله زندانى براى مؤ من . زندانى که باید از آن (آزاد) شد. محبسى که باید از آن پرگشود و به سوى آفاق (ابدیت ) پرواز کرد.
مؤ من ، متعلّق به این دنیا نیست . مرغ باغ ملکوت است ، و دنیا، تنگنایى است که انسان مؤ من ، به حالت (تکلیف ) در آن بسر مى برد.
در دنیا هم براى (عمل )، (خودآزمایى ) و (امتحان ) آمده ایم ، نه براى خوشگذرانى ، لذّت جویى ، کامروایى و عیش و عشرت !…
خوشى و عشرت مؤ من ، براى آخرت است و در این دنیا، باید عمل کند، بکوشد بر خواسته هاى نفس ، مهار بزند، از هوسها و تمنّاها دل برکند، خود را محدود کند، قانون و شرع را بپذیرد، پاى بند مقررات باشد، (عبد) باشد…
مى بینیم که در این صورت ، دنیا براى مؤ من ، محدود است ، (زندان ) است . ولى کافر، که بى تعهد و بى حساب ، بى تکلیف و بى مؤ اخذه ، عمل مى کند و شهوت مى راند و هوسبازى مى کند، دنیا برایش بهشت است ، بهشت بى خیالى و بى دردى و بى تعهدى .
مؤ من ، در این (محبس )، اندوهگین ، متفکر و اندیشناک است ، مى داند که چه راه سخت و دشوارى در پیش دارد و چه محاسبه هاى دقیق و توقفگاههاى طولانى در انتظار اوست . آیا این گونه اندوهگین بودن (که به فکر آینده بودن است ) عبادت نیست ؟
اندوه ، نه بر خسارت مالى و زیانهاى جزئى و بدهکاریها و مرگ و میرها و غربت و دورى از عزیزان ، بلکه بر تباه شدن فرصتها و نزدیک شدن اجل ، بر سپرى شدن عمر و حساب دقیق قیامت و وعده و وعیدهاى الهى ، بر خسرانهاى بزرگ حیاتى !…
دل ، باید به حزن سرنوشت شوم ، محزون شود.
اندوه سازنده
آنچه گفته شد، غمى سازنده و اندوهى کارساز بود.
به فکر سوخت و سازهاى انسانى بودن و در اندیشه ضایعات جبران ناپذیر، دلى غمبار داشتن ، گریه بر (حبط اعمال )، غصه بر (تباهى عمر)، اندوه بر هدر رفتن نشاط و نیروى جوانى …
ترسم از زلزله و طوفان نیست
آنچه مى افزاید،
ترس و اندوه مرا،
ریزش کنگره (ارزش )هاست .
لرزش پایگه (انسان ) است .
غربت روح خداگونه انسان ، در عصر
ظلمت زاویه این دلهاست .
باز، ادامه کلام نبوى (ص ):
(اى ابوذر!…
هر که بتواند بگرید، پس بگرید.
و اگر نتواند، قلبش را اندوهناک سازد و خود را به گریه بزند.
دلهاى سنگى ، از خداوند دورند ولى نمى دانند.
اى ابوذر!…
خداوند مى گوید:من بر بنده ام دو (ترس ) را با هم جمع نمى کنم و نیز دو (امنیت ) را.
اگر کسى در دنیا از من ایمن باشد، در آخرت هراسناک خواهد بود.
و اگر در دنیا خوف و خشیت داشت ، در آن دنیا، در قیامت ، او را ایمن خواهم کرد.
وقتى در آخرت ، گناهان افراد بر آنان عرضه شود، بعضى مى گویند: ما خائف و هراسناک بودیم . آنگاه بخشوده شوند؟…) (۲۲)
غرور، آفت نیکى
عمل را با چه باید ارزیابى کرد؟
کار نیک ، گاهى غرورآور است ، پس زیان مى رساند. گناه کوچک ، گاهى خوف آور است ، پس زمینه نجات مى شود.
کلام رسول خدا (ص ) چنین است :
(اى ابوذر!…
گاهى کسى (حسنه ) اى انجام مى دهد و با تکیه بر آن ، زشتیهایى را مرتکب مى شود.
و گاهى (سیّئه ) اى مرتکب مى شود، ولى به خاطر ترس از خدا و خوفِ عقاب ، در قیامت ایمن به صحنه مى آید…) (۲۳)
آرى … گاهى گناه ، به بهشت مى برد، و طاعت ، به آتش ! و این عجیب نیست …
بهتر است از زبان حبیب خدا، محمد (ص ) بشنویم :
(اى ابوذر!…
گاهى بنده اى گناه مى کند. ولى به سبب همان ، اهل بهشت مى شود.
پرسیدم (سئوال کننده : ابوذر)
چگونه ، اى پیامبر؟
فرمود: این گناه ، همیشه (نصب العین ) اوست و همواره از آن للّه للّه (توبه ) مى کند و به خداوند پناه مى برد،… تا آنکه به بهشت درآید…)
(اى ابوذر!…
زیرک ، کسى است که براى پس از مرگ ، عمل کند و عاجز و ناتوان کسى است که با پیروى از هواى نفس و خواهشهاى دل و آرزوهاى دور و دراز، عقب بماند…) (۲۴)
زهد از دیدگاه محمّد (ص )
دعوت رسول خدا(ص ) به زهد، دعوت به حریّت و آزادگى و وارستگى است . اگر دنیا را هم نکوهش مى کند، در همین رابطه است .
ثروت ، شریف است ، ولى تا وقتى که انسان را به غرور و استکبار و تباهى نکشد. مال ، نعمت خداوند است ؛ اما تا آنگاه که طناب دست و پا نگردد و حرص ، انسان را از انفاق و صدقه و ایثار، باز ندارد و خصلتهاى قارونى را در وجود انسان نرویاند.
دنیا خوب است ؛ ولى تا آنجا که بار دوش انسان در حرکت به سوى خدا نگردد. بلکه ره توشه صراطِ کمال شود.
همچنان کلام پیامبر در این وادى سیر مى کند. آن هم با عبد خالص و وارسته اى چون (ابوذر غفارى ) که عشق خدا و حق ، در دلش جا گرفته و از (بردگى دنیا) به (بندگى خدا) رسیده است .
ابوذر مى گوید: پرسیدم :
یا رسول اللّه ! زاهدترین مردم کیست ؟ فرمود:
(آنکس که گور و پوسیدگى بدن در قبر را فراموش نکند!
آرایشهاى اضافى دنیا را واگذارد و رها کند،
آنچه را مى ماند و (باقى ) است ، بر آنچه ناپایدار و (فانى ) است ، برگزیند،
و فردا را از روزها و عمر خویش به حساب نیاورد (دل به آینده نبندد) و خود را در زمره مردگان بشمارد.
اى ابوذر!…
خداوند، نسبت به ثروت اندوزى به من وحى نکرده است .
ولى نسبت به تسبیح خدا و سجود و عبادت ، فرمانم داده است .
و دستور داده که : خدا را تا حدى و زمانى عبادت کن ، که به یقین برسى !) (۲۵)
باز هم دنیا
دنیا، مار خوش خط و خالى است که عده اى ، مفتون ظاهر فریبنده آن شده ، از سموم کشنده اش (براى کسى که اسیر آن باشد) غافلند.
پیامبر (ص ) درس مى دهد. او رسول آزادى است و وارستگى مى آموزد و دنیایى را که پاى بند و دست و پاگیر انسان از (طیران آدمیّت ) باشد، نکوهش مى کند. دنیا اگر (وسیله ) رشد شود، خوب است و اگر (مانع ) کمال گردد، زشت است .
دنیا، تیغ دو دمى است که خوبى و بدى آن ، بستگى به چگونگى استفاده از آن دارد.
پیامبر (ص ) خسران انسان را در سایه اسارت دنیا مى داند و هشدار مى دهد. بشنویم از زبان حقگویش :
(اى ابوذر!…
سوگند به آنکه جان محمّد (ص ) در دست اوست اگر دنیا به اندازه بال مگس یا پشه اى ارزش نزد خداوند داشت ، حتّى یک جرعه آن را هم به (کافر) نمى داد.(۲۶)
اى ابوذر!…
خداوند به برادرم عیسى (ع ) وحى کرد که :
اى عیسى ! دنیا را دوست مدار، که من دوستش ندارم .
من آخرت را دوست دارم ، که خانه (بازگشت ) است .
اى ابوذر!…
جبریل امین ، تمام گنجینه هاى دنیا را سوار بر مرکبى زیبا پیش من آورد و گفت : اى محمّد (ص )! این گنجینه ها از تو، در عین حال ، نصیب و بهره تو نزد خدا کم نمى شود.
گفتم : دوستم ، جبرئیل ! مرا نیازى نیست .اگر سیر باشم ، سپاس خدا مى گویم .و اگر گرسنه باشم ، از خدا مى طلبم …) (۲۷)
این نظر پیامبر نسبت به دنیاست . گرچه تمام دنیا از آن او و مسخر براى آن حضرت بود و حتى رسول خدا (ص ) در این دنیا حکومت تشکیل داد و فرمان راند، لیک همه اینها براى خدا بود، نه خود دنیا.
پیامبر، با دنیازدگى و مجذوب مظاهر فریباى زندگى دنیوى شدن مقابله مى کند. او مى خواهد پیروان را از (اسارت ) دنیا برهاند. تا (دنیا) براى انسان ، بت نشود و حیات مادى ، اصالت پیدا نکند.
آزادگى در سایه زهد
پیامبر خاتم ، که براى امت خویش ، دلسوز و مهربان و مربى و معلم است ، مى خواهد پیروان خود را به رستگارى برساند. از این رو، بینش آنان را درباره دنیا چنان تصحیح و ترسیم مى کند که دنیا، مانع رسیدن به (فلاح ) و کوشیدن در راه (آخرت ) نگردد.
این ، همان (زهد) است . زهد، وارستگى و آزادگى است . رسول خدا(ص ) نیز زهد را ملاک قرار مى دهد و آن را نشانه خیر و نیکى خدا در حق انسان مى داند و مى فرماید:
(اى ابوذر!…
هرگاه خداوند، نیت و اراده نیکى درباره بنده اى کند، او را به این سه خصلت آراسته مى کند:
در دین ، دانایش مى کند،
در دنیا، زاهدش مى سازد،
و نسبت به عیوب خویش ، بصیرت و بینایى اش مى دهد.
اى ابوذر!…
هیچ کس در دنیا زهد نمى ورزد، مگر آنکه خداوند، حکمت را در قلبش مى رویاند و گفتار حکیمانه را بر زبانش جارى مى سازد و او را به عیوب دنیا و به درد و درمان آن آگاه مى کند و از این دنیا به سوى (دارالسلام ) ، به سلامت عبورش مى دهد!…)
اى ابوذر!…
(اگر برادرى را دیدى که در دنیا زهد مى ورزد، به سخنش گوش فرا ده ، چرا که به او حکمت تلقین مى شود…) (۲۸)
ساده زیستى
روحیه اشرافیگرى و تجمل پرستى ، مورد نکوهش رسول خدا (ص ) است و زندگى آمیخته به زرق و برق ، کبر و غرور و غفلت مى آورد.
پیامبر، در بیان شیوه مردمى و پرهیز از عجب و غرور و دعوت به تواضع و خاکسارى مى فرماید:
(اى ابوذر!…
من لباس خشن مى پوشم !
پس از غذا، انگشتانم را مى لیسم ،
و بر مرکب بدون زین سوار مى شوم (نمونه هاى رفتار دور از کبر)
هرکس از سنّت من اعراض کند، از من نیست .
اى ابوذر!…
مال دوستى و برترى طلبى ، نسبت به دین انسان ، از دو گرگ درنده اى که به گله اى افتاده و مشغول دریدن باشند. خطرناک تر است !…) (۲۹)
ابوذر مى گوید: پرسیدم : اى رسول خدا!
آیا خائفان خاضع و متواضع و یادکنندگان خدا، اینان زودتر از دیگران به بهشت مى روند؟
فرمود: نه ! ولى تهیدستان مسلمان ، بر دیگران براى ورود به بهشت ، پیشى مى گیرند. نگهبانان بهشت به آنان مى گویند: صبر کنید تا به حساب شما رسیدگى شود.
مى گویند: حسابِ چه ؟ به خدا سوگند، ما نه مالک چیزى بودیم که ستم یا داد کنیم ، و نه چیزى به ما واگذار شده بود که سخت بگیریم یا گشایش دهیم و دست دل باز باشیم . امّا، ما پروردگار خویش را عبادت کردیم ، تا آنکه ما را فرا خواند، و ما اجابت نمودیم …
(اى ابوذر!…
دنیا، دلها و بدنها را مشغول مى سازد. خداوند نیز، از آنچه نعمتهاى حلال در اختیار ما نهاده ، سؤ ال خواهد کرد، تا چه رسد به حرامها!…) (۳۰)
آرى … ساده زیستى ، نوعى سبکبارى است و علایق بیشتر و گردآورى مال و وسایل بیش از ضرورت ، پاسخگویى فرداى ما را در دادگاه عدل ، دشوارتر مى سازد.
پس ، خوشا آنان که سبکبار و سبکبالند. پروازشان آسانتر و کوچشان بى دردسرتر است .
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است .
دنیاى کفاف یاوبال ؟
(اى ابوذر!…
من از خداى متعال خواسته ام که رزق و روزى دوستدارانم را در حدّ (کفاف ) قرار دهد، و ثروت و اولاد دشمنانم را زیاد کند.
اى ابوذر!
خوشا به حال آنان که به دنیا بى رغبت اند و به آخرت شیفته و مشتاق ! آنان که زمین خدا را مسند خویش مى دانند و خاک را بستر، و آب آن را عطر! آنان که (قرآن ) و (دعا) را شعار و دثار (جامه زیرى و رویین ) قرار مى دهند و دنیا را به نحوى سپرى مى کنند.
اى ابوذر…
کِشت آخرت ، (عمل صالح ) است و کشت دنیا، مال و اولاد…) (۳۱)
آرى … دنیاى کفاف ، که رفع نیاز انسان را بکند، بال پرواز است ؛ ولى ثروت زیاد و اولاد، و بال زندگى ، چرا که انسان را به خود مشغول مى سازد و دلبستگیها را مى افزاید و انسان را از پرداختن به آخرت ، باز مى دارد. براى کسى که (هدف ) را آخرت بداند، کمى ثروت و اولاد، مطلوب است ، چرا که از موانع کاهش مى یابد و ابزار (تعلّق )، کمتر مى شود.
زندگى گسترده و مال انبوه ، هم در دنیا مشکلات دارد، هم در آخرت ، حسابرسى دقیقتر و طولانى ترى خواهد داشت . رسول خدا (ص ) چگونه مى زیست و از متاع زندگى و دنیا چه داشت ؟ وقتى دیده از جهان فروبست ، به عنوان (میراث ) چه باقى گذاشت ؟
ساده زیستى آن حضرت ، سرمشق پیروان اوست .
دلهاى روشن
وقتى دل ، روشن باشد، (دیدنى )ها را خوب مى بیند و درک مى کند. اما دلهاى تاریک ، به روى حقایق هستى بسته است و در ظلمتى وحشتزا به سر مى برد. پیامبر رحمت ، به ابوذر غفارى ، دراین باره مى فرماید:
(اى ابوذر…
وقتى (نور) ، به قلبى وارد شود، آن دل وسیع و گشاده مى شود.)
پرسیدم : اى رسول خدا (ص )، نشانه آن چیست ؟
فرمود:(روى آوردن به سراى جاودانگى دورى گزیدن از سراى غرورو آمادگى براى مرگ ، پیش از فرا رسیدنش …) (۳۲)
دلهاى تیره و غافل ، در برابر مرگ ، غافلگیر مى شوند، چرا که آماده مواجهه با آن نیستند. از این رو، از آن گریزانند و هراسان !
امّا دلهاى روشن ، که مسیر آینده زندگى و حیات مستمر خویش را، متصل به آخرت مى دانند، مرگ را کلید گشایش آن در مى شمارند و پیش از رسیدن مرگ ، چشم انتظار آمدنش هستند. از این رو، دل به این خانه موقتى نمى بندند که دل کندن از آن هم دشوار شود، بلکه امیدشان به سراى ابدى آخرت است و براى آنجا رهتوشه برمى گیرند و آماده مى شوند.
دلهاى خائف
دلى که کانون خوف و خشیت از خدا باشد. ارزشمند و مقدّس است .
گوهرى است نایاب و گرانبها و ستودنى ! امّا، همه ارزش و اعتبار آن ، به خلوص در خشیت و بى ریایى در خوف است . پیامبر خدا (ص ) در حفظ و ارزش چنین دلى ، به ابوذر رهنمود مى دهد:
(اى ابوذر…
از خدا پروا کن ، و به مردم نشان مده که از خداوند، خشیت و خوف دارى که تو را اکرام کنند و بزرگ بدارند، در حالى که دلت به فجور گرفتار است (نفاق در (بود) و (نمود) !)
اى ابوذر…
در هر چیزى ، نیّت صالح داشته باش ، حتى در خوابیدن و خوردن !) (۳۳)
یعنى حتى مادّى ترین چیزها و کارها را (همچون خور و خواب ) مى توان بانیّت و انگیزه الهى ، تبدیل به عبادت و معنویت کرد. آنکه نمازش ریایى است ، بى ارزش مى شود و آنکه طعامش براى خداست ، ارزش مى یابد. و این ، تاءثیر شگفت و دگرگون ساز نیّت در اعمال است .
(اى ابوذر!…
عظمت خداوند در دل و جانت باید بزرگ باشد و او را به عظمت یاد کنى …
اى ابوذر…
خداوند را فرشتگانى است که از خوف خدا همواره در حال (قیام ) اند و تا روز رستاخیز بزرگ ، یک لحظه هم سربلند نمى کنند، ذکر همگى شان این است که (سبحانک و بحمدک …) خدایا! تو پاک ، و منزهى ، تو را آنگونه که شایسته اى ، عبادت نکرده ایم …
اى ابوذر…
یک مؤ من اگر به اندازه هفتاد پیامبر هم عمل و عبادت داشته باشد، از هول و هراس قیامت آن را کوچک و کم مى شمارد. روز قیامت ، چنان هول انگیز و وحشتناک است که فرشتگان و رسولان به زانو درمى آیند حتّى پیامبر بزرگى همچون ابراهیم ، اسحاق را فراموش کرده ، مى گوید: خدایا! من ابراهیم ، خلیل توام ! مرا از یاد مبر!…) (۳۴)
دل خائف ، که میان بیم و امید به سر مى برد، ارزش والایى دارد و سرمایه (مؤ من ) است و در سایه همین خوف و خشیت است که انسان از غرور عبادت مى رهد و تضرّع و نیایش و نیاز به درگاه پروردگار پیدا مى کند.
عبرت از مرگ
مرگ ، قویترین دلاوران و داناترین فرزانگان را به زانو درآورده است . شترى است که در خانه همه کس مى خوابد. سرنوشت حتمى همه انسانهاست و هرکس دیر یا زود، در کام آن فرو خواهد رفت . از این رو، نباید چون غافلان بیخبر، بى اعتنا از کنار آن گذشت .
وقتى جنازها به گورستان برده مى شود، نمایشى است از حقیقتى بزرگ و حتمى که در انتظار ما نیز مى باشد. پیامبر اسلام (ص ) چنین تعلیم مى دهد:
(اى ابوذر…
هنگام بردن جنازه ها، هنگام نبرد و هنگام تلاوت قرآن ، صدایت را پایین بیاور (و داد و فریاد راه مینداز).
اى ابوذر!…
وقتى در پى جنازه اى راه مى افتى ، عقل خود را در آن حال به کار بگیر، بیندیش و خشوع داشته باش و بدان که تو هم به آن خواهى پیوست !
اى ابوذر!
هرچیزى که فاسد شود، نمک دواى آن است ، اگر نمک فاسد شود، درمانى ندارد.
(هرچه بگندد نمکش مى زنند
واى به روزى که بگنند نمک )
اى ابوذر!
دو رکعت ، بطور معمول و متعارف ، امّا از روى تفکر وآگاهانه ، بهتر است از یک شب ، شب زنده دارى با دلى که غافل و بى توجّه است …) (۳۵)
تلخى حق
حق گفتن ، حق شنیدن ، حق پذیرفتن ، همه و همه سنگین است و تلخ ، چرا که گاهى با خواسته هاى انسان و امیال نفسانى در تعارض است . ولى پذیرفتن (حق تلخ )، انسان را به کمال مى رساند و زیر بار نرفتن ، دل راتباه مى سازد.
پیامبر (ص ) در این زمینه مى فرماید:
(اى ابوذر!…
(حق ) ، سنگین و تلخ است .
(باطل ) ، سبک و شیرین است .
و چه بسا شهوت یک ساعت ، که موجب اندوه طولانى مى گردد.) (۳۶)
انتقاد بجایى که از تو مى کنند، کلمه حقى است که پذیرفتن آن شهامت مى خواهد. بیان سخن حق در پیش روى یک خودکامه ، جهادى است بزرگ ، که شجاعت مى طلبد. در یک قضاوت و داورى نیز، اگر راءى داور و حکم قاضى براساس (حق ) بود، ولى مخالف راءى و پسند و خواسته دل ما، آن حق را (که در واقع شیرین است ) تلخ خواهیم یافت و تحمل آن را سنگین و فوق طاعت خواهیم دید. کلام نبوى ، در صدد آن است که به ابوذر، این زمینه و استعدادتحمل را عطا کند که نه از گفتن حق بهراسد، نه از شنیدن حق بگریزد و نه از تحمّل حق ، شانه خالى کند.
محاسبه نفس
(اى ابوذر!…
پیش از آنکه به حساب تو برسند، خود به حسابت برس ،
که این کار، حسابرسى تو را در فردا، آسان خواهد کرد.
و پیش از آنکه تو را وزن کنند، خودت را بیازماى و بسنج .
و براى آن عرضه بزرگ (در قیامت ) آماده باش !
روزى که به خداوند عرضه مى شوى و هیچ چیز نهان تو از خداوند پنهان نیست .
اى ابوذر!…
از خداوند شرم کن . سوگند به آنکه جانم در دست اوست ، من همواره وقتى براى (تخلّى ) بیرون مى روم از شرم دو فرشته اى که همراه منند، چیزى بر سر مى افکنم …
اى ابوذر!…
آیا مى خواهى وارد بهشت شوى ؟ (گفتم : آرى فدایت شوم ! فرمود:)
آرزوهایت را کوتاه کن و مرگ را نصب العین خویش قرار بده و از خداوند، به نحو شایسته شرم کن .
شرم از خدا آن است که گورستان و گورها و پوسیدگى بدنها را فراموش نکنى ، شکم و اندرونش را حفظ کنى ، سر و اندیشه هایش را حفظ کنى .
هرکسى که کرامت و بزرگوارى آخرت را بخواهد، باید زینتهاى دنیوى را رها کند. هرگاه چنین شدى ، بحق ، به (ولایت الله ) رسیده اى …) (۳۷)
آبشارى است از کلمات حکمت بار و سراسر موعظه و پند و آموزش . البته براى دلهاى حق نیوش و عبرت پذیر. محاسبه نفس ، مهمترین برنامه خودسازى و کنترل خویش از تباهى هاست . و آنکه به حساب خود نرسد، باخته است .
شلیک بى خشاب
دعوت دیگران به حق و معروف ، وقتى مؤ ثر است که دعوت کننده ، خود اهل عمل باشد. به قول معروف : سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند!
عالمان بى عمل ، درختان بى ثمرند و داعیان و مبلغّان و سخنورانى که به گفته ها و دعوتهاى خویش ، پایبند نیستند، هرگز در دل دیگران تاءثیر نمى گذارند. دعوتى که فقط از زبان برمى خیزد (نه از دل و عمل ) تنها به گوش طرف مى رسد (نه بر دل و جان ).
آموزش نبوى (ص ) در این زمینه چنین است :
(اى ابوذر!…
مَثَل کسى که بدون (عمل ) ، دعوت مى کند، همچون کسى است که بدون (زه ) ، کمان مى کشد و تیر مى اندازد.) (۳۸)
کمى دقت در این باره ضرورى است . آنچه عامل حرکت تیر به جلوست ، فشارى است که با کشیدن زه کمان ، بر تیر وارد مى شود و آن را به جلو پرتاب مى کند. هرچه زور بیشتر باشد و کمان و زه ، به قوّت کشیده شود، تیر بیشتر جلو مى رود. امّا کمانِ بى زه چطور؟ روشن است که تیر، در همان جا، جلوى تیرانداز مى افتد و پیشروى ندارد. در مثال جدید نیز مى توان گفت :
هرچه چاشنى یک گلوله بیشتر باشد، شدت انفجار واشتعال قوى تر است و (بُرد) گلوله هم ، بیشتر.
سخن و دعوت ، همچون تیر و گلوله است . (عمل ) به مثابه خرج و چاشنى و انرژى متراکم براى پیش بردن تیر و گلوله است . آنکه بى عمل ، اقدام به (دعوت ) مى کند، دعوت و کلامش بى تاءثیر است .
بشنویم این شعر را که :
تیر سخنت به آب شلیک مکن .
بیهوده و بى حساب شلیک مکن .
حرف و عمل تو، چون (سلاح ) است و (خشاب )
هشدار که بى خشاب ، شلیک مکن .
ابوذر!…
خداوند، با (اصلاح ) یک بنده مومن ، فرزندان و نوادگان و خانواده او و اطرافش را هم اصلاح مى کند.) (۳۹)
مایه فخر خداوند
(اى ابوذر!…
خداوند به سه نفر بر فرشتگانش مباهات مى کند و مى بالد:
اوّل : مردى که در بیان خشک ، به تنهایى اذان و اقامه مى گوید، سپس به نماز مى ایستد. خداوند به فرشتگان مى گوید:به بنده من بنگرید! نماز مى خواند، در حالى که جز من کسى او را نمى بیند. هفتاد هزار فرشته فرود مى آیند و پشت سر او به نماز ایستاده ، تا فرداى آن روز، برایش استغفار مى کنند.
دوّم : مردى که نیمه شب از خواب برمى خیزد و در تنهایى به نماز مى ایستد و به سجده مى افتد و در حال سجده ، خوابش مى برد. خداوند به فرشتگان مى گوید: به بنده ام بنگرید؛ روحش نزد من است ولى جسدش در حال سجده است .
(سوّم ) : مردى که همراه جمعى مبارز و رزمنده است . در میدان نبرد، همراهانش مى گریزند؛ اما او یک تنه مى ایستد و مى جنگد، تا به شهادت برسد…) (۴۰)
راستى که چنین کسان ، شایسته مباهات خداوندند.
آنان که در میان غافلان ، بیدارند و هشیار!
در میان فراریان گریزان ، مقاومند و نستوه .
آنان که از شوق مناجات و عشق به خدا، شبها از بستر کناره مى گیرند و اهل ذکر و سجودند. رابطه شان باخدا، همیشگى و همه جایى است . در تنهایى و خلوت هم خدا را از یاد نمى برند و با یاد او، ماءنوس و دلخوش و دلگرمند.
زمینهاى شاهد
همه هستى ، آیات خداوند است .
به اذن خدا، ذرّات جهان مى توانند از شعور برخوردار شوند و بر نیک و بد انسانها گواهى دهند. سرزمینى که گناهى در آن انجام گرفته و مکانى که کار شایسته در آن شده است ، همه و همه ، شاهد اعمال انسانند و در روز داورى نیز، به گواهى خواهند آمد.
(اى ابوذر!…
هیچ کس نیست که در قطعه زمینى ، پیشانى بر خاک سجود بگذارد؛ مگر آنکه آن زمین ، روز قیامت به نفع او گواهى مى دهد.
هیچ منزل و ماءوایى نیست که جمعى در آن فرود آیند؛ مگر آنکه آن منزلگاه ، آنان را لعن مى کند یا برآنان درود مى فرستد (به تناسب عملشان در آنجا….)
اى ابوذر!…
هیچ صبح و شبى نیست و هیچ قطعه زمینى نیست ؛ مگر اینکه به همسایگانش ندا مى دهد:
آیا کسى بر تو گذشت که خدا را یاد کند؟
آیا کسى از تو عبور کرد که در سجود براى خدا، پیشانى بر تو نهد؟
برخى گویند: آرى . بعضى گویند: نه ! سرزمینى که جواب مثبت دهد، احساس فراخى وانبساط مى کند و خود را از زمین مجاور، برتر مى بیند…) (۴۱)
اگر انسان ، در هر جا که هست ، توجه داشته باشد که روزى زمین و زمان ، فضا و محیط، به نفع یا ضرر او شهادت خواهند داد، حال و وضع دیگرى خواهد داشت . این احساس ، مانع بسیارى از خطاها و گناهان مى شود.
(اى ابوذر!…
وقتى مؤ منى از دنیا مى رود، زمین چهل روز بر او مى گرید) .(۴۲)
آرى … در احساس مکتبى اهل ایمان ، تمام کائنات ، از شعور خاصّ خود برخوردارند. همه آنچه در زمین و آسمانند، تسبیح گوى ذات پاک الهى اند، هرچند ما زبان تسبیح گویشان را نفهمیم .
تسبیح گوى او نه بنى آدمند و بس
هر بلبلى که زمزمه بر شاخسار کرد.
سرمایه جوانى
رسول خدا (ص ) در توجه دادن به سرمایه جوانى و سود بردن از نقد حیات و همنشینى با نیکان فرمود:
(اى ابوذر!…
هیچ جوانى نیست که از دنیا بگذرد و جوانى خود را در راه طاعت خدا سپرى کند، جز آنکه خداوند، پاداش هفتاد و دو (صدّیق ) به او بدهد.
اى ابوذر!…
ذاکر در میان غافلان ، همچون رزمنده در میان فراریان است .
اى ابوذر!…
همنشین خوب ، بهتر از تنهایى است و تنهایى بهتر از همنشین بد. نیک گفتن بهتر از سکوت است و سکوت ، بهتر از بدگویى .
اى ابوذر!…
جز با مؤ من همنشینى مکن و طعامت را جز اهل تقوا نخورد! طعام خود را به کسى بخوران که به خاطر خدا دوستش مى دارى و از طعام کسى بخور که نسبت به تو محبت خدایى دارد.) (۴۳)
مراقبت زبان و بیان
گفتار، یا خلق آزار است یا محبت آور. زبان نیز ابزارى است که یا منشاء خیر است ، یا سرچشمه بدى و زیان . وما به گفته هاى خویش نیز محاسبه خواهیم شد. این است که حضرت رسول (ص ) اینگونه توصیه مى فرماید:
(اى ابوذر!…
خداوند، نزد هر زبانِ گویاست . پس هر کس باید در گفتار خویش تقوا داشته باشد و بداند چه مى گوید. سخنان اضافى راترک کن ، از سخن همان مقدار تو را بس که نیازت را برسانى .
اى ابوذر!…
در دروغگویى انسان همین بس که هر شنیده اى را باز گوید. هیچ چیز به اندازه زبان مستحق حبس طولانى نیست .) (۴۴)
آنگاه پس از توصیه به احترام پیرمردان و حاملان قرآن که اهل عمل اند و حاکمانى که دادگرند. مى فرماید:
(اى ابوذر!…
کسى که نگهدار زبانش نباشد، کارى نکرده است !
نه عیبجو باش ، نه مداح و متملق ، نه طعنه زن و مجادله گر.
اى ابوذر!…
کسى که بد اخلاق باشد، پیوسته از خداوند دور مى شود.
اى ابوذر!…
سخن پاک ، صدقه است ، و هر گامى که به سوى نماز بردارى ، صدقه است .) (۴۵)
و این کلام نبوى ، توسعه اى در قلمرو نیکوکارى است و اینکه (صدقه ) را تنها انفاق مالى ندانیم . بلکه هر گفتار پسندیده و هر روى آوردن به سوى نماز و نیایش نیز مصداقى از صدقه به شمار مى رود و همان پاداشها را دارد.
اَدب مسجد رفتن
عبادت ، پاسخ به ندا و دعوت الهى است . خداوند، انسان را براى معرفت و عبادت آفرید و معبدِ مسلمین ، (مساجد) است ، و (مسجد) محل سجود و خاکسارى در برابر حق ونهادن پیشانى بندگان در آستانِ جلال و کبریاى آفریدگار. از این رو، حضرت رسول (ص ) توصیه فرمود:
(اى ابوذر!…
هر کس دعوت الهى را اجابت کند (با عبادت و سجود) و مساجد خدا را نیکو آباد سازد، پاداش او از جانب خداوند، (بهشت ) است .
(ابوذر مى گوید: عرض کردم : اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت ! مساجد خدا را چگونه مى توان آباد کرد؟ فرمود:)
در مسجدها، نباید صداها به جار و جنجال ، بلند شود،حرفهاى یاوه و باطل در آن زده نشود،در مسجد، کار خرید و فروش و داد و ستد، انجام نگیرد،تا وقتى در مسجدى ، حرف و کار بیهوده را رها کن .اگر چنین نکردى ، در روز رستاخیز، جز خویشتن را سرزنش نکن !
اى ابوذر!…
تا هنگامى که در مسجدى ، خداوند به پاداش هر نفس که در آن بر مى آورى ، رتبه اى در بهشت ، عطایت مى کند و فرشتگان حق بر تو درود مى فرستند و با هر دم برآوردنت ، ده حسنه برایت نوشته مى شود و ده سیّئه و گناه از تو محو مى گردد.(۴۶)
اى ابوذر!… خداوند مى فرماید:
بهترین بندگانم آنانند که بخاطر من با همدیگر دوستى و محبّت مى کنند، دلهایشان وابسته و پیوند خورده با (مساجد) است و در سحرها، اهل استغفار و تهجّدند. گاهى بخاطر اینان ، عذاب را از زمینیان برمى گردانم !
اى ابوذر!…
در مسجد نشستن ، بیهوده است ، مگر براى یکى از این سه کار باشد:نماز گزاردن ، ذکر خدا گفتن ، علم آموختن !…) (۴۷)
آرى … آبادى مساجد، به رعایت ادبِ عبّودیت و توجّه به خداوند است و به پایگاه شدنش براى ذکر و علم و فرهنگ و
عرفان ، نه فقط به کاشیکاریها، سنگفرشها، گنبد وگلدسته ها!….
آبادى مسجد به نماز و به دعاست
عمران وى از همّت و اخلاص شماست
آباد کن از نماز، تو خانه حق
شکرانه نعمت که خدا داده تو راست
برگردیم به دنباله کلام نورانى رسول حق و پیامبر رحمت :
تقوا، ملاک قبول عمل
(اى ابوذر!…
بیش از (عمل ) ، به (تقواى در عمل ) بپرداز، چرا که هیچ کارى هرچند اندک ، اگر همراه با تقوا باشد، اندک نیست !
چرا که عمل ، باتقوا پذیرفته مى شود، و عمل مقبول ، چگونه کم خواهد بود؟!خداوند مى فرماید: پروردگار، تنها کار نیک را از صاحبانِ تقوا مى پذیرد.
اى ابوذر!…
انسان ، هرگز (متقّى ) نخواهد بود، مگر آنکه از خویشتن حساب بکشد، شدیدتر و دقیق تر از حساب کشیدن شریک از شریک خود!انسان باید بداند که خورد و خوراکش ، پوشاکش ، زندگیش ، از کجاست ؟ از (حلال ) ، یا (حرام ) ؟
اى ابوذر!…
هرکس نسبت به درآمدهایش بى مبالات باشد، خدا هم از همان راهها به دوزخش مى برد!
اى ابوذر!…
هر که مى خواهد گرامیترین مردم باشد، از خداوند پروا و تقوا داشته باشد.
اى ابوذر!…
محبوب ترین شما نزد خدا، کسى است که بیشتر به یاد خدا باشد، و گرامیترین شما نزد او، با تقواترین شماست و نجات یافته ترین شما، کسى است که از خداوند، بیشتر خوف داشته باشد.
اى ابوذر!…
متّقین ،، از چیزهایى حتّى پرهیز و پروا مى کنند که مردم نمى پرهیزند، که مبادا در للّه للّه (امور مشتبه ) وارد شده باشند.کسى مطیع خداست ، که خدا را فراموش نکند؛ هرچند که نماز و روزه اش زیاد نباشد. ملاک دیندارى ، (وَرَع ) و (طاعت ) است !…) (۴۸)
برکلام نبوى ، چیزى نمى افزاییم ، که خود، گویاست ، و بى نیاز از هر شرح و تعلیقى !
(وَرع )، نیروى بازدارنده از گناه
آن عامل درونى ، که انسان راکنترل مى کند و از محدوده گناه دور مى سازد، نیرویى است به نام (ورع )، که از خداشناسى و خداترسى و ایمان به مبداء و معاد و حساب وکتاب الهى ، سرچشمه مى گیرد. اگر آن عامل ، نباشد یا فعال نباشد، کار انسان زار است و اعمالش تباه . حضرت رسالت (ص ) ابوذر و ما را به این عنصر گرانبها توجّه مى دهد:
(اى ابوذر!…
اهل (ورع ) باش ، تا عابدترین مردم به حساب آیى . ورع ، بهترین آیین و شیوه براى شماست .
(اى ابوذر!…
علم ، بر عبادت برترى دارد، ولى بدان که اگر آن قدر نماز بخوانید و روزه بگیرید که همچون نى و چون تار شوید، اینها بدون ورع و پرهیز، سودى نمى بخشد.
اى ابوذر!…
آنان که در دنیا، اهل زهد و پرهیزند، اولیاء راستین الهى اند.
اى ابوذر!..
هرکس براى روزقیام وحساب ،سه چیز نیاورد، زیانکاراست .
(پرسیدم : آن سه چیست ؟ پدر و مادرم فدایت … فرمود:)
ورع و پرهیزکارى ، که او را از حرامهاى الهى باز دارد.
حلم و بردبارى ، که نادانى و سفاهت را با آن ردّ کند.
اخلاقى که با آن ، با مردم به مدارا رفتار کند….) (۴۹)
و چه راست فرمود، آن پیامبر صدق و آموزگار اخلاق ! (ورع )، (حلم ) و(حسن خلق ) سه ذخیره بزرگ براى روز قیامت است و چه زیانکارند آنان که تهیدست از سه سرمایه ، به محشر کبرى قدم مى نهند…
(۵۰)
تقوا و توکّل
(اى ابوذر!…
اگر دوست مى دارى که نیرومندترین مردم باشى ، برخدا توکّل کن !
اگر مى خواهى گرامیترین فرد باشى ، از خدا بترس !
و اگر مى خواهى غنى ترین و بى نیازترین انسانها باشى ، به آنچه نزد خداست ، امیدوارتر باش از آنچه در دست دارى !
اى ابوذر!…
اگر همه مردم این آیه را به کار گیرند، برایشان بس است ، آنجا که خداوندمى فرماید:
هر کس از خدا پروا کند، خداوند برایش گشایش و روزى بى حساب مى بخشد، و هر کس بر خدا توکل کند، خداوند، او را بس است . آرى …
تقوا و توکّل ، هر دو روى آوردن به سوى خداست . در یکى ، زمینه سازى براى ترک گناه است ،در دیگرى ، استمداد از پشتوانه عظیم الهى .
آنکه این دوعامل را دارد، نه در دام گناه و وسوسه هاى ابلیس مى افتد، ونه در شداید و مشکلات و مواجهه با دشمن ، احساس ضعف وبى پناهى مى کند.
معامله با خدا
(اى ابوذر!…
خداى متعال مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند! هیچ بنده اى خواسته مرا بر خواسته خود برنمى گزیند و ترجیح نمى دهد، مگر آنکه بى نیازى او را در جانش قرار مى دهم ، وغم وغصه هایش را براى آخرتش مى گردانم و آسمانها و زمین را عهده دار روزى او مى سازم ، در تنگناها، به کفاف و امدادش مى پردازم و در پى هر تجارت پیشه اى ، به نفع او مى کوشم .
اى ابوذر!..
. اگر آدمیزاد، از روزیش فرار کند، آن گونه که از مرگ مى گریزد، رزق او به او خواهد رسید، آن چنان که مرگ ، به او فرا مى رسد!) (۵۱)
چه بزرگ توصیه اى ! و چه شگفت نتیجه و دستاوردى !…
بسیارند آنان که با یک دنیا ثروت ، باز هم گدا و حریص و محتاجند. بى نیازى ، آن بهتر که در دل و جان انسان باشد؛ وگرنه چشم ، سیرى پذیر نیست !
چشم تنگ مرد دنیا دوست را
یا قناعت پر کند، یا خاک گور!
همّ و غم و فکر و اندیشه ، آن بهتر که درباره آخرت و آن سراى جاوید باشد!
چه بسیارند کسانى که تمام اندیشه و غصه هایشان به امور این دنیاى گذران مى گذرد و از آخرت غافلند. و چه نعمتى که انسان اگر فکرى هم مى کند، براى آن مرحله و نشئه جاوید بکند! و بسیارند آنان که شب و روز مى دوند؛ ولى همیشه (هشت ) آنان ، گرو (نه ) است ! و با آن همه تلاش و دوندگى ، همچنان در تارهاى عنکبوتى (مشکلات زندگى ) دست و پا مى زنند.
مشکل گشا، خداست . روزى هم به دست اوست ، با توکل بر او و تلاش در زندگى ، معاش انسان تاءمین مى شود؛ وگرنه … زندگى دور از خدا و معنویات ، مجموعه اى از دردسرها و گرفتاریهاست ، هرچند بظاهر، رفاه و استراحت و آسایش جلوه کند!.
چند پند سودمند
در ادامه ، حضرت رسول به جناب ابوذر مى فرماید:
(اى ابوذر!…
آیا چند کلام حکمت آمیز به تو بیاموزم ، که خدا به وسیله آنها به تو نفع برساند؟
گفتم : آرى ، اى رسول خدا! فرمود:
خدا را نگهدار، تا خدا هم تو را نگهدارد، خدا را نگهدار، او را همواه پیش روى خودخواهى یافت ،
در دوران خوشى و رفاه ، خدا را بشناس ، تا در سختیها، تو را بشناسد!
هرگاه خواستى ، از خدا بخواه ،
هرگاه کمک طلبیدى ، از خدا بطلب ،
اگر همه خلایق بکوشند تا خیرى به تو رسانند که (مقدّر) نیست ، نمى توانند، و اگر همه عالمیان در فکر آسیب تو باشند؛ ولى خدا تقدیر نکرده باشد، زیان نمى بینى .
اگر مى توانى ، با (رضایت ) و (یقین ) براى خدا کار کن و اگر نمى توانى ، در صبر و شکیبایى هم پاداش و خیر فراوان است .
پیروزى ، با صبر است ، و فَرَجْ، با شدت ، و … (آسانى با سختى .) (۵۲)
اى ابوذر!…
هرکس به رزق الهى قانع باشد، از بى نیازترین مردم است …) (۵۳)
وه .. که چه مصیبتها از تکاثر و افزون طلبى و حرص ، گریبانگیر (اولاد آدم ) مى شود!. و چه راحت و آسوده خاطرند، آنان که از این بیمارى ، مصون و دورند.
ما درون را بنگریم و…
حساب ما با خدا، جداست .
ما در رفتار روزانه ، بیشتر روى (اظهارات ) و (ادعا)ها حساب باز مى کنیم . اما خداوند دانا، به نیتها وانگیزه ها واقف است و بر مبناى آن رفتار مى کند، نه گفته مدعیان ! این است که پیامبر اکرم (ص ) چنین مى فرماید:
(اى ابوذر!…
خداى متعال مى فرماید: من هرگز (سخن ) خردمند و حکیم را نمى پذیرم ، بلکه به همت و نیت درونى او مى نگرم .
اگر حال و هواى درونى و نیت باطنى وى مورد پسند و رضایم باشد، سکوت او راهم للّه للّه (حمد) و (ذکر) به حساب مى آورم ، هرچند سخنى بر زبان نیاورد!
اى ابوذر!…
خداوند، به صورتها و ظاهرهاى شما نمى نگرد،
و به اموال واقوال شما نگاه نمى کند. بلکه به دلها و اعمالتان مى نگرد. (آنگاه پیامبر به سینه خود اشاره نموده فرمود:)
اى ابوذر!…
تقوا، در اینجاست ، تقوا در اینجاست !…) (۵۴)
در گفتگوى موساى کلیم با خداى کریم ، درباره چوپانى که با زبان ساده و عوامانه خود با خدا مناجات مى کرد، خداى متعال در پاسخ به سؤ ال حضرت موسى (ع ) فرمود:
ما، درون را بنگریم و (حال ) را
نى برون را بنگریم و (قال ) را
حساب و کتاب خدا، با صداقت درونى و نیات باطنى ماست ، نه آنچه به زبان مى آوریم و مدعى هستیم ! در ادامه مى فرماید:
(اى ابوذر!…
تصمیم به کار نیک بگیر، هرچند موفق به عمل نشوى ،
تا از غافلان محسوب نگردى !...(۵۵)
اى ابوذر!…
مؤ من از چهار چیز بى نصیب است :
سکوت ، که آغاز عبادت است
تواضع براى خدا
به یاد خدا بودن در همه حال
کمى مال و ثروت …) (۵۶)
راستى که چنین است ، هر سخنى ، حسابى و مؤ اخذه اى دارد، پس مؤ من با سکوتش ، پرونده عملش را سبکتر مى کند. هر عصیان و طغیانى ، معلول تکبر در برابر خدا و دستورهاى اوست ، و مؤ من ، فروتن است . گناه هم ، زاییده لحظات غفلت است . و مؤ من در همه حال و همه جا، خدا را فراموش نمى کند.
و… کمى دارایى هم از جهاتى مایه سعادت است ، چرا که مال دنیا گرفتارى دارد، هم در آوردنش و هم در خرج کردنش ، در حلالش حسابرسى است و در حرامش عقاب و مؤ اخذه !
دوزخیان زبان !
گناهان بسیارى از (زبان ) سرچشمه مى گیرد.
و کم نیستند کسانى که بخاطر زبانشان ، راهى جهنم مى شوند و شدیدترین عقوبتها را بخاطر ره آورد تلخ و شوم گفته هایشان مى چشند.
بسیارى هم ، دوزخى شهوت وعدم کنترل بر غرائز جنسى اند و راه جهنمشان ، از بیراهه شهوت گشوده مى شود.
حضرت رسول (ص ) درهشدار به این دو وادى خطرناک ، به ابوذر غفارى مى فرماید:
(اى ابوذر!…
هرکس مالک و اختیاردار میان دو پا و میان دو فکِّ خویش باشد (یعنى غریزه جنسى و زبان )، وارد بهشت مى گردد.) (۵۷)
ابوذر، گویا برایش شگفت بود باور این نکته که کسى با کنترل زبان ، بهشتى شود، پرسید: اى پیامبر خدا! آیا مگر ما به گفته هایمان هم مؤ اخذه مى شویم ؟
پاسخ رسول اللّه ، چنین بود:
(اى ابوذر!…
مگر مردم را، چیزى جز دستاورد زبانهایشان ، به رو به آتش دوزخ مى افکند؟
تا سخن نگفته اى در سلامت و امانى ، امّا همین که لب به سخن گشودى ، خداوند یا به سود تو ثواب مى نویسد، یا به زیان تو عقاب !
اى ابوذر!…
گاهى کسى در مجلسى براى نصیحت شما ممکن است چیزى بگوید، امّا با همان سخن ، به اندازه فاصله آسمان تا زمین ، به ژرفاى دوزخ درمى افتد!
اى ابوذر!…
واى بر آنکه سخن دروغ مى بافد تا دیگران را بخنداند، واى بر او، واى بر او، واى بر او،
اى ابوذر!…
هر که سکوت کند، نجات مى یابد، پس راست بگو و از دهانت هرگز دروغ در نیاید.) (۵۸)
پرسیدم : اى رسول خدا (ص )! توبه آنکه به عمد، دروغ بگوید چیست ؟ فرمود:
(استغفار و نمازهاى پنجگانه ، آن را مى شوید.)
غیبت یا تهمت ؟
گناهان زبان ، هم بزرگ و ویرانگر است ، هم راحت و کم خرج ! و چه زشت ، اینکه انسان از طریق زبان ، مفت و ارزان جهنمى شود و مهارى بر گفته هاى دوزخ آفرین خویش نتواند بزند. (غیبت )، یکى از این گناهان است ، و (تهمت )، سیّئه اى دیگر. رسول خدا (ص ) هشدار مى دهد:
(اى ابوذر!…
از غیبت بپرهیز، همانا غیبت ، شدیدتر از (زنا) ست .)
ابوذر (با تعجب پرسید) چرا بدتر، اى رسول خدا؟
حضرت فرمود: (چونکه زناکار، از معصیت خویش توبه مى کند و روى به درگاه خدا مى آورد، خداى بخشنده هم توّاب و آمرزنده است ؛ ولى … غیبت ، آمرزیده نمى شود، مگر آن که فرد غیبت شده ببخشاید
اى ابوذر!…
دشنام دادن به مؤ من ، فسق است ؛ جنگیدن با مومن ، کفر است ، خوردن گوشت او (یعنى غیبت کردن ) از گناهان بزرگ ، مال مؤ من نیز، همچون خون و جانش محترم است .)
ابوذر مى پرسد: غیبت چیست ، یا رسول اللّه ؟
حضرت پاسخ مى دهد:
(اینکه برادر دینى خود را بگونه اى یاد کنى که خوش نمى دارد.) للّه
مى پرسد: اگر آنچه مى گوید در او باشد، چه ؟
پیامبر مى فرماید:
(اگر آنچه مى گویى ، در وى باشد، غیبت است و حرام . و اگر
در او نباشد، تهمت است !…) (۵۹)
دریغا… که غیبت و تهمت ، گناهى به این عظمت ، این گونه میان امّت محمّدى رواج داشته باشد و از آن پروا نکنند و مهمش نشمارند. نصایح حضرت رسالت ، بیش از ابوذر، خطاب به ماست که خویشتن را منتسب به آن والا تبار مى دانیم .
دفاع زبانى
زبان ، تیغى است دو دم ، مى تواند به گناه و تهمت و غیبت بچرخد، که محصول آن شعله هاى جهنم است ، و مى تواند به حق و دفاع از مظلوم گشوده شود، که فرآورده اش نعمتهاى الهى و(اجر کریم ) است . حضرت از غیبت و تهمت برحذر مى دارد، راه روشن را هم نشان مى دهد. مى فرماید:
(اى ابوذر!…
هرکس که در برابر غیبتى که از یک برادر مؤ من مى شود، از او دفاع کند، بر خداوند سزاوار است که او را از آتش جهنم آزاد کند.)
(اى ابوذر!…
هرکس که نزد او برادر مسلمانش را غیبت کنند و او توانایى دفاع و یارى او راداشته باشد و یاریش کند، خداوند هم در دنیا و آخرت ، به یارى او مى شتابد؛ امّا اگر اورا خوار دارد و دفاع زبانى نکند (در حالى که قدرت دفاع داشته باشد) خداوند هم او را خوار مى سازد، در دنیا و در آخرت !) (۶۰)
آیا این چیزى جز (نهى از منکر)، در قالبى خاص است ؟ غیبت از بدترین منکرات است که به تحقیر و رسوایى یک مؤ من مى انجامد، آنکه مى تواند جلوگیرى کند، ولى کوتاهى کند، آگاهانه حقّى را زیر پا نهاده ، که مى توانسته آن را روشن سازد. زبان ، اگر نتواند (یا نخواهد) گویاى حق و مدافع مظلوم و مبیّن راستیها باشد، پس به چه کار مى آید؟!…
هیزم کش دوزخ
خصومت میان مؤ منان ، به نفاق و نیرنگ و خیانت مى انجامد.
زبان ناسالم ، نقش تباهى آفرینى دارد و گفته هاى غرض آلود، فضا رامسموم و رابطه ها را تیره تر مى سازد.
بى شک ، (سخن چینى ) رشته هاى دوستى را خاکستر مى کند و دوچهره هاى منافق ، ریشه صداقتها را قطع مى کنند و شاخه هاى صفا و دوستى را مى برند.
باز گردیم به کلام پاک نبوى ، که به ابوذر چنین توصیه مى فرماید:
(اى ابوذر!…
هرگز (قتّات ) به بهشت نمى رود. (ابوذر مى پرسد: قتّات کیست ؟ مى فرماید:)
سخن چین ! آرى ، سخن چین در آخرت از عذاب الهى آسوده نیست .
اى ابوذر!…
هرکس در دنیا دو چهره و دو زبانه باشد، در آخرت نیز، دو زبان از آتش خواهد داشت .
اى ابوذر!…
مجلسها و حرفها (امانت ) است و افشاى راز برادرانت (خیانت ) !) (۶۱)
آرى … آنکه راز خویش را پیش تو مى گوید و سفره رازش را برایت مى گشاید، تو را امین و جوانمرد مى داند؛ وگرنه اسرار خود را بر تو نمى گفت . اگر نتوانى اسرار دیگران را نگهدارى ، چه امید و توقعى دارى که دیگران رازدار تو باشند؟
باز مى بینیم که ماییم و این زبان خطرناک که اگر رهایش گذاریم ، شعله ها مى فروزد و هستیها مى سوزاند، پس آن بهتر که مهارى از (تقوا) بر آن بزنیم ، تا هم خویش مصون بمانیم و هم دیگران ، زیان نبینند.
رازدارى ، نشان مردانگى است و پرده درى ، نامردى است ،
گفتن هر سخنى در هر جا
نبود شیوه مردان خدا
هر سخن جا ومقامى دارد
مرد حق ، حفظ کلامى دارد.
قهر و آشتى
بذر تفرقه و خصومت ، در سرزمین (جدایى )ها پاشیده مى شود و بهره را شیطان مى برد، نه کس دیگر!
نبى مکرّم اسلام ، مظهر محبت و مودّت و صفا بود، و امّت خویش را نیز به این (وادى نورانى) سوق مى داد. هنوز کلام آن حضرت را در زشتى غیبت و تهمت و سخن چینى و دورویى و بدزبانى به پایان نرسانده ایم ، باز هم گوش جان به نصایح آن (اسوه صدق و صفا) مى سپاریم ، که مى فرماید:
(اى ابوذر!…
کارهاى هفتگى مردم دنیا، همواره روزهاى (دوشنبه ) و (پنجشنبه ) بر خدا عرضه مى شود، خدا براى هر بنده مؤ منى مغفرت و رحمت مى آورد؛ مگر براى آن که میان او و برادرش دشمنى باشد. که آنگاه گفته مى شود: کارهاى این دو را واگذارید، تا وقتى با هم آشتى کنند (یعنى عملشان به حساب نمى آید…)
اى ابوذر!…
هرگز مبادا که از برادر دینى ات جدایى کنى ، چرا که اعمال با این گونه مفارقتها و جداییها پذیرفته نیست .
اى ابوذر!…
تو را از قهر و مفارقت نهى مى کنم . اگر هم ناچارى ، بیش از سه روز طول مده ، کسى که در حال قهر با برادر دینى اش ، از دنیا برود، آتش برایش سزاوارتر است !) (۶۲)
جان به فداى رسول رحمت ، که همواره با کلام و رفتارش ، سایه اى از محبت و صفا و روحى از اخوت و وفا بر سر امت و پیروان مى گسترد.
کبر، بیمارى روح
متکبران ، براى جبران کمبود شخصیت ، براى دیگران (قیافه ) مى گیرند و خود را مهمتر از آنچه هستند، جلوه مى دهند.
بانى تکبر، (ابلیس )است و اهل کبر و (خودبزرگ بینى ) اصحاب شیطانند.
حضرت رسول (ص ) با اشاره به مظاهرى از کبر، در نکوهش آن مى فرماید:
(اى ابوذر!…
هرکس دوست بدارد که دیگران ، در مقابل او به احترام بایستند، جایگاهش را در آتش دوزخ آماده سازد!
اى ابوذر!…
هرکس بمیرد، درحالى که در دلش هموزن یک دانه ارزن (کبر) باشد، هرگز بوى بهشت را نخواهد شنید، مگر آنکه پیش از مرگ ، توبه کند…
اى ابوذر!…
بیشتر دوزخیان ، (مستکبران ) اند.)
در اینجا، مردى پرسید:
اى پیامبر! آیا کسى هست که از (کبر)، رهایى یافته باشد؟ فرمود: (آرى ، هرکس لباس پشمینه بپوشد، سوار بر الاغ شود، گوسفند بدوشد وبا بینوایان نشست و برخاست کند، از تکبّر نجات مى یابد.)
(اى ابوذر!…
هرکس که کالاها و اجناس خویش را، خود به دست گیرد و به خانه آورد، از کبر (مبرّا) مى شود.) (۶۳)
اینها فقط نمونه است و اشاره دارد به اینکه تکبر انسان ، یا در (لباس ) جلوه مى کند، یا در(مرکب و ماشین ) نمود مى یابد، یا در پرهیز انسان از کارهاى دستى و انجام امور شخصى خود، یا در رفت و آمد با سرمایه داران و مرفّهان بى درد و اشراف مستکبر حضرت موارد دیگرى را بر مى شمارد:
(اى ابوذر!…
هرکس از روى تکبّر، لباس بلند (که روى زمین کشیده شود) بپوشد، خداوند در قیامت به او نظر رحمت نمى افکند.
اى ابوذر!…
هرکس دامان لباسش را کوتاه بگیرد (که روى زمین کشیده نشود) و با دست خود، کفش خود را بدوزد و چهره بر خاک نهد، از (تکبّر) ایمن مى شود.
اى ابوذر!…
هرکس دو جامه دارد، یکى را خود بپوشد، دیگرى را به برادر دینى اش بپوشاند.) (۶۴)
مرفّهین بى درد
رفاه ، غفلت مى آورد و غفلت ، بى دردى در پى دارد. مرفّهین بى درد و برخورداران بى تعهد، به تعبیر حضرت امام (قدس سره ) پایبند به (اسلام آمریکایى )اند، و اینها ریشه در وضع معیشتى انسان دارد.
حضرت رسول (ص ) مى فرماید:
(اى ابوذر!…
بزودى کسانى از امّت من خواهند بود، که در دامن نعمتها به دنیا مى آیند و رشد مى کنند. همتشان ، غذاهاى رنگارنگ و نوشابه هاى مختلف است و اینها را با سخن ، تمجید و ستایش مى کنند. اینان ، بدترین امت منند.
اى ابوذر!…
کسى که زیباپوشى را واگذارد، با آنکه مى تواند برخوردار شود، خود را بى آنکه به بینوایى گرفتار شود، فروتن سازد، مال را، بى آنکه در راه معصیت باشد، خرج کند و محرومان را رسیدگى کند و با اهل فهم و حکمت معاشرت کند، (از شایستگان است ) (۶۵)
اى ابوذر!…
لباس خشن بپوش ، تا فخر و مباهات ، راه به تو نیابد.
اى ابوذر!…
در آخرالزمان کسانى خواهند بود، که در زمستان و تابستان ، جامه پشمین مى پوشند و خود را برتر از دیگران مى شمارند؛ اینان ، مورد لعنت فرشتگان آسمان و زمین اند.) (۶۶)
(اى ابوذر!…
خوشا به حال آنکه باطن او شایسته باشد و آشکارش نیکو گردد و شرّ خویش را از مردم دور دارد،… خوشا به حال آنکه به دانسته اش عمل کند، مال اضافى خود را انفاق کند و حرف اضافه خود را نگه دارد (و دم فرو بندد)…) (۶۷)
راز رستگارى
در این بخش ، کلام نبوى (ص ) با (ابوذر)، حالت گفتگو مى یابد و اینگونه ادامه دارد:
ابوذر مى گوید: روزى به رسول خدا (ص ) وارد شدم ، در مسجد بود و تنها. این خلوت را غنیمت شمردم ، و در حضورش زانو زدم . فرمود:
اى ابوذر!
مسجد، تحیّت دارد.
گفتم : تحیّت مسجد چیست ؟ یا رسول الله ؟
فرمود: دو رکعت نماز مى خوانى .
آنگاه ابوذر، رو به حضرت رسالت کرده ، مى پرسد:
اى رسول خدا! مرا به نماز فرمان دادى ، نماز چیست ؟!
پیامبر نماز بهترین موضوع و نهاد است ، هرکس بخواهد، کم مى خواند، و هر که بخواهد بسیار!
ابوذر اى رسول خدا!، چه کارى نزد خدا محبوبتر است ؟
پیامبر ایمان به خدا و جهاد در راه خدا.
ابوذر اى پیامبر ! ایمان چه کسى از مؤ منان بیشتر و کاملتر است ؟
پیامبر آنکه اخلاقش نیکوتر باشد.
ابوذر از خود مؤ منان ، چه کسى برتر است ؟
پیامبر آنکه مسلمانان ، از دست و زبان او در امان باشند.
ابوذر کدام هجرت برتر است ؟
پیامبر آنکه از (بدى ) هجرت کند!.
ابوذر چه وقتى از شب با فضیلت تر است ؟
پیامبر دل شب تار.
ابوذر کجاى نماز برتر است ؟
پیامبر قنوت طولانى .
ابوذر چه روزه اى با فضیلت تر است ؟
پیامبر روزه واجب ، که خدا هم پاداشى مضاعف مى دهد.
ابوذر کدام صدقه بهتر است ؟
پیامبر تلاش و انفاق مخفیانه انسانى تهیدست به یک نیازمند!
ابوذر کدام جهاد برتر است ؟
پیامبر آنکه مرکب در آن آسیب ببیند و خون رزمنده ریخته شود.
ابوذر – بزرگترین آیه اى که خدا نازل کرده چیست ؟
پیامبر آیه الکرسى .
فرهنگ ابراهیمى
ابوذر، که از این سؤ ال و جواب لذّت و بهره مى بُرد و بینش و ایمان خود را مى افزود، فرصت را مغتنم شمرده ، از رسول خدا (ص ) پرسید:
اى پیامبر، در (صُحُف ابراهیم ) چه بوده است ؟ فرمود:
(تمامش مَثَل و حکمت بود. از جمله چنین بود: من تو را نفرستادم که دنیا بیندوزى ، بلکه تو را فرستادم ، تا دعاى مظلوم را از سوى من پاسخ دهى ، و خواسته اش را برآوردى .(۶۸)
و نیز در (صحف ابراهیم ) چنین بود:
(عاقل ، تا خِرد خود را مغلوب نفس نساخته ، سزاوار است اوقات خود را چنین تقسیم کند: ساعتى براى مناجات با پروردگار، ساعتى براى اندیشه درباره آفریده ها و صنایع بدیع خدا در خلقت ، ساعتى ، اندیشه به اینکه چه کرده و چه پیش فرستاده است (محاسبه نفس ) و ساعتى نیز به کارهاى حلال و نیازهاى مباح خود، از خوردن و نوشیدن بپردازد.
و… عاقل باید در یکى از این سه راه بکوشد:
توشه گیرى براى آخرت
تاءمین معاش و زندگى
لذتهاى غیرحرام .
و… عاقل باید به زمان خود بصیر و بینا باشد، به کار خویش بپردازد، زبان خود را نگه دارد، هرکس که (حرف زدن ) خود را از (اعمال خویش ) به حساب آورد، سخنش کاسته خواهد شد، مگر آنچه که به کارش مربوط شود.) (۶۹)
حکمت هاى موسوى
راه جویى و آشنایى ابوذر با تعالیمى از صحف ابراهیم ، به تعالیم موسى ، کلیم الله ، راه یافت .
ابوذر از پیامبر اسلام پرسید:
اى فرستاده خدا! در (صُحف موسى ) چه بود؟
فرمود: همه آن ، عبرت و پند بود. از جمله اینها:
(شگفت از کسى که به آتش دوزخ ، یقین دارد، و… مى خندد!
شگفت از کسى که مرگ را باور دارد، چگونه شادمانى مى کند!
شگفت از کسى که به حال دنیا و دگرگونیهایش بیناست ، و مى بیند که چگونه دنیا نسبت به اشخاص ، در تغییر و تبدیل است (و به کسى وفا نمى کند) چگونه به دنیا اطمینان مى کند.
شگفت از کسى که به حساب فرداى قیامت یقین دارد، لیکن براى آن ، کار نمى کند!…) (۷۰)
ابوذر پرسید:
(یا رسول الله ! آیا از آنچه بر تو نازل شده و از تعالیم قرآن ، چیزى هست که در صحف ابراهیم و موسى (علیهماالسلام ) هم آمده باشد؟)
پاسخ حضرت چنین بود:
(اى ابوذر!… بخوان این آیات را (قَدْ اَفلحَ من تَزکّى … به تحقیق ، رستگار شد، کسى که خود را پاک ساخت و خدایش را یاد کرد و نماز خواند، بلکه شما زندگى دنیا را مى گزینید، در حالى که آخرت ، بهتر و پایدارتر است .) اینها یعنى این چهار آیه در کتابهاى آسمانى پیشینیان آمده است ، در صحف ابراهیم و موسى .) (۷۱)
گفتگو، اندکى ادامه دارد. امّا… یک لحظه توقف در برابر این تابلوهاى سراسر حکمت و پند، مفید است .
راستى …ابوذر در پى چیست و از رسول خدا (ص ) چه مى پرسد و چه مى جوید؟ و پیامبر چه سخاوتمندانه ، دهان پرگوهر خویش را به آغوش گهریاب ابوذر مى گشاید و دل این صحابه عارف و آگاه و بینا را از مرواریدهاى حکمت و عرفان ، لبریز مى سازد.
این گفتگو، مرورى است بر فلسفه خلقت و بعثت ، گذرى است بر وادیهاى نورانى و برکت خیز مواعظ و حکمتهاى الهى و فهرستى است از آنچه (باید آموخت ) و (باید به کار بست ).
اگر سؤ ال ابوذر نبود، امروز (پاسخ پیامبر) را نداشتیم و از این گنجینه همیشه گهرخیز و حکمت ریز، محروم بودیم . سؤ الهاى ابوذر، سبب ساز تراوش این حکمتهاى متعالى از زبان عصاره خلقت براى ما امت آن آخرین رسول شد. رسول حق نیز سخنان عرشى خود را به ما فرشیان خاک نشین ارزانى داشت ،…
سؤ الهاى ابوذر را خواندیم ، و جوابهاى هادى امّت و پیامبر رحمت را.
فصلى خوش و با صفا و روحانى داشتیم ، به برکت کلام وحى گونه خاتم رسولان و اینک ، بخشهاى پایانى این گفتگو:
وصایاى پیامبرانه
(ابوذر اى رسول خدا (ص )! مرا توصیه اى کن .
پیامبر تو را به (تقوا) سفارش مى کنم ، چرا که تقوا در راءس همه کارهاى توست .
ابوذر باز هم بفرمایید، بیشتر.
پیامبر بر تو باد قرآن خواندن و یاد خداى متعال ، چرا که تلاوت قرآن براى تو در آسمانها (یاد) است و در زمین ، (نور) ) .(۷۲)
تقوا عنوان کلى است ، پرواى از خدا در همه کارها. قرآن خواندن هم ، انس مستمر با آفریدگار و کلام اوست ، که تلاوت هر روزه ، (برنامه گرفتن ) از این منشور بى نظیر و جاویدان است . ابوذر قانع نیست ، بیشتر مى خواهد و بیشتر، از این رو، از حضرت مطالب بیشتر و مواعظ بلیغ تر مى طلبد. این گفتگو ادامه مى یابد:
(ابوذر باز هم بیفزاى ، اى رسول خدا (ص )!
پیامبر بر تو باد (جهاد) . چرا که رهبانیت آیین من ، جهاد است .
ابوذر با زهم بیشتر، یا رسول اللّه (ص )!
پیامبر بر تو باد (سکوت ) ، مگر آنجا که حرف نیک بگویى ، چرا که سکوت و خموشى شیطان را از تو طرد مى کند و در امور دینى هم یاور توست .) (۷۳)
این هم جهاد است ، لیکن در جبهه درونى و در جهاد با نفس . گاهى کنترل زبان و مهار کردن سخنان ، از یک جنگ بیرونى دشوارتر است و قوّتى بیشتر مى طلبد. چه بسیار حرفها که بى پایه و بى مایه است و خاستگاه نفسانى دارد و وسوسه هاى ابلیسى انگیزه آن گفتار است ، پس خموشى گزیدن و رعایت سکوت و کم حرفى ، بستن راه شیطان است .
(ابوذر اى پیامبر، باز هم موعظه ام کن ، و بیشتر!
پیامبر از خنده زیاد بپرهیز، چرا که دل را مى میراند و نور چهره را از بین مى برد.
ابوذر باز هم ، یا رسول اللّه (ص )!…
پیامبر به پایین تر از خودت نگاه کن ، نه به بالاتر از خویش ، چرا که این سبب مى شود نعمتهاى خدا را درباره خودت ، کم مشمارى .) (۷۴)
در احادیث دیگر، این نکته با تفصیل بیشترى آمده است . در امور دنیایى و برخورداریها و مال و معیشت و زندگى ، باید به پایین تر از خود نگریست نه بالاتر. چون نظر به پایین تر، سبب مى شود انسان آنچه را هم که دارد قدر بشناسد و شکرگزار باشد. اما اگر به بالاتر از خود بنگرد و تمتعات و امکانات و رفاه و خانه و حقوق و… دیگران را ببیند، همیشه احساس کمبود مى کند و به دنیاطلبى و (تکاثر) مى گراید.
اما در امور اخروى و معنوى ، انسان باید به بالاتر از خود بنگرد (این در احادیث آمده است ). به آنکه علم بیشتر، تقواى افزونتر، خلوص و صداقت برتر دارد، و معرفتش بیشتر، اخلاقش نیکوتر و روحیاتش والاتر است . اینها قله هاى کمالند. توجه به این گونه افراد بالاتر از خود، سبب مى شود که انسان به ضعفهاى اخلاقى و معنوى خود واقف گردد و تلاش بیشتر کند تا به آن قله برسد و به آنچه دارد، قانع نگردد. چرا که مراتب کمال و معنویت انسان ، تا بى نهایت قابل رشد و فزایندگى است . برگردیم به کلمات نورانى حضرت رسالت :
(ابوذر اى رسول خدا (ص ) باز هم بر موعظه هاى خود بیفزاى .
پیامبر با خویشاوندانت رفت و آمد داشته باش ، هرچند آنها از تو قطع رابطه کنند. بینوایان محروم را دوست داشته باش و با آنان مجالست و همنشینى کن . (قبلاً هم گذشت که این کار، سبب زدودن (تکبر) مى شود و گُل تواضع را بر شاخه زندگیمان مى شکوفاند.)
ابوذر یا رسول الله ، باز هم !
پیامبر حق را بگو، هر چند تلخ باشد!
ابوذر باز هم ، اى پیامبر!
پیامبر در راه خدا، از ملامت و نکوهش ملامتگران نترس .) (۷۵)
(راستى ، در تعارض راه خدا و پسند مردم ، کدام یک را باید برگزید؟ کسانى از سرزنش و حرفهاى مردم مى هراسند و به همین خاطر، حرف حق را نمى گویند، به وظیفه عمل نمى کنند و از گرفتن یک (موضع مکتبى ) مى هراسند. اما مرد حق ، در راه خدا از هیچ ملامتى نمى ترسد. دیگران هرچه مى خواهند بگویند، اگر کارشان طبق رضاى خدا باشد، دیگران و حرفهایشان مهم نیست …)
(ابوذر (آخرین سؤ ال ) یا رسول الله ، بیشتر موعظه ام کن !
اى ابوذر!…
آنچه از عیب و مسائل خویش مى دانى ، باید تو را از پرداختن به دیگران باز دارد و آنچه خود انجام مى دهى ، بر دیگران ستم مکن . در عیب انسان ، همین بس که از عیوب دیگران آن را بشناسد که از خودش نمى شناسد…) (۷۶)
در امثال فارسى ما نیز این گونه سخن زیاد است . سیر، یک روز به پیاز طعنه مى زند که چه قدر بدبویى !… پیاز مى گوید: تو از عیب خود بى خبرى ، از این رو به عیبجویى دیگران پرداخته اى . و به تعبیر دیگر: یک سوزن به خودت بزن ، یک جوالدوز به دیگرى . سبب پرداختن به ضعفها و عیوب دیگران ، آن است که از عیوب خود بى خبریم و یا فراموش مى کنیم و چیزى را بر دیگران ناروا و زشت مى شماریم که در خودمان نیز، همانها یافت مى شود. این خود، عیبى است بزرگ .
۷۷–ابوذر مى گوید: پیامبر آنگاه دست بر سینه ام نهاد و فرمود:
(اى ابوذر!…
هیچ عقلى ، همچون تدبیر و آینده نگرى نیست ،
هیچ تقوا و وَرَعى ، همچون پرهیز از حرامهاى خدا نیست .
و… هیچ افتخار و شرافتى ، همچون (حسن خلق ) و خوش اخلاقى نیست !)
در اینجا، این سلسله نور و این آبشار حکمت ، پایان مى پذیرد. اساسى ترین حکمتها و اندرزهایى که براى دین و دنیایمان سودبخش است ، توجه به آنها، ما را به فلسفه بلند و ناب هستى و حیات ، نزدیکتر مى سازد.
در این نوشتار، در آستان روایت شریفى بودیم که نصایح حضرت رسالت را صحابى گرانقدر،(ابوذر غفارى ) برایمان نقل مى کرد.
امید است روشنى بخش دل و جانمان بوده باشد و چراغ راه و راهگشاى زندگیمان ،
که ما (حیات طیبه ) خویش را، مدیون ارشادهاى اولیاء خداییم .
متن عربی
۲-ا أ باذَرّ! اُعبُدِاللّهَ کَأ نَّک تَراهُ فإ نْ کُنتَ لا تَراهُ فإ نَّهُ یَراکَ. وَاعْلَمْ أ نَّ أ وَّلَ عِبادَهِ اللّهِ الْمَعْرِفهُ بِهِ فَهُوَ الا وَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ، فَلا شَیْءَ قَبلَهُ، وَالْفَرْدُ فَلا ثانِیَ لَهُ، وَالْباقِی لا إ لى غایَهٍ، فاطِرُ السَّماواتِ و الاْ رْضِ وَما فِیهِما وَما بَیْنَهُما مِنْ شَیْءٍ وَهُوَ اللّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ وَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرْ.
۳-ثُمَّ الاْ یمانُ بِی وَ الاْ قْرارُ بأ نَّ اللّهَ تعالى أ رْسَلَنِی إ لى کافَّهِ النّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا وَداعِیا إ لَى اللّهِ بِإ ذْنِهِ وِسِراجا مُنِیرا.
۴-ثُمَّ حُبُّ أ هْلِ بَیْتِیَ الّذِینَ أ ذْهَبَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَهُمْ تَطْهِیرا. وَاعْلَمْ یا أ باذرّ! اءنّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَ أ هْلَ بَیْتِی فِی أُمَّتِی کَسَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجا وَمَنْ رَغِبَ عَنْها غَرِقَ.
۵-یا أ باذَرّ! اِغْتَنِمْ خَمْسا قَبْلَ خَمْسٍ: شَبابَک قَبلَ هَرَمِکَ، وَصِحَّتَک قَبْلَ سُقْمِکَ، وَغِناک قبلَ فَقْرِکَ وفَراغَک قَْبلَ شُغْلِکَ وَحَیاتَک قَبْلَ مَوْتِکَ.
۶-یا أ باذَرّ! إ یّاکَ وَالتَّسْوِیفَ بِعَمَلِکَ فَإ نَّکَ بِیَوْمِکَ وَلَسْتَ بِما بَعْدَهُ، فإ نْ یَکنْ غَدٌ لَکَ فَکُنْ فِی الْغَدِ کَما کُنْتَ فِی الْیَوْمِ. وَإ نْ لَمْ یَکُنْ لَمْ تَنْدَمْ عَلى ما فَرَّطْتَ فِیِ الْیَوْمِ.
یا أ باذَرّ! کَمْ مِنْ مُسْتَقْبِلٍ یَوْما لایَسْتَکْمِلُهُ، وَمُنتَظِرٍ غَدا لا یَبْلُغُهُ.
یا أ باذَرّ! لَوْ نَظَرْتَ إ لَى الاْ جَلِ وَمَسِیرِهِ لاَ بْغَضْتَ الاْ مَلَ وَغُرورَهُ.
یا أ باذَرّ! کُنْ کَأ نَّکَ فِی الدُّنْیا غَرِیبٌ أ و کَعابِرِ سَبِیلٍ وَعُدَّ نَفْسَک مِنْ أ صْحابِ الْقُبُور.
۷-خُذْ مِنْ صِحَّتِکَ قَبْلَ سُقْمِک وَمِنْ حَیاتِک قَبْلَ مَوْتِکَ، فَإ نَّکَ لا تَدْرِی مَا اسْمُک غَدا.
یا أ باذر! إ یّاکَ أ نْ تُدْرِکَکَ الصَّرْعَهُ عِنْدَ الْعَثْرَهِ، فلا تُقالُ العَثْرَهَ، وَلاتُمَکَّنُ مِنَ الرَّجْعَهِ. وَلایَحْمِدُکَ مَنْ خَلَّفْتَ بِما تَرکْتَ وَلا یَعْذِرُک مَنْ تُقْدِمُ عَلَیْهِ بِمَا اشْتَغَلْتَ بِهِ.
۸-یا أ باذر! کُنْ عَلى عُمْرِکَ أ شَحَّ مِنْکَ عَلى دِرْهَمِکَ وَدِینارِکَ.
۹-یا أ باذر! هَلْ یَنْتَظِرُ أ حَدُکم إ لاّ غِنىً مُطْغِیا أ وْ فَقْرا مُنْسِیا أ وْ مَرَضا مُفْسِدا أ وْ هَرَما مُقْعِدااءوْ مَوْتا مُجْهِزا، اءوْ الدَّجّالَ فَإ نَّهُ شَرُّ غایِبٍ یُنْتَظَرُ، اَوِالسّاعَهَ والسّاعَهُ اءدْهى وَأ مَرُّ.
۱۰-إ نَّ شَرَّ النّاسِ مَنزِلَهً عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ عالِمٌ لا یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ.
۱۱-مَنْ طَلَبَ عِلْما لِیَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ اِلَیْهِ لَمْ یَجِدْ ریِحَ الْجَنَّهِ.
۱۲-یا أ باذر! إ ذا سُئِلْتَ عَنْ عِلمٍ لا تَعْلَمُهُ فَقُلْ: لا أ عْلَمُهُ، تَنْجُ مِنْ تَبِعَتِهِ، وَلاتُفْتِ بِما لا عِلْمَ لَکَ بِهِ، تَنْجُ مِنْ عَذابِ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ.
۱۳-یا اءباذر: یَطْلُعُ قَوْمٌ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّهِ عَلى قَوْمٍ مِنْ اءهْلِ النّارِ فَیَقُولونَ: ما اَدْخَلَکُمُ النّارَ وَقَدْ دَخَلْنَا الْجَنَّهَ بَتَاءْدِیبِکُمْ وَ تَعْلِیمِکُمْ؟ فَیَقُولُون : إ نّا کُنّا نَاءمُرُ لِالخَیْرِ وَلا نَفْعَلُهُ.
۱۴-یا أ باذر! إ نَّ حُقُوقَ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ أ عْظَمُ مِنْ أ نْ یَقُومَ بِهَا الْعِبادُ، وَإ نَّ نِعَمَ اللّهِ أ کْثَرُ مِنْ أ نْ یُحْصِیَها الْعِبادُ، وَلکِنْ أ مْسُوا وأ صبِحُوا تائِبِینَ.
یا أ باذر! إ نَّکَ فِى مَمَرِّ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ فِی اَّجالٍ مَنْقُوصَهٍ وَأ عْمالٍ مَحْفُوظَهٍ وَالْمَوْتُ یَاءْتِی بَغْتهً. وَمَنْ یَزْرَعْ خَیْرا یُوشِکُ أ نْ یَحصُدَ خَیْرا وَمَنْ یَزْرَعْ شَرّا یُوشِکُ أ نْ یَحْصُدَ نَدامَهً. وَلِکُلِّ زارِعٍ مِثْلَ ما زَرَعَ، لا یَسبِقُ بَطِی ءٌ لِحْظَهً وَلا یُدْرِکُ حَرِیصٌ ما لَمْ یُقَدَّرْ لَهُ وَمَنْ اءُعْطِیَ خَیْرا فاللّهُ أ عْطاهُ وَمَنْ وُقِیَ شَرّا فَاللّهُ وَقاهُ.
۱۵-یا أ باذر! اَلْمُتَّقُونَ سادَهٌ، وَالْفُقَهاءُ قادَهٌ، وَمُجالَسَتُهُمُ الزِّیادَهُ. إ نَّ الْمُؤْمِنَ لَیَرى ذَنْبَهُ کَأ نَّهُ صَخْرَهٌ یَخافُ أ نْ تَقَعَ عَلَیْهِ، وَإ نَّ الْکافِرَ یَرى ذَنْبَهُ کَأ نَّهُ ذُبابٌ مَرَّ عَلى أ نْفِهِ.
یا أ باذر! إ نَّ اللّه تَبارَکَ وَ تَعالى إ ذا أ رادَ بِعَبْدٍ خَیْرا جَعَلَ ذُنوُبَه بَیْنَ عَیْنَیْهِ (مُمَثَّلهً وَالاْ ثْمَ عَلَیْهِ ثَقِیلاً وَبِیلاً). وَإ ذا أ رادَ بِعَبْدٍ شرّا أ نْساهُ ذُنُوبَهُ.
۱۶-یا أ باذر! لا تَنظُرْ إ لى صِغَرِ الْخَطِیئَهِ وَلکِنِ انْظُرْ إ لى مَنْ عَصَیْتَهُ.
یا أ باذر! مَنْ وافَقَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَذاکَ الَّذِی أ صابَهُ حَظُّهُ. وَمَنْ خالَفَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَإ نَّما یُوبِقُ نَفْسَهُ.
یا أ باذر! إ نَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ رِزْقَهُ بِالذَّنْبِ یُصِیبُهُ.
یا أ باذر! دَعْ ما لَسْتَ مِنْهُ فِی شَیْءٍ. فَلا تَنْطِقْ بِما لا یَعْنِیکَ وَاخْزِنْ لِسانَکَ کَما تَخْزِنُ وَرِقَکَ.
۱۷-یا أ باذر! إ نَّ اللّهَ جلَّ ثَناؤُهُ لَیُدْخِلُ قَوْما الْجَنَّهَ فَیُعْطِیهِمْ حَتّى یَمَلَّوا وَفَوْقَهُمْ قَوْمٌ فِی الدَّرَجاتِ الْعُلى ، فَإ ذا نَظَرُوا إ لَیْهِمْ عَرَفُوهُمْ فَیَقُولُونَ: رَبَّنا إ خْوانُنا کُنّا مَعَهُمْ فِی الدُّنْیا فَبِمَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَیْنا؟ فَیُقالُ: هَیْهاتَ هَیهاتَ إ نَّهُم کانوا یَجُوعُون حِینَ تَشْبَعوُن وَیَظْمَؤُنَ حِینَ تَرْوُونَ وَیَقُومُونَ حِینَ تَنامُونَ وَیَشْخَصُونَ حِینَ تَخْفَضُونَ.
أ باذر! جَعَلَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ قُرِّهَ عَیْنِی فِی الصَّلاهِ وَحَبَّبَ إ لیَّ الصَّلاهَ کَما حَبَّبَ إ لى الْجائِعِ الطَّعامَ، وَإ لى الظَّمْاَّنِ الْماءَ. وَإ نَّ الْجائِعَ إ ذا أ کَلَ شَبِعَ وَإ نَّ الظَّمْاَّنَ إ ذا شَرِبَ رَوِیَ، وَأ نا لا أ شْبَعُ مِنَ الصَّلاهِ.
۱۸-یا أ باذر! إ نَّکَ ما دُمْتَ فِی الصَّلاهِ فَإ نَّکَ تَقْرَعُ بابَ الْمَلِکِ الْجَبّارِ، وَمَنْ یُکثِرْ قَرْعَ بابِ الْمَلِکِ یُفْتَحْ لَهُ.
۱۹-ما مِنْ مُؤ مِنٍ یَقُومُ مُصَلِّیا إ لاّ تَناثَرَ عَلَیْهِ الْبِرُّ ما بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْعَرْشِ وَوُکِّلَ بِهِ مَلَکٌ یُنادی : یَا ابْنَ آدَمَ لَوْ تَعْلَمُ ما لَکَ فِى الصَّلاهِ وَمَنْ تُناجِی مَا انْفَتَلْتَ.
۲۰-یا أ باذر! أ یُّما رَجُلٍ تَطَوَّعَ فِی یَوْمٍ وَلَیْلَهٍ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ رَکْعهً سِوَى الْمَکْتُوبَهِ کانَ لَهُ حَقّا واجِبا بَیْتٌ فِی الْجَنَّهِ.
۲۱-یا أ باذر! الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَجَنَّهُ الْکافِرِ وَما أ صْبَحَ فِیها مُؤْمِنٌ إ لاّ حَزِینا، فَکَیْفَ لا یَحْزَنُ الْمُؤْمِنُ وَقَدْ أ وْعَدَهُ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ اءنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ وَلَمْ یَعِدْهُ أ نَّهُ صادِرٌ عَنْها وَلیَلْقِیَنَّ أ مْراضا وَمُصِیباتٍ وَاءُمورا تَغِیظُهُ وَلَیُظْلَمَنَّ فَلا یُنْتَصَرُ، یَبْتغِی ثَوابا مِنَ اللّهِ تَعالى فَلا یَزالُ حَزِینا حَتّى یُفارِقَها، فَإ ذا فارَقَها أ فْضى إ لَى الرّاحَهِ وَالْکَرامَهِ.
یا أ باذر! ما عُبِدَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلى مِثْلِ طُولِ الْحُزْنِ.
۲۲-یا أ باذر! مَنِ استَطاعَ أ نْ یَبْکِیَ فَلْیَبْکِ وَمَنْ لَمْ یَسْتطِعْ فَلْیُشْعِرْ قَلْبَهُ الْحُزنَ وَلْیَتَباکَ، إ نَّ الْقَلْبَ القاسیَ بَعِیدٌ مِنَ اللّهِ تَعالى وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ.
یا أ باذر! یَقُولُ اللّه تَعالى : لا اءجْمَعُ عَلى عَبْدٍ خَوْفَیْنِ وَ لا أ جْمَعُ لَهُ أ مْنَینِ، فَإ ذا أ مِنَنِی فِی الدُّنْیا أ خَفْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَإ ذا خافَنِی فِی الدُّنْیا اَّمَنْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ….
یا أ باذر! إ نَّ الْعبْدَ لَیُعْرَضُ عَلَیْهِ ذُنُوبُهُ یَوْمَالْقِیامَه فِیمَنْ ذَنَبَ ذُنُوبَهُ، فَیَقُولُ: أ ما إ نِّی کُنْتُ خائِفا مُشْفِقا فَیُغْفَرُ لهُ.
۲۳-یا أ باذر! إ نَّ الرَّجُلَ لیَعْمَلُ الْحَسَنهَ فَیَتَّکِلُ عَلَیْها وَیَعْمَلُ الُمحَقَّراتِ حتّى یأ تِیَ اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ وَإ نَّ الرَّجُلَ لَیَعْمَلُ السَّیِّئَهَ فَیَفْرُقُ مِنْها یَاءتْی اَّمِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ.
۲۴-یا أ باذر! إ نَّ الْعَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّهَ، فَقُلْتُ: وَکَیْفَ ذلِکَ بَاءبِی اءَنْتَ وَ اءُمِّی یا رَسُولَ اللّه ؟ قالَ: یَکُونُ ذلِکَ الذّنبُ نُصْبَ عَیْنَیْهِ تائِبا مِنْهُ فارّا إ لَى اللّهِ عزَّ وَجلَّ حَتّى یَدْخُلَ الْجَنَّهَ.
یا اءباذر! اَلْکَیِّسُ مَنْ دانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِما بَعْدَ الْمَوتِ والْعاجِزُ مَنِ اتَّبَعَ نَفْسَهُ وَهَواها و تَمَنّى عَلى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ الاْ مانِیَّ.
۲۵-منْ لَمْ یَنْسَ الْمَقابِرَ والْبِلى وَتَرَکَ فَضْلَ زِینَهِ الدُّنْیا واَّثَرَ ما یَبْقى عَلى ما یَفْنى وَلَمْ یَعُدَّ غَدا مِن اءیّامِهِ وَعَدَّ نَفْسَهُ فِی الْمَوْتى . یا اءباذر! إ نّ اللّه تبارک و تعالى لم یُوحِ إ لىَّ اءنِ اجْمَعِ المالَ (إ لى المال ) وَلکِنْ اءوحى إ لىَّ اءن سَبِّحْ بِحمْدِ ربّک وَکُنْ مِنَ الساجدینَ وَاعبُدْ رَبَّک حَتّى یاءتِیَک الیقینُ.
۲۶-یا اءباذر! وَالَّذى نَفْسُ محمّدٍ بِیَدِهِ لَوْ اءنَّ الدُّنْیا کانَتْ تَعْدِلُ عِندَاللّهِ جُناحَ بَعُوضَهٍ اءو ذُبابٍ ما سَقَى الکافِرَ مِنها شَرْبَهً مِنْ ماءٍ.
۲۷-یا اءباذر! إ نَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام اءتانِی بِخَزائِنِ الدُّنْیا عَلى بَغْلَهٍ شَهْباءَ فقال لی : یا محمّد: هذِهِ خَزائنُ الدّنیا وَلاتُنْقِصُکَ مِن حَظِّکَ عِنْدَ رَبِّکَ، فَقُلْتُ: حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ! لا حاجَهَ لِی بِها، إ ذا شَبِعْتُ شَکَرْتُ رَبِّی وَإ ذا جُعْتُ سَاءلْتُهُ.
۲۸-یا اءباذر! إ ذا اءرادَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِعَبْدٍ خَیْرا فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَزَهَّدهُ فِی الدُّنْیا وَبَصَّرَهُ بِعُیوبِنَفِسْهِ.
یا اءباذر! ما زهِدَ عَبْدٌ فِی الدُّنْیا إ لاّ اءَنْبَتَ اللّهُ الْحِکْمهَ فِی قَلْبِهِ واءنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَبَصَّرَهُ بِعُیوبِ الدُّنْیا وَدائِها وَدَوائِها و اءخْرَجَهُ مِنْها سالِما إ لى دارِ السَّلامِ.
۲۹-یا اءباذر! إ نّی اءلْبَسُ الْغَلِیظَ وَاءجْلِسُ عَلى الاْ رْضِ وَاءلْعَقُ اءصابِعِی وَاءرْکَبُ الْحِمارَ بِغَیْرِ سَرْجٍ وَاءرْدِفُ خَلْفِی ، فَمَنْ رَغِبَ عَن سُنّتِی فَلَیْسَ مِنِّی .
یا اءباذر! حُبُّ الْمالِ وَالشَرَفِ اءذْهَبُ لِدِینِ الرَّجُلِ مِنْ ذِئبَیْنِ ضارِیَیْنِ فِی زَرْبِ الْغَنَمِ فاءغارا فِیها حَتّى اءصْبَحا فَماذا اءبْقَیا مِنْها؟
۳۰-یا اءباذر! إ نَّ الدُّنْیا مَشْغَلَهٌ لِلْقُلُوبِ وَالاْ بْدانِ وَ إ نَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى سائِلُنا عَمّا نَعَّمَنا فِی حَلالِهِ فَکَیْفَ بِما اءنْعَمْنا فِی حَرامِه ؟
۳۱-یا اءباذر! إِنِّی قَدْ دَعَوْتُ اللّهَ جَلّ ثَناؤ هُ اءنْ یَجْعَلَ رِزْقَ مَنْ یُحِبُّنی کَفافا وَاءنْ یُعْطِیَ مَنْ یُبْغِضُنِی کَثْرهَ الْمالِ وَالْوَلَدِ.
یا اءباذر! طُوبى لِلزّاهِدِینَ فِی الدُّنْیا الرّاغِبِینَ فِی الاَّْخِرَهِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا اءرْضَ اللّهِ بِساطا وَتُرابَها فِراشا وَماءَها طِیبا وَاتّخَذُوا کِتابَ اللّهِ شِعارا وَدُعاءهُ دِثارا، یَقْرِضُونَ الدُّنْیا قَرْضا.
یا اءباذر! حَرْثُ الاَّْخِرهِ الْعملُ الصّالِحُ وَحَرْثُ الدُّنْیَا الْمالُ وَالبَنُونَ.
۳۲-یا اءباذر! إ ذا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَسَحَ الْقَلْبُ وَاتَّسَعَ، قُلْتُ: فَما عَلامَهُ ذلِکَ بِاءبِی اءنْتَ وَاءُمِّی یا رَسُولَ اللّهِ؟ قال صل الله علیه و آله و سلم : اَلا نابَهُ إ لى دارِ الْخُلُودِ وَالتَّجافِی عَن دارِ الْغُرورِ وَالاِسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ.
۳۳-یا اءباذر! اِتَّقِ اللّهَ وَلاتُرِ النّاسَ اَنَّکَ تَخْشَى اللّهَ فَیُکْرِمُوکَ وَقَلبُکَ فاجِرٌ.
یا اءباذر! لِیَکُنْ لَکَ فی کلّ شَی ءٍ نیَّهٌ صالِحهٌ حَتّى فی النَومِ وَالا کل .
۳۴-یا اءباذر! لِتُعَظِّمْ جَلالَ اللّهِ فِی صَدْرِک ….
یا اءباذر! إ نَّ للّهِ مَلائِکهً قِیاما مِنْ خِیفَهِ اللّهِ ما رَفَعُوا رُؤُوسَهُمْ حَتّى یُنْفَخَ فِی الصُّورِ النَّفْخَهُ الاَّْخِرَهُ فَیَقُولُونَ جَمِیعا: سُبْحانَکَ (رَبَّنا) وَبِحَمْدِک ما عَبَدْناکَ کَما یَنْبَعِی لَک اءنْ تُعْبَدَ.
یا اءباذر! لَوْ کانَ لِرَجُلٍ عَمَلُ سَبْعِینَ نبِیّا لاَسْتَقَلَّ عَمَلَهُ مِنْ شِدَّهِ ما یَرى یَوْمَئِذٍ، وَلَوْ اءنَّ دَلْوا مِن غِسْلِینٍ صُبَّ فِی مَطْلَعِ الشَّمْسِ لَغَلَتْ مِنْهُ جَماجِمُ مَنْ فِی مَغْرِبِها، وَلَوْ زَفِرَتْ جَهَنَّمُ زَفْرَهً لَمْ یَبْقَ مَلکٌ مُقرَّبٌ وَلا نَبِیُّ مُرْسَلٌ إ لا خَرَّ جاثِیا عَلى رُکْبَتَیْهِ یَقُولُ: رَبِّ (ارْحَمْ) نَفْسِی حَتّى یَنْسى إ بْراهِیمُ إ سْحقَ وَیَقُولُ: یا رَبِّ اءنا خَلِیلُکَ إ بْراهِیمُ فَلا تَنْسَنی .
۳۵-یا اءباذر! اِخْفِضْ صَوْتَکَ عِنْدَ الْجَنائِزِ وَعِنْدَ الْقِتالِ وَعِنْدَالْقُرْاَّنِ.
یا اءباذر! إ ذا تَبِعْتَ جَنازَهً فَلْیَکُنْ عَقْلُکَ فِیها مَشْغُولا بِالتَّفَکُّرِ وَالْخُشُوعِ وَاعْلَمْ اءنَّکَ لاحِقٌ بِهِ.
یا اءباذر! اِعْلَمْ اءنَّ کلُّ شَی ءٍ إ ذا فَسَدَ فَالْمِلْحُ دَواؤُهُ فإ ذا فَسَدَ الْمِلْحُ فَلَیْسَ لَهُ دواءٌ.
یا اءباذر! رَکْعَتانِ مُقْتَصِدَتانِ فِی التَّفَکُّرِ خَیْرٌ مِنْ قِیامِ لَیْلَهٍ والْقَلْبُ ساهٍ.
۳۶-یا اءباذر! الْحَقُّ ثَقِیلٌ مُرُّ والْباطِلُ خَفِیفٌ حُلْوٌ. ورُبَّ شَهْوَهِ ساعَهٍ تُوجِبُ حُزْنا طَوِیلا.
۳۷-یا اءباذر! حاسِبْ نَفْسَکَ قَبْلَ اءنْ تُحاسَبَ فَهُوَ اءهْوَنُ لِحِسابِکَ غَدا. وَزِنْ نَفْسَکَ قَبْلَ اءنْ تُوزَنَ، وتَجَهَّزْ لِلْعَرْضِ الاْ کْبَرِ یَوْمَ تُعْرَضُ لاتَخْفى مِنْکَ عَلَى اللّهِ خافِیهٌ.
یا اءباذر! اِسْتَحِ مِنَ اللّهِ، فَإ نِّی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لا اءزالُ حِینَ اءذْهَبُ إ لَى الْغائِطِ مُقَنِّعا بِثَوبی اءستَحْیِی مِنَ الْمَلَکَینِ اللَّذَیْنِ مَعِی .
یا اءباذر! اءتُحِبُّ اءنْ تَدْخُلَ الْجَنَّهَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فِداکَ اءبِی ، قالَ صل الله علیه و آله و سلم : فَاقْصُرْ مِنَ الاْ مَلِ، وَاجْعَلِ الْمَوْتَ نُصْبَ عَیْنَیْکَ. وَاسْتَحِ مِنَ اللّهِ حقَّ الْحَیاءِ، قالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ، کُلُّنا نَسْتَحْیِی مِنَ اللّهِ، قالَ: لَیْسَ ذلِکَ الْحَیاءُ وَلکِنَّ الْحَیاءَ مِنَ اللّهِ اءنْ لا تَنْسَى الْمَقابِرَ وَالْبِلى ، وَتَحْفَظَ الجَوْفَ وَما وَعى ، وَالرَّاءْسَ وَماحَوى . وَمَنْ اءرادَ کَرامَهَ الاَّْخِرَهِ فَلْیَدَعْ زِینَهَ الدُّنْیا، فَإ ذا کُنْتَ کَذلِکَ اءصَبْتَ وِلایَهَ اللّهِ.
۳۸-یا اءباذر! مَثَلُ الذّی یَدْعُو بِغیْرِ عَمَلٍ کَمَثَلِ الذّی یَرْمی بِغیْر وَتَرٍ.
۳۹-یا اءباذر! إ نَّ اللّه یُصْلِحُ بِصَلاحِ الْعَبْدِ وُلْدَهُ وَوُلْدَ وُلْدِهِ وَیَحفَظُهُ فی دُوَیْرَتِهِ وَالدُّورَ حَوْلَهُ ما دامَ فِیهِم .
۴۰-یا اءباذر! إ نَّ رَبَّک عَزَّ وَجَلَّ یُباهِی الْمَلائِکَهَ بِثَلاثَهِ نَفَرٍ: رَجُلٍ فی اءرْضٍ قَفْرٍفَیُؤَذِّنُ ثُمَّ یُقِیمُ ثُمَّ یُصلِّی ، فَیَقُولُ رَبُّکَ لِلْمَلائِکهِ: اُنظُرُوا إ لى عَبْدِی یُصَلِّی وَلا یَراهُ اءحَدٌ غَیْری ، فَیَنْزِلُ سَبْعُونَ اءلفِ مَلَکٍ یُصَلُّون وَراءَهُ وَیَسْتَغْفِروُنَ لَهُ إ لَى الْغَدِ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ. وَرَجُلٍ قامَ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلّى وَحْدَه فَسَجَد وَنامَ وَهُوَ ساجِدٌ، فَیَقُولُ اللّهُ تَعالى : اُنْظُرُوا إ لى عَبْدِی رُوحُهُ عِنْدِی وَجَسَدُهُ ساجِدٌ. وَرَجلٍ فی زَحْفٍ فَرَّ اءصحابُهُ وَثَبَت هُوَ یُقاتِلُ حَتّى یُقْتَلَ.
۴۱-یا اءباذر! ما مِن رَجُلٍ یَجْعَلُ جَبْهَتَهُ فِی بُقْعَهٍ مِنْ بِقاعِ الاَْرْضِ إ لاّ شَهِدَتْ لَهُ بِها یَوْمَ الْقِیامَهِ. وَما مِنْ مَنزِلٍ یَنْزِلُهُ قَوْمٌ إ لاّ وَاءصْبَحَ ذلِکَ الْمَنْزِلُ یُصلّی عَلَیْهِمْ اءو یَلْعَنُهُمُ.
یا اءباذر! ما مِنْ صَباحٍ وَلا رَواحٍ إ لاّ وَبِقاعُ الاْ رْضِ یُنادِی بَعْضُها بَعضا یا جارَهُ هِلْ مَرَّ بِکِ مَنْ ذَکَرَ اللّه تَعَالى اءوْ عَبْدٌ وَضَعَ جَبْهَتَهُ عَلَیْکَ ساجِدا للّهِ؟ فَمِنْ قائِلَهٍ: لا، وَمِن قائِلَهٍ نَعَمْ، فَإ ذا قالَتْ: نَعَم ، اِهْتَزَّتْ وَانْشَرَحَتْ وَتَرى اءنَّ لَهَا الفَضْلَ عَلى جارَتِها.
۴۲-یا اءباذر! إ نَّ الاْ رْضَ لَتَبْکِی عَلَى الْمُؤْمِنِ إ ذا ماتَ اءرْبَعِینَ صَباحا.
۴۳-یا اءباذر! ما مِنْ شابٍّ تَرَکَ الدُّنْیا وَاءفْنى شَبابَهُ فِی طاعَهِ اللّهِ إ لاّ اءعْطاهُ اللّهُ اءجْرَ اثْنَیْنِ وَسَبْعِینَ صِدِّیقا.
یا اءباذر! اَلذّاکِرُ فِی الْغافِلیِنَ کَالْمُقاتِلِ فِی الفارِّینَ.
یا اءباذر! اَلْجَلیسُ الصّالِحُ خَیْرٌ مِنَ الْوِحدهِ، وَالْوِحْدَهُ خَیْرٌ مِنْ جَلِیسِ السُّوءِ. وَإ مْلاءُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنَ السُّکُوتِ، وَالسَّکُوتُ خَیْرٌ مِنْ إ مْلاءِ الشَّرِّ.
یا اءباذر! لا تُصاحِبْ إ لاّ مُؤْمِنا. وَلایَاءکُلْ طعامَک إ لاّ تَقِیُّ. وَلا تَاءکُلْ طَعامَ الْفاسِقِینَ.
یا اءباذر! اءطْعِمْ طَعامَکَ مَنْ تُحِبُّهُ فِی اللّهِ. وَکُلْ طَعامَ مَنْ یُحبُّکَ فِی اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ.
۴۴-یا اءباذر! إ نَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ عِنْدَ لِسانِ کُلِّ قائِلٍ، فَلْیَتَقِّ اللّهَ امْرُؤٌ وَلْیَعْلَمْ ما یَقُولُ.
یا اءباذر! اُتْرُکْ فُضُولَ الْکَلامِ وَحَسْبُکَ مِنَ الْکَلامِ ما تَبْلُغُ بِهِ حاجَتَکَ.
یا اءباذر! کَفى بِالْمَرْءِ کِذْبا اءنْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ ما یَسْمَعُ.
یا اءباذر! ما مِنْ شَیْءٍ اءحَقُّ بِطُولِ السِّجْنِ مِنَ اللِّسانِ.
۴۵-یا اءباذر! ما عَمِلَ مَنْ لَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ.
یا اءباذر! لا تَکُنْ عَیّابا وَلا مَدّاحا ولا طَعّانا ولامُمارِیا.
یا اءباذر! لا یَزالُ الْعَبْدُ یَزْدادُ مِنَ اللّهِ بُعْدا ما ساءَ خُلْقُهُ.
یا اءباذر! اَلْکَلِمَهُ الطَّیِّبَهُ صَدَقَهٌ، وَکُلُّ خُطْوَهٍ تَخْطُوها اِلَى الصَّلاهِ صَدَقَهٌ.
۴۶-یا اءباذر! مَنْ اءجابَ داعِیَ اللّهِ وَاءحْسَنَ عِمارَهَ مَساجِدِ اللّهِ کانَ ثَوابُهُ مِنَ اللّهِ الْجَّنَهُ. فَقُلْتُ: بِاءبِی اءنْتَ وَاءُمِّی یا رَسُولَ اللّهِ کَیْفَ یُعْمَرُ مَساجِدَ اللّهِ؟ قَال : لا یُرْفَعُ فِیها الاْ صْواتُ وَلایُخاضُ فِیها بِالْباطِلِ وَلایُشْتَرى فِیها ولایُباعُ، فَاتْرُکِ اللَّغْوَ ما دُمْتَ فِیها، فإ نْ لَم تَفْعَلْ فَلا تَلُومَنَّ یَوْمَ الْقِیامهِ إ لاّ نَفْسَکَ.
یا اءباذر! إ نَّ اللّهَ تعالى یُعْطِیکَ مادُمْتَ جالِسا فِی الْمَسْجِدِ بِکُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّسْتَ فِیهِ دَرَجَهً فِی الْجَنَّهِ وَتُصَلِّی عَلَیْکَ الْمَلائِکَهُ وَیُکْتَبُ لَکَ بِکُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّسْتَ فِیهِ عَشْرُ حَسَناتٍ وَیُمْحى عَنْکَ عَشْرُ سَیِّئاتٍ.
۴۷-یا اءباذر! یَقُولُ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى : إ نَّ اءحَبَّ الْعِبادِ إ لَیَّ الْمُتَحابُّونَ مِنْ اءَجْلِی ، اَلْمُتَعَلِّقَهُ قُلوُبُهمْ بِالْمَساجِدِ وَالْمُسْتَغْفِروُنَ بِالاْ سْحارِ، اءُولئِکَ إ ذا اءرَدْتُ بِاءهْلِ الاْ رْضِ عُقُوبهً ذَکْرُتُهُمْ فَصَرَفْتُ الْعُقُوبَهَ عَنْهُمْ.
یا اءباذر! کُلُّ جُلُوسٍ فِی الْمَسْجِدِ لَغْوٌ إ لاّ ثَلاثٌ: قِراءَهُ مُصَلٍّ، اءوْ ذِکرُ اللّهِ، اءوْ سائِلٌ عَنْ عِلمٍ.
۴۸-یا اءباذر! کُنْ بِالْعَمَلِ بِالتَّقوى اءَشَدَّ اهْتِماما مِنْکَ بِالْعَمَلِ، فَإ نَّهُ لا یَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقْوى وَکَیْفَ یَقِلُّ عَمَلٌ یُتَقَبَّلُ، یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: (إ نَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ).
یا اءباذر! لا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِّینَ حَتّى یُحاسِبَ نَفْسَهُ اءشَدَّ مِنْ مُحاسَبَهِ الشَّرِیکِ شَرِیکَهُ، فَیَعْلَمَ مِنْ اءیْنَ مَطْعَمُهُ وَمِنْ اءیْنَ مَشْرَبُهُ وَمِنْ اءیْنَ مَلْبَسُهُ، اءمِنْ حِلٍّ اءمْ مِنْ حَرامٍ؟
یا اءباذر! مَنْ لَمْ یُبالِ مِنْ اءیْنَ یَکْتَسِبُ الْمالَ لَمْ یُبالِ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ اءیْنَ اءدْخَلَهُ النّارَ.
یا اءباذر! مَنْ سَرَّهُ اءنْ یَکُونَ اءکْرَمَ النّاسِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ.
یا اءباذر! إ نَّ اءحَبَّکُمْ اِلَى اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ اءکْثَرُکُمْ ذِکْرا لَهُ. وَاءکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اءتْقاکُمْ لَهُ. وَاءنْجاکُمْ مِنْ عَذابِ اللّهِ اءشَدُّکُمْ لَهُ خَوْفا.
یا اءباذر! إ نَّ الْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یَتَّقوُنَ مِنَ الشَّیْءِ الَّذِی لا یُتَقّى مِنْهُ، خَوْفا مِنَ الدُّخُولِ فِی الشُّبْهَهِ.
یا اءباذر! مَنْ اءطاعَ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَقَدْ ذَکَرَاللّهَ وَإ نْ قَلَّتْ صَلاتُهُ وَ صِیامُهُ وَ تِلاوَتُهُ لِلْقُرْاَّنِ.
یا اءباذر! مِلاکُ الدِّینِ الْوَرَعُ وَرَاءسُهُ الطّاعَهُ.
۴۹-یا اءباذر! کُنْ وَرِعا تَکُنْ اءعْبَدَ النّاسِ، وَخَیْرُ دِینِکُم الْوَرَعُ.
یا اءباذر! فَضْلُ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ فَضْلِ الْعِبادَهِ، وَاعلَمْ اءنَّکُمْ لَوْ صَلَّیتُمْ حَتّى تَکُونوا کالْحَنایا وَصُمْتُمْ حَتّى تَکُونُوا کالاْ وْتارِ ما یَنْفَعُکُمْ ذلِکَ إ لاّ بِوَرَعٍ.
یا اءباذر! إ نَّ اءهْلَ الْوَرَعِ وَالزُّهْدِ فِی الدُّنْیا هُمْ اءوْلِیاءُ اللّهِ تَعالى حَقّا.
یا اءباذر! مَنْ لَمْ یَاءْتِ یَوْمَ الْقِیامَهِ بِثَلاثٍ فَقَدْ خَسِرَ. قُلْتُ: وَمَا الثَّلاثُ، فِداک اءبِی وَ اءُمِّی ؟ قالَ: وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهِ، وَحِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ السُّفَهاءِ، وَخُلْقٌ یُدارِی بِهِ النّاسَ.
۵۰-یا اءباذر! إ نْ سَرَّکَ اءنْ تَکُونَ اءقْوَى النّاسِ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ. وَإ نْ سَرَّکَ اءنْ تَکوُنَ اءکْرَمَ النّاسِ فَاتَّقِ اللّهَ. وَإ نْ سَرَّک اءنْ تَکُونَ اءغْنَى النّاسِ فَکُنْ بِما فِی یَدِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ اءوْثَقَ مِنْکَ بِما فِی یَدِکَ.
یا اءباذر! لَوْ اءنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ اءخَذُوا بِهذهِ الاَّْیَهِ لَکَفَتْهُمْ: (وَمَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ویَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إ نَّ اللّهَ بالِغُ اءمْرِهِ).
۵۱-یا اءباذر! یَقُولُ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ: وَعِزَّتِی وَجَلالِی لا یُؤْثِرُ عَبْدِی هَوایَ عَلى هَواهُ إ لاّ جَعَلْتُ غِناهُ فِی نَفْسِهَ وَهُمُومَهُ فِی اَّخِرَتِهِ وَضَمِنْتُ السَّماواتِ وَالاْ رْضَ رِزْقَهُ وَکَفَفْتُ عَنْهُ ضَیْقَهُ وَکُنتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَهِ کُلِّ تاجِرٍ …
۵۲-یا اءباذر! اءَلا اءُعَلِّمُکَ کَلِماتٍ یَنْفَعُکَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِنَّ؟ قُلْتُ: بَلى یا رَسُولَ اللّهِ، قالَ: اِحْفَظِ اللّهَ یَحْفَظْکَ. اِحفَظِ اللّهَ تَجِدْهُ اءمامَکَ. تَعَرَّفْ اِلَى اللّهِ فِی الرَّخاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّهِ. وَإ ذاَ فَاسْاءلِ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ. وَاِذا اسْتَعَنْتَ فَاستَعِنْ بِاللّهِ، فَقَدْ جَرَى الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ إ لى یَوْمِ الْقِیامَهِ، فَلَوْ اءنَّ الْخَلْقَ کُلَّهُم جَهِدُوا اءنْ یَنْفَعُوکَ بِشی ءٍ لَمْ یُکتَبْ لَک ما قَدَرُوا عَلَیْهِ، وَلَوْ جَهِدُوا اءنْ ضُرُّوکَ بِشَی ءٍ لَمْ یَکْتُبْهُ اللّهُ عَلَیْکَ ما قَدَرُوا عَلَیْهِ. فَإ نِ اسْتَطَعْتَ اءنْ تَعْمَلَ للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالرَّضا فِی الْیَقِینِ فَافْعَلْ وَ إ نْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَإ نَّ فِی الصَّبْرِ عَلى ماتَکْرَهُ خَیْرا کَثِیرا. وَإ نَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَالْفَرَجَ مَعَ الکَرْبِ وَإ نَّ مَعَ الْعُسْرِیُسْرا.
۵۴-یا اءباذر! إ نَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: إ نِّی لَسْتُ کَلامَ الْحَکِیمِ اءتقَبَّلُ وَلکِنْ هَمَّهُ وَهَواهُ، فَإ نْ کانَ هَمُّهُ وَهَواهُ فِیما اءُحِبُّ وَاءرْضى جَعَلْتُ صَمْتَهُ حَمْدا لِی وَذِکْرا (وَوَقارا) وَإ نْ لَمْ یَتکلَّمْ.
یا اءباذر! إ نَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالى لا یَنْظُرُ إ لى صُوَرِکُمْ وَلا إ لى اءمْوالِکُمْ وَاءقْوالِکُمْ وَلکِنْ یَنظُرُ إ لى قُلُوبِکُمْ وَاءعْمالِکُمْ.
یا اءباذر! اَلتَّقْوى ههُنا، اَلتَّقْوى ههُنا، وَاءشارَ إ لى صَدْرِهِ.
۵۵-یا اءباذر! هِمِّ بِالْحَسَنهِ وَإ نْ لَمْ تَعْمَلْها لِکَیْلا تُکْتَبَ مِنَ الْغافِلِینَ.
۵۶-یا اءباذر! اءرْبَعٌ لا یُصِیبُهُنَّ إ لاّ مُؤْمِنٌ: الصَّمْتُ وَهُوَ اءوّلُ الْعِبادِه ، وَالتَّواضُعُ للّهِ سُبْحانَهُ، وَذِکْرُ اللّهِتَعالى فِی کُلِّ حالٍ وَقَلِّهُ الشَّیْءِ یَعْنِی قِلّهَ الْمالِ.
۵۷-یا اءباذر! مَنْ مَلَکَ ما بَیْنَ فَخِذَیْهِ وَبَیْن لِحْیَیْهِ دَخَلَ الْجَنَّهَ.
۵۸-یا اءباذر! وَهَلْ یُکِبُّ الناسَ عَلى مَناخِرِهِمْ فِی النّارِ إ لاّ حَصائِدُ اءلْسِنَتِهِمْ، إ نَّکَ لا یَزالُ سالِما ما سَکَتَّ فَإ ذا تَکَلَّمْتَ کَتَبَ اللّهُ لَکَ اءوْ عَلَیْکَ.
یا اءباذر! إ نَّ الرَّجُلَ یَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ فِی الْمجْلسِ لِیَنْصَحَکُم بِها فَهَوى فِی جَهَنَّمَ ما بَیْنَ السَّماءِ وَالاْ رْضِ.
یا اءباذر! وَیْلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ وَیَکْذِبُ لِیُضْحِکَ بِهِ الْقَوْمَ وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَهُ.
یا اءباذر! مَنْ صَمَتَ نَجا، فَعَلَیْکَ بِالصِّدْقِ وَلا تُخْرِجَنَّ مِنْ فِیکَ کِذْبا اءبَدا. قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ فَما تَوْبهُ الرَّجُلِ الَّذی کَذِبَ مُتعَمِّدا؟ قالَ: الاِسْتِغْفارُ وَالصَّلَواتُ الْخَمْسُ تَغْسِلُ ذلِکَ.
۵۹-یا اءباذر! إ یّاکَ وَالْغیبَهَ، فَإ نَّ الْغِیبَهَ اءشَدُّ مِنَ الزِّنا، قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ وَلِمَ ذلِکَ بِاءبِی اءنْتَ وَ اءُمِّی ؟ قالَ: لاِ نَّ الرَّجُلَ یَزْنِی وَیَتُوبُ إ لَى اللّهِ فَیَتوُبُ اللّهُ عَلَیْهِ، وَالْغِیبَهُ لا تُغْفَرُ حَتّى یَغْفِرَها صاحِبُها.
یا اءباذر! سِبابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ، وَقِتالُهُ کُفْرٌ، وَاءکْلُ لَحْمِهِ مِن مَعاصِی اللّهِ، وَحُرمَهُ مالِهِ کَحُرْمَهِ دَمِهِ. قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ وَمَا الْغِیبهُ؟ قالَ: ذِکْرُکَ اءخاکَ بِما یَکْرَهُ. قُلْتُ: یا رَسُول اللّهِ فَإ نْ کانَ فِیهِ ذاکَ الَّذِى یُذْکَرُ بِهِ؟ قالَ: اِعْلَم إ نَّکَ إ ذا ذَکَرْتَهُ بِما هُو فِیهِ فَقَد اغْتَبْتَهُ وَإ ذا ذَکَرْتَهُ بِما لَیْسَ فِیهِ فَقدْ بَهتَهُ.
۶۰-یا اءباذر! مَنْ ذَبَّ عَنْ اءخِیهِ الْمُسْلِمِ الْغِیبَهَ کانَ حَقّا عَلَى اللّهِ اءنْ یُعْتِقَهُ مِنَ النّار.
یا اءباذر! مَنِ اغْتِیبَ عِنْدَهُ اءخُوهُ الْمُسْلِمُ وَهُوَ یَسْتَطِیعُ نَصْرَهُ فَنَصَرَهَ نَصَرَهُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی الدُّنْیا وَالاَّْخِرَه ، فَإ نْ خَذَلَهُ وَهُوَ یَسْتَطِیعُ نَصْرَهُ خَذَلَهُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَالاَّْخِرَهِ.
۶۱-یا اءباذر! لا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ قَتّاتٌ، قُلْتُ: وَمَا الْقَتّاتُ؟ قالَ: الَّنمّامُ.
یا اءباذر! صاحِبُ النمِیمَهِ لا یَستَرِیحُ مِنْ عَذابِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی الاَّْخِرهِ.
یا اءباذر! مَنْ کانَ ذا وَجْهَیْنِ وَلِسانَینِ فِی الدُّنْیا فَهُوَ ذُو لِسانَیْنِ فِی النّارِ.
یا اءباذر! الَْمجالِسُ بِالاْ مانَهِ وَإ فْشاءُ سِرِّ اءخِیکَ خِیانَهٌ.
۶۲-یا اءباذر! تُعْرَضُ اءعْمالُ اءهْلِ الدُّنْیا عَلَى اللّهِ مِنَ الْجُمْعهِ إ لَى الْجُمْعَهِ فِی یَوْمِ الاْثْنَیْنِ وَالْخَمِیسِ فَیُسْتَغْفَرُ لِکُلِّ عَبْدٍ مُؤْمنٍ إ لاّ عَبْدا کانَتْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ اءخِیهِ شَحْناءُ، فَیُقالُ: اُتْرُکُوا عَمَلَ هذَیْنِ حَتّى یَصْطَلِحا.
یا اءباذر! إ یّاکَ وَهِجْرانَ اءخِیک ، فَإ نَّ الْعَمَلَ لا یُتَقَبَّلُ مَعَ الْهِجْرانِ.
یا اءباذر! اءنْهاکَ عَنِ الْهِجْرانِ، وَإ نْ کُنْتَ لا بُدَّ فاعِلا تَهْجُرُهُ فَوْقَ ثَلاثِهِ اءیّامٍ (کُملا)، فَمَنْ ماتَ فِیها مُهاجِرا لاِ خِیهِ کانَتِ النّارُ اءوْلى بِهِ.
۶۳-یا اءباذر! مَنْ اءحَبَّ اءنْ یَتَمَثَّلَ لَهُ الرِّجالُ قِیاما فَلْیَتَبَوَّاءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ.
یا اءباذر! مَنْ ماتَ وَفِی قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّهٍ مِن کِبْرٍ لَمْ یَجِدْ رائِحَهَ الْجَنَّهِ إ لاّ اءنْ یَتُوبَ قَبْلَ ذلِکَ.
یا اءباذر! اءکْثَرُ مَنْ یَدْخُلُ النّارَ الْمُستَکْبِرُونَ. فَقالَ رَجُلٌ: وَهَلْ یَنْجُو مِنَ الْکِبْرِ اءحَدٌ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: نَعَمْ، مَنْ لَبِسَ الصُّوفَ وَرَکِبَ الْحِمارَ وَحَلِبَ الشّاهَ وَجالَسَ الْمَساکِینَ.
یا اءباذر! مَنْ حَمَلَ بِضاعَتَهُ فَقَدْ بَرِئ مِنَ الْکِبْرِ (یَعنْی ما یَشْتَرِى مِنَ السُّوقِ).
۶۴-یا اءباذر! مَنْ جَرَّ ثَوْبَهُ خُیَلاءَ لَمْ یَنْظُرِ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ إ لَیْهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ….
یا اءباذر! مَنْ رَفَعَ ذَیْلَهُ وَخَصَفَ نَعْلَهُ وَعَفَّرَ وَجْهَهُ فَقَدْ بَرِئ مِنَ الْکِبْرِ.
یا اءباذر! مَنْ کانَ لَهُ قَمِیصانِ فَلْیَلْبَسْ اءحَدُهُما وَلْیُلْبِسِ الاَّْخَرَ اءخاهُ.
۶۵-یا اءباذر! سَیَکُون ناسٌ مِنْ اءُمّتی یُولَدُون فِی النَّعِیمِ وَیَغْذَونَ بِهِ، هِمَّتُهُمْ اءلْوانُ الطَّعامِ وَالشَّرابِ وَیَمْدَحُونَ بِالْقَوْلِ اءُولئِکَ شِرارُ اءُمَّتِی .
یا اءباذر! مَنْ تَرَکَ لِبْسَ الْجَمالِ وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ تَواضُعا للّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی غَیْرِ مَنْقَصَهٍ وَاءذَلَّ نَفْسَهُ فِی غَیْرِ مَسْکَنَهٍ وَاءنْفَقَ ما جَمَعَهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَهٍ وَرَحِمَ اءهْلَ الذُّلِّ وَالْمَسکَنَهِ وَخالَطَ اءهْلَ الْفِقْهِ وَالْحِکْمَهِ.
۶۶-یا اءباذر! اِلْبَسِ الْخَشِنَ مِنَ اللِّباسِ، وَالصَّفِیقَ مِنَالثِّیابِ لِئَلاّ یَجِدَ الْفَخْرُ فِیکَ مَسْلَکا.
یا اءباذر! یَکُونُ فِی اَّخِرِ الزَّمانِ قَوْمٌ یَلْبَسُونَ الصُّوفَ فِی صَیْفِهمْ وَشِتائِهِمْ، یَرَوْنَ اءنَّ لَهُمُ الفَضْلَ بذلک عَلى غَیْرِهِم اءُولئِکَ تَلْعَنُهُمْ مَلائِکَهُ السَّماواتِ وَالاْ رْضِ.
۶۷-طُوبى لِمَنْ صَلُحَتْ سَرِیرَتُهُ وَحَسُنَتْ عَلانِیَتُهُ وَعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ، طُوبى لِمَنْ عَمِلَ بِعِلْمِهِ وَاءنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ وَاءمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ.
۶۸-إ نّی لَمْ اءبْعَثْکَ لِتَجْتَمِعَ الدنیا بَعْضَها على بَعضٍ وَلکِنّی بَعَثْتُکَ لِتَرُدَّ عَنّی دَعْوَهَ المظلومِ.
۶۹-عَلَى الْعاقِلِ مالَمْ یَکُنْ مَغْلُوبا عَلى عَقْلهِ اءنْ یَکُونَ لَهُ ثَلاثُ ساعاتٍ: ساعَهٌ یُناجِی فِیها رَبَّهُ، وَساعهٌ یُفَکِّرُ فِیها فِی صُنْعِ اللّهِ تَعالى ، وَساعهٌ یُحاسِبُ فِیها نفسَهُ فیما قَدَّمَ وَاءخَّرَ، وَساعَهٌ یَخْلُو فِیها بِحاجَتِهِ مِنَ الْحَلالِ مِنَ المَطْعَمِ وَالْمَشْرَبِ. وَعَلَى الْعاقِلِ اءنْ یَکُونَ ظاعِنا إ لاّ فِی ثَلاثٍ: تَزَوُّدٍ لِمَعادٍ، اءوْ مَرَمَّهٍ لِمَعاشٍ، اءو لَذَّهٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ. وَعَلَى الْعاقِلِ اءنْ یَکُونَ بَصِیرا بِزَمانِه ، مُقْبِلا عَلى شَاءْنِهِ، حافِظا لِلِسانِهِ. وَمَنْ حَسِبَ کَلامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ کَلامُهُ إ لاّ فِیما یَعْنِیهِ.
۷۰-عَجَبٌ لِمَنْ اءیْقَنَ بِالنّار ثُمَّ ضَحِکَ، عَجَبٌ لِمَنْ اءیّقَنَ بِالْمَوْتِ کَیْفَ یَفْرَحُ، عَجَبٌ لِمَنْ اءبْصَرَ الدُّنْیا وَتَقَلُّبَها بِاءهْلِها حالا بَعْدَ حالٍ ثُمَّ هُوَ یَطْمَئِنُّ إ لَیْها، عَجَبٌ لِمَنْ اءیْقَنَ بِالْحِسابِ غَدا ثُمَّ لَمْ یَعْمَلْ.
۷۱-إ قرَاءْ یا اءباذر! (قَدْ اءفْلَحَ مَنْ تَزَکّى ، وَذَکرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى ، بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاه الدُّنْیا، وَالاَّْخِرَهُ خَیْرٌ وَاءبْقى ، إ نَّ هذا یعنی ذِکْرُ هذِهِ الاْ رْبَعِ الاَّْیاتِ لَفِی الصُّحُفِ الاُْولى ، صُحُفِ إ بْراهِیمَ وَمُوسى ).
۷۲-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ اءوْصِنِی . قالَ: اءُوصِیکَ بِتَقوَى اللّه ، فإ نّهُ رَاءسُ اءمْرِکَ کُلِّهِ.
فقلتُ: یا رسولَ اللّه زِدْنی . قال صل الله علیه و آله و سلم : عَلیک بِتِلاوَهِ الْقُرْاَّنِ وَذِکْرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَإ نَّهُ ذِکْرٌ لَکَ فِی السَّماءِ وَنُورٌ فِی الاْ رْضِ.
۷۳-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : عَلَیْکَ بِالْجِهادِ، فَإ نَّهُ رُهْبانِیَّهُ اءُمَّتِی . قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : عَلَیْکَ بِالصَّمْتِ إ لاّ مِنْ خَیْرٍ، فَإ نَّهُ مَطْرَدَهٌ لِلشَّیْطانِ عَنْکَ وَعَوْنٌ لَکَ عَلى اءُمُورِ دِینِکَ.
۷۴-قُلْتُ: یا رَسُولِ اللّهِ زِدْنِی . قالَ صل الله علیه و آله و سلم : إ یّاکَ وَکَثْرَهَ الضِّحْکِ، فَإ نَّهُ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَیَذْهَبُ بِنُورِ الْوَجْهِ. قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : اُنْظُرْ إ لى مَنْ هُوَ تَحْتَکَ وَلا تَنْظُرْ إ لى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ، فإ نَّهُ اءجْدَرُ اءنْ لا تَزْدَرِی نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکَ.
۷۵-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : صِلْ قَرابَتَکَ وَإ نْ قَطَعُوک وَاءحِبَّ الْمَساکِینَ وَاءکثِرْ مُجالَسَتَهُم . قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : قُلِ الْحَقَّ وَإ نْ کانَ مُرّا. قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : لا تَخَفْ فِی اللّهِ لَوْمَهَ لائِمٍ.
۷۶-قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ زِدْنِی . قال صل الله علیه و آله و سلم : یا اءباذر: لِیَرُدَّکَ عَنِ النّاسِ ما تَعْرِفُ مِنْ نَفْسِکَ وَلا تَجُرْ عَلَیْهِمْ فِیما تَاءْتِی ، فَکَفى بالرَّجُلِ عَیْبا اءنْ یَعْرِفَ مِنَ النّاسِ ما یَجْهَلُ مِنْ نَفْسِهِ.
۷۷-یا اءباذر! لا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ، وَلا وَرَعَ کالْکَفِّ عَنِ الَْمحارِمِ، وَلا حَسَبَ کَحُسْنِ الْخُلْقِ.
نای حکمت مواعظ حضرت رسول (ص) به ابوذر غفاری//استاد جواد محدّثی
کتاب (مکارم الاخلاق ) طبرسى ، ص ۴۵۸ و بحارالا نوار، علامه مجلسى ، ج ۷۴ (چاپ بیروت ) ص ۷۴٫