زندگینامه ابوالحسن محمد بن الحسین موسوى«سید رضى» (۳۵۹- ۴۰۶ ق)(به قلم آقا حسین بروجردى)

 ابوالحسن محمد بن الحسین موسوى، معروف به سید رضى و شریف رضى. از بزرگان علماى شیعه، بلغا، شاعران نامدار و اشراف بغداد.

وى از فرزندان امام موسى بن جعفر علیه السلام بود. در بغداد زاده شد. از سوى پدر و مادر، نسبى شریف داشت. در زمان پدر خود ابواحمد، نقابت طالبیان بغداد، سرپرستى همه آنان، قضاوت در مظالم و امیرى حاجیان را در حالى که هفده سال بیش نداشت، بر عهده گرفت.

چندى بهاء الدوله بویه وى را به عنوان جانشین خود در بغداد برگزید و لقب «الشریف الجلیل» به وى خلعت داد. چندى پس از آن، لقب «الرضى ذوالحسبین» و پس از آن «الشریف الاجل» را به وى پیشکش کرد.

روزگار سید رضى با فرمانروایى آل بویه و مقارن با دوره سوم خلافت عباسیان است که به این دوره از لحاظ تاریخى- فرهنگى «عصر زرین» مى‏گویند و از جهت تاریخ ادبیات عرب، عصر شاعران سه‏گانه: متنبى، سید رضى و ابوالعلاء معرى است. به سید رضى لقب «اشعر الطالبیین» یعنى شاعرترین طالبیان نیز داده‏اند.

استادان

استادانى که وى در علوم گوناگون آن روزگار نزدشان شاگردى کرد و بهره‏ ها برد، عبارتند از:

ابواسحاق ابراهیم بن احمد طبرى فقیه مالکى،

ابوعلى فارسى نحوى،

قاضى سیرافى،

ابوالحسن قاضى عبدالجبار معتزلى،

ابویحیى عبدالرحیم فارقى خطیب مصرى مشهور به ابن نباته،

شیخ مفید و …

وى بسیار بذل الجود و باتقوا بود. به سپاس دانش‏اندوزى‏ اش جهت پرداخت زکات دانش خود، مدرسه‏اى نزدیکى خانه خود در کوى کرخ بغداد تأسیس کرد و آن را «دارالعلم» نامید که افزون بر تالارهاى تدریس، سخنرانى و جلسات، اتاق هایى براى زیست دانشجویان و کتابخانه بزرگى داشت که ارزشمندترین و بهترین منابع و مراجع عربى و اسلامى در آن نگهدارى مى‏شد و شخصا خود مدیریت آن را بر عهده داشت.

شاگردان

شاگردان نام‏آورى که در نزد وى آموختند، از جمله:

فقیه عالیقدر ابوزید کبایکى،

ابوعبدالله شیخ محمد حلوانى،

ابوعبدالله شیخ جعفر دوریستى،

ابوالحسن بندار قاضى و …

وى در محله کرخ بغداد در سراى خود درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. به قولى، برادر مهتر وى سید مرتضى چندى بعد وى را به کاظمین و در جوار نیاى شریفش امام موسى کاظم علیه السلام به خاک سپرد.

تألیفات وى:

۱- نهج البلاغه؛
۲- تلخیص البیان فى مجازات القرآن؛
۳- مجازات الآثار النبویه؛
۴- حقایق التاویل فى متشابه التنزیل؛
۵- حضائص الائمه؛
۶- دیوان اشعار.

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقا حسین بروجردى

زندگینامه ربیعى پوشنگى (فوشنجى)«ربیعى»(متوفی۷۰۲ه ق)

ربیعى پوشنگى (فوشنجى) ، ملقب به صدرالدین و متخلص به ربیعى، شاعر و خطیب ایرانى در نیمۀ دوم قرن هفتم. عباس اقبال آشتیانى (ص ۱۶۹) ربیعى را یکى از شاعران بزرگ قدیم و از مشهورترین شاعران قرن هفتم میداند و به گفتۀ ملک‌الشعراى بهار (ص ۲۶) ربیعى در روزگار خود در خراسان و عراق بی‌نظیر بود.

وى از مداحان و ندیمان ملک فخرالدین‌بن ملک شمس‌الدین کرت (حک : ۶۹۳ـ۷۰۵)، از ملوک آل‌کرت، بود (خوافى، ج ۳، ص ۴). در منابع تاریخى او را گاهى خطیب فوشنج و گاه پسر خطیب یا پسر قاضى فوشنج نامیده‌اند، اما ظاهرآ پدر او خطیب بوده و باتوجه به زندگى شاعرانه و بی‌مبالاتى ربیعى در عیش و نوش، خطیب بودن خود وى بعید به نظر می‌رسد (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۱۷۱).

در تذکره‌ها نام او ذکر نشده است. نام وى فقط در کتابهاى تاریخى عصر تیمورى، که مؤلفان آنها اهل هرات بوده‌اند یا در هرات کتابهاى خود را نوشته‌اند، دیده می‌شود (اقبال آشتیانى، ص ۱۶۹).وى در دربار فخرالدین محمد مقام والایى یافت و به دستور او مثنوی‌اى در تاریخ هرات و سرگذشت ملوک کرت، به نام کرت‌نامه در بحر متقارب بر وزن شاهنامه، سرود (اسفزارى، ص ۴۲؛میرخواند، ج ۴، بخش دوم، ص۳۷۰۰؛خواندمیر، ج ۳، ص ۳۷۶؛نیز رجوع کنید به حاجی‌خلیفه، ج ۲، ستون ۱۴۷۴) و در طى سرودن کرت‌نامه ماهى هزار درهم یا زر نقد از خزانۀ شاهى دریافت می‌کرد. با این حال، براى درخواست مقدار بیشتر گاه و بیگاه مزاحم شاه می‌شد و سرانجام میان آنان اختلاف افتاد.

ربیعى از بیم جانش به قهستان رفت و از ملازمان شاه‌علی‌بن ملک نصیرالدین سیستانى، از نوادگان ملوک صفارى، شد، اما به دلیل عیب‌جوییها و شکایتهایى که از ملک فخرالدین نزد شاه‌على کرد، شاه‌على او را از قهستان راند. ربیعى از قهستان به نیشابور رفت و از آنجا قصد داشت به عراق برود، اما ملک فخرالدین براى او نامه فرستاد و او را به هرات فراخواند و وعده‌هاى فراوانى به وى داد.

ربیعى شادمان از نیشابور به هرات بازگشت (خوافى، ج ۳، ص ۴ـ۵؛میرخواند، ج ۴، بخش دوم، ص۳۷۰۰ـ۳۷۰۱؛خواندمیر، ج ۳، ص ۳۷۷) و دوباره از ندیمان و نزدیکان سلطان شد تا اینکه شبى در مجلس شراب، در اثر غلبه مستى، با جمعى از دوستانش دربارۀ تصرف مُلک و حکومت سخن گفت که به سبب آن، شاه وى را به زندان افکند.

رحلت

ربیعى در زندان قصیده‌اى در مدح ملک و در طلب آزادى و خلاص خود سرود، اما فخرالدین به آن و به نامه‌هاى او پاسخ نداد (خوافى، ج ۳، ص ۵، ۷؛میرخواند، ج ۴، بخش دوم، ص ۳۷۰۱ـ۳۷۰۳). وى در زندان حبسیه‌اى نیز در قالب مثنوى، به نام کارنامه، در شرح‌حال خود سرود که ابیاتى از آن در مجمل فصیحى (ج ۳، ص ۵ـ۶) مضبوط است.سرانجام، ربیعى در ۷۰۲ در زندان ملک فخرالدین درگذشت یا به قتل رسید؛کیفیت مرگ او معلوم نشد (خوافى، ج ۳، ص ۴، ۹؛میر خواند، ج ۴، بخش دوم، ص ۳۷۰۴؛خواندمیر، ج ۳، ص ۳۷۸).

از ربیعى فقط ابیاتى باقى مانده است، اما همان ابیات اندک توانایى او را در شعر و شجاعت و صراحت قول او را نشان می‌دهد (بهار، ص ۳۸).



منابع :

(۱) معین‌الدین محمد اسفزارى، روضات الجنّات فى اوصاف مدینه هرات، بخش یکم، چاپ سید محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸ش؛
(۲) عباس اقبال آشتیانى، «ربیعى پوشنگى»، مهر، سال اول، شماره ۳، مرداد ۱۳۱۲ش؛
(۳) محمدتقى بهار، «صدرالدین ربیعى»، ارمغان، دوره ششم، شماره ۱، فرودین ۱۳۰۴ش؛
(۴) حاجى خلیفه؛
(۵) غیاث‌الدین‌بن همام‌الدین الحسینى خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر، زیرنظر محمد دبیر سیاقى، تهران، ۱۳۱۳ش؛
(۶) فصحیح‌الدین احمدبن محمد خوافى، مجمل فصیحى، چاپ محمود فرخ، مشهد، ۱۳۳۹ش؛
(۷) محمدبن خاوندشاه بن محمود میرخواند، تاریخ روضه الصّفا فى مسیره الانبیاء و مللوک و الخلفاء، چاپ جمشید کیان‌فر، تهران، ۱۳۸۰ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵ 

زندگینامه رؤبه بن عَجّاج(متوفی۱۴۵ه.ق)

 راوى، لغوى و شاعر رجزسراى دورۀ اموى و اوایل دورۀ عباسى. به نظر خلیل‌بن احمد* (ج ۸، ص ۲۸۴)، “رؤبه” از روبه به معناى بخشى از شب است و چون رؤبهبن عجّاج در نیمه شب به دنیا آمده است، او را بدین نام خوانده‌اند. کرنکوف (د. اسلام، چاپ اول، ذیل مدخل) رؤبه را معرّب روباه ذکر کرده است (براى معانى دیگر رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج ۲۰، ص ۳۴۵ـ۳۴۶؛ ابن‌منظور؛ فیروز آبادى، ذیل «رأب»).

ابوالجَحّاف، ابوالعَجّاج و ابومحمد از کنیه‌هاى رؤبه بوده است (ابوالفرج اصفهانى، ج ۲۰، ص ۳۴۵؛ ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۳۰۳). در منابع قدیم، تاریخ ولادت او معلوم نیست، اما در منابع جدید، سال ۶۵ یا ۸۰ تاریخ تولد او ذکر شده است (رجوع کنید به فرّوخ، ج ۲، ص ۶۱؛
سزگین، ج ۲، ص ۳۶۷).

رؤبه از قبیله بنی‌تمیم و از بادیه‌نشینان ساکن بصره بود (ابوالفرج اصفهانى، همانجا) و به زندگى بدوى خود مباهات می‌کرد (رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج ۲، ص ۵۹۵). او شاعرى مُخَضرَم* و از مداحان بنی‌امیه و بنی‌عباس بود و از برترین شاعران رجزسراى دورۀ خود محسوب می‌شد (ابوالفرج اصفهانى، همانجا). جُمَحى (سِفر دوم، ص ۷۳۷ـ۷۳۸) او را در طبقۀ نهم شاعران دورۀ اسلامى قرار داده است.

پدرش، عَجّاج*، نیز از رجزسرایان مشهور بود (ابن‌خلّکان، همانجا). با اینکه رؤبه خود را شاعرتر از پدرش می‌دانست (جمحى، سِفر اول، ص ۷۸)، برخى اشعار پدرش را در بین اشعارش به کار می‌برد (رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج ۲، ص ۵۹۶ـ۵۹۷). یکى از پسران رؤبه، به نام عُقبَه، نیز شاعر بود، اما شعرى از وى باقى نمانده است (مرزبانى، ص ۴۰۷).

رؤبه از پدرش و ابوهُریَره دوسى یمنى* و دغفل‌الناسب* روایت شنید (یاقوت حموى، ج ۱۱، ص ۱۴۹؛صفدى، ج ۴، ص ۱۴۷) و به نظر ابن‌حبّان (رجوع کنید به الثقات، ج ۶، ص ۳۰۹)، ثقه بود.

از اشعار رؤبه بن عجاج چنین برمی‌آید که او با سفر به سرزمینهایى چون عراق، یَمامه، خراسان و کرمان و مدح بزرگان آنجا، امرار معاش می‌کرد. گویا در جوانى براى توسعۀ قلمرو اسلام، با سپاه فتوحات راهى سرزمینهاى شرق فارس شد (رجوع کنید به رؤبهبن عجّاج، مقدمه، ص ۱؛عمر فرّوخ، ج ۲، ص ۶۲؛نالینو، ص ۱۹۵).

رحلت

با رکود شعر در اواخر دورۀ اموى، رؤبه به سبب کهولت، در بصره اقامت گزید (نالینو، همانجا). وى در ۱۴۵، با قیام ابراهیم‌بن عبداللّه علوى* بر ضد منصور عباسى (رجوع کنید به منصور، ابوجعفر عبداللّه‌بن محمد)، از ترس جان سر به بیابان نهاد و در همان سال درگذشت (ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۳۰۴ـ۳۰۵؛قس یافعى، ج ۱، ص ۲۳۷؛حرضى، ص ۱۳۶، که سال وفاتش را ۱۴۷ ذکر کرده‌اند). او را در بصره دفن کردند و به قول خلیل‌بن احمد، با مرگ او شعر و لغت و فصاحت به خاک سپرده شد (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج ۲۰، ص ۳۵۵).

رؤبه با کلمات نادر و غریب آشنایى کامل داشت (ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۳۰۴) و در مباحث لغوى، پاسخگوى پرسشهاى بزرگانى چون ذؤالرَّمّه*، طرِمّاح‌بن حکیم*، کُمَیت‌بن زید اسدى*، یونس‌بن حبیب*، و ابوعبیده معمربن مثَّنى* بود (معمربن مثنى، ج ۱، ص ۴۳ـ۴۴؛
جمحى، ص ۴۷۷، ۵۸۱؛ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۲، ص ۳۶).

رجزهاى او با کلمات بدوى و الفاظى که اولین‌بار بود در زبان عربى به کار می‌رفتند (بلاشِر، ص ۵۲۹؛براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به نالینو، ص ۲۰۴ـ۲۰۷)، از دشوارترین اشعار عربى است که بخش بزرگى از شواهد شعرى را تشکیل می‌دهد (رؤبه بن عجّاج، مقدمه، ص ۲) و مورد استناد افرادى چون خلیل‌بن احمد (رجوع کنید به ج ۲، ص ۱۴۶، ۲۰۹)، جاحظ (رجوع کنید به ۱۳۶۷، ج ۱، ص ۳۷، ۴۰؛
همو، ۱۳۸۸، ص ۸، ۲۳) و ابن‌درید (رجوع کنید به ج ۱، ص ۷۱، ۱۰۵، ۱۳۲) بوده است.

کتابهاى صرف و نحو نیز از شواهد شعرى ابیات رؤبه خالى نیست (براى نمونه رجوع کنید به استرآبادى، ۱۳۹۵، ج ۴، ص  ۴۰۵ـ۴۰۶ ؛همو، ۱۳۹۸، ج ۴، ص ۸۶ـ۸۷). میدانى نیز (رجوع کنید به ج ۲، ص ۳۹۸، ۴۹۰، ج ۳، ص ۴۱۰) امثال برگرفته از اشعار رؤبه را ذکر کرده است.

رجزهاى او داراى مضامینى چون مدح و فخر و حماسه بودند (صفدى، ج ۱۴، ص ۱۴۸؛نالینو، ص ۱۹۷)؛اما چون رجز را چندان نمی‌توان روایت کرد، بسیارى از آنها از بین رفته‌اند (عمر فرّوخ، ج ۲، ص ۶۳). عبداللّه پسر رؤبه، ابوعمرو زبان‌بن عَلاء*، خَلّف‌الاحمَر*، یونس‌بن حبیب، نَضربن شُمَیل*، ابوعمرو شیبانى*، ابوعُبَیده مَعمَربن مُثَنى و اصمعى* از راویان اخبار و اشعار رؤبه بوده‌اند (ابن‌ندیم، ص ۱۷۹، ۱۸۳ـ۱۸۴؛ابن‌خیر، ص ۳۹۲؛صفدى، ج ۴، ص ۱۴۷ـ۱۴۸).

حَمّادبن اسحاق موصلى (متوفى ح ۲۲۰) کتاب اخبار رؤبه را تألیف نمود. جَلودى* نیز کتاب اخبار رؤبه بن العجّاج را نگاشت (ابن‌ندیم، ص ۱۶۰؛نجاشى، ج ۲، ص ۵۴، ۵۸). نسخه‌اى خطى از دیوان رؤبه، با شرح محمدبن حبیب*، موجود است (رجوع کنید به بروکلمان، ج ۱، ص ۵۷؛سزگین، ج ۲، ص ۳۶۸). در ۱۳۲۱/۱۹۰۳، آلوارت دیوان رؤبه را، با ۳۷۹،۷ بیت، به چاپ رساند و سال بعد، ترجمۀ آلمانى آن در برلین چاپ شد (بروکلمان، ج ۱، >ذیل<، ص ۹۱؛بلاشر، ص ۵۲۸).



منابع :
 

(۱) ابن‌حبان، کتاب‌الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲) ابن‌خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان؛
(۳) ابن‌خیر اشبیلى، فهرسه، قاهره ۱۹۶۳/۱۳۸۲؛
(۴) ابن‌درید، کتاب‌الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۵) ابن‌قتیبه، الشعر و الشعراء، چاپ احمدمحمد شاکر، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۶) ابن‌منظور، لسان‌العرب؛
(۷) ابن‌ندیم، کتاب ‌الفهرست؛
(۸) ابوالفرج اصفهانى، الاغانى؛
(۹) حسن رضی‌الدین استرآبادى، شرح شافیه ابن‌الحاجب، چاپ محمدنورالحسن، محمد زفزاف و محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست تهران (تهران)؛
(۱۰) همو، شرح‌الرضى علی‌الکافیه، چاپ یوسف حسن عمر، (بی‌جا.)، جامعه قاریونس ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۱۱) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التببین، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹/ ۱۹۴۸ـ۱۹۵۰؛
(۱۲) همو، کتاب‌الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر؟ (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹) چاپ افست بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۹؛
(۱۳) محمدبن سلام جمحى، طبقات فحول‌الشعراء، چاپ محمود محمدشاکر، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰)؛
(۱۴) یحیی‌بن ابی‌بکر حَرَضى یمانى، غربال‌الزمان فى وفیات‌الأعیان، چاپ محمد ناجى زعبى عمر، دمشق ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۵) خلیل‌بن احمد فراهیدى، کتاب‌العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرایى، قم ۱۴۱۰؛
(۱۶) رؤبهبن عجّاج، مجموع اشعارالعرب: و هو مشتمل على دیوان رؤبهبن‌العجاج، چاپ آلوارت، بیروت ۱۹۷۹؛
(۱۷) محمدمرتضى زبیدى، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج ۲، چاپ على هلالى، کویت ۱۳۸۶/۱۹۶۶؛
(۱۸) صفدى، کتاب الوافى بالوفیات؛
(۱۹) عمر فروخ، تاریخ‌الادب العربى، ج ۲، بیروت ۱۹۸۵؛
(۲۰) مرزبانى، الموشح فى مآخذالعلماء علی‌الشّعراء، چاپ محمدحسین شمس‌الدین، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۲۱) معمربن مثنى ابوعبیده، مجازالقرآن، چاپ محمد فؤاد سزگین، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۷۴/ ۱۹۵۴)؛
(۲۲) احمدبن محمد میدانى، مجمع‌الامثال، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۲۳) کارلو نالینو، تاریخ‌الآداب العربیه من الجاهلیه حتى عصر بنی‌أمیه، قاهره ۱۹۷۰؛
(۲۴) احمدبن على نجاشى، رجال‌النجاشى، چاپ محمدجواد نائینى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۵) عبداللّه‌بن اسعد یافعى، مرآهالجنان و عبرهالیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۲۶) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛

(۲۷) Regis Blachere, Histoire de la literature arabe, paris 1966;
(۲۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949;
(۲۹) Supplementband, 1937-1942;
(۳۰) EI, s.v. “RUBAB. ADJDJADJ”, (by F. KRENKOW);
(۳۱) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967-1984.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵

زندگینامه حَمّاد راویه

 حَمّاد راویه، راوى اشعار کهن عرب و شاعر معروف ایرانى‌تبارِ عرب در قرن اول و دوم هجرى. کنیه وى ابوالقاسم است. پدرش شاپور/ هرمز یا به روایتى میسره از اهالى دیلمان بود که پسر عروه‌بن زید الخیل طائى وى را اسیر کرد و به دخترش لیلى بخشید به همین دلیل مُکنّى به ابولیلى شد (ابوالطیب لغوى، ص ۸۶؛ ابن‌ندیم، ص ۱۰۴).

درباره زندگى حماد اطلاعات ناسازگارى وجود دارد. سال تولد وى را برخى منابع ۷۵ (رجوع کنید به ابن‌ندیم، همانجا؛فروخ، ج ۲، ص ۸۱) و برخى دیگر ۹۵ (یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۲۰۵؛ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۲۰۹) در کوفه ذکر کرده‌اند. او را، به دلیل محل تولد و سکونتش، حماد کوفى و به سبب خاستگاهش، حماد دیلمى نامیده‌اند (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۲۰۱ـ ۱۲۰۲؛ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۲۰۶؛صفدى، ج ۱۳، ص ۱۳۷).ابوالفرج اصفهانى (ج ۶، ص ۷۰) او را از موالى بنى‌شیبان* و یاقوت حموى (همانجا) و ابن‌خلّکان (همانجا) او را از موالى بکربن وائل* یا مکنف‌بن زید الخیل طائى دانسته‌اند.

حماد در کوفه پرورش یافت و در جوانى هم‌نشین و یار دائمى حماد عجرد* و حماد زبرقان بود و این سه تن به حمادون معروف بودند. اینان به همراه مطیع‌بن الیاس (متوفى ۱۶۶) به بى‌بند و بارى شهرت داشتند، در مجالس عیش و نوش حاضر مى‌شدند و براى هم اشعار هجوآمیز مى‌سرودند (جاحظ، ج ۴، ص ۴۴۷؛ابن‌قتیبه، ج ۲، ص ۶۶۳؛علم‌الهدى، قسم ۱، ص۱۳۱؛بلاشر، ص ۱۰۳). حماد در جوانى دزدى و راهزنى مى‌کرد تا اینکه شبى اموال کسى را دزدید که در آن دفترى از شعر انصار بود، آنها را خواند، لذت برد و حفظ کرد و پس از آن به دنبال شعر و ادب رفت و راهزنى را رها کرد (ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص۸۷).

روایات اغراق‌آمیزى درباره حافظه حماد وجود دارد و سبب مُلَقب شدنش به راویه (بسیار روایت کننده) از حفظ داشتن اشعار بسیار زیاد است (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۷۱، ۹۲). دانش و اطلاعات وسیع وى درباره اخبار و اشعار جاهلى سبب شد که جایگاه خاصى نزد خلفاى بنى‌امیه داشته باشد و از عنایت و حمایت هشام‌بن عبدالملک (حک : ۱۰۵ـ۱۲۵) و ولیدبن یزید (حک: ۱۲۵ـ۱۲۶) برخوردار باشد (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۷۱، ۷۴ـ۷۸؛ابن‌انبارى، ۳۵ـ۳۹).

براساس حکایتى که ابوالفرج اصفهانى نقل کرده (همانجاها) و در کتابهاى دیگر هم به همان شکل تکرار شده، حماد پیش از هشام‌بن عبدالملک، در خدمتِ یزیدبن عبدالملک (حک : ۱۰۱ـ۱۰۵) بوده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌انبارى، همانجا؛یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۲۰۲ـ۱۲۰۴)، حال‌آنکه، حتى اگر سال تولد حماد ۷۵ باشد، ناسازگاریهاى آشکار تاریخى که در متن داستان وجود دارد، تمامى آن را نامعتبر جلوه مى‌دهد (رجوع کنید به ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۲۰۹؛نیز رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل «حمادالراویه»). خلفاى عباسى به او هیچ توجهى نشان نمى‌دادند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۸۱ـ۸۲).

داستان مناقشه او با مُفَضّل ضبّى* در حضور مهدى عباسى (حک : ۱۵۸ـ۱۶۹) در کاخ عسیاباذ/ عسیى‌آباد (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۸۹ـ۹۱) نیز به لحاظ تاریخى تناقض دارد (رجوع کنید به ادامه مقاله). دیدار حماد با زیادبن ابیه* (متوفى ۵۳؛رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۹۳؛مرزبانى، ص ۳۷۳) نیز ممکن نیست، زیرا حماد دست کم ۲۲ سال بعد از مرگ زیاد به دنیا آمده است. به گفته بلاشر (ص ۱۰۴) به سبب همین تناقضات است که پژوهشگران نمى‌توانند به گزارشهاى زندگى وى اعتماد کنند.

رحلت

حماد در کوفه درگذشت. سال وفات وى را ابن‌ندیم (همانجا) ۱۵۶، و یاقوت حموى (ج ۳، ص ۱۲۰۵) و ابن‌خلّکان (همانجا) ۱۵۵ ذکر کرده‌اند. به نوشته ابن‌خلّکان، وفات حماد را در زمان خلافت مهدى، یعنى بعد از ۱۵۸، نیز گفته‌اند (همانجا) که شاید براى رفع تناقض تاریخى دیدار وى با مهدى باشد. صَفَدى (ج ۱۳، ص ۱۴۲) نیز وفات او را در ۱۶۵ دانسته است.

حماد شاعرى اهل ذوق و راوى با حافظه‌اى قوى بود که تحسین ابوعمروبن علاء بصرى*، سردمدار مکتب راویان بصره، را برانگیخت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۷۳؛د. اسلام، همانجا). او چهره‌اى دوگانه دارد؛از یک سو نخستین کسى است که اشعار عرب را گردآورى کرده (ابن‌سلام جُمَحى، ص ۴۰) و در زمانه خود آگاه‌ترین فرد به کلام عرب است و حکایتهاى متعدد درباره تسلط کم‌نظیر او بر شعر جاهلى و شناخت عمیق او از نقد شعر وجود دارد (ابوالطیب لغوى، ص ۸۶؛ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۷۱ـ۷۳؛یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۲۰۴)، از سویى دیگر، از قدیم‌ترین تا متأخرترین منابع او را نامطمئن و جاعل مى‌دانند (رجوع کنید به ابن‌سلام جمحى، ص ۴۱؛علم‌الهدى، قسم ۱، ص ۱۳۲؛بلاشر، همانجا).

پایبند نبودن به اصول اخلاقى، عادت به نوشیدن شراب، متهم‌بودن به کفر و زندقه و انبوهى از حکایات که بر جعل و افزودن بر شعر دیگران دلالت دارد (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌سلام جمحى، همانجا؛ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۸۸ـ۹۰؛سیوطى، ج ۱، ص ۱۷۶) سبب شده است که ناقدان در روایات او تردید کنند (رجوع کنید به شوقى‌ضیف، ص۱۵۳؛طه حسین، ص۱۶۹؛
بروکلمان، ج ۱، ص ۲۴۶).

رقابت راویانِ دو مکتبِ بصره و کوفه نیز در رواج این اتهامات بى‌تأثیر نبوده است، چنان‌که به گفته ابوالطیب لغوى (همانجا) حماد در نزد بصریان نامطمئن و غیرموثق است. از طرف دیگر، مُفَضّل ضبّى، همشهرى حماد و از معتبرترین راویان کوفه، نیز درباره وى گفته است که او شعر عرب را چنان فاسد کرد که هیچگاه اصلاح نمى‌شود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۸۹). اظهارنظر مُفَضَّل به جمله‌اى تاریخى درباره حماد تبدیل شده است، به شکلى که اغلب شرح‌حال‌نویسان و ناقدان به آن استناد کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۳، ص۱۲۰۴؛مارگلیوث، ص۱۰۳؛بلاشر، همانجا؛>دائره‌المعارف ادبیات عرب<، ذیل «حمادالراویه»). ناصرالدین اسد (ص ۴۴۳) کوشیده است با دلایل فنى و تاریخى این اظهارنظر را رد کند.

آسان‌گیرى حماد در پذیرش روایتهاى نامعتبر از افراد ناموثق، اصالت روایتهاى وى را خدشه‌دار مى‌کند. وى از سماک‌بن حرب (متوفى ۱۲۳)، که از راویان بدوى و بسیار ناموثق بود، چندین روایت نقل کرده است (بلاشر، ص ۱۰۳؛پانویس ۲؛نیز رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج ۱، ص ۱۸۱؛ابوالفرج اصفهانى، ج ۹، ص ۱۲۴). خلف احمر* نیز اعتراف کرده که شعر جعلى به حماد مى‌داده و او آنها را به اشعار عرب وارد مى‌کرده است (ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۹۲). برخى معاصران معتقدند یکى از دلایل جاعل و ناموثق بودنِ راویان کوفى، نظیر حماد و خلف، اصالت ایرانى و دشمنى آنها با عربهاست (رجوع کنید به طه حسین، ص ۱۷۱؛
شوقى ضیف، ص ۱۵۳).

اغلب مستشرقانى که درباره شعر جاهلى پژوهش کرده‌اند درباره حماد نیز سخن گفته‌اند. برخى از آنها راویانى نظیر حماد را از علل عدم صحت شعر جاهلى مى‌دانند. مارگلیوث (ص۱۰۲ـ ۱۰۳)، نیکلسون، آلوارت (رجوع کنید به جبورى، ص ۲۹، ۳۶) و بلاشر (همانجا)، وى را جاعل و کاذب مى‌دانند و معتقدند که هیچ اعتمادى به روایات او نیست. مارگلیوث (همانجا) روایت حماد را از تدوین اشعار عرب به دستور نعمان‌بن مُنذر (رجوع کنید به ابن‌جنى، ج ۱، ص ۳۸۷)، ساخته ذهن وى مى‌داند و آن را کوبیدن میخى بر تابوتِ شعرِ قدیم عرب مى‌خواند (رجوع کنید به جبورى، ص ۵۰).

در مقابل، ناصرالدین اسد در مقام دفاع از صحت شعر جاهلى این روایت را چندان دور از ذهن نمى‌داند (رجوع کنید به ص ۱۶۱ـ۱۶۲). داستانِ مناقشه حماد با مفضّل ضبّى در حضور خلیفه عباسى نیز از بحث‌انگیزترین حکایتها درباره حماد در بین مستشرقان و معاصران است. مارگلیوث (ص ۱۰۳) و شوقى ضیف (ص ۱۵۲) تناقصهاى تاریخى آن را کم‌اهمیت و این گزارش را صحیح مى‌دانند، اما براونلیش (ص ۱۳۵ـ۱۳۶) و لایل (رجوع کنید به اسد، ص ۳۶۹ـ۳۷۰) آن را به لحاظ تاریخى نادرست مى‌شمارند.

علاوه بر اتهام جعل، دانش حماد نیز محل تردید قرار گرفته است. برخى معتقدند که وى در عربیت بضاعت اندکى داشت، قرآن را از مصحف آموخته بود (یعنى از زبان استادان و راویان استماع نکرده بود؛رجوع کنید به شوقى‌ضیف، ص۱۶۰) و شعر را هم غلط مى‌خواند. حتى اصمعى، هم‌نشین وى، گفته که از حماد فقط سیصد حرف آموختم (رجوع کنید به ابوالطیب لغوى، ص ۸۶؛
یاقوت حموى، ج ۲، ص ۷۹۹؛ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۲۱۰).

به گفته ابن‌ندیم (همانجا) از حماد کتابى دیده نشده است، اما مردم از او روایت کرده‌اند و از آن روایتها، تصنیفاتى پدید آمده است. از اخبارى که درباره وى نقل مى‌شود مى‌توان استنباط کرد که او علاوه بر کتابهایى که خود درباره اخبار و انساب و اشعار دوره جاهلى نوشته، آثارى نیز در این‌باره در اختیار داشته است. چنان‌که قبل از اینکه به دیدن ولیدبن یزید برود دو کتاب شعر قبیله قریش و ثقیف را مطالعه مى‌کند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج ۶، ص ۹۴؛اسد، ص ۱۵۷ـ۱۶۰). همچنین حماد معلقات سبع را گردآورى کرده است (ابن‌انبارى، ص ۳۵؛یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۲۰۴).

با این حال، جالب توجه است که در کتب متقدم‌تر نظیر الفهرست، مراتب‌النحوییّن و خصوصآ الاغانى، که شرح‌حال مبسوط و حکایات بسیارى از حماد آورده است، کوچک‌ترین اشاره‌اى به‌این امر نشده است. به‌گفته اصمعى، عمده اشعارى که از امرؤالقیس* باقى‌مانده است به روایتِ حماد است (رجوع کنید به ابوالطیب لغوى، همانجا؛سیوطى، ج ۲، ص ۴۰۶).

خلف احمر بیشترین روایتها را از حماد اخذ کرده بود و از این‌رو پس از مرگ حماد جانشین وى شد (صفدى، ج ۱۳، ص ۳۵۵؛
سیوطى، ج ۲، ص ۴۰۳).



منابع:

(۱) ابن‌انبارى، نزهه‌الالباء فى طبقات الادباء، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?(۱۳۸۶/ ۱۹۶۷)؛
(۲) ابن‌جنّى، الخصائص، چاپ محمدعلى نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ۱۳۷۶/۱۹۵۲ـ ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌خلّکان؛
(۴) ابن‌سلام جُمَحى، طبقات فحول‌الشعراء، چاپ محمود محمد شاکر، (قاهره ۱۹۵۲)؛
(۵) ابن‌قتیبه، الشعروالشعراء، چاپ احمد محمد شاکر، (قاهره) ۱۳۸۶ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۶ـ۱۹۶۷؛
(۶) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۷) عبدالواحدبن على ابوالطیب لغوى، مراتب‌النحویین، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۸) ابوالفرج اصفهانى؛
(۹) ناصرالدین اسد، مصادرالشعر الجاهلى و قیمتها التاریخیه، بیروت ۱۹۸۸؛
(۱۰) اریش براونلیش، «فى مسأله صحه‌الشعرالجاهلى»، در دراسات المستشرقین حول صحه الشعر الجاهلى، ترجمها عن الالمانیه و الانکلیزیه و الفرنسیه عبدالرحمان بدوى، بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۹۷۹؛
(۱۱) کارل بروکلمان، تاریخ الادب‌العربى، ج ۱، نقله الى العربیه عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۹۷۴؛
(۱۲) عمروبن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، چاپ عبدالسلام محمدهارون، مصر ?(۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۳) یحیى وهیب جبورى، المستشرقون و الشعرالجاهلى بین‌الشک و التوثیق، بیروت ۱۹۹۷؛
(۱۴) عبدالرحمان‌بن ابى‌بکر سیوطى، المزهر فى علوم اللغه و انواعها، چاپ محمد احمد جادمولى، على‌محمد بجاوى، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (بى‌تا.)؛
(۱۵) شوقى ضیف، تاریخ الادب العربى، ج ۱، قاهره ( ۱۹۷۷)؛
(۱۶) صفدى؛
(۱۷) طه حسین، فى‌الادب الجاهلى، قاهره ۱۹۶۸؛
(۱۸) على‌بن حسین علم‌الهدى، امالى المرتضى: غرر الفوائد و درر القلائد، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۳/۱۹۵۴؛
(۱۹) عمر فروخ، تاریخ الادب‌العربى، ج ۲، بیروت ۱۹۸۵؛
(۲۰) دیوید سمیوئل مارگلیوث، «نشأه‌الشعرالعربى»، در دراسات المستشرقین حول صحه الشعرالجاهلى، همان؛
(۲۱) محمدبن عمران مرزبانى، المُوَشَّح : مآخذ العلماء على‌الشعراء فى عِدّه انواع من صناعه‌الشعر، چاپ على‌محمد بجاوى، مصر ۱۹۶۵؛
(۲۲) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳؛

(۲۳) Regis Blachere, Histoire de la litterature arabe, Paris 1952-1966;
(۲۴) Encyclopedia of Arabic literature, ed. Julie Scott Meisami and Paul Starkey, London: Routledge, 1998, s.v. “Hammad al-Rawiya” (by P. F. Kennedy);
(۲۵) EI2, s.v. “Hammad al-Rawiya” (by J. W. Fuck).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه برهان الدین رازی هروی(سده نهم)

(یا برهان الدین عطاءالله ) ، دانشمند، شاعر و مدرّس مدارس هرات در سده نهم . از اوایل زندگی و تحصیلات او اطلاعی در دست نیست . در بسیاری از منابع قرن نهم و دهم (از جمله : تذکره الشعرای دولتشاه سمرقندی ، هفت اقلیم امین احمد رازی ، مجالس المؤمنین قاضی نورالله )، نامی از او نیامده است . مجالس النفائس امیرعلیشیر نوایی که در زمان حیات برهان الدین نوشته شده است ، قدیمترین منبعی است که آگاهیهایی درباره او به دست داده است . امیر علیشیر (ص ۹۱)، برهان الدین رازی رااز «بزرگزادگان هرات »  و «جوانی دانشمند» شمرده که در مدرسه شاهرخ میرزا تدریس می کرده است.

 البته جوان بودن برهان الدین رازی در هنگام تألیف مجالس النفائس (۸۹۶)، تا حدّ زیادی تردیدآمیز می نماید؛زیرا او رساله جواهر الاسماء را در فنّ معمّا، به نام ابوالقاسم بابر * میرزا(حک : ۸۵۲ـ۸۶۱) سالها پیش از آن نوشته بوده است (همانجا؛خواندمیر، ۱۳۶۲ ش ، ج ۴، ص ۳۴۱؛آقابزرگ این بابر را با ظهیرالدین محمد بابر، متوفی ۹۳۷، اشتباه گرفته است رجوع کنید به ج ۹، قسم ۱، ص ۱۳۳). با توجه به رواج معمانویسی در آن روزگار (صفا، ج ۴، ص ۱۱۷ـ ۱۲۰)، این احتمال وجود دارد که برهان الدین نیز برای پسند خاطر پادشاهی شاعر چون بابر میرزا (همو، ج ۴، ص ۱۳۱)، اثری درخور رقابت با دیگر آثار مشابه پرداخته باشد، و این خود مستلزم پختگی و تجربه بوده است .

بنابراین ، حتّی اگر زمان تألیف جواهر الاسماء را با آخرین سال سلطنت بابر میرزا (۸۶۱) برابر بدانیم ، برهان الدین در ۸۹۶ می بایست میانسالی خود را نیز پشت سر گذاشته باشد. ظاهراً در فهرستهای کتب خطّی نامی از جواهر الاسماء نیامده و به علّت دسترس نبودن این اثر، زبان و نیز نظم یا نثر بودن آن مجهول است . استناد به تنها بیت فارسی ، که امیرعلیشیر (ص ۹۱) نقل کرده است ، برای داوری قطعی درست و کافی به نظر نمی رسد، گرچه این اطمینان وجود دارد که وی شاعر نیز بوده است . منابع قدیمتر تنها دو بیت او را که به مناسبت امارت یا «مُهرداری » امیر علیشیر در۸۷۶ سروده ، ذکر کرده اند (همانجا؛خواندمیر، ۱۳۶۲ ش ، ج ۴، ص ۱۶۰؛همو، ۱۳۷۲ ش ، ص ۲۱۰).

در دوره معاصر، آقابزرگ وی را در شمار شاعران شیعه مذهب آورده و از دیوان او نیز یاد کرده است (ج ۹، قسم ۱، ص ۱۳۳(به نوشته منابع ، برهان الدین در فضل و دانش بر بیشتر فضلا و دانشوران عصر خویش برتری داشته است . وی علاوه بر تدریس ، در خانقاه امیرعلیشیر موسوم به «اخلاصیه » نیز به افاده مشغول بوده است (خواندمیر، ۱۳۶۲ ش ، ج ۴، ص ۳۴۱؛همو، ۱۳۷۲ ش ، ص ۲۱۰). خواندمیر وی را به «سعت مشرب و میل به صحبت اهل طرب » ستوده است (۱۳۶۲ ش ،همانجا).

همچنین خواندمیر از شخصی به نام امیر برهان الدین عطاءالله (متوفی ۹۱۹) سخن گفته و قطعه ای از وی به مناسبت انتصاب امیرعلیشیر به حکومت استرآباد به فرمان سلطان حسین بایقرا، نقل کرده است ، اما یکی شمردن این دو درست نیست ، زیرا برهان الدین رازی هفده سال پیشتر در گذشته بوده است (۱۳۶۲ ش ، ج ۴، ص ۱۸۰، ۳۴۱،۳۵۳؛۱۳۷۲ ش ، ص ۲۱۸٫)



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذّریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) امیرعلیشیر نوائی ، تذکره مجالس النفائس ، چاپ علی اصغرحکمت ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیر سیاقی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۴) همو، مآثرالملوک ، به ضمیمه خاتمه خلاصه الاخبار ؛
(۵) و قانون همایونی ، چاپ میرهاشم محدث ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۶) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات درایران ، ج ۴، تهران ۱۳۶۳ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه غلامرضا رشید یاسمی(متوفی ۱۳۳۰هَ . ش )

Untitled

یکی از گویندگان نامدار و اساتید دانشمند معاصر است . وی در زبان فرانسه و انگلیسی تسلط و در ادبیات فارسی و عربی و زبان پهلوی تبحر داشت . او چندین کتاب از انگلیسی بفارسی ترجمه کرد که از آن جمله است : آیین دوست یابی ، جلد چهارم تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون و… و چند کتاب از فرانسه ، که از آن جمله می توان تاریخ عمومی قرن هیجدهم ، تاریخ نادرشاه و… را نام برد که عموماًچاپ شده اند.

از تألیفات خود اوست : احوال و آثار ابن یمین ، احوال و آثار سلمان ساوجی و چند کتاب دیگر. همچنین وی دواوین چند تن از گویندگان متقدم را تصحیح و تحشیه کرده مانند: دیوان مسعودسعد، دیوان هاتف و جز آن .او چند کتاب و رساله نیز از پهلوی به پارسی برگردانده است . رشید اصلاً کُرد و از طایفه ٔ گوران کرمانشاه بود. به سال (۱۳۱۴ هَ . ق) متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی به تهران آمد و مدرسه ٔ سن لویی را به پایان برد و از این زمان با مرحوم ملک الشعرای بهار و دیگر ادبا و فضلای عصر آشنا شد.

پس از خدماتی در دانشکده ٔ ادبیات تهران کرسی استادی بدست آورد. وی از اعضای نخستین فرهنگستان ایران بود و در اسفندماه(۱۳۲۷ هَ. ش )هنگام سخنرانی درباره ٔ «تأثیر عقاید و افکار حافظ در گوته » سکته کرد تا سرانجام در اردیبهشت( ۱۳۳۰هَ . ش ) در تهران درگذشت . رشید یاسمی در شعر سبک متوسط بین خراسانی و عراقی داشت و تقریباً در همه ٔ رشته های شعر آثار نغزی دارد. در سال ۱۳۱۲هَ . ش . منتخبی از اشعار او توسط کتابخانه ٔ خاور منتشر شده و دیوان او بوسیله ٔ محمدامین ریاحی چاپ شده است .

او راست :

پرواز کرد عمر و از او آشیانه ماند//مشت پُری ز نعمت هستی نشانه ماند

از سوز و ساز دل اثری آشکار نیست //جز دود آه ما که به دیوار خانه ماند

عمری فسانه ها دل ما در فسون گرفت //افسانه جو به خواب شد وزو فسانه ماند

از دام و دانه بیم امیدی نصیب بود//بیم و امید طی شد و زو دام و دانه ماند

گر شعر سوزناک سرایم عجب مدار//شمع نشاط مرد و از او این زبانه ماند

در ملک عشق لایق تاج نوازش است // این سر که جاودانه بر آن آستانه ماند

دانی که چیست شرح سفرنامه های عمر// این با کرانه طی شد و آن با کرانه ماند

آنرا که عشق پیشه بود عمر باقی است //رفتیم و مُهر هستی ما بر زمانه ماند

چون عشق جاودانه بماند مرا چه غم // گر این تن «رشید» دمی ماند یا نماند.

(از تذکره ٔ شعرای معاصر ایران تألیف عبدالحمید خلخالی صص ۱۸۰۱۸۴).

و رجوع به تاریخ ادبی ادوارد براون ج ۳ مقدمه و ص ۲۴۹، ۲۹۴ و ۴۶۴ و احوال و اشعار رودکی ج ۱ ص ۱۷۰و ۱۷۱ و سخنوران نامی معاصر ج ۱ صص ۸۹۹۳ و سخنوران ایران در عصر حاضر صص ۹۲۱۰۵ و خبرهای دانشگاه ج ۵ضمیمه ٔ جزوه ٔ ۱۱ و شعرای معاصر ایران تألیف مؤسسه ٔمطبوعاتی خورشید و مقدمه ٔ دیوان رشید گردآورده ٔ محمدامین ریاحی ص بیست وچهار و بیست وپنج شود.

زندگینامه ابومحمد رشیدی سمرقندی«سیدالشعرا»(قرن ششم ه ق)

 استاد ابومحمد رشیدی سمرقندی از سخن سرایان نامی قرن ششم ه ق در ماوراءالنهر است. کنیه و لقب او را ابورشید عبدالله یا عبدالسید نیز نوشته اند. رشیدی با عمعق در روزگار سلطان خضربن ابراهیم مداح زن سلطان (ستی زینب) و مورد توجه او بود. تا کار وی بالا گرفت و لقب سیدالشعرایی یافت.

میان او و عمعق کدورتی درگرفت. و عمعق اشعار او را در خدمت خضرخان به بی نمکی وصف کرد. و او در جوابْ عمعق را هجو کرد عوفی چند تصنیف ازجمله زینت نامه را بدو نسبت داده است.

از ویژگیهای اشعار رشیدی اشتمال آن بر صنایع لفظی و معنوی و مهارت شاعر در بکار بردن آنهاست. میان وی و مسعودسعد نیز مکاتبه و مشاعره بود او علاوه بر مدح پادشاهان آل افراسیاب سلطان سنجر سلجوقی را نیز ستوده است از اشعار اوست:

شد ابر مطیر نزد تو حیران // شد شمس منیر پیش تو پنهان 

در دانش و فضل آن دل پاکت // چون بحر قعیر گشت بی پایان 

نَتْواند بود مر تو را هرگز// همتا و نظیر در همه گیهان 

آسوده شدند با کف رادت // از شغل حقیر شاعران یکسان 

منصور شدیم بر مراد دل // یزدانْت نصیر باد جاویدان 

 

این چرخ که او آب خردمند برد//در آتش اندیشه مرا چند برد

آیا به کدام خاک در خواهم جست //بادی که مرا سوی سمرقند برد

 

(از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج ۲ صص ۵۴۷ – ۵۵۱)

 
سخن گرچه منثور نیکو بود//چو منظوم گردد نکوتر شود

به گوهر همی ننگری زآزمون //که بی رشته چون است وبا رشته چون 

 

تو وزیری و مَنْت مدحت گوی //دست من بی عطا، روا بینی 

رو وزارت به من سپار و مرا//مدحتی گوی تا عطا بینی 

بر یاد تو بی تو این جهان گذران //بگذاشتم ای یار و تو از بیخبران 

دست از همه شستم و نشستم نگران //چون بی تو گذشت بگذرد بی دگران 

 

سوزنی در مدح او گوید:
استاد رشیدی را شعری است ، ردیفش //چون زلف بتان نغز و بهنجار شکسته 

من سوزنی ام شعر من اندر پی این شعر //نرزد به یکی سوزن (۱)سوفارشکسته 

 

و رجوع به لباب الالباب ج ۲ ص ۷ ۱۵۲ ،۴۷ ،۴۶ ، ج ۱ ص ۸۷ و المعجم چ تهران ص ۲۸۸ و ۲۸۹ و فهرست احوال و اشعار رودکی و چهارمقالهء نظامی عروضی ص ۲۸ و ۱۸۸ و غزالی نامه ص ۲۹۶ و ۲۹۲ و فهرست کتابخانهء سپهسالار ج ۲ ص ۶۰۲ و فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن و الذریعه ج ۹ بخش ۲ و آتشکدهء آذر چ شهیدی ص ۳۴۱ و چهارمقاله ص ۲۸ حواشی و لغت فرس اسدی چ اقبال (کلمهء تریان) شود.

لغت نامه دهخدا



 

 ۱-      ۱۸۱ و ۱۷۶ و حواشی تاریخ بیهقی به قلم سعید نفیسی ص ۱۳۴۸ و مجمع الفصحاء

 

زندگینامه رابعه قزداری

 از نسوان و ملکزادگان است پدرش کعب نام در اصل از اعراب بوده در بلخ و قزدار و بست در حوالی قندهار و سیستان و حوالی بلخ کامرانیها نموده کعب پسری حارث نام داشته و دختری رابعه نام که او را زین العرب نیز میگفتند.

رابعهء مذکوره در حسن و جمال و فضل و کمال و معرفت و حال، وحیدهء روزگار و فریدهء دهر و ادوار صاحب عشق حقیقی و مجازی و فارس میدان فارسی و تازی بوده احوالش در خاتمهء نفحات الانس مولانا جامی در ضمن نسوان عارفه مسطور است.

و در یکی از مثنویات شیخ عطار مجملی از حالاتش نظماً مذکور او را میلی به بکتاش نام غلامی از غلامان برادر خود بهمرسیده و انجامش بعشق حقیقی کشیده و سرانجام ببدگمانی برادر او را کشته حکایت او را فقیر نظم کرده نام آن مثنوی را گلستان ارم نهاده معاصر آل سامان و رودکی بوده و اشعار نیکو میفرموده از آن جمله است:

مرا بعشق همی متهم کنی به حیل// چه حجت آری پیش خدای عزوجل

به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد// بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل

نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست// که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل

بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند // به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل

هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم// فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل

******************

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد//بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی//چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

و محمد عوفی صاحب تذکرهء لباب الالباب نقل کرده که بسبب این دو بیت به مگس رویین ملقب شده بود:

خبر دهند که بارید بر سر ایوب // ز آسمان ملخان و سر همه زرین

اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر // سزد که بارد بر من بسی مگس رویین

(مجمع الفصحا ۶۲ ) و این غزل بدو منسوب شده است:

ز بس گل که در باغ مأوی گرفت //چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت

صبا نافهٔ مشک تبت نداشت //جهان بوی مشک از چه معنی گرفت

مگر چشم مجنون به ابر اندر است  //  که گل رنگ رخسار لیلی گرفت

بمی ماند اندر عقیقین قدح  //سرشکی که در لاله مأوی گرفت

قدح گیر چندی و دنیی مگیر//که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت

سر نرگس تازه از زرّ و سیم// نشان سر تاج کسری گرفت

چو رهبان شد اندر لباس کبود //  بنفشه مگر دین ترسی گرفت

هم از اوست:

عشق او باز اندر آوردم به بند// کوشش بسیار نامد سودمند

عشق دریایی کرانه ناپدید//کی توان کردن شنا ای هوشمند

عشق را خواهی که تا پایان بری // بس بباید ساخت با هر ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب // زهر باید خورد و انگارید قند 

توسنی کردم ندانستم همی // کز کشیدن سخت تر گردد کمند

 (احوال و اشعار رودکی ج ۲ ص ۶۳۰ ) رجوع به مجلهء ایران امروز شماره یکم ص ۴۲ مقالهء آقای نفیسی و سبک شناسی ج ۳ ص ۱۱۱ و ج ۱ ص ۲۵۶ و احوال و اشعار رودکی ج ۱ ص ۴۵۷ و ج ۲ ص ۶۳۰ ج ۳ ص ۱۱۷۲ شود رابعه در ادب فارسی نمونهء ( خوش صورتی و زیبائی است: از این مکاری، غداری، رابعه صورتی، زوبعه سیرتی (سندبادنامه ص ۲۳۸)(لباب الالباب ج ۱ ص ۱۶) .

لغت نامه دهخدا

زندگینامه رودکی(متوفی۳۲۹ه.ق )

جعفربن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم رودکی سمرقندی مکنی به ابوعبدالله از شعرای شیرین زبان فارسی است وی بسال ۳۲۹ ه ق در رودک وفات یافت (لباب الانساب) .

آقای دکتر صفا در تاریخ ادبیات در ایران آرد: کنیه و نام و نسب رودکی در الانساب سمعانی ابوعبدالله جعفربن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم یاد شده و در تذکرهء دولتشاه سمرقندی و آتشکدهء آذر بیگدلی و مجمع الفصحاء هدایت، ابوالحسن آمده و قول سمعانی را به سبب قدمت صحیح تر میتوان پنداشت و وی را به سبب انتساب به رودک سمرقند، رودکی گفته اند مولد رودکی در قریهء بنج از قرای رودک سمرقند بو.د بنج از قرای بزرگ رودک و مرکز آن بوده و بهمین سبب به بنج رودک شهرت داشته است.

ولادت رودکی بحدس باید در اواسط قرن سوم اتفاق چنان ذکی و تیزفهم بود که » افتاده باشد از آغاز حیات او و کیفیت تحصیلاتش اطلاع دقیق در دست نیست عوفی گفته است که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گفتن گرفت و معانی دقیق میگفت.

چنانکه خلق بوی اقبال نمودند. و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود و بسبب آواز در مطربی افتاده بود. و از ابوالعبک بختیار که در آن صنعت صاحب اخبار بود بربط بیاموخت. و در آن ماهر شد و امیر نصربن سامانی او را بقربت لیکن « از مادر نابینا آمده » عوفی در مقدمهء همین سخنان نوشته است که « حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت سمعانی و نظامی عروضی و صاحب تاریخ سیستان بکوری او اشارتی ندارند.

اما از شاعران قریب العهد باو اشارات صریح در این باره در دست است، از طرفی دیگر در اشعار شاعر به اشاراتی بازمیخوریم. که دلالت بر بینایی او در یک زمان میکنند و این اشارات مایهء حیرت خواننده می شود چنانکه یا باید در صحت این ابیات و یا در صحت نقل آنها تردید کرد. و یا پنداشت که رودکی در قسمتی از زندگانی خود بینا بوده و بعد کور شده است رودکی بنا بتصریح سمعانی در الانساب بسال ۳۲۹ ه ق در مولد خود یعنی قریهء بنج درگذشت. و همانجا بخاک سپرده شد.

ممدوحان رودکی:

رودکیبدربار آل سامان و از میان سامانیان به امیر سعید ۳۳۱ ) اختصاص داشت اما بعید نیست که پیش از امیرنصر دربار پادشاه دیگر یعنی مثلا احمدبن – نصربن احمدبن اسماعیل ( ۳۰۱ اسماعیل (متوفی در ۳۰۱ ) را نیز درک کرده باشد دیگر از ممدوحان رودکی امیر شهید ابوجعفر احمدبن محمد بن خلف بن اللیث، معروف به بانویه از امرای صفاری بود که از سال ۳۱۱ تا ۳۵۲ ه ق حکومت میکرد.

دیگر از ممدوحان رودکی ماکان بن کاکی و ابوالفضل بلعمی وزیر معروف سامانی است این وزیر دانشمند بنا به روایت سمعانی او را در میان عرب و عجم بی نظیر میدانست، و انعام جزیل او به رودکی زبانزد شاعران بعد بود و ظاهراً مشوق رودکی در نظم کلیله و دمنه همین وزیر دانشمند بوده است اشعار و قیل انه اول من قال الشعر الجید »

آثار رودکی:

رودکی مسلماً یکی از بزرگترین شاعران ایران است سمعانی در وصف او گفته است توجهی که « بالفارسیه و قال ابوسعد الادریس الحافظ: ابوعبداللله الروذکی کان مقدماً فی الشعر بالفارسیه فی زمانه علی اقرانه شعرای بزرگ ایران از قبیل شهید بلخی و کسائی و نظامی عروضی و عنصری و فرخی و سوزنی به سخن رودکی داشته و اغلب به تضمین اشعار او یا ذکر عظمت وی در شاعری مبادرت ورزیده اند جملگی مؤید سخن سمعانی است در کثرث اشعار رودکی بحثی نیست و حداقل اشعار او را به صدهزار بیت تخمین زده اند اما اکنون از آن همه اشعار جز چند قطعه و قصیده چیزی در دست نیست مهمترین اثر رودکی که اکنون جز ابیات پراکنده ای از آن باقی نمانده کلیله و دمنهء منظوم است که بفرمان امیرنصر انجام شد. و گویا ابوالفضل بلعمی در این کار بی تأثیر نبود این منظومه، مثنوی و ببحر رمل مسدس سروده شده است رودکی غیر از کلیله و دمنه مثنویهای دیگری نیز داشت و از آن جمله است یک مثنوی ببحر متقارب و یک مثنوی ببحر خفیف و یک مثنوی ببحر هزج مسدس و یک مثنوی دیگر ببحر سریع که از همهء آنها ابیات پراکنده ای دردست داریم

(از تاریخ ادبیات در ایران تألیف ۳۹۱ ) رجوع به شرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی و رودکی آثار منظوم چ مسکو – دکتر ذبیح الله صفا ج ۱ صص ۳۷۴ ۳۲۵ – و مجمع الفصحا ج ۱ ص ۲۳۷ و چهار مقاله و – ۳۴۷ – ۱۸۳ – ۳۲۳ – ۱۹۶۴ م و لباب الالباب عوفی و تاریخ سیستان ص ۳۱۷ سخن و سخنوران تألیف فروزانفر و تذکرهء دولتشاه سمرقندی شود.

 

زندگینامه ابو الحسن سعید بن عبدالله «قطب الدین رواندى»(متوفاى ۵۷۳ ق)

ایران در عصر قطب رواندى

سده ششم هجرى دوران حاکمیت دو سلسه بزرگ از پادشاهان ایرانى بود .سلجوقیان سلسه اى بودند که پس از جدا شدن از حوزه ئ خلافت بغداد حکومت مستقلى تشکیل دادند و از سال ۴۲۹ الى ۵۵۳ ق . در سرتاسر ایران فرمانروایى کردند. آنان از مقتدرترین حکومتهاى این سرزمین بودند. پیروزى مسلمانان در جنگ با مسیحیان روم شرقى (بیزاس ) و گسترش ‍ قلمرو آ نان ر ا، از نقطه هاى برجسته در دوران حکومت این خاندان است .

پس از آنان خوارزمشاهیان بر ضد سلجوقیان طغیان کردند و اقتدار ساسى ایران را به دست گرفتند در این عصر – بخصوص در دوره سلجوقیان – افکار مذهبى و سنت گرایى بر گرایشهاى عقلى غلبه کرد و بسیارى از کتب علوم عقلى و فلسفى سوزانده شد. دولتمردان سلجوقى ، بویژه وزیر آنان (خواجه الملک ) از سنت گرایان و سرمداران شورش شد عقلى بودند .

وقوع جنگهاى صلیبى و هجوک و آگاهى اروپائیان به جهام اسلام عواقبى جون به تاراج بردن گنجینه هاى علمى مسلمنان را در بر داشت ولى به رغم حوادث فوق ، قرن ششم را مى بایست سده علم و معرفت نامید.

چرا که دانشمندان بسیارى در این دوران پا به عرصه وجود نهاده ، با تلاش ‍ علمى و بى وقفه خویش خدمات بسیارى به اسلام انجلان دادند.
از جمله این اندیشمندان تلاشگر، دانشمند عالى مقام ، فقیه و محدث مشهور، (سعید بن هبه الله راوندى ) معروف به (قطب راوند ) بود که در این نوشتار به تماشاى زندگى پر افتخارش مى نشینیم .

زادگاه و نیاکان

(راوند) که در آن زمان روستایى در نزدیکى کاشان بود زادگاه عالمان بسیارى شناخته مى شد به گونه اى که آقا بزرگ تهرانى بیش از ده نفر از بزرگان راوند را منحصر قرن ششم یاد مى کند.

(سعید) گلى از بوستان مکتب محمدى بود که از آن دیار برخاست و قطب الدین لقب یافت او فرزند (هبه الله بن حسین بن هبه الله بن حسن راوندى ) بود. گرچه اطلاعات کافى از همه نیاکان او به دست نیامده ، همین اندازه معلوم است که پدر و جد قطب الدین ، از عالمان و برجستگان آن دیار بوده اند. با تاءسف تاریخچه و شرح حالى از تولد و دوران کودکى او نیز به دست نیامده است .

تحصیل

فرزانه برومند، علاوه بر پدر، از محضر بزرگان دیگرى استفاده کرده است . قطب الدین خوشه چین خرمن عالمانى است که ثمره اندیشه شان قرنهاى متمادى مشام انسانها را معطر ساخته است . افکار بزرگ شخصیتهایى چون شیخ صدوق ، سید مرتضى ، سید رضى و شیخ طوسى ، در اندیشه و تفکر او جاى پیدا کرده و یا نقل حدیث از شاگردان آنان ، جوهره علمى و عملى او نضج یافته است .

بنابر آنچه در ریاض العلماءاست ، قطب الدین روایاتى از برزگان حدیث در شهرهاى اصفهان ، خراسان و همدان شنیده و نقل کرده است . و از این روزنه مى توان به مسافرتهاى علمى او به شهرهاى مختلف پى برد چنانچه قرار داشتن قبر شریف او در قم ، دلیلى بر استفاده او از محضر استادان آن دیار است .

برخى از استادان او عبارت اند از:

۱- ابو جعفر محمد بن على بن محسن حلبى . او موفق به درک محضر شیخ طوسى شده و قطب الدین رواندى از روایات نقل کرده است .
۲- ابو الحسن محمد بن على بن عبد ا لصند تمیمى نیشابورى . او از شاگردان فرزند شیخ طوسى بوده است .
۳- سید ابو البرکات محمد بن اسماعیل مشهدى . وى از شاگردان شیخ طوسى بوده است و علاوه بر قطب الدین منتخب الدین (صاحب کتاب الفهرست ) و امام ضیاء الدین از جمله شاگردانش بوده اند.
۴- صفى الدین مرتضى بن داعى بن قاسم . او از شاگردان شسخ طوسى و مولف تبصره العوام است .
۵- شیخ الساده مجتبى بن داعى بن قاسم . ایشان نیز همچون بردارش از محدثان بزرگ بوده ، و قطل الدین از این دو برادر روایت نقل کرده است .
۶- ابوالفضل عبدالرحیم بن احمد شیبانى .
۷- ابوجعفر محمد بن مرزبان . از شاگردان شیخ مفید است که قطب الدین د رکتاب قصص الانیاء از روایات نقل کرده است .
۸- هبه الله بن دوعویدار. از شاگردان شیخ صدوق به شمار آمده است .
۹- ابو جعفر بن کیمیح .
۱۰- ابو نصر الغارى .
۱۱ – ابو صمصام احمد بن محمد على مرشکى .
۱۲- ابوالسعید حسن بن على لارآبا دى .
۱۴- ابوالقاسم حسن بن محمد حدیقى .
۱۵- ابو صمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد حسینى .
علاوه بر آنها، نام هقت نفر از بزرگان و اندیشه وران آن عصر در شمار استادان قطب الدین قرار داد.

استاد بزرگ

ابو على فضل بن حسن طبرسى ، معروف به (امین الدین ) از بزرگترین دانشمندان و مفسران شیعى در قرن ششم هجرى است .
شیخ طبرسى با خلق تفسیر بى نظیرى از قرآن کریم به نام (مجمع البیان ) جاودانگى نام و یاد خوبیش را موجب گشت .

گرچه او بیش از دهها اثر مفید همچون (اعلام الورى ) از خود به جا گذاشت ، تفسیر قرآن (مجنع البیان ) براى شناساندن شخصیت علمى اش از همه ممتازتر است قطب راوندى شاگرد ممتاز شیخ طبرسى بوده است و ا ین امتیاز و شایستگى ، به حدى رسیده بود که قطب را با ا و او را با قطب مى شناسند.

قطب راوندى خود به قرآن عشق مى ورزید و د رراه نشر معارف آن پر تلاش ‍ بود، اما تاءثیر نفس قدسى استادش طبرسى بزرگ ، در اندیه و آثار گران سنگ او نقش بسزایى داشت و از این رو، آثار و تالیفات راوندى ، رتگه ، خدایى و بوى ، وحى به خود گرفت .

شاگردان

راوندى دانشمند بزرگ و وارسته قزن ششم از چهرهاى درخشان است که فرزانگن بسیارى از محضر نورانى اش به فیض رسیده و دانش اندوخته و خود نیز شمع فروزان محافل علمى گردیده اند.
از میان انبوه جویندگان علم که از خرمن فضل راوندى خوشه چینى کرده اند نام فرزندان وى درخششى ویژه دارد. او نه تنها در مسجد و منزل و م کتب بلکه در سفر و حضر، به نورافشانى پرداخته و شاگردان بسیارى را به جامعه اسلامى آن روز ارائه داده است . شاگران قطب الدین چهره هاى برجسته اى هستند که از وى به نقل روایت پرداخته اند.

برخى از آنان عبارتند از:

۱ – احمد بن على بن عبدالجبار طبرسى . او علاوه بر قضاوت به نقل حدیث نیز مى پرداخت .
۲ – حسین بن سعید بن هبه الله . وى فرزند دانشور قطب الدین بوده و از او به عنوان شهید یاد شده است .
۳ – على بن عبدالجبار بن محمد. از دانشمندان و فقهاى بنام .
۴ – على بن محمد المدائنى .
۵ – محمد بن الحسن البغدادى .
۶ – محمد بن سعید بنن هبه الله و او فرزند دیگر قطب راوندى است که به ظهیر الدین معروف بود.
محمد بن على معروف به (ابن شهر آشوب ) از ستارگان درخشان تشیع و بر جسته ترین شاگردان قطب بود. (ابن شهر آشوب ) در کتاب خویش (معالم العلماء) با یادى از قطب الدین به عنوان استاد خویش نام چند کتاب وى را ثبت کرده است .

دانش و آثار

مردان خدا الگوى روشنى هستند که به رغم مشکلات و کمبودهاى عصر خویش ، همه تلاش و همتشان خدمت به اسلام عزیز و احیاى مجد و عظمت آن بوده است .
آنان با عشق به قرآن مجید و اهل بیت علیه السلام به نشر و پخش آثار ایشان پرداخته ، همواره از سرچشمه زلال ابدیت سیراب مى شوند.

قطب الدین راوندى در زمره مردان بزرگى است که با دانش فراوان خود پس ‍ از بهره مندى از علوم مختلف و تبحر از بهره مندى از علوم مختلف و تبحر در آنها، حلقه زرینى در سلسله حافظان و راویان معارف اسلامى گردید و در بیشتر رشته هاى علوم اسلامى تبحر و تخصص خود را به نمایش گذارد.

الف – علم تفسیر

تفسیر قرآن ، درک معانى عمیق و دقیق آیات و تدوین و نگارش آن ، از خدمات بزرگ عالمان دینى است . على بن ابراهیم قمى ، شیخ طوسى و علامه طبرسى و دیگر رادمردان عرصه علم و معرفت از پیشگامان این حرکت عظیم بودند. قطب الدین نیز در کنار این دانشوران قرار داشته و چندین تفسیر به شرح ذیل به نام وى ثبت شده است .

۱ – (ام القرآن ).
۲ – (تفسیر القرآن ) در دو جلد.
۳ – (خلاصه التفاسیر) در ده جلد.
۴ – (شرح آیات المشکله فى التنزیه ).
۵ – (اللباب فى فضل آیه الکرسى ).
۶ – (الناسخ و المنسوخ من القرآن ).

ب – نهج البلاغه

راوندى نه تنها در فقاهت و حدیث ژرف نگر و ناخداى دریاى قرآن است بلکه غواص کلام امیر المؤ منین علیه السلام بود.
ابن ابى الحدید، دانشمند بزرگ اهل سنت در تمجید از قطب مى نویسد.
(کسى قبل از من تا آن اندازه که اطلاع دارم به تفسیر نهج البلاغه نپرداخته است بجز یک نفر و آن سعید بن هبه الله بن حسین معروف به قطب راوندى است ) .
(منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه ) کتابى است . در دو جلد قطور که راوندى در آن به شرح و توضیح سخنان مولاى متقیان علیه السلام پرداخته است .
ابن ابى الحدید این شرح را چونان کتاب مرجع به کار گرفته و از آن استفاده هاى فراوان برده است .

ج – کلام و فلسفه

سابقه علم کلام درباره مسائل اعتقادى اسلام و اصول دین به بحث مى نشیند به سده هاى اول تاریخ ما باز مى گردد. کلام به دو دسته تقسیم مى شود. کلام عقلى و کلام نقلى . قطب الدین راوندى از دانشمدان کلام نقلى بود که اعتقادات و تفکرات اسلامى خویش را با سخن پروردگار در آمیخته بود.

راوندى دانشورى بود که تمامى آثارش رنگ و بویى روایى داشت و با استفاده از نبوغ و تحقیقات و مطالعاتش از او به عنوان مرزبانى ژرف نگر از حریم تشیع یاد شده است .
دفاع از حریم عقاید شیعه و پاسخگویى به شکاکان و متعصبان عصر خویش ، وى را بر آن داشت تا در پى انجام وظیفه ، آثار ارزشمندى را از خود به یادگار نهد.

از آثار قطب الدین راوندى مى توان به کتابهاى ذیل اشاره کرد:

۱ – (الخرایج و الجرایح ) – این کتاب که معروفترین آثار قطب به شمار مى آید در بیان مسائل کلامى و عقاید بوده و در برگیرنده هفت کتاب پیرامون مساءله معجزه و شیوه زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
۲ – (ام المعجزات ) – نام کتابى است که راوندى پس از چندى به عنوان (تتمه الخرایج ) به نگارش در آورد.
۳ – (الاختلاف ) – این کتاب در برگیرنده اختلافهاى کلامى بین شیخ مفید و سید مرتضى (علم الهدى ) بوده و ۹۵ مساءله اختلافى در آن بررسى شده است .
۴ – (تهامت الفلاسفه ) – این کتاب که نشان دهنده دانش فلسفى قطب است در موضوع حکمت و فلسفه نگارش شده و به تناقض گویى فلاسفه پرداخته است
۵ – (کلام الکلام فى شرح مقدمه الکلام ) – شرحى بر کتاب (مقدمه الکلام ) شیخ طوسى در علم کلام است .

د – فقه

حدود بیست اثر و مفید در علم فقه ، به دست تواناى این دانشور راوندى تاءلیف شده که برخى از آن عبارت اند از:
۱ – (آیات الاحکام ) – این کتاب آیاتى از قرآن کریم را که مربوط به مسائلى فقهى و احکام دینى است مورد بحث و بررسى قرار داده است .
۲ – (الحکام الاحکام )
۳ – (الانجاز) – شرحى است بر کتاب (الایجاز فى الفرائض ) شیخ طوسى .
۴ – (رحل المعقود فى الغسله الثانیه ).
۵ – (الشافیه فى الغسله الثانیه ).
۶ – (الخمس )
۷ – (من حضره الاداء و علیه القضیاء)
۸ – (رساله الفقهاء)
۹ – (المشکلات النهایه )
۱۰ – (المنتهى فى شرح النهایه ) – این کتاب به شرح نهایه شیخ طوسى پرداخته و در ده جلد به چاپ رسیده است .
۱۱ – (الرائع فى الشرایع ).
۱۲ – (النیات فى جمیع العبادات )
۱۳ – (نهیه النهایه )
۱۴ – (فقه القرآن ). این کتاب گرانسنگ با تلاش و کوششى ستودنى به دست توانمند قطب راوندى نوشته شده است . او در کتاب فوق تمام آیاتى قرآنى را که به احکام فقهى مربوط بوده است به ترتیب ابواب فقه دسته بندى کرده و در دو جلد به یادگار نهاده است .

قبل از او تنها دو کتاب در این موضوع به رشته تحریر در آمده بود. قطب الدین در این کتاب پس از ذکر آیات مربوط به هر موضوع ، به بررسى فقهى آن پرداخته نتایج فقهى خویش را از آن بیان مى دارد.(۲۷۸)

ه‍ – حدیث

قطب راوندى در حدیث و روایت آثار جاویدان و ارزشمندى داشته و گامهایى استوار در این موضوع برداشته است . از این آثار مى توان به کتابهاى زیر اشاره کرد:
۱ – (تحفه العیل ) – در موضوع دعا و آداب آن و احادیث مربوط به امراض و بلاها.
۲ – (رساله فى صحه احادیث اصحابنا) – در موضوع آن بیان صحت احادیثى است که علماى شیعه نقل کرده اند.
۳ – (شرح الکلمات المائده ) – شامل شرح صد کلمه از سخنان حضرت على علیه السلام .
۴ – (ضیاء الشهاب ) – شرحى بر کتاب شهاب الاخبار قاضى سلامه مصرى .
۵ – (لباب الاخبار ).
۶ – (لب اللباب ) – اخبار و احادیثى در موضوع اخلاق .
۷ – (مزار) – کتابى بزرگ و احادثى در موضوع زیارتنامه ها.
۸ – (المجالس فى الحدیث ).
۹- (دعوات ) معروف به سلجوه الحزین – موضوع این کتاب ارزشمند مربوط به آداب دعاها و تاءثیر آنها است که در چهار باب تدوین گشته است . فضیلت دعا و ذکر صحت و سلامتى از نگاه روایات ، امراض و عوارض ‍ جسمى و روحى از زبان ائمه اطهار علیه السلام و حالات مرگ و پایان زندگى ، چهار موضوع اصلى آن به شمار مى رود.

و – تاریخ

قطب راوندى داراى آثارى در موضوع تاریخ است .
۱ – جنى الجنتین – در تاریخ اولاد امام هادى علیه السلام و امام عسکرى علیه السلام .
۲ – قصص الانبیاء – در این کتاب تاریخ و شرح زندگى پیامبران از زبان روایات بیان شده است .

ز – اصول فقه

(المستقصى ) نام کتابى از راوندى در علم اصول فقه است . این کتاب شرحى بر (الذریعه ) سید مرتضى در علم اصول مى باشد.

ح – شعر و ادب

ستاره پر فروغ راوند، در شعر و ادب نیز بهره اى نیک داشته و به زبان عربى شعر مى سروده است . در سوردن اشعار خویش عشق و معرش به خاندان اهل بیت علیه السلام را به تصویر کشیده است علاوه بر شعر، در ادبیات عرب نیز دانشى در خور توجه داشته و آثارى در آن موضوع تدوین کرده است . برخى از کتابهایش در این دانش عبارت اند از:
۱ – (التغریب فى التعریب )
۲ – (الاغراب فى الاعراب ).
۳ – (شرح العوامل الماءئه ) شامل صد عامل در علم نحو.
۴ – (غریب النهایه ) در شرح لغتهاى مشکل فقهى کتاب نهایه شیخ طوسى .
۵ – (نفثه المصدور) – این کتاب دیوان اشعار قطب راوندى است .

شعر ذیل از اوست :

۱ – قسم النار ذو خبر و خیر

یخلصنا الغداه من السعیر

۲ – فکان محمد فى الدین شمسا

على بعد کالبدر المنیر

۳ – هما فرعان من علیا قریش

مصاص الخلق بالنصب الشهیر

۴ – و قال له النبى علیه السلام و انت منى

کهرون و انت معى وزیرى

۵ – و من بعدى الخلیفه فى البرایا

على جاه السریرى

۶ – و انت عیائهم و الغوث فیهم

لدى الظلماء کالصبح البشیر

۷ – و لائى فى البتول و فى بنیها

کمثل الروض فى الیوم المطیر

۸ – محمد النبى صلى الله علیه و آله غدا شفیعى

لان علیا الاعلى ظهیرى )

۹- و لا ارضى بتیم او عدى

امیرا خاب ذلک من امیرى

۱۰ – مصیرى آل احمد یوم حشرى

و یوم الحشر حبهم نصیرى

۱ – تقسیم کننده بهشت و دوزخ و صاحب خیر کثیر و از همه برتر على علیه السلام است
که فردا ما را از آتش جهنم رهایى مى بخشد.
۲ – در آسمان اسلام ، حضرت محمد صلى الله علیه و آله خورشید است
و پس از او على علیه السلام به مانند ماه شب چهاردهم نور افشانى مى کند.
۳ – این دو بزرگوار فرع یک اصل و از تبار تابناک قریش اند
و به دلایلى که همگان مى دانند پناه و پشتیبان خللق اند.
۴ – پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود که تو از منى ، چنان که هارون از موسى بود و تو همشیه با من ووزیر منى .
۵ – و پس از من نیز جانشین من در میان مردمانى ، و تنها تویى که سزوار جانشینى مرادارى .
۶ – و زمانى که مردم در سیطره تاریکیها گرفتار آیند، تنها داد رسى که نمى تواند چون صبح ، صباح نور و نجات را مژده دهد تو خواهى بود و بس .
۷ – دل من در گرو محبت فاطمه زهرا علیه السلام و فرزندان اوست چنان که وجود باغستانها و گلستانها در گرو روزهاى بارانى است .
۸ – فرداى قیامت ، رسول خدا صلى الله علیه و آله شفیع من خواهد بود چرا بود که على اعلى پشتیبان من است .
۹- به حکومت دیگران به هیچ وجه رضایت نخواهم داد حکومت کسانى که بیراهه رفتند و از امیر المؤ منین روگردان شدند.
۱۰ – راه من راه آل محمد و تا قیامت از این راه منحرف نخواهم شد، در آن روز بزرگ تنها چیزى که به کار من آید همین است و بس .

از نگاه دیگران

دانشمند بزرگ شیعه ، علامه امینى درباره راوندى مى گوید.
(راوندى یکى از پیشوایان علماى شیعه ، برگزیده این طایفه و از اساتید بى نظیر فقه و حدیث و از نوابغ و از اساتید بى نظیر فقه و حدیث و از نوابغ علم و ادب است . هیچ گونه عیبى در آثار فراوانش و تیرگى در فضایل و تلاشها و خدمات دینى و اعمال نیکو و کتب ارزنده اش وجود ندارد.)
(میزا عبدالله افندى ) که شرح حال بسیارى از بزرگان را به نگارش در آورده است ، در این باره مى گوید:
(شیخ امام و فقیه ، قطب الدین راوندى ، شخصى فاضل ، عالم ، متبحر، فقیه ، محدث ، متکلم ، آشناى به اخبار و احادیث و شاعر بوده است .)
(میزا محمد باقر خوانسارى ) درباره قطب راوندى نوشته است :

(او والاتر و بزرگتر از اینهاست که درباره وى گفته اند. چنانکه بعد از آگاهى از برخى تاءلیفات او بخصوص (شرح آیات الاحکام ) وى ، تردیدى در این باره براى شما خوانندگان باقى نمى ماند.)
(محدث قمى ) از دیگر اندیشمندانى است که درباره قطب الدین چنین آورده است :
(عالمى است متبحر، فقیه ، محدث ، مفسر، محقق ، راستگو، بزرگوار… و از بزرگترین محدثان شیعه مى باشد.)
نبوغ فکرى و فزونى تاءلیفات و عمیق تحقیقات علمى راوندى موجب گردیده تا علماى سنت نیز در مقابل او سر تعظیم فرود آورند.
(ابن حجر عسقلانى ) درباره راوندى نوشته است :
(او در جمیع علوم فاضل است . و در هر نوعى از علوم صاحب تصنیفات بى شمار بوده است .)

فرزندان قطب

از این دانشمند قرن ششم ، سه فرزند پسر به نامهاى عماد الدین على ، نصیر الدین حسین و ظهیر الدین محمد شناخته شده اند که هر سه در شمار فرزانگان عصر خود بوده اند.
گرچه موقعیت تابناک پدر، آنان را تحت الشعاع قرار داده است ، اما نور پر فروغ آن سه فرزند در تاریخ دانش پژوهان تشیع محو نگشته است .

(عمادالدین على ) از فقها و محدثان است که پس از پدر به روایت و تبلیغ عقاید و تفکرات تشیع پرداخته و تلاشهاى بى فقه پدر را به ثمر نشانده است .
مؤ لف کتاب (امل الامل ) او را به عنوان فاضل ، عالم ، راستگو و کسى که از شهید اول روایت مى کند، ستوده است .

(نصیر الدین حسین ) نیز از دانشمندان عصر خویش بوده که به دست بیگانگان به شهادت رسیده است . در کتاب (شهداء الفضیله ) نام او در ردیف عالمان شهید قرار گرفته ولى جزئیات دیگرى درباره شهادت او به دست نیامده است .

پدرش قطب الدین در کتاب جواهر الکلام خود اجازه نامه اى براى نصیر الدین نوشته است .
(ظهیر الدین محمد) از دیگر فرزندان قطب بود که همچون دیگر برادران ، راه پدر را ادامه داد و به نقل روایات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام پرداخت .

غروب خورشید

چهاردهم شوال ۵۷۳ ق . آسمان شهر قم رنگى دیگر به خود گرفته بود و عالمان و اندیشمندان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام در خانه قطب راوندى ، بر بالین یکى از بزرگمردان گرد آمده بودند نزدیکى اذان ظهر بود که نسیم عطر آگین بهشت مشام راوندى را نوازش داد و شبنم اشک را دیدگان زنان و کودکان سرازیر گشت و جهان اسلام در عزاى یکى از فرهیختگان مکتب اهل بیت علیهم السلام به سوگ نشست .

پس از مراسم تشیع پیکر پاک آن فرزانه در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه علیهم السلام به خاک سپرده شد و روح (سعید) محدثان با زمزمه (عاش سعیدا و مات سعیدا) به ملکوت اعلى پر کشید.

از آن پس جسم مطهرش با کتابها و نوشته هایش جاودانه شد و روزى که پس از هشت قرن تعمیرگران صحن مطهر حضرت معصومه علیهم السلام با پیکر سالم و سیماى نورانیش رو به رو شدند چیزى جز این منزلت را براى او تصور نکردند که باید جسم مطهرش چون روح شاهد و ناظرش بر حوزه فقاهت اهل بیت علیهم السلام تا قیامت سالم بماند. حضرت آیه الله مرعشى نجفى علیهم السلام به پاس خدمات او، سنگ قبرى بلند و به یاد ماندنى را بر فراز به یادگار نهاد تا زائرین حرم فاطمه معصومه علیهم در ابتداى ورود و خروج از صحن مبارکش چشمانشان به قبر این فرزانه بزرگ روشن شود .
والسلام

گلشن ابرار//جمعی از پزوهشگران حوزه علمیه قم