زندگینامه على بن عيسى اربلى‏(ق.هقتم)

ابو الحسن على بن عيسى بن ابى الفتح اِربلى، از علماى قرن هفتم هجرى مى‏باشد.

 

 

خاندان‏

او در خاندانى اهل علم به دنيا آمد. پدرش حاكم إربل بوده و نسبت اربلى مربوط به شهر إربل از شهرهاى شمال عراق است.

 

 

فرزندان‏

فرزندان او نيز اهل علم بوده‏اند و شخصيت‏هايى انديشمند، فاضل و اهل شعر و ادبيات مى‏باشند، مانند:

1-تاج الدين محمد كه ديوان شعرى از او به يادگار مانده است.

2- نوه اوعيسى بن تاج الدين محمد، كه مانند پدر و جد خود، اهل علم و ادب بوده است.

3- نوه ديگر او،شرف الدين، احمد بن محمد، شخصيتى فاضل و اديب بوده و از جد خود اجازه نقل كتاب كشف الغمة را گرفته كه در پايان يك نسخه خطى آن موجود است.

 

مقام علمى‏

در مقام علمى على بن عيسى اربلى همين بس كه اثرى ارزشمند مانند كتاب كشف الغمة از خود به يادگار گذاشته كه تسلط او را بر احاديث و سيره و تاريخ و كلام و علوم مختلف ديگر نشان مى‏دهد.

علماى شيعه جز ثناگويى هيچ درباره آن بزرگ مرد ندارند و حتى عالمى متعصب از اهل تسنن چون‏«فضل بن روزبهان» كه در رد علامه حلى كتاب نوشته، وقتى به نام اربلى مى‏رسد مى‏گويد:

« اماميه متفق‏اند كه‏على بن عيسى اربلى‏ از بزرگ‏ترين علماى آنها است و آثارش هيچگاه كهنه و پوسيده نمى‏شود. او قابل اعتماد و مورد وثوق در نقل است».

شيخ جمال الدين احمد بن طاووس‏ درباره كشف الغمه اربلى اين اشعار را سروده است:

ألا قل لجامع هذا الكتاب‏ يمينا لقد نلت أقصى المراد
و أظهرت من فضل آل الرسول‏ بتأليفه ما يسوء الأعادي‏

يعنى:« به نگارنده اين كتاب بگوئيد، سوگند كه چه زيبا حق مطلب را ادا نمودى.

تو با نگارش اين كتاب فضايل خاندان رسول خدا را آشكار نمودى و آنچه دشمنان آن حضرت را ناراحت مى‏كند گفتى».

 

 

اساتيد

  • 1-سيد ابن طاووس‏ صاحب كتاب« إقبال الأعمال»
  • 2-على بن فخار
  • 3-ابن ساعى بغدادى‏
  • 4-ابو عبد الله گنجى شافعى‏
  • 5-شيخ رشيد الدين محمد بن قاسم‏ صاحب كتاب« المستغيثين بالله».

 

 

شاگردان‏

على بن عيسى شاگردان فراوانى تربيت نموده كه نام بسيارى از آنان در اجازه‏هايى كه به آنان داده ثبت است.

از بزرگ‏ترين شاگردان وى مى‏توان به:

 

  • 1-علامه حلى
  • 2-شيخ رضى الدين‏، برادر علامه حلی
  • 3- فرزند‏شيخ تاج الدين محمد اشاره كرد.

 

 

تأليفات‏

عالم فاضل و انديشمند متعهدعلى بن عيسى اربلى‏ در زمينه‏ هاى مختلف تأليفات ارزنده‏اى دارد، مانند:

  • 1-كشف الغمة في معرفة الأئمة عليهم السلام. كتابى است در نوع خود كم نظير كه بحث‏هاى اصول دين پيرامون عصمت و ولايت و اثبات مذهب تشيع را همراه با بحث‏هاى ادبى و تاريخى آورده است. مؤلف، اين كتاب را در سال 687 هجرى به اتمام رسانده است. به لحاظ ارزش و اهميت كتاب، علماى بعد از اربلى در چند نوبت كتاب را با نام‏هاى مختلف ترجمه كرده‏اند تا فارسى زبانان هم بتوانند هر چه بيشتر با فضائل و تاريخ زندگانى پيشوايان خود آشنا شوند.
  • 2-المقامات‏
  • 3-ديوان اشعار، مؤلف در كتاب‏هاى ديگرِ خود مانند كشف الغمة از اشعار اين ديوان بسيار نقل كرده است.
  • 4-كتاب الطيف‏ و رساله‏هاى فراوان ديگر در موضوعات گوناگون.

 

 

وفات‏

سرانجام پس از عمرى تلاش و مجاهدت در راه اعتلاى پرچم تشيع و با كارنامه‏اى درخشان،على بن عيسى اربلى‏ در سال 692 هجرى دار فانى را وداع گفت و مُهر«ارجعي إلى ربك» زينت بخش كارنامه عمر او شد.

بدن شريفش را در شهر بغداد و در خانه مسكونى او به خاك سپردند و زيارتگاه عشاق آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين شد.

قبر مطهر او تا چندين قرن باقى بود و متأسفانه در قرن 14 هجرى در تحولات شهر بغداد خراب شده و آثار آن از بين رفت.

زندگینامه عبدالله بن عباس‏(به قلم استاد بهاء الدين خرمشاهى‏ )

ابن عبّاس، ابو العباس عبد الله بن عباس بن عبد المطلب، پسر عم رسول الله( ص)، محدث، مفسّر، فقيه و مورخ صدر اسلام و از اصحاب خاص پيغمبر( ص) و دوست و مشاور خلفاى راشدين و سردار سپاه و استاندار و نماينده و سفير امير المؤمنين على بن ابى طالب( ع). حضرت رسول( ص) به او عنايت و علاقه خاص داشت و در حق او دعاهايى فرموده است كه مشهور است:« اللّهم فقّهه فى الدين و علم التأويل»/« اللّهم فقّهه فى الدين و علّمه التأويل».

او 1660 حديث از رسول اللّه( ص) نقل كرده است. او قرآن شناسى خود را حاصل صحبت و مصاحبت استادش حضرت امير المؤمنين على( ع) مى‏داند. او را حبر الامّة/ بحر الامة، ترجمان القرآن، و رئيس المفسرين لقب داده‏اند.(- دايرة المعارف تشيع، مقاله« ابن عبّاس»، ج 1/ 344). ابن مسعود با همه جلالت قدر و مقام شامخى كه در قرآن شناسى دارد، او را ترجمان القرآن خوانده است.

مجاهد كه خود مفسرى بزرگ است و تفسيرش محفوظ مانده و به طبع رسيده است، در حق او مى‏گويد:« چون تفسير مى‏كرد، همه چيز را واضح و روشن مى‏كرد».

حضرت على( ع) كه بر او به ويژه در تفسير قرآن مقام استادى داشت، در حق او و تفسيرش فرموده است:« كأنّما ينظر الى الغيب من ستر رقيق».( گويى از وراى پرده‏اى نازك غيب را مى‏بيند). قرآن شناسى و تفسير ابن عباس دو ويژگى داشت. نخست نقل نقادانه از اهل كتاب در قصص قرآنى، و ديگر استناد و استشهاد به شعر عربى/ شعر جاهلى.

معروف است كه عمر در مسائل قرآنى و تفسيرى بيش از همه و پيش از همه به ابن عباس مراجعه مى‏كرده است. هم او و هم ابن عباس مراجعه به شعر قديم( قبل از نزول قرآن) عربى يا شعر عهد جاهليت را براى فهم مفردات قرآنى توصيه مى‏كرده‏اند.

آثار

آثار قرآن پژوهى او كه خوشبختانه هر دو باقى مانده است، يكى تفسير اوست. اين تفسير كم حجم است، حدودا برابر با تفسير جلالين، يا نيمى از تفسير بيضاوى. اين اثر به صورت كتاب مدوّنى به دست ما نرسيده است، بلكه در دل تفسير بزرگ طبرى محفوظ بوده است. و بعضى از محققان از جمله فيروزآبادى صاحب لغتنامه معروف قاموس، آن را از ميان تفسير طبرى بر آورده‏اند و به صورت كتابى منسجم مدون كرده‏اند. جمع و تدوين فيروزآبادى از اين تفسير تنوير المقباس من تفسير ابن عباس نام دارد و بارها به طبع رسيده است.

اثر قرآنى مهم ديگر ابن عباس لغتنامه‏اى است سرشار از شواهد شعر جاهلى با مقدارى توضيح تفسيرى. اين لغتنامه پس از تفسيرهاى كوتاهى كه حضرت رسول( ص) درباره بعضى سوره‏هاى قرآنى به دست داده‏اند و خوشبختانه محفوظ مانده و سيوطى آن را به ترتيب سوره‏ها( با نظم قرآنى، ولى نه براى همه سوره‏ها) مرتب كرده و در اتقان آورده است، آرى از هر اثر قرآن پژوهى محفوظ مانده ديگر قديم‏تر است.

نافع بن ازرق و يكى از دوستانش به نام نجدة بن عويمر يك روز كه ديدند ابن عباس فارغ بال در صحن مسجد الحرام نزديك كعبه نشسته است، مدعيانه و براى آنكه به خيال خود عجز ابن عباس را در مسائل قرآنى آشكار كنند، با او سؤالاتى مطرح كرده‏اند و شرح و معناى حدودا دويست كلمه يا تعبير قرآنى را از او پرسيده‏اند. پاسخهاى ابن عباس همه متين و مستند به شعر كهن است. چنانكه گفته شد اين قديم‏ترين واژه‏نامه قرآنى محفوظ مانده است و هم در اتقان سيوطى مندرج است و هم مستقلا تحت عنوان- مسائل نافع بن ازرق به چاپ رسيده است.

گلدزيهر درباره اين كتاب و شيوه بى سابقه ‏اش مى‏گويد:« اين بديع‏ترين شيوه تحقيق لغوى در تفسير قرآن است».(- المذاهب الاسلامية فى تفسير القرآن، ص 69، به نقل از التفسير و المفسرون، محمد حسين ذهبى، ج 1/ 75).

ابو بكر بن انبارى از قول او درباره اين شيوه چنين نقل كرده است:« شعر، ديوان عرب است، هرگاه حرفى از قرآن كه خداوند به زبان عربى نازل فرموده است، بر ما پوشيده و دشوار باشد، به ديوان و سرچشمه آن‏[ شعر قبل از عصر نزول قرآن‏] مراجعه مى‏كنيم و شواهد روشنگرى براى آن مى‏يابيم».( پيشين، ج 1/ 76. همچنين درباره ارزيابى نسبت تفسير منسوب به ابن عباس- پيشين، ص 81- 83). نيز- تفسير ابن عباس؛ مسائل نافع بن ازرق.

بهاء الدين خرمشاهى‏

 

 

زندگینامه محمد بن جرير طبرى‏(224-310 ه.ق)

محمد بن جرير طبرى‏

نام وى محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب است. بنابر مشهور در اواخر سال 224 ه. در آمل مازندران( طبرستان) بدنيا آمد و در آخر روز شنبه 26 شوال سال 310 ه. در بغداد از دنيا رفت و او را در روز يكشنبه در خانه‏اش به خاك سپردند.

وى يكى از افراد پر استعداد و داراى نبوغ افراد بشرى است كه نمونه كمى در بين انسانها دارند. سر تا پا عشق به علم و دانش بوده و تمام عمر خود را در راه تحصيل آن صرف كرده و حتى به خاطر باز نماندن از تحصيل علم و دانش، همسر اختيار نكرده است.

خود مى‏گويد: من قرآن را در هفت سالگى حفظ كردم و در سن هشت سالگى امام جماعت شدم و در سن نه سالگى شروع به نوشتن اخبار كردم.

وى درباره شدت عشق و علاقه خود نسبت به علم و دانش مى‏نويسد: من در نزد احمد بن حماد دولابى تاريخ مى‏خواندم و هر روز براى اين منظور از شهر رى بنزد احمد كه در يكى از روستاهاى اطراف رى ساكن بود مى‏رفتم، و بلافاصله از نزد او به رى مى‏آمدم و مانند ديوانگان سر از پا نشناخته، بدرس حديث محمد بن حميد رازى حاضر مى‏ شدم.

در حالات او نقل شده كه روزى به شاگردانش گفت: آيا حاضريد تفسيرى را كه نوشته ‏ام بررسى كرده و تحقيق كنيد؟ پرسيدند كه چه ميزان است؟ گفت: سى هزار ورق گفتند: مطالعه و بررسى اين مقدار تفسير عمر زيادى مى‏طلبد. وى به خاطر آنان تفسير را در سه هزار ورق خلاصه كرد.

وى به خاطر تحصيل علم و دانش اسلامى، چندين بار سفرهاى طولانى انجام داد. در علاقه و اهتمام او به علم و دانش همين بس كه يك ساعت به آخر عمرش مانده در حال بيمارى روايتى كه از امام جعفر بن محمّد« عليهما السلام» رسيده بود، شنيد و چون آن روايت را تا آن زمان نشنيده بود، فورى قلم و دوات خواست و آن را نوشت. وى علاوه بر علوم اسلامى مانند فقه و اصول و تفسير، در علوم ادبى و فلسفى و حتى در علم طب و رياضى و هيئت و تاريخ نيز استاد بود.

بدليل گستردگى ابعاد شخصيتى و فراوانى مباحث تفسيرى طبرى، كتابشناسى آن را در حد ارائه عنوانها و فهرست بندى مطالب، ارائه خواهيم داد. باشد كه مورد استفاده پژوهشگران و علاقمندان مباحث تفسيرى، قرار گيرد.

شخصيت طبرى‏

عناوين و فهرستهاى ذيل مى‏توانند نمايانگر شخصيت ايشان در ابعاد مختلف باشند.

الف)- نسب، مولد، وفات و مدفن طبرى

ب)- اوصاف جسمى و ظاهرى طبرى

پ)- شخصيت اخلاقى و اجتماعى طبرى- زهد- قناعت- اخلاص- ورع و تقوى- بزرگوارى- بزرگمنش- آزاد انديشى- تواضع- عدم قبول هديه- عدم اشتغال در پست‏هاى دولتى و…

ت) شخصيت علمى و فرهنگى طبرى- مهارتهاى علمى طبرى- مذهب و اجتهاد طبرى( جريريه)- موقعيت طبرى در برابر حنابله- رافضى بودن طبرى- شيعه بودن طبرى- نسبت الحاد به طبرى- نسبت جهميه به طبرى- آغاز فراگيرى علوم مختلف

ث) اساتيد طبرى بيش از 20 استاد وى ذكر شده است، در كوفه، رى مصر، بصره- بغداد- در فقه- در حديث- در تاريخ- در تفسير- در قرائت

ج) شاگردان طبرى- بيش از 33 شاگرد معروف براى او ذكر شده است.

چ) سفرهاى طبرى- عراق- سوريه- فلسطين- مصر- هندوستان

خ) منابع بحث‏هاى مربوط به شخصيت طبرى و ديدگاه علما درباره شخصيت او:

1- البداية و النهاية ابن كثير

2- تاريخ بغداد خطيب بغدادى

3- تذكرة الحفاظ ذهبى

4- تهذيب الاسماء و اللغات نووى

5- روضات الجنات خوانسارى

6- طبقات الشافعيه سبكى

7- طبقات الفقهاء شيرازى

8- طبقات عبادى

9- طبقات القراء ذهبى

10- طبقات القراء ابن الجزرى

11- معجم الادباء ياقوت حموى

12- وفيات الاعيان ابن خلكان

13- الوافى بالوفيات صفدرى

14- سير اعلام النبلاء الحوفى

15- ظهر الاسلام احمد امين

16- الفهرست ابن نديم

17- طبقات المفسرين سيوطى

18- طبقات المفسرين داوودى

19- تاريخ الادب العربى بروكلمان ترجمه عبد الحليم نجار

20- تاريخ التراث العربى سزگين ترجمه محمود فهمى حجازى

21- كيهان انديشه شماره 25 ويژه نامه طبرى مقاله آقاى رسول جعفريان

22- كيهان انديشه شماره 28 ويژه‏نامه قرآن مقاله آقاى عقيقى بخشايشى

23- المفسرون حياتهم و منهجهم محمد على ايازى

24- دانشنامه و قرآن پژوهى ج 2 ذيل كلمه طبرى

25- التفسير و المفسرون دكتر ذهبى

26- مقدمه چاپ جديد كامل تفسير طبرى 13 مجلد دار الكتب العلمية.

27- ابن جرير الطبرى و منهجه فى التفسير محمد بكر اسماعيل فصل اوّل

28- الامام الطبرى دكتر محمد الزحيلى فصل اول

29- يادنامه طبرى( به مناسبت بزرگداشت يكهزار و يكصدمين سالگرد و درگذشت طبرى) مقاله دكتر محمد باقر حجتى فصل اول

30- مقدمه مترجم در ترجمه تفسير طبرى ج 1 آقاى محمد باقر خالصى

31- مقاله: شناسائى برخى از تفاسير عامه، تفسير طبرى، آقاى محمد على مهدوى‏راد نشريه حوزه شماره 24 دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم

32- خلاصه عبقات الانوار ج 6( احوال و آثار محمد ابن جرير طبرى)

33-« فهرست مشاهير ايران» ج 2

34- السيرة و التاريخ دكتر عبد الرحمن حسين العزاوى.

ح) تأليفات طبرى:

نوشته‏ اند كه طبرى در چهل سال از زندگى خود روزى 40 ورق مطلب مى‏نوشت. و مى‏گويند از زمان بلوغ تا پايان عمر هشتاد و شش ساله‏اش بطور متوسط روزى 14 صفحه تأليف كرده است.

آثار طبرى‏

آثار طبرى را مى‏توان در چهار دسته تقسيم‏ بندى نمود.

 آثار چاپ شده طبرى

آثار خطى موجود طبرى

آثار مفقود طبرى

آثار منسوب به طبرى

آثار چاپ شده طبرى‏

1- كتاب اختلاف الفقهاء( آراء فقهاى اربعه)

2- تاريخ طبرى

3- تفسير طبرى

4- كتاب صريح السنة

آثار خطى موجود در كتابخانه ‏ها

1- كتاب تهذيب الآثار

2- كتاب حديث الهيمان

3- كتاب رسالة البصير في معالم الدين

4- كتاب العقيدة

5- كتاب القراءات‏

آثار ناپديد شده طبرى‏

1- كتاب اختلاف علماء الامصار فى احكام شرايع الاسلام

2- كتاب اختيار من اقاويل الفقهاء

3- كتاب آداب القضاة و المحاضر و السجلات

4- كتاب آداب المناسك

5- كتاب الآدر فى الاصول- كتاب الاعتذار

7- كتاب امهات الاولاد

8- كتاب آداب النفوس

9- كتاب بسيط القول فى احكام شرايع الاسلام

10- كتاب البيان عن اصول الاحكام

11- كتاب الخفيف فى احكام شرايع الاسلام( مختصر كتاب اللطيف)

12- كتاب الدلالة على النبوة

13- كتاب ذيل المذيل( تاريخ الرجال المسمى بذيل المذيل)

14- كتاب الرد على ابن عبد الحكم فى ردّه على مالك

15- كتاب الرد على ذى الاسفار

16- كتاب الزكاة

17- كتاب الشّرب

18- كتاب الشروط او كتاب امثلة العدول

19- كتاب الشهادات

20- كتاب الصلاة

21- كتاب طرق الحديث

22- كتاب الطهارة

23- كتاب عبارة الرؤيا

24- كتاب العدد و التنزيل

25- كتاب الفتوى

26- كتاب فضائل ابى بكر و عمر

27- كتاب فضائل العباس

28- كتاب فضائل على بن أبيطالب« عليه السلام»

29- كتاب اللباس

30- كتاب اللطيف فى احكام شرايع الاسلام

31- كتاب مختصر الفرائض

32- كتاب فردوس الحكمة

33- كتاب فى القياس

34- كتاب مختصر مناسك الحج

35- كتاب مراتب العلماء

36- كتاب المسترشد

37- كتاب مسند ابن عباس

38- كتاب المسند المجرد

39- كتاب الموجز فى الاصول

40- كتاب الوصايا

41- كتاب الوقف

آثار منسوب به طبرى‏

1- كتاب تاريخ صنعاء

2- كتاب بشارة المصطفى( فى سبة عشر جزءا)

3- كتاب حديث الطير

4- كتاب الرد على الحرقوصية

5- كتاب الرمى بالنشاب‏

 

 

ترجمه تفسير طبرى‏

« ترجمه تفسير طبرى»، تفسيرى كهن از قرآن به فارسى، تأليف گروهى از علماى ماوراءالنهر در نيمه دوم قرن چهارم است. اين كتاب باآنكه از نظر ساختار و واژگان، ارزشى هم‏سنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، به عللى مهجور مانده است.

مقدمه كتاب ثابت مى‏كند كه اين اثر، اگر نخستين تفسير فارسى نباشد، از نخستين ترجمه‏هاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذكور در ترجمه تفسير طبرى( ج 1، مقدمه، ص 5)، منصور بن نوح سامانى( حك: 350- 366)، از علماى ماوراءالنهر نخستين بار درباره جواز به فارسى برگرداندن اين كتاب استفتا كرد و ايشان- كه گويا هجده يا نوزده تن بودند، گفتند كه خواندن و نوشتن تفسير قرآن به فارسى براى كسى كه عربى نمى‏داند رواست. اين پشتوانه دينى و علمى و نيز اعتبار ادبى كتاب موجب شد كه ترجمه آن انتشارى گسترده يابد و اينك كمتر كتابى به فارسى مى‏شناسيم كه اين اندازه نسخه از آن به‏جا مانده باشد.

مقدمه كوتاه كتاب، اگر چه منبعى مهم و منحصربه‏فرد است، چندان قابل اعتماد نيست. آنچه به چاپ رسيده، تركيبى از دو نسخه گلستان و پاريس است و بى‏ترديد ناسخان در آن تغييراتى داده‏اند. اشكال عمده بر سر كلمات« تفسير» يا« ترجمه» كتاب به فارسى است؛ اگر« تفسير» در معناى امروزى به كار رود، موجب نارسايى در متن مقدمه مى‏شود؛ زيرا نوشتن تفسير قرآن به فارسى هيچ منعى نداشته است و شايد پيش از آن هم تفسيرهايى به فارسى نوشته بوده‏اند؛ اما اگر كلمه تفسير به معناى« ترجمه» گرفته شود، اين عنوان مفهوم مى‏يابد؛ زيرا پيوسته انبوهى از فقيهان، ترجمه قرآن را به زبان ديگر ناروا و بلكه حرام مى‏دانستند؛ ازاين‏رو امير سامانى براى ترجمه به فتواى همه فقيهان ماوراءالنهر نياز داشت.

لفظ ترجمه پنج بار در اين مقدمه به كار رفته و گويى بيشتر به معناى امروزى آن آمده است؛ به‏ويژه در آغاز مقدمه كه سخن از آوردن كتاب طبرى و ترجمه آن به فارسى است؛ اما اين امر از تحريفات ناسخان است؛ زيرا كلمه ترجمه در قرن چهارم و ابتداى قرن پنجم منحصرا در معانى شرح و بيان و توضيح و گاه تلخيص به كار مى‏رفته است( براى تفصيل، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 52- 60؛ همو، 1370 ش، ص 555- 560).

 

دو دليل عمده بر اثبات اين مدعا وجود دارد:

1. در اين كتاب، هر جا كه تفسير و ذكر داستان‏ها و قصص انبيا آمده، با عنوان« ترجمه سوره» آمده كه 92 بار تكرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه كرده ‏اند، آن را فقط« سوره» ناميده ‏اند؛ مگر هفت بار كه به آن ترجمه‏ها عنوان« تفسير» داده‏اند.

2. در ترجمه بسيار دقيق حىّ بن يقظان ابن سينا، در سراسر كتاب، هر جا سخنان ابن سينا كاملا ترجمه شده، قطعه را با« تفسيرش» آغاز كرده‏اند و هر جا تفسير آن سخنان آمده، عنوان« شرحش» دارد( براى شواهد و دلايل ديگر، ر. ك: آذرنوش، 1370 ش، ص 556- 557).

اگر لفظ ترجمه در مقدمه كتاب نابجا يا به معناى تفسير به كار رفته باشد، اين كتاب ترجمه تفسير طبرى؛ يعنى ترجمه« جامع البيان» نمى‏تواند باشد؛ زيرا با مقايسه داستان‏ها و روايات بسيارى در اين دو كتاب، درمى‏يابيم كه ميان آن دو هيچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراكشان همان وجه اشتراك همه تفاسير است( براى تفصيل، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 50- 54؛ همو، 1370 ش، ص 551- 555).

همچنين مؤلفان اين تفسير- كه بهتر است آن را« ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم- بارها به استفاده از آثار طبرى( تفسير طبرى و تاريخ طبرى) اشاره كرده‏اند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى به‏راستى تفسير طبرى را ترجمه كرده‏اند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مى‏كند؛ مثلا در داستان خضر مى‏گويند كه ابن مقفع و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آورده‏اند؛ اما طبرى در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آورده‏ايم( طبرى، ج 2، ص 400). در مجموع مى‏توان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير طبرى و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر طبرى: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعين‏حال ايشان از كتاب‏هاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفته ‏اند.

نكته مهم ديگر آنكه مؤلفان كتاب ظاهرا هيچ‏گاه منابع خود را دقيقا ترجمه نمى‏كرده‏اند، بلكه مفهوم روايت يا داستان را گرفته، به ميل خود بازنويسى مى‏كرده‏اند. حبيب يغمايى، مصحح كتاب، هنگام چاپ آن در 1339 ش، سيزده نسخه( تقريبا همه ناقص) را شناسايى كرده بود( طبرى، ج 1، مقدمه يغمائى، ص 6- 11)، بااين‏ همه، هنوز نسخه ‏هاى متعدد ديگرى در ايران و خارج از ايران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دست‏كارى كرده ‏اند، بازشناسى آنها آسان نيست( براى نمونه‏هايى از آنها، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 63، 69، 73). هيچ‏يك از اين نسخه‏ها بيانگر متن كهن تدوين‏شده در ماوراءالنهر نمى‏تواند باشد.

واژگان كهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بى‏پيرايه، اما مطمئن و قائم‏به‏ذات، اين كتاب را اثرى دل‏انگيز و كم‏مانند در ادبيات فارسى كرده است. استوارى نثر كتاب نشان مى‏دهد كه نثر درى در قرن چهارم به‏ قدرى توان يافته بوده كه توانسته از عهده ترجمه كلام معجز و شرح حكايات و رواياتى كه با سنّت‏هاى باستانى‏اش بيگانه بوده، برآيد. شيوه بيان و نحوه جمله ‏پردازى در آن به ‏كلى با نثر ترجمه‏ هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا كوتاهند و جمله‏هاى مركّب نيز اغلب از دو فراگرد تشكيل يافته‏اند. گويى ذهن نويسندگان هنوز به جملات مركّب پيچ‏درپيچ خو نگرفته بوده است، اما اركان جمله، متعلقات نهاد و گزاره به‏شيوه يگانه‏اى نظام نيافته ‏اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبيهند و هر كلمه و تركيب با نقش دستورى خود، تقريبا در همان جايى قرار گرفته كه خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى ديگر، با انبوهى متن مواجهيم كه در آنها تركيب جمله، به‏شيوه ديگر است؛ گاه قيدها و متمم‏ها به آخر جمله انتقال يافته‏اند كه معمول‏ترين شيوه است.

همچنين گاه جمله به ترتيبى شگفت( فعل+ فاعل+ مفعول+ قيد) نظام يافته است. اين ساختار- كه در همه متون قرن چهارم ديده مى‏شود- بى‏ترديد تحت تأثير زبان عربى بوده است كه مبدأ همه آثار آن قرن است. اين ساختارها در همه نسخه‏هاى كتاب يكسان نيست. گاه يك عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى هم‏ساز گشته است؛ ازاين‏رو تا هنگامى كه تاريخ نگارش نسخه‏ها تعيين نشده، نمى‏توان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. اين پريشانى در واژگان كتاب نيز مشهود است؛ مثلا در بخش‏هايى بلند، هرگز الفاظ« ايدر، ايدون، ايدون، همى و…» به كار نرفته و در قطعاتى ديگر مكرر آمده است( براى تفصيل بيشتر، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 25- 32؛ صباغيان، ص 587 به بعد؛ تقى‏زاده طوسى، ص 561 به بعد؛ محقق، ص 737 به بعد).

شيوه كار در اين كتاب چنين است كه نخست، تعدادى از آيات را، جدا از تفسير، ترجمه كرده‏اند و به دنبال آن، تفاسير و بيشتر حكايات مربوط به آن را آورده‏اند؛ بدين‏سان قرآن كريم، ترجمه‏اى مستقل يافته است. نثر اين ترجمه، با نثر متن كتاب، كاملا تفاوت دارد؛ زيرا اگرچه مترجمان، مؤيّد به فتواى فقيهان بوده‏اند، در برابر متن مقدّس قرآن كريم چنان دچار تزلزل شده‏اند كه يكباره زبان معمول خود را فرو نهاده ‏اند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساخته ‏اند كه هيچ‏گاه در فارسى به كار نرفته است؛ به ‏عبارت‏ ديگر، به گام اول ترجمه كه معادل ‏يابى و واژه ‏پردازى است، بسنده كرده ‏اند. شيوه نگارش آنان نيز پرمعناست؛ زيرا برخلاف آنچه در متن چاپى ديده مى‏ شود، ظاهرا مترجمان هيچ‏گاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمى‏كرده‏اند، بلكه زير هريك از واژگان قرآن، معادل آن را مى‏نهاده‏اند و بدين‏سان نشان مى‏داده‏اند كه از ترجمه به همين مقدار كفايت كرده‏اند. اين شيوه، بى‏ترديد رايج‏ترين شيوه ترجمه طى هزار سال بوده است.

اما نكته مهم درباره اين تفسير اين است كه مترجمان هنگام نقل حكايات و روايات به فارسى، گاه ناگزير شده‏اند كه آيه يا آياتى از قرآن را نيز ترجمه كنند؛ در اين موارد، ترجمه بسيار شيوا، به‏دور از نحو عربى و حتى اندكى آزاد است. مقايسه اين ترجمه و آنچه در آغاز تفسيرها آورده‏اند، احوال روانى مترجم را باز مى‏نمايد( آذرنوش، 1375 ش، ص 36- 39).

 

در اين كتاب، سه‏ گونه معادل ‏گذارى كرده ‏اند:

1. به كار بردن عين كلمه عربى: اين‏گونه كلمات يا معادل فارسى نداشته‏اند يا در فارسى رايج بوده‏اند. اين‏گونه لغات در اين كتاب بيشتر از چهار يا پنج درصد نيست و برخورد معقول با آنها، به‏عنوان نمونه جمع نبستن به شيوه عربى، مى‏توانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد.

2. گزينش واژه‏هاى فارسى در مقابل واژه‏هاى عربى: اين نوع معادل‏گذارى، گسترشى درخور دارد و شاهكار حقيقى اين كتاب بشمار مى‏آيد. در انتخاب واژه‏هاى فارسى گويى انطباق دواير معنايى كلمات عربى- فارسى را گاه چندان ملحوظ نمى‏داشته‏اند و شايد پيش‏زمينه‏هاى فرهنگ زردشتى در واژه‏گزينى بى‏تأثير نبوده است؛ بدين‏سان مثلا« شيطان» به« ديو» و« جن» به« پرى» تبديل شد. دو سه قرن طول كشيد تا اين واژه‏هاى قرآنى در بيشتر آثار فارسى، دوباره به‏صورت عربى به كار رفتند.

3. گرته‏بردارى يا ترجمه لفظ به لفظ تركيب‏ها و اصطلاحات عربى: اين نوع، در فارسى بسيار رايج بوده است( فرشيدورد، 1355 ش، ص 6- 14؛ همو، 1358 ش، ص 162- 166)، اما از آنجا كه در قرن‏هاى متمادى ديگران از اين كتاب تقليد كرده‏اند، ناچار همان برگردان‏هاى غريب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسير فارسى تأثيرى عميق و بدخيم به‏جا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلق‏ها، قيدهاى تميز، حال و غيره كه در سراسر ادبيات كهن و معاصر فارسى به چشم مى‏خورد، احتمالا زاييده آن شيوه نخستين است.

 

منابع مقاله‏

آذرتاش آذرنوش،« آيا ترجمه تفسير طبرى به‏راستى ترجمه تفسير طبرى است؟»، در يكى قطره باران: جشن‏نامه استاد دكتر عباس زرياب خوئى، به كوشش احمد تفضّلى، تهران 1370 ش؛

همو، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج 1، ترجمه‏ هاى قرآن، تهران 1375 ش؛

فريدون تقى‏زاده طوسى،« برخى نكات دستورى و واژگانى در ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى، ويرايش محمد قاسم‏زاده، تهران 1369 ش؛

محمد جاويد صباغيان،« زيان ترجمه در ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى؛

محمد بن جرير طبرى، ترجمه تفسير طبرى: فراهم ‏آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانى، 350 تا 365 هجرى، چاپ حبيب يغمائى، تهران 1367 ش؛

خسرو فرشيدورد،« تأثير ترجمه در زبان فارسى»، فرهنگ و زندگى، شماره 23، پاييز 1355؛

همو، عربى در فارسى، تهران 1358 ش؛ مهدى محقق،«[ درباره‏] ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى.

 

مقدمه ترجمه تفسير طبرى‏ //  حبيب‏ يغمايى

زندگینامه ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه(۵۸۶-۶۵۵ ه.ق)

عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبهالله بن محمد بن محمد بن محمد بن حسین بن ابی‌الحدید مداینی، در اوّل ذی الحجه ۵۸۶ق/۱۱۹۱م، در مدائن دیده به جهان گشود و در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافه درآمد.[۱] وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق/ژوئیه ۱۲۴۴م به عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس «خواجه امیر علاءالدین طَبّرْس گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانه‌های بغداد شد.[۲]

ابن ابی‌الحدید روابط بسیار نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این رو، شرح نهج  البلاغه و قصاید السبع را به نامِ وزیر آراست و هدیه‌هایی ارزشمند دریافت کرد.[۳] در ۶۴۲ق/۱۲۴۴م در نخستین یورش‌های  مغول  به  بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپهسالار مستعصم بالله سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیده‌ای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه[۴] ثبت است. در واقعه در حمله هلاکو خان به بغداد در ۶۵۵ق/۱۲۵۷م، ابن ابی‌الحدید و برادرش موفق‌الدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد ولی به وساطت ابن علقمی وخواجه نصیرالدین طوسی از مرگ نجات یافت.[۵]

ابن ابی‌الحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. تاریخ وفات او مورد اختلاف مورخان است و در برخی منابع سال ۶۵۵ق [۶] و در برخی دیگر، سال ۶۵۶ق ذکر کرده‌اند.[۷]

حیات علمی

تحصیلات اولیه وی در زادگاهش یعنی مدائن بود. وی در آنجا مذاهب کلامی را آموخت و به مکتب اعتزال گرایش یافت.[۸] پس از آن به بغداد رفت و از علمای آنجا بهره برد. در آن شهر در محضر علما و بزرگان مشهور بغداد که بیشتر آن‌ها شافعی مذهب بودند، به قرائت کتب و اندوختن دانش پرداخت و در محافل علمی و ادبی شرکت جست و به قول صاحب نسمهالسحر، معتزلی جاحظی شد.[۹] نیز از ابوالبقاء عکبری و ابوالخیر مصدق بن شبیب واسطی ادب آموخت.[۱۰]

ابن ابی الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می‌گفت؛ ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهورتر است. اطلاعات او درباره تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. علامه حلی (درگذشت ۷۲۶ق/ ۱۳۲۶م) از پدر خود، و او از ابن ابی الحدید روایت کرده‌اند.[۱۱]

مذهب

وی در اصول، معتزلی و در فروع، شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود. در مباحث عقیدتی خود در شرح نهج البلاغه به موافقت با جاحظ تصریح دارد؛[۱۲] به همین لحاظ او را معتزلی جاحظی شمرده‌اند. بررسی شرح نهج البلاغه او نشان می‌دهد که برخلاف نظر ابن کثیر که وی را شیعی غالی شمرده است،[۱۳] می‌توان او را معتزلی معتدلی دانست. او در آغاز کتابش اتفاق همه شیوخ معتزلی خود (متقدمان، متأخران، بصریان و بغدادیان) را بر صحت شرعی بیعت با ابوبکر نقل می‌کند و تصریح می‌نماید که از رسول خدا(ص) نصّی بر آن بیعت وارد نشده، بلکه تنها انتخاب مردم که هم به اجماع و هم به غیر اجماع راه تعیین پیشوا شمرده شده، موجب صحت آن است.[۱۴]

عقیده او درباره امام علی(ع)

ابن ابی الحدید به پیروی از مکتب معتزله بغداد، علی(ع) را برتر از خلفای سه‌گانه می‌داند و تصریح می‌کند که او، هم در کثرت ثواب و هم در فضل و خصال حمیده، از دیگران افضل است.[۱۵] با این حال اما به عقیده وی افضلیت امام ضروری نیست و در خطبه آغاز کتاب در همین معنی گفته است: سپاس خداوندی را که مفضول را بر افضل مقدم داشت.[۱۶]

ابن ابی الحدید درباره برپاکنندگان جنگ جمل می‌گوید: همه اینها از نظر یاران معتزلی ما، نابودند به جزعائشه و طلحه و زبیر؛ زیرا این سه توبه کردند و بدون توبه، حکم اینها به خاطر اصرارشان بر بغی، دوزخ است.[۱۷]

او درباره لشکریان شام در صفین می‌نویسد: همگی آنها از نظر یاران معتزلی ما نابودند؛ زیرا بر بغی پای فشردند و مرگشان نیز بدین حال بود؛ خواه سران آنها و خواه پیروانشان.[۱۸] همچنین درباره خوارج می‌نویسد: آنها از نظر یاران معتزلی ما بدون اختلاف نظر در دوزخ‌اند.[۱۹]  به طور کلی، یاران ما هر فاسقی را که در حال فسق بمیرد، دوزخی می‌دانند و شکی نیست که باغی و خروج‌کننده بر امام حق، فاسق است.[۲۰]

آثار

تألیفات ابن الحدید را تا ۱۵ اثر برشمرده‌اند که مشهورترین آن‌ها به این شرح است:

 شرح نهج البلاغه

نوشتار اصلی: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

این اثر، در ۲۰ جزء نگاشته شده است. عمده شهرت و معروفیت ابن ابی الحدید به سبب تألیف این کتاب است که حاوی مجموعه عظیمی از ادب و تاریخ و کلام و فرهنگ اسلامی است.[۲۱] این شرح، بارها به چاپ رسیده[۲۲] و به ویژه در میان شیعه از شهرت و اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از کهن‌ترین نسخه‌های این شرح که صورت اجازه شرح به ابن علقمی را دارد و به احتمال قوی در حیات ابن ابی الحدید کتابت شده است، در کتابخانه مرکزی آستان قدس نگهداری می‌شود.[۲۳]

الفلک الدائر علی المثل السائر، که نقدی است بر کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، از ضیاءالدین ابوالفتح معروف به ابن اثیر جزری موصلی (۵۵۸ -۶۳۷ق/۱۱۶۳-۱۲۳۹م). این کتاب از آثار مهم در بلاغت و از کتب معتبر در نقد است.[۲۴] این کتاب در ۱۳ روز نوشته شده است.[۲۵]

السبع العلویات یا قصائد السبع العلویات، که ابن ابی الحدید آن را در ۶۱۱ق/۱۲۱۴م به نام ابن علقمی در مداین سرود. موضوع قصاید را مدح پیغمبر(ص) و علی(ع)، فتح خیبر،فتح مکه و شهادت امام حسین(ع) تشکیل می‌دهد. این کتاب بارها چاپ شده است (بمبئی، ۱۳۰۵، ۱۳۱۶ق؛ قاهره، ۱۳۱۷ق؛ بیروت، ۱۳۷۴ق.) ابن حماد علوی، شمس الدین محمد بن ابی الرضا، رضی استرابادی، (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م)، محفوظ بن وشاح حلی و جمعی دیگر بر این قصاید شرح نوشته‌اند.[۲۶]

یکی از این هفت قصیده، قصیده «عینیه» در مدح امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که با طلا اطراف ضریح امام نگاشته شده است.[۲۷]

نظم کتاب الفصیح ثعلب که ابن ابی الحدید آن را در یک شبانه روز به نظم آورد.[۲۸] این کتاب که اصل آن از ابوالعباس احمد بن یحیی معروف به ثعلب کوفی نحوی (۲۰۰-۲۹۱ق/ ۸۱۶ -۹۰۴م) است، کتاب کوچکی در لغت است که مورد توجه بسیار واقع شده است.[۲۹]

دیگر آثار

  • العبقری الحسان، در کلام، منطق، طبیعی، اصول، تاریخ و شعر؛[۳۰]
  • تعلیقات بر کتب المحصل در فلسفه و کلام و المحصول در اصول فقه از امام فخر رازی؛[۳۱]
  • الاعتبار علی کتاب الذریعه فی اصول الشریعه، از سید مرتضی علم الهدی (درگذشت ۴۳۶ق/۱۰۴۴م)
  • شرح مشکلات الغرر اثر ابوالحسن بصری
  • الوشاح الذهبی فی علم الأبی[۳۲]
  • دیوان شعر[۳۳]

وی همچنین المستصفی من علم الاصول غزالی را نقد کرده و آیات البینات زمخشری در علم کلام، منظومه ابن سینا در طب را شرح کرده است[۳۴]

_______________________________________________

پانویس

  1.  ابن کثیر، ج۱۳، ص۱۹۹-۲۰۰
  2.  ابن فوطی، ج۴، بخش۱،ص۱۹۰-۱۹۱؛ عباس، ابوالفضل ابراهیم، همانجاها
  3.  ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص ۳-۴؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج ۱۴، ص ۱۵۸-۱۵۹
  4.  ۸/۲۴۲-۲۴۳
  5.  هندوشاه، ۳۵۹.
  6.  الصفدی، الوافی بالوفیات، ص۴۶.
  7.  شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۸.
  8.  شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۴.
  9. شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۵.
  10. عباس، ج۷، ص۳۴۲
  11.  قمی، ج۱، ص۱۹۳
  12.  ابن ابی الحدید، عبدالحمید، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۵
  13.  ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۳، ص۱۹۹
  14.  ابن ابی الحدید، ۱/۷
  15.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  16.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۳.
  17.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  18.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  19.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  20.  ابن ابی الحدید ج ۱، ص ۹.
  21.  دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۶۴۱.
  22. مثلاً: تهران، ۱۲۷۱، ۱۳۰۲-۱۳۰۴ق؛ قاهره، ۱۳۲۹ق؛ بیروت، ۱۳۷۸ق
  23.  آستان، ۵/۱۱۲-۱۱۳
  24.  ابن خلکان، ۵/۳۹۱؛ I/۳۳۵-۳۳۶ ؛ GAL, سرکیس، ۳۰.
  25.  الصفدی، ج۱۸، ص۴۶.
  26. پرش به بالا آقابزرگ، ج۱۳، ص۳۹۱-۳۹۲
  27.  الطباطبائی، ص۳۸۳.
  28.  کتبی، ج۲، ص۲۵۹.
  29.  حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۲۷۲-۱۲۷۳
  30.  عباس، ج۷، ص۳۴۲
  31.  حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۶۱۴- ۱۶۱۵
  32.  فروخ، ج۳، ص۵۸۰
  33.  بغدادی، ص۴۸۴؛ حاجی خلیفه،ج۱، ص۷۹۹
  34.  ۹۲۳) I/۸۲۳, S..(GAL,

منبع:http://fa.wikishia.net

زندگینامه بهلول بهجت افندی(۱۳۵۰-۱۲۸۸)

بهجت افندی ، بهلول ، فقیه ، مورخ و فیلسوف قرن سیزدهم و چهاردهم . به گفته خود او، نسبش به ابوایّوب انصاری صحابی مشهور می رسد. در ۱۲۸۸، در زنگی زور، از نواحی قره باغ ارمنستان ، متولد شد؛ در همانجا به تحصیل علم پرداخت ، نزد پدر خود، قاضی محمد سعادت ، و شیخ نجیب الله زنگی زوری فقه آموخت ؛ علوم عقلی را نزد شیخ محمد قاضی زاده تحصیل کرد، و در عرفان و طریقت شاگرد سراج الدین نقشبندی بود.

بهجت افندی سفرهایی به بلاد مختلف ، از جمله استانبول ، مصر، بغداد، ایران و بخارا کرد. هرچند زمان این سفرها و قصد وی از سفرها بر ما معلوم نیست ، همین قدر می دانیم که وی در استانبول از شیخ الاسلام آنجا سیدابوالهدی صیّادی رفاعی ، و نیز از پدر خود اجازه روایت اخذ کرده است (بهجت افندی ، مقدمه نجفی مرعشی ، ص ۱۸ـ۱۹). وی پس از پایان تحصیلات در زنگی زور، به قضاوت و تدریس و تألیف پرداخت و کسان زیادی از محضر درس او استفاده علمی کردند (همان ، ص ۷۳).

او عالمی آزاداندیش بود و ازینرو از مذهب قبلی خود که حنفی بود برگشت و به مذهب شافعی گروید. تألیفات او نیز دلیل بر آزاداندیشی اوست . آیت الله شهاب الدین مرعشی ، مرجع تقلید معاصر شیعه (متوفی ۱۳۶۹ ش ) با وی در همدان و تبریز ملاقات کرده ، و او را در مناظرات توانا می دانست ، و لذا به درخواست بهجت افندی ، اجازه روایت کتب اخبار شیعه را به او داد، و خود از وی اجازه مفصّلی برای روایت کتابهای حدیث عامّه دریافت کرد (همان ، مقدمه نجفی مرعشی ، ص ۱۸).

آثار

مهمترین نوشته بهجت افندی ، تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد است که به «تاریخ آل محمد» هم معروف است . علامه امینی (ج ۱، ص ۱۴۹) این کتاب را از «حسنات دهر» شمرده است . اصل این کتاب به زبان ترکی است که میرزامهدی ادیب تبریزی به فارسی برگردانده و سپس میرزاعلی قمشه ای به عربی ترجمه کرده است (آقابزرگ طهرانی ، ج ۳، ص ۲۱۳).

ترجمه فارسی این کتاب با مقدّمه و تعلیقات سیدمحمود طالقانی * (متوفی ۱۳۵۸ ش ) مکرّراً چاپ شده است .

آثار دیگر او عبارت اند از:

  1. کتاب مأه یوم یا صد روز در گزارش جنگ صفّین ؛
  2. کتاب حُجربن عدی ، در زندگی و شهادت حجر به صورت منظوم ؛
  3. آثار آذربایجان دارای بخشهای ادبی ، تاریخی و جغرافیایی .
  4. رساله دیگر او در ذکر افرادی از علمای عامه است که قضیه سوزاندن درِ خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را روایت کرده اند (این رساله را به خواهش آیت الله مرعشی نوشت )؛
  5. رساله ای در اعراب کلمه توحید ؛
  6. کتابی در شرح مسلک دموکراسی و مسالک دیگر؛
  7. حاشیه بر تفسیر بیضاوی ؛
  8. الودود و النقود در مناظرات ؛
  9. رساله در طریقت نقشبندی .

رحلت

بهجت افندی در ۱۳۵۰ درگذشت ، ولی بنابر نقل برخی ، وی را به قتل رساندند (بهجت افندی ، مقدمه نجفی مرعشی ، ص ۱۹؛ امینی ، همانجا).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳ /۱۹۸۳؛
(۲) عبدالحسین امینی ، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ، ج ۱، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۳) بهلول بهجت افندی ، تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد علیهم السلام ، ترجمه میرزامهدی ادیب ، تهران ( ۱۳۶۱ ش ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه گَنیش داس بهدرا(سده سیزدهم)

بهدرا (بدهیرا/ ودهیرا) ، گَنیش داس ، مورخ فارسی نویس هندو مذهب سده سیزدهم از تاریخ تولد و آغاز زندگی او اطلاعی در دست نیست . لقبش را از نام جد بزرگش ، کاکامَل بهدرا گرفت (ظهورالدین احمد، ج ۴، ص ۳۰) که در ۸۹۴ مِهتَه (استاندار یا ناظم امور دیوانی ) سیالکوت و بهلول پور بود. پدرش شیودیال (متوفی ۱۲۱۸)، از امرای دربار سردار «صاحب سینگ » بود (رجوع کنید به بهدرا، ص ۲۳۰، مقدمه سینگ ، ص ۱۰).

گروهی از مردم قبیله او در دوره سلطنت اورنگ زیب (۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸) به اسلام گرویدندو گروهی دیگر که پدرش با آنان نسبت داشت ، در زمان اکبرشاه (۹۶۳ـ۱۰۱۴) به گجرات مهاجرت کردند (همان ، ص ۲۳۲، مقدمه سینگ ، ص ۱۰). بهدرا در گجرات «قانون گو» (مأمور مالیاتی بخش ) شد و چندی بعد به پیشنهاد راجا گلاب سینگ (متوفی ۱۲۷۳) نخستین فرمانروای دوگرا، کشمیر و جامو به کشمیر رفت و در آنجا به ریاست دارالانشا برگزیده شد. تاریخ مرگ او مانند تولدش معلوم نیست ، اما با توجه به سال تألیف تحفه الهدایت (۱۲۷۷) مسلّماً تا آن تاریخ در قید حیات بوده است .

بهدرا افزون بر تاریخنگاری در شاعری و بویژه در سرودن اشعار تاریخی مهارت داشت . او در نوشته هایش اشعار شاعران ایرانی ، مانند فردوسی ، سعدی و حافظ را نقل کرده است (بهدرا، مقدمه سینگ ، ص ۱۲).

آثار

بهدرا با تبحری که در زبان فارسی ، انشانگاری و تاریخ نویسی داشت ، با حمایت راجا گلاب سینگ آثار بسیاری به رشته تحریر درآورد. از آثار مشهور او می توان به چهار باغ پنجاب ، تحفه الهدایت و راج دَرشَنی اشاره کرد (منزوی ، ج ۱۰، ص ۵۸۵ ـ۵۸۶).

چهار باغ پنجاب . نام اصلی آن ، رساله صاحب نما (بهدرا، ص ۲) و اثری است تاریخی که از قدیمترین روزگاران بشر و دوره اساطیری هند آغاز شده و به موضوعاتی از قبیل حملات احمد شاه ابدالی ، تاریخ سیکها، رهبران مذهبی ، خانواده های سلطنتی اسلامی و غیراسلامی پرداخته است . نویسنده به بزرگان دینی هندو، مسلمان ، سیک ، صوفی ، عارف ، و داستانهای پنجاب اهمیت خاصی داده است . بسیاری از شهرها، قصبه ها و روستاهایی که در این اثر ذکر شده اند، امروزه تغییر نام داده یا بکلی از بین رفته اند. بهدرا در این کتاب ، دور از هر گونه تعصب ، از حکومتهای مسلمانان و خاندانهای سلطنتی اسلامی یاد کرده است . ذکر تاریخ حملات پادشاهان پنجاب و حکومت هر پادشاه به تاریخ میلادی ، قمری و بِکرمی (سال بِکرماجیت مطابق با ۵۶ ق م )، از ویژگیهای دیگر این کتاب است (رجوع کنید به ص ۴۴، ۴۶). بهدرا در نگارش این اثر از آیات قرآنی و احادیث نبوی ، اشعار فارسی و اصطلاحات هندی و پنجابی بهره برده است . نگارش این کتاب در ۱۲۶۵ به پایان رسید (همان ، ص ۴۱۰ـ۴۱۱) و در ۱۳۴۳ ش /۱۹۶۵ به کوشش کِرپال سینگ و با تجدیدنظر دیوان سینگ چاپ شد.

تحفه الهدایت . این کتاب در ۱۲۷۷/۱۸۶۰ تألیف شده و مؤلف در مقدمه اشاره می کند که آن را در پاسخ به انتقادهای تحفه الهند از آیین هندو، نگاشته شده است . بهدرا با بهره گیری از کتابهای بنیادی هندوان ، به بیان اعمال و آرای آنان و دفاع از عقایدشان پرداخته است . این کتاب مشتمل بر دو «هدیه » (هدایت ) است : هدیه نخست هفده «زاد» (فصل ) و هدیه دوم پانزده زاد است (ظهورالدین احمد، ج ۴، ص ۳۶ـ۳۷). نسخه های خطی این کتاب در موزه بریتانیا و کتابخانه شخصی ظهورالدین احمد موجود است (همان ، ج ۴، ص ۳۹).

راج دَرشَنی . این کتاب که تاریخ ایالت جاموست از قدیمترین سلسله های پادشاهی هند یعنی سُورَج بَنسی (فرزندان خورشید) آغاز شده (همان ، ج ۴، ص ۳۲) و نسخه خطی آن در کتابخانه موزه بریتانیا نگهداری می شود (ریو، ج ۳، ص ۹۵۵).



منابع :

(۱) ظهورالدین احمد، پاکستان مین فارسی ادب ، ج ۴، لاهور ۱۹۸۵؛گنیش داس بهدرا، چهارباغ پنجاب ، چاپ کِرپال سینگ و

(۲) تجدیدنظر دیوان سینگ ، پنجاب ۱۹۶۵؛
(۳) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛

(۴) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۴ 

زندگینامه احمد سِنان چلبی بهشتی(قرن نهم و دهم)

بهشتی ، احمد سِنان چلبی ، شاعر و مورّخ ترک . ظاهراً، اولین خَمسه ادبیات دیوانی (کلاسیک ) ترک از اوست . در منابع ، تاریخ تولد و مرگ او، دقیقاً، ضبط نشده است . به گفته و. ل . مناژ ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه )، بهشتی در حدود ۸۷۱ زاده شد. در هویت پدر و نام خود شاعر نیز اختلاف نظر هست ، لیکن ، براساس سندی از دوره بایزید دوم (۸۸۶ ـ ۹۱۸؛رجوع کنید به ارونسال ، ص ۳۰۸)، و به عقیده سخی بیگ و ریاضی ، نام او احمد بوده است (رجوع کنید به ارغون ، ص ۷۹۶).

بهشتی در کودکی ، پدرش را از دست داد، سپس به دربار راه یافت و در آنجا تعلیم و تربیت دید. در زمان بایزید دوم به شهرت رسید، و مدتی طولانی در خدمت آن سلطان بود. زمانی از چشم سلطان افتاد و از ترس جان خود به ایران گریخت . به گفته سخی بیگ ، به سلطان حسین بایقرا * (متوفی ۹۱۱) پناه برد و در آنجا با امیرعلیشیر نوایی و جامی آشنا شد. بعد از مدتی ، حسین بایقرا برای شفاعت بهشتی ، سفیری با هدایای بسیار به دربار سلطان ( بایزید ) فرستاد؛بعضی از شاعران و عالمان نیز با نامه وساطت کردند؛
بهشتی ، خود نیز قصیده ای با ردیف «کَرَم » سرود و تقدیم سلطان کرد، و به این ترتیب ، بخشوده شد.

رحلت

تقریباً، همه منابع ، فوت او را در اوایل قرن دهم نوشته اند. به گفته مناژ ( د. اسلام ، همانجا)، احتمال می رود که در اواخر دوره بایزید دوم ، در ۹۱۷، درگذشته باشد. بنابراین ، آنچه در > فهرست خمسه های ترکی کتابخانه های استانبول < راجع به درگذشت او در ۹۷۷ آمده ، صحیح نیست .

بهشتی در بعضی از غزلهای خود، برخی از اصطلاحات لهجه جُغتایی و آذری را نیز آورده است . آشنایی بهشتی با حسین بایقرا و امیرعلیشیر نوایی در شیوه اشعار او اثر نهاد. او همچنین ، از محافل علمی و ادبی هرات و اطراف آن استفاده کرد؛تأثیر همه اینها در آثاری که پس از بازگشت به استانبول پدید آورده است دیده می شود.

آثار .

۱) خمسه . به گفته همه تذکره ها، احتمالاً بهشتی اولین شاعری است که در ادبیات دیوانی ترک خمسه کاملی سروده است . به گفته لطیفی ، بهشتی در آخرین بیت خمسه خود می گوید : عاقبت «جواب خمسه » را سرودم ؛و کسی تاکنون بدین سیاق سخن نگفته است . مثنویهای پنجگانه بهشتی اینهاست : وامق و عذرا ، یوسف و زلیخا ، حُسن نگار ، سهیل و نوبهار ، لیلی و مجنون که از آن میان ، فقط لیلی و مجنون باقی مانده است . بهشتی این اثر را در ۹۱۲، در استانبول به پایان رساند، و برای به دست آوردن اعتبار سابقش ، آن را به بایزیدِ دوم تقدیم کرد. این اثر، که به وزن لیلی و مجنونِ جامی («مفاعیلن / مفاعیلن / فعولن ») سروده شده ، دارای ۲۲ قسمت و ۱۱۹۵ بیت است . نسخه ای از آن در کتابخانه دانشگاه استانبول نگهداری می شود (نسخ خطی ترکی ، ش ۵۵۹۱)؛

۲) تاریخ بهشتی . شرح حال پادشاهان عثمانی ، از سلطان عثمان غازی تا بایزید دوم ، است و هشت بخش دارد. به عقیده بابینگر (ص ۳۵، ۴۹)، فقط یکی از قسمتهای تاریخ بهشتی ، با عنوان «محاربه بایزید و شاهزاده جَم »، اثر احمد سنان بهشتی است و بقیه قسمتهای آن منسوب به پدر احمد سنان بهشتی است . نُسخ قسمت مذکور از تاریخ بهشتی در کتابخانه طوپقاپی سرای (روان ، ش ۱۲۷۰) و موزه بریتانیا (۷۸۶۹ . Add ) نگهداری می شود. به گفته بابینگر (ص ۵۰) و مناژ ( د.اسلام ، همانجا)، نسخه بعضی از قسمتهای دیگر تاریخ بهشتی نیز در موزه بریتانیا (۹۵۵، ۲۴ Add. ) یافت می شود. بهشتی ، تاریخ خود را بر مبنای اثر نشری (متوفی ۹۲۷؟) نوشته است که به گفته مورخان ، صورت ادبی شده تاریخی است که نشری محمد افندی درباره دولت عثمانی نوشته است . مناژ ( د.اسلام ، همانجا) معتقد است که تاریخ بهشتی ، به تقلید از هشت بهشت ، اثر ادریس بدلیسی * (متوفی ۹۲۶)، نوشته شده است و اهمیت چندانی ندارد.

گذشته از اینها، دیوانی به بهشتی نسبت داده اند که تاکنون یافت نشده است . به گفته سخی بیگ ، بهشتی ، خمسه فارسی نظامی را ( به ترکی ) ترجمه کرده است ، لیکن ، امروزه ، این اثر نیز موجود نیست ، و احتمال می رود که منظور، همان خمسه خود بهشتی بوده باشد.



منابع :

(۱) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، چاپ محمد شرف الدین یالتقایا و رفعت بیلگه کلیسی ، استانبول ۱۳۶۰ـ۱۳۶۲/ ۱۹۴۱ـ۱۹۴۳، ج ۱، ستون ۷۲۴؛
(۲) ریاضی ، تذکره ، نسخه خطی کتابخانه نور عثمانیه ، ش ۳۲۰۵، گ ۴۲پ ؛
(۳) سخی بیگ ، تذکره ( هشت بهشت )، چاپ گونای کوت ، هاروارد ۱۹۷۸، ص ۲۴۳ـ۲۴۵؛
(۴) بروسه لی محمدطاهربیگ ، عثمانلی مولفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲، ج ۲، ص ۹۶-۹۷، ج ۳، ص ۸۲، ۱۸۴؛
(۵) درویش احمد عاشق پاشازاده ، تواریخ آل عثمان ، چاپ عالی بیگ ، استانبول ۱۳۳۲، ص ۱۴۲؛
(۶) محمد عاشق چلبی ، مشاعر الشعراء، یا، تذکره عاشق چلبی ، چاپ جی . مردیت ـ اونز، لندن ۱۹۷۱، گ ۵۸ر؛
(۷) لطیفی ، تذکره لطیفی ، چاپ احمد جودت ، استانبول ۱۳۱۴، ص ۱۰۴ـ۱۰۵؛

(۸) Franz Babinger, Osmanl i Tarih Yazarlar i ve Eserleri , tr. Co íkun غµok, Ankara 1982, 43;
(۹) EI 2 , s.v. “Bihisht ¦â” (by V. L. Mإnage);
(۱۰) Sadeddin Nدzhet Ergun, Tدrk ìairleri , Istanbul 1936-1945, 794-803;
(۱۱) I smail Erدnsal, “Tدrk Edebiyat âTarihinin Ar íiv Kaynaklar âI: II. Bہyezid Devrine Ait Bir I n’ہmہt Defteri”, TED , no. 10-11 (1981), 303-342;
(۱۲) E. J. W. Gibb, A history of the Ottoman poetry , London 1900-1909, II, 149;
(۱۳) Rezzan I lter, “Bihi ít ªâve Leyl ªâvد Mecnu ªn’u”, I stanbul غniversitesi Edebiyat Fakدltesi, Tدrkiyat Enstitدsد tezi, 1951, no. 386;
(۱۴) Fehmi Edhem Karatay, Topkap i Saray i Mدzesi Kدtدphanesi Tدrkµe Yazmalar Katalog §u , Istanbul 1961, I, 206;
(۱۵) K ânal âzہda Hasan ´elebi, Tezkiretد’s-suarہ , ed. I brahim Kutluk, Ankara 1978-1981, I, 225-226;
(۱۶) Agہh S ârr âLevend, “Divan Edebiyat ânda Hikہyeler”, Tدrk Dili Ara ít i rmalar i Y i ll i g § i Belleten (1967), 99, 101-103, 108;
(۱۷) idem, Tدrk Edebiyat i Tarihi , Ankara 1973, 104, 129, 132-134;
(۱۸) TA , s.v. “Behi ít ªâ”;
(۱۹) TDEA , I, 377;
(۲۰) Nail Tuman, “Hamseler Hakk ânda”, in I stanbul Kدtدphaneleri Tدrkµe Hamseler Katalog §u , Istanbul 1961, p. VI;
(۲۱) I smail Hakk âUzunµar âíl â, Osmanl i Tarih i , Ankara 1947-1959, II, 603.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه بوشَنْجی (سه تن از اهل فقه ، حدیث ، ادب و تاریخ )(قرن پنجم وششم)

بوشَنْجی ، شهرت سه تن از اهل فقه ، حدیث ، ادب و تاریخ .

۱) عبدالرحمان بن محمد داودی بوشنجی ، فقیه و محدّث خراسان در قرن پنجم . وی در ربیع الاول ۳۷۴ در بوشنج * به دنیا آمد و در همانجا به تحصیل پرداخت . بوشنجی برای نقل و استماع حدیث ، از ۳۹۹ تا ۴۰۵، به شهرهای مختلف سفر کرد و در سفری که به غزنه کرده بود، در شهر بُست با عرفای مشهوری چون ابوعلی دَقّاق و عبدالرحمان سُلَمی و امام فخر سنجری ملاقات کرد (صریفینی ، ص ۴۸۳).

وی ادبیات را از ابوعلی فَنجکِردی (پنجکردی ) و فقه را در مرو از ابوبکر قفّال و در نیشابور از ابوسهل صُعلوکی و در بغداد از ابوحامد اسفراینی و در بوشنج از ابوسعید یحیی بن منصور فقیه و دیگران آموخت و از احمدبن محمدبن صلب و عبدالواحدبن محمدبن مهدی و دیگران حدیث شنید (سُبکی ، ج ۵، ص ۱۱۷؛ صفدی ، ج ۱۸، ص ۲۵۲ـ۲۵۳؛ ابن جوزی ، ج ۱۶، ص ۲۵۶؛ ابن شاکر کتبی ، ج ۲، ص ۲۹۵؛ ابن تغری بردی ، ج ۵، ص ۹۹؛ سمعانی ، ج ۲، ص ۴۴۸). ابوالقاسم زوزنی ، ابن سوره و ابن الوقت از شاگردان او بوده اند و بخاری در صحیح خود از او روایت کرده است (سمعانی ، همانجا).

نسبت «داودی »، چنانچه سمعانی (همانجا) تصریح کرده ، معرّف پیروی او از مذهب فقهی ظاهری است . بوشنجی به زهد و تقوا موصوف بود و در اواخر عمر به زادگاه خود بازگشت و به تدریس و تألیف و افتا مشغول شد و مجلس نقل حدیث تشکیل داد. بزرگِ مشایخ خراسان بود. او در شوال ۴۶۷ درگذشت (صفدی ؛ سمعانی ، همانجاها؛ سبکی ، ج ۵، ص ۱۱۹؛ ابن شاکر کتبی ، ج ۲، ص ۲۹۵ـ۲۹۶). او بهره وافری از نظم و نثر داشت . نمونه ای از اشعارش را صَفَدی (ج ۱۸، ص ۲۵۳)، ابن شاکر کُتُبی (ج ۲، ص ۲۹۶) و سبکی (ج ۵، ص ۱۱۹ـ۱۲۰) نقل کرده اند.

۲) ابوالفتح مختاربن عبدالحمید بوشنجی ، محدّث ، ادیب و مورّخ قرن ششم . وی در بوشنج به دنیا آمد. از جدّ مادری خود عبدالرحمان بن محمد داودی بوشنجی استماع حدیث کرده و به ابوسعد اجازه حدیث داده بود (یاقوت حموی ، ج ۱، ص ۷۵۹). از تألیفات او وفیات الشّیوخ است که در آن تاریخ وفات علما و مشایخ را ذکر کرده است (کحاله ، ج ۱۲، ص ۲۱۱؛ بغدادی ، ج ۲، ستون ۴۲۳؛ یاقوت حموی ، ج ۱، ص ۷۵۸). وی در ۱۵ رمضان ۵۳۶ در اِشکیذَبان ، قریه ای بین بوشنج و هرات ، درگذشت (یاقوت حموی ، ج ۱، ص ۲۸۱، ۷۵۹).

۳) محمدبن ابراهیم بن سعید بوشنجی عبدی (۲۰۴ـ۲۹۱)، فقیه مالکی ، محدّث ، ادیب و لغوی . او شیخ اهل حدیث زمان خود در نیشابور بود (صفدی ، ج ۱، ص ۳۴۲؛ ابن عماد، ج ۲، ص ۲۰۵). برای تحصیل علم به جاهای مختلف سفر کرد و با بزرگان ادب ملاقات و کتابهایی تألیف کرد. ابوعبدالله بخاری ، محمدبن اسحاق صاغائی ، ابوبکر صَبغی بخاری از او روایت کرده اند (ابن عماد، همانجا؛ ذهبی ، ج ۲، ص ۶۵۷ـ۶۵۹).



منابع :

(۱) ابن تغری بردی ، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳ ) ؛
(۲) ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۳) ابن شاکر کتبی ، فوات الوفیات ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴؛
(۴) ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب ، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۵) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱ـ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵ ـ۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۶) محمدبن احمد ذهبی ، کتاب تذکره الحفاظ ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۵ـ۱۳۷۷ /۱۹۵۵ـ ۱۹۵۸؛
(۷) عبدالوهاب بن علی سُبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، چاپ محمود طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۸) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، چاپ عبدالله عمربارودی ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۹) ابراهیم بن محمد صریفینی ، تاریخ نیسابور: المنتخب من السیاق ، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۰) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۱۸، چاپ أیمن فؤاد سیّد، ویسبادن ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۱) عمررضا کحاله ، معجم المؤلّفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۲) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه اسماعیل پاشا بغدادی (قرن سیزدهم)

بغدادی ، اسماعیل پاشا بن محمدامین بن امیرسلیم ، کتابشناس و زندگینامه نویس مشهور عثمانی . در ۱۲۵۵ در بغداد به دنیا آمد و در همانجا سکنی گزید. اصل او از طایفه بابان است ، ازینرو به بابان زاده نیز شهرت دارد (حاجی خلیفه ، مقدمه نجفی مرعشی ، ج ۱، ص «و»؛ کحاله ، ج ۲، ص ۲۸۹). رفعت بیلگه کلیسی به رغم وابستگی اسماعیل پاشا به طایفه بابان و لقب بغدادی ، وی را ترک دانسته ، اما عزالدین تنوخی (ص ۱۳۰) ضمن اشاره به این نکته که واژه پاشا بر قومیت او دلالت نمی کند، نظر کلیسی را رد کرده است .

از زندگی او اطلاع روشنی در دست نیست ، تنها می دانیم که پس از دانش اندوزی وارد تشکیلات نظام عثمانی شد، و در ۱۲۹۲ به استانبول منتقل شد و در انقلاب ۱۳۲۶ که به اعاده قانون اساسی ۱۲۹۳ و اعلام مشروطیت انجامید، با رتبه میرلوایی به ریاست یکی از شعبه های ژاندارمری رسید (طاهربک ، ج ۳، ص ۲۸؛ د. ا. د. ترک ، ذیل «بغدادلی اسماعیل پاشا»).

آثار

بغدادی در کنار کارهای نظامی و اداری به تألیف و تدوین نیز می پرداخت . آثار وی عبارت اند از:

۱) ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون ، در دو مجلد. این کتاب ذیلی است برکتاب حاجی خلیفه * که ارزش آن کمتر از کشف الظنون نیست ؛ و مؤلف آن را در فاصله سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۳۲۳ (بغدادی ، ج ۱، ستون ۱۵۸) نوشته است . بغدادی نیز در تنظیم کتاب خود از روش الفبایی استفاده کرده و درآن برخی از خطاهای حاجی خلیفه را یادآور شده است . مطالب این اثر گاه دقیقتر از کشف الظنون است . وی درباره هر اثر اطلاعاتی آورده که عبارت است از: نام کتاب و مؤلف ؛ سال درگذشت مؤلف و محل کتابت اثر؛ زبان اثر؛ آغاز و انجام اثر؛ محل نگهداری کتاب ، زیرا برخی کتابخانه ها را شخصاً دیده است ؛ آثار دیگر مؤلف ؛ و مهمتر از همه نام و معرفی آثار مؤلفان شیعه ، که حاجی خلیفه کمتر بدان پرداخته است . این کتاب پس از درگذشت بغدادی ، به تصحیح محمدشرف الدین یالتقایا و رفعت بیلگه کلیسی ، از روی نسخه دستنویس مؤلف ، در ۱۳۱۴ ش / ۱۹۴۵ منتشر شده است (روحانی ، ص ۸۷ ـ ۸۸).

۲) هدیّه العارفین : اسماءالمؤلفین و آثارالمصنّفین ، در دو مجلد، شامل قریب به ۰۰۰ ، ۹ شرح حال و ۰۰۰ ، ۵۰ عنوان کتاب . بغدادی این کتاب را به روش الفبایی و براساس نام کوچک نویسندگان تنظیم کرده و اطلاعاتی از قبیل نام پدر، کنیه ، نسبت ، شهرت ، لقب ، سرزمین ، مذهب ، تاریخ درگذشت و ترک بودن آنان به دست داده است . ذکر تاریخ و محل تولد و زندگی نویسندگان ، محل تدریس و شرح سفرها و معرفی آثار آنان از دیگر ویژگیهای این کتاب است . در این کتاب همه نویسندگانی که تابع دولت عثمانی بوده ، ولی اصل ترکی (رومی ) نداشته اند با علامت ستاره مشخص شده اند. هدیه العارفین نخستین بار پس از درگذشت مؤلف در استانبول انتشار یافته و سپس بارها در بیروت و بغداد و تهران ، به طریقه افست به چاپ رسیده است . نایل بیرقدار نیز نمایه اسامی اشهر (شامل کنیه ، نسبت ،تخلّص ، لقب ) این کتاب را در ۱۳۶۹ ش /۱۹۹۰ در استانبول منتشر کرده است .



منابع :

(۱) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۳، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲) عزالدین تنوخی ، « ( درباره ) هدیه العارفین »، مجله المجمع العلمی العربی ، ج ۳۰، جزء ۱ (جمادی اولی ‘ ۱۳۷۴)؛
(۳) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) سیدکاظم روحانی ، «مأخذ شناسی اسلامی : ایضاح المکنونِ اسماعیل پاشا بغدادی »، کیهان اندیشه ، ش ۶ (خرداد و تیر ۱۳۶۵)؛
(۵) بروسه لی محمدطاهربک ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ ۱۳۴۲؛
(۶) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛

(۷) TDVI A , s.v. “Bag § datl  I sma  il Pa  a” (by Hulu  si K  l  µ).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه محمد بن جریر طبرى (۵/ ۲۲۳-۳۱۰ه.ق)لغت نامه دهخدا

ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبرى از مشاهیر مورخان است در تفسیر، حدیث، فقه و علوم دیگر هم ید طولائی داشته و یکی از ائمهء زمان خود بشمار میرفته است وی بسال ۲۲۴ ه ق در شهر آمل از طبرستان تولد یافته، و در سنهء ۳۱۰ ه ق در بغداد وی را یکی از مجتهدان عصر بشمار می آورد و ابوبکر خوارزمی « طبقات فقهاء » درگذشته است ابواسحاق شیرازی در کتاب میباشد که « تاریخ طبری » معروف همشیره زادهء اوست( ۱)، و در اکثر علوم تألیفات داشته است و مشهورتر از همه کتاب معروف به وقایع خلقت عالم را از زمان آدم تا عصر خود در آن آورده است دیگر از تألیفات مهم وی تفسیر کبیر است کتاب تاریخ او از کتب موثق و معتبر بشمار میرود، به اختصار بفارسی هم ترجمه شده و ترجمهء ترکی نیز دارد وی در شعر و ادب نیز شهرهء عصر خویش بوده است (قاموس الاعلام ترکی) رجوع به ابن جریر، محمد بن جریر، التفهیم بیرونی ص ۴۸۹ و عقدالفرید ج ۱ ص ۲۷ و ۲۳۴ و ج ۸ ص ۲۰ ، ضحی الاسلام ص ۱۶۶ ، حواشی ،۲۳۱ ،۲۳۰ ،۱۶۸ ،۱۶۰ ،۱۵۹ ،۱۵۳ ،۱۴۷ ،۱۴۲ ، ج ۴ ص ۱۸۵ و ج ۵ ص ۲۷ ،۹۹۱ ،۹۵۶ ،۹۵۳ ، ۴۷۸ و ج ۲ ص ۶۹۸ ،۱۰۵ ، ۳۲۵ و ۳۲۶ ، ایران باستان ج ۱ ص ۱۰۱ ،۲۹۱ ،۲۹۰ ،۲۸۶ ،۲۸۳ ،۲۷۳ ،۲۳۹ ، ص ۱۷۰ ۳۶۱ ، حبیب السیر چ ۱ تهران ، ۲۵۶۰ ، القفطی ص ۱۱۰ ،۲۵۵۸ ،۲۵۵۷ ،۲۵۵۲ ،۲۵۵۱ ،۲۵۴۹ ،۲۵۴۸ ،۲۵۳۰ ، ۱۱۶۴ و ج ۳ ص ۲۵۲۹ ، ۷۲ ، معجم الادباء ج ۶ ص ۴۳۳ ، روضات الجنات ص ۷۰۲ ، فارسنامهء ابن البلخی ص ۸ ،۶۲ ،۴۹ ،۴۷ ،۲۲ ،۲۰ ،۱۹ ،۱۸ ، ج ۱ ص ۱۲ ،۷۳ ،۷۲ ،۶۸ ،۶۶ ،۶۳ ،۵۳ ،۵۰ ،۴۰ ، معجم المطبوعات ستون ۱۲۲۹ ، الاعلام زرکلی ج ۲ ص ۴۴۶ ، ایران در زمان ساسانیان ص ۳۴ ،۳۵۵ ،۳۵۰ ،۳۲۸ ،۳۲۷ ،۳۱۹ ،۳۱۶ ،۳۱۵ ،۳۱۰ ،۳۰۹ ،۲۹۲ ،۲۸۱ ،۲۶۷ ،۲۶۲ ،۲۵۵ ،۲۴۶ ،۲۴۲ ،۲۴۱ ،۲۳۹ ،۲۳۸ ،۲۳۶ ،۲۱۰ ،۸۴ ۲۹۷ شود ( ۱) – رجوع به ابوبکر ،۲۹۳ ، ۳۶۸ و تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمهء رشیدیاسمی ج ۴ ص ۲۹۲ ،۳۵۸ خوارزمی شود. (۱)

ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبرى  ازمورخان نامى دوران اسلامى است . کار عمده او در فقه بوده اما دو اثر مشهور اویکى در دانش تفسیر و با نام جامع البیان و دیگرى دانش تاریخ با نام تاریخ الرسل و الامم والملوک شهرت بسزایى برایش به ارمغان آورده است . او بنیانگذار مذهب فقهى خاصى است که پیروانى نیز تا یک قرن پس از خود داشته است .اثر قابل ملاحظه فقهى و روایى وى که آن را تمام گذاشته عنوان تهذیب الاثار (درشش جلد) دار که در گذر زمان برجاى مانده است .

تاریخ او از همان ابتدا مقبولیت عام یافت . چنین مقبولیتى مربوط به ویژگیهاى کتاب ، از حیث تفصیل و استناد و متعادل بودن آن ، از نظر جامعه اهل ست است . انى مقبولیت سبب شد تا کتابهاى تاریخى بعدى ، بر نقلهاى آن تکلیه کرده و خلاصه اى از آن را بیاورند. ابن مسکویه و ابن اثیر وابن کثیر چنین کارى را کرده اند.

طبرى درآغاز کتاب ، با اشاره به این که نقلها را مسند آورده ، خواسته تا خود را به خاطر نقل مطالب نادرست تبرئه کند. چنین شیوه اى در عین حال که سبب شده حجم زیادى از نقلهاى تاریخى محفوظ بماند، به دلیل گزینشهاى نادرشت طبرى از نقلها، به خصوص نقل از افراد دروغگویى چون سیف بن عمر، به حق مورد انکار برخى از محققان قرار گرفته است .

جواد على نوشته است که طبرى در استفاده از مآخذ اصول اهل حدیث را درنظر نگرفته و از چهره هاى ضعیف هم روایت کرده است . اوروایات سیف بن عمر را در قضایاى رده بر روایات واقدى و مدائنى ترجیح داده است . این در حالى است که او متهم به زندقه بوده و حتى خود طبرى نظر مساعدى نسبت به وى نداشته است . حضور سیف در تاریخ طبرى ازجنگهاى رده آغاز شده و تا پایان جنگ جمل ادامه مى یابد و بدین صورت ، طبرى در حساسترین مقطع تاریخى که بخشى از تاریخ مذهبى براى همه فرقه هاست ، تاریخ خودرا با نقلهاى کذب سیف بن عمر مشوه مى کند.

جلد نخست تاریخ طبرى که تاریخ جهان از آفرینش تا مبعث است ، مملو از اخبار اسرائیلى است ، درست همانطور که در تفسیر طبرى نیز اسرائیلیات فراوانى آمده است .
نوع این اخبر از طریق وهب بن منبه است که بیش از هر کس در اواخر قرن نخست هجرى این قبیل اخبار را میان مسلمانان منتشر کرد.

طبرى کتاب تاریخى خودرا در فاصله سالهاى ۲۸۳ تا۲۹۰ املا کرد، اما بعد ازآن وقایع را تا ربیع الثانى سال ۳۰۳ هجرى برآن افزود. افزون بر آن کتابى با عنوان ذیل المذیل در شرح حال صحابه و تابعین بر اساس سال درگذشت آنها نوشت که تنها تخلیص آن توسط عریب بن سعد(م ۳۷۰) انجام شده باقى مانده و با عنوان المنتخب من ذیل المذیل در پایان تاریخش به چاپ رسیده است .

چندین نفر از نویسندگان دوره بعد، ذیولى بر کتاب تاریخ طبرى نوشتند. عریب بن سعد حوادث تا سال ۳۲۰ را عنوان صله تاریخ الطبرى نوشت . ثابت بن سنان صابى (م ۳۶۳) آن را تاسال ۳۶۰ ادامه داد. هلال بن محسن صابى تا سال ۴۴۸ را نوشت . عیون التواریخ ادامه آن تا سال ۴۷۹ است . پس از آن محمد بن عبدالملک همدانى (م ۵۲۱) تا سال ۴۷۸ را نوشت . تکلمه هاى دیگرى هم نوشته شده که مفقود است .

درباره ذیول و تکلمه هایى که بر کتاب طبرى نوشته شده ، سزگین توضیحاتى داده است .(۴۱۱)روایات طبرى به طور عمده در قالب حدیثى عرضه مى شود. او ابتدا سند را آورده و پس از آن متن خبر را نقل مى کند. به عنوان نمونه مى نویسد:حدثنا محمد بن عبدالله بن عبالحکم ، قال حدثنا ایوب بن سوید، فقال له الولید… در مواردى نیز با تعبیرحدثنى فلان آورده و در مجلد اخیر از کسانى که شاهد حوادث بوده اندبه نام مطلبى با تعبیرهایى مانندذکر لى بعض اصحابى یا حدثنى جماعه من اهل … متن خبر را نقل کرده است . تعبیر هایى شبیه قال ابن اسحاق ،قال البکلبى نشان ان است که وى از آثار مکتوب آنها بهره برده است .

در عین حال باید توجه داشت که مسند بودن روایات طبرى به معناى جمع آورى آنها از منابع شفاهى نیست . وى انبوهى از کتابهاى پیشینیان را در اختیار داشته وبا استفاده از اجازه روایتى یا امثال آن ، بدون آن که نامى از کتاب به میان آورد، به طریق مسند وبایاد نام مشایخ خود، از آن کتاب ها نقل مى کند. منابع طبرى را استاد جواد على تحت عنوان موارد تاریخ الطبرى دسته بندى کرده است .

ویژگى دیگر طبرى آن است که در نقل روایى ، نقلهاى مختلفى را از یک حادثه با اسناد مختلف مى آورد. این شیوه ، فرصت لازم را در اختیار محقق قرار مى دهد تا دیدگاه هاى معارص را درباره یک حادثه به دست آورده و با توجه به روشهاى علمى ، در اطراف آنها به تحقیق بپردازد. البته او نیز گاهى حدیث بعضى را داخل در حدیث دیگران مى کند. اما در مواردى نیز به قسمت اختلافى که مى رسد، نقل معارض را آورده و سپس ادامه روایت پیشین را مى آورد. او در تفسیر و تاریخ خود این شیوه روایى را دارد وجز در موارد بسیار نادر، اظهار نظرى از خود به دست نمى دهد.

بر مؤ لفان و محققان است که با توجه به سند نقلها، آنچه از مورخان کذّاب نقل شده بر پاى طبرى نگذارند. در ضمن باید توجه داشته باشند که اکتفاى به سند نیز در ارزیابى نقلها درست نیست . زیرا صادق بودن راوى دلیل بر درستى نقل او نیست ، چه بسا مآخذ آن شخص غلط بوده و یاخود تحت تاءثیر آراء و عواطف خود نقلى را شکل داده است . آنچه مهم است استفاده از تمامى روشهاى علمى براى بررسى است .

طبرى به دلیل بینش خاص تاریخى که داشته ، تفصیل بسیار راجع به حوادث آورده و در موارد متعددى ، این تفصیلات در هیچ ماءخذ دیگرى نیامده است . طبیعى است که شیوه طبرى نمى توانسته دربرگیرنده آگاهى هاى اجتماعى باشد. او تنها به نقل متکى است و نقلها صرفا تاریخى با به عبارتى صرفا سیاسى هستند. در این صورت ، یافتن آگاهیهایى در زمینه هاى تمدنى و فرهنگى آنچنان که در آثار مسعودى مى توان یافت ، در تاریخ طبرى بى ثمر است . موارد اندکى را باید استثناءکرد.

طبرى حوادث تا پیش از اسلام را به صورت موضوعى و ترتیب کلى تاریخى آورده است . اما پس از اسلام ، حوادث را به صورت سالشمارى ارائه کرده است .

جواد على شرح مبسوطى درباره منابع طبرى به دست داده است . به عقیده وى ، مآخذ طبرى در بخش تاریخ انبیا و ایران پیش از اسلام ، اخبار و آثار تفسیرى بوده که در مکتب شاگردان ابن عباس در شرح آیات قرآنى با استفاده ازمآخذ مختلف تا آن زمان فراهم آمده بود است . در مورد ایران ، بیشتر از آثار ترجمه شده از فارسى مانند آثار ابن مقفع و نیز کتابهاى کلبى که دراین زمینه بسیار غنى بوده ، استفاده کرده است . وى در این بخشها، نام آثر و یا مؤ لفان را به طور غالب یاد نکرده و با تعبیرهایى مانند قال بعض العجم مطالب را نقل کرده است .

در بخش تاریخ عرب قبل از اسلام ، از آثار کلبى بهره برده ، به ویژه درباره تاریخ عراق که به طور منحصر از او نقل کرده است . در مورد تاریخ یمن از مطالب ابن اسحاق استفاده کرده که او هم از وهب بن منبه و محمد ب کعب قرظى برگرفته است . در واقع دو نقر اخیر به ضمیمه کعب الاحبار، منبع اخبار مربوط به تاریخ انبیا ر مجلد نخست تاریخ طبرى هستند. درباره تاریخ روم در قیاس باآنچه درباره ایران آورده ، مطلب مهمى نیامده است . در بخش اول سیره اصل بر سیره ابن اسحاق است .

اما موارد فروانى هم از عروه بن زبیر، ابان عثمان بن عفان ، شرحبیل ، بن سعد وهیثم بن عدى آورده است . همانگونه که اشاره شد، تکیه طبرى بر جریانات رده تا پایان جمل ، بر روایات سیف بن عمر است .پس ازآن در بیان حوادث عراق تا پایان عصر اموى ، به طور عمده از ابومخنف نقل شده و روایات مدائنى ، عوانه بن حکم ، واقدى ، عمر بن شبه وکلبى درادامه آورده مى شود.

بالاترین ارزش کتاب طبرى ، از آن روست که از بسیارى مکتوبات تاریحخى رایج یا غیر رایج آن عصر را که در اختیار داشته استفاده کرده و امروزه جز آنچه طبرى ازآن کتابها براى ما نگاه داشته ، اثرى بر جاى نمانده است . شاید یکى از بهترین آثار کتاب مقتل الحسین (ع ) ابومخنف بوده که بخش مهم آن تنها از طریق تاریخ طبرى حفظ شده است . همین امر درباره آثار وهب بن منبه در زمینه اخبار انبیاى سلف ، آثار عبید بن شریه ، اسمعى ، شعبى و کلبى ، درباره تاریخ عرب و فرس پیش از اسلام ونیز نسخه اصل سیره ابن اسحاق در بخش مغازى صادق است .

موضع دینى طبرى در تاریخنگارى و در گزینش اخبار، کاملا آشکار است . او در مواردى از جمله اخبارى ک درباره قتل عثمان بوده با خوددارى از نقل آن اخبار، این موضع دینى خود رانشان داده است . آنچه از برخى نقلها و نیز تاءلیفات طبرى در اواخر حیات اوبر مى آید .احتمال تغییر موضع دینى اورا نشان مى دهد. ما در جاى دیگر به این گزارشات که احتمال وجود گرایش ‍ شیعى را در طبرى نشان مى دهد رسیدگى کرده ایم .ازجمله آنها کتاب الاولایه اوست که آن در طرق حدیث غدیر نوشته است .

ابوبکر خوارزمى (۳۲۳ ۳۸۳) که در منابع فراوانى به عنوان فرزند خواهر طبرى مورخ خوانده شده و کمترین تردیدى در این نسبت و تشیع او وجود ندارد در شعرى تشیع خود را به داییهاى خود که طبرى یکى ازآنهاست نسبت داده است . وى مى گوید:

بآمل مولدى وبنوجریر

فاخوالى یحکى المرءخاله

فمن یک رافضیا عن تراث

فانى رافضى عن کلاله

آنچه مسلم است این که ، وى در سالهاى پایانى عمر خود در بغداد مورد طعن اصحاب حدیث و عثمانى مذهبها بوده و از بابت تاءلیف کتاب الولایه و نیزکتابى در صحت طرق حدیث طیر نوشته ، سخت تحت فشار بوده است . یاقوت گزارش این آزارها را در شرح حال وى درمعجم الادباء آورده است .

در سالهاى اخیر، برخى از نویسندگان اهل سنت ، براى دور کردن طبرى از این گرایش مختصر شیعى ، گفته اند که وى با محمد بن جریر بن رستم طبرى شیعى خلط شده و برخى از مطالب آنها به خطا به طبرى معروف نسبت داده شده است .چنین خطایى در خر زمینه باشد، درباره کتاب الولایه او صادق نیست . زیرا ذهبى آن کتاب را دیده و تلخیصى از آن را هم فراهم آورده که موجود است .

گفته شده است که کتاب تاریخ طبرى در سال ۳۵۲ توسط ابوعلى بلعمى در دستگاه امارت سمانیها به فارسى ترجمه شد. محقق تاریخنامه ، ترجمه این اثر را به دست بلعمى نادرست دانسته  و بر روى جلد کتاب نوشته است : گردانیده منسوب بلعمى بدنى ترتیب نام آن را نیز از تاریخح بلعمى به تاریخنامه طبرى تغییر داده است . وى اسناد راحذف کرده ومتن اخبار را نیز با تلخیص درکتاب خود آورده است . وى همانند شیوه هاى رایج ترجمه درآن روزگار، دخل و تصرفاتى در مورد و موقع اخبار ونقلها کرده است . لطیف آن که ، یک بار ترجمه فارسى ، به عربى ترجمه شده است !

تاریخ بلعمى نخست بار به کوشش ملک الشعراء بهار و پروین گنابادى در دو مجلد به چاپ رسید، که تنها تاریخ انبیاء و ملوک را تا تاریخ فرس شامل مى شد. این دو مجلد در سال ۱۳۷۴ به کوشش محمد روشن توسط انتشارات سروش چاپ شد. پس از آن ، ادامه تاریخى بلعمى تا سه مجلد تا خلافت المستمر شد بالله (م ۵۲۹) مى شد به کوشش آقاى روشن وتوسط نشر البرز در سال ۱۳۷۳ چاپ شد. بدین ترتیب اکنون کتاب تاریخنامه طبرى در پنج مجلد در دست است .

متن تاریخ طبرى نخستین بار در اروپا به چاپ رسید و همان چاپ یکبار در ایران افست شد. چاپهاى مکررى ازآن درمصر و بیروت صورت گرفته اما رایج ترین وبهترین آنها در حال حاضر، چاپ یازده جلدى محمد ابولفضل ابراهیم است . متن تاریخ تا اوسط مجلد دهم به پایان مى رسد و ادامه آن فهارس کتاب است . مجلد یازدهم مشتمل بر صله تاریخ الطبرى از عریب بن سعد قرطبى و المنتخب من ذیل المذیل خود طبرى است .

متن کامل تاریخ طبرى با ترجمه فارسى آن که توسط ابولقاسم پاینده در پانزده مجلد منتشر شده ، بر روى یک cd با عنوان نور السیره توسط مرکز کامپیوترى علوم اسلامى عرضه شده است .(۲)



(۱)لغت نامه دهخدا

(۲)منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوالبرکات محمدبن محمد سُلَمی بِلِّفیقی (بَلْفیقی )(۷۷۳-۶۸۰ه.ق)

بِلِّفیقی (بَلْفیقی ) ، ابوالبرکات ، محمدبن محمدبن ابراهیم سُلَمی ، فقیه مالکی ، قاضی و از مشاهیر حدیث و ادب و تصوّف اندلس در قرن هشتم هجری . وی ، که به ابن الحاج نیز شهرت دارد، در ۶۸۰ در خاندانی پرسابقه در علم و دیانت ، در بلفیق ، از توابع المریه اندلس ، متولد شد (ابن جزری ، ج ۲، ص ۲۳۵؛ ابن خطیب ، ۱۳۹۳ـ ۱۳۹۷، ج ۲، ص ۱۴۴؛ ابن فرحون ، ج ۲، ص ۲۶۹).

نسل او را به حارثه بن عباس بن مِرداس ، صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از قبیله بنی سُلیم ، نسبت می دهند (فرّوخ ، ج ۶، ص ۴۹۸؛ ابن قاضی ، ۱۹۷۳، ج ۱، ص ۲۹۲؛ ابن فرحون ، همانجا؛ مقری ، ۱۹۳۹ـ۱۹۴۲، ج ۱، ص ۴۱). جدّ او ابراهیم ، در اندلس و مغرب مشهور به ابن الحاج ، از اولیا و مشایخ صوفیه و صاحب کرامت و قبرش زیارتگاه مردم بود (مقری ، ۱۳۸۸، ج ۵، ص ۴۷۱، ۴۷۴؛ ابن خطیب ، ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷، ج ۲، ص ۱۴۳؛ مراکشی ، ج ۳، ص ۳۲۵ـ۳۲۶؛ ژیبرت ، ص ۳۸۳، ۳۸۵).

بلفیقی تعلیم را در المریه (ابن حجر عسقلانی ، ج ۴، ص ۱۵۵؛ ابن فرحون ، ج ۲، ص ۲۷۰)، و سپس اشبیلیه (فرّوخ ، همانجا) آغاز کرد و سپس به مغرب رفت و در بجایه * محضر ابوعبدالله محمدبن غریون و ابوعلی منصوربن احمدبن عبدالحق مِشدالی را درک کرد (ابن جزری ، همانجا؛ نباهی ، ص ۲۰۳)؛ آنگاه به مراکش و سپس به سبته رفت (فرّوخ ، همانجا) و پس از آن دوباره به اندلس بازگشت .

بلفیقی در دوران زندگی منصب قضا را ابتدا در شهرهای شلش (۷۱۰)، مربله و اسطبونه به عهده گرفت (نباهی ، ص ۲۰۴؛ ابن قاضی ،۱۹۷۳، همانجا)، آنگاه در مالقه ساکن شد و از قاضی ابوعبدالله طَنجالی بهره فراوان برد (نباهی ، ص ۲۰۳). او بتدریج در تعلیم ، قضا، خطابه ، زهد و خدمت به مردم (نباهی ، همانجا؛ ابن خطیب ، ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷، ج ۲، ص ۱۴۴ـ ۱۴۵؛ فرّوخ ، همانجا؛ ابن قرحون ، همانجا؛ ابن حجرعسقلانی ، ج ۴، ص ۱۵۶؛ ابن خلدون ، ۱۹۸۹، ج ۲، ص ۵۳۸ ـ ۵۳۹) شهرت یافت .

وی از جمله زهّادی بود که کرامات افسانه آمیز صوفیان را انکار می کرد (فرّوخ ، همانجا). مدتی در مسجد جامع المریه منصب تعلیم و چندی نیز منصب قضای بَرْجه ، دَلاّ یه ، بِنِیول و فِنْیانه را داشت (ابن خطیب ، ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷، ج ۲، ص ۱۴۵) و در ۷۳۵ پس از درگذشت .

ابوعمروبن منظور، به جای او امر قضا و خطابه مالقه را عهده دار شد (ابن حجرعسقلانی ، همانجا؛ نباهی ، ص ۲۰۴). سپس همین منصب را در ۷۴۷ در المریه و غرناطه (مراکشی ، ج ۳، ص ۳۲۷؛ ابن خطیب ، ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷، ج ۲، ص ۱۴۶ـ۱۴۷؛ زرکلی ، ج ۷، ص ۳۹) به عهده گرفت . در ۷۶۰ بعد از وفات شیخ ابوالقاسم جانح ، قضاوت سبته (ابن خطیب ، ۱۴۰۰، ص ۱۱۶) و سپس غرناطه و در همین اثنا منصب مهم سفارت بین ملوک اندلس و مغرب را عهده دار شد. او به پذیرش مسئولیتهای مختلف و مسافرت زیاد معروف بود (نباهی ، همانجا؛ فرّوخ ، همانجا).

رحلت

بلفیقی در اواخر عمر از تمام مناصب ، جز سمت قضا و خطابه المریه ، کناره گرفت و سرانجام در ۷۷۳ در همانجا وفات یافت (فرّوخ ، همانجا؛ نباهی ، ص ۲۰۴ـ ۲۰۵). تاریخ فوتش را به اختلاف ۷۷۰ (ابن جزری ، ج ۲، ص ۲۳۶) و ۷۷۱ (کتانی ، ج ۱، ص ۱۵۳؛ وزیر، ج ۲، ص ۱۷۸؛ مقری ، ۱۳۸۸، ج ۵، ص ۴۸۷) و ۷۷۴ (ابن حجرعسقلانی ، ج ۴، ص ۱۵۷) آورده اند.

مشایخ و اساتید

مشایخ و اساتید بلفیقی در علوم مختلف متعددند که جز آنچه یاد شد می توان

از عمویش ابوالقاسم بن ابراهیم ،

ابوعبدالله جَحْدری شاعر،

ابوعبدالله بن رُشید محدّث ،

ابوعبدالله بن رافع ،

ابوزید جزولی ،

ابوعبدالله بن فخّار نحوی و

ابن بنّای ریاضیدان مراکشی نام برد (مخلوف ، ص ۲۲۹؛ ابن حجرعسقلانی ، ج ۴، ص ۱۵۵؛ ابن فرحون ، ج ۲، ص ۲۷۱؛ ابن قاضی ، ۱۹۷۳، ج ۱، ص ۲۹۲؛ مقری ، ۱۹۳۹ـ۱۹۴۲، ج ۲، ص ۳۵۶؛ ابن جزری ، ج ۲، ص ۲۳۵ـ ۲۳۶؛ ژیبرت ، ص ۴۰۱ـ۴۰۴).

شاگردان

بلفیقی شاگردان نام آوری داشت که برخی از آنها عبارت اند از:

ابن خلدون مورّخ نامدار که در مقدمه تاریخ خود (ج ۲، ص ۷۵۴)، بلفیقی را آگاه از زبان عرب و دارای قریحه شعر خوانده و در تاریخ خود (ج ۷، ص ۵۳۵ـ۵۳۶) او را از بزرگترین محدّثان و ادیبان و سخنوران ذکر کرده است ؛

ابن خطیب ، مورّخ ، طبیب و ادیب معروف ، که او را به احترام تمام یاد کرده و شیخ و استاد خود نامیده است (۱۳۹۳ـ۱۳۹۷، ج ۴، ص ۴۵۸؛ همو، ۱۹۶۳، ص ۱۲۷ـ ۱۲۸)؛

ابوزکریا سرّاج محدّث اندلسی (مراکشی ، ج ۳، ص ۳۴۸؛ کتانی ، همانجا)؛

اسماعیل بن هانی مالکی قاضی دمشق ؛

محمدبن محمد انصاری نحوی و ابوعبدالله یری (ابن جزری ، ج ۲، ص ۲۳۵).

بلفیقی علاوه بر قضا و خطابه و قرائت ، در علوم گوناگونی همچون حدیث و رجال و اصول فقه و ادبیات و منطق نیز سرآمد بود (ابن فرحون ، ج ۲، ص ۲۷۰).

آثار

تألیفات نفیس و اشعار لطیفی از او به جا مانده و تواناییش در شعر در دیوان بزرگش به نام العَذب والاُجاج مشهور است (نباهی ، ص ۲۰۴؛ برای نمونه شعر و تفسیر و شرح حدیث او رجوع کنید به مقری ، ۱۳۸۸، ج ۵، ص ۴۷۸ـ۴۸۷؛ ابن خطیب ، ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷، ج ۲، ص ۱۵۰،۱۶۹؛ همو، ۱۹۶۳، ص ۱۲۸،۱۳۴؛ فرّوخ ، ج ۶، ص ۴۹۹، ۵۰۳؛ ابن قاضی ، ۱۹۷۳، ج ۱، ص ۲۹۱ـ۲۹۵؛ همو، ۱۳۹۰، ج ۱، ص ۴۷ـ۴۹).

از دیگر آثار او گزارش کوتاه زندگی ابن بطوطه سیّاح معروف است که بلفیقی نیز در غرناطه با وی ملاقات کرده است . این گزارش را ابن خطیب در الاحاطه (ج ۳، ص ۲۷۳) آورده است .

آثار بلفیقی که اغلب ناتمام مانده ، در سیره و تراجم و تاریخ است . (برای آشنایی با آثاربلفیقی رجوع کنید به ابن فرحون ، ج ۲، ص ۲۷۱ـ ۲۷۲؛ بغدادی ، ج ۶، ستون ۱۶۵؛زرکلی ، همانجا؛ همچنین مقاله جامع ژیبرت در مجله اندلس ، ج ۲۸، ص ۳۸۱ـ ۴۲۴، که درباره شخصیت ادبی و تاریخی او بویژه آثار ادبیش نگاشته شده است ).



منابع :

(۱) ابن جزری ، غایه النهایه فی طبقات القُرّاء ، چاپ برگشترسر، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن حجر عسقلانی ، الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۳) ابن خطیب ، الاحاطه فی اخبار غرناطه ، چاپ محمد عبدالله عنان ، قاهره ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷/۱۹۷۳ـ۱۹۷۷؛
(۴) همو، الکتیبه الکامنه فی من لقیناه بالاندلس من شعراء المائه الثامنه ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۶۳؛
(۵) همو، اللمحه البدریّه فی الدوله النصریّه ، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛ابن خلدون ، تاریخ ابن خلدون المُسمّی

(۶) دیوان المبتدا والخبر فی تاریخ العرب والبربر ومن عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر ، چاپ خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۷) همو، المقدّمه ، تونس ۱۹۸۹؛
(۸) ابن فرحون ، الدیباج المذهب فی معرفه اعیان علماء المذهب ، چاپ محمد احمدی ابوالنور، قاهره ۱۳۹۴/۱۹۷۴؛
(۹) ابن قاضی ، جذوه الاقتباس فی ذکر من حلّ من الاعلام مدینه فاس ، ج ۱، رباط ۱۹۷۳؛
(۱۰) همو، درّه الحجال فی أسماء الرجال (ذیل وفیات الاعیان )، چاپ محمد احمدی ابوالنور، ج ۱، قاهره ۱۳۹۰/۱۹۷۰؛
(۱۱) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۲) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۰؛
(۱۳) عمر فرّوخ ، تاریخ الادب العربی ، ج ۶، بیروت ۱۹۸۳؛
(۱۴) محمد عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی ، فهرس الفهارس والاثبات ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲، محمدبن محمد مخلوف ، شجره النور الزکیّه فی طبقات المالکیه ، بیروت ۱۳۵۰؛
(۱۵) عباس بن ابراهیم مراکشی ، الاعلام بمن حلّ مراکش و اغمات من الاعلام ، ج ۳، فاس ۱۳۵۵/۱۹۳۷؛
(۱۶) احمدبن محمد مقری ، ازهار الریاض فی اخبار عیاض ، چاپ مصطفی سقّا، ابراهیم ابیاری ، و عبدالحفیظ شلبی ، قاهره ۱۹۳۹ـ ۱۹۴۲؛
(۱۷) همو، نفح الطیب ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸؛
(۱۸) علی بن عبدالله نباهی ، تاریخ قضاه الاندلس ، او، المَرقَبه العُلیا فیمن یستحقُّ القضاء والفُتیا ، چاپ مریم قاسم طویل ، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۱۹) محمدبن محمد وزیر، الحُلل السُّندسیّه فی الاخبار التونسیّه ، محمد حبیب هیله ، بیروت ۱۹۸۵؛

(۲۰) Soledad Gibert, ” A bu-l-Baraka ¦ t A l-Balafiqi Qa ¦ d ¤ i, historiador y poeta”, A l-Andalus , XXVIII (1963).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه مقرین بن محمّد بغطوری(قرن ششم)

بُغطُوری ، مَقْرین بن محمّد، مورخ و تذکره نویسِ اِباضی . اصلش از دهکده بُغْطورا (یا بقطورا) واقع در بخش غربی جبل نَفُوسه * ( واقع در کرانه مدیترانه ایِ لیبی ) بود.

بنابر کتاب السِّیَر ، تألیف ابوالعباس احمدبن ابی عثمان شَمّاخی * که اثری است مهم در تاریخ و احوال رجال اباضیه قرن دهم ، وی نزد دو عالم اباضیِ تاریخ و علم رجال ، یعنی ابویحیی توفیق بن یحیی جَناوُنی و ابومحمد عبدالله بن محمدبن عبدالله بن مَسقُود (که مَجولی نیز خوانده می شد) تلمّذ کرد.

در خدمت نخستین معلم خود ابویحیی و در دهکده اِجناوون (یا جَناوون ، جنّاوِن کنونی در ناحیه جادو) بود که در ربیع الثانی ۵۹۹ اثر عمده خود را در شرح احوال رجال اباضی معروف جبل نَفُوسه تألیف کرد.

این کتاب که به نامهای کتاب سِیرَ مشایخ نفوسه ، سِیَرنفوسه یا با عنوان رایجتر السّیر معروف است ، امروز در دست نیست ، اما یکی از منابع عمده کتاب السیرِ شمّاخی بوده و بویژه در بخش اصلی آن (۱۴۳تا۳۴۴) بسیار مورد استفاده قرار گرفته و مستخرجات مهمی از آن نقل شده است .

شماخی نسخه دستنویسی از کتاب را در اختیار داشته که احتمالاً، یحیی بن ابی العزّ شمّاخی تِغِرمینی ، کاتب و دانشمند معروف اباضی جبل نفوسه ، در نخستین سالهای قرن هشتم آن را کتابت کرده است .



منابع :

(۱) احمدبن سعید شَمّاخی ، کتاب السیر ، قاهره ۱۳۰۱/۱۸۸۳، جاهای متعدد، بویژه ص ۲۱۲، ۵۴۲ ـ ۵۴۳، ۵۴۸ و ضمیمه ، ص ۵۷۸؛

T. Lewicki, ” Une chronique iba  d ¤ ite”, REI , 8 (1934), 74-75 and passim;
idem, ـtudes iba  d ¤ ites nord-africaines , Part I: Tasmiya s § uyu  h ¢ G § abal Nafu  sa wa-qura  hum , Warsaw 1955, 15, 28, 69, and passim.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳

زندگینامه ابوالحسن ابراهیم بِقاعی(۸۸۵-۸۰۹ه.ق)

بِقاعی ، ابوالحسن ابراهیم بن عُمر ملقب به برهان الدین ، ادیب ، شاعر، مورخ و مفسّر شافعی قرن نهم. در ۸۰۹ درخِربَه روحا، از نواحی بِقاع ، متولد شد و تا دوازده سالگی در آنجا بود. به گفته خودش ، در۸۲۱ در پی یک جنگ قبیله ای ،همراه خانواده خود، به وادی التیم مهاجرت کرد، سپس به دمشق رفت و به کسب علم پرداخت (ابن عماد، ج ۷، ص ۳۳۹ـ ۳۴۰). در دمشق ، از کسانی مثل علی بن شمس جزری ، تاج بن بهادر غرابیلی ، ابن قاضی شُهبه و دیگران علم آموخت (سیوطی ، ص ۲۴؛ سخاوی ، ج ۱، ص ۱۰۲).

برای تحصیلات بیشتر، به بیت المقدس و سپس به مصر رفت . در قاهره از علاء قلقشندی و قایانی و دیگران علم آموخت (سخاوی ، همانجا؛ شوکانی ، ج ۱، ص ۲۰). وی همچنین از اکابر تلامیذ ابن حجر بود و ابن حجر وی را به عنوان قاری صحیح بخاری در قصر ملک ظاهر جَقْمَق تعیین کرده بود و او با فصاحتی که در خواندن آن متن داشت ، بارها مورد تقدیر جقمق قرار گرفت (ابن صیرفی ، ص ۵۰۸)

بقاعی پس از پایان تحصیلات ، در مصر اقامت کرد و به تألیف و سخنرانی پرداخت . وی از عالمانی بود که در سخنرانیها و تألیفات خود، پیوسته بر صوفیان و صوفی مشربان می تاخت و اعمال آنان را تشنیع می کرد. به گزارش ابن صیرفی ، وی در سخنرانیهای خود بویژه در ذم و تکفیر ابن فارض سخن می گفت و حتی یک بار بعد از سخنرانی بقاعی بین طرفداران ابن فارض و اصحاب بقاعی درگیری شد و طرفین به ضرب و شتم یکدیگر پرداختند، ولی به رغم اعتراض و شکایت برخی علمای مصر به مقامات حکومتی ، بقاعی در موضعگیری خود تجدید نظر نکرد (ص ۱۸۶، ۲۵۶-۲۵۷).

قاضی مالکی مصر نیز، به سبب همین روشها، حکم به کفر او داد و ریختن خونش را جایز شمرد، اما بقاعی با حمایت قاضی زین الدین ابوبکربن مُزْهِر انصاری ، ناظر دیوان انشای جقمق ، تبرئه شد (شوکانی ، ج ۱، ص ۲۱؛ سخاوی ، ج ۱، ص ۱۰۶). پس از آن ، در مصر پیوسته مورد ایذا و اذیت بود،بناچار مصر را به قصد دمشق ترک کرد. پس از ورود به دمشق ، مجدداً با صوفیان درگیر شد و در رد سماع صوفیان کتاب اناره الفکر بما هوالحق فی کیفیه الذکر را نوشت (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۱۷۰).

رحلت

بقاعی در۸۸۵ دار فانی را وداع گفت .

آثار

وی از عالمان کثیرالتألیف بود؛ تعداد مؤلفاتش را بغدادی بیش از چهل برشمرده است (ج ۱، ستون ۲۲). مهمترین اثر او تفسیر قرآن است به نام نظم الدّرر فی تناسب الا´یات والسّور که در این کتاب مناسبات ترتیب آیه ها و سوره ها با یکدیگر و بسیاری از اسرار و رموز قرآن جمع آوری شده و تا آن زمان در نوع خود بی نظیر بوده است (بقاعی ، ج ۱، ص ۲؛ شوکانی ، ج ۱، ص ۲۰).

این کتاب که ثمره چهارده سال تلاش وی بود، مورد ایراد علمای عصرش قرار گرفت ، و او را متهم کردند که در تفسیر خود به کتب عهدین ( = تورات و انجیل ) استناد کرده است (شوکانی ، همانجا؛ حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۹۶۲) و سخاوی همدرس و مخالف سرسخت و آشتی ناپذیر وی در رد تفسیرش ، در کتاب اصل الاصیل فی تحریم النقل من التورات و الانجیل مطالبی نوشت ( الضوء الامع ، ج ۱، ص ۱۰۶). بقاعی در جواب این ایرادها، رساله الاقوال القویمه فی حکم النقل من الکتب القدیمه را تألیف و دلایل جواز نقل از کتب عهدین را بیان کرد (بغدادی ، همانجا). کتاب نظم الدرر در ۱۳۸۹ زیر نظر محمد عبدالمعید، مدیر دایره المعارف عثمانی هند، به چاپ رسید.

دیگر مؤلفات بقاعی عبارت اند از:

تحذیرالعباد ببدعه الاتحاد ، در رد فصوص الحکم ابن عربی و تائیّه ابن فارض و دیگر معتقدان وحدت وجود؛

تهدیم الارکان من لیس فی الامکان ابدَعُ ممّاکان ، در این کتاب غزالی و معتقدان به وحدت وجود را مورد ایراد قرار داده است (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۵۱۳؛ سخاوی ، ج ۱، ص ۱۰۷)؛

جواهرالبحار فی نظم سیره النبی المختار ، منظومه ای است در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که شرح آن را در دو جلد، در ۸۴۸ تألیف کرده است ؛

اظهارالعصر لاسرار اهل العصر در تاریخ و وفیات ، این کتاب را ذیلی بر کتاب اِنباءالغُمر استادش ابن حجر قرار داده است ؛

عنوان الزمان فی تراجم الشیوخ و الاقران ، که در شرح حال مشایخ و همشاگردان خود نوشته است (سیوطی ، ص ۲۴ـ۲۵؛ حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۱۷۴، ج ۱، ستون ۱۷۱؛ بغدادی ، همانجا)؛

النکت الوفیه بما فی شرحِ الالفیّه ، حاشیه بر الفیه عراقی در علم حدیث است (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۱۵۶)؛

الباحه فی العلم الحساب و المساحه ، منظومه ای است که شرح مزجی آن را الاباحه فی شرح الباحه نامیده است (همان ، ج ۱، ستون ۲۱۶؛ زرکلی ، ج ۱، ص ۵۶)؛

دیوان شعر با نام اشعارالواعی بأشعارالبقاعی و کتابهای متعدد دیگر که در موضوعات مختلف تألیف کرده است (بغدادی ، همانجا؛ محجوب ، ج ۷، ص ۲۸۵ـ۲۸۶).



منابع :

(۱) ابن صیرفی ، انباء الهَصر بأبناء العصر ، چاپ حسن حبشی ، قاهره ۱۹۷۰؛
(۲) ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۳) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) ابراهیم بن عمر بقاعی ، نظم الدرر فی تناسب الا´یات و السور ، ج ۱، حیدرآباددکن ۱۳۸۹/۱۹۶۹؛
(۵) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۶) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۷) محمدبن عبدالرحمان سخاوی ، الضوء اللاّ مع لاهل القرن التاسع ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۸) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، نظم العِقیان فی اعیان الاعیان ، چاپ فیلیب حتّی ، نیویورک ۱۹۲۷؛
(۹) محمدبن علی شوکانی ، البدر الطالع ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۰) فاطمه محمد محجوب ، الموسوعه الذهبیه لِلعلوم الاسلامیه ، ج ۷، قاهره ( بی تا. ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه عبدالرحمان بن محمد بسطامی (متوفی۸۵۸ه.ق)

بسطامی ، عبدالرحمان بن محمدبن علی بن احمد، دانشمند و مؤلف قرن نهم . با تاریخ و ترسل و تصوف و داروشناسی و پزشکی و دانشهای دینی و علوم غریبه (حروف ، اوفاق ، جفر و…) آشنا بود؛ خطی نیکو داشت و به عربی شعر می سرود (طاش کبری زاده ، ص ۴۶ـ۴۷). از تاریخ دقیق ولادت او اطلاعی در دست نیست .

زادگاهش را، به اختلاف ، بسطام (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۶۷)، انطاکیه (زرکلی ، ج ۳، ص ۳۳۱) و خراسان (سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴) دانسته اند. وی خراسانی الاصل بود؛ در قاهره تحصیل کرد و از استادانی چون شیخ عزّالدین محمدبن جماعه (در ۸۰۷) بهره مند شد (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶). به جاهای مختلف سفر کرد و سرانجام به بورسه ، که در آن هنگام پایتخت و اقامتگاه سلاطین عثمانی بود، رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند.

رحلت

او در ۸۵۸ در بورسه درگذشت و همانجا مدفون شد (طاش کبری زاده ، همانجا؛ زرکلی ، همانجا). سلطان مراد دوم (حک : ۸۲۵ ـ ۸۵۵) به او عنایت داشت و بسطامی چند اثر خود را به وی تقدیم کرد. ( شمس الدین محمد ) فَناری ، دانشمند معروف ( متوفی ۸۳۴ ) ، از محضر وی استفاده کرده است . درباره بسطامی حکایات شگفت انگیزی نقل شده است (طاش کبری زاده ، ص ۴۶).

برخی عنوان «بسطامی » را نشانه مشرب او و نه زادگاهش دانسته اند (همانجا) و برخی وی را از درویشان حروفی شمرده اند ( دائره المعارف الاسلامیه ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد»). ولی اگر حروفیان را پیروان فضل الله استرآبادی بگیریم ، این نسبت به بسطامی درست نمی نماید؛ زیرا حروفیه در قلمرو عثمانی بسختی مورد تعقیب و آزار بودند و با جایگاهی که بسطامی در آنجا داشت نمی توان وی را از زمره ایشان پنداشت ؛ هر چند وی نیز همانند بسیاری از صوفیان برای حروف و ترکیبات آن معانی رمزی و باطنی و عرفانی قائل بوده و آثار متعددی در این باره تألیف کرده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

بسطامی حنفی مذهب و وابسته به دستگاه خلافت عثمانی بود، اما به اهل بیت و امامان شیعه علیهم السلام نیز دلبستگی داشت . در آثارش از امام علی و فرزندان امامِ او تا امام صادق علیهم السلام با ستایش بسیار یاد کرده و ایشان را وارثان انبیا در دانش حروف شمرده است و با نقل تفسیر حدیثی منسوب به امام صادق علیه السلام از زین الکافی ، به علم و آگاهی ایشان به آنچه در لوح محفوظ ثبت است و تأویل آیات قرآن مجید و مانند آن قائل شده است . وی در شعری عربی ، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه را، با استناد به روایتی از امام رضا علیه السلام ، از نسل امام حسین علیه السلام دانسته است (قندوزی ، ج ۳، ص ۱۹۸ـ۲۰۰، ۲۰۲، ۳۳۷).

بسطامی به فرهنگ ایران باستان نیز توجه کرده است ؛ زردشت «آذربیجانی » را از شمار دانایان به رازهای حروف دانسته و تصریح کرده که بزرگترین صحابی وی ، جاماسب حکیم ، علم دو صفحه اول «الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه »اسرار حروف را از او فرا گرفته است (همان ، ج ۳، ص ۱۹۸).

آثار

تمامی آثار بسطامی به عربی است که عبارت اند از:

الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه ، دایره المعارف گونه ای در تصوف که در آن بیش از صد علم توضیح داده شده است (طاش کبری زاده ، همانجا). وی تألیف این کتاب را در مکه آغاز کرده و در ۸۴۴ به پایان رسانده و «مبانی دیباچه بابهای آن را از کانهای گنجینه های الفتوحات المکیه » پرداخته و در عین حال در آن به هماوردی با فتوحات مکیه ابن عربی برخاسته است . ابتدا قرار بوده که کتاب مشتمل بر یکصد باب و هر باب بر چند فن باشد، اما مؤلف تنها سی باب را به انجام رسانده و آن را به سلطان مراد دوم تقدیم کرده است . نسخه های خطی متعددی از این کتاب موجود است (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۲۹۳ـ۱۲۹۴؛ زرکلی ، همانجا؛ زیدان ، ج ۲، جزء ۳، ص ۲۶۲)؛

الدره اللامعه فی الادویه الشافیه ، در خواص داروهای مختلف در ده فصل (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۳)؛

نظم السّلوک فی تواریخ الخلفاء والملوک ، تاریخ اسلام از آغاز هجرت تا ۸۰۶ به اختصار (همان ، ج ۲، ستون ۱۹۶۳)؛

دره المعارف ، که سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (ج ۳، ص ۱۹۵ـ۲۰۲) گزیده هایی از آن را که درباره پیشینه علم حروف و پیشوایان آن است آورده و از مؤلف با عنوان «داناترین دانایان روزگار خویش در دانش حروف » یاد کرده است ؛

مناهج التوسّل فی مباهج التّرسل ، که آن را بر ۴۶ لطیفه مرتب ساخته و در هر لطیفه مکتوبی ذکر کرده و به دنبال آن نکته ای و حکایتی آورده است . نسخه های خطی و چاپی این کتاب موجود است (زیدان ، همانجا؛ سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴ـ۵۶۵)؛

الدرر فی الحوادث والسیر ، تاریخی مختصر به ترتیب سالها از وفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم تا سال ۷۰۰٫ وی این کتاب را در بورسه به سلطان مراد تقدیم کرد. نسخه خطی آن به نام وفیات علی ترتیب الاعوام در لیدن موجود است (زیدان ، همانجا)؛

تراجم العلماء ، مشتمل بر زندگینامه دانشمندان از مؤلف کلیله و دمنه تا طبری و جوهری . نسخه خطی این کتاب موجود است (همانجا)؛

مختصر جهینه الاخبار فی ملوک الامصار ، که نسخه خطی آن موجود است (زرکلی ، همانجا)؛

دو شرح بر اللمعه النورانیه فی الاورادالربانیه تألیف ابوالعباس احمد قرشی بونی (متوفی ۶۲۲)، در شرح اسم اعظم . یکی از این دو شرح در ۸۴۱ به انجام رسیده و نسخه خطی آن در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶ ـ ۴۱۲۷)؛

وصف الدواء فی کشف آفات الوباء ، مشتمل بر مقدمه ، چهار باب و خاتمه در اخبار نبوی و ادعیه و اسرار حروف و اعداد و اسرار نباتات و فواید حیوانی و معدنی . این کتاب به فارسی ترجمه شده و نسخه خطی ترجمه آن موجود است (منزوی ، ج ۱، ص ۷۶۴ـ۷۶۵)؛

دره الفنون فی رؤیه قره العیون ، در چشم پزشکی (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۲).

وی علاوه بر اینها، آثار دیگری نیز داشته که نسخه های خطی بعضی از آنها موجود است (بغدادی ، ج ۱، ستون ۵۳۱ـ۵۳۲؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۱۲۰، ج ۱۲، ص ۱۶۹، ج ۲۱، ص ۲۹۹؛ کحاله ، ص ۳۶۲؛ عواد، ص ۱۹۳).

گفتنی است که مؤلف دیگری نیز به نام عبدالرحمان بسطامی وجود داشته که کتابی در علم تجوید به فارسی تألیف ، و آن را به اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۹ ـ ۱۱۱۸) تقدیم کرده است (منزوی ، ج ۱، ص ۱۳۴).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۵، ۱۳۴۵ ش ؛
(۵) دائره المعارف الاسلامیه ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ ) ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد» (نوشته ابراهیم زکی خورشید و م . اسمیت )؛
(۶) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۷) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۸) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸؛احمدبن مصطفی طاش کبری زاده ،

(۹) الشقائق النعمانیه ، چاپ احمد صبحی فرات ، استانبول ۱۴۰۵؛

(۱۰) کورکیس عواد، «ذخائرالتراث العربی فی مکتبه چستربیتی ـ دبلن »، المورد ، ج ۷، ش ۱ (۱۳۹۸)؛سلیمان بن ابراهیم قندوزی ، ینابیع المودّه لِذوی القربی ، چاپ سیدعلی جمال اشرف حسینی ، قم

(۱۱) ۱۴۱۶؛
(۱۲) عمررضا کحاله ، المستدرک علی معجم المؤلفین ، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۱۳) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۴) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳

زندگینامه قطب الدین سلیمانجی بُرهانپوری(متوفی۱۲۴۱ه.ق)

بُرهانپوری ، قطب الدین سلیمانجی ، مورخ اسماعیلی ، و از پیروان و سپس از رهبران دعوتِ دسته داودی ، از شاخه مُستَعلَویه ـ طَیّبیه فرقه اسماعیلیه . در اواسط سده دوازدهم به دنیا آمد، ساکن هند بود و در آخر شوال ۱۲۴۱، در شهر پونه درگذشت . او از علمای داودیِ اسماعیلیانِ طیبّی در هند، مشهور به بُهره (یا بُحره )، بود. در ۱۲۱۴، چهل و سومین «داعی مطلق » داودی ، عبدعلی سیف الدین (متوفی ۱۲۳۲)، او را به مقام مهمی در سلسله مراتب دعوت اسماعیلیان طیبّی ـ داودی منصوب گرداند.

آثار

شهرت برهانپوری بیشتر به علت تألیف کتاب منتزع الاخبار فی اخبار الدعاه الاخیار در تاریخ اسماعیلیه است . یکی از دلایل اهمیت این کتاب این است ک در آن مؤلفی اسماعیلی درباره این فرقه سخن گفته است . منتزع … در دوجلد و در ۱۲۳۱ تألیف شده و جلد اول ، شامل مطالبی است درباره تاریخ زمان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و امام علی علیه السّلام و سپس تاریخ اسماعیلیه در دور کشف و امامت بیست و یک تنی که اسماعیلیان ، مستعلوی طیّبی می شناسند.

وقایع این دوره با قتل آمر بِاَحکام اللّه (۵۲۴)، دهمین خلیفه فاطمی مصر و بیستمین امام مستعلوی ، و سپس غیبت فرزند او، الطیّب ، پایان می یابد. جلد دوم اختصاص دارد به شرح تاریخ اسماعیلیان طیّبی در دوره ستر (غیبت )، و ادامه دعوت طیّبی به رهبری داعیان مطلق از ۵۲۴ تا انقسام طیبیّه به دسته های سلیمانی و داودی در ۹۹۹، و سپس تاریخ داعیان داودی از زمان داود برهان الدین (متوفی ۱۰۲۱ تا ۱۲۳۱). در آخر مجلد دوم ، برهانپوری در ضمیمه ای ، ذکر وقایع تاریخ خود را تا ۱۲۴۰، در زمان چهل و پنجمین داعی مطلق داودی ، طیّب زین الدین (متوفی ۱۲۵۲)، ادامه داده است .

در جلد دوم مطالبی درباره دعوت و زندگی داعیان داودی در هند نیز آمده است .این کتاب هنوز به چاپ نرسیده است ، اما دست نوشته های کامل آن در مجموعه های خصوصی در هند و پاکستان و در بعضی از کتابخانه های دانشگاهی ، مانند کتابخانه دانشگاه بمبئی ، یافت می شود.



منابع :

(۱) Farhad Daftary, The Isma ¦ `  ¦ l  ¦ s: their history and doctrines , Cambridge 1992;
(۲) M. Goriawala, A descriptive catalogue of the Fyzee collection of Ismaili manuscripts, Bombay 1965, 121-122;
(۳) W. Ivanow, A guide to Ismaili literature, London 1933,72-73;
(۴) idem, Ismaili literature: a bibliographical survey ,Tehran 1963, 93;
(۵) Ismail K. Poonawala, Biobibliography of Isma ¦ `  ¦ l  ¦ literature , Malibu, Calif. 1977.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه علی بن طیفور بسطامی(قرن یازده)

بسطامی ، علی بن طیفور ، مورخ و ادیب دربار سلطان عبدالله قطب شاه (۱۰۳۵ـ۱۰۸۳) و جانشین او سلطان ابوالحسن (۱۰۸۳ـ۱۰۹۸). در جوانی از بسطام به دکن مهاجرت کرد و در آنجاتحت تأثیر روحانی شیعی ، شیخ ملک محمد انصاری ، قرار گرفت . تا هنگام سقوط سلسله قطب شاهیه * در ۱۰۹۸ ساکن گُلکُندَه بود، سپس به ایران بازگشت .

آثار

بسطامی چهار کتاب عربی را به فارسی ترجمه و دو کتاب فارسی تألیف کرده است .

چهار ترجمه او عبارت اند از:

عیون اخبارالرضا از ابن بابویه ( ( به نام ) تحفه ملکی ، خاتمه ۱۰۵۸، نسخه خطی ، فارسی ۱۴۱۲، کتابخانه آصفیه ، حیدرآباد)؛

مکارم الاخلاق طبرسی (خاتمه ۱۰۶۵)؛

گزیده هایی از نوشته های خواجه عبدالله انصاری ( انوارالتحقیق ، نسخه خطی ، ۲۸۹، کتابخانه سالار جنگ ، حیدرآباد) و

تحفه الغرائب مشتمل بر احادیث نبوی و کلمات قصار مشایخ و فضلا.

آثار فارسی او عبارت اند از:

تحفه قطبشاهی ،

مجموعه ای از کلمات قصار به سبک مرآت الامرا و دیگری حدائق السلاطین فی کلام الخواقین (تألیف ۱۰۹۲ به فرمان سلطان ابوالحسن قطب شاه )،

که تذکره ای شامل ترجمه احوال شاعران و نیز اطلاعات تاریخی نظیر مکاتبات میان فرمانروایان ایران و هند است (گ ۱۵۱).

اثر اخیر به سه حدیقه و چند طبقه تقسیم شده است . دو حدیقه اول درباره سلسله های ایرانی پیش از اسلام و چند پادشاه مسلمان آسیای مرکزی و هند است ، و در سومین حدیقه به اشعار وزرای برجسته ، امرا و سایر دیوانیان پرداخته است (گ ۱۲۰ـ۲۰۰).



منابع :

(۱) علی بن طیفور بسطامی ، تحفه الغرائب ، نسخه خطی کتابخانه سالار جنگ ، حیدرآباد، ش ۶۰۸، گ ۱۶؛
(۲) همو، حدائق السلاطین فی کلام الخواقین ، نسخه خطی کتابخانه سالار جنگ ، حیدرآباد، ش ۲۱۳، گ ۲۰۱ پ ؛

(۳) T. N. Devare, A short history of Persian literature , Poona 1960, 346;
(۴) D.N.Marshall, Mughals in India: a bibliographic survey , vol. I: manuscripts, Bombay 1967, 58-59;
(۵) Jan Rypka, et al., Iranische Literaturgeschichte , Leipzig 1959, 427;
(۶) H. K. Sherwani, History of the Qutb Shahi dynasty , New Delhi 1974, 603, 687;
(۷) C. A. Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol. I. London 1927, 177, 209.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه عبدالرحمان بَرقوقی(متوفی۱۳۶۳ش )

بَرقوقی ، عبدالرحمان بن عبدالرحمان بن سیّداحمد،ادیب ، مورّخ و روزنامه نگار مصری سده چهاردهم . در ۱۲۹۳ درمرکز شهر دَسُوق ، از نواحی غربی مصر، به دنیا آمد و در ازهرنزد شیخ مَرْصَفی تعلیم یافت (کحاله ، ج ۵، ص ۱۴۳) واز درسهای شیخ محمد عبده * نیز بهره گرفت (زرکلی ، ج ۳، ص ۳۰۹)در ۱۳۲۷ ماهنامه البیان را منتشر ساخت و ثروت خویش را مصروف انتشار آن کرد.

ادیبان بزرگ مصر همچون عَقّاد، مازنی ، شکری ، سِباعی و دیگران نظریات خود را در آن مجلّه مطرح می کردند. وی فردی خوش صحبت و خوش مشرب بود و عنایتی تمام به حُسن عبارت و رسایی اسلوب نگارش داشت (زرکلی ، همانجا).

رحلت

برقوقی در جمادی الا´خره ۱۳۶۳/۱۳۲۲ ش درگذشت (کحاله ، همانجا).

آثار

شرح دیوان المتنبّی مشهورترین اثر اوست . برقوقی که از بیانات و آثار شارحان پیشین متنبی سود جسته است (برقوقی ، ج ۱، ص ۸۱ـ۱۲۶)، علاوه بر شرح کامل ابیات متنبّی و معانی واژگان آن ، زمینه ها و اسباب سرودن اشعار را نیز ذکر کرده و به تأثیرپذیری متنبّی از شاعران پیش از خود و نیز تأثیرپذیری دیگر شاعران از متنبّی ، با ذکر شواهد، پرداخته است که در مجموع ، شرح وی را جامعیّت بخشیده است . این شرح بارها به چاپ رسیده است ؛

شرح دیوان حسان بن ثابت اثر دیگر برقوقی است . او در مقدمه این شرح ، بمناسبت ، از ویژگیهای شعر جاهلی و شعرای مُخَضْرم (ص ۷ـ۱۴)، شاعرانی که در نعت رسول اکرم شعر سروده اند (ص ۳۹ـ۴۴)؛

و نیز شعر از دیدگاه پیامبراسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بحث کرده است (ص ۴۵ـ۵۰). در این شرح نیز مانند شرح دیوان متنبّی به زمینه های تاریخی اشعار توجه شده است .

آثار دیگر برقوقی عبارت اند از:

حضاره العرب فی الاندلس ؛

دوله النساء ، مجموعه ای فرهنگی ، اجتماعی و لغوی درباره زن ؛

دیوان الادب مشتمل بر بدیعترین نوشته ها از ادیبان غرب و عرب ؛

الفردوس یا سیاحه فی الا´خره (کحاله ، همانجا)؛

الذخائر و العبقریات ، مجموعه ای برگرفته از آثار خوب ادیبان عرب در دو جزء؛

شرح تلخیص المفتاح (متن از خطیب قزوینی )؛

الذاکره والنسیان (زرکلی ، همانجا).



منابع :

(۱) عبدالرحمان برقوقی ، شرح دیوان المتنبّی ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶؛
(۲) همو، شرح دیوان حسّان بن ثابت الانصاری ، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛
(۳) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۴) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه حسین بن احمد بَراقی(متوفی۱۳۳۲ه.ق)

بَراقی ، حسین بن احمد (یا سیدحسّون براقی )، مورخ و رجال شناس شیعیِ عراقی در ۱۲۶۱ در براق ، از محلات نجف ، در خانواده ای اهل علم به دنیا آمد. از دوران کودکی نزد دانشمندان و ادیبان به تحصیل پرداخت و در جوانی به سلک اهل علم درآمد. به تاریخ ، بویژه تاریخ عراق ، سخت دلبسته بود و برای آگاهی از حوادث تاریخی و نیز کسب اطلاعات ، با استادان و آگاهان الفت و مراوده داشت .

همچنین به مطالعه کتب تاریخی اهتمام بسیار می ورزید. بسیاری از کتابها را استنساخ می کرد و نسخه های خطی بعضی از کتابهای نایاب که به خط او نوشته شده تا این اواخر در کتابخانه های نجف موجود بوده است (آقابزرگ طهرانی ، جزء ۱، قسم ۲، ص ۵۲۴). براقی زبان فارسی را نیک می دانست و از کتب فارسی در باره تاریخ عراق مطلب جمع می کرد (همان ، جزء ۱، قسم ۲، ص ۵۲۵) و برای نگارش دقیق تاریخ ، به بیشتر شهرهای عراق مسافرت و از آثار باستانی آنها دیدن کرد (همانجا).

او درواقع تنها مورخی است که تمامی همت خود را صرف نوشتن تاریخ عراق ، خصوصاً کوفه ، کرده است . محمدرضا مظفّر در مقدمه خود بر کتاب تاریخ الکوفه می نویسد که کار براقی حق اهمیت تاریخی این شهر را ادا کرده است (براقی ، ص ۱۳ـ۱۷).

آثار او هر چند از نظر ادبی بلیغ و فصیح نیست ، به سبب در برگرفتن مطالب مهم تاریخی ، توجه مورخان را جلب کرده است .

رحلت

براقی در ۱۳۲۰، به سبب برخی بیماریها، به قریه لُهَیْبات ، از نواحی حیره ، مهاجرت کرد و تا پایان عمر در همانجا به تحقیق و تألیف پرداخت . او در ۱۳۳۲ درگذشت (زرکلی ، ج ۲، ص ۲۳۳) و در نجف به خاک سپرده شد (آقابزرگ طهرانی ، همانجا؛ کحاله ، ج ۳، ص ۳۰۹)

آثار

تألیفات براقی حدود هشتاد اثر، و بیشتر در تاریخ و رجال است . او در بعضی از کتابهای خود نکات تازه ای مطرح کرده است . آقابزرگ طهرانی (همانجا)، به گفته خودش ، همه تألیفات او را دیده است .

مهمترین تألیف براقی

تاریخ الکوفه ،

و بعضی دیگر از آثار او عبارت اند از:

بهجه المؤمنین فی احوال الاوّلین و الاخرین ، در تاریخ از ابتدا تا زمان مؤلف در چهار مجلد؛

قلائد الدّر و المرجان فیما جری فی السنین من طوارق الحدثان ، در تاریخ ؛

براقیّه السّیره فی تحدیرالحیره ، در تاریخ حیره و آثار قدیم عراق ؛

السیره البراقیّه فی رد صاحب النفحه العنبریّه ، در علم انساب ؛

کتاب القریش و احوالهم ؛

اکبر المقال فی مشاهیر الرجال ؛

السِرّ المکنون فی الغائب المصون ؛

تغییر الاحکام فیمَن عَبَدَالاصنام ؛

النّخبه الجلیّه فی احوال الوهّابیّه ، در باب تاریخ پیدایش وهابیت و رخدادهای مربوط به آنان در عراق .



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۱: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) حسین بن احمد براقی ، تاریخ الکوفه ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲

زندگینامه عَلَم الدّین قاسم بِرزالی(۷۳۹-۶۶۵ه.ق)

بِرزالی ، عَلَم الدّین قاسم بن محمدبن یوسف ،معروف به ابن برزالی ، مورخ و محدث سوری( اهل شام ) در جمادی الاولی یا جمادی الا´ خره ۶۶۵ در دمشق متولد شد. برایِ تاریخی پیش از این ، یعنی ۶۶۳، نیز که گاهی ذکر شده محملی می توان یافت ، ولی برزالی خود صریحاً بیان کرده که در ۶۶۵ زاده شده است.

نیاکان وی از بربرهای برزال * بودند. جدِّ بزرگش ، زکّی الدین محمدبن یوسف (متولد ح ۵۷۷، متوفی ۶۳۶ در حَماه )، در ابتدای سده هفتم در شام اقامت گزید. نسبت «اشبیلی » که به نام زکی الدین اضافه شده است نشان می دهد که خودِ او، یا یکی از نیاکانش روزگاری در اشبیلیه (سِویلّ) می زیسته اند.

کتابی از وی در دمشق موجود است ( رجوع کنید به مقدسی ، ص ۲۲)، و نسخه هایی از دو جلد کتاب تاریخ دمشقِ ابن عساکر که او استنساخ کرده در بانکی پور ( فهرست ، ج ۱۲، ص ۱۴۴ به بعد، ش ۸۰۰ـ۸۰۱، نیز رجوع کنید به ج ۵، ص ۲۲۳، ش ۴۸۱) نگهداری می شود. جدِّ برزالی که بعد از پدر به مقامِ امامت مسجد فَلّوس (فلوس ( ؟ ) بنابر قرائت سُواژه ، ص ۶۰؛ رجوع کنید به نُعیمی دمشقی ، ج ۱، ص ۸۶، ج ۲، ص ۳۶۱) رسیده بود، در ۶۴۳ در ۲۳ سالگی درگذشت ، و پدر برزالی ، بهاءالدین ، تحت سرپرستیِ جد مادریِ خود قرار گرفت . بهاءالدین که مردی دانشمند بود و در دستگاه قضا کار می کرد، در ۶۹۹ در شصت سالگی وفات یافت ( رجوع کنید به ابن قاضی شُهبَه ، در حوادث سنه ۶۹۹).

برزالی به عنوان عضو خاندانی دانشمند، همراه خواهرش زینب ، نزد پدر و دیگر استادان معروف به تحصیل پرداخت . برای نمونه ، ابن تیمیّه * در خانه وی او را تعلیم می داد (بانکی پور، فهرست ، ج ۵، ص ۱۸۰). برزالی در جوانی آغاز به کار کرد، ولی نسبت به سنّش از رشد بیشتری برخوردار بود و عشق به دانش اندوزی را در سراسر عمر حفظ کرد. چون تحصیلات دینی را به پایان رساند، برای ادامه مطالعات خویش به شهرهای دیگر شام و مصر رفت ، و مدتی به کار شهادت در محاکم شرعی مشغول شد، ولی بیشتر عمر خود را به تدریس حدیث در مدارس دمشق گذراند، و مقام اصلی او تدریس در «نوریّه » بود (برای اجازه های دروس او رجوع کنید به بانکی پور، فهرست ، ج ۵، ص ۵۰ و بعد، ۱۹۸ و بعد).

رحلت

وی چندین بار به حج رفت و در ۴ ذیحجه ۷۳۹ در خُلیص ، دهی نزدیک مکه ، درگذشت . فرزندان او، که از میان آنها محمد و فاطمه دانشمندانی نخبه به شمار می رفتند، پیش از وی مرده بودند. بیشتر استادان برجسته زمان ، نظیر ذهبی ، جزو شاگردان و همکاران متعدد برزالی بوده اند. نویسندگانِ شرح حال او براین قول متفق اند که برزالی شخصی بسیار جذّاب ، خوش چهره ، فروتن ، و در باب کتب و معلوماتِ خویش بخشنده بود؛ خطّی خوش داشت ، عالمی سخت کوش ، و مورد اطمینان کلیه حوزه های علمی بود، حتی حوزه هایی که با یکدیگر مخاصمه داشتند.

آثار

از نوشته های او فهرستی در دست نیست ، و هیچیک از آثار باقیمانده وی نیز تاکنون چاپ نشده است .

تاریخ ،

۱-اثر بزرگ او که به وقایع سال ۷۳۶ منتهی می شود، اغلب مورد استناد قرار می گرفت . دانشمندانِ بعدی این کتاب را تلخیص و تکمیل کرده اند.عنوان آن ظاهراً المُقتفی ‘ است ( رجوع کنید به سخاوی در رُزنتال ، ص ۴۱۴؛ ولی نُعَیمی دمشقی ، ج ۱، ص ۵۷۸، به کتابی با عنوان المنتقی ‘ ( = المحتفی ‘ ؟ ) اشاره می کند که گویی با کتاب تاریخ که وی غالباً از آن نقل می کند تفاوت دارد). المقتفی ‘ به صورت نسخه خطی در طوپقاپی سرای ، احمد سوم ، به شماره ۲۹۵۱ نگهداری می شود ( رجوع کنید به منجد، ص ۱۰۱ و بعد).

۲-المُعجم حجیم او که بسیار تمجید شده و غالباً به عنوان مرجعی معتبر برای ترجمه رجال آن عصر بدان استناد شده ، برجای نمانده است . مُعجم کوچکی از نخستین استادان او در دمشق نگهداری می شود ( رجوع کنید به عش ، ص ۲۲۸ و بعد).

۳-کتابی نیز به نام معجم البلدان و القُری ‘ را ابن طولون در لُمَعات (ص ۳۵، ۴۳) به او نسبت داده است .

یک اثر کوچک تاریخی نیز درباره کسانی که در جنگ بدر شرکت داشته اند، به استناد خط نسخه موجود در دمشق که به دیگر نوشته های برزالی در کتابخانه ظاهریّه شباهت دارد، به وی نسبت داده شده است ( رجوع کنید به عش ، ص ۴۶).

در میان آثار وی در حدیث ،

۴-از کتابی به نام اَرْبَعُون بُلدانیه یاد کرده اند.

۵-دو منتخب از عَوالی الحدیث که از استادان خود جمع آوری کرده ،

۶-و نیز کتابی به نام ثُلاثیّاتٌ مِنْ مُسْنَدِ احمدبن حنبل ، در کتابخانه بانکی پور نگهداری می شود ( فهرست ، ج ۵، ص ۱۹۴ به بعد، ش ۴۶۲،۲،۳،۶).

۷-کتابی فقهی از او در باب «الشروط » در قاهره موجود است ، و می توان اطمینان داشت که در آینده نیز آثاری از وی کشف شود. برزالی آثار خود را کمتر تحریر نهایی می کرد و بیشتر به صورت مسوّده باقی می گذاشت ، ازینرو برجای ماندن آثارِ وی بر حسب تصادف بوده است .

نُعیمی (ج ۱، ص ۱۱۳) به این نکته اشاره کرده که خود او در ۸۹۴ به آخرین جلد کتاب تاریخ برزالی برخورده است .



منابع :

(۱) ( ابن حجر عسقلانی ، الدُرَرالکامنه فی اعیان المائه الثامنه ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳، ج ۳، ص ۲۳۷ـ۲۳۹ ) ؛
(۲) ابن شاکر کتبی ، فَوات الوفیات ، قاهره ۱۹۵۱، ج ۲، ص ۲۶۲ـ۲۶۴؛
(۳) ابن طولون ، لُمَعات ، دمشق ۱۳۴۸؛
(۴) ابن فضل الله عُمَری ، المسالک ، نسخه خطی عربی دانشگاه ییل ، ش ۳۴۱ L (1185 Cat. Nemoy, )، گ ۱۷۹ پ ـ۱۸۲ پ ؛
(۵) ابن قاضی شهبه ، الاعلام ، نسخه خطی آکسفورد، مجموعه Marsh ، ش ۱۴۳، سنه ۷۳۹، ج ۱، ص ۱۱۲ و بعد؛
(۶) ابن کثیر، البدایه والنهایه فی التاریخ ، قاهره ۱۳۵۱/۱۹۳۲، ج ۱۴، ص ۱۸۵ و بعد؛
(۷) محمدبن علی حسینی ، ذیل تذکره الحفاظ ، دمشق ۱۳۴۷، ص ۱۸ـ۲۱؛
(۸) محمدبن احمد ذهبی ، نُبَلاء ، نسخه خطی عربی دانشگاه ییل ، ش ۵۷۱ L ، ج ۲ (۱۱۷۷ Cat. Nemoy )، گ ۳۳۰ پ ـ۳۳۱ پ (برای تاریخ خاندان برزالی ، بویژه زندگینامه زکی الدین )؛
(۹) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، ج ۶، ص ۲۴۶ و بعد؛
(۱۰) ( خلیل بن ایبک صفدی ، الوافی بالوفیات ، ویسبادن ۱۹۶۲ـ۱۹۷۹ ) ؛
(۱۱) یوسف عش ، فهرست مخطوطات دارالکتب الظاهریّه ، التاریخ ، دمشق ۱۳۶۶/۱۹۴۷؛
(۱۲) صلاح الدین منجد، در (۱۹۵۶) RIMA ؛
(۱۳) عبدالقادربن محمد نعیمی دمشقی ، الدارس فی تاریخ المدارس ، چاپ جعفر حسنی ، دمشق ۱۳۶۷ـ۱۳۷۰/۱۹۴۸ـ۱۹۵۱؛

(۱۴) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, II, 45, Supplementband, 1937-1942, II, 34f. G. Makdisi, “Autograph diary of an eleventh- century historian of Baghda ¦ d”, BSOAS, XVII (1956);
(۱۵) F. Rosenthal, A history of Muslim historiography, 523;

(برای برخی آثار منتشر نشده ذهبی که زندگینامه برزالی را به صورت تک نگاری نوشته است )

(۱۶) J. Sauvaget, Les monuments historiques de Damas, Beirut 1932;
(۱۷) G. Vajda, Les certificats de lecture , Paris 1957, 35, 56;
(۱۸) idem, “Un mag § mu ¦ ‘ damascهne du VIII e /XII e siهcle”, JA , 245 (1957), 143-146.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه بدرالدین حسینی«بدری کشمیری»(قرن دهم – یازدهم)

 بدرالدین بن عبدالسّلام بن سیدابراهیم حسینی ، صوفی و شاعر و مورخ قرن دهم و یازدهم . از تاریخ تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست اما از آثارش برمی آید که حدود ۹۶۰ در کشمیر و تا ۱۰۰۱ در ماوراءالنهر می زیسته است .

نخست در سلسله کبرویّه به طریقه میرسیدعلی همدانی * توجّه داشت و سپس به سلسله نقشبندیه گروید. در ۹۶۰ از کشمیر عازم زیارت مکّه شد و در ۹۶۱ به خدمت امیر یونس محمد صوفی نقشبندی احراری (متوفی ربیع الاول ۹۶۱) در مرو رسید و پس از وفات او به ملازمان خواجه سعیدالدین سعد، فرزند خواجه محمداسلام بخارایی جویباری ، پیوست .

آثاری

بدری ، شاعر و نویسنده پرکاری بوده است و آثاری به نظم و نثر فارسی دارد که از آن جمله اند:

معراج الکاملین (۹۸۱ یا ۹۸۳) به نظم و نثر، در مناقب خواجه سعیدالدین سعد؛

روضه الجمال (۹۸۳) در ۰۰۰ ، ۸ بیت ، مشتمل بر قصاید، غزلیّات ، مقطّعات ، رباعیّات ، مفردات و برخی منشآت ؛

سراج الصالحین (۹۸۶) به نظم ونثر، در مسایل عرفانی و اخلاقی و شرح احوال و مناقب امیر یونس محمد، نسخه خطّی آن در کتابخانه گنج بخش اسلام آباد (منزوی ، ج ۴، ص ۲۱۲۲) و موزه بریتانیا (دانش پژوه و افشار، دفتر چهارم ، ص ۶۷۰) موجود است ؛

دیوان غزلیات و قصاید (۹۸۸) در ۰۰۰ ، ۷ بیت ، در ستایش خدا و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و اهل بیت و خواجگان ؛

روضه الرضوان وحدیقه الغلمان (۹۹۷) به نثر، در شرح حال و مناقب خواجگان جویبار، بویژه خواجه محمد اسلام و پسرش ، نسخه خطّی آن در فرهنگستان علوم ازبکستان ( فهرست نسخه های خطی آکادمی علوم ازبکستان ، ج ۱، ص ۶۷) موجود است ؛

بحرالاوزان (۹۹۱ـ۱۰۰۱) ـ یا سبعه )، شامل مثنویهای : منبع الاشعار به تقلید از مخزن الاسرار ؛ ماتم سرای به تقلید از منطق الطیر ؛

زهره و خورشید به تقلید از حدیقه ؛ شمع دل افروز (۹۷۶) در۵۰۰ ، ۵ بیت ، به تقلید از خسرو و شیرین امیرخسرو؛ مطلع الفجر به تقلید از سبحه الابرار ؛

لیلی و مجنون به تقلید از لیلی و مجنون هاتفی (شش مثنوی مجموعاً در ۰۰۰ ، ۱۰ بیت ) و همچنین رُسل نامه به تقلید از بوستان سعدی ، در ۰۰۰ ، ۱۶۰ بیت و چهاردفتر: صفی نامه در وقایع پیامبران ؛

اسکندرنامه در وقایع ذوالقرنین ، نسخه خطّی آن در کتابخانه ملی پاریس (بلوشه ، ج ۳، ص ۳۵۲) موجود است ؛

مصطفی نامه در شرح زندگی و جنگهای حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ، تا واقعه خروج شیبانی و وقایع پادشاهان عرب و عجم از خلفای بنی امیّه تا آل تیمور؛

ظفرنامه (۱۰۰۱) در شرح جنگهای ابوالغازی عبداللّه بهادرخان حاکم ماوراءالنهر، نسخه خطّی آن در فرهنگستان علوم تاجیکستان ( فهرست نسخه های خطی شرقی آکادمی علوم تاجیکستان ، ج ۱، ص ۷۳) موجود است .



منابع :

(۱) محمدتقی دانش پژوه ، ایرج افشار، نسخه های خطی ، دفتر چهارم ، تهران ۱۳۴۴ ش ؛
(۲) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۵، بخش ۲، ص ۷۱۳ـ۷۱۷؛
(۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه گنج بخش ، اسلام آباد ۱۳۵۷ـ۱۳۶۱ ش ؛
(۴) عبدالغنی میرزایف ، «بدرالدین کشمیری و اشتباهاتی در تعیین تألیفات او»، وحید ، دوره ۱۲، ش ۹ (آذر ۱۳۵۳)، ص ۷۰۰ـ۷۱۳ (میرزایف به اشتباه سال تولد بدری را ۹۶۱ نوشته است )؛
(۵) سعید نفیسی ، تاریخ نظم ونثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۴۴۴ـ ۴۴۵؛

(۶) E. Blochet, Catalogue des manuscripts persans de la Bibliothهque Nationale, Paris 1905-1934.

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۲ 

زندگینامه شرف الدین بدلیسی«شرفخان»(قرن دهم ویازدهم)

بدلیسی ، شرف الدین ، معروف به شرفخان ، دولتمرد و مورخ کرد سده دهم و آغاز سده یازدهم . از عشیره روژکی * (روزکی / روجکی ) بود و اسلافش حکومت بدلیس را برعهده داشتند. در ۹۳۹ پدر بزرگ او، شرف بیگ روژکی که گزارشهایی به قلم او و خطاب به بیقلی محمد پاشا * در باب اوضاع قلمرو صفویان در دست است (بکه ـ گرامون و عدل ، ص ۹۲) در حمله سلطان تَکَلّو به بدلیس کشته شد (روملو، ج ۱۲، ص ۳۲۲ـ۳۲۳) و در ۹۴۱ سلطان سلیمان قانونی (حک : ۹۲۶ـ۹۷۴) پس از گرفتن امارت بدلیس از شمس الدین ، پدر شرف الدین ، حکومت مَلَطیه و مَرعَش را به او سپرد (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۵۶۶ـ۵۶۷)،

اما شمس الدین به سبب ناآرامی آن ناحیه و به توصیه سلیمان بیک عَززانی ، حاکم صاصون ، از رفتن به آن منطقه سرباز زد و از حضور شاه طهماسب (حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) و قزلباش در اَرجیش (در شمال دریاچه وان ) استفاده کرد و به وی پناه برد (همان ، ص ۵۶۷ ـ ۵۶۸). شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه )ی سراب و به مرور زمان ، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت )، مراغه ، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود (همان ، ص ۵۶۸ـ۵۶۹). شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران ، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد (همان ، ص ۵۷۵).

نخستین سالهای کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است (همان ، ص ۵۷۶). در نه سالگی ، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده ، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت (همان ، ص ۵۷۷).

در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت (همان ، ص ۵۷۱، ۵۷۷)، عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین ، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان ( = شروان ) ، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی ، وکیل و لله او، درگذشت . شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک ، حاکم همدان ، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد (همان ، ص ۵۷۷ ـ۵۷۸).

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت . پس از چندی ، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی ، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین ، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آنکه به فرمان شاه ، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان )، به آن سامان رفت و آنجا را تسخیر کرد (همان ، ص ۵۷۸ـ۵۷۹). در دوره حکومتش در گیلان ، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی ، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است (همان ، ص ۵۷۹) که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می شود.

شرف الدین پس از هفت سال اقامت در گیلان ، به سبب ناسازگاری آب و هوای آن سرزمین با طبیعت کردانِ روژکی ، به قزوین بازگشت (همان ، ص ۵۸۰). اما، با بالاگرفتن اختلافات امیران قزلباش و ضعف و پیری شاه ، ماندن در دربار قزوین را مصلحت ندید و تقاضای «رفتن به اطراف ممالک محروسه » را کرد. شاه حکومت محال شیروان را به او سپرد، اما پس از هشت ماه ، خبر درگذشت شاه ، قتل سلطان حیدر میرزا، جلوس شاه اسماعیل دوم (حک : ۹۸۴ـ۹۸۵)، و دستور آمدن او از شیروان به وی رسید (همان ، ص ۵۸۰).

شاه اسماعیل ، شمس الدین پدر شرف الدین را که در آن زمان ۶۷ ساله بود، به قزوین فراخواند، اما امیر پیر که افیونی نیز بود، حاضر به پذیرش مسئولیت نشد و در همان روزها در قزوین درگذشت (همان ، ص ۵۷۱ـ۵۷۲). شاه ، شرف الدین را به امیرالامرایی کردان گمارد تا حل و فصل مشکلات آنان را برعهده گیرد (همان ، ص ۵۸۱). در این هنگام ، سران قزلباش او را به جانبداری از سلطان حسین میرزا، برادرزاده شاه ، و کوشش برای به سلطنت رساندن او متهم کردند. شاه نیز با سپردن حکومت نخجوان به او، وی را از پایتخت دور کرد (همانجا).

بدلیسی پس از شانزده ماه حکومت در نخجوان ، ظاهراً از مجاورت با مرز عثمانی استفاده کرد و چون دربار صفوی را نسبت به خود بدگمان می دید، راه خود را برای بازگشت به عثمانی هموار ساخت . سلطان مراد سوم عثمانی (حک : ۹۸۲ـ ۱۰۰۳) نیز توسط خسروپاشا، میرمیران وان ، منشور ولایت بدلیس را به وی سپرد و او در ۳ شوال ۹۸۶ همراه با چهارصد تن ، که نیمی از ایشان افراد طایفه روژکی بودند، راه وان را پیش گرفت و سه روز بعد در آن شهر از خسروپاشا منشور ایالت را همراه با خلعت و شمشیر طلا دریافت کرد (همان ، ص ۵۸۲).

از آن پس ، بدلیسی در خدمت سلاطین عثمانی بود و ده سال همراه سپاه عثمانی در فتح شیروان ، گرجستان و آذربایجان شرکت جست تا آنجا که به سبب خدماتش سلطان عثمانی او را «محب صادقم شرف خان » خطاب می کرد. در ۹۹۱، با فتح ایروان ، شرف الدین همراه حسن پاشا، میرمیران شام ، مأمور رساندن تدارکات به تفلیس و گرجستان شد و به سبب خدماتش دویست هزار آقچه (مسکوک نقره ) دریافت کرد و ناحیه موش به قلمرو حکومت وی افزوده شد (همان ، ص ۵۸۳).

او در زمان حکومتش در بدلیس ، مدرسه ای بنا نهاد که ساختمان آن در ۹۹۷ پایان یافت ( د.ا. ترک ، ذیل «شرف خان »). در ذیقعده ۱۰۰۱ به سبب برخی انتصابات و مداخله در حوزه قدرت امیر وان ، مورد مؤاخذه باب عالی قرار گرفت (اسناد باش وکالت آرشیوی به نقل از همانجا). در ذیحجه ۱۰۰۵ حکومت بدلیس را، که در خاندان وی موروثی شده بود، به پسرش شمس الدین بیک سپرد (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۵۸۴) و در ۱۰۱۲ درگذشت (طاهربک ، ج ۳، ص ۷۲؛ نامه ضیاء شرفخان به نقل بدلیسی ، ترجمه شرفکندی ، ص ۷۹۰).

آثار

شهرت و ماندگاری نام بدلیسی ، نه به سبب رخدادهای سیاسی و نظامی زندگی او، که بیشتر به دلیل تألیف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم (حک : ۱۰۰۳ـ۱۰۱۳) نوشته است (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۵، ۹). این کتاب تاریخ مفصل امیران و حاکمان کرد و تاریخ مختصر صفویان و عثمانیان است . تعیین تاریخ دقیق آغاز و پایان نگارش اثر به طور قاطع دشوار است ، زیرا گرچه ۱۰۰۵ آخرین تاریخ مذکور در کتاب است (همان ، ص ۵۸۴)، به نسخه ای از شرفنامه که کتابت آن در اواخر محرم ۱۰۰۷ پایان یافته و به نظر مؤلف رسیده اشاره شده است ( شرفنامه ، چاپ قاهره ، مقدمه ولیامینوف زرنوف ، ص ۱۶) که معلوم نیست نسخه اصلی و نخستین اثر است یا کتابت دیگری از آن ، اما همین امر به اعتبار متن موجود می افزاید.

شرفنامه به فارسی و با نثری ساده و روان نوشته شده و در آن فراوان به اشعار فارسی استشهاد شده است . این اثر به مقدمه ، چهار صحیفه و یک خاتمه تقسیم می شود: مقدمه ، در باب انساب طوایف کرد؛ صحیفه اول ، در پنج فصل درباره تاریخ فرمانروایان دیار بَکر و جزیره ، والیان دینوَر و شهرِ زور (حَسَنْویه )، امیران لر بزرگ یا فَضلویَه ، لر کوچک و سلاطین مصر و شام مشهور به آل ایوب ؛ صحیفه دوم ، در پنج فصل درباره تاریخ حاکمان اردلان ، حَکّاری (شنبو)، عمادیه (بهدینان * )، جزیره (بُختی )، حِصن کَیفا (ملکان )؛ صحیفه سوم ، درباره تاریخ سایر حاکمان و امیران کردستان در سه فرقه ؛ صحیفه چهارم درباره تاریخ امیران و حاکمان بدلیس ، و ذیلی در باب سرگذشت مؤلف کتاب ؛ خاتمه ، مشتمل بر تاریخ سلاطین عثمانی ، صفوی و توران (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۱۰ـ ۱۸).

شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان و از با ارزشترین مآخذ در بررسی تاریخ ایران و عثمانی بویژه در قرن دهم است که مؤلف آن خود شاهد بسیاری از رخدادهای این دوره بوده است . این اثر، علاوه بر نقل وقایع ، شامل آگاهیهایی فراوان درباره شیوه حکومتی ، دستگاه مالیاتی و دیوانی و اطلاعات جغرافیایی ، بویژه درباره بدلیس ، است . بدلیسی ، که از اعضای حکومت و دیوانسالاری دو دولت ایران و عثمانی بوده ، با اندک جانبداری از عثمانیان ، به روایت رویدادها پرداخته است .

نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه را ولادیمیر ولیامینوف ـ زرنوف ، در دو جلد در ۱۲۷۶ـ ۱۲۷۸/ ۱۸۶۰ـ ۱۸۶۲ در سن پطرزبورگ به انجام رساند (بدلیسی ، ترجمه شرفکندی ، مقدمه ، ص نه وه دوچوار ( =۹۴ ) ، سه توشیست و پینج ( = ۱۶۵ ) ؛ استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۳۶۸). این اثر بار دیگر به کوشش فرج الله زکی با مقدمه عالمانه محمدعلی عونی در ۱۹۳۱ در قاهره به چاپ رسیده است (استوری ، همانجا).

شرفنامه به زبانهای گوناگون ترجمه شده است ،

از آن جمله است :

ترجمه ترکیِ محمدبن احمدبیک میرزا (۱۰۷۸ـ۱۰۸۰؛ طاهربک ، ص ۷۲؛ د.ا.ترک ، ذیل «شرف خان »؛ استوری ، همانجا)؛

ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر (۱۰۹۲ یا ۱۰۹۵؛ همانجاها؛ صفا، ج ۵، بخش ۳، ص ۱۶۹۵)؛

ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی ( د.ا.ترک ، همانجا)؛

ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ـ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ (بدلیسی ، چاپ قاهره ، مقدمه ولیامینوف زرنوف ، ص ۱۳؛ پیگولوسکایا، ص ۴۶۶، پانویس ۲؛ د. ا.ترک ، همانجا) (در مجموعه مورخان ارمنی ) به چاپ رسیده است (سواژه ، ص ۳۳۱)؛

ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛

ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان (قاهره ، ۱۳۷۷ـ ۱۳۷۸/۱۹۵۸، د.ا.ترک ، همانجا)؛

ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران ، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛

ترجمه روسیِ واسیلیوا (بدلیسی ، ترجمه شرفکندی ، مقدمه ، ص سه توشیست ودو ( =۱۶۲ ) )؛

ترجمه آلمانیِ بارب از بخشهایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است (وین ، ۱۸۵۳ـ۱۸۵۹؛ استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۳۶۸).

از آنجا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ـ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار می رود، بخشهای بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است (بدلیسی ، چاپ عباسی ، مقدمه ، ص هشتاد و نه ؛همان ، ترجمه شرفکندی ، مقدمه ، ص سه توشیست وسی ( =۱۶۳ ) ).



منابع :

(۱) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی ، شرفنامه ، چاپ محمد عباسی ، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۲) همان ، چاپ محمدعلی عونی ،قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۲۶ ) ؛
(۳) همان ، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲؛
(۴) نینا ویکتورونا پیگو لوسکایا، و دیگران ، تاریخ ایران : از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی ، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوائی ، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۶) ژان سواژه ، مدخل تاریخ شرق اسلامی ، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق )، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۸) بروسه لی محمدطاهربک ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲؛

(۹) Jean-Louis Bacquإ- Grammont, Chahryar Adle, ûQuatre letters de ëeref Beg de Bitlرs, 1516-1520: إtudes turco- safavides, XIý, Der Islam , lx â â â , ۱(۱۹۸۶);
(۱۰) I A , s.v. û ì eref Haný (by Bekir Kدtدkog § lu);
(۱۱) C.A. Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. I/1 London 1970.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲ 

زندگینامه حکیم الدین ادریس بدلیسی(قرن نهم ودهم)

بِدلیسی ، ادریس ، حکیم الدین ادریس بن مولانا حسام الدین علی بدلیسی ، مورخ عثمانی . احتمالاً کردنژاد بود. در دربار آق قوینلوها سمتِ «نشانجی » (مهردار سلطنتی ، طغرانویس ) یافت و در ۸۹۰ از جانب یعقوب بیگ به بایزید دوم (حک : ۸۸۶ ـ ۹۱۸) تهنیت نامه ای نوشت که اعجاب و تحسین او را برانگیخت (هامر ـ پورگشتال ، ج ۲، ص ۲۹۰).

چون قدرتِ شاه اسماعیل اول (حک : ۹۰۵ـ۹۳۰) را در فزونی دید، در ۹۰۷ به سرزمین عثمانی رفت . بایزید او را بگرمی پذیرفت و مأمورش کرد که تاریخ خاندان عثمانی را به فارسی بنویسد. اما از کتابش ، به بهانه آنکه در حق ایرانیان ، گذشت بیش از اندازه روا داشته بود، ایراد گرفتند و مبلغ معهود را به او نپرداختند.

آنگاه اجازه سفر حج خواست ، اما با تقاضایش موافقت نشد تا پس از درگذشت صدراعظم ، خادم * علی پاشا (که ظاهراً بزرگترین دشمن او بود)، در ربیع الثانی ۹۱۷ از مکه نامه ای به دربار عثمانی نوشت و تهدید کرد که اگر از او رفع ظلم نکنند، در دیباچه و خاتمه کتابِ تاریخش (که هنوز نوشته نشده بود) قدر ناشناسی آنان را آشکار خواهد کرد. سلطان سلیم اول (حک : ۹۱۸ـ۹۲۷) اندکی پس از جلوس برتخت سلطنت از او دعوت کرد که به استانبول باز گردد.

بدلیسی کتاب تاریخش را که به پایان برده بود به او تقدیم کرد. در نبرد چالدران (۹۲۰) در التزام سلطان سلیم بود و با استمالت از امرای سنّیِ کُرد و مجاب کردن آنان به هواخواهی و تبعیت از عثمانیان ، به این خاندان خدمت بسیار کرد. از فرمانی که سعدالدین (ج ۲، ص ۳۲۲) بدان استشهاد کرده است برمی آید که به بدلیسی اختیار تام دادند تا به سرزمینهای کردنشین نظم و سامان بخشد. در سفر مصر نیز همراه سلطان بود و گویا در آنجا با بدرفتاری عمّال عثمانی به ستیزه برخاست (هامر ـ پورگشتال ، ج ۲، ص ۵۱۸).

رحلت

در ذیحجه ۹۲۶، اندکی پس از مرگ سلطان سلیم ، در استانبول درگذشت و در محله ایوب در کنار مسجدی که همسرش زینب خاتون بنا کرده بود به خاک سپرده شد.

تاریخ بزرگ او، هشت بهشت (حاجی خلیفه ، ش ۲۱۳۱، ۲۱۵۲، ۱۴۴۰۶)، درباره دوران حکومت هشت سلطان از عثمان تا بایزید دوم ، به شیوه بسیار متصنعانه منشیان ایرانی و به گفته خودش به تقلید از سبک کتابهای تاریخ جوینی و وصّاف و معین الدین یزدی و شرف الدین یزدی نوشته شده است .

با آنکه هم سعدالدین برای این تاریخ ارزش فراوان قایل بوده و اغلب به آن استناد کرده است (از جمله رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۵۹) و هم هامرـ پورگشتال (رجوع کنید به ج ۱، ص سی وچهار)، در روزگار آنان به چاپ و نشر نرسید. این کتاب که نگارش آن در ۹۰۸ آغاز شده بود، پس از ۳۰ ماه به پایان رسید. آخرین حادثه سیاسی که بتفصیل در آن شرح داده شده ، رفع محاصره مِدِلْلی در ۹۰۷، و آخرین تاریخی که در آن آمده ۹۱۲ است . خاتمه طولانی این تاریخ که تمامی به شعر و در مکه سروده شده (رجوع کنید به ریو، ج ۱، ص ۲۱۹) در وصف جنگ داخلی در پایان حکومت بایزید است و با «شکایتنامه »ای که در آن ادریس از تیره روزیهای خود سخن می گوید، پایان می گیرد.

پسرش ، ابوالفضل ، بر تاریخ او ذیلی نوشته که شامل حوادث دوران سلطنت سلیم اول است (رجوع کنید به بابینگر، ص ۹۵ به بعد). در ۱۱۴۶ شخصی به نام عبدالباقی سعدی ، به فرمان سلطان محمود اول (حک : ۱۱۴۳ـ ۱۱۶۸) هشت بهشت را به ترکی ترجمه کرد که چندان شایسته اعتماد نیست (رجوع کنید به شکری ، ص ۱۳۸). تاریخ کمال پاشازاده * ، که بعضی آن را ترجمه هشت بهشت شمرده اند، به مثابه «نظیره » این اثر ولی کتابی جداگانه و مستقل است .

آثار

بدلیسی ، سلیم نامه ای هم به نثر و نظم پرداخت که با مرگ او ناتمام ماند و بعدها ابوالفضل آن را منتشر کرد (این اثر با ذیل ابوالفضل کاملاً متفاوت است رجوع کنید به تاوئر ، ص ۱۰۳).

بدلیسی شاعر و خطّاط نیز بود (رجوع کنید به مستقیم زاده ، ص ۱۱۰) و در موضوعات مختلف رساله هایی نوشت ،

از جمله :

الاباء عن مواقع الوباء (حاجی خلیفه ، ش ۵۹۳۰، ۶۲۱۸؛ بروکلمان ، ج ۲، ص ۳۰۲ و رجوع کنید به > ذیل < ، ج ۲، ص ۳۲۵)؛

دو ترجمه فارسی از چهل حدیث (حاجی خلیفه ، ش ۷۵۰۷ و رجوع کنید به قره خان ، ص ۱۱۱ـ ۱۱۳)؛

شرحی بر فصوص الحکم (حاجی خلیفه ، ش ۹۰۷۳)؛

شرحی بر گلشن راز شبستری (همان ، ش ۱۰۸۳۹)؛

شرحی با عنوان حق المبین بر حق الیقین شبستری ؛

شرحی بر خمریه ابن فارض (بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۴۶۴)؛

رساله فی النفس (همان ، > ذیل < ، ج ۲، ص ۳۲۵)؛

حاشیه ای بر تفسیر بیضاوی (رجوع کنید به ریو، ج ۱، ص ۲۱۶)؛

ترجمه فارسی حیوه الحیوان دمیری (رجوع کنید به هامر ـ پورگشتال ، ج ۲، ص ۵۱۸، و طاهربک ، ج ۳، ص ۸ به نسخه ای به خط خودِ او اشاره کرده است ).

طاهربک (ج ۳، ص ۶ـ ۸) همچنین از پنج اثر دیگر او نام می برد که به احتمال قریب به یقین شخصاً آنها را دیده است .



منابع :

(۱) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی ، شرفنامه ، چاپ ولیامینوف ـ زرنوف ، پطرزبورگ ۱۸۶۰، ص ۳۴۲ به بعد، ترجمه فرانسوی F.B.Charmog ، ج ۲، کتاب اول ، ص ۲۰۸ به بعد (که در آن هشت بهشت ، شاید سهواً به جای سلیم نامه منظومه ای مشتمل بر ۸۰۰۰۰ بیت وصف شده است ، این اشتباه را C.Huart در مقاله « â ¦ s â ¦ Bidl » در د.اسلام ، چاپ اول ، « drرs Bitlisر I » در د.ا.ترک نیز تکرار کرده است )؛
(۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، چاپ فلوگل ؛
(۳) محمدبن حسن سعدالدین ، تاج التواریخ ؛
(۴) بروسه لی محمد طاهربک ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲؛
(۵) مستقیم زاده ، تحفه الخطاطین ، استانبول ۱۹۲۸؛

(۶) F.Babinger, Die Geschichtsschreiber der Osmanen und ihre Werke, Leiden 1927, 45ff. (وارجاعاتی که در آن آمده است ) ;
(۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۸) Joseph V. Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches , Graz 1963, é , ۴۳۲ff.

(۹) (برای فعالیتهای ادریس در کردستان ، که عمدتاً در ذیل ابوالفضل آمده است )؛

(۱۰) A. Karahan, Islہm-Tدrk Edebiyat â nda K â rk Hadرs, Istanbul 1954;
(۱۱) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, Oxford 1966, I, 216 – 219;
C.A. Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , London 1927, é /۲, ۴۱۲ – ۴۱۶

(۱۲) (جدیدترین و کاملترین بررسی نسخ خطی ) ؛

M. Sukru, Das Hest Bihist des Idris Bitl i ¦ s i ¦ ý, Der Islam , XIX (1931) 131-157

(۱۳) (بررسی نسخ خطی استانبول ، شامل دستنوشته هایی به تاریخ ۹۱۹، و تحلیل مندرجات آنها تا مرگ اورخان )؛

(۱۴) F.Tauer, Archiv Orientؤlnص , IV (1932).

قطعه ای از ترجمه عبدالباقی را F.Babingr در

(۱۵) Der Islam, XI (1921) , 42ff.و قطعاتی چند از متن فارسی را F. Giese در این منبع نقل کرده است :

(۱۶) Die Verschiedenen Textrezensionen des ـ A ¦ ىiqpaىجde , Abh.

(۱۷) Pr. AK. W. 1936, Phil-Hist. K1. no. 4.برخی قطعات سلیم نامه در ترجمه H. Massإ در

Sإlim I er en Syrie, d’aprهs le Sإlim-namه, in Mإlanges Syriens offerts ب M. Renإ Dussaud , Paris 1939, II, 779-782

آمده است . در بایگانی اسناد طوپقاپوسرای ، نامه ای از بدلیسی که در آن برای رفتن به زیارت خانه خدا اجازه می خواهد ( E 3156 ) و نامه ای که از مکه فرستـاده است ( E5675 ) همراه با خلاصه ای بــه زبان ترکــی توسـط F.R. Unat در ., VII [1943], 198 Bell چاپ شده است . نامه ای از بدلیسی به سلیمان اول و مُهر ادریس در این منبع چاپ شده است :

(۱۸) I.H. Uzunµar â í l â , Osmanl â Tarihi, II , Ankara 1949, Pl. XXI.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۲ 

زندگینامه عبدالقادر بداؤنی(متوفی۱۰۲۴ه.ق)

بداؤنی ، عبدالقادر بن ملوکشاه بن حامد، مترجم از عربی و سانسکریت به فارسی و مورّخ دربار اکبر از سلاطین تیموری هند. او در ۹۴۷ در تُدا (واقع در امیرنشینِ سابق جیپور) متولّد شد. دوران کودکی را در بَساوَر، ۲۹ کیلومتری شمال شرقیِ تدا، گذراند. در ۹۶۰، او را برای ادامه تحصیل نزد شیخ حاتم سَنْبهَلی و شیخ ابوالفتح سنبهلی ( تهانیسری ) فرستادند.

در ۹۶۶، همراه پدر خود ملوکشاه ، به آگره رفت و نزد شیخ مبارک ناگَوْری ، پدر ابوالفضل وفیضی ، به تحصیل پرداخت . فقه حنفی را نیز نزد قاضی ابوالمعالی فراگرفت . پس از مرگ پدرش در ۹۶۹، به بدائون و سپس ، در ۹۷۳، به پَتیاله رفت و در آنجا، به عنوان «صدر»، به خدمت حسین خان درآمد. مدت نه سال در خدمت وی باقی بود و در سفر به لکهنو و گانت اوگولا او را همراهی کرد. در ۹۸۱، میان آنها اختلاف افتاد و از یکدیگر جدا شدند.

در خلال این سالها، وی تحصیلات دینی خود را ادامه داد و به محضر عالمانی چون شیخ نظام الدین اَمبیتهعَوی ، شیخ اَبّان اَمْروهَوی ، شیخ اَللّه بخش گته مَکْتِسیری ، و شیخ محمد حسین سِکَندره ای راه یافت .

بدائونی در ۹۸۱ با مساعی مهرآمیز جلال الدین قورچی ، «منصبدار» پانصدی ، و حکیم عین الملک ، طبیب دربار، به اکبرشاه معرفی شد. اکبرشاه که تحت تأثیر مهارت بدائونی در مناظره قرار گرفته بود، در ۹۸۲، به او منصب امامت (پیشنمازی ) بخشید و به وی فرمان داد که ، به عنوان منصبدار بیستی ، اسبها را به داغگاه ببرد. شکست بداؤنی در رقابت با ابوالفضل در این مقام (ابوالفضل نیز همزمان با بداؤنی به دربار راه یافته بود) مایه تلخکامی وی شد و او را واداشت که مدد معاشی به مبلغ یکهزار «بیغا» را، ابتدا در بَساور، و سپس در ۹۹۷ در بدائون ، بپذیرد.

ناکامی بداؤنی ، پس از قضاوت نادرستی که درباره برتری خود بر ابوالفضل داشت ، بر نظر وی درباره وقایع دربار اکبرشاه و فعالیتهایی مذهبی که ابوالفضل در آن سهم بسزایی دارا بود تأثیر نهاد. با ترک دربار اکبرشاه چیزی نمانده بود که بدائونی از الطاف و عنایات شاه محروم شود و فقط ، با وساطت خواجه نظام الدین احمد مؤلّف طبقات اکبری که در ۹۶۷ در آگره ملاقاتش کرده بود، از این خطر نجات یافت . اما، از ۹۸۲ به بعد، به فرمان اکبرشاه به کارهای ادبی مشغول شد.

در تاریخ درگذشت او اختلاف است (رجوع کنید به استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۴۳۷). اما استوری اشاره می کند (ج ۱، بخش ۲، ص ۱۳۰۹) که «اگر اشاره به مرگ ظهوری و ملک قمّی بعدها به سرگذشت ظهوری در منتخب التواریخ (ج ۳، ص ۲۶۹) افزوده نشده باشد، ۱۰۲۴ به حقیقت نزدیکتر می نماید».

آثار

آثار ادبی بداؤنی عبارت است از:

۱) کتاب الحدیث ، که از میان رفته است ، حاوی چهل حدیث در فضیلت جهاد که در ۹۸۶ به اکبرشاه پیشکش شده است ؛

۲) نامه خردافزا ، ترجمه از سِنْگهاسن بَتّیسی ، مجموعه ای از ۳۲ حکایت درباره راجه بکَر ماجی اهل مالوَه ، که به فرمان اکبرشاه در ۹۸۲ به رشته تحریر درآمد؛

۳) رزمنامه ، ترجمه ای از مهابهارات ، که به توصیه اکبرشاه در ۹۹۰ صورت گرفت ؛

۴) ترجمه ای از رامایان که در ۹۹۲ به فرمان اکبرشاه آغاز و در ۹۹۷ به وی عرضه شد؛

۵) بخشی از تاریخ اَلْفی ، شامل تاریخ عمومی اسلام از آغاز تا سال ۱۰۰۰، که در ۹۹۳ به اشاره اکبرشاه آغاز شده بود و در سال ۱۰۰۰ بداؤن در مجلدات اول و دوم آن تجدید نظر کرد؛

۶) نجات الرشید ، اثری در تصوّف ، اخلاق و جنبش مهدوی در عصر بداؤن ؛

۷) بازنویسی و تلخیص ترجمه یکی از تواریخ کشمیر به قلم ملاّ شاه محمد شاه آبادی (احتمالاً راج ترنگینی )؛

۸) بخشی از ترجمه معجم البلدانِ یاقوت به زبان فارسی ؛

۹) ترجمه مختصر جامع التواریخ رشیدالدین به خواهش اکبرشاه در سال ۱۰۰۰؛

۱۰) تکمیل بحرالاسمار ، ترجمه ای فارسی از افسانه ای سانسکریت ، ظاهراً کَته’اساگَر، که قبلاً برای سلطان زین العابدین کشمیری صورت گرفته بوده ، به فرمان اکبرشاه در ۱۰۰۳؛

۱۱) منتخب التواریخ ، تاریخ عمومی مسلمانانِ هندوستان از عهد سبکتکین تا ۱۰۰۴ که تألیف آن از ۹۹۹ آغاز شده و، در پایان آن ، زندگینامه های شیوخ و علما و پزشکان و شاعران آمده است . بخش اعظمِ منتخب التواریخ تا ۱۰۰۲ متّکی بر طبقات اکبریِ خواجه نظام الدین احمد بوده که بداؤنی با شیوه خاص خود نکات و مطالبی بدان افزوده است .

این اثر به جهت انتقادات خصمانه بداؤنی نسبت به فعّالیتهای مذهبی اکبرشاه شهرت یافته است . ظاهراً وجود این کتاب دست کم تا دهمین سال سلطنت جهانگیر پنهان نگه داشته می شد (ملاّ عبدالباقی نهاوندی ، مؤلّف کتاب مآثر رحیمی ، زمانی که کتاب خود را در ۱۰۲۵ به پایان می بُرد از وجود آن بیخبر بود). بنابر نظر شیخ محمدبقا سَهارَنپوری در مرآه العالم (۱۰۸۷)، فرزندان بداؤنی به جهانگیر اطمینان دادند که از وجود آن کتاب مطّلع نبوده اند ( > مجموعه نسخه های خطی موزه بریتانیا < ، ش ۷۶۵۷، گ ۴۵۲ پ ، ر). بداؤنی خود نیز به نیتش در پنهان نگه داشتن این کتاب اشاره کرده است (ج ۳، ص ۳۹۸)



منابع :

(۱) ( محمد حسین آزاد، دربار اکبری ، لاهور ۱۹۸۸، ص ۴۱۹-۴۶۲ ) ؛
(۲) عبدالقادربن ملوک شاه بداؤنی ، منتخب التواریخ ؛
(۳) G. Meredith – Owens, British Museum quarterly, xx , 3, 62-63;
رجوع کنید به

(۴) رزمنــامه بـرای نسخـه ای دیگـر از ;
(۵) C. A. Storey, Persian literature: a biobibliographical survey , London 1927-, I/1, 435-440.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۲

زندگینامه علامه سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷- ۱۳۸۶ش)

سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷ در بروجرد – ۲۳ دی ۱۳۸۶ در تهران) رئیس موسسه لغت‌نامه دهخدا و مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی،استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام بود.

شهیدی از شاگردان برجستهٔ علی‌اکبر دهخدا و بدیع‌الزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد.[۱] او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت.

او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغت‌نامه دهخدا، ۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تالیف دارد که شماری از کتاب‌های وی به زبان‌های بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند.

سیدجعفر شهیدی فرزند سیدمحمد سجادی که از دانشمندان و مفاخر بزرگ ادبی ایران به‌شمار می‌رفت، در سال ۱۲۹۷ هجری خورشیدی در یکی از محلات قدیمی شهر بروجرد به دنیا آمد. وی دوران تحصیل ابتدایی و اندکی از متوسطه را در این شهر و سپس ادامه آن را در تهران به انجام رساند. شهیدی ابتدا به نام سجادی معروف بود که بعدها تغییر شهرت داده و با نام شهیدی در مراکز علمی و دانشگاهی شهرت پیدا کرد.

در سال ۱۳۲۰ برای تحصیل علوم دینی و فقه و اصول راهی نجف شد و تحصیلات حوزوی‌اش را در شهر نجف که شهر علم نام داشت، تا حد رسیدن به درجه اجتهاد که درجهٔ بسیار بالایی در حوزهٔ علمیه محسوب می‌شود، بالا برد. وی پس از آن چند سالی را در عوالم طلبگی در قم سپری و از محضر آیت‌الله بروجردی و بسیاری از مراجع و بزرگان دینی استفاده کرد، اما بعد از هشت سال، بیماری او را به ایران بازگرداند. هر هفته باید خود را به پزشک نشان می‌داد و در نتیجه از رفتن به حوزه باز می‌ماند.

برای گذران زندگی و به‌منظور ترجمهٔ متون عربی، نزد دکتر سنجابی (وزیر فرهنگ وقت) می‌رفت اما به او اشتغال به تدریس پیشنهاد شد. سپس در دبیرستان ابومسلم مشغول به تدریس شد و با توجه به اهمیت مدرک تحصیلی در میزان حقوق، بدون شرکت در کلاس‌ها، لیسانس الهیات را با بهترین نمره‌ها می‌گیرد.

برخورد با محمد معین، باب آشنایی وی را به حضور علی‌اکبر دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل موسسه لغت‌نامه دهخدا، معاونت سازمان رابه‌عهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سیدجعفر شهیدی دعوت به همکاری کرد و در نامه‌ای به دکتر آذر (وزیر فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بی‌نظیر، ولی کم‌نظیر است.» دهخدا در این نامه می‌خواهد که به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند تا بقیهٔ وقتش را در لغت‌نامهٔ دهخدا بگذراند. مدتی این‌گونه می‌گذرد، تا سال ۱۳۴۰ که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل می‌شود.

تدریس در دانشگاه تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا می‌کند، اما بعد با ناامنی دانشگاه، دانشجویان خود را به لغت‌نامه می‌برد. پس از سال‌ها نیز، تا پایان عمر وی هنوز دانشجویانش چهارشنبه‌ها به دفتر وی در موسسه لغت‌نامه دهخدا می‌رفتند و با شهیدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معین، شهیدی مسؤولیت ادارۀ سازمان لغت‌نامۀ دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینه‌های ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و همنشینی با استادانی نظیر بدیع‌الزمان فروزانفر، دهخدا، جلال‌الدین همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.

شهیدی اولین کتابش را در نجف در رد احمد کسروی نوشت، هرچند بر خوب بودن کارهای تاریخی او (تاریخ آذربایجان، تاریخچهٔ چپق و قلیان، مشعشیان و…) تأکید داشت. دیگر کتابش، سه جلد «جنایات تاریخ» توسط ساواک توقیف شد، اما بعدها بعضی مطالب انتقادی رااز چاپ بعدی حذف کرد. ایشان داماد استاد سید غلامرضا سعیدی از نویسندگان معاصر بیرجندیبود. در سال ۱۳۶۹ برای ترجمه نهج‌البلاغه، مجموعه سخنان امام اول شیعیان و در سال ۱۳۸۵ هجری خورشیدی برای نگارش کتاب تاریخ تحلیلی اسلام برندهٔ جایزه کتاب سال ایرانشد. وی در ساعت ۱۱ صبح یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶ از دنیا رفت.

دکتر شهیدی در سال ۱۳۷۴ منزل مسکونی‌اش را به شهرداری نارمک واگذار کرد و این خانه در همان سال به کتابخانه عمومی دکتر شهیدی تبدیل شد. پس از مرگ وی اتاقی در این کتابخانه به موزه نگهداری برخی آثار از آثار او اختصاص داده شد. پیکر وی صبح روز چهارشنبه بیست و شش دی ۱۳۸۶ از برابر بنیاد لغتنامه دهخدا به سمت دانشگاه تهران تشییع و در امامزاده عبدالله (شهرری) دفن شد.

تالیفات:

۱-مهدویت در اسلام ،۱۳۲۴
۲-جنایات تاریخ ،جلد اول و دوم ، تهران ،شهریور ۱۳۲۷
۳-جنایات تاریخ ،جلد سوم ،دفتر نامه فروغ علم؛ تهران ۱۳۲۹
۴-چراغ روشن در دنیای تاریک (یا زندگانی امام سجاد) تهران، کتاب فروشی و چاپخانه محمد حسن علمی ۱۳۳۵
۵-در راه خانه خدا ، دانش نو ، تهران ۱۳۵۶
۶-پس از پنجاه سال ، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام چاپ اول ، امیر کبیر ۱۳۵۸ چاپ شانزدهم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۲
۷-شرح لغت نامه و مشکلات دیوان انوری ، چاپ اول انجمن آثار ملی ۱۳۵۸، چاپ دوم انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۴
۸-تاریخ تحلیلی اسلام، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان ، تهران ، مرکز نشر دانشگاهی ۱۳۶۲
۹-زندگانی حضرت فاطمه (ع) ، چاپ اول تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۶۰ ،چاپ هجدهم ف دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۳
۱۰-آشنایی با زندگانی امام صادق (ع) جامعه الامام الصادق ، تهران ۱۳۶۲
۱۱-زندگانی علی بن الحسین (ع) ، تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۶۵ ، چاپ پنجم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۲
۱۲-ستایش و سوگواری امام هشتم در شعر فارسی ،۱۳۶۵
۱۳-عرشیان ، ،نشر مشعر ، قم ، ۱۳۷۱ شرح مثنوی شریف ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، ۱۳۷۳ ، جلد چهارم (دنباله کار ۳ ۱۴-جلد مرحوم فروزانفر) و جزء ۵ و ۶ (دفتر دوم) ، شرح مثنوی دفتر سوم
۱۵-از دیروز تا امروز ، مجموعه مفاله ها ، به کوشش هرمز ریاحی و شکوفه شهیدی ، تهران ، انتشارات قطره ۱۳۷۳
۱۶-علی از زبان علی ، شرح زندگانی امیر مومنان ، تهران ف دفتر نشر ۱۳۷۶
۱۷-شرح مثنوی دفتر چهارم ، پنجم ، ششم ، ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰

تصحیحات :

۱-تصحیح آتشکده آذراثر لطفعلی بیک آذر بیگدلی ، مقدمه ، فهرست و تعلیقات دکتر سید جعفر شهیدی ، موسسه نشر کتاب ۱۳۳۷
۲-تصحیح دره نادره اثر میرزا مهدی خان استر آبادی ، چاپ اول ، انجمن آثار ملی۱۳۴ ، چاپ دوم انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۶
۳-براهین العجم ، اثر محمد تقی سپهر ، حواشی و تعلیقات سید جعفر شهیدی ، دانشگاه تهران ۱۳۵۱

ترجمه :

۱-ابوذز غفاری نخستین انقلابی اسلام ، بی نا ، ۱۳۲۰ ، چاپ سوم نشر سایه ۱۳۷۰
۲-شیر زن کربلا اثر بنت الشاطی ، بروجرد ۱۳۳۲
۳-انقلاب بزرگ اثر دکتر طه حسین ، تهران ، موسسه مطبوعات علی اکبر علمی ۱۳۳۶
۴-ترجمه نهج البلاغه ،تهران چاپ اول ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی ۱۳۶۸ ، چاپ ششم ۱۳۷۳

مجموعه ها :

۱-محمد خاتم پیامبران ،مقاله از ولادت تا بعثت ، ج اول از بعثت تا هجرت ، ج دوم، حسینیه ارشاد ۱۳۴۷
۲-علامه امینی ، با همکاری محمد رضا حکیمی ۱۳۵۱ محیط ادب ، مجموعه سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی ، با همکاری حبیب یغمایی، محمد ابراهیمی باستانی پاریزی و ایرج افشار ، تهران ، مجله یغما ۱۳۵۷

سمت های علمی و اجرایی :

۱-معاون موسسه لغت نامه دهخدا۱۳۴۲
۲-رییس موسسه لغت نامه دهخدا
۳-رییس مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی ۱۳۶۸
۴-همکاری با دکتر محمد معین در تهیه فرهنگ فارسی معین ۱۳۴۶

سخنرانی ها :

۱-شرکت و سخنرانی در کنفرانس شیعه در دانشگاه تمپل ، فیلادلفیا ، ۱۳۶۸
۲-ایراد سخنرانی در دانشگاه بغداد و دانشگاه موصل ۱۳۵۷
۳-سفر به الجزایر (ایراد سخنرانی) ۱۳۵۱
۴-سفر به مصر و شرکت در کنفرانس اسلامی قاهره با ایراد سخنرانی ۱۳۴۹ سفر به اردن به دعوت دانشگاه عمان (ایراد سخنرانی)

آثاری که از ایشان به زبان های بیگانه ترجمه شده است :

۱-کتاب پس از پنجاه سال (قیام حسین) به زبان عربی ، انگلیسی ،ترکی استانبولی ، ترکی آذربایجانی ، ژاپنی ، اردو
۲-کتاب زندگانی حضرت فاطمه به زبان ترکی استانبولی ، عربی
۳-تاریخ تحلیلی اسلام به زبان عربی ، یونانی

مقالات :

۱-بیش از ۱۰۰ مقاله به زبان فارسی و عربی و که قسمتی از مقاله های فارسی در مجموعه ای به نام از دیروز تا امروز گرد آوری و چاپ شده و مقاله های عربی در مجله های ایران ، الجزایر و عراق چاپ شده است.

کسب افتخارات:

۱-دریافت استادی افتخاری از دانشگاه پکن
۲-ریاست افتخاری انمن بین المللی استادان زبان وادبیات فارسی
۳-استاد ممتاز از دانشگاه تهران
۴-دریافت نشان درجه یک علمی از ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۱۳۷۴

کتاب هایی که به دریافت جایزه نایل شده اند و به عنوان کتاب سال شناخته شده اند:

۱-دره نادره سال ۱۳۴۱
۲-زندگانی فاطمه زهرا ۱۳۶۲
۳-نهج البلاغه ، بهمن سال ۱۳۶۹
۴-شرح مثنوی (جشنواره خوارزمی) ۱۳۸۰

پایگاه اطلاع رسانی علامه سید جعفر شهیدی

http://www.alameshahidi.com

زندگینامه أبى مخنف لوط بن یحیى أزدى غامدى‏(متوفاى ۱۵۷ه.ق )

 أبى مخنف لوط بن یحیى أزدى غامدى‏ (متوفاى ۱۵۷ه.ق)وى از مورخین و راویان به نام کوفه در نیمه اول قرن دوم هجرى است که کتب متعددى در زمینه‏ هاى گوناگونى چون خطبه حضرت زهرا [س‏] و جنگ جمل و صفین، ماجراى شهادت محمد بن ابى بکر و نهضت امام حسین علیه السلام و قیام مختار بن أبى عبیده و غیره نگاشته است. أبى مخنف از اصحاب أئمه علیهم السلام شمرده مى ‏شد و از امام صادق علیه السلام روایت نقل مى کرد. اجداد و خاندانش در زمره محبین و یاران اهل بیت بوده ‏اند بطورى که پدرش [یحیى‏] از یاران على علیه السلام شمرده مى ‏شد.

و جد دومش [مخنف بن سلیم‏] جزو اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بود، و در عهد حکومت على علیه السلام عامل آن حضرت در اصفهان و همدان گردید و در جنگ جمل و صفین در کنار على علیه السلام ایستادگى نمود و دو برادرش صقعب بن سلیم و عبد الله بن سلیم را در جریان نبرد جمل از دست داد لکن با همه این اوصاف نمى ‏توان أبى مخنف را شیعه امامى دانست، چرا که از طریق او هیچ نقل بى‏ واسطه ‏اى از امام سجاد علیه السلام [متوفاى ۹۲ ه] و امام باقر علیه السلام [متوفاى ۱۱۵] نرسیده است.

در حالى که وى همزمان با آن بزرگواران‏ مى ‏زیسته است، بعلاوه نه سال از دوران امامت امام کاظم علیه السلام [متوفاى ۱۴۸ ه] را درک نموده اما حتى یک حدیث از آن بزرگوار به روایت أبى مخنف مشاهده نشده است، علماى رجال شیعه همچون کشى و نجاشى و شیخ طوسى در مورد مذهب او سکوت کرده‏اند و علامه تسترى پس از بحث پیرامون مذهب أبى مخنف مى‏نویسد هیچ کس امامى بودن او را ذکر نکرده است‏ و نهایت سخنى که در مورد او مى‏توان گفت آن است که وى فردى غیر متعصب و نزدیک به مذهب ما بوده است.

‏ شاید بهمین خاطر بوده که علماى أهل سنت همچون ذهبى و دارقطنى و ابن معین روایات أبى مخنف را غیر قابل وثوق و ضعیف دانسته‏اند در حالى که در میان علماى شیعه شیخ طوسى وى را از اصحاب ائمه علیهم السلام شمرده‏ و نجاشى منقولات او را اطمینان‏بخش دانسته و او را شیخ محدثین و راویان کوفه خوانده است. یکى از ارزشمندترین آثار أبى مخنف کتاب [مقتل الحسین‏] مى ‏باشد که به فرموده علامه تسترى صحیحترین مقتل ابى عبد الله علیه السلام به حساب مى‏آید.

وى این کتاب را تقریبا هفتاد سال پس از واقعه عاشورا یعنى در دهه یکصد و سى هجرى نوشته است‏ و از آن رو که خود جزو اهالى کوفه مرکز اخبار فاجعه عاشورا بوده است، غالبا حوادث را با یک و یا حد اکثر با دو واسطه نقل نموده است، در برخى موارد حوادث را از کسانى چون عقبه بن سمعان و غلام عبد الرحمن بن عبد ربه و ضحاک مشرقى نقل نموده که در روز عاشورا در کنار امام حسین علیه السلام بوده ‏اند ولى به شهادت نرسیده و زنده مانده ‏اند، و یا در پاره‏اى موارد از کسانى چون حمید بن مسلم و عفیف بن زهیر و کثیر بن عبد الله شعبى اخبار روز عاشورا را نقل کرده که خود جزو شهود قتل امام حسین علیه السلام بوده ‏اند.

از این رو مقتل او که توسط شاگردش هشام بن محمد کلبى روایت شده است همواره منبعى مستند و موثق و اطمینان‏ بخش محققین و مورخین اسلامى بوده و در کتب خویش از آن نقل مى‏ کرده ‏اند، اما متأسفانه این کتاب در گذر زمان مفقود گردیده و اکنون هیچ نسخه‏اى از آن در دست نیست و اهمیت و اعتبار آن موجب گردید که مورخین متأخرى که به مقتل أبى مخنف دسترسى داشته ‏اند بسیارى از روایات این مقتل را در آثار خویش نقل کنند به طورى که طبرى [متوفاى ۳۱۰ ه] در کتاب [تاریخ الامم و الملوک‏] اکثر روایات مقتل أبى مخنف را همراه با ذکر دقیق اسناد آن نقل نموده است، و پس از او أبو الفرج اصفهانى [متوفاى ۳۵۶ ه] در کتاب [مقاتل الطالبیین‏] اخبار مقتل أبى مخنف را با ذکر نام أبى مخنف در سلسله اسناد نقل نموده که در پاره‏اى از موارد اسناد ابو الفرج کاملا مطابق اسناد طبرى مى ‏باشد،

و بعد از ابو الفرج، شیخ مفید [متوفاى، ۴۱۳ ه] در کتاب [ارشاد] عین روایات طبرى را با تفاوت ناچیزى در الفاظ و عبارات و در برخى موارد با همان ترتیب و به نقل از همان راوى مذکور در روایت تاریخ طبرى آورده است که این خود شاهد گویایى است بر اینکه شیخ مفید نیز همچون طبرى در نگارش بخش مربوط به زندگى امام حسین علیه السلام از مقتل أبى مخنف استفاده کرده ولى به دلیل حذف اسناد روایات، نامى از أبى مخنف به‏ میان نیاورده است.

و در نهایت سبط ابن جوزى [متوفاى ۶۵۴] در کتاب [تذکره الخواص‏] روایات مختصرى از مقتل امام حسین علیه السلام را از زبان هشام بن محمد کلبى نقل نموده که از همسانى و شباهت زیادش با روایات أبى مخنف در طبرى معلوم مى‏شود که آنچه ابن جوزى از زبان هشام بن محمد کلبى نقل نموده در حقیقت همان روایات مقتل أبى مخنف بوده که توسط هشام بن محمد راوى مقتل أبى مخنف نقل شده است و ابن جوزى به جهت رعایت اختصار نام أبى مخنف و سایر راویان واسطه را حذف نموده و تنها به ذکر نام هشام بن محمد در اسناد اخبار اکتفا نموده است.

در میان این منابع چهارگانه، طبرى بیش از سایرین و سپس شیخ مفید بیش از أبو الفرج و ابو الفرج بیشتر از ابن جوزى اخبار مقتل أبى مخنف را نقل نموده‏اند، بعلاوه تنها طبرى و ابو الفرج به ذکر دقیق اسناد و واسطه‏هاى أبى مخنف در نقل حوادث اهتمام ورزیده و شیخ مفید و ابن جوزى غالبا اخبار را بدون ذکر اسناد و یا تنها با درج نام یک نفر از اعضاء سلسله سند نقل نموده ‏اند.

پس از مفقود شدن نسخه اصلى مقتل أبى مخنف هر از چند گاهى بعضى از فضلا و نویسندگان تلاشهایى را در جهت جمع‏آورى روایات مقتل أبى مخنف انجام داده و پاره‏اى از اخبار مقتل أبى مخنف را از آثار مورخین پس از او، گزینش کرده و به صورت غیر مستند و ناقص و گاه تحریف شده و یا آمیخته با گزارشهاى راویان دیگر منتشر مى‏کردند، ولى کاستى‏هایى چون عدم ذکر اسناد، آمیختن گزارشهاى أبى مخنف با اخبار سایر راویان، و یا حتى تحریف و تغییر از اعتبار علمى آنها کاست.

تا اینکه استاد محترم و محقق ارجمند جناب حجه الاسلام و المسلمین محمد هادى یوسفى غروى پس از کوششى فراوان و با روشى علمى، ابتدا روایات مقتل أبى مخنف را از تاریخ طبرى استخراج نموده و سپس منقولات طبرى را باآنچه را که شیخ مفید و أبو الفرج و سبط ابن جوزى از مقتل أبى مخنف نقل کرده بودند تطبیق نموده و پس از یک مقایسه تطبیقى بین این چهار منبع آن را با مقدمه‏اى محققانه پیرامون معرفى أبى مخنف و واسطه‏هایش در نقل حوادث و با پاورقى هاى ارزشمند و رهگشا تحت عنوان «وقعه الطف لأبى مخنف» به چاپ رسانده و بدین وسیله منبع معتبر و گران سنگى از منابع زندگى امام حسین علیه السلام را احیا نموده ‏اند، ترجمه حاضر برگردان فارسى متن آن کتاب مى‏ باشد که با رعایت امانت و استفاده از نزدیکترین واژه‏هاى معادل زیر نظر محقق ممتاز کتاب به پایان رسیده و تا آنجا که رعایت امانت در ترجمه اجازه مى ‏داد مطالب آن به فارسى روان برگردانده شده است.

در پایان ضمن تقدیر و تشکر و آرزوى موفقیت روزافزون براى محقق ارجمند کتاب که با قبول زحمت‏هاى پى درپى، و رهنمودهاى رهگشاى خویش، این جانب را در ترجمه این کتاب یارى نموده‏اند، توجه خوانندگان را به نکات زیر جلب مى‏ کنم.

۱- آنچه از مقتل أبى مخنف در تاریخ طبرى نقل گردیده بر اساس شیوه مرسوم تاریخ‏نگارى در قرون اولیه تاریخ اسلام، به صورت نقل اخبار مجزا از یکدیگر بوده است، در حالى که امروزه این شیوه پسندیده نیست و مطالعه آن براى خوانندگان ملال‏آور مى‏باشد از این رو محقق محترم کتاب اسناد را از متن حذف و در پاورقى درج نموده و با توجه به زمان و مکان وقوع حوادث، اخبار طبرى را دسته‏بندى و منظم نموده و کتاب را به صورت یک گزارش هماهنگ و مرتب و منظم از نهضت امام حسین علیه السلام در آورده است، بنابراین اگر در اخبار منقول طبرى جابجایى‏هایى صورت پذیرفته و گاه بخشى از یک خبر به دنبال قسمتى از خبر دیگر ذکر گردیده با عنایت و بصریت بوده است نه سهو و نسیان.

۲- متن کتاب از روایات أبى مخنف در تاریخ طبرى ترتیب یافته سپس در پاورقى، با منقولات سه کتاب ارشاد و مقاتل الطالبین و تذکره الخواص تطبیق گردیده است و موارد اختلاف با عباراتى چون [با کمى تغییر و تفاوت‏]، [با اندکى جابجایى و حذف‏] تذکر داده شده است.

۳- خوانندگان محترم مى ‏توانند براى سهولت رجوع به آدرس‏هاى مندرج در پاورقى، به مشخصات دقیق زمان و مکان و مرکز نشر منابع و مآخذ در فهرست منابع مراجعه نمایند.

اعاذنا الله و ایاکم ان شاء الله

مقدمه ترجمه وقعه الطف//جواد سلیمانى

زندگینامه سید محسن بن عبدالکریم «سید محسن امین حسینی عاملی» (متوفی ۱۳۷۲ ه.ق)

سید محسن بن عبدالکریم معروف به سید محسن امین حسینی عاملی (م ۱۳۷۲ ق).وی در سال ۱۲۸۴ ق در شقراء که روستایی از جبل عامل است متولد و در سال ۱۳۷۲ ق پس اخذ و رسیدن به مدارج عالیه علم و اجتهاد در دمشق در گذشت. او از افاضل و دانشمندان علمای شیعه بوده که آثار قلمی او به خصوص در تاریخ، فقه، تراجم و رجال، از جایگاه شایسته ای بین علماء و بزرگان برخوردار است.

اساتید:

سید محمدحسین،

سید جواد مرتضی،

سید نجیب الدین فضل الله عاملی،

سید احمد کربلائی،

شیخ محمد باقر نجم آبادی،

شریعت اصفهانی،

آخوند خراسانی،

حاج آقا رضا همدانی،

شیخ محمد طه نجف.

شاگردان:

سید مهدی آل ابراهیم،

شیخ منیر،

شیخ عبدالطیف شبلی،

تقی دمشقی و …

تالیفات

این کتاب حاوی شرح حال تمام بزرگان و شخصیتهای شیعه مذهب از صدر اسلام تا عصر مؤلّف از قبیل صحابه پیامبر، تابعین، علماء، راویان حدیث، محدثان، قرّاء، مفسران، فقها، حکماء، متکلمان، منطقین، ریاضی دانان، نحویین، صرفین, لغویین و دانشمندان علوم معانی بیان و غیره در تمام رشته های علوم انسانی، تجربی و حتّی پادشاهان، امرا، اعم از زنان و مردان با ذکر تاریخ تولد وفات و اخبار و لطیفه ها و ذکر پاره ای از نثر و نظم آنها می باشد. ترجمه پادشاهان و امرا و وزراء و سرکردگان هر چند ظالم هم که در کتابهای دیگر یافت نمی شود در این کتاب آمده است. کتاب حاضر حاوی ۱۲۰۰۰ شرح حال است.

مستدرکات اعیان الشیعه به همّت فرزند ایشان در ۱۰ جلد به رشته تحریر در آمده است. فرزند ایشان حسن امین می نویسد، پدرم شخصیتهایی را که در قید حیات بودند در کتاب خودش نمی آورد. من شخصیت هایی را که بعد از پدرم از دنیا رفته بودند و آنهایی را که از قلم پدرم افتاده بودند در مستدرکات جمع آوری کردم.
کتاب اعیان الشیعه و مستدرکات آن از ارزشمندترین مجموعه رجالی و شخصیت شناسی شیعه است که مورد اعتماد عموم بزرگان و دانشمندان می باشد.

وضعیت نشر:

کتاب اعیان الشیعه در یازده جلد به زبان عربی به همّت انتشارات دارالتعارف بیروت در سال ۱۴۰۶ هـ . ق منتشر شده است.

حافظ فرزانه – مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

زندگینامه ابوالفرج یا ابوالفتح محمدبن ابی یعقوب اسحاق الندیم«ابن الندیم»(متوفی۳۸۵ه.ق)

ابوالفرج یا ابوالفتح محمدبن ابی یعقوب اسحاق الندیم . مولد او بگفته ابن ابی اصیبعه در کتاب طبقات الاطباء بغداد است و وفاتش بقول ابن نجار در ذیل تاریخ بغداد چهارشنبه بیستم شعبان ۳۸۵ ه’ ۳۹ . ق. باشد. از سوء حظ از حیات او چیزی در دست نیست .

یاقوت در معجم الادبا گوید: بعید نیست که ابن الندیم نیز مانند بسی بزرگان عصر خویش وراق و کتابفروش بوده است و نیز گوید او مذهب شیعی معتزلی داشت

آثار

و از تصنیفات او الفهرست و

کتاب تشبیهات است انتهی .

از چند جای الفهرست من جمله در ترجمه مرزبانی برمی آید که کتاب الفهرست رادر ۳۷۷ بپایان رسانیده است ولیکن محتمل است که مدتی پس از این تاریخ نیز ابن الندیم حیات داشته و منقصت های کتاب را بمرور رفع میکرده است چه در ترجمه ابن جنخی تاریخ ۳۹۲ و در ترجمه مرزبانی تاریخ ۳۸۸ و در ترجمه ابن نباته تمیمی تاریخ ۴۰۰ دیده میشود.

لکن هیچیک از این ها زنده بودن او را در این سنوات اثبات نمی کند چه خود او در کتاب خویش از اهل خبر تمنا میکند واجازه میدهد که نقیصه های کتاب او را مرتفع کنند (و زعم بعض الیزیدیخه ان خ له ُ للحسن بن علی نحوا من مائهکتاب و لَم نرها فَان رای ناظر فی کتابنا شیئاً مِنها الحقها بموضعا).

از تاریخ ولادت او نیز در هیچ جاجز طبقات الاطبا سندی به دست نیست فقط در الفهرست درترجمه صفوانی گوید در ۳۴۶ او را دیدم و در ترجمه بردعی می آورد که در ۳۴۰ بصحبت او رسیدم و با او موانست داشتم و کتاب الفهرست ابن الندیم گنجینه ای است شامل تمام کتب مولفه و منقوله عالم اسلامی تا اواخر قرن چهارم هجری در هر علم و در هر فن و شرح حال مولفین و نقله و بسی فوائد دیگر چون تفصیل ادیان و مذاهب سالفین و ملل و نحل گذشته .

و اصحاب رجال بعد از ابن الندیم مانند ابن ابی اصیبعه در طبقات الاطبا و قفطی در تاریخ الحکماء همگی روشنی از این نور و قبس از این طور برده اند تا آنجا که میتوان گفت تاریخ الحکماء قفطی جز تطویلی ممل خ از جزئی از این کتاب نیست . و بزرگترین فائده این کتاب در زنده ماندن نام آن کتب است که طوارق حدثان و صروف ملوان و بالاخص نهب و هدم و خرق و حرق ملاعین مغول شیرازه های آن بگسسته و صحائف آنرا با غسلین دوزخ توحش از صفحه روزگار بشسته است .

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوبکر جوهرى (متوفی۳۲۳ه.ق)

ابوبکر محمد بن عبدالعزیز جوهرى بصرى بغدادى از اخباریان و مورخانى است که آثار وى از میان رفته اما فقرات فراوانى از آن ها در کتابها برجاى مانده است .

دو تن از مشایخ برجسته وى یکى عمر بن شبه مؤ لف تاریخ المدینه المنوره و دیگرى محمد بن زکریا الغلابى (م ۲۹۸) است . وى خود استاد ابوالفرج اصفهانى است که اخبار از وى را در الاغانى ومقاتل الطالبیین (۴۳۹)از او نقل کرده است .

کتابى از وى در مآخذ یاد شده کتاب السقیفه و فدک است . این کتاب در اختیار ابن ابى الحدید بوده و او به این نکته تصریح کرده است . این کتاب همچنین در دست على بن عیسى اربلى (م ۶۹۲) بوده و در کشف الغمه ازآن استفاده کرده است . فقرات نقل شده ازآن در شرح نهج البلاغه بسیار فراوان است .

استاد محمد هادى امینى ، این فقرات را گردآورى وکتاب السقیفه و فدک ابوبکر جوهرى رابازسازى کرده است .از روایات کتاب ، چنین بر مى آید که وى جامع اخبار بوده و در این جهت ، جانبدارى از فرقه خاص نکرده است . وى به هیچ روى در منابع ، به عنوان فردى شیعه معرفى نشده است .

کتاب السقیفه و فدک ، حاوى روایات فراوانى ازعمر بن شبه است . به نظر مى رسد این اخبار ازبخش مفقود کتاب تاریخ المدینه ابن شبه بوده که اخبار سقیفه در آن بوده است . بدین ترتیب بخشى از قسمت مفقود تاریخ المدینه ابن شبه ، مى تواند بازسازى شود.

نام ابوزید عمر بن شبه در مدخل بسیارى از اسناد موجود در کتاب دیده مى شود. نیز روایاتى از غلابى در این کتاب آمده که آن ها نیز باید ازآثار همو باشد که خود از اخباریان برجسته است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه قدامه ابن جعفر (متوفی۳۳۷ ه ق)

قدامه ابن جعفر مکنی به ابوالفرج کاتب بغدادی به گفتهء یاقوت نصرانی بود و به دست المکتفی بالله اسلام آورد وی یکی از فصحا و بلغا و فلاسفه و در علم منطق زبانزد دانشمندان بود ابوالفرج بن جوزی مرگ او را به سال (۳۳۷ ه ق) نوشته

آثار

و صاحب دیوان الاسلام تألیفات ذیل را برای او ذکر کرده است:

۱ – کتاب الخراج این کتاب در لیدن به سال ۱۸۹۲ م چاپ شده است

۲- نقدالشعر این کتاب مشتمل بر بیست باب است از قبیل تشبیه و مبالغه و طباق و جناس این کتاب در آستانه به سال ۱۳۰۲ ه ق در ۸۹ صفحه به چاپ رسیده است (معجم المطبوعات ج ۲ ستون ۱۴۹۴ و ۱۴۹۵ ) قدامه بن جعفر بغدادی از نویسندگان متقدم و بلغا و فصحائی است که در منطق و فلسفه استاد بوده است وی در روزگار مکتفی بالله خلیفه میزیست و به دست وی اسلام آورد و در بغداد به سال ۳۱۰ ه ق (= ۹۲۲ م) وفات کرد تألیفاتی دارد، از جمله:

۱ – السیاسه

۲ – البلدان

۳ – زهرالربیع در اخبار و تاریخ 

۴ – نزهه القلوب (از اعلام زرکلی ج ۲ ص ۷۹۲).

قدّامه بن جعفر(م ۳۳۷؟)
قدامه بن جعفر بن قدامه از مورخان قرن چهارم هجرى است . ابن ندیم نوشته است که جدى وى نصرانى بود که به دست المکتفى عیاسى مسلمان شد. وى از بلغا و فصحا وفلاسفه و منطقدان است .

آثار

برخى از کتابهاى او عبارتند ازکتاب الخراج ،کتاب السیاسه و… مسعودى در مقدمه مروج الذهب ، از وى ستایش شایسته اى کرده و نوشته است که او خوش تاءلیف است و با عبارات کوتاه معانى بلندى را عرضه مى کند. براى نمونه ، به کتاب زهر الربیع و کتاب الخراج او نگاه کن تا درستى سخن مارا دریابى .

یاقوت کتاب زهرا الربیع فى الاخبار اورا به نقل از ابن ندیم آورده است ، اما در متن موجود الفهرست ، نام این کتاب نیامده است .

آگاهى چندانى از زندگى وى در دست نیست . یاقوت نوشته است که وى کاتب ابن الفرات بوده است . وى درباره این سخن ابن جوزى که نوشته است :او در سال ۳۳۷ درزمان مطبع عباسى درگذشت مى نویسد که به سخن ابن جوزى اعتمادى ندارد وآخرین خبرى که درباره قدامه به دست اورسیده آن که ابوحیان گفته است که در سال ۳۲۰ وى مجلس مناظره سیرافى با متّاى منطقى بوده است .

آنچه مهم است کتاب الخراج و صناعه الکتابه اوست . برخى از آثار ادبى وى برجاى مانده و یکى نیز توسط طه حسین چاپ شده که مصحح کتاب الخراج در مقدمه یادآور شده است . وى این کتاب را که از هشت منزل ، چهارمنزل اخیر آن برجاى مانده به عنوان راهنماى کاتبان که نیاز به دانستن مسائل مختلفى داشته اند تاءلیف کرده است .

به عنوان مثال ، میزل سوم مفقود آن در امر بلاغت بوده و منزل چهارم آن درباره انشاء.از موضوع دو منزل نخست آگاهى درستى در دست نیست . در منزل پنجم که نخستین بخش موجود است ، از دیوانهاى حکومتى سخن گفته . در منزل ششم جغرافیاى زمین را از شرق و غرب بحث کرده است . در منزل هفتم از اموال و درآمدها و در منزل هشتم در باره پیدایش جامعه و فربگى آن و برآمدن و زوال جامعه انسانى و همچنین سیاست و اداره امور.

اشاره کردیم که در تاءلیفات او، کتابى با نام کتاب السیاسه نیز بوده است . آگاهى هایى که وى در زمینه شکل گیرى جامعه انسانى وسیر تحول آن به دست داده ، با توجه به گرایشهاى فلسفى مؤ لف و آگاهى او از اندیشه هاى رایج ، بسیار مهم و نیازمند بررسیهاى جامعه شناسانه است .

از ابواب مهم کتاب ، منزل هفتم آن است که شمن بابى مبسوط دربار فتح شهرها سخن گفته و در زمینه فتوحات اخبار تفصیلى جالبى را داده است . باب نوزدهم این منزل از صحفه ۲۵۶ تا صفحه ۴۲۴ تاریخچه اى است از فتح مناطق مختلف .
در میان مباحث ، گاه نام کسنى از راویان ومحدثان و مورخان دیده مى شود.

یک نمونه از ابوعبید قاسم بن سلام است که به احتمال ازکتاب الاموال او استفاده کرده است .واقدى و یحیى بن آدم  در صفحات مختلفى آمده است .

از کتاب ، علائق مذهبى مؤ لف به دست نمى آید. با این حال آنچه که در باره فدک آورده و تعبیر رضوان الله علیها براى فاطمه زهرا(ص ) قابل توجه است .

کتاب الخراج به کوشش محمد حسین الزبیدى در سال ۱۹۸۱ در بغداد به چاپ رسید است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابن شادى (نیمه نخست قرن ششم )

یکى ازاثار تاریخى که در قرن ششم به فارسى نوشته شده و به عنوان مجهول المولف به چاپ رسیده کتاب مجمل التواریخ والقصص است . مصحح ارجمن آن مرحوم ملک الشعراء بهار تاءلیف آن را به سال ۵۲۰ هجرى نوشته است .

اخیرا یکى از محققان با شواهد چندى چنین اظهار کرده است که این کتاب از ابن شادى مى باشد.از کتاب به دست مى آید که مؤ لف درهمدان زندگى مى کرده است . کتاب مزبور به همت مرحوم رمضانى صاحب انتشارات کلاله خاور چاپ شده است .

منابع مولف

مؤ لف چندى استفاده کرده و نام برخى از آثار مورد استفاده خود را یاد کرده که شمارى از آنها عبارتند از:

تاریخ حمزه اصفهانى ،

تاریخ طبرى ،

تاریخ یعقوبى ،

تاریخ اصفهان حزمه اصفهانى ،

همدان نامه عبدالرحمان بن عیسى همدانى ،

اخبار نریمان و سام و کیقباد و افراسیاب از ابومؤ ید بلخى ،

کتاب الفتوح ،

مجموعه بوسعدآبى و…

این کتاب در بیست پنج باب تدوین شده .تا باب هشتم ، جدول خلفا و شاهان است . باب نهم تا هجدهم پیش از اسلام و تاریخ ترکان وهندوان و روم و انبیاء است . (تاصفحه ۲۲۵) بعد از آن به تاریخ اسلام رسیده که تاریخ خلفا را تا زمان خود آورده است . این مفصل ترین باب از ابواب کتاب است .

باب بیست ویکم به امیران و شاهان معاصر خلفا پرداخته و باب بیست و یکم را به القاب شاهان دربلاد مختلف اختصاص داده و درباب بیست و دوم از مقابر بزرگان و کشته شدگان و اخبار آنها یاد کرده است . دراین باب فصلى به اهل بیت اختصاص داده شده ، ابتدا از فاطمه زهرا(ص ) سخن گفته ، پس ازآن شرح حال دوازده امام را آورده است .

البته این به معناى تشیع او نیست چرا که خودش پس از بیان شرح حال امامان مى نویسد: و این جماعت آنند که اهل شیعت و علویان ، ایشان را سید عشیرت و امام اهل بیت پیغامبر علیه السلام شمرند.پس از آن سایرعلویان از فرزندان امام حسن (ع ) سخن مى گوید. بابها پایانى کتاب درجغرافیاى عالم است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه محمد بن احمد تمیمى (متوفی۳۳۳ه.ق)

از فرزندان امرای مغرب و مورخ محمد بن احمدبن تمیم التمیمی المغربی الافریقی، مکنی(۳۳۳ ه ق)به ابوالعرب و حافظ حدیث است وی از مردم قیروان افریقیه است.

آثار

او راست:

  1. طبقات علماء افریقیه
  2. عباد افریقیه
  3. کتاب التاریخ
  4. مناقب بنی تمیم
  5. المحن و موت العلماء

و جز اینها (از اعلام زرکلی ج ۳ ص ۸۴۶).

ابوالعرب محمد بن احمد تمیمى یکى از مورخان افریقیه اى ناشناخته در شرق اسلامى قرن چهارم هجرى است که اثرى بدیع در تاریخنگارى دوران اسلامى که خوشبختانه برجاى مانده ، پدید آورده است . کتاب پرارج وى کتاب المحن است . در ادبیات تاریخى ما در ضمن کتابها، آثارى درباره کشته شدگانى که ناجوانمردانه و ترورگونه به قتل رسیده اندداریم . نیز آثار درباره مقتل اشخاص مختلف که نمونه هاى آن را میان آثار نویسندگان مختلف دوره تک نگارى مشاهده کردیم .

در همین زمینه آثارى وجود دارد که مصایب و محنت هاى شخصى خاصى را فهرست کرده است . مانند کتاب محنه امیر المؤ منین از ابن داءب (م ۱۷۱) کتاب محنه احمد بن حنبل از صاح بن احمد بن حنبل (م ۲۶۵)* کتاب محن الرسول و ذکر احن اعدائهم از محمد بن احمد صفوانى .

 اما کتاب تمیمى حاوى فهرستى از رجالى است که هرکدام به نوعى گرفتار مصایب و محنتها شده و بسیارى از آنها در ضمن این مصایب کشته شده اند. با توجه به این که تاءلیف کتاب در نیمه نخست قرن چهارم است طبعا اثرى است کهن که مى تواند اخبار بدیعى درباره اشخاص مهمى باشد که در آن روزگار نقشى تاریخى برعهده داشته اند. مقصود وى از محن ، انواع و اقسام مصایبى است مانند زندان و تبعید و شکنجه و قتل جز اینها که صحابه و تابعین و علما و فقها و امرا وخلفاگرفتار آن شده اند.

ابولعرب تمیمى نویسنده کتاب المحن ، از شاهزادگان افریقیه اى است که روى به درس وعلم آورده و در نهایت به منصب مفتى مذهب مالکى در آن دیار انتخاب شده است . وى از کسانى است که در زمان خویش با دولت فاطمى جدید التاءسیس در افریقیه درگیر شده است . وى آثار متعددى در فقه و تاریخ و شرح حال علماى افرقیه نگاشته که چهارده عنوان است .

وى در بیان محنت افراد، بحث را با مقدمه اى حدیثى درباره محنت و بلا آغاز کرده و پس از اشارتى به قتل عثمان ، از ترور عمر و سپس مجددا ازعثمان سخن گفته و در ادامه نمونه هاى بعدى را بر اساس نظم و ترتیب تاریخى مى آورد. شیوه وى استفاده از اسناد بوده و اخبار خویش را به صورت مسند نقل مى کند، گرچه گاه براى شکل داده به ترکیب یک خبر، چند روایت مشابه را درهم داخل مى کند و اسامى راویان را درآغاز مى آورد.

در موردى کتاب داود بن حصین که از موالى عثمان بوده درباره کشته شدگان روز حره یک جا از طریق واقدى نقل شده است .به هر روى ، تقریب در بیشتر نقلها مى توان به راحتى سند هر خبر را ملاحظه و از این زاویه آن را ارزیابى کرد.

برخى از افرادى که خبر قتل یا محنت آنها در این کتاب آمده عبارتند از: عمر، عثمان ، على بن ابیطالب (ع ) طلحه وزبیر و عمار، محمد بن ابى بکر، برخى مقتولان جمل ، وغارتهاى معاویه ، خباب بن ارت ، عمروبن حمق ، حسن بن على (ع )، عمیر بن هانى و همدان مؤ ذن على (ع )، کشته شدگان روز حره ، (در این قسمت با تفصیل سخن گفته شده است )، عمر بن سعد، سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه ، کشته شدگان جنگ جماجم مانند ابن ابى لیلى ، کمیل ، سعید بن جبیر، نفس زکیه ،و…
کتاب المحن به کوشش یحیى وهیب الجبورى درسال ۱۴۰۳ توسط دارالغرب الاسلامى بیروت منتشر شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه عبدالملک ابن حسین عصامى مکى(۱۰۴۹-۱۱۱۱ه.ق)

عبدالملک بن حسین بن عبدالملک عصامى مکى شافعى از مورخان مکى (مدفون در بقیع ) مولف کتاب سمط النجوم العوالى فى اءنباء الاوائل والتوالى اثرى چهار جلدى در تاریخ عمومى اسلام تا روزگار خود با محور قرار دادن شهر مکه است . وى حوادث تاسال ۱۰۹۹ را در کتاب خود آورده است .

وى در مقدمه کتاب اشاره به اهمیت تاریخ کرده ویاد آور شده است که گرچه تاریخ در ظاهر یک مشت حوادث است اما در باطن آکنده از عبرت و اعتبار است . وى از شافعى نقل کرده که گفته است علم التاریخ یزید فى العقل . او به نقادى آنچه در تاریخ آمده اشاره کرده و خبر جعل نامه اى از سوى یهودیان خیبر راآورده که ادعا کردندرسول خدا (ص ) در خبیر آن را در اسقاط جزیه از آنان نوشته و در آن شهادت جممعى از صحابه نیز بوده است .

وقتى این نامه ب دست خطیب بغدادى رسید، آن را تکذیب کرد و گفت : چطور ممکن است شهادت معاویه پاى این نامه باشد، با این که او در فتح مکه مسلمان شده است ؟ نیز چگونه ممکن است شهادت سعد بن معاذ باشد در صورتى که وى پس از غزوه خندق درگذشته است !

عصامى در همان مقدمه فهرستى مشتمل بر ۱۰۵ کتاب تاریخى ازآثار که وى از آن ها در تاءلیف کتاب خود بهره گرفته به دست داده است (۵۸۰)این فهرست نشانگر دامنه کار وى در بهره گیرى از آثار تاریخى است که برخى ازآنها تا کنون نیز ناشناخته باقى مانده است . این کتاب درچهار بخش منظم شده است .

بخش نخست درباره انبیاى سلف و آباء پیامبر، بخش دوم سیره نبوى ، بخش سو در تاریخ خلفاى نخست تا امام حسن (ع ) و بخش پایانى از دولت اموى تازمان مولف . در این بخش وى به ترتیب از دولتهاى اموى ، عباسى ، فاطمى ، ایوبى ، ترکمانى ، و عثمانى ، سخن گفته است . خاتمه کتاب ک از صفحه ۱۱۰ مجلد چهارم کتاب (۵۸۴) درباره انساب طالبیان و حاکمان علوى مکه خاندان اشراف است . این بخش از هر حیث مشتمل بر نکات تازه اى درباره شهر مکه و رخدادهاى محلى آن است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه على بن الحسین مسعودى (متوفی ۳۶۴)

 على بن الحسین بن على مسعودى هذلى بوده. علت اینکه او را مسعودى میگویند اینست که از فرزندان عبد الله بن مسعود صحابى است. مسعودى جد مادرى شیخ طوسى بوده.

ولادت مسعودى چنانکه در صفحه (۲۷۳) جلد اول مروج الذهب نگاشته شده در بابل بوده. بنابراین قول ابن ندیم که در صفحه (۲۱۹) فهرست میگوید: مسعودى از اهل مغرب است درست نیست.

مسعودى زمانى را در بغداد و بیشتر در مصر نشو و نما کرد و براى طلب علم به دورترین شهرها از جمله بفارس و کرمان رفت و در سنه (۳۰۹) هجرى در اصطخر اقامت کرد، در سال بعد قصد هند را نمود و بجانب ملتان و منصوره حرکت کرد، بعد از آن بسوى کنبایه و صیموره و سراندیب برگشت، از آنجا از طریق دریا بجانب چین رفت و دریاى هند را تا مداغسکر دور زده بطرف عمان مراجعت کرد.

مسعودى در سنه (۳۱۴) بجانب ما وراء آذربایجان و جرجان کوچ کرد و از آنجا بطرف شام و فلسطین حرکت نمود و در سنه (۳۳۲) بسوى انطاکیه و نواحى شام و دمشق مسافرت کرد و اخیرا در مصر جایگزین گردید و در سنه (۳۴۵) به فسطاط وارد شد مسعودى در ماه جمادى الآخره سنه (۳۴۵) در مصر وفات یافت.

اقوال علماء شیعه درباره شیعه بودن مسعودى:

مسعودى از شیعیان دوازده امامى و از بزرگان و معتمدین بوده،چنانکه علماء اعلام شیعه اعتراف کرده ‏اند:

۱- علامه حلى در کتاب خلاصه فرموده: مسعودى از علماء مورد وثوق ما شیعیان است

۲- در کتاب ریاض العلماء فرموده: مسعودى یکى از بزرگان و پیشینیان علماء امامیه و همزمان با شیخ صدوق علیه الرحمه بوده

۳- مؤلف ریاض العلماء از سید داماد در حاشیه رجال کشى نقل کرده که شیخ طوسى فرموده: مسعودى شیخى است جلیل، مورد وثوق و نزد شیعه و سنى امین است

۴- علامه مجلسى در کتاب وجیزه مسعودى را از ممدوحین شمرده و در کتاب بحار جلد اول در فصل دوم ذکر کرده که نجاشى مسعودى را از راویان شیعه بشمار آورده

۵- سید بن طاووس در کتاب فرج المهموم فرموده: از آن افرادى که به علم نجوم (ستارگان) عمل میکرده شیخ فاضل و شیعه على بن الحسین مسعودى صاحب کتاب مروج الذهب است

۶- ابن ادریس حلى در کتاب الحج کتاب سرائر میفرماید: مسعودى از نویسندگان ما علماء شیعه و معتقد بحق بوده

۷- ابو على حائرى در کتاب منتهى المقال فرموده: مسعودى از بزرگان علماء و از فضلاء پیشینیان امامیه و اثناعشریه بوده و تا کنون کسى را ندیدم که در شیعه بودن این مرد توقف کند

۸- در کتاب روضات الجنات میفرماید: بین اهل تسنن مشهور است که مسعودى شیعه بوده و شواهدى از براى شیعه بودن او ذکر کرده

۹- مرحوم حاج میرزا حسین نورى در خاتمه کتاب مستدرک جلد سوم صفحه (۳۱۰) کلمات علماء را درباره شیعه و ثقه بودن مسعودى ذکر کرده.

اقوال علماء سنى درباره سنى بودن مسعودى:

۱- ابن حجر در کتاب لسان المیزان، جلد چهارم صفحه (۲۲۵) میگوید: مسعودى شیعه معتزلى بوده

۲- سبکى در کتاب طبقات‏ شافعیه، جلد دوم، صفحه (۳۰۷) میگوید: گفته شده: مسعودى معتقد بعقیده معتزله بوده

۳- ملا کاتب چلبى در کتاب کشف الظنون در لغت (مروج) مسعودى صاحب مروج الذهب را از علماء اهل تسنن بشمار آورده

۴- یاقوت حموى در کتاب معجم الادباء مسعودى صاحب مروج الذهب را از علماء سنی ها مى ‏داند.

تألیفات مسعودى:

نجاشى در کتاب رجال، تألیفات مسعودى را بدین نحو نگاشته:

۱- کتاب المقالات فى اصول الدیانات و الزلف

۲- استبصار

۳- بشر الحیات

۴- بشر الابرار

۵- الصفوه فى الامامه و الهدایه الى تحقیق الولایه

۶- المعالى فى الدرجات

۷- الابانه فى اصول الدیانات

۸- اثبات الوصیه

۹- رساله الى ابن صفوه المصیصى

۱۰- اخبار الزمان من الامم الماضیه و الاحوال الخالیه

۱۱- مروج الذهب.

شیخ حر عاملى در کتاب امل الآمل نقلا از حاشیه ‏اى که شهید ثانى بر کتاب خلاصه زده تألیفات مسعودى را اینطور نقل کرده:

۱- کتاب الانتصار

۲- کتاب الاستبصار

۳- کتاب الاوسط که از مروج الذهب بزرگتر است

۴- اسماء القضایا و التجارب و النصره

۵- مزاهر الاخبار و طرائف الآثار

۶- حدائق الازهار فى اخبار آل محمد صلى الله علیه و آله

۷- الواجب فى الاحکام اللوازم.

در کتاب روضات الجنات صفحه (۳۷۹) درباره تألیفات مسعودى مى ‏نویسد:

۱- کتاب ذخائر العلوم و ما کان فى سالف الدهور

۲- الرسائل و الاستذکار لما مر فى سالف الاعصار

۳- التاریخ فى اخبار الامم من العرب و العجم

۴- التنبیه و الاشراف

۵- خزائن الملک

۶- سر العالمین

۷- البیان فى اسماء الائمه

۸- اخبار الخوارج

۹- کتاب‏

الادعیه چنانکه کفعمى در کتاب مصباح نسبت آن را بمسعودى داده.

 ابن ندیم در کتاب فهرست، صفحه (۲۱۹) مینگارد: اسماء القرابات و الرسائل مال مسعودى است. ابن حجر در لسان المیزان، جلد چهارم، صفحه (۲۲۴) مى‏نویسد: کتاب التعیین للخلیفه الماضى تألیف مسعودى است. کتبى در کتاب فوات الوفیات، جلد دوم، صفحه (۴۵) مینگارد: کتاب البیان فى الاسماء الائمه تألیف مسعودى است. یاقوت هم در کتاب معجم، جلد سیزدهم صفحه (۹۴) کتاب مزبور را از مسعودى مى‏ داند.

کتاب اثبات الوصیه:

علمائى که کتاب اثبات الوصیه را از مسعودى صاحب مروج الذهب میدانند از این قرارند:

۱- نجاشى در کتاب رجال

۲- علامه حلى در کتاب خلاصه

۳- شهید ثانى در حاشیه‏اى که بر خلاصه علامه زده

۴- علامه مجلسى در کتاب بحار ۵- ابو على حائرى در کتاب منتهى المقال

۶- خوانسارى در کتاب روضات الجنات

۷- محدث نورى در خاتمه مستدرک، جلد سوم صفحه (۳۱۰)

۸- مامقانى در کتاب تنقیح المقال و شاید همان باشد که یاقوت در کتاب معجم ذکر کرده

۹- کتبى در کتاب فوات الوفیات عین اثبات الوصیه را ذکر کرده و شاید منظور از کتاب تعیین خلیفه الماضى- که ابن حجر در کتاب لسان المیزان آن را از تألیفات مسعودى میداند- همین کتاب اثبات الوصیه باشد

۱۰- کاشف الغطاء در کتاب اصل الشیعه و اصولها در صفحه (۵۱) چاپ ششم نجف اشرف

۱۱- شیخ آقا بزرگ تهرانى در جلد اول کتاب الذریعه- نقل از مقدمه کتاب اثبات الوصیه چاپ نجف اشرف- مترجم.

مقدمه  ، ترجمه إثبات الوصیه //محمد جواد نجفى‏

زندگینامه ابوالفرج اصفهانى (۲۴۸-۳۵۶ه.ق)

ابوالفرج على بن الحسین بن هیثم قرشى اموى ازنسل هشام بن عبد الملک ، یکى از برجسته ترین مولفان مسلمان در ثبت تاریخ ادب عربى و نگارش ‍ موارد تاریخى مهم در تاریخ فرهنگ در تمدن اسلامى است . ابن ندیم که خود از معاصران اوست ،از وى یاد کرده و از برخى آثارش نام برده است .اثر تاریخى محض او مقاتل الطالبیین است .

اما وى کتاب الاغانى نیز که شرح حال شاعران و آوازه خوانان است ، سرشار از نقل هاى تاریخى حوادث صدر اسلام است . در آنجا، به مجرد آن که نام بزرگى سوژه سخن مى شود، شرحى تاریخى از حوادثى که پیرامون وى رخ داده و او در آنها مشارکتى داشته آمده است . کتاب اغانى یکى از بهترین آثارى است که از قرون نخست هجرى در فرهنگ مکتوب اسلامى برجاى مانده و از نظر ادبى و تاریخ ادب عربى ، قابل مقایسه با هیچ اثر دیگرى نیست .

ابوالفرج رساله هاى کوچکى مانند کتاب ادب الغرباء وکتاب الدیارات دارد که هردو به چاپ رسیده است . برخى از مشایخ وى عبارتنداز: ابوبکر بن درید، ابوبکر بن الانبارى ، محمد بن جریر طبرى ، جعفر بن قدّامه .نگاهى اجمالى به کتاب مقاتل الطالبیین وى که شرحى از احوال کشته شدگان آل ابى طالب است ، گرایش شیعى وى را نشان مى دهد. این مساءله ، با توجه به اموى بوده او در نسب شگفت انگیز است . با این حال ، تشیع او، نوعى تشیع عراقى و شبه معتزلى است نه تشیع امامى .

ابن عماد کاتب نوشته است .:و من العجائب اءنه مروانى یتشیّع .این گرایش ‍ معتدل او سبب شده تا وى اخبار فراوانى را نقل کند بدون تعصب مذهبى ارائه شده است . وى در اغانى و نیز کتاب مقاتل ، سخت به شیوه حدیثى و یاد اسناد پایبند است و از این جهت ، فرصت مناسبى را براى تحقیق در منابع روایاتى که نقل کرده ، فراهم آورده است که البته توجه وى به اشعار و اغانى مشتى فاسق و مشروب خوار و رقاص سبب شده تا از نقطه نظر دینى چندان محل اعتنا و اعتبار نباشد.

باید توجه داشت که کتاب اغانى ، صرفنظر از آن که موضوعش شرح حال ادباست ، به طور پراکنده اخبار بخشهاى فراوانى از تاریخ اسلام را در خودآورده است . بحث مبسوط وى درباره امام حسین (ع ) و فرزندش ‍ سکنیه ، بحث از عبدالله بن زبیر و دولت وى ، حوادث فراوانى از ایام العرب در جاهلیت و صدها مورد متاشبه ، در کتاب اغانى درج شده است . لازم است تا بخشهاى تاریخى این کتاب تفکیک و براساس تسلسل تاریخى مرتب به چاپ برسد.

بخشى از کتاب اغانى در نیمه نخست قرن نوزدهم در اروپا چاپ شد. بعدها در اواخر همان قرن در مصربه چاپ رسید و پس از مدتى دارالکتب مصر چاپ منقحى ازآن عرضه کرد. آخرى چاپ آن با فهارش مفصل از داراحیاء التاریخ العربى در بیروت است که در سیزده مجلد به چاپ رسیده است .

کتاب مقاتل الطالبیین نیز در نوع خود بسیار با ارزش است . پیش از ابولفرج احمد بن عبیدالله ثقفى کتابى با عنوان کتاب المبیضه فى اخبار مقاتل آل ابى طالب نوشته بود.گویا اثار دیگرى هم در این زمینه بوده است . به هر روى این اثر برجاى مانده و اخبار زیادى در سرگذشت خاندان علویان را نگاه داشته است . کتاب مزبور با تحقیق احمد صقر به چاپ رسیده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابونصر مقدسى (نیمه قرن چهام )

مطهر بن مطهر (یا طاهر) مقدسى از مورخان و مولفان قرن چهارم هجرى است . وى مولف کتاب البدء والتاریخ است که اثرى تاریخى و از جهاتى شبیه به مروج الذهب مسعودى است .زمان تاءلیف کتاب در سال ۳۵۵ هجرى است و خود وى این مطلب را در مقدمه کتاب خویش آورده است .

جزء اول این کتاب در سال ۱۸۹۹ توسط کلمان هوار در پاریس ‍ به نام ابوزید احمد بن سهل بلخى (۳۲۲) چاپ شد. اما روى صفحه نخست جزء سوم که به سال ۱۹۰۳ چاپ شد آمد که کتاب از مطهر بن طاهر مقدسى (المنسوب تاءلیفه لابى زید احمد بن سهل بلخى ) است . وى این مطلب را از آنچه در غرر السیر ثعالبى آمده بود دریافته است .سزگین نوشته است که وى این کتاب را در بست سجستان تاءلیف کرده جایى که به احتمال محل تولد یا زیست او نیز بوده است .

آقاى شفیعى فهرستى از مشایخ او را بر اساس آنچه در کتابش آمده است ، اورده است . وى همچنین مسافرتهاى مؤ لف را به سیستان ، مرو، سیرجان ، ماسبذان ، خوزستان ، فراس ، جندى شاپور و مکه و عراق و شام و مصر که در مطاوى کتاب به آنهااشاره کرده یادآور شده است .

از مقدمه وى بر کتاب بر مى آید که مقدسى در ارزیابى نقلهاى تاریخى و آنچه که در باره جهان گذشته و افکار و آراء موجود در آن گفته شده وفادار به عقل است . وى از غرائب العجائب هایى یاد مى کند که قصه خوانان نقل کرده و ازدید عقلانى مردود است .ترهات و اباطیل واسمارى که همگى باطل بوده و بهره اى از حق در آنها نیست .

پس از آن از شخصى بدون یاد نام او که شاید نامش در متن اصلى بوده با تعبیر فلان یاد کرده که از وى خواسته تا کتابى خالى از این ترهات و بدور از افراط و تفریط براى وى تدوین نماید… منحطا عن درجه العلو، خارجا عن حد التقصیر، مهذبا من شوائب التزیّد، مصفى عن سقاط الغسالات وخرافات العجائز و تزواویر القصاص و موضوعات المتهمین من المحدثین . وى هدف خود را در عین حال یک هدف کاملا دینى مى داند و کتابش را به قصد دفاع از اسلام زبّا عن بیضه الاسلام و ردا لکید مناوى مى نگارد.

وى درمقدمه فهرست اجمالى مباحث مطروحه در کتابش را به دست مى دهد. بحث با آفرینش یا همان المبتداء آغاز مى شود. پس ازآن اخبار انبیا وامم و نسلها و سلسله هاى شاهان عرب و عجم راآورده و آنگاه اخبار خلفا را تا زمان نگارش این کتاب که سال ۳۵۵ هجرى است نقل مى کند. در نهایت نظرى هم به آیند دارد و آن نقل روایات ملاحم و رفتن است ، آن هم براساس آنچه که در کتب متقدمه آمده است . در این بین به مسائلى چون عمران و آبادى زمین ، چگونگى اقالیم و ممالک ، فتوحات و جنگها نیز خواهد پرداخت . با همه آنچه گذشت وى بحثى اعتقادى را در نخستین فصول کتابش لازم مى شمرد.

فصل نخست در مباحث شناخت شناسى وارزیابى عقل و نظر. فصل دوم در اثبات وجود خداوند و توحید ورد تشبیه . فصل سوم درباره صفات بارى . فصل چهارم درباره نبوت و اثبات آن و کیفیت وحى ،فصل پنجم در آفرینش و ابتداى خلق . فصل ششم در یاد از لوح و قلم و عرش و کرسى و… فصل هستم در خلقت آسمان و زمین . فصل هشتم در ظهور آدم و فرزندانش . فصل نهم دریاد از فتنه هاو رخدادهاتا قیام قیامت . فصل دهم در تاریخح انبیاء فصل یازده درباره شاهان عجم . فصل دوازدهم تاریخ ادیان ، فصل سیزدهم در جغرافیاى زمین . فصل چهاردهم د رانساب عرب . فصل پانزدهم در از تولد پیامبر (ص ) تا بعثت .و… تافصل بیست دوم در یاد از خلفاى عباسى .

بنابراین ما با کتابى تاریخى سر و کار داریم که از دو جهت بر سایر نوشته ها ممتاز است . نخست داشتن مبحثى اعتقادى در بتداى کار و دیگر نگاهى به آینده جهان از دید روایات ملاحم و فتن . این شیوه در کتابهاى مشابه آن روزگار وجود ندارد. گرچه بعدها ابن کثیر ضمیمه اى در این باب بر کتاب البدایه والنهایه خود تاءلیف مى کند.

در کتاب کمتر از اسناد یااد شده است . در مواردى ، در بحثهاى عقلى ، از برخى از آثار معتزله استفاده شده است . به عنوان مثال بحث مفصلى از کتاب اوائل الادله ابولقاسم کعبى بلخى آورده است . در مباحث فلسفى از بسیارى از آثار منسوب به دانشمندان یونانى نقل کرده است . از آثار دیگرى که یاد شده مى توان به النقض على الباطنیه ابن رزام ورساله فى وصف مذاهب الصابئین احمد بن طیب سرخسى اشاره کرد.در یک مورد آمده است : حدثنى احمد بن محمد الججاج المعروف بالسجزى بالشیرجان سنه ۳۲۵٫ این همان سیرجان است .

ر این کتاب از میان مورخان نام واقدى بیش از هر کس دیگر آمده است . در موردى درباره پیامبر (ص ): فلما بلغ عشرین سنه ، هاجت حرب الفجار فى روایه بن اسحاق والواقدى و روى ابوعبیده …

نام ابن اسحاق نیز در صفحات فراوانى از مجلد دوم و سوم وچهارم آمده است . مقدسى بیش از همه از کتاب المبتداء ابن اسحاق که ابن هشام آن را حذف کرده استفاده کرده است . وى در موردى مى نویسد:اما محمد بن اسحاق یقول فى کتابه و هواول کتاب عمل فى بدء الخلق …

در مجلد نخست ص ۱۶۹ مطالبى هب نقل از ابن اسحاق از اهل کتاب آورد است .در مقدمه فصل هفتم کتاب که درباره خلقت آسمان وزمین است مى نویسد که مطالب این بخش را از ابن عباس ، مجاهد، ابن اسحاق ، ضحاک ، کعب الاحبار، وهب بن منبه ، السندى ، کلبى ، مقاتل و دیگران که در این علم دستى دارند آورده است . او ادامه مى دهد: فلنذکر الاصح من روایاتهم والاقسط للحق والاشبه باصواب پس ازآن مى گوید: ما مطالب اهل کتاب را مى اوریم و جز درآنچه خلاف آن را از قرآن یا اخبار صحیحه مى یابیم تکذیب نمى کنیم .

تمامى موارى که در آنها از کلبى نقل شده مربوط به مجلد دوم است .که به کتب المبتداء مربوط مى شود. نامى هم از مسعودى برده مى شود که با توجه به مورد نقل شده بعید است که از مسعودى مورخ باشد. وى پس از عبارت قال المسعودى فى قصیدته الممحبره بالفارسیه دو بیت شعر فارسى نقل مى کند:

نخستین کیومرث آمذ بشاهى

گرفتش بگیتى درون بیش گاهى

چو سى سالى بهگیتى پادشا بود

کى فرمانش به جایى روا بود

وى به دنبال آن مى نویسد: این اشعار را آوردم ، زیرا که مى دیدم که فارسیان این اشعار را بزرگ مى شمرن و آن را بمانند تاریخ خود مى دانند.پس از آن در ص ۱۳۷ مى نویسد:

مسعودى در پایان قصیده فارسى خود مى گوید:

سپرى شذ نشا خسروانا

چو کام خویش راندند در جهانا

مقدسى باید سنى معتزلى غیر متعصب یا چیزى نزدیک به آن باشد، زیرا از مکتب اعتزال انتقادهایى نیز دارد. در عین حال گرایشهاى ضد باطنى از خود نشان مى دهد، آنجا که زندقه را درزمان خودش بانام علم الباطن و الباطنیه مى خواند. درجاى دیگرى هم از هذه الشرذمه الخسیسه الموسومه بالباطنیه یاد مى کند.

وى فصلى را به مقالات اهل الاسلام اختصاص داده است . وى از صفحه ۱۲۴ مجلد پنجم تا صفحه ۱۳۴ درباره فرقه هاى شعیى بحث مى کند، اما ضمن آن موضع گیرى خاصى ندارد. در این بخش اگاهیهاى فرقه شناسى کوتاه اما بالنسبه مهم درج شده است . وى نخستین فرقه شیعى را عمار وسلمان و مقداد و جابر وابوذر و عبدالله بن عباس دانسته که در حیات امام على (ع ) اظهار موالات نسبت به آن حضرت مى کردند.پایان جزء چهارم کتاب با تعبیروصلواته على سیدنا محمد النبى واله الطاهرین الطیبین خاتمه یافته است .

کتاب البدء والتاریخ در شش مجلد به صورت افست توسط دار صادر بیروت چاپ شده است . عبدالله جبورى مجلدى مستقل با عنوان فهارس ‍ کتاب البدء والتاریخ در سال ۱۹۶۵ در بغدا چاپ کرده است .
کتاب البدء والتاریخ به نام آفرینش و تاریخ به فارسى توسط استاد شفیعى کدکنى به فارسى ترجمه شده و در شش جزء و دومجلد انتشار یافته است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوعلى احمد بن محمد مسکوین (۳۲۰-۴۲۱ه.ق)

وى نویسنده پرارج تجارب الامم و آثارى مانند تهذیب الاخلاق ، الهوامل والشوامل وآثار بى شماردیگر(۵۱۹)با توجه به کارهاى علمى وى ، باید اورا ازاین حیث که عالمى فیلسوف و محقق در اخلاق و ریاضى بوده و به کار تاریخى پرداخته از دیگران ممتاز دانست . بخشى از این کتاب تلخیص ‍ تاریخ طبرى است ، اما قسمتى که مربوط به دوران حیات خود اوست ، از مشاهدات و مسموعات خود استفاده کرده است .

آنچه در تاریخ ابن مسکویه اهمیت دارد نگرش او نسبت به تاریخ است ، چیزى که از نام کتاب او نیز به دست مى آید. وى درآغاز کتابش ‍ مى نویسد:چون سرگذشت مردمان و کارنامه شاهان را ورق زدم و سرگذشت کشورها و نامه هاى تاریخ راخواندم ، در آن چیزها یافتم که مى توان ازآنها، در آنچه مانندش همیشه پیش مى آید و همتایش پیوسته روى میدهد، پند گرفت .

همچون گزارش آغاز دولت ها و پیدایش ‍ پادشاهى ها و رخنه هایى که سپس از آنها راه یافته و کارسازى کسانى که ازان رخنه ها چاره کرده اند تا به بهترین روز بازگشت ، و سستى کسانى که از آن بى هش ماندند و رهایش کردند تا کارشان به آشفتگى ونیستى رسید…

از این عبارت وى آشکار است که او در بند یافتن برآمدن و بر افتادن دولتها بوده وبه بحث زوال دولت اهمیت فراوانى مى داده است ، وى سپس به بحث عبرت پرداخته مى نویسد:نیز دیدم ، اگر از این گونه رویدادها، در گذشته نمونه اى بیابم که گذشتگان آن را آزموده باشند و آزمون شان راهنماى آیندگان شده باشد، از آن چه مایه گرفتارى کسانى مى بود دورى جسته ، بدان مایه نیکبختى کسانى دیگر، چنگ زده اند.

چه کارهاى جهان همانند درخور یکدیگرند. رویدادهایى از این دست که آدمى به یاد مى سپرد، گویى همگى آزموده خود اوست ؛ گویى خود بدآنهادوچار آمده و در برخورد با آنها فرزانه و استوار شده ؛ گویى خود در هنگامه آنها زیسته و خود با آنها روبرو بوده است .

وى نوشته هاى تاریخى را آمیخته با افسانه ها دانسته مى نویسد:لیک ، این گونه گزارشها را آمیخته با گزارشهایى دیدم افسانه مانند، یا چون متل ها که در آنها سودى جز خواب آوردن یا سرگم شدن با تازگى پاره اى از آنها نباشد.

وى تاریخ خود را ا پیشدادیان آغاز مى کند. این اقدام او نشان از رسوخ تاریخنگارى ایرانى در او دارد و متفاوت با روش منابع تاریخى دیگرى مانند یعقوبى و طبرى است که تاریخ را از آفرینش هبوط و تاریخ انبیاء گزارش ‍ کرده و به اسلام رسانده اند، مسکویه پس از بیان اجمال تاریخ ایران تا دوره ساسانى به دوره اسلامى رسیده و در متن چاپى ، نخستین بحث ،تاریخ جنگ احزاب است .روشن نشد که چرا بخشهاى قبلى در این متن نیامده است .

تاریخنگارى مسکویه در دو جلد نخستین بار تسوط مستشرق بنام کایتانى به صورت عکسى به چاپ رسید. عدم چاپ مجلدات دوم تا چهارم ، از آن روى بود که اجزاء بعد یعنى پنجم وششم مکلم تاریخ طبرى بود. بعدها فرصتى براى چاپ اجزاء باقى مانده به دست نیامد.

امد روز مستشرق دیگر، دوجلد از تجارب الامم را که همان جزء پنجم (از سال ۲۹۵ تا ۳۲۹ به عنوان الجزء الاول ) و ششم (از سال ۳۲۹ ۳۶۹ الجزء الثانى ) بود در مصر به چاپ رساند (دارالکتاب الاسلامى ، قاهره ) افزون برآن مجلدى با عنوان ذیل تجارب الامم چاپ کرد ( درادامه با کار مرگلیوث بر روى آن ) که مشتمل دو ذیل بود. نخست ذیل ابوشجاع محمد بن حسین ملقب به ظهیر الدین روذراورى بود و حوادث سالهاى ۳۶۹ تا ۳۸۹ را در برداشت .

دوم جزء هشتم کتاب تاریخ ابوالحسین هلال بن محسّن صابى که حوادث سالهاى ۳۸۹ تا ۳۹۳ در آن آمده بود.(به عنوان الجزء الثالث ) قسمتى دیگر از تجارب را نیز که مشتمل بر رخدادهاى میان سالهاى ۱۹۸ تا ۲۵۱ بود، همراه با کتاب مجهول المولفى با نام العیون والحدائق فى اخبار الحقائق در سال ۱۸۶۹ در لیدن به چاپ رسیده است . (۵۲۲)گفتنى است که کتاب العیون از آثار کهنى است که مولف آن شناخته نشده و حوادث میانه خلافت ولید بن عبدالملک اموى را تا آغاز خلافت واثق عباسى در بردارد.

بنابراین تا قبل از آن که دکتر ابولقاسم امامى مجلد اول و دوم کتاب تجارب را تصحیح کرد و چاپ کند(تهران ، سروش ،۱۳۶۶) مجلدات نخست به جز جلد نخست که عکسى چاپ شده بود، به چاپ نرسیده بود. ایشان مجلد اول را به فارسى نیز ترجکه کردند. اما هنوز طرح خود را براى چاپ کامل کتاب به انجام نرسانده و یا دست کم از چاپ بیرون نیامده است .

این شیوه نگرش او را برآن داشته تا ازحوادث پیش از اسلام تنها آنچه که بدین کار مى آید برگزیند. اوتصریح مى کند که کتابش را در درجه نخست براى وزیران ، فرماندهان سپاه ،سیاستمداران و شخصیت هاى برگزیده و معتبر عامه و خاصه تاءلیف کرده و سپس براى سایر طبقات ،حتى پایین ترین طبقات هم مى توانند در سیاسه المنزل و برخورد با دوست از آن بهره برند.

نکته اى باید برآن تاءکید کرد این است که مسکویه بنابه قولى که در مقدمه داده بود، مى بایست تاریخ را از منظر فلسفى مى نگریست ، اما در وقتى که تاریخ را نگاشته ، چندان به این نکته وفادار نمانده و گویى با گزینش ‍ رخدادها، خواسته است تا به طور ضمنى خواننده خود آن نتایج را به دست آورد! از متن تجارب ،اجزاء اخیر آن است که به عنوان مکمل و متمم طبرى آگاهیهاى تازه اى را عرضه مى کند. متاءسفانه آخرین سالى که وى اخبار آنرا گزارش کرده سال ۳۶۹ است و با این که وى قریب نیم قرن بعد ازان زنده بود، چیزى از آن سالها در کتاب خود نیاورده است .

منابع تاریخ صدر اسلام //رسول جعفریان

زندگینامه احمد قلقشندى (۷۵۶-۸۲۱ه.ق)

قلقشندی  احمدبن علی بن احمد قاهری . مورخ و محقق و ادیب . وی در قلقشنده سه فرسنگی قاهره به دنیا آمد و در قاهره پرورش یافت و در همانجا وفات کرد. او از خاندان علم و دانش بود و در میان پدران و نیاکان وی دانشمندان بزرگی بوده اند.

آثار

مهمترین تألیف وی کتاب «صبح الاعشی فی قوانین الانشاء» است . این کتاب چهارده مجلد است و در فنون بسیاری از تاریخ و ادب و توصیف از شهرها و کشورها بحث میکند و نیز، او راست :

۲– حلیه الفضل و زینه الکرم فی المفاخره بین السیف و القلم ، این کتاب خطی است .

۳– قلائد الجمان فی التعریف بقبایل عرب الزمان . این کتاب نیز خطی است . (الاعلام زرکلی ص۵۲).

 ۴– نهایه الادب فی معرفه انساب العرب .

رحلت(۱)

وی بسال ۸۲۱ وفات کرد. (کشف الظنون ). قلقشندی در شب شنبه دهم جمادی الاَّخره در شصت وپنج سالگی وفات کرد. (شذرات الذهب جزء ۴ ص ۱۴۳).

********

احمد بن عبدالله قلقشندى ، بیش از هر چیز به کتاب پر ارجش صبح الاعشى فى صناعه الانشاء شهرت دارد. کتابى که حاوى بسیارى از اسناد تاریخى است ، اما موضوع آن نه تاریخ بلکه درباره انشا و دبیرى و کتابت و مانند این هاست . وى افزون برآن ، کتابى با عنوان مآثر الانافه فى معالم الخلافه دارد. این اثر در سه جلد با تصحیح عبدالستار احمد فراج در بیروت توسط عالم الکتب به چاپ رسیده است . این اثر آخرین تاءلیف اوست و حتى از حوادث سال ۸۱۸ نیز در آن یاد شده است .

نخستین بحت مقدماتى وى درباره اصل خلافت است . پس از آن با بحث از خلافت ابوبکر، به بحث از تاریخ خلفا پرداخته است . پس از یاد از هر خلیفه ، با مبحثى تحت عنوان الحوادث والماجریات فى خلافت و ولایت الامصار فى خلافته گزارشى از حوادث مهم جارى آن دوره و نیز امراى سایر بلاد به دست داده است .

مباحث کتاب تا صفحه ۲۲۰ مجلد دوم به همین ترتیب به پیش مى رود.پس ‍ ازآن چند بحث مستقل مطح مى شود. فصل دوم بحثى درباره تختگاه خلفاى در دورانهاى مختلف . فصل سوم درباره مدعیان خلافت در دوره هاى مختلف است . متن بیعت نامه ها و عهد نامه هایى که براى خلفا نوشته مى شده در ادامه آمده است . نمونه هاى دیگر این قبیل اسناد به صورتهاى مختلف ، در پى آمده است .(۲)

۱-لغت نامه دهخدا

۲-منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه حسین بن محمد دیار بکرى(متوفی۹۶۶ ه.ق )

حسین بن محمد بن حسن دیار بکرى از مورخان قرن دهم هجرى است .وى قاضى مکه بوده و در سال وفات وى اختلاف است . بیشتر بر آننند که وى در سال ۹۶۶ درگذشته اما نوشته در تاریخ اوست که اشاره به وفات سلطان سلیم دوم در سال ۹۸۲ دارد.(۵۷۶)وى کتابى در مناسک حج وکتابى هم در تعیین مساحت کعبه و مسجدالحرام دارد که خودش آن را اندازه گرفته است .

تاریخ مهم وى کتاب الخمیس فى احوال الانفس النفیس مشهور به تاریخ خمیس است . این اثر در دو مجلد رحلى با حروف ریز توسط انتشارات دار صادر بیروت به چاپ رسیده است .

این کتاب سه مقدمه دارد.

نخست در شناخت پیامبر (ص )،

دوم در تاریخ جهان از آفرینش تا انبیاء،

سوم در شرح حال پدر پیامبر و ازدواج با آمنه .

رکن نخست کتاب ازتولد پیامبر(ص )تا مبعث است . رکن دوم از بعثت تا هجرت .ورکن سوم از بعثت تا رحلت . پس ‍ از آن خاتمه کتاب در دو فصل است . فصل نخست در ذکر مسائل متفرقه سیره ، فصل دوم در تاریخ خلفا و ملوک پس از رحلت تا امویان و عباسیان و فاطمیان و ملوک کرد و ممالیک و عثمانیان تازمان سلطان مراد سوم .

ارزش تاریخى الخمیس به بخش سیره آن است ک حجم عمده کتاب (بیش ‍ از یک مجلد و نیم ) درهمان بخش است . وى موارد فراوانى را در این بخش ‍ فراهم آورده و کوشیده تا میان نقلهاى مختلف ، نقادى و ارزیابى و در مواردى وجه جمعى هم بیاید.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه لوط بن یحیى ازدى«ابومخنف» (متوفی۱۵۷ه.ق )

لوط بن یحیی بن سعیدبن مِخْنَف بن سلیم الازدی . و مخنف بن سلیم جد ابومخنف از اصحاب علی علیه السلام بود و از رسول صلوات الله علیه روایت کند.

و ابن الندیم گوید: بخط احمدبن الحارث الخزاز خواندم که علماء گفته اند که در اخبار و فتوحات عراق ابومخنف بر دیگران برتری دارد و در اخبار خراسان و هند و فارس تفوق مدائنی راست و در امر حجاز و سیرت ، فضل واقدی را باشد و در فتوح شام هرسه برابرند. -انتهی .

و طبری عمده مطالب کتب او را در تاریخ خود نقل کرده است . لیکن اصل هیچیک از مولفات ابومخنف بدست نیامده است و کتابها که بدو نسبت کنند مجهول و برساخته متاخرین باشدو یاقوت در معجم الادباء گوید: مخنف بن سلیمان از اصحاب علی علیه السلام بود و از رسول روایت داشت و صاحب تصانیف است در فتوح و حروب اسلام .

ویحیی بن معین گوید: او کوفی است و حدیث او بچیزی نیست . وفات او به سال ۱۵۷ ه’ ۳۹ . ق. بود – انتهی .

و محدث استرابادی در منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال گوید: مردم شیعی را برخلاف اهل سنت بر نقل و روایت وی وثوقی تمام است . علامه حلی گوید: ابومخنف رضی الله عنه شیخ من اصحاب الاخبار بالکوفه و وجه هم و کان یسکن الی ما یرویه . لکن عامه را بعلت شیعی بودن ابومخنف بر روایات وی اعتمادی نیست .

فیروزآبادی گوید: لوط بن یحیی اخباری شیعی تالف من نقله السیر، متروک .

و دارقطنی گوید: اخباری خٌ ضعیف .و مجلسی در بحار وی را از علمای جماعت گمان برده است و بی شک بر اصلی نیست . و ابوعمرکشی ابومخنف را از اصحاب امیرالمومنین علی علیه السلام گفته است و آن نیزبراساسی نباشد چنانکه شیخ ابوجعفر طوسی در رجال خودگوید: و عندی انه هذا غلط لانه  لوط بن یحیی لم یلق امیرالمومنین و کان ابوه یحیی من اصحابه . و آنچه متفق علیه خاصه است این است که ابومخنف از اصحاب ابوعبدالله جعفربن محمد الصادق بوده .

و نجاشی گوید: گروهی گفته اند که ابومخنف از اصحاب ابوجعفر محمدبن علی الباقر علیه السلام است و آن درست نباشد. و بعضی گفته اند که جده اعلای وی مخنف نیز درک خدمت علی بن ابیطالب علیه السلام کرده و در خلافت آن حضرت حکومت اصفهان داشته است و ابومخنف لوط در شرح حال مخنف جده خویش کتابی بنام اخبار مخنف بن سلیم کرده است .

و ابن الندیم کتب ذیل را بدو نسبت کند:

  1. کتاب الرده.
  2. کتاب فتوح الشام .
  3. کتاب فتوح العراق.
  4. کتاب الجمل .
  5. کتاب صفین .
  6. کتاب اهل النهروان والخوارج .
  7. کتاب الغارات .
  8. کتاب الحریث ابن راشد و بنی ناجیه.
  9. کتاب مقتل علی رضی اللله عنه .
  10. کتاب مقتل حجربن عدی .
  11. کتاب مقتل محمدبن ابی بکر والا شتر و محمدبن ابی حذیفه.
  12. کتاب الشوری و مقتل عثمان .
  13. کتاب المستورد ابن علفه (در بعض کتب دیگر کتاب المیسور ابن علقمه ؟ )
  14. کتاب مقتل الحسین علیه السلام .
  15. کتاب وفاه معاویه و ولایه ابنه یزید و وقعه الحره و حصار ابن الزبیر.
  16. کتاب المختاربن ابی عبید.
  17. کتاب سلیمان بن صرد و عین الورده.
  18. کتاب مرج راهط و بیعه مروان و مقتل الضحاک بن قیس .
  19. کتاب مصعب و ولایته العراق.
  20. کتاب مقتل عبدالله بن الزبیر.
  21. کتاب مقتل سعیدبن العاص .
  22. کتاب حدیث یا حمیرا و مقتل ابن الاشعت .
  23. کتاب بلال الخارجی .
  24. کتاب نجده ابی قبیل .
  25. کتاب حدیث الازارقه.
  26. کتاب حدیث روستقبان .
  27. کتاب شبیب الخارجی و صالح بن مسرح .
  28. کتاب مطرف بن المغیره.
  29. کتاب دیرالجماجم و خلع عبدالرحمن بن الاشعث .
  30. کتاب یزیدبن المهلب و مقتله بالعقر.
  31. کتاب خالدبن عبدالله القسری و یوسف بن عمر و موت هشام وولایه الولید.
  32. کتاب یحیی .
  33. کتاب الضحاک الخارجی – انتهی .و در معجم علاوه بر کتابهای مزبور
  34. کتاب زیدبن علی و
  35. کتاب الخوارج و المهلب بن ابی صفره را نیز به لوط منسوب داشته . و بعضی
  36. کتاب اخبار مخنف بن سلیم .
  37. کتاب السقیفه .
  38. کتاب فتوح خراسان .
  39. کتاب اخبار الحجاج .
  40. کتاب اخبار ابن الحنفیه.
  41. کتاب اخبار محمدبن ابی بکر.
  42. کتاب اخبار زیاد.
  43. کتاب الشوری .
  44. کتاب الخطبه الزهراء را بر نامهای کتب او افزوده اند.

لوط بن یحیى بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدى از مورخان به نام قرن دوم هجرى است .(۲۵۰)گرایش شیعى اوتاءیید شده و به همین دلیل ، اصحاب حدیث اورا متروک دانسته اند. ابن حبان نوشته است : او را فضى بود و صحابه را دشنام مى داد.(۲۵۱)ابن عدى نوشته است که او شیعى افراطى بود.(۲۵۲)در متروک بودن وى نزد اصحاب حدیث باید به این نکته هم توجه داشت که اخبارى است ومورخ .

ذهبى اورا به دلیل اخبارى بودن موثق ندانسته (۲۵۳)در برابر اینها، رجال شناسان شیعى اورا تاءیید کرده اند. نجاشى نوشته است :ابومخنف شیخ الاصحاب در کوفه بود و میتوان به نقل هایش ‍ اعتماد داشت .او از جعفر بن محمد الصادق (ع ) روایت دارد.(۲۵۴)
جد وى مخلف بن سلیم از اصحاب پیامبر (ص )(۲۵۵)ویاران امام على على (ع ) است . وى در جنگ جمل به عنوان رهبر طایفه ازد در کنار امام على (ع ) حضور داشت . بعد ازآن نیز از طرف امام حاکم اصفهان شد.

تخصص ویژه ابومخنف در حوادث عراق بود(۲۵۶)و درباره بیشتر جنگهاى مهم این منطقه تک نگاریهایى داشته است . بیشتر این تک نگاریها، اخبار شیعیان و برخى درباره درگیریهاى خوارج و قیام عبدالرحمان بن محمد بن اشعث است . نگاهى به تاءلیفات او در فهرست ابن ندیم ، سیر کار تاءلیفى اورا در این جهت نشان مى دهد.(۲۵۷)این سیر تقریبا شامل بخش عمده اخبار تاریخ اسلام تا اواخر عهد اموى است . بیشتر رویدادهاى مهم این دوره تحت عناوینى مستقل در تک نگاریهاى وى آمده است .(۲۵۸)

ابومخنف با ان که شیعه بود، سعه صدر لازم را در نقل اخبار حفظ کرد، بطورى که اهل سنت نیز از روایات او نقل کرده اند.شاید به همین دلیل ابن ابى الحدید تشیع اورا انکار کرده ،(۲۵۹)سخنى که مورد تاءیید دیگران قرار نگرفته است . مطالب زیادى که توسط او روایت شده در نوع خود منحصر به فرد بوده واز این جهت بسیار حایز اهمیت است .طبرى نوشته هاى اوکه بیشتر از طریق کلبى روایت شده ، بهره کافى برده است . مجموعه روایاتى که طبرى به نقل از ابومخنف آورده ۵۸۶ روایت مى باشد.(۲۶۰)ابولفرج اصفهانى نیز در مقاتل الطالبیین و نیز اغانى از او استفاده فراوان کرده است .(۲۶۱)

از ارزشمندترین کارهاى او مقتل الحسین (ع ) است که طبرى اکثر روایات آن را آورده و متاءسفانه اصل آن بر جاى نمانده است .(۲۶۲)نوشته مجعولى با عنوان مقتل الحسین (ع ) به طور مستقل ، منسوبه به ابو مخنلف مکرر چاپ شده که با مقایسه آن با متن با آنچه در تاریخ طبرى آمده ، نادرستى آن تاءیید مى شود.(۲۶۳)درست همانطور که دو متن منسوب به وى با عنوان مقتل المختار و کتاب المختار و ابن زیاد، از ساخته هاى منسوب به اوست که با محتواى آنچه طبرى از ابومخنف نقل کرده ناسازگار است .(۲۶۴)گفتنى است که رساله اى با عنوان مولد على بن ابیطالب (ع ) هم با نام ابو مخنلف چاپ شده است .

به نظر مى رسد همانطور که برخى نوشته هاى تاریخى بعدها ساخته شده و به واقدى نسبت داده شده بیشتر درزمینه فتوحات درباره ابومخنف نیز مشابه آن انجام شده باشد. از کتاب مقتل الحسین مورد نظر نسخه هاى فراوانى از قرون قبل در کتاب خانه هاى مختلف جهان بر جاى مانده است .(۲۶۵)

کتاب الجمل او از آثار ممهمش بوده که پاره اى از نقل هاى آن را ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه آورده و از آن جمله ذکر اشعارى از اصحاب امیر المومنین (ع ) است که کلمه وصایت در آنهاآمده است .(۲۶۶)آثار دیگرى نیز به طور پراکنده از اوبرجاى مانده که سزگین فهرست آنها را ذکر کرده است .(۲۶۷)

نویسنده کتاب مرویات ابى مخنف فى تاریخ الطبرى عصر الخلافه کشیده است تا فهرستى از نقلهاى ابو مخنف را در دوره خلافت خلفاى نخست جمع آورى و نقد کند. وى کتاب خود را با این گرایش تاءلیف کرده که در نوشته هاى تاریخى طبرى ، گرایش شیعى وجود دارد و بنابراین ازدید یک سنى اعتبار ندارد. وى در مقدمه کتابش به تفصیل مشایخ ابومخنف که چهره هاى برجسته متشیّع عراق وعالمان غیر شیعى هستند یاد کرد.



۲۵۰- عجیب آن است که نام ابومخنف را درمیان فقهاى دوره عباسى (خلافت از اواخر ۱۵۸) آورده است . نک : تاریخ الیعقوبى ،ج ۲،ص ۴۰۳
۲۵۱- لسان المیزان ،ج ۴،ص ۳۴۴
۲۵۲- الکامل فى ضعفاء الرجال ، ج ۶، ش ۲۱۱۰
۲۵۳-میزان الاعتدال ،ج ۳،ش ۲۹۹۲
۲۵۴-رجال النجاشى ، ص ۳۲۰،ش ۸۷۵
۲۵۵-نک : مسند احمد،ج ۲،ص ۱۸۳، ج ۴،ص ۲۱۵ ،ج ۵،ص ۷۶؛ سنن النسائى ،ج ۷، ص ۱۶۷،در این منابع روایاتى درباره کیفیت آمدن وى نزد پیامبر نقل شده است .
۲۵۶-نک : معجم الادباء ج ۱۷، ص ۴۱٫ مدائنى هم متخصص خراسان و هند و فارس و واقدى حجاز وسیره .الفهرست ،ص ۱۰۶
۲۵۷-الفهرست ،ص ۱۰۵، ونک : النجاشى ،ص ۳۲۰
۲۵۸-التاریخ العربى والمورخون ،ج ۱، ص ۱۷۸
۲۵۹-ابن ابى الحدید مى نویسد: وابومخنلف من المحدثین و ممن یرى صحه الامامه بالاختیار ولیس من الشیعه ولا معدوا فى رجالاتها،شرح نهج البلاغه ،ج ۱،ص ۱۴۷
۲۶۰-مرویات ابى مخنف ، ص ۵۸
۲۶۱- کتابى با عنوا مرویات ابى مخنلف درتاریخ طبرى گردآورى شده و گردآورنده آن از شدت تعصب ضد شیعى بر هیرک از روایات از حیث سند انتقاداتى وارد کرده است .
۲۶۲-اخیرا همین قسمت ، د رکتابى جداگاه با عنوان نادرست وقعه الطف توسط انتشارات اسلامى چاپ شده است .آنچه جداگانه به عنوان مقتل ابومخنف در دسترس است قطعانادرست مى

۲۶۳- الکنى والاقاب ، ج ۱، ص ۱۵۵
۲۶۴-مرویات ابى مخنف ،صص ۴۸ ۴۹
۲۶۵-فهرستى از آن ها در مرویات ابى مخنف ص ۵۳ آمده است .
۲۶۶-شرح نهج البلاغه ، ج ۱، ص ۱۴۵؛ قاموس الرجال ،ج ۷، ص ۴۴۷؛ قطعات نقل شده در طبرى و ابن ابى الحدید را از کتاب الجمل ابومخنف فراهم آورده است نک :Abu U sezgnymaiyadischen der Hitorograghie zur Beifarhg ein Minaf1971 Leiden Zeit
۲۶۷-تاریخ التراث العربى ، ج ۱،جزء ۲، صص ۱۳۰ ۱۲۸
۲۶۸-الفهرست ، ص ۱۰۶

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه نصر بن مزاحم منقرى (متوفی۲۱۲ه.ق)

نصرابن مزاحم بن سیارالمنقری التمیمی الکوفی، مکنی به ابوالفضل، از مورخان شیعه است، در کوفه شغل عطاری داشت سپس در بغداد ساکن شد،

 وى از نسل تک نگارانى است که از روى علائق شیعى خود، به کار جمع آورى اخبار مربوط به جریانهاى شیعى عراق پرداخته است . ابن ندیم از وى یاد کرده ،اورا از طبقه ابومخنف دانسته و نوشته است که وى عطار بوده است .

از جمله آثارش

  1. کتاب الغارات ،
  2. کتاب صفین ،
  3. کتاب الجمل ،
  4. کتاب مقتل حجر بن عدى ،
  5. کتاب مقتل الحسین (ع ) است .(۲۶۸)

نصر از سوى رجال شناسان اهل سنت متهم شده و دلیل آن هم گرایش شیعى اوست . در برابر، نجاشى اورا مستقیم الطریقه ، صالح الامر مى خواند والبته مى فزاید که وى از ضعیفان روایت مى کند. پس از آن از کتاب النهروان ، کتاب المناقب ، وکتاب اخبار محمد بن ابراهیم وابوالسرایا،یاد مى کند.(۲۶۹)متن اخیر مربوط به حوادث آخرین سالهاى زندگى اوست .

تنها کتاب برجاى مانده او وقعه صفین است . این تک نگارى مهم ، در مورد استفاده ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه بوده است . نسخه اى از آن در موزه بغداد بوده ودر سال ۱۳۰۰ قمرى چاپ شده است . در سال ۱۳۰۱ فرج الله کاشانى در تهران با تصحیح آن را چاپ کرد، امام چاپ مقبول آن با تحقیق محقق برجسته جهان عرب ، عبدالسلام هارون به سال ۱۳۶۵ قمرى انجام شده است . همان چاپ درا یران هم افست شده و با نام پیکار صفین توسط پرویز اتابکى به فارسى بسیار عالى و شیوا در آمده است .

کتاب وقعه الصفین ، از بهترین تک نگاریهایى است که از قرن وم برجاى مانده ونشانگر اهیمت این تک نگاریهاست که بیش از نود و پنج درصد آنها از میان رفته به ویژه ،شیعه ، با از دست دادن این قبیل آاثر، لطمه فرهنگى زیادى دیده است . کتاب نصر بن مزاحم ، کتابى است مسند. وى در بیشتر مواقع سند مطالب خود را آوررده ودر ثبت جزئیات این جنگ مهم تاریخ اسلام ، تمامى توان خود را بکار گرفته است .

نام نصر بن مزاحم در کتاب الفتوح ابن اعثم فراوان آمده ، جزآن که به خطا نعیم بن مزاحم امده و متاءسفانه مصحح متوجه این مساءله نشده است . بنابراین ، بسیارى از فقرات آثار نصر بن مزاحم را در فتوح مى توان یافت .

رحلت

وی به سال ۲۱۲ ه ق درگذشت رجوع به الاعلام زرکلی ج ۸ ص ۳۵۰ و ارشاد الاریب ج ۷ ص ۲۱۰ و تاریخ بغداد ج ۱۳ ص ۲۸۲ و الفهرست ابن ندیم ص ۹۳ و الذریعه ج ۱ ص ۳۴۷ و روضات الجنات ص ۷۳۲ و مقاتل الطالبیین ص ۵۳۳ و میزان الاعتدال ج ۳ ص ۲۳۲ و لسان المیزان ج ۶ ص ۱۵۷ شود.



۲۶۸-الفهرست ، ص ۱۰۶
۲۶۹- رجال النجاشى ، ص ۴۲۸
۲۷۰-طبقات الکبریا، ج ۶، ص ۳۹۵

لغت نامه دهخدا

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه هشام بن محمد کلبى (متوفی۲۰۶ه.ق)

هشام ابن محمد بن ابی النصربن السائب الکلبی، مکنی به ابوالمنذر از مورخان و عالمان انساب و اخبار عرب او را آثار بسیار است اهل کوفه بود و همانجا به سال ۲۰۶ ه ق درگذشت او راست:

  1. جمهره الانساب،
  2. الاصنام،
  3. نسب الخیل فی الجاهلیه و الاسلام،
  4. بیوتات قریش، الکنی،
  5. القاب الیمن،
  6. ملوک الطوایف،
  7. الدیباج فی اخبار الشعراء،
  8. تاریخ اخبار الخلفاء،
  9. کتاب الاقالیم و
  10. چندین اثر دیگر (از اعلام زرکلی به اختصار).

هشام بن محمد بن سائب بن بشر بن عمرو کلبى در شمار بزرگترین مورخان دوره اسلامى است . پدر وى محمد بن سائب بن بشر کلبى (م ۱۴۶) نیز از عالمان بنام زمان خویش بوده و فرزند، از میراث علمى پدر فراوان بهره برده است . ابن سعد نوشته است که جد وى بشربن عمرو وفرزندانش سائب و عبید وعبدالرحمان درجنگ جمل در کنار على (ع ) مى جنگیدند.(۲۷۰)

وى و پدر به دلیل آن که از سلک اصحاب حدیث بیرون بوده و روشهاى تاریخى داشته اند، ونیز به دلیل گرایشهاى شیعى ، مورد طعن فراوان قرار گرفته اند. محمد را در شما سباییها که نام دیگر روافض بوده یاد کرده اند.(۲۷۱)با انى حال ، دانش محمد به قدرى بوده که عباد بن صهیب که اوائل نمى خواست از وى نقل کند، بعدها مجبور شد با واسطه از وى روایت کند.(۲۷۲)نهایت آن که در دانش تفسیر که گفته شده مانند نداشت چهره هاى موثق سنى از وى روایت کرده اند، اما در حدیث به وى اعتماد نکرده اند.(۲۷۳)

ابن ندیم نوشته است که محمد بن سائب (م ۱۴۶) از عالمان کوفه بوده و در تفسیر و اخبار و ایام الناس ، تخصص داشته ، وى تفسیرى نیز نوشته است .(۲۷۴)طبرى با اشاره به شرکت او در قیام اب اشعث ، اورا متجرد در تفسیر، اخبار و احادیث عرب دانسته است .(۲۷۵)ابن اسحاق با تعبیر حدثنا ابونصر از وى روایت نقل کرده است . سمعانى مى گوید: او کنیه محمد بن سائب را آورده تا شناخته نشود!(۲۷۶)

هشام فرزند محمد، از برجستگى بیشترى برخوردار است . او همانند پدر وخانواده اش شیعه بوده و در منابع شرح حال وى ، به اندازه کافى بر این امر تکلیه شده است . گفته شده که وى به رجعت باور داشته و نوشتن مثالب صحابه ، از نشانه هاى تشیع او دانسته شده است .(۲۷۷)نجاشى نوشته است که : کان یختص بمذهبنا.(۲۷۸)

وى صاحب تک نگارى هاى فراوانى بوده که بیشتر آنها از میان رفته و تنها فقراتى از آنها در سایر منابع بر جاى مانده است . بسیارى از مولفان تاریخ نویس آن روزگار از شاگردان وى بوده و از روایات تاریخى او استفاده کرده اند. حوزه کارى وى بیشتر اخبار جاهلیت ونیز اخبار مربوط به ایران و یمن بوده و گو این که مجموعه هاى عظیمى در این زمینه گردآورى کرده است . طبعا او نیز همانند پدر یک مورخ بوده است و نه محدث . به همین دلیل احمد بن حنبل درباره او گفته است که هشام صاحب شعر و نسب است . گمان نمى کنم کسى از وى روایتى نقل کند.(۲۷۹)

تخصص عمده هشام در دانش انساب است . تاءلیفات وى در این زمینه ، مادر آثارى است که بعدها در این رشته نگاشته شده است . وسعت کار هشام اعجاب آور و نشانى است از نبوغ بلند تاریخى وى . جواد على نوشته است : هشام در استفاده از منابع اصلى و وثائق از مکتوب به ویژه در تاریخ حیره وتاریخ فرس بر پدرش پیشى گرفت . اوزبان فارسى را نیز به خوبى مى دانست .

دراین زمینه او قابلیت و رشدى را از خود نشان داد که به معناى فهم علمى تاریخ از یک سوى یک مورخ بود. با این که هشام از اتهامات اصحاب حدیث در امان نمانده واورا متهم به تزویر و کذب در نقل روایات کردند، تحقیقات جدید نشان مى دهد که دشمنان او درباره هرآنچه درباره او گفتند بر صواب نبودند.

او در کار خویش موفق بود و گامهاى بلندى را در جهت تاءلیف آثار تاریخى بر اساس روش علمى برداشت .(۲۸۰)جواد على در جاى دیگر با اشاره به شیوه روایى طبرى و عدم کافى بودن آن در بررسى درستى و نادرستى نقلها، از شیوه کلبى ستایش مى کد ک به دنبال اسناد رسمى مى گشت وخود در کنائس ودیرها به دنبال کتاب ها بود تا با استفاده از آنها به تحقیق بپردازد.(۲۸۱)

هشام درباره اخبار دوره اسلامى نیز تاءلیفاتى داشت و همانطور که از کتاب تاریخ طبرى برمى آید وى به طور عمده راوى اخبار ابومخنف شیعى بود. ابن ندیم در سه صفحه ، تاءلیفات اورا برشمرده است . این آثار در زمینه هاى گوناگونى ازجمله ،احلاف (پیمانها)، انساب ،الاوائل ،اخبار جاهلى ،اخبار دوران اسلامى ، اخبار شهرها،اخبار شعراء و ایام عرب مى باشد.(۲۸۲)تحقیقات علمى او در خواندن سنگ هاى قبور لخمیان در نوع بسیار جالب و ابتکارى است .(۲۸۳)آثار برجاى مانده اورا سزگین فهرست کرده .(۲۸۴)

وچند اثر معروف اوالنسب الکبیر،الاصنام وکتاب نسب معد والیمن الکبیر با چند تصحیح چاپ شده است .در تشیّع هشام روایتى جالب نقل شده که حکایت آن خالى از لطف نیست . زائده گوید: من نزد کلبى رفت وآمد داشتم بر او قران مى خواندم . یک روز گفت : من زمانى مریض شدم وهمه چیز را فراموش کردم . پس نزد یکى از آل محمد رفته ، اوزبان خودرا در دهانم نهاد. آنگاه همه چیز را به خاطر آوردم . زائده گوید، به او گفتم : به خدا هیچ گاه روایتى ازتونقل نخواهم کرد.(۲۸۵)انى اظهار نظر زائده به دلیل به اعتقادى او به آل محمد (ع ) بوده است .



۲۷۰-طبقات الکبریا، ج ۶، ص ۳۹۵
۲۷۱-الکامل فى الضعفاء الرجال ، ج ۶، ص ۱۱۵؛ الانساب ، ج ۵، ص ۸۶٫ شاید به طنز از وى نقل شده که گفت : زمانى جبرئیل در حال وى به پیامبر(ص ) بود و على در کنارش . پیامبر (ص ) براى کارى رفت و جبرئیل به على (ع ) وحى نکرد. نک : الوافى بالوفیات ، ج ۳، ص ۸۳
۲۷۲- الکامل فى ضعفاء الرجال ، ج ۶، ص ۱۱۶
۲۷۳-الکامل فى ضعفاء الرجال ، ج ۶، ص ۱۲۰
۲۷۴- الفهرست ، ص ۱۰۷
۲۷۵-المنتخب من ذیل المذیل ، ص ۶۵۲، و نک : طبقات الکبرى ، ج ۶، ص ۳۸۵؛ میزان الاعتدال ، ج ۳، ص ۵۵۸ ۵۵۶
۲۷۶- الانساب ، ج ۵، ص ۸۶
۲۷۷- میزان الاعتدال ، ج ۴۷ ص ۳۰۴؛ شذرات الذهب ،ج ۲،ص ۱۳؛ذریعه ، ج ۱۹، ص ۷۵٫ سمعانى نوشته است : کان غالیا فى التشیع الانساب ، ج ۵ ،ص ۸۶
۲۷۸-النجاشى ، ص ۴۳۴، ش ۱۱۶۴
۲۷۹-الانساب ، ج ۵، ص ۸۷
۲۸۰- موارد تاریخ الطبرى ، بخش نخست ، ص ۱۴۹
۲۸۱-همان ، ص ۱۶۸
۲۸۲-الفهرست ، صص ۱۱۰ ۱۰۸؛ النجاشى ، ص ۴۳۵
۲۸۳-تاریخ التراث العربى ، ج ۱، جزء ۲، ص ۵۲
۲۸۴-تاریخ الادب العربى ، ج ۳، ص ۸
۲۸۵-الکامل فى الضعفاءالرجال ، ج ۶،ص ۱۱۵؛ درباره تشیع او، نک : الانساب : ج ۵، ص ۸۶

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه هیثم بن عدى (متوفی۲۰۷ه.ق)

ابوعبدالرحمان بن عدى از مورخان نیمه دوم قرن دوم هجرى است که گرچه به صورت مستقل چیزى از وى برجاى نمانده اما تقریبا بیشتر مورخان قرن سوم و چهارم از آثار وى استفاده کرده اند؛ به طورى که نام وى در بیشتر مآخذ دوره پس از او آمده است .

ابن ندیم از وى با عبارت عالم بالعشر والاخبار والمثاب والمناقب والمآثر و الانساب یاد کرده است . وى میانه و نسل تک نگار و تاریخ عمومى نویس است و به همین دلیل ، در آثار وى ، هم تک نگاریهایى مانندآثار ابو مخنف و مدائنى هست وهم تاریخ عمومى .

وى در انواع و اقسام مباحث تاریخى و نسبى ، رساله و کتاب نوشته و تنوع موضوعات مورد علاقه وى که حوزه تاریخ نگارى آن دوره را آشکار مى کند، بسیار گسترده است .

آثار

برخى از عناوین کتاب هایش عبارتنداز:

  1. کتاب هبوط آدم وافتراق العرب ،
  2. کتاب نزول العرب بالسواد وخراسان ،
  3. کتاب الدوله ،
  4. کتاب تاریخ العجم و بنى امیه ،
  5. کتاب المثالب الکبیر،
  6. کتاب من تزوج من الموالى فى العربق ،
  7. کتاب طبقات الفقهاء والمحدثین ،
  8. کتاب الخوارج ، کتاب التاریخ على السنین ،
  9. کتاب خواتیم الخلفاء،
  10. کتاب تاریخ الخلفاء،
  11. کتاب ولاه کوفه و…(۲۸۶)

هیثم بن عدى از منابع پش از خود بهره گرفته امام برخلاف کسانى که بعدها سر سفره آماده کتاب ها نشسته اند، او همانند ابومخنف و مدائنى بسیارى از اخبار خود را از منابع دست اول میان قبائل و شخصیت هاى برجسته برگرفته است . با این حال کسانى از اساتید و مشایخ وى اخبارى بوده اند. یکى از آنها مجالد بن سعید است که به نقل ابن ندیم هیثم نقلهاى فراوانى از او داشته است .(۲۸۷)وى شاگردانى نیز داشت که اهل تاریخ بوده اند. از جمله ابو حسان الزیادى (۲۴۳) که کتاب هاى مانند کتاب المغازى لعروه بن زبیر و کتاب طبقات الشعراء و… داشته است .

درکتاب طبقات ابن سعد، آثار محمد بن حبیب ، اخبار الطوال ، تاریخ یعقوبى ، تاریخ طبرى ، مروج الذهب مسعودى و آثار ابولفرج اصفهانى نام هیثم بن عدى مکرر آمده واین نشا مى دهد آثارش مورد استفاده افراد مزبور بوده است . ذهبى در مقده تاریخ الاسلام خود آورده است که از جمله مصادر وى تاریخ هیثم بن عدى است .(۲۸۸)



۲۸۶- الفهرست ،ص ۱۱۲
۲۸۷-الفهرست ، ص ۱۰۳
۲۸۸-تاریخ الاسلام السیره النبویه ، ص ۱۳

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوعبیده معمر بن مثنى (قرن دوم)

ابوعبیدهاز دیگر چهره هاى برجسته اى است که تک نگارى هاى فراوان او، تغذیه کننده آثار بزرگى است که از قرن سوم به بعد تاءلیف شده است .جاحظ از وى ستایش کرده است .(۲۸۹)وى فردى شعوبى مسلک بوده و به این دلیل ، یا ازآن روى که تمایلى به خوارج داشته ، مورد اعتناى مردم نبوده است . گفته شده که در تشییع جنازه وى احدى شرکت نکرد!(۲۹۰)

آثار

بیشتر آثار او در موضوعات ادبى است . آثارى در باره لغات قرآن جمع آورى اخبار و اطلاعات درباره حیوانات مختلف (شبیه آنچه جاحظ و بعدها دمیرى در الحیوان وحیاه الحیوان انجام دادند) و نیز آثار تاریخى ، به ویژه فتوحات است .

برخى از عناوین کتاب هاى تاریخى او عبارتند از:

  1. مقاتل الاشراف ،
  2. کتاب الجمل وصفین ،
  3. کتاب الغارات ،
  4. کتاب مقتل عثمان ،
  5. کتاب قضاه البصره ،
  6. کتاب فتوح ارمینه ،
  7. کتاب فتوح الاهواز،
  8. کتاب اخبار الحجاج ،
  9. کتاب قضه الکعبه .(۲۹۱)

آثار وى در فتوحات مورد استفاده بلاذرى در فتوح البلدان و نیز خلیفه بن خیاط که همشهرى وى بوده ، قرار گرفته است . آنها به طور مستقیم از کتاب هاى وى نقل کرده اند. زیرا در نقل ازاو هیچ سندى نمى آورند.(۲۹۲)

از کتابى که ابو عبیده درباره چاه هاى مکه نوشته بود، تعداد یازده نص در اخبار مکه فاکهى حفظ شده است .(۲۹۳)کتابهایى که وى در مثالب قبائل عربى نوشته و نیز اثرى که به عنوان فضائل الفرس نگاشته ، سبب متهم شدن وى به شعوبى گرى شده است .



تاریخ الاسلام السیره النبویه ، ص ۱۳
۲۸۹- البیان والتبیین ، ج ۱، ص ۳۷۴
۲۹۰-الفهرست ، ابن ندیم ، ص ۵۹
۲۹۱-الفهرست ، ص ۵۹
۲۹۲-اسهامات مورخى البصره ،صص ۱۳۶ ۱۴۲
۲۹۳-اخبار مکه ، فاکهى ، مقدمه ، ۳۴

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه خلیفه بن خیاط «شباب عصفرى»«ابن خیاط»(متوفی۲۴۰ه.ق)

ابن خیاط بصری از محدثان بود نام او ابوعمر بصری و ملقب به شباب است که بسال ۲۴۰ ه ق درگذشت او صاحب طبقات می باشد (یادداشت بخط مؤلف). (۱)

خلیفه بن خیاط معروف به شباب عصفرى از مورخان مهم قرن سوم هجرى است که ابن کثیر از وى با عنوان من ائمه التاریخ یاد کرده است .وى نیز درست بمانند ابن سعد در زمانى بوده که درگیر ماجراى المحنه ویا سختگیرى معتزله ودر راءس همه ماءمون بر دیگران در باب خلق قرآن شده است .

ابن ندیم از وى یاد کرده و پنج کتاب براى وى برشمرده است . نخست کتاب الطبقات . دوم کتاب التاریخ . سوم کتاب طبقات القراء. چهارم کتاب تاریخ الزمنى والعرجان والمرضى والعمیان و درنهایت کتاب اجزاء القرآن .تا آنجا که آگاهیم تنها دو کتاب تاریخ و طبقات او به دست ما رسیده و چاپ شده است .

درباره وى نیز میان اصحاب رجال اختلاف است ، گرچه نوعا وى را توثیق مى کنند. وى بصرى است و بصرى ها به دلیل داشتن گرایش هاى عثمانى یا نزدیک به آن مانند مدائنى بخت یارشان است که از سوى اصحاب حدیث تاءیید شوند.بخارى در کتاب خود در هیجده مورد، روایاتى از وى نقل کرده و این نیز فرصتى دیگر بوده تا رجال شناسان بعدى در قدح وى کمتر سخن بگویند. باید اعتراف کرد که وى اعتناى کافى به سند دارد و این مقبول اصحاب حدیث است . کمترین علائق از نوع تشیع عراقى خلیفه یافت نمى شود.

کتاب تاریخ او که به روایت بقى بن مخلد قرطبى (۳۱۲)(۲۰۱ ۲۷۶) باقى مانده ، در سال ۱۳۸۶ قمرى به کوشش اکرم ضیاء العمرى در عراق ( به مساعدت مجمع علمى عراق ) به چاپ رسیده و در سال ۱۴۱۴ به کوشش ‍ سهیل زکار چاپ دیگرى از ان عرضه شده است ! (بیروت ، دارالفکر). العمرى شرح حال مفصل وى و انچه را که درباره وى و خاندانش در دست بوده در مقدمه آورده است .

المعرى فهرستى از مآخذ خلیفه را در تاریخ او به به دست داده است . خلیف در سیره به طور عمده بر ابن اسحاق تکیه کرده است . وى همچنین از کتاب تاریخ الخلفاء ابن اسحاق نیز بهره برده وروایات متعددى درباره دوره نخستین خلافت از ابن اسحاق نقل کرده است .گفته شده ک بیش از صد بار نام ابن اسحاق در کتاب تاریخ خلیفه آمده است .

راوى یا نویسنده دیگرى که وى از او بهره برده وهب بن جریر است که از روایات ویا آثارش مورد استفاده ابن سعد در طبقات قرار گرفته است . نوشته ابو مشعر نیز که از میان رفته ، از مآخذ خلیفه بوده است . مدائنى از استادان رسمى وى بوده واو به طور مستقیم از وى نقل کرده است . گفته شده که در بخش فتوحات واخبار دوره خلفاى نخست ، پنجاه درصد نقلها از مدائنى به احتمال از کتاب جمل ، کتاب صفین و کتاب خوارج اوست .از دیگر مشایخ او که برخى صاحب کتاب هایى بوده اند و محتمل است که ویاز مکتوبات آنها با اجازه و یا شفاها از آنها روایاتى را نقل کرده باشد، عبارتند از ابوعبیده معمربن مثنى (م ۲۰۹) هشام کلبى ، سحیم بن حفص ، (م ۱۹۰) ولید بن هشام قحذمى ،عبدالله بن مغیره و بسیارى دیگر

درباره تاریخ خلیفه گفته شده است که این کتاب قدیمى ترین اثر تاریخى است که به صورت سالشمار حوادث را ثبت کرده و به دست ما رسیده است . امتیاز دیگر کتاب آن است که آمار و ارقامى را ثبت کرده که در منابع دیگر نیامده است . وى به حوادث داخلى دنیاى اسلام مانند شورش یزید بن مهلب کمتر پرداخته و در عوض درباره فتوحات اخبار بیشترى آورده است .

با همه آنچه درباره تاریخ خلیف گذشت ، گفته شده که معاصران وى از کتاب او استقبالى نکرده و در آثارى که اندکى پس از آن تاءلیف شده ، ازآن نقل نکرده اند. طبرى تنها یک بار آن هم در حوادث سال ۱۴۱ از وى یاد کرده است . ازدى (م ۳۳۴) در تاریخ موصل خود از آن بهره برده اما بعدها، ذهبى و یا ابن کثیر از آن استفاده نکرده اند. محتمل چنان است که کتاب در دسترس آنها نبوده است .

تاریخ در نگاه مورخان کهن ، به معناى سال است و به طور عمده به معناى تقویم اعم از سال تولد، درگذشت ، سال رخ دادن حوادث و مانند اینها به کار مى رود. خلیفه در مقدمه کتاب خود در وصف تاریخ مى نویسد: این کتاب تاریخ است و مردمان کار حج و روزه خویش و نیز عده زنان و مدت دیون خود را با تاریخ تعیین مى کنند. پس از آن از تاریخ یزدجرى سخن مى گوید و آنگاه از مبداءهاى تاریخى متعدد که اعراب از پس از هر حادثه ، براى چندى آن را حفظ مى کردند و آخرین آنها حمله ابرهه به مکه بوده است .پس از آن پیدایش تاریخ خجرى سخن گفته و بدنبال آن بحث تاریخى خود را از تولد پیامبر(ص ) آغاز و تا سال ۲۳۲ ادامه مى دهد.

از ویژیگیهاى عمده کتاب ، ارائه آگاهیهایى درباره صاحب منصبان حکومتى در هر سال و در هر شهراست . وى درجال جاى کتاب ، فهرست شهرها را با یاد از امیران و سایر صاحب منصبان آن یاد مى کند.ویژگى دیگر یاد از سالها و نیز روزهاى هفته است که در قیاس با مآخذ دیگر قابل توجه است . یاد از فهرست کستگان یمامه و نیز کشتگان جمل و حره کاملا تازگى دارد.
نیز باید یادآور شد که متن تاریخ خلیفه ، برخلاف کتابهایى مانند یعقوبى و مسعودى که گرایشهاى مذهبى و سیاسى در آنها آشکار است ، خالى از موضع گیرى است .

اثر دیگر خلیف ، کتاب طبقات اوست که در کنار طبقات ابن سعد از کهن ترین آثارى است که در این زمینه بر جاى مانده است . کتاب طبقات خلیف ، على رغم اختصار، از دامنه جغرافیایى وسیع ترى نسبت به طبقات ابن سعد برخوردار بوده وافزون بر چند شهر بزرگ دنیاى اسلام ، از بسیارى از شهرهاى خردتر نیز یادکرده است . کتاب طبقات على رغم اختصار حاوى آگاهیهاى تاریخى ویژه اى درباره اشخاص است . از جمله آن که ، در مواردى درباره محل سکونت آنها نیز سخن مى گوید که از دید تاریخ محلى ارزش خاص خود را دارد.



۱-لغت نامه دهخدا

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه زبیربن بکار(متوفی۲۵۶ه.ق)

زبیربن بکار از آخرین افرادى متعلق به نسلى است که شیوه کارشان نه نگارش تاریخ عمومى بلکه تک نگارى رخدادها بود. این تک نگارى به معناى مقاله نویسى کوتاه نیست ؛ چراکه براى نمونه بایدوقعه صفین نصر بن مزاحم را با آن حجم بسیار یک تک نگار به شمار آوریم . بیشتر آثار زبیر بن بکار پیشوند اخبار دارد. یاقوت از زبیر بن بکار باعنوان اخبارى یاد کرده است .

زبیر بن بکار فرزند عبدالله بن مصعب بن ثابت بود و ثابت فرزند عبدالله بن زبیر که سالها بر حجاز و عراق حکمرانى کرد و در برابر امویان ایستاد و عاقبت در سال ۷۳ هجرى کشته شد. در خاندان زبیر علایق علمى وجود داشته است . از متقدمین آنها عروه بن زبیر است که عمده راوى اخبار عایشه است و از متاءخرین آنها یکى مصعب زبیرى و دیگرى همین زبیر بن بکار. مصعب عموى زبیر بکار بود، و دقیقا از نظر علمى زمینه مشترک با وى داشت . شاهد مهم آنکه از هردوى آنها کتابى در نسب قریش برجاى مانده است .

زمینه کار علمى زبیر بن بکار، تاریخ ، نسب و شعر و ادب است . اینها علومى بوده که با هم پیوندى عمیق داشته است .
زبیر بن بکار از چیره دستان این قبیل آگاهى هاى ادبى تاریخى است . هم کتاب موفقیات او، و هم کتاب نسب قریش و اخبارها نشان از احاطه او بر اخبار تاریخى و نسب قبیله پرنفوذ قریش دارد. کتابى دیگر از وى کانده ، ازواج النبى (ص ) است که با تحقیق سکینه شهابى (بیروت ، موسسه الرساله ،۱۴۰۳) چاپ شده است .

در اینجا مناسب است اشاره کنیم که آثار برجاى مانده قرن سوم ، به ویژه نیمه نخست آن از هر جهت باید غنیمت تاریخى به شمار آید. این آثار مملو از اخبارى است که هنوز زیر فشار اجتماعى مذهبى موجود تا حدى طاقت آورده و میتوان اخبار درست فراوانى را درآنها یافت . به علاوه ، آثار این قرن در واقع به استثناى چند متن کوتاه و بلند از قرن دوم کهن ترین آثارى است که به دست ما رسیده ولاجرم تکیه گاه ما در تحلیل تحولات تاریخى دو قرن نخست هجرى است .

آثار بر جاى مانده زبیر بن بکار در شمار همین گونه آثارند؛ آثارى که حتى با وجود برخى از گرایشها خاندانى و طایفه اى ، حاوى اخبار تاریخى منحصر به فرد و بسیار با ارزشند. کتابى هم در اخبار مکه داشته ک یکصد وچهل وسه نص آن در اخبار مکه فاکهى حفظ شده است .از کتاب تاریخ المدینه او نیز بخش مهمى در المغانم فیروز آبادى درباره محل سکونت قبائل در مدینه باقى مانده . همچنین ابن حجر نصوصى از ان را در الاصابه نقل کرده است .

از زندگى سیاسى اجتماعى زبیر بن بکار آگاهى فراوانى در دست نیست . تنها مى دانیم که وى در سالهاى پایانى زندگى خود، قاضى شهر مکه بوده و این سمت را متوکل عباسى خلیف مشؤ وم و پست عباسى به عنوان پاداش به وى واگذار کرده بود.پیش از آن نیز وى با حکومت عباسى مرتبط بوده است ؛ ازجمله نام همین کتاب الموفقیات برگرفته از نام ابو احمد طلحه الموفق فرزند متوکل عباسى است . ابواحمد در عهد خلافت برادرش ‍ معتم ، مقام ولایتعهدى را داشت ، اما عمرش براى خلافت دوام خلافت دوام نیاورد و درگذشت .

زبیر بن بکار کتاب الموفقیات رابه نام وى گذاشت و این حکایت از روابط نزدیک وى با خاندان عباسیان دارد. به هر روى او عالمى پرنفوذ و متعلق به طایفه قریش بود و به طور طبیعى شخصیتى برجسته به شمار مى آمد؛ به ویژه که عمرى نسبتا دراز یافت و فرصت آن را داشت تا بر دامنه نفوذ خویش بیافزاید. وى پس از هشتاد و چهار سال زندگى در ذى حجه سال ۲۵۶ درگذشت .

مصادر رجالى اهل سنت به طور کلى اورا توثیق کرده اند. دارقطنى ، بغوى و خطیب بغدادى در شمار کسانى هستند که وى را موثق شمرده اند؛(۳۴۵)اما احمد بن على سلیمانى سخت بر وى تاخته اورا منکر الحدیث خوانده و درشمار جاعلان حدیث آورده است .(۳۴۶)در این صورت به رغم دفاع ابن حجر از وى ، باید درباره اخبار او محتاط بود. ما معیارهاى سلیمانى مذکور را در تضعف و توثیق نمى دانیم ؛ شاید به خاطر برخى اخبار که وى درباره سقیفه آورده این چنین متهم شده ؛شاید هم بدبینى عمومى که دامنگیر اخباریان بوده است سبب تضعیف مزبور شده باشد.

این نیز محتمل است که سلیمانى اگاهى ویژه اى در باره او داشته ویا روایت اورا از راویان ضعیف کارى که اخباریان به آن تن مى دادند تا کتب تاریخى خور را حجیم تر و پربار کنند دانسته است .این آخرى ، با آنچه سلیمانى درباره زبیر آورده و وى را در شمار جاعلان حدیث یاد کرده سازگارى ندارد .به هر روى باید گفت ، مشکل توثیق و تضعیف درباره مورخان واخباریان همیشگى بوده و کمتر مورخى را مى توان یافت که از این بابت مصون مانده باشد.

از شخص زبیر بن بکار که بگذریم باید گفت ، خوشبختانه کتاب موفقیات وى مجموعه روایاتى است که هر کدام به طور مستند نقل شده وسبک حدیثى برآن حاکم است ؛ یعنى حر حکایت سند مستقل خود رادارد و از این جهت مى توان ارزیابى کرد. با این حال باید این حقیقت را فاش گفت که داشتن سند وسالم بودن روایت آن به آن معنا نیست ک روایت مزبور حتما درست خواهد بود، چه ، جعل سند همانندجعل خبر کار دشوارى نبوده است . پس باید با دقت بیشترى به ارزیابى متون اخبار پرداخت و در کنار آن کار سندى نیز انجام داد.

اشاره کردیم که کتاب هاى تاریخ آن روزگار یا تک نگارى درابره رخدادهاى ویژه اى است ویا تاریخ عمومى یک دوره تاریخى ؛ و گفتیم که زبیر بن بکار مربوط به نسل تاریخنگارى از نوع تک نگارى است . اکنون پرسش آن است ک اخبارالموفقیات چگونه کتابى است .

کتاب موفقیات دربرگیرنده ۴۲۹ خبر تاریخى است . هر کدام از این اخبار مشتمل بر دو سه سطر یا دو سه صفحه مى باشد. این حکایات به طور عمده تاریخى و کمتر ادبى است . محور اصلى آنها نیز مسائل مهم سیاسى ، اجتماعى وفرهنگى دو قرن نخست هجرى است . در واقع کار زبیر بن بکار برآن بوده تا از مجموعه این تحولات ، آنچه را که جالب و شیرى آموزنده و مهم بوده گلچین کرده در این کتاب عرضه کند. از این جهت باید گفت وى گرچه نمى تواند در قالب یک تک نگارى از یک واقعه شناخته شود یا در شمار تواریخ عمومى درآید، اما خود، داراى سبک بسیارى نوى است که انرا براى علاقه مندان به تاریخ خواندنى کرده است .

در این میان آنچه اهمیت دارد، اصل گزینش است . مرورى بر فهرست مطالب کتاب ارزش آن را آشکارتر مى سازد. تقریبا همه اخبار جهت گیرى خاصى داشته و ما باید آن را مجموعه یادداشتهاى مورخى بدانیم که در طول زندگى خود آنها را در دفترچه اى فراهم آورده است . مى دانیم که این یادداشت ها به لحاظ آن ک توسط یک مورخ فراهم آمده ، آن هم در طول سالها، چه اندازه ارزشمند است .
محقق کتاب در همان مقدمه نوشته است که زبیر بن بکار در این کتاب سه گونه خبر دارد.

یکى اخبارى که در هیچ مصدر دیگرى نیامده است ؛ دوم اخبارى که تنها به طور مختصر درمصادر دیگر آمده و تفصیل آن را بادى در اینجا یافت ؛ و سوم اخبارى که البته درمصادر دیگ نیز آمده است . به هر روى باید توجه داشت که ما این اخبار را در کتابى که در نیمه اول قرن سوم هجرى تاءلیف شده ، در اختیار داریم . مؤ لف با بسیارى از قضایاى مربوط به اواخر قرن دوم یا دوره ماءمون معاصر بوده و از این جهت بر ارزش تاریخى این کتاب افزوده مى شود.

آنچه که به نظر جالب مى رسد، حساسیت مولف در گزینش اخبار است . این گزینش جهت گیرى فکرى و تحلیل قورى دارد؛ نه آن که صرفا از لحاظ صورى جالب باشد. به عبارت دیگر، بیشتر این نقلها در تحلیل تاریخ دو قرن اول هجرى کاربرد دارد و کمتر خبرى است که بتوان از آن صرف نظر کرد. البته یک محقق باید تمامى چنین کتابى را بخواند تا بتواند از آنچه در آن پراکنده است بهر بجوید؛ زیرا کتاب ترتیب تاریخى مشخصى ندارد و از اساس مولف بناى چنین کارى را نداشته است .

پیش از آن که مرورى دقیقتر بر محتواى آن داشته باشیم ، این مطلب را هم درباره کتاب موفقیات بگوییم که متاءسفانه نسخ باقى مانده از کتاب کامل نبوده و تنها بخشى از کتاب که باید گفت نسبتا مفصل است در اختیار ما قرار گرفته است . با این حال محقق آن تلاش کرده تا قسمت مفقود آن را با کمک اخبارى که دیگران در قرنهاى گذشته از آن برگرفته اند به نوعى بازسازى کند. لذا قسم الضائع آن ک شامل ۵۸ خبر تاریخى بوده و عمدتا از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید است .

در پایان کتاب (ص ۵۷۳ به بعد) آمده است . باید از محقق به خاطر ضمیمه کردن این بخش سپاسگذار بود. به نظر مى رسد که فاش گویى این کتاب در اخبار تاریخى آن را براى متعصبان ، غیر قابل تحمل کرده و از این جهت کتاب مزبور همانند بسیارى ازآثار دیگر قرن سوم مورد بى مهرى قرار گرفته و به همین دلیل بخش متنابهى از آن از بین رفته است .

به رغم آنکه خاندان زبیر با بنى هاشم روابط مناسبى نداشته است . اخبار الموفقیات ، اخبار قابل توجهى درباره امام على (ع ) دارد.یک از جالبترین آنها تحت عنوان رسول الله یوصى بولایه على چنین است :… عن عمار بن یاسر قاال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله .
اوصى من آمن بالله و صدقنى بولایه على بن ابیطالب ، من تولاه فقد تولانى و من تولانى فقد تولى الله ، ومن احبه فقد احبنى و من احبنى فقد احب الله عزّوجل .

وى ادامه سه سند دیگر براى این خبر نقل کرده است . این امر نشان تاءکید مولف بر درستى حدیث است .

درباره امام على (ع ) اخبار دیگرى نیز دارد که برخى از آن ها عبارتند از

  1. من قضاء الامام على (ع ) ص ۸۸ ،ش ۳۵
  2. من قضاء الامام على (ع ) ص ۱۱۱، ش ۴۹
  3. عایشه واستشهاد على (ع ) ص ۱۳۱، ش ۵۹ (خبر خوشحالى و سرور عایشه از شهادت امام !!)
  4. خطبه على (ع ) بین الصفین بالنهروان ص ۳۲۳۵، ش ۱۸۱
  5. حزن على (ع ) على محمد بن ابى بکر ص ۲۴۷، ش ۲۰۲
  6. من قضاء الامام على (ع ) ص ۳۶۳، ش ۲۱۵
  7. قصه تزویج امام على (ع ) مع فاظمه سلام الله علیها، ص ۲۷۵ ۳۷۶، ش ‍ ۲۳۰ ،۲۳۱
  8. مدافعه على (ع ) من الانصار على عمر بن العاص ص ۵۹۵، ش ۳۸۶

جز اینها اخبار دیگرى نیز دارد که به نحوى از امام على (ع ) در آنها یاد شده است . در ضمن دو خبر هم درباره امام (ع ) دارد، یک دعاء جعفر بن محمد یمنع المنصور من قتله (ص ۱۴۹،ش ۷۳) و دیگرى :محاوره جعفر الصادق مع ابى حنیفه (ص ۷۵ ،ش ۲۵)
کتاب الموفقیات همچنین حاوى اسناد و اخبار فراوانى درباره اختلاف انصار با قریش است . این اخبار به اندازه اى مرتب در این کتاب آمده که بر اساس آنها مى توان تحلیل منظمى را در این باره به دست داد.

اخبار چگونگى نزاع میان انصار و امویان ، در قالب برخوردهاى ادبى وشعرى صفحات ۲۲۷ -۲۵۶ کتاب الموفقیات آمده است . جز آن در سایر بخش هاى کتاب نیز به صورتى پراکنده به بحث انصار پرداخته شده است ، مثلا:

  1. الماءمون والانصار(ص ۲۸۵)،
  2. اءشد قریش على الانصار بعد بیعه ابى بکر(ص ۵۸۳)،
  3. شعر حسان فى الرد على قریش (ص ۲۸۵)،
  4. شاعر قریش ‍ یدر على الانصار(۵۸۵)،
  5. رد معن بن عدى وعویم بن ساعده على الانصار(ص ۵۸۷)،
  6. فروه بن عمرو یعاتب معنا وعویما(ص ۵۹۰)،
  7. قول عمروبن العاص یوم السقیفه و جواب الانصار(ص ۵۹۱)شعر خالد بن سعید یوم السقیفه (ص ۵۹۴) عمرو بن عاص یرد على الانصار وجواب على (ص ‍ ۵۹۱) شعر خزیمه ببن ثابت فى مخاطبه قریش (ص ۵۹۶)،
  8. شعر الفضل بن العباس فى نصره الانصار(۵۹۷) عمر بن العاص یخرج من المدینه حتى یرضى عنه على والمهاجرون (ص ۵۹۹) الولید بن عقبه یشتم الانصار ویذکر هم بالهجر(ص ۵۹۹)

از این عناوین به خوبى مى توان موضع اصولى انصار را در برابر قریش ‍ دریافت ، اگرچه به دلیل اختلافات داخلى ، این موضع اصولى خودرا در سقیفه نشان نداد.از این رو بلافاصله اوس و خزرج بر سرنخواستن ابوبکر با یکدیگر به نزاع برخاستند. زبیر بن بکار از محمد بن اسحاق نقل مى کند که : ان الاوس تزعم ان اول من بایع ابابکر بشیر بن بن سعد؛ و تزعم الخزرج ان اول من بایغ اسیر بن حضیر!!(ص ۵۷۸)

معناى این سخن آن بود که بیعت اول را برعهده قبیله مخالف مى گذاشتند. از همین عناوین روشن مى شود که حزب سیاسى قریش که همان خلفا و ایادى آنها نظیر عمرو بن عاص ، ولید بن عقبه و برخى دیگر بودند، چگونه با انصار برخورد مى کرند. در برابر، على (ع ) وفضل بن عباس مدافع انصار شدند و این همان نکته اى است که پیشتر اشاره کردیم که امام على (ع )مخالف حاکمیت حزب قریش بود.

معصب بن عبدالله زبیرى (م ۲۳۳) عموى زبیر بن بکار و از اخباریان و نسب شناسان همین قرن است . وى به داشتن موضع ضد علوى شهره بوده و کتاب نسب قریش از وى برجاى مانده و به چاپ رسیده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه یعقوب بن سفیان فسوى (۱۹۵-۲۷۷ه.ق)

ابویوسف یعقوب بن سفیان فسوى از محدثان و مورخان قرن سوم هجرى است که سالهاى طولانى از عمر خویش رابراى شنیدن حدیث به مسافرت به شهرهاى مختلف دنیاى اسلام اختصاص داد. وى در اصل از فساى فارس که براى فراگیرى حدیث به مکه ، مصر، شام ، وشهرهاى مختلف عراق سفرکرده است . وى درحالى که بیش از هشتاد سال عمرداشت ، در سیزدهم رجب سال ۲۷۷ در بصره گذشت .

مهمترین اثر وى کتاب المعرفه والتاریخ است که در چهار مجلد با تصحیح اکر ضیاء العمرى چاپ شده است .تعبیر المعرفه به معناى شناخت رجال است و تعبیر التاریخ به معناى تاریخ سالشمار. خواهیم دید که کتاب ترکیب از هردو شیوه است .
وى بدون استثنا از سوى اصحاب رجال توثیق شده و از وى به عنوان شخصى عابد و زاهد و متقى یاد شده است . این در حالى است ک ابن اثیر وى را به تشیع متهم کرده است .

ابن کثیر نوشته است : به یعقوب لیث صفارى خبر رسید که فسوى از عثمان بد مى گوید. دستور داد تا احضارش ‍ کنند. در این وفت ، وزیر یعقوب گفت : او درباره عثمان بن عفان سجزى ما بد نمى گوید، بلکه درباره عثمان بن عفان صحابى بد مى گید. یعقوب پاسخ داد: رهایش کنید، عثمان صحابى به من چه ربطى دارد!

از میان آثار وى کتاب المعرفه و التاریخ برجاى مانده که آن نیز از سه مجلد، مجلد نخست آن مفقود شده است . نیزبخشى از کتاب المشیخه او باقى مانده است . کتاب المعرفه او در دست مورخان بعدى بوده و مکرر در مآخذ مختلف از آن استفاده و ستایش شده است .متاءسفانه بخش مفقود آن ، تاریخ عمومى اسلام بر اساس سالشمار بوده وتا زمان سفاح ادامه داشته است . مصحح کتاب ، آنچه از آن از این بخش درکتابهاى دیگر نقل شده در مقدمه ارجاع داده است .

دو مجلد دیگر که برجاى مانده ، ادامه حوادث تاریخ اسلام را از سال ۱۳۶ تا ۲۴۲ دنبال کرده است . وى در هر سال فهرستى از حوادث آن سال را به دست داده است . بدین ترتیب باید کتاب فسوى را در کنار کتاب یعقوبى و دینورى و به ویژه خلیف ، از تواریخ عمومى قرن سوم هجرى بدانیم .

مطالبى که وى ذیل هر سال نقل کرده البته مختصر و کوتاه است . وى در ضمن حوادث سالهایى که معاصر باآنها بوده ، آگاهیهاى جالبى به دست داده است . از جمله تعیین محل قبر ابن شهاب زهرى ونیز برخى از آنچه که بر دیوارمسجد دمشق از زمان ولید بن عبدالملک درباره تاریخ بنا ونیز وآیات قرآنى نوشته شده بوده است .

پس از بیان حوادث سال ۲۴۲، کتاب وى صورت شرح حال و رجال به خود گرفته است . وى ابتدا شرح حال صحابه وسپس شرح حال تابعین را مى آورد. به طور استطرادى ، عناوینى از قبیل معرفه القضاه فضائل مصر و صحابه اى که به آن وارد شدند، همینطور شام و تابعین شام و سپس اخبار کوفه و صحابه وتابعینى که درآن بوده اند و نیز فصلى درباره ابو حنیفه و اصحاب او و نیز اعمش در ادامه مى آید. از این دید، کتاب شبیه کتاب طبقات ابن سعد است و در همین تراجم ، اطلاعات تاریخى مختلف فراوان به چشم مى خورد.
وى بنا به استقصاى مصحح ، در این کتاب ، جمعا از ۲۳۲ شیخ نقل کرده است .

افزون بران از عالمان و مولفان پیشین نیز مطالبى گرفته که در مواردى از کتابهاى آنهاست .در جمع ۴۰ نص از عروه بن زبیر در سیره نقل کرده که به نظر مصحح از کتاب او نباید نقل شده باشد. کتابى هم که حدیث زهرى درآن بوده ، ازمصادر فسوى است . برخى از عالمان دیگر که به احتمال ، وى ازآثارشان بهره برده عبارتند از محمد بن اسحاق ، عبدملک بن جریج (م ۱۵۰) معمر بن راشد(م ۱۵۳) لیث بن سعد(م ۱۷۵) ابونعیم فضل بن نعیم (م ۲۱۹) و شمارى دیگر از محدثان .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه احمد بن یحیى بلاذرى ( ۱۷۰ تا ۱۸۰-۲۷۹ه.ق)

احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى بغدادى کاتب ، از مهممترین مورخان و نسب شناسان قرن سوم است . سال تولد وى دانسته نیست ، اما گفته شده که قدیمى ترین شیخ اوکه وکیع بن جراح است در سال ۱۹۷ در گذشته و آن زمان ، وى باید هفت تا د سال سن مى داشته است .ابن ندیم از او و آثارش یاد کرده و وى را از مترجمان کتابهاى فارسى به عربى دانسته است که از جمله آثارش ترجمه عهد اردشیر به شعر است .یاقوت با تفصیل بیشترى از او یاد کرده و از ذکر مشایخ وى توسط یاقوت چنین بر مى آید که بلاذرى دانش خود را از محدثان شامى عراقى برگرفته است .

بلاذرى اهل شعر نیز بوده وبیشتر هجویات مى گفته است . وى اشعار در ستایش ماءمون دارد و بعدها یکى از ندیمان متوکل عباسى (م ۱۴۷) و سپس ‍ مستعین (م ۲۵۱) بوده است .شاید همین امر سبب گرایشهاى عباسى در وى شده وشاهد آن این است که از امویان ، تنها عمر و عثمان و عمر بن عبدالعزیز را خلیفه نامیده است . وى ازامویان اندلس نیز سخنى نگفته است .

آثار

دو کتاب با ارزش بلاذرى برجاى مانده است : یکى فتوح البلدان که مورد ستایش مسعودى قرار گرفته و وى گفته است که در فتح شهرها کتابى بهتر ازآن سراغ ندارد. این کتاب درباره سیر فتح شهرها در قرون نخست اسلام مى باشد. کتاب با ارزش دیگر وى انساب الاشراف است که تاریخ دوران اسلامى را در قالب نسب شناسى و خاندانى آورده است .

نام هاى دیگر این اثر، الاخبار والانساب ، جمل انساب الاشراف ، انساب الاشراف و اخبارهم وتاریخ الاشراف است . این اثر بر اساس نسب نگارش یافته اما از نظر ارائه مواد تاریخى ، در بسیارى از موارد، از طبرى نیز اخبار بیشترى را عرضه کرده است . از آنجا ک وى کوشیده تا شرح حال افراد برجسته را ارائه دهد، مواردى را به دست داده که هم در حوزه تاریخ است و هم شرح حال .

این امتیازى است ک این اثر بر سایر کتابهاى تاریخى دارد. طبعا از داشتن نظمى منطقى بى بهره است . به عنوان مثال ، درباره امویان نزدیک به ۳۴۸۳ روایت به دست داده در حالى ک مجموعه روایات طبرى درباره این خاندان ۶۲۸ نقل است . به عبارتى یک سوم کتاب انساب الاشراف اخبار امویان است .

بلاذرى بحث از انساب را بیان نسب عدنانى ها آغاز کرده است . ابتدا از بنى هاشم و پس از آن از بنى عبد شمس که حجم بیشترى را به خود اختصاص ‍ داده و پس از تمام کردن اخبار قریش به قبایل دیگر پرداخته است .
بیشتر مآخذى که وى از آنها بهره برده ، امروزه در دسترس ما نیست و وى با گزینشى که صورت داده متنى بسیاربدیع ، جالب و پر ارزش را برجاى نهاده است .

وى تنها از مدائنى ۱۴۱۶ روایت نقل کرده است .تعجب آن است که کتاب او در دوره هاى متممدى مورد غفلت عمدى و سهوى مورخان قرار گرفته است . انساب الاشراف جداى از چاپ اخیر آن ، به صورت پراکنده چاپ شده است .بخشى از انساب الاشراف به عنوان الجزء الحادى عشر در سال ۱۸۸۳ به عنوان متنى از یک مولف مجهول در آلمان چاپ شده است . دو جلد که یکى به عنوان الجزء الرابع القسم الاول و دیگرى القسم الخاص بمعاویه است به عنوان مجلد چهارم و پنجم در سالهاى ۱۹۳۸ و ۱۹۷۱ در قدس چاپ شده است . همین دو مجلد بعدها به کوشش احسان عبارت به عنوان القسم الرابع من الجزء الاول با اندکى کم و زیاد توسط معهد آمانى در بیروت به چاپ رسید.

جزء دیگرى ازآن به عنوان القسم الثالث که اخبار عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش مى باشد، به کوشش عبدالعزیز الدورى توسط همان معهد چاپ شده است .
جزء ثانى و قسمى ازجزء ثالب آن که اخبار طالبیان است به کوشش استاد محمد باقر محمود با حواشى مفصل در دوجلد به سال ۱۹۷۴ توسط موسسه الاعلمى چاپ شده است . دو جزء اخیر با تغییر شکل در یک مجلد به سال ۱۴۱۶ درقم چاپ شده است .
یک مجلد هم که اخبار سیره است ، توسط محمد حمید الله در مصر توسط دارالمعارف چاپ شده است .

مجلدى هم حاوى اخبار ابوبکر وعمر توسط احسان العمد در سال ۱۴۱۴ در ریاض چاپ شده که عمده نقلهاى آن از طبقات ابن سعد است . مجد دیگرى از این کتاب با عنوان جلد ششم قسمت ب ، توسط خلیل الثمینه چاپ شده (Hebrew (University1993 ) که بخش مربوط به هشام بن عبدالملک است .(۳۷۹)بخش دیگرى از آن با عنوان انساب الاشراف سائر فروع قریش توسط احسان عباس ‍ تصحیح و در سلسله انتشارات معهد آلمانى چاپ شده است .

بخشى دیگر هم با تصحیح رمزى بعلبکى که قسمت سائر قبائل العرب توسط معهد آلمانى چاپ شده است . بخش سیره با تصحیح ماهر جرار همان ناشر زیر چاپ است . قرار بخش مروانیان با تصحیح رضوان السید، و قسمت على وبنوه با تصحیح مادلونگ توسط همان ناشر نشر شود.

جداى ازچاپهاى فوق الذکر، چاپ جدیدى در سیزده توسط سهیل زکار و ریاض زرکى به بازار عرضه شده است .با این که کتاب انساب الاشراف در قرن سوم تاءل یف یافته در نوشته هاى بعدى به ویژه ابولفرج اصفهانى ، یادى ازآن نمى بینیم . حتى در قرون بعد نیز کمتر از آن نقلى صورت گرفته و به هین دلیل نسخ خطى آن نیز پراکنده مى باشد.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابراهیم بن محمد ثقفی (متوفی۲۸۳ه.ق)

ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفى در حدود سال ۲۰۰ هجرى در کوفه چشم به جهان گشود و به سال ۲۸۳ در اصفهان درگذشت. ابو اسحاق در آغاز مذهب زیدى داشت و سپس به مذهب امامیه گرایید.

چون در کوفه کتاب المعرفه را در فضایل اهل بیت علیهم السلام تألیف کرد بعضى نقل آن را بر خلاف تقیه دانستند و گفتند مصلحت آن است که آن را به کس نشان ندهد بسا که بیم جانش باشد یا سبب اغتشاش و آشوب شود. گویند ابو اسحاق پرسید کدام شهر است که شیعیان در آنجا از هر جاى دیگر کمتراند؟ گفتند: اصفهان. ابو اسحاق تصمیم گرفت که کتاب خود را در اصفهان نشر دهد، و در هیچ جا روایت ننماید جز در آنجا.

بدین سبب ابو اسحاق رخت به اصفهان کشید و در آنجا به روایت آن کتاب پرداخت.
چون خبر به شیعیان قم رسید کسانى به اصفهان رفتند تا مگر او را به قم برند ولى او همچنان در اصفهان ماند تا جهان را بدرود گفت.

آثار

ابو اسحاق ثقفى را آثار بسیار بوده بعضى شمار تألیفات او را به پنجاه رسانیده‏ اند که از آن جمله است:

غیر از کتاب الغارات،

کتاب المعرفه و

کتاب الحلال و الحرام و

کتاب مقتل امیر المؤمنین.

اما کتاب الغارات، پس از آنکه امیر المؤمنین على بن ابى طالب به خلافت ظاهرى رسید معاویه همواره با آن حضرت در معارضه بود و با فرستادن جماعاتى از سپاهیان خود به درون قلمرو على (ع) به ایجاد آشوب و اغتشاش مى ‏پرداخت و به اصطلاح امروز پیوسته خرابکارى مى ‏کرد.

کسانى که براى اجراى این امور انتخاب مى ‏شدند از بى‏ رحم‏ترین و خونریزترین سرسپردگان او بودند، چون عمرو بن عاص و معاویه بن حدیج‏ که آشوب مصر را برپا کردند و کارگزار على (ع) محمد بن ابى بکر را کشتند و در شکم خر نهادند و آتش زدند یا عبد الله بن عامر حضرمى و ضحاک بن قیس و سفیان بن عوف غامدى و یزید بن شجره هاوى یا شخصى چون بسر بن ابى ارطاه که در یک سفر از دمشق تا یمن و بازگشت به دمشق دهها هزار تن از شیعیان یا طرفداران على را کشت.

از قربانیان این توطئه‏ها یکى مالک اشتر یار وفادار على بود که در راه مصر زهر در طعامش کردند و دیگر محمد بن ابى بکر فرزند ابو بکر و فرزند خوانده على بود که به فجیع‏ترین وضعى کشتندش. اینان حتى از کشتن کودکان خردسال هم دریغ نمى‏کردند چنانکه دو پسر خردسال عبید الله بن عباس را بسر بن ابى ارطاه سر برید. عبید الله بن عباس عامل على (ع) در صنعاء یمن بود. على (ع) دو سه سال بعد از واقعه نهروان را تا زمان شهادت خود، دست به گریبان این نامردمیها بود که در سراسر کتاب مشروحا آمده است.

کتاب الغارات پیوسته مورد توجه محدثین و مورخین و ادبا و نویسندگان بوده است چنانکه ابن ابى الحدید قسمت اعظم بخش تاریخى آن را در شرح نهج البلاغه آورده است و علامه مجلسى بسیارى از آن را در بحار الانوار به مناسبتهایى نقل نموده. در زمان ما نسخه‏ هاى الغارات بکلى نایاب بود مگر نسخه‏اى که در اختیار محقق ارجمند شادروان محدث ارموى قرار گرفت. آن بزرگوار با تبحر و احاطه ‏اى که بر کتب احادیث و تواریخ داشت موفق شد آن را با حواشى و تعلیقات مفصل و سودمند در دو مجلد به چاپ برساند، که الحق کارى است بس شگرف.

اخیرا خطیب عبد الزهراء نسخه دیگرى در کتابخانه ظاهریه دمشق یافت و چاپ دیگرى از این کتاب ارائه داد. با حواشى مختصرتر و ساده‏ترى و این ترجمه از روى نسخه چاپ ایشان انجام پذیرفته و بیشتر حواشى، ترجمه حواشى ایشان است و نیز مترجم از تحقیقات جناب محدث نیز بسیار استفاده کرده است. امید است که این خدمت در پیشگاه اهل نظر پذیرفته آید. و السلام.
 

مقدمه ، الغارات / ترجمه آیتى // عبد المحمد آیتى

زندگینامه ابوالحسن مداینى (۱۳۵- ۲۲۸ه.ق)

على بن محمد بن عبدالله بن ابى سیف مداینى (از موالى سمره بن جندب ) در بصره به دنیاآمد. پس از آن به مدائن رفت و در بغداد در سن ۹۲ سالگى در خانه دوستش اسحاق موصلى در گذشت . وى از معدود مورخانى است که مورد اعتماد اهل سنت واقع شده واین امر شک خاصى نسبت به او برانگیخته است .یحیى بن معین و خطیب بغدادى وى را موثق دانسته اند.یحیى بن معین به احمد بن زهیر توصیه مى کرد که کتاب هاى مدائنى را بنویسد.

این در حالى است که اوروایت مسند از او آورده است .از آنجا که مداینى در بصره رشد یافته ،گرچه بعدها به مداین رفته و مداینى لقب گرفته نباید از داشتن گرایش هاى عثمانى موجود در بصره بى بهره باشد لذا راوى اخبار عوانه بن حکم نیز که به گفته یاقوت ، عثمانىّ الهوى بوده ، همین مداینى است . در خبرى که جاحظ از مدائنى آورد آمده است که مدائنى گفته است : امویان تنها روایات مراثى را قبول مى کردند.وقتى علت را پرسیدند گفت : دلیلش آن بود که این قبیل مشتمل بر مکارم اخلاق بود!

شماره تاءلیفات وى بر اساس شمارش ابن ندیم ۲۳۹ اثر است . این درحالى است که در فهرستى که یاقوت از آثار وى داده ،کتاب هاى دیگرى نیز یاد شده که به نقل برخى تا ۲۶۱ مى رشد. این حجم از تاءلیف سبب شده تا برخى لقب شیخ الاخباریین رابه مدائنى بدهند. بیست وهفت عنوان مربوط به پیامبر (ص ) سى ویک عنوان درباره قریش و شخصیت هاى برجسته قریش ، سى وسه عنوان درباره اخبار زنان و مساءله ازدواج میان اشراف و امثال ذلک . هفت عنوان درباره اخبار خلفا.بیتس و هفت عنوان درباره ایام العرب بعد از اسلام . سى هفت عنوان درباره فتوحات . ده عنوان درباره اخبار عرب . سى و دو عنوان درباره اخبار شعراء، و بقیه در موضوعات دیگر.

همانگونه که از اسامى این نوشته ها بر مى آید. مدائنى از مهمترین مؤ لفان تاریخ نویس در دوره اى است که رسم برنگارش تک نگارى درباره رخدادها وموضوعات خاص بوده است . علاقه خاص مدائنى به این قبیل موضوعات کاملا از نوشته هاى وى آشکار است . به عنوان مثال او به جنبه هاى خاصى از سیره توجه کرده و رساله هایى مانند: کتاب امهات النبى (ص ) کتاب اقطاع النبى (ص )، کتاب عهود النبى (ص )،کتاب رسائل النبى (ص )، کتاب اءخبار المنافقین ، کتاب ازواج النبى (ص )، کتاب عمال النبى (ص ) على الصدقات این گرایش اورا به وضوح نشان مى دهد.

آثار

  1. بسیارى از این تاءلیفات را که اندکى از آنها برجاى مانده و به چاپ رسیده ، باید در حد مقالات کوچک دانست .
  2. به عنوان مثال کتاب الفرج بعد الشده والضیق او که تنوخى ان را ملاحظه کرده تنها پنج تا شش برگ بوده است .
  3. رساله المردفات من نساء قریش مدائنى نیز که توسط عبدالسلام هارون به چاپ رسیده کوتاه است .
  4. این رساله درباره زانین از قریش است که بعد ازمرگ شوهر، به ازدواج دیگرى درآمده اند.
  5. دورساله التعازى و علم الخواص او نیز برجاى مانده است . ممکن است میان تاءلیفات وى ، آثار بلندى نیز بوده که البته تا کنون خبرى از این قبیل آثار وى به دست نیامده است .
  6. به عنوان مثال درباره کتاب المغازى او گفته شده که در سه مجلد بوده است .

بخش هاى زیادى از آثار مفقود او در کتابهاى بعدى آمده است . از جمله فقرات فراوانى از کتاب اسماء من قتل من الاطلبیین در کتاب مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانى آمده است .بلاذرى جمعا ۱۴۱۶ روایت از مدائنى نقل کرده است . درست همانطور که بخش هاى زیادى از کتاب هاى او درباره زنان نوشته در بلاغات النساء آمده است .ابن ابى الحدید نیز بخش هایى از آثار مدائنى را نقل کرده است .
طبرى در بخش تاریخ خراسان در موارد فراوانى از نوشته هاى مدائنى به ویژه اثر او فتوح خراسان سود جسته است . همینطور بلاذرى نیز در اخبار سیره ونیز امویان ، نقلهاى فراوانى از مدائنى دارد. کتاب تاریخ الخلفاء وى هم یکى از آثار مهمى بوده که گویا بیشترین بهره را طبرى از آن برده است .

به هر روى آثار مدائنى با همه گستردگى تنها اختصاص به اخبار دوره اسلامى دارد. از وى درباره موضوع المبتداء چیزى برجاى نمانده .آثار اندکى از جاهلیت رسیده و سایر نوشته هاى او مربوط به دوره اسلامى است . لذا گفته اند اگر کسى اخبار دوره جاهلیت را مى خواهد کتاب هاى ابوعبیده رابخواند و اگر کسى اخبار دوره اسلامى را مى خواهد آثار مدائنى را بخواند.

استاد بدرى محمد فهد، با حصوله تمام ، فهرستى بلند از آنچه از مدائنى درحیطه تاریخ دوره اسلامى نقل شده ، با حفظ ترتیب تاریخى ، از مآخذ مختلف به دست داده است .در متون ادبى نیز، اخبار زیادى در آثار جاحظ زبیر بن بکار، مبرّد، ابن عبدربه :، ابولفرج اصفهانى و دیگران از مدائنى نقل شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابولولید محمد ارزقى (متوفی ۲۴۸)

ابولولید محمد بن عبدالله بن احمد ارزقى ، نویسنده اثر مهم کتاب مکه و اخبارها و جبالها و اودیتها، اثرى جاودانه در تاریخ مکه است . ابن ندیم اورا احد الاخباریین و اصحاب السیر وبنابراین یکى از مورخان به شمار آورده و کتاب مکه اورا کتاب بزرگى خوانده است .

این اثرمؤ لف ، اگرچه نوعى تاریخ محلى است ، اما به دلیل آنکه وى تاریخ مقدس ترین شهر دنیاى اسلام رانگاشته ، در عمل به صورت منبعى مهم براى تاریخ اسلام درآمده است . این کتاب به نام اخبار مکه و ما جاء فیها من الاثار به چاپ رسیده است .آنچه که باید نسبت به مولف کتاب توجه داشته آن که کتاب از آن محمد بن عبدالله است ؛ جزآن که نقش وى در این کتاب ، روایت بخش ‍ اعظم کتاب از جدش احمد بن ولید است و تنها شمار اندکى از دیگران .

شاید بر این اساس بتوان مولف اصلى را جدّ وى دانست نه خود او. وى به مانند وستنفلد بر این باور است که از وجود برخى از اسناد دیگر در کتاب و نیز شباهت هاى میان این کتاب با آنچه در سیره ابن هشام آمده ، چنین برمى آید که کتاب اخبار مکه در اصل کوچکتر از حجم فعلى بوده و به مررو با ضمیمه کردن برخى مطالب دیگر، بر حجم آن افزوده شده است .کتاب اخبار مکه چندین بار تلخیص شده و به شعر نیز درآمده است .
اخبار مکه ، در فصول نخستین خود، تاریخ مکه را از تاریخ کعبه آغاز کرده و سیرى تاریخى از کعبه و مسجد الحرام را به دست داده است . بحث از جرهمیان و حاکمیتشان بر مکه و سپس خزاعه و بعد از آن قریش در پى آمده است . همین طور بحث از بت پرستى و دلائل رواج آن در جاهلیت و نیز حج گذارى در دوران جاهلى .

پس از آن تاریخ کعبه ومکه بد از اسلام تا آتش زدن آن توسط امویان و… بحث از ارکان کعبه و بخشهاى دیگر آن و نیز مسجد الحرام با تفصیل تمام همراه با تاریخچه آنها آمده است . ارائه جغرافیاى دقیق شهر، خانه ها و محلات و منازل شخصیت هاى برجسته مکه در دوران پس از اسلام و نیز روشنگرى درباره محلات شهر، گورستانها… از ابواب دیگر کتاب است .

این کتاب نخست بار تسط وستنفلد در سال ۱۸۵۸ بر اساس سه نسخه در اروپا چاپ شد. چاپ فعلى رایج آن در سال ۱۳۵۲ قمرى با تحقیق رشدى ملحس انجام شده است . مصحح پیوستهایى درباره تاریخ بازسازى کعبه از پس از دورانى که ارزقى آورده و نیز شرحى از سیلهایى که تا این اواخر در مکه آمده و مسائلى دیگر بر کتاب افزوده است . اخبار مکه به سال ۴۱۱ از روى چاپ رشدى ملحس در قم افست شده است . این کتاب توسط دکتر محمد مهدوى دامغانى به فارسى درآمده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان