زندگینامه آیت الله حکیم ابوعبدالله زنجانى 

 

ابوعبدالله زنجانى، فرزند شيخ الاسلام ميرزا نصرالله يكى ازپيشوايان روحانى شهر زنجان در جمادى الثانى سال 1309 ه . ق‏1891م در زنجان، چشم به جهان گشود. وى در دامان پدر كه درهاله‏ اى از علم و فضيلت و ادب بود پرورش يافته و بعد از رسيدن به ‏سن جوانى، در زادگاهش به حوزه علميه پيوست. علوم ادبى و مبادى ‏فقه و اصول را در نزد علماى زنجان آموخت و سپس به حوزه درسى ‏فيلسوف و حكيم الهى زنجان ميرزا ابراهيم فلكى – كه از شاگردان ‏فيلسوف شهير ميرزا ابوالحسن جلوه بود – در آمد و فلسفه، كلام ورياضيات را از وى آموخته و به سال 1329 به تهران سفر كرد. چنانكه ‏برهه‏ اى از زمان، در مدرسه فرانسوى «سنلوئى‏» در تهران به تحصيل ‏پرداخت و در ذى‏ حجه سال 1330 پس از بازگشت‏ به زنجان، به ‏همراه برادرش ميرزا فضل الله شيخ الاسلام زنجانى، آهنگ نجف كردو در آنجا نزد مجتهدان نامدار، علوم عالى را كسب كرد.

وى در نجف به همراه برادرش به درس سيد محمد كاظم يزدى وشيخ الشريعه اصفهانى حاضر شد و بهره‏ اى بسزا بر گرفت و هنگام‏ درنگ در آن خطه پاك، به مجلس درس آية الله آقا سيد ابوالحسن ‏اصفهانى و شيخ ضياء الدين عراقى و شيخ ميرزا حسين نائينى و جزآنان نيز در آمد و تا سال 1338 يا 39 در نجف بوده و به درجه اجتهادنائل گرديد. بخشى از اجازات ايشان بدين شرح است:

اجازه روايت از علامه سيد حسن صدر كاظمى و علامه سيدمحمود شكرى الآلوسى بغدادى صاحب «بلوغ الارب‏» كه از علماى ‏اهل سنت است و سيد محمد بدرالدين بن يوسف المغربى محدث ‏دمشق.

و اجازه اجتهاد از سيد ابوالحسن اصفهانى، هبة‏الدين حسينى ‏شهرستانى، علامه سيد محمد فيروزآبادى و علامه شيخ الشريعه ‏اصفهانى و علامه شيخ عبدالكريم حائرى.

ابوعبدالله در اواخر سال 1338ه. ق به زادگاه خود، زنجان ‏بازگشت و به تاليف و نشر كتب و تبليغ افكار اسلامى پرداخت وپس از توقفى كوتاه در آن شهر به برخى شهرهاى مهم ايران رهسپارشد. سپس زيارت خانه خدا را از بهر حج گزاردن بجد منظور نظر قرارداد و در سوريه، فلسطين، عراق به سياحت پرداخت و از قدس وقاهره و بغداد ديدن كرد و در آنها بانخبگان بسيارى از عالمان و اديبا ن‏و انديشه ‏وران ديدار داشت و از ديدار ايشان خرسند و كامياب شد.

در اين سفر كه يك سال به درازا كشيد، به سال 1344ه . ‏توانست ‏برخى از آثار خود كه به زبان عربى در سالهاى بين پايان ‏تحصيلات عالى در حوزه نجف و آغاز اين سفر طولانى به قلم آورده ‏بود، به طبع بسپارد. بعد از اين به زنجان بازگشت وبه تدريس فقه وفلسفه و تفسير و نشر مقالات علمى و دينى در مجلات عربى وفارسى پرداخت.

چنانكه در اوائل 1354ه به سفر سياحتى ديگرى به ‏قاهره دست‏ يازيد كه پس از ورود، از طرف اساتيد بزرگ دانشگاه ‏الازهر و دانشگاه مصر و از جانب فضلا و ادباى آن سامان، مورداستقبال گرم قرار گرفت. در اين سفر بود كه كنفرانس ارزنده خود را به ‏زبان تازى، به عنوان «دواء المسلمين فى الرجوع الى القرآن‏» در«دار الهداية الاسلامية‏» ايراد كرد كه سخت از آن استقبال شد و درشماره 448 نشريه مصرى «الفتح‏» نشر گرديد، و نيز در اين سفر باعلماى دانشگاه الازهر درباره وحدت اسلامى و اتحاد مسلمانان ‏تبادل نظر كرد و از جمله كسانى كه با ايشان ديدار كرد، يكى علامه ‏فقيد مصطفى مراغى رئيس دانشگاه الازهر و ديگر شادروان دكترعبدالرحمن شه بندر و سوم علامه عبدالوهاب عزام بودند.

ابوعبدالله پس از اتمام سفر به ايران بازگشت و در دانشگاه تهران- دانشكده علوم معقول و منقول – به تدريس علم تفسير و اخلاق وتاريخ مشغول شد و سپس يك سال در دانشسراى عالى تدريس كرد.

زنجانى در برخى كانونها و انجمنهاى علمى و ادبى در ايران وكشورهاى عربى عضو بود. از جمله در فرهنگستان علمى عربى ‏دمشق كه در محرم سال 1347ق  صورت گرفت. (2) .

آثار

علامه زنجانى را آثارى است كه پاره‏اى چاپ و پاره‏اى ديگرهمچنان دست نويس‏اند. از جمله آنها چنين است:

1 . «تاريخ القرآن‏» كه در دومين سفر به قاهره به گونه ‏اى آبرومندچاپ شده است. اين عبارت عربى را روى جلد آن نگاشته ‏اند: «كتاب ‏وجيز يبحث عن سيرة النبى الاكرم والقرآن الكريم والادوار التى مرت‏به من كتابته وجمعه وترتيبه وترجمته الى سائر اللغات…».

خود زنجانى درباره اين كتاب نوشته است:

«اين مختصر پايه و مقدمه جزئى از مقدمه تفسيرى است كه قصد تاليف آن را به اسلوب تحليل و عقل و روش تجزيه منطقى دارد…».

چنانكه زنجانى اشاره دارد ايشان در صدد نگاشتن تفسيرى بوده ‏كه ظاهرا اجل فرصت نداد تا اين قصد را عينيت ‏ببخشد. كتاب «تاريخ ‏القرآن‏» در ميان علماى اهل سنت تاثيرى بسزا داشته و مورد اهتمام ‏عالمان و روشنفكران آنان قرار گرفته است. دكتر احمد امين نگارنده‏ كتاب «فجر الاسلام‏» آن را گامى در راه وحدت اسلامى به شمار آورده (3) و كميته ترجمه دائرة المعارف اسلام به شدت از آن استقبال كرده و به‏ زبان انگليسى براى اطلاع عالمان ديار غرب شناسانده است.اين كتاب به قلم ابوالقاسم سحاب در تاريخ 4 مرداد 1317ترجمه شده است.

2 . اصول القرآن الاجتماعيه، (عربى، خطى).

3 . كتاب الافكار – عربى، خطى – كتابى است فلسفى كه عقيده‏اسلامى را از جنبه عقل و قرآن روشن مى‏سازد.

4 . كتاب «دين فطرت‏» فارسى – خطى.

5 . كتاب «شرح بقاء النفس بعد فناء الجسد» (عربى) كه شرح ‏مبسوطى است و در سال 1340ه . ق با شيوه‏اى امروزين به انجام ‏رسيده، و اصل آن از آثار فيلسوف و متكلم برجسته، خواجه‏ نصيرالدين طوسى است كه در موضوع مهم «بقاء النفس بعد فناءالجسد» نگارش يافته است. اين كتاب در قاهره و در تهران به سال‏1415ه/ 1995م به زيور طبع آراسته شده. چاپ اول ترجمه فارسى‏آن در آبان ماه 1325ش و به قلم دكتر زين‏ الدين كيائى انجام يافته و درتاريخ 1373ش توسط شركت ‏سهامى انتشار تجديد چاپ شده‏است.

6 . رساله ‏اى در قاعده فلسفى «الواحد لا يصدر عنه الا الواحد» كه ‏استادش شيخ الشريعه در سال 1337ه با ستايش مؤلف، تقريظى برآن نگاشته و استدراكاتى را اضافه كرده است. (خطى)

7 . «الفيلسوف الفارسى الكبير صدرالدين الشيرازى حياته و اهم ‏اصول فلسفته‏» كه به زبان عربى است و در دمشق در چاپخانه المفيدطبع شده و در سال 1392 چاپ چهارم كتاب، توسط كتابخانه صدرتهران به پايان رسيد. اين نوشتار تزى است كه به مناسبت عضويت ‏مؤلف در فرهنگستان علمى عربى دمشق به قلم آمده، برخى ازمباحث آن در ماهنامه فرهنگستان علمى دمشق و در مجله «الزهواء»مصرى و«لغة العرب‏» بغدادى به زبان تازى طبع و انتشار يافته است.كتاب به وسيله ابن يوسف شيرازى به فارسى ترجمه شده و بخشى ازآن در روزنامه «ايران آزاد» به طبع رسيده است. مجله فارسى زبان‏«ارمغان‏» از كتاب مذكور يادى كرده است.

8 . ترجمه و گزينش جستار فيلسوف انگليسى توماس كارلايل‏درباره پيامبر معظم از كتاب قهرمانانش كه در تبريز به چاپ رسيده‏است. (زبان اصلى در اين ترجمه عربى است).

9 . رساله «طهارت اهل كتاب‏» به زبان عربى كه در بغداد به سال‏1345ه چاپ گرديد. اين رساله در ميان گروههاى متعصب در عراق وايران جنجال به پا كرد و چون نويسنده با ادله محكم رايى كه قائل به ‏طهارت اهل كتاب است را ترجيح داده بود و رايى كه قائل به نجاست‏ايشان است را نقض مى‏كرد، بسيارى آن را نقد و در رد آن، رساله‏ هايى ‏نگاشتند كه در آن زمان نشر يافت.

10 . «التصوف فى التاريخ‏» كتابى است در وحدت وجود و روند آن در مكتبهاى عرفانى از دورترين ايام تا به امروز كه خطى است وبرخى از فصول آن در شماره‏هايى از مجله «الاخا» نشر يافته است.

11 . كتاب گرانبار «شرح زندگى روحى حسين بن على (ع)» كه‏ عوامل پيدايش واقعه تاريخى عاشورا و اسرار نهان آن و عظمت نفس‏ نفيس حسين بن على (ع) را با شيوه‏اى مطلوب و امروزين و با طرزى‏نغز و فلسفى، مورد بحث و بررسى قرار داده و به زبان پارسى به رشته‏تحرير در آورده است. كتاب در سال 1317ه . ش/ 1357ه . ق باپى‏نوشتهاى واعظ چرندابى در تبريز به چاپ رسيده است.

12 . رساله «لزوم حجاب‏» كه پاسخ پرسشى است كه از آمريكا به‏وى آمده بود و به زبان فارسى چاپ گرديده است.

13 . الاسلام والاوربيون (عربى – خطى).

14 . الوحى (عربى – خطى).

15 . فرهنگ ايران پيش از اسلام.

16 . ترجمه «وصيت ارسطو به اسكندر» كه از عربى به فارسى‏ترجمه كرده است.

17 . كتاب «فى التصويب‏» كه آخرين تاليف ايشان است.

مضاف بر اينها زنجانى داراى پژوهشهاى گرانبهايى است كه هراز چندى بر صفحات مختلف مجله ‏هاى عربى و فارسى نشر گرديده وكنفرانسهاى فراوانى كه در انجمنهاى علمى و كانونهاى ادبى القا مى ‏نمود كه برخى از آنها به صورت كتابچه ‏هايى جداگانه نشر يافته‏ اند.

علامه زنجانى، زبانهاى عربى، فارسى و تركى را با قواعد، به ‏نيكى مى‏ دانست و با زبان فرانسه آشنايى داشت. وى بسيار خوش ‏اخلاق، با حوصله و نيك نهاد و دورانديش و هشيار و غيور بر اسلام ومسلمانان و دلسوز به حال آنان براى ارتقاى سطح فكرى و معيشتى‏بود تا در رديف ملتهاى متمدن اين عصر درآيند.

وفات

ابوعبدالله زنجانى بالاخره در روز پنجشنبه 7 جمادى الثانى‏1360ه .ق موافق 12 تير 1320ه . ش به سبب كسالت قلبى، رحلت ‏نموده و پيكرش پس از وفات به نجف اشرف انتقال يافت و در آرامگاه‏ خانوادگى وى، بنابر وصيتش به خاك سپرده شد.

وى شش فرزند از خود به يادگار گذاشت، پنج پسر و يك دختركه در پروردن آنان عنايتى خاص مبذول داشت.

از ابوعبدالله زنجانى، كتابخانه پر ارجى بر جاى مانده كه حاوى ‏نزديك به هزار و پانصد جلد از كتابهاى خطى و چاپى است.ابوعبدالله را عده ‏اى از عالمان و نويسندگان ستوده‏ اند كه به بخشى ازآنها اشاره مى‏شود:

1 . آية‏الله محسن امين صاحب كتاب «اعيان الشيعه‏»: «وى (علامه‏زنجانى) عالم، فاضل و مؤلف بود.»

2 . آقا بزرگ تهرانى صاحب كتاب «الذريعه‏»: «شيخ ميرزاابوعبدالله زنجانى، عالم، فاضل و مصنف بود.»

3 . حجة الاسلام مدرس تبريزى صاحب «ريحانة الادب‏»: «حاج‏ميرزا ابوعبدالله زنجانى از علماى قرن حاضر… مى‏باشد.»

4 . اعضاى كميته ترجمه دائرة المعارف اسلام: «مؤلف اين كتاب(علامه زنجانى) محتاج معرفى نيست، معظم له يكى از مشاهيرفضلاى عالى مقدار و از بزرگان مجتهدين عصر حاضر و تاليف او«تاريخ قرآن‏» كمك بزرگى به معلومات عصر حاضر كرده است.»

5 . استاد «استاس مارى الكرملى‏» صاحب امتياز مجله «لغة‏العرب‏» سال هشتم، ج دهم، ص‏791 گفته است: «دوست علامه وبزرگوار و مجتهد نامدار، ابوعبدالله زنجانى، از اعلام انگشت نماى‏ايران است.»

6 . در كتاب شرح حال رجال ايران، نگارش مهدى بامداد،جلد5، ص‏17 چنين آمده: «حاج ميرزا ابوعبدالله زنجانى … از افاضل ‏قرن اخير بوده و تاليفاتى از خود باقى گذاشته است.»

7 . دكتر احمد امين صاحب «فجر الاسلام‏» در مقدمه كتاب‏«تاريخ قرآن‏» درباره ابوعبدالله زنجانى چنين گفته است: «استادابى عبدالله زنجانى از عالمان برجسته شيعه و مجتهدان آنان است. ازجوان بختى بود كه با استاد ابوعبدالله زنجانى در زمان زيارتش به مصردر سال 1935م آشنا شدم… از اين روپيوند بين ما استوار گرديد … اورا فراخ دانش، ژرف انديش، و بسيار آگاه به فلسفه اسلامى و شيوه‏هاو مراحل آن يافتم و با روحى وارسته و خويى‏نرم، چيزى كه وى را نزدمن محبوب مى‏ ساخت.»

فیلسوف//علی اصغر حقدار

زندگینامه حسین بن مبارک زبیدی(۵۴۰-۶۳۱ه.ق)

زبیدی حسین بن مبارک .از محدثانست .مبارک پدر حسین ، فرزند محمدبن مسلم زبیدی محدث است و بسیاری از فرزندان و احفاد او نیز اهل حدیث اند.حسین بن مبارک با برادرش حسن از ابوالوقت حدیث شنیدند.(از تاج العروس ).

و زرکلی آرد: حسین بن مبارک بن محمدبن یحیی متولد در ۵۴۰ هَ ق.

رحلت

و متوفی بسال ۶۳۱ مکنی به ابوعبداﷲ و مقلب به سراج الدین و ابن الزبیدی ، اصلاً از زبید است و زادگاه و محل وفاتش بغداد میباشد.
او در بغداد و دمشق و حلب و جز آنها حدیث گفت و به فقه و لغت و قراآت عالم بود.

آثار

منظومه هایی در لغت و قرائتها دارد و مؤلفاتی نیز پرداخته و از آنجمله است :

البلغهدر فقه .

مذهب

ابن عماد او را حنبلی معرفی کرده و صاحب «الجواهر المضیئه» او را ازجمله ٔ حنفیان شمرده است .(از اعلام زرکلی چ ۲ ج ۲ ص ۲۷۶).

رجوع به شذرات الذهب ج ۵ ص ۱۴۴ و الجواهر المضیئه ج ۱ ص ۲۱۶ شود.در کتاب اخیر بجای زبیدی ترمذی آمده و این مسلماً خطاء است بدلیل اینکه مؤلف آن کتاب برادرش حسن بن مبارک را با همین لقب (زبیدی ) یاد کرده است .(الجواهر ص ۲۰۰).

در حاشیه ٔ کتاب «لحظ الالحاظ» ص ۳۵۹ آمده : کتاب «التجرید الصریح لأحادیث الجامع الصحیح » که در نسخه ٔ چاپی به حسین بن مبارک منسوب داشته شده از او نیست بلکه تألیف احمدبن احمد زبیدی است .(از اعلام زرکلی حاشیه ٔ صفحه ٔ مذکور).

لغت نامه دهخدا

زندگینامه محمد بن حسین زبیدی(متوفی ۳۸۰ ه.ق)(صاحب قالی)

زبیدی
محمد بن حسین( ۱)اندلسی، صاحب قالی او و دو پسرش منسوب اند به زبید (بطنی از مذحج) و از علماء لغت به شمار میروند در برخی از نسخ قاموس (در توصیف آنان) چنین آمده: اللغویون الزبیدیون (از تاج العروس) سمعانی آرد: محمد بن و « ابنیه » حسین زبیدی نحوی از قبیلهء زبید و از ائمهء نحو و عربیت و لغت است کتاب العین خلیل را مختصر ساخته و در باب کتابها پرداخته است شعر بسیار سرود، و از ابوعلی قالی نقل روایت کند فرزندش محمد و نیز « اخبار نحویان » و « اغلاط عامه » ابراهیم بن محمد بن زکریای زهری از او روایت دارند.

رحلت

وی بسال ۳۸۰ ه ق درگذشت. (از انساب)

یاقوت آرد: محمد بن حسن اشبیلی مکنی به ابوبکر، عالم لغوی ساکن قرطبهء اندلس، از اسماعیل قالی علم فراگرفت حکم بن عبدالرحمن (سلطان اموی بلاد مغرب ملقب به مستنصر) برای تعلیم و تأدیب فرزندش از او دعوت کرد وی بگفتهء ابن بشکوال در ۳۷۹ و بگفتهء حمیدی در حدود ۳۸۰ در اشبیلیه (سویل) وفات یافت.

جمع فراوانی از او روایت دارند و از آن جمله اند، فرزندش ابوالولید محمد و ابراهیم بن محمد افلیلی نحوی و دیگران زبیدی منسوب است به زبیدبن صعب بن سعد العشیره قوم عمروبن معدیکرب زبیدی حمیدی گوید: ابوبکر زبیدی از پیشوایان لغت و عربیت است،

آثار

در نحو کتابی تألیف کرده بنام کتاب الواضح،

و نیز کتاب العین را به وجهی نیکو بطوری که « کتاب طبقات النحویین »

و « کتاب در اغلاط عامه » ،

« کتاب در ابنیهء سیبویه » 

مختصر ساخته دیگر از مؤلفات اوست

شنیده ام مردم غرب (اندلس) اقبالی سخت بر مؤلفات او دارند بویژه بر کتاب مختصر عین، زیرا وی در عین اختصار آن را تکمیل و شرح کرده و چیزهایی بر آن افزوده که نبودنش نقیصهء کتاب عین محسوب است.

ابوبکر را تصنیفات دیگر نیز در فنون متنوع ادب است وی به گفتهء حمیدی شعر بسیار دارد و از آنجمله اشعاری است که برای ابومسلم بن فهد( ۲) نوشته:

ابامسلم ان الفتی بجنانه و مقوله لا بالمراکب و اللبس و لیس ثیاب المرء تغنی قلامه اذا کان مقصوراً علی قصر النفس و لیس یفید العلم و الحلم و الحجی

حمیدی گوید: زبیدی سرانجام از «الحکم » اجازت بازگشت به اشبیلیه خواست و مستنصر با درخواست او موافقت نکرد، زبیدی در این باب به سلمی کنیزک خود در اشبیلیه نامه ای نوشت و این چند شعر در آن نامه گذارد: ویحک یا سلمی لاتراعی لابد للبین من زماع لاتحسبنی صبرت الا کصبر میت علی النزاع ماخلق اﷲ من عذاب اشد من وقفه الوداع ما بینها و الحمام فرق لو لا المناجات و النواعی .
(از معجم الادباء چ مارگلیوث ج ۱ ص ۴۴۴).



۱) – در تاج العروس، انساب سمعانی و ) ( بینها و الحمام فرق لو لا المناجات و النواعی (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج ۱ ص ۴۴۴ است در معجم « محمدبن حسن » آمده و صواب « محمدبن حسین » به نوشتهء ذیل اعلام زرکلی چ ۲ در بعضی از مآخذ دیگر نیز ضبط کرده « قهد » الادباء چ مارگلیوث و در معجم البلدان چ وستنفلد ج ۲ ص ۱۰۰ محمد بن حسن ضبط گردیده است

( ۲) – ضبی و آن غلط است.

لغتنامه دهخدا

زندگینامه محمد بن عبدالرزاق حسینی یمانی«سیدمرتضی زبیدی»( ۱۱۴۵-۱۲۰۵ ه ق)(صاحب تاج العروس)

مرتضی زبیدی، محمد بن عبدالرزاق، مشهور به مرتضی و مکنی به ابوالفیض حسینی یمانی حنفی صاحب تاج العروس وی در وطن خود نشأت یافت.

سپس برای تحصیل علم، آغاز سفر کرد چندین بار به حج رفت و در مکه با سیدعبدالرحمن عیدروس ملاقات کرد و پیوسته ملازمت او داشت، مختصر سعد را از او فراگرفت و خرقه به دست او پوشید. و روایت مرویات او را اجازت حاصل کرد، و بر اثر توصیفاتی که دربارهء علما و ادباء مصر از او شنید به مصر عزیمت کرد.

زبیدی در ۱۱۶۷ ه ق وارد مصر شد و اسماعیل کتخدا عذبان او را مورد عنایت خاص خود قرار داد و با او دوستی فراوان کرد سرانجام بین عام و خاص شهرت فراوان یافت، به صعید و دیگر نقاط مصر سفر کرد و مورد احترام و تجلیل بزرگان آن دیار قرار گرفت بسیاری از ارباب علم و سلوک را دید و سفرنامه ها پرداخت و تألیف شرح قاموس را آغاز کرد. و سالها( ۱) برای اتمام آن رنج برد و پس از آنکه شرح قاموس را در ۱۴ جلد بپایان رسانید آنرا تاج العروس نامید. و بدین مناسبت ولیمه ای داد که همه طلاب و اساتید وقت در آن ولیمه دعوت شده بودند. (از معجم المطبوعات ج ۲ ستون ۱۷۲۶ تا ۱۷۲۸ )

زرکلی آرد: محمد بن عبدالرزاق حسینی مکنی به ابوالفیض و مشهور به مرتضی زبیدی( ۱۱۴۵-۱۲۰۵ ه ق) ، علامهء لغت و حدیث و رجال و انساب و از بزرگان اهل تصنیف است در اصل از واسط  عراق و زادگاهش بلگرام هند است و در زبید (یمن) تربیت یافته و بزرگ شده است وی از زبید به حجاز سفر کرد و در مصر اقامت گزید و در آنجا فضیلت او به اوج شهرت رسید و سیل هدایا و تحف بسوی او سرازیر گردید.

پادشاهان حجاز و هند و یمن و شام و عراق و مغرب اقصی و ترک و سودان و الجزایر با او مکاتبه کردند، اعتقاد مردم در حق او چندان فزونی گرفت که بسیاری از مردم مغرب چنین می پنداشتند که هرکه حج کند و بزیارت زبیدی نرود و هدیه ای تقدیم او نکند حج او کامل نخواهد بود .

رحلت

سیدمرتضی زبیدی در طاعون مصر درگذشت.

آثار

او مؤلفات بسیار دارد، از تألیفات اوست:

  1. تاج العروس (شرح قاموس) در ۱۰ جلد مطبوع،
  2. اتحاف الساده المتقین در شرح احیاء العلوم غزالی در ۱۰ جلد که در مصر چاپ شده،
  3. اسانید الکتب السته،
  4. عقود الجواهر المنیفه فی ادله مذهب الامام ابی حنیفه که در دو جلد چاپ شده،
  5. کشاف اللثام عن آداب الایمان و الاسلام،
  6. رفع الشکوی و ترویح القلوب فی ذکر ملوک بنی ایوب،
  7. معجم شیوخ،
  8. الفیه السند شامل ۱۵۰۰ بیت در حدیث،
  9. شرح الفیهء مذکور،
  10. مختصر العین که خلاصهء کتاب العین خلیل بن احمد است در لغت،
  11. تکمله و صله و ذیل برای قاموس در دو جلد بزرگ،
  12. رسالهء ایضاح المدارک بالافصاح عن العواتک،
  13. رسالهء عقد الجمان فی بیان شعب الایمان،
  14. تحفه القماعیل فی مدح شیخ العرب اسماعیل،
  15. تحقق الرسائل لمعرفه المکاتبات و الرسائل،
  16. جذوه الاقتباس فی نسب بنی العباس،
  17. حکمه الاشراق الی کتاب الَافاق،
  18. الروض المعطار فی نسب الساده آل جعفر الطیار،
  19. مزیل نقاب الخفاء عن کنی سادتنا بنی الوفاء،
  20. بلغه الغریب فی مصطلح آثار الحبیب،
  21. تنبیه العارف البصیر علی اسرار الحزب الکبیر،
  22. سفینه النجاه المحتویه علی بضاعه مزجاه من الفوائد المنتقاه،
  23. غایه الابتهاج لمقتفی اسانید مسلم بن الحجاج،
  24. عقد اللئالی المتناثره فی حفظ الاحادیث المتواتره،
  25. و نشوه الارتیاح فی بیان حقیقه المیسر و القداح

زبیدی زبان ترکی و فارسی را بخوبی  میدانست و با زبان کرج نیز آشنائی داشت (از اعلام زرکلی چ ۲ ج ۷ صص ۲۹۷ ۴۱۳ و جبرتی ج ۲ ص ۱۹۶ و ۲۹۰ ، خطط مبارک ج ۲ ص ۹۴ ، آداب اللغه ج ۳ ص ۲۸۸ ، مجلهء مجمع العلمی العربی دمشق – ۳۹۸ ج ۲ ص ۵۶ و ۱۰۶ ، فهرست دارالکتب ج ۳ ص ۴۷ ، فهرست کتابخانهء تیموری ج ۳ ص ۱۱۸ در کتابهای فهرس الفهارس ج ۱ صص ۲۹۸ از زبیدی یاد شده است.)

از اعلام ۱۴ سال در این کار بسر کرد و ازجمله کتبی که برای شرح قاموس از آن بهره برد نسخه ای از – (۱) ( حاشیهء ص ۲۹۸ از ج ۷ صحاح است که اکنون در کتابخانهء تیموری نگهداری میشود و پر از حواشی و تعلیقات اوست (از حاشیهء معجم المطبوعات).

لغت نامه دهخدا

زندگینامه زراره(قرن دوم)

نخست – بررسى نظرات و دیدگاهها راجع به شخصیت زراره.

ابو غالب زرارى (م ۳۶۸ ه ) که در زمان غیبت صغرى مى ‏زیسته و خود از خاندان زراره بوده است درباره ویژگیهاى زراره مى ‏گوید: «زراره فردى خوش سیما، تنومند و سفیدپوست‏ بود، براى نماز جمعه خارج مى ‏شد. در حالى که کلاهى سیاه بر سر و عصایى در دست داشت. اثر سجده در پیشانیش ظاهر بود. مردم در دو طرف راه مى ‏ایستادند و به خاطر جلال و هیبتش، وى را مى‏ نگریستند. او اهل بحث و مناظره بود و هیچ کس به پاى او نمى ‏رسید، تنها عبادت بود که او را از سخن باز مى‏ داشت. و متکلمان شیعه از شاگردان وى مى ‏باشند.» (۱)

محمدبن اسحاق الندیم (م ۴۳۸ ه ق ) در مورد شخصیت زراره چنین یادآور شده است: «زراره در بعد فقه، حدیث و کلام یکى از بزرگترین رجال شیعه مى ‏باشد.» (۲)

ابوالعباس احمد بن على ‏بن العباس النجاشى (م ۴۵۰ ه ) در مورد شخصیت زراره چنین مى‏نویسد: «او در روزگار خود بزرگ و پیشگام اصحاب ما در قرائت قرآن، فقه، کلام، شعر و ادبیات بود. وى ضمن دارا بودن فضل و ایمان، در گفتار و نقل حدیث صادق بود.» (۳)

تقى ‏الدین، حسن‏ بن على بن داود حلى (م قرن هفتم) درباره وى چنین مى ‏گوید: « زراره راستگوترین و فاضلترین شخصیت زمان خود بود تا آنجا که امام صادق‏ علیه السلام درباره وى فرمود: اگر زراره نبود مى‏ گفتم: احادیث پدرم بزودى از بین خواهد رفت.» (۴)

خیرالدین زرکلى، نویسنده معاصر در مورد شخصیت زراره مى‏ نویسد: «او مردى متکلم، شاعر، عالم، ادیب و از اهالى کوفه بود.» (۵)

سیماى زراره در آئینه روایات

شیخ طوسى در اختیار معرفه ‏الرجال چندین روایت در منزلت و والایى شان زراره نقل کرده است که ما به برخى از آنها اشاره مى ‏کنیم.

محمدبن ابى ‏عمیر مى ‏گوید: «به جمیل ‏بن دراج گفتیم، براستى مجلس و محفل علمى شما بس آراسته و مغتنم است! جمیل گفت: به خدا سوگند، ما در مقابله با زراره ‏بن اعین مانند کودکان هستیم در مدرسه و در مقابل معلم.» (۶)

این تعبیر جمیل بن دراج مى‏ رساند که وى با تمامى معلوماتى که داشته و در زمان خودش به عنوان فقیه‏ترین افراد به شمار مى ‏رفته (۷) خود را در مقابل زراره چقدر کوچک احساس مى‏کرده و این خود بزرگترین گواه بر مرتبه بلند زراره در میدان علم و دانش است.

نویسنده رجال کشى، ابوعمرو، محمدبن عمربن عبدالعزیز (م ۳۴۰ ه ) مى ‏نویسد: «همه فقهاى امامیه بر تصدیق گروهى از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام اجماع دارند و سر تعظیم در برابر فقاهت آنان فرود آورده‏ اند، فقیه ‏ترین آنها شش نفرند; زراره، معروف ‏بن خربوذ، برید، ابو بصیر اسدى، فضیل بن یسار و محمد بن مسلم طایفى. و گفته ‏اند که فقیه ‏ترین آنها زراره ‏بن اعین است. (۸) »

جمیل بن دراج مى ‏گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: کوههاى زمین و نشانه‏هاى دین چهار نفرند، محمد بن مسلم، برید بن معاویه، لیث ‏بن البخترى المرادى و زراره ‏بن اعین. (۹)

در این تشبیه امام صادق علیه السلام بالاترین مراتب فضل و کمال را در کوتاهترین عبارت، براى زراره نمایانده است. سخن و توصیف امام‏ علیه السلام را نباید تعارف پنداشت، زیرا امام‏ علیه السلام در موقعیت و مسؤولیتى است که هرگز بى‏جهت از کسى تعریف نمى‏کند. بلکه ملاک و میزان در گفته‏هاى آنان حق و رضایت‏حق‏تعالى است.

فضل بن عبدالملک مى‏گوید: از امام صادق‏ علیه السلام شنیدم که مى‏فرمود: محبوبترین خلق خداوند نزد من چهار نفرند چه زنده باشد و چه مرده. برید بن معاویه، زراره، محمد بن مسلم و احوال. (۱۰)

ابراهیم بن عبدالحمید مى‏گوید: امام صادق ‏علیه السلام فرمود: خداوند زراره ‏بن اعین را رحمت کند. اگر زراره و امثال او نبودند، چه بسا احادیث پدرم از بین مى ‏رفت. (۱۱)

ابى عبیده حذاء، مى ‏گوید: از امام صادق‏ علیه السلام شنیدم که مى ‏فرمود: زراره، ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید، مصداق این سخن خدایند که مى‏ فرماید: و السابقون السابقون اولئک المقربون. (۱۲)

مفضل بن عمر مى‏گوید: روزى که فیض بن مختار نزد امام صادق علیه السلام آمده بود، آیه‏اى از قرآن را خواند. آن حضرت آیه را براى او تاویل کرد، فیض به حضرت گفت: خدا مرا فدایت گرداند، این اختلاف بین شیعیان شما چیست؟ امام علیه السلام فرمود: اى فیض کدام اختلاف؟ فیض به حضرت عرض کرد. در جلسات بحث آنان در کوفه شرکت مى‏کنم و از اختلاف آنها در روایاتشان به شک مى‏افتم، تا این که به مفضل بن عمر مراجعه مى ‏کنم، او مرا از این شک بازمى‏ دارد و نفسم از این گرفتارى نجات مى ‏یابد، و قلبم مطمئن مى‏گردد. پس حضرت به او فرمود: اى فیض درست مى‏گویى، همان‏طور است که گفتى، بدرستى که مردم در دروغ بستن بر ما ولع دارند. گویا خداوند بر آنها دروغ بستن بر ما را واجب گردانیده و جز این چیزى از ایشان نخواسته است مطلبى را با یکى از آنان در میان مى ‏گذارم. هنوز از نزد من خارج نشده آن را بر غیر تاویلش، تاویل مى‏ نماید و این کار به خاطر آن است که هدفشان از حدیث و محبت ما الهى نیست و امیال دنیایى دارند. و هر کدامشان دوست دارد که براى خود سرى باشد، هیچ بنده‏اى نیست که نفس خود را بلند گرداند مگر این که خداوند او را پست نماید، و هیچ بنده‏اى فروتنى و تواضع ننماید، مگر این که خداوند او را بلند مرتبه گرداند و شرافت دهد. پس هر گاه در جستجوى حدیث ما برآمدى، بر تو باد که به این شخص که این جا نشسته به او مراجعه کن! و با دست اشاره به یکى از اصحاب ما نمود.

از حاضران سؤال کردم که آن مرد کیست؟ گفتند: او زراره بن اعین است. (۱۳)

دادوبن سرحان مى ‏گوید: شنیدم که اباعبدالله ‏علیه السلام فرمود: برخى از افراد را در جریان بعضى مطالب قرار مى‏دهم، و او را از جدل و ریاء در دین خدا، و از قیاس نهى مى‏کنم، ولى به مجرد این که از نزد من خارج مى‏شود به تاویل و توجیه ناروا مى‏پردازد، به بعضى دستور مى‏دهم که سخن گویند، و برخى را از گفتگو و مباحثه نهى مى‏کنم، اما هر کسى [امر و نهى مرا] براى خود تاویل مى‏نماید و با این کار خدا و رسولش را عصیان مى‏کند، اگر مى‏شنیدند و اطاعت مى‏کردند، آنچه را پدرم به اصحابش سپرد، من نیز به آنان مى‏سپردم، به درستى که اصحاب پدرم در حال حیات و مرگ مایه افتخارند، یعنى زراره، محمد بن مسلم … (۱۴)

محمد بن ابى عمیر از جمیل بن دراج نقل مى ‏کند: شنیدم امام صادق ‏علیه السلام مى‏ فرمود: به اهل ایمان و تواضع، بشارت بهشت دهید، بریدبن معاویه عجلى، ابوبصیر لیث‏ بن البخترى مرادى، محمدبن مسلم، و زراره، اینان چهار نفرى هستند، که نجیبان و امینان خداوند بر حلال و حرام وى مى‏ باشند، اگر این افراد نبودند، آثار نبوت قطع مى‏ شد و از بین مى ‏رفت. (۱۵)

دوم – توان علمى زراره در مناظره‏ ها و مباحثه ‏ها

پس از بررسى دیدگاهها و نظراتى که درباره شخصیت علمى و فرهنگى زراره ابراز شد، به بررسى توان علمى وى در مناظرات و مباحثات مى‏پردازیم. همان‏گونه که پیشتر گفتیم، وى شخصى عالم، فقیه، ادیب، شاعر و متکلم بود، و در فقاهت نیز مانند سایر علوم به درجه والایى رسیده بود، به حدى که توانست فقه صحیح را از غیرصحیح تشخیص دهد و به انحراف استادش حکم ‏بن عتیبه پى برد، و از هوادارى او دست‏بردارد، و ملازم درگاه ائمه علیهم السلام گردد. (۱۶)

گذشته از اینها، زراره در فقاهت‏ به حدى رسیده بود که امام صادق‏علیه السلام او و برخى دیگر از یارانش را براى مباحثه با علماى دیگر مذاهب انتخاب مى ‏کرد، و با صراحت تمام به مخالفان مى‏فرمود: اگر بتوانید اصحاب مرا در مباحثه علمى شکست دهید، چنان است که مرا شکست داده ‏اید. (۱۷)

این سخن امام صادق‏علیه السلام بیانگر میزان اعتماد آن حضرت به مرتبه والاى علمى زراره و همانندهاى او است.

در میان مناظره ‏ها و احتجاج هاى امام صادق علیه السلام با مخالفان به نمونه‏اى برمى‏ خوریم که حضرت بعضى از اصحاب خود را براى مباحثه با خصم انتخاب مى ‏نماید. امام‏ علیه السلام از این کار چند هدف را دنبال مى‏ کند.

۱- از این طریق مزیت‏یاران و اطرافیان خود را به همگان بشناساند.

۲- ناتوانى خصم را آشکار کند.

۳- به آنها گوشزد نماید که آنان توانایى مباحثه و مقابله با یاران وى را ندارند، چه رسد به خود آن حضرت. امام ‏علیه السلام در این مناظره اصحاب خود را به مباحثه با عالم شامى فرا مى ‏خواند، زراره نیز از جمله افراد این گروه منتخب است، که در بخش فقهى با وى به مناظره و مباحثه مى‏ پردازد.

هشام بن سالم در این‏باره چنین مى ‏گوید: با جماعتى از اصحاب نزد امام صادق‏ علیه السلام بودیم که مردى از اهل شام آمد و اجازه ورود خواست. حضرت اجازه فرمود، مرد داخل شد و سلام کرد، امام‏ علیه السلام فرمود. بنشین! اگر نیاز و مطلبى دارى در میان بگذار! مرد شامى گفت: به من خبر رسیده که هر چه از شما سؤال شود، شما پاسخ آن را مى‏ دانید، از این‏رو آمده‏ام تا با شما مناظره کنم.

حضرت فرمود: در چه زمینه ‏اى؟

مرد شامى گفت: در اعراب قرآن (وقف، سکون، جر، نصب و رفع آن.)پس امام‏علیه السلام فرمودند: اى حمران، با این مرد به مباحثه بنشین!

آن مرد به حضرت عرض کرد: من مى‏ خواستم با شما مباحثه کنم نه با حمران.

حضرت فرمودند: اگر بر حمران غلبه یافتى چنان است که بر من غلبه یافته‏اى.

پس از آن مرد شامى روى به حمران آورد و مرتب از او سؤال مى‏کرد و حمران جواب مى‏داد، تا این که مرد شامى خسته شد.

حضرت فرمود: اى مرد شامى حمران را چگونه یافتى؟

مرد شامى گفت: او را ماهر دیدم، چیزى از او نپرسیدم، مگر این که جواب گفت.

سپس امام علیه السلام به حمران فرمود: اکنون تو از او سؤال کن، پس حمران همواره از او سؤال مى ‏کرد تا این که مرد شامى از جواب دادن باز ماند.

مرد شامى به حضرت عرض کرد: مى‏ خواهم با شما در عربى مناظره کنم.

امام علیه السلام از ابان بن تغلب خواست که با او مناظره نماید.

پس از آن مرد شامى خواست که در فقه مناظره کند.

امام علیه السلام به زراره فرمود: اى زراره با او به مناظره برخیز!، زراره با مرد شامى به مناظره برخاست و او را رها نکرد تا آن هنگام که مرد شامى از جواب باز ایستاد. (۱۸) این مناظره را نباید دست کم گرفت، اگر چه در این مناظره که هشام‏بن سالم آن را روایت کرده، اشاره‏اى به سؤالات مرد شامى و جوابهاى زراره نشده است، ولى تعبیر امام‏ علیه السلام که مى ‏فرماید: با آنان مناظره کن اگر بر آنها غلبه یافتى، چنان است که بر من غلبه یافته ‏اى، سخنى است ‏بس بزرگ و پراهمیت! زیرا; اگر امام علیه السلام ذره ‏اى در توان علمى اینان نسبت ‏به مرد شامى شک داشت چنان قاطعانه سخن نمى ‏گفت.

با توجه به این که مرد شامى شخصى عامى و بى‏سواد نبوده است و اصولا هم نمى ‏تواند چنین باشد، چون عقلایى نیست که فردى بى ‏سواد از شام حرکت کند، آن همه رنج ‏سفر را بر خود هموار سازد و به مناظره کسى آید که به گفته خودش شنیده است او عالم به تمام پرسشهایى است که از وى سؤال مى ‏شود، بنابراین، نمى‏ توان این مناظره را کم‏اهمیت دانست و به سادگى از کنار آن گذشت.

زراره با همه دانش خود، خویشتن را برتر از دیگران نمى ‏شمرد و به خود مغرور نمى‏ شد و در این راه به مباحثه و جدل نمى ‏پرداخت. او بشدت از تفرقه بین اصحاب پرهیز مى ‏کرد، و کمتر حاضر مى‏ شد، در امور اختلافى بین اصحاب با دیگران به بحث ‏بپردازد، اما آن هنگام نیز که وارد میدان بحث مى‏ شد، بسیار مستدل و قاطع سخن مى‏ گفت، گاهى اوقات که افرادى از او مى‏ خواستند، تا با دیگران وارد بحث‏ شود، از این کار امتناع مى‏ کرد و مى‏  گفت: این کار باعث کینه و عداوت مى ‏شود. و به این طریق از بحث و جدل کناره ‏گیرى مى ‏کرد. تنها زمانى وارد میدان بحث مى‏ شد که طرف مقابل به این کار تمایل نشان مى‏ داد، در این صورت اقدام به مناظره مى ‏کرد.

زراره مى ‏گوید: در مدینه به مجلس مباحثه جماعتى رفتم که در میان آنها عبدالله ‏بن محمد و ربیعه الرى نیز حضور داشتند، عبدالله گفت: اى زراره در مسایل مورد اختلاف سؤالهایى را مطرح کن و از ربیعه بپرس!

گفتم: مجادله و بحث ‏باعث کینه مى ‏شود. اما ربیعه گفت: اى زراره سؤال کن.

گفتم: رسول الله صلى الله علیه وآله شارب خمر را با چه چیزى حد مى ‏زد.

ربیعه گفت: با ترکه درخت و نعلین.

پس گفتم: اگر مردى را امروز دستگیر کنند که شراب خورده باشد، و نزد حاکم آورند، چه حکمى درباره او جارى مى ‏شود؟

ربیعه گفت: شلاق زده مى ‏شود، چون عمر شلاق زد.

عبدالله محمد گفت: پناه بر خدا، رسول الله‏ صلى الله علیه وآله با ترکه درخت مى ‏زد و عمر با شلاق! آنچه را رسول خدا انجام داد ترک مى‏نمایند و به آنچه عمر انجام داد عمل مى ‏کنند. (۱۹)

همان طور که از روایت پیداست، زراره تسلط کامل بر موضوعات فقهى داشته و به ریزه ‏کاریهاى احکام آن نیز، آگاه بوده است. لذا او با عبارتى ساده و روان و منطقى سلیس ربیعه را مقهور منطق خود مى‏ سازد، آنچنان که ربیعه راهى براى گریز و توجیه حکم خود نداشته باشد، و ناظران و شنوندگان بحث نیز آن را به آسانى درک نمایند.

توانایى زیاد زراره در مباحث فقهى از دقت و باریک ‏بینى وى نشات مى‏ گرفت. او در پاره‏اى موارد به سؤال کوتاه اکتفا نمى ‏کرد، بلکه تا موضوعى دقیقا برایش روشن نمى ‏شد، دست از سؤال کردن برنمى ‏داشت.

در این زمینه به روایتى برمى‏ خوریم که مصداق کامل ادعاى ما است، روایت از این قرار است.

زراره مى‏ گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: فدایت‏ شوم. دو خبر یا حدیث معارض از شما به ما مى ‏رسد. کدام یک را بگیریم و به آن عمل کنیم؟

حضرت فرمود: اى زراره; آن حدیث را که بین اصحاب مشهورتر است ‏بگیر، و آن را که اندک و نایاب است رها کن.

عرض کردم: آقاى من; گاهى آن دو حدیث‏ یا خبر هر دو مشهورند و هر دو ماثور از جانب شما؟

حضرت فرمود: آن حدیث را که رواتش نزد شما عادل‏تر و موثق‏ترند بگیر و به آن عمل کن.

عرض کردم: روایتگران هر دو حدیث عادل و موثق و مورد رضایتند.

امام علیه السلام فرمود: بنگر و ببین کدام یک از آنها موافق مذهب عامه است پس آن را رها کن و به دیگرى که مخالف عامه است عمل نما.

عرض کردم: چه بسا هر دو موافق عامه باشند یا مخالف آنها در این صورت چه کنم؟

حضرت فرمود: آنچه که احتیاط دین تو در آن است‏ بگیر، و آن را که مخالفت احتیاط است رها کن.

عرض کردم: بدرستى که گاهى آن دو موافق با احتیاط است و یا مخالف با احتیاط در این حال چه کنم؟

حضرت فرمودند: در این صورت مخیر هستى که یکى را بگیرى و دیگرى را ترک نمایى. (۲۰)

این روایت ‏بخوبى تلاش و کوشش و دقت نظر زراره را مى‏رساند، که چگونه احادیث را از زوایاى مختلف بررسى مى‏کرده است، و همین دقت و کاوشگرى وى بود که توانست از او فقیهى زبردست‏ بسازد.

سوم – آثار باقیمانده از زراره

در این بخش به آثار باقیمانده از زراره و تاثیر آن در رشد فکرى، فرهنگى جامعه خواهیم پرداخت.

وى که از خاندانى دانش ‏دوست و عالم ‏پرور بود، همگام با سایر افراد خانواده، کمر همت‏ به فراگیرى علوم مختلف بست، او زندگى خود را وقف این کار کرد و در اکثر علوم رایج عصر خویش نیز سرآمد گردید، او در رشته ‏هایى چون فقه، (۲۱) حدیث، (۲۲) کلام، (۲۳) ادبیات (۲۴) و شعر (۲۵) تحصیل نمود، و در رشته قرائت نیز مهارت کامل داشت. (۲۶) با وجود این، در آثار رجالى، کتابهاى زیادى از او یاد نکرده ‏اند!

در اکثر کتب رجالى آمده است. «لزراره مصنفات منها کتاب الاستطاعه والجبر.» (۲۷) و بیش از همین کتاب استطاعت و جبر متذکر کتاب دیگرى براى ایشان نشده ‏اند، ولى این نمى ‏رساند که او جز کتاب یاد شده کتاب دیگرى نداشته است.

درباره اشعار زراره، صاحب اعیان الشیعه مى ‏گوید: جاحظ در کتاب النساء و کتاب عرجان الاشراف متذکر ابیاتى از اشعار زراره گردیده است. (۲۸) با این که اکثر رجال‏ نویسان معتقدند که وى شاعر بوده، اما معلوم نداشته‏ اند که آیا دیوان، شعرى از خود برجاى گذاشته یا نه! همچنین معلوم نداشته ‏اند، که آیا او داراى اشعار فراوان بوده یا گه گاه شعر مى ‏سروده است، همچنین مشرب شعرى او را بیان نداشته ‏اند، که در چه زمینه‏ هایى شعر مى ‏سروده است.

در رشته فقه نیز بر کتاب و رساله‏اى از وى دست نیافتیم.

آنچه در زندگى زراره مانند ستاره‏اى مى‏درخشد، جنبه حدیثى ایشان است که در این میدان به تمام معنا درخشیده و آثار فراوان حدیثى از خود باقى گذاشته اشت. و همین بخش از آثار زراره نیز مدنظر ما مى‏باشد، آن گونه که قبلا یادآور شدیم او در فقه و حدیث‏سرآمد روزگار خود بود. اگر چه محمد بن مسلم مى ‏گوید: من از امام باقرعلیه السلام سه هزار حدیث و از امام صادق‏ علیه السلام شانزده هزار حدیث‏ شنیدم. (۲۹) لیکن در عمل حدیث زیادى از وى برجاى نمانده است، اما از زراره على‏ رغم حساسیتهایى که دستگاه خلافت و مخالفان علیه وى نشان مى‏ دادند، احادیث فراوانى برجاى مانده، که مجموع آنها در «مسندالزراره‏» مشتمل بر حدود دو هزار حدیث است. (۳۰) و البته این مقدار حدیث، در برگیرنده تمامى احادیث زراره نیست، چه بسا روایات مطرح شده در مسند زراره بخشى از احادیث زراره باشد که از دست‏ حوادث روزگار به سلامت رسته و امروزه در دسترس ما قرار گرفته است.

به هر حال، بسیارى از مباحث فقه شیعه شکوفایى خود را مرهون زحمات طاقت‏فرساى زراره و امثال او است و در هیچ بابى از ابواب فقهى نمى‏ توان نقش احادیث زراره را ندیده گرفت، چنان که در آینده به تنوع حدیثى زراره در ابواب مختلف خواهیم پرداخت و میزان احادیث وى را در هر بخش معلوم خواهیم کرد.

زراره و دیگرانى چون او بودند که با پرسشهاى مختلف و ضبط دقیق گفتار ائمه علیهم‏ السلام بزرگترین و بالاترین افتخارات را به مکتب امامیه ارمغان دادند، تا امروز فقیهان بتوانند در میدانهاى مختلف فقه با دست‏باز به اجتهاد بپردازند.

از آنجا که فرصت زمانى پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام براى بیان مطالب و رساندن آن به همه نسلها محدود بوده است، وجود کسانى چون زراره در ثبت و ضبط و انتقال معارف آنان به نسلهاى دیگر، اهمیتى انکارناپذیر داشته است. این فراگیرى و گسترش تشیع و بارورى فقه شیعه نتیجه احادیثى است که از ائمه علیهم ‏السلام نقل شده و مردانى چون زراره به حفظ و نشر آن پرداختند.

اثبات این نکته چندان دشوار و پیچیده نیست، زیرا آن گونه که مشخص است در عصر امامت و قبل از غیبت دسترسى به ائمه‏ علیهم ‏السلام ممکن بود، هر چند براى همگان این ارتباط به دلیل بعد مسافت‏یا ممانعتهاى سیاسى حکام میسر نبود.

از سوى دیگر مى‏بینیم که استنباط احکام از قرآن و تطبیق کلیات بر امور جزئى نو پیدا کارى چندان سهل نیست و نیازمند نوعى تخصص و نیز استفاده از سنت و بیان روش معصومین ‏علیهم ‏السلام است.

از جمله شاگردان پرورش یافته در مکتب معصومین زراره و دیگر اعضاى خاندان وى بودند، در میان شاگردان امام باقر و صادق‏ علیهما السلام زراره یکى از سخت کوش ترین، آنها بود. وى با این که در کوفه سکونت داشت، توانست قریب به دو هزار حدیث جز اندکى را بدون واسطه از زبان امام باقر و صادق ‏علیهما السلام دریافت کرده و نقل کند. با توجه به بعد سافت‏بین کوفه تا مدینه محل سکونت امام باقر و صادق‏علیهماالسلام این کار شگفت‏انگیز میسر نبود مگر در پرتو عزمى جزم و همتى بلند و سینه‏اى فراخ که تمامى این خصوصیات در زراره وجود داشت. وى با همه مشکلات از پاى ننشست و سعى وافر خود را به کار بست تا توانست از دریاى مواج علوم باقرى و جعفرى حظى وافر برد.

شیوه‏ هاى فراگیرى زراره

شیوه ‏هاى فراگیرى زراره را مى‏ توان در سه بخش خلاصه کرد.

۱- شیوه‏هاى فراگیرى معمول و متداول، به این صورت که در مجالس آن بزرگواران حاضر مى‏شد و مانند دهها و بلکه صدها تن دیگر که در حوزه درسى آنان حضور مى‏یافتند و به استماع مى‏پرداختند وى نیز به استماع دروس مى‏پرداخت و از این راه توشه و ثمره‏اى در حد توان خود فرا مى‏گرفت، که البته بیشترین بهره وى از روایات آن بزرگواران از این نوع است، از این‏رو، در آغاز بسیارى از احادیث وى با تعبیرهایى این چنین مواجه مى‏شویم: سمعت عن الباقرعلیه السلام او الصادق‏علیه السلام، قال‏الباقرعلیه السلام او الصادق‏علیه السلام، سمعت عن احدهما علیهما السلام یا سمعت هما و…

آن گونه که از تعابیر زراره در ابتداى احادیثش پیداست وى تنها به شنیدن اکتفا نمى‏کرد، بلکه در بسیارى از موارد به پرسش از حضرت مى‏ پرداخت. لذا در اوایل تعدادى از احادیث کلمه سالت عن الباقر علیه السلام او الصادق علیه السلام او عنهما علیهما السلام به چشم مى‏خورد.

۲- شیوه دیگر فراگیرى این بود که، وى گاهى در غیر از مجالس درس و بحث، در ملاقاتهایى با امام، با سود جستن از فرصت ‏به فراگیرى حدیث مى‏پرداخت در این گونه مجالس وى راحت‏تر از مجالس عمومى بوده، و دقیقا مى‏توانسته مطالب مورد نظر خود را سؤال کند، و پاسخهاى فراخور آن نیز از حضرت بشنود.

همین آسودگى در سؤال و جواب بود که زراره مى‏توانست مسائل بسیار مهم و اختصاصى را از حضرت فراگیرد، در این خصوص على‏ بن عطیه از قول زراره چنین نقل مى‏کند.

زراره گفت ‏به خدا سوگند اگر بازگو نمایم آنچه را که از امام صادق‏ علیه السلام شنیده‏ام، هر آینه مردانى بزرگ بردار خواهند شد. (۳۱)

سخن زراره خود بهترین گواه بر مدعاى ما است.

۳- شیوه دیگر زراره در فراگیرى این بود که هنگام دسترسى نداشتن به آن بزرگواران، به وسیله نامه و یا فرستادن افرادى خاص و مورد اطمینان به کسب علم و حدیث مى‏پرداخت، که در این‏ باره مى‏توان به فرستادن فرزندانش حسین و حسن نزد امام صادق‏ علیه السلام اشاره کرد. در این ملاقات حضرت پس از سخنانى که بین آنها رد و بدل مى‏شود به بیان احکام فقهى مى‏پردازد و به آنان مى ‏فرماید:

به پدرتان بگوید آن عمل را چنین انجام دهد و آن عمل دیگر را طورى دیگر انجام دهد. (۳۲)

همچنین از طریق نامه درباره برخى احادیث که از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است از حضرت سؤال مى‏کند. (۳۳)
شیوه زراره در ضبط احادیث

زراره همچنان که در راه فراگیرى حدیث نهایت‏ سعى خود را به کار مى‏گرفت، در حفظ و ضبط آن نیز دقت فراوان مى‏کرد، زمانى که نزد امام باقر علیه السلام یا امام صادق ‏علیه السلام مى‏رفت، لوحه‏اى نیز همراه خود مى‏برد، تا پاسخهاى آن بزرگواران را عینا یادداشت کند، مبادا دست نسیان و فراموشى در آنها مؤثر افتد و خللى بر آنها وارد آید.

عبدالله ‏بن بکیر در این‏ باره چنین مى ‏گوید:

«زراره خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: شما به ما فرموده‏اید نماز ظهر و عصر را آن هنگام بخوانید که سایه‏هاتان به اندازه یک یا دو زراع شده باشد و سپس فرموده‏اید که در تابستان سایه را بیشتر کنید، چگونه سایه را بیشتر کنیم، سپس لوحه را گشود تا آنچه را حضرت مى‏فرماید، ثبت کند. امام ‏علیه السلام جوابى به زراره ندادند.

زراره لوحه را بست و عرض کرد بر ما لازم است که از شما سؤال کنیم، ولى شما به آنچه انجام مى‏دهید، عالمتر هستید و سپس از نزد حضرت خارج گردید.

پس از آن ابو بصیر خدمت امام ‏علیه السلام آمد. حضرت به ابوبصیر فرمود: زراره چیزى از من پرسید که جوابش نگفتم، و از این سبب ناراحتم، سوى وى برو تو فرستاده من به سوى او هستى به او بگو: نماز ظهر را آن هنگام بخوان که سایه‏ات مثل خودت شده باشد و نماز عصر را آن هنگام به جاى آور که سایه‏ات دوبرابر خودت شده باشد. (۳۴)

آن‏گونه که پیش از این متذکر شدیم، بیشترین میراث علمى زراره احادیث و نیز شاگردانى است که وى از خود برجاى گذاشته است. بنابراین سخن ما از این پس در خصوص همین دو مورد خواهد بود. نخست احادیث ایشان را بررسى خواهیم کرد و سپس به معرفى شاگردان و حوزه حدیثى وى خواهیم پرداخت.

احادیث

در مورد تعداد احادیث روایت‏ شده از زراره، آراى مختلف اظهار شده است‏ بعضى تعداد آن را بالغ بر دو هزار و شصت‏ حدیث مى ‏دانند و گفته ‏اند:

اسم زراره در اسناد تعداد زیادى از روایات واقع گردیده که به دو هزار و شصت و چهار مورد بالغ مى‏ گردد. او از ابوجعفرعلیه السلام تعدادى روایت نقل کرده است که به هزار و دویست و سى و شش عدد مى ‏رسد. و از ابى عبدالله ‏علیه السلام نیز تعدادى روایت نقل کرده که به چهارصدوچهل‏ وهفت عدد مى‏ رسد. همچنین وى تعدادى روایت از ابى‏ جعفر و ابى عبدالله‏ علیهما السلام نقل نموده است که به هشتاد و دو مورد بالغ مى ‏گردد و روایاتى که به عنوان (احدهما) از یکى از آن بزرگواران نقل نموده است‏بالغ بر صد و پنجاه‏ و شش مورد مى‏ شود. همچنین زراره تعدادى روایت‏ بدون این که مشخص کند از کدام امام نقل مى ‏کند روایت کرده است که با الفاظ قال علیه السلام، سمعت علیه السلام، قلت له ‏علیه السلام بیان شده که بالغ بر هفتاد و هشت‏ حدیث مى ‏شود. (۳۵)

اما آن چنان که در مسند زراره آمده است، روایات باقى مانده از وى بالغ بر هزار و نهصد و بیست‏ حدیث است، که ضمن پنجاه‏ و نه عنوان فقهى، تاریخى و… ثبت‏شده است. (۳۶)

وى هزار و صد و هفتاد و پنج ‏حدیث از امام باقر علیه السلام، چهارصد و چهل ‏و یک حدیث از امام صادق‏ علیه السلام، صد و یازده حدیث ‏به طور مشترک از امام باقر و صادق‏ علیهما السلام، و صد و شش حدیث ‏بدون تعیین نام امام و فقط با لفظ «احدهما» روایت کرده است.

از مجموعه احادیث وى شصت و سه حدیث‏ بدون مروى عنه و با تعبیر قلت له علیه السلام یا سمعت عنه علیه السلام و یا قال لى‏ علیه السلام نقل شده است. و بیست و چهار روایت ‏باقى ‏مانده را سخنان زراره و احادیث ‏سایر ائمه ‏علیهم ‏السلام تشکیل مى ‏دهد که گاهى با یک و یا چند واسطه نقل شده است.

جالب توجه این که از مجموع احادیثى که زراره روایت کرده است، فقط بیست و چهار حدیث‏با واسطه از ائمه‏علیهم‏السلام نقل شده است و جداى از نوزده حدیث دیگر، همگى بدون واسطه بوده است‏به این معنا که شخصا آن سخنان را از امام علیه السلام شنیده و سپس نقل کرده است.

در کار این پژوهش و تحقیق، سعى ما در جهت استقصاى احادیث زراره بوده است، که پس از تحقیق به نکاتى تازه و شایان تامل دست‏یافتیم، که آنها را فهرست ‏وار، در جدولى نمایانده‏ایم تا اهل تحقیق به تناسب زمینه‏ هاى پژوهشى خود از آن سود جویند. جدول یاد شده، داراى ده بخش است که به ترتیب، مربوط مى ‏شود به:

۱- موضوع حدیث

۲- امامى که زراره روایت را از وى نقل کرده است.

۳- احادیثى که در آن موضوع از هر امام نقل کرده است.

۴- احادیثى از هر امام سؤال کرده و حضرت به آن پاسخ داده است.

۵- احادیثى که از هر دو امام نقل کرده است.

۶- احادیثى که از یکى از دو امام بدون تعیین نام نقل کرده است.

۷- احادیثى که با واسطه از امام روایت کرده است.

۸- روایاتى که با تعبیر «سمعت عنه‏» و یا «قلت له‏»، «قال لى‏» بدون تعیین نام امام نقل کرده است.

۹- احادیث که از غیر امام باقر و صادق‏ علیهما السلام متذکر شده است.

۱۰- جمع احادیثى که در هر موضوع روایت کرده است.

هنگام توجه به کمیت و کیفیت احادیث زراره، دو نکته خودنمایى مى‏ کند:

۱- حجم بسیار بالاى احادیث.

۲- تنوع موضوعات احادیث.

وى در احادیث ‏خود از خداشناسى که اولین و مهمترین گام معرفتى است‏ شروع کرده و سپس به شناخت رسول و فرستاده خدا و جانشینان وى پرداخته است. نسبت‏به حقوق اجتماعى و تغذیه روحى و جسمى کوشیده و در نهایت ‏به قوانینى پرداخته که رعایت آن باعث ثبات و نظم اجتماعى مى‏شود، در این‏باره مى‏توان به موضوعات، قضا، شهادت، حدود و تعزیرات، دیات و قصاص اشاره کرد، که هر یک به جاى خود رکنى از ارکان ثبات اجتماعى مى ‏باشد.

وى در موضوعات، نماز، طهارت، حج، ازدواج، طلاق، زکات، ایمان و کفر، تجارت و ارث، از خود روایات ارزنده‏اى برجاى نهاده و به ترتیب بیشترین احادیث را در این موضوعات حفظ کرده و نشر داده است.

توجه به تعداد حدیثى که زراره به صورت سؤال در هر بخش از امام علیه السلام پرسیده است و مقایسه آن با سایر بخشها مى‏رساند که زراره در آن مسایل با تعقل و ادراک عمل کرده و اهل فهم و نظر به شمار مى‏آمده و صرفا روایت گر شنیده‏ ها نبوده است.

بعضى نکات قابل طرح دیگر راجع به احادیث زراره عبارتند از:

۱- چرا زراره برخى از احادیث را از هر دو امام یاد کرده است، آیا این کار دلیل خاصى داشته است؟

۲- چرا بعضى از روایات بدون تعیین نام امام‏ علیه السلام آمده است، آیا این امر ناشى از فراموشى زراره بوده، یا روات بعدى آن را فراموش کرده‏اند و با تعبیر «احدهما» یکى از دو امام مطرح ساخته‏اند؟

۳- در برخى دیگر از روایات که ما تحت عنوان «بدون مروى ‏عنه‏» ذکر کرده‏ایم نیز از تعیین صریح نام امام‏ علیه السلام خوددارى شده است، این کار به چه علت‏بوده است. آیا به منظور تقیه بود یا چون بحث قبلى اختصاص به یکى از دو امام علیه السلام داشته است؟ زراره با توجه به آن گفته است، از حضرت پرسیدم: «سالت عنه علیه السلام‏» و یا شنیدم «سمعت عنه‏ علیه السلام‏» و یا به من گفت «قال لى‏ علیه السلام‏»، و پاسخ به این پرسشها با مطالعه دقیق و شناخت کامل زمان حیات زراره و ائمه معاصر وى میسر مى‏ گردد.

شاگردان زراره

اگر چه در کوفه خاندانهایى که به عنوان خاندانهاى علمى به شمار مى‏ رفتند، بى‏ شمار بودند، و در واقع کوفه حوزه فراگیرى علوم اهل‏ البیت علیهم‏ السلام به‏ شمار مى ‏رفته، به شکلى که مؤلف کتاب «تاریخ الکوفه‏» متذکر نام بیش از یست‏خاندان از آنها مى ‏شود، ولى خاندان اعین بزرگترین و با شکوهترین آنان به‏ شمار مى ‏آیند.

«خاندانهاى علمى ساکن کوفه عبارتند از:»

۱- آل ابى الجعد; رافع الغطفانى الاشجعى.

۲- آل ابى الجهم; القابوسى اللخمى من ولد قابوس بن النعمان بن المنذر.

۳- آل ابى‏رافع.

۴- آل ابى ‏ساره.

۵- آل ابى شعبه الحلبیون.

۶- آل‏ ابى صفیه، و اسم ابى صفیه; دینار و هو ابوثابت المعروف بابى حمزه الثمالى الکوفى.

۷- آل اعین.

۸- آل حیان التغلبى مولى بنى ‏تغلب.

۹- آل نعیم الازدى الغامدى.

۱۰- آل ابى اراکه مولى کنده البجلى، و اسم ابى اراکه میمون.

۱۱- بنوالحر الجعفى والحر هذا مولى جعفى.

۱۲- بنوالیاس البجلى.

۱۳- بنو عبدربه بن ابى میمونه بن یسار الاسدى.

۱۴- بنو ابى سبره. ۱۵- بنو سوقه.

۱۶- بنو نعیم الصحاف.

۱۷- بنوعطیه.

۱۸- بنو رباط، اهل بیت کبیر من بجیل، او من موالیهم.

۱۹- بنو فرقد.

۲۰- بنو دراج.

۲۱- بنو عمار البجلى الدهنى مولاهم. (۳۷)

این خاندانها که نویسنده «تاریخ الکوفه‏» نامشان را ثبت کرده است تنها خاندانهایى هستند که بهره‏اى از علوم صادق آل محمد صلى الله علیه وآله داشته‏اند. (۳۸) که یا همزمان زراره بوده‏اند، و یا اندکى پس از وى درخشیده‏اند. این خاندانها، توفیق خویش را در این زمینه بیشتر مدیون مدت اقامت امام صادق‏ علیه السلام در کوفه هستند، زیرا; آن حضرت در زمان ابوالعباس سفاح در کوفه اقامت گزید. (۳۹) اگر چه این مدت بیش از دو سال به طول نینجامید ولى منشا خیر و برکات فراوانى براى مردم عراق گردید. تا آن جا که بعدها حسن‏ بن على بن زیاد وشاء بجلى به ابن عیسى قمى گفت:

دیدم در این مسجد  مسجد کوفه  نهصد عالم را که هر کدامشان مى ‏گفت: حدیث کرد مرا جعفر بن محمد علیه السلام. (۴۰)

با این همه; چیزى که زراره را از دیگران ممتاز مى‏نمود و حلقه درسى وى را در کوفه شکوه مى‏بخشید، آگاهى وى به بیش از هزاران حدیثى بود که از امام باقرعلیه السلام فرا گرفته بود، و این خود بالاترین امتیاز براى وى محسوب مى‏ شد، اگر بر این باور باشیم که آنچه نویسنده «تاریخ الکوفه‏» متذکر شد، صددرصد دقیق و متقن باشد که تمامى این خاندانهاى علمى روات احادیث امام صادق‏ علیه السلام بوده ‏اند (۴۱) بنابراین باید زراره یکى از پیشاهنگان تاسیس حوزه علوم باقرى در کوفه بوده باشد و برهمین اساس است که معلوم مى‏ گردد، وى قبل از سفر حضرت صادق‏ علیه السلام به کوفه [بین سالهاى ۱۳۲ تا ۱۳۶] حوزه درسى داشته است چون عمدتا خاندانهاى علمى و افرادى که در کوفه حوزه درسى داشته ‏اند جزو روات احادیث امام صادق‏ علیه السلام بوده ‏اند، در حالى که زراره قبل از ایشان، روایت گر احادیث امام باقر علیه السلام نیز بوده است، و همین امر باعث پیشگامى وى در تاسیس حوزه درسى در کوفه شده است.

در مورد گستردگى مجلس درس وى باید متذکر شویم که حداقل نود و شش نفر از زراره روایت کرده‏اند که ما در پایان نام آنها را یاد خواهیم کرد.

و اما در مورد آراستگى حوزه درسى ایشان باید گفت: جمیل بن دراج در زمان خودش از فقها به‏شمار مى‏رفت در پاسخ محمد بن ابى عمیر که از وى سؤال مى‏ کند. مجلستان چه نیکو و محفلتان چه آراسته است، مى‏گوید: «به خدا سوگند ما، در کنار زراره همانند کودکان هستیم در مقابل معلم.» (۴۲)

کلماتى که جمیل بن دراج راجع به آراستگى محفل درس زراره بیان داشته دست کم مشتمل بر دو نکته اساسى است:

۱- این که زراره قبل از آن تاریخ در کوفه حوزه درسى داشته است و کسانى در جلسات درسى وى حاضر مى ‏شده ‏اند.

۲- این که سطح آگاهى و دانش زراره آن قدر بالا بوده است، که افرادى چون جمیل ‏بن‏ دراج خود را چونان کودکى بى ‏سواد در برابر کوهى از علم و دانش مى ‏دیده ‏اند.

در پایان این بحث صورت نام شاگردان زراره خواهد آمد، و منظور از «شاگردان‏» کسانى هستند که از وى نقل حدیث کرده‏اند، هر چند شاگرد امام باقر و صادق‏ علیهما السلام نیز بوده ‏اند، وگرنه مشکل خواهد بود که بگویم افرادى همچون هشام ‏بن حکم از شاگردان زراره بوده ‏اند.

اساس نامهاى شاگردان زراره را به ترتیب تعداد حدیثى که از وى نقل کرده ‏اند خواهیم آورد:

۱- حریزبن عبدالله حزیر

۲- عبدالله بن بکیر

۳- عمربن اذینه

۴- موسى بن بکر

۵- جمیل بن دراج

۶- على بن رئاب

۷- ابان

۸- جمیل

۹- ابان بن عثمان

۱۰- ثعلبه بن میمون

۱۱- عبدالله‏بن مسکان

۱۲- مثنى الحناط

۱۳- مثنى

۱۴- محمد بن حمران

۱۵- حمادبن عثمان

۱۶- هشام بن سالم

۱۷- حماد

۱۸- ربعى ‏بن عبدالله

۱۹- ابى جمیله

۲۰- محمدبن على الحلبى

۲۱- اسحاق بن عبدالعزیز

۲۲- قاسم بن عروه

۲۳- درست الواسطى

۲۴- داودبن سرحان

۲۵- خالدبن نجیح

۲۶- اسماعیل بن جابر

۲۷- حمادبن عیسى

۲۸- صفوان

۲۹- مسمع بن عبد الملک کردین

۳۰- على ‏بن سعید

۳۱- على‏بن عطیه

۳۲- هشام بن حکم

۳۳- یونس

۳۴- ابن نویه

۳۵- ابوجعفر احول

۳۶- ابراهیم بن عبدالحمید

۳۷- حسن بن موسى

۳۸- حسین‏بن عثمان

۳۹- داود عجلى

۴۰- صالح

۴۱- عبدالعزیز بن حسان

۴۲- على بن عقبه

۴۳- فراش

۴۴- فضیل

۴۵- مثنى بن عبدالسلام

۴۶- محمدبن سماعه

۴۷- محمد بن عطیه

۴۸- معاویه بن وهب

۴۹- هیثم بن حفص

۵۰- ابن ابى قره

۵۱- ابن ابى‏لیلا

۵۲- ابن رباط

۵۳- ابوعیینه

۵۴- ابى‏بصیر

۵۵- ابى ‏زیاد الهندى

۵۶- ابى الهیثم

۵۷- ابى ایوب خزار

۵۸- ابان الاحمر

۵۹- ابان بن تغلب

۶۰- ابراهیم بن عمر

۶۱- اسماعیل البصرى

۶۲- اسماعیل بن فراش

۶۳- بکیر بن اعین

۶۴- جمیل بن صالح

۶۵- حسن‏ بن عبدالملک

۶۶- حسن بن عطیه

۶۷- حسن بن على

۶۸- حسین‏بن احمد المنقرى

۶۹- حسین بن موسى

۷۰- حمادبن ابى طلحه

۷۱- حمران بن اعین

۷۲- حنان

۷۳- رومى بن زراره

۷۴- سیف التمار

۷۵- عبدالله

۷۶- عبدالله‏ بن ابى یعفور

۷۷- عبدالله بن محمد

۷۸- عبدالله بن یحیى کاهلى

۷۹- عبدالحمید الطائى

۸۰- عبدالرحمان بن حجاج

۸۱- عبدالرحمان بن یحیى

۸۲- عبدالعزیز عبدى

۸۳- عبدالکریم

۸۴- عثمان

۸۵- عبید

۸۶- عبیدبن زراره

۸۷- عقبه بن خالد

۸۸- على ‏بن حدید

۸۹- على ‏بن جعفر حضرمى

۹۰- على بن حمزه

۹۱- عیسى بن ابى حمزه

۹۲- فضاله بن ایوب

۹۳- قاسم بن محمد

۹۴- مثنى بن ولید

۹۵- محبوب بن شهاب

۹۶- محمد بن حسن

۹۷- محمدبن حمران

۹۸- محمدبن مسلم

۹۹- معاذ

۱۰۰- یحیى‏بن مثنى

۱۰۱- یعقوب

در میان نامهاى روایتگران از زراره تعدادى از آنها به نظر شخص واحد جلوه مى ‏کنند، و ممکن است گمان شود، نام یک فرد دو یا چند بار تکرار شده است ولى چنین نیست، مخصوصا زمانى که تنها در سلسله سند حدیث آمده باشد چون این نامها مردد بین دو تا سه راوى است. از این‏رو این نامها را در جاهایى که بدون پسوند یاد شده است ما نیز بدون پسوند یاد کردیم و چنین است در جاهایى که با پسوند ذکر شده است. هر چند در بعضى موارد احتمال یکى بودن بعضى از نامها نیز مى ‏رود.



پى‏ نوشتها:

۱- رجال بحرالعلوم، ۱/۲۳۲-۲۳۳; رجال طوسى، ۱۲۳-۱۲۴ پاورقى.

۲- الفهرست لابن الندیم، ۳۰۹٫

۳- رجال نجاشى، ۱۲۵٫

۴- رجال ابن داود حلى، ۱۵۶ (کتاب الرجال)

۵- الاعلام لزرکلى، ۳/۷۵

۶- اختیار معرفه الرجال، ۱۳۴٫

۷- همان ماخذ، ۳۷۵٫

۸- همان ماخذ، ۲۳۸٫

۹- همان ماخذ، ۲۳۸٫

۱۰- همان ماخذ، ۱۳۵٫

۱۱- همان ماخذ، ۱۳۶٫

۱۲- همان ماخذ، ۱۳۶٫

۱۳- همان ماخذ، ۱۳۵-۱۳۶٫

۱۴- همان ماخذ، ۱۷۰٫

۱۵- همان ماخذ، ۱۷۰٫

۱۶- همان ماخذ، ۲۱۰٫

۱۷- همان ماخذ، ۲۷۶٫

۱۸- همان ماخذ، ۲۷۵-۲۷۶٫

۱۹- همان ماخذ، ۱۵۳٫

۲۰- بحار، ۲/۲۴۵-۲۴۶٫

۲۱- الفهرست لابن الندیم، ۳۰۹٫

۲۲- همان ماخذ.

۲۳- همان ماخذ.

۲۴- رجال نجاشى، ۱۲۵٫

۲۵- همان ماخذ.

۲۶- همان ماخذ.

۲۷- رجال نجاشى، ۱۲۵; فهرست طوسى،۷۵; جامع‏الرواه، ۲/۳۲۵; معجم الرجال خوئى، ۷/۲۱۹٫

۲۸- اعیان الشیعه، ۷/۴۷٫

۲۹- اختیار معرفه ‏الرجال، ۱۶۷٫

۳۰- مسند زراره‏ بن اعین.

۳۱- اختیار معرفه ‏الرجال، ۱۳۴٫

۳۲- همان ماخذ، ۱۳۸-۱۴۱٫

۳۳- مسند زراره، ۱۶۷٫

۳۴- اختیار معرفه‏ الرجال، ۱۴۳-۱۴۴٫

۳۵- معجم الرجال خوئى، ۷/۲۴۹-۲۵۰٫

۳۶- براى اطلاع بیشتر به شماره و عناوین فهرست مسند زراره مراجعه شود.

۳۷- تاریخ الکوفه، ۳۹۱-۴۰۲٫

۳۸- همان ماخذ و صفحاتش.

۳۹- تاریخ الکوفه، ۴۰۵٫

۴۰- همان ماخذ، ۴۰۵٫

۴۱- همان ماخذ، ۴۰۵٫

۴۲- اختیار معرفه الرجال، ۱۳۴٫

زندگینامه ابوالقاسم عبدالکریم قشیری «زین الاسلام»(۳۷۶-۴۴۶/۴۶۵ه.ق)

عبدالکریم  ابن هوازن بن عبدالملک بن طلحه النیشابوری قشیری اشعری شافعی صوفی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زین الاسلام از بنی قشیر و شیخ خراسان بود. وی مردی زاهد و عالم به دین بود او از اعرابی است.که به خراسان رفتند و نسبت او به قشربن کعب میرسد. در کودکی پدرش را از دست داد.

وی از مشایخ خطیب بغدادی و داماد شیخ ابوعلی دقاق بوده و علوم باطنی را از وی اخذ کرده است.

استادان

از محضر استادانی معروف همچون

علی بن حسین نیشابوری معروف به دقاق و

محمد بن ابی بکر طوسی و

ابی بکر فورک فقه و اصول آموخت.

وی از بزرگان و شیوخ اهل تصوف و عرفان است و مورد توجه سلطان آلب ارسلان بود.

آثار

از تألیفات اوست:

تفسیر کبیر به نام التیسیر فی علم التفسیر

رساله فی رجال الطریقه

مختصر المحصل فی الکلام

المنتخب فی علوم الحدیث

لطائف الاشارات

رساله القشیریه

کتاب الضعفاءو المتروکین فی رواه الحدیث

کتاب لطائف الاشارات

کتاب مختصر المحصل

کتاب المنتخب فی الحدیث

کتاب المؤتلف و المختلف

مختصر الهدایه و جز آن

رحلت

وی به سال ۳۷۶ ه ق متولد و ۴۴۶ – در ۴۶۵ به نیشابور درگذشت (از الاعلام زرکلی و روضات الجنات صص ۴۴۴٫ص )(ریحانه الادب ج ۳ ص ۳۰۰ )

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوالفضل محمدخوارزمی بَقّالی«آدمی»«زین المشایخ»«ابن بایجُوک»(۵۶۲-۴۹۰ه.ق)

بَقّالی ، ابوالفضل محمدبن ابوالقاسم خوارزمی ملقب به آدمی ، زین المشایخ و ابن بایجُوک ؛ ادیب ، فقیه و مفسّر حنفی در قرن ششم . در۴۹۰ در خوارزم متولد شد و در همانجا به تحصیل پرداخت .

جز زمخشری * که بقالی از شاگردان سرشناس و مبرّز او بوده (سمعانی ، ج ۲، ص ۲۸۲؛ یاقوت حموی ، ج ۱۹، ص ۵؛ صفَدی ، ج ۴، ص ۳۴۰؛ لکنوی ، ص ۱۶۲) در منابع از دیگر استادان وی نامی برده نشده است .

او علوم معانی و بیان ، نحو و لغت را از زمخشری فراگرفت ، حدیث را هم از وی شنید و از عالمان نامی زمان خود شد. بقالی در ۵۳۸، پس از مرگ زمخشری ، به عنوان عالمی جامع و همتای استاد خود، به جای او به تدریس پرداخت (صفدی ؛یاقوت حموی ؛لکنوی ، همانجاها؛سیوطی ، ج ۱، ص ۲۱۵).

یاقوت حموی (همانجا) اخلاق ، اعتقاد و دانش او را ستوده و آورده است که در ترسّل و نقد شعر نیز دست داشته است .

آثار

از کتابهای منسوب به او

مفتاح التنزیل در تفسیر قرآن ،

تقویم اللسان در نحو،

الاعجاب در اِعراب ،

البدایه (الهدایه ) در بلاغت ،

منازل العرب ،

شرح اسماءاللّه الحسنی ‘ ،

اسرار الادب و افتخار العرب قابل ذکرند (یاقوت حموی ؛صفدی ،همانجاها؛زرکلی ، ج ۶، ص ۳۳۵).

رحلت

درگذشت او را در جرجانیه خوارزم به سال ۵۶۲ (سمعانی ؛یاقوت حموی ؛سیوطی ، همانجاها) و نیز در ۵۶۱ (صفدی ، همانجا) نوشته اند.



منابع :

(۱) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛عبدالکریم بن

(۲) محمد سمعانی ، الانساب ، ج ۲، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۳/۱۹۶۳؛عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ،

(۳) بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۴) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۴، چاپ س . دیدرینغ ، ویسبادن ۱۳۹۴/۱۹۷۴؛
(۵) عبدالحی بن عبدالحلیم لکنوی ، الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه ، کراچی ۱۳۹۳؛

(۶) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، مصر ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷/۱۹۳۶ـ ۱۹۳۸، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه زبیربن بکار(متوفی۲۵۶ه.ق)

زبیربن بکار از آخرین افرادى متعلق به نسلى است که شیوه کارشان نه نگارش تاریخ عمومى بلکه تک نگارى رخدادها بود. این تک نگارى به معناى مقاله نویسى کوتاه نیست ؛ چراکه براى نمونه بایدوقعه صفین نصر بن مزاحم را با آن حجم بسیار یک تک نگار به شمار آوریم . بیشتر آثار زبیر بن بکار پیشوند اخبار دارد. یاقوت از زبیر بن بکار باعنوان اخبارى یاد کرده است .

زبیر بن بکار فرزند عبدالله بن مصعب بن ثابت بود و ثابت فرزند عبدالله بن زبیر که سالها بر حجاز و عراق حکمرانى کرد و در برابر امویان ایستاد و عاقبت در سال ۷۳ هجرى کشته شد. در خاندان زبیر علایق علمى وجود داشته است . از متقدمین آنها عروه بن زبیر است که عمده راوى اخبار عایشه است و از متاءخرین آنها یکى مصعب زبیرى و دیگرى همین زبیر بن بکار. مصعب عموى زبیر بکار بود، و دقیقا از نظر علمى زمینه مشترک با وى داشت . شاهد مهم آنکه از هردوى آنها کتابى در نسب قریش برجاى مانده است .

زمینه کار علمى زبیر بن بکار، تاریخ ، نسب و شعر و ادب است . اینها علومى بوده که با هم پیوندى عمیق داشته است .
زبیر بن بکار از چیره دستان این قبیل آگاهى هاى ادبى تاریخى است . هم کتاب موفقیات او، و هم کتاب نسب قریش و اخبارها نشان از احاطه او بر اخبار تاریخى و نسب قبیله پرنفوذ قریش دارد. کتابى دیگر از وى کانده ، ازواج النبى (ص ) است که با تحقیق سکینه شهابى (بیروت ، موسسه الرساله ،۱۴۰۳) چاپ شده است .

در اینجا مناسب است اشاره کنیم که آثار برجاى مانده قرن سوم ، به ویژه نیمه نخست آن از هر جهت باید غنیمت تاریخى به شمار آید. این آثار مملو از اخبارى است که هنوز زیر فشار اجتماعى مذهبى موجود تا حدى طاقت آورده و میتوان اخبار درست فراوانى را درآنها یافت . به علاوه ، آثار این قرن در واقع به استثناى چند متن کوتاه و بلند از قرن دوم کهن ترین آثارى است که به دست ما رسیده ولاجرم تکیه گاه ما در تحلیل تحولات تاریخى دو قرن نخست هجرى است .

آثار بر جاى مانده زبیر بن بکار در شمار همین گونه آثارند؛ آثارى که حتى با وجود برخى از گرایشها خاندانى و طایفه اى ، حاوى اخبار تاریخى منحصر به فرد و بسیار با ارزشند. کتابى هم در اخبار مکه داشته ک یکصد وچهل وسه نص آن در اخبار مکه فاکهى حفظ شده است .از کتاب تاریخ المدینه او نیز بخش مهمى در المغانم فیروز آبادى درباره محل سکونت قبائل در مدینه باقى مانده . همچنین ابن حجر نصوصى از ان را در الاصابه نقل کرده است .

از زندگى سیاسى اجتماعى زبیر بن بکار آگاهى فراوانى در دست نیست . تنها مى دانیم که وى در سالهاى پایانى زندگى خود، قاضى شهر مکه بوده و این سمت را متوکل عباسى خلیف مشؤ وم و پست عباسى به عنوان پاداش به وى واگذار کرده بود.پیش از آن نیز وى با حکومت عباسى مرتبط بوده است ؛ ازجمله نام همین کتاب الموفقیات برگرفته از نام ابو احمد طلحه الموفق فرزند متوکل عباسى است . ابواحمد در عهد خلافت برادرش ‍ معتم ، مقام ولایتعهدى را داشت ، اما عمرش براى خلافت دوام خلافت دوام نیاورد و درگذشت .

زبیر بن بکار کتاب الموفقیات رابه نام وى گذاشت و این حکایت از روابط نزدیک وى با خاندان عباسیان دارد. به هر روى او عالمى پرنفوذ و متعلق به طایفه قریش بود و به طور طبیعى شخصیتى برجسته به شمار مى آمد؛ به ویژه که عمرى نسبتا دراز یافت و فرصت آن را داشت تا بر دامنه نفوذ خویش بیافزاید. وى پس از هشتاد و چهار سال زندگى در ذى حجه سال ۲۵۶ درگذشت .

مصادر رجالى اهل سنت به طور کلى اورا توثیق کرده اند. دارقطنى ، بغوى و خطیب بغدادى در شمار کسانى هستند که وى را موثق شمرده اند؛(۳۴۵)اما احمد بن على سلیمانى سخت بر وى تاخته اورا منکر الحدیث خوانده و درشمار جاعلان حدیث آورده است .(۳۴۶)در این صورت به رغم دفاع ابن حجر از وى ، باید درباره اخبار او محتاط بود. ما معیارهاى سلیمانى مذکور را در تضعف و توثیق نمى دانیم ؛ شاید به خاطر برخى اخبار که وى درباره سقیفه آورده این چنین متهم شده ؛شاید هم بدبینى عمومى که دامنگیر اخباریان بوده است سبب تضعیف مزبور شده باشد.

این نیز محتمل است که سلیمانى اگاهى ویژه اى در باره او داشته ویا روایت اورا از راویان ضعیف کارى که اخباریان به آن تن مى دادند تا کتب تاریخى خور را حجیم تر و پربار کنند دانسته است .این آخرى ، با آنچه سلیمانى درباره زبیر آورده و وى را در شمار جاعلان حدیث یاد کرده سازگارى ندارد .به هر روى باید گفت ، مشکل توثیق و تضعیف درباره مورخان واخباریان همیشگى بوده و کمتر مورخى را مى توان یافت که از این بابت مصون مانده باشد.

از شخص زبیر بن بکار که بگذریم باید گفت ، خوشبختانه کتاب موفقیات وى مجموعه روایاتى است که هر کدام به طور مستند نقل شده وسبک حدیثى برآن حاکم است ؛ یعنى حر حکایت سند مستقل خود رادارد و از این جهت مى توان ارزیابى کرد. با این حال باید این حقیقت را فاش گفت که داشتن سند وسالم بودن روایت آن به آن معنا نیست ک روایت مزبور حتما درست خواهد بود، چه ، جعل سند همانندجعل خبر کار دشوارى نبوده است . پس باید با دقت بیشترى به ارزیابى متون اخبار پرداخت و در کنار آن کار سندى نیز انجام داد.

اشاره کردیم که کتاب هاى تاریخ آن روزگار یا تک نگارى درابره رخدادهاى ویژه اى است ویا تاریخ عمومى یک دوره تاریخى ؛ و گفتیم که زبیر بن بکار مربوط به نسل تاریخنگارى از نوع تک نگارى است . اکنون پرسش آن است ک اخبارالموفقیات چگونه کتابى است .

کتاب موفقیات دربرگیرنده ۴۲۹ خبر تاریخى است . هر کدام از این اخبار مشتمل بر دو سه سطر یا دو سه صفحه مى باشد. این حکایات به طور عمده تاریخى و کمتر ادبى است . محور اصلى آنها نیز مسائل مهم سیاسى ، اجتماعى وفرهنگى دو قرن نخست هجرى است . در واقع کار زبیر بن بکار برآن بوده تا از مجموعه این تحولات ، آنچه را که جالب و شیرى آموزنده و مهم بوده گلچین کرده در این کتاب عرضه کند. از این جهت باید گفت وى گرچه نمى تواند در قالب یک تک نگارى از یک واقعه شناخته شود یا در شمار تواریخ عمومى درآید، اما خود، داراى سبک بسیارى نوى است که انرا براى علاقه مندان به تاریخ خواندنى کرده است .

در این میان آنچه اهمیت دارد، اصل گزینش است . مرورى بر فهرست مطالب کتاب ارزش آن را آشکارتر مى سازد. تقریبا همه اخبار جهت گیرى خاصى داشته و ما باید آن را مجموعه یادداشتهاى مورخى بدانیم که در طول زندگى خود آنها را در دفترچه اى فراهم آورده است . مى دانیم که این یادداشت ها به لحاظ آن ک توسط یک مورخ فراهم آمده ، آن هم در طول سالها، چه اندازه ارزشمند است .
محقق کتاب در همان مقدمه نوشته است که زبیر بن بکار در این کتاب سه گونه خبر دارد.

یکى اخبارى که در هیچ مصدر دیگرى نیامده است ؛ دوم اخبارى که تنها به طور مختصر درمصادر دیگر آمده و تفصیل آن را بادى در اینجا یافت ؛ و سوم اخبارى که البته درمصادر دیگ نیز آمده است . به هر روى باید توجه داشت که ما این اخبار را در کتابى که در نیمه اول قرن سوم هجرى تاءلیف شده ، در اختیار داریم . مؤ لف با بسیارى از قضایاى مربوط به اواخر قرن دوم یا دوره ماءمون معاصر بوده و از این جهت بر ارزش تاریخى این کتاب افزوده مى شود.

آنچه که به نظر جالب مى رسد، حساسیت مولف در گزینش اخبار است . این گزینش جهت گیرى فکرى و تحلیل قورى دارد؛ نه آن که صرفا از لحاظ صورى جالب باشد. به عبارت دیگر، بیشتر این نقلها در تحلیل تاریخ دو قرن اول هجرى کاربرد دارد و کمتر خبرى است که بتوان از آن صرف نظر کرد. البته یک محقق باید تمامى چنین کتابى را بخواند تا بتواند از آنچه در آن پراکنده است بهر بجوید؛ زیرا کتاب ترتیب تاریخى مشخصى ندارد و از اساس مولف بناى چنین کارى را نداشته است .

پیش از آن که مرورى دقیقتر بر محتواى آن داشته باشیم ، این مطلب را هم درباره کتاب موفقیات بگوییم که متاءسفانه نسخ باقى مانده از کتاب کامل نبوده و تنها بخشى از کتاب که باید گفت نسبتا مفصل است در اختیار ما قرار گرفته است . با این حال محقق آن تلاش کرده تا قسمت مفقود آن را با کمک اخبارى که دیگران در قرنهاى گذشته از آن برگرفته اند به نوعى بازسازى کند. لذا قسم الضائع آن ک شامل ۵۸ خبر تاریخى بوده و عمدتا از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید است .

در پایان کتاب (ص ۵۷۳ به بعد) آمده است . باید از محقق به خاطر ضمیمه کردن این بخش سپاسگذار بود. به نظر مى رسد که فاش گویى این کتاب در اخبار تاریخى آن را براى متعصبان ، غیر قابل تحمل کرده و از این جهت کتاب مزبور همانند بسیارى ازآثار دیگر قرن سوم مورد بى مهرى قرار گرفته و به همین دلیل بخش متنابهى از آن از بین رفته است .

به رغم آنکه خاندان زبیر با بنى هاشم روابط مناسبى نداشته است . اخبار الموفقیات ، اخبار قابل توجهى درباره امام على (ع ) دارد.یک از جالبترین آنها تحت عنوان رسول الله یوصى بولایه على چنین است :… عن عمار بن یاسر قاال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله .
اوصى من آمن بالله و صدقنى بولایه على بن ابیطالب ، من تولاه فقد تولانى و من تولانى فقد تولى الله ، ومن احبه فقد احبنى و من احبنى فقد احب الله عزّوجل .

وى ادامه سه سند دیگر براى این خبر نقل کرده است . این امر نشان تاءکید مولف بر درستى حدیث است .

درباره امام على (ع ) اخبار دیگرى نیز دارد که برخى از آن ها عبارتند از

  1. من قضاء الامام على (ع ) ص ۸۸ ،ش ۳۵
  2. من قضاء الامام على (ع ) ص ۱۱۱، ش ۴۹
  3. عایشه واستشهاد على (ع ) ص ۱۳۱، ش ۵۹ (خبر خوشحالى و سرور عایشه از شهادت امام !!)
  4. خطبه على (ع ) بین الصفین بالنهروان ص ۳۲۳۵، ش ۱۸۱
  5. حزن على (ع ) على محمد بن ابى بکر ص ۲۴۷، ش ۲۰۲
  6. من قضاء الامام على (ع ) ص ۳۶۳، ش ۲۱۵
  7. قصه تزویج امام على (ع ) مع فاظمه سلام الله علیها، ص ۲۷۵ ۳۷۶، ش ‍ ۲۳۰ ،۲۳۱
  8. مدافعه على (ع ) من الانصار على عمر بن العاص ص ۵۹۵، ش ۳۸۶

جز اینها اخبار دیگرى نیز دارد که به نحوى از امام على (ع ) در آنها یاد شده است . در ضمن دو خبر هم درباره امام (ع ) دارد، یک دعاء جعفر بن محمد یمنع المنصور من قتله (ص ۱۴۹،ش ۷۳) و دیگرى :محاوره جعفر الصادق مع ابى حنیفه (ص ۷۵ ،ش ۲۵)
کتاب الموفقیات همچنین حاوى اسناد و اخبار فراوانى درباره اختلاف انصار با قریش است . این اخبار به اندازه اى مرتب در این کتاب آمده که بر اساس آنها مى توان تحلیل منظمى را در این باره به دست داد.

اخبار چگونگى نزاع میان انصار و امویان ، در قالب برخوردهاى ادبى وشعرى صفحات ۲۲۷ -۲۵۶ کتاب الموفقیات آمده است . جز آن در سایر بخش هاى کتاب نیز به صورتى پراکنده به بحث انصار پرداخته شده است ، مثلا:

  1. الماءمون والانصار(ص ۲۸۵)،
  2. اءشد قریش على الانصار بعد بیعه ابى بکر(ص ۵۸۳)،
  3. شعر حسان فى الرد على قریش (ص ۲۸۵)،
  4. شاعر قریش ‍ یدر على الانصار(۵۸۵)،
  5. رد معن بن عدى وعویم بن ساعده على الانصار(ص ۵۸۷)،
  6. فروه بن عمرو یعاتب معنا وعویما(ص ۵۹۰)،
  7. قول عمروبن العاص یوم السقیفه و جواب الانصار(ص ۵۹۱)شعر خالد بن سعید یوم السقیفه (ص ۵۹۴) عمرو بن عاص یرد على الانصار وجواب على (ص ‍ ۵۹۱) شعر خزیمه ببن ثابت فى مخاطبه قریش (ص ۵۹۶)،
  8. شعر الفضل بن العباس فى نصره الانصار(۵۹۷) عمر بن العاص یخرج من المدینه حتى یرضى عنه على والمهاجرون (ص ۵۹۹) الولید بن عقبه یشتم الانصار ویذکر هم بالهجر(ص ۵۹۹)

از این عناوین به خوبى مى توان موضع اصولى انصار را در برابر قریش ‍ دریافت ، اگرچه به دلیل اختلافات داخلى ، این موضع اصولى خودرا در سقیفه نشان نداد.از این رو بلافاصله اوس و خزرج بر سرنخواستن ابوبکر با یکدیگر به نزاع برخاستند. زبیر بن بکار از محمد بن اسحاق نقل مى کند که : ان الاوس تزعم ان اول من بایع ابابکر بشیر بن بن سعد؛ و تزعم الخزرج ان اول من بایغ اسیر بن حضیر!!(ص ۵۷۸)

معناى این سخن آن بود که بیعت اول را برعهده قبیله مخالف مى گذاشتند. از همین عناوین روشن مى شود که حزب سیاسى قریش که همان خلفا و ایادى آنها نظیر عمرو بن عاص ، ولید بن عقبه و برخى دیگر بودند، چگونه با انصار برخورد مى کرند. در برابر، على (ع ) وفضل بن عباس مدافع انصار شدند و این همان نکته اى است که پیشتر اشاره کردیم که امام على (ع )مخالف حاکمیت حزب قریش بود.

معصب بن عبدالله زبیرى (م ۲۳۳) عموى زبیر بن بکار و از اخباریان و نسب شناسان همین قرن است . وى به داشتن موضع ضد علوى شهره بوده و کتاب نسب قریش از وى برجاى مانده و به چاپ رسیده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه محمد حازمى همَدانى«زین‌الدین»(۵۸۴-۵۴۸ه ق)

 ابوبکر محمدبن موسی‌بن عثمان‌بن حازم، ملقب به زین‌الدین، محدّث و حافظ و نسب‌شناس ایرانى قرن ششم. او به جدش حازم و نیز به شهر همدان منسوب است (ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۹۴ـ۲۹۵). حازمى در ۵۴۸ به‌دنیا آمد (ابن‌دبیثى، ص ۹۵؛ قس ابوشامه، ج ۴، ص۶۰).

اساتید

در همدان نزد ابوالوقت عبدالاول‌بن عیسى سجزى و شهرداربن شیرویه دیلمى و ابوزرعه طاهربن محمد مقدسى، در اصفهان نزد ابوموسى محمدبن عمر مدینى* و در بغداد، موصل، بصره و آذربایجان از مشایخ و استادان مختلف حدیث و فقه آموخت و از ابوعبداللّه رستمى، ابوسعد سمعانى* و ابوطاهر سِلَفى* اجازه روایت گرفت (ابن‌دبیثى، ص ۹۴ـ۹۵؛ ابن‌خلّکان، همانجا، ذهبى، ج ۱۲، ص ۷۸۹). ابوعبداللّه سعیدبن یحیی‌بن دبیثى و تقی‌الدین ابن‌باسویه، مُقرىِ واسطى، از شاگردان او بودند (ابن‌دبیثى، ص ۹۵؛ ذهبى، همانجا).

حازمى را زاهد و متعبد، داراى محفوظات بسیار و شناخت بسیار از احادیث احکام، و خوش‌بیان دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌دبیثى، همانجا؛ ذهبى، ج ۱۲، ص۷۹۰). او در فقه پیرو شافعى بود و در مجلس درس خویش طرق احادیث المُهَذب فى فقه الامام الشافعى ابواسحاق شیرازى را املا می‌کرد (ابن‌دبیثى، همانجا؛ ابن‌صلاح، ج ۱، ص ۲۷۶؛ سبکى، ج ۷، ص ۱۳).

رحلت

حازمى، که در بغداد سکونت گزیده بود، در ۵۸۴ در آنجا از دنیا رفت و او را در قبرستان شونیزیه به خاک سپردند (ابن‌دبیثى، ص ۹۴ـ۹۵؛ ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۹۵).

آثار

حازمى کتابهاى بسیارى تألیف کرده است که برخى از آنها عبارت‌اند از:

۱) الاعتبار فى بیان الناسخ و المنسوخ من الآثار (یا فی‌الحدیث)، که در آن، احادیثى از پیامبر اکرم را که با حدیث یا احادیثى دیگر نسخ شده‌اند به ترتیب ابواب کتب فقهى (ج ۱، ص ۱۷۹) در هفت جزء، از کتاب الطهاره تا کتاب اللباس، آورده و در مقدمه‌اى مفصّل به بحث درباره علم ناسخ و منسوخ، وجوه گوناگون ترجیح حدیثى بر حدیث دیگر و نیز فرق میان تخصیص و نسخ پرداخته است (رجوع کنید به ج۱، ص۱۱۳ـ۱۷۹؛ براى معرفى کتاب و مصادر و روش حازمى در این کتاب رجوع کنید به ج ۱، مقدمه طنطاوى جوهرى، ص ۲۲ـ۱۰۸). این کتاب، که به تعبیر ابن‌عماد (ج ۴، ص ۲۸۲) در موضوع خود بی‌بدیل است، چندبار تصحیح و چاپ شده است (حیدرآباد، دکن ۱۳۱۹ش/ ۱۳۵۹ق؛ حمص، ۱۳۴۵ش؛ حلب ۱۳۶۲ش/ ۱۴۰۳ق؛ بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱).

۲) عُجاله المبتدى و فُضاله المنتهى، در علم انساب. حازمى در این کتاب (ص ۲۷) نسبها را به ترتیب حروف الفبا ذکر کرده و در ذیل هر نسب، نام یک یا چند تن از صحابیان، تابعین و رجال مشهور حدیث را آورده است. به‌گفته حازمى (همانجا)، در این موضوع عالمان بسیارى کتاب نوشته‌اند اما آثار آنان مفصّل است؛ بدین سبب، او این کتاب را به گونه‌اى نوشته است که وقت زیادى از خواننده نگیرد. این کتاب دوبار تصحیح و چاپ شده است (قاهره ۱۳۷۷ش/ ۱۹۹۸ و ۱۴۲۲/۲۰۰۲).

۳) کتاب الأماکن یا مااتّفق لفظه و افترق مسمّاه من الامکنه. این کتاب فرهنگى الفبایى از غزوه‌ها و سریه‌هاى پیامبر، شهرها، روستاها، کوهها و دیگر مکانهایى است که اشتراک لفظى دارند. چون حازمى محدّث بوده، در ذیل برخى شهرها و روستاها، به بعضى نکات تاریخى اشاره کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۵۸، ۷۰، ۱۱۲، ۱۳۴، ۴۱۱) و اگر نام آن موضع در حدیث به‌کار رفته، از آن حدیث (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص۵۰، ۴۱۰، ۵۰۳، ج ۲، ص ۶۶۶، ۶۸۳) و همچنین از رجال و محدّثان و عالمان مشهور آن شهرها و روستاها یاد کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۹۷، ۲۸۸، ج ۲، ص ۷۰۶، ۷۷۳). او همچنین، گاهى براى تبیین بهتر سخن خویش در معرفى مکانها، بیت شعرى شاهد آورده که نام یا معناى آن مکان در شعر به کار رفته است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص۱۳۰، ۱۳۵، ۲۵۰، ج ۲، ص ۷۳۹، ۸۴۳، ۸۶۰).

حازمى در تألیف این کتاب از منابعى چون تاریخ مصر ابوسعیدبن یونس (ج ۱، ص ۳۸۴، ۵۲۵) و تاریخ نیشابور* حاکم نیشابورى (ج ۱، ص ۱۰۱، ج ۲، ص ۸۵۲) بهره برده است. یاقوت حموى (ج ۱، ص ۸) از این کتاب در تألیف معجم‌البلدان استفاده کرده و در عین حال این مطالب او را سرقتى از کتاب اسکندرى دانسته است (براى نمونه‌هایى از استفاده یاقوت از کتاب حازمى رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۷۵، ۱۷۰، ج ۲، ص ۵۶۵، ج ۴ ص ۹۷۸؛قس حازمى همدانى، الأماکن، ج ۱، مقدمه حمد جاسر، ص ۱۶ـ۲۰).

توضیح اینکه کتاب الأماکن… با کتاب الامکنه و المیاه و الجبال و الآثار نصربن عبدالرحمان فزارى اسکندرى شباهت بسیارى دارد؛ضمن آنکه ممکن است حازمى از مختصر آن، که ابوموسى مدینى تهیه کرده است، استفاده کرده باشد (رجوع کنید به حازمى همدانى، الأماکن، همان مقدمه، ص ۱۲ـ۱۶؛کراچکوفسکى، ترجمه فارسى، ص ۲۵۲ـ۲۵۳، با این ملاحظه که در متن روسى (ج ۴، ص ۳۲۱) و ترجمه‌هاى عربى (ص ۳۴۸) و فارسى (ص ۲۵۳) آن خازمى آمده است).

بدین‌سبب مصحح کتاب، براى تطبیق بهتر، در ذیل اماکن مذکور در کتاب حازمى، مطالب کتاب فزارى اسکندرى را نیز نقل کرده است. اختلاف در ذکر نام این کتاب در منابع شرح حال حازمى و دیگر کتابها، ظاهرآ بدان سبب بوده که مؤلف قبل از اتمام این کتاب از دنیا رفته و خود نامى بر آن ننهاده است (همان مقدمه، ص ۱۱ـ۱۲). نسخه‌اى خطى از این کتاب را نخستین بار فؤاد سزگین با عنوان ما اتّفق لفظه و افترق مسمّاه فى الاماکن و البلدان المشتبهه فى الخط در مجموعه خویش افست نموده (فرانکفورت ۱۳۶۵ش/۱۹۸۶) و سپس حمد جاسر آن را تصحیح و چاپ کرده است.

۴) شروط الائمه الخمسه، که در آن شروط بخارى، مسلم، ابوداوود سجستانى، ترمذى و نسائى را براى ذکر احادیث در صحاح خود بررسى کرده است. این کتاب با تصحیح محمد زاهد کوثرى، در ۱۳۰۶ش/۱۳۴۶ق در دمشق به چاپ رسیده است (عطیه و همکاران، ج ۱، ص ۲۴۳).

دیگر آثار حازمى، که به چاپ نرسیده‌اند، عبارت‌اند از :

۱)کتاب ناتمام الفیصل فى مشتبه النسبه (صفدى، ج ۵، ص ۸۸)، درباره نسبتهاى راویانى که ممکن است به سبب شباهت یا تعدد مکانها موجب تحریف یا تصحیف نامشان شود، مانند تیمى که گاه منسوب به تیم قریش و گاه منسوب به تیم الرباب است یا طبرى که گاه منسوب به طبرستان و گاه منسوب به طبریه واسط است (حازمى همدانى، الأماکن، ج ۱، همان مقدمه، ص ۹ـ۱۰).

۲) کتابٌ اُسْنِدَ فیه احادیث المهذب ابواسحاق شیرازى*. ابن‌صلاح (ج ۱، ص ۲۷۶) این کتاب را دیده و آن را تخریج احادیث المهذب فى فقه الامام الشافعى نامیده است. کتاب حازمى تا نیمه کتاب الصلاه انجام گرفته و ناتمام مانده است (سبکى، ج ۷، ص ۱۳).

۳) المؤتلف و المختلف، که تتمه الاکمال ابن‌ماکولاست. در منابع شرح حال حازمى، از این کتاب کمتر یاد شده ولى او خود در الاماکن چندین بار از آن نام برده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۱۵، ج ۲، ص ۶۳۷، ۸۱۵؛
قس سبکى، همانجا، که به نقل از ابن‌نجار، این کتاب را در اسماءبلدان دانسته است).

سلسله الذهب فیما روى الامام احمدبن حنبل عن الامام الشافعى، تحفه السفینه (ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۹۵؛صفدى، همانجا) و کتاب الضعفاء و المجهولون (ابونعیم اصفهانى، مقدمه فاروق حماده، ص۳۰) نیز از آثار حازمی‌اند.



منابع :

(۱) ابن‌خلّکان؛
(۲) ابن‌دبیثى، المختصرالمحتاج‌الیه من تاریخ ابن‌الدّبیثى، اختصار محمدبن احمد ذهبى، در احمدبن على خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، چاپ صدقى جمیل عطار، ج ۱۵، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۴؛
(۳) ابن‌صلاح، طبقات الفقهاء الشافعیه، چاپ محیی‌الدین على نجیب، بیروت ۱۹۹۲؛
(۴) ابن‌عماد؛
(۵) عبدالرحمان‌بن اسماعیل ابوشامه، الروضتین فى اخبار الدولتین النوریه و الصلاحیه، چاپ ابراهیم زیبق، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۶) ابونعیم اصفهانى، کتاب‌الضعفاء، چاپ فاروق حماده، مغرب: دارالبیضاء، (بی‌تا.)؛
(۷) محمدبن موسى حازمى همدانى، الاعتبار فى الناسخ و المنسوخ فی‌الحدیث، چاپ احمد طنطاوى جوهرى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۸) همو، الأماکن، او، ما اتّفق لفظه و افترق مسمّاه من الامکنه، چاپ حمد جاسر، ریاض (بی‌تا.)؛
(۹) همو، کتاب عجالهالمبتدى و فضاله المنتهى فی‌النسب، چاپ عبداللّه کنّون، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۰) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۱) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ ۱۹۷۶؛
(۱۲) صفدى؛
(۱۳) محیی‌الدین عطیه، صلاح‌الدین حفنى، و محمدخیر رمضان یوسف، دلیل مؤلفات‌الحدیث الشریف المطبوعه القدیمه و الحدیثه، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛
(۱۴) ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکى، تاریخ الادب الجغرافی‌العربى، نقله عن الروسیه صلاح‌الدین عثمان هاشم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۱۵) همان، ترجمه فارسى: تاریخ نوشته‌هاى جغرافیایى در جهان اسلامى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۱۶) یاقوت حموى؛

(۱۷) Ignatii Iulianovich Krachkovskii, Izbrannii sochineniia, vol.4, Moscow 1957.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه حسن‌بن محبوب «سرّاد/ زرّاد»(متوفی۲۲۴ه ق)

 راوى و فقیه برجسته امامى و از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم‌السلام. لقب وى سرّاد/ زرّاد است. خاندان وى چندین نسل مقیم کوفه و داراى پیوند وَلاء (وابستگى حمایتى) با قبیله بجیله* کوفه بودند و به همین سبب او را کوفى بجلى (آقابزرگ طهرانى، ج ۲۱، ص ۶۹) یا مولاى بجیله (طوسى، ۱۳۸۰، ص ۳۷۲؛ همو، ۱۴۲۰، ص ۱۲۲) نیز خوانده‌اند. کشّى (ص ۵۸۴) از نوه او، جعفربن محمدبن حسن، نقل کرده که جدّ سوم حسن، وَهْب، که اهل سِند و برده رسمى جریربن عبداللّه بجلى* بود، از امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه‌السلام درخواست کرد وى را از جریر بخرد. جریر که میدید با فروش وَهْب او را کاملا از دست می دهد، آزادش کرد تا به این ترتیب میان خود و قبیله‌اش بجیله با وهب و دودمانش، وابستگى (ولاى عتق) برقرار شود. وهب نیز از آن پس به خدمت امیرمؤمنان درآمد.

کنیه حسن‌بن محبوب، ابوعلى (طوسى، ۱۴۲۰، همانجا) و لقبش سرّاد یا زرّاد (برقى، ص ۱۱۸، ۱۲۶؛ طوسى، ۱۴۲۰، همانجا) به معناى زره‌ساز (ابن‌منظور، ذیل «زرد» و «سرد») است که یادگار پیشه جدّ اعلایش، وهب، است (کشّى، همانجا). وقتى به امام رضا علیه‌السلام گفته شد حسن‌بن محبوب زرّاد از جانب آن حضرت نامه‌اى آورده است، حضرت وى را تأیید، و توصیه کرد به وى سرّاد بگویند، چنان‌که خداى تعالى در قرآن (سبأ: ۱۱) زره‌سازى را به سَرْد تعبیر کرده است (کشّى، ص ۵۸۵).

تولد او بنابر اینکه به هنگام وفات، ۷۵ یا ۹۵ ساله بوده باشد (رجوع کنید به ادامه مقاله) سال ۱۲۹ یا ۱۴۹ بوده است. به نظر می رسد با توجه به روایات او از کسانى همچون ابوحمزه ثمالى* (رجوع کنید به ادامه مقاله)، در نوجوانى به فراگیرى حدیث پرداخته است. شاید تشویق پدرش، محبوب، نیز در تعلّم حدیث مؤثر بوده، چنان‌که کشّى (همانجا) از راویان شیعه شنیده است که محبوب بابت هر حدیثى که پسرش از علی بن رئاب می نوشت، یک درهم به او جایزه می داد. سالها بعد، او و سه راوى بزرگ دیگر ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث بودند (طوسى، ۱۴۲۰، همانجا).

وى در حدیث، از معتمدترین راویان شیعه است و همه رجالیان و محدّثان متقدم و متأخر در وثاقتش متفق‌اند (از جمله طوسى، ۱۴۲۰، همانجا؛ ابن‌داوود حلّى، ص ۷۷؛ علامه حلّى، ص ۳۷؛ مجلسى، ص ۵۹). نام او در طبقه اصحاب امام کاظم (رجوع کنید به برقى، همانجاها؛ طوسى، ۱۳۸۰، ص ۳۴۷)، اصحاب امام رضا (ابن‌ندیم، ص ۲۷۶؛ طوسى، ۱۳۸۰، ص ۳۷۲) و اصحاب امام جواد علیهم‌السلام (ابن‌ندیم، همانجا) آمده است. کشّى (ص ۵۵۶) وى را یکى از شش فقیه از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام می شمارد که به گفته او، طایفه شیعه بر صحت روایات و علم و فقاهتشان و دو گروه شش نفرى دیگر اجماع دارند. البته برخى به جاى حسن‌بن محبوب، حسن‌بن علی بن فضّال و فَضالهبن ایوب اَزْدى یا عثمان‌بن عیسى رواسى را در این دسته جاى داده‌اند (کشّى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به اصحاب اجماع*).

به نوشته مامقانى (ج۲۰، ص ۳۶۰) و برخى از فقها، از جمله شهیدثانى و محقق سبزوارى، بر آن بوده‌اند که وى همانند محمدبن ابی عمیر جز از راویان ثقه، ارسال حدیث و حذف واسطه نمی کند، و این بالاترین درجه اعتماد به راوى است (نیز رجوع کنید به ج۲۰، ص۳۶۰، پانویس ۱ـ۲). نام او در طریق قریب به سه هزار حدیث از کتب اربعه شیعه دیده می شود (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۹۲، ۳۳۲ـ۳۷۴، ج ۲۳، ص ۱۹، ۲۳۷ـ۲۸۴). این روایات، به ترتیب فراوانى، درباره اصول عقاید اسلامى و معارف شیعى (توحید، نبوت و انبیا، امامت، آخرت و…)، اخلاق و آداب زندگى (مکارم اخلاق، آداب معاشرت و مسکن و غذاخوردن و…)، احکام عبادات (نماز، حج، روزه و…)، احکام معاملات (بیع، رهن، عتق و…) و موضوعات متنوع دیگرند (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۴).

مقایسه این موضوعات با عناوین کتابهاى او نشان میدهد که همه یا دست کم بیشتر این احادیث، از کتابهاى او نقل شده‌اند (رجوع کنید به ادامه مقاله). طبق بررسى خویى (ج ۵، ص ۹۲ـ۹۳، ۳۳۳، ج ۲۳، ص ۱۹ـ۲۱، ۲۳۷)، او علاوه بر چند حدیث که بی واسطه از امام کاظم و امام‌رضا علیهماالسلام روایت کرده، از ۱۸۸ راوى حدیث شنیده است که شصت تن از آنان از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند (طوسى، ۱۴۲۰، همانجا). بیشترین روایات او، از علیبن رئاب، ابوایوب ابراهیم‌بن زیاد خزّاز و عبداللّه‌بن سنان (هر سه از اصحاب امام صادق علیه‌السلام) و هشام‌بن سالم و علاءبن رزین (از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام) بوده است (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۳۳۳ـ۳۷۴، ج ۲۳، ص ۲۳۷ـ۲۸۴). وى همچنین از هشت تن از اصحاب اجماع روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۹۲ـ۹۴، ج ۲۳، ص ۱۹ـ۲۱).

شبهه معاصر نبودن حسن‌بن محبوب با یکى از مشایخ حدیثى او، سبب شده است روایات او از آن شخص محل تأمل قرار گیرد. کشّى (ص ۵۸۵) از نصربن صباح نقل کرده است که اصحاب ما به روایت ابن‌محبوب از ابن‌ابی حمزه، بدبین بودند (نیز رجوع کنید به ابن‌داوود حلّى، ص ۳۰۶) که ظاهراً منظورش علی بن ابی حمزه بطائنى* است (رجوع کنید به قهپائى، ج ۲، ص ۱۴۴؛ قس مازندرانى حائرى، ج ۲، ص ۴۴۹، که روایت حسن از ابن ابی حمزه بطائنى را، که واقفى و معاند امام رضا بوده، مردود شمرده است). محققان رجالى معاصر در نقل کشّى احتمال اشتباه داده و با توجه به برخى شواهد، آن شخص را ابوحمزه ثُمالى دانسته‌اند (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۹۱؛ شوشترى، ج ۳، ص ۳۴۹ـ۳۵۰).

نجاشى (ص ۸۲؛ نیز رجوع کنید به کشّى، ص ۵۱۲) درباره احمدبن محمدبن عیسى اشعرى نوشته است که او از ابن‌محبوب روایت نمی کرد، چون اصحاب ما به ابن‌محبوب درباره روایت او از ابوحمزه ثمالى بدگمان بودند، اما بعداً توبه کرد و از حرفش برگشت. هر چند شوشترى (ج ۳، ص ۳۵۰) بر آن است که ممکن است تصحیفى در سن حسن‌بن محبوب رخ داده باشد (رجوع کنید به ادامه مقاله) که در این صورت ابن‌محبوب از اتهام فوق مبراست. در این میان، مدرسى طباطبائى (ج ۱، ص ۳۷۷) احتمال داده است که او کتابهاى ابوحمزه را با واسطه یا به روش وجاده نقل کرده باشد (نیز رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۰۵، پانویس ۱).

مشابه همین اشکال درباره روایات ابن‌محبوب از رجال هم طبقه ابوحمزه ثمالى (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۲، ص :۳۹۷ از محمدبن اسحاق مدنى،متوفى ۱۵۱) و روایت بی واسطه او از امام صادق علیه‌السلام (رجوع کنید به الاختصاص، ص ۲۳۱؛ طوسى، ۱۴۰۱، ج ۱۰، ص ۱۷۰) نیز صادق است (رجوع کنید به خویى، همانجا)، هر چند خویى (همانجا) در مورد اخیر معتقد است که این روایات با واسطه ابوولّاد (رجوع کنید به کلینى، ج ۷، ص ۳۶۴؛ ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۱۳۸ـ۱۳۹) نقل شده است.

تعداد کسانى که از حسن‌بن محبوب روایت کرده‌اند فراوان است (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۹۴، ج ۲۳، ص ۲۱). بیشترین احادیث او را، به ترتیب، این اشخاص روایت کرده‌اند: احمدبن محمدبن عیسى اشعرى قمى، سهل‌بن زیاد آدمى، ابراهیم‌بن هاشم قمى، عبدالعظیم حسنى، احمدبن محمدبن خالد برقى و فضل‌بن شاذان نیشابورى (رجوع کنید به همانجاها). در میان روایات او، توجه فراوان به فقه و نقل روایاتِ راجع به امامت، به ویژه امامت امام رضا علیه‌السلام (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۱۱، ص ۳۵، ۶۸)، جالب توجه است. همچنین توجه به معیارهاى نقد حدیث و مستندات روایى احکام (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲، ج ۲۷، ص ۱۰۷ـ۱۰۸) و پیش‌گامى او در پرداختن به رجال حدیث با تألیف المشیخه (فضلى، ۱۴۱۴، ص ۳۱)، در خور دقت است.

عمده روایات او ــ که در موضوعات فقهى (به ‌ویژه مباحث حدود، دیات و قصاص، نکاح و طلاق، نماز و حج) و رفع تعارض میان مستندات حدیثى احکام است ــ از احاطه او به دانش و مسائل فقه حکایت دارد. فقیه نامدار شیعه، محقق حلّى، آنجا که در فقه استدلالى و مقارَن، از میان اقوال فقهاى امامیه به سخن چند تن بسنده کرده، نام پنج فقیه و پیشتر از همه نام حسن‌بن محبوب را برده و آنان را مشهور به فضل و معروف به تقدم در (نقد) اخبار و صحت انتخاب و جودت حکم و نظر معرفى کرده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۳).

حسن‌بن محبوب را از مؤلفان بزرگ مصنفات روایى شمرده‌اند (بحرالعلوم، ج ۲، ص ۸۶). شیخ طوسى در فهرست (ص ۱۲۲ـ۱۲۳)، وى را داراى کتابهاى بسیار دانسته و از این کتابهاى او نام برده است: المشیخه، الحدود، الدیات، الفرائض (قس ابن‌ندیم، ص ۲۷۶، که الفرائض و الحدود و الدیات را نام یک کتاب دانسته است)، النکاح، الطلاق، النوادر، العتق، و المراح (قس ابن‌شهر آشوب، ص :۲۸ المُزاح یا المزاج). ابن‌ندیم (همانجا) برخى از این آثار را نام برده و التفسیر را نیز بدانها افزوده و ابن‌شهرآشوب (همانجا)، علاوه براینها، از معرفه رواهالأخبار یاد کرده است. شگفت اینکه فهرست نویس و رجالى متبحر، نجاشى، با آنکه نام حسن‌بن محبوب را چندین‌بار در ذیل نام مصنفان دیگر آورده و حتى برخى از آثار او را در آنجاها نام برده (رجوع کنید به ص ۸۰، ۱۵۸)، نام وى را مستقلاً نیاورده است. شوشترى (ج ۳، ص ۳۴۹)، با توجه به قرائن، احتمال داده است که نجاشى نام وى را آورده، اما از نسخه موجود افتاده است.

معروف‌ترین کتاب ابن‌محبوب،

المشیخه است که در زمان حضور امامان در اصول شیعه، مشهورتر از کتاب مُزنى (متوفى ۲۴۶، مؤلف المختصر و از نامورترین فقیهان شافعى) و امثال آن دانسته شده است (رجوع کنید به طبرسى، ج ۲، ص ۲۵۸). این کتاب، که شرح مشایخ حدیثى و روایات آنان بوده است، از قدیم ترین آثار در علم فقه و رجال در میان شیعه محسوب می شود (فضلى، ۱۴۱۴، همانجا). المشیخه را داودبن کوره قمى، از مشایخ حدیثى کلینى، طبق موضوعات فقهى (نجاشى، ص ۱۵۸) تبویب کرده و احمدبن حسین‌بن عبدالملک، از راویان معتمد، آن را براساس نام راویان، تنظیم نموده است (نجاشى، ص۸۰؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۵۸). همچنین شهیدثانى منتخبى از آن را در قالب حدود هزار حدیث فراهم آورده (آقابزرگ طهرانى، ج ۲۱، ص ۶۹) که گویاى گستردگى و اهمیت کتاب است.

هیچ یک از کتابهاى حسن‌بن محبوب در دست نیستند. با توجه به طریق شیخ طوسى (۱۴۲۰، ص ۱۲۲ـ۱۲۳) به کتاب المشیخه و نیز نقل او از آن در کتابهاى حدیثى خویش (براى نمونه رجوع کنید به ۱۴۰۱، ج ۱، ص ۱۲۱، ج ۶، ص ۱۶۰؛ همو، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۰۶، ج ۳، ص ۶)، احتمالاً کتاب مذکور تا قرن پنجم موجود بوده و از طریق او به قطب راوندى (ج ۱، ص ۱۷) رسیده است. ابن‌ادریس حلّى در کتاب السرائر، بخش مستطرفات (ج ۳، ص ۵۸۹ـ۶۰۰)، گزیده‌اى از المشیخه را آورده است. منتخب شهید ثانى از آن (رجوع کنید به حرّ عاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۸۷)، شاهدى بر وجود این کتاب تا قرن دهم است. به هر حال، اگر محتواى کتابهاى او را مرویاتش بدانیم ــ که اغلب در کتابهاى چهارگانه حدیثى شیعه و جز آن آمده‌اندــ می توان آثار از دست رفته را تا حدى بازسازى کرد. بررسى تفاوت معنادار حجم روایات او در کتابهاى حدیثى با موضوعاتى که متحد با عناوین کتابهاى اوست، به‌ویژه حدود و نکاح و طلاق، این امر را موجه می سازد (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۴).

حسن‌بن محبوب، علاوه بر تألیف، نقش عمده‌اى در انتقال آثار حدیثى گذشتگان خویش نیز داشته است، چنان‌که شیخ طوسى در فهرست (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۵۹ـ۱۶۰، ۱۶۴ـ۱۶۵) و نجاشى (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۳۵، ۱۴۰، ۱۶۰، ۳۵۷، ۴۴۵) نام او را در طریق روایت بیش از چهل اصل و کتاب ذکر کرده‌اند. بیشتر موارد مذکور برگرفته از فهرست ابن‌بطّه قمى* است و او نیز غالباٌ به واسطه احمدبن محمدبن عیسى اشعرى از ابن‌محبوب روایت کرده است (براى نمونه رجوع کنید به نجاشى؛ طوسى، ۱۴۲۰، همانجاها؛ قس نجاشى، ص۲۰، ۱۲۷، ۱۵۰؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۲۲، ۴۰، ۱۲۸).

رحلت

حسن‌بن محبوب در اواخر سال ۲۲۴، در ۷۵ سالگى، و به احتمال بیشتر در ۹۵ سالگى، وفات یافت؛ زیرا گرچه کشّى (ص ۵۸۴) عمر او را به هنگام وفات «خمس و سبعین» دانسته است، اما به دلیل روایات وى از درگذشتگانِ پیش از سال ۱۴۹، احتمال بسیار دارد که تصحیفى رخ داده و عبارتِ صحیح، «خمس و تسعین» باشد (شوشترى، ج ۳، ص ۳۵۰). کسانى که وى را در میان‌سالى دیده‌اند، او را بسیار خونگرم، با قدى متوسط و صورتى سبزه که فقط بر چانه‌اش ریش داشت و از پاى راست می لنگید، وصف کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به کشّى، همانجا). از نسل او، دو پسر به نامهاى محمد و هارون  هر دو از اصحاب امام جواد علیه‌السلام (نجاشى، ص ۴۳۸ـ۴۳۹؛ طوسى، ۱۳۸۰، ص ۴۰۸) و از نوه او جعفربن محمد (کشّى، همانجا) در میان راویان حدیث یاد شده است.



منابع :
(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ادریس حلّى، کتاب السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۳) ابن‌بابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۴) همو، کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۵) ابن‌داوود حلّى، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بی تا.)؛
(۶) ابن‌شهر آشوب، کتاب معالم‌العلماء، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران ۱۳۵۳؛
(۷) ابن‌منظور؛
(۸) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۹) الاختصاص، (منسوب به) محمدبن محمد مفید، چاپ علیاکبر غفارى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بی تا.)؛
(۱۰) محمدبن على اردبیلى، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۱) محمدمهدی بن مرتضى بحرالعلوم، رجال السید بحرالعلوم، المعروف بالفوائد الرجالیه، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۲) احمدبن محمدبرقى، رجال البرقى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (تهران) ۱۴۱۹؛
(۱۳) محمدبن حسن حرّعاملى، امل الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۱۴) همو، تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲؛
(۱۵) خویى؛
(۱۶) شوشترى؛
(۱۷) فضل‌بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، قم ۱۴۱۷؛
(۱۸) محمدبن حسن طوسى، الاستبصار، چاپ حسن موسوى خرسان، نجف ۱۳۷۵ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۷، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۹) همو، تهذیب‌الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۲۰) همو، رجال الطوسى، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱، چاپ افست قم (بی تا.)؛
(۲۱) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۲۲) همو، کتاب الغیبه، چاپ عباداللّه طهرانى و علی احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۲۳) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، رجال العلامه الحلّى، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۱، چاپ افست قم ۱۴۰۲؛
(۲۴) عبدالهادی فضلى، اصول علم الرجال، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲۵) همو، دروس فى فقه الامامیه، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۲۶) سعیدبن هبهاللّه قطب‌راوندى، الخرائج و الجرائح، قم ۱۴۰۹؛
(۲۷) عنایهاللّه قهپائى، مجمع الرجال، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانى، اصفهان ۱۳۸۴ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم (بی تا.)؛
(۲۸) محمدبن عمر کشّى، اختیار معرفهالرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۲۹) کلینى؛
(۳۰) ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه و فقها، تهران ۱۳۷۵ ش؛
(۳۱) محمدبن اسماعیل مازندرانى حائرى، منتهى المقال فى احوال‌الرجال، قم ۱۴۱۶؛
(۳۲) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، چاپ محیی الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ ؛
(۳۳) محمدباقربن محمد تقى مجلسى، الوجیزه فى الرجال، چاپ محمدکاظم رحمان ستایش، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۳۴) جعفربن حسن محقق حلّى، المعتبر فى شرح المختصر، ج ۱، قم ۱۳۶۴ش؛
(۳۵) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۳۶) Hossein Modarressi Tabataba’i, Tradition and survival: a bibliographical survey of early Shiite literature, vol.1, Oxford 2003.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳

زندگینامه زین الدین على بن احمد«شهید ثانى‏» (مستشهد۹۶۶ ه.ق)

گفتار استاد:

«شیخ زین الدین معروف به شهید ثانى،از اعاظم فقهاى شیعه است.مردى جامع‏بوده و در علوم مختلف دست داشته است.اهل جبل عامل است.جد ششم اوصالح نامى است که شاگرد علامه حلى بوده است.ظاهرا اصلا اهل طوس بوده‏است،از این رو شهید ثانى،گاهى‏«الطوسى الشامى‏ » امضاء مى ‏کرده است. (۱)

شهید ثانى در سال ۹۱۱ متولد شده و در۹۶۶ شهید شده است.مسافرت متعددى ‏کرده و اساتید فراوانى دیده است.به مصر و دمشق و حجاز و بیت المقدس وعراق و استانبول مسافرت کرده و از هر خرمنى خوشه‏هایى چیده است.تنهااساتید سنى او را دوازده تن نوشته ‏اند.به همین جهت مردى جامع بوده است.علاوه بر فقه و اصول،از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم،آگاهى داشته است.

فوق العاده زاهد و متقى بوده است.شاگردانش در احوالش نوشته ‏اند که در ایام‏ تدریس شبها به هیزم‏ کشى براى اعاشه خاندانش مى ‏رفت و صبح به تدریس ‏مى‏ نشست.مدتى در بعلبک به پنج مذهب(جعفرى،حنفى،شافعى،مالکى وحنبلى)تدریس مى‏کرده است.شهید تالیفات متعددى دارد.معروف‏ترین تالیف‏او در فقه،شرح لمعه شهید اول،و دیگر«مسالک الافهام‏»است که شرح شرایع‏محقق حلى است.شهید ثانى نزد محقق کرکى(قبل از آنکه به ایران بیاید) تحصیل کرده است.شهید ثانى به ایران نیامد.صاحب معالم که از معاریف علماءشیعه است، فرزند شهید ثانى است.» (۲)

فقیه عالیقدر و دانشمند بزرگوار شیعه،زین الدین بن نور الدین شیخ على بن‏احمد عاملى جبعى ،معروف به‏«شهید ثانى‏»در سیزدهم شوال ۹۱۱ ه.ق،در یک ‏خانواده علم و فقاهت زاده شده و همزمان با حیات پدر بزرگوارش،نور الدین على بن‏احمد،تحصیلات مقدماتى را نزد او گذراند.سپس به قریه‏«میس‏»رفت و نزد شیخ على‏بن عبد العالى میسى(م ۹۳۸ ه.ق) تحصیلات خود را ادامه داد و کتابهاى‏«شرائع‏الاحکام‏»محقق حلى،و«ارشاد»علامه حلى،و کتاب‏«قواعد»علامه را نزد او خواند.

او یکى از اعیان و مفاخر فقهاى نامدار شیعه،و یکى از اکابر متبحرین در علوم ‏اسلامى و یکى از استوانه ‏هاى فقهى و اجتهادى در طول ادوار فقه اسلامى مى‏ باشد که ازنظر آثار و برکات وجودى کم نظیر مى‏باشد.او در قرن دهم هجرى مى ‏زیسته و با تلاش‏و کوشش خستگى ناپذیر فقه آل محمد(ص)را به نقاط مختلف جهان بسط و انتشارداده است.

سفرهاى علمى:

او به منظور ادامه تحصیلات علمى،مسافرتهاى متعددى به نقاط مختلف جهان‏ اسلام آغاز نمود ،یعنى آنگاه که چندى در«میس‏»اقامت گزید،به‏«کرک نوح‏»رفت ونحو و اصول فقه را نزد سید جعفر کرکى،نویسنده کتاب‏«المحجه البیضاء»فرا گرفت،ودر سال ۹۳۴ ه.ق مجددا به‏«جبع‏»بازگشت و تا سال(‏۹۳۷ ه.ق)در آنجا سرگرم مطالعه‏و تحقیق و مذاکرات علمى شد.در همین سال به‏«دمشق‏» مسافرت کرد و قریب یک‏سال و اندى در آنجا به تحصیلات خود ادامه داد و نزد شیخ محمد بن مکى حکیم وفیلسوف بزرگوار،پاره‏اى از کتب طب و حکمت و هیات را قرائت نمود و در محضردرس شیخ احمد جابر شرکت جست و کتاب‏«شاطبیه‏»را که در علم قرائت و تجویداست،بر او خواند.

او به سال ۹۳۸ ه.ق دوباره به‏«جبع‏»بازگشت،ولى نتوانست توقف خود را که‏موجب توقف علمى او مى‏شد،چندان ادامه دهد،لذا مجددا آهنگ دمشق نمود تا ازآنجا به مصر برود.البته مدتى کوتاه در دمشق درنگ کرد و کتاب‏«صحیح مسلم‏»و«صحیح بخارى‏»را در مدرسه‏«سلیمیه‏»نزد«شمس الدین طولون‏»قرائت کرد و سپس‏در نیمه ربیع الاول ۹۴۲ ه.ق به صوب مصر حرکت نمود.مدت مسافرت او از دمشق‏به مصر،حدود یک ماه به طول انجامید و در میان راه کرامات و خوارق عاداتى از وى ‏مشاهده  شد که شاگردش ابن العودى آنها را بازگو کرده است.در مصر نزد شانزده استاد برجسته و دانشمند به اندوختن ذخایر علمى در علوم عربى،اصول فقه، هندسه، معانى،بیان، عروض،منطق،تفسیر و سایر علوم دیگر سرگرم شد.

شاگردش‏«ابن العودى‏»تمام اساتید او را در«بغیه المرید»نام مى ‏برد که از آن‏جمله است‏شیخ ابو الحسن بکرى،نویسنده کتاب‏«الانوار فی مولد النبى‏»و مجلسى ازاین کتاب در«بحار الانوار»مطالبى نقل کرده است.شهید ثانى در شوال ۹۴۴ ه.ق به‏زیارت خانه خدا و نیز زیارت قبر شریف پیامبر اکرم(ص)و ائمه بقیع موفق شد.درصفر ۹۴۴ ه.ق بار دیگر به موطن خود«جبع‏»مراجعت کرد.در ربیع الاول‏۹۴۶ ه.ق به‏زیارت ائمه هدى(ع)در عراق مشرف شد و در پنجم شعبان همان سال به‏«جبع‏» بازگشت و چند سالى در آنجا ماند.در ذیحجه ۹۴۸ ه.ق مسافرت به‏«بیت المقدس‏»رادر پیش گرفت و وارد این شهر شد و در محضر شیخ شمس الدین بن ابى اللطیف‏ مقدسى،قسمتى از صحیح مسلم و بخارى را قرائت نمود و از این استاد اجازه روایت رااخذ کرد.پس از آن به موطن خود مراجعت  نمود و در آنجا مشغول تحقیق و مطالعه وتدریس گشت.

پس از آن به صوب روم شرقى عزم سفر کرد و در هفدهم ربیع الاول‏۹۴۹ ه.ق‏از طریق دمشق و حلب وارد قسطنطنیه گردید.این دانشمند بلند همت و سخت‏ کوش ‏به گوشه‏ اى پناهنده گشت و در طى مدت هیجده روز دست اندر کار نگارش رساله‏اى شد که راجع به ده علم بود. ده مبحث جالب آن را در آن رساله تحریر کرد و آن را نزدقاضى عسکر محمد بن محمد بن قاضى زاده رومى که خود از دانشمندان برجسته آن‏دیار به شمار مى‏رفت،فرستاد.پس از ملاقات او با شهید ثانى،میان آن دو در مسائل‏مختلف مباحثات و مذاکرات علمى صورت گرفت و نوشته‏ هاى شهید ثانى و نیزمذاکرات علمى او،قاضى رومى را بر آن داشت که صورت برنامه‏اى که حاوى وظائف‏مدارسى بود در اختیار او قرار داده و به او پیشنهاد کرد که در انتخاب مدرسه دلخواه‏خود مختار است و مى‏تواند افاضات علمى و تدریسى خود را در هر مدرسه‏اى که‏ مطابق سلیقه اوست اجرا نماید،و در ضمن با اصرار از او درخواست مى‏ کرد که در شام‏یا حلب به انجام وظیفه تدریس بپردازد.شهید ثانى پس از استخاره،اقامت در«مدرسه‏ نوریه‏»واقع در بعلبک را انتخاب کرد و از سوى قاضى مزبور،اداره امور این مدرسه به‏وى،واگذار شد.

مدت توقف شهید ثانى در قسطنطنیه چهار ماه به طول انجامید و طبق معمول که ‏لحظه ‏اى را به هدر نمى‏ داد،در طول این مدت کوتاه با سید عبد الرحیم عباسى، نویسنده‏ کتاب‏«معاهد التنصیص‏ »آشنایى پیدا کرد و با او مجالست و آمد و شد آغاز نمود و ازمحضرش از لحاظ علمى استفاضه مى‏ کرد.

در یازدهم رجب از طریق عراق به جبع بازگشت و در مسیر بازگشت‏ خود به‏زیارت مراقد ائمه اطهار(ع) تشرف حاصل نمود و این مراجعت‏با نیمه صفر۹۵۳ ه.ق‏همزمان بود.او سر انجام در بعلبک اقامت گزید.

شهرت علمى:

او پس از اقامت در بعلبک،در سایه شهرت علمى،مرجعیت ‏یافت و دانشمندان‏ فرزانه و فضلاى آن دیار،از دور دست‏ ترین بلاد براى استفاضه علمى به محضر او روى‏ مى ‏آوردند و از برکات علمى و اخلاقى او بهره کافى مى‏ گرفتند.وى در این شهر،تدریس جامعى را آغاز کرد،به این معنى که چون نسبت‏ به مذاهب پنج گانه جعفرى، حنفى،شافعى،مالکى و حنبلى از لحاظ آگاهى علمى کاملا محیط و مسلط بود،براساس تمام این مذاهب پنجگانه تدریس مى‏ نمود و در حقیقت فقه مقارن و عقائدتطبیقى را تدریس مى ‏کرد و چنانکه سلف صالح او،یعنى شیخ طوسى(قدس سره)براى نخستین بار کتابى در زمینه فقه تطبیقى و حقوق تطبیقى اسلام تالیف کرده بود،شهید ثانى براى نخستین بار تدریس فقه تطبیقى را در شهر بعلبک بنیاد نهاد.توده مردم‏نیز بر حسب مذهب خود،پاسخ استفتاآت خویش را از محضر او دریافت مى‏ کردند.

اقامت دائمى در موطن اصلى:

شهید ثانى پس از اقامت پنج‏ساله پر بار و ثمر بخش خود در بعلبک،به موطن‏اصلى خود«جبع‏»بازگشت و در آنجا به تدریس و تالیف آثار فقهى و علمى مشغول‏گردید.

یکى از نکته‏هاى جالب در مورد آثار علمى او این است که او در نگارش مطالب‏ علمى و فقهى بسیار زبردست  و موفق بوده و آثار پر برکتى از خود به یادگار گذاشته ‏است.

در امل الآمل آمده است که شهید ثانى پس از شهادت،دو هزار مجلد کتاب ازخود به جاى گذاشت که دویست عدد آن به خط خود شهید بزرگوار بوده و تعدادى ازآن از آثار علمى او و مقدارى نیز از مؤلفات دیگران بوده است.

عظمت ‏شخصیت او:

شیخ حسین بن عبد الصمد حارثى،پدر شیخ بهایى مى ‏گوید:«روزى بر شهیدثانى وارد شدم و او را متفکر یافتم.او در خویشتن فرو رفته بود.علت این حالت را از اوجویا شدم،به من گفت: «برادرم!چنین مى ‏پندارم که من دومین شهید باشم،زیرا درعالم رؤیا سید مرتضى علم الهدى را دیدم که مجلس ضیافتى تشکیل داده و علماء ودانشمندان امامیه و شیعه در آن شرکت داشتند.وقتى من وارد مجلس شدم،سید مرتضى از جا برخاست و به من تهنیت گفت و دستور داد که در کنار استاد«شهید اول‏»بنشینم.»

در رساله‏«مسائل السید بدر الدین الحسن الحسینى‏»که سید مذکور از شیخ ‏حسین بن عبد الصمد پدر شیخ بهائى در این رساله پرسشهایى را مطرح کرده،چنین ‏آمده است:

سؤال:استاد و مولاى ما درباره داستانى که از شهید ثانى نقل مى‏شود،چه‏عقیده‏اى دارد؟که شهید ثانى از نقطه‏اى از استانبول(قسطنطنیه)عبور مى‏کرد،شما نیزهمراه او بودید.شهید ثانى به شما گفت:قریبا شخص عالیقدرى در این نقطه کشته‏مى‏شود.آیا این قضیه درست است؟

جواب:آرى.

بدین سان چنین پیش بینى صورت گرفت و من مخاطب او در این پیش‏بینى بودم‏و به ما نیز چنین گزارش دادند که استاد در همان نقطه به شهادت رسید و این حادثه را ازطریق مکاشفه نفسانى بر خویش،پیش بینى و آینده‏نگرى کرده بود.

در پایان این جواب،پدر شیخ بهایى نام خویش و تاریخ جواب را چنین‏ یادداشت مى کند:

شیخ حسین بن عبد الصمد حارثى،هیجدهم ذیحجه سال‏۹۸۳،مکه المشرفه.

در کتاب‏«مقامات‏»سید نعمت الله جزائرى نیز همین موضوع قید شده است.

کار و تلاش:

شهید ثانى با داشتن چنین مقام و شخصیت ‏برجسته علمى و فقهى،در تامین‏ پاره‏ اى از ضروریات معاش شخصا تلاش مى‏ کرد.نوشته‏ اند:وقتى هوا تاریک مى ‏شد وشب فرا مى‏ رسید، الاغى را که مرکب سوارى او بود از خانه بیرون مى‏ آورد و به خارج‏ شهر مى ‏راند و هیزم فراهم مى‏ آورد و بار بر آن مى ‏نمود و بدین وسیله سوخت منزل رابراى خانواده ‏اش فراهم مى ‏ساخت.

از برکات وجودى این شخصیت‏ بزرگوار،با این فضائل روحى و معنوى،فرزندبرومندى همچون علامه بزرگوار و دانشمند پارسا و ژرف‏نگر،ابو منصور جمال الدین ‏حسن(صاحب معالم)به ثمر رسید که آثار گرانبهایى در اصول فقه و سایر علوم‏اسلامى به دنیاى شیعه ارمغان آورد.

کتاب‏«معالم الدین فی الاصول‏»ابو منصور حسن،جایگزین کتاب اصول فقه ‏فشرده‏«مختصر ابن حاجب‏ »گشت و چند قرن است که به عنوان کتاب درسى طلاب‏علوم دینى در حوزه علمى شیعه مورد استفاده قرار مى‏گیرد و مانند کتاب پدر،یعنى‏«الروضه البهیه‏»همچنان جاویدان و پایدار است و در پایگاههاى حضرت ولى ‏عصر(عج)عطش علمى شاگردان مکتب امیر المؤمنین على(ع)را فرو مى ‏نشاند و قلب‏آنان را با آبشخورهاى پر فیض خود سیراب مى ‏سازد. اثر گرانبهاى دیگر فرزند چنان‏ پدرى،کتاب‏«منتقى الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان‏»است که کمتردانشمندى مى‏ تواند از آن احساس بى ‏نیازى کند.از نوادگان فاضل او،شیخ محمد بن حسن مى ‏باشد.

مرحوم خوانسارى صاحب روضات الجنات،درباره شهید ثانى چنین مى‏ گوید:«تا کنون در جمع دانشمندان بزرگ و برجسته شیعه کسى را به یاد ندارم که از لحاظ شکوه شخصیت،سعه صدر،خوش فهمى،حسن سلیقه،داشتن نظم و برنامه تحصیلى،کثرت اساتید، ظرافت طبع،معنویت‏سخن و پختگى و بى ‏نقص بودن آثار علمى به پاى‏او برسد،بلکه این استاد بزرگوار در تخلق به اخلاق الهى و قرب منزلت،چنان‏ مى ‏نمایاند که تالى تلو معصوم(ع)است و بلافاصله در رده پس از معصومان(ع)قراردارد.» (۳)

شهید ثانى به هنگام میزبانى از واردین بى‏ اختیار مى‏ گشت و در پذیرایى ازمیهمانان و تامین حوائج متقاضیان در حد ایثار و فداکارى مى ‏کوشید.

اساتید شهید ثانى:

از مجموع بحثها و مدارک تاریخى دیگرى که در زندگى این شهید عالیقدر دردست داریم،به این نتیجه مى‏رسیم که شهید ثانى با مسافرتهاى متعدد خود،در صددیافتن اساتیدى بود که بتواند بیشترین بهره ‏هاى علمى را از محضر آنان به دست آورد.

اگر چه نمى‏توانیم نام تمام اساتید او را بر شماریم،ولى به خاطر مزید اطلاع از آن‏اساتیدى نام مى ‏بریم که اسامى آنان در مدارک تاریخى ضبط شده است و شهید ثانى ازمحضر آنان مستفیض گشته است و مى‏نمایاند که شهید از درس اکثر اساتید برجسته درتمام مذاهب پنجگانه اسلامى استفاده شایان کرده است.اینک تعدادى از آنان:

۱-پدر او،احمد عاملى جبعى(م ۹۲۵ ه.ق)در میس

۲-شیخ على بن عبد العالى میسى(م ۹۳۸ ه.ق)در میس

۳-شیخ محمد بن مکى حکیم و فیلسوف،در دمشق

۴-سید حسن بن جعفر کرکى،در کرک نوح

۵-شیخ احمد بن جابر،در دمشق

۶-شمس الدین طولون دمشقى حنفى،در دمشق

۷-شیخ ابو الحسن بکرى

۸-شیخ شمس الدین ابو اللطیف مقدسى،در بیت المقدس

۹-سید عبد الرحیم عباسى،در قسطنطنیه

۱۰-ملا حسن جرجانى

۱۱-ملا محمد استر آبادى

۱۲-ملا محمد على گیلانى

۱۳-شهاب الدین بن نجار حنبلى

۱۴-زین الدین حرى مالکى

۱۵-شیخ ناصر الدین طلاوى کفعمى

و استادان دیگرى که در طى سفرهاى علمى خود با آنان آشنا شده بود و به وسیله آنها اندوخته‏ هاى علمى خود را لحظه به لحظه فزاینده ‏تر نموده است.

تالیفات و آثار علمى شهید ثانى:

آثار علمى این دانشمند پاک نهاد به دهها کتاب و رساله علمى مى‏رسد و على رغم‏اشتغالات دیگر تدریسى،حدود هفتاد اثر علمى از خود به جاى گذاشت که ما به برخى‏از آنها دست‏یافته و یا با نام پاره‏اى از آنها ضمن ترجمه احوال او در مراجع مختلف‏آگاهى یافته‏ایم.

تالیفات شهید ثانى که از«روض الجنان‏»آغاز مى‏ شود و به‏«الروضه البهیه‏»ازلحاظ تاریخ تالیف پایان مى‏گیرد،واقعا همچون روضه و بوستانى است که هرپژوهشگر دانشهاى دینى را با مناظر دل انگیز خود بر سر نشاط آورده تا گم شده خود رادر میان آنها بیابد و قلب او با مشاهده هر زاویه ‏اى از این بوستان و آبشخورهاى آن‏ سیراب گردد و نسیم ایمان و عقیده را در سطور این تالیفات استنشاق نماید.

آثار شناخته شده این عالم بزرگوار و فقیه عالیقدر را بر حسب ترتیب موضوعى ‏در زیر یاد مى ‏کنیم:

الف- کتب و رسالات فقهى:

۱-روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان،که ظاهرا نخستین اثر علمى این ‏بزرگوار است که به تاریخ جمعه ۲۵ ذى القعده‏۹۴۹ تالیف کرده است.

۲-مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام که تاریخ پایان کتاب دیات آن ۲ربیع الاول ۹۶۴ است. (۴)

۳-الفوائد العملیه فی شرح النفلیه

۴-المقاصد العلیه فی شرح الالفیه،در۱۹ ربیع الاول ۹۵۰

۵-نتایج الافکار فی حکم المقیمین فی الاسفار،در دوشنبه‏۲۷ رمضان ۹۵۰

۶-رساله فی ارث الزوجه من العقار،در۹۵۶

۷-رساله فی احکام الحیوه،در سه‏شنبه ۲۵ ذى الحجه‏۹۵۶

۸-رساله فی وجوب صلوه الجمعه

۹-رساله فی الحث على صلوه الجمعه،این رساله،به جز رساله قبلى مى ‏باشد.

۱۰-رساله فی تحریم طلاق الحائض الحامل المدخول بها،الحاضر زوجها

۱۱-رساله فی حکم طلاق الحائض الغائب عنها زوجها

۱۲-رساله فی تحقیق النیه

۱۳-مناسک الحج الکبیر

۱۴-مناسک الحج الصغیر

۱۵-رساله فی عدم جواز تقلید المیت

۱۶-الفتاوى المختصره،غالبا در مسائل مربوط به عبادات است.

۱۷-رساله فی انفعال ماء البئر

۱۸-رساله فیما اذا احدث المجنب حدثا صغیرا فی اثناء الغسل

۱۹-رساله فیما اذا تیقن الحدث و الطهاره و شک فی السابق منهما

۲۰-المسائل النجفیه(که هنگام بازگشت از استانبول(قسطنطنیه)به نجف،به‏آنها پاسخ نوشته است.)

۲۱-مسائل جبل عامل،که پس از مراجعت از مکه در جبل عامل پاسخ آنها رانگاشته است.

۲۲-رساله فی عدم قبول الصلوه الا بالولایه

۲۳-الرساله الاسطنبولیه فی الواجبات العینیه که هم در فقه و واجبات علمى وهم در مسائل اعتقادى است،در ۱۲ صفر ۹۵۲ ه.ق

۲۴-الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه،که آن را در مدت‏۶ ماه و۶ روز،یا۱۵ ماه تالیف کرده است.

۲۵-حاشیه المختصر النافع‏۲۶-حاشیه ارشاد الاذهان

۲۷-حاشیه قواعد الاحکام

۲۸-حاشیه شرایع الاسلام

ب-کتب درایه:

۲۹-البدایه فی علم الدرایه.شهید ثانى در این علم شاید نخستین دانشمند شیعى‏باشد که دست اندر کار تالیف مهم در این رشته باشد.

۳۰-شرح البدایه فی علم الدرایه

ج-کتب اصول فقه:

تمهید القواعد الاصولیه لتفریع الاحکام الشرعیه.این کتاب داراى ۱۰۰ قاعده‏اصولى و ۱۰۰ قاعده ادبى است که در اول محرم ۹۵۸ ه.ق تالیف کرده است.

د-کتب مربوط به حدیث:

۳۲-غنیه القاصدین فی اصطلاحات المحدثین

۳۳-شرح حدیث‏«الدنیا مزرعه الآخره‏»

۳۴-کتاب فی الاحادیث.مرحوم شیخ حر عاملى گوید:حدود هزار حدیث‏به‏خط شهید ثانى دیدم که از«مشیخه‏»حسن بن محبوب انتخاب کرده بود.

ه-کتب ادعیه:

۳۵-رساله فی الادعیه

۳۶-رساله فی آداب الجمعه

و-کلام:

۳۷-حقائق الایمان یا تحقیق الاسلام و الایمان.در شب دوشنبه،هشتم ذى‏القعده ۹۵۴ ه.ق

ز-تفسیر:

۳۸-رساله فی شرح بسمله

ح-نحو:

۳۹-منظومه فی النحو

۴۰-شرح المنظومه فی النحو

ط-اخلاق و عرفان دینى:

۴۱-منار القاصدین فی اسرار معالم الدین،در تعلیم و تربیت و اخلاق و عرفان

۴۲-منیه المرید فی آداب المفید و المستفید،در آداب تعلیم و تعلم که کتابى‏فوق العاده مفید را در امر آموزش و تربیت مى‏باشد که صحیح‏ترین و کامل‏ترین ترجمه آن‏توسط دانشمند محترم،جناب آقاى دکتر سید محمد باقر حجتى انجام پذیرفته است.

۴۳-مسکن الفؤاد عند فقد الاحبه و الاولاد(آرام بخش دل به هنگام از دست‏دادن دوستان و فرزندان) که این کتاب را پس از حادثه از دست دادن چند فرزند،پیش‏از شیخ حسن صاحب کتاب معالم الاصول در تسلى خاطر خویش و دیگران،در روزجمعه اول رجب ۹۵۴ ه.ق نگاشته است.

۴۴-تلخیص مسکن الفؤاد

۴۵-کشف الریبه عن احکام الغیبه

۴۶-التنبیهات العلیه على وظائف الصلوه الغیبیه،یا«اسرار الصلوه‏»که در اسرارعرفانى و نکات و آداب درونى و باطنى نماز مى‏باشد و با استمداد از احادیث در۹ ذى‏الحجه ۹۵۱ تحریر شده است.

اینها برخى از آثار و تالیفات مرحوم شهید ثانى بوده که بر آن اطلاع یافته شد. (۵)

ماجراى شهادت او:

براى هر فرد با وجدانى سخت دردناک است که ببیند جان شخصیتهاى پرارزش‏علمى،قربانى غرض هاى آلوده و منافع ناچیز دنیوى افراد مغرضى گردد.شهید ثانى نیزمانند همه شهداى فضیلت، قربانى مطامع دنیوى فردى فرومایه گشت.فردى که تصفیه ‏حساب خصوصى او باعث‏ شد،چنین دانشمند با فضیلتى کشته شود.

دو نفر از مردم‏«جبع‏»براى مرافعه و محاکمه به شهید ثانى مراجعه کردند.او نیزطبق موازین دینى و ضوابط شرعى،دعوى را فیصله داد.طبیعى است در مرافعات،هردو طرف منتفع نیستند،نتیجه به نفع یکى از طرفین و به ضرر دیگرى فیصله یافت.

شخص محکوم از این داورى به خشم آمد و نزد قاضى‏«صیدا»رفت و از او سعایت‏ کرد که شهید ثانى رافضى و شیعه است.قاضى جریان را به سلطان سلیم اطلاع داد.ازطرف او براى دستگیر کردن شهید،شخصى مامور شد در پى ‏گیرى این ماموریت او وارد جبع شد،از مردم شهر سراغ شهید را مى‏ گرفت،به او گفتند که در شهر نیست.

شهید ثانى اصولا به علت محیط ناسالم و جو آلوده مردم زمان،غالبا عزلت‏اختیار مى‏کرد و فقط براى اقامه نماز صبح به مسجد مى‏رفت و اکثر اوقات با حالتى‏آمیخته به بیم و هراس به سر مى‏ برد و خویشتن را از منافقان پنهان مى ‏کرد و غالبا به ‏تنهایى سرگرم تحقیق و مطالعه و تالیف بود. همزمان با ورود مامور کذایى،استاد درانگورستان خود سرگرم تالیف کتاب بوده است.این مامور موفق به دستگیرى او نشد،چون به خاطر شهید گذشت که به سفر حج ‏برود. مقدمات سفر مکه را آماده ساخت ودر محملى که با روپوش بود نشست تا کسى او را نبیند و نشناسد.

قاضى صیدا به سلطان روم(عثمانى)نامه‏اى نوشت که در بلاد شام(سوریه)مردى عالم زندگى مى ‏کند که بدعت گزار و بیرون از مذاهب چهارگانه اهل سنت ودست اندر کار نشر و تبلیغ عقائد خود مى ‏باشد.سلطان سلیم شخصى به نام‏«رستم‏ پاشا»را که وزیر او بود،براى دستگیرى شهید مامور ساخت و گفت‏ باید او را زنده ‏دستگیر کنى تا با دانشمندان استانبول(قسطنطنیه)مباحثه کند و از عقائد او تفتیش شود تا سرانجام از مذهب و آئین او مطلع گردند.رستم پاشا به جبع آمد و از شهید پرس وجو کرد.به او گفتند که به سفر حج رفته است.این مامور در اثناء راه مکه به شهید ثانى رسید و او را دستگیر کرد.شهید ثانى به او گفت: به من مهلت ده تا سفر حج را به انجام ‏رسانم و من فرار نمى ‏کنم و مناسک حج را زیر نظر و مراقبت تو انجام مى‏ دهم.پس ازانجام مناسک به هر صورتى که دلخواه توست‏ با من عمل کن.

رستم پاشا راضى شد که شهید ثانى مراسم حج را برگزار کند و پس از پایان‏ مراسم حج،شهید را به روم(عثمانى)برد.آنگاه که او را وارد کشور عثمانى نمود،درراه به شخصى برخوردند.آن شخص از مامور سؤال کرد که این مرد کیست؟گفت ازدانشمندان شیعه امامیه است که بر حسب ماموریت او را نزد سلطان مى ‏برم.آن شخص‏گفت:تو درباره این مرد در اثناء راه کوتاهى کرده و او را آزار رسانده ‏اى،ممکن است درحضور سلطان از تو شکایت کند و دوستان و یاران او نیز به حمایت و دفاع از وى‏ برخیزند و براى تو موجبات ناراحتى و احیانا قتل فراهم کنند. صلاح در این است که درهمین جا سرش را از بدن جدا کنى و سربریده او را نزد سلطان ببرى. این مرد فرومایه‏ و پست فطرت در کنار دریا استاد بزرگوار را شهید کرد.آنگاه سر بریده او را حضورسلطان آورد.سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبیخ قرار داد و به وى گفت:

من تو را مامور ساخته بودم که او را زنده بیاورى،بنابراین به چه مجوزى او را کشتى؟

سید عبد الرحیم عباسى که با شهید ثانى سابقه دوستى و آشنایى داشت،با دیدن‏ سر بریده شهید ثانى سخت متاثر گردید و سعى کرد تا سلطان را وادارد که این مرد پلیدرا به قصاص خود برساند.بالاخره مساعى او مؤثر واقع شد و رستم پاشا به جرم این‏ جرم بزرگ،محکوم به مرگ گردید.

مؤلف کتاب لؤلؤه البحرین مى ‏نویسد:«در بعضى از کتب و منابع معتبر راجع به ‏کیفیت دستگیرى و شهادت شهید ثانى دیدم که به دستور سلطان سلیم پادشاه روم(ترکیه فعلى)در مکه در خود مسجد الحرام پس از اقامه نماز عصر دستگیر شد و دریکى از خانه ‏هاى مکه تحت نظر به سر برد. سپس او را از راه دریا به قسطنطنیه بردند ودر آن شهر او را شهید کردند و شهادت او در سال‏(۹۶۶ ه.ق) رخ داده است.

مدت سه روز جسد او بر روى زمین ماند و کسى او را دفن نکرد.سرانجام جسد شریف او را به دریا افکندند.خداى متعال غریق رحمتش فرماید و با امامان‏ معصوم(ع)محشور فرماید که در تحقق آرمانشان،خویشتن را قربانى ساخت و طعمه‏ ماهیان دریا گردید.» (۶)



۱- برخى در مورد کلام استاد شهید مطهرى،جایى که مى‏فرماید:«ظاهرا اهل طوس بوده است،از این روگاهى الطوسى الشامى امضاء مى‏کرده است‏»گفته‏اند که اصل آن‏«الطوسى الشامى‏»بوده است.«طلوسه‏»روستایى از جبل عامل مى‏باشد،گویا در اعیان الشیعه،ج‏۷، ص‏۱۴۳ و ریحانه الادب،ج‏۳،ص ۲۸ آمده‏است.با مراجعه‏اى که به آدرس اخیر داشتیم،چنین مطلبى نبود.جهت‏حفظ امانت مطلب استاد به همان‏صورت اصلى نقل گردید.مشاهیر دانشمندان اسلام،قمى،ج‏۳،صفحات ۳۷۰ تا ۳۸۰٫

۲- آشنایى با علوم اسلامى،ص‏۳۰۳٫

۳- روضات الجنات،ج‏۳،ص‏۳۸۷- ۳۵۲،کد معرفى‏۳۰۶٫

۴- در حق این کتاب گفته ‏اند:

لو لا کتاب مسالک الافهام ما اتضحت طریق شرائع الاسلام کلا و لا کشف الحجاب مؤلف عن مشکلات غوامض الاحکام

۵- این مقاله ارزنده از پیشگفتار ترجمه شرح منیه المرید شهید ثانى که به قلم استاد متتبع و توانا،برادر گرامى ‏جناب آقاى دکتر سید محمد باقر حجتى تنظیم یافته بود.با کسب اجازه از معظم له،نقل گردید.خداوندمتعال به او جزاى خیر عنایت فرماید.قابل ذکر است که ترجمه استاد،کامل‏ترین و صحیح‏ترین ترجمه منیه‏المرید مى ‏باشد که به نام‏«آداب تعلیم و تعلم در اسلام‏»از سوى دفتر نشر فرهنگ اسلامى چاپ و انتشاریافته است.

۶- معجم رجال الحدیث،ج‏۷،ص ۳۷۲ تا۳۷۷٫

فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی

زندگینامه محمود زمخشری «جاراﷲ»( ۵۳۸ هَ . ق)

 محمودبن محمدبن احمد ملقب به جاراﷲ و مکنی به ابوالقاسم . مولد او به زمخشر، قریه ای به خوارزم به سال ۴۶۷ هَ . ق . بود. او فنون ادب را از ابونصر اصفهانی و ابومنصور خارئی و علی بن مظفر نیشابوری و جز آنان فراگرفت و یک پای وی در اثر خراج یا سرمازدگی بریده شده بود و به اعانت چوبی رفتن می توانست ، چند کرت به بغداد سفر کرد و چندی مجاورت کعبه گزید و از آن روی او را لقب جاراﷲ داده اند.

وفات وی به جرجانیه عاصمه ٔ خوارزم بسال ۵۳۸ هَ . ق . بود.

او راست :

تفسیر کشاف که در نوع خود بی نظیر است

و اساس البلاغه و ربیع الابرار.

او در اول به پیروی ابونصر اصفهانی طریقه ٔ اعتزال گزید و به آخر عمر به مذهب تشیع گرائید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از کبرای ائمه ٔ علم دین ، تفسیر، لغت ، نحو، ادب ، حدیث ، بیان و ازاکا برحنفیه است .

در علوم آثاری دارد که در عصر وی منحصر بفرد بودند…

او راست :

اطواق الذهب فی المواعظ و الخطب ،

اعجب العجب شرح لامیه العرب ،

الانموذج (در نحو)، الجبال و الامکنه و المیاه ،

الفائق فی غریب الحدیث ،

الکشاف عن حقائق التنزیل ،

الکلام النوابغ المفصل ، مقامات ،

مقدمه الادب ،

نوابغ الکلم . (از معجم المطبوعات ).

دیگر کتبی که از وی برشمرده اند از این قرارند:

مقدمه (معجم عربی و فارسی )،

مستقصی (در امثال ) روح المسائل ،

الرائض فی الفرائض ،

دیوان التمثل ،

رساله الناصحه، امالی ،

اساس البلاغه،

جواهر اللغه،

الزاجر للصغار عن معارضه الکبار و جز اینها.

(از اعلام زرکلی و کشف الظنون ) : مقدمه ٔ نحو زمخشری در دست داشت . (گلستان ).

رجوع به اعلام زرکلی ج ۳ ص ۱۰۱۷، سفرنامه ٔ ابن بطوطه ، وفیات الاعیان ، خاندان نوبختی اقبال ، تاریخ گزیده ، کلام شبلی ، عیون الاخبار، روضات الجنات ، لباب الالباب ، حبیب السیر، تتمه ٔ صوان الحکمه، شدالازار، البیان و التبیین ، تاریخ گزیده ، غزالی نامه ، تاریخ الخلفا، ضحی الاسلام ، فیه مافیه ، ابن خلکان ج ۲ ص ۱۹۷، عیون الانباء، کشف الظنون ، معجم المطبوعات ، سبک شناسی ، فرهنگ ایران باستان ، تاریخ سیستان ، تاریخ ادبیات ایران ، فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار و فرهنگ فارسی معین ج ۵ شود.

لغت نامه دهخدا

زندگینامه آیت الله عباسعلى عمید زنجانى

 ۱۱۲۷۴۱۴۳۱۴۵۹۳۲۱۵۲۰۸۱۲۰۲۵۵۲۴۷۱۳۶۵۶۲۴۶۲۱۹۶۹۴۸

تولد و خاندان

عباسعلى عمید در دهم فروردین ماه ۱۳۱۶ش در خانواده اى متدین در زنجان دیده به جهان گشود.(۱) پدر بزرگوارش انسانى با فضیلت و از تجّار نیکوکارى بود که ثروت خود را صرف امور خیریّه بخصوص کمک و مساعدت به طلاّب علوم دینى کردند. او در این راه همواره از ارشادات فقیه شهر آیت الله شیخ فیاض زنجانى رهنمود مى گرفت.مادر ارجمندش از زنان پارسا و آشنا به مسایل اسلامى، نوه حکیم بلند آوازه زنجان میرزا مجید حکمى بود و همین پیوند با روحانیت، باعث گردید استاد تداوم دهنده راه جد مادرى اش باشد.بیشتر مطالب مقاله برگرفته از خاطرات چاپ شده توسط مرکز اسناد انقلاب مى باشد.

استاد که آخرین فرزند خانواده بود، در شش سالگى وارد مدرسه توفیق شهرستان زنجان گردید. او که در طول تحصیل تا پایان دبیرستان همواره از شاگردان ممتاز به شمار مى آمد، در اواخر دوره دبیرستان تصمیم گرفت هم زمان به فراگیرى علوم دینى بپردازد و این تصمیم با استقبال و خوشحالى خانواده و آشنایان رو به رو شد.

خاطره اى از مدرسه توفیق

او درباره ورود به مدرسه علوم اسلامى مى گوید:«در دوره دبیرستان، هم به دبیرستان مى رفتم و هم در مدرسه (دینى) سیّد زنجان که از مدارس طلاب زنجان بود درس مقدمات مى خواندم. آن زمان تقریباً حدود سال هاى ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ش تحصیلات علوم دینى در جامعه، زیاد جایگاه مناسبى نداشت لذا من هم در آن عالم نوجوانى مسأله را مخفى نگه مى داشتم. حتى هم کلاسى هایم نمى دانستند که وارد تحصیلات علوم حوزوى شده ام و مقدمات مى خوانم. یادم هست یک روز به کلاس آمدم و دیدم بچه ها چیزى را دست به دست مى گردانند، من آرام بودم و گوشه اى نشستم و متوجه شدم همه به من خیره شده اند. معلوم شد که آن ها ]کتاب[ جامع المقدمات مرا از توى کشوى میز پیدا کرده اند و از نحوه چاپ و حواشى منقوش آن به شگفت آمده و دست به دست آن را نگاه مى کنند. رفتار آن ها شاید به این خاطر بود که این کتاب ها براى آن ها مأنوس نبود، کار بالا گرفت، ناظم مدرسه مرا به دفتر فراخواند ]من[ وحشت کردم که توبیخ شوم. بعد دیدم که ناظم مدرسه به نام آقاى همایونى در دفتر از من استقبال کرد و سایر معلمان و دبیران جلو پاى من ایستادند، گویى من دیگر دانش آموز دیروزى نیستم، و خیلى مرا تشویق و تجلیل کردند و سؤال کردند از کى شروع کرده اید؟ کار خوبى کرده اید، چرا به ما اطلاع نداده اید؟ اصلا نتیجه تمام زحمات این مدرسه اگر شما باشید براى ما کافى است و این تشویق براى من خیلى در آن سن و سال اثر گذار بود.»

استاد عمید زنجانى که از شاگردان ممتاز مدرسه توفیق در رشته ریاضیات بود، به این نتیجه رسید که قبل از گرفتن دیپلم راهى حوزه علمیه شود و به تحصیل علوم اسلامى بپردازد. ترک تحصیل و علاقه به علوم دینى باعث گردید اساتید مدرسه توفیق از ایشان دلیل قضیه را جویا شوند، خود مى گوید:«در سال هاى آخر دبیرستان بود که یک دفعه به حوزه پیوستم و از ترس این که این توفیق از من سلب شود، از ادامه تحصیل دبیرستان منصرف شدم. به همین دلیل مسئولان دبیرستان قضیه را دنبال کردند و یک بار دیگر به دفتر مدرسه احضار شدم. معلم ها که از چهره هاى روحانى، وارسته و تحصیل کرده بودند از من جویاى علت شدند.، آن ها مى دانستند که از نظر مالى مشکلى نداشتم، لذا فکر مى کردند مسایل خانوادگى باعث این انصراف شده است. وقتى گفتم ترسم از این است که بعد از گرفتن دیپلم نتوانم به تحصیلات حوزوى ادامه بدهم و مى خواهم مدرکى در اختیارم نباشد تا با فراغت بال تحصیلات حوزوى را ادامه دهم. معلم هایم سخنم را پسندیدند. لازم به ذکر است اکثر معلم هاى آن مدرسه تحصیلات حوزوى داشتند، حتى هنگام زنگ تفریح در دفتر، مباحثه جواهر داشتند. آن ها اهل تهجّد نیز بودند و آثار تهجّد در چهره هایشان پیدا بود.»(۲)

تحصیلات علوم اسلامى

الف: زنجاناستاد عمید زنجانى تنها طلبه شهرى بود که براى تحصیل علوم دینى وارد مدرسه سیّد زنجان شده بود. مدرسه سیّد در آن زمان از رونق خاص علمى برخوردار بود و طلاب از نقاط حومه و دوردست براى فراگیرى علم و دانش راهى این مدرسه مى شدند. حضور استاد در مدرسه موجب خوشحالى سایر طلاب شد، زیرا والد بزرگوارش به طلاب مورد نظر کمک مى کرد. او براى پیشرفت تحصیلى فرزندش استاد خصوصى گرفت و ماهیانه مبلغى به آن استاد فرزانه مى پرداخت. مشهورترین استاد مدرسه سیّد زنجان آقا شیخ «محمد قنبرى» مردى فاضل، متعهد و خوش بیان بود و تدریس مقدمات، سیوطى و مقدارى از شرح جامى این طلبه جوان را برعهده داشت.

ب: قم

آقاى عمید زنجانى در سال ۱۳۳۱ش براى ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه قم گردید. پدرش در نظر داشت منزلى براى فرزندش بخرد، ولى چون او به حجره و زندگانى طلبگى علاقه داشت، از پدرش خواست موافقت آیت الله سید محمّد حجت کوه کمرى را براى گرفتن یک حجره طلب نماید. وقتى این تقاضا پذیرفته شد، در یکى از حجرات مدرسه حجتیّه ـ از مدارس پر رونق آن زمان ـ سکونت گزید.براى سکونت در مدرسه حجّتیه شرایطى لازم بود، از جمله اتمام کتاب وسایل و داشتن حداقل بیست سال تمام و او هیچ کدام از این دو شرط را نداشت، ولى با عنایت آیت الله حجّت موفق گردید ابتدا در پارک قدیم حجتیه و سپس در حجره مجاور عارف دلسوخته حاج شیخ على کاشانى(۳) ساکن شود و به تحصیل ادامه دهد.

از جمله حوادث جالب زندگى طلبگى ایشان این بود که پدرش براى تأمین امور شخصى فرزندش، مبلغى را (براى مدت شش ماه) در اختیار آیت الله سیّد احمد زنجانى(۴) قرار داده بود تا هر ماه مراجعه و از ایشان دریافت کند. گاه اتفاق مى افتاد که به علت کثرت مشاغل آن مرحوم ماهیانه مدتى به تأخیر مى افتاد، لکن همین امر موجب شده بود دست کم ماهى یک بار از محضر آن عالم ربّانى کسب فیض کند.

اساتید دوران سطح

۱ـ شیخ اسماعیل صائنى زنجانى: مطول، منطق و مقدارى از شرح لمعه.

۲ـ ابوالفضل سرابى: مطول و مقدارى از لمعه.

۳ـ ناصر مکارم شیرازى: مکاسب.

۴ـ ابوالقاسم خزعلى: مکاسب طى مدت کوتاه.

۵ـ میرزا على مشکینى: وسایل.

۶ـ سید عبدالکریم موسوى اردبیلى: بخشى از رسایل.

۷ـ سید محمد باقر سلطانى طباطبایى: کفایه، جلد دوم.

۸ـ حاج میرزا محمد مجاهدى تبریزى: کفایه، جلد اول.

۹ـ شیخ میرزا عبدالجواد سدهى اصفهانى: بخشى از کفایه.

اساتید دوره خارج

۱ـ آیت الله العظمى سید حسین طباطبایى بروجردى(۵) (م: ۱۳۸۰ق): آقاى عمید یک سال در درس ایشان حاضر شد. او درباره تدریس این استاد فرزانه مى گوید:«من مبتدى بودم که به درس آقاى بروجردى مى رفتم. یکى از خصوصیات درس ایشان این بود که گاه افراد در سه رده متفاوت در درس ایشان شرکت داشتند، مثلا فرض کنید امثال من شرکت داشتند، اساتید ما هم در درس مرحوم آیت الله بروجردى شرکت مى کردند و شخصیت هایى مانند مرحوم آیت الله محقق داماد هم بودند که نسبت به اساتید ما سمت استادى داشتند.

درس آقاى بروجردى، یک درس واقعى بود. هم جنبه تشریفات مرجعیت را داشت که یک عدّه اى به خاطر احترامى که براى ایشان قایل بودند، مى آمدند و یک عدّه اى براى استفاده در سطوح مختلف حاضر مى شدند.»(۶) استاد عمید زنجانى از بدو ورود به حوزه علمیه قم با چهره ملکوتى حضرت امام آشنا گردید. سخن گفتن، راه رفتن و دیگر صفات و کمالات حضرت امام چنان جذاب بود که استاد ایشان را اسوه زندگى خویش قرار داد و با تمام وجود به امام عشق مى ورزید هر چند بنابر موقعیت سنّى و علمى تنها در سال هاى آخر دهه سى توفیق حضور در درس امام بزرگوار را پیدا کرد. با این حال در دورانى که مشغول سطوح عالیه بود، نیز از دیدار چهره ملکوتى امام بهره مى گرفت.

وى در سال ۱۳۳۷ش هم زمان با اتمام «کفایه الاصول» به درس پر فایده ى اصول امام در مسجد سلماسى راه یافت. وى مى گوید:«حضورم در درس ایشان در حقیقت دو جنبه داشت یکى جاذبه علاقه به امام بود و دیگرى پر محتوا بودن درس ایشان. همیشه زودتر از امام مى آمدم و دیرتر از امام مى رفتم. درس امام شاید اوّلین بارقه تحقیق و تدقیق را در من ایجاد کرد. من اهل قلم و نوشتن بودم، امّا براى اوّلین بار آن ذائقه تحقیق را از درس چشیدم. جاذبه دیگر درس امام معنویت خاصى بود که بر طلبه جوانى مثل من عمیقاً اثرگذار بود. بى اعتنایى به دنیا و شکوه علم، منش روحانى و ملکوتى، بى تفاوتى به جاه و مقام و دورى از تظاهر و در یک کلمه مقام عرفانى در محضر درس استاد مشهور بود. و چون به درس امام عادت کرده بودم، در نجف اشرف هم از اولین کسانى بودم که در جمع علاقمندان امام درخواست شروع درس کردند.»(۷)

۳ـ آیت الله العظمى حاج سید محمد محقق داماد(۸) (م: ۱۳۸۸ق)، استاد عمید درباره ویژگى درسى آیت الله محقق مى گوید:یکى از خصوصیات آقاى داماد این بود که از طرح احتمالات مختلف در هر مسأله چشم پوشى نمى کرد و در هر موضوع فقهى و یا در خصوص فقه الحدیث هر روایتى احتمالات ممکن را مطرح و هر کدام را جداگانه مورد بحث قرار مى داد، اگر قابل نقد بود، نقد مى کرد. گاه مى شد که این احتمالات از ده مورد هم بیشتر مى شد. او براى رسیدن به حقیقت هیچ احتمالى را نادیده نمى گرفت که نشان از عمق درس ایشان داشت. خیلى از احتمالات در حقیقت مربوط به شبهات، ابهامات و سؤالات بود. درس ایشان تحقیقى بود و به همین دلیل محضر درس محدود و خاص محققان بود.»(۹)

۴ـ علامه سید محمد حسین طباطبایى(۱۰) (م: ۱۴۰۲ قمرى): استاد عمید زنجانى قسمتى از «اسفار» ملا صدرا و کتاب «شفاى» بوعلى سینا را در محضر ایشان فرا گرفت. وى در کنار استفاده علمى از بزرگان مذکور، به خاطر کسب مشربهاى فقهى مختلف، از محضر برخى دیگر از اساتید حوزه علمیه قم از جمله آیت الله سید محمد کاظم شریعتمدارى (۲ سال خارج فقه) بهره برد.

ج: تحصیل در حوزه نجف

عمید زنجانى با رحلت آیت الله بروجردى در سال ۱۳۴۰ش عازم حوزه علمیه نجف اشرف گردید و مدت ۸ سال از دروس استوانه هاى علمى آن حوزه بهره برد. که اسامى آنان چنین است:

۱ـ آیت الله العظمى حاج سید ابوالقاسم خویى(۱۱) (م: ۱۴۱۳ق): استاد هشت سال از محضر این فقیه گرانمایه بهره مند گردید و تقریرات قسمتى از درس وى را به رشته تحریر درآورد. از امتیازات درس آیت الله خویى که از شاگردان ممتاز علامه نائینى بود، نظم، انسجام علمى، اتقان ادله، اختصار و شیوه بیان جالب بود. و چون تقریرات اصول استاد چاپ شده بود، وى تنها به حضور در درس فقه آن فقیه بزرگ بسنده کرد.

۲ـ حضرت آیت الله میرزا محمد باقر زنجانى(۱۲)(م: ۱۳۹۴ق): مرحوم میرزاى زنجانى با این که از اساتید برجسته نجف اشرف و از شاگردان نامدار مرحوم نائینى بود و مقامات علمى و معنوى اش بر معاصرانش پوشیده نبود، به خاطر زهد و بى تکلّفى از شهرت و عناوین مانند مرجعیت به شدت اجتناب مىورزید. او بیش از ۴۰ سال در حوزه نجف محضر درسى بسیار گرمى داشت و صدها فاضل و مجتهد از حوزه درسى وى بهره مند گردیدند. از ویژگى هاى میرزاى زنجانى این بود که نظریات اصولى استادش را به گونه اى بیان مى کرد که همه ابهامات اشکالات متداول در میان معاصرانش را پاسخ مى داد. گاه نقطه نظرات استادش را با مطالبى که خود داشت، توجیه مى نمود و از سخنان استاد به عنوان «کلمات مقدس استاد» یاد مى کرد. تواضع میرزا در برابر استاد او را در انظار شاگردانش به ستایش وا مى داشت. آقایان راستى، کریمى مازندرانى و طاهرى گرگانى از ملازمان درس این استاد عظیم الشأن بودند.

۳ـ حضرت امام خمینى(رحمه الله): امام خمینى در ۱۳ مهرماه ۱۳۴۴ش از ترکیه به عراق تبعید شد(۱۳) و بعد از زیارت کاظمین، سامرا و کربلا، در نجف ساکن گردید و پس از دید و بازدیدهاى معمول مراجع، مدرسین و طلاب حوزه علمیه نجف اشرف به اصرار جمعى از دوستان و ارادتمندان درس خارج خود را در مسجد شیخ انصارى تشکیل داد. به تدریج به یکى از پرجمعیت ترین جلسات درسى نجف اشرف تبدیل گردید. آقاى عمید ۵ سال از درس ایشان بهره برد. وى از پیشگامان استقبال از حضرت امام نیز به شمار مى آمد.

۴ـ آیت الله العظمى سید محمود شاهرودى(م: ۱۳۹۴ق): سه سال و همزمان با درس آیت الله خوئى به درس وى حاضر شد.

۵ـ آیت الله العظمى سید محسن حکیم(م:۱۳۹۰ق)(۱۴): به مدت چهار سال تا زمان حضور امام در نجف اشرف از محضر وى استفاده کرد.

اجازات

استاد عمید با تلاش فوق العاده موفق به تکمیل معلومات عالیه و اخذ اجازه اجتهاد و روایت از برخى اساتید برجسته حوزه نجف اشرف و حوزه علمیه قم شد.

۱ـ مرحوم آیت الله حاج سید نصرالله مستنبط: وى از عالمان شایسته و فقهاى برجسته حوزه نجف بود و در سال ۱۳۸۷ق اجازه اجتهادى براى معظم له صادر کرد که در قسمتى از آن آمده است:

«جناب العالم الفاضل، عماد الاعلام حجه الاسلام الشیخ عباسعلى عمید… قد صرف برهه من عمره الشریف فى النجف الاشرف و حضر مباحث الاساطین حضور تفهم و تدقیق وجد و اجتهد حتى صار بحمد الله من الاعلام و بلغ الى مرتبه الاجتهاد فله العمل بما یستنبطه من الاحکام على النهج المألوف فیها بین الاعلام…»

۲ـ آیت الله العظمى سیّد شهاب الدین مرعشى نجفى(رحمه الله): در سال ۱۳۶۵ش اجازه اجتهادى براى معظم له صادر کرد.

۳ـ امام خمینى(رحمه الله): اجازه اى درباره امور حسبیه شرعى به معظم له داد.(۱۵)

بازگشت به ایران

استاد عمید بعد از سالها اقامت در آستانه ى علوى و شهر مقدس نجف اشرف، در سال ۱۳۴۷ش براى درمان دیسک کمر به ایران بازگشت. چون قصد مراجعت به نجف اشرف را داشت، در طول مدتى که به قم رفت و آمد داشت، در ملاقات ها و دیدارهاى دوستانه، با فضلا، مدرسان و آیات قم به پخش گزارشهاى حوزه نجف و اخبار مربوط به امام در نجف مانند تدریس و رفت و آمدهاى استاد پرداخت. وى موضع گیرى هاى منفى و مثبت بزرگان نجف را به تفصیل به اطلاع بزرگان و دوستان امام رسانید. در همین سال بود که به وصلت با بیت حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى مفتخر گردید که برخى از دوستان فاضل به ویژه آیت الله حاج شیخ محمد فاضل زمینه این وصلت را فراهم ساختند و خطبه عقد در حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) توسط حضرات آیات سید احمد زنجانى و فاضل لنکرانى پدر خوانده شد. حاصل این پیوند تولد سه فرزند است. استاد بعد از ازدواج تنها به نجف اشرف بازگشت و بعد از حدود یک سال و نیم به ایران مراجعت کرد و در حوزه علمیه قم مشغول تدریس، سطوح عالیه گردید. در مدت اقامت کوتاه در قم شرح استدلالى تحریر الوسیله را آغاز و در کنار تدریس، به تألیف هم پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۵۰ش به دعوت جمعى از مؤمنان جنوب شرق تهران به این شهر مهاجرت کرد.

فعالیت فرهنگى در تهران

مسجد لر زاده از مساجد معروف جنوب تهران از آثار ماندگارى است که با معمارى مرحوم لر زاده ساخته و با امامت آیت الله حاج شیخ على اکبر برهان تأسیس شد. آن عالم ربانى بعد از ده سال خدمت رحلت کرد و آیت الله میرزا على آقا فلسفى به مدت ده سال به اقامه جماعت و ارشاد مردم پرداخت. و چون قصد مهاجرت به مشهد مقدس را داشت، معتمدان محل به محضر آیت الله مرعشى نجفى در قم رسیدند و از ایشان تقاضا نمودند آقاى عمید را که قبلا برخى از چهره هاى بازارى تهران وى را مى شناختند، به امامت جماعت و تصدى امور مسجد لرزاده تشویق نمایند.

آیت الله مرعشى هم بعد از مشورت با استاد، ایشان را به مهاجرت به تهران تشویق نمود. و چون بیشتر مؤمنان و معتمدان و بازاریان محترم از دوستان و مریدان امام بودند، استاد عمید این پیشنهاد را پذیرفت. مسجد لرزاده از آن تاریخ تا سال ۱۳۸۳ق علاوه بر این که محل اقامه جماعت بود، با برگزارى جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه و احکام و دیگر فعالیت هاى دینى، فرهنگى توسط ایشان، به یکى از مهم ترین پایگاه هاى مذهبى و انقلابى جنوب تهران تبدیل شد. تشکیل صندوق قرض الحسنه و پرداخت وام به نیازمندان خصوصاً اقشار محروم، ایجاد کانون ارشاد اسلامى، تجهیز کتابخانه، دعوت از روحانیان انقلابى و سخنرانى آنان در مسجد، تأسیس جمعیت و مرکز خیریه امام سجاد(علیه السلام)براى کمک رسانى به محرومان و… در کنار فعالیت هاى علمى و تبلیغى، دینى و انقلابى از مهم ترین فعالیت هاى معظم له در طول تصدى امامت مسجد به شمار مى رود. وى در سال ۳۳ سال امامت در تهران با ایجاد جو معنوى و انقلابى و شرایط فرهنگى موجبات جذب افراد فعال انقلابى به آن مسجد را فراهم آورده بود. و محوریت و شکل گیرى تجمعات و راهپیمایى ها در طول نهضت اسلامى که با هدایت و ارشاد وى با مرکزیت مسجد لر زاده انجام مى گرفت، بخش کوچکى از فعالیت هاى قبل از انقلاب ایشان در مسجد لرزاده به شمار مى آید.(۱۶)

فعالیت هاى علمى و تحقیقى

حاج شیخ عباسعلى عمید زنجانى فعالیت تحقیقى خود را از جوانى آغاز کرد و تاکنون آثار علمى فراوانى داشته است. وى از سال ۱۳۳۶ش کار خود را با نوشتن مقالات سودمند در روزنامه «وظیفه» شروع کرد. این روزنامه اجتماعى، سیاسى و مذهبى بود و در هر هفته سه شماره از آن به چاپ مى رسید. این روزنامه با مدیریت سیّد محمد باقر موسوى حجازى از سال ۱۳۲۳ش فعالیت خود را آغاز کرد و تا سال ۱۳۴۱ش ادامه داد. آیت الله عمید هم زمان در هفته نامه دینى و اجتماعى «نداى حق» که با مدیریت سید محمد حسن عدنانى (از ۱۳۲۹ تا ۱۳۵۳ش) در تهران چاپ مى شد، مقالات ارزشمند به چاپ رساند.(۱۷)از فعالیت هاى مطبوعاتى وى همکارى با اولین مجله علمى حوزه (مکتب اسلام) بود.(۱۸)

آیت الله عمید زنجانى از سال ۱۳۳۸ش به جمع نویسندگان این مجله پیوست و مقالات ارزشمندى را به چاپ رسانید. بعد از انقلاب هم مقالات فراوانى از وى در مجلّدات و جرائد چاپ و در کنفرانس ها ارائه شد.سخنرانى هاى ایشان در همایش ها و کنفرانس هاى علمى و کنگره هاى مختلف داخلى و خارجى را هم باید به این فهرست افزود.

تألیفات

آیت الله عمید زنجانى تألیفات سودمندى در موضوعات علمى، فقهى، حقوقى و… دارد که فهرست برخى از آن ها به شرح ذیل است:

۱ـ پژوهشى در تاریخ تصوف و عرفان

وقتى متن این کتاب به صورت مقاله در روزنامه وظیفه به چاپ رسید، مورد توجه پژوهشگرانى همچون شهید بهشتى قرار گرفت. مؤلف مى گوید:«یادم هست در روزنامه «وظیفه» بحثى را تحت عنوان «پژوهشى در تاریخ تصوف و عرفان» شروع کرده بودم، روزى شهید بهشتى در مدرسه فیضیه مرا دید و از احوال پدرم پرسید که مایه تعجب بنده شد، چون پدرم روحانى نبود. فرمود من این مقالات را خواندم، خیلى مقالات سنگین علمى و خوبى است. اگر حاج آقاى تان را دیدید از قول من تشکر کنید. بعد که دریافت مقالات از خود من است، خیلى تعجّب کرد و گفت شما این مقالات را نوشته اید؟! چون آن موقع من زیر بیست یا حدود بیست سال داشتم. بعد فرمود: وقتى این مقالات را مطالعه کردم، تصور کردم یک آدم ۵۰ و یا ۶۰ ساله جا افتاده اى که توى کتابخانه اى مثلا پنج و شش هزار جلدى نشسته و همه این کتاب ها را زیر و رو کرده، آن مقالات را نوشته است.»(۱۹)

این مقالات با تحقیقات بیشتر در سال ۱۳۴۴ش به صورت کتاب توسط دار الکتب الاسلامیه چاپ گردید و سپس با اصلاح و تکمیل در سال ۱۳۶۶ توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد.

۲ـ اسلام و همزیستى مسالمت آمیز: چ دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۴۲٫

۳ـ اسلام و حقوق بین الملل: چ دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۴۲٫

۴ـ اقامت گاه و آثار حقوقى آن از دیدگاه فقه اسلامى: نشر الهام، تهران، ۱۳۵۶٫

۵ـ بنیادهاى ملیت در جامعه ایده آل اسلامى: چ کتابخانه بزرگ غدیر، ۱۳۵۲٫

۶ـ حقوق اقلیت ها بر اساس قانون قرارداد ذمه: انتشارات صدر، ۱۳۵۲، تجدید چاپ توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۲٫

۷ـ امامت از دیدگاه نهج البلاغه: انتشارات بنیاد نهج البلاغه.

۸ـ تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى: مجموع مقالات.

۹ـ جهاد از دیدگاه امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

۱۰ـ مبانى فقهى و کلیات قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران: دفتر مرکزى جهاد دانشگاهى، ۱۳۶۲٫

۱۱ـ وطن، سرزمین و آثار حقوقى آن از دیدگاه فقه اسلامى: انتشارات مرکز فرهنگ اسلامى.

۱۲ـ المنهاج فى شرح وسیله النجاه: عربى.

۱۳ـ رساله فى الترتب: عربى.

۱۴ـ رساله در نکاح کتابیه(۲۰): عربى.

۱۵ـ مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۷۳٫(۲۱) این کتاب تاکنون بیش از پنج بار تجدید چاپ و تکمیل شده است.

۱۶ـ زن و انتخابات: با همکارى جمعى از فضلا.

۱۷ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما: با همکارى جمعى از فضلا.

استاد در حدود سال هاى ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ به همراه چند تن از فضلاى هم فکر(۲۲) جلسات پژوهشى در مدرسه حجّتیه برگزار مى کردند که مدیریت آن را آیت الله مکارم شیرازى به عهده داشت. موضوعات جلسه، پژوهش و تحقیق پیرامون مسایل اجتماعى روز و نقد و مطابقت آن با معارف اسلام بود. حاصل پژوهش دو ساله آنان با عنوان «از اسلام چه مى دانیم» دو اثر ارزشمند «زن و انتخابات» و «بلاهاى اجتماعى قرن ما» شد که هر دو به چاپ رسید. و کتاب «بلاهاى اجتماعى قرن ما» مورد استقبال زیاد پژوهشگران و صاحب نظران قرار گرفت. کتاب زن و انتخابات هم زمانى تدوین یافت که رژیم طاغوت پیروى از فرهنگ ابتذال غرب براى انحراف افکار عمومى و به بهانه احیاى نیمى از بدنه جامعه شرکت زنان در انتخابات کذایى را مطرح نموده بود. جمع نامبرده براى رویارویى با تهاجمات فرهنگى سیاسى رژیم و براى آگاهى افکار عمومى به ویژه تحصیل کردگان این کتاب را منتشر کردند.

۱۸ـ «فقه سیاسى»: انتشارات امیرکبیر از سال ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۴ش، ۱۰ جلد.

مجموعه نفیس و علمى «فقه سیاسى» حضرت استاد، در نوع خود از بدیع ترین مجموعه هاى فقهى و علمى و حقوقى است. این کتاب در سال ۱۳۸۴ش از سوى جامعه علمى حوزه به عنوان کتاب نمونه و اثر نفیس اسلامى معرفى شد.

به برخى از موضوعات و مباحث مجموعه فقه سیاسى چنین است.

جلد اوّل: در ۵۵۸ صفحه شامل دو بخش است: بخش اوّل ۱۰ فصل مهم دارد و به تعریف و جایگاه حقوق و منابع آن، حقوق نهادهاى سیاسى کشور (قواى سه گانه) و نیز شرح وظایف قانونى و حقوقى و فقهى آنان به صورت جداگانه اختصاص دارد. بخش دوم نیز داراى ۱۰ فصل است و به تشریح تاریخ قانون اساسى ایران در ادوار گذشته مى پردازد. امتیازات قانون اساسى جمهورى اسلامى که برگرفته از فقه آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) است نسبت به قوانین گذشته، به تفصیل و به صورت علمى آمده است. برخى از موضوعات جدید مانند حدود اختیارات ولى فقیه و تشریح جایگاه آن، شوراى نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، و سایر نهادها و سازمان ها و… مطرح به ارزیابى جایگاه فقهى و حقوقى آنان پرداخته شده است. نویسنده در این کتاب به خوبى از عهده پاسخ گویى شبهه افکنى ها علیه نظام اسلامى برآمده است.

جلد دوم: در ۳۶۳ صفحه و سه بخش تدوین شده است.

در این کتاب تاریخ رهبرى سیاسى اسلام در عصر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و معصومان(علیهم السلام) به ویژه عصر غیبت ولى عصر (عج) بر اساس موازین فقهى و کلامى تشریح شده است. نظرات فقیهان بزرگى مانند صاحب جواهر، علامه نائینى و امام خمینى در تبیین جایگاه رهبرى اسلام بر اساس فقه شیعه بیان شده و تشریح حکومت اسلامى و ولایت فقیه از دیدگاه صاحب نظران مورد عنایت ویژه مؤلف محترم قرار گرفته است. خصوصاً سیر تحوّل فقه سیاسى در طول یک قرن اخیر از دیدگاه حقوقى و سیاسى به خوبى تبیین شده است.

جلد سوم: در ۵۴۸ صفحه و شامل چهاربخش است. حقوق بین الملل، صلح و همزیستى، امنیت، مشارکت و تعاون در مسایل بین المللى و دیدگاه اسلام در مبارزه با سلطه و… در این جلد مورد توجه است.

جلد چهارم: با عنوان اقتصاد سیاسى ضمن تشریح نظام مالى دولت اسلامى، به سیاست فقرزدایى در اسلام پرداخته است.

جلد پنجم: در ۳۹۰ صفحه، و جلد هشتم در ۳۸۲ صفحه سامان یافته است.مهم ترین عناوین این مجلدات عبارتند از: ریشه هاى جنگ و راه هاى کمک به حذف آن، جهاد و آثار سازنده آن و بررسى آراى فقهى و اندیشه سیاسى بزرگان شیعه، مانند شیخ مفید، شیخ طوسى، سیّد مرتضى علم الهدى، حلبى، سلاّر دیلمى، ابن زُهره، علامه حلّى، شهیدین، مقدس اردبیلى، میرزاى قمى، کاشف الغطاء، صاحب جواهر، شیخ انصارى و حضرت امام.

«درآمدى بر فقه سیاسى» مرورى است بر کلیات و مبانى حقوقى اساسى در ۱۰ فصل جداگانه، شامل موضوعات و عناوین مبانى و تاریخ تحولات حقوق حکومت هاى سیاسى و حوزه هاى اجتماعى و نظام قوانین قدیم و جدید و ارتباط آن با فقه اسلامى…

جلد ششم: تکمیل مباحث جلد پنجم است.

جلد هفتم: مبانى حقوق عمومى فقه اسلام را مورد بررسى قرار داده است.

جلد هشتم: دیدگاه فقهاى شیعه از کلینى تا امام خمینى را مطرح و بررسى کرده است.

جلد نهم: قاعده مصلحت در فقه سیاسى را مشروحاً مورد تحلیل قرار داده است.

جلد دهم: به اندیشه سیاسى جهان اسلام معاصر اختصاص یافته است.

ضمناً حضرت استاد به عنوان استادِ راهنما در به ثمر رسیدن آثار علمى محققان و پژوهشگران جوان حوزوى و دانشگاهى نقش مؤثرى داشته و تاکنون بیش از یکصد و هشتاد پایان نامه را راهنمایى و یا مشاوره کرده است. کتاب هاى فقهى و حقوقى: «موجبات ضمان» و «فقه تطبیقى» و «حقوق اساسى تطبیقى» و «حقوق اساسى ایران» نیز از جمله تألیفات چهل جلدى ایشان است.

وقتى شهید مظلوم دکتر بهشتى قصد بازگشت از مرکز اسلامى هامبورگ آلمان را داشت، به صورت محرمانه از حضرت استاد دعوت کرد، ولى معظم له به دلایلى نپذیرفتند. او مى گوید:«من در جواب نامه محرمانه ایشان نوشتم که من اعتقاد دارم کسى که مى خواهد به خارج برود، باید حداقل متأهل باشد. نظر آقاى بروجردى این بود که کسانى که به خارج مى روند مى بایست چهل سال به بالا و متأهل باشند و من نه چهل سال دارم و نه متأهل هستم.»(۲۳)

فعالیت هاى انقلابى

الف: حضورى پرشور در راهپیمایى ها: استاد عمید زنجانى در میان عالمان تهران، از چهره هاى وزین و انقلابى و از اعضاى شوراى مرکزى جامعه روحانیت مبارز است و در شکل گیرى و پیروزى نهضت مقدس اسلامى نقش مؤثرى داشتند. علاوه بر این که مسجد ایشان کانون تجمعات و راهپیمایى هاى سال هاى ۵۶ و ۵۷ بود، مهم ترین پایگاه روحانیون انقلابى و طرفدار امام براى سخنرانى و افشاگرى علیه رژیم طاغوت هم به شمار مى رفت. ایشان در کنار تبلیغ و سازماندهى راهپیمایى ها علیه رژیم طاغوت، خود نیز در این راهپیمایى ها حضور جدّى داشت. خود در این باره مى گوید:«سازماندهى راهپیمایى هاى جنوب تهران با همکارى چند مسجد با مرکزیت مسجد لر زاده بود. معمولا راهپیمایى ها به صورت متمرکز از مسجد لر زاده آغاز مى گردید و در ادامه راهپیمایان از چند مسجد مجاور ملحق مى شدند.

وقتى جمعیت راهپیمایان وارد خیابان رى مى شد، راهپیمایى عظیم و یک پارچه تجلى اراده مردم و هم چنین مظهر اعتقاد، باور و اسلام خواهى مردم بود. وقتى جمعیت به میدان بهارستان مى رسید، اوج این راهپیمایى بود و باشکوه ترین راهپیمایى ها در این قسمت از تهران متجلى مى شد.

مسیرى که ما از جنوب داشتیم، بسیار پرجمعیت و حماسى بود و واقعاً آن هایى که در این راهپیمایى شرکت مى نمودند، خودشان را آماده هر نوع حوادث مى کردند و جان بر کف و خالص بودند. آن زمان این راهپیمایى ها در باز کردن راه انقلاب نقش بسیار مؤثرى داشت.

همیشه عده اى انتظامات با بازوبندهاى مشخص، جمعیت راهپیمایى را کنترل مى کردند. باید یادآورى کنم که در راهپیمایى هاى جنوب تهران، زنان نقش مؤثرى داشتند و طنین صداى شعارهاى زنان بسیار رساتر و کوبنده تر بود. به نظر من این راهپیمایى ها بزرگ ترین سند براى انقلاب اسلامى و خواست مردم نسبت به دولت دل خواهشان بعد از پیروزى انقلاب محسوب مى شود.»

حضور مؤثر و عملکرد انقلابى و هوشمندانه وى در مخالفت با رژیم باعث گردید که وى نُه بار بازجویى و دو بار توسط ساواک دستگیر و در کمیته مشترک زندانى شوند.

ب: تلاش براى خنثى سازى ترفندهاى ساواک یکى از ترفندهاى مرموزانه رژیم طاغوت که به وسیله ساواک اجرا مى شد، ایجاد اختلاف و درگیرى بین نیروهاى طرفدار انقلاب و متدینان سنتى بود کارى که ساواک در چند مسجد تهران با موفقیت انجام داد. آیت الله عمید زنجانى با کشف این توطئه خطرناک در پى خنثى سازى آن برآمد. وى با برگزارى جلسات، آگاه سازى عناصر کارساز، ایجاد وحدت بیشتر بین نیروهاى مردمى، نزدیک کردن آراى متدینان به ویژه جوانان مذهبى و حضور مؤثر بین نیروهاى طرفدار انقلاب، مانع عملى شدن اهداف شوم ساواک گردید. محل برگزارى این جلسات با عنوان کانون ارشاد اسلامى در کتابخانه مسجد لرزاده و با هدایت معظم له بود.(۲۴)به این ترتیب جوانان پر شور و انقلابى که از مسجد رانده مى شدند، در کتابخانه مسجد لر زاده سازماندهى مى شدند و فعالیت هاى شان هماهنگ مى گردید.

ج: حراست انقلابى از اموال و نوامیس مردم

رژیم طاغوت براى خسته کردن مردم انقلابى و تحت کنترل درآوردن اوضاع مملکت در سال ۱۳۵۷ش حکومت نظامى اعلام کرد. حضور نیروهاى مسلح و منع رفت و آمد شبانه باعث بر هم خوردن آرامش مردم شد و موجى از ترس و هراس را به وجود آورد. آیت الله عمید با ایجاد تیم هاى پنجاه نفرى که هر کدام به دسته هاى کوچک تر تقسیم مى شدند، براى مقابله با دشمن برخاست.

نیروهاى مؤمن، انقلابى و فعال که از میان ده ها داوطلب بیست تا سى ساله انتخاب شده بودند. هسته اصلى این تشکیل را شکل مى دادند، در ظاهر براى حفظ اموال و نوامیس مردم و حفظ آرامش روحى و روانى آنان و در باطن به خاطر دور کردن ترس و هراس از مردم در محلاّت جنوب تهران نگهبانى مى دادند. همان تشکّل ها بعدها با عنوان «کمیته انقلاب اسلامى» نام گرفت و به همین دلیل نخستین کمیته انقلاب اسلامى از افراد مسلح از بهمن ماه ۱۳۵۷ش در مسجد لر زاده شکل گرفت و به صورت منسجم تر کار حفاظت از انقلاب و دستاوردهاى آن را برعهده گرفت.استاد تا سال ۱۳۵۹ش سرپرستى کمیته انقلاب اسلامى منطقه ۱۰ جنوب تهران را در کنار مسئولیت روحانیت مبارز منطقه برعهده داشت.

د: برپایى مجلس ختم براى فرزند آقاى خزعلى

به دنبال اهانت روزنامه اطلاعات در ۱۷ دى ماه سال ۵۶ به حضرت امام، حوزه هاى علمیه به ویژه حوزه قم و بازار تعطیل گردید و مردم متدین قم در روز ۱۹ دى ماه علیه این اقدام موهن راهپیمایى کرد و خشم و اعتراض خود را نسبت به رژیم اعلام کردند. قیام ۱۹ دى قم با شهادت جمعى از مردم، موجى از بیدارى و خشم از رژیم در سراسر ایران را پدید آورد. یکى از شهداى قیام ۱۹ دى قم، فرزند آیت الله خزعلى بود که استاد عمید زنجانى مجلس فاتحه اى به عنوان بزرگداشت این شهید والا مقام در مسجد لر زاده منعقد ساخت، جمعیت شرکت کننده بعد از پایان جلسه که با برخورد عوامل رژیم عصبانى شده بودند، به خشم آمدند و راهپیمایى خود جوشى به راه انداختند. جمعیت به قدرى زیاد بود که حتى کلانترى ۱۴ نتوانست عکس العمل نشان بدهد.

استاد بعد از اتمام راهپیمایى، بازداشت گردید. در جریان قیام خونین ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ش فعالیت وى موجب گردید شب بعد از حادثه جمعه سیاه در ساعت ۳ بعد از نصف شب توسط نیروهاى مشترک حکومت نظامى در خانه مسکونى دستگیر و روانه زندان کمیته مشترک گردد، در یک بازجویى از هفت صبح تا دو بعد از ظهر توسط دژخیم معروف ساواک منوچهرى مورد اهانت قرار گرفت.

آقاى عمید زنجانى از سال ۱۳۵۰ش که مقیم تهران شد، در حمایت از امام و نهضت اسلامى در عرصه هاى فکرى، علمى، فرهنگى و سیاسى حضور فعال داشته است. وى دو بار دستگیر و زندانى شده و امضایش همراه سایر روحانیون تهران در اسناد انقلاب اسلامى آمده است. فهرست این اعلامیه ها چنین است:

۱ـ نامه جمعى از روحانیون و وعّاظ تهران درباره کشتار بى رحمانه مردم تبریز در ۲۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ توسط رژیم سفاک پهلوى.

۲ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره تحریم جشن هاى نیمه شعبان سال ۵۷٫

۳ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره فاجعه سینما رکس آبادان، شهریور ۵۷٫

۴ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره حادثه خونین ۱۳ آبان دانشگاه تهران.

۵ـ اعلامیه جمعى از روحانیان درباره حمله مزدوران رژیم به حرم مطهّر حضرت امام رضا(علیه السلام).

۶ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره پشتیبانى از اعتصاب کارکنان صنعت نفت.

۷ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره فراخوان مردم براى شرکت در راهپیمایى روزهاى تاسوعا و عاشوراى سال ۵۷٫

۸ـ اعلامیه جمعى از روحانیان درباره اعتصابات و وضع بازار تهران.(۲۵)

مسؤولیت هاى بعد از انقلاب اسلامى

استاد عمید زنجانى به موازات کارهاى علمى، فرهنگى و دینى، براى پیشبرد اهداف و برنامه هاى انقلاب اسلامى، مسئولیت مهمى به عهده گرفته است که فهرست آن ها چنین است:

۱ـ عضو شوراى مرکزى جامعه روحانیت مبارز تهران.

۲ـ مسئول و سرپرست جامعه روحانیت مبارز جنوب تهران، منطقه ۱۰٫

۳ـ عضو کمیته الهیات ستاد انقلاب فرهنگى ۱۳۶۹٫

۴ـ نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، در دوره هاى سوم و چهارم.

۵ـ عضویت در شوراى عالى یونسکوى ملى ایران، از سال ۱۳۶۰٫

۶ـ عضو شوراى بازنگرى قانون اساسى، در سال ۱۳۶۸٫

۷ـ عضو شوراى فرهنگى و اجتماعى زنان وابسته به شوراى عالى انقلاب فرهنگى ۱۳۷۰٫

۸ـ سرپرست دانشگاه حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران ۱۳۷۳٫

۹ـ عضو هیأت علمى دانشگاه تهران با رتبه استاد تمامى.

۱۰ـ نماینده حضرت امام خمینى در رسیدگى به وضع بنیاد مستضعفان.

۱۱ـ ریاست کمیته هاى انقلاب اسلامى جنوب تهران.

۱۲ـ عضو هیأت امناى دانشگاه امام خمینى.

۱۳ـ عضو هیأت امناى دانشگاه علوم پزشکى زنجان.

۱۴ـ ریاست دانشگاه تهران.

نشانه هاى علمى:

چهره ماندگار ۱۳۸۵(۲۶) و استاد نمونه کشورى ۱۳۸۶٫(۲۷)

گلشن ابرارج۸


۱٫ شرح حال آیت الله عمید زنجانى در این منابع آمده است: گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۱۸ و ۵۱۷ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، بهاء الدین خرمشاهى، ج ۲، ص ۱۴۹۸ حوزه، ۳۷ و ۳۸، ص ۱۲۰ ـ ۹۳ فصلنامه علوم سیاسى، س اول، ش ۴، ص ۴۲ ـ ۱۵٫ ضمناً در تکمیل و اصلاح مقاله از رهنمودهاى معظم له بهره بردهایم.

۲٫ خاطرات استاد، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص ۲۵ ـ ۲۳ با تلخیص و دخل و تصرف اندک.

۳٫ ر.ک ستارگان حرم، ج ۱، ص ۲۰۸ ـ ۱۹۵٫

۴٫ همان، ج ۳، ص ۸۱٫

۵٫ گلشن ابرار، ج ۲٫

۶٫ خاطرات عمید زنجانى، ص ۵۹٫

۷٫ خاطرات، ص ۴۹ با تلخیص فراوان.

۸٫ ستارگان حرم، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۹٫ خاطرات، ص ۵۹ با تلخیص.

۱۰٫ گلشن ابرار، ج ۳٫

۱۱٫ گلشن ابرار، ج ۳٫

۱۲٫ گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۳۳٫

۱۳٫ «هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى»غلامرضا کرباسچیان، ج ۱، ص ۲۳۴٫

۱۴٫ ر.ک به: مجلدات متعدد گلشن ابرار.

۱۵٫ صحیفه نور، ج ۳، ص ۳۶۵٫

۱۶٫ براى اطلاع بیشتر ر.ک به: خاطرات معظم له، ص ۱۸۲ ـ ۱۵۱٫

۱۷٫ ر.ک به: شناسنامه مطبوعات ایران، مسعود برزین، انتشارات بهجت، تهران، ص ۴۰۰ و ۴۲۶٫

۱۸٫ درباره فعالیتهاى مکتب اسلام ر.ک به: مجلدات گلشن ابرار، مانند ج ۵، ص ۶۰۷، ذیل زندگانى آیت الله شیخ جعفر سبحانى و نیز خاطرات على دوانى.

۱۹٫ خاطرات، ص ۴۳ با تلخیص و دخل و تصرف اندک.

۲۰٫ گنجنیه دانشمندان، ج ۴، ص ۵۱۸٫

۲۱٫ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، بهاء الدین خرمشاهى، ج ۲، ص ۱۴۹۸٫

۲۲٫ حضرات حجج الاسلام والمسلمین آقایان حاج شیخ زین العابدین قربانى لاهیجى، حاج شیخ حسین حقّانى زنجانى، حاج شیخ على حجتى کرمانى، حاج شیخ محمد مجتهد شبسترى.

۲۳٫ خاطرات، ص ۴۶ با تلخیص.

۲۴٫ همان، ص ۱۶۳ ـ ۱۵۸، با تلخیص.

۲۵٫ ر.ک به: نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج ۷ و ۸، ص ۷۶، ۱۸۲، ۲۲۱، ۴۷۹٫

و ر.ک: اسناد انقلاب اسلامى، مرکز اسناد، ج ۳، ص ۲۴۵، ۳۲۴، ۳۷۰، ۴۲۲، ۴۳۰، ۴۳۶، ۴۴۵، ۴۶۹، ۴۸۵، ۵۱۱٫

۲۶٫ در ششمین دورههاى همایش چهره هاى ماندگار.

۲۷٫ استاد نمونه کشورى از سوى ریاست جمهورى و وزارت علوم و تحقیقات و فناورى.

 

 

 

 

 

 

تعداد کل بازدیدکنندگان:۱۸۸۷۷۴

 

زندگینامه آیت الله سید موسى شبیرى زنجانی

 
Shobeiri-zanjani

تولد

سه ماه و اندى از اقامت دائمى آیت الله آقاى حاج سیّد احمد زنجانى در قم گذشته بود که خداوند درروزهشتم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۶هـ ق (یازدهم اسفند۱۳۰۶)نخستین پسر رابه او عطا فرمود.

مادر به خاطرآنکه پسرش درقم وخانه ى امام موسى کاظم(علیه السلام) متولد شد، نام«موسى»رابه پدرپیشنهاد کردوآیت الله زنجانى هم آن را پذیرفت و اظهار امیدوارى کرد فرزندش در آینده منشأ آثار خیر و برکات فراوان باشد.(۱)

خاندان

پدر، مادر و اجداد آقاموسى از خاندان سرشناس و سادات اصیل زنجان و مشهور به علم و تقوا بودند. آنها در اصل از روستاى «ترک» از توابع شهرستان میانه به زنجان آمده بودند.(۳)پدرش فقیه پرهیزکار آیت الله آقاى حاج سیّداحمد زنجانى (متولد:چهارم صفر۱۳۰۸) درزنجان به علم آموزى نزداساتیدى چون حاج شیخ زین العابدین زنجانى(۱۳۴۸ق.)، میرزا عبدالرحیم فقاهتى(۱۳۶۵ق.)، میرزا ابراهیم حکمى زنجانى (۱۳۵۱ق.) و حاج شیخ عبدالکریم خوئینى(۱۳۷۱ق.) اشتغال ورزید. پس از بیست و پنج سال تحصیل وتدریس در مدرسه علمیه سیّد زنجان، آوازه علمى مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى(۱۳۵۵ق.) وى رابه قم کشاند و نزدیک به ده سال از مجالس درس ایشان استفاده کرد و تقریرات دروس وى رانگاشت.

آیت الله زنجانى علاوه بر شرکت در دروس یاد شده، از محضر استادان دیگرى چون آیات عظام آقایان حاج میرزامحمد صادق خاتون آبادى(۱۳۴۹ق.)، حاج شیخ محمدرضا نجفى مسجد شاهى (۱۳۶۲ق.) و… بهره برد و سپس خود به تدریس دروس سطوح عالیه پرداخت.

پس از رحلت آیت الله حائرى، آیت الله سیّد محمد حجت(۱۳۷۲ق.) ازایشان براى ساماندهى برخى امور بویژه پاسخ به استفتائات فقهى استمداد طلبید. آیت الله زنجانى ضمن قبول این امر، فعالیتهاى دیگرى از جمله نظارت بر مدرسه حجتیه و نیابت امامت جماعت نماز صبح و مغرب و عشا در حرم کریمه اهل بیت(علیها السلام)را (به خاطر کسالت ایشان) برعهده گرفت. گاهى که ایشان اقامه جماعت مى کردند، مرحوم آیت الله حجت، در نمازشان حاضر مى شد و به ایشان اقتدا مى کرد. همچنین دراین سالها نماز جماعت ظهر و عصر را در مدرسه فیضیه برپاکرد. امام خمینى ازجمله کسانى بود که در نماز جماعت شرکت مى کرد و آن دو دوست پس از اتمام نماز باهم به سوى منزلشان که در نزدیکى هم قرار داشت بازمى گشتند. آیت الله سید محمد تقى خوانسارى وقتى به مسافرت مى رفت از وى دعوت مى کرد به جایش نماز جماعت بخواند.

آیت الله زنجانى بیشتر به کار تألیف پرداخت و بیش از شصت جلد کتاب و رساله کوچک و بزرگ در دانشهاى گوناگون دینى تألیف کرد و به یادگار گذاشت. مباحثه علمى قسمت دیگرى از حیات علمى ایشان را شکل مى داد. جلسه مباحث فقهى در منزل آیت الله صدرالدین صدر(۱۳۷۲ق.) با حضور ایشان برگزار مى شد. همین جلسه فقهى گاهى هم در منزل آیت الله زنجانى تشکیل مى گردید که از دوستانشان بویژه آیت الله محقق داماد(۱۳۸۸ق.) و امام شرکت مى کردند. بیشترجلسات مشترک مراجع ثلاث (صدر، حجت و خوانسارى) براى تصمیم گیریهاى مهم حوزه نیز در منزل ایشان تشکیل مى شد و این جلسات، تا قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ادامه داشت.

آیت الله سیّد احمد زنجانى فقیهى بزرگ و پارسایى متخلّق به اخلاق الهى بود و اشراف کاملش بر ابواب مختلف فقه اعجاب بزرگانى چون آیت الله حاج شیخ محمدعلى اراکى(۱۴۱۵ق.) رابرانگیخته بود.

تقواى الهى، روح یقین و توکل، شکر خالق ومخلوق، احترام به افراد، نظم و سلیقه درامور، زهد عبادت بسیار همراه باگریز از مقدس مآبى، روشن بینى فکرى و تأکید بر حیات اجتماعى دین و عشق به خاندان رسالت از صفات ارزنده آن عالم وارسته بود.(۳)

آیت الله زنجانى سالهاى متمادى صبح و شبها در حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) و ظهرها در مدرسه فیضیه نماز جماعت را اقامه مى کرد و بخشى از اوقات روزانه ى خود را به رسیدگى و پرسش از احوال و اوضاع مستمندان، مراجعان و حل مشکلات آنان اختصاص مى داد.

سرانجام این عالم ربانى در روز ۲۹ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۳قمرى (پنجم آبان ۱۳۵۲) دیده از جهان فروبست. اقشار مختلف مردم قم بویژه علما و فضلا پیکرپاک او را تشییع و پس از طواف و نماز در یکى از حجرات گوشه شرقى صحن بزرگ(اتابکى) حرم مطهر فاطمه معصومه(علیها السلام) به خاک سپردند.(۴)

مادر آقا موسى دختر آقامیرعلى نقى از زنان مؤمنه و صالحه عصر خویش بود. جّد پدرى ایشان آقاسیّد عنایت الله دوسرانى(۱۳۴۳ق.)فرزند مهرعلى از علماى وارسته و متّقى و جدّ مادرى وى مرحوم آقامیرعلى نقى ولایى سلطانیه اى (۱۳۶۷ ق.) از اجله علما مورد توجه مردم و اهالى زنجان به شمار مى رفت. دایى آیت الله زنجانى آقا سیّد محمد ولایى(۱۳۸۷ ق.) هم از فقها و مجتهدان زمان خودش بود.(۵)

تحصیلات

آقا موسى خواندن و نوشتن را در کودکى فراگرفت. وى تحصیلات ابتدایى را هم پشت سرگذاشت و پدر با دیدن استعداد فرزند، مقدمات دروس حوزوى را به او آموخت.

پس از آن با راهنمایى اولین مربى و استادش هریک از متون و کتب درسى رایج در حوزه رابا چند روز حضور درجلسه درس استادان مربوطه و بقیه رابا مطالعه به انجام رسانید. او نزد آیت الله شهید مطهرى (۱۳۵۸ش.) حاشیه ملاّ عبدالله و از محضر آقا شیخ عبدالجواد جبل عاملى سدهى (۱۴۰۷ ق.) بخشى از کتاب شرح لمعه را خواند. نزد آیت الله سیّدرضا بهاءالدینى(۱۴۱۸ ق.) اندکى از قوانین الاصول و مباحث قطع از رسائل شیخ انصارى را فراگرفت. بخشى از برائت رسایل را نزد امام خمینى و اندکى از مکاسب و کفایه را نزد آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى (۱۴۰۶ق.) آموخت.

آیت الله سیّد مرتضى علوى فریدنى(۱۴۱۶هـ.ق) استاد درس مطوّل ایشان از جهت دقّت در فهم مطالب، شیوایى بیان و توانایى در ارائه مطالب بى نظیربود، او مدّتى هم در درس حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد محققى(۱۳۸۹ ق.) که مطالب گوناگونى از علوم جدید را مى گفت، حضور یافت.

با پایان یافتن دروس سطح و در هفده سالگى موفق به شرکت در درس خارج فقه و اصول آیت الله آقا سیّد صدرالدین صدر شد که محل تجمع بسیارى از فضلا و بزرگان حوزه به شمار مى رفت. همچنین در دروس خارج فقه و اصول دیگر مراجع نظیر آیات عظام سیّد محمد حجت، حاج آقا حسین بروجردى (۱۳۸۰ ق.) و حاج سیّد محمد محقق داماد و بیشترین دستمایه علمى را از دو استاد اخیر کسب کرد.

آقاى زنجانى در یک دوره درس اصول و حدود ۲۱ سال درس فقه آیت الله داماد حضور فّعال داشت و بدین ترتیب در شمار فضلاى جوان و معروف حوزه در آمد.

ایشان براى آشنایى با نظرات و مبانى علمى حوزه عظیم و کهن نجف دو بار در سالهاى ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ هـ ق به آن مرکز سفر کرد و در دروس خارج فقه، مبحث صلاه آیت الله آقا سیّد عبدالهادى شیرازى(۱۳۸۲ق.) و مبحث حج آیت الله سیّد محسن حکیم(۱۳۹۰ق.) و خارج فقه و اصول آیت الله سیّد ابولقاسم خویى(۱۴۱۳ ق.) و مقدارى از بحث رضاع از فقه، حضور یافت و به مبانى و نظرات فقهى و اصولى آنان دست یافت. وى در طول دوران تحصیلى با اعلام و بزرگانى مباحثه مى کرد، از جمله حضرات آیات امام موسى صدر (مفقود شهریورماه۱۳۵۸ق.)، شهید دکتر سیّد محمد حسین بهشتى(۱۳۶۰ش.) سیّد عبدالکریم موسوى اردبیلى، احمد آذرى قمى (۱۴۱۹ ق.) وناصر مکارم شیرازى.

در ضمن طولانى ترین مباحثه علمى وى با مرحوم آیت الله حاج سیّد مهدى روحانى(۱۴۲۱ ق.) و آیت الله احمدى میانجى بود.(۶)

تدریس

آیت الله زنجانى پس از سالهااستفاده علمى از محضر اساتید بزرگ و مطالعه و بررسى آثار فقهى و اصولى علماى گذشته و دستیابى به مبانى، آراء و اندیشه هاى اعلام معاصر، براى تربیت علمى طلاّب فاضل و مستعد اقدام به تدریس نمود. ایشان در زمان حیات استاد بزرگوارش آیت الله محقق داماد تدریس خارج فقه، مبحث حج را بر اساس و ترتیب دو کتاب مهّم و مشهور فقهى «عروه الوثقى» و «شرایع الاسلام» آغاز کرد و عدّه اى را از دانش خود بهره مند ساخت. این دوره از تدریس او بیش از ۱۵سال به طول انجامید. پس از آن دیگر موضوعات فقهى مثل مبحث کتاب «اجاره» و «خمس» را براساس کتاب «عروه الوثقى» تدریس کرد. به موازات تدریس مباحث یاد شده، برخى از مباحث اصول، علم درایه و قواعد کلى علم رجال را که بسیار مورد توجه ایشان بود و خود از متخصّصان این علم در حوزه به شمار مى رفت، تدریس کرد. در سالهاى اخیر تدریس مباحث فقهى کتاب «نکاح» را براساس دو کتاب «عروه الوثقى» و «شرایع الاسلام» شروع کرد که همچنان ادامه دارد.

غالب مباحث تدریس شده به صورت نوار کاست و سى دى و جزوات منظم درسى در دفترایشان موجود مى باشد. آیت الله زنجانى در کنار مطالعات گسترده، تدریس و فعالیتهاى روزمره، بیش از چهل سال (۱۳۲۳ ش./ ۱۳۶۳ ق.) است که روزانه جلسه بحث و گفت و گویى پیرامون مسائل فقهى و اصولى با جمعى از اعلام و مدرسان حوزه دارد. این جلسه نخست با حضور حضرات آیات آقایان حاج سیّد مهدى روحانى، حاج شیخ على احمدى میانجى، حاج سیّد ابوالفضل میر محمدى حاج شیخ عبد الرحیم جودى و حاج شیخ احمد آذرى قمى و… به صورت دوره اى و بیشتر در منزل آیت الله زنجانى تشکیل مى شد.(۷) جلسه مذکور پس از وفات اکثر آقایان یاد شده هم اکنون نیز ساعتى قبل ازظهر با حضور حضرات آیات آقایان حاج سیّد محسن خرازى، حاج سیّد حسن طاهرى خرّم آبادى، سیّد على محقق داماد و حاج سید ابوالفضل میر محمدى ادامه دارد. همچنین روزانه ساعتى قبل از غروب آفتاب جلسه اى عمومى بابرخى از فضلا و شاگردان دارد که در آن جلسه مطالب گوناگون، پرسش و پاسخ، نکات فقهى، اصولى، رجالى، تفسیرى و تاریخى بیان مى گردد.

ویژگیهاى تدریس

آیت الله زنجانى به واسطه توفیقاتى که در طول سالهاى تحصیل و تحقیق داشته، توانسته است در شیوه تدریس مباحث فقه، رجال و حدیث همچون اساتیدش ابتکاراتى بیافریند و روشى را سامان دهد که داراى این اوصاف است:

۱ ـ طرح نظرات فقهابویژه نظرات قدما در مسائل اصلى فقه و نقل مستقیم آرا.

۲ ـ طرح و بررسى تمام اقوال و احتمالات در مسئله مورد بحث و تحقیق کامل براى استخراج دیدگاه صحیح.

۳ ـ مراجعه به تمام متون و کتب استدلالى فقها در مسئله مورد نظر.

۴ ـ بحث تفصیلى در مبانى و قواعد کلى و در فروع و تطبیقات آنها.

۵ ـ نقل احادیث به طور کامل وبحث از فقه الاحادیث و دقّت نظر در مفاد آن.

۶ ـ جست و جوى گسترده براى یافتن تمام احادیث مسئله در باب مربوطه و ابواب دیگر.

۷ ـ دقت در وحدت و تعدّد روایات مسئله.

۸ ـ بحث تفصیلى از سند احادیث و احوال راویان آنها در صورت نیاز.

۹ ـ دقت نظر در احادیث و جوانب مختلف آنها براى یافتن راه حل رفع ناسازگارى و وجود جمع عرفى در احادیث متعارض.

۱۰ ـ مراجعه به مخطوطات کتب حدیثى. ایشان نسخه هاى کتب اربعه حدیثى و برخى کتب دیگر خود رابا مخطوطات بسیار معتبرى از این کتب مقابله کرده است و هنگام تحقیق و بحث فقهى از نسخه هاى مقابله شده استفاده مى کند.

۱۱ ـ طرح وبررسى فشرده یا مفصّل مباحث اصولى مورد نیاز در لابه لاى تدریس فقه.

۱۲ ـ طرح برخى ازمبانى اصولى که در کتب اصول عنوان خاصّى نیافته اند و در لابه لاى دیگر مباحث به تناسب عنوان مى گردند.

۱۳ ـ توجه ویژه به آیات الاحکام و مراجعه مفصّل به کتب خاصّه وعامه در تفسیر، فقه و کتب آیات الاحکام.

۱۴ ـ دقّت بسیار در موارد استعمال مفردات و ترکیبهاى ویژه اى که دراحادیث اهل بیت(علیه السلام)وارد شده, براى رسیّدن به معناى حقیقى آنها.

۱۵ ـ بررسى مفصّل مبانى مرتبط بانسخ کتب و شیوه وقوع تحریف آنها و تعیین اصل صحیح به هنگام دوران امر بین وقوع زیاده یا نقیصه درنسخه کتاب.

۱۶ ـ استفاده از فهارس لفظى و نرم افزارهاى گوناگون براى یافتن احادیث موردنظر و موارد استعمال واژه ها و ترکیبات و ارتباط سندى راویان و… .

۱۷ ـ مراجعه به مصادر متفرقه مرتبط بابحث فقهى همچون کتب تاریخ، انساب و تراجم وجغرافیا.

۱۸ ـ یارى جستن از متخصصان براى تشخیص دقیق تر موضوعات احکام.

آثار علمى

ایشان در ایام تحصیلى، براى تدریس، اوقات معینى را صرف مطالعه منابع و متون اصلى مى کند. دراوقات فراغت کتابهاى عادى تاریخى، اجتماعى رجالى و حدیثى رابه دقّت مطالعه مى کند و گاهى به مقابله یا تصحیح برخى نسخ خطى حدیثى با دیگر نسخ یا تهیه فیش و تنظیم یادداشتهاى گردآورى شده و یا ثبت آنها مى پردازد. کمتر کتاب یانوشته اى یافت مى شود که ایشان مطالعه کرده باشد و در حاشیه آن توضیح یا یادداشتى نگاشته نباشد. به طور معمول در حاشیه کتابهاى تاریخى و اجتماعى تذکرات مفید، اشتباهات، تحریفات و تفسیر عبارات دشوار را مى نگارد. دربررسى و مطالعه کتابهاى حدیثى و رجالى بیشتر به اسناد و احوال راویان مى پردازد و حواشى ارزشمند ایشان براین نوع کتابها پر از فواید علمى است که نظر هر پژوهشگرى رابه خود جلب مى کند. از ایشان یادداشتها و نوشته هاى فراوانى موجود است که حاصل بیش از شصت سال تحصیل، تدریس و تحقیق مى باشد که به برخى از آنها اشاره مى شود.

الف)آثارفقهى واصولى

۱- تحریرالجواهر و فتاوى الجواهر کتاب الحج.

۲- شرح برمبحث حج کتاب العروه الوثقى.

۳- تعلیقه بر متن و سند مباحث حج کتاب جامع احادیث الشیعه.

۴- تقریرات مباحث: حج، اجاره، خمس، ونکاح به صورت جزوه.

۵- تقریرات پراکنده ازدروس خارج فقه واصول اساتید.

۶- تقریرات مباحث تعادل و تراجیح، قاعده فراغ و تجاوز.

۷- مناسک حج به زبانهاى فارسى وعربى، چ اول، ۱۳۷۹ش.

۸- مختصرمناسک (مناسک زائر)، چ اول، ۱۳۷۷ش.

۹- رساله توضیح المسائل، چ اول، ۱۳۷۵ش.

ب) آثار حدیثى ورجالى

۱۰- تعلیقه (پیرامون اسناد) بر اکثر کتب حدیثى و مصادر.

۱۱- تعلیقه بر رجال شیخ طوسى، رجال نجاشى.

۱۲- تصحیح کتاب رجال نجاشى، چ انتشارات اسلامى وابسته جامعه مدرسین.

۱۳- دروس درایه و قواعد عامّه علم رجال.

۱۴- فهارس رجالى براسناد اکثر کتب حدیثى (جزکتب اربعه) با دو روش ترتیب الاسانید و اعلام الاسانید و تعیین راوى و مروى عنه.

۱۵- اسناداصحاب اجماع با تعیین راوى و مروى عنه.

ج) مقالات و…

۱- حاشیه رساله عدیمه النظیر فى احوال ابى بصیر، چاپ شده درمیراث حدیث الشیعه، ج ۳، ص ۴۴۷، انتشارات دارالحدیث قم.

۲- تعلیقه بررساله «فى انّ الوترثلاث رکعات» تألیف آیه اله سیّدمهدى روحانى، چاپ انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.

۳- مقاله پیرامون مؤلف کتاب «تبصره العوام»، چ مکتب اسلام، ش ۸، ۹ و۱۰، سال اول، ۱۳۳۷ش.

۴- مقاله پیرامون فهرست شیخ منتجب الدین، یادنامه علامه امینى، ص ۳۳٫

۵- ابعاد شخصیت شیخ انصارى، مصاحبه، چ کنگره شیخ انصارى، ۱۳۷۳ش.

۶- گفتارى پیرامون شخصیت علامه شیخ محمدتقى شوشترى، مجله کیهان فرهنگى، س ۱۳۶۴، ش۱، ص ۱۲٫

۷- خاندانى بزرگ «درباره شخصیت علمى امام موسى صدر» تاریخ وفرهنگ معاصر، ش ۵، ص ۱۰۹٫

۸- ابوالعبّاس نجاشى و عصر وى، مجله نورعلم، س اول، ش ۱۱و۱۲(۸)

فعالیتهاى سیاسى – اجتماعى

آیت الله شبیرى زنجانى در کنار فعالیتهاى علمى، همواره در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى حضور داشته است. پیش از پیروزى انقلاب اسلامى از امام خمینى پشتیبانى مى کرد. این حمایت به صورت تعطیل کردن دروس حوزوى، اقامه نماز جماعت و امضاى اعلامیه ها و بیانیه ها و تلگرامهایى بود که ازسوى علما، فضلا و مدرسان حوزه علمیه قم در مناسبتها و موارد مختلف صادر مى شد.(۹)هم چنین در مراسم بازگشایى مدرسه فیضیه که در تاریخ ۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۵۷ انجام شد، حضور یافت.(۱۰)

پس از پیروزى انقلاب هم این حضور در صحنه هاى مختلف با شرکت در انتخابات، موضع گیریهایى در مقابل دشمنان اسلام و تشیع و انقلاب اسلامى ادامه یافت.

در اینجا به بیانیه ایشان که پیرامون هتک حرمت به حرم امامان هادى و عسگرى علیهما السلام صادرگردید، اشاره مى شود.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

انّاللّه وانّاالیه راجعون

درایام عزاى حضرت اباعبدلله الحسین(علیه السلام) و اسارت اهل بیت، هتک حرمت دیگرى به ساحت ملکوتى پیامبر عظیم الشأن اسلام پدیدارگردیده .

حادثه دلخراش هتک حرمت به آستان ملکوتى حرم حضرت امام ابوالحسن هادى و حضرت امام ابومحمدعسگرى علیهما السلام و مرقد مطهر والده امام عصر و سرداب مقدّس آن عزیزعجل الله تعالى فرجه الشّریف قلوب عاشقان اهل بیت علیهم السلام، بلکه تمام مسلمانان و آزادمردان جهان را جریحه دار ساخت. این حوادث خونبار را به محضر مقدّس قطب عالم امکان حضرت امام عصر عجل الله تعالى فرجه تسلیت عرض نموده و از درگاه احدیت عاجزانه خواستاریم که با ظهور آن ذخیره الهى، به این حوادث دردناک پایان بخشد.

تاریخ سراسر درد و رنج و حماسه و عزّت تشیّع از این گونه حوادث اندوهبار بسیار به چشم دیده است و دشمنان کوردل هر بار مى پندارند که این حرکات بر موضع مستحکم پیروان اهل بیت علیهم السلام خللى وارد مى سازد، ولى به اندک زمانى به اشتباه فاحش خود واقف مى گردند. )والله متم نوره ولو کره الکافرون

مسؤولیّت این حرکت در درجه نخست متوجه اشغالگران و دولتهاى استکبارى و صهیونیست است که با حمایت آشکار و پنهان خود، زمینه پیدایش و استمرار این حرکات را فراهم مى سازند. این گونه حوادث برخلاف گمان بانیان آنها، بر استحکام وحدت اسلامى خواهد افزود و ان شاءالله عزّت و عظمت بیشتر اسلام و مسلمین را به همراه خواهد داشت.

امیدواریم که به زودى دست انتقام الهى از آستین به درآید و حادثه آفرینان و حامیانشان را به کیفر اعمال خود برساند.

سیّدموسى شبیرى زنجانى

۲۴ محرم ۱۴۲۷مطابق با۴اسفند۸۴٫

ازجمله آثار

آیت الله شبیرى زنجانى تأسیس مدرسه فقهى امام محمد باقر(علیه السلام) در قم است. این مرکز علمى به منظور تربیت طلاّب متخصص در علم فقه تأسیس شده است. مدرسه فوق از سال تحصیلى ۸۱-۱۳۸۰شمسى زیر نظر مستقیم ایشان فعالیّت خود را با تمام امکانات لازم شروع کرد و از همان سال برنامه هاى درسى خود را با پذیرش حدود۲۰ نفر از طلاب مستعد و کوشا که آمادگى کاملى براى تحصیلات سطوح عالى تا رسیّدن به مرحله ى اجتهاد را داشته باشند، اجرا کرد.داشتن پرونده در شوراى مدیریت حوزه علمیه قم، معدل بالاى شانزده در دروس فقه، سپردن تعهد اخلاقى و التزام به مقررات آن از شرایط ورود به مدرسه است. مدّت دوره تحصیلى پیوسته مرکز چهار سال مى باشد و متون فقهى و اصولى رایج سطح عالى و برخى دروس جنبى مثل رجال و درایه تدریس مى شود. در ضمن طلاب از راهنمایى اساتید در مورد دروس ارایه شده، براى فهم درست مطالب برخوردار مى شوند.(۱۱)

ویژگیها

آیت الله شبیرى علاوه بر منزلت علمى و استقرار در جایگاه مرجعیّت دینى از لحاظ روحى و اخلاقى به صفات و کمالات نفسانى ویژه اى آراسته است. رسیدن به جامعیت علمى و اخلاقى حاصل عنایات خداى متعال است. نبوغ و استعداد سرشار – حافظه قوى – تیزهوشى و سرعت انتقال ـ قوّت فکر – تربیت صحیح خانوادگى – حمایتهاى پدر – توفیق درک محضر اساتید بزرگ – مصاحبت با دوستان و رفقاى شایسته – همّت و پشتکار – اشتیاق وافر به تحصیل علم – استفاده از فرصتها – همراهى و همکارى بى دریغ همسر – تقوا و تهذیب نفس – تواضع و فروتنى جلوه هایى از این عنایت الهى است.(۱۲)

الف: ویژگیهاى علمى

آیت الله زنجانى کتابها و نوشته هاى علمى را با دقّت و نشاط مطالعه مى کند و در صورت نیاز بر آن حاشیه مى نگارد. جولان فکرى در باب اجتهاد و اشراف بر فقه و اقوال فقها دارد و در قوّت و دقّت فقهى کم نظیر است.

به پرسشها و شبهاتى که از او مى شود پاسخ مى دهد و اگر پیرامون مسئله اى تحقیق نکرده یا برایش منقّح نشده باشد نظرى ابراز نمى کند و فتوایى نمى دهد. به آراى دیگران احترام مى گذارد و از عالمان بزرگ و اساتید تجلیل مى کند. برهانى و مستدّل سخن مى گوید و از جدال پرهیز دارد. انتقادپذیر و تسلیم سخن حقّ است و تحّمل پذیرش خطاهاى علمى و اجتهادى و نقد آراى خود را دارد. در تدریس به شاگردان احترام مى گذارد و نهایت ادب و تواضع علمى و عملى را در برابر شاگردان و معاصران مراعات مى کند. اهتمام و جدیّت فوق العاده اى به درس، بحث و مطالعه دارد و در این جهت پرتلاش است.

ب: ویژگیهاى اخلاقى

ساده زیستى، وارستگى، در دسترس بودن، تواضع، رعایت کامل آداب اسلامى در رفتارها و دیدارها، گشاده رویى در معاشرتها، حسن ظن به اشخاص، قناعت و پرهیز از تجمّلات از ویژگیهاى اوست. محضرش جاذب و مجلسش پرفایده مى باشد. حقوق خانواده، بستگان و اطرافیان را رعایت و ادب و احترام نسبت به آنان را لحاظ مى کند.فرزندانش را به درس خواندن، فهمیدن و فهماندن سفارش مى نماید.

روزانه در سه نوبت براى اقامه نماز جماعت در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) و مدرسه فیضیه و در ایام تحصیلى جهت تدریس و جلسات دفتر راه بین خانه، حرم و دفتر را پیاده طى مى کند و دیگران را به پیاده روى توصیه مى نماید. انجام نوافل، ارتباط و عشق به اهل بیت عصمت وطهارت(علیه السلام) و انس با توّسل راه و رسم اوست.(۱۳)

ازدیدگاه علما و اساتید

آیت الله شبیرى زنجانى از بزرگانى است که نزد علما و دانشمندان صاحب نظر حوزه مقام و منزلت خاصى دارد.

آیت الله حاج شیخ حسینعلى منتظرى:

«آیت الله حاج آقاموسى زنجانى مجتهد و عالمى عادل است.»(۱۴)

آیت الله حاج سیّد مهدى روحانى:

«سى سال راجع به مسائل حج کار کردیم. آیت الله زنجانى درمباحث ومسائل حج از علماى احیا و اموات اعلم مى باشد»(۱۵).

امام موسى صدر:

«آیت الله آقاموسى زنجانى عالمى واقعى وخیلى ملّاست.»(۱۶)

آیت الله احمدى میانجى:

«…آقاى زنجانى (حاج آقاموسى) خیلى مسلّط به اصول بود. ما اگر مشکلى داشتیم، به ایشان مراجعه مى کردیم. ما نواقصمان را با فرمایشات ایشان تبیین مى کردیم.»(۱۷)

آیت الله حاج شیخ جعفرسبحانى:

«من در سال ۱۳۲۵شمسى از تبریز براى تحصیل به قم آمدم. آن زمان در حوزه معروف بود که آقاموسى زنجانى در سن ۱۵ یا ۱۸سالگى در درس خارج شرکت مى کند. روزى ایشان را دیدم و شعرى عربى خواندم و معناى آن را از ایشان پرسیّدم. ایشان بلافاصله جواب داد و شاهد آن را ذکر کرد. در درس آیت الله العظمى بروجردى بیشتر با او بودیم. پدرش آیت الله سیّد احمد زنجانى عادل درجه یک و درحدّ مراجع بود. آثار بسیار مفیدى چون «الفقه على المذاهب الخمسه» و فهرستى براى کتاب «جامع الشتات» و… نگاشته است .ایشان در مدرسه فیضیه ظهرها نماز جماعت اقامه مى نمود همه طبقات پشت سر ایشان نماز مى خواندند. امام خمینى هم ظهر در فیضیه پشت سر ایشان نماز مى خواند و پس از آن با هم به خانه باز مى گشتند. امام خمینى دست دو نفر را بوسید یکى از آنها آقاى حاج سیّد احمد زنجانى و دیگرى آیت الله بروجردى بود. این بیت آیت الله زنجانى است که چنین فرزندى تربیت مى کند که در ذکاوت وجودت فکر خیلى فوق العاده است. تیزهوشى و سرعت انتقال دارد از نظر حافظه خیلى قوى و از حفّاظ علماست. اخلاق نبوى و علوى دارد و در حدّ عالى به علما و سایر افراد احترام مى گذارد.

در رجال درجه یک است و در این علم اجتهاداً وارد است. تا مسئله به آخر نرسد، فتوا نمى دهد و از جهات اخلاقى وارسته به تمام معناست. من مى گویم از ایشان بخواهید رجال نجاشى را که تصحیح کرده – تاریخ رجالى خیلى ارزنده اى است – درحال حیاتشان چاپ کنند، چون این اثر جایش خالى است هم چنین آثار دیگر فراوان ایشان، سالیان دراز است که درس خارج دارد و به تربیت علمى و اخلاقى شاگردان مى پردازد.»(۱۸)

استاد محمدرضا حکیمى:

«آیت الله زنجانى در تحقیق و تدّبر در علم رجال و سندشناسى اینک نظیر ندارد. ایشان جمیع فضایل اخلاقى را داراست(۱۹)

در معرفى از فهرست منتجب الدّین(۲۰) درباره ایشان چنین نگاشته است:

«آقا سیّد موسى شبیرى زنجانى، عالم و رجالى محقق از افاضل حوزه علمیه قم اند و مخصوصاً در فن رجال و طبقات استاد و مشیخه تبحرّى بسزا دارند. قبلا نیز مقدارى از مقالات تحقیقى ایشان منتشر شده است. در این مقاله یکى از فهرست ها و کارهاى قدیم شیعه در زمینه کتابشناسى معرفى شده و شخصیت شیخ منتجب الدّین شناسانده گشته است و در مورد فرق میان «فهرست» شیخ طوسى و «فهرست» شیخ منتجب الدّین بحث شده است ضمناً انتقادات دقیق چندى را که نویسنده محقق بر متخصص معروفى چون ابن حجرعسقلانى (درگذشته ۸۵۲ق.) و مرحوم علامه قزوینى و چند محقق دیگر وارد آورده اند مى خوانید و با دقایق فنّى بسیارى روبرو مى شوید.»(۲۱)

آیت الله سیّد ابوالفضل میرمحمدى:

«آیت الله العظمى حاج سیّدموسى زنجانى به درس و بحث حوزه بسیار اهتمام داشته و دارد. منسوبین ایشان غالباً از هر دو علم (جدید و حوزوى) بهره مند مى باشند. ایشان در رفع حوائج دیگران بسیار جدّى است. بسیار متواضع است و هیچگاه به دنبال مقام و مرجعیت نبوده و آن را مهم نمى دانند. مرجعیّت ایشان را شناخت و موجب گردید تا از این راه هم خدمت نماید. از مال دنیا به جز یک خانه مسکونى چیزى ندارد. ایشان در پیروزى انقلاب هم سهمى دارند و امضائشان در اعلامیه هاى آن زمان پیداست…»(۲۲)

خانواده و فرزندان

آیت الله زنجانى در سال ۱۳۲۹شمسى با دختر آیت الله سیّد على محمد مجد ازدواج کرد که حاصل آن ۱۲ فرزند(۶پسر و ۶دختر) است. پنج تن از پسران پس از تحصیلات ابتدایى و جدید با مشاهده حالات و روحیات پدر و شنیدن خاطرات و احوال جدّشان (آیت الله سیّد احمد زنجانى) به کسوت روحانیت درآمدند و فرزند دیگر ایشان مهندس مى باشد که متدیّن و مقید به آداب شرعى است. حجج اسلام حاج سیّد محمد و سیّد محمدجواد از فضلا، محققان و مدرسان حوزه علمیه قم هستند. سیّد على مدیر مؤسسه فرهنگى یاسین، سیّد حسن مدیر مؤسسه راى پرداز و سیّد احمد نیز از طلاب فاضل است که در راه ترویج آموزه هاى دینى به نسل جوان مى کوشد. دختران آیت الله زنجانى از تحصیلات عالى برخوردارند و دامادهاى ایشان حجج اسلام آقایان عبدالکریم شرعى، مهدى بیگدلى، سیّد حسین خرّمشاهى، سیّد صالح رکنى لارى، سیّد عبدالرحیم جزمه اى و سیّد على قزوینى از روحانیان فاضل و پژوهشگرند که در حوزه علمیه قم ضمن اشتغال به تحصیلات عالى حوزوى، فعالیتهاى تبلیغى و اشتغالات دیگرى هم دارند.

 گلشن ابرار ج۷

۱٫ برگى از تاریخ زنجان، برگرفته از: سرگذشت یکساله، نگارش مرحوم آیت الله سیّد احمد زنجانى، چاپ شده در میراث اسلامى ایران، دفتر ۶، ص ۱۰۴٫

۲٫ سیماى میانه، خطه ولایت، عبدالرحیم اباذرى، ص ۲۱۰٫

۳٫ نگاهى به زندگى فقیه محقق آیت الله زنجانى، دفتر آیت الله شبیرى زنجانى(مدّظله).

۴٫ شرح حال آیت الله حاج آقا سیّد احمد زنجانى(ره) ر.ک.به: مجله نور علم، ش ۲۶، خرداد ۱۳۶۷، ستارگان حرم، دفتر ۳، علماى نامدار زنجان، زین العابدین احمدى گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۱۶۶ و ج ۹، ص۱۹۵ و…

۵٫ همان و کتاب «هذا کتاب الفهرست لمشاهیر علماء زنجان و…» نوشته شیخ موسى زنجانى، ص ۱۷ و… .

۶٫ تاریخ و فرهنگ معاصر، ش ۵، عالم ربّانى (شرح حال آیت الله سیّد مهدى روحانى، دفتر اول، کانون نویسندگان فضلاى قمى، گلشن ابرار، ج ۲، ص ۸۳۹٫

۷٫ عالم ربّانى، یادنامه ى آیت الله سید مهدى روحانى، ص ۳۷ و خاطرات فقیه اخلاقى، آیت الله حاج شیخ على احمدى میانجى، عبدالرحیم اباذرى، ص ۱۴۵٫

۸٫ جزوه نگاهى به زندگى فقیه محقق حضرت آیهاله حاج سیّد موسى شبیرى زنجانى موجود در دفتر معظم له و یادداشتهاى حجهالاسلام والمسلمین آقاى حاج سیّد جواد شبیرى زنجانى.

۹٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۳، ص ۱۱۰، ۱۳۰، ۱۴۰، ۱۶۴، ۱۸۰، ۲۳۶، ۲۵۰، ۲۷۲، ۲۹۲، ۲۹۹، ۴۲۰، ۴۴۷، ۴۷۹، ازسال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۷٫

۱۰٫ این مراسم با حضور آیات عظام سیّدصادق روحانى، سیّدمهدى روحانى، آذرى قمى و احمدى میانجى و شبیرى زنجانى و تشییع جنازه آیت الله شیخ ابوالفضل زاهدى قمى انجام شد. (خاطرات آیت الله احمدى میانجى، ص ۲۵۳٫)

۱۱٫ یادداشتهاى حجهالاسلام والمسلمین آقاى سیّد محمدجواد شبیرى زنجانى.

۱۲٫ مصاحبه نویسنده با فضلا و اساتید، شاگردان، بستگان و آشنایان آیت الله شبیرى زنجانى.

۱۳٫ یادداشتهاى حجج الاسلام آقایان سیّد محمد جواد شبیرى زنجانى و سیّد ضیاء مرتضوى، محمود منتظرى، ابوالفضل حافظیان.

۱۴٫ مصاحبه نویسنده.

۱۵٫ حجهالاسلام والمسلمین آقاى رضامختارى.

۱۶٫ حجهالاسلام والمسلمین حاج سیّد جواد شبیرى زنجانى از بستگان آیت الله زنجانى.

۱۷٫ خاطرات فقیه اخلاقى، ص ۷۰٫

۱۸٫ مصاحبه نویسنده.

۱۹٫ همان.

۲۰٫ مقاله علمى پیرامون فهرست منتجب الدین از آیت الله زنجانى است که در سال ۲-۱۳۵۱ در یادنامه علامه امینى، به چاپ رسیده است.

۲۱٫ شیخ آقابزرگ تهرانى. نوشته محمدرضاحکیمى، ص۹۱٫

۲۲٫ مصاحبه نویسنده

زندگینامه آیت الله سید عزالدین حسینى زنجانی(متولد: ۱۳۰۰ش.متوفی۱۳۹۲)

 Untitled

آیت الله سید عزالدین حسینى زنجانى از ثمرات گرانقدر خاندان امام جمعه زنجانى است. این خاندان به خاطر اقامه نماز جمعه به مدت حدود دو قرن به امام جمعه زنجانى شهرت پیدا کردند. از بین آنان همواره بزرگانى برخاسته و موجب اعتلاى اسلام شده اند. از بزرگان این خاندان، آیت الله سید محمد مجتهد طارمى زنجانى، فرزند سید ابوالقاسم حسینى زنجانى، است. وى از فقیهان بنام زنجان و اولین عالم از این خاندان بود که در این شهر به اقامه نماز جمعه پرداخت. وى در آن سنگر با کج اندیشان در سر ستیز بود. همانطور که در جریان «غائله بابیه» علیه آنان حکم جهاد داد و ضمن روشن کردن اذهان مردم، از شیوع عقائد انحرافى آنان جلوگیرى کرد.(۱)

آثار ارزشمندى از آن عالم مجاهد به جا مانده است، ازجمله، رساله عملیه که در ابتداى آن اصول معارف دینى آمده است. «لسان الصدق فى الحق»، الحاشیه على الاثبات الرجعه لامیر محمد مؤمن بن دوست محمد، انیس الفقهاء در ۷ جلد، حاشیه المعالم و… ازدیگر آثار اوست.(۲)

آیت الله سید عبدالواسع، فرزند سید محمد دومین امام جمعه این خاندان و جد دوم سید عزالدین حسینى، است. وى نویسنده کتابهاى الاجتهاد و التقلید، الرد على رساله التکفیر، الاخلاق و المواعظ در ۱۰ جلد، الحاشیه على القوانین و الحاشیه على الریاض مى باشد(۳)و در تاریخ ۱۲۹۱هـ .ق. در زنجان وفات یافت.(۴)

آیت الله سید ابوالفضائل، جد اول عزالدین از شاگردان فاضل شربیانى بود. او فقیهى کامل و مرجع رسیدگى به مشکلات مردم بود.(۵)فرزندش آیت الله سید محمود حسینى هم چهارمین امام جمعه بود. او در سال ۱۳۰۹هـ .ق. دیده به جهان گشود. مقدمات سطح و قسمتى از خارج را در زنجان و نزد استادان آن دیار مثل پدرش و آخوند ملاقربانعلى زنجانى و شیخ زین العابدین عابدى به انجام رساند و در سال ۱۳۳۰هـ .ق. در ۲۱ سالگى به نجف اشرف هجرت کرد و از بزرگان آن دیار مثل آیت الله محمد حسین کمپانى و محقق نائینى کسب فیض کرد و به درجه اجتهاد رسید.

سید محمود روحیه اى ظلم ستیز داشت و خانه اش در زنجان و قم محل تجمع ظلم ستیزان و مبارزان بود. مبارزانى همچون آیت الله سید محمود طالقانى از شاگردان نزدیک ایشان بودند. سید مجتبى نواب صفوى بارها در زنجان با او ملاقات کرد و در مورد نحوه مبارزه با طاغوتیان با وى به مشورت نشست.(۶)

آیت الله سید عزالدین زنجانى در خاطراتش مى نویسد:

«مرحوم والد، با رضاخان و دستگاه سلطنت بسیار بد بودند. در مجلس مؤسسان که عده اى از علماى بزرگ دعوت شده بودند، مرحوم والد یگانه فردى بود که برخلاف قاطبه حاضران مجلس، بلند شده و مجلس را ترک کردند.(۷)

رساله فى الجبر و التفویص، رساله فى الصید و الذباحه، حاشیه على تفسیر ملاصدرا، تقریرات فقه و اصول و حاشیه بر دررالفوائد از آثار اوست. وى در سال ۱۳۷۴هـ .ق.، در ۶۵ سالگى درگذشت و پیکرش را پس از تشییع به نجف اشرف بردند و در یکى از حجره هاى صحن امیرمؤمنان(علیه السلام) به خاک سپردند.(۸)

تولد و تحصیلات

سید عزالدین حسینى زنجانى در سال ۱۳۰۰ شمسى (۱۳۳۸هـ .ق.) در زنجان دیده به جهان گشود.(۹)

دوران کودکى اش در محیط علم و تقوا سپرى شد. تحصیلات ابتدایى و دبیرستان (متوسطه قدیم) را در زادگاهش به پایان رساند و در کنار آن مقدمات علوم دینى و سطح و قسمت کمى از درسهاى خارج فقه و اصول را به خوبى فراگرفت.(۱۰)

سفرى به مشهد مقدس

اشتیاق به یادگیرى علوم اسلامى و راهنماییهاى پدر موجب شد سید عزالدین در اوایل جوانى به درجات بلندى برسد. وى علاوه بر تدریس، توان تبلیغ را در خود به خوبى احساس مى کرد، ولى از آنجا که حکومت رضاخانى پوشیدن لباس روحانیت را ممنوع کرده بود، نتوانست لباس روحانیت بر تن کند و از فضیلت ارشاد محروم ماند. از طرفى بسیار مایل بود براى ادامه تحصیلات و ارتقاء به مدارج عالى علوم حوزوى به شهر مقدس قم سفر کند، ولى هربار که از پدر اجازه مى خواست، او رضایت نمى داد. تا اینکه سفر زیارتى مشهد مقدس پیش آمد. وى همراه پدر در اوایل سال ۱۳۲۰هـ .ش. به زیارت امام هشتم (علیه السلام) رفت و ضمن زیارت، به پیشنهاد یکى از دوستان پدر، به ملاقات شیخ حسنعلى اصفهانى رفتند. وى در آن زمان در محله «نخودک» – جزو مشهد فعلى – سکونت داشت. ضمن گفت و گو، مسئله موانع معمم شدن سید عزالدین نیز پیش آمد. شیخ گفت: چهل سال پیش که به مکه مشرف شدم، در راه، به اسهال خونى مبتلا شدم، چون مشرِف به مرگ شدم، از شخصى به نام حاج شیخ اسماعیل قره باغى(۱۱)یارى خواستم. او گفت: نذر کن اگر خدا شفا داد یک دوره قرآن را ختم و به روح مؤمنان وادى السلام نجف هدیه کنى. من چنین نذرى کردم و خداى متعال شفایم داد. من همین توصیه را به ایشان (سیدعزالدین) مى دهم به اضافه اینکه دعاى علقمه را زیاد بخواند. سید عزالدین حسینى مى گوید: در همان مجلس نذر کردم و پس از آن هرروز دعاى علقمه را خواندم تا اینکه خداوند هر دو خواسته ام را برآورده کرد حکومت رضاخانى در شهریور ۱۳۲۰ برچیده و ممنوعیت معمم شدن روحانیون برداشته شد و پدر اجازه سفر به قم را داد.(۱۲)

به این ترتیب سید در سال ۱۳۲۰هـ .ش. به حوزه قم هجرت کرد.(۱۳)

استادان

الف: زنجان

۱ ـ سید محمود حسینى زنجانى (متوفاى ۱۳۷۴هـ .ق.): سید عزالدین مقدمات علوم دینى، کتابهاى معیارالعلم غزالى، منطق و حکمت اشراق، قسمتى از اسفار، مبدأ و معاد و رساله حشر ملاصدرا، و بخشى از ریاض المسائل سید على طباطبایى و فوائدالاصول میرزاى نائینى را نزد پدر بزرگوارش سید محمود حسینى زنجانى یاد گرفت.(۱۴)

۲ ـ آیت الله شیخ محمد حسین دین محمدى: از بزرگان زنجان و از شاگردان آخوند خراسانى و شریعت اصفهانى بود، سید به توصیه پدر در درس وى شرکت کرد و کتابهاى رسائل، مکاسب و طهارت شیخ انصارى را فراگرفت.(۱۵)

۳ ـ شیخ عبدالکریم خوئینى زنجانى: فرزند ملاابراهیم زنجانى بود که سال ۱۲۹۱هـ .ق. در قصبه خوئین زنجان دیده به جهان گشود. تحصیلات حوزوى را در حد مقدمات در شهر زنجان فراگرفت و سپس در نجف اشرف نزد استادان بزرگ مثل سید کاظم یزدى و آخوند خراسانى تحصیل علوم دینى را به انجام رساند و از محمد تقى شیرازى، آخوند خراسانى و شیخ الشریعه اصفهانى اجازه اجتهاد گرفت. مدتى در زنجان به تدریس علوم حوزوى مشغول بود. در سال ۱۳۲۵هـ.ق به قم رفت و در سال ۱۳۶۹هـ.ق درگذشت.(۱۶)سید کفایه الاصول را نزد وى که خود از شاگردان آخوند بود و شرحى به نام «خودآموز کفایه» بر آن نوشته بود، فراگرفت.(۱۷)

۴ ـ شیخ یحیى مدرسى: متوفاى ۱۳۸۲هـ .ق..

۵ ـ سید رضا جوقینى.

۶ ـ شیخ مختار فلسفى لنکرانى.

۷ ـ سید عبدالصمد غزالى.

۸ ـ شیخ على رفاه.

۹ ـ سید مجتبى موسوى انگورانى.

۱۰ ـ سید احمد مجتهدى.(۱۸)

ب: در قم

۱۱ ـ آیت الله سید محمد حجت کوه کمرى: در ابتداى ورود به قم، در درس فقه و اصول وى شرکت کرد و یک دوره اصول فقه از ابتدا تا اواخر استصحاب را نزد ایشان یاد گرفت و تقریرات آن نزد ایشان موجود است.(۱۹)

۱۲ ـ آیت الله سید صدرالدین صدر.

۱۳ ـ آیت الله سید محمد حسین طباطبائى بروجردى.

۱۴ ـ آیت الله شیخ مهدى امیرى مازندرانى: سید عزالدین حسینى زنجانى در مورد شرکت در درس وى مى گوید:

«یک مقدارى از معقول (اسفار) را هم خدمت آیت الله حاج شیخ مهدى مازندرانى طاب ثراه تلمذ کردیم. ایشان مجتهدى بسیار بزرگوار و از شاگردان مرحوم شریعت اصفهانى و آقا سید محمد کاظم یزدى بودند. به معقول تسلط داشتند و خیلى خوب درس مى فرمودند. یادم است در آن هنگام که شایع بود (فلسفه چه نفعى دارد؟) روزى در تدریس جلد دوم اسفار آنجا که مرحوم صدرالمتألهین خطبه نهج البلاغه را در بحث توحید صفات عنوان کرده اند، ایشان کتاب را بست و درد دلش باز شد و فرمودند: نمى دانم این هایى که با فلسفه مخالفند آیا این مطالب را به غیر فلسفه مى توان فهمید؟»(۲۰)

۱۵ ـ سید احمد خوانسارى.

۱۶ ـ علامه سید محمد حسین طباطبایى.

۱۷ ـ آیت الله روح الله موسوى خمینى.(۲۱)

سفر به نجف اشرف

آیت الله حسینى زنجانى در حدود سال ۱۳۳۳هـ .ش. عزم نجف اشرف کرد. قبل از سفر به محضر استادان خویش رفت و با آنان مشورت کرد. استادان وى که از مرتبه علمى و کمالات اخلاقى او آگاهى کامل داشتند، ترک سفر را ترجیح دادند، ازجمله علامه طباطبایى فرمود: «درشرایط کنونى سفر شما به نجف تحصیل حاصل است.» آیت الله حسینى زنجانى با این حال عازم عتبات عالیات شد(۲۲)و از محضر بزرگان کسب فیض کرد.(۲۳) آیات عظام، سید عبدالهادى شیرازى و سید ابوالقاسم خویى بیشترین تأثیر را در علم و اخلاق ایشان داشتند.(۲۴)

شیوه تحصیل

آیت الله زنجانى از موفق ترین علماى عصر در تحصیل، تحقیق، تألیف، تدریس و دیگر فعالیتهاى علمى است، نظم و برنامه ریزى در کارها، روحیه جست و جو و تبحر در همه حالات از ویژگیهاى ایشان است. وى در خاطراتش مى گوید:

«یادم است که در سال ۴۲ که در زندان بودم و مرحوم مطهرى هم بودند. ایشان به یک وسیله اى مثنوى را داخل آوردند و با هم مطالعه مى کردیم و من اشعارى را که اشاره به آیات قرآن و یا حدیث داشت، آیات و احادیثش را مشخص مى کردم به طورى که یادم است شهید مطهرى در حاشیه مثنوى یادداشت مى کردند.(۲۵)

در طول تحصیل با علمایى چون شهید سید محمدعلى قاضى طباطبایى و سید عبدالحسین حائرى – از نوادگان دخترى آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى – هم بحث بود. حائرى به تصریح آیت الله زنجانى استعداد فوق العاده و ذوقى سرشار داشت و در اوایل جوانى به درجه اجتهاد رسیده بود. آیت الله زنجانى مدت زیادى درسهاى فقه و اصول آیت الله بروجردى و آیت الله حجت و نیز درس فلسفه را با ایشان مباحثه کرد(۲۶)و سومین هم بحث وى آیت الله سید مهدى حائرى بود که درس اسفار امام(ره) را با هم مباحثه کردند.(۲۷)

زنجانى از دیگر موفقیتهاى تحصیلى خود را دوستى و ارتباط عاطفى با استادان خود و دیگر محققان حوزوى مى شمارد. وى تا حد امکان همراه و ملازم دانشوران حوزه بوده است و استادان بزرگى همچون امام خمینى(ره) و علامه طباطبایى(ره) این روحیه او را مى ستودند. از این رو اگر روزى در کلاس حاضر نمى شد، از احوالش جویا مى شدند. به یکى از آن موارد که پیامى لطیف دارد اشاره مى کنیم. آیت الله زنجانى زمانى که در قم بود، گرفتار بیمارى حصبه شد. در این ایام دو نفر از بزرگان وى را بسیار مورد تفقد قرار دادند

اول: امام خمینى(ره) بود که هر روز به منزل او مى رفت و احوال پرسى مى کرد. تااینکه حالش بدتر شد و وى را با تأکید امام به بیمارستان سهامیه منتقل کردند و چون منزل آیت الله زنجانى براى استراحت مناسب نبود، امام دستور داد از منزل خودشان رخت خواب مناسب و وسایل لازم استراحت را فراهم کنند.

دوم: مرحوم آیت الله حاج سید احمد زنجانى(ره) بود. او با اینکه استاد آیت الله زنجانى نبود رابطه علمى فراوانى با وى داشت. از این رو در آن ایام، بارها به ملاقات ایشان مى رفت. آیت الله زنجانى مى گوید:

پس از بهبودى من، ایشان به من فرمودند: در اواخر روزهایى که حال شما خوب نبود و شما در حال اغما بودید، مرتب مى گفتید: «عبدالرحیم قصیر، عبدالرحیم قصیر»! من فکر کردم تکرار این نام به زبان شما حتماً رازى دارد. از این رو یک شب، کتاب عروه الوثقى را نگاه کردم. دیدم در آنجا نمازى براى قضاء حوائج از یکى از امامان معصوم توسط «عبدالرحیم قصیر» نقل شده است.(۲۸) همان شب غسل کردم و آن نماز را خواندم و فرداى آن روز حال شما خوب شد.(۲۹)

بازگشت به زنجان آیت الله سید عزالدین زنجانى مدتى قبل از وفات پدرش در سال ۱۳۳۵هـ .ش. به درخواست پدر به زنجان بازگشت و به فعالیتهاى علمى، اجتماعى و مذهبى پرداخت.(۳۰)

وى در زنجان نیز با راه حلى که پدرش ارائه کرد، به علم آموزى ادامه داد. خود در این مورد مى گوید:

«این جانب على رغم میل باطنى خود مى خواستم از نجف اشرف به ایران برگردم چرا که گفته مى شد حوزه(علمیه) زنجان کسى را (براى اداره کردن) ندارد. چون آن ایام مصادف بود با کسالت و بسترى شدن مرحوم والد. (از این رو) براى اداره مدرسه و مسجد سید و… مراجعت به ایران (را لازم) دیدند (و وقتى علاقه فراوان من نسبت به علم آموزى بیشتر و عدم دسترسى به استادان بزرگ را دیدند به من) گفتند: «ناراحت نشوید. به شما روشى یاد مى دهم که دورى حوزه را جبران کند. این روش نوعى ریاضت (و تمرین) مى خواهد و آن این است که یا با نذر و یا چیز دیگر خود را موظف کنید که یک متن فقهى را در ساعاتى از روز (به طور) عمیق مطالعه کرده و (در آخر کار) نظرات خود را پیرامون آن یادداشت کنید. به شما قول مى دهم که اگر بر این کار بطور منظم اهتمام کنید، دورى شما از حوزه جبران خواهد شد.»(۳۱)

منزلت علمى

آثار گرانقدر، نقطه نظرات در موضوعات علمى و جلسات پربار تدریس در رشته هاى فقه، اصول، فلسفه، عرفان و تفسیر در زنجان و مشهدمقدس بهترین دلیل بر منزلت علمى او است. عظمت علمى آیت الله زنجانى باعث توجه ویژه استادان نسبت به ایشان شد. علامه طباطبایى در مصاحبه اى تلویزیونى – در اواخر عمر – وقتى سؤال شد که در علوم عقلى به ویژه فلسفه به چه افرادى مى توان اعتماد کرد، بعد از ذکر نام شهید مطهرى، نام سید عزالدین حسینى را برد.(۳۲)

شیخ عبدالحمید قائمى از علماى فقید زنجان هم مى گوید:

«در محضر علامه طباطبایى(ره) بودم. به مناسبتى سخن از مسائل زنجان به ویژه آیت الله حسینى زنجانى به میان آمد. علامه طباطبایى فرمود: مقام علمى حاج سید عزالدین براى مردم مجهول است. ایشان بسیار زحمت کشیده و داراى مراتب عالى علمى هستند.»(۳۳)

تدریس

در سالهایى که در زنجان اقامت داشت به تدریس علوم دینى در مدرسه سید مى پرداخت و هم اکنون که درمشهد مقدس سکونت دارند، در اکثر موضوعات علوم دینى و انسانى به تدریس اشتغال دارد و با تدریس فقه، اصول، فلسفه (کلام) عرفان و اخلاق و نهج البلاغه در مدرسه امام صادق(علیه السلام) تشنگان را با آب حیات علوم آل محمد(علیهم السلام) سیراب مى کند.(۳۴)

فعالیتهاى اجتماعى

اداره حوزه علمیه: بعد از رحلت پدر، مدیریت حوزه علمیه زنجان را به عهده گرفت و به تربیت مبلغان، محققان و مدرسان علوم دینى پرداخت و به حرکت علم و اخلاق بیش از پیش تداوم بخشید.

مرجعیت: در سال ۱۳۵۴هـ .ش. رساله توضیح المسائل خود را با نام جامع الاحکام به چاپ رساند و بسیارى از مردم زنجان از ایشان تقلید کردند. بعد از رحلت آیت الله العظمى اراکى(ره) در سال ۱۳۷۳ نیز عده بسیار دیگرى از مردم آن سامان از وى تقلید کردند و ایشان در این منصب به مسائل مذهبى مردم رسیدگى کرد.(۳۵)

تأسیس کتابخانه: از فعالیتهاى مهم ایشان تأسیس کتابخانه جامع با معمارى جدید است. این مرکز که به کتابخانه حسینى موسوم است، در مدخل مسجد جامع و مدرسه علمیه سید قرار دارد و سالهاست که مورد استفاده عموم مردم به ویژه طلاب علوم دینى و علماى شهر مى باشد. کتابخانه بیش از شش هزار کتاب در موضوعات گوناگون دارد و تعدادى از آنها را آقاى محمد نجمى – از استادان دانشگاه تهران – وقف کرده است.(۳۶)

ساخت مسجد: آیت الله زنجانى مسجدهاى متعددى را در زنجان در روستاهاى تابع بنا نهاد مسجد قمر بنى هاشم(علیه السلام) در جنب انبار غله زنجان، مسجد روستاى یدى بلاغ و روستاى همجوار، از این قبیل است.(۳۷)

تشکیل گروههاى تبلیغى: این عالم آگاه با درک شرایط زمان و شناخت آفت هایى که از ناحیه دشمنان متوجه اعتقادات مردم متدین بود، اقدام به تشکیل انجمن و گروه هایى تبلیغى براى ترویج مبانى اعتقادى مردم و نشر احکام الهى کرد. وى در این راستا، علماى بسیارى را به شهر زنجان و اطراف آن گسیل داشت. علاوه بر آن ضمن آموزش معلمان و دانش آموزان و آشنا کردن آن ها با افکار فرقه هاى ضاله قدمهاى مثبتى در راه ازاله انحرافات منحرفان برداشت. از ثمرات بارز این اقدامات ریشه کن کردن فرقه ضاله بهائیت در زنجان و برگشت بسیارى از هواداران آن به دامن اسلام بود. این فرقه ضاله روستاى یدى بلاغ را مرکز تبلیغات افکار انحرافى خود قرار داده بود که توطئه هاى آنها با تدبیر آیت الله زنجانى خنثى گردید.(۳۸)

اقامه جمعه و جماعت: ایشان تا مدتى قبل از انقلاب از ناحیه حکومت پهلوى به طور غیر رسمى به مشهد مقدس تبعید شده بوده و مردم جاى خالى مردى فقیه، انقلابى، آگاه به مبانى سیاسى امام خمینى و معتقد به راه او را احساس مى کردند. از این رو بارها از امام که در پاریس بود تقاضا کردند ایشان از مشهد به زنجان بیاید. امام خمینى(ره) نیز در جواب یکى از نامه هاى آیت الله زنجانى نوشت:

«بسمه تعالى

خدمت جناب مستطاب سیدالاعلام و حجه الاسلام والمسلمین آقاى حاج سید عزالدین امام -دامت برکاته- به عرض مى رساند، مرقوم شریف که حاکى از سلامت وجود شریف و حاوى تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. مدتها است که به نظرم مى رسید از جنابعالى تقاضا کنم زنجان را که مرکزى حساس است از وجود خودتان خالى نگذراید. اکنون که مجاهدات علماى اعلام زنجان و اهالى محترم -ایدهم الله تعالى- نقطه عطفى شده و فعالیتهاى اسلامى چشمگیرى در آنجا انجام مى گیرد این تصور قوت گرفته است و البته عذرى را که مرقوم داشته اید موجه بود و با آن ترتیب صلاح نبود لکن اکنون که دستگاه جبار به انهدام گرایش پیدا کرده و اساس آن مسائل به هم ریخته شده است به نظر مى رسد که وجود جنابعالى در آنجا مفیدتر براى فعالیتهاى اسلامى باشد. ایران جنگزده امروز احتیاج به نوسازى دارد و این امر محتاج به تشریک مساعى جمیع اقشار ملت است که باید به همت بزرگان و علماى اعلام صورت بگیرد. مسامحه در نظارت امور بلاد به وسیله علماء و معتمدین و پشتیبانى ملت، موجب ضررهاى جبران ناپذیر است، لهذا از جنابعالى تقاضا مى شود که در صورت عدم محذور شدید به زنجان تشریف ببرید و با راهنمایى خود، امور را اصلاح و با تشریک مساعى علماى اعلام و سایر محترمین مسائل مهمه را حل فرمایید. از خداوند تعالى اصلاح امور مسلمین را خواستارم. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم. والسلام علیه و رحمه الله.

۱۹ صفر ۱۳۹۹هـ.ق. – ۲۸/۱۰/۱۳۵۷»(۳۹)

به این ترتیب آیت الله زنجانى در آستانه پیروزى انقلاب، یعنى در سال ۱۳۵۷ به زنجان بازگشت و ۲ سال امامت جمعه را به عهده گرفت.(۴۰)

فعالیتهاى سیاسى

آیت الله حسینى زنجانى در وقایع ۱۳۴۲ و قیام مردم قم، از مرجعیت امام خمینى حمایت کرد و در کنار دیگر عالمان توطئه شاه مبنى بر از بین بردن امام را خنثى کرد. ابراز حساسیت نسبت به هتاکى به مقدسات به ویژه وقتى حکومت ستمشاهى پشتوانه آن بود، از ویژگیهاى وى شمرده مى شد. وى در جریان نوشته شدن کتاب اسرار هزار ساله توسط یکى از منحرفان، عکس العمل نشان داد و از مراجع وقت قم کسب تکلیف کرد. ایشان در این مورد مى گوید:

«در ایامى که در محضر امام مشغول بودیم، یکى از منحرفین کتابى منتشر کرد بنام «اسرار هزار ساله» که در این کتاب به مسائل زیارت و احکام اسلامى حمله کرده بود. ما طلبه هاى جوان با شور و حرارتى به محضر مراجع رفتیم تا براى پاسخ به این کتاب اقدام کنند. مخصوصاً به محضر آقاى حجت شرفیاب شدیم. ایشان فرمودند نباید به اینگونه کتاب ها اعتنا کرد «الباطلُ یترک بِتَرکِ ذِکرِه» (باطل با ترک ذکر آن، خود بخود متروک مى شود).تااینکه خدمت امام رسیدم بالاخره خود امام خمینى(ره) از وجود این کتاب مطلع شدند و درس اسفار را تعطیل فرمودند و پانزده روز جواب از شبهات آن کتاب را نوشتند به نام «کشف الاسرار» که مکرر چاپ شده است. و در نوشتن این کتاب خودشان را خیلى به زحمت انداختند چشمشان آزرده شد و مدتى هم عینک دودى مى زدند.»(۴۱)

آیت الله زنجانى در روز ۱۷ خرداد سال ۱۳۴۲ به مناسبت فجایعى دولت در ۱۵ خرداد در تهران، به منبر رفت و سخنرانى شدیدالحنى علیه حکومت نمود. بعد از سخنرانى از طرف ساواک مورد تعقیب قرار گرفت و پس از دستگیرى به تهران منتقل شد و همراه مبارزانى مثل شهید مطهرى، شهید هاشمى نژاد، آیت الله مکارم شیرازى، شیخ حسین لنکرانى و محمد تقى فلسفى زندانى شد و پس از ۴۵ روز آزاد شد.(۴۲) زندانى شدن تأثیرى منفى در روحیه ظلم ستیزى او نداشت. ازاین رو بعد از آزادى ارتباطى مستمر با مبارزان و پیشگامان نهضت امام خمینى داشت و با مخالفان رژیم از مراجع، علماء و اقشار مختلف ارتباط برقرار مى کرد و در مورد نحوه مبارزه و تداوم آن به گفت و گو مى نشست. وى در خاطراتش مى گوید:

«مرحوم آیت الله میلانى در سال ۴۲ جزء پیشگامان در حرکت انقلابى بودند و به همین جهت به تهران تشریف آوردند. کاملا یادم است که ورود ایشان به تهران مصادف با زندانى شدن ما در همان تاریخ بود. بعداز خلاصى از زندان مجالسى داشتیم با بعضى از مراجع وقت و علماء که به تهران آمده بودند. این مجلس در منزلى که ایشان (آیت الله میلانى) ساکن بودند منعقد مى شد. در بعضى از این محافل خصوصى مرحوم شهید مطهرى رضوان الله علیه نیز شرکت داشتتند.»(۴۳)

آیت الله حسینى زنجانى در شب احیاى ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۷شمسى علیه حکومت ستمشاهى، به خاطر رواج بى حجابى و بى بندوبارى سخنرانى تندى نمود و عوامل فرهنگى کشور را زیر سؤال برد و این بار هم مورد تعقیب ساواک قرار گرفت ولى ساواک به خاطر موقعیت ایشان در میان مردم از زندانى کردنش منصرف شد.(۴۴)

آیت الله حسینى زنجانى در سال ۱۳۵۰ که محمدرضا شاه پهلوى از اوپک برگشته بود و عده اى از روحانیون به استقبال او رفته بودند، به منبر رفت و علیه آن روحانیون سخنرانى تندى نمود و ضمن ذکر معیارهاى تشخیص روحانى واقعى از روحانى نما، اذهان مردم را متوجه امام خمینى به عنوان تنها رهبر آزادى بخش کرد. وقتى خبر این سخنرانى انتقادى به تهران رسید، حکومت پهلوى چاره را در آن دید که وى را محدود کند و بین او و مردم جدایى افکند، ازاین رو با هماهنگى لازم توسط ساواک منوچهر آزمون -سرپرست اوقاف- مأمور برخورد با آیت الله زنجانى شد. آزمون نیز به واسطه بعضى روحانى نماها به ایشان ابلاغ کرد قبل از هرگونه برخورد، زنجان را ترک کنید و به مشهد بروید!

آیت الله زنجانى به خاطر اینکه حضور ایشان بهانه به دست ساواک ندهد و آنان براى افراد انقلابى ایجاد مزاحمت نکنند، به مشهد مقدس هجرت کرد و در آن شهر به مبارزات خود ادامه داد.(۴۵)

آثار ماندگار

آنچه در آثار این عالم آگاه قابل لمس است، چند ویژگى زیر است:

۱- گذشته از برخى تألیفات که صرفاً مسائل علمى و مبنایى از قبیل تقریرات درسهاى استادان در طول دوران تحصیلى است، بیشتر آن ها، نیاز فعلى جامعه را مدنظر قرار داده است. علاوه بر آن، توجه خاصى به دفع شبهات روز دارد. نمونه این مسئله اثر ارزشمند «معیار شرک فى القرآن» است.

۲- با اینکه وى در علوم عرفان، فلسفه و فقه داراى تخصص ویژه است اثرى از علم زدگى در آثارش دیده نمى شود. درعین حال وحى محورى در خیلى از تألیفاتش موج مى زند.

۳- بیان مؤلف در بیشتر کتابها ساده و روان و براى بیشتر مردم قابل درک است.

فقه و اصول

۱ ـ تقریرات اصول آیت الله سید محمد حسین بروجردى(ره).

۲ ـ تحریرالوسیله فى الفقه: این اثر سلسله مباحث فقه استدلالى است که از مبحث طهارت شروع شده است.

۳ ـ شرح وسیله النجاه: شرح و تفسیر کتاب فقه استدلالى وسیله النجاه، تألیف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى(ره) است که ضمن تدریس خارج فقه در زنجان و مشهد گردآورى شده است.

۴ ـ کتاب الخمس.

۵ ـ مناسک حج.

۶ ـ مجمع المسائل(رساله توضیح المسائل).(۴۶)

علاوه بر آثار مذکور، تألیفات چندى در موضوع تعلیقه بر کتابهاى فقهى و اصولى معتبر در حال گردآورى است که به زودى چاپ خواهد شد.(۴۷)

تفسیر و علوم قرآنى

۷ ـ تفسیر سوره حمد: این اثر به زبان فارسى و بیانى ساده و روان است. مؤلف ضمن بیان معناى آیات، اشارات و لطائف هر آیه، به ذکر شبهات پرداخته است. این کتاب چکیده اى از کلیات معارف الهى و قرآنى است و خواننده را با راههاى ارتباط با خدا و معیارهاى انسان کامل آشنا مى کند. تفسیر سوره حمد در ۱۶۸ صفحه و در سال ۱۳۸۳ توسط بوستان کتاب قم چاپ شده است.

۸ ـ معیار الشرک فى القرآن: این اثر گرانقدر، سلسله مناظرات و پرسشها و پاسخهایى است که بین آیت الله حسینى زنجانى و برخى اهل شبهه صورت گرفته است و موضوع آن بررسى مشروعیت توسل به معصومان(علیهم السلام) – مفاد بسیارى از دعاها و مضمون زیارتنامه ها- و اثبات منافات نداشتن آن با توحید است. مؤلف طى چند فصل به معناى شرک و مصادیق آن از نظر قرآن و جواب به شبهات پرداخته است. کتاب مذکور در ۱۱۲ صفحه و به زبان عربى توسط دارالارشاد الاسلامى بیروت در سال ۱۴۱۱هـ .ق. به چاپ رسید و توسط آقاى ابوالفضائل مجتهدى به فارسى برگردانده شد و آماده چاپ است.

۹ ـ الانتزاعات من القرآن.

۱۰ ـ تعلیقات بر تفسیر شُبَّر.

۱۱ ـ تفسیر ترتیبى قرآن.

عقائد و معارف

۱۲ ـ شرح خطبه حضرت زهرا(علیها السلام): این کتاب به زبان فارسى و حدود ۱۰۰۰ صفحه در دوجلد است و بارها توسط انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم به چاپ رسیده است.

۱۳ ـ راه رستگارى(کندوکاو در باب ایمان و اسلام): به زبان فارسى است و در ۱۱۱ صفحه، در سال ۱۳۸۲ توسط بوستان کتاب قم به چاپ رسیده است.

فلسفه و عرفان

۱۴ ـ حاشیه بر شرح منظومه حکمت ملا هادى سبزوارى.

۱۵ ـ شرح و نقد مثنوى معنوى مولوى.

۱۶ ـ حاشیه بر اسفار ملاصدرا.

۱۷ ـ تصوف.

آثار دیگر

۱۸ ـ شرح نهج البلاغه

۱۹ ـ شرح زیارت عاشورا.

۲۰ ـ شرح زیارت آل یاسین.(۴۸)

سفارشات استاد

عالم وارسته و ربانى آیت الله سید عزالدین حسینى زنجانى خطاب به طلاب و روحانیون مى گوید:

«از مسائل بنیادى و اساسى علوم اسلامى، تقوى و رعایت سلوک شرعى است. در باب عقل و جهل کتاب کافى مى خوانیم: خطاب به داود رسید که اى داود! میان من و خودت قُطّاع الطریق را واسطه ننما. داود تعجب مى کند و سؤال مى کند: قطاع الطریق چه کسانى هستند؟ خداى متعال وحى کرد: قطاع الطریق عبارتنداز: علماء سوء کسانى که علم را مقدمه دنیا قرار داده اند. این ها راه را بر مردم مى بندند. خلاصه آنکه اگر روحانى نخواهد در زمره (مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُو التَّواره)باشد، باید رابطه خود را با خدا حفظ و محکم کند و باید کارى کند که محبت دنیا در دل او نباشد که فردا پیامد منفى نداشته باشد. در اینجاست که معلومات درافشانى مى کند و انقلاب در خود و دیگران پدید مى آورد. این همه کتاب قبل از انقلاب نوشته شده و حرف ها به میان آمد چندان تأثیرى نکرد

اما یک نفر به نام امام خمینى(ره) پیدا شد که واقعاً باتقوى بود، حرف ها باروش بود و این گونه مردم را تغییر داد. روحانى واقعى در مردم بسیار تأثیر مى گذارد و اولین شرط، باور و تعیین خود شخص است و بعد هم استقامت ایشان، شجاعت و روشن بینى ایشان، ایمان جوشان و نفس گرم ایشان. چه حرکتى در مردم مرده دل آفرید…بالاخره با تهذیب نفس است که طلبه انقلاب آفرین مى شود و در روحانیت مردم انقلاب ایجاد مى کند.»(۴۹)

وفات

آیت الله العظمی حسینی زنجانی سرانجام در سحر گاه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲، مصادف با شهادت حضرت امام هادی علیه السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد و به ملکوت اعلی پیوست. رحلت آیت الله‌ عزالدین زنجانی موجی از غم و اندوه را در بین مردم زنجان که بسیاری از آنها مقلد این مرجع عالیقدر بودند به وجود آورد  و ۳ روز عزای عمومی اعلام کردند. در مشهد نیز به پاس احترام ایشان ۲ روز عزای عمومی اعلام شد و در روز ۲۶ اردیبهشت در جورا ملکوتی ثامن الائمه علی بن موسی الرضا علیه السلام آرام گرفتند.

پیام تسلیت رهبر انقلاب و مراجع تقلید بعد از ارتحال آیت الله عزالدین زنجانی

رهبر معظم انقلاب
در پی ارتحال آیت الله زنجانی رهبر معظم انقلاب در پیامی ارتحال این آیت عظما را تسلیت گفتند و فرمودند: «رحلت عالم جلیل‌القدر مرحوم آیت الله آقای حاج‌آقا عزالدین حسینی زنجانی رضوان الله تعالی علیه را به عموم ارادتمندان ایشان در مشهد و زنجان و به علمای اعلام و حوزه‌های علمیه و بطور ویژه به آقازادگان محترم و بیت مکرّم ایشان تسلیت می‌گویم. این بزرگوار که از عالمان برجسته و ذیفنون به شمار می‌رفتند، از زنجان و نیز دوران اقامت طولانی در مشهد مقدس، کانون توجّه فرزانگان و اصحاب اندیشه و هنر نیز قرار داشتند و محفل گرم هدایت و افاده‌ی ایشان محل حضور طبقات گوناگون بود. خداوند متعال بر علوّ درجات این عالم جلیل بیفزاید و بازماندگان را مشمول اجر و فضل خود قرار دهد.»
 

گلشن ابرار جلد۷

 

(۱). مجله حوزه، ش ۲۳، ص ۴۰٫

(۲). الذریعه، ج ۱۱، ص ۲۱۸ و ج ۱۸، ص ۳۰۶ و ج ۶، ص ۲۰۹ و ج ۲، ص ۴۱۳معجم المؤلفین، ج ۱۱، ص ۱۳۹٫

(۳). الذریعه، ج ۱، ص ۲۷۲ و ج ۱۰، ص ۱۹۷معجم المؤلفین، ج ۶، ص ۲۱۵٫

(۴). الذریعه، ج ۱۱، ص ۲۱۸٫

(۵). علماء نامدار زنجان، ص ۲۶٫

(۶). همان، ص ۶۷ معجم المؤلفین، ج ۱۲، ص ۱۸۹ گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۱۳۵٫

(۷). مجله حوزه، ش ۲۳، ص ۴۶٫

(۸). گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۱۳۵٫

(۹). همان، ص ۲۳۹٫

(۱۰). مکاتبه با حجهالاسلام والمسلمین حاج سید محمد حسینى زنجانى، فرزند آیت الله سید عزالدین حسینى زنجانى، ۱۸/۵/۸۴٫

(۱۱). از استادان شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى.

(۱۲). مکاتبه با حجهالاسلام والمسلمین سید محمد حسینى زنجانى، ۲۵/۵/۸۴، ص ۳٫

(۱۳). علماء نامدار زنجان، ص ۱۰۹ گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۴۰٫

(۱۴). مکاتبه…، ص ۲ گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۳۹٫

(۱۵). مکاتبه…، همان.

(۱۶). علماء نامدار زنجان، ص ۴۵٫

(۱۷). مکاتبه…، ص ۳٫

(۱۸). همان، ص ۲٫

(۱۹). گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۴۰٫

(۲۰). مجله حوزه، ش ۲۳، ص ۳۷٫

(۲۱). همان.

(۲۲). مکاتبه…، ص ۷٫

(۲۳). گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۴۰٫

(۲۴). مکاتبه، همان.

(۲۵). مجله حوزه، ش ۲۴، ص ۲۶٫

(۲۶). مکاتبه…، ۲۵/۵/۸۴، ص ۹٫

(۲۷). مجله حوزه، ش ۲۳، ص ۳۸٫

(۲۸). ر.ک: العروهالوثقى، مؤسسه اسماعیلیان، ۲ جلدى، چاپ دوم، ۱۴۱۲، ج ۱، ص ۷۲۲٫

(۲۹). مکاتبه…، ص ۹٫

(۳۰). همان.

(۳۱). مجله حوزه، ش ۲۳، ص ۴۳

(۳۲). علماء نامدار زنجان، ص ۱۱۰٫

(۳۳). مکاتبه…، ص ۸٫

(۳۴). مجله حوزه، ش ۲۳، ص ۳۵ مکاتبه…، ۱۸/۵/۸۴

(۳۵). علماى نامدار زنجان، ص ۱۱۰٫

(۳۶). گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۴۰٫

(۳۷). همان، ص ۲۴۱٫

(۳۸). همان.

(۳۹). صحیفه امام، ج ۵، ص ۴۹۷٫

(۴۰). مکاتبه…، همان.

(۴۱). همان، ۲۵/۵/۸۴، ص ۶٫

(۴۲). همان، ص ۱۰٫

(۴۳). مجله حوزه، ش ۲۳، ص ۴۳٫

(۴۴). مکاتبه…، ۱۸/۵/۸۴٫

(۴۵). همان، ۲۵/۵/۸۴، ص ۱۰٫

(۴۶). گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۴۱ مکاتبه…، ص ۱۰٫

(۴۷). سید عزالدین زنجانى، مقدمه.

(۴۸). گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۴۱ مکاتبه…، ص ۱۱، ۱۸/۵/۸۴٫

(۴۹). مجله حوزه، ش ۲۴، ص ۳۵ و ص ۳۶٫

  

زندگینامه حکیم آیت الله ملا محمد زنجانى هیدجى(متوفی ۱۳۴۹قمری)

 

گرامیداشت فرزانگان و سنگرداران جبهه ستیز با جهالت و رذالت به گردهمایى، و هم اندیشى منحصر نمى ‏گردد و پاسداشت واقعى، حق این گوهرهاى گرانبها با تأسى بر اخلاق و رفتار و شیوه ‏هاى دانش پژوهش و تداوم راه و دمیدن معنویت آنان در کالبد نسل‏هاى بشر عملى است و تنها از این راه دین آنان ادا مى ‏گردد.

حکیم « هیدجى» در زمره دانشورانى است که با وجود کسب کمالات گوناگون علمى هیچ گاه خود را بى نیاز از عبادات و بجاى آوردن فرائض و نوافل ندید و توانمندى در عرصه دانشورى را با فضیلتى که با اخلاق و تقوا به خود اختصاص داد، توأم ساخت و در واقع علم و ایمان را مکمل و متمم هم نمود و به همین دلیل به جاى آنکه در درّه خودیت به بام غرور برود، دامنه‏هاى دیانت را پیمود و خویشتن را به قله کرامت انسانى رسانید و در اقیانوس پژوهش به غواصى پرداخت و مرواریدهاى معرفت را بدست آورد و جان خود را از تعلقات دنیایى و پیوستگى‏هاى فناپذیر پیراست.

زادگاه

استان زنجان از جمله نقاط باستانى ایران است که در سال ۲۴هجرى توسط لشکر اسلام به فرماندهى براءبن غارب از اصحاب رسول اکرم (ص(فتح گردید. این ناحیه و توابعش در طول تاریخ داراى سوابق علمى و فرهنگى درخشانى بوده است و رادمرانى خردمند و وارسته از آن و پیرامونش برخاسته ‏اند(۱)

یکى از شهرستانهاى مهم این استان ابهر است. این شهر در منطقه معتدل کوهستانى در دره وسیعى در جنوب غربى زنجان و بر سر راه تهران به تبریز قرار گرفته و ۳۲۷۵کیلومتر مربع مساحت دارد.

از ویژگى ‏هاى مهم ابهر این است که در قرن چهارم هجرى جزو قلمرو علویان قرار گرفت(۲) اثیرالدین مفضل بن عمر ابهرى ( متوفى ۶۶۳ه.ق) از دانشمندان ریاضى قرن هفتم که در رصد خانه مراغه با خواجه نصیر طوسى همکارى مى‏کرد، از اهالى این دیار است.در چهارده کیلومترى شمال غربى ابهر به جانب زنجان شهر « هیدج» واقع شده که اهالى آن شیعه هستند و به زبان ترکى سخن مى‏ گویند(۳)در هر حال حکیم الهى و فیلسوف جهان تشیع حاج ملا محمد فرزند حاج معصوم على به سال ۱۲۷۰ه. ق مطابق ۱۲۳۳ه. ش در این آبادى دیده به جهان گشود و موجب شهرت آن گشت.

حکیم هیدجى دوران طفولیت را در خانواده‏اى متدیّن و نیکوسرشت سپرى کرد و از همان اوان نوجوانى استعداد خود را در زمینه‏هاى علمى و ادبى بروز داد. او بخشى مقدماتى را در موطن خویش از آخوند ملا محمد فرا گرفت(۴)

اقامت در تهران

ملا محمد در سال ۱۲۹۷و به هنگامى که ۲۷بهار را پشت سر نهاده بود زادگاهش را به قصد اقامت در قزوین ترک نمود و در این شهر ادامه تحصیل را پى گرفت و از خرمن اندیشه سید على خوئینى قزوینى صاحب حاشیه بر قوانین میرزاى قمى توشه‏ها برچید، او که در هیدج زندگى ساده و عارى از تکلف داشت، در قزوین و در مدرسه حسن خان روزگار را با عسرت و تنگدستى مى‏گذرانید، اینکه در برخى منابع ادعا شده که نامبرده مقدمات علوم دینى و حکمت را در زنجان آموخته به استناد منابع متعدد واقعیت ندارد(۵) وى پس از هشت سال اقامت در قزوین و تکمیل معلومات نزد استادان برجسته این شهر، به سال ۱۳۰۵ه. ق و در حالى که ۳۵ساله بود به تهران عزیمت نمود، در شرح حالى که خودش نوشته چنین مى‏ خوانیم،

« … بارى من بنده، حاجى ملا محمد آغاز شباب در مدرسه واقع در قریه مزبور ( هیدج)چند گاهى در قزوین به آموختن علوم رسمیه مانند نحو و صرف، منطق و معانى و بیان اشتغال داشته از آن پس در دارالخلافه تهران از بهشتى روان آقامیرزا حسین سبزوارى که سرآمد شاگردان دانشور یگانه و آموزگار فرزانه حاج ملا هادى سبزوارى علیه الرحمه البارى بود، بحرى از علوم کلامیه و رسوم ریاضیه استفاضه نموده…»(۶)

سبزوارى استاد هیدجى در مدرسه عبداللّه خان واقع در بازار بزّازان تهران ادبیات فقه و اصول تدریس مى‏کرد و شهرت بیشتر او به مهارت وى در ریاضى، نجوم و هیئت است و آقامیرزا ابراهیم زنجانى از تلامیذ این دانشور است. (۷) موقعى که حکیم هیدجى به تهران رحل اقامت افکند حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره‏اى ( ۱۳۱۴ – ۱۲۳۸ه. ق) آخرین دهه تدریس حکمت و فلسفه را در مدرسه دارالشفاى تهران طى مى‏کرد و نیز انسانى سالخورده به نظر مى‏رسید، حکیم هیدجى موقعیت این حوزه درسى پر فیض را مغتنم شمرد و چنین محفلى را درک کرد و مدتى در این مدرسه به تحصیل و تکمیل معارف تشیع و فنون فلسفى و عرفانى پرداخت، خودش به این موضوع اشاره‏اى روشن دارد:

« در محضر حکیم بارع و متأله شامخ آقا میرزا ابوالحسن متخلص به جلوه قدس سره اخذ معارف حقه و تحصیل فنون حکمیه کرده سایر علوم را از فقه و اصول و حدیث از هر کدام به لیاقت و مراتب استعداد خود استفاده نموده…»(۸)

از مختصات روحى این حکیم حالت شهامت در بررسى افکار قدماى حکمت و فلسفه است و گویى این صفت را از استادش جلوه آموخته بود و همچون وى برخى آثار معروف چون اسفار را به دید انتقاد مورد بحث قرار مى ‏داد(۹)

برخى تراجم نویسان خاطر نشان ساخته‏اند که حکیم هیدجى براى تقویت آموخته‏هاى خود به عتبات عالیات رفته، از محضر اساتید عراق مستفیض شده است(۱۰( مهدى مجتهدى نوشته است:

« به عتبات عالیات مشرف گشته، فقه و اصول خوانده، در فرا گرفتن معقول رنج‏ها کشیده است.» (۱۱)

شیخ آقا بزرگ تهرانى نیز از نجف رفتن وى سخن گفته است(۱۲) و معلم حبیب آبادى اظهار داشته است: حکیم هیدجى پس از ۲۰سال به تهران بازگشت (۱۳) و شهید مطهرى مى ‏نویسد:

« ملا محمد هیدجى زنجانى… سفرى به عتبات براى تکمیل معلومات رفت و در آنجا نیز ضمن تحصیل علوم نقلى به تکمیل علوم عقلى پرداخت، پس از مراجعت به تهران خود حوزه درس داشت. طالبان حکمت از محضرش استفاده مى‏کردند…»(۱۴)

جواد محقق ذیل تذکره علماى شاعر و شعراى عالم از آیه اللّه حاج ملامحمد حکیم هیدجى سخن به میان آورده و ادعا کرده است:

« این حکیم زاهد و فقیه مجاهد و عالم عامل و عارف کامل پس از مقدمات علوم اسلامى در محل تولدش براى تکمیل تحصیلات راهى عتبات شد و در آنجا ضمن تحصیل فقه و اصول و تفسیر حدیث در فرا گرفتن فلسفه و علوم عقلى نیز رنج فراوان برد و تا چهل سالگى در همانجا اقامت گزید، وقتى به ایران بازگشت در تهران ساکن شد»(۱۵)

که در این نوشتار حتى اشاره‏اى به تحصیلات حکیم هیدجى در قزوین و تهران هم نشده است، هیدجى شرح حال خویش را نگاشته ولى به مسافرت به عتبات براى تحصیلات اشاره نکرده است و چنین مستفاد مى‏گردد تا آخر عمر در تهران ساکن بوده و حظّ آفاقى کمتر داشته است وى مى ‏گوید:« جز حج بیت اللّه الحرام و زیازت مشاهد مشرف ائمه (ع)به جایى مسافرت نکرده ‏ام»(۱۶)

و قطعا اگر چنین موضوعى واقعیت داشت، آن هم تحصیل چندین ساله در نجف و مانند آن امکان نداشت از آن بگذرد زیرا در همین زندگى نامه خود نوشت به پاره‏اى مسایل جزیى هم اشاره دارد.

بر کرسى تدریس

حکیم هیدجى پس از بهره مندى از محضر بزرگان حکمت و فلسفه و فقه و حدیث در مدرسه منیریه این شهر اقامت گزید، این مکان که چندین دهه در آن تدریس مى‏نمود از بناهاى امیر نظام حاکم تهران بود که خواهرش منیرالسلطنه – همسر ناصرالدین شاه – آن را تکمیل کرد و از این جهت آن را منیریه نامیده‏اند. جنب مدرسه مزبور امامزاده سید ناصرالدین از اولاد حضرت امام زین‏العابدین (ع(جد سادات طالقان واقع شده است که حکیم هیدجى ضمن تبیین معارف عمیق در قلمرو حکمت از فضاى معنوى این مکان مسکین نیز نصیبى داشت(۱۷)گفته شده وى مدت سى سال در این مدرسه، معقول تدریس نمود و خود پنج سال قبل از رحلت خویش نوشته است.

« مدت بیست و پنج سال است در مدرسه منیریه واقع در جنب سید ناصرالدین به عنوان تدریس معقول به درس و بحث با طلاب مشغولیم»(۱۸)

منوچهر صدوقى شها چنین نگاشته است:

« شیخ العلماء العاملین مرحوم مغفور آخوند ملاعلى الهمدانى را شنیدم قدس سره به عصر ۱۲خرداد ۱۳۵۴ه. ش که آن بزرگوار (حکیم هیدجى( صاحب روحانیتى بود عظیم، مدام روى به قبله جلوس مى‏فرمودى و نافله شب ترک نگفتى و (کتاب( کافى (در حدیث( و امثال آن بر زیر مغنى و امثال (آن( نهادى…»(۱۹)

حکیم هیدجى تا آخر عمر به تدریس مشغول بود و هر کس از طلاب علوم دینى هر درس مى‏خواست، او مى‏گفت، شرح منظومه سبزوارى، اسفار ملاصدرا، شفا، اشارات ابو على سینا و حتى دروس مقدماتى همچون صرف و نحو را بیان مى‏کرد و از این برنامه هیچ دریغ نداشت و همه را مى ‏پذیرفت(۲۰)

 

شاگردان

برخى از تربیت شدگان حوزه درسى این حکیم والا مقام عبارتند از:

۱- آقا میرزا احمد آشتیانى (۲۱)

۲-آقا شیخ محمد تقى آملى

۳- میرزا ابوالحسن شعرانى

۴-آقا جمال نورى

۵-شریعت سنگلجى

۶- آقا میرزا محمد همدانى

۷- آقا نورالدین شریعتمدار رفیع

۸- آقا شیخ جعفر لنکرانى

۹-آقا سید جعفر مرتضوى

۱۰-حاج ملا نظر على هیدجى،(۲۲)

۱۱- آخوند ملا على همدانى‏(۲۳)

۱۲- مرحوم خرّمشاهى(۲۴)

 

تراوش اندیشه

حکیم هیدجى عمر با برکت خویش را به تحقیق، تألیف و مطالعه آثار فلسفى و روایى صرف نمود و به کتاب اشتیاق شگرفى داشت، در سروده‏اى زیبا این علاقه را به طرز جالبى در شیوایى وصف کرده است:

من  مونسى  گزیده ‏ام  از  بهر  خود  مرا

یک  لحظه  در  مفارقتش  صبر  و  تاب  نیست

خوش  رو  و  نغز  گو  ادب‏ آموز  و  نکته  دان

هرگز  نیاورد  سخنى  کان  صواب  نیست

گویند  بى  زبان  سراینده  بى  صدا

رأیش  به  مثل  و  قال  و  سؤال  و  جواب  نیست(۲۵)

حکیم هیدجى ضمن بررسى منابع تالیف شده توسط علماى سلف بر آنها حواشى و تعلیقات آموزنده و ارزنده مى ‏نگاشت و خود نیز رسالاتى در موضوعات فلسفى، عرفانى، کلامى و ادبى به رشته تحریر در آورد. از آثار وى که مرغوب اهل علم و مطلوب دانشوران عرصه حکمت واقع شده، تعلیقه‏اى است بر منظومه سبزوارى در منطق و حکمت(۲۶) رساله دخانیه و کتاب کشکول که به طبع نرسیده، ولى سروده هایش چاپ شده است.

طبع لطیف

حکیم هیدجى از دوران طفولیت ذوق شعرى داشت و در نوجوانى به سرودن اشعار فارسى و ترکى پرداخت. او در سنین بالاتر که دانسته‏هاى فلسفى و اعتقادى خود را غنى نمود، شعر را به خدمت حکمت علمى و مواعظ و اندرزهاى ارزنده گرفت، او شعر و شاعرى را نه تنها به عنوان حرفه ادبى بلکه همچون تلاشى ذوقى مى‏دانست و در کنار سایر اشتغالات علمى و اجتماعى بدان مى‏پرداخت؛ بیشتر اشعارش از استحکام موضوع و مضمون حکایت دارد و به دلیل پرداختن به این مورد اهتمام به جنبه محتوایى کمتر به آرایش‏هاى هنرى و شعرى و جنبه‏هاى تخیّلى مبادرت ورزیده است.

نخست در اشعار « مغنى» تخلص مى‏نمود، چنانچه در این شعر مى‏گوید:

مغنیادل،  به  توبه  و  پند

ز  مطرب  و  مى  مى‏ توان  کند

به  گوشه  غم،  خموش  تا  کى

به  کنج  محنت،  ملول  تا  چند(۲۷)

خلق و خوى

حکیم هیدجى بعد از رحلت والدش علایق ارثى را از ملک و مواشى پدر به برادران خود واگذار نمود و به حالت قناعت در تهران زیست و جز سفر حج و زیارت مشهد ائمه هدى (ع)مسافرت دیگرى ننمود. (۲۸) او به آنچه عمل مى ‏کرد، دیگران را توصیه مى ‏نمود و به هر چه مى ‏گفت، عامل بود:

حکیم جلوه، استاد حکیم هیدجى موت اختیارى را به عنوان دلیل بارز تجرد نفس قبول داشت و یک بار هم موت ارادى در خویش پدید آورد(۲۹) ولى مرحوم هیدجى منکر مرگ اختیارى بود و خلع و لبس اختیارى را محال مى ‏دانسته، در بحث با شاگردان انکار و رد مى ‏کرد، شبى در حجره خود پس از به جا آوردن فریضه عشا رو به قبله مشغول تعقیبات نماز بود که مردى روشن ضمیر وارد شد، سلام کرد آنگاه عصایش را در گوشه‏اى نهاد و گفت: جناب آخوند تو چه کار دارى به این کارها؟ آن مرد که صفاى نفس و نورانیت دل داشت، گفت: موت اختیارى، هیدجى گفت این وظیفه ماست بحث و نقد و تحلیل کارمان است، بى دلیل و برهان نمى‏ گوییم، آن مرد بار دیگر گفت راستى قبول ندارى، حکیم زنجانى پاسخ منفى داد، او هم درنگ ننمود در برابر دیدگانش پاى خود را رو به قبله کشید و به پشت خوابید و گفت انا للّه و انا الیه راجعون و گویى که مرده است، حکیم هیدجى نگران شد در حال اضطراب و تشویش دوید و طلاب را خبر نمود، آنها نیز از دیدن این وضع آشفته شدند، سرانجام بنا گردید خادم مدرسه تابوتى بیاورد و شبانه او را به فضاى شبستان مدرسه ببرند تا فردایش براى استشهادات و تجهیزات آماده شوند، ناگاه آن مرد از جا برخاست و گفت بسم اللّه الرحمن الرحیم و رو به هیدجى نمود، لبخندى زد و اظهار داشت: حالا باور کردى، وى گفت: به خدا باور کردم ولى امشب جانم را از هراس گرفتى! پیر مرد در خاتمه گفت: آقا جان معرفت تنها از طریق درس خواندن به دست نمى ‏آید، عبادت نیمه شب، تعبّد، راز و نیاز و مانند اینها هم لازم است، اینکه تنها بخوانید و بنویسید و بگویید کفایت نمى‏کند، از همان شب هیدجى روش گذشته را عوض نمود، نیمى از اوقات را براى مطالعه و تدریس و تحقیق قرار داد و نیم دیگر را براى تفکر در قدرت و آفرینش الهى، ذکر و عبادت خداوند عزوجل، او شبها توجه و اقامه نماز شب را جدى ‏تر انجام مى ‏دهد و به جایى مى ‏رسد که دلش به نور خداوند منور و سرّش از غیر و او منزه و در هر حال انس و الفت با خداى خود داشته و از سروده هایش این حالات زاهدانهو عابدانه هویداست(۳۰)

شهید مطهرى از تهذیب نفس و صفاى نفس او سخن گفته است(۳۱)اهل مزاح و خوشرویى هم بود و با آخوند ملا قربانعلى زنجانى فقیه حامى مشروطه مشروعه مراوده داشت(۳۲)

از دامگاه تا آرامگاه

حکیم هیدجى از آن دسته انسانهاى بود که به دنیا به عنوان دار عبرت و مزرعه آخرت مى‏نگریست و کوشید تا در ایام کوتاهى زندگى دنیوى توشه هایى براى جایگاه ابدى و خانه جاویدان تدارک ببیند، آن چنان خود را در چشمه معرفت شستشو داد که دیگر به امور فناپذیر هیچ گونه تعلّقى نداشت و حتى تن خویش را قفسى مى ‏دید که روان او را در بند کرده بود.

در فرازهایى از وصیّت نامه خود خاطر نشان نموده است: اختیار جنازه ‏ام با آقاى حاج سید حسن لاجوردى است، تتمه وصایا از دوستان و رفیقان خواهش دارم که هنگام حرکت جنازه ‏ام عمامه ‏ام را بالاى عمارى قرار ندهند و در حمل آن به اختصار کوشند، هیاهو لازم نیست، براى برقرارى مجلس ختم براى کسى اسباب زحمت پدید نیاورند و دوستان مسرور و خندان باشند چرا که از زندان محنت و بلا رهایى جستم و از دار غرور به سراى سرور پیوستم و به جانب مطلوب خویش شتافتم، حیات جاویدان یافتم اگر جهت مفارقت از یکدیگر محزون و افسرده مى ‏باشید، به زودى تشریف آورده انشاء اللّه خدمتان مى ‏رسیم، هر گاه وجهى مى‏ داشتم وصیت مى ‏کردم شب دفن که لیله وصالم است، دوستان انجمنى فراهم آورده شاد باشند و به یاد ایشان من نیز خوشحال شوم، بارى با این همه اظهار دلیرى نهایت هول و هراس دارم ولى به فضل پروردگار و شفاعت اولیاء حق امیدوارم، به همه دوستان سلام و التماس دعاى خیر از همگان دارم همه گونه حق در ذمه من دارند، مرا حلال نمایند(۳۳)

طلاب مدرسه منیریه نقل کرده‏اند: مرحوم هیدجى هنگام شب همه طلاب را جمع کرد و نصیحت و اندرز مى داد و به اخلاق اسلامى فرا مى‏ خواند و بسیار شوخى و خنده مى ‏نمود و ما در شگفت بودیم مردى که شبها پیوسته در عبادت و تهجد بود، چرا این مزاح مى ‏کند و ما را به عبارات نصیحت مشغول مى ‏نماید و از حقیقت امر خبر نداشتیم، هیدجى نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق خواند و سپس در حجره خود آرمید پس از ساعتى که در حجره را گشودند، دیدند رو به قبله خوابیده، رحلت نموده است(۳۴)

زمان ارتحال این عالم جامع در معقول و منقول را آخر ماه ربیع الاول سال ۱۳۴۹ه. ق مطابق تابستان ۱۳۱۴ه. ش نوشته‏اند. (۳۵)، شهید مطهرى سال فوتش را ۱۳۳۹ه. ق ( ۱۳۱۴ه. ش) مى‏داند، جنازه‏اش را بر حسب وصیت او به قم حمل نمودند و بعد از اقامه نماز میت توسط آیه اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى در قبرستان بابلان واقع در شمال شرقى بارگاه حضرت معصومه دفن نمودند و بر مرقدش گنبدى نیز ساخته‏اند و مادر او در جوار قاضى سعید قمى دفن شده است. (۳۶)

 



 

۱- در این باره بنگرید به تاریخ زنجان، هوشنگ ثبوتى، ادره کل فرهنگ و ارشاد اسلامى زنجان.
۲- ابهر(گذرى و نظرى) ، محمد آقامحمدى، ص .۹۸
۳- همان مأخذ، ص .۱۴۶
۴- علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم، آیهاللّه زین العابدین احمدى زنجانى، ص .۳۳
۵- از جمله منابع «رجال آذربایجان در عصر مشروطیت» به قلم مهدى مجتهدى (ص (۱۸۳مى‏باشد.
۶- ابهر، ص .۱۸۴
۷- البته آقا میرزا حسن سبزوارى(متوفى ۱۳۱۷ه.ق( مقیم تهران غیر از حاجى میرزا حسین سبزوارى از شاگردان حکیم سبزوارى و میرزاى شیرازى و صاحب ارجوزه حکمیه مى‏باشد.
۸- میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، از نگارنده، ص ۹۱به نقل از اواخر تعلیقه حکیم هیدجى به شرح منظومه سبزوارى(طبع تهران)
۹- تاریخ حکماء و عرفا متأخرین صدرالمتألمین، ص .۲۶
۱۰- ریحانه الادب، مدرس تبریزى، ج ۶ص .۳۸۱
۱۱- رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، مهدى مجتهدى، ص .۱۸۳
۱۲- الذریعه، ج (۹بخش چهارم) شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص .۱۳۰۴
۱۳- مکارم الاثار، ج ۶ص .۱۹۶
۱۴- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهرى.
۱۵- تذکره علماى شاعر و شعراى عالم (آیهاللّه حکیم هیدجى) قسمت اول، جواد محقق، نشریه صحیفه(محراب اندیشه و هنر اسلامى) شماره مسلسل ۲۴ص .۲۲
۱۶- ابهر، ص .۱۸۵
۱۷- مکارم الآثار، ج ۶ص ۱۹۶۶الذریعه، ج ۶ص .۱۳۷
۱۸- تاریخ حکما و عرفا، ص .۱۷۰
۱۹- تاریخ حکما و عرفا…، ص .۱۷۰
۲۰- معادشناسى، علامه سید محمد حسین حسینى تهرانى، ج اول، ص .۹۹
۲۱- درباره وى بنگرید به مقاله نگارنده در مجله سپاه پاسدار اسلام، سال چهاردهم، شماره ۳۶۶تحت عنوان حکایت معرفت.
۲۲- تاریخ زنجان، زنجانى، ص (۸۸طبع تهران، ۱۳۵۲ه.ش)
۲۳- تکبیر وحدت – شهید مفتح، از نگارنده.
۲۴- یاد یاد آن روزگاران یاد باد، بهاءالدین خرمشاهى، مجله کلچرخ، شماره مسلسل ۱۷آذر .۳۷۶
۲۵- ابهر، ص .۱۸۶ – ۱۸۵
۲۶- الذریعه، ج ۶ص ۱۳۷و نیز تاریخ زنجان، ص ۸۸این اثر به سال ۱۳۴۶ه.ق در ۴۳۲صفحه در تهران طبع شد و که در خاتمه‏اش شرح احوال حکیم سبزوارى و زندگینامه حکیم هیدجى آمده است.
۲۷- رایحهالادب، ج ۶ص .۳۸۲
۲۸- مکارم الاثار، ج ۶ص .۱۹۶۵
۲۹- میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، ص .۱۷۰
۳۰- معادشناسى، ج ۱ص .۱۰۱
۳۱- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهرى، ص .۶۸۳
۳۲- رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۱۸۴و در مورد ملاقربانعلى بنگرید به کتاب خط سوم در انقلاب مشروطه، ابوالفضل شکورى و نیز سلطنت فقر دولت علم، على ابوالحسنى (مندر).
۳۳- تاریخ زنجان، ص ۹۶مشروح وصیت نامه در آخر دیوانش درج شده است.
۳۴- معادشناسى، ج اول، ص ۱۰۳ – ۱۰۲مشروح وصیت.
۳۵- الذریعه، ج ۶ص ۱۳۷مکارم الاثار، ج ۶ص ۱۹۶علما نامدار زنجان، ص .۳۳
۳۶- ماده تاریخ فوت او توسط سید محمد ریاضى:
از مشرب مهر هیدجى را
جامى زلال وصل دادند

زندگینامه زین الدین عاملى«شهید ثانى»(متوفاى ۹۶۶ ق)

ولادت

زین الدین بن على بن احمد   معروف به (شهید ثانى ) از بزرگترین و والاترین فقیهان و دانشمندان شیعه در سده دهم هجرى است . وى در سال ۹۱۱ ق . در شهرک (جبع ) در جنوب لبنان دیده به جهان گشود. پدر وى (نورالدین على ) مردى فاضل و از عالمان با فضیلت جبل عامل بود.

خاندان فضیلت

بسیارى از نیاکان و دودمان شهید ثانى در زمره دانشمندان و عالمان شیعى بوده ، از بزرگان علم و ادب به شمار مى روند. به همین سبب است که خاندان شهید ثانى به (سلسله الذهب ) یعنى زنجیره هاى طلایى معروف گردیده اند. شیخ حسن فرزند شهید از دانشمندان بزرگ شیعه و مولف کتاب معروف (معالم الاصول ) در اصول فقه است که در این زمان نیز از کتب درسى حوزه هاى علمیه به شمار مى رود.

دانشمند و فقیه معروف (سیدمحمد على عاملى ) نوه دخترى شهید ثانى است . کتاب (مدارک ) وى از کتب معتبر فقهى و از اهمیت بالایى برخوردار است . فرزند و نوه شهید ثانى به موجب اهمیت این دو کتاب ، در حوزه هاى علمیه با عنوان (صاحب معالم ) و (صاحب مدارک ) نام برده مى شوند.

از دودمان شهید ثانى دانشمندانى بزرگ و چهره هایى نورانى برخاسته و خدمات بزرگ و ارزنده اى به اسلام و فرهنگ اسلامى نموده اند کسانى که در زمان ما از شهرتى جهانى برخوردار بوده و برخى از آنان همچون خود (شهید ثانى ) سرانجام در راه مکتب تشیع و عشق به خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله جان بر سر اهداف و آرمانهاى اسلامى خود نهاده و شربت شهادت نوشیده اند. شهید سیدمحمد باقر صدر و خواهر شهیدش (بنت الهدى ) و امام موسى صدر از آخرین گلهاى سرخ این باغ سر سبز شهادت بودند.

آغاز تحصیلات

شهید ثانى در نه سالگى پس از آنکه روخوانى قرآن مجید را فراگرفت تحصیلات خود را آغاز کرد. نخستین معلم وى پدرش على بن احمد عاملى بود که شهید، ادبیات عرب و کتابهاى (مختصر النافع ) تالیف محقق حلى و (اللمعه الدمشقیه ) از محمد بن مکى (شهید اول ) و برخى کتابهاى دیگر را از محضر وى فرا گرفت . اما افسوس که وى در حساسترین دوران زندگى خود پدر را از دست داد و در حالى که بیش از چهارده بهار از زندگانى خود را پشت سر نگذاشته بود در سال ۹۲۵ ق . به سوگ پدر نشست و براى همیشه از داشتن چنان استاد و پدرى دلسوز و مهربان محروم گشت .

بى شک اندوهى گران و غمى جانکاه بر قلب زین الدین نوجوان نشست و روح حساس وى را به سختى آزرد اما عزم راسخ و اراده پولادین او را در راه تحصیل هرگز سست نکرد.
او مصمم و استوار در این راه به پیش مى رفت و غم از دست دادن پدر را با کار و تلاش بیشتر فراموش مى کرد و جاى خالى او را با احساس تکلیف و مسئولیت بیشتر نسبت به مادر و بستگان خود پر مى نمود.

در روستاى میس

شهید پس از درگذشت پدر بزرگوارش براى ادامه تحصیل به روستاى (میس ) واقع در جبل عامل رفت زیرا در آنجا دانشمند و محققى بزرگوار به نام (شیخ على بن عبدالعالى میسى ) زندگى مى کرد که در ضمن شوهر خاله او بود و بنابراین وى با آسودگى بیشترى مى توانست در آنجا از محضر آن عالم روحانى استفاده کند.

شهید ثانى مدت هشت سال در (میس ) به سر برد و در این مدت کتابهاى (شرایع الاسلام ) محقق حلى و (ارشاد الاذهان ) علامه حلى و (قواعد) شهید اول (محمد بن مکى ) را که همه آنها در موضوع فقه است ، از محضر استاد نامبرده فرا گرفت .

سال ۹۳۳ قمرى شهید ثانى جوانى ۲۲ ساله بود. هشت سال بود که با جدیت تمام و کوشش شبانه روزى و خستگى ناپذیر، نزد شوهر خاله خود به تحصیل اشتغال داشت و در این مدت از دانشى وسیع و علومى سرشار برخوردار گردیده بود. در همین ایام با دختر خاله خود که دختر استادش ‍ على بن عبدالعالى بود ازدواج کرد و زندگى مشترک خویش را آغاز نمود.

سفرهاى علمى و زیارتى

شهید در سال ۹۳۳ (میس ) را به قصد (روستاى کرک نوح ) ترک کرد. وى در آنجا به محضر دانشمند و محقق عالیقدر (سید بدرالدین حسن اعرجى )شتافت و حدود یک سال نزد وى به شاگردى و بهره ورى علمى پرداخت اما دیرى نگذشت که استاد وى دیده از جهان فرو بست و شهید ثانى را در غم هجران و فراق خویش نشاند و از ادامه تحصیل در خدمت او محروم ساخت .

شهید پس از درگذشت استادش (سال ۹۳۴ ق .) ناگزیر به زادگاه خود (جبع ) بازگشت ولى در آنجا هم از کوشش باز ننشست و پیوسته به مطالعه و مذاکره و تحقیق و بررسى کارهاى علمى اشتغال داشت . همچنین به مسئولیتهاى اجتماعى و دنى و موعظه و ارشاد مردم زادگاهش مى پرداخت و آنچه را از قرآن و معارف اسلامى آموخته بود، با کمال تواضع نثار هموطنان خویش مى نمود و آنان نیز متقابلا سخنان وى را با گوش جان خریده ، از محضر پر فیضش بهره مى بردند.

عطش سیراب ناپذیرى شهید ثانى نسبت به دانش فلسفه و حکمت و کسب معارف والاى اسلامى وى را در سال ۹۳۷ ق به شهر بزرگ و تاریخى (دمشق ) کشانید. دمشق در روزگار شهید ثانى از نظر مرکزیت علمى موقعیت بسیار خوب و ممتازى داشت . شهید در آن شهر از محضر محقق و فیلسوف (شمس الدین محمد بن مکى ) علوم طب و هیئت و فلسفه و… را آموخت و برخى دانشهاى دیگر را از استادان دیگر دمشق فرا گرفت . او پس از تحصیل در دمشق به زادگاه خود بازگشت و چند سالى را در آنجا به سر برد و بار دیگر در سال ۹۴۲ ق براى ادامه تحصیلات به دمشق رفت و مدت یک سال دیگر در این شهر به فراگیرى دانش و تحقیق و کنکاش علمى پرداخت .

آنگاه از دمشق رهسپار کشور مصر گشت و به قاهره رفت تا با شخصیتهاى علمى قاهره نیز دیدار کند و با مجامع علمى و روش تدریس و رشته هاى دانش سرزمین اهرام آشنا شده ، بهره هایى نیز در خدمت دانشمندان برجسته مصر ببرد. گفتنى است که در این سفر دو تن از شاگردان شهید ثانى به نام شیخ حسین عبدالصمد (پدر شیخ بهایى ) و پسر عموى او على بن زهره جبعى نیز همراه او بودند.

نام تنى چند از اساتید مصرى که شهید ثانى از آنها بهره برده است به قرار ذیل است :

۱- شهاب الدین احمد رملى : شهید کتابهاى (منهاج نووى ) در فقه ، (مختصر الاصول ) ابن حاجب ، (شرح عقائد عضدى )، (شرح تلخیص ) در معانى و بیان ، (شرح تصریف عربى )، (شرح جمع الجوامع ) در اصول فقه و (توضیح ابن هشام ) در نحو را نزد این استاد مصرى آموخته است .
۲- ملاحسین جرجانى : (شرح تجرید) قوشچى ، (شرح اشکال ) در هندسه و (شرح چغمینى ) قاضى زاده رومى را شهید نزد این استاد فرا گرفته است .
۳- شهاب الدین ابن نجار حنبلى .
۴- ناصرالدین طبلاوى .
۵- ناصرالدین مقانى .
۶- محمد بن ابى نحاس .
۷- عبدالحمید سنهورى .
۸- محمد بن عبدالقادر شافعى .

در بیابان گر به شوق کعبه خواهى زد قدم

سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

شهید در تاریخ ۱۷ شوال ۹۴۳ ق . مصر را همراه با دو شاگردش به قصد مکه و زیارت خانه خدا ترک گفت . او روزها به عشق کعبه دلها، خانه خدا، در بیابانهاى داغ و سوزان مصر و حجاز راه پیمود و از میان سنگها و خارها گذشت تا به سرزمین وحى رسید و در آن سال توفیق یافت در مراسم حج و عمره شرکت کند و خانه خدا را که سخت در اشتیاق آن بود براى نخستین بار زیارت نماید.

شهید پس از انجام مراسم حج و زیارت خانه خدا سر از پاى نشناخته ، رهسپار کوى دوست و حرم محبوبش پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مدینه منوره گردید و پس از زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه و آله به زیارت ائمه بقیع علیهم السلام رفت و آنگاه خرسند و شاکر از آن همه توفیق علمى و معنوى که نصیب وى گشته بود به وطن بازگشت .

بازگشت

شهید ثانى پس از سفرهاى علمى و زیارتى خود به شهرهاى دمشق ، قاهره و مکه و مدینه که دو سال به طول انجامید، سرانجام در سال ۹۴۴ ق به زادگاه خود (جبع ) بازگشت .
بازگشتى که کوله بارى از دانش و تجربه و معلومات و خرمنى از نور را به همراه داشت و شهید این همه را به مدد توفیقات الهى و تلاشهاى خستگى ناپذیر خویش کسب کرده و براى هموطنان خود به ارمغان آورده بود. در این تاریخ آوازه دانش و مقام بلند شهید ثانى در بیشتر سرزمینهاى اسلامى پیچیده بود و مردم جبل عامل مشتاق دیدار با او بودند، بویژه مردم (جبع ) که براى ورود او لحظه شمارى کرده ، بى صبرانه در انتظار مقدم فقیه و پیشواى بزرگ و هموطن خود بودند و در آن روز استقبال باشکوهى از وى به عمل آوردند.

(ابن عودى ) شاگرد دانشمند شهید مى نویسد: (بازگشت شهید ثانى به وطن مانند باران رحمتى بود که از آسمان نازل شده باشد. او با آمدن خود دلهاى مرده از جهل را با دانش وسیعى که اندوخته بود، زنده کرد. صاحبان علم و فضل دور او را گرفته ، دانشمندان آن دیار همچون تشنگانى که بر سرچشمه پاک و زلالى رسیده باشند به سوى او هجوم آوردند تا جان و روح خویش را از سرچشمه پاک و زلال دانش گواراى وى سیراب سازند.

گویى درهاى دانش پیش از آمدن شهید بسته بود و با آمدن او این درها گشوده گشت و بازار کساد دانش از نو رونق گرفت و فعالیت و جنب و جوش ‍ خویش را باز یافت .فروغ دانش و معنویت او همه جا را روشن ساخت و زنگار جهل و نادانى و بى خبرى را از دلها زدود.)

شاگردان

شهید همان طور که استادان زیادى داشته و از آنان بهره هاى فراوانى برده است شاگردان فراوانى نیز تربیت کرده و از آنچه خود در طول سالیان دراز و با سختیهاى فراوان آموخته ، به دیگران نیز انتقال داده و کسان زیادى را از سرچشمه زلال دانش خویش سیراب ساخته است ،

تنى چند از معروف ترین شاگردان دانشمند و دست پروردگان وى بدین قرارند:

۱- سید نورالدین على عاملى جبعى (پدر صاحب مدارک که داماد شهید بوده است .)
۲- سیدعلى حسینى عاملى جزینى (مشهور به صائغ )
۳- شیخ حسین بن عبدالصمد حارثى عاملى .
۴- محمد بن حسین ملقب به حر عاملى مشغرى (جد پدرى صاحب وسائل الشیعه ).
۵- بهاالدین محمد بن على عودى جزینى (معروف به ابن عودى ).

جلوه هاى معنوى و اخلاقى

از سخنانى که دانشمندان بزرگ اسلامى در ستایش از مقام معنوى و اخلاقى (شهید ثانى ) گفته و وى را ستوده اند به خوبى مقام و مرتبه والا و شخصیت عظیم علمى ، اخلاقى و معنوى او معلوم مى گردد و زندگینامه و تاریخ روشن و سراسر افتخار شهید نیز خود گواهى صادق بر این مطلب است .

(شهید ثانى ) در اخلاق اسلامى ، زهد و تقوا، طهارت و تعالى روح ، دانش ‍ و حکمت و اخلاص و پاکى نیت به درجه اى رسیده بود که به گفته بعضى از بزرگان تا مرز عصمت پیش رفته بود.
آن یگانه عصر فردى بسیار فروتن ، خوش اخلاق و خوش برخورد بود. به گونه اى که دیگران در همان دیدار و برخورد نخست شیفته اخلاق پیامبر گونه او مى شدند و مهر و محبت او در دلهاى پاک و با صفا جاى مى گرفت .
(شهید) در مجلس و جمع یاران ، همانند پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بود. بى توجه به اینکه موضعى خاص را در جمع دوستان و دیگران به خود اختصاص دهد بالا و پایین مجلس براى او یکسان بود.
وى کارهاى شخصى و بسیارى از امور مربوط به اداره منزل را خود انجام مى داد و در این قبیل کارها دوست نمى داشت دیگرى او را یارى دهد و بار او را بر دوش کشد.

حتى براى تهیه سوخت منزل ، به صحرا و جنگل مى رفت و هیزم و بوته هایى را جمع آورى کرده ، بر استرى مى نهاد و به خانه مى برد. و این در زمانى بود که آن شهید بزرگوار در اوج شهرت علمى و موقعیت اجتماعى قرار داشت و از جایگاه و محبوبیت اجتماعى ویژه اى برخوردار بود.

تالیفات

شهید ثانى نویسنده اى زبردست و بسیار پر کار بود و با اطلاعات علمى وسیعى که در علوم مختلف بویژه در فقه داشت توانست در مدت عمر کوتاه خود (۵۵ سال ) آثار علمى و بسیار ارزنده اى را در موضوعات مختلف به جامعه و فرهنگ اسلامى عرضه بدارد و بر میراث پر بار اسلامى بیفزاید. شهید بیش از هفتاد کتاب و رساله در موضوعات گوناگون نوشته است که دو کتاب (شرح لمعه ) و (مسالک ) وى در فقه ، و (منیه المرید) در اخلاق و تعلیم و تربیت از جمله مهمترین آنهاست .

کتابهاى ذیل نیز از جمله آثار معروف وى مى باشد:

۱-اسرار الصلوه ،
۲-البدایه فى الدرایه
۳- البدایه فى سبیل الهدایه
۴-تمهید القواعد الاصولیه و العربیه ،
۵-حاشیه ارشاد، حاشیه تمهید القواعد،
۶-حاشیه القواعد،
۷-حاشیه مختصر النافع ،
۸-رساله فى صلاه الجمعه ،
۹-روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان ،
۱۰کشف الریبه عن احکام الغیبه ،
۱۱-مسالک الافهام فى شرح شرایع الاسلام و دهها اثر دیگر.

غروب آفتاب

شهادت شهید ثانى بنابر آنچه محدث بزرگ اسلامى شیخ حر عاملى در کتاب خود (آمل الامل ) آورده بدین صورت بوده است که : روزى دو نفر براى قضاوت و حل موضوعى که با هم اختلاف داشتند نزد شهید مى روند و شهید ثانى – علیه الرحمه – هم نظر خود یعنى حکم شرعى و فقهى آن را بیان مى نماید.

روشن است که به قول معروف هیچ وقت دو نفر که به نزد قاضى رفته اند هر دو راضى بر نمى گردند. بالاخره یکى حاکم و دیگرى محکوم مى گردد. در اینجا فردى که قضاوت و حکم شهید علیه وى تمام شده بود با ناراحتى زیاد به سراغ قاضى شهر (صیدا) مى رود که فردى بسیار متعصب و سیاه دل و از قاضیان دربارى به نام (معروف ) بود. او در آنجا از شهید ثانى و نحوه قضاوت وى شکایت مى کند. قاضى معروف هم مامورى را براى دستگیرى شهید به (جبع ) مى فرستد اما او موفق به دستگیرى شهید نمى شود.

از این سبب نامه اى به سلطان روم (عثمانى ) مى نویسد و در آن نامه یادآور مى شود که در اینجا مردى شیعى مذهب پیدا شده و از مرام و مکتب تشیع تبلیغ مى کند و مردم را گمراه مى کند! سلطان سلیم هم مامورى را براى جلب و دستگیرى شهید به زادگاه او (جبع ) مى فرستد و از وى مى خواهد تا شهید ثانى را زنده نزد وى ببرد. شهید ثانى پس از اطلاع از این موضوع صلاح مى بیند مدتى از (جبع ) دور شود و مخفیانه زندگى کند.

بنابراین به طور ناشناس به سوى مکه حرکت مى کند اما ماموران در بین راه به وى دست مى یابند و او را دستگیر مى کنند و از وى مى خواهند تا همراه آنها به اسلامبول (مرکز حکومت عثمانى ) برود. شهید ثانى از ماموران درخواست مى کند اجازه بدهند وى سفر ناتمام خود را به پایان برده ، براى آخرین بار کعبه دلها و قبله آمال ، خانه خدا را زیارت کند و حجه الوداع خویش را به جاى آورد آنگاه همراه آنان به هر کجا مى گویند برود. ماموران درخواست وى را پذیرفته ، شهید، خانه خدا را زیارت مى کند و بعد به سوى اسلامبول حرکت مى کنند.

وقتى به دهکده اى به نام (بایزید) در نزدیکى قسطنطنیه (اسلامبول ) مى رسند. در بین راه پیش از آنکه وارد شهر شوند مردى به آنان برخورد مى کند و گویا با مامور دستگیرى شهید سابقه آشنایى داشته است . او با مامور درباره شهید گفتگو مى کند که کیست و چه کاره است و او را به کجا مى برد. آن مامور هم ماجرا را براى وى بیان مى کند. آن فرد شیطان صفت و دیو سیرت در گوش مامور زمزمه مى کند که اگر شهید ثانى را زنده به درگاه سلطان ببرد به موجب کوتاهى و سهل انگارى که نسبت به دستور سلطان داشته است (اجازه دادن به شهید براى زیارت خانه خدا) مواخذه مى گردد.

افزون بر این او در آنجا (اسلامبول ) دوستان و یارانى دارد که ممکن است در بین راه یا هنگام ورود به شهر وى را شناخته ، او را از چنگ وى آزاد کنند، و تازه جان خود مامور نیز در معرض خطر قرار مى گیرد. بنابراین بهتر است او را همانجا کشته ، سر وى را نزد سلطان ببرد. آن مامور سنگدل و سیاه دل نیز تسلیم سخنان شیطانى آن فرد مى شود و همانجا در کنار دریا آن فقیه بزرگ و عالم ربانى و مرد خدا را به شهادت مى رساند و دست ناپاک خود را به خون یکى از بهترین و پاک ترین فرزندان اسلام و قرآن آلوده مى سازد.

سپس سر مبارک شهید را از تن جدا کرده ، در ظرفى نهاده ، روانه درگاه سلطان سلیم مى گردد و پیکر پاک و مطهر شهید را همانجا روى خاک در ساحل دریا رها مى نماید.
گفته شده در آن شب گروهى از ترکمنها که در آن نواحى بودند، مى بینند انوارى از آسمان پایین مى آید و بالا مى رود! پس از جستجو به پیکر بى سر و غرقه به خون شهید ثانى بر مى خورند و بدون اینکه آن را بشناسند و هویت او را تشخیص دهند، آن بدن پاک را همانجا به خاک سپرده ، گنبد کوچکى نیز بر مزار او مى سازند. آن مامور و قاتل جنایتکار نیز وقتى به دربار عثمانى مى رسد به جاى پاداش به سبب تخلف از دستور سلطان سلیم که به وى سفارش کرده بود شهید را زنده نزد وى بیاورد، بى درنگ به سزاى جنایت بزرگ خود رسیده ، اعدام مى گردد

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم