مباحثی در مورد فرشتگان قسمت اخر

فصل چهارم : وظایف فرشتگان

وظایف فرشتگان

فـرشتگان داراى وظایف بسیارى هستند که هریک از آنها یا گروهى از آنها به کارى موظف مى باشند، و مى توان گفت که : کارهاى ایشان به طور کلى به دودسته تقسیم مى شود:

۱- وظـایـفى که در مورد شخص نیست .

۲- وظایفى که بعضى از فرشتگان به اعتبارشان خویش ، در مواردى ویژه و در مورد اشخاصى خاصى ، انجام مى دهند.

در قـسـم ول ، وظـایـف آنـهـابـسـیـار اسـت کـه بـه طـور اجـمـال اشـاره مـى شـود: شهادت به وحدانیت خدا، شفاعت و استغفار براى مومنان ، درود بر مـحـمـد و آل او (عـلیه السلام ) خدمت به اهل بیت و شیعیان آن ها، وساطت در دبیر امور عالم ، انـزال وحـى و قـضـا و قـدر الهـى ، بـشـارت بـه مـومـنـان ، انـذار کـافـران ، نـوشـتـم اعـمـال انـسـان ها، حفاظت از انسان ها، امداد مومنان ، لعن برکفار؛ لذا دسته اى از ایشان حالام عرش الهى اند، عده اى ماموران عذاب و عده اى ماموران رحمت الهى اند و….

قـسـم دوم ، از قـبـیـل : دخـالت فـرشـتـگـان در داسـتان حـضـرت زکـریـا، حمل تابوت بنى اسرائیل (تابوتى که در جنگ ها پیشاپیش خود حرکت مى دادند که در آن آیات خدا و کویا عصای حضرت موسى نیز وجود داشت )، فرشتگانى که به عنوان میهمان بـر حـضـرت ابـراهـیـم (ع ) نـازل شـدنـد و سپس مامورین هلاکت قوم لوط را انجام دادند. و فـرشـتگـانـى کـه بـر روزه داران ،یا بر قبر سید الشهدا (علیه السلام ) گمارده شده اند .

رسالت فرشتگان :

از جـمـله وظـایـف لائکـه نـزول امـر الهـى اسـت و ایـن کـه رسـولان خـداونـد مـتـعـال مـى بـاشـنـد، چـنـان کـه در قـرآن کـریـم آمـده اسـت : جاعل الملائکه رسلا ؛ فرشتگان را، فرستادگان قرار داد و از آن جایى کـه مـلائکـه جـمـع محلى به الف و لام است و این جمع مفید عموم مى باشد، تمامى مـلائکـه رسـولان الهى اند، نه چنان که بعضى گفته اند: من در این آیه الله یـصـطـفـى مـن المـلائه رسـلا( ؛ خـدا از فرشتگان رسولانى برمى گزیند. دلالت دارد که : بعضى از فرشتگان رسولند نه همگى آنها؛ زیرا من در این آیه براى بیان و توضیح است نه براى جدا کردن برخى از برخى دیگر.

حـال جـاى ایـن سـوال ، بـاقـى اسـت که : آیا رسالت آنها، رسالت تشریعى است ؟ یعنى وظـیفه آنها همان پیام آوردن از سوى خدا براى انبیاست و یا رسالت تکوینى است ؟ یعنى به عهده گرفتن ماوریت هاى مختلف در جهان آفرینش ، و یا رسالت آنها هم تشریعى است و هم تکوینی ؟

بـا تـوجه به این که عنوان رسالت در آیه براى تمامى فرشتگان اطلاق شده سـات ، چـنین به نظر مى رسد که رسالت در قرآن در معناى وسیع و گسترده اى به کار رفـتـه اسـت ، کـه هـم رسـالت تـشـریـعـى مـلائکـه را شـامـل مـى شـود و هـم رسـالت تـکـویـنـى ایـشـان را. آیـات ذیـل فـقط اشاره به رسالت تکوینى آنهادارد: رسولان ما (فرشتگان ) مکر و حیله هاى شـمـا را مـى نـویـسـنـد. و نـیز: تا مزانى ؟ مرگ یکى از شما فرا رسد رسولان ما جان او را مى گیرند.

و بـایـد تـوجـه داشـت کـه رسـالت فـرشـتـه فـقـط ایـن نـیـسـت کـه نـازل شـود پـیـام مـداونـد را بـه انـسـان بـرسـانـد، بـلکـه رسالتش آن است که از بالا نازل شود و انسان وارسته را با تعلیم و تزکیه بالا ببرد:الیه یصعد الکلم الطیب و العـمـل الصـالح یـرفـعـه  فـرشـتـه نازل مى شود تا دست صاحب دلان وارسته را بگیرد وه همراه خود بالا ببرد، هر چند انسان کـامـل بـه مـقـامـات مـعنوى صعود مى کند، به مراحلى مى رسد که فرشته هم نمى تواند، برسد.

پـس فـرسـتگان رسولان و ماموران خداوند سبحان در امور تکوینى و تشریعى خستند؛ چه ایـن کـه امـور جـهـان بر اساس ‍ اسباب و عال است و تدبیر امور عالم و هستى به اذن حق ، به واسطه آنان صورت مى گیرد.

چرا فرشته نمى تواند پیامبر باشد؟

گرچه همه فرشته هاى حق ، رسالت الهى دارند تاما نمى توانند پیامبر باشند.

بر خلاف عده اى از مشرکان که اعتقاد داشتند، پیامبر باسد فرشته باشد؛ زیرا آنها بر ایـن عقیده بودند که اگر نبوت ، حق باشد یا باید خود فرشته پیامبر شود و یا شخص صـاحـب مـال مـقـام . و اسـتدلال مى کردند یا باید خود نبى فرشه باشد و یا فرشته اى همراه نبى باشد تا او را تایید کند:

و قـالوا لولا انـزل عـلیـه مـلک  ؛ گـفـتـنـد: (اگـر مـحـمـد رسول خدا است ) چرا بر او فرشته اى نازل نمى شود (تا او ا همراهى کند).

در جواب فرمود:و لو انـزلنـا لقـضـى الامـر ثـم لا یـنـظـرون  و اگـر فـرشـتـه اى مـى فرستادین که کار به پایان مى رسدید و به آنها هیچ مهلتى داده نمى شد.

پـس ایـن آیه فرشته بودن نبى را رد مى کند؛ زیرا اگر بنا شود خداوند فرشته اى را مامور وحى کند .باید به صورت بشر در آید، چه این که پیامبر از آن جایى که پیام آور خدا برا خلق است ولازم است از میان ابشان باشد، تا مشکلاتشان را بر طرف کند و پاسخ گوى سوالاتشان باشد:

و لو جـعـلنـاه مـلکـا لجعلناه و جلا و للبسنا علیهم ما یلبسون  و اگر آن پـیـامـبـر را از مـیـان فـرشـتـگـان بـر مـى گـزیـدیـم بـاز هم او را به صورت مردى مى فرستادیم و این خلط و اشتباه که پدید آورده اند بر جاى مى نهادیم .

او لا ثـابـت شـد کـه فـرشـتـگان را با چشم مادى نمى توان دید، بکله مشاهده آنهافقط با انـقـطـاع از عـالم مـاده و مـسلح شده به چشم برزخى ، مسیر است . و از طرف دیگر، پیامبر بـاسـد دیـده شـود و در جـمـع مـردم و بـا مـردم باشد تا از او پیروى کنند. لذا فرستادن فـرشته براى رسالت بشر خلاف حکمت و عنایت است و فرشته فقط پیک خدا است نه این که صاحب شریعت باشد و با انسان ها به طور مستقیم ارتباط بر قرار کند. علاوه بر این ، فـرشـتـگـان صـلاحیت مظهریت تام حق را ندارند و قرب آنهابهحق ، براى کشف حقایق به نحو تفصیل به اندازه انسان نمى باشد.

در روایـت اسـت کـه ابـو جـهـل بـه پـیامبر (صلى الله علیه وآله ) گفت : اگر، وسفیر خدا بودى حتما فرشته اى همراهت مى فرستاد تا ادعاى تو را تصدیق کند، ما هم این فرشته را مـى دیـدیـم . رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه وآله ) درجـواب فـرمـود: اگر خدا بخواهد پـیـامبرى بفرستد که فرشته باشد، در این صورت شما نمى توانید او را ببینید و بر فـرض ، قـدرت دیـدن فرشته را پیدا کنید، خواهید گفت : آن ، فرشته نیست بکله بشرى مـانـنـد مـاسـت ، چون در این صورت ، لازم است به صورت انسانى بر شما ظاهر شود تا بـتـوانـیـد بـا او تـمـاس بگیرید و سخنش را بشنوید و مقصود او را بفهمید، و در غیر این صـورت از کجا مى فهمید که او راست مى گید؟ بلکه خداوند انسانى را به عنوان پیامبر انـتخاب مى کند و به او معجراتى مى دهد، که انسان هاى دیگرى که مانند او هستند به هیچ وجـه تـوانـایى انجام این معجزات دا ندارند، و این گواهى عملى خداوند بر پیامیر اوست . اگـر فـرشـتـه اى بـر شما ظاهر مى شد و معجزاتى انجام مى داد، از آن جا که ماهیتش به شما تفاوت داشت نمى توانستید باور کنید که این عجرات مستند به خدا، و خداوند با دادن این معجزات رسالت او ار عملا گواهى نموده است …

کـیـفـیـت نـزول فـرشـتـگـان بـر ولى امـر و تمثل آنها:

هر یک از فرشتگان ، دو گونه وجود دارند: یکى وجود نفسى ، که ذاتى حقیقى دارند و آن مـجـرد بـودن از مـاده جـسـمـانـى اسـت . و دیـگـرى وجـود اضـافـى اسـت ، کـه تمثل فرشته براى روح قدسى انسان ، به حسب قابلیت او مى باشد. آن چه مربوط به حـقـیقت فرشته است ، در فصل اول گذشا و اما آن چه در این جا مورد بحث خواهد بود، وجود اضـافـى مـلک اسـت کـه در ظـرف ذهـن و ادراک آدمـیـان تمثل مى شود.

عـلامـه کـبیر آیه الله سید محمد حسین طباطبائى – رضوان الله تعالى علیه – در این مورد کلامى لطیف دارند: ملائکه موجوداتى هستند که وجودشان منزه از ماده جسمانى است ، چون ماده جـسـمـانـى در مـعـرض زوال و فـسـاد و تـغـیـیـر اسـت و نـیـز کـمـال در مـاده تـدریـجـى اسـت ، یـعـنـى از مـبـدا سـیر حرکت مى کند، تا به تدریجبه غیب کمال برسد.

چـه بـسـا در بـیـن راه مـوانـع و آفـاتـى نـیـز بـرخـورد کـنـد و قـبـل از رسـیـدن به کمال خویش از بین برود، اما ملائکه این گونه نیستند.. هم چنین روشن مـى شـود وقتى در روایات از صورت و شکل و هیات هاى جسمانى ملائکه سخن به میان آمده اسـت ، از بـاب تـمـثـل اسـت و خـواسـتـه انـد بفرمایند: فلان فرشته طورى است که اگر اوصـافـش با طرحى نشان داده شود، به این شکل در مى آید. و به همین جهت انبیا و امامانى کـه فـرشـتـگـان را دیـده انـد، و گـرنـه مـلائکـه بـه صـورت و شکل در نمى آیند.

آرى ، فرق است بین تمثل و شکل گیرى ؛ تمثل فرشته به صورت انسان بدین معنى است که ملک در ظرف ادراک آن کسى که وى را مى بیند، به صورت انسان در آید. در حالى که بـیـرون از ادراک او، واقـعـیـت و خارجیت دیگرى دارد و آن عبارت است از: صورت ملکى . بر خـلاف شـکـل کـه اگـر فـرشـتـه بـه صـورت انـسـان مـتـصـور و متشکل شود انسانى واقعى مى شود، هم در ظرف ادراک بیننده و هم در خارج آن ظرف ، و چنین فـرشته اى هم در ذهن انسان فرشته است و هم در خارح ، و این ممکن نیست . در تفسیر سوره مـریـم گـفـتـیـم کـه خـداى سـبـحـان مـعـنـایـى را کـه مـا بـراى تـمـثـل ذکر کردیم تصدیق دارد، و در داستان مسیح و مریم مى فرماید: فارسلنا الیها روحنا فتمثل بشرا سویا که تفسیرش در همان جا گذشت .

و امـا ایـن کـه بـر سـر زبـان هـا افـتـاده و مـى گـویـند: ملک جسمى است لطیف ، که به هر شـکـل در مـى آیـد، مـطـلبـى اسـت کـه هـیـچ دلیـلى بـر صـدق آن نـیـسـت ، نه از عقل و نه از نقل . دلیل نقلى نیز نه از کتاب و نه از سنت معتبر، و این که بعضى ادعا کرده اند که مسلمین بر این مطلب اجماع دارند، چنین اجماعى در کار نیست .

و اگـر اجـمـاعـى هـم بـاشـد هـیـچ دلیـلى بـر حـجـیـت چـنـین اجماعى نداریم ؛ چون اجماع در مسائل اعتقادى مطرح نیست .

شـاهـد بـر مـطـلب فـوق آن اسـت کـه در روایـات آمـده اسـت کـه جـبـرئیـل در بـسـیـارى از مـواقـه بـه صـورت دحـیـه کـلبـى )  مـتـمـثـل مـى شـد و خـدمـت رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه وآله ) مـى رسـیـد، چـنـان کـه نـقـل شـده اسـت کـه امـام صـادق فـرمـود: روزى ابـوذر- رحمه الله علیه – بر حضرت رسـالت نـاه گـذشـت و جـبـرئیـل بـه صورت دحیه کلبى در خدمت آن حضرت به خلوت نشسته بود و سخن در میان داشت ؛ ابور گماه کرد که دحیه کلبى است وبا حضرت حـرف نـهانى دارد، بگذشت . جبرئیل گفت : یامحمد!اینک ابوذر بر ما گذشت و سلام نکرد، اگـر سلام مى کرد ما او را جواب سلام مى گفتیم ؛ به درستى که او را دعایى است که در مـیـان اهـل آسـمـان هـا مـعـروف اسـت ، چـون مـن عـروج نـمـایـیـم او وى سـوال کـن . چـون جـبـرئیـل بـرفت ، اوذر بیامد. حضرت فرمود که ؛ اى ابوذر! چرا بر ما سـلام نـکـردى ؟ ابـوذر گفت : چنین یافتم که دحیه کلبى نزد تو است و براى امرى او را به خلوت طلبیده اى ، نخواستم کلام شما را قطع نمایم .

حـضـرت فـرمـود: جـبـرئیـل بـود و چـنـیـنى گفت . ابوذر بسیار نادم و پشیمان شد حضرت فـرمـود: چـه دعـاسـت کـه خـدا را بـه آن مـى خـوانـى کـه جـبـرئیـل خـبـر داد کـه در آسـمـان هـا معروف است ؟ گفت : این دعا را مى خوانم :اللهم انى اسئلک الایمان بک ، و التصدیق بنبیک ، و العافیه من جمیع البلاء، و الشکر على العافیه ، و الغنى عن شرار الناس

پـس وجـود نـفـسـى فـرشته – که همان ذات حقیقى اوست – از حقیقت خود خارج نمى شود و ذات حـقـیـقـى او تـبـدیـل بـه انسان نمى گردد. چون لازم مى آید ذات یک شى ء به ذات شى ء دیـگـر قـلب شود، بلکه این حقیقت فقط در ظرف ادراک ، به صورت دحیه کلبى تـمـثـل یـافـتـه اسـت ، و در قـوه خـیـال آدمـى کـه خـود تـجـرد بـرزخـى دارد، مـطـابـق بـا احـوال نـفـسـانـى انـسـان ، مـتـمـثـل مـى شـود . پـس نزول و صعود فرشتگان ، نزول و سعود محسوس نیست ؛ زیرا در غیر این صورت لازم مى آیـد کـه خـداونـد مـتـعال – جل قدسه هم اوهام المتوهمین – در جهتى باشد که – طرف او سعود کنند، در حالى که خداوند از این گونه صفات منزه است .

امـام خـمـیـنـى (ره ) در ایـن زمـیـنـه مـى فـرمـاید: بدان که روح اعظم ، که خلقى اعظم از مملائکه الله ، یعنى در مرتبه اول از ملائکه الله واقع است و اشراف و اعظم از همه است ، و مـلائکـه الله مـجـرده قـطـان عـالم جـبـروت از مـقـام خـود تـجـافـى نکنند، و از براى آنها نـزول و سـعـود آن مـعـنـى کـه از بـراى اجـسـام اسـت مستحیل است ؛ زیرا که مجرد از لوازم اجسام مبر اسن و منزه است .

پـس تـنـزل آنـهـا- چـه در مرتبه قل یا صدر با حس مشترک ولى و چه در بقاع ارض و کـعـبـه و حـول قـبـر رسـول خدا (صلى الله علیه وآله ) و چه در بین المعمور باشد – به طـریـق مـلکـوتـى یـا مـلکـى اسـت ؛ چـنـان تـعـالیـدر بـاب تـنـزل روح الامـیـن بـر حـضـرت مـریـم (عـلیـه السـلام ) فـرمـایـد: فـتـمـثـل لهـا بـشـرا سـویـا.

چـنـان چـه بـراى اولیـا و کـمـل نـیـز تـمـثـل کـلکوتى و تروح جبروتى ممکن است . پس ، ملائکه الله و قوه و قدرت دخـول در مـلک و مـلکـوت اسـت بـه طـور تـمـثـل ؛ و کـمـل اولیـا را قـدرت بـر دخول در ملکوت و جبروت است به طور تروح و رجوع از ظاهر با باطن .

بـنـابـرایـن ، ظـهـور و تـمـثـل بـشـرى بـه صـورت فـرشـتـه ،: یـه فـرشـتـه اى بـه مـثـال انـسـان ، امـکـان دارد. و ایـن کـه جـبـرویـل بـه شـکـل و صـورتـى ، مـانند صورت دحیه کلبى در این عالم ظهور داشته است ، به این معنا نـیـست که جبرئیل در قالب بدن دحیه شد و حلول کرده است ، چنین نیست او به ماهیت انسانى یـا در قـالب و صـورت انـسـان در آیـد. ابـن فـارض نـیـز در اشـعـار خـویـش بـه تمثل جبرئیل به صورت دحیه اشاره کرده است :

۱-وها دحیه وافى الامین نبینا

بصورته ، فى بدء وحى النبوه !

۲-اجـبـرئیـل قل لى : کان دحیه اذ بدا

لمهدى الهدى ، فى هیئه بشریه ؟

۳-و فى علمه عن حاضریه مزیه

بماهیه المرئى من غیر مریه

۴-یرى کلکا یوحى الیه و غیره

یرى رجلا یدعى لدیه بصحبه

۱- مـتـوجه باشد، که در آغاز وحى نبوت ، جبرئیل امین به صورت دحیه کلبى با پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) ملاقات مى کرد.

۲- بـه مـن بـگـو: آیـه وقـتـى کـه جـبـرئیل براى پیامبر – که راهنماى راه هدایت است – به شـکـل بـشـرى جـلوه مـى نـمـود، حـقـیـقـتـا دحـیـه بـود (یـا جبرئیل به صورت دحیه تمثل کرده بود)؟!

3- و بـدون شـک عـلم رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه وآله ) دربـاره حـقـیـقـت و مـاهـیـتـى که جـبـرئیـل ، بـدان صورت دیده مى شد، نسبت به علم دیگران که ا ان را دحیه مى پنداشتند، داراى مزیت و برترى است .

۴- پیامبر (صلى الله علیه وآله ) جبرئیل را به صورت فرشته اى مى دیدند، که به او وحى مى کند، ولى دیگران او را به صورت مردى مى دیدند، که براى مجالست با پیامبر (صـلى الله عـلیـه وآله ) وى را بـه سوى خود فرا مى خواند(۳۳۴) . شایان ذکر است کـه عـیـن الفـاظ قـرآن مـتـجـیـد، وحـى اسـت ؛ نـه آن کـه بـر قـلب رسـول خـدا (صـلى الله عـلیه وآله ) القاء مى شد و آن بزرگوار به هر لفظى که مى خـواسـت تـعـبـیـر مـى نمود. و این مطلب از ضروریات دین و صریح قرآن کریم است :لا تـحـرک بـا لسـانـک لتـعـجـل بـه # ان عـلیـنـا جـمـعـه و قـرآنـه  در حال وحى با شتاب و عجله ، ربان به قرئت قرآن مگشاى ، که ما خود قرآن را جمع کرده و محفوظ داشته و بر تو فرا خوانیم .

پـیـامـبر گرامى اسلام ، چگونگى نزول وحى بر قلب مبارکش را در حدیث صحیحى که از وى روایـت شـده چـنـیـن توصیف نموده است : گاهى مانند آواز، زنگ آن را مى شنوم و چون قطع مى شود، مطالب را دریافته و مقصود را فهمیده ام ، و این سخت ترین انواع وحى است . و گـاهـى فـرشـتـه ، بـه صـورت شـخـصى در برابرم ظاهر مى شود و با من سخن مى گوید و هنگامى که مرا ترک مى گوید، آنچه گفته در قلبم محفوظ مى ماند.

عـایـشـه مـى گوید: در یک روز خیلى سرد، پیامبر را دیدم که وحى بر او فرود آمد، و پـایـان یـافـت و از پـیـشـانـى پـیامبر (صلى الله علیه وآله ) عرق فرو مى ریخت . گـاهـى سـنـگـینى وحى در این حالت به حدى مى رسید که اگر پیامبر (صلى الله علیه وآله ) سـوار مـرکـب بـود، مـرکب زانو مى زد و بر زمین مى نشست . یکبار وحى در حالى به پـیـامـبـر نـازل شـد کـه زانوى مبارکش بر روى زانوى زید بن ثابت بود، و آن چنان بر زانـوى زید سنگینى مى کرد که گویى مى خواست آن را متلاشى کند. ظاهرا این نوع وحى بلاواسطه صورت مى گرفته است

.حالت دوم وحى ، کم فشارتر و سبک تر بود، نه صدایى شنیده مى شد و نه از پیشانى پـیـامـبـر (صـلى الله عـلیه وآله ) عرق مى ریخت ، و چون میان القا کننده و پذیرنده ، یک مـشـابـه شـکـلى وجـود داشـت ، هم کار فرشته امین وحى آسان بود و هم پیامبر (صلى الله علیه وآله ) به آسانى وحى را مى پذیرفت .

و از آیـات و روایـات چـنـیـن اسـتـفـاده مـى شـود، کـه رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه وآله ) بـه صـورت واقـعـى جـبـرئیـل را هـم دیـده اسـت ، چـنـان کـه مـضـمـون ایـن روایـت مـویـد آن اسـت کـه : جـبـرئیـل (عـلیـه السـلام ) بـه صـورت دحـیـه کـلبـى نـازل مـى شـد، تـا ایـنـکـه روزى پیامبر (صلى الله علیه وآله ) به او فرمود: مى خواهم صـورت واقـعـى تـو را بـبـیـنـم ، جـبرئیل ، ایژبتدا ابراز مى دارد که شما طاقت ندارید! حـضـرت مـوافـقـت مـى کـنـد، و سـرانـجـام بـه صـورت حـقـیـقـى خـود، ظـاهـر مـى شـود و رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) با دیدن او، غش مى کند.

درایـن جـا مـمـکـن کـه ایـن سـوال مـطـرح اسـت ، کـه مـگـر مـقـام جـبـرئیل از مقام پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله ) بیشتر بود که حضرت با دیدن او از خـود بـیـخـود شد؟ اجمالا باید گفت که رسول اکرم (صلى الله علیه وآله ) داراى دو بعد وجـودى بـود: بـعـد بـشـرى او، کـه در عـالم مـلک و طـبـیعت است ، لذا وقتى صورت واقعى جـبـرئیـل را مـى بـیـنـد مـدهـوش مى شود. و دیگرى بعد ملکوتى وى است که وقتى در عالم مـلکـوت سیر مى کند، جبرئیل قدرت همراهى با او را نداشته و عرض مى کند من دیگر نمى تـوانـم هـمـراه شـمـا بـیـایـم . لذا بـه تـعـبـیـر الهـى قـمـشـه اى صـورت مـلکـوتـى جبرئیل جسم ناسوتى حضرت رسول (صلى الله علیه وآله ) را مدهوش کرد.

هـمچنین آیات مربوط به قاب قوسین و ماجراى نعمت دلالت دارد، بر این کـه رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه وآله ) دوبـار، چـهـره واقـعـى جبرئیل را دیده است .

بـنـابـرایـن ، رسـول خـدا (صـلى الله عـلیه وآله ) فرشتگان را در صور مثالى و نورى مـشاهده مى فرمود. اما با دقت در آیات و روایات مربوط به این مساله ، به حقیقت مى رسیم کـه مـشـاهـده فـرشتگان در صورتهاى مثالى به دو صورت بوده است : در بعضى موارد، فـرشـتگان مثالى و نورى را با همان صور نورى و مثالى مشاهده مى فرمود؛ و در بعضى مـوارد، مـلائکـه مـقـرب و فـرشـتـگـان بـالاتـر را در تمثل هاى نورى و مثالى مى دید. حضرت امام خمینى (ره ) در این زمینه مى فرماید:

جـبـرائیـل دوبـار در قـالب مـثـالى بـراى رسـول الله ظـاهـر شد، و آن حضرت دید که جـبـرائیـل تـمـام خـاور و بـاخـتـر را پـر کـرده و بـه هـمـراه رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه وآله ) در شـب مـعـراج تـا عـالم عـقـل و مـقـام اصـلى بـالا رفـت ، تـا آنـکـه رسـول هـاشـمـى از مـقـام جـبـرائیـل بـه مـقـامـات دیـگـر – تـا آنـجـا کـه خـدا خـواسـتـه بـود – عـروج کـرد و جبرائیل در مقام پوزش از این رفیق نیمه راه عرض کرد:

اگر بند انگشت برتر پرم
فروغ تجلى بسوزد پرم

فرشتگان وسایط در تدبیرند:

شـکـى نـیست که موثر در وجود، موجودى جز خدا نیست و موجد حقیقى نیز جز او نخواهد بود؛ خداوند در نظم و تدبیر عوالم ، از مخلوقات مستغنى بوده و از معاونت فرشتگان بى نیاز است تبارک الذى بیده المالک  اما خداوند بخشى از امورات عالم هستى را به آنها سپرده است چنان که در آیه : فالمدبرات امرا که – مدبران امـور سـوگـند یاد شده به نظر مشهور آنها همان فرشتگانى هستند، که امور جهان را تدبیر مى کنند. ولى با مساله توحید وبوبى منافات ندارد؟

پـاسـخ آن اسـت کـه : اگـر فـرشـتـگـان استقلالى در تاپیر داشتند، با توحید ربوبى قـابـل جمع نبود، اما مى دانیم آنهامجریان فرمان الهى هستند و موکلان امور به اراده و مشیت خـداونـد مـى بـاشـنـد، لذا هر فعلى از ملائکه صادر شود اولا و با لذت از طرف خداست ، ولى ثانیا و بالعرض منتسب به فرشتگان است ، مانند نور خورشید که در آیه مى افند، بـه طـور حـقـیـقـى و با لذت از خورشید است ، مانند نور خوسید که در آینه مى افتد، به طـور حـقـیـقـى و با لذت از خورشید است ، ولى بالعرض و به طور مجازى به آینه نیز نـسـبـت داده مـى شـود. هـم چـنـیـن مـانـنـد هـر عـمـلى کـه از چـشـم و گـوش و خـیـال و وهـم و ایـر قـواى نـفـس نـاطـقـه انـسـان سـر مـى زنـد اولا و نـیـسـت که فرشتگان مـسـتـقـل از خـدا باشند، بلکه خداوند به کارهاى فرشتگان را به طور مجازى به خداوند اسـناد داد بلکه این اسناد حقیقى است و آنهامظهر فاعلیت الهى هستند و از اسماى فعلیه حق مـى بـاشـند. از این رو فرشتگان نیز هرگز خود را معاون و شریک در کار خدا نمى دانند، بـلکـه هـمـه بـه امر تکوینى و افاضه حق در تدبیر امور عالم کار مى کنند. چنان که در خـطبه اشباح حضرت امیر – سلام الله علیه – پس از ابیان او صافى از طبقات فرشتگان مى فرماید:

لا یـنتحلون ما ظهر فى الخلق فى صعنه ، و لا یدعون انهم یخلقون شیئا معه مما انفرد بـه  فـرشـتـگـان هـیچ چیز از سنع خداوندى را که در کارگاه آفرینش ظاهر گـشـتـه ایـن ، بـه خـود نـمـى بـنـدند؛ و مدعى هم نیستند که چیزى از موجودات را که تنها خداوند آفریده ، آنها حلق کرده اند.

هـمـان طـورى که گفته مى شود در عسل شفاست : فیه شفاء للناس  هیچ مـنـافـاتـى نـدارد کـه شـفـا دهنده فقط خدا باشد؛ زیرا خداوند از زبان ابراهیم ، قهرمان تـوحـیـد چـنـین مى گوید: و اذا مرضت فهو یشفین  ؛ هم چنین هیچ منافاتى نـدارد کـه بـگـویـیـم نـدبـیـد امـور بـا فرشتگان مدبر و خداوند است ،با توضیحى که گذشت .

مـفـسـر کبیر مرحوم علامه طباطبائى مى فرماید: به طورى که از آیات قرآن کریم استفاده مـى شـود، فـرشـتـگـان در صـدور موجودان از ناحیه تعالى و باز گشت آنها به سوى او واسـطـه بـیـن خـدا و خـلق هـستند، آنهااسبابى هستند براى حدوث حوادث . اما مافوق اسباب مادى جارى در عالم ماده ، که کاربرد شان تا وقتى است ، مرگ نرسیده و موجود به نشئه دیگر منتقل نشده است ، چون بعد از مرک و انتقال ، دیگر اسباب مادى سببیتى ندارند.

اما نقش فرشتگان در مساله باز گشت انسان ها به سوى خدا، یعنى وساطت آنهات در تمام مـوارد ذیـل اسـت : حـال ظـهـور نـشـانـه هـاى مـرگ ، قـبـض روح ، سـوال و جـواب و ثـواب و عـذاب عالم قبر، مرگ تمام انسان ها در نفخه صور، زنده شدن آنان در نفخه دوم و حشر آنان و ارائه نامه اعمال و وشع میزان ها، و رسیدگى به حساب و یوق دادن اهل بهشت و دوزخ به جایگاه خود. آیات و روایاتى که بر این وساطت دلالت مى کـنـد بـسـیار است ، و احتیاجى به ایراد آنهانیست ؛ روایات وارده در این مساله نیز از ناحیه رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و ائمه معصومین (علیه السلام ) بیش از آن است ؟ به شمار آید.

و هـم چـنـیـن وسـاطـت فـرشـتـگـان در مـرحـله تـشـریـع دیـن ، یـعـنـى نـازل شـدن و آوردن وحـى و دفـع شـیـطـان هـا از مـداخـله در اان ، و یـارى دادن بـه رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و نیز تایید مومنین ، و پاک نمودن آنان از راه استغفار، و طلب مغفرت از خدا براى آنان ، جاى تردید و بحث نیست .

اما وساطت آنهادر تدبیر امور این عالم نیز لازم وضرورى است ؛ با این که هر امرى براى خود سببى مادى نیز دارد، ولى قرآن کریم به طور مطلق نازعات و ناشطات و سابحات و سابقات و مدرات را به فرشتگان نسبت داده است .

هـم چـنـین از آیه جاعل الملائکه رسلا فهمیده مى شود که فرشتگان فقط خـلق شـده انـد، بـراى وسـاطـت بـیـن خـدا و خـلق و اجراى دستورهاى خدا ردد ماین خلق و این وسـاطـت بـراى فـرشـتـگان جز و سنت قطعى الهى است و چنینى نیست که مثلا خداى تعالى گـاهـى او امـر خـود را بـه دسـت ایـشـان جـارى سـازد و گـاهـى هـمـانـامـر را بدون وساطت فـرشـتـگـان انجام دهد؛ چون در سنت خداوند متعال تهاختلافى هست و نه تخلفى . چنان که فـرمـوده : ان ربى على صراط مستقیم  ونیز فرمود: فلن تجد لسنت الله تبدیلا.

از جـمـله وسـاطـت هـاى فـرشتگان این که بعضى از آنان مقام بلندترى دارند و امر خداوند متعال را دریافت مى کنند و به فرشتگان تحت فرمان خود مى رسانند و در تدبیر بعضى امـور آنها را بر کار مى گیرند. وساطت فرشتگان مراتب بالا در واقع بین منحق تعالى و فـرشـتـگـان مـراتـب پـایـیـن تـر از خـود خـواهـد بـود؛ مـثـل نـقـشـى کـه مـلک المـوت و مـساله قبض ارواح دارد که فرشتگان تحت امر خود را براى گـرفـتـن ارواح انسان ها مامور مى کند. خداوند از زبان خود آنان این وساطت را حکایت کرده اسـت : و مـا مـنـا الا له مـقـام مـعـلوم  و نـیـز فـرمـود: مـصـاع ثـم امـیـن  و نـیـز فـرمـود: حـتـى اذا فـزع عـن قـلوبـهـم مـاذا قـال ربـکـم قـالوا الحـق  فـرشـتـگان که از طرف خداوند واسطه بین خود و حـوادثیند؛ یعنى قرآن ملائکه ا سلسله اساببى معرفى کرده اسن که حواث مستند به آنان اسـت و اسـتـنـاد حـوادث بـه مـلائکـه منافات با اى نمعنا ندارد که حوادث مستند به اسباب قـریـب و مـادى نـیـز بـاشـد؛ بـراى ایـن کـه سـبـبـیـت مـلائکـه و اسـبـاب مـادى در طول هم هستند، نه در عرض هم ؛ به این معنا که سبب قریب علت پیدایش حادثه است ، و به سـبب بعید علت پیدایش سبب قریب است . هم چنان که منافات ندارد که در عین استناد حوادث به ملائکه و اسباب مادى به خداى تعالى نیز استناد دهیم ، چون تنها رب عالم او است .

بـنـابـراین سببیت طولى است نه عرضى و استناد آنها به اسباب طبیعى منافات ندارد. از این رو، خداوند متعال هم اسباب طبیعى و ظاهرى حوادث را تصدیق فرموده ایت و هم وساطت و نـقـش فـرشـتـگـان را مـوثـر دانـسـتـه اسـت . امـا هـیـچ یـک از اسـبـاب در قبال خداوند استقلال ندارند، تا رابطه خدا با مسیى آنها قطع باشد و ما نتوانیم آن مسبب را هـب خـداى تـعالى استناد دهیم . همان طور که ثنویه پنداشته اند و چنین گفته اند: خداى تـعـالى تـدبـیـر امـور عـالم را بـه فـرشـتـگان مرقرب داگذار کرده ؛ ولى قرآن کریم استقلال هر چیز را از هر چهت نفى کرده ، پس هى موجودى مالک چیزى نیست ، نه مالک خودش و نه مالک نفع و ضرر و مرگ و حیات خود.

در اسباب طولى استناد موجودات به اسباى ، طورى است که هر یک بر دیگرى مترتب است و هـمـه اسـبـاب بـه خـداى سـبـحـان مـنـتـهـى مـى شـود؛ مـثـل کـتـابـت کـه انـسـان آن را بـا دسـت خـود بـه وسـیـله قـلم انـجـام مـى دهـد و ایـن یـک عـمـل هم استناد به قلم دارد، و هم استناد به دست و در مجموع استناد به انسان نیز دارد که بـا دسـت و قـلم کـتـابـت را انـجـم داده اسـت . هـر چـنـد سـبـب مـسـتـقـل و فاعل حقیقى این عمل خود آدمى است ولکن این باعث نمى شود که ما نتوانیم آن را هب دسـت و قـلم نـیـز اسـتـنـاد دهـیم ؛ زیرا هم یم گوییم فلانى چقدر خوب مى نویسد و هم مى گـویـیـم دست و پنجه اش نریزد که چنین هنرى از خودنشان مى دهد و هم خود او مى گوید: این قلم خوب مى نویسد.

طـبـق بـیـان فـوق ، مـنـافـات نـدارد فـرشتگان هم واسطه در تدبیر باشند و هم دایما در حـال عـبـادت و تـسـبـیـح و سـجده باشند چنان که از کلام خداى تعالى استفاده مى شود که بعضى از فرشتگان را اى همه آنان در حال عبادت اند یا مانند آیه :عنده لا یستکبرون عن عبادته و لا یستحسرون ، یسبحون اللیل و النهار لا یفترون  و مانند آیه ان الذین عند ربک لا بستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون

فرشتگان واسطه هاى نزول نعمات الهى اند

شکى نیست که خداند متعال پس از اعطاى نعمت وجود به انسان نعمت ها زیاد دیگرى نیز به او عطا نموده است ، انسان باید تلاش کند تا نعمت هاى الهى را به جا بیاورد و هم چنین در بـرابـر ایـن نـعـمت هاى بزرگ و بسیار خود را موظف بداند که ازز دستورهاى صاحب نعمت اطاعت نماید.

ابـر و بـاد و مـه و مـخورسید و فلک در کارند
تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى

چنان که مطلب فوق در این آیات مطرح شده است :یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم مـن نـفـس ‍ واحـده اى مردم ! از عذاب خداوند بپرهیزید که همه شما را ازیک تن آفرید.

یـا ایـهـا الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم تتقون اى مردم !پروردگار خود را پرستش ‍ کنید که شما و پیشینیان را آفرید تا پرهیزگار شوید.

روشـن اسـت کـه در ایـن دو آیـه نـعـمـت آفرینش و وجود که بزرگ ترین موهیت الهى است ، مـطـرح شـده اسـت ، نـا هر کس به توجه به خلقت و آفرینش خویش ، به آفریدگار خود رهنمون شود و فقط او را مورد ستایش قرار دهد. و در آیه بعد به نعمات دیگرى چون زمین و آسمان و باران و خوردنى ها اشاره کرده است :

الذى جـعـل لکـم الارض فـراشـا و السـمـاءبـنـاءو انـزل مـن السـمـاء مـاء فـاخـرج بـه مـن الثمرات رزقا لکم فلا تجعلو الله اندادا و انتم تـعـلمـون آن خـداى کـه زمین را بستر شما قرار داد و آسمان ا چون سقفى بر بـالاى سـر شما قرار داد و از آسمانى آبى براى شما فرو فرستاد و به وسیله آن میوه هـا را پـرورش داد، تا روزى شما باشد؛ پس براى خدا شریک هایى قرار ندهید در حالى که مى دانید.

بـا ذکـر ایـن مـقـدمـه کـوتـاه بـایـد گـفـت که هر یک زا نعمت هاى بى پایان الهى ، بلکه کارهایى که در نظام تکوین صورت مى گیرد، به واسطه و کمک فرشتگان صورت مى گـیـرد. چـنـان کـه امـام زیـن العـابـدیـن (عـلیه السلام ) در بخشى از دعهاى سوم صحفیه سجادیه به درگاه الهى عرضه مى دارد:

و خـزان المـطـر، و زواجـر السـحـاب ، و الذى بـصـورت زجـره یـسـمـع زجـل الرعـود، و اذا سـبـحـت به حفیفه السحاب التمعت صواعق البروق ، و مشیعى الثلج و البـرد، و الهـابـطـیـن مـع قـطر المطر اذا نزل ، و القوام على خزائن الریاح ، و الموکلین بـالجـبـال فـلا تـزول ، و الذیـن عـرفـتـهـم مـثـاقـیـل المـیـاه ، وکـیـل مـاتـحویه لواعج الامطار و عوالجها (الهى درود و رحمت فرست ) بر فرشتگانى که ابرها را به هر جانى مى گشانند، و بر آنان که صداى راندن آنها بانگ رعدها شنیده مـى شـود و زمـانـى کـه ابـرهـاى خروشان با راندن آنان به شنا در آیند، شعله اى برق بدرخشد. و بر فرشتگنى که همراه برف و تگرگند، و آنان که با دانه هاى باران به وقـت بـاریـدن فـرود مـى آیـنـد، و فـرشـتـگـانـى کـه بر خزانه هاى بادها زمامدارانند، و فـرشـتـگـانـى کـه بـر گـوه هـا مـوکـلنـد تـا از هـم نـپاشند، و بر فرشتگانى که مقدار ثقل آبها و پیمانه باران هاى سخت و رکبارها را به آنان شناسانده اى .

در این جلات زیباى امام سجاد (علیه السلام )؟ سخن از باد و باران و ابر و رعد و برق و بـرف و تـگـرگ و کـوه هـاسـت ، هـر یک از آنها در پوتو وجود فرشتگان منشا وجود آثار زیادى هستند، که شرح هر یک از آنها در مجال نمى گنجد براى نمونه به ذکر چند روایت بسنده مى کنیم .

حضرت على (علیه السلام ) مى فرماید: هیچ دانه اى از باران نمى بارد مگر به توسط پـیـمـانه اى در دست فرشته اى است ، نازل شود. فقط در روز نوح نبى (ع ) که به خود آب فـرمـان داده شـد و آب بـر خـزانـه دادان طـغـیـان کـرد، و ایـن اسـت قـول خـداونـد تـعـالى کـه : چون آب طغیان کرد و رو به فزونى نهاد. البته گفتنى است که مراد حضرت از پیمانه دست فرشتگان ، پیمانه متعارف نیست .

جـابـر از حـضرت از باقر (علیه السلام ) خهعروایت مى کند: چون خورشید بر آید با آن چـهـار فـرشـتـه بـاشـد: یـکـى فـریـاد مـى کـنـد کـه اى اهل خیر! اعمال نیک خود ا کامل و تمام نمایید، و سعادت ابدى برشما بشارت باد. دیگى مى گوید: اى اهل شر! از کار زشت دست بکشید و پیرامون آن کمتر بگردید.

سـومـى صدا مى کند: پروردگار!به مردم نیکو کار که انفاق مى کنند مزید نهژعمت و به اهل بخل ، نیستى و نابودى بده و فرشته چهارم خورشید را آب پاشى مى کند و اگر چنان نبود زمین از شدت حرارات سوخته مى شد .

در تـوضـیـح ایـن حدیث شریف لازم است به نکاتى چند اشاره شود: با توجه به این که سـطـح خـارجى خورشید داراى چند هزار درجه حرارات است و مرک آن حدود هفتاد میلیون درجه حـرارات اسـت ، مـى تـوانـیـم بـه خـوبـى حـدس بـزنـیـم که طبعا سوخت این بخارى محیر العـقـول نـیـز لازم اسـت ، پر استقامت ترین سوخت هاى جهان باشد که هر در آهرین بسوزد به ماده دیگرى تبدیل مى شود. و این ماده قاعدتا ساده ترین اتم هاى جهان یعنى هیدروژن و در درجـه دوم هـلیـوم اسـت ، و ایـن سـوخـت مـانـنـد سـایـر سـوخـت هـاى هـر انـدازه مـسـتعل تر گردد ایجاد حرارت بیشتر مى کند و هب همین نسبت عمرش نیز کمتر مى شود. لذا بـراى جـلوگیرى از این حادثه باید از آب استفاده شود، تا از حرارت و نقصان آن بکاهد .باران هاى متناوبى که بر چهره خورشید على الدوام در جریان است توسط تلکسوپ نیز دیـده شـده اسـت. چـنـان کـه دونالد منزل منجم شهیر آمریکایى در کنفرانش منجمان اظـهـار داشـت : اخـتـلاف اشـکـالى کـه در تکه هایى که چهره خورشید نمودار است به علت بـاریـدن بـاران هـاى شدیدى است ، که على الدوام بر آن مى بارد. سپس فیلمى را که از خورشید گرفته بود، نشان داد و نمایندگان منجمان در آن مشاهده کردند که بارانى سخت از ارتفاع هشتاد هزار کیلومتر بر خورشید مى بارد.

عـزرمـى مـى گـویـد: خـدمت امام صادق (علیه السلام ) در حجر تحت میزاب نشسته بـودم ، مـردى بـا مـردى دیگر در مخاصمه بودند، یکى از آن دو به دوست خود گفت : به خـدا سـوگـنـنـد کـه تـو مـحـل وزیـدن بـادهـا را نـیـم دانـى و چـون کـلام ایـشـان بـه طـول انـجـامـیـد، حـضـرت صـادق (عـلیـه السـلام ) فـرمـود: مـگـر تـو یـم دانـى کـه مـحـل وزش بـا کـجـاسـت . عـرض ‍ کـرد: نـه ، لکن شنیده ام که مردم چنین مى گویند. شامى مـحـبـوى اسـت ، هـر وقـت کـه خـدا اراده کـنـد چـیـزى از بـادهـا بـفـرسـیـد پـس آن بـاد شـمال است ، یا صبا، پس آن باد سباست ، یا دبور، پس آن باد دبور است . سپس فرمود: علامت و نشانه این حرف آن است که این رکن را در تابستان و زمستان و روز و شب متحرک مى بینند.

در اى نزمینه هم روایات بسیارى در کتب روایى و تفسیر وارد شده است ، ولکن باید توجه داشـت که تدبیر اجراى چنین عواملى در امور فوق ، توسط فرشتگان منافاتى با گفتار دانـشـمـنـدان نـدارد. حـکـیـم مـتاله و عارف صمدانى مرحوم الهى قمشه اى در این رابطه مى فرماید:

ایـن سـخنان ابدا ممخالفتى با گفتار دانشمندان ندارد؟ رعد و برق و صاعقه را در نتیجه تـجـاذب ابـرى مـیـدانـنـد که مجاور زمین بوده و الکتریسته منفى را از زمین گرفته و ابر بـالاى آن کـه داراى الکـتریسته مثبت است در نتیجه یک دیگر را جذب خواهند کرد و جذبشان مـوجـب صـداى رعـد وشـعـله صـاعـقه و نور برق مى گردد؛ زیرا انبیا و اولیاى حق ، تمام قـواى بـى نـهایت عالم را تحت فرمان خدا و داراى شعور و آگاهى مى دانند، و قواى مامور خـدا را در نـظـم عـالم فـرشـتـه خـوانند، پس ‍ فرشته به زبان انبیا و اولیا تمام قواى روحانى و جسمانى عالم است .

فـرشـتـه وحـى از قـواى روحـانـیـاسـت و فـرشـتـه رعد و برق و باران و برف از قواى جسمانى ، یعنى تعلق به عالم اجسام بوده و به کار انتظام عالم جسمانى مامر خدایند. پس عـلمـاى فـیـزیـک راجـع به زلزله و رعد و برق و صاعقه و یا جاذبه زمین و کرات و غیره تعبیر به قوه جاذبه الکتریسه و انواع گازها کرده اند، باید بدانند همین قواى عالم که هـمـه بـه امـر خـداى عـالم بـه کار مشغول اند، در واقع در پوتو وجود فرشتگان الهى و قـواى روحـانى موثرند، هر چند متعلق به اجسام باند و به اعتبار تعلق به جسمى داشتن اسم آن را جاذبه و الکتریسته و غیره گذارند.

پس اسان انبیا که قواى عالم را تعبیر به فرشته مى کنند و لسان علماى علم الاشیاءک ار آن تـعـبـیر به قوه مى کنند اختلاف اصلا ندارند، و ار گویند: چرا دراصطلاح آنهااختلاف اسـت ؟ گوییم : چون رسولان حق مامورند که خلق را هب سوى خدا دعوت کنند و مردم عالم را به آفریننده خود آشنا سازند و شناساى حقیقت الهیه و با معرفت و ایمان به خداى عالم و یـگـانگى و اوصاف کمال و جمال و جلال او گردانند، که در نیجه ایمان به خدا خلق روح بـزرگ بـى نـهـایـن و قـدرت و هـمت بلند یابند، و روح پاکشان براى عالم ابد مناسب و مـسـتعد سعادت و کمال بى حد نهایت گردد. و علاوه در عالم دنیا هم در اثر ایمان به خداى عالم در خلق روح عطفه و مهر و محبت و صفا و دوستى و احسان پدید آید و روح خشم و غضب و خود خواهى و طلم نابود گردد، تا در نتیجه هم روحشان سعادت ابد آخرت یابد و هم در عالم جسم تمدن عالى انسانى با عاطفه و محبت که اساس آسایش بشر است و بهترین مدنیت و نشاط بخش ترین زندگانى است بدان تامل شوند.

امـا عـلمـاى (طـبـیـعـى ) چـون بـراى تـحـقـیـق و جـسـت و جـوى عـلل و اسـبـاب طـبـیـعـى اشـیـا هـستند و به امر تکوینى حق براى تعلیم و ارشاد مردم به عـلل طـبـیـعـى اشیا مامورند و کشف آثارى که خدا در اشیا براى معاش دنیاى بشر قرار داده بنمایند. لذا از آثار و مبادى قواى عالم اجسام تعبیر به قوه مى کنند و البته هر که الهى اسـن مـى دانـد کـه سـطـان عـالم وجـود، خـداسـت و قـواى منظم علم همه حزب او و فرشتگان مـامـوران حـق هـسـتـنـد، ذان احـدیـث – عـز سـلطـانـه – بـا تـمـام ایـن علل و اسباب و قوه ، تمام امور را به قبضه قدرت بى یهایت خود گرفته است : و لا حول و لا قوه الا بالله العى العظیم  .

مـلاصـدرا مى گوید: هر فرشه اى از جنس آن چیزى است – با فرمان خداوند آن را تدبیر مـى نـمـایـد و حـرکـت مـى دهد، پس ‍ فرشته بادها از نوع بادها، فرشته باران ها از نوع بـاران هـا، و فرشته ۸ کوه ها از نوع کوه ها، و هم چنین فرششته آتش و هوا و آب و زمین ، تـمامى از نوع صنم او (رب النوع ) نامیده شده است ، به نام او هستند… خداوند برخى از فـرشـتـگـان را در آنـچه به غذا و رشد و تولید انسان مربوط مى شود، گماشته است ، چون هر یک از اجزاء بدن انسان تغذیه نمى کند جز آن که به آن جزء دست کم هفت فرشته گماشه است … .

فرشتگان بلا و رحمت :

از آیـات و روایـات اسـتـفـاده مـى شـود کـه فـرشـتـگـانـى اسـت کـه بـعضى از آنها مامور نزول بالا و عذاب قوم لوط در قرآن کریم چنین آمده است :

و لمـا جـاءت وسـلنـا ابـراهـیـم بـالبـشـرى قـالوا انـا مـهـلکـوا اهـل هذه القریه ان اهلها کانوا ظالمین  … و چون فرستادگان ما براى ابراهیم بـشـارت آوردنـد، گـفـتـنـد: مـا (بـه امر خدا) اهل دیار را که قوى ستمکارند، هلاک مى کنیم . ابـراهـیـم به فرشتگان گفت : لوط (که بنده صالح موحد پاکى است ) در این دیار است . پـاسـخ دادنـد کـه مـا بـه احـوال آن که در این دیار است آگاه ترین ، او را با خانواده اش نـجـات مى دهیم ، جز زن وى که در میان اهل هلاکت باقى خواهد ماند. و چون فرشتگان ما نزد لوط آمـدنـد از دیـدن آنـهـا (کـه بـه صـورت جـوانـانـى زیـبـا متمثل شده بودند) اندوهگین شد، گفتند: هیچ بیمناک و غمگین مباش که ما تو و خانواده ات را را نـجـات مـى دهیم ، جز زنت که در میان آن قوم بافى خواد ماند. ما به دستور خداوند بر اهـل ایـن دیـار کـه فـاسـق و بـدکـارنـد، از آسـمـان عـذابـسـى سـخـت نـازل مـى کـنیم . همانا از دیار لوط آثار خرابى و عذاب را به جا گذاشتین ، تا نشانه و آیتى روشن براى عبرت عاقلان و خردمندان باشد.

و نـیـز خـداونـد در آیـانـى دیـگـر نـزول فـرشـتـگـان رحـمـت کـه بـه ابـراهـیـم خلیل (علیه السلام ) بشارت فرزند را دادند، چنین مى فرماید:

و بـنـدگـانـم را از فـرشتگانى مهمان ابراهیم آگاهى ده ، زمانى که آنان بر ابراهیم وارد شـدنـد و گـفـتند: سلام . ابراهیم گفت : ما از شما بیمناکیم . ش گفتند: هیچ مترس ؟ ما آمـده ایـم تـو را بـه فـرزندى دانا از جانب خدا بشارت دهیم . ابراهیم گفت : آیا مرا در این سـن پـیـرى بشارت فرزند مى دهید؟!مشانه این مژده چیست ؟ گفتند: ما تو را به حق و حقیقت بـشـارت دادیم ، و هرگز از لطف و عنایت خداوند ناامید مباش . ابراهیم گفت : آرى ! بر جز مردم گمراه کسى از لطف و رحمت خدا هرگز ناامید نمى شود .

و نیز مى فرماید:

ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علهیم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التى کنتم توعدون  آنان که گفتند: بدون شک پروردگار مـا، خـداى یـکـتـاسـتـو بـر اى ایـمـان ، پـایـدار مـانـنـد، فـرشـتـگـان رحـمـت بـر آنـهـا نـازل مـى شـونـد و بـشارت مى دهند که دیگر هیچ ترس و حزن و اندوهى از گذشته خود نداشته باشید، و شما را به همان بهشتى که (انبیاء) وعده دادند، بشارت باد.

نزول ملائکه بر مومنان اختصاص به حال احـتـضـار و مـرگ آنـهـا نـدارد، چـه ایـن کـه اخـتـصـاص بـه حال برزخ و قیامت هم نخواهد داشت ، بلکه در تمام شئون زندگى آنها جلوه مى کند؛ زیرا کـسـانـى کـه زنـدگـى و مـرگ آنـهـابـرا خـداسـت ، هـمـیـن نزول فرشتگان رحمت ، موجب آرامش آنان خواهد بود.

قـرآن کـریـن انـسـان را از سـریـق تـفکراتش مى پروراند و فرشتگان هم از تعالى فکر انـسـان حـمـایـت مى کنند. اگر فرشتگان با جلب عنایات و رحمت خداوند سبحان ، از انسان حـمـایـت و پـیـشـتـیـبـانـى نـکـنـنـد، زنـدگـى او از اضـطـراب و نـاامـنـى و بـلکـه عوامل هلاکت و نابودى در امام نخواهد بود. بنابراین قسمتى از امنیت انسان مرهون عنایت حق و همایت فرشتگان است .

و رسـلک مـن المـلائکـه الى اهـل الارض بـمـکـروه مـایـنـزل مـن البلاء و محبوب الرخاء الهى ، درود فرست بر فرشتگانى که به دستور تو بر عاصیان و مجرمان بلا آرند و براى دوستان و عاشقانت رحمت .

فرشتگانى کاتب اعمال :

از دیـگـر وظـایـف فـرشـتـگـان ، ثـبت تمام اعمال بندگان خداست . و دبون تردید خداوند مـتـعـال قبل و بهتر از هر کسى شاهد و ناظر اعمال بندگان است ، لکن براى این که انسان بـیـشـتـر مـراقـب خـود بـاشـد و احـسـاس مـسـوولیـت زیادترى کند، مراقبان بسیارى بر او گماشته که یک گروه مهم از آنان فرشتگان مى باشند. چنان که مى فرماید:

۱-و ان علیکم لحافظین # کراما کاتبین # یعلمون ناتفعلون  البته از جانب خـداونـد مـحـافـظـان و نـگـهانانى بر شما گمارده شده اند، محافظانى که در پیشگاه حق محترم و مکرمند و پیوسته اعمال شم را مى نویسند، و از آن چه مى کنید با خبرند.

۲-ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید هیچ سخنى (انسان ) نمى گوید، مگر این که در آن هنگام فرشته اى در کنار او، مراقب و آماده است .

۳-ان رسـلنا یکتبون ما تمکرون  همانا رسولان ما هر آن چه فریب کارى مى کنید، مى نویسند.

۴- اذ یـتـلقـى المـتـلقـیـان عـن المین و عن الشمال قعید؛ به خاطر بیاورید هنگامى را که دو فرشته راست و چپ که ملازم شما هستند، اعمالتان را ثبت مى کنند.

مـرحـوم سـیـد عـلیـخـان مـدنـیـبـه نـقـل از تـفـسـیـر صـافـى روایـت مـى کـنـد: کـاتـبـان اعمال زمانى که حسنات بندگان را ثبت کنند، با خوشحالى صعود مى کنند و در حالى که شـادمـان و مـسـرورنـد، آنهارا بر پروردگارشان عرضه مى دارند، و چون گناهى را ثبن کـنـنـد بـا اکـراه و حـزن بـالا مـى رونـد، پـس خـداونـد – عـزوجـل – مـى فـرمـایـد: گـویـیـد بـنـده ام چـه کـرده اسـت ؟ سـاکـت مـى مـانـنـد و چـون سـوال سـه مـرتـبـه تـکرار شود، مى گویند: بار خدایا!تو بر گناهانت ستارى ، و به پـوشیدن عیوب نیز امر فرموده اى . پس عیب هیا بندگانت را بپوشان ، و تو بسیار غیب و نهانى ها هستى بدین جهت این فرشتگان کرام کاتببن نامیده شده اند.

از حضرت موسى بن حعفر (علیه السلام ) سوال شـد: دو فـرشته اى که مامور ثبت اعمال انسانند، آیا از ارداه و تصمین باطنى او به هنگام گناه یا کار نیک نیز با خبر مى شوند؟ حضرت فرمود: آیا بوى چاه فاظلاب و عطر یکى اسـت ؟ رواى گـفـت : نـه !امـا فـرمـود: هنگامى که انسان نیت کار خوب کند نفسش خوشبو مى شود. فرشته اى که در سمت راست است به فرشته سمت چپ مى گیو: برخیز؟ او اراده کار نیک کرده است و هنگامى که آن را انجام داد، زبانش قلم فرشته و آب دهانش مرکب او مى شود و آن را ثبت مى کند. اما هنگامى که اراده گناهى مى کند نفس او بدبو مى شود، لذا فرشته طرف چپ به فرشته سمت راست مى گوید: برخیز که او اراده معصیت کرده است ، و هنگامى کـه آن را نـجـام مـى دهـد زبـانش قلم آن را انجام مى دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مرکب اوست و آن را مى نویسد .

حـدیـث نـیـک و بـد مـا نـوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفترى و دیوانى است

از آیـات و راویـات اسـتـفـاده مـى شـود کـه دو دسـتـه ار فـرشـتـگـان بـراى نـوشـتـن اعمال انسان مهیا شده اند، یک دسته در طرف راست و دسته دیگر در طرف چپ . ملائکه دست راسـت ؟ وظـیـفـه آنـان ضـبـط اعـمـال خـوب اسـت ، بـه مـجـرد ایـن کـه عـمـل خـوبـى از انـسـان سـرزد – چنان که قرآن مى فرماید – به ده برابر مى نویسند، و فرشتگان طرف چپ نوشتم عمل بد را به تاخیر مى اندازند که شاید متنبه نشود و توبه کـنـد، اگـر تـوبـه نـکـرد آن خـطـا و گـنـاه را بـه انـدازه خـود عمل ثبت مى کنند.

شـایـد مـقـصـود از نـوشـتـن ، هـمـان ضـبـط نـمـودن و ثـابـت داشـتـن اعـمـال اسـت نـه نـوشـتـن مـتـعـارف بـیـن مـردم ، چـنـان آیـه در آیـه : کتب علیکم الصیام  و کـتـب فـى قـلوبـهـم الایمان  مراد ثابت بودن و مستقر داشـتـن اسـت . در ایـن باره بعضى ار نتفکران گفته اند: هر چه که انسان با حواس ظاهرى درک کـند، یک اثرى بر روح او مى گذارد و در صحفیه ذاتش جمع و جزء مخزونات فکرى شـود، اثـرش بـر نـفـس بـاقى خواهد بود، لذا کارهایى که زیاد تکرار مى شوند و نیز اعـتـقـادات راسـخ در نـفـوس انـسـان مـانـنـد نـوشـتـن در الواح اسـت . چـنـان کـه خـداونـد متعال مى فرماید: کتب فى قلوبهم الایمان  .

و این الواح نفسانى صحیفه هاى اعمال هستند، نفس انسان کتابى است که چشمان نمى تواند آن را بـبـیند و بخواند، و هنگامى که مرگ فرا مى رسد، پرده ها کنار مى رود و کتاب نفس آشکار مى گردد. چنان که یم فرماید: و اذ الصحف نشرت .

بـنابراین شایسته است که انسان در طول مدت زندگى به صیانت نفس بپردازد و بداند عـلاوه بـر ایـن کـه خـداونـدى که شاهد اعمال امروز او و حاکم روز جز است ، مراقبت و ناظر اوسـت ، مـراقـبـان دیـگـرى نـیـز بـر وى مـقرر فرموده که امیر المومنین (علیه السلام ) مى فـرمـایـد: بـنـدگـان خـدا!بـدانـیـد (کـه ) دیده بانانى از خودتان و جاسوس هایى از انـدامـتـان بـر شـمـا ( گماشه شده ) است و (از فرشتگان ) نگه دارنده هایى هستند که از روى راسـتـى کـردار و شـماره نفس هایتان را ضبط مى نمایند، تاریکى شب تار شما را از ایـن فـرشـتـگـان نـمـى پوشاند و در بزرگ محکم بسته شده تشما را از آنها پنهان نمى گرداند، و فردا (مرگ ) به امروز نزدیک است  .

در آخـر تـوجه دوستاران ولایت را به این حدیث شریف نبوى جلب مى کنم که فرمود: همانا دو فرشته مراقب على (ع ) بر سایر فرشتگان مراقب به جهت مصاحب و ملازم بودن با او فخر مى فروشند، و این افتخار بدین سبب است که هرگز از جانى على (ع ) هیچ کارى یا کلامى به سوى خدا بالا نمى برند که موجب سخط و خشم الهى شود .

فرشتگان محافظ انسان :

از آیـات کـریـمـه قرآن مجید چنین استفاده مى شود که از جمله وظایف فرشتگان این است که به فرمان خداوند متعال انسانها را در بعضى مواقع حفظ مى کنند، تا این که قضاى حتمى و قطعى الهى فرا رسد، چنان که مى فرماید:

له مـعـقبان من بین یدیه و من خلقه یحفظونه من امر الله  براى او (انسان ) نگهبان هایى در پیش روى و پیش سر وجود دارد که او را بر حسب امر خدا حفظ مى کنند.

معقبات جمع معقه است و آن نیز جمع معقب مى باد و به معنى گروهى است ، کـه پـى در پـى و بـه طـور مـتـنـاوب بـه دنـبـال کارى مى روند. طبق این آیه خداوند به گروهى از فرشتگان ماوریت مى دهد، که در شب و روز به طور مستمر به سرغ انسان آمده و از پیش رو و پشت سر، نگاهبان و حافظ او باشند. و امیر المومنین (علیه السلام ) در این رابـطـه چـنـیـن فـرموده است : هیچ انسانى نیست مگر این که با او چندین فرشت نگهبان هـسـتـند، که او را نگاه مى دارند از این ؟ در چاهى در افتد، یا دیوارى بر او فرود آید، یا به وى شرى ، و چون اجلش فرا رسد، بین او و آن چه به او مى رسد مانع نشوند (تا از ین دنیا برود) .

بدون ترید انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى بسیارى مى باشد، و انواع بـیـمـارى هـا و مـیکروب ها، انواع حادثه ها و خطراتى ؟ هد زمین و آسمان موجود است ، او را تـهـدیـد مى کند؛ به خصوص در ایام کودکى که آگاهى انسان از اوضاع و شرایط محیط خود بسیار ناچیز است و هیچ گونه تجربه اى ندارد، در هر قدمى خطرى در کمین او است ، گـاهـى انـسـان تـعـجـب مى کند، که کودک چگونه مى تواند از میان این حوادث جانى سالم بـبـرد؛ بـه ویـژه خـانـواده هـایـى کـه پـدران و مـادران آگـاهـى چـنـدانـى از مسائل ایمنى و بهداشتى ندارند و اى امکاناتى در اختیار آنها نیست ، مانند کودکانى که در روسـتـاهـا بـزرگ شـده و در مـیـان انـبـوه مـحـرومـیـت هـا، عـوامـل بـیـمـارى زا و خـطـران قـرار دارنـد. لذا بـا انـدکـى تامل در این مسائل مى یابیم نیروى محافظى وجود دارد که ما را در برابر این حوادث حفظ مـى کـنـد، و هـمچون سپرى خطرناکى که براى انسان پیش مى آید، به طور معجزه آسا از آنـهـا راهى مى یابد، به طورى که احساس مى کند همه اینها نمى تواند، تصادف باشد، بکله میروى محافظى از او پاسدارى و نگهبانى مى کند.

امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید: (این دسته از فرشتگان ) به فرمان خدا انسان را از ایـن کـه در چـاهـى سـقوط کند، دیوارى بر او بیفتد، یا حادثه دیگرى براى او پیش بـیـاید، حفظ مى کنند تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد، در این هنگام آنها کنار رفته و او تسلیم حوادث مى کنند، و آنها دو فرشته اند که انسان را در شب حفظ مى کنند، و در روز به طور متناوب به این وظیفه مى پردازند.

استغفار و شفاعت ملائکه براى مومنین :

از جمله کار فرشتگان این است که در دنیا براى بندگان استغفار مى کنند و در آخرت نیز شـفـاعـت ، و ایـن بـطـفى است دیگر، علاوه بر الطاف بى پایان الهى که براى بندگان قرار داده است :

الذنى یحلمون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یومنون به و یستغفرون للذین آمـنـوا… آنان که عرش را حمل مى کنند و کسانى که در اطراف آن هستند، براى سـپـاس خـدا او را تسبیح مى گویند و به او ایمان دارند و براى مومنان طلب بخشایش مى کنند.

از آیـه اسـتـفاده مى شود، که فرشتگان خدا را تسبیح مى گیوند وبراى مومنین اتغفار یم کـنـنـد، کـه این خود شفاعت است . و این که مراد از یحلمون العرش ملائکه اند، به دلیل وجود بعضى روایات است و ظاهر آیه نیز شاهد بر مدعاست .

تـکـاد السـمـوات یـتـفـطـرن مـن فوقهن و الملائکه یسبحون بحمو و یستغفرون لمن فى الارض نـزدیـک اسـت کـه آسـمـاهـا بـر فـراز یـک دیـگـر شـکـافـته شوند و فـرشـتـگـگـان (رحـمـت ) بـه سـتـایـش خـداى خـود تـسـبـیـح گـویـنـد و بـراى اهل زمین آمرزش مى طبند.

و در آیـه دیگر شفاعت ملائکه را در حق بدگان خدا بیان کرده و اذن و رضایت خدا را در آن شرط مى داند:

و کـم مـن مـلک فـى السـمـوات لا تغنى شفاعتهم شیئا الا من بعد ان یاذن الله لمن یشاء و بـرضـى  چـه بسار فرشتگان که در آسمان ها هستند که شفاعتشان برا هیچ کـس سودمند نیست ، مگر از آن پس که خدا براى هر که بخواهد، اجازه بدهد و اضى باشد. یـعـنـى جـایـى کـه فـرشـتـان آسـمان با آن همه عظمت ، قادر بر شفاعت نیستند جز به اذن پـروردگار؛ چه انتظارى از بت هاى بى شعور و فاقد هر ونه ادراک مى توان داشت ؟ آیا شـرم آور نـیـسـت کـه بـگویند: ما بت ها را از این جهت مى پرستیم ، تا شفیعان ما در درگاه خـدابـاشند؟! و هم چنین تکیه بر روى فرشتگان از میان تمام شفاعت کنندگان ، شاید به خاطر این باشد که گروهى از بت پرستان عرب آنها را مى پرستید ند، و یا از این نظر باشد که وقتى شفاعت آنها بدون فرمان خدا مفید نباشد، هرگز انتظارى از بت بى شعور نمى توان داشت .

فرشتگان و امداد مومنان :

یـکـى دیـگـر از وظـایـف و کـارهـاى فـرشـتـگـان الهـى امـداد مـومـنـاناسـت .چـنـانکه خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید:

اذ تـقـول للمـومـنـیـن الن یـکـفـیکم ربکم بثلاثه منزلین . بلى ، ان تصبروا و تتقوا و یاتوکم من فور هم هذا یمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه مسومین  هنگامى کـه !هـمـومـنـان مـى گـفـتـى : آیـا کـاهـى نـیـسـت که شما را به سه هزار تن از فرشتگان نـازل شـده یـارى کند؟ آرى ، اگر شکیبایى گنى و پرهیزگار باشید، چون دشمنان به سـراغ شـمـا بـیایندت خداوند با پنج هزار تن ار فرشتگان نشانه دار و مشخص ، شما را امداد مى کند.

بدون شک فرشتگان در جنگ بدر به یارى پیامبر (ص ) شتافتند، اما دلیلى در دست نیست کـه ایـن جـنـود نـاپـیـداى الهـى ، رسـمـا وارد مـیـدان جـنـگ شـده و مشغول نبرد شده باشند، بلکه قرائنى موجود است نشان مى دهد، آنها براى تقویت روجیه مومنان و دل گرمى آنان نازل گشته اند. پسموجدى به نام فرشته وجود دارد که امدادهاى غیبى توسط آنهابه مومنان مى رسد. چنان که خداوند آنها را براى کمک به مجاهدان در جنگ بدر فرساد.

در جـاى دیـگـر خـداونـد مـى فـرمـایـد:ان تـظـاهـرا عـلیـه فـان الله هـو مـولیـه و جبرئیل و صالح المومنین و الملائکه بعد ذلک ظهیر و اگر بر ضد او هم دست شـویـد، همانا خدا مولاى او است و نیز جبرئیل و شایستگان از مومنان و فرشتگان از آن پس پشتیبان هستند.

تعلیم و تربیت انسان توسط فرشتگان :

بـراى انـسـان هـا مـربـیـانـى اسـت که تعلیم دهنده و تربیت کنند و خرد و قوه عاقله او مى باشند. در مرحله اول ، مربى انسان خداوند متعال است و در مرحله دوم ، فرشتگان و مامورن غیبى عالم تکوینند که به اذن الهى ، پیوسته به وسیله الهام درونى و هدایت هاى باطنى ، انـسـان را تـعـلیـم مـى دهـند و تربیت مى کنند، که شاید خود انسان از وجود و خدمات این مربیان دلسوز، بى اطلاع باشد. چنان که امام صادق (علیه السلام ) فرموده است : مومنى نـیـسـت جـز آن کـه قـلبش از درون دو گوش دارد: گوشى که شیطان در آن وسوسه کند و گـوشـى کـه فـرشـتـه در آن دهـد، و خـداونـد مـومـن را بـه وسـیـله فـرشـتـه تـقـویـت مى کند .

بـنـابـرایـن فـرشـتـگـان در اوقـات حـسـاس زنـدگـى انـسـان ، یـعـنـى در انـتـخـاب اعـمـال خـوب و زشـت کـه سـعـادت و شـقـاوت را بـه دنـبـال دارد، او را تذکر مى دهند و به کردار نیک رهنمون مى شوند و تشویق مى کنند؛ و از عـمل زشت باز مى دارند و بر عواقب و خیم آن هشدار مى دهند. این رفیقان شایسته و اساتید بـى مـزد و پـر مـهر، پیوسته با وى هستند، مگر این که شقاوت وى به جایى برسد که تـنـبـیـه و تـذکـر او بـى فـایـده و بى اثر باشد. البته مطلب نمى تواند دلالت کند؟ فـرشـتـه بـر انـسـان فـضـیـلت و بـرتـرى دارد؛ زیـرا شـک انـسـان هـاى کـامـل از آنـهـا بـرتـرنـد، و هـم چـنـیـن در روایـت وارد اسـت کـه شـخـص ‍ رسـول خـدا (ص ) تـوسـط خـداونـد مـتـعال تربیت شده است : امیر المومنین (ع ) فرمود: اى کـمـیـل ! رسـول الله را خـداونـد ادب آمـوخـت و مـرا رسـول خـدا (ص ). و مـن نـیـز مـومـنان را تربیت خواهم کرد و آداب بزرگواران را با ارث خواهم گذاشت  .

شـــهـــادت فـــرشـــتـــگـــان بـــه وحـــدانـــیـــت خـــدا و رسـالت رسول اکرم (ص )

بـا بـررسـى اجمالى آیات و روایات معلوم مى شود که ملائکه موجوداتى عالم و عارف و بیداراند، که به وجود خداوند و وحدانیت او و رسالت پیامبر (ص ) گواهى مى دهند.

شـهـد الله انه لا اله الا هو و الملائکه واولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم ؛

خـدا و فـرشـتـگان و دانشمندان و انسان کامل گواهى مى دهند که جز او هیچ معبودى شایسته پرساش نیست ؛ او نگهبان عدل و قسط است ؛ خدایى جز او نیست ، بر هر کارى توانا و بر همه جیز داناست .

بـنا به فرموده امام باقر – (علیه السلام ) – منظور از دانشمندان در آیه شریفه ، انیبا و اوصـیـا هـسـتند و در مرخلع بعد دانشمندانى است که از معارف دین توسط پیامبران و امامان بـهـره مـنـد شـده انـد. لذا خـداونـد مـتـعـال در بـعـضـى آیـات ، انـسـان کامل را هم ردیف فرشتگان ذکر کرده است و نقش موثر آنان را در اجراى احکام دین متذکر مى شود، و در سوره نساء مى فرماید:لکـن الله یـشـهـد بـمـا انـزل الیـک انـزله بـعـلمـه و المـلائکـه یشهدوت و کفى بالله شهیدا؛

ولى خـداونـد بـه آن چـه بـراى تـو فـرسـتاد گواهى مى دهد که آن را براساس علم بى نهایتش فرستاد، و فرشتگان نیز گواهى مى دهند، گواهى خدا تو را کفایت مى کند.

فـرشـتـگـان کـه حـامـلان وحـى الخـى انـد و ایـن امـانـت الهـى را دز قـلب رسـول خدا القا مى گنند شاهد رسالتند، لکن باید توجه داشت که شهادت فرشتگان و انسان کامل در طول شهادت خداوند است نه در عرض آن ؛ زیرا شهادت حـضـرت حق ذاتی و بـالاصـابـه اسـت ، اما شهادت غیر خداوند بالتبع والغرض بوده و اصـالتـى نـدارد. پـس شـهـادت فـرشـتـگـان و اولیـاء کـمـل الهـى از مـظـاهـر شـهادت الله است . به عبارت دیگر شهادت خداوند دو گونه است : قـولى و فـعـلى . لذا خـداونـد سـبـحـان هـم بـه رسـالت زسـول خـدا (ص ) شـهـادت داد کـه فـرمـود: انـک لمـن المـرسلین ؛ و همانا تو البته از پیامبران مرسل مى باشى .و هـم بـه طـور عـمـلى بـا اعـزام فـرشـتـه هـا و ارسـال آنـهـا و نازل کردن قرآن به رسالت پیاکبر اکرم (ص ) شهادت داد.

فرشتگان ، خدمتگزارن اهل بیت و دوستان ایشان :

قـبـلا ثابت شد؟ فرشتگان اگر چه موجوداتى پاک و قدسى هستند، لکن در برابر انبیا به خصوص رسول خدا (ص ) و ائمه معصومین و اولیاى الهى سر تعظیم فرو مى آورند. لذا گـفـتـنـى اسـت کـه جـمـیـع فـرشـتـگـان خـدمـتـگـزاران اهل بیت رسول خدا (ص ) و شیعیان آنها هستند. چنان که در حدیث وارد است وقتى امیر المومنین (عـلیـه السـلام ) از حـضـرت سـوال کـرد: شـمـا بـرتـریـد یـا جبرئیل ؟ حضرت بعد از این که برترى خویش را از جمیع ملائکه اعلام کرد، فرمود:

و ان المـلائکـه لخـدامنا و خدام محبینا… و تحقیقا فرشتگان خدمتگزاران ما و دوستان ما هستند.

امـام خـمـیـنـى (ره ) در یـن بـاره مى یفرماید: این که فرمود: فرشتگان خدمتگزاران ما و خـدمـتـگـزاران دوسـتـان مـا هـسـتـند. گواه است بر آن چه گفتیم که عالم با همه اجزا و جـزئیـاتـش و نیروهایى که در عالم است ، چه نیروهاى علمى و چه نیروهاى عملى – چه کار فـرمـا و چـه کـارگـر – هـمـگـى در اختیار ولى کامل است . پس بعضى از فرشتگان ، مانند جـبرئیل و هم ردیف هایش ، از نیروهاى علمى و کار فرما هستند، و بعضى از فرشتگان ردیف قـواى عـمـلى و نـیـروى کـارگـر هـسـتـنـد، مـانـنـد حـضـرت عـزرائیـل و هم ردیف هایش ، و مانند فرشتگان آسمانى و زمینى که تدبیر امور را به عهده دارند، و خدنتگزارى فرشتگان براى دوستان آن بزرگواران نیز با تصرف آنان است ، مـانـند آن که اگر از انسان در خدمت جزء دیگر قرار گیرد، این خدمت با تصرف نفس انجام مى گیرد.

در کتاب خرائج راوندى از سلمان نقل شده که گفت : در خانه حضرت زهرا (س ) بودم ، دیـدم کـه فـاطمه (س ) نشسته ، در آسیایى پیش روى او است و به وسیله آن مقدارى جو را آرد مـى کـنـد: و عـمـود آسیا خون آلود است . و حسین (علیه السلام ) (که در آن هنگام کودکى شـیـر خـوار بـود) در یک جانب خانه بر اثر گرسنگى به شدت گریه مى کند، عرض ‍ کردم : اى دختر رسول خدا (ص )!چندان خود ار به زحمت نیندار و اینک این فضه (کنیز شما) است و در خدمت حاضر است ، فرمود: رسول خدا (ص ) به من سفارش نمود که کارهاى خانه را یـک روز مـن انـجـام دهـم و روز دیـگر فضه انجام دهند، دیروز نوبت فضه بود و امروز نوبت من است . سلمان گوید: عرض کردم من بنده آزاد شده شما هستم ، من حاضر به خدمتم ، یا آسیا کردن جو را به عهده من بگذارید، و یا پرستارى از حسین (ع ) مناسب تر و نزدیگ تـر هـسـتـم ، تو آسیا کردن را به عهده بگیر، من مقدار از جو را آسیا کردم ، ناگهان نداى نماز شنیدن ، به مسجد رفتم و نماز را به رسول خد اص خواندم و پس از نماز، جریان را به على (ع ) گفتم ، آن حضرت گریان برخاست و به خانه رفت ، و سپس دیدیم خندان . رسول خدا (ص ) از علت خنده او پرسید، عرض کرد: نزد فاطمه (س ) رفتم دیدم فاطمه (س ) بـه پـشـت خوابیده ، و حسین (ع ) روى سینه اش به خواب رفته است و آسیا در پیش روى او بـى آن کـه دسـتـى آن را بـگـردانـد، خـود بـه خـود مـى گـردد. رسول خدا (ص ) خندید و فرمود:

یـا عـلى ! امـا عـلمـت ان لله مـلائکـه سـیـاره فـى الارض یـخـدمـون مـحـمـدا و آل مـحمد الى ان تقوم الساعه آیا نمى دانى که براى خدا فرشتگانى است که در زمین گـردش مى کنند، تا به محمد و آل محمد (صلى الله علیه وآله ) خدمت کنند، و این خدمت آنها تا روز قیامت ادامه دارد.

تفاوت خواطر ملکی و شیطانی

امـبـد و سـرچـشـمـه تـمـامـى افـعـال و اعـمـال انـسـان ، هـمـان چـیـزى اسـت کـه ابـتـدا در دل او خـطـور کـرده و پـدیـد مـى آیـد؛ ایـن رغـبـت و مـیـل ، آدمـى را تـحـریـک یـم کـنـد و از مـیـل ، نـیـت و اراد بـر مـى خـیـزد؛ و اراده عضلات را هب حرکت وا نى دارد، و از حرکت عضلات عمل صادر مى شود.

خـطـورات قـبـلى بر دو قسم است : یک قسم خطوراتى است که آدمى را به شر و فساد مى کـشـانـد، و ثـمـره اش ضـررى اسـت کـه هـیـچ خـیـرى از آن حاصل نمى شود. و قسم دیگر باعث خیر و خوبى است ، آن هم خیرى ؟ هیچ ضررى نداشته باشد، نه خیرى که ضررش کمتر از خیرش باشد.

و خـاطـره مـحـمـود و پـسـنـدیـده اى کـه آدمـى را هب خیر دعوت مى کند، ذات اقدس حق توسط فرشتگان به بندگان افاضه مى کند به آن آلهام مى گویند. و آن چه آدمى را بـه شـرر و پلیدى مى گشاند به واسطه شیطان است که آن را وسوسه نامیده انـد. و بـه لطـفـى کـه دل ر ابـراى آلهـام مـلائکـه و قبول آن آماده مى کنند توفیق ، و به حالتى که زمینه را براى و سوسه شیطان و پذیرش آن مهیا مى سازد خذلان گویند.

بنابراین ملک آفریده اى است ، که ذات اقدس حق او را بر اى افاضه خیرات که عـلم و کـشـف حـقیقت و وعده به معروف باشد آفریده است . و شیطان موجودى است که کارش وعده به شر و امر به فحشا و ترسانیدن آدمى از فقر است ، وقتى که تصمیم به انجام کار خیرى بگیرد. و قلب آدمى پیوسته بین این دو کشش در نوسان است  .

پـس قـلب آدمـى خـرگـز خـلى از فـکـر و خـیـال نـیـسـت ، بـلکـه پـیـوسـتـه مـحـل خـطـور خـواطـر و افـکـار مـى بـاشـد. پـیـامـبـر اکـرم (ص ) مـى فـرمـایـد: در دل انـسـان دو نـوع از افـکـا و خـواطر وارد مى شود: یکى از جانب ملک ، آن افکارى است که مـشـتـمـل بر عزم و اراده به امور خیر و تصدیق امور حقه واقعیه ؛ هر کس این را در وود خود یـافـت ، بـداند که از جانب خداوند بوده و او را ستایش نماید. دیگرى از جانب شیطان ، آن خـواطرى است که مضمن به عزم به امور شر و تکذیب امور حق است . هر کس این را در وجود خـود یـافـت ، پـس از شـر شـیطان به خدا پناه برد. سپس این آیه را خواند: و شیطان به شما وعده تنگدستى مى دهد و به بدکارى وادار مى کند .

براى تشخیص آلهام از وسوسه باید به نشانه هاى آنها دقت کرد، این علایم عبارت است از:

۱- مـانـنـد عـلم و یـقـیـن کـه از جـانـب راسـت نـفـس حـاصـل مـى شـود، و در مفابل آن شهوات و هوى که از جانب چپ پدید مى آید.

۲- مثل نظر و تامل در آیات آفاق جهان و انفس آدمیان که با نظم و استوارى بر قرار است و شـک و اوهـام را از دل مـى زدایـد، و مـعـرفـت و حـکـمـت را در مقابل آن ، اندیشه و نظر از روى اشتباه و غفلت و روگرداندن است که موجب پیدایش شبهه هـا و وسوسه ها در واهمه و متخلیه مى شود، و این بر جانب چپ نفس است . به این ترتیب ، آیـات مـحـکـمـات بـه مـنـزله کلائکه مقدس و عقول و نفوس کلى است و مبادى علوم یعینى مى بـاشـد، مـتـشـابـهـتـات آمیخته با وهم به منزله شیاطین و نفوس و وهم انگیز است و مبادى و مقدمات سفسطه مى باشد.

۳- مـثـل اطـاعـت رسـول بـرگـزیـده و ائمـه اظـهـار؛ و در مـقـابل آن ، اهل حجود و انکار و طرفداران تعطیل و تشبیه و کافران قرار دارند. پس هر کسى که راه هدایت را بپیماید، به منزله ملائکه مقدس و آلهام کنند خیر است ، هر که راه گمراهى ار بپوید، همچون شیاطین گمراه کننده شر مى رساند.

۴- مثل تحیق علوم و ادراکاتى که درباره موضوعات عالى و موجودات شریف است ، مانند علم بـه خـدا و مـلائکـه و پـیـامبران او و روز رساخیر و بر پا ایستادن خلایق در پیشگاه خداى تـعـالى و حـضـور مـلائکـه و انـبـیـا و شـهـدا و صـالحـان ؛ در مقابل آن ، تحصیل علوم و ادراکاتى که از قبیل حیله و خدعه و سفسطه است ، و فرو رفتن در امـور دنـیـا و مـحـسـوسات . علوم اول شبیه ملائکه روحانى و جنود رحمانى است که ساکنان عالم ملکوت و آسمانى مى باشند، و علوم دوم شبیه است به شیاطین مطرود ار ددرگاه اله و مـمـنوع از ورود به آسمان ها و محبوس در ظلمت ها که در دنیا از ارتقا و در آخرت از بهشت و نعمت هاى آن محروم اند

خاتمه

آیاتى چند درباره فرشتگان

۱- نیکوکار کسى است که به خداى عالم و روز قیامت و فرشتگان آسمانى و کتاب آسمانى و پیغمبران ایمان آورد

۲- هـمـه مـومـنـان ، بـه خـدا و فـرشـتـگـانـش و کـتـابـهـاى آسـمـانـى و رسـولان او ایـمـان دارند

۳- کـسـى کـه دشـمـن خـداونـد و فـرشـتـگـان و پـیـامـبـران او و جبرئیل و میکائیل باشد، خدا نیز دشمن کافران است

۴- فـرشتگان و صاحبان دانش شهادت و یگانگى و توحید خدا مى دهند .

۵- کسى کـه به خدا و فرشتگان او و کتاب هاى آسمانى و پیامبرانش و روز واپسین کافر شود در گم راهى افتاده است .

۶- دربـاره حـقـانـیـت آن چـه بـر پیامبر اسلام ناز گشته ، نخست خداوند و سپس فرشتگان شهادت مى دهند.

۷- فـرشـتـگـان از تـرس پـروردگـار بـه طـور دایـم بـه تـسـبـیـح ذات اقـدس او استغال دارند.

۸- و چون پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین خلیفه اى مى آفرینم ، گفتند: آیا کـسـى را مـى آفـریـنـى کـه در آن جـا فـسـاد کـنـد و خـون هـا بـریـزد، و حـال آن کـه مـا هـب ستایش ، وتسبیح مى گوییم و تو را تقدیس مى کنیم ؟ گفت : من آن دانم کـه شـمـا نـمـى دانید. و نام ها را به تمامى به آدم بیاموخت . سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد.

۹- و بر فرشتگان گفتیم : آدم را سجده کنید. همه سجده کردند جز ابلیس .

۱۰- فرشتگان به خداى خود همانند سایر جننبدگان که در آسمان ها و زمینند، سجده مى کنند و تکبر نمى ورزند .

۱۱- خدا از ماین فرشتگان و مردمان رسولانى بر مى گزیند .

۱۲- خـداونـد فـرشـتـگـان را فـرسـتـادگـانـى قـرار داد کـه داراى بـال هـاى دو گـانـه و سـه گـانـه و چـهار گانه اند. و او هر چه بخواهد در آفرینش مى افزاید .

۱۳- خداوند فرشتگان را همراه روح – به فرمان خویش – بر هر بنده اى که بخواهد فرو مى فرستند .

۱۴- فـرشـتگان چون ارواح مومنان پاک را مى گیرند، نخست بر آنهاسلام و تحیت عرضه دارند .

۱۵- اگـر بـیـنـى آن زمـان را کـه فـرشـتـگـان جـان کافران مى ستانند، و به صورت و پشتشان مى زنند و مى گویند: عذاب سوزان را بچشید .

۱۶- آنـانـى کـه اعـتـراف بـه تـوحـیـد خـدا کـرده انـد و بـر ایـن ایـمـان استوار مانده اند، فـرشـتـگـان بـه هـنـگـام مرگ نازل مى شوند که اندوه بر خود راه ندهید، و برشم بهشت موعود بشارت باد .

۱۷- فرشتگانى وقتى که ارواح ستمگران را مى گیرند، نخسین سوالشان است که در چه حالى زندگى مى کردید؟

۱۸- اگـر بـبـینى در آن حال که ظالمان را سکرات مرگ فرا مى گیرد، فرشتگان دست ها به سوى آنها مى گشایند که : روان خود را از کالبد خارج سازید.

۱۹- زکـریـا هـنـگـامى که در محراب عبادتش مشغول نماز بود، فرشتگان ندایش دادند: خدا تو را یحیى بشارت مى دهد .

۲۰- و فرشتگان گفتند: اى مریم ! خدا تو را بر گزید و پاکیزه ساخت و بر زنان جهان برترى داد .

۲۱- فـرشـتـگـان گـفـتند: اى مریم !خدا تو را به کلمه خود بشارت مى دهد؛ نام او مسیح ، عیسى پسر مریم است .

۲۲- بـر آنـان کـه کـافـر بـودنـد و در کـافـرى مـردند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم باد .

۲۳- مـا فـرشـتـگـان را جـز بـه حـق نـازل نـمـى کـنـیـم و در آن هـنـگـام دیـگـر مـهـلتـشـان ندهند .

۲۴- فـرشـتـگـان و روح در شـب قـدر بـه دسوتر پروردگار درباره هر امرى از مقدرات فرود مى آیند، سلام گویند و این عمل تا طلوع سبح صادق ادامه یابد.

۲۵- خـداونـد و فـرشـتگانش بر شما درود مى فرستند، تا شما را از تاریکى و انحراف به سوى نور علم و ایمان در آورند .

۲۶- فـرشـتـگـان هـمـراه خـداونـد بـه پـیـامـبـر (صـلى الله عـلیـه وآله ) درود مـى فرستند .

۲۷- و بـه یـاد آر آن گاه که پروردگارت به فرشتگان وحى کرد: من با شمایم . شما مـومـنـان را بـه پـایـدارى واداریـد. مـن در دل هـاى کافران بیم خواهى افکند. و بر گردن هایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید .

۲۸- چه بسیار فرشتگان در آسمانند که شفاعتشان هیچ سود ندهد، مگر از آن پس که خداى براى هر که خواهد رخصت دهد و خشنود باشد .

۲۹- بگو: فرشته مرگ که موکل بر شما است ، شما را مى میراند .

۳۰- خـداونـد و جـبـرئیـل و نـیـکان مومنان و فرشتگان دیگر یاوران او (پیامبر (صلى الله علیه وآله ) هستند .

۳۱- در روز قیامت فرشتگان همراه روح صف خواهند کشید .

۳۲- فـرشـتـگـان هـمـراه روح در روزى کـه طـولش پـنـجـاه هـزار سال باشد، به سوى خداوند بالا روند .

۳۳- آیـا ایـنـان مـنـظـر آن هـسـتـند که خدا با فرشتگان در زیر سایبانى از ابر نزدشان بیاید و کار یک سر شود؟

۳۴- در آن روز خـواهـى دیـد کـه فـرشـتـگـان اطراف عرش الهى را احاطه کرده و تسبیح و تحمید بر زبان دارند.

۳۵- فرشتگان در آن روز در اطراف آسمان ها خواهند بود و عرش حق را هشت نفر از آنها بر فرازشان حمل خواهند کرد .

۳۶- آن وحـشـت بزرگ غمگینشان نکند و فرشتگان به دیدارشان آیند؟ این همان روزى است که به شما وعده داد بودند .

۳۷- فـرشـتـگـان در آن روز از هـر درى بـهـشـتـیـان در آیـنـد و سـلام و تـحـیت و شاد باش گویند .

۳۸- نـوزده فـرشـتـه بـر آتش دوزخ موکلند و جز فرشتگان احدى را بر اداره امور دوزخ قرار ندادیم .

۳۹- فـرشـتـگـانى درشت گفتار و سخت گیر بر آتش جهنم موکلند و فرمان حق را درباره شکنجه دوزخیان به هیچ گونه مخالفت نکنند و بى درنگ اجرا کنند .

۴۰- مـشـرکـان فـرشـتـگـانـى که مخلوق و بندگان خداونداند زن پنداشتند. آیا به هنگام خاقتشان آن جا حاضر بودند؟

۴۱- فـرشـتـگـان بـه هـنـگـام مـصـایـب و سختى ها به اذن خداوند به مدد و کمک انسان مى آیند .

۴۲- چـگـونه اند (مرتدان ) آن گاه که فرشتگان آنها را مى میرانند و به صورت و پشت هایشان مى زنند؟

۴۳- آنان (فرشتگان ) بندگان گرامى خدایند، در سخن بر او پیشى نمى گیرند و به فرمان او کار مى کنند .

۴۴- و مـا روح را نـزدش (مـریـم ) فـرسـتـادیـم و چـون انـسـانـى تـمـام بـر او نـمـودار شد .

۴۵- فرشتگان پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس حقند .

۴۶- گروهى از فرشتگان حافظ انسان از خطرات و حوادثند.

۴۷- گروهى از آنها مامور عذاب و مجازات اقوام سرکش و طغیان گراند

۴۸- گروهى از آنها مراقبان اعمال و رفتار و گفتار بشرند .

۴۹- آنان مقامت مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضى همیشه در رکوع اند و بعضى همیشه در سجودند.

۵۰- خـداونـد جـبرئیل را به پنج وصف توسیف فرموده است : رسولى بزرگوار، نیرومند در نزد خداوند، صاحب مکانت ، مورد اطاعت فرشتگان و امین  .

۵۱- قـرآن تـوسـط روح الامـیـن (جـبـرئیـل ) از جـانـب خـدا بـر قـلب رسول خدا لقا مى شود .

۵۲- عده اى از فرشتگان ، ملائکه رحمت حق تعالى هستند

۵۳- عده اى از آنها تحت فرمان جبرئیل ، امین وحى ، فرشتگان پیام آور هستند .

۵۴- گروهى که بر تمام اعمال انسان و حتى کلام او گواهند .

احادیثى درباره فرشتگان

ابراهیم و فرشته مرگ

امـیـر المـومـنـین (علیه السلام ) فرمود: چون خداى تبارک و تعالى خواست روح ابراهیم را بـگیرد، ملک الموت را فرو فرستاد، ملک الموت گفت : اى ابراهیم !درود بر تو، او جواب داد و فـرمـود: بـراى دعـوت آمـدى یا براى مرگ ؟ گفت : براى مرگ و باید اجابت کنى . ابراهیم (ع ) گفت : آیا دیده اى که دوستى ، دوست خود را بمیراند؟ ملک الموت بر گشت و بـرابـر خـداى – عـزوجـل – ایـسـتـاد و عـرض کـرد، مـعـبـودا!شـنـیـدى خلیل ، وابراهیم چه گفت ؟ خطاب رسید: برو به او بگو: آیا دیده اى که دوستى ، ملاقات دوست را بد بدارد؟ به راستى که هر دوستى خواهان ملاقات دوست خود است  .

تحمل فرشتگان

امـام صـادق (عـلیـه السلام ) فرمود: روزى نزدعلى بن الحسین (علیه السلام ) سخن از تـقـیـه پـیـش آمـد، آن حـضـرت فـرمـود: بـه خـدا اگـر ابـوذر مـى دانـسـت آن چـه در دل سلمان بود، او را مى کشت . در صورتى که پیامبر (ص ) میان آن دو، بردارى بر قرار کرد، پس درباره مردم دیگر – گمان دارید؟ همانا علم علما (شاید مراد امامان باشد) صعب و مـسـتـصـعـب (مـبـالغـه صـعـب ) مـى بـاشـد، جـز پـیـغـمـبـر مـرسـل یـا فـرشـتـه مـقـرب یـا بـنـده مـومـنـى کـه خـدا دلش را بـه ایـمـان آزمـوده ، طـاقت تـحـمـل آن را نـدارد. سـپـس فـرمـود: سلمان از این رو از حمله علما شد که او مردى است از ما اهل بیت و از این جهت او را در ردیف علما آوردم  .

فـرشـتـگـان مـامـور بـر مـجـالس مـحـمـد و آل محمد (ص )

امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) فـرمـود: همانا براى خدا جز کرام الکاتبین فرشتگانى است سـیـاح کـه چـون بـه مـردمـى بـر مـى خـوردنـد کـه از مـحـمـد و آل مـحـمـد یـاد مـى کـنـنـد به آنها مى گویند: بایستید که به حاجت خود رسیدید، سپس مى نـشـیـنند و به آن ها دانش مى آموزند، و چون بر خیزند از بیمارانشان عیادت مى کنند و بر سر مره هایشان حاضر مى شوند و از غابیشان خبرگیرى مى کنند، این مجلسى است که هر کسى در آن نشیند هرگز شقى نگردد.

رفت و آمد فرشتگان به خانه امام (ع )

حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) فرمود: هیچ فرشتهاى نیست که وقتى خداوند او را بـر ایفاى امرى به زمین فرو فرستد، ابتدا نزد امام نیاید و آن امر را به او عرض نکند؛ و رفت و آمد ملائکه از نزد خداى تبارک و تعالى به سوى صاحب الامر است .

کمک فرشتگان در غسل پیامبر اکرم (ص )

امـیـر المـومـنـیـن (عـلیـه السـلام ) فـرمـایـد: مـن عـهـده دار غـسـل حـضرت پیامبر (ص ) بودم و فرشتگان مرا یارى مى دادند، گویا همه خانه و در و دیـوار آن به گریه و ناله در آمده بودند، جمعى از فرشتگان فرود مى آمدند و گروهى بالا مى رفتند و زمزمه نمازى که بر او مى گزاردند لحضه اى از گوش قطع نمى شد، تا این که او ر در قبرش نهادیم  .

فرشتگان گماشته قبر سید الشهدا (علیه السلام )

امـا صـادق (ع ) مـى فرماید: خداوند متعال چهار هزار فرشته ژولیده و گرد آلود بر قبر حـسـیـن (علیه السلام ) گمارده که تا روز قیامت بر او مى گریند، و هر که آن حضرت را زیـارت کـنـد، وى را دبـرقـه کـنند، تا هب یک محل امنى او را برسانند؛ و اگر بیمار شود بـامـداد و شامگاه از او عیادت یم کنند؛ و ارگ بمیرد جنازه او ار تشییع کنند و تا قیامت برا او آمرزش ‍ بخواهند.

فرشتگان موکل بر روزه داران

امـا بـافـر (عـلیـه السـلام ) مى فرماید همانا براى خداوند تبارک و تعالى فرشتگانى است موکل بر روزه داران ، که هر روز ماه رمضان تا پایان براى اآنهاام رزش مى خواهند، و هنگام افطار روزه داران را ندا مى زنند: اى بندگان خدا!مژده بر شما باد، اندکى گرسنه شـدیـد و بزودى کاملا سیر مى شوید، و تا شب آخر ماه مبارک رمضان به آنهاندا مى کنند، اى بـنـدگـان خـدا! بـشـارت بـر شـمـا بـاد، خـدا گـناهان شما را آمرزید و توبه شما را پذبرفت ، پس نگاه کنید که در آینده چگونه خواهید بود .

زیارت سید الشهدا (علیه السلام ) توسط فرشتگان

امـام صـادق (عـلیه السلام ) مى فرماید: هیچ فرشته اى در آسمان ها و زمین نیست ، مگر آن کـه از خداى – عزوجل – مى خواهد، تا ابشان را اجازه دهد که !هزیارت قبر حسین (ع ) برود. پـس ایـن چـنـیـن اسـت کـه (هـمـواره ) گـروهـى از آنـان فـرود مـى آیـنـد و گـروهى بالا مى روند.

هشدار فرشته شب

رسول خدا مى فرماید: فرشته اى که – شب فرود آمده و ندا مى کند: اى پسران بیست ساله ! کـوشـش کنید مواظب رفتار خود باشید؛ ولى سى سالگان ! زندگى دنیا شما را فریب ندهد، و اى چهل سالگان ! براى روز در یشگاه خدا حاضر مى شوید، چه مهیا نموده اید؟ و اى پنجاه سالگان !آثار مرگ را شما نمایان شد؛ و اى شصت سالگان !رفتن شما از دنیا نـزدیـک اسـت ؛ و اى هـفـتـاد سـالگـان ! شـمـا را نـدا مـى کـنـنـد. پس جواب دهید؛ و اى هشتاد سـالگـان !سـاعت آخر عمر شما آمد و در حالى که غافلید. سپس مى گوید: اگر بندگان رکـوع کـنـنـده ، و مـردهـاى بـا خـضـوع و خـضـوع ، و اطفال شـیـر خـواره و حـیـوانـات بـى گـنـاه نبودند، بر شما عذاب فرو مى فرستادیم  .

لوح و قلم ، فرشتگان الهى

سـایـان گـویـد از امام صادق سوال شد: ن چیست ؟ در پاسخ فرمود: ن ، جـوبـى است در بهشت . خداوند متعال فرمود: خشک شو!پس خشک گردید وبه صورت مرکب در آمـد. آنـگـاه خـداونـد مـتـعـال بـه قلم فرمود: بنویس!پس قلم در لوح محفوظ همه حوداث گـدشـتـه و آیـنـده تا روز قیامت را نگاشت . بنابراین مرکب ، مرکبى ار نور است ؛ و قلم ، قلمى از نور و لوح ، لوحى از نور.

سـفـیـان مـى گـویـد: بـه آن حـضـرت عـرض کـردم : یـابـن رسول الله !درباره لوح و قلم و مرکب بیش از این برایم توضیح دهید و از آن چه خداوند به شما آموخت به من نیز بیاموزید.

امـا فـرمـود: اى پـسـر سعید! اگر براى جواب اهلیت نداشتى ، پاخت را نمى دادم . نون فـرشـتـه اى است که به قلم یم رساند، و قلم فرشته اى که به لوح مى رساند، ولوح فـرشـتـه اى اسـت کـه بـه اسـرافـیـل مـى رسـانـد، و اسـرافـیـل بـه مـیـکائیل ، و میائیل به جبرئیل ، و جبرئیل به پیامبران و رسولان – صلوات الله عـلیـهـم – مـى رسانند. سفیان مى گوید: آن گاه امام به من فرمود: اى سفیان بر خیز که بر تو ایمن نیستم  .

دعاى فرشتگان براى نمازگزاران حقیقى

امام باقر (علیه السلام ) فرمود: هیچ بنده اى از شیعیان ما به نماز نمى ایستد، جز آن که تـعـداد مـخـالفـانـش اطـراف او را فـرشـتگان مى گیرند و پشت سرش نماز مى خوانند، و براى او دعا مى کنند تا از نمازش فارغ شود.

گریه و دورد فرشتگان بر سید الشهدا (ع )

امـام صادق (علیه السلام ) فرمود: چرا نزد قبر حسین (ع ) نمى روید؟ همانا در آن جا چهار هزار فرشته هستند، تا روز قیامت بر او مى گریند. و نیز فرمود: خداوند بر حسین (علیه السـلام ) هـفتاد هزار فرشته گماشته است ، که از هنگام کشته شدن او تا هر وقت که خد ا بخواهد (قیام قائم (علیه السلام ) ) آشفته و غمگین بر او صلوات مى فرستند .

نماز خواندن فرشتگان بر بدن آدم (علیه السلام )

مـسـعودى روایت مى کند که آدم (علیه السلام ) به هبه الله فرمود: برو از بهشت براى من انـگـورى بـیـاور، وقـتـى هـبـه الله رفـت کـه امـر پـدر را انـجـام دهـد جـبـرئیـل (ع ) بـا عـده اى از مـلائکـه از او سـتـقـبـال کـردنـد، جـبـرئیـل بـه هـبـه الله گـفـت : کـجـا مـى روى ؟ گـفـت آدم (ع ) بـه مـیـوه اى مـیـل کـرده اسـت و مـرا مـامـور کـرد کـه بـه طـلب آن بـروم . جـبـرئیـل (ع ) گـفت : خدا تو را در مصیبت پدرت آدم (ع ) اجر بزرگى ده ؛ زیرا که خدا آن حضرت را قبض روح کرد. وقتى هبه الله به سوى پدر مراجعت کرد دید که آدم (ع ) قبض روح شـده اسـت ؛ هـبـه الله بـا کـمک مـلائکـه بـدن آن حـضـرت را بـا کـفـن حـنـوطـى کـه جبرئیل از بهشت آوده بود غسل و کفن کرد. وقتى که جنازه آن حضرت براى ما آماده شد، هبه الله بـه جـبـرئیـل (ع ) گـفـت : شـمـا جـلو بـیـا و بـر بـدن آدم نـمـاز بـخـوان . جـبـرئیـل گـفت : تو جلو بیا و بر جنازه آن حضرت نماز بگزار؛ زیرا تو قائم مقام کسى هستى که خدا ملائکه را امر کرد تا او را سجده کنند.

هـبـه الله پـس از اسـتماع این سخنان جلو آمد و بر بدن آدم نماز خواند، به هبه الله وحى شد که در این نماز هفتاد و پنج تکبیر بگوید، تا با عدد هفتاد و پنجصف ملائکه اى که بر بدن آن حضرت نماز خوانده بودند، تطبیق نماید .

اعانت به طالبان علم توسط فرشتگان

امـیـر المـومـنـیـن (ع ) بـه مـحـمـد بـن حـنـفـیـه فـرمـود: بدان که براى طالب علم ، کسانى (فـرشـتـگـانى ) که در آسمان ها و زمین هستند، استغفار مى کنند، پرندگان آسمان و ماهیان دریـا نـیـز بـراى آنها دعا مى کنند، فرشتگان بالهاى خود را براى طالبان علوم پهن مى کنند و از این عمل خود اظهار رضایت و خشنودى دارند .

هم نشینى فرشتگانى با پیامبر (ص ) در دوران کودکى

امیر المومنین (علیه السلام ) فرماید: هنگامى که پیامبر (ص ) از شیر گرفته شد خداوند بـزرگ تـریـن فرشته از فرشتگانش ‍ را همنشین او گردانید، تا شب و روز او را به راه هاى بزرگوارى و عادان نیکوى جهان سوق دهد.

انسان پاک دامن گویا فرشته اى خدا است

حـضـرت عـلى (عـلیـه السـلام ) مـى فرماید: پاداش مجاهد شهید در اراه خدا بیشتر از کسى نـیـسـت قـدرت بـر گـنـاه دارد، امـا پـاک دام بـاشـد، چـنـیـن شخصى گویى فرشته اى از فرشتگان خداست !

سخنان فرشتگان

امـیر المومنین (علیه السلام ) مى فرماید: هر گاه آدمى آدمى هلاک شود، مردم مى گویند: از او چه باقى ماند؟ و فرشتگان مى گیند: از پیش ، چه فرستاد است ؟ (آیا ذخیره اى براى روز قیامت دارد؟) .

و نـیز مى فرماید: خداوند را فرشته یا است که هر روز بانگ برمى دارد: بزائید براى مرگ و گرد آوردید برا نابودى و بسازید براى ویران شدن

خلقت فرشتگان

امـیر االمومینین (علیه السلام ) چنین مى فرماید: خداوند! بعضى از فرشتگان را در آسمان هایت سکونت دادى و از زمین بالاتر برده اى ، آنها به تو داناتر از باقى خلایق هستند و از تو بیش از همه مى ترسند از همه نزدیک تراند. در سلب پدران جا نگرفته اند و از رحم  مادران در نیامده اند، و از آب پست آفریده نشده اند و حوادث روزگار آنهارا پریشان مرده است  .

این حدیث شریف روشن مى کند که فرشتگان امرى الوجودند و ماده قبلى برا خلقت ندارند، از این رو موجودات غیر جسمانى هستند.

خلق الملائکه

ثـم فـتـق مـا بـیـن السـمـوات العـلى ، فلملا هن اطوآمن ملائکته ، منهم سجود لا برکعون ، و رکوع با ینتصبون ، و صافون لا یتزایلون ، و مسبحون لا یسامون ، لا یغشاهم نوم العیون ، و لا سهو العقول ، و لا فتره الا بدان ، و لا غفله النسیان ، ومنهم امناء على وجیه ، و السنه الى رسله ، و مختلفون بقضائه و امره ، و منهم الحفظه لعباده ، و السدته لابواب جنانه ، و مـنـهـم الثـابـتـه فى الارضین السفلى اقدامهم و المارقه من السماء العلیا اعناقهم ، و الخارجه من الاقطار ارکانهم و المناسبه لقوائم العرش اکتافهم ، ناکسه دونه ابصارهم ، مـتـلفعون نحته با جنجتهم ، مضروبه بینهم و بین من دونهم حجب العزه و استار القدره ، لا یتوهمون ربهم بالتصویر، و لا بجرون علیه صفات المصنوعین ، و لا یحدونه بالاماکن ، و لا بشیرون الیه بالنظائر .

آفرینش فرشتگان

آنگاه خداوند تبارک و تعالى میان آسمان هاى بلند را از هم بگشود و از ففرشتگان مختلف پـر کـرد، کـه بـعضى از آنان ساجدند و راکع نیستند؛ برخى راکعند و قائم نیم باشند؛ گـروهـى قـائم و قـدم از جـاى خـود فراتر نیم نهند؛ دسته اى تسبیح گویانند که خسته نمى شوند، از خواب در چشم ها و شهوت در عقل ها و سستى در جسم خا و غفلت و فراموشى هـا بـیـرون انـد. از ایـنان دسته اى امین بر وحى خدایند و مترجم وحى به زان پیامبرانند و پیوسته براى رساندن امر و فرمان خدا در رفت و آمدند. بعضى ناطر و نگهبان بندگان و بر بهشت هاى او در بانند؛

گـروهـى دیـگـر از قـدم هـاشـان در طبقه زیرین زمین ثابت و گردن هاشان از طبقه بالاى زیـریـن آسـمـان هـا گـذشـته ، ارکان وجودشان از اقطا جهان بیرون رفته و دوش هایشان براى حفظ پایه هاى عرش الیه متناسب گشتند . چشم ها را در برابر انوار خیره کـنند- جمال و جلال خداوند فرو خوابانده اند. و از غایت انکسار در زیر عرش ، خود را به بـال هـاى عـجـز خـویـش پـیـچـیـده انـد، حـجـاب هـاى عـزت و پـردهـاى قـدرت خـیـال پـروردگـارشـان را بـه صـورتـى در نـیـاونـد، و اوصـاف مـخلوق را بر او جارى نـسـازنـد، و او را بـه حـد مـکـانـى مـحـدود نـنـمـایـنـد، و بـا امثال و نظایر به سویش اشاراتى نکنند.

ترجمه منظوم

پس از اینها خداى فردا اعلم
میان آسمان بشکافت از هم

به انواع فرته داد منزل
که بگذارند طاعت جمله از دل

ادا خیل ملک حق عبادت
نمایند از ره فور و سعادت

یکى از سجده بر محراب ابروش
یکى گردیده محو روى نیکوش

یکى با یاد قدش بسته قامت
یکى اندر رکوعش تا قیامت

یکى حمد و ثتایش کرده تصریح
زبان آن یکى گویا به تسبیح

ز قید مادیت جمله رسته
مگردند هیچ یک از کار خسته

نیابد خواب در چشمانشان راه
برى از سهوشان شد قلب آگاه

بدهاشان ز سستى ها به دور است
بشر را رخوت و سستى رور است

یکى دسته امین وحى حقند
که بر این کار نیکو مستحقند

شده یعضى زبان حى داور
به ره عصرى به سوى یک پیمبر

از آن یک دسته هم با بشر شد
بشر را کاتب از هر خیر و شر شد

دگر بعضى جنان را گشته دربان
یکى خازن شد آن یک گشت رضوان

وز آنـان خـلقـشـان بـعـضـى عـظـیـم اسـت
کـه دل از فکر خلقتشان دو نیم است

دو پایش در زمین هفتمین است
سرش بالاتر از عرش برین است

دو دوش از مـشـرق و مـغـرب گـذشـتـه
بـدیـن هـیـبـت زبـیـمـش گل سرشته

بـه زیـر افـکـنـده سـر از هـیـبـت حـق
شـده مـحـو جمال حق مطلق

بـه بـال عـجـز پـیـچـیـده بـدن را
چـو دیـده اسـت او جلال ذوالمنن را

مر این افرشتگان با خیل دیگر
نباشندى به یک مرآ و منظر

حجاب عزت و استاد قدرت
کشیده بین آنان حق ز سطوت

خداى خویشتن را در نصور
نیارند و به دورند از تدبر

ز فرط علم بر ذات خداوند
به خاطر مثلى از بهرش نیارند

صفات ممکنى بر ذات واجب
نمى سازند جارى از مواهب

کـه در حـد و مـکـان حـق نـیـسـت مـحـدود
نـظـیـر و مثل بهرش نیست موجود

خطبه اشباح

و منها(فى صفه الملائکه )

ثـم خـلق سـبـحـانـه لاسـکـان سـمـوانه ، و عماره الصفیح الاعلى من ملکوته خلقا بدیعا من مـلائکـتـه ، و مـلاءبـهـم فـروج فـجـاجـهـا، و حـشـابهم فتوق اجوائها، و بین فجوات تلک الفـروج زجـل المـسـبـجـیـن مـنـهم فى جظائر القدس ، و سترات الحججب المجد، ووراء ذلک الرجـیـج الذى تستک منه الاسماع سبحات نور تردع الابصار عن بلوغها، فتقف خاسئه على حـدودهـا، و انـشـاهـم عـلى صـور مـخـتـلفـات و اقـدار مـتـفـاوتـات اولى اجـتـحـه ، تـسـبـح جلال عزته ، لاینتحلون ما ظهر فى الخلق من صنعه ، و لایدعون انهم یخلقون شیئا معه مما انـفـرد بـه (بـل عباد مکرمون ، لایسبقونه بالقول و هم بامره یعلمون ) جعلهم فیها هنا لک اهـل الامانه على وحیه و حملهم الى المرسلین ودائع امره و نهیه ، و عصمهم من ریب الشبهات فـمـا مـنـهـم زائع عـن سـبیل مرضاته ، و امدهم بفوائد المعونه ، و اشعر قلوبهم تواضع اخبات السکینه ، و فتح لهم ابوابا ذللا الى تماجیده ، و نصب لهم منارا واضحه على اعلام تـوحـیـده ، لم تـثـقلهم موصرات الاثان ، و لم ترتحلهم عقب اللیالى و الایام ، و لم ترم الشـکـوک بـنـوازعـهـا عـزیـمـه ایمانهم ، و لم تعترک الطنون على معاقد یقینهم ، و لاقدحت قـادحـه الا حـن فـیـمـا بـیـنـهم ، و لا سلبتهم الحیره مالاق من معرفته بضمائرهم ، و سکن من عظمته و هیبه جلاله فى اثناء صدورهم ، و لم تطمع قیهم الوساوس فتقترع برینها على فـکـرهـم ، مـنـهـم مـن هـو فـى خـلق العـمـام الدلخ ، و فـى عـظـم الجبال الشمخ و فى قتره الظلام الایهم و منهم من قد حرقت اقدامهم تخوم الارض السفلى ، فـهـى کـرایـات بـیض قدت نفذت فى مخارق الهواء و تحتها ریح هفافه تحبسها على حیث انـتـهـت مـن الحدود المتناهیه ، قد استفرغتهم اشغال عبادته ، و وصلت حقائق الایمان بینهم و بـیـن معرفته ، و قطعهم الایقال به الى الواله الیه ، و لم تجاوز رغباتهم ما عنده الى ما عـنـد غـیـره ، قـد اذقـوا حـلاوه مـعـرفـته ، و شربوا بالکاس الرویه من محبته ، و تمکنت من سـویـداء قـلوبـهـم و شـبـحـه حـیـفـتـه ، نـحـنـوا بـطـول الطـاغـه اعـتـدال ظهورهم ، و لم یتفد طول الرغبه الیه ماده تضرعهم ، و لا اطلق عنهم عظیم الزلفه ربـق خـشـوعـهـم ، و لم بـتـولهـم الاعـجـاب فـیـسـتـکثروا ما سلف منهم ، و لم نغض وغباتهم فـیـخـالفـوا عـن رجـاء ریـهـم و لم نـجـف لطـول المـنـاجـاه اسـلات النـتـهـم ، و ال مـلکـتهم الاشغال فتنقطع بهمس الجوار الیه اصواتهم ، و لم تختلف فى مقاوم الطاعه مـنـاکـبـهم ، و لم بثنوا الى راحه التقصیر فى امره رقابهم ، و لا تعدوا على عزیمه جدهم بـلاده الغـفلات ، و لا تنتضل فى هممهم خدائع الشهوات ، قد اتخذوا ذالعرش ذخیره لیوم فاقتهم ، و یمموه عند انقطاع الخلق الى المخلوقین بر غبتهم ، لا یقطعون امد غایه عبادته ، و لا یـرجـع بـهـم الا سـتـهتار بلزوم طاعته ، الا الى مواد من قلوبهم غیر منقطعه من رجائه و مخافته ، لم تنقطع اسباب الشفقه منهم فیفوا فى جدهم ، و لم تاسرهم الا طماع فیوثروا و شـیـک السـعـى عـلى اجـتـهـادهـم ، و لم یستعظموا ما مضى من اعمالهم ، و لو استعظموا ذلک لنسخ الرجاء منهم شفقات و جلهم ، و لم یختلفوا فى ربهم باستحواذ الشیطان علیهم ، و لم یفرقهم سوء التقاطع ، و لا تو لا هم على التحاسد، و لا تشعبتهم مصارف الریب ، و لا اقـتـسـمـتـهـم اخـیـاف الهـمـم ، فـهـم اسـراء ایـمـان ام یـفـکـم مـن ربـقـتـه زیـغ و لا عـدول ، و لاونـى و لافـتـور، و لیـس فـى اطباق السماء موضع اهاب الا و علیه ملک ساجد، اوسـاع حـافـد، یـزدادون عـلى طـول الطـاعه بربهم علما، و تزداد عزه ربهم فى قلوبهم عظما

در تقسیم و تربیت و خلقت فرشتگان

پـس آن پـادشـاه توانا، براى این که صحفه اى اعلاى کشورش آباد و کاخ بلند آسمانش مـمکن گردد ( نقشى لطیف به غالب زده ) خلقس بدیع از فرشتگان بیافرید، شکاف ها و راه هـا، و جـاهـاى خـالى فـضـاى آن کـاخ را بـا ایـشان پر ساخت و در میان جاهاى گشاده آن شـکاف ها و آن مکان هاى پک و پاکیزه و مقدس ، و در پشت آت پرده هاى مجد و عظمت ، زمزمه آواز عده اى از فرشتگان به تسبیح بلند است و از پشت آن آوازهاى گوش کرکن ، شعاع ها و درخـشـندگى ها نورى است که دیده هاى آنان تاب دیدار آن انوار را ندارد، پس در جاهاى خویش مات و سر گردان مى ایستند.

خـداوند آن فرشتگان بالا را به صورت هاى گوناگون و اندازه هاى متفاوت آفریده و ر یـک سـتایشگر جلال و بزرگى مى باشند و اسرار شگفت انگیزى که در مخلوقات خداوند آشـکار و نمایان است به خود نسبت ندهند، و خود را در آفرینش چیزهایى که مخصوص ذات اوسـت ، شـریـک نـدانـنـد، بـلکـه آنـان بـندگان گرامى هستند که در گفتار بر خدا پیش ‍ نـگرفته و طبق فرمان او رفتار مى نمایند. و آنان را در جاى ، امین بر وحى خود ساخت ، و حامل امانت هاى امر و نهى خود به سوى پیامبران گردانید، و (دامان ) همه آنان را از (لوث ) شک و شبهه ها پاک و پاکیزه نگه داشت .

پـس هیچ یک از آنان از راه رضاس حق سر نگشند، خدا نیز (در طاعت ) به آنان یارى و کمک کـرد، شـعـار تـواضـع و وقـار و فـورتـنـى را بـر دل هـایـشـان قرار داد، درهاى سپاس گزارى را به آسانى به روى ایشان بگشود، پرچم هاى نور افشارى بر نشانه هاى یکتایى خود را در میان ایشان بر پا نمود، (و چون پیرو امیان خواهش هاى نفسانى نیستند) نه از سنگینى بار گناهان بر دوش آنان اثرى است و نه از گـردش روزگـار در حـالشـان تـغـیـیـرى ، از هـیـچ شـک و ریـبـى ایـمـانـشـان مـتـزلزل نـگـردد، هـیـچ ظن و گمانى یقین محکمشان را سست نسازد، آتش کینه توزى در نیت آنـهـاشـعـله ور نـشـود، حـیـرت و سـرگردانى (در فهم و کنه او) آنان را از ایمانى که در دل دارند و آن چه از عطمت خدا، که درون سینه شان نهفته است ، جدا نساخته است ، وسوسه هـا بـر افـکـار (نـورانـى ) آنـان چـیـره نـشـود، تـا آن دل هاى پاکشان را چرکین کند.

دسـتـه اى از ایـن فـرشتگان ، موکل پاره هاى انبوه ابر و کوه هاى عظیم و بلند و ظلمت هاى بسیار تیره اند. دسته دیگرى هستند؟ قدم هایشان در پایین ترین نقطه زمین فرو رفته و خودشان مانند پرچم هاى سفید و نورانى دل هوا را شکافته و در زیر پاى آنان بادى است خـوشـبـو کـه آن را نـگـه دشـاتـه و بـه اطـراف دور دسـت کـه بـایـد برسد مى رسانند. شـغـل عـبـادت پروردگار آنان را از هر کار باز داشته ، حقیقت ایمان و معرفت بین ایشان و پروردگارشان ارتباط ایجاد کرده است (تا آنان خدا را نیکو پرستش کنند) و یقین و باور به حق آنها را از توجه به غیر باز داشته و به سوى حق مشتاق گردایند است ، شیرینى مـعـرفت حق را چشیده ، شراب شوق را در جام سیراب کننده نوشیدند، ترس از خدا رد اعماق داشـان ریـشه دوانیده ، کمرشان در زیر بار عبادت خم ، چشمه اشکشان براى گریستن در راه مـحـبـت او سرشار و ناتمام ، بلندى مرتبت و منزلت ریسمان خاکسارى را از گردنشان بـاز نـکـرد، خـود پسندى گرد آنان را فرا نگرفته تا عبادت هاى گذشته خود را بسیار شمارند، و تضرع و زارى در پیشاگاه عظمت و جلالت حق وقتى براى آنان نگذارد که به یـاد نـیکویى هاى خوئد بیفتند، در عزم ثابتشان سستى و فتورى رخنه نکرده و دیده امیدى کـه بـه پـروردگـارشان دوخته اند از عشقشان نکاسته ، مناجات طولانیبا پروردگارشان زبـان هـایـشـان را نـخـشکانیده ، به کارهاى دیگرى نپرداخته اند تا آوازشان را – که به مـنـاجـات بـلنـد اسـت – کـوتاه سازد براى اطاعت و بندگى دوش به دوش هم ایستاده اند و هیچگاه براى آسایش خود را امر خدا گردن نکشند و کوتاهى نکنند.

کند فهمى و فراموشى ها نمى تئاند بر عزم ثابتشان تسلط یابد، فریب ها و شهوت ها نمى توانند همت هاى آنان را هدف تبرهاى خود قرار دهند، خداوند صاحب عرش را براى روز نیازندى خودشان (قیامت ) ذخیره کرده (و به اندازه اى عاشق خدا هستند که ) هنگامى که خلق از خدا منقظع شوند و هب مخلوق رو کنند، باز آنها از فرط عشق ، منوجه عبادت او هستند، آنها بـه کنه و غایت عبادت حق نمى رسند و از حرص و ولعى که به عبادت هدا دارند علاقه را از لزوم طـاعـتـش بـاز نـمـى گـردانـنـد، و بـیم امیدى که از او در دلشان است هیچ گاه بر نـدارنـد، و رشته هاى خوف از خدا هرگز از قلبشان قطع نیم گردد تا سعى و کوششان سـسـتـى پـذیـرد و اسیر طمع ها دنیوى نمى گردند تا تلاش دنیا را بر جد و جهد آخرت تـرجـیـح دهـنـد و عبادات گذشته خود را بزرگ نشمردند، تا به امید بزرگى آنهابیم و خـوف از عـذاب از ذلشـان رخـت بربندد. هیچ گاه شیطان بر آنان تسلط پیدا نکند، تا در پروردگار خود اختلاف کنند. زستى جدایى و دشمنى را یک دیگر، جدایشان نساخته ، کینه و حـسـد ره بـه سـویشان نبرده ، انواع شک و ریبه ها و اقسام عزم و همت هاى ستوده آنان را تـقـسـیـم و دسـتـه دسـتـه نـکـرده ، هـمـه در ریـسـمـان ایـمـان اسـرنـد، و میل عدول از حق و سستى در عبادت (عارض ‍ آنهانشود و) بند ایمان از گردنشان باز نکند و در تـمامى آسمان ها به اندازه جاى پوستینى نتوان بافت جز آن که فرشته در آن جا به سـجـده افتاده و یا یکى در حال شتاب (به انجام وظیفه ) کوشش دارد اطاعت طولانى و زیاد آنـهـامـعـرفت و یقین را درباره پروردگارشان زیاد کرده و عظمت و بزرگى او در دلشان افزون ساخته است .

ترجمه منظوم

چو کاخ سلطنت را، شاه ما ساخت
به آبادى و تعمیرش بپرداخت

براى آن که اندر آن سکونت
دهد خلقى ، ملایک کرد خلقت

که اندر صفحه اعلا و اقدس
ثنا گویند زان ذات مقدس

بالیشان پس فروج آسمان ها
که از هر فج و ره خالى مکان ها

به فوق و تحت و در جوشان مکان داد
هر آن جا مصلحتشان بد نسان داد

هر آن وسعت که اندر هر شکاف است
پر از افرشتگان باعفاف است

چو بلبل ها اندر صحن بستان
همه سر گرم آوازند و دستان

چنین در ساخت قدس خطایر
که بهرش نیست جز آن جا نظایر

حجاب عزت و استاد قدرت
سرادق هیا مجد و لطف و رحمت

میان هر کى از آنان کشیده
بساط بندگى آماده چیده

هم آوزها افکنده در هم
به تسبیح و ثناى حى اعلم

بـسـى بـلبـل در آن بـاغ خـدایـى
شـده مشغول در نغمه سرایى

ولکـیـن بـلبـل در آن بـاغ خـدایـى
شـده مشغول در نغمه سرایى

بـسـى پـشـت آن اسـمـاع دلکـش
کـه گـوش عقل ز آوازش مشوش

بسی سبحات و بس استار نور است
دیگر چشمان ز دیدارش به دور است

شوند از دیدن آن خیره ابصار
گرفتار عمى کردند انظار

پس آن که مختلف فرمود خلقت
ملایک را به حسب قدر و رتبت

یکى زان دسته داراى دو بالند
همیشه گرم تسبیح جلالند

به سه یا چار پر یک فوج دیگر
به هم هستند هم پرواز و همسر

هر آن چیزى که ظاهر از صنایع
بود در خلق خلاق بدایع

به خود ندهند نیست هیچ یک را
که از کبراندو دعوى ها مبرا

بـه یـکـتـایـى ذات پـاک یـزدان
هـمـه از جـان و دل دارند اذغان

زدعوى خداوندى برونند
مفاد بل عباد مکرمون اند

به قول حق نمى گیرند سبقت
به حکمش عاملونند از حقیقت

امین سر یزدان و به وحى اند
رساننده و ودایع زامر و نهى اند

عباد خاص رب العالمینند
رسول از وى به نزد مرسلیند

همه از شک و ریب و شبهه پاکند
همه داراى قلبى تابناکند

یکى زانان به سوى راه دیگر
نگردد از رضاى حى داور

خدا اخلاصشان دید. مدد داد
به دل هایشان درى از علم بگشاد

درونشان کرد مملو از تواضع
وقار و هم سکینه هم تخاشع

به درگاه خدا افتاد گانند
زتمجیدش همیشه تر زبانند

به پاى پرچم توحید جمعند
چنان پروانگان بر گرد شمعند

نه سنگین از گناهنند و آثار
نه خسته از عبادت ها به ایام

به تمجید خداى لایزالند
همه مدهوش و محو آن جمالند

شکوک و شبهه ها از عزم و ایمان
نیارد راهشان برزد ز ایقان

ظنون و فتنه بر ملک یقینشان
نشد چیره به آیین و به دینشان

بـه داشـان آتـش کـیـن کـس نـیـفـروخـت
مـلک را کـى دل از نار حسد سوخت ؟

لباس معرفتشان رشک و غیرت
نکرده سلب از بطن و سریرت

ز فرط هیبت یزدانشان دل
تپید در سینه هم چون مرغ بسمل

وساوس را ز سرشان دست کوتاه
نزد شیطان دون زافکارشان راه

از آنان دسته خلق غمام اند
موکل بر به باران ها تمام اند

دگر در قله کهسار شامخ
مکان بگزیده در هر طود باذخ

دگر کرده زمین را با قدح خرق
شده پایش به ارض هفتمین غرق

ولى جسمش هوا را بر دریده
چو پرچم بر فلک گردن کشیده

پى او بر سر دریا باد است
بدان مامور دربست و گشاد است

به هر اندازه مى یابد وزاند
به هر جایش که مى شاید کشاند

فراعشان عبادت کرده اشغال
به کار بندگى شان نیست اهمال

حقیقت هاى ایمان کرده و وصل
به حقشان معرفت گردیده حاصل

زایقانشان فزوده بس تحیر
همه مبهوت و مات آن تبختر

زمیل و خواهش خلاق یزدان
نیارندى تجاوز کرد یک آن

زقند معرفت دل داده از دست
زجام عشق سیراب اند و سرمست

سوایدى دل آنان همه پر
زخوف و ترس حق چون در صدف در

قـد چـون سـرو زیـر بـار طـاعـت
دو تـا بـنـمـوده از طول عبادت

نگردد خشک و طى از طول رغبت
از آنان چشمه انس و محبت

هـمـیـشـه در خـیـال وصل یارند
چو باران از دو دیده اشکبارند

کمند عشق افکنده به گردن
ز عشقش یک تن از آنان نزد تن

وصال دایمى شوق چو آتش
ز دل هاشان نمى رساند فرو کش

نمى گردند در طاعات خیره
نگردد عجبشان بر قلب چیره

به چیزى نشمرد آن بندگى ها
که گردند از سلف در نزد یکتا

به درگاه جلال دوست مسکن
نموده هم چو مسکینان به برزن

ز تعظیم جلال حى قادر
نکویى هاى خود برده ز خاطر

نـه از طـول زمـان گـردنـد خـسـتـه
نـه از اعمال و طاعت دل شکسته

نه شوق و رغبت از دلشان شود کم
رجا را در درونشان دیشه محکم

دهانشان خشک از طول مناجات
نگردد هم ز فرط عرض حاجات

عبادت جسمشان مالک نگردد
که راه خستگى را در نوردد

نگردد صوتشان یک لحظه خاموش
صداشان بر دارند پرده گوش

فشرده پاى صبر و استقامت
به صف مستوى بر بسته قامت

به یک دیگر نباشندى مزاحم
نباشد دوش آن این را مقاوم

زار حق نمى پیچند گردن
ز طاعت جملگى در بهره بردن

نپویندى ره تقصیر و راحت
همه تسبیح گویان با ملاحت

نیابد راه کندى و بلادت
به همتشان و بر عزم وارادت

برى از خدعه و مکر و غرورند
ز شهوت هاى نفسانى بدورند

خداى عرش را کرده ذخیرت
براى روز فقر از حین سیرت

ز مردم بند حاجت ها گسسته
ز دام رغبت مخلوق رسته

خدا را از میانه قصد کرده
به کنه طاعت حق ره نبرده

ز عشق از سوى یزان روى گردان
نگردندى به هر وجهى و عنوان

به ارض قلب آن خیل سعادت
دوانده ریشه اشجار عبادت

نگردد منقطع یک شاخه از آن
ز خوف و از رجاى ذات یزدان

به سعى و کوشش خود گشته قانع
ز طاعت ها طمع ها نیست مانع

نگردندى اسیر دست شهوت
بدورند از ریا و عجب و نخوت

روششان سعى و جد و اجتهاد است
مرام جمله از حق انقیاد است

بـزرگ اربـشـمـرنـد آن سـعـى و کـوشش
ز دلشان خون گرم افتدر ز جوشش

امـیـد و هـم رجـا را رشـتـه زایـل
شـود اعـمـال گـردد جـمـله باطل

خلاف راى اندر ذات الله
ندارند و همه یکسان در این راه

نـمـى بـرنـد از هـم بـنـد الفـت
نـه بـفـروشـنـد بـا هـم ، عل و نخوت

نه محسودى است در آنان نه حاسد
عبادتشان زخصمى نیست فاسد

پراکنده ز هم از شک و از ریب
نمى باشند و پاک از آک و از عیب

ز کوتاه و بلندى هاى همت
ز یک دیگر نمى گردند قسمت

هـمـه در بـنـد ایـمـان گـشـتـه پـا بـسـت
تـمـام از بـاده حـسـن ازل مست

عـدول از حـق وزیـغ و سـسـتـى اهـمـال
ز گردنـشـان نـبـرد بـن اقبال

به امر حق ز ماگر دستگیرند
هممه در قلعه ایمان اسیرند

در این نه قبه گردون عالى
کف دستى نباشد جاى خالى

جز آن که یک ملک آن جاست ساجد
و یا یک تن که ساعى هست و حافد

ز طول قامت اندر نزد یزدان
نیفزوده به خود جز علم و عرفان

به دل هاشان جلال رب عزت
بزرگى ها نموده بر زیارت

زبیم حق همه دل ها دو نیم است
دل آنان فزون تر پر ز بیم است

 

فرشتگان و تحقیقى (قرآنى ، روایى و عقلى)//علی رضا رجالی تهرانی

 

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *