زندگینامه ملا خليل قزوينى

نام و نسب‏

خليل بن غازى قزوينى، مكنى به ابوحامد، معروف به «ملا خليلا» و «خليلاى قزوينى» و «ملا خليل قزوينى» و ملقب به «برهان العلماء»[1] است. نقش مهر او را «العلم خليل المؤمن» گزارش كرده ‏اند[2] و برخى نام وى را «خليل الله» نيز ذكر كرده ‏اند.[3]

چند دانشمند ديگر به نام ملا خليل در قزوين بوده ‏اند كه نبايد مصنف اين اثر را با آنها اشتباه گرفت: يكى ملا خليل بن محمد زمان قزوينى (نگارنده رساله اثبات حدوث الإراده) در سال 1148 ق؛[4] ديگرى ملا خليل بن حاجى بابا قزوينى، معروف به زركش؛[5] و سومى آقا خليل بن محمد اشرف قاينى اصفهانى (م 1136 ق) ساكن قزوين؛[6] و ديگرى سيد خليل قزوينى (زنده در 1239 ق) صاحب تفسير سيد خليل.[7]

2/ 1. تولد و وفات‏

ملا خليل قزوينى در شهر قزوين، در سوم رمضان سال 1001 ق، چشم به جهان گشود. او در همان شهر، در سال 1089 ق، در سن 88 سالگى دار فانى را وداع گفت.[8]

3/ 1. اساتيد

بنا به تصريح افندى، ملا خليل در اوان سنش، نزد بهاء الدين محمد عاملى معروف به شيخ بهايى (م 1030 ق) و مير محمد باقر استرآبادى معروف به مير داماد (م 1041 ق)، تحصيل علم نموده است. و مصنف، در همين شرح صافی، در شرح حديث «جنود عقل» مطلبى را از مرحوم شيخ بهايى با تعبير «استادى شيخ بهاء الدين محمد رحمه الله تعالى» نقل نموده است.

پس از آن نزد مولى حاج محمود رنانى،[9] زانوى ادب به زمين زده و مشغول فراگيرى علم شده است. پس از آن در مشهد مقدس نزد مولى حاجى حسين يزدى، حاشيه قديم ملا جلال دوانى را بر شرح تجريد قوشچى (موسوم به شرح جديد) قرائت نموده است. در اين زمان با خليفه سلطان (م 1064 ق) همدرس بود.

يكى ديگر از اساتيد ملا خليل، امير ابوالحسن قائنى مشهدى است. قزوينى در ايام اقامتش در مكه حواشى قائنى بر كتاب الكافى كلينى را جمع آورى و تدوين نموده است.[10]

آنچه در مصادر از اساتيد ملا خليل ياد شده همين چهار عالم بودند و از ديگر اساتيد وى در مصادر يادى نشده است. خصوصا استادى كه ملا خليل تحت تأثير تعاليم وى بوده و طبق آن حتى با مجتهدان مخالفت مى‏كرده، شناسايى نشده است.

چون اساتيدى كه نامشان ذكر شد چنين انديشه‏ هايى ندارند. شايد با تأمل و دقت در آثار وى بتوان اسامى ديگر اساتيد او را به دست آورد.

4/ 1. شاگردان‏

عالمان زيادى نزد ملا خليل قزوينى پيمانه علم و معرفت پر نموده و خوشه چين خرمن فضل و ادب وى شده ‏اند. برخى از شاگردان وى عبارتند از:

  1. امير محمد مؤمن بن محمد زمان الطالقانى.
  2. ملا محمدباقر بن غازى قزوينى (برادرش).
  3. احمد بن خليل قزوينى (فرزندش).
  4. ابوذر بن خليل قزوينى (فرزندش).
  5. مولى سلمان بن خليل قزوينى (فرزندش).
  6. حاج محمد تقى دهخوارقانى.
  7. مولى محمد باقر بن الحافظ كيجى بيك التبريزى.
  8. مولى على أصغر ابن المولى محمد يوسف قزوينى.
  9. مولى رفيع الدين محمد بن فتح الله واعظ قزوينى.
  10. مولى محمد محسن بن نظام الدين قرشى ساوجى.
  11. مولى محمد تقى بن حيدر على زنجانى.
  12. مولى محمد امين وقارى طبسى بن مولانا عبد الفتاح.
  13. مولى محمد يوسف بن پهلوان صفر قزوينى.
  14. مولى مهدى بن حاج على اصغر قزوينى.
  15. مولى محمد مؤمن بن شاه قاسم سبزوارى.
  16. مولى ابوالوفا بن محمد يوسف مشهور به قاضى قزوينى.
  17. مولى محمد صالح بن محمد باقر روغنى قزوينى.
  18. مولى عاشور بن محمد تبريزى، كه كتاب خلة المؤمنين را در سال 1063 ق به نام ملا خليل، تأليف نموده است.[11]

5/ 1. توليت اوقاف رى‏

ملا خليل در سن 27 سالگى به سمت مدرسى آستانه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام و توليت اوقاف آن آستانه، از سوى همدرس خود خليفه سلطان- كه به وزارت شاه عباس نائل شده بود- منصوب گرديد. ولى پس از مدتى از آن سمت بر كنار گرديده و مولى نظام الدين قرشى ساوجى (حدود 1040 ق) به جاى وى منصوب‏ گرديد. برخى از شرح حال نويسان، تحريم نماز جمعه از سوى ملا خليل را علت عزل او از توليت دانسته‏ اند.[12]

افندى در شرح حالش، متذكر شده كه وى را با حاكم تهران و قزوين قصه‏هاى زيادى است كه مى‏تواند به ناسازى وى با حاكمان رى و طهران در هنگام داشتن توليت موقوفات باشد.

6/ 1. مهاجرت به مكه‏

ملا خليل پس از عزل از توليت آستانه حضرت عبدالعظيم عليه السلام راهى مكه مكرمه مى‏شود. او چند سالى مقيم آن بلده طيبه مى‏گردد، ولى زندگيش در آنجا نيز متلاطم بوده است. در كتاب‏هاى تذكره، مناظرات گوناگونى نقل شده كه بين ملا خليل و عالمان شيعه و سنى در مسائل مختلف رخ داده است. شيخ حر عاملى نقل مى‏كند اولين بار كه به مكه مشرف شده ملا خليل را ملاقات نموده كه مشغول حاشيه نوشتن بر مجمع البيان بوده است.[13]

عبدالحى رضوى در كتاب حديقة الشيعة[14] هنگامى كه درباره حج گزارش مى‏دهد، مى‏نويسد كه حكام مكه هنگامى كه عيد قربان مصادف با روز جمعه مى‏شده آن را حج اكبر اعلام مى‏كردند و از اين طريق، منافعى عائد آنها مى‏شده است. به همين دليل آنها گاهى كه عيد مصادف با روز شنبه مى‏شد، عيد اعلام مى‏كردند و اين براى شيعيان امر را مشكل مى‏كرد؛ آنها يا بايد با آنها همراهى مى‏كردند و در غير اين صورت، حج آنها ناتمام مى‏ماند و آنها محل نمى‏شدند. او از پدرش نقل مى‏كند كه ملا خليل قزوينى به حج مشرف شده و اين مشكل مطرح شد؛ او از آنان پيروى نكرده و زمانى كه‏ رؤساى آنان متوجه شدند، حكم به قتل او كردند. ملا خليل در تنورى مخفى شده و به نقطه‏اى از حجاز رفت و تا موسم آينده در آنجا باقى ماند. در وقت آمدن به موسم، در قيافه هيزم‏كش و خاركن در ميان قافله به مكه درآمده، حج انجام داد و برگشت.[15][16]

بازگشت به قزوين‏

ملا خليل پس از اقامت چند ساله در مكه به قزوين بازگشت و تا آخر عمر در اين شهر مشغول تدريس و تصنيف بوده است. وى در آخر عمر نابينا مى‏گردد و در سن هشتاد و هشت سالگى دار فانى را وداع مى‏كند. از آثار باقى مانده از ملا خليل در قزوين مدرسه‏اى در محله آخوند قزوين، معروف به مدرسه آخوند يا مدرسه خليلا است.[17]

8/ 1. مدح شعرا

شعراى قزوين اشعار بسيارى در مدح ملا خليل سروده‏اند. از جمله محمد ابراهيم سالك قزوينى‏[18] قصيده‏اى سروده با اين مطلع:

 

9/ 1. مزار و مدفن‏

ملا خليل در سال 1089 ق چشم از جهان فرو بست و بنا به وصيت، در محل تدريس خود- مدرسه خليلا- قرار ابدى گرفت. در همين سال ملا رفيعا- شاگرد ملا خليل- نيز وفات نمود. يكى از شاعران، ماده تاريخ وفات آنها را چنين سروده:

در درياى دين مولا خليلا   چو نور از ديده مردم نهان شد
يگانه گوهر بحر معانى‏   رفيعا واعظ دهر از ميان شد
     
پى تاريخ شان غواص دل گفت‏   دو در بيرون زيك درج جهان شد[20]
     

در جوار آرامگاه ملا خليل، سه فرزند وى: سلمان، احمد و ابوذر، نيز آرميده ‏اند. اين مدرسه در آن روزگار، محل حضور دانشمندانى نامى همچون فيض كاشانى، شيخ حر عاملى، ملا رفيعاى واعظ، آقا رضى و … بوده و هم اكنون در اختيار بنياد ايران‏شناسى شعبه استان قزوين، قرار دارد.

بناى آرامگاه ملا خليل در كتاب بناهاى آرامگاهى (دائرة المعارف بناهاى تاريخى ايران در دوره اسلامى) چنين توصيف شده است:از محوطه ميدان محله آخوند، از كوچه‏اى كه به طرف جنوب غربى مى‏رود، به فاصله 50- 60 متر، به كوچه باريكى مى‏توان رسيد كه به جانب غرب امتداد دارد.

در سر دو نبشى اين كوچه، ورودى مقبره مرحوم مبرور مولا خليلا «طيب الله رمسه» متوفاى سال 1089 ق واقع شده است. اين آرامگاه داراى دو در بزرگى است و حياط متوسطى با ديوار آجرى دارد. امروزه اين محوطه هيچ گونه بنايى ندارد. در انتهاى جنوبى حياط، چند مزار ديده مى‏شود كه يكى آرامگاه مرحوم مولا خليلا و سه قبر ديگر، از آن فرزندان آن مرحوم به نام سلمان، احمد و ابوذر است. اين محوطه همچنان كه معلوم است، سابقا مدرسه و جايگاه تدريس مرحوم مولا خليلا بوده كه اكنون بناهاى آن از بين رفته است.[21]

در سال‏هاى اخير، اين مدرسه و آرامگاه، تعمير مختصرى شده و پابرجاست.

خصوصيات علمى و روحى‏

ملا خليل از رجال بزرگ سده يازدهم بود. او از شيوخ محدثين و فقها و از علماى اخبارى بود. جزئيات زندگانى ملا خليلا در اغلب كتاب‏هاى شرح حال كه در عصر وى تدوين شده، درج شده است. به همين دليل در اين‏جا شرح حال وى را از همان مصدرها درج مى‏ كنيم كه ما را از مصدرهاى بعدى-/ كه در آنها اغلب مطالب مصادر كهن تكرار شده بى‏نياز مى‏ سازد.

1/ 2. عالمى بى نظير

معاصران ملا خليل، وى را ستوده‏اند و در شرح حال وى او را با القابى «رأس و رئيس فقهاء اماميه و اسوه و قدوه علماء اثنا عشريه»[22] و «فاضل عالم، حكيم متكلم محقق مدقق، فقيه محدث، ثقة ثقة، جامع للفضائل ماهر معاصر»[23] و «المولى الكبير الجليل مولانا خليل بن الغازى القزوينى، فاضل عالم، متكلم اصولى، جامع دقيق النظر قوى الفكر، من أجلة مشاهير علماء عصرنا و أكمل أكابر فضلاء دهرنا»[24] و مانند آن ياد كرده‏اند كه نشانگر علو مقام علمى او و توجه انديشمندان به آرا و انديشه‏هاى وى است.

2/ 2. مناظره با عالمان‏

از جمله مناظرات ملا خليل با دانشمندان، مناظره‏اى است كه با سيد على خان بن خلف مشعشعى حويزى انجام داده است. اين مناظره را سيد على‏خان در باب سوم كتابش نكت البيان و أدب الأعيان‏[25] نقل نموده و مرحوم خيابانى در وقايع الأيام (ماه محرم) به نقل از آن كتاب آورده، كه نص آن چنين است:

فى ذكر مباحثات جرت بيننا و بين بعض الفضلاء من أهل زماننا أو ممن تقدم علينا. فمن ذلك ماجرى بيني و بين الشيخ العالم الفاضل العامل الكامل الملا خليل القزوينى، و قد اجتمعنا معه فى مجلس جمع جماعة من أهل الفضل و غيرهم، و كنت قد بلغنى أنه يقول بالوعيد.

فقلت له: بلغني أن شيخنا يقول بالوعيد أو يميل إليه.

فقال: و ما الذي يمنع عن ذلك؟

فقلت: الموانع كثيرة، لكنا نطلب منك الدليل عليه.

فقال: الدليل أن الله تعالى وعد و توعد و قوله الحق و الصدق، فإذا لم يعاقب المجرم على جرمه كان قد أخلف ما توعد به، فكما أنه لم يجز أن يخلف وعده إذا وعد بالإحسان و الثواب، فلم يجز أن يخلف توعده إذا توعد بالإساءة و العقاب، فنكون قد نسبنا الله تعالى إلى الكذب؛ تعالى‏الله عن ذلك.

و دليل آخر من مفهوم الآية الكريمة: «ذلك بما قدمت أيديكم و أن الله ليس بظلام للعبيد»[26] فإنه نفى الظلم عن نفسه جل و تعالى، و معنى الظلم ترك ما يجب و ينبغي فعله، فإذا فعل الفاعل شيئا لم يجب أن يفعل يقال: ظلما؛ فلهذا نفى عن نفسه أن ما فعله بهم ليس بظلم، بل تسبب ما كسبت أيديهم و وجوب المكافاة.

فأجبته: أما الدليل الأول فلم يلزم من تركه للتوعد الخلف؛ فإن العبد قد يفعل فعلا يرضى‏الله به عنه، فيعفو عنه، أو يندم فيتوب الله عليه، و إذا لم تجوزوا العفو و لاقبول التوبة فقد خالفتم القرآن بوروده بقبول التوبة و بالعفو عن الذنوب في مواضع كثيرة و أغريتم المسي‏ء بترك التوبة إذا علم أن الله لم يعف، و نفيتم عن الله تعالى صفة العفو التي هي من أحسن صفاته، و لأن العفو لايكون إلا عن ذنب، فإذا أردتم إثباتها له لزمكم القول بالعفو عن إساءة المسي‏ء، و يلزمكم نفي قبول التوبة. و إذا قلتم بأن الله تعالى عفو و لم يعف عن صاحب الذنب، فمن أين تحصل صفة العفو له؛ لأن المحسن لايحتاج إلى عفو. و أما تارك الوعيد فلا يقال له: مخلف، كما إذا أخلف الوعد؛ لأن مخلف الوعد مذموم، و مخلف الوعيد ممدوح؛ لأنه صفح و عفى، و هذا أيضا مشهور عند العرب، قال الشاعر:

و إني و إن أوعدته و وعدته‏   لمخلف إيعادي و منجز موعدي‏
     

فهو يمدح نفسه بخلف إيعاده و بإنجاز موعده.

و أما الدليل الثاني، فإن قوله تعالى: «ذلك بما كسبتم أيديكم» يعنى إن هذا العقاب‏

الذي عاقبناكم به إنما كان بسبب فعلكم السيئات و ارتكاب هذه الخطايا، فإذا جازيناكم و عاملناكم بالانتقام لم نكن ظالمين لكم، بل كنتم مستحقين لذلك و جازيناكم بما فعلهم؛ فإن نفي الظلم عنه بسبب أن ما فعله بهم على خطائهم ليس بظلم، و العقل يشهد بذلك؛ فإنك إذا جازيت مسيئا على إساءته قالت الناس: لم يكن ظالما، و إذا جازيت المحسن أو من لم يقترف سيئة ماساءته، يقولون: قد ظلم، و هذا أمر بديهي، و لاحاجة به إلى تأويل الظلم بهذا التأويل البعيد، فانقطع و لم يحرجوا به، فلم أدر أنه اعترف أو مراعاة لي عن المباحثة في هذا المجلس، و على الحالين فنسأل الله أن يحسن خاتمته بخير و يهديه إلى الصواب.[27]

بعد از آن خيابانى مى‏گويد: فقير تفصيلى در اين باب در مجلد صيام وقايع الأيام نگاشته‏ام و آيات و اخبار و اشعار عربى و فارسى مذكور است فراجع.[28]

3/ 2. مردى نيرومند

حاج ملا خليل از نظر جسمى نيز مردى قوى و نيرومند بود، به دست خود زمين را بيل مى‏زد و دانه مى‏كشت. صاحب روضات نوشته كه: كشتى‏گيرى وارد قزوين شد و در مجلس درس ملا خليل حاضر شد و از وى خواست دستخطى در تأييد حرفه وى بنويسد. ملا خليل گفت: من چگونه نيازموده، كشتى‏گيرى تو را تأييد كنم. سپس از مجلس درس بلند شده و آماده مصاف با وى شد و پشت بزرگ‏ترين كشتى‏گير عصر خود را به زمين آورد. پس كشتى گير به او گفت: تو اهل علم نيستى، بلكه كشتى گيرى هستى كه به لباس اهل علم در آمدى![29][30]

گرايش به اخبارى‏ گرى‏

ملا خليل، خيلى در اخبار غوطه ور بود و اغلب صاحب تراجم او را از علماى اخبارى شمرده‏اند. او با اجتهاد مخالفت مى‏ورزيد، چنانچه در جاى جاى اين شرح‏ وساير آثارش، به صراحت اين عقيده را اظهار مى‏دارد و براى اثبات آن، دست به دامن برخى از احاديث مى‏شود، ولى اغلب شاگردان وى مانند آقا رضى قزوينى و شيخ محمد كاظم طالقانى قزوينى و مير محمد معصوم قزوينى، از زمره مجتهدان و طرفداران اجتهاد بودند.[31]

او با اينكه اخبارى است ولى تنكابنى مى‏نويسد كه: «معلوم نشد كه او از كه اجازه دارد، لكن اخبارى مسلك است».[32] محدث نورى در خاتمه مستدرك عنوان نموده كه ملا خليل از شيخ بهايى روايت نقل مى‏كند.[33] سماهيجى هم در اجازه‏اش به ناصرالدين قطيفى عنوان نموده كه علامه محمد باقر مجلسى از ملا خليل نقل روايت مى‏كند.[34]

در فهرست نسخه‏هاى كتابخانه مجلس، گزارش اجازه‏اى است از ناصر الدين محمد بن احمد معروف به نصر تونى‏[35] به خليل الله بن ابو الفتح (مشهور به غازى قزينى). در اين اجازه، علاوه بر اينكه گواهى قرائت و شاگردى قزوينى را نزدخودش ذكر مى‏كند، به او اجازه روايت نيز داده است.[36] اگر همان گونه كه فهرست‏نگار محترم استفاده كرده ‏اند، منظور از خليل الله بن ابو الفتح غازى قزوينى، همان ملا خليل بن غازى قزوينى باشد، بايد نصر تونى را از اساتيد و همچنين مشايخ ملا خليل به حساب آورد.

اما اينكه در طبقات أعلام الشيعة در شرح حال ملا خليل عنوان شده كه احتمالا ملا خليل تظاهر به اخبارى‏گرى مى‏كرد- و علت آن هم مماشات با حاكميت بود كه با فلسفه و اجتهاد به شدت مخالف بود[37]- با توجه به مطالبى كه از معاصران ملا خليل نقل خواهد شد، و همچنين با مطالعه آثار برجاى مانده از وى، همچون صافى و شافى، هيچ وجهى ندارد و گويا اين مطالب از افزده‏هايى است كه بعد از مؤلف به طبقات‏ اضافه شده است. او تنها در دو شرح خود بر كافى، با بسيارى از نظريه‏ هاى بسيار مشهور فلسفى و حتى با برخى از مسائل مسلم تجربى، با تمسك به مدلول دريافته از برخى احاديث، مخالفت كرده و به صاحبان آن به تندى سخن مى‏گويد.

5/ 2. تحريم نماز جمعه‏

ملا خليل با آنكه اخبارى تند بود، ولى با اقامه نماز جمعه مخالفت مى‏كرد و عقيده داشت كه در عصر غيبت، نخواندن آن اولى است. او رساله‏ اى مفصل در تحريم نماز جمعه نگاشت كه مورد نقد و رد معاصرين خود قرار گرفت.[38] برادر وى محمد باقر بن غازى و همچنين پسرش ملا سلمان بن خليل قزوينى نيز قائل به تحريم نماز جمعه در زمان غيبت بوده و رساله‏ هايى در اين زمينه نگاشته‏ اند.

سماهيجى در رساله خود القامعة البدعة في ترك صلاة الجمعة (فصل سوم) به رد نظر ملا خليل و فاضل هندى درباره نماز جمعه پرداخته است.[39]

6/ 2. آراء و نظرات‏

در برخى از نوشته ‏هاى عالمان قديم و جديد، نظريات و عقايد شاذ و بى‏بنيانى به ملا خليل نسبت داده شده است كه برخى از اين نظريه‏ ها به نام وى مشهور شده است.

افندى در شرح حال ملا خليل، از جمله نظرات غريب ملا خليل را، نظريه او درباره كتاب كافى نقل كرده است. وى معتقد بود كه: تمامى كتاب كافى را امام دوزادهم عليه السلام مشاهده و تأييد نموده و هر چه در آن به لفظ «روي» آمده، بدون واسطه از آن حضرت گرفته شده است. بنابراين، عمل به تمامى اخبار كتاب كافى واجب است. و همچنين هيچ حديثى در آن، از روى تقيه صادر نشده است.

همچنين گفته شده است كه: او بخش روضه را جزء كافى نمى‏ دانست و معتقد بوده كه آن را ابن ادريس تأليف نموده است. افندى مى ‏گويد: برخى از عالمان ديگر نيز در اين نظر او را تأييد كرده‏اند و برخى نيز اين نظريه را به شهيد ثانى نسبت داده ‏اند، ولى ثابت نشده است.[40]

البته ملا خليل در ادامه شرح كافى، روضه را نيز شرح كرده و در مقدمه هيچ اشاره‏اى به اينكه روضه از كلينى نيست، نكرده است، فلذا انتساب اين قول به ملا خليل، چندان قطعى نيست و كسانى كه نقل كرده‏اند نيز استناد خود را بيان ننموده ‏اند.

از ديگر آراء متفرد ملا خليل و آنچه به او نسبت داده شده است مى‏توان به امكان تخلف معلول از علت تامه، امكان ترجيح بلا مرجح، ثبوت معدومات، رد تجرد نفس ناطقه و مراتب چهارگانه آن، رد قديم زمانى بودن عالم، عدم انتاج شكل اول قياس، انكار كرويت زمين و وجوب عمل به علم (نه‏گمان) در مسائل فرعى فقهى در زمان غيبت و … اشاره كرد. وى به تمام موارد فوق در جاى جاى صافى و شافى تصريح نموده است.

7/ 2. شهامت و جوانمردى‏

ملا خليل عالمى جوانمرد و با شهامت بود. به محض اينكه متوجه مى‏شد در نظرى اشتباه كرده به اشتباه خود اعتراف و از طرف مقابل خود عذر خواهى مى‏كرد. همچنين در بذل مال براى كمك به ضعيفان كوتاهى نمى‏كرد. در اين مورد چند داستان از ملا خليل نقل شده است.

  1. ملا خليل را در مسئله ‏اى با جناب ملا محسن فيض كاشانى مدت‏ها بحث و مناظره و مكاتبه داشت و آخر الامر متقاعد نشد. بعدها متوجه شد كه خود اشتباه نموده و حق با فيض است، پاى پياده از قزوين به كاشان رفت، نرسيده به ديوار خانه فيض فرياد زد: «يا محسن قد أتاك المسي‏ء». فيض، تا صداى او را شنيد از داخل منزل، يار قديمى خود را شناخت و دويد و او را در آغوش كشيد. ملا خليل پس از مذاكراتى به قزوين مراجعت نمود و اصرار دوست، در ماندن او مؤثر واقع نشد.[41]
  2. ملا خليل قزوينى، وقتى متوجه شد كه نظر وى درباره «ترجيح بلامرجح» و فاسد بودن شكل اول در منطق، از سوى آقاحسين خوانسارى نقد شده، از قزوين به اصفهان رفت، تا با وى به گفت وگو پردازد. از باب اتفاق، با يكى از شاگردان خوانسارى- ملا ميرزا شروانى (م 1099 ق)- برخورد كرد و انگيزه خود را از سفر بيان كرد. شاگرد، براى وى نادرستى ديدگاهش را بيان نمود و ديدگاه استاد خود محقق خوانسارى را باز گفت.

ملا خليل در همين ديدار، پى به اشتباه خود برد و به سوى قزوين بازگشت.[42]

  1. نقل مى‏كنند كه: مامورانى از طرف حكام جور، براى اخذ جو، به سوى كشاورزان بى بضاعت رفته و با ملا خليل مواجه مى‏گردند، ملا خليل، حواله آن جو را از مأمور گرفتى و خود را به اسم آن كشاورز جا زدى و خواسته ستمگران را پرداخت نمود. چون آن جو را جلوى اسبان ريختند، اسبان آنها، دسترنج آخوند را نخوردند و همگان متحير ماندند.[43]

8/ 2. رد استدلاليان‏

ملا خليل با فلاسفه مخالف بود كه در دو شرح خود بر كافى در موارد متعدد بدان تصريح نموده است. او استدلال را در رسيدن معرفت عقيم مى‏دانست. شعر زير از مير داماد نقل شده كه در آن متعرض اين نطريه ملا خليل شده و آن را نقد كرده است.

اى كه گفتى پاى چوبين شد عليل‏   ور نه بودى فخر رازى بى بدليل‏
فخر رازى نيست جز مرد شكوك‏   گر تو مردى از نصيرالدين بكوك‏
هست در تحقيق برهان اوستاد   داده خاك خرمن شبهت به باد
در كتاب حق اولوالالباب بين‏   وآن تدبر را كه كرده آفرين؟
چيست آن جز مسلك عقل مصون‏   گر ندارى هستى از لايعقلون‏
خوار شبهت نيست جز در راه وهم‏   در خرد بد ظن مشو اى كور فهم‏
     
از هيولا وهم را پاى كج است‏   كج نظر پندارد اين ره اعوج است‏[44]
     

وى هم‏چنين با اجتهاد و اصول نيز مخالف بود و در موارد متعددى به‏خصوص در صافى و شافى به آن تصريح كرده و براى اثبات نظر خود به ظاهر برخى از احاديث متمسك شده و در برخى از موارد، نيز به تأويل احاديث پرداخته است.

ملا خليل از ديدگاه معاصران‏

موقعيت علمى و اجتماعى ملا خليل، موجب گشته كه اغلب شرح حال نويسان معاصر وى، در كتاب‏هايشان متعرض احوال او گردند. براى آشنايى از موقعيت وى نزد معاصران، تلخيص گفتارهاى اين دانشمندان درباره وى ذكر مى‏شود.

1/ 3. ولى قلى شاملو

ولى قلى شاملو كه در اواخر عمر ملا خليل را درك كرده، در قصص خاقانى در ذكر عالمان معاصر شاه عباس صفوى، ملا خليل را سومين عالم بعد از ملا رفيعا و آقا حسين خوانسارى ياد كرده و مى‏نويسد:

رأس و رئيس فقهاى اماميه و اسوه و قدوه علماى اثنا عشرية- عليهم السلام و التحية- شارح اصول كلينى، مولانا محمد خليل قزوينى؛ ذكر مناقب و فضائل آن صدر نشين محفل فضليت، زياده از آن است كه خامه حقيقت ترجمه به اظهار شمه‏يى از آنها مبادرت تواند جست. نور دانش از ناحيه گفتارش ظاهر و شعشعه كوكب تفضل از سيماى اعمالش هويداست. اوقات فرخنده ساعات آن قدوه اهل فضل از مبادى سن شباب- كه اول فصل بهار طبع معنى انتخاب است- الى الان (كه هزار و هفتاد و شش هجرى و عمر شريف آن صاحب تصانيف از عقد هشتاد متجاوز است) به تحصيل علوم دينى وحكمت نظرى صرف شده، تصنيف و تأليف مشهور دارند. از آن جمله حاشيه عده در اصول و حاشيه زبده و شرح بر اصول كلينى. بعد از آن كه شرح مذكور را به همت دقت طبع به اتمام رسانيده، مصحوب احدى از تلامذه خويش به بارگاه عرش اشتباه، ارسال داشتند. چون به نظر كيميا اثر رسيد، مقرر شد كه آن رئيس الفقهاء شرح مزبور را ترجمه نمايد. در عرض اندك وقتى، اهتمام تمام به كار برده، كار بند خدمت مرجوعه شدند.[45]

2/ 3. مولى شمس الدين محمد شيرازى‏

مولى شمس الدين محمد شيرازى يكى از عالمان شيعه بوده كه مقيم مكه مكرمه گشته و در آنجا ملا خليل با وى ملاقات داشته است.[46] او در يكى از آثار خود مى‏نويسد كه: ملا خليل در مكه در منزلم به ديدن من آمد و گفت كه حاشيه‏اى بر عدة الاصول نوشته‏ام و براى من فرستاد تا مطالعه كنم. بعد از مطالعه آن، ديدم كه در آن اشكالات زيادى هست. او به عالمان شيعه نظرياتى را نسبت داده كه از آن به دور هستند.

وقتى دوباره او را ملاقات نمودم آنها را بدو بازگو كردم، او اظهار داشت كه اصول من با نظريات عالمان شيعه متفاوت است. خلاصه بدو متذكر شدم كه اين اقوالى را كه به دانشمندان شيعه نسبت داده در هيچ كتابى بيان نكرده‏اند، از كجا آنها را آورده است.

او مرا به حاشيه عده خود حواله داد. من نيز آن را مطالعه كردم.

و در نهايت اينگونه اظهار نظر مى‏كند:

«فطالعت فيها من غير أن يكون قصدي تزييف كلامه، لكن الحق أبلج و الباطل لجلج، فوجدت فيها أشياء ليس لها طائل تحتها، و وجدت قائلها كالراقم على الماء، فاستدل على صحتها بدلائل أوهن عن بيت العنكبوت. و حاصل كلامه تخطئة علمائنا و توبيخهم بمتابعة المعتزلة في اصول الدين».[47]

3/ 3. شيخ حر عاملى‏

شيخ حر عاملى يكى ديگر از دانشمندان معاصر ملا خليل بوده و از نظر مسلك نيز در دسته اخباريان جاى مى‏گيرد. او در كتابش أمل الآمل و تذكرة المتبحرين، شرح‏حال ملا خليل را به يك عبارت آورده و در أمل الآمل شرح حال سه فرزند ملا خليل و برادرش را درج نموده و ملا خليل را چنين مى‏ستايد:

المولى الجليل الخليل بن الغازي القزويني، فاضل عالم، حكيم متكلم، محقق مدقق، فقيه محدث، ثقة ثقة، جامع للفضائل ماهر معاصر. له مؤلفات: منها شرح الكافى فارسى، و شرح عربى، و شرح العدة فى الاصول، و رسالة فى النحو، و رموز التفاسير الواقعة في الكافي و الروضة و غير ذلك، رأيته بمكة فى الحجة الاولى و كان مجاورا بها، مشغولا بتأليف حاشية مجمع البيان، توفي سنة تسع و ثمانين و ألف. و قد ذكره صاحب السلافة، و أثنى عليه ثناء بليغا، و ذكر بعض المؤلفات السابقة.[48]

افندى در رياض العلماء تمامى نوشتار شيخ حر را ذكر نموده و پس از آن بر وى خرده گرفته كه چرا در وصف ملا خليل از واژه‏هاى حكيم و متكلم و فقيه استفاده نموده است. افندى مى‏نويسد:

أقول: في جعله حكيما نظر، و كذا في جعله فقيها؛ لأنه كان تنكرهما جدا، وبمجرد معرفة أقوالهما لايسمى أحد بالحكيم و الفقيه، مع أن المعرفة الكاملة بأقوالهما أيضا غير معروف. على أن الجمع بينهما جمع بين الأضداد.[49]

بعد، افندى متذكر مى‏شود كه بر من ايراد نشود كه خواجه نصير طوسى هم حكيم بوده و هم متكلم؛ زيرا خواجه نصير در كتاب شرح اشارات و ديگر كتاب‏هاى فلسفى خود، روش حكيمان را در پيش گرفته و كلام آنها را تصحيح و از آنها دفاع كرده است و يك فيلسوف واقعى است و در كتابش تجريد الاعتقاد و مانند آن، بر مبناى كلاميون رفتار نموده و يك متكلم واقعى است. به همين جهت او هم حكيم است و هم متكلم.[50]

4/ 3. ميرزا عبدالله افندى‏

ميرزا عبدالله افندى در دو كتابش رياض‏العلماء و تعليقه امل الآمل، متعرض احوال ملا خليل شده و در رياض شرح حال مبسوطى از وى آورده، ولى در تعليقه امل به ذكر آثار وى اكتفا كرده است. افندى ملا خليل را چنين وصف مى‏كند:

المولى الكبير الجليل مولانا خليل بن الغازي القزويني، فاضل عالم، متكلم اصولي جامع، دقيق النظر، قوي الفكر، من أجلة مشاهير علماء عصرنا، و أكمل أكابر فضلاء دهرنا.[51]و در جاى ديگر درباره قدرت فكرى و تسلط وى بر علوم مى‏نويسد: «و كان له قدس سره قوة فكر، و تسلط على تحرير العبارات في العلوم و تقريرها».

بعد مى‏گويد: برادرم او را در قزوين ملاقات نموده و او را به وفور فضل كثرت علم مى‏ستود، بلكه بر علماى عصرش وى را ترجيح مى‏داد.[52]

افندى بعد به ذكر اساتيد ملا خليل پرداخته و موقعيت او را نزد سلاطين و حكام صفوى بيان مى‏كند: كان معظما مبجلا عند السلاطين الصفوية، سيما سلطان عصرنا، و كذلك عند الامراء و الوزراء و سائر الناس. و صار في زمن الوزير خليفة سلطان متوليا و له دون ثلاثين سنة، ومدرسا بعبد العظيم، ثم عزل عنها لقصة طويلة.[33]

بعد افندى به مخالفات‏هاى ملا خليل با حاكمان و ديگر دانشمندان عصر خود پرداخته و مى‏نويسد:و له مع حكام طهران و قزوين أقاصيص، و هو أحد المحرمين لصلاة الجمعة و المنكرين لها في زمن الغيبة و الناهين عنها جدا، و من جملة الأخباريين المنكرين للاجتهاد جدا، و قد بالغ في ذلك و أفرط في نفي الاجتهاد، و من زمرة المنكرين‏ للتصوف و الحكمة، و القادحين منهم بما لا مزيد عليه، و من المنكرين لأقوال المنجمين و الأطباء أيضا.[54]

افندى سپس به آرا و انديشه‏هاى منحصر به فرد وى پرداخته و تعدادى از آنها را بر مى‏شمارد از جمله داشتن نظرياتى در مسائل اصول و فروع كه در آنها منفرد است و اغلب آنها عجيب و خالى از غرابت نيست و اينكه ملا خليل در برخى از اين اقوال- از جمله قول به ثبوت معدومات- پيروى معتزله كرده است و غيره.

5/ 3. ميرزا محمد اردبيلى‏

اردبيلى در جامع الرواة، ملا خليل را چنين مى‏ ستايد:خليل بن الغازي القزويني، الملقب ببرهان العلماء، جليل القدر، عظيم الشأن، رفيع المنزلة، من وجوه هذا الطايفة وثقاتها وأثباتها وأعيانها، أمره في الجلالة وعظم الشأن وسمو الرتبة و الثقة والعدالة والأمانة أشهر من أن يذكر، وفوق ما يحوم حوله العبارة. وكان أخباريا عالما بالعلوم العقلية والنقلية، أخذ العلوم والأخبار من شيخ الإسلام والمسلمين بهاء الملة والحق والدين محمد العاملي- قدس الله روحه-. له كتب: منها: حاشية على عدة الاصول لشيخ الطايفة أبي جعفر الطوسي- قدس الله روحه الشريف- ومنها: الشرح الصافي الفارسي على الكافي من البداية إلى النهاية، ومنها: شرح الشافي العربي عليه من البداية إلى كتاب الحيض، وغيرها من الرسائل. ولد في سنة إحدى وألف، وتوفي- رحمه الله تعالى- فى سنة تسع وثمانين بعد الألف؛ رضى الله عنه و أرضاه.[55]

6/ 3. على اصغر قزوينى‏

مولى على اصغر بن محمد يوسف قزوينى (متوفاى حدود 1129 ق) از شاگردان مبرز ملا خليل است.[56] از جمله آثار او تنقيح المرام است كه حاشيه بر حاشيه عدة

الاصول ملا خليل است. در مقدمه اين كتاب در وصف استادش ملا خليل مى‏نويسد:

لما رايت توفر داعى المحصلين إلى تعلم الحواشي المعلقة على عدة الاصول للمولى الفاضل المؤيد، و الحبر الكامل المسدد، محيى العقائد الدينية، مروج الاصول اليقينية، مظهر نكات الآيات ودقائقها، موضح لطائف الروايات و حقائقها، معز الحق و معين الدين، عون الإسلام و ملجأ المسلمين، سمى خليل الرحمن، خليل العلم و ناصر ذوى الايمان.[57]

7/ 3. شيخ عبدالله سماهيجى‏

شيخ عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى (1086- 1135 ق) با اينكه معاصر ملا خليل محسوب نمى‏شود، ولى چون مطالبش درباره وى سينه به سينه بوده، اهميت دارد. او در اجازه‏اش به شيخ ناصر جارودى قطيفى، ملا خليل را از مشايخ روايى علامه مجلسى ذكر مى‏كند و در وصف وى مى‏نويسد: «و كان هذا الرجل فاضلا، محدثا، أخباريا».[58]

سماهيجى بعد مى‏گويد كه: ملا خليل متصلب در رد بر اهل اجتهاد بوده و در تفسير و نقل روايات دچار تحريف زياد و تصحيفات فاحش شده است.بعد مى‏گويد: او در قزوين رياست داشته و علماى قزوين را از تدريس منطق و فلسفه و كلام و اصول فقه منع كرد. و با اينكه اخبارى بود ولى قائل به حرمت نماز جمعه در زمان غيبت بود.[59]

آثار علمى‏

ملا خليل بخش زيادى از عمر خود را در تأليف و تصنيف كتاب گذرانيده است.

او در موضوعات مختلفى همچون: ادبيات عرب، منطق، تفسير، اصول فقه و حديث، صاحب تأليفات است. مهم‏ترين اثر او در شرح فارسى و عربى است كه بر كافى‏[60]نگاشته است. او ابتدا شرح عربى خود را نگاشته كه «شافى» نام دارد و در اثناى نگارش، به دستور شاه عباس صفوى، به شرح فارسى پرداخته و مدت بيست سال مشغول نگارش آن بوده است.

اولين گزارش تفصيلى از آثار ملا خليل را افندى در رياض العلماء درج نموده است.[61] آثار شناحته شده از ملا خليل عبارتند از:

  1. الشافي في شرح الكافي‏[62] (به عربى). شرح مزجى مفصلى است بر كتاب كافى ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى كه به دستور خليفه سلطان حسين مرعشى (م 1064 ق)- كه همدرس ملا خليل بوده- نگاشته است. قزوينى تنها اصول كافى و كتاب الطهارة از فروع كافى را شرح نموده و موفق به اتمام آن نشده است. او شرح كتاب التوحيد را در آخر ماه ذى حجه 1057 ق در مكه به پايان رسانده است. در فهرستگان نسخه‏هاى خطى حديث شيعه، تعداد 46 نسخه از اين شرح معرفى شده است.[63]
  2. صافى در شرح كافى به فارسى . مؤلف در سال 1064 ق در محله ديلميه قزوين به اين شرح آغاز نموده و آن را به نام شاه عباس صفوى كه در همين محله قزوين اقامت گزيده بود شروع كرده است. او اين شرح را به مدت بيست سال مشغول بوده و در 1084 ق به پايان رسانده است.[64]

در كتاب نجوم السماء، درباره انگيزه مؤلف از تأليف اين شرح مى‏نويسد:الفاضل الجليل، ملا خليل بن غازى القزوينى، سيد على‏خان مدنى در سلافة العصر- كه ابتداى تأليفش سنه يك‏هزار و هشتاد و يك هجرى است- آورده كه:ملا خليل مذكور از فضلاى اهل اين عصر و علماى موجود اين زمان است. از تصانيف او در شرح بر كتاب كافى كلينى يكى فارسى و ديگرى عربى. و هر دو شرح به نظر مؤلف رسيده و شرح عربى كه موسوم به «شافى» است، در سال يك‏ هزار و شصت و چهار هجرى به شغل آن پرداخته و چون در سال مذكور شاه عباس ثانى صفوى، وارد قزوين شد و فرمايش شرح ديگر به زبان فارسى به او نمود. پس او شرح فارسى هم مسمى به صافى در همان سال شروع فرموده و آن را در عرض مدت بيست سال در مجلدات سى و چهار گانه به اتمام رسانيده و تاريخ اتمام مجلد اول از شرح فارسى، ماه محرم سنه يك هزار و شصت و شش هجرى است و تاريخ اتمام جلد آخر از شرح كتاب مذكور، كه شرح كتاب الروضة از كافى است، سنه يك هزار و هشتاد و چهار هجرى است.

ميرزا طاهر وحيد در روزنامه خود به تقريب ورود شاه عباس ثانى صفوى در قزوين نوشته: چون خاطر همايون و ضمير منير خيريت مقرون پيوسته متوجه به رواج و رونق دين مبين و ملت متين مى‏باشد و فضلاى عظام را كه وارثان علوم انبيا و حاميان ملت بيضااند، همواره به تبجيل و تعظيم و اكرام مى‏فرمايند. بعد از ورود دارالسلطنه قزوين، جامع علوم معقول و منقول كشاف مرموزات فروع و اصول مولانا خليل قزوينى را كه از اجله علماى عصر و فحول دانشمندان دهر است با ساير فضلا و طلبه به مجلس اقدس و بزم مقدس طلب داشته، با آن گروه نزاهت پژوه افطار فرمودند و در همان مجلس مولانا خليل‏الله را به خطاب مستطاب سرافراز ساخته، فرمودند كه كتاب كلينى را كه دين قويم را اساس و بنيان و بيت المعمور دين مصطفوى بدان تابان، به فارسى شرح نمايند كه عموم سكان اين ديار را كه اغلب گفتگوهاى ايشان به لغت فارسى است، انتفاع حاصل شود.

و نيز رقم اشرف به اسم مولانا محمدتقى مجلسى شرف صدور يافت كه كتاب من لايحضره الفقيه را به دستور شرح نمايد و چون فضيلت نماز جماعت بر پيشگاه ضمير منير پرتو وضوح افكنده بود، رقم اشرف به طلب عالم ربانى و مؤيد به تأييدات آسمانى سالك طريق انيق عرفان و بلد شوارع ايقان، مولانا محمد محسن كاشانى نفاذ يافت.[65]

از اين كتاب، تنها شرح اصول كافى، در هند در شهر لكهنو، به اهتمام سيد تصدق حسين صاحب رضوى، در دو جلد، در سال 1323 ق، به چاپ رسيده‏[66] و در فهرستگان نسخه‏هاى خطى حديث شيعه تعداد 328 نسخه از آن معرفى شده است.[67]

يكى از عالمان عهد صفوى اين شرح را با عبارت‏هاى نيكو و روان تلخيص و به شاه سلطان حسين صفوى تقديم نموده است. او در اين مختصر به ذكر معانى اخبار اكتفا نموده و به زوائد بر اصل نمى پردازد. سر آغاز آن چنين است: «زينت ديباچه جوامع آثار ابرار و زيور عنوان شرح اخبار».

نسخه‏اى از جلد اول اين تلخيص- كه در صفر 1134 ق تحرير شده و داراى 196 برگ است- در كتابخانه آيت الله گلپايگانى، نگهدارى مى‏شود.[68]

  1. المجمل (الجمل) في النحو. اين كتاب را ملا خ ليل در علم نحو نوشته است.

درباره نام اين كتاب اختلاف وجود دارد؛ در رياض و أمل الآمل نام آن «المجمل» نقل شده، ولى در روضات الجنات نام آن را «الجمل» ذكر كرده است.[69]

بر اين كتاب، محمد مهدى ابن المولى على أصغر القزوينى- كه شاگرد ملا خليل بوده- شرحى نوشته است.[70]

  1. حاشيه شرح شمسيه. اصل كتاب شسميه تأليف نجم الديم عمر كاتبى قزوينى (م 675 ق) و شرح آن، تأليف قطب الدين محمد رازى (م 766 ق) است. ملا خليل بر مبحث قضايا از اين شرح حاشيه نوشته است.[71]

در ذريعه عنوان شده كه نسخه‏اى ازاين حاشيه در قم نزد آيت الله مرعشى موجود است.[72]

  1. شرح (حاشيه) عدة الاصول. كتاب عدة الاصول، تأليف شيخ الطائفة محمد بن جعفر طوسى (م 460 ق) در دوبخش اصول دين و اصول فقه، نوشته شده است.

ملا خليل بر هر دوبخش اين كتاب حاشيه نوشته است. افندى متذكر شده كه ملا خليل در اين حاشيه، مسائل متعدد جديدى را در اصول و فروع دين مطرح نموده و اقوال عجيبى را طرح نموده است.[73] ملا خليل تا آخر عمر در اين حاشيه تجديد نظر مى‏نموده وبه همين دليل نسخه‏هاى آن به شدت با هم اختلاف دارند.[74] درباره اين حاشيه، استاد معظم آيت الله روضاتى- دامت إفاضاته- توضيح مبسوطى نگاشته‏اند.[75]

اين حاشيه با تحقيق محمد مهدى نجف، از سوى مؤسسه آل البيت به همراه عدة الاصول چاپ شده است.[76]

بر اين حاشيه چند تن از عالمان حاشيه نوشته‏اند كه عبارتند از: حاشيه مولى احمد طالقانى، حاشيه مولى احمد بن ملا خليل بن غازى (فرزند مؤلف)، حاشيه مولى محمد باقر بن غازى قزوينى (برادر و شاگرد مؤلف) و حاشيه مولى على اصغر ابن مولى محمد يوسف قزوينى (شاگرد مؤلف) كه آن را «تنقيح المرام» ناميده است.[77] نسخه‏اى از جلد اول تنقيح المرام در دست است.[78]

اين كتاب در قزوين مورد عنايت عالمان اخبارى بوده و آن را تدريس و قرائت مى‏كردند. عبدالنبى قزوينى در تتميم أمل الآمل عنوان نموده كه حاج محمد رضا

قزوينى حاشيه عدة الاصول ملا خليل را همراه با حواشى متعددى كه مؤلف بر آن نوشته بود، نزد اساتيد تلمذ و عمر خود را در اين مقصود صرف نمود تا در آراء ملا خليل، تبحر كامل به هم رسانيد.[79]

  1. حاشية مجمع البيان. مجمع البيان در تفسير قرآن كريم، تأليف ابو على فضل بن حسن بن فضل طبرسى (م 548 ق) است. ملا خليل در ايامى كه در مكه بوده اين حاشيه را نوشته است. شيخ حر عاملى بيان نموده كه بار اولى كه به مكه مشرف شدم ملا خليل را ملاقات نمودم كه مشغول نوشتن اين حاشيه بوده است.[80]
  2. رسالة في‏حرمة شرب التتن.[81] حجة الاسلام شفتى اصفهانى گويد: مرحوم حاج ملا خليل استعمال دخانيات را حرام مى‏دانست و رساله‏اى در اين خصوص تصنيف نمود و نسخه‏اى زيبا و نفيس از آن را را به حضور علامه مجلسى- كه به طور مفرط قليان مى‏كشيده- فرستاد، تا علامه با مطالعه آن، قليان را ترك كند. علامه كه پس از مطالعه، دلايل او را كافى ندانست، آن را پر از تنباكو كرد و به حضور ملا خليل عودت داد.[82]
  3. رسالة في صلاة الجمعة. صاحب رياض متذكر شده كه ملا خليل مطالب اين رساله را ابتدا در شرح فارسى خود بر كافى آورده بود و بعد به صورت رساله مستقلى در آورد و ملا محمد طاهر قمى در رد آن رساله‏اى تأليف نمود. پس از آن ملا خليل رساله ديگرى باز به فارسى نوشت و در آن باز بر انكار خود اصرار نمود. ولى او بعدا رساله سومى در اين موضوع نوشته و در آن ميانه روى را در پيش گرفته است.[83]

نسخه‏هاى متعددى از رساله‏هاى نماز جمعه ملا خليل- از جمله: نسخه‏اى به شماره 8602 در كتابخانه آستان قدس رضوى،[84] دو نسخه در كتابخانه مسجد اعظم قم‏

به شماره 1359 و 1432،[85] و نسخه‏اى در كتابخانه ملك طهران به شماره 1920[86]- در دست است.

  1. رموز التفاسير الواقعة في الكافي و الروضة.[87] ملا خليل در اين اثر، آدرس احاديثى را كه در كتاب كافى در تفسير آيات شده، نقل كرده، و با قرار دادن رموزى براى كتاب و باب‏هاى كافى، موضع آنها مشخص نموده است. چهار نسخه از اين كتاب تاكنون شناسايى شده است كه عبارتند از:

الف) كتابخانه مجلس، نسخه شماره 13992، بدون نام كاتب و تاريخ كتابت، 204 برگ، 16 سطر.[88]

ب) كتابخانه مدرسه خاتم الانبياء (صدر) بابل، نسخه شماره 219، بدون نام كاتب و تاريخ كتابت، 20 سطر.[89]

ج) كتابخانه آيت الله مرعشى، نسخه شماره 4989، بدون نام كاتب و تاريخ كتابت، 124 برگ، 19 سطر.[90]

د) تهران، كتابخانه ملك، نسخه شماره 1453، به خط ابوالقاسم بن محمد حسن در 1235، 205 برگ، 16 سطر.[91]

گويا كتاب «رموز التفاسير الواقعة في الكتب الأربعة و غيرها من الكتب الحديث» تأليف شاگرد مبرز ملا خليل- مولى على اصغر بن محمد يوسف قزوينى- تكميل اين اثر ملا خليل است.[92]

  1. الأسئلة الخليلية. سوالاتى است كه ملا خليل از علامه محمد باقر مجلسى درباره تصوف پرسيده و علامه به آنها پاسخ داده است. اين رساله را مرحوم خيابانى در وقايع الأيام (جلد محرم الحرام) درج نموده و در ضمن كتاب تشويق السالكين نيز به چاپ رسيده است.[93]
  2. تفسير سورة الفاتحة. شيخ آقا بزرگ در الذريعة اين كتاب را از آثار ملا خليل ذكر نموده است. و در توصيف آن نوشته كه: «حكى بعض الفضلاء أنه رآه، وهو كبير جدا، و فيه لباب كل علم نافع».[94] ولى ظاهرا اين تفسير از سيد خليل قزوينى از دانشمندان سده سيزدهم هجرى و موسوم به كشف الحقائق يا فوائد الفاتحه و تفسير سيد خليل قزوينى است و تأليف آن در سال 1239 ق به پايان رسيده و نسخه‏اى از آن در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى در تهران موجود است.[95]
  3. رسالة أقوال الأئمة. نسخه اين رساله در كتابخانه راجه الفيض آبادى نگهدارى مى‏شود و در فهرست آن كتابخانه نامش ذكر شده و نوشته‏اند كه: موضوع آن در حديث است؛ و توضيح ديگرى داده نشده است. شيخ آقا بزرگ كه اين مطلب را نقل نموده متذكر شده كه اين رساله را ملا خليل هنگامى كه در شهر رى در آستانه عبدالعظيم حسنى تدريس مى‏كرده، نوشته است.[96]
  4. رسالة في الأمر بين الأمرين. آقا بزرگ نسخه اين رساله را در يكى از كتابخانه‏هاى نجف ملاحظه نموده كه آغازش چنين بوده: «سبحان من تنزه عن الفحشاء، وسبحان من لا يجري في ملكه إلاما يشاء».[97]
  5. شرح الصحيفة. در الذريعة بدون هيچ توضيحى اين كتاب را معرفى نموده و اظهار داشته كه نسخه‏اى از آن را در كتابخانه شيخ شريعه اصفهانى در نجف، ملاحظه‏

نموده است.[98]

  1. فهرست الكافي. نسخه اين رساله در قزوين، در كتابخانه مير حسينا نگهدارى مى‏شود كه با نسخه اصل در 25 ذيحجه 1089 ق، مقابله شده است.[99]
  2. اجوبه مسائل محمد مؤمن. پاسخى است به ايرادهايى كه ملا محمد مؤمن بن شاه قاسم بر عبارت «العمل بظاهر القرآن ليس لإفادته الظن بمراده تعالى و بحمكه الواقعي، بل لعلمنا بأنه يجب علينا اتباع ظاهره» نموده و ملا خليل به آنها پاسخ داده است. اين پرسش‏ها در روز عيد فطر 1067 ق در قزوين به دست ملا خليل رسيده و او در همان سال هنگامى كه به مشهد مقدس براى زيارت رفته بود بر آنها پاسخ نوشته است. نسخه‏اى از اين رساله در كتابخانه آيت الله مرعشى به شماره 3028 موجود است.[100]
  3. رساله نجفيه‏[101] (به فارسى). پاسخ پرسش‏هاى برخى از فضلا است كه از نجف براى وى ارسال نموده است. اين رساله در غره 1080 ق به پايان رسيده و در مجله علوم حديث ش 19، بهار 1380 ش ص 144- 162، به كوشش مسعود طبرى، چاپ شده است. سه نسخه از اين رساله در دست است:

الف) تهران، دانشكده ادبيات، به شماره (امام جمعه 216)؛[102]

ب) بروجرد، مدرسه امام صادق عليه السلام، به شماره (8) كه عكس آن در قم كتابخانه مركز احياء ميراث اسلامى، به شماره 1191 موجود است.[103]

ج) كتابخانه آيت الله مرعشى نسخه ش 7/ 11520.[104]

  1. رساله قميه‏[105] (به فارسى). پاسخ پرسش‏هايى نذر على بيك خصى از قم است.

چون پرسش كننده نمى‏توانسته درست از حاشيه «عدة الاصول» قزوينى استفاده كند، اين سه پرسش را تقديم داشته و از وى پاسخ مى‏خواهد. اين پرسش‏ها پيرامون:

ترجيح بلا مرجح، تخلف معلول از علت و مسائلى كه متوقف بر فكرند، مى‏باشد و پاسخ‏ها مختصر و استدلالى است. اين رساله در الذريعة با عنوان «رسالة في ترجيح بلامرجح» معرفى شده است.[106] چند رساله نيز در ذريعة با عنوان «رسالة في امتناع الترجيح بلا مرجح» معرفى شده، كه گويا در رد نظرات مطرح شده در اين رساله ملا خليل نوشته شده است.[107]

چهار نسخه از رساله قميه در كتابخانه آيت الله مرعشى به شماره 4076 و 6543 و 9562 و 11520 موجود است.[108]

  1. تعليقة على التوحيد. تعليقاتى كه بر كتاب توحيد شيخ صدوق نوشته است. اين اثر را افندى گزارش نموده و امروزه اثرى از آن در دست نيست.[109]
  2. حاشية الكافي. ملا خليل در ايامى كه در مكه اقامت داشته، حاشيه‏هاى محمد امين استرآبادى بر كتاب الكافى كلينى را جمع آورى و تدوين نموده است.[110]
  3. حاشية الكافي. همچنين ملا خليل در ايامى كه در مكه اقامت داشته، حاشيه‏هاى استادش امير ابوالحسن قائنى مشهدى بر كتاب الكافى كلينى را نيز جمع‏آورى و تدوين نموده است.[111]
  4. رديه‏ها بر آثار ملا خليل‏

آراء مطرح شده در آثار ملا خليل موجب گشت تا آثار او مورد نقد و ايراد عالمان انديشمند قرار گيرد و بر كتاب‏هاى وى رديه‏هايى نوشته شود. تعدادى از اين نقدها در ذيل آثار ملا خليل معرفى گرديد. تعداد ديگرى از آنها عبارتند از:

  1. نقد كلام ملا خليل قزوينى (به فارسى). از صدر الدين محمد بن محمد صادق قزوينى حسينى (زنده در 1109 ق) شاگرد آقا رضى قزوينى. حسينى در اين رساله، كه در سال 1103 ق آن را نگاشته، بر كلام ملا خليل در صافي في شرح الكافي- كه مى‏گويد: «من ترك أخا لام وابن أخ لأب وام …» و نيز حاشيه محمد باقر برادر ملا خليل كه بر اين بخش حاشيه زده- ردى نوشته است.[112]

نسخه اصل اين رساله در كتابخانه شخصى قائنى در قم به شماره 334 نگهدارى مى‏شود كه سر آغاز آن چنين است: «اين چند كلمه در بحث فرايض از صافى شرح كافى به‏خاطر رسيده و در اين وقت بعنوان شرح الشرح نگاشته».[113]

  1. نقد كلام ملا خليل در باب رؤيت. از مؤلف قبلى. حسينى در اين شرح مزجى گفته‏هاى ملا خليل را در شرح كافى درباره حديثى از حضرت امام رضا عليه السلام- كه درباره نفى ديدن خدا در دنيا و آخرت فرموده و كلينى در كتاب كافى «باب الرؤية» روايت نموده- نقل و بر آنها رد و ايراد مى‏نمايد. سر آغاز آن چنين است: «بعد الحمد و الصلاة، هذه كلمات سنحت لي في حديث الإمام الثامن مولانا علي بن موسى الرضا عليه السلام».

مولى على أصغر ابن المولى محمد يوسف قزوينى- شاگرد ملا خليل- از ايرادهاى حسينى بر ملا خليل در رساله‏اى جواب داده و پس از آن حسينى در رساله ديگرى از جواب‏هاى ملا على اصغر پاسخ گفته است. نسخه هر سه رساله در ضمن، به خط صدرالدين حسينى در كتابخانه آيت الله مرعشى موجود است.[114]

  1. رسالة في بطلان ما نسب ملا خليل القزويني في حاشيته على عدة الاصول إلى أصحابنا الإمامية. تأليف فاضل شمس الدين محمد الشيرازى معاصر ملا خليل قزوينى. در اين رساله، شيرازى اقوالى را كه ملا خليل به شيعه اماميه درباره جبر و اختيار نسبت داده نفى كرده است. با اين سر آغاز: «الحمد لله‏الذي خلق الثقلين لعبادته بقوله، وما خلقت الجن والإنس إلاليعبدون، ولم يشاء منهم الكفر والمعصية، تعالى الله علوا كبيرا عما يقول الظالمون».[115]
  2. جاء الحق في صلاة الجمعة. ردى است بر رساله نماز جمعه ملا خليل، اين رديه در سال 1076 ق نوشته شده، و مؤلف آن شناخته نشده است.[116]
  3. رسالة في صلاة الجمعة. از مولى محمد طاهر بن محمد حسين شيرازى قمى.

قمى در اين رساله نظريه ملا خليل قزوينى و ملا حسن على بن مولى عبد الله شوشترى را درباره نماز جمعه، رد كرده است.[117]

  1. رساله در دفاع از ملا خليل. از مولى ابو الوفا بن محمد يوسف (مشهور به قاضى قزوينى) شاگرد مولى خليل قزوينى. ابوالوفا در اين رساله از ايرادتى كه عده‏اى بر استادش ملا خليل نموده‏اند در مسأله «تخلف المعلول عن العلة» و «الترجيح بغير مرجح» جواب داده است. او اين رساله را در سال 1124 ق، نوشته است.[118]
  2. حاشية الشافي في شرح الكافي (به عربى). از مؤلف ناشناخته. حاشيه‏اى است بر قول ملا خليل قزوينى در الشافى ذيل حديث «ما جرى بين أبي الحسن موسى عليه السلام و الزنديق … قال الرجل: فإذا إنه لا شي‏ء إذا لم يدرك بحاسة من الحواس». با اين سر آغاز:

«روى الكليني- روح الله روحه- في ثالث اول كتاب التوحيد في حديث طويل ماجرى بين أبي الحسن موسى عليه السلام و الزنديق، و فيه ما هذا لفظه: فقال الرجل: فإذا إنه لا شي‏ء إذا لم يدرك بحاسة من الخواص؟ فقال أبو الحسن: لما عجزت حواسك … و هذا الكلام من مطارح أنظار الأعلام … قال الشارح قدس سره بعد قوله: أيقنا أنه ربنا».

نسخه اين شرح، شامل 12 صفحه، هر صفحه 15 سطر، در ضمن مجموعه ش 170/ 2/ 350 در كتابخانه آيت الله گلپايگانى در قم نگهدارى مى‏شود.[119]

  1. دستخطها

دستخطهاى متعددى از ملا خليل بر جاى مانده است. اصولا او هر كدام از آثارش را چند بار تحرير نموده و هم اكنون نسخه‏هاى متعددى از آثارش به خط خودش در دست است. نسخه‏هايى از دستخطهاى وى كه تاكنون شناسايى شده عبارتند از:

  1. الأمالي، شيخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسى (م 460 ق). ملا خليل اين نسخه را در سال 1048 ق تحرير نموده و اصل آن نسخه در زنجان كتابخانه سيد عزالدين زنجانى به شماره 413 نگهدارى مى‏شود.[120] و ميكروفيلمى از آن به شماره 2975 در دانشگاه تهران موجود است.[121]
  2. الحاشية على اصول الكافي، از ميرزا رفيع الدين محمد بن حيدر حسينى نائينى طباطبايى، ميرزا رفيعا (م 1082 ق). ملا خليل اين حاشيه را به خط خود در 250 برگ، بدون درج تاريخ كتابت، استنساخ نموده، كه نسخه آن در كتابخانه آيت الله مرعشى نگهدارى مى‏شود.[122]
  3. التبيان في تفسير القرآن، از شيخ طوسى (م 460 ق). نسخه نفيسى از اين كتاب در كتاب‏خانه شيخ الإسلام زنجان است كه خط و يادداشتى از مولى خليل در تاريخ‏

1048 ق بر آن نسخه وجود دارد.[123]

  1. حاشيه شرح شمسيه، از مولى خليل. نسخه‏اى از اين كتاب كه احتمالا به خط مؤلف است در كتابخانه آية الله مرعشى وجود دارد.[124]
  2. الشافي، از مولى خليل. الذريعه نسخه‏اى از اين كتاب را به خط مؤلف در كتابخانه دانشگاه تهران از مجموعه سيد محمد مشكاة گزارش كرده است.[125]
  3. بلاغ و سماعى از ملا خليل ضمن نسخه‏اى از من لايحضره الفقيه براى محمد زمان در تاريخ 1053 ق وجود دارد. اين نسخه در كتابخانه ميرحسينا در قزوين است.[126]
  4. صافى در شرح كافى. سه نسخه از صافى ملا خليل در دست است كه به خط خود وى تحرير شده و مشخصات آنها در بخش پايانى خواهد آمد.
  5. خاندان‏

 

افرادى از خاندان ملا خليل كه تاكنون شناسايى شده‏اند عبارتند از:

  1. غازى قزوينى (پدر ملا خليل). درباره پدر ملا خليل در مصادر مطلبى ذكر نشده است.
  2. ملا محمد باقر بن غازى (برادر ملا خليل). او يكى از اعيان علماى زمان خود بود كه در سى سالگى به سمت مدرسى آستانه عبدالعظيم حسنى منصوب شده و در قزوين نيز استاد مدرسه التفاتيه بود.[127] از آثار وى عبارتند از:

الف) حاشيه بر حاشيه عدة الاصول ملا خليل است كه نسخه‏اى از آن در مدرسه‏

سپهسالار تهران موجود است.[128]

ب) حاشيه بر صافى ملا خليل.[129]

ج) رسالة في الصلاة الجمعة.[130]

  1. جعفر بن غازى قزوينى (برادر ديگر ملا خليل): شرح حال وى در تراجم الرجال چنين ذكر شده است:

جعفر بن الغازي الرازي، عالم جليل محدث من أعلام القرن الحادي عشر، سكن قزوين متلمذا على المولى خليل القزوينى، وساح وتجول في بلاد كثيرة باحثا منقبا، وكتب بخطه الجيد وصحح وقابل كتبا كثيرة في التفسير والحديث وغيرهما.

كتب حواشي تدل على فضله على نسخة من فروع الكافي بدأ بها في قزوين سنة 1060، وأتمها في قرية عبد العظيم في جمادى الاولى سنة 1068. له زين المؤمن ألفه سنة 1082 ق.[131]

  1. مولى سلمان بن ملا خليل قزوينى (پسر ملا خليل)[132]. از آثار وى دو رساله در مصادر معرفى شده است:

الف) رساله‏اى در نماز جمعه است كه در آن مانند پدرش قائل به حرمت نماز جمعه در عصر غيبت شده است.[133] ملا عبدالله بن صالح سماهيجى (1135 ق) رساله‏اى در خراسان در رد اين رساله نوشته و آن را «النفر و الرهط الذين يجب عليهم الجمعة»، نام نهاده است.[134]

ب) مناسك الحج، كه به نام شاه سليمان صفوى (متوفاى سنة 1106 ق)، نگاشته است.[135]

  1. احمد بن خليل بن غازى قزوينى (پسر ملا خليل) كه در زمان پدرش در سال 1083 ق، در گذشته است،[136] او حاشيه‏اى بر حاشيه پدرش بر عدة الاصول نگاشته است.[137]
  2. ابوذر بن ملا خليل قزوينى (پسر ملا خليل) كه در زمان پدرش در سال 1084 ق، در گذشته است.[138]
  3. محمد نصير بن حاجى افضل بيك (برادر زاده ملا خليل قزوينى)، كه نسخه‏اى از فروع كافى را (شامل كتاب صلاة و جهاد) از سال 1070 تا 1073 ق، استنساخ نموده است.[139]
  4. اوضاع علمى و فرهنگى قزوين در عصر ملا خليل‏

وقتى ملا خليل در سال 1001 ق چشم به جهان گشود، قزوين پايتخت صفويان بود. در دوران طفوليت- يعنى در دو سالگى ملا خليل- تصفيه خونين شاه عباس عليه فلاسفه و صوفيه در قزوين آغاز گرديد.

مدرسه فلسفى قزوين، قدمتى تاريخى داشت و از دير زمان مهد پرورش جمع كثيرى از فحول فلاسفه و بزرگان حكما و متكلمين بوده است، مانند: على بن حاتم قزوينى صاحب كتاب التوحيد كه در سال 326 ق زنده بوده، ابوبكر عبدالله بن طاهر بن حارث ابهرى قزوينى متوفى سال 330 ق از طبقه شبيلى و شيخ علك قزوينى كه در

حدود سال 480 ق وفات نموده و ازمعاصرين سلطان محمد بن ملكشاه سلجوقى صاحب كرامات است، ابوبكر شاذان قزوينى متوفى سال 581 ق، كاتبى قزوينى متوفى سال 675 ق و عبدالجليل قزوينى صاحب كتاب نقض و ديگران.[140]

شاه عباس اول (جلوس 996- در گذشت 1038 ق) در سال 1002 ق دست به كودتاى نظامى در ارتش خويش زد و تمامى رؤسا و صاحب منصبان خود را كه از صوفيه با مشرب فلسفى بودند، عزل نمود و مدارس فلسفى قزوين را تعطيل كرد و قتل عام بين علاقه ‏مندان فلسفه و فلاسفه قزوين به راه انداخت و دادگاه‏هاى تفتيش عقائد را تأسيس نمود و در اكثر موارد، شخصا فلاسفه را محاكمه و حكم اعدام آنان را صادر مى‏كرد.نمونه‏اى از اين كشتار را كه شاه عباس شخصا انجام داده، ملا عبدالنبى قزوينى، (ت 1050 ق) گزارش نموده است.[141]

پس از اين تصفيه خونين، اخباريون در زير سايه شمشير صفويه، از سال 1003 ق، صولت و جولتى به پا كرده و رياست تامه حوزه‏هاى شهر قزوين را به دست گرفتند. و قدرت آنها حتى بعد از انتقال پايتخت به اصفهان و حتى بعد از انقراض صفويه نيز ادامه يافت.

علماى اصولى قزوين، خطر اخباريان را حس مى‏كردند و از حاكميت جمود فكرى برخاسته از تفكر اخباريان بر حوزه ‏هاى علمى شيعه، نگران بودند. از اين روى، مبارزات خود را با اخباريون در قزوين آغاز كردند.

آقاى شهيدى صالحى قزوينى در مقاله خود، تحقيق دقيقى را درباره ظهور و سقوط اخباريه در قزوين انجام داده كه براى روشن شدن جريان فكرى حاكم بر اين شهر در دوره ملا خليل، بخشى از مقاله ايشان عينا درج مى‏گردد. ايشان مى‏نويسد:پس از تجديد حيات اخباريه در عصر صفويان كه به واسطه حمله بى‏ رحمانه شاه‏ عباس اول عليه مدارس فلسفى در قزوين حاصل شد، اخباريه توانست در زير سايه شمشير صفويان به پيروزى در مقابل فلاسفه دست يابد.

قدرت آنان پس از ظهور محمدامين استرآبادى متوفى سال 1033 ق كه دعايم اخباريه را استوار كرد، در عصر ملا خليلا قزوينى (اخبارى تندرو) متوفى سال 1089 ق به اوج خود رسيد. به طورى كه شهر قزوين عملا به دو قسمت شرقى و غربى تقسيم شد.

فاصله بين اين دو قسمت، رودخانه بازار بود كه در قسمت شرق آن پيروان اصوليه سكونت داشتند و در قسمت غربى اخباريه زندگى مى‏كردند.در اين زمان جمود فكرى و تعصب اعمى، حتى بر فضلا و متدينين اخباريه حكم‏فرما شده بود و طلاب علوم دينى آنان متجاهر به تعصب و جهل بودند، بگونه ‏اى كه هرگاه مى‏ خواستند مؤلفات و كتب اصوليين را به دست گيرند، آن را با دستمال حمل مى‏كردند تا دست آنان با جلد خشك كتاب، تماس نداشته باشد و نجس نگردد.

اخباريه، علماى اصوليين را به علماى ماوراءالنهر لقب داده بودند و اين اسم و لقب، به معناى كافر و ملحد و مهدور الدم بود.اجتماع اخباريه از دو طبقه ارباب و رعيت تشكيل يافته بود. در بين مردم عوام، جهل و اعتقاد به خرافات و مغيبات آنچنان حاكم بود كه هرگاه شخصى از آنان مريض مى‏شد، از طريق طب دعايى سعى در معالجه داشتند و هرگز به عقاقير طبى و درمان از طريق دارو عمل نمى‏كردند.حمله به اموال و كشتار اصوليين بعنوان يك امر عادى در ميان آنان رواج داشت.

اين حالت، در قزوين حكم فرما بود تا اين كه در حدود سال 1165 ق شيخ يوسف بحرانى صاحب حدائق (م 1184 ق) از علماى مشهور اخباريه وارد قزوين شد.او در بدو ورود، مورد استقبال گرم اخباريه قرار گرفت و در قسمت غربى قزوين بين انصار و طرفداران و پيروان خود منزل كرد.

پس از ورود او به قزوين، علماى خاندان آل طالقانى كه رهبرى مذهبى اصوليين‏ را در دست داشتند، به ديدار صاحب حدائق رفتند و بدين ترتيب، زيارت و بازديد بين فريقين انجام مى‏گرديد.

در اين ملاقات‏ها، مناظرات، مباحثات و جدال علمى بين اخبارى و اصولى انجام مى‏شد، به طورى كه در آخرين اين ملاقات‏ها، ملا محمد ملائكه (متوفى سال 1200 ق) در منزل خود و در حضور جمع كثيرى از علماى فريقين اخبارى و اصولى، پس از يك مباحثه و مناظره طولانى با شيخ يوسف بحرانى زعيم اخباريه، او را مجاب نمود.شيخ يوسف بحرانى، كه قبلا از علماى تندرو اخباريه بود، پس از اين مجلس، از علماى ميانه رو اخباريه شد.

اين مناظره، سر و صداى عظيمى در قزوين به راه انداخت و مورد بحث و جدال مجالس فضلا و خواص فريقين شد كه شيخ يوسف بحرانى توسط ملا محمد ملائكه، مجاب و محكوم شده است.

طولى نكشيد كه اين جدال‏ها و مباحثات به مردم عوام دو طايفه سرايت كرد و سپس مبدل به جنگ‏هاى محلى در كوچه و خيابان شهرشد.

در ادامه اين درگيرى‏ها، يك روز اخباريه به منزل ملا محمد ملائكه حمله كرد تا او را به قتل رساند، اما وى از معركه، جان سالم به در برد، ولى خانه و كتابخانه او در آتش سوخت.

اين جنگ‏هاى محلى را كه به نام حيدر نعمتى مشهور شده است، امروزه پيرمردها ونقال‏هاى قزوينى، به صورت داستان‏هاى محلى براى يكديگر نقل مى‏كنند.

شيخ يوسف بحرانى صاحب حدائق كه از اعمال مردم عوام و كوچه و بازار اخباريه، شديدا ناراحت شده بود، به صورت اعتراض قزوين را به قصد كربلاى مقدسه ترك مى‏كند و در آن سامان سكنى مى‏گزيند.

از سوى ديگر، دولت وقت، ملا محمد ملائكه را به قريه برغان تبعيد مى‏كند كه به اين ترتيب اين مقوله در قزوين خاتمه مى‏يابد.پس از اين غائله، اصوليين مبارزات خود را عليه اخباريه در قزوين به رهبرى‏ علماى خاندان آل طالقانى آغاز مى‏كنند.در همين حال، مؤسس مجدد آقا باقر بهبهانى حائرى (متوفى سال 1205 ق) در كربلاى مقدسه، عليه شيخ يوسف بحرانى (صاحب حدائق) و پيروان او قيام مى‏كند كه با وفات صاحب حدائق در سال 1184 ق، اخباريه در ايران و عراق منزوى مى‏شود.[142]

واعظ شهير ادهم عزلتى خلخالى، كه از عرفاى معاصر ملا خليل قزوينى و شاگرد شيخ بهايى است و در بين سال‏هاى 1020 تا 1050 در قزوين بوده، در كشكول خود موسوم به كدو مطبخ قلندرى از قزوينيان و اوضاع حاكم بر آن بارها انتقاد كرده و به تصريح و كنايه متعرض آن شده است.[143][144]

ملا خليل و اخباريان‏

ملا خليل در ايامى كه اخباريان در قزوين سلطه كامل داشتند، رشد و نمو نمود.طبيعى است كه اين اوضاع در انديشه وى اثر گذار گردد و به همين دليل در دسته بندى عالمان از نظر فكرى، ملا خليل را در ضمن دسته اخباريان ياد مى‏كنند. و برخى او را اخبارى تندرو، ولى برخى اخبارى ميانه رو ذكر كرده‏اند. بدين منظور شمه‏اى از باورهاى اخباريان و تمايز آنها با مجتهدان و اصوليان، براى تمايز انديشه آنان و شناخت مبانى فكرى ملا خليل، در اينجا درج مى‏شود.

در دائرة المعارف بزرگ اسلامى، در مدخل اخباريان، در تاريخچه اخبارگرى و تفاوت آن با اصولى‏گرى چنين نوشته است:اخباريان در فقه متأخر امامى: گروهى كه به پيروى از اخبار و احاديث اعتقاد دارند و روش‏هاى اجتهادى و اصول فقه را نمى‏پسندند. در مقابل آنان، فقيهان هوادار اجتهاد قرار مى‏گيرند كه با عنوان «اصولى» شناخته مى‏شوند. بدون لحاظ عنوان‏هاى «اخبارى» و «اصولى» تقابل اين دو گونه نگرش به فقه امامى در سده‏هاى نخستين اسلامى ريشه دارد.

در مطالعه جناح بندى هاى مكاتب فقهى اماميه در سه قرن آغازين، مى‏توان جناح‏هايى را باز شناخت كه در برابر پيروان متون روايت به گونه‏ هايى از اجتهاد و استنباط دست مى‏ يازيده ‏اند.كاربرد اصطلاح اخبارى براى پيروان متون روايات و اخبار، نخستين بار در نيمه نخست سده 6 ق در ملل و نحل شهرستانى به چشم مى‏آيد و به دنبال آن، در كتاب نقض عبدالجليل قزوينى رازى (عالم امامى سده 6 ق) دو اصطلاح اخبارى و اصولى در برابر يكديگر قرار گرفته‏اند. مكتب فقيهان اهل حديث كه در اواخر سده چهارم و نيمه نخست سده پنجم با كوشش فقيهان اصول گرا ضعيف گرديد، وجود محدود خود را در مجامع فقهى اماميه حفظ نمود، تا آنكه در اوايل سده يازدهم، بار ديگر به وسيله محمد امين استرابادى (م 1033 يا 1036 ق) در قالبى نو مطرح شد كه لبه تيز حملات خود را متوجه پيروان گرايش غالب در فقه امامى، يعنى جناح اصول گرايان ساخت. بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه برخى معتقدند، ابن ابى جمهور احسايى (زنده در 904 ق) از جمله كسانى بود كه راه را بر اخباريان هموار گردانيد. درباره محمد امين به عنوان مؤسس مكتب اخبارى در ميان شيعيان متأخر گفته‏اند: او نخستين كسى بوده است كه باب طعن بر مجتهدان را گشود و اماميه را به دو بخش اخباريان و مجتهدان منقسم گردانيد.

علاوه بر محمد امين استرابادى، از پيروان تندرو و متعصب مكتب اخبارى در سده يازدهم، بايد از عبدالله بن صالح بن جمعه سماهيجى بحرانى، صاحب منية الممارسين نام برد كه به كثرت طعن بر مجتهدان شهره بود. شيخ يوسف بحرانى او را از اخباريان شمرده و افزوده است كه وى به اهل اجتهاد بسيار ناسزا مى‏گفت، در حالى كه پدرش ملا صالح اهل اجتهاد بود.

محمد تقى مجلسى (م 1070 ق) نيز از پيروان ميانه ‏رو و متعادل مكتب اخبارى بوده و چنانكه گفته شده، آموزش‏هاى محمد امين استرابادى را صريحا تأييد مى‏كرده است.

از ديگر اخباريان ميانه ‏رو اينان را مى ‏توان ذكر كرد: ملا خليل بن غازى قزوينى (د 1089 ق) كه از معاصران شيخ حر عاملى و محمدباقر مجلسى و ملا محسن فيض كاشانى و از شاگردان شيخ بهايى و ميرداماد بود و با اجتهاد كاملا مخالفت مى ‏ورزيد و آن را انكار مى‏كرد؛ محمد طاهر قمى (م 1098 ق)؛ شيخ حر عاملى (م 1104 ق) كه در خاتمه كتاب معروفش وسائل الشيعه به اخبارى بودن خود اشاره كرده و ادله‏اى در اين زمينه اقامه نموده است.

رواج اخبارى‏گرى در سده‏هاى 11 تا 13 ق بيشتر در شهرهاى مذهبى ايران و عراق و نيز در بحرين و هندوستان بوده است. از جمله شهرهايى كه در ايران پايگاه مهمى براى پيروان اين مكتب به شمار مى‏رفت، قزوين بود؛ زيرا در عصر رواج اخبارى‏گرى، بيشتر بخش غربى اين شهر، جايگاه اخباريان بود كه از شاگردان و مريدان ملا خليل قزوينى (د 1089 ق) به شمار مى‏آمدند، اما پس از مبارزات اصوليان با اخباريان و ضعف روزافزون اخبارى‏گرى، دامنه نفوذ اين مكتب نيز بسيار محدود گرديد.

سيد نعمت الله جزايرى در منبع الحياة و ملا رضى قزوينى در لسان الخواص اختلافات عمده ميان اخباريان و اصوليان را ذكر كرده‏اند. همچنين عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى در منية الممارسين، چهل فرق ميان اخباريان و اصوليان را بر شمرده است. شيخ جعفر كاشف الغطاء نيز در الحق المبين فرق‏هاى ميان اخباريان و اصوليان را مورد بررسى قرار داده و نيز ميرزا محمد اخبارى در كتاب الطهر الفاصل به 59 فرق اشاره كرده است. سيد محمد دزفولى در فاروق الحق اختلافات را به 86 رسانيده است. و حر عاملى نيز در فائده 92 از الفوائد الطوسيه، به ذكر اختلافات اين دو گروه پرداخته است.[145]

در ادامه اين مقاله چند تفاوت عمده اخبارى و اصولى چنين شمرده شده است:

الف) اخباريان اجتهاد را حرام مى‏دانند، اما اصوليان آن را واجب كفايى و حتى برخى از آنان واجب عينى مى‏دانند، چنانكه ملا محمد امين استرابادى در كتاب الفوائدالمدنيه منكر اجتهاد شده، و گفته است كه: روش علماى پيشين اجتهادى نبوده است.

ب) اخباريان، ادله را به كتاب و سنت منحصر مى‏دانند و بر خلاف اصوليان، اجماع و عقل را حجت نمى‏شمارند.

ج) اخباريان تحصيل احكام از طريق ظن را منع كرده و بر خلاف مجتهدان، جز علم را حجت نمى‏دانند.

د) احاديث نزد اخباريان بر دو نوع صحيح و ضعيف است، اما در آثار مجتهدان اخبار بر چهار نوع صحيح، موثق، حسن و ضعيف تقسيم مى‏شود.

ه) اصوليان مردم را به دو گروه مجتهد و مقلد تقسيم مى‏كنند، اما اخباريان همه مردم را مقلد معصوم مى‏شمارند و تقليد از غير معصوم را مجاز نمى‏دانند.

و) اصوليان ظاهر قرآن را حجت مى‏دانند و آن را بر ظاهر خبر ترجيح مى‏دهند، اما اخباريان تمسك به ظاهر كتاب را تنها در صورت وجود تفسيرى از معصوم مجاز مى‏شمارند.

ز) اخباريان كليه اخبار كتب اربعه را صحيح و قطعى الصدور مى‏دانند، اما اصوليان همه اين احاديث را صحيح نمى‏دانند.

ح) اخباريان حسن و قبح عقلى را مى‏پذيرند، اما بر خلاف اصوليان، احكام مستقل عقلى را حجت شرعى نمى‏شمارند.

ط) اصوليان هم در شبهه حكميه تحريميه و هم در شبهه حكميه وجوبيه اصالة البراءة را جارى مى‏دانند، اما اخباريان تنها در مورد دوم با آنان موافقند.

ى) اخباريان بر خلاف اصوليان در هنگام تعارض اخبار، ترجيح را با تمسك به برائت اصليه جايز نمى‏شمارند، چنانكه استرابادى در فوائد المدنيه مى‏گويد: من معتقدم كه تمسك به برائت اصليه به طور كلى، تا پيش از اكمال دين صحيح بود، ليكن پس از آنكه دين به سر حد كمال رسيد، براى برائت مزبور محلى باقى نماند؛ زيرا اخبار متواتر از ائمه در هر واقعه‏اى كه مردم نيازمند بدان هستند، رسيده و تا روز قيامت حقايق موضوعات ثابت گرديده و نيز براى هرگونه اختلافى كه دو نفر با هم دارند، حكمى تعيين شده است.

ك) اخباريان گونه‏هايى از قياس چون قياس اولويت، قياس منصوص‏العله و نيز تنقيح مناط را كه اصوليان آنها را معتبرمى‏شمارند، در شمار قياسهاى نهى شده در احاديث شمرده‏اند و آن را باطل مى‏انگارند.[146]

  1. مصادر شرح حال‏

در مصادر متعدد نام و ياد ملا خليل ذكر شده، كه اغلب آنها تكرار مطالب أمل الآمل، رياض العلماء، روضات الجنات، قصص العلماء و نجوم السماء است. مشخصات آثارى كه متذكر شرح حال وى شده‏اند به ترتيب حروف الفبا عبارتند از:

  1. اثر آفرينان (زندگينامه نام آوران علمى ايران ازآغاز تا سال 1300 ش)، زير نظر عبدالحسين نوايى، ج 4، ص 342.
  2. الأعلام، زركلى، ج 2، ص 368.
  3. أعيان الشيعة، سيد محسن امين عاملى، ج 6، ص 355.
  4. الإجازة الكبيرة جزايرى، سيد نعمة الله بن عبد الله الجرائرى، ص 38 و 202.
  5. الإجازة الكبيرة إلى الشيخ ناصر الجارودى القطيفى، شيخ عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى، ص 131.
  6. أمل الآمل، شيخ محمد حسن حر عاملى، ج 2، ص 112.
  7. بناهاى آرامگاهى (دائرة المعارف بناهاى تاريخى ايران در دوره اسلامى)، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى، ويرايش محمد مهدى عقابى، ص 40.
  8. تتميم أمل الآمل، عبد النبى قزوينى، ص 60 و 124 و 157.
  9. تذكرة المتبحرين، شيخ محمد حسن حر عاملى، ص 314.
  10. تراجم الرجال، سيد احمد حسينى، ج 1، ص 126 و 168 و 200؛ و ج 2 ص 385.
  11. تعليقه أمل الآمل، ص 50.
  12. تنقيح المقال، مامقانى، ج 1 ص 402.
  13. الجامع فى الرجال، شيخ موسى زنجانى، ج 3 ص 703.
  14. جامع الرواة، ميرزا محمد على اردبيلى، ج 1، ص 298- 299.
  15. دائرة المعارف تشيع، ج 7، ص 247 (خليلا قزوينى) نويسنده: شهيدى صالحى.
  16. روضات الجنات، سيد محمد باقر خوانسارى، ج 3، ص 269- 274.
  17. رياض الجنة، سيد محمدحسن زنوزى خويى، روضه رابعه، ج 1، ص 550- 553.
  18. رياض العلماء، ميرزا عبدالله افندى، ج 2، ص 261- 266.
  19. ريحانة الأدب، ميرزا محمد على مدرس تبريزى، ج 4، ص 450- 452.
  20. سفينة البحار، حاج شيخ عباس قمى، ج 1 ص 426.
  21. سلافة العصر، سيد على خان مدنى دشتكى، ص 499.
  22. طبقات أعلام الشيعة، شيخ آقا بزرگ طهرانى، (قرن 11)، ص 203- 204.
  23. فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، آذر تفضلى و مهين فضائلى جوان، ص 196.
  24. فوائد الرضوية، حاج شيخ عباس قمى، ص 174- 172.
  25. فهرست كتب خطى كتابخانه‏هاى اصفهان، آيت الله سيد محمد على روضاتى، ص 289- 303.
  26. فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه دانشگاه تهران، محمد تقى دانش پژوه، ص 1357 و 1385 و 1669.
  27. قصص العلماء، ميرزا محمد بن سليمان تنكابنى، ص 264- 265.
  28. قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج 2، ص 36- 37.
  29. لباب الألقاب فى ألقاب الأطياب، ملا حبيب الله شريف كاشانى، ص 91.
  30. لغت نامه دهخدا، ذيل مدخل «خليل».
  31. مستدرك الوسائل (خاتمه)، ميرزا حسين محدث نورى، ج 3 ص 413.
  32. معجم رجال الحديث، آيت الله سيد ابوالقاسم خويى، ج 7، ص 79.
  33. معجم المؤلفين، عمر رضا كحاله، ج 4، ص 125.
  34. مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، خان بابا مشار، ج 3 ص 31.
  35. مينودر يا باب الجنه قزوين، سيد محمد على گلريز قزوينى، ج 2 ص 173.
  36. نجوم السماء فى تراجم العلماء، محمد على كشميرى، مير هاشم محدث، ص 105- 108.
  37. هدية الأحباب، حاج شيخ عباس قمى، ص 176.
  38. هدية العارفين، اسماعيل پاشا بغدادى، ج 1، ص 354.
  39. وقايع الأيام (وقايع ماه محرم)، ملا على خيابانى، ج 2، ص 147.
  40. صافى در شرح كافى‏

تسميه اين شرح به نام «صافى» هر چند كه در طليعه گفتار مصنف در جزء اول آن، چندان صريح و واضح نمى‏باشد، لكن در ابتداى شرح قسم فروع از كافى، مصنف به اين عنوان تصريح كرده و از اين شرح به عنوان «صافى شرح كافى» ياد نموده است.

مرحوم آقا بزرگ تهرانى نيز در سه موضع از الذريعة، از اين شرح به نام «صافى» نام برده و به ترجمه آن پرداخته است.[147] و همچنين در ساير كتاب‏هاى تراجم و فهارس نيز به همين عنوان، نام برده شده است؛[148] و به همين دليل بوده كه در چاپ حجرى اين كتاب هم كه در لكهنو سال 1323 منتشر شده، به همين عنوان، نامگذارى شده است، هر چند كه در برخى از نسخه‏هاى اين شرح، با عنوان «صافى گنجينه شاهى» يا مطلق «گنجينه شاهى» از آن نام برده‏اند، كه از آن جمله است نسخه موجود در مدرسه گلپايگانى به شماره (86/ 26) كه به خط برادر مؤلف جعفر بن غازى مى‏باشد؛ وى در پايان نسخه از اين شرح به عنوان «گنجينه شاهى» ياد كرده است و گويا منشأ اشتباه وى، تعبير مصنف در ابتداى جزء اول اين شرح بوده كه خطبه خود را با عبارت «فتح صافى گنجينه شاهى شرح كافى …» شروع كرده است.

به هر حال، خود مؤلف در ابتداى شرح كتاب الوصايا از قسم فروع، تصريح نموده كه نام اين شرح را «صافى شرح كافى» نهاده و هرگونه ترديد و شبهه را در اين خصوص، زائل نموده است. بر اين شرح، حاشيه‏اى توسط برادر شارح، مولى محمد باقر بن غازى قزوينى نگاشته شده است كه صاحب ذريعه و صاحب كتاب أعيان الشيعه از آن ياد كرده‏اند.[149]

1/ 11. مخطوطات مهم صافى‏

در مجموعه فهرستگان نسخه ‏هاى خطى حديث و علوم حديث شيعه (كه از ناحيه مركز تحقيقات دار الحديث منتشر شده است) تعداد 328 نسخه براى اين شرح، معرفى شده است.[150]

و ما در اين‏جا نسخه ‏هاى برتر اين شرح را گزارش مى‏كنيم:

  1. تهران، دانشكده حقوق: ش 97 ب. از نيمه باب دوم باب «كتاب ايمان و كفر» تا نيمه نخست «كتاب الدعا» افتادگى دارد. بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1009 ق (؟)، رساله اول مجموعه، 374 برگ [فهرست حقوق تهران: 156].
  2. قم، شيخ حيدر على مؤيد: ش 1126. توحيد تا باب الهدايه من الله، آغاز: أصل كتاب التوحيد شرح كتاب دوم از سى كتاب كه جزء كتاب كافى است، انجام: او را در تصديق به امانت ما خوانند … از آن به استحقاق اشارت به توفيق است، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1029 ق (؟)، 217 برگ، 23 سطر [فهرست مؤيد: 3/ 192].
  3. قم، مسجد اعظم: ش 2071. آغاز: برابر نمونه، نسخ، كاتب و تاريخ كتابت نامعلوم، با نسخه اصل مقابله شده است. 403 برگ، 21 سطر [فهرست مسجد اعظم، جديد].
  4. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 11548. نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1066 ق [فهرست الفبايى آستان قدس: 378].
  1. قم، گلپايگانى: ش 86/ 26. كتاب اول و دوم (شرح عقل و توحيد)، جعفر بن غازى (برادر مؤلف)، تاريخ كتابت: 1066 ق، مقابله شده، 237 برگ [فهرست‏  گلپايگانى، قديم: 3/ 59].
  1. يزد، وزيرى: ش 413. كتاب عقل و توحيد، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1066 ق، 229 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى: 1/ 373].
  2. تهران، دانشگاه تهران: ش ميكروفيلم 1946. كتاب الحجة، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 27 محرم 1067 ق، عكس از روى نسخه ش 1904 كتابخانه ملى [فهرست ميكروفيلم‏هاى دانشگاه تهران: 1/ 136].
  3. قم، گلپايگانى: ش 81/ 8/ 1371. عقل و توحيد، آغاز: برابر نمونه، متن كافى نسخ معرب و شرح فارسى نستعليق، محمد قاسم لاهيجى، تاريخ كتابت: پنجشنبه 21 جمادى الثانى 1067 ق، در حاشيه تصحيح و نسخه بدل ذكر شده است. در پايان اختتاميه‏اى درباره تأليف كتاب براى صفى قلى بيگ در 1067 ق و نامگذارى كتاب به گنجينه شاهى درج شده است، 338 برگ، 23 سطر، 14* 5/ 23، سابقه: حاج اسماعيل هدايتى [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد؛ مجله تراثنا: 3/ 86].
  4. قم، مسجد اعظم: ش 1707. كتاب توحيد، از آغاز افتادگى دارد، آغاز: باب البيان و التعريف و لزوم الحجة سى و سوم، نستعليق، محمد قاسم لاهيجى، تاريخ كتابت: پنجشنبه 21 جمادى الثانى 1067 ق، 184 برگ، 23 سطر [فهرست مسجد اعظم، قديم: 276؛ فهرست مسجد اعظم، جديد].
  5. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 4509. كراهية التوقيت، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1067 ق، 213 برگ [فهرست مجلس: 12/ 181].
  6. تهران، دانشگاه تهران: ش 680. جزء دوم كتاب الحجة، آغاز: بسمله و به ثقتى‏الحمد لله‏رب العالمين و الصلاة على محمد و آله، نسخ و نستعليق، خليل قزوينى (مؤلف)، تاريخ كتابت: 1067 ق، متن نسخ، 600 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1388].
  7. تهران، ملى تهران: ش 2097/ ف. كتاب عقل و توحيد، نستعليق، على افضل بن اكبر قزوينى، تاريخ كتابت: 1067 ق، 344 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 110].
  8. همدان، مدرسه غرب: ش 1083. جلد دوم، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1067 ق، توسط ابوذر (فرزند مؤلف) نزد مؤلف در سال 1068 ق قرائت و تصحيح شده، «605 ص» 303 برگ [فهرست مدرسه غرب: 34].
  1. تهران، دانشكده علوم قرآنى: ش 8. نستعليق، محمد بن مير حاج، تاريخ كتابت:جمادى الاول 1068 ق، با بلاغ [مجله وقف ميراث جاويدان: 9/ 130].
  1. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 13534. كتاب عقل و توحيد، نستعليق، محمد شفيع بن مولى محمد حسين استرآبادى، تاريخ كتابت: 1068 ق، مقابله و تصحيح شده، 373 برگ [فهرست مجلس: 37/ 35].
  2. تهران، ملى تهران: ش 2030/ ف. شرح كتاب دعا و عشرت و طهارت و ايمان و كفر و طاعات، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1068 ق، 296 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 27].
  3. تهران، ملى تهران: ش 2263/ ف. جلد دوم كتاب ايمان و كفر، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1068 ق، 335 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 383].
  4. تهران، ملك: ش 5497. نستعليق، مرتضى بن حسين بن مرتضى حسينى، تاريخ كتابت: 1068 ق، 292 برگ [فهرست ملك: 3/ 530].
  5. تهران، ملك: ش 974. جلد دوم ايمان و كفر، نستعليق، لطف الله بن درويش اشرف نورى، تاريخ كتابت: 1068 ق [فهرست ملك: 3/ 529].
  6. تهران، دانشگاه تهران: ش 8508. جلد دوم تا عشرت، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: جمادى الثانى 1069 ق، 573 برگ [فهرست دانشگاه تهران:17/ 149].
  1. تهران، سپهسالار: ش 41 صدر. جزء يكم: كتاب عقل و توحيد، نسخ و نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: رمضان 1069 ق، با نسخه اصل مقابله و تصحيح شده، 205 برگ [فهرست سپهسالار: 5/ 163].
  2. قم، گلپايگانى: ش 53/ 33/ 6503. بخشى از اصول (از باب فضل الدعاء و الحث عليه تا آخر كتاب عشرت)، از آغاز افتادگى دارد، آغاز: چهلم باب من قال أشهد أن‏

لا إله إلا الله وحده لا شريك … باب اول أصل باب فضل الدعاء و الحث عليه … شرح اين باب … فضيلت دعا است و بيان اينكه الله تعالى تحريض كرده، شرح نسخ و متن احاديث نسخ معرب، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1069 ق، در حاشيه تصحيح شده و متن خط خوردگى دارد، يادداشت مقابله‏اى در 1069 ق دارد، 260 برگ، 23 سطر [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].

  1. قم، آستان معصوميه (س): ش 3: 10- 6066. طهارت تا حيض، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: صفر 1070 ق، 23 رجب 1070، 321 برگ [فهرست آستان معصوميه (س)، دانش پژوه: 138].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9501. جلد اول و دوم، نسخ، محمد طاهر بن حسن كاتب تبريزى، تاريخ كتابت: 1070 ق، تصحيح شده، 306 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 320].
  3. تهران، سپهسالار: ش 1724. ايمان و كفر، نستعليق، محمد بن مير حاج، تاريخ كتابت: 1070 ق، 467 برگ، 21 سطر [فهرست سپهسالار: 1/ 267 و 5/ 164].
  4. قم، مسجد اعظم: ش 1799. كتاب عقل، آغاز: پيروى احاديث و آثار ايشان بنمايند، نستعليق، بدون نام كاتب، بدون تاريخ كتابت، در سال 1070 ق سه بار مقابله شده است، 273 برگ، 23 سطر [فهرست مسجد اعظم، قديم: 277؛ فهرست مسجد اعظم، جديد].
  5. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9505. جزء دوم و پنجم، افتادگى دارد، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1071 ق، 168 برگ [فهرست آستان قدس:14/ 322].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 298. جزء سوم (كتاب الحجة)، محمد بن غياث الدين، تاريخ كتابت: 1072 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 168].
  2. قم، مرعشى: ش 7651. جزء سيزدهم (كتاب صوم)، نسخ، اسحاق بن تارى قلى قاجار، تاريخ كتابت: اواخر رمضان 1073 ق، 164 برگ [فهرست مرعشى:20/ 50].
  1. تهران، دانشگاه تهران: ش 6733. كتاب عقل و جهل تا توحيد، نسخ، شجاع بن شاه ويردى قاجار، تاريخ كتابت: 1065 ق تا 1073 ق، 394 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 16/ 347].
  2. تهران، سپهسالار: ش 1727. صلاة، نستعليق، آقا على، تاريخ كتابت: 1073 ق، 194 برگ، 25 سطر [فهرست سپهسالار: 1/ 268 و 5/ 164].
  3. تهران، سپهسالار: ش 42 صدر. كتاب دعا و فضل قرآن و عترت، نسخ و نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1073 ق، 363 برگ [فهرست سپهسالار: 5/ 164].
  4. تهران، ملك: ش 2755. نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: شوال 1074 ق، 328 برگ [فهرست ملك: 3/ 529].
  5. تهران، ملك: ش 5588. كتاب الحجة، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1074 ق، 210 برگ [فهرست ملك: 3/ 531].
  1. قم، مدرسه حجتيه: ش 64. كتاب عقل و توحيد، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1074 ق [فهرست مدرسه حجتيه: 19].
  1. قم، مرعشى: ش 4605. كتاب حج، نسخ، محمد زمان تركمان، تاريخ كتابت: 22 جمادى الثانى 1075 ق، 442 برگ [فهرست مرعشى: 12/ 172].
  2. تهران، دانشگاه تهران: ش 679. جزء يكم (عقل و توحيد)، آغاز: برابر نمونه، نسخ، محمد باقر بن هدايت حسينى، تاريخ كتابت: رجب 1075 ق، 282 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1385].
  3. مشهد، مدرسه نواب: ش 34. ايمان و كفر، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:بين 1067- 1075 ق، تصحيح و مقابله توسط شارح، 459 برگ [فهرست دو كتاب‏خانه مشهد: 490].
  1. مشهد، مدرسه فاضليه: ش 44. ايمان و كفر، از آخر افتادگى دارد، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قبل از 1075 ق، وقف در سال 1075 ق، 459 برگ [فهرست مدرسه فاضليه: 71].
  2. قم، مسجد اعظم: ش 106. عقل و توحيد، آغاز: برابر نمونه، نستعليق، بدون نام‏ كاتب، تاريخ كتابت: 1076 ق، 346 برگ، 19 سطر [فهرست مسجد اعظم، قديم:276؛ فهرست مسجد اعظم، جديد].
  1. يزد، وزيرى: ش 615. كتاب هفدهم از سى و سه كتاب كافى، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1076 ق، 246 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى: 2/ 525].
  2. مشهد، دانشكده الهيات: ش 1879. عقل و توحيد، آغاز: برابر نمونه، نسخ، غفار بن ملا محمد صالح سليمان رازانى، تاريخ كتابت: 1076 ق، تصحيح و مقابله در سال 1085 ق، 397 برگ [فهرست الهيات مشهد: 3/ 941].
  3. تهران، سپهسالار: ش 5498. عتق تا اطعمه و اشربه، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 12 ق، مقابله شده توسط محمد يوسف در 1078 ق، با تصحيح سلمان بن خليل (گويا فرزند مؤلف) در 1091 ق، 252 برگ [فهرست سپهسالار: 5/ 165].
  4. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 465. جزء 27 تا 33 (وصايا، ارث، حدود، ديات، قضا و شهادات و ايمان و نذور)، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1079 ق، گويا نسخه اصل و به خط مؤلف است [فهرست اهدايى رهبرى: 169].
  1. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 13536. نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1079 ق، مقابله و تصحيح شده، 306 برگ [فهرست مجلس: 37/ 36].
  2. تهران، ملك: ش 5585. حدود تا ايمان و نذور، افتادگى دارد، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1079 ق، 223 برگ [فهرست ملك: 3/ 530].
  3. يزد، وزيرى: ش 1703. وصيت تا كفارات، نسخ و نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1079 ق، 492 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى: 3/ 1062].
  4. قم، گلپايگانى: ش 25/ 7/ 1125. جهاد تا معيشت، آغاز: بسمله الحمد لله‏الذى فضل المجاهدين بأموالهم و أنفسهم … و بعد چون امر نواب همايون اشرف ارفع اعلى پادشاه ممالك اسلام أعلى الله تعالى … أصل كتاب الجهاد و شرح، نستعليق، على خان، تاريخ كتابت، يكشنبه 22 صفر 1080 ق، در حاشيه تصحيح و نسخه بدل آورده شده است، 313 برگ، 22 سطر، 17* 5/ 26 [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].
  5. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 11539. جلد اول، نستعليق، محمد تقى بن شمس الدين محمد جامى، تاريخ كتابت: 1080 ق، 129 برگ [فهرست آستان قدس:14/ 320].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 1720. محمد رضا، تاريخ كتابت: 1080 ق [فهرست الفبايى آستان قدس: 379].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 7792. جزء چهارم (باب 112 كتاب الإيمان و الكفر تا پايان همين كتاب)، نستعليق، تقى بن محمد حسين مذهب قزوينى، تاريخ كتابت: 1080 ق، 206 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 323].
  3. يزد، وزيرى: ش 3577. نسخ، غفار بن محمد صالح، تاريخ كتابت: 1080 ق، 191 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى: 5/ 1707].
  4. قم، مرعشى: ش 9397. كتاب الزى و التجمل، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: پنجشنبه 17 رمضان المبارك 1081 ق، 150 برگ [فهرست مرعشى:24/ 175].
  1. تهران، ملك: ش 5586. عقل و توحيد، نسخ و نستعليق، ملا جلال بن نور الدين محمد بافقى، تاريخ كتابت: 1081 ق، 399 برگ [فهرست ملك: 3/ 531].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 7709. نستعليق، مير حسين بن مير حسين حسينى بحرينى، تاريخ كتابت: 1082 ق، 237 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 327].
  3. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9493. جزء هشتم تا دهم (طهارت، حيض، جنائز)، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1082 ق، 410 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 326].
  4. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9508. جزء هشتم تا يازدهم (طهارت، حيض، جنائز و صلاة)، از آخر افتادگى دارد، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1082 ق، 348 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 327].
  1. تهران، حسين مفتاح: ش 81. نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: ربيع الاول 1083 ق [نشريه نسخه‏هاى خطى: 7/ 190].
  2. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 7632. كتاب الأشربة، الزى و التجمل و المروة و الدواجن، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1083 ق، 182 برگ [فهرست مجلس: 26/ 128].
  3. تهران، سپهسالار: ش 1720. كتاب حجت، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1083 ق، 487 برگ، 21 سطر [فهرست سپهسالار: 1/ 267 و 5/ 164].
  1. تهران، ملك: ش 2749. الروضة، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1084 ق، 51 برگ [فهرست ملك: 3/ 529].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 138. كتاب الروضة، شهاب بن شيخ صالح مريدانى، تاريخ كتابت: 1085 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 168].
  2. تهران، سپهسالار: ش 1728. اطعمه تا آخر كفارات، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، عصر مؤلف، تاريخ كتابت: در سال 1092 ق با نسخه اصل مقابله و تصحيح شده، 727 برگ، 25 سطر [فهرست سپهسالار: 1/ 268 و 5/ 164].
  3. قم، گلپايگانى: ش 36/ 31/ 6156. ايمان و كفر، آغاز: بسمله الحمد لله‏الذى حبب إلينا الإيمان و كره إلينا الكفر و الفسوق و العصيان … بعد چون به توفيق الهى و به توجه پادشاهى مأمور شد فقير حقير خليل بن الغازى القزوينى عفى الله عنهما، عبارات عربى نسخ معرب و عبارات فارسى نستعليق، هادى مهدى، تاريخ كتابت: شنبه 23 صفر 1086 ق، نسخه بدل دارد و علامت بلاغ مقابله و تصحيح دارد، 353 برگ، 27 سطر [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].
  4. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9507. جزء هشتم تا دهم، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1087 ق، مقابله و تصحيح شده، 344 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 327].
  5. تهران، مجلس شوراى اسلامى: مجموعه خويى: ش 154. شرح كتاب العقل، نسخ، محمد ولى دشت بياضى، تاريخ كتابت: 1087 ق، رساله اول مجموعه، «ص 3- 175» 87 برگ [فهرست مجلس: 7/ 175].
  6. تهران، ملك: ش 2742. نستعليق، سلمان على بن عشور ساوجبلاغى، تاريخ كتابت: 1087 ق، 413 برگ [فهرست ملك: 3/ 529].
  7. يزد، وزيرى: ش 3350. كتاب العقل و التوحيد، نسخ و نستعليق، حبيب الله طالقانى، تاريخ كتابت: 1087 ق، مقابله شده، 261 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى: 5/ 1623].
  8. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 771. جزء 27 تا 33، محمد قاسم بن محمد مؤمن مشهدى، تاريخ كتابت: 1088 ق، مقابله شده با نسخه اصل [فهرست اهدايى رهبرى: 169].
  9. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 7793. نسخ، سعيد بن مرتضى، تاريخ كتابت:1089 ق، با نسخه اصل مقابله و تصحيح شده [فهرست آستان قدس: 14/ 329].
  1. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 13539. كتاب دعا، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1089 ق، با نسخه اصل مقابله و تصحيح شده، 147 برگ [فهرست مجلس: 37/ 37].
  2. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 4504. زكات تا صيام، نسخ، محمد بن على اكبر حسينى، تاريخ كتابت: 1089 ق، مقابله شده [فهرست مجلس: 12/ 179].
  3. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 4506. بخش نكاح، نسخ، محمد صادق كشميرى، تاريخ كتابت: 1089 ق، 281 برگ [فهرست مجلس: 12/ 180].
  4. تهران، دانشگاه تهران: ش 6667. كتاب الحجة تا پايان جزء دوم، نستعليق، محمد تقى بن حاج خسرو، تاريخ كتابت: 1089 ق، 452 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 16/ 329].
  5. تهران، سپهسالار: ش 1722. عقل و جهل و توحيد، نسخ، تيمور، تاريخ كتابت:1089 ق، 261 برگ، 25 سطر [فهرست سپهسالار: 1/ 266 و 5/ 164].
  1. تهران، سپهسالار: ش 1721. عقل و جهل و توحيد، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1090 ق، با نسخه اصل مقابله و تصحيح شده، 330 برگ، 26 سطر [فهرست سپهسالار: 1/ 267 و 5/ 164].
  1. يزد، وزيرى: ش 1582. بخشى از كتاب الإيمان و الكفر، نسخ و نستعليق، حاتم بن مير على، تاريخ كتابت: 1090 ق، 202 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى:3/ 994].
  1. تهران، دانشگاه تهران: ش 2995. تا پايان جزء دوم، نسخ و نستعليق، تقى بن حسين مذهب قزوينى، تاريخ كتابت: 3 جمادى الاول 1091 ق، متن نسخ و شرح نستعليق، 673 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 10/ 1918].
  2. تهران، ملى تهران: ش 2058/ ف. كتاب المعيشة، نسخ، محمد طاهر بن بابيل خوينى، تاريخ كتابت: 1091 ق، 278 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 59].
  3. تهران، ملى تهران: ش 209/ ف. نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1091 ق، 153 برگ [فهرست ملى تهران: 1/ 205].
  4. قم، مسجد اعظم: ش 2031. كتاب الدعا تا كتاب فضل القرآن، آغاز: الحمد لله‏الذى قال فى كتابه ما يعبأ بكم، نستعليق، محمد كاظم بن محمد زمان طالقانى، تاريخ كتابت: 15 ربيع الاول 1092 ق، 248 برگ، 19 و 20 سطر [فهرست مسجد اعظم، قديم: 277؛ فهرست مسجد اعظم، جديد].
  5. اصفهان، مهدى نجفى: ش بدون شماره. كتاب الجهاد تا معيشت، مظفر على بن غضنفر على كاشانى، تاريخ كتابت: 14 ذى قعده 1092 ق [فهرست مكتبة النجفى:234].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 1469. جزء 15 (كتاب جهاد)، حبيب الله بن ملا محمد باقر طالقانى، تاريخ كتابت: 1092 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 170].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9492. جزء پنجم تا هفتم (كتاب دعا، فضل قرآن و عترت)، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1092 ق، مقابله و تصحيح شده، 244 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 325].
  3. تهران، دانشكده حقوق: ش 97- ب. از نيمه دوم حديث سيزدهم باب نود و يك كتاب نكاح تا پايان طلاق، نسخ، محمد كاظم بن محمد صادق عبد العظيمى،تاريخ كتابت: 1092 ق، متن معرب، رساله دوم مجموعه [فهرست حقوق تهران:157].
  1. قم، مسجد اعظم: ش 149. نكاح، آغاز: أحله الله من النساء سى و هشتم باب وجوه النكاح، نستعليق، عبد الصمد خان بن صلاحيت، تاريخ كتابت: شنبه ربيع الثانى 1093 ق، 188 برگ [فهرست مسجد اعظم، قديم: 276؛ فهرست مسجد اعظم، جديد].
  2. قم، مرعشى: ش 9377. طهارت تا پايان جنايز، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: سلخ ذى قعده 1093 ق، 359 برگ [فهرست مرعشى: 24/ 162].
  3. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 48. جزء 20 تا 25 (كتاب: العتق و الصيد و الذباحة و الاطعمة و الاشربة و الزى و التجمل و الدواجن)، مظفر على بن غضنفر على كاشانى، تاريخ كتابت: 1093 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 168].
  4. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9504. جزء چهارم، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1093 ق، مقابله و تصحيح شده، 496 برگ [فهرست آستان قدس:14/ 324].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9509. جزء يازدهم (صلاة)، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1093 ق، مقابله شده است، 260 برگ [فهرست آستان قدس:14/ 328].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9512. جزء 26 (دواجن)، نسخ، مظفر على بن غضنفر على كاشانى، تاريخ كتابت: 1093 ق، 27 برگ [فهرست آستان قدس:14/ 333].
  1. خوى، مدرسه نمازى: ش 222. روضه، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1093 ق، مقابله و تصحيح شده [فهرست مدرسه نمازى: 1/ 114].
  1. تهران، ملك: ش 5589. كتاب الحجة، نسخ و نستعليق، شريف الدين حسين بن جلال الدين محمد حسينى، تاريخ كتابت: 1093 ق، 323 برگ [فهرست ملك:3/ 531].
  1. قم، رضا استادى: بدون شماره، كتاب هشتم (طهارت)، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1093 ق، 108 برگ [فهرست يكصد و شصت نسخه خطى: 49].
  2. قم، رضا استادى: بدون شماره، كتاب نهم (حيض)، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1093 ق، 54 برگ [فهرست يكصد و شصت نسخه خطى: 49].
  3. قم، رضا استادى: بدون شماره، كتاب دهم (حيض)، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1093 ق، 196 برگ [فهرست يكصد و شصت نسخه خطى: 49].
  4. تهران، حسين مفتاح: ش 71. معيشت، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 7 رمضان المبارك 1094 ق، مقابله شده است [نشريه نسخه‏هاى خطى: 7/ 190].
  5. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 4502. كتاب اطعمه، نسخ، محمد على طالقانى، تاريخ كتابت: 1094 ق، 121 برگ [فهرست مجلس: 12/ 178].
  6. مشهد، گوهرشاد: ش 114. كتاب جهاد، نسخ و نستعليق، نجف على، تاريخ كتابت: 1094 ق، تصحيح و مقابله شده، 110 برگ [فهرست گوهرشاد: 1/ 97].
  7. مشهد، دانشكده الهيات: ش 1323. كتاب توحيد، آغاز: بسمله هو الله ولى كل نعمة يا هو يا من لا هو إلا هو صل على محمد و آله، نستعليق، شرف الدين حسين حسينى، تاريخ كتابت، 1095 ق [فهرست الهيات مشهد: 2/ 463].
  8. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9494. جزء 11 تا 13 (صلاة، زكات و صيام)، نسخ، محمد كاظم بن محمد صادق، تاريخ كتابت: 1095 ق، مقابله و تصحيح از روى نسخه اصل، 380 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 328].
  9. تهران، ملى تهران: ش 2003/ ف. شرح قسمتى از صلاة، افتادگى دارد، نسخ، محمد قاسم بن نور الله حسينى طالقانى، تاريخ كتابت: 1095 ق، 636 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 3].
  10. تهران، ملى تهران: ش 2941/ ف. آغاز: بسمله و به نستعين الحمدلله الذى جعل الكعبة البيت الحرام، نسخ، ابو المظفر على بن غضنفر، تاريخ كتابت: 1095 ق، 383 برگ [فهرست ملى تهران: 7/ 689].
  11. تهران، خانقاه نور بخش: ش 355. نسخ و نستعليق، محمد زكى، تاريخ كتابت:1090 ق تا 1095 ق، «710 ص» 355 برگ [فهرست خانقاه نوربخش: 2/ 83].
  1. تهران، مدرسه مروى: ش 256. الحج، محمد كاظم عبد العظيمى، تاريخ كتابت:1096 ق [فهرست مدرسه مروى: 167].
  1. قم، مدرسه فيضيه: ش 93. شرح كتاب الحجة، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1096 ق، 196 برگ [فهرست مدرسه فيضيه: 2/ 79].
  2. تهران، دكتر على اصغر مهدوى: ش 518. طهارت و صلاة، صفحه اول افتاده، نستعليق، حبيب الله بن ملا محمد باقر طالقانى، تاريخ كتابت: 1096 ق، مقابله شده [نشريه نسخه‏هاى خطى: 2/ 87].
  3. قم، مركز احياء ميراث اسلامى: ش 2075. از كتاب الوصايا تا پايان كتاب الإيمان و النذور و الكفارات، آغاز: الحمد لله‏رب العالمين … أصل كتاب الوصايا شرح وصايا بفتح واو وتخفيف صادبى نقطه، انجام: سپاس الله راست در اول و آخر، نسخ، محمد هاشم بن محمد على بن على نيشابورى، تاريخ كتابت: يكشنبه جمادى الثانى 1097 ق، تصحيح شده، 342 برگ، 24 سطر [فهرست مركز احياء:6/ مخطوط].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 1273. جزء هشتم تا دهم: طهارت و حيض و جنائز، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1097 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 169].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 6167. كتاب دعا، فضل قرآن و العشرة، صفحه اول افتادگى دارد، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: تصحيح و مقابله شده با نسخه اصل در 1097 ق، 359 برگ [فهرست آستان قدس: 5/ 118].
  3. تهران، ملى تهران: ش 2081/ ف. كتاب الصلاة، نستعليق، سعيد بن سيد مرتضى، تاريخ كتابت: 1097 ق، 506 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 94].
  4. خوى، مدرسه نمازى: ش 230. نستعليق، جلال طالقانى ديلمى، تاريخ كتابت:1097 ق، تصحيح شده [فهرست مدرسه نمازى: 1/ 117].
  1. قم، مرعشى: ش 4579. كتاب دعا و فضل القرآن و العشرة، نسخ، مظفر على بن‏ غضنفر على كاشانى، تاريخ كتابت: 22 شعبان 1098 ق، 259 برگ [فهرست مرعشى: 12/ 150].
  1. قم، گلپايگانى: ش 13/ 34/ 6643. فروع، از آغاز و انجام افتادگى دارد. آغاز:نوشتم بسوى مردى طلب مى‏كردم از او كه سؤال كند امام رضا عليه السلام را از چاه كه مى‏باشد در سرا براى وضو، نسخ، جلال الدين بن گنج على مرندى، تاريخ كتابت:1098 ق، 286 برگ، 21 سطر [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].
  1. يزد، ابو الفضل سعيدى ريحانى يزدى: بدون شماره، كتاب الجنائز، نسخ، داود بن جانى داودى، تاريخ كتابت: ربيع الاول 1099 ق [نشريه نسخه‏هاى خطى: 4/ 461].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 424. جزء اول و دوم (كتاب عقل و توحيد)، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: 1099 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 169].
  3. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9495. جزء چهاردهم (حج)، نسخ، ولى بن محمد ساوجبلاغ، تاريخ كتابت: 1099 ق، 320 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 330].
  4. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9506. جزء پنجم مجموعه، نسخ، محمود، تاريخ كتابت: 1099 ق، تصحيح شده، 287 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 322].
  5. تهران، ملى تهران: ش 2089/ ف. زكات و صوم، نستعليق، محمد قديم بن شيخ على اصغر، تاريخ كتابت: 1099 ق، 346 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 102].
  6. قم، گلپايگانى: ش 41/ 33/ 6491. كتاب پانزدهم (كتاب جهاد تا پايان معيشت)، آغاز: بسمله الحمد لله‏الذى فضل المجاهدين بأموالهم و أنفسهم على القاعدين من المؤمنين … و بعد چون امر نواب همايون اشرف … أصل كتاب الجهاد، نستعليق و احاديث نسخ معرب، محمد تقى بن حاجى خسرو، تاريخ كتابت:1099 ق، در حاشيه تصحيح شده و نسخه بدل ذكر شده است، در پايان علامت بلاغ مقابله و تصحيح دارد از روى نسخه اصل در ربيع الثانى 1099 ق بعد از ارتحال مؤلف (شش روز كمتر از هشت ماه) 322 برگ، 25 سطر [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].
  1. يزد، وزيرى: ش 3348. كتاب الحجة، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت:1099 ق، 125 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى: 5/ 1623].
  1. تهران، مدرسه مروى: ش 313. كتاب النكاح، محمد كاظم عبد العظيمى، تاريخ كتابت: 1099 ق [فهرست مدرسه مروى: 167].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 1276. جزء 23 و 24 و 25 (اطعمه و اشربه و زى و تجمل)، در نسخه يادداشت شده كه نسخه اصل مؤلف است، تاريخ كتابت: قرن 11 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 169].
  3. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 12881. كتاب معيشت، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، تصحيح و مقابله با اصل، 334 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 331].
  4. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 1395. جزء هشتم تا يازدهم:طهارت و حيض و جنائز و صلاة، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، با تملك علامه مجلسى [فهرست اهدايى رهبرى: 1707].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9489. جلد اول و دوم، آغاز: برابر نمونه، نسخ و نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، مقابله با نسخه اصل، تصحيح شده، 251 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 319].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9499. جزء 31 تا 33: شهادات تا كفارات، نسخ و نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، مقابله با نسخه اصل و تصحيح شده، 120 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 335].
  3. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9511. جزء دوازدهم و سيزدهم، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، مقابله و تصحيح شده از روى نسخه اصل، 288 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 329].
  4. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 5718. كتاب الحجة، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، مقابله شده در 1092 ق، «851 ص» 426 برگ [فهرست مجلس: 17/ 168].
  5. قم، گلپايگانى: ش 16/ 38/ 7396. از اول تا آخر كتاب الحجة (كتاب سوم كافى)، آغاز: الحمد لله‏رب العالمين و الصلاة على محمد و آله الحج المعصومين و بعد چون فقير حقير خليل بن الغازى القزوينى، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، قرن 11 و 12 ق، نسخه مقابله شده با علامت بلاغ در آخر نسخه، بسيارى از مطالب نسخه خط خورده و تغيير داده شده است، 420 برگ، 29 سطر [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].
  6. قم، مسجد اعظم: ش 1717. كتاب الحجة، از انجام افتادگى دارد. آغاز: و مخالفان نيز ابتدا به خواب را نقل كرده‏اند بخارى روايت، نسخ، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، تصحيح حاشيه از مؤلف، 315 برگ، 30 سطر [فهرست مسجد اعظم، قديم: 276؛ فهرست مسجد اعظم، جديد].
  7. تهران، ملك: ش 5587. طلاق تا اشربه، نستعليق، بافقى، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، 331 برگ [فهرست ملك: 3/ 531].
  8. قزوين، مدرسه امام صادق عليه السلام: ش 131. باب 59 تا 132، از اول و آخر افتادگى دارد. آغاز: باب پنجاه و نهم اصل باب من تكره معاملته و مخالطته شرح اين باب كسى است كه، نسخ، خليل بن غازى قزوينى (مؤلف)/ ظاهرا، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، در حواشى تصحيح شده، خط خوردگى دارد، 132 برگ، 21 سطر [ميراث اسلامى ايران: 10/ 611؛ فهرست مدرسه امام صادق عليه السلام: 1/ 174].
  9. كاشان، سيد محمد حسين علم الهدى رضوى: ش 47 (232). نستعليق، محمد بن مير حاج قزوينى، تاريخ كتابت: قرن 11 ق [نشريه نسخه‏هاى خطى: 7/ 36].
  10. قم، آستان معصوميه (س): ش 5890. نسخ و نستعليق، مصطفى خوانسارى، تاريخ كتابت: قرن 11 ق، 84 برگ [فهرست آستان معصوميه (س)، دانش پژوه:138].
  1. دامغان، مدرسه فتحعلى بيگ (صادقيه): ش 55. از كتاب زى و تجمل تا پايان مواريث، از آغاز افتادگى دارد، آغاز: بودن را پنجم أصل عن مسمع بن عبدالملك عن أبى عبدالله عليه السلام قال، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت: قرن 11 ق،تصحيح شده با نشانى بلاغ، 299 برگ، 25 سطر، 26* 17 [فهرست مدرسه فتحعلى بيگ‏].
  1. تهران، دانشگاه تهران: ش 681. عقل و توحيد، آغاز: برابر نمونه، نسخ و نستعليق، محمد حسين بن حاج افضل بيك، تاريخ كتابت، 1100 ق، 302 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1387].
  2. تهران، سپهسالار: ش 1725. طهارت و حيض و جنائز و صلاة، نستعليق، محمد ابراهيم بن محمد لاچين قزوينى، تاريخ كتابت، 1101 ق، 327 برگ، 26 سطر [فهرست سپهسالار: 1/ 267 و 5/ 164].
  3. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 37. جزء هفدهم و هجدهم: نكاح و عقيقه، ابو المظفر ملا احمد بن محمد ايروانى، تاريخ كتابت، 1102 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 168].
  4. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 7522. كتاب الصلاة، نسخ و نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، 1104 ق، 275 برگ [فهرست مجلس: 26/ 25].
  5. تهران، دانشگاه تهران: ش 4412. باب 68، نسخ و نستعليق، محمد باقر بن مرتضى حسينى، تاريخ كتابت، 28 جمادى الاول 1106 ق، رساله هفتم مجموعه، «218- 261» 44 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 13/ 3375].
  6. قم، مسجد اعظم: ش 3680. كتاب عتق تا دواجن، از آغاز افتادگى دارد، آغاز:چهاردهم باب عتق السكران و المجنون و المكره، نسخ، حبيب الله بن مير فاضل طالقانى، تاريخ كتابت، جمادى الثانى 1107 ق، 342 برگ، 23 سطر [فهرست مسجد اعظم، قديم: 277؛ فهرست مسجد اعظم، جديد].
  1. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9500. روضه، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، 1112 ق، تصحيح شده، 431 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 334].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 13083. جزء چهاردهم و پانزدهم: حج و جهاد، برگ اول افتادگى دارد، نستعليق، محمد شريف بن محمد رحيم، تاريخ كتابت، 1113 ق، 371 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 330].
  3. تهران، دانشگاه تهران: ش 673. زكات و صوم و اعتكاف و نوادر، نسخ و نستعليق، شهاب الدين محمد شالى، تاريخ كتابت، 1115 ق، شرح نستعليق و متن نسخ معرب [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1391].
  4. قم، مدرسه فيضيه: ش 496. كتاب عتق و تدبير و صيد و ذباحه و اطعمه و اشربه، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، 1117 ق، 261 برگ [فهرست مدرسه فيضيه: 2/ 79].
  5. تهران، دانشگاه تهران: ش 675. كتاب نكاح و عقيقه و طلاق، آغاز: الحمد لله‏على بلوغ الصافى شرح الكافى كتاب النكاح، نسخ و نستعليق، محمد معين بن محمد فصيح، تاريخ كتابت، شعبان 1123 ق، 326 برگ [فهرست دانشگاه تهران:[7]
  6. تهران، دانشگاه تهران: ش 677. كتاب الوصايا، مواريث، حدود، ديات، شهادات، قضايا و احكام، ايمان و نذور و كفارات، نسخ و نستعليق، محمد معين بن محمد فصيح، تاريخ كتابت، شعبان 1123 ق، 348 برگ [فهرست دانشگاه تهران:5/ 1395].
  1. تهران، دانشگاه تهران: ش 674. كتاب الجهاد و المعيشة، آغاز: بسمله الحمد لله الذى فضل المجاهدين بأموالهم، نسخ و نستعليق، محمد معين بن محمد فصيح، تاريخ كتابت، 1123 ق، 248 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1392].
  2. يزد، وزيرى: ش 3398. الطهارة و الحيض و الجنائز، نسخ و نستعليق، امام ويردى بن على اكبر، تاريخ كتابت، 1123 ق، 247 برگ [فهرست كتاب‏خانه وزيرى:5/ 1639].
  1. تهران، دانشگاه تهران: ش 671. كتاب طهارت، حيض، جنائز و صلاة، نسخ و نستعليق، محمد معين بن محمد فصيح، تاريخ كتابت، شعبان 1125 ق، متن نسخ، 373 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1390].
  2. مشهد، آستان قدس رضوى: اهدايى رهبرى: ش 342. جزء چهارم: كتاب ايمان و كفر، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، 1125 ق [فهرست اهدايى رهبرى: 169].
  3. تهران، دانشگاه تهران: ش 672. حج، آغاز: الحمد لله‏الذى جعل الكعبة البيت الحرام قياما للناس، نسخ و نستعليق، محمد معين بن محمد فصيح، تاريخ كتابت، 1125 ق، نسخ در متن و نستعليق در شرح، 301 برگ [فهرست دانشگاه تهران:5/ 1392].
  1. تهران، دانشگاه تهران: ش 676. جزء بيستم تا بيست و ششم: عتق تا دواجن، نسخ و نستعليق، محمد معين بن محمد فصيح، تاريخ كتابت، ربيع الثانى 1126 ق، متن به نسخ، 285 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1394].
  2. قم، گلپايگانى: ش 36/ 8. دعا تا معيشت، محمد معين، تاريخ كتابت، 1132 ق، 160 برگ [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى‏].
  3. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 7707. جزء هشتم تا شانزدهم: طهارت تا پايان معيشت، نسخ، حسن بن هاشم، تاريخ كتابت، 1141 ق، 558 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 331].
  4. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 13538. كتاب دعا، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، مقابله با نسخه اصل توسط محمد كاظم بن آقا محمد صادق در سال 1154 ق و تصحيح شده، 192 برگ [فهرست مجلس: 37/ 37].
  5. مشهد، آستان قدس رضوى: ش 9502. جزء سوم: كتاب الحجة تا اول باب كراهية التوقيت، نسخ و نستعليق، كل محمد بن خان محمد كاوكانى، تاريخ كتابت، قرن 12 ق، 273 برگ [فهرست آستان قدس: 14/ 321].
  6. تهران، ملى تهران: ش 2489/ ف. كتاب عقيقه، طلاق، عتق و تدبير، صيد و ذبايح، نستعليق، عبد الغفار بن محمد صالح، تاريخ كتابت، قرن 12 ق، 259 برگ [فهرست ملى تهران: 5/ 662].
  7. قم، گلپايگانى: ش 44/ 2/ 224. اصول (از باب فضل دعا تا انتهاى كتاب عشرت)، از آغاز افتادگى دارد. آغاز: هفدهم باب الاجتماع فى الدعاء … شصتم باب دعوات موجزات لجميع الحوائج للدنيا و الآخرة بدانكه آنچه در اين شرح مذكور مى‏شود در توضيح آياتى كه از متشابهات است … باب اول اصل باب فصل، نستعليق،بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، قرن 12 ق، در حاشيه داراى علامات تصحيح و بلاغ است، 272 برگ، 19 سطر، 17* 25 [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].
  1. قم، دار الحديث: ش 173. كتاب الحج، از آغاز و انجام افتادگى دارد، آغاز:فرشتگان از عقب شيطان مى‏روند تا ايشان پنهان مى‏شوند و در دريا يا درياى محيط عرض نمودم كه بچه سبب نو حاجى را داخل شدن در كعبه، انجام: كه من بيگناه را نفرين مى‏كنى … آنست كه لغزيدن سبب ضرب نيست و رم كردن سبب ضرب است و دلالت ندارد و چون ممكن است كه از، نستعليق، بدون نام كاتب، تاريخ كتابت، قرن 12 ق، در اثناى نسخه تملكى در 9 ربيع 1189 ق، 250 برگ، 21 سطر [فهرست دار الحديث‏].
  1. تهران، مجلس شوراى اسلامى: ش 2039. كتاب الزكاة، نسخ، محمد حسن روضه خوان، تاريخ كتابت، 1293 ق، تصحيح شده، «328 ص» 164 برگ، سابقه: شمركز احياء ميراث اسلامى: عكس 898 [فهرست مجلس: 6/ 36؛ فهرست عكسى مركز احياء: 3/ 98].
  2. تهران، دانشكده الهيات: ش 1/ 31. كتاب توحيد، نستعليق، فضل بن على، تاريخ كتابت، سده 12 و 13 ق [فهرست الهيات تهران: 1/ 708].
  3. قم، مرعشى: ش 7251. كتاب توحيد و عقل، نستعليق، خليل بن غازى قزوينى (مؤلف)، بدون تاريخ كتابت، متن روايت‏ها نسخ معرب، 93 برگ [فهرست مرعشى: 19/ 47].
  4. تهران، مجلس شوراى اسلامى: مجموعه خويى: ش 154. كتاب التوحيد، نسخ، محمد على بن ملا رجبعلى، تاريخ كتابت، 1124 ق، رساله دوم مجموعه [فهرست مجلس: 7/ 176].
  5. تهران، دانشگاه تهران: ش 682. كتاب ايمان و كفر، آغاز: بسمله الحمد لله الذى‏حبب إلينا الإيمان و كره إلينا، نسخ و نستعليق، بدون نام كاتب، بدون تاريخ كتابت، شايد نسخه اصل، 301 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1389].
  6. قم، گلپايگانى: ش 22/ 19. جلد دوم، نستعليق، محمد بن خان محمد كاوكانى، بدون تاريخ كتابت، 231 برگ [فهرست گلپايگانى، قديم: 1/ 183].
  7. قم، گلپايگانى: ش 107/ 32/ 6407. اصول (شرح كتاب عقل و شرح كتاب توحيد)، آغاز: برابر نمونه، نسخ و احاديث نسخ معرب، بدون نام كاتب، بدون تاريخ كتابت، در حاشيه تصحيح شده است، با نسخه اصل در بلده لاهور مقابله شده است، 320 برگ، 33 سطر [فهرست گلپايگانى، رايانه‏اى؛ فهرست گلپايگانى، جديد].
  8. قم، مركز احياء ميراث اسلامى: ش 2075. آغاز: الحمد لله‏رب العالمين … أصل كتاب الوصايا، انجام: و سپاس الله راست در اول و آخر، نسخ، محمد هاشم بن محمد على بن على نيشابورى، بدون تاريخ كتابت [فهرست مركز احياء:6/ مخطوط].
  1. يزد، وزيرى: ش 3384. كتاب دعا، نسخ، خان محمد طباطبايى، بدون تاريخ كتابت [فهرست كتاب‏خانه وزيرى: 5/ 1635].
  2. همدان، مدرسه غرب: ش 1087. جلد سوم، نسخ، بدون نام كاتب، بدون تاريخ كتابت، توسط ابوذر فرزند مؤلف بر وى قرائت و تصحيح شده در سال 1068 ق با امضاى شارح [فهرست مدرسه غرب: 34].
  3. مشهد، مدرسه نواب: ش 119. شرح ديباچه و كتاب التوحيد، نستعليق، بدون نام كاتب، بدون تاريخ كتابت، گويا نسخه اصل، با وقفنامه‏اى به خط مؤلف در سال 1075 ق، با تصحيح و تبديل [فهرست دو كتاب‏خانه مشهد: 490].
  4. تهران، خانقاه نور بخش: ش 391. دعا تا پايان العشرة، نستعليق، محمد معصوم دشت بياضى، بدون تاريخ كتابت، «446 ص» 223 برگ [فهرست خانقاه نوربخش:2/ 104].
  1. قم، شيخ حيدر على مؤيد: ش 1222. اول نكاح تا آخر عقيقه، نستعليق، بدون نام كاتب، بدون تاريخ كتابت، مقابله شده با نسخه اصل وبلاغ دارد، 424 برگ، 21 سطر، 15* 25 [فهرست مؤيد: 3/ 190].
  2. قم، شيخ حيدر على مؤيد: ش 1256. كتاب تجارت، از آغاز وانجام افتادگى دارد، آغاز: لأبى موسى عندى ألف و سبعمئه دينار، انجام: ناسخ حكمى از احكام شرايع سابقه بود جايز است كه، نسخ و نستعليق، محمد هادى بن محمد امين قزوينى، تاريخ كتابت: يكشنبه 12 ربيع الاول؟، 263 برگ، 29 سطر، 5/ 18* 29 [فهرست مؤيد: 3/ 215].

2/ 11. نسخه‏ هاى گزارش شده به خط مؤلف‏

در بين نسخه‏هاى موجود از صافى، سه نسخه به خط خود مؤلف است كه مشخصات آنها عبارتند از:

  1. قم، مرعشى: ش 7251. كتاب عقل و توحيد، نستعليق، بدون تاريخ كتابت، متن روايت‏ها نسخ معرب، 93 برگ [فهرست مرعشى: 19/ 47].
  2. تهران، دانشگاه تهران: ش 682. كتاب ايمان و كفر، نسخ و نستعليق، 301 برگ [فهرست دانشگاه تهران: 5/ 1389].
  3. قزوين، مدرسه امام صادق عليه السلام: ش 131. باب 59 تا 132، نسخ، تصحيح شده در حواشى با خط خوردگى زياد، 132 برگ [ميراث اسلامى ايران: 10/ 611؛ فهرست مدرسه امام صادق عليه السلام: 1/ 174].

3/ 11. گزارشى از نسخه ‏هاى تهيه شده‏

براى تصحيح شرح كتاب العقل والعلم و كتاب التوحيد تعداد شش نسخه تهيه شد كه عبارتند از:

  1. قم، مسجد اعظم: ش 2071.

اين نسخه از قسم اصول كافى تا پايان «كتاب التوحيد» را شامل است، و نام كاتب و تاريخ كتابت آن نامعلوم است. هرچند كه در فهرست كتابخانه مذكور، به اشتباه، كتابت آن به مرحوم ملا صالح مازندرانى، شارح شهير كتاب كافى (م 1064 ق) نسبت داده شده است، و ظاهرا اشتباه وى از اينجا نشأت گرفته كه كاتب اين نسخه، در پايان آن، تاريخ فراغ مرحوم ملا صالح مازندرانى از شرح خودش را آورده و با تاريخ فراغ‏ ملا خليل از اين شرح مقايسه نموده است.

در پايان نسخه به خط كاتب آمده است: «بلغ قبالا مع الأصل من النسخ، والحمد لله‏اولا و آخرا» كه نشانگر مقابله اين نسخه با نسخه اصل مى‏باشد و وجود علامات تصحيح و مقابله مختصر در هامش نسخه، مؤيد اين مطلب است.

نسخه به خط نسخ زيبا نوشته شده و تعداد اوراق آن 403 برگ مى‏باشد. متن احاديث در آن برجسته شده و با خط ممتد مشخص شده است و متن احاديث كافى اعراب گذارى شده است.

  1. قم، مدرسه گلپايگانى: ش 86/ 26.

اين نسخه شامل كتاب عقل و كتاب توحيد مى‏باشد و توسط جعفر بن غازى (برادر شارح) كتابت شده و در مورخه سنه 1066 ق كتابت آن به پايان رسيده است.

كاتب در پايان اين نسخه چنين آورده است:

وفقت لإتمام شرح كتاب التوحيد من الكافي الموسوم ب «گنجينه شاهى» بعون الله الملك الباقي من تصانيف مولانا المحقق و الحبر المدقق أعظم الأفاضل في الأنام المقتفي لآثار أهل البيت عليهم السلام المعرض عن الأباطيل المهلكة المشتهرة في الأنام، سمي خليل الرحمن … و أنا المقر بجرمه الكثير والذنب الغفير المتوقع من الرب الغفران جعفر بن الغازي الرازي- عفي عنهما- شرعت في كتابته بعد ثمانية أجزاء ونصف من يوم الجمعة السابع عشر من شهر رجب والفراغ من الكتابة يوم الجمعة ارتفاع النهار منه الخامس عشر من شهر شعبان شهور سنة ست و ستين وألف هجرية (1066) ….

نسخه به خط نستعليق و تعداد اوراق آن 237 برگ مى‏باشد و داراى حواشى مختصر و علامات تصحيح است. و در هامش برخى از صفحات آن علامات بلاغ ديده مى‏شد كه از آن جمله است علامت «بلغ سماعا أيده الله تعالى» در صفحات 351، 407، 493 و ….

  1. قم، مدرسه گلپايگانى: 81/ 8 ش 1371.

اين نسخه نيز از اول بخش اصول كافى تا آخر كتاب توحيد را شامل است و

توسط محمد قاسم لاهيجى كتابت شده و در مورخه پنجشنبه 21 جمادى الثانى سنه 1067 ق به پايان رسيده است.

در پايان اين نسخه، كاتب اختتاميه‏اى را درباره تأليف كتاب صافى براى صفى‏قلى بيگ در سنه 1067 ق ذكر كرده و در ضمن آن، از آن به عنوان «گنجينه شاهى» نام برده است.

نسخه به خط نستعليق بوده و در هامش آن علامات تصحيح و مقابله به چشم مى‏خورد و متن احاديث كافى معرب و برجسته و با خط كشيدگى مشخص شده‏اند. و تعداد اوراق آن 338 برگ مى‏باشد.

  1. قم، مسجد اعظم: ش 106.

اين نسخه نيز شامل كتاب عقل و كتاب توحيد از اصول كافى است و نام كاتب آن معلوم نيست ولى تاريخ كتابت آن، مطابق آن‏چه كه در پايان نسخه ذكر شده سنه 1076 ق مى‏باشد.

نسخه به خط نستعليق بوده و شامل 346 برگ مى‏باشد و عناوين و متن احاديث كافى در آن رنگى و احاديث با اعراب كامل آمده‏اند و نشانه‏هاى تصحيح، در حاشيه نسخه ديده مى‏شود.

  1. قم، كتابخانه گلپايگانى: ش 41250 (6197/ 32/ 107). اين نسخه نيز تا پايان كتاب توحيد را شامل است و كاتب و تاريخ كتابت آن نامعلوم است. خط نسخه شبيه به نسخ است و احاديث كافى در آن با اعراب كامل آمده‏اند و 338 برگ مى‏باشد.
  2. نسخه حجرى.

اين نسخه از صافى، شامل شرح اصول كافى است و در سال 1323 در لكهنو در مطبعه فيض، چاپ شده است.

4/ 11. اختلاف در تحرير نسخه‏ ها

شايسته آن بود كه در تصحيح اين اثر، از همه نسخه ‏هاى تهيه شده استفاده گردد و با هم مقابله شده و اختلافات آنها گزارش گردد. اما از آنجا كه بين نسخه‏هاى موجود، اختلاف جدى وجود داشت، بگونه‏اى كه بعد از مقابله چند بخش از كتاب به اين‏

نتيجه رسيديم كه مؤلف مكرر در نوشته خود تجديد نظر كرده و در بسيارى از موارد عبارت را تعويض و يا حذف كرده و در برخى از موارد از نظر خود برگشته و يا به اشتباهات خود در شرح برخى از احاديث پى برده و آنها را اصلاح نموده است.

لذا از مقابله تمام نسخه‏ها با هم و گزارش اختلافات صرف نظر كرديم و در مقابل سعى كرديم تا ترتيب تحريرهاى موجود را با مطالعه و تفحص و تطبيقات زياد كشف كنيم، تا بتوانيم جديدترين تحرير را شناسايى نموده و در صورت امكان، با تحريرهاى قبل آن در موارد ضرورت تطبيق دهيم.

و اين مهم، با تفحص و تطبيق زياد صورت گرفت و در نهايت، به چهار تحرير مختلف رسيديم كه به ترتيب عبارتند از:

تحرير نخست‏؛ اين تحرير در دو نسخه گزارش شده از مدرسه آية الله گلپايگانى قم مى‏باشد كه به شماره‏هاى (86/ 26) به كتابت جعفر بن نمازى (برادر شارح) و (81/ 8/ 1371) به كتابت محمد قاسم لاهيجى معرفى شدند.

تحرير دوم‏؛ اين تحرير در نسخه شماره (106) مسجد اعظم ديده مى‏شود كه كاتب آن نامعلوم است؛ و همچنين تحرير موجود در چاپ حجرى نيز مطابق با همين تحرير است.

تحرير سوم‏؛ اين تحرير در نسخه شماره (107/ 32/ 6197) گلپايگانى ديده مى‏شود.

تحرير چهارم‏؛ اين تحرير در نسخه شماره (2071) مسجد اعظم ديده مى‏شود كه كاتب آن نامعلوم است، ولى در فهرست كتابخانه اشتباها آن را به ملا صالح مازندرانى نسبت داده است.

با مقايسه‏ها و تطبيقات زيادى كه بين تحريرات چهارگانه صورت گرفت، چنين حاصل شد كه تقريبا ترتيب تحريرها همان است كه ذكر شد و تحرير چهارم كه البته تفاوت آن با تحرير سوم به شدت اختلاف موجود در بين تحريرهاى ديگر نيست، تحرير نهايى مصنف است و از لحاظ عبارت پردازى و محتوا، صحيح‏تر از ساير تحريرها مى‏باشد.

ما در اين‏جا، به جهت اينكه خوانندگان محترم، اختلاف موجود در ميان اين‏

تحريرها را به خوبى تصور كنند، چند نمونه از فقرات اين شرح را كه تحرير آن در ميان چهار قسم موجود، حتى مفهوم و محتوا و نظريه مصنف تغيير يافته، عينا مى‏آوريم:

نمونه اول: فقره متعلق به شرح حديث دوازدهم از «باب الأخذ بالسنة وشواهد الكتاب» است كه متن حديث از حضرت امير المؤمنين عليه السلام چنين است: «السنة سنتان؛ سنة في فريضة الأخذ بها هدى، وتركها ضلالة، و سنة في غير فريضة الأخذ بها فضيلة وتركها إلى غير خطيئة».

شرح اين حديث در نسخه شماره (86/ 26) كه تحرير اول مصنف است، چنين است:إلى‏ به معنى «مع» است و ظرف، خبر مبتدا است. و غير بى تنوين است و مضاف است به‏ خطيئة.

يعنى‏: اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: راه و روشى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله آورده از جانب الله تعالى، بر دو قسم است؛ يكى راه و روشى كه در محكمات قرآن هست، دست زدن به آن راه و روش، راه يافتن به حق است و ترك آن گمراهى است. مراد به بودن در محكمات قرآن آن است كه يا خودش صريح باشد، يا چيزى صريح باشد كه از آن، طريق عمل در آن معلوم مى‏شود، مثل وجوب سؤال «أهل الذكر» و عمل به آنچه گويند؛ چه از آن معلوم مى‏شود كه عمل به خبر واحد صحيح واجب است؛ چون وجوب عمل به آن معلوم است از «أهل الذكر» ائمه معصومين عليهم السلام … (تا پايان باب كه دو صفحه ديگر مطلب توضيحى دارد).

اما همين فقره، در تحرير دوم در نسخه شماره (106) مسجد اعظم چنين است:إلى‏ اينجا مثل «إلى» در «زيد منقطع إلى عمرو» است. غير با تنوين است و به معنى «ضد» است و ظرف، متعلق به «ترك» است به تضمين معنى توجه؛ و مراد، ترك بالكليه است به توجه به ضد آن، و لهذا در شق اول «إلى غير» مذكور نيست؛ زيرا كه ترك فريضه مطلقا ضلالت است، خواه بالكليه باشد و خواه گاهى باشد؛ يعنى‏:اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: راه و روشى كه پيغمبر عليه السلام آورده از جانب الله تعالى بر دو

قسم است؛ يكى راه و روشى كه در جمله فريضه است مثل فرايض يوميه، دست زدن به آن راه و روش راه يافتن به حق است و ترك آن گمراهى است. ديگرى راه و روشى كه در جمله غير فريضه است، مثل نوافل يوميه، دست زدن به آن كمالى است آدمى را و ترك آن بالكليه نيافتن است؛ به معنى اين‏كه تارك آن بالكليه بزه و محروم از ثواب عظيم مى‏شود، اگر چه مستحق عذاب جهنم نشود. (پايان كتاب)

اما در تحرير سوم و چهارم اين قسمت افتادگى دارد.

نمونه دوم اينكه‏، در شرح حديث اول از كتاب عقل و جهل، در تحرير نهايى كه در چاپ حاضر ما برآن اعتماد نموده‏ايم، در ذيل «شرح» از كلمه: «الخلق: تدبير» تا اول «يعنى» در تحريرات اول و دوم نيامده است و به جاى اين دو صفحه مطلب- تقريبا- تنها عبارت زير آمده است: «مراد به عقل خرد نيست، بلكه خردمندى است به قرينه آنچه مى‏آيد در حديث سوم و سى دوم اين باب» و مضافا اينكه نظر مصنف نيز در اين مقام به كلى عوض شده و در تحرير حاضر، مراد از عقل را همان خرد دانسته كه شرط تكليف است.

و در ترجمه همين حديث نيز، به خاطر اين تغيير رأى، اختلافات بسيار جدى بين تحريرها وجود دارد كه آوردن عين فقرات در اينجا، موجب اطناب كلام خواهد شد.

نمونه سوم اينكه‏، در تحرير حاضر، در ذيل حديث هشتم از كتاب عقل و جهل، مصنف، حدود يك صفحه، مفردات اين حديث را شرح كرده است، در حالى كه در تحرير نخست، مستقيما به ترجمه پرداخته و اصلا به بيان مفردات نپرداخته است.

نمونه چهارم اينكه‏، در شرح فقره نخست حديث هشام از كتاب عقل و جهل، در تحرر نخست، در شرح مفردات تا كلمه «يعنى» تنها دو سطر مطلب است كه به تعريف عقل و فهم و فرق بيان آن دو پرداخته است، وليكن در تحرير حاضر حدود دو صفحه، مطلب آورده شده است.

و همچنين است در بسيارى از مواضع ديگر، كه اختلافات جدى و ماهوى در بين تحريرهاى مختلف وجود دارد.

شيوه تحقيق‏

با توجه به وجود تحريرهاى مختلف، پس از شناسايى تحرير نهايى و صحيح‏تر، به ناچار تنها نسخه‏اى را كه به صورت مستمر و كامل به آن اعتماد نموديم، نسخه شماره (2071) مسجد اعظم است، و اصل را بر آن قرار داديم و تنها در مواردى كه قرائت نسخه مشكل بود و يا احساس خلل و مشكلى در متن نموديم به نسخه‏هاى ديگر مراجعه شد و در برخى از موارد به اختلاف نسخه‏ها در هامش كتاب اشاره كرديم.

البته اين نسخه، با وجود برخوردارى از خط خوب و خوانا، در چند مورد، افتادگى دارد كه ما در اين موارد، از نسخه تحرير سوم، آن را تكميل نموده‏ايم و در هامش كتاب نيز به آن تذكر داده‏ ايم.

لازم به ذكر است، چون نثر صافى مربوط به قرن يازدهم هجرى است و بلكه در مقايسه با فارسى آن زمان نيز، از اغلاق و ابهام و سنگينى بيشترى برخوردار است، در ويرايش و علامت‏گذارى آن سعى فراوان شد تا با گذاشتن علامت ويرايشى و اعراب گذارى، فهم مطلب براى خوانندگان آسان شود و به اين جهت برخى از عبارت‏هاى مؤلف مكرر مورد مطالعه قرار گرفت و براى يافتن متن آسان‏تر، به نسخه‏ هاى ديگر مراجعه شد تا حتى الامكان، متن ارائه شده از اشكال كمترى برخوردار باشد.

تخريج احاديث و نقل قول‏ها، مقابله احاديث كافى در اين اثر با كافى مطبوع و گزارش اختلاف‏هاى موجود بين متن كافى در صافى و متن آن در كافى مطبوع و توضيح برخى از عبارات مشكل مؤلف به اختصار در پانوشت و برخى ديگر از كارهاى فنى و شكلى، از ديگر زحماتى است كه در تصحيح اين اثر به انجام رسيده است.

در پايان تذكر دو نكته ضرورى است:

  1. همچنان كه در گذشته يادآور شديم، ملاخليل، نماينده افكار و انديشه‏هايى است كه بطلان برخى از آنها واضح است. وى در صافى، همچون ساير آثارش، گاه به تندى با مجتهدان و فلاسفه برخورد كرده و قلمش از انصاف خارج شده و نسبت‏هاى‏

ناروايى به آنها مى‏دهد. به يقين چاپ اين اثر به معناى دفاع از اين‏گونه سخنان و افكار نيست، بلكه تنها به نمايش گذاشتن انديشه ‏هاى شخصيتى است كه در عصر خود، تأثيرگذار بوده و همواره آراء او مورد نقد و بررسى انديشمندان و عالمان ديگر بوده و هست.

  1. ملا خليل به شرح تمام كافى پرداخته است و ما اكنون به عنوان نمونه، به چاپ بخشى از شرح اصول كافى اقدام كرده تا در زمانى ديگر به تصحيح و چاپ ادامه آن بپردازيم و طبق برآورد ابتدايى، چاپ تمام صافى افزون بر 30 جلد خواهد شد.

به پايان رسيدن تصحيح اين بخش از صافى مرهون تلاش جمعى است كه با ذكر اسامى آنها، از زحمات آنان تقدير مى‏شود: از حجة الاسلام جناب آقاى رضا قبادلو به جهت ويرايش جلد اول، و از محقق گرام جناب آقاى حميد احمدى جلفايى به جهت ويرايش جلد دوم، و از فاضل ارجمند جناب آقاى محمدهادى خالقى به جهت نظارت بر ويرايش كتاب، و از محقق پرتلاش حجة الاسلام على صدرايى به جهت فراهم آوردن مطالبى در زندگى مؤلف. و هم‏چنين از انديشمند مخلص جناب آقاى ابوالفضل عرب‏زاده مدير محترم كتابخانه آية الله گلپايگانى به جهت در اختيار قرار گذاشتن چند نسخه خطى از صافى. از خداوند منان مزيد توفيق همگان را خواستاريم.

صافى در شرح كافى (ملا خليل قزوينى)//ملا خليل بن غازى قزوینی،  – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1429 ق- 1387 ش.

________________________________________________________

[1] ( 1). دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 7، ص 160- 163، مدخل« اخباريان» از: احسان قصرى.

[2] ( 1). همان.

[3] ( 1). ر. ك: الذريعة، ج 6، ص 145؛ و ج 14، ص 27؛ و ج 15، ص 4، ش 17.

[4] ( 2). ر. ك: أعيان الشيعة، ج 6، ص 356؛ كشف الحجب والأستار، ص 348، ش 1942.

[5] ( 1). ر. ك: الذريعة، ج 6، ص 78، ش 404؛ أعيان الشيعة، ج 6، ص 356.

[6] ( 2). فهرستگان نسخه‏هاى خطى حديث و علوم حديث شيعه، ج 4، ص 481، ش 1985.

[7] قزوينى، ملا خليل بن غازى، صافى در شرح كافى (ملا خليل قزوينى) – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1429 ق- 1387 ش.

[1] ( 1). رياض العلماء، ج 2، ص 265- 266.

[2] ( 2). الذريعة، ج 13، ص 5؛ و ج 14، ص 27؛ التراث العربي، ج 3، ص 223.

[3] ( 3). فهرستگان نسخه‏ هاى خطى حديث وعلوم حديث شيعه، ج 4، ص 163- 168.

[4] ( 4). الذريعة، ج 6، ص 145؛ و ج 15، ص 6.

[5] ( 1). نجوم السماء، ص 105.

[6] ( 1). فهرست كتاب‏هاى چاپى فارسى، خان بابا مشار، ج 3، ص 3369.

[7] ( 2). فهرستگان نسخه‏ هاى خطى حديث وعلوم حديث شيعه، ج 4، ص 490- 522.

[8] ( 3). فهرست نسخه‏ هاى خطى كتابخانه آيت الله گلپايگانى، ج 1، ص 190.

[9] ( 4). الذريعة، ج 5، ص 142؛ و ج 20، ص 142.

[10] ( 5). الذريعة، ج 13، ص 177.

[11] ( 6). الذريعة، ج 6، ص 35.

[12] ( 7). همان.

[13] ( 1). رياض العلماء، ج 2، ص 265.

[14] ( 2). الذريعة، ج 6، ص 78 و ص 148.

[15] ( 3). فهرست كتب خطى كتابخانه ‏هاى اصفهان، ص 289- 298.

[16] ( 4). كتابشناسى اصول فقه، مهدى مهريزى، ص 84.

[17] ( 5). كشف الحجب والاستار، ص 145؛ الذريعة، ج 4، ص 464-/ 465؛ و ج 6، ص 79؛ مرآة الكتب، ثقة الاسلام‏تبريزى، ص 306.

[18] ( 6). فهرست كتب خطى كتابخانه ‏هاى اصفهان، آيت الله سيد محمد على روضاتى، نسخه ش 65، ص 298- 303.

[19] ( 1). تتميم أمل الآمل، عبدالنبى قزوينى، ص 157.

[20] ( 2). أمل الآمل، ج 2، ص 112.

[21] ( 3). الذريعة، ج 11، ص 173.

[22] ( 4). روضات الجنات، ج 3، ص 271.

[23] ( 5). رياض العلماء، ج 2، ص 266؛ الذريعة، ج 14، ص 27؛ و ج 15، ص 71.

[24] ( 6). فهرست الفبايى آستان قدس رضوى، ص 385.

[25] ( 1). فهرست نسخه ‏هاى خطى كتابخانه مسجد اعظم، ص 281.

[26] ( 2). فهرست نسخه‏ هاى خطى كتابخانه ملك، ج 5، ص 397.

[27] ( 3). الذريعة، ج 11، ص 251 رقم 1538.

[28] ( 4). فهرست نسخه ‏هاى خطى كتابخانه مجلس، ج 37، ص 589.

[29] ( 5). فهرست نسخه‏ هاى خطى مدرسه خاتم الانبياء( صدر) بابل، ص 151.

[30] ( 6). فهرست نسخه ‏هاى خطى كتابخانه آيت الله مرعشى، ج 13، ص 183.

[31] ( 7). فهرست نسخه‏ هاى خطى كتابخانه ملك، ج 1( چاپ دوم)، ص 246.

[32] ( 8). الذريعة، ج 11، ص 251، رقم 1539.

[33] ( 1). الذريعة، ج 2، ص 82.

[34] ( 2). الذريعة، ج 4، ص 339.

[35] ( 3). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 35، ص 262، نسخه ش 12296، تحرير شده از روى نسخه اصل در رجب 1239 ق.

[36] ( 4). الذريعة، ج 2، ص 276 با عنوان« اقوال الائمة»؛ و ج 11، ص 103 با عنوان« رسالة اقوال الائمة».

[37] ( 5). الذريعة، ج 11، ص 115.

[38] ( 1). الذريعة، ج 13، ص 351.

[39] ( 2). نشريه نسخه‏هاى خطى دانشگاه تهران، دفتر ششم، ص 346.

[40] ( 3). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله مرعشى، ج 8، ص 214.

[41] ( 4). كشف الحجب والاستار، سيد اعجاز حسين، ص 577؛ الذريعة، ج 11 ص 228 با عنوان« الرسالة النجفية»؛ وج 20 ص 371 با عنوان« المسائل النجفية».

[42] ( 5). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه دانشكده ادبيات تهران، ج 3، ص 35.

[43] ( 6). مجله وقف ميراث جاويدان، ش 21، ص 126؛ فهرست نسخه‏هاى عكسى مركز احياء ميراث اسلامى، ج 3، ص 477.

[44] ( 7). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله مرعشى، ج 24، ص 166.

[45] ( 1). الذريعة، ج 5، ص 230 با عنوان« جوابات المسائل القمية»؛ و ج 11 ص 222 با عنوان« الرسالة القمية»؛ و ج 17 ص 171« القمية»؛ و ج 20 ص 363 با عنوان« المسائل القمية».

[46] ( 2). الذريعة، ج 11، ص 144 با عنوان« رسالة فى الترجيح بلا مرجح».

[47] ( 3). الذريعة، ج 11، ص 113.

[48] ( 4). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله مرعشى، ج 11، ص 81؛ و ج 17 ص 126 با عنوان« ترجيح بلا مرجح»؛ و ج 24 ص 305 و ج 29 ص 166 هر دو با عنوان« پاسخ پرسش‏هاى نذر على».

[49] ( 5). رياض العلماء، ج 2، ص 266.

[50] ( 6). همان.

[51] ( 7). همان.

[52] ( 1). الذريعة، ج 24، ص 277.

[53] ( 2). مجله تراثنا، ش 52، ص 139.

[54] ( 3). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله مرعشى، ج 17 ص 172-/ 174، مجموعه ش 6598 شامل 5 رساله بدين تفصيل: 1. حاشيه جرجانى بر كشاف( برگ 1 تا 168)، 2. حاشيه باغنوى بر حاشيه جرجانى بر شرح‏مطالع( برگ 170 تا 257)، 3. رساله صدرالدين حسينى در نقد ملا خليل( برگ 259 تا 267)، 4. رد ملا على اصغر بر حسينى( برگ 167 تا 279)، 5. جواب حسينى از رديه ملا على اصغر( برگ 279 تا 289).

[55] ( 1). كشف الحجب والاستار، سيد اعجاز حسين، ص 243؛ الذريعة، ج 1، ص 71.

[56] ( 2). الذريعة، ج 15، ص 20.

[57] ( 3). الذريعة، ج 15 ص 72.

[58] ( 4). لباب الالقاب في القاب الاطياب، ملا حبيب الله شريف كاشانى، ص 91؛ الذريعة، ج 20، ص 106.

[59] ( 1). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله گلپايگانى، ابوالفضل حافظيان بابلى.( مخطوط).

[60] ( 2). الذريعة، ج 2، ص 313.

[61] ( 3). فهرست ميكروفيلم‏هاى كتابخانه دانشگاه تهران، ج 1، ص 744.

[62] ( 4). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله مرعشى، ج 16، ص 306، نسخه ش 643.

[63] ( 1). الذريعة، ج 3، ص 329.

[64] ( 2). الذريعة، ج 6، ص 35.

[65] ( 3). الذريعة، ج 13، ص 6؛ فهرست نسخه‏هاى خطى دانشگاه، ج 5، ص 1360، ش 915.

[66] ( 4). نشريه نسخه‏هاى خطى، ج 6، ص 352.

[67] ( 5). شرح حال وى در مصادر زير مندرج است: أمل الآمل، ج 2، ص 176 و 248 و 251؛ تعليقه أمل الآمل، ص 248؛ رياض العلماء، ج 5، ص 38- 39؛ فوائد الرضوية، ص 403- 404؛ أعيان الشيعة، ج 9، ص 178؛ طبقات أعلام الشيعة، ص 92- 93؛ مينودر يا باب الجنه قزوين، ج 2 ص 276 و 665 و 856- 857؛ معجم رجال الحديث، ج 14، ص 210.

[68] ( 1). فهرست كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار( شهيد مطهرى)، ج 1، ص 566.

[69] ( 2). الذريعة، ج 6، ص 78.

[70] ( 3). الذريعة، ج 15، ص 66.

[71] ( 4). تراجم الرجال، ج 1، ص 125.

[72] ( 5). شرح حال وى در مصادر زير مندرج است: أمل الآمل، ج 2، ص 128؛ فوائد الرضوية، ص 203؛ أعيان الشيعة، ج 7، ص 279؛ طبقات أعلام الشيعة، ص 248؛ مينودر يا باب الجنه قزوين، ج 2 ص 666.

[73] ( 6). الذريعة، ج 15، ص 72.

[74] ( 7). الذريعة، ج 24، ص 258؛ كشف الحجب والاستار، ص 248.

[75] ( 1). الذريعة، ج 22، ص 264.

[76] ( 2). شرح حال وى در مصادر زير مندرج است: أمل الآمل، ج 2، ص 14؛ رياض العلماء، ج 1، ص 38؛ طبقات أعلام‏الشيعة، ص 31.

[77] ( 3). معجم المؤلفين، ج 1، ص 217؛ أعيان الشيعة، ج 8، ص 376.

[78] ( 4). شرح حال وى در مصادر زير مندرج است: أمل الآمل، ج 2، ص 352؛ أعيان الشيعة، ج 2، ص 349؛ طبقات أعلام الشيعة( قرن 11)، ص 212.

[79] ( 5). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله گلپايگانى، ابوالفضل حافظيان بابلى( مخطوط)، نسخه ش 15/ 1.

[80] ( 1). مدرسه فلسفى قزوين در عصر صفوى( مقاله)، عبدالحسين صالحى شهيدى،( چاپ شده در: مجله حوزه، ش 58، ص 169- 192).

[81] ( 2). همان.

[82] ( 1). مدرسه فلسفى قزوين در عصر صفوى( مقاله)، عبدالحسين صالحى شهيدى،( چاپ شده در: مجله حوزه، ش 58، ص 169- 192).

[83] ( 2). ر. ك: كدو مطبخ قلندرى، ادهم عزلتى خلخالى، ص 16 و 17 و 36 و 73 و 74 و موارد ديگر.

[84] قزوينى، ملا خليل بن غازى، صافى در شرح كافى (ملا خليل قزوينى) – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1429 ق- 1387 ش.

[85] ( 1). دايرة المعارف تشيع، ج 7، ص 248.

[86] ( 2). قصص العلماء، تنكابنى، ص 263.

[87] ( 3). مستدرك الوسائل، ج 2، ص 199.

[89] ( 4). الإجازة الكبيرة إلى الشيخ ناصر الجارودي القطيفي، شيخ عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى، ص 131.

[90] ( 5). ر. ك: مستدركات أعيان الشيعة، ج 7، ص 231.

[91] ( 6). ر. ك: فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس، ج 11، ص 218.

[92] ( 7). الإجازة الكبيرة إلى الشيخ ناصر الجارودي القطيفي، شيخ عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى، ص 204.

[93] ( 1). ر. ك: دين و سياست در دوره صفوى، رسول جعفريان، ص 126- 131:« رساله‏هاى نماز جمعه و اخباريها» و« سابقه تاريخى اقامه جمعه در ميان شيعيان».

[94] ( 2). همان، ص 156.

[95] ( 1). رياض العلماء، ج 2، ص 265.

[96] ( 2). روضات الجنات، ج 3، ص 271.

[97] ( 1). قصص العلماء، تنكابنى، ص 264.

[98] ( 2). روضات الجنات، ج 3، ص 271.

[99] ( 1). منية المريد شهيد ثانى، ترجمه محمد باقر ساعدى، ص 250.

[100] ( 1). قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج 2، ص 36.

[101] ( 2). براى شرح حال وى ر. ك: أمل الآمل، ج 2، ص 132؛ نجوم السماء فى تراجم العلماء، محمد على كشميرى، ص 108؛ طبقات اعلام الشيعة( قرن 11)، ص 268.

[102] ( 3). نجوم السماء في تراجم العلماء، محمد على كشميرى، ص 107- 108.

[103] ( 1). أمل الآمل، شيخ محمد حسن حر عاملى، ج 2، ص 112؛ تذكرة المتبحرين، شيخ محمد حسن حر عاملى، ص 314.

[104] ( 2). رياض العلماء، ميرزا عبدالله افندى، ج 2، ص 264- 265.

[105] ( 3). همان، با ترجمه.

[106] ( 1). رياض العلماء، ج 2، ص 261.

[107] ( 2). همان، ص 262.

[108] ( 3). همان.

[109] ( 1). همان.

[110] ( 2). جامع الرواة، ميرزا محمد اردبيلى، ج 1، ص 298.

[111] ( 3). براى شرح حال و آثار او رجوع شود به: فهرست كتب خطى كتابخانه‏هاى اصفهان، ص 298- 306.

[112] ( 1). فهرست كتب خطى كتابخانه‏هاى اصفهان، ص 302.

[113] ( 2). الإجازة الكبيرة إلى الشيخ ناصر الجارودي القطيفي، شيخ عبدالله بن صالح سماهيجى بحرانى، ص 131.

[114] ( 3). همان.

[115] قزوينى، ملا خليل بن غازى، صافى در شرح كافى (ملا خليل قزوينى) – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1429 ق- 1387 ش.

[116] ( 2). دايرة المعارف تشيع، ج 7، ص 248.

[117] ( 3). براى شرح حال وى ر. ك: فرهنگ سخنوران، خيامپور، ج 1، ص 430.

[118] ( 4). دايرة المعارف تشيع، ج 7، ص 248.

[119] ( 1). عبارت« دو در بيرون زيك درج جهان شد» به حساب ابجد برابر با 1089 مى‏شود كه تاريخ فوت ملا خليل و ملارفيعا هست.

[5] ( 2). بناهاى آرامگاهى( دائرة المعارف بناهاى تاريخى ايران در دوره اسلامى)، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى، ويرايش محمد مهدى عقابى، ص 40( به نقل از كتاب« مينودر يا باب الجنه قزوين» سيد محمد على گلريز قزوينى، ج 1 ص 717).

[120] ( 1). قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج 2، ص 36.

[121] ( 2). أمل الآمل، شيخ محمد حسن حر عاملى، ج 2، ص 112.

[122] ( 3). همان، با ترجمه.

[123] ( 4). الذريعة، ج 24، ص 303.

[124] ( 1). آل‏عمران( 3): 182.

[125] ( 1). وقايع الأيام( وقايع محرم الحرام)، ملا على خيابانى، با تصحيح محمد الوانساز خويى، ج 2، ص 439- 441.

[126] ( 2). وقايع الأيام، ج 3، ص 147.

[127] ( 3). روضات الجنات، ج 3، ص 272.

[128] قزوينى، ملا خليل بن غازى، صافى در شرح كافى (ملا خليل قزوينى) – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1429 ق- 1387 ش.

[129] ( 1). جامع الرواة، ج 1، ص 298.

[130] ( 2). برگى از تاريخ قزوين، حسين مدرسى طباطبايى، ص 206( پاورقى).

[131] ( 3). تميم أمل الآمل، ص 60؛ الذريعة، ج 22، ص 351.

[132] ( 4). الذريعة، ج 1، ص 88.

[133] ( 5). تميم أمل الآمل، ص 146.

[134] ( 6). برگى از تاريخ قزوين، ص 205- 206( پاورقى).

[135] ( 7). فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 35، ص 262.

[136] ( 8). رياض العلماء، ج 2، ص 262.

[137] ( 1). وى منسوب به رنان از قراء اصفهان است. ر. ك: مراصد الاطلاع على أسماء الأمكنة والبقاع، ج 2، ص 635؛ معجم البلدان، ج 3، ص 73. جمعى از محدثان قرن ششم و هفتم، منسوب به اين منطقه هستند.

[138] ( 2). رياض العلماء، ج 2، ص 266.

[139] ( 1). تراجم الرجال، سيد احمد حسينى، ج 1، ص 258.

[140] ( 1). طبقات أعلام الشيعة( قرن 11 ق)، ص 204.

[141] ( 2). أمل الآمل، ج 2، ص 112.

[142] ( 3). اين كتاب غير از حديقة الشيعة منسوب به ملا احمد اردبيلى است و تا حال، منتشر نشده است و تنها نسخه‏شناخته شده از آن در كتابخانه آيت الله مرعشى به ش 1124 نگهدارى مى‏شود.( فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت الله مرعشى، ج 3، ص 295- 297).

[143] ( 1). رسول جعفريان، مجله ميقات حج، ش 4، سال 1372، ص 117، مقاله« حجاج شيعى در دوره صفوى».

[144] قزوينى، ، صافى در شرح كافى (ملا خليل قزوينى) – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1429 ق- 1387 ش.

 

مقدمه صافى در شرح كافى (ملا خليل قزوينى)//ملا خليل بن غازى قزوينى

 

احمدبن نورالله (عبدالغنی )بولوی

بولوی ، احمدبن نورالله (عبدالغنی )، فقیه ، شاعر و قاضی سده یازدهم . در منطقه آناطولی به دنیا آمد. به گفته محمد افندی (ج ۱، ص ۵۰۸) بولوی هنگام مرگ در ۱۰۹۴ حدود شصت سال داشته ، بنابراین احتمالاً در ۱۰۳۴ به دنیا آمده بوده است . پدرش از قاضیان معروف ناحیه آناطولی بود (همان ، ج ۱، ص ۵۰۷). بولوی در محضر علمای آن دیار علم آموخت ، و ادبیات عرب را از شیخ محمدبن لطف الله عزّتی فراگرفت و مدتها از ملازمان وی بود و عزّتی ، احترام بسیاری به او می گذاشت و قضاوت دمشق را به او سپرده بود (محبی ، ج ۱، ص ۳۶۵ـ۳۶۶؛ محمد افندی ، همانجا). او همچنین فقه ، فرایض و عروض را از دایی خود، علاّ مه ملاّ احمد، فراگرفت (محبی ، ج ۱، ص ۳۶۶).

بولوی از همدرسان و دوستان محبی ، صاحب خلاصه الاثر ، بود (محبی ، همانجا). وی پس از تکمیل تحصیلات و رسیدن به مقام بالای علمی ، نخست به نشر علوم و تربیت علما همت گماشت (محمد افندی ؛ محبی ، همانجاها). از ۱۰۷۲ تا ۱۰۹۱ در مدرسه های مختلف تدریس می کرد (محمد افندی ، ج ۱، ص ۵۰۷ ـ ۵۰۸)، سپس از تدریس کناره گرفت و به سلوک و طریقت گرایش یافت (همان ، ج ۱، ص ۵۰۸؛ محبی ، همانجا) و سه سال (۱۰۹۱ـ۱۰۹۳) به عبادت و سیر و سلوک روی آورد (محمد افندی ، همانجا). در ۱۰۹۳، قاضی بیت المقدس شد و به آنجا رفت .

در ۱از قضاوت کناره گرفت و به دمشق بازگشت و در آنجا مریض شد و هنگام بازگشت به روم ، در شهر اِرِکلین یا ارکلی درگذشت و همانجا دفن شد (محمد افندی ؛ محبی ، همانجاها). بولوی با ادبیات عرب و فارسی آشنا بود و در شعر «زکی » تخلص می کرد. کتاب یا دیوان شعری از وی باقی نمانده ، اما محمد افندی نمونه اشعار ترکی او را در کتاب خود آورده است (همانجا).

__________________________________

منابع :
(۱) محمد امین بن فضل الله محبی ، خلاصه الا´ثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲) محمد افندی ، وقایع الفضلاء ، چاپ عبدالقادر اوزجان ، استانبول ۱۹۸۹٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۴ 

زندگینامه محمدافندی بهائی (۱۰۶۴-۱۰۰۴ه.ق)

بهائی ، محمدافندی ، فقیه و متکلم عثمانی . در ۱۰۰۴، در استانبول متولد شد. پدرش عبدالعزیز افندی ، قاضی عسکرِ روم ایلی ، و پسر سعدالدین مورخ بود. پس از ورود به دستگاه مذهبی ، «مدرس » و «ملا» شد و نخست در سالونیک و سپس در ۱۰۴۳ در حلب ، به مقام قضا منصوب گشت .

او به استعمال دخانیات سخت معتاد بود و چون این کار در آن زمان جرم بزرگی به شمار می آمد، احمد پاشای بیگلربیگی که با او دشمنی داشت ، به زیان وی گزارش داد و در ۱۰۴۴، او را به مجازات آن عمل ، از کار بر کنار و به قبرس تبعید کردند. بهائی در اواخر ۱۰۴۵، مورد عفو قرار گرفت و در محرم ۱۰۴۸ ملای سوریه شد.

در صفر ۱۰۵۴ به اَدرنه انتقال یافت و در ربیع الاول ۱۰۵۵ قاضی استانبول گردید. پس از دوره کوتاهی که قاضی عسکر آناطولی و روم ایلی بود، نخستین بار در رجب ۱۰۵۹ به عنوان شیخ الاسلام به کار پرداخت . به گواهی غرض آمیز رقیبش قراچلبی زاده ، وزیر اعظم و سلطان والده (مادر سلطان ) به این سبب او را به این سمت منصوب کردند که بر اثر مصرف بیش از حد موادمخدر ضعیف شده بود، و آن دو فکر می کردند که هرگونه که بخواهند می توانند با او رفتار کنند.

ولی اقتداری که بهائی بعدها به دست آورد و در برابر بعضی از تقاضاهای آنان مقاومت نمود، نشان می دهد که سخن قراچلبی زاده اتهامی واهی بیش نبوده است . ارادت او به فرقه های مولویه و خلوتیه بزودی موجب درگیری وی با متدّینان شد، اینان به وی اعتراض داشتند که مصرف تنباکو و قهوه را جایز می داند و در برابر رقص و سماع درویشان با تسامح رفتار می کند.

با این حال ، معزول شدن وی به سبب مساعی آنان نبود بلکه علل دیگری داشت ؛ بهائی افندی در پی مجادله ای که میان قاضی ازمیر و کنسول انگلیس بر سر مسئله حدود اختیارات قانونی کنسول رخ داده بود، سفیر بریتانیا در استانبول را در خانه اش تحت نظر قرار داد و در نتیجه ، به علت نقض عرف سیاسی ، از کار بر کنار و به مِدِلْلی تبعید شد؛ ولی او در گلیبولی و لامپساکوس باقی ماند و در رمضان ۱۰۶۲/ اوت ۱۶۵۳، دوباره به کار گماشته شد و همچنان در این مقام بود.

رحلت

تا آنکه در ۱۳ صفر ۱۰۶۴، بر اثر تورم لوزتین ، درگذشت و در ( محله ) فاتح به خاک سپرده شد.

بهائی که هم به عنوان شاعر و هم عالم شهرت داشت ، اشعار و فتاوایی از خود به جای نهاده است . مشهورترین حکم او درباره مشروعیت استعمال دخانیات بود که به منع و تحریمهای اوایل قرن هفدهم پایان داد. خود او به استعمال دخانیات سخت علاقه داشت و حاجی خلیفه ، نویسنده معاصر او می گوید، اگر در این کار افراط نمی کرد، احتمال داشت یکی از برجسته ترین دانشمندان کشور شود، ولی به گفته حاجی خلیفه ، علت اینکه بهائی استعمال دخانیات را مشروع می دانست ، این نبود که خودش به آن اعتیاد داشت بلکه وی بر آن بود که دخانیات بهترین چیزی است که با حال مردم تناسب دارد؛ از این گذشته او در این مورد به قاعده فقهی «اباحه اصلیه » استناد می کرد که بر طبق آن همه امور مباح است مگر اینکه خلافش ثابت شود.



منابع :

(۱) محمد ثریا، سجل عثمانی ، استانبول ۱۳۰۸ـ ۱۳۱۵، ج ۲، ص ۲۸؛
(۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، میزان الحق ، استانبول ۱۲۹۰، ص ۴۲ـ ۴۳؛
(۳) احمد رفعت ، دوحه المشایخ ، استانبول ( بی تا. ) ، ص ۵۵ ـ۵۷؛
(۴) بروسه لی محمد طاهربیگ ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲، ج ۲، ص ۱۰۱؛
(۵) علمیه سالنامه سی ، استانبول ۱۳۳۴، ص ۴۵۸ (با نمونه هایی از دستخط وی )؛
(۶) مصطفی نعیما، تاریخ ، استانبول ۱۲۸۱/ ۱۸۶۵، سالهای ۱۰۵۹، ۱۰۶۱، ۱۰۶۲، ۱۰۶۴؛

(۷) E. J. W. Gibb, A history of Ottoman poetry , London 1900-1909, III, 294-297;
(۸) J. von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches , Pest 1828-1835, index;
(۹) I. H. Uzun µar §âíl §â, Osmanl i §Tarihi , III/I, Ankara 1951, index.

(۱۰) برخی از فتاوی بهائی در کتابهای قانون عثمانی درج و در ملی تتبعلر مجموعه سی ، ج ۱ منتشر شده است .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه محمد بوسنوی سرایی(متوفی۱۰۴۶ه.ق)

بوسنوی سرایی ، محمدبن موسی ، مفسر، محدث و قاضی حنفی قرن یازدهم هجری . در حدود ۱۰۰۳، در بوسنه سرای (سارایوو) متولد شد. او را غلامک ، و به قولی ، چون در جوانی بسیار می دانسته ، علاّ مک لقب داده اند (محبی ، ج ۴، ص ۳۰۲؛ بغدادی ، ج ۲، ستون ۲۷۸؛ طاهربیگ ، ج ۱، ص ۳۶۰؛ حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۷۲).

وی پس از تحصیلات ابتدایی ، در مدرسه غازی خسروبک دانش آموخت . در هفده سالگی به استانبول رفت و در آنجا به تحصیل و سپس تدریس پرداخت . در ۱۰۴۴، از سوی حکومت عثمانی ، قاضی القضات شهر حلب گردید. در آنجا علاوه بر سمت قضا به تدریس نیز سرگرم شد و در این کار شهرت یافت . مصطفی پاشای سلاحدار از بیم این که بوسنوی ستم وکلای وی را در بلادِ عرب فاش سازد، او را به حصار فرستاد و امر به گوشه نشینی کرد (طبّاخ ، ج ۶، ص ۲۳۲؛ محبی ، ج ۴، ص ۳۰۲ـ ۳۰۳).

رحلت

او پس از زمانی اندک ، به بیماری نقرس دچار گردید و از حلب به اُسکُدار رفت و بار دیگر به سمت قضا در استانبول منصوب شد ولی کمی بعد در ۱۰۴۵ یا ۱۰۴۶، درگذشت (زرکلی ، ج ۷، ص ۱۱۹؛ د. ا. د. ترک ، ذیل مادّه ؛ طباخ ؛ محبی ، همانجاها؛ حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۱۹۳، ج ۲، ستون ۱۰۶۴).

آثار

بیشتر آثار بوسنوی حاشیه و شرح بر نوشته های دیگران بوده ، که از آن جمله است :

حاشیه بر شرح جامی بر کافیه ابن حاجب ؛

حاشیه بر شرح قطب الدین رازی بر شمسیه ؛

حاشیه بر شرح شریف جرجانی بر مفتاح العلوم سکاکی که آن را به حسین پاشا اهدا کرده است ؛

تعلیقه بر انوار التنزیل بیضاوی تا آخر سوره انعام ؛

احادیث الاربعین (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۷۲، ۱۷۶۷؛ طاهربیگ ، همانجا؛ ثریا، ج ۴، ص ۱۵۹).

ترجمه

علاوه بر آن ، وی به کار ترجمه نیز همت گماشت و برخی آثار چون

الجواهر المضیئه فی الاحکام السلطانیه ، اثر عبدالرئوف مُناوی *

و حیاه الحیوان الکبری ، اثر دَمیری * ، را به ترکی ترجمه کرد (طاهربیگ ، همانجا).



منابع :

(۱) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲) محمد ثریا، سجل عثمانی ، استانبول ۱۳۰۸ـ ۱۳۱۵؛
(۳) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۵) بروسه لی محمد طاهر بیگ ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲؛
(۶) محمد راغب طبّاخ ، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء ، چاپ محمد کمال ، حلب ۱۴۰۸ـ ۱۴۰۹/۱۹۸۸ـ۱۹۸۹؛
(۷) محمد امین بن فضل الله محبّی ، خلاصه الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛

(۸) TDVIA , s.v. “Bosnev ªâ” (by Bekir Sadak).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه محمدبن یحیی خبّاز دمشقی بَطنینی(متوفی ۱۰۷۵ه.ق)

بَطنینی ، محمدبن یحیی خبّاز دمشقی ، فقیه و محدّث شافعی در قرن یازدهم . در بطنین ، از قرای دمشق ، متولد شد. از زمان تولّدش اطلاعی در دست نیست .ابتدا در دمشق به نانوایی اشتغال داشت ، اما پس از چندی ، از این شغل دست کشید و برای تحصیل به مصر مهاجرت کرد

استادان

و چندین سال در دانشگاه ازهر نزد استادان بزرگی چون

شیخ سلیمان المزاحی ،

شمس بابلی ،

شهاب احمد قلیوبی ،

شمس شوبری به تحصیل پرداخت .

پس از آن در فنون مختلف علمی تدریس می کرد. وی در اواخر عمر، بینایی خود را از دست داد و در عین حال به قدرت حافظه اش افزوده شد، و این امر باعث شهرت و اعتقاد اغلب مردم ، عامه و خاصه ، نسبت به او گردید.

شاگردان

شیخ محمد بخشی ،

شیخ عبدالقادر عبدالهادی ،

شیخ ابوالسعود،

شیخ حمزه رومانی

و بسیاری دیگر از فضلای آن زمان ، از شاگردان او بودند.

بطنینی پس از درگذشت شیخ محمد محاسبی ، خطیب و مدرس جامع قُبّه النسر، در آنجا به تدریس پرداخت و بزرگترین مقام روحانی شافعیان و عالم حدیث در زمان خود شناخته شد.

رحلت

او در ۱۰۷۵ درگذشت (محبی ، ج ۴، ص ۲۶۴).

اثر

از وی اثری تألیفی با نام فتح رب البریّه بالجواب عن اسئله المبتدعه الزیدیه باقی است (بغدادی ، ۱۹۷۱ـ۱۹۷۲، ج ۲، ستون ۱۶۳؛ همو، ۱۳۸۷، ج ۲، ستون ۲۹۰).



منابع :

(۱) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، چاپ محمد شرف الدین یالتقایا و رفعت بیلکه کلیسی ، ( استانبول ۱۹۷۱ـ۱۹۷۲ ) ؛
(۲) همو، هدیه العارفین ، استانبول ۱۹۵۵، چاپ افست تهران ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
محمدامین بن فضل الله محبی ، خلاصه الاثر ، بیروت ( بی تا. ) .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه علی بن طیفور بسطامی(قرن یازده)

بسطامی ، علی بن طیفور ، مورخ و ادیب دربار سلطان عبدالله قطب شاه (۱۰۳۵ـ۱۰۸۳) و جانشین او سلطان ابوالحسن (۱۰۸۳ـ۱۰۹۸). در جوانی از بسطام به دکن مهاجرت کرد و در آنجاتحت تأثیر روحانی شیعی ، شیخ ملک محمد انصاری ، قرار گرفت . تا هنگام سقوط سلسله قطب شاهیه * در ۱۰۹۸ ساکن گُلکُندَه بود، سپس به ایران بازگشت .

آثار

بسطامی چهار کتاب عربی را به فارسی ترجمه و دو کتاب فارسی تألیف کرده است .

چهار ترجمه او عبارت اند از:

عیون اخبارالرضا از ابن بابویه ( ( به نام ) تحفه ملکی ، خاتمه ۱۰۵۸، نسخه خطی ، فارسی ۱۴۱۲، کتابخانه آصفیه ، حیدرآباد)؛

مکارم الاخلاق طبرسی (خاتمه ۱۰۶۵)؛

گزیده هایی از نوشته های خواجه عبدالله انصاری ( انوارالتحقیق ، نسخه خطی ، ۲۸۹، کتابخانه سالار جنگ ، حیدرآباد) و

تحفه الغرائب مشتمل بر احادیث نبوی و کلمات قصار مشایخ و فضلا.

آثار فارسی او عبارت اند از:

تحفه قطبشاهی ،

مجموعه ای از کلمات قصار به سبک مرآت الامرا و دیگری حدائق السلاطین فی کلام الخواقین (تألیف ۱۰۹۲ به فرمان سلطان ابوالحسن قطب شاه )،

که تذکره ای شامل ترجمه احوال شاعران و نیز اطلاعات تاریخی نظیر مکاتبات میان فرمانروایان ایران و هند است (گ ۱۵۱).

اثر اخیر به سه حدیقه و چند طبقه تقسیم شده است . دو حدیقه اول درباره سلسله های ایرانی پیش از اسلام و چند پادشاه مسلمان آسیای مرکزی و هند است ، و در سومین حدیقه به اشعار وزرای برجسته ، امرا و سایر دیوانیان پرداخته است (گ ۱۲۰ـ۲۰۰).



منابع :

(۱) علی بن طیفور بسطامی ، تحفه الغرائب ، نسخه خطی کتابخانه سالار جنگ ، حیدرآباد، ش ۶۰۸، گ ۱۶؛
(۲) همو، حدائق السلاطین فی کلام الخواقین ، نسخه خطی کتابخانه سالار جنگ ، حیدرآباد، ش ۲۱۳، گ ۲۰۱ پ ؛

(۳) T. N. Devare, A short history of Persian literature , Poona 1960, 346;
(۴) D.N.Marshall, Mughals in India: a bibliographic survey , vol. I: manuscripts, Bombay 1967, 58-59;
(۵) Jan Rypka, et al., Iranische Literaturgeschichte , Leipzig 1959, 427;
(۶) H. K. Sherwani, History of the Qutb Shahi dynasty , New Delhi 1974, 603, 687;
(۷) C. A. Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol. I. London 1927, 177, 209.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه محمدبیگ برهانپوری(۱۰۴۱-۱۱۱۰ه.ق)

برهانپوری ، محمدبیگ ، عالم و عارف نقشبندی شبه قاره در قرن یازدهم . او در ۱۰۴۱ در برهانپور * به دنیا آمد و حدود ۱۱۱۰ درگذشت . در طریقت مرید محمد فرخ مجددی سرهندی (متوفی ۱۱۲۰) بود. چندین کتاب در حدیث ، فقه ، عرفان ، نحو و تاریخ تألیف کرد، اما بیشتر به رفع ایرادات و اشکالاتی می پرداخت که مخالفان بر عقاید شیخ احمد سرهندی * مجدد الف ثانی (متوفی ۱۰۳۴) گرفته بودند.

آثار

از جمله آثار او که به عربی نوشته شده عبارت است از :

ترغیب الحسنات و ترهیب السیئات ، در حدیث ؛

جامعه الدلائل الشافعیه لمذهب الحنفیه ؛

خلاصه الرسائل ، در فضائل مکّه ؛

رساله فی الحج والعمره ؛

الرساله الکاشفه لهیئه الارض و السموات بالاحادیث والا´یات الواضحه ، درباره زمین و آسمان و براساس آیات و احادیث ؛

زبده عقائدالاسلام فی شرح تهذیب المنطق والکلام ؛

عمده الوصف فی الصلوه خلف المخالف ؛

فائض المنیبین ، در سلوک ؛

الفوائدالسَنِیّه فی بیان الامورالدنیویّه والاخرویّه ؛

الفوائدالفاخره فی بیان احوال الدنیا والا´خره ؛

مراد المقصود فی دفع شبهات وحده الوجود ؛

مُفَرِّحُالقلوب ، در آداب و سلوک ؛

مناسکُ الحج و بیانُ حقیقهِ المکه والمدینه ؛

خلاصه السیر فی بیان ابتداءالعالم و بعض احوال خیرالبشر ، که آن را در ۱۰۹۴ تألیف کرده و در ۱۱۰۳ بر آن ذیلی نوشته است ؛

عطیه الوهاب الفاصله بین الخطا والصواب (تألیف ۱۰۹۳ـ۱۰۹۴)، در پاسخ به ایرادهای مخالفان مجدد الف ثانی ، بویژه شیخ ابراهیم کردی ، شاگرد محمد برزنجی (متوفی ۱۱۰۳



منابع :

(۱) محمدبیگ برهانپوری ، ملحق خلاصه السیر ، چاپ ظهور احمد اظهر، مجله انجمن عربی و فارسی ، ج ۱۵، ش ۱ـ۲ (فوریه ـ مه ۱۹۷۰)؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، چاپ محمد شرف الدین یالتقایا و رفعت بیلکه کلیسی ، ( استانبول ۱۹۷۱ـ۱۹۷۲ ) ، ج ۱، ستون ۲۸۲، ۴۳۵، ۶۱۱، ج ۲، ستون ۱۵۴، ۲۰۶؛
(۳) همو، هدیه العارفین ، استانبول ۱۹۵۵، ج ۲، ستون ۳۰۶؛
(۴) شاه غلام علی دهلوی ، مقاماتِ مظهری ، تحقیق و تعلیق و ترجمه محمد اقبال مجددی ، لاهور ۱۹۸۳، ص ۴۸۳؛
(۵) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ، ج ۱۱، ص ۲۹۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه بدرالدینِ سِرْهندی ( قرن یازدهم )

بدرالدینِ سِرْهندی ، مؤلف و مترجم صوفی و حنفی قرن یازدهم و از خلفای شیخ احمد سرهندی * و سیره نویس او. نسبش با ۲۵ واسطه به خلیفه اول ، ابوبکر، می رسد. پدرش ابراهیم سرهندی قادری (متوفی ۱۰۲۱) از محدثان و مفسّران بود و مثنوی مخزن الاسرار نظامی را در شبه قاره رواج داد و ازینرو به مخزنی معروف شد.

بدرالدین حدود ۱۰۰۲ در سرهند به دنیا آمد، ابتدا در محضر پدر و سپس در مدرسه مجدّدیّه سِرهند نزد خواجه محمد صادق ، فرزند شیخ احمد سرهندی تحصیل کرد (بدرالدین سرهندی ، ج ۲، ص ۸۹، ۲۲۲ـ۲۲۳)، و در همان مدرسه به تدریس پرداخت . در پانزده سالگی به شیخ احمد سرهندی پیوست و هفده سال در خدمت او ماند (همان ، ج ۲، ص ۱۵۷، ۳۸۶). چند نامه از شیخ احمد سرهندی خطاب به بدرالدین در دست است (رجوع کنید به سرهندی ، ج ۱، مکتوب ۲۸۹، ۲۹۷، ج ۲، مکتوب ۴۰، ج ۳، مکتوب ۳۱).

در ۱۰۴۷ شاهزاده داراشکوه او را به ترجمه کتب عرفانی از عربی به فارسی برگماشت (بدرالدین سرهندی ، ج ۲، ص ۱۵۹). سال وفات بدرالدین بدرستی معلوم نیست ، اما تا ۱۰۵۸ به تألیف حضرات القدس مشغول بوده و ظاهراً پیش از ۱۰۶۸ درگذشته است . ملاّ محمد شاکر، یکی از سه فرزند او، صاحب آثار علمی بود و ترجمه حسنات الحرمین و دستورالمؤمنین او در دست است .

آثار:

۱) سیر احمدی ، به فارسی ، در شرح حال شیخ احمد سرهندی ، نسخه این اثر مفقود است (همان ، ج ۲، ص ۱۵۸، ۳۱۴)؛

۲) سنوات الاتقیاء ، به فارسی ، زندگینامه بزرگان از آدم ، علیه السّلام ، تا روزگار مؤلف . این تذکره حدود ۱۰۳۶ تألیف شده و نسخه خطّی آن موجود است ( دیوان هند ، لندن ، گنجینه دهلی ، ش ۶۷۲ D.P. )؛

۳) مجمع الاولیاء ، به فارسی ، در شرح حال ۱۵۰۰ تن از عارفان ، بویژه مشایخ سلسله مجدّدیه نقشبندیه . این اثر در ۱۰۴۴ تألیف شده ، اما علی اکبر اردستانی سرهندی آن را تحریف کرده و به نام خود ساخته است . نسخه تحریف شده در دیوان هند موجود است (اته ، ج ۱، ص ۲۷۰، ش ۶۴۵).به گفته بدرالدین ، اردستانی عامی بود و حتی سواد نوشتن هم نداشت و نسخه مجمع الاولیاء را از بدرالدین قرض گرفته بود ( سنوات الاتقیاء ، گ ۲۰۷)؛ دونسخه خطی آن نیز (منزوی ، ج ۱۱، ص ۹۰۳ـ۹۰۴) معرفی شده است .

۴) وصال احمدی ، به فارسی ، در باره ایّام رحلت شیخ احمد سرهندی . این کتاب در ۱۰۳۷ تألیف شده و چندین بار به طبع رسیده است ؛

۵) کرامات الاولیاء ؛

۶) روائح ، در اصطلاحاتِ صوفیان و اعمال قادریّه و نقشبندیّه ؛

۷) حضرات القدس ، به فارسی ، تذکره بزرگان سلسله نقشبندیه در دو جلد، تألیف ۱۰۳۹ـ ۱۰۵۸٫ جلد اول از خلفای راشدین تا خواجه باقی باللّه * ، جلد دوم در احوال شیخ احمد سرهندی و فرزندان و خلفای او؛ این کتاب دوبار به اردو ترجمه شده و نسخ خطی آن (همان ، ج ۱۱، ص ۹۰۱ـ۹۰۳) معرفی شده است .

۸) معراج المؤمنین الی اعلی علیین ، به عربی .

کتابهایی که از عربی به فارسی ترجمه کرده ، بدین قرار است :

فتوح الغیب ، از شیخ عبدالقادر گیلانی ؛

بهجه الاسرار و معدن الانوار ، از علی اللخمی الشطنوفی به نام مقامات غوث الثقلین ؛

روضه النواظر فی ترجمه الشیخ عبدالقادر که به دستور داراشکوه ترجمه شده ؛

تفسیر عرائس البیان ، از روزبهان بقلی (حسنی ، ج ۵، ص ۹۱ـ۹۲).



منابع :

(۱) بدرالدین سرهندی ، حضرات القدس ، ج ۱، نسخه خطی موزه لاهور، ج ۲، چاپ محبوب الهی ، لاهور ۱۹۷۱؛
(۲) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، ج ۵، حیدرآباد دکن ۱۳۹۶/ ۱۹۷۶؛
(۳) محمد اعظم دیده مری ، فیض مراد ، نسخه خطی گنجینه شیرانی دانشگاه پنجاب ، ش ۱۱۴۲؛
(۴) احمدبن عبدالاحد سرهندی ، مکتوبات امام ربّانی ، استانبول ۱۳۹۷/۱۹۷۷؛
(۵) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطّی فارسی پاکستان ، ج ۱۱، اسلام آباد ۱۳۶۹ ش ؛

(۶) Hermann Ethإ, Catalogue of Persian manuscripts in the Library of the India Office , Oxford 1903-1937.

دانشنامه جهان اسلام   جلد  ۲ 

زندگینامه بدرالدین حسینی«بدری کشمیری»(قرن دهم – یازدهم)

 بدرالدین بن عبدالسّلام بن سیدابراهیم حسینی ، صوفی و شاعر و مورخ قرن دهم و یازدهم . از تاریخ تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست اما از آثارش برمی آید که حدود ۹۶۰ در کشمیر و تا ۱۰۰۱ در ماوراءالنهر می زیسته است .

نخست در سلسله کبرویّه به طریقه میرسیدعلی همدانی * توجّه داشت و سپس به سلسله نقشبندیه گروید. در ۹۶۰ از کشمیر عازم زیارت مکّه شد و در ۹۶۱ به خدمت امیر یونس محمد صوفی نقشبندی احراری (متوفی ربیع الاول ۹۶۱) در مرو رسید و پس از وفات او به ملازمان خواجه سعیدالدین سعد، فرزند خواجه محمداسلام بخارایی جویباری ، پیوست .

آثاری

بدری ، شاعر و نویسنده پرکاری بوده است و آثاری به نظم و نثر فارسی دارد که از آن جمله اند:

معراج الکاملین (۹۸۱ یا ۹۸۳) به نظم و نثر، در مناقب خواجه سعیدالدین سعد؛

روضه الجمال (۹۸۳) در ۰۰۰ ، ۸ بیت ، مشتمل بر قصاید، غزلیّات ، مقطّعات ، رباعیّات ، مفردات و برخی منشآت ؛

سراج الصالحین (۹۸۶) به نظم ونثر، در مسایل عرفانی و اخلاقی و شرح احوال و مناقب امیر یونس محمد، نسخه خطّی آن در کتابخانه گنج بخش اسلام آباد (منزوی ، ج ۴، ص ۲۱۲۲) و موزه بریتانیا (دانش پژوه و افشار، دفتر چهارم ، ص ۶۷۰) موجود است ؛

دیوان غزلیات و قصاید (۹۸۸) در ۰۰۰ ، ۷ بیت ، در ستایش خدا و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و اهل بیت و خواجگان ؛

روضه الرضوان وحدیقه الغلمان (۹۹۷) به نثر، در شرح حال و مناقب خواجگان جویبار، بویژه خواجه محمد اسلام و پسرش ، نسخه خطّی آن در فرهنگستان علوم ازبکستان ( فهرست نسخه های خطی آکادمی علوم ازبکستان ، ج ۱، ص ۶۷) موجود است ؛

بحرالاوزان (۹۹۱ـ۱۰۰۱) ـ یا سبعه )، شامل مثنویهای : منبع الاشعار به تقلید از مخزن الاسرار ؛ ماتم سرای به تقلید از منطق الطیر ؛

زهره و خورشید به تقلید از حدیقه ؛ شمع دل افروز (۹۷۶) در۵۰۰ ، ۵ بیت ، به تقلید از خسرو و شیرین امیرخسرو؛ مطلع الفجر به تقلید از سبحه الابرار ؛

لیلی و مجنون به تقلید از لیلی و مجنون هاتفی (شش مثنوی مجموعاً در ۰۰۰ ، ۱۰ بیت ) و همچنین رُسل نامه به تقلید از بوستان سعدی ، در ۰۰۰ ، ۱۶۰ بیت و چهاردفتر: صفی نامه در وقایع پیامبران ؛

اسکندرنامه در وقایع ذوالقرنین ، نسخه خطّی آن در کتابخانه ملی پاریس (بلوشه ، ج ۳، ص ۳۵۲) موجود است ؛

مصطفی نامه در شرح زندگی و جنگهای حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ، تا واقعه خروج شیبانی و وقایع پادشاهان عرب و عجم از خلفای بنی امیّه تا آل تیمور؛

ظفرنامه (۱۰۰۱) در شرح جنگهای ابوالغازی عبداللّه بهادرخان حاکم ماوراءالنهر، نسخه خطّی آن در فرهنگستان علوم تاجیکستان ( فهرست نسخه های خطی شرقی آکادمی علوم تاجیکستان ، ج ۱، ص ۷۳) موجود است .



منابع :

(۱) محمدتقی دانش پژوه ، ایرج افشار، نسخه های خطی ، دفتر چهارم ، تهران ۱۳۴۴ ش ؛
(۲) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۵، بخش ۲، ص ۷۱۳ـ۷۱۷؛
(۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه گنج بخش ، اسلام آباد ۱۳۵۷ـ۱۳۶۱ ش ؛
(۴) عبدالغنی میرزایف ، «بدرالدین کشمیری و اشتباهاتی در تعیین تألیفات او»، وحید ، دوره ۱۲، ش ۹ (آذر ۱۳۵۳)، ص ۷۰۰ـ۷۱۳ (میرزایف به اشتباه سال تولد بدری را ۹۶۱ نوشته است )؛
(۵) سعید نفیسی ، تاریخ نظم ونثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۴۴۴ـ ۴۴۵؛

(۶) E. Blochet, Catalogue des manuscripts persans de la Bibliothهque Nationale, Paris 1905-1934.

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۲ 

زندگینامه شرف الدین بدلیسی«شرفخان»(قرن دهم ویازدهم)

بدلیسی ، شرف الدین ، معروف به شرفخان ، دولتمرد و مورخ کرد سده دهم و آغاز سده یازدهم . از عشیره روژکی * (روزکی / روجکی ) بود و اسلافش حکومت بدلیس را برعهده داشتند. در ۹۳۹ پدر بزرگ او، شرف بیگ روژکی که گزارشهایی به قلم او و خطاب به بیقلی محمد پاشا * در باب اوضاع قلمرو صفویان در دست است (بکه ـ گرامون و عدل ، ص ۹۲) در حمله سلطان تَکَلّو به بدلیس کشته شد (روملو، ج ۱۲، ص ۳۲۲ـ۳۲۳) و در ۹۴۱ سلطان سلیمان قانونی (حک : ۹۲۶ـ۹۷۴) پس از گرفتن امارت بدلیس از شمس الدین ، پدر شرف الدین ، حکومت مَلَطیه و مَرعَش را به او سپرد (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۵۶۶ـ۵۶۷)،

اما شمس الدین به سبب ناآرامی آن ناحیه و به توصیه سلیمان بیک عَززانی ، حاکم صاصون ، از رفتن به آن منطقه سرباز زد و از حضور شاه طهماسب (حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) و قزلباش در اَرجیش (در شمال دریاچه وان ) استفاده کرد و به وی پناه برد (همان ، ص ۵۶۷ ـ ۵۶۸). شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه )ی سراب و به مرور زمان ، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت )، مراغه ، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود (همان ، ص ۵۶۸ـ۵۶۹). شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران ، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد (همان ، ص ۵۷۵).

نخستین سالهای کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است (همان ، ص ۵۷۶). در نه سالگی ، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده ، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت (همان ، ص ۵۷۷).

در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت (همان ، ص ۵۷۱، ۵۷۷)، عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین ، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان ( = شروان ) ، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی ، وکیل و لله او، درگذشت . شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک ، حاکم همدان ، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد (همان ، ص ۵۷۷ ـ۵۷۸).

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت . پس از چندی ، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی ، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین ، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آنکه به فرمان شاه ، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان )، به آن سامان رفت و آنجا را تسخیر کرد (همان ، ص ۵۷۸ـ۵۷۹). در دوره حکومتش در گیلان ، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی ، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است (همان ، ص ۵۷۹) که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می شود.

شرف الدین پس از هفت سال اقامت در گیلان ، به سبب ناسازگاری آب و هوای آن سرزمین با طبیعت کردانِ روژکی ، به قزوین بازگشت (همان ، ص ۵۸۰). اما، با بالاگرفتن اختلافات امیران قزلباش و ضعف و پیری شاه ، ماندن در دربار قزوین را مصلحت ندید و تقاضای «رفتن به اطراف ممالک محروسه » را کرد. شاه حکومت محال شیروان را به او سپرد، اما پس از هشت ماه ، خبر درگذشت شاه ، قتل سلطان حیدر میرزا، جلوس شاه اسماعیل دوم (حک : ۹۸۴ـ۹۸۵)، و دستور آمدن او از شیروان به وی رسید (همان ، ص ۵۸۰).

شاه اسماعیل ، شمس الدین پدر شرف الدین را که در آن زمان ۶۷ ساله بود، به قزوین فراخواند، اما امیر پیر که افیونی نیز بود، حاضر به پذیرش مسئولیت نشد و در همان روزها در قزوین درگذشت (همان ، ص ۵۷۱ـ۵۷۲). شاه ، شرف الدین را به امیرالامرایی کردان گمارد تا حل و فصل مشکلات آنان را برعهده گیرد (همان ، ص ۵۸۱). در این هنگام ، سران قزلباش او را به جانبداری از سلطان حسین میرزا، برادرزاده شاه ، و کوشش برای به سلطنت رساندن او متهم کردند. شاه نیز با سپردن حکومت نخجوان به او، وی را از پایتخت دور کرد (همانجا).

بدلیسی پس از شانزده ماه حکومت در نخجوان ، ظاهراً از مجاورت با مرز عثمانی استفاده کرد و چون دربار صفوی را نسبت به خود بدگمان می دید، راه خود را برای بازگشت به عثمانی هموار ساخت . سلطان مراد سوم عثمانی (حک : ۹۸۲ـ ۱۰۰۳) نیز توسط خسروپاشا، میرمیران وان ، منشور ولایت بدلیس را به وی سپرد و او در ۳ شوال ۹۸۶ همراه با چهارصد تن ، که نیمی از ایشان افراد طایفه روژکی بودند، راه وان را پیش گرفت و سه روز بعد در آن شهر از خسروپاشا منشور ایالت را همراه با خلعت و شمشیر طلا دریافت کرد (همان ، ص ۵۸۲).

از آن پس ، بدلیسی در خدمت سلاطین عثمانی بود و ده سال همراه سپاه عثمانی در فتح شیروان ، گرجستان و آذربایجان شرکت جست تا آنجا که به سبب خدماتش سلطان عثمانی او را «محب صادقم شرف خان » خطاب می کرد. در ۹۹۱، با فتح ایروان ، شرف الدین همراه حسن پاشا، میرمیران شام ، مأمور رساندن تدارکات به تفلیس و گرجستان شد و به سبب خدماتش دویست هزار آقچه (مسکوک نقره ) دریافت کرد و ناحیه موش به قلمرو حکومت وی افزوده شد (همان ، ص ۵۸۳).

او در زمان حکومتش در بدلیس ، مدرسه ای بنا نهاد که ساختمان آن در ۹۹۷ پایان یافت ( د.ا. ترک ، ذیل «شرف خان »). در ذیقعده ۱۰۰۱ به سبب برخی انتصابات و مداخله در حوزه قدرت امیر وان ، مورد مؤاخذه باب عالی قرار گرفت (اسناد باش وکالت آرشیوی به نقل از همانجا). در ذیحجه ۱۰۰۵ حکومت بدلیس را، که در خاندان وی موروثی شده بود، به پسرش شمس الدین بیک سپرد (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۵۸۴) و در ۱۰۱۲ درگذشت (طاهربک ، ج ۳، ص ۷۲؛ نامه ضیاء شرفخان به نقل بدلیسی ، ترجمه شرفکندی ، ص ۷۹۰).

آثار

شهرت و ماندگاری نام بدلیسی ، نه به سبب رخدادهای سیاسی و نظامی زندگی او، که بیشتر به دلیل تألیف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم (حک : ۱۰۰۳ـ۱۰۱۳) نوشته است (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۵، ۹). این کتاب تاریخ مفصل امیران و حاکمان کرد و تاریخ مختصر صفویان و عثمانیان است . تعیین تاریخ دقیق آغاز و پایان نگارش اثر به طور قاطع دشوار است ، زیرا گرچه ۱۰۰۵ آخرین تاریخ مذکور در کتاب است (همان ، ص ۵۸۴)، به نسخه ای از شرفنامه که کتابت آن در اواخر محرم ۱۰۰۷ پایان یافته و به نظر مؤلف رسیده اشاره شده است ( شرفنامه ، چاپ قاهره ، مقدمه ولیامینوف زرنوف ، ص ۱۶) که معلوم نیست نسخه اصلی و نخستین اثر است یا کتابت دیگری از آن ، اما همین امر به اعتبار متن موجود می افزاید.

شرفنامه به فارسی و با نثری ساده و روان نوشته شده و در آن فراوان به اشعار فارسی استشهاد شده است . این اثر به مقدمه ، چهار صحیفه و یک خاتمه تقسیم می شود: مقدمه ، در باب انساب طوایف کرد؛ صحیفه اول ، در پنج فصل درباره تاریخ فرمانروایان دیار بَکر و جزیره ، والیان دینوَر و شهرِ زور (حَسَنْویه )، امیران لر بزرگ یا فَضلویَه ، لر کوچک و سلاطین مصر و شام مشهور به آل ایوب ؛ صحیفه دوم ، در پنج فصل درباره تاریخ حاکمان اردلان ، حَکّاری (شنبو)، عمادیه (بهدینان * )، جزیره (بُختی )، حِصن کَیفا (ملکان )؛ صحیفه سوم ، درباره تاریخ سایر حاکمان و امیران کردستان در سه فرقه ؛ صحیفه چهارم درباره تاریخ امیران و حاکمان بدلیس ، و ذیلی در باب سرگذشت مؤلف کتاب ؛ خاتمه ، مشتمل بر تاریخ سلاطین عثمانی ، صفوی و توران (بدلیسی ، چاپ عباسی ، ص ۱۰ـ ۱۸).

شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان و از با ارزشترین مآخذ در بررسی تاریخ ایران و عثمانی بویژه در قرن دهم است که مؤلف آن خود شاهد بسیاری از رخدادهای این دوره بوده است . این اثر، علاوه بر نقل وقایع ، شامل آگاهیهایی فراوان درباره شیوه حکومتی ، دستگاه مالیاتی و دیوانی و اطلاعات جغرافیایی ، بویژه درباره بدلیس ، است . بدلیسی ، که از اعضای حکومت و دیوانسالاری دو دولت ایران و عثمانی بوده ، با اندک جانبداری از عثمانیان ، به روایت رویدادها پرداخته است .

نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه را ولادیمیر ولیامینوف ـ زرنوف ، در دو جلد در ۱۲۷۶ـ ۱۲۷۸/ ۱۸۶۰ـ ۱۸۶۲ در سن پطرزبورگ به انجام رساند (بدلیسی ، ترجمه شرفکندی ، مقدمه ، ص نه وه دوچوار ( =۹۴ ) ، سه توشیست و پینج ( = ۱۶۵ ) ؛ استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۳۶۸). این اثر بار دیگر به کوشش فرج الله زکی با مقدمه عالمانه محمدعلی عونی در ۱۹۳۱ در قاهره به چاپ رسیده است (استوری ، همانجا).

شرفنامه به زبانهای گوناگون ترجمه شده است ،

از آن جمله است :

ترجمه ترکیِ محمدبن احمدبیک میرزا (۱۰۷۸ـ۱۰۸۰؛ طاهربک ، ص ۷۲؛ د.ا.ترک ، ذیل «شرف خان »؛ استوری ، همانجا)؛

ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر (۱۰۹۲ یا ۱۰۹۵؛ همانجاها؛ صفا، ج ۵، بخش ۳، ص ۱۶۹۵)؛

ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی ( د.ا.ترک ، همانجا)؛

ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ـ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ (بدلیسی ، چاپ قاهره ، مقدمه ولیامینوف زرنوف ، ص ۱۳؛ پیگولوسکایا، ص ۴۶۶، پانویس ۲؛ د. ا.ترک ، همانجا) (در مجموعه مورخان ارمنی ) به چاپ رسیده است (سواژه ، ص ۳۳۱)؛

ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛

ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان (قاهره ، ۱۳۷۷ـ ۱۳۷۸/۱۹۵۸، د.ا.ترک ، همانجا)؛

ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران ، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛

ترجمه روسیِ واسیلیوا (بدلیسی ، ترجمه شرفکندی ، مقدمه ، ص سه توشیست ودو ( =۱۶۲ ) )؛

ترجمه آلمانیِ بارب از بخشهایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است (وین ، ۱۸۵۳ـ۱۸۵۹؛ استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۳۶۸).

از آنجا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ـ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار می رود، بخشهای بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است (بدلیسی ، چاپ عباسی ، مقدمه ، ص هشتاد و نه ؛همان ، ترجمه شرفکندی ، مقدمه ، ص سه توشیست وسی ( =۱۶۳ ) ).



منابع :

(۱) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی ، شرفنامه ، چاپ محمد عباسی ، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۲) همان ، چاپ محمدعلی عونی ،قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۲۶ ) ؛
(۳) همان ، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲؛
(۴) نینا ویکتورونا پیگو لوسکایا، و دیگران ، تاریخ ایران : از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی ، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوائی ، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۶) ژان سواژه ، مدخل تاریخ شرق اسلامی ، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق )، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۸) بروسه لی محمدطاهربک ، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲؛

(۹) Jean-Louis Bacquإ- Grammont, Chahryar Adle, ûQuatre letters de ëeref Beg de Bitlرs, 1516-1520: إtudes turco- safavides, XIý, Der Islam , lx â â â , ۱(۱۹۸۶);
(۱۰) I A , s.v. û ì eref Haný (by Bekir Kدtدkog § lu);
(۱۱) C.A. Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. I/1 London 1970.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲ 

زندگینامه عبدالقادر بداؤنی(متوفی۱۰۲۴ه.ق)

بداؤنی ، عبدالقادر بن ملوکشاه بن حامد، مترجم از عربی و سانسکریت به فارسی و مورّخ دربار اکبر از سلاطین تیموری هند. او در ۹۴۷ در تُدا (واقع در امیرنشینِ سابق جیپور) متولّد شد. دوران کودکی را در بَساوَر، ۲۹ کیلومتری شمال شرقیِ تدا، گذراند. در ۹۶۰، او را برای ادامه تحصیل نزد شیخ حاتم سَنْبهَلی و شیخ ابوالفتح سنبهلی ( تهانیسری ) فرستادند.

در ۹۶۶، همراه پدر خود ملوکشاه ، به آگره رفت و نزد شیخ مبارک ناگَوْری ، پدر ابوالفضل وفیضی ، به تحصیل پرداخت . فقه حنفی را نیز نزد قاضی ابوالمعالی فراگرفت . پس از مرگ پدرش در ۹۶۹، به بدائون و سپس ، در ۹۷۳، به پَتیاله رفت و در آنجا، به عنوان «صدر»، به خدمت حسین خان درآمد. مدت نه سال در خدمت وی باقی بود و در سفر به لکهنو و گانت اوگولا او را همراهی کرد. در ۹۸۱، میان آنها اختلاف افتاد و از یکدیگر جدا شدند.

در خلال این سالها، وی تحصیلات دینی خود را ادامه داد و به محضر عالمانی چون شیخ نظام الدین اَمبیتهعَوی ، شیخ اَبّان اَمْروهَوی ، شیخ اَللّه بخش گته مَکْتِسیری ، و شیخ محمد حسین سِکَندره ای راه یافت .

بدائونی در ۹۸۱ با مساعی مهرآمیز جلال الدین قورچی ، «منصبدار» پانصدی ، و حکیم عین الملک ، طبیب دربار، به اکبرشاه معرفی شد. اکبرشاه که تحت تأثیر مهارت بدائونی در مناظره قرار گرفته بود، در ۹۸۲، به او منصب امامت (پیشنمازی ) بخشید و به وی فرمان داد که ، به عنوان منصبدار بیستی ، اسبها را به داغگاه ببرد. شکست بداؤنی در رقابت با ابوالفضل در این مقام (ابوالفضل نیز همزمان با بداؤنی به دربار راه یافته بود) مایه تلخکامی وی شد و او را واداشت که مدد معاشی به مبلغ یکهزار «بیغا» را، ابتدا در بَساور، و سپس در ۹۹۷ در بدائون ، بپذیرد.

ناکامی بداؤنی ، پس از قضاوت نادرستی که درباره برتری خود بر ابوالفضل داشت ، بر نظر وی درباره وقایع دربار اکبرشاه و فعالیتهایی مذهبی که ابوالفضل در آن سهم بسزایی دارا بود تأثیر نهاد. با ترک دربار اکبرشاه چیزی نمانده بود که بدائونی از الطاف و عنایات شاه محروم شود و فقط ، با وساطت خواجه نظام الدین احمد مؤلّف طبقات اکبری که در ۹۶۷ در آگره ملاقاتش کرده بود، از این خطر نجات یافت . اما، از ۹۸۲ به بعد، به فرمان اکبرشاه به کارهای ادبی مشغول شد.

در تاریخ درگذشت او اختلاف است (رجوع کنید به استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۴۳۷). اما استوری اشاره می کند (ج ۱، بخش ۲، ص ۱۳۰۹) که «اگر اشاره به مرگ ظهوری و ملک قمّی بعدها به سرگذشت ظهوری در منتخب التواریخ (ج ۳، ص ۲۶۹) افزوده نشده باشد، ۱۰۲۴ به حقیقت نزدیکتر می نماید».

آثار

آثار ادبی بداؤنی عبارت است از:

۱) کتاب الحدیث ، که از میان رفته است ، حاوی چهل حدیث در فضیلت جهاد که در ۹۸۶ به اکبرشاه پیشکش شده است ؛

۲) نامه خردافزا ، ترجمه از سِنْگهاسن بَتّیسی ، مجموعه ای از ۳۲ حکایت درباره راجه بکَر ماجی اهل مالوَه ، که به فرمان اکبرشاه در ۹۸۲ به رشته تحریر درآمد؛

۳) رزمنامه ، ترجمه ای از مهابهارات ، که به توصیه اکبرشاه در ۹۹۰ صورت گرفت ؛

۴) ترجمه ای از رامایان که در ۹۹۲ به فرمان اکبرشاه آغاز و در ۹۹۷ به وی عرضه شد؛

۵) بخشی از تاریخ اَلْفی ، شامل تاریخ عمومی اسلام از آغاز تا سال ۱۰۰۰، که در ۹۹۳ به اشاره اکبرشاه آغاز شده بود و در سال ۱۰۰۰ بداؤن در مجلدات اول و دوم آن تجدید نظر کرد؛

۶) نجات الرشید ، اثری در تصوّف ، اخلاق و جنبش مهدوی در عصر بداؤن ؛

۷) بازنویسی و تلخیص ترجمه یکی از تواریخ کشمیر به قلم ملاّ شاه محمد شاه آبادی (احتمالاً راج ترنگینی )؛

۸) بخشی از ترجمه معجم البلدانِ یاقوت به زبان فارسی ؛

۹) ترجمه مختصر جامع التواریخ رشیدالدین به خواهش اکبرشاه در سال ۱۰۰۰؛

۱۰) تکمیل بحرالاسمار ، ترجمه ای فارسی از افسانه ای سانسکریت ، ظاهراً کَته’اساگَر، که قبلاً برای سلطان زین العابدین کشمیری صورت گرفته بوده ، به فرمان اکبرشاه در ۱۰۰۳؛

۱۱) منتخب التواریخ ، تاریخ عمومی مسلمانانِ هندوستان از عهد سبکتکین تا ۱۰۰۴ که تألیف آن از ۹۹۹ آغاز شده و، در پایان آن ، زندگینامه های شیوخ و علما و پزشکان و شاعران آمده است . بخش اعظمِ منتخب التواریخ تا ۱۰۰۲ متّکی بر طبقات اکبریِ خواجه نظام الدین احمد بوده که بداؤنی با شیوه خاص خود نکات و مطالبی بدان افزوده است .

این اثر به جهت انتقادات خصمانه بداؤنی نسبت به فعّالیتهای مذهبی اکبرشاه شهرت یافته است . ظاهراً وجود این کتاب دست کم تا دهمین سال سلطنت جهانگیر پنهان نگه داشته می شد (ملاّ عبدالباقی نهاوندی ، مؤلّف کتاب مآثر رحیمی ، زمانی که کتاب خود را در ۱۰۲۵ به پایان می بُرد از وجود آن بیخبر بود). بنابر نظر شیخ محمدبقا سَهارَنپوری در مرآه العالم (۱۰۸۷)، فرزندان بداؤنی به جهانگیر اطمینان دادند که از وجود آن کتاب مطّلع نبوده اند ( > مجموعه نسخه های خطی موزه بریتانیا < ، ش ۷۶۵۷، گ ۴۵۲ پ ، ر). بداؤنی خود نیز به نیتش در پنهان نگه داشتن این کتاب اشاره کرده است (ج ۳، ص ۳۹۸)



منابع :

(۱) ( محمد حسین آزاد، دربار اکبری ، لاهور ۱۹۸۸، ص ۴۱۹-۴۶۲ ) ؛
(۲) عبدالقادربن ملوک شاه بداؤنی ، منتخب التواریخ ؛
(۳) G. Meredith – Owens, British Museum quarterly, xx , 3, 62-63;
رجوع کنید به

(۴) رزمنــامه بـرای نسخـه ای دیگـر از ;
(۵) C. A. Storey, Persian literature: a biobibliographical survey , London 1927-, I/1, 435-440.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۲

زندگینامه عبدالملک ابن حسین عصامى مکى(۱۰۴۹-۱۱۱۱ه.ق)

عبدالملک بن حسین بن عبدالملک عصامى مکى شافعى از مورخان مکى (مدفون در بقیع ) مولف کتاب سمط النجوم العوالى فى اءنباء الاوائل والتوالى اثرى چهار جلدى در تاریخ عمومى اسلام تا روزگار خود با محور قرار دادن شهر مکه است . وى حوادث تاسال ۱۰۹۹ را در کتاب خود آورده است .

وى در مقدمه کتاب اشاره به اهمیت تاریخ کرده ویاد آور شده است که گرچه تاریخ در ظاهر یک مشت حوادث است اما در باطن آکنده از عبرت و اعتبار است . وى از شافعى نقل کرده که گفته است علم التاریخ یزید فى العقل . او به نقادى آنچه در تاریخ آمده اشاره کرده و خبر جعل نامه اى از سوى یهودیان خیبر راآورده که ادعا کردندرسول خدا (ص ) در خبیر آن را در اسقاط جزیه از آنان نوشته و در آن شهادت جممعى از صحابه نیز بوده است .

وقتى این نامه ب دست خطیب بغدادى رسید، آن را تکذیب کرد و گفت : چطور ممکن است شهادت معاویه پاى این نامه باشد، با این که او در فتح مکه مسلمان شده است ؟ نیز چگونه ممکن است شهادت سعد بن معاذ باشد در صورتى که وى پس از غزوه خندق درگذشته است !

عصامى در همان مقدمه فهرستى مشتمل بر ۱۰۵ کتاب تاریخى ازآثار که وى از آن ها در تاءلیف کتاب خود بهره گرفته به دست داده است (۵۸۰)این فهرست نشانگر دامنه کار وى در بهره گیرى از آثار تاریخى است که برخى ازآنها تا کنون نیز ناشناخته باقى مانده است . این کتاب درچهار بخش منظم شده است .

بخش نخست درباره انبیاى سلف و آباء پیامبر، بخش دوم سیره نبوى ، بخش سو در تاریخ خلفاى نخست تا امام حسن (ع ) و بخش پایانى از دولت اموى تازمان مولف . در این بخش وى به ترتیب از دولتهاى اموى ، عباسى ، فاطمى ، ایوبى ، ترکمانى ، و عثمانى ، سخن گفته است . خاتمه کتاب ک از صفحه ۱۱۰ مجلد چهارم کتاب (۵۸۴) درباره انساب طالبیان و حاکمان علوى مکه خاندان اشراف است . این بخش از هر حیث مشتمل بر نکات تازه اى درباره شهر مکه و رخدادهاى محلى آن است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوالفلاح عبدالحى حنبلى دمشقى«ابن عماد حنبلى»«ابن العماد حنبلى» (۱۰۳۲-۱۰۸۹ه.ق)

ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد حنبلى دمشقى معروف به ابن العماد حنبلى ، مولف کتاب مفصل سالشمار تاریخ اسلام در طى هزار سال با نام شذرات الذهب فى اخبار مذهب است . این اثر، در شمار آخرین کتابهایى است که باید نقطه آغاز آن را المتنظم ابن الجوزى و در ادامه کار ابن اثیر و ذهبى و ابن کثیر دانست .

به عموم ، برخى از مورخان ، تکرار گذشته را صلاح ندانسته و به کار ذیل نویسى آثار پیش پرداخته اند.اما برخى همانند آنان که یادشان رفت و از جمله ابن عماد، ازاغاز شروع کرده و تاریخ را تا زمان خود دنبال کرده اند.

آثار

ابن عماد دمشقى است . در قاهره تحصیل کرده و در مکه درگذشته است . از وى بیش از پنج تاءلیف یاد نشده که مهمترین آنها همین کتاب شذرات است . کتابى در فقه ، کتابى در تفسیر و کتابى در ادب دارد.
ویژگى عمده کتاب شذرات آن است که یک دوره تاریخ اسلام را به صورت سالشمار از سال نخست هجرت تاسال ۱۰۰۰ هجرى با اختصار در خود جاى داده است .

در هر سال دو مطلب اهمیت داد،حوادث آن سال و درگذشتگان . طبعا کتابى رجالى تاریخى بمانند آثار پیشین وى است . او درهر دوره از منابع آن بهره برده و بنابراین باید آنرا تلخیص کتابهایى دانست که پیش از وى به نگارش درآمده است . وى برخلاف آثار پیشگفته ، از داستان آفرینش و قصص انبیاء سخن نگفته و تاریخ را با تاریخ اسلام از سال نخست هجرت آغاز کرده است .

وى درمقدممه یاد آور شده که افزون بر نقل حوادث ، در پى آن بوده تا فهرستى از وفیات علما و محدثان در اختیار بگذارد. پس از آن مى نویسد: بیش از هر کتابى ، از آثار ذهبى بهره برده و بعد ازآن در آثارى چون الکمال ، حلیه الاولیاء، المنهل الصافى ، و وفیات الاعیان ابن خلکان استفاده کرده است .

چاپ پیشین این کتاب ، توسط دار الافاق الحدیثه بیروت درچهار مجلد به انجام رسیده که در سالهاى اخیر فهرستى در یک مجلد براى آن چاپ شد.اما چاپ جدید آن که زیر نظر عبدالقادر ارناؤ وط انجام شده در ده مجلد همراه با مجلدى مستقل در فهارس توسط انتشارات ابن کثیر عرضه شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه احمد دمشقى قرمانى(۹۳۹-۱۰۳۲ه.ق)

احمد بن یوسف بن احمد دمشقى قرمانى از مورخان قرن دهم و یازدهم هجرى است . اثر مشهور وى کتاب اخبار الدول واخبار الاول فى التاریخ به چاپ رسیده است .

وى در مقدمه یاد آور شده که هدفش تلخیص ‍ سیر الاولین من الانبیاء والمرسلین بوده و بناى آن داشته تا تاریخ امتهاى گذشته و نیز عجایب و غرایب عالم را بشناساند. مقدمه کتاب مشتمل بر هفت فصل است .

نخست در معناى تاریخ و موضوع آن و تواریخ قبل از تاریخ هجرى .دوم درآفرینش ؛سوم در خلقت جن وانس ؛چهارم در تاریخ زمین و جغرافیاى آن .پنجم در خلقت آسمانها. ششم در معناى نبوت و رسالت و شمار انبیاء… فصل هفتم فهرست مطالب کتاب .

در فصل هفتم وى فهرست تفصیلى کتاب را به دست داده است . وى به اختصار تمام ، به تاریخ انبیاء، سیره نبوى ، تاریخ خلفاى نخست ، امویان ، عباسیان ، فاطمیان ، ایوبیان ، ممالیک ، علویان ، اشراف مکه ، و بسیارى از دولتهاى خرد و کلان مناطق مختلف عالم را آورده .

اشارتى به دولت صفوى کرده و در نهایت شناختى اجمالى از شهرهاى مهم عالم اسلام وبسیارى ازمطالب دیگر را به دست داده است . تنها با دیدن فهرست کتاب ، مى توان دریافت که نویسنده تا چه اندازه به اجمال ، به همه آنچه ک در آن زمان ، دانستن آن از تاریخ عالم ممکن بود اشارتى کرده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه شیخ احمد بَحرانی (متوفی۱۱۰۲ه ق)

بَحرانی ، احمدبن محمدبن یوسف بن صالح ، از مشاهیر فقهای امامی بحرین در قرن یازدهم که او را سرآمد فقیهان روزگار خود در آنجا دانسته اند. از مردم سرزمین ساحلی الخطّ بود اما خود در دهکده مَقابَه ، نزدیک گوشه شمال غربی بحرین ، متولد شد و پرورش یافت ( رجوع کنید به لاریمر ، ص ۲۲۴)، ازینرو او را خطّی مقابی خوانده اند.

بحرانی طی چند سال اقامت در اصفهان ، از محمدباقر مجلسی * (متوفی ۱۱۱۰) اجازه * گرفت (خوانساری ، ج ۱، ص ۸۷) و برای تحصیل علم بیشتر به محضر محمّدباقر سبزواری * (متوفی ۱۰۹۰) پیوست . او و برادرانش ، یوسف و حسن ، در ۱۱۰۲ هنگام زیارت در کاظمین به بیماری طاعون درگذشتند و بحرانی همانجا به خاک سپرده شد، احتمالاً به هنگام مرگ چندان مسن نبود، زیرا پدرش تا یک سال پس از او زنده بوده است .

آثار

اطلاعات محدود درباره بحرانی بیشتر مبتنی بر شرح حالی است که شاگردش سلیمان بن عبدالله ماحوزی (متوفی ۱۱۲۱) نوشته است . به نوشته او، بحرانی در اصول و فروع ممتاز و در عربی صاحب سبکی فصیح و نیز شاعری توانا بود. از کتاب ریاض الدلائل او در فقه ، نسلهای متأخر فقط بخشی از فصل طهارت را می شناختند.

بحرانی ، علاوه بر آثار فقهی دیگر، دو رساله در منطق و چندین رساله در کلام تألیف کرد. در رساله فی وجوب الجمعه عیناً ، که به رساله فی عینیه صلوه الجمعه نیز معروف است ، و آن را در ردّ رساله ای از شاگردش سلیمان بن علی شاخوری (متوفی ۱۱۰۱) نوشت (خوانساری ، همانجا)، برگزاری نماز جمعه را حتی در روزگار غیبت امام دوازدهم ، بر مؤمنین واجب دانست . هیچیک از آثار بحرانی به چاپ نرسیده ، و در حال حاضر حتی معلوم نیست که به شکل نسخه خطی نیز موجود باشد.



منابع :

(۱) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱، ج ۱، ص ۶۸-۶۹؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، دمشق ۱۹۳۵، ج ۱۰، ص ۲۰۵-۲۱۰؛
(۳) ( سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماءالبحرین ، قم ۱۴۰۴ ) ؛
(۴) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، ص ۳۶-۳۹؛
(۵) محمدبن حسن حرّعاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج ۲، ص ۲۸-۲۹؛
(۶) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰-۱۳۹۲، ج ۱، ص ۸۸؛
(۷) عباس قمی ، فوائدالرضویّه ، تهران ۱۳۶۷، ص ۳۶-۳۷؛

(۸) J. G. Lorimer, Gazetteer of the Persian Gulf, Oma ¥ n, and Central Arabia , IIA, Calcutta 1908.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه شیخ سلیمان بَحرانی(متوفی۱۱۲۱ه ق)

بَحرانی ، سلیمان بن عبداللّه بن علی ماحوزی سِتْراوی ، فقیه و محدّثِ قرون یازدهم و دوازدهم . در رمضان ۱۰۷۵ در روستای دَوْنَج از دهستان ماحوز (از جزیره اوال بحرین ) به دنیا آمد. چون نیاکان او اهل خارجیّه ، از روستاهای سِترَه ، بودند، ستراوی نیز خوانده شده است (یوسف بحرانی ، ص ۷). در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد و در ده سالگی به آموختن علوم دینی پرداخت (سلیمان بحرانی ، ص ۷۹). دوران تحصیل را در حَجْر (نزدیک یَمامه ) گذراند (سماهیجی ، گ ۲۱۵ پ ).

در جوانی فقیهی صاحب نظر شد و در ۲۴ سالگی کتابهای ارزشمندی تألیف کرد (سلیمان بحرانی ، همانجا). با مقام علمی خود، به ریاست دینی بحرین ـ که در آن زمان حوزه علمی پررونقی داشت ـ رسید (یوسف بحرانی ، ص ۷ ـ ۸) و بنا بر سنت رایج در بحرین ، به «بلاد القدیم »، مرکز علما و تجار و بزرگان بحرین ، انتقال یافت .

رحلت

او در ۱۷ رجب ۱۱۲۱، در چهل و پنج سالگی ، درگذشت و در زادگاهش در آرامگاه شیخ میثم بحرانی ، نیای ابن میثم شارح نهج البلاغه به خاک سپرده شد (همان ، ص ۸).

بحرانی در علوم مختلف سرآمد بود. شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی ، عالم بزرگ اخباری (متوفی ۱۱۳۵)، او را در هوش و دقت و سرعت در جوابگویی و مناظره و بیانِ رسا ستوده و گفته است که در نقل حدیث معتمد بود و همه دانشمندان به فضل او معترف بودند. اطلاعات او بیشتر در زمینه حدیث و رجال و تاریخ بود و در مسایل علمی انصاف داشت (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ ).

دانشمندان و سیره نویسان متأخر او را محقق و مدقق و نادره العصروالزمان خوانده اند ( رجوع کنید به بهبهانی ، ص ۱۳؛ نوری ، ج ۳، ص ۳۸۸؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۱۶؛ مامقانی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۶۳؛ قمی ، ص ۲۰۴).

بحرانی نزد برخی از فقیهان و محدّثان بحرین تحصیل کرد که عبارت اند از:

شیخ سلیمان بن علی بن سلیمان بن راشد شاخوری ، مجتهد اصولی معروف به ابن أبی ظبیه اصبعی (متوفی ۱۱۰۰)، که بحرانی بیشتر تحصیلات خود را نزد او گذرانیده و از او بسیار تمجید کرده است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶)؛

شیخ احمدبن محمدبن یوسف خطی ، که والاترین عالم بحرینی در میان معاصران و متأخران خود بوده است (یوسف بحرانی ، ص ۳۷ـ ۳۸؛ سلیمان بحرانی ، ص ۹۶)؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی ، که بحرانی مدتی طولانی در درس او حضور داشته است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶). وی ، علاوه بر ریاست روحانی ، شاگردانی نیز تربیت کرده است . یوسف بحرانی (ص ۱۰)، که در کودکیِ خود او را دیده است ، می گوید که هر روز در خانه اش محفل درس برپا می داشت و روزهای جمعه ، پس از اقامه نماز، در مسجد صحیفه سجادیه تدریس می کرد.

برخی از شاگردان محققِ او در زمره علما بودند؛ چند تن از مشاهیر آنان که به گفته یوسف بحرانی پس از استاد خویش ، ریاست روحانی بحرین را به عهده گرفتند عبارت اند از: شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی که ترقی و تعالی خویش را مرهون تشویقهای استادش ، بحرانی ، می داند (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ )؛

شیخ احمدبن ابراهیم بحرانی ، مجتهد اصولی و پدر یوسف بحرانی (یوسف بحرانی ، ص ۹۳)؛

شیخ احمدبن عبداللّه بلادی و شیخ عبداللّه بن علی بلادی ، هر دو از استادان یوسف بحرانی (همان ، ص ۹، ۷۳)؛ سید علی بن ابراهیم بن ابی شبانه (علی بحرانی ، ص ۱۵۲).

یوسف بحرانی ، در باره شیوه استنباط بحرانی ، می گوید: از رساله ای که در ده مسئله اصولی نگاشته ( العشره الکامله ) سرسختی او در طرفداری از روش اجتهاد اصولی روشن است ، لیکن در نوشته های اخیرش تمایلی به روش اخباریگری دیده می شود (ص ۱۰). او، به روش علمای گذشته ، به نقل حدیث اهمیت می داد؛ ازینرو از مشایخ متعدد اجازه نقل حدیث یافت ، از جمله : علامه محمدباقر مجلسی (علی بحرانی ، ص ۱۵۵)؛

سیدهاشم بحرانی ، مؤلف تفسیر البرهان ؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی و

ملا صالح بن عبدالکریم کرزکانی (خوانساری ، ج ۴، ص ۲۱؛ امین ، ج ۷، ص ۳۰۳)؛

و خود نیز به بسیاری از علما، اجازه نقل حدیث داد (علی بحرانی ، ص ۱۵۷).

آثار

از بحرانی بیش از پنجاه رساله و کتاب در موضوعات مختلف فقهی و اصولی و حدیثی و اعتقادی برجای مانده ، که برخی از آنها نشانه شهامت او در طرح مسایل جنجالی و اظهار رأی برخلاف نظر مشهور است ؛

از جمله:

رساله در عدم تنجّس آب قلیل و رساله در وجوب غسل جمعه .

برخی از آثار او عبارت است از:

أربعین الحدیث فی الامامه من طرق العامّه (یوسف بحرانی ، ص ۱۰)؛

بلغه المحدّثین فی علم الرجال ، به سبک الوجیزه علامه مجلسی ، که آن را در ۱۶ ربیع الثانی ۱۱۰۷ به پایان رسانده است (آقا بزرگ طهرانی ، ج ۳، ص ۱۴۶)؛

العشره الکامله ، که در آن به ده مسئله اصولی از مبحث اجتهاد و تقلید پرداخته است (یوسف بحرانی ، همانجا؛ آقا بزرگ طهرانی ، ج ۱۵، ص ۲۶۵ـ۲۶۶)؛

ازهار الریاض ، در سه جلد و به صورت کشکول (یوسف بحرانی ، ص ۱۰؛ بغدادی ، ج ۱، ص ۴۰۴ـ۴۰۵؛ کحاله ، ج ۴، ص ۲۶۷).

از بحرانی اشعار فراوانی در مدح پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم و اهل بیت آن حضرت علیهم السّلام برجای مانده است . همچنین قصیده ای ۲۲ بیتی ، به نام «خالیه »، با ردیف «خال » دارد که این کلمه در هر بیت آن به معنایی خاص به کار رفته است ( رجوع کنید به امین ، ج ۷، ص ۳۰۶).

مجموعه اشعار او را نخستین بار شاگردش ، سیّدعلی بن ابراهیم آل ابی شبانه ، به خواهش او، جمع آوری کرد (علی بحرانی ، ص ۱۵۲). یوسف بحرانی نیز در دوران کودکی بسیاری از اشعار او را مرتب کرد ولی ، بر اثر هجوم خوارج به بحرین ، موفق به اتمام آن نشد (ص ۹).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، ج ۷، ص ۳۰۲ـ۳۰۷؛
(۳) سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماء البحرین ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۴؛
(۴) علی بن حسن بحرانی ، انوارالبدرین فی تراجم علماء القطیف والاحساء والبحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، نجف ۱۳۷۷، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
(۵) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۷) محمدباقربن محمد اکمل بهبهانی ، تعلیقه رجالیّه : التعلیقه علی المنهج المقال استرآبادی ، تهران ۱۳۰۷؛
(۸) عبداللّه جزائری ، الاجازه الکبیره ، قم ۱۴۰۹، ص ۴۴؛
(۹) محمد باقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۰) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶، ج ۳، ص ۱۲۸؛
(۱۱) عبداللّه بن صالح سَمّاهیجی ، منیه المُمارسین ، نسخه خطی کتابخانه آیه اللّه نجفی مرعشی ، ش ۱۰۱۸؛
(۱۲) عباس قمی ، فوائد الرضویّه فی احوال علماء المذهب الجعفریّه ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۱۳) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ؛
(۱۴) عبدالله مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، ج ۳، چاپ محمدرضا نوری نجفی ، تهران ۱۳۲۱٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۲ 

زندگینامه عبدالرزاق رانکوئى گیلانى ( قرن یازدهم)

رانکوئى گیلانى ، عبدالرزاق، عالم امامى قرن یازدهم. از تاریخ تولد وى اطلاعى در دست نیست. وى در شیراز به دنیا آمد و همانجا پرورش یافت و تحصیل کرد.

پدرش، مُلّامیر گیلانى، اصالتآ اهل منطقه رانکوه در استان گیلان بود (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۳۸۷، ج ۲۱، ص ۱۱۰؛ همو، ۱۴۱۱، ص ۳۱۸؛ امین، ج ۷، ص ۴۷۱؛ حسینى، ج ۱، ص ۲۸۹) که احتمالا با میرقارى کوکبى گیلانى (زنده در ۱۰۱۶ و مؤلف آثارى چون زبدهالحقایق ؛ رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۲۴ـ۲۵، ج ۱۸، ص ۳۵۶ـ۳۵۷، ج ۲۱، ص ۱۳۹ـ۱۴۰، ج ۲۲، ص ۱۷۴) یکى است.

رحلت

سال درگذشت عبدالرزاق نامعلوم است؛ همین‌قدر می‌دانیم که تا ۱۰۸۷ که شرح مصباح‌الشریعه را نوشته، زنده بوده است.

رانکوئى از سیدنسیمى رکنى شیرازى، عبدعلى حویزى و صالح بحرانى اجازۀ روایت داشت و خود به محمدابراهیم بواناتى اجازه روایت داد (حسینى، همانجا).

آثار

دو اثر براى رانکوئى برشمرده‌اند:

یکى، تحریر القواعدالکلامیه در شرح قواعدالعقاید، اثر کلامى خواجه نصیرالدین طوسى؛

دیگرى، شرح مصباح‌الشریعه و مفتاح‌الحقیقه (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۳، ص ۱۱۵؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۳۸۷ـ۳۸۸، ج ۲۱، ص ۱۱۰ـ۱۱۱).

مصباح‌الشریعه مشتمل بر احادیثى منسوب به امام صادق علیه‌السلام دربارۀ معارف و اخلاق و آداب است. برخى، از جمله رانکوئى، گردآورنده این کتاب را شهیدثانى پنداشته‌اند. نوشتن شرح قواعدالعقاید در ۱۰۷۷ و شرح مصباح‌الشریعه در ۱۰۸۷ به اتمام رسیده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، همانجاها؛ گیلانى، ج ۱، مقدمه). شرح مصباح‌الشریعه، که به فارسى روان نوشته شده، با مقدمه و تصحیح محدّث ارموى در دو مجلد به چاپ رسیده است (تهران ۱۳۴۳ش).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى؛
(۲) الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، طبقات اعلام الشیعه: الروضه النضره فى علماء المأه الحادیه عشره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۴) عبداللّه افندى اصفهانى، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، قم ۱۴۰۱؛
(۵) امین؛
(۶) احمد حسینى، تراجم الرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۷) عبدالرزاق گیلانى، شرح فارسى مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۳ـ۱۳۴۴ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵ 

زندگینامه آیت الله فخرالدین‌ طُریحی(متوفی۱۰۸۵ه ق)(مؤلف کتاب مَجمع البَحرَین)

 فخرالدین‌ بن محمدعلی ، ازعلمای امامیه در سدۀ یازدهم ومؤلف کتاب مَجمع البَحرَین. وی در ۹۷۹ در نجف به دنیا آمد و ازاین رو به نجفی شهرت یافت (رجوع کنید به حرعاملی، ج۲، ص۲۱۴؛ بحرانی، مدینه المعاجز،ج۳،ص۲۹۸،۳۲۵، ۳۲۸؛آقابزرگ¬ طهرانی،۱۴۱۱، ص۴۳۳). هرچند طریحی (تفسیر غریب القرآن، ص۴) پدرخود را محمد علی معرفی کرده، اما در برخی منابع (برای نمونه، رجوع کنید به حرعاملی، ج۲،ص۲۱۴؛موسوی جزائری،ص۳۷؛نوری طبرسی،ج۲، ص۷۵) نام پدراومحمد ذکرشده است.

آقابزرگ طهرانی (۱۴۱۱،ص۴۳۳) گزارش نام «محمد» را که مبدع آن حرعاملی بوده است و دیگران از او تبعیت کرده اند اشتباه دانسته و نام«محمد علی» را تأیید کرده است (همانجا؛نیز رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱، ص۱۱۴، ۲۸۲؛قس همان،ج۱۱، ص۱۷۴،ج۱۸، ص۳۴۹، که نام پدر وی را محمد ثبت کرده است). ظاهراً سبب این اختلاف،افزوده شدن واژۀ «بن» است که موجب شده است برخی نام پدرش را محمد بن علی گزارش کنند. به گفتۀ سماهیجی بحرانی (ص۱۰۸)، مادر وی ایرانی و از اهالی مشهد مقدّس بوده است.

خانوادۀ طریحی از خاندانهای کهن و مشهور نجف بودند که بنا بر نام جدّ اعلایشان، طُریح، به طُریحی شهرت یافتند(مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۴؛امین، ج۸، ص۳۹۴؛برای وجه تسمیۀ جدّ وی به طُریح، رجوع کنید به نجفی، ص۷۲۳، پانوشت۲). نسب این خاندان به حَبیب بن مُظاهر اسدی*، صحابی مشهور امام علی و امام حسین علیهما السلام، می‌رسد (رجوع کنید به امین، ج۸، ص۳۹۴؛نجفی، ص۷۲۳- ۷۲۴). ظاهراً این خاندان پس از تخریب کوفه، و در قرن ششم به نجف اشرف رفته اند (همانجاها). به گفتۀ نجفی (همانجا)، شیخ داود اسدی نخستین فرد از این خاندان بود که در نجف، در محله‌ای که امروزه بِراق خوانده می‌شود، سکنا گزید.

طریحی اوان جوانی را در نجف نزد پدرش و عمویش، محمد حسین طریحی، گذراند(طریحی، ۱۴۰۸،ج۱، مقدمۀ محقق،ص۹- ۱۰؛نجفی،ص۷۲۴-۷۲۵). در ۱۰۶۲ ازعراق به مکه رفت و شماری از آثار خود را در اثنای این سفر نگاشت. پس از آن به ایران سفر کرد (نجفی،ص۷۲۷).وی، بنابر زمان تألیف آثارش، در ۱۰۷۹ به مشهد رفته است (طریحی، ۱۴۰۸، ج۴، ص۵۸۷؛نیز رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۳). وی تألیف ایضاح الحساب را در ۱۰۸۳ در اصفهان به پایان رسانده است (آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲، ص۴۹۳-۴۹۴)، که نشان می¬دهد مدتی نیز در اصفهان اقامت داشته است. او پس ازسفر به چند شهردیگر، به نجف بازگشت (امین، ج۸، ص۳۹۵).

بسیاری (برای نمونه، رجوع کنید به بحرانی، مدینه المعاجز، ج۴، ص۳۱۱-۳۱۲؛حرعاملی، ج۲، ص۲۱۵؛بحرانی، الحدائق الناضره، ج۶، ص۶۶؛همو، لؤلؤه البحرین، ص۶۶) طریحی را ستوده‌اند، تا آنجا که افندی (ج۴، ص۳۳۲) وی را از عابدترین افراد زمان خود برشمرده است.

استادان

از استادان طریحی،

محمدبن جابرنجفی،

امیر شرف الدین علی شولستانی و شیخ محمود بن حسام الدین بن درویش بوده اند(بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص۶۷-۶۸؛کشمیری، ۱۴۰۹، ص۱۰۷؛امین،ج۸، ص۳۹۵؛برای دیگراستادان وی، رجوع کنید به طریحی،۱۴۰۸،ج۱، مقدمۀ محقق، ص۱۰- ۱۱).

شاگردان

صفی الدین بن فخرالدین طریحی،

محمد باقر مجلسی،

سید هاشم بحرانی و

سید هاشم بن سلیمان کتکانی، از جمله شاگردان طریحی بوده‌اند(کشمیری،ص۱۰۷؛مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۴؛امین،‌ ج۸، ص۳۹۵؛برای دیگر شاگردان وی،رجوع کنید به طریحی، ۱۴۰۸، ج۱، مقدمۀ محقق، ص۱۱- ۱۲). آقا بزرگ طهرانی (۱۴۱۱، ص۴۳۴) طریحی را  با فرض اینکه کتکانی مستقیماً از وی روایت کرده باشد  جزو معمران برشمرده است.

نام طریحی در سند اجازه‌نامه‌های روایتی آمده(برای نمونه، رجوع کنید به سماهیجی-بحرانی،ص۱۰۸-۱۰۹،۱۶۰؛موسوی¬جزائری ،ص۳۷،۸۸-۹۰؛نراقی،عوائد الأیام،مقدمۀ محقق، ص۷۱) و خود او نیز دارای اجازۀ روایت و سماع بوده (رجوع کنید به بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص۶۷-۶۸؛نجفی، ص۷۲۵) و به برخی از شاگردانش اجازۀ روایت داده است (رجوع کنید به امین، ج۸، ص۳۹۵؛برای نمونه،  رجوع کنید به بحرانی، مدینه المعاجز، ج۴، ص۳۱۲؛مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۴).

رحلت

به گفتۀ برخی (برای نمونه، رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۲؛موسوی خوانساری، ج۵، ص۳۵۰؛مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۵)، طریحی در ۱۰۸۵ در شهر رَمّاحیّه در گذشت و پس از انتقال جسدش به نجف، نزدیک مسجدش در محلۀ بِراق – که امروزه به الجامع الطریحی شناخته می‌شود – دفن گردید.اما برخی(کشمیری، ص۱۰۷؛جعفر آل محبوبه، ۱۴۰۶، ج۲، ص۴۵۷) تاریخ وفات طریحی وی را ۱۰۸۷ گزارش کرده‌اند و برآن اند که تاریخ نخست را حر عاملی، به اشتباه، به کار برده و دیگران از او پیروی کرده اند.

آثار

از مهمترین کتابهای طریحی، مَجمع البحرین و مَطلع النیرین است. این کتاب نخستین اثر شیعی است که به توضیح واژگان مشکل قرآن و حدیث، در کنارهم، پرداخته است(افندی، ج۴، ص۳۳۳؛بحرانی، لؤلؤه البحرین،ص۶۷؛کشمیری، ص۱۰۷). وی این کتاب را پس از تألیف دو کتاب دیگرش، غریب القرآن و غریب الحدیث،نگاشت (رجوع کنید به افندی، همانجا؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۰، ص۲۲).

ظاهراً طریحی در تألیف این کتاب، بیشترین تأثیر را از آثاری چون الصحاح جوهری (متوفی ۳۹۳)، معجم مقاییس اللغه و مجمل اللغه احمد بن فارس (متوفی ۳۹۵)، النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر جزری (متوفی ۶۰۶)،و القاموس المحیط مجد الدین فیروزآبادی (متوفی ۸۱۷) گرفته است (آقابزرگ طهرانی، ج۲۰، ص۲۲؛نیز رجوع کنید به ادامۀ مقاله).

وی در روش بیان معانیِ واژگان مشکل احادیث، بیشتر به روش ابن اثیر متمایل است (رجوع کنید به امین، ج۸، ص۳۹۵؛نجفی، ص۷۲۷). او واژگان را، همچون کتاب الصحاح جوهری، به روش قَوافی مرتب کرده است (طریحی، ۱۴۰۸، ج۱، ص۲۰). طریحی در مورد معنای هر واژه، ابتدا شواهد قرآنی را ذکر و وجوه معنایی یک کلمه را در کاربردهای مختلف، تبیین کرده است. در برخی موارد نیز برای توضیح معنای واژگان در آیات، از احادیث تفسیری بهره گرفته است (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۲۸۹-۲۹۰، ج۳، ص۹۱،  ۱۵۲ -۱۵۳).  وی گاه، به هنگام بررسی معنای واژگان آیات، به مناسبت، برخی قواعد نحوی را نیز بیان نموده است (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۲۱، ۲۸).

طریحی پس از بیان وجوه معنای یک واژه در آیات، به بررسی معنای واژه در احادیث نیز پرداخته است (برای نمونه، رجوع کنید به طریحی، ج۱، ص۳۵-۳۶). احادیث مورد استشهاد طریحی در این کتاب، بدون ذکر سند و به ندرت با ذکر نام منبع است (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۱۷۱، ۱۷۴،‌ ۲۳۲،ج۳، ص۱۲۸).

طریحی تحت عناوینی چون «قال بعض الشارحین» (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۵۹، ۱۱۵، ج۲، ص۲۰۶، ۳۶۵، ج۳، ص۵۶) و «قال بعض الأفاضل» (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۱۰۷، ۳۱۹، ج۲، ص۱۴۸، ۴۲۸) به توضیح روایات پرداخته است. او در مواردی که هیچ شاهد قرآنی برای واژگان نیافته، به ذکر شواهدی از احادیث بسنده کرده است (برای مثال، رجوع کنید به ج۱، ص۲۴، ۲۵، ۱۵۳، ۲۸۷، ج۳، ص۴، ۲۵۹).

حتی در مواردی (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۳۸۸،۴۶۴-۴۶۵، ج۲، ص۶۰، ۲۰۲) هیچ شاهدی از قرآن و حدیث نیافته و صرفاً به بیان معنای واژه اکتفا کرده است. در مواردی نیز (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۱۴۶، ۲۳۴-۲۳۵، ج۳، ص۳۳۳، ج۴، ص۴۷-۴۸) به دفاع از دیدگاههای شیعۀ امامی پرداخته و برای ترجیح برخی آرای لغوی، از احادیث ائمه علیهم السلام بهره برده است. گفتنی است که وی در برخی موارد (برای نمونه، رجوع کنید به ج۳، ص۳۱۶، ۴۳۶، ج۴، ص۱۷۱) به شرح حال برخی عالمان نیز اشاره کرده است.

طریحی علاوه بر منابع لغوی، از منابع حدیثی و رجالی و اخلاقی نیز بهره برده است. مهمترین منابعی که در متن بدانها اشاره کرده است عبارت اند از: الکافی (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۱، ص۱۱۵، ۱۹۴، ج۲، ص۱۲۸)، کتاب من لا یحضره الفقیه (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۲، ص۱۲۸، ج۳، ص۴۴۵)، تهذیب الأحکام (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۱، ص۲۶۳، ۳۲۱)، تفسیر علی بن ابراهیم قمی (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۱، ص۳۴، ۷۱، ۱۲۷، ج۲، ص۸۳)، مجمع البیان طبرسی (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۲، ص۸۸، ۲۳۶، ج۴، ص۴۴۲)، الکشّاف زمخشری (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۳۱۵، ۴۴۰، ۵۶۹)، اخلاق ناصری خواجه نصیر الدین طوسی (رجوع کنید به ج۳، ص۱۰۸).

در میان منابع لغوی، طریحی بیشترین استفاده را از الصحاح محمد بن اسماعیل جوهری (متوفی ۳۹۳) کرده است(برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۶۹، ۸۰، ۲۱۰، ۲۳۳). دیگر منابع لغوی وی عبارت بوده¬انداز: مُعجم مَقاییس اللغه احمد بن فارس (متوفی ۳۹۵؛برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۳۱۲، ج۲، ص۲۰۴، ۲۳۲، ج۳، ص۱۹۰)، مُجمل اللغه احمد بن فارس (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۸۰، ج۲، ص۱۷۲، ۳۵۲)، النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر جزری (متوفی ۶۰۶؛برای نمونه،رجوع کنید به ج۱، ص۶۳، ۸۰، ۱۰۸، ۱۸۲، ج۲، ص۶۷، ۷۳ و جاهای دیگر)، المصباح المُنیر احمد بن محمد فیّومی (متوفی ۷۷۰؛برای نمونه،رجوع کنید به ج۱، ص۵۸۱، ج۲، ص ۱۶۸، ج۴، ص۱۲)، و القاموس المحیط مجد الدین فیروزآبادی (متوفی ۸۱۷؛برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۸۰، ۱۰۳، ۵۸۲، ج۳، ص۱۶۸).

گفته شده است که اثر طریحی در بیان معنای واژگان مشکل احادیث، جامع نیست (رجوع کنید به بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص۶۷؛کشمیری، ص۱۰۷). طریحی تألیف این کتاب را در اوایل اقامتش در مشهد، در ۱۶ رجب ۱۰۷۹ به پایان رساند (افندی، ج۴، ص۳۳۳؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۰، ص۲۲). این کتاب از همان آغاز نگارش مورد توجه و استفادۀ عالمان و فقیهان شیعه، همچون بحرانی (برای نمونه، رجوع کنید به الحدائق الناضره، ج۶، ص۶۶،ج۷، ص۶۵)، بوده است.

طریحی خود و پسرش، شیخ صفی الدین طریحی (متوفی بعد از ۱۱۰۰)، حاشیه های فراوانی بر این کتاب نوشته اند(افندی، ج۴، ص۳۳۵؛آقابزرگ طهرانی، ج۲۰، ص۲۲؛نجفی، ص۷۲۷). افزون بر این، شیخ صفی الدین طریحی مُستدرکی بر این کتاب نگاشته است (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۱، ص۵). تعلیقه های شیخ صفی الدین، محمدبن علی بهاءالدین طریحی و سید شبر نجفی بر نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ علی کاشف الغطاء موجود است (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ج۲۰، ص۲۲-۲۳).

اثر دیگر طریحی در بیان معنای واژگان مشکل قرآن کریم، کتاب غریب القرآن است (افندی، ج۴، ص۳۳۴) که با عنوان تفسیر غریب القرآن چاپ شده است. به گفتۀ آقابزرگ طهرانی (الذریعه، ج۱۶، ص۴۸) طریحی تألیف این کتاب را پیش از مَجمع البحرین، در ۱۰۵۱ به پایان رسانده است.

ظاهراً طریحی در این اثر، کتاب نزهه القلوب و فرحه المکروب ابوبکر محمدبن عزیز سجستانی (متوفی ۳۳۰) را، برای استفادۀ آسان‌تر، به ترتیب الفبایی وبا افزودن برخی مطالب، تدوین کرده است (رجوع کنید به طریحی، تفسیر غریب القرآن، ص۴). آقا بزرگ طهرانی (الذریعه، ج۱۶، ص۴۸) به تمایز کتاب غریب القرآن با دو اثر دیگر وی، ُنزهه الخاطر و سُرور الناظر و کشف غوامض القرآن، تأکید کرده، اما جعفر آل¬محبوبه (۱۴۰۶، ج۲، ص۴۵۶) برآن است که میان این آثار تفاوتی نیست و هر سه، نامهای متفاوتی برای یک کتاب است.

یکی از آثار مشهور طریحی در دانش رجال تألیف شده است. از این اثر با عناوین گوناگونی یاد شده است، ازجمله جامع المقال فی تمییز المشترکه من الرجال (رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۴؛بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۴۳۲؛امین، ج۸، ص۳۹۵)، جامع المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال و تمییز المشترکات منهم (آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۵، ص۷۳)،و تمییز المتشابه من أسماء الرجال (سماهیجی بحرانی، ص۱۰۸؛اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، ص۱۴۱). طریحی این کتاب را در دوازده باب، درسال ۱۰۵۳ تألیف کرده، که ظاهراً متن اصلی کتاب است.

وی دوازده فایده در شناخت مشترکات در اسم و نسب و کنیه و القاب و برخی نکات حائز اهمیت دیگر، مانند شمار احادیث کتابهای چهارگانۀ حدیثی، تاریخ وفات برخی از مشایخ متقدم را آورده است (طریحی، جامع المقال،ص۵۱-۱۹۸). شاگردش، محمد امین کاظمی صاحب کتاب هدایه المُحدّثین، بر باب دوازدهم این کتاب شرح نوشته است (حر عاملی، ج۲، ص۲۴۶؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۵، ص۷۴ ، ج۲۵، ص۱۹۰). به گفتۀ امین (ج۷، ص۴۵۱)، شیخ عبدالحسین طریحی(نوۀ فخر الدین طریحی) جامع المقال را در ۱۲۶۲ با عنوان ُمتقن الرجال فی تلخیص جامع المقال خلاصه کرده است.

اثر دیگر طریحی المُنتخب فی جمع المَراثی و الخُطَب است، مشتمل بر مرثیه¬ها و خطبه-هایی در رثای اهل بیت علیهم السلام (اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، ص۵۵۸؛آقا بزرگ طهرانی،‌ الذریعه، ج۲۲، ص۴۲۰). مجموعه‌ای از اشعار خود طریحی در این مجموعه نیز آمده است (رجوع کنید به نجفی، ص۷۲۹). به نوشتۀ حر عاملی (۱۱۰۴، ج۲، ص۲۱۵)، طریحی اثر دیگری با نام المَقتل نیز داشته است، اما افندی (ج۴، ص۳۳۴) این دو را یک کتاب دانسته است.

این کتاب که با عناوینی همچون مجالس الطریحی و المجالس الفخریه نیز از آن یاد شده است، نخستین بار در ۱۳۰۷ش در حاشیۀ مَقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی در تهران چاپ شد. جزء اول و دوم آن نیز، جداگانه، بارها به چاپ رسیده است (طریحی، جامع المقال، مقدمۀ محقق، ص «یب»، پانوشت ۲؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۲، ص۴۲۰).

اثر دیگر طریحی،

کتابی فقهی با عنوان الفخریه الکبری است که در آن فتواهای خود را درباب طهارت و بخشی از صلاه گرد آورده وتألیف آن را در ۱۰۸۲ به پایان رسانده است (افندی، ج۴، ص۳۳۴؛موسوی خوانساری، ج۵، ص۳۵۱؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۶، ص۱۲۷). طریحی خود این اثر را با عنوان الفخریه الصغری تلخیص کرده است (رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۴؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۶، ص۱۲۶). احتمالاً اثری که حرعاملی (ج۲، ص۲۱۵) با عنوان الفخریه فی الفقه معرفی کرده، اشاره به همین دو اثر بوده است.

صفی¬الدین طریحی، فرزند فخرالدین طریحی، شرحی با عنوان الریاض الزهریه فی شرح الفخریه (رجوع کنید به امین، ج۷، ص۳۹۱؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۱، ص۳۲۵ ، ج۱۶، ص۱۲۷) و برادرزادۀ فخرالدین طریحی، شیخ حسام الدین، نیز شرحی مزجی با عنوان منهج الشریعه الغراء فی شرح فخریه الصغری (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ج۱۳، ص۳۷۸،ج۲۲، ص۱۹۲) بر این کتاب نوشته اند.

طریحی آثاری نیزدر شرح برخی کتابها نوشته،

که از جملۀ آنهاست:

الضیاء اللامع فی شرح مختصر الشرائع (افندی، ج۴، ص۳۳۴؛کشمیری، ص۱۰۷؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۵، ص۱۲۸)؛

النکت الفخریه شرح رساله الاثنی عشریه فی الطهاره و الصلاه، اثر شیخ حسن بن شهید ثانی (افندی، ج۴، ص۳۳۴؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۴، ص۳۰۵؛برای نقل قولهایی از آن رجوع کنید به بحرانی، الحدائق الناضره، ج۹، ص۳۸۹-۳۹۱)؛

النکتُ اللطیفه فی شرح صحیفه السجادیه (افندی، همان، ج۴، ص۳۳۵)؛

شرح المبادئ الأصولیه علامه حلی (موسوی خوانساری، ج۵،ص۳۵۱؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۴، ص۵۳)؛

إیضاح الحساب شرح خلاصه الحساب شیخ بهایی (امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه،ج۲،ص۴۹۳-۴۹۴)،

اللمع فی شرح الجمع (آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۸، ص۳۴۹؛برای آگاهی از دیگر آثار طریحی رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۳-۳۳۵؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛نجفی، ص۷۲۷-۷۲۹).



منابع:

(۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، بی¬تا؛
(۲) آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، بیروت ۱۴۱۱؛
(۳) اعجاز حسین، کشف الحجب و الأستار، قم ۱۴۰۹؛
(۴) عبد الله افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۳؛
(۵) محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت۱۴۱۰؛
(۶) هاشم بحرانی، مدینه معاجز الأئمه الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، قم ۱۴۱۳؛
(۷) یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضره فی أحکام العتره الطاهره، قم، بی‌تا؛
(۸) یوسف بن احمد بحرانی، لؤلؤه البحرین،قم،بی¬تا؛
۹- ‌اسماعیل پاشا بغدادی، هدیه العارفین، اختصارات؛
۱۰- ‌جعفر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، بیروت ۱۴۶۰؛
۱۱- ‌محمد بن حسن حر عاملی، امل الآمل، قم ۱۳۶۳ش؛
۱۲- ‌ عبدالله بن صالح سماهیجی بحرانی، الإجازه الکبیره، چاپ مهدی عوازم قطیفی، قم ۱۴۱۹؛
۱۳- ‌ فخر الدین طریحی، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، بیروت ۱۴۱۲؛
(۱۴) فخرالدین طریحی، تفسیر غریب القرآن، چاپ محمد کاظم طریحی، قم، بی‌تا؛
(۱۵) فخرالدین طریحی، جامع المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، تهران، بی¬تا؛
(۱۶) فخرالدین طریحی، مجمع البحرین ومطلع النیرین، تهران ۱۴۰۸؛
(۱۷) محمد علی کشمیری، نجوم السماء فی تراجم العلماء، قم، بی¬تا؛
(۱۸) محمد علی مدرس تبریزی، ریحانه الادب، تهران ۱۳۶۹ش؛
(۱۹) عبدالله موسوی جزائری تستری، الإجازه‌الکبیره، چاپ محمد سمامی حائری، قم ۱۴۰۹؛
(۲۰) محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، قم ۱۳۹۲؛
(۲۱) خبیر نجفی، الشیخ فخر الدین الطریحی، لغه العرب، السنه ۶، الجزء ۱۰ (المسلسل ۶۶)؛
(۲۲) احمد نراقی، عوائد الأیام، قم ۱۴۱۷؛
حسین نوری طبرسی، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵ 

زندگینامه میرمحمدباقر خاتون آبادى(متوفی۱۱۲۷ه ق)

 میرمحمدباقر، عالم امامى اواخر دوره صفوى. وى در ۱۰۷۰ به دنیا آمد. پدرش میرمحمداسماعیل (متوفى ۱۱۱۶) از عالمان مشهور اصفهان بود (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان).

اساتید

محمدباقر نزد پدر و آقاحسین خوانسارى* درس خواند و از پدرش روایت نقل کرد. کسانى چون ملاعبدالحسین کاظمى (زنده تا ۱۱۲۰)، سیدنورالدین جزایرى (متوفى ۱۱۵۸)، سیداحمد علوى خاتونآبادى (متوفى ۱۱۶۱) و محمدصالح قزوینى (متوفى قبل از ۱۱۹۱) نزد او تلمذ کردند (عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۲۱؛ محمدحسین خاتونآبادى، گ ( ۲۹۱)؛ جزایرى، ص ۱۲۷؛ قزوینى، ص ۷۸؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۸۸، ۴۲۱).

به نوشته برخى مؤلفان، میرمحمدباقر به لحاظ علمى همرتبه پدر خود بود، اما ویژگیهایى چون خوشبیانى و مهارت در تدریس و منزلت ویژه او نزد شاه سلطان حسین صفوى (حک : ۱۱۰۵ـ۱۱۳۵) بر شهرت او افزود. شاه وى را به استادى خود برگزید و بر همه عالمان آن عصر مقدّم داشت و همواره با او مشورت مى کرد. امرا و دولتمردان نیز به پیروى از شاه در برابر او خاضع بودند (رجوع کنید به عبدالحسین خاتون آبادى، تتمیم، ص ۵۵۶ـ ۵۵۷، ۵۶۲ـ۵۶۳؛ قزوینى، ص ۷۷ـ۷۸).

پس از وفات جعفربن عبداللّه کَمَرهاى، شیخ الاسلام اصفهان، در ۱۱۱۵، شاه با اصرار بسیار منصب شیخ الاسلامى را به خاتون آبادى پیشنهاد کرد، اما او این منصب را به دلیل «عدم مشروعیت» نپذیرفت (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۳ـ۵۵۴). سخنان بعدى میرمحمدباقر با شاه بیانگر آن است که وى خود را واجد شرایط لازم براى تصدى این منصب نمى دانسته است یعنى خود را مجتهد نمى خوانده است (طارمىراد، ص ۲۵۵). سلطان حسین از آقاجمالالدین خوانسارى* (متوفى ۱۱۲۲) خواست که میرمحمدباقر را به پذیرش این مسئولیت وادار کند ولى وى باز هم امتناع نمود. سپس یکى دیگر از افراد خاندان خاتون آبادى، میرمحمدصالح خاتون آبادى*، به این سمت برگزیده شد (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۴ـ ۵۵۵).

این رویداد از ارادت شاه صفوى به میرمحمدباقر نکاست؛ چنانکه او را در سفر خود در ۱۱۱۹ به مشهد، همراه و هم صحبت خود کرد. شاه در ذیحجه ۱۱۱۸، که بناى مدرسه چهارباغ* (سلطانى) تقریباً پایان یافته بود، میرمحمدباقر را به مدرّسى آنجا برگزید؛ هرچند افتتاح رسمى آن تا رجب ۱۱۲۲ به تعویق افتاد. خاتون آبادى در ۱۱۲۳ به سبب اشتغالات فراوان، تدریس در این مدرسه را به فرزندش محمد سپرد (رجوع کنید به همان تتمیم، ص ۵۵۶ـ۵۵۷، ۵۵۹ـ۵۶۱، ۵۶۳؛ تبریزى، ص ۲۹۱).

در ۱۱۲۴ میرمحمدصالح از سِمَت شیخ الاسلامى برکنار شد (رجوع کنید به خاتونآبادى*، میرمحمدصالح). شاه برخى اختیارات میرمحمدصالح مانند تولیت اوقاف را به میرمحمدباقر سپرد و درخواست مصرّانه وى براى بازگرداندن آنها به میرمحمدصالح را نپذیرفت. به علاوه، در همین زمان منصب جدیدى ایجاد کرد که شأن اصلى آن ریاست بر علما بود و این منصب را ملاباشى نامید و آن را به میرمحمدباقر تفویض کرد (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۶۵ـ۵۶۶).

ظاهراً او نخستین کسى بود که عهده دار این منصب شده بود. به این ترتیب، ملاباشى مهمترین مشاور شاه بود و این منصب عالى ترین مقام روحانى در ساختار دیوانى ایران در اواخر دوران صفویان به شمار مى رفت. رساندن وجوهات و صدقات به نیازمندان، پراخت حقوق طلاب و جلوگیرى از ظلم به افراد، از جمله وظایف ملاباشى بود (رجوع کنید به میرزاسمیعا، ص ۱ـ۲).

میرزا سمیعا در تذکره الملوک، که موضوع آن مناصب رسمى حکومتى است و ظاهراً در زمان حکومت اشرف افغان (حک: ۱۱۳۷ـ۱۱۴۲) نوشته شده، منصب ملاباشى را معرفى کرده و از میرمحمدباقر ــ یعنى خاتونآبادى ــ به عنوان اولین ملاباشى نام برده است (رجوع کنید به ص ۱ـ۲). مینورسکى در حواشى خود بر این کتاب، وى را محمدباقر مجلسى (متوفى ۱۱۱۰) پنداشته و بر پایه این تصور نتایجى گرفته است (رجوع کنید به مینورسکى، ص ۷۲).

این خطا عیناً در آثار چند نویسنده غربى (براى نمونه رجوع کنید به لاکهارت، ص ۷۲) و ایرانى نیز بروز یافته و اظهارنظرهایى را در پى داشته است (براى تفصیل این بحث رجوع کنید به مهدوى، ۱۴۰۷، ج ۱، ص۱۴۰ـ۱۴۴؛ طارمىراد، ص ۱۷ـ۱۸). در سالهاى اخیر، کالینترنر، نیز بر این اظهارنظر مینورسکى انتقاد کرده است (رجوع کنید به ص ۱۶۵ـ۱۶۶).

در صفر ۱۱۲۷ نان در اصفهان گران شد. شایع شده بود که خاتون آبادى شاه را تشویق به افزایش قیمت کرده است. برخى از مردم تحریک شدند و به خانه او یورش بردند. شاه سلطان حسین براى حفظ جان وى و پراکندن مردم اقدماتى کرد، اما فتحعلى خان داغستانى، که در آن زمان رئیس غلامان ویژه (قولْلَر آقاسى) بود و با خاتون آبادى میانه خوبى نداشت، نیرنگى به کار بست و سبب ضرب و جرح طلاب و شمارى از نزدیکان خاتون آبادى، که در خانه او گرد آمده بودند، شد. حمله به خانه میرمحمدباقر و بى حرمتى به او، واکنش مردم و عالمان شهر را برانگیخت.

آنان مساجد را بستند و اجتماعاتى تشکیل دادند، اما این کارها نتیجه اى دربرنداشت و از جانب شاه اقدام مؤثرى صورت نگرفت (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۶۷ـ ۵۶۹). احتمالا بىتفاوتى شاه ناشى از تأثیرپذیرى از اطرافیان و درباریانى بود که از نفوذ کلام میرمحمدباقر و اعتبار دینى و سیاسى او ناخشنود بودند.

رحلت

بیمارى خاتونآبادى که پیش از این آغاز شده بود، براثر آن واقعه شدت یافت و او در ربیع الاول ۱۱۲۷ درگذشت (همان تتمیم، ص ۵۶۹). برخى منابع گفته اند که میرمحمدباقر را مسموم کرده بودند، چنانکه به او شهید ثالث گفته مى شد. او در تکیه خاتون آبادىِ تخت فولاد اصفهان در کنار پدرش به خاک سپرده شد (رجوع کنید به محمدحسین خاتونآبادى، گ ( ۲۹۱)؛امینى، ص۲۳۴؛مهدوى، ۱۳۷۰ش، ص۱۱۲ـ۱۱۴).

هرچند میرمحمدباقر از عالمان مشهور زمان خود به شمار مى رفت، اما ظاهراً نزدیکى او به سلطان در این خصوص نقشى مهم داشت، ازاین رو، ادعاى میرزا سمیعا (همانجا) که او را از نظر علمى فروتر از آقاجمال خوانسارى خوانده، چندان دور از واقع به نظر نمىرسد. بهویژه آنکه خاتونآبادى خود نیز جایگاه علمى آقاجمال را حرمت مىنهاد (براى نمونه رجوع کنید به عبدالحسین خاتون آبادى، تتمیم، ص ۵۵۹ـ۵۶۱).

آثار

برخى آثار فارسى خاتونآبادى عبارت اند از:

نوروزنامه که تقویمى است بر طبق اخبار و احادیث؛

کائنات الجَوّ یا آثار عُلوى، درباره تطبیق قواعد شریعت با اقوال حکما؛

رسالهٌ فى ماءِالنِیسان و ما یَتعلَّق به درباره خواص باران ماه نیسان و آثار قمر در عقرب از دیدگاه احادیث شیعه (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۷، ص ۲۲۸، ج ۱۹، ص ۱۳، ج ۲۲، ص ۱۴۷ـ۱۴۸، ج ۲۴، ص ۳۷۹؛

نیز درباره نسخ خطى این کتابها رجوع کنید به دانشپژوه و منزوى، بخش ۳، ص ۱ـ۲، ۷). وى همچنین حاشیه هایى بر دو کتاب علامه حلّى در علم رجال، ایضاحُ الاشتباه و خلاصه الاقوال، نگاشته است (حسینىاشکورى، ج ۲، ص ۵۹۹؛نیز رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۲).

خاتون آبادى برخى آثار مهم را، عمدتاً به درخواست شاه سلطان حسین، به فارسى ترجمه کرد،

از جمله:

عُدَّهُ السَفَر و عُمْدَهُ الحَضَر اثر ابوعلى طبرسى (متوفى ۵۴۸) که درباره نمازهاى مستحبى و ادعیه است (نورى، ج ۱، ص ۳۸۷)؛

مکارم الاخلاق اثر رضى الدین ابونصر طبرسى (عالم قرن ششم)؛

المشکول اثر حاج بابابن محمدصالح قزوینى (عالم سده یازدهم)، که به سبک کشکول تألیف شده است و در ترجمه آن برخى عالمان معاصر او مشارکت داشتهاند. این اثر در ۱۳۰۰ در تهران چاپ شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۱، ص ۶۷، ج ۲۲، ص ۱۴۷؛
مشار، ج ۲، ستون ۱۴)؛

عُیونالحِساب اثر ملامحمدباقر یزدى* (ریاضىدان مشهور، متوفى قبل از ۱۰۶۹؛محمدحسین خاتونآبادى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۲، ص ۱۴۸؛نیز براى نسخه خطى آن رجوع کنید به نفیسى، ج ۶، ص ۱۰۷)؛

و اناجیل اربعه (حسینى اشکورى، ج ۲، ص ۵۹۲).

خاتون آبادى کتاب اخیر را به درخواست شاه سلطانحسین براى رد کردن آراى مسیحیان که در آن زمان مبشرانشان در اصفهان تبلیغ مى کردند ترجمه کرد. توضیحات خاتون آبادى در مقدمه کتاب نشان مى دهد که ترجمه با دقتِ تمام صورت گرفته است. کتاب، نثرى بسیار روان و قابل فهم دارد. وى همچنین بر آن حاشیه نوشته است. بخش اعظم این حواشى، در توضیح متن کتاب بوده است. از پارهاى از تعلیقات مزبور برمى آید که وى علاوه بر بهره بردن از نسخههاى گوناگون انجیل به عربى، در برخى موارد با کمک پادُریان، کشیشان مبلّغ مسیحى (رجوع کنید به پادُرى*)، اصفهان از متن لاتینى و حتى عبرى آن بهره جسته و در پارهاى موارد، از پادریان مطالبى نقل کرده است.

وى همچنین از شرحهاى متعدد انجیل نیز استفاده کرده و در موارد متعددى، در تعلیقات خود، دیدگاههاى گوناگونى را درباره شرح عبارات انجیل یادآور شده است. خاتونآبادى علاوه بر تعلیقات توضیحى، حواشى نقادانهاى هم بر کتاب دارد، مثلا او دیدگاه مسیحیان را درباره «ابناللّه بودن مسیح» به نقد کشیده است، اما مهمترین جنبه نقد او، بیان تناقضاتِ موجود میان اناجیل و اثبات تحریف این کتاب است که احاطه او را بر محتواى اناجیل نشان مىدهد (رجوع کنید به کتاب مقدس. عهد جدید، مقدمه جعفریان، ص ۴۵ـ۴۹). این کتاب در ۱۳۷۳ش در قم با مقدمه رسول جعفریان چاپ شد (براى دیگر آثار ترجمهاى خاتونآبادى رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۸۴، ج ۲۶، ص ۱۹۲ـ۱۹۳؛انوار، ج ۶، ص ۱۳۹؛صدر، مقدمه استادى، ص ۳۹۵).

فرزندان

دو فرزند خاتون آبادى، محمد و اسماعیل نیز از عالمان روزگار خود بودند. محمد در ۱۰۹۳ در مدینه به دنیا آمد. وى در ۱۱۲۳ به نیابت از پدر بر کرسى تدریس مدرسه چهارباغ (سلطانى) نشست و پس از وفات او، به تدریس در آنجا ادامه داد. وى از مدرّسان جامع عباسى (نام کنونى آن: مسجد امام) هم بود. وى همچنین از پدرش اجازه روایت داشت و میرزا ابراهیمبن غیاثالدین محمد اصفهانى خُوزانى (متوفى ۱۱۶۰) از او اجازه روایت گرفت (عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۳۶، تتمیم، ص ۵۶۳ ـ ۵۶۵، ۵۶۹؛آقابزرگ طهرانى،۱۳۷۲ش، ص۶۶۳ـ۶۶۴).

محمد پس از ۱۱۶۰ درگذشت و در مدینه دفن شد (عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۳۶؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، همانجا). مهدوى (۱۳۷۰ش، ص ۱۱۴) وى را متوفى ۱۱۳۶ و مدفون در تکیه خاتونآبادى دانسته است. به احتمال زیاد او بین سیدمحمدبن سید محمدباقر (جَدّ محمدباقرِ ملاباشى)بن اسماعیلبن عمادالدین خاتونآبادى (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان) و سیدمحمد فرزند سیدمحمدباقرِ ملاباشى خلط کرده است (قس محمدحسین خاتونآبادى، گ ( ۲۹۰ )که محمدِ نخست را متوفى ۱۱۳۳ و مدفون در تکیه خاتونآبادى دانسته است).

شرح فارسى الاربعین حدیثاً فى فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام، اثر جمعى از علماى بحرین، از او برجاى مانده است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص۷۰).

اسماعیل، معروف به اسماعیل ثالث در فقه، حدیث و تفسیر تبحر داشت و پس از وفات پدرش در جامع عباسى به تدریس و اقامه نماز جماعت پرداخت. وى همچنین از مدرّسان مدرسه چهارباغ بود (عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۶۹؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۶۲؛حبیب آبادى، ج ۱، ص ۱۳۱). سیدعبداللّه جزایرى (ص۱۳۰) که خود از شاگردان او بوده، وى را به علم و تقوا و نیک سیرتى ستوده است. اسماعیل خاتون آبادى پس از ۱۱۶۰ درگذشت (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، همانجا) و در تکیه خاتون آبادى در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد (مهدوى، ۱۳۷۰ش، همانجا).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الکواکب المنتشره فىالقرنالثانى بعدالعشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) عبدالحسین امینى، شهداءالفضیله، قم ۱۳۵۲ش؛
(۴) عبداللّه انوار، فهرست نسخ خطى کتابخانه ملّى، تهران ۱۳۴۳ـ۱۳۵۸ش؛
(۵) محمدزمانبن کلبعلى تبریزى، فرائد الفوائد: در احوال مدارس و مساجد، چاپ رسول جعفریان، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۶) عبداللّهبن نورالدین جزایرى، الاجازه الکبیره، چاپ محمد سمامى حائرى، قم ۱۴۰۹؛
(۷) محمدعلى حبیبآبادى، مکارم الآثار، ج ۱، اصفهان ۱۳۳۷ش؛
(۸) احمد حسینى اشکورى، تراجمالرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۹) عبدالحسینبن محمدباقر خاتونآبادى، وقایعالسنین و الاعوام، یا، گزارشهاى سالیانه از ابتداى خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجرى، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۱۰) محمدحسینبن محمدصالح خاتونآبادى، احوالالعلماء من اقارب المؤلف، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۷/۵۵۰۱؛
(۱۱) محمدتقى دانشپژوه و علینقى منزوى، فهرست کتابخانه سپهسالار، بخش ۳، تهران ۱۳۴۰ش؛
(۱۲) حسن صدر، فصل القضاء فى الکتاب المشتهربفقه الرضا، چاپ رضا استادى، در آشنایى با چند نسخه خطى، دفتر۱، قم ۱۳۵۵ش؛
(۱۳) حسن طارمىراد، علامه مجلسى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۴) عبدالنبىبن محمدتقى قزوینى، تتمیم املالآمل، چاپ احمدحسینى، قم ۱۴۰۷؛
(۱۵) کتاب مقدس. عهد جدید. فارسى، ترجمه اناجیل اربعه، ترجمه و تعلیقات از میرمحمدباقر خاتونآبادى، چاپ رسول جعفریان، (قم ?۱۳۷۳ش)؛
(۱۶) خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۱۷) مصلحالدین مهدوى، زندگینامه علامه مجلسى : تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در قرن ۱۱ هجرى، اصفهان ?( ۱۴۰۱)؛
(۱۸) همو، لسانالارض، یا، تاریخ تخت فولاد، اصفهان ۱۳۷۰ش؛
(۱۹) میرزاسمیعا، تذکرهالملوک، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران ۱۳۶۸ش؛
(۲۰) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکى، سازمان ادارى حکومت صفوى، یا، تحقیقات و حواشى و تعلیقات استاد مینورسکى بر تذکرهالملوک، ترجمه مسعود رجبنیا، در همان؛
(۲۱) سعید نفیسى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج ۶، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۲۲) حسینبن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰؛

(۲۳) Laurence Lockhart, The fall of the Safavi dynasty and the Afghan occupation of Persia, Cambridge 1958;
(۲۴) Colin Turner, Islam without Allah?: the rise of religious externalism in Safavid Iran, Richmond, Surrey 2000.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه آیت الله میرمحمدحسین خاتون آبادى(متوفی۱۱۵۱ه ق)

 میرمحمدحسین، فقیه و مؤلف مشهور امامى قرن دوازدهم. زمان و محل تولد او معلوم نیست. پدرش میرمحمدصالح خاتون آبادى* از عالمان مشهور اصفهان بود.

اساتید

محمدحسین علوم گوناگون اسلامى را نزد جدّ مادریش محمدباقر مجلسى (متوفى ۱۱۱۰)،

جد پدریش عبدالواسع (متوفى اواخر قرن یازدهم)،

پدرش محمدصالح (متوفى ۱۱۲۶)،

آقاجمال الدین خوانسارى* (متوفى ۱۱۲۲)،

محمدبن عبدالفتاح سراب تنکابنى* (متوفى ۱۱۲۴)،

سلیمانبن عبداللّه ماحوزى (متوفى ۱۱۲۱)،

سیدعلى خان بن احمد دشتکى مدنى (متوفى ۱۱۲۰)،

شاه محمدبن محمد دارابى شیرازى (متوفى ۱۱۳۰) و

ابوالحسن شریف بن محمدطاهر فتونى* (متوفى ۱۱۳۸ یا ۱۱۳۹) آموخت یا از آنان حدیث شنید و اجازه روایت گرفت.

شاگردان

کسانى چون فرزندش میرعبدالباقى (متوفى ۱۲۰۷؛ درباره او رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان)،

زین الدین على خوانسارى (متوفى ۱۱۶۷)،

محمدبن محمدزمان کاشانى (متوفى بعد از ۱۱۷۲)،

سیدعبداللّه بن نورالدین جزایرى* (متوفى ۱۱۷۳)،

سیدصدرالدین محمدبن محمدباقر رضوى قمى،

احمدبن محمدمهدى بن محمدمؤمن خاتون آبادى و

محمدمهدى بن رضى الدین هرندى (متوفى ۱۱۸۰) نیز نزد او درس خواندند یا از وى حدیث شنیدند و اجازه روایت گرفتند (رجوع کنید به خاتون آبادى، مناقب الفضلاء؛ همو، احوالالعلماء، گ (۲۸۸ـ ۲۹۰)؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۸۵؛ موسوعه طبقاتالفقهاء، ج ۱۲، ص ۳۶۴ـ۳۶۵؛ حسینىاشکورى، ص ۹۳).

خاتون آبادى پس از پدرش، امام جمعه اصفهان شد (حبیب آبادى، ج ۲، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛ قس خوانسارى، ج ۲، ص ۳۶۱ که وى را امام جمعه اصفهان پس از محمدتقى الماسى دانسته است) و در اواخر عمر، منصب شیخ الاسلامى اصفهان را برعهده گرفت.

پس از هجوم محمود افغان به اصفهان در زمان شاه سلطان حسین (حک : ۱۱۰۵ـ۱۱۳۵) و سقوط سلسله صفویان، افغانها خاتون آبادى را که وزیر مریم بیگم (عمه شاه) بود، بسیار شکنجه کردند تا اموالش را بگیرند. این حادثه در روحیه او تأثیر بسیار گذاشت و به گفته خود او، سبب توجه بیشتر وى به مسائل اخروى شد.

او سپس به خاتون آباد (در اطراف اصفهان) رفت و به عبادت مشغول شد، ولى همچنان مرجع دینى مردم بود (رجوع کنید به خاتونآبادى، مناقبالفضلاء، ص ۴۶۵ـ۴۶۷؛ قزوینى، ص ۱۲۶؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۱۹۸). خاتون آبادى خواسته نادرشاه افشار (حک : ۱۱۴۸ـ۱۱۶۰) را مبنى بر فتوادادن به کفر عثمانیها که خواسته بودند، ایران به حوزه خلافت آنها ملحق شود، نپذیرفت (نورى، ص ۱۴۹).

رحلت

میرمحمدحسین در ۱۱۵۱ درگذشت و در مشهد به خاک سپرده شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ص ۱۵۴؛ کشمیرى، ص ۲۱۱).

آثار

خاتون آبادى در علوم عقلى، حکمت، ادبیات و فقه و حدیث تبحر بسیار داشت (آقااحمد کرمانشاهى، ج ۱، ص ۹۶؛ خوانسارى، ج ۲، ص۳۶۰). قزوینى (ص ۱۲۵ـ۱۲۶) وى را با تعابیرى چون رئیس شیعه و عالم بىنظیر یاد کرده و زهد و قوّت نفس او را ستوده است.

آثار خاتونآبادى بسیار متنوع است.

در فقه و اصول آثارى چون:

مُنیهالمُرید،

شرح الرَوْضَهالبَهِیَّه اثر فقهى شهیدثانى و حاشیهاى بر آن،

حاشیه بر مَعالِمالاصول اثر حسنبن زینالدین در اصول فقه و رساله هاى گوناگون دارد و

در کلام،

النَّجْم الثاقِب فى اثبات الواجب،

رساله البِداء و حاشیه بر شرح تجریدالاعتقاد قوشچى را نوشته است.

مناقبالفُضلاء فى ریاض العلماء یا رجالِ میرمحمدحسین که اجازه مبسوط او به زین الدین على خوانسارى است و

مقاله فى اسماء مَن اِستبصر مِنْ علماء العامه از دیگر تألیفات اوست. در این اثر، تشیع عبدالرحمان جامى مطرح شده است (رجوع کنید به خاتونآبادى، مناقبالفضلاء، ص ۵۰۷ـ ۵۰۸؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۹۴، ۱۱۴، ۲۰۶، ج۱۰، ص۱۱۲، ج۱۲، ص۴۵، ج۱۳، ص ۲۹۳، ج ۲۱، ص ۳۹۶، ج۲۲، ص ۳۳۳، ج ۲۳، ص ۲۰۹).

دیگر آثار مهم او که حوزه هایى چون اخلاق، ادعیه و زیارات را دربرمى گیرد،

عبارت اند از:

کلمه التقوى یا لباس التقوى درباره غیبت،

الالواح السماویه فى اختیارات ایام الاسبوع و السِنه،

خزائن الجواهر،

سَبع المَثانى،

وسیله النجاح،

مفتاح الفرج،

نوروزیه و

مجموعه الرسائل الکثیره (رجوع کنید به خاتونآبادى، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۳۰۱، ج ۷، ص ۱۵۴، ج۱۰، ص ۲۵۴، ج ۱۲، ص ۱۲۹ـ ۱۳۰، ج ۲۱، ص ۳۳۸، ج ۲۴، ص ۳۸۳، ج ۲۵، ص ۸۵). وى رسالهاى با عنوان احوال العلماء من اقارب المؤلف نیز نگاشته است.



منابع:

(۱) آقا احمد کرمانشاهى، مرآتالاحوال جهاننما: سفرنامه، قم ۱۳۷۳ش؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، طبقات اعلامالشیعه: الکواکب المنتشره فىالقرن الثانى بعد العشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۴) همو، مُصَفَّى المَقال فى مُصَنِّفى علمالرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۵) محمدعلى حبیبآبادى، مکارم الآثار، ج ۲، اصفهان ۱۳۴۲ش؛
(۶) احمد حسینىاشکورى، تلامذهالعلامه المجلسى و المجازونمنه، چاپ محمود مرعشى، قم ۱۴۱۰؛
(۷) محمدحسینبن محمدصالح خاتونآبادى، احوال العلماء مناقارب المؤلف، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۷/۵۵۰۱؛
(۸) همو، مناقب الفضلاء، چاپ جویا جهانبخش، در میراث حدیث شیعه، دفتر ۴، چاپ مهدى مهریزى و على صدرایى خویى، قم: مرکز تحقیقات دارالحدیث، ۱۳۷۸ش؛
(۹) خوانسارى؛
(۱۰) عبدالنبىبن محمدتقى قزوینى، تتمیم املالآمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۷؛
(۱۱) محمدعلىبن صادقعلى کشمیرى، کتاب نجومالسماء فى تراجمالعلماء، قم ?( ۱۳۹۴)؛
(۱۲) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامامالصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۱۳) حسینبن محمدتقى نورى، فیض قدسى: زندگینامه علامه محمدباقر مجلسى (۱۰۳۷ـ۱۱۱۰ه .ق)، ترجمه جعفر نبوى، تهران ۱۳۷۴ش.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه آیت الله میرمحمدصالح خاتون آبادى(متوفی۱۱۲۶ه ق)

 میرمحمدصالح بن عبدالواسع، فقیه، محدّث و عالم امامى قرن یازدهم. در ۱۰۵۸ در خانوادهاى مشهور (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان) در اصفهان به دنیا آمد.

اساتید

فقه و حدیث را نزد محمدبن حسن شِروانى، معروف به ملامیرزا (متوفى ۱۰۹۸) فراگرفت. بیست سال نزد آقاحسین خوانسارى* (متوفى ۱۰۹۸) درس خواند و شرح اشارات، شفا و شرح لمعه را از او فراگرفت. سى سال نیز نزد محمدباقر مجلسى (متوفى ۱۱۱۰) تلمذ کرد و از او اجازه نقل حدیث داشت (رجوع کنید به محمدصالح خاتونآبادى، گ (۲۳۲ـ ۲۳۴)؛ حسینى اشکورى، ص ۱۱۱).

خاتون آبادى به گفته خود ابتدا به حکمت و علوم عقلى گرایش داشت، اما بعدها با تأثیرپذیرى از علامه محمدباقر مجلسى*، بیشتر به تحصیل و تحقیق در فقه و حدیث روى آورد (رجوع کنید به محمدصالح خاتون آبادى، گ (۲۳۳ـ ۲۳۴)) و در کلام و تفسیر قرآن نیز تبحر یافت (موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۲، ص ۳۸۴).

شاگردانش

برخى از شاگردانش عبارتاند از:

فرزندش میرمحمدحسین خاتون آبادى*،

خواهرزاده اش ابوالحسنبن محمدطاهر فتونى (متوفى ۱۱۳۸ یا ۱۱۳۹)

احمدبن اسماعیل جزائرى (متوفى ۱۱۵۱)،

نورالدین بن نعمت اللّه جزائرى* (متوفى ۱۱۵۸) و

احمد علوى خاتون آبادى (متوفى ۱۱۶۱؛ امین، ج ۲، ص۴۸۰؛ حسینىاشکورى، ص ۱۲ـ۱۳، ۱۱۱؛ موسوعه طبقات الفقهاء، همانجا).

آثار

خاتون آبادى، داماد محمدباقر مجلسى و بسیار مورد احترام و اعتماد او بود (خوانسارى، ج ۲، ص ۳۶۴؛ نورى، ص ۱۴۸). چنانچه هنگام وفات مجلسى، هشت مجلد از بحارالانوار به صورت مُسَوَّده و بدون توضیح باقى مانده بود، و مجلسى، اتمام آن را به میرمحمدصالح وصیت کرد. همچنین مجلسى از وى خواسته بود شرح ناتمام او بر کافى، با نام مرآه العقول را به پایان رساند (رجوع کنید به محمدصالح خاتونآبادى، گ ( ۲۳۳)؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۴۱۵).

خاتون آبادى پس از درگذشت مجلسى، با وجود عالمان بزرگى مانند فاضل هندى (متوفى ۱۱۳۷) و آقاجمال الدین خوانسارى* (متوفى ۱۱۲۲)، امام جمعه و سرپرست حوزه علمى اصفهان شد (خوانسارى، ج ۲، ص ۳۶۴؛ حبیبآبادى، ج ۲، ص ۳۱۵، ۳۱۸ـ۳۱۹؛ قس امین، ج ۹، ص ۲۵۳ که پسر او محمدحسین را نخستین امام جمعه اصفهان از خاندان خاتونآبادى دانسته است) و پس از وفات جعفربن عبداللّه کَمَرِهاى (شیخالاسلام اصفهان) در ۱۱۱۵، شیخالاسلام شهر شد (عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۳ـ۵۵۵)؛ اما پس از مدتى مناسبات او با شاهسلطان حسین (حک : ۱۱۰۵ـ۱۱۳۵)، که از ابتدا نیز رغبت چندانى به انتصاب او در این سِمَت نداشت، تیره گشت و در ربیعالآخر ۱۱۲۴ عزل شد ولى بار دیگر در ۱۱۲۵، با وساطت مریمبیگم عمه شاه، به این سمت منصوب شد (همان، تتمیم، ص ۵۶۵).

رحلت

سال وفاتِ خاتونآبادى، در پارهاى منابع (براى نمونه رجوع کنید به نورى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۴۸) ۱۱۱۶ ذکر شده، اما در تتمیم وقایع السنین و الاعوام، در ذکر رویدادهاى سالهاى ۱۱۲۴ تا ۱۱۲۶ از او نام برده شده (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۶۵ـ۵۶۷) و بنابراین به نظر مى رسد که تاریخ وفات او ۱۱۲۶ است و سال فوت میراسماعیل خاتون آبادى، از عموزادگان او، ۱۱۱۶ بوده است (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان). میرمحمدصالح در اصفهان درگذشت و در نجفاشرف به خاک سپرده شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۳۶۸؛حسینى اشکورى، ص ۱۱۱).

مهمترین تألیفات خاتون آبادى که حوزه هاى گوناگون علوم اسلامى را دربرمى گیرند عبارت اند از:

۱) آثار حدیثى و فقهى شامل

شرح کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه،

شرح الاستبصار،

رساله اسرار الصلوه، رساله التهلیلیه و چندین رساله درباره رؤیت هلال (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۴۸، ج ۴، ص ۵۱۶، ج ۶، ص ۲۷۲، ج ۱۱، ص۱۶۰، ۲۳۰، ۳۰۹، ج ۱۳، ص ۸۴، ج ۱۴، ص ۹۴، ج ۲۵، ص ۲۳۹)؛

۲) آثار تفسیرى شاملِ

تفسیر سوره الاخلاص

و تفسیر سوره الفاتحه (رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۳۳۵، ۳۳۹)؛

۳) آثار کلامى از جمله

الایمان و الکفر،

الجامع فى الاصول و العقاید یا اصول العقاید و رسالهٌ فى عصمه الانبیاء (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۱۹۷ـ۱۹۸، ۵۱۵ـ۵۱۶، ج ۵، ص۲۸، ج ۱۵، ص ۲۷۳).

وى همچنین حدائق المقرّبین را درباره ملائکه و سرگذشت انبیا، ائمه و علما،

رَوادع النفوس را به فارسى در علم اخلاق و ذریعه النجاح را به فارسى درباره ادعیه نگاشت که مجلسى قبل از تألیف زادالمعاد، مردم را به کتاب اخیر ارجاع مى داد (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۸۹، ج۱۰، ص ۳۲ـ۳۳، ج ۱۱، ص ۲۵۶). همچنین خاتون آبادى یکى از آثار خود با نام تقویم المؤمنین را با عنوان التقویم الشرعى یا منتخب تقویم المؤمنین تلخیص کرد که یکى از مباحث آن، روزهاى خوشیُمن و بدیُمن سال است (رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۳۹۷، ۴۰۳، ج ۲۲، ص ۳۸۷ـ ۳۸۸؛براى دیگر آثار او رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۳۰۶، ج ۲، ص ۴۴۰، ج ۳، ص ۴۴۷، ج ۷، ص ۱۰۷، ۲۴۲، ج ۱۱، ص ۴۱ـ۴۲، ج ۲۰، ص ۳۱۹).

نیز رجوع کنید به خاتون آبادى*، خاندان



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على نقى منزوى و احمدمنزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلامالشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعدالعشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) امین؛
(۴) محمدعلى حبیب آبادى، مکارم الآثار، ج ۲، اصفهان ۱۳۶۲ش؛
(۵) احمد حسینىاشکورى، تلامذه العلامه المجلسى و المجازون منه، چاپ محمود مرعشى، قم ۱۴۱۰؛
(۶) عبدالحسینبن محمدباقر خاتون آبادى، وقایع السنین و الاعوام، یا، گزارشهاى سالیانه از ابتداى خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجرى، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۷) محمدصالحبن عبدالواسع خاتون آبادى، حدائق المقربین، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۳/۵۵۰۱؛
(۸) خوانسارى؛
(۹) موسوعه طبقاتالفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۱۰) حسینبن محمدتقى نورى، فیض قدسى: زندگینامه علامه محمدباقر مجلسى (۱۰۳۷ـ۱۱۱۰ه .ق)، ترجمه جعفر نبوى، تهران ۱۳۷۴ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴

زندگینامه آیت الله عبدعلى حویزى(متوفی۱۱۱۲ه ق)

عبدعلى بن جمعه، محدّث و مفسر امامى قرن یازدهم. نورى (ج ۲، ص ۱۵۹) نام وى را على ثبت کرده که ظاهرآ نادرست است. از تاریخ ولادتش اطلاع دقیقى در دست نیست. وى، به گفته خودش، در حویزه خوزستان به دنیا آمده (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۸) و از تبار عروسى است (امین، ج ۸، ص ۲۹). تاریخنگاران درباره عروسى اطلاعى به دست نداده اند. حویزى در شیراز سکونت داشته است (حرّ عاملى، قسم ۲، ص ۱۵۴؛ افندى اصفهانى، ج ۳، ص ۱۴۷). وى شاگرد على نقى فراهانى شیرازى، که سالها منصب قضاى فارس را به عهده داشت (فسائى، ج ۲، ص ۱۱۴۷)، بود و از وى اجازه روایت داشت (نورى، همانجا).

رحلت

سید نعمت اللّه جزایرى* (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۴) و شیخ حسین ده دشتى از جمله شاگردان وى بودند (امین، ج ۱۰، ص ۲۲۷؛ حسینى اشکورى، ج۱،ص۱۶۴). درباره تاریخ درگذشت حویزى، اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر منابع سال وفات وى را ۱۱۱۲ دانستهاند اما برخى بر این باورند که این تاریخ با تاریخ درگذشت شاگرد او، نعمت اللّه جزایرى، اشتباه شده و تنها مى توان گفت که حویزى در ۱۰۷۳ زنده بوده، زیرا در این تاریخ بر تفسیر او تقریظى نوشته شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۱۱، ص ۳۲۰، ۳۳۲). تاریخ مرگ او ۱۰۵۳ نیز ذکر شده که نادرست است (رجوع کنید به حویزى، مقدمه على عاشور، ج ۱، ص ۱۲).

بر طبق شواهد به دست آمده حویزى یکى از محدّثان دوره خویش بوده به گونه اى که در میان گروه محدّثان، چون او کم دیده شده است (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۵). از جمله آن که وى به برخى سخنان که به صورت «قیل» در منابع شیعه ذکر شده، عمل مى کرده و معتقد بوده که این سخنان از آن صاحب الزمان است که حضرت براى صیانت، آنها را در میان فقیهان، آن هم به گونه اى مبهم، گسترانده است (همانجا؛براى شاهد دیگر بر تصلب او در اخبارىگرى رجوع کنید به همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۱۳۴).

آثار

نزدیکترین منبع به روزگار وى، کتاب املالآمل نگاشته حرّ عاملى (متوفى ۱۱۰۴) است که معاصر وى بوده است. او (همانجا) پس از آن که عبدعلى بن جمعه را شخصى فقیه خوانده، از دو اثر وى به نامهاى نورالثقلین فى تفسیرالقرآن در چهار مجلد و شرح لامیه العجم سروده حسین بن على طغرایى* (متوفى ۵۱۵) یاد کرده است. وى در ادامه با ستایش از تفسیر حویزى به این نکته اشاره کرده که از آن نسخهاى براى خویش نگاشته است. حرّ عاملى (همانجا) نیز اثرى دیگر به نام شرح شواهدالمغنى را از جمله تألیفات حویزى برشمرده است. برخى این کتاب را اثر ادیب و دانشمند معاصر و هم نام وى، عبدعلى فرزند ناصر حویزى، دانستهاند، ولى برخى دیگر گفته حرّ عاملى را که معاصر وى بوده قابل اعتمادتر مىدانند (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۳، ص ۱۴۸؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۴، ص ۴۳، ۷۴، ج ۱۸، ص ۲۷۲).

تفسیر نورالثقلین مشهورترین اثر حویزى است. برخى این تفسیر را نورالثقَلَین خوانده اند که در این صورت به معناى نور جنّ و انس خواهد بود اما به نظر مىرسد که تلفظ صحیح آن نورالثقْلین باشد که مراد از آن قرآن و عترت است. حویزى در این تفسیر به شیوهاى روایى به گردآورى احادیث روایت شده از اهلبیت در ذیل سورههاى قرآن پرداخته است (حرّ عاملى، همانجا) و به جز موارد نادرى که در آن موارد نیز تنها متذکر تفصیل یا نقل مطالب در جایى دیگر شده (براى نمونه رجوع کنید به حویزى، چاپ محلاتى، ج ۲، ص ۱۳۷ـ۱۳۸، ج ۵، ص ۶۴۲)، درباره محتواى روایات نقل شده اظهار نظرى نکرده است (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۴).

وى در مقدمه کتاب (ج ۱، ص ۲ـ۳) نوشته که هدفش از نگارش این تفسیر، فراهم آوردن مجموعهاى مدون از روایات اهلبیت در تفسیر قرآن بوده است. او سپس مىافزاید که اگر در این زمینه روایتى نقل کرده که ظاهر آن مخالف اجماع امامیه (الطائفه المحقّه) است، مقصود از آن، بیان اعتقاد یا عمل نیست بلکه هدف عمده آن است تا ناظرى آگاه بر چگونگى و منبع آن نقل مطّلع شود و در مقام رفع ناسازگارى آن روایت با اجماع برآید (ج ۱، ص ۲). حویزى در این تفسیر به شرح و تبیین تمام آیات قرآن نپرداخته است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۴، ص ۳۶۵؛معرفت، ج ۲، ص ۳۲۷ـ۳۲۹).

منابع روایى این تفسیر، از حیث اعتبار، در یک سطح نیستند. معرفت (ج ۲، ص ۳۲۹ـ۳۳۰) و ایازى (ص ۷۳۳ـ ۷۳۵) به اختصار از شیوه حویزى بحث کرده اند. حویزى از برخى منابع اهل سنّت چون شواهدالتنزیل حسکانى* (رجوع کنید به حویزى، چاپ محلاتى، ج ۲، ص ۱۹۴) و تفسیر الکشف و البیان ابواسحاق ثعالبى* نیز استفاده کرده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۱۵۷). از میان تفاسیر روایى شیعى، تفسیر على بن ابراهیم قمى* (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۳۷، ۲۷۰ـ۲۷۵) و تفسیر عیاشى* (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۷۵، ۳۳۳) از منابع اصلى حویزى در تألیف نورالثقلین بوده و تمام این دو تفسیر به تفاریق در ضمن تفسیر حویزى درج شده است.

همچنین حویزى توجه خاصى به آثار شیخ صدوق داشته و بارها از آثارى چون کتاب من لایحضرهالفقیه (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۳۷، ۳۵۶)، عیون اخبارالرضا، الخصال (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۵۷، ۴۰۴ـ۴۰۵)، التوحید (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۰۵، ۶۴۹)، معانى الاخبار (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۶۴ـ۲۸۲) و دیگر آثار ابن بابویه احادیثى نقل کرده است.

همچنین حویزى از تفسیر مجمع البیان به عنوان یکى از منابع خود بهره فراوان برده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۸۳، ۲۹۳ـ۲۹۴). سیدهاشم رسولى محلاتى متن تفسیر حویزى را براساس سه نسخه خطى با مقدمهاى کوتاه از مرحوم سیدمحمدحسین طباطبائى منتشر کرده است (قم ۱۳۸۳ـ ۱۳۸۵). چاپ دیگرى از این تفسیر به کوشش على عاشور (بیروت ۱۴۲۲) نیز در دست مى باشد. خوانسارى (ج ۴، ص ۲۱۴) اشاره کرده که میرزا محمدبن محمدرضا مشهدى قمى* (متوفى ۱۱۲۵)، تفسیرى به نام کنزالحقائق و بحرالدقائق تألیف کرده که در تألیف آن بهره فراوانى از تفسیر نورالثقلین برده به گونه اى که آن را مى توان مقتبس از تفسیر نورالثقلین دانست، هر چند حاوى اضافات فراوان دیگرى است. به گمان خوانسارى (همانجا) شیوه حویزى در تدوین نورالثقلین، همانند سیدهاشم بحرانى* در تألیف البرهان فى تفسیر القرآن بوده است. خوانسارى (همانجا) معتقد به جامعیت بیشتر تفسیر حویزى از حیث گردآورى اخبار است. با این حال به نظر مى رسد که دقت حویزى در تدوین و انتخاب احادیث بیشتر از بحرانى بوده است (رجوع کنید به ایازى، ص ۲۰۱ـ۲۰۲، ۷۳۳ـ۷۳۵).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلامالشیعه: الروضه النضره فى علماء الماه الحادیه عشره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳) عبداللّهبن عیسى افندى اصفهانى، ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء، چاپ احمدحسینى، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۴) امین؛
(۵) محمدعلى ایازى، المفسرون: حیاتهم و منهجهم، تهران ۱۴۱۴؛
(۶) محمدبن حسن حرّعاملى، املالآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ?( ۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۷) احمد حسینى اشکورى، تراجمالرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۸) عبدعلىبن جمعه حویزى، کتاب تفسیر نورالثقلین، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم (۱۳۸۳ـ ۱۳۸۵)؛
(۹) همان: نورالثقلین، چاپ علىعاشور، بیروت ۱۴۲۲؛
(۱۰) خوانسارى؛
(۱۱) حسنبن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۶۷ش؛
(۱۲) محمدهادى معرفت، التفسیر و المفسّرون فى ثوبه القشیب، مشهد ۱۴۱۸ـ۱۴۱۹؛
(۱۳) حسینبن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه علی‌ حُرَیشى(متوفی۱۱۲۰ه ق)

 علی‌بن احمد، کنیه‌اش ابوالحسن، محدّث و فقیه مالکى مغربى قرن یازدهم و دوازدهم. وى به حُرَیش، قبیله‌اى در منطقه بربر، منسوب است (رجوع کنید به زبیدى، ذیل «حریش»؛ مخلوف، ص ۳۳۶). وى در حدود ۱۰۴۲ در فاس متولد شد (مرادى، ج ۳، ص ۲۱۷؛ قادرى، قسم ۳، ص ۲۰۵۰) و در همانجا به تحصیل علوم گوناگون، به‌ویژه حدیث، پرداخت.

مشایخ واساتید

از جمله استادان و مشایخ حدیثى او این اشخاص بودند :

عبدالقادر فاسى که حریشى کتب ستّه را نیز از وى روایت کرده است (مرادى؛ مخلوف، همانجاها)؛

دو فرزند فاسى، ابوزید عبدالرحمان و محمد؛

ابوسالم عبداللّه عیاشى؛

عثمان‌بن على یوسى؛

محمدبن عبداللّه خَرَشى؛

عبدالباقى زرقانى؛

ابراهیم کورانى

و محمدبن سلیمان رُدانى (کتانى، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مخلوف؛ قادرى، همانجاها).

شاگردان

برخى شاگردان حریشى و ناقلان حدیث از او عبارت‌اند از :

محمدبن قاسم جَسوس؛

احمدبن مبارک سِجِلماسى، که اجازه روایت کتاب صحیح بخارى را از حریشى داشت؛

عمربن عبداللّه فاسى؛

ادریس‌بن محمد حافظ عراقى؛

محمدبن طالب تاوُدى و

احمد ماکودى (رجوع کنید به زبیدى؛ کتانى؛ مخلوف، همانجاها).

گفته‌اند که فرزند حریشى، عبدالقادر، کاتبِ حاکم فاس، ابوعبداللّه رَوسى، بود و این امر موجب تسهیل دستیابى حریشى به مناصب علمى و تدریسى شده بود (رجوع کنید به کتانى، ج ۱، ص ۳۴۴؛ قادرى، قسم ۳، ص ۲۰۵۱). حریشى سالهاى پایانى عمر را در مدینه سپرى کرد. وى در مسجدالنبى به تدریس مُوَطّأ مالک‌بن انس پرداخت. عبدالرحمان انصارى (ص ۱۸۲) به حضور خود در حلقه این درس اشاره کرده است.

محمدبن قاسم جسوس، شاگرد حریشى، وى را امام علم حدیث در عصر خود دانسته است (رجوع کنید به کتانى؛ مخلوف، همانجاها)، ولى برخى معاصران حریشى در ارزش علمى کتابهاى او تردید کرده و از جمله گفته‌اند که آثار وى غالباً شرح کتابهاى دیگر بوده است و بیش از آنکه او خود نظریه‌اى بپردازد، به شرح یا تلخیص آراى دیگران پرداخته است (قادرى، قسم ۳، ص۲۰۵۰). عبداللّه‌بن عبدالسلام جسوس او را در اشعارى هجو کرده است، که البته در این مورد احتمال مخالفتهاى شخصى و خانوادگى وجود دارد (رجوع کنید به همان، قسم ۳، ص ۲۰۵۰ـ ۲۰۵۱).

رحلت

حریشى در مدینه فوت کرد و در بقیع دفن شد (همان، قسم ۳، ص ۲۰۵۱). سال درگذشت او را مخلوف (ص ۳۳۷) بعد از ۱۱۲۰ و دیگران میان ۱۱۴۳ تا ۱۱۴۵ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به مرادى، ج ۳، ص ۲۰۶؛ کتانى، همانجا؛ قادرى، قسم ۳، ص۲۰۵۰؛ ابن‌سوده، ص ۱۵۶)، اما از سخن عبدالرحمان انصارى (همانجا) ــکه گفته است پدرم عبدالکریم بعد از مرگ حریشى، شرح الموطّأ او را در ۱۱۴۲ کامل کردــ چنین برمی‌آید که او قبل از ۱۱۴۲ درگذشته است.

آثار حریشى،

شرح یا تلخیص کتابهاى دیگرند. از جمله شرحهاى اوست:

شرح الموطّأ مالک، و شرحِ المختصر خلیل‌بن اسحاق، هر دو در فقه مالکى؛

شرح الشفا بتعریف حقوق المصطفى، اثر قاضى عیاض، شرح العقیده ابوالحسن نورى؛

و شرح منظومه ابن‌زکرى تِلِمسانى (رجوع کنید به انصارى، همانجا؛ مرادى، ج۳، ص۲۱۸؛ کتانى، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مخلوف، ص۳۳۶ـ ۳۳۷؛ قس زبیدى، همانجا؛ بغدادى، ج ۱، ص ۷۶۶، که شرح الشمائل المحمدیه ابوعیسى ترمذى* را هم به او نسبت داده‌اند).

همچنین این کتابها را تلخیص کرده است:

نَفْحُ الطِیب مِن غصن الاَندلُسِ الرَطِـیب، تألیف احمد مَقَّرى تِلِمسانى؛

الاِصابه فى معرفه الصحابه، اثر ابن‌حجر عسقلانى؛

اللالى المصنوعه فى الاحادیث الموضوعه، اثر جلال‌الدین سیوطى (رجوع کنید به ابن‌سوده، ص ۱۵۵ـ۱۵۶؛ کتانى؛ همانجا).



منابع :

(۱) ابن‌سوده، دلیل مؤرّخ المغرب الأقصى، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷؛
(۲) عبدالرحمان انصارى، تحفهالمحبین و الاصحاب فى معرفه ماللمدنیین من الانساب، چاپ محمد عروسى مطوى، تونس ۱۳۹۰/ ۱۹۷۰؛
(۳) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۱، در حاجی‌خلیفه، ج ۵؛
(۴) محمدبن محمد زبیدى، تاج‌العروس من جواهر القاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۵) محمدبن طیب قادرى، نشر المثانى لاهل القرن الحادى عشر و الثانى، قسم ۳، چاپ محمد حجّى (و) احمد توفیق، در موسوعه اعلام المغرب، ج ۵، چاپ محمد حجّى، بیروت : دارالغرب الاسلامى، ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶؛
(۶) محمد عبدالحی‌بن عبدالکبیر کتانى، فهرس الفهارس و الأثبات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۷) محمدبن محمد مخلوف، شجره النور الزکیه فى طبقات المالکیه، قاهره ۱۳۴۹ـ ۱۳۵۰، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۸) محمدخلیل‌بن على مرادى، سلک الدرر فى اعیان القرن الثانى عشر، چاپ اکرم حسن علبى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳ 

زندگینامه محمد حرّعاملى(۱۰۷۸-۱۰۳۳ه ق)

 محمدبن حسن، محدّث و فقیه نامور امامى قرن یازدهم و از عالمان مهاجر جبل‌عامل به ایران. وى به «صاحب وسائل» نیز مشهور است. بیشتر اطلاعات درباره زندگى او، براساس شرح‌حالى است که خود در کتابش، امل‌الآمل (قسم ۱، ص ۱۴۱ـ۱۵۴)، آورده و نیز مطالبى که در شرح‌حال اقوام خود ذکر کرده (رجوع کنید به همان، قسم ۱، ص ۳۲، ۶۶ـ ۶۷، ۷۸ و جاهاى دیگر) و در دیگر منابع، با تفاوتهاى اندکى، تکرار شده است (براى نمونه رجوع کنید به محبى، خلاصهالاثر، ج ۳، ص ۴۳۲ـ ۴۳۵؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۶۲ـ۷۵؛بحرانى، لؤلؤه البحرین، ص ۷۶ـ ۸۰؛خوانسارى، ج ۷، ص ۹۶ـ ۱۰۴). در سلافه العصر، که بعد از امل‌الآمل کهن‌ترین منبع در شرح‌حال حرّعاملى است، بیشتر به جنبه‌هاى ادبى زندگى او توجه شده است (رجوع کنید به مدنى، ص ۳۵۹ـ ۳۶۰).

وى در ۸ رجب ۱۰۳۳ در روستاى مَشْغَرى/ مشغره از مناطق مشهور و کهن در جبل‌عامل*، به دنیا آمد (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۱؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۶۳؛درباره روستاى مذکور رجوع کنید به سمعانى، ج ۵، ص ۳۰۵؛یاقوت حموى، ذیل «مشغر»). به‌نوشته قمى (۱۳۸۴ش، ص ۲۴۲، به نقل از برادر شیخ‌حرّ عاملى، احمدبن الحسن در الدُّرالمَسْلوک) نسب خاندان حرّعاملى به حرّبن یزید ریاحى* می‌رسد. امین (ج ۲، ص ۴۹۴) گرچه دلیلى بر صحت این نسبت نیافته، به نقل از یکى از افراد خاندان حرّ، که معاصر امین بوده، نسب‌نامه‌اى را آورده، ولى در هیچ‌یک از آثار شیخ‌حرّ عاملى به چنین مطلبى اشاره نشده است (رجوع کنید به قمى، ۱۳۸۵ش، ج ۲، ص ۷۵۶؛امین، ج ۲، ص ۴۹۴؛مروّه، ص ۹۰). تعبیر محقق کرکى در اجازه به نیاى اعلاى شیخ‌حرّ عاملى، حسین‌بن شمس‌الدین محمد (رجوع کنید به سطور بعد) حاکى از آن است که این شمس‌الدین ملقب به حرّ بوده است (الحرّ لقباً).

حرّعاملى در خانواده‌اى اهل علم و ادب و فقاهت بالید (خوانسارى، ج ۷، ص ۱۰۴؛صدر، ج ۱، ص ۲۲۲). نخستین فرد شناخته شده خاندان او، حسین‌بن شمس‌الدین محمد حرّبن شمس‌الدین محمدبن مکى است که محقق کرکى در ۹۰۳ در دمشق به او اجازه روایت داد (براى متن اجازه رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۰۵، ص ۵۴ـ۵۷). مهاجر (۲۰۰۵، ص ۲۳۲) بر این اساس، از سکونت حسین‌بن شمس‌الدین و اجداد او در دمشق سخن گفته است. حرّ عاملى از این نیاى اعلاى خود نامى نبرده و تنها از فرزند او، محمدبن حسین مشغرى، یاد کرده است (۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۵۴). احتمالا محمدبن حسین نخستین فرد از خاندان شیخ حرّ بوده، که به دلیل تغییر اوضاع سیاسى دمشق و منضم شدن شام به قلمرو عثمانى، پس از نبرد مَرْج دابِق در ۹۲۲، در مَشغَره سکونت گزیده است (مهاجر، ۲۰۰۵، ص ۲۳۲ـ۲۳۴). به نوشته مهاجر (۲۰۰۵، ص ۲۳۳)، محمدبن حسین نزد فقیهان جبل عامل تحصیل نکرد و تنها استاد وى پدرش بود. فرزندان او، محمدبن محمد و عبدالسلام و على، در مشغره و جُبَع اقامت داشتند (همان، ص ۲۳۵).

جد پدرى شیخ حرّ، علی‌بن شمس‌الدین محمد حرّعاملى، عالم و ادیب فاضلى بود که شیخ‌حرّ او را در امل‌الآمل (قسم ۱، ص ۱۲۹) ستوده و گفته است که وى در نجف اشرف مسموم و شهید شد. جد مادرى شیخ‌حرّ، عبدالسلام‌بن شمس‌الدین محمد حرّعاملى (۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۰۷) در احکام فقهى بسیار متبحر بود. پدر شیخ‌حرّ، حسن‌بن على، عالم و فقیه و ادیب فاضلى بود که در ۱۰۶۲ در مسیر زیارت مشهد رضوى، در بسطام از دنیا رفت و فرزندش، زین‌العابدین، جنازه او را به مشهد برد و در پایین پاى امام رضا علیه‌السلام دفن کرد. شیخ‌حرّعاملى خبر درگذشت او را در سفر حج دوم خود شنید و در رثاى او قصیده‌اى طولانى سرود (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۶۵ـ۶۶؛امین، ج ۵، ص ۲۱۲). عموى او، محمدبن علی‌بن محمد، سفرنامه‌اى به نام الرحله و دیوان شعر بزرگى داشته و شیخ‌حرّ آثار برخى عالمان عاملى را از طریق او روایت کرده است (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص۱۷۰؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۱۳۶؛براى توضیح درباره خاندان حرّ عاملى رجوع کنید به مهاجر، ۱۴۱۰، ص ۲۹ـ۴۳؛همو، ۲۰۰۵، ص ۲۲۹ـ۲۴۱). محمدبن علی‌بن محمد در جبل‌عامل سکونت گزید و امروزه خاندان حرّ عاملى ساکن در لبنان از نسل اویند (رجوع کنید به مهاجر، ۲۰۰۵، ص ۲۳۷ـ۲۳۸).

اساتید

شیخ‌حرّ مقدمات علوم را در مشغره و نزد خویشان خود، که از عالمان مشهور جبل‌عامل بودند، آموخت. در این مرحله وى نزد پدر، عمو (محمدبن على حرّ)، جد مادری‌اش شیخ‌عبدالسلام، دایى پدرش علی‌بن محمود عاملى مشغرى که خود آثار فقهى چندى نگاشته بود، و کسان دیگر از عالمان شیعى ساکن در مشغره، به تحصیل علوم دینى پرداخت (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۳۴، ۱۴۱؛افندى اصفهانى، ج ۴، ص ۲۵۵). پس از آن به جبع رفت و در آنجا نزد زین‌الدین‌بن محمدبن حسن‌بن زین‌الدین، نواده شهیدثانى و شیخ‌حسین‌بن حسن ظهیرى و عالمان دیگر به فراگیرى فقه و دیگر علوم و متون متداول پرداخت. همچنین برخى کتابهاى نحو و فقه و سایر علوم را نزد ظهیرى خواند (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۵۸ـ۵۹، ۹۲، ۱۴۱ـ۱۴۲). ظهیرى نخستین شیخِ اجازه حرّعاملى بود که در ۱۰۵۱ به او اجازه روایت داد (همان، قسم ۱، ص۷۰؛
مجلسى، ج ۱۰۷، ص ۱۰۴، ۱۰۹). وى تا چهل سالگى، که در جبل عامل سکونت داشت، دو بار به سفر حج رفت (حرّعاملى، قسم ۱، ص ۱۴۲).

حرّ عاملى، علاوه بر ظهیرى، از کسان بسیارى اجازه روایت داشته است، از جمله از علی‌بن محمود عاملى، که طریق اتصال روایى حرّعاملى به‌برخى عالمان جبل‌عامل بوده‌است (رجوع کنید به همان، قسم ۱، ص ۱۳۴)؛و محمدباقر مجلسى، که به یکدیگر اجازه روایت داده‌اند (همو، ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲، ج:۳۰ خاتمه، ص :۱۷۳ هر آخِرُ مَنْ اَجازَلى و أَجزتُ له؛براى متن اجازه شیخ‌حرّ به مجلسى رجوع کنید به مجلسى، ج۱۰۷، ص۱۰۳ـ۱۰۶). حرّعاملى در وسائل‌الشیعه (ج۳۰، ص ۱۶۷ـ۱۹۰) فهرست کاملى از استادان و طرق خود در روایت آثار امامیه را ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به همو، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۱۶، ۱۳۹؛
مجلسى، ج ۱۰۷، ص ۱۰۴ـ ۱۰۵، ۱۰۹ـ۱۱۱). وى در میان فقها، محدّثان و ادیبان عصر خود کاملا شناخته شده بود و کسانى چون محمدبن على اردبیلى (ج ۲، ص۹۰)، سیدعلی‌خان مدنى (ص ۳۵۹)، ضیاءالدین یوسف‌بن یحیى حسنى صنعانى (ج ۳، ص ۹۲ـ۹۳) و شیخ‌عبداللّه‌بن صالح سماهیجى (ص ۱۰۳) وى را ستوده‌اند.

حرّعاملى در ۱۰۷۳ از جبل‌عامل به عراق رفت و سپس براى زیارت امام رضا علیه‌السلام راهى ایران شد و چون مشهد را براى اقامت مناسب دید، تا آخر عمر در آنجا ماند و به تدریس و تألیف پرداخت (رجوع کنید به همانجا). او در ۱۰۸۷ (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۰۳، ص ۳۶۲ـ۳۶۳، که رؤیایى از سفر سوم حج خود نقل کرده است) و ۱۰۸۸ به حج رفت و در حادثه‌اى که به متهم شدن شیعیان و قتل شمارى از حجاج ایرانى انجامید، احتمالاً او نیز با مشکلاتى روبه‌رو شد. محبى (خلاصهالاثر، ج ۳، ص ۴۳۲ـ ۴۳۳) به این که واقعه اشاره کرده، اما به اشتباه، مطالب راجع به نذر محمدبن على حرّ عاملى را به شیخ حرّ عاملى نسبت داده هر چند در اینکه چنین حادثه‌اى براى شیخ حرّ رخ داده باشد، تردید است. حسنى صنعانى (ج ۳، ص۹۰) ــ که منبع محبى در قل شرح حال حرّعاملى بوده ــ ماجراى نذر را در شرح حال محمدبن على حرّعاملى آورده است. حرّعاملى در مدت اقامتش در ایران، دوبار براى زیارت عتبات به عراق سفر کرد (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۲).

یک بار نیز به اصفهان رفت و در همان سفر علامه مجلسى را ملاقات کرد و از او اجازه روایت گرفت (رجوع کنید به همانجا). در همین سفر، منصب قاضی‌القضاتى و شیخ‌الاسلامى خراسان، از سوى شاه سلیمان صفوى به او رسید، گرچه از پذیرش آن خوددارى می‌کرد (سماهیجى، ص ۱۰۳؛قمى، ۱۳۸۵ش، ج ۲، ص ۷۵۶). او به اقامه نماز جماعت نیز می‌پرداخت، اما توان برگزارى نماز جمعه را که قائل به وجوب آن بود نداشت، چرا که امام جمعه منصوب را نامناسب و موظف از سوى جائر می‌دانست و، از سوى دیگر به دلیل کهولت سن برایش امکان‌پذیر نبود که خود نماز را در مکانى دیگر با فاصله یک فرسخ، به جاآورد (رجوع کنید به سماهیجى، همانجا). او در ۲۱ رمضان ۱۱۰۴ (قس همان، ص:۱۰۵ ۱۱۰۱) در مشهد درگذشت و در محدوده حرم رضوى (واقع در شمال‌شرقى صحن عتیق) به خاک سپرده شد (رجوع کنید به سماهیجى، همانجا؛قمى، ۱۳۸۵ش، همانجا، به نقل از الدُّرالمَسْلوک). در سالهاى اخیر مقبره‌اى براى او ساخته‌اند و یکى از بستهاى پیرامون حرم رضوى که در جهت قبر او قرار دارد، «بست شیخ حرّ» نامیده شده است. شیخ‌حرّ چهار پسر به نامهاى محمدرضا، حسن، احمد، محمود و دخترى داشت که به امّ سید صالح مشهور بود و همسر شاگرد حرّعاملى، سیدمحمدبن ابراهیم شرف‌الدین (نیاى مادرى سیدحسن صدر)، بود (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۵۷؛همو، اثبات‌الهداه، ج ۱، مقدمه شهاب‌الدین مرعشى نجفى، ص ه ؛مرعشى نجفى، ص ۸۳؛صدر، ج ۱، ص ۳۰۲ـ۳۰۳). از محمدرضا، همچون پدرش، به عنوان فقیه و محدّثى اخبارى یاد شده است. از جمله آثار او تدوین مجموعه‌اى از اشعار شیخ‌بهایى بوده است (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، همانجا؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص۹۰). وى در ۱۱۱۰ درگذشت و در کنار پدرش به خاک سپرده شد (صدر، ج ۱، ص ۳۴۶ـ۳۴۷).

برادر کوچک‌تر حرّ، احمدبن حسن، نیز از عالمان امامى بود و به تاریخ‌نگارى علاقه خاص داشت. وى کتابى در تفسیر قرآن، دو اثر تاریخى، حاشیه‌اى بر المختصر النافع و چند اثر دیگر تألیف کرده است (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۳۱ـ۳۲). کتاب الدُّرالمَسْلوک فى أخبار الأنبیاء و الأوصیاء و الخلفاء و الملوک او تاریخ عمومى است که در آن به ذکر حوادث تا سال ۱۸۰۶ پرداخته (براى نسخه‌هاى کتاب رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۳، ص ۹ـ۱۰؛فکرت، ص ۲۴۴) و در پایان، اطلاعاتى درباره خود، مانند سفر به عتبات در ۱۰۷۰، سفر حج در ۱۰۷۱ و مجاورت در مشهد در ۱۰۸۴ ذکر کرده است. وى در این بخش از کتاب خود اشاره کرده که در ۱۰۸۴ که وى در مشهد سکونت گزیده بود، زلزله‌اى رخ داد که به ویرانى گنبد حرم و دو مناره مسجدجامع انجامید و به فرمان شاه‌سلیمان صفوى، بار دیگر بناهاى ویران شده، بازسازى شد. وى بعد از درگذشت برادرش، شیخ حرّ، شیخ‌الاسلام مشهد شد. در ۱۱۱۵ شاه‌سلطان حسین او را به اصفهان فراخواند. در ۱۱۲۰ فرزندش صالح به دنیا آمد. پس از این تاریخ اطلاع دیگرى از او در دست نیست (رجوع کنید به آقابزرگ ‌طهرانى، ج ۸، ص ۷۰ـ۷۱، به نقل از الدرالمسلوک). دیگر برادر حرّعاملى، شیخ زین‌العابدین، نیز از عالمان امامى بوده و شعر نیز می‌سروده است. شرحى با عنوان المناسک المَرویه فى شرح الإثنَىْ عشریه الحَجّیه بر رساله حج شیخ‌بهایى و اثرى در تاریخ به زبان فارسى نوشته است.

رحلت

وى در هنگام بازگشت از سفر حج، در ۱۰۷۸ در صنعا درگذشت (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۹۸ـ۱۰۰). دیگر برادر حرّ، شیخ‌على، نیز عالمى فاضل بود که نزد پدرش و شیخ‌حرّ تحصیل کرد. وى در ۱۰۷۸ درگذشت (همان، قسم ۱، ص ۱۱۸؛افندى اصفهانى، ج ۳، ص۴۱۰).

شاگردان

مجلس درس حرّعاملى بسیار پررونق بود. او شاگردان بسیارى، خاصه در دوران اقامت در مشهد، پرورش داد (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۷۹؛بحرانى، لؤلؤهالبحرین، ص ۵۱).

از جمله شاگردان و کسانى که از حرّ اجازه روایت داشتند، این اشخاص بودند:

دو فرزندش، محمدرضا و حسن؛

سیدمحمدصالح‌بن محمدباقر رضوى (براى متن اجازه رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۲۷، ص ۲۰۴ـ۲۴۵)؛

محمدفاضل‌بن محمدمهدى مشهدى (براى متن اجازه رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۰۷، ص ۱۰۷ـ ۱۲۱)؛

نورالدین جزایرى* (رجوع کنید به جزایرى، ص ۶۷)؛

محمودبن عبدالسلام بحرانى؛

محمدصالح قزوینى؛

و محدّث پرکار، مهذب‌الدین احمدبن عبدالرضا بصرى (بصرى، ص ۳۵۳؛براى دیگر شاگردان او رجوع کنید به جزایرى، ص۹۰ـ۹۱، ۹۴؛
مروّه، ص ۹۸ـ۱۰۰؛موسوعه طبقات‌الفقهاء، ج ۱۲، ص ۲۶۸ـ۲۶۹؛حرّعاملى، ۱۴۲۷، مقدمه حسینى جلالى، ص ۱۷۱ـ۱۷۵).

حرّعاملى در تبویب کتابهاى خود شیوه‌اى خاص داشته و بیشتر آثارش را در دوازده باب سامان داده است (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۴؛ولائى، ج ۵، ص ۳۵۸ـ۳۵۹). وى در بسط آراى اخباریان سهم مهمى داشته و آثار متعددى در دفاع از این جریان فقهى تألیف کرده است (براى فهرست آثار وى رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۲ـ۱۴۵؛
مدرسى طباطبائى، ص ۲۵۷ـ۲۶۰؛حرّ، ص ۳۲۱ـ۳۲۹). مهم‌ترین و مشهورترین اثر حرّ، یعنى تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، که از مهم‌ترین کتابهاى حدیثى متأخر شیعه و پرمراجعه‌ترین منبع حدیثى فقهى نزد عالمان امامیه است، متأثر از چنین رویکردى گاشته شده است (رجوع کنید به مهاجر،۱۴۱۰، ص ۱۸۴ـ۱۸۵؛نیز رجوع کنید به وسائل‌الشیعه*). وى بعدها، با حذف اسانید و مکررات وسائل‌الشیعه، کتاب هدایه الأمه الى أحکام الأئمه را تألیف کرد (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۲؛
براى اطلاع بیشتر درباره این کتاب رجوع کنید به مدنى بجستانى، ج ۲، ص ۹۹۲ـ۹۹۵).

آثار

از جمله آثار شیخ‌حرّ در تبیین آراى اخباریان،

تحریر وسائل‌الشیعه و تحبیر مسائل‌الشریعه (تألیف در ۱۰۹۸) است که شرحى ناتمام بر وسائل‌الشیعه و از آثار متأخر دوران حیات اوست؛جواب رساله فى الاجتهاد، که در ضمن کتاب الفوائد الطوسیه (ص ۴۱۷ـ ۴۵۸) چاپ شده است و نیز بخشهاى پایانى وسائل‌الشیعه از همین مقوله است. وى در تحریر، از استدلالهاى استرآبادى در فوائدالمدنیه نیز بهره برده است (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۲۲، ص ۱۰۸، ۱۱۰، ۱۱۳). بحرانى (الحدائق‌الناضره، ج ۲۳، ص ۱۰۹) اشاره کرده که بحث از عدم جواز همسرى هم‌زمان با دو سیده از نسل حضرت فاطمه سلام‌اللّه علیها، از زمان شیخ‌حرّ که روایتهاى دالّ بر این موضوع را در یک باب گرد آورده، رواج یافته است (نیز رجوع کنید به همان، ج ۲۳، ص ۵۴۲ـ۵۴۸)؛موضوعى که بعدها یکى از شاخصهاى اخباریگرى و از مسائل مورد منازعه میان اخباریان و اصولیان شد (رجوع کنید به ولائى، ج ۵، ص ۵۰۲ـ۵۰۳؛مدرسى طباطبائى، ص ۲۹۹، ۳۱۴؛گلیو، ص ۳۸ـ ۶۸).

کتاب الجواهر السَنیه فى الاحادیث القدسیه ــ که به تصریح خود وى نخستین کتاب شیعى در گردآورى احادیث قدسى و اولین کتاب خود او بوده است ــ دیگر اثر حدیثى اوست که نسخه‌هاى خطى متعدد آن حکایت از تداول آن دارد (رجوع کنید به ولائى، ج ۵، ص ۱۱۸ـ ۱۲۰؛فکرت، ص ۱۷۶؛در این باره رجوع کنید به حدیث قدسى*).

حرّ عاملى به مسائل زمانه خود توجه فراوانى داشته و بسیارى از نگاشته‌هاى او پاسخ به مشکلات فکرى و مباحث فقهى متداول عصر وى بوده است. جدّى شدن برخورد با صوفیان در روزگار شاه سلیمان اول صفوى و لزوم نوشتن رساله‌هایى در نقد آنان، سبب نگارش رساله‌هاى متعدد شد (مهاجر، ۱۴۱۰، ص ۲۰۷ـ۲۱۳؛طارمی‌راد، ص ۲۱۸ـ۲۴۲؛جعفریان، ج ۲، ص ۵۵۷ـ۵۸۴؛
قرقلو، ص ۱۰۳ـ۱۵۳)، از جمله حرّعاملى الرساله الاثنا عشریه فى الرد على الصوفیه را تألیف کرد (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۴؛مهاجر، ۱۴۱۰، ص ۲۱۱؛ابی‌صعب، ص ۱۳۴ـ۱۳۷؛درباره این کتاب رجوع کنید به تصوف*، بخش :۱۴ نقد تصوف). مطرح شدن بحث غنا توسط محمدباقر سبزوارى* (متوفى ۱۰۹۰)، به نگارش رساله‌هاى متعددى در رد یا تأیید نظر سبزوارى انجامید (جعفریان، ج ۲، ص ۶۹۸ـ۷۱۲، ۷۱۵ـ۷۲۲) و حرّعاملى نیز در این‌باره رساله فی‌الغناء را نگاشت (رجوع کنید به سماهیجى، ص ۱۰۴) و در آثار دیگر خود نیز به بحث درباره این مسئله پرداخت، از جمله در فایده بیست‌وهفتم کتاب الفوائدالطوسیه (ص ۸۳ـ۹۴) و باب دهم الرساله الاثنا عشریه (رجوع کنید به جعفریان، ج ۲، ص ۷۱۲ـ۷۱۵). وى در رساله فی‌الغناء، بدون اشاره به نام محقق سبزوارى و فیض کاشانى، به رد آراى آن دو پرداخته است. این رساله براساس تنها نسخه خطى شناخته شده آن در کتاب غناء، موسیقى (ج ۱، ص ۱۰۱ـ۱۸۴) منتشر شده است.

پس از آنکه تاجران پرتغالى توتون را به ایران وارد کردند، بحث از استعمال آن، به عنوان مسئله فقهى مستحدَثه، مطرح شد و فقها در این‌باره رساله‌هایى نوشتند (رجوع کنید به جزایرى، ص ۸۵؛جعفریان، ج ۳، ص ۱۱۴۱ـ۱۱۴۶). حرّعاملى نیز براساس مبناى اخباریان در شبهات تحریمى، رساله فى حرمه شرب‌التتن را در جایز نبودن استعمال توتون نگاشت (ابی‌صعب، ص ۱۳۳ـ ۱۳۴). رساله او در حقیقت تلخیص نگاشته‌اى از شیخ‌علی‌نقى کمره‌اى است (متوفى ۱۰۶۰) که شیخ حرّ مطالبى بر آن افزوده است (رجوع کنید به افندی‌اصفهانى، ج ۴، ص ۲۷۳ـ۲۷۶). مهدى لاجوردى حسینى و محمد درودى (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۰۳، ص ۲۲۴ـ۲۳۰) و جعفریان (ج ۳، ص ۱۱۴۸ـ۱۱۵۳) متن این رساله را منتشر کرده‌اند.

حرّعاملى رساله‌اى نیز درباره نام امام عصر تألیف کرده است با عنوان کشف التعمیه فى حکم التسمیه، در نقد کتاب شرعیه التسمیه از میرداماد، که کسان دیگرى نیز بر آن ایراد گرفته‌اند (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۴؛ابی‌صعب، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳). در مسئله نماز جمعه، حرّعاملى از قائلان به وجوب تعیینى بوده (سماهیجى، ص ۱۰۴؛بحرانى، الحدائق الناضره، ج ۹، ص ۳۹۶) و در رساله الجمعه، ضمن دفاع از وجوب تعیینى، احتمالاً به ایرادات تند میرحسین کرکى (متوفى ۱۰۰۱) بر فتواى شهید ثانى مبنى بر وجوب تعیینى نماز جمعه، سخن گفته است (رجوع کنید به حرّعاملى، همانجا). متن این رساله در ضمن الفوائد الطوسیه ــ که شیخ‌حرّ در آن بیشتر به حل مشکلات حدیثى و دشواریهاى فهم برخى احادیث پرداخته ــ آمده اما در چاپ الفوائدالطوسیه، این رساله از قلم افتاده است (مدرسى طباطبائى، ص۲۶۰؛براى نسخه‌هاى الفوائدالطوسیه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۱۶، ص ۳۴۷؛فکرت، ص ۴۳۶). همچنین حرّعاملى در کتاب الفوائد الطوسیه به مسائل دیگرى نیز پرداخته است، از جمله به مسئله تعیین قبله (رجوع کنید به ص ۵۲۲ـ۵۲۴)، که از زمان محقق کرکى (متوفى ۹۴۰) اختلافاتى پدید آورده بود (رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ص ۱۷۸، ۲۰۱، ۲۰۹، ۲۲۵).

کتاب دیگر او،

الفصول المهمه فى اصول الأئمه است. شیخ حرّ بعد از نگارش کتاب وسائل‌الشیعه که در آن احادیث فقهى را گردآورى کرده بود، در این کتاب به گردآورى احادیث در مسائل اعتقادى، اصول فقه و مسائل دیگر پرداخته است. وى در این اثر در پنج بخش، نخست بخش اصول اعتقادى در یکصد و بیست باب احادیث وارده در باب عقل، خدا، نبوت، امامت و مسائل دیگر اعتقادى را گردآورى کرده است. در بخش دوم که به بحث اصول فقه اختصاص یافته، در هشتاد و شش باب، روایات ناظر به مباحث اصول فقه چون حجیت خبر و شیوه نقل و اخذ آن، جمع بین روایات و دیگر مباحث اصول تنظیم کرده است. در سه بخش دیگر کتاب، وى فصلى را به ذکر کلیات ابواب فقه، احادیث طبى و آخرین فصل کتاب را با عنوان نوادر به روایات مربوط به مسائل مختلف دیگر اختصاص داده است. این کتاب چندین‌بار به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مدنى بجستانى، ج ۲، ص ۱۰۰۶ـ ۱۰۰۹).

وى اثرى مفصّل با عنوان إثبات الهُداه بالنصوص و المعجزات تألیف کرده که در شرح حال و اثبات امامت و بیان معجزات معصومان علیهم‌السلام، و مشتمل بر بیست هزار حدیث با هفتاد هزار سند است. او در کتاب به منابع فراوانى که از آنها بهره گرفته، اشاره کرده و در مقدمه کتاب، از نبود اثرى جامع در بیان نصوص دالّ بر امامت امامان دوازده‌گانه و بیان معجزات آنها که خواننده را از مراجعه به کتابهاى مختلف و صرف وقت فراوان براى یافتن روایات چنین موضوعاتى بی‌نیاز کند، سخن گفته است؛
وى از همین‌رو، تصمیم به گردآورى تمام این اخبار در کتاب حاضر گرفته است. شیخ‌حرّ در ادامه خاطرنشان کرده که احادیث متواتر ناظر به موضوع مورد بحث را از کتابهاى اهل سنّت نیز نقل کرده است (رجوع کنید به اثبات الهداه، ج ۱، ص ۲ـ۱۱). پیش از آغاز بحث، شیخ‌حرّ، بحث نسبتآ مفصّلى درباره دلایل وجوب نبوت و امامت ارائه کرده (رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۷ـ۵۳) و سپس فهرست کتابهایى را که در تألیف این اثر از آنها بهره جسته آورده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۵۳ـ۷۴)، سپس در بخشهاى دیگر کتاب، مطالب مربوط به هر بخش را با ذکر منبع خود از منابع تألیف کتاب، نقل کرده است (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۳؛براى اطلاع بیشتر درباره کتاب رجوع کنید به مدنى بجستانى، ج ۲، ص ۹۹۶ـ ۹۹۸).

حرّعاملى، در الایقاظ من الهَجْعَه بالبرهان على الرِجعه، با آوردن بیش از ۶۴ آیه و ۶۰۰ حدیث براى اثبات رجعت، به این موضوع پرداخته است (رجوع کنید به مدنی‌بجستانى، ج ۲، ص ۱۰۱۵ـ ۱۰۱۸). شیخ حرّ این کتاب را در دوازده فصل تنظیم کرده و به تفصیل تمام روایات ناظر به بحث رجعت را از متون مختلف حدیثى امامیه گردآورى کرده است. این کتاب با تصحیح سیدهاشم رسولی‌ محلاتى و ترجمه احمد جنتى (تهران ۱۳۶۲ش) به چاپ رسیده است.

امل الآمل* فى علماء جبل عامل، کتابى است در شرح حال عالمان شیعه جبل‌عامل و دیگر سرزمینها. تعلیقات و تکمله‌هاى متعددى بر این کتاب نوشته شده است (رجوع کنید به جزایرى، ص ۱۱۷ـ ۱۱۸؛مروّه، ص ۱۲۸ـ۱۳۲).

وى در الصحیفه السجادیه الثانیه، دعاهاى دیگرى را که از امام سجاد در منابع امامیه نقل شده اما در صحیفه سجادیه ذکر نشده، گردآورى کرده است. این کتاب بارها به چاپ رسیده و نسخه‌هاى خطى متعددى از آن موجود است (رجوع کنید به جزایرى، ص ۱۴۶ـ۱۴۷؛حسینى اشکورى، ج ۳، ص ۴۶۸؛حکیم، ص ۱۷۴ـ ۱۷۷).

حرّعاملى شعر نیز می‌سروده که بیشتر آنها در دیوانش (مشتمل بر بیش از بیست هزار بیت و بیشتر در مدح پیامبر اکرم و امامان علیهم‌السلام) مضبوط است. نسخه‌اى از دیوان او به خط مؤلف در کتابخانه ملى ملک و نسخه‌اى در کتابخانه آیت‌اللّه حکیم در نجف باقى است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۹، قسم ۱، ص ۲۳۴) که احتمالا اثرى جز تاریخ الأئمه المعصومین علیهم‌السلام (یا ارجوزه فى تواریخ المعصومین علیهم‌السلام و النظام فى تواریخ المعصومین علیهم‌السلام) است که در چندین نسخه باقى مانده است (رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۴۶۵ـ ۴۶۶، ج ۹، قسم ۱، ص ۲۳۴؛فکرت، ص ۹۷).

باتوجه به اینکه حرّعاملى (۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۹۷) در شرح‌حال استادش، شیخ‌زین‌الدین‌بن محمدبن حسن، درباره از میان رفتن اشعار خود سخن گفته، احتمالاً دیوان وى تنها مشتمل بر اشعار او در هنگام اقامتش در ایران است و مجموعه اشعارى که در جبل‌عامل سروده، اثر دیگرى است. أسعد طیب بخشى از دیوان وى (با نام تخمیس لامیه العجم) را منتشر کرده است (رجوع کنید به تراثنا، ش ۲۸، رجب ـ رمضان ۱۴۱۲، ص ۱۷۱ـ۱۹۲). حرّعاملى چندین منظومه تعلیمى مانند منظومه در ارث، زکات، هندسه (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۱۷۹ـ۱۸۰؛درباره منظومه هندسه رجوع کنید به خفاف، ص ۱۹۳ـ۲۰۲) و تاریخ پیامبر و ائمه علیهم‌السلام (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۱۷۸ـ۱۷۹) و غدیریه (رجوع کنید به تراثنا، ش ۲۱، شوال ۱۴۱۰، ص ۳۶۹ـ ۳۸۸) و اشعار فراوانى در رثاى برخى معاصران خود سروده است (براى نمونه‌اى از اشعار وى رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۳۴ـ۳۵، ۹۷، ۱۰۸ـ۱۰۹، ۱۲۵ـ۱۲۶، ۱۳۳، ۱۴۶ـ۱۵۴، ۱۶۳؛محبى، نفحهالریحانه، ج ۲، ص ۳۳۷ـ۳۴۵؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۱۲۹؛مروّه، ص ۱۱۱ـ۱۲۳). وى با برخى معاصران و همدرسان خود مکاتبات منظوم و منثور داشته و برخى از مکاتباتش با سید جمال‌الدین عاملى را در امل‌الآمل (قسم ۱، ص ۴۷ـ۴۹) نقل کرده است.

هیئت علماى جبل‌عامل در ۲۰ صفر ۱۴۱۹/ ۲۶ خرداد ۱۳۷۷ مراسمى، با حضور عده‌اى از محققان، در بزرگداشت شیخ‌حرّ برگزار کرد که مجموعه مقالات آن با عنوان الحر العاملى در ۱۴۲۰/ ۱۳۷۸ش در بیروت منتشر شد.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن‌الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) عبداللّه‌بن عیسى افندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمدحسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۴) امین؛
(۵) یوسف‌بن احمد بحرانى، الحدائق‌الناضره فى احکام العترهالطاهره، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش؛
(۶) همو، لؤلؤهالبحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بی‌تا.)؛
(۷) احمدبن عبدالرضا بصرى، فائق‌المقال فی‌الحدیث و الرجال، چاپ محمود نظرى، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۸) عبداللّه‌بن نورالدین جزایرى، الاجازهالکبیره، چاپ محمد سمامی‌حائرى، قم ۱۴۰۹؛
(۹) رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، قم ۱۳۷۹ش؛عبدالمجید حرّ، معالم الادب العاملى: من بدایه القرن‌الرابع الهجرى/ العاشر المیلادى حتى نهایه القرن الثانى عشرالهجرى / الثامن عشر المیلادى، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛محمدبن حسن حرّعاملى، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، چاپ هاشم رسولى محلاتى، ج ۱، با شرح و ترجمه فارسى محمد نصرالهى، تهران (بی‌تا.)؛همو، اجازهالحرّ العاملى، چاپ قیس عطّار، علوم‌الحدیث، ش ۱۹ (محرّم ـ جمادی‌الآخره ۱۴۲۷)؛همو، امل‌الآمل، چاپ احمدحسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛همو، تحریر وسائل الشیعه و تحبیر مسائل‌الشّریعه، (قم) ۱۴۲۲؛همو، تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل‌الشریعه، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲؛همو، رساله فی‌الغناء، چاپ رضا مختارى، در غنا، موسیقى، به ‌کوشش رضا مختارى و محسن صادقى، ج ۱، قم ۱۳۷۶ش؛همو، الفوائد الطوسیه، چاپ مهدى لاجوردى حسینى و محمد درودى، قم ۱۴۰۳؛یوسف‌بن یحیى حسنى صنعانى، نَسمَه السَّحَر بذکر مَن تشیع و شَعر، چاپ کامل سلمان جبّورى، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛احمد حسینی‌اشکورى، التراث العربى فى خزانه مخطوطات مکتبه آیهاللّه العظمى المرعشى النجفى، قم ۱۴۱۴؛محمدحسین حکیم، نسخه‌هاى خطى شروح و ترجمه‌هاى صحیفه سجادیه، قم ۱۳۸۲ش؛حامد خفاف، «الشیخ محمدبن‌الحسن الحرّالعاملى: نظره على تراثهالهندسى»، در سلسله مؤتمرات هیئه علماء جبل عامل، مؤتمرالاول: الحرّالعاملى (۲۰ صفر ۱۴۱۹ه )، بیروت: دارالثقلین، ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛خوانسارى؛عبداللّه‌بن صالح سماهیجى، الاجازهالکبیره الی‌الشیخ ناصرالجارودى القطیفى، چاپ مهدى عوازم قطیفى، (قم) ۱۴۱۹؛سمعانى؛حسن صدر، تکمله امل‌الآمل، چاپ حسین على محفوظ، عبدالکریم دباغ، و عدنان دباغ، بیروت ۱۴۲۹/۲۰۰۸؛حسن طارمی‌راد، علامه مجلسى، تهران ۱۳۷۵ش؛محمد آصف‌فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛کیومرث قرقلو، «برداشت‌هاى صوفیان از قدرت فقها در ایران اواخر سده ۱۱/:۱۷ تصویر ملامحمدطاهر قمى در دو رساله جدلى صوفیانه»، فصلنامه مطالعات تاریخى ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد، ش ۵ـ۶ (پاییز ـ زمستان ۱۳۸۳)؛عباس قمى، حماسه کربلا، ترجمه ابوالحسن شعرانى، چاپ حسن اردشیرى لاجیمى، قم ۱۳۸۴ش؛همو، الفوائد الرضویه فى احوال علماء المذهب الجعفریه، چاپ ناصر باقرى بیدهندى، ج ۲، قم ۱۳۸۵ش؛مجلسى؛محمدامین‌بن فضل‌اللّه محبى، خلاصه الاثر فى اعیان القرن الحادی‌عشر، بیروت: دارصادر، (بی‌تا.)؛همو، نفحهالریحانه و رشحه طلاءالحانه، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، (قاهره) ۱۳۸۷ـ۱۳۹۱/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۱؛حسین مدرسى طباطبائى، مقدمه‌اى بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمد آصف‌ فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش؛علی‌خان‌بن احمد مدنى، سلافهالعصر فى محاسن الشعراء بکل مصر، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛محمود مدنى بجستانى، فرهنگ کتب حدیثى شیعه، تهران ۱۳۸۵ش؛شهاب‌الدین مرعشى نجفى، الاجازهالکبیره، او، الطریق و المَحَجَّه لثمرهالمُهْجَه، اعداد و تنظیم محمد سمامی‌حائرى، قم ۱۴۱۴؛على مروّه، التشیع بین جبل عامل و ایران، لندن ۱۹۸۷؛موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم : مؤسسه الامام‌الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛جعفر مهاجر، جبل عامل بین‌الشّهیدین: الحرکه الفکریه فى جبل عامل فى قرنین من اواسط‌القرن الثامن للهجره/ الرابع عشر للمیلاد حتى اواسط القرن‌العاشر/ السادس عشر، دمشق ۲۰۰۵؛همو، الهجرهالعاملیه الى ایران فی‌العصر الصفوى: اسبابهاالتاریخیه و نتائجها الثقافیه و السیاسیه، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛مهدى ولائى، فهرست کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، تحقیق و بازنگارى از محمدرضا رضاپور، مشهد ۱۳۷۹ش؛یاقوت حموى؛

Rula Jurdi Abissab, Converting Persia: religion and power in the Safavid empire, London 2004;
Robert Gleave, “Marrying Fatimid women: legal theory and substantive law in Shiite Jurisprudence”, Islamic law and society, vol.6, no.1 (1999).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه محمد حسینی‌مختارى«سید بهاءالدین»(متوفی ۱۱۳۰ تا ۱۱۴۰ه ق)

 محمدبن محمدباقر، ملقب به سید بهاءالدین، فقیه، محدّث، متکلم و ادیب شیعى قرن‌دوازدهم. وى در حدود ۱۰۸۰ در نائین اصفهان به دنیا آمد. در اصفهان نزد استادانى چون محمدباقر مجلسى و فاضل هندى به کسب علم پرداخت و از آنان و محمدبن حسن حرّعاملى* اجازه روایت حدیث گرفت (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۱۰۸ـ۱۰۹؛ حرّعاملى، قسم ۱، مقدمه حسینى، ص ۱۷؛ حسینی‌اشکورى، ۱۴۱۰الف، ص ۱۳۵).

بهاءالدین پس از اتمام تحصیلات، در اصفهان اقامت گزید و از فقهاى نام‌بردار آنجا شد (آقابزرگ طهرانى، همانجا). در منابع از شاگردان و نزدیکان وى کمتر سخن به میان آمده، جز از پسر عمویش، ناصرالدین احمد مختاری‌سبزوارى، که از شاگردان فاضل هندى بوده است (رجوع کنید به فاضل هندى، ج ۱، مقدمه جعفریان، ص ۱۸ـ۲۲).

آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۴، ص ۱۵۳) از وجود زندگینامه خودْنوشت سیدبهاءالدین گزارش داده است. با این همه، مطالب راجع به زندگى او در منابع کم است. از گزارشى درباره یکى از آثار کلامى وى می‌توان دریافت که مدتى در کابل به سر برده و سپس به مشهد رفته است، ولى از جزئیات این سفرها اطلاعى نیست (رجوع کنید به همان، ج ۲۶، ص۱۶۷).

رحلت

سالِ وفات حسینی‌مختارى را، با توجه به تاریخ تألیف برخى آثارش، میان سالهاى ۱۱۳۰ تا ۱۱۴۰ دانسته‌اند (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۷، ص ۱۲۱؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۱۰۸؛حسینی‌اشکورى،۱۴۱۰ب، ص ۷۱؛قس آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۱، ص ۱۲۴، که سال فوت او را حدود ۱۰۵۰ ذکر کرده که نادرست است). وى را در دارالسلطنه اصفهان به خاک سپردند (قمى، ج ۲، ص ۶۰۱)؛اما خوانسارى (ج ۷، ص ۱۲۱ـ۱۲۲) قبر او را در آنجا نیافته و احتمال داده که مدفن او از جمله قبورى بوده که در حمله افغانها به اصفهان از بین رفته است. برخى گفته‌اند که او در یکى از روستاهاى فِرِیدَن، از توابع اصفهان، دفن شده است (براى نمونه رجوع کنید به حسینى اشکورى، ۱۴۱۰ب، همانجا).

حسینی‌مختارى بیش از شصت اثر در فقه، کلام، حدیث و ادبیات فارسى و عربى دارد (رجوع کنید به همان، ص ۷۰ـ۷۱) که بسیارى از آنها شرح آثار پیشینیان یا حاشیه‌اى بر آنهاست.

آثار فقهى مهم وى عبارت‌اند از:

۱) سه اثر درباره ارث به زبان فارسى، با نامهاى لَطائف‌المیراث‌لِطائفِ الوُرّاث، قِسامُ المواریث و اَقسامُ التَّواریث، و تَقویمُ المیراثِ فى تَقسیمِ التُّراث، که به سه صورت مفصّل، متوسط و مختصر تألیف شده‌اند (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۱، ص۴۴۸، ج ۱۷، ص ۷۸، ج ۱۸، ص۳۲۳، ج ۲۶، ص ۲۲۴).

۲) شرح بِدایهُالهِدایه، که شرح بخش عباداتِ هدایهالامّه تألیف حرّ عاملى است (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۵۹ـ۶۰، ج ۱۳، ص ۱۲۴).

۳) مَقالیدُالقُصود و مَوالیدُالعُقود (صِیغ العقود)، در توضیح صیغه‌هاى مختلف عقود. نسخه‌اى خطى از آن در کتابخانه آیت‌اللّه گلپایگانى وجود دارد (رجوع کنید به همان، ج ۱۵، ص ۱۱۰، ج ۲۲، ص ۴؛استادى، ج ۲، ص ۲۱۷).

۴) اِنارهُ الطُروس فى شرح عبارهالدُّروس، در شرح بخشى از مبحث نذر الدُّروسُ الشَّرعیه فى فقه الامامیه، اثر شهید اول (متوفى ۷۸۶؛
آقا بزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۳۵۴، ج ۱۱، ص ۱۱۷). حسینى مختارى رساله‌هاى فقهى متعددى نیز نگاشته است، از جمله درباره «قاعده ید» و احکام مردگان (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۷۹ـ۲۸۰، ج ۱۱، ص ۳۶، ۱۴۷، ۱۵۰، ج ۱۵، ص ۳۴۱، ج ۱۷، ص ۱۳، ۲۱۲).

وى بر برخى منابع اصولى نیز حاشیه نوشته است، از جمله بر مَعالم ُالدّین و مَلاذالُمجتهدین، اثر حسن‌بن زین‌الدین (صاحب معالم) و اشاراتُ الاصولِ محمدابراهیم کلباسی‌اصفهانى (همان، ج ۶، ص ۲۱، ۲۰۹).

مهم‌ترین آثار کلامى و فلسفى حسینى عبارت‌اند از:

۱) دو بار تلخیص الشّافى فى الامامه، اثر شریف مرتضى (متوفى ۴۳۶). تلخیص نخست، که در آن پاره‌اى از مناظره‌هاى قاضى عبدالجبار معتزلى و شریفِ مرتضى آمده است، اِرتِشافُ الصّافى مِن سُلاف ِالشّافى نام دارد و تلخیص دوم، که کم‌حجم‌تر است، صَفوهُالصّافى مِن رَغوهِ الشّافى نامیده شده است (همان، ج ۴، ص ۴۲۳، ج ۱۵، ص ۴۹).

۲) التُحفهُالزِّینیه، که اُرجوزه یا مجموعه شعرى است در قالب مثنوى درباره مسائل کلامى (همان، ج ۲۶، ص ۱۶۷).

۳) حَثیثُ الفُلْجَه فى شَرْحِ حَدیثِ الفُرْجه، در شرح حدیث پنجم از باب «حدوث‌العالم» کتاب‌التوحید کافى (درباره این حدیث رجوع کنید به د. ج. اسلام، ج ۸، ص ۴۱۹ـ۴۲۱).

۴) اَمانُ الایمانِ مِن اَخطارِ الاَذهان.

۵) حَدائقُ العارفِ فى طَرائقِ المعارف (همان، ج ۲، ص ۳۴۴، ج ۶، ص ۲۴۸، ۲۸۸؛حسینی‌اشکورى، ۱۴۱۰الف، ص ۱۳۶).

وى دو اثر کلامى ـ حدیثى نیز داشته است:

حاشیه بر شرح سیدعلى خان مدنى بر الصحیفه السّجادیه،

و شرح ناتمام زیارت جامعه کبیره (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۲۴، ج ۱۳، ص ۳۰۶؛حسینى اشکورى، ۱۳۵۷ش، ج ۱، ص ۱۳۸ـ۱۳۹).

حسینی‌مختارى در علم منطق،

لسان‌المیزان و شرح آن

و نیز شرح تهذیب‌المنطق تفتازانى را نگاشت

و بر شرح شمسیه و شرح مطالع، هر دو از قطب‌الدین رازى، حاشیه نوشت.

در ریاضیات نیز شرحى بر خلاصهالحساب شیخ بهائى نوشت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۳۷، ۱۳۴، ج ۱۳، ص ۱۶۳، ۲۳۲، ج ۱۸، ص ۳۱۱). همچنین بخش طبیعیات کتاب الشفاء ابوعلی‌سینا را با نام مِصْفاه السَّفاء لاِستصفاءِ الشِّفاء شرح کرد (همان، ج ۲۱، ص ۱۲۴).

آثار حسینی‌مختارى در ادبیات مشتمل است بر:

سه شرح (مختصر، متوسط و بزرگ) بر الفوائدالصَّمدیه شیخ بهائى؛
گفتارهاى حکیمانه موزونى به سبک مقامات حریرى و شذورالذهب زمخشرى با نام زَواهرُالجَواهر فى نَوادرالزَّواجِر، که چاپ شده است (رجوع کنید به بغدادى، ج ۱، ستون ۶۱۵؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۶۱ـ۶۲، ج ۱۳، ص ۳۶۲، ج ۱۶، ص ۱۳۴، ۳۲۸؛
مشار، ص ۲۷۹، ۵۰۶)؛حاشیه بر المُطوَّل تفتازانى؛و کتابى در علم نحو به نام نحو میر (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۲۰۳، ج ۲۴، ص ۸۸).

حسینی‌مختارى حاشیه‌اى بر کتاب الاشباه و النظایر جلال‌الدین سیوطى داشته که در آن از برخى منابع نقل کرده است که سیوطى در اواخر عمر به مذهب شیعه گرویده بود (همان، ج ۶، ص ۲۱؛نیز رجوع کنید به قمى، ج ۲، ص ۶۰۱). وى همچنین شرح و تکمله‌اى بر کتاب توضیح‌المقاصد بهاءالدین عاملى* (شیخ بهائى) نگاشت و آن را تَفریجُ القاصد لِتوضیحِ المقاصد نامید که تاریخ بهائیین (یعنى شیخ بهائى و بهاءالدین حسینی‌مختارى) نیز نام گرفته است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۲۹ـ۲۳۰، ج ۲۶، ص ۲۱۴، درباره دیگر آثار حسینى مختارى رجوع کنید به همان، ج۶، ص۹، ج ۱۵، ص ۲۵۸، ج ۱۶، ص۱۴۲، ج ۲۰، ص ۱۱۶ـ۱۱۷، ج ۲۱، ص ۱۴۹، ج ۲۴، ص۱۹۴؛همو، ۱۳۷۲ش، ص ۱۰۸ـ۱۰۹).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، چاپ علی‌نقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) رضا استادى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى گلپایگانى، ج ۲، قم: دارالقرآن الکریم، (بی‌تا.)؛
(۴) اسماعیل بغدادى، ایضاح المکنون، ج ۱، در حاجی‌خلیفه، ج ۳؛
(۵) محمدبن حسن حرّعاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۶) احمد حسینى اشکورى، اجازات الحدیث التى کتبها شیخ‌المحدثین و محیى معالم‌الدین المولى محمدباقر المجلسى الاصبهانى : ۱۰۳۷ـ ۱۱۱۰ه ، قم ۱۴۱۰الف؛
(۷) همو، تلامذه العلامه المجلسى و المجازون منه، چاپ محمود مرعشى، قم ۱۴۱۰ب؛
(۸) همو، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى گلپایگانى، ج ۱، قم ۱۳۵۷ش؛
(۹) خوانسارى؛
(۱۰) محمدبن حسن فاضل هندى، کشف اللثام، قم ۱۴۱۶ـ۱۴۲۴؛
(۱۱) عباس قمى، فوائد الرضویه: زندگانى علماى مذهب شیعه، تهران [?۱۳۲۷ش[؛
(۱۲) خانبابا مشار، فهرست کتابهاى چاپى عربى، تهران ۱۳۴۴ش.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۳

زندگینامه آیت الله سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌(۱۱۱۱-۱۰۵۰ ه ق)

فقیه‌، محدّث‌ و ادیب‌ امامی‌ قرن‌ یازدهم‌ و دوازدهم‌. وی‌ سرسلسله خاندان‌ مشهور علمی‌ و دینی‌ سادات‌ جزایری‌ بود که‌ سه‌ قرن‌ در منطقه خوزستان‌، به‌ویژه‌ شوشتر، خدمات‌ ارزنده‌ای‌ کردند ( رجوع کنید به اعتمادالسلطنه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۷۰۳ـ ۷۰۵؛ محمد جزایری‌، ۱۳۹۷، ج‌ ۱، ص‌ ۲۲). نسب‌ آنها به‌ عبداللّه‌ بن‌ موسی‌ بن‌ جعفر، فرزند امام‌ کاظم‌ علیه‌السلام‌، می‌رسد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵؛ اعرجی‌، ص‌ ۴۹۸ـ ۴۹۹).

بزرگ‌ترین‌ فرزندِ پسرِ سید نعمت‌اللّه‌، سید نورالدین‌ بود که‌ نسب‌ عموم‌ سادات‌ جزایری‌ به‌ وی‌ می‌رسد، از این‌رو آنان‌ به‌ سادات‌ نوریه‌ نیز مشهورند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۵۵). برخی‌ از فرزندان‌ و اعقاب‌ وی‌ در شوشتر ماندند و برخی‌ در هند، نجف‌ و اماکن‌ دیگر ساکن‌ شدند. عبداللطیف‌ شوشتری‌ در تحفه ‌العالم‌ (ص‌ ۹۶ـ۱۶۲) و سیدمحمد جزایری‌ در کتاب‌ شجره مبارکه‌ شرح‌ حال‌ مفصّلی‌ از این‌ خاندان‌ آورده‌اند.

سید نعمت‌اللّه‌، به‌ نوشته خودش‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲)، در ۱۰۵۰ در روستای‌ صَباغیه‌ از جزایر بصره‌، محلی‌ میان‌ دجله‌ و فرات‌، به‌دنیا آمد (همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۵). در پنج‌ سالگی‌ به‌ مکتب‌ رفت‌ و قرآن‌ را ختم‌ کرد و قصاید و اشعار بسیاری‌ فراگرفت‌ (همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳). سپس‌ به‌ آموختن‌ صرف‌ و نحو همت‌ گماشت‌ و برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ حُوَیزه‌ رفت‌ (همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴). وی‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴ـ ۳۰۶) روزهای‌ سخت‌ این‌ دوره‌ از زندگی‌ تحصیلی‌ خود را با نثری‌ زیبا و خواندنی‌ وصف‌ کرده‌ است‌.

سپس‌ به‌ همراه‌ برادرش‌ سیدنجم‌الدین‌، و عموزاده‌اش‌ سید عزیزاللّه‌، به‌ شیراز که‌ از مراکز علمی‌ آن‌ روزگار بود، عزیمت‌ کرد و در مدرسه منصوریه‌ اقامت‌ گزید ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۸). سید نعمت‌اللّه‌ نه‌ سال‌ در شیراز اقامت‌ کرد و در این‌ مدت‌ به‌ تکمیل‌ دانش‌ خود در ادبیات‌، علوم‌ عقلی‌ و نقلی‌ پرداخت‌. در آنجا معیشت‌ چنان‌ بر او تنگ‌ آمد که‌ ناگزیر، به‌ درخواست‌ خانواده‌اش‌، به‌ زادگاهش‌ باز گشت‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹ـ ۳۱۲).

اشتیاق‌ به‌ تحصیل‌ موجب‌ سفر مجدد او به‌ شیراز شد، اما پس‌ از یک‌ ماه‌، به‌ علت‌ فوت‌ پدرش‌ و آتش‌ گرفتن‌ مدرسه منصوریه‌، به‌ اصفهان‌ رفت‌ و چهار سال‌ نزد علامه‌ محمدباقر مجلسی‌ (متوفی‌ ۱۱۱۰) به‌ تحصیل‌ حدیث‌ و علوم‌ شرعی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۲). میرزا تقی‌ دولت‌آبادی‌ در مجاورت‌ حمام‌ شیخ‌ بهایی‌ مدرسه‌ای‌ بنا کرد و وظیفه تدریس‌ در آن‌ را برعهده سیدنعمت‌اللّه‌ گذاشت‌. سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ هشت‌ سال‌ در این‌ مدرسه‌ به‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تألیف‌ و همکاری‌ با مجلسی‌ در تألیف‌ و تدوین‌ بحارالانوار مشغول‌ شد (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳؛ شوشتری‌، ص‌۱۰۰). پس‌ از آن‌، به‌ ضعف‌ بینایی‌ مبتلا گردید و برای‌ شفا و زیارت‌، از طریق‌ کرمانشاه‌ عازم‌ عتبات‌ عالیات‌ شد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۳). در آنجا با چند تن‌ از عالمان‌ و فقیهان‌ ملاقات‌ کرد، سپس‌ به‌ زادگاهش‌، جزایر، بازگشت‌ و سه‌ ماه‌ در آنجا اقامت‌ کرد. سید نعمت‌اللّه‌ در همین‌ زمان‌ نوشتن‌ اثر عظیم‌ خود، شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ ( مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ )، را آغاز کرد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۶ـ ۳۱۸).

در ۱۰۷۹، حسین‌ پاشا، حاکم‌ بصره‌، بر سلطان‌ محمد عثمانلو، وزیر بغداد، شورش‌ کرد. سلطان‌ محمد لشکری‌ را برای‌ جنگ‌ با وی‌ روانه بصره‌ ساخت‌. حاکم‌ بصره‌ به‌ جزایر رفت‌ و در آنجا به‌ دفاع‌ از خود پرداخت‌، اما پس‌ از چهار ماه‌ مقاومت‌ و محاصره جزایر، سرانجام‌ لشکریان‌ بغداد او را شکست‌ دادند و او به‌ سوی‌ هندوستان‌ گریخت‌. مردم‌ جزایر، که‌ از یاران‌ پاشا بودند، از بیم‌ جان‌ به‌ حویزه‌ و شهرهای‌ مجاور گریختند؛ سید نعمت‌اللّه‌ نیز یکی‌ از آنان‌ بود. سیدعلی‌بن‌ مولی‌خلف‌ موسوی‌ فلاحی‌ (متوفی‌ ۱۰۸۸)، از سادات‌ مشعشعیان‌ * ، مقدم‌ وی‌ را بسیار گرامی‌ داشت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۸ـ۳۱۹؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰ـ۱۰۱).

سیدعلی‌ آثار علمی‌ فراوانی‌ داشته‌، تا آنجا که‌ افندی‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۸۰) مدعی‌ است‌ بسیاری‌ از مطالب‌ علمی‌ کتابهای‌ سید نعمت‌اللّه‌ از آثار سیدعلی‌ گرفته‌ شده‌ است‌. سیدعلی‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ ارادتی‌ تام‌ داشت‌ و تا زمان‌ مرگش‌ ارتباط‌ با او را حفظ‌ کرد (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۳۷ ] ). جزایری‌، پس‌ از چند ماه‌ اقامت‌ در حویزه‌، عازم‌ اصفهان‌ شد اما در میانه راه‌ به‌ شوشتر رفت‌ و به‌ درخواست‌ اهالی‌، در آنجا اقامت‌ کرد. حاکم‌ وقت‌ شوشتر، فتحعلی‌خان‌، که‌ از گماشتگان‌ دولت‌ صفوی‌ (حک : ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) بود، در تکریم‌ سید نعمت‌اللّه‌ نهایت‌ تلاش‌ را به‌کار بست‌ و در کنار مسجدجامع‌ برای‌ وی‌ خانه‌ای‌ تدارک‌ دید و تمام‌ مناصب‌ شرعی‌ شوشتر و بلاد مجاور، از جمله‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تولیت‌ مسجدجامع‌ و امامت‌ جمعه‌ و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، را به‌ او واگذار کرد (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۳ـ۷۴؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۱).

سید نعمت‌اللّه‌ با عالمان‌ و نیز حاکمان‌ مناسبات‌ خوبی‌ داشت‌ تا آنجا که‌ وی‌ را، به‌ سبب‌ کثرت‌ مجالست‌ با سلاطین‌، نکوهش‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به بَحْرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۱۱). سید نعمت‌اللّه‌ در شوشتر به‌ نشر علوم‌ و معارف‌ دینی‌ پرداخت‌ و مجلس‌ درس‌ پر رونقی‌ برپا کرد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۷).

رحلت

وی‌ در ۱۱۱۱ برای‌ زیارت‌ به‌ مشهد رفت‌ و در راه‌ بازگشت‌ به‌ شوشتر، در خرّم‌آباد بیمار شد و در پل‌دختر درگذشت‌ و در همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. آرامگاه‌ او در آنجا معروف‌ است‌. وفات‌ وی‌ را در ۲۳ شوال‌ ۱۱۱۲ ذکر کرده‌اند ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۶؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۵؛ خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۹).

جزایری‌ در جزایر بصره‌، حویزه‌، شیراز و اصفهان‌ نزد عالمان‌ بسیاری‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰)، از جمله‌ در جزایر نزد این‌ اشخاص‌ علوم‌ دینی‌ را فراگرفت‌: یوسف‌بن‌ محمد بناء جزایری‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۰۷۰)، عالم‌ و قاضی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۱؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۲)؛ محمدبن‌ سلمان‌/ سلیمان‌ جزایری‌ (متوفی‌ بعد از ۱۰۷۰)، فقیه‌ و ادیب‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۱ـ۲۱۲)؛ و حسین‌بن‌ سَبتی‌ حویزی‌، مدرّس‌ و ادیب‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا).

استادان‌ و مشایخ‌در شیراز

استادان‌ و مشایخ‌ سیدنعمت‌اللّه‌ در شیراز، به‌ گفته خودش‌، بیست‌ تن‌ بودند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۹)

که‌ از آن‌ جمله‌اند:

میرزا ابراهیم‌ فرزند صدرالمتألهین‌ شیرازی‌ (متوفی‌ ۱۰۷۰؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و جعفر بن‌ کمال‌الدین‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۰ ۸۱؛

محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۱)؛

صالح‌ بن‌ عبدالکریم‌ کَرزکّانی‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۸؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و عبدعلی‌بن‌ جمعه‌ عروسی‌ حویزی‌، مؤلف‌ تفسیر نورالثقلین‌ (متوفی‌ بین‌ سالهای‌ ۱۰۸۹ و ۱۰۹۷؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۴۸؛ همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹).

سه‌ تن‌ اخیر در زمره مشایخ‌ حدیث‌ وی‌ نیز به‌ شمار می‌آیند، چنانکه‌ او خود در اجازه روایت‌ به‌ شیخ‌حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، به‌ آنان‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۴).

استادان‌ و مشایخ‌دراصفهان

سید نعمت‌اللّه‌ در اصفهان‌ نزد این‌ استادان‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌:

محمدباقر مجلسی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳) که‌ از مشایخ‌ مهم‌ او بود ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۸) و سه‌ اجازه‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ داد که‌ مبسوط‌ترین‌ آنها در پایان‌ نسخه‌ای‌ از نهج‌البلاغه‌، به‌ خط‌ خود مجلسی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ متن‌ این‌ اجازه‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۵۷ـ ۱۶۳)؛

محمدباقربن‌ محمد مؤمن‌ خراسانی‌ (محقق‌ سبزواری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۰؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۶۳)؛

آقاجمال‌ فرزند آقاحسین‌ خوانساری‌ (محقق‌ خوانساری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۹؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۱؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۹)؛

محمدبن‌ مرتضی‌ کاشانی‌ مشهور به‌ مولی‌ محسن‌ فیض‌ کاشانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۴؛ بحرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۳۰؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۵) که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ از ملازمان‌ و شاگردان‌ خاص‌ او بود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، التحفه السنیه، ص‌ [۳۳۹ ( )؛

شیخ‌حرّ عاملی‌ (متوفی‌ ۱۱۰۴؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ )۳۶۱ ]؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۰۲ـ۲۰۳) که‌ جزایری‌ بخشی‌ از احادیث‌ را نزد وی‌ خوانده‌ و او را به‌ انصاف‌ ستوده‌ است‌. حرّ عاملی‌ اذعان‌ می‌کرده‌ که‌ اشکالاتِ گونه‌ای‌ از قیاس‌، از جمله‌ قیاسِ منصوص‌ العله‌ و اولویت‌، را از سید نعمت‌اللّه‌ آموخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام، همانجا).

در منابع‌، از کسان‌ دیگری‌ در زمره مشایخ‌ سید نعمت‌اللّه‌ یاد شده‌ است‌ که‌ صحیح‌ نیست‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۰، ۱۹۲ـ۱۹۴، ۲۰۰ـ۲۰۱). از برخی‌ استادان‌ او نیز، به‌ دلیل‌ اشاره‌ نکردن‌ وی‌ به‌ نامهایشان‌ یا ذکر نشدن‌ شرح‌حال‌ آنها در منابع‌، اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌ ( رجوع کنید به نعمت‌ اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ۳۰۴، ۳۰۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۹۸).

شاگردان‌

شاگردان‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ پرشمارند. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه وی‌، در تذکره شوشتر (ص‌ ۱۵۷ـ۱۶۳) و محمد جزایری‌ در نابغه فقه‌ و حدیث‌ (ص‌ ۲۵۲ـ۳۲۶)، به‌ ترتیب‌ الفبا، نام‌ آنان‌ را ذکر کرده‌اند،

از جمله آنان‌اند:

ابوالحسن‌بن‌ محمد زمان‌ بن‌ عنایت‌اللّه‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۳؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکرۀ شوشتر ، ص‌ ۱۵۷؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۳؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۲ـ۲۵۳)؛
ابوالقاسم‌ بن‌ محمد مرعشی‌ شوشتری‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۸ـ ۱۵۹)؛
عبدالحسین‌بن‌ خواجه‌ کلبعلی‌ گَرگَری‌ شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۱) که‌ نزد سید نعمت‌اللّه‌ زبده ‌الاصول‌ را خواند و از وی‌ اجازه روایت‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۷۱)؛
علی‌بن‌ حسین‌ جامعی‌ عاملی‌، از عالمان‌ و مفسران‌ مشهور ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۷۴ـ ۲۷۵)؛
عنایت‌اللّه‌بن‌ محمد زمان‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۷؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۵۷؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌۲۷۷ـ۲۷۹)؛
مجدالدین‌بن‌ قاضی‌ شفیع‌الدین‌ دزفولی‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۱۶۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۲)؛
فتح‌اللّه‌ بن‌ علوان‌ کعبی‌ دَوْرَقی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۰؛همان‌، ص‌ ۱۵۸)؛
محمدهادی‌بن‌ سیدمحمد مرعشی‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۳۷؛همان‌، ص‌ ۱۸۹)؛
یعقوب‌بن‌ ابراهیم‌ بختیاری‌ حویزی‌ (متوفی‌ ۱۱۵۰)، که‌ نخست‌ در شیراز و سپس‌ در شوشتر نزد سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ تحصیل‌ علم‌ پرداخت‌ (همان‌، ص‌ ۱۹۲)؛
و محمدبن‌ علی‌ نجّار شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۰ یا ۱۱۴۱) که‌ از شاگردان‌ بزرگ‌ سید نعمت‌اللّه‌ بود و از طرف‌ او به‌ امامت‌ جماعت‌ نیز منصوب‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۱)، در علوم‌ شرعی‌، به‌ویژه‌ تجوید و تفسیر، یگانه‌ بود و کتاب‌ مجمع‌التفاسیر از آثار اوست‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۸؛همو، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۶۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۴). او یادداشتهای‌ تفسیری‌ سیدنعمت‌اللّه‌ را نیز در کتابی‌ با عنوان‌ عقودالمرجان‌ گردآوری‌ کرده‌ است‌ (آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، ص‌ ۷۰۶؛همو، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۰۵).

از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند

کسان‌ دیگری‌ نیز از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند، گرچه‌ از شاگردان‌ او نبوده‌اند، مانند

شریف‌ ابوالحسن‌بن‌ محمدطاهر اصفهانی‌ غَرَوی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۸؛همان‌، ص‌ ۴۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۸)

و شمس‌الدین‌ بن‌ صفر جزایری‌ (متوفی‌ ح۱۱۴۰؛عبداللّه جزایری‌،۱۴۰۹، ص‌ ۱۴۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۸).

همچنین‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، از هم‌ دوره‌های‌ خود، اجازه روایت‌ داد و از او نیز اجازه‌ای‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۹) که‌ اصطلاحاً به‌ آن‌ اجازه مدبّج‌ ( رجوع کنید به اجازه‌ * ) گفته‌ می‌شود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۴۸ـ۴۹). محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۳ـ۲۶۶) متن‌ اجازه سیدنعمت‌اللّه‌ را به‌ طور کامل‌ نقل‌ کرده‌ است‌.

آرا.

محققان‌ در این‌ باب‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ مسلک‌ جزایری‌ در استنباط‌ احکام‌ نه‌ اصولی‌ بوده‌ نه‌ اخباری‌ صرف‌، بلکه‌ او میانه‌رو بوده‌ و به‌ تعبیر مشهور، طریقه وسطا را برگزیده‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۰ـ ۳۳۲؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۳۹ـ۴۰). منبع‌ محققان‌ در این‌ داوری‌، سخنان‌ جزایری‌ در کتابها و رساله‌های‌ متعدد او بوده‌ که‌ در آنها به‌ اخذ مسلک‌ و طریقه وسطا تصریح‌ و آن‌ را روش‌ استادش‌ محمدباقر مجلسی‌ ذکر کرده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به غایه‌ المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۴۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۱۴۰ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره مسلک‌ مجلسی‌ رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۳۶۹ ش‌، ص‌ ۱۲۲؛بحرانی‌، ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴ـ ۱۵؛طارمی‌، ص‌ ۲۰۰ـ۲۰۲).

مراد جزایری‌ از طریقه وسطا، آن‌ گونه‌ که‌ خود در مقدمه کتاب‌ غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۴۰ ( ) توضیح‌ داده‌، اعتقاد به‌ حجیت‌ ظواهر قرآن‌ در تشریع‌ است‌ و آن‌ را طریقی‌ دانسته‌ که‌ نه‌ مانند طریق‌ مجتهدان‌ اصولی‌ است‌ که‌ به‌ قواعد و استنباط‌ و استدلالهای‌ عقلی‌ تکیه‌ زده‌اند و نه‌ مانند اخباریهایی‌ چون‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ که‌ هرگونه‌ استنباط‌ مبتنی‌ بر قواعد ظنی‌ را انکار کرده‌ و عمل‌ به‌ ظواهر قرآن‌ را از مصادیق‌ آن‌ شمرده‌اند ( رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۲۶۹ـ۲۷۱، ۳۳۶ـ ۳۳۸). جزایری‌ ( غایه‌ المرام‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۶ ] ) پس‌ از نقل‌ سخنان‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ در الفوائد المدنیه و تصدیق‌ تمام‌ سخنان‌ وی‌، تنها بر رأی‌ او مبنی‌ بر عدم‌ حجیت‌ ظواهر کتاب‌ خرده‌ گرفته‌ است‌.

علاوه‌ بر این‌، یکی‌ از دلایلی‌ که‌ سبب‌ شده‌ تا محققان‌، جزایری‌ را میانه‌رو بدانند، نظر وی‌ در باره پاره‌ای‌ از موارد شبهه تحریمیه‌، مانند نوشیدن‌ قهوه‌ و مصرف‌ دخانیات‌، است‌ که‌ در حرمت‌ آنها نصّی‌ وارد نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۲؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۴۱؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۷ـ ۹۸). اخباریها در این‌ گونه‌ موارد، بنا بر احتیاط‌، قائل‌ به‌ عدم‌ جوازند، اما جزایری‌ از این‌ نظر عدول‌ کرده‌، قائل‌ به‌ اباحه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵ ۶۰ با نقد آرای‌ علی‌نقی‌ کمره‌ای‌؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۴). با این‌ همه‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در بسیاری‌ موارد دیگر مطابق‌ رأی‌ اخباریان‌ نظر داده‌، از جمله‌ در باب‌ منابع‌ تشریع‌، فقط‌ کتاب‌ و سنّت‌ را معتبر شمرده‌ و اجماع‌، استصحاب‌، عقل‌ و تمام‌ گونه‌های‌ قیاس‌، از جمله‌ قیاس‌ منصوص‌العله‌ و اولویت‌، را باطل‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱۱ـ۱۵، ۲۲، ۳۷، ۵۹ـ۶۱ (، ج‌ ۲، ص‌ )۵۱ (؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۵، ۵۱۴؛برای‌ اطلاع‌ از نظر اخباریها رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۱۸۱، ۲۴۱ـ۲۴۲، ۲۶۵ـ ۲۹۹). همچنین‌ در صورت‌ تعارض‌ نقل‌ با ادله عقلی‌، اعم‌ از قواعد عملی‌ یا قواعد نظری‌ (چون‌ «امر به‌ شی‌ء مستلزم‌ نهی‌ از ضد عام‌ است‌» و «مامِنْ عامٍّ اِلاّ و قَدْ خُصّ»)، نقل‌ را مقدّم‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ) ۳۵ـ۳۶ ] ). وی‌ بر خلاف‌ علامه‌ مجلسی‌ (۱۴۱۱، ص‌ ۱۳ـ۱۴) که‌ تقلید از میت‌ را جایز نمی‌دانسته‌، همانند اخباریها قائل‌ به‌ جواز تقلید از میت‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به ادامه مقاله‌).

در هر حال‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ بدون‌ ارائه نظریه‌ای‌ انتقادی‌ در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و کارکرد منابع‌ تشریع‌، نمی‌توان‌ صرفاً با تکیه‌ بر پاره‌ای‌ از نقل‌قولها، مسلک‌ جزایری‌ را در استنباط‌ احکام‌ مشخص‌ کرد. مفهوم‌ طریقه وسطا نیز مبهم‌ است‌، البته‌ این‌ ابهام‌ حتی‌ در باب‌ مدلول‌ عموم‌ مفاهیم‌ و مسائل‌ مورد نزاع‌ اخباریها و اصولیان‌ وجود دارد و این‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ نظریه‌ای‌ انتقادی‌ و تحلیلی‌ و تاریخی‌ از مفاهیم‌ فقه‌ و فرآیند تکامل‌ آن‌، و روشن‌ نبودن‌ مفهوم‌ سنّت‌ و معنای‌ عقل‌ است‌ که‌ ظاهراً در مقابل‌ آن‌ قرار دارد ( رجوع کنید به کرمی‌، ص‌ ۲۶۱ـ ۲۷۵).

از سوی‌ دیگر، در سخنان‌ جزایری‌ برداشتی‌ از ماهیت‌ احکام‌ شرعی‌ و نحوه استنباط‌ آنها را می‌توان‌ استخراج‌ کرد که‌ دست‌ کم‌ تا صورتبندی‌ نهایی‌ آرای‌ فقهی‌ و اصولی‌اش‌، وی‌ را باید در زُمره اخباریها دانست‌، زیرا وی‌ از سویی‌ فقه‌ را نه‌ مجموعه‌ای‌ از قواعد کلی‌، بلکه‌ انبوهی‌ از روایات‌ جزئی‌ دانسته‌ است‌ که‌ یگانه‌ ملاک‌ معتبر استنباط‌ و مبنای‌ عمل‌اند ( رجوع کنید به غایه‌ المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۵ـ۳۶ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۹۵ ( ) و از سوی‌ دیگر، برای‌ غنی‌ کردن‌ منابع‌ روایت‌ و محدود کردن‌ دامنه استنباط‌ عقلی‌، علاوه‌ بر نقد نظریه تقسیم‌ چهارگانه احادیث‌ (صحیح‌، حسن‌، موثق‌ و ضعیف‌)، که‌ مستلزم‌ مناقشه‌ در باره بسیاری‌ از احادیث‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۴ ( )، بر وثاقت‌ بسیاری‌ از کتابهای‌ حدیثی‌، چون‌ عیون‌ اخبار الرضا اثر شیخ‌ صدوق‌، الاحتجاج‌ طَبْرِسی‌ و الفقه‌ الرضوی‌ ، صحه‌ گذاشته‌ است‌ ( رجوع کند به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۸ (؛همو، لوامع‌ الانوار، ص‌ ) ۵ ] ).

در آغاز عصر صفوی‌، با حضور مؤثر فقیهان‌ در اداره جامعه‌، بحث‌ در باره جایگاه‌ و وظایف‌ مجتهدان‌ و رابطه آنان‌ با مقلدان‌ و نیز نقش‌ مرجعیت‌ دینی‌، یکی‌ از مسائل‌ اساسی‌ شد. مسئله جواز یا عدم‌ جواز تقلید از مجتهدِ میت‌ از آن‌ جمله‌ بود که‌ دست‌ کم‌ در این‌ دوره‌، ۳۵ رساله مستقل‌ در این‌ باب‌ نگاشته‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۳۹۱ـ۳۹۳؛
حسینی‌ جلالی‌، ص‌ ۵۹ـ۷۳). از جمله این‌ نوشته‌ها، رساله منبع‌ الحیاه و حجیه قول‌ المجتهد من‌ الاموات‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بود. البته‌ وی‌ در دیگر آثار خود نیز به‌ بررسی‌ این‌ مسئله‌ پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، کنز الطالب، ص‌ [۸۱- ۸۶ (؛همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶ـ۹۳؛همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۳، ص‌ ۳۶۸ـ۳۶۹؛همو، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ) ۸۵ -۸۶ ] ).

غالب‌ فقیهان‌ اصولی‌، به‌ویژه‌ متأخران‌، تقلید ابتدایی‌ از میت‌ را جایز نمی‌دانند ( رجوع کنید به طباطبایی‌، ص‌ ۶۱۸ـ۶۱۹؛طباطبائی‌  یزدی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۵، مسئله ۹). در مقابل‌، برخی‌ فقیهان‌ اصولی‌ و عموم‌ اخباریها، از جمله‌ فیض‌ کاشانی‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۵۲) و به‌ تبع‌ او سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، تقلید از میت‌ را جایز دانسته‌، شرط‌ حیات‌ مجتهد را غیر معتبر و بدون‌ دلیل‌ ذکر کرده‌اند. به‌ نظر می‌رسد این‌ نزاع‌ مسائل‌ مهمی‌ را در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و بنیادهای‌ شریعت‌ مطرح‌ کرده‌ که‌ امروزه‌ بررسی‌ آنها ارزش‌ علمی‌ و تاریخی‌ دارد و دوره مهمی‌ از فرآیند تکامل‌ دانش‌ فقه‌ و اصول‌ فقه‌ را نشان‌ می‌دهد.

سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در رساله منبع‌الحیاه، نخست‌ به‌ نقد آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ مجاز نبودن‌ تقلید از مجتهد میت‌، خاصه‌ آرای‌ شهید ثانی‌ در رساله تقلید المیت‌ و رساله مشکاه القول‌ السدید فی‌الاجتهاد و التقلید از فرزند شهیدثانی‌، شیخ‌حسن‌بن‌ زین‌الدین‌ صاحب‌ معالم‌، پرداخته‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۳۳) و در ادامه‌ از مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد انتقاد کرده‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۳ـ۴۰) و در پایان‌، برخی‌ مسائل‌ مورد اختلاف‌ میان‌ مجتهدان‌ و اخباریان‌، خاصه‌ اختلاف‌ بر سر مبانی‌ و ماهیت‌ فقه‌ و کارکردهای‌ اجتهاد، را بیان‌ نموده‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌۴۰ـ۸۳).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۴۳) با تصریح‌ به‌ اینکه‌ منابعِ شرع‌ ظنی‌اند و به‌ تنهایی‌ موجب‌ علم‌ به‌ احکام‌ نمی‌شوند یا مبنای‌ عمل‌ قرار نمی‌گیرند، نتیجه‌ می‌گیرد که‌ این‌ گونه‌ منابع‌ باید با استنباط‌ فقیهانی‌ همراه‌ شوند که‌ به‌ مقام‌ افتا رسیده‌اند. بی‌ دلیل‌ نیست‌ که‌ حکم‌ به‌ حلال‌ یا حرام‌ بودن‌ کاری‌ و صحت‌ یا فساد هر امری‌ باید مبتنی‌ بر طریق‌ و منبعی‌ معتبر باشد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷) و مقلد موظف‌ است‌ آن‌ حکم‌ را یا به‌ گونه‌ای‌ مستقیم‌ یا از طریق‌ راویان‌ عادل‌ از مجتهدی‌ معین‌ اخذ کند ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸).

در همین‌ زمینه‌، شیخ‌ حسن‌، صاحب‌ معالم‌، پس‌ از اشاره‌ به‌ شرط‌ اخیر در نقل‌ فتوا، با استناد به‌ ادله عقلی‌ و نقلی‌، تقلید را جایز نمی‌شمارد، جز در مواردی‌ معدود که‌ تقلید از مجتهد زنده‌ از آن‌ جمله‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۷)، اما تقلید از میت‌، به‌ علت‌ وجود نداشتن‌ دلیل‌ قطعی‌ بر صحت‌ آن‌، جایز نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۷۸؛نیز رجوع کنید به تقلید * ).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۹) به‌ تفاوت‌ ماهوی‌ فتوا و حدیث‌ و به‌ تبع‌ آن‌ شرایط‌ ویژه هر یک‌ اشاره‌ کرده‌ و افزوده‌ است‌ که‌ اجازه مشایخ‌ در نقل‌ فتوا یا کتابهای‌ پیشینیان‌ در حکم‌ جواز اخذ فتواهای‌ آنان‌ نیست‌، زیرا اجازه‌ و نظایر آن‌ تنها راهنمای‌ نقل‌ روایت‌اند نه‌ ملاک‌ یا مبنای‌ عمل‌. بر همین‌ اساس‌ است‌ که‌ شرایط‌ فتوا در قیاس‌ با روایت‌ احادیث‌، پیچیده‌تر و دقیق‌تر به‌نظر می‌رسد؛بدین‌ معنا که‌ اگر در نقل‌ حدیث‌، زن‌ و مرد، حر و عبد و فقیه‌ و عامی‌ بودن‌ شرط‌ صحت‌ روایات‌ به‌ شمار نمی‌روند، در فتوا چنین‌ نیست‌ و اخذ آن‌ جز از فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ جایز نیست‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱) و بر فرض‌ اینکه‌ فتوای‌ فقهایی‌ تنها از طریق‌ اجازه‌ و نظایر آن‌ نقل‌ شود، لازمه‌اش‌ این‌ است‌ که‌ عدالت‌ تمام‌ واسطه‌ها از طریق‌ روشهای‌ معتبر اثبات‌ شود. این‌ جرح‌ و تعدیل‌ در باب‌ راویان‌ احادیث‌ تحقق‌ یافته‌ اما در زمینه مورد بحث‌، یعنی‌ فتوای‌ فقیهان‌، توثیق‌ واسطه‌ها تحقق‌ نیافته‌ و روایت‌ از مجتهدان‌ عملاً غیر مقدور است‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰).

در مقابل‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ مطابق‌ نظر اخباریها، فقه‌ را مجموعه‌ای‌ از دلایل‌ شرعی‌ و، فتوای‌ فقهی‌ را هم‌ تراز روایت‌ احادیث‌ دانسته‌ است‌. در واقع‌، اولی‌ ترجمان‌ دومی‌ است‌ و همان‌گونه‌ که‌ روایات‌ پیشینیان‌ معتبر است‌، نقل‌ فتواهای‌ آنان‌ نیز معتبر است‌ و می‌تواند مبنای‌ عمل‌ قرار گیرد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۷، ۱۱، ۳۱؛نیز رجوع کنید به بروجردی‌، ج‌ ۴، قسم‌۲، ص‌۲۵۸). مطابق‌ این‌ برداشت‌، مجتهد در تعریف‌ صحیح‌ تنها ناقل‌ احکام‌ الاهی‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۱۷ـ ۱۸) و کتابهای‌ فقهی‌ چیزی‌ جز شرح‌ کتابهای‌ حدیث‌ و بیان‌ نظام‌مند آنها نیستند. اختلاف‌ میان‌ فقیهان‌ پیشین‌ نیز ریشه‌ در اختلاف‌ خود احادیث‌ یا برداشت‌ آنها دارد و به‌ طور کلی‌ میان‌ نگارش‌ کتابهای‌ فقهی‌ و گردآوری‌ متون‌ حدیثی‌ فرقی‌ نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۱؛جابری‌، ص‌ ۳۷۱).

تنها ملاک‌ عمل‌ در فقه‌ دلیل‌ شرعی‌ است‌ که‌ با مرگ‌ مجتهدان‌ نیز باطل‌ نمی‌شود ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، منبع‌الحیاه، ص‌ ۲۲؛استرآبادی‌، ص‌ ۲۹۹). جزایری‌ (۱۴۰۱، ص‌ ۱۸) بر این‌ اساس‌، جزایری‌ پس‌ از اشاره‌ به‌ برداشت‌ شهید ثانی‌ از مفهوم‌ اجتهاد و تقلید ( رجوع کنید به شهید ثانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹ـ۴۰)، به‌ نقد آن‌ پرداخته‌ است‌. به‌ نظر وی‌ (۱۴۰۸، ج‌۲، ص‌۸۰)، دو مفهوم‌ مذکور اصطلاحاتی‌ حادث‌ هستند و در دوران‌ امامان‌ و حتی‌ دوره‌های‌ بعد ناشناخته‌ بودند.

کاربرد آنها به‌ زمان‌ شیخ‌ طوسی‌ و رواج‌ آنها به‌ زمان‌ علامه‌ حلّی‌ باز می‌گردد. در زمان‌ امامان‌ کتابهای‌ محدّثان‌ متداول‌ بود که‌ به‌ زودی‌ مبنای‌ عمل‌ گشت‌. اجتهاد به‌ معنای‌ فهم‌ اخبار منقول‌ و ترجیح‌ یکی‌ بر دیگری‌ در مقام‌ تعارض‌ و تمیز صحیح‌ از ضعیف‌ آنها بود که‌ خود گونه‌ای‌ از اجتهاد است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۸).

جزایری‌ (۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۹ -۹۰) افزوده‌ است‌ که‌ عمل‌ به‌ جرح‌ و تعدیل‌ پیشینیان‌، که‌ مجتهدان‌ اصولی‌ نیز بر مبنای‌ آن‌ عمل‌ می‌کنند، خود از مصادیق‌ تقلید از فتاوی‌ مجتهدان‌ میت‌ است‌ که‌ اصولیان‌ آن‌ را به‌ طور ضمنی‌ پذیرفته‌اند. وی‌ با تأکید بر جواز تقلید از مجتهد مرده‌، دلیل‌ عمده قائلان‌ به‌ منع‌ را اجماع‌ دانسته‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱؛همو، غایه ‌المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۸ ] ). با ملاحظه آرای‌ پیشینیان‌ می‌توان‌ دریافت‌، چنانکه‌ دیدیم‌ این‌ مسئله‌ مورد اتفاق‌ عالمان‌ نیست‌.

از سوی‌ دیگر، بسیاری‌ از فقیهان‌ منکر اعتبار اجماعهایی‌ از این‌ دست‌ هستند، چنانکه‌ شهید ثانی‌ در رساله ‌مخالفه الشیخ‌ الطوسی‌ لاجماعات‌ نفسه‌ (ج‌۲، ص‌۸۴۷ – ۸۵۷) مواردی‌ را نقل‌ کرده‌ که‌ شیخ‌ طوسی‌، با ادعای‌ اجماع‌ بر آنها، در آثار دیگرش‌ به‌ نقض‌ آنها پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۰ـ۲۱). دوم‌ اینکه‌، این‌ گونه‌ اجماعها از طریق‌ خبر واحد نقل‌ شده‌ که‌ دلیلی‌ ظنی‌ است‌ و مفید قطع‌ و یقین‌ نیست‌. سوم‌ اینکه‌، استناد به‌ اجماع‌ خود از مصادیق‌ تقلید از میت‌ است‌ (رجوع کنید به همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱ -۸۲).

سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ کتابی‌ با عنوان‌ مُسکِّن‌ الشُجُون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ نوشته‌ که‌ در آن‌ به‌ شرح‌ بیماری‌ طاعون‌ و شیوع‌ آن‌ در بغداد، جزایر و حویزه‌ پرداخته‌ است‌. این‌ واقعه‌ در ۱۱۰۲ در شام‌، آسیای‌ صغیر و عراق‌ و بخشهای‌ جنوب‌ شرقی‌ ایران‌ ( مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۶۳ ] ) رخ‌ داد که‌ عده بسیاری‌ بر اثر آن‌ درگذشتند. وی‌ در این‌ کتاب‌ علل‌ وقوع‌ و راههای‌ پیشگیری‌ از این‌ بیماری‌ را از منظر دینی‌ و با نگاه‌ ویژه‌ و ادیبانه خود بررسی‌ کرده‌ که‌ شایان‌ تأمل‌ است‌.

کتاب‌ مسکّن‌الشجون‌ دارای‌ پنج‌ باب‌ و یک‌ خاتمه‌ است‌. باب‌ اول‌ در بیان‌ مرگ‌ و نقل‌ پاره‌ای‌ از عجایب‌ آن‌ است‌. جزایری‌ با تکیه‌ بر آموزه‌های‌ دینی‌ و استناد به‌ برخی‌ احادیث‌، درخواست‌ مرگ‌ یا تعجیل‌ آن‌ را جایز ندانسته‌ است‌ (ص‌ [ ۲ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کند به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۱۲۴ـ۱۳۹). وی‌ سپس‌ به‌ تأویل‌ بعضی‌ احادیث‌ پرداخته‌ است‌ که‌ در آن‌ حضرت‌ آدم‌، ادریس‌ (ص‌ ) ۳ ( )، ابراهیم‌ (ص‌ ) ۴ ( ) و موسی‌ (ص‌ ) ۵ ] ) علیهم‌السلام‌ از خداوند مرگ‌ خویش‌ را خواسته‌اند.

در باب‌ دوم‌، بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ بروز و گسترش‌ آن‌ بررسی‌ شده‌ است‌. نخستین‌ دلیل‌ بروز این‌ بیماری‌ به‌ نظر جزایری‌ (ص‌ [ ۱۵ ( )، ارتکاب‌ و شیوع‌ فحشا است‌ (نیز رجوع کنید به طبرانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۰ـ۳۹۱؛مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۷۰، ص‌۳۶۷ـ ۳۶۸). وی‌ در این‌ باره‌ به‌ یک‌ حدیث‌ نیز استناد کرده‌ که‌ در آن‌ گفته‌ شده‌ است‌ اگر در قومی‌ فحشا شایع‌ شود، خداوند سپاهی‌ از اهریمنان‌ را بر آدمیان‌ مسلط‌ می‌کند تا آدمیان‌ را با نیزه‌ در ورطه هلاکت‌ می‌افکنند (همانجا).

از اسباب‌ دیگر شیوع‌ طاعون‌، اجرا نکردن‌ فریضه امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر است‌ که‌ مطابق‌ آن‌ بی‌گناهان‌ نیز، به‌سبب‌ اهمال‌ در اجرای‌ فریضه مذکور، سرنوشت‌ گناهکاران‌ را پیدا می‌کنند و طاعون‌ دامنگیر آنان‌ نیز خواهد شد (همان‌، ص‌ ) ۱۷ ( ).

جزایری‌ به‌ فتوای‌ برخی‌ فقیهان‌ استناد کرده‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ را موظف‌ کرده‌اند در صورت‌ ناتوانی‌ در اقامه شعائر دین‌ اسلام‌، از بلاد کفر هجرت‌ کنند (همان‌، ص‌ ) ۱۸ ( ). جزایری‌ در ادامه‌ به‌ تلقی‌ حکما از بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ آن‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ (ص‌ ) ۱۹ ( ). مطابق‌ نظر حکما، بیماری‌ وبا در حکم‌ پاکسازی‌ (تنقیه‌) طبیعت‌ از آمیختگی‌ نیک‌ و بد است‌. وی‌ گفته میرفندرسکی‌ (متوفی‌ ۱۰۵۰) را در این‌ زمینه‌ نقل‌ کرده‌ که‌ روزگار را به‌ انسان‌ تشبیه‌ کرده‌ است‌؛همان‌طور که‌ آدمی‌ برای‌ تنقیه‌، ادویه مسهل‌ را به‌ کار می‌برد، طاعون‌ نیز با میراندن‌ آدمیان‌ موجب‌ اعتدال‌ مزاج‌ روزگار می‌شود( همان‌، ص‌ ) ۲۰ ] ).

باب‌ سوم‌ کتاب‌ به‌ وجوب‌ یا حرمت‌ فرار از طاعون‌ اختصاص‌ دارد. جزایری‌ پس‌ از ذکر مقدمه‌ای‌ در باب‌ وجوب‌ حفظ‌ و رعایت‌ نفوس‌ و ابدان‌ از وقوع‌ در هلاکت‌ و اهتمام‌ شریعت‌ به‌ این‌ امر و تشریع‌ پاره‌ای‌ از احکام‌ در همین‌ سیاق‌، به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ روایاتی‌ منقول‌ از پیامبر اکرم‌ پرداخته‌ که‌ عموماً در منابع‌ اهل‌ سنّت‌ نقل‌ شده‌ و بنا بر آنها فرار از طاعون‌ جایز شمرده‌ نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌۷، ص‌۲۰ـ۲۲؛مسلم‌بن‌حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۳۷ـ۱۷۴۲).

در برخی‌ از این‌ روایات‌ آمده‌ شخصی‌ که‌ با این‌ بیماری‌ به‌ هلاکت‌ برسد، شهید است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به طَیالِسی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۵۸۲؛بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۲۲). با این‌ همه‌، جزایری‌ با استناد به‌ پاره‌ای‌ از روایات‌ امامیه‌، که‌ در آنها نهی‌ پیامبر به‌وجود شرایط‌ خاصی‌ تفسیر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به کلینی‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۰۸)، حکم‌ به‌ وجوب‌ فرار از طاعون‌ داده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۲۵ ] ). جزایری‌ همچنین‌ سخنان‌ غزالی‌ در احیاء علوم‌الدین‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ ۳۰۸)، را به‌ تفصیل‌ نقد و بررسی‌ کرده‌ است‌. به‌ نظر غزالی‌ فرار از طاعون‌ با مقام‌ توکل‌ سازگار نیست‌، هر چند وی‌ احادیث‌ را به‌ نهی‌ ارشادی‌، نه‌ تحریمی‌، تفسیر کرده‌ است‌.

جزایری‌ در بخش‌ دیگری‌ از کتاب‌، اظهار داشته‌ که‌ بیماری‌ طاعون‌ عذابی‌ برای‌ کافران‌ و امتحانی‌ برای‌ مؤمنان‌ است‌ ( رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۸، ص‌ ۲۸۶، ج‌ ۶۵، ص‌ ۱۸۰) و قرائنی‌ نیز بر سخن‌ خود ارائه‌ کرده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ( ۳۲ ) ).

وی‌ در ادامه‌ به‌ بررسی‌ مفهوم‌ اجل‌ و پاره‌ای‌ از معضلات‌ کلامی‌ در باره مشیت‌ الاهی‌ و اختیار آدمی‌ پرداخته‌ و فرار از طاعون‌ را با مشیت‌ الاهی‌ ناسازگار ندیده‌ است‌ (همان‌، ص‌ [ ۴۴ ( ). در آخر، به‌ شرح‌ و بیان‌ وظایف‌ عالمان‌ و حاکمان‌ به‌ هنگام‌ وقوع‌ حوادث‌ عظیم‌، مانند شیوع‌ طاعون‌، پرداخته‌ و چون‌ این‌ بیماری‌ را نتیجه گناه‌ آدمیان‌ دانسته‌، گفته‌ است‌ که‌ برای‌ پیشگیری‌ از وقوع‌ آن‌، عالمان‌ دین‌ وظیفه‌ دارند خلق‌ را ارشاد کنند و به‌ هنگام‌ شیوع‌ این‌ بیماری‌ باید به‌ مردم‌ امر کنند که‌ پاره‌ای‌ از مناسک‌ دینی‌، همچون‌ نماز و روزه‌، را به‌ جای‌ آورند (همان‌، ص‌ ) ۴۸ ( ). حاکمان‌ نیز باید منقاد عالمان‌ دین‌ و در اجرای‌ احکام‌الاهی‌ کوشا باشند (همان‌، ص‌ ) ۴۴ ( ). جزایری‌ در کتابهای‌ دیگر خود ( رجوع کنید به لوامع‌ الانوار ، ص‌ ) ۵۰ (؛مقامات‌ النجاه، ص‌ ) ۳۲۱ ] ) نیز شیوع‌ طاعون‌ در ۱۱۰۲ را ذکر کرده‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد در باره بیماری‌ وبا، دست‌ کم‌ تا قرن‌ یازدهم‌، سه‌ گفتمان‌ عمده‌ وجود داشته‌ است‌: گفتمان‌ پزشکی‌ دوره اسلامی‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به رازی‌، ۱۴۱۲، ص‌ ۶۹۲ـ۶۹۴؛همو، ۱۴۰۸، ص‌ ۴۸۷ـ ۴۸۸؛جرجانی‌، کتاب‌ ۳، بخش‌ ۱، ص‌ ۷۳)؛
گفتمان‌ طب‌ نبوی‌ مبتنی‌ بر مجموعه‌ای‌ از احادیث‌ در باره خواص‌ دارویی‌ برخی‌ گیاهان‌ یا غذاها و نحوه معالجه بعضی‌ بیماریها (برای‌ نمونه‌ رجوع کند به عبداللطیف‌ بغدادی‌، ص‌ ۲۱۶ـ ۲۲۰؛سیوطی‌، ص‌ ۱۱۵ـ۱۱۷)؛گفتمان‌ فقهی‌ حدیثی‌ در باره برخی‌ بیماریها با نگرش‌ دینی‌.

گفتمان‌ اخیر اگر چه‌ با گفتمان‌ دوم‌ قرابت‌ دارد، مستقل‌ و آمیزه‌ای‌ از احکام‌ فقهی‌ و اخلاقی‌ است‌. دیدگاه‌ جزایری‌ را با توجه‌ به‌ گزارشی‌ که‌ از بیماری‌ وبا بیان‌ کرده‌، می‌توان‌ در گفتمان‌ سوم‌ جای‌ داد. نگرش‌ وی‌ به‌ بیماری‌ وبا کاملاً آیینی‌ است‌ و ریشه‌ در متون‌ حدیثی‌ دارد که‌ بر اساس‌ آنها وبا نمادی‌ از عذاب‌ الاهی‌ است‌ که‌ نخست‌ بر قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ نازل‌ شد ( رجوع کنید به مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌۱۷۳۷).

در این‌ نگرش‌، میان‌ گناهان‌ و شیوع‌ وبا پیوندی‌ استوار است‌. در جامعه انباشته‌ از گناه‌، بیماری‌ طاعون‌ نماد ظلم‌ است‌ و با آن‌، جامعه‌ نظمی‌ دوباره‌ می‌گیرد. بی‌دلیل‌ نیست‌ که‌ واژه تنقیه‌ در گزارش‌ جزایری‌ معنایی‌ استعاری‌ دارد و به‌ یکسان‌ انسان‌ و زمان‌ را تطهیر می‌کند. وی‌ همچنین‌ در این‌ کتاب‌ بین‌ طاعون‌ و مکان‌، پیوند خاصی‌ برقرار کرده‌ به‌ نحوی‌ که‌ شیوع‌ بیماری‌ طاعون‌ در برخی‌ مناطق‌ را امری‌ نامتعارف‌ دانسته‌ و در این‌ باره‌ دست‌ به‌ تأویل‌ آشکار زده‌ و آن‌ را گونه‌ای‌ امتحان‌ الاهی‌ قلمداد کرده‌ است‌، البته‌ ایمنی‌ برخی‌ شهرها یا مکانهای‌ خاص‌ در برابر شیوع‌ بیماریها ریشه‌ در احادیث‌ نبوی‌ دارد ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛تِرْمِذی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۴ ۵۱۵؛برای‌ نمونه‌ای‌ از کاربرد این‌ روایات‌ در مضمون‌ سیاسی‌، به‌ ویژه‌ از سوی‌ عباسیان‌؛رجوع کنید به حداد، ص‌ ۱۲۴). در مجموع‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ آرای‌ جزایری‌ در باب‌ طاعون‌ نمونه آشکار تفسیر دینی‌ رویدادهاست‌ و این‌ گفتمان‌ دینی‌ امکانات‌ تازه‌ای‌ را در ادبیات‌ مرگ‌ ابداع‌ کرده‌ است‌.

تألیفات‌ و آثار علمی‌.

کتابها، رساله‌ها و حواشی‌ به‌ جامانده‌ از سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ فراوان‌ است‌، چنانکه‌ وی‌ را به‌ سرعت‌ قلم‌ و کثرت‌ تألیفات‌ وصف‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۶). وی‌ بر غالب‌ کتابها و متون‌ حدیثی‌ شرحها و حاشیه‌های‌ متعدد نگاشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌۷۴). با مراجعه‌ به‌ تعدادی‌ از این‌ آثار می‌توان‌ دریافت‌ که‌ هدف‌ عمده جزایری‌، چنانکه‌ اشاره‌ شد، منابع‌ حدیثی‌ و در واقع‌ نقدی‌ بر آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، لوامع‌الانوار ، ص‌ [ ۵ ] ؛همو، ۱۴۱۷، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶). شرحها و حاشیه‌نویسیها در آغاز به‌ صورت‌ یادداشتهایی‌ بوده‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ بر کتابهای‌ مختلف‌ نگاشته‌ و سپس‌ آنها را به‌ قلم‌ خود یا شاگردانش‌ بازنویسی‌ و مدون‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا).

جزایری‌ همچنین‌ بر کتابهایی‌ چون‌ تفسیر بیضاوی‌، قاموس‌اللغه فیروزآبادی‌ و کتابهای‌ چهارگانه حدیث‌ که‌ در ایام‌ تحصیل‌ خوانده‌ و آنها را استنساخ‌ کرده‌ بود، نیز حاشیه‌ نوشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، همانجا؛شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰).

برخی‌ از کتابهای‌ مهم‌ وی‌ به‌ این‌ شرح‌ است‌:

۱) الانوار النعمانیه‌ فی‌ معرفه‌ النشأه‌ الانسانیه، که‌ گاه‌ به‌ اشتباه‌ آن‌ را انوار نعمانی‌ معرفی‌ کرده‌اند( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷). این‌ کتاب‌ در شرح‌ احوالات‌ آدمی‌ از پیش‌ از تولد تا پس‌ از مرگ‌ است‌ که‌ در سه‌ باب‌ تدوین‌ شده‌ است‌، به‌ این‌ ترتیب‌: در احوال‌ پیش‌ از تولد، از تولد تا وفات‌ و احوال‌ پس‌ از مرگ‌ و عالم‌ آخرت‌. کتاب‌ مؤخره‌ای‌ نیز دارد که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲ـ۳۲۶) در آن‌ به‌ شرح‌ احوال‌ و سوانح‌ زندگانی استادان‌ و مشایخ‌ خود پرداخته‌ است‌ و در شناخت‌ وی‌ و نیز دوره‌ای‌ که‌ در آن‌ می‌زیسته‌ منبعی‌ مهم‌ و معتبر به‌ شمار می‌آید. این‌ بخش‌ کتاب‌ به‌ فارسی‌ و انگلیسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به تنکابنی‌، ص‌۴۳۶ـ ۴۵۵؛فانی‌، ص‌ ۳ـ۱۳؛استوارت‌ ، ص‌ ۵۵ ۸۱).

جزایری‌ در ۱۰۸۹ از نگارش‌ این‌ کتاب‌ فارغ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۶). این‌ کتاب‌ نخستین‌ بار در ۱۲۷۱ در تهران‌ چاپ‌ سنگی‌ شد و پس‌ از آن‌ نیز بارها منتشر گردید ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). چاپ‌ چهار جلدی‌ حروفی‌ آن‌، که‌ نخست‌ در ۱۳۳۸ ش‌ در تبریز منتشر شده‌، متداول‌ترین‌ چاپ‌ آن‌ است‌.

از این‌ کتاب‌ به‌ طور کامل‌ یا گزیده‌ دست‌ کم‌ دو ترجمه‌ وجود دارد: نخست‌ ترجمه‌ای‌ است‌ با عنوان‌ ترجمه انوار نعمانی‌ که‌ دو مترجم‌ به‌ نامهای‌ سید عبدالرحمان‌ و ابوتراب‌ کرمانشاهانی‌، به‌ فرمان‌ محمدعلی‌ میرزا قاجار آن‌ را در ۲۲ رمضان‌ ۱۲۲۶ ترجمه‌ کردند ( رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۹)؛دیگری‌ ترجمه‌ای‌ است‌ از سید زین‌العابدین‌ بن‌ حسن‌ رضوی‌ خوانساری‌ (متوفی‌ ۱۳۰۷)، از عالمان‌ و ائمه جماعت‌ اصفهان‌، که‌ مشتمل‌ بر ۴۲ نور (فصل‌) و نزدیک‌ به‌ نصف‌ تمام‌ کتاب‌ است‌. این‌ ترجمه‌ به‌ اشتباه‌ به‌ نام‌ شیخ‌ محمد تقی‌ بن‌ عبدالرحیم‌ اصفهانی‌ معرفی‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۸۲؛مشار، ج‌ ۳، ستون‌ ۲۶۳).

۲) انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، که‌ شرحی‌ است‌ بر کتاب‌ التوحید ابن‌بابویه‌، مشهور به‌ شیخ‌ صدوق‌ (متوفی‌ ۳۸۱). جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از آن‌ با نام‌ انیس‌الفرید یاد کرده‌ است‌. عبداللّه‌ افندی‌ (ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴) و، به‌ تَبَع‌ وی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۸ـ ۳۶۹) آن‌ را انس‌الوحید نامیده‌اند که‌ اشتباه‌ است‌ و ظاهراً افندی‌ آن‌ را با کتاب‌ محمدعلی‌، نایب‌الصداره قم‌، که‌ با همین‌ عنوان‌ و در شرح‌ توحید است‌، خلط‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۰ ۵۱). سید نعمت‌اللّه‌ کتاب‌ دیگری‌ نیز با عنوان‌ نورالبراهین‌ فی‌ اخبار الساده المرسلین‌ دارد که‌ ظاهراً شرح‌ دیگری‌ بر کتاب‌ التوحید است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۱؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۱۷ـ ۱۱۸، ۲۳۱ـ۲۳۲)؛اما، مهدی‌ رجائی‌، مصحح‌ کتاب‌ نورالبراهین‌ (ج‌ ۱، مقدمه‌، ص‌ ۳۳)، با مقایسه نسخه‌های‌ خطی‌ دو کتاب‌ مذکور به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ که‌ مطالب‌ و محتوای‌ آنها جز در مقدمه‌، که‌ یکی‌ طولانی‌تر از دیگری‌ است‌، عیناً با هم‌ مطابقت‌ دارند. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۳) نیز این‌ دو را یکی‌ دانسته‌ است‌. با این‌ همه‌، محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، همانجا) بر آن‌ است‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ خود تصرفاتی‌ در شرح‌ نخستین‌ به‌ وجود آورده‌ و پس‌ از حذف‌ مقدمه آن‌، مقدمه دیگری‌ بر آن‌ نوشته‌ است‌. از نورالبراهین‌ دو نسخه خطی‌ موجود است‌. جزایری‌ در پایان‌ هر دو شرح‌، تاریخ‌ اتمام‌ آنها را ۱۰۹۹ و در شهر حویزه‌ ذکر کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۲).

۳) جواهر الغوالی‌ فی‌ شرح‌ عوالی‌ اللئالی، که‌ شرحی‌ است‌ بر عوالی‌اللئالی‌ ابن‌ ابی‌جمهور احسایی‌ (متوفی‌ ح ۹۰۷؛افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴ـ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵). جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ مدینه ‌الحدیث‌ یاد کرده‌ است‌. موضوع‌ این‌ کتاب‌ دو جلدی‌ شرح‌ روایات‌ فقهی‌ از طهارت‌ تا دیات‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۴). جزایری‌ در جلد نخست‌ به‌ دفاع‌ از وثاقت‌ روایات‌ عوالی‌، که‌ عموماً مرسل‌اند، پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۳ـ۲۷۴). جلد دوم‌ از مبحث‌ نکاح‌ آغاز و به‌ مبحث‌ دیات‌ ختم‌ می‌شود. مؤلف‌ در رجب‌ ۱۱۰۵ از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شده‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۴؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۵).

۴) حاشیه شرح‌ جامی‌ بر کافیه‌ در نحو. جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) آن‌ را حاشیه مدونه علی‌ شرح‌ الجامی‌ نامیده‌ است‌. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۱) نیز از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ الحاشیه‌ علی‌ الجامی‌ و شرح‌ الکافیه یاد کرده‌ است‌. تنکابنی‌ (ص‌ ۴۵۲) آن‌ را تعلیقه‌ بر شرح‌ جامی‌ دانسته‌ که‌ البته‌ مقصود یکی‌ است‌. حاشیه مذکور ناتمام‌ است‌ و تا آخر مبحث‌ اسم‌ را در بر می‌گیرد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷) و نخست‌ در قالب‌ حاشیه‌هایی‌ بوده‌ که‌ مؤلف‌ در ایام‌ تحصیل‌ بر شرح‌ جامی‌ می‌نوشته‌ و سپس‌ آن‌ را در قالب‌ کتابی‌ تنقیح‌ و تدوین‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، حاشیه سید نعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، ص‌ ۲ـ۳). این‌ حاشیه‌ بسیار مشهور و در میان‌ طلاب‌ علوم‌ دینی‌ متداول‌ بوده‌ و بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). حاشیه‌ بر شرح‌ جامی‌ محققانه‌ و عالمانه‌ است‌ و از دانش‌ گسترده‌ و عمیق‌ و نیز ممارست‌ طولانی‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در نحو حکایت‌ دارد.جزایری‌ علاوه‌ بر این‌ حاشیه‌، حواشی‌ و شرحهای‌ متعددی‌ نیز در علم‌ نحو نوشته‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۳، ۵۷ – ۵۸، ۷۲، ۷۴، ۷۶ـ۷۷، ۹۶ـ۹۸، ۱۱۳ـ۱۱۷، ۱۲۲، ۱۲۴، ۱۳۱).

۵) حواشی‌ امل‌الا´مل‌شیخ‌ حرّ عاملی‌. این‌ حواشی‌ متضمن‌ شرح‌ احوال‌ تعدادی‌ از دانشمندان‌ معاصر جزایری‌ است‌ که‌ در متن‌ کتاب‌ امل‌الا´مل‌ ذکر نشده‌اند و در واقع‌ استدراکی‌ بر کتاب‌ مذکور به‌ شمار می‌آید. بر اساس‌ این‌ کتاب‌ و کتابهای‌ دیگر رجالی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۳۳۷ ش‌، ص‌ ۴۸۳ـ۴۸۴) سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ را در شمار عالمان‌ رجالی‌ و تذکره‌نویسان‌ ذکر کرده‌ است‌. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، بعدها در کتاب‌ الاجازه الکبیره از همین‌ شیوه‌ پیروی‌ کرده‌ و به‌ شرح‌ احوال‌ برخی‌ معاصران‌ خود پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۱۷ـ۱۹۳؛نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹). رجال‌نویسان‌ امامی پس‌ از جزایری‌، چون‌ افندی‌ و خوانساری‌، از این‌ کتاب‌ بهره‌ برده‌اند ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۹). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در این‌ حاشیه‌، شرح‌ حال‌ کسانی‌ چون‌ عبدحیدر بن‌ محمد جزایری‌، ملا عبدالرشید شوشتری‌، عیسی‌ بن‌ محمد جزایری‌، محمد بن‌ سلمان‌ جزایری‌ و برادرش‌ سید نجم‌الدین‌ جزایری‌ را ذکر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹).

۶) حواشی‌ نهج‌البلاغه، که‌ شرح‌ مختصر جزایری‌ است‌ بر نهج‌البلاغه ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛شوشتری‌، ص‌ ۱۰۴) و آن‌ را الحواشی‌ الضافیه و الموازین‌ الوافیه نامیده‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۲).

۷) ریاض‌ الابرار فی‌ مناقب‌ الائمه‌ الابرار، در سه‌ جلد: جلد نخست‌ در حالات‌ پیامبر اکرم‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ و امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام‌، جلد دوم‌ در احوال‌ حضرت‌ زهرا سلام‌اللّه‌علیها و امام‌ دوم‌ تا امام‌ یازدهم‌ و جلد سوم‌ در شرح‌ احوال‌ امام‌ دوازدهم‌ عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۰۸؛افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۳ـ۶۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۱، ص‌ ۳۱۶).

۸) زَهْر الربیع‌ فی‌ الطرائف‌ و الملح‌ و المقال‌ البدیع‌ ، که‌ جُنگ‌ مانندی‌ است‌ در بیان‌ مطالب‌ گوناگون‌ ادبی‌، نکات‌ تفسیری‌ و شرح‌ احوال‌ پاره‌ای‌ از مشایخ‌ و استادان‌. این‌ کتاب‌ یکی‌ از آثار مشهور جزایری‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۵۰). عبداللّه‌ جزایری‌ (۱۴۰۹، همانجا) پس‌ از ذکر نام‌ کتاب‌، به‌ اشتمال‌ آن‌ بر مطایبات‌ و هزلیات‌ اشاره‌ کرده‌ و آن‌ را از این‌ جهت‌ قابل‌ حک‌ و اصلاح‌ دانسته‌ است‌.

آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۱۲، ص‌ ۶۹) در باره این‌ کتاب‌ افزوده‌ که‌ دو جلدی‌ است‌ و جلد نخست‌ آن‌ مکرراً چاپ‌ شده‌ است‌. سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ این‌ بخش‌ را به‌ هنگام‌ درگذشت‌ فرزند محبوب‌ خود، سید حبیب‌اللّه‌، نوشته‌ است‌. جلد دوم‌ به‌ سبب‌ زوال‌ غم‌، فاقد مطالب‌ هزل‌ است‌ و این‌ کتاب‌ بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). این‌ کتاب‌ را نورالدین‌ محمد بن‌ سید نعمت‌اللّه‌بن‌ سیدعبدالهادی‌ جزایری‌ از نوادگان‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ که‌ با نام‌ مستعار محمد صالح‌ خان‌ بیگلربیگی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۸ـ۶۹).

۹) شرح‌ صحیفه‌ سجادیه‌ . سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بر کتاب‌ صحیفه‌ مجموعاً سه‌ شرح‌ نگاشته‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۷۱ـ۱۷۲): نخست‌ شرحی‌ که‌ به‌ شرح‌ کبیر معروف‌ شده‌ است‌ (در باره نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۵۲ـ۱۵۳). دوم‌ شرح‌ مختصر که‌ در واقع‌ تنقیح‌ و خلاصه‌ای‌ از شرح‌ نخستین‌ است‌ که‌ پس‌ از تألیف‌ آن‌، شرح‌ کبیر مهجور گشت‌. شرح‌ مختصر با عنوان‌ نور الانوار فی‌ شرح‌ کلام‌ خیر الاخیار شناخته‌ می‌شود.

مؤلف‌ در ۱۰۷۸، یعنی‌ در ۲۸ سالگی‌، در خرّم‌آباد از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۸؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۲۱۷). این‌ کتاب‌ از ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۷ در تهران‌، همراه‌ با چند شرح‌ دیگر از عالمان‌ عصر صفوی‌ بر صحیفه سجادیه‌ ، چاپ‌ سنگی‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۰؛مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). این‌ کتاب‌ در بیروت‌ (۱۴۲۰) نیز چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کند به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۹۷ـ۲۰۰). سوم‌ شرح‌ ملحقات‌ صحیفه‌ است‌، با عنوان‌ النُکَت ُالطریفه‌ فی‌ شرح‌ ملحقات‌ الصحیفه. این‌ کتاب‌ در ۱۳۱۷ به‌ همراه‌ نورالانوار در یک‌ مجلد چاپ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۷۴).

۱۰) غایه المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، که‌ شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ شیخ‌ طوسی‌ است‌. این‌ شرح‌ مختصری‌ است‌ از شرح‌ دیگر مؤلف‌ که‌ در ایام‌ جوانی‌ بر تهذیب‌ با عنوان‌ مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ نگاشته‌ بود (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱ (؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۴؛برای‌ گزارشی‌ از نسخه‌های‌ بخشهای‌ موجود این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۰ـ۱۲۲). با این‌ همه‌، در این‌ شرح‌ جدید مطالبی‌ آمده‌ که‌ شرح‌ اول‌ فاقد آنهاست‌ و بدین‌ سبب‌ حجم‌ برخی‌ مجلدات‌ شرح‌ جدید از شرح‌ قدیم‌ قطورتر است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۷).

این‌ کتاب‌ حاوی‌ یک‌ دوره‌ فقه‌ استدلالی‌ است‌ و اطلاعات‌ عظیمی‌ از حوزه‌های‌ دانشهای‌ اسلامی‌، چون‌ حدیث‌، رجال‌، اصول‌ فقه‌ و عقاید، را در خود جای‌ داده‌ است‌. علاوه‌ بر این‌، کتاب‌ مذکور به‌ سبب‌ ذکر آرا و فتاوی‌ فقهی‌ و اصولی‌ محمدباقر مجلسی‌، که‌ غالباً از او به‌ عنوان‌ شیخنا المعاصر یاد کرده‌، حائز اهمیت‌ فراوان‌ است‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌ رجوع کنید به ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۰، ۸۴، ۹۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۵۵، ۷۲ ( ). جزایری‌ افزون‌ بر شرح‌ احادیث‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، به‌ تناسب‌، بحثهای‌ کلامی‌ و فقهی‌ و اصولی‌ مستقلی‌ را مطرح‌ کرده‌ است‌، مانند بحث‌ در ادله تسامح‌ در ادله سنن‌ و اخبار (ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۸ – ۹۰ ( )، مسئله نفی‌ تواتر قرائات‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۲۳ـ ۱۲۵ ( )، مسئله تحریف‌ قرآن‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۱۷ـ۱۲۳ ( ) و مفهوم‌ احباط‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۳ ] ).

کتاب‌ غایه ‌المرام‌ به‌ سبب‌ ارائه گزارشی‌ زنده‌ و علمی‌ از نزاع‌ میان‌ اخباریان‌ و اصولیان‌ در فرآیند تحول‌ فقه‌ امامی‌، در میان‌ کتابهای‌ دیگر جزایری‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد. بخشی‌ از این‌ کتاب‌ در حویزه‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۸۰) و بخشی‌ دیگر از آن‌ در شوشتر (همان‌، ص‌ ۸۹، ۹۲) نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ گزارشی‌ از مجلدات‌ این‌ کتاب‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۸۰ -۹۳). نسخ‌ خطی‌ متعددی‌ از این‌ کتاب‌ موجود است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۸ـ۱۹).

۱۱) کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، که‌ حاوی‌ مطالب‌ علمی‌ عمده‌ای‌ در فقه‌، حدیث‌ و رجال‌ است‌. مقدمه کتاب‌ نیز بخش‌ مهمی‌ از دیدگاههای‌ مؤلف‌ را منعکس‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶ـ۹۳). این‌ کتاب‌ به‌ همت‌ سیدطیب‌ موسوی‌ جزائری‌، یکی‌ از نوادگان‌ سید نعمت‌اللّه‌، در دست‌ تحقیق‌ است‌ و تاکنون‌ سه‌ جلد از آن‌ منتشر شده‌ است‌.

۱۲) مقامات‌ النجاه فی‌ شرح‌ اسماء الحسنی‌ ، که‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفباست‌ و تا حرف‌ ضاد (نام‌ مبارک‌ ضار) اسمای‌ حسنا را شرح‌ کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ بر مشرب‌ عرفانی‌ نگاشته‌ شده‌ و حاوی‌ اقوال‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ و مشایخ‌ تصوف‌، چون‌ ذوالنون‌ مصری‌، رابعه‌ عدویه‌، مجدالدین‌ بغدادی‌ و محیی‌الدین‌ ابن‌عربی‌، است‌ ( رجوع کنید به ص‌ [ ۱۲۹، ۱۶۲، ۲۵۴، ۳۲۳ ] ). ضمناً برخی‌ از دیدگاههای‌ صوفیان‌ را نیز نقد کرده‌ است‌. مقامات‌النجاه کتابی‌ ناتمام‌ است‌ و مطابق‌ گفته خوانساری‌ (ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۳؛
نیز رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۴)، علامه‌ مجلسی‌ به‌ سبب‌ محتوای‌ صوفیانه‌ کتاب‌، جزایری‌ را از ادامه تألیف‌ بازداشته‌، چنانکه‌ جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۴۵) به‌ مورد مشابهی‌ از این‌ توصیه علامه‌ مجلسی‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. ظاهراً مقامات‌النجاه در زمان‌ مؤلف‌ گزینش‌ و به‌ فارسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۱۹).

۱۳) النور المبین‌ فی‌ قصص‌ الانبیاء و المرسلین‌ ، که‌ در واقع‌ در حکم‌ تکمله‌ای‌ بر کتاب‌ ریاض‌الابرار یاد شده‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۷۵ـ۳۷۶) و بارها منتشر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). نورالدین‌ جزایری‌، فرزند مؤلف‌، نیز این‌ کتاب‌ را با عنوان‌ تحفه‌ الاولیاء به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۱؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۴۲۲ـ۴۲۳).

۱۴) هدیه المؤمنین‌ و تحفه الراغبین‌، رساله فقهی‌ مختصری‌ در احکام‌ طهارت‌ و صلاه است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، هدیه المؤمنین‌، ص‌ [ ۲ ]؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۱ـ ۱۳۳). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در آغاز این‌ کتاب‌ از آموزه اصولیان‌ در تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد و نیز مجاز نبودن‌ تقلید از میت‌ انتقاد کرده‌ است‌. شیوه نگارش‌ این‌ کتاب‌ به‌ نقل‌ روایت‌ نزدیک‌تر است‌ تا به‌ شیوه‌های‌ متعارف‌ در تحریر مسائل‌ شرعی‌.

اجازات‌ متعددی‌ از سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ به‌ شاگردان‌ و مجازان‌ از او که‌ شمار آنها فراوان‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۹ـ۲۶۰)، نیز در دست‌ است‌ که‌ در صورت‌ تدوین‌ به‌ شکل‌ کتابی‌ مستقل‌ در خواهد آمد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷؛برای‌ دیگر آثار جزایری‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۵۲ -۵۳، ۶۰ـ۶۲، ۷۱ـ۷۶، ۹۳ـ ۹۸، ۱۲۵ـ۱۲۶، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۳۳).


منابع:

(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، الذریعه الی‌ تصانیف‌ الشیعه، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌ و احمد منزوی‌، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه : الکواکب‌ المنتشره‌ فی‌القرن‌ الثانی‌ بعد العشره، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌؛
(۳) همو، مصفی‌ المقال‌ فی‌ مصنفی‌ علم‌ الرجال‌، چاپ‌ احمد منزوی‌، تهران‌ ۱۳۳۷ ش‌؛
(۴) محمدامین‌بن‌ محمدشریف‌ استرآبادی‌، الفوائد المدنیه، چاپ‌ رحمه ‌اللّه‌ رحمتی‌ اراکی‌، قم‌ ۱۴۲۴؛
(۵) اعتمادالسلطنه‌؛
(۶) جعفربن‌ محمد اعرجی‌، مناهل‌ الضرب‌ فی‌ انساب‌ العرب‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۳۷۷ ش‌؛
(۷) عبداللّه‌بن‌ عیسی‌ افندی‌ اصفهانی‌، ریاض‌ العلماء و حیاض‌ الفضلاء ، چاپ‌ احمد حسینی‌، قم‌ ۱۴۰۱ـ ؛
(۸) یوسف‌بن‌ احمد بحرانی‌، الحدائق‌ الناضره‌ فی‌ احکام‌ العتره‌ الطاهره، قم‌ ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌؛
(۹) همو، لؤلؤه‌ البحرین، چاپ‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، قم‌ [ بی‌تا. (؛
(۱۰) محمدبن‌ اسماعیل‌ بخاری‌، صحیح‌ البخاری‌، ) چاپ‌ محمد ذهنی‌ افندی‌ (، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۱) محمدتقی‌ بروجردی‌، نهایه ‌الافکار، تقریرات‌ درس‌ آیه ‌اللّه‌ عراقی‌، ج‌ ۴، قم‌: مؤسسه النشر الاسلامی‌، ) بی‌تا. (؛
(۱۲) محمدبن‌ عیسی‌ ترمذی‌، سنن‌ الترمذی‌ ، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۳) محمدبن‌ سلیمان‌ تنکابنی‌، قصص ‌العلماء، تهران‌: انتشارات‌ علمیه‌ اسلامیه‌، ] بی‌تا. ) ؛
(۱۴) علی‌حسین‌ جابری‌، الفکر السلفی‌ عند الشیعه الاثنی‌عشریه، بیروت‌ ۱۹۷۷، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۳۶۷ ش‌؛
(۱۵) اسماعیل‌بن‌ حسن‌ جرجانی‌، کتاب‌ ذخیره خوارزمشاهی‌ ، چاپ‌ محمدرضا محرری‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌ـ ؛
(۱۶) عبداللّه‌بن‌ نورالدین‌ جزایری‌، الاجازه‌ الکبیره، چاپ‌ محمد سمامی‌ حائری‌، قم‌ ۱۴۰۹؛
(۱۷) همو، التحفه السنیه فی‌ شرح‌ نخبه المحسنیه ، نسخه خطی‌ کتابخانه آستان‌ قدس‌ رضوی‌، ش‌ ۲۲۶۹؛
(۱۸) همو، کتاب‌ تذکره شوشتر، اهواز: کتابفروشی‌ صافی‌، [ بی‌تا. (؛
(۱۹) محمد جزایری‌، شجره مبارکه‌ یا برگی‌ از تاریخ‌ خوزستان‌: در بیان‌ انساب‌ و احوال‌ سادات‌ نوریه‌ ( خاندان‌ جزائری‌ ) و بزرگان‌ خوزستان‌، ج‌ ۱، )اهواز ? ۱۳۹۷ (؛
(۲۰) همو، نابغه فقه‌ و حدیث‌: سیدنعمت‌اللّه‌ جزائری‌ ، قم‌ ۱۴۱۸؛
(۲۱) نعمت‌اللّه‌بن‌ عبداللّه‌ جزایری‌، الانوار النعمانیه، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۲۲) همو، حاشیه سیدنعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) بی‌جا، بی‌تا. (؛
(۲۳) همو، زهرالربیع‌ ، جزء ۱، بیروت‌: دارالجنان‌، ۱۴۱۴/۱۹۹۴، جزء ۲، بیروت‌: مؤسسه البلاغ‌، ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۴) همو، غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌، ش‌ ۷۷۰۳ـ۷۷۰۴؛
(۲۵) همو، کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، چاپ‌ طیب‌ موسوی‌ جزائری‌، قم‌ ۱۴۰۸ـ ؛
(۲۶) همو، کنز الطالب‌ و وسیله الراغب‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۱۸؛
(۲۷) همو، لوامع‌ الانوار فی‌ شرح‌ عیون‌ الاخبار ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۶؛
(۲۸) همو، مسکّن‌الشجون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۴۲؛
(۲۹) همو، مقامات‌ النجاه، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۹۶؛
(۳۰) همو، منبع‌الحیاه ، در محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، الشهاب‌ الثاقب‌ فی‌ وجوب‌ صلاه الجمعه العینی‌ ، چاپ‌ رؤوف‌ جمال‌الدین‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۳۱) همو، نورالبراهین‌، او، انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۷؛
(۳۲) همو، هدیه ‌المؤمنین‌ و تحفه ‌الراغبین، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌آللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۹۰۱؛
(۳۳) محمد حداد، حفریات‌ تأویلیه‌ فی‌الخطاب‌ الاصلاحی‌ العربی‌، بیروت‌ ۲۰۰۲؛
(۳۴) محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، المؤلفات‌ فی‌ مسأله تقلید المیت‌ ، در احمدبن‌ محمد مقدس‌ اردبیلی‌، هفده‌ رساله ( عربی‌ و فارسی‌ )، قم‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۳۵) محمدتقی‌ حکیم‌، «شرح‌ زندگانی‌ فقیه‌ عالی‌ مقام‌ و محدث‌ بزرگوار علامه‌ سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ قدس‌سره‌»، مجله دانشکده ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، سال‌ ۲۷، ش‌ ۳ـ۴ (پاییز و زمستان‌ ۱۳۶۸)؛
(۳۶) محمدحسین‌ حکیم‌، نسخه‌های‌ خطی‌ شروح‌ و ترجمه‌های‌ صحیفه سجادیه‌ ، قم‌ ۱۳۸۲ ش‌؛
(۳۷) خوانساری‌؛
(۳۸) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌ ۱، تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۳۹) محمدبن‌ زکریا رازی‌، تقاسیم‌ العلل‌: کتاب‌ التقسیم‌ و التشجیر ، تحقیق‌ و ترجمه صبحی‌ محمود حمامی‌، حلب‌ ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴۰) همو، المنصوری‌ فی‌ الطب‌ ، چاپ‌ حازم‌ بکری‌ صدیقی‌، کویت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴۱) عبدالرحمان‌بن‌ ابی‌بکر سیوطی، الرحمه‌ فی‌الطب‌ و الحکمه، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۴۲) عبداللطیف‌بن‌ ابیطالب‌ شوشتری‌، تحفه ‌العالم‌؛
(۴۳) و، ذیل‌ التحفه، چاپ‌ صمد موحد، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۴۴) زین‌الدین‌بن‌ علی‌ شهیدثانی‌، رسائل‌ الشهید الثانی‌، قم‌ ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ ش‌؛
(۴۵) حسن‌ طارمی‌راد، علامه مجلسی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۴۶) محمدبن‌ علی‌ طباطبایی‌، مفاتیح‌ الاصول‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) تهران‌، بی‌تا. (، چاپ‌ افست‌ قم‌: آل‌البیت‌،) بی‌تا.(؛
(۴۷) محمدکاظم‌بن‌ عبدالعظیم‌ طباطبائی‌ یزدی‌، العروه ‌الوثقی‌ ، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴۸) سلیمان‌بن‌ احمد طبرانی‌، مسندالشامیین‌، چاپ‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، بیروت‌ ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۴۹) سلیمان‌بن‌ داود طیالسی‌، مسند ابی‌داود الطیالسی‌ ، چاپ‌ محمدبن‌ عبدالمحسن‌ ترکی‌، جیزه‌ ۱۴۱۹ـ۱۴۲۰؛
(۵۰) عبداللطیف‌بن‌ یوسف‌ عبداللطیف‌ بغدادی‌، الطّبّ من‌ الکتاب‌ و السنّه، چاپ‌ عبدالمعطی‌ امین‌ قلعجی‌، بیروت‌ ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۵۱) محمدبن‌ محمد غزالی‌، احیاءعلوم‌الدین، بیروت‌ ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۵۲) کامران‌ فانی‌، «زندگی‌ طلبگی‌ در قرن‌ یازدهم‌»، نشر دانش‌ ، سال‌ ۵، ش‌ ۱ (آذر و دی‌ ۱۳۶۳)؛
(۵۳) محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، مفاتیح‌ الشرائع‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۵۴) محمدتقی‌ کرمی‌، «ماهیت‌ و وظیفه عقل‌ در فقه‌ شیعه‌»، نقد و نظر ، سال‌ ۷، ش‌ ۳ و ۴ (تابستان‌ و پاییز ۱۳۸۰)؛
(۵۵) کلینی‌؛
(۵۶) محمدباقربن‌ محمدتقی‌ مجلسی‌، بحارالانوار ، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵۷) همو، رساله مجلسی‌ در باره‌ حکما، اصولیین‌ و صوفیه‌ ، در کیهان‌ اندیشه‌ ، ش‌ ۳۳ (آذر و دی‌ ۱۳۶۹)؛
(۵۸) همو، نظم‌اللئالی‌، معروف‌ بسؤال‌ و جواب‌ گردآورنده‌ محمدبن‌ احمد حسینی‌ لاهیجانی‌، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۱؛
(۵۹) مسلم‌بن‌ حجاج‌، صحیح‌ مسلم‌، چاپ‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۶۰) خانبابا مشار، مؤلّفین‌ کتب‌ چاپی‌ فارسی‌ و عربی‌، تهران‌ ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش‌؛
(۶۱) هما ناطق‌، مصیبت‌ وبا و بلای‌ حکومت، ) تهران‌ ] ۱۳۵۸ ش‌؛
(۶۲) Devin J. Stewart, “The humor of the scholars: the autobiography of Ni ـ mat Allah al-Jazairi (d.1112/1701)”, Iranian studies , XXII , no.4 (1989).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد۱۰

زندگینامه آیت الله ملاعبداللّه تونی(متوفی ۱۰۷۱ه ق )

 مشهور به فاضل تونی ، فرزند محمد، فقیه و اصولی امامی سده یازدهم . از تاریخ ولادت ، تحصیلات و استادان او اطلاعی در دست نیست . در بُشرویه * ، در چهارده فرسخی تون (فردوس کنونی )، زاده شد. افندی اصفهانی که از بشرویه دیدن کرده ، اهالی آنجا را از برکت وجودملاعبداللّه و برادرش ملااحمد، صالح و با تقوا وصف کرده است (ج ۳، ص ۲۳۸ـ۲۳۹). از گفته وی برمی آید که این دو برادر سالها در بشرویه به سر برده اند؛ ازینرو، ملاعبداللّه ، بشرویی خراسانی نیز خوانده شده است ( رجوع کنید بهآقابزرگ طهرانی ، ج ۶، ص ۲۳۰، ج ۱۴، ص ۱۶۶).

به گفته افندی اصفهانی (ج ۳، ص ۲۳۸) ملاعبداللّه تونی مدتی در اصفهان ، در مدرسه مولی عبداللّه شوشتری ، اقامت گزید، سپس به مشهد رفت و چندی در آنجا سکونت کرد. بعدها به قصد زیارت عتبات عازم عراق شد، اما در راه ، هنگام عبور از قزوین ، دوستش مولی خلیل قزوینی از او خواست که در آنجا بماند، و او پذیرفت و مدتی در آن شهر توقف کرد. میرزا محمد تنکابنی (ص ۲۶۹ـ۲۷۰) گزارشی از دیدار تونی با میرداماد (متوفی ۱۰۴۱) و مصاحبت و دوستی نزدیک وی با شاه عباس صفوی (حک : ۹۹۶ـ ۱۰۳۸) نقل کرده ، اما سایر شرح حال نویسانِ وی ، ذکری از آن به میان نیاورده اند. اگر این گزارش درست باشد، دیدار آنان در زمانی رخ داده که تونی در اصفهان بوده است .

رحلت

تونی هنگامی که از طریق کرمانشاه قصد زیارت عتبات را داشت ، در کرمانشاه وفات کرد و همانجا دفن شد (افندی اصفهانی ، همانجا؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۲۴۶). به نوشته افندی اصفهانی (همانجا) احتمالاً او پس از بازگشت از عراق درگذشته است . تاریخ مرگ تونی بر اساس نوشته برادرش ( رجوع کنید به خوانساری ، ج ۴، ص ۲۴۴)، ۱۶ ربیع الاول ۱۰۷۱ است . اخیراً مدفن وی در کرمانشاه شناسایی و بر آن بنایی ساخته شده است (جعفریان ، ص ۴۰۶).

شرح حال نویسان ، تونی را به داشتن دانش گسترده و تقوای بسیار ستوده اند. حرّ عاملی ، از معاصران او، وی را عالم فاضل ماهر فقیه صالح زاهد خوانده است (ج ۲، ص ۱۶۳). افندی اصفهانی (ج ۳، ص ۲۳۷ـ ۲۳۸)، ضمن نقل گفته حرّ عاملی ، تونی را بر اساس گفته کسانی که از نزدیک با او آشنا بوده اند، باورعترین و با تقواترینِ اهل زمان ، بلکه بدیلِ مولی احمد اردبیلی (مقدّس اردبیلی )، معرفی کرده است . خوانساری با دقت بیشتری جایگاه علمی وی را نمایانده است . او (همانجا) بر اساس مندرجات اثر مهم تونی ، الوافیه ، وی را در زمره اخباریان دانسته و گفته که او در مباحث استصحاب و تعادل و تراجیح ، فوایدی آورده و ابتکارهای فراوانی به کار بسته است . در عین حال ، خوانساری افزوده است که برخی از ابداعات تونی ، به سبب اینکه کمتر محضر استادان را درک کرده ، قابل نقد و مناقشه است .

گر چه خوانساری و برخی علمای دیگر (از جمله شیخ انصاری رجوع کنید بهتهرانی ، ج ۲، ص ۱۹۷، ۲۸۱)، تونی را از عالمان اخباری به شمار آورده اند، اما تأمل در مطالب وافیه نشان می دهد که او اخباری معتدلی بوده که با اصول فقه میانه خوبی داشته و مانند اخباریان افراطی این علم را به کلی فرو نمی گذاشته است . حتی برخی از علما ( رجوع کنید بهبروجردی ، ج ۴، قسم ۲، ص ۲۵۸؛ امام خمینی ، مقدمه سبحانی ، ص ۱۹ـ۲۰) وی را در زمره اصولیان شمرده اند. در واقع ، تونی با تألیف وافیه توانست جریان اخباریگری را به سوی اعتدال هدایت کند.

وی در کنار میرزا محمدبن حسن شیروانی (صاحب دو حاشیه فارسی و عربی بر معالم ، متوفی ۱۰۹۸) و محقق خوانساری (صاحب حاشیه بر معالم ، متوفی ۱۰۹۸)، حرکت بنیادینی را در ایران آغاز کرد که در برابر جنبش اخباریگریِ عراق به مرکزیت کربلا، به تقویت مکتب اصولیان منجر شد (فضلی ، ص ۷۸). در این برهه ، آنچه موجب توازن دو مکتب اخباری و اصولی شد و در واقع اخباریگری را مهار کرد، استفاده این اصولیان از داده های کلامی و فلسفی در پروراندن اصول فقه بود (همانجا).

شرح حال نویسان ، هفت اثر را برای تونی بر شمرده اند که عبارت اند از:

رساله ای در اصول فقه به نام الوافیه فی اصول الفقه ( رجوع کنید بهحرّعاملی ؛ خوانساری ، همانجاها)؛

رساله ای در اثبات عدم وجوب عینی اقامه نماز جمعه در زمان غیبت ( رجوع کنید بهحرّعاملی ، همانجا؛ افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۳۷؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۲۴۵)؛

حاشیه بر معالم الاصول ( رجوع کنید به افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۳۸؛ خوانساری ، همانجا)؛

تعلیقات بر مدارک الاحکام ( رجوع کنید به افندی اصفهانی ؛ خوانساری ، همانجاها)؛

شرح ارشاد الاذهان علامه حلّی ، در فقه ( رجوع کنید به حرّعاملی ، همانجا)؛

حاشیه بر ارشاد الاذهان علامه حلّی ، که افندی اصفهانی و خوانساری (همانجاها) احتمال داده اند همان شرح ارشاد باشد؛

فهرست تهذیب الاحکام شیخ طوسی ، که خود تونی (ص ۱۳۳) بر آن است پیش از او کسی چنین فهرستی فراهم نکرده و خوانساری (همانجا) گفته وی را تأیید کرده است (نیز رجوع کنید بهآقابزرگ طهرانی ، ج ۴، ص ۲۱).

از این میان فقط دو اثر نخست باقی مانده که به چاپ رسیده است :

۱) رساله در باره نماز جمعه ، با عنوان رساله مختصره فی بیان النفی الوجوب العینی للصلاه الجمعه فی زمن الغیبه ، که در ضمن دوازده رساله فقهی در باره نماز جمعه ، به کوشش رسول جعفریان (قم ۱۳۸۱ ش )، آمده است . مولی محمد تنکابنی مشهور به فاضل سراب (متوفی ۱۱۲۴) در نقد آن رساله ای نگاشت . کسانی دیگر، از جمله مولی محمدامین برادرزاده ملاعبداللّه تونی (فرزند برادرش احمد یا برادر دیگرش حسینعلی رجوع کنید بهخوانساری ، ج ۴، ص ۲۴۶)، بر این نقد پاسخ نوشتند ( رجوع کنید بهآقابزرگ طهرانی ، ج ۱۵، ص ۶۵ـ۶۷، ۷۴ـ ۷۵، ۸۰).

۲) الوافیه فی اصول الفقه ، که تاریخ تألیف آن معلوم نیست ، اما به گفته خوانساری (همانجا)، تاریخ فراغت از تألیف آن ۱۲ ربیع الاول ۱۰۵۹ است که با آنچه در نسخه اصل چاپ رضوی کشمیری آمده ، مطابقت دارد ( رجوع کنید به تونی ، مقدمه رضوی کشمیری ، ص ۳۳). تونی (ص ۵۷) وافیه را رساله ای وافی و شافی وصف کرده که مشتمل است بر تحقیق در باره مسائل مهم اصولی ، بویژه ادله عقلی و اجتهاد و تقلید و تعادل و تراجیح .

وافیه مقدمه و شش باب دارد. مقدمه و بابها هر کدام به بخشهای کوچکتری ، با عناوین بحث و فصل و مقصد و قسم ، تقسیم شده اند. تونی در مقدمه (ص ۵۹ ـ۶۴) مباحثی چون تعریف اصول فقه ، حقیقت و مجاز، و مشتق را مطرح کرده است .

باب اول (ص ۶۸ـ۱۰۷) به دو مبحث مهم اوامر و نواهی اختصاص یافته که در دو مقدمه و هشت بحث تنظیم شده است .

باب دوم (ص ۱۱۱ـ۱۴۴) در باره عام و خاص و مباحثِ راجع به تخصیص است که در دو مقصد و هفت بحث آمده است . در همین باب مباحث حجیت مطلق ظواهر کتاب و خبر واحد بررسی شده است .

باب سوم (ص ۱۴۷ـ۱۶۷) در باره ادله شرعی است و در آن مباحث حجیت کتاب ، اجماع و سنّت ، و مسائلی چون شرایط عمل به خبر واحد در عصر غیبت و روش شناخت عدالت راوی بررسی شده است . این باب دارای سه فصل و هشت بحث است .

باب چهارم (ص ۱۷۱ـ۲۳۹) به مباحث ادله عقلی ، استصحاب ، استلزام ، دلالت ، مفاهیم ، قیاس و تنقیح مناط اختصاص یافته و در هفت قسم تنظیم شده است .

باب پنجم (ص ۲۴۳ـ۳۱۷) یکسره در باره مبحث اجتهاد و تقلید است و در آن از تعریف اجتهاد، تجزّی در اجتهاد، دانشهای مورد نیاز مجتهد، نیاز به اجتهاد و تقلید، تقلید از میّت و حکم عبادتِ کسی که نه مجتهد است و نه تقلید می کند، بحث شده است . این باب در چهار بحث تنظیم شده است .

باب ششم (ص ۳۲۱ـ ۳۳۷) به موضوع تعادل و ترجیح اختصاص دارد و در آن پانزده قسم تعارض بررسی شده است .

وافیه از مزایای چندی برخوردار است ، از جمله ابتکار در باب بندی و تقسیم مباحث اصولی ، استدلال قوی و در برخی موارد ابتکاری ، توضیح و تبیین دقیق مصطلحاتی که غلط اندازند، تأسیس رأی جدید، نثر ساده و روشن ، جلوگیری از خلط مباحث اصول فقه با علوم دیگر، کثرت منابع و از جمله استفاده از کتب اصول فقه مذاهب مختلف اسلامی نظیر التمهید اُسْنوی شافعی (متوفی ۷۷۲)، المحصول فخررازی ، شرح مختصر ابن حاجب (متوفی ۶۴۶) و الاحکام آمِدی (متوفی ۶۳۱؛رجوع کنید بهتونی ، همان مقدمه ، ص ۲۷ـ۳۰).

وافیه به شیوه کتابهای درسی تنظیم شده است . تونی (ص ۱۹۸) پس از بر شمردن موارد استفاده واژه «اصل » در لسانِ علما، تصریح کرده که غرضش از ذکر موارد کاربرد «اصل »، آزمایش میزان معرفت و تشحیذ ذهن خواننده است . از همین روست که وافیه در مباحثِ گوناگون ، آکنده از مثالهای متعدد، برای دادن قدرتِ تطبیق به دانشجوست (تونی ، همان مقدمه ، ص ۳۱). تونی در این کتاب ، ضمن رعایت اعتدال ، از اصول فقه دفاع کرده و در موارد مختلف به نقل و نقد آرای ملامحمد امینِ استرآبادی پرداخته است (همان مقدمه ، ص ۳۲؛نیز رجوع کنید به همان ، ص ۲۱۴ـ ۲۱۵، ۲۶۱ـ۲۷۲، ۲۹۰ـ۲۹۴).

وافیه از زمان تألیف مورد توجه فقها قرار گرفت و نسخ آن متداول گردید ( رجوع کنید بهخوانساری ، همانجا) و چندین شرح و حاشیه بر آن نوشته شد، از جمله شروح مهم آن است : شرح سیدمحمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم * (متوفی ۱۲۱۲)، شرح سیدمحسن اَعْرَجی مشهور به محقق اعرجی و مقدّس کاظمی (متوفی ۱۲۲۷) و شرح سید صدرالدین محمد رضوی (متوفی ۱۱۶۰) معروف به شارح وافیه . شیخ انصاری در فرائدالاصول در موارد متعدد به شرح اخیر توجه کرده است (از جمله رجوع کنید به ص ۱۸۷ـ ۱۸۸، ۵۵۳ ـ۵۶۶، ۵۹۲، ۶۰۱، ۶۱۶، ۶۲۹؛نیز برای شروح و حواشی وافیه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج ۶، ص ۲۳۰، ج ۱۴، ص ۱۶۶ـ ۱۶۸).

اصولیانِ پس از تونی همواره به کتاب او توجه داشته اند، از جمله شیخ انصاری در آثار و درسهای اصولی خود در موارد متعدد به آن استناد و گاه آن را نقد کرده است ( رجوع کنید بهانصاری ، ص ۱۰۹، ۱۷۱ـ۱۷۲، ۱۸۴، ۱۸۸، ۵۹۸ ـ۶۰۰؛تهرانی ، ص ۲۳۰ـ۲۳۳، ۲۵۳، ۲۸۲ـ۲۸۳، ۲۸۷، ۲۹۳).

وافیه دوبار چاپ شده است : در ۱۳۰۹ در بمبئی به صورت چاپ سنگی در ۱۸۹ صفحه (تونی ، همان مقدمه ، ص ۴۴) و در ۱۴۱۵ در قم به اهتمام سیدمحمدحسین رضوی کشمیری .

ملااحمد تونی ، برادر ملاعبداللّه ، از علمای سرشناس سده یازدهم . از تاریخ ولادت ، تحصیلات و استادان او اطلاعی در دست نیست . حرّعاملی (ج ۲، ص ۲۳) وی را به فضل و علم و زهد ستوده است . آثاری چون حاشیه شرح اللمعه ، رساله فی تحریم الغناء، رساله فی الرد علی الصوفیه به او نسبت داده شده است (همانجا). قمی (ج ۱، ص ۲۸) از حاشیه او بر اصول الکافی کلینی خبر داده است .

قاسم علی بن حسن علی برارقی سبزواری و محمدمعصوم مشهدی ، از عالمان و محدّثانِ سده یازدهم ، نزد ملا احمد تونی برخی کتابهای حدیثی را قرائت کرده و از او اجازه گرفته اند (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۱۴۲؛حسینی ، ج ۱، ص ۴۴۲). ملالطف اللّه ، از عالمان سده یازدهم ، نیز کتاب تهذیب شیخ طوسی را نزد وی قرائت کرده و از او اجازه گرفته است . در این اجازه تصریح شده که ملا لطف اللّه ، دو کتاب الاستبصار و کتاب من لایحضره الفقیه را نیز نزد ملااحمد تونی قرائت کرده است (همان ، ج ۱، ص ۴۵۴). فخرالدین محمد موسوی نیز کتاب اخیر را نزد ملااحمد تونی خوانده است (همان ، ج ۲، ص ۵۵۲). ملااحمد تونی در ۱۰۸۳ در مشهد وفات یافت (افندی اصفهانی ، ج ۱، ص ۵۸؛قس آقابزرگ طهرانی ، ج ۶، ص ۹۱).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانی ؛
(۲) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱ـ ۱۴۱۵؛
(۳) مرتضی بن محمدامین انصاری ، فرائدالاصول ، چاپ عبداللّه نورانی ، قم ۱۳۶۵ ش ؛
(۴) محمدتقی بروجردی ، نهایه الافکار ، تقریرات درس آیه اللّه عراقی ، ج ۴، قم ۱۴۱۷؛
(۵) محمدبن سلیمان تنکابنی ، قصص العلماء ، تهران : انتشارات علمیه اسلامیه ، ( بی تا. ) ؛
(۶) عبداللّه بن محمد تونی ، الوافیه فی اصول الفقه ، چاپ محمدحسین رضوی کشمیری ، قم ۱۴۱۵؛
(۷) ابوالقاسم بن محمد علی تهرانی ، مطارح الانظار ، تقریرات درس شیخ انصاری ، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۸) رسول جعفریان ، دوازده رساله فقهی در باره نماز جمعه در روزگار صفوی ، قم ۱۳۸۱ ش ؛
(۹) محمدبن حسن حرّ عاملی ، امل الا ´ مل ، چاپ احمد حسینی ، قسم ۲، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۰) احمد حسینی ، تراجم الرجال ، قم ۱۴۱۴؛
(۱۱) روح اللّه خمینی ، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، لمحات الاصول ، تقریرات درس آیه اللّه بروجردی ، تهران ۱۴۲۱؛
(۱۲) خوانساری ؛
(۱۳) عبدالهادی فضلی ، دروس فی فقه الامامیه ، ( بیروت ) ۱۴۲۰؛
(۱۴) عباس قمی ، فوائد الرضویه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ?( ۱۳۲۷ ش ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۸ 

زندگینامه آیت الله عبداللّه تستری«عزالدین»(متوفی۱۰۲۱ه ق)

 عبداللّه بن حسین ، ملقب به عزالدین ، از عالمان امامیه دوره صفوی . از سال و محل تولد وی اطلاعی در دست نیست و تنها نسبت تستری می تواند حاکی از انتساب او به شوشتر (تستر) باشد. در منابع ، غالباً شرح حال وی و فقیه معاصرش ، ملاعبداللّه بن محمود تستری ، در آمیخته و این امر، تفکیک مطالب راجع به این دو فقیه را دشوار کرده است .

برای مثال افندی ، با آنکه خود به این نکته توجه داشته ، مطالبی از شرح حال این دو را در آمیخته و لقب ملاعبداللّه بن محمود تستری و اربعین او را (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۸۴، ۴۲۰) از عبداللّه بن حسین تستری دانسته است (افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۴۸، قس ص ۱۹۵، ۱۹۷).

برخی منابع به تلمّذ طولانی تستری (حدود سی سال ) نزد مقدس اردبیلی (متوفی ۹۹۳) اشاره کرده اند (اسکندرمنشی ، ج ۲، ص ۱۴۱۷؛قس خوانساری ، ج ۴، ص ۲۳۵)، اما همانگونه که افندی خاطرنشان کرده ، زمانِ شاگردی تستری نزد مقدس اردبیلی چندان طولانی نبوده است (ج ۳، ص ۲۰۴).

وی در ۹۸۸ بعد از سفر حج به عَیْناثا، در جبل عامل ، رفت و از عالم امامی آنجا، سید نعمت اللّه بن خاتون عاملی (متوفی بعد از ۹۸۸)، و پسر وی ، احمدبن نعمت اللّه عاملی (متوفی ۱۰۰۲)، اجازه روایت کتب حدیث دریافت کرد (همان ، ج ۳، ص ۱۹۹ـ۲۰۳؛ محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۹، ص ۸۸ ـ۹۶؛خوانساری ، همانجا؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۲۶، ۱۴۶)، سپس به عراق بازگشت و در ۹۹۱ در نجف تألیف شرحی بر الفیه شهید اول را در فقه به پایان برد (حسینی خاتون آبادی ، ص ۴۹۳). تستری تا ۱۰۰۴ در کربلا اقامت داشت و در آن سال در حالت خوف راهی ایران شد. گویا علت مهاجرت وی تضییقات مقامات عثمانی بوده که در این تاریخ بر کربلا تسلط یافته بودند (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۶۶).

محمدتقی مجلسی (متوفی ۱۰۷۰) که خود از شاگردان تستری بوده ، از اقامت چهارده ساله وی در اصفهان سخن گفته است (ج ۱۴، ص ۳۸۲). بر این اساس ، وی می بایست در حدود ۱۰۰۶ به ایران آمده باشد (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۱۱، ص ۳۴۳). افندی از مهاجرت تستری به مشهد خبر داده و علت آن را خوف وی از شاه عباس اول (حک : ۹۹۶ـ ۱۰۳۸) بیان کرده ، ولی منشأ خوف را ذکر نکرده است (ج ۳، ص ۱۹۵؛نیز رجوع کنید به خوانساری ، ج ۴، ص ۲۳۴).

تستری در مشهد ماند تا آنکه در سفر شاه عباس به مشهد در ۱۰۰۹، شاه با وی دیدار و از او دلجویی و درخواست کرد تا به اصفهان باز گردد. تستری ضمن قبول این دعوت ، شاه عباس را به ساختن مدرسه ای تشویق کرد. مدرسه عباسی و مدرسه ای که فقیه معاصر تستری ، شیخ لطف اللّه میسیِ عاملی ، در آن تدریس می کرد، در پی این توصیه ساخته شد. همچنین گفته اند که موقوفات شاه عباس در ۱۰۱۵ به نام چهارده معصوم (در باره آنها رجوع کنید به اسکندرمنشی ، ج ۲، ۱۲۴۹ به بعد) به توصیه تستری بوده است (افندی اصفهانی ؛خوانساری ، همانجاها).

مرجوع کنید بهید مطلب راجع به ساخت مدارس ، گزارش اسکندربیگ منشی است که در شرح احوال شیخ لطف اللّه میسی ، از ماجرای احداث مدرسه شیخ لطف اللّه سخن می گوید. به نوشته وی (ج ۱، ص ۲۵۰) شیخ لطف اللّه میسی تا ۹۹۷ در مشهد اقامت داشت ، سپس به قزوین رفت و سرانجام به خواست شاه عباس اول در اصفهان اقامت گزید (نیز رجوع کنید بهافندی اصفهانی ، ج ۴، ص ۴۱۹ـ۴۲۰). اسکندربیگ تاریخی ذکر نکرده ، اما زمان این مهاجرت بعد از ۱۰۰۶، سال انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت ، بوده است .

تستری پس از بازگشت به اصفهان تا پایان عمر در این شهر به سر برد و فقط به فعالیتهای آموزشی پرداخت . بر اثر تلاشهای علمی وی حوزه علمیه اصفهان رونق فراوان یافت . به نوشته محمدتقی مجلسی (همانجا) تعداد محصلان علوم دینی در زمان ورود تستری به اصفهان پنجاه تن بوده و هنگام وفات وی به هزار تن رسیده بود. به تصریح او انتشار فقه و حدیث در اصفهان مرهون مساعی تستری بود. زهد و تقوا و التزام جدّی تستری به همه آداب شرع زبانزد بوده و گزارشهای چندی در این باره نقل شده است (تفرشی ، ج ۳، ص ۹۹؛خوانساری ، ج ۴، ص ۲۳۸ـ۲۳۹).

رحلت

وی در ۲۶ محرّم ۱۰۲۱ درگذشت (افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۰۳) و جمع کثیری نزدیک به صد هزار تن در تشییع جنازه وی حضور داشتند که تا آن زمان در اصفهان بی سابقه بوده است ( رجوع کنید به محمدتقی مجلسی ، همانجا). میرداماد، فقیه و فیلسوف مشهور و معاصر تستری ، بر وی نماز خواند و در مقبره امامزاده اسماعیل بن زید به رسم امانت به خاک سپرده شد و سپس جسدش را به کربلا انتقال دادند (اسکندر منشی ، ج ۲، ص ۱۴۱۸؛محمدتقی مجلسی ، همانجا).

مشهورترین شاگردان

از مشهورترین شاگردان تستری فرزندش ، مولی ابوالحسن علی ، مشهور به حسنعلی تستری ، محمدتقی مجلسی و سیدمصطفی تفرشی * ، مرجوع کنید بهلف نقد الرجال ، بودند (افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۹۵ـ۱۹۶). تفرشی که کتاب نقدالرجال خود را در زمان حیات استادش نگاشته ، به مناسبت یادکرد او ضمن برشماریِ مقامات علمی و اخلاقی وی ، نوشته است که بیشتر نکات علمی و تحقیقی این کتاب ( نقد الرجال ) از تستری است (ج ۳، ص ۹۹، ج ۵، ص ۴۲۶).

محمدتقی مجلسی (همانجا) نیز او را با عنوان «شیخ الطائفه الامامیه فی عصره » شناسانده و مانند تفرشی نکات علمی کتابش ، روضه المتّقین ، را از افادات استادش ، تستری ، دانسته است . بهاءالدین عاملی نیز که معاصر تستری بوده ، در اجازه ای که در ۱۰۳۰ برای مولی حسنعلی نوشته ، مقام بلند دانش و ورع تستری را ستوده است ( رجوع کنید بهمحمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۷، ص ۲۳ـ ۲۴).

تستری رساله ای فارسی در باره نماز جمعه نگاشت و در آن از نظریه وجوب تعیینی نماز جمعه در زمان غیبت امام دفاع کرد؛
از این رساله تنها بخشی برجا مانده است (افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۹۶؛مدرسی طباطبائی ، ص ۲۱۷). مهمترین اثر فقهی موجود وی جامع الفوائد فی شرح القواعد (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۶۵ـ۶۶؛حسینی اشکوری ، ج ۲۱، ص ۳۶۱؛
مدرسی طباطبائی ، همانجا) نام دارد که شرحی بر قواعدالاحکام علامه حلّی است .

هدف اصلی او در این کتاب تبیین مطالبی است که در شرح محقق ثانی / محقق کَرَکی (متوفی ۹۴۰) بر قواعد الاحکام به نام جامع المقاصد ، مجمل مانده است (افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۹۷) و به نوشته محمدتقی مجلسی (همانجا) مراتب علم و دقت تستری از این کتاب شناخته می شود. اثر دیگری از وی با عنوان خواص القرآن و چند رساله فقهی ، از جمله حاشیه ای بر الفیه شهید اول ، نیز موجود است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۲۷۳؛همو، ۱۴۱۱، ص ۳۴۴، ۳۴۶؛مدرسی طباطبائی ، ص ۲۱۷ـ ۲۱۸؛حسینی اشکوری ، ج ۱۳، ص ۱۶۵).

تستری با آنکه خود از مشایخ اجازه روایت حدیث بوده ، مانند شماری از فقها و محدّثان ، در خصوص جوامع شناخته شده و رایج و متواتر حدیث مانند کافی و من لایحضره الفقیه قائل به لزوم دریافت اجازه روایت حدیث نبوده است (تفرشی ، ج ۳، ص ۹۹، پانویس ۱).

فرزند تستری

  مولی حسنعلی ، نیز از فقهای برجسته عصر خود بوده و اجازات چند تن از علما و فقهای معاصرش ، چون بهاءالدین عاملی و میرابوالقاسم فندرسکی / میرفندرسکی به وی حاکی از مرتبه بلند علمی اوست . میرفندرسکی از وی با عنوان «مجتهدالزمانی »، لقبی که برای فقهای برجسته به کار می رفته ، یاد کرده است ( رجوع کنید به محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۷، ص ۲۰ـ۲۴؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۷۸، ۲۵۰).

وی بر خلاف پدرش به حرمت نماز جمعه قائل بود و در رساله ای با عنوان رساله در حرمت نماز جمعه نظر خود را تبیین کرد (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۱۱، ص ۱۵۱؛در مورد نسخه های این رساله رجوع کنید بهمدرسی طباطبائی ، ص ۲۳۹). مولی حسنعلی حواشی فراوانی نیز بر اربعین قاضی سعید قمی نگاشته است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۵۱). وی بعد از وفات پدرش ، بجای او بر کرسی تدریس نشست و در دوره دوم وزارت خلیفه سلطان (بعد از ۱۰۵۵) از این سمت معزول شد (افندی اصفهانی ، ج ۱، ص ۲۶۲؛حسینی خاتون آبادی ، ص ۵۲۳).

عیسی بیگ (میرزا عیسی )بن محمدصالح افندی پدر صاحب ریاض العلماء ، محمدتقی و محمدباقر مجلسی از وی حدیث روایت کرده اند (افندی اصفهانی ، همانجا). اثر مهم فقهی وی التبیان فی الفقه است که افندی (همانجا) آن را ستوده و فقط یک نسخه از آن شناخته شده ( رجوع کنید به مدرسی طباطبائی ، همانجا) که مشتمل بر مبحث طهارت است .

رساله ای نیز با عنوان مقدمه الدعوات در آداب نماز و دعا از فرزند وی بهاءالدین محمد برجا مانده است (حسینی اشکوری ، ج ۱۰، ص ۳۰۰). برخی ، تاریخ وفات وی را ۱۰۶۹ ثبت کرده اند ( رجوع کنید به حرّ عاملی ، قسم ۲، ص ۷۴)؛افندی در این تاریخ تردید کرده (ج ۱، ص ۲۶۳) و حسینی خاتون آبادی (همانجا) سال درگذشت او را ۱۰۷۵ ذکر کرده است .



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : الروضه النضره فی علماء الماه الحادیه عشره ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳) اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ محمداسماعیل رضوانی ، تهران ۱۳۷۷ش ؛عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم

(۴) ۱۴۰۱ـ۱۴۱۵؛
(۵) مصطفی بن حسین تفرشی ، نقدالرجال ، قم ۱۴۱۸؛
(۶) محمدبن حسن حرّ عاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قسم ۲، قم ۱۳۶۲ش ؛
(۷) احمد حسینی اشکوری ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه اللّه العظمی مرعشی نجفی مدّظلّه العالی ، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش ؛
(۸) عبدالحسین حسینی خاتون آبادی ، وقایع السنین و الاعوام ، یا، گزارشهای سالیانه از ابتدای خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجری ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران ۱۳۵۲ش ؛
(۹) خوانساری ؛
(۱۰) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۱) محمدتقی بن مقصودعلی مجلسی ، روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ، چاپ حسین موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی ، قم ۱۴۰۶ـ۱۴۱۳؛
(۱۲) حسین مدرسی طباطبائی ، مقدمه ای بر فقه شیعه : کلیات و کتابشناسی ، ترجمه محمد آصف فکرت ، مشهد ۱۳۶۸ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۷ 

آیت الله ملا فیض اللّه تستری(سده یازدهم )

فیض اللّه عُصاره ، دانشمند جامع الاطراف و مترجم آثاری در طب شرعی از عربی به فارسی در قرن یازدهم . در شوشتر (در منابع اسلامی عربی : تُستر) به دنیا آمد. از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست ، جز آنکه در ۱۰۷۸ به دستور فتحعلی خان ، حاکم وقت شوشتر، ترجمه رساله ذهبیه منسوب به امام رضا علیه السلام را شروع کرد (آقابزرگ طهرانی ، الذریعه ، ج ۴، ص ۱۰۳).

آقابزرگ طهرانی در الذریعه ( ج ۴، ص ۱۰۳، ۱۱۴ ـ ۱۱۵؛ج ۹، قسم ۳، ص ۸۵۴) و در طبقات اعلام الشیعه ( الکواکب المنتشره ، ص ۵۸۶) از او یاد کرده است ، ولی نام وی در اعیان الشیعه نیامده است . نام تستری را با لقبهای «ملا» (نصرآبادی ، ص ۵۳۵) و «آخوند» (آقابزرگ طهرانی ، طبقات : الروضه النضره ، ص ۱، ۴۴۴) ذکر کرده اند.

نصرآبادی (همانجا) او را در ریاضی و نجوم مبرّز دانسته و آقابزرگ طهرانی ( همان ، ص ۴۴۴) علاوه بر اینها، او را پزشکی مطّلع خوانده است . با استناد به بعضی آرای او در باره احکام شرعی صید ( رجوع کنید به ادامه مقاله ) می توان گفت که با فقه و اصول نیز آشنا بوده است .

آثار تستری عبارت است از:

۱) مفتاح الشفاء (حائری ، ج ۲۲، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸) که با نام طب الائمه نیز معرفی شده است ، مجموعه احادیثی است از حضرت علی علیه السلام (برای نمونه رجوع کنید به گ ۵۲ ر) تا امام حسن عسکری علیه السلام (برای نمونه رجوع کنید به گ ۱۱۲ ر) در باره طب ؛ترجمه فارسی هر حدیث پس از متن عربی آن آمده است . مرجوع کنید بهلف این احادیث را از مآخذ گوناگون نقل کرده اما غالباً نام مآخذ را ذکر نکرده است (حائری ، ج ۲۲، ص ۳۴۷). این کتاب مشتمل است بر مقدمه ، پنج باب ومرجوع کنید بهخره ، و در آن به احکام نجوم نیز اشاره شده است (همان ، گ ۱۴۹ ر). از مفتاح الشفاء نسخه های خطی بسیاری باقی مانده است (برای آگاهی از این نسخه ها رجوع کنید به منزوی ؛حائری ، همانجاها؛افشار و دانش پژوه ، ج ۷، ص ۴۰۲؛حسینی اشکوری ، ج ۱۳، ص ۱۲۲).

۲) ترجمه رساله ذهبیه ، که با نام ترجمه الرساله المذهَّبه نیز معرفی شده است ( رجوع کنید به حائری ، ج ۲۲، ص ۳۴۸). این اثر مجموعه احادیثی منسوب به امام رضا علیه السلام در باره طب و بهداشت است . تستری رساله ذهبیه را پس از مفتاح الشفاء ترجمه کرده است ( رساله ذهبیه ، ص ۲). این رساله یکی از مهمترین آثاری است که پس از پدید آمدن سنّت «طب شرعی » (از قرن دوم به بعد) نوشته شده و بین محققان و اندیشمندان شیعه اهمیت خاصی داشته است . علامه مجلسی (ج ۵۹، ص ۳۰۶ ـ ۳۵۶) فصلی را به این کتاب اختصاص داده و بخشهای زیادی از آن را نقل کرده است . در باره انتساب این کتاب به امام رضا علیه السلام بحثهایی شده است (برای آگاهی از این بحثها رجوع کنید به درخشان ، ص ۸۷ ـ ۹۲).

بین ترجمه های مختلف ذهبیه ، ترجمه تستری به سبب همراه داشتن متن عربی و دقت در ترجمه اهمیت بسیاری دارد. از مهمترین ترجمه های ذهبیه ، پیش از ترجمه تستری ، ترجمه ابوعلی حسن بن ابراهیم بن ابوبکر سلماسی در ۶۱۴ است (منزوی ، ج ۱، ص ۴۹۸؛نیز رجوع کنید بهدرخشان ، ص ۱۱۱) و

از مهمترین ترجمه های ذهبیه پس از ترجمه تستری اینهاست :

ترجمه علامه مجلسی ( رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، الذریعه ، ج ۴، ص ۱۰۳)،

ترجمه شمس الدین محمد بن محمد بدیع رضوی مشهدی در ۱۱۳۵ ( آقابزرگ طهرانی ، همانجا) و

ترجمه حسین بن نصراللّه عرب باغی ارومیه ای (استوری ، ج ۲، بخش ۲، ص ۱۹۶).

از ترجمه تستری از ذهبیه نسخه های خطی متعددی باقی مانده است (برای آگاهی از این نسخه ها رجوع کنید به منزوی ، ج ۱، ص ۴۹۹؛حائری ، ج ۲۲، ص ۳۴۸؛افشار و دانش پژوه ، همانجا، ذیل «طب الرضا»).

۳) رساله در بیان انواع حیوان و آداب صید و ذبح و کیفیت آن ، که در باره انواع حیوانات برّی و بحری ، حلال و حرام بودن آنها، نحوه صید و احکام شرعی آن است . تستری این رساله را در سه باب نوشته و در آن به موضوعات فقهی و شرعیِ شکار توجه بسیار کرده است . از این رساله تاکنون یک نسخه شناسایی شده است ( رجوع کنید بهافشار و دانش پژوه ، ج ۵، ص ۴۰).

آقابزرگ طهرانی ( الذریعه ، ج ۹، قسم ۳، ص ۸۵۴) با استناد به نوشته نصرآبادی (ص ۵۳۵) دیوان شعری به تستری نسبت داده ، اما نصرآبادی (همانجا) تنها یک بیت از اشعار او را آورده که در مدح فتحعلی خان است .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : الروضه النضره فی علماء الماه الحادیه عشره ، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰؛
(۳) همان : الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعد العشره ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ش ؛
(۴) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه ، فهرست کتابهای خطی کتابخانه ملی ملک ، تهران ۱۳۵۲ ش ـ ؛
(۵) فیض اللّه عصاره تستری ، ترجمه الرساله المذهبّه ، نسخه خطی کتابخانه (شماره ۱) مجلس شورای اسلامی ، ش ۲/۶۵۷؛
(۶) همو، مفتاح الشفاء ، نسخه خطی کتابخانه (شماره ۱) مجلس شورای اسلامی ،ش ۱/۶۵۷؛
(۷) عبدالحسین حائری ، فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، ج ۲۲، تهران ۱۳۷۴ش ؛
(۸) احمد حسینی اشکوری ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه اللّه العظمی مرعشی نجفی مدّظلّه العالی ، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ ش ؛
(۹) مهدی درخشان « ( در باره ) رساله ذهبیه (در علم طب )، منسوب به حضرت رضا علیه السلام به خط و ترجمه ابوعلی حسن بن ابراهیم سلماسی »، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ، سال ۲۵، ش ۱ـ۴ (پاییز ۱۳۶۲)؛
(۱۰) مجلسی ؛
(۱۱) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۲) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۷ 

زندگینامه آیت الله میرفیض اللّه تفرشی(متوفی۱۰۲۵ه ق)

 فیض اللّه بن عبدالقاهر حسینی نجفی معروف به میرفیض اللّه ، محدّث و فقیه شیعی قرن یازدهم . وی در تفرش به دنیا آمد (تفرشی ، ج ۴، ص ۳۳). از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست . تفرشی برای تحصیل به مشهد رفت ، سپس عازم نجف گردید و از شاگردان خاصِ محقق اردبیلی شد و از او اجازه روایت گرفت (همانجا؛ خوانساری ، ج ۵، ص ۳۶۸). وی همچنین از فقها و محدّثان متعددی چون حسن بن زین الدین عاملی (صاحب معالم ) روایت کرد (افندی اصفهانی ، ج ۴، ص ۳۸۸ـ۳۹۰).

او بعد از محقق اردبیلی عهده دار تدریس شد و شاگردان بسیاری تربیت کرد، از جمله :

برادرزاده اش علی بن یونس تفرشی (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۸، ص ۷۶)،

علی بن محمود عاملی که در نجف نزد تفرشی علم آموخت و از او اجازه روایت گرفت (حرّعاملی ، قسم ۲، ص ۲۱۸)،

محمدبن علی تَبنینی ،

سیدمحمد جزایری ،

امیرشرف الدین علی شولستانی نجفی و محمدباقر خاتون آبادی که این دو نیز از وی اجازه روایت گرفتند (جزایری ، ص ۷۹؛ خوانساری ، ج ۵، ص ۳۶۹؛ صدر، ص ۳۳۲).

به گزارش خوانساری (ج ۷، ص ۱۶۸)، احتمالاً سیدمصطفی تفرشی * نیز از شاگردان او بوده است .

تفرشی در رمضان ۱۰۲۵ در نجف وفات یافت و در همانجا به خاک سپرده شد (کشمیری ، ص ۴۵؛ اعتمادالسلطنه ، ج ۲، ص ۶۹۸).

از جمله آثار اوست :

تعلیقه بر آیات الاحکام یا زبده البیان محقق اردبیلی (افندی اصفهانی ، ج ۴، ص ۳۸۷) که همراه با زبده البیان در ۱۳۰۵ و ۱۳۶۸ چاپ سنگی شده و نسخه های دیگری نیز با حواشی وی موجود است ( رجوع کنید به زمانی نژاد، ص ۱۶۶)؛

الاربعون حدیثاً یا رساله فی اربعین حدیثاً فی سوء عاقبه المعاندین لاهل البیت که در ۱۰۱۳ تألیف و در ۱۳۱۴ همراه با نثر اللئالی چاپ شده است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۴۲۴، ج ۱۱، ص ۵۲؛ امین ، ج ۸، ص ۴۳۲)؛

تعلیقات بر بخش الهیات از شرح ملاعلی قوشچی بر تجریدالکلام نصیرالدین طوسی (افندی اصفهانی ، همانجا)؛

الانوار القمریه فی شرح الاثْنَیْ عشریه الصلاتیه از حسن بن زین الدین (مؤلف معالم الاصول )؛

حاشیه بر ذخیره المعاد مولی محمدباقر سبزواری (متوفی ۱۰۹۰)؛

شرح معارج الاصول از محقق حلّی ؛ منهاج الشریعه یا مفتاح الشریعه که حاشیه بر مختلف الشیعه علامه حلّی است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۴۳۹، ج ۶، ص ۸۶، ۱۹۵، ج ۱۴، ص ۷۰).

تفرشی بر رساله محقق اردبیلی در باره اینکه «امر به یک چیز مقتضی نهی از ضد خاص آن است » نیز نقد نوشته است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۱، ص ۳۹۷ـ ۳۹۸). به گزارش آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۳، ج ۱۰، ص ۱۰۱) و خوانساری (ج ۵، ص ۳۶۸)، سید نعمت اللّه جزایری تألیف کتابی شبیه به نقد الرجال را به تفرشی نسبت داده ، اما ظاهراً تألیف میرفیض اللّه طباطبائی بوده است .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۲) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، مطلع الشمس ، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۱ـ۱۳۰۳، چاپ تیمور برهان لیمودهی ، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۳) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱ـ۱۴۱۵؛
(۴) امین ؛
(۵) مصطفی بن حسین تفرشی ، نقد الرجال ، قم ۱۴۱۸؛
(۶) عبداللّه بن نورالدین جزایری ، الاجازه الکبیره ، چاپ محمد سمامی حائری ، قم ۱۴۰۹؛
(۷) محمدبن حسن حرّعاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قسم ۲، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۸) خوانساری ؛
(۹) علی اکبر زمانی نژاد، «کتابشناسی و نسخه شناسی آثار محقق اردبیلی »، در ( مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت ) محقق اردبیلی ، قم ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۰) حسن صدر، تکمله امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۶؛
(۱۱) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم : مکتبه بصیرتی ، ( بی تا. ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۷ 

زندگینامه آیت الله مصطفی تفرشی(سده دهم و یازدهم)

 مصطفی بن حسین ، رجالی و اصولی و فقیه امامی در سده دهم و یازدهم . شرح حال ، سال و محل تولد او در منابع نیامده است ( رجوع کنید به تفرشی ، ج ۱، مقدمه ، ص ۸). گفته اند که وی با دانشمندانی چون شیخ محمدتقی مجلسی ، شیخ بهاءالدین عاملی و میرزا محمد رجالی استرآبادی معاصر بوده و از آنان حدیث نقل کرده است ( رجوع کنید به خوانساری ، ج ۷، ص ۱۶۷؛مدرس تبریزی ، ج ۳، ص ۴۰۳؛تفرشی ، همانجا).

مهمترین استاد وی مولی عبداللّه تُستَری * بوده که تفرشی در کتاب خود (ج ۳، ص ۹۹) او را بسیار ستوده و بیشترین نکات تحقیقی آن را از او دانسته (نیز رجوع کنید به افندی اصفهانی ، ج ۵ ، ص ۲۱۲) و در ۱۰۱۹ از وی اجازه روایی گرفته است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۳۷ ش ، ستون ۴۶۰؛برای متن اجازه رجوع کنید به همو، ۱۴۱۱، ص ۵۶۶، پانویس ).

وی همچنین از محضر عبدالعالی بن علی کَرَکی ، فرزند محقق ثانی ، بهره برده و از او روایت کرده است (تفرشی ، ج ۳، ص ۶۴؛حرّ عاملی ، قسم ۲، ص ۳۲۲). خوانساری (ج ۷، ص ۱۶۸) احتمال داده است که سیدفیض اللّه بن عبدالقاهر حسینی نیز از جمله استادان وی بوده باشد. تاریخ درگذشت تفرشی معلوم نیست ( رجوع کنید به مدرس تبریزی ، همانجا؛تفرشی ، ج ۱، مقدمه ، ص ۸)، به نوشته آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۲۴، ج ۲۴، ص ۲۷۴؛همو، ۱۳۳۷ ش ، همانجا) او تا ۱۰۴۴ زنده بوده است .

سیره نویسان شیعی از تفرشی به بزرگی یاد کرده و وی را به تبحر در علم رجال و رفعت شأن علمی و ژرف نگری ستوده اند (برای نمونه رجوع کنید به اردبیلی ، ج ۲، ص ۲۳۳؛حرّ عاملی ، قسم ۲، ص ۳۲۳؛مامقانی ، ج ۴، ص ۸۱؛نیز رجوع کنید به تفرشی ، ج ۱، مقدمه ، ص ۸ ـ۱۰). خوانساری (همانجا) او را از پیشتازان سرشناس در دانش رجال حدیث دانسته و وی را به کمال وثاقت و عدالت و دقت در ضبط ، ستوده است .

اثر

اشتهار تفرشی بیشتر مرهون کتاب نقدالرّجال اوست که در باره شناخت راویان حدیث نوشته و در ۱۰۱۵ آن را به پایان برده است (تفرشی ، ج ۱، مقدمه ، ص ۱۲ـ۱۳). هدف وی از تألیف این اثر، به گفته خودش (ج ۱، ص ۳۴)، تدوین کتابی بوده که جامع تمامی راویان حدیث ، به دور از خطا، همراه با نظم و ترتیب و در بر دارنده آرای دانشمندان این علم باشد تا کمبود تألیفات پیشینیان را جبران کند. رجالیان مشهور، کتاب وی را بسیار سودمند و دقیق و از بهترین آثار در رجال شناسی دانسته اند (برای نمونه رجوع کنید به اردبیلی ، همانجا؛خوانساری ، ج ۷، ص ۱۶۷ـ ۱۶۸).

برخی از ویژگیهای کار تفرشی عبارت است از:

اکتفا نکردن به توثیق یا تضعیف افراد و استناد به توثیقهای فقها در منابع فقهی ، نام بردن از برخی از شاگردان و استادان راویان حدیث ، ژرف نگری و اختلاف نسخه های اصول رجالی ، نقدو بررسی آرای رجالی علامه حلّی و ابن داوود، ابتکار درحلّ برخی مشکلات رجالی ( رجوع کنید به تفرشی ، ج ۱، مقدمه ، ص ۱۴ـ ۱۵). تفرشی ، برخلاف روش معمول رجالیان معاصرش برخی از فقهای بزرگ را در شمار راویان آورده است (خوانساری ،ج ۷، ص ۱۶۸).

شماری از فقها و علمای رجال بر نقدالرّجال حاشیه نوشته اند،

از جمله شیخ محمدتقی مجلسی ،

سیدعبداللّه جزایری ،

سیدنعمت اللّه جزایری ،

آقامحمدعلی کرمانشاهی فرزند وحید بهبهانی و

مولی عنایت اللّه قُهپایی ( رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۲۲۷ـ ۲۲۸).

شیخ عبدالنبی کاظمی بر آن تکمله ای نگاشته است (همان ، ج ۴، ص ۴۱۷، ج ۲۴، ص ۲۷۵). خود تفرشی نیز سالها پس از تألیف این کتاب ، بر آن حاشیه هایی افزوده ، از جمله سال درگذشت برخی معاصران را ذکر کرده است (برای نمونه رجوع کنید به تفرشی ، ج ۳، ص ۹۹، پانویس ۳، ج ۴، ص ۳۳، پانویس ۷).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : الروضه النضره فی علماء الماه الحادیه عشره ، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰؛
همو، مصفی المقال فی مصنفی

(۳) علم الرجال ، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۴) محمدبن علی اردبیلی ، جامع الرّواه و ازاحه الاشتباهات عن الطّرق و الاسناد ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۵) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱ـ ۱۴۱۵؛
(۶) مصطفی بن حسین تفرشی ، نقدالرّجال ، قم ۱۴۱۸؛
(۷) محمدبن حسن حرّ عاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قسم ۲، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۸) خوانساری ؛
(۹) عبداللّه مامقانی ، مقباس الهدایه فی علم الدّرایه ، چاپ محمدرضا مامقانی ، قم ۱۴۱۱ـ۱۴۱۳؛
(۱۰) مدرس تبریزی .

دانشنامه جهان اسلامجلد ۷

زندگینامه حکیم آیت الله حسین تنکابنی(متوفی۱۱۰۵ه ق)

 حسین بن ابراهیم ، حکیم اشراقی شیعی در قرن یازدهم . در تنکابن به دنیا آمد. از شاگردان ملاصدرا (متوفی ۱۰۵۰) و فیاض لاهیجی (متوفی ۱۰۷۲) بود (افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۳۴؛ صدوقی سها، ص ۳۱). پس از فراگیری علوم عقلی به تدریس و ترویج آرا و افکار ملاصدرا پرداخت ( منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۲، ص ۳۹۹ـ۴۰۰).

تنکابنی در ۱۱۰۱ یا ۱۱۰۵ به حج رفت و در پی مناظره ای که در مکه در باره خلافت امام علی علیه السلام داشت در حین طواف کعبه ، به اتهام اهانت به خانه خدا دستگیر و به حکم قاضی ، به تعزیر و اخراج از مکه محکوم شد. او بر اثر جراحات ناشی از تعزیر در بین راه مکه و مدینه ، درگذشت و ازینرو برخی او را «شهید» دانسته اند. مدفن تنکابنی در جوار قبرابوذر غفاری (متوفی ۳۲) در رَبَذَه (در نزدیکی رابِغ ) است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ش ، ص ۱۹۲؛ افندی اصفهانی ، همانجا؛ سمامی حائری ، ص ۹۴).

شیخ ابراهیم ، فرزند تنکابنی ، نیز از دانشمندان علوم نقلی بوده و با میرزا عبداللّه افندی اصفهانی ، مؤلف ریاض العلماء ، در اصفهان همدرس بوده است (افندی اصفهانی ، همانجا).

آشتیانی ( منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۲، ص ۳۹۹) آثار تنکابنی را تلخیص یا شرح آرای ملاصدرا دانسته است .

آثار او اینهاست :

۱) اثبات حدوث العالم . نسخ خطی این رساله در کتابخانه های آیت اللّه مرعشی ، مجلس شورای اسلامی و کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است و همراه با مشاعر ملاصدرا نیز چاپ شده است (حسینی اشکوری ، ج ۱۱، ص ۱۴۰؛ حائری ، ج ۵، ص ۲۰۳؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۸۹؛ دانش پژوه ، ج ۹، ص ۸۸۱).

۲) حاشیه بر اثبات الواجب (جدید) جلال الدین دوانی . نسخه ای از آن ــ که در زمان مؤلف استنساخ شده ــ در گنجینه کتب خطی آیت اللّه مرعشی موجود است (حسینی اشکوری ، ج ۱۱، ص ۱۳۹).

۳) حاشیه بر حاشیه خَفْری بر الاهیات شرح التجرید (افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۳۴ـ۳۵).

۴) شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری (شاملو، ج ۲، ص ۵۰؛ صدوقی سها، ص ۳۲).

۵) رساله فی وحده الوجود مع کثره تجلیاته . تنکابنی در این رساله از مسلک ملاصدرا پیروی کرده و کوشیده است که میان آرای صوفیه و حکیمان اشراقی و مشائی جمع و تقریب به وجود آورد. افندی اصفهانی (ج ۲، ص ۳۵) این رساله را با عنوان رساله فی تحقیق وحده الوجود و تجلیاته و تنزلاته ذکر کرده و سیدجلال الدین آشتیانی آن را در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران (ج ۲، ص ۴۰۴ـ۴۰۹) چاپ کرده است .

۶) فی صنوف الناس . این رساله خلاصه ای از نظر ملاصدرا در باره معاد است ( منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۲، ص ۳۹۹؛ کوربَن ، ص ۶۸) و در آن حشر انسانها را، برحسب درجات علم و عمل ، به شش صورت ترسیم کرده که با مراتب عالم (عالم جبروت یا لاهوت و عالم ملکوت یا مثال و عالم مُلک یا ناسوت ) مطابقت دارد. این رساله در کتاب منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است (ج ۲، ص ۴۰۱ـ۴۰۳؛ حائری ، ج ۵، ص ۲۰۴).

۷) تعلیقاتی بر کتاب شفا ی ابن سینا (افندی اصفهانی ، همانجا).

۸) رساله فی شبهه الاستلزام و جوابها (دانش پژوه ، ج ۹، ص ۸۸۰). تمام آثار تنکابنی ، جز شرح گلشن راز ، به عربی است .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعد العشره ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ش ؛
(۳) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماءوحیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۴) امین ؛
(۵) عبدالحسین حائری ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، ج ۵، تهران ۱۳۴۵ش ؛
احمد حسینی اشکوری ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه اللّه العظمی

(۶) مرعشی نجفی ، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش ؛
(۷) محمدتقی دانش پژوه ، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ج ۹، تهران ۱۳۴۰ش ؛
(۸) محمدتقی دانش پژوه و علی نقی منزوی ، فهرست کتابخانه سپهسالار ، بخش ۵، تهران ۱۳۵۶ش ؛
(۹) محمد سمامی حائری ، بزرگان تنکابن ، قم ۱۳۷۲ش ؛
(۱۰) ولی قلی بن داودقلی شاملو، قصص الخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری ، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ش ؛
(۱۱) منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین ، تهران ۱۳۵۹ش ؛
(۱۲) جورج طرابیشی ، معجم الفلاسفه ، بیروت ۱۹۸۷؛
(۱۳) هانری کوربن ، فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی ، ترجمه جواد طباطبائی ، تهران ۱۳۶۹ش ؛
منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران : از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر ، تهیه و تحقیق و مقدمه و تعلیق از جلال الدین آشتیانی ، ج ۲،

(۱۴) قم ۱۳۶۳ ش .

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۸ 

زندگینامه محمد تنکابنی(۱۱۲۴-۱۰۴۰ ه ق)

محمدبن عبدالفتاح ، معروف به سراب ، حکیم ، فقیه ، محدّث و اصولی قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم . در ۱۰۴۰ در سراب از نواحی رامسر در خانواده ای عالم و پرهیزگار به دنیا آمد. مقدّمات علوم اسلامی را در مدارس تنکابن فرا گرفت ، سپس به اصفهان رفت (سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۳؛ امین ، ج ۳، ص ۲۳۶) و از علمای برجسته آنجا چون محمدتقی مجلسی ، محمدباقر مجلسی و آقاحسین خوانساری بهره برد (مجلسی ، ج ۱۰۲، ص ۹۶؛ سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۳ـ۱۳۴).

اساتید

تنکابنی در فقه ، شاگرد محمدباقر سبزواری * ، مؤلف ذخیره المعاد ، و در فلسفه شاگرد رجب علی تبریزی * بود (افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۲۸۴؛ خوانساری ، ج ۷، ص ۱۰۶؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ ش ، ص ۶۷۱). تنکابنی از محمدباقر سبزواری ، محمدباقر مجلسی ، محمدعلی استرآبادی ، شیخ علی مشهدی معروف به علی صغیر و علی بن محمد معروف به علی کبیر و محمدصادق حسینی اجازه روایت گرفت .

او خود نیز از مشایخی بود که اجازه روایت می داد و علمایی چون محمد شفیع لاهیجی ، میرمحمدحسین حسینی خاتون آبادی ، نوه دختری محمدباقر مجلسی ، از او اجازه روایت دریافت کردند. سلسله اجازه محدّثانِ دو قرن بعد نیز به او منتهی می شود (خوانساری ، ج ۷، ص ۱۰۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ش ، ص ۶۷۲؛ سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۵ـ ۱۳۸).

فرزندان

دو فرزند او، محمدصادق و محمدرضا تنکابنی ، از جمله محدّثان و علمای زمان خود بودند که از وی اجازه روایت گرفتند (سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۸). محمدصادق از شاگردان علامه مجلسی بود (همان ، بخش ۱، ص ۱۸۳) و محمدرضا طبع شعر داشت و رضا تخلص می کرد (همان ، بخش ۱، ص ۱۷۳). تنکابنی در ۱۱۲۴ در اصفهان درگذشت و در محله خواجو مجاور تخت فولاد به خاک سپرده شد. بر مزار او عمارت و گنبدی بنا گردید که به تکیه فاضل سراب (تکیه جویباره ایها) معروف است (امین ، همانجا؛ خوانساری ، ج ۷، ص ۱۰۹؛ سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۴۸؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ ش ، ص ۶۷۳؛ مهدوی ، ص ۱۰۰ـ۱۰۱).

آثار

از تنکابنی رساله های متعددی در موضوعات گوناگون علوم اسلامی به زبان فارسی و عربی بجا مانده است ، از جمله :

۱) اثبات الصانع القدیم بالبرهان القاطع القویم ، یا برهان اثبات الصانع ، در بیان اعتباری بودن وجود و در باره علم ، قدرت ، عدل و توحید باری تعالی (فاضل ، ص ۱۶۳؛ انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۷)؛

۲) رساله فی تحریر شبهه التوحید ، یا توحید واجب الوجود ، تنکابنی در این رساله با نظر به حاشیه ملاصدرا بر الاهیات شفا و رساله ملاشمسای گیلانی و قول عبدالرزاق لاهیجی به تکمیل سخنان آنان در پاسخ به شبهه ابن کمونه پرداخته است (انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۹؛ دانش پژوه و افشار، ج ۲، ص ۱۲۵)؛

۳) پاسخ به شبهه قائلین به وحدت وجود (انوار، ج ۱۰، ص ۵۴۰)؛

۴) رساله وقوع حرکت در «آن » (همان ، ج ۱۰، ص ۵۳۴)؛

۵) رساله فی تحقیق الحرکه فی المقولات یا ابطال بودن حرکت در مقوله ای از افراد این مقوله (همان ، ج ۱۰، ص ۵۳۵؛ دانش پژوه و افشار، همانجا)؛

۶) رساله در شبهه جذر اصم (انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۶)؛

۷) سفینه النجاه ، در کلام که در آن در باره امامت خاصه بتفصیل بحث کرده است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۲۰۳)؛

۸) چند رساله به فارسی و عربی در اثبات وجوب عینی نماز جمعه در غیبت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه و ردّ قائلان به حرمت آن (همان ، ج ۱۵، ص ۶۵، ۷۷، ۷۹ـ۸۱؛ آستان قدس رضوی ، ج ۵، ص ۴۳۷)؛

۹) رساله اخبار و اجماع (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۳۱۰؛ انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۱)؛

۱۰) حاشیه بر ذخیره المعاد ِ سبزواری (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۸۶)؛

۱۱) حاشیه بر معالم ِ شهید ثانی (همان ، ج ۶، ص ۲۱۰)؛

۱۲) حاشیه بر الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه (همان ، ج ۶، ص ۹۷)؛

۱۳) حاشیه بر زبده البیان فی تفسیر آیات الاحکام ِ احمدبن محمد مقدّس اردبیلی (دانش پژوه و افشار، همانجا؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۹، ۱۰۳)؛

۱۴) تفسیر آیه الکرسی (سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۴۱).



منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه ، فهرست کتابخانه آستانه قدس رضوی ، ج ۵، مشهد ۱۳۲۹ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، طبقات اعلام الشیعه : الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعدالعشره ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ش ؛
(۴) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۵) حسن امین ، مستدرکات اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۶/ ۱۹۸۷ـ۱۹۹۶؛
(۶) عبداللّه انوار، فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی ، ج ۱۰، تهران ۱۳۵۸ش ؛
(۷) خوانساری ؛
(۸) محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، نسخه های خطی ، ج ۲، تهران ۱۳۴۱ش ؛
(۹) محمد سمامی حائری ، بزرگان رامسر ، بخش ۱، قم ۱۳۶۱ش ؛
(۱۰) محمود فاضل ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی ، مشهد ۱۳۵۴ش ؛
(۱۱) مجلسی ؛
(۱۲) مصلح الدین مهدوی ، لسان الارض ، یا، تاریخ تخت فولاد ، اصفهان ۱۳۷۰ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۸

زندگینامه محمد بقای سهارنپوری (متوفی۱۰۹۴ه ق)

 شیخ محمد، شاعر، نویسنده و مورّخ فارسی زبان شبه قاره ، متخلص به بقا. نخستین نیای او، خواجه ضیاءالدین ، از اخلاف خواجه عبداللّه انصاری ، ازهرات به هندوستان رفت و در ۷۵۴ به دربار فیروزشاه تغلق (حک : ۷۵۲ـ۷۹۰) پیوست .

فرزندان خواجه ضیاء نیز در سهارنپور اقامت کردند و محمد بقا در ۱۰۳۷ در همانجابه دنیا آمد (ریو، ج ۳، ص ۸۹۰). ابتدا شاگرد پدرش ، غلام محمد، بود (همانجا)، سپس از شیخ نورالحق دهلوی * (حسنی ، ج ۵، ص ۳۷۳) و شیخ عبداللّه سَرهِندی ، معروف به میانْ حضرت ، علم آموخت (ریو، همانجا؛ آفتاب اصغر، ص ۴۸۹).

پس از پایان تحصیل ، در زادگاهش به تدریس پرداخت (آفتاب اصغر، همانجا)، سپس به غضنفرخان و برادرش ارسلان خان و نیز افتخارخان میرخان سامان ، که از امرای اورنگ زیب بودند، نزدیک شد (حسنی ، همانجا)، و با اصرار افتخارخان به دربار اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) راه یافت و به سمت وقایع نگاری و بخشی * دولت منصوب (ریو، آفتاب اصغر، همانجاها؛ منزوی ، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۱۰، ص ۱۲۴)، و مقرب درگاه بختاورخان * (از ندیمان اورنگ زیب ) شد (حسنی ، همانجا).

بقا به طریقت نقشبندیه گرایش داشت (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، ج ۱، ص ۱۴ ) و مرید شیخ محمد معصوم سِرهندی * (متوفی ۱۰۷۹)، فرزند شیخ احمد سرهندی * (متوفی ۱۰۳۴) معروف به مُجَدِّدِ اَلفِ ثانی ، بود (ریو؛ آفتاب اصغر، همانجاها؛ شفیع ، ج ۴، ص ۷۳ـ۷۴). او علومی چون تاریخ ، هیئت ، حساب و جَفر نیز می دانست (حسنی ، همانجا). بختاورخان (ج ۲، ص ۵۵۴) او را جزو کسانی که در تاریخ و نظم و نثر بی همتا بوده اند ذکر کرده است . صبا (ص ۱۱۵) نمونه ای از اشعار او را آورده است .

بقا در سالهای آخر عمر از خدمات دولتی کناره گرفت و در حوالی زادگاهش اقامتگاهی به نام «بقاپوره » بنا نهاد و در ۱۰۹۴ در همانجا درگذشت (آفتاب اصغر، همانجا).

آثار

از آثار او مرآتِ جهان نما به فارسی در دست است که تاریخی عمومی از ابتدا تا روزگار اورنگ زیب است (همان ، ص ۴۹۰). این کتاب نسخه مفصلتری از مرآه العالم بختاورخان * است و محمد بقا قبل از اتمام آن درگذشته است (استوری ، ج ۲، ص ۶۳۱؛ منزوی ، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۱۰، ص ۱۲۶). پس از مرگ بقا، محمدرضا (برادر او) ومحمد شفیع (خواهرزاده او) آن را گرد آوردند (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، همانجا).

نسخه محمد شفیع مشتمل بر مقدمه ، هفت «آرایش » (باب ) و خاتمه است که در ۱۰۹۵ آن را به پایان رسانده است ، اما نسخه محمدرضایازده «آرایش » دارد (استوری ، همانجا؛ منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۶، ص ۴۱۹۸). این کتاب دارای متنی الحاقی مشتمل بر تراجم شعرا به ترتیب الفباست ، ازینرو آن را تذکره الشعرا نیز گفته اند (گلچین معانی ، ج ۲، ص ۷۷۸). از این کتاب ، نسخ خطی متعددی موجود است ( رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۶، ص ۴۱۹۸ـ۴۱۹۹).

محمد شفیع و محمدرضا، که پس از مرگ بقا مرآتِ جهان نما را گردآوردند، مدعی شدند که بقا مؤلف مرآه العالم و دیگر آثار منسوب به بختاورخان است (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، همانجا)، اما به تصریح بختاورخان (ج ۲، ص ۵۵۴)، بقا در تألیف مرآه العالم همکار او بوده است (برای اختلاف بحث درباره مؤلف مرآه العالم و دیگر آثار منسوب به بقا رجوع کنید به بختاورخان ).

شاید به سبب گفته های محمد شفیع و محمدرضا و شباهت میان مرآت جهان نما و مرآه العالم است که محققانی چون استوری ، الیوت و عبدالمقتدر، به اشتباه ، مرآه العالم را به بقا نسبت داده اند (آفتاب اصغر، ص ۴۴۹).



منابع :

(۱) چارلز آمبروز استوری ، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری ، ترجمه یو. ا. برگل ( به روسی ) ، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی ، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور ۱۳۶۴ ش ؛
(۳) محمد بختاورخان ، مرآه العالم : تاریخ اورنگ زیب ، چاپ ساجده س .علوی ، لاهور ۱۹۷۹؛
(۴) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۵) محمد شفیع ، مقالات مولوی محمد شفیع راجع به هنروران و خط و خطاطان ، لاهور ۱۹۷۲ـ۱۹۸۱؛
۶- محمد مظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۷) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛
(۹) همو، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛

(۱۰) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه محمدزمان تبریزی (متوفی۱۱۳۷ه ق)

 محمدزمان بن کلبعلی اصفهانی ، فقیه و عالم شیعی قرن دوازدهم . سال تولد وی دانسته نیست . بنابه گزارش محمدزمان (ص ۲۹۰)، جدّ او اهل تبریز و از علمایی بوده که شاه عباس دوم او را برای مصاحبت به اردوی خویش فرا می خوانده است . تبریزی در مدرسه شیخ لطف اللّه اصفهان (مدرسه خواجه مَلِک ) که از آن اثری نمانده است و نزد

اساتید

علمای بزرگی چون:

ملامحمدباقر مجلسی ،

شیخ جعفر قاضی حُوَیزی ،

محمدصالح خاتون آبادی و

آقاحسین خوانساری علم آموخت (تبریزی ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۴ـ۱۶؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۱۴۲؛ همائی ، ج ۱، ص ۱۰۸).

تبریزی از جانب سلطان حسین صفوی (حک : ۱۱۰۵ـ ۱۱۳۷) تولیت و نظارت مدرسه شیخ لطف اللّه را به عهده داشت (تبریزی ، ص ۲۴، ۲۹۱؛ خوانساری ، ج ۳، ص ۳۵۰). وفات وی را در ۱۱۳۱ یا ۱۱۳۷ دانسته اند (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، همانجا؛ بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، ستون ۳۱۶).

اثر مهم تبریزی

فرائدالفوائد در احوال مدارس و مساجد است که احتمالاً نگارش آن را در ۱۱۲۲ به انجام رسانده است (رجوع کنید به تبریزی ؛ خوانساری ، همانجاها). فرائدالفوائد مشتمل بر دو باب و یک خاتمه است . هر باب شش فصل دارد.

باب اول شامل بحث لغوی در باره واژه مسجد ، اشاره به آیات و احادیث در اهمیت مساجد، چگونگی بنای مسجد، آداب و ادعیه ورود به مسجد و عبادت در آن است . تبریزی در ضمن برشمردن محرّمات و مکروهاتی که نباید به مسجد وارد شود، بحث تنباکو را مطرح می سازد که نشان می دهد دامنه مجادلات فقهی در این باب ، که از ابتدای عصر صفوی مطرح شده بود، همچنان ادامه داشته است (رجوع کنید به ص ۵۰؛ افشار، ص ۱۷۶).

دیگر مطالب این باب اینهاست : تاریخچه بنای مساجد و معرفی اجمالی مهمترین مساجد همچون مسجدالحرام و مسجد مدینه و کوفه ، اشاره به انحراف قبله برخی شهرها و نیز مساجد از جمله مقدار انحراف قبله مسجدجامع قدیم و مسجد جدید عباسی در اصفهان و مسجدجامع تبریز (رجوع کنید به ص ۷۳، ۷۶).

باب دوم شامل بحث لغوی در باره واژه مدرسه ، ذکر آداب تعلیم و تربیت ، تاریخچه بنای مدارس بویژه در اصفهان ، اشاره به امور مالی و نحوه اداره مدارس است (ص ۲۸۰ـ۲۹۹). به رغم اینکه دوره صفوی عصر رشد و گسترش تحصیلات علمی و نهضت مدرسه سازی در اصفهان و دیگر شهرهای مهم ایران بوده است ، مؤلف چندان گزارش جامعی در این باب به دست نمی دهد (همان ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۹).

در فصل ششم به ذکر نام تربیت یافتگان مدرسه شیخ لطف اللّه می پردازد و نیز نام دانشمندان امامیه ، همچون آقاحسین خوانساری و شمس الدین محمد گیلانی (ملا شمسا) صاحب حاشیه بر شرح حکمه العین و آقامحمدباقر خاتون آبادی ، را ذکر می کند. تبریزی این مدرسه را نزد شیعیان ، هم شأن نظامیه نزذ اهل سنّت می داند (ص ۲۹۵ـ ۲۹۶؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به خوانساری ، ج ۳، ص ۳۵۰ـ۳۵۱).

خاتمه کتاب ، در باره آداب زیارت و احکام بِیَع و کنایس و صومعه ها و دیگر مسائل است . تبریزی به رغم گرایش به زهد و ریاضت ، مشوق گوشه نشینی نبوده و به صوفیان بازاری تاخته و در وصف احوال شیخ صفی الدین اردبیلی بر پایبندی وی به شریعت تأکید ورزیده است .

فرائدالفوائد به لحاظ اشتمال بر اطلاعاتی در باره مساجد و مدارس عصر صفوی و همچنین روشهای تعلیم و تربیت ــ با توجه به معدود بودن منابع در این زمینه ــ اهمیتی ویژه دارد. تبریزی برای تألیف این کتاب به منابع متعددی مراجعه ، و نام آنها را در جای جای اثر خویش ذکر کرده است (رجوع کنید به افشار، ص ۱۷۴). برخی از نقل قولهای وی برگرفته از بحارالانوار است (تبریزی ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۴).

بعدها فرائد الفوائد در دسترس میرزا محمدباقر خوانساری بوده ، و او بنا به نوشته خود در روضات الجنات (ج ۳، ص ۳۵۲)، در شرح حال برخی از علما از این اثر بهره جسته است (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۳۷ش ، ص ۱۸۳). آقابزرگ طهرانی نیز از فرائدالفوائد به نقل از خوانساری سخن گفته و گویا خود وی به آن دسترسی نداشته است (رجوع کنید به ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۱۴۲؛همو، ۱۳۷۲ش ، ص ۲۹۲، پانویس ).

جلال الدین همائی در ضمن معرفی سردابه ای که در پشت مسجد شیخ لطف اللّه و در جنب مدرسه خواجه ملک بوده و به مقبره ابن سینا شهرت داشته است ، می نویسد که سالها در پی فرائدالفوائد بوده اما آن را نیافته است (ج ۱، ص ۱۰۸ و پانویس ).

ظاهراً وی نیز از طریق روضات الجنات با نام این کتاب آشنا شده است . ایرج افشار نسخه ای از این اثر را در فهرست پرچ کتابخانه دولتی آلمان (کتابخانه پادشاهی برلین ) یافته و در ۱۳۵۳ ش آن را در عامری نامه (ص ۱۷۳ـ۱۸۳) معرفی کرده است . فرائد الفوائد در ۱۳۷۳ش در تهران بر پایه ریزفیلم همین نسخه با مقدمه و تصحیح رسول جعفریان به چاپ رسیده است .

آثار دیگر تبریزی

 که وی در فرائدالفوائد نیز به برخی از آنها اشاره کرده  عبارت است از:

شرح زبده الاصول ؛

کتاب الچنته ، به سبک کشکول . نام این اثر جبّه و جنته نیز ضبط شده است (رجوع کنید به تبریزی ، ص ۷۷؛خوانساری ، ج ۳، ص ۳۵۰؛بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، ستون ۳۱۶)؛

رساله فارسی المِسْعار فی الاَسعار که آن را در ۱۱۲۷، سال قحطی معروف اصفهان ، برای تعیین نرخ اجناس نوشته است ؛

تعلیقات اصول کافی ؛

ترجمه خلاصه الاذکار ؛

حواشی بر تهذیب الاحکام (بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱، ستون ۳۶۰؛همو، هدیه العارفین ، همانجا؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۳۰۰، ج ۱۶، ص ۱۴۲، ج ۲۱، ص ۱۹؛تبریزی ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۷ـ ۱۸).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعد العشره ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ش ؛
(۳) همو، مصفی المقال فی مُصنفی علم الرجال ، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۳۷ش ؛
(۴) ایرج افشار، « ( در باره ) فرائدالفوائد در احوال مدارس و مساجد »، در عامری نامه : مشتمل بر هجده مقاله تحقیقی و تاریخی ، تهران : یغما، ۱۳۵۳ش ؛
(۵) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، ج ۳؛
(۶) همو، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، ج ۶؛
(۷) محمدزمان بن کلبعلی تبریزی ، فرائدالفوائد در احوال مدارس و مساجد ، چاپ رسول جعفریان ، تهران ( ۱۳۷۴ش ) ؛
(۸) خوانساری ؛
(۹) جلال الدین همائی ، مقالات ادبی : «رابطه ابن سینا با اصفهان »، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۶ 

زندگینامه شیخ ملاّ رجب علی تبریزی(متوفی۱۰۸۰ه ق)

 عارف و حکیم شیعی قرن یازدهم . اهل تبریز بوده اما به دلیل اقامت طولانی در اصفهان به اصفهانی نیز شهرت یافته است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۱۱، ص ۲۱۵؛ شاملو، ج ۲، ص ۴۸؛ افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۲۸۳). تاریخ تولدش در منابع ذکر نشده است و در باره زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست ؛همینقدر می دانیم که مدتها در سفر به سر می برده و به تحصیل علم پرداخته است .

تبریزی ، پس از کسب درجه اجتهاد در بغداد، به ریاضت و تزکیه نفس روی آورد؛مرشد او در سلوک شناخته نیست . وی همچنین مریدانی در سلوک داشت که نام ایشان نیز معلوم نیست . او سپس به اصفهان رفت و تا پایان عمر در آنجا سکونت داشت و در ۱۰۸۰ در همانجا درگذشت (شاملو، ج ۲، ص ۴۷ـ ۴۸؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۱۱، همانجا).

ملا رجب علی تبریزی نزد همگان ، خصوصاً شاه عباس دوم و پس از او شاه سلیمان صفوی ، از منزلت ویژه ای برخوردار بود، چنانکه شاه عباس دوم خود به دیدار او می رفت و از وی در باره احکام حکمت عملی استفسار می کرد. شاه عباس دوم ، همچنین به دلیل علاقه و ارادتی که به ملارجب علی تبریزی داشت ، خانه ای در شمس آباد اصفهان (محله ای بیرون از دیوار شهر) برای وی خریداری کرد. شاه سلیمان نیز به رغم بی میلی ملارجب علی تبریزی به سروکارداشتن با دربار، همواره مترصد فرصتی برای مصاحبت و دیدار با او بود (قزوینی ، ص ۲۵۱؛شاملو، ج ۲، ص ۴۸؛افندی اصفهانی ، همانجا؛نصرآبادی ، ص ۱۵۴).

در باره استادانی که ملارجب علی تبریزی نزد آنها فلسفه خوانده است ، گزارشی در دست نیست ، جز اینکه در برخی منابع متأخر او را شاگرد میرفندرسکی و تحت تأثیر آرا و تعالیم فلسفی او دانسته اند ( منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۱، ص ۲۱۸؛کوربن ، ۱۳۶۹ش ، ص ۹۸؛ابراهیمی دینانی ، ج ۲، ص ۳۲۷، ۳۲۹). تبریزی در مدرسه شیخ لطف اللّه به تدریس فلسفه و علوم عقلی اشتغال داشت و در این زمینه شهرت فراوان یافت (نصرآبادی ، همانجا)، چنانکه قزوینی (ص ۱۵۰) می نویسد: «شفا و اشارات مانند موم در دستان او بود».

افندی (ج ۲، ص ۲۸۳ـ۲۸۴) ضمن اذعان به مهارت وی در حکمت ، او را در علوم دینی و ادبی و عربی بی اطلاع دانسته است ، تا جایی که می نویسد رجب علی تبریزی در تألیف به زبان عربی ناتوان بود و شاگردانش عبارات و مطالب او را به عربی نگاشته اند. اما نه تنها شواهدی دال بر صحت گزارش افندی در این خصوص در دست نیست ، بلکه با توجه به تحصیل در بغداد و تدریس کتب عربی پیچیده و مشکل در حکمت از قبیل شفا و اشارات (رجوع کنید به قزوینی ، همانجا)، اظهارنظر مذکور مردود می نماید.

در حوزه علوم عقلی ، نزد ملارجب علی تبریزی حکمای برجسته ای پرورش یافتند که از آن جمله اند: ملامحمد تنکابنی ، محمد حسین و قاضی سعید قمی ، امیر قوام الدین محمد اصفهانی ، ملامحمد شفیع اصفهانی ، محمدرفیع پیرزاده ، میرمحمدیوسف طالقانی ، محمدبن عبدالفتاح تنکابنی معروف به سراب و علی قلی بن قرچغای خان صاحب احیای حکمت (افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۲۸۴؛کوربن ، ۱۳۷۳ش ، ص ۴۸۷؛ابراهیمی دینانی ، ج ۲، ص ۳۳۱ـ۳۳۲؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۱۱، همانجا).

وی نزد شاگردان خود بسیار مورد احترام و ارادت بود، چنانکه قاضی سعید قمی برخی از آثارش را به او هدیه کرده و در برخی از آثار خود آرایی در باره اشتراک لفظی وجود، انکار صفات در حق تعالی و امثال آن بیان می کند که در واقع عقاید وی را منعکس نموده است (قاضی سعید قمی ، ۱۳۶۲ش ، ص ۶۹ـ۷۰، مقدمه مشکوه ، ص ۳۱ـ۳۲؛همو، ۱۳۷۹ ش ، ص ۲۳۱ـ ۲۳۵؛ابراهیمی دینانی ، ج ۲، ص ۳۳۱). محمدرفیع پیرزاده نیز انس و ارادت وافر به او داشته و مدتها در خدمت استاد به سر برده است و چون ملارجب علی در دوران پیری به سبب ضعف جسمانی قادر به تحریر و نگارش نبوده ، محمدرفیع ــ که در واقع فرزند معنوی او به شمار می رفته ــ زیر نظر استاد به تحریر و تألیف آرای وی پرداخته است ( منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۲، ص ۴۴۹ـ۴۵۰؛کوربن ، ۱۳۶۹ش ، ص ۱۰۱؛ابراهیمی دینانی ، همانجا).

علی قلی قرچغای خان (ج ۱، ص ۱۷۰، مقدمه فنا، ص ۴۰ـ۴۱) نیز تنها از وی به عنوان استاد خود با لقب زبده العارفین یاد کرده است . وی به شدت تحت تأثیر اندیشه ملارجب علی تبریزی بوده و بویژه در احیای حکمت آرا و نظرات او را در دفاع از الاهیات تنزیهی بازگو کرده است (ج ۱، مقدمه فنا، ص ۵۰).

ملارجب علی تبریزی همچنین به جهت برخورداری از ذوق و گرایشهای عرفانی ، شعر نیز می سروده و در اشعارش «واحد» تخلص می کرده است ، ازینرو نام او در زمره شعرای دوره صفویه آمده است (نصرآبادی ، همانجا).

از ملارجب علی تبریزی این آثار برجای مانده است :

۱) رساله اثبات واجب به فارسی که مشتمل است بر یک مقدمه و پنج مطلب و خاتمه . او در این رساله اهمّ آرای خود را در باره واجب و مباحث وجود اظهار می کند. از این رساله بخوبی می توان دریافت که وی در باب وجود و مسائل اساسی آن با آرای ملاصدرا مخالف بوده است (رجوع کنید به دنباله مقاله ). آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۷۸ـ۷۹، ج ۲۵، ص ۳۷) از این رساله با عناوین اشتراک الوجود و وجودالباری نیز یاد کرده است . این رساله را سیدجلال الدین آشتیانی در جلد اول منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر به چاپ رسانده است . آقاجمال خوانساری (ص ۲۷۵ـ ۲۸۰) و میرزا محمد مشهدی بر این رساله ردیه نگاشته اند (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۵، ص ۴۰).

۲) الاصول الا´صفیه یا اصل الاصول که برخی بنا بر تصحیف نسخه نویسها به اشتباه با عنوان الاصول اللاحقه نیز از آن نام برده اند. این کتاب به زبان عربی و در باره مسائل و اصول مهم فلسفی از جمله قاعده الواحد، مباحث وجود، جعل ، حرکت جوهری و وجود ذهنی ــ که هر دو را رد می کند ــ اصالت ماهیت و مباحث دیگر است . ملارجب علی این کتاب را به اسم آصف میرزا، یکی از ارکان دولت صفوی ، نگاشته است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۷۶ـ ۱۷۷؛منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۱، ص ۲۴۴ـ ۲۷۱). هانری کوربن (۱۳۶۹ش ، ص ۱۰۰) در وجه تسمیه این کتاب می گوید صفت «آصفیه » که به اصول اضافه شده ممکن است اشاره به آصف ، حکیم و ندیم سلیمان علیه السلام ، باشد که صاحب «علم الکتاب » بود. قسمتهایی از این رساله در جلد اول منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است .

۳) کتاب فی الحکمه به فارسی که قاضی سعید قمی بعد از وفات ملارجب علی آن را با عنوان البرهان القاطع و النور الساطع به عربی ترجمه کرده و در مجموعه رسایل خود به نام اربعینیات آورده است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۵۴ ـ ۵۵، ج ۲۱، ص ۲۳۹، ج ۲۶، ص ۹۷ـ ۹۸).

۴) تفسیر آیه الکرسی (همان ، ج ۲۳، ص ۱۶۹).

۵) المعارف الالهیه که محمدرفیع پیرزاده زیرنظر ملارجب علی آن را تحریر کرده است (همان ، ج ۲۱، ص ۱۹۰). این کتاب نیز در جلد دوم منتخباتی از آثار الهی حکمای ایران چاپ شده است .

۶) دیوان واحد تبریزی ، مجموعه اشعار رجب علی تبریزی (همان ، ج ۹، قسم ۴، ص ۱۲۴۷).

آرای فلسفی .

ملارجب علی تبریزی یکی از مهمترین نظریه پردازان الاهیات تنزیهی در حکمت شیعی است . اندیشه تنزیهی او در باره خدا موجب شده که از مخالفان سرسخت قول به اشتراک معنوی وجود و به تبع آن تشکیک وجود به شمار رود. او معتقد است که لفظ وجود و موجود میان واجب تعالی و ممکنات به اشتراک لفظی است و اگر معنای وجود در خداوند به معنای همان وجودی باشد که بر ممکنات اطلاق می شود، لازم می آید که خدا نیز مخلوق باشد. او در تأیید قول خود به عباراتی از اثولوجیا ، فصول مدینه فارابی و آرای مَسْلمه بن احمد مَجریطی ، شیخ محمود شبستری ، صدرالدین قونیوی و حکمای هند استناد می کند ( منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۷).

تبریزی همچنین بنا بر نظرگاه تنزیهی خود، با دلایل عقلی و نقلی ، به انکار عینیت ذات و صفات خداوند و حتی نفی صفات او می پردازد، و درخصوص احادیثی که بر اثبات صفات خدا دلالت دارند، می گوید که اطلاق صفات علم و قدرت و غیر اینها بر واجب تعالی شبیه و مانند کردن خدا به مخلوقات و بنابراین مستلزم شرک نسبت به خداوند است . او این احادیث را، با برداشت از روایتی از امام باقر علیه السلام ، اینگونه تأویل می کند که عالم بودن و قادر بودن خدا به معنای علم بخشیدن به عالمان و قدرت بخشیدن به قادران است .

تأویل دیگر او، برداشت از اقوال ائمه علیهم السلام ، این است که اثبات صفات کمال عبارت است از سلب طرف مقابل آن صفات . بدین ترتیب ، «خدا عالم است » یعنی «خدا جاهل نیست » و «خدا قادر است » یعنی «خدا عاجز نیست ». پس انتساب هرگونه صفات کمالی به ذات خدای تعالی ، حتی وجوب وجود، به سلب طرف نقصان برمی گردد و اطلاق موجود بر خداوند به این معنی است که او ممکن الوجود نیست (همان ، ج ۱، ص ۲۳۱، ۲۳۵ـ۲۴۳).

به نظر رجب علی تبریزی ترکیب وجود و ماهیت ، انضمامی است و حمل وجود بر ماهیت ، نظیر حمل اعراض خارجی بر اشیا است . همچنین وی به اصالت ماهیت قایل است و وجود را تابع و فرع ماهیت می داند. او برهمین اساس می گوید که جعل جاعل اولاً و بالذات به ماهیت و به تبع آن به وجود تعلق گرفته است ، زیرا به بداهت عقلی محال است که جاعل ابتدا فرع شی ء (وجود) را جعل کند و پس از جعل آن ، جعل اصل شی ء (ماهیت ) لازم آید، چون در این صورت ملزوم لازم و لازم ملزوم می گردد، و این محال است (همان ، ج ۱، ص ۲۵۷ـ۲۵۹). با اینهمه ، تبریزی در مواضعی به اصالت وجود تصریح کرده است (رجوع کنید به همان ، ج ۲، ص ۴۶۷ـ۴۶۹). انکار حرکت در جوهر یکی دیگر از اندیشه های ملارجب علی تبریزی است . او در این قول بر همان شیوه حکمای مشائی اندیشیده است (همان ، ج ۱، ص ۲۵۴ـ۲۵۵).

ملارجب علی تبریزی از منکران سرسخت قول به وجود ذهنی است و در رساله اصول آصفیه اشکالاتی بر آن وارد کرده است (همان ، ج ۱، ص ۲۶۲ـ۲۶۶). وی در کیفیت علم نفس به موجودات خارجی می گوید که علم نفس به اعیان موجودات به واسطه صورت ذهنی و وجود ذهنی آنها نیست و ذات همه اشیا، یا به واسطه آلت حسی و یا بدون آن ، برای نفس معلوم می شود. نفس ، امور جزئی محسوس مثل حرارت و برودت ، نورها و رنگها و اصوات و امثال آنها را از طریق آلات حسی ادراک می کند؛اما طبایع کلی موجودات و حقایق و ذات آنها را بدون آلت حسی ادراک می کند و با علم به ذات خود به آنها نیز عالم می گردد. به عبارت دیگر نفس با شهود مستقیم و علم حضوری ، به ذوات و حقایق اشیا عالم می شود.

دلیل وی بر این مطلب این است که چون حقیقت نفس ، جامع همه موجودات اعم از علوی و سفلی و مجرد و مادّی است ، پس حقایق همه اشیا را در آیینه ذاتش بدون واسطه صورت یا مفهومی که تصوری از آنها بدهد، مشاهده می کند و می شناسد. تبریزی در تأیید قول خود، کلام منظوم منسوب به حضرت علی علیه السلام (أتَزْعَمُ أنَّکَ جِرمٌ صغیرٌ / و فِیکَ أنْطَویَ العالَمُ الاکبرُ…) را اشاره به همین معنی می داند. وی علم نفس به کلیات و جزئیات اشیا را به قوه واحد می داند نه به قوای متعدد و می گوید: نفس فقط یک قوه دارد که افعال آن به حسب تعدد آلات مخصوص به هر فعل ، متعدد است (همان ، ج ۱، ص ۲۶۶ـ۲۶۷). هانری کوربن (۱۳۶۹ش ، ص ۱۰۰) این نظر را در باره حصول معرفت از طریق حضور بی واسطه یادآور مفهوم ادراک نزد فیلسوفان رواقی می داند، چنانکه نزد سهروردی نیز این نظر دارای اهمیت خاص است .

کوربن (۱۳۷۳ش ، ص ۴۸۷؛همو، ۱۳۶۹ش ، ص ۹۸ـ۹۹) معتقد است که آرای رجب علی تبریزی در باره وجود که با استشهاد از احادیث امامان معصوم توأم است ، بی آنکه خود بداند، با طریقه حکمت اسماعیلی همنظر و از پیشروان حکمت شیخی است . از آنجا که مرز میان مشائیان و اشراقیان در فلسفه ایرانی دوره اسلامی بدرستی روشن نیست ، انتساب رجب علی تبریزی به فلسفه مشائی اندکی شتابزده می نماید و با توجه به استفاده او از کتاب اثولوجیا ، وجود گرایشهای اشراقی و نوافلاطونی در آرای وی مشهود است . با اینهمه ، داوری در باره انتساب تفکر فلسفی تبریزی به مکتبهای شناخته شده فلسفی دشوار است (رجوع کنید به ابراهیمی دینانی ، ج ۲، ص ۳۳۰، ۳۳۳).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : الروضه النضره فی علماء المأه الحادیه عشره ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳) محمدبن حسین آقاجمال خوانساری ، رسائل (شانزده رساله ) : «ردّ رساله اشتراک لفظیِ وجود ملارجبعلی تبریزی »، چاپ علی اکبر زمانی نژاد، قم ۱۳۷۸ش ؛
(۴) غلامحسین ابراهیمی دینانی ، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام ، ج ۲، تهران ۱۳۷۷ش ؛
(۵) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱ـ۱۴۱۵؛
(۶) ولی قلی بن داودقلی شاملو، قصص الخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری ، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ش ؛
(۷) علیقلی بن قرچغای خان ، احیای حکمت ، چاپ فاطمه فنا، تهران ۱۳۷۷ش ؛
(۸) محمدسعیدبن محمد مفید قاضی سعید قمی ، شرح الاربعین ، چاپ نجفقلی حبیبی ، تهران ۱۳۷۹ش ؛
(۹) همو، کتاب کلید بهشت ، چاپ محمد مشکوه ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۱۰) عبدالنبی بن محمدتقی قزوینی ، تتمیم امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۷؛
(۱۱) هانری کوربن ، تاریخ فلسفه اسلامی ، ترجمه جواد طباطبائی ، تهران ۱۳۷۳ش ؛
(۱۲) همو، فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی ، ترجمه جواد طباطبائی ، تهران ۱۳۶۹ش ؛
(۱۳) منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران : از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر ، تهیه و تحقیق و مقدمه و تعلیق از جلال الدین آشتیانی ، تهران ، ج ۱، ۱۳۵۱ش ، ج ۲، ۱۳۵۴ش ؛
(۱۴) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۶۱ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۶ 

زندگینامه ملامحمدصالح خلخالى(متوفی ۱۱۳۴ه ق)

 ملامحمدصالح، فرزند محمدسعید، از دانشمندان شیعى قرن دوازدهم در حوزه فقه، حکمت و عرفان. درباره شرح‌حال وى اطلاع چندانى در دست نیست. او اهل خلخال بوده و مدفنش نیز همانجاست (تربیت، ص ۲۱۶؛ امین، ج ۹، ص۳۷۰؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: الکواکب، ص ۳۶۹). در تذکره‌ها، تاریخ ولادتش به تقریب ۱۰۹۵ ذکر شده‌است (براى نمونه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، همانجا؛ منزوى، ج ۲، ص ۱۲۴۶).

فرزند ملامحمدصالح، سعید، صاحب تألیفات عدیده و مؤلف تذکره‌الأفکار، و پسر سعید، آقاحسین، از فضلاى خلخال بودند (تربیت، همانجا). از دوره تحصیل و استادان ملامحمدصالح در فقه و حکمت، مطلب چندانى ذکر نشده‌است، غالب سرگذشت نامه‌ها وى را از شاگردان ملامحمدصادق اردستانى (متوفى ۱۱۳۴) دانسته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۱۳، ص ۲۰۲، ج ۲۱، ص ۲۶۲؛ کحّاله، ج ۱۰، ص ۸۶).

گاهى در منابع و تذکره‌ها، در شرح‌حال و آثار ملامحمدصالح، به اشتباه از احوال و آثار سیدصالح خلخالى فرزند محمد (متوفى ۱۳۰۶)، شارح مناقب یا دوازده امام محیى‌الدین ابن‌عربى (متوفى ۶۳۸) و شارح فرائدالاصول شیخ‌مرتضى انصارى (متوفى ۱۲۸۱) گزارش کرده‌اند، در حالى‌که ملامحمدصالح شاگرد محمدصادق اردستانى* و سیدصالح شاگرد میرزا ابوالحسن جلوه* (متوفى ۱۳۱۴) بوده است (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ص۲۵۰ـ۲۵۱؛ امین، همانجا؛ آقابزرگ‌طهرانى، طبقات: نقباء، قسم ۲، ص۳۷۰، ۸۸۵ـ۸۸۶).

رحلت

درباره تاریخ وفات ملامحمدصالح تردید است. در برخى منابع، تاریخ وفات وى حدود سال ۱۱۳۴ ذکر شده (رجوع کنید به امین؛ کحّاله، همانجاها)، اما در بیشتر منابع ۱۱۷۵ آمده‌است (رجوع کنید به تربیت، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: الکواکب، همانجا؛ همان: نقباء، قسم ۲، ص ۸۸۶؛ مشار، ج ۳، ستون۵۲۰؛ قس آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۳، ص ۳۰۱، که تاریخ تألیف التأملات‌العشره را ۱۱۹۲ دانسته‌است).

برخى از مهم‌ترین تألیفات وى عبارت‌اند از :

۱) شرح قصیده یائیه میرفندرسکى*، به زبان فارسى. به نظر مى‌رسد، شرح ملامحمدصالح بر این قصیده، مهم‌ترین اثر وى باشد. این شرح را محمدحسین اکبرى ساوى همراه دو شرح دیگر بر همین قصیده، یکى از محسن گیلانى (قرن سیزدهم) و دیگرى از حکیم عباس دارابى شیرازى* (متوفى ۱۳۰۰)، در ۱۳۷۲ش به‌چاپ رساند. شرح ملامحمدصالح بر خلاف دو شرح دیگر، که به سبک فلسفه ملاصدرا و نزدیک به حکمت متعالیه* نگاشته شده‌اند، به مشرب فکرى عرفا نزدیک‌تر است (رجوع کنید به داربى‌شیرازى، مقدمه آشتیانى). ملامحمدصالح در این اثر سعى کرده ابیات قصیده را براساس مبانى حکمت و عرفان اسلامى شرح کند.

نوشته‌هاى او تا حدودى دوگانه به نظر مى‌رسند. به این ترتیب که از یک سو، نحوه بیان و نیز اصطلاحات او به روش مشائیان مى‌ماند (براى نمونه رجوع کنید به همان، شرح خلخالى، ص ۲۰۲، ۲۱۱ـ۲۱۲) و از سوى دیگر، تأکیدش بر سیر و سلوک معنوى و انجام‌دادن ریاضات و مجاهدات نفسانى براى رسیدن به حقیقت، حاکى از گرایش اشراقى ـ عرفانى اوست (رجوع کنید به همان شرح، ص ۱۹۳، ۱۹۵، ۲۰۳، ۲۱۹). به‌ویژه اینکه او ابن‌سینا و فارابى را در نیل به حقیقت قاصر دانسته و در مواضع بسیارى از این شرح، تصریح کرده‌است که رسیدن به حقیقت و درک رموز خلقت، بدون ریاضت و مجاهده روحانى میسر نخواهد شد و در این راه علم رسمى فایده ندارد (همان، ص ۱۹۶). او ضمن شرح ابیات، به برخى از آیات و احادیث و اشعار استناد کرده‌است. در برخى منابع این شرح به سیدصالح نسبت داده شده‌است (رجوع کنید به تربیت، ص۱۰؛ آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۷، ص ۹۹). اما به عقیده آقابزرگ طهرانى (طبقات : نقباء، همانجا) انتساب آن به سیدصالح سهو قلم است.

۲) حاشیه بر الحکمه‌الصادقیه (همان: الکواکب، ص ۳۶۹ـ۳۷۰؛ همو، الذریعه، ج ۶، ص ۸۱ـ۸۲؛ قائینى نجفى، ص ۱۵۸). الحکمه‌الصادقیه تقریرات درس حکمتِ محمدصادق اردستانى در اصفهان است که حمزه گیلانى* (متوفى ۱۱۳۴) آن را جمع‌آورى کرده و ملااسماعیل خواجویى* (متوفى ۱۱۷۳) علاوه بر پاکنویس و تکمیل آن، مقدمه‌اى بر آن نگاشته‌است (آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۷، ص ۵۷ـ۵۸). از حاشیه ملامحمدصالح دو نسخه باقى است (همو، طبقات: الکواکب، همانجا؛ نیز رجوع کنید به اوکتایى، ج ۴، ص ۷۳؛ قس همان، ج ۴، ص ۷۳، پانویس ۲، که در آن، انتساب این حاشیه و کتاب التأملات‌العشره به ملامحمدصالح، نادرست دانسته شده‌است). ملامحمدصالح در این کتاب، بارها به کتاب دیگرش التأملات‌العشره ارجاع داده‌است.

۳) شرح حدیث عالم عُلوى. این حدیث منسوب به حضرت على علیه‌السلام است. این شرح گزارشى عرفانى ـ فلسفى از حدیث مذکور است. او شرح عبدالرحیم دماوندى را بر این حدیث شرح قویمى ندانسته، از این‌رو خود به شرح آن مبادرت کرده‌است (آقابزرگ‌طهرانى، طبقات: الکواکب، ص ۳۷۱؛ همو، الذریعه، ج ۱۳، ص ۲۰۲؛ درباره نسخه‌هاى این شرح رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص ۳۰۱؛ فکرت، ص ۳۳۳).

۴) الإبانه‌المرضیه در شرح مسئله وقت و قبله کتاب شرح لمعه که در ۱۳۱۳ در تهران به‌چاپ رسیده‌است.

۵) التأملات‌العشره (آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۳، ص ۳۰۱؛ قائینى‌نجفى، همانجا).



منابع :

(۱)محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعدالعشره، چاپ على‌نقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) همان: نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، مشهد، قسم ۱ـ۴، ۱۴۰۴؛
(۴) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران: اساطیر، ۱۳۶۳ش؛
(۵) امین؛
(۶) عبدالعلى اوکتایى، فهرست کتب کتابخانه مبارکه آستان قدس رضوى، ج ۱ـ۵، مشهد ۱۳۰۵ـ۱۳۲۹ش؛
(۷) محمدعلى تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران ۱۳۱۴ش؛
(۸) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج ۹، بخش ۱، تهران ۱۳۴۶ش؛
(۹) عباس دارابى شیرازى، تحفه‌المراد: شرح قصیده میرفندرسکى، به ضمیمه شرح خلخالى و گیلانى، چاپ محمدحسین اکبرى‌ساوى، ]تهران [۱۳۷۲ش؛
(۱۰) محمدآصف فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛
(۱۱) على‌فاضل قائینىنجفى، معجم مؤلفى‌الشیعه، تهران ۱۴۰۵؛
(۱۲) عمررضا کحّاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت [.بى‌تا]؛
(۱۳) خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ ۱۳۴۴ش؛
(۱۴) منزوى.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

زندگینامه شیخ جعفربن کمال الدّین بَحْرانی(متوفی۱۰۸۸ه ق)

 عالم و شاعر امامی مذهب قرن یازدهم . درحدیث و رجال و تفسیر و قرائت ماهر بود (خوانساری ، ج ۲، ص ۱۹۱). از معاصران حرّعاملی (متوفی ۱۱۰۴؛ ج ۲، ص ۵۳) و عروسی حُوَیزی صاحب تفسیر نورالثقلین (امین ، ج ۴، ص ۱۳۷) و از شاگردان علی بن سلیمان بحرانی و نورالدین علی بن ابی الحسن عاملی بوده و از ایشان روایت کرده است (کشمیری ، ص ۸۵؛ خوانساری ، همانجا؛ امین ، همانجا؛ حسنی ، ج ۵، ص ۱۱۰) سیّدعلی خان مدنی (متوفی ۱۱۲۰) که او را «شیخنا» و «شیخناالعلامه » خوانده (ص ۵۱۵،۵۱۹،۵۴۶) و سیّد نعمت اللّه جزایری (متوفی ۱۱۱۲)، چنانکه خود گفته (ج ۴، ص ۳۰۸)، از جمله شاگردان او بودند (کشمیری ، ص ۸۶؛ امین ، همانجا). سلیمان بن علی بن ابی ظبیه از او روایت کرده و علم و فضل و اخلاق او را ستوده است (یوسف بحرانی ، ص ۷۰، پاورقی ).

بحرانی با صالح بن عبدالکریم بحرانی ، محدث و فقیه (متوفی ۱۰۹۸)، دوستی داشت و چنانکه محدث نوری (ج ۳، ص ۳۸۹) نقل کرده ، در آغاز جوانی برای تحصیل به شیراز رفت و سرآمد اقران شد. در آن زمان ، در شیراز علما و فضلای بسیاری بودند، از اینرو بحرانی و صالح بن عبدالکریم بنا گذاشتند که یکی از آنها به هند سفر کند و دیگری در شیراز بماند و هرکدام که در فعالیتهای خود موفقیّتی یافت ، دیگری را مساعدت کند. بعدها هرکدام در شهر خود مرجعیت یافتند (یوسف بحرانی ، ص ۷۰؛ خوانساری ، ج ۲، ص ۱۹۲؛ امین ، همانجا).

بحرانی در حیدرآباد مرجعیت یافت و مورد توجه عبداللّه بن محمّد (حک : ۱۰۲۰ـ۱۰۸۳) از سلاطین سلسله شیعه مذهب قطبشاهیه حیدرآباد، قرار گرفت (حسنی ، ج ۵، ص ۱۱۰؛ نوری ، همانجا). یوسف بحرانی نسبت به تألیفات او اظهار بی اطلاعی کرده (همانجا) ولی محدث نوری (همانجا) و به نقل از او علی بن حسن بحرانی (ص ۱۳۰) تألیفات و تعلیقاتی برکتب تفسیر و حدیث و علوم عربی و غیر آن به او نسبت داده اند، از جمله اللباب که آن را برای سید علی خان مدنی فرستاد. به گفته محدث نوری (همانجا)، سخن یوسف بحرانی مبنی بر دست نیافتن برآثار جعفربحرانی ناشی از عدم اطلاع اوست .

بحرانی در ۱۰۸۸، و به قولی ۱۰۹۱، در حیدرآباد دکنِ هند وفات یافت (یوسف بحرانی ، ص ۷۰، پاورقی ؛ خوانساری ، همانجا؛ امین ، ج ۴، ص ۱۳۶ـ۱۳۷؛ نوری ، همانجا). کشمیری (ص ۸۶) وفات او را در ۱۰۸۰ نوشته که اشتباه است .



منابع :

(۱) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) علی بن حسن بحرانی ، انوار البدرین فی تراجم علماء القطیف والاحساء و البحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، قم ۱۴۰۷؛
(۳) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۴) نعمت اللّه بن عبداللّه جزایری ، الانوارالنعمانیه ، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۵) محمدبن حسن حرّ عاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۶) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۲؛
(۷) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۸) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم ۱۳۹۴؛
(۹) علی خان بن احمد مدنی ، سلافه العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۰) حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، ج ۳، چاپ محمدرضا نوری نجفی ، تهران ۱۳۲۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه شیخ هاشم بن سلیمان بَحرانی (متوفی۱۱۰۷ه ق)

مفسّر و محدّث و مؤلّف شیعی قرن یازدهم . نسب او، بنا به نقل افندی اصفهانی ، به سیّد مرتضی علم الهدی * و از آن طریق به امام موسی کاظم علیه السّلام می رسد (ج ۵، ص ۲۹۸). اهل تَوبَلی از توابع بحرین بود، در ۱۱۰۷ یا ۱۱۰۹ درگذشت و در زادگاه خود به خاک سپرده شد (یوسف بحرانی ، ص ۶۴). در منابع هیچ گونه اطلاعی درباره دوران تحصیل او یافت نمی شود و فقط برخی از علمای اخباری معاصرش را، مانند فخرالدین طُرَیحی * ، بنقل از خود او به عنوان مشایخ او نام برده اند (یوسف بحرانی ، ص ۶۶؛
افندی اصفهانی ، ج ۵، ص ۳۰۴؛نوری ، ج ۳، ص ۳۸۹).

سلسله مشایخ روایی بحرانی ،

چنانکه در پایان البرهان آمده است ، به کلینی و صدوق و طوسی می رسد (هاشم بحرانی ، ج ۴، ص ۵۵۱). گذشته از ریاست دینی در روزگار خود، در گردآوری نوادر کتب حدیث پیشینیان و تتبّع در این علم کم نظیر بوده است . یوسف بحرانی (ص ۶۳) از این جهت فقط علاّ مه مجلسی را برتر از او می شمارد، هر چند که او برخلاف مجلسی تنها به جمع و نقل روایات بی هیچ توضیح و تفسیری اهتمام داشته است . به دلیل کثرت تألیفات (۷۵ اثر به نوشته افندی اصفهانی ، ج ۵، ص ۳۰۰) و اطلاعات گسترده در زمینه های مختلف علوم دینی ، به سیّد هاشم علاّ مه مشهور شده است (یوسف بحرانی ، ص ۳؛
افندی اصفهانی ، ج ۵، ص ۲۹۸).

آثار

بیشتر آثار او، مانند

غایه المرام و ایضاح

المسترشدین و الانصاف و

معالم الزّلفی ، درباره مسایل امامت و سایر عقاید دینی از نظرگاه شیعه تألیف شده است (درباره آثار او رجوع کنید به یوسف بحرانی ، ص ۶۴ – ۶۶؛افندی اصفهانی ، ج ۵، ص ۲۹۹ – ۳۰۰).

تفسیر معروفش البرهان فی تفسیرالقرآن ، و به نام شاه سلیمان صفوی ، بر همین اساس تهیه شده است .

در فقه استدلالی کتابی به نام التّنبیهات داشته که ، به نقل افندی اصفهانی ، نسخه ای از آن نزد بازماندگان علاّمه مجلسی موجود بوده است (ج ۵، ص ۳۰۰ – ۳۰۱). مع هذا یوسف بحرانی (ص ۶۳) بر این گمان که از او اثری در فقه باقی نمانده است در مقام فقهی او تردید کرده است ، ولی تصریح می کند که سرپرستی کارهای دینی شهر را، از جمله قضا و امور حسبیّه ، را برعهده داشته و در امر به معروف و نهی از منکر، حتّی نسبت به زمامداران وقت ، بسیار جدّی بوده است .

از کتابهای او البرهان فی تفسیرالقرآن و غایه المرام و معالم الزلفی و المحجّه و تبصره الولیّ و حلیه الابرار بارها چاپ شده است . کتاب غایه المرام او در زمان ناصرالدین شاه قاجار بر دست شیخ محمّد تقی دزفولی با عنوان کفایه الخصام به فارسی ترجمه شد (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۶، ص ۲۱؛خوانساری ، ج ۸، ص ۱۸۳).

سیّد هاشم بحرانی ، چنانکه از آثارش برمی آید، از علمای اخباری بوده است و تأکید او بر لزوم فراگیری همه دانشهای دینی از اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم در مقدمه البرهان معرّف دیدگاه اوست . بحرانی تا پایان عمر به تدریس اشتغال داشت (افندی اصفهانی ، ج ۵، ص ۳۰۰) و کسانی از او اجازه روایت یافتند (یوسف بحرانی ، ص ۷۵) که از جمله ایشان شیخ حرّ عاملی بود (حرّ عاملی ، ج ۲، ص ۳۴۱).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/؛
(۲) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱؛
(۳) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، ج ۱۰، ص ۲۴۹-۲۵۰؛
(۴) هاشم بن سلیمان بحرانی ، البرهان فی تفسیر القرآن ، چاپ محمودبن جعفر موسوی زرندی ، تهران ۱۳۳۴ ش ؛
(۵) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) محمدبن حسن حرّعاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، ج ۲، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۷) محمد باقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰-۱۳۹۲؛
حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، ج ۳، چاپ محمدرضا نوری نجفی ، تهران ۱۳۲۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه شیخ ماجدبن هاشم بَحرانی (متوفی۱۰۲۸ه ق)

 ادیب ، شاعر، فقیه و محدث شیعی قرون دهم و یازدهم . در جدِّ حَفص بحرین به دنیا آمد و در همانجا تحصیل کرد و به امامت جمعه و جماعت و منصب قضا رسید؛ اما پس از چندی به شیراز رفت (مدنی ، ص ۵۰۰ ـ۵۰۴؛ یوسف بحرانی ، ص ۱۳۵ـ۱۳۷).

بحرانی ، شیراز را محیط مناسبی برای گسترش علوم و معارف اسلامی ، بویژه فقه و حدیث ، یافت ، و گفته اند نخستین کسی بود که حوزه نشر حدیث را در شیراز سامان بخشید. بتدریج شهرت بحرانی بالاگرفت و دوستداران فقه و حدیث از حجاز و عراق نزد او رفتند، و شیراز مرجع فقه و حدیث و حل وفصل امور شرعی و اجتماعی شد. بحرانی تا واپسین روزهای زندگی خود، از حوزه علمی شیراز و امامت جمعه و جماعت و منصب قضای آنجا پاسداری کرد (حرّعاملی ، ج ۲، ص ۲۲۵ـ۲۲۶؛ سلیمان بحرانی ص ۷۳). او در ۲۱ رمضان ۱۰۲۸ درگذشت و در جوار امامزاده میرسید احمد (شاهچراغ ) فرزند امام موسی کاظم علیه السّلام به خاک سپرده شد.

معاصران بحرانی بسیارند؛ زیرا در عهد صفویه حوزه های علمی پرباری پدید آمده بود و مسلمانان جهان ، بویژه شیعیان ، به مراکز علمی ایران آمد وشد داشتند. بحرانی حدود ۱۰۱۵ـ۱۰۱۶ در اصفهان با شیخ بهاءالدین عاملی (متوفی ۱۰۳۰) دیدار کرد و در ۱۰۱۶ (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۲۳۸) از او اجازه گرفت (خوانساری ، ج ۶، ص ۷۴ ـ ۷۵، ج ۷، ص ۷۹؛ علی بحرانی ، ص ۸۶). در ۱۰۲۰ فضل بن محمدبن فضل عباسی این اجازه را از روی دستخط بهاءالدین عاملی بازنویسی کرد. همچنین عاملی برپشت کتاب خود، الاثنی عشریّه ، اجازه ای برای بحرانی نوشت که آقابزرگ طهرانی (همانجا) آن را در کتابخانه شخصی سیدصدرالدین عاملی دیده و از آن یاد کرده است . بحرانی نیز در اجازه ای که به سیدمیرفضل اللّه بن سیدمحبّاللّه دستغیب داده از بهاءالدین عاملی و ابن خاتون عاملی (متوفی ۱۰۳۸) به عنوان استادان مجیز خود یاد کرده است (خوانساری ، ج ۶، ص ۷۴ـ ۷۵؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۲۲۸). بحرانی و ابوالبحر جعفربن محمد خطی بحرانی ، ادیب و شاعر، در شعر و ادب با یکدیگر رقابت می کردند و دوستانه به سنجش سروده های هم و مشاعره می پرداختند (مدنی ، ص ۵۳۲؛ خوانساری ، ج ۶، ص ۷۳) درس حدیث بحرانی ، فیض کاشانی (متوفی ۱۰۹۱) را به شیراز کشانید. او درنقل اصول اربعه حدیث شیعی به دوطریق قایل بود: نخست طریق بحرانی ، استاد موثق خود در معارف شرعی ، که از طریق بهاءالدین عاملی نقل می کرد و دیگر به طور مستقیم از بهاءالدین عاملی (مقدمه ، ص ۱۳).

شاگردان

بحرانی در بحرین و شیراز شاگردان بسیاری تربیت کرد که از آن جمله اند:

شیخ محمدبن حسن مقابی ،

شیخ محمدبن علی مقشاعی ،

شیخ زین الدین علی بن سلیمان بحرانی ،

شیخ احمدبن عبدالسلام بحرانی ،

سید عبدالرضا بحرانی ،

لطف اللّه بن جلال الدین شیرازی ،

میرفضل اللّه بن سید محبّاللّه دستغیب حسینی ،

شیخ احمدبن جعفر بحرانی . از این شاگردان ، علاوه بر میرفضل اللّه دستغیب ، شیخ احمد بحرانی نیز از او اجازه دریافت کرد (خوانساری ، ج ۶، ص ۷۵؛ آقابزرگ طهرانی ، همانجا؛ علی بحرانی ، ص ۸۷).

بحرانی شعر نیز می سرود. مدنی (ص ۵۰۰ ـ ۵۰۴) بیش از پنجاه بیت از اشعار او را آورده است . دیوان شعرش را که به بزرگی وصف شده حرّعاملی (ج ۲، ص ۲۲۵ـ۲۲۶) دیده و آقابزرگ طهرانی (ج ۹، قسم ۳، ص ۹۵۰) معرفی کرده است . از دو قصیده رائیّه او نیز یاد کرده اند: یکی در مرثیه امام حسین علیه السّلام که خوانساری (ج ۶، ص ۷۳) و کشمیری (ص ۳۶) مطلع آن را آورده اند و دیگری در قتل خلیفه دوم عمر که قمی (ج ۲، ص ۳۷۱) و کشمیری (همانجا) مطلع آن را نقل کرده اند.

آثار

در منابع موجود نام چند اثر از او ذکر شده که عبارت است از:

تقریظ بر قصیده جعفربن محمد بحرانی ؛
حاشیه اثنی عشریه بهائیّه ؛
حاشیه تهذیب ؛
حاشیه خلاصه الرجال که علی بحرانی (ص ۸۷) آن را به خطّ مؤلف دیده است ؛
حاشیه شرایع الاسلام ؛
حاشیه معالم الدین ؛
سلاسل الحدید فی تقیید اهل التقلید؛
مقدمه واجب ؛
وقف نامه ؛
یوسفیه ،

در اصول عقاید که بحرانی آن را به درخواست و به نام حاج یوسف بن نصراللّه بحرانی نوشته است .

بحرانی فرزندی به نام سید عبدالرؤف داشته که شعر می سروده و مناجاتنامه منظوم او را خوانساری (ج ۶، ص ۷۷) و علی بحرانی (ص ۹۱ـ۹۲) نقل کرده اند.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماءالبحرین ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۴؛
(۳) علی بن حسن بحرانی ، انوارالبدرین فی تراجم علماء القطیف والاحساء والبحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، نجف ۱۳۷۷، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
(۴) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛

(۵) محمدبن حسن حرّعاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۶) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۷) محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی ، کتاب الوافی ، قم ۱۴۰۴؛
(۸) عباس قمی ، فوائد الرضویّه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ۱۳۲۷ ش ؛
(۹) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم ۱۳۹۴؛
(۱۰) علی خان بن احمد مدنی ، سلافه العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر ، مصر ۱۳۲۴٫

دانشنامه جهان اسلام جلد : ۲

زندگینامه شیخ علی بَحرانی« زین الدین»(متوفی۱۰۶۴ه ق)

 علی بن سلیمان بن حسن ، ملقب به زین الدین ، محدّث و فقیه شیعیِ قرن یازدهم . وی نخستین کسی بود که در بحرین مدرسه آموزش حدیث برپا کرد و این علم را رواج داد (یوسف بحرانی ، ص ۱۴؛ سلیمان بحرانی ، ص ۷۴؛ علی بحرانی ، ص ۱۱۹؛ امین ، ج ۸، ص ۲۴۷؛ کحاله ، ج ۷، ص ۱۰۳).

از تاریخ تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست ، امّا می دانیم که در ۱۰۶۴ درگذشته و در روستای قَدَم ، از روستاهای بحرین ، به خاک سپرده شده است . در بحرین ، نزد علامه سید ماجد بحرانی * ، شیخ محمدبن حسن بن رجب مُقابی ، فقیه و نخستین امام جمعه بحرین در دوره صفویه ، شیخ جعفربن کمال الدین بحرانی * (سلیمان بحرانی ، همانجا) و سید نورالدین علی بن علی موسوی عاملی جَبعی (متوفّی ۱۰۶۸) تحصیل کرد (صدر، ص ۴۱۹). سپس به ایران سفر کرد و در اصفهان نزد شیخ بهایی به تحصیل علم حدیث پرداخت (علی بحرانی ، همانجا؛ یوسف بحرانی ، ص ۱۴). شیخ بهایی در اجازه ای اجتهاد کاملش را تأیید کرده است (علی بحرانی ، همانجا).

پس از بازگشت بحرانی به زادگاهش ، عده زیادی در درس او حاضر می شدند، حتی نخستین استادش ، محمدبن حسن بن رجب ، متواضعانه به مراتب فضل و اعلم بودن او اذعان می کرد و خود را به حضور در درس او و استفاده از معلوماتش ملزم می دانست (یوسف بحرانی ، همانجا). در علم حدیث چنان تبحّر داشت که در حوزه های علمی ایران (دیار عجم ) به «ام الحدیث » شهرت یافت (قمی ، ص ۳۰۲). سالها ریاست دینی مردم بحرین و رسیدگی به امور حسبیّه و قضاوت و امامت جمعه و جماعت را برعهده داشت و در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با بدعتها و منکرات کوشا و سختگیر بود. در دوره ریاست او عدالت برقرار و دست ظالمان کوتاه شد (یوسف بحرانی ، همانجا).

فرزندان

از بحرانی سه فرزند برجای ماند:شیخ صلاح الدین که محدث و ادیب و شاعر بود و پس از درگذشت پدر وظایف او را در قضا و درس و امامت جمعه و جماعت به عهده گرفت (یوسف بحرانی ، ص ۱۵) و در جوانی در شیراز درگذشت (سلیمان بحرانی ، ص ۷۵)؛ شیخ حاتم که فقیه بود (یوسف بحرانی ، همانجا)؛ شیخ جعفر که پس از مرگ برادرش ، صلاح الدین ، منصب و وظایف او را عهده دار شد. علی ، فرزند شیخ جعفر، نیز مدتی در بحرین امور حسبیه را به عهده داشت.

و در امر به معروف و نهی از منکر کوشا بود و خصوصاً باامرا و بزرگان مداهنه نمی کرد؛ ازینرو برخی از آنان نزد شاه سلیمان صفوی (حک : ۱۰۷۷ – ۱۱۰۵) از او سعایت کردند و در نتیجه ، به دستور شاه ، با غل و زنجیر به ایران اعزام شد، اما وقتی به کازرون رسید، حقیقت امر بر شاه روشن شد و فرمان آزادی اش را صادر کرد. پس از آن ، مدتی طولانی در کازرون اقامت کرد و در ۱۱۳۱، در همانجا درگذشت (یوسف بحرانی ، ص ۱۵ـ۱۶).

از بحرانی رساله هایی در صلاه و جواز تقلید و طهاره و جمعه و مناسک حج و حواشی بر «التهذیب » و «الاستبصار» و «المختصرالنافع » برجای مانده است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۴؛ علی بحرانی ، ص ۱۲۰؛ قمی ، همانجا؛ کحاله ، ج ۷، ص ۱۰۳).



منابع :

(۱) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱، ج ۴، ص ۱۰۲؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماءالبحرین ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۴؛
(۴) علی بن حسن بحرانی ، انوارالبدرین فی تراجم علماءالقطیف والاحساء والبحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، نجف ۱۳۷۷، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
(۵) یوسف بن احمد بحرانی ، لولوه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) عبداللّه جزائری ، الاجازه الکبیره ، قم ۱۴۰۹، ص ۳۲، ۹۱، ۲۰۸؛
(۷) محمدبن حسن حرّ عاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج ۲، ص ۱۸۹؛
(۸) حسن صدر، تکمله امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۶؛
عباس قمی ، فوائدالرضویّه فی احوال علماءالمذهب الجعفریه ، ] بی جا،

(۹) بی تا. [ ؛عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه شیخ سلیمان بَحرانی(۱۰۵۷ه ق)

 سلیمان بن عبداللّه بن علی ماحوزی سِتْراوی ، فقیه و محدّثِ قرون یازدهم و دوازدهم . در رمضان ۱۰۷۵ در روستای دَوْنَج از دهستان ماحوز (از جزیره اوال بحرین ) به دنیا آمد. چون نیاکان او اهل خارجیّه ، از روستاهای سِترَه ، بودند، ستراوی نیز خوانده شده است (یوسف بحرانی ، ص ۷).

در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد و در ده سالگی به آموختن علوم دینی پرداخت (سلیمان بحرانی ، ص ۷۹). دوران تحصیل را در حَجْر (نزدیک یَمامه ) گذراند (سماهیجی ، گ ۲۱۵ پ ). در جوانی فقیهی صاحب نظر شد و در ۲۴ سالگی کتابهای ارزشمندی تألیف کرد (سلیمان بحرانی ، همانجا). با مقام علمی خود، به ریاست دینی بحرین که در آن زمان حوزه علمی پررونقی داشت  رسید (یوسف بحرانی ، ص ۷ ـ ۸) و بنا بر سنت رایج در بحرین ، به «بلاد القدیم »، مرکز علما و تجار و بزرگان بحرین ، انتقال یافت . او در ۱۷ رجب ۱۱۲۱، در چهل و پنج سالگی ، درگذشت و در زادگاهش در آرامگاه شیخ میثم بحرانی ، نیای ابن میثم ـ شارح نهج البلاغه ـ به خاک سپرده شد (همان ، ص ۸).

بحرانی در علوم مختلف سرآمد بود. شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی ، عالم بزرگ اخباری (متوفی ۱۱۳۵)، او را در هوش و دقت و سرعت در جوابگویی و مناظره و بیانِ رسا ستوده و گفته است که در نقل حدیث معتمد بود و همه دانشمندان به فضل او معترف بودند. اطلاعات او بیشتر در زمینه حدیث و رجال و تاریخ بود و در مسایل علمی انصاف داشت (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ ). دانشمندان و سیره نویسان متأخر او را محقق و مدقق و نادره العصروالزمان خوانده اند ( رجوع کنید به بهبهانی ، ص ۱۳؛ نوری ، ج ۳، ص ۳۸۸؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۱۶؛ مامقانی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۶۳؛ قمی ، ص ۲۰۴).

اساتید

بحرانی نزد برخی از فقیهان و محدّثان بحرین تحصیل کرد که عبارت اند از:

شیخ سلیمان بن علی بن سلیمان بن راشد شاخوری ،مجتهد اصولی معروف به ابن أبی ظبیه اصبعی (متوفی ۱۱۰۰)، که بحرانی بیشتر تحصیلات خود را نزد او گذرانیده و از او بسیار تمجید کرده است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶)؛

شیخ احمدبن محمدبن یوسف خطی ، که والاترین عالم بحرینی در میان معاصران و متأخران خود بوده است (یوسف بحرانی ، ص ۳۷ـ ۳۸؛ سلیمان بحرانی ، ص ۹۶)؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی ، که بحرانی مدتی طولانی در درس او حضور داشته است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶).

شاگردان

وی ، علاوه بر ریاست روحانی ، شاگردانی نیز تربیت کرده است . یوسف بحرانی (ص ۱۰)، که در کودکیِ خود او را دیده است ، می گوید که هر روز در خانه اش محفل درس برپا می داشت و روزهای جمعه ، پس از اقامه نماز، در مسجد صحیفه سجادیه تدریس می کرد.

برخی از شاگردان محققِ او در زمره علما بودند؛

چند تن از مشاهیر آنان که به گفته یوسف بحرانی پس از استاد خویش ، ریاست روحانی بحرین را به عهده گرفتند.

عبارت اند از:

شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی که ترقی و تعالی خویش را مرهون تشویقهای استادش ، بحرانی ، می داند (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ )؛

شیخ احمدبن ابراهیم بحرانی ، مجتهد اصولی و پدر یوسف بحرانی (یوسف بحرانی ، ص ۹۳)؛

شیخ احمدبن عبداللّه بلادی و شیخ عبداللّه بن علی بلادی ، هر دو از استادان یوسف بحرانی (همان ، ص ۹، ۷۳)؛

سید علی بن ابراهیم بن ابی شبانه (علی بحرانی ، ص ۱۵۲).

یوسف بحرانی ، در باره شیوه استنباط بحرانی ، می گوید: از رساله ای که در ده مسئله اصولی نگاشته ( العشره الکامله ) سرسختی او در طرفداری از روش اجتهاد اصولی روشن است ، لیکن در نوشته های اخیرش تمایلی به روش اخباریگری دیده می شود (ص ۱۰). او، به روش علمای گذشته ، به نقل حدیث اهمیت می داد؛

ازین رو از مشایخ متعدد اجازه نقل حدیث یافت ، از جمله :

علامه محمدباقر مجلسی (علی بحرانی ، ص ۱۵۵)؛

سیدهاشم بحرانی ، مؤلف تفسیر البرهان ؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی و ملا صالح بن عبدالکریم کرزکانی (خوانساری ، ج ۴، ص ۲۱؛ امین ، ج ۷، ص ۳۰۳)؛

و خود نیز به بسیاری از علما، اجازه نقل حدیث داد (علی بحرانی ، ص ۱۵۷).

آثار

از بحرانی بیش از پنجاه رساله و کتاب در موضوعات مختلف فقهی و اصولی و حدیثی و اعتقادی برجای مانده ، که برخی از آنها نشانه شهامت او در طرح مسایل جنجالی و اظهار رأی برخلاف نظر مشهور است ؛ از جمله رساله در عدم تنجّس آب قلیل و رساله در وجوب غسل جمعه .

برخی از آثار او عبارت است از:

أربعین الحدیث فی الامامه من طرق العامّه (یوسف بحرانی ، ص ۱۰)؛

بلغه المحدّثین فی علم الرجال ، به سبک الوجیزه علامه مجلسی ، که آن را در ۱۶ ربیع الثانی ۱۱۰۷ به پایان رسانده است (آقا بزرگ طهرانی ، ج ۳، ص ۱۴۶)؛

العشره الکامله ، که در آن به ده مسئله اصولی از مبحث اجتهاد و تقلید پرداخته است (یوسف بحرانی ، همانجا؛ آقا بزرگ طهرانی ، ج ۱۵، ص ۲۶۵ـ۲۶۶)؛

ازهار الریاض ، در سه جلد و به صورت کشکول (یوسف بحرانی ، ص ۱۰؛ بغدادی ، ج ۱، ص ۴۰۴ـ۴۰۵؛ کحاله ، ج ۴، ص ۲۶۷). از بحرانی اشعار فراوانی در مدح پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم و اهل بیت آن حضرت علیهم السّلام برجای مانده است . همچنین قصیده ای ۲۲ بیتی ، به نام «خالیه »، با ردیف «خال » دارد که این کلمه در هر بیت آن به معنایی خاص به کار رفته است ( رجوع کنید به امین ، ج ۷، ص ۳۰۶).

مجموعه اشعار او را نخستین بار شاگردش ، سیّدعلی بن ابراهیم آل ابی شبانه ، به خواهش او، جمع آوری کرد (علی بحرانی ، ص ۱۵۲). یوسف بحرانی نیز در دوران کودکی بسیاری از اشعار او را مرتب کرد ولی ، بر اثر هجوم خوارج به بحرین ، موفق به اتمام آن نشد (ص ۹).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، ج ۷، ص ۳۰۲ـ۳۰۷؛
(۳) سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماء البحرین ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۴؛
(۴) علی بن حسن بحرانی ، انوارالبدرین فی تراجم علماء القطیف والاحساء والبحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، نجف ۱۳۷۷، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
(۵) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۷) محمدباقربن محمد اکمل بهبهانی ، تعلیقه رجالیّه : التعلیقه علی المنهج المقال استرآبادی ، تهران ۱۳۰۷؛
(۸) عبداللّه جزائری ، الاجازه الکبیره ، قم ۱۴۰۹، ص ۴۴؛
(۹) محمد باقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۰) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶، ج ۳، ص ۱۲۸؛
(۱۱) عبداللّه بن صالح سَمّاهیجی ، منیه المُمارسین ، نسخه خطی کتابخانه آیه اللّه نجفی مرعشی ، ش ۱۰۱۸؛
(۱۲) عباس قمی ، فوائد الرضویّه فی احوال علماء المذهب الجعفریّه ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۱۳) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ؛
(۱۴) عبدالله مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، ج ۳، چاپ محمدرضا نوری نجفی ، تهران ۱۳۲۱٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲

زندگینامه شیخ احمد بَحرانی (متوفی۱۱۰۲ ه ق)

بَحرانی ، احمدبن محمدبن یوسف بن صالح ، از مشاهیر فقهای امامی بحرین در قرن یازدهم که او را سرآمد فقیهان روزگار خود در آنجا دانسته اند. از مردم سرزمین ساحلی الخطّ بود اما خود در دهکده مَقابَه ، نزدیک گوشه شمال غربی بحرین ، متولد شد و پرورش یافت ( رجوع کنید به لاریمر ، ص ۲۲۴)، ازینرو او را خطّی مقابی خوانده اند.

بحرانی طی چند سال اقامت در اصفهان ، از محمدباقر مجلسی * (متوفی ۱۱۱۰) اجازه * گرفت (خوانساری ، ج ۱، ص ۸۷) و برای تحصیل علم بیشتر به محضر محمّدباقر سبزواری * (متوفی ۱۰۹۰) پیوست . او و برادرانش ، یوسف و حسن ، در ۱۱۰۲ هنگام زیارت در کاظمین به بیماری طاعون درگذشتند و بحرانی همانجا به خاک سپرده شد،

احتمالاً به هنگام مرگ چندان مسن نبود، زیرا پدرش تا یک سال پس از او زنده بوده است .اطلاعات محدود درباره بحرانی بیشتر مبتنی بر شرح حالی است که شاگردش سلیمان بن عبدالله ماحوزی (متوفی ۱۱۲۱) نوشته است . به نوشته او، بحرانی در اصول و فروع ممتاز و در عربی صاحب سبکی فصیح و نیز شاعری توانا بود. از کتاب ریاض الدلائل او در فقه ، نسلهای متأخر فقط بخشی از فصل طهارت را می شناختند.

بحرانی ، علاوه بر آثار فقهی دیگر، دو رساله در منطق و چندین رساله در کلام تألیف کرد. در رساله فی وجوب الجمعه عیناً ، که به رساله فی عینیه صلوه الجمعه نیز معروف است ، و آن را در ردّ رساله ای از شاگردش سلیمان بن علی شاخوری (متوفی ۱۱۰۱) نوشت (خوانساری ، همانجا)، برگزاری نماز جمعه را حتی در روزگار غیبت امام دوازدهم ، بر مؤمنین واجب دانست . هیچیک از آثار بحرانی به چاپ نرسیده ، و در حال حاضر حتی معلوم نیست که به شکل نسخه خطی نیز موجود باشد.



منابع :

(۱) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱، ج ۱، ص ۶۸-۶۹؛

(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، دمشق ۱۹۳۵، ج ۱۰، ص ۲۰۵-۲۱۰؛

(۳) ( سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماءالبحرین ، قم ۱۴۰۴ ) ؛

(۴) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، ص ۳۶-۳۹؛

(۵) محمدبن حسن حرّعاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج ۲، ص ۲۸-۲۹؛

(۶) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰-۱۳۹۲، ج ۱، ص ۸۸؛

(۷) عباس قمی ، فوائدالرضویّه ، تهران ۱۳۶۷، ص ۳۶-۳۷؛(۸) J. G. Lorimer, Gazetteer of the Persian Gulf, Oma ¥ n, and Central Arabia , IIA, Calcutta 1908.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲​

زندگینامه علی بایزید بسطامی

ابومحمد علی بن عنایت الله بایزید بسطامی ، فقیه و عارف ، و نواده بایزید بسطامی (افندی اصفهانی ، ج ۴، ص ۳۰۱، ج ۵، ص ۵۳۱). تاریخ تولّد و وفات او معلوم نیست ، اما از قراین پیداست که حیات علمی وی در سده های دهم و یازدهم بوده است .

در روزگار صفویه ، برخی از فقهای نامدار شیعی به تصوف گرایش داشتند و بایزید در زمره آنان است (افندی اصفهانی ، همانجا). او نزد شیخ علی بن عبدالعالی ، معروف به محقق کَرَکی (متوفی ۹۴۰) درس خواند (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۷، ص ۱۴۴؛ حائری ، ج ۵، ص ۲۴). در اجازه ای که در ۱۰۰۴ به سید حسین بن حیدر بن قمر مجتهد کرکی داده ، از دو تن از استادان و مشایخ خود ـ حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی (متوفی ۹۸۴)، پدر شیخ بهایی و ملاعبدالله بن محمود شوشتری ، که در ۹۷۸ به دست ازبکان بخارا کشته شد (مجلسی ، ج ۱۰۶، ص ۱۶۷؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۲۳۳) یاد کرده است .

آخرین خبری که از او داریم به ۱۰۱۱ برمی گردد که رساله قضا و قدر را درآن تاریخ به پایان رسانده است (دانش پژوه ، ۱۳۳۲ ش ، ج ۳، بخش ۱، ص ۳۱۸). اگر تعلّم او نزد محقق کرکی صحیح باشد، می بایست به درجه ای از علم و معرفت رسیده باشد که بتواند از محضر او استفاده کند. بنابر این قرینه و با توجه به زنده بودنش در ۱۰۱۱، احتمالاً عمری به نسبت طولانی داشته است .

آثار .

بایزید بسطامی ، را به کثرت تألیف و آثار با ارزش در رشته های گوناگون علمی ستوده اند (افندی اصفهانی ، همانجا) و از او این تألیفات را نام برده اند:

۱) الاجازه ، اجازه بایزید به سیدحسین بن حیدر کرکی ، شیخِ اجازه ملامحمدتقی مجلسی . این اجازه در اواسط محرم ۱۰۰۴ صادر شده و مُجیز (بایزید) از ملاعبدالله بن محمود شوشتری و شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی روایت می کند. مجلسی آن را در بخش اجازه های بحارالانوار (ج ۱۰۶، ص ۱۶۷) آورده است . چاپ عکسی از روی نسخه خطی آن منتشر شده که یگانه اثر چاپی از آثار بایزید بسطامی است ، و در بسیاری از کتب رجال شیعی صفویه به بعد وصف آن را می بینیم (خوانساری ، ج ۴، ص ۲۳۳؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۱۳۹، ج ۲۱، ص ۱۸۰).

۲) اُجوبه المسائل المستطرفه الکلامیه و العرفانیه و غیرهما ، رساله ای به فارسی که خوانساری (ج ۴، ص ۱۶۲) در شرح حال بایزید بسطامی * معروف و، به پیروی از او، مدرس تبریزی (ج ۷، ص ۳۱۴) و آقابزرگ طهرانی (ج ۵، ص ۲۳۱: با عنوان جوابات المسائل الکلامیه ) از آن یاد کرده اند.

۳) الانصاف فی الامامه و معرفه الأسلاف و تعیین الفرقه الناجیه ، در نام کتاب براعت استهلال وجود دارد و کاشف از آن است که کتاب در امامت و معرّفی امامان و تعیین فرقه ناجیه از میان ۷۳ فرقه است . خوانساری (ج ۴، ص ۲۳۳) و آقابزرگ طهرانی (ج ۲، ص ۳۹۶) آن را شناسانده اند و مدرس تبریزی (ج ۱، ص ۲۲۴) آن را دو یا سه کتاب پنداشته است .

۴) اوقات الصلوه ، شامل پنج فصل ، درباره پنج وعده نماز (دانش پژوه ، ۱۳۳۵ ش ، ج ۳، بخش ۳، ص ۱۷۸۴).

۵) التحفه المرضیه للحضره الرضویه ، در فقه ، به عربی ؛ در سه مقصد: وجوب تسلیم یا استحباب آن ؛ تعیین صیغه واجب یا مستحب ؛ بحثهای سودمند (که به هشت بحث می رسد). وجه تسمیه کتاب این است که تألیف آن در طوس (اواخر رجب ۹۷۹) به پایان رسیده است (همان ، ج ۳، بخش ۳، ص ۱۸۲۵).

۶) تفسیر آیه تبلیغ الولایه (شماره نخستین از دفتر خطی نفیسی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (ش ۲۱۴۴)، به نام «دستور» که نزدیک به صد دانشمند و شاعر، هریک دستخطی در آن نوشته اند). تفسیری است به عربی که بایزید در ۱۲ جمادی الا´خره ۹۸۹ در تبریز آن را به خط خود برای مولی ‘ حسین صاعد نوشته است (دانش پژوه ، ۱۳۴۰ ش ، ج ۹، ص ۸۰۴ـ۸۰۵).

۷) روضه العارفین ، به فارسی ، شامل نُه باب ، در بیان حقیقت تصوّف و مقامات سالکان و آداب سلوک (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۱، ص ۲۹۸). تاریخ تألیف آن محرم ۹۹۴ است (دانش پژوه و منزوی ، ج ۵، ش ۱۸۶۷) و نسخه هایی از آن در مجموعه های خطی کتابخانه های مجلس ، دانشگاه و مدرسه شهید مطهری (سپهسالار سابق ) وجود دارد (اعتصامی ، ج ۲، ص ۴۱۷؛ دانش پژوه و منزوی ، ج ۵، ص ۷۳؛ دانش پژوه ، ۱۳۴۸ـ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۱۱۱).

۸) قضا و قدر ، رساله ای به روش کلام شیعی که اهم مباحث آن بدین شرح است : بحث درباره جبر (قدر) و اختیار و بررسی افعال انسانی از همین دیدگاه ؛ تأثیر اراده آفریدگار در افعال انسانها؛ قضا و قدر. افندی اصفهانی (همانجا) و آقا بزرگ طهرانی (ج ۱۷، ص ۱۴۴) آن را معرفی کرده اند. تألیف آن در ۱۴ جمادی الا´ خره ۱۰۱۱، به نام امیرسیدعلی مظفر، به پایان رسیده است ، و نسخه های خطی آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (دانش پژوه ، ج ۳، بخش ۱، ص ۳۱۸) و کتابخانه مجلس شورای ملی (حائری ، ج ۵، ص ۲۴) محفوظ است .

۹) معارج التحقیق ، فقه استدلالی شیعی به عربی . نسخه خطی آن ، شامل مقدمه ، طهارت و صلوه ، در کتابخانه مجلس شورای ملی (همان ، ج ۴، ص ۹۳) موجود است و مؤلف در پایان آن گفته است که جلد دوم را از کتاب زکوه آغاز می کند. بدین سان ، از چهار مبحث آن (مقدمه ای مختصر در اصول فقه ، طهارت ، صلوه و زکوه ) خبر داریم که خوانساری (ج ۴، ص ۲۳۳) از آن یاد کرده است .



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۲) یوسف اعتصامی ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ایران ، ج ۲، تهران ۱۳۱۱ ش ؛
(۳) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱؛
(۴) عبدالحسین حائری ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، تهران ، ج ۴، ۱۳۳۵ ش ، ج ۵، ۱۳۴۵ ش ؛
(۵) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛محمدتقی دانش پژوه ، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ج ۳ : فهرست کتابخانه اهدائی آقای سید محمد مشکوه به
(۶) کتابخانه دانشگاه تهران ، تهران ، بخش ۱، ۱۳۳۲ ش ، بخش ۳، ۱۳۳۵ ش ، ج ۹، تهران ۱۳۴۰ ش ؛
(۷) همو، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) محمدتقی دانش پژوه ، علینقی منزوی ، فهرست کتابخانه سپهسالار ، ج ۵، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۹) محمد باقربن محمد تقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه علیرضا شیرازی«تجلّی» (متوفی۱۰۸۳)

تجلّی شیرازی ، علیرضا ، متخلص به تجلّی ، عالم و شاعر قرن دهم و یازدهم . از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست . در خانواده ای از بزرگان اردکان فارس به دنیا آمد. در طفولیت برای تحصیل به اصفهان رفت و از شاگردان مشهور آقاحسین محقق خوانساری (متوفی ۱۰۹۸) شد (نصرآبادی ، ص ۱۶۸؛ آذربیگدلی ، ص ۲۷۱).

در عهد شاه جهان (۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸) به هندوستان سفر کرد و تعلیم ابراهیم خان (متوفی ۱۱۲۱)، از امرای شاه جهان ، را عهده دار شد (نصرآبادی ، همانجا؛سرخوش لاهوری ، ص ۱۹)، پس از چندی به اصفهان بازگشت و در آنجا ساکن شد. شاه عباس دوم (حک : ۱۰۵۲ـ۱۰۷۷) در ۱۰۷۲ سیورغالی در اردکان به او بخشید. تجلّی در اصفهان به مباحثه و تدریس و تألیف پرداخت (نصرآبادی ، ص ۱۶۹؛ صبا، ص ۱۴۷). در سفری ملازم شاه سلیمان (حک : ۱۰۷۷ یا ۱۰۷۸ـ۱۱۰۵) بود (نصرآبادی ، همانجا). تاریخ دقیق فوت او معلوم نیست ؛ برخی تذکره ها سال ۱۰۸۳ را ذکر کرده اند ( رجوع کنید به راشدی ، بخش ۱، ص ۱۵۶)، اما به گفته خوانساری (ج ۲، ص ۳۵۳)، او پس از مراجعت از سفر مکه ، در ۱۰۸۵ در شیراز درگذشته است .

آثار تجلّی عبارت اند از:

ترجمه قرآن کریم به فارسی با عنوان ترجمه سلطانی ؛

تفسیر سلیمانی ،که آن را به شاه سلیمان اهدا کرده است (استوری ، ج ۱، ص ۱۸۹)؛

سفینه النجاه ، رساله ای در باره اصول عقاید شیعه خاصّه در باره امامت که نسخه ای از آن با تاریخ ۱۰۶۷ به شماره ۵۲۴۹ در کتابخانه شماره یک مجلس شورای اسلامی محفوظ است (افشار و دیگران ، ج ۱۶، ص ۷۷ـ ۷۸)؛

حاشیه بر حاشیه ملاعبداللّه یزدی بر تهذیب المنطق تفتازانی ، که نسخه ای از آن متعلق به سده یازدهم به شماره ۲ر۳۲۷ در کتابخانه شماره دو مجلس شورای اسلامی (سنای سابق ) موجود است (دانش پژوه و علمی انواری ، ج ۱، ص ۱۶۶)؛

رساله ای در منع نماز جمعه در زمان غیبت امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف (خوانساری ، همانجا)

و مثنوی معراج الخیال ، اثر معروف او، که در ۱۳۴۳ در بمبئی به چاپ رسیده است .

این مثنوی که در بحر رمل سروده شده ، گفتگوی شاعر است با عقل و هوس و جنون و در نهایت عشق ، و اعتراف همه آنها به ناتوانی خود در برابر عشق . شاعر نتیجه می گیرد که جان انسان در جستجوی عشق است و حتی عشق مجازی می تواند راهنمای عشق حقیقی باشد (تجلّی شیرازی ، ص ۱۰۵).

تجلّی ظاهراً دیوان شعری داشته ، زیرا شاملو (ج ۲، ص ۹۵) تعداد ابیات مدوّن او را بیش از ده هزار بیت ذکر کرده و گلچین معانی نیز به نسخه کهن مثنوی معراج الخیال همراه با دیوان وی به تاریخ ۹۹۳ ( که با توجه به عصر زندگی تجلّی غریب می نماید! ) در کتابخانه عبدالحسین بیات (متوفی ۱۳۴۷ ش ) اشاره کرده است (ص ۶۵).



منابع :
(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ جعفر شهیدی ، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ ش ؛
چارلز آمبروز استوری ، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری ، ترجمه یو. ا. برگل ( به روسی ) ، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی ، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی ، تهران

(۲) ۱۳۶۲ ش ـ ؛
(۳) ایرج افشار، محمدتقی دانش پژوه ، و علینقی منزوی ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، ج ۱۶، تهران ۱۳۴۸ ش ؛
(۴) علیرضابن حسین تجلّی شیرازی ، معراج الخیال ، نسخه خطی کتابخانه ملک ، ش ۵ ر ۴۶۷۱؛
(۵) خوانساری ؛
(۶) محمدتقی دانش پژوه و بهاءالدین علمی انواری ، فهرست کتابهای خطی کتابخانه مجلس سنا ، ج ۱، تهران ( بی تا. ) ؛
(۷) حسام الدین راشدی ، تذکره شعرای کشمیر ، بخش ۱، لاهور ۱۹۸۳؛
(۸) محمدافضل بن محمدمعصوم سرخوش لاهوری ، کلمات الشعرا: مشتمل بر ذکر شعرای عصر جهانگیر تا عهد عالمگیر ، چاپ صادق علی لاهوری ، لاهور ( ۱۹۴۲ ) ؛
(۹) ولی قلی بن داودقلی شاملو، قصص الخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری ، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ ش ؛
(۱۰) محمدمظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمدحسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۱۱) احمد گلچین معانی ، «فهرست قسمتی از کتب خطی کتابخانه مرحوم عبدالحسین بیات » در نسخه های خطی : نشریه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ج ۶، زیرنظر محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، تهران ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۲) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۶۱ ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۶

آیت الله حکیم سید محمدباقر حسینى استرآبادى«میرداماد»(متوفاى ۱۰۴۰ هـ .ق)

 

پیوندى مبارک

سید شمس الدین محمد حسینى استرآبادى از شاگردان مکتب محقّق کرکى (محقّق ثانى) مولا امیرمؤمنان على(علیه السلام) را در خواب دید آن امام همام به او سفارش کرد که دخترش را به عقد ازدواج «سید شمس الدین» در بیاورد.

محقّق کرکى یکى از دختران خود را به عقد وى درآورد اما پس از مدتى، آن دختر دار فانى را وداع گفت. محقّق از چگونگى تعبیر خواب خود متحیّر ماند تا این که مجدداً مولا را در خواب مى بیند. آن حضرت به او مى فرماید: منظور ما، این دختر نبود، بلکه فلان دخترت منظور است زیرا از او فرزندى متولد خواهد شد که وارث علوم انبیا و اوصیا مى گردد.

از این رو، محقّق دختر دیگرش را به عقد سید شمس الدین در مى آورد که حاصل این پیوند مبارک، پسرى شد به نام «محمدباقر» که بعداً یکى از عالمان شیعه شد.(۱)

ولادت و نسب

میر محمدباقر استرآبادى، مشهور به «میرداماد» در نیمه دوم قرن دهم هجرى پا به عرصه حیات گذاشت. هر چند درباره سال تولد او، اطلاعات کافى در دست نیست ولى کتاب «نخبه المقال فى اسماء الرجال»، تولّد وى را سال (۹۶۹ ه ق) ذکر کرده است.

عین عبارت نخبه المقال این چنین است:

«ظفرت بتاریخ میلاده ]میرداماد[ سنه ۹۶۹»(۲)

اما آنچه مسلّم است، وى در خانه علم و معنویت پا به عرصه گیتى نهاد پدرش، سید محمد حسینى استرآبادى و مادرش دختر محقّق کرکى بود و نسب وى به امام حسین(علیه السلام)مى رسد.

عنوان استرآبادى

ظاهراً به دلیل انتساب پدرانش به «استرآباد» بوده و خود وى در استرآباد به دنیا نیامده است چرا که پدرش مسلماً در مرکز سیاسى کشور بوده و سند و مدرکى بر سکونت خانواده میرداماد در استرآباد، وجود ندارد.(۳)

عنوان میرداماد

از آن جا که پدرش، داماد شیخ على بن عبدالعالى کرکى (معروف به محقق ثانى) بود، به «میرداماد» معروف شد که بعداً این لقب به میر محمدباقر نیز داده شد.(۴)

به نقل از لغت نامه دهخدا او(محمد باقر) سمت دامادی شاه عباس صفوی داشته و بهمین مناسبت وی را داماد خوانده اند و به میرداماد شهرت دارد(۵)

تحصیلات

میر محمدباقر سال هاى کودکى را پشت سر نهاد و به جرگه دانش پژوهان پیوست. او در نخستین فرصت، به سمت توس هجرت کرد و در پرتو آستان قدس رضوى، به فراگیرى دانش پرداخت و علوم دینى را نزد سید على فرزند ابى الحسن موسوى عاملى و دیگر اساتید آن دیار آموخت.(۶) همچنین علوم فلسفه و ریاضیات را در دوران حضورش در توس آموخت.(۷)

میر محمدباقر سپس راه قزوین پیش گرفت. قزوین در آن زمان، پایتخت «دولت صفویه» بود و دانشمندان زیادى در آن شهر مشغول تحقیق و تدریس بودند وى نیز به تدریس علوم دینى پرداخت. در سال (۹۸۸ ه ق) دوباره به خراسان آمد و تا سال (۹۹۳ ه ق) در آن دیار ماندگار شد و سپس به کاشان مهاجرت کرد.

استادان

میر محمدباقر از محضر علماى بزرگى کسب فیض کرد از جمله:

۱ ـ شیخ عبدالعالى بن على بن عبدالعالى کرکى (متوفّاى ۹۹۳ ق.)، (دایى میر محمدباقر).

۲ ـ شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملى

(متوفّاى ۹۸۴ ق.)، (پدر شیخ بهایى) وى که از علماى بزرگ منطقه جبل عامل و از شاگردان معروف شهید ثانى بود. چون در ایران مذهب تشیّع رسمیّت یافته و محل امنى براى شیعیان بود به ایران مهاجرت کرد که بعداً در قزوین، «شیخ الاسلام» دولت صفوى شد.

۳ ـ سید نورالدین على بن الحسین موسوى عاملى وى از شاگردان شهید ثانى بود که به ایران مهاجرت کرد.

۴ ـ على بن ابى الحسن عاملى.

۵ ـ تاج الدین حسین صاعد بن شمس الدین توسى.

۶ ـ میر فخرالدین محمد حسینى سماک استرآبادى (۹۱۸ ـ ۹۸۴ ق.) وى مهم ترین استاد میرداماد در علوم عقلیه بود.

مقام علمى

میرداماد از علماى برجسته قرن یازدهم و از بزرگان فلاسفه و حکماى اسلامى بود. اسکندر بیگ منشى ـ که معاصر میرداماد بود ـ در کتاب «تاریخ عالم آراى عباسى»، او را چنین وصف مى کند:

«در علوم معقول و منقول، سرآمد روزگار خود و جامع کمالات صورى و معنوى، کاشف دقائق انفسى و آفاقى بود. در اکثر علوم حکمیه و فنون غریبه و ریاضى و فقه و تفسیر و حدیث، درجه علیا یافته و فقهاى عصر فتاواى شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر مى شمارند».(۸)

میرداماد در زمینه علوم اسلامى، داراى آثار ارزشمندى است و در ابواب مختلف فقه و اصول، نیز صاحب نظر بود.

لکن آنچه در شخصیت علمى اش غلبه دارد، مهارت وى در حکمت و فلسفه است به طورى که او را «معلّم ثالث» خوانده اند و او نیز خود را «معلّم» مى خواند و شأن خود را کمتر از ابونصر فارابى نمى دید. از این رو، در برخى از تألیفات خویش مى گوید: «قال شریکنا فى التعلیم ابونصر الفارابى».(۹) و بهمنیار را ـ که بزرگترین شاگرد ابن سینا بود ـ شاگرد خویش مى پنداشت، و اگر مى خواست از او قولى نقل کند، مى گفت:

«قال تلمیذنا بهمنیار شاگرد ما بهمنیار گفت».(۱۰)

همچنین در رشته فلسفه، خود را هم ردیف شیخ الرئیس ابوعلى سینا مى دانست:

«کتاب الشفا لسهیمنا السالف و شریکنا الدارج الشیخ الرئیس».(۱۱)

آورده اند که: روزى ملاّ صدرا براى شرکت در درس میرداماد حاضر شد ولى استاد هنوز به کلاس درس مشرّف نشده بود. تاجرى براى مسئله مهمى به محلّ درس میرداماد آمد و از ملاّصدرا پرسید: میرداماد افضل است یا فلان ملاّ؟ ملاّ صدرا در جواب گفت: میر، افضل است. در این هنگام استاد آمد و چون متوجه گفت و گوى آن دو شد لختى درنگ کرد تا از سخن شاگردش آگاهى یابد.

سپس تاجر سؤال کرد: میر، افضل است یا شیخ الرئیس ابوعلى سینا؟ صدرالمتألّهین جواب داد: میر، برتر است. تاجر سؤال کرد: میر برتر است یا فارابى؟ ملاّصدرا خاموش ماند. در این هنگام، حکیم نامور استرآباد ندا داد و گفت: صدرا! مترس بگو میر، برتر است.(۱۲)

نام آورترین شاگرد میرداماد یعنى صدرالمتألّهین، در اوّلین عبارتش هنگام بازگویى گفتار معصومان(علیهم السلام)، این گونه استادش را مى ستاید:

اخبرنى سیّدى و سندى و استادى و استنادى فى المعالم الدینیه والعلوم الالهیه و المعارف الحقّه و الاصول الیقینیه، السّیّد الاجل الانور العالم المقدّس الاطهر، الحکیم الالهى و الفقیه الربّانى، سیّد عصره و صفوه دهره، الامیر الکبیر و البدر المنیر، علاّمه الزّمان و اعجوبه الدّوران المسمّى بمحمّد الملقّب بباقر الدّاماد الحسینى قدّس الله عقله بالنّور الرّبّانى…(۱۳)

میرداماد علاوه بر این که در علوم مذکور شهرت یافته، در فصاحت و بلاغت نیز استاد و خطیبى جامع و پیشوایى مسلّم بود به عصر خویش خطیبى کامل به جمعه و جماعت مواظبتى دائم و قاطبه افراد زمان به حضورش حاضر مى شدند.(۱۴)

شعر و ادب

میرداماد مانند بسیارى از حکما و عرفا، که ذوق شعر و شاعرى داشته اند، به سرودن شعر عربى و فارسى مى پرداخته و به «اشراق» تخلّص مى نموده است. مجموعه اشعار او بعدها به نام «دیوان میرداماد» گردآورى شده است. اکنون برخى از اشعار آن حکیم برجسته را بازگو مى کنیم:

وصف پیامبر(صلى الله علیه وآله)

اى ختم رسل، دو کون پیرایه تُست // افلاک، یکى منبر نه پایه تُست

گر شخص تو را سایه نیفتد، چه عجب // تو نورى و آفتاب، خود سایه تُست

وصف على(علیه السلام)

اى دُرّ ولایت تو را کعبه صدف // معراج تو دوشِ فخر عالم ز شرف

از مولد تو قبله عالم، کعبه است // وز مرقد تواست قبله کعبه، نجف(۱۵)

پند

گر بر سر شهرت و هوا خواهى رفت// از من خبرت، که بینوا خواهى رفت

بنگر که، که اى و از کجا آمده اى // مى بین که چه مى کنى، کجا خواهى رفت(۱۶)

وضعیت علمى در عصر میرداماد

هنگامى که انحطاط و سقوط سیاسى و اجتماعى بر نواحى دنیاى اسلام سایه افکنده و آفاق آن در تاریکى شدید فرو رفته بود، برخى از نقاط جهان اسلام همچنان با نور معرفت، فرهنگ و علوم اسلامى منوّر بود.

«ایران» و «جبل عامل» مهم ترین مراکز دنیاى اسلام بودند و از این دو مرکز، علوم اسلامى در تمام رشته ها رشد و گسترش مى یافت. هر چند ایران نیز در حال جنگ با عثمانى و درگیرى هاى داخلى بود اما چون حکومت آن شیعى بود، علماى شیعه در امان بودند. لذا مردانى بزرگ در این دوره پا به عرصه میدان علم و دانش گذاشتند که جهان اسلام از وجود آنها بهره مند گردید. آنان قافله سالاران علم و ادب بودند. در این میان، عدّه اى از علماى شیعه در کلیه رشته هاى معارف و فنون، درخشیدند که نسل هاى بعد از ثمرات و آثار علمى آنها بهره مند شدند. یکى از آنان، میرداماد است، که از پیشوایان حکمت، فلسفه و حدیث بود.(۱۷)

اخبارى گرى

توجّه میرداماد به فلسفه و کلام، به هیچ وجه مانع از پرداختن او به احادیث نشد بلکه وى براى اوّلین بار کوشید تا با شرح احادیث، استفاده بیش ترى از معارف اهل بیت(علیهم السلام) در دانش هاى رایجِ حوزه ها ارائه دهد.

از برخى آثار حدیثى میرداماد چنین به دست مى آید که وى تخصّص زیادى در احادیث داشته است در عین حال، باید توجّه کرد که اگر او را به این جهت، «اخبارى» بدانیم، نباید با اخبارى هایى که ضدّ فلسفه و کلام بوده اند، اشتباه بگیریم.

تشیّع در قرن دوم و سوم هجرى داراى دو گرایش متفاوت بود:

الف) «مکتب قم» که به احادیث توجّه زیادى داشت.

ب) «مکتب بغداد» که به مباحث عقلى توجّه بیش ترى داشت.

این دو جریان در زمان شیخ مفید (متوفّاى ۴۱۳ ق.) و شیخ طوسى (متوفّاى ۴۶۰ ق.) با یکدیگر تلفیق شد سپس حاصل این جریان به «شیعه اصولى» نامیده شد، و بر حوزه هاى علمیه شیعه در عراق غلبه کرد و در بُعد فقهى آن به تدریج، فقه عقلى و اجتهادى پدید آمد و کمتر به آثار حدیثى توجه کرد.

با این همه، در برخى از محافل شیعى توجّه به حدیث، ولو به شکل ضعیف، ادامه یافت و این وضعیت باعث شد که شمارى از آثار حدیثى شیعه در طول قرن ها از بین برود.

دراین ارتباط، تحوّل مهمّى در دوره میانى صفوى ایجاد شد و علماى شیعه به تدریج به متون حدیثى روى آوردند.البته این نوع حدیث گرایى، با فلسفه و کلام پیوند کامل داشت از این رو، میرداماد کتاب الرواشِحَ السماویه را در شرح کافى نوشت. و این روش پس از وى توسط شاگردش، ملاّصدرا و افرادى مانند محمدتقى مجلسى دنبال شد.(۱۸)

حوزه اصفهان

در سال (۹۸۴ه ق) شاه طهماسب صفوى که مقیّد به اجراى احکام شرعى بود درگذشت و پسرش، شاه اسماعیل دوم به سلطنت رسید امّا رفتار و اعتقادات وى بر خلاف پدرش بود، به گونه اى که افراد پرهیزکار را طرد کرده و علماى هم سو با اهل سنّت را مورد حمایت قرار داد. این جریان سبب شد علماى بزرگى چون میرداماد و شیخ بهایى به اصفهان که از مرکز حکومت دور بود  مهاجرت کنند.

اصفهان در آن دوره، داراى مدارس علمى خوب و مدرّسان توانمندى بود و با هجرت علماى بزرگ شیعه به این شهر، رونق بیشترى گرفت. در دوره شاه عباس، به دلیل انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان و همچنین حمایت ها و تشویق هاى شاه صفوى از علما و دانشمندان، حوزه علمیه اصفهان اهمیت به سزایى پیدا کرد و حدود یک قرن و نیم، شور و هیجان علمى و فلسفى داشت. در این زمان بود که سلسله علما و حکماى عهد صفوى ظهور کردند برخى از آنان، عبارتند از:

۱ ـ زین الدین بن على بن احمد جبایى، معروف به «شهید ثانى»، (۹۱۱ ـ ۹۶۶ ق).

۲ ـ على بن عبدالعالى عاملى، معروف به «محقّق کرکى»، (متوفّاى ۹۴۵ ش).

۳ ـ محمدتقى مجلسى (۱۰۰۳ ـ ۱۰۷۰ ق).

۴ ـ محمدباقر مجلسى (۱۰۳۷ ـ ۱۱۱۰ ق).

۵ ـ میر محمدباقر حسینى استرآبادى، معروف به «میرداماد»، (۹۶۹ ـ ۱۰۴۱ ق).

۶ ـ بهاءالدین محمّد عاملى، معروف به «شیخ بهایى»، (۹۵۳ ـ ۱۰۳۰ ق)

۷ ـ میر ابوالقاسم فندرسکى.

۸ ـ محمدمحسن بن شاه مرتضى بن شاه محمود، معروف به «فیض کاشانى».

۹ ـ صدرالدین شیرازى، معروف به «ملاّصدرا»، (۹۷۹ ـ ۱۰۵۰ ق).

۱۰ ـ سید احمد علوى (داماد میرداماد).

۱۱ ـ ملا محمدباقر سبزوارى (متوفّاى ۱۰۹ق).

۱۲ ـ رجبعلى تبریزى (متوفّاى ۱۰۸۰ ق).

۱۳ ـ عبدالرزّاق لاهیجى (متوفّاى ۱۰۷۱ ق).

۱۴ ـ قاضى سعید قمى (متوفّاى ۱۰۴۹ ق).

گزینش شاگرد

معمولاً در بین اهل علم رسم این است که طلاّب و دانشجویان، «استاد» را انتخاب مى کنند ولى روش حکیم فرزانه میر محمدباقر این بود که او خود شاگردانش را پس از قبولى در امتحان انتخاب مى کرد.

به عبارت دیگر، روش او با روش دیگران مغایرت داشت زیرا آن ها نخست شاگرد را آزمایش نمى کردند بلکه در حین تحصیل، به توانایى او پى مى بردند و اگر مى فهمیدند معلوماتش آن قدر نیست که از آن درس استفاده کند، وى را نزد استاد دیگرى مى فرستادند.(۱۹)

شاگردان

از جمله شاگردان وى عبارتند از:

۱٫ صدرالدین محمد شیرازى معروف به ملاّصدرا، (متوفّاى ۱۰۵۰ ق) وى از مشاهیر فلسفه اسلامى و مؤسّس «حکمت متعالیه» است. مهم ترین اثر او، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه نام دارد.

۲٫ حکیم ملاّ عبدالرزّاق لاهیجى (متوفّاى ۱۰۷۱ ق).

۳٫ ملاّ محسن فیض کاشانى (متوفّاى ۱۰۹۱ق). برخى از آثار این فقیه، محدّث و حکیم بزرگ، عبارت است از: الوافى در حدیث، محجّه البیضاء در اخلاق و الصافى در تفسیر قرآن.

۴٫ حکیم قطب الدین لاهیجى (متوفّاى ۱۰۷۵ق).

۵٫ سیّد احمد علوى عاملى.

۶٫ ملا خلیل قزوینى (۱۰۰۱ ـ ۱۰۸۹ ق).

۷٫ على نقى کمره اى، شاعر (متوفّاى ۱۰۲۹ ق).

۸٫ نظام الدین امیر احمد بن زین العابدین عاملى.

۹٫ محمدتقى بن ابى الحسن حسینى استرآبادى

۱۰٫ عبدالغفار بن محمد بن یحیى گیلانى.

۱۱٫ امیر فضل الله استرآبادى.

۱۲٫ دوست على بن محمد.

۱۳٫ عادل بن مراد اردستانى.

۱۴٫ شمس الدین محمد گیلانى (شمساى گیلانى).

۱۵٫ میرزا شاهرخ بیگار.

۱۶٫ محمدحسین حلبى.

۱۷٫ عبدالمطلّب بن یحیى طالقانى.

۱۸٫ ابوالفتح گیلانى.

۱۹٫ میر منصور گیلانى.

۲۰٫ شیخ عبدالله سمنانى.

۲۱٫ محمدحسن زلالى خوانسارى.

۲۲٫ شیخ محمد گنابادى.

۲۳٫ حسین بن محمد بن محمود حسینى آملى (سلطان العلما).

تأثیر گذارى علمى

میرداماد، از دو طریق بر اندیشه هاى بعد از خود، تأثیر گذاشت:

الف) در مقیاس کمتر، با نوشته ها و تألیفاتش که بیش از یکصد جلد کتاب و رساله مى باشد.

ب) با مقیاسى بالاتر، از طریق تربیت شاگردان بسیار که هر کدام آثار باارزشى از خود بر جاى گذاشته اند، همانند «ملاّصدرا» که تأثیر عمیقى بر اندیشه هاى فلسفى پس از خویش داشته است.(۲۰)

سبب دشوارنویسى

میرداماد براى تدریس «حکمت»، واژه ها و اصطلاحاتى وضع کرد که افراد عادى از آن چیزى نمى فهمیدند در واقع میرداماد از حیث به کار بردن زبان مخصوص علمى، پیرو مکتبى بود که سه هزار سال قبل از او، توسّط دانشمندان مصرى ابداع شده بود. وضع این نوع کلمات از سوى میرداماد، سبب شد که امروز، محقّقان ایرانى به آن اصطلاحات آشنایى نداشته باشند.(۲۱)

علّت این که وى مباحث حکمت را با اسلوبى دشوار و غامض مى نوشته چنین بیان شده است:

۱) ترس از تکفیر کج فهمان و تحجّر گرایان.

۲) با این روش قصد داشت مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف به دور باشد.(۲۲)

شاهد بر این مدّعا، جریان رؤیاى شاگردش (ملاصدرا) است:

وى استاد گرانقدرش را در خواب دید، و از آزار مردم شکوه کرد و از استاد پرسید: با آن که مذهبى غیر مذهب شما ندارم، چرا مردم شما را مى ستایند و مرا تکفیر مى کنند؟ استاد در جواب گفت:

من حقایق حکمت را آن چنان نوشتم که دانشوران نیز از درکش ناتوانند و جز مردان این راه، کسى نمى تواند آن را بفهمد ولى تو مطالب فلسفى را چنان روان نوشتى که حتّى افراد بى سواد آن را مى فهمند و بدین جهت، تکفیرت مى کنند.(۲۳)

تألیفات

میرداماد در علوم عقلى (ریاضى، هیئت، فلسفه و کلام) و نقلى (فقه، اصول و حدیث) از دانشمندان نام آور به شمار مى رفت آثار ارزشمند و متنوّع او، بدین قرار است:

۱٫ قبسات مهم ترین کتاب اوست که به شرح یکى از مهم ترین مباحث فلسفى یعنى حدوث و قدم عالم پرداخته است.

۲٫ الایقاضات در مسئله جبر و اختیار.

۳٫ صراط المستقیم در فلسفه.

۴٫ الافق المبین در فلسفه و عرفان.

۵٫ الحبل المتین در فلسفه.

۶٫ جذوات در فلسفه و علم حروف.

۷٫ تقویم الایمان در اثبات وجود خدا و صفات بارى تعالى است.

۸٫ شارح النجاه در فقه.

۹٫ الرواشح السماویه فى شرح الاحادیث الامامیه در حدیث.

۱۰٫ رساله اى در تولى و تبرى جهت گیرى هاى میرداماد درباره مذهب شیعه است.

۱۱٫ خلسه الملکوتیه.

۱۲٫ الجمع و التوفیق بین رایى الحکیمین در حدوث عالم.

۱۳٫ رساله فى حدوث العالم ذاتاً و قدمه زمان این رساله در حاشیه قبسات چاپ شده است.

۱۴٫ اللوامع الربّانیّه فى ردّ شبه النصرانیّه.

۱۵٫ رساله فى تحقیق مفهوم الوجود.

۱۶٫ رساله فى المنطق.

۱۷٫ السبع الشداد درباره چند علم.

۱۸٫ سدره المنتهى، در تفسیر قرآن (حمد، جمعه و منافقون).

۱۹٫ رساله فى خلق الاعمال.

۲۰٫ نبراس الضیاء در معنى «بداء».

۲۱٫ عیون المسائل.

۲۲٫ تفسیر قرآن.

۲۳٫ شرح استبصار در حدیث.

۲۴٫ رساله اى در ابطال زمان موهوم.

۲۵٫ رساله اى در جیب (زاویه سینوس در علم ریاضى).

۲۶٫ الایماضات و التشریقات در حدوث و قدم عالم که در حاشیه قبسات به چاپ رسیده است.

۲۷٫ انموذج العلوم، حل بیست اشکال درباره ریاضى، کلام و اصول فقه.

۲۸٫ الایقاظات فى خلق الاعمال و افعال العباد در حاشیه قبسات به چاپ رسیده است.

۲۹٫ اربعه ایام.

۳۰٫ الاعضالات العشرینیه.

۳۱٫ امانت الهى.

۳۲٫ اثبات ولایت خاصّه على (ع)، بى استناد به ادلّه نقلى.

۳۳٫ برهان اسدّ و اخصر.

۳۴٫ تأویل المقطعات.

۳۵٫ تحقیق علم الواجب.

۳۶٫ تشریق الحقّ.

۳۷٫ التصحیحات و التقویمات شرح کتاب تقویم الایمان است.

۳۸٫ تعلیقه رجال کشّى.

۳۹٫ تعلیقه شرایع الاسلام.

۴۰٫ تعلیقه صحیفه سجادیه.

۴۱٫ تفسیر سوره اخلاص.

۴۲٫ تقدیسات در حکمت الهى و ردّ شبهه ابن کمونه.

۴۳٫ حاشیه تعلیقات ابن سینا.

۴۴٫ حاشیه تقویم الایمان.

۴۵٫ حاشیه جمع بین رایى الحکیمین.

۴۶٫ حاشیه حاشیه خفرى بر شرح تجرید.

۴۷٫ حاشیه بر شرح مختصر عضدیّه.

۴۸٫ حاشیه شفا.

۴۹٫ حاشیه قواعد الاحکام در فقه.

۵۰٫ حاشیه حدوث العالم در فلسفه.

۵۱٫ حاشیه مختلف الشیعه در فقه.

۵۲٫ حاشیه معراج نامه.

۵۳٫ حاشیه من لا یحضره الفقیه در حدیث.

۵۴٫ الحرز الحارز.

۵۵٫ الحکمه

۵۶٫ الحروف و الاعداد.

۵۷٫ حلّ الاعضالات.

۵۸٫ حلّ مسایل اقلیدسى.

۵۹٫ حاشیه رساله تنازع الزوجین در فقه.

۶۰٫ خطبه النکاح در فقه.

۶۱٫ الخلسات و الخلعیات.

۶۲٫ درّه البیضا.

۶۳٫ دیوان اشراق.

۶۴٫ دوازده امام.

۶۵٫ رساله الاغالیط.

۶۶٫ رساله فى اثبات سیاده المنتسب بالامّ الى هاشم.

۶۷٫ رساله فى تنازع الزوجین قبل الدخول فى قدر المهر.

۶۸٫ رساله فى التوحید.

۶۹٫ رساله فى علم الواجب.

۷۰٫ رساله فى قدره الواجب.

۷۱٫ رساله فى مذهب ارسطاطالیس.

۷۲٫ رساله فى فنون العلم و الصناعات.

۷۳٫ رساله فى صیغ العقود.

۷۴٫ شرح تهذیب الاحکام.

۷۵٫ شرح حدیث انّما الاعمال بالنیّات.

۷۶٫ شرح حدیث تمثیل على بسوره التوحید.

۷۷٫ شرح حدیث نیّه المؤمن خیر من عمله.

۷۸٫ شرح مختصر الاصول.

۷۹٫ شرح نجات.

۸۰٫ شرح تقدمه تقویم الایمان.

۸۱٫ شرح التسمیه حدود دو هزار بیت درباره امام عصر (عجّ) است.

۸۲٫ رساله فى الصلاه الجمعه.

۸۳٫ ضوابط الرضاع.

۸۴٫ عرش التقدیس.

۸۵٫ رساله فى فضیله سوره التوحید.

۸۶٫ عیون المسائل المنطوى على لطائف الدقائق و طرائف الجلائل.

۸۷٫ قانون العصمه و برهان الحکمه.

۸۸٫ القبضات.

۸۹٫ قوس النهار.

۹۰٫ قیاسات حقّ الیقین.

۹۱٫ قضا و قدر.

۹۲٫ لطائف غیبیه.

۹۳٫ مخزن الاسرار و مشرق الانوار.

۹۴٫ المعلّقات على تقویم الایمان.

۹۵٫ المعلّقات على السبع الشداد.

۹۶٫ رساله فى معنى القدره.

۹۷٫ مواقیت العلوم.

۹۸٫ رساله فى النصف النهار.

۹۹٫ اثولوجیا (میمرات).

۱۰۰٫ جدوى الدعا.

۱۰۱٫ المناهج السویه.

۱۰۲٫ میزان المقادیر.

۱۰۳٫ الجُنَّه الواقیه و الجَنّه الباقیه.

۱۰۴٫ تشریق الحقّ.

۱۰۵٫ الخلعیه فى الصلوه و مقدماتها.

۱۰۶٫ رساله فى علم النبى(صلى الله علیه وآله).

۱۰۷٫ الاعضالات العویصات فى فنون العلوم و الصناعات جواب بیست مسئله مهم در علم ریاضى، کلام، منطق، اصول، فقه و حکمت است.

گرایش هاى عرفانى

میرداماد افزون بر تکیه کردن به برهان و استدلال، گرایش هاى عرفانى نیز داشت به طورى که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحى اش در راه عرفان بود. وى خاطره اى درباره خلسه هایش نقل مى کند که بیانگر این عوالم است:

…در یکى از روزهاى ماه خدا،… پس از نماز عصر، هنگامى که روى به قبله نشسته بودم و دعاهاى پس از نماز را مى خواندم، ناگهان خوابى بسیار سبک، مانند خلسه، مرا فراگرفت. در آن حال، نورى رخشان و سرشار از شکوه در برابرم آشکار شد نور چون پیکر انسانى مى نمود که بر پهلوى راست خفته باشد. در پشت این پیکر نورانى، نورى دیگر مى درخشید، با شکوه فزون تر و پرتو فراوان تر که چون انسانى نشسته مى نمود.

گویا به خاطرم گذشت یا کسى مرا آگاه کرد که فرد آرمیده، سرور ما، امیرمؤمنان(علیه السلام) و آن که پشت سر وى نشسته، سالار ما، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)است. من در برابر آن که آرمیده مى نمود، بر زانوان نشسته بودم. در این هنگام، واپسین فرستاده آفریدگار به من نگریست و در حالى که دست مبارکش را بر پیشانى، گونه و محاسنم مى کشید، لبخند زد. گویا با این کار اندوهم را از میان مى برد، بیمارى دلم را درمان مى کرد و مرا به سرآمدن روزهاى تلخ مژده مى داد!

در آن هنگام، چنان دیدم دعایى که به خاطر داشتم، نزد پیامبر بر زبان مى رانم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: چنین بخوان:

محمّد رسول الله(صلى الله علیه وآله) أمامى و فاطمه بنت رسول الله(علیها السلام) فوق رأسى و أمیرالمؤمنین على بن ابى طالب وصىّ رسول الله(صلى الله علیه وآله)عن یمینى والحسن و الحسین و علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمد و على و الحسن والحجّه المنتظر أئمّتى ـ صلوات الله و سلامه علیهم ـ عن شمالى و أبوذر و سلمان و مقداد و حذیفه و عمّار و اصحاب رسول الله(صلى الله علیه وآله) من ورائى و الملائکه(علیهم السلام) حولى والله ربّى ـ تعالى شأنه و تقدّست أسماؤه ـ محیط بى و حافظى و حفیظى والله من ورائهم محیط، بل هو قرآن مجید، فى لوح محفوظ، فالله خیرٌ حافظاً و هو ارحم الراحمین.

چون دعا را ـ چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آموزش داد ـ به پایان رساندم، حضرت فرمود: دیگر بار بخوان.

دیگر بار خواندم. پیامبر پیوسته فرمان مى داد و من دعا را تکرار مى کردم تا آن که نیک به خاطر سپردم. در این هنگام، به خود آمدم و آن حالت از میان رفت حالتى که تا روز رستاخیز براى از کف دادنش افسوس مى خورم!(۲۴)

صفات اخلاقى

حکیم فرزانه در حکمت علمى و اخلاقى فردى، ممتاز بود و به همراهى حکمت نظرى با تهذیب اخلاق، تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را باعث گمراهى و ضلالت مى دانست. او به دستورها و فرایض دینى به عنوان «آداب سیر و سلوک» بسیار اهمیت مى داد. به قرآن علاقه اى بسیار عمیق داشت به طورى که هر شب نصف قرآن را تلاوت مى کرد. آن اندازه مى خوابید که براى پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و غذا به اندازه اى مى خورد که توان تحقیق و کارهاى دیگرش را داشته باشد.(۲۵)

اغلب اوقات، به ذکر خدا و تزکیه نفس مشغول بود و شب ها در حال تهجّد. اهمیت زیادى به اداى نوافل مى داد و هیچ یک از نوافل را ترک نمى کرد و این وضع را از سنّ بلوغ تا زمان وفات، ادامه داد.(۲۶)

تواضع

یکى از سجایاى اخلاقى میرداماد چنین است که وى از دوستان شیخ بهایى بود. روزى این دو عالم بزرگوار، همراه یکى از شاهان صفوى، سوار بر اسب، از شهر خارج شدند. میرداماد، بر خلاف شیخ بهایى، تنومند و چاق بود، به همین جهت، اسب میرداماد آهسته تر حرکت مى کرد در نتیجه بین او و شیخ بهایى، فاصله افتاد. شاه صفوى براى آزمایش دوستى و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایى جلوتر از ما حرکت مى کند، معلوم است به ما اعتنا نمى کند و فرد مغرورى است! میرداماد در جواب فرمود:

این طور نیست بلکه علّتش این است آن اسب از این که عالمى مانند او را حمل مى کند به وجد آمده و به سرعت حرکت مى کند.

آن گاه شاه خود را به شیخ بهایى رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب تر است مثل این که به ما اعتنا نمى کند یا خودش را از شما بالاتر مى پندارد! شیخ بهایى فرمود:

آن اسب که یواش تر حرکت مى کند و عقب مانده، حق دارد زیرا دریایى از علم را حمل مى کند.

و سپس در اوصاف میرداماد صحبت هایى کرد شاه صفوى از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.(۲۷)

شیر و مثلّث زرّین

میرداماد، میرفندرسکى و شیخ بهایى در یکى از تالارهاى دربار صفوى نشسته بودند که شیرى زنجیر گسست و بدان تالار روى آورد. شیخ بهایى دست و پاى خویش جمع کرد و چهره پوشاند، میرفندرسکى از جاى نجنبید و میرداماد به سجده رفت.

اندکى بعد، گماشتگان آمدند، شیر را به زنجیر کشیدند و به جایگاه ویژه اش باز گرداندند. یکى از خدمتگزاران سبب کردارشان را پرسید.

میرداماد فرمود: من در سیادت خویش تردید نداشتم و مى دانستم شیر، حُرمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)نگاه مى دارد و پیکر فرزندش را نمى درد. پس به پاس این موهبت الهى، سجده شکر به جا آوردم.

میر فندرسکى گفت: مى دانستم توان تسخیر شیر را دارم و به من آسیب نمى رساند.

شیخ بهایى پاسخ داد: من به یارى دانش دریافته بودم که تا شیر گرسنه نباشد، کسى را نمى آزارد ولى چنان که طبیعت بشر است، از خود دفاع کردم.(۲۸)

وفات و مدفن

در سال ۱۰۴۰ ق. شاه صفى جهت زیارت عتبات عالیات، عازم عراق شد وى از میرداماد خواست که در این سفر، همراه او باشد. میرداماد که عاشق اهل بیت بود و نمى توانست به راحتى از کنار این پیشنهاد بگذرد، قبول کرد.

در بین راه، دانشور کهنسال شیعه، سخت مریض شد و مسیر کربلا و نجف دار فانى را وداع گفت. پیکر پاکش را به نجف اشرف منتقل و در جوار قبر امیرمؤمنان على(علیه السلام)دفن کردند.(۲۹)

ملاّ عبدالله کرمانى سال وفات او را به حروف ابجد، چنین سروده است:

فغان از جور این چرخ جفا کیش// کزو گردد دل هر شاد، ناشاد

ز اولاد نبى، داناى عصرى // که مثلش مادر ایّام کم زاد

محمّدباقر داماد، کز وى // عروسِ فضل و دانش بود دلشاد

خرد در ماتمش گریان شد و گفت: // عروس علم دین را مرده داماد(۳۰)(۳۱)

گلشن ابرارج۴


 


۱٫ ریحانه الادب، ج ۶، کتابفروشى خیام، تهران، سوم، ۱۳۶۹، ص ۵۶ و ۵۸ شیخ عباس قمى، فوائد الرضویه، ص ۴۱۹٫

۲٫ غلامحسین ابراهیم دینانى، ماجراى فکرى فلسفى در جهان اسلام، طرح نو، ص ۳۰۱٫

۳٫ فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، تابستان ۱۳۷۳، ص ۹۳٫

۴٫ حلبى، على ,,,,,اصغر، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلام، اساطیر، تهران، چاپ اوّل، ۱۳۷۳، ص ۴۶۱ فوائد الرضویه، ص ۴۱۹٫

۵٫رجوع به میرداماد و نیز رجوع به محمدباقر و همچنین رجوع به سلافه العصر ص ۴۸۵ و قاموس الاعلام ترکی و الاعلام زرکلی ج ۳ ص ۸۶۸ و معجم المطبوعات العربیه و روضات الجنات ص ۱۱۴ شود.

۶٫نقل از سایه اشراق، زندگینامه میرداماد، عباس عبیرى، گرگان، قم، ۱۳۷۶، ص ۱۷٫.

۸٫ ریحانه الادب، ج ۶، ص ۵۸٫

۹٫ محمد بن سلیمان، تنکابنى، تذکره العلما، آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ اوّل، ۱۳۷۲، ص ۱۷۸٫

۱۰٫ محمد تنکابنى، قصص العلماء، علمیه اسلامیه، تهران، ص ۳۳۳٫

۱۱٫ محمدباقر موسوى خوانسارى، روضات الجناب فى احوال العلماء و السادات، ج ۲، اسماعیلیان، قم.

۱۲٫ محمد تنکابنى، قصص العلما، ص ۳۳۴٫

۱۳٫ جلال الدین آشتیانى، شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۰، ص ۵ به نقل از سایه اشراق، ص ۴۰٫

۱۴٫ محمدباقر، موسوى خوانسارى اصبهانى، روضات الجنات، ج ۲، اسماعیلیان، قم، ص ۶۲٫

۱۵٫ میرداماد، دیوان اشعار، به نقل از سایه اشراق، ص۷۰٫

۱۶٫ فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۰۵٫

۱۷٫ عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، کتابفروشى ایران، تبریز، ۱۳۴۷، ص ۴۰۸٫

۱۸٫ رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامى، صفویه از ظهور تا زوال، دفتر چهارم، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، قم، چاپ اوّل، ۱۳۷۸، ص ۲۶۰ و ۲۵۳٫

۱۹٫ هانرى کربن، ملاّصدرا، صدرالدین شیرازى، جاویدان، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۴۳٫

۲۰٫ تاریخ ایران اسلامى دفتر چهارم، صفویه از ظهور تا زوال، ص ۲۵۲٫

۲۱٫ ملاصدرا ـ صدرالدین شیرازى، ص ۴۹ و ۴۸٫

۲۲٫ فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۲ و ۱۱۱٫

۲۳٫ قصص العلما، ص ۳۳۵٫

۲۴٫ سایه اشراق، ص ۳ و ۵۲ فوائد الرضویه، ص ۴۲۴٫

۲۵٫ فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۳ و ۱۱۲٫

۲۶٫ فلاسفه شیعه، ص ۴۰۹٫

۲۷٫ ماهنامه حوزه، ش ۲۸، سال پنجم، دفتر تبلیغات اسلامى، ص ۵۰ ریحانه الادب، ص ۵۹ فوائد الرضویه، ص ۴۲۳٫

۲۸٫ سایه اشراق، زندگینامه میرداماد، ص ۱۲۸٫

۲۹٫ شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا، ص ۵٫

۳۰٫ عروس علم دین را مرده داماد = ۱۰۴۰٫

۳۱٫ حسین نخجوانى، موارد التواریخ، کتابفروشى ادبیه، تهران، ۱۳۴۳، ص ۱۸۱، به نقل از سایه اشراق.

زندگینامه آیت الله حکیم سید ابوالقاسم حسینى«میرفندرسکى»(۹۷۰- ۱۰۵۰ق)

 

طلوع ستاره

در میدان دامن گستر تفکر فلسفى، آنچه که کانون توجه فیلسوفان قرار مى گیرد، حقیقت است.فیلسوف به هنگام تأمّلات فلسفى، سر در آسمان حقیقت دارد و فقط حقیقت است که روح جستجوگر او را قرار و استقرار مى بخشد.

حکیم سید ابوالقاسم حسینى معروف به «میر فندرسکى»(۱) از جمله ستارگان درخشان آسمان حکمت و حقیقت خواهى است. وى در حدود سال (۹۷۰ق) در روستاى «جعفر آباد نامتلو»(۲) از توابع بخش «فندرسک»(۳) شهرستان رامیان، واقع در «استرآباد»(۴)گرگان ولادت یافت.

پدران او از بزرگان سادات استرآباد به شمار مى آمدندجدش میر صدر الدین که انسانى محترم در چشم اهالى آن سامان بود و از حیث برخوردارىِ مالى صاحب املاک، در دستگاه شاه عباس جلالت و شأنى مثال زدنى داشت پدرش میرزا بیگ هم از جایگاهى مشابه صدر الدین در بین مردم برخوردار بودبویژه آنکه در دستگاه شاه عباس نیز رفت و آمد داشت.(۵)

میر عهد کودکى و نوجوانى را در زادگاه خویش گذراند و در خلال گذار ایام در دو مدرسه «عمادیّه» و «مفیدیّه»(۶) از مدارس دایر عهد صفوى به کسب دانش و فضیلت پرداخت.

با آنکه املاک فراوانى را به ارث برده بود، چندان در بند چرب و شیرین دنیایى نبوداین وارستگى حتى سبب تزلزل مالکیت و سلب اقتدار فندرسکى ها از فندرسک در ادوار بعد گردید. در همان زمان بود که کردهاى جهان بیگ لو به فندرسک هجوم آوردند و آنجا را تسخیر کردند.(۷) گویا این قطعه شعر از فندرسکى اشاره به این حادثه دارد:

ز فندرسک چه جرم آمد و چه ذلت خواست

که کرد ایزدى چون از آن جنابش دور(۸)

شدت وارستگى و دامن برچیدن از تعلقات، و سفر در پهنه ى مجاهده با نفس سبب نوعى گمنامى براى آن بزرگ گشته است به گونه اى که بخش مُهمّى از عهد نخستین زندگى او شامل خاندان، نوجوانى و جوانى، چگونگى نشو و نما و شناسنامه اساتید و مدت تحصیل همگى از چشم تیزبین تاریخ پنهان مانده است.

هجرت به سرزمین دانایى

میر پس از چندى رهسپار قزوین و بعد اصفهان گردید. اصفهان که در عهد صفویه کانون عالمان و دانشوران نامدار، بویژه فیلسوفان و فقیهان بلندآوازه به شمار مى رفت و از حوزه اى بسیار فاخر و غنى برخوردار بودبراى میر فندرسکىِ جوانِ جویاىِ معرفت، محیطى مناسب مى نمود.

او در اصفهان نزد چلبى بیگ تبریزى از شاگردان علامه میرزا خان شیرازى و افضل الدین محمد ترکه اصفهانى(۹) به فراگیرى فلسفه، حکمت و دیگر علوم پرداخت و از خرمن دانش و درخت معرفت و فکر دیگر عالمان گرانمایه ى حوزه ى اصفهان همانند اشرف الدین على فرزند فیلسوف نامدار غیاث الدین منصور دشتکى خوشه ها برچید و بهره ها برگرفت.

با این حال دیرى نپایید که خود در شمار اساتید ممتاز فلسفه قرار گرفت و به تدریس و تعلیم حکمت و ریاضیات و تربیت شاگردانى که در عصر خود از مشاهیر و مفاخر ساحت دیانت و دانش بودند، پرداخت.

کوچ به ساحل آشنایى

با آنکه اصفهان در عهد صفویه(۱۰) موقعیّت بسیار درخشانى را دارا بود(۱۱) و قابلیت پذیرش شخصیتهاى تابناکى چون شیخ بهایى، میر داماد و میر فندرسکى را در خود داشت و شاهان صفوى نیز مکانت عالمان را پاس مى داشتندامّا میر فندرسکى چندى بعد به هندوستان کوچید و فصل تازه اى از زندگى پر رمز و راز خود را برگشود.(۱۲)

درباره علل این سفر تاریخ نگاران و تذکره نویسان هر یک مطالبى را عنوان کرده اند. حقیقت امر هر چه باشد در این مهم شکى نیست که روح حقیقت خواه میر، آن بزرگوار را به وادیهاى گوناگون و کشف آفاق نو و کسب تجارب ماندگار سوق داده است.

هندوستان در آن دوران که به خاطر اتخاذ سیاست «صلح کل» حاکمش، جهان اکبر شاه مرکز تبادل آراء و مجمع گفتگوى ادیان و مذاهب مختلف بود، محیطى مساعد و مطلوب براى شخصیت خاص فندرسکى محسوب مى شد. علاوه بر اینکه بین هند و ایران مناسبات اقتصادى و تجارى وجود داشت و حاکمان هندوستان، علاقمند به زبان و ادب فارسى و خواهان گسترش آن در پهنه هند بودند که البته موافق با طبع شاعرانه و ادب دوست فندرسکى نیز بود. از طرفى بسیارى از ایرانیان مقیم هند به مناصب مهم کشورى و لشکرى دست یافته بودند و هر یک از عالمان و دانشوران و ادیبان ایرانى که به هند مى کوچیدند، از سوى آنان به گرمى مورد استقبال قرار مى گرفتند.(۱۳)دلیل دیگر سفر میر را باید رواج نوعى نگاه قشرى که مخالف هر نوع عقل ورزى در ساحت دیانت بود و فیلسوفان را به دیده طرد مى نگریست، دانست.(۱۴)

میر طبق نقل برخى از تراجم، سه بار به هند سفر کرداولین سفر او بنا بر شواهد در سال ۱۰۱۵ق و به همراهى تقى الدین اوحدى بلیانى، مؤلف تذکره عرفات العاشقین، صورت گرفت. به گفته اوحدى، فندرسکى زمانى که به هند رسید، به دستگاه میرزا جعفر آصف خان که خود از شاعران و ادیبان مهاجر ایرانى بود و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود نزدیک شد. آصف خان با پاس داشتن مکانت والاى فندرسکى چندى از میر پذیرایى کرد و حتى مقدمات بازگشت میر به ایران را فراهم نمود.(۱۵)

دیرى نپایید که میر سفرى دیگر به هند کرد و این بار در فواصل سالهاى ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۴ق نخست به گجرات رفت و از آنجا رهسپار دکن گردید.سفرهاى دیگرى نیز از میر مربوط به سال ۱۰۳۷ ق و سال ۱۰۴۵ق ذکر گردیده است که میر با معرفى ابوالحسن اصفهانى وزیر شاه جهان، با شاه مذکور ملاقات کرده است.(۱۶)

نکته قابل استنباط اینکه میر از میانه عمر تا سالهاى پایانى زندگى مدام به هند سفر مى کرد. علت این رفت و برگشتهاى مکرر را باید اشتیاق او براى آشنایى با فرهنگ حاکم بر سرزمین هند دانست، بویژه اینکه او پس از آشنایى با کتاب «جوگ باسشت»(۱۷) اثر منظوم و عرفانى هند باستان، خواهان گونه اى تعامل فرهنگى میان فرهنگ فاخر اسلامى با فرهنگ بومى و اصیل هند بود، زیرا مبانى عرفانى و فلسفى هند را با عرفان ناب اسلامى نزدیک مى پنداشت. از این حیث مى توان میر فندرسکى را منادى تقریب و گفتگوى میان مذاهب در عصر خود دانست.

میر در هندوستان با پارسایان و عالمان و شخصیتهاى صاحب فضیلت که اغلب ایرانى بودند ارتباط برقرار مى کرد، در عین حال براى آشنایى با فرهنگ بومى هند از برقرارى ارتباط با برهمن ها و پیشوایان روحانى هند نیز دریغ نمى کرد(۱۸) حتى براى دسترسى بى واسطه به مبانى فکرى و معتقدات آنها زبان سانسکریت را آموخت.

اینکه برخى فندرسکى را متاثر از آذرکیوان ـ روحانى زرتشتى شیرازى مقیم هند و صاحب منظومه جام کیخسرو ـ و شاگردان او دانسته اند،(۱۹) مقبول به نظر نمى رسدزیرا شخصیتى که بسیار متشرّع بود و بر بلنداى تدریس و تحقیق عالیترین سطوح فلسفه الهى قرار داشت و عقل ورزى و استقلال رأى رسم دیرین او محسوب مى شد آنگونه که شخص آذرکیوان نیز از میر فندرسکى و صدرا به عنوان خردمندان ایران یاد مى کند(۲۰) نمى توانست متاثر از تعالیم آنان باشدهرچند که هنر میر فندرسکى این بود که فرازهاى مثبت فرهنگ ملل دیگر را در دریاى فرهنگ استوار و پر ظرفیت اسلام هضم و حل مى نمود و بومى مى کرد.

دلیل دیگر اینکه در آثار فندرسکى هیچ گونه ردّ پایى از تاثیرپذیرى او نسبت به فرهنگ آذرکیوانان دیده نمى شود و در آثار و تالیفات آنها نیز هیچ اشاره اى به تابعیت میر از مرام آنها نگردیده است.(۲۱) با این حال داشت انواره هایى که از میر مبنى بر تاثیرپذیرفتن از فرهنگ هندى و زرتشتى نقل مى نمایند، در صورت استناد تاریخى باید به گونه اى دیگر حمل کرد و آن، چیزى جز روح معرفت دوستى و یکتاپرستى آن بزرگوار نیست.

آن بزرگوار در یکى از حاشیه هایى که بر ترجمه کتاب جوگ باسشت نوشته است، با لحنى عتاب آلود به نکوهش مدعیان دانش مى پردازد و مى نگارد:«جماعتى که غرضشان از علم، ریاست و اعتبار دنیا بوده نه کمال، هیچ از اینها نفهمیده اند و آنها را باطل و سخیف دانسته بر رأى خود معنا مى گفته اند که طالبان حق را گمراه کرده اند.»(۲۲)

مکارم در آفاق

وجه پیداى شخصیت فندرسکى که همه تذکره نویسان بدان تصریح دارند، زهد و پارسایى مثال زدنى، بى اعتنایى به مظاهر فریبنده زندگى و هم نشینى با خاک نشینان و تهى دستان و دردمندان اهل راز است. این هم نشینى و هم دلى که گویا حامل پیامى چند بود، صداى اعتراض شاه صفوى را بلند کرد و در مجلسى در حضور بزرگان و امیران بر میر خرده گرفت که چرا با طبقه فرودست جامعه نشست و برخاست داردکه البته با پاسخ فندرسکى که حاکى از مناعت طبع و روحیه بى نیازى او از غیر بود، همراه شد.(۲۳)

واله داغستانى صاحب تذکره ریاض الشعراء مقام زهد و پارسایى ابوالقاسم فندرسکى را چنین بیان مى دارد:«میرزا ابوالقاسم فندرسکى، در حکمت ارسطوى زمان و در تصوف،(۲۴) بایزید دوران بوده است. شرح بزرگى و جلالت شأن آن زاهد زمان زیاده از آن است که این بى سواد مکتب دانش شمّه اى از آن تواند بیان نمود. اکثر لباس نمد مى پوشید. حضرت میر در جمیع علوم قدرى کامل بوده خصوص در حکمت و خوارق عادات در حیات و ممات آنقدر از جناب میر سر زده که شرح نتوان کرد. حکیم ربانى و عارف صمدانى آخوند ملاّ محمد صادق اردستانى مى فرموده است که من بیست ماه هر روز به سر قبر میر رفته در خدمت او درس خوانده ام.»(۲۵)واله در ادامه از حکایتى مى گوید که حاکى از وارستگى و عزت نفس کم نظیر فندرسکى مى باشد:

«جناب میر یک بار در هندوستان در نزد شخصى به صغیرى دهلیتى که عبارت از پیاده است که در جلوى سوار شمشیر و سپرى دارد خدمتگذار شده بوده است تا مدتى بر این مى گذرد، روزى شخصى به دیدن میر مى آید و در یکى از مسائل حکمیه بحث مى شود و میر در برابر ایستاده بوده است تا اینکه مى بیند هر دو نامربوط گفتن را از حد گذرانیدند. پیش آمده مى گوید شما هر دو غلط مى گویید. این مسأله چنین است. آقاى مزبور برخاسته دستش را مى گیرد و مى گوید راست بگو تو مگر ابوالقاسمى؟ مى گوید بلى. آن شخص به دست و پاى میر افتاده اظهار شرمندگى و طلب عفو جرایم خود مى کند. میر مى گوید شما را تا حال جریمه اى نیست و لیکن اگر بعد از این متعرض احوال من شوى مجرم خواهى بود. همان ساعت او را وداع کرده از آن شهر مى آید. هر چند آن شخص التماس مى کند قبول نمى کند و مى فرماید: تو الحال با من آن سلوک سابق را نخواهى کرد و من به غیر آن خوش ندارم. لیکن در اواخر همه جناب میر را شناخته بودند چنانکه عاقبت او را با پادشاه هند نیز اتفاق صحبت مى شود.»(۲۶)

تقى الدین اوحدى بلیانى که از معاصران و همراهان میر فندرسکى بود و تذکره وى از کهن ترین شرح حالهایى مى باشد که درباره فندرسکى نگاشته شده است، مقام و منزلت وى را چنین مى نویسد:«میر ابوالقاسم سیدی است در غایت ادراک و فهم، جامع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، مالک مشاهده و صاحب مطالعه، به اکثر علوم در رسیده و به ذوق معارف فى الجمله دست یافته است.»(۲۷)

نصرآبادى هم در تذکره معروف خویش مى گوید:«دریاى عرفان و بحر ایقان از سحاب حقایقش قطره]اى[ و خورشید آسمان در جنب خاطرش ذرّه. مرقد مبارکش مطاف اهل حال است.»(۲۸)هدایت در تذکره «ریاض العارفین» مى نویسد:«وحید عصر و فرید عهد خود بود بلکه در هیچ عهدى در سرابت علمى، خاصه در حکمت الهى به پایه و مایه ایشان هیچ یک از حکماء نرسیده است. با وجود فضل و کمال اغلب اوقات مُجالِس فقرا و اهل حال بود…»(۲۹)

خوانسارى صاحب روضات الجنات هم چنین از کرامات میر یاد مى کند:«کرامات عجیبى به میر نسبت داده اند از جمله بر پایه روایت نراقى در کتاب خزائن او به کلى از شهرهاى مسیحیان رسید و پس از دیدار و گفتگو با نصارا گروهى از آنان خواستند در تمام بحث و مناظره به تخطئه ى مذهب میر بپردازنداو را گفتند آنچه بر حقیقت مذهب ما دلالت دارد استوارى ستونهاى معابد ماست. بر پاره اى از پرستشگاههاى ما نزدیک به دو یا سه هزار سال مى گذرد که همچنان پایندگى دارد و خراب را در آن راه نیست بر خلاف مساجد شما که بیش از صد سال نمى پاید. میر در پاسخ فرمود: آن چنان نیست که مى گویى. خرابى عبادتگاههاى ما از آن جهت است که بناهاى این جهان کلمات حق و عبادات شایسته را برنمى تابند اگر ما در معابد شما هم به عبادت بپردازیم و کلمات حق گوییم خواهید دید که ارکان آن از هم مى ریزد. مسیحیان گفتند: این سخن را نپذیریم مگر پس از آزمایش آنچه مى گویى.

حضرت میر پس از وضو و انابه و تضرع خالصانه به درگاه خداوند به یکى از معابد باستانى نصارا قدم گذاشت و سپس به گفتن اذان و اقامه پرداخت و تکبیرگویان از آن خارج گردید و به قدر چشم بر هم زدنى نگذشته بود که آن بناى عظیم در هم شکست.»(۳۰)

مطلع شعر مرحوم نراقى:

آن شنیدستى که میر فندرسک

کش بود یارب ختام روح و مسک

در سیاحت بود در پهناى هند

تا به شهرى آمد از اقصاى هند…

فراست و هوشمندى

میر در عین حال که عابدى پارسا و خداترس بود، انسانى زیرک و حاضرجواب نیز به شمار مى آمدبویژه اینکه این هوشمندى و حاضرجوابى را در برابر ارباب قدرت بروز مى داد. از جمله اینکه در سفر هند، هنگامى که جهان اکبر شاه پادشاه ـ ظلّ الله ـ به دیدن آن عارف وارسته آمد، در اثناى صحبت از حکیم بزرگوار پرسید: پیغمبرى را که شما در سایه او هستید مشهور است که سایه نداشت، حقیقت دارد یا نه؟ میر باالبداهه پاسخ گفت: یقیق است امید که خدا هم سایه نداشته باشد ـ کنایه از پادشاه ـ شاه را از این جواب لرزه بر اعضاء افتاده خود را در پاى حکیم انداخت و معذرت خواست و احترام او را بر خود لازم مى شمرد.(۳۱)

در قصص العلماء تنکابنى نیز داستانى از شیخ بهایى و میر فندرسکى ذکر شده است که در یکى از عمارات شاهى نشسته بودند و شیرى که از شیرخانه، زنجیر گسسته و از شیربان گریخته بود ناگهان وارد آن سراى شد. شیخ بهایى خود را جمع کرد و صورت خود را پوشانید اما میر هیچ حرکت نکرد و نترسید.

این داستان هر چند به طرز سمبلیک فضیلت انسان عارف را بر عالم و دانشمند مى نمایاند، در عین حال شهرتى فراوان در میان مردم و نقاشان دارد، به گونه اى که قلمدان سازها آن را روى قلمدان هم مى کشیدند.(۳۲)

مسلک فلسفى فندرسکى

بنیادى ترین پرسشى که درباره شخصیت فندرسکى وجود دارد مکتب فلسفى اوست که آیا تابع کدام یک از دو مکتب معروف فلسفه مشاء (بحثى) یا اشراق (شهودى) بوده است؟

این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که فیلسوف در مراحل مختلف تفکر فلسفى خویش، سیرى تکاملى را طى مى نماید و ممکن است از یک مکتب فلسفى اعراض نماید و به مکتبى دیگر عقیده مند گردد.

شیخ شهاب الدین سهروردى ـ که در نظام فلسفى اشراقى خویش سامان هستى را بر پایه نور و عشق و محبّت بنیان گذارد، پیشتر تابع حکمت مشایى بود، اما از آن فاصله گرفت و خود مکتب اشراق را بنا نهاد.(۳۳)

درباره مکتب فلسفى مورد قبول فندرسکى در بین صاحبنظران اختلاف فراوانى وجود دارد. آنان که فندرسکى را تابع حکمت مشایى دانسته اند دلایلى دارنداز جمله:

۱ – اشراف و احاطه او به آثار مشایى بویژه فلسفه سینوى.

۲ – انکار «مُثُل افلاطونى»(۳۴) که مسلک مشائیان است.

۳ – عدم تشکیک در ذاتیات.(۳۵)

۴ – اکثر شاگردان فندرسکى گرایش به فلسفه مشایى داشته اند.

۵ – انکار اتحاد عقل و عاقل و معقول و برزخ صعودى و نزولى که جملگى از آراى فیلسوفان مشایى است.

در برابر این نظریه، کسانى مدعى اند که فندرسکى تابع حکمت اشراقى است و فرازهایى از آثار او که صبغه مشایى دارد را به گونه اى توجیه مى کنند. دلایل اینان از قرار ذیل است:

۱ – (دلیل اصلى) قصیده یائیه فندرسکى، شرحش به تفصیل در بخش آثار خواهد آمد.(۳۶)

۲ ـ تدریس فلسفه مشاء دلیلى بر مشایى بودن نیستزیرا بسیارند کسانى که آثار ابن سینا را تدریس مى کنند، ولى خود را پیرو مکتب مشایى معرفى نمى کنند.

۳ – میر در رساله صناعیه خویش بیشتر به سخنان افلاطون ـ حکیم اشراقى ـ استناد کرده و از ارسطو ـ فیلسوف مشایى ـ کمتر براى سخن خود شاهد آورده است.

۴ – میر قاعده مهم و اساسى امکان اشرف را که صبغه اشراقى دارد، پذیرفته است.(۳۷)

انصاف این است که مبناى فلسفى فندرسکى با حکمت مشایى قرابت بیشترى داردهر چند رگه هایى قوى از حکمت ذوقى و عرفانى در آثار آن بزرگوار مشهود است.

اگر ابوالقاسم فندرسکى را حکیم مشایى در حکمت بحثى بدانیم، مسلماً در ساحت فلسفه عملى عارفى پاکباخته و اهل شهود به شمار مى رود.

این مسئله برخى از دانشوران معاصر را هم متقاعد کرده است که «میر فندرسکى در بند مکتب خاص فلسفى نبوده»(۳۸) بلکه خودمکتبى بوده است.

ستیز با تصوف نامعقول

درباره نحوه سلوک و رفتار فندرسکى با صوفیان معاصر خود باید گفت او با آن دسته از آنان که ترک اسباب دنیا گفته و تمسک به توکل را بهانه کاهلى خویش ساخته بودند، هیچ میانه اى نداشت. میر در رساله صناعیه خود وجود صوفیان و قلندرانى این چنین را مخل نظم جامعه و موجب تعطیل نظام کلى تلقى مى نمود(۳۹) با این همه اگر بى تکلیفى شخص فندرسکى صوفیانه به نظر مى رسید اما غرق شدن او در کسب علم و معرفت و احساس مسؤولیت در برابر معضلات جامعه خود، هیچ گاه قلندرانه به نظر نمى آمد.(۴۰) این مهم را ناگفته نگذاریم که هر چند در عصر صفوى کالاى دانش و معرفت پر بها بود و عالمان و فیلسوفان بر صدر مى نشستند اما درگیریهاى دامنه دار حکومت صفوى با دولت عثمانى که متاسفانه جنگ میان شیعه و سنى تلقى مى گردید آثار خسارت بار بى جبرانى را بر جامعه تحمیل مى نمود زیرا این نزاعها درست در هنگامى بود که غرب در آستانه تحول علمى و صنعتى بود و جهان اسلام که مشغول جنگ با یکدیگر بودند از این تحولات غافل ماندند و مباد که این حقیقت تلخ بار دیگر تکرار شود و این بار که آثار افول فرهنگ منحط و و خودمحور غرب نمایان است، فرصت تاسیس تمدن فاخر اسلامى از مسلمانان گرفته شود. اهمیت این مساله در دعوت مقام معظم رهبرى ـ مد ظله العالى ـ به اتحاد و انسجام اسلامى در بین مسلمانان کاملاً روشن است.

آثار و تالیفات

۱ – قصیده یائیه

قصیده یائیه مشتمل بر مطالب حکمى، عرفانى و اخلاقى است که با استقبال از قصیده ناصر خسرو قبادیانى آغاز مى گردد.

مطلع قصیده ى ناصر خسرو این بیت است:

چیست این گنبد که گویى پرگهر دریاستى 

یا هزاران شمع در پنگانى (فنجان) از دنیاستى(۴۱)

این قصیده بحثهاى فراوانى را در میان اندیشمندان به وجود آورد تا جایى که برخى آن را شاهدى بر اشراقى بودن فندرسکى دانسته اند.

متفکر ارجمند شهید آیت الله مطهرى (ره) قصیده میر را نوعى اندیشه اشراقى مى پندارد و مى فرماید:

«در بین مسلمین اشراقیون به مثل افلاطونى معتقد بودند و میر فندرسکى در قصیده خود اشاره به این مطلب دارد.»(۴۲)

حکیم فندرسک در قصیده خود، خداوند را قدرت مطلق و روح راهبر و جان جهان بر مى شمرد و بر وجود عالم حشر و رسیدن به مقام استغناء تاکید مى ورزد

از حیث استحکام شعرى و بلاغت ادبى، قصیده در سطح مطلوبى قرار دارد، هر چند که آن اوج شعرى را دارا نمى باشد.

این بیت حکیم، عالى ترین و پرمضمون ترین گفتاریست که مى توانست باشدو در واقع آئینه ى تمام نماى دیانت و آداب آن به روشنى است:

عقل کشتى آرزو گرداب و دانش بادبان

حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى

ابیاتى از این قصیده ى نغز و پرمحتوى را از نظر مى گذرانیم:(۴۳)

چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستى

صورتى در زیر دارد آنچه بر بالاستى

صورت زیرین اگر با نردبان معرفت

بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستى

این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهرى

گر ابونصرستى و گر بوعلى سیناستى

صورت عقلى که بى پایان و جاویدان بود

با همه و بى همه مجموعه و یکتاستى

مى توانى گر ز خورشید این صفتها کسب کرد

روشن است و بر همه تابان و خود تنهاستى

جان عالم خوانمش گر ربط جان دانى به تن

در دل هر ذره هم پنهان و هم پیداستى

عقل کشتى، آرزو گرداب و دانش بادبان

حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى

خواستى اندر جهان هر خواستى را در پى است

خواستى باید که بعد از وى نباشد خواستى

کاش دانایان عالم مى بگفتندى تمام

تا خلاف ناتمامان از میان برخاستى(۴۴)

این قصیده سه شرح معروف دارد:

۱ – شرح ملاّ محمدصادق خلخالى:

این شرح بر طریق مشرب فلسفى شخص فندرسکى است و شرحى مشّایى محسوب مى شود.

۲ – شرح حکیم عباس دارابى:

شرح حکیم دارابى بر مبناى فلسفى حکمت متعالیه ى صدرایى نگارش شده است.

۳ – شرح محسن بن محمد گیلانى: نزدیک به مبانى صدرایى است.

۲ ـ شرح جوگ باسشت

جوگ باسشت (yoga vasistha) نام منظومه اى است حکمى و عرفانى که در اصل به زبان سانسکریت نگاشته شده است.

محتواى کتاب جوگ به ترتیب ذیل داراى شش باب است:

یکم: عدم دلبستگى به امور دنیوى

دوم: چاره جویى در قطع تعلقات نفسانى

سوم: درباره آغاز نمود عالم

چهارم: بقاى نمود عالم

پنجم: فناى نمود عالم

ششم: رستگارى و نجات.(۴۵)

میر براى دریافت معانى و مفاهیم عرفانى و فلسفى این منظومه، مشقّت فراوانى بر خود هموار کرد و کوشید آن را از اصحاب خبره فرا گیرد. در این باره ایشان آورده اند:

«مشقت بسیار کشیده تا از کثرت تتبع، اینها معلوم شده از کتاب ایشان. و فایده ى این ترجمه ها بسیار است که در مرموزات ایشان بکار است، والله ولى التوفیق»(۴۶)

میر سعى داشت با زبان اصلى این اثر یعنى سانسکریت آشنا گرددهر چند بر گردان فارسى آن توسط افرادى چون «نظام الدین پانى پتى» و جهانگیر (۱۰۱۴ ـ ۱۰۳۷ ق) صورت گرفته بود، زیرا معتقد بود دانستن مفاهیم و مصطلحات این کتاب فقط با زبان سانسکریت میسور است.(۴۷)

مفاهیم و معارفى که در این کتاب مطرح گشته بر محور توحید وجود «قادر متعال» استوار است. طبق آموزه هاى این کتاب وصول به وجود مطلق و بى انتها، مستلزم قطع علایق، تزکیه نفس، رفع حجاب جهل و غفلت، و کسب معرفت است.

مطلب قابل توجه و نکته مؤیّد تبادل فرهنگى و دینى این است که میر در برخى از موارد به آیات قرآن و احادیث مأثور از ائمه(علیهم السلام) استشهاد مى کندبه عنوان نمونه در توضیح این عبارت از جوگ: «کسى که از تعلقات دنیایى رسته شد و از هوى و هوس، دل او فارغ گردیدنه از رنج رنجیده شود، نه از راحت خوشحال گردد»(۴۸) به این آیه از قرآن تمسک مى کند: (لکیلا تأسَوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم)(۴۹)

در فرازى دیگر از کتاب جوگ که احوال جهانیان به خواب تشبیه شده است، میر به روایتى از پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) و پیشواى پارسایان و امیر مؤمنان(علیه السلام) استناد مى کند و مى آورد:

«چنانکه شاه ولایت(علیه السلام) مى فرماید: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»(۵۰) و حضرت رسالت پناه(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «من مات فقد قامت قیامته»(۵۱)

میر فندرسکى علاقه فراوان خود به کتاب جوگ را در قطعه اى منظوم چنین بیان مى دارد:

همچو آبست این سخن به جهان 

پاک و دانش فزاى چون قرآن

چون ز قرآن گذشتى و اخبار 

نیست کس را بدین نمط گفتار(۵۲)(۵۳)

۳ – رساله صناعیّه

میر در این اثر ماندگار و ابتکارى نگاهى فیلسوفانه به مقوله وظایف اجتماعى و فردى و اشتغالات روزانه دارد و ماهیت و هویت هر یک را تحلیل و تبیین فلسفى مى نماید.

این رساله فارسى است و نثرى ساده و روان دارد. در این رساله میر براى اصناف و طبقات مختلف، وظایف اجتماعى را بیان نموده و افراد انسانى را به منزله عضوى از خانواده بزرگ هستى مى داند:

«بباید دانست که انسان، عالَم صغیر است و عالم انسان کبیر. چنانچه در انسان همه ى اعضا احتیاج به یکدیگر دارند، همچنین هر شخص را در عالم که انسان کبیر است به منزله ى عضوى خاص است. پس اگر کار نکند، به منزله ى عضوى فاسد باشد و خلل به کل عالم راه یابد.»(۵۴)

پس میر به مصادیق افرادى که نسبت به انجام وظیفه خود کوتاهى مى کنند، مى پردازد و مى فرماید:

«مثال اوّل: ملحدان که به ابطال و تعطیل و اباحت خوانند و مدبّر کل در استیصال ایشان به قوت ملوک و مجتهدان که دو عضو شریفند از اعضاى عالم بزرگ کوشد. دوم: فاسقان و بطالان که به کار خود مشغول نباشند و به تادیب ملوک و فقیهان به اصلاح آیند. سوم: عاجزان و مُزْمنان و ابلهان که هیچ کار را نشایند و نه صلاح از ایشان آید و نه فساد. چهارم: قلندران و تن آسایان و عالم گردان که هیچ کار نکند و بى قدر و بى عزت باشند.»(۵۵)

نکته جالب اینکه میر در همان زمان به اهمیت و جایگاه آهن و فلز در آینده بشر و نقش آن در ارتقاى سطح زندگى به خوبى پى برده بود.

مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى(مد ظله العالى) نیز در دیدار با اعضاى ستاد کنگره دو حکیم استرآباد به این مسئله چنین اشاره فرمود:

«راجع به میر فندرسکى نکته اى را دیدم که جالب است. ایشان در رساله صناعیه مردم را به صنعت به معناى عام تشویق مى کند. اما به خصوص فنون کار صنعتى را هم ذکر مى کند مثل صنعت آهن. در آن زمان یک عالم دین متوجه رفتن به سمت صنعت بوده است. اگر واقعاً آن وقت کشور در مسیر صنعتى گام بر مى داشت ببینید چه اتفاقى در جامعه و تاریخ ما مى افتاد.»(۵۶)

۴ – رساله حرکت

رساله اى فلسفى است در تبیین ماهیت حرکت (سیر تکاملى شىء در حالت بالقوه به مرحله فعلیت) در فصلى از کتاب میر فندرسکى به صراحت طبق مشرب مشائیان نظریه مُثُل را نمى پذیرد و استدلال نیز بر آن مى آورد.(۵۷)(۵۸)

۵ – رساله فى التشکیک(۵۹)

این رساله در پاسخ به سؤال آقا مظفر کاشانىدرباره مسئله تشکیک در ذاتیات تدوین شده و میر طبق مسلک حکماى مشایى بدان پاسخ گفته است.

۶ – رساله اى فارسى در کیمیا به اعتقاد برخى رساله هایى که به نام ارکان اربعه، رساله در زیبق و کبریت و باب الاصغر در کتابخانه ها هست، باید نسخه ها یا تحریرهایى از همین رساله باشد.(۶۰)

عنوان اصلى این رساله «بندى در صفت حل» است. نسخه اى از آن در کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامى مشهد موجود است.(۶۱)

۷ – کیفیت ابصار در این رساله میر نشان مى دهد که کیفیت دیدن ـ بر خلاف عالمان ریاضى به خروج شعاع نیست ـ به انطباع است که عقیده مشائیان است. نسخه اى از این رساله در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است.(۶۲)

۸ – ترجمه شذور الذهب

این کتاب در دفتر اول «رسائل خطى فارسى» از انتشارات بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس به چاپ رسیده است.(۶۳)

۹ – تحقیق المزلّه(۶۴)

۱۰ – تاریخ الصفویّه(۶۵)

کتاب دیگرى با عنوان «قبسات» به ایشان منسوب است.(۶۶)

اشعار فندرسکى

ابوالقاسم فندرسکى علاوه بر آنکه فیلسوفى توانا و متضلع بود شاعر و عارفى خوش ذوق و ادیبى با احساس بود. گرایش عرفانى او به همراه لطافت طبع و سلامت بیان از او شاعرى صاحب حال ساخته بود.

هر چند اشعار او بسیار اندک است، اما همین اندازه نیز گویاى طبع چون آب روانش مى باشد.

نمونه هایى از اشعار فندرسکى را مرور مى کنیم:

کافر شده ام به دست پیغمبر عشق 

جنت چه کنم جان من و آذر عشق

شرمنده عشق روزگارم که شدم

درد دل روزگار و دردسر عشق

*****

دندان چه تیز کرده به قصد من آسمان

آخر چه لذّت است در این خشک استخوان

تن را به او گذاشتم از ترس جان خویش

تن را بخورد پاک و گرفته است پاى جان(۶۷)

شاگردان

در بخش شاگردان فندرسکى این پرسش مطرح است که آیا صدر المتالهین شیرازى از شاگردان میر فندرسکى بود؟

داستانى که در این باره ذکر شده از این قرار است: ملاّ صدرا پس از ورود به اصفهان نزد میر داماد رفت و راجع به شروع تحصیل با او مشورت کرد. میر داماد گفت: اگر خواهان معقول هستى نزد میر فندرسکى بیاموز و اگر منقول را مى خواهى فرا گیرى نزد شیخ بهایى برواگر طالب هر دو حوزه ى معقول و منقول مى باشى نزد من فرا گیر.

صدرا نظر میر داماد را پذیرفت، اما از محضر هر سه استاد بهره برد.(۶۸)در همان زمان جریان فلسفى مکتب اصفهان که درخشش خیره کننده اى داشت، به جایگاه بلند خویش یعنى حکمت متعالیه صدرایى در رسیدو آن هم محصول تلاشها و مجاهدتهاى عالمان ارجمندى چون میر داماد و میر فندرسکى بود.

با این حال این پرسش اساسى مطرح است که اگر ملاّ صدرا را شاگرد درس میر ندانیم، شاگرد بحث آن بزرگوار هم نمى توان دانست؟

برخى از محققان اندیشمند در تأیید این نظر برآنند که:«ملاّ صدرا هرچند که شاگرد رسمى میر داماد بوداما بسیارى از لطایف فلسفه را از برکت محضر میر فندرسکى الهام گرفته است.»(۶۹)

دیگر شاگردان گرانقدر عبارتند از:

ملاّ رجبعلى تبریزى

ملاّ رجبعلى فیلسوف، عارف و شاعرى قوى دست که تخلص شعرى «واحد» داشت و از شاگران نامدار میر فندرسکى به شمار مى رفت. به شدت تحت تاثیر جاذبه استاد خود قرار گرفت و تابع حکمت مشایى بود. او بیشتر در زمینه منطق، طبیعیات و الهیات تبحر داشت.

قاضى سعید قمى و برادرش محمدحسن قمى، میر قوام الدین حکیم، ملاّ عباس مولوى، ملاّ محمد تنکابنى «سرآب» و محمد رفیع پیر زاده از شاگردان او به حساب مى آمدند.

ملاّ رجبعلى در میان مردم بسیار پرحشمت زیست، به گونه اى که در چشم شاه عباس ثانىنیز از احترام ویژه اى برخوردار بود و شاه مکرر به منزل وى مى رفت.بنابر عقیده مرحوم آشتیانى برخى از نظرات فلسفى ایشان از قبیل اشتراک لفظى وجود، بى نیاز از نقد نیست.

یکى از شاگردان ملاّ رجبعلى تقریرات درسش را در دو جلد گرد آورد و با اشاره استاد آن را معارف الهیه نام نهاد. از آثار دیگر ملاّ رجبعلى، «رساله اى در اثبات واجب» و نیز «اصول آصفیه» را مى توان نام برد.(۷۰)

آقا حسین خوانسارى

وى یکى از بزرگ ترین شخصیتهاى عصر صفوى به شمار مى آید. تقریباً در تمامى اصناف علوم دین صاحب نظر و در فلسفه طبیعى و الهى، فقه و اصول، تفسیر و کلام، ریاضیات و علوم ادبى توانمند بود القابى مانند استاد حکیمان و مربى فقیهان و محدثان را براى او به کار برده اند.(۷۱)

رفیع الدین محمد بن حیدر (میرزا رفیعاى نائینى)

از علماى معروف روزگار خود بود. از شاگردان شیخ بهایى، میر داماد، میر فندرسکى، ملاّ عبدالله شوشترى و دیگر اعلام به شمار مى رفت و در فلسفه و کلام و فقه صاحبنظر بود.(۷۲)

ملاّ محمدباقر سبزوارى (محقق سبزوارى)

محقق در فقه و اصول و فلسفه و حکمت استاد بود. صاحب روضات الجنات محقق را دانشمندى فاضل و عالى مقام خوانده و اظهار داشته، شایسته است بگوئیم «الله اعلم حیث یجعل رسالته»(۷۳)

رحلت

میر حکمت و عرفان پس از عمرى بندگى خالصانه خداوند و سیراب کردن جان حقیقت جو و حق پرست خویش از انوار فضایل در سال( ۱۰۵۰ق)(۷۴) و در سن ۸۰ سالگى رخ در نقاب خاک کشید و به دیار معبود شتافت. پیکر پاک آن بزرگوار در تخت فولاد اصفهان و مقبره بابا رکن الدین (تکیه میر) به خاک سپرده شد.

بر لوحه اى از سنگ مزار میر چنین نوشته شده است:الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هذا مرقد قدوه الاولیاء و سید الاوصیاء العرفا هادى الموحّدین المتألهین…. این رباعى در رثاى میر است:

تا شد ز جهان خسرو فوج دانش

شد بحر جهان تهى ز موج دانش

تاریخ وفاتش ز خرد جستم، گفت 

«صد حیف ز آفتاب اوج دانش»(۷۵)

نوشتار را با کلامى از مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى در تجلیل از شخصیت والاى حضرت میر فندرسکى به پایان مى بریم:

«بنده از کودکى به مناسبت داستانى که در «خزاین» مرحوم نراقى خوانده بودم، مرید میر فندرسکى ام و ارادتى به آن مرحوم دارم.

شما آقایان و اساتید مى دانید که دنیاى فلسفه غرب از فلسفه ایرانى بعد از ابن سینا اطلاع درستى ندارنداگر شما امروز بخواهید میر فندرسکى را به دنیا معرفى کنید با کدام کتاب و نوشته ى او و با کدام مبناى علمى و نظر علمى واضح و روشن او را معرفى خواهید کرد؟

هیچ عیبى نمى بینیم که براى میر فندرسکى جداگانه کار شود. بالاخره در این زمینه هر کار بتوانید بکنید.»(۷۶)

گلشن ابرارج ۸



۱٫ میر فندرسکىها از سادات جلیل القدر استرآباد گرگان، مىباشند و نسب آنها به امام موسى کاظم(علیه السلام)مىرسد. (م: روضه الصفا، رضاقلى خان هدایت، ج ۱، ص ۱۱۲).

۲٫ طبق تحقیقات محلى انجام شده بویژه نقل خاندان فعلى میر فندرسکى، به احتمال قریب به یقین زادگاه میر روستاى مذکور بوده است. براى اطلاع بیشتر ر. ک. به: میر فندرسکى و میر داماد، محمدرضا دوستى دیلمى، به اهتمام: استاندارى استان گلستان، ص ۵۶٫

۳٫ منطقه فندرسک در قدیم یکى از هفت بلوک ایالت استرآباد به شمار مىرفت و در حال حاضر به مجموعه اراضى بین منطقه کتول و رامیان اطلاق مىشود که از توابع استان گلستان است. فندرسک احتمالاً ترکیبى از دو واژه «فِنْدِر» به معناى نگاه تیز و دقیق و «إسْکْ» به معناى جایگاه و چاپارگاه و روى هم رفته «دژ دیدبان» است. ر. ک. به: دو حکیم استرآباد، محمدرضا دوستى دیلمى، ص ۵۵٫

۴٫ استرآباد شامل دو ناحیه مهم، یکى در شمال موسوم به «دهستان» و دیگرى در جنوب به نام «ورکان» مىباشد. دهستان شامل ساحل جنوب شرقى دریاى خزر و قسمتى از ناحیه فعلى شمال اترک بود و ورکان شامل تمام ناحیهایست که رود گرگان از آن مىگذرد. استرآباد از شمال محدود است به رود اترک و از شرق به خراسان و از جنوب شادکوه را از شاهرود و بسطام جدا مىکند. ر. ک. به: لغت نامه دهخدا.

۵٫ ریاض العلماء، میرزا عبدالله افندى، ج ۵، ص ۵۰۰الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج ۳، ص ۳۵ و ۳۶عرفات العاشقین، اوحدى بلیانى، نسخه خطى کتابخانه ملک، ص ۱۵۱٫

۶٫ طبق اسناد موجود نزد ورثه سادات شیرسنگى و دراز گیسو استرآباد مدارس محل تحصیل مقدماتى میر در شهر استرآباد به دو مدرسه عمادیه و مفیدیه السادات که از مدارس عهد صفوى استرآباد بودند اشاره شده است. (دو حکیم استر آباد، محمدرضا دوستى، پاورقى ص ۵۷٫)

۷٫ همان، ص ۵۷٫

۸٫ فرهنگ جهانگیرى، ج ۲، ص ۱۸۶۴٫

۹٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱ و ۱۶۸تحفه المراد فى شرح قصیده میرفندرسکى به اهتمام محمد حسین اکبرى ساوى، مقدمه استاد آشتیانى.

۱۰٫ سلسله صفویه، پادشاهانى بودند که بر محور مذهب شیعه اثنى عشرى حکومت دینى را پایه گذارى کردند. آنان اسم و رسم خویش را منسوب به شیخ صفى الدین اردبیلى ـ از مریدان و شاگردان عارف واصل شیخ زاهد گیلانى ـ مىدانستند.

۱۱٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۱۷۳٫

۱۲٫ تذکره نصر آبادى، محمد طاهر نصرآبادى، ص ۱۵۳، به کوشش وحید دستگردى.

۱۳٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱٫

۱۴٫ تذکره نصر آبادى، ص۱۵۳٫

۱۵٫ عرفات العاشقین، ص ۱۲ و ۵۰ و ۱۵۱٫

۱۶٫ روابط ادبى ایران و هند، دکتر علىاکبر شهابى، ص ۲۷۳مذاکره نصرآبادى، ص ۱۵۳٫

۱۷٫ شرح این اثر خواهد آمد.

۱۸٫ دبستان مذاهب، اسفندیار بن آذرکیوان، ج ۱، ص ۴۷ و ص ۳۳۷، به کوشش رحیم رضازاده ملک.

۱۹٫ همان، ج ۱، ص ۴۷٫

۲۰٫ همان، ج ۱، ص ۲۱۵٫

۲۱٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۷۱، مقاله فتح الله مجتبایى.

۲۲٫ منتخب جوگ باسشت، نسخه خطى، حاشیه ص ۲۴۰، به اهتمام فتح الله مجتبایى.

۲۳٫ روضات الجنات، خوانسارى، ج ۱، ص ۲۴۶٫

۲۴٫ پیداست که مقصود از تصوف همان زهد و پارسایى دینى و متشرعانه است که به عرفان ناب اسلامى هم تعبیر مىشود.

۲۵٫ ریاض الشعراء، واله، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۳٫

۲۶٫ تذکره ریاض الشعراء، ج ۱، واله، ص ۱۸۳٫

۲۷٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱٫

۲۸٫ تذکره نصرآبادى، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۴٫

۲۹٫ ریاض العارفین، هدایت، روضه دوم، ص ۱۶۶٫

۳۰٫ روضات الجنات، ج ۲، خوانسارى، ص ۳۵۴ ـ ۳۵۵٫ ر. ک. به: اشعار ملاّ احمد نراقى در مجموعه طاقدیس، به اهتمام حسن نراقى، ص ۱۹۵ ـ ۲۰۲٫

۳۱٫ روابط ادبى ایران و هند، دکتر شهابى، ص ۷۳٫

۳۲٫ قصص العلماء، تنکابنى، ص ۲۳۶ و دیوان شیخ بهایى، مقدمهى استاد نفیسى، ص ۴۸٫

۳۳٫ حکمه الاشراق، مجموعه مصنفات، ج ۲، ص ۱۵۶٫

۳۴٫ طبق نظریه مُثُل افلاطونى، آنچه از جواهر و موجودات در این جهان مشاهده مىشود، حقیقتشان در جهان بالاترى قرار دارد و افراد این جهان به منزله سایههاى آن حقایق مىباشند. آن حقایق متعالى ربّ النوع و مدبّر افراد خود مىباشند.

۳۵٫ تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامى، علىاصغر حلبى، ص ۴۶۹منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۱، ص ۹۲٫

۳۶٫ منتخباتى از آثار حکماء ایران، ج ۱، ص ۶۵٫

۳۷٫ همان، ص ۷۸ و ۷۹٫

۳۸٫ ملاّ صدرا، سید محمد خامنهاى، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۶٫

۳۹٫ رسالیه صناعیه، میر فندرسکى، تصحیح دکتر شهابى، ص ۶ ـ ۹٫

۴۰٫ دنبالهى جستجو در تصوف ایران، عبد الحسین زرین کوب، ص ۲۵۸٫

۴۱٫ دیوان ناصرخسرو، تصحیح سید نصرالله تقوى، ص ۴۳۹٫

۴۲٫ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، پاورقى.

۴۳٫ قصیده میر سه نسخهى خطى دارد: ۱ – نسخه آستان قدس رضوى، ش ۲۲۹ ادبیات که تاریخ کتابت آن سده ۱۱ هجرى و موجودِ در آن مجموعه از صفحه ۶۸۵ تا ۶۸۸٫ (فهرست رضوى، ج ۷، ص ۲۶۵٫

۴۴٫ نسخه آستان قدس به شماره ۲۲۹ ادبیات، ص ۶۸۵ ـ ۸۸ و تحفه المراد فى شرح قصیده میر فندرسکى، ص ۷، به اهتمام محمد حسن اکبرى ساوى مرکزى.

۴۵٫ عرفان و ادب در عصر صفوى، بخش دوم، دکتر احمد تمیمدارى، ص ۷۰۸ ـ ۷۱۸٫

۴۶٫ منتخب جوگ، میر فندرسکى، نسخه خطى، به اهتمام دکتر فتح الله مجتبایى، حاشیه ص ۱۲۸٫

۴۷٫ همان، مقدمه ص ۹٫

۴۸٫ همان، ص ۵۱۳٫

۴۹٫ همان، ص ۲۱۲٫

۵۰٫ این حدیث نیز از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىباشد.

۵۱٫ همان، ص ۷۳۵٫

۵۲٫ همان،مقدمه ص ۱۵٫

۵۳٫ براى آشنایى با کتاب جوگ ر. ک. به: منتخب جوگ، چاپ ۱۳۵۸٫

۵۴٫ رساله صناعیه، میر فندرسکى، به اهتمام دکتر شهابى، ص ۶ ـ ۹٫

۵۵٫ همان.

۵۶٫ جستارى در آراء و افکار «میر داماد و میر فندرسکى»، فرهنگستان علوم، ص ۷٫

۵۷٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى، ج ۱، ص ۷۸٫

۵۸٫ چند نسخهى خطى از این کتاب در کتابخانهها موجود است: ۱ – کتابخانهى دانشکدهى الهیات و معارف اسلامى مشهد ۲ – کتابخانه آستان قدس رضوى ۳ – کتابخانه مجلس شوراى اسلامى.

۵۹٫ فهرست کتابخانه دانشگاه تهران ۳ / ۱۹۱فهرست کتابخانه الهیات و معارف اسلامى مشهد: ۱۹۹ نستعلیق سده ۱۱فهرست کتابخانه مجلس شوراى اسلامى ۱۴ / ۱۸۳ به شماره ۲۵ / ۴۹۴۲٫

۶۰٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۵٫

۶۱٫ مجله مشکوه، ش ۲۹، ص ۷۲، مقاله خانم زهرا گواهى میر فندرسکى.

۶۲٫ همان.

۶۳٫ همان.

۶۴٫ طبق نقل الذریعه، ج ۳ / ۴۸۵ نسخهاى از آن در کتابخانه حاج علىمحمد نجف آبادى موجود است.

۶۵٫ الذریعه، ج ۳، ص ۴۸۵٫

۶۶٫ فلاسفهى ایران از آغاز اسلام تا امروز، دکتر علىاصغر حلبى، ص ۵۲۱٫

۶۷٫ ریاض الشعراء، علیقلى واله، تصحیح: سید محسن ناجى، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۳ریحانه الادب، مدرس تبریزى، ج ۴، ص ۳۵۸ ـ ۳۶۰٫

۶۸٫ تاریخ ادبیات، ادوارد براون، ص ۵۶ و تاریخ عالمآراى عباسى، ج ۱، ص ۱۴۵٫

۶۹٫ مرحوم جلال الدین همایى در مقدمهى خود بر شرح لاهیجى بر این عقیدهاند.

۷۰٫ اعیان الشیعه، امین، چ ۶، ص ۴۶۴منتخباتى از آثار حکماى الهى، ج ۱، ص ۲۳۷ ـ ۸دایره المعارف تشیع، ج ۴، ص ۸۰ ـ ۸۱٫

۷۱٫ نک: گلشن ابرار، ج ۴، ص ۲۰۲٫

۷۲٫ نک: همان، ج ۷، ص ۵۶٫

۷۳٫ نک: همان، ج ۵، ص ۱۲۶٫

۷۴٫ در برخى از مصادر وفات میر ۱۰۴۹ قید شده است، مثلاً در تذکره پیمانه، احمد گلچین معانى، حاشیه ص ۳۵ با توجه به رباعى:

تا شد ز جهان خسرو فوج دانش *** شد بحر جهان تهى ز موج دانش

تاریخ وفاتش ز خرد جستم، گفت *** صد حیف ز آفتاب اوج دانش(۱۰۴۹)

۷۵٫ تذکره پیمانه، احمد گلچین معانى، ص ۳۵٫

۷۶٫ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با اعضاى ستاد برگزارى همایش دو حکیم استرآباد.

زندگینامه آیت الله ملا محمدصالح«ملا صالح مازندرانی»(متوفی۱۰۸۶ه ق)

ملاّ محمد صالح، معروف به ملّاصالح مازندرانی، فرزند ملا احمد بن شمس الدین طبرسی، سروی، مازندرانی است. وی دانشمندی پارسا، زاهد، محقق، جامع معقول و منقول و دارای اخلاق فاضله و صفات حمیده بود. لقبش حسام الدین بود. وی شوهر خواهر علاّمه محمّد باقر مجلسی و داماد ملاّ محمد تقی مجلسی بود.[۱] نویسنده معارف و معاریف میگوید:

یکی از فقهای شیعه، دانشمند بزرگ و زاهد مجاهد، ملا صالح بن ملا احمد سروی طبرسی شخصیتی جامع معقول و منقول که در دقت نظر شهرت داشته و شرح اصول و روضه کافی او بهترین گواه این مدعی است. آن چنان محتاط بود که گویند: وی خود میگفته میخواستم فروع کافی را نیز شرح کنم، ولی چون خود را در مرتبه اجتهاد ندیده و این کار به چنان ملکهای نیاز داشت، از آن صرف نظر نمودم؛ در صورتی که از شرح اصول و روضه اش معلوم است که وی در این فن نیز اطلاعات وسیع داشته است. از پسوند «سروی» بر میآید که احتمالاً اهل ساری مازندران میباشد.[۲]

اصل آن بزرگوار از مازندران و نام والدش ملاّ احمد است و فقر و پریشانی احوال او (ملا احمد) به درجه کمال رسیده بود و لهذا از نهایت اضطرار روزی به آخوند مرحوم (ملا صالح مازندرانی) فرمود که به جهت تحصیل معاش، به مضمون «ارض الله واسعه»[۳] باید تلاش نمود و از من تحمّل معاش شما میسر نیست. از جانب من معذورید به هر وجه که خواهید تنقیح امور خود بنمایید.

ملاّ صالح از مازندران به دار السلطنه اصفهان تشریف آورد و در آن اوان کما هو الآن، از جانب سلاطین و اعیان به جهت طلاب علوم دینیه مدارس وظایف معین بود و به قدر رتبه به هر کس چیزی میدادند. آخوند چون اول تحصیلش بود، در مدرسه، مکان گرفت که روزی دو «غازبکی» که دو «فلوس» هند تقریباً میباشد، به هر شخصی میدادند و آن کفاف اکل (خوردن) را به خوبی نمیکرد؛ تا چه رسد به دیگر ضروریات معیشت آن بزرگوار و تا مدتی میسر نبودش که روشنایی به جهت خود مهیا کند، هنگام مطالعه در پای روشناییهایی که به جهت عابرین میگذاشتند، ایستاده تا صبح مطالعه میکرد، تا آن که از فضل قادر متعال، به اندک زمانی قابلیت مجلس شریف آخوند ملا محمّدتقی مجلسی (ره) را به هم رسانید و در مجلس آن بزرگوار با علمای نامدار هم سبق شد و در اندک زمانی براغلب آنها فایق گردید.[۴]

موقعیت اصفهان 

اصفهان یکی از شهرهای مهم و بزرگ جهان به شمار میرود. شهر اصفهان از زمانهای دور، دارای اهمیت و موقعیت خوبی در میان شهرهای ایران است.

اصفهان به دلیل موقعیت جغرافیای آن، که نقطه تلاقی راههای شهرهای مختلف است، اهمیت خاصی دارد و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت صفویه، بر عظمت این شهر افزود.

پس از آن که شاه عباس پایتخت خود را از قزوین به اصفهان انتقال داد، دست به توسعه و آبادانی بیشتر اصفهان زد.

پس از احداث بناهای جدید، اصفهان شهری زیبا و باشکوه شده بود که آب و هوای مطبوع چهار فصل آن بر زیبایی و جاذبههایش میافزود.[۵]

حوزه علمیّه اصفهان 

اصفهان در زمان تحصیل ملاّ صالح مازندرانی، یکی از معتبرترین و پررونقترین حوزههای علمیّه جهان اسلام را دارا بود. وجود استادانی که در علوم متداول زمان، متبحّر و برجسته بودند و طلّابی که با شوق بسیار و کمترین هزینه و حداقل امکان معیشتی، به تحصیل دانش میپرداختند، حوزه علمیّه اصفهان را فعّال، پرشور و با اعتبار ساخته بود. در آن روزگار، تحصیل با تنگدستی و فشارمالی همراه بود، لیکن این مسأله در اراده و شوق جویندگان علم تأثیری نداشت. حوزه اصفهان یکی از پربارترین و غنیترین حوزههای دینی از نظر آموزش علوم عقلی و علوم نقلی بود. این فضای آموزشی با استادان متبحّری که در عصر خویش منحصر به فرد و از شاخصترین دانشوران بودند، به وجود آمده بود. حکمت و فلسفه در سطحی عالی در این حوزه تدریس میشد؛ به طوری که در اوایل قرن یازده هجری، از سراسر جهان اسلام برای آموختن فلسفه به اصفهان میآمدند.

از سوی دیگر، فقه و حدیث و تفسیر و عرفان توسط بزرگانی چون شیخ بهایی و ملاّ عبدالله شوشتری ـ استادان ملاّ صالح مازندرانی ـ در سطحی عالی تدریس میشد. یکی از امتیازات حوزه علمیّه اصفهان که آن را به عنوان بزرگترین مرکز علمی آن عصر مطرح کرده و از حوزه نجف اشرف شاخصتر ساخته بود، تدریس تمامی علوم (فلسفه، عرفان، فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات و ریاضیات) در سطحی بالا بود؛ به طوری که بسیاری از علمای آن حوزه در تمامی علوم نقلی و عقلی تحصیل کرده و متبحّر بودند.

هر دانش پژوهی با هر سلیقه و انتخابی میتوانست بهترینها را در حوزه اصفهان بیابد؛ اگر خواهان علم ریاضی بود، میتوانست برترین استادان ریاضیات را که صاحبنظر و دارای تألیف بودند (مانند شیخ بهائی) بیابد و اگر طالب حکمت و فلسفه بود، با استادانی آشنا میشد که تاریخ فلاسفه را به خوبی میشناختند و در تبیین مشربهای فلسفی، تبحّری تمام داشتند و مانند میرداماد دارای آرای جدید بودند. اگر کسی تشنه عرفان، سیر و سلوک بود و قصد داشت از آینه دل زنگار بشوید، تا علم حقیقت در آن منعکس شود، باز در حوزه علمیّه اصفهان والاترین عارفان و وارستهترین سالکان (مانند شیخ بهایی) بودند تا انسان را واله و مجذوب خویش کنند. در فقه و حدیث و تفسیر نیز چنین بود.

اگر نگوییم حوزه اصفهان در این زمینه ها نیز عالیترین بود، دست کم در کنار نجف اشرف و مشهد مقدس، از عالیترینها به شمار میرفت. اگر در آسمان نجف، چند ستاره میدرخشید، آسمان حوزه علمیّه اصفهان ستاره باران بود و افول ستارهای جای خود را به ظهور و درخشش ستارگانی دیگر میداد.[۶]

استادان

ملا صالح مازندرانی از خرمن وجود علمای بزرگی بهره های فراوانی گرفت، که عبارتند از:

محمّد تقی مجلسی 

محمد تقی مجلسی در سال ۱۰۰۳ هـ . ق به دنیا آمد. پدرش ملاّعلی، شاعری خوش ذوق بود و به «مجلسی» تخلّص داشت. از این رو این خانواده را مجلسی گویند، محمّد تقی تحصیلات را در خانوادهاش که خانه فرهنگ و ادب بود، آغاز کرد. پدر دانشمند او در تحصیل و پرورش او سعی وافر نمود.

محمّد تقی مجلسی در فقه، حدیث، اصول، فقه، کلام، تفسیر و عرفان، به مراحل عالی دست یافت و برای کسب فیض بیشتر، در ۳۱ سالگی به نجف اشرف مهاجرت کرد و پس از تحصیل در نجف اشرف، به اصفهان بازگشت و شروع به تدریس و تألیف کرد و تا آخر عمرش، فعالیت علمیاش ادامه داشت و تألیفات بسیار خوبی از خود به یادگار گذاشت.

محمد تقی مجلسی فرهنگ معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را در میان مردم ترویج میداد و به هدایت و ارشاد مردم میپرداخت و همیشه با مردم و جامعه خود در ارتباط بود.[۷]

محمد تقی مجلسی در تربیت و تعلیم فرزندانش کوشش فراوان داشت. همه فرزندان وی عالم و دانشمند و با تقوی بودند. آمنه بیگم، یکی از دختران وی نیز زنی عالمه و پرهیزگار بود؛ به گونهای که همسرش، ملاّ صالح مازندرانی با وجود آن که خود عالمی ممتاز بود، در حل بعضی از مسائل علمی با وی گفت و گو میکرد و از او کمک میگرفت.[۸]

او در یازدهم شعبان سال ۱۰۷۰ هـ . ق. دار فانی را وداع گفت. در فقدان این عالم فرهیخته، اصفهان عزادار شد. پیکر این مرد بزرگ در کنار مسجد جامع اصفهان به خاک سپرده شد.[۹]

شیخ بهایی 

بهاء الدین محمّد عاملی، معروف به شیخ بهائی از بزرگترین و ممتازترین علمای عصر خود بود. او در ۱۳ سالگی همراه پدرش، عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی، از جبل عامل لبنان به ایران مهاجرت کرد. او پس از ورود به ایران، زبان فارسی را به خوبی فراگرفته بود؛ به طوری که بعدها اشعار زیبای بسیاری به زبان فارسی از خود به جا گذارد.

شیخ بهایی با وجود موقعیت ممتاز دینی و اجتماعی خود، ساده میزیست و به قناعت و ریاضت میگذراند.[۱۰]

ملا عبدالله شوشتری

ملا عبدالله شوشتری از تربیت یافتگان حوزه علمیّه نجف اشرف بود که پس از طی مراحل علمی، به اصفهان مهاجرت کرد. وی ۱۴ سال در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر پرداخت. وی شاگردان بسیاری تربیت کرد. ملاّ صالح مازندرانی، علاّمه محمّد تقی مجلسی و ملا حسنعلی شوشتری شاگردان او بودند. علاّمه محمّد تقی مجلسی درباره وی میفرماید: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شیعه در عصرخویش بود. وی علامهای محقق و دقیق و زاهدی عابد و با ورع بود.»[۱۱]

ملاّ عبدالله شوشتری شبها به عبادت و نماز شب میپرداخت و روزها روزه بود. وی پسرش، ملاّ حسنعلی را بسیاردوست میداشت. وقتی پسرش به بیماری سختی مبتلا گشت، عبدالله شوشتری برای نماز جمعه به مسجد رفت؛ در حالی که فکرش مشغول بود. همین که نماز جمعه را شروع کرد، در نماز وقتی که سوره منافقین را تلاوت میکرد به این آیه رسید: یا ایّها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا أولادکم عن ذکر الله؛ این آیه را تکرار کرد. بعد از نماز، سبب تکرار را از او پرسیدند، فرمود: چون به این آیه رسیدم، به یاد پسرم افتادم، سعی کردم که از نظرم دور شود.

با خود مبارزه کردم؛ بدین گونه که فرض کردم فرزندم مرده و جنازه او را در مقابل چشم خود دیدم، آن گاه از آیه گذشتم. نوافل وی هیچ گاه ترک نمیشد و دقت زیادی در خوراک و تغذیهاش میکرد. عمامهای به چهارده شاهی خرید و آن را چهارده سال بر سر میگذاشت.

شرح قواعد حلّی و شرح الفیه شهید و شرح مختصر عضدی و شرح ارشاد علاّمه و رساله ای فارسی در جوب نماز جمعه از آثار اوست.

ملا عبدالله شوشتری در روز جمعه ۲۴ محرم سال ۱۰۲۱ هـ . ق. مریض شد و در شب یکشنبه ۲۶ محرم همان سال، نزدیک به اذان صبح روحش به ملکوت اعلا پیوست.

نزدیک به صد هزار نفربر جنازه او نماز گذاشتند. وی را در جوار اسماعیل بن زید بن الحسن دفن کردند. بعد از یک سال، جنازه او را برای دفن به کربلا بردند. وقتی نبش قبر کردند، بدن پاک ملا عبدالله شوشتری هیچ تغییری نکرده بود. برای این عالم متقی، کرامتهای بسیاری نیز نقل کرده اند.[۱۲]

ملا حسنعلی شوشتری 

علی دوانی درباره او مینویسد:

«او فاضل، عالم و صالح بود و پیشوای رستگاران است. فقیه اصولی که در عصر شاه صفی و شاه عباس دوم میزیست، از تألیفات وی کتاب التبیان در فقه، الطهاره و رسالهای در حرمت نماز جمعه میباشد. این عالم بزرگ در سال ۱۰۷۵ هـ . ق. وفات یافت. ملا حسنعلی فرزندان و نوادگان شایستهای دارد و همگی مشغول تحصیل علوم دینی میباشند و تا زمان ما موجود و معروفاند.»[۱۳]

شیخ حر عاملی، یکی از معاصران ملا حسنعلی شوشتری میگوید:

او از پدرش و شیخ بهایی روایت میکند: صاحب «سلافه العصر» از وی نام برده و اورا مورد ستایش قرار داده است. ما به وسیله مولانا محمد باقر مجلسی از وی روایت میکنیم.

«ملا عبدالله شوشتری در اجازهای که به فرزندش، ملا حسنعلی شوشتری داده و تاریخ آن ۱۰۲۰ هـ . ق. یعنی یک سال پیش از رحلت وی است، مینویسد: «فرزندم، ابوالحسن علی»، مشهور به حسنعلی بعد از آن که کتب بسیاری را در فنون علم، به خصوص کتابهای گرانقدری را در فنون علوم دین از اصول و فروع و حدیث خواند و با سن کمی که دارد، به بالاترین مراتب رسیده، و در اوائل عمرش به عالیترین مطالب نائل گشته است. خداوند عمرش را طولانی گرداند و از تمام شرور باز دارد و مرا در مقابل هر پیشآمد سوئی فدای او کند! به وی اجازه دادم که از من روایت کند از فنون علم، خصوصاً علوم دین و آن چه متعلق به آن است از اصول و فروع و معقول و منقول و مشروع را به طرق مثبه در این اجازه بزرگ از علمای سابق روایت کند که او اهل آن است به شرطی که سلوک در جاده احتیاط را رعایت کند. هم چنین اجازه دادم به او که خداوند عمرش را دراز گرداند، که تمامی مؤلفات مرا رعایت کند و از آنها به هر کس که اهل آن بود سود رساند.»[۱۴]

شاگردان 

علامه محمد باقر مجلسی

علاّمه محمّد باقر مجلسی از بزرگترین شخصیتهای خاندان مجلسی و تاریخ تشیع است. وی در سال ۱۰۳۸ هـ . ق. در اصفهان دیده به جهان گشود.[۱۵]

وی تحصیلات را نزد پدرش آغاز کرد. او در زمینه علوم عقلی و نقلی، نزد استادان برجستهای هم چون علامه حسنعلی شوشتری، میرزا رفیعای نائینی، ملّا صالح مازندرانی، ملاّ محسن فیض کاشانی و میر محمّد قاسم قُهپایی به تحصیل پرداخت. وی پس از مدتی، به تدریس پرداخت. بیش از ۱۰۰۰ نفر در درس او شرکت میکرده اند.

علاّمه مجلسی در حفظ و نشر حدیث و معارف اهل بیت در ایران، نقش مهمی داشت.

بحار الانوار معروفترین کتاب اوست. بحار الانوار که عظیمترین کتاب روایی شیعه است، به منزله دایره المعارف بزرگ روایی شیعه، در ۱۱۰ جلد به چاپ رسیده است.

علاّمه محمّدباقر مجلسی به خواسته شاه سلیمان صفوی، از سال ۱۰۹۸ هـ . ق. مقام شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده گرفت. شخصیت دینی و اجتماعی او چنان مؤثر و با اهمیت بود که برخی گفتهاند تا هنگامی که وی زنده بود، حکومت شاه حسین صفوی شیرازه امور را از دست نداد، امّا پس از وفات وی زمام امور سست شد و سرانجام به انقراض صفویّه انجامید. وی روز ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ هـ . ق دیده از جهان فرو بست.[۱۶]

پیکرش کنار قبر پدرش، در مسجد جامع اصفهان مدفون گردید.

فیض کاشانی (۱۰۰۷ ـ ۱۰۹۱ هـ . ق.)

در یکی از مشهورترین خاندان علم و تقوا و عرفان و ادب، که حدود ۴ قرن از سابقه درخشان آنان در کاشان میگذشت، در چهاردهم صفر سال ۱۰۰۷ هـ . ق. فرزندی به دنیا آمد که نامش را محمّد گذاشتند. پدرش، رضی الدین شاه مرتضی (۹۵۰ ـ ۱۰۰۹ هـ . ق.) فقیه، متکلم، مفسر و ادیب بود و در حوزه علمیّه کاشان تدریس میکرد.

مادر او زهرا خاتون (متوفا: ۱۰۷۱ هـ . ق.) زنی دانشمند و شاعره بود.[۱۷]

ملامحسن پدر خود را در دو سالگی از دست داد و نزد دایی و عمویش تربیت و تعلیم یافت و سپس دیگر برادرانش در تربیت او کوشیدند. فیض که از استعداد و هوش فوقالعادهای برخوردار بود، قبل از سن بلوغ، مقدمات علوم دینی را در کاشان، نزد عمو و داییاش، نورالدین محمّد، مشهور به حکیم و نزد آخوند نورا (متوفا: ۱۰۴۷ هـ . ق.) فرا گرفت.

استادان فیض عبارتند از:

پدرش، شاه مرتضی (متوفا: ۱۰۹۱ هـ . ق.).

سید ماجد بحرانی (متوفا: ۱۰۲۸ هـ . ق.)

ملاّ صدر الدین شیرازی (متوفا: ۱۰۵۰ هـ . ق.)

میر داماد (متوفا: ۱۰۴۱ هـ . ق.)

شیخ بهایی (متوفا: ۱۰۳۰ هـ . ق.)

شیخ محمّد فرزند شیخ حسن فرزند شهید ثانی (متوفا: ۱۰۳۰ هـ . ق.)

ملاّ خلیل قزوینی (متوفا: ۱۰۸۹ هـ . ق.)

ملاّ محمّد طاهر قمی (متوفا: ۱۰۹۸ هـ . ق.)

ملاّ محمّد صالح مازندرانی (متوفا: ۱۰۸۱ هـ . ق.)[۱۸]

شاگردان فیض عبارتند از:

محمّد، مشهور به علم الهدی، فرزند فیض.

احمد مشهور به معین الدین، فرزند فیض.

محمّد، مؤمن، فرزند عبدالغفور (برادر فیض).

شاه مرتضی دوم و دو فرزندش، محمّد هادی و نور الدین.[۱۹]

علاّمه محمّد باقر مجلسی.

سید نعمت الله جزایری.

قاضی سعید قمی.

ملاّ محمّد صادق کاشانی قمصری.

سید محمّد ابراهیم فرزند محمّد قلی.

فیض کاشانی پس از کسب معارف و استفادههای علمی و معنوی، از ۱۸ سالگی شروع به نوشتن کتاب و رساله کرد و در مدت ۶۵ سال، حدود ۲۰۰ جلد اثر نفیس در علوم و فنون مختلف از خود به جای گذاشت.

بعضی از آثارش عبارتند از:

الف) تفسیر در قرآن:

تفسیر صافی؛

۲٫ تفسیر اصفی؛

۳٫ تفسیر مصفی.

ب) حدیث و روایت:

وافی؛

۲٫ شافی؛

۳٫ محجه البیضا؛

۴٫ النوادر؛

۵٫ مفاتیح الشرایع.

ج) کلام و عرفان:

اصول المعارف؛

۲٫ اصول العقاید؛

۳٫ علم الیقین؛

۴٫ حق الیقین؛

۵٫ عین الیقین؛

۶٫ جبرو اختیار.

د) اخلاق و ادب:

ضیاء القلب،

۲٫ الفت نامه،

۳٫ زاد السالک،

۴٫ شرح صدر،

۵٫ راه صواب،

۶٫گلزار قدس،

۷٫ آب زلال،

۸٫ دهر آشوب،

۹٫ شوق الجمال،

۱۰٫ شوق المهدی،

۱۱٫ شوق العشق.[۲۰]

 

میرزا عبدالله اصفهانی تبریزی افندی

از چهره های درخشان علمی دهه پایانی دولت صفویه است. او در اصفهان به دنیا آمد. کودکی وی به یتیمی گذشت و تحت سرپرستی برادر بزرگترش، آمیرزا محمّد جعفرو دائیش قرار گرفت.[۲۱]

استاد علی دوانی مینویسد:

میرزا عبدالله تبریزی افندی اصفهانی به جهت اقامت زیاد در اصفهان، به اصفهانی شهرت دارد. محدث نوری دربارهاش، در فیض القدسی چنین مینویسد:

«دانشمند، متبحّر، نقّاد، پرمایه، خبیر و بصیر که در آگاهی از احوال علما و مؤلفات آنها نظیر ندارد، میرزا عبدالله بن عبدالله بن محمد صالح جیرانی تبریزی اصفهانی، مشهور به افندی و مؤلف کتاب ریاض العلماء است. جایگاه ریاض العلماء در فن تراجم هم چون جواهر الکلام در فقه است. تولد او در سال ۱۰۶۶ هـ . ق وفاتش در سال ۱۱۳۵ هـ . ق پیش از سقوط اصفهان به دست محمود افغان است.»[۲۲]

 

استادان میرزا عبدالله افندی عبارتند از:

میرزا علی نوّاب.

جمال الدین خوانساری.

فاضل هندی.

امیر خلیل الله تونی اصفهانی.

علاّمه محمّد باقر مجلسی.

آقا حسین خوانساری.

ملاّ محمّد باقر سبزواری.

ملاّ میرزا شیروانی.

 

مشایخ اجازه او عبارتند از:

ملاّ صالح مازندرانی.

شیخ حر عاملی.

ملاّ کمال الدین فسائی.

سید محمّد موسوی؛ مشهور به میرلوحی سبزواری اصفهانی.

علاّمه ملاّ شمس الدین، مشهور به ملا شمسا کشمیری اصفهانی.

سید میرزای جزائری.

میرزا علی نواب.[۲۳]

 

آثار میرزا عبدالله افندی 

آثار میرزا عبدالله افندی فراتر از ۴۰ عنوان است، بعضی از آنها عبارتند از:

رساله وجوب نماز جمعه.

شرح فارسی بر شافیه ابن حاجب.

حواشی بر من لایحضره الفقیه.

تفسیر سوره واقعه (فارسی).

بساتین الخطباء.

روضه الشهداء.

حاشیه بر کتاب وافی ملاّ محسن فیض کاشانی.

ثمار المجالس و نثار العرائس.

وثیقه النجات من ورطه الهلکات.

ریاض العلما: این کتاب معروفترین اثر اوست.[۲۴]

 

تألیفات

حاشیه بر شرح لمعه؛

حاشیه بر شرح «مختصر الاصول» عضدی.

حاشیه بر «معالم» که در جوانی تألیف کرد. این کتاب با حاشیه «معالم» خلیفه سلطان (سلطان العلماء) به چاپ رسیده است.

شرح بر اصول کافی که بهترین و کاملترین و زیباترین تألیف وی به شمار میرود و در آن از افراط و تفریط اجتناب نموده و اعتراضاتی بر «شرح آخوند ملاصدرا» شده است. این کتاب در ۱۲ مجلد، با تعلیقات علامه میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی به چاپ رسیده است.

شرح بر روضه کافی: در سال ۱۳۱۱ هـ . ق. در حاشیه روضه کافی به چاپ رسیده است.

شرح بر «زبده الاصول» شیخ بهائی، به عربی. نسخهای خطّی از آن به شماره ۴۲۹۲ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران موجود است.[۲۵]

شرح بر فروع کافی: محدث نوری در «مستدرک الوسایل» مینویسد:

امیر حامد حسین لکهنوی به من نوشتهاند که من به مجلدی از شرح ملا صالح بر فروع کافی مطلع شدم و ملاحظه نمودم، بنابراین، باید مجلدات شرح فروع کافی ملا صالح مفقود الاثر شده باشد.»[۲۶]

شرح قصیده بُرده. نسخهای خطی از آن به شماره ۸۸۷ در کتابخانه آیت الله مرعشی، در قم موجود است. در آخر شرح؛ نام مؤلف تصریح شده است.[۲۷]

قصیده بُرده از قصایدی است که در مدح رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ گفته شده است. ناظم قصیده؛ شرف الدّین ابوعبدالله محمد بن سعید سنهاجی دلاصی بوصیری و نام قصیده «الکواکب الدّریّه فی مدح خیر البریّه» است در ۶۰۸ هـ . ق. متولد و در سال ۴۹۶ هـ . ق. وفات یافته است و در اسکندریه مصر مدفون گردید.

شرح «قصیده دریّه» ابیبکر محمد بن حسین بن دریّه ازدی بصری (متوفا: ۳۲۱ هـ . ق.).

شرح «من لایحضره الفقیه».[۲۸]

رؤیای آقا محمد هادی

در بعض مجامع از ترجمه او بر قرآن مجید نقل کرده که در ذیل آیه (انما ولیکم الله و رسوله) نوشته است: مترجم گوید ک هر که مرا میشناسد، شناسد و هر که مرا نمیشناسد، بگویم تا بشناسد. منم هادی فرزند محمد صالح مازندرانی که هر دو چشمم کورباد و هر دو گوشم کر باد که اگر دروغ گویم: شبی از شبهای گذشته ایام جوانی در خواب دیدم که به عمارت رفیعی که در آن قبر و صندوقی بود و مرد پیری نشسته بود و برادر اعزّ و ارجمندم، مولانا عبدالباقی کتاب بزرگی در دست داشت و با فصاحت و بلاغت قرآن میخواند، امّا قرآن نبود. پس گفتم: این چه کتابی است.

آن مرد پیر گرفت که این «مصحف علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ» است. من مصحف را گشودم، اتفاقاً در صفحه دست راست، آیه کریمه (انما ولیکم الله و رسوله) بود و سطرهای طولانی داشت. دو سطر از آن در وصف خانواده رسالت بود. بیدار شدم، از آن کلمات هیچ به خاطرم نماند. باز همان لحظه خوابم برد، همان مکان شریف و همان مصحف را دیدم، با خود گفتم: مکرر بخوانم، این آیه را شاید بخاطرم بماند. پس از تکرار، باز بیدار شدم. همه از خاطرم محو شده بود به جز کلمه «زوج البتول» در وصف حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و غریبتر این که بعد از چندی به آن برادرم اظهار نمودم که «مصحف امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ » را در خواب دیدم، پیش از ذکر تفصیلی خواب، گفت که پیش ازین من این مصحف را در خواب دیدم. در آن اسم مبارک حسنین ـ علیهما السلام ـ را مشاهده کردم.[۲۹]

آقا نور الدین محمد 

آقا نورالدین محمّد پسرملاّ محمّد صالح مازندرانی و آمنه بیگم است. وی دانشمندی فقیه و کم نظیر بود دارای یک پسر و دو دختر بوده است. پسر او به نام آقا رحیم است که از او دختری است که همسر شهید آقا مهدی بن آقا محمد هادی مازندرانی است.

یکی از دختران آقا نورالدین محمد زوجه عالم فرزانه آقا محمد اکمل (ره) است که والد جناب عالم فرزانه آقا محمد باقراصفهانی مشهور به بهبهانی (ره) و اخوان ایشان آقا حسن رضا و آقا محمد حسین و دو همشیره آنان است.

و صبیه دیگر جناب آقا نورالدین محمد زوجه میرزا محمد تقی نجف آبادی بود.

بنابراین نسب استاد کل وحید بهبهانی به ملاّ محمّد صالح مازندرانی و علامه مجلسی اول و دوم از همین دختر آقا نورالدین محمد نشأت گرفته است.[۳۰]

آقا محمد سعید اشرف

«عالم ادیب مرحوم آقا سعید متخلّص به اشرف اشعار به غایت نیکو و سنجیده و سواد مداد فارسیهاش، نیل انفعال بر چهره بلغای عجم کشیده، زیبایی خطش دست خوشنویسان عالم را به تخته بسته، و رعنایی شکسته اش صفای بنفشه بناگوش دلبران را در هم شکسته، علوّ فطرت و سخاوت را از اجداد کرام میراث داشت، و در عهد عالم گیر اورنگ زیب به جهان شاه جهان آباد هند تشریف برده بود، آن پادشاه انجم سپاه، مقدمش را سعادت خود دانست و در نوازش و احترامش کوشید و اولادش یکی فاضل علاّمه ملاّ محمّد امین بود که شرح مبسوطی بر قسم کلام تهذیب ملا سعد الدین (تفتازانی) نوشته است، و اولاد او در زمان سلطنت ابراهیم شاه برادر نادرشاه منقرض شدند و دیگری میرزا محمّد علی متخلّص به دانا است که در هند آمده بود و مدتی را در مرشد آباد بنگاله به عزت گذرانید.»[۳۱]

شعر زیر از ملاّ محمّد سعید، متخلص به اشرف است:

تا راج  جان هم میکند  دین  هم  به  یغما  قربان  آن  غارتگرم  کو  دل  نه  تنها  میبرد  میبرد

آسوده  را  غم  میدهد  صبر  از  شکیبا  آری  طبیب  عشق  او  دارد  دوای  بوالعجب  میبرد

آسایش  یعقوب  را  شوق  زلیخا  میبرد  نبود  به  کیش  عاشقان  اخوان  یوسف  را  گنه

مانده  است  ما  را  نیم  جان  آن  نیز  گویا  دین  و  دل  و  هر  چیز  را  آن  ترک  غارتگر  میبرد  برد

هر  خاک  کان  باد  صبا  از  کوی  لیلی  صدق  محبت  میکند  در  چشم  مجنون  توتیا  میبرد

آلوده  گشته  خنجرش  ما  را  بدعوی  میبرد  با  آن  که  تیغ  جور  آن  در  جسم  من  زد  چاکها

گاهی  به  یثرب  میکشد  گاهی  به  بطحا  شوق  جمال  دلکشت  حاجی  ره  گم  کرده  را  میبرد

کاین  رندی  من  عاقبت  ناموس  تقوی  ای  شیخ  این  آلوده  را  در  سلک  پاکان  میبرد  جا  مده

بیعاقبت  باشد  که  رنج  از  بهر  دنیا  زحمت  کشیدن  خوش  بود  لیکن  از  برای  میبرد  یار  خود

دیوانه  عشق  تو  را  غم  سوی  صحرا  میبرد  فارغ  دلان  را  آورد  عشرت  پرستی  سوی  شهر

گر  کوه  باشد  جان  من  این  حسنش  از  جا  نپذیر  عذرم  چون  کنم  بیطاقتیها  در  میبرد  غمت

کاین  عشوههای  جانستان  دل  بیمحابا  ای  هوشمندان  بر  رخش  آهسته  میباید  میبرد  نظر

اشرف  هنوز  از  بهر  آن  شرمندگیها  فرهاد  بعد  از  بیستون  زد  تیشه  بر  سر  میبرد.[۳۲]  صبربین

 آقا حسنعلی مازندرانی

آقا حسنعلی، فاضل لبیب و عالم ادیب بوده است و در جوانی به هندوستان تشریف برده، امراء و حکام در اعزاز و احترامش بسیار کوشیدند و در آن ملک مشهور به حسنعلی خان شد، و اولاد او یکی میرزا علی اشرف بود و از اولاد او جمعی در خانههای اجدادی خود در اصفهان میباشند و دختری از آنها همسر آقا حسنعلی بن آقا محمّد هادی ثانی است، و سایر اولاد آن مرحوم در هند میباشند.[۳۳]

آقا عبدالباقی مازندرانی 

آقا عبدالباقی عالم، عامل و فقیه کامل بوده است خداوند به ایشان یک پسر داد که مشهور به آقا بزرگ بوده است و در اوایل جوانی به هند رفته بود. اکابر و اعیان مقدم شریفش را غنیمت دانسته در خدمت گزاری و احترام به او نهایت طاقت خود را مصروف داشتند. ایشان را فرزندی بود دارای کمالات مرضیه، به زیور زهد و تقوی و فضیلت آراسته، به نام آقا علاء الدین محمد (ره) و دو دختر که یکی زوجه میرزا امین تاجر بود، که سه پسر داشت. بنام های آقایی و آقا علی نقی و آقا عبدالکریم و آقا عبدالکریم را اولاد نبود، و اولاد آقائی فوت شدند و از آقا علی نقی دو پسر بود: حاجی عبدالباقی و حاجی ابوالحسن واز حاجی ابوالحسن ولدی هست موسوم به آقا عبدالحسین، و او را چند اولاد است و دیگری زوجه حاج محسن نامی بود از اهل مارچی که از قرای ماربین اصفهان است و از ایشان فرزندی به نام محمدعلی باقی است که در «جهرم» فارس میباشند.

و آقا علاء الدین محمد سه پسر داشت بنام حاج محمدعلی، و حاجی محمد اسماعیل و حاجی محمد جعفر.[۳۴]

شهید آقا محمّد مهدی مازندرانی

محمّد مهدی، پسر آقا محمّد هادی، پسر ملاّ صالح، پسر احمد مازندرانی، گوهر میانه گردنبند خاندان خویش بود و بیت الغزل قصیده آن، مرد فضیلت سرمشق دانش و عمل، و از برجستهترین حدیث دانان بود. داماد عمویش، آقا نورالدین پسر ملاصالح بود. دانشمند بزر شیخ محمد پسر محمّد زمان کاشانی از وی حدیث روایت میکند و در اجازه نامهای که برای آقا محمّد باقر هزار جریبی نوشته، از وی تمجید کرده است و میگوید: نزد استاد دقیق و تزبینمان محمد مهدی پسر محمّد هادی مازندرانی که برهمه استادان معاصر و قدیم فائق آمد، خوانده ام.

مؤلف نجوم السماء نیز او را میستاید. کتاب «وسیله السعاده» که ترجمه «منهج الدعوات» ابن طاووس است، از آثار او است که در سال ۱۱۲۳ هـ .

ق. به آن بپرداخته، و حاشیهای بر «شرح مختصر الاصول» عضدی نگاشته است. وی در سال ۱۱۴۰ هـ . ق پس از تسلط افغانیان بر اصفهان به دست آنها شهید شد.

خاندانش آشیانه دانش است و مردانش همه پرچمدار خرد و فرزانگی و حاملان حدیث و سنت و ناشران فضیلت، وی شاخهای از آن درخت تنومند و بارور فرخنده است و پرتوی از کانون تابش و فروزش آن، بدینسان که پدرش مولی محمّد هادی دانشمندی بسیار دانا و حدیثدانی بزرگ و توانا و صاحب تألیفات بود. او نواده دختری محدث بزرگ، علاّمه محمّد تقی مجلسی است.[۳۵]

تولد و وفات 

در هیچ یک از کتب تراجم و رجال، به سال تولد ایشان اشاره نشده است و وفاتش را نیز، با تردید در شوّال سالهای ۱۰۸۰، ۱۰۸۱ و ۱۰۸۶ هـ . ق. نوشتهاند. دو تاریخ اول، بیگمان اشتباه و تاریخ فوت همان سال ۱۰۸۶ هـ . ق. است. منشأ اشتباه ناقص بودن ماده تاریخ است. آخوند ملا محمد صالح مازندرانی در بقعه پدر زن خود (ملا محمد تقی مجلسی) پایین پا، در ایوانچه، دفن کردند و قبری کوتاه بسته دارد. اشعار زیر بر لوح قبر او نقش بسته است:

آه و افسوس و فغان و فریاد افضل و اعلم و امجد شده فوت

یعنی آخوند محمد صالح کز همه بود سرآمد شده فوت

او  ملک  بود  عجب  نیست  اگر  گویمش  روح  مجرد  شده  فوت

جست  تاریخ  وفاتش  «زاهد»  که  کی  آن  ذات  مؤید  شده  فوت

هاتفی  گفت  بتاریخ  که  «آه»  صالح  دین  محمد  شده  فوت.[۳۶]

 



[۱] . ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، ج ۵، ص ۱۴۶٫
[۲] . معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج ۶، ص ۶۳۹٫
[۳] . زمر، ۱۰٫
[۴] . مرآت الاحوال جهان نما، آقا احمد بن محمد علی بهبهانی، مقدمه و تصحیح و حواشی به اهتمام علی دوانی، ص ۱۲۷ ـ ۱۲۸٫
[۵] . محمد تقی مجلسی، سید حمید میرخندان، ص ۲۹٫
[۶] . محمد تقی مجلسی، ص ۳۳ ـ ۳۴٫
[۷] . روضات الجنات، ج ۲، ص ۱۲۳٫
[۸] . بحار الانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۲۴٫
[۹] . محمد تقی مجلسی، ص ۱۱۰٫
[۱۰] . همان، ص ۳۵ و ۳۶٫
[۱۱] . روضه المتقین، محمد تقی مجلسی، ج ۱۴، ص ۳۸۲٫

[۱۲] . فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص ۲۴۵ ـ ۲۴۷٫
[۱۳] . علامه مجلسی، علی دوانی، ص ۸۰ ـ ۸۳٫
[۱۴] . علاّمه مجلسی، علی دوانی، ص ۸۱٫
[۱۵] . وقایع السنین و العوام، امیر عبدالحسین خاتون آبادی، ص ۵۰۸٫
[۱۶] . محمد تقی مجلسی، ص ۸۳ ـ ۸۵٫
[۱۷] . معادن الحکمه، محمد علم الهدی، ج ۱، ص ۹ ـ ۱۲٫
[۱۸] . وافی، مقدمه، ج ۲، ص ۳۲٫
[۱۹] . معادن الحکمه، ج ۱، ص ۹، ۱۶، ۲۶ و ۳۰٫
[۲۰] . مقالات و بررسیها، دفتر ۴۵ و ۴۶، دانشکده الهیات و معارف اسلامی تهران، ص ۵۸ و وافی، مقدمه، ج ۱٫
[۲۱] . ریاض العلما، ج ۴، ص ۳۰۶ و ۳۰۷٫
[۲۲] . علاّمه مجلسی، ص ۳۸۲ و ۳۸۴٫
[۲۳] . مقدمه ترجمه ریاض العلماء، ص ۶٫
[۲۴] . همان، ص ۸ ـ ۹ و ص ۱۱ ـ ۱۷٫

[۲۵] . فهرست کتابخانه مجلس، ج ۱۱، ص ۳۰۲٫
[۲۶] . فهرست کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، سپهسالار سابق، ج ۱، ص ۲۵۹٫
[۲۷] . فهرست کتابخانه مرعشی، ج ۳، ص ۸۳٫
[۲۸] . زندگینامه علامه مجلسی، سید مصلح الدین مهدوی، ج ۲، ص ۳۲۳ و ۳۲۴؛ فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص ۵۴۳ و ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، ج ۵، ص ۱۴۷٫
[۲۹] . فوائد الرضویه، ص ۷۰۳٫
[۳۰] . علامه مجلسی، ص ۵۵۲٫
[۳۱] . مرات الاحوال جهان نما، ص ۱۳۱٫
[۳۲] . شهیدان راه فضیلت، شیخ عبدالحسین امینی نجفی، ص ۳۷۹٫
[۳۳] . مرآت الاحوال جهان نما، ص ۱۳۳٫
[۳۴] . همان.

[۳۵] . شهیدان راه فضیلت، امینی نجفی، ص ۳۷۸ و ۳۷۹٫
[۳۶] . زندگینامه علامه مجلسی، ج ۲، ص ۳۲۴٫

زندگینامه آیت الله سید على خان کبیر (متوفاى ۱۱۲۰ ق)

سید على خان کبیر در غروب جمعه ، پانزدهم جمادى الاول ۱۰۵۲ ق . در مدینه پاى به عرصه گیتى نهاد.  پدرش سید نظام الدین احمد از دانشوران شیرازى تبار حجاز بود و در شمار نوادگان على بن الحسین علیه السلام جاى داشت .  مادر گرانقدرش دخت شیخ محمد بن احمد منوفى ، مرجع وارسته شافعیان شمرده مى شد.
هنوز على خردسال بود که پدرش دعوت قطب شاه هفتم ، فرمانرواى حیدرآباد را اجابت کرد و براى راهنمایى مومنان شبه قاره رهسپار هند شد.

رازهاى حجاز

کودک شیرازى تبار حجاز زیر نظر مادر ارجمندش بالید. در این سالها دایى دانشورش ، شاعر گرانمایه حضرت قاضى عبدالجواد منوفى ، پیشواى مذهبى و امام جماعت شافعیان در مسجد الحرام از وى حمایت مى کرد.  و نهال نورسته مدینه را از عنایات خویش برخوردار مى ساخت . سید على در روزگار کودکى بزرگان بسیار دید و یاد و نام و سیماى علمى – اجتماعى آنها را به خاطر سپرد. شیخ عبدالله بن سعید باقشیر، سید نورالدین على بن حسن حسینى شامى ، سبط الشیخ زین بن شیخ محمد شامى عاملى ، قاضى تاج الدین احمد بن ابراهیم مالکى مکى و مولا محمد باقر خراسانى جمعى از دانشورانى بودند که براى تدریس یا نماز به مسجد الحرام مى آمدند.  و خاطره سبزشان در اندیشه کوچک نوباوه هوشمند حجاز ثبت شد.

سید على در چنین قضایى رشد یافت و به حدود چهارده سالگى رسید. در این سن نامه پدر که وى را به هجرت فرا مى خواند، به دستش رسید. پس بار سفر بست و در ششم شعبان ۱۰۶۶ ق . رهسپار شبه قاره شد.

دنیاى جدید

سفر نوجوان حجاز بیست ماه به درازا کشید. سرانجام در روزهاى پایانى ربیع الاول ۱۰۶۸ ق . به حیدر آباد رسید.  و براى نخستین بار یعقوب هند را در آغوش گرفت . او شرح تلاشهاى مادر فداکارش را براى پدر باز گفت و از حوادث حجاز پرده برداشت .

نظام الدین احمد مقدم فرزند را گرامى داشت و در فرصتهاى گوناگون داستان شیخ الاسلامى و پذیرش دامادى سلطان را براى پور سپید بخت مدینه النبى بیان کرد.  و برنامه درسى و تربیتى ویژه اى برایش در نظر گرفت .

ناگفته پیداست که نظام الدین براى تربیت علمى فرزند فرصت کافى نداشت . بنابراین جوان برومند حجاز را فرمان داد که تنها به محفل علمى پدر بسنده نکند و براى دستیابى به آرمان بلند خویش از محضر دانشمندان بزرگى که به شوق بهره گیرى از فضاى مناسب حیدرآباد به سمت شبه قاره مى شتافتند، سود برد.
سید على پند پدر شنید و از پژوهشگران بزرگى چون محمد بن على شامى عاملى  و شیخ جعفر بن کمال الدین بحرانى کامیاب شد.

ناگفته پیداست که آموخته هاى اختر فروزان حیدرآباد به آموزشهاى مدون بزرگان یاد شده محدود نبود. او در نشستهاى رسمى و غیر رسمى پدر شرکت مى جست و از گنجینه اندوخته هاى دانشگرانى که به دیدار سید نظام الدین مى شتافتند. برخوردار مى شد. منابع موجود نشان مى دهد که محفل پدر جایگاه ادیبان ، پزشکان و فقیهان بود. سرور جوانان حجاز در این نشستها با بزرگانى چون ادیب گرانمایه سید حسینعلى بن حسن شدقم حسینى و ادیب و پزشک نامور شیخ حسین بن شهاب الدین کرکى شامى (۸۲۰) آشنا شد و از تجربه هاى گرانبهایشان بهره برد و اندک اندک در شمار درختان پرثمر باغستان دانش حیدرآباد جاى گرفت .

فصل دشنه

در این روزگار قطب شاه هفتم (سلطان عبدالله ) در گذشت و یکى از دامادهایش که در سلک صوفیان جاى داشت بر تخت نشست و خود را سلطان ابوالحسن قطب شاه هشتم نامید.  نخستین هدف او چون همه فرمانروایان ، از میان بردن رقیبان بود. رقیبانى که سید نظام الدین و فرزند دانشورش سید على خطرناک ترین آنها به شمرده مى شدند. در دیدگاه او رهبر بزرگ مذهبى حیدر آباد، که عنوان دامادى قطب شاه هفتم را نیز با خود داشت و از حمایت بى شایبه فقیهان و دانشمندان بهره مى برد آتشفشان خاموشى بود که هر لحظه مى توانست فعال شود و دربار را زیر خاک و گدازه هاى خشم الهى خویش مدفون سازد. بنابراین بر نظام الدین و فرزندش سید على سخت گرفت . دست آن پاکان آسمان تبار را از مراکز قدرت مادى کوتاه کرد و در تنگ تر ساختن حلقه محاصره پنهان آنان بسیار کوشید.

این مرحله از زندگى سید دانشوران حجاز ده سال به درازا کشید. هر چند صدر الدین در این دوره با دانشمندان محفل پدر پیوند داشت و از دوستى بزرگانى چون حکیم ابوالحسن بن ابراهیم طبیب شیرازى و ادیب گران پایه شیخ جمال الدین محمد بن عبدالله نجفى مالکى بهره مى برد ولى دیگر از آزادیها و کامیابیهاى ایام سلطان عبدالله خبرى نبود. رگبار حوادث بر او و پدر ارجمندش فرو مى بارید و زندگى را بر آنها دشوار مى ساخت . سید وارستگان حجاز در دیباچه زرین (سلافه العصر) از آن سالها چنین یاد کرده است :
(پس پیوسته ناکامیها بر من فرو مى بارید و مرا از نگارش باز مى داشت . حوادث ناگوارى که طومار شکیبایى را در هم مى پیچید، گردش روزگارى که پیامدهاى تلخش خردسالان را کهنسال و سپید موى مى ساخت . رنج دورى از وطن ، بستگان و آشنایان ، انواع دشواریها و نامرادیها در کنار دشمنى پیوسته دربار چنان آتشى در زندگى ام افکند که اگر بر زبان قلم جارى شود بى تردید آن را مى سوزاند. )

هر چند آن سالها روزگار ناکامیها و نامرادیهاى سید على شمرده شده است ، هرگز تلخ ‌ترین روزهاى زندگى اش نبود. در سالهاى پایانى این دهه غمبار مرد پولادین عرصه دانش و ادب روى در نقاب خاک کشید.  و صدر الدین را در برابر یورشهاى مکرر سلطان ابوالحسن تنها نهاد.

اینک قطب شاه هشتم براى همیشه از دغدغه نفوذ سید نظام الدین رهایى یافته بود. پس بى هیچ نگرانى سید على را در خانه اى کوچک زندانى کرد و هر گونه دیدار با او را ممنوع ساخت . بدین ترتیب ناگوارترین روزهاى زندگى سرور دانشوران حجاز با مرگ سید نظام الدین آغاز شد و تا سالها ادامه یافت . روزهایى که خود درباره آن چنین نگاشته است :

(… در این روزگار از همه آشنایان دورم و جز اندوه همنشینى ندارم … ناگزیر باید در خانه اى تنگ تر از روزن سوزن زندگى کنم ، خانه اى که هنگام ورود بدان شاهرگ قلب انسان پاره مى شود. در این سراى ، همنشینى جز کتاب و دفتر ندارم …
خداوند از حوادثى که در آینده پدید مى آید آگاه تر است . تا کنون بر این بحران گشایشى آشکار نشده است … این گزیده اى از حقایقى است که در این سرزمین بر من مى گذرد، شرح روزهاى زندگى ام که پیاپى مى گذرند و من با حسرتى پایان ناپذیر به تماشایشان نشسته ام . )

البته او از روزهاى دشوار زندان بهره گرفت و آتش نمرودیان را گلستان ساخت . پژوهشهاى ناتمام خویش را به پایان رساند و کتاب نفیس ‍ (الحدائق الندیه فى شرح الصمدیه ) را در جمادى الثانى ۱۰۷۹ ق . به جهان دانش و ادب عرضه کرد.  آن بزرگمرد در سطور پایانى این اثر از دشواریهاى زندگى اش پرده برداشته ، مى نویسد:

(… این شرح مبارک در روزهاى سرشار از اندوه ، اضطراب و نگرانى پایان پذیرفت . من در روزگار و سرزمینى جاى گرفته ام که بازار دانش و دانشجویانى در آن بى رونق شده ، نادانان و طرفدارانشان قدرت یافته اند…)
در روزهاى پایانى جمادى الثانى ۱۰۷۹ ق . چند روز پس از پایان نگارش ‍ این اثر نفیس حادثه اى دردناک روان آسمانى سید على را در اندوه فرو برد. شیخ احمد بن محمد على جوهرى مکى گیتى را وداع گفت .  جوهرى در روزگار مرگ فضیلتها گوهرى گرانبها بود. مرد دانشور و جهاندیده اى که گهگاه با نامه اى ، پیامى یا کتابى تنهایى جانکاه دانشور دربند حیدرآباد را از خاطرش مى زدود و اندوه بى پایانش را به شادى و لبخند تبدیل مى کرد.

نیلوفر آبى

۱۰۸۲ ق . را باید سال رویش نیلوفرهاى آبى در مرداب عفن حیدرآباد دانست . در ربیع الثانى این سال کوششهاى شبانه روزى ستاره دربند هند به بار نشست و کتاب گران سنگ سلافه العصر فى محاسن الشعراء بکل مصر پاى به عرصه ادب و هنر نهاد.  دانشور گران پایه حجازى تبار در زندان هراسناک حیدرآباد به مرور خاطرات سى ساله زندگى اش پرداخته ، آنچه از اندیشمندان و ادیبان عرب در سینه داشت به برگهاى زرین این کتاب پر ارج سپرد و شاهکارى ماندگار در هنر و ادبیات عرب پدید آورد.

با سواران اورنگ

سرنوشت همچنان با دانشمند وارسته حیدر آباد نامهربان بود. توفان دیر پاى شریعت ستیزى که با مرگ قطب شاه هفتم آغاز شده ، با عروج سید نظام الدین احمد اوج گرفته بود همچنان ادامه داشت و هستى گرانبهاترین گوهر دریاى دانش و هنر را تهدید مى کرد. نگاهبانانى که پیرامون خانه کوچک او مى گشتند، جاسوسانى که به عنوان دانشجو و ادیب به دیدارش ‍ مى شتافتند هر یک خبر از آینده اى دشوارتر و تاریک تر مى داد.

در چنین موقعیت ادیب برجسته حجازى تبار نقشه اى هوشمندانه طرح کرد، نقشه اى که در بهترین فرصت به اجرا درآمد. سید على از زندان گریخت و مقامهاى امنیتى قطب شاه هشتم را در شگفتى فرو برد. سلطان سواران بى شمار در پى اش روان ساخت . سوارانى که بسیار تلاش کردند ولى جز نومیدى و شکست بهره اى نبردند.

دانشور گریخته از زندان قطب شاهیان ، خود را به برهانپور رساند و در نخستین فرصت به دیدار محمد اورنگ زیب ، پادشاه آن سامان شتافت .  اورنگ زیب دشمن دیرپاى حیدرآباد نشینان شمرده مى شد و پیوسته در اندیشه جذب دانشمندان و سیاستمداران آن دیار بود. بنابراین مقدم سرور ادیبان جزیره العرب را گرامى داشته ، لقب خان به وى بخشید و هزار و سیصد سوار زیر فرمانش قرار داد.  بدین ترتیب فرزند دانشمند سید نظام الدین به صدر الدین سید على خان شهرت یافت . پیشنهادهاى سازنده او در شیوه کشور دارى و لشگر آرایى سلطان اورنگ را بسیار تحت تاثیر قرار داد، به گونه اى که وقتى رهسپار اورنگ آباد شد وى را نیز همراه خویش برد و چون از آنجا به سمت احمد نکر حرکت کرد او را فرمانده نگاهبانان اورنگ آباد ساخت .
تلاشهاى آن دانشمند بزرگ در تامین امنیت شهر و آسایش مردم ، محمد اورنگ زیب را بر آن داشت که وى را به حکومت لاهور و مناطق مجاور منصوب کند.  با این تدبیر سلطان نماینده اى شایسته یافت . لاهور فرماندارى دلسوز به دست آورد و ادیب بزرگ سده یازدهم پاى در روزگارى سراسر تلاش نهاد.

هر چند مسئولیت تازه سید دشوار و کمرشکن بود، هرگز او را از پژوهش و نگارش باز نداشت . آن بزرگمرد از فرصتهاى اندک پدید آمده در نبردها و آماده باشها بهره برد و به تحقیق و نگارش پرداخت . پژوهشهاى سودمندى که سرانجام بخشى از آن در سال ۱۰۹۳ ق . با نام کتاب نفیس انوار الربیع فى انواع البدیع در اختیار ادب دوستان قرار گرفت .  آن ادیب فرزانه در پایان کتاب اوضاع دشوار روزهاى نگارش را چنین به خاطر آورده است :

(پروردگار در روزگارى مرا به آغاز و پایان این کتاب موفق داشت که براى هیچ انگشتى همنشینى با قلم قابل تصور نیست و حتى در خیال انسان نیز نمى گنجد که بتواند مساله اى را در دل تصور کند. روزگارى که چشم بر چیزى جز برق شمشیر و نیزه نمى افتد و دستها جز با دسته شمشیر و لگام اسبان با چیزى همنشین نمى شوند و این در زمان مرزدارى در نقاط خطر خیز سرزمین هند است که هر بامداد و شامگاه در برابر دشمنان فرود مى آییم و با آنان درگیر مى شویم . روزگارى که گوش جز با فریاد (اى سواران خداوند، پاى در رکاب نهید.)
آشنا نیست و انسان جز آواى بزرگان گرفتارى که مى گویند: (اى غلام ، اسبم را نزدیک آور!) نمى شنود )

اندیشه پرواز

هر چند فرمانبردارى لاهور مقامى پر کشش بود و بسیارى از سیاست پیشگان براى دستیابى بدان خود را در آتش مى افکندند، براى دانشورى که روانش در تابش آفتاب دانش و ایمان بالیده ، کارى توان فرسا و بى ارج مى نمود. در دیدگاه او مقامها و موقعیتهاى ممتاز اجتماعى و سیاسى تنها هنگامى ارزنده بود که بتوان در سایه آن اشک یتیمى را سترد، درد کهنسالى را زدود با ستمدیده اى را از زنجیر نامردان رهایى بخشید. بنابراین پس از چند سال ، چون مقام فرماندارى لاهور را از ارزشهاى راستین تهى یافت ، بى درنگ از آن کناره گرفت و دیگر بار همنشین کتاب و دفتر شد.

بى تردید دانشمندى چون صدر الدین سید على همنشین با کتاب را از هر کارى زیباتر و دوست داشتنى تر مى داشت ولى سیاستمدارى چون اورنگ زیب هرگز نمى توانست شخصیت ارجمند دانشور وارسته روزگار خویش را نادیده گرفته ، از او در اداره امور جامعه بهره نبرد. بنابراین ضمن فرمانى وى را به ریاست دیوان (برهانپور) منصوب کرد.

دانشور برجسته جهان اسلام که این مقام را براى خدمت و انجام دادن وظیفه الهى اش مناسب مى دید، راه برهانپور پیش گرفت و در آن دیار به نجات ستمدیدگان و کوتاه کردن دست تبهکاران و متجاوزان پرداخت . آن بزرگمرد در این شهر نیز از پژوهش و نگارش باز نایستاد و در سال ۱۱۰۴ ق . اثر پر ارج (نغمه الاغان فى عشره الاخوان ) را در ۶۹۳ بیت به رشته نظم کشید.

البته این تنها ثمره تلاش علمى آن ادیب وارسته نبود. صدر الدین سید على در کنار همه مسوولیتهاى اجتماعى به پژوهش و نگارش ادامه داد و سرانجام پس از تلاشى دوازده ساله در ۱۱۰۶ ق مجموعه نفیس (ریاض ‍ السالکین فى شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام ) را به پایان برد.

آن دانشمند گرانمایه پس از چند سال داورى ، از کار در دیوان برهانپور کناره گرفت و دیگر بار به ارتش پیوست و سالیانى چند در سپاه محمد اورنگ زیب ، که تشنه حضور فقیهى پارسا بود، به خدمت پرداخت .
نا گفته پیداست که آن دانشور نستوه در این برهه نیز پژهش دست نکشید و در روزگارى که به سن شصت نزدیک مى شد به نگارش رساله اى در شرح روایتهاى پنجگانه اى که پدرانش سینه به سینه برایش بازگو کرده بودند، پرداخت و در ربیع الاول ۱۱۰۹ ق . آن را به پایان برد.

سالها شتابان مى گذشتند و ادیب فرزانه هند را به سمت کهنسالى پیش ‍ مى بردند. سرور اندیشمندان سده یازدهم اینک آثار گذر عمر را بر پیکرش ‍ مشاهده مى کرد. بنابراین در ۱۱۱۴ ق . نزد محیى الدین محمد اورنگ زیب شتافت و کناره گیرى اش از پستهاى دولتى را به آگاهى وى رسانده ، اجازه خواست که راه حجاز پیش گیرد و در پایان عمر به زیارت بیت الله الحرام ، آرامگاه مقدس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و بستگانش در آن سامان توفیق یابد.

اندکى بعد بار سفر بست و بى توجه به اندرز آشنایان ، که او را به ماندن و بهره گیرى از عنایتهاى ملوکانه تشویق مى کردند، در مسیر سپیدترین جاده جهان به حرکت درآمد و پس از ۴۶ سال زندگى پرفراز و فرود در شبه قاره ، سوى وطن روان شد.

دیار نیکان

سرور دانشوران سده یازدهم پس از به جاى آوردن مناسک حج ، زیارت حرم معصومان حجاز و دیدار بستگان ، راه عراق پیش گرفت و آرامگاه شهیدان معصوم آن دیار را از نزدیک زیارت کرد.  سپس به جانب خراسان روان شد و بر مزار پاک هشتمین امام معصوم علیه السلام بوسه زد و آنگاه به اصفهان شتافت (۸۴۳) تا با دانشوران آن سامان آشنا شود.

آن بزرگمرد وارسته در سال ۱۱۱۷ ق . به پایتخت پرشکوه صفویان رسید.  چون سلطان حسین از ورود خورشید رخشان آسمان ادب آگاه شد مقدمش را گرامى داشت و در بزرگداشت وى کوشید.  گوهر گرانبهاى جزیره العرب به پاس این مهمان نوازى شایسته کتاب شریف (ریاض ‍ السالکین فى شرح صحیفه سید الساجدین ) را که ثمره دوازده سال تحقیق و نگارش بود، به دربار صفوى هدیه کرد.

اندیشمند وارسته آیین وحى در واپسین بخش از سفر دراز خویش با کوله بارى از خاطره ، تجربه و شهرت به شیراز، شهر پدران بلند آوازه اش ، گام نهاد و با خاطرى آسوده به پژوهش ، نگارش و تدریس پرداخت . با حضور آن ادیب برجسته مدرسه اى که پدربزرگ ارجمندش امیر غیاث الدین منصور بنیاد نهاده بود رونق روزگاران گذشته را بازیافت و نام صدرالدین سید على خان مدنى به عنوان مرجعى گرانبها و دانشورى آسمان تبار زبانزد همگان شد.

گنجینه خورشید

مسافر کهنسال و خسته هندوستان هدایاى بسیار با خود آورده بود. هدایایى که بخشى از آنها را در قالب شعر و سخنان حکمت آمیز در میان شاگردان پراکند و بخشى دیگر را در قالب کتاب به دانش پژوهان و ادب دوستان عرضه کرد. تاریخ نگاران نام کتابهاى آن دانشمند نیک نهاد را چنین ثبت کرده اند:
۱٫ سلافه العصر فى محاسن الشعراء بکل مصر
۲٫ الدرجات الرفیعه فى طبقات الامامیه
۳٫ سلوه الغریب و اسوه الادیب
۴٫ انوار الربیع فى انواع البدیع
۵٫ الحدائق الندیه فى شرح الصمدیه
۶٫ الفرائد البهیه فى شرح الفوائد الصمدیه
۷٫ موضح الرشاد فى شرح الارشاد
۸٫ رساله فى اغلاط الفیروز آبادى فى القاموس
۹٫ التذکره فى الفوائد النادره
۱۰٫ المخلاه
۱۱٫ الزهره فى النحو
۱۲٫ ملحقاه السلافه
۱۳٫ نفثه المصدور
۱۴٫ محک القریض
۱۵٫ رساله فى المسلسله بالاباء
۱۶٫ نعمه الاغان فى عشره الاخوان
۱۷٫ ریاض السالکین فى شرح صحیفه سید الساجدین علیه السلام
۱۸٫ الکلم الطیب و الغیث الصیب
۱۹٫ دیوان شعر

اختر خاموش

ادیب بزرگ سده یازدهم علاوه بر شیخ جعفر بن کمال الدین بحرانى ، شیخ على بن فخر الدین محمد بن شیخ حسن بن شهید ثانى ، پدر گرانقدرش ‍ سید نظام الدین احمد و دیگر استادان روزگار از پژوهشگر بزرگ دریاى دانشهاى اهل بیت علیه السلام علامه محمد باقر مجلسى نیز اجازه روایت داشت .

او در سالهاى تدریس شاگردان بسیار پرورید ولى بى دریغ که نام و یاد آن سپید بختان در گذر زمان به تاراج رخدادها رفته ، در آور فراموشى مدفون شده است . آنچه مى توان در این فرصت باز گفت نام سه تن از کامروایانى است که اجازه بازگویى شنیده ها و نگاشته هاى سید ادیبان حجاز را دریافت داشته اند:
۱٫ علامه گرانمایه حضرت شیخ محمد باقر مجلسى گردآورنده مجموعه نفیس بحارالانوار
۲٫ دانشور ارجمند حضرت شیخ باقر بن موسى محمد حسین مکى ،
۳٫ دانشمند وارسته حضرت سید محمد حسین خاتون آبادى اصفهانى .

دریغ

ناگفته پیداست دانشورى که در روزهاى سخت حیدر آباد و لاهور از پژوهش باز نایستاد در روزهاى آسودگى شیراز نمى توانست از این کردار پسندیده دست بردارد. او همچنان تحقیق مى کرد و مى نوشت تا گرانبهاترین مجموعه لغت عرب را پدید آورد و البته در این کار نیز چون همه اقداماتش به موفقیتى سترگ دست یافت . کتاب پر ارج (الطراز الاول فیما علیه من لغه العرب المعمول ) (۸۴۸) نشانه روش پیروزى بزرگ آفتاب بى غروب شیراز در روزگار کهنسالى و ناتوانى است . ادیب گرانمایه مدرسه منصوریه در این اثر گران پایه استادى و چیرگى خیره کننده اش را هویدا ساخته ، در ذیل هر لفظ همه مسائل مربوط به آن ، حتى ترانه ها و داستانها را نیز به زیور نگارش آراسته است .

بى تردید پایان این اثر شگرف مى توانست پایان گسترده ترین پژوهشهاى انسان در موضوع لغت عرب به شمار آید ولى دریغ چرخ چنین نمى پسندید. بیمارى بر پیکرش پنجه افکند و سرانجام دیدگان پرفروغش ‍ در یکى از غمبارترین روزهاى سال ۱۱۲۰ ق . براى همیشه بسته شد.

استادان ، دانشجویان و مومنان شهر پیکر گرانبهاترین گوهر دریاى ادب و هنر را تا حرم حضرت احمد بن موسى علیه السلام شاهچراغ همراهى کردند و در آن حریم پاک کنار آرامگاه سید ماجد بحرانى به خاک سپردند.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه سید نعمت الله جزایرى(۱۰۵۰- ۱۱۱۲ ق)

تولد

(صباغیه ) یکى از جزایر پیرامون بصره ، در حدود ۱۰۵۰ ق . شاهد تولد نوزادى بود که خانه سید عبدالله را در شادمانى فرو برد. سید عبدالله که از نوادگان امام کاظم علیه السلام به شمار مى آمد فرزند دلبند خویش را نعمت الله نامید و در نخستین فرصت به مکتب سپرد.

در مسیر تحصیل

نعمت الله روزهاى کودکى را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گیرى از دانشوران صباغیه ، شط بنى اسد، حویزه و بصره به یازده سالگى رسید. در این هنگام همراه برادرش سید نجم الدین رهسپار شیراز شد و به یارى شیخ جعفر بحرانى در مدرسه منصور به اقامت گزید. تهیدستى بسیار نعمت الله ، سرانجام وى را از انزواى ویژه روزگار آغازین درس بیرون آورده ، به نسخه بردارى از کتابها، تصحیح نسخه ها و حاشیه نویسى کشاند. فرزند سید عبدالله گاه تا بامداد کار مى کرد، درس مى خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ویژه بامدادى سر بر کتاب نهاده ، لحظه اى مى آرامید. آنگاه تا نیمروز تدریس مى کرد و پس از نماز ظهر به درس یکى از استادان مى شتافت . او خود خاطره آن روزهاى دشوار را چنین نگاشته است :

… وقتى اذان ظهر بر مى خاست به درس مى شتافتم … البته بیشتر وقتها نمى توانستم نان تهیه کنم ، بنابراین تا شامگاه گرسنه مى ماندم . اغلب هنگامى که شب فرا مى رسید به اندازه اى در اندیشه درس فرو مى رفته بودم نمى دانستم در روز چیزى خورده ام یا نه ! پس از مدتى فکر مى کردم و در مى یافتم که چیزى نخورده ام …

تلاش سید تابستان و زمستان نمى شناخت . براى او همه فصلها فصل درس ‍ بود. آنچه فرزند سخت کوش صباغیه درباره یکى از زمستانهاى شیراز نگاشته ، درستى این گفتار را نشان مى دهد:
من درسى داشتم که حاشیه هاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مى نوشتم . سرماى هوا و بسیارى تلاش باعث مى شد که خون از دستم جارى شود!… سه سال روزگارم بدین سان گذشت .

ناگفته پیداست که کار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراین نوجوان بین النهرین گاه چنان در تهیدستى فرو مى رفت که حتى توان خرید لقمه نانى را نداشت . در چنین موقعیت دشوارى چراغ حجره اش به سبب بى روغنى خاموش مى ماند و سید نعمت الله را در اندوهى جانکاه فرو مى برد. او براى تحمل گرسنگى توان بسیار داشت ولى هرگز نمى توانست به دلیل نادارى درس شامگاهى را ترک کند. بنابراین به مهتاب ، خانه دوستان یا مسجد جامع پناه مى برد.

شیراز با همه دشواریها، جاذبه هایى نیز داشت . جاذبه هایى که ثروتمندان و تهیدستان به یک اندازه از آن بهره مند مى شدند. باغهاى سرسبز، چشم اندازهاى پر گل و چشمه هاى زلال را باید در شمار این جاذبه هاى طبیعى جاى داد. زیباییهایى که گاه نوجوان صباغیه را به بیرون شهر و اقامت یک هفته اى در گلستانها (۷۶۵) کشانده ، بر نشاط و اشتیاقش مى افزود.

سرانجام پیامهاى پیوسته پدر، نعمت الله را به سمت صباغیه رهسپار ساخت . پدر و مادر، که براى دیدار فرزند روز شمارى مى کردند براى آنکه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج بر پا داشتند و پیوند سید نعمت الله با دختر عمویش را جشن گرفتند.
بیست روز پس از ازدواج در حالى که سید اندیشه شیراز را – دست کم براى مدتى – از خود دور ساخته بود، زیارت یکى از دانشوران جزایر و گفتار ارزنده وى اشتیاق مدرسه را در دل او بیدار ساخت . به گونه اى که در همان محفل تصمیم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بیرون آمد بى آنکه کسى را آگاه سازد رهسپار شیراز شد. ولى این بار اقامت در مدرسه منصوریه دیرى نپایید. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد و اندکى بعد دست حوادث مدرسه را به آتش کشید. سید نعمت الله با خاطره استادان بزرگ شیراز: شیخ جعفر بحرانى (متوفاى ۱۰۹۱ ق .) ابراهیم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بن شاه تقى الدین شیرازى ، سید هشام بن حسین احسابى ، شیخ صالح بن عبد الکریم کزکزانى (متوفاى ۱۰۹۸ ق .) راه اصفهان را پیش گرفت .

در پناه آفتاب

فرزند صباغیه در اصفهان از محضر حافظ سید محمد میرزا جزایرى ، میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر طباطبایى (متوفاى ۱۰۷۹ ق .)، شیخ عماد الدین یزدى ، محقق سبزوارى (متوفاى ۱۰۹۰ ق .) شیخ على بن شیخ محمد عاملى ، (۷۷۲) شیخ حر عاملى (متوفاى ۱۱۰۴ ق .)، شیخ حسین بن جمال الدین خوانسارى (متوفاى ۱۰۹۷ ق .)، امیر اسماعیل خاتون آبادى (متوفاى ۱۱۱۶ ق .)، ملا محسن فیض کاشانى (متوفى ۱۰۹۱ ق .) و علامه محمد باقر مجلسى بهره گرفته ، در تهیدستى و گرسنگى به سوى قله هاى کمال پیش رفت . ولى تندگدستى سپاهان دیرى نپایید. گوهر صباغیه را باز شناخت و او را حمایت مادى و معنوى خویش برخوردار ساخت . سید نعمت الله اینک مى توانست برون از دغدغه روغن چراغ و غذا به پژوهش پردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش یارى دهد. او خود خاطره آن روزها را چنین ثبت کرده است :

(من در وقت تالیف (بحارالانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احادیث مشکله با همدیگر مباحثه مى نمودیم ، بلکه بعض اوقات ایشان مرا از عالم خواب بیدار مى کرد و درباره حل بعضى احادیث مراجعه مى نمود… به خاطر کمک به وى شبها در اتاقش مى خوابیدم . او با من بسیار مزاح مى کرد و مى خندید تا از مطالعه خسته نشوم ، ولى با همه اینها هر گاه مى خواستم نزدش حضور یابم از شدت هیبت و عظمت وى دلم چنان مى تپید که مدتى پشت در مى ایستادم تا به حالت عادى باز گردم .)
توقف در خانه ناخداى فرزانه دریاهاى نور چهار سال به درازا کشید. اندک اندک مدرسه اى که میرزا تقى دولت آبادى بنیاد نهاده بود تکمیل شد و سید نعمت الله در آن مرکز علمى به تدریس پرداخت .

بدین ترتیب آفتاب تابناک صباغیه از افق مدرسه دولت آبادى برآمد و همه حوزه هاى آن روز را تحت تاثیر قرار داد. آگاهى و دانش فراوان ، فروتنى ، ساده زیستى ، روى گشاده و بیان روشنى که دانشور بین النهرین از آن برخوردار بود دانشجویان بسیارى را به مدرسه دولت آبادى کشاند. حضور چشمگیر دانش پژوهان و برقرارى درسهاى گوناگون ، مطالعه ، تحقیق ، تدریس و تالیفى که چهار سال پیاپى ادامه یافت و سرانجام دیدگان استاد بزرگ مدرسه را به ضعف و بیمارى کشاند.

هر چند دانشمند گرانمایه جزایر نخست درد چشم را نادیده مى گرفت و آن را پدیده اى گذرا مى پنداشت ، بزودى از مطالعه باز ماند و بینایى اش با خطرى جدى روبرو شد. حکیمان در درمان چشم استاد بسیار کوشیدند ولى دریغ که داروهایشان جز رنج مدرس جوان ثمرى به بار نیاورد. سید نعمت الله که پس از عمرى مبارزه با ناکامیها داروى دردش را از حکیمان بهتر مى شناخت به برادرش سید نجم الدین گفت : مى خواهم راه عراق پیش ‍ گیرم و از زیارت معصومان کامیاب شوم .
سید نجم الدین که خود در آرزوى زیارت پیشوایان آسمان تبار به سر مى برد، بى درنگ پاسخ داد: من نیز همراهت خواهم آمد.

خاکهاى مسیحایى

برادران نیکبخت جزایرى به سمت عراق رهسپار شدند و پس از سفرى بسیار دشوار به (سامرا) رسیدند. حضور راهزنان ، هراس ‍ کاروان کوچک مشتاقان اهل بیت علیه السلام و سرانجام رهایى مومنان در سایه قرآن کریم از نکات فراموش ناشدنى این سفر به شمار مى آید. دانشور پرهیزگار صباغیه به داستان آن کرامت قرآنى را چنین باز گفته است :

(… وقتى به نهر رسیدیم اسبهاى دزدان آشکار شد. پس به سوى ما تاختند. من آیه الکرسى خواندم و همه همراهان را فرمان دادم تا آیه الکرسى بخوانند. چون دزدان به ما رسیدند نخست از ما فاصله گرفته ، در گوشه اى به تفکر پرداختند. آنگاه به سمت ما آمده ، گفتند: شما راه را گم کرده اید البته درست مى گفتند، ما راه را گم کرده بودیم . دزدان یکى از افرادشان را با ما همراه ساختند تا ما را به منزل بعدى رساند.)

سید پس از زیارت معصومان خفته در سامرا به کاظمین شتافت و از آن سرزمین مقدس رهسپار کربلا و نجف شد. او از آرامگاه هر امام معصوم قدرى خاک برداشته ، آنها را در آمیخت و سرمه دیدگان ساخت این داروى گرانبها بى درنگ اثر بخشید و بینایى و توان جوانى را به چشمان استاد مخلص مدرسه دولت آبادى باز گرداند.
البته دستاورد سفر به عراق تنها درمان دیدگان نبود. او علاوه بر بهره هاى بسیار معنوى ، در مزار امیر مومنان گوهرى سپید یافت و آن را نگین انگشترى ساخت .

داغ یک همسفر

سید سپس راه صباغیه را پیش گرفت تا ضمن دیدار بستگان به سوى اصفهان حرکت کند. ولى ابرهاى نگرانى و ناآمنى بر مسیر سپاهیان سایه افکنده بود. حسین پاشا (حاکم بصره ) که در انتظار رسیدن عثمانیان و درگیرى با آنها به سر مى برد، وى را به زندگى در قلعه القرنه ناگزیر ساخت . سید کتابها و خانواده اش را همراه برادر به حویزه فرستاده ، خود به نگارش (شرح تهذیب ) پرداخت . اندک اندک القرنه به محاصره عثمانیان درآمد. استاد مدرسه دولت آبادى پس از چهار ماه زندگى در محاصره فرصتى طلایى به دست آورده ، رهسپار حویزه شد و دو ماه در آن آبادى به سر برد. (۷۸۵) سپس راه اصفهان را پیش گرفت و پس از توقفى شش ماهه در شوشتر و دهدشت ، در حالى که دستش به سبب فرو افتادن از چار پا آسیب دیده بود، به اصفهان رسید.

هر چند درد دست پس از پنج ماه بهبود یافت ولى بیمارى بر جانش پنجه افکنده ، او را تا وادى رازناک مرگ پیش برد. مدتى بعد امواج درد فرو نشست و پیکر سید بر ساحل تندرستى رسید تا در آزمونى دشوار شرکت جوید. آزمونى که درشب جمعه اول شعبان ۱۰۷۹ ق . با مرگ سید نجم الدین تحقق پذیرفت .

مرگ برادر و رفیق راههاى سراسر رنج و خاطره زندگى ، استاد پاکدل مدرسه دولت آبادى را در ماتمى جانکاه فرو برد. مانعى که تا پایان عمر پیوسته با او بود و به گفته خودش جز با خفتن زیر خروارها خاک فراموش نمى شد. فرزانه غمگین بین النهرین شبها با خاطره نجم الدین مى خفت و روزها دیده بر کتابهاى برادر دوخته ، در سوگ آن ستاره خاموش مى گریید. اندک بعد راه خراسان پیش گرفت تا کشتى توفان زده روانش در ساحل رضا علیه السلام لختى آرامش یابد.

مرجع جنوب

سید در بازگشت از خراسان ، در سبزوار بیمار شد و با رنج بسیار خود را به اصفهان رساند. در این روزگار نامه هاى فراوان از شوشتر و حویزه دریافت کرد. نامه هایى که وى را به آن شهرها فرا مى خواند. فقیه پاک راى صباغیه ناگزیر به قرآن کریم پناه برد و به راهنمایى آن کتاب مقدس شوشتر را برگزید و در روزهاى پایانى ۱۰۷۹ ق . دعوت فتحعلى خان (حاکم خوزستان ) را اجابت کرد و به شوشتر پاى نهاد. (۷۹۱) او در آن دیار مسجدها و مدرسه هاى دینى فراوان پى افکند و به ترتیب مشتاقان علوم اهل بیت علیه السلام پرداخت . آن بزرگمرد علاوه بر اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع ، در خیابانها به راه مى افتاد و اصناف و پیشه وران را با آداب اسلامى آشنا مى ساخت .

اندک اندک نهال هایى که او کشته بود بارور شد و دانشورانى توانا به جامعه عرضه کرد. دانشورانى که به آبادیهاى دور و نزدیک مى شتافتند و مردم را با اهل بیت علیه السلام آشنا مى ساختند. (۷۹۳) چون خبر تلاشهاى موفقیت آمیز فقیه بلند آوازه صباغیه به شاه سلیمان صفوى رسید چنان تحت تاثیر قرار گرفت که بى درنگ در ضمن فرمانى ، او را به شیخ الاسلامى جنوب برگزید و همه مناصب شرعى آن دیار را به وى وانهاد.

او که اینک مرجع دینى اهالى خوزستان و جنوب عراق به شمار مى آمد در پى هدایت مردم و از میان برداشتن دشمنى قبیله ها تلاش فراوان کرده ، اطلاعیه هاى گوناگونى با مهرهاى ویژه خویش ، که به عبارتهاى (و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها) و (الواثق بالله نعمه الله ) آراسته بود، به دور و نزدیک مى فرستاد.

در سوگ آفتاب

در این زمان فرصتى پدید آمد تا پس از تولد نخستین فرزندش ، سید نور الدین ، همراه استاد فرزانه اش ، شیخ حر عاملى ، به زیارت خانه خدا شتابد.(۷۹۶) مکه چنان فقیه نامور صباغیه را جذب کرد که اندکى پس از بازگشت ، دیگر بار اسباب سفر آماده ساخت و در حدود ۱۹۰۵ ق . عازم حریم امن الهى شد. (۷۹۷)

در بازگشت از دومین زیارت هنوز داغ از دست دادن فرزند دلبندش ، سید حبیب الله را فراموش نکرده بود. که خبر درگذشت رهبر روشن بین حوزه هاى علمیه ، حضرت علامه محمد باقر مجلسى وى را در اندوه فرو برد. از این رو شتابان راه اصفهان را پیش گرفته ، در مراسم تشییع و تدفین ستاره تابناک آسمان دانش و پرهیزگارى شرکت جست . و پس از مدتى توقف دیگر بار به شوشتر بازگشت . ولى درد از دست دادن گوهرى چون علامه مجلسى بزرگتر از آن بود که پیکر نحیف مرجع شوشتر توان تحملش ‍ را داشته باشد. بنابراین راه خراسان پیش گرفت تا آفتاب تابناک مشرق رضا علیه السلام قلب مجروحش را التیام بخشد.

مرجع روشن بین شوشتر در بازگشت از حریم پاک رضوى مدتى در گرگان توقف کرده ، مومنان آن را سامان را از دریاى دانش و اخلاص خویش ‍ سیراب ساخت . آنگاه به جانب خوزستان ادامه مسیر داد تا همچنان روشنگر راه پاکدلان آن سرزمین باشد.

درخت آسمانى

پیر دانشور صباغیه شاگردان بسیارى تربیت کرد که هر یک در گوشه اى از جهان اسلام به هدایت مردم و تدریس علوم اهل بیت پرداختند، دانشورانى چون : ابوالحسن اصفهانى غروى ، ابوالحسن شوشترى ، شیخ على بن حسین بن محیى الدین جامعى عاملى ، فتح الله بن علوان الکعبى الدورقى ، قاضى محمد تقى بن قاضى عنایت الله شوشترى ، شیخ محمد بن على بن حسین نجار شوشترى ، محمود بن میر على میمندى و ده ها شخصیت دیگر از شاگردان او به شمار مى آیند.

نوشته هاى سبز

حضرت سید نعمت الله جزایرى کتابهاى گرانبهایى که فراتر از ۵۵ عنوان است ، از خود به یادگار نهاد. نوشته هایى که نام برخى از آنها را بر مى شماریم :

الانوار النعمانیه فى بیان معرفه النشاه الانسانیه ،

انیس الفرید فى شرح التوحید،

تحفه الاسرار فى الجمیع بین الاخبار،

الجواهر الغوالى فى شرح عوالى اللثالى ،

ریاض الابرار فى مناقب الائمه الاطهار،

زهر الربیع ، الغایه القصوى ،

عقود المرجان فى تفسیر القرآن ،

مشکلات المسائل ،

منبع الحیاه فى اعتبار قول المجتهدین من الاموات ،

نوادر الاخبار،

النور المبین فى قصص الانبیاء و المرسلین ،

هدیه المبین و تحفه الراغبین

و ده ها اثر دیگرى که به صورت حاشیه و شرح نوشته شده است .

مسافر ملکوت

مرجع ۶۲ ساله جنوب آنگاه که به سمت خوزستان ادامه مسیر مى داد به شدت بیمار شد کاروانیان چون به جایدر (منزلگاهى نزدیک پلدختر) رسیدند سید را فرو آوردند تا لختى بیاساید، لیکن در این وادى بیمارى شدت یافت و سرانجام در شب جمعه ۲۲ شوال ۱۱۱۲ ق . دیدگانى که به برکت خاک مقبره امامان معصوم علیه السلام فروغى آسمانى یافته بود، براى همیشه بسته شد.

مسافران پاکدل شوشترى پیکر پاک مرجعشان را غریبانه در جایدر به خاک سپردند. نیکان آن سامان ، که قدر گوهر رخشان جزایر را مى دانستند، بر آرامگاهش ساختمانى سراسر عشق و اخلاص بنیاد نهادند و براى تامین مخارج قاریان و خدمتگزاران حرمش موقوفاتى در نظر گرفتند. اینک جایدر در سایه ایمان ، پرهیزکارى و خلوص سرور فقیهان خوزستان چون خورشید به همه گیتى نور امید و رستگارى مى پراکند. مومنان بسیار از گوشه و کنار کشورهاى اسلامى بدان سامان روى آورده ، مراد خویش از سید سپید دست صباغیه مى گیرند و شادمان باز مى گردند. هر چند شرح کامیابیهاى مومنان پاکدلى که در سایه عنایت آن مرجع وارسته به خواستهایشان دست یافته اند، فرصتى بیش این نوشتار مى جوید ولى نگاهى گذرا به داستان کوتاه کامروایى نیکبخت پاکستان ، شیخ حسین بخش جعفرى ما را با شناسایى جایگاه والاى معنوى آفتاب رخشان بین النهرین آشناتر مى سازد.

شیخ حسین به سبب محکومیت برادرش به اعدام ، بسیار نگران بود. شبانگاه سیدى گران پایه در خواب مى بیند و مشکل خویش با وى در میان مى نهد.
سید به وى مى فرماید: در آرامگاهم به دیدارم بیا، گره از کارت گشوده خواهد شد، ان شاء الله !
شیخ حسین مى پرسد: آقاى من ! شما را نمى شناسم . کیستید؟ جایگاهتان کجاست ؟
سید مى فرماید: دوستى دارى که فردا به سوى ما حرکت مى کند، با او رهسپار شو!

شیخ حسین بامداد یکى از آشنایانش را مى بیند و داستان رویاى معنوى را به باز مى گوید. آن دوست که اندیشه زیارت آفتاب تابناک پلدختر در سر داشت ، در شگفتى فرو مى رود و شیخ حسین بر مرقد بزرگمرد وارسته صباغیه خدا را مى خواند و چون باز مى گردد، خبر رهایى برادرش را از اعدام دریافت مى کند.

نسل آفتاب

فقیه فرزانه شوشتر چهار فرزند داشت :
سید نور الدین ، سید حبیب الله ، سید محمد شفیع قاضى و سید جمال الدین . از این گروه سید حبیب الله در کودکى گیتى را وداع گفت و سید نور الدین وارث دانش ، حکمت و ادب پدر شد.

آن بزرگوار که در سال ۱۰۸۸ ق . پاى به هستى نهاده بود از محضر دانشوران سپاهیان سود برده ، پس از رحلت پدر مقام شیخ الاسلامى شوشتر را به عهده گرفت . از آنجا که نسل سید نعمت الله بیشتر از ناحیه نورالدین بر جاى مانده ، نوادگان مرجع فرزانه شوشتر را (سادات نوریه ) مى نامند.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم