فرازهایى از وصیت نامه حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى قدس سره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الباقى بعد فناء الموجودات ، و وارث الکائنات ، و الصلوه والسلام على سید الانبیاء و مقدام السفراء، سید نا ابى القاسم محمد بن عبدالله ، صلى الله علیه و آله ، و على سفن النجاه و المشاکى فى الهلکات ، صلوه دائمه مستمره ، و بعد: چنین گوید خادم علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پناهنده و معتکف آستان مقدس آن بزرگواران و امیدوار بشفاعت آنان : ابوالمعالى شهاب الدین الحسینى و سلامت عقل ، بدن اکراه و اجبار، بعنوان وصیت ذیلا بقلم تحریر در مى آورم .

حقیر معتقد به عقائد حقه شیعه اثنى عشریه و آنچه نبى اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم اسلام و فرموده اند مى باشم ، و از خداوند منان مسئلت مى نمایم با همین عقیده پاک و مولاه و حب آل رسول صلى الله علیه و آله از دنیا بروم .
وصى خود را قرار دادم : فرزند ارشد ذکورم جناب حجه الاسلام آقاى حاج سید محمود مرعشى که دقیقا به مواردى که ذکر مى گردد بایستى عمل نماید:

سفارش مى کنم او را که : دامن همت به کمر زده ، و با اراده تمام و آهنین آماده ترویج دین حنیف و دفاع از مذهب حقه اثنى عشرى باشد، چه این مذهب در حالى که غریب است و با فریاد بلند آوا سر مى دهد:
هل من ناصر ینصرنى ، هل من ذاب یذب عنى ، ولا ارى من یلبى دعوته ، و یجیب صرخته ، الا القلیل ، شکر الله مساعیهم ، و جزاهم خیر الجزاء
ترجمه :
آیا کمک کننده اى هست که دفاع از من بنماید؟ و نمى بینم کسى لبیک گفته و ناله او را پاسخ دهد، مگر عده کمى که پروردگار کوشش هاى آنان را سپاسگذارى کند اقتباس از سخن سرور آزادگان ابى عبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا.

سفارش مى کنم او را: به اندیشیدن در کتاب خداوند، و پند گرفتن از آن .
و: به زیارت اهل گورستان و قبول ، و اندیشیدن در اینکه آنان دیروز چه کسانى بوده ، و امروز چه شدند، و چگونه بودند؟ پس چگونه گردیدند، و کجا بودند، و امروز کجا هستند؟
و نیز: کم کردن معاشرت و همنشینى ، زیرا معاشرت در این زمان هم منع دارد و هم خطر، و کم انجمنى است که خالى از بهتان و غیبت در حق مومنین و عیب جوئى و تحقیر و ضایع کردن حقوق و برادرى آنان باشد.

سفارش مى کنم او را بر: رحم ، زیرا آن را نیرومندترین اسباب توفیق و برکت در عمر و زیادى روزى است .
سفارش مى کنم او را به : تصنیف و تالیف و نشر کتابها و آثار دانشمندان شیعه امامیه ، بویژه کتابهاى گذشتگان از آنان ، زیرا این روش از بهترین راههاى تقویت مذهب در زمان واژگون و انحطاط است .
و سفارش مى کنم او را به : زهد و بى اعتنائى به شوون دنیا، و راه و روش ورع و پرهیز کارى و احتیاط.
و سفارش مى کنم او را به : مداومت قرائت زیارت جامعه کبیره ، اگر چه در هفته یک بار باشد.
و سفارش مى کنم او را به : اشتغال و کوشش در فرا گرفتن علوم شرعى .
و سفارش مى کنم او را به : تدوین و تنظیم کتاب خودم : مشجرات آل رسول صلى الله علیه و آله ، و نیز: حواشى و تعلیقاتى که بر کتاب عمده الطالب دارم ، و تمام آثار حقیر و آنچه از قلم من بر صفحات جارى شده ، چه بسا شبهاى بسیارى از تا به صبح بیدار بوده ، و چه رنجهائى در روزها جهت استخراج از گوشه کنار و صدها کتاب بلکه هزار کتاب در فنون مختلف کشیده ام .
و سفارش مى کنم او را به : دورى جستن از غیبت از غیبت بندگان خدا بویژه اهل علم ، زیرا غیبت آنان چون خوردن مردار مسموم است .
و سفارش مى کنم او را بر: صله رحم چه آن سبب توفیق براى اعمال صالحه و شایسته و زیادى عمر و برکت در روزى انسان است . براى اهمیت صله رحم مطلب را تکرار فرموده اند.

و سفارش مى کنم او را به : خواندن سوره یس بعد از نماز صبح هر روز یک مرتبه ، و نیز به خواندن سوره نبا عم یتسائلون بعد از نماز ظهر، و به خواندن سوره (عصر) پس از نماز عصر، و به خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب ، و به خواندن سوره (الملک ) بعد از نماز عشاء، و تاکید مى کنم بر آن (که ) مداومت کند بر آنچه یاد آور شدم ، زیرا من شخصا روایت مى کنم این روش را از استادان بزرگوار خود و بارها نیز تجربه آموخته ام .

و سفارش مى کنم او را به : مداومت این دعاى شریف در قنوتهاى نمازهاى واجب و آن را من روایت مى کنم از پدر علامه خود، و نیز از جمال السالکین مرحوم شیخ محمد حسین شیرازى و آن دو بزرگوار از استاد خود مصباح السالکین مرحوم سید مرتضى رضوى کشمیرى و او نیز بطریقه خود از ستاره فروزان : سید رضى الدین على بن طاووس حسنى مولف کتاب (لاقبال ) که متصل با صحاب موالى ما و پیوست به پیشوایان ما دارد روایت مى کند و آن دعا این است :
اللهم انى اسلک بحق فاطمه و ابیها، و بعلها و بنیها، و السر المستودع فیها، ان تصلى على محمد و آل محمد، و ان تفعل بى ما انت اهله ، ولا تفعل بى ما انا اهله
ترجمه :
پروردگارا: من ترا مى خوانم بحق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش ‍ و رازى را که در آنها امانت نهاده اى اینک : درود بفرستى بر محمد و آل محمد و اینکه آنچه تو اهل آنى با من عمل کنى و بجا آورى ، و بجا نیاورى با من آنچه را که من اهل آنم .
و سفارش مى کنم به : مداومت این دعا پس از ذکر رکوع خصوصا در رکعت آخر:
اللهم صلى على محمد و آل محمد، و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم
ترجمه :
پروردگارا درود بفرست بر محمد و خاندانش ، و ترحم بر عجز ما کن ، و پناه بده و بداد ما برس بحق آنان .

و سفارش مى کنم به : مداومت تسبیحات جده ما زهراء بتول روح من فداى او باد.
و سفارش مى کنم به : مداومت و تفکر در خطبه این بانوى پاک منزه پاکیزه که در مسجد النبى صلى الله علیه و آله آن خطبه اى که بلغا و فصحا را از آوردن مانند آن عاجز ساخت ، و آنرا عده اى از بزرگان گذشته نقل کرده اند.
و سفارش مى کنم او را: در تدبر و اندیشیدن در خطبه شقشقیه مولاى ما امیرالمومنین و سید مظلومان که در مسجد انشاء فرمود، و آنرا عده بیشمارى از فریقین که مورد وثوق هستند نقل کرده اند.
و سفارش اکید مى کنم او را به : نماز شب و استغفار در سحرها.

سفارش مى کنم به : صله رحم خصوصا و بویژه به برادران و خواهران خود، و نیکى کردن در حق آنان ، و من پس خود چیزى از زخارف دنیا براى آنان نگذاشتم ، و آنچه را که بدستم رسید در نیازهاى مردم خصوصا اهل علم صرف نمودم ، حتى نذورات شخصى خود را که مردم براى من نذر مى نمودند، همه را در احتیاجات اهل علم صرف کردم .
من بزودى از دنیا مى روم و از مال دنیا چیزى براى بازماندگانم ننهادم و وکیل آنها را خداوند کریم قرار داده ام ، پس پند گیرید اى صاحبان بصیرت .

و سفارش مى کنم : به کوشش اکید در امر کتابخانه عمومى که در این شهر مقدس تاسیس کرده ام براى حوزه مقدسه قم و عموم مردم ، و نیز حسینیه اى که از نفقه مرحوم حاج غلامحسین شاکرین بنیاد کرده ام و در آن عزاى آل رسول صلى الله علیه و آله و مجالس شاکرین بنیاد کرده ام و در آن منعقد مى گردد، همچنین مدرسه اى که در خیابان ارم ساخته ام ، و نیز مدرسه اى که نوسازى و عمران آنرا نموده ام که در انتهاى خیابان چهار مردان واقع شده ، و نیز مدرسه شهابیه که در محل سینماى سابق قم قرار دارد که زمین آنرا از صاحبش خریدارى و با کمک مردمان با ایمان ساخته شد، خداوند توفیقات آنان را افزون فرماید. و غیر آنها از آثارى که خداوند توفیق ساختن آن یا ترمیم و تعمیر آنرا بحقیر داد.

و سفارش مى کنم اون را به : تکمیل آنچه از قلم من صادر شده از تالیف و تصنیف ، نیز نشر آنها، و شامل نوشتجات زیادى در فقه و اصول و کلام و انساب و رجال و درایه و تفسیر و حدیث و تاریخ و تراجم و مجموعه ها و سیر و سلوک و عرفان و مقامات ، و نیز نوشتجات دیگر در حالات معنوى و مکاشفات و مجاهدات و ریاضتها و سختى هائى که متحمل شده ام مى باشد.

و سفارش مى کنم در: نیکى کردن در حق فقرا و سادات و طلاب علوم دینى .
سفارش مى کنم به مداومت زیارت مشاهد عترت زاکیه ، و من شخصا چه بهره هاى : فراوانى از این مشاهد برده ام .
و سفارش مى کنم به : شکیبائى در مصیبت ها و شدائد روزگار خصوصا در میدان تیر حسودان ، پس نگاه کن و بنگر به آنچه با پدر مظلوم و غریب تو رفتار کردند.
و سفارش مى کنم او را به ، قرائت قرآن شریف ، و تدریس و تدرس احادیث بلند پایه پیشوایان راستین دین ، زیرا آنان شفا دهنده بیمارى دلها، و نور دهنده باطن هستند.

و سفارش مى کنم او را که : مرا از دعاى خیر فراموش نکند در زندگى من ، و پس از آن .
و سفارش مى کنم او را به : توسل و مداومت دعاها و ذکرها. و اجازه به او مى دهم در: خواندن دعاء سیفى مشهور به : حرزیمانى زیرا من اجازه در قرائت آنرا دارم از پدر علامه خودم که خداوند اکرام او را افزون کند، و نیز از علامه شیخ محمد حسین بن محمد خلیل شیرازى ، و علامه حاج شیخ حسنعلى اصفهانى ساکن مشهد الرضا، و آنان از علامه جمال السالکین سید مرتضى رضوى کشمیرى نجفى بطریق خود که منتهى مى شود به علامه سید رضى الدین على بن طاووس حسنى صاحب کتاب (اقبال ) نقل مى کنند.
و نیز: اجازه قرائت اعتصام سیفى و خاتمه آنرا با و دادم .
و همچنین : اجازه قرائت اورادى را که در شدائد داشتم .
و نیز اجازه با و دادم در: قرائت آنچه در کتاب خود در این شؤ ون آورده ام و این کتابرا از غیر اهلش محفوظ دارند.
و سفارش مى کنم او را به : دورى جستن از بیکارى و بطالت و صرف عمر عزیز در چیزهائى که نفعى ندارد، پس روایت شده است که :
ان الله تعالى شانه : یبغض الشاب الفارغ
ترجمه :
خداوند تعالى جوان بیکار را دشمن خود مى پندارد.
و سفارش مى کنم او را به : استغفار در شبها و نیز در روز.
و سفارش مى کنم به : نیکى کردن در حق آنهائى که من آنانرا تربیت کرده ام از شاگردان با تقواى خود، و کسان دیگر که مرا یارى کرده اند.
سفارش مى کنم او را که : مرا از دعا در مشاهد مشرفه پیشوایان کرام و مشاهد اولاد آنان و نیز در حج و عمره فراموش نکند.
و سفارش مى کنم : در کوشش و پایدارى در بپاداشتن شعائر الهى در حسینیه اى که در قم مقدسه بنیانگذارى کرده ام .
و سفارش مى کنم او را: به اینکه کیسه اى را که در آن خاک مراقد ائمه طاهرین علیهم السلام و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان جمع آورى کرده ام براى تیمن و تبرک با من دفع نماید، و مقدارى از آنرا هم زیر صورت و قدرى محاذى صورت بریزند.
و سفارش مى کنم او را به : اینکه لباس سیاهى که در ماههاى محرم و صفر مى پوشیدم جهت حزن و اندوه در مصیبت هاى آل رسول اکرم صلى الله علیه و آله با من دفع شود.
و سفارش مى کنم او را به : سجاده اى که هفتاد سال بر روى آن نماز شب بجا آورده ام با من دفع شود .
و سفارش مى کنم به : به تسبیحى از تربت امام حسین علیه السلام که با آن در سحرها بعدد آن استغفار کرده ام با من دفن شود.
و سفارش مى کنم به : دستمالى را که اشکهاى زیادى در رثاء جدم حسین مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را به آن پاک مى کردم بر روى سینه در گفتم بگذارند.
و سفارش مى کنم او را که : دو عقیق را پس از انجام مراسم غسل در زیر زبانم بگذارند.
و سفارش مى کنم او را که : قوطى حلبى محتوى آب زمزم سوراخ کرده بهنگام دفن در قبر بپاشند.
سفارش مى کنم او را که : پس از مرگ در منزل مسکونى مرا غسل ندهد و حتما به غسالخانه عمومى شهر برده و در آن محل مرا غسل دهند.
سفارش مى کنم او را که : صلوه الدفن را به چهل نفر بدهد.
سفارش مى کنم او را که : یک شخص متدین را به نیایت از طرف حقیر به حج فرستاده تا این فریضه الهى را برایم انجام ، دهد البته اگر شخص ایشان یعنى آقاى حاج سید محمود راسا انجام دهد بهتر، والا شخص امینى را که مورد وثوق باشد اجیر نمایند، متاسفانه در مورد تامین پرداخت مخارجى که بایستى بشود محلى ندارم که اگر ایشان خودشان توانستند تامین کنند.
سفارش مى کنم او را که : یک شخص متدین دیگر را اگر راه عتبات عالیات باز شد به نیابت از از طرف حقیر به کربلا و نجف و کاظمین و سامرا و سایر مشاهد عراق بفرستند تا زیارت کند.
در مجالس ترحم سفارش مى کنم که : از عموم مومنین خصوصا اهل علم خاصه شاگردانم حلال بودى بطلبند، چه آنکه ممکن است گاهى عصبانى شده و در بحث با آنان تندى کرده باشم ، و خدا را شاهد مى گیرم که از روى اختیار نبوده .
سفارش مى کنم فرزندانم را: محلى که حقیر ظهرها و شبها در حرم مطهر حضرت معصوم علیها السلام اقامه جماعت مى نمایم سعى کنند تعطیل نشود، بدین کیفیت که ظهرها یکنفر، و مغرب و عشا یکنفر دیگر اقامه جماعت بنمایند.
سفارش مى کنم که : از تمامى ارحام چنانچه بعلت کسالت و گرفتارى زیاد نتوانستم تفقد سفارش مى کنم او را که : پس از مرگ در منزل مسکونى مرا غسل ندهد و حتما به غسالخانه عمومى شهر برده و در آن محل مرا غسل دهند.
سفارش مى کنم او را که : صلوه الدفن را به چهل نفر بدهد.
سفارش مى کنم او را که : یک شخص متدین را به نیایت از طرف حقیر به حج فرستاده تا این فریضه الهى را برایم انجام ، دهد البته اگر شخص ایشان یعنى آقاى حاج سید محمود راسا انجام دهد بهتر، والا شخص امینى را که مورد وثوق باشد اجیر نمایند، متاسفانه در مورد تامین پرداخت مخارجى که بایستى بشود محلى ندارم که اگر ایشان خودشان توانستند تامین کنند.
سفارش مى کنم او را که : یک شخص متدین دیگر را اگر راه عتبات عالیات باز شد به نیابت از از طرف حقیر به کربلا و نجف و کاظمین و سامرا و سایر مشاهد عراق بفرستند تا زیارت کند.

در مجالس ترحم سفارش مى کنم که : از عموم مومنین خصوصا اهل علم خاصه شاگردانم حلال بودى بطلبند، چه آنکه ممکن است گاهى عصبانى شده و در بحث با آنان تندى کرده باشم ، و خدا را شاهد مى گیرم که از روى اختیار نبوده .
سفارش مى کنم فرزندانم را: محلى که حقیر ظهرها و شبها در حرم مطهر حضرت معصوم علیها السلام اقامه جماعت مى نمایم سعى کنند تعطیل نشود، بدین کیفیت که ظهرها یکنفر، و مغرب و عشا یکنفر دیگر اقامه جماعت بنمایند.
سفارش مى کنم که : از تمامى ارحام چنانچه بعلت کسالت و گرفتارى زیاد نتوانستم تفقد نمایم حلال بودى بطلبند، همچنین از خادمهاى منزل .

سفارش مى کنم او را که : سعى کند موسوعه عظیم ملحقات الاحقاق را که تا کنون بیست و یک جلد آن چاپ شده و نتیجه زحمات پیگیر سى ساله حقیر و رفقا و نیز خود ایشانست بتدریج چاپ و منتشر کند که این از آرزوهاى دیرینه حقیر است .
و سفارش مى کنم او را به : نشر آثار اسلاف کرامش و پدران بزرگوارش ‍ حاملین فقه و اسطوانه هاى حدیث و تمامى علوم اسلامى و طبع آن ، تاریخ براى استفاده و افاده بماند بویژه آنچه از قلم پدر علامه بزرگوارم صادر شده .

و سفارش مى کنم که : پیوسته با طهارت و وضو باشد که آن خود سبب نور باطن و بر طرف کننده آلام و اندوههاست .
و سفارش مى کنم که : جنازه مرا روبروى مرقد مطهر بى بى فاطمه معصومه علیها السلام قرار داده و در این حال یک سر عمامه ام را بضریح مطهر و سر دیگر را به تابوت بسته بعنوان دخیل ، و در این هنگام مصیبت وداع مولاى من حسین مظلوم و با اهل بیت طاهرینش را بخوانند.

و سفارش مى کنم او را که : جنازه مرا در حسینیه اى که تاسیس کرده ام براى عزاى جدم ، قرار داده ، و همین عمل بستن عمامه را تکرار کنند، بدین ترتیب که یک سر آنرا به منبر سید الشهداء و سر دیگر را به تابوتم بسته و همانگونه مصیبت وداع را بخوانند.

همچنین : هنگامى که جسدم را در قبرى که در کتابخانه عمومى خود در شهر قم تاسیس کرده ام ، مى گذارند، مصیبت وداع امام حسین علیه السلام را بخوانند.
و سفارش مى کنم که : کوشش کند که بدن من در همین مکان کتابخانه دفن شود، حتى اگر در بیرون شهر قم اجل من فرا رسید.

و سفارش مى کنم او را به : حفظ دعاهائى را که همیشه با خود داشتم .
و سفارش مى کنم او را که : قسمتى از مال خود را بعنوان مظالم عباد برایم اختصاص دهد.
و سفارش مى کنم او را که : یکى از ذاکرین و یا مداحان و نوکران ابى عبدالله الحسین علیه السلام را معین کند که در هر شب جمعه یادى از مصیبت هاى آل رسول و عترت او در مقبره ام بنماید.

و سفارش مى کنم او را که : شخصى را معین کرده تا با صداى بلند در تشییع جنازه ام مردم را آگاه کند تا چنانچه کسى حقى بر من دارد و موفق به اداء آن نشده ام و یا کوتاهى کرده ام از حقیر در گذرد.
و سفارش مى کنم او را و تمامى فرزندان مکرم خود را تا: در شب جمعه هر هفته اطراف قبر من اجتماع کرده چند آیه از قرآن کریم را خوانده و به مصیبت هاى سید الشهداء و اهل بیت بزرگوارش گوش فرا دهند.
و سفارش مى کنم او را به : حسن خلق و تواضع و ترک تکبر و خود خواهى با مومنین .

و سفارش مى کنم او را به : محاسبه نفس در هر هفته مانند حساب شریک از شریک دیگر با دقت کامل ، و اگر لغزشى احساس کرد با توجه در صدد تدارک و جبران آن بر آید، و اگر حسنه اى در اعمال و رفتارش یافت خداوند سبحان را شکر گذار باشد و از در گاهش مزید توفیق را طلب کند.

و سفارش مى کنم او را: بخواندن و قرائت قرآن شریف و هدیه و ثواب آنرا به ارواح شیعیان آل رسول صلى الله علیه و آله از آنانى که بازماندگانى ندارند نثار کند، و شخصا بارها از این عمل که سبب توفیق بیشتر در امور بوده تجربه آموخته ام .

و سفارش مى کنم او را که : یک سوم از اعمال مستحب خود را برا پدرش ، و یک سوم دیگر را براى مادرش ، و یک سوم آخر را براى صاحبان حقوق و ارواح آنان اختصاص دهد، و از این عمل خرسند باشد، و از خدا بخواهد که او را خیر دو دنیا نصیب کند.

و سفارش مى کنم او را به : تهذیب نفس و مجاهدات شرعیه ، و مز شخصا به آنچه را که خداوند کریم روزى کرد و تا آنروز چشمهایم ندیده و گوشها نشنیده ، سپاس مى گذارم خداوند را بر این نعمت بزرگ ، و بعض از آنها را در کتاب مخصوص که نامیده ام آنرا به : سلوه الحزین و گاهى : مونس الکیب المضطهد، و گاه : روض الریاحین ، و گاهى : نسمات الصبا آورده ام ، و هر کدام از این چهار نام را که مى خواهى انتخاب کن ، اى فرزند من اى میوه دل من بدان که : این مجموعه که به آن اشاره کردم قسمتى از اسرار و اوراد و اذ کار و… غیره است که در آن آورده ام .

و سفارش مى کنم او را به : دورى گزیدن از کارهاى حرام و شبهات و پیمودن راه احتیاط.
راجع به موضوع کتابخانه عمومى که اهم موضوعات این وصیت است این است که : این کتابخانه در حقیقت بنیانگذار آن آقاى حاج سید محمود فرزندم مى باشد، زیرا ایشان بیش از بیست سال قبل با اختصاص دادن دو حجره در مدرسه مرعشیه خیابان ارم که روبروى کتابخانه فعلى قرار دارد براى کتابخانه مدرسه ، و سپس خریدارى چند زمین و خانه قدیمى که محل فعلى کتابخانه را تشکیل مى دهد، این موسسه عام المنفعه عظیم را بتدریج توسعه داده تا با مرز که یکى از بزرگترین کتابخانه هاى اسلامى است . من جدا از ایشان که براى ابقاء و اداره و توسعه روز افزون آن از هیچ کوششى فرو گذار نکرده و نمى کند و همواره تمام اوقات خود چه روزها و چه شبها و با مسافرت هاى متعدد و تحمل رنج و زحمت صرف در آن مى نماید تشکر و قدردانى مى کنم ، و در حقیقت بایستى گفت که بانى و موسس اولى آن شخص ایشانست – تنها نگرانى حقیر درباره این فرهنگستان عظیم اسلامى توسعه ساختمان و اداره آن از لحاظ مالى پس از حقیر مى باشد، چون چنین موسسه عظیم با مخارج سنگین و توسعه روز افزون آن ظاهرا از عهده شخص یا اشخاص خارج تنها مى توان بر روى پشتوانه دولتى تکیه کرد، و این خود از وظائف دولت یا نهادهاى دیگر است که چنین مجموعه اى را نگاه بدارند – چه خوبست آنهائى که تا کنون ندیده اند از نزدیک ملاحظه نمایند و ببینند که چون خون دلهائى ایشان و حقیر براى جمع آورى این مقدار کتاب خورده ایم ، باشد تا دعاى صاحبان آن موجب توفیق بیشتر ایشان گردد.

بهر حال من جدا خواهان این موضوع مى باشم که باین موسسه عظیم که وقت عام شده و مربوط به عموم مردم است توجه بیشترى شود، تا به یارى خداوند اینگونه آثار ارزشمند اسلامى که از آفات زمان مصون مانده و به دست ما رسیده صحیح و سالم به نسلهاى بعدى تحویل گردد. و من اشخاصى را که در این راه از هیچ کوششى فرو گذار نکنند روز جزا آنانرا دعا کرده و طلب مغفرت مى نمایم ، و بدانند که وجود این کتابخانه از صدها مسجد و مدرسه و حسینیه و بیمارستان و غیره لازم تر است . و خدا خود شاهد است که حتى براى یک حج بلدى خود از اینها بفروش نرسانیده و فقط ذخیره آخرت خودم کرده ام . رو انیست حال که در طبق اخلاص گذارده و صدها و صدها میلیون ارزش ظاهرى آنهاست و تقدیم اخلاص گذارده و صدها و صدها میلیون ارزش ظاهرى آنهاست و تقدیم جامعه نموده ام ، نگران اداره و بقاء آن باشم ، گرچه خداوند بزرگ تا حال عنایت فرموده و از این پس نیز خود وسائل آنرا مهیا مى فرماید. انشاء الله تعالى .

حقیر متولیان را یکى پس از دیگرى معین کرده ام .
بفرزندان و شاگردان و دوستان و مومنین نصیحت پدرانه اى از پدر پیر نود و چند ساله دارم که : این دنیا فانى است ، در این دنیا هر چه ذخیره مادى کنید فنا مى شود، ذخیره آخرت فنا نشدنى است ، حقیر با آنکه میلیونها از وجوه و غیره بدستم رسید تماما بدون کم و کاست جهت طلاب و موسسات دینى و فقرا و ایتام و سایر موارد مستحقه صرف و حال که از این دنیا رخت بربسته و آفتاب عمرم رو به پایان است خیلى سبک و راحتم ، چرا که نه یک وجب آب و زمین و یا دینارى در بانکى یا جائى ندارم . سعى کنند از کارهاى تشریفاتى که باعث سوء ظن مردم به اهل علم مى شود جدا دورى کنند، مالى اندوزى را کنار بگذارند که همه چیز در یک لحظه از دست مى رود، تا مى توانید بارتان را سبک کنید تا فرداى قیامت از سوال و جواب آن عاجز نباشید، بفقرا و مستمندان تا مى توانید مساعدت کنید که بدینوسیله سلامت خود و فرزندانتان را بیمه کرده اید.

خداوندا: از تو طلب زیادتى توفیق مى خواهم براى دوستان ، تا علم نافع در روز معاد و عمل شایسته ایشانرا زیاد فرمائى ، و از تو مى خواهم تا این بیچاره مسکین و اولاد را به زیر پرچم امیرالمومنین علیه السلام محفوظ بدارى .
پروردگارا: من از درگاهت درخواست عفو و بخشش دارم از آنچه از من و فرزندان و دوستان و مومنین مبادرت به آن شده ، و اینکه نامه اعمال ما را بدست راست ما بدهى . همچنین از تو مى خواهم که ما را با دوستى و محبت آل رسول صلى الله علیه و آله از دنیا بیرون ببرى .

الهى به مادر دل شکسته ام ، به مادر پهلو شکسته ام ، به عمه بازو بسته ام ، نظر لطفى بفرما تا ما را از جمله محبان خاندان عصمت و طهارت قرار دهى ، و دوست ما را از ذیل عنایت آن بزرگواران کوتاه نفرمائى .
و ما مى خواهیم : بیزارى از دشمنان و کم کنند گان مقام آن بزرگواران و صاحبان بغض و عداوت آنها و کسانى که حقوق آنانرا غضب کردند، و منکر فضائل آنان شدند، و مناقبشان را انکار کردند، و شک در مراتب آنها نمودند، و خداوند آن بزرگواران را در جایگاه رفیع قرار داده است .

پروردگارا: زنده دار ما را به حیات آنان ، و بمیران ما را به دورى از آنان .
خداوندا: مى دانى که من هلاک در دوستى و محبت آنان هستم ، پس مرا جزاء کسانى را که در راه تو شهید شده و خون خود را ریختند و در راه آنان جنگیدند، جزا ده . ثواب شهیدان بده و مرا در زمره کسانى که از این خانواده و هدف و روش آنان دفاع مى کنند قرار داده ، و مرا در طریقه راه آنها قدم بردارم ، و از کسانى که تمسک به دوستى آنها نموده و به ریسمان آنها چنگ زده اند قرار آمین آمین . راضى به یک آمین نبوده بلکه هزاران آمین تا اضافه و افزوده گردد، و خداوند رحمت کند کسى را که آمین بگوید، و درود بر رهروان راه حق و هدایت ، و کسانى که از میدان هوا پرستى و خود خواهى دور هستند.

سروش هدایت//علی شیروانی

حکایت استادمرحوم آیت اللَّه العظمی مرعشى نجفى در مورد ظهور حضرت ولی عصر (ع)

۰۶ (۶)

مرحوم “آيت اللَّه سيد شهاب الدين مرعشى” يكى از مراجع تقليد شيعه كه با تكميل كتاب “احقاق الحق” و تاسيس كتابخانه كم نظير خود، يكى از نيرومندترين نگهبانان فرهنگ شيعه محسوب مى شود، در يكى از ملاقات هايى كه با ايشان داشتم فرمود:در نجف نزد عالمى بزرگوار (اين جانب براى حفظ بعضى از جهات از ذكرنام آن عالم معذورم) به طور خصوصى درس مى خواندم. آن عالم بسيار مهذّب و مورد احترام همگان بود، و از كثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب مى شد.

روزى براى فراگيرى درس به محضرشان رفتم، ديدم گريه مى كند و بسيار پريشان است. علت آن را پرسيدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤيا امتحان شدم، ولى از امتحان بيرون نيامدم، در خواب به من گفته شد كه آقا ظهور كرده اند و در وادى السلام -مكان خاصى است كه گورستان نجف را در بردارد- مردم با او بيعت مى نمايند، به مجرّد شنيدن اين موضوع از جا حركت كردم و به عجله وارد خيابان شدم.

ديدم غوغايى از جمعيت است و همه با سرعت هر چه بيشتر به سوى وادى السلام مى روند، هر كس به فكر اين است كه زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بيعت كند.ديدم عشق ديدار امام، مردم را چنان خود باخته ساخته كه كسى را با كسى كارى نيست و تمام علقه ها را به فراموشى سپرده اند؛ آنها كه تا ديروز به من عشق مى ورزيدند ديگر به من اعتنا نمى كنند، بلكه با لحنى تند مى گويند: آقا كنار رو و مانع راه ما نباش.كوتاه سخن آنكه احساس كردم ظهور امام بازارم را كساد كرده است، از همانجا نقشه كشيدم كه در ملاقات با امام ايشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنكه با هزار سختى به خدمتش رسيدم، عرض كردم: فدايت شوم! خودتان را به زحمت انداختيد، ما كارها را ساماندهى مى كرديم، نيازى نبود كه خود را گرفتار سازيد و زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگيريد. با اين قبيل سخن ها مى خواستم امام را از ظهورش منصرف كنم، بعد از چند جمله از اين نوع گفتارها، يك مرتبه از خواب بيدار شدم و فهميدم كه هنوز لياقت حضرتش را ندارم.نگارنده گويد: از اين حكايت، من و امثال من بايد حساب كار خود را بكنند؛ بدانيم كه تا اصلاح نشويم وحتى المقدور از آلودگى گناه و ظلمت هوا و هوس بيرون نياييم، انتظار همنشينى و ديدار آن عزيزِ ابرار و قدوه أخيار را نداشته باشيم.

  • آيينه شو، جمال پرى طلعتان طلب

  • جاروب كن تو خانه و پس ميهمان طلب

آیینه اسرار//حسین کریمی قمی

کرامت دیگرآیت الله مرعشی: صحن مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام جوانى که غسلش را انجام نداده بود:

هنگامى که حضرت آیه ا… العظمى مرعشى نجفى رحمه اللّه علیه در قم سکونت نمودند (۱۳۴۳ ه‍ .ق ) در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام نماز جماعت اقامه نمى شد. در واقع ایشان باعث شدند تا حدود شصت سال در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام نماز جماعت اقامه شود. یکسال قبل از رحلت معظم له بنده حقیر (مؤ لف ) به اتفاق پدرم موقع نماز مغرب و عشاء در صحن مطهر حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام پشت سر ایشان اقتدا کردیم .

بعد از اتمام نماز رسم مردم بر این بود تا جهت زیارت ایشان دورش جمع مى شدند. من و پدرم جهت زیارت ایشان جلو رفتیم و بعد از چند لحظه بنده مشاهده نمودم که جوانى از دور با سرعت تمام به قصد زیارت به طرف ایشان مى آید. وقتى نزدیک شد، معظم له با آن عصاى مبارک خویش جلو جوان را گرفته و اجازه ندادند که نزدیک ایشان شود.

وقتى این قضیه را دیدم براى من معما شد که چرا آقا اجازه نداده و جلوى این جوان را گرفتند؟ از نزدیکان ایشان این را سؤ ال کردم و گفتند آقا فرمودند: آن جوان جُنب بود. و غسل جنابت برگردن داشت و من دوست نداشتم با بدن نجس دستش به من برسد. ببینیم اولیاى خدا چگونه از قلب بندگان خدا آگاهى کامل داشتند. پس انبیاء الهى نسبت به بندگان خدا چگونه بودند؟ حالا خود بخوان حدیث مفصّل از این مجمل !

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت دوازدهم آیت الله مرعشی : کجا با این عجله !

یکى از کارمندان اداره پست استان قم که مرد با ایمان و درستى است از مریدان خاصّ آیت ا… العظمى مرعشى۱ بود و سه نوبت نماز را به امامت او مى خواند. او مى گفت : روزى پس از نماز صبح خوابیدم و هنگامى که برخاستم دیدم نیاز به حمّام براى انجام غسل جنابت دارم . از طرفى وقت ادارى هم رسیده بود و دیگر نمى توانستم حمّام بروم .

با خود گفتم : اکنون به اداره مى روم ؛ ان شاءاللّه آخر وقت حمّام رفته و نماز ظهر و عصر را مى خوانم . به اداره رفتم ظهر شد و اداره تعطیل گردید. فراموش کردم که باید غسل کنم .

شتابان به صحن مطهّر آمده ، وضو ساختم و خواستم وارد حرم شوم که در کنار در ورودى با آیت اللّه مرعشى نجفى روبه رو شدم . سلام کردم آقا جوابم را داد و فرمود: ((کجا با این عجله ؟)) گفتم : براى نماز فرمود: ((تو باید حمّام بروى )) بسیار شرمنده شدم و باز گشتم و تازه یادم آمد.

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت یازدهم آیت الله مرعشی: دیگر از این کارها نکن !

یکى از ماءموران شهربانى زمان شاه استعفا کرد و به شغل آزاد پرداخت . از او دلیل کارش را پرسیدند و گفت : بینش و بصیرت آیت اللّه نجفى باعث این کار شد. گفتم : جریان چیست ؟ گفت : شبى از ساعت دوازده تا ۸ صبح ماءمور خیابان اِرَم قم بودم و نیاز به حمّام براى انجام غسل داشتم و پول هم نداشتم .
حدود ساعت ۲ بود که اتوبوسى از اصفهان رسید و درب صحن توقّف کرد تا مسافر پیاده کند. من رفتم و گفتم : چرا اینجا توقف کردى گواهینامه ات را بده . راننده پنج تومان کف دست من نهاد و من هم گفتم : پس زودتر برو! و با خود گفتم : پول حمّام هم جور شد.

منتظر بامداد بودم که بروم غسل کنم و نماز بخوانم . هنوز درِ صحن باز نشده بود که دیدم آیت ا… مرعشى نجفى مثل همیشه به طرف حرم مى رود؛ امّا آن شب راه را کج کرد و از آن سوى خیابان نزد من آمد.
وقتى رسید سلام کرد و فرمود: ((بیا جلو!)) رفتم پنج تومان به من داد و فرمود: ((با این پول برو غسل کن . با آن پول نمى شود غسل کرد.)) گفتم : ((چشم !)) پس از آن به این فکر افتادم که از شهربانى استعفا دهم و کار آزاد برگزینم و چنین شد و اینک به حمداللّه وضع من خوب است و مکّه هم رفته ام .
آرى ! بعداً آیت ا… مرعشى نجفى به دیدن او رفت .

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت دهم آیت الله مرعشی: شهریارا شعرت را بخوان !

 

آیت اللّه مرعشى رحمه اللّه علیه بارها مى فرمودند: شبى توسلى پیدا کردم تا یکى از اولیاى خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب ، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمؤ منین علیه السّلام با جمعى حضور دارند.

حضرت فرمودند: شعراىِ اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شعراىِ عرب را آوردند. فرمودند: شعراىِ فارس زبان را نیز بیاورید، آن گاه محتشم و چند تن از شعراى فارسى زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست ؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان ؟ شهریار این شعر را خواندند:

على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را
که به ما سوافکندى همه سایه هما را

دل اگر خداشناسى همه در رخ على بین
به على شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو على گرفته باشد سرچشمه بقا را

مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو اى گداى مسکین درِ خانه على زن
که نگین پادشاهى دهد از کرم گدارا

به جز از على که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از على که آرد پسرى ابوالعجایب
که علم کند به عالم شهداى کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو على که مى تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتى را

به دو چشم خو نفشانم هله اى نسیم رحمت
که ز کوى او غبارى به من آر، توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چو پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویى قضاى گردان به دعاى مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهى
به پیام آشنایى بنوازد آشنا را

ز نواى مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى فرمودند: وقتى شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم . چون من شهریار را ندیده بودم ، فرداى آن روز پرسیدم که شهریارِ شاعر کیست ؟ گفتند: شاعرى است که در تبریز زندگى مى کند. گفتم : از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد، دیدم همان کسى است که من او را در خواب در حضور حضرت امیرعلیه السّلام دیده ام . از او پرسیدم : این شعر ((على اى هماى رحمت )) را کى ساخته اى ؟

شهریار با حالت تعجب از من سؤ ال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟ چون من نه این شعر را به کسى داده ام و نه درباره آن با کسى صحبت کرده ام .

مرحوم آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى به شهریار مى فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام تشریف دارند. حضرت ، شعراى اهل بیت را احضار فرمودند. ابتدا شعراى عرب آمدند. سپس فرمودند: شعراى فارسى زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند.

بعد فرمودند: شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمود: شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعرى که مطلع آن را به یاد دارم ، خواندید. شهریار فوق العاده منقلب مى شود و مى گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلاً عرض کردم ، تاکنون کسى را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام . آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى فرمودند: وقتى شهریار، تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت ، معلوم شد مقارن ساعتى که شهریار آخرین مصراع شعر خود را تمام کرده ، من آن خواب را دیده ام .

ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقیناً در سرودن این غزل ، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلى با این مضامین عالى بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا رحمه اللّه علیه است . خوشا بر شهریار که مورد توجه و عنایت جدّش قرار گرفته است . آرى ، این بزرگواران ، خاندان کرم هستند و همه ما در ذیل عنایات آنان به سر مى بریم .

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت نهم آیت الله مرعشی : تشرف به محضر امام زمان (عج ) در مسجد مقدس جمکران قم

آیت اللّه مرعشى نجفى رحمه اللّه علیه درباره پیدایش و فضیلت این مسجد فرموده است : این مسجد شریف در اوائل غیبت صغراى حضرت بقیه اللّه (عج ) تاءسیس ‍ و بنیانگذارى شده است و در نوشته جات قدیمى به نامهاى : مسجد جمکران ، مسجد حسن بن مصلح و مسجد صاحب الزمان (عج ) معرفى شده که هر یک از این نامها به مناسبتى خاص مى باشد.

این مسجد را از آن رو که در کنار قریه جمکران (اطراف قم ) قرار دارد، جمکران گفته اند و نظر به اینکه به همّت حسن بن مصلح ساخته شده به مسجد حسن بن مصلح شهرت یافته و چون حضرت صاحب الزمان (عج ) در این مسجد مکرّراً دیده شده آن را مسجد صاحب الزمان مى نامند.

شیخ بزرگوار و محدث عالى مقدار شیخ صدوق در کتابى به نام مونس الحزین ، به تفصیل داستان و تاریخ احداث این مسجد و فضیلت آن را ذکر کرده است . این مسجد را بعدها شیخ صدوق رحمه اللّه علیه تعمیر کرد و پس از وى در زمان صفّویه چندین بار تعمیر شده است . در زمان ریاست آیت اللّه العظمى شیخ عبدالکریم حائرى نیز بار دیگر تعمیر گردید.

حقیر خودم مکرر کراماتى از آنجا مشاهده کرده ام . چهل شب چهارشنبه مکرر موقّق شدم که در آن مسجد بیتوته کنم ،و حاجات خود را بگیرم . جاى تردید نیست که این مسجد از امکنه اى است که مورد توجه و نزول برکات الهى است ، و پس از مسجد سهله در کوفه که منتصب به وجود مبارک حضرت ولى عصر(عج ) مى باشد، این مسجد (جمکران قم ) بهترین جایى است که به امام زمان (عج ) انتصاب دارد.

مهدى حائرى در کتاب سیماى مسجد صاحب الزمان (عج ) (سیماى مسجد جمکران ) به افراد و شخصیتهایى که در این مسجد به حضور امام زمان مشرف شده اند اشاره کرده و نوشته است : نفر یازدهم که به حوائج خود رسیده حضرت مستطاب آیت اللّه العظمى و علامه الکبرى آقاى سید شهاب الدّین نجفى مرعشى (رحمه اللّه علیه ) است که در هر ماه چندین مرتبه در خلوت و جلوت مشرف شده و به مساعدتهاى غیرمستقیم به تعمیر و تنظیم آن اقدام مى فرمایند و اکنون چند سال است که در هر هفته یکى از دانشمندان را به نام حجت الاسلام والمسلمین جناب آقاى حاجى سید تقى علمائى براى اقامه نماز و ارشاد زائرین و توّسل به ساحت قدس آن بزرگوار اعزام مى فرمایند.

معظم له اظهار امیدوارى کرده اند که شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت و دوستداران خاندان وحى و نبوّت به این مکان مطهّر و مقدّس توسّل جسته و به زیارت آن بشتابند و از خداوند سبحان رفع گرفتارى مسلمانان طلب کنند.

حضرت آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى این حکایات را حدود ۳۷ سال قبل نه به عنوان خود، بلکه به نام سیّد جلیل القدرى ، براى یکى از خواص دوستان و نزدیکان خویش نقل کرده و اکیداً سفارش نموده که تا من زنده هستم ، براى کسى نقل نکن . امّا از قرائنى که در دست است ، به روشنى مى توان فهمید که آن سید جلیل القدر که به حضور امام زمان رسیده ، خود ایشان بوده اند. در برخى از منابع نیز که این حکایات نقل شده ، به این موضوع صریحاً اشاره نموده اند.

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت هشتم آیت الله مرعشی:تشرف به محضر امام زمان (عج ) بهمراه آیه ا… ابن العلم دزفولى

آیت اللّه ابن العلم دزفولى در کتاب منتخبات خود، داستان دیگرى از تشرف معظم له ، به زیارت ولى اللّه اعظم امام زمان -عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف – نقل کرده است . ولى نامى از معظم له نبرد بلکه نوشته است : یکى از زعما و بزرگان در سال ۱۳۵۸ قمرى داستان تشرف خود را برایم چنین املا کرد که : زمان اقامتم در سامرا در ثلث آخر شب جمعه اى براى بعضى از حوائج قلبیه بدون اطلاع رفقا از مدرسه بیرون رفتم و به سوى سرداب مقدس شتافتم و مشغول توسل به وجود مبارک صاحب الامرعلیه السّلام شدم .

شمعى که همراه داشتم روشن کردم و شروع به خواندن زیارت ناحیه مقدسه نمودم . به مجرّد روشن شدن شمع شخصى از اهل سنّت که احساس نموده بود، کسى در سرداب مقدس است به طمع مال و از روى عداوت مذهبى وارد سرداب گردید و در حالى که چاقو یا خنجرى در دست داشت به من حمله کرد، و من گویى ملهم شدم به اینکه شمع را خاموش نمایم و چنین کردم و هراسان از هول جان به اطراف مى دویدم و آن شخص سنّى نیز مرا تعقیب مى کرد تا اینکه در آن تاریکى عباى مرا گرفت و من در آن حال اضطرار حقیقى ، متوجّه ولى عصر شده و بى اختیار عرض کردم یا صاحب الزمان . ناگهان شخص دیگرى در سرداب پیدا شد و صیحه اى بر آن شخص سنّى زد که در همان حال افتاد و من نیز از شدّت ترس حالت غشوه و ضعف پیدا کردم .

پس از اندکى به هوش آمدم و دیدم که سرم در دامن کسى است و با کمال ملاطفت مشغول به هوش آوردن من است . چشمانم را باز کردم و دیدم که شمع روشن است و آن شخص که سر مرا به دامن گرفته در زىّ اعراب بادیه اطراف شهر نجف است . آن شخص چند دانه خرما به من مرحمت کرد که هسته نداشتند. در آن حال متوّجه این مطلب نبودم ولى پس ‍ از خوردن آنها و ناپدید شدن آن شخص متوّجه شدم که دانه هاى خرما بدون هسته بودند.

آن شخص فرمودند: خوب نیست در چنین موارد خوف ، تنها به این جا بیایى . سپس اضافه کردند که این چند نفر شیعه که در ((سرُّ مَنْ رَاءى )) (سامراء) هستند، ملاحظه غربت عسکّریین را نمى نمایند و اقلاً در شبانه روز، هر کدام از آنها دو مرتبه به حرم عسکرییّن مشرف نمى شوند!

بعد طى مکالماتى که بین من و آن شخص ردّ و بدل شد. ایشان اظهار غربت اسلام و اینکه باید آن را یارى کرد، نمود و مطالب دیگر نیز بیان فرمود که از آن جمله آروزى ایشان مبنى بر پیدا کردن کتاب شریف ریاض العلماء میرزا عبداللّه افندى بود و اتفاقاً از این کتاب تمجید فراوانى نمود. به مجرّد اینکه از خیال من گذشت که شخص عرب بدوى را چه مناسبت است با این سخنان و با این کتاب ، که در آن حال آن شخص ناپدید شد و من که تازه متوّجه شده بودم چه سعادتى نصیبم شده بود و قدر آن را ندانستم ، واله و حیران به تفحص پرداختم ولى اثرى از آن شخص عرب نیافتم .

از کثرت تاءثر و شدّت تاءلّم مفارقت آن وجود مبارک مات و مبهوت از سرداب (محل غیبت آقا امام زمان (عج )) بیرون آمدم در حالى که آن شخص سنّى همانطور مدهوش افتاده بود و من به سوى حرم عسکّریین علیه السّلام شتافتم .

ابن العلم دزفولى در کتابى دیگر که زندگینامه آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى را تا سن ۲۴ سالگى ایشان با املاى خود معظم له تقریر کرده ، عین این داستان را درباره خود معظم له آورد است .

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت هفتم آیت الله مرعشی : تشرف به محضر امام زمان (عج ) در محل غیبت آنحضرت

باز هم خود معظم له نقل کرده اند: بار دیگر در همان زمان اقامت در سامراء، چندى در سرداب مقدس شبها بیتوته مى کردم . (سرداب مقدس اشاره به محل غیبت آقا امام زمان (عج ) است ). زمستان بود. در اواخر یکى از آن شبها که در سرداب مقدس بودم ، ناگهان صداى پایى شنیدم . با آنکه درِ سرداب بسته بود. فوق العاده وحشت نمودم که مبادا یکى از مخالفین شیعه و از دشمنان اهل بیت علیهم السّلام باشد.

شمعى که با خود داشتم خاموش شده بود؛ اما صدا و لحن نیکویى به گوشم رسید که فرمود: سلام علیکم و نام مرا به زبان آورد. من جواب دادم و عرض کردم شما کى هستید؟ فرمود یک نفر از بنى اعمام شما. عرض کردم درِ سرداب بسته بود، شما از کجا وارد شدید؟ سید فرمود: ((اللّه على کل شى ء قدیر)). من عرض ‍ کردم اهل کجا هستید؟ فرمود: اهل حجاز هستم .

سیّد حجازى فرمود: چرا در این وقت به اینجا آمده اید؟ عرض کردم : حوائجى دارم و به جهت آنها متوسل شده ام . فرمود: جز یک حاجت ، بقیه حوائج شما برآورده خواهد شد. سپس آن سید حجازى سفارشهایى کردند؛ از جمله تاءکید بر اقامه نماز جماعت ، مطالعه فقه ، حدیث و تفسیر، صله رحم ، رعایت حقوق استادان و معلمان و تاءکید در مطالعه و حفظ نهج البلاغه و ادعیه صحیفه سجادیّه .

پس من از آن سیّد حجازى خواستم که براى من به درگاه الهى دعا کند. پس دستها را به سوى آسمان برداشت و عرض کرد: الهى بحق النّبى و آله ، این سیّد را موفق به خدمت شرع بفرما و حلاوت مناجات خود را به او بچشان و حبّ او را در قلوب مردم جاى ده و او را از شرّ و کید شیاطین ، مخصوصاً حسد، مصون بفرما.

در طىّ صحبت ، آن سید حجازى قدرى تربت حضرت سیدالشهداء را که با هیچ چیز مخلوط نبود و به اندازه چند مثقال بود، به من داد که مختصرى از آن تربت هنوز نزد من است و یک انگشتر عقیق هم به من داد که هنوز هم آن را دارم و آثار فراوانى از آن دیده ام . پس از آن ناگهان آن سیّد حجازى ناپدید شد و من آن زمان فهمیدم که آن سید حجازى ، همان امام زمان (عج ) بوده است و متاءسفانه در وقت حضور وى ندانستم .

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت ششم آیت الله مرعشی : نکند این شخص محترم امام زمان (عج ) باشد!

معظم له نقل کرده اند که : وقتى در سامراء اقامت داشتم ، شبى براى زیارت حضرت سیّد محمّدعلیه السّلام از سامراء بیرون رفته و راه را گم نمودم . پس از یاءس از زندگى خود بخاطر تشنگى فوق العاده و گرسنگى ورزیدن باد سموم در قلب الاسد، بیهوش شده روى خاکهاى گرم افتادم ؛ ولى دفعتاً چشم باز کردم و سر خود را بر زانوى شخصى دیدم . آن شخص کوزه آبى به لب من رسانید که تاکنون نظیر آن آب را در گوارایى و شیرینى نیاشامیده بودم .

پس از خوردن آب ، سفره نان را باز نمودم . دو – سه قرص نان ارزن در آن بود. پس از صرف غذا، آن مرد عرب به من فرمود: نهرى جارى در اینجا وجود دارد. خود را در آن شستشو بده . من گفتم : در اینجا نهرى نیست وگرنه من این قدر تشنه نمى شدم که مشرف به هلاکت باشم .آن مرد عرب فرمود: این آب است که در اینجا جارى است .

من به مجرد صادر شدن این کلمه از آن شخص عرب ، دیدم در آنجا نهر باصفایى است و تعجّب کردم که نهر آب در کنار من بوده و من از تشنگى و عطش بسیار، نزدیک به هلاک شدن بوده ام ! سپس آن مرد عرب از من پرسید قصدکجا دارى ؟ گفتم حرم مطهّر سیّد محمّدعلیه السّلام آن شخص عرب فرمود: این هم حرم سیّد محمّد است .

من مشاهده کردم ، دیدم نزدیک بقعه سیّد محمّد هستم و حال آنکه محلى که در آنجا راه را گم کرده بودم قادسیه بود و مسافت فراوانى از آنجا تا مرقد سیّد محمّد وجود داشت . در فاصله مصاحبت با آن مرد عرب از وى استفاده فراوان بردم و مطالبى چند را برایم توضیح داد.

از سفارشها و توصیه هاى وى تاءکید بر تلاوت قرآن مجید، انکار تحریف قرآن ، نیکى به والدین ، رفتن به زیارت بقاع متبرکه و امامزادگان ، احترام به ذریه علوى ، خواندن نماز شب ، ذکر تسبیح حضرت زهراعلیهاالسّلام و تاءکید در زیارت حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام بود.

در این هنگام به فکرم خطور کرد که نکند این شخص محترم همان امام زمان (عج ) باشد. با بروز این فکر در ذهنم ناگهان آن شخص عرب از نظرم ناپدید گردید و چقدر متاءسف شدم که یار در کنارم بود و گمشده ام را یافته بودم اما او را نشناختم .

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت پنجم آیت الله مرعشی : تشرف به محضر امام زمان (عج ) در مسجد سهله

آیت اللّه مرعشى از معدود افرادى است که به حضور امام عصر -عجل اللّه تعالى فرجه الشریف – مشرف شده است . و در این مورد حکایات متعددى وجود دارد که در اینجا به چند کرامت اشاره مى کنیم :

ایشان نقل کرده اند که زمان تحصیل علوم دینى و فقه اهل بیت علیهم السّلام فوق العاده مشتاق دیدار جمال دلاراى حضرت بقیه اللّه -عجل اللّه تعالى فرجه الشریف – بودم و عهد نمودم که چهل شب هر چهارشنبه پیاده به مسجد سهله مشرف شده ، در آنجا بیتوته نمایم . به این قصد که به فوز دیدار امام عصرعلیه السّلام نائل شوم . بر این عمل مداومت داشتم تا شب چهارشنبه سى و ششم یا سى و پنجم . اتفاقاً آن شب قدرى دیرتر از شبهاى پیشین حرکت نمودم . هوا ابرى و بارانى بود. در نزدیکى مسجد شریف سهله خندقى وجودداشت .

هنگامى که قدم به آن خندق گذاردم ، تاریکى همه جا را فرا گرفته بود. در آن حال ، وحشت و خوف از سارقین (که در آن زمان زیاد بود) مرا فراگرفت ناگهان از پشت سر صداى راه رفتن کسى به گوشم رسید. وحشت من افزون شد. برگشتم و نگاه کردم . سید عربى را با لباس ‍ اهل بادیه دیدم . (جاى تعجّب است که در آن تاریکى چگونه سیدبودن وى را تشخیص دادم ؛ اما در آن زمان به فکر نیفتادم و غافل بودم ). او پیش آمد و با زبان فصیح فرمود: یا سیّد سلام علیکم ، که وحشت من زایل شد و آرامش پیدا کردم و با آن سیّد عرب شروع به صحبت نمودم و به راه رفتن ادامه دادیم .

آن سیّد پرسید کجا مى روید؟ عرض کردم به مسجد سهله و به قصد تشرف به حضور مولا و امام زمان حضرت بقیه اللّه (عج ). پس از چند قدم که رفتیم ، به مسجد زید بن صوحان رسیدیم . آن مرد عرب گفت : خوب است وارد مسجد شویم . پس هر کدام دو رکعت نماز به جا آورده و دعاى پس از نماز را خواندیم . آن شخص عرب ، آن دعا را از حفظ مى خواند. در آن هنگام گویى تمام اجزا و ارکان مسجد با وى آن دعا را مى خواندند. انقلابى عجیب در خود مشاهد مى کردم که از توصیف آن عاجزم .

پس از اتمام دعا، آن مرد عرب به سوى من نگاه کرد و گفت : یا سیّد آیا گرسنه اى ؟ خوب است شامى خورده و پس از آن به مسجد سهله برویم . سفره غذایى را از زیر عباى خود بیرون آورد. در میان آن سفره سه قرص ‍ نان و دو – سه دانه خیار بسیار سبز بود که گویى تازه از بستان چیده شده بودند و حال آنکه آن زمان چلّه زمستان بود. من با مشاهده همه این حالات باز هم انتقال پیدا نکردم که آن شخص عرب کیست ؟ پس از صرف شام به مسجد سهله رفتیم و آن سیّد عرب تمام اعمال مسجد سهله را به جا آورد و من هم از او پیروى کردم . هنگامى که فریضه مغرب و عشا را به جاى آورد، من هم به او اقتدا کردم ، بدون اینکه از خود بپرسم که این شخص عرب کیست ؟

سپس آن سیّد عرب به من گفت که آیا شما نیز پس از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه مى روید یا در مسجد سهله مى مانید؟ من گفتم مى مانم . سپس با آن سیّد عرب در وسط مسجد بر سکوى مقام امام صادق علیه السّلام نشستیم و من به آن سیّد عرب عرض ‍ کردم آیا چاى ، قهوه یا دخانیات میل دارید تا حاضر کنم ؟ آن سیّد گفت این امور ((فضول معاش )) هستند و ما از آنها اجتناب مى کنیم .

این کلمه در من تاءثیر بسیار گذاشت بطورى که اکنون هم هر وقت یک استکان چاى صرف مى نمایم ، فرمایش آن سیّد عرب در نظرم مى آید و اعضاى من مرتعش مى شود. به هر حال مجلس ما دو – سه ساعت به طول انجامید و در خلال آن مطالبى مطرح شد که اختصاراً به این شرح است : آن سیّد مطالبى در چگونگى استخاره کردن ارائه کرد و تاءکید نمود به خواندن برخى از سوره ها، پس از نمازهاى واجب یومیه و خواندن دو رکعت نماز بین نمازهاى مغرب و عشا و مطالبى دیگر. پس از آن صحبتها، من براى رفع حاجتى از جاى برخاستم و به سمت درِ مسجد حرکت کردم که سر حوض بروم .

در وسط راه به ذهن من خلجان نمود که این چه شبى است و این سیّد عرب صاحب فضایل کیست ؟ شاید همان مطلوب و گمشده من است . به مجّرد خطور این مطلب به ذهنم ، به داخل مسجد برگشتم و متوجه شدم که از آن سیّد عرب اثرى نیست و اصلاً کسى در مسجد حضور ندارد و حال آنکه من هنوز از مسجد بیرون نرفته بودم ، به این ترتیب من به مراد خود رسیده بودم ، در حالى که او را نشناخته بودم . از این رو دیوانه وار اطراف مسجد تا صبح قدم زدم ، نظیر عاشقى دلسوخته که معشوق خود را گم نموده است .

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت چهارم آیت الله مرعشی: تشرف به محضر امام حسین علیه السّلام در کربلا و رفع مشکلات

آیت اللّه مرعشى نجفى فرموده اند که : ((در سال ۱۳۳۹ قمرى (یک سال پس از درگذشت پدرشان ) هنگامى که در مدرسه قوام نجف اشرف ، طلبه بودم و در آن زمان کتاب حاشیه ملا عبداللّه یزدى ، در منطق را تدریس مى کردم ، زندگیم به سختى و مشقت اداره مى شد و هیچ راه فرارى از دست فقر و تنگدستى نداشتم . هجوم ناراحتى ها عبارت بودند از:

۱ – اخلاق ناپسند برخى از معمّمین که به بیوت مراجع رفت و آمد داشتند. از رفت و آمد آنها به منزل مراجع براى من سوءظنّى به همه مردم پیش آمده بود، چنان که با کسى ارتباط برقرار نمى کردم و حتّى نماز جماعت را پشت سر افراد عادل نیز ترک کرده بودم .
۲ – دیگر آنکه یکى از منسوبین من به شدت از تدریس من جلوگیرى مى کرد و به استادم نیز گفته بود مرا به درس خود راه ندهد.
۳ – دیگر آنکه مبتلا به بیمارى حصبه شده بودم و بعد از شفا از آن بیمارى حالت کندذهنى و نسیان برایم پیش آمده بود.
۴ – دیگر آنکه بینایى چشمهایم بسیار کم شده بود.
۵ – دیگر آنکه از تند نوشتن عاجز شده بودم .
۶ – دیگر آنکه گرفتار فقر شدید و تنگدستى بودم .
۷ – دیگر آنکه در قلبم احساس نوعى بیمارى روحى دائمى مى نمودم .
۸ – دیگر آنکه تزلزلى در عقیده ام نسبت به بعضى از امور معنوى تدریجاً روى مى داد.
۹ – دیگر آنکه امید داشتم خداوند سفر حجّ بیت اللّه الحرام را نصیبم کند، به شرط آنکه در مکّه یا مدینه بمیرم و در یکى از این دو شهر دفن شوم .
۱۰ – دیگر آنکه خداوند توفیق علم و عمل صالح را با همه گستره آن به من عنایت کند. آن مشکلات و این آرزوها، لحظه اى مرا آرام نمى گذاشت ، از این رو به فکر توسّل به سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السّلام افتاده به کربلا رفتم ؛ در حالى که از مال دنیا فقط یک روپیه بیشتر نداشتم و با آن ، دو قرص ‍ نان و کوزه اى آب خریده بودم . وقتى وارد کربلا شدم به جانب نهر حسینى رفته و غسل کردم و به حرم شریف رفتم و پس از زیارت و دعا، نزدیک غروب بود که به غرفه کلیددار حرم ، سید عبدالحسین ، صاحب کتابِ بغیه النبلاء فى تاریخ کربلاء، رفتم .

او از دوستان پدرم بود و از او اجازه خواستم که یک شب در حجره وى بمانم چون ممنوع بود کسى شبها در حرم مطهر باقى بماند. ایشان موافقت کرد و من آن شب در حرم ماندم و پس از تجدید وضو به حرم مشرف شدم ، فکر کردم که در کدام مکان از حرم شریف بنشینم . معمول این بود که مردم در طرف بالاى سر مى نشستند، ولى من فکر کردم که حضرت در دوران زندگانى خود متوجه فرزند خویش على اکبرعلیه السّلام بوده پس قطعاً پس از شهادت نیز به سوى فرزند خود نظر دارد. از این رو در قسمت پایین پاى آن حضرت و در کنار قبر على اکبرعلیه السّلام شستم .

اندکى از جلوسم نگذشته بود که صداى حزین قرائت قرآن را از پشت روضه مقدسه شنیدم . به آن طرف متوجه شدم ، در آن هنگام پدرم را دیدم که نشسته بود و تعداد سیزده رحل قرآن در کنار وى بود. در جلوى او نیز رحلى بود و قرآنى بر آن قرار داشت و پدرم قرائت مى کرد. به نزد وى رفته و دست ایشان را بوسیده و از حال ایشان پرسیدم . با تبسّم پاسخ داد که در بهترین حالت و برخوردارى از نعمتهاى الهى است . پرسیدم در اینجا چه مى کنید؟ جواب داد ما چهارده نفریم که در اینجا مشغول تلاوت قرآن مجید هستیم . پرسیدم آنها کجا هستند؟ فرمود: به خارج حرم رفتند. سپس با اشاره به رحل هاى قرآن ، آن سیزده نفر را معرفى کرد که عبارت بودند از علاّمه میرزا محمد تقى شیرازى ، علاّمه زین العابدین مرندى ، علاّمه زین العابدین مازندرانى و اسامى بقیه را نیز گفت که به خاطرم نمانده است .

سپس پدرم از من پرسید که تو براى چه کارى به اینجا آمده اى ، در حالى که الان ایام درسى است ؟ علت آمدنم را برایش شرح دادم . پس به من امر کرد که بروم و حاجتم را با امام حسین علیه السّلام در میان بگذارم . پرسیدم امام کجاست ؟ گفت در بالاى ضریح است . تعجیل کن ، زیرا قصد عیادت زائرى را دارد که در بین راه بیمار شده است . بلند شدم و به طرف ضریح رفته و آن حضرت را دیدم ، امّا برایم ممکن نبود که درست به صورت ایشان نگاه کنم . زیرا چهره مبارک آن حضرت در هاله اى از نور پنهان بود. به حضرت سلام کردم . جوابم را داد، و فرمود به بالاى ضریح بیا، عرض کردم من شایستگى ندارم که به نزد شما بیایم . پس به من اجازه داد که در مکانى که ایستاده ام بمانم . آنگاه به آن حضرت بار دیگر نگاه کردم . در آن هنگام تبسّمى ملیح بر لبانش نقش بست و از من پرسید چه مى خواهى ؟ من این شعر فارسى را قرائت کردم :

آنجا که عیان است
چه حاجت به بیان است

آن حضرت قطعه اى نبات به من عنایت کرد و فرمود تو میهمان مایى . سپس ‍ فرمود: چه چیز از بندگان خدا دیده اى که به آنها سوءظن پیدا کرده اى ؟ با این سؤ ال در من یک دگرگونى پیدا شد و احساس کردم که دیگر به کسى سوءطنّى ندارم و با همه مردم ارتباط و نزدیکى بسیارى دارم (صبح موقع نماز به مرد ظاهرالصلاحى که نماز مى خواند اقتدا کردم و هیچ ناراحتى و بدگمانى در من نبود).

سپس حضرت فرمود: به درس خود بپرداز، زیرا آن شخص که مانع تدریس کردن تو بود، دیگر نمى تواند کارى کند (و من چون به نجف اشرف بازگشتم ، همان شخصى که از نزدیکانم بود و مانع درس من مى شد، خودش به دیدنم آمد و گفت من متوجه شدم که تو جز تدریس کردن راهى دیگرى ندارى ). آن حضرت مرا شفا داد بطورى که بینایى ام قویتر شده و به حافظه عجیبى نیز دست یافتم .

سپس قلمى را به من بخشید و فرمود این قلم را بگیر و با سرعت بنویس . پس از آن ناراحتى قلبیم نیز برطرف شد و برایم دعا کرد که در عقیده ام نیز ثابت قدم بمانم . دیگر حاجاتم را نیز برآورده ساخت ، غیر از مساءله حج که اصلاً متعرض ‍ آن نشد. شاید به دلیل شرطى که در سفر کردن به حجّ گذارده بودم آن حضرت اشاره اى به آن موضوع نکردند. سپس با آن حضرت وداع کردم و به نزد پدرم بازگشتم و از پدرم پرسیدم آیا حاجتى و امرى دارید یا خیر؟ پدرم گفت براى تحصیل علوم اجداد خود بیشتر کوشش کن و نسبت به برادر و خواهرانت مهربان باش و دِیْن اندکى به عبدالرضا بقال بهبهانى دارم که آن را پرداخت کن . من به نجف اشرف بازگشتم و در حالى که همه آن ناراحتیها و سوءظنها از بین رفته بود)).

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت سوّم آیت الله مرعشی : حضرت معصومه علیهاالسّلام : اى شهاب ! کى ما به فکر تو نبوده ایم !

 

آیت اللّه مرعشى مى فرمودند: ((روزگارى که جوانتر بودم ، روزى بر اثر مشکلات فراوانى که داشتم ، از جمله آن که مى خواستم دخترم را شوهر دهم ولى مال و ثروتى نداشتم تا براى دخترم جهیزیّه تهیّه کنم ، با ناراحتى به حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام رفته و با عتاب و خطاب ، در حالى که اشکهایم سرازیر بود، گفتم اى سیده و مولاى من ، چرا نسبت به امر زندگى من اهمیّتى نمى دهى ؟ من چگونه با این بى مالى و بى چیزى دخترم را شوهر دهم ؟ سپس با دلى شکسته به منزل بازگشتم .

در این حال حالت غشوه اى مرا فرا گرفت و در همان حال شنیدم کسى در مى زند. رفتم پشت در و آن را باز کردم . شخصى را دیدم که پشت در ایستاده ، وقتى مرا دید گفت : سیّده تو را مى طلبد، با عجله به حرم رفتم و چون به صحن شریف آن حضرت رسیدم ، چند کنیز را دیدم که مشغول تمیز کردن ایوان طلا هستند. از سبب آن پرسیدم .

گفتند هم اکنون سیّده مى آید. پس از اندکى حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام آمد، در حالى که بسیار نحیف و لاغر و رنگ پریده و در شکل و شمایل چون مادرم فاطمه زهراعلیهاالسّلام بود (چون جدّه ام فاطمه زهرا را سه بار پیش از آن در خواب دیده بوده و مى شناختم ). به نزد عمه ام رفته و دست وى را بوسیدم .

آنگاه آن حضرت به من فرمود اى شهاب : کى ما به فکر تو نبوده ایم که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکى هستى ؟ تو از زمانى که به قم وارد شدى ، زیر نظر و مورد عنایت ما بوده اى . در این حال از خواب بیدار شدم و چون دانستم که نسبت به حضرت معصومه علیهاالسّلام اسائه ادب کرده ام ، فوراً براى عذرخواهى به حرم شریف رفتم . پس از آن حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشى صورت گرفت )).

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت دوّم آیت الله مرعشی: شفاعت شیخ مفید رحمه اللّه علیه و علامه مجلسى رحمه اللّه علیه از علماء در روز قیامت

زمانى که هنوز سى سال از عمر آیت اللّه مرعشى نگذشته بود. شبى در عالم رؤ یا مى بیند که قیامت برپا شده و به حساب همگان رسیدگى مى کنند و او را در آن عالم رؤ یا به مکانى غیر از مکان دیگران براى حساب و کتاب مى برند و به او مى گویند که چون شما اهل علم هستید به جایگاه علما برده مى شوید تا در مقابل افراد دیگر محاسبه نشوید.

در این حال وارد خیمه اى بزرگ مى شود و آنجا پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله را مى بیند که بر منبرى نشسته و به حساب علما رسیدگى مى کند و در سمت راست و چپ آن حضرت دو عالم کهنسال و با هیئت صالحان نشسته اند و جلوى هر یک از آنها کتابهاى فراوانى قرار دارد و علما و دانشمندان در صفوف مختلفى ایستاده و هر صف نشانه یک قرن مى باشد. و او در صف چهاردهم به انتظار حساب خویش مى ایستد در حالى که بسیار مضطرب است .

زیرا مى بیند که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به دقت به حساب علما رسیدگى مى فرماید. از کسى که در کنارش ایستاده سؤ ال مى کند که آن دو نفر که در کنار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار دارند چه کسانى هستند؟ آن شخص جواب مى دهد: یکى شیخ مفید و دیگرى علاّمه مجلسى است .

او مى پرسد آن کتابها چیست ؟ آن شخص جواب مى دهد که تاءلیفات آن دو عالم است . اما کتابهایى که جلوى علامه مجلسى قرار دارد بیشتر است . هرگاه یک نفر از علما احتیاج به شفاعت پیدا مى کند، یکى از آن دو عالم (شیخ مفید یا علاّمه مجلسى ) از او شفاعت کرده بخشوده مى شود. در این حال از خواب بیدار مى شود.

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

کرامت اوّل آیت الله مرعشی: دفاع از حجاب در زمان کشف حجاب

در زمان کشف حجاب به وسیله رضاخان پهلوى ، رئیس پلیس قم که فردى بسیار پست و رذل بود به زور متوسل مى شد تا از سر زنان مؤ من چادر و حجاب برگیرد.

روزى در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام به میان زنان با حجاب و صالحى که براى زیارت رفته بودند، رفت و قصد داشت با زور حجاب زن مؤ منى را برگیرد که با فریاد و آه و ناله او و دیگر زنان حاضر در حرم ، آیت اللّه مرعشى به آن قسمت مى رود و وقتى موضوع را مشاهده مى کند، غیرت و جوانمردى اسلامى وى به جوش مى آید و چون نمى تواند خود را کنترل کند، سیلى محکمى به صورت رئیس پلیس مى زند.

او که سخت از این سیلى یکّه خورده بود، آیت اللّه مرعشى را تهدید به قتل مى کند، اما روز بعد، وقتى رئیس ‍ پلیس مزبور وارد بازار مى شود، قسمتى از سقف بازار بر سر وى فرو مى ریزد و در دم هلاک مى شود و مردمى که از جریان باخبر بودند، این موضوع را از کرامات آیت اللّه مرعشى به شمار مى آورند.

کرامات مرعشیه//علی رستمی چافی

شصت سال نماز جماعت در حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام(آیت الله شهاب الدین مرعشی)

در برخى از یادداشتهاى معظم له آمده است : ((هنگامى که در قم سکونت کردم (۱۳۴۳ ق )، صبحها در حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام اقامه نماز جماعت نمى شد و من تنها کسى بودم که این سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از بازشدن درهاى حرم مطهر و زودتر از دیگران مى رفتم و منتظر مى ایستادم . این انتظار گاهى یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدّام درها را باز کنند زمستان و تابستان نداشت.

در زمستانها، هنگامى که برف همه جا را مى پوشاند، بیلچه اى کوچک به دست مى گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز مى کردم تا خود را به حرم مطهر برسانم . در آغاز خود به تنهایى نماز مى خواندم . تا پس از مدتى یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگر اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ مى گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نیز اضافه شد و از آن پس روزى سه بار در مسجد بالاسر حضرت معصومه علیهاالسّلام و صحن شریف نماز مى خوانم .))

نماز جماعت ایشان در آستانه حضرت معصومه علیهاالسّلام در این مدت یکى از پرشکوهترین نمازهاى جماعت شهر قم به شمار مى رفت و در عید فطر و دیگر اعیاد اسلامى شکوه آن چند برابر مى گردید. ایشان مقید بودند تا در انجام نماز جماعت رعایت حال همه افراد را بنمایند.

نیایشهاى نیمه شب و اوراد و اذکار سنّت همیشگى وى بوده و حتّى از این نظر صاحب اجازه هم بوده است . او شبهاى بسیارى را با دعا و نیایش به صبح رساند و گرچه خود جز در یک مورد از آن سخن نگفته است ، امّا اطرافیان و اصحاب خاص وى همیشه از نیایشهاى نیمه شب ایشان و اثرات آن سخنها گفته اند. او خود در وصیتنامه خویش به وارثانش توصیه مى کند که : ((پس از مرگم ، سجاده اى را که مدت هفتاد سال بر آن نماز شب مى خوانده ام با من دفن کنید)).

از این توصیه استفاده مى شود که ایشان از سنین جوانى نماز شب مى خوانده و هیچگاه آن را رها نکرده است . او در وصیتنامه خود به فرزندان ، طلاب و عموم مردم سفارش مى کند که به خواندن برخى از دعاها مداومت داشته باشند. حتّى در نامه هایى که به دوستان و یا به علما مى نوشته توصیه مى کرده است که به فلان دعا اهمیّت بسیار بدهند و در خواندن آن لحظه اى درنگ نکنند.

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

مبارزات سیاسى آیت اللّه العظمى مرعشى

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى درست در دوران حوادث سیاسى جهان اسلام و اندکى پس از مبارزات ضد استعمارى آیت اللّه العظمى مجدّد شیرازى ، معروف به میرزاى بزرگ (متوفى ۱۳۱۲ ق ) علیه استبداد ناصرى و نهضت بیدارگرانه سید جمال الدین اسدآبادى (متوفى ۱۳۱۴ یا ۱۳۱۵ یا ۱۳۱۶ ق ) در جهان اسلام و در متن نهضت بیدارى ایرانیان و ملتهاى مسلمان عراق ، مصر، ترکیه ودیگر مناطق اسلامى دیده به جهان گشود و نُه ساله بود که نهضت مشروطه خواهى در ایران (در ۱۳۲۴ قمرى ) به پیروزى رسید.

در یازده سالگى شاهد به توپ بستن مجلس شوراى ملى مشروطه ایران توسط محمد على شاه قاجار بود. او گرچه در آن زمان نوجوانى بیش نبود، امّا از نزدیک با محافل علمى و روحانى نجف اشرف ارتباط داشت و مى شنید که آیه اللّه العظمى آخوند خراسانى (متوفى ۱۳۲۹ ق ) چگونه فرمان مشروطه را تاءیید کرد و چگونه او و دیگر علماى اسلام محمد على شاه قاجار را عزل کردند.

هنوز از سن هجده سالگى نگذشته بود که جنگ جهانى اوّل سال (۱۳۳۳ ق / ۱۹۱۴ م ) آغاز شد و بسیارى از کشورهاى اسلامى ، از جمله عراق و زادگاه وى نجف اشرف ، میدان تاخت و تاز استعمار پیر و حیله گر انگلیس و دیگر دولتهاى استعمارى قرار گرفت .

آیت اللّه مرعشى الفباى مبارزه و جهاد فى سبیل اللّه و سیاست را در میان خانواده اى آموخت که امام و راهنما و الگویش ، بزرگترین مرد آزاده تاریخ ، حضرت حسین بن على علیه السّلام و یاران باوفایش بود. در مجلس درس ‍ کسانى مانند آیت اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى ، آیت اللّه شیخ الشریعه اصفهانى و آیت اللّه خالصى زانو به زمین زد که همگان از پیشتازان مبارزات ضد استعمارى بودند. او با اینکه هنوز نوجوانى بیش نبود، همراه پدر بزرگوار و دیگر اساتید خویش در جهاد علما و فقها و ملّت عراق علیه دولت استعمارى انگلیس ‍ در نجف اشرف شرکت کرد.

ایشان حدود سه سال پس از کودتاى رضاخان میرپنج (۱۳۳۹ ق / ۱۲۹۹ ش / ۱۹۲۰ م ) و دو سال بعد از شهادت میرزا کوچک خان جنگلى (ربیع الثانى ۱۳۴۰ / آذر ۱۳۰۰) وارد ایران شد. ورود ایشان به ایران مصادف بود با دوره سخت کشمکشهاى سیاسى روس و انگلیس ‍ و دیگر دولتهاى استعمارى در ایران . او از نزدیک شاهد مبارزات ضداستبدادى مرحوم آیت اللّه مدرس و دیگر علما با استبداد رضاخان و دسایس انگلیس در ایران بود و با مرحوم مدرس آشنایى داشت و از ایشان تجربیات فراوانى کسب کرد و کاملاً در جریان مسائل سیاسى کشور قرار گرفت . در یادداشتهاى پراکنده اى که از ایشان باقى مانده ، بارها رضاخان را عامل استعمار، دست نشانده بیگانگان و فردى فاسد که علیه اسلام و روحانیت کمر بسته است یاد کرده و در مقابل جریان کشف حجاب و فرنگى مآبى رضاخان سرسختانه ایستاد.

مبارزات وى علیه خاندان پهلوى و عوامل استعمار در داخل کشور، هر روز شکل منظم و منسجم ترى به خود مى گرفت تا آنجا که به انقلابیونى چون شهید سید مجتبى نوّاب صفوى و شهید سید عبدالحسین واحدى و دیگر فدائیان اسلام کمک مى کرد. از میان مکاتبات فراوانى که انجام مى گرفت برخى از نامه هاى فدائیان ، بویژه شهید نوّاب صفوى به ایشان هم اکنون موجود است . ارتباط نزدیک ایشان با حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى و صمیمیت و دوستى عمیقى که بین ایشان و حضرت امام خمینى رحمه اللّه علیه وجود داشت باعث گردید که معظم له کاملاً نسبت به امور سیاسى و اوضاع آشفته و نابسامان ایران بویژه در اواخر زعامت روحى و معنوى آیت اللّه بروجردى و مخصوصاً پس از رحلت ایشان ، آگاهى عمیق و همه جانبه اى پیدا کند و در جریان قوانین و برنامه هاى اسلام زدایى و ضدروحانى رژیم پهلوى و مزدوران استعمارى نوپاى آمریکا در ایران ، قرار گیرد.

در غائله انتخابات انجمنهاى ایالتى و ولایتى که برنامه آن از جانب آمریکا معیّن و به وسیله نوکر سرسپرده اش ، محمد رضا شاه انجام گرفت ، آیت اللّه مرعشى همگام با امام خمینى رحمه اللّه علیه و دیگر علما و مراجع بزرگ ، شدیدترین اعلامیه ها و تلگرافهاى اعتراض آمیز را صادر کردند و عملاً در مرکزیت مبارزات حق طلبانه و آزادیخواهانه قرار گرفتند و از آن پس به مناسبتهاى مختلف به تنهایى و یا مشترکاً با سایر مراجع به صدور اعلامیه ها و بیانیه هاى اعتراض آمیز، روشنگرانه و ضدرژیم پرداختند.

همراه با اوج گیرى مبارزات سیاسى مردم ایران و علماى اسلام علیه استعمار جدید و رژیم دست نشانده پهلوى که نقطه عطف آن در نهضت اسلامى پانزده خرداد ۱۳۴۲ بود و همگام با سخنرانیها و اعلامیه هاى امام خمینى رحمه اللّه علیه ، آیت اللّه مرعشى نیز به عنوان یکى از پایه هاى ثابت مبارزه و جهاد و انقلاب درآمد. دفاعیات ایشان از امام خمینى رحمه اللّه علیه در حادثه پانزده خرداد و دستگیرى امام بسیار معروف است . او با سخنرانیهاى آتشین خود و صدور بیانیه هاى شدید اللحن خواستار آزادى امام خمینى رحمه اللّه علیه و سایر علماى اسلام گردید.

پس از تبعید امام خمینى رحمه اللّه علیه به ترکیه و سپس به عراق ، ایشان طى تلگرامهاى متعدد به علما و مراجع بزرگ نجف اشرف ، از آنها خواست که نسبت به امام خمینى رحمه اللّه علیه همدردى کرده و به طور شایسته اى از ایشان استقبال نمایند. مکاتبات ایشان با حضرت امام خمینى رحمه اللّه علیه ، که تعداد بسیارى از آنها از دستبرد رژیم پهلوى دور مانده و اکنون باقى است ، نشانگر صمیمیّت و همدلى تنگاتنگ بین ایشان و امام مى باشد.

در هنگام دستگیرى امام از سوى رژیم فاسد پهلوى ، ایشان که نسبت به سرنوشت امام از ناحیه عوامل مزدور و دست نشاندگان استعمار شدیداً احساس خطر مى کرد، در جواب جمعى از طلاّب و فضلاى حوزه علمیه ، سرسختانه اظهار مى دارد که : ((چنانچه کراراً اینجانب عقیده خود را اظهار کرده ام باز هم به موجب این سؤ ال عرض مى کنم که حضرت آیت اللّه امام خمینى رحمه اللّه علیه – دامت برکاته – یکى از مراجع تقلید عالم تشیع هستند و از اساطین روحانیت اسلام و از مفاخر عالم تشیع . امید است خداوند متعال موجبات رفع نگرانیهاى مسلمین و انجام منویات مقدسه روحانیت اسلام را فراهم فرماید.))

از این تاریخ به بعد اعلامیه ها، بیانیه ها و سخنرانیهاى مختلفى در دفاع از اسلام و روحانیت از جانب ایشان صادر گردید که کارنامه افتخارآمیز مبارزات ایشان را درخشانتر از پیش ساخت . ایشان نه تنها در صحنه مبارزات حق طلبانه داخلى ایران از اسلام و مسلمین دفاع جانانه کرد، بلکه در مواقع حساس از دیگر مسلمانان سایر مناطق اسلامى نیز که مورد تجاوز و ستم قرار گرفته بودند، شدیداً دفاع کرد. معظم له در سال ۱۳۵۲ شمسى علیه خرید و فروش کالاهایى که سود آن در راه مقاصد شوم استعمارى و تبلیغات جاسوسى بهائیت به مصرف مى رسید، فتواى تحریم صادر کرد.

در خرداد ۱۳۵۴ نیز در نامه اى به آیت اللّه آشتیانى ، تهاجم بى رحمانه و خشن عوامل رژیم پهلوى به مدرسه فیضیه قم و دستگیرى جمعى از طلاب و ضرب و شتم آنان را، شدیداً محکوم نمود و از ایشان خواست که در جهت استخلاص زندانیان معجّلاً اقدام کند. در پى اوج گیرى تظاهرات و انقلاب ملت مسلمان ایران و کشتارهاى رژیم منفور پهلوى به مناسبت درج مقاله اى توهین آمیز نسبت به امام خمینى رحمه اللّه علیه در روزنامه اطلاعات سال ۱۳۵۶ شمسى ، بار دیگر مبارزات آزادیخواهانه و اسلامى مردم ایران به رهبرى روحانیت شکل تازه اى به خود گرفت و این بار هم آیت اللّه مرعشى ، قدم به قدم و همگام با امام خمینى رحمه اللّه علیه و سایر مراجع فعالیت خود را تشدید کرد و لحظه اى آرام ننشست . بیانیه ها و اعلامیه هاى مختلفى که به مناسبتهاى مختلف صادر کرده اند، نمونه هاى بارز این موضوع است .
پس از هجرت امام خمینى رحمه اللّه علیه از عراق و رفتن به پاریس ، ایشان تلگرامهاى اعتراض آمیزى به حکام عراق زدند و از سوى دیگر نیز براى رئیس جمهور فرانسه پیام دادند و از او و ملّت فرانسه خواستند که مهمان نوازى کنند. همچنین طى تلگرافها و نامه هاى متعدد پشتیبانى خود را نسبت به منویات امام خمینى رحمه اللّه علیه و سایر مراجع ابراز نمودند.

در این دوره پرآشوب ، ایشان همراه با دیگر مراجع عظام قم چندین اعلامیه و بیانیه مشترک صادر کرده و نسبت به حوادث خونینى که در ایران به وجود آمده بود و ادامه داشت شدیداً اعتراض و ملت مسلمان و قهرمان ایران را به استقامت و مبارزه دعوت نمودند. در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى و پس از بازگشت امام به ایران ، معظم له از همگامى با سایر مراجع بویژه با رهبر انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى رحمه اللّه علیه از هیچ کوششى دریغ نکرد.

و بالاخره در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، روز پیروزى انقلاب اسلامى ، اعلامیه مهمى خطاب به ملت ایران صادر کرد و از عموم طبقات ، که با فداکاریها و جانبازیهاى خویش در راه اعتلاى کلمه حق و پیشبرد اهداف عالیه اسلامى استقامت کردند و از علماى اعلام و حجج اسلام شهرستانها و مدرسین و طلاب حوزه هاى علمیه و افسران و درجه داران و همافران نیرویى هوایى و دیگر اقشار جامعه ، صمیمانه تشکر نمود.

آیت اللّه مرعشى نجفى پس از پیروزى انقلاب تا آخرین لحظه عمر شریف و با برکت خود در کنار ملت مسلمان و با ایمان و فداکار ایران و همگام با رهبر انقلاب ، امام خمینى رحمه اللّه علیه در تمامى حوادث و مسائلى که به وجود مى آمد حضورى فعال و روشنگر داشت و در حادثه جنگ تحمیلى عراق علیه ایران ، مردم مسلمان ایران را به دفاع مقدس فراخواند. او در کوران حوادث و لحظه هاى حساس سرنوشت ساز انقلاب و کشور، باقى ماند و لحظه اى از منویات اسلام و روحانیت مبارز دور نشد. عاش سعیداً و مات سعیداً.

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی

چند خاطره از آیه اللّه مرعشى

آیه اللّه مرعشى نجفى ، خاطرات بسیارى زیادى از خود و پدر، همدرسان و استادانشان نقل مى نماید که نمونه هایى از آن ذکر مى شود:
معظم له مى فرمود: ((من هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم که پدرم همیشه من را به همراه خود به درس آخوند خراسانى (صاحب کفایه ) مى برد، من هنوز عظمت آن جلسه و صوت آخوند خراسانى را بیاد دارم )).آیه ا… مرعشى بعدها کوشید کفایه را در نزد شاگردان آخوند خراسانى فرا گیرد.

هرگاه مادر به او مى گفت که پدر را بیدار کند، آیه ا… مرعشى صورت خود را بر پاى پدر مى نهاد و هیچ گاه پدر را صدا نمى زد این کار باعث خشنودى پدر شده بود و از این تواضع فرزند بقدرى راضى بود که او را دعا مى نمود. آیه ا… مرعشى بارها مى فرمود: از برکت دعاى پدر و مادر بود که من در زندگانى موفق شده ام .
ایشان مى فرمود: ۲۵ بار پیاده از نجف به کربلا به قصد زیارت حضرت سید الشهداءعلیه السّلام رفتم ، در این سفرها آیه ا… حکیم ، آیه ا… شاهرودى و آیه ا… خوئى نیز با من همراه بودند. اگر ما به جائى رسیده ایم از برکت آن سفرها بوده است .
در آن سفرها هر کدام از ما مسؤ ول کارى مى شد من ((سقاى )) گروه بودم .

آیه ا… مرعشى مى فرمود: من براى مرجعیت یک قدم برنداشته ام و آنچه حاصل شده است لطف خداوند و عنایت اهل بیت علیهم السّلام بوده است . ایشان نقل مى فرمود: بعد از پایان درس به همراه استاد روانه مى شدم و سئوالات و اشکالهاى خود را از و مى پرسیدم ، در یکى از روزها استاد با عصبانیت بر سینه من زده ، من را به عقب راند، امّا من دست استاد را گرفته ، بوسیدم ، این عکس العمل ، استاد را سخت متاءثر نمود، اظهار داشت اى شهاب ! من از تو ادب آموختم .

در ایامى که قم در زیر هجوم موشکها و بمباران بعثى هاى عراق قرار داشت معظم له فاصله خانه تا حرم را جهت اداى نماز جماعت پیاده طى مى پیمود و مى فرمود: مى خواهم مردم من را ببینند و بدانند در این وضعیت بحرانى از شهر خارج نشده ام تا روحیه مردم بالا برود.

کرامات مرعشیّه//علی رستمی چافی