زندگینامه حمّاد بن عیسی(قرن دوم)

استادان حمّاد بن عیسى

ابان بن تغلب: ابان، از راویان و شاگردان امام سجّاد، امام باقر و امام صادق(علیه السلام) بود و در سایه این سعادت به مقامات والاى علمى و معنوى رسید. امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: «اى ابان در مسجد مدینه بنشین و فتوا بده، من دوست دارم در میان شیعیانم امثال تو را ببینم»(۱۵).

امام صادق(علیه السلام) نیز به او فرمود: «با مردم مدینه به بحث و گفتگوى علمى بنشین، من دوست دارم در میان شاگردانم امثال تو فراوان باشند».

وى احادیث بسیارى از امام صادق(علیه السلام) نقل کرد، امام صادق(علیه السلام) به ابان بن عثمان فرمود: «برو آن احادیث را از ابان بن تغلب بشنو و از او روایت کن».

ابان بن تغلب در علوم متداول زمان خود مانند حدیث، کلام، تفسیر و ادبیات استاد بود. کتاب هاى غریب القرآن و فضایل و کتاب احوال صفین بخشى از تألیفات اوست.

از امتیازات ابان آن است که مورد اعتماد اهل تشیّع و اهل سنّت است. او سرانجام پس از عمرى تلاش در راه نشر علوم اهل بیت(علیهم السلام) در سال ۱۴۱ قمرى درگذشت. هنگامى که این خبر به گوش امام صادق(علیه السلام) رسید فرمود: «به خدا سوگند مرگ ابان دل مرا به درد آورد»(۱۶).

اسحاق بن عمّار بن حیّان صیرفى کوفى: اسحاق از راویان معتبر شیعه و از اصحاب امامان معصوم صادق و کاظم(علیهما السلام) بود. اسحاق به همراه برادران و برادرزاده هایش خانواده اى بزرگ از محدّثان شیعه بوده اند.(۱۷)

روایت است که هرگاه امام صادق(علیه السلام) اسحاق و برادرانش را مى دید، مى فرمود: «خداوند گاهى دنیا و آخرت را براى برخى از مردم جمع مى فرماید»(۱۸).

ابان بن عثمان احمر بجلى: او در زمره راویان امام صادق و امام کاظم(علیه السلام) بوده و از اصحاب اجماع شمرده مى شود.

حریز بن عبداللَّه سجستانى ازدى کوفى: حریز از اصحاب امام صادق(علیه السلام) و از راویان مورد اعتماد شیعه است. او در فقه تألیفاتى نیز داشته است. حریز از مشایخ بزرگ حمّاد است و حمّاد روایات بسیارى از او نقل کرده است. حریز را به خاطر سفرهاى فراوان تجارى به سجستان، سجستانى نامیده اند. حریز در عصر زندگى امام صادق(علیه السلام) به همراه جمعى از شیعیان در یکى از مساجد سجستان، به دست خوارج به شهادت رسید.(۱۹)

عبداللَّه بن ابى یعفور: از اصحاب خاصّ امامان باقر و صادق(علیه السلام) بوده است. براى شناخت عظمت شأن او بهتر است به نامه اى که امام صادق(علیه السلام) به مفضّل بن عمر جعفى نوشته مراجعه کنیم. امام(علیه السلام) چنین مى نویسد:

«پیمان و عهدى را که با تو مى بندم قبلاً با عبداللَّه بن ابى یعفور داشتم. او به رحمت ایزدى پیوست، در حالى که به عهد و پیمان خدا و رسول و امام خویش وفا کرد و خداوند روح او را – درود خدا بر او – هنگامى گرفت که آثار پسندیده اى از خود باقى گذاشت. کوشش هایش مورد سپاس، لغزش هایش آمرزیده و مشمول لطف و مرحمت خداى خویش قرار داشت.

خدا و رسول و امام و پیشوایش از او راضى و خشنود بودند. -سوگند به قرابت و خویشى ام با رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) – در عصر ما کسى در برابر فرمان ها و دستورات خدا و رسول و امام زمانش از او مطیع تر و فرمانبردارتر نبود. او بر این عهد پایدار ماند تا خدایش او را به سوى رحمت بى کرانش کشید و او را وارد بهشت کرد و در آن جا او را همنشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین قرار داد.

خداوند عبداللَّه را میان دو مسکن جاى داده است: مسکن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسکن على صلوات اللَّه علیه، هرچند که مسکن هاى ایشان یکى و مراتب و درجاتشان نیز یکى است. خداوند هرچه بیشتر از او راضى باشد و بر وى ببخشد که ما از او راضى و خشنودیم …».(۲۰)

عبداللَّه بن سنان: این فقیه صالح از اصحاب امام صادق(علیه السلام) بود. امام ششم(علیه السلام) در باره او فرموده است: «عبداللَّه هرچه پا به سنّ مى گذارد بهتر و پاک تر مى شود».(۲۱)

عبداللَّه بن مسکان: از اصحاب اجماع، و از شاگردان امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) بوده است.(۲۲)

از دیگر اساتید که حمّاد از آنان نقلِ حدیث کرده عبارتند از:

  1. ابراهیم بن ابى زیاد،
  2. ابراهیم بن عثمان،
  3. ابراهیم بن عمریمانى صنعانى (۲۳)،
  4. اسحاق بن جریر بن یزید بن جریربن عبداللَّه بجلى (ابویعقوب)،
  5. اسحاق بن خالد،
  6. اسماعیل بن حرّ، برید بن ضمره لیثى،
  7. ابوعبداللَّه حسین بن مختار قلانسى (حسین قلانسى)،
  8. حمّاد بن عثمان،
  9. ربعى بن عبداللَّه بن جارود بن ابى سبره هذلى (ابونعیم بصرى)،
  10. زرعه بن محمد،
  11. سلیمان بن خالد بن دهقان،
  12. ابویعقوب شعیب بن یعقوب العقرقوفى،
  13. صباح بن سیّابه کوفى،
  14. طاهره بنت عمرو بن دینار،
  15. عاصم بن سلیمان بصرى معروف به کوزى،
  16. عبدالأعلى بن اعین،
  17. ابو محمد عبداللَّه بن ابى یعفور عبدى،
  18. عبداللَّه بن جندب بجلى،
  19. عبداللَّه بن سنان بن طریف کوفى،
  20. عبداللَّه بن قاسم،
  21. ابو محمد عبداللَّه بن مغیره بجلى کوفى،
  22. عبداللَّه بن میمون بن اسود قدّاح،
  23. عبدالحمیدبن عواض طائى کوفى،
  24. عبدالرحمان بن ابى عبداللَّه میمون بصرى،
  25. ابوعلى عبیداللَّه بن على بن ابى شعبه حلبى کوفى،
  26. عبید بن زراره بن اعین شیبانى،
  27. عمران بن على بن ابى شعبه حلبى کوفى،
  28. عمر بن محمد بن عبدالرحمان بن اذینه کوفى،
  29. عمر بن یزید، ابوعبداللَّه عمرو بن شمر بن یزید جعفى کوفى،
  30. ابوالحسن على بن ابى حمزه بطائنى،
  31. فضل بن ربیع،
  32. فضاله بن ایّوب،
  33. قاسم بن محمد،
  34. محمد بن حمزه بن بیض کوفى خثعمى،
  35. محمد بن مسعود،
  36. محمد بن مسلم،
  37. محمد بن میمون،
  38. محمد بن یوسف،
  39. ابوسیّار مسمع بن عبدالملک بن مسمع بن مالک بن مسمع بن شیبان،
  40. معاویه بن عمّاربن ابى معاویه،
  41. معاویه بن وهب،
  42. منصور بن یونس،
  43. نباته بن محمد بصرى،
  44. یحیى بن عمر بن کلیع،
  45. ابوسفاتج،
  46. سماعه،
  47. فضیل،
  48. ناجیه،
  49. عبدالمؤمن،
  50. سوار،
  51. ابو عمرو مدائنى،
  52. هیثم.(۲۴)

شاگردان حمّاد(۲۵)

شاگردان حمّاد افرادى هستند که روایاتى را از او نقل کرده اند. یادآور شویم این بدان معنا نیست که آنان در جلسه درس او شرکت مى کرده اند، بلکه به صرف نقل روایت، شاگردى مصداق پیدا مى کند:

حسن بن على بن فضّال: وى از یاران حضرت رضا(علیه السلام) و مردى جلیل القدر و زاهد و پرهیزگار و ثقه بود. او داراى تألیفات بسیارى از جمله کتاب زیارات، کتاب بشارات، کتاب نوادر، کتاب ردّ بر غلات، کتاب الشواهد، کتاب ملاحم، کتاب رجال و … است و در عصر امام هادى(علیه السلام) به سال ۲۲۴ قمرى، درگذشت (۲۶).

فضل بن شاذان نیشابورى: او از راویان بزرگ حدیث است و کتب بسیارى تألیف کرد. علاوه بر این فضل از فقها و متکلّمین بزرگ شیعه بود و از محضر امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) بهره مند شد. او در ۲۶۰ قمرى درگذشت و آرامگاهش در نیشابور است.(۲۷)

احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى: وى از اصحاب اجماع و راویان امام رضا و امام جواد(علیه السلام) بود و در سال ۲۲۱ هجرى وفات کرد.(۲۸)

صفوان بن یحیى: او از اصحاب اجماع و راویان امامان رضا و جواد (علیهما السلام) است. صفوان فقیهى بزرگ، زاهد و مورد اعتماد بود. و در سال ۲۱۰ قمرى درگذشت.(۲۹)

حسن بن محبوب: او از اصحاب اجماع و بزرگان عصر خود بود و کتاب هاى بسیارى در فقه نوشت. چنان نقل شده است که او از شصت تن از شاگردان امام ششم(علیه السلام) روایت دارد. ابن محبوب در سال ۲۲۴ قمرى در سن ۶۵ سالگى درگذشت.(۳۰)

على بن مهزیار: وى دانشمندى بزرگ و از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى(علیهم السلام) بود. مقام علمى و معنوى او بر کسى پوشیده نیست، زیرا او از نمایندگان امام جواد و امام هادى(علیهما السلام) بود و ۳۳ کتاب تصنیف کرده است.(۳۱)

دیگر شاگردان حمّاد عبارتند از:

  1. ابو اسحاق ابراهیم بن هاشم بن خلیل قمّى (۳۲)،
  2. اسماعیل بن سهل،
  3. ایّوب بن نوح بن درّاج نخعى،
  4. جعفر بن بشیر وشّاء بجلى،
  5. حسن بن راشد، حسن بن سعید،
  6. حسن بن على بن حسین (حسین بن حسن) ضریر،
  7. حسین بن احمد بن شیبان قزوینى،
  8. حسین بن اسد،
  9. حسین بن سعید اهوازى،
  10. سلیمان بن جعفر جعفرى (ابومحمد)،
  11. سلیمان بن داود مِنْقرى،
  12. عبّاس بن معروف قمّى،
  13. عبدالرحمان بن اَبى نجران تمیمى،
  14. عبدالرحمان بن کثیر هاشمى،
  15. عبداللَّه بن صلت قمّى،
  16. على بن اسماعیل (على بن اسماعیل بن عیسى)،
  17. على بن حدید بن حکیم مدائنى،
  18. على بن سندى،
  19. عیسى بن حمّاد بن عیسى (۳۳)،
  20. محمد بن ابى عمیر(۳۴)،
  21. محمدبن اسماعیل بن بزیع،
  22. محمد بن حسن بصرى،
  23. محمد بن حسن بن شمّون،
  24. محمد بن حسین بن ابى خطّاب زیّات همدانى کوفى،
  25. محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على برقى،
  26. محمد بن ربیع، محمد بن عبدالحمید،
  27. ابوجعفر محمد بن عیسى بن عمید بن یقطین بن موسى،
  28. محمدبن ولید، محمد بن یونس، مختار بن زیاد،
  29. یعقوب بن یزید بن حمّاد انبارى،
  30. یعلى بن حمّاد (پدر حمّاد بن یعلى بن حمّاد).

تألیفات حمّاد بن عیسى

۱ – نوادر(۳۵): مجموعه اى از احادیث متفرّقه است که تحت عنوان باب معینى قرار نمى گیرد.

۲ – کتاب الصلاه(۳۶): مجموعه اى از احادیث پیرامون نماز بوده است.

۳ – کتاب الزکاه(۳۷): مجموعه اى از احادیث درباره زکات بوده است.

۴ – عبر و مواعظ و تنبیهات على منافع الأعضاء من الإنسان و الحیوان و فصول من الکلام فى التوحید(۳۸):

کتابى داراى چند بخش مستقلّ با موضوعات مختلف بوده است.

مدّت زندگانى حمّاد بن عیسى در عصر(۳۹) امامان معصوم(علیهم السلام)

عصر امام صادق(علیه السلام) حداقل ۳۰ سال حداکثر ۳۸ سال (… – ۱۴۸ ق)

عصر امام کاظم(علیه السلام) ۳۵ سال (۱۴۸ – ۱۸۳ ق)

عصر امام رضا(علیه السلام) ۲۰ سال (۱۸۳ – ۲۰۳ ق)

عصر امام جواد(علیه السلام) ۶ سال (۲۰۳ – ۲۰ق)

خلفاى معاصر حضرت امام صادق (علیه السلام) (۱۱۴ – ۱۴۸ ق)

امویان:

هشام بن عبدالملک (۱۰۵ – ۱۲۵ ق)؛

ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۵ – ۱۲۶ ق)؛

یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶ ق)؛

ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۷۰ روز از سال ۱۲۶ ق)؛

مروان حمار (۱۲۶ – ۱۳۲ ق).

عبّاسیان:

عبداللَّه بن محمد سفّاح (۱۳۲ – ۱۳۷ ق)؛

ابوجعفر منصور دوانیقى (۱۳۷ – ۱۵۸ ق).



۰۱۴٫ حماد بن عیسى صواف از اصحاب امام جواد(علیه السلام) بوده و ظاهراً به پشم فروشى اشتغال داشته است .ر.ک: معجم الرجال الحدیث، ج ۶، ص ۲۳۸٫

۰۱۵٫ حمّاد بن عیسى عبسى در میان علماى رجال ناشناخته مانده است، تنها روایتى که از وى باقى مانده نشان مى دهد که بلال بن یحیى عبسى استادش بود و عبّاد بن یعقوب و عثمان بن شیبه از شاگردان وى شمرده مى شدند. ر.ک: میزان الاعتدلال فى نقد الرجال، ص ۵۹۸٫

۰۱۶٫ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۶۵٫ در روایتى نقل شده که گروهى از جهینه مهمان امام صادق(علیه السلام) شدند، پس امام از آنها به بهترین نحو پذیرایى کرد و آنها را مورد اکرام قرار داد.

۰۱۷٫ شهرهایى که تعداد زیادى راوى در آن مى زیسته اند – از جهت کثرت نقل احادیث معتبر – در مرتبه بالاترى نسبت به دیگر شهرها قرار داشته اند.

۰۱۸٫ بهجه الآمال فى شرح زبده المقال، ج ۳، ص ۳۶۳٫

۰۱۹٫ مجمع الرجال، ج ۲، ص ۲۲۹٫

۰۲۰٫ رجال الطوسى، ص ۱۷۴٫

۰۲۱٫ رجال نجاشى، ص ۱۰۳٫

۰۲۲٫ اسامى اساتید و شاگردان مذبور بر اساس تحقیقات شخصى نگارنده در کتب اربعه، وسائل الشیعه، مستدرک الوسائل و بحارالانوار به دست آمده است. در فصل سوم براى دست یابى پژوهشگران به اسامى استادان و شاگردان و روایات حمّاد به نشانى احادیث مروى از حمّاد اشاره شده است.

۰۲۳٫ در اصطلاح رجال به استادان «مشایخ» اطلاق مى شود.

۰۲۴٫ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۸۶، باب ۲۰، روایت ۹ (عن عیسى بن حمّاد بن عیسى عن أبیه عن الرضا(علیه السلام)).

۰۲۵٫ رجال نجّاشى، ص ۷٫

۰۲۶٫ رجال نجاشى، ص ۷ ؛ صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق(علیه السلام)، ص ۱۰۸٫

۰۲۷٫ رجال نجاشى، ص ۵۱٫

۰۲۸٫ صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق(علیه السلام)، ص ۱۱۰٫

۰۲۹٫ رجال نجاشى، ص ۱۰۵ (ذیل حرف ح).

۰۳۰٫ صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق(علیه السلام)، ص ۱۲۸٫

۰۳۱٫ همان، ص ۱۲۹٫

۰۳۲٫ رجال نجاشى، ص ۱۴۸٫

۰۳۳٫ بسیارى از روایات حمّاد به نقل از ابراهیم بن عمریمانى است.

۰۳۴٫ شمارى از اسامى فوق از کتاب معجم رجال الحدیث، ج ۶ ، ص ۲۳۱ استفاده شده است.

۰۳۵٫ رک: معجم رجال الحدیث، ج ۶ ، ص ۲۳۱٫

۰۳۶٫ ر ک: منتهى الآمال، ج ۲، ص ۵۵۸ ؛ رجال نجاشى، ص ۲۶٫

۰۳۷٫ ر ک: منتهى الامال، ج ۲، ص ۶۲۸؛ رجال نجاشى، ص ۲۱۶٫

۰۳۸٫ منتهى الآمال، ج ۲، ص ۶۲۷؛ رجال نجاشى، ص ۵۴٫

۰۳۹٫ رجال نجاشى، ص ۱۳۹٫

۰۴۰٫ ر ک: منتهى الآمال، ص ۵۵۹٫

۰۴۱٫ ر ک: همان، ج ۲، ص ۶۳۱٫

۰۴۲٫ وى اولین کسى است که حدیث کوفیان را در قم منتشر کرد.

۰۴۳٫ فرزند حمّاد.

۰۴۴٫ از اصحاب اجماع.

۰۴۵٫ معجم المؤلفین، ج ۱، ص ۶۵۱٫

۰۴۶٫ الذریعه، ج ۱۵، ص ۵۶ ؛ معجم المؤلفین، ج ۱، ص ۶۵۱٫

۰۴۷٫ الذریعه، ج ۱۲، ص ۴۲ ؛ رساله ابى غالب الزرارى و ملحقاتها، ص ۱۷۳٫

۰۴۸٫ رجال نجاشى، ص ۱۰۳٫

۰۴۹٫ مراد از عصر هر امام، مدّت امامت اوست.

زندگینامه محمد بن ابى عمیر(قرن دوم)

این گفتار به گوشه هایى از شخصیت یکى از اصحاب بزرگ ائمه (علیهم السلام) و محدّثان بلند مرتبه شیعه؛ یعنى «محمد بن ابى عمیر ازدى» مى پردازد.

نام و تبار او

کنیه محمد بن ابى عمیر«ابو احمد» و نام پدرش «زیاد بن عیسى» است، لیکن بیش تر از وى به همراه کنیه پدرش «محمد بن ابى عمیر» و گاه به طور خلاصه «ابن ابى عمیر» یاد مى شود.
از سلسله نسب او چنین بر مى آید که جدش «عیسى » اولین کسى از اجداد او بوده که به اسلام گرویده است. بنابر ظاهر گفته شیخ طوسى، پدر محمد بن ابى عمیر از موالى مُهَلَّب بن ابى صُفْره، از طایفه ازد بوده است.(۱)

مهلّب بن ابى صفره از امراى عبدالملک بن مروان اموى بود. وى در سال (۷۴ق.) براى سرکوب مخالفان خلیفه، به منطقه کرمان رفت و پس از آن از طرف عبدالملک والى خراسان گردید. او هم چنان بر این مقام بود تا این که در سال (۸۲ق.) درگذشت. پسران او، یزید و مفضل نیز از نزدیکان دستگاه خلافت اموى بودند و پس از مرگ پدر، هر دو مدتى حکم ران خراسان بودند.(۲)

اگر مولا بودن ابن ابى عمیر را«ولاء عتق» بدانیم، از آن جا که مولا بودن او را به مهلّب بن ابى صفره ازدى (م.۸۲ق.) نسبت مى دهند، احتمالاً این امر در زمان جدّ ابن ابى عمیر(دو نسل قبل از او) صورت گرفته و از آن پس، پدر او و خودش از موالى مهلّب ازدى شناخته شده اند.

اجداد او احتمالاً یمنى بوده اند، زیرا «جاحظ» ادیب و دانشمند معاصر، در کتاب فخر قحطان على عدنان (که علل برترى قوم قحطان بر قوم عدنان را بر شمرده است) از محمد بن ابى عمیر به عظمت و برترى یاد کرده و ظاهراً او را یکى از دلایل فخر قحطان بر عدنان دانسته است. نگارنده به این کتاب دست نیافته، اما از ظاهر آن چه که شیخ طوسى نقل مى کند چنین بر مى آید که محمد بن ابى عمیر اصالتاً قحطانى بوده(۳) و قحطان قومى بودند که در یمن مى زیسته اند.

به هر روى، محمد بن ابى عمیر خود در بغداد به دنیا آمده و تا آخر عمر در آن جا سکونت داشته است. او به شغل بَزّازى و فروشندگى پارچه «سابرى» اشتغال داشته(۴) و متموّل بوده است.(۵)

خلفاى عباسى و ابن ابى عمیر

محمد بن ابى عمیر ازدى همواره از جانب حکام جور عباسى، مورد ظلم و آزار قرار گرفته و بارها بر سر عقیده خود به زندان افتاده و شکنجه هاى طاقت فرسایى را متحمل شده است.

در یکى از همین زمان ها بود که «رشید» براى پى بردن به نام اصحاب امام کاظم(علیه السلام) و شیعیانش در عراق، او را دستگیر و زندانى کرد. در زندان او را سخت شکنجه کردند و بیش از صد تازیانه به وى زدند تا نام اصحاب امام را فاش کند، اما این صحابى پاک باخته امام، در برابر شکنجه مأموران «رشید» مقاومت کرد و زبان به افشاى نام یاران حضرت نگشود.(۶)

مقارن همین ماجرا، رشید عرصه را بر امام کاظم(علیه السلام) تنگ کرد و ایشان را زندانى کرد. او قصد داشت کار امام و یارانش را یک سره کند، اما مقاومت و ایستادگى کسانى چون محمد بن ابى عمیر نقشه هاى او را بى اثر و خنثى کرد، به گونه اى که سیاست خشونت رشید، در عمل شکست خورد. بعد از رشید، فرزندش مأمون به دلیل پایگاه عمیق و گسترده امام رضا(علیه السلام) در اجتماع، سیاست دیگرى را در پیش گرفت.

در برهه اى دیگر، پس از شهادت امام رضا(علیه السلام) محمد بن ابى عمیر به دلیل نپذیرفتن منصب قضاوت از طرف مأمون، بار دیگر به زندان افتاد. زندانى شدن او این بار چهار سال به طول انجامید و با شکنجه و آزار سنگین توأم بود؛ تمامى اموال او ضبط گردید و هنگامى که از زندان رهایى یافت در نهایت تنگ دستى بود.(۷)

متأسفانه هنگامى که او در زندان به سر مى برد کتاب هایش، به دست خواهرش در زیر خاک پنهان گردیده بود،(۸) پوسید و از بین رفت.(۹)

رحلت

سال هاى آخر عمر او، به تلاش براى جمع آورى و تدوین دوباره احادیثش گذشت تا این که در سال (۲۱۷ق.) به جوار حق شتافت.
ابن ابى عمیر در دوران ائمه(علیهم السلام)

آن چه که درباره ابن ابى عمیر مورد اتفاق نظر است، این است که وى با سه تن از امامان (امام کاظم، امام رضا و امام جواد ـ علیهم السلام ـ) هم عصر بوده است، اما این که آیا او امام صادق(علیه السلام) را نیز درک کرده و این که از کدام یک از آن بزرگواران روایت نقل کرده است، اختلاف هایى وجود دارد.

در کتاب رجال النجاشى بر معاصرت او با امام کاظم(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) تصریح شده و از آن جا که در همین کتاب، سال وفات وى۲۱۷ق. ذکر شده، بنابراین وى دوران امام جواد(علیه السلام) را نیز درک کرده است.(۱۰)
شیخ طوسى، محمد بن ابى عمیر را از اصحاب امام صادق(علیه السلام) بر شمرده و بى آن که درباره وثاقت یا عدم وثاقت وى سخن بگوید مى نویسد:«حسن بن محمد بن ساعه از او روایت نقل مى کند.»(۱۱)

علامه محمد صادق بحر العلوم در پاورقى کتاب، ذکر مى کند که نسخه هاى کتاب در ضبط این نام مختلف است؛ در بعضى «محمد بن ابى عمره» و در برخى «محمد بن ابى عمر» و در بعضى «محمد بن ابى عمیر» آمده است. آیه الله خویى ضمن نقل روایت این شخص از امام صادق(علیه السلام) بیان مى کنند:«نام صحیح، محمد بن ابى عمیر است.»(۱۲)

شیخ طوسى، در میان اصحاب امام کاظم(علیه السلام) ذکرى از نام محمد بن ابى عمیر نکرده، بلکه در میان اصحاب امام رضا(علیه السلام) از وى نام برده و بر وثاقت او تصریح کرده است.(۱۳)

ایشان در ذیل نام ابن ابى عمیر مى گوید:«او سه تن از ائمه را درک کرده: امام ابا ابراهیم، موسى(علیه السلام) که از او روایت نقل نکرده، امام رضا(علیه السلام) که از ایشان روایت نقل کرده و امام جواد(علیه السلام).»(۱۴)
بنابراین از نظر شیخ طوسى، ابو احمد محمد بن ابى عمیر ازدى، تنها از اصحاب امام رضا(علیه السلام) و فردى ثقه بوده است. همین امر نشان مى دهد که محمد بن ابى عمیر مذکور در کتاب الرجال غیر از فرد مورد بحث است.

این که آیا ابن ابى عمیر متعدّد بوده؛ یکى از اصحاب امام صادق(علیه السلام) که از آن حضرت بدون واسطه روایت نقل کرده و امام کاظم(علیه السلام) را نیز درک کرده است و دیگرى، از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد(علیهم السلام) بوده است، یا این که یک نفر بوده است، بحث هایى را در کتاب هاى رجالى برانگیخته است.
علامه اردبیلى در پا نوشت در ذیل نام «محمد بن ابى عمر» مى نویسد:

«این نام اشتباهاً از سوى نساخ به این گونه ضبط شده و صحیح آن «محمد بن ابى عمیر» است و او همان محمد بن زیاد بن عیسى است، به قرینه روایت کردن حسن بن عمر بن سماعه (م.۲۶۳ق.) از او و روایت کردن او از امام صادق(علیه السلام) در بسیارى از موارد و این که او فروشنده سابرى و بزّاز بوده است.»(۱۵)

ایشان در جاى دیگر در ذیل «محمد بن ابى عمیر» در خاتمه، همین بحث را مطرح مى کند و مى نویسد:
«پس صحیح این است که ابن ابى عمیر چهار تن از ائمه (امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد ـ علیهم السلام ـ) را درک کرده است.

اما در جواب این که گفته شده، بعید است او بدون واسطه از امام صادق(علیه السلام) روایت نقل کرده باشد (زیرا زمان حیات آن ها از یک دیگر دور است) مى گوییم: امام(علیه السلام) در سال (۱۴۸ق.) شهادت یافته و ابن ابى عمیر در سال ۲۱۷ق.) وفات یافته و فاصله بین این دو وفات ۶۹ سال است. پس اگر او ۸۰ یا بیش تر یا کمى کم تر از آن بوده باشد، مى توانسته از امام(علیه السلام) روایت نقل کرده باشد.

از آن چه که گفتیم، این مطلب را تأیید مى کند که شیخ طوسى، محمد بن ابى عمر را از یاران امام صادق(علیه السلام) ذکر کرده و او اگر چه ـ در رجال شیخ ـ به صورت ابن ابى عمر (به صورت مکبّر) است، لیکن ما در ترجمه او روشن ساختیم که قرائنى وجود دارد که آن اشتباه است، و صحیح آن به صورت مُصَغَّر (ابن ابى عمیر) مى باشد. و نیز این که محمد بن نعیم صحاف، وصى او بوده است آن چه را که گفتیم تأیید مى کند، زیرا او از کسانى است که از امام صادق(علیه السلام) روایت نقل کرده است. و هنگامى که وصى ابن ابى عمیر از ابى عبدالله(علیه السلام) روایت نقل کرده و بعد از وفات او زنده باشد، پس روایت کردن او از امام(علیه السلام) به طریق اولى امکان خواهد داشت.»(۱۶)

در مقابل، آیه الله خویى(رحمه الله علیه) اعتقاد به تعدّد ابن ابى عمیر دارد و در این باره در ذیل نام «محمد بن ابى عمر (ابى عمره) و (ابى عمیر) » مى گوید:
«او فروشنده سابرى بوده و بنابر گفته شیخ در رجال خود ا ز اصحاب امام صادق(علیه السلام) بوده و حسن بن محمد بن سماعه از او روایت مى کرده است.

نسخه صحیح باید محمد بن ابى عمیر باشد، زیرا در برخى روایات از او به همین نام یاد شده است. از جمله در روایت محمد بن نعیم صحاف که مى گوید: محمد بن ابى عمیر، فروشنده سابرى، وفات کرد و مرا وصى خود قرار داد. تنها وارث او زنش بود. پس من به عبد صالح(علیه السلام) در این باره نوشتم و حضرت در پاسخ نوشت: ماترک را به زنش بده و باقى را نزد ما بیاور.»(۱۷)

سپس ایشان سه روایت را نقل مى کنند که ابن ابى عمیر بدون واسطه از امام صادق(علیه السلام) درباره مسایل فقهى سؤال مى کند. از نظر ایشان، روایات مذکور نمى توانند مرسل بوده باشند، زیرا گونه نقل روایت در آن ها، صراحت در سؤال از خود امام(علیه السلام) دارد. و محمد بن زیاد بن عیسى در سال (۲۱۷ق.) وفات یافته و امام صادق(علیه السلام) را درک نکرده است. پس باید محمد بن ابى عمیرى که بدون واسطه از امام صادق(علیه السلام) روایت مى کند، شخص دیگرى باشد.

مضافاً این که محمد بن ابى عمیر اوّلى در زمان حیات امام کاظم(علیه السلام) وفات کرده، چه عبد صالح از القاب امام کاظم(علیه السلام) است و محمد بن زیاد بن عیسى، امامت امام جواد(علیه السلام) را به مدت چهارده سال درک کرده است. پس احتمال اتحاد این دو، ساقط خواهد بود.

ایشان مطلبى را به عنوان تاکید در اثبات مدعاى خود مطرح مى کنند و آن روایتى است که در رجال کشى در ترجمه زراره بن اعین آمده است. کتاب، روایت را از بنان بن محمد بن عیسى، از ابن ابى عمیر، از هشام بن سالم، از ابن ابى عمیر نقل مى کند که ابن ابى عمیر گفت: نزد ابى عبدالله صادق(علیه السلام) رفتم و… این روایت صراحت دارد که ابن ابى عمیر راوى، غیر از ابن ابى عمیر مروى عنه است. و ضعف سند این روایت به بحث ما ضررى نخواهد رساند.(۱۸)

نکته اى که باقى مى ماند و باید بر طبق نظر مرحوم خویى پاسخ داد این است که بنابر گفته شیخ، حسن بن محمد بن سماعه از ابن ابى عمیر اول (از نظر ایشان) روایت کرده و حال آن که حسن بن محمد در سال (۲۶۳ق.) وفات کرده و ابن ابى عمیر در زمان حیات امام کاظم(علیه السلام) (نهایتاً در سال ۱۸۳ق.) رحلت کرده است. ایشان در حل این مشکل مى گوید:
«ما مطمئن هستیم که مطلب بر شیخ (قدس سره) مشتبه شده و حسن بن محمد بن سماعه از محمد بن ابى عمیر، زیاد بن عیسى، روایت مى کند نه محمد بن ابى عمیر اوّل.»(۱۹)

در این باره نظر میانه اى نیز وجود دارد که قائل آن علامه مامقانى است. ایشان ضمن آن که نسخه صحیح رجال شیخ را محمد بن ابى عمر مى داند (بنابراین یک محمد بن ابى عمیر وجود دارد) معتقد است که محمد بن ابى عمیر از امام صادق(علیه السلام) نیز بدون واسطه روایت نقل کرده است. مرحوم مامقانى روایتى را نقل مى کند که شیخ طوسى(رحمه الله علیه) و کلینى(رحمه الله علیه) با سند خود از ابن ابى عمیر آورده اند.(۲۰) سپس مى گوید:

«ظاهر این روایت، دلالت دارد که او امام را ملاقات کرده که آن، امرى بعید هم نیست، زیرا باید ابن ابى عمیر در نهایت، ۸۷ سال عمر کرده باشد تا بتواند امام صادق(علیه السلام) را بعد از بلوغ خود ملاقات کند و ۸۷ سال، عمرى قابل انکار نیست. پس دلیلى براى ارسال وجود ندارد، هم چنان که دلیل براى قلب سند نیست؛ به این معنا که محمد بن ابى عمیر مؤخر و قاسم بن عروه مقدم باشد تا این که در اصل چنین بوده باشد: محمد بن ابى عمیر، عن قاسم بن عروه، قال: سئلت ابا عبدالله(علیه السلام)…، زیرا اولا چنین امرى بابى را مى گشاید که مستلزم دست برداشتن از اصالت عدم سهو و عدم غفلت و دیگر اصول عقلایى (بدون قرینه) مى باشد، به خصوص بعد از آن که سند به گونه اى که ذکر گردید در کافى (که از حیث ضبط، بهترین کتاب روایى است) و در نسخ متعدد آن، که یکى از آن ها نسخه اى است که بر فاضل مجلسى خوانده شده، آمده است.»(۲۱)

ایشان درباره روایتى که در آن محمد بن ابى عمیر از هشام بن سالم و او از محمد بن ابى عمیر و او از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده مى گوید:
« حتماً ابن ابى عمیر دوم، اشتباه نسّاخ بوده و بعید نیست که آن تصحیف شده محمد بن مروان باشد، زیرا او از کسانى است که هشام از او روایت مى کند.»(۲۲)
ایشان در جاى دیگر مى گویند:

«روایت محمد بن نعیم صحاف درباره هوصى شدن او از طرف محمد بن ابى عمیر دلالتى بر تعدد ابن ابى عمیر ندارد، زیرا عبدصالح غالباً درباره امام کاظم(علیه السلام) اطلاق مى شده نه این که بر دیگر ائمه(علیهم السلام)، اطلاق نمى شده است.

و محمد بن نعیم با این که از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده مى توانسته تا پایان عمر امام جواد(علیه السلام) زنده بوده باشد، زیرا اگر او پنج سال پس از بلوغ نیز امام صادق(علیه السلام) را درک کرده باشد، ولادت او در حدود (سال۱۲۸ق.) خواهد بود و اگر تا پایان امامت امام جواد(علیه السلام) باقى بوده باشد، عمر او ۹۲ سال بوده که آن، عمرى عجیب و قابل انکار نیست.»(۲۳)
وى پس از طرح نظرهاى مختلف در این بخش، نتیجه اى را که از هر یک از آن ها گرفته خواهد شد، مطرح مى کند.
اگر قائل به این باشیم که نسخه محمد بن ابى عمر در رجال شیخ، صحیح است، اگر در سند روایت، محمد بن ابى عمر باشد او فردى است که درباره وثاقت یا عدم وثاقت او کلامى گفته نشده است.(۲۴)

اگر قائل به وحدت ابن ابى عمیر باشیم، ابن ابى عمیر واقع شده در سند روایات، ثقه خواهد بود. و اگر قائل به تعدد محمد بن ابى عمیر باشیم، نتیجه بحث از زبان آیه الله خویى چنین خواهد بود:

« اگر روایت از امام صادق(علیه السلام) باشد، راوى محمد بن ابى عمیر اولى است که درباره او توثیقى وجود ندارد و یا این که روایت مرسل است [اگر نقل روایت به گونه اى باشد که امکان ارسال وجود داشته باشد] و اگر روایت از امام رضا(علیه السلام) یا امام جواد(علیه السلام) یا کسى که طبقه آن دو بزرگ وار است باشد، به طور جزم راوى محمد بن زیاد بن عیسى است و اگر روایت از امام کاظم(علیه السلام) باشد و کسى که از محمد بن ابى عمیر روایت مى کند زمان امام کاظم(علیه السلام) را درک نکرده باشد (مانند حسن بن محمد بن سماعه) راوى، محمد بن زیاد خواهد بود. و اگر از کسانى باشد که زمان کاظم(علیه السلام) را درک کرده باشد، ابن ابى عمیرى که از او روایت شده، اگر چه احتمال دارد که بر هر دو منطبق باشد، لیکن شکى نیست که به آن که معروف و مشهور است منصرف خواهد بود و اشتراک در این مورد اثرى نخواهد داشت.»(۲۵)

آیا محمد بن ابى عمیر از امام کاظم(علیه السلام) روایت نقل کرده است؟

شیخ طوسى بر این اعتقاد است که ابن ابى عمیر، امام کاظم(علیه السلام) را درک کرده، لیکن از ایشان روایت نکرده است.(۲۶) لیکن نجاشى در رجال خود آورده که او امام کاظم(علیه السلام) را ملاقات کرده و از ایشان احادیثى را شنیده که در بعضى از آن ها حضرت او را با کنیه «ابا احمد» یاد کرده است.(۲۷)

مشایخ و شاگردان

ابن ابى عمیر، نزد جمع بسیارى از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام) به استماع و ضبط روایت پرداخت. برخى از بزرگان، تعداد کسانى را که او از آنان روایت نقل کرده تا ۴۱۰ نفر ذکر کرده اند.(۲۸)
در میان مشایخ او جمعى از بزرگان اصحاب ائمه(علیهم السلام) وجود دارند که روایات بسیارى از آن ها شنیده است، هم چون:

  1. ابراهیم بن عبد الحمید اسدى، ۶۵ حدیث؛
  2. حمّاد بن عثمان، ۲۲۱ حدیث؛
  3. عبد الرحمان بن حجاج بجلّى، ۱۳۵حدیث؛
  4. معاویه بن عمار، ۴۴۸ حدیث؛
  5. هشام بن سالم، ۲۲۵ حدیث؛
  6. حماد بن عیسى، ۹۲۱ حدیث؛
  7. حَفض بن بَختَرى، ۱۶۵ حدیث؛
  8. عمر بن اذینه، ۲۵۴ حدیث؛
  9. جمیل بن دَرّاج، ۲۹۸ حدیث؛
  10. عبدالله بن بُکَیر، ۶۵ حدیث؛
  11. هشام بن حکم؛
  12. زراره بن اعین؛
  13. محمد بن مسلم و….(۲۹)

از آن جا که محمد بن ابى عمیر، بغدادى بوده، بایستى براى استماع، ضبط و تدوین حدیث به مدینه و کوفه و بصره (شهرهایى که مشایخ روایى او مى زیسته اند) سفر کرده باشد.

جمع زیادى از اصحاب ائمه(علیهم السلام) نیز از آن محدّث بزرگ روایت نقل کرده اند، هم چون

  1. فضل بن شاذان نیشابورى،
  2. على بن مَهزیار اهوازى،
  3. ابراهیم بن هاشم قمى،
  4. عبد الرحمان بن ابى نجران تمیمى،
  5. حسین بن سعید اهوازى،
  6. ابو عبدالله برقى،
  7. صفوان بن یحیى،
  8. حضرت عبد العظیم حسنى(علیهم السلام)،
  9. عبدالله بن احمد یَهنک نخعى و برادرش عبید الله،
  10. عبدالله بن معروف،
  11. احمد بن محمد بن عیسى اشعرى،
  12. عبدالله بن الصَلت قمى و….

تعداد کسانى که در حلقه درس و افاضه آن محدّث بزرگ، شرکت داشته اند و از وى روایت نقل کرده اند نزدیک به هشتاد تن بوده است. (۳۰)

کتاب هاى ابن ابى عمیر

علاقه و اهتمام وى به روایات امامان(علیه السلام) به حدى بود که صد کتاب از کتاب هاى اصحاب امام صادق(علیه السلام) را روایت کرده است. علاوه بر آن، خود، کتاب هاى روایى بسیارى را تدوین کرده که تعداد آن ها ۹۴۱ کتاب ذکر کرده اند.(۳۱)
نگاهى به فهرست کتاب هاى آن صحابى گران قدر گستردگى و تنوع روایات او را در زمینه هاى مختلف علوم اسلامى (تاریخ، فقه، اصول فقه، کلام و تفسیر) نشان مى دهد.

برخى از کتاب هاى او که در رجال نجاشى و نیز فهرست طوسى گزارش شده اند، از این قرارند:

  1. المغازى،
  2. الکفر والایمان،
  3. البداء،
  4. الاحتجاج فى الامامه،
  5. الحج، فضایل الحج،
  6. المتعه،
  7. الاستطاعه و الافعال و الرد على اهل القدر والجبر،
  8. الملاحم،
  9. یوم ولیله،
  10. الصلاه،
  11. مناسک الحج،
  12. الصیام،
  13. اختلاف الحدیث،
  14. المعارف،
  15. التوحید،
  16. النکاح،
  17. الطلاق،
  18. الرضا(علیه السلام)،
  19. المبدأ،
  20. الامامه،
  21. ومسائله عن الرضا(علیه السلام).

وى پس از حادثه از بین رفتن کتاب هایش، به تدوین دوباره روایاتى که از حفظ داشت پرداخت و آن ها را در ۴۰ مجلّد تحت عنوان «نوادر» جمع آورى کرد.(۳۲) این علاوه بر کتاب هایى بود که دیگران قبل از آن حادثه از برخى از کتاب هاى او استنساخ کرده بودند.
اکنون از آن صحابى و محدث گرانقدر بیش از ۴۷۰۰ روایت در کتب روایى وجود دارد(۳۳ )که در زمینه هاى مختلف تفسیر، فقه و کلام است. ابن ابى عمیر علاوه بر آن که روایات فقهى بى شمارى در جاى جاى ابواب فقهى از خود به یادگار گذاشته، حجم قابل ملاحظه اى روایت درباره مسائل کلامى نقل کرده است.

در بزرگى و جلالت او در این زمینه، همین اندازه کافى است که بدانیم هشام بن سالم، دوست دیرینه او که از اصحاب متکلم برجسته امام صادق و امام کاظم(علیه السلام) به شمار مى رفت، براى مناظره اى با هشام بن حکم، یکى دیگر از متکلمان برجسته حضرت، به این شرط حاضر به گفت وگو شد که محمد بن ابى عمیر حضور داشته باشد؛ در غیر این صورت از شرکت در بحث خوددارى خواهد کرد.(۳۴)

نگاهى به فهرست کتاب هاى او نیز گویاى این امر مى باشد.

مرسل هاى مسند

ابن ابى عمیر علاوه بر این که از اصحاب اجماع مى باشد، (۳۵) از زمره کسانى است که روایت هاى مرسل او را هم چون مسند قابل اعتبار دانسته اند. پس از حادثه از بین رفتن کتاب هایش برخى از روایاتى را که از حفظ تدوین کرد به صورت مرسل است، لیکن دقت و تعهد او نسبت به نقل حدیث از افراد ثقه به حدى بود که مرسل هاى او را هم ردیف با مسند دانسته اند.
تقریباً تمامى علماى شیعه در طول تاریخ در قبول روایات مرسل ابن ابى عمیر اتفاق نظر داشته اند.۳۶ علامه مامقانى (م.۱۳۵۱ه.ق.) در این باره مى گوید:

«محمد بن ابى عمیر، تنها کسى است که تمامى علماى شیعه [در طول قرون گذشته] روایات مرسل او را پذیرفته و آن ها را مانند روایات مسند معتبر دانسته اند. اگرچه درباره برخى [از اصحاب ائمه(علیهم السلام)] نیز این مطلب گفته شده، لیکن گوینده آن عده اى معدود بوده اند و درباره آن ها به مانند آن چه که درباره ابن ابى عمیر گفته شده، اتفاق نظر وجود نداشته است.»(۳۷)
برخى وجود چند فرد ضعیف در میان مشایخ ابن ابى عمیر را دلیلى بر ردّ این مطلب که او جز از افراد ثقه روایت نقل نمى کرده دانسته اند، لیکن آیه الله شبیرى زنجانى در سلسله درس هاى رجال خود بحث مفصلى در این باره کرده و به تک تک این موارد پاسخ داده اند.(۳۸)



۱٫ الفهرست، محمد بن حسن طوسى، (قم، انتشارات رضى) ص ۲۶۵؛ الرجال النجاشى، احمد بن على نجاشى، به تحقیق سید موسى شبیرى زنجانى (قم، انتشارات اسلامى) ص ۳۲۶
۲٫ نک: تاریخ یعقوبى، به ترجمه محمد ابراهیم آیتى (مرکز انتشارات علمى و فرهنگى) ج۲، ص ۲۷۲؛ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج۴، ص ۳۶۵، ۳۷۵، ۵۰۲
۳٫ الفهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲
۴٫ سابرى: پارچه اى ظریف که در سابور فارس بافته مى شده، و خرید و فروش و استفاده از آن شایع بوده است.
۵٫ فضل بن شاذان (شاگرد ابن ابى عمیر)، ثروت او را نزدیک به پانصد هزار درهم گفته است (اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص ۸۵۶). به گفته یکى از اساتید، نمى توان از این احتمال چشم پوشید که ابن ابى عمیر از وکلاى امام کاظم(علیه السلام) بوده و وجوهات نزد وى جمع مى شده است. آیا هارون و بعد از او مامون، با توجه به همین مطلب، پى در پى اموال او را مصادره مى کردند؟ گرچه نقل صریحى مبنى بر وکالت او وجود ندارد، امّا از سوى دیگر، از وکلاى حضرت، به جز آن هایى که پس از شهادت ایشان، امامت امام رضا(علیه السلام) را انکار کردند و به واقفیه گراییدند، نامى در میان نیست. شاید شدت تقیّه، موجب چنین امرى شده است.
۶٫ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسى ، به تصحیح میر داماد، به تحقیق سید مهدى رجایى (مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث)، ج۲، ص۸۵۵
۷٫ همان.
۸٫ او پس اختفاى کتاب هاى خود، متوارى شده بود.
۹٫ درباره چگونگى از بین رفتن کتاب هاى ابن ابى عمیر نقل هاى متفاوتى در کتب رجالى وجود دارد. گفته شده که خواهر او کتاب ها را در غرفه اى گذاشت و کتاب ها در اثر جریان آب باران بر روى آن ها از بین رفت (الرجال النجاشى، ص ۳۲۶). و از ظاهر عبارت شیخ طوسى، چنین برمى آید که کتاب هاى ابن ابى عمیر در پى دستگیرى اش، توسط ماموران مامون ضبط گردید که عاقبت کتاب هاى روایى اش را به او پس ندادند (اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص ۸۵۴).
آنچه در متن ذکر شد ظاهر نقل صحیح است. زیرا ابن ابى عمیر، خود به مناسبتى اشاره به دفن شدن کتاب هایش و از بین رفتن آن ها کرده است. (بحارالانوار ـ بیروت، موسسه الوفاء ـ ج۸۷، ص ۱۰۶ و ج ۲۰).
۱۰٫ رجال النجاشى ، ص ۳۲۶ و ۳۲۷
۱۱٫ رجال الطوسى، ص ۰۶۳
۱۲٫ معجم رجال الحدیث(مرکز نشر آثار شیعه) ج۱۴، ص ۲۷۵ و ۲۷۶
۱۳٫ رجال الطوسى، ص ۳۸۸
۱۴٫ الفهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲
۱۵٫ جامع الرواه ، محمد بن على اردبیلى (انتشارات کتاب خانه آیه الله مرعشى) ج۲، ص ۵۰
۱۶٫ همان، ص ۵۶
۱۷٫ معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص ۲۷۵
۱۸٫ همان، ص ۲۷۵ ـ ۲۷۷٫
۱۹٫ همان، ص ۲۷۷
۲۰ و ۲۱٫ تنقیح المقال، مامقانى (قطع رحلى) ج۲، ص ۶۳(التنبیه الاول): وهى مارواه الشیخ وکذا الکلینى فى باب اوقات صلوه الجمعه والعصر من الکافى عن محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن القاسم بن عروه، عن محمد ابن ابى عمیر، قال: سئلت ابا عبدالله(علیه السلام)….
۲۲٫ همان.
۲۳٫ همان، ص ۶۴(التنبیه السادس).
۲۴٫ نگارنده، نسخه هاى تصحیح شده برخى از کتاب هاى روایى که به وسیله آیه الله سید موسى شبیرى زنجانى صورت گرفته و نزد فرزند فاضل ایشان بود، ملاحظه کرده است. در برخى از آن ها نسخه صحیح «محمد بن ابى عمر» است.
۲۵٫ معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص ۲۷۷
۲۶٫ الفهرست، شیخ طوسى،ص ۱۴۲
۲۷٫ رجال النجاشى ، ص ۳۲۷٫ نگارنده، این روایات را با استفاده از برنامه رایانه اى مرکز تحقیقات علوم اسلامى ملاحظه کرده است.
۲۸٫ نک: کلیات فى علم الرجال ، جعفر سبحانى (مرکز مدیریت حوزه علمیه قم)، ص ۲۲۳
۲۹٫ معجم رجال الحدیث، ج۲۲، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۵
۳۰٫ نک: معجم رجال الحدیث، ج۲۲، ص ۱۰۵ و ۱۰۶
۳۱٫رجال النجاشى ، ص ۳۲۷
۳۲٫ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص ۸۵۴
۳۳٫ معجم رجال الحدیث، ج۲۲، ص ۱۰۱
۳۴٫ همان، ج۱۴، ص ۲۸۳
۳۵٫ اختیار معرفه الرجال، ج۲، ص ۶۷۳
۳۶٫ نک: کلیات فى علم الرجال، ص ۲۰۶ به بعد.
۳۷٫ تنقیح المقال، ج۲، ص ۶۳٫ ذکر این نکته لازم است که برخى از بزرگان از جمله شهید ثانى در الدرایه، محقق حلى در المعتبر، سید طاووس، شیخ حسن عاملى در معالم الاصول، سید محمد عاملى (نوه شهید ثانى) در المدارک و آیه الله خویى در معجم رجال الحدیث به طور کلى روایات مرسل از جمله مرسلات ابن ابى عمیر را معتبر ندانسته اند. (نک: کلیات فى علم الرجال، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۲).
۳۸٫ نک: کلیات فى علم الرجال، ص ۲۳۵ ـ ۲۵۰

زندگینامه بَجَلی(۱۱تن از صحابه ومحدثان)

بَجَلی (۲) ، نسبت شمار بسیاری از محدّثان شیعه از راه نَسب یا به ولا به قبیله بجیله * . اغلب افراد این قبیله در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام جانب ایشان را گرفتند و در جنگ صفّین نیز، جز اندکی ، در سپاه آن حضرت بودند (نصربن مزاحم ، ص ۶۰،۲۰۵،۲۲۸ ـ ۲۲۹).

بعدها نیز همین گرایش در آنان ادامه یافت و با اشاعه تشیّع و افزایش شیعیان در زمان امام پنجم و ششم ، بسیاری از آنان در شمار شاگردان و یاران آن دو امام وامامهای بعدی درآمدند، به طوری که برخی از آنها از نامبردارترین محدّثان شیعه اند. نجاشی که کتاب رجال خود را فقط به انگیزه معرفی رجال شیعه صاحب تألیف تا زمان خودش (نیمه اول قرن چهارم ) نگاشته است ، بیش از پنجاه نفر را نام می برد، که نسبت بجلی دارند؛ از جمله معاویه بن عمّار * ، مؤمن الطّاق * ، ابان بن عثمان * ، صفوان بن یحیی * ، محمّدبن قیس بجلی * و حسن بن محبوب زرّاد * . در این مقاله چند تن از محدّثان این قبیله که شیعه یا مشهور به تشیّع بوده اند، معرفی می شوند:

۱) جریربن عبدالله بجلی احمسی یمنی .

صحابی مشهور (متوفی ۵۱ یا ۵۴). وی در رمضان سال دهم به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رسید و اسلام اختیار کرد (ابن اثیر، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۳۰۴؛ ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۵۳۱ـ۵۳۵؛ همو، ۱۴۰۹، ج ۳، ص ۱۸۵ـ۱۸۷). سپس به فرمان پیامبر، «ذوالخَلَصه »، بتکده معروف برخی از قبایل عرب ، را در تباله ویران ساخت (ابن اثیر، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، همانجا).

در دوران خلافت ابوبکر مأمور شد تا به کمک مسلمانان قبیله خود، به جنگ برخی از مرتدان عرب برود و با موفقیت این عمل را به انجام رساند (همان ، ج ۲، ص ۳۷۵). در دوران خلافت عمر به سرپرستی قبیله بجیله برگزیده شد و در جنگ قادسیّه از فرماندهان سپاه بود (همان ، ج ۲، ص ۴۴۱؛ ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۵۳۵).

در زمان خلافت عثمان ، والی همدان شد (ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۵۳۶)، اما پس از جنگ جمل در پی دریافتِ نامه ای از امیرالمؤمنین علی علیه السلام خلافت ایشان را پذیرفت و راهی کوفه شد (نصربن مزاحم ، ص ۲۰). سپس به عنوان سفیر آن حضرت نزد معاویه رفت تا او را به بیعت با علی علیه السلام وادارد (همان ، ص ۲۷؛ نهج البلاغه ، ص ۸۴، ۳۶۸؛ ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۷۰ـ۹۵).

اما این مأموریت بی نتیجه ماند (نصربن مزاحم ، ص ۴۶) و به مشاجره لفظی مالک اشتر با وی انجامید، ازینرو جریر از امیرالمؤمنین علیه السلام کناره گرفت و از کوفه خارج شد و به شهر قَرقیسیا، از شهرهای مرزی شام بر ساحل فرات ، پناه برد (همان ، ص ۵۹ ـ۶۰). هر چند جریر در جنگ صفّین از هیچیک از طرفین حمایت نکرد، احتمالاً گرایش او به حضرت علی علیه السلام در روی آوردن بجلیان به تشیّع بی تأثیر نبوده است .

در سند جریر تقریباً صد حدیث نقل شده است ، و مسلم و بخاری در صحیح خود چند حدیث از او روایت کرده اند (ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۵۳۷). ابویعقوب اسحاق بن جریربن یزیدبن جریر، که نجاشی او را توثیق کرده است (ص ۷۱) و خالدبن جریربن یزیدبن جریر (همان ، ص ۱۴۹ـ۱۵۰) دو تن از نوادگان او هستند که از محدثان شیعی و از اصحاب امام صادق علیه السلام به شمار آمده اند.

۲) رفاعه بن شدّاد بجلی .

از یاران وفادار و برجسته حضرت علی علیه السلام . از معدود افرادی بود که همراه مالک اشتر درمراسم تجهیز ابوذر و دفن او در رَبَذِه شرکت داشت (کشّی ، ص ۶۵). رفاعه در جنگ صفین به فرمان علی علیه السلام پرچمدار قبیله بجیله شد (نصربن مزاحم ، ص ۲۰۵) و در زمان معاویه همراه عمروبن حمق به موصل گریخت و با شهامت کم نظیری خود را از دست مأموران حکومت رهانید (طبری ، ج ۶، ص ۸۱، سنه ۵۱).

پس از مرگ معاویه ، وی از اولین کسانی بود که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند (همان ، ج ۶، ص ۲۷۲؛ ابن اثیر، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۴، ص ۲۰). همچنین یکی از سران پنجگانه توابین بود که به خونخواهی امام حسین علیه السلام خروج کردند و در عین الورده به جنگ با لشکر شام پرداختند (طبری ، ج ۶، ص ۴۸۸؛ ابن اثیر، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۴، ص ۱۵۸ـ ۱۵۹). رفاعه در قیام مختار در ۶۶ شهید شد (طبری ، ج ۶، ص ۶۱۶؛ ابن اثیر، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۴، ص ۲۳۵).

۳) ابوقدامه حَبّه بن جُوَین (جریر) عُرَنی بجلی .

از بزرگان تابعین و از اصحاب حضرت علی علیه السلام . ابن عقده او را از صحابه و راویان حدیث غدیر شمرده است (ابن اثیر، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳، ج ۱، ص ۴۳۹ـ۴۴۰)، لیکن ابن اثیر و بیشتر تراجم نویسان از جمله : ابن حجرعسقلانی ( تقریب التهذیب ، ج ۱، ص ۱۴۸) او را از تابعین و اصحاب امیرالمؤمنین دانسته اند. به گفته خطیب بغدادی (ج ۸، ص ۲۷۴) حبّه در پی راهنمایی حُذیفه بن یمان در زمره یاران حضرت علی درآمد و در جنگ نهروان حضور داشت .

براساس برخی روایات ، وی از یاران صمیمی و اصحاب سرّ آن حضرت بوده است (مجلسی ، ج ۴۱، ص ۲۲ـ۲۳،۲۲۳). برخی رجال شناسان اهل سنّت (ذهبی ، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۴۵۰) او را به دلیل شیعه بودن ، که از آن به غلوّ در تشیّع تعبیر می کنند، توثیق نکرده اند.

۴) ابومعاویه عمّاربن خَبّاب دُهنی بجلی .

محدث نامی (متوفی ۱۳۳). دلیل قطعی بر تشیّع او در دست نیست ، لیکن به طور قطع از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بوده است . احمدبن حنبل و برخی از رجال نویسان (ابن ابی حاتم ، ج ۶، ص ۳۹۰؛ ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۶، ص ۱۳۸؛ ابن حجر عسقلانی ، تهذیب التهذیب ، ج ۷، ص ۴۰۶) و نیز نجاشی (ص ۴۱۱) او را توثیق کرده اند. عمّار دهنی از امام محمدباقر علیه السلام و ابوالطفیل (آخرین صحابی پیامبر)، و سعیدبن جُبَیر (تابعی معروف )، روایت کرده است .

فرزند او معاویه بن عمار و برخی از محدثان و فقیهان از او روایت می کنند (ذهبی ، ۱۴۰۲ـ ۱۴۰۹، همانجا؛ ابن حجر عسقلانی ، تهذیب التهذیب ، همانجا). دختر او مُنیّه نیز از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است (نجاشی ، ص ۴۴۶؛ کشّی ، ص ۳۸۷).

۵) ابوالحسن یا ابوالقاسم معاویه بن وهْب بجلی .

محدث امامی و از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام که تألیفاتی نیز داشته است (نجاشی ، ص ۴۱۲). نجاشی او را توثیق کرده (همانجا) و شیخ مفید (به نقل خوئی ، ج ۱۸، ص ۲۲۴) نیز او را از فقیهان سرشناس می داند. معاویه بن وهب از راویانی بزرگ روایت کرده و محدثانی جلیل القدر نیز از او روایت کرده اند (همان ، ج ۱۸، ص ۲۱۹ـ۲۲۰).

۶) موسی بن قاسم بن معاویه بن وهب بجلی .

محدث کثیرالتألیف و از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام (طوسی ، رجال ، ص ۴۰۵). نجاشی او را کاملاً توثیق کرده و به جلالت قدر و روشنی حدیث ستوده است . (ص ۴۰۵). وی از راویان بسیاری حدیث شنیده و بیش از نهصد حدیث از او در دست است (خوئی ، ج ۱۹، ص ۶۴).

۷) احمدبن اسماعیل بن عبدالله بجلی .

ملقب به «سمکه »، ادیب و مورخ شیعی . در قم می زیسته و گفته اند که ابن عمید، وزیر ادیب و امامی رکن الدّوله دیلمی ، شاگرد او بوده است . او خود از شاگردان ابوجعفر احمدبن ابی عبدالله برقی * بوده و تألیفاتی ارزشمند داشته است . از جمله تألیفات او کتاب العبّاسی در تاریخ خلفای بنی عباس در حدود ده هزار ورق است .

نجاشی تنها بخشی از آن کتاب را که درباره امین بوده مشاهده کرده و آن را ستوده است (ص ۹۷؛ طوسی ، فهرست ، ص ۳۱) اما در وثاقت او میان رجال شناسان اختلاف نظر وجود دارد (مامقانی ، ج ۱، بخش ۲، ص ۵۱).

۸) ابومحمّد جعفربن بشیربجلی .

از محدّثان و فقیهان شیعه و از یاران امام رضا علیه السلام (طوسی ، رجال ، ص ۳۷۰). ظاهراً در کوفه زندگی می کرد و نجاشی (ص ۱۱۹) مسجد او را در کوفه دیده بود. از القاب او «فَقحه العلم » (شکوفه دانش ) است (نجاشی ، همانجا؛ تستری ، ج ۲، ص ۳۷۶). بعلاوه ، نجاشی (همانجا) او را «وَشّاء» لقب داده که به نظر برخی محقّقان (تستری ، ج ۲، ص ۳۷۷) اشتباه است .

رجال نویسان جعفربن بشیر را به وثاقت ، زهد و عبادت ستوده اند و از چند اثر او از جمله ، المشیخه ، الصّلوه ، المکاسب ، النوادر یاد کرده اند (نجاشی ، ص ۱۱۹؛ طوسی ، فهرست ، ص ۴۳). وی احادیث خود را، که بیش از دویست مورد آنها در منابع شیعی آمده (خوئی ، ج ۴، ص ۵۶ ـ ۵۷)، از محدثانی چون ابان بن عثمان ، عبداللّه بن بکیر، معاویه بن عمّار، منصوربن حازم و جز اینها نقل کرده و کسانی چون ابوعبداللّه برقی ، ابراهیم بن هاشم ، محمّدبن اسماعیل بن بزیع و محمّدبن خالد برقی از او روایت کرده اند (همان ، ج ۴، ص ۵۷ ـ ۵۸).

بنابر نقل کشّی (ص ۶۰۵) جعفربن بشیر در زمان مأمون دستگیر و مضروب شد ولی نجات یافت . او در ۲۰۸ در ابواء، در راه مدینه به مکه ، درگذشت (نجاشی ، ص ۱۱۹؛کشّی ، همانجا).

۹) ابومحمّد عبداللّه بن مغیره بجلی .

از محدثّان و فقیهان بزرگ شیعه . برخی از رجال شناسان (طوسی ، رجال ، ص ۳۵۵، ۳۷۹؛برقی به نقل خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۳۷) گاه وی را از یاران امام کاظم و گاه از یاران امام رضا علیهماالسلام شمرده اند. نجاشی (ص ۲۱۵) تنها به روایت او از امام کاظم علیه السلام اشاره کرده ، اما عبدالله بن مغیره دست کم شانزده حدیث از امام رضا علیه السلام نقل کرده است (خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۴۰). ازینرو باید او را از یاران هر دو امام دانست .

نجاشی (ص ۲۱۵)، که مانند دیگر رجال شناسان (کشّی ، ص ۵۵۶) وثاقت و ورع او را تأکید کرده ، با نام بردن شماری از کتابهای او مانند: الوضوء ، الصّلوه ، الزکاه ، الفرائض ، تعداد آنها را سی عدد ذکر کرده و به برخی از طریق روایت آنها نیز اشاره کرده است . کشّی (همانجا) او را از اصحاب اجماع شمرده است . طبق برخی احادیث وی پس از وفات امام کاظم علیه السلام به واقفیه گرایش یافت و سپس توبه کرد (خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۳۸ـ۳۳۹).

خوئی با بیان دلایلی به ردّ تضعیف آن احادیث پرداخته است . به عقیده محقّقان متأخّر (همان ، ج ۱۰، ص ۳۳۹ـ۳۴۰؛تستری ، ج ۶، ص ۱۵۲) هر چند در سند برخی احادیث نام «عبدالله بن مغیره » همراه با نسبت «بجلی کوفی » نیامده ، به دلایلی در این موارد هم مراد همان عبدالله بن مغیره بجلی است نه فردی دیگر. همچنین آنان ، به تبعِ شیخ طوسی ( رجال ، ص ۳۵۵، ۳۷۹) و برقی (به نقل خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۴۰) و برخلاف نقل نجاشی (ص ۲۱۵)، وی را از موالیِ بنونوفل * دانسته اند.

تعداد روایات او در کتب اربعه ، که از امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام و یاران آنها نقل کرده ، به بیش از ۵۲۰ مورد می رسد و محدّثانی مانند ابن ابی عمیر، ابن فضّال ، ابراهیم بن هاشم و حسین بن سعید از او نقل حدیث کرده اند (خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۴۱ـ۳۴۲).

۱۰) عبدالرحمان بن حجّاج بجلی کوفی .

از فقیهان و محدّثان امامی و از یاران امام صادق ، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام . ظاهراً تنها کشّی (ص ۴۴۱) کنیه او را ابوعلی آورده است (تستری ، ج ۵، ص ۲۸۸). وی در منابع رجالی (نجاشی ، ص ۲۳۸؛کشّی ، ص ۴۴۲؛خوئی ، ج ۹، ص ۳۱۶) توثیق و تمجید شده و شیخ مفید (ج ۲، ص ۲۱۶) او را از خواص و بزرگان اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته است . عبدالرحمان در بغداد زندگی می کرد (نجاشی ، ص ۲۳۷) و شیخ طوسی در الغیبه (به نقل خوئی ، ج ۹، ص ۳۱۶) از نمایندگان آن حضرت بود.

بنابر احادیث متعدّد (خوئی ، ج ۹، ص ۳۱۶ـ ۳۱۸؛تستری ، ج ۵، ص ۲۸۷) وی بارها مورد مدح خاصّ امام صادق و امام کاظم علیهماالسّلام قرار گرفت . در منابع اصلی حدیثی شیعه بیش از پانصد حدیث از طریق او از سه امام مذکور و یارانشان آمده و کسانی چون صفوان ، زراره ، زید شمّام ، ابان بن تغلب و منصوربن حازم از او نقل کرده اند (خوئی ، ج ۹، ص ۳۱۸ـ۳۱۹). درباره کیسانی و واقفی بودن و سپس اعتماد او به امام رضا علیه السّلام نیز در کتابهای رجال بحث و مناقشه شده است (تستری ، ج ۵، ص ۲۸۷؛نجاشی ، ص ۲۳۸؛خوئی ، ج ۹، ص ۳۱۶).

۱۱) ابوالقاسم عیص بن قاسم بن ثابت بن عبید بجلی کوفی .

از محدّثان موثّق امامی و از یاران امام صادق و امام کاظم ، علیهماالسّلام . بیشتر رجال نویسان (طوسی ، رجال ، ص ۲۶۴؛
برقی به نقل خوئی ، ج ۱۳، ص ۲۱۵) او را در شمار یارانِ امام صادق علیه السّلام آورده اند و تنها نجاشی (ص ۳۰۲) روایت او از امام کاظم علیه السلام را یادآور شده است .

همچنین از ۱۵۰ مورد احادیث وی که در کتب اربعه آمده (خوئی ، ج ۱۳، ص ۲۱۶)، جزیک مورد همگی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است . صفوان بن یحیی ، حسین بن هاشم ، علی بن رباط ، عبداللّه بن مغیره و محمدبن ابی حمزه بزرگترین شاگردان و راویان احادیثِ او به شمار می آیند (طوسی ، فهرست ، ص ۱۲۱؛خوئی ، ج ۱۳، ص ۲۱۶ـ۲۱۷؛تستری ، ج ۷، ص ۲۸۴).

منسوبان به قبیله بجیله در میان محدّثان اهل سنّت نیز بسیارند و در منابعی چون تاریخ بغداد و سیراعلام النبلاء معرفی شده اند. همچنین باید این نکته را در نظر داشت که برخی از افرادی که «بجلی » نام دارند، منسوب به بَجْله ، شاخه ای از قبیله سُلیم بن منصورند که غیر از بجیله است ؛از جمله : عَمروبن عَبْسه صحابی پیامبر و از مسلمانان دوران مکّه (ابن اثیر، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳، ج ۴، ص ۲۵۱؛سمعانی ، ج ۱، ص ۲۸۶) و عیسی بن عبدالرحمان سُلَمی از محدّثان تابعین (ابن حجر عسقلانی ، تقریب التهذیب ، ج ۲، ص ۹۹).



منابع :

(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷؛
(۲) ابن ابی حاتم ، کتاب الجرح و التعدیل ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/۱۹۵۲ـ۱۹۵۳؛
(۳) ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه ، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳؛
(۴) همو، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ ۱۹۸۲؛
(۵) ابن حجر عسقلانی ، تقریب التهذیب ، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۸۰ ) ؛
(۶) همو، تهذیب التهذیب ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷) محمدتقی تستری ، قاموس الرجال ، تهران ۱۳۷۹ـ۱۳۹۱؛

(۸) احمدبن علی خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ، مدینه ( بی تا. ) ؛
(۹) ابوالقاسم خوئی ، معجم رجال الحدیث ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۰) محمدبن احمد ذهبی ، تاریخ الاسلام ، چاپ عمر عبدالسّلام تدمری ، ج ۳، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۱۱) همو، سیراعلام النبلاء ، بیروت ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۲ـ ۱۹۸۸؛
(۱۲) همو، میزان الاعتدال فی نقدالرجال ، چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۳۸۲/۱۹۶۳ ) ؛
(۱۳) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، چاپ عبداللّه عمر بارودی ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۴) محمدبن جریر طبری ، تاریخ الامم والملوک ، بیروت ۱۴۰۷؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسی ، رجال الطوسی ، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۱۶) همو، الفهرست ، قم ( بی تا. ) ؛
(۱۷) علی بن ابی طالب علیه السّلام ، امام اول ، نهج البلاغه ، چاپ صبحی صالح ، قم ( بی تا. ) ؛
(۱۸) محمدبن عمر کشّی ، اختیار معرفه الرجال ، ( تلخیص ) محمدبن حسن طوسی ، چاپ حسن مصطفوی ، مشهد ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۹) عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۲۰) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۱) محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفه حجج اللّه علی العباد ، قم ۱۴۱۳؛
(۲۲) احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهر برجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷؛
(۲۳) نصربن مزاحم ، وقعه صفّین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه حسن‌بن موسى خَشّاب(قرن دوم و سوم)

 خَشّاب، حسن‌بن موسى، راوى شیعى قرن دوم و سوم. کنیه‌اش ابومحمد است و در اسناد روایات غالبآ با نام حسن‌بن موسى (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۱۴۵) و در برخى روایات با لقب خشّاب آمده (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۱۴۶، ج ۲۳، ص ۹۲) که ظاهرآ ناظر به شغل چوب‌فروشى خود یا خاندانش است (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۳۶۶).

از تاریخ تولد وى اطلاعى در دست نیست اما چنانچه نقل خشّاب از اسحاق‌بن عَمّار صیرفى، از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام، صحیح باشد (رجوع کنید به طوسى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۱۴)، زمان ولادت او را باید دست‌کم نیمه دوم قرن دوم در نظر گرفت. به گفته شوشترى (ج ۳، ص ۳۸۵) در مواردى حسن‌بن موسى خشّاب با حسن‌بن موسى حَنّاط، از یاران امام صادق علیه‌السلام، خلط شده است (براى نمونه رجوع کنید به طوسى، ۱۴۰۱، ج ۲، ص ۳۵۸ـ ۳۵۷، که عبداللّه‌بن مُغیرَه از اصحاب امام‌کاظم از خشّاب روایت کرده است).

همچنین محل سکونت وى معلوم نیست، هرچند در سند یکى از روایات از او با لقب کوفى یاد شده است (رجوع کنید به کشّى، ص ۲۰۹). با اینکه طوسى (۱۴۱۵، ص ۳۹۸) نام او را ذیل نام اصحاب امام حسن عسکرى علیه‌السلام آورده اما مستقیمآ از آن حضرت روایتى نقل نکرده (رجوع کنید به همان، ص۴۲۰) بلکه عمده روایات وى با واسطه از امام صادق علیه‌السلام است.

خشّاب از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام چون احمدبن محمدبن ابى‌نصر بَزَنطى*، على‌بن اَسْباط، و على‌بن حَسّان واسطى نقل حدیث کرده است (رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۱۹۲؛ ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۵۳۱؛ طوسى، ۱۴۰۱، ج۱، ص ۲۰۲، ج ۳، ص ۳۷، ۲۴۹، ج ۶، ص ۲۱۴، ۳۰۱؛ نیز رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۳۹۲ـ۳۹۳).

از دیگر مشایخ

او غیاث‌بن کَلّوب است (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۰۱، ج ۳، ص ۲۹، ج ۶، ص ۳۱۴؛ همو، ۱۴۲۰، ص۳۵۵ـ۳۵۶) که بیشتر روایات خشّاب از اوست (براى فهرستى از این دست روایات در کتب اربعه رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۳۹۱ـ۳۹۵). خشّاب، راوى کتاب غیاث نیز ذکر شده است (رجوع کنید به نجاشى، ص۳۰۵؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص۳۵۶). به‌گفته طوسى (۱۴۰۳، ج ۱، ص ۳۷۹ـ۳۸۰) غیاث‌بن کلّوب از اهل سنت است اما اصحاب امامیه به روایت او در صورت عدم روایت معارض از طریق شیعه، عمل کرده‌اند و خویى (ج ۱۳، ص ۲۳۵) بر همین مبنا به وثاقت غیاث‌بن کلّوب حکم داده است.

راویان معتبر و محدّثان سرشناسى از خشّاب روایت کرده‌اند (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۳۹۲ـ۳۹۵)، از جمله محمدبن حسن صفار قمى* (رجوع کنید به صفّار قمى، ص ۳۱، ۷۸، ۳۳۷، ۵۲۷؛ نیز رجوع کنید به طوسى، ۱۴۰۱، ج ۵، ص ۳۷۷، ج ۶، ص ۱۶۲)، على‌بن ابراهیم (رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۳۳۷، ج ۵، ص ۴۷۰) و سعدبن عبداللّه اشعرى* (رجوع کنید به ابن‌قولویه، ص ۸۴، ۲۱۵، ۴۲۷؛ ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۵۳۱؛ طوسى، ۱۴۰۱، ج ۱، ص ۲۰۲، ج ۳، ص ۲۰۰، ۳۲۴). همچنین حُمَیْدبن زیاد* روایات زیادى از خشّاب به نقل از حسن‌بن على‌بن یوسف معروف به ابن‌بَقّاح راوى شیعى که از اصحاب امام صادق علیه‌السلام روایت کرده شنیده است (رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۸۷، ۱۱۴، ۴۶۷، ۶۲۱، ج ۳، ص ۵۰۴، ج ۵، ص ۳۴، ۱۴۷، ۳۲۵، ج ۶، ص ۲۹۷، ۳۰۰، ۵۳۹؛ براى فهرست روایات وى در کتب اربعه شیعه رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۳۹۲ـ۳۹۵، ج ۲۳، ص ۳۴۳ـ۳۴۴).

رجالیان متقدم حسن‌بن موسى را توثیق کرده و از وجوه اصحاب شمرده و او را به علم و کثرت حدیث ستوده‌اند (رجوع کنید به نجاشى، ص ۴۲؛ نیز رجوع کنید به ابن‌داوود حلّى، ص ۷۸؛ علامه حلّى، ص ۱۰۴). رجالیان متأخر وى را ممدوح دانسته‌اند (رجوع کنید به طریحى، ص ۱۰۵؛ اردبیلى، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجلسى، ص۶۰؛ کاظمى، ص ۱۹۳) و جزائرى (ج ۳، ص۱۰۰) او را در شمار راویان حَسَن آورده است (قس موسوى عاملى، ج ۷، ص ۳۶۰ که او را غیرموثق و حتى غیرممدوح خوانده است).

محمدباقر بهبهانى (ص ۱۵۵) براى وثاقت خشّاب ادله‌اى اقامه کرده است، از جمله: اوصافى که نجاشى براى خشّاب شمرده و به گزارش وى، ابن‌ولید خشّاب را در شمار راویان ضعیفى که محمدبن احمدبن یحیى از آنها روایت مى‌کند، قرار نداده است (نیز رجوع کنید به مامقانى، ج ۲۱، ص ۸۹ـ۹۰)؛ اعتماد و استناد کشّى و شیخش، حمدویه‌بن نصیر، به روایات حسن‌بن موسى از جمله درباره واقفى بودنِ احمدبن حسن‌بن اسماعیل میثمى (رجوع کنید به کشّى، ص ۴۶۸) و حسن‌بن سَماعه (همان، ص ۴۶۹)؛ و روایت مشایخ حدیث قم، نظیر عمران‌بن موسى و محمدبن حسن صفار، از وى. مامقانى (ج ۲۱، ص۹۰) نیز باتوجه به قرائن پیش‌گفته خشّاب را موثق و احادیث او را صحیح یا حَسَن نزدیک به صحیح دانسته است (نیز رجوع کنید به زنجانى، ص ۵۵۹؛ موحد ابطحى، ج ۲، ص ۵۵؛ مامقانى، ج ۲۱، ص ۹۲، پانویس).

شوشترى (ج ۳، ص ۳۸۵) دلایل بهبهانى را نقد کرده و نقل قمیان از وى را دلیل ثقه‌بودن او ندانسته است، زیرا در بین آنان افرادى هستند که غث‌وسمین را نقل مى‌کنند و محدثان قُمىِ اهل نقد همچون احمدبن محمدبن عیسى اشعرى و ابن‌ولید نیز از آنها روایت نمى‌کنند. همچنین به نظر او استثنا نشدن وى از راویانى که محمدبن احمدبن یحیى از آنها روایت کرده، حداکثر دال بر عدم ضعف اوست و وثاقت خشّاب را ثابت نمى‌کند (براى نقد سخن شوشترى رجوع کنید به مامقانى، ج ۲۱، ص۹۰ـ۹۱، پانویس محیى‌الدین مامقانى؛ نیز درباره مستثنیات ابن‌ولید و بحث مربوط به آن رجوع کنید به خویى، ج ۱، ص ۷۴ـ۷۵).

موضوع بیشتر روایات خشّاب،

فقهى (براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج ۳، ص ۵۴۲، ج ۵، ص ۱۴۷، ۴۷۰، ج ۶، ص ۲۵۲، ۲۹۷، ۳۰۰، ۳۰۵، ج ۷، ص ۱۷۳؛ طوسى، ۱۴۰۱، ج ۱، ص ۱۳۸، ۲۰۲، ۲۳۷ـ۲۳۸، ۳۳۷، ۴۴۴، ج ۲، ص ۵۳ـ۵۴، ۲۹۷، ۳۵۸؛ براى فهرست کامل‌تر این روایات رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۲۷ـ۲۲۸؛ خویى، ج ۵، ص ۳۹۱ـ۳۹۵، ج ۲۳، ص ۳۴۳ـ ۳۴۴)

یا اعتقادى با مضامینى چون صفات خدا (رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۱۲۷؛ ابن‌بابویه، ۱۳۵۷ش، ص ۳۱۶ـ۳۱۷؛ کشى، ص ۲۷۹ـ۲۸۰)،

شأن و منزل اهل‌بیت و امامان شیعه (صفّار قمى، ص ۳۱، ۳۷، ۶۰، ۶۵، ۷۷ـ۷۸، ۸۱، ۹۱ـ۹۲، ۹۸، ۱۲۵، ۱۳۸، ۲۲۶، ۳۴۰، ۵۰۰؛ کلینى، ج ۱، ص ۱۸۰، ۱۹۲، ۲۲۱، ۲۷۵)،

علم امام (صفّار قمى، ص ۲۳۲ـ۲۳۴، ۲۴۲ـ۲۴۳، ۳۳۷، ۳۴۶ـ۳۴۷، ۴۱۳، ۴۴۰؛ کلینى، ج ۱، ص ۲۲۹؛ ابن‌بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۴۱۲؛ کشّى ص ۶۱۴)،

مسئله غیبت (کلینى، ج ۱، ص ۳۳۷؛ ابن‌بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص۳۶۰، ۳۸۲)

و ردّ غُلات (کشّى، ص ۲۲۵ـ۲۲۶) است.

وى همچنین روایاتى با مضمون اخلاقى (براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۲۷، ج ۲، ص ۸۷، ۱۱۴، ۴۶۷، ج ۴، ص ۲۲) نقل کرده است. ابن‌قولویه نیز روایاتى از وى درباره فضل نماز در مسجد سَهله (رجوع کنید به ص ۷۴ـ۷۶) و ثوابت ذکر و زیارت امام حسین علیه‌السلام (ص ۲۱۲، ۲۱۵، ۲۸۶، ۴۲۷) آورده است.

آثار

به گفته نجاشى (ص ۴۲) خشّاب دو کتاب به نامهاى

کتاب‌الرد على الواقفه و کتاب‌النوادر داشته و

کتاب‌الحج و کتاب‌الانبیاء نیز به او نسبت داده شده است. نجاشى (همانجا) و طوسى (۱۴۲۰، ص ۱۲۷)، هریک، طریق خود را به کتاب خشّاب ذکر کرده‌اند که طریق طوسى را ضعیف دانسته‌اند (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۱۴۵؛ موحد ابطحى، ج ۲، ص ۵۶). موحد ابطحى (همانجا) احتمال مى‌دهد خشّاب کتابى رجالى نیز داشته باشد، زیرا کشّى نقلهاى فراوانى از وى درباره احوال راویان آورده است (رجوع کنید به کشّى، فهرست، ص۸۰، ۸۹ـ۹۰).



منابع :
(۱) ابن‌بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم ?] ۱۳۵۷ش[؛
(۲) همو، کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۳) همو، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۳ش؛
(۴) ابن‌داوود حلّى، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل‌بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/ ۱۹۷۲، چاپ افست قم [.بى‌تا]؛
(۵) ابن‌قولویه، کامل‌الزیارات، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۷؛
(۶) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۷) محمدباقربن محمد اکمل بهبهانى، تعلیقات على منهج‌المقال، در محمدبن على استرآبادى، منهج‌المقال فى تحقیق احوال الرجال المعروف بالرجال الکبیر، چاپ سنگى ]تهران [۱۳۰۷؛
(۸)عبدالنبى‌بن سعدالدین جزائرى، حاوى‌الاقوال فى معرفه الرجال، قم ۱۴۱۸؛
(۹) خویى؛
(۱۰) موسى‌بن عبداللّه زنجانى، کتاب الجامع فى الرجال، ]قم [۱۳۹۴؛
(۱۱) سمعانى؛
(۱۲) شوشترى؛
(۱۳) محمدبن حسن صفّار قمى، بصائرالدرجات الکبرى فى فضائل آل‌محمد (ع)، چاپ محسن کوچه‌باغى تبریزى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۱۴) فخرالدین‌بن محمد طریحى، جامع المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، چاپ محمدکاظم طریحى، تهران ?] ۱۳۷۴[؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، الاستبصار، چاپ حسن موسوى خرسان، نجف ۱۳۷۵ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۷، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۶) همو، تهذیب‌الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۷) همو، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۸) همو، عدّه‌الاصول و بذیله الحاشیه الخلیلیه، لخلیل‌بن غازى قزوینى، چاپ محمدمهدى نجف، ]قم[ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۹) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحاب‌الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۲۰) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، خلاصه‌الاقوال فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى اصفهانى، ]قم[ ۱۴۱۷؛
(۲۱) محمدامین‌بن محمدعلى کاظمى، هدایه المحدثین الى طریقه المحمدین، چاپ مهدى رجایى، قم ۱۴۰۵؛
(۲۲) محمدبن عمر کشّى، اختیار معرفه الرجال، ]تلخیص[ محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۲۳) کلینى؛
(۲۴) عبداللّه مامقانى، تنقیح‌المقال فى علم الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ؛
(۲۵) محمدباقربن محمدتقى مجلسى، الوجیزه فى الرجال، چاپ محمدکاظم رحمان‌ستایش، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۲۶) محمدعلى موحد ابطحى، تهذیب‌المقال فى تنقیح کتاب الرجال للشیخ الجلیل ابى‌العباس احمدبن على النجاشى، ج ۲، نجف ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۲۷) محمدبن على موسوى عاملى، مدارک الاحکام فى شرح شرائع‌الاسلام، قم ۱۴۱۰؛
(۲۸) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال‌النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۶

زندگینامه حمّاد بن عثمان «ناب »

 حمّاد بن عثمان، محدّث و فقیه شیعه در قرن دوم. او را در شمار اصحاب سه امام شیعه، امام صادق، امام کاظم و امام رضا ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸، ۵۳؛ کشى، ص ۳۷۵؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۶، ۳۳۴، ۳۵۴). بنابراین، او حداقل حدود پانزده تا بیست سال پیش از وفات امام صادق (۱۴۸) به‌دنیا آمده است.

حماد ملقب به ناب (کشّى، ص ۳۷۲؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴، قس ص ۱۸۶؛ همو، ۱۴۲۰، ص :۳۰۶ ذوالناب) و اهل کوفه (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۶، ۳۳۴) بود. ظاهرآ قبیله او با یکى از قبایل کوفى، به نام غنى (رجوع کنید به جوهرى، ذیل «غنى»؛ سمعانى، ج ۴، ص ۳۰۲)، پیوند ولاء داشتند و به همین سبب او را«مولى غنى» خوانده‌اند (رجوع کنید به کشّى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۶).

شهرت پدرش، عثمان، به رُواسى (رجوع کنید به کشّى، همانجا) نیز مؤید این رأى است، زیرا بنى‌رواس خاندانى سرشناس در کوفه بودند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۳، ص ۹۷؛ مامقانى، ج ۱۱، ص ۱۷۱، ج ۲۴، ص ۷۵). برخى، حماد را «مولى أَزْد» خوانده‌اند (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴)، که از پیوند ولاء قبیله او در یمن با قبیله ازد (رجوع کنید به جوهرى، ذیل «ازد»؛ خویى، ج ۶، ص ۲۱۵) حکایت دارد (قس شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۱، که غنوى و ازدى را غیرقابل جمع مى‌داند).

کشّى (ص ۳۷۵)، لقب حمادبن عثمان را ناب (نیز رجوع کنید به برقى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶) و نام جدّش را زیاد آورده است، حال آنکه نجاشى (ص ۱۴۳) از حمادبن عثمان‌بن عمرو سخن گفته است. در عین حال، وفات هر دو، سال ۱۹۰ در کوفه ذکر شده است (کشّى، نجاشى؛ طوسى، همانجاها).

همچنین نجاشى (همانجا) نام برادر حمادبن عثمان را عبداللّه نوشته و کشّى (همانجا) از جعفر و حسین به عنوان برادران حماد یاد کرده است. ظاهر عبارات علامه حلّى (ص ۱۲۵) و ابن‌داوود حلّى (ستون ۱۳۱ـ۱۳۲) نیز تغایر آن دو را مى‌رساند، چه این دو نام را مستقلا آورده و به یکى بودن آن اشاره‌اى نکرده‌اند.

طُرَیحى (ص ۱۰۷) و کاظمى (ص ۱۹۷)، نیز حمادبن عثمان را نام مشترک میان دو نفر به‌شمار آورده و وجه تمایز آن دو را در راویان از آن دو دانسته‌اند. همچنین بهبهانى (ص ۱۵۷) با استناد به اختلاف در لقب، نسبت، نام جد و نام برادران این دو، تصریح به مغایرت و تعدد کرده است. در مقابل، محمدتقى مجلسى (ج ۱۴، ص ۴۸)، کلباسى (ج ۳، ص ۲۳۹ـ۲۴۰)، مامقانى (ج ۲۴، ص ۸۰)، خویى (ج ۶، ص ۲۱۳) و شوشترى (ج ۳، ص ۶۴۸) این دو نام را از آنِ یک فرد دانسته‌اند.

باتوجه به اینکه حماد بن عثمان ناب از راویان مشهور بوده و در زمره اصحاب اجماع شمرده شده و نجاشى رجال خود را پس از کتابهاى کشّى و شیخ‌طوسى نگاشته و از کتابهاى پیشین بهره‌مند بوده، بسیار بعید است که نجاشى نام چنین شخصى را از قلم انداخته باشد و در عین حال شخص دیگرى را با نام مشابه که در کتب رجالى پیشین نامى از او برده نشده، اما تصادفآ نام پدر، طبقه رجالى، سال و محل وفاتش با او همسان است در رجال خود آورده باشد (رجوع کنید به کلباسى، ج ۳، ص ۲۳۵ـ ۲۴۰؛ شوشترى، ج ۳، ص ۶۴۸ـ۶۵۱؛ خویى، ج ۶، ص ۲۱۳ـ ۲۱۵).

ازاین‌رو، در مجموع مى‌توان اطمینان یافت که حمادبن عثمان فزارى در رجال نجاشى، همان حماد ناب است. به گفته نجاشى (همانجا) وى ساکن «عرزَم» بوده است. ظاهرآ شهرت وى به فزارى (رجوع کنید به همانجا) به سبب انتساب وى به قبیله عرزم   شاخه‌اى از فزاره ساکن در کوفه بوده است (رجوع کنید به سمعانى، ج ۴، ص ۱۷۸؛ مامقانى، ج ۹، ص ۲۱۲) و از آنجا که غنى و فزاره دو تیره از قبیله عطفان‌اند، احتمال اتحاد حماد ناب و حمادبن عثمان تقویت مى‌شود (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۱۴؛ قس کلباسى، ج ۳، ص ۲۲۹ که عرزم را تصحیف عرازه دانسته و فزارى را به عرازى تصحیح کرده است). اما بر فرض تعدد، بر صحت روایات منقول از حمادبن عثمان خدشه‌اى وارد نمى‌شود، زیرا هر دو ثقه‌اند (رجوع کنید به شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۱؛ خویى، ج ۶، ص ۲۱۵؛ براى بحث مبسوط درباره ثمره بحث از اتحاد و تعدد رجوع کنید به کلباسى، ج ۳، ص ۲۴۱ـ۲۴۲).

حماد از راویانى است که تمامى دانشمندان علم رجال، از متقدمان (براى نمونه رجوع کنید به کشّى، ص ۳۷۲؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶) و متأخران (ابن‌داوود حلّى، ستون ۱۳۲؛ علامه حلّى، ص ۵۶؛ شوشترى؛ خویى، همانجاها)، بر وثاقتش اتفاق‌نظر دارند و او را با صفاتى چون ثقه، فاضل و جلیل‌القدر و خیّر ستوده‌اند. همچنین برادرانش، جعفر و حسین، از فضلا و موثقان برجسته کوفه و از اصحاب امام صادق علیه‌السلام (کشّى؛ نجاشى، همانجاها؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۷۵، ۱۸۲؛ براى تحقیق تفصیلى درباره این سه برادر رجوع کنید به الاصول السته عَشَر، مقدمه محمودى، ص ۷۵ـ۸۳) و هر دو صاحب کتاب بودند (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۱۳، ۱۴۷؛ نجاشى، همانجاها؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۱۴۷). کتاب حسین‌بن عثمان به روایت تلَّعکبرى در دست است (رجوع کنید به الاصول السّته عشر، ص ۳۱۷ـ۳۲۶).

کشّى (ص ۳۷۵) حماد را در زمره شش راوى فقیه از اصحاب امام صادق علیه‌السلام شمرده است که شیعه بر صحت روایات، تصدیق منقولات و اعتراف به فقاهت آنها اجماع و اتفاق‌نظر دارند. این عده دانشمندترین افراد در طبقه جوان‌تر شاگردان امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند و با دو گروه شش نفره دیگر، مجموعآ به عنوان اصحاب اجماع* شناخته مى‌شوند.

شمار احادیث نقل شده از حمادبن عثمان در منابع حدیثى شیعه حدود دوهزار حدیث است (مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۲۳۹). خویى (ج ۶، ص ۲۱۶)، ذیل عنوان حمادبن عثمان، تعداد روایات او در کتب اربعه را ۷۳۴ مورد شمرده که ظاهرآ باید بخشى از روایات منقول از حماد را، که میان وى و حمادبن عیسى مشترک است (قس طریحى، ص۶۳ـ۶۴؛کاظمى، ص۴۸ـ ۵۱، که حماد را نام مشترک میان چند نفر دانسته‌اند)، بدان افزود (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۱۸۹ـ۱۹۸). به نظر شوشترى (ج ۳، ص ۶۵۲) وجه تمایز این دو حماد، مروىٌعنه آنهاست، زیرا حمادبن عثمان از حلبى روایت نقل کرده است و حمادبن عیسى از حریز. بررسى محتواى روایات حمادبن عثمان نشان مى‌دهد که وى بیشتر به ثبت و نقل احادیث احکام اهتمام داشته است و در این زمینه از راویان پر حدیث به‌شمار مى‌آید و البته روایات متعددى نیز در صفات امام و احوال امامان دارد (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۷۱ـ۲۷۳).

حمادبن عثمان روایات بسیارى، بى‌واسطه از امام صادق علیه‌السلام، نقل کرده است. همچنینِ از قریب به صد راوى و بیش از همه از عبیداللّه‌بن على حلبى* حدیث شنیده است که غالب ایشان از اصحاب امام صادق علیه‌السلام هستند. همچنان‌که افزون بر چهل راوى و بیش از دیگران، محمدبن ابى‌عمیر، حسن‌بن على وشاء، حسن‌بن على‌بن فضال و محمدبن ولید خزاز از وى حدیث شنیده‌اند (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۱۶ـ۲۱۸؛براى فهرست کامل روایات منقول از وى رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۳۷۴ـ۴۲۲؛خاتمى، ج ۸، ص ۴۵۲ـ ۴۵۴، ۴۵۶ـ۴۵۷، ۴۵۹).

وى کتابى داشته (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴؛همو، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶؛نجاشى، همانجا) که منبع نقل روایات از اوست. به نظر مى‌رسد این کتاب تا عهد ابن‌طاووس موجود بوده، زیرا ابن‌طاووس در دو کتاب خود (براى نمونه رجوع کنید به الملاحم و الفتن، ص ۱۱۹ـ۱۲۰؛همو، قبس من کتاب غیاث سلطان الورى، ص ۶، ۹) از آن نقل کرده است (نیز رجوع کنید به کولبرگ، ۱۹۹۲، ص ۲۲۳). ابن‌طاووس (الملاحم و الفتن، ص ۱۱۹) از این اثر با عنوان اصل یاد کرده است، ولى احتمال دارد کتاب وى اصل به معناى مصطلح نباشد (رجوع کنید به کولبرگ، ۱۹۸۷، ص ۱۴۸).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌داوود حلّى، کتاب‌الرجال، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۳) ابن‌طاووس، قبس من کتاب غیاث سلطان‌الورى، قم: مدرسه الامام المهدى (ع)، (بى‌تا.)؛
(۴) همو، الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب المنتظر عجل‌اللّه فرجه، قم ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸؛
(۵) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن‌الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) الاصول السته عشر من الاصول الاولیه: مجموعه من کتب الروایه الاولیه فى عصر الائمه المعصومین علیه‌السلام، چاپ ضیاءالدین محمودى، قم ۱۳۸۱ش؛
(۷) احمدبن محمد برقى، کتاب‌الرجال، در ابن‌داوود حلّى، همان منبع؛
(۸) محمدباقربن محمداکمل بهبهانى، تعلیقه وحیدالبهبهانى على منهج‌المقال، (بى‌جا: بى‌نا، بى‌تا.)؛
(۹) اسماعیل‌بن حماد جوهرى، الصحاح : تاج‌اللغه و صحاح‌العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بى‌تا.)، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش؛
(۱۰) محسن خاتمى، فهارس بحارالانوار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۱۱) خویى؛
(۱۲) سمعانى؛
(۱۳) شوشترى؛
(۱۴) فخرالدین‌بن محمد طریحى، جامع‌المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، چاپ محمدکاظم طریحى، تهران ?( ۱۳۷۴)؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) همو، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۷) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۱۸) محمدامین‌بن محمدعلى کاظمى، هدایه المحدثین الى طریقه المحمدین، چاپ مهدى رجایى، قم ۱۴۰۵؛
(۱۹) محمدبن عمر کشّى، اختیار معرفه‌الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۲۰) محمدبن محمدابراهیم کلباسى، الرسائل‌الرجالیه، چاپ محمدحسین درایتى، قم ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱ش؛
(۲۱) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ؛
(۲۲) محمدتقى‌بن مقصودعلى مجلسى، روضه‌المتقین فى شرح مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ حسین موسوى کرمانى و على‌پناه اشتهاردى، قم ۱۴۰۶ـ۱۴۱۳؛
(۲۳) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۲۴) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992;
(۲۵) idem, “Al-usul al-arbaumia”, Jerusalem studies in Arabic and Islam, no.10 (1987);
(۲۶) Hossein Modarressi Tabatabai, Tradition and survival: a bibliographical Survey of early Shiite literature, vol.1, Oxford 2003.

 

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴

زندگینامه حَمّاد بن عیسى جُهَنى«غریق‌الجحفه»(متوفی۲۰۹ه ق)

) حَمّاد بن عیسى جُهَنى، کنیه‌اش ابومحمد، راوى و فقیه شیعى قرن دوم. برخى او را مولى (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸؛ نجاشى، ص ۱۴۲) و برخى اصل او را عرب (نجاشى، همانجا) و کوفى (کشّى، ص ۳۱۷؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۷) دانسته‌اند که بعدآ در بصره ساکن شده (برقى، ص ۲۱؛ کشّى؛ نجاشى، همانجاها) و بدین سبب بصرى خوانده شده است (کشّى، ص ۳۱۶؛ طوسى، همانجا). مؤید این نظر، شهرت حماد به جُهنى است که از انتساب وى به قبیله جُهَینه*، شاخه‌اى از عربهاى قُضاعه که ساکن کوفه شدند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۱۳۴)، حکایت دارد (کشّى، ص ۳۱۷).

رحلت

جد حمّاد، عبیده‌بن صیفى جهنى، از صحابیان پیامبر بوده و حماد به واسطه پدرش از او حدیث نقل کرده است (ابن‌ماکولا، ج ۶، ص ۴۷ـ۴۸؛ ابن‌اثیر، ج ۳، ص ۳۵۶). حماد به سال ۲۰۹ (کشّى، همانجا؛ نجاشى، ص ۱۴۳؛ قس نجاشى، همانجا: به نقلى ۲۰۸)، در نود و چند سالگى (قس کشّى، همانجا: هفتاد و چند سالگى، که ظاهرآ ناشى از تصحیف است؛ نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۳، ص ۶۶۲؛ خویى، ج ۶، ص ۲۲۸) درگذشت. بنابر روایتى، امام کاظم علیه‌السلام براى او دعا کرده بود که پنجاه حج نصیبش شود.

هنگامى که وى عازم حج پنجاه و یکم شد، در مسیلى که از جحفه تا مسجد شجره و از آنجا تا مدینه ادامه داشت، غرق شد و بدین سبب به غریق‌الجحفه نیز مشهور است (کشّى؛ نجاشى؛ طوسى، همانجاها). قبر او نزدیک مدینه، بوده است (بهاءالدین اربلى، ج ۳، ص ۵۱۸).

حماد با امام صادق، امام کاظم، امام‌رضا و امام جواد علیهم‌السلام معاصر بوده است (نجاشى، ص ۱۴۲؛ نیز رجوع کنید به بهاءالدین اربلى، ج ۲، ص ۴۱۸ـ۴۱۹، ج ۳، ص ۱۵۷). با توجه به سنّش در هنگام وفات، احتمالا بین سالهاى ۱۱۰ تا ۱۲۰ متولد شده و در نتیجه با امام صادق علیه‌السلام (متوفى ۱۴۸) هم‌عصر بوده است.

برخى گفته‌اند که وى تا زمان امام رضا علیه‌السلام (متوفى ۲۰۳) زنده بوده است (رجوع کنید به کشّى، همانجا؛ الاختصاص، ص ۲۰۵؛ طوسى، همانجا). البته بهاءالدین اربلى (ج ۳، ص ۱۵۷) از دیدار وى با امام جواد علیه‌السلام سخن گفته است. حماد از اصحاب مشترک امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم‌السلام شمرده شده (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸، ۵۳؛ نجاشى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۷، ۳۳۴)، هر چند از او روایتى از امام رضا و امام جواد علیهماالسلام باقى نمانده است (نجاشى، همانجا).

بنابه گفته علامه‌حلّى، حماد اهل دقت و احتیاط در نقل حدیث بوده است (ص ۱۲۴)، به همین سبب با اینکه از امام صادق علیه‌السلام هفتاد حدیث شنیده بوده، براى اطمینان، به روایت بیست حدیث بسنده کرده است (کشّى، ص ۳۱۶؛ نجاشى، همانجا). حمادبن عیسى از راویان مشترک شیعه و اهل‌سنّت است. رجالیان شیعه او را با صفاتى چون ثقه و صدوق ستوده‌اند (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶؛ همو، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴؛ نجاشى، همانجا؛ نیز براى توثیق حماد از در منابع متأخر رجوع کنید به ابن‌داوود حلّى، ص ۱۳۲؛مامقانى، ج ۲۴، ص ۸۶ـ ۹۲؛شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۶ـ۶۶۵؛خویى، ج ۶، ص ۲۲۴ـ ۲۳۰).

به گفته طوسى (۱۴۱۱، ص ۷۱) چند تن از اصحاب امام کاظم با دیدن معجزات حضرت رضا از عقیده وقف برگشتند و به امامت وى گردن نهادند که در این میان از حماد نیز نام‌برده است هرچند در دیگر منابع به این مطلب اشاره نشده است. کشّى (ص ۳۷۵) حماد را یکى از شش راوى فقیه از اصحاب امام صادق شمرده و گفته است شیعیان بر صحت روایات، تصدیق منقولات و اعتراف به فقاهت آنها اجماع دارند. این عده دانشمندترین افراد در طبقه جوان‌تر شاگردان امام صادق بودند (رجوع کنید به اصحاب اجماع*). از علماى اهل‌سنّت فقط یحیى‌بن معین*، حماد را شیخِ صالح دانسته است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج ۲۰، ص۴۹؛ذهبى، ج۵، ص۶۳) و دیگران او را تضعیف و گاه به افترا و وضع حدیث متهم کرده‌اند (رجوع کنید به ابوداوود، ج ۱، ص ۳۶۰، ج ۲، ص۱۲۶؛ابن ابى‌حاتم، ج ۳، ص ۱۴۵؛ابن‌حِبّان، ج ۱، ص۲۵۳ـ ۲۵۴؛نیز رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۳، ص ۱۶ـ۱۷).

با این حال، محدّثان اهل‌سنّت در کتابهاى خود روایات وى را از امام جعفر صادق، حنظله‌بن ابى‌سفیان جمحى، سفیان ثورى و ابن‌جریج نقل کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌ماجه، ج ۲، ص ۱۳۸۰؛ترمذى، ج ۵، ص ۱۳۱ـ۱۳۲؛طبرانى، ج ۴، ص ۲۳۵، ج ۷، ص ۱۲۴؛
ابونعیم اصفهانى، ص ۱۵۲ـ۱۵۵؛نیز رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۲۸۱ـ۲۸۲).

از حمادبن عیسى، در منابع حدیثى شیعه، افزون بر ۵۰۰، ۱ حدیث نقل شده است. خویى (ج ۶، ص ۲۱۶)، ذیل عنوان حمادبن عیسى، ۱۰۳۶ روایت او را برشمرده است که ظاهراً باید بخشى از روایات منقول از حماد را، که میان وى و حمادبن عثمان مشترک است (قس طریحى، ص۶۳ـ۶۴؛کاظمى، ص۴۸ـ ۵۱ که حماد را نام مشترک میان چند نفر دانسته‌اند)، به آنها افزود (رجوع کنید به خویى، ج۶، ص۱۸۹ـ۱۹۸). به نظر شوشترى (ج ۳، ص۶۶۳)، وجه‌تمایز این دو حماد، مروىٌعنه آنهاست، زیرا حمادبن عیسى از حریزبن عبداللّه سجستانى* روایت نقل کرده است و حمادبن عثمان از عبیداللّه‌بن على حلبى* (رجوع کنید به حمادبن عثمان*).

بررسى محتواى روایات حماد نشان مى‌دهد که وى بیشتر به ثبت و نقل احادیث احکام اهتمام داشته است و در این زمینه از راویان پر حدیث به شمار مى‌آید. روایاتى نیز درباره امامت و اخلاق دارد (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۷۳ـ۲۷۶). او بیش از همه از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۳۱، ۴۲۲ـ۴۲۴)، از طریق حدود پنجاه راوى و بیشتر از حریزبن عبداللّه سجستانى ــاز جمله کتاب الصلاه حریزــ روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۱۸۹، ۲۳۱، ۴۲۶ـ۴۳۷).

بیش از چهل تن نیز مستقیماً از او روایت نقل کرده‌اند (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۳۱ـ۲۳۲) که بیش از همه، ابراهیم‌بن هاشم از او روایت کرده است. در بعضى اسانید، به اشتباه، ابراهیم‌بن هاشم راوى حمادبن عثمان ذکر شده است، در حالى که قطعاً ابراهیم‌بن هاشم، حمادبن عثمان را درک نکرده و احتمالا در اسناد، تصحیف یا حذفى رخ داده است (شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۲، ۶۵۹؛براى بحث مبسوط در این‌باره رجوع کنید به کلباسى، ج ۳، ص ۲۴۳ـ۲۵۲؛براى فهرست کامل کسانى که حماد از آنها روایت کرده و کسانى که از حماد حدیث نقل کرده‌اند و نیز براى روایات منقول از وى رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۳۱ـ۲۳۲، ۴۲۲ـ ۴۴۷؛خاتمى، ج ۸، ص ۴۵۲ـ۴۵۴، ۴۵۷ـ۴۵۹).

آثار

به حماد چند کتاب نسبت داده شده است:

کتاب‌الزکاه،

کتاب‌الصلاه و

کتاب‌النوادر (نجاشى، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶)، که احتمالا حاوى کتابهاى حریزبن عبداللّه سجستانى بوده‌اند (طوسى،۱۴۲۰، ص ۱۶۲؛نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۱۴۵)، همچنان که اصول بسیارى از اصحاب ائمه و کتاب سلیم‌بن قیس از طریق وى روایت شده است (رجوع کنید به طوسى،۱۴۲۰، ص۲۲، ۱۹۵، ۲۳۰، ۲۳۵).

کتاب دیگر او، مسائل التلمیذ و تصنیفه، حاوى پند و اندرز و مطالبى درباره توحید و دانستنیهایى درباره انسان و حیوانات است که حماد از امام صادق علیه‌السلام پرسیده و حضرت پاسخ داده است (ابن‌غضائرى، ص ۱۲۳؛نجاشى، ص ۱۴۳). ابوغالب زرارى (ص ۱۷۸) نیز یک جزء حدیثى از روایات حماد نگاشته که به گفته زرارى، این روایات از یکى از کتابهاى حماد اخذ شده است.

روایتى مشهور به صحیحه حماد درباره آداب و کیفیت نماز در کتب روایى شیعه وارد شده است (رجوع کنید به کلینى، ج ۳، ص ۳۱۱ـ۳۱۲؛ابن‌بابویه، ج ۱، ص ۳۰۰؛طوسى، ۱۳۹۰، ج ۲، ص ۸۱ـ۸۲) که مقبول و مستند فقهاى امامیه بوده است (رجوع کنید به ابن شهیدثانى، ج ۲، ص ۶۴ـ۶۵؛براى شرح فارسى این حدیث رجوع کنید به خوانسارى، ص ۳۱۵ـ۳۴۸؛براى مناقشات درباره صحت این روایت و پاسخ به آنها رجوع کنید به بهبودى، ص ۳؛ابن‌سعید، مقدمه جعفر سبحانى، ص ک ـ۴).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌اثیر، اسدالغابه فى معرفه‌الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان، (بى‌تا.)؛
(۴) ابن‌بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه‌الفقیه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۵) ابن‌حِبّان، کتاب‌المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶؛
(۶) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۷) ابن‌داوود حلّى، کتاب‌الرجال، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۸) ابن‌سعید، الجامع للشّرائع، قم ۱۴۰۵؛
(۹) ابن‌شهید ثانى، منتقى‌الجمان فى‌الاحادیث الصحاح، الحسان، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ـ۱۳۶۵ش؛
(۱۰) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۱۱) ابن‌غضائرى، الرجال لابن الغضائرى، چاپ محمدرضا حسینى‌جلالى، قم ۱۴۲۲؛
(۱۲) ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بى‌تا.)؛
(۱۳) ابن‌ماکولا، الاکمال فى رفع الارتیاب عن‌المؤتلف و المختلف من الأسماء و الکنى و الأنساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/ ۱۹۶۲ـ۱۹۸۶؛
(۱۴) سلیمان‌بن اشعث ابوداوود، سؤالات ابى‌عبید الآجرى أباداود سلیمان‌بن الاشعث السجستانى، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستونى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۱۵) ابونعیم اصفهانى، جزء فیه طرق حدیث «ان‌اللّه تسعه و تسعین اسمآ»، چاپ مشهوربن حسن‌بن سلمان، مدینه ( ۱۴۱۳)؛
(۱۶) الاختصاص، (منسوب به )محمدبن محمد مفید، چاپ على‌اکبر غفارى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بى‌تا.)؛
(۱۷) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن‌الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۸) احمدبن محمدبرقى، رجال‌البرقى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (تهران )۱۴۱۹؛
(۱۹) على‌بن عیسى بهاءالدین اربلى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۲۰) محمدباقر بهبودى، معرفه الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه و ثقافته عندالشیعه الامامیه، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۲۱) محمدبن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج ۵، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳؛
(۲۲) محسن خاتمى، فهارس بحارالانوار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۲۳) رضى‌الدین محمدبن حسین خوانسارى، مائده سماویّه و چند رساله دیگر، چاپ رضا استادى و على‌اکبر زمانى‌نژاد، قم ۱۳۷۸ش؛
(۲۴) خویى؛
(۲۵) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۶) احمدبن محمد زرارى، رساله ابى‌غالب الزرارى الى ابن‌انبه فى ذکر آل اعین، چاپ محمدرضا حسینى، قم ۱۴۱۱؛
(۲۷) سمعانى؛
(۲۸) شوشترى؛
(۲۹) سلیمان‌بن احمد طبرانى، المعجم‌الاوسط، چاپ ابومعاذ طارق‌بن عوض‌اللّه، (قاهره )۱۴۱۵ـ۱۴۱۶؛
(۳۰) فخرالدین‌بن محمد طریحى، جامع‌المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، چاپ محمدکاظم طریحى، تهران ?( ۱۳۷۴)؛
(۳۱) محمدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، تهران ۱۳۹۰؛
(۳۲) همو، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۳۳) همو، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۳۴) همو، کتاب‌الغیبه، چاپ عبداللّه طهرانى و على احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۳۵) حسن‌بن یوسف علامه‌حلّى، خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۳۶) محمدامین‌بن محمدعلى کاظمى، هدایه المحدثین الى طریقه المحمدین، چاپ مهدى رجایى، قم ۱۴۰۵؛
(۳۷) محمدبن عمرکشّى، اختیار معرفه‌الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۳۸) محمدبن محمد ابراهیم کلباسى، الرسائل الرجالیه، چاپ محمدحسین درایتى، قم ۱۳۸۰ـ ۱۳۸۱ش؛
(۳۹) کلینى؛
(۴۰) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم‌الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ ؛
(۴۱) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۴۲) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى‌الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه حسن‌بن محبوب «سرّاد/ زرّاد»(متوفی۲۲۴ه ق)

 راوى و فقیه برجسته امامى و از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم‌السلام. لقب وى سرّاد/ زرّاد است. خاندان وى چندین نسل مقیم کوفه و داراى پیوند وَلاء (وابستگى حمایتى) با قبیله بجیله* کوفه بودند و به همین سبب او را کوفى بجلى (آقابزرگ طهرانى، ج ۲۱، ص ۶۹) یا مولاى بجیله (طوسى، ۱۳۸۰، ص ۳۷۲؛ همو، ۱۴۲۰، ص ۱۲۲) نیز خوانده‌اند. کشّى (ص ۵۸۴) از نوه او، جعفربن محمدبن حسن، نقل کرده که جدّ سوم حسن، وَهْب، که اهل سِند و برده رسمى جریربن عبداللّه بجلى* بود، از امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه‌السلام درخواست کرد وى را از جریر بخرد. جریر که میدید با فروش وَهْب او را کاملا از دست می دهد، آزادش کرد تا به این ترتیب میان خود و قبیله‌اش بجیله با وهب و دودمانش، وابستگى (ولاى عتق) برقرار شود. وهب نیز از آن پس به خدمت امیرمؤمنان درآمد.

کنیه حسن‌بن محبوب، ابوعلى (طوسى، ۱۴۲۰، همانجا) و لقبش سرّاد یا زرّاد (برقى، ص ۱۱۸، ۱۲۶؛ طوسى، ۱۴۲۰، همانجا) به معناى زره‌ساز (ابن‌منظور، ذیل «زرد» و «سرد») است که یادگار پیشه جدّ اعلایش، وهب، است (کشّى، همانجا). وقتى به امام رضا علیه‌السلام گفته شد حسن‌بن محبوب زرّاد از جانب آن حضرت نامه‌اى آورده است، حضرت وى را تأیید، و توصیه کرد به وى سرّاد بگویند، چنان‌که خداى تعالى در قرآن (سبأ: ۱۱) زره‌سازى را به سَرْد تعبیر کرده است (کشّى، ص ۵۸۵).

تولد او بنابر اینکه به هنگام وفات، ۷۵ یا ۹۵ ساله بوده باشد (رجوع کنید به ادامه مقاله) سال ۱۲۹ یا ۱۴۹ بوده است. به نظر می رسد با توجه به روایات او از کسانى همچون ابوحمزه ثمالى* (رجوع کنید به ادامه مقاله)، در نوجوانى به فراگیرى حدیث پرداخته است. شاید تشویق پدرش، محبوب، نیز در تعلّم حدیث مؤثر بوده، چنان‌که کشّى (همانجا) از راویان شیعه شنیده است که محبوب بابت هر حدیثى که پسرش از علی بن رئاب می نوشت، یک درهم به او جایزه می داد. سالها بعد، او و سه راوى بزرگ دیگر ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث بودند (طوسى، ۱۴۲۰، همانجا).

وى در حدیث، از معتمدترین راویان شیعه است و همه رجالیان و محدّثان متقدم و متأخر در وثاقتش متفق‌اند (از جمله طوسى، ۱۴۲۰، همانجا؛ ابن‌داوود حلّى، ص ۷۷؛ علامه حلّى، ص ۳۷؛ مجلسى، ص ۵۹). نام او در طبقه اصحاب امام کاظم (رجوع کنید به برقى، همانجاها؛ طوسى، ۱۳۸۰، ص ۳۴۷)، اصحاب امام رضا (ابن‌ندیم، ص ۲۷۶؛ طوسى، ۱۳۸۰، ص ۳۷۲) و اصحاب امام جواد علیهم‌السلام (ابن‌ندیم، همانجا) آمده است. کشّى (ص ۵۵۶) وى را یکى از شش فقیه از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام می شمارد که به گفته او، طایفه شیعه بر صحت روایات و علم و فقاهتشان و دو گروه شش نفرى دیگر اجماع دارند. البته برخى به جاى حسن‌بن محبوب، حسن‌بن علی بن فضّال و فَضالهبن ایوب اَزْدى یا عثمان‌بن عیسى رواسى را در این دسته جاى داده‌اند (کشّى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به اصحاب اجماع*).

به نوشته مامقانى (ج۲۰، ص ۳۶۰) و برخى از فقها، از جمله شهیدثانى و محقق سبزوارى، بر آن بوده‌اند که وى همانند محمدبن ابی عمیر جز از راویان ثقه، ارسال حدیث و حذف واسطه نمی کند، و این بالاترین درجه اعتماد به راوى است (نیز رجوع کنید به ج۲۰، ص۳۶۰، پانویس ۱ـ۲). نام او در طریق قریب به سه هزار حدیث از کتب اربعه شیعه دیده می شود (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۹۲، ۳۳۲ـ۳۷۴، ج ۲۳، ص ۱۹، ۲۳۷ـ۲۸۴). این روایات، به ترتیب فراوانى، درباره اصول عقاید اسلامى و معارف شیعى (توحید، نبوت و انبیا، امامت، آخرت و…)، اخلاق و آداب زندگى (مکارم اخلاق، آداب معاشرت و مسکن و غذاخوردن و…)، احکام عبادات (نماز، حج، روزه و…)، احکام معاملات (بیع، رهن، عتق و…) و موضوعات متنوع دیگرند (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۴).

مقایسه این موضوعات با عناوین کتابهاى او نشان میدهد که همه یا دست کم بیشتر این احادیث، از کتابهاى او نقل شده‌اند (رجوع کنید به ادامه مقاله). طبق بررسى خویى (ج ۵، ص ۹۲ـ۹۳، ۳۳۳، ج ۲۳، ص ۱۹ـ۲۱، ۲۳۷)، او علاوه بر چند حدیث که بی واسطه از امام کاظم و امام‌رضا علیهماالسلام روایت کرده، از ۱۸۸ راوى حدیث شنیده است که شصت تن از آنان از اصحاب امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند (طوسى، ۱۴۲۰، همانجا). بیشترین روایات او، از علیبن رئاب، ابوایوب ابراهیم‌بن زیاد خزّاز و عبداللّه‌بن سنان (هر سه از اصحاب امام صادق علیه‌السلام) و هشام‌بن سالم و علاءبن رزین (از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام) بوده است (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۳۳۳ـ۳۷۴، ج ۲۳، ص ۲۳۷ـ۲۸۴). وى همچنین از هشت تن از اصحاب اجماع روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۹۲ـ۹۴، ج ۲۳، ص ۱۹ـ۲۱).

شبهه معاصر نبودن حسن‌بن محبوب با یکى از مشایخ حدیثى او، سبب شده است روایات او از آن شخص محل تأمل قرار گیرد. کشّى (ص ۵۸۵) از نصربن صباح نقل کرده است که اصحاب ما به روایت ابن‌محبوب از ابن‌ابی حمزه، بدبین بودند (نیز رجوع کنید به ابن‌داوود حلّى، ص ۳۰۶) که ظاهراً منظورش علی بن ابی حمزه بطائنى* است (رجوع کنید به قهپائى، ج ۲، ص ۱۴۴؛ قس مازندرانى حائرى، ج ۲، ص ۴۴۹، که روایت حسن از ابن ابی حمزه بطائنى را، که واقفى و معاند امام رضا بوده، مردود شمرده است). محققان رجالى معاصر در نقل کشّى احتمال اشتباه داده و با توجه به برخى شواهد، آن شخص را ابوحمزه ثُمالى دانسته‌اند (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۹۱؛ شوشترى، ج ۳، ص ۳۴۹ـ۳۵۰).

نجاشى (ص ۸۲؛ نیز رجوع کنید به کشّى، ص ۵۱۲) درباره احمدبن محمدبن عیسى اشعرى نوشته است که او از ابن‌محبوب روایت نمی کرد، چون اصحاب ما به ابن‌محبوب درباره روایت او از ابوحمزه ثمالى بدگمان بودند، اما بعداً توبه کرد و از حرفش برگشت. هر چند شوشترى (ج ۳، ص ۳۵۰) بر آن است که ممکن است تصحیفى در سن حسن‌بن محبوب رخ داده باشد (رجوع کنید به ادامه مقاله) که در این صورت ابن‌محبوب از اتهام فوق مبراست. در این میان، مدرسى طباطبائى (ج ۱، ص ۳۷۷) احتمال داده است که او کتابهاى ابوحمزه را با واسطه یا به روش وجاده نقل کرده باشد (نیز رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۰۵، پانویس ۱).

مشابه همین اشکال درباره روایات ابن‌محبوب از رجال هم طبقه ابوحمزه ثمالى (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۲، ص :۳۹۷ از محمدبن اسحاق مدنى،متوفى ۱۵۱) و روایت بی واسطه او از امام صادق علیه‌السلام (رجوع کنید به الاختصاص، ص ۲۳۱؛ طوسى، ۱۴۰۱، ج ۱۰، ص ۱۷۰) نیز صادق است (رجوع کنید به خویى، همانجا)، هر چند خویى (همانجا) در مورد اخیر معتقد است که این روایات با واسطه ابوولّاد (رجوع کنید به کلینى، ج ۷، ص ۳۶۴؛ ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۱۳۸ـ۱۳۹) نقل شده است.

تعداد کسانى که از حسن‌بن محبوب روایت کرده‌اند فراوان است (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۹۴، ج ۲۳، ص ۲۱). بیشترین احادیث او را، به ترتیب، این اشخاص روایت کرده‌اند: احمدبن محمدبن عیسى اشعرى قمى، سهل‌بن زیاد آدمى، ابراهیم‌بن هاشم قمى، عبدالعظیم حسنى، احمدبن محمدبن خالد برقى و فضل‌بن شاذان نیشابورى (رجوع کنید به همانجاها). در میان روایات او، توجه فراوان به فقه و نقل روایاتِ راجع به امامت، به ویژه امامت امام رضا علیه‌السلام (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۱۱، ص ۳۵، ۶۸)، جالب توجه است. همچنین توجه به معیارهاى نقد حدیث و مستندات روایى احکام (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲، ج ۲۷، ص ۱۰۷ـ۱۰۸) و پیش‌گامى او در پرداختن به رجال حدیث با تألیف المشیخه (فضلى، ۱۴۱۴، ص ۳۱)، در خور دقت است.

عمده روایات او ــ که در موضوعات فقهى (به ‌ویژه مباحث حدود، دیات و قصاص، نکاح و طلاق، نماز و حج) و رفع تعارض میان مستندات حدیثى احکام است ــ از احاطه او به دانش و مسائل فقه حکایت دارد. فقیه نامدار شیعه، محقق حلّى، آنجا که در فقه استدلالى و مقارَن، از میان اقوال فقهاى امامیه به سخن چند تن بسنده کرده، نام پنج فقیه و پیشتر از همه نام حسن‌بن محبوب را برده و آنان را مشهور به فضل و معروف به تقدم در (نقد) اخبار و صحت انتخاب و جودت حکم و نظر معرفى کرده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۳).

حسن‌بن محبوب را از مؤلفان بزرگ مصنفات روایى شمرده‌اند (بحرالعلوم، ج ۲، ص ۸۶). شیخ طوسى در فهرست (ص ۱۲۲ـ۱۲۳)، وى را داراى کتابهاى بسیار دانسته و از این کتابهاى او نام برده است: المشیخه، الحدود، الدیات، الفرائض (قس ابن‌ندیم، ص ۲۷۶، که الفرائض و الحدود و الدیات را نام یک کتاب دانسته است)، النکاح، الطلاق، النوادر، العتق، و المراح (قس ابن‌شهر آشوب، ص :۲۸ المُزاح یا المزاج). ابن‌ندیم (همانجا) برخى از این آثار را نام برده و التفسیر را نیز بدانها افزوده و ابن‌شهرآشوب (همانجا)، علاوه براینها، از معرفه رواهالأخبار یاد کرده است. شگفت اینکه فهرست نویس و رجالى متبحر، نجاشى، با آنکه نام حسن‌بن محبوب را چندین‌بار در ذیل نام مصنفان دیگر آورده و حتى برخى از آثار او را در آنجاها نام برده (رجوع کنید به ص ۸۰، ۱۵۸)، نام وى را مستقلاً نیاورده است. شوشترى (ج ۳، ص ۳۴۹)، با توجه به قرائن، احتمال داده است که نجاشى نام وى را آورده، اما از نسخه موجود افتاده است.

معروف‌ترین کتاب ابن‌محبوب،

المشیخه است که در زمان حضور امامان در اصول شیعه، مشهورتر از کتاب مُزنى (متوفى ۲۴۶، مؤلف المختصر و از نامورترین فقیهان شافعى) و امثال آن دانسته شده است (رجوع کنید به طبرسى، ج ۲، ص ۲۵۸). این کتاب، که شرح مشایخ حدیثى و روایات آنان بوده است، از قدیم ترین آثار در علم فقه و رجال در میان شیعه محسوب می شود (فضلى، ۱۴۱۴، همانجا). المشیخه را داودبن کوره قمى، از مشایخ حدیثى کلینى، طبق موضوعات فقهى (نجاشى، ص ۱۵۸) تبویب کرده و احمدبن حسین‌بن عبدالملک، از راویان معتمد، آن را براساس نام راویان، تنظیم نموده است (نجاشى، ص۸۰؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۵۸). همچنین شهیدثانى منتخبى از آن را در قالب حدود هزار حدیث فراهم آورده (آقابزرگ طهرانى، ج ۲۱، ص ۶۹) که گویاى گستردگى و اهمیت کتاب است.

هیچ یک از کتابهاى حسن‌بن محبوب در دست نیستند. با توجه به طریق شیخ طوسى (۱۴۲۰، ص ۱۲۲ـ۱۲۳) به کتاب المشیخه و نیز نقل او از آن در کتابهاى حدیثى خویش (براى نمونه رجوع کنید به ۱۴۰۱، ج ۱، ص ۱۲۱، ج ۶، ص ۱۶۰؛ همو، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۰۶، ج ۳، ص ۶)، احتمالاً کتاب مذکور تا قرن پنجم موجود بوده و از طریق او به قطب راوندى (ج ۱، ص ۱۷) رسیده است. ابن‌ادریس حلّى در کتاب السرائر، بخش مستطرفات (ج ۳، ص ۵۸۹ـ۶۰۰)، گزیده‌اى از المشیخه را آورده است. منتخب شهید ثانى از آن (رجوع کنید به حرّ عاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۸۷)، شاهدى بر وجود این کتاب تا قرن دهم است. به هر حال، اگر محتواى کتابهاى او را مرویاتش بدانیم ــ که اغلب در کتابهاى چهارگانه حدیثى شیعه و جز آن آمده‌اندــ می توان آثار از دست رفته را تا حدى بازسازى کرد. بررسى تفاوت معنادار حجم روایات او در کتابهاى حدیثى با موضوعاتى که متحد با عناوین کتابهاى اوست، به‌ویژه حدود و نکاح و طلاق، این امر را موجه می سازد (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۴).

حسن‌بن محبوب، علاوه بر تألیف، نقش عمده‌اى در انتقال آثار حدیثى گذشتگان خویش نیز داشته است، چنان‌که شیخ طوسى در فهرست (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۵۹ـ۱۶۰، ۱۶۴ـ۱۶۵) و نجاشى (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۳۵، ۱۴۰، ۱۶۰، ۳۵۷، ۴۴۵) نام او را در طریق روایت بیش از چهل اصل و کتاب ذکر کرده‌اند. بیشتر موارد مذکور برگرفته از فهرست ابن‌بطّه قمى* است و او نیز غالباٌ به واسطه احمدبن محمدبن عیسى اشعرى از ابن‌محبوب روایت کرده است (براى نمونه رجوع کنید به نجاشى؛ طوسى، ۱۴۲۰، همانجاها؛ قس نجاشى، ص۲۰، ۱۲۷، ۱۵۰؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۲۲، ۴۰، ۱۲۸).

رحلت

حسن‌بن محبوب در اواخر سال ۲۲۴، در ۷۵ سالگى، و به احتمال بیشتر در ۹۵ سالگى، وفات یافت؛ زیرا گرچه کشّى (ص ۵۸۴) عمر او را به هنگام وفات «خمس و سبعین» دانسته است، اما به دلیل روایات وى از درگذشتگانِ پیش از سال ۱۴۹، احتمال بسیار دارد که تصحیفى رخ داده و عبارتِ صحیح، «خمس و تسعین» باشد (شوشترى، ج ۳، ص ۳۵۰). کسانى که وى را در میان‌سالى دیده‌اند، او را بسیار خونگرم، با قدى متوسط و صورتى سبزه که فقط بر چانه‌اش ریش داشت و از پاى راست می لنگید، وصف کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به کشّى، همانجا). از نسل او، دو پسر به نامهاى محمد و هارون  هر دو از اصحاب امام جواد علیه‌السلام (نجاشى، ص ۴۳۸ـ۴۳۹؛ طوسى، ۱۳۸۰، ص ۴۰۸) و از نوه او جعفربن محمد (کشّى، همانجا) در میان راویان حدیث یاد شده است.



منابع :
(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ادریس حلّى، کتاب السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۳) ابن‌بابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۴) همو، کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۵) ابن‌داوود حلّى، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بی تا.)؛
(۶) ابن‌شهر آشوب، کتاب معالم‌العلماء، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران ۱۳۵۳؛
(۷) ابن‌منظور؛
(۸) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۹) الاختصاص، (منسوب به) محمدبن محمد مفید، چاپ علیاکبر غفارى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بی تا.)؛
(۱۰) محمدبن على اردبیلى، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۱) محمدمهدی بن مرتضى بحرالعلوم، رجال السید بحرالعلوم، المعروف بالفوائد الرجالیه، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۲) احمدبن محمدبرقى، رجال البرقى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (تهران) ۱۴۱۹؛
(۱۳) محمدبن حسن حرّعاملى، امل الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۱۴) همو، تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲؛
(۱۵) خویى؛
(۱۶) شوشترى؛
(۱۷) فضل‌بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، قم ۱۴۱۷؛
(۱۸) محمدبن حسن طوسى، الاستبصار، چاپ حسن موسوى خرسان، نجف ۱۳۷۵ـ۱۳۷۶/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۷، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۹) همو، تهذیب‌الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۲۰) همو، رجال الطوسى، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱، چاپ افست قم (بی تا.)؛
(۲۱) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۲۲) همو، کتاب الغیبه، چاپ عباداللّه طهرانى و علی احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۲۳) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، رجال العلامه الحلّى، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۱، چاپ افست قم ۱۴۰۲؛
(۲۴) عبدالهادی فضلى، اصول علم الرجال، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲۵) همو، دروس فى فقه الامامیه، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۲۶) سعیدبن هبهاللّه قطب‌راوندى، الخرائج و الجرائح، قم ۱۴۰۹؛
(۲۷) عنایهاللّه قهپائى، مجمع الرجال، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانى، اصفهان ۱۳۸۴ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم (بی تا.)؛
(۲۸) محمدبن عمر کشّى، اختیار معرفهالرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۲۹) کلینى؛
(۳۰) ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه و فقها، تهران ۱۳۷۵ ش؛
(۳۱) محمدبن اسماعیل مازندرانى حائرى، منتهى المقال فى احوال‌الرجال، قم ۱۴۱۶؛
(۳۲) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، چاپ محیی الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ ؛
(۳۳) محمدباقربن محمد تقى مجلسى، الوجیزه فى الرجال، چاپ محمدکاظم رحمان ستایش، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۳۴) جعفربن حسن محقق حلّى، المعتبر فى شرح المختصر، ج ۱، قم ۱۳۶۴ش؛
(۳۵) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۳۶) Hossein Modarressi Tabataba’i, Tradition and survival: a bibliographical survey of early Shiite literature, vol.1, Oxford 2003.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳

زندگینامه حسین‌بن سعید اهوازى

 فقیه و محدّث امامى نیمه اول قرن سوم که همراه با برادرش حسن، آثار فقهى و حدیثى مهمى تألیف کرد. این دو برادر در کوفه به دنیا آمدند، ولى سال تولد آنان مشخص نیست. درباره پدرشان سعید، در منابع فقط به این نکته اشاره شده که لقب او دَنْدان بوده (رجوع کنید به کشى، ص ۵۵۱؛علامه حلّى، ص ۹۹) و ابن‌داوود حلّى (ص ۵۵۳) نام وى را در شمار راویان مجهول آورده است. بنابر منابع، این دو برادر و نیاکانشان از آزادشدگان (موالى) امام سجاد علیه‌السلام بودند (رجوع کنید به کشى، همانجا؛طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۳۶، ۱۴۹). دو دایى آنها، علی‌بن یحیى و جعفربن یحیى، که به‌ترتیب از یاران امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بودند، در منابع رجالى، ثقه معرفى شده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به طوسى، ۱۴۱۵، ص۳۶۰، ۳۷۴؛نجاشى، ص ۵۸).

حسین‌بن سعید از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى علیهم‌السلام به‌شمار می‌رود (رجوع کنید به برقى، ص ۵۴، ۵۶؛طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۵۵، ۳۷۴، ۳۸۵). او از این امامان بدون واسطه حدیث نقل کرده و به واسطه مشایخى چون ابن‌ابی‌عُمَیر، علی‌بن نُعمان، حسن‌بن محبوب و محمدبن سَنان از امامان پیشین هم روایت کرده است (رجوع کنید به حسین‌بن سعید اهوازى، ۱۳۹۹، ص۱۹، ۲۳، ۲۶، ۲۹، ۹۷ـ۹۹؛طوسى، ۱۴۲۰، ص۱۶۲؛تفرشى، ج ۲، ص ۹۲). به نوشته نجاشى (ص ۳۱۱)، نقلِ بی‌واسطه حسین‌بن سعید از فَضّالهبن ایوب (زنده در ۱۸۳؛قس شوشترى، ج ۳، ص ۴۵۹) و زُرعهبن محمد حَضْرَمى (زنده تا ۱۸۳)، که در پاره‌اى منابع به آن اشاره شده است، ممکن نیست و او، به‌واسطه برادرش حسن، از آنان روایت کرده است. احتمالاً در نسخ قدیمى نام حسین، به اشتباه، به جاى حسن ضبط شده است (رجوع کنید به مامقانى، ج ۲۲، ص ۱۰۳ و پانویس).

حسین‌بن سعید و برادرش حسن از کوفه به اهواز رفتند. پس از مدتى، حسین به قم مهاجرت کرد و در آنجا سکنا گزید. میزبان او در قم حسن‌بن ابان قمى بود. حسین‌بن سعید در قم درگذشت. سال درگذشت او دانسته نیست، ولى گفته‌اند که تا ۲۵۴ زنده بوده است (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص۲۷۷؛نجاشى، ص ۵۹ ـ۶۰؛طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۴۹؛موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۳، ص۲۲۰). از جمله شاگردان و راویان حدیث از او، احمدبن محمدبن عیسى (متوفى ۲۸۰)، احمدبن ادریس (متوفى ۳۰۶)، احمدبن محمد برقى (متوفى ۲۸۰)، و احمدبن محمد دینورى (متوفى ۲۸۲) بودند (رجوع کنید به نجاشى، همانجا؛طوسى، ۱۴۲۰، ص ۲۲، ۱۶۲، ۱۹۵، ۴۸۱؛تفرشى، ج ۲، ص ۹۱ـ۹۲). حسین‌بن سعید پیش از مرگش کتابهاى خود را به فرزند میزبان خود در قم، حسین‌بن حسن‌بن ابان، داد و ازاین‌رو، ابن‌ابان همه کتابهاى حسین‌بن سعید را روایت کرده است (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۴۲۴؛همو، ۱۴۰۱، ج۱۰، مشیخه، ص ۶۶).

رجالیانى چون برقى (ص ۵۴، ۵۶) و طوسى (۱۴۱۵، ص ۳۵۵)، حسین‌بن سعید را فردى موثق دانسته‌اند. وجود نام وى در اسنادِ بیش از پنج‌هزار حدیث موجود شیعه، نشان‌دهنده رتبه والاى او در فقه و حدیث است (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص ۲۴۵ـ۲۶۵). فقها و سیره‌نگاران نیز مقام او را ستوده‌اند. مثلاً محقق حلّى (ج ۱، ص ۳۳) او را از فقهاى معتبر شمرده و ابن‌ندیم (همانجا) وى و برادرش حسن را آگاه‌ترین افراد عصر خود به فقه و آثار شیعه دانسته است.

حسن‌بن سعید، کنیه‌اش ابومحمد، از اصحاب امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود و در اهواز می‌زیست. وى، مانند برادرش، به کوفى و اهوازى شهرت داشت، ولى دانسته نیست که به قم مهاجرت کرده باشد (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۷۴؛علامه حلّى، ص ۹۹). حسن‌بن سعید ــکه به قرینه تقدم طبقه روایى او بر حسین، احتمالاً برادر بزرگ‌ترِ وى بوده ــ از کسانى چون صفوان‌بن یحیى (متوفى ۲۱۰)، ابراهیم‌بن محمد خزّار، زُرعهبن محمد حَضرمى و عبداللّه‌بن مغیره (زنده تا ۱۸۳) حدیث نقل کرده است و برخى مانند احمدبن محمدبن عیسى (متوفى ۲۸۰)، بکربن صالح و برادرش حسین‌بن سعید از او حدیث روایت کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌داوود حلّى، ص ۱۰۸؛خویى، ج ۴، ص ۳۴۵، ۳۴۸).

نام حسن‌بن سعید در اسناد احادیث شیعه، ۸۶ بار آمده است و علماى رجال او را توثیق کرده‌اند (رجوع کنید به خویى، ج ۵، ص۲۴۶). مشهور است که حسن‌بن سعید کسانى چون اسحاق‌بن ابراهیم حُضینى، عبداللّه‌بن محمد حضینى و علی‌بن مهزیار را نزد امام رضا علیه‌السلام برد و به‌واسطه او، آنان به مذهب شیعه گرویدند. این ماجرا در منابع گوناگون با اندکى تفاوت نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به برقى، ص ۵۶؛کشى، ص ۵۵۱ـ۵۵۲؛طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۵۴؛علامه حلّى، همانجا). در منابع از سال فوت حسن‌بن سعید ذکرى به میان نیامده، ولى گفته‌اند که وى تا سال ۲۲۰ زنده بوده است (رجوع کنید به موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۳، ص ۱۸۶). برخى تألیف پنجاه کتاب را به‌او نسبت داده‌اند (رجوع کنید به کشى، ص ۵۵۱؛علامه حلّى، همانجا).

احمد، فرزند حسین‌بن سعید، ملقب به دَنْدان و کنیه‌اش ابوجعفر، نیز از راویان حدیث بود. وى، که همراه پدرش به قم مهاجرت کرده بود، از بیشتر استادان پدرش حدیث نقل کرده است. او در قم درگذشت و همانجا دفن شد. کتاب‌الاحتجاج، کتاب‌الانبیاء و کتاب المثالِب از آثار اوست (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۵۵ـ۵۶؛نجاشى، ص ۷۷ـ۷۸). محدّثانِ قم وى را به سبب آنکه از غالیان بود، ضعیف شمرده و احادیث او را درخور اعتماد ندانسته‌اند؛اما ابن‌غضائرى (ص۴۰ـ۴۱)، ضمن نقل نظر محدّثان قم، احادیث او را «سالم» تلقى کرده و از این‌رو، برخى عالمان رجال درباره او و روایاتش درنگ کرده‌اند؛همچنان‌که شوشترى (ج ۱، ص ۴۳۷) به استناد شهادت ابن‌غضائرى قائل به پذیرش روایات شده است (طوسى، ۱۴۲۰؛نجاشى، همانجاها؛ابن‌داوود حلّى، ص ۵۳۸؛علامه حلّى، ص ۳۲۰؛خویى، ج ۲، ص ۹۵).

مشهور است که حسین‌بن سعید با برادرش حسن، سى کتاب تألیف کرده است (رجوع کنید به نجاشى، ص ۵۸؛قس شوشترى، ج ۳، ص ۴۵۹). طوسى در الفهرست (ص ۱۴۹ـ۱۵۰)، حسین را مؤلف سى کتاب دانسته، ولى هنگام معرفى آنها، با افزودن کتاب البشارات، که نام آن در منابع دیگر دیده نمی‌شود، شمار کتابها را به ۳۱ عنوان رسانده است. نجاشى (همانجا) نام کتابهاى حسین‌بن سعید را چنین ذکر کرده است: الوضوء، الصلوه، الزکاه، الصوم، الحج، النکاح، الطلاق، العِتْق و التدبیر و المکاتبه، الاَیمان و النذور، التجارات و الاجارات، الخمس، الشهادات، الصید و الذبائح، المکاسب، الاشربه، الزیارات، التقیه، الرَّدُ علی‌الغُلاه، المناقب، المثالب، الزهد، المروّه، حقوق المؤمنین و فضلهم، تفسیرالقرآن، الوصایا، الفرائض، الحدود، الدیات، الملاحم، الدعاء. در فهرستهاى متأخر، نام برخى کتابها با اندکى تفاوت آمده است (رجوع کنید به ابن‌شهر آشوب، ص۴۰؛خویى، ج ۵، ص ۲۴۴؛کولبرگ، ص ۱۵۰).

نکته مهم درباره نام و تعداد کتابهاى حسین‌بن سعید آن است که نجاشى و شیخ طوسى در شرح حال برخى فقها و محدّثان، آنان را مانند حسین‌بن سعید، داراى سى کتاب یا بیشتر دانسته‌اند، از جمله صفوان‌بن یحیى، محمدبن سَنان، موسی‌بن قاسم بَجَلى (زنده تا ۲۲۰)، علی‌بن مهزیار اهوازى (متوفى ح ۲۵۴)، محمدبن اَوْرَمه قمى (زنده تا ۲۵۴)، محمدبن حسن صفّار (متوفى ۲۹۰)، محمدبن على صیرفى کوفى و یونس‌بن عبدالرحمان (متوفى ۲۰۸؛رجوع کنید به نجاشى، ص ۲۵۳، ۲۶۲؛طوسى، ۱۴۲۰، ص۲۴۲،۲۶۵، ۴۰۶ـ ۴۰۸،۴۱۲،۴۵۳،۵۱۱). بدین‌ترتیب نام و تعداد کتابهاى سی‌گانه حسین‌بن سعید در فقه و حدیث شیعه نمادى براى یک دوره کامل موضوعات فقهى بوده است و از این‌رو گاه مجموعه آثار فقهىِ برخى فقها ــکه از لحاظ اعتبار یا تعداد یا نام با کتابهاى سی‌گانه مزبور مشابهت داشته‌اندــ «کتاب کامل» یا «کتاب مکمَّل» خوانده شده‌اند (رجوع کنید به نجاشى، ص ۲۶۲؛آقابزرگ طهرانى، ج ۱۶، ص ۲۹۹، ج ۱۷، ص ۲۵۱).

بیشتر کتابهاى حسین‌بن سعید درون‌مایه فقهى دارند، ولى در میان آنها دو اثر اخلاقى، که اینک در دسترس‌اند، یعنى کتاب المؤمن و کتاب‌الزهد، و اثرى کلامى با نام الرّدُ عَلَى اَلغُلاه (الغالیه) و نیز کتاب‌التفسیر به‌چشم می‌خورد. احادیث کتاب‌الزهد غالبآ با عبارت «حدثنا حسین‌بن سعید» آغاز می‌شود که دالّ بر این است که راوى کتاب، از فرزندان یا شاگردان حسین‌بن سعید، مانند علی‌بن حاتِم، بوده است (رجوع کنید به حسین‌بن سعید اهوازى، ۱۳۹۹، مقدمه عرفانیان، ص ف، نیز براى نمونه رجوع کنید به همان، ص ۱۲). برخى از عناوین فصول این کتاب، که از نوع اندرزنامه است، عبارت‌اند از: فضیلت سکوت و ترک دنیا، حسن خلق، مدارا و غضب، نیکى به پدر و مادر و اعضاى خانواده، نحوه رفتار با بردگان (زیردستان)، حقیقت دنیا و طالبان آن، تواضع و تکبر، توبه و استغفار، گریه کردن از ترس خدا و اوصاف بهشت و جهنم (رجوع کنید به همان، ص۱۱۰ـ۱۱۷). کتاب‌الزهد را علی‌بن حاتِم قزوینى تلخیص کرده است (آقابزرگ طهرانى، ج ۱۲، ص ۶۴، ج۲۰، ص ۲۰۴).

مضمون کتاب‌المؤمن بیشتر شوق‌مدارانه است و به منظور تقویت ایمان فردى و تحکیم روابط اجتماعى مؤمنان و تشریح وظایف آنان نسبت به یکدیگر نوشته شده است. احادیث این کتاب و دیگر کتابهاى حسین‌بن سعید به طور پراکنده در ابواب گوناگون کتابهایى مانند المحاسن برقى، الخصال، ثواب الاعمال و معانی‌الاخبار ابن‌بابویه و دیگر منابع حدیثى (رجوع کنید به حسین‌بن سعید اهوازى، ۱۴۱۲، مقدمه صدرالافاضل، ص ۱۱ـ۱۲) و نیز منابع فقهى ـ حدیثى آمده است. کتابهاى حسین‌بن سعید از جمله مآخذ معتبر ابن‌بابویه در تألیف کتاب من لایحْضُرُه الفقیه (ج ۱، ص ۳ـ۴) بوده است.

علاوه بر کتابهاى مذکور، اثرى با نام کتاب البهار به حسین‌بن سعید نسبت داده شده که نسخه‌ای‌قدیمى از آن نزد رضی‌الدین علی‌بن طاوس بوده و او در کتاب خود، الیقین، از آن نقل‌قول کرده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۳، ص ۱۵۷؛کولبرگ، ص ۱۳۳ـ۱۳۴). همچنین بر پایه پژوهشى جدید، کتابى که با نام النوادر چاپ شده و اثرِ احمدبن محمدبن عیسى قلمداد گردیده، در واقع گزیده و تلفیقى از کتابهاى سی‌گانه حسین‌بن سعید است یا لااقل بخش عمده کتاب، اثر اوست، زیرا در اسناد احادیثِ اثر یادشده، نام افرادى مانند محمدبن فُضَیل، نَضْرِبن سُوَید و فَضالهبن ایوب وجود دارد که احمدبن محمدبن عیسى از آنان روایت نمی‌کرده است و آنان فقط از مشایخ حسین‌بن سعید بوده‌اند (رجوع کنید به شبیرى، ص ۲۳ـ۲۶). با این همه، باتوجه به شهرتِ کتابهاى حسین‌بن سعید و در دسترس نبودن بیشتر آنها به شکل اصلى خود، آثار وى جاى پژوهش و تفحص بسیار دارد.



منابع :

(۱) آقابزرگ‌طهرانى؛
(۲) ابن‌بابویه، کتاب‌مَن‌لایحضُرُه‌الفقیه، چاپ حسن موسوى خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۳) ابن‌داوود حلّى، کتاب‌الرجال، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۴) ابن‌شهرآشوب، معالم العلماء، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۵) ابن‌غضائرى، الرجال‌لابن الغضائرى، چاپ محمدرضا حسینی‌جلالى، قم ۱۴۲۲؛
(۶) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۷) احمدبن محمدبرقى، کتاب ‌الرجال، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۸) مصطفی‌بن حسین تفرشى، نقدالرجال، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛
(۹) حسین‌بن سعید اهوازى، الزهد، چاپ غلامرضا عرفانیان، قم ۱۳۹۹؛
(۱۰) همو، کتاب‌المؤمن، چاپ مرتضى حسین صدرالافاضل، کراچى ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۱۱) خویى؛
(۱۲) محمدجواد شبیرى، «نوادر احمدبن محمدبن عیسى یا کتاب حسین‌بن سعید؟»، آینه پژوهش، سال ۸، ش ۴ (مهر آبان ۱۳۷۶)؛
(۱۳) شوشترى؛
(۱۴) محمدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۵) همو، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) همو ، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۷) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، خلاصه الاقول فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۱۸) محمدبن عمرکشى، اختیار معرفهالرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۱۹) عبداللّه مامقانى، تنقیح‌المقال فى علم‌الرجال، چاپ محیی ‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ؛
(۲۰) جعفربن حسن محقق حلّى، المعتبر فى شرح‌المختصر، ج ۱، قم ۱۳۶۴ش؛
(۲۱) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام‌الصادق، ۱۴۱۸ـ ۱۴۲۴؛
(۲۲) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۲۳) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه جَمیل‌بن‌ دَرّاج‌

جَمیل‌بن‌ دَرّاج‌ ، راوی‌، محدّث‌ و فقیه‌ نامدار شیعی‌. از تاریخ‌ دقیق‌ تولد وی‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌، اما چون‌ از اصحاب‌ امام‌ صادق‌، امام‌ کاظم‌ و امام‌رضا علیهم‌السلام‌ بوده‌، حداقل‌ بیست‌ سال‌ قبل‌ از شهادت‌ امام‌ صادق‌ (۱۴۸) و پیش‌ از سال‌ ۱۲۸ به‌دنیا آمده‌ است‌. خاندانِ وی‌ مقیم‌ کوفه‌ بودند و با قبیله‌ نَخَع‌ کوفه‌ پیوند ولاء (= وابستگی‌ حمایتی‌) داشتند (رجوع کنید به نجاشی‌، ص‌۱۲۶؛ سمعانی‌، ج‌۵، ص‌۴۷۳)، به‌ همین‌ سبب‌ او را نَخَعی‌ (نجاشی‌، همانجا) یا مَوْلی‌النَّخَع‌ (طوسی‌، ۱۴۱۵، ص‌۱۷۷) خوانده‌اند. کنیه‌ او ابوعلی‌، یا به‌ گفته‌ ابن‌فَضّال‌، ابومحمد بود (رجوع کنید به نجاشی‌، همانجا).

به‌ دلیل‌ نزدیکی‌ زمانی‌ ابن‌فضّال‌ با جمیل‌، گفته‌ ابن‌فضّال‌ درست‌تر دانسته‌ شده‌ است‌ (تستری‌، ج‌۲، ص‌۷۱۴). پدرش‌، ابوالصَبیح‌ درّاج‌ (نجاشی‌، همانجا)، بقالی‌ می‌کرد (کشّی‌، ص‌۲۵۲) و برادر کوچک‌ترش‌، نوح‌بن‌ درّاج‌، از راویان‌ ثقه‌ و شیعیان‌ موَجَّهِ کوفه‌ و قاضی‌ آن‌ دیار و در برهه‌ای‌ قاضی‌ بخش‌ شرقی‌ بغداد بود (رجوع کنید به همان‌، ص‌۲۵۱؛ خطیب‌ بغدادی‌، ج‌۱۵، ص‌۴۳۲، ۴۳۵).

جمیل‌بن‌ درّاج‌ در حدیث‌ از مشهورترین‌ و موثق‌ترین‌ راویان‌ شیعه‌ است‌ که‌ تمامی‌ رجالیان‌ وی‌ را توثیق‌ و تمجید کرده‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به کشّی‌، ص‌۲۵۱؛ تستری‌، ج‌۲، ص‌۷۱۲ـ ۷۱۵؛ خوئی‌، ج‌۴، ص‌۱۴۹ـ۱۵۰) و او را با عناوینی‌ چون‌ ثقه‌، شیخ‌ و وجه‌الطائفه ستوده‌اند (رجوع کنید به نجاشی‌، همانجا؛ طوسی‌، ۱۴۲۰، ص‌۱۱۴) که‌ هر کدام‌ از این‌ عناوین‌، به‌ تنهایی‌، بر اعتبار روایات‌ او نزد نقادان‌ حدیث‌ دلالت‌ می‌کند (رجوع کنید به حرّ عاملی‌، ج‌۳۰، ص‌۲۸۸ـ۲۸۹؛ صدر، ص‌۳۸۶ـ ۳۹۴، ۳۹۸ـ۳۹۹).

علاوه‌ بر این‌، کَشّی‌ (ص‌۳۷۵) وی‌ را در زمره‌ هجده‌ تن‌ فقیهی‌ ذکر کرده‌ است‌ که‌ اصحاب‌ امامیه‌ (العِصابه‌) بر صحت‌ روایات‌، تصدیق‌ اقوال‌ و فقاهت‌ آنها اتفاق‌ نظر و اجماع‌ دارند. کشّی‌ (ص‌۲۳۸، ۳۷۵، ۵۵۶) نامهای‌ این‌ هجده‌ تن‌ را در سه‌ گروه‌ شش‌ نفری‌ آورده‌ و جمیل‌ را در گروه‌ دوم‌ قرار داده‌ است‌. این‌ سه‌ گروه‌ ــکه‌ در اصطلاح‌ حدیثی‌ شیعه‌، به‌ اصحاب‌ اجماع‌ معروف‌اند (رجوع کنید به نوری‌، ج‌۷، ص‌۷ـ۶۸؛ سبحانی‌، ص‌۱۶۳ـ۲۰۲) و بالاترین‌ درجات‌ اعتماد و وثاقت‌ را در فقه‌ و حدیث‌ شیعه‌ دارندــ به‌ ترتیب‌ در سه‌ طبقه‌ از اصحاب‌ مشترک‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ علیهماالسلام‌، اصحاب‌ امام‌ صادق‌ علیه‌السلام‌ و اصحاب‌ مشترک‌ امام‌ صادق‌ و امام‌ کاظم‌ علیهماالسلام‌ جای‌ می‌گیرند (رجوع کنید به حرّعاملی‌، ج‌۳۰، ص‌۲۲۱ـ۲۲۳). جمیل‌بن‌ درّاج‌ موثق‌ترین‌ و فقیه‌ترین‌ فرد از گروه‌ دوم‌ (به‌ تعبیر کشّی‌، ص‌۳۷۵: اصحاب‌ جوان‌ امام‌ صادق‌ علیه‌السلام‌) به‌ شمار آمده‌ است‌ (ابن‌داوود حلّی‌، ص‌۶۶).

نام‌ او در ۵۷۰ روایت‌، در کتب‌ اربعه‌، به‌ صورت‌ جمیل‌بن‌ درّاج‌ (خوئی‌، ج‌۴، ص‌۱۵۲) و دهها بار با نام‌ جمیل‌ (همان‌، ج‌۴، ص‌۱۴۶) در اسناد یاد شده‌ است‌. چون‌ نام‌ جمیل‌، میان‌ جمیل‌بن‌ درّاج‌ و جمیل‌بن‌ صالح‌، از اصحاب‌ موثق‌ امام‌ صادق‌ علیه‌السلام‌، مشترک‌ و محتمل‌ است‌، وی‌ براساس‌ طبقه‌ و نام‌ قبل‌ و بعد در سلسله‌ سند، شناسایی‌ می‌شود (برای‌ تفصیل‌ بیشتر رجوع کنید به کاظمی‌، ص‌۳۱ـ ۳۳؛ اردبیلی‌، ج‌۱، ص‌۱۶۶ـ۱۶۷؛ امین‌، ج‌۴، ص‌۲۲۱، به‌ نقل‌ از طریحی‌).

روایات‌ جمیل‌بن‌ درّاج‌ در کتب‌ حدیثی‌، بیشتر درباره‌ عقاید، اخلاق‌، آداب‌، و ابواب‌ مختلف‌ فقه‌ است‌ که‌ خود حاکی‌ از گستردگی‌ دانش‌ فقهی‌ اوست‌. وی‌ نزدیک‌ سیصد حدیث‌ را مستقیماً از امام‌ باقر، امام‌ صادق‌ و امام‌ کاظم‌ روایت‌ کرده‌ که‌ در این‌ میان‌، روایات‌ او از امام‌ صادق‌ بسیار بیشتر است‌ (رجوع کنید به خوئی‌، ج‌۴، ص‌۱۵۳ـ۱۵۴، ۴۴۲). علاوه‌ بر این‌، از پنجاه‌ و اندی‌ راوی‌ حدیث‌ نقل‌ کرده‌ است‌ که‌ غالباً از اصحاب‌ امام‌ صادق‌ بوده‌اند (همان‌، ج‌۴، ص‌۱۵۲ـ ۱۵۳). بیشترین‌ روایات‌ با واسطه‌ او، به‌ ترتیب‌ فراوانی‌ نقل‌، نخست‌ از زراره‌بن‌ اعین‌ (با ۹۲ روایت‌) و سپس‌ از محمدبن‌ مسلم‌ (با ۵۵ روایت‌) است‌ (همان‌، ج‌۴، ص‌۱۵۲) که‌ هر دو از بزرگ‌ترین‌ فقها و محدّثان‌ شیعه‌ و از گروه‌ اول‌ اصحاب‌ اجماع‌ بوده‌اند. جمیل‌ به‌ زراره‌بن‌ اعین‌ بسیار ارادت‌ داشت‌. وی‌ همچنین‌ از سه‌ تن‌ دیگر از اصحاب‌ اجماع‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ عبارت‌اند از: فُضَیل‌بن‌ یسار بصری‌ و ابوبصیر، از اصحاب‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌؛ و عبداللّه‌بن‌ بُکَیربن‌ اعین‌، از اصحاب‌ امام‌ صادق‌ (همانجا).

از نکات‌ شایان‌ توجه‌ در روایات‌ جمیل‌ این‌ است‌ که‌ ظاهراً در بسیاری‌ از نقلهای‌ یک‌ واسطه‌ای‌ از معصوم‌ علیه‌السلام‌، طرق‌ متعدد داشته‌، به‌ همین‌ دلیل‌ در افزون‌ بر پنجاه‌ روایت‌ او در کتب‌ حدیثی‌، واسطه‌ وی‌ تا امام‌ با این‌ عبارات‌ یاد شده‌ است‌: عن‌ بعض‌ اصحابنا، عن‌ جماعه‌ من‌ اصحابنا، و عن‌ بعض‌ اصحابه‌ (رجوع کنید به همان‌، ج‌۴، ص‌۴۵۵ـ۴۵۶).

بیش‌ از چهل‌ تن‌ از جمیل‌ روایت‌ کرده‌اند (رجوع کنید به همان‌، ج‌۴، ص‌۱۵۳) که‌، به‌ ترتیب‌ فراوانی روایات‌ منقول‌، عبارت‌اند از: محمدبن‌ اَبی‌عُمَیرِ اَزْدی‌، از اصحاب‌ اجماع‌ و بزرگان‌ صحابه‌ امام‌ کاظم‌ و امام‌ رضا؛ علی‌بن‌ حَدید، از اصحاب‌ امام‌رضا و امام‌ جواد؛ احمدبن‌ محمدبن‌ اَبی‌نَصْر بَزَنْطی‌، از اصحاب‌ اجماع‌ و بزرگان‌ اصحاب‌ امام‌ کاظم‌ و امام‌ رضا؛ جعفربن‌ محمدبن‌ حکیم‌، از اصحاب‌ امام‌ کاظم‌؛ و فضاله‌بن‌ ایوب‌، از اصحاب‌ اجماع‌ و از اصحاب‌ امام‌ کاظم‌ و امام‌ رضا (همان‌، ج‌۴، ص‌۴۴۹). همچنین‌ برخی‌ از بزرگان‌ فقه‌ و حدیث‌ در زمره‌ ناقلان‌ احادیث‌ اویند، از جمله‌ حسن‌بن‌ محبوب‌ سرّاد (زرّاد) و یونس‌بن‌ عبدالرحمان‌، هر دو از محدّثان‌ و فقیهان‌ اصحاب‌ اجماع‌ در طبقه‌ یاران‌ امام‌ کاظم‌ و امام‌ رضا؛ حَمّادبن‌ عثمان‌، از اصحاب‌ اجماع‌ و از اصحاب‌ امام‌ صادق‌؛ حسن‌بن‌ علی‌بن‌ فَضّال‌، صَفْوان‌بن‌ یحیی‌ و عبداللّه‌بن‌ مُغیره‌ بَجَلی‌، از اصحاب‌ اجماع‌ در گروه‌ اصحاب‌ مشترک‌ امام‌ کاظم‌ و امام‌رضا (همان‌، ج‌۴، ص‌۱۵۳). به‌ این‌ ترتیب‌، از حدود چهارده‌ تن‌ اصحاب‌ اجماع‌ (با توجه‌ به‌ اختلاف‌نظر در افراد طبقه‌ سوم‌) که‌ در طبقه‌ او و پس‌ از او جای‌ می‌گیرند، نُه‌ تن‌ به‌ نقل‌ احادیث‌ او پرداخته‌اند.

آثار

از جمیل‌ سه‌ تألیف‌ گزارش‌ شده‌ است‌:

یکی‌ به‌ صورت‌ مستقل‌،

دیگری‌ تألیف‌ مشترک‌ با مُرازم‌بن‌ حکیم‌ اَزْدی‌ مدائنی‌

و سومی‌ تألیف‌ مشترک‌ با محمدبن‌ حُمران‌ (رجوع کنید به نجاشی‌، ص‌۱۲۷).

از تألیف‌ مستقل‌ او گاهی‌ با تعبیر اصل‌ *  که‌ حاکی‌ از اعتبار آن‌ در مجموعه‌ احادیث‌ شیعه‌ است‌ و گاهی‌ با نام‌ کتاب‌ یاد شده‌ است‌ (رجوع کنید به همانجا؛ طوسی‌، ۱۴۲۰، ص‌۱۱۴). این‌ اختلاف‌ تعبیر نباید موجب‌ تصور دو تا بودن‌ آنها شود (رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ج‌۲، ص‌۱۴۵، ج‌۶، ص‌۳۱۹).

طرق‌ نقل‌ اصل‌ جمیل‌ بسیار متعدد است‌ که‌ از آن‌ میان‌، محمدبن‌ ابی‌عمیر در طریق‌ نجاشی‌ و شیخ‌ طوسی‌ و ابوغالب‌ زراری‌اند؛ علی‌بن‌ حدید در طریق‌ ابوغالب‌ زراری‌ است‌، جعفربن‌ محمدبن‌ حکیم‌ در طریق‌ ابوغالب‌ زراری‌ است‌ و صفوان‌بن‌ یحیی‌ در طریق‌ شیخ‌ طوسی‌ (رجوع کنید به زراری‌، ص‌۱۶۵، ۱۷۳؛ نجاشی‌؛ طوسی‌، ۱۴۲۰، همانجاها).

به‌ جز بخش‌ کوتاهی‌ از اصل‌ این‌ کتاب‌، که‌ ابن‌ادریس‌ حلّی‌ در پایان‌ کتاب‌السرائر (ج‌۳، ص‌۵۶۷ـ۵۶۸) آورده‌، دیگر بخشهای‌ آن‌ به‌ تفاریق‌ در آثار مختلف‌ امامی‌ آمده‌ است‌ (رجوع کنید به مدرسی‌ طباطبائی‌، دفتر۱، ص‌۳۶۹). دو کتاب‌ دیگر او نیز دارای‌ راویان‌ بسیارند که‌ از آن‌ جمله‌ علی‌بن‌ حدید است‌ که‌ نجاشی‌، کتاب‌ مشترک‌التألیف‌ جمیل‌بن‌ درّاج‌ و مُرازم‌بن‌ حکیم‌ را، با چند واسطه‌ از علی‌بن‌ حدید، نقل‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به نجاشی‌، ص‌۱۲۷، ۴۲۴).

روایت‌ کتب‌ جمیل‌ به‌ وسیله‌ ناقلان‌ یاد شده‌، به‌ ویژه‌ محمدبن‌ اَبی‌عُمَیر و علی‌بن‌ حدید، ممکن‌ است‌ توضیحی‌ برای‌ فراوانی‌ روایات‌ آنان‌ از جمیل‌بن‌ درّاج‌ در کتابهای‌ حدیثی‌ باشد که‌ قبلاً به‌ آنها اشاره‌ شد (برای‌ بخشهای‌ باقی‌مانده‌ از این‌ دو کتاب‌ رجوع کنید به مدرسی‌ طباطبائی‌، دفتر۱، ص‌۳۶۹ـ۳۷۰).

جمیل‌ از حاملان‌ احادیث‌ خاص‌ امامان‌ محسوب‌ می‌شد و حتی‌ امام‌ صادق‌ علیه‌السلام‌ او را از نقل‌ برخی‌ احادیث‌ که‌ نزد همه‌ شیعیان‌ شناخته‌ شده‌ نیست‌ برحذر می‌داشت‌، زیرا موجب‌ تکذیب‌ جمیل‌ می‌شد (کشّی‌، ص‌۲۵۱). جمیل‌ تا مدتی‌ کوتاه‌ پس‌ از شهادت‌ امام‌ کاظم‌، در امامت‌ امام‌رضا علیهماالسلام‌ شک‌ داشت‌ و از این‌رو جزو واقفه‌/ واقفیه‌ * به‌ شمار آمد، اما پس‌ از ملاحظه‌ شواهد دالّ بر امامت‌ امام‌ رضا، به‌ همراه‌ جمعی‌ از اصحاب‌ بزرگ‌ امام‌ کاظم‌ علیه‌السلام‌، همچون‌ احمدبن‌ محمد بَزَنْطی‌ * و یونس‌بن‌ یعقوب‌، از این‌ نظر عدول‌ کرد و از وفاداران‌ امام‌ رضا شد (رجوع کنید به طوسی‌، ۱۴۱۱، ص‌۷۱). از پاره‌ای‌ روایات‌ و گفتگوهای‌ اصحاب‌ امامیه‌ با او برمی‌آید که‌ در زمان‌ حیات‌ نیز به‌ نیک‌ محضری‌ و پرفایدگی‌ مجلس‌ اشتهار داشته‌ و از عالمان‌ اهل‌ عبادت‌ و ورع‌ و ادب‌ اسلامی‌ محسوب‌ می‌شده‌ است‌ (رجوع کنید به کشّی‌، ص‌۱۳۴). جمیل‌ در اواخر عمر نابینا شد و در روزگار امام‌رضا علیه‌السلام‌ وفات‌ یافت‌ (نجاشی‌، ص‌۱۲۷).



منابع‌:
(۱) آقا بزرگ‌ طهرانی‌؛
(۲) ابن‌ادریس‌ حلّی‌، کتاب ‌السرائر الحاوی‌ لتحریر الفتاوی، قم‌ ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۳) ابن ‌داوود حلّی‌، کتاب‌ الرجال‌، چاپ‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌، تهران‌ ۱۳۴۲ش‌؛
(۴) محمدبن‌ علی‌ اردبیلی‌، جامع‌الرواه‌ و ازاحه‌ الاشتباهات‌ عن‌الطرق‌ و الاسناد، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) امین‌؛
(۶) تستری‌؛
(۷) حرّعاملی‌؛
(۸) خطیب‌ بغدادی‌؛
(۹) خوئی‌؛
(۱۰) احمدبن‌ محمد زراری‌، رساله‌ ابی‌غالب‌ الزراری‌ الی‌ ابن‌ابنه‌ فی‌ ذکر آل‌ اعین‌ ، چاپ‌ محمدرضا حسینی‌، قم‌ ۱۴۱۱؛
(۱۱) جعفر سبحانی‌، کلیات‌ فی‌ علم‌الرجال‌، قم‌ ۱۴۱۴؛
(۱۲) سمعانی‌؛
(۱۳) حسن‌ صدر، نهایه ‌الدرایه‌ فی‌ شرح ‌الرساله الموسومه بالوجیزه ‌للبهائی، چاپ‌ ماجد غرباوی‌، [ قم‌ ? ۱۴۱۳ (؛
(۱۴) محمدبن‌ حسن‌ طوسی‌، رجال‌الطوسی‌ ، چاپ‌ جواد قیومی‌ اصفهانی‌، قم‌ ۱۴۱۵؛
(۱۵) همو، فهرست‌ کتب‌الشیعه‌ و اصولهم‌ و اسماء المصنفین‌ و اصحاب‌ الاصول‌ ، چاپ‌ عبدالعزیز طباطبائی‌، قم‌ ۱۴۲۰؛
(۱۶) همو، کتاب‌الغیبه، چاپ‌ عباداللّه‌ طهرانی‌ و علی‌احمد ناصح‌، قم‌ ۱۴۱۱؛
(۱۷) محمدامین‌بن‌ محمدعلی‌ کاظمی‌، هدایه ‌المحدثین‌ الی‌ طریقه‌ المحمدین‌، چاپ‌ مهدی‌ رجایی‌، قم‌ ۱۴۰۵؛
(۱۸) محمدبن‌ عمرکشّی‌، اختیار معرفه ‌الرجال، ) تلخیص‌ ] محمدبن‌ حسن‌ طوسی‌، چاپ‌ حسن‌ مصطفوی‌، مشهد ۱۳۴۸ش‌؛
(۱۹) حسین‌ مدرسی‌ طباطبائی‌، میراث‌ مکتوب‌ شیعه‌ از سه‌ قرن‌ نخستین‌ هجری‌ ، دفتر۱، ترجمه‌ علی‌ قرائی‌ و رسول‌ جعفریان‌، قم‌ ۱۳۸۳ش‌؛
(۲۰) احمدبن‌ علی‌ نجاشی‌، فهرست‌ اسماء مصنّفی‌ الشیعه‌ المشتهر برجال‌ النجاشی‌، چاپ‌ موسی‌ شبیری‌ زنجانی‌، قم‌۱۴۰۷؛
(۲۱) حسین‌بن‌ محمدتقی‌ نوری‌، خاتمه‌ مستدرک‌ الوسائل‌ ، قم‌ ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۰ 

زندگینامه احمد بن محمّد بَزَنطی(متوفی۲۲۱ه ق)

 صحابی امام هفتم و هشتم و نهم و از محدثان و فقهای برجسته شیعه در روزگار خود و نیز از اصحاب اجماع * . وابستگی (وِلاء) او به قبیله سکون ، از شاخه های بزرگ قبیله کِنده یمن ، مورد اتفاق است (نجاشی ، ص ۷۵؛ طوسی ، ۱۳۵۱ ش ، ص ۳۶، پانویس ؛ کشّی ، ش ۱۱۰۲؛ تستری ، ج ۱، ص ۵۶۳ ـ ۵۶۶). شیخ طوسی (ص ۳۶) کنیه او را ابوجعفر و به احتمال ابوعلی نقل کرده و می گوید که به بزنطی شهرت دارد (نیز رجوع کنید به ابن شهرآشوب ، ص ۱۰؛ مامقانی ، ج ۱، ص ۷۷). نام جد اول و دومش بترتیب عَمرو و زید بوده است که برای اختصار، غالباً نام اول را حذف می کنند و به جای زید نیز کنیه او، ابی نصر، را می آورند. گاهی نیز از بزنطی با عنوان «ابن ابی نصر» یاد می کنند (مامقانی ، همانجا).

درگذشت او به اتفاق آرا در ۲۲۱ بوده است . کلام نجاشی (همانجا) در این باره متناقض است که مامقانی (ج ۱، ص ۷۸) و تستری (ج ۱، ص ۵۶۷) بدان اشاره کرده اند. یقیناً او از اصحاب مورد توجه و محترم حضرت موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا و محمدبن علی الجواد ـ علیهم السلام ـ است (نجاشی ؛ طوسی ، همانجاها؛ کشّی ، ش ۱۰۹۹ و ۱۱۰۰ و ۱۱۰۲).

هرچند سمعانی درباره نسبت بزنطی سخن نگفته است ، ولی به تصریح ابن ادریس حلی (ج ۳، ص ۵۵۳؛ و به نقل از او: مامقانی ، ج ۱، ص ۷۷)، منسوب به نام جایی و نام نوعی پارچه نیز هست و ظاهراً معرب «بیزانسی » است (آقابزرگ طهرانی ، ج ۲۴، ص ۳۲۲).

بزنطی پس از رحلت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، اندک زمانی واقفی بوده و اعتقاد به زنده بودن ایشان داشته است ، ولی بعد از مکاتبه با امام علی بن موسی الرضا علیه السلام و ظهور برخی معجزات ، از مذهب واقفی عدول کرده است . در این باره شیخ طوسی در کتاب الغیبه (ص ۴۷) و قطب راوندی در خرائج (ج ۲، ص ۶۶۲) و مجلسی در بحار (ج ۴۹، ص ۳۶ و ۴۸) سخن گفته اند.

کشّی (ش ۱۰۵۰) او را در شمار شش فقیه مهم از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام ، نام برده و این شش تن طبقه سوم اصحاب اجماع را تشکیل می دهند. و نیز، به گفته شیخ طوسی ( عدّه الاصول ، ج ۱، ص ۳۸۶ـ۳۸۷) به دلیل آنکه او و چند تن دیگر فقط از افراد ثقه ، نقل روایت می کنند، روایات مرسل آنها در حکم روایات مُسند است .

ابن ندیم (ص ۲۷۶) آثار او را چنین شمرده است :

کتاب ما رواه عن الرضا علیه السلام ؛

کتاب الجامِع ؛

کتاب المسائل .

شیخ طوسی در الفهرست (همانجا) دو کتاب نخست را نام برده ولی به جای کتاب المسائل کتاب دیگری به نام النوادر را ذکر کرده است و نجاشی (ص ۵۴) علاوه بر کتاب الجامع ، دو کتاب نوادر را از آثار او یاد کرده است (نیز رجوع کنید به کحاله ، ج ۲، ص ۱۰۴؛ بغدادی ، ج ۱، ستون ۴۷؛ زرکلی ، همانجا؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۲۷، ج ۶، ص ۳۱۲، ج ۲۴، ص ۳۲۱). بیش از هشت روایت از او (با قید «بزنطی » یا بدون آن ) نقل شده است که در ابواب مختلف اعتقادی و فقهی در کتب اربعه شیعه مورد استفاده و استناد قرار گرفته است (اردبیلی ، ج ۱، ص ۵۹ـ۶۱؛ خوئی ، ج ۲، ص ۲۳۶، ۲۴۳).

در معجم رجال الحدیث (همان ، ج ۲، ص ۲۳۱ـ۲۳۶، ص ۶۲۴ـ۶۲۶)، نام حدود یکصد تن که او از ایشان نقل روایت کرده و نام حدود چهل تن که از او روایت کرده اند آمده است .

چون وفات او در ۲۲۱ و یک سال پس از رحلت امام جواد علیه السلام است ، محضر حضرت هادی را درک نکرده و از اصحاب ایشان شمرده نشده است .



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) ابن ادریس حلّی ، کتاب السرائر ، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۳) ابن شهرآشوب ، معالم العلماء ، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۴) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۵) محمدبن علی اردبیلی ، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطّرق و الاسناد ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۷) محمدتقی تستری ، قاموس الرّجال ، قم ۱۴۱۰؛
(۸) ابوالقاسم خوئی ، معجم رجال الحدیث ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۹) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۱۰) محمدبن حسن طوسی ، عدّه الاصول ، چاپ محمدمهدی نجف ، قم ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۱) همو، الفهرست ، چاپ محمود رامیار، چاپ افست مشهد ۱۳۵۱ ش ؛
(۱۲) همو، کتاب الغیبه ، نجف ( بی تا. ) ؛
(۱۳) سعیدبن هبه الله قطب راوندی ، الخرائج و الجرائح ، قم ۱۴۰۹؛
(۱۴) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا ) ؛
(۱۵) محمدبن عمر کشّی ، اختیار معرفه الرجال ، ( تلخیص ) محمدبن حسن طوسی ، چاپ حسن مصطفوی ، مشهد ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۶) عبدالله مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۱۷) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۸) احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهربرجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه مفضل بن عمر جعفی(قرن اول ودوم)

ولادت

ابو محمد، مفضل بن عمر جعفی کوفی، در اواخر قرن اول هجری در شهر کوفه به دنیا آمد.

شرح حال كوتاهى از مفضل بن عمر

نامش «مفضل»، نام پدرش «عمر» و كنيه ‏اش «ابو محمد» يا «ابو عبدالله» است.[1] و در اواخر قرن اول يا آغاز قرن دوم هجرى در شهر كوفه به دنيا آمده است.[2] وى از اصحاب جليل القدر امام صادق و امام كاظم- عليهما السلام- بوده است.[3] او در نزد ائمه- عليهم السلام- از جايگاه رفيع و منزلت عظيمى برخوردار بوده و از اصحاب خاص آنان به شمار مى‏ رفته است‏[4].

در عصر امام صادق- عليه السلام- و امام كاظم- عليه السلام- در ميان مردم كوفه وكيل آنان بوده، نيز از جانب امام صادق- عليه السلام- وظيفه داشت با اموالى كه از طرف او در اختيارش گذاشته شده بود و يا اجازه اخذ آنها را از مردم داشت، ميان مردم را اصلاح كند و اختلافها را بردارد.[5] در اين باره در كتاب شريف «كافى» داستانى شيرين و واقعى بيان شده كه مجال ذكر آن نيست اما خوب است كه خوانندگان آن را بخوانند.[6]

2- جايگاه رفيع مفضل در روايات‏

مهمترين دليل عظمت اين شخصيت كم ‏نظير اسلامى، روايات بسيارى است كه در فضيلت و برترى او از خود امامان- عليهم السلام- رسيده است، اين روايات به قدرى زياد است كه ذكر همه آنها در اين مقدمه نمى‏ گنجد، اما چون‏ مهمترين دليل ما در اعتبار اين مرد جليل القدر به شمار مى ‏رود،[7] ناچاريم كه به برخى از آنها اشاره كنيم:

1- شيخ مفيد، با سند صحيح از امام صادق- عليه السلام- نقل مى‏ كند:اى مفضل! به خدا سوگند تو را و دوستدار تو را دوست دارم. اى مفضل! اگر همه اصحاب من آنچه را كه تو مى‏ دانى مى‏ دانستند، هيچ گاه ميان دو كس از آنان اختلافى رخ نمى‏ داد.»[8]

2- «محمد بن سنان»[9] مى‏ گويد:«به خدمت امام كاظم- عليه السلام- شرفياب شدم. در اين هنگام، فرزند بزرگوارش، على بن موسى- عليهما السلام- در نزد او بود. امام كاظم- عليه السلام- به من فرمود: اى محمد! عرض كردم: بله بفرماييد، فرمود: اى محمد! مفضل انيس و همدم و راحتى بخش من بود و تو نيز همدم و باعث راحتى آن دو [امام رضا و جواد- عليهما السلام-] هستى.»[10]

3- «كلينى»- رضوان الله عليه- در كتاب گرانقدر «كافى» با چند واسطه، از ابن سنان و او از مفضل نقل مى‏ كند:«امام صادق- عليه السلام- فرمود: هر گاه ميان دو نفر از شيعيان مامنازعه ‏اى رخ داد با مال من بين آنان آشتى برقرار كن.»[11]

4- «يونس بن يعقوب» مى‏ گويد:«امام صادق- عليه السلام- فرمانم داد كه به نزد مفضل بروم و مرگ اسماعيل- عليه السلام- را به او تسليت بگويم. آنگاه امام- عليه السلام- فرمود: به مفضل سلام برسان و به او بگو: مصيبت مرگ اسماعيل بر ما وارد شد و صبر كرديم. تو نيز چون ما در اين مصيبت صابر باش. ما چيزى خواستيم و خدا چيزى ديگر اراده كرد و ما تسليم امر خداى جل و علا شديم.»[12] مرحوم خويى- رضوان الله عليه- در كتاب گرانقدر «معجم رجال الحديث» در ذيل اين حديث مى‏ گويد: «اين روايت نشان از شدت علاقه امام صادق- عليه السلام- به مفضل بن عمر دارد و روايت، صحيح است.»[13]

5- «فيض بن مختار»[14] مى‏ گويد:«به امام صادق- عليه السلام- عرض كردم: جانم فداى شما باد. من هر گاه كه در ميان گروه هاى دانشمندان كوفه مى ‏نشينم، از بس در ميانشان اختلاف عقيده مى‏ بينم، گاه در ترديد مى ‏افتم، ولى هنگامى كه به «مفضل بن عمر» روى مى ‏آورم، مرا چنان آگاه مى‏ كند كه راحت مى‏ شوم و دلم آرام مى‏ گيرد. امام صادق- عليه السلام- فرمود: بله اى فيض! حقيقت چنان است كه مى‏ گويى.»[15]

6- «هشام بن احمد» مى‏ گويد:«در يك روز گرم و سوزان، در زمينى كه امام صادق- عليه السلام- در آن مشغول كار بودند و عرق از سينه مباركشان سرازير بود، به خدمت آن حضرت رسيدم تا در باره «مفضل بن عمر» بپرسم. پيش از آنكه حرفى بزنم، امام- عليه السلام- فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست، مفضل بن عمر جعفى مرد خوبى بود. آن گونه كه من شمردم، امام- عليه السلام- سى و چند بار اين عبارت را همچنان تكرار كرد.»[16] براستى كه تنها يكى از اين احاديث كافى است كه نشان از عظمت و جايگاه والاى اين مرد بزرگ باشد. اميد كه خواننده عزيز به شتاب از احاديث نگذرد و با تفكر و تدبر در آنها بخوبى از جايگاه مفضل آگاه گردد.[17]

3- جايگاه مفضل از نظر دانشمندان اسلامى‏

بسيارى از دانشمندان علم رجال و شرح حال نگار، فقهاى عاليقدر و محدثان بزرگوار به مرتبه «شامخ» اين مرد بزرگ اشاره كرده ‏اند. در اينجا تنها به بخش اندكى از اين ديدگاه ها مى‏ پردازيم:

«شيخ صدوق (ره)» در جايى جاى كتابهاى گرانقدر خود احاديث و رواياتى آورده كه «مفضل» در طريق آنها قرار گرفته است. از آنجا كه بناى شيخ صدوق آن بوده كه بويژه در «كتاب من لا يحضره الفقيه» تنها به احاديث معتبر و آنها كه بين او و خدا حجت است بپردازد، از طرفى بارها به احاديث مفضل استناد جسته مى‏توان نتيجه گرفت كه مفضل در نزد شيخ صدوق از جايگاه و اعتبار بالايى‏برخوردار بوده است.[18] «محمد بن يعقوب كلينى» نيز در جاى جاى كتاب «كافى» به احاديثى پرداخته كه «مفضل» راوى آنهاست. بويژه روايت يونس به يعقوب»[19] كه بوضوح دليل بر جلالت شأن و منزلت عظيم مفضل است.

«شيخ مفيد»- رحمة الله عليه- در باره مفضل مى ‏گويد:«او از كسانى است كه نص امامت امام موسى كاظم- عليه السلام- را از پدر بزرگوارش، امام صادق- عليه السلام- نقل نموده. وى از ياران خاص و جليل القدر امام صادق- عليه السلام- و از فقيهان صالح و مورد وثوق- رحمة الله عليهم- بوده است.»[20] «شيخ طوسى»- رضوان الله عليه- هم مفضل بن عمر جعفى را از اصحاب امام صادق و امام كاظم- عليهما السلام- شمرده است.[21] نيز در كتاب «الغيبة» مى ‏گويد:

«وى از اصحاب و ياران واقعى ائمه- عليهم السلام- و در نزد آنان مورد وثوق و اعتماد بوده و همواره پوينده طريق آنان بوده است.»[22] يكى از دانشمندان بزرگ اسلامى، در توضيح يكى از احاديث شيخ طوسى- رضوان الله عليه- كه از مفضل بن عمر نقل كرده، مى‏ گويد:

«اين سخن شيخ طوسى، دليل قاطع و صريحى است كه شيخ بر مفضل‏اعتماد داشته و نزد او ضعيف و مطعون نيست.»[23] «ابن شهر آشوب»- رضوان الله عليه- او را از خواص اصحاب امام صادق- عليه السلام- شمرده است.[24] «سيد بن طاوس»- رحمة الله عليه- در باره كتاب مفضل مى ‏فرمايد:

«از جمله آداب مسافر آن است كه كتاب» توحيد مفضل» را كه در باره شناخت حكمتها، تدابير و اسرار نهفته در آفرينش اين جهان است و وى آن را از امام صادق- عليه السلام- نقل كرده، به همراه داشته باشد.»[25] همچنين خطاب به فرزندش مى‏ گويد:

«در نهج البلاغه و اسرار آن و در كتاب مفضل بن عمر كه امام صادق- عليه السلام- در باره آفرينش خداى جل و علا بر او املا فرموده، بنگر و انديشه كن.»[26] «علامه مجلسى»- رضوان الله عليه- نيز به خاطر ارزشى كه براى اين دو حديث‏[27] قائل بوده، هر دو را به طور كامل در جلد سوم «بحار الانوار»[28] آورده است و جاى جاى آنها را شرح و توضيح داده است.

وى در آغاز ذكر آنها مى‏ گويد:«مرسل‏[29] بودن توحيد مفضل و رساله هليله كه از امام صادق- عليه السلام-روايت شده‏ اند، زيانى ندارد؛ زيرا انتساب آنها به مفضل در ميان دانشمندان اشتهار دارد. از جمله «سيد بن طاوس» و ديگران آنها را تأييد كرده‏اند. نيز ضعيف شمردن «محمد بن سنان» و «مفضل بن عمر» هم زيانى ندارد؛ زيرا ما اين ضعفها را نمى‏ پذيريم؛ چون در روايات فراوانى به جلالت قدر و منزلت آن دو اشاره شده است. وانگهى متن دو خبر، شاهد صدقى بر صحت آنهاست و علاوه بر اين نوع متون نيازى به صحيح بودن خبر ندارد»[30] نيز در اول ترجمه توحيد مفضل، اين دو كتاب و راوى آنها را اين گونه ستايش مى‏ كند:

«چون حديث شريفى در اثبات صانع قدير و توحيد و ساير صفات كماليه او- جل شأنه و تعالى سلطانه و عظم برهانه- [از] شيخ جليل، مفضل بن عمر جعفى كه از خواص اخيار، سلاله اطهار، امام المغارب و المشارق، ابو عبد الله، جعفر بن محمد صادق- عليهما السلام- بود … و رشاقت مضامين و وثاقت براهينش شهادت مى‏داد و مى‏دهد كه از منبع وحى و الهام جارى گرديده … و كافه شيعيان در تقويت بيقين ايقان و ايمان به آن محتاج بودند و … آن را به فارسى ترجمه كردم.»[32] «علامه سيد صدر الدين عاملى»[31]- رحمة الله عليه- مى‏گويد:

«كسى كه بدقت در حديث مشهور مفضل از امام صادق- عليه السلام- بنگرد، در مى‏يابد كه امام- عليه السلام- اين سخنان بليغ و معانى شگفت و الفاظ غريب‏[33] را جز با مردى بزرگ، جليل القدر، دانشمند، با ذكاوت، هوشمند و شايسته حمل اسرار دقيق و ظريف و بديع با كس ديگر در ميان نمى‏نهد. اين مرد در نزد من بسيار رفيع المقام و جليل القدر است، رضوان الله عليه.»[34] محدث بزرگ اسلامى، «حاج شيخ عباس قمى (ره)» نيز اگر چه در كتاب گرانقدر «سفينة البحار» با اينكه آراء مختلف را بيان نموده اما گويى عقيده خويش را ذكر ننموده و ليكن در كتاب شريف «منتهى الآمال» هنگام بحث در اصحاب امام موسى كاظم- عليه السلام- به طور مفصل در باره مفضل بحث نموده و از جمله در ستايش از اين مرد بزرگ مى‏ گويد:

«از كتاب شيخ معلوم مى‏شود كه او از «قوام ائمه» و پسنديده نزد ايشان بوده و بر منهاج ايشان از دنيا گذشته و هم دلالت دارد بر جلالت و وثاقت او بودن او از وكلاى حضرت صادق و كاظم- عليهما السلام- و «كفعمى»[35] او را از بوابين‏ائمه شمرده است.»[36] آنگاه به چند حديث‏[37] كه در فضيلت «مفضل» آمده اشاره مى‏نمايد و در پايان در باره احاديثى كه در رد مفضل است و نيز ضعيف بودن وى در نزد برخى از علما، سخنانى دارد كه ما اين سخنان را- ان شاء الله- در پايان اين بخش مى‏ آوريم.

«شيخ آقا بزرگ تهرانى» در فضيلت مفضل و كتابش چنين مى‏ نگارد:«اين كتاب از آن ابو عبد الله يا ابو محمد، مفضل بن عمر جعفى كوفى است.

«نجاشى» در رجالش آن را كتاب «فكر» ناميده و يكى از دانشمندان بر آن، نام «كنز الحقائق و المعارف» (گنجينه حقايق و معارف) نهاده است. «سيد بن طاوس» در كتاب «كشف المحجة» و «امان الاخطار» امر نموده كه اين كتاب همراه باشد و در آن انديشه شود … نيز به خاطر جليل و شريف بودن اين دو كتاب‏[38]، مرحوم مجلسى عينا هر دو را در «بحار الانوار»[39] آورده است.»[40] صاحب مستدرك- رضوان الله عليه- نيز از جمله عالمانى است كه از جايگاه رفيع او دفاع كرده و به شبهات برخى از روايات پاسخ داده است.[41] «آيت الله خويى»- رضوان الله عليه- مفسر، فقيه و رجالى بزرگ در باره مفضل مى‏ گويد:

«در جلالت و عظمت مفضل همين قدر بس كه امام صادق- عليه السلام- او را مورد چنين لطف و عنايتى قرار داد و كتاب مشهور به «توحيد مفضل» را به اواملا نمود.[42] اين كتاب همان است كه «نجاشى» آن را كتاب «فكر» (انديشه كن) ناميده. اين امر خود دليل واضحى است كه مفضل از خواص اصحاب و مورد عنايت امام صادق- عليه السلام- بوده است. گذشته از اين، «ابن قولويه» و «شيخ مفيد» به وثاقت او تصريح كرده‏اند و شيخ مفيد او را از سفراء ممدوح شمرده است.»[43]

4- پاسخ به يك شبهه‏

پس از ذكر اين ديدگاهها بايد مسأله ‏اى را روشن كنيم و آن اين است كه:

اگر مفضل از اصحاب خاص، بواب ائمه، از قوام آنان، حامل و محرم اسرار آنان و خلاصه از چنين مرتبت و جلالت قدرى برخوردار است، چرا رواياتى در ذم و رد او رسيده‏[44] و شمارى او را ضعيف الايمان، فاسد و … دانسته ‏اند؟

هنگامى مى‏ توان به پاسخى قطعى و درست رسيد كه انسان از اوضاع عصر امام صادق- عليه السلام- و فشارهاى عباسيان آگاه باشد.به خاطر فشارهاى دستگاه بنى العباس بر امام- عليه السلام- و يارانش، «تقيه» يكى از كارهاى رايج آنان بوده است. گاه امام- عليه السلام- نزديكترين‏افرادش را متهم مى‏كرد تا آنان را از مرگ و نابودى به دست دشمنان برهاند. اين است راز احاديثى كه در ذم اصحابى رسيده كه عدالت و وثوق آنها جاى هيچ شكى ندارد. «مفضل» نيز از همين گروه است كه بايد احاديث در رد او را حمل بر «تقيه» نمود.

امام صادق- عليه السلام- به «عبد الله بن زرارة بن اعين» مى‏ گويد:«به پدرت سلام برسان و به او بگو: اگر سخنى عليه تو مى‏گويم بدان كه براى دفاع از توست. مردم و دشمنان همواره تلاش مى‏كنند افرادى را كه در نزد ما جايگاه دارند و به ما نزديكند، بيازارند. آنان اين افراد را به خاطر دوستى ما به آنان، نكوهش مى‏ كنند و مى‏ كشند. در عوض، هر كه را كه ما نكوهش مى‏ كنيم و رد مى‏ نماييم ستايش مى‏كنند. [بگو به پدرت:] اگر در ظاهر تو را نكوهش و رد مى‏ كنم به خاطر آن است كه تو به ولايت ما شناخته‏ شده ‏اى و همه مى‏ دانند كه طالب مايى؛ از اين رو در نزد مردم مذموم و ناپسندى چون كه ما را دوست دارى و به جانب ما مايلى پس خواستم تو را در ظاهر رد و نكوهش كنم تا در نزد مردم محبوب باشى و بدين ترتيب به دينت آسيب نرسد و شر آنان از تو برداشته شود.»[45] در اين باره شيخ عباس قمى- ره- مى‏ گويد:

«و اما روايات قدح در مفضل قابل معارضه با اخبار مدح او نيستند. شيخ ما در خاتمه مستدرك، كلام را در حال او بسط داده و از روايات قدح در او جواب داده و كسى كه رجوع كند به توحيد مفضل كه امام صادق- عليه السلام- براى او فرموده، خواهد دانست كه مفضل نزد آن حضرت، مرتبه و منزلتى عظيم داشته وقابل تحمل علوم ايشان بوده است.»[46] صاحب «معجم الرجال» نيز پس از تحليل و بررسى محققانه احاديث مدح و ذم مفضل و وارسى سخنان دانشمندان رجالى، در پايان بحث اين گونه نتيجه مى ‏گيرد (نقل به مضمون):

«روايات فراوانى در جلالت شأن و عظمت قدر مفضل رسيده كه غالبا علم اجمالى به صدور آنها از معصوم- عليه السلام- پديد مى‏آيد. اگر چند حديث نيز در ذم و رد او رسيده بايد گفت: در ميان اين احاديث تنها سه حديث، سند تام دارند و اين احاديث اندك در برابر آن همه حديث معتبر تاب نمى‏آورد. همچنين در باره اين احاديث بايد همان حكمى را صادر كنيم كه در باره احاديث رد «زرارة بن اعين» بيان نموديم‏[47] و علم واقعى اين احاديث را در اختيار اهل آن بدانيم.»[48]

5- كتاب توحيد مفضل‏

پس از ذكر نمى از درياى بيكران فضيلت مفضل، اينك نكاتى را در باره كتابش يادآور مى‏ شويم.

امام صادق- عليه السلام- اين حديث بلند را در چهار روز و چهار نشست، بر مفضل املا فرموده است. شايد بتوان براى هر مجلس عنوانى كلى را برشمرد.

مجلس اول: در باره شگفتيهاى آفرينش انسان

مجلس دوم: در باره شگفتيهاى آفرينش حيوان‏

مجلس سوم: در باره شگفتيهاى آفرينش طبيعت

مجلس چهارم: در باره ناملايمات و مصائب‏

6- مشابهت توحيد مفضل با قرآن كريم‏

اين يك شيوه قرآنى است كه مردم دعوت شوند به تأمل و تدبر در باره اشيا و موجودات پيرامون خود. با يك نظر اجمالى در مى‏يابيم كه قرآن كريم بارها و بارها مردم را به تدبر و نگريستن در چيزهايى فراخوانده كه مردم در طول روز و بلكه هر لحظه و هر ساعت با آن در تماس هستند.

قرآن كريم مردم را تشويق مى‏كند كه به «شتر»، «آسمان»، «كوهها» و «زمين» بنگرند. راستى مگر مردم آنها را نديده‏اند؟ در پاسخ بايد گفت: آرى ديده‏اند، اما در آنها درنگ و انديشه نكرده‏اند. اگر مردم در همين امور «به ظاهر بديهى» بنگرند و براستى در آنها انديشه و تدبر نمايند، به شگفتيهاى تمام اجزاى آفرينش پى مى‏برند. امام صادق- عليه السلام- نيز كه قرآن ناطق است مردم را به تأمل در كوه، دشت، دريا، آسمان، زمين، حيوان، انسان، پرنده، درنده و … فرا مى‏ خواند.

نظم، تدبير، حكمت، اندازه‏گيرى و هماهنگى در اشيا محير العقول است.

در اين جهان هستى همه اجزا، از ستاره تا ذره با حكمت شگفتى همراه است. اما چون انسان تدريجا با اين جهان هستى آشنا مى‏شود براى او همه چيز عادى و طبيعى جلوه مى ‏كند. هنگامى كه انسان به دنيا مى‏ آيد هيچ چيز نمى ‏فهمد.[49] اندك اندك رشد مى‏كند و با پيرامون خود آشنا مى‏شود. اين شناخت چنان آرام وتدريجى است كه ملموس نيست. اگر انسان در آغاز تولد از درك بالايى برخوردار بود و ناگاه وارد اين عالم هستى مى‏شد، حيرت و شگفتى مانع حيات طبيعى او مى‏ شدند.

خواننده عزيز، سخنان امام- عليه السلام- را دست كم و آسان مگير. راه نجات همين است كه با انديشه در همين نظم و حكمت حاكم بر همه عالم، به مبدأ متعال پى ببرى و نيك‏فرجام شوى.

امام- عليه السلام- مفضل و همه مردم را به انديشه در آفاق و انفس فرا مى‏خواند؛ زيرا آيات الهى را در آنها مى‏توان مشاهده كرد. قرآن كريم مى‏فرمايد:

«بزودى آيات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا بر ايشان آشكار شود كه او حق است.»[50] پس انديشه در سخنان امام صادق- عليه السلام- انسان را به سوى حقيقت رهنمون مى‏ سازد و انسان وجود خدا را در همه جا مى‏يابد. خداوند در ادامه آيه مذكور مى ‏فرمايد:«آيا اينكه پروردگار تو در همه جا حاضر است، كافى نيست» گويى اگر انسان در آفاق و انفس بينديشد بر اثر حكمتهاى شگفت، خداى را نيز در همه جا جلوه‏ گر مى‏ بيند.

بايد انسان عادت كند كه در همه چيز بينديشد. اگر كسى ديده عبرت‏بين داشته باشد، به قول حضرت على- عليه السلام- همه چيز آفرينش عبرت‏ آور است.

پس بى ‏جهت نيست كه در روايات ساعتى تفكر برتر از هفتاد سال عبادت‏ شمرده شده است‏[51]؛ زيرا تفكر و انديشه، انسان را به خدا مى‏رساند. گاه انسان چيزى را مى‏داند ولى دانستن كافى نيست بايد در دانسته‏ها انديشيد. امام صادق- عليه السلام- در همين كتاب، بارها مفضل را چنين خطاب مى‏كند: «انك ترى …»؛ يعنى: «تو مى‏بينى كه …» براستى اگر مفضل «مى‏داند» و بالاتر اينكه «مى‏بيند» امام از او چه مى‏خواهد؟ امام از او انديشه و عبرت مى‏خواهد؛ از اين رو همواره مى‏فرمايد: «اى مفضل در … انديشه كن و از … درس عبرت بگير».

همه مردم مى‏دانند كه چوب بر روى آب مى‏ ماند و اين در نظر آنان امرى عادى است و مسأله خاصى در آن نيست اما امام- عليه السلام- مى‏فرمايد: در همين امر انديشه كنيد عادى بودن يك امر نبايد مانع انديشيدن شود، انسان از انديشه در همين امور به ظاهر ساده به مسائل بزرگى مى‏ رسد.

همه مردم بارها سقوط سبيب را از درخت ديده‏ اند و اى بسا گاه بر سر عده ‏اى خورده باشد و آخى! هم گفته باشند اما چرا در اين ميان تنها «نيوتن» از سقوط سيب بر زمين و طرح پرسشهاى فراوان به يك قانون بزرگ علمى (جاذبه عمومى) پى مى‏ برد؟؛ زيرا بديهى بودن و ساده بودن امور مانع انديشيدن او نشده است. بايد همه اجزاى اين عالم را به چشم انديشه بنگريم.

غالب مردم از شگفتيهايى چون، كهكشانها، آسمان، موشك، هواپيما، سفر انسان به كرات ديگر، شكافتن اتم و ديگر امور خارق العاده عبارت «جل الخالق» را بر زبان جارى مى‏سازند، در حالى كه «جليل» و «حكيم» بودن خدا درهمه چيز، جارى و سارى است و اين همان چيزى است كه امام از مفضل و همه انسانها مى‏طلبد.

به مضمون آيه برگرديم، در جهان طبيعت و آفاق و در جهان درون و انفس انديشه كنيد تا پى به وجود «حق» ببريد.

7- معجزات كلام امام صادق (ع)

«معجزه» عملى است كه ديگران از آوردن آن عاجز باشند، هميشه وقتى كه مردم بخواهند از معجزه‏هاى ائمه- عليهم السلام- نام ببرند، فكرشان به سوى، زنده كردن مرده، برگرداندن خورشيد، رام كردن حيوان درنده، شفا دادن بيمار لا علاج و ديگر امور مى ‏رود.در حالى كه «نهج البلاغه» معجزه است، «صحيفه سجاديه» معجزه است، و «توحيد مفضل» نيز معجزه است و ضرورتى ندارد كه آنها را بكاويم تا يك سخن از آينده و يك پيشگويى ببينيم.

اين كتاب يك معجزه است، امام صادق- عليه السلام- به فلسفه و اسرار آفرينش كاملا احاطه داشته و در القاى اين درسها به صورت فيلسوفى الهى، دانشمندى كلامى، پزشكى حاذق، تحليلگرى شيميدان، تشريح‏كننده‏اى متخصص، كارشناس كشاورزى و درختكارى و به يك كلام، «عالم و آگاه از همه پديده‏هاى ميان آسمان و زمين» جلوه‏گر شده است.[52] براستى چه اعجازى از اين بالاتر؟! ناگفته نماند، از همان نوع معجزهاى «جلى» كه درك اعجاز در آن به تدبرو انديشه زياد نياز ندارد در اين كتاب وجود دارد؛ از جمله:

1- هنگامى كه امام- عليه السلام- در باره عجايب آفرينش ماهى سخن مى‏گويند، مى‏فرمايند: «ماهى، آب را از دهان مى‏گيرد و از دو گوش بيرون مى‏كند تا چون ديگر حيوانات از فوايد هوا بهره ببرد».اين سخن بروشنى بيانگر استفاده ماهى از «اكسيژن» هواست كه قرنها پس از سخن امام كشف شده است.

2- هنگامى كه امام- عليه السلام- در باره ستارگان و حركت آنها سخن مى‏گويد، براى هر ستاره دو حركت را ذكر كرده ‏اند، آنگاه اين دو حركت را به حركت كردن مورچه بر روى سنگ آسياب به سمت چپ و حركت سنگ به سمت راست تشبيه كرده ‏اند. در چنين صورتى سنگ به جانب راست مى‏ گردد و مورچه با اينكه با سنگ مى ‏گردد اما خود نيز به جانب مخالف و از راست به چپ مى‏ گردد.

از سخن و مثال امام- عليه السلام- مى‏توان به حركت «وضعى» و «انتقالى» و جهت حركت ستارگان پى برد. البته امام- عليه السلام- در اين بخش و بسيارى از قسمتهاى ديگر مفصلا بحث كرده‏اند و اگر دانشمندان متخصص هر رشته به گرد هم آيند و به بحث بنشينند بى‏شك دهها و صدها قانون حتى كشف نشده را در مى ‏يابند. اما افسوس كه بشر با بى‏اعتنايى به سخنان معصومين- عليهم السلام- بزرگترين ستم را بر خود روا مى‏ دارد.

3- امام- عليه السلام- در بحث «هوا»، آن را عامل حركت امواج صدا دانسته ‏اند، امروز نيز به اثبات رسيده كه در مكان بى‏ هوايى (خلأ) امواج به حركت در نمى‏آيند. نيز مركب بودن هوا و جسم بودن آن بدرستى از سخن امام- ع- فهميده مى‏شود در صورتى كه در آن اعصار مردم به مركب بودن هوا و جسم بودن آن‏پى نبرده بودند.

4- مى‏ توان «حركت زمين» و «كروى» بودن آنها را از عبارات امام در اين بخشها فهميد. امام- عليه السلام- فرموده است:«فجعلت تطلع اول النهار من المشرق فتشرق على ما قابلها من وجه المغرب»؛ يعنى: خورشيد چنين آفريده شد كه از جانب مشرق طلوع كند و بر آنچه كه از جانب مغرب با آن رو به رو مى‏ شود بتابد.

بويژه تكيه ما بر روى «ما قابلها من وجه المغرب» است. و اينكه امام- عليه السلام- نفرمود: «قابلته» كه ضمير به خورشيد برگردد و اين نشان از آن است كه بر اثر گردش زمين نور خورشيد به همه جاى آن مى‏ رسد.نيز در جاى ديگر هنگام ذكر فوايد غروب كردن خورشيد از جمله مى‏فرمايد: «و غروب مى‏كند تا بر آنچه كه در آغاز صبح نتابيده بتابد» براستى چه عبارت شگفتى است! شما اگر درست دقت كنيد مى‏يابيد كه در اين جمله كروى بودن زمين و حركت آن نهفته است.

در جاى ديگر مى‏فرمايد «و خورشيد بر زمين مى‏ تابد تا هر بخشى از زمين نصيب خود را از نور آن بگيرد.» اين جمله نيز هم بيانگر كروى بودن زمين و هم حركت آن است؛ زيرا در عبارت امام- عليه السلام- «قسط» است كه ما آن را «نصيب»، ترجمه كرديم. و «قسط» بيانگر نوعى همانندى نسبى است و اين در حالت كروى بودن زمين درست است.در هر حال سرتاسر كتاب اعجاز است و شگفتى و تنها بايد در آن انديشيد و به مبدأ اعلى يقين پيدا كرد.

8- رفع يك شبهه‏

ممكن است كسى عبارتى را بخواند و خيال كند كه با علم جديد نمى‏ سازد.

چنين فردى بايد به چند نكته توجه كند:

1- دانش انسان عادى محدود و اندك است و خداوند مى ‏فرمايد: و ما أوتيتم من العلم إلا قليلا[53]؛ يعنى: جز اندكى، به شما دانشى نداده‏ ايم. پس انسان نبايد بر منبع نور و دانش الهى يعنى سخن امام معصوم خرده بگيرد؛ زيرا ما دانش اندك داريم و هنوز به جايى نرسيده‏ايم، به عبارت ديگر معيار علم، علم امام- عليه السلام- است نه علم ما. اگر نكته‏اى را در نيافتيم بدانيم كه هنوز به حكمت دانش امام نرسيده ‏ايم.

2- بسيارى از سخنان امام صادق- عليه السلام- در گذشته‏ها غريب مى‏نمود ولى امروزه با كشفهاى تازه حقيقت آنها روشن شده. اى بسا اين سخنان نيز امروزه معلوم نگردد و بشرهاى آينده با پيشرفت دانش به آنها دست يابند، مگر همه دانش را در اختيار اين نسل گذاشته‏اند تا قضاوت نهايى با ما باشد؟

3- هر جا كه شبه ه‏اى پيش آمد بايد از دانشمندان اسلامى و متخصصان لغت‏ شناس پرسش نمود؛ زيرا بسيارى از رازها با «الفاظى» بيان شده كه قابل تدبر و انديشه است و چه بسا در مرحله اول معنى خاصى ندهد ولى وقتى در آن لغت و معناى آن در آن اعصار و … تدبر شود به كشف عظيمى دست يابيم.

در جايى امام- عليه السلام- سردى زمين را يكى از شگفتيها شمرده ‏اند. اى بسا كسى به محض ديدن اين عبارت- العياذ بالله- بر منبع علم الهى خرده بگيرد كه درون زمين داغ و سوزان است، اين شخص غافل، به عمق سخن امام و اينكه با قرينه‏هاى فراوان مقصود امام همين پوسته زمين بوده است، بدرستى پى نبرده وتوجه نكرده است. براستى شگفت نيست كه كره‏اى بيرون و درونش آتش باشد اما مردم از پوسته سرد و مناسب آن بهره ببرند؟

در جاى ديگر، امام- عليه السلام- فرموده‏ اند: «درس عبرت بگير كه اگر زمين ثابت و آرام نبود، مردم …» بايد دانست كه ثابت بودن دو معنى دارد، يكى در برابر لرزش و حركتهاى نامتعادل و ديگرى در برابر مطلق حركت. امام- عليه السلام- در اين قسمت تصريح نموده‏اند كه اگر زمين همواره در لرزه و اضطراب بود …» پس اين ثبات و آرامش با حركت دورانى و متعادل زمين تضادى ندارد.

هرجا كه عبارتى از امام را در نيافتيم بايد اين گونه در معانى كلمات و قرائن آن انديشه كنيم و به حقيقت برسيم و اگر نرسيديم دانش خود را اندك بشماريم نه خاندان وحى و علم مطلق را متهم نماييم.[54]

مقام علمی:مفضل

او از چهره های سرشناس و از شاگردان ممتاز امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا علیهم السلام به شمار می آید.بنابر بعضی روایات وی امام محمد باقر علیه السلام را نیز درک کرده است. وی روایات فراوانی را از امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهماالسلام نقل کرده و از راویان بزرگ حدیث به شمار می رود.

مفضل از مقام و منزلت بزرگی نزد آن دو امام برخوردار بوده و از طرف آن دو امام متولی در گرفتن اموال و مصرف آنها بوده است و این خود دلیل بر اعتماد و اطمینان ائمه بزرگوار به وی است. در روایتی آمده که امام جعفر صادق علیه السلام به مفضل فرمود:و در . « هر گاه دیدی میان دو تن از شیعیان ما اختلاف و نزاعی بر سر مالی بوجود آمده تو خود از اموال من آن را بپرداز »مفضل انیس و همدم من است و درکنار او احساس راحتی می » : روایتی از امام رضا علیه السلام آمده که آن حضرت فرمودندروایت است که روزی مفضل خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسید.

آن حضرت با دیدن وی خوشحال شد و لبخند بر . « آنمای مفضل! به پروردگارم قسم که من تو را دوست دارم و هر کس را که تو را » : لب های مبارک آن حضرت نقش بست و فرموددوست بدارد هم دوست دارم.

ای مفضل! اگر تمام یاران من آنچه را که تو می دانی می دانستند دیگر هیچگاه دو نفر از آنها هم باای فرزند رسول خدا! گمان می کنم شما من را در جایگاهی بالاتر از » : مفضل در پاسخ عرض کرد . « هم اختلاف پیدا نمی کردندبلکه من تو را در جایگاهی قرار دادم که خداوند متعال قرار داده » : امام علیه السلام فرمودند . « جایگاه خودم قرار داده اید. « است

تألیفات وی:

١ -کتاب توحید مفضل، که املای امام جعفر صادق علیه السلام است و در آن به مباحث خداشناسی پرداخته شده و شهرت مفضل بیشتر به واسطه همین کتاب است.
٢ – کتاب الوصیه، که در آن امام جعفر صادق علیه السلام مفضل را از امور مسلمانان و زندگی و خواسته های آنان و حوادث حال و آینده و اسرار جهان سفلی و علیا آگاه فرموده است.
٣ – کتاب الیوم و اللیله که شامل مستحبات و دعاهایی است که مفضل آنها را روایت آرده است.
۴ – کتاب علل الشرایع، در بیان فلسفه احکام شرعی و فواید و منافع آن است.
۵ – کتاب الاهلیلجه، این کتاب املای امام جعفر صادق علیه السلام و در ردّ ملحدان و منکران خداوند متعال بیان شده است.

رحلت:

سرانجام مفضل، پس از هشتاد سال عمر با برکت و خدمت در راه محمد و آل محمد صلوات الله علیهم در شهر کوفه دار فانی را او به آسایش و راحتی  وداع نمود و به بهشت برین سفر کرد. امام رضا علیه السلام وقتی خبر وفات مفضل را شنید فرمود. « رسید»

_____________________________________________________________________________

[1] ( 1)« الذريعة الى تصانيف الشيعة»، ج 4، ص 482.

[2] ( 2)« توحيد المفضل» با مقدمه و تعليقه‏هاى آقاى« كاظم مظفر»، ص 4.

[3] ( 3)« رجال شيخ طوسى»، در اصحاب امام صادق( ع)، ص 314 و اصحاب امام كاظم( ع)، ص 360.

[4] ( 4)« الارشاد في معرفة حجج الله على العباد»، ص 208.

[5] ( 5)« اصول كافى»، ج 2، ص 209.

[6] ( 6)« اصول كافى»، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب اصلاح بين مردم، ص 209.

[7] ( 1) اعتبار كتاب را منوط به اعتبار او ندانستيم؛ زيرا به تعبير مرحوم مجلسى كه در آينده مى‏آيد، متن كتاب بخوبى گوياست كه سخنان معصوم است و حتى ضعف راوى و ..

زيانى به حديث نمى‏رساند، بويژه آنكه حديث در باره احكام نيست و عقل در آن نقش بيشترى دارد.

[8] ( 2)« الإختصاص»، ص 216، حديث مفضل و آفرينش ارواح شيعيان از ائمه( ع).

[9] ( 3)« محمد بن سنان» در سند روايت مفضل هست و اين روايت دليل اعتبار و منزلت او در نزد امام- عليه السلام- است.

[10] ( 4)« عيون اخبار الرضا( ع)» ج 1، باب 4، حديث 29.

[11] ( 1)« اصول كافى»، ج 2، ص 209.

[12] ( 2)« اصول كافى»، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب صبر، حديث 16.

[13] ( 3)« معجم رجال الحديث»، ج 18، ص 302.

[14] ( 4) از اصحاب ثقه و جليل القدر امام صادق- ع- بوده است. نگاه كن به: منتهى الآمال، ج 2، اصحاب امام صادق- عليه السلام- ص 320.

[15] ( 5)« معجم رجال الحديث»، ج 18، ص 303، به نقل از رجال كشى.

[16] ( 1)« رجال كشى»، شرح حال مفضل بن عمر جعفى.

[17] مفضل بن عمر، شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل) – ايران ؛ قم، چاپ: پنجم، 1377ش.

[18] ( 1)« كتاب من لا يحضره الفقيه»، ج 1، ص 3.

[19] ( 2)« اصول كافى»، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب صبر، حديث 16.

[20] ( 3)« الارشاد في معرفة حجج الله على العباد»، ص 208.

[21] ( 4)« رجال شيخ طوسى»، اصحاب امام صادق و امام كاظم- عليهما السلام- بترتيب، صفحات 314 و 360.

[22] ( 5)« الغيبة»، ص 210.

[23] ( 1)« معجم رجال الحديث»، ج 18، ص 294.

[24] ( 2)« المناقب»، ج 4، باب امامت امام صادق- عليه السلام-.

[25] ( 3)« الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان»، ص 78. نيز نگاه كن:« سفينة البحار»، ج 2، ص 372.

[26] ( 4)« كشف المحجة لثمرة الحجة»، ص 50.

[27] ( 5) مقصود،« حديث توحيد مفضل» و« اهل حديث اهليجيه( هليله)» است.

[28] ( 6)« بحار الانوار»، ج 3، ص 57 و 152.

[29] ( 7)« حديث مرسل» آن است كه اسناد آن متصل نباشد، در مقابل، حديث مسند است و آن حديثى است كه« محدث» با ذكر همه اسناد، آن را به معصوم- عليه السلام- نسبت دهد. براى توضيح بيشتر ر. ك: سبحانى، جعفر،« اصول الحديث و احكامه»، ص 95.

[30] ( 1)« بحار الانوار»، ج 3، ص 55 و 56. دليل سخن آخر مرحوم مجلسى آن است كه:

احاديثى بايد صحيح السند باشند كه بيانگر حكمى عبادى و يا غير عبادى باشند اما چنين حديث روشنى كه عقل تمام مضامين آن را تأييد مى‏كند چه نيازى دارد كه سند آن صحيح باشد.

[31] ( 2)« ترجمه توحيد مفضل»، ترجمه مرحوم مجلسى( ره)، ص 3 و 4.

[32] ( 3) براى شناخت اين عالم بزرگ اسلامى نگاه كن: منتهى الآمال، ج 2، ص 410.

[33] ( 1) توحيد مفضل در دو بخش است، يك بخش همين مقدار كه در عالم سفلى است و در ميان دانشمندان به« توحيد مفضل» مشهور است و در چهار مجلس تدوين يافته و بخش ديگر همان معارف ملكوتى و ما وراء الطبيعى است كه« صادق الوعد- عليه السلام-» به مفضل وعده كرد. اين بخش بمراتب مهمتر و شگفت‏تر از توحيد مفضل مشهور است.

چنان كه از سخنان مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى بر مى‏آيد، شخصى به نام« سيد ميرزا ابو القاسم ذهبى» اخيرا به آن دست يافته و همه آن را در كتابى به نام« تباشير الحكمة» گرد آورده است. هنگامى بيشتر به عمق و درستى سخن مرحوم صدر پى مى‏بريم كه به اين نكته نيز توجه كنيم.( ر. ك: الذريعة الى تصانيف الشيعه، ج 4، ص 488).

[34] ( 2)« اعيان الشيعة»، ج 10، ص 132 و 133 و« سفينة البحار»، ج 2، ص 372.

[35] ( 3) مرحوم كفعمى آنگاه مى‏گويد:« گويا مقصود از باب امام، باب اسرار و دانشهاى اوست.»« ر. ك: المصباح، ص 277) نيز مرحوم نورى در« مستدرك الوسايل»، ج 3، ص 570 و ابو على در ص 319 رجالش و صاحب« اعيان الشيعه» در ج 4، ص 544، اين سخن را نقل كرده‏اند.

[36] ( 1)« منتهى الآمال»، ج 2، باب نهم، فصل هفتم، ص 442 و 443.

[37] ( 2) اين احاديث را در بخش مفضل از ديدگاه روايات آورديم.

[38] ( 3) كتاب« توحيد مفضل» و« توحيد هليله».

[39] ( 4)« بحار الانوار»، ج 3، ص 57 و 152.

[40] ( 5)« الذريعة الى تصانيف الشيعة»، ج 4، ص 482 و 483.

[41] ( 6) در صفحات بعد، سخن مرحوم حاج شيخ عباس قمى در اين باره مى‏آيد.

[42] ( 1) بايد دانست كه لطف و عنايت امام- عليه السلام- به مفضل از اين هم بالاتر است؛ زيرا در پايان مجلس چهارم اين كتاب، امام- عليه السلام- به مفضل وعده مى‏دهد كه در مجالسى ديگر، معارف و حقايق ملكوت را برايش بگويد، بى‏شك امام، صادق الوعد است و بايد به دنبال آن كتاب نيز گشت. البته سخن مرحوم آقا بزرگ تهرانى را در باره يافتن آن كتاب نيز ذكر كرديم. در هر حال اين وعده و عمل به آن خود بيانگر جايگاه و گنجايش مفضل در نزد امام صادق- عليه السلام- است.

[43] ( 2) نگاه كن:« معجم رجال الحديث»، ج 18، ص 303 و 304.

[44] ( 3) نگاه كن:« معجم رجال الحديث»، ج 18، ص 300 و« رجال نجاشى» و« رجال ابن غضائرى».

[45] ( 1)« وسائل الشيعة»، ج 3، ص 584 و« رجال كشى»، ص 91.

[46] ( 1)« منتهى الآمال»، ج 2، ص 443 و 444.

[47] ( 2) علت اين امر در سطرهاى گذشته ذكر شد. نيز نگاه كن:« معجم رجال الحديث»، ج 7، ص 245.

[48] ( 3)« معجم رجال الحديث»، ج 18، ص 303.

[49] ( 1) حكمتهاى فراوان اين امر نيز در سخنان امام- عليه السلام- آمده است.

[50] ( 1) سوره فصلت، آيه 52

[51] ( 1) در باره فضيلت« تفكر»،« تدبر» و« تأمل» رجوع كن به:« المحجة البيضاء»، ج 8، كتاب التفكر، ص 192 و بعد از آن.

[52] ( 1) محمد حسين المظفر،« حياة الامام الصادق»، ص 248.

[53] ( 1) سوره اسراء، آيه 85.

[54] مفضل بن عمر، شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل) – ايران ؛ قم، چاپ: پنجم، 1377ش.

شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل) ؛ ص13

 

زندگینامه احمد بن ابی عبد اللّه برقی(متوفی٢٧۴ یا ٢٨٠ ه. ق)

ولادت:

وی در اواخر قرن دوم در یکی از روستاهای شهر قم بنام ( برق رود) و در یک خانواده معتبر و دوستدار اهل بیت به دنیا آمد.

تحصیلات:

احمد دوران جوانی را در محضر پدر بزرگوارش محمد بن خالد برقی، که خود از شخصیت های بزرگ شیعه و از مشایخ روایت و شخصیتی مورد اطمینان نزد امام موسی کاظم ( ع) و امام رضا ( ع) بود به کسب علم پرداخت و توشه فراوانی برگرفت.

در این زمان بود که تصمیم گرفت همانند پدر، او نیز از راویان سخنان اهل بیت رسول خدا و خاندان عصمت و طهارت ( ع)باشد و سخنانشان را به گوش جهانیان برساند.

اساتید:

احمد به غیر از پدر خود، در محضر برخی از روات و علمای بزرگ شیعه به آسب علم و فراگیری دانش پرداخته است مانند:

١ معاویه بن وهب.

٢ حماد بن عیسی.

٣ محمد بن ابی عمیر.

۴ هارون بن جهم.

۵ محمد بن سنان.

۶ یونس بن عبدالرحمان.

٧ حسن بن محبوب.

٨ علی بن حکم.

٩ حسین بن سعید اهوازی.

شاگردان:

شخصیت های بزرگی در محضر درس وی به آسب علم پرداخته اند آه هر آدام ستاره ای درخشان در آسمان علم و فقاهت می باشند، بزرگانی مانند:

١ ابراهیم بن هاشم.

٢ علی بن ابراهیم بن هاشم.

٣ محمد بن حسن صفار.

۴ محمد بن یحیی عطار.

۵ سعد بن عبد الله.

۶ .محمد بن علی بن محبوب.

٧ محمد بن حسن بن ولید.

٨ محمد بن احمد بن یحیی.

٩ عبد الله بن جعفر حمیری.

١٠ سهل بن زیاد.

تألیفات:

احمد بن محمد بن خالد برقی تألیفات فراوانی دارد از جمله:

١ المحاسن.

٢ العویص.

٣ التبصره.

۴ الرجال.

۵ البلدان.

۶ اختلاف الحدیث.

خاندان:

شیخ ابو جعفر، احمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علی برقی، از راویان حدیث و از فقهای بزرگ شیعه و ازیاران ائمه ( ع) به شمار می آید.او اصالتاً ازکوفه است. جد بزرگ او محمد بن علی از یاران زید بن علی بن الحسین ( ع) بود که در برابر حکومت ظلم و ستم بنی امیه قیام آرده و در زندان یوسف بن عمر به شهادت رسید.

پدر بزرگوارش محمد بن خالد برقی، یکی از شخصیت های بزرگ شیعه و از مشایخ روایت و شخصیتی مورد اطمینان نزد امام موسی کاظم و امام رضا ( ع) بود.

مقام علمی:

وی از شخصیت های بر جسته راویان شیعه در قرن سوم هجری به شمار می آید و بسیاری از احادیث شیخ صدوق و شیخ کلینی به ایشان بر می گردد.

همانگونه که محدث نوری می فرماید: شیخ طوسی و نجاشی، احمد را توثیق کرده اند و او را مورد اطمینان دانسته اند. او ازارزشمندترین راویان شیعه به شمار می آید و بسیاری از علما و فقهای بزرگ شیعه که مجموعه های روایتی نگاشته اند از اوروایت نقل کرده اند.
برخی از بزرگان عناوین کتاب های خود را نیز از او گرفته اند مانند: ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، علل الشرایع، قرائن وخصال.

دوران:

احمد بن محمد بن عیسی اشعری، رئیس شهر قم و از راویان بزرگ شیعه، احمد بن محمد بن خالد برقی را از شهر قم بیرون کرد، زیرا او در بین روایات خود روایات مرسله و روایاتی که راویان آن ضعیف بوده اند را نقل می کرده است.

اما او پس از مدتی پشیمان شده و برقی را به شهر باز گردانده و از او معذرت خواهی کرد. بعد از وفات او نیز در تشییع جنازه اش با سر و پای برهنه شرکت کرد تا اهانتی را که به او کرده جبران نماید.

رحلت:

احمد بن محمد برقی پس گذراندن عمری پر برکت در سال ٢٧۴ یا ٢٨٠ ه. ق چشم از جهان فرو بست و به سوی معبود و معشوق خویش پر کشید

زندگینامه احمد اشعری(قرن سوم)

ولادت:

ابو جعفر، احمد بن محمد بن عیسی بن عبد الله اشعری قمی از راویان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری و از یاران ائمه ( علیهمالسلام) می باشد.
او در شهر قم به دنیا آمد، شهر علم وفقاهت وشهر راویان بزرگ شیعه وپناهگاه فقها ودانشمندان بزرگ وعلاقه مندان به محمدوآل محمد صلوات اللّه علیهم بوده است. او در خانواده ای اهل علم ودانش وارادتمند به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیهم اجمعین تربیت شد و از نوجوانی زیر نظر پدر خود محمد بن عیسی اشعری به فراگیری علوم ومعارف اسلامی پرداخت.

تحصیلات:

احمد بن محمد بن عیسی از برجسته ترین شخصیت های علمی دوران خود بود. او رئیس وبزرگ شهر قم بود واز احترام خاصی در نزد مردم قم برخوردار بود. ابو جعفر نزد علما وفقهای شیعه نیز از مقام ومنزلت خاصی برخوردار بود واز راویان بزرگ شیعه به شمار می آید. او خدمت امام رضا وامام جواد وامام هادی ( علیهم السلام) نیز رسیده بود وروایات فراوانی از ائمه اطهار ( علیهم السلام) نقل کرده است.

نام او در سند ٢٢٩٠ روایت آمده است. شیخ طوسی و نجاشی و ابن داود و علامه حلی درباره او می گویند: او بزرگ اهل قم وچهره سرشناس وفقیه ودانشمند آنان ورئیس شهر قم بود وبه نمایندگی از مردم شهر در برابر سلطان و یا حکومتهای دوران قرار می گرفت.

اساتید:

ابو جعفر اشعری علاوه بر امام جواد و امام هادی ( علیهماالسلام) از بسیاری از راویان بزرگ شیعه نیز روایت نقل می کند.مانند:

١ پدرش محمد بن عیسی اشعری.

٢ حسین بن سعید.

٣ نضر بن سوید.

۴ علی بن نعمان.

۵ صفوان بن یحیی.

۶ محمد بنابی عمیر.

٧ محمد بن اسماعیل.

٨ عثمان بن عیسی.

٩ حماد بن عثمان.

١٠ قاسم بن محمد

تدریس و شاگردان:

چهره های بزرگی از راویان شیعه از او روایت نقل می آنند، از جمله:

١ محمد بن حسن صفار.

٢ سعد بن عبد الله.

٣ علی ابن ابراهیم.

۴ داود بن کوره.

۵ احمد بن ادریس.

۶ محمد بن حسن بن ولید.

٧ محمد بن علی بن محبوب.

٨ سهل بن زیاد.

تألیفات:

احمد بن محمد قمی دارای تألیفات ارزشمندی است، از جمله تالیفات او که بیشتر در زمینه روایات اهل بیت ( علیهم السلام) هستندمی توان به کتب ذیل اشاره نمود:

١ النوادر.

٢ التوحید.

٣ فضل النبی ( صلی اللّه علیه و آله).

۴ المتعه.

۵ الناسخ و المنسوخ.

۶ طب الکبیر.

٧ طب الصغیر.

٨ المکاسب.

٩ الأظله.

اخراج برقی از قم:

وی آه بزرگ شهر قم بود ابو عبد الله، احمد بن محمد بن خالد برقی را، آه یکی از روات بزرگ شیعه است به دلیل نقل روایت از برخی افراد ضعیف و یا نقل روایات مرسله، از شهر قم اخراج آرد. ولی پس از چندی از این عمل خود پشیمان شده و از اومعذرت خواهی کرده و او را به شهر باز گرداند.اشعری برای جبران اشتباه خود بعد از وفات برقی، در تشییع جنازه اوبا سر و پای برهنه شرکت کرد.

رحلت:

از تاریخ وفات وی دقیقا اطلاعی در دست نیست لیکن ایشان در سال ٢٧۴ ه. ق در قید حیات بوده است.

زندگینامه علی بن مهزیار اهوازی

علی بن مهزیار اهوازی از فقها و محدثان و دانشمندان نامور شیعه است که گذشته از مقام علمی و شخصیت معنوی و آثارارزنده اش، در طرق بسیاری از احادیث شیعه واقع شده، و عموم علما و فقهای ما او را مورد تجلیل و وثوق و اعتماد کامل قرار داده، و روایاتش را از ائمه طاهرین ( ع) با احترام پذیرفته اند.

شرح حال او در تمام منابع و مآخذ رجالی از قبیل رجال برقی و کشّی و رجال و فهرست شیخ و رجال نجاشی و مدارک بعدی تقریباً به تفصیل که گویای همه چیز درباره اوست، آمده است. رجال برقی او را از اصحاب حضرت رضا ( ع) به شمار آورده[ ١ ] و از اصحاب امام محمدتقی و امام علی النقی علیهما السلام هم[ ٢]شیخ اجل طوسی در رجال او را از اصحاب حضرت رضا علیه السلام می داند و می گوید: دانشمندی موثق و دارای اعتقادی[ درست بود[ ٣ ] و از اصحاب امام جواد و امام هادی نیز محسوب می دارد. [ ۴]

علی بن مهزیار اهوازی رحمت الله علیه دانشمندی جلیل القدر، دارای روایات فراوان و ثقه است. » : می نویسد « فهرست » و دراوراست سی و سه کتاب، مانند کتب حسین بن سعید با زیادت کتاب حروف القرآن، کتاب الانبیاء، کتاب البشارات.

ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی او از مردم دورق[ ۵ ] بود، » : نجاشی در رجال خود از این دانشمند گران مایه چنین یاد می کندو از موالی است. پدرش نصرانی بود و اسلام آورد. و گفته اند که علی نیز در صغر سن نصرانی بود ولی بعد مسلمان شد، وخدا با شناخت اسلام و مذهب تشیع بر وی منت نهاد.

علی علم فقه و شناخت احکام دینی را آموخت، و از حضرت امام رضا و امام جواد علیهما السلام روایت کرده است و ازاصحاب خاص امام محمدتقی علیه السلام به شمار می رفت، و از جانب حضرت وکالت داشت. بدین گونه در نزد آن حضرتمقامی بس بزرگ یافت، و نیز از اصحاب امام هادی هم بود، و در بعضی از نواحی وکیل آن ذوات مقدس بود.

راجع به او توقیعاتی مشتمل بر خوبی های وی از جانب ( امام جواد و امام هادی) خطاب به شیعیان صادر شده است. او در نقل روایاتش موثّق بود. هیچ دانشمندی از وی نکوهش نکرده است. اعتقادی درست داشت، و کتاب های مشهوری تصنیف نموده است.



 ١ . رجال برقی ص ۵۴ 
٢ . رجال برقی ص ۵۵ و ۵٨ 
 ٣  . رجال شیخ ص ٣٨١
 ۴  . رجال شیخ ص ۴٠٣ و ۴١٧ 
۵ . دورق قلمروی از شهرهای امروز بندر ماه شهر و هندیجان و زیبدون و خلف آباد خوزستان بوده است.

 مفاخر اسلام، ج ١ ، ص ١٠٧//علی دوانی

زندگینامه حسین بن سعید اهوازی (سده سوم هجری)

ولادت

ابو محمد، حسین بن سعید بن حماد بن مهران اهوازی، یکی از شخصیت های بزرگ شیعه در قرن سوم هجری، در کوفه، شهرروات بزرگ شیعه، به دنیا آمد. او اصالتاً ایرانی بود. رشد او در خاندانی صورت گرفت که ارادتمند و علاقه مند به اهل بیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و از موالی امام زین العابدین علیه السلام به شمار می آمدند.

او یکی از یاران امام رضا وامام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد. وی از راویان بزرگ حدیث و از مشایخ جلیل القدر روایتی به شمار می آید.

روایات وی از اعتبار و شهرت خاصی در میان فقهای شیعه برخوردار است و در بسیاری از مجموعه های بزرگ روایی مانند:اصول کافی ،من لا یحضره الفقیه،تهذیب،استبصار،محاسن،وسائل الشیعه و بحار الأنوار از وی روایت نقل شده و به احادیث او استناد می گردد.

حسین بن سعید اهوازی محدث بزرگوار و فقیه و دانشمند عالیقدر آوازه شیعه است.در کتب رجال حدیث جامعه شیعه، حسین بن سعید به عنوان یکی از مفاخر رجال حدیث و شاگردان موثق و مورد احترام سه تن از ائمه اطهار علیهم السلام، نام بردار است، و همه جا به نیکی و عظمت و عدالت و وثاقت و تالیفات نیکو شناخته شده است.

به خصوص هنگام نام بردن از تالیفات حسین، یک جا نام می برند، و « حسن » معمولاً در کتب رجال از وی و برادر بزرگشرا کار هر دو برادر می دانند، با این فرق که « حسین » سی کتاب مشهور به « حسن و حسین بن سعید اهوازی » : می نویسندتالیفات بیشتری داشته است. « حسن »کتب حسین » بیشتر بر سر زبان و قلم فقها و محدثین بوده و هست، و سی کتاب معروف دو برادر به نام « حسین » ولی چون نام شهرت دارد.

« بن سعیدحسن و » : ضمن شمارش مؤلفان شیعه از هر دو برادر نام برده و می نویسد « فهرست » ابن ندیم ( ٣٨۵ ) در کتاب مشهور خودحسین اهوازی، فرزندان سعید، از مردم کوفه، و موالی علی بن الحسین ( ع) و هر دو برادر از اصحاب رضا ( علیه السلام) بوده اند دانش این دو برادر در زمان خود از هر دانشمند دیگری در فقه و آثار و مناقب و سایر علوم وسیع تر بود این دو پسران سعیدبن حماد بن سعید می باشند که با ابوجعفر ابن الرضا ( امام محمد تقی علیه السلام) نیز مصاحبت داشتند حسین مؤلف این[١] سپس ١٢ کتاب او را نام می برد.

« کتابهاست در اسناد بسیاری از روایات که بالغ بر ۵٠٢۶ مورد می گردد، واقع شده است. « حسین بن سعید » : آیت الله خوئی می نویسداز تعداد روایات نقل شده از حسین بن سعید، به خوبی می توانیم پی به کوشش این محدث بردبار استاد دیده و سرد و گرم زمانه چشیده و شهرها و کشورها گشته به خوبی پی ببریم، و شخصیت دینی و علمی او را در عصری که می زیسته است یعنی نیمه اول سده سوم هجری در میان انبوه محدثان و فقهای خاصه و عامه، چنان که می باید درک کنیم.

استادان او:

حسین بن سعید اهوازی، این ثقه جلیل القدر و پرکار گذشته از شاگردی و افتخار مصاحبت سه امام معصوم یعنی حضرت رضا،امام جواد و امام هادی علیهم السلام ، نزد بسیاری از شاگردان بزرگ امام رضا و حضرت موسی بن جعفر و امام صادق علیهم السلام نیز شرایط شاگردی و کسب فقه و حدیث و تفسیر قرآن و اخلاق و معالم حلال و حرام، به جای آورده است.

از جمله استادان او عبارتند از:

۱-حریز بن عبدالله،

۲-عثمان بن عیسی،

۳-فضاله بن ایوب،

۴-نضر بن سوید،

۵-ابوالجهم ثویر بن ابی فاخته،

۶-ابوعلی بن راشد،

۷-ابو علی خزّاز[ ٢ ] ابوالفضیل،

۸-ابو محمد انصاری،

۹-عبدالرحمن ابن ابی نجران،

۱۰-ابان بن عثمان،

۱۱-ابراهیم بن ابی البلاد،

۱۲-ابراهیم بن ابی محمود خراسانی،

۱۳-ابراهیم بن سفیان،

۱۴-ابراهیم بن عبدالحمید،

۱۵-ابراهیم بن اسحاق.

شاگردان او:

حسین بن سعید اهوازی چندان که در شهرها و کشورها به دنبال مشایخ حدیث و استادان اخبار و روایت و ضبط و ثبت آثار آنان و تالیف و تصنیف اندوخته های علمی خویش بوده، کمتر توفیق یافته که معلومات خود را به شاگردان بسیار منتقل سازد.

به همین جهت می بینیم افراد اندکی از وی اخذ حدیث کرده اند. البته این بدان معنی نیست که او معلومات خود را ناگفته گذاشته است. زیرا افرادی را که در زیر نام می بریم و همگی از اعاظم محدثان و فقها و علمای شیعه بوده اند، و از شاگردان او به شمار می روند مجموع روایات و کتب او را یا با قرائت بر وی یا با اجازه از او نقل کرده و دانش او را به یاد گار گذارده اند.

واینان:

۱-احمد بن محمدبن عیسی،

۲-حسین بن حسن بن ابان قمی،

۳-فرات بن ابراهیم،

۴-محمد بن خالد برقی،

۵-عبدالرحمن بن ابی نجران،

۶-احمدبن حسین سعید ( پسرش) ابراهیم بن هاشم قمی،

۷-احمد بن محمد بن خالد برقی،

۸-بکربن صالح،

۹-سهل بن زیاد آدمی رازی،

۱۰-علی بنحکم،

۱۱-علی بن مهزیار،

۱۲-محمد بن علی بن محبوب،

۱۳-محمد بن عیسی عبیدی،

۱۴-علی بن ابی حاتم قزوینی،

۱۵-ابراهیم بن مهزیار اهوازی،

۱۶-ابو محمد بن ابی جهم،

۱۷-احمد بن قتیبه،

۱۸-احمد بن محمد بن سکن قرشی،

۱۹-احمد بن محمد دینوری،

۲۰-سلیمان بن سفیان معروف بن ابوداود مسترق،

۲۱-محمد بن جعفر بن بطه قمی،

۲۲- محمد بن حسین بن ابی الخطاب،

جمعا ٢٣ نفر و شاید بیش از اینان.

تألیفات حسین بن سعید

به طوری که از شیخ و نجاشی نقل کردیم حسین بن سعید دارای سی کتاب معروف بوده است که برادرش حسن بن سعید هم درروایت آن شرکت داشته است. سی کتاب حسین بن سعید که بیشتر کتاب های فقهی است چنان متقن و مستند و با دقت نظر واطلاع وسیع و اعتماد و اطمینان تصنیف شده بود، و مورد توجه معاصران و دانشمندان قرار داشت، که در پختگی و خوبینمونه بود و ضرب المثل شد.

چنان که فهرست شیخ و رجال نجاشی نوشته اند در همان اوقات که این سی کتاب تدوین گردید، سایر دانشمندان نیز در همانزمینه ها سی کتاب نوشتند، بعدها نیز دیگر محدثین بزرگ به تقلید از وی نیز سی کتاب تصنیف کردند.
این معنی به خوبی شخصیت حسین بن سعید و نفاست و محتوای کتب او را روشن می سازد، و ما را از توضیح بیشتر بی نیازمی گرداند،

و اینک فهرست سی کتاب مشهور حسین بن سعید:

۱-کتاب وضو،

۲-کتاب صلوه،

۳-کتاب زکات،

۴-کتاب صوم،

۵-کتاب حج،

۶-کتاب نکاح،

۷-کتاب طلاق،

۸-کتاب عتق و تدبیر و مکاتبه،

۹-کتاب ایمان ( قسم ها) و نذور ( نذرها)،

۱۰کتاب تجارات و اجارات،

۱۱-کتاب خمس،

۱۲-کتاب شهادات،

۱۳-کتاب صید و ذبائح،

۱۳-کتاب مکاسب،

۱۴-کتاب اشربه ( نوشیدنی ها)،

۱۵-کتاب زیارات،

۱۶-کتاب تقیه،

۱۷-کتاب رد بر غلات،

۱۸-کتاب مناقب،

۱۹-کتاب مثالب،

۲۰کتاب زهد،

۲۱-کتاب مروت،

۲۲-کتاب حقوق مؤمنین و فضیلت آنها،

۲۳-کتاب تفسیر قرآن،

۲۴-کتاب وصایا،

۲۵-کتاب فرایض،

۲۶-کتاب حدود،

۲۷-کتاب دیات،

۲۸-کتاب ملاحم،

۲۹-کتاب دعا.

فهرست دو کتاب حسین بن سعید

او که با ترجمه اردو در هند « المؤمن » از سی کتاب حسین بن سعید تا کنون دو کتب آن چاپ و منتشر شده است. نخست کتاب او نیز در کتابخانه مرحوم آیت « الصوم » که اخیرا در قم انتشار یافته است. نسخه خطی کتاب « الزهد » چاپ شده ودر کتابخانه  آیت الله حکیم در نجف اشرف موجود است.



١  . فهرست ابن ندیم مطبعه استقامه مصر ص ٣٢۴ ، و ترجمه فارسی، ص ۴٠۶
٢  . خزار یعنی فروشنده پارچه خز، خز با تشدید زاء به معنی حریر و ابریشم است. پارچه خز را از ابریشم یا پشم و ابریشم می بافتند. خز نام جانوری است که پوستش را آستر لباس می کنند.

مفاخر اسلام، ج ١ ، ص ٣٩// علی دوانی