زندگینامه استاد عبد المحمد آيتى‏(خودنوشت)

اينجانب عبد المحمد آيتى در سال 1305 ش در بروجرد متولد شده‏ام. درس خواندنم را از مكتبخانه شروع كردم و سپس به مدرسه رفتم. پس از پايان دبستان در مهر ماه سال 1320 وارد دبيرستان شدم.

تا كلاس سوم دبيرستان خواندم ولى هواى دروس طلبگى در سرم افتاد. در مهر ماه سال 1323 به مدرسه آقا يا مدرسه نوربخش بروجرد رفتم. در مهر ماه سال 1324 در قم بودم. در مهر ماه سال 1325 از قم عازم تهران شدم و با گرفتن تصديق مدرسى كه آن وقت معادل ديپلم بود در كنكور دانشكده معقول و منقول شركت كردم و قبول شدم.

در خرداد سال 1328 به اخذ درجه ليسانس نائل آمدم و چون دوره علوم تربيتى و روانشناسى را هم ديده بودم براى تدريس در دبيرستانها به استخدام وزارت فرهنگ( آموزش و پرورش) در آمدم و در مهرماه سال 1328 به دبيرى دبيرستانهاى بابل منصوب شدم. دو سال در بابل تدريس كردم و به خرم آباد لرستان منتقل شدم.

در مهر ماه سال 1330 از خرم آباد به تهران منتقل شدم ولى چون پنج سال تعهد دبيرى داشتم پس از چند سال كه در تهران بودم مرا به ساوه فرستادند. ديگر نتوانستم شايد هم نمى‏خواستم به تهران بازگردم. ده سال در ساوه و دو سال در گرمسار تدريس كردم. در مهر ماه سال 1348 به پيشنهاد مركز انتشارات آموزشى به تهرانم آوردند و در آن مركز به كار مشغول شدم. ده سال سر دبير ماهنامه آموزش و پرورش بودم تا در سال 1359 به افتخار بازنشستگى نايل شدم. مدت تدريسم از سى سال هم گذشته بود.

 

 

 

آثار علمى‏

پيش از آنكه بازنشسته شوم  كتابهاى باتلاق، كشتى شكسته، كالسكه زرين،تحرير تاريخ وصاف و ترجمه تقويم البلدان را منتشر كرده بودم. در دوره بازنشستگى تاريخ ابن خلدون( العبر) را در شش جلد ترجمه كردم و كتابهاى ديگر را چون تاريخ دولت اسلامى در اندلس در 5 جلد و تاريخ ادبيات زبان عربى و تاريخ فلسفه در جهان اسلام و درباره فلسفه اسلامى را ترجمه كردم سپس به نظامى پرداختم و هر پنج كتاب: خسرو و شيرين، ليلى و مجنون، مخزن الاسرار، هفت پيكر و اسكندرنامه را گزيده و شرح كردم. ترجمه غزلهاى ابونواس، ترجمه الغارات، ترجمه علويات سبع، نوشتن شكوه قصيده و شكوه سعدى در غزل و گنجور پنج گنج و پير نيشابور هم از ديگر آثار حقير است. ترجمه قرآن مجيد و صحيفه سجاديه و نهج البلاغه بر تارك آثار بنده مى ‏درخشند. همچنين است ترجمه كتاب حجاز در صدر اسلام.

ترجمه قرآن مجيد را در سال 1356 آغاز كردم و پس از سه سال به پايان بردم. به خيال خودم مى‏خواستم ترجمه‏اى روان و امروزى، ترجمه‏اى كه در عين صحت و فصاحت و بلاغت و در عين زيبايى عبارات خواندنش براى همگان آسان باشد به وجود آورم. حالا تا چه حد موفق شده‏ام، جنابعالى بهتر از هر كس مى‏دانيد كه هم قرآن پژوهيد و هم نويسنده. ترجمه‏هايى را كه تا آن روز منتشر شده بودند، چون ترجمه مرحوم الهى قمشه ‏اى و ترجمه مرحوم پاينده و مرحوم رهنما را خواندم و فراز و فرود و حسن و عيب هر كدام را در نظر گرفتم. مى‏خواستم چيزى به وجود آورم كه از حسن‏هاى همه آنها بهره‏مند و از عيبهاى آنها( اگر داشته باشند) مبرّا باشد. چه مى‏شود كرد انّ الانسان خلق هلوعا.

در هنگام ترجمه از تفاسير غافل نبوده‏ام. همواره به تفسير ابو الفتوح، كشف الاسرار، مجمع البيان، ترجمه تفسير طبرى، كشّاف و تفسير كبير امام فخر مراجعه مى‏كردم. در تجديد نظر چاپ بعد در تفسير الميزان و تفسير نمونه هم نگريسته‏ام. بر ترجمه بنده چند تن از افاضل از جمله خود جنابعالى نقدهايى نوشته‏اند. از همه سپاسگزارم. از آن ايرادها هر كدام را كه وارد بوده پس از مراجعه به تفاسير در چاپهاى بعد اعمال كرده‏ام و خواهم كرد.

زندگینامه محمدمهدى فولادوند(1299-1387ه ش)

محمدمهدى فولادوند، نوه آيت ‏الله محسن اراكى و فرزند مرحوم حسين بختيارى است كه در اول دى 1299 ش در اراك متولد شد. وى در سن 12 سالگى به تهران آمد و در سال 1318 از مدرسه دارالفنون تهران موفق به اخذ درجه ادبى آن زمان شد و به دانشكده حقوق دانشگاه تهران راه يافت. از آنجا كه تمايلات ادبى و عرفانى او هماهنگ با رشته حقوق نبود، او در شهريور 1329 عازم فرانسه شد.

فولادوند در مدت 14 سال در پاريس، دانشگاه سوربن به تحصيل در رشته ادبيات هنر، فلسفه و زبان‏شناسى عرب پرداخت و پس از اتمام و مدرسه السنه شريفه پاريس و معهدالاسلاميه( دانشگاه سوربن) در ضمن انتشار آثار خود به مسافرت و پژوهش پرداخت و رساله دكتراى خود را كه درباره عمر خيام بود، به جهاتى در خارج از دانشگاه به پايان رسانيد.

وى به اكثر كشورهاى اروپايى، مصر و آسيا مسافرت كرد و به ويژه از آلمان، لهستان، هلند، اتريش، ايتاليا، سوييس، تركيه و عراق را ديدن كرد. در سال 1344 ش به عنوان عضو دايمى انجمن نويسندگان فرانسه زبان و عضو وابسته انجمن شعراى فرانسه برگزيده شد.

فولادوند متجاوز از 120 بار موزه لوور را ديدن كرد و دو هزار سخنرانى را در سوربن و كلژد فرانس دنبال كرده است.

مرحوم فولادوند در آبان سال 1344 ش به تهران بازگشت و در اكثر دانشگاه‏ها و موسسات آموزش عالى كشور؛ از جمله هنركده هنرهاى دراماتيك و هنرهاى زيباى تهران و مدرسه عالى ادبيات و زبان‏هاى خارجه علوم تربيتى به تدريس دروس مختلف فلسفه، زيباشناسى، ادبيات، فرانسه، تاريخ مذاهب، فرهنگ و تمدن پرداخت.

وى همچنين يكى از اعضاى برجسته انجمن فلسفى ايران و علوم انسانى( وابسته به يونسكو) بود.

مرحوم فولادوند در سال 1324 ش قديمى‏ترين انجمن فسلفى را در تهران تشكيل داد. در تمام آثار فولادوند رد پاى از تصوف تصوف راستين اسلامى به چشم مى‏خورد.

فولادوند ضمن آشنايى عميق و تسلط وافر بر زبان‏هاى فرانسه، عربى و آشنايى با انگليسى آشنا شد. مجموعه آثارى وى بيش از 40 مجلد كتاب است. آثار فرانسه او مايه ستايش ژنرال دوگول، شوايستر، فرانسو امورياك، هانرى، دمتنرلان، ژان ككتو، مور و سوريو ونوه، والرى و آكادمى‏هاى فرانسه، سويس و كانادا واقع شده است.

همچنين ترجمه قرآن وى به زبان فارسى از ممتازترين ترجمه ‏هاى پنجاه سال اخير معرفى شده و جايزه و پنج لوح تقدير به‏دست آورده كه اميد است، در سطح بين المللى مطرح شود. ديوان اشعار فارسى مرحوم فولادوند به 20 هزار بيت و به زبان فرانسه 700 صفحه سر مى‏زند و در زبان فارسى مهدا تخلص مى‏كرد.

ترجمه محمدمهدى فولادوند از متن قرآن در سال 1345 ش در تهران تحت عنوان جزوه‏اى به نام گل‏هايى از قرآن به چاپ رسيد و چون در آن تاريخ جز ترجمه تفسير گونه مرحوم قمشه ‏اى و مرحوم ابوالقاسم پاينده ترجمه فارسى ديگرى از كلام ‏الله مجيد در دسترس وجود نداشت، همان جزوه كوچك مورد اقبال شايان قرا گرفت و محمدعلى جمال‏زاده نامه‏اى قريب به شانزده صفحه در تجليل و تشويق مترجم نوشت و از او خواست تا اين كار را تا پايان قرآن ادامه و همت به خرج دهد.

ترجمه قرآن مرحوم فولادوند در سال 1373 از سوى دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى با تحقيق، بررسى و ويرايش حجج اسلام محمدرضا انصارى محلاتى و سيدمهدى برهانى منتشرشده است.

آثار

از آثار محمدمهدى فولادوند مى ‏توان به

  1. ترجمه رباعيات عمر خيام در سال 1960،
  2. منتخب اشعار و نوشته ‏هاى فرانسه طبع ژنو 1963 به فرانسه ناياب،
  3. درجست و جوى زيبايى( هيدا)،
  4. سنفونى‏ها طبع وزارت فرهنگ به فرانسه ناياب،
  5. زن در انديشه خدا،
  6. طبع جديد ترجمه رباعيات خيام به فرانسه به انضمام خيام ‏شناسى( مأخذ و مطالب جديد درباره خيام و رباعيات منسوب به او)،
  7. نخستين درس زيبايى شناسى( دهخدا)،
  8. چگونه قرآن را به فارسى ترجمه كنيم؟،
  9. زيباترين اشعار فرانسه ناياب،
  10. انسان مسئول و تاريخ‏ساز ترجمه از عربى بنياد قرآن ناياب،
  11. آفرينش هنرى در قرآن،
  12. از ژرفاى قرآن بيناد قرآن،
  13. قرآن و نسل امروز بنياد قرآن،
  14. نقدى بر ماركس انتشارات البرز ناياب،
  15. خدا را ديدم ترجمه از عربى،
  16. سفرى از شك تا ايمان ترجمه از عربى،
  17. دوم انتشارات ياسر،
  18. اقتصادنا( ترجمه جديد با معادل‏هاى فارسى) بنياد علوم اسلامى،
  19. ترجمه برخى از ادعيه و دعاى كميل به فرانسه و فارسى ادبى،
  20. مجموعه اشعار ومقالات وآثار فرانسه و فارسى مولف در دست جمع‏آورى است،
  21. قرآن به فارسى( ترجمه دقيق) انتشارات مطالعات تاريخى و معارف قرآنى قم خيابان ارم،
  22. خدا و علم مصاحبه ژان با دو فيزيك‏دان( ترجمه از فرانسه)،
  23. صلح و شمشير( حمايت از صلح و همزيستى مسالمت‏آميز( به زبان فرانسه)،
  24. ترجمه دقيق مادام بووارى به فارسى انتشارات جامى،
  25. حافظ دل‏ها نه نسخه بدل‏ها،
  26. ترجمه دعاى كميل به فرانسه با مقدمه( انتشارات بين الملل)،
  27. در حريم نور 2 جلد، خيام‏شناسى،
  28. ترجمه جديد نهج ‏البلاغه انتشارات صائب،
  29. حافظ در آستان وحى

اشاره كرد.

استاد بهاءالدين خرمشاهى در توصيف ترجمه فولادوند مى‏نويسد: بدون اغراق ترجمه فولادوند از بهترين ترجمه ‏هاى موجود به زيان فارسى است. ترجمه استاد فولادوند ترجمه ‏اى است، به فارسى امروزى و بدون گرايش‏هاى خاص افراطى است؛ يعنى نه فارسى گرايى مفرط دارد، نه عربى گرايى مفرط. علاوه بر اين يكى از ويژگى‏هاى كم نظير ترجمه حاضر، همت مترجم در ارائه يك ترجمه آهنگين در سوره‏هاى مكى انتهاى قرآن است.

رحلت

شايان ذكر است، محمدمهدى فولادوند، مترجم و خادم قرآن كريم بامداد سه شنبه 15 مرداد در سن 88 سالگى پس از تحمل سال‏ها رنج و بيمارى در منزل خود به جوار رحمت الهى شتافت. پيكر وى 16 مرداد ساعت 9 از مقابل خبرگزارى قرآنى ايران( ايكنا) به سمت دانشگاه تهران تشييع و سپس به خاك سپرده مى‏شود.

(هيئت علمى دارالقرآن الكريم( دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى)

زندگینامه ملا فتح‏ الله كاشانى(متوفاى 988 ه. ق)

مؤلف تفسير« منهج الصادقين» عالم بزرگوار، مفسر دانشمند، متكلم فقيه، مرحوم ملا- فتح اللّه فرزند ملا شكر اللّه كاشانى از عالمان بزرگ اواخر قرن دهم هجرى و متوفاى 988 ه. ق در كشمير مى‏باشد. وى از عالمان دولت شاه طهماسب صفوى بوده است.

او در تحصيلات خود اساتيد متعددى را ديده است كه از مشهورترين چهره‏هاى علمى، على بن حسن زواره‏اى مى‏باشد كه در علوم قرآنى و تفسير استاد ايشان بوده است. زواره‏اى از مفسران معروف قرن دهم مى‏باشد كه در محضر فقيه نامور، شيخ على بن عبد العالى، معروف به محقق كركى شاگردى نموده است، ملا فتح اللّه به توسط استادش از محقق كركى روايت كرده است.

ملا فتح اللّه، از نويسندگان موفق دوره صفوى به شمار مى‏آيد، از تأليفات وى شرحى بر نهج البلاغه بنام« تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين»، ترجمه احتجاج طبرسى بنام« كشف الاحتجاج» و سه تفسير قرآنى است بنامهاى:

  • الف) تفسير منهج الصادقين به زبان فارسى( تفسير مورد بحث)
  • ب) خلاصة المنهج كه گزينشى از تفسير منهج الصادقين است اين نيز به زبان فارسى بوده و از آثار ارزشمند تفسيرى است، حضرت آيت ا… حسن‏زاده آملى به تصحيح و تحقيق آن پرداخته و در سه جلد چاپ و منتشر ساختند. اين تفسير براى كسانيكه در پى آشنايى اجمالى با آيات قرآن هستند و حوصله و فرصتشان تفسيرهاى طولانى را بر نمى‏تابد، اثر بسيار سودمندى است. مخصوصا اينكه، در ترجمه آيات، بسيار دقيق و محتاط است. آيت اللّه حسن ‏زاده، بجز تصحيح دقيق متن تفسير« خلاصة المنهج»، مؤخره‏اى دارند پيرامون اختلاف قرائت ابوبكر و حفص، راويان عاصم و خود، در اين باره چنين فرموده‏اند:« در تأليف رساله‏اى كه در آخر( خلاصة المنهج) در اختلاف قرائت ابوبكر و حفص، راويان عاصم، است هر چند رساله‏اى موجز است، ولى در آن كار و دقت به سزا نموده‏ايم.»
  • ج) زبدة التفاسير، تفسيرى بزرگ به زبان عربى( انشاء اللّه در مقاله‏اى ديگر به آن خواهيم پرداخت.) از آثار قرآنى ديگر مفسر، ترجمه‏اى از قرآن به فارسى است كه تا ساليان متمادى به همراه قرآن چاپ و قرائت مى‏شد.

انگيزه مفسر

انگيزه نويسنده، لزوم نگارش تفسيرى بوده است براى فارسى زبانان، نه بيش از اندازه مفصل و نه بسيار مختصر، با اسلوب زبانى و لغاتى كه ملال انگيز نباشد و نيز موافق باورها و عقايد اماميه و شامل آثار و اخبار اهل بيت( ع) باشد.

 

زندگینامه ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه(۵۸۶-۶۵۵ ه.ق)

عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبهالله بن محمد بن محمد بن محمد بن حسین بن ابی‌الحدید مداینی، در اوّل ذی الحجه ۵۸۶ق/۱۱۹۱م، در مدائن دیده به جهان گشود و در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافه درآمد.[۱] وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق/ژوئیه ۱۲۴۴م به عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس «خواجه امیر علاءالدین طَبّرْس گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانه‌های بغداد شد.[۲]

ابن ابی‌الحدید روابط بسیار نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این رو، شرح نهج  البلاغه و قصاید السبع را به نامِ وزیر آراست و هدیه‌هایی ارزشمند دریافت کرد.[۳] در ۶۴۲ق/۱۲۴۴م در نخستین یورش‌های  مغول  به  بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپهسالار مستعصم بالله سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیده‌ای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه[۴] ثبت است. در واقعه در حمله هلاکو خان به بغداد در ۶۵۵ق/۱۲۵۷م، ابن ابی‌الحدید و برادرش موفق‌الدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد ولی به وساطت ابن علقمی وخواجه نصیرالدین طوسی از مرگ نجات یافت.[۵]

ابن ابی‌الحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. تاریخ وفات او مورد اختلاف مورخان است و در برخی منابع سال ۶۵۵ق [۶] و در برخی دیگر، سال ۶۵۶ق ذکر کرده‌اند.[۷]

حیات علمی

تحصیلات اولیه وی در زادگاهش یعنی مدائن بود. وی در آنجا مذاهب کلامی را آموخت و به مکتب اعتزال گرایش یافت.[۸] پس از آن به بغداد رفت و از علمای آنجا بهره برد. در آن شهر در محضر علما و بزرگان مشهور بغداد که بیشتر آن‌ها شافعی مذهب بودند، به قرائت کتب و اندوختن دانش پرداخت و در محافل علمی و ادبی شرکت جست و به قول صاحب نسمهالسحر، معتزلی جاحظی شد.[۹] نیز از ابوالبقاء عکبری و ابوالخیر مصدق بن شبیب واسطی ادب آموخت.[۱۰]

ابن ابی الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می‌گفت؛ ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهورتر است. اطلاعات او درباره تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. علامه حلی (درگذشت ۷۲۶ق/ ۱۳۲۶م) از پدر خود، و او از ابن ابی الحدید روایت کرده‌اند.[۱۱]

مذهب

وی در اصول، معتزلی و در فروع، شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود. در مباحث عقیدتی خود در شرح نهج البلاغه به موافقت با جاحظ تصریح دارد؛[۱۲] به همین لحاظ او را معتزلی جاحظی شمرده‌اند. بررسی شرح نهج البلاغه او نشان می‌دهد که برخلاف نظر ابن کثیر که وی را شیعی غالی شمرده است،[۱۳] می‌توان او را معتزلی معتدلی دانست. او در آغاز کتابش اتفاق همه شیوخ معتزلی خود (متقدمان، متأخران، بصریان و بغدادیان) را بر صحت شرعی بیعت با ابوبکر نقل می‌کند و تصریح می‌نماید که از رسول خدا(ص) نصّی بر آن بیعت وارد نشده، بلکه تنها انتخاب مردم که هم به اجماع و هم به غیر اجماع راه تعیین پیشوا شمرده شده، موجب صحت آن است.[۱۴]

عقیده او درباره امام علی(ع)

ابن ابی الحدید به پیروی از مکتب معتزله بغداد، علی(ع) را برتر از خلفای سه‌گانه می‌داند و تصریح می‌کند که او، هم در کثرت ثواب و هم در فضل و خصال حمیده، از دیگران افضل است.[۱۵] با این حال اما به عقیده وی افضلیت امام ضروری نیست و در خطبه آغاز کتاب در همین معنی گفته است: سپاس خداوندی را که مفضول را بر افضل مقدم داشت.[۱۶]

ابن ابی الحدید درباره برپاکنندگان جنگ جمل می‌گوید: همه اینها از نظر یاران معتزلی ما، نابودند به جزعائشه و طلحه و زبیر؛ زیرا این سه توبه کردند و بدون توبه، حکم اینها به خاطر اصرارشان بر بغی، دوزخ است.[۱۷]

او درباره لشکریان شام در صفین می‌نویسد: همگی آنها از نظر یاران معتزلی ما نابودند؛ زیرا بر بغی پای فشردند و مرگشان نیز بدین حال بود؛ خواه سران آنها و خواه پیروانشان.[۱۸] همچنین درباره خوارج می‌نویسد: آنها از نظر یاران معتزلی ما بدون اختلاف نظر در دوزخ‌اند.[۱۹]  به طور کلی، یاران ما هر فاسقی را که در حال فسق بمیرد، دوزخی می‌دانند و شکی نیست که باغی و خروج‌کننده بر امام حق، فاسق است.[۲۰]

آثار

تألیفات ابن الحدید را تا ۱۵ اثر برشمرده‌اند که مشهورترین آن‌ها به این شرح است:

 شرح نهج البلاغه

نوشتار اصلی: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

این اثر، در ۲۰ جزء نگاشته شده است. عمده شهرت و معروفیت ابن ابی الحدید به سبب تألیف این کتاب است که حاوی مجموعه عظیمی از ادب و تاریخ و کلام و فرهنگ اسلامی است.[۲۱] این شرح، بارها به چاپ رسیده[۲۲] و به ویژه در میان شیعه از شهرت و اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از کهن‌ترین نسخه‌های این شرح که صورت اجازه شرح به ابن علقمی را دارد و به احتمال قوی در حیات ابن ابی الحدید کتابت شده است، در کتابخانه مرکزی آستان قدس نگهداری می‌شود.[۲۳]

الفلک الدائر علی المثل السائر، که نقدی است بر کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، از ضیاءالدین ابوالفتح معروف به ابن اثیر جزری موصلی (۵۵۸ -۶۳۷ق/۱۱۶۳-۱۲۳۹م). این کتاب از آثار مهم در بلاغت و از کتب معتبر در نقد است.[۲۴] این کتاب در ۱۳ روز نوشته شده است.[۲۵]

السبع العلویات یا قصائد السبع العلویات، که ابن ابی الحدید آن را در ۶۱۱ق/۱۲۱۴م به نام ابن علقمی در مداین سرود. موضوع قصاید را مدح پیغمبر(ص) و علی(ع)، فتح خیبر،فتح مکه و شهادت امام حسین(ع) تشکیل می‌دهد. این کتاب بارها چاپ شده است (بمبئی، ۱۳۰۵، ۱۳۱۶ق؛ قاهره، ۱۳۱۷ق؛ بیروت، ۱۳۷۴ق.) ابن حماد علوی، شمس الدین محمد بن ابی الرضا، رضی استرابادی، (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م)، محفوظ بن وشاح حلی و جمعی دیگر بر این قصاید شرح نوشته‌اند.[۲۶]

یکی از این هفت قصیده، قصیده «عینیه» در مدح امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که با طلا اطراف ضریح امام نگاشته شده است.[۲۷]

نظم کتاب الفصیح ثعلب که ابن ابی الحدید آن را در یک شبانه روز به نظم آورد.[۲۸] این کتاب که اصل آن از ابوالعباس احمد بن یحیی معروف به ثعلب کوفی نحوی (۲۰۰-۲۹۱ق/ ۸۱۶ -۹۰۴م) است، کتاب کوچکی در لغت است که مورد توجه بسیار واقع شده است.[۲۹]

دیگر آثار

  • العبقری الحسان، در کلام، منطق، طبیعی، اصول، تاریخ و شعر؛[۳۰]
  • تعلیقات بر کتب المحصل در فلسفه و کلام و المحصول در اصول فقه از امام فخر رازی؛[۳۱]
  • الاعتبار علی کتاب الذریعه فی اصول الشریعه، از سید مرتضی علم الهدی (درگذشت ۴۳۶ق/۱۰۴۴م)
  • شرح مشکلات الغرر اثر ابوالحسن بصری
  • الوشاح الذهبی فی علم الأبی[۳۲]
  • دیوان شعر[۳۳]

وی همچنین المستصفی من علم الاصول غزالی را نقد کرده و آیات البینات زمخشری در علم کلام، منظومه ابن سینا در طب را شرح کرده است[۳۴]

_______________________________________________

پانویس

  1.  ابن کثیر، ج۱۳، ص۱۹۹-۲۰۰
  2.  ابن فوطی، ج۴، بخش۱،ص۱۹۰-۱۹۱؛ عباس، ابوالفضل ابراهیم، همانجاها
  3.  ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص ۳-۴؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج ۱۴، ص ۱۵۸-۱۵۹
  4.  ۸/۲۴۲-۲۴۳
  5.  هندوشاه، ۳۵۹.
  6.  الصفدی، الوافی بالوفیات، ص۴۶.
  7.  شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۸.
  8.  شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۴.
  9. شرح نهج البلاغه، مقدمه ابوالفضل ابراهیم، ص۱۵.
  10. عباس، ج۷، ص۳۴۲
  11.  قمی، ج۱، ص۱۹۳
  12.  ابن ابی الحدید، عبدالحمید، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۵
  13.  ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۳، ص۱۹۹
  14.  ابن ابی الحدید، ۱/۷
  15.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  16.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۳.
  17.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  18.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  19.  ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹.
  20.  ابن ابی الحدید ج ۱، ص ۹.
  21.  دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۶۴۱.
  22. مثلاً: تهران، ۱۲۷۱، ۱۳۰۲-۱۳۰۴ق؛ قاهره، ۱۳۲۹ق؛ بیروت، ۱۳۷۸ق
  23.  آستان، ۵/۱۱۲-۱۱۳
  24.  ابن خلکان، ۵/۳۹۱؛ I/۳۳۵-۳۳۶ ؛ GAL, سرکیس، ۳۰.
  25.  الصفدی، ج۱۸، ص۴۶.
  26. پرش به بالا آقابزرگ، ج۱۳، ص۳۹۱-۳۹۲
  27.  الطباطبائی، ص۳۸۳.
  28.  کتبی، ج۲، ص۲۵۹.
  29.  حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۲۷۲-۱۲۷۳
  30.  عباس، ج۷، ص۳۴۲
  31.  حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۶۱۴- ۱۶۱۵
  32.  فروخ، ج۳، ص۵۸۰
  33.  بغدادی، ص۴۸۴؛ حاجی خلیفه،ج۱، ص۷۹۹
  34.  ۹۲۳) I/۸۲۳, S..(GAL,

منبع:http://fa.wikishia.net

زندگینامه ميرزا حبيب الله هاشمى خويى(1261-1324ه.ق)متن عربی

حياة المؤلف‏

هو العلامة المؤيد المسدد المتبحر الأديب الحاج مير حبيب الله بن السيد محمد الملقب بأمين الرعايا ابن السيد هاشم بن السيد عبد الحسين رضوان الله عليهم أجمعين‏

ميلاده‏

ولد في بلدة خوى من بلاد آذربايجان صانها الله عن الحدثان و فيها نشأ و تربى و الذى يظهر مما هو مشهور بين عشيرته و احفاده من انه رحمه الله سافر الى النجف الأشرف مع مصاحبة ابن عمه العلامة الآية الحاج السيد محمد حسين الهاشمى الموسوى رضوان الله عليه و أن عمره كان خمس و عشرين سنة، و من تاريخ مسافرته الذى كتب والده السيد محمد امين الرعايا رحمه الله بخطه في ظهر الصفحة الاولى من كتاب حق اليقين و هذا عين عبارته (مشرف شدن نور العيونى آقاى مير حبيب الله حفظه الله تعالى بعتبات عاليات عرش درجات بعزم تحصيل كه در دوازدهم شهر جمادى الآخر بهمراهى نور ديده جناب آقاى مير محمد حسين از خوى حركت نمود و روانه شده جناب بارى بحق مقربان درگاه خود هر دو را حفظ فرموده در غربت ناساز نفرموده از شر شيطان جن و انس و من شر الأعداء نگه داشته بسلامتى و تندرستى بوطن مألوف عالم و فاضل با عمل برگرداند انشاء الله سنه (1286) هو انطباق ولادته تقريبا على سنة (1261) و الله العالم.

اساتيده‏

و الذى رأيته من تدويناته اصولا و فقها و منها تعليقته على فرائد الاصول من اوله الى آخر حجية الظن كلها بخطه اغلبه دراسات العلامة الآية آقا سيد حسين الحسينى الكوه كمرى رضوان الله عليه، لكن ذكر العلامة الحجة الشيخ آقا بزرگ الطهرانى دامت بركاته فى طبقات أعلام الشيعة الجزء الأول (نقباء البشر فى القرن الرابع عشر ص 362 رقم الاسم 721) تلمذه من الآيتين: الشيخ ميرزا حبيب الله الرشتى، و المجدد الشيرازى أيضا.

تأليفاته‏

1- شرح العوامل فى النحو قرب 412 صفحات الفه قبل تشرفه بالنجف الأشرف فى اوايل شبابه و كتبه بخطه غير خط غيره من مصنفاته و فرغ من كتابته فى غرة شهر رمضان سنة 1283 و ورخ فى آخر الكتاب بما هذا لفظه: ليلة يوم الثلث و هى غرة الشهر التاسع من السنة الثالثة من العشر التاسع من الماة الثالثة من الألف الثاني.

2- تقريرات درس استاده العلامة الاية السيد حسين الحسينى قدس سره بخطه علقه على فرائد الاصول من اوله الى آخر حجية الظن الفه فى النجف الأشرف قيدنا عين الفاظ تاريخه (و قد وقع الفراغ منه بيد مؤلفه الفقير المحتاج الى ربه الغنى حبيب الله بن محمد بن هاشم الموسوى يوم الجمعة و هو رابع عشر من شهر صفر المظفر و قد مضى من هجرة النبوية تسعة و ثمانون و ماتان بعد الألف و قد كان شروعى فيه يوم الأحد ثامن عشر ربيع الآخر من شهور السبعة و الثمانين و يتلوه الكلام فى مسئلة البراءة ان شاء الله، و عن الله سبحانه اسأل ان يوفقني لاتمامه و يمن علينا بمجاورة احسن بلاده و موانسة اكرم عباده و الصلاة و السلام على سيدنا و مولانا محمد و آله و اصحابه و احبائه صلاة كثيرة كثيرة سنة 1289.

3- رسائل كثيرة شتى في الأصول و الفقه بخطه لا اسم لها و لا تاريخ الا أن كلها مباحث دروس أساتيده.

4- كتاب تحفة الصائمين فى شرح الأدعية الثلاثين قرب 152 صفحة بخطه الفه فى اوائل مراجعته من النجف الأشرف فى بلدة خوى ارخ فى آخره و هذا عين عبارته: (و كان الفراغ من كتابته فى ليلة تاسع عشر من شهر ربيع المولود سنة 1291.

5- رسالة فى رد الصوفية الفها فى بلدة خوى أفردها من محتويات المجلد السادس من كتاب منهاج البراعة لأهميته و بسط الكلام فيها بمناسبة المأتين و الثامن من المختار في باب الخطب و استنسخه في خوى و كتب تاريخه بخطه و هذا نصه: (و كان الفراغ مئه في شهر شعبان المعظم من شهور سنة 1321).

6- كتاب (منهاج البراعة) في شرح نهج البلاغة بخطه في سبع مجلدات الى الخطبة المأتين و الثامنة و العشر و شرح جملا قلائل من اول هذه الخطبة و هى آخر ما وفق رحمه الله بشرحها كما كتبه ناسخ الطبع في آخر المجلد السابع بامر ولده العالم الفاضل الحجة الحاج السيد ابو القاسم الهاشمى الموسوى الملقب بأمين الاسلام رضوان الله عليه فى سنة 1328 المطبوع من مؤلفاته رحمه الله هذا الدر الثمين فقط في سبع مجلدات، شخص من خوى إلى طهران لطبعه و طبع مقدارا منه و ادركه الأجل و طبع الباقى بامر ولده العالم المذكور و ساير اولاده الكرام في سنة 1351 و حيث صارت نسخة الطبعة الاولى مع ما فيها من عدم مطبوعية اسلوب طبعها قليلة الوجود حثنا بعض الأفاضل من اصدقائنا و ولده السعيد السيد نعمة الله الهاشمى سلمه الله تعالى، و سبطه العالم الفاضل الحجة السيد عبد الحميد الهاشمى الموسوى نزيل طهران دامت افاضاته على تجديد طبعه و نشره على اسلوب جديد، عرضنا و اظهرنا هذا النظر لذوى الرغبة في نشر الكتب الدينية الاسلامية وفق بحمد الله من بينهم السيد الجليل الحاج السيد اسماعيل مدير مكتبة الاسلامية بطهران شارع بوذر جمهرى، و مؤسسة المطبوعات الدينية بقم.

فانه وفقه الله و جماعة المؤسسة لا يزالون يشمرون اذيالهم و يواصلون جهدهم في نشر الكتب الاسلامية فلله درهم و عليه اجرهم و قد طبع هذا الأثر الخالد بحمد الله باهتمامهم على اسلوب جديد، و ورق جيد و حروف طباعية حديثة و باشر مقابلته على الأصل الذى بخطه (ره) مع معاونة جمع من الفضلاء سبطه العالم المذكور الذى كان نسخ الأصل من مؤلفاته (ره) كلها عنده.

وفاته‏

توفى اعلى الله مقامه في شهر صفر من شهور سنة 1324 في عاصمة طهران و نقل جنازته الى مشهد عبد العظيم الحسنى سلام الله عليه و دفن في الحجرة الأخيرة الواقعة في طرف الغربي من الصحن الشريف كما حكاه سبطه العلامة السيد عبد الحميد ادام الله توفيقاته.

هذا نبذ من تاريخ حياته السعيدة و آثاره الثمينة على سبيل الاختصار و المرجو من اخواننا المؤمنين ان يذكرونني بدعاء الخير لأننى محتاج اليه في حياتى و بعد مماتى و انا الراجى عفو ربه الكريم الغفور و شفاعة اجداده الطيبين الطاهرين سلام الله عليهم أجمعين:

على اصغر بن مجتبى بن صادق الحسينى الخوئى في 22 صفر الخير سنة 1378[1]

منبع مقدمه [1] هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) – تهران، چاپ: چهارم، 1400 ق.

زندگینامه کمال الدین میثم بحرانی«ابن میثم»(متوفی۶۹۹ه.ق)

منابع رجالی اولیه، بیشتر به معرفی افراد از طریق تألیفات می پرداختند و کمتر از اخلاق و رفتار اجتماعی آنان سخنی به میان می آوردند. از این رو، به سال ولادت ابن میثم نیز نپرداخته اند؛ در این میان، فقط به نقل شیخ سلیمان بحرانی می توان استنادتولد وی را سال ۶٣۶ ق. دانسته است. [۱] ، « تراجم علماء بحرین » جست که در کتابش معروف است و وی را از عالمان سرشناس کشور « بحرانی » محل تولد او نیز در هیچ منبعی نیامده است؛ ولی از آن جا که به بحرین شمرده اند، معلوم می شود که در بحرین چشم به دنیا گشوده است.

« میثم » پدرش که از تولد وی شادمان بود « کمال الدین » را برای فرزندش برگزید. میثم سال ها بعد به ، نام پدر خودلقب یافت؛لذا نام کامل وی چنین است: کمال الدین، میثم بن علی بن میثم بحرانی.

بحرین دیار عالمان

هنگامی که درباره کشور عمان سخن می گوید « معجم البلدان » بحرین از دیرباز یکی از مراکز شیعه امامیه بوده است. مولف می نویسد:
اهل بحرین، همگی شیعه هستند؛ مگر کسی که اتفاقی به آن جا رفته باشد و بیگانه باشد. [٢]در بحرین عالمان بسیاری ظهور کرده اند که بر مذهب شیعه بوده و از آن دفاع نموده اند. شیخ یوسف بحرانی به نام و زندگی بیش از ١٣٠ دانشمند بزرگ بحرینی پرداخته است.

از جمله این عالمان، علامه سید هاشم بحرانی می باشد؛ این محدث جلیل القدر تمام احادیث منقول از معصومین را مورد بررسی قرار داده؛ و کسی قبل از وی، جز علامه مجلسی، چنین کاری را انجام نداده بود.
او پس از محمد بن ماجد، ریاست بلاد بحرین را به دست گرفت. قضاوت، امر به معروف و نهی از منکر را به اجرا گذشت.
وفات وی در سال ١١٠٧ ق. رخ داد. از آثار گرانبهایش به چند مورد اشاره می شود:
مدینه المعجزات فی النص علی الائمه » ؛ ( در تفسیر قرآن ) « الهادی و ضیاء النادی » ؛ ( ۶ ج ) « البرهان فی تفسیر القرآن »که نام کامل آن چنین است: « الاحتجاج » ؛ « فی وفاه الزهرا علیها السلام » ؛ « الدر النضید فی فضائل الحسین الشهید ؛ « الهداه[ ٣] احتجاج المخالفین علی امامه امیر المومنین علیه السلام »

تحصیل

دانش اندوزی ابن میثم نیز در ابهام قرار دارد؛ اما به طور یقین، وی حیات علمی خود را از سنین کودکی آغاز کرد و از دانشوران بحرین، علوم عصر خویش را به خوبی فرا گرفت. دلیلی که این ادعا را تقویت می کند، شهرت وی است که عالمان عراق و حله به چیره دستی او در علوم مختلف، اذعان داشتند.
آری، عالمی که در بحرین زندگی می کند و در عراق و حله زبانزد دانشمندان آن دیار می شود، بی شک در بحرین از بزرگ ترین فرهیختگان به شمار می رفته است.[۴]

استادان

١ . خواجه نصیر الدین طوسی ( ۶٧٢ ۵٩٨ ق).
ابن میثم در محضر این استاد بزرگ حکمت را فرا گرفت؛ شیخ طوسی نیز در تبحر وی در علم کلام و حکمت گواهی داده و وی را بسیار ستوده است.

٢ . جمال الدین علی بن سلمان بحرانی ( متوفای ۶٧٢ ق.).علامه حلی درباره علی بن سلیمان می گوید:وی به علوم عقلی و نقلی آگاه بود و همچنین شناخت کاملی نسبت به قواعد حکما داشت.

٣ . نجم الدین ابوالقاسم جعفر بن حسن هذلی ( معروف به محقق حلی) ( متوفای ۶٧٢ ق.).تدریس می شد. وی در زمینه ادبیات « فقه استدلالی » مدت ها در حوزه های علمیه به عنوان « شرائع الاسلام » کتاب فقهی محقق عرب، چهره ای شناخته شده بود؛ نوشتارش ادیبانه و شعرهایش نیز بسیار نیکو بود. [۵]
احتمال دارد ابن میثم در محضر این استاد، فقه و ادبیات را فرا گرفته باشد.

از دریچه نگاه

طریحی، دانشمند معروف، ابن میثم را شیخ صدوق و مورد اعتماد خوانده است. [۶]
نقل می کند: « سلامه البهیه » شیخ یوسف بحرانی از کتاب پیشوای متکلمان و زبده فقیهان و محدثان، عالم ربانی کمال الدین میثم … غواص دریای معارف و سرچشمه حقایق و لطائف است. [۷]
محدث شهیر حاج شیخ عباس قمی، نیز در این باره چنین آورده است:
عالم ربانی و فیلسوف متبحر، محقق و حکیم متأله مدقق، جامع علوم معقول و منقول و استاد فاضلانی است که از فحول بی شمارند. [۸]
صاحب الذریعه او را عارف متکلم[۹] می نامد و صاحب معجم المولفین وی را ادیب، حکیم و متکلمی از فقهای امامیه می داند.کتاب تجرید الکلام فی تحریر عقائد الاسلام نوشته خواجه نصیر الدین طوسی یکی از آثار گرانبهای فلسفی و کلامی است که شرح های زیادی بر آن نوشته شده است. ابن میثم نیز در این باره، آرائی دارد که صدرالدین ملا صدرای شیرازی ( متوفای١٠۵٠ ق.) از میان شرح های مختلف، آراء ابن میثم را ملاک قرار داده است.

ابن میثم تسلط کاملی به شعر داشت؛ او در بسیاری از موارد، برای استشهاد مطالب ذکر شده، از شعر استفاده می کرد.

فراخوانی از بغداد

از مطالعه برگه های تاریخ، بر می آید که ابن میثم بحرانی با آن همه کمالات علمی و معنوی، در نهایت فقر و تنگدستی زندگی می کرد.

وی هنگامی که مشاهده می کرد آن چه مورد اهمیت عمومی مردم و برخی دانش پژوهان قرار دارد، پول و ثروت دنیاست و به کمالات معنوی و علمی توجهی نمی شود، غم بر دلش سایه می افکند. همین تنش های روحی باعث شد که ابن میثم گوشه نشینی و تحمل فقر را بر حضور فعال در اجتماع، ترجیح دهد.

دانشوران بغداد و حله که آوازه ابن میثم را شنیده و برخی از آثارش را نیز مطالعه کرده بودند، نامه ای برای وی ارسال کردندتا با حضور خود در عراق، حوزه درس آن جا را رونق بیش تری بخشد. در بخشی از این نامه آمده است:
. « شگفت آور است که شما، با وجود تسلطی که در تمام علوم و معارف دارید، در کنج عزلت و گوشه نشینی باقی بمانید »ابن میثم پس از دریافت نامه، جواب آنان را با دو بیت شعر ارسال کرد که:

طلبت فنون العلم ابغی بها العلا
فقصر بی عما سموت به القل
تبین لی ان المحاسن کلها
فروع و ان المال فیها هو الاصل

من انواع علوم و فنون را فرا گرفتم تا به مقام والایی برسم؛ اما تنگدستی و فقر، مرا از رسیدن به این هدف باز داشت. پس آشکارا دانستم که تمام نیکی ها و خوبی ها، فرعند و مال و ثروت، اصل است او به این وسیله به آنان فهماند عده ای از روی نادانی مال بی ارزش دنیا را به کمالات علمی و معنوی ترجیح می دهند.

سفر به عراق

ابن میثم پس از ورود به عراق، لباس های مندرس و کهنه پوشید و در کلاس درسی که دانش پژوهان زیادی حضور داشتندشرکت کرد و در آستانه درب نشست.

مدتی که از کلاس درس سپری شد، سوالی پیش آمد و هیچ کدام از حاضران نتوانستند به آن پاسخ دهند؛ ابن میثم پاسخ را بیان کرد؛ اما هیچ کدام از دانشجویان به او توجهی نکردند؛ حتی یکی از آن ها گفت: مثل این که تو هم چند صباحی درس خوانده ای؟! پس از اتمام، هنگامی که سفره غذا پهن شد، به او تعارف نکردند که به سفره بنشیند، فقط مقدار کمی غذا برایش آوردند.وی فردای آن روز، با لباس های فاخر و اشرافی به مجلس درس وارد شد؛ همگی به احترام او از جا برخاسته و وی را به بالای مجلس راهنمایی کردند.

درس همانند هر روز آغاز شد؛ ابن میثم در میانه درس، مطالبی را که صحت نداشت، عمدا به زبان راند؛ حضار بدون توجه به محتوای گفتار وی، زبان به تصدیق او گشوده و آفرین گفتند.
هنگام غذا خوردن که فرا رسیدن، نسبت به ابن میثم، احترم زیادی قائل شده و او را به غذا خوردن دعوت کردند. وی آستین حاضران با تعجب پرسیدند: این چه حرف و عملی است؟! « ! کل یا کمی؛ ای آستین، بخور » : لباس را به طرف غذا گرفت و گفت ابن میثم در جواب فرمود: همه این غذاهای لذیذ، برای آستین من و جامعه های قیمتی من است؛ نه خود من! زیرا من همان فقیری هستم که دیروز در همین مجلس حضور یافتم و هیچ کدام از شما به من توجهی نکردید و سخنان درست مرا نپذیرفتید؛ اماامروز در قالب یک فرد پولدار شرکت کردم، مورد احترام قرار گرفتم و سخنان باطل و بی اساس من مورد پذیرش شما قرارگرفت!

وی در پایان فرمود: من، ابن میثم بحرانی هستم که دعوتم کردید؛ ( قبلاً) همین عمل امروز شما را گوشزد کردم و نوشتم که شما،جهل با پولداری را بر علم همراه فقر، ترجیح می دهید![۱۰]

تاریخ سفر

تاریخ سفر وی به عراق و حله و مدت اقامتش در آن شهر ها نامعلوم است؛ اما بر اساس قراینی، می شود فرض کرد که این سفر در بین سال های ۶٧۵ ۶۶۵ ق. بوده است:
الف) ابن میثم در عراق، خدمت استادانی رسید که سال وفات آنان در حدود همین سال ها بوده است.

ب) وی پس از تصرف بغداد توسط هلاکوخان مغول و در عصر حکومت عطا ملک جوینی، به بغداد آمده و شرح نهج البلاغه را به سفارش جوینی سال ۶٧۵ق. نگاشته است. و عطاء الملک نیز در همان سال از حکومت عزل شد، می توان ، « نهج البلاغه » از آن جا که تاریخ اتمام گفت که ابن میثم پس از عزل عطاء الملک به بحرین بازگشته است. [۱۱]

موقعیت ابن میثم در عراق

ابن میثم در حکومت عطا ملک جوینی روزگار خوبی داشت، حکومت آن عصر، قدر و ارزش وی را پاس می داشت ابن میثم در این باره می گوید:
هنگامی که توفیق دیدار جوینی برایم دست داد، به حضور شریفش رسیدم. از روی علاقه و محبت، جایگاه و مقامی را به من اختصاص داد که خواسته هایم برآورده شد و باران های نعمت هایش را بر من بارانید که بی شباهت به نعمت های خداوندی نبود،

و عظمت، فضیلت و اهمیت آن را به گونه ای بر زبان راند که دانستم او « نهج البلاغه » در گفت و گوهای دوستانه اش، ستایش و منزلت آن در بین کتاب ها آگاهی « نهج البلاغه » همان کسی است که من در جست و جویش بودم؛ چرا که وی به ارزش دو چندان کردم … [۱۲] « نهج البلاغه » داشت. من علاقه مندی وی را به کشف اسرار، دقایق و حقایق از عبارات فوق، می توان به تمایلات شیعی عطا ملک پی برد و ای بسا مصاحبت وی با ابن میثم و تقدیم این شرح از سوی ابن میثم به عطاملک، باعث گرایش وی به تشیع بوده باشد.

سفر به حله

روز دوشنبه ۵ صفر ۶۵۶ ق. هنگامی که هلاکوخان و لشکرش، بغداد را تصرف کردند، در قتل، اسارت و آزار مردم و غارت اموالشان کوتاهی نکرده و این عمل ننگین را تا ۴٠ روز ادامه دادند.
در پی این حادثه غم انگیز جمعی از مردان، زنان، کودکان و شیر خواران به قتل رسیدند. و جز عده کمی از آن ها باقی نماند.اهالی حله که وقایع غم انگیز بغداد را شنیده بودند، همراه سادات و دانشمندان بزرگ خود، نزد هلاکوخان آمدند. با آگاهی ودرایت فقیهانی چون خواجه نصیر الدین طوسی و نفوذ آنان در دستگاه مغول، شهر حله از حملات تخریبی مغولان در امان ماند.
[١٣]
از آن چه که در منابع آمده است، فهمیده می شود که ابن میثم مدتی را به حله سفر کرده است؛ در کتاب انوار البدرین می خوانیم:
و ( ابن میثم) به حله سیفیه درآمد … و بسیاری از علمای شهر، چونان علامه ( حلی) از وی استجازه کردند … [۱۴]

شاگردان

١ . خواجه نصیر الدین طوسی
از برخی بزرگان، خواجه نصیر الدین طوسی « ریحانه الأدب » قبلاً نام وی در ردیف استادان ابن میثم ذکر شد؛ اما بر اساس نقل از حوزه درسی ابن میثم بهره مند شده است. [۱۵] ، « نج البلاغه » نیز در زمینه فقه و شرح اگر چه برخی، این شاگردی را منتفی دانسته و دور از شأن و جایگاه بلند خواجه نصیر می دانند، اما با توضیحی که در پایان بخش استادان ذکر شد، این امر بعید به نظر نمی رسد.

۲٫جمال الدین، ابو منصور حسن بن یوسف بن مطهر حلی ( علامه حلی) ( متوفای ٧٢۶ ق.)
از وی به عنوان شیخ فقیهان حله، یکی از مشایخ گرامی، عالم صدوق و فقیه، شاعر و ادیب یاد شده است. وی یکی از مشایخ
عبدالکریم بن طاووس نیز می باشد.

آثار

به دلیل قدمت آثار وی، برخی از کتب که به وی منتسب است، در دسترس ما نیست. حتی نام بعضی از آن ها به چند صورت
ضبط شده است آن چه مسلم است از وی ١٢ کتاب نفیس به جای مانده که به شرح ذیل است:
١ . شرح « نهج البلاغه »
این کتاب مهم ترین و معروف ترین اثر وی است که به عطا ملک جوینی اهدا کرده است. همه کسانی که به نوعی زندگی ابن میثم را مورد اشاره قرار داده اند، از این اثر بزرگ تجلیل کرده اند.

صاحب لؤلؤه البحرین می نویسد:
( این اثر) سزاوار آن است که با نور بر مردمک دیده و نه با مرکب بر اوراق نوشته آید. [۱۶]

طریحی می گوید: مانند این کتاب، نوشته نشده است. [۱۷]

در اهمیت این کتاب همین بس که فخر المحققین فرزند علامه حلی، که خود از بزرگان بود، این کتاب را تدریس می کرد. و سیدحیدر آملی ( عارف نامدار) این درس را از وی فرا می گرفته است. [ ۱۸]

نام دارد و شش نسخه از آن، در کتابخانه موزه عراق موجود است. ابن میثم سه شرح بر « مصباح السالکین » ، این شرح کم نظیرنوشته است: « نهج البلاغه »نام دارد.

« مصباح السالکین »

١ . شرح بزرگ نهج البلاغه، که کبیر گرفته شده است. ابن میثم بنا به درخواست « نهج البلاغه » متوسط یا کوچک، که از شرح « نهج البلاغه »

٢ . شرح عطاملک جوینی برای فرزندان وی ( ابو منصور محمد، مظفر الدین و ابوالعباس علی) خلاصه برداری نموده و در پایان کتاب می نویسد که دست نوشته هایی از این شرح در « الذریعه » صاحب « . هذا مصباح السالکین لنهج البلاغه » : یادآوری می شود که
مدرسه فاضل خان مشهد و مدرسه مروی تهران موجود است.از « نهج البلاغه »

٣ . شرح سوم که بسیاری از آن نام برده اند اما توضیح بیشتری درباره آن نداده اند. عملا بیش از دو شرح بر ابن میثم شناخته شده نیست. البته احتمال دارد این شرح سوم، همان شرح صد کلمه امیر المومنین علیه السلام باشد که معرفی خواهد شد. [۱۹]

چندین بار به چاپ رسیده است؛ نخست در سال ١٣٧٨ ق. در تهران که چاپ و تصحیح آن را شیخ « نهج البلاغه » شرح بزرگ محمد رضا بروجردی بر عهده داشت و بار دیگر هم در سال ١٩٨١ م. توسط دار الآثار الاسلامی، بیروت، به چاپ رسید.ترجمه فارسی این کتاب نفیس نیز توسط بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، در سال ١٣٧۵ ش. به چاپ رسیده است.

گروهی از عالمان نیز به تلخیص این کتاب پرداخته اند؛ از جمله، شاگردش علامه حلی، نظام الدین علی بن حسین جیلانی است نامید.[ ۲۰]

« انوار الفصاحه » که آن را « زمان تألیف » ، نکته ای که قابل توجه است این شرح، در زمان حکومت اهل تسنن بر عراق و بعد از فروپاشی حکومت بنی عباس بوده است که خود نشانگر شناخته بودن قدر و منزلت عالمان و همت والای دانشمندان در نشر معارف اهل بیت علیهم السلام است.

ابن میثم با شرح « نهج البلاغه » و اهدای آن به عطا ملک جوینی، تمایلات شیعی او را دو چندان نموده و با تلخیص و  روان نویسی آن ( اختیار مصباح السالکین)، در واقع،توانست افکار جوانان سنی بغداد را به « تشیع »سوق دهد.

٢ . القواعد فی علم الکلام

و طریحی در « لؤلؤه البحرین » صاحب ، « انوار البدرین » شیخ علی بحرانی در ، « السلافه البهیه » شیخ یوسف بحرانی دراین کتاب را از ابن میثم بحرانی می دانند. ، « مجمع البحرین »

٣ . رساله فی آداب البحث. منابع این رساله را به ابن میثم بحرانی منتسب می دانند.

۴ . البحر الخضم.این اثر درباره« الهیات » نگاشته شده است. [۲۱]

۵ . النجاه فی القیامه فی تحقیق امر الامامه. مولف کتاب را در یک مقدمه و سه باب، تنظیم کرده است. 

 این کتاب را « الذریعه » از این کتاب یاد کرده است. و صاحب « هدیه العارفین » بغدادی در
می نامد و گفته است: « نجاه القیامه فی امر الامامه »[۲۲]

۶ . تجرید البلاغه.

زرکلی می گوید:تجرید البلاغه در معانی و بیان، از شیخ کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی … که آن را اصول البلاغه نیز خوانند. [۲۳]
ظاهرا این کتاب، همان مقدمه شرح نهج البلاغه است که خود ابن میثم با قدری تعدیل، حذف و اضافه به صورت مستقل عرضه کرده است.

٧ . رساله فی الوحی و الالهام.

٨ . شرح حدیث المنزله.
این اثر، شرح یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مورد خلافت امیر المومنان علی علیه السلام است که شیخ علی بحرانی چنین می گوید:
رساله ای شگفت انگیز، در شرح حدیث منزلت، و این که این حدیث خود به تنهایی در باب خلافت امیر المومنین علیه السلام کفایت می کند و در آن، به دلیل دیگری، جز این حدیث احتجاج نکرده است. [۲۴]

٩ . شرح المأه الکلمه المرتضویه.
ابن میثم در این کتاب از افکار« ابن سینا » بهره برده است. عده ای که زندگی ابن میثم را نوشته اند، از این کتاب یاد کرده اند. در انوار البدرین آمده است: شرحی نفیس و بی مانند است. [۲۵]

توسط منشورات موسسه اعلمی، بیروت « مأه کلمه الامام امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام » این کتاب تحت عنوان لبنان و با تصحیح و تعلیق سید جلال الدین ارموی، به چاپ رسیده است. مصحح از چهار نسخه قدیمی این کتاب، که در اختیارداشته است، بر اساس قدیمی ترین آن ها این کتاب نفیس را احیا نموده است.
ترجمه این کتاب نیز توسط آقای عبدالعلی صاحبی و با حمایت بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی در سال ١٣٧٠ ش.به چاپ رسیده است.
ابن میثم در مقدمه کتاب چنین می نویسد:
مولا و اماممان، سرور اوصیاء، امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه السلام که دارای نشانه های روشن و کرامت های بلند »می باشد. از شخصیت هایی است که به بلند ترین درجات یاد شده بالا رفته و به روشن ترین و والاترین آن مقامات، فایز گشته … است
ما نیز به عنوان نمونه شرح یکی از آن احادیث را ذکر می کنیم:
نفاق المرء ذله
« دو رویی مرد، خواری است »
نفاق، از ذلت سرچشمه می گیرد و توضیح آن این است که چون منافق از باوری به باور دیگری خارج می شود که ورود به آن روا نیست؛ خود دلیل بر آن است که نفس او در برابر چیزهای خیالی که بر آن وارد می شود و از پاسخ دادن به وسوسه های شیطانی شکست خورده است، بلکه در برابر هر چه این امور بر نفس او وارد می شود مقهور می باشد، پس سبب می شود که در اعتقادات مخالف هم تردید کند، یکبار از این عقیده و بار دیگر از عقیده دیگری پیروی کند، و این معنا خواری و پستی است،ناگزیر این مطلب که دو رویی مرد از خواری او نشأت می گیرد، صادق می باشد و همچنین در نفس منافق این صفت پست که با آن از عدالت بیرون می رود تحقق می یابد و موجب می شود که از پیمودن راه خیر و گردن نهادن در برابر اسبابی که خوشبختی جاوید می آورد محروم باشد، محققا منافقان در پایین ترین طبقه دوزخند. [۲۶]

١٠. المعراج السماوی.
در مورد این کتاب می گوید: « سلافه البهیه » بحرانی در  فرائد تحقیقاتی را که شیخ میثم در این کتاب ابداع نموده، گلچین کرده است. [۲۷]
صدر الدین شیرازی، فیلسوف،در تصانیف خود، فراوان از این « ریاض السالکین » نیز خاطر نشان می کند که سید علی خان مدنی، صاحب « الذریعه » صاحب کتاب نقل می کند. [۲۸]

١١ . استقصاء النظر فی امامه الائمه الاثنی عشر.
فخر الدین طریحی در مورد این کتاب می گوید: مانند آن تا کنون نوشته نشده است. [۲۹]

١٢ . شرح اشارات علی بن سلیمان بحرانی ( متوفای ۶٧٢ ق)
صاحب« اشارات » در باب الهیات و کلام و حکمت نوشته است. که به « اشارات الواصلین » علی بن سلیمان بحرانی کتابی به نام می نویسد: « انوار البدرین » معروف شد. ابن میثم بر کتاب استادش شرح نوشته است.
… در آن، دا سخن بداده و پرده از ژرفای مطالب برگرفته است … یکی از مشایخ معاصر ما گفته است: اگر او جز این کتاب رانداشت، برای دلالت بر کمال تبحرش، کافی بود. [۳۰]

غروب

وی پس از آن که به بحرین بازگشت، در بین سال های ۶٧٩ و ۶٩٩ ق. در گذشت. البته صاحب الذریعه می گوید:
آن گونه که در کشکول بهایی آمده، در سال ۶٧٩ ق. در گذشته؛ ولی قول صحیح، یا ۶٩٩ ق. است که در کشف الحجب آمده کوچک را به اتمام رسانده است یا ۶٨٩ ق. زیرا او در سال ۶٨١ ق زنده بود و در این سال، نگارش کتاب شرح« نهج البلاغه » است.
  مزار این عالم وارسته در کتاب شرح « الذریعه »« نهج البلاغه »آمده است وی در روستای پس از وفات، در مقبره جدش المعلی در قریه یکی از روستاهای سه گانه ماحوز، بحرین است. به خاک سپرده شد. [۳۱] « هلتا » شیخ عباس قمی و صاحب « هلتا » به این محل اشاره دارند. 



١ ]. لؤلوه البحرین، شیخ یوسف بحرانی، با تعلیق سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، ص ٢۵٩ ]
٢ ]. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۴ ، ص ١۵٠ ]
٣ ]. ر. ک: لولوه البحرین، ص ۶٣ ۴ ]
۴ ]. مجله پژوهش و حوزه، سال ٢ ، ش ٧ ، ص ٨٣ ]
۵ ]. اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٢۴٧ و ج ۴ ، ص ٩٠ و ٨٩ ]
۶ ]. مجمع البحرین، ج ۶ ، ص ١٧٢ ]
٧ ]. مفاخر اسلام، علی دوانی، ج ۴ ، ص ١٩۶ ٨ ]
٨ ]. سفینه البحار، ج ٢ ، ص ٢۵۶ ]
٩ ]. الذریعه، ج ٢۴ ، ص ۶ ]
١٠ ]. مفاخر اسلام، ج ۴ ، ص ١٩٨ ١٩٢ ]
١١ ]. همان، پژوهش و حوزه، ج ۶ ، ص ٨۵ ج ١ ، ص ٣۶ ، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، اول، ١٣٧۵ ش.

١٢ ]. ترجمه شرح ، « نهج البلاغه »
١٣ ]. تاریخ العراق، اللمحامی عباس الغرادی، ج ١ ، ص ٣٧ ٩ ، منشورات الشریف الرضی، قم، اول.

 ١۴ ]. پژوهش و حوزه، ص ٩١ ، به نقل از انوار البدرین، ص ۶۵
١۵ ]. ریحانه الأدب، ج ٨ ، ص ٢۴٠ ٢
١۶ ]. لؤلؤه البحرین، ص ٢۵۵
١٧ ]. معجم البحرین، ج ۶ ، ص ١٧٢
١٨ ]. مقدمه تفسیر محیط ۵١ عظم، ص ۵٢٩

١٩ ]. الذریعه، ج ١ ، ص ١۵٠ ١۴٩ ؛ شروح حسین جمعه العاملی، ص ٨۶ ٧ ، بیروت، اول، ١۴٠٣ ق. ، « نهج البلاغه »
٢٠ ]. الذریعه، ج ١۴ ، ص ١۴٩
٢١ ]. الذریعه، ج ٣ ، ص ٣٧
٢٢ ]. همان، ج ٢۴ ، ص ۶١
٢٣ ]. الاعلام، ج ٨ ، ص ٢٩٣
٢۴ ]. همان، ص ١٠۶ ، به نقل از انوار البدرین، ص ۶۶
٢۵ ]. همان.
٢۶ ]. شرح صد کلمه، ص ١۶٣ ، ترجمه عبدالعلی صاحبی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، اول، ١٣٧٠ ش.
 ٢٧ ]. همان، ص ١٠٣
 ٢٨ ]. الذریعه، ج ٢ ، ص ٢٣٠
٢٩ ]. مجمع البحرین، ج ۶ ، ص ١٧٢
٣٠ ]. پژوهش و حوزه، ص ١٠٨ ، به نقل از انورا البدرین، ص ۶٣ ؛ الذریعه، ج ٢ ، ص ٩۶ و ٩٨

٣١ ]. رح . ابن میثم، ص ٢۵ « نهج البلاغه » 

کتاب گلشن ابرار، ج ۴

زندگینامه علامه سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷- ۱۳۸۶ش)

سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷ در بروجرد – ۲۳ دی ۱۳۸۶ در تهران) رئیس موسسه لغت‌نامه دهخدا و مرکز بین‌المللی آموزش زبان فارسی،استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام بود.

شهیدی از شاگردان برجستهٔ علی‌اکبر دهخدا و بدیع‌الزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد.[۱] او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت.

او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغت‌نامه دهخدا، ۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تالیف دارد که شماری از کتاب‌های وی به زبان‌های بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند.

سیدجعفر شهیدی فرزند سیدمحمد سجادی که از دانشمندان و مفاخر بزرگ ادبی ایران به‌شمار می‌رفت، در سال ۱۲۹۷ هجری خورشیدی در یکی از محلات قدیمی شهر بروجرد به دنیا آمد. وی دوران تحصیل ابتدایی و اندکی از متوسطه را در این شهر و سپس ادامه آن را در تهران به انجام رساند. شهیدی ابتدا به نام سجادی معروف بود که بعدها تغییر شهرت داده و با نام شهیدی در مراکز علمی و دانشگاهی شهرت پیدا کرد.

در سال ۱۳۲۰ برای تحصیل علوم دینی و فقه و اصول راهی نجف شد و تحصیلات حوزوی‌اش را در شهر نجف که شهر علم نام داشت، تا حد رسیدن به درجه اجتهاد که درجهٔ بسیار بالایی در حوزهٔ علمیه محسوب می‌شود، بالا برد. وی پس از آن چند سالی را در عوالم طلبگی در قم سپری و از محضر آیت‌الله بروجردی و بسیاری از مراجع و بزرگان دینی استفاده کرد، اما بعد از هشت سال، بیماری او را به ایران بازگرداند. هر هفته باید خود را به پزشک نشان می‌داد و در نتیجه از رفتن به حوزه باز می‌ماند.

برای گذران زندگی و به‌منظور ترجمهٔ متون عربی، نزد دکتر سنجابی (وزیر فرهنگ وقت) می‌رفت اما به او اشتغال به تدریس پیشنهاد شد. سپس در دبیرستان ابومسلم مشغول به تدریس شد و با توجه به اهمیت مدرک تحصیلی در میزان حقوق، بدون شرکت در کلاس‌ها، لیسانس الهیات را با بهترین نمره‌ها می‌گیرد.

برخورد با محمد معین، باب آشنایی وی را به حضور علی‌اکبر دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل موسسه لغت‌نامه دهخدا، معاونت سازمان رابه‌عهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سیدجعفر شهیدی دعوت به همکاری کرد و در نامه‌ای به دکتر آذر (وزیر فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بی‌نظیر، ولی کم‌نظیر است.» دهخدا در این نامه می‌خواهد که به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند تا بقیهٔ وقتش را در لغت‌نامهٔ دهخدا بگذراند. مدتی این‌گونه می‌گذرد، تا سال ۱۳۴۰ که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل می‌شود.

تدریس در دانشگاه تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا می‌کند، اما بعد با ناامنی دانشگاه، دانشجویان خود را به لغت‌نامه می‌برد. پس از سال‌ها نیز، تا پایان عمر وی هنوز دانشجویانش چهارشنبه‌ها به دفتر وی در موسسه لغت‌نامه دهخدا می‌رفتند و با شهیدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معین، شهیدی مسؤولیت ادارۀ سازمان لغت‌نامۀ دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینه‌های ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و همنشینی با استادانی نظیر بدیع‌الزمان فروزانفر، دهخدا، جلال‌الدین همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.

شهیدی اولین کتابش را در نجف در رد احمد کسروی نوشت، هرچند بر خوب بودن کارهای تاریخی او (تاریخ آذربایجان، تاریخچهٔ چپق و قلیان، مشعشیان و…) تأکید داشت. دیگر کتابش، سه جلد «جنایات تاریخ» توسط ساواک توقیف شد، اما بعدها بعضی مطالب انتقادی رااز چاپ بعدی حذف کرد. ایشان داماد استاد سید غلامرضا سعیدی از نویسندگان معاصر بیرجندیبود. در سال ۱۳۶۹ برای ترجمه نهج‌البلاغه، مجموعه سخنان امام اول شیعیان و در سال ۱۳۸۵ هجری خورشیدی برای نگارش کتاب تاریخ تحلیلی اسلام برندهٔ جایزه کتاب سال ایرانشد. وی در ساعت ۱۱ صبح یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶ از دنیا رفت.

دکتر شهیدی در سال ۱۳۷۴ منزل مسکونی‌اش را به شهرداری نارمک واگذار کرد و این خانه در همان سال به کتابخانه عمومی دکتر شهیدی تبدیل شد. پس از مرگ وی اتاقی در این کتابخانه به موزه نگهداری برخی آثار از آثار او اختصاص داده شد. پیکر وی صبح روز چهارشنبه بیست و شش دی ۱۳۸۶ از برابر بنیاد لغتنامه دهخدا به سمت دانشگاه تهران تشییع و در امامزاده عبدالله (شهرری) دفن شد.

تالیفات:

۱-مهدویت در اسلام ،۱۳۲۴
۲-جنایات تاریخ ،جلد اول و دوم ، تهران ،شهریور ۱۳۲۷
۳-جنایات تاریخ ،جلد سوم ،دفتر نامه فروغ علم؛ تهران ۱۳۲۹
۴-چراغ روشن در دنیای تاریک (یا زندگانی امام سجاد) تهران، کتاب فروشی و چاپخانه محمد حسن علمی ۱۳۳۵
۵-در راه خانه خدا ، دانش نو ، تهران ۱۳۵۶
۶-پس از پنجاه سال ، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام چاپ اول ، امیر کبیر ۱۳۵۸ چاپ شانزدهم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۲
۷-شرح لغت نامه و مشکلات دیوان انوری ، چاپ اول انجمن آثار ملی ۱۳۵۸، چاپ دوم انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۴
۸-تاریخ تحلیلی اسلام، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان ، تهران ، مرکز نشر دانشگاهی ۱۳۶۲
۹-زندگانی حضرت فاطمه (ع) ، چاپ اول تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۶۰ ،چاپ هجدهم ف دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۳
۱۰-آشنایی با زندگانی امام صادق (ع) جامعه الامام الصادق ، تهران ۱۳۶۲
۱۱-زندگانی علی بن الحسین (ع) ، تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۶۵ ، چاپ پنجم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ۱۳۷۲
۱۲-ستایش و سوگواری امام هشتم در شعر فارسی ،۱۳۶۵
۱۳-عرشیان ، ،نشر مشعر ، قم ، ۱۳۷۱ شرح مثنوی شریف ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، ۱۳۷۳ ، جلد چهارم (دنباله کار ۳ ۱۴-جلد مرحوم فروزانفر) و جزء ۵ و ۶ (دفتر دوم) ، شرح مثنوی دفتر سوم
۱۵-از دیروز تا امروز ، مجموعه مفاله ها ، به کوشش هرمز ریاحی و شکوفه شهیدی ، تهران ، انتشارات قطره ۱۳۷۳
۱۶-علی از زبان علی ، شرح زندگانی امیر مومنان ، تهران ف دفتر نشر ۱۳۷۶
۱۷-شرح مثنوی دفتر چهارم ، پنجم ، ششم ، ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰

تصحیحات :

۱-تصحیح آتشکده آذراثر لطفعلی بیک آذر بیگدلی ، مقدمه ، فهرست و تعلیقات دکتر سید جعفر شهیدی ، موسسه نشر کتاب ۱۳۳۷
۲-تصحیح دره نادره اثر میرزا مهدی خان استر آبادی ، چاپ اول ، انجمن آثار ملی۱۳۴ ، چاپ دوم انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۶
۳-براهین العجم ، اثر محمد تقی سپهر ، حواشی و تعلیقات سید جعفر شهیدی ، دانشگاه تهران ۱۳۵۱

ترجمه :

۱-ابوذز غفاری نخستین انقلابی اسلام ، بی نا ، ۱۳۲۰ ، چاپ سوم نشر سایه ۱۳۷۰
۲-شیر زن کربلا اثر بنت الشاطی ، بروجرد ۱۳۳۲
۳-انقلاب بزرگ اثر دکتر طه حسین ، تهران ، موسسه مطبوعات علی اکبر علمی ۱۳۳۶
۴-ترجمه نهج البلاغه ،تهران چاپ اول ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی ۱۳۶۸ ، چاپ ششم ۱۳۷۳

مجموعه ها :

۱-محمد خاتم پیامبران ،مقاله از ولادت تا بعثت ، ج اول از بعثت تا هجرت ، ج دوم، حسینیه ارشاد ۱۳۴۷
۲-علامه امینی ، با همکاری محمد رضا حکیمی ۱۳۵۱ محیط ادب ، مجموعه سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی ، با همکاری حبیب یغمایی، محمد ابراهیمی باستانی پاریزی و ایرج افشار ، تهران ، مجله یغما ۱۳۵۷

سمت های علمی و اجرایی :

۱-معاون موسسه لغت نامه دهخدا۱۳۴۲
۲-رییس موسسه لغت نامه دهخدا
۳-رییس مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی ۱۳۶۸
۴-همکاری با دکتر محمد معین در تهیه فرهنگ فارسی معین ۱۳۴۶

سخنرانی ها :

۱-شرکت و سخنرانی در کنفرانس شیعه در دانشگاه تمپل ، فیلادلفیا ، ۱۳۶۸
۲-ایراد سخنرانی در دانشگاه بغداد و دانشگاه موصل ۱۳۵۷
۳-سفر به الجزایر (ایراد سخنرانی) ۱۳۵۱
۴-سفر به مصر و شرکت در کنفرانس اسلامی قاهره با ایراد سخنرانی ۱۳۴۹ سفر به اردن به دعوت دانشگاه عمان (ایراد سخنرانی)

آثاری که از ایشان به زبان های بیگانه ترجمه شده است :

۱-کتاب پس از پنجاه سال (قیام حسین) به زبان عربی ، انگلیسی ،ترکی استانبولی ، ترکی آذربایجانی ، ژاپنی ، اردو
۲-کتاب زندگانی حضرت فاطمه به زبان ترکی استانبولی ، عربی
۳-تاریخ تحلیلی اسلام به زبان عربی ، یونانی

مقالات :

۱-بیش از ۱۰۰ مقاله به زبان فارسی و عربی و که قسمتی از مقاله های فارسی در مجموعه ای به نام از دیروز تا امروز گرد آوری و چاپ شده و مقاله های عربی در مجله های ایران ، الجزایر و عراق چاپ شده است.

کسب افتخارات:

۱-دریافت استادی افتخاری از دانشگاه پکن
۲-ریاست افتخاری انمن بین المللی استادان زبان وادبیات فارسی
۳-استاد ممتاز از دانشگاه تهران
۴-دریافت نشان درجه یک علمی از ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۱۳۷۴

کتاب هایی که به دریافت جایزه نایل شده اند و به عنوان کتاب سال شناخته شده اند:

۱-دره نادره سال ۱۳۴۱
۲-زندگانی فاطمه زهرا ۱۳۶۲
۳-نهج البلاغه ، بهمن سال ۱۳۶۹
۴-شرح مثنوی (جشنواره خوارزمی) ۱۳۸۰

پایگاه اطلاع رسانی علامه سید جعفر شهیدی

http://www.alameshahidi.com

زندگینامه ابوالحسن محمد بن الحسین موسوى«سید رضى» (۳۵۹- ۴۰۶ ق)(به قلم آقا حسین بروجردى)

 ابوالحسن محمد بن الحسین موسوى، معروف به سید رضى و شریف رضى. از بزرگان علماى شیعه، بلغا، شاعران نامدار و اشراف بغداد.

وى از فرزندان امام موسى بن جعفر علیه السلام بود. در بغداد زاده شد. از سوى پدر و مادر، نسبى شریف داشت. در زمان پدر خود ابواحمد، نقابت طالبیان بغداد، سرپرستى همه آنان، قضاوت در مظالم و امیرى حاجیان را در حالى که هفده سال بیش نداشت، بر عهده گرفت.

چندى بهاء الدوله بویه وى را به عنوان جانشین خود در بغداد برگزید و لقب «الشریف الجلیل» به وى خلعت داد. چندى پس از آن، لقب «الرضى ذوالحسبین» و پس از آن «الشریف الاجل» را به وى پیشکش کرد.

روزگار سید رضى با فرمانروایى آل بویه و مقارن با دوره سوم خلافت عباسیان است که به این دوره از لحاظ تاریخى- فرهنگى «عصر زرین» مى‏گویند و از جهت تاریخ ادبیات عرب، عصر شاعران سه‏گانه: متنبى، سید رضى و ابوالعلاء معرى است. به سید رضى لقب «اشعر الطالبیین» یعنى شاعرترین طالبیان نیز داده‏اند.

استادان

استادانى که وى در علوم گوناگون آن روزگار نزدشان شاگردى کرد و بهره‏ ها برد، عبارتند از:

ابواسحاق ابراهیم بن احمد طبرى فقیه مالکى،

ابوعلى فارسى نحوى،

قاضى سیرافى،

ابوالحسن قاضى عبدالجبار معتزلى،

ابویحیى عبدالرحیم فارقى خطیب مصرى مشهور به ابن نباته،

شیخ مفید و …

وى بسیار بذل الجود و باتقوا بود. به سپاس دانش‏اندوزى‏ اش جهت پرداخت زکات دانش خود، مدرسه‏اى نزدیکى خانه خود در کوى کرخ بغداد تأسیس کرد و آن را «دارالعلم» نامید که افزون بر تالارهاى تدریس، سخنرانى و جلسات، اتاق هایى براى زیست دانشجویان و کتابخانه بزرگى داشت که ارزشمندترین و بهترین منابع و مراجع عربى و اسلامى در آن نگهدارى مى‏شد و شخصا خود مدیریت آن را بر عهده داشت.

شاگردان

شاگردان نام‏آورى که در نزد وى آموختند، از جمله:

فقیه عالیقدر ابوزید کبایکى،

ابوعبدالله شیخ محمد حلوانى،

ابوعبدالله شیخ جعفر دوریستى،

ابوالحسن بندار قاضى و …

وى در محله کرخ بغداد در سراى خود درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. به قولى، برادر مهتر وى سید مرتضى چندى بعد وى را به کاظمین و در جوار نیاى شریفش امام موسى کاظم علیه السلام به خاک سپرد.

تألیفات وى:

۱- نهج البلاغه؛
۲- تلخیص البیان فى مجازات القرآن؛
۳- مجازات الآثار النبویه؛
۴- حقایق التاویل فى متشابه التنزیل؛
۵- حضائص الائمه؛
۶- دیوان اشعار.

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقا حسین بروجردى

زندگینامه ابن میثم(متوفی ۶۷۹ه.ق)

کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی . یکی از فضلای علما و متکلمین ماهر. وفات او به سال ۶۷۹ ه’ ۳۹ . ق. ابن طاوس سید عبدالکریم بن احمد و نیز مفیدالدین بن جهم از او روایت کنند.

و خواجه طوسی علیه الرحمه او را به تبحر در حکمت و کلام می ستاید و شریف جرجانی بجلالت قدر او معترف است و صدرالدین محمد شیرازی حکیم مشهور در حاشیه تجرید از او بسیار نقل کند و شرح نهج البلاغه که در چند مجلد به نام خواجه عطاملک جوینی کرده است از تبرز او در تمام فنون اسلامی و ادبی و حکمی و اسرار عرفانی حکایت می کند.

او در بادی عمر در بحرین بود و منزوی و معتزل میزیست تا آنگاه که علمای حله و عراق در نامه ای که بدو نوشتند از اعتزال و انزوای او گله کردند و او در جواب این نامه سفری به عراق و پس از زیارت عتبات ائمه معصومین علمای عراق را دیدار کرد.

آثار

علاوه بر شرح نهج البلاغه سابقالذکر که به نام شرح کبیر معروف است دو شرح دیگر یکی متوسط و دیگری صغیر دارد.

و کتاب اشارات تالیف استاد خویش علی بن سلیمان بحرانی را نیز شرح کرده است .

و کتاب دیگر او قواعد المرام در علم کلام است که در ۶۷۶ بپایان رسانیده

و کتاب معراج سماوی و رساله ای در وحی و الهام

و کتابی به نام البحر الخضم

و شرح الماءه کلمه

وکتاب النجاه فی القیامه فی تحقیق الامامه

و کتاب استقصاء النظر فی امامه الائمه الاثنی عشر.

قبر او در بلاد بحرین در قریه ای موسوم به حلتا یکی از قراء ثلاثه ماحوز است . و بعضی مدفن او را در نواحی عراق گفته اند.

لغت نامه دهخدا

زندگینامه آیت الله سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌(۱۱۱۱-۱۰۵۰ ه ق)

فقیه‌، محدّث‌ و ادیب‌ امامی‌ قرن‌ یازدهم‌ و دوازدهم‌. وی‌ سرسلسله خاندان‌ مشهور علمی‌ و دینی‌ سادات‌ جزایری‌ بود که‌ سه‌ قرن‌ در منطقه خوزستان‌، به‌ویژه‌ شوشتر، خدمات‌ ارزنده‌ای‌ کردند ( رجوع کنید به اعتمادالسلطنه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۷۰۳ـ ۷۰۵؛ محمد جزایری‌، ۱۳۹۷، ج‌ ۱، ص‌ ۲۲). نسب‌ آنها به‌ عبداللّه‌ بن‌ موسی‌ بن‌ جعفر، فرزند امام‌ کاظم‌ علیه‌السلام‌، می‌رسد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵؛ اعرجی‌، ص‌ ۴۹۸ـ ۴۹۹).

بزرگ‌ترین‌ فرزندِ پسرِ سید نعمت‌اللّه‌، سید نورالدین‌ بود که‌ نسب‌ عموم‌ سادات‌ جزایری‌ به‌ وی‌ می‌رسد، از این‌رو آنان‌ به‌ سادات‌ نوریه‌ نیز مشهورند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۵۵). برخی‌ از فرزندان‌ و اعقاب‌ وی‌ در شوشتر ماندند و برخی‌ در هند، نجف‌ و اماکن‌ دیگر ساکن‌ شدند. عبداللطیف‌ شوشتری‌ در تحفه ‌العالم‌ (ص‌ ۹۶ـ۱۶۲) و سیدمحمد جزایری‌ در کتاب‌ شجره مبارکه‌ شرح‌ حال‌ مفصّلی‌ از این‌ خاندان‌ آورده‌اند.

سید نعمت‌اللّه‌، به‌ نوشته خودش‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲)، در ۱۰۵۰ در روستای‌ صَباغیه‌ از جزایر بصره‌، محلی‌ میان‌ دجله‌ و فرات‌، به‌دنیا آمد (همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۵). در پنج‌ سالگی‌ به‌ مکتب‌ رفت‌ و قرآن‌ را ختم‌ کرد و قصاید و اشعار بسیاری‌ فراگرفت‌ (همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳). سپس‌ به‌ آموختن‌ صرف‌ و نحو همت‌ گماشت‌ و برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ حُوَیزه‌ رفت‌ (همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴). وی‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴ـ ۳۰۶) روزهای‌ سخت‌ این‌ دوره‌ از زندگی‌ تحصیلی‌ خود را با نثری‌ زیبا و خواندنی‌ وصف‌ کرده‌ است‌.

سپس‌ به‌ همراه‌ برادرش‌ سیدنجم‌الدین‌، و عموزاده‌اش‌ سید عزیزاللّه‌، به‌ شیراز که‌ از مراکز علمی‌ آن‌ روزگار بود، عزیمت‌ کرد و در مدرسه منصوریه‌ اقامت‌ گزید ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۸). سید نعمت‌اللّه‌ نه‌ سال‌ در شیراز اقامت‌ کرد و در این‌ مدت‌ به‌ تکمیل‌ دانش‌ خود در ادبیات‌، علوم‌ عقلی‌ و نقلی‌ پرداخت‌. در آنجا معیشت‌ چنان‌ بر او تنگ‌ آمد که‌ ناگزیر، به‌ درخواست‌ خانواده‌اش‌، به‌ زادگاهش‌ باز گشت‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹ـ ۳۱۲).

اشتیاق‌ به‌ تحصیل‌ موجب‌ سفر مجدد او به‌ شیراز شد، اما پس‌ از یک‌ ماه‌، به‌ علت‌ فوت‌ پدرش‌ و آتش‌ گرفتن‌ مدرسه منصوریه‌، به‌ اصفهان‌ رفت‌ و چهار سال‌ نزد علامه‌ محمدباقر مجلسی‌ (متوفی‌ ۱۱۱۰) به‌ تحصیل‌ حدیث‌ و علوم‌ شرعی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۲). میرزا تقی‌ دولت‌آبادی‌ در مجاورت‌ حمام‌ شیخ‌ بهایی‌ مدرسه‌ای‌ بنا کرد و وظیفه تدریس‌ در آن‌ را برعهده سیدنعمت‌اللّه‌ گذاشت‌. سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ هشت‌ سال‌ در این‌ مدرسه‌ به‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تألیف‌ و همکاری‌ با مجلسی‌ در تألیف‌ و تدوین‌ بحارالانوار مشغول‌ شد (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳؛ شوشتری‌، ص‌۱۰۰). پس‌ از آن‌، به‌ ضعف‌ بینایی‌ مبتلا گردید و برای‌ شفا و زیارت‌، از طریق‌ کرمانشاه‌ عازم‌ عتبات‌ عالیات‌ شد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۳). در آنجا با چند تن‌ از عالمان‌ و فقیهان‌ ملاقات‌ کرد، سپس‌ به‌ زادگاهش‌، جزایر، بازگشت‌ و سه‌ ماه‌ در آنجا اقامت‌ کرد. سید نعمت‌اللّه‌ در همین‌ زمان‌ نوشتن‌ اثر عظیم‌ خود، شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ ( مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ )، را آغاز کرد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۶ـ ۳۱۸).

در ۱۰۷۹، حسین‌ پاشا، حاکم‌ بصره‌، بر سلطان‌ محمد عثمانلو، وزیر بغداد، شورش‌ کرد. سلطان‌ محمد لشکری‌ را برای‌ جنگ‌ با وی‌ روانه بصره‌ ساخت‌. حاکم‌ بصره‌ به‌ جزایر رفت‌ و در آنجا به‌ دفاع‌ از خود پرداخت‌، اما پس‌ از چهار ماه‌ مقاومت‌ و محاصره جزایر، سرانجام‌ لشکریان‌ بغداد او را شکست‌ دادند و او به‌ سوی‌ هندوستان‌ گریخت‌. مردم‌ جزایر، که‌ از یاران‌ پاشا بودند، از بیم‌ جان‌ به‌ حویزه‌ و شهرهای‌ مجاور گریختند؛ سید نعمت‌اللّه‌ نیز یکی‌ از آنان‌ بود. سیدعلی‌بن‌ مولی‌خلف‌ موسوی‌ فلاحی‌ (متوفی‌ ۱۰۸۸)، از سادات‌ مشعشعیان‌ * ، مقدم‌ وی‌ را بسیار گرامی‌ داشت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۸ـ۳۱۹؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰ـ۱۰۱).

سیدعلی‌ آثار علمی‌ فراوانی‌ داشته‌، تا آنجا که‌ افندی‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۸۰) مدعی‌ است‌ بسیاری‌ از مطالب‌ علمی‌ کتابهای‌ سید نعمت‌اللّه‌ از آثار سیدعلی‌ گرفته‌ شده‌ است‌. سیدعلی‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ ارادتی‌ تام‌ داشت‌ و تا زمان‌ مرگش‌ ارتباط‌ با او را حفظ‌ کرد (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۳۷ ] ). جزایری‌، پس‌ از چند ماه‌ اقامت‌ در حویزه‌، عازم‌ اصفهان‌ شد اما در میانه راه‌ به‌ شوشتر رفت‌ و به‌ درخواست‌ اهالی‌، در آنجا اقامت‌ کرد. حاکم‌ وقت‌ شوشتر، فتحعلی‌خان‌، که‌ از گماشتگان‌ دولت‌ صفوی‌ (حک : ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) بود، در تکریم‌ سید نعمت‌اللّه‌ نهایت‌ تلاش‌ را به‌کار بست‌ و در کنار مسجدجامع‌ برای‌ وی‌ خانه‌ای‌ تدارک‌ دید و تمام‌ مناصب‌ شرعی‌ شوشتر و بلاد مجاور، از جمله‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تولیت‌ مسجدجامع‌ و امامت‌ جمعه‌ و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، را به‌ او واگذار کرد (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۳ـ۷۴؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۱).

سید نعمت‌اللّه‌ با عالمان‌ و نیز حاکمان‌ مناسبات‌ خوبی‌ داشت‌ تا آنجا که‌ وی‌ را، به‌ سبب‌ کثرت‌ مجالست‌ با سلاطین‌، نکوهش‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به بَحْرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۱۱). سید نعمت‌اللّه‌ در شوشتر به‌ نشر علوم‌ و معارف‌ دینی‌ پرداخت‌ و مجلس‌ درس‌ پر رونقی‌ برپا کرد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۷).

رحلت

وی‌ در ۱۱۱۱ برای‌ زیارت‌ به‌ مشهد رفت‌ و در راه‌ بازگشت‌ به‌ شوشتر، در خرّم‌آباد بیمار شد و در پل‌دختر درگذشت‌ و در همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. آرامگاه‌ او در آنجا معروف‌ است‌. وفات‌ وی‌ را در ۲۳ شوال‌ ۱۱۱۲ ذکر کرده‌اند ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۶؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۵؛ خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۹).

جزایری‌ در جزایر بصره‌، حویزه‌، شیراز و اصفهان‌ نزد عالمان‌ بسیاری‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰)، از جمله‌ در جزایر نزد این‌ اشخاص‌ علوم‌ دینی‌ را فراگرفت‌: یوسف‌بن‌ محمد بناء جزایری‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۰۷۰)، عالم‌ و قاضی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۱؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۲)؛ محمدبن‌ سلمان‌/ سلیمان‌ جزایری‌ (متوفی‌ بعد از ۱۰۷۰)، فقیه‌ و ادیب‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۱ـ۲۱۲)؛ و حسین‌بن‌ سَبتی‌ حویزی‌، مدرّس‌ و ادیب‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا).

استادان‌ و مشایخ‌در شیراز

استادان‌ و مشایخ‌ سیدنعمت‌اللّه‌ در شیراز، به‌ گفته خودش‌، بیست‌ تن‌ بودند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۹)

که‌ از آن‌ جمله‌اند:

میرزا ابراهیم‌ فرزند صدرالمتألهین‌ شیرازی‌ (متوفی‌ ۱۰۷۰؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و جعفر بن‌ کمال‌الدین‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۰ ۸۱؛

محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۱)؛

صالح‌ بن‌ عبدالکریم‌ کَرزکّانی‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۸؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و عبدعلی‌بن‌ جمعه‌ عروسی‌ حویزی‌، مؤلف‌ تفسیر نورالثقلین‌ (متوفی‌ بین‌ سالهای‌ ۱۰۸۹ و ۱۰۹۷؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۴۸؛ همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹).

سه‌ تن‌ اخیر در زمره مشایخ‌ حدیث‌ وی‌ نیز به‌ شمار می‌آیند، چنانکه‌ او خود در اجازه روایت‌ به‌ شیخ‌حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، به‌ آنان‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۴).

استادان‌ و مشایخ‌دراصفهان

سید نعمت‌اللّه‌ در اصفهان‌ نزد این‌ استادان‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌:

محمدباقر مجلسی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳) که‌ از مشایخ‌ مهم‌ او بود ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۸) و سه‌ اجازه‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ داد که‌ مبسوط‌ترین‌ آنها در پایان‌ نسخه‌ای‌ از نهج‌البلاغه‌، به‌ خط‌ خود مجلسی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ متن‌ این‌ اجازه‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۵۷ـ ۱۶۳)؛

محمدباقربن‌ محمد مؤمن‌ خراسانی‌ (محقق‌ سبزواری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۰؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۶۳)؛

آقاجمال‌ فرزند آقاحسین‌ خوانساری‌ (محقق‌ خوانساری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۹؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۱؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۹)؛

محمدبن‌ مرتضی‌ کاشانی‌ مشهور به‌ مولی‌ محسن‌ فیض‌ کاشانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۴؛ بحرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۳۰؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۵) که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ از ملازمان‌ و شاگردان‌ خاص‌ او بود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، التحفه السنیه، ص‌ [۳۳۹ ( )؛

شیخ‌حرّ عاملی‌ (متوفی‌ ۱۱۰۴؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ )۳۶۱ ]؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۰۲ـ۲۰۳) که‌ جزایری‌ بخشی‌ از احادیث‌ را نزد وی‌ خوانده‌ و او را به‌ انصاف‌ ستوده‌ است‌. حرّ عاملی‌ اذعان‌ می‌کرده‌ که‌ اشکالاتِ گونه‌ای‌ از قیاس‌، از جمله‌ قیاسِ منصوص‌ العله‌ و اولویت‌، را از سید نعمت‌اللّه‌ آموخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام، همانجا).

در منابع‌، از کسان‌ دیگری‌ در زمره مشایخ‌ سید نعمت‌اللّه‌ یاد شده‌ است‌ که‌ صحیح‌ نیست‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۰، ۱۹۲ـ۱۹۴، ۲۰۰ـ۲۰۱). از برخی‌ استادان‌ او نیز، به‌ دلیل‌ اشاره‌ نکردن‌ وی‌ به‌ نامهایشان‌ یا ذکر نشدن‌ شرح‌حال‌ آنها در منابع‌، اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌ ( رجوع کنید به نعمت‌ اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ۳۰۴، ۳۰۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۹۸).

شاگردان‌

شاگردان‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ پرشمارند. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه وی‌، در تذکره شوشتر (ص‌ ۱۵۷ـ۱۶۳) و محمد جزایری‌ در نابغه فقه‌ و حدیث‌ (ص‌ ۲۵۲ـ۳۲۶)، به‌ ترتیب‌ الفبا، نام‌ آنان‌ را ذکر کرده‌اند،

از جمله آنان‌اند:

ابوالحسن‌بن‌ محمد زمان‌ بن‌ عنایت‌اللّه‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۳؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکرۀ شوشتر ، ص‌ ۱۵۷؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۳؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۲ـ۲۵۳)؛
ابوالقاسم‌ بن‌ محمد مرعشی‌ شوشتری‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۸ـ ۱۵۹)؛
عبدالحسین‌بن‌ خواجه‌ کلبعلی‌ گَرگَری‌ شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۱) که‌ نزد سید نعمت‌اللّه‌ زبده ‌الاصول‌ را خواند و از وی‌ اجازه روایت‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۷۱)؛
علی‌بن‌ حسین‌ جامعی‌ عاملی‌، از عالمان‌ و مفسران‌ مشهور ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۷۴ـ ۲۷۵)؛
عنایت‌اللّه‌بن‌ محمد زمان‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۷؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۵۷؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌۲۷۷ـ۲۷۹)؛
مجدالدین‌بن‌ قاضی‌ شفیع‌الدین‌ دزفولی‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۱۶۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۲)؛
فتح‌اللّه‌ بن‌ علوان‌ کعبی‌ دَوْرَقی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۰؛همان‌، ص‌ ۱۵۸)؛
محمدهادی‌بن‌ سیدمحمد مرعشی‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۳۷؛همان‌، ص‌ ۱۸۹)؛
یعقوب‌بن‌ ابراهیم‌ بختیاری‌ حویزی‌ (متوفی‌ ۱۱۵۰)، که‌ نخست‌ در شیراز و سپس‌ در شوشتر نزد سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ تحصیل‌ علم‌ پرداخت‌ (همان‌، ص‌ ۱۹۲)؛
و محمدبن‌ علی‌ نجّار شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۰ یا ۱۱۴۱) که‌ از شاگردان‌ بزرگ‌ سید نعمت‌اللّه‌ بود و از طرف‌ او به‌ امامت‌ جماعت‌ نیز منصوب‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۱)، در علوم‌ شرعی‌، به‌ویژه‌ تجوید و تفسیر، یگانه‌ بود و کتاب‌ مجمع‌التفاسیر از آثار اوست‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۸؛همو، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۶۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۴). او یادداشتهای‌ تفسیری‌ سیدنعمت‌اللّه‌ را نیز در کتابی‌ با عنوان‌ عقودالمرجان‌ گردآوری‌ کرده‌ است‌ (آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، ص‌ ۷۰۶؛همو، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۰۵).

از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند

کسان‌ دیگری‌ نیز از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند، گرچه‌ از شاگردان‌ او نبوده‌اند، مانند

شریف‌ ابوالحسن‌بن‌ محمدطاهر اصفهانی‌ غَرَوی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۸؛همان‌، ص‌ ۴۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۸)

و شمس‌الدین‌ بن‌ صفر جزایری‌ (متوفی‌ ح۱۱۴۰؛عبداللّه جزایری‌،۱۴۰۹، ص‌ ۱۴۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۸).

همچنین‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، از هم‌ دوره‌های‌ خود، اجازه روایت‌ داد و از او نیز اجازه‌ای‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۹) که‌ اصطلاحاً به‌ آن‌ اجازه مدبّج‌ ( رجوع کنید به اجازه‌ * ) گفته‌ می‌شود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۴۸ـ۴۹). محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۳ـ۲۶۶) متن‌ اجازه سیدنعمت‌اللّه‌ را به‌ طور کامل‌ نقل‌ کرده‌ است‌.

آرا.

محققان‌ در این‌ باب‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ مسلک‌ جزایری‌ در استنباط‌ احکام‌ نه‌ اصولی‌ بوده‌ نه‌ اخباری‌ صرف‌، بلکه‌ او میانه‌رو بوده‌ و به‌ تعبیر مشهور، طریقه وسطا را برگزیده‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۰ـ ۳۳۲؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۳۹ـ۴۰). منبع‌ محققان‌ در این‌ داوری‌، سخنان‌ جزایری‌ در کتابها و رساله‌های‌ متعدد او بوده‌ که‌ در آنها به‌ اخذ مسلک‌ و طریقه وسطا تصریح‌ و آن‌ را روش‌ استادش‌ محمدباقر مجلسی‌ ذکر کرده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به غایه‌ المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۴۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۱۴۰ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره مسلک‌ مجلسی‌ رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۳۶۹ ش‌، ص‌ ۱۲۲؛بحرانی‌، ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴ـ ۱۵؛طارمی‌، ص‌ ۲۰۰ـ۲۰۲).

مراد جزایری‌ از طریقه وسطا، آن‌ گونه‌ که‌ خود در مقدمه کتاب‌ غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۴۰ ( ) توضیح‌ داده‌، اعتقاد به‌ حجیت‌ ظواهر قرآن‌ در تشریع‌ است‌ و آن‌ را طریقی‌ دانسته‌ که‌ نه‌ مانند طریق‌ مجتهدان‌ اصولی‌ است‌ که‌ به‌ قواعد و استنباط‌ و استدلالهای‌ عقلی‌ تکیه‌ زده‌اند و نه‌ مانند اخباریهایی‌ چون‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ که‌ هرگونه‌ استنباط‌ مبتنی‌ بر قواعد ظنی‌ را انکار کرده‌ و عمل‌ به‌ ظواهر قرآن‌ را از مصادیق‌ آن‌ شمرده‌اند ( رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۲۶۹ـ۲۷۱، ۳۳۶ـ ۳۳۸). جزایری‌ ( غایه‌ المرام‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۶ ] ) پس‌ از نقل‌ سخنان‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ در الفوائد المدنیه و تصدیق‌ تمام‌ سخنان‌ وی‌، تنها بر رأی‌ او مبنی‌ بر عدم‌ حجیت‌ ظواهر کتاب‌ خرده‌ گرفته‌ است‌.

علاوه‌ بر این‌، یکی‌ از دلایلی‌ که‌ سبب‌ شده‌ تا محققان‌، جزایری‌ را میانه‌رو بدانند، نظر وی‌ در باره پاره‌ای‌ از موارد شبهه تحریمیه‌، مانند نوشیدن‌ قهوه‌ و مصرف‌ دخانیات‌، است‌ که‌ در حرمت‌ آنها نصّی‌ وارد نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۲؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۴۱؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۷ـ ۹۸). اخباریها در این‌ گونه‌ موارد، بنا بر احتیاط‌، قائل‌ به‌ عدم‌ جوازند، اما جزایری‌ از این‌ نظر عدول‌ کرده‌، قائل‌ به‌ اباحه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵ ۶۰ با نقد آرای‌ علی‌نقی‌ کمره‌ای‌؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۴). با این‌ همه‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در بسیاری‌ موارد دیگر مطابق‌ رأی‌ اخباریان‌ نظر داده‌، از جمله‌ در باب‌ منابع‌ تشریع‌، فقط‌ کتاب‌ و سنّت‌ را معتبر شمرده‌ و اجماع‌، استصحاب‌، عقل‌ و تمام‌ گونه‌های‌ قیاس‌، از جمله‌ قیاس‌ منصوص‌العله‌ و اولویت‌، را باطل‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱۱ـ۱۵، ۲۲، ۳۷، ۵۹ـ۶۱ (، ج‌ ۲، ص‌ )۵۱ (؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۵، ۵۱۴؛برای‌ اطلاع‌ از نظر اخباریها رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۱۸۱، ۲۴۱ـ۲۴۲، ۲۶۵ـ ۲۹۹). همچنین‌ در صورت‌ تعارض‌ نقل‌ با ادله عقلی‌، اعم‌ از قواعد عملی‌ یا قواعد نظری‌ (چون‌ «امر به‌ شی‌ء مستلزم‌ نهی‌ از ضد عام‌ است‌» و «مامِنْ عامٍّ اِلاّ و قَدْ خُصّ»)، نقل‌ را مقدّم‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ) ۳۵ـ۳۶ ] ). وی‌ بر خلاف‌ علامه‌ مجلسی‌ (۱۴۱۱، ص‌ ۱۳ـ۱۴) که‌ تقلید از میت‌ را جایز نمی‌دانسته‌، همانند اخباریها قائل‌ به‌ جواز تقلید از میت‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به ادامه مقاله‌).

در هر حال‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ بدون‌ ارائه نظریه‌ای‌ انتقادی‌ در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و کارکرد منابع‌ تشریع‌، نمی‌توان‌ صرفاً با تکیه‌ بر پاره‌ای‌ از نقل‌قولها، مسلک‌ جزایری‌ را در استنباط‌ احکام‌ مشخص‌ کرد. مفهوم‌ طریقه وسطا نیز مبهم‌ است‌، البته‌ این‌ ابهام‌ حتی‌ در باب‌ مدلول‌ عموم‌ مفاهیم‌ و مسائل‌ مورد نزاع‌ اخباریها و اصولیان‌ وجود دارد و این‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ نظریه‌ای‌ انتقادی‌ و تحلیلی‌ و تاریخی‌ از مفاهیم‌ فقه‌ و فرآیند تکامل‌ آن‌، و روشن‌ نبودن‌ مفهوم‌ سنّت‌ و معنای‌ عقل‌ است‌ که‌ ظاهراً در مقابل‌ آن‌ قرار دارد ( رجوع کنید به کرمی‌، ص‌ ۲۶۱ـ ۲۷۵).

از سوی‌ دیگر، در سخنان‌ جزایری‌ برداشتی‌ از ماهیت‌ احکام‌ شرعی‌ و نحوه استنباط‌ آنها را می‌توان‌ استخراج‌ کرد که‌ دست‌ کم‌ تا صورتبندی‌ نهایی‌ آرای‌ فقهی‌ و اصولی‌اش‌، وی‌ را باید در زُمره اخباریها دانست‌، زیرا وی‌ از سویی‌ فقه‌ را نه‌ مجموعه‌ای‌ از قواعد کلی‌، بلکه‌ انبوهی‌ از روایات‌ جزئی‌ دانسته‌ است‌ که‌ یگانه‌ ملاک‌ معتبر استنباط‌ و مبنای‌ عمل‌اند ( رجوع کنید به غایه‌ المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۵ـ۳۶ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۹۵ ( ) و از سوی‌ دیگر، برای‌ غنی‌ کردن‌ منابع‌ روایت‌ و محدود کردن‌ دامنه استنباط‌ عقلی‌، علاوه‌ بر نقد نظریه تقسیم‌ چهارگانه احادیث‌ (صحیح‌، حسن‌، موثق‌ و ضعیف‌)، که‌ مستلزم‌ مناقشه‌ در باره بسیاری‌ از احادیث‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۴ ( )، بر وثاقت‌ بسیاری‌ از کتابهای‌ حدیثی‌، چون‌ عیون‌ اخبار الرضا اثر شیخ‌ صدوق‌، الاحتجاج‌ طَبْرِسی‌ و الفقه‌ الرضوی‌ ، صحه‌ گذاشته‌ است‌ ( رجوع کند به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۸ (؛همو، لوامع‌ الانوار، ص‌ ) ۵ ] ).

در آغاز عصر صفوی‌، با حضور مؤثر فقیهان‌ در اداره جامعه‌، بحث‌ در باره جایگاه‌ و وظایف‌ مجتهدان‌ و رابطه آنان‌ با مقلدان‌ و نیز نقش‌ مرجعیت‌ دینی‌، یکی‌ از مسائل‌ اساسی‌ شد. مسئله جواز یا عدم‌ جواز تقلید از مجتهدِ میت‌ از آن‌ جمله‌ بود که‌ دست‌ کم‌ در این‌ دوره‌، ۳۵ رساله مستقل‌ در این‌ باب‌ نگاشته‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۳۹۱ـ۳۹۳؛
حسینی‌ جلالی‌، ص‌ ۵۹ـ۷۳). از جمله این‌ نوشته‌ها، رساله منبع‌ الحیاه و حجیه قول‌ المجتهد من‌ الاموات‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بود. البته‌ وی‌ در دیگر آثار خود نیز به‌ بررسی‌ این‌ مسئله‌ پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، کنز الطالب، ص‌ [۸۱- ۸۶ (؛همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶ـ۹۳؛همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۳، ص‌ ۳۶۸ـ۳۶۹؛همو، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ) ۸۵ -۸۶ ] ).

غالب‌ فقیهان‌ اصولی‌، به‌ویژه‌ متأخران‌، تقلید ابتدایی‌ از میت‌ را جایز نمی‌دانند ( رجوع کنید به طباطبایی‌، ص‌ ۶۱۸ـ۶۱۹؛طباطبائی‌  یزدی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۵، مسئله ۹). در مقابل‌، برخی‌ فقیهان‌ اصولی‌ و عموم‌ اخباریها، از جمله‌ فیض‌ کاشانی‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۵۲) و به‌ تبع‌ او سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، تقلید از میت‌ را جایز دانسته‌، شرط‌ حیات‌ مجتهد را غیر معتبر و بدون‌ دلیل‌ ذکر کرده‌اند. به‌ نظر می‌رسد این‌ نزاع‌ مسائل‌ مهمی‌ را در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و بنیادهای‌ شریعت‌ مطرح‌ کرده‌ که‌ امروزه‌ بررسی‌ آنها ارزش‌ علمی‌ و تاریخی‌ دارد و دوره مهمی‌ از فرآیند تکامل‌ دانش‌ فقه‌ و اصول‌ فقه‌ را نشان‌ می‌دهد.

سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در رساله منبع‌الحیاه، نخست‌ به‌ نقد آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ مجاز نبودن‌ تقلید از مجتهد میت‌، خاصه‌ آرای‌ شهید ثانی‌ در رساله تقلید المیت‌ و رساله مشکاه القول‌ السدید فی‌الاجتهاد و التقلید از فرزند شهیدثانی‌، شیخ‌حسن‌بن‌ زین‌الدین‌ صاحب‌ معالم‌، پرداخته‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۳۳) و در ادامه‌ از مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد انتقاد کرده‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۳ـ۴۰) و در پایان‌، برخی‌ مسائل‌ مورد اختلاف‌ میان‌ مجتهدان‌ و اخباریان‌، خاصه‌ اختلاف‌ بر سر مبانی‌ و ماهیت‌ فقه‌ و کارکردهای‌ اجتهاد، را بیان‌ نموده‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌۴۰ـ۸۳).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۴۳) با تصریح‌ به‌ اینکه‌ منابعِ شرع‌ ظنی‌اند و به‌ تنهایی‌ موجب‌ علم‌ به‌ احکام‌ نمی‌شوند یا مبنای‌ عمل‌ قرار نمی‌گیرند، نتیجه‌ می‌گیرد که‌ این‌ گونه‌ منابع‌ باید با استنباط‌ فقیهانی‌ همراه‌ شوند که‌ به‌ مقام‌ افتا رسیده‌اند. بی‌ دلیل‌ نیست‌ که‌ حکم‌ به‌ حلال‌ یا حرام‌ بودن‌ کاری‌ و صحت‌ یا فساد هر امری‌ باید مبتنی‌ بر طریق‌ و منبعی‌ معتبر باشد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷) و مقلد موظف‌ است‌ آن‌ حکم‌ را یا به‌ گونه‌ای‌ مستقیم‌ یا از طریق‌ راویان‌ عادل‌ از مجتهدی‌ معین‌ اخذ کند ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸).

در همین‌ زمینه‌، شیخ‌ حسن‌، صاحب‌ معالم‌، پس‌ از اشاره‌ به‌ شرط‌ اخیر در نقل‌ فتوا، با استناد به‌ ادله عقلی‌ و نقلی‌، تقلید را جایز نمی‌شمارد، جز در مواردی‌ معدود که‌ تقلید از مجتهد زنده‌ از آن‌ جمله‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۷)، اما تقلید از میت‌، به‌ علت‌ وجود نداشتن‌ دلیل‌ قطعی‌ بر صحت‌ آن‌، جایز نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۷۸؛نیز رجوع کنید به تقلید * ).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۹) به‌ تفاوت‌ ماهوی‌ فتوا و حدیث‌ و به‌ تبع‌ آن‌ شرایط‌ ویژه هر یک‌ اشاره‌ کرده‌ و افزوده‌ است‌ که‌ اجازه مشایخ‌ در نقل‌ فتوا یا کتابهای‌ پیشینیان‌ در حکم‌ جواز اخذ فتواهای‌ آنان‌ نیست‌، زیرا اجازه‌ و نظایر آن‌ تنها راهنمای‌ نقل‌ روایت‌اند نه‌ ملاک‌ یا مبنای‌ عمل‌. بر همین‌ اساس‌ است‌ که‌ شرایط‌ فتوا در قیاس‌ با روایت‌ احادیث‌، پیچیده‌تر و دقیق‌تر به‌نظر می‌رسد؛بدین‌ معنا که‌ اگر در نقل‌ حدیث‌، زن‌ و مرد، حر و عبد و فقیه‌ و عامی‌ بودن‌ شرط‌ صحت‌ روایات‌ به‌ شمار نمی‌روند، در فتوا چنین‌ نیست‌ و اخذ آن‌ جز از فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ جایز نیست‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱) و بر فرض‌ اینکه‌ فتوای‌ فقهایی‌ تنها از طریق‌ اجازه‌ و نظایر آن‌ نقل‌ شود، لازمه‌اش‌ این‌ است‌ که‌ عدالت‌ تمام‌ واسطه‌ها از طریق‌ روشهای‌ معتبر اثبات‌ شود. این‌ جرح‌ و تعدیل‌ در باب‌ راویان‌ احادیث‌ تحقق‌ یافته‌ اما در زمینه مورد بحث‌، یعنی‌ فتوای‌ فقیهان‌، توثیق‌ واسطه‌ها تحقق‌ نیافته‌ و روایت‌ از مجتهدان‌ عملاً غیر مقدور است‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰).

در مقابل‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ مطابق‌ نظر اخباریها، فقه‌ را مجموعه‌ای‌ از دلایل‌ شرعی‌ و، فتوای‌ فقهی‌ را هم‌ تراز روایت‌ احادیث‌ دانسته‌ است‌. در واقع‌، اولی‌ ترجمان‌ دومی‌ است‌ و همان‌گونه‌ که‌ روایات‌ پیشینیان‌ معتبر است‌، نقل‌ فتواهای‌ آنان‌ نیز معتبر است‌ و می‌تواند مبنای‌ عمل‌ قرار گیرد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۷، ۱۱، ۳۱؛نیز رجوع کنید به بروجردی‌، ج‌ ۴، قسم‌۲، ص‌۲۵۸). مطابق‌ این‌ برداشت‌، مجتهد در تعریف‌ صحیح‌ تنها ناقل‌ احکام‌ الاهی‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۱۷ـ ۱۸) و کتابهای‌ فقهی‌ چیزی‌ جز شرح‌ کتابهای‌ حدیث‌ و بیان‌ نظام‌مند آنها نیستند. اختلاف‌ میان‌ فقیهان‌ پیشین‌ نیز ریشه‌ در اختلاف‌ خود احادیث‌ یا برداشت‌ آنها دارد و به‌ طور کلی‌ میان‌ نگارش‌ کتابهای‌ فقهی‌ و گردآوری‌ متون‌ حدیثی‌ فرقی‌ نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۱؛جابری‌، ص‌ ۳۷۱).

تنها ملاک‌ عمل‌ در فقه‌ دلیل‌ شرعی‌ است‌ که‌ با مرگ‌ مجتهدان‌ نیز باطل‌ نمی‌شود ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، منبع‌الحیاه، ص‌ ۲۲؛استرآبادی‌، ص‌ ۲۹۹). جزایری‌ (۱۴۰۱، ص‌ ۱۸) بر این‌ اساس‌، جزایری‌ پس‌ از اشاره‌ به‌ برداشت‌ شهید ثانی‌ از مفهوم‌ اجتهاد و تقلید ( رجوع کنید به شهید ثانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹ـ۴۰)، به‌ نقد آن‌ پرداخته‌ است‌. به‌ نظر وی‌ (۱۴۰۸، ج‌۲، ص‌۸۰)، دو مفهوم‌ مذکور اصطلاحاتی‌ حادث‌ هستند و در دوران‌ امامان‌ و حتی‌ دوره‌های‌ بعد ناشناخته‌ بودند.

کاربرد آنها به‌ زمان‌ شیخ‌ طوسی‌ و رواج‌ آنها به‌ زمان‌ علامه‌ حلّی‌ باز می‌گردد. در زمان‌ امامان‌ کتابهای‌ محدّثان‌ متداول‌ بود که‌ به‌ زودی‌ مبنای‌ عمل‌ گشت‌. اجتهاد به‌ معنای‌ فهم‌ اخبار منقول‌ و ترجیح‌ یکی‌ بر دیگری‌ در مقام‌ تعارض‌ و تمیز صحیح‌ از ضعیف‌ آنها بود که‌ خود گونه‌ای‌ از اجتهاد است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۸).

جزایری‌ (۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۹ -۹۰) افزوده‌ است‌ که‌ عمل‌ به‌ جرح‌ و تعدیل‌ پیشینیان‌، که‌ مجتهدان‌ اصولی‌ نیز بر مبنای‌ آن‌ عمل‌ می‌کنند، خود از مصادیق‌ تقلید از فتاوی‌ مجتهدان‌ میت‌ است‌ که‌ اصولیان‌ آن‌ را به‌ طور ضمنی‌ پذیرفته‌اند. وی‌ با تأکید بر جواز تقلید از مجتهد مرده‌، دلیل‌ عمده قائلان‌ به‌ منع‌ را اجماع‌ دانسته‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱؛همو، غایه ‌المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۸ ] ). با ملاحظه آرای‌ پیشینیان‌ می‌توان‌ دریافت‌، چنانکه‌ دیدیم‌ این‌ مسئله‌ مورد اتفاق‌ عالمان‌ نیست‌.

از سوی‌ دیگر، بسیاری‌ از فقیهان‌ منکر اعتبار اجماعهایی‌ از این‌ دست‌ هستند، چنانکه‌ شهید ثانی‌ در رساله ‌مخالفه الشیخ‌ الطوسی‌ لاجماعات‌ نفسه‌ (ج‌۲، ص‌۸۴۷ – ۸۵۷) مواردی‌ را نقل‌ کرده‌ که‌ شیخ‌ طوسی‌، با ادعای‌ اجماع‌ بر آنها، در آثار دیگرش‌ به‌ نقض‌ آنها پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۰ـ۲۱). دوم‌ اینکه‌، این‌ گونه‌ اجماعها از طریق‌ خبر واحد نقل‌ شده‌ که‌ دلیلی‌ ظنی‌ است‌ و مفید قطع‌ و یقین‌ نیست‌. سوم‌ اینکه‌، استناد به‌ اجماع‌ خود از مصادیق‌ تقلید از میت‌ است‌ (رجوع کنید به همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱ -۸۲).

سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ کتابی‌ با عنوان‌ مُسکِّن‌ الشُجُون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ نوشته‌ که‌ در آن‌ به‌ شرح‌ بیماری‌ طاعون‌ و شیوع‌ آن‌ در بغداد، جزایر و حویزه‌ پرداخته‌ است‌. این‌ واقعه‌ در ۱۱۰۲ در شام‌، آسیای‌ صغیر و عراق‌ و بخشهای‌ جنوب‌ شرقی‌ ایران‌ ( مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۶۳ ] ) رخ‌ داد که‌ عده بسیاری‌ بر اثر آن‌ درگذشتند. وی‌ در این‌ کتاب‌ علل‌ وقوع‌ و راههای‌ پیشگیری‌ از این‌ بیماری‌ را از منظر دینی‌ و با نگاه‌ ویژه‌ و ادیبانه خود بررسی‌ کرده‌ که‌ شایان‌ تأمل‌ است‌.

کتاب‌ مسکّن‌الشجون‌ دارای‌ پنج‌ باب‌ و یک‌ خاتمه‌ است‌. باب‌ اول‌ در بیان‌ مرگ‌ و نقل‌ پاره‌ای‌ از عجایب‌ آن‌ است‌. جزایری‌ با تکیه‌ بر آموزه‌های‌ دینی‌ و استناد به‌ برخی‌ احادیث‌، درخواست‌ مرگ‌ یا تعجیل‌ آن‌ را جایز ندانسته‌ است‌ (ص‌ [ ۲ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کند به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۱۲۴ـ۱۳۹). وی‌ سپس‌ به‌ تأویل‌ بعضی‌ احادیث‌ پرداخته‌ است‌ که‌ در آن‌ حضرت‌ آدم‌، ادریس‌ (ص‌ ) ۳ ( )، ابراهیم‌ (ص‌ ) ۴ ( ) و موسی‌ (ص‌ ) ۵ ] ) علیهم‌السلام‌ از خداوند مرگ‌ خویش‌ را خواسته‌اند.

در باب‌ دوم‌، بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ بروز و گسترش‌ آن‌ بررسی‌ شده‌ است‌. نخستین‌ دلیل‌ بروز این‌ بیماری‌ به‌ نظر جزایری‌ (ص‌ [ ۱۵ ( )، ارتکاب‌ و شیوع‌ فحشا است‌ (نیز رجوع کنید به طبرانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۰ـ۳۹۱؛مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۷۰، ص‌۳۶۷ـ ۳۶۸). وی‌ در این‌ باره‌ به‌ یک‌ حدیث‌ نیز استناد کرده‌ که‌ در آن‌ گفته‌ شده‌ است‌ اگر در قومی‌ فحشا شایع‌ شود، خداوند سپاهی‌ از اهریمنان‌ را بر آدمیان‌ مسلط‌ می‌کند تا آدمیان‌ را با نیزه‌ در ورطه هلاکت‌ می‌افکنند (همانجا).

از اسباب‌ دیگر شیوع‌ طاعون‌، اجرا نکردن‌ فریضه امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر است‌ که‌ مطابق‌ آن‌ بی‌گناهان‌ نیز، به‌سبب‌ اهمال‌ در اجرای‌ فریضه مذکور، سرنوشت‌ گناهکاران‌ را پیدا می‌کنند و طاعون‌ دامنگیر آنان‌ نیز خواهد شد (همان‌، ص‌ ) ۱۷ ( ).

جزایری‌ به‌ فتوای‌ برخی‌ فقیهان‌ استناد کرده‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ را موظف‌ کرده‌اند در صورت‌ ناتوانی‌ در اقامه شعائر دین‌ اسلام‌، از بلاد کفر هجرت‌ کنند (همان‌، ص‌ ) ۱۸ ( ). جزایری‌ در ادامه‌ به‌ تلقی‌ حکما از بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ آن‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ (ص‌ ) ۱۹ ( ). مطابق‌ نظر حکما، بیماری‌ وبا در حکم‌ پاکسازی‌ (تنقیه‌) طبیعت‌ از آمیختگی‌ نیک‌ و بد است‌. وی‌ گفته میرفندرسکی‌ (متوفی‌ ۱۰۵۰) را در این‌ زمینه‌ نقل‌ کرده‌ که‌ روزگار را به‌ انسان‌ تشبیه‌ کرده‌ است‌؛همان‌طور که‌ آدمی‌ برای‌ تنقیه‌، ادویه مسهل‌ را به‌ کار می‌برد، طاعون‌ نیز با میراندن‌ آدمیان‌ موجب‌ اعتدال‌ مزاج‌ روزگار می‌شود( همان‌، ص‌ ) ۲۰ ] ).

باب‌ سوم‌ کتاب‌ به‌ وجوب‌ یا حرمت‌ فرار از طاعون‌ اختصاص‌ دارد. جزایری‌ پس‌ از ذکر مقدمه‌ای‌ در باب‌ وجوب‌ حفظ‌ و رعایت‌ نفوس‌ و ابدان‌ از وقوع‌ در هلاکت‌ و اهتمام‌ شریعت‌ به‌ این‌ امر و تشریع‌ پاره‌ای‌ از احکام‌ در همین‌ سیاق‌، به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ روایاتی‌ منقول‌ از پیامبر اکرم‌ پرداخته‌ که‌ عموماً در منابع‌ اهل‌ سنّت‌ نقل‌ شده‌ و بنا بر آنها فرار از طاعون‌ جایز شمرده‌ نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌۷، ص‌۲۰ـ۲۲؛مسلم‌بن‌حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۳۷ـ۱۷۴۲).

در برخی‌ از این‌ روایات‌ آمده‌ شخصی‌ که‌ با این‌ بیماری‌ به‌ هلاکت‌ برسد، شهید است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به طَیالِسی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۵۸۲؛بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۲۲). با این‌ همه‌، جزایری‌ با استناد به‌ پاره‌ای‌ از روایات‌ امامیه‌، که‌ در آنها نهی‌ پیامبر به‌وجود شرایط‌ خاصی‌ تفسیر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به کلینی‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۰۸)، حکم‌ به‌ وجوب‌ فرار از طاعون‌ داده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۲۵ ] ). جزایری‌ همچنین‌ سخنان‌ غزالی‌ در احیاء علوم‌الدین‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ ۳۰۸)، را به‌ تفصیل‌ نقد و بررسی‌ کرده‌ است‌. به‌ نظر غزالی‌ فرار از طاعون‌ با مقام‌ توکل‌ سازگار نیست‌، هر چند وی‌ احادیث‌ را به‌ نهی‌ ارشادی‌، نه‌ تحریمی‌، تفسیر کرده‌ است‌.

جزایری‌ در بخش‌ دیگری‌ از کتاب‌، اظهار داشته‌ که‌ بیماری‌ طاعون‌ عذابی‌ برای‌ کافران‌ و امتحانی‌ برای‌ مؤمنان‌ است‌ ( رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۸، ص‌ ۲۸۶، ج‌ ۶۵، ص‌ ۱۸۰) و قرائنی‌ نیز بر سخن‌ خود ارائه‌ کرده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ( ۳۲ ) ).

وی‌ در ادامه‌ به‌ بررسی‌ مفهوم‌ اجل‌ و پاره‌ای‌ از معضلات‌ کلامی‌ در باره مشیت‌ الاهی‌ و اختیار آدمی‌ پرداخته‌ و فرار از طاعون‌ را با مشیت‌ الاهی‌ ناسازگار ندیده‌ است‌ (همان‌، ص‌ [ ۴۴ ( ). در آخر، به‌ شرح‌ و بیان‌ وظایف‌ عالمان‌ و حاکمان‌ به‌ هنگام‌ وقوع‌ حوادث‌ عظیم‌، مانند شیوع‌ طاعون‌، پرداخته‌ و چون‌ این‌ بیماری‌ را نتیجه گناه‌ آدمیان‌ دانسته‌، گفته‌ است‌ که‌ برای‌ پیشگیری‌ از وقوع‌ آن‌، عالمان‌ دین‌ وظیفه‌ دارند خلق‌ را ارشاد کنند و به‌ هنگام‌ شیوع‌ این‌ بیماری‌ باید به‌ مردم‌ امر کنند که‌ پاره‌ای‌ از مناسک‌ دینی‌، همچون‌ نماز و روزه‌، را به‌ جای‌ آورند (همان‌، ص‌ ) ۴۸ ( ). حاکمان‌ نیز باید منقاد عالمان‌ دین‌ و در اجرای‌ احکام‌الاهی‌ کوشا باشند (همان‌، ص‌ ) ۴۴ ( ). جزایری‌ در کتابهای‌ دیگر خود ( رجوع کنید به لوامع‌ الانوار ، ص‌ ) ۵۰ (؛مقامات‌ النجاه، ص‌ ) ۳۲۱ ] ) نیز شیوع‌ طاعون‌ در ۱۱۰۲ را ذکر کرده‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد در باره بیماری‌ وبا، دست‌ کم‌ تا قرن‌ یازدهم‌، سه‌ گفتمان‌ عمده‌ وجود داشته‌ است‌: گفتمان‌ پزشکی‌ دوره اسلامی‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به رازی‌، ۱۴۱۲، ص‌ ۶۹۲ـ۶۹۴؛همو، ۱۴۰۸، ص‌ ۴۸۷ـ ۴۸۸؛جرجانی‌، کتاب‌ ۳، بخش‌ ۱، ص‌ ۷۳)؛
گفتمان‌ طب‌ نبوی‌ مبتنی‌ بر مجموعه‌ای‌ از احادیث‌ در باره خواص‌ دارویی‌ برخی‌ گیاهان‌ یا غذاها و نحوه معالجه بعضی‌ بیماریها (برای‌ نمونه‌ رجوع کند به عبداللطیف‌ بغدادی‌، ص‌ ۲۱۶ـ ۲۲۰؛سیوطی‌، ص‌ ۱۱۵ـ۱۱۷)؛گفتمان‌ فقهی‌ حدیثی‌ در باره برخی‌ بیماریها با نگرش‌ دینی‌.

گفتمان‌ اخیر اگر چه‌ با گفتمان‌ دوم‌ قرابت‌ دارد، مستقل‌ و آمیزه‌ای‌ از احکام‌ فقهی‌ و اخلاقی‌ است‌. دیدگاه‌ جزایری‌ را با توجه‌ به‌ گزارشی‌ که‌ از بیماری‌ وبا بیان‌ کرده‌، می‌توان‌ در گفتمان‌ سوم‌ جای‌ داد. نگرش‌ وی‌ به‌ بیماری‌ وبا کاملاً آیینی‌ است‌ و ریشه‌ در متون‌ حدیثی‌ دارد که‌ بر اساس‌ آنها وبا نمادی‌ از عذاب‌ الاهی‌ است‌ که‌ نخست‌ بر قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ نازل‌ شد ( رجوع کنید به مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌۱۷۳۷).

در این‌ نگرش‌، میان‌ گناهان‌ و شیوع‌ وبا پیوندی‌ استوار است‌. در جامعه انباشته‌ از گناه‌، بیماری‌ طاعون‌ نماد ظلم‌ است‌ و با آن‌، جامعه‌ نظمی‌ دوباره‌ می‌گیرد. بی‌دلیل‌ نیست‌ که‌ واژه تنقیه‌ در گزارش‌ جزایری‌ معنایی‌ استعاری‌ دارد و به‌ یکسان‌ انسان‌ و زمان‌ را تطهیر می‌کند. وی‌ همچنین‌ در این‌ کتاب‌ بین‌ طاعون‌ و مکان‌، پیوند خاصی‌ برقرار کرده‌ به‌ نحوی‌ که‌ شیوع‌ بیماری‌ طاعون‌ در برخی‌ مناطق‌ را امری‌ نامتعارف‌ دانسته‌ و در این‌ باره‌ دست‌ به‌ تأویل‌ آشکار زده‌ و آن‌ را گونه‌ای‌ امتحان‌ الاهی‌ قلمداد کرده‌ است‌، البته‌ ایمنی‌ برخی‌ شهرها یا مکانهای‌ خاص‌ در برابر شیوع‌ بیماریها ریشه‌ در احادیث‌ نبوی‌ دارد ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛تِرْمِذی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۴ ۵۱۵؛برای‌ نمونه‌ای‌ از کاربرد این‌ روایات‌ در مضمون‌ سیاسی‌، به‌ ویژه‌ از سوی‌ عباسیان‌؛رجوع کنید به حداد، ص‌ ۱۲۴). در مجموع‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ آرای‌ جزایری‌ در باب‌ طاعون‌ نمونه آشکار تفسیر دینی‌ رویدادهاست‌ و این‌ گفتمان‌ دینی‌ امکانات‌ تازه‌ای‌ را در ادبیات‌ مرگ‌ ابداع‌ کرده‌ است‌.

تألیفات‌ و آثار علمی‌.

کتابها، رساله‌ها و حواشی‌ به‌ جامانده‌ از سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ فراوان‌ است‌، چنانکه‌ وی‌ را به‌ سرعت‌ قلم‌ و کثرت‌ تألیفات‌ وصف‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۶). وی‌ بر غالب‌ کتابها و متون‌ حدیثی‌ شرحها و حاشیه‌های‌ متعدد نگاشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌۷۴). با مراجعه‌ به‌ تعدادی‌ از این‌ آثار می‌توان‌ دریافت‌ که‌ هدف‌ عمده جزایری‌، چنانکه‌ اشاره‌ شد، منابع‌ حدیثی‌ و در واقع‌ نقدی‌ بر آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، لوامع‌الانوار ، ص‌ [ ۵ ] ؛همو، ۱۴۱۷، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶). شرحها و حاشیه‌نویسیها در آغاز به‌ صورت‌ یادداشتهایی‌ بوده‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ بر کتابهای‌ مختلف‌ نگاشته‌ و سپس‌ آنها را به‌ قلم‌ خود یا شاگردانش‌ بازنویسی‌ و مدون‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا).

جزایری‌ همچنین‌ بر کتابهایی‌ چون‌ تفسیر بیضاوی‌، قاموس‌اللغه فیروزآبادی‌ و کتابهای‌ چهارگانه حدیث‌ که‌ در ایام‌ تحصیل‌ خوانده‌ و آنها را استنساخ‌ کرده‌ بود، نیز حاشیه‌ نوشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، همانجا؛شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰).

برخی‌ از کتابهای‌ مهم‌ وی‌ به‌ این‌ شرح‌ است‌:

۱) الانوار النعمانیه‌ فی‌ معرفه‌ النشأه‌ الانسانیه، که‌ گاه‌ به‌ اشتباه‌ آن‌ را انوار نعمانی‌ معرفی‌ کرده‌اند( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷). این‌ کتاب‌ در شرح‌ احوالات‌ آدمی‌ از پیش‌ از تولد تا پس‌ از مرگ‌ است‌ که‌ در سه‌ باب‌ تدوین‌ شده‌ است‌، به‌ این‌ ترتیب‌: در احوال‌ پیش‌ از تولد، از تولد تا وفات‌ و احوال‌ پس‌ از مرگ‌ و عالم‌ آخرت‌. کتاب‌ مؤخره‌ای‌ نیز دارد که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲ـ۳۲۶) در آن‌ به‌ شرح‌ احوال‌ و سوانح‌ زندگانی استادان‌ و مشایخ‌ خود پرداخته‌ است‌ و در شناخت‌ وی‌ و نیز دوره‌ای‌ که‌ در آن‌ می‌زیسته‌ منبعی‌ مهم‌ و معتبر به‌ شمار می‌آید. این‌ بخش‌ کتاب‌ به‌ فارسی‌ و انگلیسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به تنکابنی‌، ص‌۴۳۶ـ ۴۵۵؛فانی‌، ص‌ ۳ـ۱۳؛استوارت‌ ، ص‌ ۵۵ ۸۱).

جزایری‌ در ۱۰۸۹ از نگارش‌ این‌ کتاب‌ فارغ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۶). این‌ کتاب‌ نخستین‌ بار در ۱۲۷۱ در تهران‌ چاپ‌ سنگی‌ شد و پس‌ از آن‌ نیز بارها منتشر گردید ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). چاپ‌ چهار جلدی‌ حروفی‌ آن‌، که‌ نخست‌ در ۱۳۳۸ ش‌ در تبریز منتشر شده‌، متداول‌ترین‌ چاپ‌ آن‌ است‌.

از این‌ کتاب‌ به‌ طور کامل‌ یا گزیده‌ دست‌ کم‌ دو ترجمه‌ وجود دارد: نخست‌ ترجمه‌ای‌ است‌ با عنوان‌ ترجمه انوار نعمانی‌ که‌ دو مترجم‌ به‌ نامهای‌ سید عبدالرحمان‌ و ابوتراب‌ کرمانشاهانی‌، به‌ فرمان‌ محمدعلی‌ میرزا قاجار آن‌ را در ۲۲ رمضان‌ ۱۲۲۶ ترجمه‌ کردند ( رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۹)؛دیگری‌ ترجمه‌ای‌ است‌ از سید زین‌العابدین‌ بن‌ حسن‌ رضوی‌ خوانساری‌ (متوفی‌ ۱۳۰۷)، از عالمان‌ و ائمه جماعت‌ اصفهان‌، که‌ مشتمل‌ بر ۴۲ نور (فصل‌) و نزدیک‌ به‌ نصف‌ تمام‌ کتاب‌ است‌. این‌ ترجمه‌ به‌ اشتباه‌ به‌ نام‌ شیخ‌ محمد تقی‌ بن‌ عبدالرحیم‌ اصفهانی‌ معرفی‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۸۲؛مشار، ج‌ ۳، ستون‌ ۲۶۳).

۲) انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، که‌ شرحی‌ است‌ بر کتاب‌ التوحید ابن‌بابویه‌، مشهور به‌ شیخ‌ صدوق‌ (متوفی‌ ۳۸۱). جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از آن‌ با نام‌ انیس‌الفرید یاد کرده‌ است‌. عبداللّه‌ افندی‌ (ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴) و، به‌ تَبَع‌ وی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۸ـ ۳۶۹) آن‌ را انس‌الوحید نامیده‌اند که‌ اشتباه‌ است‌ و ظاهراً افندی‌ آن‌ را با کتاب‌ محمدعلی‌، نایب‌الصداره قم‌، که‌ با همین‌ عنوان‌ و در شرح‌ توحید است‌، خلط‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۰ ۵۱). سید نعمت‌اللّه‌ کتاب‌ دیگری‌ نیز با عنوان‌ نورالبراهین‌ فی‌ اخبار الساده المرسلین‌ دارد که‌ ظاهراً شرح‌ دیگری‌ بر کتاب‌ التوحید است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۱؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۱۷ـ ۱۱۸، ۲۳۱ـ۲۳۲)؛اما، مهدی‌ رجائی‌، مصحح‌ کتاب‌ نورالبراهین‌ (ج‌ ۱، مقدمه‌، ص‌ ۳۳)، با مقایسه نسخه‌های‌ خطی‌ دو کتاب‌ مذکور به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ که‌ مطالب‌ و محتوای‌ آنها جز در مقدمه‌، که‌ یکی‌ طولانی‌تر از دیگری‌ است‌، عیناً با هم‌ مطابقت‌ دارند. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۳) نیز این‌ دو را یکی‌ دانسته‌ است‌. با این‌ همه‌، محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، همانجا) بر آن‌ است‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ خود تصرفاتی‌ در شرح‌ نخستین‌ به‌ وجود آورده‌ و پس‌ از حذف‌ مقدمه آن‌، مقدمه دیگری‌ بر آن‌ نوشته‌ است‌. از نورالبراهین‌ دو نسخه خطی‌ موجود است‌. جزایری‌ در پایان‌ هر دو شرح‌، تاریخ‌ اتمام‌ آنها را ۱۰۹۹ و در شهر حویزه‌ ذکر کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۲).

۳) جواهر الغوالی‌ فی‌ شرح‌ عوالی‌ اللئالی، که‌ شرحی‌ است‌ بر عوالی‌اللئالی‌ ابن‌ ابی‌جمهور احسایی‌ (متوفی‌ ح ۹۰۷؛افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴ـ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵). جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ مدینه ‌الحدیث‌ یاد کرده‌ است‌. موضوع‌ این‌ کتاب‌ دو جلدی‌ شرح‌ روایات‌ فقهی‌ از طهارت‌ تا دیات‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۴). جزایری‌ در جلد نخست‌ به‌ دفاع‌ از وثاقت‌ روایات‌ عوالی‌، که‌ عموماً مرسل‌اند، پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۳ـ۲۷۴). جلد دوم‌ از مبحث‌ نکاح‌ آغاز و به‌ مبحث‌ دیات‌ ختم‌ می‌شود. مؤلف‌ در رجب‌ ۱۱۰۵ از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شده‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۴؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۵).

۴) حاشیه شرح‌ جامی‌ بر کافیه‌ در نحو. جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) آن‌ را حاشیه مدونه علی‌ شرح‌ الجامی‌ نامیده‌ است‌. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۱) نیز از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ الحاشیه‌ علی‌ الجامی‌ و شرح‌ الکافیه یاد کرده‌ است‌. تنکابنی‌ (ص‌ ۴۵۲) آن‌ را تعلیقه‌ بر شرح‌ جامی‌ دانسته‌ که‌ البته‌ مقصود یکی‌ است‌. حاشیه مذکور ناتمام‌ است‌ و تا آخر مبحث‌ اسم‌ را در بر می‌گیرد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷) و نخست‌ در قالب‌ حاشیه‌هایی‌ بوده‌ که‌ مؤلف‌ در ایام‌ تحصیل‌ بر شرح‌ جامی‌ می‌نوشته‌ و سپس‌ آن‌ را در قالب‌ کتابی‌ تنقیح‌ و تدوین‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، حاشیه سید نعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، ص‌ ۲ـ۳). این‌ حاشیه‌ بسیار مشهور و در میان‌ طلاب‌ علوم‌ دینی‌ متداول‌ بوده‌ و بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). حاشیه‌ بر شرح‌ جامی‌ محققانه‌ و عالمانه‌ است‌ و از دانش‌ گسترده‌ و عمیق‌ و نیز ممارست‌ طولانی‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در نحو حکایت‌ دارد.جزایری‌ علاوه‌ بر این‌ حاشیه‌، حواشی‌ و شرحهای‌ متعددی‌ نیز در علم‌ نحو نوشته‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۳، ۵۷ – ۵۸، ۷۲، ۷۴، ۷۶ـ۷۷، ۹۶ـ۹۸، ۱۱۳ـ۱۱۷، ۱۲۲، ۱۲۴، ۱۳۱).

۵) حواشی‌ امل‌الا´مل‌شیخ‌ حرّ عاملی‌. این‌ حواشی‌ متضمن‌ شرح‌ احوال‌ تعدادی‌ از دانشمندان‌ معاصر جزایری‌ است‌ که‌ در متن‌ کتاب‌ امل‌الا´مل‌ ذکر نشده‌اند و در واقع‌ استدراکی‌ بر کتاب‌ مذکور به‌ شمار می‌آید. بر اساس‌ این‌ کتاب‌ و کتابهای‌ دیگر رجالی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۳۳۷ ش‌، ص‌ ۴۸۳ـ۴۸۴) سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ را در شمار عالمان‌ رجالی‌ و تذکره‌نویسان‌ ذکر کرده‌ است‌. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، بعدها در کتاب‌ الاجازه الکبیره از همین‌ شیوه‌ پیروی‌ کرده‌ و به‌ شرح‌ احوال‌ برخی‌ معاصران‌ خود پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۱۷ـ۱۹۳؛نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹). رجال‌نویسان‌ امامی پس‌ از جزایری‌، چون‌ افندی‌ و خوانساری‌، از این‌ کتاب‌ بهره‌ برده‌اند ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۹). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در این‌ حاشیه‌، شرح‌ حال‌ کسانی‌ چون‌ عبدحیدر بن‌ محمد جزایری‌، ملا عبدالرشید شوشتری‌، عیسی‌ بن‌ محمد جزایری‌، محمد بن‌ سلمان‌ جزایری‌ و برادرش‌ سید نجم‌الدین‌ جزایری‌ را ذکر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹).

۶) حواشی‌ نهج‌البلاغه، که‌ شرح‌ مختصر جزایری‌ است‌ بر نهج‌البلاغه ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛شوشتری‌، ص‌ ۱۰۴) و آن‌ را الحواشی‌ الضافیه و الموازین‌ الوافیه نامیده‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۲).

۷) ریاض‌ الابرار فی‌ مناقب‌ الائمه‌ الابرار، در سه‌ جلد: جلد نخست‌ در حالات‌ پیامبر اکرم‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ و امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام‌، جلد دوم‌ در احوال‌ حضرت‌ زهرا سلام‌اللّه‌علیها و امام‌ دوم‌ تا امام‌ یازدهم‌ و جلد سوم‌ در شرح‌ احوال‌ امام‌ دوازدهم‌ عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۰۸؛افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۳ـ۶۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۱، ص‌ ۳۱۶).

۸) زَهْر الربیع‌ فی‌ الطرائف‌ و الملح‌ و المقال‌ البدیع‌ ، که‌ جُنگ‌ مانندی‌ است‌ در بیان‌ مطالب‌ گوناگون‌ ادبی‌، نکات‌ تفسیری‌ و شرح‌ احوال‌ پاره‌ای‌ از مشایخ‌ و استادان‌. این‌ کتاب‌ یکی‌ از آثار مشهور جزایری‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۵۰). عبداللّه‌ جزایری‌ (۱۴۰۹، همانجا) پس‌ از ذکر نام‌ کتاب‌، به‌ اشتمال‌ آن‌ بر مطایبات‌ و هزلیات‌ اشاره‌ کرده‌ و آن‌ را از این‌ جهت‌ قابل‌ حک‌ و اصلاح‌ دانسته‌ است‌.

آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۱۲، ص‌ ۶۹) در باره این‌ کتاب‌ افزوده‌ که‌ دو جلدی‌ است‌ و جلد نخست‌ آن‌ مکرراً چاپ‌ شده‌ است‌. سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ این‌ بخش‌ را به‌ هنگام‌ درگذشت‌ فرزند محبوب‌ خود، سید حبیب‌اللّه‌، نوشته‌ است‌. جلد دوم‌ به‌ سبب‌ زوال‌ غم‌، فاقد مطالب‌ هزل‌ است‌ و این‌ کتاب‌ بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). این‌ کتاب‌ را نورالدین‌ محمد بن‌ سید نعمت‌اللّه‌بن‌ سیدعبدالهادی‌ جزایری‌ از نوادگان‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ که‌ با نام‌ مستعار محمد صالح‌ خان‌ بیگلربیگی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۸ـ۶۹).

۹) شرح‌ صحیفه‌ سجادیه‌ . سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بر کتاب‌ صحیفه‌ مجموعاً سه‌ شرح‌ نگاشته‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۷۱ـ۱۷۲): نخست‌ شرحی‌ که‌ به‌ شرح‌ کبیر معروف‌ شده‌ است‌ (در باره نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۵۲ـ۱۵۳). دوم‌ شرح‌ مختصر که‌ در واقع‌ تنقیح‌ و خلاصه‌ای‌ از شرح‌ نخستین‌ است‌ که‌ پس‌ از تألیف‌ آن‌، شرح‌ کبیر مهجور گشت‌. شرح‌ مختصر با عنوان‌ نور الانوار فی‌ شرح‌ کلام‌ خیر الاخیار شناخته‌ می‌شود.

مؤلف‌ در ۱۰۷۸، یعنی‌ در ۲۸ سالگی‌، در خرّم‌آباد از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۸؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۲۱۷). این‌ کتاب‌ از ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۷ در تهران‌، همراه‌ با چند شرح‌ دیگر از عالمان‌ عصر صفوی‌ بر صحیفه سجادیه‌ ، چاپ‌ سنگی‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۰؛مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). این‌ کتاب‌ در بیروت‌ (۱۴۲۰) نیز چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کند به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۹۷ـ۲۰۰). سوم‌ شرح‌ ملحقات‌ صحیفه‌ است‌، با عنوان‌ النُکَت ُالطریفه‌ فی‌ شرح‌ ملحقات‌ الصحیفه. این‌ کتاب‌ در ۱۳۱۷ به‌ همراه‌ نورالانوار در یک‌ مجلد چاپ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۷۴).

۱۰) غایه المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، که‌ شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ شیخ‌ طوسی‌ است‌. این‌ شرح‌ مختصری‌ است‌ از شرح‌ دیگر مؤلف‌ که‌ در ایام‌ جوانی‌ بر تهذیب‌ با عنوان‌ مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ نگاشته‌ بود (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱ (؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۴؛برای‌ گزارشی‌ از نسخه‌های‌ بخشهای‌ موجود این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۰ـ۱۲۲). با این‌ همه‌، در این‌ شرح‌ جدید مطالبی‌ آمده‌ که‌ شرح‌ اول‌ فاقد آنهاست‌ و بدین‌ سبب‌ حجم‌ برخی‌ مجلدات‌ شرح‌ جدید از شرح‌ قدیم‌ قطورتر است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۷).

این‌ کتاب‌ حاوی‌ یک‌ دوره‌ فقه‌ استدلالی‌ است‌ و اطلاعات‌ عظیمی‌ از حوزه‌های‌ دانشهای‌ اسلامی‌، چون‌ حدیث‌، رجال‌، اصول‌ فقه‌ و عقاید، را در خود جای‌ داده‌ است‌. علاوه‌ بر این‌، کتاب‌ مذکور به‌ سبب‌ ذکر آرا و فتاوی‌ فقهی‌ و اصولی‌ محمدباقر مجلسی‌، که‌ غالباً از او به‌ عنوان‌ شیخنا المعاصر یاد کرده‌، حائز اهمیت‌ فراوان‌ است‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌ رجوع کنید به ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۰، ۸۴، ۹۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۵۵، ۷۲ ( ). جزایری‌ افزون‌ بر شرح‌ احادیث‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، به‌ تناسب‌، بحثهای‌ کلامی‌ و فقهی‌ و اصولی‌ مستقلی‌ را مطرح‌ کرده‌ است‌، مانند بحث‌ در ادله تسامح‌ در ادله سنن‌ و اخبار (ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۸ – ۹۰ ( )، مسئله نفی‌ تواتر قرائات‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۲۳ـ ۱۲۵ ( )، مسئله تحریف‌ قرآن‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۱۷ـ۱۲۳ ( ) و مفهوم‌ احباط‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۳ ] ).

کتاب‌ غایه ‌المرام‌ به‌ سبب‌ ارائه گزارشی‌ زنده‌ و علمی‌ از نزاع‌ میان‌ اخباریان‌ و اصولیان‌ در فرآیند تحول‌ فقه‌ امامی‌، در میان‌ کتابهای‌ دیگر جزایری‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد. بخشی‌ از این‌ کتاب‌ در حویزه‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۸۰) و بخشی‌ دیگر از آن‌ در شوشتر (همان‌، ص‌ ۸۹، ۹۲) نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ گزارشی‌ از مجلدات‌ این‌ کتاب‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۸۰ -۹۳). نسخ‌ خطی‌ متعددی‌ از این‌ کتاب‌ موجود است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۸ـ۱۹).

۱۱) کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، که‌ حاوی‌ مطالب‌ علمی‌ عمده‌ای‌ در فقه‌، حدیث‌ و رجال‌ است‌. مقدمه کتاب‌ نیز بخش‌ مهمی‌ از دیدگاههای‌ مؤلف‌ را منعکس‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶ـ۹۳). این‌ کتاب‌ به‌ همت‌ سیدطیب‌ موسوی‌ جزائری‌، یکی‌ از نوادگان‌ سید نعمت‌اللّه‌، در دست‌ تحقیق‌ است‌ و تاکنون‌ سه‌ جلد از آن‌ منتشر شده‌ است‌.

۱۲) مقامات‌ النجاه فی‌ شرح‌ اسماء الحسنی‌ ، که‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفباست‌ و تا حرف‌ ضاد (نام‌ مبارک‌ ضار) اسمای‌ حسنا را شرح‌ کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ بر مشرب‌ عرفانی‌ نگاشته‌ شده‌ و حاوی‌ اقوال‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ و مشایخ‌ تصوف‌، چون‌ ذوالنون‌ مصری‌، رابعه‌ عدویه‌، مجدالدین‌ بغدادی‌ و محیی‌الدین‌ ابن‌عربی‌، است‌ ( رجوع کنید به ص‌ [ ۱۲۹، ۱۶۲، ۲۵۴، ۳۲۳ ] ). ضمناً برخی‌ از دیدگاههای‌ صوفیان‌ را نیز نقد کرده‌ است‌. مقامات‌النجاه کتابی‌ ناتمام‌ است‌ و مطابق‌ گفته خوانساری‌ (ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۳؛
نیز رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۴)، علامه‌ مجلسی‌ به‌ سبب‌ محتوای‌ صوفیانه‌ کتاب‌، جزایری‌ را از ادامه تألیف‌ بازداشته‌، چنانکه‌ جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۴۵) به‌ مورد مشابهی‌ از این‌ توصیه علامه‌ مجلسی‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. ظاهراً مقامات‌النجاه در زمان‌ مؤلف‌ گزینش‌ و به‌ فارسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۱۹).

۱۳) النور المبین‌ فی‌ قصص‌ الانبیاء و المرسلین‌ ، که‌ در واقع‌ در حکم‌ تکمله‌ای‌ بر کتاب‌ ریاض‌الابرار یاد شده‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۷۵ـ۳۷۶) و بارها منتشر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). نورالدین‌ جزایری‌، فرزند مؤلف‌، نیز این‌ کتاب‌ را با عنوان‌ تحفه‌ الاولیاء به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۱؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۴۲۲ـ۴۲۳).

۱۴) هدیه المؤمنین‌ و تحفه الراغبین‌، رساله فقهی‌ مختصری‌ در احکام‌ طهارت‌ و صلاه است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، هدیه المؤمنین‌، ص‌ [ ۲ ]؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۱ـ ۱۳۳). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در آغاز این‌ کتاب‌ از آموزه اصولیان‌ در تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد و نیز مجاز نبودن‌ تقلید از میت‌ انتقاد کرده‌ است‌. شیوه نگارش‌ این‌ کتاب‌ به‌ نقل‌ روایت‌ نزدیک‌تر است‌ تا به‌ شیوه‌های‌ متعارف‌ در تحریر مسائل‌ شرعی‌.

اجازات‌ متعددی‌ از سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ به‌ شاگردان‌ و مجازان‌ از او که‌ شمار آنها فراوان‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۹ـ۲۶۰)، نیز در دست‌ است‌ که‌ در صورت‌ تدوین‌ به‌ شکل‌ کتابی‌ مستقل‌ در خواهد آمد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷؛برای‌ دیگر آثار جزایری‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۵۲ -۵۳، ۶۰ـ۶۲، ۷۱ـ۷۶، ۹۳ـ ۹۸، ۱۲۵ـ۱۲۶، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۳۳).


منابع:

(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، الذریعه الی‌ تصانیف‌ الشیعه، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌ و احمد منزوی‌، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه : الکواکب‌ المنتشره‌ فی‌القرن‌ الثانی‌ بعد العشره، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌؛
(۳) همو، مصفی‌ المقال‌ فی‌ مصنفی‌ علم‌ الرجال‌، چاپ‌ احمد منزوی‌، تهران‌ ۱۳۳۷ ش‌؛
(۴) محمدامین‌بن‌ محمدشریف‌ استرآبادی‌، الفوائد المدنیه، چاپ‌ رحمه ‌اللّه‌ رحمتی‌ اراکی‌، قم‌ ۱۴۲۴؛
(۵) اعتمادالسلطنه‌؛
(۶) جعفربن‌ محمد اعرجی‌، مناهل‌ الضرب‌ فی‌ انساب‌ العرب‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۳۷۷ ش‌؛
(۷) عبداللّه‌بن‌ عیسی‌ افندی‌ اصفهانی‌، ریاض‌ العلماء و حیاض‌ الفضلاء ، چاپ‌ احمد حسینی‌، قم‌ ۱۴۰۱ـ ؛
(۸) یوسف‌بن‌ احمد بحرانی‌، الحدائق‌ الناضره‌ فی‌ احکام‌ العتره‌ الطاهره، قم‌ ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌؛
(۹) همو، لؤلؤه‌ البحرین، چاپ‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، قم‌ [ بی‌تا. (؛
(۱۰) محمدبن‌ اسماعیل‌ بخاری‌، صحیح‌ البخاری‌، ) چاپ‌ محمد ذهنی‌ افندی‌ (، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۱) محمدتقی‌ بروجردی‌، نهایه ‌الافکار، تقریرات‌ درس‌ آیه ‌اللّه‌ عراقی‌، ج‌ ۴، قم‌: مؤسسه النشر الاسلامی‌، ) بی‌تا. (؛
(۱۲) محمدبن‌ عیسی‌ ترمذی‌، سنن‌ الترمذی‌ ، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۳) محمدبن‌ سلیمان‌ تنکابنی‌، قصص ‌العلماء، تهران‌: انتشارات‌ علمیه‌ اسلامیه‌، ] بی‌تا. ) ؛
(۱۴) علی‌حسین‌ جابری‌، الفکر السلفی‌ عند الشیعه الاثنی‌عشریه، بیروت‌ ۱۹۷۷، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۳۶۷ ش‌؛
(۱۵) اسماعیل‌بن‌ حسن‌ جرجانی‌، کتاب‌ ذخیره خوارزمشاهی‌ ، چاپ‌ محمدرضا محرری‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌ـ ؛
(۱۶) عبداللّه‌بن‌ نورالدین‌ جزایری‌، الاجازه‌ الکبیره، چاپ‌ محمد سمامی‌ حائری‌، قم‌ ۱۴۰۹؛
(۱۷) همو، التحفه السنیه فی‌ شرح‌ نخبه المحسنیه ، نسخه خطی‌ کتابخانه آستان‌ قدس‌ رضوی‌، ش‌ ۲۲۶۹؛
(۱۸) همو، کتاب‌ تذکره شوشتر، اهواز: کتابفروشی‌ صافی‌، [ بی‌تا. (؛
(۱۹) محمد جزایری‌، شجره مبارکه‌ یا برگی‌ از تاریخ‌ خوزستان‌: در بیان‌ انساب‌ و احوال‌ سادات‌ نوریه‌ ( خاندان‌ جزائری‌ ) و بزرگان‌ خوزستان‌، ج‌ ۱، )اهواز ? ۱۳۹۷ (؛
(۲۰) همو، نابغه فقه‌ و حدیث‌: سیدنعمت‌اللّه‌ جزائری‌ ، قم‌ ۱۴۱۸؛
(۲۱) نعمت‌اللّه‌بن‌ عبداللّه‌ جزایری‌، الانوار النعمانیه، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۲۲) همو، حاشیه سیدنعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) بی‌جا، بی‌تا. (؛
(۲۳) همو، زهرالربیع‌ ، جزء ۱، بیروت‌: دارالجنان‌، ۱۴۱۴/۱۹۹۴، جزء ۲، بیروت‌: مؤسسه البلاغ‌، ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۴) همو، غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌، ش‌ ۷۷۰۳ـ۷۷۰۴؛
(۲۵) همو، کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، چاپ‌ طیب‌ موسوی‌ جزائری‌، قم‌ ۱۴۰۸ـ ؛
(۲۶) همو، کنز الطالب‌ و وسیله الراغب‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۱۸؛
(۲۷) همو، لوامع‌ الانوار فی‌ شرح‌ عیون‌ الاخبار ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۶؛
(۲۸) همو، مسکّن‌الشجون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۴۲؛
(۲۹) همو، مقامات‌ النجاه، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۹۶؛
(۳۰) همو، منبع‌الحیاه ، در محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، الشهاب‌ الثاقب‌ فی‌ وجوب‌ صلاه الجمعه العینی‌ ، چاپ‌ رؤوف‌ جمال‌الدین‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۳۱) همو، نورالبراهین‌، او، انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۷؛
(۳۲) همو، هدیه ‌المؤمنین‌ و تحفه ‌الراغبین، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌آللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۹۰۱؛
(۳۳) محمد حداد، حفریات‌ تأویلیه‌ فی‌الخطاب‌ الاصلاحی‌ العربی‌، بیروت‌ ۲۰۰۲؛
(۳۴) محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، المؤلفات‌ فی‌ مسأله تقلید المیت‌ ، در احمدبن‌ محمد مقدس‌ اردبیلی‌، هفده‌ رساله ( عربی‌ و فارسی‌ )، قم‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۳۵) محمدتقی‌ حکیم‌، «شرح‌ زندگانی‌ فقیه‌ عالی‌ مقام‌ و محدث‌ بزرگوار علامه‌ سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ قدس‌سره‌»، مجله دانشکده ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، سال‌ ۲۷، ش‌ ۳ـ۴ (پاییز و زمستان‌ ۱۳۶۸)؛
(۳۶) محمدحسین‌ حکیم‌، نسخه‌های‌ خطی‌ شروح‌ و ترجمه‌های‌ صحیفه سجادیه‌ ، قم‌ ۱۳۸۲ ش‌؛
(۳۷) خوانساری‌؛
(۳۸) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌ ۱، تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۳۹) محمدبن‌ زکریا رازی‌، تقاسیم‌ العلل‌: کتاب‌ التقسیم‌ و التشجیر ، تحقیق‌ و ترجمه صبحی‌ محمود حمامی‌، حلب‌ ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴۰) همو، المنصوری‌ فی‌ الطب‌ ، چاپ‌ حازم‌ بکری‌ صدیقی‌، کویت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴۱) عبدالرحمان‌بن‌ ابی‌بکر سیوطی، الرحمه‌ فی‌الطب‌ و الحکمه، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۴۲) عبداللطیف‌بن‌ ابیطالب‌ شوشتری‌، تحفه ‌العالم‌؛
(۴۳) و، ذیل‌ التحفه، چاپ‌ صمد موحد، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۴۴) زین‌الدین‌بن‌ علی‌ شهیدثانی‌، رسائل‌ الشهید الثانی‌، قم‌ ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ ش‌؛
(۴۵) حسن‌ طارمی‌راد، علامه مجلسی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۴۶) محمدبن‌ علی‌ طباطبایی‌، مفاتیح‌ الاصول‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) تهران‌، بی‌تا. (، چاپ‌ افست‌ قم‌: آل‌البیت‌،) بی‌تا.(؛
(۴۷) محمدکاظم‌بن‌ عبدالعظیم‌ طباطبائی‌ یزدی‌، العروه ‌الوثقی‌ ، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴۸) سلیمان‌بن‌ احمد طبرانی‌، مسندالشامیین‌، چاپ‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، بیروت‌ ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۴۹) سلیمان‌بن‌ داود طیالسی‌، مسند ابی‌داود الطیالسی‌ ، چاپ‌ محمدبن‌ عبدالمحسن‌ ترکی‌، جیزه‌ ۱۴۱۹ـ۱۴۲۰؛
(۵۰) عبداللطیف‌بن‌ یوسف‌ عبداللطیف‌ بغدادی‌، الطّبّ من‌ الکتاب‌ و السنّه، چاپ‌ عبدالمعطی‌ امین‌ قلعجی‌، بیروت‌ ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۵۱) محمدبن‌ محمد غزالی‌، احیاءعلوم‌الدین، بیروت‌ ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۵۲) کامران‌ فانی‌، «زندگی‌ طلبگی‌ در قرن‌ یازدهم‌»، نشر دانش‌ ، سال‌ ۵، ش‌ ۱ (آذر و دی‌ ۱۳۶۳)؛
(۵۳) محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، مفاتیح‌ الشرائع‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۵۴) محمدتقی‌ کرمی‌، «ماهیت‌ و وظیفه عقل‌ در فقه‌ شیعه‌»، نقد و نظر ، سال‌ ۷، ش‌ ۳ و ۴ (تابستان‌ و پاییز ۱۳۸۰)؛
(۵۵) کلینی‌؛
(۵۶) محمدباقربن‌ محمدتقی‌ مجلسی‌، بحارالانوار ، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵۷) همو، رساله مجلسی‌ در باره‌ حکما، اصولیین‌ و صوفیه‌ ، در کیهان‌ اندیشه‌ ، ش‌ ۳۳ (آذر و دی‌ ۱۳۶۹)؛
(۵۸) همو، نظم‌اللئالی‌، معروف‌ بسؤال‌ و جواب‌ گردآورنده‌ محمدبن‌ احمد حسینی‌ لاهیجانی‌، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۱؛
(۵۹) مسلم‌بن‌ حجاج‌، صحیح‌ مسلم‌، چاپ‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۶۰) خانبابا مشار، مؤلّفین‌ کتب‌ چاپی‌ فارسی‌ و عربی‌، تهران‌ ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش‌؛
(۶۱) هما ناطق‌، مصیبت‌ وبا و بلای‌ حکومت، ) تهران‌ ] ۱۳۵۸ ش‌؛
(۶۲) Devin J. Stewart, “The humor of the scholars: the autobiography of Ni ـ mat Allah al-Jazairi (d.1112/1701)”, Iranian studies , XXII , no.4 (1989).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد۱۰

زندگینامه علامه محمدتقی‌ جعفری‌(۱۳۷۷-۱۳۰۴ش)

 متفکر و عالم‌ دینی‌ معاصر. او در مرداد ۱۳۰۴ در تبریز زاده‌ شد. تحصیلات‌ را در دبستان‌ اعتماد آغاز کرد و در ایام‌ تحصیل‌ دانش‌آموز برجسته‌ای‌ بود، اما به‌ سبب‌ مشکلات‌ مالی‌ خانواده‌ ناگزیر شد مدرسه‌ را رها کند و به‌ کار بپردازد. مدتی‌ تمام‌ روز را کار می‌کرد، اما بعد نیمی‌ از روز را به‌ کار و نیم‌ دیگر را به‌ تحصیل‌ علوم‌ حوزوی‌ در مدرسه طالبیه‌ پرداخت‌ و مقدمات‌ و ادبیات‌ عرب‌ را نزد استادان‌ آن‌ مدرسه‌ آموخت‌ (جعفری‌، ۱۳۸۰ ش‌، ص‌ ۱۱ـ۱۶؛ چراغ‌ فروزان‌ ، ص‌ یازده‌ ـ دوازده‌؛ نصری‌، ص‌ ۳).

اساتید

وی‌ در حدود ۱۳۱۹ ش‌، برای‌ ادامه تحصیلات‌ عازم‌ تهران‌ شد و به‌ مدرسه مروی‌ رفت‌. در تهران‌ دو سال‌ نزد شیخ‌ محمدرضا تنکابنی‌ فقه‌ و اصول‌ آموخت‌ و بخش‌ حکمت‌ منظومه ملاهادی‌ سبزواری‌ و بخشی‌ از امور عامه‌ اسفار را نزد میرزا مهدی‌ آشتیانی‌ فرا گرفت‌ (جعفری‌، ۱۳۸۰ ش‌، ص‌ ۱۷؛ نصری‌، همانجا).

در حدود ۱۳۲۳ ش‌ به‌ قم‌ رفت‌ و در آنجا در حلقه درس‌ استادان‌ حوزه‌، از جمله‌ امام‌خمینی‌ و سیدمحمد حجت‌ کوه‌کمری‌، شرکت‌ نمود و در سلک‌ اهل‌ علم‌ در آمد. اقامت‌ وی‌ در قم‌ بیش‌ از یک‌ سال‌ طول‌ نکشید و او به‌ سبب‌ بیماری‌ مادرش‌، که‌ به‌ فوت‌ او انجامید، به‌ تبریز بازگشت‌ (جعفری‌، ۱۳۸۰ ش‌، ص‌ ۱۹؛ نصری‌، ص‌ ۴).

جعفری‌ در ۱۳۲۵ ش‌، به‌ توصیه آیت‌اللّه‌ میرزا فتاح‌ شهیدی‌ و کمکهای‌ مالی‌ او، برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ نجف‌ رفت‌ و حدود یازده‌ سال‌ در آنجا ماند. مدت‌ کوتاهی‌ در مدرسه بادکوبه‌ای ها و سپس‌ در مدرسه صدر اقامت‌ داشت‌. در حوزه نجف‌، در دروس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ شرکت‌ کرد و مباحثی‌ از فقه‌ را نزد شیخ‌ محمدکاظم‌ شیرازی‌، حدود دو دوره‌ اصول‌ فقه‌ و نیز ابوابی‌ از فقه‌ (مانند مکاسب‌ محرمه‌) را نزد سیدابوالقاسم‌ خویی‌ و کتاب‌ صید و ذباحه‌ را نزد سید محمود شاهرودی‌  خواند.

همچنین‌ حدود یک‌ سال‌ و نیم‌ در مجالس‌ درس‌ آیت‌اللّه‌ حکیم‌ و هفت‌ سال‌ در دوره درسهای‌ سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ شرکت‌ کرد. قاعده فَراغ‌ و تجاوز را نیز نزد آیت‌اللّه‌ سیدجمال‌الدین‌ گلپایگانی‌ آموخت‌. همچنین‌ در درسهای‌ فقه‌ و اصول‌ آیت‌اللّه‌ میلانی‌ شرکت‌ کرد و نزد شیخ‌ صدرا قفقازی‌ و شیخ‌مرتضی‌ طالقانی‌ فلسفه‌ و عرفان‌ و اخلاق‌ خواند (جعفری‌، ۱۳۸۰ ش‌، ص‌ ۲۰ـ ۲۱؛ نصری‌، ص‌ ۴ـ ۵).

پس‌ از تحصیل‌ نزد این‌ استادان‌، جعفری‌ به‌ تدریس‌ فقه‌ و اصول‌، خصوصاً کتابهای‌ مکاسب‌ و کفایه‌ ، پرداخت‌. در همین‌ ایام‌ نیز دست‌ به‌ قلم‌ برد و قسمتی‌ از تقریرات‌ درس‌ اصول‌ آیت‌اللّه‌ خویی‌ را با عنوان‌ امربین‌الامرین‌ فی‌ الجبروالتفویض‌ (نجف‌ ۱۳۷۱) و نیز رساله فقهی‌ الرضاع‌ (نجف‌ ۱۳۷۱) را بر مبنای‌ درسهای‌ آیت‌اللّه‌ سید عبدالهادی‌ شیرازی‌ تحریر کرد.

همچنین‌ جلد اول‌ از مجموعه سه‌ جلدی‌ ارتباط‌ انسان‌ و جهان‌ را در همین‌ ایام‌، و دو جلد بعدی‌ را در مشهد تألیف‌ کرد. او در ایام‌ اقامتش‌ در نجف‌  که‌ کم‌ و بیش‌ با مضایق‌ مالی‌ توأم‌ بود به‌ تدریس‌ فلسفه‌ نیز پرداخت‌. شهید آیت‌اللّه‌ محمدباقر صدر یکی‌ از شاگردان‌ جعفری‌ در این‌ دوره‌ بود (نصری‌، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جعفری‌، ۱۳۸۰ ش‌، ص‌ ۲۰ـ۲۹).

جعفری‌، به‌ توصیه استادانش‌، به‌ ایران‌ بازگشت‌ و نخست‌ به‌ قم‌ و سپس‌ به‌ مشهد رفت‌. در مشهد از آیت‌اللّه‌ میلانی‌ گواهی‌ اجتهاد گرفت‌ ( چراغ‌ فروزان‌ ، ص‌ شانزده‌)، سپس‌ مشهد را ترک‌ کرد و تهران‌ را برای‌ اقامت‌ دائم‌ برگزید. وی‌ عمر خود را صرف‌ تحقیق‌ و سخنرانی‌ و تدریس‌ و تألیف‌ کرد.

او علاوه‌ بر علوم‌ حوزوی‌، همواره‌ می‌کوشید از علوم‌ و معارف‌ غربی‌ و جدید نیز مطّلع‌ باشد و بر همین‌ اساس‌، مناسباتش‌ با اهل‌ علم‌ محدود به‌ علمای‌ دین‌ نبود، بلکه‌ با دانشمندانی‌ مانند محمود حسابی‌ و فضل‌اللّه‌ رضا نیز جلسات‌ منظم‌ داشت‌ ( رجوع کنید به جعفری‌، ۱۳۸۰ ش‌، ص‌ ۳۲ـ ۳۸؛ نصری‌، ص‌ ۷ـ ۸).

جعفری‌ از حدود ۱۳۴۳ ش‌ مخاطبان‌ دانشگاهی‌ پیدا کرد و با سخنرانی‌ در دانشگاهها یا برگزاری‌ جلسات‌ درس‌ در منزل‌ برای‌ دانشجویان‌، با آنها ارتباط‌ برقرار کرد. علاوه‌ بر دانشجویان‌، عامه مردم‌ نیز به‌ وی‌ علاقه‌مند بودند و او گاه‌ در مساجد و جلسات‌ دینی‌ نیز سخنرانی‌ می‌کرد.

مدتی‌ نیز عضو هیئت‌ مدیره حسینیه ارشاد بود و در آنجا هم‌ سخنرانی‌ می‌کرد، اما از این‌ مسئولیت‌ کناره‌ گرفت‌ ( رجوع کنید به گواهی‌،ص‌۴۴۰؛ چراغ‌ فروزان‌ ، ص‌ ۵۳ ۵۷). از دهه ۱۳۵۰ ش‌، مخاطبان‌ جعفری‌ به‌تدریج‌ افزایش‌ یافت‌ و منزل‌ او محل‌ رفت‌ و آمد گروههای‌ گوناگون‌، به‌ویژه‌ دانشجویان‌ و دانشگاهیان‌، شد ( رجوع کنید به چراغ‌ فروزان‌ ، ص‌ ۷۰ـ ۷۱، ۱۴۷ـ۱۵۶).

همین‌ اقبال‌، حساسیت‌ بیشتر ساواک‌ را  که‌ او را از حدود ۱۳۴۲ ش‌ زیر نظر داشت‌ و در ۱۳۴۴ و ۱۳۴۶ ش‌ احضارش‌ کرده‌ بود ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۴) برانگیخت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۳، ۷۳، ۱۵۳، ۱۹۴). جعفری‌ با امام‌خمینی‌ و شرکت‌ فقها در امور سیاسی‌ و اجتماعی‌ همدل‌ و موافق‌ بود ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۱۳ـ ۲۱۴)، اما پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ مسئولیت‌ اجرایی‌ نپذیرفت‌، زیرا وظیفه‌ و مسئولیت‌ خود را منحصر به‌ فعالیت‌ علمی‌ و فرهنگی‌ می‌دانست‌ و در این‌ دوران‌، بر حجم‌ فعالیتهای‌ علمی‌ خود افزود. او در ۲۵ آبان‌ ۱۳۷۷، بر اثر بیماری‌، درگذشت‌ و در مشهد به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.

از محمدتقی‌ جعفری‌ آثار فراوانی‌ به‌ جامانده‌ است‌ که‌ از یک‌سو حاکی‌ از پشتکار و اشتغال‌ دائم‌ علمی‌ او و از سوی‌ دیگر حاکی‌ از وسعت‌ مشرب‌، خردگرایی‌ و پرهیز از تقلید، تعلقات‌ دینی‌ عمیق‌ و علاقه او به‌ علوم‌ و معارف‌ بشری‌ به‌ معنای‌ عام‌ کلمه‌ است‌، چنانکه‌ او از سویی‌ به‌ فلسفه‌ (بیشتر فلسفه مشائی‌) علاقه‌ داشت‌ و از سوی‌ دیگر اهل‌ ذوق‌ و شعر بود ( رجوع کنید به حکیمی‌، ص‌ ۹۸)، از سویی‌ به‌ عرفان‌ دلبستگی‌ داشت‌ و از سوی‌ دیگر متوجه‌ علوم‌ نو و حقوق‌ و اجتماعیات‌ و فلسفه جدید بود. رویکرد او مجموعاً رویکردی‌ استدلالی‌ و منطق‌ باور بود و لذا چه‌ در فلسفه اسلامی‌ چه‌ در فلسفه جدید و چه‌ در پرداختن‌ به‌ دیگر علوم‌ و معارف‌، می‌کوشید از مسیربحث‌ استدلالی‌ خارج‌ نشود. همین‌ علاقه‌ به‌ منطق‌ و استدلال‌ مبنای‌ داوری‌ او در باره آثار و آرای‌ اشخاص‌ بود ( رجوع کنید به نصری‌، ص‌ ۱۳ـ۱۶، ۶۹؛ غیاثی‌ کرمانی‌، ص‌ ۸۹ ۹۰).

آثار جعفری‌ حوزه‌های‌ گوناگونی‌ را در بر می‌گیرد که‌ برخی‌ از آنها عبارت‌اند از:

اخلاق‌ (وجدان‌ ، تهران‌ ۱۳۴۲ ش‌؛ اخلاق‌ و مذهب‌ ، تهران‌ ۱۳۵۴ ش‌)،

فلسفه‌ و کلام‌ ( جبر و اختیار ، تهران‌۱۳۳۴ ش‌؛ سخنی‌ کوتاه‌ در علم‌ امام‌ ، تهران‌ ۱۳۵۱ ش‌)،

فقه‌ ( رسائل‌ فقهی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۷ ش‌، که‌ تکمیل‌ شده منابع‌ فقه‌ ، تهران‌ ۱۳۴۹ ش‌ است‌)،

انسان‌شناسی‌ ( آفرینش‌ و انسان‌ ، تهران‌ ۱۳۵۱ ش‌؛انسان‌ در افق‌ قرآن‌ از نظر فردی‌ و اجتماعی‌ ، اصفهان‌ ۱۳۴۹ ش‌؛ارتباط‌ انسان‌ و جهان‌ و انعکاس‌ تحول‌ مادّه فلسفی‌ و جرم‌ فیزیکی‌ در ادراک‌ بشر از قدیمترین‌ ازمنه فلسفه‌ تا قرن‌ حاضر ، تهران‌ ۱۳۳۷ ش‌)،

فلسفه علم‌ ( تحقیقی‌ در فلسفه‌ علم‌ ، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌)،

فلسفه دین‌ ( فلسفه دین‌ ، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌، ۲ ج‌)،

فلسفه هنر ( فلسفه زیبایی‌ و هنر از دیدگاه‌ اسلام‌ ، تهران‌ ۱۳۶۹ ش‌)،

فلسفه حقوق‌ ( اعلامیه جهانی‌ حقوق‌ بشر از دیدگاه‌ اسلام‌ و غرب‌ ، تهران‌ ۱۳۷۰ ش‌)،

علم‌ و دین‌ ( رابطه علم‌ و حقیقت‌ ، تبریز ۱۳۴۵ ش‌؛علم‌ از دیدگاه‌ اسلام‌ ، تهران‌ ۱۳۶۰ ش‌؛تعاون‌الدین‌ و العلم‌ ، تهران‌ ۱۳۷۸ ش‌؛علم‌ در خدمت‌ انسان‌ ، تهران‌ ۱۳۴۴ ش‌؛علم‌ و دین‌ در حیات‌ معقول‌، تهران‌ ۱۳۶۹ ش‌)،

قرآن‌ پژوهی‌ ( حرکت‌ و تحول‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ ، تهران‌ ۱۳۶۰ ش‌؛شناخت‌ از دیدگاه‌ علمی‌ و از دیدگاه‌ قرآن‌ ، تهران‌ ۱۳۶۰ ش‌؛انسان‌ در افق‌ قرآن‌ ، اصفهان‌ ۱۳۴۹ ش‌)،

عرفان‌ ( عرفان‌ اسلامی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۳ ش‌)،

ادبیات‌ ( حکمت‌، عرفان‌ و اخلاق‌ در شعر نظامی‌ گنجوی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۰ ش‌؛تحلیل‌ شخصیت‌ خیام‌، تهران‌ ۱۳۶۸ ش‌)،

و نقد و بررسی‌ و تحشیه آثار متفکران‌ غربی‌ ( توضیح‌ و بررسی‌ مصاحبه‌ی‌ برتراند راسل‌ ـ وایت‌ ، تهران‌ ۱۳۴۲ ش‌؛بررسی‌ و نقد افکار راسل‌ ، تهران‌ ۱۳۶۴ ش‌؛بررسی‌ و نقد نظریات‌ هیوم‌ در چهار مسأله‌ فلسفی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۴ ش‌؛حاشیه‌ بر برگزیده افکار راسل‌ ، تهران‌ ۱۳۵۰ ش‌؛حاشیه‌ بر سرگذشت‌ اندیشه‌ها ، اثر آلفرد نورث‌ وایتهد ، تهران‌ ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش‌؛حاشیه‌ بر ادیان‌ زنده جهان‌ ، اثر رابرت‌ ا. هیوم‌، تهران‌ ۱۳۶۹ ش‌).

آثاردر باره ائمه‌ علیهم‌السلام‌

وی‌ همچنین‌ در باره ائمه‌ علیهم‌السلام‌ نیز به‌ تحقیق‌ و تألیف‌ پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نیایش‌ حسین‌ در عرفات‌ ، تهران‌ ۱۳۴۷ ش‌؛و امام‌ حسین‌: شهید فرهنگ‌ پیشرو انسانیت‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌).اما عمده‌ترین‌ آثار جعفری‌ در وهله اول‌ در باره

امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ و نهج‌البلاغه‌ ( رجوع کنید به ترجمه‌ و تفسیر نهج‌البلاغه‌، تهران‌ ۱۳۵۷ـ ۱۳۷۸ ش‌، ۲۷ جلد؛خدا و جهان‌ و انسان‌ از دیدگاه‌ علی‌بن‌ ابیطالب‌ ( ع‌ ) و نهج‌البلاغه، تهران‌ ۱۳۵۹ ش‌؛

آثاردر باره مولوی‌

و علی‌ و مسأله مرگ‌، تهران‌ ۱۳۵۲ ش‌) و در مرتبه بعد در باره مولوی‌ است‌ ( رجوع کنید به تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی، تهران‌ ۱۳۴۹ـ۱۳۵۷ ش‌، ۱۵ ج‌؛

از دریا به‌ دریا ( کشف‌الابیات‌ مثنوی)، تهران‌ ۱۳۶۴ ش‌، ۴۱ ج‌ ؛

عقل‌وعاقل‌ و معقول‌ ،تهران‌۱۳۵۹ش‌؛

و عوامل‌جذابیت‌ در سخنان جلال‌الدین‌ محمد مولوی‌ ، تبریز ۱۳۷۶ ش‌.

گفتنی‌ است‌ که‌ شرح‌ و تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌ و هم‌ ترجمه‌ و تفسیر نهج‌البلاغه‌ در میان‌ آثار جعفری‌، بیش‌ از دیگر تألیفات‌ او اهمیت‌ دارد. رویکرد اثر اول‌، که‌ جعفری‌ آن‌ را در طول‌ شش‌ سال‌ تلاش‌ بی‌وقفه‌ (۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش‌) به‌ سامان‌ رساند، تبیین‌ اصول‌ جهان‌بینی‌ جلال‌الدین‌ مولوی‌ در مثنوی‌ است‌. جعفری‌ با اعتقاد و تصریح‌ به‌ اینکه‌ مثنوی‌ یکی‌ از درخشان‌ترین‌ تجلی‌گاههای‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ است‌، این‌ ویژگی‌ را در شرح‌ خود باز نموده‌ و درعین‌حال‌، از نقد اظهارات‌ و آرای‌ مولوی‌ غفلت‌ نورزیده‌ است‌ (نصری‌، ص‌۷۷ـ۷۹).

اما اثر دوم‌، که‌ جعفری‌ پس‌ از شرح‌ مثنوی‌ بدان‌ پرداخت‌، قرار بود در مجموعه‌ای‌ ۳۵ جلدی‌ تدوین‌ یابد ( شریعه‌ی‌ خرد ، دیباچه رشاد، ص‌ ح‌) ولی‌ فقط‌ تا مجلد ۲۷ (تا خطبه ۱۸۵) منتشر شد (۱۳۷۸ ش‌). وی‌ در مقدمه یک‌ جلدی‌ کتاب‌، پس‌ از بحثی‌ تفصیلی‌ در باره رسالت‌ انسانی‌ و ویژگیهای‌ آن‌، به‌ این‌ موضوع‌ پرداخته‌ که‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ نماینده کامل‌ رسالتهای‌ کلی‌ انسانی‌ است‌ و سخنان‌ او «به‌ جهت‌ وابستگی‌ تمام‌ به‌ قرآن‌… عالی‌ترین‌ مفسر قرآن‌ و روشنگر واقعیات‌ انسان‌ و جهان‌ است‌» (۱۳۵۷، ج‌۱، ص‌۳۰۴). در واقع‌، جعفری‌ از این‌ منظر که‌ نهج‌البلاغه‌ معرّف‌ جنبه‌های‌ گوناگون‌ رسالت‌ انسانی‌ است‌، به‌ تفسیر این‌ کتاب‌ پرداخته‌ است‌.

مجموعه‌ای‌ از مصاحبه‌ها ( تکاپوی‌ اندیشه‌ها ، تهران‌ ۱۳۷۳ش‌، ۲ ج‌) و مقاله‌ها و سخنرانیها ( پیام‌ خرد ، تهران‌ ۱۳۷۷ ش‌) نیز از جعفری‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. علاوه‌ بر بُعد علمی‌، حسن‌ سلوک‌ و مکارم‌ اخلاقی‌ وی‌ نیز سبب‌ شده‌ است‌ که‌ آثاری‌ در باره شخصیت‌ او منتشر شود (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به غیاثی‌ کرمانی‌، ۱۳۸۰ ش‌).



منابع:
(۱) محمدتقی‌ جعفری‌، آفاق‌ مرزبانی‌: گفت‌ و گوهایی‌ با علامه‌ محمدتقی‌ جعفری، [ گفتگو از ] عبداللّه‌ نصری‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌؛
(۲) همو، ترجمه‌ و تفسیر نهج‌البلاغه‌، تهران‌ ۱۳۵۷ـ ۱۳۷۸ ش‌؛
(۳) چراغ‌ فروزان‌: استاد علامه‌ آیت‌اللّه‌ محمدتقی‌ جعفری‌ تبریزی‌، تهران‌: وزارت‌ اطلاعات‌، مرکز بررسی‌ اسناد تاریخی‌، ۱۳۷۷ ش‌؛
(۴) محمدرضا حکیمی‌، «سیمای‌ جامعیت‌»، در شریعه‌ی‌ خرد: یادنگار کنگره‌ی‌ نکوداشت‌ منزلت‌ علمی‌ استاد علامه‌محمدتقی‌ جعفری‌، زیرنظر علی‌اکبر رشاد، تهران‌: پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و اندیشه اسلامی‌، ۱۳۷۶ ش‌؛
(۵) محمدرضا غیاثی‌ کرمانی‌، ابن‌سینای‌ زمان‌: علامه جعفری‌، زندگی‌نامه‌ و خاطرات‌ ، قم‌ ۱۳۸۰ ش‌؛
(۶) عبدالرحیم‌ گواهی‌، «جهانی‌ که‌ بنشسته‌ در گوشه‌یی‌»، در شریعه‌ی‌ خرد، همان‌؛
(۷) عبداللّه‌ نصری‌، تکاپوگر اندیشه‌ها: زندگی‌، آثار و اندیشه‌های‌ استاد محمدتقی‌ جعفری، تهران‌ ۱۳۷۶ ش‌.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۰

زندگینامه سعدالدین مسعود تفتازانی(۷۹۲-۷۱۲ه ق)

سعدالدین مسعودبن عمربن عبداللّه هروی خراسانی ، فقیه ، متکلم ، منطق دان و ادیب قرن هشتم . «نام او در بیشتر تراجم » مسعودبن عمربن عبداللّه تفتازانی آمده است ( رجوع کنید به سیوطی ، ج ۲،ص ۲۸۵؛ ابن عماد، ج ۶، ص ۳۱۹؛ طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۸۵) اما ابن حجر (ج ۴، ص ۳۵۰) نام او را محمود نوشته است .

اهمیت وی در گسترش و اعتلای معارف و فرهنگ اسلامی در دوره پس از ویرانگریهای مغول به اندازه ای است که مورخان ، وی را حد فاصلِ متقدمان و متأخران دانسته اند (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۹). عمده ترین فعالیت وی در حفظ و گسترش علوم ، نگارش درسنامه های گوناگون بود که اهل علم همواره به آنها توجه داشته اند.

در باره تاریخ تولد و درگذشت وی و مذهب فقهی و مشرب کلامی اش اختلاف نظر وجود دارد؛ تاریخ تولد او را طاش کوپری زاده (ج ۱، ص ۱۸۶) به نقل از یکی از شاگردان تفتازانی ، سال ۷۲۲ گفته است و خوانساری (ج ۴، ص ۳۶)، شوکانی (ج ۲، ص ۳۰۳) نیز همین را آورده اند؛ اما ابن حجر (ج ۴، ص ۳۵۰) به نقل از ابن جزری ولادت او را در سال ۷۱۲ دانسته است و سیوطی (ج ۲، ص ۲۸۵) و ابن عماد (ج ۶، ص ۳۱۹) نیز از او پیروی کرده اند. وی در تفتازان (دهی در نسا، واقع در شمال خراسان نزدیک سرخس ) به دنیا آمد و در سرخس ، سمرقند، هرات ، خوارزم و دیگر نواحی ایران به تحصیل و پژوهش و تدریس و تألیف پرداخت .

تراجم نویسان اشخاص مختلفی را به عنوان استاد تفتازانی نام برده اند که از آن جمله اند قطب الدین رازی تحتانی بویهی (متوفی ۷۶۷)، قاضی عضدالدین ایجی (متوفی ۷۵۶)، ضیاءالدین بن عثمان قزوینی (متوفی ۷۸۰) فقیه شافعی ، و نسیم الدین محمد نیشابوری کازرونی (متوفی ۸۰۱).

از میان اینها قاضی عضدالدین ایجی و قطب الدین رازی تحتانی شهرت دارند. ابن حجر (ج ۲، ص ۳۲۳) قاضی را به عنوان استاد تفتازانی نام برده و دیگران نیز از او پیروی کرده اند ( رجوع کنید به سیوطی ، ج ۲، ص ۲۸۵؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۳۴ـ۳۵). اما چه بسا این اطلاع نادرست باشد، چرا که قاضی در ایج (ایگ ) در نواحی شیراز متولد شده و بیشتر عمر را در سلطانیه (نزدیک زنجان ) گذرانده است ، از سوی دیگر نشانه ای دالّ بر خروج تفتازانی از خراسان وجود ندارد.

احتمالاً سخنی که تفتازانی در تجلیل از قاضی عضدالدین گفته ( رجوع کنید به ابن عماد، ج ۶، ص ۱۷۵) ــ و چه بسا صرفاً ناظر به آثار او باشد ــ سبب شده که تفتازانی را شاگرد وی به شمار آورند. سیوطی (ج ۲، ص ۲۸۵) قطب الدین رازی را نیز در شمار استادان تفتازانی ذکر کرده است .

اما از چگونگی تلمذ تفتازانی نزد وی اطلاعی در دست نیست . به طور کلی می توان گفت از کیفیت و مراحل تحصیل تفتازانی و مدت آن ، گزارش مستندی در اختیار نیست . تفتازانی به میرسیدشریف جرجانی (متوفی ۸۱۶)، که ۲۸ سال از خودش جوانتر و بنا بر گزارشی شاگردش بود، توجهی ویژه داشت ( رجوع کنید به رشر ، ص ۲۲۲). اما دوستی آنان ، بر اثر مناظره ای علمی که تیمور میان آن دو برپا داشت و به برتری جرجانی انجامید، به خصومت تبدیل شد و جرجانی به رد و نفی آثار تفتازانی پرداخت ( د. اسلام ، همانجا؛ کوربن ، ج ۲، ص ۴۳). ابن عماد (ج ۶، ص ۳۲۱) سبب درگذشت تفتازانی را صدمات ناشی از همین امر دانسته است .

در تاریخ درگذشت تفتازانی اختلاف است . سیوطی (ج ۲، ص ۲۸۵) و به پیروی از او ابن عماد (ج ۶، ص ۳۱۹) سال ۷۹۱، و خوانساری (ج ۴، ص ۳۶، به نقل از شیخ بهائی ) محرّم ۷۹۲ را زمان وفات او دانسته اند. در نوشته ای هم که بر صندوق گور او دیده شده ، تاریخ فوت ۲۲ محرّم ۷۹۲ آمده بوده است ( رجوع کنید به طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۸۷). از اجازه ای هم که تفتازانی برای شاگردش ، جلال الدین یوسف اوبهی ، نوشته ، می توان دریافت که تاریخ درگذشت او اواخر محرّم ۷۹۲ بوده است (طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۶۹). او در سمرقند درگذشت و در سرخس دفن شد.

معروف است که وی در کلام ، مشرب اشعری و در فقه ، مذهب شافعی داشته است (خوانساری ، ج ۸ ، ص ۱۳۳؛ قمی ، همانجا؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ). عده ای او را حنفی دانسته اند (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۷؛ لکنوی ، ص ۱۲۸ـ۱۳۰). برخی به گرایشهای کلامی وی به مشرب ماتُریدی اشاره کرده اند ( رجوع کنید به کوربن ، ج ۲، ص ۴۲ـ۴۳؛ محقق ، ص ۱۸). ولفسون (ص ۳۰۷ـ۳۱۲) گرایش وی را به دیدگاه کِلابیه * در برخی مسائل کلامی نشان داده است .

ظاهراً تفتازانی شاگردان چندان برجسته ای نداشته است . از جمله شاگردان او، حسام الدین حسن بن علی ابیوردی مؤلف ربیع الجنان فی المعانی و البیان و برهان الدین حیدر شیرازی را می توان نام برد ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا).

به گزارش ملافتح اللّه شروانی ــ شاگرد و شارح کتاب ارشادالهادی فی النحو تفتازانی ــ که قبر تفتازانی را در سرخس دیده است ، بر صندوق مقبره او نوشته ای بوده که به طور فشرده ، تاریخ تألیفات و سفرهای وی را نوشته بوده است (طاش کوپری زاده ، ج ۱، ص ۱۸۶ـ۱۸۷). بر پایه گزارش وی ، تفتازانی در شانزده سالگی ، در ۷۳۸، اولین تألیفش را که شرح تصریف زنجانی بود، به انجام رساند. از آن پس وی آثار متنوعی در صرف و نحو، بیان و بدیع ، لغت ، فقه و اصول ، منطق ، کلام ،حدیث و تفسیر نوشت .

آثار او بر سه قسم است :

درسنامه ، مانند تهذیب المنطق و الکلام * ؛

شرح درسنامه های رایج ، مانندشرح عقاید نسفی ؛

و تعلیقه بر دیگر آثار و شرح آنها، مانند حاشیه بر کشّاف .

معاصران تفتازانی و متأخران از بیشتر آثار وی استقبال کرده اند. آثار او در مراکز آموزشی به عنوان درسنامه درسطوح گوناگون پذیرفته شد. شهرت آثار وی بسرعت ازمرزهای ایران گذشت و سراسر جهان اسلام را فراگرفت ( رجوع کنید به ابن خلدون ، ج ۱، مقدمه ، ص ۶۳۳). توفیق تفتازانی مرهون فصاحت و بلاغت و چیره دستی او در بیان آموزشی مطالب است . وی در اغلب آثار خود به مکان و زمان نگارش آنها اشاره کرده ، ازینرو ترتیب تاریخی آثار وی مشخص است (ابن عماد، ج ۶، ص ۳۲۰).

از آثار اوست :

در علم صرف :

شرح تصریف اثر ابوالمعالی عبدالوهاب زنجانی (متوفی ۶۵۵). تصریف زنجانی ، که به العِزّی شهرت دارد، از درسنامه های رایج در آن روزگار و قرنهای سپسین بوده است . شرح تفتازانی بر تصریف چاپهای متعددی دارد و بر آن حواشی و شرحهای گوناگونی نوشته اند که مهمترین آنها مفتاح السعاده نوشته احمدبن شاه گول و شرح دده خلیفه است .

در علم نحو:

الارشاد یا ارشادالهادی . تفتازانی این کتاب را برای فرزندش ، در ۷۷۴ یا ۷۷۸ در خوارزم نوشت . محمدبن علی جرجانی و شمس الدین محمدبن محمد بخاری بر آن شرحهایی نوشته اند.

در فنون بلاغی :

۱) الشرح المطوَّل معروف به مُطَوَّل * که آن را به سال ۷۴۸ در شرح تلخیص المفتاح * نوشت . مطوّل کتاب درسی در سه علم معانی و بیان و بدیع است . عده ای بر این اثر شرح نوشته اند، از جمله : میرسیدشریف جرجانی ، عبدالحکیم سیالکوتی ، محمدعبدالرحمان ، حسن بن محمدشاه فناری ، ابوالقاسم بن ابوبکر سمرقندی و محمدرضا گلپایگانی .

۲) الشرح المختصر معروف به مختصر المعانی که شرح کوتاهتر تلخیص المفتاح است و در ۷۵۶ تألیف شده است . شروح متعددی بر این اثر نوشته شده و غالباً انتشار یافته است ، از جمله : شرح بنانی ، شرح دَسوقی و شرح ختایی (یا خطایی ).

۳) شرح قسم سوم مفتاح العلوم که تفتازانی آن را در شوال ۷۸۷ در سمرقند نگاشت .

در منطق :

۱) شرح رساله شمسیه کاتبی قزوینی (متوفی ۶۷۵). رساله شمسیه یکی از درسنامه های منطقی بسیار مهم است . قطب رازی ، استاد تفتازانی ، بر آن شرح نوشته و تفتازانی در شرح خود تحت تأثیر شرح وی بوده است . در باره تاریخ نگارش این شرح تردید هست ؛ در منابع ، تاریخهای ۷۵۲ و ۷۵۷ و ۷۶۲ آمده است . این شرح در هند به سعدیه معروف است . وجود نسخه های فراوانِ این اثر، اهمیت آن را در حوزه های علمیه نشان می دهد.

۲) بخش تهذیب المنطق از کتاب تهذیب المنطق و الکلام که درسنامه مختصری در منطق است .

۳) حواشی بر شرح قطب رازی بر رساله شمسیه قزوینی . ۴) شرح ایساغوجی ابهری (متوفی ۶۶۴).

در کلام :

۱) شرح العقائد النسفیه . این کتاب اولین اثر تفتازانی در علم کلام است و تألیف آن در ۷۶۸ پایان یافته است . این اثر، در برخی محافل اهل سنّت به عنوان کتابدرسی مقدماتی در آموزش کلام پذیرفته شده و شروح و حواشی فراوانی بر آن نوشته شده است . یکی از معروفترین شروح آن ، شرح خیالی است که قره خلیل (قاهره ۱۲۹۷) و سیالکوتی (دهلی ۱۳۲۷) بر آن حاشیه نوشته اند.

۲) مقاصد الطالبین فی علم اصول الدین که به سبک المواقف عضدالدین ایجی تنظیم شده است . تفتازانی ، خود بر این کتاب شرح نوشته که به شرح المقاصد شهرت دارد.

۳) رساله الرد علی زندقه ابن عربی فی مؤلَّفِه فصوص الحکم ، در نقد و رد فصوص الحکم ابن عربی که با رویکرد کلامی نوشته شده است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا؛حاجی خلیفه ، جاهای متعدد).

در علم اصول :

۱) التلویح الی کشف حقائق التنقیح ، که شرحی است بر تنقیح الاصول عبیداللّه بن مسعود محبوبی معروف به صدرالشریعه الصغیر (متوفی ۷۴۷). حسن چلبی ، ملا (منلا) خسرو و زکریا انصاری بر آن حاشیه نوشته اند.

۲) شرح بر شرح ایجی بر المختصر فی الاصول ابن حاجب (متوفی ۶۴۶)، در علم اصول .

در فقه :

۱) المفتاح یا مفتاح الفقه در فقه شافعی که در ۷۷۲ به پایان رسیده است .

۲) اختصار شرح تلخیص الجامع الکبیر ، که تلخیصی است از شرح مسعودبن محمد غُجدَوانی بر مختصر محمدبن عباد خلاطی از الجامع الکبیر شیبانی . این کتاب از آثار ناتمام تفتازانی است .

۳) شرح فرائض سجاوندی .

دیگر آثار او عبارت اند از:

۱) النعم السوابغ فی شرح الکلم النوابغ که شرح بر الکلم النوابغ زمخشری است .

۲) ترجمه بوستان سعدی به نثر ترکی .

۳) حاشیه بر کشاف زمخشری . کشاف از تفسیرهای معروف معتزلی است . این حاشیه ، در واقع ، تلخیص حاشیه مفصّل شرف الدین حسن بن محمد طیبی (متوفی ۷۴۳) به نام فتوح الغیب فی الکشف عن قناع الریب است . حاشیه تفتازانی از آغاز قرآن تا اوایل سوره یونس و از آغاز سوره ص تا سوره فتح را در بر دارد. بیست وچهار نسخه خطی از آن در کتابخانه های ایران شناسایی شده است که نشان دهنده اهمیت آن است (همانجاها؛نیز رجوع کنید به حجتی ، ص ۵۴۸ ـ۵۵۱).

آثار متعددی به تفتازانی نسبت داده شده است ،

از جمله :

اربعین و شرح الاربعین النَّوَویه ، هر دو در علم حدیث ؛
شرح نهج البلاغه ؛
رساله الاءکراه ؛
رساله کوتاه ضابطه انتاج الاشکال ، در منطق ؛
رساله فتاوی حنفی ، در فقه ؛
کشف الاسرار و عده الابرار ، که تفسیر قرآن کریم به فارسی است (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۸۴۷، ج ۲، ستون ۱۴۸۷؛مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۸). از تفتازانی اشعاری نیز باقی مانده است ( رجوع کنید به مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۳۹ـ۳۴۰).

دانشمندان در بیان جایگاه تفتازانی در تاریخ علوم ، اختلاف نظر دارند. غالباً ــ با توجه به اینکه آثار وی به درسنامه ها یا شرح و حاشیه نویسی منحصر است ــ وی را معلمی توانا، اما فاقد دیدگاهی خاص در مسائل موردبحث ، می دانند و آثار او را محصول زمانه ای می دانند که عاری از اصالت و نوآوری فکری است (برای نمونه رجوع کنید به وات ، ص ۱۶۴).

مثلاً تهذیب وی را در مقایسه با شمسیه کاتبی عاری از پیشرفت می دانند. اما به نظر می رسد که تفتازانی با تألیف درسنامه های بلیغ و فصیح ، آموزش علوم اسلامی را گسترش داد و در برخی از مسائل ، همچون معمای جذر اصم * یا پارادوکس دروغگو ( رجوع کنید به تفتازانی ، ج ۴، ص ۲۸۶ـ۲۸۷)، عقاید جدیدی ابراز کرد. شرح المقاصد که دیدگاه تفتازانی در حل شبهه جذر اصم در آن آمده ، الجذرالاصم فی شرح مقاصد الطالبین نامیده شده است (دهخدا، ذیل مادّه ).



منابع :

(۱) ابن خلدون ؛
(۲) ابن عماد؛
(۳) مسعودبن عمر تفتازانی ، شرح المقاصد ، چاپ عبدالرحمان عمیره ، قاهره ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش ؛
(۴) حاجی خلیفه ؛
(۵) محمدباقر حجتی ، فهرست موضوعی نسخه های خطی عربی کتابخانه های جمهوری اسلامی ایران و تاریخ علوم و تراجم دانشمندان اسلامی ، ج ۱ : علوم قرآنی ، بخش ۲، تفسیر، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۶) خوانساری ؛
(۷) دهخدا؛
(۸) زرکلی ؛
(۹) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۳، بخش ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۰) عباس قمی ، کتاب الکنی و الالقاب ، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۱۱) کحّاله ؛
(۱۲) هانری کوربن ، تاریخ فلسفه اسلامی ، ترجمه جواد طباطبائی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۳) عبدالحی بن عبدالحلیم لکنوی ، الفوائد البهیّه فی تراجم الحنفیّه ، کراچی ۱۳۹۳؛
(۱۴) مهدی محقق ، بیست گفتار در مباحث علمی و فلسفی و کلامی و فرق اسلامی : «سهم ایرانیان در تحول کلام اسلامی »، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۵) مدرس تبریزی ؛
(۱۶) ویلیام مونتگمری وات ، فلسفه وکلام اسلامی ، ترجمه ابوالفضل عزتی ، تهران ۱۳۷۰ش ؛
(۱۷) هری اوسترین ولفسون ، فلسفه علم کلام ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛

(۱۸) EI 1 , s.v. ” A l-Tafta ¦ za ¦ n ¦ â ” (by C. A. Story);
(۱۹) EI 2 , s.v. ” A l- Tafta ¦ za ¦ n ¦ â ” (by W. Madelung);
(۲۰) Nicholas Rescher, The development of Arabic logic , London 1964.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۷

زندگینامه ظهیرالدین ابوالحسن علی بیهقی(متوفی۵۶۵ه ق)«ابن فندق»

ظهیرالدین ، ابوالحسن علی بن ابی القاسم زید مشهور به ابن فُندُق و فرید خراسان ، عالم ، تاریخنگار، ادیب ، منجّم ، متکلم ، فقیه و شاعر سده ششم . ابن خلّکان (ج ۳، ص ۳۸۷) و ابن فوطی (ج ۱، ص ۳۸۲) نام او را شرف الدین ضبط کرده اند. تاریخ تولد او بدرستی روشن نیست ، ولی به احتمال زیاد در حدود۴۹۰ باشد. یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۱۹ـ۲۲۰) به نقل از مشارب التجارب و غوارب الغرائب بیهقی ، زادروز او را ۲۷ شعبان ۴۹۹ یاد کرده است و نویسندگان بعدی (صفدی ، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ذهبی ، ج ۲۰، ص ۵۸۵) به پیروی از یاقوت همین سال را آورده اند که درست نیست ، زیرا به نوشته خود وی در تاریخ بیهق (ص ۱۳۲)، در ۵۰۰ به هنگام کشته شدن فخرالملک ، کودکی بوده که به مکتب می رفته و آن تاریخ را به یاد داشته است (نیز رجوع کنید به قزوینی ، ج ۲، ص ۷۸، پانویس ۱). از طرفی فصیح خوافی در ذیل رویدادهای ۵۴۴ او را ۵۴ ساله خوانده است (ج ۲، ص ۲۴۲). همچنین ، بیهقی با محمد شهرستانی (متوفی ۵۴۸)، نویسنده الملل والنحل ، همروزگار بوده است (بیهقی ، ۱۳۶۵، ص ۱۴۱ـ۱۴۳).

بیهقی از خاندان حاکمیان و فُندقیان شهر سیوار در اَلِشْتانِ بُست بود که نسب خود را به خُزیمه بن ثابت انصاری ذوالشهادتین از قبیله اوْس می رساندند (بیهقی ، ۱۳۸۸، ص ۱۷۴؛ همو، ۱۴۰۹، ص ۲؛ یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۱۹). ازینرو در پاره ای منابع لقب اوسی ، انصاری و خزیمی را بر او افزوده اند ( رجوع کنید به ذهبی ، همانجا). نیاکانش در دوره غزنویان و سلجوقیان مناصِب مختلف مذهبی و دیوانی داشتند. پدرش امام ابوالقاسم زید بن محمد بیش از بیست سال در بخارا می زیست و جدش شیخ الاسلام ابوسلیمان محمدبن حسین بن فندق در ۴۲۰ در نیشابور دیده به دنیا گشود و خطیب وقاضی آن شهر بود و در همانجا در ۵۰۱ درگذشت ( د.ا.ترک ، ذیل مادّه ).

بیهقی در کودکی به همراه پدرش از سبزوار به قریه شِشتَمَد کوچ کرد و در آنجا به خواندن کتابهای ادبی پرداخت (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۰). در ۵۱۴ تا ۵۱۶ در نیشابور از استادانی چون احمدبن محمد میدانی ، نویسنده السامی فی الاسامی ، ابوجعفر مقری ، امام جامع نیشابور و مؤلف ینابیع اللغُه ، و امام محمد فَزاری و امام حسن بن یعقوب بن احمد قاری (بیهقی ، ۱۴۰۹، همانجا؛مرعشی ، ج ۱، ص ۱۴۹ـ۱۵۱) کسب علم کرد. وی در بسیاری از آثار خود از ایشان تأثیر پذیرفته است (برای دیگر استادان او رجوع کنید بهمرعشی ، همانجا). در جمادی الا´خره ۵۱۷ پدرش درگذشت و او سال بعد به مرو رفت و نزد تاج القضاه ابوسعید یحیی بن عبدالملک فقه خواند. در حدود ۵۲۱ در مرو در مدرسه ابی سعد و مسجد جامع ، مجلس وعظ داشت .

در ۵۲۱ از مرو به نیشابور رفت و آنگاه عازم زادگاه خود شد و مدت سه ماه در آن دیار ماند و در آنجا به دیدار شهاب الدین محمدبن مسعود که نخست والی ری و سپس مباشر مملکت شده بود نایل آمد و میان او و شهاب الدین پیوند خویشاوندی برقرار شد (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۰ـ۲۲۲). در جمادی الاولی ۵۲۶ قاضی بیهق شد (همان ، ج ۱۳، ص ۲۲۲) و چندماهی در این سمت باقی ماند. در شوال همان سال به ری رفت و تا جمادی الاولی سال بعد در آنجا بود و به حساب و جبر و مقابله نظرانداخت . بیهقی پس از بازگشت از ری به خراسان ، حساب و جبر و مقابله را نزد عثمان بن جاذوکار تکمیل کرد (همان ، ج ۱۳، ص ۲۲۳؛نفیسی ، ص ۳۳۸) و پس از خواندن کتابهایی در احکام نجوم در این صناعت شهره گشت .

در ۵۲۹ به بیهق بازگشت و در ۵۳۰ نزد قطب الدین محمد مروزی ملقب به طبسی نصیری به سرخس رفت و حکمت فراگرفت و تا ۵۳۲ نزد او بود و آنگاه به نیشابور آمد و در ۵۳۶ به بیهق بازگشت . در رمضان سال بعد در مساجد نیشابور مجلس تدریس و خطابه برپا کرد و تا ۵۴۹ در آنجا ماند (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۲ـ۲۲۴؛نفیسی ، همانجا). در صفر ۵۴۳ که بیهقی نزد سلطان سنجر (حک : ۵۱۱ ـ ۵۲۲) بود، دمتریوس ، پادشاه ابخاز (گرجستان )، با ارسال نامه سؤالاتی به دو زبان عربی و سریانی ، احتمالاً در مباحث مذهبی ، مطرح کرد.

چنانکه بیهقی در تاریخ خود (ص ۲۸۳) می گوید این پرسشها را به تقاضای سلطان سنجر به همان دو زبان پاسخ گفت که نشان دهنده تسلط وی بر زبانهای فارسی ، عربی و سریانی است . با اینهمه ، در زندگینامه شخصی بیهقی که در مشارب التجارب ارائه شده است و به سال ۵۴۹ که بیهقی در نیشابور بوده منتهی می شود، هیچ نشانی از این واقعه و نیز از دیدار بیهقی و پدرش با عمر خیام نیست ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوّم ، ذیل مادّه ). اما بیهقی در تاریخ حکماءالاسلام (ص ۱۲۲ـ ۱۲۳) از نخستین ملاقات خود با خیام در ۵۰۷ (۵۰۵ رجوع کنید بهقزوینی ، ج ۲، ص ۸۵) و دو سؤال خیام از او، درباره بیتی از حماسه و یک موضوع هندسه ، یاد کرده است .

رحلت

بیهقی در ۵۶۵ در بیهق درگذشت (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۱۹).

مذهب

منابع بروشنی به مذهب او اشاره نکرده اند، گروهی او را شافعی و گروهی شیعه می دانند (دهخدا، ذیل «علی بیهقی »؛کحاله ، ج ۷، ص ۹۶). در طبقات الشافعیه سبکی نام او ذکر نشده است . چنین به نظر می رسد که سبکی او را شافعی نمی دانسته است (مهدوی دامغانی ، ص ۷۱). علمای شیعه بیهقی را از بزرگان شیعه امامیه و از مشایخ ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸) دانسته اند. ابن شهرآشوب در معالم العلماء (ص ۵۱ـ۵۲) و مناقب (ج ۱، ص ۱۲) از پدر بیهقی و کتاب حلیه الاشراف او که پسرش دستنوشتی از آن در دسترس وی گذارده است یاد کرده و او را در زمره استادان خود برشمرده است .

عبدالجلیل قزوینی (ص ۲۱۲) نیز او را در شمار بزرگان شیعی آورده است . به گفته نفیسی ، در جوامع احکام النجوم نام خلیفه سوم با تعریض آمده و این مهمترین دلیل شیعه بودن بیهقی است (ص ۳۴۳)، اما محمد فؤاد کوپریلی با رد این نکته آن را افزوده یکی از کاتبان شیعه می داند ( د. ا. ترک ، همانجا). سبک و روش بیهقی در سرگذشتها و روایتهای تاریخ بیهق نشانه شیعی ندارد و بارها ابوحنیفه را امام ابوحنیفه می نویسد و از او حدیث روایت می کند (ص ۱۷۸،۲۵۲، ۴۶۷، ۴۷۲).

وی در تاریخ بیهق (ص ۲) پس از درود بر پیامبر، عبارت «آل و اولاد او پاکان و گزیدگان » را می آورد و در جوامع احکام النجوم پس از نام پیامبر عبارت «وآله الاخیار» و در لباب الانساب (ص ۱۷۶) عبارت «علی آله … و اهل بیته …» را که رنگ شیعی دارد می آورد، و این در حالی است که در تاریخ حکماءالاسلام (ص ۱۴) عبارت «علی اصحابه و خلفائه الراشدین من بعده » را ذکر می کند. شگفت اینجاست که در معارج نهج البلاغه (ص ۲) که جای آشکار ساختن مذهب شیعی است ، پس از درود بر پیامبر عبارت «و علی اصحابهِ الصِّدّیقِ والفاروقِ و ذِی النّورینِ و المرتضی تحیّات …» را می آورد که جز از یک حنفی یا شافعی برنمی خیزد (دانش پژوه ، ش ۳، ص ۱۹۰ـ۱۹۱).

عبدالجلیل قزوینی (ص ۲۰۲) سبزوار را در شمار شهرهای شیعی ذکر می کند، اما بیهقی در تاریخ (ص ۴۷۲) می نویسد که در ۴۶۴ در آن شهر مسجدی برای پیروان ابوحنیفه ساخته اند و نیز از چهار مدرسه ای که خواجه ابوالقاسم علی بیهقی برای حنفیان ، شافعیان ، کرّامیان وعدلیان و زیدیان ساخته ، یاد کرده است (ص ۳۳۶). از نوشته های او چنین برمی آید که نیاکان او با عباسیان و دربار غزنویان و سلجوقیان پیوند داشته و با خواست آنان به پایگاههای بلندی رسیده و با دانشمندان سنی آشنا بوده اند.

خود بیهقی هم می نویسد که کتابهای علمی و ادبی را نزد استادان سنی خوانده ( رجوع کنید بهد.ا.د.ترک ، ذیل مادّه ) و به کمال رسیده است . کردعلی در کنوزالاجداد (ص ۲۸۹)، برهمین اساس بیهقی را سنی دانسته است . گزارشهای بیهقی در تاریخ بیهق و لباب الانساب ، مگر آنچه که از ارشاد شیخ مفید می آورد، هیچ رنگ شیعی ندارد. فصیح خوافی او را حنفی دانسته (همانجا) و گذشته از این نیاکان مادری او حنفی بوده و پدران او نیز به گواهی سرگذشت آنان بایستی سنی باشند. پس به ضرس قاطع نمی توان گفت که وی شیعی است ، هرچند که از سخنان او گرایش به خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هویداست ، بویژه آنکه در تاریخ بیهق از سادات به بزرگی یاد کرده و در لباب الانساب نسب این خاندان را آورده است (بیهقی ، ۱۳۸۸، ص ۴۳۹؛دانش پژوه ، ش ۵، ص ۳۵۴).

آثار .

بیهقی آثار زیادی در تاریخ ، فقه ، کلام ، فلسفه ، ریاضیات ، نجوم و انساب به زبانهای فارسی و عربی دارد. یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۵ـ۲۲۹) به نقل از مشارب التجاربِ بیهقی ، ۷۴ عنوان کتاب از او یاد کرده و خود دو عنوان بدانها افزوده است ( رجوع کنید به بیهقی ، جوامع احکام النجوم ، ص ( ۱ ) ). در میان این آثار، کتابهای زیر به تصریح خود بیهقی به فارسی است :

الرسائل ،

نصائح الکبراء ، عُقُودالمَضاحِک ،

حِصص الاَصفیاء فی قِصَصِ الانبیاء علی طریق البُلَغاء (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۶، ۲۲۸).

ابن شهرآشوب (۱۳۸۰، ص ۵۱ ـ ۵۲)، فصیح خوافی (همانجا) و حاجی خلیفه (ج ۱، ستون ۲۸۹، ۶۰۹، ۶۱۰، ۶۳۴، ۷۴۷، ۸۲۱، ج ۲، جاهای متعدد) و اسماعیل پاشا بغدادی (ج ۱، ستون ۳، ۳۶، ۵۳، ۶۵، ۶۶ و جاهای دیگر؛ج ۲، جاهای متعدد) آثار دیگری را که در فهرست یاقوت نیامده و احتمالاً بیهقی آنها را پس از مشارب التجارب نوشته است نام برده اند (برای فهرست کامل آثار رجوع کنید به بیهقی ، ۱۳۸۸، مقدمه ، ص ۶۵-۶۲ ؛نفیسی ، ص ۳۴۵ـ ۳۴۷).

از جمله آثار بسیار معروف او ذیلی است بر تاریخ یمینی (بیهقی ، ۱۳۸۸، ص ۳۱) به نام مشارب التجارب و غوارب الغرائب در چهار مجلد به زبان عربی ( رجوع کنید به بیهقی ، ۱۳۸۸، مقدمه ، ص ۵۸-۵۷ ؛همو، ۱۳۶۵، ص ۱۶۹) که مشتمل بوده است بر رویدادهای تاریخی ایران در طول ۱۵۰ سال ، از ۴۱۰ که تاریخ یمینی ختم می شود، تا حدود ۵۶۰٫ به دیگر سخن این کتاب تقریباً تمام تاریخ دوره غزنویان و سلجوقیان و نیمه نخست دوره خوارزمشاهیان را شامل بوده است . ابن اثیر در رویدادهای ۵۶۸ درباره تاریخ خوارزمشاهیان از کتاب مشارب مطالبی نقل کرده است (ج ۱۱، ص ۳۸؛رجوع کنید به بارتولد، ص ۳۱، پانویس ۶).

همچنین جوینی (ج ۲، ص ۲۱) در تاریخ خوارزمشاهیان از کتاب بیهقی نقل کرده ، ولی آن را ذیل تجارب الامم ابوعلی مسکویه پنداشته است . حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (ص ۶) مشارب را در زمره منابع خود برشمرده که روشن می سازد این کتاب تا سده هشتم موجود بوده است ( رجوع کنید بهقزوینی ، ج ۲، ص ۸۳ ـ۸۴). از کتابهای معروف او در تاریخ شعرا، وَشّاح دُمْیَه القصر یا وشّاح دُمْیَه (بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۵۸)، ذیلی بر دُمیه القصر باخرزی ، است . ابن خلّکان (ج ۳، ص ۳۸۷) و یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۶) بدان اشاره کرده اند و حاجی خلیفه (ج ۲، ستون ۲۰۱۱) این کتاب را با عنوان وشاح دُمیه القصر و لِقاح روضه العصر ذکر کرده است و گویا نام کامل کتاب همین بوده است (قزوینی ، ج ۲، ص ۷۹).

از آثار بیشمار او تنها هفت اثر باقی مانده است :

۱) تاریخ بیهق . کتابی تاریخی به فارسی ، درباره تاریخ بیهق و زندگینامه بزرگانی که بدانجا منسوب اند ( رجوع کنید به تاریخ بیهق * ).

۲) جوامع احکام النجوم . کتابی به زبان فارسی در ده فصل . بیهقی در مقدمه این کتاب درباره شرح حال خود اطلاعاتی می دهد و آثار مختلف خود را نام می برد (بیهقی ، جوامع ، ص ( ۱، ۳ ) ). وی همچنین درباره این کتاب می نویسد که احکام نجوم را از ۲۵۷ کتاب خلاصه کرده و بدون تکرار نگاشته است (همان ، ص ( ۲ ) ؛حسینی ، ج ۱۶،ص ۲۱۰).

بیهقی جوامع را در عین انکار احکام نجوم به خواهش دوستان خود نوشته است (بیهقی ، همان ، ص ( ۱ ) ). این کتاب فواید ادبی و تاریخی بسیار دارد، چنانکه از ابوریحان بیرونی و ابن فرخان طبری و کوشیار گیلی که از منجمان معروف پیش از وی بوده اند مطالب بسیار نقل کرده است . او در فصل پایانی شرح مفصلی درباره کتابهایی که در احکام تحویل سال و زیجها نوشته اند آورده است (نفیسی ، ص ۳۳۶). این اثر که از نظر علمی و تاریخی دربرگیرنده اطلاعات ارزشمندی است ، تسلط بیهقی را در این زمینه نشان می دهد. نسخه های بسیاری از این کتاب در دست است (منزوی ، ج ۱، ص ۲۸۴؛
حسینی ، ج ۱۶، ص ۲۱۰ـ۲۱۱).

۳) تَتَّمه صِوان الحکمه یا تاریخ حکماء الاسلام . کتابی در زندگینامه حکمای اسلام . این کتاب تتمه و ذیلی است بر صِوان الحکمه ابوسلیمان محمدبن طاهر سجستانی (متوفی ۳۹۱)، از علمای سده چهارم ، و به احتمال زیاد پس از ۵۵۸ نوشته شده است . هدف اصلی نویسنده از نگارش آن جمع گفته ها و شرح زندگی حکما و فلاسفه مشرق ، مانند خراسان و ماوراءالنهر و پیرامون آن ، بوده است و اطلاعات تاریخی آن در بسیاری موارد در دیگر منابع یافت نمی شود، مانند شرح حال حکیم عمر خیام (قزوینی ، ج ۲، ص ۹۶ـ ۹۸؛رجوع کنید به شفیع ، ص ۵۸۴ ـ۶۰۰).

چاپ انتقادی این اثر، که حاصل مقابله پنج نسخه مختلف بوده ، به کوشش محمد شفیع ، در ۱۳۵۱ در لاهور منتشر شده است . پس از آن محمد کردعلی این کتاب را با نام تاریخ حکماءالاسلام در ۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۶ در دمشق چاپ کرده است . شمس الدین محمدبن محمود شهرزوری اطلاعات این کتاب را که در هیچ مأخذ دیگر یافت نمی شود، در فاصله سالهای ۵۸۶ ـ۶۱۱ در نزهه الارواح تلخیص کرده ، ولی از منبع آن نام نبرده است (قزوینی ، ج ۲، ص ۸۸). اطلاعاتی که بیهقی درباره حکمای ایران ، از ابن سینا به بعد، داده بسیار ارزشمند است (بیهقی ، ۱۹۴۶، ص ۵۲).

نام حقیقی کتاب ، در نسخه یاد نشده ، اما یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۷) و ابن خلّکان ، در زندگینامه ابن سینا ، این کتاب را تتمّه صوان الحکمه نامیده اند (قزوینی ، ج ۲، ص ۹۹). تتمه که از دیدگاه تاریخ فلسفه اثر مهمی به شمار می رود، در آغاز سده هشتم توسط ناصرالدین بن عمده الملک منتجب الدین منشی یزدی با عنوان دُره الاخبار و لمعه الانوار و به نام غیاث الدین محمدبن رشیدالدین فضل الله به فارسی ترجمه شد. این ترجمه نخست به کوشش محمد شفیع در لاهور و سپس در ۱۳۱۸ ش با پاره ای تصحیحات و حواشی در تهران در مجله مهر، ضمیمه سال پنجم به چاپ رسید،

اما این ترجمه کامل نیست ، زیرا از ۱۱۱ شرح حال در متن عربی ، ۱۰۷ مورد و برخی از آنها نیز به اختصار ترجمه شده است (بیهقی ، ۱۳۱۸ ش ، مقدمه ، ص ط ، یا). بیهقی این کتاب را با شرح حال سیداسماعیل گرگانی نویسنده ذخیره خوارزمشاهی به پایان رسانده است ، اما مترجم فارسی با افزودن ضمیمه ای به آن ، شرح زندگانی شهاب الدین سهروردی ، امام فخررازی ، خواجه نصیر طوسی و خواجه رشیدالدین فضل الله را که پس از او آمده اند به اصل کتاب افزوده است (همان ، ص ۱۰۲ـ ۱۱۸).

۴) لباب الانساب . کتابی است به عربی در دو جلد. یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۹) از این کتاب یاد می کند.این اثر در ۵۵۸ تألیف شده و در باب انساب سادات است . از مقدمه آن چنین برمی آید که بیهقی کتاب دیگری به نام التعریف بالانساب در همین موضوع نگاشته است (د.ا.ترک ، همانجا). این کتاب براساس چهار نسخه (بیهقی ، ۱۴۱۰، ج ۱، مقدمه ، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳) در دو جلد به کوشش مهدی رجائی در ۱۴۱۰ در قم به چاپ رسیده است .

۵) معارج نهج البلاغه . کتابی است به زبان عربی تألیف ۵۵۲ (بیهقی ، ۱۴۰۹، ص ۴۶۸). مؤلف در این اثر به خواهش ابوالقاسم علی حونقی نیشابوری به شرح نهج البلاغه پرداخته است . بیهقی نهج البلاغه را در ۵۱۶ نزد امام زاهد حسن بن ابی یوسف یعقوب بن احمد قاری نیشابوری خواند. او با اینکه از نوشته احمدبن محمد وَبَری خوارزمی (همان ، ص ۲،۴ـ۹،۳۷، ۳۹ و جاهای دیگر)، متکلم و شارح نهج البلاغه مطالبی می آورد، اما می گوید که قبل از من کسی این کتاب را شرح نکرده است . به گفته آقابزرگ (ج ۲۱، ص ۱۸۴) شرح بیهقی نخستین شرح کامل نهج البلاغه است وگرنه پیش از او وَبَری مشکلات آن را شرح کرده بوده است .

در این اثر، بیهقی در واژه شناسی پیرو ابن فارس و طبرسی است و ریشه ها را دارای معانی اصلی می داند و همه مشتقات را به آن برمی گرداند (بیهقی ، ۱۴۰۹، ص ۱۴، ۳۳۸ـ۳۳۹، مقدمه دانش پژوه ، ص ۵). او در این کتاب شعرا را می ستاید و از امرؤالقیس چندین بار یاد می کند (همان ، ص ۱۵۹، ۱۹۵، ۲۷۲) و از اخطل ، جریر، اعشی ‘، زهیربن ابن سلمی ، عجّاج ، فرزدق ، نابغه ذَبیانی و نابغه جعدی نام می برد (همان ، ۲۱۵،۲۱۷،۴۶۱). این کتاب در ۱۴۰۲ به کوشش محمدتقی دانش پژوه با مقدمه ای سودمند در قم به چاپ رسیده است .

۶) ازهارالریاض المریعه و تفاسیرالفاظ المحاوره والشریعه . کتابی است در امثال به زبان عربی . این کتاب در معارج (ص ۱۹۶) به نام ازاهیرالرّیاضِ المونقه یاد شده است . نسخه ای از آن در کتابخانه سلیمانیه بخش شهید علی پاشا به شماره ۲۵۸۹ موجود است ( د.ا.د.ترک ، همانجا).

۷) غررالامثال ودررالاقوال . کتابی در امثال به زبان عربی است . نسخه ای از آن در کتابخانه دانشگاه لیدن به شماره ۳۹۰ در ۲۵۲ برگ موجود است . این دستنویس که آغاز و انجام آن افتاده ، در دو بخش است و بیهقی آن را به نام یمین الدوله ابوعلی احمدبن اسماعیل صفی کرده است . مثلها در آن به ترتیب تهجی آمده و جلد نخست آن از «الف » تا «ط » و جلد دوم از «ع » تا «ل » است (بیهقی ، ۱۴۰۹، مقدمه ، ص ۹ـ۱۰).

بیهقی در امثال ، کتاب دیگری نیز به نام مجامع الامثال و بدایع الاقوال در چهارجلد دارد (بیهقی ، ۱۴۰۹، ص ۲۰۳، و جاهای دیگر؛رجوع کنید به زلهایم ، ص ۲۲۸).

نثر عربی بیهقی نثری فنی و آمیخته به انواع صنایع لفظی و معنوی است . او همچنین شرحهایی بر اشعار بُحتری ، ابوتمّام و مناقب حریری دارد ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ). اشعار عربی او، از اوضاع اجتماعی تأثیر گرفته و با نوعی گله گزاری همراه است (برای اشعار عربی او رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۹ـ۲۳۰؛صفدی ، ج ۲۱، ص ۱۲۵؛ذهبی ، ج ۲۰، ص ۵۸۶؛مرعشی ، ج ۱، ص ۱۵۵ـ۱۵۶).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
(۳) ابن خلّکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۶۸ ـ ۱۹۷۷؛
(۴) ابن شهرآشوب ، معالم العلماء ، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۵) همو، المناقب آل ابی طالب ، ج ۱، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) ابن فوطی ، مجمع الا´داب فی معجم الالقاب ، چاپ محمدالکاظم ، تهران ۱۴۱۶؛
(۷) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱ـ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۳ و ۴، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۸) علی بن زید بیهقی ، کتاب تاریخ بیهق ، چاپ کلیم الله حسینی ، حیدرآباد ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
(۹) همو، تاریخ حکماءالاسلام ، چاپ محمدکرد علی ، دمشق ۱۳۶۵/۱۹۴۶؛
(۱۰) همو، جوامع احکام النجوم ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ، از مجموعه نسخه های خطی اهدائی سیدمحمد مشکوه ؛
(۱۱) همو، دره الاخبار و لمعه الانوار ، ترجمه ناصرالدین بن عمده الملک منتجب الدین منشی یزدی ، از متن عربی تَتِمّه صِوان الحکمه ، تهران ۱۳۱۸ ش ؛
(۱۲) همو، لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۰؛
(۱۳) همو، معارج نهج البلاغه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، قم ۱۴۰۹؛
(۱۴) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۳۲۹ـ۱۳۵۵/۱۹۱۱ـ۱۹۳۷، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛مصطفی بن

(۱۵) عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون ، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛
(۱۶) احمدحسینی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه اللّه العظمی نجفی مرعشی مدّظلّه العالی ، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ ش ؛
(۱۷) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۸) احمدبن محمد خوافی ، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ ، مشهد ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۱ ش ؛
(۱۹) محمدتقی دانش پژوه ، «یادی دیگر از بیهقی مورخ فیلسوف »، آینده ، سال ۷، ش ۳ (خرداد ۱۳۶۰)، ش ۵ (مرداد ۱۳۶۰)؛
(۲۰) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمدمعین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش ؛
(۲۱) محمدبن احمد ذهبی ، سیراعلام النبلاء ، ج ۲۰، چاپ شعیب ارنووط و محمدنعیم عرقسوسی ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۲۲) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۲۱، چاپ محمد حجیری ، اشتوتگارت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱؛
(۲۳) عبدالجلیل بن ابوالحسین عبدالجلیل قزوینی ، نقض ، چاپ میرجلال الدین محدث ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۲۴) محمدقزوینی ، بیست مقاله ، ج ۲، چاپ عباس اقبال ، تهران ۱۳۱۳ ش ؛
(۲۵) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲۶) محمد کردعلی ، کنوزالاجداد ، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۲۷) شهاب الدین مرعشی ، کتاب الاءرتیاب ، در علی بن زید بیهقی ، لباب الانساب والالقاب والاعقاب ، چاپ مهدی رجائی ، ج ۱، قم ۱۴۱۰؛
(۲۸) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۲۹) محمود مهدوی دامغانی ، «ابوالحسن بیهقی فرید خراسان و شرح نهج البلاغه »، نشریه دانشکده علوم معقول و منقول مشهد ، ش ۱ (اسفند ۱۳۴۷)؛
(۳۰) سعید نفیسی ، «امام ابوالحسن بیهقی و مؤلفات او»، مهر ، سال ۲، ش ۴ (شهریور ۱۳۱۳)؛
(۳۱) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛

(۳۲) V. V. Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion , London 1977;
(۳۳) Carl Brockelman, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937- 1942;
(۳۴) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Bayhaq ¦â, Z ¤ah ¦âr- A l-D ¦ân” (by H.Halm);
(۳۵) EI 2 , s.v. “Al-Beyhaki” (by D. M. Dunlop);
(۳۶) I A , s.v. “Beyhaki” (by M. Fuad Kخprدlد);
(۳۷) Rudolf Sellheim, “Eine unbekannte sprichwخrtersammlung des Abد al-H ¤asan al-Baihaq ¦â “, Der Islam , 39 (1964);
(۳۸) Muhammad Shafi ـ , “The author of the oldest biographical notice of ـ Umar Khayyam and the notice in question”, Islamic culture , VI (1932);
(۳۹) TDVIA , s.v. “Beyhak ¦â, Ali b. Zeyd” (by Abdدlkerim عzaydin).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵

زندگینامه آیت الله ناصر مکارم شیرازى(متولد۱۳۰۵ه ش)دامت افاضاته

 

تولد

۲۲ شعبان المعظم ۱۳۴۷ق (بهمن ۱۳۰۵) در شیراز کودکى به دنیا آمد. که نام او را ناصر گذاشتند(۱)خانواده او از خاندانى اصیل و مذهبى و مورد احترام مردم بود و جدّ اعلایش حاج محمد باقر از تجار مورد اعتماد شیراز به شمار مى رفت. پدر بزرگش حاج محمد کریم نیز تاجر معروف و از نزدیکان آیت الله حاج شیخ محمدجعفر محلاتى پدر مرحوم آیت الله بهاءالدین محلاتى بود.

استاد مکارم مى گوید:«خانواده ما عشق و گرایش قابل ملاحظه و خوبى به مذهب داشتند هر چند نه روحانى بودند نه روحانى زاده، فراموش نمى کنم مادربزرگم مرا زیاد به مسجد مى برد، از همان طفولیت به مسجد عادت کردم، شاید هشت ساله بودم که از منبر وعاظ استفاده مى کردم و مطالب اسلامى برایم بسیار لذت بخش بود و در خاطره ام نقش مى بست….

پدرم علاقه زیادى به آیات قرآن داشت. در دورانى که در مدارس ابتدایى تحصیل مى کردم گاهى شبها مرا به اتاق خودش فرا مى خواند و به من مى گفت: ناصر کتاب آیات منتخبه و ترجمه آن را براى من بخوان این کتاب مجموعه آیاتى بود که توسط بعضى از دانشمندان انتخاب شده و در زمان رضاخان در مدارس به عنوان تعلیمات دینى تدریس مى شد، من آیات و ترجمه آن را براى او مى خواندم و او لذت مى برد.»

تحصیل

چهار یا پنج ساله بود که در دبستان زینت مشغول تحصیل شد و کلاسهاى درس را با سرعت پشت سر گذاشت. دوره دبیرستان را مى گذراند که عشق تحصیل علوم دینى او را به مدرسه خان شیراز از مدارس بزرگ و محل تدریس یا تحصیل صدرالمتألهین شیرازى کشاند. شرح امثله را نزد آیت الله ربّانى شیرازى امتحان داد و جامع المقدمات را به پایان رساند. خود مى گوید:

«بعد از اتمام جامع المقدمات در مدرسه خان، روزى مرحوم آیت الله موحد به مغازه پدرم آمد. تابستان بود و روزها در مغازه پدر که شغلش در آن زمان جوراب بافى بود، کار مى کردم. رو به پدرم کرد و سخنى گفت که مضمونش این بود:

ـ چند پسر دارى؟

ـ چهار تا

ـ بیا این یکى (ناصر) را وقف امام زمان (عج) بکن!

پدرم با اینکه کمک زیادى به او مى کردم، پذیرفت که مرا به خدمت آقاى موحد یعنى مدرسه علمیه آقا بابا خان بفرستد.»

او با نبوغى که داشت به سرعت مورد توجه قرار گرفت. استاد مکارم شیرازى درباره شرکت در درس حضرت آیت الله العظمى بروجردى مى گوید:

«در آغاز جوانى هیجده – نوزده ساله بودم و شرکت چنین نوجوانى در درس که افرادى مثل آیت الله العظمى گلپایگانى و امام راحل در آن شرکت داشتند کمى عجیب بود، مخصوصاً زمانى که به خود شجاعت طرح اشکال در اثناى درس را مى دادم مسئله عجیب تر به نظر مى رسید و شاید بعضى به خود مى گفتند این پسر بچه شیرازى چرا این قدر جسور است و به خود اجازه طرح اشکال و «ان قلت» را در چنین محضر بزرگى مى دهد؟!»

مؤلّف کتاب گنجینه مى نویسد:«در درس مرحوم آیت الله العظمى حجّت و بروجردى حاضر شده و کاملا با صحبت کردن در بحث آن آیات عظام جلب توجه آنها و کلیه شرکاء درس را مى نمود و خاطر این نویسنده است که در آن اوقات، عمرش از بیست سال نگذشته بود که در درس اشکال مى کرد و جواب مى گرفت.»

مهاجرت به نجف اشرف تا برگشت به قم

استاد در سال ۱۳۶۹ ق در حدود بیست و دو سالگى به نجف اشرف هجرت نمود و یک سال بعد با اخذ درجه اجتهاد از آیت الله العظمى اصطهباناتى و حاج شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و تقریظ ارزشمند آیت الله العظمى سید محسن حکیم بر تقریرات بحث طهارت ایشان به قم بازگشت.

در تقریظ آیت الله حکیم مى خوانیم:«به بخشى از این تقریر به مقدارى که وقت اجازه مى داد نظر افکندم. آن را در نهایت اتقان دیدم با بیانى شیوا و رساء و اسلوبى سر آمد که بیانگر رشد فکرى و شکوفایى ذوق و قریحه و اعتدال سلیقه مقرر آن است، پس شکر خداوند سبحانى که شایسته و اهل شکر است را بجا آورم، به جهت توفیقى که به جناب علامه مهذب، پاک و هوشمند، شیخ ناصر شیرازى سلمه الله تعالى عطا کرد و از حضرتش خواستم که یارى اش دهد و او را به مقام عالى از علم و عمل برساند.»

ایشان همچنین از محضر آیت الله خویى در نجف اشرف استفاده کرد و پس از یکسال و نیم به دلایلى در خرداد ۱۳۳۰ ش (شعبان ۱۳۷۰ ق) به قم بازگشت و در درس علماى بزرگ از جمله آیات محترم بروجردى، علامه طباطبایى، میرزا هاشم آملى و حجّت شرکت کرد.

اهتمام به کار گروهى

در قم علاوه بر تحصیل، به تدریس و تحقیق و تبلیغ پرداخت و چون به کار جمعى اعتقاد داشت، به تشکیل گروههاى علمى و پژوهشى و نقد و بررسى نظریه ها و مکاتب پرداخت و آثار منتشر شده ایشان نوعاً حاصل گفتگو و نقد و بررسى هاى جمعى است. آشنایى با هم شاگردیها از جمله امام موسى صدر، شهید مرتضى مطهّرى، جعفر سبحانى، مصباح یزدى، مفتح، باهنر، هاشمى رفسنجانى و این فرصت را فراهم مى آورد تا جلسات علمى پر بارى را تشکیل دهد و مهم ترین مباحث علمى را با توجه به مقتضیات روز و شبهات مطرح و نتایج آن را به شکل کتاب، مقاله، سخنرانى و.. منتشر سازد. وى درباره کار جمعى مى گوید:

«اوّلین تجربه ام این است که به روشنى بر ما ثابت شد که کار جمعى در همه جا و مخصوصاً در کارهاى علمى و به ویژه در نوشتن کتاب، بر کار فردى بسیار برترى دارد، کتاب هایى که ما به صورت جمعى نوشته ایم یعنى با مشورت انجام شده، هم سریع تر پیش رفت و هم پرمایه تر و مرغوب تر و مطلوب تر واقع شد، حتى اگر طرف مشاور شاگردان باشند…. پیشرفت سریع تفسیر نمونه و تفسیر پیام قرآن و مطلوبیت و مرغوبیت آن، مولود کار جمعى است.»

پشتکار

استاد تحصیل را با جدیت آغاز کرد. تعطیلى در برنامه ایشان جایى نداشت. گاهى در مدرسه آقا بابا خان روزانه هشت جلسه تدریس و چند جلسه درس و مباحثه داشت. یکى از همراهان مى گوید: وقتى در مدرسه آقا باباخان بودیم در شبانه روز فقط چهار ساعت استراحت داشتیم… . و دوست دیگرش مى گوید: وقتى پدر ایشان مرحوم شد فردا سر درس آمد.

در دوران تبعید نیز جلسات علمى بویژه در ارتباط با تفسیر نمونه را تعطیل نکرد. وى خاطره آن روزها را چنین نقل مى کند:«یادم نمى رود همین تفسیر نمونه را که مى نوشتیم شب و روز وقت اضافى را که داشتیم صرف آن مى کردیم. در تبعید گاه مشغول تفسیر نمونه بودیم. چون مجال بسیار وسیعى براى این کار داشتیم ده نفر از دوستان که با من همکارى مى کردند دو نفر دو نفر به نوبت به تبعیدگاه مى آمدند. البته آمدن آنها مشکلات سیاسى و غیر سیاسى هم داشت منتهى به هر حال مى آمدند و کار را ادامه مى دادیم گاه در مسافرت با قطار مشغول نوشتن کتاب بودم و در هواپیما نیز همین گونه. در اتومبیل نوشتن، مشکل است، ولى مشغول فکر کردن و یادداشت برداشتن مى شدم. بسیارى از مطالب و اشعار را در سفرها نوشتم و یادداشت کردم… الآن هم که نزدیک به هفتاد سال از عمرم مى گذرد شاید بعضى از روزها چهارده ساعت کار مى کنم.»

نظم و انسجام در امور

انجام این همه فعالیت علمى و فرهنگى و اجتماعى بدون تنظیم دقیق امور ممکن نیست، استاد در این باره مى فرماید:

«نه تنها کارهاى درسى و بحث و تحقیق بلکه حتى خوردن و خوابیدن و بیدار شدن و همه اینها باید مطابق نظم باشد و این نظم سبب مى شود که ما از اوقاتمان بهترین بهره را ببریم. اگر نظم نباشد ما نمى توانیم کارهاى مهمى را انجام بدهیم، تألیفات مهم بدون برنامه ریزى منظم، غیر ممکن است.»

همچنین یکى از همراهان ایشان مى گوید:«یک چیزى که از ایشان سراغ دارم نظم در کار بود، منظم بود با برنامه حرکت مى کرد، برنامه مطالعه، برنامه خواب، برنامه عبادت و برنامه کارهاى حجره»

جامعیت علمى

استاد از معدود اندیشمندان دینى است که هم اهل قلم است، هم بیان و این هر دو را در حد اعلا به خدمت گرفته است. او با قلم روان خود صدها اثر خلق کرده است و از این آثار آشکار مى شود که در علوم مختلف اسلامى پژوهشگرى چیره دست است به طورى که برخى از این آثار دهها بار چاپ شده است. تحول و ابتکار از آثار ایشان نمایان است و همواره مسائل هر علمى را با اصول نوین آن علم مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار مى دهد. ایشان هم در فقه و اصول به تتبّع پرداخته است، هم در تفسیر، کلام و موضوعات اجتماعى، حدیث، نهج البلاغه، اخلاق و مسائل روز از جمله مسائل مربوط به جوانان. فرقه ها و ادیان و مکاتب شرق و غرب را با سبک و روش صحیح بازشناسى و نقد کرده است و مشکلات روز مره و مسائل جدید اجتماع بشرى را در حوزه هاى مختلف از نظر دور نداشته است و پاى آنان را در بحث از مسائل مستحدثه به میان کشیده است که روشنى بخش راه مدیران اجرایى و دولتمردان بوده است. عبارت «بقى هنا امور» که در پایان مباحث فقهى مطرح مى شود گویاى نگاه ایشان به مسائل جدید جامعه است که نشان از پیوند جریان فقه سنتى و پویا و اجتهاد اصیل در فقه دارد و فقه سنتى را به فقه زندگى مبدل مى سازد.

خلاقیت و نوآورى

استاد با توجه به محفوظات خود از منابع اصیل دینى و ارتباط و انس با مردم و آشنایى با نیازهاى معنوى و اجتماعى آنان آثار خود را با نوآورى آمیخته است. انتخاب مباحث همراه با شیوه طرح و نوع نگرش و درک نیاز مخاطب به ایشان امکان داده ورود و خروج به هر موضوع را به راحتى و مخاطب را از علوم سیراب کند. در عصرى که طاغوت همه چیز را در قبضه داشت، با انتشار مجله مکتب اسلام، بسیارى از مؤمنان و جوانان علاقمند را با اسلام همراه ساخت. پرداختن به مسائل جدید و یافتن راههاى شرعى و عملى به گونه اى که فقه سنتى متهم به ناکارآمدى نگردد، از دیگر جلوه هاى خلاقیت اوست. وى در زمانى که اشخاص براى ادعاى روشنفکرى کردن باید گرایش مادى از خود بروز مى دادند، کتاب فیلسوف نماها را در سن جوانى نوشت و جالب اینکه همین کتاب بیش از چهل بار چاپ شده است.

تدریس

ایشان تمامى مقاطع تحصیلى حوزه را بارها تدریس کرده است و در تدریس با چنان قوت و قدرت و در عین حال شیوا به بیان مطالب مى پردازد که شنونده را از ابتداى بحث تا انتها به دنبال خود مى کشد، کیفیت ورود و خروج در مسئله، تحلیل صحیح موضوع مورد بحث، جداسازى موضوع کلى از ریز موضوعات و نقد و بررسى هر یک در جایگاه خود و بحث از موضوعات مشابه از ویژگیهاى ممتاز درس هاى ایشان است. هم اکنون چند سالى است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارد و در این عرصه شاگردان بسیارى را پرورش داده است.

اسامى بعضى از شاگردان ایشان چنین است:

۱-رضا استادى

۲-محمدجعفر امامى

۳-محسن قرائتى

۴-شهید سیّد نورالله طباطبایى نژاد

۵-مرحوم محمد محمدى اشتهاردى

۶-مرحوم شیخ ابراهیم بهادرى

۷-عبدالرسول حسنى

۸-محمدرضا آشتیانى (نماینده مردم قم در مجلس هفتم و هشتم)

۹-مرحوم اسدى

۱۰-سیّد شمس الدین روحانى

۱۱-شیخ اسدالله ایمانى

۱۲-سعید داوودى

۱۳-محمدجواد ارسطا

۱۴-احمد قدسى

و…

بیشتر این افراد از همکاران تفسیر نمونه و گروه نهج البلاغه استاد به شمار مى آیند.(۲)

طلایه دار اصلاح در حوزه

آیت الله مکارم جزو آن دسته از طلاب و فضلاى برجسته حوزه علمیه قم بود که از آغاز ورود به حوزه، متوجه بعضى کاستى ها شد و اصلاح و تحول در آن ها را در ردیف اهداف آینده خود قرار داد. خود مى نویسد:

«با وجود همه این امتیازات که در حوزه علمیه است، متأسفانه کاستى هایى را از همان ابتدا مى دیدیم، از جمله امتحانات، مطلقاً وجود نداشت، ما آرزو مى کردیم امتحانى وجود داشته باشد، افرادى که تلاش بیشترى مى کنند شناخته شوند، انگیزه ها قویتر بشود، میدان رقابت مثبت آشکار بشود، همچنین انتظار داشتیم براى لباس روحانیت، حساب و کتابى باشد، از این لباس مقدس بدون شرایط، استفاده نشود، خداى نکرده اگر تخلفى مى شود از طرف روحانیت و مراجع، مسأله پیگیرى شود.

انتظار داشتیم در کتابهاى درسى اصلاحاتى صورت بگیرد و بعضى از دروس مهم اسلامى که در حوزه ها کمرنگ است مانند عقاید، تفسیر قرآن مجید و بحث هاى مربوط به حدیث، پررنگ تر بشود.انتظار داشتیم در مورد مبلغین افرادى ورزیده و تمرین دیده و عده اى آشنا به زبانهاى خارجى، امر تبلیغ اسلام را در داخل و خارج بر عهده بگیرند.

انتظار داشتیم مشکلات طلاب تا آن جا که مى شود از نظر مسکن و جهات دیگر حل بشود و در مجموع انتظار داشتیم برنامه ریزى هاى کاملى در جهات مختلف در حوزه هاى علمیه صورت بگیرد.

از همان موقعى که طلبه جوانى بودم با دوستان دیگر این مطلب را در میان مى گذاشتیم. فراموش نمى کنم جریان نامطلوبى در حوزه پیش آمد و همان سبب شد که افکار، براى بعضى از اقدامات اصلاحى آماده شود. زمان حضرت آیت الله العظمى بروجردى بود. با دوستان دور هم نشستیم. دوستانى که بعضى از آنها شهید شدند مثل مرحوم آیه الله بهشتى و دوستانى که اکنون در مقامات مختلفى هستند، حوزوى و غیر حوزوى، با آنها نشستیم و صحبت کردیم بالاخره بر سر سه مسأله توافق کردیم که از آیه الله العظمى بروجردى بخواهیم.

۱ – مسأله تشکیل پرونده براى هر یک از طلاب، شامل سوابق و لواحق و برنامه هاى درسى که از جهات مختلف شناسایى کامل شوند و سوابق آنها در دفتر حوزه جمع باشد.

۲ – بحث هاى اخلاقى به طور قوى تر در حوزه شکل بگیرد، و خداى نکرده افرادى از این لباس مقدس براى ضربه زدن به روحانیت استفاده نکنند، و حساب و کتاب ها روشن باشد.

۳ – یک هیئت به اصطلاح تهذیب و تزکیه تشکیل بشود که اگر خداى نکرده کسى آگاهانه یا ناآگاهانه قدمى بر خلاف شئون روحانیت بر مى دارد، احضارش کنند و ارشادش نمایند و اگر واقعاً ارشاد نشد از حوزه و جامعه روحانیت طرد بشود.

این مسائل را ما با مقدمه جالبى نوشتیم و امضاء کردیم، بعد گفتیم بهتر این است که قبلا بزرگان درجه دوم حوزه آن زمان را ببینیم و نظرات آنها را به این مسائل جلب کنیم که اگر آیه الله العظمى بروجردى با آنها مشورت کرد سابقه ذهنى آماده در این مسائل داشته باشند این کار انجام شد، به صورت دسته جمعى نزد عده اى از بزرگان آن زمان مثل مرحوم امام(رحمه الله) و مرحوم آیه الله العظمى گلپایگانى(رحمه الله) رفتیم و مطالب را در میان گذاشتیم و از آنها تأیید این مسائل را در حضور آیه الله العظمى بروجردى درخواست نمودیم، بعداً هم نامه اصلى را خدمت آقاى بروجردى فرستادیم، ولى در این وسط نمى دانم چه شد که بعضى رفتند و ذهن ایشان را مشوش کردند و در مجموع این حرکت را که واقعاً یک حرکت بسیار خالصانه و مخلصانه از سوى جوانان دردمند و فاضل آن زمان بود، در نظر ایشان یک حرکت مشکوک جلوه دادند و از میان افراد هم بنده را به عنوان یکى از – به اصطلاح- طرفداران اصلى این برنامه معرفى کردند. چیزى نگذشت که آیه الله العظمى بروجردى سراغ من فرستادند، خدمتشان رفتم، فرمودند: «به عقیده ما وضع حوزه علمیه خوب است و مشکلى وجود ندارد، طلبه ها درس مى خوانند و علاقه به تحصیل دارند» و محتواى گفتارشان این بود که اگر دست به ترکیب حوزه و برنامه ها بزنیم فساد کار بیشتر از اصلاح آن است. و به این ترتیب این جرقه بر اثر سعایت بعضى افراد خاموش شد. ولى ما دائماً روى این مسائل مطالعه مى کردیم و مى گفتیم بالاخره یک روز حوزه هاى علمیه، حرکت توأم با برکت تازه اى پیدا مى کند و یقین داشتیم که گذشت زمان و شرایط اجتماعى به ما یارى خواهد کرد و بالاخره روزى فرا مى رسد که بسیارى از این مسائل جزو بدیهیات مى شود و آن وقت باید دست به کار شد و به برنامه ریزى ها کمک کرد».

حضور در عرصه هاى انقلابى

آیت الله مکارم در صحنه هاى گوناگون انقلاب حضور مستمر و متعهدانه داشت و امضاى ایشان در ذیل بیانیه ها و اعلامیه هاى مدرسان حوزه قم به مناسبتهاى مختلف، گویاى این حقیقت است، مانند:

۱ – اعتراض به ادامه زندانى شدن امام خمینى، اسفند ۱۳۴۲٫

۲ – نامه فضلاى شیرازى به هویدا نخست وزیر وقت در اعتراض به تبعید امام، اسفند ۱۳۴۳٫

۳ – نامه مدرسین حوزه علمیه قم به امام در پى انتقال ایشان از ترکیه به نجف، مهر ۱۳۴۴٫

۴ – تسلیت به امام در رحلت آیت الله حکیم. خرداد ۱۳۴۹٫

۵ – تلگراف تسلیت مدرسین و فضلا به امام به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى، آبان ۱۳۵۶٫

۶ – اعلامیه اساتید حوزه در قیام خونین ۱۹ دى ۱۳۵۶٫

۷ – اعلامیه اساتید حوزه در جهت افشاى جنایتهاى رژیم شاه، ۲۵/۳/۱۳۵۷ .

۸ – نامه از تبعیدگاه به آیت الله گلپایگانى در مورد تبعید علما ۳۱/۴/۱۳۵۷٫

۹ – اعلامیه اساتید پیرامون توطئه رژیم در ایجاد اختلاف ۸/۸/۱۳۵۷٫(۳)

بعد از آنکه در ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ یکى از روزنامه هاى کثیر الانتشار به ساحت حضرت امام اهانت کرد، طلاب و فضلا به عنوان اعتراض به منازل مراجع تقلید و اساتید بزرگ مى رفتند و از آنها چاره جویى مى کردند. از جمله وقتى خدمت آیت الله مکارم در مدرسه امیرالمؤمنین رسیدند، ایشان طى سخنرانى صریح از حرکت آنان حمایت جدى کرد و ایادى رژیم ستمشاهى را به باد انتقاد گرفت، به طورى که ساواک ایشان را به عنوان محرک مردم براى قیام بر ضد امنیت کشور دستگیر و به چاه بهار تبعید کرد.

ایشان در شرح و تفصیل این واقعه تاریخى مى نویسد:«روز ۱۸ دیماه روز پرهیجانى در قم گذشت، و همه مراجع قول دادند براى رفع این توهین اقدام کنند، روز بعد کار بالاتر گرفت، و سیل جمعیت افزونتر شد، آن روز برنامه این بود به خانه هاى «اساتید حوزه علمیه» بروند و چنین شد، از جمله سراغ این جانب در مدرسه امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمدند، داخل و خارج مدرسه و خیابان از جمعیت موج مى زد و من در سخنرانى کوتاهى که کردم نخست از یکپارچگى و وحدت جمعیت و مشت محکمى که مردم بر دهان نویسنده مقاله و همفکران او زده بودند تشکر کردم و گفتم با این کار نشان دادید این گونه هتاکى ها بعد از این بدون جواب نخواهد ماند و به این ارزانى که آنها گمان مى برند تمام نخواهد شد .سپس اضافه کردم اگر بزرگ قوم را این چنین هتک کنند، چه احترامى براى دیگران مى ماند« اگر باید بمیریم همه با هم بمیریم، و اگر بنا هست زنده بمانیم همه با هم زنده بمانیم»

این جمله که بعد براى بسیارى شکل شعار به خود گرفته بود یکى از اسناد معتبر تبعید من به چاه بهار بود و رئیس امنیت قم آن را به عنوان دعوت به قیام بر ضد امنیت تفسیر مى کردبه هر حال آن جلسه تمام شد، اما عصر، هنگامى که طلاب و جوانان از خانه اساتید با آرامش کامل و حتى بدون کوچک ترین شعار (چون آن روز نه تنها شکستن شیشه ها معمول نشده بود هنوز شعارهاى خیابانى نیز در کار نبود) باز مى گشتند، مورد هجوم مأموران پلیس واقع شدند و براى نخستین بار در این حوادث، خون عده اى بى گناه سطح خیابان را رنگین ساخت.

مأموران امنیتى قم، براى تبرئه خود از این خشونت و کشتار بى سابقه، طبق معمول دست به کار پرونده سازى شدند و طبق رأى «کمیسیون امنیت اجتماعى» که زیر نظر فرماندار و چهار تن دیگر از رؤساى ادارات تشکیل مى گردید این جانب و شش نفر دیگر آقایان در حوزه علمیه قم و چند نفر از تجار محترم بازار را محرکین اصلى این حادثه معرفى کردند و حکم تبعید سه ساله (حداکثر تبعید) را براى همه صادر کردند.

رئیس ساواک قم هنگامى که در اطاقش به من اعلام کرد باید به تبعیدگاه بروم، گفتم اى کاش آن کس که این حکم را صادر کرده این جا بود تا با او سخن مى گفتم.

بى تأمل گفت: آن کس منم! بفرمایید.. (و آن جامفهوم کمیسیون امنیت اجتماعى را فهمیدم)

گفتم: هر حادثه اى را به ما نسبت مى دهید. این حادثه را خودتان آفریدید، و همه مى دانند، مگر شما وکیل مدافع آن مقاله نویس هستید؟ خاموش کردن این آتش راه ساده اى داشت، مى آمدید از آن مقاله عذر خواهى مى کردید و مى گفتید آن نویسنده غلط کرده، جبران مى کنیم، چرا به خاطر اعتراض قانونى مردم به یک نویسنده مزدور، مردم را به گلوله بستید؟ گفت: واقع این است که ما هم نفهمیدیم به چه منظور آن را نوشته اند؟ و چه کسى نوشته؟… به هر حال مطلب از اینها گذشته بفرمایید…(به سوى تبعیدگاه)

گفتم کجا؟

گفت: بعداً روشن مى شود

سرانجام پس از حدود ۵۰ ساعت راه پیمودن به بندر چاه بهار، در مرز پاکستان و در ساحل دریاى عمان، یعنى دورترین نقطه کشور رسیدیم، خسته و کوفته و بیمار گونه و در طول راه کراراً به یاد منشور جهانى اعلامیه حقوق بشر (و روز و هفته اى که در سال بدان اختصاص داده ایم) بودم معلوم شد مأمورین ما هم دل پردردى از اوضاع دارند ولى بنا به اظهار خودشان راه فرار ندارند.

«… با این که در نقاط دیگر برف مى بارید و بهمن ماه بود در چابهار از کولر استفاده مى کردند اما بومى ها که اکثرشان بلوچ هستند مى گفتند هوا سرد شده گرما موقعى است که از سر انگشتان انسان قطره قطره عرق مى چکد و مغز سر را به جوش مى آورد، هوا شرجى مى شود و لباس ها خیس و از برگ درختان و هواى بدون ابر، مانند باران، آب فرو مى ریزد.

در گوشه و کنار و حتى در داخل این «شهر کوچک مرزى» زاغه ها و آلونک هایى به چشم مى خورد که نه برق داشت و نه آب، و نمى دانم با این حال در تابستان چه مى کردند؟ اما همان روزها در جراید عصر تهران، که بر اثر بعد راه، گاهى پس از یک هفته به دست ما مى رسید خواندم: بنا هست در کنار بندر چاه بهار یک پایگاه عظیم دریایى بسازند و با آن، مجموعه پایگاه هاى سه گانه «هوایى» و «زمینى» و «دریایى» تکمیل گردد. هزینه آن چهار میلیارد بود، هر چه بود مشهور در میان مردم محل چنین بود که پایگاه در کنترات آمریکایى هاست و حتى شرط کرده اند مجبور به استخدام یک کارگر ایرانى نباشند.

اما معلوم نبود این پایگاه عظیم، با آن هزینه سرسام آور، براى چه ساخته مى شد؟ و در برابر کدام دشمن سرسخت و عظیم بود؟ آن هم در منطقه اى که آب آشامیدنى نداشت و آب لوله کشى آن به قدرى شور بود که به هنگام شست شوى صورت، چشم را آزار مى داد.»

«… مردم چاه بهار – مانند سایر نقاط کشور – از نظر مذهبى نیز محرومیت شدید دارند، و باید اعتراف کنم که اگر مرا به آن جا نفرستاده بودند با پاى خود نمى رفتم و چه خوب شد که رفتم و از نزدیک دیدم و مسئولیت ها را درک کردم.

البته به مقدار توان به مسجد و برنامه هاى مذهبى تا حدى سر و سامان داده شد، کتابخانه اى به کمک و همت یکى از آقایان تاسیس شد، در بعضى از جلسات دینى که داشتم هشتاد درصد برادران اهل تسنن شرکت داشتند، و نیز با علماى مذهبى آنها در محیطى پر از تفاهم صحبت مى کردیم و بسیارى از مسائل مملکتى نیز در این میان روشن مى شد که در این مختصر شرح آنها ممکن نیست.

یکى از اهالى مى گفت ما باید خدا را شکر گوییم و به آنها که شما را این جا فرستادند دعا کنیم و الا ما کجا و این برنامه ها کجا!»

مهاباد تبعیدگاه دوم

ساواک بنا به دلایل نامعلومى محل تبعید ایشان را تغییر داد و پس از مدتى او را به شهر مهاباد منتقل کرد. آیت الله مکارم در این باره مى گوید:«۵۰ روز در چابهار گذشت، اواخر اسفند بود، هوا به سرعت رو به گرمى مى رفت، بدنها عرق سوز شده بود! و نگران فرا رسیدن بهار و تابستان بودیم که ناگهان فرمان حرکت به سوى «مهاباد» در شمال غربى کشور، صادر شد، با دو مأمور یکى شیعه و دیگرى سنى، یکى مسلسل بدست و دیگرى با اسلحه کمرى، یکى حرف زن، و دیگرى تیرانداز ماهر، با مقدار زیادى فشنگ اضافى، این فاصله سه هزار و دویست کیلومترى را در مدتى قریب به یک هفته پشت سرگذاشتیم، و در میان برف و سرما وارد مهاباد شدیم!

با این که قانون تبعید (اقامت اجبارى) مى گوید: شخص تبعیدى هیچ گونه محدودیتى نباید داشته باشد، و آزادى او از هر نظر تأمین گردد، ما در مهاباد به عکس چابهار، هیچ گونه آزادى نداشتیم.

ندانم کارهاى رئیس شهربانى، و فرماندار سبب شده بود که مردم از هرگونه تماس با ما وحشت داشته باشند، حتى کسبه در فروختن جنس به ما احتیاط مى کردند، دکتر محترم دندانسازى را تحت بازجویى قرار دادند که چرا دندان ما را اصلاح کرده، هیچ کس بدون اجازه ساواک جرأت اجاره دادن خانه به ما را نداشت، یک مأمور مخفى که مخفى هم نبود، همه جا مثل سایه ما را دنبال مى کرد، تلفن منزل شدیداً تحت کنترل بود، بعضى از مسافرانى را که از نقاط دور و نزدیک به دیدن ما مى آمدند به اطلاعات شهربانى یا ساواک مى بردند. با این که میل داشتم از آن فرصت گرانبها استفاده کرده و با علماى اهل تسنن در مسائل مختلف، اسلامى گفتگو کنیم، آنها نیز متقابلا چنین تمایلى داشتند، اما بر اثر فشار شدید دستگاه ها، قبل از گذشتن چهل روز این توفیق دست نداد، در آن محیط، همه از هم مى ترسیدند، و سایه سنگین دستگاه هاى امنیتى ساواک و غیره بر همه جا افتاده بود.»

سومین تبعیدگاه انارک

آیت الله مکارم سومین تبعیدگاه را چنین توصیف مى کند:«خاطرات تلخ و شیرین این شهر پربرکت را با تمام اهمیتى که دارد- براى رعایت کوتاهى سخن، رها کرده، به سراغ سومین تبعیدگاه یعنى شهر کویرى «انارک» (از توابع نائین) مى رویم.

یک روز رئیس اطلاعات شهربانى مهاباد به منزل آمد که نامه اى از قم آمده مثل این که مشکل کار پایان یافته. و باید به شهربانى بیایید اما در شهربانى گفتند شما باید هم الان به سوى «انارک نائین» حرکت کنید، حتى حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را هم ندارید(خانواده نزد ما بودند) تا خواستم مفاد اعلامیه جهانى حقوق بشر را یاد آور شوم، دو مأمور مسلح با دو قبضه (مسلسل) را در برابر خود دیدم، و آن قدر فشنگ به کمرشان بسته بودند که کمربندشان از سنگینى مى خواست پاره شود، نفهمیدم براى جنگ با لشکر «سلم» و «تور»آماده شده بودند یا براى بدرقه یک نفر تبعیدى که حتى چاقوى قلمتراش در جیب نداشت!

این شهرک همان گونه که از نامش پیدا است تعداد کمى درخت انار دارد، و دیگر از آب و آبادى هیچ، و کویر پهناور مرکزى، از چهار سو آن را احاطه کرده، چند کوچه پهن آسفالتى دارد که از ناچارى نام خیابان بر آن گذارده اند و همه آنها به بیابان برهوت خشک و سوزانى منتهى مى شود.»

«… دلخوشى ما در آن شهر علاوه بر محبت مردم، و دوستان فراوانى که از اصفهان و یزد و نائین و کاشان و سایر نقاط به دیدن ما مى آمدند این بود که «آیه الله پسندیده» برادر ارجمند و محترم «امام خمینى» و چند نفر دیگر از دوستان در آن جا تبعید بودند، آنها را قبلا به عنوان تبعید به آن جا آورده بودند، و از مصاحبت ایشان لذت مى بردیم.دو سه ماهى در آن جا گذشت یک روز خبر آوردند که جاى شما عوض شده و باید به تبعیدگاه چهارم «جیرفت» حرکت کنید مأمورین و ماشین آماده اند…

من با خاطره اى که از زمستان آن جا در ذهن داشتم مى دانستم منطقه اى است میان کرمان و بندرعباس، گرم و سوزان، رفتن به آن جا آن هم در وسط ماه مبارک رمضان و روزه گرفتن به هیچ وجه کار آسانى نیست، به علاوه معنى ندارد که ما خاموش بنشینیم و مانند توپ فوتبال هر روز به سویى پرتاپ شویم، راننده را فوراً خبر کردم و شبانه از انارک از بیراهه به قم آمدم و گفتم: «بالاتر از سیاهى رنگى دیگر نباشد» و نامه اى نوشتم و در انارک گذاشتم که صبح به مأمورین بدهید به این مضمون: من براى مشورت با وکیل مدافعم به قم رفتم، جزء غیبت محسوب ندارید… و اتفاقاً مقارن همین اوضاع ایام دگرگون شد. انقلاب شتاب گرفت و به ثمر نشست و همه زندانیان سیاسى و تبعیدى ها آزاد شدند و جباران و سردمداران فرار کردند یا به زندان افتادند یا اعدام شدند.سرانجام این درس بزرگ را فهمیدم که زندان عناصر انقلابى را پخته تر و آگاه تر و مقاوم تر مى کند. و تبعیدها نداى انقلاب را به نقاط دور و نزدیک مى رساند!»

مسئولیت هاى پس از پیروزى انقلاب

این عالم پرتلاش پس از پیروزى شکوهمند انقلاب اسلامى همکارى مستمرى با بعضى ارگان ها و نهادهاى مهم نظام اسلامى انجام داد که مهم ترین آنها عبارتند از:

۱ – همکارى با شوراى عالى قضایى

ایشان در این باره مى گوید:«در اوایل انقلاب یک شوراى عالى بود (و مرکزش در قم بود و هنوز به تهران منتقل نشده بود) با توجه به این که در آن وقت بعضى از افراد نفوذى در برخى از دادگاه ها، تندروى هایى کردند که امام (قدس سره) خیلى ناراحت شدند و انعکاس نامطلوبى هم در محیط داشت، در جلسه شوراى عالى صحبت شد که افرادى از خود اعضاى شورا به نقاط مختلف بروند و نظارت کنند و کنترلى داشته باشند.

من تصمیم گرفتم که با جمعى از دوستان به اصفهان برویم و نظارتى بر امر دادگاه ها بکنیم. در آن وقت اصفهان، زیاد مسأله داشت و جریانات مشکوک در آن جا کار مى کردند، قتل مرحوم شمس آبادى که قبل از انقلاب واقع شد و قتل مرحوم مهندس بحرینى که بعد از انقلاب واقع شد و مسائل دیگر، جو آن جا را ملتهب کرده بود و شاید از نظر ظاهر، رفتن در آن کوره داغ کار عاقلانه اى نبود ولى من هیچ وقت این ملاحظات را در زندگى نمى کردم، مى گفتم کارى که براى خداست خدا هم حفظ مى کند و تأثیر مى دهد. ما رفتیم آن جا و دیدیم اوضاع خیلى عجیب است همان باندهایى که بعداً افشا و به آن سرنوشت دردناک گرفتار شدند، از بدو ورود، سایه به سایه ما را تعقیب مى کردند که نگذارند یک قدم برداریم. براى جلب حمایت مردم کارى که کردیم این بود که مسجد «سید» را که یکى از بزرگ ترین و مهم ترین مساجد اصفهان است پایگاه خودمان قرار دادیم و اعلام کردیم که هر شب در آن جا سخنرانى مى کنم. جمعیت خیلى زیادى جمع مى شدند و ما از این سنگر مى توانستیم براى خنثى کردن فعالیت آن طیف استفاده کنیم. بعد به سراغ زندان ها و دادگاه ها رفتیم دیدیم اوضاع عجیب است.

… ما به مردم اعلام کردیم هر کس شکایتى دارد آن را به مسجد «سید» تحویل بدهد، یک کارتن بزرگ از شکایات مردم جمع شد.از کارهاى ناجوانمردانه اى که آن طیف براى خنثى کردن کارهاى ما و براى این که جلوى افشا شدنشان را بگیرند انجام دادند این بود که یک فرد ساواکى (گمان مى کنم به نام مصیبى بود) را خودشان از زندان آزاد کردند، و بعد در رسانه هاى گروهى که در اختیار آنها بود، اعلام کردند که آقاى مکارم با یک گروه از قم آمده و ساواکى را آزاد کرده است در حالى که روح من از این قضیه خبر نداشت و اصلا کسى را آزاد نکرده بودیم. رفتند در دانشگاه بین دانشجویان این دروغ عجیب را پخش کردند، بنا شد راهپیمایى در شهر بر ضد ما راه بیندازند و براه انداختند! من بلافاصله تماس با وسائل ارتباط جمعى گرفتم و گفتم ما مسئولیت مهمى داریم و شما نمى توانید حرف هاى ما را منعکس نکنید. آنها مجبور شدند و آمدند مصاحبه کردند و منعکس کردند و جو تا حدى آرام شد.

خدا رحمت کند مرحوم آیه الله خادمى را، او و گروه زیادى از علماى اصفهان از ما در مقابل آن طیف بى رحم حمایت کردند.و عجیب تر این که گروهى را از اصفهان راه انداختند آمدند در قم و در خیابان هاى قم بر ضد ما راهپیمایى کردند، ولى این مسائل کم کم فاش شد، معلوم شد چه توطئه خطرناکى از سوى آن گروه بى رحم در جریان است و همین افشا شدن این برنامه سبب شد که تا حدود قابل ملاحظه اى تند روى هاى آن طیف کنترل شود. عده اى از دانشجویان هم که فهمیدند آلت دست واقع شده اند بعداً از من عذر خواهى کردند که ما خبر نداشتیم.

به هر حال ما حدود ده روز در اصفهان ماندیم و شکایات مردم را جمع آورى کردیم و با خودمان براى اقدامات بعدى آوردیم. البته مدت عضویت من در این شوراى عالى محدود بود. چون بعداً به تهران منتقل شد و برنامه هاى من در مسیر دیگرى بود و در قم ماندم».

۲ – حضور نافذ در خبرگان قانون اساسى

ایشان با حضور در مجلس خبرگان قانون اساسى نقش تاریخى خود را در تدوین آن به عرصه نمایش گذاشت و در گروه «مذهب و زبان» به دفاع از حریم مذهب تشیع پرداخت و در رسمیت دادن به مذهب تشیع در کشور تلاش زیادى نمود.

آیت الله مکارم در این باره مى نویسد:«من (در مجلس خبرگان) جزو گروه مذهب و زبان بودم و طبعاً در گروه ما یکى از برادران اهل سنت، مولوى عبدالعزیز که مرد فاضل و ملایى بود و زیاد مى توانستیم با او تفاهم کنیم و یکى از موبدان زرتشتى و یکى از سران مسیحیت و یکى از سران یهود بود و از این نظر وضع کمیسیون و گروه ما با همه گروه ها تفاوت داشت، ما در برابر مذاهب مختلف مى بایست بنشینیم و مسائل مربوط به مذهب و جایگاه آن را در قانون اساسى تصویب کنیم و آماده کنیم براى طرح در مجلس عمومى ما زحمت زیادى کشیدیم تا توانستیم از طریق منطقى مواد مربوط به مذهب رسمى را در قانون اساسى جاى بدهیم که مذهب رسمى، مذهب شیعه اثنى عشریه است و در عین حال اقلیت هاى مذهبى در جمهورى اسلامى محترمند و حقوق شهروندان ایرانى را دارند و مشکلى از نظر زندگى در درون جامعه اسلامى ندارد. عجب این که در آن ایام فرقه ضاله بهائیت به جنب و جوش شدیدى افتاده بودند، اینها با یک برنامه مفصل و ادعاى زیاد و ارقام دروغین درباره جمعیت خود در کشور و این که عده ما از سایر اقلیت ها بیشتراست و تماس هاى مکرر با خارج و داخل، اصرار داشتند که باید ما را هم در اقلیت هاى رسمى جاى دهند. من کاملا با تاریخ این جمعیت آشنا بودم و از همان موقع که شاید طلبه پانزده و یا شانزده ساله بودم در شیراز، گاهى به جلسات آنها مى رفتم و با آنها مناظره مى کردم….

و در جلسات عقاید و مباحث خودمان در قم هم بررسى زیادى درباره آنها کرده بودیم که اینها دقیقاً رابطه با استعمار دارند. در دامن روس ها متولد شدند و در آغوش انگلیس ها پرورش یافتند و در خدمت آمریکایى ها قرار گرفتند و الآن هم در حال حاضر چه دفاع سختى از سوى کنگره آمریکا از آنها مى شود و نشان مى دهد که تا چه حد مورد علاقه و حمایت آنها هستند، من این را کاملا مى دانستم، دوستان عزیز دیگرى هم که از روحانیون در آن گروه بودند آنها هم بحمدالله روشن بودند و لذا سخت در مقابل این درخواست، مقاومت کردیم و اصرار آنها سبب شد که ماده قانون اساسى را در مورد مذهب رسمى طورى ببندیم که به اصطلاح ما طلبه ها «نفى ماعدا» کند، یعنى غیر از کلیمى ها، و نصارى و زرتشت که سه اقلیت سنتى مورد حمایت قانون از قدیم بودند و در کتب فقهى ما هم به عنوان اهل کتاب شناخته شده اند و نزد فقها به عنوان، اهل ذمه محسوب مى شوند دیگرى را شامل نشود ما چنان قانون اساسى را نوشتیم که دقیقاً مذاهب ساختگى استعمار را نفى کند.»

آثار متنوع و ماندگار

از آیت الله مکارم دهها جلد کتاب، صدها مقاله و جلسات سخنرانى، مصاحبه و مناظره، تدوین و تالیف شده و به مرحله چاپ و نشر رسیده است. برخى از آثار ارزشمند ایشان به زبان هاى زنده دنیا مانند: عربى، انگلیسى، ترکى آذرى و استانبولى ترجمه و چاپ شده است .

استاد از تالیف این آثار اهداف خاصى را دنبال مى کرد و در تلاش بود با نگارش و تحقیق پیرامون مسائل گوناگون، چراغ راه نسل جوان کشور باشد و یا با دفاع از حریم اسلام و تشیع به مبارزه با تفکرات التقاطى و انحرافى گروههایى از قبیل: مارکسیست ها، کمونیست ها، دراویش و صوفیان قیام کند، چنانکه ایشان با نگارش کتاب «فیلسوف نماها» به نقد فلسفه هاى غربى و افشاى فیلسوف نمایان مادى گرا برخاست و این کتاب با استقبال کم نظیر محافل حوزوى و دانشگاهى رو به رو شد و همچنین با تالیف کتاب «جلوه حق» توهمات صوفیان و دراویش را به نقد کشید که این تلاش مورد توجه آیت الله بروجردى قرار گرفت.

سر مقاله هاى آیت الله مکارم در مجله مکتب اسلام در دوران ستمشاهى داستان مستقل دیگرى دارد که در آن ایام مورد توجه دوستان و دشمنان بود. ایشان از این طریق به افشاى مفاسد اجتماعى و ریشه یابى آن مى پرداخت تا جایى که در چند مورد ایادى رژیم را خوش نیامد و سبب توقیف مجله شد. در این بخش فهرست بعضى از آثار و تألیفات مهم این فقیه پرتلاش را مرور مى کنیم.

۱ – تفسیر نمونه. (۲۷ جلد)

۲ – تفسیر موضوعى پیام قرآن (حدود ۱۰ جلد)

۳ – قرآن و آخرین پیامبر

۴ – قرآن و حدیث

۵ – مثال هاى قرآنى

۶ – برگزیده تفسیر نمونه (۵ جلد)

۷ – تفسیر الامثل (۲۰ جلد) ترجمه عربى تفسیر نمونه

۸ – اخلاق در قرآن (۳ جلد)

۹ – آیات ولایت در قرآن

۱۰ – ترجمه قرآن مجید

۱۱ – پیام امیرمؤمنان (۸ جلد)

۱۲ – مناظرات تاریخى امام رضا (علیه السلام)

۱۳ – حکومت جهانى حضرت مهدى (عج)

۱۴ – مهدى، انقلابى بزرگ

۱۵ – زهرا برترین بانوى جهان

۱۶ – در جستجوى خدا

۱۷ – خدا را چگونه بشناسم؟

۱۸ – آفریدگار جهان

۱۹ – معاد و جهان پس از مرگ

۲۰ – عقیده یک مسلمان

۲۱ – پنجاه درس اصول عقاید براى جوانان

۲۲ – جوانان را دریابید

۲۳ – اسلام آیین رحمت

۲۴ – اسلام و کمک هاى مردمى

۲۵ – آیین ما (ترجمه اصل الشیعه)

۲۶ – آنچه باید از اسلام بدانیم

۲۷ – معماى هستى

۲۸ – حدیث غدیر سند گویاى ولایت

۲۹ – یورش به خانه وحى

۳۰ – سرمشق از سخنان على(علیه السلام)

۳۱ – اخلاق اسلامى در نهج البلاغه

۳۲ – اسلام در یک نگاه

۳۳ – یک صدو پنجاه درس زندگى

۳۴ – شیوه همسرى در خانواده نمونه

۳۵ – اعتقاد ما

۳۶ – فلسفه شهادت

۳۷ – عاشورا

۳۸ – نماز مکتب عالى تربیت

۳۹ – چهره اسلام در یک بررسى کوتاه

۴۰ – طرح حکومت اسلامى

۴۱ – وهابیت بر سر دو راهى

۴۲ – بحثى درباره ماتریالیسم و کمونیسم.

۴۳ – پایان عمر مارکسیسم

۴۴ – آخرین فرضیه هاى تکامل

۴۵ – فیلسوف نماها

۴۶ – جلوه حق

۴۷ – عود ارواح و ارتباط با ارواح

۴۸ – پرسش ها و پاسخ ها (در ۴ جلد)

۴۹ – انگیزه پیدایش مذهب

۵۰ – رهبران بزرگ و مسؤولیت هاى بزرگ تر

۵۱ – زندگى در پرتو اخلاق

۵۲ – خطوط اصلى اقتصاد اسلامى

۵۳ – مدیریت و فرماندهى در اسلام

۵۴ – ارزش هاى فراموش شده

۵۵ – مشکلات جنسى جوانان

۵۶ – سرگرمى هاى خطرناک

۵۷ – اسرار عقب ماندگى شرق

۵۸ – تعلیقه بر عروه الوثقى

۵۹ – توضیح المسائل

۶۰ – رساله احکام نوجوانان

۶۱ – رساله احکام بانوان

۶۲ – استفتاءات (۳ جلد)

۶۳ – مناسک حج

۶۴ – مناسک جامع حج

۶۵ – مناسک عمره مفرده

۶۶ – تعزیر و گستره آن

۶۷ – خمس پشتوانه استقلال بیت المال

۶۸ – ربا و بانک دارى در اسلام

۶۹ – بررسى طرق فرار از ربا

۷۰ – رمى جمرات در گذشته و حال

۷۱ – چند نکته مهم درباره رویت هلال

۷۲ – القواعد الفقهیه (۴ جلد)

۷۳ – انوار الفقاهه (۴ جلد)

۷۴ – دائره المعارف فقه مقارن

۷۵ – انوار الاصول (۳ جلد)

۷۶ – مفاتیح نوین

بیشتر آثار ایشان دهها بار تجدید چاپ شده است.

خدمات اجتماعى

آیت الله مکارم در زمینه خدمات اجتماعى و عمرانى هم آثار ماندگارى از خود بر جاى نهاده است. در این جا به موارد مهم آن بسنده مى شود:

۱ – مدرسه الامام امیرالمؤمنین در قم.

۲ – مدرسه امام مجتبى در قم.

۳ – مدرسه امام حسین در قم.

۴ – مدرسه امام سجاد در قم.

۵ – مجتمع فرهنگى امام صادق در مشهد.

۶ – مجتمع فرهنگى امام باقر در مشهد.

۷ – مجتمع فرهنگى خاتم الانبیا در شیراز.

۸ ـ مرکز فرهنگى و دارالمبلغین در تهران.

۹ – مرکز شیعه شناسى

۱۰ – بناى ۱۱۰ مسجد و ۱۱۰ مدرسه در مناطق محروم کشور با کمک خیّرین و افراد نیکوکار.

آیت الله مکارم شیرازى هم اکنون در حوزه علمیه قم حضور پر نشاط دارد و به عنوان یکى از مراجع تقلید جهان تشیع به تدریس دروس خارج و تعلیم و تربیت شاگردان فاضل مشغول است.

فرزندان

آیت الله مکارم شش فرزند پسر و یک دختر دارد. اسامى پسران و داماد وى به ترتیب سن به شرح زیر مى باشد:

۱ ـ مهندس رضا مکارم

۲ ـ مهندس حاج محمدعلى مکارم

۳ ـ حاج مسعود مکارم: اشتغال به درس خارج و تألیف و تحقیق

۴ ـ حجت الاسلام حاج مهدى مکارم: اشتغال به درس خارج و تألیف و تدریس و کارشناس ارشد علوم سیاسى

۵ ـ مهندس محمدصادق مکارم

۶ ـ حجت الاسلام محى الدین مکارم: تحصیل در حوزه و تدریس در حوزه و دانشگاه

۷ ـ حاج حسن مشکات (داماد معظم له): مسئول دانشکده قرآنى و دارالقرآن اصفهان.

گلشن ابرارج۵



۱٫ بیشتر مطالب مقاله از کتاب «حیات پربرکت» نوشته احمد قدسى استفاده شده است.

۲٫ مصاحبه به حجت الاسلام طباطبایى، مسئول دفتر آیت الله مکارم شیرازى.

۳٫ ر، ک: اسناد انقلاب اسلامى، ج۳٫

زندگینامه محمد طبرستانی«امام فخرالدین»« فخر رازی» (۶۰۶-۵۴۴ه.ق)

محمد بن عمر بن حسین بن علی طبرستانی مولد وی به ری بود و در هرات مدفون گردید لقبش فخرالدین و منسوب به خاندان قریش است کنیتش ابوعبدالله و مشهور به امام رازی و امام فخرالدین و فخر رازی است.

وی از فحول حکما و علمای شافعی است و جامع علوم عقلی و نقلی بوده و در تاریخ و کلام و فقه و اصول و تفسیر و حکمت و علوم ادبیه و فنون ریاضیه وحید عصر خود بود. (ریحانه الادب ج ۳ ص ۱۹۲ )

تاریخ تولد او به سال (۵۴۴ ه ق) است و در سال( ۶۰۶ه. ق) درگذشته است کتابهای او در زمان خود وی مورد اقبال مردم واقع شد و بصورت کتاب درسی درآمد فارسی را نیکو می نوشت و تفسیر قرآنش بر این سخن دلیل است (از اعلام زرکلی ج ۳ ص ۹۵۸ ) شاه محمد قزوینی آرد:

امام را در هر علم تصنیفی معتبر و مشهور است و این شعر از اوست:

ای دل ز غبار جهل اگر پاک شوی

تو روح مجردی بر افلاک شوی

عرش است نشیمن تو شرمت ناید

کآیی و مقیم توده ای خاک شوی؟

(از مجالس النفائس چ حکمت ص ۳۲۲ )

در حوزهء درس امام رازی بیش از دوهزار تن دانشمند برای استفاده می نشستند حتی در موقع سواری نیز قریب ۳۰۰ تن از فقها و شاگردان برای استفاده در رکابش میرفتند و با این همه بسا بودی که در اثر ژرف بینی و تعمق در جرح و تعدیل اقوال حکمای یونان برخی شبهات در مطالب عقلی و دینی ابراز میداشت.

و افکار و اذهان مستمعان را به تشویش و اضطراب می انداخت و چه بسا که از حل آن خودداری میکرد امام با اسماعیلیان مخالف بود و از آنها بصراحت بد میگفت و از فدائیان آنها که در همه جا برای کشتن دشمنان خود آماده بودند بیم نداشت.

مطابق روایتی که در صحت آن تردید رواست، روزی یکی از شاگردان وی که از فدائیان اسماعیلی بود و امام نمیدانست به امام گفت: مطلبی محرمانه دارم، و برای بازگفتن آن به کتابخانهء خصوصی امام فخررازی رفت و در آنجا امام را زمین زد و کاردی تیز از میان کتاب خود بدرآورد و بر گلوی امام نهاد، و چون امام بر سر منبر گفته بود که ملاحده برهان قاطعی بر حقانیت خود ندارند فدائی به وی گفت: این برهان بُرندهء ماست، و سپس از قول حسن صباح به وی گفت که برهان دوم ما هم این کیسه زر سرخ نیشابوری است که هرساله از وکیل ما در ری موسوم به ابوالفضل نیاتی دریافت خواهی داشت، و اگر بار دیگر زبان درازی نمایی برهان نخستین (کارد) را خواهی یافت امام بنابر همان روایت برهان دوم یعنی هر سال یک کیسه زر را پذیرفت.و قول داد که مادام العمر نسبت به سیدنا (حسن صباح) حق شناس باشد.

در اواخر زندگی، امام فخر به خوارزم رفت و بجهت پاره ای اختلاف نظرها در مسائل دینی محکوم به اخراج از بلد گردید و از خوارزم به ماوراءالنهر و سپس به زادگاه خود تبعید گردید. و در آنجا دو دختر پزشک ثروتمندی را به عقد دو پسر خود درآورد و چون پزشک مزبور چندی بعد درگذشت ثروت وی در دست امام افتاد و به خوارزم سفر کرد.

و مورد عنایت خوارزمشاه واقع گردید در هرات توطن گزید و تا پایان عمر به وعظ و مطالعه و تصنیف اشتغال ورزید نمونه هایی دیگر از اشعار فارسی او در اینجا نقل میشود:

کُنْهِ خردم درخور اثبات تو نیست

وآرامش جان جز به مناجات تو نیست

من ذات تو را به واجبی کی دانم

دانندهء ذات تو بجز ذات تو نیست

و رباعی دیگر:

هر جا که ز مهرت اثری افتاده ست

سودازده ای بر گذری افتاده ست

در وصل تو کی توان رسیدن کآنجا

هر جا که نهی پای سری افتاده ست

درگذشت او روز شنبه عید فطر سال (۶۰۶ ه ق) بوده، و به نوشتهء بعضی نظر به احترامی که از طرف دولت وقت دربارهء وی می شده در دل فرقهء کرامیه حسدی به وجود آمده و  وی را مسموم کردند (از دانشمندان نامی اسلام تألیف محمود خیری ص ۲۶۸ ۲۷۵ ) آثار فخر رازی در علوم نقلی و عقلی -بسیار و اهم آنها از این قرار است:

 آثار فخر رازی در علوم نقلی و عقلی

۱- الاربعین فی اصول الدین، که شامل چهل مسأله از مسائل کلامی بوده و برای پسرش محمد – تألیف شده است

۲- اساس التقدیس، که برای سیف الدین ملک عادل در کلام نگاشته شده و در قاهره به چاپ رسیده است

۳- اسرارالتنزیل و انوارالتأویل، که امام میخواسته است آن را در چهار قسمت در اصول، فروع، اخلاق، مناجات و دعوات تألیف کند – امام پس از اتمام قسمت اول درگذشته است

۴- اسرارالنجوم، که به نقل حاجی خلیفه، ذهبی آن را به امام نسبت داده است

۵ -شرح کرده و اعتراض و انتقاد بسیار بر « قال اقول » الانارات فی شرح الاشارات، در این کتاب فخر رازی اشارات ابن سینا را بطرز بوعلی وارد آورده و خلاصه ای از همین شرح را خود بنام لباب الاشارات تدوین نموده است

۶- البیان و البرهان فی رد علی اهل الزیغ و الطغیان

۷- تحصیل الحق، که رساله ای است در کلام

۸- تعجیزالفلاسفه

۹- تفسیر کبیر، موسوم به مفاتیح الغیب، که بارها در مصر و استانبول چاپ شده و به قول ابن خلکان حاوی تمام مطالب غریبه میباشد، لیکن خود امام موفق به اتمام آن نشده است و شیخ نجم الدین احمدبن محمد قمولی تتمه ای بر آن نگاشته است، و عمر او نیز وفا نکرده و اتمام آن به دست قاضی القضاه احمدبن خلیل خویی انجام یافته است

۱۰ – تهذیب الدلائل و عیون المسائل

۱۱ – زبده العالم فی الکلام

۱۲ – السر المکتوم فی مخاطبه الشمس و القمر و النجوم حاجی خلیفه در صحت نسبت این تألیف تردید کرده و گوید: در کتابی دیدم که این اثر از ابوالحسن علی بن احمد مغربی است

۱۳ – شرح السقط الزند

۱۴ – شرح قانون ابن سینا

۱۵ – شرح مفصل زمخشری

۱۶ – شرح نهج البلاغه

۱۷ – الطریقه فی الخلاف و الجدل

۱۸ – عصمه الانبیاء

۱۹ – الفراسه، که ملخص کتاب ارسطو است و پاره ای مطالب مهم بدان افزوده شده است

۲۰ – فضایل الصحابه

۲۱ – القضاء و القدر

۲۲ – اللطائف الغیاثیه

۲۳ – اللوامع البینات فی شرح اسماء الله و صفاته، این کتاب در قاهره چاپ شده است

۲۴ – المباحث العمادیه فی مطالب المعادیه

۲۵ – المباحث المشرقیه، کتابی است بزرگ در علوم الهی و طبیعی، و تمامی آراء حکما و نتایج اقوال ایشان را با جوابهای آنها حاوی بوده و بعض مطالب آن به قول صاحب کشف الظنون مخالف شریعت بوده است

۲۶ – محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من الحکماء و المتکلمین، این کتاب در قاهره بهمراه تلخیص المحصل خواجه نصیر طوسی چاپ شده است

۲۷ – المسائل الخمسون، در اصول کلام

۲۸ – المطالب العالیه فی الکلام

۲۹ – المعالم فی اصول الفقه

۳۰ – الملخص، در منطق و حکمت

۳۱ – مناقب الامام الشافعی

۳۲ – نهایه الایجاز، در علم بیان، که در قاهره چاپ شده است

۳۳ – نهایه العقول فی الکلام فی درایه اصول، که رساله ای است در اصول دین (از ریحانه الادب ج ۳ (۱۹۴- صص ۱۹۳٫

لغت نامه دهخدا

زندگینامه شیخ حسن بن یوسف حلى(علامه حلى) (متولد ۶۴۸-متوفى‏۷۲۶ ه.ق)«علامه حلی»

«حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلى،معروف به‏«علامه حلى‏»یکى ازاعجوبه‏ هاى روزگار است.در فقه،اصول و کلام و منطق و فلسفه و رجال و غیره ‏کتاب نوشته است.در حدود صد کتاب از آثار خطى یا چاپى او شناخته شده که‏ بعضى از آنها به تنهایى(مانند تذکره الفقهاء) کافى است که نبوغ او را نشان دهد.

علامه کتب زیادى دارد که غالب آنها مانند کتابهاى محقق حلى در زمانهاى بعد ازاو از طرف فقها،شرح و حاشیه شده است.کتب معروف فقهى علامه عبارت ‏است از ارشاد،تبصره المتعلمین،قواعد،تحریر،تذکره الفقهاء،مختلف الشیعه،المنتهى و…

علامه اساتید زیادى داشته است.در فقه شاگرد دائى خود محقق حلى و در فلسفه ‏و منطق شاگرد خواجه نصیر الدین طوسى بوده است.فقه تسنن را نزد علماى اهل‏ تسنن تحصیل کرده است.علامه در سال ۶۴۸ متولد و در سال‏۷۲۶ درگذشته‏ است.» (۱)

علامه بزرگوار،آیه الله شیخ حسن بن یوسف بن مطهر حلى،(متوفى‏۷۲۶ ه.ق)فقیه بزرگوار و متعهد اسلام،رئیس طائفه و فقیه بزرگوار شیعه،صاحب ابتکارات ونوآوریها،داراى شخصیت معنوى بسیار جلیل القدرى مى ‏باشد که ریاست و مرجعیت‏ شیعه در قرن هفتم هجرى به او منتهى گردیده است.

موقعیت ممتاز علمى و اجتماعى او،بالاتر از آن است که در یک مقال یا نوشتارکوتاه بگنجد،یا شان و اعتبار علمى و اجتماعى او در یک فصل بازگو گردد،و درمحدوده مختصر نگارى گزیرى نیست جز آنکه خلاصه‏اى از گفته ‏ها و نوشته ‏هاى رجال‏ تحقیق و تخصص را که آشنایى کامل با نحوه فعالیت و اندیشه‏ هاى فقهى و علمى اودارند بازگو نماییم و سپس به بررسى و تجزیه و تحلیل مطالب آنان در مورد این ‏شخصیت عالیقدر بپردازیم.

ولادت او:

این ستاره فروزان آسمان علم و فقاهت در روز۲۹ ماه مبارک رمضان سال ۶۴۸هجرى در شهر حله پا به عرصه وجود نهاد و ماده تاریخ آن‏«لطف رحمت‏»مى ‏باشد.

تولد او در یک خانواده علمى و روحانى بوده است.

از اوان کودکى به تحصیل علم و کسب کمال پرداخت.ادبیات عرب و علوم ‏مقدماتى و متداول عصر را در حله نزد پدر دانشمندش و سایر علماى بزرگ آن منطقه،همچون دایى بزرگوارش محقق حلى و پسر عم مادرش شیخ نجیب الدین یحیى بن‏ سعید و سید احمد بن طاوس و رضى الدین على بن طاوس و حکیم مشهور ابن میثم ‏بحرانى مؤلف شرح نهج البلاغه آموخت. هنوز سنین عمرش به حد بلوغ نرسیده بودکه از تحصیل علوم مقدماتى فراغت ‏یافت و به مقام عالى اجتهاد نائل آمد و از همان‏ روزها آوازه فضل و نبوغ و هوش سرشار او همه جا طنین افکند و آینده بسیار درخشانى را به او نوید داد.

عصر زندگى او:

علامه در زادگاه خود رشد کرد و همانجا به ادامه تحصیل مشغول گردید و در آن‏ زمان کشور ایران در آتش بیداد اولاد چنگیزخان مغول مى ‏سوخت و شهرهاى مرکزى ‏ایران،یکى پس از دیگرى سقوط مى ‏کرد،و اهالى آن شهرها با اندک بهانه تا آخرین نفرقتل عام مى ‏شدند.چیزى نگذشت که هلاکو نواده چنگیزخان آهنگ فتح عراق کرد و در سال‏۶۵۶ لشکر به بغداد فرستاد و منطقه عراق را دچار وحشت و اضطراب نمود.دراین موقع علامه حلى هشت ‏ساله بود.

اساتید او:

او در معقول و منقول،محضر اساتید بزرگوارى را درک کرده است 

اساتیدمعقول 

۱-خواجه نصیر الدین طوسى

۲-کاتبى قزوینى

۳-حکیم منطقى شافعى معروف به‏ دبیران را نام برد

از اساتید منقول

۴- دایى با فضیلت‏ خویش،محقق حلى

۵-والد ماجد خویش

۶-شیخ سدید الدین یوسف

 ۷-سید احمد بن طاوس

 ۸-برادرش سیدعلى بن طاوس

 ۹-ابن میثم بحرانى

 ۱۰پسر عموى مادر خویش

۱۱-شیخ نجیب الدین یحیى

 ۱۲-شیخ تقى الدین عبد الله بن جعفر بن على صباغ حنفى

 ۱۳-شیخ عز الدین فاروقى 

مشایخ روایتى او:

از مشایخ روایتى او علاوه بر اساتید مذکور،خود از شیخ مفید الدین بن جهم ‏فقیه اسلامى و شیخ نجیب الدین محمد بن نماى حلى و سید عبد الکریم بن طاوس‏ صاحب کتاب ‏«فرحه الغرى‏» و على بن عیسى اربلى صاحب کتاب ‏«کشف الغمه‏» نام‏برد.

شاگردان او:

او داراى حوزه وسیع و پربرکتى بوده است و شاگردان متعددى از مکتب فقه واصول او فارغ التحصیل گردیده ‏اند و جالب توجه آن است که خواجه نصیر الدین‏ طوسى را از شاگردان فقهى او به شمار آورده ‏اند،آنچنان که او استاد معقول و ریاضیات‏ علامه بوده است و این نوع مبادله و تفاهم فرهنگى در جمع دانشمندان ما بى ‏سابقه نبوده است.

تالیفات او:

علامه حلى یکى از پرکارترین و موفق ‏ترین فقهاى نامدار شیعه از نظر تالیف به‏ شمار مى ‏آید و طبق احصاء و شمارشى که از تالیفات او به عمل آورده ‏اند،با تقسیم به‏روزه اى عمر او،به هر روز آن تا هزار سطر رسیده است و این امر،از کرامتها و تاییدات ‏الهى حکایت دارد،حالا آیا او هم مانند مرحوم مجلسى از دستیاران و معاونان وشاگردان خویش بهره جسته است‏ یا آنکه اغلب اوقات خود را به تالیف و تصنیف‏ اشتغال ورزیده است،چندان مهم نیست،آنچه بالعیان و بالمشاهده مى ‏بینیم،این است‏ که کثرت و اتقان و استحکام تالیفات او از یک عمر پربرکت و توام با توفیق،حکایتها دارد و نوع تالیفات او نشانگر این معنى است که از فکر وقاد و نظر صائب خود او سریان و جریان پیدا کرده است،چون ابتکارات و تراو شهاى فکرى برجسته رانمى ‏توان بر عهده فرد امین یا فاضل دیگرى گذاشت،یا محصول فکرى آنان را به‏ حساب خویش گذاشت،و نوع آثار علامه از قسم اول مى ‏باشد و این احتمال هم وجوددارد که علامه تکمیل کتابهاى ناقص خود را بر عهده فرزند مجتهدش فخر المحققین ‏نهاده باشد،که اصل فکر مربوط به خود او بوده و تنظیم و تحریر و تنسیق مربوط به ‏دیگران بوده باشد.چون فخر المحققین با عمر پر برکت هشتاد و یک ساله خویش درتکمیل کتابهاى پدر کوشیده است،و از خود او و به نام او چندان کتاب باقى نمانده ‏است.

گفتار تفرشى:

سید مصطفى تفرشى،صاحب کتاب ‏«نقد الرجال‏» مى ‏گوید: «علامه آن قدرفضیلت و شان و اعتبار دارد که بهتر آن است که توصیف نشود،چون توصیفها وتعریفهاى من چیزى بر شان او نمى ‏افزاید.او بیش از ۷۰ جلد کتاب دارد که هر کدام نشانگر نوعى از فضیلت و نبوغ و علم و دانش اوست…» (۲)

صاحب روضات بعد از نقل این سخن مى ‏افزاید: «او بیش از ۹۰ جلد تالیف ‏دارد.» (۳) ولى به تعبیر استاد شهید مطهرى،او در حدود ۱۰۰ جلد کتاب شناخته شده وناشناخته دارد،چون خود علامه در کتاب ‏«الخلاصه‏» بیش از این رقم را معرفى نموده ‏است.

عالم متتبع و دانشمند نامى مرحوم مدرس صاحب کتاب ریحانه الادب در شرح‏ حال او بیش از ۱۲۰ جلد کتاب را با نام و عنوان تحقیقى آنها نام مى ‏برد و ما برخى ازآنها را برگزیده و در اینجا مى ‏آوریم و طالبان تفصیل را به خود آن کتاب ارجاع مى ‏دهیم:

۱-الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده(کلام)

۲-ابطال الجبر(کلام)

۳-الفین بین الصدق و المین(در امامت و ولایت)

۴-تبصره المتعلمین فی احکام الدین که بارها در ایران به چاپ رسیده است.

۵-تذکره الفقهاء(در فقه استدلالى)در دو مجلد محتوى اکثر ابواب فقه

۶-تسلیک الاذهان الى احکام الایمان(در فقه)در یک مجلد

۷-تلخیص الکشاف(در تفسیر قرآن مجید)

۸-تلخیص المرام فی معرفه الاحکام(در فقه)

۹-شرح تجرید خواجه نصیر الدین طوسى که به کشف المراد معروف است.

۱۰-منهاج الاستقامه که ابن تیمیه در رد آن چند مقاله نوشته و پاسخ شنیده‏است.

۱۱-القواعد که در آن کتاب بیش از ۴۰ هزار فرع فقهى را عنوان نموده است(در۱۰ جلد)

۱۲-الارشاد (۴)

و جز اینها یکصد و ده جلد دیگر تالیف دارد که اسامى آنها در منبع فوق الذکرآمده است.

گفتار صاحب مستدرک:

محدث متتبع و دانشمند نامى،محدث نورى(ره)در کتاب مستدرک وسایل الشیعه در مورد او چنین مى‏ نگارد:

«علامه حلى شیخ بزرگوار و جلیل القدر اقیانوس علوم،و غواص فضائل وحکمتها،حافظ ناموس هدایت و ارشاد و شکننده ناقوس ضلالت،پاسدار حریم دین،زائل کننده آثار فسادگران. او در جمع علماء و دانشمندان اسلام،همانند بدر(ماه شب‏ چهارده)در میان ستارگان مى ‏درخشد و نسبت ‏به دشمنان و بدخواهان سیاه دل،شدیدتر از عذاب زهرناک و برنده ‏تر از شمشیر مسموم است.او دارنده مقامات فاخره وکرامات درخشان و سعادتهاى ظاهرى است.او زبان گویاى فقهاء و متکلمین،محدثین،مفسرین و ترجمان حکماء و عرفاى سالکین متبحر است.او فردى است که لقب‏ «آیه‏الله‏» تام و کامل،شایسته اوست.(۵)

گفتار صاحب ریاض:

رجالى معروف،صاحب ریاض العلماء درباره او گوید: «پیشواى وارسته،عالم‏عامل،فاضل کامل، شاعر ماهر،علامه علماء،فهامه فضلاء،استاد جهان،معروف دربین ما به‏ «علامه على الاطلاق‏» موصوف با نهایت علم،فهم،کمال.او فرزند خواهرمحقق مى‏ باشد و او «آیه الله‏» روى زمین مى‏ باشد.او حقوق بى‏ شمارى از نظر زبان،بیان‏ و قلم بر عهده طائفه شیعه امامیه دارد.او جامع علوم مختلف و مصنف در رشته‏ هاى‏گوناگون آن بود.او به تنهایى فقیه،حکیم،متکلم، محدث،اصولى،ادیب و شاعرماهرى بود.من برخى از اشعار او را در اردبیل دیدم که به کمال جودت طبع او در نظم وشعر دلالت دارد.» (۶)

دانشمندان اهل سنت و علامه:

تجلیل و توصیف از مقام علمى علامه حلى اختصاص به علماء شیعه ندارد،بلکه دانشمندان اهل سنت نیز او را مورد توصیف و تجلیل قرار داده ‏اند.از باب نمونه،ابن حجر عسقلانى در کتاب ‏«لسان المیزان‏» درباره او گوید:

«ابن یوسف بن المطهر الحلى،عالم شیعه و پیشوا و مؤلف آنان است.او آیت‏ حق در ذکاوت بود. «المختصر» ابن حاجب را شرح زیبایى نمود.او همان فردى است‏ که شیخ تقى الدین بن تیمیه در کتاب خود ردى بر او نوشته است و کتاب او معروف به‏ «رد بر رافضى‏» است.ابن مطهر بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود.هنگامى که‏ کتاب ردیه ابن تیمیه به دست او رسید،گفت: اگر او مى ‏فهمید که من چه مى‏ گویم،به اوپاسخ مى ‏دادم.» (۷)

از این نوع کلمات و سخنان توصیفى،در مورد آن مجتهد والامقام به کثرت وفراوانى وجود دارد که به نقل یک نمونه بسنده گردید.

وفات او:

او پس از عمرى تلاش و کوشش در راه احیاى شریعت،در یازدهم یا بیست ویکم محرم الحرام‏۷۲۶ هجرت در حله وفات یافت و جنازه او به نجف اشرف حمل‏گردید و در جنب رواق مطهر مرتضوى(ع)از ایوان طلا دفن شد و در مقابل آن،مزارشیخ احمد مقدس اردبیلى قرار گرفته است.

در نخبه المقال در ماده تاریخ وفات آیه الله علامه حلى چنین آمده است:و آیه الله بن یوسف الحسن سبط مطهر فریده الزمن علامه الدهر جلیل قدره ولد«رحمه‏»و «عز» عمره

(آیه الله فرزند یوسف که نامش حسن است،نواده مطهر یکتاى عصر خویش‏است.او علامه دهر و جلیل القدر بوده،ولادتش کلمه‏«رحمت‏»(۶۴۸)و عمرش کلمه‏«عز»(۷۷)مى ‏باشد.) حقیقتا ولادت او رحمت و زندگى او عز و شرف و سربلندى‏اسلام و مسلمین بود.

فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی



۱- آشنایى با علوم اسلامى،ص ۳۰۱٫

۲- ریحانه الادب،ج ۴،صفحات‏۱۷۶- ۱۷۸ چاپ کتابفروشى خیام.

۳- روضات الجنات،ج ۲،ص ۲۷۰- افرادى که طالب تحقیق بیشتر در این زمینه مى‏باشند، مى‏توانند به:

روضات الجنات،ج ۱،ص ۲۹۴ و ج ۲،صفحات‏۲۶۹ تا۲۸۶ و۳۵۶- ریاض العلماء،ج ۲- ریحانه‏الادب،ج ۴،ص‏۱۶۷- مجله مکتب اسلام،سال ۴،شماره‏هاى‏۶،۷،۸،۹ به قلم آقاى دوانى- تاسیس‏الشیعه لعلوم الاسلام،تالیف سید حسن صدر،صفحات ۳۴ تا۳۶،و دیگر کتابهاى مربوطه مراجعه نمایند.

۴- ریحانه الادب،ج ۴،ص‏۱۷۹٫

۵- فایده سوم از خاتمه مستدرک،ص‏۴۵۹،جزء سوم چاپ سنگى.

۶- ریاض العلماء،ص‏۳۵۷٫

۷- لسان المیزان،ج ۲،ص‏۳۱۷،چاپ حیدر آباد دکن.

زندگینامه عارف واصل حضرت علامه آیت الله حسن زاده آملی

 

شیخ عارف، کامل مکمّل، واصل به مقام منیع قرب فریضه، حضرت راقی به قله های معارف الهی، و نائل به قلّه بلند و رفیع اجتهاد در علوم عقلیه و نقلیه، صاحب علم و عمل، و طود عظیم تحقیق و تفکیر، حِبر فاخر و بحر زاخر و عَلَم علم، عارف مکاشف ربانّی، فقیه صمدانی عالم به ریاضیات عالیه از هیئت و حساب و هندسه، عالم به علوم غریبه و متحقق به حقائق الهیه و اسرار سبحانیه، مفسِّر تفسیر انفسی قرآن فرقان، استاد اکبر، معلم اخلاق، مراقب ادب مع الله و مکمل نفوس شیّقه الی الکمال، آیه الله العظمی حضرت علامه ذوالفنون جناب حسن بن عبدالله طبری آملی (حفظه الله تعالی) که به «حسن زاده» شهرت دارند، در اواخر سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در روستای ایرای لاریجان آمل متولد و در حجر کفالت و تحت مراقبت پدر و مادری الهی، بزرگوار و اهل یقین، تربیت و از پستان پاک مادری عفیفه صدیقه طاهره و پاک از ارجاس حین الولادهکه پستان معرفت و اخلاص و صداقت بود، شیر نوشیدند و پرورش یافتند.

در حالی که شش ساله بودند، به مکتبخانه خدمت یک معلم روحانی شرفیاب شدند و پیش او خواندن و نوشتن یاد گرفتند و تعدادی از جزوات متداول در مکتبخانه های آن زمان را خواندند، تا اینکه در خردسالی تمام قرآن را به خوبی یاد گرفتند.

پس از آن وارد دوره ابتدایی شدند. تاریخ ورود حضرت استاد (حفظه الله تعالی) به مدرسه روحانی (حوزه علمیه) مهرماه سال ۱۳۲۳ هجری شمسی مطابق با شوال المکرم سال ۱۳۶۳ هجری قمری بود.

تحصیلات کتب ابتدائیه را که در میان طلّاب علوم دینیّه معمول و متداول است از نصاب الصبیان و رساله عملیه فارسی آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی (چون ایشان مرجع علی الاطلاق در آن زمان بودند) و کلیات سعدی، گلستان سعدی و جامع المقدمات و شرح الفیه سیوطی و حاشیه ملا عبدالله بر تهذیب منطق و شرح جامی بر کافیه نحو و شمسیه در منطق و شرح نظام در صرف، مطوّل در معانی و بیان و بدیع و معالم در اصول، تبصره در فقه و قوانین در اصول تا مبحث عام و خاص را در آمل که همواره از قدیم الدهر واجد رجال علم بوده، از محضر مبارک روحانیین آن شهر آیات عظام و حجج اسلام: محمد آقا غروی و آقا عزیزالله طبرسی و آقا شیخ احمد اعتمادی و آقا عبدالله اشراقی و آقا ابوالقاسم رجائی و غیرهم که همگی از این نشأه رخت بربسته اند و به ریاض قدس در جوار رحمت ربّ العالمین آرمیده اند، فرا گرفتند و نیز از حضرت آیه الله عزیزالله طبرسی تعلیم خط می گرفتند تا اینکه خود حضرتش در آمل چند کتاب مقدماتی را تدریس می کردند.

مهاجرت به تهران

پس از آن در شهریور ۱۳۲۹ هجری شمسی به تهران آمدند و چند سالی در مدرسه مبارک حاج ابوالفتح (رحمه الله علیه)به سر بردند و باقی کتب شرح لمعه از عام و خاص قوانین تا آخر جلدین آنرا در محضر شریف مرحوم آیه الله آقا سید احمد لواسانی (رضوان الله تعالی علیه) درس خواندند.

و بعد از آن چندین سال در مدرسه مبارک مروی به سر بردند. و به ارشاد جناب آیه الله حاج شیخ محمد تقی آملی (قدس سره) به محضر مبارک علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (اعلی الله مقامه) رسیدند و آن بزرگوار چون پدری مهربان، سالیانی دراز در کنف عنایتش، همّ خویش را به تربیت و تعلیم ایشان مصروف داشت – به مدت ۱۳ سال – و از فنونی چند دری بروی ایشان گشود.

از منقول تمام مکاسب و رسائل شیخ انصاری (قدس سره) و جلدین کفایه آخوند خراسانی (قدس سره) و پس از آن کتاب طهارت و کتابهای صلوه و خمس و زکات و حج و ارث جواهر را به صورت درس فقه خارج استدلالی محققانه، تا اینکه مطمئن شد و باور نمود که بر استنباط فروع از اصول تواناست. آنگاه حضرتش را به تصدیق مُنّه استنباط و قوه اجتهاد مشرف ساخت.

از معقول اکثر شرح خواجه طوسی (قدس سره) بر اشارات ابن سینا (قدس سره) و اکثر اسفار ملاصدرا (قدس سره) و کتاب نفس و حیوان و نبات و تشریح شفای شیخ الرئیس که از کتاب نفس تا آخر طبیعیات شفاء است. از تفسیر تمام دوره تفسیر مجمع البیان طبرسی از بدو تا ختم آن.

از کتب قرائت و تجوید:شرح شاطبیه به نام «شراج المبتدی و تذکار المقری المنتهی» که شرح علامه شیخ علی بن قاصح عذری بر قصیده لامیه منظومه علامه شیخ قاسم بن فیره رعینی شاطبی در علم قرائات است. این قصیده ۱۳۷۵ بیت دارد که قافیه همه ابیات فقط «لام» است. مطلع این ابیات:

بَدَأتَ ببسم الله فی النّظم اوّلا
تبارک رحمانا رحیما و موئلاً
و مختوم این ابیات:و تبدی علی اصحابها نفحاتها
بغیر تناهِ زربنا و قرنفلا
می باشد.

شرح شاطبیه (در علم قرائات و معرفت قاریان) از کتابهای درسی بود که در مراکز علمی خوانده می شد و استاد علامه شعرانی (قدس سره) آنرا پیش پدرش خوانده بود.

از کتب ریاضی و نجوم:

رساله فارسی ملاعلی قوشچی در علم هیئت
شرح قاضی زاده رومی بر «الملخّص الهیه» از مؤلفات محمّد بن محمود خوارزمی چغمینی معروف به «شرح چغمینی ».
استدراک بر تشریح الافلاک شیخ بهایی تألیف علامه شعرانی
کتاب «الاصول» مشهور به اصول اقلیدس صوری به تحریر خواجه طوسی که حاوی پانزده مقاله در حساب و هندسه است که همه مسائلش به براهین ریاضی مبرهن است.
اُکَرمالاناوس به تحریر خواجه طوسی اُکَر ثاوذوسیوس در مثلثات و اشکال کروی به تحریرخواجه طوسی
شرح علامه خفری بر «تذکره فی الهیه» محقق طوسی در علم هیئت که شرحی استدلالی است بر مسائل هیئت.
بعد از تعلّم شرح خفری بر تذکره به زیج بهادری که اتمّ و ادقّ و اجدّ زیجات است، پرداختند.

تعلیم کتاب کبیرمجسطی تألیف بطلیموس قلوذی به تحریر طوسی در علم هیئت است و شریفترین مصنف در این علم است و نیز مقصد اسنی و مطلب اعلی و نهایه النهایات در درس هیئت استدلالی می باشد، همانگونه که شرح خفری یاد شده و اُکَر ثاوذسیوس و اُکَر مالاناوؤس و کتاب «الکره المتحرکه» تألیف اوطوقوس به تحریر خواجه طوسی و رساله قسطابن لوقا در عمل به کره ذات الکرسی و نظایر این کتاب از متوسطات و اصول اقلیدس و کتابهای پایین تر از آن در حساب و هندسه و هیئت از بدایات در این رشته طبق مراتب درجاتی که نزد اهل هیئت معمول است می باشند.

استخراج تقویم نجومی که چهار سال تعلیم آن در محضر علامه شعرانی طول کشید حضرت استاد علامه حسن زاده (مدّ ظله العالی) به غوص در مسایل آن تا آنجا متبحر شدند که بر استخراج آن متمهّر گشتند و آنرا به طور کامل شرح کردند که هنوز چاپ نگشته است. از این زیج نه سال استخراج تقویم کردند که چاپ و منتشر شد.

در عمل به آلات رصدی:

اسطرلاب و ربع مجیّب به نحو کمال و معرفت آلاتی که در کتابهای یاد شده مذکور است.

از کتب طبّ:

قانونچه محمد بن محمود چغمینی
شرح الاسباب نفیس بن عوض بن حکیم طبیب
تشریح کلیات قانون شیخ الرئیس در علم درایه و رجال:
دوره کامل رساله استاد علامه شعرانی که تاکنون چاپ نگشته است و دوره کامل «جامع الرواه اردبیلی» علیه الرحمه

در حدیث و روایت:

جامع وافی فیض کاشانی (رضوان الله تعالی علیه)پس از خواندن جامع وافی به انخراط در سلک روات دین و انسلاک درسلسله حمله احادیث صادره از اهل بیت عصمت و وحی مشرف گشته است که دستخط شریف علامه شعرانی در کتاب «درآسمان معرفت» حضرت مولی آمده است.

در محضر علامه رفیعی قزوینی

در آن سنوات استاد آیه الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (قدس سره) از قزوین به تهران تشریف فرما شدند و اقامت فرمودند که به هدایت جناب استاد شعرانی به حضور شریفش تشرّف یافتند و چند سالی (۵ سال) در محضر مبارکش نیز به تحصیل علوم عقلی و نقلی و عرفانی از اسفار صدر اعظم فلاسفه و شرح علامه محمد بن حمزه مشهور به ابن فناری بر مصباح الانس صدر الدین قونوی و خارج فقه (طهارت و صلوه و اجاره از روی متن عروه الوثقی فقیه آقا سید محمد کاظم یزدی) و خارج اصول (از متن کفایه الاصول آخوند خراسانی) مشتغل بودند و به «فاضل آملی» از زبان مبارک ایشان وصف می شدند.

در محضر درس آیه الله حکیم الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه):

تمام حکمت منظومه متأله سبزواری و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شیخ رئیس را تلمذ نمودند.و نیز در مجلس تفسیر قرآن آن جناب خوشه چین بودند که همه درسها بیش از ده سال در بیت شریف حکیم متأله الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار می شد.
و نیز مدتی مدید در تهران در درس خارج فروع فقهیه و اصول علامه جناب آیه الله آشیخ محمد تقی آملی شرکت فرمودند.

و همچنین از اعاظمی که در تهران به ادراک محضرشان بهره مند بودند، جناب حکیم الهی و عارف صمدانی استاد محمد حسین فاضل تونی (رحمه الله تعالی علیه) است که قسمتی از طبیعیات شفا و شرح علامه قیصری بر فصوص شیخ اکبر محی الدین عربی را نزد ایشان تلمذ نمودند.و قسمتی از طبیعیات شفا را در محضر مبارک جناب آیه الله حاج میرزا احمد آشتیانی (قدس سره) خوانده اند. و یکی از آن بزرگواران شیخ جلیل مفضال و خدوم علم و کمال و بارع در علوم عقلیه و نقلیه حاج شیخ علی محمد جولستانی (رحمه الله تعالی علیه) بود که در فراگیری لئالی منتظمه در منطق تصنیف متأله سبزواری پیش ایشان شاگردی نمودند.

تدریس همراه تحصیل

در مدت اقامت حضرتش در تهران در طی سیزده سال یا بیشتر همراه با اشتغال به تحصیل علوم از آن محاضر عالیه طبق روش معهود و سیره جاریه بین علمای روحانی به تعلیم و تدریس در مدارس (حوزه علمیه) روحانی نیز اشتغال داشتند و کتابهای ذیل را تدریس فرمودند:

معالم الاصول مطوّل تفتازانی, « حضرت مولی شش دوره به تدریس مطوّل توفیق داشت » و معانی مطوّل از اول تا آخر و قسمت زیادی از بیان بدیع آنرا تحشیه فرمودند که بسیار گرانقدر و شریف است.

کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در علم کلام که اینک با تصحیح و تعلیقات حضرتش به طبع رسید.
قوانین در اصول شرح محقق طوسی بر اشارات شیخ رئیس در حکمت مشائیّه
شرح لمعه در فقه
ارث جواهر در فقه
لئالی منتظمه جوهر نضید
حاشیه ملاعبدالله
شرح شمسیه
این چهار کتاب اخیر در علم منطق است.
هیئت فارسی در قوشچی
شرح چغمینی تشریح الافلاک شیخ بهایی اصول اقلیدس زیج بهادری این پنج کتاب در ریاضیات: هیئت و حساب و هندسه است و همچنین موفق به یادگیری زبان فرانسه گردیدند.

مهاجرت از دارالعلم تهران به شهر مقدّس قم

در دوشنبه ۲۵ جمادی الاول/ سال ۱۳۸۳ هجری قمری برابر با ۲۲ مهر ۱۳۴۲ هجری شمسی به قصد اقامت در قم، تهران را ترک گفته اند.
بعد از ورود به قم، تدریس معارف حقّه الهی و تعلیم فنون ریاضی را شروع کردند.
برخی از دروسی که حضرت استاد (حفظه الله تعالی) تدریس فرمودند، از شرح دفتر دل باب یازدهم جلد ۲ شارح حضرت استاد صمدی آملی (حفظه الله تعالی) به شرح ذیل می باشد:
تدریس چهار دوره اشارات با شرح خواجه که در هر دوره ای با تصحیح دقیق و تعلیقات وشرحی محققانه همراه بوده است.(صفحه ۲۵۳)

تدریس مصباح الانس به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم برای چندین نفر از عزیزان به خصوص جناب عارف واصل حضرت حجه الاسلام سمندری نجف آبادی و جناب عارف واصل حضرت آقای دکتر امامی نجف آبادی و دوره دوم تدریس آن نیز در تاریخ ۲۴/۷/۱۳۷۰ برابر هفتم ربیع الثانی ۱۴۱۲ قمری آغاز شد که تا صفحه ۴۹ این کتاب به طبع انتشارات فجر در طی ۱۸۴ جلسه ادامه یافت و در تاریخ ۲۶/۱۱/۷۱ با کسالت حضرت مولی تعطیل شد. (صفحه ۲۵۵)

تدریس شرح فصوص الحکم قیصری چهار دوره که برای شاگردان املاء می فرمود و آنان مینوشتند. (صفحه ۲۵۵) تدریس یک دوره کامل شفا شیخ رئیس که در ضمن تدریس از روی چندین نسخه تصحیح شده و تعلیقات و حواشی نمودند. (صفحه ۲۵۴)

تدریس چهار دوره تمهید القواعد در حوزه علمیه قم که هر دوره اش حدود چهار سال به طول انجامید. (صفحه ۲۵۴) تدریس « اُکَر مانالاؤس » که مدت سه سال در حوزه علمیه قم بطول انجامید. (صفحه ۲۵۶)

تدریس دو کتاب « اُکَر ثاوذوسیوس و مساکن » به تحریر خوجه طوسی. (صفحه ۲۵۷)
تدریس اصول اقلیدس. (صفحه ۲۵۷) تدریس دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی. (صفحه ۲۶۳)
و ……….

ادراک محضر علامه طباطبائی (رحمه الله علیه)

حضرت استاد علامه، یگانه عصر به مدت ۱۷ سال از محضر قدسی علامه طباطبائی (ره) بهره بردند. در خدمت ایشان کتابهای زیر را خواندند:
کتاب «تمهید القواعد» صائن الدین علی بن ترکه، که شرحی است شریف بر « قواعد التوحید » ابن حامد ترکه و تدرّس آن شب جمعه ۱۲ شعبان المعظم سنه ۱۳۸۳ هجری قمری به اتمام رسید.
کتاب برهان منطق شفاء شیخ رئیس. تاریخ شروع آن شعبان المعظم ۱۳۸۶ هجری قمری مطابق با آذر ماه ۱۳۴۷ هجری شمسی بوده است. جلد نهم اسفار صدرالمتألهین به چاپ جدید که از اول باب هشتم کتاب نفس تا آخر آن می باشد و درس آن در روز یکشنبه ۲۳ شعبان المعظم مطابق با پنجم آذر ماه ۱۳۴۶ هجری شمسی بطور کامل پایان پذیرفت.

کتاب توحید بحار مجلسی. تاریخ شروع آن: شب پنجشنبه ۱۴ شوال المکرم ۱۳۹۴ هجری قمری بوده است. جلد سوم بحار که در مورد معاد و مطالب دیگر آن است و آنرا به تمامی خواندند. از جمله چیزهایی که از محضر قدسی او استفاده کردند، تحقیق در مورد شعب علم، بحث از واجب تعالی و صفات او، تفسیر آیات قرآنی و تنقیب در عقاید حقّه جعفری بوده است.حضرتش سوگند یاد کرده و می فرمایند: « به جانم سوگند مهمترین چیزی که در محضر شریف او جوهر عاقل را مبتهج می کرد، اصول علمیّه و امهّات عقلیه ای بود که القاء می فرمود و هر یک از آنها دری بود که درهای دیگری از آن گشوده می شد. به خداوند سوگند از محضر روحانی او علم و عمل فیضان می کرد؛ حتی سکوتش نطقی بود که هیمانی ملکوتی را حکایت می کرد. »

در محضر علامه محمد حسن الهی طباطبائی (ره)

از جمله کسانی که در عتبه علیای او اعتکاف داشتند، زبده علمای عامل و عمده عرفای شامخ، عروج کرده به مطالع یقین، حکیم متفقه، فقیه متأله، استاد علامه مکاشف و بحر معارف مولای حضرتش حاج سید محمد حسن الهی طباطبائی تبریزی – برادر علامه استاد حاج سید محمد حسین طباطبائی تبریزی – بود که در فنون علوم غریبه اوفاق، جفر، رمل علم حروف، علم عدد و زُبُر و بیّنات و دیگر شعب ارثماطیقی از محضرشان بهره مند گردیدند.

در محضر حاج سید مهدی قاضی تبریزی (ره)

حضرت آقا به مدت چهار سال یا بیشتر جهت تعلم علوم ارثماطیقی در محضر گرانقدر عالم وفیّ زکیّ تقیّ، صاحب خط ممتاز، دوحه شجره قرآن و عرفان و برهان، فرزند صاحب کمالات و خوارق عادات، عالم کامل، مکمّل مکاشف، حضرت آیه الله العظمی حاج سید علی قاضی تبریزی مصداق « اَلوَلَدُ سِرُّ اَبیه» اعنی الحجه سید مهدی قاضی مشرف بوده اند. به فرمایش حضرت آقا: «ایشان در تعلیم من بذل جهد فرمود و او را بر من حقی است عظیم.»
به خداوند سوگند قلم و زبان به ادای شکر محشار نیکی هایی که این مشایخ عظام در حقّ ما نموده اند وافی نیست؛ اگر چه عله العلل و مفیض علی الاطلاق، الله ربّ العالمین است

و الحمد لله ربّ العالمین.

شاگردان

شاگردان خاص درسی – سلوکی:

  1. رضا ولایی معروف به ابوسعید آملی
  2. داوود صمدی آملی
  3. حسن رمضانی
  4. مهدی سمندری
  5. محمود امامی نجف آبادی
  6. یدالله یزدان پناه

افرادی که بنحوی یا در برهه‌ای از وی بهره برده‌اند:

  1. سید حسن امین
  2. اسماعیل منصوری لاریجانی
  3. نورالله طبرسی
  4. حیدر ضیایی
  5. سید علی حسینی آملی
  6. مهدی احدی

تألیفات و تصحیحات

آثار عرفانی و اخلاقی
۱٫لقاء الله
۲٫وحدت از دیدگاه عارف و حکیم
۳٫انه الحق
۴٫ولایت تکوینی
۵٫عرفان و حکمت متعالیه
۶٫الهی نامه متن الهی نامه
۷٫انسان در عرف عرفان
۸٫کلمه علیا در توقیفیت اسماء
۹٫اصول و امّهات حکمی و عرفانی
۱۰٫تصحیح رساله مکاتبات
۱۱٫تصحیح و تعلیق تمهید القواعد
۱۲٫تصحیح . تعلیق شرح فصوص قیصری
۱۳٫تصحیح و تحشیه رساله تحفه الملوک فی السیر و السلوک
۱۳٫مفاتیح المخازن
۱۴٫شرح فصوص الحکم
۱۵٫مشکاه القدس علی مصباح الأنس
۱۶٫شرح طایفه ای از اشعار و غزلیات حافظ
۱۷٫نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور
۱۸٫باب رحمت
۱۹٫نامه ها برنامه ها
۲۰٫قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند

آثار فلسفی و منطقی

۱٫اتحاد عاقل به معقول
۲٫نصوص الحکم بر فصوص الحکم
۳٫رساله جعل
۴٫صد کلمه
۵٫تصحیح اسفار اربعه
۶٫تصحیح و تعلیق کتاب نفس شفاء
۷٫رساله ای در تضاد
۸٫رساله ای در اثبات عالم مثال
۹٫رساله ای در حرکت جوهری
۱۰٫ممدّ الهِمَم فی شرح فصوص الحِکَم
۱۱٫رساله نفس الأمر
۱۲٫نهج الولایه
۱۳٫درر القلائد علی غررِ الفَرائد
۱۴٫النور المتَجَلّی فی الظّهور الظِّلّی
۱۵٫مفاتیح الاَسرار لسلّاک الأسفار
۱۶٫سرح العیون فی شرح العیون
۱۷٫گشتی در حرکت
۱۸٫الحجج البالغه علی تجرد النفس الناطقه
۱۹٫گنجینه گوهر روان
۲۰٫رساله ای در اثبات عالم مثال
۲۱٫رساله مُثُل
۲۲٫تصحیح و تعلیق شرح اشارات
۲۳٫ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات
۲۴٫تصحیح و تعلیق شفا
۲۵٫ترجمه و تعلیقِ الجمع بین الرَّأیَین
۲۶٫رساله اعتقادات
۲۷٫الأصول الحکمیّه
۲۸٫رساله رؤیا
۲۹٫من کیستم
۳۰٫رساله فی التضاد
۳۱٫معرفت نفس
۳۲٫نثر الدراری علی نظم اللئالی

آثار فقهی

۱٫رساله ای در مسائل متفرقه فقهی
۲٫تعلیقات علی العروه الوثقی فی الفقه
۳٫وجیزه ای در مناسک حج

آثار تفسیری

۱٫تصحیح خلاصه المنهج
۲٫انسان و قرآن

آثار کلامی

۱٫خیر الأثر در رد جبر و قدر
۲٫تقدیم و تصحیح و تعلیق رساله قضا و قدر محمد دهدار
۳٫لیلهالقدر و فاطمه علیها السلام
۴٫رساله فی الإمامه
۵٫رساله ای در کسب کلامی
۶٫فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب ربّ الأرباب
۷٫رساله حول الرؤیا

آثار روایی

۱٫تصحیح نهج البلاغه
۲٫تصحیح سه کتاب (ابی الجعد ، نثر اللئالی ، طب الأئمّه)
۳٫تکمله منهاج البراعه
۴٫مصادر و مأاخذ نهج البلاغه
۵٫انسان کامل از دیدگاه نهج الیلاغه
۶٫شرح چهل حدیث در معرفت نفس
۷٫رساله ای در اربعین

آثار ریاضی و هیوی

۱٫دروس معرفه الوقت و القبله
۲٫رساله کلّ فی فلک یسبحون
۳٫رساله ای در تناهی ابعاد
۴٫تصحیح کتاب الإستیعاب فی صنعه الأصطرلاب للبیرونی
۵٫تعیین سمت قبله مدینه
۶٫الصحیفه العسجدیّه فی آلاتٍ رصدیّه
۷٫الکوکب الدرّی فی مطلع التّاریخ الهجری
۸٫رساله سی فصل
تعلیق تحفه الأجِلَّه فی معرفه القبله
۸٫رساله قطب نما و قبله نما
۹٫تعلیقه بر رساله مولا مظفر
۱۰٫رساله میل کلّی
۱۱٫رساله ظِلّ
۱۲٫رساله تکسیر دایره
۱۳٫تصحیح کتاب المناظر فی کیفیّه الابصار
۱۴٫رساله ای در اختلاف منظر و انکسار نور
۱۵٫رساله فی تعیین البُعد بین المرکزین و الأوج
۱۶٫رساله فی الصّبح و الشّفق
۱۷٫رساله ای پیرامون فنون ریاضی
۱۸٫رساله ای در مطالب ریاضی
۱۹٫دروس هیأت و دیگر رشته های ریاضی
۲۰٫تصحیح و تعلیق شرح جغمینی
۲۱٫تصحیح و تعلیق تحریر اصول اقلیدس
۲۲٫تصحیح و تعلیق اُکَرِ مانالاؤس
۲۳٫تصحیح و تعلیق تحریر اُکَرِ ثاوذوسیوس
۲۴٫شرح زیج بهادری
۲۵٫تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیک
۲۶٫تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بربیست باب
۲۷٫تصحیح و تعلیق تحریر مجسطی
۲۸٫استخراج جداول تقویم
۲۹٫تصحیح و تعلیق الدّرّ المَکنون و الجوهر المَصون
۲۸٫دروس معرفت اوفاق
۲۹٫شرح قصیده کُنوز الأسماء

آثار ادبی

۱٫تقدیم و تصحیح و تعلیق نصاب الصِّبیان
۲٫تصحیح کلیله و دمنه
۳٫تصحیح و اعراب اصول کافی
۳٫دیوان اشعار
۴٫قصیده یَنبوع الحیاه
۵٫مصادر اشعار دیوان منصوب به امیر المؤمنین
۶٫تعلیقه بر باب توحید حدیقه الحقیقه
۷٫تصحیح گلستان سعدی
۸٫تعلیقه بر قسمت معانی مطوَّل
۹٫امثال طبری

آثار متفرقه

۱٫تقدیم و تصحیح و تعلیق خزائن
۲٫هزار و یک نکته
۳٫هزار و یک کلمه
۴٫مجموعه مقالات
۵٫ده رساله فارسی
۶٫کشیکل
۷٫مصاحبات

رحلت 

حسن زاده آملی صبح روز ۳ مهر ۱۴۰۰ش (۱۸ صفر ۱۴۴۳ق) به علت نارسایی قلبی پیشرفته در بیمارستان امام رضای آمل بستری شد و ساعت ۹ شب همان روز درگذشت. در برخی گزارش‌ها به نقل از قدیر نژاد (رئیس بیمارستان) دلیل مرگ آملی نارسایی شدید قلبی عنوان شد.

محل دفن علامه حسن زاده آملی در کنار آرامگاه همسرش

پیکر وی پس از تشیع در پنجم مهر در روز ششم مهر در روستای ایرای لاریجان و در آرامگاهی که در حیاط خانه‌اش برای همسرش ایجاد کرده بود به خاک سپرده شد.

زندگینامه آیت الله عبدالله جوادی آملی دامت افاضاته

Untitled
تولد و دوران‌ کودکی‌

 
آیه‌ الله عبدالله جوادی‌ آملی‌، در سال‌ ۱۳۱۲ هجری‌ شمسی‌ در آمل‌ به‌ دنیا آمد. پدر و جدش‌، میرزا ابوالحسن‌ و ملا فتح‌ الله از مبلغین‌ اسلام‌ وارادتمندان‌ به‌ آستان‌ ولایت‌ بوده‌اند. از ویژگیهای‌ جدّی‌ وی‌ این‌ بوده‌ که‌ در منابر خود به‌ ذکر احکام‌ و مناقب‌ اهل‌ بیت‌ (علیهم‌ السلام‌) می‌پرداخته‌ و ظاهراً علاقه‌ وافری‌ به‌ علم‌ کلام‌ داشته‌ است‌. فرزندانی‌ که‌ خدا به‌ پدر استاد عطا می‌کرده‌ است‌، معمولاً بر اثر ضعف‌ امکانات‌ بهداشتی‌ پزشکی‌ یا به‌ علل‌ و عوامل‌ دیگر زنده‌ نمی‌ماندند. پیش‌ از تولّد استاد، یکی‌ از بستگان‌ در عالم‌ رؤیا می‌بیند که‌ شخصی‌ عصایی‌ به‌ دست‌ پدر استاد می‌دهد و او آن‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. این‌ رؤیا را چنین‌ تعبیر کردند که‌ خداوند به‌ میرزا ابوالحسن‌، پسری‌ عطا خواهد کرد که‌ زنده‌ می‌ماند و عصای‌ دست‌ پدر خواهد شد. از این‌ رو، پدر و مادر نذر کردند اگر خدا به‌ آنها پسری‌ داد، او را به‌ مشهد امام‌ رضا (ع‌) ببرند؛ و این‌ گونه‌، استاد جوادی‌ آملی‌ متولّد شد. 

فشار دوران‌ پهلوی‌ و مشکلات‌ پدر و جدّ استاد در مسائل‌ مادی‌ و سیاسی‌، باعث‌ نشد که‌ از علاقه‌ این‌ خانواده‌ به‌ روحانیّت‌ شیعه‌ کاسته‌ شود و همانا، آرزوی‌ آنان‌، تحصیل‌ فرزند خود در حوزه‌های‌ علمیه‌ بود.

دوران‌ تحصیل‌

آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌ پس‌ از به‌ پایان‌ رساندن‌ سال‌ ششم‌ ابتدایی‌، در سال‌ ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶، با پیشنهاد پدر و علاقه‌ وافر، وارد حوزه‌ علمیه‌ آمل‌ شد و تا سال‌ ۱۳۲۹ در آن‌ شهر، به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و بخشی‌ از دروس‌ سطح‌ را در آنجا به‌ پایان‌ برد. پس‌ از آن‌ با تشویق‌ استاد خود، مرحوم‌ آقا شیخ‌ شعبانی‌ نوری‌، عازم‌ حوزه‌ علمیه‌ مشهد مقدس‌ شد. در بدو ورود به‌ حوزه‌ علمیه‌ مشهد، در یکی‌ از مدارس‌ به‌ برخی‌ از طلاب‌ برخورد که‌ در کسوت‌ روحانیت‌ بودند، ولی‌ نسبت‌ به‌ علمای‌ بزرگ‌ مشهد در آن‌ روزگار، تکریمی‌ نداشتند و تعابیرشان‌ درباره‌ علما همراه‌ با تندی‌ و طعن‌ بود! این‌ خاطره‌ چنان‌ برای‌ استاد تلخ‌ بود که‌ حاضر نشد در چنین‌ حوزه‌ای‌ بماند و درس‌ بخواند. از این‌ رو مشهد را ترک‌ گفت‌ و به‌ همراه‌ پدر، رهسپار تهران‌ شد تا در آن‌ حوزه‌ عظیم‌ در آن‌ روزگار و در محضر بزرگانی‌ همچون‌ آیه‌ حاج‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌، به‌ تحصیل‌ بپردازد. مرحوم‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌ نیز پدر استاد را می‌شناخت‌ و طی‌ نامه‌ای‌ به‌ مرحوم‌ حاج‌ محمدباقر آشتیانی‌، متصدی‌ مدرسه‌ مروی‌، که‌ از بهترین‌ مدارس‌ آن‌ روز بود، خواستار پذیرش‌ استاد جوادی‌ شد. 

با ورود به‌ مدرسه‌ مروی‌ و قبولی‌ در آزمون‌ ورودی‌ آن‌، استاد به‌ خواندن‌ رسائل‌ و مکاسب‌ اشتغال‌ یافتند. پس‌ از آن‌ به‌ فراگیری‌ کفایه‌ الاصول‌ پرداخت‌ و سپس‌ در دروس‌ خارج‌ استادان‌ بنام‌ حوزه‌ علمیه‌ تهران‌ شرکت‌ جست‌ و همزمان‌، به‌ فراگیری‌ علوم‌ عقلی‌ نیز پرداخت‌. پس‌ از حدود ۵ سال‌ تحصیل‌ در تهران‌ و با کسب‌ اجازه‌ از محضر مرحوم‌ آیه‌ الله حاج‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌، در سال‌ تحصیلی‌ ۳۵ ـ ۱۳۳۴ به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ آمد تا از محضر علمای‌ آن‌ دیار نیز بهره‌های‌ فراوانی‌ برگیرد. از آن‌ سال‌، تا کنون‌ وی‌ در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ حضور دارد و ضمن‌ بهره‌مندی‌ از محضر علمای‌ بزرگ‌ این‌ حوزه‌ مبارکه‌، خود سر منشأ خیرات‌ و برکات‌ کثیری‌ برای‌ آن‌ بوده‌ است‌.

استادان‌ و دوستان‌ 

استاد جوادی‌ آملی‌، در دوران‌ تحصیلی‌ خود، با استادان‌ بنامی‌، انس‌ داشته‌ است‌. پدر او معتقد بود که‌ درس‌ حوزوی‌ را باید پیش‌ انسان‌ بزرگواری‌ که‌ خود تزکیه‌ شده‌ باشد، آغاز کرد. بدین‌ منظور، فرزند خود را برای‌ تحصیل‌، نزد آیه‌الله فرسیو (ره‌) که‌ از دانشمندان‌ و علمای‌ بزرگ‌ آمل‌ بود، برد و او در آغازین‌ روز درس‌، جمله‌ «اول‌ العلم‌ معرفه‌ الجبار» را چنان‌ معنا کرد که‌ استاد خود را هنوز مرهون‌ آن‌ سروش‌ غیبی‌ می‌داند. 

آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌، دروس‌ ادبیّات‌ را نزد پدرش‌ و حجج‌ اسلام‌، عبدالله اشراقی‌ شیخ‌ احمدی‌ اعتمادی‌ و برخی‌ دیگر خواند و بخش‌ مهمّ شرح‌ لمعه‌ را نزد مرحوم‌ آیه‌ الله شیخ‌ عزیزالله طبرسی‌ فرا گرفت‌. بخش‌ اوامر قوانین‌ را در محضر آیه‌ الله ضیای‌ آملی‌ و بقیه‌ را از مرحوم‌ آیه‌ الله محمد غروی‌ آموخت‌ در روزهای‌ تعطیل‌ هم‌ امالی‌ شیخ‌ صدوق‌ را در محضر آیه‌ الله ضیاء الدین‌ آملی‌ می‌خواند. 

با ورود به‌ تهران‌، به‌ مدرسه‌ علمیه‌ مروی‌ رفت‌ و دروس‌ سطح‌ را در آنجا به‌ پایان‌ برد. از ویژگیهای‌ مدرسه‌ مروی‌ این‌ بود که‌ طلاب‌ آن‌ می‌بایست‌ در کنار فراگیری‌ علوم‌، قرآن‌ را نیز تلاوت‌ کنند و سالی‌ دوبار برای‌ بازدید کتابها جلساتی‌ تشکیل‌ می‌شد. انس‌ با کتابخانه‌ نیز نصیب‌ طلاب‌ علوم‌ می‌شد و توفیق‌ بود تا محصلان‌ با کتابهای‌ خطی‌ و چاپی‌ آشنا شوند. استاد جوادی‌ آملی‌، دروس‌ رسائل‌ و مکاسب‌ را در محضر آیه‌ الله سید عباس‌ فشارکی‌، آقای‌ شیخ‌ اسماعیل‌ جاپلقی‌ و آقا شیخ‌ محمد رضا محقق‌ خواند. در بخش‌ فلسفه‌ نیز، شرح‌ منظومه‌، طبیعیات‌، اشارات‌ و بخشی‌ از اسفار را نزد حاج‌ شیخ‌ ابوالحسن‌ شعرانی‌ و مقداری‌ از شرح‌ منظومه‌ و شرح‌ اشارات‌ و بخشی‌ از اسفار را خدمت‌ آیه‌ الله حاج‌ میرزا مهدی‌ محی‌ الدّین‌ الهی‌ قمشه‌ای‌ که‌ عارفی‌ بی‌ نظیر و صاحبدلی‌ بی‌ بدیل‌ بود فراگرفت‌. برای‌ آموختن‌ شرح‌ فصوص‌ ابی‌ عربی‌ (شرح‌ قیصری‌ بر فصوص‌) به‌ محضر آیه‌ الله محمد حسین‌ فاضل‌ تونی‌ رفت‌ و دروس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ را نزد مرحوم‌ شیخ‌ محمد تقی‌ آملی‌ آموخت‌، ضمن‌ اینکه‌ در علوم‌ معقول‌ نیز از ایشان‌ بهره‌های‌ فراوان‌ می‌برد. 

با هجرت‌ به‌ قم‌، در سال‌ تحصیلی‌ ۳۵ ـ ۱۳۳۴ در درس‌ بزرگان‌ قم‌، از جمله‌ آیه‌ الله العظمی‌ بروجردی‌(ره‌) حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌)، علامه‌ سید محمد حسین‌ طباطبایی‌(ره‌)، آیه‌ الله محقق‌ داماد (ره‌) و آیه‌الله میرزا هاشم‌ آملی‌ (ره‌) حاضر شد. وی‌، ویژگی‌ بارز درس‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) را پرورش‌ روح‌ دقت‌ و آزادگی‌ علمی‌ می‌داند و بر حکیمانه‌ بودن‌ دیدگاههای‌ امام‌ در دروس‌ حوزوی‌ تأکید می‌نماید. 
استاد جوادی‌ آملی‌، در حدود ۲۵ سال‌ از محضر علامه‌ طباطبایی‌، در علوم‌ نقلی‌ و عقلی‌ بهره‌ بود و در خلوت‌ و جلوت‌، انیس‌ این‌ مفسر بزرگ‌ قرآن‌ کریم‌ بود. از این‌ رو خاطرات‌ بسیاری‌ از ایشان‌، در سینه‌ دارد که‌ در بسیاری‌ از مصاحبه‌ها و نوشته‌ها، آن‌ را بیان‌ داشته‌ است‌. 
از دوستان‌ آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌، می‌توان‌ از آیه‌الله شهید مطهری‌، مرحوم‌ حاج‌ آقا مصطفی‌ خمینی‌ و امام‌ موسی‌ صدر نام‌ برد. او در سال‌ ۱۳۳۲ در تهران‌، با شهید مطهری‌ آشنا شد که‌ این‌ دوستی‌ تا زمان‌ شهادت‌ ایشان‌ ادامه‌ داشت‌.

فعالیتهای‌ علمی‌ و فرهنگی‌ 

آیه‌ الله عبدالله جوادی‌ آملی‌، در طول‌ عمر شریف‌ خود، تا کنون‌ خدمات‌ علمی‌ و فرهنگی‌ شایان‌ توجهی‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌ است‌. وی‌ از سالهای‌ نخستین‌ تحصیل‌ به‌ تدریس‌ در تربیت‌ طلاب‌ مبتدی‌ می‌پرداخته‌ است‌ و تا کنون‌، شاگردان‌ بسیار مفیدی‌ را به‌ عالم‌ اسلام‌ تقدیم‌ داشته‌ است‌. استاد، همواره‌ بر تهذیب‌ نفس‌ در کنار تحصیل‌ پای‌ می‌فشرده‌ و همواره‌ شاگردان‌ خود را به‌ اخلاص‌ در تبلیغ‌ معارف‌ وحیانی‌ و انس‌ هماره‌ با قرآن‌ و روایات‌ سفارش‌ می‌نموده‌ است‌. 
از خدمات‌ مهم‌ فرهنگی‌ استاد جوادی‌ آملی‌، تأسیس‌ مؤسسه‌ تحقیقاتی‌ و نشر اسراء در سال‌ ۱۳۷۲ است‌. مؤسسه‌ اسراء به‌ منظور پژوهش‌ در رشته‌های‌ مختلف‌ علوم‌ اسلامی‌ و پاسخ‌ گویی‌ به‌ شبهات‌ موجود در اسلام‌ تأسیس‌ شده‌ است‌ و تا کنون‌ خدمات‌ شایان‌ توجهی‌ را تقدیم‌ داشته‌ است‌. 
آیه‌ الله جوادی‌ آملی‌، تاکنون‌ کتابهای‌ بسیاری‌ را در زمینه‌های‌ گوناگون‌، از جمله‌ تفسیر، فلسفه‌، کلام‌، فقه‌ و اصول‌ نگاشته‌ است‌ که‌ به‌ برخی‌ از آنها اشاره‌ می‌رود: 

۱ـ تسنیم‌، تفسیر قرآن‌ کریم‌ (تا کنون‌۵ جلد؛) 
۲ـ تفسیر موضوعی‌ قرآن‌ کریم‌ (در ۱۵ جلد؛) 
۳ـ رحیق‌ مختوم‌ (۲ جلد؛)
۴ـ ولایت‌ فقیه‌؛
۵ـ عصاره‌ خلقت‌، درباره‌ امام‌ زمان‌ (عج‌)؛
۶ـ عید ولایت‌؛ 
۷ـ ولایت‌ در قرآن‌؛
۸ـ ولایت‌ علوی‌؛
۹ـ تجلّی‌ ولایت‌؛
۱۰ـ حکمت‌ علوی‌؛
۱۱ـ ظهور ولایت‌؛
۱۲ـ دنیاشناسی‌ و دنیاگرایی‌ در نهج‌ البلاغه‌؛
۱۳ـ علی‌ (ع‌) مظهر اسمای‌ حسنای‌ الهی‌؛
۱۴ـ وحدت‌ جوامع‌ در نهج‌ البلاغه‌؛ 
۱۵ـ حیات‌ عارفانه‌ امام‌ علی‌ (ع‌) ؛
۱۶ـ انتظار بشر از دین‌؛
۱۷ـ بنیان‌ مرصوص‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌)؛
۸ـ شریعت‌ در آینه‌ معرفت‌؛
۱۹ـ زن‌ در آینه‌ جلال‌ و جمال‌؛
۲۰ـ حماسه‌ و عرفان‌؛
۲۱ـ صهبای‌ حج‌؛
۲۲ـ فلسفه‌ حقوق‌ بشر؛
۲۳ـ تبیین‌ براهین‌ اثبات‌ خدا؛
۲۴ـ حکمت‌ نظری‌ و عمل‌ در نهج‌ البلاغه‌؛
۲۵ـ مراثی‌ اهل‌ بیت‌؛ 
۲۶ـ حکمت‌ و عبادات‌؛
۲۷ـ گنجور عشق‌؛
۲۸ـ کتاب‌ الخُمس‌؛
۲۹ـ اسرار الصلوه‌؛ رازهاى نماز
۳۰ـ علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا (ع‌) و القرآن‌ کریم‌؛‌ قرآن کریم از منظر امام رضا علیه السلام
۳۱ـ علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا و الفلسفه‌ الالهیّه‌؛
۳۲ـ کتاب‌ الحجّ؛
۳۳ـ اسرار عبادات‌؛ 
۳۴ـ عرفان حج‌؛
۳۵ـ مبادى اخلاق در قرآن کریم‌؛
۳۶ـ مراحل اخلاق در قرآن کریم‌؛
بسیاری‌ از کتب‌ استاد نیز تا کنون‌ منتشر نشده‌ و مؤسسه‌ اسراء سرگرم‌ تدوین‌ و چاپ‌ آن‌ است‌.

زندگینامه فضل بن حسن طبرسى(متوفی۵۴۸ه.ق)

زندگى و خصوصیات طبرسى:

فضل بن حسن امین اسلام طبرسى یکى از مفاخر شیعه است و در باره او هر چه گفته شود کم است، طبرسى یکى از محققین بى‏نظیر است که با گذشت چند قرن هنوز زنده و جاودان است، او در کلیه علوم و فنون عقلى و نقلى و معارف اسلامى دست داشته و در هر رشته از فرهنگ و فضیلت متبحر بوده است.

طبرسى فقیهى ارجمند. ادیبى چیره دست، مفسرى بى ‏نظیر، مورخى بیمانند محدثى عالیقدر، متکلمى توانا و نویسنده بزرگ میباشد، تألیفات این مرد بزرگ و شخصیت عظیم الشأن و جلیل القدر در هر موضوعى از مباحث دینى مورد توجه علماء و محققین گرفته و در تمام اعصار و امصار و در همه شهرها و ولایات محل استفاده و استناد قرار دارد.

با همه شهرتى که طبرسى دارد و در همه کتب رجال و تذکره‏ها از نام وى ذکرى هست، با کمال تأسف از خصوصیات زندگى و حتى محل تولد او نیز اطلاعى در دست‏ نیست، و هنوز روشن نشده که وى در طبرستان و یا تفرش متولد شده و یا در مشهد مقدس چشم به جهان گشوده است، آنچه مسلم است طبرسى در مشهد مقدس طوس زندگى میکرده و از آنجا به سبزوار مهاجرت کرده است، طبرسى در سبزوار به تدریس و تألیف مشغول بوده تا سرانجام در همین شهر دیده از جهان بسته و جنازه‏اش را به مشهد مقدس انتقال داده و در آن جا در مقبره قتلگاه به خاک سپرده ‏اند.

نخستین کسى که در باره طبرسى سخن گفته است ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهق است، وى گوید: طبرس منزلى است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت است و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده‏اند، و مرقد او آنجا است بقرب مسجد قتلگاه و از اقارب نقباى آل زباره بودند رحمهم الله. و این امام در نحو فرید عصر بود و بتاج القراء کرمانى اختلاف داشته بود و در علوم دیگر بدرجه افادت رسیده و با قصبه انتقال کرد در سنه ثلاث و عشرین و خمسمائه و این جا (سبزوار) متوطن گشت و مدرسه دروازه عراق برسم او بود و او را اشعار بسیار است که در عهد صبى انشاء کرده است، در کتاب وشاح بعضى از آن بیاورده‏ام، و از آن جمله این ابیات است:

الهى بحق المصطفى و وصیه‏ و سبطیه و السجاد ذى الثفنات‏
و باقر علم الأنبیاء و جعفر و موسى نجى الله فی الخلوات‏
و بالطهر مولانا الرضا و محمد تلاه على خیره الخیرات‏
و بالحسن الهادى و بالقائم الذی‏ یقوم على اسم الله بالبرکات‏
أنلنى الهى ما رجوت بحبهم‏ و بدل خطیئاتى بهم حسنات‏

و تصانیف بسیار است او را، و غالب بر تصانیف او اختیارات است، و اختیار از کتب رتبه بلند دارد، فان اختیار الرجل یدل على عقله، مثلا از کتاب مقتصد در نحو اختیارى نیکو کرده است بغایت کمال و از شرح حماسه مرزوقى اختیارى کرده است فی غایه الجوده، و او را تفسیرى است مصنف ده مجلد و کتب دیگر بسیار، و در علوم حساب و جبر و مقابله مشار الیه بود، توفى بقصبه سبزوار لیله الاضحى العاشر من ذى الحجه سنه ثمان و اربعین و خمسمائه، و تابوت او را به مشهد رضوى على ساکنها التحیه و السلام نقل کردند.

در «نامه دانشوران» گوید: اسمش فضل است پسر على بن فضل و لقبش امین الدین وى در علم تفسیر از أئمه و در فقه از مجتهدین و در حدیث از ثقات معدود میگردد و از مشاهیر مائه ششم هجرى محسوب مى‏شود، تصانیف او در فن شریف تفسیر اشتهار کامل و اعتبار تمام دارد، ترجمه حال این بزرگوار را صاحب ریاض العلماء که از تلامذه مجلسى دوم رضوان الله علیهما بوده است از همه علماء رجال و تواریخ بهتر نوشته است.

افندى پس از عنوان کردن نام وى گفته: الشیخ الشهیر السعید و الحبر الفقیه الفرید امین الدین، ابو على، الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسى المشهدى الفاضل العالم المفسر الفقیه المحدث الجلیل الثقه الکامل النبیل، صاحب کتاب تفسیر مجمع البیان لعلوم- القرآن و جوامع الجامع و غیرهما، این بزرگوار و پسرش رضى الدین ابو نصر حسن بن فضل صاحب مکارم الاخلاق و پسر پسرش ابو الفضل على بن حسن صاحب مشکاه الانوار و سایر سلسله و خویشاوندانش همه از اکابر علماء بوده‏اند، از وى جمعى از افاضل روایت حدیث نموده و کسب علم فرموده‏اند، از جمله است رضى الدین ابو نصر حسن ابن فضل علماء رجال در احوال طبرسى رضوان الله علیه مینویسند که از جمله روایات شیخ طبرسی صحیفه الرضا علیه السلام است، و این صحیفه مبارکه قرب هفتصد بیت کتابت دارد فعلا در نزد نگارنده موجود است، احادیث منطویه و اخبار مرویه آن اختصاص دارد به حضرت امام ابو الحسن على بن موسى علیهما السلام، شیخ طبرسى آن را به سند خود که متصل مى‏شود به حضرت مقدس رضوى روایت فرموده، و اخذ روایت آن را در زمانى که مجاور تربت شریف حضرت رضا علیه السلام بوده نموده، سیاقت روایت و اسامى روات آن بر وجهى که در بدایت این نسخه لطیفه ضبط شده چنین است:

أخبرنا الشیخ الامام العالم الراشد، امین الدین، ثقه الاسلام، امین الرؤساء، ابو على الفضل بن حسن طبرسى اطال الله بقاه فی یوم الخمیس غره شهر الله الأصم رجب سنه تسع‏ و عشرین و خمسمائه، حدیث را به شش واسطه از معصوم روایت میکند، و هکذا سایر احادیثى را که در صحیفه مقدسه رضویه درج شده نیز به همین سند نقل فرموده است و براى صحیفه الرضا سند دیگرى نیز غیر از سند طبرسى وجود دارد که تفصیل آن را باید در ریاض العلماء مشاهده کرد.

در «مجالس المؤمنین» گوید: امین الدین، ثقه الاسلام، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان مفسرین و ارکان علماى تفسیر است، و تفسیر بزرگ وى مجمع- البیان خود دلیل بارزى است که این بزرگوار در علوم و معارف قرآن در چه پایه بلندى بوده و او را در میان علماى امت مقامى بسیار ارجمند است.

سید محسن امین صاحب اعیان الشیعه گوید: فضیلت و مقام طبرسى و بزرگوارى و عظمت وى در میان علماى امامیه روشن‏تر از این است که بیان گردد، وفور علم و دانش و کمالات عالیه وى بر همگان واضح و مبرهن است و کسى را در این مورد سخنى نیست، وثاقت و عدالت او نیز نزد علماى رجال محرز و مسلم میباشد، کتاب مجمع البیان بزرگترین شاهد بر وسعت اطلاعات و کمال او است.

در «نقد الرجال» گوید: طبرسى از ثقات و اجلاء مذهب امامیه بشمار است عدالت و فضیلت و شایستگى وى بر هیچ کس پوشیده نیست، تصانیف و تألیفات او هر کدام در موضوع خود کم نظیر و قابل استناد میباشد، آثار طبرسى در میان آثار علماى شیعه مانند ستارگان فروزان میدرخشند.

در «روضات الجنات» گفته: شیخ شهید سعید، و محقق فقیه فرید، امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسى از فضلاى عالیقدر و محققین ارجمند است، طبرسى در فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات، سر آمد علماى زمان خود بود و در هر دانشى تبحر داشت جلالت قدر و عظمت مقام وى در نزد همگان روشن و واضح است، تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع وى از مهمترین آثار علمى هستند که وفور دانش و کثرت اطلاعات او را بیان میکنند محدث نورى در خاتمه مستدرک چنین گوید: افتخار علماى اعلام و امین ملت اسلام، مفسر بزرگوار، فقیه ارجمند، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان علماء و رجال کامل و با جلالت بشمار است، تفسیر مجمع البیان که از هنگام تألیف تا کنون مورد استفاده مفسرین بوده و تمام جویندگان علوم قرآن از وى استفاده میبرند از آثار این عالم جلیل القدر است، این عالم بزرگوار تألیفات دیگرى نیز دارد که هر کدام در موضوع خود جالب و قابل استفاده میباشند.

محدث قمى در «الکنى و الالقاب» میفرماید: فضل بن حسن طبرسى که دوست و دشمن به وفور علم و دانش و فضل و کمال وى گواهى میدهند یکى از ثقات فقهاء و محدثین عالیقدر است، مجمع البیان یکى از تألیفات این محقق عظیم الشأن است که شیخ شهید در باره آن گوید: مانند این تفسیر نوشته نشده و مؤلف آن از بزرگوارترین افراد علماى امامیه است.

چاپلقى در «الروضه البهیه» گوید: طبرسى از فضلاى امامیه و ثقات جلیل القدر است، وى در میان علماى شیعه به عدالت و وثاقت و جلالت شأن مشهور است، طبرسى داراى تألیفات متعددى است که از همه مشهورتر مجمع البیان است این تفسیر از بهترین تفاسیر محسوب است و در آن تمام علوم و معارف قرآن تشریح شده است، بطور کلى تمام علماى رجال و تذکره نویسان از طبرسى بعظمت و بزرگوارى یاد کرده‏اند و او را بسیار تجلیل و تکریم میکنند، و این مقدمه جاى ذکر همه آنها نیست.

فرزندان و احفاد طبرسى:

از فضل بن حسن طبرسى- رضوان الله علیه- فرزندانى به جاى ماندند که هر کدام در زمان خود مشعل فروزانى بودند، و محیط زندگى خود را روشن ساختند، شیخ طبرسى با سادات آل زباره بستگى و قرابت پیدا کرد و با آنان وصلت نمود، رضى الدین ابو نصر مؤلف مکارم الأخلاق یکى از فرزندان اوست که بعلم و کمال و دانش و فضیلت و بزرگوارى و شرافت معروف بود، کتاب مکارم الأخلاق که در موضوع خود بسیار جالب و بى‏نظیر است از تألیفات این عالم جلیل القدر میباشد، مکارم الأخلاق مکرر در مصر و ایران چاپ شده و در چاپ مصر تحریفاتى نیز بعمل آمده است.

علی بن حسن بن فضل حفید مرحوم طبرسى نیز از اجله علماء امامیه است،

کتاب مشکاه الانوار که در میان محدثین امامیه معروف میباشد از تألیفات منیفه این عالم جلیل و فاضل نبیل است، کتاب مشکاه الانوار نیز در آداب و اخلاق تألیف گردیده و در واقع ذیلى است که بر مکارم الأخلاق نوشته شده است، غیر از این دو نفر گروهى دیگر نیز از خویشاوندانش از اکابر علماء بوده ‏اند که هر کدام در موقعیت خود منشأ اثر گشته ‏اند.

تألیفات طبرسى:

۱- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، این کتاب یکى از مهمترین آثار اسلامى و مذهب تشیع است، جویندگان علوم و معارف قرآن از قدیم و جدید بر این تفسیر روى آورده و از این دریاى معرفت استفاده میکنند، این تفسیر مکرر در مصر، لبنان و ایران چاپ شده و اخیرا هم با تصحیح و تنقیح کامل از طرف کتابفروشى اسلامیه چاپ و منتشر شده است.

۲- جوامع الجامع، این تفسیر مختصریست از تفسیر مجمع البیان، طبرسی پس از اینکه مجمع البیان را تألیف کرد متوجه شد که زمخشرى تفسیر کشاف را تألیف کرده است، هنگامى که کشاف را مطالعه کرد تصمیم گرفت تفسیرى بنویسد که جامع هر دو باشد، از این رو بنوشتن جوامع الجامع پرداخت، علامه بزرگوار شیخ آقا بزرگ طهرانى دامت برکاته گوید: طبرسى جوامع الجامع را به درخواست فرزندش حسن بن فضل نوشت و آن را در دوازده ماه به پایان رسانید، تفسیر مزبور با مقدمه محققانه حضرت حجه الاسلام و المسلمین قاضى طباطبائى سید محمد علی در تبریز چاپ شده است.

۳- تفسیر دیگرى که شاید «الکاف الشاف» باشد، این کتاب کوچکتر از مجمع البیان و جوامع الجامع بوده است، خصوصیات این تفسیر روشن نیست و در حال طبرسى از این کتاب نام برده شده است.

۴- إعلام الورى بأعلام الهدى- طبرسى این کتاب را در سیره نبى اکرم و اهل بیت اطهار علیهم السلام تألیف کرده و در آن از تاریخ موالید و وفیات، دلائل نبوت و امامت‏ خوارق عادات، فضائل، مناقب مکارم اخلاق و محامد آداب آن بزرگواران ذکر نموده است.

۵- الوجیز، این کتاب نیز در تفسیر قرآن است و خصوصیات آن چندان روشن نیست.

۶- النور المبین.

۷- رساله فی حقائق الامور.

۸- العمده فی اصول الدین، این کتاب بزبان فارسى نوشته شده و در آن اصول و فروع مذهب و فرائض مورد بحث قرار گرفته و شاید رساله عملیه مؤلف باشد.

۹- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، طبرسى در مجمع البیان در ذیل آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک‏»، از این کتاب نام برده و بطورى که از نام کتاب معلوم است باید در موضوع امامت باشد.

۱۰- عده السفر و عده الحضر، گروهى این کتاب را بفرزندش حسن بن فضل نسبت داده‏اند.

۱۱- نثر اللئالى، طبرسی در این کتاب کلمات امیر المؤمنین علیه السلام را به ترتیب حروف معجم مرتب ساخته و بروش «غرر و درر» آمدى آن را مبوب نموده است.

۱۲- کنوز النجاح ۱۳- معارج السؤول‏

مشایخ طبرسى:

فضل بن حسن طبرسى از جماعتى حدیث روایت میکند که اینک نام چند نفر از مشاهیر رجال حدیث و روایت که در طرق وى آمده ‏اند ذکر میشوند:

۱- حسن ابن شیخ الطائفه ابو على ملقب به مفید ثانى.

۲- عبد الجبار بن على مقرى ابو الوفاء لؤلؤى.

۳- حسین بن ابى الفتح موفق الدین واعظ بکرابادى.

۴- حسن بن حسین بن حسن بابویه قمى.

۵- عبید الله بن محمد ابو الحسن بیهقى.

۶- محمد بن حسین حسینى جرجانى.

۷- عبد الله بن عبد الکریم بن هوازن قشیرى نیشابورى.

تلامیذ و راویان او:

گروهى از بزرگان و علماى شیعه از طبرسى اخذ حدیث کرده و از او روایت میکنند و اینک نام آنها:

۱- حسن بن فضل ابو نصر طبرسى فرزندش.

۲- محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى مؤلف مناقب.

۳- على بن عبید الله منتجب الدین بن بابویه رازى از احفاد شیخ صدوق.

۴- سعید بن هبه الله ابو الحسین قطب راوندى.

۵- عبد الله بن جعفر طرشتى از مشاهیر محدثین که اینک مزار آن در طرشت تهران موجود است.

۶- شاذان بن جبرئیل قمى.

۷- مهدى بن نزار ابو الحمد حسینى قائنى.

۸- شرفشاه بن محمد بن زیاد افطسى.

۹- فضل الله بن على بن عبید الله ضیاء الدین رازى.

طبرس کجاست؟

در اینکه فضل بن حسن طبرسى از طبرستان و یا تفرش بوده و یا بقول بعضى از طبس اختلاف است، ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهق او را از تفرش میداند، البته قول وى که معاصر طبرسى و از شاگردان او بوده قابل توجه است، و لیکن از طرف دیگر تمام علماء اجماع دارند که وى از طبرستان بوده است، نگارنده نیز پس از تفحص در حالات طبرسى عقیده دارد که وى از طبرستان میباشد و یا لا اقل با آن جا ارتباط و نسبتى داشته است.

طبرسى در آغاز کتاب اعلام الورى پس از حمد و ثناى پروردگار و درود به‏ حضرت رسول و اهل بیت علیهم السلام از پادشاه مازندران تجلیل و تعظیم میکند و او را یکى از دوستان اهل بیت معرفى میکند، این تعریف از پادشاه مازندران و تقدیم کتاب اعلام الورى به آن سلطان، خود بزرگترین دلیل است که وى از طبرستان بوده و با آن ناحیه ارتباط داشته است. و الا چه مناسبت دارد کسى در تفرش متولد شده و در مشهد یا سبزوار زندگى کند و بعد از پادشاه مازندران تجلیل کرده و کتاب خود را به آن اهداء کند.

طبرسى پس از چند سطر در تعریف پادشاه مازندران گوید: الاصفهبد الاجل الملک العادل، المؤید المنصور، شرف الدنیا و الدین، رکن الاسلام و المسلمین، ملک مازندران، علاء الدوله شاه فرشواذکر، ابی الحسن على بن شهریار بن قارن اعلى الله شانه و نصر سلطانه، واحد الدهر، و ثمال اهل العصر، غره الافلاک الدائره، و عمده العتره الطاهره، شد به ازر الاسلام، و مهد له اسباب المعدله فی الانام، و جعل ایامه للزمان اعیادا و مواسم، و للاقبال مباهج و مباسم.

مزار شیخ طبرسى (ره)

وفات طبرسى:

امین الاسلام طبرسى- رضوان الله علیه- در شب عید اضحى سال ۵۴۸ در شهر سبزوار دیده از جهان بست و جنازه ‏اش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مقبره قتلگاه به خاک سپردند، مزار طبرسى اکنون در مشهد مقدس در حاشیه غربى خیابان طبرسى (خیابانى که بنام وى نام‏گذارى شده) موجود است و در این اواخر یکى از مردان نیکوکار ساختمان مجللى بر روى آن ساخته، و در حال حاضر مزار او یکى از مزارات مشهور مشهد مقدس میباشد که روزى هزاران نفر از زوار و مجاورین آن را زیارت میکنند.

موضوع نبش قبر طبرسى:

در نامه دانشوران به نقل از عبد الله افندى مؤلف ریاض العلماء گوید: از عجیب امر این شیخ جلیل بلکه از غریب کرامات وى تفصیلى است که در میان خواص و عوام از نبش قبر وى اشتهار دارد که میگوید: طبرسى را سکته‏ اى عارض شد، پس چنان دانستند که درگذشته است، به تغسیل و تکفین و تجهیز وى پرداختند و به خاک سپرده و بازگشتند.

طبرسى در قبر بهوش آمد و با خود عهد کرد که اگر از این ورطه خلاصى یابد تفسیرى بر قرآن کریم بنویسد، در این هنگام نباشى رسید و طبق معمول خود گور جدید را شکافت و طبرسى را زنده یافت، طبرسى جریان را بوى گفت و او نیز طبرسى را به منزل وى رسانید، و نباش در اثر موعظه طبرسى از این کار دست کشید.

موضوع نبش قبر او را فقط ملا عبد الله افندى نوشته و او نیز این قضیه را از السنه و افواه گرفته است و به هیچ یک از کتب رجال نسبت نداده است، و لذا صحت آن مورد تردید بلکه واضحتر بگوئیم اصلى براى آن نیست، در روضات الجنات این موضوع را به ملا فتح الله کاشانى نسبت داده و گوید این قضیه براى وى اتفاق افتاده است مرحوم سید محسن امین گوید: موضوع نبش قبر طبرسى داستانى است بى ‏اساس و اگراین موضوع به این بزرگى اصل داشت مرحوم طبرسى در مقدمه مجمع البیان اظهار میداشت و یا لا اقل در یکى از تألیفات خود به آن اشاره میکرد.

سید محسن امین رضوان الله علیه فرموده: این داستان از نظر عقل نیز روا نیست زیرا محال است شخصى بدون تنفس بتواند مدتى در زیر خاک زندگى کند، و این داستان را جز عبد الله افندى کسى قبل از وى ذکر نکرده است.

اهمیت اعلام الورى:

اعلام الورى یکى از مشهورترین کتب شرح حال و سیره مرضیه رسول اکرم و اهل بیت اطهار علیهم السلام است، در این کتاب مطالبى ذکر شده که در کتب مشابه آن دیده نمیشود، مرحوم طبرسى که در هر موضوعى از مباحث دین محقق و صاحب نظر است در این باب نیز بسیار باذوق و سلیقه عمل کرده است، در شرح مطالب نه طریق افراط را پیموده که خوانندگان را خسته کند، و نه طریق تفریط را در پیش گرفته که موضوعات را ناقص بگذارد و خواننده چیزى درک نکند.

طبرسى قدس سره اعلام الورى را در چهار رکن تألیف کرده، رکن اول را اختصاص داده به حضرت رسول، دوم را به امیر المؤمنین و حضرت زهرا، سوم را به امام حسن تا امام حسن عسکرى و چهارم را به حضرت مهدى علیهم السلام، طبرسى در تنظیم مطالب بسیار دقت کرده و هر موضوعى را در فصل جداگانه‏اى ترتیب داده است، وى نخست تاریخ تولد، خصوصیات زندگى هر یک از چهارده معصوم را با اولاد و احفاد آن بزرگواران بیان میکند، و در شرح حالات حضرت صاحب الزمان بسیار تحقیق کرده و شبهات مخالفین را پاسخ گفته است.



مقدمه کتاب زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ، فضل بن حسن، طبرسى / ترجمه إعلام الورى – تهران، چاپ: اول، ۱۳۹۰ ق.

زندگینامه آیت الله هبه الدین شهرستانی( متوفاى ۱۳۴۵ه. ش)

.سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاکانش از محسن صراف تازید، فرزند گرانقدر امام على بن الحسین علیه السلام همه در شمار نیکان جاى داشتند. او با این پیشینه سپید دل به مهر خاندانى بست که از پشتوانه هاى افسانه اى بهره مى بردند.

دودمان شهرستانى در مناطق کربلا، نجف ، کاظمین ، کرمانشاه بر، همدان و اصفهان پراکنده بودند (۴۳۳) و از پارسایان نیک اختر به شمار مى آمدند.ستارگان فروزان این خاندان ، که ریشه در آسمان عصمت اهل بیت علیه السلام داشتند، یکى پس از دیگرى جهان را از پرتو اکسیرى دانش ‍ و ایمان سرشار ساخته بودند. اینک مریم (۴۳۴) دختر دانشور و نیک نهاد دودمان مقدس شهرستانى به همسرى سید حسین بن سید محسن صراف در مى آمد تا مقدمات میلاد یکى از بزرگترین بیدارگران خاور زخم خورده فراهم آید.

رویاى صادق

اندک اندک رجب ۱۳۰۱ ق . فرا رسید در بامداد سه شنبه بیست و چهارم این ماه میرزا على شهرستانى ، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سید حسین عابد شتافته ، وى را از رازى سترگ آگاه ساخت . سخن میرزا على کوتاه و روشن بود:دیشب طنین مهرآمیز آوایى ، سکوت سنگین رویایم را شکست و گفت : فردا نوزاد مریم پاى به گیتى مى دهد او را محمد على بخوانید و هبه الدین لقب نهید.نیمروز فرزند مریم چشم به جهان گشود و بر درستى رویاى دوشین میرزاعلى گواهى داد.

آغاز راه

سید حسین ، که عابد شهرت داشت ، دانشورى پارسا و پژوهشگرى توانا بود. پژوهشگرى که بیشتر وقتش را در تحقیق مسایل معنوى مى گذراند. کتابهایى مانند ععع الفتوحات الغیبیه فى الختوم و الاحراز و الادعیه و دموع الشمعه فى ادعیه لیله الجمعه ، که از آن بزرگمرد بر جاى مانده ، نشانگر دانش ، بینش و کردار عارف بیداردل سامراست .

همسرش مریم نیز در گروه دانشوران جاى داشت و در ریاضیات ، تاریخ ادبیات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.
بى تردید تعیین نخستین روزهاى آموزش براى فرزندى ، که از چنین پدر و مادرى بهره مى برد دشوار است . ولى مى توان گفت که آموزش رسمى هبه الدین از ده سالگى آغاز شد. فرزند پیر پارساى سامرا در مدتى کوتاه ، صرف ، نحو، معانى ، بیان ، بدیع ، حدیث ، درایه ، رجال ، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ ، هیئت ، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رسانده ، (۴۳۹)مى رفت تا در سایه عنایتهاى پروردگار بر قله هاى بلند دانش و معنویت فراز آید که نیمه ذى قعده ۱۳۱۹ ق . فرارسید و عارف روشن بین سامرا در ۷۳ سالگى چشم از جهان فرو بست .

آیه روشن

اندکى پس از تدفین پیکر سید حسین در حریم امام کاظم علیه السلام (۴۴۱)دانشمند برجسته نجف ، سید مرتضى کشمیرى ، که با عارف از دست رفته آشنایى دیرین داشت ، در کربلا به دیدار سید محمد على شتافته ، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصیل رهسپار حریم امیر مؤ منان علیه السلام شود. ولى فرزند مریم نمى توانست بدنى پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان کوچیدن ، شیوه نامعلوم زندگى در آن دیار و از سوى دیگر هواى بهره گیرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در تردید افکنده بود.

سید کشمیرى با مشاهده دودى فرزند سید حسین گفت : شایسته است به کتاب خداوند روى آوریم . آنگاه قرآن گرفته ، با آفریدگار به رایزنى پرداخت . کلام الهى چنین آشکار بود که نه تنها هبه الدین بلکه میهمانش را نیز در شگفتى فرو برد: ((و جعلنا ابن مریم و امه آیه و آوینا هما الى ربوه ذات قرار و معین ))

پسر مریم و مادرش را دو نشانه خویش گردانیدیم و آنها را در فرازى داراى آرامش و آب گوارا پناه دادیم .فرزند بانوى پاک نهاد شهرستانى با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را کنار نهاده ، در ۲۱ شعبان ۱۳۲۰ ق . رهسپار نجف شد

سفر سبز

هبه الدین در حریم پاک امیر مؤ منان علیه السلام از فقیهان نامور شیعه شیخ محمد کاظم خرسانى ، سید کاظم یزدى و شریعت اصفهانى فیض برد (۴۴۴) ودر شمار مجتهدان شیعه جاى گرفت . او که بیش از هر چیز به بیدارى مسلمانان مى اندیشید با شیخ محمد عبده ، مفتى مصر، سید محمد را دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله ((النهار)) و گردانندگان مجلات ((المقتطف )) و ((الهلال )) ارتباط بر قرار ساخته ، میان مراکز فرهنگى شیعه و سنى در عراق ، مصر و سوریه پیوندى ناگسستنى پدید آورد و با انتشار مقاله ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیدارى و آحاد مسلمانان را دنبال کرد.

در این روزگار فریاد مشروطه خواهى در ایران بالا گرفت . فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته ، با شرکت در محافل آزادیخواهان ، آنها را در گزینش ‍ شیوه هاى درست مبارزه یارى داد.

در ۱۳۲۸ ق . تلاشهاى خستگى ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینى ، فلسفى و علمى ((العلم )) انتشار یافت . این ماهنامه دو سال منتشر شد ولى خبر پیوستن گروهى از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبه الدین را اندوهگین ساخته ، سمت بحرین روانه کرد.

بدین ترتیب دفتر مجله العلم براى همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى ((اصلاح )) و ((اسلام ))، یک ساختمان ویژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانیها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراکنده ساخته ، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشید.

آنگاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهاى مذهبى ، رهسپار ژاپن شود؛ ولى دیدار با سید جلال الدین مویدالاسلام حسینى کاشانى ، نویسنده روزنامه حبل المتین ، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت .

مویدالاسلام در آن سالهاى بحرانى ، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست . بنابراین هبه الدین راه یمن پیش گرفته ، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین ها به نجف بازگشت . او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبى سازمان داده ، آنها را با انجمن مرکزى نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهاى پاکدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دین پاسدارى کنند. ولى دریغ که آتش نبرد جهانى همه کشته هایش را خاکستر ساخت .

سالهاى جهاد

در سال ۱۳۳۲ ق . جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد. شیخ الاسلام استانبول ، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترین مقام دینى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعیه اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه ، بریتانیا و روسیه فراخواند.

هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم ۱۳۳۳ ق . در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دینى دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تایید نکردند، بلکه با ارسال پیامهاى محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنایى تاریک گرفتار آمده بود. کسانى که در سایه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، یکباره پدر خوانده ترک خویش از یاد برده ، پیک دوستى سمت بریتانیا گسیل مى کردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در این موضع گیرى تنها نبودند، بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقیان پرورش ‍ یافته در مدرسه هاى نظامى استانبول نیز از سلطان عثمانى روى گردانده ، براى خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.

در چنین شرایطى شیعیان ، که همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پیروى از فقیهان نجف احساس مسؤ ولیت کرده ، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانى پیوند زدند. سید هبه الدین همراه روحانیان بزرگ چون شیخ الشریعه اصفهانى میرزا مهدى بن ملاکاظم خراسانى و سید مصطفى کاشانى رایت مقدس بارگاه على علیه السلام برداشته ، در میان شعارهاى پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در کوفه به سر برده ، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید کاظم یزدى و سوارانى که بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.

انبوه مجاهدان در ۲۱ محرم ۱۳۳۴ به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایشهاى وحدت بود. عصر جمعه ، بیست و پنجم محرم ، حضرت آیه الله العظمى شیخ الشریعه اصفهانى همراه سید هبه الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلى سراسر یگانگى ، روشنى و دوستى شرکت جستند. هبه الدین که نمى توانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنى ، بسنده کند، در راستاى نزدیکى فزونتر نیروهاى فرهنگى مسلمان ، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدى الاسلام باز دید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.

سپاه ارادتمندان اهل بیت علیه السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهاى بریتانیا دلاورانه شرکت جست . توجه به یکى از تلگرافهاى فقیه سامرا از جبهه کوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:ففى ثالث شباط بالعلم الحیدرى الشریف مع الوفد العلمى النجفى زرنا معسکر الاسلام المحیط بالکوت فشکر نا من صمیم القلب شجاعه عسکرنا الابطال و مفاداتهم فى استرجاع اراضینا المغصوبه و بهم قائدهم الغیور المبطل الجسور نادره الایام حضره خلیل بک القائد العام فى العراق بهذا الانتظام و الترتیب مستخضره للقوى التمنعیه حسب القانون الالهى و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه فالمنتظر سرعه محو الاعداء بعون الله تعالى . ))

در سوم شباط با پرچم شریف على علیه السلام ، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه کوت را زیارت کردیم . از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداکاریهاى آنان را در بازپس گیرى سرزمینهاى غصب شده ، سپاس گفتم ، در حالى که فرمانده دلاور و بى باکشان ، مرد کمیاب روزگار، فرمانده کل حضرت خلیل بک نیز در میان آنها بود. ما همه بر این باوریم که سپاه ما تا کنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته ، این گونه به حکم قانون الهى ععع ((و اعدوا لهم ما استطعیتم من قوه )) آماده دفاع نبوده است . انتظار مى رود دشمنان ، به یارى پروردگار بسرعت نابود شوند.

ارمغان اشغالگران

تلاشهاى خستگى ناپذیر فقیهان نجف سرانجام در اثر بى کفایتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهیزات کافى مؤ منان رزمنده به ضعف گرایید و در ۱۳۳۶ ه‍ ق عراق زیر چکمه ارتشیان بریتانیا قرار گرفت . برق سرنیزه هاى انگلیسى زندگى را در کام فقیه آزاده سامرا ناگوار ساخته ، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدین ترتیب مجتهد دلاور شهرستانى یکباره در نیام خاموشى فرو رفت و سکوت را پوشش تلاشهاى فراوان خویش ساخت . کارگزاران لندن که خاموشى هبه الدین را دلیل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با کشاندن او به صفوف انگلیسیان جاى پاى بریتانیا در عراق را استحکام بخشند.

در این راستا محمد سرور خان نیابت فرماندار سیاسى کربلا در ۱۳۳۷ ق . از هبه الدین خواست تا با اختیارات کامل و بى هیچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گیرد. فقیه بیدار سامرا که با روشن بینى الهى خویش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذیرش این مقام سرباز زد.

اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازین جنگ ، که خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هیچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمى کردند. خاطره اى که عبدالعزیز قصاب ، یکى از شهروندان آن روزگار عراق ، به رشته نگارش کشیده ، مى تواند تصویر روشنى از شیوه برخورد آنان با مردم ترسیم کند:آنها هرکس را که با نظام عبور و مرور در خیابانها و بویژه پل مخالفت مى کرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خویش قرار مى دادند.

روزى کاروانى از زایران ایرانى از پل مى گذشت … همه کاروانیان چنانکه نیروهاى انگلیسى تصویب کرده بودند، از اسبها به زیر آمده ، در حالى که چارپایان را یدک مى کشیدند، پیاده از پل مى گذشتند. تنها یکى از مسافران به دلیل معلولیت همچنان سواره راه مى پیمود.

سرباز بریتانیایى با مشاهده وى ، خشمگینانه یورش برده ، او را آماج ضربه هاى شدید عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان امید که سرباز از کردار ناپسندش دست بردارد، فریاد زدند: بیمار است ، عاجز است . ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، که زایر معلول از استر به زیر افتاد. همراهانش ناگزیر وى را بر کتف نهاده ، از پل عبور دادند.

خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم روز به روز فزونى مى یافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگیرآماده مى ساخت . لندن با درک شرایط در ۱۳۳۶ ق . به سیاسى نوین روى آورد. سیاستى که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تاءمین سازد.

بنابراین مساءله همه پرسى درباره آینده عراق را مطرح کردند. سید هبه الدین که از نقشه هاى استعمارگران آگاه بود. با همکارى شیخ محمد رضا شیرازى – فرزند میرزا محمد تقى شیرازى مرجع عصر – و گروهى از مؤ منان انجمن سرى ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) را بنیاد نهاد. هدف این گروه استقلال کامل عراق بود.هدفى که با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار میرزا محمد تقى شیرازى مبنى بر اینکه هیچ مسلمانى حق ندارد غیر مسلمان را براى حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناکامى روبرو ساخت .

در جبهه استقلال

تلاشهاى بسیار ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) سرانجام گردهمایى استقلال جویانه در بغداد و کاظمین را پى افکند. پیام مرجع بزرگ شیعه حضرت آیه الله العظمى شیرازى ، درباره لزوم شرکت فراگیر مردم در تظاهرات و همایشهاى صلح آمیز استقلال ، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله ور ساخت . در پى این پیام شوراى سرى رهبرى انقلاب که هبه الدین نیز در شمار اعضاى آن جاى داشت ، زیر نظر آیه الله العظمى شیرازى تشکیل شد، تا خیزش مردمى را هدایت کند.

از سوى دیگر انگلیس ، که هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را نادیده بگیرد، در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مؤ منان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى که به یورش عشایر منطقه (( رمیشه )) به اشغالگران انجامید. این یورش هر چند آغازى پیروزمند داشت ولى اندک اندک به ضعف گرایید و آمار شهیدان و مجروحان فزونى یافت .

مرجع بیدار شیعه ، که از خونریزى و ناهماهنگى نیروها در رویارویى با اشغالگران بیمناک بود، سید هبه الدین و میرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهدید انگلیستان به جهاد فراگیر مردمى ، آنها را از خونریزى بیشتر باز دارند. ولى ویلسون ، نماینده بریتانیا در عراق ، از پذیرش پیشنهاد آتش بس خوددارى کرد. (۴۷۰) بدین ترتیب همه چیز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ میرزا محمد تقى شیرازى زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.

هبه الدین در این خیزش همگانى نقشى ارزنده داشت . او از سوى مرجعیت شیعه به سران قبیله ها پیام مى فرستاد، از آنان درباره کردارشان توضیح مى خواست و آنها را در برآوردن نیازهایشان یارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود که فرماندهان وى را ((هیبت الدین )) مى خواندند. ترجمه یکى از نامه هاى باقى مانده از آن روزگار سراسر آتش و خون مى تواند گویاى این حقیقت باشد:

به حضرت هبه الدین سید محمد على شهرستانى دام ظله العالى
سلام رحمت خداوند و برکاتش بر شما باد! به عرض مى رساند سید عباس ‍ و سید علوان را به سوى شما فرستادیم … امید به احسان ، یارى و همت شما بسته ایم . باشد که تلاشها را ملاحظه کنید و کمکهایى براى مصرف مجاهدان گسیل دارید؛ یا اجازه دهید به وطن بازگردیم . اکنون هشت ماه است که به نبرد مشغولیم . اندوخته هامان پایان یافته است . اگر بخواهیم از مردم وام گیریم ، نمى دهند. بى آنکه چیزى را براى مصرف داشته باشیم ، باقى مانده ایم . این مطلب بر شما پوشیده نیست و آشکار نیز مى گردد.
شعلان الجبر، رئیس قبیله آل ابراهیم علیه السلام .

در کشاکش این نبرد نابرابر مردم کربلا به ارگانهاى دولتى یورش برده ، کنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشکیل دادند. هبه الدین ، سید ابوالقاسم کاشانى ، سید حسین قزوینى و گروهى دیگر از روحانیان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند وظیفه این مجلس گسترش انگیزه اى دینى انقلاب و رسیدگى به اختلافهاى مردم بود.

آتش انقلاب روز به روز شعله ورتر مى شد و همه چیز براى پدید آمدن پیروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دریغ که حادثه اى نگران کننده آینده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع کربلا به سراى جاودانگى شتافت . وظیفه سید هبه الدین به عنوان رکن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسیار سنگین شده بود. پیشگیرى از تضعیف روحیه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از این وظیفه الهى بود. پیام تسلیت آن بزرگمرد به فرماندهان نیروهاى مردمى مى تواند نشانگر گوشه اى تلاشهاى وى در این باره باشد:

در گذشت حجه الاسلام و رئیس علماى اعلام ، رکن نهضت عربى و روح خیزش اسلامى شیخ میرزا محمد تقى شیرازى قدس الله روحه و نور ضریحه را به شما و همه جهان اسلام تسلیت مى گوییم . خورشید زندگى قدسى او هنگام غروب خورشید سه شنبه ، سوم ذى حجه ۱۳۳۸ (شنبه سوم از ذى حجه ) پس از آنکه سى درجه از فلک عمر شریفش در زنده کردن علم و نابودى کافران سپرى شد، غروب کرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى مى دهد، توانمندى اهداف بلندش و پایدارى مردم در راه اوست .

بى شک اسلام به وسیله سربازان و یارانش که پس از وى باقى مانده ، راهش ‍ را مى پیمایند، زنده است پیوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستیم .سوم ذى حجه ۱۳۳۸ خدمتگزار دین و دانش محمد على شهرستانى

هر چند سید هبه الدین در شعله ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان کرد، ولى اختلاف عشایر، توطئه هاى عوامل دشمن ، طولانى شدن نبرد و بهره گیرى بریتانیا از سلاحهاى پیشرفته و تجربه هاى دیرین ، سرانجام رزمندگان مؤ من را به ناتوانى کشاند.

در این شرایط ورود نماینده جدید لندن به صحنه سیاست عراق و تبلیغات فراوان او در پذیرش خواستهاى انقلابیان از سوى انگلیس ، بر تردید رزمندگان افزود و اندک اندک معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت . گروهى از کربلاییان شوریده ،بر شوراى رهبرى انقلاب چیرگى یافتند و نمایندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمایندگان انگلیس با پنج شرط، پیشنهاد صلح را پذیرفتند؛ شرطهایى که نخستین آنها تسلیم هفده نفر به نیروهاى بریتانى ، در مدت ۲۴ ساعت ، بود. هبه الدین در شمار این هفده نفر جاى داشت .

بدین ترتیب فقیه نستوه سامرا به زندان افکنده شد و اندکى بعد از سوى دادگاه ویژه نظامى به اعدام محکوم گردید.او در ۱۳۳۹ پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت (۴۷۸) و دیگر بار به عرصه مسؤ ولیتهاى خطیر گام نهاد.

فهرست طلایى

در سال ۱۳۳۹ ق . سرانجام سیاستهاى نوین بریتانیا به بازنشست و نیروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیداى صحنه پناه برده ، فرمانروایى متن را به ملک فیصل سپردند. فیصل که براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره اى جز گماردم برخى از خوشنامان در دستگاه اداره کشور نمى دید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.

هر چند سید هبه الدین پذیرش این پیشنهاد را نمى پسندید و آن را فرصتى براى بهره گیرى راز نام نیک مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنایان در استفاده از فرصتى ، که شاید دیگر هرگز تکرار نمى شد، وى به پذیرش واداشت . او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایى واستادان خارجى را از کار برکنار کرد، مدرسه هاى ابتدایى و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت ، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و براى نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهاى اسلامى مساءله تربیت دینى دانش آموزان را استادان را موارد تاءکید قرار داد.

پیروزیهاى فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراین چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذى حجه ۱۳۴۰ ق . استعفا داد.مدتى بعد دیوان عالى تمییز احکام بر اساس مذهب جعفرى شکل گرفت و مسوولیت آن به سید هبه الدین سپرده شد.

هر چند دانشور بزرگ سامرا پس ‍ از تجربه وزارت معارف ، شرکت در کارهاى اجرایى را شایسته نمى دانست ، ولى دیگر بار به اصرار برخى از فقیهان شیعه مسوولیت پذیرفت . تلاش در سازماندهى دادگاههاى شرعى و پیوند آنها با دیوان عالى ، گزینش ‍ داوران شایسته ، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسى بخشى از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام به شمار مى رود.

سالهاى بیمارى

در ۱۳۴۲ همزمان پذیرش مسؤ ولیت دیوان عالى تمییز، بیمارى چشم هبه الدین را در رنج فرو برد. بیمارى دشوارى که با جراحى سال ۱۳۴۵ اندکى بهبود یافت ولى هرگز ریشه کن نشد؛ حتى سفر ۱۳۴۹ به سوریه وبهره گیرى از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت .البته بیمارى هرگز به معناى پایان کوششهاى معمول وگوشه گیرى فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال ۱۳۵۳ براى شرکت در انتخابات مجلس شوراى ملى از دیوان عالى تمییز احکام جعفرى کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى که بیش ‍ از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.

انحلال مجلس براى سید هبه الدین فرصتى طلایى بود. او هر چند از درد چشم و کاهش شدید بینایى رنج مى برد، ولى مى توانست دیگر بار به پژوهشهاى ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام کاظم علیه السلام کتابخانه اى با عنوان (( مکتبه الجوادین العامه )) بنیاد نهاد، جایگاهى براى پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان ، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نکرده ، همه روزه به انبوه نامه هاى رسیده ، پاسخ مى گفت و مخاطبانش را با مسؤ ولیتهایشان آشنا مى ساخت .

سرانجام تیرگى بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افکند و آن دانشور فرازانه را در نابینایى فرو برد. البته از دست دادن بینایى هرگز وى را از تحقیق و نگارش باز نداشت . هر روز کتابهاى مورد نیاز را برایش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا کتاب مى نوشت . او همواره مى گفت : پروردگار لطف کرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم .

شوال سوگناک

اندک اندک بیمارى بر پیک مصلح کهنسال سامرا پنجه افکند و اندیشه والایش در ناتوانى فرو رفت ، به گونه اى که دیگر حتى دوستانش را نیز به خاطر نمى آورد. این امر بر آشنایان نزدیکش گران آمد، بنابراین زیارتش را محدود ساختند، براى نخستین بار پس از ۸۵ سال هبه الدین با خاموشى پیوند خورد. سکوتى که چیزى جز آرامش پیش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزیدن گرفت و در شب دوشنبه بیست و ششم شوال ۱۳۸۶ ق . ریشه هاى یکى از کهنسال ترین درختان حوزه هاى علمیه را از خاکهاى مادیت برون آورده ، به جهان ناپیداى جاودانگى برد.

از آن بزرگمرد، که در حریم پاک امام کاظم علیه السلام به خاک سپرده شد، بیش از ۱۰۹ کتاب و رساله به یادگار مانده است .المحیط فى تفسیر القرآن ، فیض البارى یا اصلاح منظومه سبزوارى ، الهیئه و الاسلام ، الشریعه و الطبیعه ، الدلائل و المسائل ، التوت و الملکوت و نور الناظر فى علم الرایا و المناظر بخشى کوچک از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سخت کوش شمرده مى شود.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه محمد بهاءالدین عاملی «شیخ بهایى» (متوفاى ۱۰۳۰ ق)

بهاءالدین عاملی ، محمدبن عزّالدین حسین ، متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی ، فقیه و دانشمند ذوفنون قرن دهم و یازدهم . خاستگاه وی جَبَع یا جباع ، از قرای جبل عامل بوده و نسبت «جبعی » در حواشی بعضی از تألیفات شیخ بهائی و جدش ، شمس الدّین محمدبن علی ، ذکر شده است . نسبِ وی به حارث هَمْدانی (متوفی ۶۵) از اصحاب حضرت علی علیه السّلام می رسد ازینرو به حارثی هَمْدانی نیز شهرت دارد. تخلّص شعری وی ، بهائی ، برگرفته از لقبش بوده ، و این که محمد شفیع جاپلقی بروجردی (ص ) لقب او را امین الدّین دانسته بی اساس است .

سوانح حیات .

بهاءالدین عاملی در ۹۵۳ در بعلبک به دنیا آمد و یک سال بعد با خانواده اش به جبل عامل رفت . پدرش ، عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی *، از شاگردان و دوستان شهید ثانی *  بود و پس از شهادت او و احساس عدم امنیّت در جبل عامل و نیز به دعوت و تشویق شاه طهماسب و علی بن هلال کرکی معروف به شیخ علی مِنشار * ، شیخ الاسلام اصفهان ، با خانواده اش به ایران آمد و در اصفهان ساکن شد. وی از نخستین علمای شیعه در جبل عامل بود که در پی استقرار حکومت شیعی صفوی ، به ایران مهاجرت کردند . بنابر نسخه ای به خط شیخ بهائی که در ۹۶۹ در قزوین نوشته شده است ، وی هنگام ورود به ایران سیزده ساله بود، اما بعضی منابع  به اشتباه او را در این زمان هفت ساله دانسته اند.

بعضی منابع ، نسبت عاملی را به آملی تغییر داده و او را ایرانی شمرده اند . همچنین بعضی تذکره نویسان ، به دلیل اقامت طولانیش در قزوین ، این محل را زادگاه وی دانسته اند  او را متولد عربستان دانسته که احتمالاً به دلیل نسب او است . بعداز سه سال اقامت در اصفهان ، شاه طهماسب به توصیه و تأکید شیخ علی منشار، عزّالدین حسین را به قزوین دعوت کرد و منصب شیخ الاسلامی این شهر را به او اعطا نمود و شیخ بهائی نیز همراه پدرش به قزوین آمد و برای مدتی در آنجا اقامت کرد، و به تحصیل علوم مختلف پرداخت .

به نوشته خودش در آغاز الاربعون حدیثاً ، وی در ۹۷۱ همراه با پدرش در مشهد رضوی بوده است. بعدها پدرش برای مدتی شیخ الاسلام هرات شد، اما وی در قزوین ماند و در ۹۷۹ و ۹۸۱ اشعاری در اشتیاق به دیدار پدر و شهر هرات برای او فرستاد . در ۹۸۳ نیز که پدرش به قزوین آمد و برای سفر حج از شاه اجازه خواست ، شاه به او اجازه داد و از همراهی بهاءالدین عاملی با او ممانعت و او را به ماندن در قزوین و تدریس علوم مکلّف کرد .

بهائی پس از مرگ پدرش در ۹۸۴، در بحرین به امر شاه طهماسب به هرات رفت و به جای او به شیخ الاسلامی هرات منصوب شد؛این اولین منصب رسمی وی بود . مضمون «ارجوزه هراتیه » که آن را در قزوین سروده و از علاقه وی به هرات حکایت می کند، نشان می دهد که وی از هرات به قزوین بازگشته بوده است .

احتمالاً مدت شیخ الاسلامی وی در هرات بسیار کوتاه بوده است ، زیرا پس از وفات پدر همسرش ، شیخ علی منشار در همان سال شیخ الاسلام اصفهان شد. همچنین از آنجا که شاه عباس در ۹۹۶ به حکومت رسید، شیخ الاسلامی او در اصفهان برخلاف مشهور به امر شاه عباس نبود، بلکه شاه اسماعیل ثانی  یا سلطان محمد خدابنده  او را منصوب کرده بودند. احتمال دارد که وی در زمان شاه عباس نیز شیخ الاسلام اصفهان شده باشد .

گفته اند که او حدود سی سال در سفر بوده است ، اما این مسئله با توجه به اشتغالات اجتماعی و تألیفات فراوان او و عهده داری منصب شیخ الاسلامی و قضاوت ، اغراق آمیز می نماید. بعضی منابع سفر ممتد و طولانی بهائی را قبل از شیخ الاسلامی او در اصفهان دانسته اند. بهائی پس از مدتی ، به شوق سفر حج ، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در ۱۰۲۵ به اصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر ملازم شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب ، شام و مصر و سراندیب ، حجاز و بیت المقدّس رفته و در سیاحت خود به مصاحبت بسیاری از علما و اکابر صوفیه نائل شده است .

بهائی در سفرهای خود،

ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیّه می کرده است . به گزارش محبّی، در مصر با محمدبن ابی الحسن بکری (متوفی ۹۹۳) از علمای شافعی ، دیدار کرد؛به هیئت سیّاحان درآمد و به خواهش رضی بن ابی اللّطیف مقدسی هیئت و هندسه را به شرط کتمان به او آموخت .

در دمشق ، با حافظ حسین کربلایی یا تبریزی مؤلّف روضات الجنان ، دیدار نمود، و همچنین با بورینی * ملاقات و مباحثه کرد. همچنین در حلب ، با شیخ عمر عرضی (متوفی ۱۰۲۴)، مفتی شافعی ، ملاقات کرد و به نوشته محبّی اظهار تسنّن نمود. در همین حال ، مردم جبل عامل از حضور بهائی در حلب آگاه شدند و به دیدارش شتافتند، اما شیخ برای آنکه شناخته نشود از حلب خارج شد. در شام نیز به مذهب شافعی شناخته شد و از روی تقیّه کتابی را که در تفسیر به نام شاه عبّاس صفوی نوشته بود، به نام سلطان مراد سوم ، سلطان عثمانی  تغییر داد . منابع دیگر در شرح این سفر به ناشناس بودن و کسوت فقر و درویشی شیخ اشاره کرده اند، اما از اظهار تسنن او سخن نگفته اند . وقوع این سفر طولانی در زمان شیخ الاسلامی بهائی بعید می نماید، ازینرو بعضی منابع ( ایرانیکا ، همانجا) گفته اند که بهائی احتمالاً به علت حسدورزی و رقابت روحانیان دربار با او برای مدتی از منصب شیخ الاسلامی استعفا کرد و به سفر رفت .

از سفرهای مهم و تاریخی بهائی ، سفر پیاده او به مشهد به همراه شاه عباس است . در ۲۵ ذیحجه ۱۰۰۸، شاه عباس به شکرانه فتح خراسان ، پیاده از طوس به مشهد رفت . سه سال بعد در ۱۰۱۰ نیز به موجب نذری که داشت به همین کیفیّت از اصفهان به مشهد رفت و سه ماه در آنجا ماند. احتمالاً بهائی در هر دو سفر شاه عباس همراه او بوده است .

از دیگر مسافرتهای بهائی اطلاع دقیقی در دست نیست . مستندترین گزارش سفر بهائی را شاگرد او سیدحسین بن سیدصدر کرکی عاملی معروف به مجتهد کرکی (متوفی ۱۰۷۶) که چهل سال ملازم وی بوده ، به دست داده است . بهائی در ۹۹۱ به حج و در رمضان ۹۹۲ در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و مدتی (تا ۹۹۳) در آنجا ماند. اشاراتی به این سفر در کشکول (ج ۱، ص ۹۷) و نیز در سفینه ای که چند صفحه آن به خط بهائی بوده آمده است .

وی سفری هم به کَرْک نوح در جبل عامل داشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم  دیدار کرده است . از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین (۱۰۰۳)، هرات، آذربایجان و اران ، گنجه ، قم ، شیروان و آمِد نیز مسافرت کرده است .

همسر شیخ ، دختر شیخ علی منشار عاملی ، زنی دانشمند بود که پس از درگذشت پدر، کتابخانه نفیس چهار هزار جلدی او را به ارث برد و شیخ بهائی آن را در ۱۰۳۰ وقف کرد، ولی پس از وفات بهائی ، این کتابخانه به سبب اهمال در نگهداری از بین رفت.

از این که بهائی مدت زیادی از عمر خود را به تنهایی در سفر گذرانده می توان حدس زد که فرزندی نداشته است . بیشتر منابع نیز فرزندی برای او نشناسانده و بعضی او را عقیم دانسته اند . نفیسی  به نقل از محمدباقر،الفت پسری به نام علی برای شیخ بر می شمرد که گویا اهل فضل بوده است ، از تردید شدید خود الفت در این مورد بر می آید که این قول اساسی ندارد. افندی اصفهانی  تصریح دارد که بهائی تنها یک دختر از خود به جای گذارد که اعقاب وی در زمان افندی در قید حیات بوده اند. آقابزرگ طهرانی  نیز شاعری به نام میرزامحمد خطّاط بهایی گلپایگانی (متوفی ۱۳۰۵) متخلص به «بهایی » و «گلشن » را با هفت واسطه از اولاد بهائی برشمرده و اجداد او را تا بهائی از علما و عرفا دانسته است.

بنابر نقل الفت و نیز به گفته شاردن )، دو خانواده در اصفهان به بهائی منتسب و مشهور بوده اند، کوچه ای نیز به نام شیخ بهاءالدین محمد در محله دردشت بوده و حمّام معروف شیخ بهائی (رجوع کنید به ادامه مقاله ) در آن کوچه واقع است . همچنین در محله «خواجه بزرگ » خانه ای به نام شیخ بهائی وجود داشته است . خاندانی به نام «آل مروه » از علمای جبل عامل را نیز از اعقاب بهائی دانسته اند که به عقیده امین (همانجا) صحّت ندارد.

بهائی برادر کوچکتری به نام عبدالصّمد (۹۶۶ـ۱۰۲۰) داشته که با هم نزد پدرشان ، شیخ حسین ، درس خوانده و اجازه نامه مشترکی دریافت داشته اند (محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۵، ص ۱۸۹ـ۱۹۰). نفیسی  عبدالصّمد را برادر بزرگتر دانسته و دلایلی بر مدّعای خود آورده و امینی  ضمن ارائه سندی تاریخی ، دلایل نفیسی را با قاطعیّت رد کرده است . تنکابنی  نیز عبدالصّمد را به خطا برادرزاده شیخ دانسته است . قبر عبدالصّمد در کنار قبر شیخ بهائی در مشهد است .

تحصیلات و استادان بهائی .

بیشتر تحصیلات بهائی ، در قزوین ، که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت ، صورت گرفت و سپس در اصفهان ادامه یافت . اولین و مهمترین استاد بهائی ، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. این اجازه را مجلسی (همانجا) نقل کرده است .

استادان دیگر بهائی عبارت اند از:

ملاّ عبداللّه یزدی (متوفی ۹۸۱) صاحب حاشیه بر تهذیب المنطق تفتازانی که به نام حاشیه ملاعبدالله از کتب درسی رایج منطق در حوزه های علمیّه است .شیخ بهائی نزد ملاّ عبدالله حکمت ، کلام ، طب و قدری منقول خوانده و در آثار خود از او به علاّ مه یزدی تعبیر کرده است ؛

ریاضیات و هیئت

ملاّ علی مُذَهّبو

ملاّ علی قائنیو

ملاّ محمدباقر یزدی

که شیخ از آنان در ریاضیات و هیئت بهره برد؛

حکمت

شیخ احمد گچایی معروف به پیراحمد قزوینی که بهائی در قزوین از او حکمت و ریاضیات آموخت ؛

شیخ عبدالعالی کرکی (متوفی ۹۹۳) فرزند محقق کرکی ؛

محمّدبن محمّدبن ابی اللّطیف مقدسی شافعی ، که بهائی الجامع الصحیح و دیگر آثار محمدبن اسماعیل بخاری و نیز الجامع الصحیح مسلم را از طریق او نقل می کند.اجازه روایت شیخ بهائی از صحیح بخاری یکی از اسناد کم نظیر است .

همچنین به گفته نوری (همانجا)، بهائی از میرمحمدباقر داماد معروف به میرداماد روایت کرده است .

علوم غریبه

نیز معروف است که در علوم غریبه شاگرد محمود دهدار * (متوفی ۱۰۱۶) بوده است (میرجهانی طباطبائی ، ص ۱۰۰). هرچند این مطلب در منابع معتبر نیامده و احتمالاً بهائی ، علوم غریبه را از کتابهایی که شیخ علی منشار از هند آورده بود آموخته است .

شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی شاگردان بسیاری را در محضرش گردآورد.

امینی (ج ۱۱، ص ۲۵۲ـ۲۶۰)، کاملترین گزارش از اسامی شاگردان شیخ و راویان او را گردآوری کرده است .

وی از ۹۷ نفر با ذکر منبع و ترتیب الفبایی نام می برد که مشهورترین آنها عبارت اند از:

محمدتقی مجلسی ؛
محمدمحسن فیض کاشانی ؛
صدرالمتألهین شیرازی ؛
سید ماجد بحرانی * که بر الاثناعشریّه بهائی (درباره نماز) تعلیقه نگاشته است (همان ، ج ۱۱، ص ۲۶۲)؛
شیخ جوادبن سعد بغدادی معروف به فاضل جواد، شارح خلاصه الحساب و زبده الاصول شیخ بهائی ؛
ملاّ حسنعلی شوشتری که در ۱۰۳۰ از بهائی اجازه روایت دریافت داشته است (محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۷، ص ۲۳ـ۲۴)؛
ملاّ خلیل بن غازی قزوینی (متوفی ۱۰۸۹)؛
شیخ زین الدّین بن محمد نواده شهید ثانی ؛
ملاّ صالح مازندرانی ؛
مجتهد کرکی ؛
علی بن سلیمان بحرانی * معروف به امّالحدیث ؛
رفیع الدّین محمّد نائینی مشهور به میرزا رفیعا (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به محمدباقر مجلسی ، ج ۱۰۶، ص ۱۴۶ـ۱۵۱؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۲۳۷ـ۲۳۹).

وفات .

بهائی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی * رفت و مکاشفه ای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی ، که خود از همراهان شیخ بوده ، این مکاشفه را گزارش کرده است (برای آگاهی از جزئیات مکاشفه و اختلاف منابع در آن رجوع کنید به مدنی ، ۱۳۲۴، ص ۲۹۱؛اسکندر منشی ، ج ۲، ص ۹۶۷؛محبّی ، خلاصه الاثر ، ج ۳، ص ۴۵۴ـ۴۵۵). بهائی از آن پس خلوت گزید و بعداز هفت روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در نزدیکی حرم رضوی سمت پایین پای مبارک به خاک سپردند . امروزه ، این محل ، جزو رواقهای حرم است .

در تعیین سال وفات شیخ بهائی اختلاف است . از آنجا که اسکندر منشی (ج ۲، ص ۹۶۷)، وقایع نگار روزانه شاه عباس ، و نیز مظفربن محمدقاسم گنابادی ، منجّم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجّمین (ص ۲۲۳ـ۲۲۴) که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته است ، سال ۱۰۳۰ را ذکر کرده اند، این قول پذیرفتنی است . جمعی از معاصران بهائی نیز همین تاریخ را ذکر کرده اند . ظاهراً پس از این که نظام الدین ساوجی تمام کننده جامع عباسی و شاگرد بهائی ، وفات وی را در ۱۰۳۱ ذکر کرده است  بسیاری از تذکره نویسان از وی پیروی نموده اند . اقوال دیگر، مانند ۱۰۳۲  و ۱۰۳۵ و ۱۰۴۰، بی اساس است .

موقعیت اجتماعی . بهائی به تقاضا و درخواست شاهان صفوی شیخ الاسلام * ، بالاترین منصب رسمی دینی ، شد و تا پایان عمر در آن منصب باقی بود. این منصب مورد رضایت و علاقه او نبود و همچنان گرایش به عزلت داشت و در زیّ زهد و درویشی به سر می برد .

حتی پیوسته سعی در کناره گیری و استعفا از شیخ الاسلامی داشت و به گزارش بعضی منابع برای مدتی از این مقام کناره گرفت (افندی اصفهانی ، ۱۴۱۰، همانجا). بهائی آمدن خود از جبل عامل به ایران و مراوده با سلاطین را باعث تیرگی باطن و محرومیّت از کمالات معنوی می دانست ، و در حسرت گذشته «ای خوشا خرقه و خوشا کشکول » سر می داد. او همچنین در اشعار خود از مصاحبت و قرب پادشاهان تحذیر بلیغ کرده است . بهائی گذشته از شیخ الاسلامی ، منزلت و قرب خاصّی در دربار صفوی داشت .

وی در دانش ، تقوا، کفایت و کاردانی مورد اعتماد کامل شاه عباس بود و پیوسته طرف مشورت او قرار می گرفت . به نوشته اسکندرمنشی (ج ۱، ص ۱۵۷)، شاه از محضر بهائی بهره می برد و وجود او را بسیار مغتنم می شمرد، تا آنجا که پس از بازگشت بهائی از سفر طولانی خود، به استقبال او آمد و ریاست علمای ایران را به او پیشنهاد کرد که بهائی نپذیرفت (طوقان ، ص ۴۷۴). شاه عباس ، شیخ بهائی را در سفرها و لشکرکشیها به همراه می برد و احتمالاً این کار را در مقام تفأل به فتح و ظفر انجام می داد، تا آنجا که به گزارش اوحدی بلیانی در عرفات العاشقین (گ ۱۱۳ ر)، گویی کلمه «شیخ بهاءالدّین » (۱۱۱۳) طلسم فتح ایروان بوده است . بهائی در قضاوت و بعضی امور سیاسی و اجتماعی نیز مورد مشورت و اعتماد شاه صفوی بود .

شاه به مقام علمی بهائی اعتقاد داشت و در ۱۰۱۷ که از آثار رصدخانه مراغه بازدید کرد، پس از بازگشت به اصفهان ، شیخ بهائی ، ملاّ جلال الدین منجم و علیرضای عباسی خوشنویس را برای آماده کردن مقدّمات تعمیر آن رصدخانه به مراغه فرستاد . به گزارش بعضی منابع  مرقد ربیع بن خُثَیم ، معروف به خواجه ربیع ، در مشهد نیز به پیشنهاد بهائی ، به فرمان شاه عباس ساخته شد. در امور شرعیِ خانوادگی نیز شاه صفوی به بهائی رجوع می کرد .

اما این امور سبب نمی شد که بهائی ، در روابط خود با شاه ، جانب شرع را فروگذارد. برای نمونه در چراغانی و جشن نوروز ۱۰۱۸ که مقارن با دوازدهم محرم بود و هیچیک از علما جرأت اعتراض و خرده گیری بر عمل شاه را نداشتند، بهائی با ساختن مادّه تاریخ «علی ببخشد» اعتراض و نارضایتی خود را از خطای شاه صفوی ابراز کرد . بهائی علی رغم آمدوشد در دربار، از معاشرت با توده عوام ، حتی دراویش و معرکه گیرهای اصفهان ، رویگردان نبود و به تعبیر خودش «میل قلندری » داشت . وی بسیار بخشنده بود و سرایی بزرگ داشت که پناهگاه یتیمان و محرومان و مکانی برای نگهداری و تربیت اطفال بی سرپرست بود .

بهائی با علمای عصر خود، بخصوص میرداماد، رابطه خوبی داشت (برای نمونه رجوع کنید به امین ، ج ۹، ص ۲۴۰ـ۲۴۱؛خراسانی ، ص ۶۳۹؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۵۵؛نوری ، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۰۵) و بعضی داستانها درباره تیرگی رابطه او و میرداماد اعتباری ندارد. ظاهراً این تصور از رساله میرداماد به نام اغلاط الشیخ البهائی و تصحیفاته نشأت گرفته است . حکایت افسانه آمیزی نیز از روابط بهائی با میرفندرسکی (متوفی ۱۰۵۰)، فیلسوف بزرگ عصر صفوی ، وجود دارد .

بهائی به علمای جبل عامل نیز عنایت داشت و تنی چند از ایشان را که برای استفاده علمی از وی به اصفهان آمده بودند، مدتی طولانی در منزل خود جای داد .

مذهب و مشرب . شیخ بهائی بدون تردید از علما و فقهای امامیّه بوده ، و آثار او گواه روشنی بر تشیّع اوست . ازینرو اصرار بعضی منابع عامّه در این که او را سنّی به شمار آورند، بیهوده است . محبّی  و خَفاجی (ص ۱۰۴) بر این باورند که بهائی تسنّن خود را از شاه عباس ، که شیعه بود، پنهان می کرد و او را تنها به سبب افراطی که در محبّت ائمّه شیعه داشته است شیعه شمرده اند . احتمالاً مهمترین سبب این اشتباه ، مشی و سلوک خودِ بهائی است ؛وی در سفرهای خود تقیّه می کرد و به سبب مشرب عرفانی خود با هر ملّتی به اقتضای مذهب ایشان رفتار می نمود. ازینرو هرکس او را هم عقیده با خود می پنداشت . خود وی صریحاً به این شیوه رفتاری در قصیده وسیله الفوز والامان اشاره کرده است ،

ولی آنچه مسلم است شیخ بهائی فقیه شیعی معتدلی بوده و به شیوه قدما به اقوال و آثار عامّه نظر داشته است . برای نمونه ، بر کشّاف زمخشری حاشیه نوشته و حاشیه اش بر تفسیر بیضاوی علی رغم ناتمام ماندن آن ، از بهترین حواشی این تفسیر شمرده شده است (امین ، ج ۹، ص ۲۴۴؛خوانساری ، ج ۷، ص ۵۹). از این گذشته ، در مواردی بین او و علمای مذاهب دیگر مباحثات کلامی واقع شده که در آنها بهائی از عقیده امامیّه دفاع کرده است  و مهمتر از همه در اشعار عربی خود علاوه بر اظهار ارادت و اخلاص کامل به ائمّه شیعه و اشتیاق به زیارت قبور ایشان ، در مواردی از مخالفان آنها تبرّی جسته است .

از سوی دیگر، بهائی در کسوت فقر و درویشی بوده و علی رغم آمدوشد به دربار صفوی مشرب تصوّف و عرفان داشته است و بنابراین مورد توجه منابع صوفیّه قرار گرفته و گاه یک صوفی تمام عیار معرّفی شده است . حتی کیخسرو اسفندیار (ج ۱، ص ۴۷) از تمایل بهائی به زردشتی گری سخن به میان آورده است  بهائی را همراه با بسیاری از بزرگان شیعه چون میرداماد، میرفندرسکی ، ملاّ صدرا، مجلسی اول و فیض کاشانی به سلسله نوربخشیّه و نعمه اللّهیه منتسب کرده و او را خلیفه شیخ محمد مؤمن سبزواری ، از خلفای نوربخشیّه ، دانسته است .

آنچه بیش از هرچیز تصوّف بهائی را قوّت بخشیده کلمات و اشعار خود اوست (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیّات اشعار ). بهائی در کشکول نیز که آیینه افکار و گرایشهای باطنی اوست ، سخنان فراوانی از اکابر صوفیه مانند شیخ عبدالقادر گیلانی (ج ۲، ص ۲۴۰)، جُنید بغدادی (ج ۱، ص ۲۲۹، ج ۲، ص ۳۰۵)، حسین بن منصور حلاّ ج (ج ۱، ص ۳۰۱، ۳۱۲ـ۳۱۳، ۳۱۵)، حسن بصری (ج ۱، ص ۳۱۱، ج ۳، ص ۲۳۰، ۳۰۸)، رابعه عدویّه (ج ۱، ص ۳۲۶؛نیز رجوع کنید به الاربعون حدیثاً ، ص ۲۸۳؛العروه الوثقی ، ص ۱۱۱) و سفیان ثوری (ج ۱، ص ۳۲۵، ج ۲، ص ۲۵۱) نقل کرده و در بعضی موارد آنها را ستوده است .

او در آثار خود از محیی الدّین ابن عربی با عباراتی مانند جمال العارفین ، شیخ جلیل ، کامل ، عارف و واصل صمدانی تجلیل کرده است (رجوع کنید به کشکول ، ج ۱، ص ۴۷، ج ۲، ۳۳۵، ۳۴۹، ج ۳، ص ۵۶، ۳۲۱؛الاربعون حدیثاً ، ص ۱۱۴، ۱۱۶، ۴۳۴) و در تفسیر العروه الوثقی (ص ۱۱۵) و خاتمه مفتاح الفلاح (ص ۷۷۷) در تفسیر آیه ایّاک نعبد و ایّاک نستعین ، کلام امام صادق علیه السلام را به «انّی انااللّه » گفتنِ شجره طور تشبیه کرده و بیت منسوب به شبستری (روا باشد اناالحق از درختی …) را در تأیید نظر خود آورده است .

نیز در کشکول (ج ۱، ص ۱۱۵) پس از تجلیل و تکریم فراوان از بایزید بسطامی ، به نقل از علاّ مه حلّی و ابن طاووس و فخررازی ، و نیز براساس عقیده صوفیان ، او را سقّای امام صادق علیه السلام دانسته است (معصوم علیشاه ، ج ۱، ص ۱۹۷). همچنین از مهمترین شواهد بر تمایل وی به تصوّف ، تعظیم او از مولوی و ارادت به اوست ؛در کشکول (برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۳ـ۱۴، ۲۷۶ـ۲۷۷، ج ۲، ص ۷ـ ۸) بیش از دیگران از او شعر نقل کرده است و در اشعاری که به وی منسوب است (رجوع کنید به خوانساری ، ج ۸، ص ۷۴) مثنوی مولوی را «قرآن بر زبان پهلوی » خوانده است (درباره نظر بهائی درباره مثنوی رجوع کنید به محمد طاهر قمی ، ص ۳۷۲).

مجموع اشارات فوق و نیز عبارات دیگری از بهائی ، شخصیت عرفانی او را نزد صوفیّه قوّت بخشیده است . بعضی علمای شیعه نیز بر او به دلیل تمایلش به تصوّف و بعضی موارد دیگر ایراد گرفته اند (برای تفصیل این ایرادها و پاسخ به آنها رجوع کنید به تنکابنی ، ص ۲۴۰ـ۲۴۲). آنچه مسلّم است بهائی بیش از سایر علما و فقهای امامیّه تمایل به عرفان داشته است .

به گفته علاّ مه مجلسی ، وی اهل چلّه نشینی و ریاضات شرعی بوده و به شاگرد خود محمدتقی مجلسی تعلیم ذکر داده است (جعفریان ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۲۶۶؛همو، ۱۳۶۹ ش ، ص ۱۲۵؛معصوم علیشاه ، ج ۱، ص ۲۸۴). اگر تصوّف را به معنای ترک تعلّقات دنیوی و مجاهده بانفس و کسب کمالات روحانی بدانیم ، بهائی سهم وافری از آن داشته است . وی در مراقبه و تزکیه نفس کم نظیر بوده و کراماتی نیز بدو منسوب است ؛مزار او نیز مورد استشفا و توجه است (علی اصغر جاپلقی بروجردی ، ج ۲، ص ۳۹۳).

محمدتقی مجلسی ، که خود فقیه و محدث بلندآوازه ای است ، برای شیخ بهائی مقامی قدسی قائل بوده و اقدام به نگارش شرح من لایحضره الفقیه به نام روضه المتّقین را براساس رؤیایی که نقل می کند، از برکات استادش دانسته و معتقد بوده است که به امر او این شرح را نگاشته است (۱۴۰۶ـ۱۴۱۳، ج ۱، ص ۱۷ـ۱۸، ۲۲، ج ۱۴، ص ۴۳۳ـ۴۳۴). همچنین ، بعضی منابع (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۳) آگاهی او بر علوم غریبه را غیر اکتسابی و مرهون تصفیه باطن دانسته اند. محمدتقی مجلسی (۱۴۱۴، ج ۱، ص ۱۴) نیز شرحی در اطلاّ ع وسیع بهائی از علم جَفر به طریق غیرعادی ، آورده است .

از سوی دیگر بهائی مانند سایر عُرفا، در حکمت و فلسفه تبرّزی از خود نشان نداده و به کلام نیز بی اعتنا بوده است . در الحدیقه الهلالیه (ص ۸۳) قول فلاسفه مبنی بر امتناع خرق افلاک را قاطعانه رد کرده و ادله آنان را بر اثبات این ادعا بسیار ضعیف دانسته است («دونَ ثبوته خَرطُ القتاده »). در دو مثنوی نان و حلوا و شیروشکر و بعضی اشعار دیگر خود نیز با طعن زدن به بسیاری از کتب معقول ، بر عدم تأثیر آنها در نجات آدمی اصرار ورزیده و گوهر سعادت را در آموختن «علم عاشقی » دانسته و مابقی را «تلبیس ابلیس شقی » خوانده است .

همچنین «علم رسمی » را که «سر به سر قیل است و قال » بی حاصل خوانده است ( کلیات ، چاپ نفیسی ، ص ۱۵۴). در کشکول (ج ۱، ص ۲۱۰ـ۲۱۴) نیز که شکوه ها و احوال درونی خود را تحت عنوان «سانحه » آورده ، ضمن شرح مواجید و اذواق روحانی خود، از فساد زمانه و تصدّی جهّال بر امر تدریس و کساد علم اظهار ملالت کرده و از صرف عمر در تحصیل علومی که گوهر سعادت را به همراه ندارند تحذیر کرده است . با اینهمه ، در بعضی منابع به بیزاری بهائی از صوفیان و دراویش زمان خود و آداب و عقاید ایشان اشاره شده است (کشمیری ، ص ۳۳؛آقامحمدعلی کرمانشاهی ، ج ۲، ص ۳۹۷).

خود بهائی نیز در داستان رمزی گربه و موش (درباره محتویات ، اصالت این اثر و انتساب آن به بهائی رجوع کنید به مینوی ، ۱۳۳۴ ش ، ص ۴۹ـ۵۵؛کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، ج ۸، ص ۶۱؛منزوی ، ج ۲، ص ۱۷۲۶) و در اشعارش از صوفیان سالوس و ریایی انتقاد شدیدی کرده است . ازینرو از بعضی علمای شیعه در دفاع از بهائی و عدم انتساب او به تصوّف اصطلاحی شواهدی نقل شده است (رجوع کنید به حرّعاملی ، ۱۴۰۰، ص ۱۶، ۳۴، ۵۳؛کشمیری ، ص ۳۲ـ۳۳؛امین ، ج ۹، ص ۲۴۲؛عباس قمی ، سفینه البحار ، ج ۲، ص ۵۸؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۴۶ـ۴۷؛امینی ، ج ۱۱، ص ۲۸۳ـ۲۸۴ در ردّ نفیسی ).

نهایتاً،انتساب بهائی به تصوّف نه به معنای تأیید تصوّف و درویشی مصطلح و رایج در عصر صفوی بلکه تنها به دلیل تمایلات عرفانی او در آثار و اشعارش بوده است (رجوع کنید به معصوم علیشاه ، ج ۱، ص ۲۰۳، ۲۲۸).

مقام علمی و ادبی .

شخصیت علمی بهائی از آن نظر مورد توجه و اعجاب است که وی در تمام علوم رسمی زمان خود دست داشت و در شماری از آنها منحصر به فرد بود. او در حوزه معارف دینی و علوم اسلامی استاد بود و از خود خلاقیّت بسیار نشان داد. در سلسله اجازات روایی ، از محدّثان امامیِ برجسته قرن یازدهم به شمار می رود و طرق بسیاری از اجازات محدّثین در قرون اخیر به او و از او به پدرش و شهید ثانی منتهی می شود (خوانساری ، ج ۷، ص ۶۰؛بهاءالدین عاملی ، الاربعون حدیثاً ، ص ۶۳ـ۶۵).

بهائی در شکوفایی علمی حوزه اصفهان نقشی اساسی داشت ، به طوری که بعضی منابع وی را مؤسس چندین مدرسه علمی در اصفهان دانسته اند (امین ، ج ۹، ص ۲۳۶). گزارشی نیز از جاذبه علمی بهائی و کیفیّت استفاده شاگردان از محضر او حتی در ایام تعطیل در منابع آمده است (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۷ـ ۳۰۸؛خوانساری ، ج ۷، ص ۶۸).

شاگردانش ، از جمله محمدتقی مجلسی (۱۴۰۶ـ۱۴۱۳، همانجا)، فضل و دانش و کثرت محفوظات او را ستوده اند (نوری ، ۱۴۰۳، ص ۱۱۲؛همو، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۳، ص ۴۱۷ـ ۴۱۸؛مدنی ، ۱۳۲۴، ص ۲۸۹ـ۳۰۱؛همو، ۱۲۹۷، ص ۲ـ۳؛امین ، ج ۹، ص ۲۳۴ـ۲۳۶؛امینی ، ج ۱۱، ص ۳۴۹؛مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۱ـ۳۰۳).

هرچند بهائی در علوم و معارف اسلامی مؤسس نبوده و نوآوری علمی بندرت در آثارش دیده می شود، اما جامعیّت او سبب شده است که در ارائه و تدوین مطالب ذوق و ابتکار و نوعی نبوغ خاص از خود بروز دهد؛
با این حال چند مسئله بحث انگیز به او منسوب است .

در اعتقادات ، بهائی مکلّف را در صورت بذل جُهد در تحصیل دلیل ، حتی اگر خطا کند بری ءالذّمّه دانسته و اهل دوزخ نمی شمارد (برای آگاهی از ایراداتی که بر این نظر گرفته اند، و پاسخ آنها رجوع کنید به بحرانی ، ص ۱۹ـ۲۰؛خوانساری ، ج ۷، ص ۶۷ـ ۶۸). در مسئله عذاب قبر، بهائی راه یک محدّث و فقیه امامی را پیموده و به اقوال حکما چندان اهمیتی نداده است .

وی با استناد به قرآن ، اعتقاد به عذاب قبر را به اجمال واجب دانسته و علم به کیفیّت و تفصیل آن را غیرضروری و بلکه محال می شمارد و برای فهم بهتر عذاب قبر دست به توجیه و تمثیل گشوده و مرگ را با خواب مقایسه کرده است ( الاربعون حدیثاً ، ص ۳۸۳، ۴۸۶؛برای اطلاع از سایر اقوال بهائی درباره قالب مثالی ، تجسم اعمال و میزان اعمال رجوع کنید به همان ، ص ۸۹، ۱۹۱ـ۱۹۲، ۴۹۱ـ۴۹۲، ۵۰۳ ـ۵۰۴).

نیز در بسیاری موارد، در شرح احادیث به تأویلاتی ذوقی و عرفانی در حدّ اعتدال پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به الاربعون حدیثاً ، ص ۷۸، ۲۰۳ـ۲۰۷، ۲۳۱ـ۲۳۲، ۲۸۳، ۳۳۲ـ۳۳۳، ۴۱۵ـ۴۱۶، ۴۸۵). در مسئله جنجالی و پراختلاف «سهوالنبی » نیز پاسخی ذوقی و ابتکاری ارائه کرده است (محمدتقی مجلسی ، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۳۰۳ـ۳۰۴).

وی در تفسیرقرآن از بیست تا پنجاه سالگی ، به خوض و تدقیق پرداخته و آن را اشرف علوم دانسته است (بهاءالدین عاملی ، العروه الوثقی ، ص ۴۲ـ۴۳). مهمترین کوشش بهائی ، ارائه توجیه و تعلیلی در مورد وضع معانی جدید برای تقسیم بندی احادیث از سوی متأخران است .

به گفته وی ، وقوع فاصله زمانی بین متأخرین و سلف صالح و احتمال از میان رفتن کتب اصولِ اخبار و اشتباه بین احادیث مورد اعتماد قدما با غیر آن و به طور خلاصه انسداد طرق تشخیص احادیث مورد وثوق قدما، باعث شد تا متأخران به وضع معانی جدید برای اصطلاحاتی چون صحیح ، حَسَن و موثّق دست یازند و ملاک جدیدی برای تمیز اخبار ارائه دهند. وی همچنین به ریشه های تقسیم بندی قدما و تعریف آنان از صحیح و حسن و موثّق اشاره می کند (رجوع کنید به مشرق الشمسین ، ص ۲۴، ۳۵؛نوری ، ۱۴۱۵ـ ۱۴۱۶، ج ۳، ص ۴۸۱ـ۴۸۲).

گذشته از علوم و معارف اسلامی ، مهمترین حوزه فعالیت علمی بهائی ، ریاضی و سپس معماری و مهندسی است . معروفترین اثر علمی و ریاضی او خلاصه الحساب است که یک دوره ریاضیّات مقدماتی و متوسّط است و شروح بسیاری برآن نگاشته شده است ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵، ج ۱۳، ص ۲۲۷ـ۲۳۴؛نیز رجوع کنید به خلاصه الحساب * ).

دیدگاههای ریاضی بهائی

تنها به مطالب خلاصه الحساب محدود نبوده ، بلکه وی در حلّ مسائل فلسفی نیز از ریاضی بهره جسته است . برای نمونه در بطلان نظریه عدم تناهی ابعاد ( کشکول ، ج ۲، ص ۲۰۴ـ۲۰۵، ۲۵۳)، ابطال قول به «جزء لایتجزّی » یا «جوهر فرد» (همان ، ج ۱، ص ۲۶۶) و امتناع تسلسل علل و معلولات (شریف لاهیجی ، ص ۱۰۷۲) به طرح استدلالات ریاضی و هندسی روی آورده است .

در حلّ مسائل فقهی نیز از ریاضی به نحو مطلوبی بهره جسته که نمونه آن تعیین حجم و وزن آب کُر و تعیین نصاب در زکات است . بهائی در کشکول نیز شماری از مسائل ریاضی و هندسی را طرح کرده است ، از جمله محاسبه جذر اَصَمّ تقریبی (ج ۳، ص ۴۳۷) و تعیین ارتفاع بناها یا عوارض مرتفع بدون داشتن ابزارهای اندازه گیری (ج ۲، ص ۲۰۰ـ۲۰۱؛نیز رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۳۱ـ۱۳۴، ج ۲، ص ۲۹۸ـ۲۹۹، ۳۰۳، ج ۳، ص ۱۶۶، ۱۷۳، ۲۲۴ـ۲۲۵، ۴۳۳ ـ ۴۳۴).

مهمترین آثار بهائی در نجوم تشریح الافلاک و دو رساله اسطرلاب به فارسی و عربی است . تشریح الافلاک مختصر است و بارها به طبع رسیده است و نسخ خطّی فراوانی از آن در کتابخانه های ایران و عراق وجود دارد. در بین آثار علمی بهائی این کتاب پس از خلاصه الحساب بیش از هر اثر دیگری مورد توجه دانشمندان واقع شده و تا مدتها از کتب درسی حوزه های علمیه به شمار می آمده است . مؤلف حاشیه ای ، بیش از دو برابر اصل ، نیز بر آن نگاشته است (برای آگاهی از شروح و حواشی تشریح الافلاک رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۶۳ـ۲۶۴؛نعمه ، ص ۳۵۵ـ ۳۵۶؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۱۸۶ـ۱۸۷، ج ۶، ص ۳۹).

رساله اسطرلاب به عربی ، مشهور به الصفیحه یا الصّفحه نیز شرح شده است (رجوع کنید به نعمه ، ص ۳۵۶) و رساله اسطرلاب به فارسی معروف به تحفه حاتمیّه یا هفتاد باب به خواهش اعتماد الدّوله حاتم بیک صافی اردوبادی (متوفی ۱۰۹۰)، صدراعظم شاه عباس ، نوشته شده است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۶۶ـ۶۷). این اثر نیز بارها به چاپ رسیده است .

بهائی در جغرافیا نیز آثار متعددی دارد که معروفترین آنها تضاریس الارض یا رساله فی کرویّه الارض (۹۹۵) است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۰۰، ج ۱۷، ص ۲۹۲).

آثار معماری و مهندسی شیخ بهائی را از حیث انتساب می توان به سه دسته تقسیم کرد؛

اول ، آثاری که نسبت آنها به او قوی است ، مانند اثر مهندسی تقسیم آب زاینده رود برای هفت ناحیه از نواحی اصفهان که خصوصیّات آن بتفصیل در سندی که به طومار شیخ بهائی * شهرت دارد آمده است ؛

دوم ، آثاری که به گزارش منابع به بهائی منتسب است ، مانند طرّاحی کاریز نجف آباد معروف به قنات زرّین کمر، تعیین دقیق قبله مسجدشاه اصفهان ، طرّاحی نقشه حصار نجف ، طرّاحی و ساخت شاخص ظهر شرعی در مغرب مسجد شاه اصفهان و نیز در صحن حرم مطهّر حضرت رضا علیه السلام ، طرح دیواری در صحن حرم حضرت علی علیه السلام در نجف اشرف به قسمی که زوال شمس را در تمام ایّام سال مشخص می کند، طرّاحی صحن و سرای مشهد مقدّس به صورت یک شش ضلعی ، اختراع سفیدآب که در اصفهان به سفیدآب شیخ معروف است ، ساختن منارجنبان * ، طرّاحی گنبد مسجدشاه اصفهان که صدا را هفت مرتبه منعکس می کند، وساختن ساعتی که نیاز به کوک کردن نداشت (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۵؛امین ، ج ۹، ص ۲۴۰؛نعمه ، ص ۵۵ـ۵۶؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۵۱؛هنرفر، ص ۴۵۵؛رفیعی مهرآبادی ، ص ۴۶۷، ۴۷۱؛همایی ، ج ۱، ص ۱۷)؛

سوم ، آثاری که انتساب آنها به شیخ افسانه آمیز است و بیشتر نبوغ و شخصیّت نادر بهائی دستمایه انتساب این خوارق عادات و افسانه های تاریخی به وی شده است ، مانند حمّام معروف شیخ بهائی در اصفهان که می گویند مدت زیادی آب آن تنها با نور شمعی گرم بوده است (مدرّس تبریزی ، همانجا؛نعمه ، ص ۵۵؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۵۲؛رفیعی مهرآبادی ، ص ۳۹۷، ۴۰۷).

همچنین ، تبحّر بهائی در علوم غریبه ریشه انتساب بعضی افسانه های دیگر، است مانند آگاهی شیخ از سرمه خفا و تعلیم آن به نااهل و دفن کردن دو قطعه سنگ در شیراز و اصفهان برای دفع وبا و طاعون . بعضی منابع این حکایات را ساختگی دانسته (مدرّس تبریزی ، همانجا؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۴۷ـ۵۳) و بعضی دیگر آنها را تلقّی به قبول کرده اند (نوری ، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۲۹ـ۲۳۰؛عباس قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۵۱۳ـ۵۱۴؛خراسانی ، ص ۶۳۹ـ۶۴۰).

در این میان ، استفاده شیخ از کتابی با عنوان کلّه سر که شامل علوم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا، بوده است ، به گزارش خود او مستند است (طباطبائی ، ج ۱، ص ۲۴۴). همچنین ، مصاحبت وی با آگاهان از علوم خفیه به گزارش محمدتقی مجلسی (۱۴۱۴، ج ۵، ص ۳۰۹) متیقّن است . در کشکول (ج ۱، ص ۳۱۳، ج ۲، ص ۱۸۸، ۳۰۹، ج ۳، ص ۳۲۱) نیز مطالبی در علوم غریبه و طلسمات آمده که حاکی از اطلاع بهائی بر آنهاست (برای اطلاع از سایر انتسابات افسانه ای به شیخ بهائی رجوع کنید به تنکابنی ، ص ۲۳۸). همچنین فالنامه هایی که به نام بهائی به طبع رسیده فاقد اعتبار، ولی و حاکی از نفوذ شخصیّت او در فرهنگ عامّه است .

نیز کتاب اسرار قاسمی که به قاسم نامی از شاگردان بهائی منسوب است و درباره آن حکایات غریبی نقل شده است ، با آنکه محدّث نوری (۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۲۸) به نقل از محبوب القلوب آن را آورده ، بی اساس می نماید. آنچه مسلّم است ، به گزارش سیدحسن کرکی ، بهائی از دانشهایی که هیچکس از علمای عامّه و خاصّه قبل از او و در زمان او از آنها اطلاع نداشتند، آگاهی داشته (خوانساری ، ج ۷، ص ۵۷ـ ۵۸) و همین سبب شده است که هر امر عجیبی را بدو نسبت دهند (مدرّس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۰۴ـ۳۰۵؛نوری ، همانجا).

بهائی آثار برجسته ای به نثر و نظم پدید آورده است .

به نوشته موسوی حسینی (ج ۱، ص ۲۵۰)، وی با زبان ترکی نیز آشنایی داشته است . تذکره نویسانی چون نصرآبادی (ص ۱۵۰ـ۱۵۱)، هدایت (۱۳۴۴ ش ، ص ۵۸ ـ۶۴؛همو، ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰ ش ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۲ـ۱۵)، آذر بیگدلی (ص ۱۷۴)، صبا (ص ۱۲۱ـ۱۲۳) و محمد قدرت الله گوپاموی (ص ۱۰۳ـ ۱۰۵)، او را از شعرای فارسی زبان دانسته و در تذکره های خود شرح حال و نمونه هایی از اشعارش را آورده اند. عرفات العاشقین (تألیف ۲۲ـ ۱۰۲۴)،

اولین تذکره ای است که در زمان حیات بهائی از او نام برده است (اوحدی بلیانی ، گ ۱۱۳ر ـ ۱۱۴ر). بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی ، کشکول است تا جایی که به عقیده برخی محققان ، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده است به بهائی ثابت نیست (سمیعی ، ص ۵۱).

از اشعار و آثار فارسی بهائی دو تألیف معروف تدوین شده است

؛یکی به کوشش سعید نفیسی با مقدّمه ای ممتّع در شرح احوال بهائی ، دیگری توسط غلامحسین جواهری وجدی که مثنوی منحول «رموز اسم اعظم » (ص ۹۴ـ۹۹) را هم نقل کرده است . با اینهمه هر دو تألیف حاوی تمام اشعار و آثار فارسی شیخ نیست .

اشعار فارسی بهائی عمدتاً شامل مثنویّات ، غزلیّات و رباعیّات است .

وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ ، در رباعی با نظر به ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبداللّه انصاری ، و در مثنوی به شیوه مولوی ، شعر سروده است . ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است .

از مثنویّات معروف شیخ می توان از اینها نام برد:

نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز ، این مثنوی ملمّع چنانکه از نام آن پیداست در سفر حج و بر وزن مثنوی مولوی سروده شده است و بهائی در آن ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده است (بهاءالدین عاملی ، کلیات ، چاپ نفیسی ، ص ۱۷۰ـ۱۷۱، ۱۷۳). او این مثنوی را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان دیوان فارسی وی ظاهراً به علت عدم مراجعه دقیق به کشکول متن ناقصی از این مثنوی را ارائه کرده اند (رجوع کنید به کشکول ، ج ۱، ص ۲۱۵ـ۲۱۶، ۲۲۸، ۲۴۲ـ۲۴۴، ۲۷۷)؛

نان و پنیر ، این اثر نیز بر وزن و سبک مثنوی مولوی است ؛«طوطی نامه »، نفیسی این مثنوی را که از نظر محتوا و زبان نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی است ، بهترین اثر ادبی شیخ دانسته و با آنکه آن را در اختیار داشته جز اندکی در دیوان بهائی نیاورده و نام آن را نیز خود براساس محتویاتش انتخاب کرده است (رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۸۲ ـ۸۵)؛

شیر و شکر ، اولین منظومه فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک است . در زبان عربی این بحر شعری پیش از بهائی نیز مورد استفاده بوده است (رجوع کنید به سُبکی ، ج ۸، ص ۵۶ ـ ۵۹؛ابن صابونی ، ص ۱۳؛مینوی ، ۱۳۷۵ ش ، ج ۱، ص ۱۳۱ـ ۱۳۲). پس از وی نیز قصائد شیوا و استواری در این بحر سروده شده است (رجوع کنید به موسوی هندی ، دیوان ، «قصیده کوثریّه »، ص ۲۰ـ۲۲). شیر و شکر سراسر جذبه و اشتیاق است و علی رغم اختصار آن (۱۶۱ بیت در کلیات ، چاپ نفیسی ، ص ۱۷۹ـ ۱۸۸؛۱۴۱ بیت در کشکول ، ج ۱، ص ۲۴۷ـ۲۵۴) مشحون از معارف و مواعظ حکمی است ، لحن حماسی دارد و منظومه ای بدین سبک و سیاق در ادب فارسی سروده نشده است ؛مثنویهایی مانند «نان و خرما»، «شیخ ابوالپشم » و «رموز اسم اعظم » را نیز منسوب بدو دانسته اند که مثنوی اخیر به گزارش میرجهانی طباطبائی (ص ۱۰۰) از آنِ سیدمحمود دهدار است (رجوع کنید به مینوی ، ۱۳۷۵ ش ، ج ۱، ص ۱۳۱).

شیوه مثنوی سرایی بهائی مورد استقبال دیگر شعرا، که بیشتر از عالمان امامیّه اند، واقع شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۴، ص ۲۸ـ۳۳). تنها نثر ادبی فارسی بهائی که در دیوانهای چاپی آمده «رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش » است (رجوع کنید به سطور پیشین ). بعضی مکتوبات ملمّع بهائی چاپ شده است (رجوع کنید به دیباجی ، ص ۳۳۸ـ ۳۳۹؛همدانی ، ص ۱۱ـ ۱۹؛ثابتیان ، ص ۵۶ـ۳۶۰؛
آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۷، ص ۲۰۷ـ ۲۰۸، ج ۲۲، ص ۱۶۲، ج ۲۳، ص ۲۵).

بهائی در عربی نیز شاعری چیره دست و زبان دانی صاحب نظر است و آثار نحوی و بدیعی او در ادبیات عرب جایگاه ویژه ای دارد.

مهمترین و دقیقترین اثر او در نحو، الفوائد الصمدیّه ، معروف به صمدیّه است که به نام برادرش عبدالصمد نگاشته و جزو کتب درسی در مرحله متوسط علم نحو در حوزه های علمیّه است . صمدیّه علی رغم ایجاز، احتوای قابل توجهی بر آرای نحویان دارد و از اولین کتب نحو است که در آن از شواهد قرآنی و حدیثی بسیار استفاده شده است . بر این کتاب ، به علت عمق و ایجاز آن ، شروح متعدّدی نوشته شده است که بهترین و معروفترین آنها شرح کبیر سید علیخان مدنی (متوفی ۱۱۲۰) موسوم به الحدائق الندیّه فی شرح فوائد الصمدیّه است که خود در ردیف کتب درسی حوزه قرار گرفته ، و در مقدمه آن (ص ۲) شارح ، صمدیّه را در نوع خود بی نظیر معرفی می کند. وی دو شرح دیگر نیز، که به وسیط و صغیر معروف اند، بر صمدیّه نگاشته است .

در دوره اخیر شرح محمّدعلی مدرّس افغانی به نام الکلام المفید فی المدرّس والمستفید ، معروفیّت درخوری یافته و مورد استفاده حوزویان است (برای آگاهی از دیگر شارحان صمدیّه رجوع کنید به بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۷۱ـ۷۲؛امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۰؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۳۶۲ـ۳۶۳).

پس از صمدیّه ، مهمترین اثر ادبی بهائی تهذیب البیان در علم بیان است . از معروفترین شروح این اثر شرح شیخ محمدبن علی حرفوشی عاملی (متوفی ۱۰۵۹) و شرح سیدنعمه الله جزایری (متوفی ۱۱۱۲) است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۵۰۹).

اشعار عربی بهائی نیز شایان توجه بسیار است . معروفترین و مهمترین قصیده او موسوم به وسیله الفوزوالامان فی مدح صاحب الزّمان علیه السلام در ۶۳ بیت است که هرگونه شبهه ای را در اثناعشری بودن وی مردود می سازد. دو شرح مهم و معروف بر این قصیده موجود است : منن الرّحمان فی شرح قصیده وسیله الفوز والامان اثرشیخ جعفر نقدی (متوفی ۱۳۷۰)؛و مثنوی شرح شیخ احمدبن علی منینی (متوفی ۱۱۷۲) از علمای عامّه و صاحب الفتح الوهبی ،که به همراه کشکول به طبع رسیده است (برای استقبالهایی که از این قصیده شده است رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۹؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۳۷۳ـ ۳۷۴). متن کامل قصیده وسیله الفوز … در کشکول آمده است (ج ۱، ص ۲۳۰ـ۲۳۴؛قس امین ، ج ۹، ص ۲۴۵ـ۲۴۶).

دیگر از اشعار معروف بهائی ، قصیده او در مرثیه پدرش ( کشکول ، ج ۱، ص ۱۶۶) و نیز قصیده ای در استقبال از قصیده پدرش (همان ، ج ۱، ص ۱۴۷ ـ۱۴۹) می باشد که مورد اقتفا و استقبال شعرای پس از وی قرار گرفته است . نمونه ای از این استقبالها به همراه متن قصیده در نزهه الجلیس (موسوی حسینی ، ج ۱، ص ۳۸۲ـ۳۹۳) آمده است . قصیده غدیریه او نیز که شیخ علی مقری آن را تضمین کرده او را در ردیف شعرای غدیر قرار داده است (امینی ، ج ۱۱، ص ۲۴۴ـ۲۴۹).

بهائی در ارجوزه سرایی نیز مهارت داشت و دو ارجوزه شیوا یکی در وصف شهر هرات به نام هراتیه یا الزّاهره ( کشکول ، ج ۱، ص ۱۸۹ـ۱۹۴) و دیگر ارجوزه ای عرفانی موسوم به ریاض الارواح ( کشکول ، ج ۱، ص ۲۲۵ـ۲۲۷) از وی باقی مانده است (نیز رجوع کنید به موسوی حسینی ، ج ۱، ص ۳۷۱ـ۳۸۱؛مدنی ، ۱۳۲۴، ص ۲۹۶ـ ۲۹۸). دوبیتیهای عربی شیخ نیز از شهرت و لطافت بسیاری برخوردار بوده که بیشتر آنها در اظهار شوق نسبت به زیارت روضه مقدّسه معصومین علیهم السلام است (محبّی ، خلاصه الاثر ، ج ۳، ص ۴۵۴ـ ۴۵۵؛امین ، ج ۱۱، ص ۲۷۲ـ۲۷۹؛حرّ عاملی ، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۵۸ـ۱۵۹).

شیخ محمدرضا فرزند شیخ حرّعاملی (متوفی ۱۱۱۰) مجموعه لطیفی از اشعار عربی و فارسی شیخ بهائی را در دیوانی فراهم آورده است (حرّعاملی ، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۵۷). اشعار عربی وی اخیراً با تدوین دیگری نیز به چاپ رسیده است . بخش مهمی از اشعار عربی بهائی ، لُغَز و معمّاست . از بررسی شیوه نگارش بهائی در اکثر آثارش ، این نکته هویداست که وی مهارت فراوانی در ایجاز و بیان معمّاآمیز مطالب داشته است . وی حتی در آثار فقهی اش این هنر را به کار برده که نمونه بارز آن رسائل پنجگانه الاثناعشرّیه است . این سبک نویسندگی در خلاصه الحساب ، فوائد الصمدیّه ، تهذیب البیان ، و الوجیزه فی علم الدرایه آشکارتر است .

بهائی تبحّر بسیاری در صنعت لغز و تعمیه داشته و رسائل کوتاه و لغزهای متعدّد و معروفی به عربی از وی به جا مانده است ، مانند: لغزالزبده (لغزی است که کلمه زبده از آن به دست می آید)، لغزالنحو ، لغزالکشّاف ، لغزالقانون ، لغزالصمدیه ، لغزالکافیه ، و فائده (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۸، ص ۳۳۴ـ۳۳۶، ج ۶، ص ۱۸۹؛افندی اصفهانی ، ۱۴۱۰، ص ۶۷ـ ۶۸، ۷۰)؛در کشکول (ج ۱، ص ۵۳ ـ ۵۵، ۵۸، ۱۱۶، ۱۷۹ـ۱۸۱، ۲۲۱ـ۲۲۲، ۲۶۷ـ ۲۷۱، ج ۲، ص ۱۲۰، ج ۳، ص ۲۲۲ـ۲۲۳، ۲۵۵، ۲۶۱، ۴۰۹، ۴۱۱) نیزلغزهای فراوانی آمده است . تذکره نویسان (عباس قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۵۰۸، پانویس ۱؛خوانساری ، ج ۷، ص ۸۳ ـ ۸۴؛امین ، ج ۹، ص ۲۴۳) لغز معروفی از بهائی نقل کرده اند که نام «علی » از آن به دست می آید. بر لغزهای بهائی شروح متعددی نوشته شده است (رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۱).

نامدارترین اثر بهائی الکشکول ، معروف به کشکول شیخ بهائی * است که مجموعه گرانسنگی از علوم و معارف مختلف است و آینه معلومات و مشرب بهائی محسوب می شود. اثر منحولی نیز به نام مِخلاه به سبک کشکول ولی خلاصه تر و سست تر از آن به نام بهائی منتشر شده است . آنچه مسلّم است به تصریح خود بهائی در مقدمه کشکول (ج ۱، ص ۹)، وی تألیفی با عنوان مِخلاه قبل از کشکول و در جوانی نگاشته است . همچنین تذکره نویسان متقدّم (افندی اصفهانی ، ۱۴۱۰، ص ۶۸؛حرّعاملی ، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۱۵۶) نام مخلاه را در سیاهه آثار بهائی ثبت کرده و آن را مفصّل تر از کشکول دانسته اند، ولی انتساب آنچه به نام بهائی در ۱۳۱۷ در مصر چاپ شده مورد تردید و تأمّل بسیار است ، زیرا محتوای آن (ص ۷، ۱۱، ۱۵) نشان از غیرامامی بودن مؤلفش دارد (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۰، ص ۲۳۲ـ۲۳۳؛استوارت ، ص ۴۷؛مهاجر، ص ۱۷۰).

همین شبهه درباره رساله کوتاه (۲۱ صفحه ) اسرارالبلاغه که با مخلاه به چاپ رسیده و به بهائی منسوب است ، وارد است و آنچه انتساب آن را به بهائی بکلّی مردود می سازد، تاریخ نگارشِ (۸۵۳) قید شده در پایان رساله است (نیز رجوع کنید به استوارت ، ص ۴۶؛مهاجر، ص ۱۷۱).

بهائی در شمار مؤلّفان پراثر در علوم مختلف است و آثار او که تماماً موجز و بدون حشو و زواید است ، مورد توجه دانشمندان پس از او قرار گرفته و بر شماری از آنها شروح و حواشی متعدّدی نگاشته شده است . خود بهائی نیز بر بعضی تصانیف خود حاشیه ای مفصّل تر از اصل نوشته است (افندی اصفهانی ، ۱۴۰۱، ج ۵، ص ۹۵). شمار آثار بهائی به یکصد می رسد که نسخه های خطی فراوانی از آنها در کتابخانه های دنیا موجود است و بسیاری از آنها نیز به طبع رسیده است (برای مشخصّات آثار بهائی و نسخه ها و شروح آنها رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۲، ص ۵۴۶، > ذیل < ، ج ۲، ص ۵۹۵؛بهاءالدین عاملی ، کلیات ، مقدمه نفیسی ، ص ۶۵ـ۷۶، ۹۹ـ۱۰۶؛قصری ، ۱۸۱ـ ۱۸۹). تعدادی از آثار شیخ ناتمام مانده و برخی دیگر بسیار کوتاه اند. انتساب بعضی از آنها نیز به شیخ محلّ تردید است .

از جمله رساله ای با عنوان فی وحده الوجود یا فی وحده الموجودیّه که انتساب آن به بهائی مورد تردید شدید است (رجوع کنید به استوارت ، ص ۴۷؛مهاجر، همانجا) و هیچیک از شرح حال نویسان ضمن بررسی آثار بهائی از این اثر نام نبرده اند. همچنین محتوای آن ، که تفسیری از وحدت وجود به شیوه ابن عربی است ، مطابق عقیده و مشرب بهائی نیست (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به جهانگیری ، ص ۸۶ـ۹۱).

از برجسته ترین آثار چاپ شده بهائی ، می توان از اینها نام برد:

مشرق الشمسین و اکسیرالسعادتین (تألیف ۱۰۱۵)، که ارائه فقه استدلالی شیعه بر مبنای قرآن (آیات الاحکام ) و حدیث است . این اثر دارای مقدمه بسیار مهمی در تقسیم احادیث و معانی برخی اصطلاحات حدیثی نزد قدما و توجیه و تعلیل این تقسیم بندی است . از اثر مذکور تنها باب طهارت نگاشته شده و بهائی در آن از حدود چهارصد حدیث صحیح و حسن بهره برده است ؛

جامعِ عباسی * ، از نخستین و معروفترین رساله های عملیّه به زبان فارسی ؛

حبل المتین فی اِحکام احکام الدّین (تألیف ۱۰۰۷)، در فقه که تا پایان صلوه نوشته شده و در آن به شرح و تفسیر بیش از یکهزار حدیث فقهی پرداخته شده است ؛

الاثناعشریّات الخمس ، نام پنج رساله (تألیف ۱۰۱۲ ـ ۱۰۲۵) فقهی به نام الاثنا عشریه در پنج باب طهارت ، صلات ، زکات ، خمس ، صوم و حج است . بهائی در این اثر بدیع ، مسائل فقهی هر باب را به قسمی ابتکاری برعدد دوازده تطبیق کرده است ، خود وی نیز بر آن شرح نگاشته است (برای سایر شروح و حواشی رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۶۲ـ۲۶۳)؛

زبده الاصول ، این کتاب تا مدتها کتاب درسی حوزه های علمی شیعه بود و دارای بیش از چهل شرح و حاشیه و نظم است (رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۶۷ـ۲۶۹؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۰۲ـ۱۰۳)؛

الوجیزه فی درایه الحدیث (تألیف ۱۰۱۰)، از کتب درسی مرسوم حوزه بوده و دارای شروح متعدد است (رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۱)، بهائی این اثر را به عنوان مقدّمه بر اثر دیگرش ، حبل المتین ، نگاشته است ؛الاربعون حدیثاً (تألیف ۹۹۵) معروف به اربعین بهائی (رجوع کنید به اربعین * )؛

مفتاح الفلاح (تألیف ۱۰۱۵) در اعمال و اذکار شبانه روز به همراه تفسیر سوره حمد. این اثر کم نظیر که گفته می شود مورد توجه و تأیید امامان معصوم علیهم السّلام قرار گرفته (درباره رؤیایی در این مورد رجوع کنید به تنکابنی ، ص ۲۴۵؛نوری ، ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۲۳۱؛عباس قمی ، الکنی والالقاب ، ج ۲، ص ۹۰ـ۹۱)، در میان کتب ادعیه شیعه جایگاه والایی دارد (برای شروح و حواشی و ترجمه های آن رجوع کنید به امینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۰)؛حدائق الصالحین (ناتمام )، شرحی است بر صحیفه سجادیه که هریک از ادعیه آن با نام مناسبی شرح شده است .

از این اثر تنها الحدیقه الهلالیّه در شرح دعای رؤیت هلال (دعای چهل و سوم صحیفه سجادیه ) در دست است . حدیقه هلالیّه شامل تحقیقات و فوائد نجومی ارزنده است که سایر شارحان صحیفه از جمله سیّدعلیخان مدنی در شرح خود موسوم به ریاض السالکین (ج ۵، ص ۵۰۴ ـ ۵۰۷، ۵۱۴ ـ۵۱۵، ۵۱۷ ـ ۵۱۸، ۵۲۰ ـ۵۲۱، ۵۲۷ ـ۵۲۹، ۵۳۲) از آن استفاده بسیار کرده اند. همچنین فوائد و نکات ادبی ، عرفانی ، فقهی ، و حدیثی بسیار در این اثر موجز به چشم می خورد.

از اشارات بهائی در الحدیقه الهلالیّه (ص ۹۳ـ۹۴، ۱۲۸، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۳۳، ۱۵۰، ۱۵۲) برخلاف قول مدنی (۱۴۱۵، ج ۱، ص ۴۴ـ۴۵) پیداست که قسمتهای دیگری از صحیفه را نیز شرح کرده بوده است ؛برای نمونه شرح دعای مکارم الاخلاق (دعای بیستم صحیفه ) را با عنوان الحدیقه الاخلاقیه و نیز شرح دعای توبه (دعای سی ویکم صحیفه ) را به انجام رسانیده و شرح دعای اول را با نام الحدیقه التحمیدیّه ناتمام گذارده و در نظر داشته دعای چهل و چهارم را با عنوان الحدیقه الصّومیّه شرح کند (مدرس تبریزی ، ج ۳، ص ۳۱۰؛برای اطلاع از چگونگی شرح سایر ادعیه صحیفه توسط بهائی ، و نسخ آن رجوع کنید به نامه یکی از شاگردان مجلسی به او در بحارالانوار ، ج ۱۰۷، ص ۱۷۱).



منابع :
(۱) لطفعلی بن آقاخان آذر بیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ جعفر شهیدی ، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، الروضه النضره فی علماءِ القرن الحادی عشره ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۴) همو، طبقات اعلام الشیعه : احیاء الداثر من القرن العاشر ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۵) آقامحمدعلی کرمانشاهی ، خیراتیّه در ابطال طریقه صوفیّه ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۲؛
(۶) ابن صابونی ، کتاب تکمله اکمال الاکمال فی الانساب و الاسماء و الالقاب ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۷) دوین جی . استوارت ، «شیخ بهائی و ‘ کشکول ، او»، ترجمه حسین معصومی همدانی ، نشر دانش ، سال ۱۱، ش ۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۰)؛
(۸) اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۹) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی ، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش ؛همو، مطلع الشمس ، چاپ تیمور برهان لیمودهی ،

(۱۰) چاپ سنگی تهران ۱۳۰۱ـ۱۳۰۳، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۱) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی ، تعلیقه امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۱۰؛
(۱۲) همو، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱؛
(۱۳) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۴) عبدالحسین امینی ، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ، ج ۱۱، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۱۵) تقی الدین محمدبن محمد اوحدی بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛
(۱۶) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۱۷) ابراهیم برهان آزاد، «دو نکته مربوط بشرح حال شیخ بهائی »، یغما ، سال ۱۳، ش ۳ (خرداد ۱۳۳۹)؛
(۱۸) بطرس بستانی ، کتاب دائره المعارف ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۹) محمدبن حسین بهاءالدین عاملی ، الاربعون حدیثاً ، قم ۱۴۱۵؛
(۲۰) همو، جامع عباسی ، چاپ سنگی تهران ۱۳۲۸؛
(۲۱) همو، الحدیقه الهلالیه : شرح دعاء الهلال من الصحیفه السجادیه ، چاپ علی موسوی خراسانی ، قم ۱۴۱۰؛
(۲۲) همو، العروه الوثقی : تفسیر سوره الحمد ، چاپ اکبر ایرانی قمی ، قم ۱۴۱۲؛
(۲۳) همو، کتاب المخلاه ، مصر ( ۱۳۱۷ ) ؛
(۲۴) همو، الکشکول ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۵) همو، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهاءالدین محمد العاملی مشهور به شیخ بهائی ، چاپ غلامحسین جواهری ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۲۶) همان : کلیات اشعار و آثار فارسی شیخ بهائی ، چاپ سعید نفیسی ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۲۷) همو، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین ، مع تعلیقات محمد اسماعیل بن حسین مازندرانی خواجوئی ، چاپ مهدی رجائی ، مشهد ۱۳۷۲ ش ؛
(۲۸) همو، مفتاح الفلاح ، مع تعلیقات محمد اسماعیل بن حسین مازندرانی خواجوئی ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۵؛
(۲۹) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۳۰) ذبیح الله ثابتیان ، اسناد و نامه های تاریخی دوره صفویه ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۳۱) علی اصغربن محمد شفیع جاپلقی بروجردی ، ظرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۰؛
(۳۲) محمدشفیع بن علی اکبر جاپلقی بروجردی شفیعا، روضه البهیه فی طرق الشفیعیه ، چاپ سنگی تهران ۱۲۸۰؛
(۳۳) نعمت الله بن عبدالله جزایری ، الانوار النعمانیه ، چاپ محمدعلی قاضی طباطبایی ، تبریز ۱۳۸۲؛
(۳۴) رسول جعفریان ، دین و سیاست در دوره صفوی ، قم ۱۳۷۰ ش ؛
(۳۵) همو، «رویارویی فقیهان و صوفیان در عصر صفویان »، کیهان اندیشه ، ش ۳۳ (آذر و دی ۱۳۶۹)؛
(۳۶) محسن جهانگیری ، «شرح احوال و ذکر آثار و نقل افکار شیخ بهائی »، فلسفه ، نشریه اختصاصی گروه آموزشی فلسفه ، ش ۱، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (بهار ۱۳۵۵)؛
(۳۷) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجری ، ج ۳، اصفهان ۱۳۵۱ ش ؛
(۳۸) محمدبن حسن حرّ عاملی ، الاثناعشریه ، چاپ مهدی لازوردی و محمد درودی ، قم ?( ۱۴۰۰ ) ؛
(۳۹) همو، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، ج ۱، بغداد ( تاریخ مقدمه ۱۳۸۵ ) ؛
(۴۰) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی ، تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۴۱) محمدهاشم خراسانی ، کتاب منتخب التواریخ ، تهران ۱۳۱۷ ش ؛
(۴۲) احمدبن محمد خفاجی ، ریحانه الالباء و زهره الحیاه الدنیا ، چاپ سنگی بولاق ۱۲۷۳؛
(۴۳) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۴۴) ابراهیم دیباجی ، «کفاره روزه ایکه خوردم رمضان : شرح از جامی ، شیخ بهائی ، و اسیری لاهیجی »، وحید ، سال ۴، ش ۴ (فروردین ۱۳۴۶)؛
(۴۵) ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی ، آثار ملی اصفهان ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۴۶) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۷۸؛
(۴۷) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۴۸) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۴۹) کیوان سمیعی ، «تسامحات ادبی »، یادگار ، سال ۲، ش ۲ (مهر ۱۳۲۴)؛
(۵۰) جان شاردن ، سفرنامه شاردن ، ترجمه اقبال یغمایی ، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ ش ؛
(۵۱) ولی قلی بن داوودقلی شاملو، قصص الخاقانی ، چاپ حسن سادات ناصری ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۵۲) علی شریعتی ، راهنمای خراسان ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵۳) محمدبن علی شریف لاهیجی ، محبوب القلوب ، عکس نسخه خطی ؛
(۵۴) محمدمظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۵۵) محمدبن احمد طالوی ارتقی ، سانحات دمی القصر فی مطارحات بنی العصر ، چاپ محمد مرسی خولی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵۶) محمدحسین طباطبائی ، المیزان فی تفسیر القرآن ، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴؛
(۵۷) قدری حافظ طوقان ، تراث العرب العلمی فی الریاضیات و الفلک ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۳ ) ؛
(۵۸) حسین بن عبدالصمد عاملی ، وصول الاخیار الی اصول الاخبار ، چاپ عبداللطیف کوهکمری ، قم ۱۴۰۱؛
(۵۹) محمدعلی عبرت نائینی ، تذکره مدینه الادب ، چاپ عکسی تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۶۰) نصرالله فلسفی ، زندگانی شاه عباس اول ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۶۱) محمد قصری ، سیمایی از شیخ بهائی در آئینه آثار ، مشهد ۱۳۷۴ ش ؛
(۶۲) عباس قمی ، سفینه البحار و مدینه الحکم و الا´ثار ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۶۳) همو، فوائد الرضویه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۲۷ ش ) ؛
(۶۴) همو، کتاب الکنی والالقاب ، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۶۵) محمدطاهربن محمد حسین قمی ، تحفه الاخیار : بحثی در پیرامون آراء و عقاید صوفیه ، چاپ داوود الهامی ، قم ۱۳۶۹ ش ؛
(۶۶) کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی مدّظله العالی ، نگارش احمد حسینی ، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ ش ؛
(۶۷) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶۸) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب ، چاپ رحیم رضازاده ملک ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۶۹) مظفربن محمدقاسم گنابادی ، تنبیهات المنجمین ، چاپ سنگی ( ایران ) ۱۲۸۴؛
(۷۰) محمد قدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکره نتایج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛
(۷۱) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۷۲) محمدتقی بن مقصودعلی مجلسی ، روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ، چاپ حسین موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی ، قم ۱۴۰۶ـ۱۴۱۳؛
(۷۳) همو، لوامع صاحبقرانی ، قم ۱۴۱۴؛
(۷۴) محمدامین بن فضل الله محبی ، خلاصه الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷۵) همو، نفحه الریحانه و رشحه طلاءالحانه ، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۳۸۷ـ۱۳۹۱/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۱؛
(۷۶) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۷۷) علی خان بن احمد مدنی ، الحدائق الندیه فی شرح فواید الصمدیه ، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷؛
(۷۸) همو، ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیدالساجدین ، قم ۱۴۱۵؛
(۷۹) همو، سلافه العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر ، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۸۰) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ ش ؛
(۸۱) جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی ، یا روزنامه ملاجلال ، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۸۲) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۱ ش ؛
(۸۳) عباس بن علی موسوی حسینی ، نزهه الجلیس و منیه الادیب الانیس ، نجف ۱۳۸۶ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم ۱۳۷۵ ش ؛
(۸۴) رضا موسوی هندی ، دیوان ، چاپ موسی موسوی ، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۸۵) جعفر مهاجر، الهجره العاملیه الی ایران فی العصر الصفوی ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
(۸۶) مریم میراحمدی ، دین و مذهب در عصر صفوی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸۷) محمدحسن میرجهانی طباطبائی ، روایح النسمات در شرح دعای سمات ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۸۸) محمدباقربن محمد میرداماد، اثنی عشر رساله للمعلم الثالث ، چاپ جمال الدین میردامادی ( بی جا. بی تا. ) ؛
(۸۹) مجتبی مینوی ، «موش و گربه مجلسی »، یغما ، سال ۸، ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۳۴)؛
(۹۰) همو، یادداشتهای مینوی ، ج ۱، چاپ مهدی قریب و محمدعلی بهبودی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۹۱) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۹۲) عبدالله نعمه ، فلاسفه شیعه ، ترجمه جعفر غضبان ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۹۳) حسین بن محمدتقی نوری ، خاتمه مستدرک الوسائل ، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۱۶؛
(۹۴) همو، الفیض القدسی فی ترجمه العلامه المجلسی ، در مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۱۰۲، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۹۵) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرگانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) ؛
(۹۶) همو، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ؛
(۹۷) همو، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۹۸) جلال الدین همائی ، تاریخ اصفهان ، ج ۱، هنر و هنرمندان ، چاپ ماهدخت بانوهمایی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۹۹) ابراهیم بن حسین همدانی ، «سواد کتابت حضرت میرزا ابراهیم همدانی بحضرت شیخ بهاءالدین محمد»، ارمغان ، دوره ۷، ش ۱ (فروردین ۱۳۰۵)؛
(۱۰۰) لطف الله هنرفر، گنجینه آثار تاریخی اصفهان ، اصفهان ۱۳۴۴ ش ؛

(۱۰۱) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۱۰۲) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Baha ¦ Ý- A l-D ¦ân ـ A ¦mel ¦â” (by E. Kohlberg).

 دانشنامه جهان اسلامجلد ۴ 

زندگینامه علامه جمال الدین حسن بن یوسف حلی (۶۴۸-۷۲۶ه.ق)«علامه حلی»

طلیعه

برگهاى زرین حیات علامه حلى با تعهد و صداقت مزین و با تار و پودى از اخلاص و محبت شیرازه گردیده است . مرزبان بیدارى که فقه شیعه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در سایه سار ولایت پاسدارى کرد و فقاهت را با درفش ولایت بر افراشت .
باشد که با دقت و مطالعه در زندگى این ستاره درخشان روح بلند، ایمان ، لوح دانش و فضیلتهاى معنوى و تقواى او را نظاره کنیم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حرکت دانشها و تحصیلات خویش را تنظیم نماییم و با شیوه برخورد با رخدادها و فراز و نشیب حوادث روزگار آشنا شویم .

ولادت و خاندان

چنانکه نقل است مولاى متقیان على علیه السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپه هاى بابل روى تل بزرگى ایستاد و اشاره به بیشه و نیزارى نمود و این سخن را فرمود:
اینجا شهرى است و چه شهرى !
اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد:
یا امیرالمومنین ! مى بینم از وجود شهرى در اینجا سخن مى گویى ، آیا در اینجا شهرى بود و اکنون آثار آن از بین رفته است ؟
فرمود: نه ! ولى در اینجا شهرى به وجود مى آید که آن را (حله سیفیه ) مى گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا مى کند و از این شهر مردمى پاک سرشت و مطهر پدید مى آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه مى شوند.

در شب ۲۹ رمضان ۶۴۸ ق . در این شهر فرزندى از خاندانى پاک سرشت ولادت یافت که از مقربان درگاه بارى تعالى قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آیه الله علامه حلى است . مادرش بانویى نیکوکار و عفیف ، دختر حسن بن یحیى بن حسن حلى خواهر محقق حلى است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهاى عصر خویش در شهر فقاهت حله است .

علامه حلى از طرف پدر به (آل مطهر) پیوند مى خورد که خاندانى مقدس ‍ و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته هاى گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش ‍ پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبیله بنى اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حله است پویند مى خوردند که مدت زمانى حکومت و سیادت از آنها بود.

آغاز تحصیل

منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست ، کودکى را در خود جاى داده که مایه افتخار آن است . حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش ‍ چند سالى بیش نگذشته ، با راهنمایى دلسوزانه پدرش براى فراگیرى قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیرى مداوم و هوش و استعداد خدادادى که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را بخوبى یاد گرفت .
فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولى به این مقدار راضى نشد. از این رو نزد معلم خصوصى خد رفت و در محضر شخصى به نام (محرم ) با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمان نوشتن را بخوبى فرا گرفت .

حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحى و خط، کم کم آمادگى فراگیرى دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادى علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکى به لقب (جمال الدین ) (زینت و زیبایى دین ) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت .

در برابر طوفان

هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمینهاى اسلام را در بر گرفت . ایران در آتش ‍ جنگ مغولان مى سوخت و شعله آن دیگر نواحى را نیز تهدید مى کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبى داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوى عراق حرکت کنند و شهرهاى آنجا را یکى پس از دیگرى فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهاى زوال خلافت عباسیان را مشاهده مى کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشى شهرها خالى کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.

شیعیان و مردم شهرهاى مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتى ائمه معصومین روى آورده ، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت علهیم السلام پناهنده شدند و حریم دل را آرامش مى دادند.
مردم حله نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته ، بعضى به کربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفرى هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهاى : شیخ یوسف سدیدالدین ، سید مجدالدین بن طاووس و فیه ابن العز بودند. این دانشمندان در جایى جمع شدند و براى نجات شهرهاى مقدس کربلا، نجف ، کوفه حله در پى چاره اندیشى بر آمدند و پس از گفتگوهاى زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه اى نزد هلاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وى امنیت و آسایش براى شهرهاى مقدس عراق در خواست نمایند.

سرانجام در سال ۶۵۷ ق . بغداد به دست هلاکو فتح گردید و (معتصم ) آخرین خلیفه بنى عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعى در بغداد که از رونق بسزایى بر خوردار بود متلاشى شد و بر شهرهاى عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولى به رغم وحشیگریهاى مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهاى شیعه در حله – بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال الدین حسن – لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حله و شهرهاى مقدس عراق بازگشت و سرزمین حله پناهى براى فقها و دانشمندان شد.

از این پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه یکى از حوزه هاى برزگ مذهب شیعى شناخته مى شد که طلاب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه مى شدند. بدین ونه وطن جال الدین حسن براى وى و دیگر دانش ‍ پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزى مهیاى استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت .

در محضر عالمان

جمال الدین در شهر حله بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره کافى برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر گردید.

حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگوارى اشاره مى کنیم :

شیخ یوسف سدیدالدین (پدر ارجمند او)،
محقق حلى (۶۰۲ – ۶۷۶ ق )،
خواجه نصیرالدین طوسى (۵۹۷ – ۶۷۲ ق .)
سید رضى الدین على بن طاووس (۵۹۷ – ۶۶۴ ق .)،
سید احمد بن طاووس (متوفا به سال ۶۷۳ ق .)
یحیى بن سعید حلى (متوفا به سال ۶۹۰ ق .)
مفیدالدین محمد بن جهم حلى ،
على بن سلیان بحرانى ،
ابن میثم بحرانى (۶۲۶ – ۶۷۹ ق .)،
جمال الدین حسین بن ایاز نحوى (متوفاى ۶۸۱ ق .)،
محمد بن محمد بن احمد کشى (۶۱۵ – ۶۹۵ ق )،
نجم الدین على بن عمر کاتبى (متوفا به سال ۶۷۵ ق )،
برهان الدین نسفى ،
شیخ فاروقى واسطى و
شیخ تقى الدین عبدالله بن جعفر کوفى .

درخشش

جمال الدین حسن ، ستاره پر فروغ (آل مطهر) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانى از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادى و علاقه وافر، به تمام دانشهاى بشرى مانند فقه و حدیث ، کلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وى به سرعت در سزرمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگى نام مقدسش را به نیکى و احترام یاد مى کردند و (علامه )اش مى خواندند.

علامه حلى چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام از کوشه و کنار جذب آن شدند و از دریاى بى کرانش سیراب گشتند.

یکى از دانشمندان مى گوید: علامه حلى نظیرى ندارد نه پیش از زمان خودش نه بعد از آن . کسى که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.
از جمله فرزانگان و ستارگانى که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پر بار فقهى ، کلامى و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مبارکش ‍ به دریافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:
فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلى معروف به (فخر المحققین ) (۶۲۸ – ۷۷۱ ق )،سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیا الدین عبدالله حسینى اعرجى حلى (خواهرزادگان علامه حلى ) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنى معروف به (ابن معیه ) (متوفى ۷۷۶ ق )، رضى الدین ابوالحسن على بن احمد حلى (متوفى ۷۵۷ ق )، قطب الدین رازى (متوفى ۷۷۶ ق .)، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنى ، تاج الدین محمود بن مولا، تقى الدین ابراهیم بن حسین آملى و محمد بن على جرجانى .

مرجع تقلید

بعد از رحلت محقق حلى در سال ۶۷۶ ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وى و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدى بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفى کنند. آنان تنها علامه حلى را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهى محقق حلى بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وى شرکت کردند شایسته مرجعیت و پیشوایى دین مى شناختند و این در زمانى بود که فقط ۲۸ بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکى از نبوغ و شخصیت والاى اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقى و کرامتهاى معنوى و انسانى ارا به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برترى جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس ، اسلام نایل گشته بود.

آرى پس از رحلت محقق حلى زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلى منتقل گردید و این بار امانت الهى بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف (آیه الله ) مشهور گردید، که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده مى شد و هر کس آیه الله مى گفت منظورش علامه حلى بود.

عصر علامه

عصر علامه را باید زمان توسعه فقه و شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و در دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلى تلاش و کوشش خستگى ناپذیرى در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوى را ارائه کرد.

وى اولین فقیهى بود که ریاضیات را به عنوان دانشى در فقه وارد کرد و به فقه استدلالى تکامل بخشید. تاثیرى که دیدگاه فقهى ، کلامى و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکلیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهى فقها و دانشمندان شیعى بود.
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینى حکومت مى کردند که گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سى سال فرمانرواى مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلتها و ترمیم خرابیهاى مغولان ، هر چه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثارى از تمدن اسلام بر جاى نمى ماند.

در ایران نیز گر چه حاکمان مغول حکومت مى کردند و مدت زیادى رعب و وحشت و جنایت و خونریزى حکمفرما بود، رفته رفته از بى فرهنگى و خوى ستمگرى مغولان کاسته شد و این به سبب تاثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیارى و سیاست وزراى لایق و شایسته اى نظیر خواجه نصیرالدین طوسى ، یاور وحى و عقل و استاد علامه حلى بود.

حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پیشرفت علم و جلوگیرى مغولان وحشى از تخریب و آتش سوزى مراکز فرهنگى و کتابخانه ها، نقش بسزایى ایفا کرد، دانشمندانى که در انجام این مهم از آبروى خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.

علامه و اولجایتو

علامه حلى شهرت جهانى داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وى سلطان محمد اولجایتو یکى از پادشاهان مغول بود که از سال ۷۰۳ تا ۷۱۶ ق . در ایران بر متصرفات مغول حکومت مى کرد.
اولجایتو در سال ۷۰۶ ق . در پنج فرسخى ابهر در سرزمینى سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه مى گیرد، شهر (سلطانیه ) را تاسیس کرد. بناى شهر ده سال طول کشید و در سال ۷۱۳ ق . شهرى بزرگ داراى ساختمان و بناهاى بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصرى براى خویش ساخت و مدرسه بزرگى شبیه مدرسه مستنصر به بغداد بنیانگذارى و از هر سو مدرسان و علماى اسلامى را دعوت کرد.

نوشته اند در یکى از روزها سلطان در پى ناراحتى شدید از روى خشم یکى از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتى پشیمان شد و از دانشمندان سنى مذهب دربارى از حکم چنین طلاقى سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست !

یکى از وزرا گفت : در شهر حله فقیهى است که فتوا به باطل بودن این طلاق مى دهد. فقیهى را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلى بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آیه الله حلى را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولى ممکن است پس از سالهاى ۷۰۵ ق . به بعد باشد.

علامه پس از ورود به ایران ، در اولین جلسه اى که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمى و پاسخهاى دقیق و محکمى که به سوالات مى گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالى از این فتوا، از قدرت علامه حلى در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوى ، دانش و اطلاعاتى که داشت و با شهامت و دلیلهاى روشن صحت نظرات خویش را ثابت مى کرد خوشش آمد علاقه وافرى به فقیه شیعى پیدا کرد.

بذر تشیع

آن را که فضل و دانش و تقوا مسلم است
هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است .
حضور فقیه یگانه عصر علامه حلى در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه هایى که حاکم مغول براى وى به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام برخاست . از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعى و علماى مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علماى اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه اى که از علماى شافعى و داناترین آنها بود برگزیده شد. علامه حلى با وى در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلا فصل مولا على علیه السلام بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهاى بسیار محکم برترى مذهب شیعه امامیه را چنان روشن ساخت که جاى هیچ گونه تردید و شبهه اى براى حاضران باقى نماند.

پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب (سلطان محمد خدابنده ) معروف گشت . پس از اعلان تشیع وى ، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین علیهم السلام سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزین گردد.

یکى از دانشمندان مى نویسد: اگر براى علامه حلى منقبت و فضیلتى غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین براى برترى و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنکه مناقب و خوبیهاى وى شمارش یافتنى نیست و آثار ارزنده اش بى نهایت است .

در ایران

آیه الله علامه حلى ، عارف و فقیه بر جسته شیعه ، در ایران باقى ماند و حدود یک دهم از عمر شریفش در این خطه گذشت . او در این مدت خدمات بسیار ارزنده اى نمود و در نشر علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام کوشش فراوان نمود و شاگردان زیادى را تربیت کرد.

علامه چه در شهر سلطانیه و چه در مسافرتها به دیگر شهرهاى ایران پیوسته ملازم با سلطان بود به پیشنهاد وى سلطان دستور داد مدرسه سیارى را از خیمه و چادر، داراى حجره و مدرس آماده کنند تا با کاروان حمل گردد و در هر منزلى که کاروان رحل اقامت کرد خیمه مدرسه در بالاترین و بهترین نقطه منزل بر پا شود.

او علاوه بر تدریس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربیت شاگردان ، به نوشتن کتابهاى فقهى ، کلامى و اعتقادى مشغول بود، چنانکه در پایان بعضى از کتابهاى خود نگاشته است : این نوشته در مدرسه سیار سلطانیه در کرمانشاهان به اتمام رسید. وى کتاب ارزشمند (منهاج الکرامه ) را که در موضوع امامت است براى سلطان نوشت و در همان زمان پخش گردید.

علامه حلى پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگى و به اهتزاز در آوردن پرچم ولایت و عشق و محبت خاندان طهارت علهیم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ایران ، در سال ۷۱۶ ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خویش سرزمین حله برگشت و در آنجا به تدریس و تالیف مشغول گردید و تا آخر عمر منصب مرجعیت و فتوا و زعامت شیعیان را به عهده داشت .

گنجینه ماندگار

تدریس و تالیف هر یک فضیلت بسیار مهمى براى رادمردان عرصه دانش ‍ است و علامه شخصیتى بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشى گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علامه حلى زمانى از نوشتن کتابهاى حکمت و کلام فارغ شد و به تالیف کتابهاى فقهى پرداخت که از عمر مبارکش بیش از ۲۶ سال نگذشته بود.

او در رشته هاى گوناگون علوم کتابهاى زیادى دارد که اگر در مجموعه اى جمع آورى شود دایره المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندى خواهد شد. یکى از دانشمندان مى نویسد: اگر به نوشته هاى علامه دقت کنید پى خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تایید شده است ، بلکه نشانه اى از نشانه هاى خداست . چنانچه نوشته هاى وى بر ایام عمرش – از ولادت تا وفات –

تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچه بزرگ مى شود.

الف – آثار فقهى

منتهى المطلب فى تحقیق المذهب ،
تلخیص المرام فى معرفه الاحکام ،
غایه الاحکام فى تصحیح تلخیص المرام ،
تحریر الاحکام الشرعیه على مذهب الامامیه ،
مختلف الشیعه فى احکام الشرعیه ،
تبصره المتعلمین فى احکام الدین ،
تذکره الفقها،
ارشاد الاذهان فى احکام الایمان ،
قواعد الاحکام فى معرفه الحلال و الحرام ،
مدارک الاحکام ،
نهایه الاحکام فى معرفه الاحکام ،
المنهاج فى مناسک الحاج ،
تسبیل الاذهان الى احکام الایمان ،
تسلیک الافهام فى معرفه الاحکام ،
تنقیح قواعد الدین ،
تذهیب النفس فى معرفه المذاهب الخمس ،
المعتمد فى الفقه ،
رساله فى واجبات الحج و ارکانه و
رساله فى واجبات الوضو و الصلوه .

ب – آثار اصولى

النکه البدیعه فى تحریر الذریعه ،
غایه الوصول و ایضاح السبل ،
مبادى الوصول الى یعلم الاصول ،
تهذیب الوصول الى علم الاصول ،
نهایه الوصول الى علم الاصول ،
نه الوصول الى علم الاصول ،
منتهى الوصول الى علمى الکلام و الاصول .

ج – آثار کلامى و اعتقادى

منهاج الیقین ،
کشف المراد،
انوار الملکوت فى شرح الیاقوت ،
نظم البراهین فى اصول الدین ،
معارج الفهم ،
الابحاث المفیده فى تحصیل العقیده ،
کشف الفوائد فى شرح قواعد العقائد،
مقصد الواصلین ،
تسلیک النفس الى حظیره القدس ،
نهج المسترشدین ،
مناهج الهدآیه و معارج الدرآیه ،
منهاج الکرامه ، نهایه المرام ،
نهج الحق و کشف الصدق ،
الالفین ،
باب حادى عشر،
اربعون مساله ،
رساله فى خلق الاعمال ،
استقصا النظر،
الخلاصه ،
رساله السعدیه ،
رساله واجب الاعتقاد،
اثبات الرجعه ،
الایمان ،
رساله فى جواب سئوالین ،
کشف الیقین فى فضائل امیر المومنین علیه السلام ،
جواهر المطاب ،
التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیه المبحاث السنیه و المعارضات النصریه ،
مرثیه الحسین علیه السلام .

د – آثار حدیثى

استقصا الاعتبار فى تحقیق معانى الاخبار،
مصابیح الانوار،
الدرر و المرجان فى الاحادیث الصحاح و الحاسن ،
نهج الوضاح فى الاحادیث الصحاح ،
جامع الاخبار،
شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیه السلام ،
مختصر شرح نهج البلاغه ،
شرح حدیث قدسى .

ه ‍- آثار رجالى

خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال ،
کشف المقال فى معرفه الرجال ،
ایضاح الاشتباه .

و – آثار تفسیرى

نهج الایمان فى تفسیر القرآن ،
القول الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفه السنه .
ز – آثار فلسفى و منطقى
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفیه ،
کاشف الاستار، الدر المکنون ،
المقامات ،
حل المشکلات ،
ایضاح التلبیس ،
الجوهر النضید،
ایضاح المقاصد، نهج العرفان ،
کشف الخفا من کتاب الشفا،
مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق ،
المحاکمات بین شراح الاشارت ،
ایضاح المعضلات من شرح الاشارات ،
نور المشرق فى علم المنطق ،
الاشارات الى معانى الاشارات ،
بسط الاشارت ،
تحریر الابحاث فى معرفه العلوم الثلاثه ،
تحصیل الملخص ،
التعلیم التام ،
شرح القانون ،
شرح حکمه الاشراق ،
القواعد الجلیه .

ح – آثار ارزنده در زمینه دعا

الادعیه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فى اختصار المصباح .

ط – آثار ادبى

کشف المکنون من کتاب القانون ،
بسط الکافیه ،
المقاصد الوافیه بفوائد القانون و الکافیه ،
المطالب العلیه ،
لب الحمکه ،
و اشعار در موضوعات مختلف و قصیده اى بلند درباره دانش و مال .

ى – دیگر آثار

آداب البحث ،
جوابات المسائل المهنائیه الاولى ،
جوابات المسائل المهنائیه الثانیه ،
جواب السوال عن حکمه النسخ ،
اجازه نقل حدیث به بنى زهره حلبى ،
لاجازه نقل حدیث به قطب الدین رازى در ورامین ،
اجازه نقل حدیث به مولا تاج الدین رازى در سلطانیه ،
دو جازه نقل حدیث به سید مهنا بن سنان مدنى در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و دیگر فقها،
وصیتنامه ،
الغریه ،
مسائل سید علاالدین .

علامه و ابن تیمیه

شیخ تقى الدین سبکى معروف به (ابن تیمیه ) از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلى است که بیشتر شخصیتهاى علمى به فساد عقیده وى اعتراف دارند و بلکه مى گویند کافر و مرتد است ، تا جایى که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافى به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنى کتابهاى زیادى در زمان وى بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.

بعد از اینکه علامه حلى کتاب (منهاج الکرامه ) را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیه به علت عناد و لجاجتى که با علامه داشت کتابى به نام (منهاج السنه ) (به خیال خام خویش به عنوان رد بر شیعه و بویژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت .
وقتى کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بى ادبیها و توهینهاى ابن تیمیه اشعارى نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است :
– اگر آنچه را سایر مردم مى دانستند تو هم مى دانستى با دانشمندان دوست مى گشتى .
– ولى جهل و نادانى را شیوه خود ساختى و گفتى :
– هر کس بر خلاف هواى نفس تو مى رود دانشمند نیست .
ابن حجر عقلانى – دانشمند سنى – چنین اعتراف مى کند: (علامه نامش ‍ مشهور و اخلاقى نیک دارد. وقتى کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت : (لو کان یفهم ما اقول اجبته ) یعنى :
اگر ابن تیمیه آنچه را که من گفتم مى دانست جوابش را مى دادم .

فضیلتهاى درخشان

انسانهاى نمونه داراى یک بعد و ارزش خاص نیستند، بلکه ارزشهاى گوناگون را در خود جمع کرده اند. علامهه حلى از شخصیتهایى است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و داراى ابعاد گوناگون و فضیلتهاى درخشان . او در تمام دانشها علامه بود و گوى سبقت را از دیگران ربود و ارزشهاى ممتازى را که دیگران داشتند به تنهایى داشت . وى با اندیشه و فکر مواج خویش علاوه بر تحولى که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش ‍ مسیر اندیشه فقها را متوجه مبانى فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمود در فنون و دانشهاى دیگر چون حدیث تحول بنیادى به وجود آورد و دریچه اى به روى محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پر فروغى فرا راه آنان شد.

عارف فرزانه و اسوه ایمان و تقوا علامه حلى با آن همه تلاش فرهنگى و تدریس و نوشتن کتابهاى ارزنده ، از یاد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پر بار را در سایه ارتباط معنوى و تقواى الهى مى دانست . او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفى کرده اند که سه یا چهار بار نمازهاى تمام عمر خویش را قضا نمود. نها به این اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه هایش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اینکه به حج هم مشرف شده بود وصیت کرد از طرف او حج انجام دهند.

علامه حلى پرچم ولایت را بر افراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبرى صحیح دفاع کرد. این عشق سرشار به خاندان طهارت علهیم السلام با گوشت ، پوست و استخوانش آمیخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغد مى گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنین مى نگاشت : بزرگترین سرچشمه دوستى و محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه اى که آنان ترسیم کردند… .

سفارش مى کنم که به محبت و عشق ورزى به فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام . چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزى که مال و فرزندان براى ما سودى نخواهند داشت … از چیزهایى که خداوند بر ما احسان کرد اینکه در بین ما آل على علیه السلام را قرار داده است . خداوندا، ما را بر دوستى و محبت آنان محشور کن و از کسانى قرار ده که حق جدشان پیامبر و نسلش را ادا کرده اند.(۴۳۳)
علامه به پیروى از مولا و مقتدایش امیرالمومنین علیه السلام نواحى وسیعى را با مال و دست خود آباد کرد و براى استفاده مردم وقف نمود و این یکى از فضیلتهاى او بود که در زندگى کمتر دانشمند و فقیهى به چشم مى خورد. یکى از دانشمندان مى نویسد: براى وى آبادیهاى زیادى بود که خود نهرهاى آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادیها به کسى تعلق نداشت و در زمان حیاتش آنان را وقف کرد.

در خدمت امام زمان علیه السلام

شب جمعه که فرا مى رسید بوى تربت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش ، علامه را بى تاب مى کرد و از حله به کربلا مى کشاند. از این رو هر هفته روزهاى پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش ‍ مى شتافت . در یکى از هفته ها که به تنهایى در حال حرکت بود شخصى همراه وى به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت براى علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلى است و تبحر خاصى در علوم دارد. از این نظر مشکلاتى را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهى واقع شد و آن شخص فتوایى داد که علامه منکر آن شد و گفت : دلیل و حدیثى بر طبق این فتوا نداریم ! آن شخص گفت : شیخ طوسى در کتاب تهذیب ، در فلان صفحه و سطر حدیثى را در این باره ذکر کرده است ! علامه در حیرت شد که راستى این شخص کیست ! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست مى توان حضرت صاحب الامر (عج ) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمى توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است ! علامه بى اختیار خود را در مقابل پاى آن حضرت انداخت و بیهوش شد!

وقتى به هوش آمد کسى را ندید. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت : این حدیثى است که حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمایى کرد. یکى از دانشمندان مى نویسد:
من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث ، خط علامه حلى را نیز مشاهده کردم .

غروب ستاره حله

پایان زندگى هر کس به مرگ اوست جز مرد حق که مرگ وى آغاز دفتر است محرم سال ۷۲۶ ق . براى شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنى است . عزا و ماتم آنان افزون است . بویژه حله این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت علیهم السلام شور و ماتم بیشترى دارد.

عجب تقارن و اتفاقى ! پاسدار بزرگ اسلام و فقیه شیعه ، علامه حلى ، ولادتش در ماه پربرکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگى اش با خیر و برکت فراوان گردید و بعد از گذشت ۷۸ سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتى که به اهل بیت نبوت و رابطه ناگسستنى با ولایت داشت ، در ماه شهادت به وقوع پیوست وبه روح مطهر سالار شهیدان امام حسین علیه السلام پیوند خورد.

آرى ، در ۲۱ محرم این سال مرجع تقلید شیعه ، فقیه و عارف فرزانه ، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت ، آیه الله علامه حلى دار فانى را وداع گفت و روح ملکوتى اش به سوى خدا پرواز کرد و به رضوان و لقاى معبودش ‍ شتافت . غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض ، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ریزش اشک داغ ، همچون آتش گذاخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت زده محشرى بپا شد و در فضاى آکنده از غم و آه ، پیکر پاک ستاره تابناک شیعى بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حله به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتى مولاى متقیان على علیه السلام در حرم مطهر به خاک سپرده شد.

از ایوان طلاى امیرالمومنین علیه السلام درى به رواق علوى گشوده است . پس از ورود به سمت راست ، حجره اى کوچک داراى پنجره فولادى ، مخصوص قبر شریف علامه حلى است . زائرین بارگاه علوى در مقابل این حجره توقفى کرده ، مرقد شریفش را زیارت مى کنند و از روح بلندش مدد مى جویند.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه ابو الحسن سعید بن عبدالله «قطب الدین رواندى»(متوفاى ۵۷۳ ق)

ایران در عصر قطب رواندى

سده ششم هجرى دوران حاکمیت دو سلسه بزرگ از پادشاهان ایرانى بود .سلجوقیان سلسه اى بودند که پس از جدا شدن از حوزه ئ خلافت بغداد حکومت مستقلى تشکیل دادند و از سال ۴۲۹ الى ۵۵۳ ق . در سرتاسر ایران فرمانروایى کردند. آنان از مقتدرترین حکومتهاى این سرزمین بودند. پیروزى مسلمانان در جنگ با مسیحیان روم شرقى (بیزاس ) و گسترش ‍ قلمرو آ نان ر ا، از نقطه هاى برجسته در دوران حکومت این خاندان است .

پس از آنان خوارزمشاهیان بر ضد سلجوقیان طغیان کردند و اقتدار ساسى ایران را به دست گرفتند در این عصر – بخصوص در دوره سلجوقیان – افکار مذهبى و سنت گرایى بر گرایشهاى عقلى غلبه کرد و بسیارى از کتب علوم عقلى و فلسفى سوزانده شد. دولتمردان سلجوقى ، بویژه وزیر آنان (خواجه الملک ) از سنت گرایان و سرمداران شورش شد عقلى بودند .

وقوع جنگهاى صلیبى و هجوک و آگاهى اروپائیان به جهام اسلام عواقبى جون به تاراج بردن گنجینه هاى علمى مسلمنان را در بر داشت ولى به رغم حوادث فوق ، قرن ششم را مى بایست سده علم و معرفت نامید.

چرا که دانشمندان بسیارى در این دوران پا به عرصه وجود نهاده ، با تلاش ‍ علمى و بى وقفه خویش خدمات بسیارى به اسلام انجلان دادند.
از جمله این اندیشمندان تلاشگر، دانشمند عالى مقام ، فقیه و محدث مشهور، (سعید بن هبه الله راوندى ) معروف به (قطب راوند ) بود که در این نوشتار به تماشاى زندگى پر افتخارش مى نشینیم .

زادگاه و نیاکان

(راوند) که در آن زمان روستایى در نزدیکى کاشان بود زادگاه عالمان بسیارى شناخته مى شد به گونه اى که آقا بزرگ تهرانى بیش از ده نفر از بزرگان راوند را منحصر قرن ششم یاد مى کند.

(سعید) گلى از بوستان مکتب محمدى بود که از آن دیار برخاست و قطب الدین لقب یافت او فرزند (هبه الله بن حسین بن هبه الله بن حسن راوندى ) بود. گرچه اطلاعات کافى از همه نیاکان او به دست نیامده ، همین اندازه معلوم است که پدر و جد قطب الدین ، از عالمان و برجستگان آن دیار بوده اند. با تاءسف تاریخچه و شرح حالى از تولد و دوران کودکى او نیز به دست نیامده است .

تحصیل

فرزانه برومند، علاوه بر پدر، از محضر بزرگان دیگرى استفاده کرده است . قطب الدین خوشه چین خرمن عالمانى است که ثمره اندیشه شان قرنهاى متمادى مشام انسانها را معطر ساخته است . افکار بزرگ شخصیتهایى چون شیخ صدوق ، سید مرتضى ، سید رضى و شیخ طوسى ، در اندیشه و تفکر او جاى پیدا کرده و یا نقل حدیث از شاگردان آنان ، جوهره علمى و عملى او نضج یافته است .

بنابر آنچه در ریاض العلماءاست ، قطب الدین روایاتى از برزگان حدیث در شهرهاى اصفهان ، خراسان و همدان شنیده و نقل کرده است . و از این روزنه مى توان به مسافرتهاى علمى او به شهرهاى مختلف پى برد چنانچه قرار داشتن قبر شریف او در قم ، دلیلى بر استفاده او از محضر استادان آن دیار است .

برخى از استادان او عبارت اند از:

۱- ابو جعفر محمد بن على بن محسن حلبى . او موفق به درک محضر شیخ طوسى شده و قطب الدین رواندى از روایات نقل کرده است .
۲- ابو الحسن محمد بن على بن عبد ا لصند تمیمى نیشابورى . او از شاگردان فرزند شیخ طوسى بوده است .
۳- سید ابو البرکات محمد بن اسماعیل مشهدى . وى از شاگردان شیخ طوسى بوده است و علاوه بر قطب الدین منتخب الدین (صاحب کتاب الفهرست ) و امام ضیاء الدین از جمله شاگردانش بوده اند.
۴- صفى الدین مرتضى بن داعى بن قاسم . او از شاگردان شسخ طوسى و مولف تبصره العوام است .
۵- شیخ الساده مجتبى بن داعى بن قاسم . ایشان نیز همچون بردارش از محدثان بزرگ بوده ، و قطل الدین از این دو برادر روایت نقل کرده است .
۶- ابوالفضل عبدالرحیم بن احمد شیبانى .
۷- ابوجعفر محمد بن مرزبان . از شاگردان شیخ مفید است که قطب الدین د رکتاب قصص الانیاء از روایات نقل کرده است .
۸- هبه الله بن دوعویدار. از شاگردان شیخ صدوق به شمار آمده است .
۹- ابو جعفر بن کیمیح .
۱۰- ابو نصر الغارى .
۱۱ – ابو صمصام احمد بن محمد على مرشکى .
۱۲- ابوالسعید حسن بن على لارآبا دى .
۱۴- ابوالقاسم حسن بن محمد حدیقى .
۱۵- ابو صمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد حسینى .
علاوه بر آنها، نام هقت نفر از بزرگان و اندیشه وران آن عصر در شمار استادان قطب الدین قرار داد.

استاد بزرگ

ابو على فضل بن حسن طبرسى ، معروف به (امین الدین ) از بزرگترین دانشمندان و مفسران شیعى در قرن ششم هجرى است .
شیخ طبرسى با خلق تفسیر بى نظیرى از قرآن کریم به نام (مجمع البیان ) جاودانگى نام و یاد خوبیش را موجب گشت .

گرچه او بیش از دهها اثر مفید همچون (اعلام الورى ) از خود به جا گذاشت ، تفسیر قرآن (مجنع البیان ) براى شناساندن شخصیت علمى اش از همه ممتازتر است قطب راوندى شاگرد ممتاز شیخ طبرسى بوده است و ا ین امتیاز و شایستگى ، به حدى رسیده بود که قطب را با ا و او را با قطب مى شناسند.

قطب راوندى خود به قرآن عشق مى ورزید و د رراه نشر معارف آن پر تلاش ‍ بود، اما تاءثیر نفس قدسى استادش طبرسى بزرگ ، در اندیه و آثار گران سنگ او نقش بسزایى داشت و از این رو، آثار و تالیفات راوندى ، رتگه ، خدایى و بوى ، وحى به خود گرفت .

شاگردان

راوندى دانشمند بزرگ و وارسته قزن ششم از چهرهاى درخشان است که فرزانگن بسیارى از محضر نورانى اش به فیض رسیده و دانش اندوخته و خود نیز شمع فروزان محافل علمى گردیده اند.
از میان انبوه جویندگان علم که از خرمن فضل راوندى خوشه چینى کرده اند نام فرزندان وى درخششى ویژه دارد. او نه تنها در مسجد و منزل و م کتب بلکه در سفر و حضر، به نورافشانى پرداخته و شاگردان بسیارى را به جامعه اسلامى آن روز ارائه داده است . شاگران قطب الدین چهره هاى برجسته اى هستند که از وى به نقل روایت پرداخته اند.

برخى از آنان عبارتند از:

۱ – احمد بن على بن عبدالجبار طبرسى . او علاوه بر قضاوت به نقل حدیث نیز مى پرداخت .
۲ – حسین بن سعید بن هبه الله . وى فرزند دانشور قطب الدین بوده و از او به عنوان شهید یاد شده است .
۳ – على بن عبدالجبار بن محمد. از دانشمندان و فقهاى بنام .
۴ – على بن محمد المدائنى .
۵ – محمد بن الحسن البغدادى .
۶ – محمد بن سعید بنن هبه الله و او فرزند دیگر قطب راوندى است که به ظهیر الدین معروف بود.
محمد بن على معروف به (ابن شهر آشوب ) از ستارگان درخشان تشیع و بر جسته ترین شاگردان قطب بود. (ابن شهر آشوب ) در کتاب خویش (معالم العلماء) با یادى از قطب الدین به عنوان استاد خویش نام چند کتاب وى را ثبت کرده است .

دانش و آثار

مردان خدا الگوى روشنى هستند که به رغم مشکلات و کمبودهاى عصر خویش ، همه تلاش و همتشان خدمت به اسلام عزیز و احیاى مجد و عظمت آن بوده است .
آنان با عشق به قرآن مجید و اهل بیت علیه السلام به نشر و پخش آثار ایشان پرداخته ، همواره از سرچشمه زلال ابدیت سیراب مى شوند.

قطب الدین راوندى در زمره مردان بزرگى است که با دانش فراوان خود پس ‍ از بهره مندى از علوم مختلف و تبحر از بهره مندى از علوم مختلف و تبحر در آنها، حلقه زرینى در سلسله حافظان و راویان معارف اسلامى گردید و در بیشتر رشته هاى علوم اسلامى تبحر و تخصص خود را به نمایش گذارد.

الف – علم تفسیر

تفسیر قرآن ، درک معانى عمیق و دقیق آیات و تدوین و نگارش آن ، از خدمات بزرگ عالمان دینى است . على بن ابراهیم قمى ، شیخ طوسى و علامه طبرسى و دیگر رادمردان عرصه علم و معرفت از پیشگامان این حرکت عظیم بودند. قطب الدین نیز در کنار این دانشوران قرار داشته و چندین تفسیر به شرح ذیل به نام وى ثبت شده است .

۱ – (ام القرآن ).
۲ – (تفسیر القرآن ) در دو جلد.
۳ – (خلاصه التفاسیر) در ده جلد.
۴ – (شرح آیات المشکله فى التنزیه ).
۵ – (اللباب فى فضل آیه الکرسى ).
۶ – (الناسخ و المنسوخ من القرآن ).

ب – نهج البلاغه

راوندى نه تنها در فقاهت و حدیث ژرف نگر و ناخداى دریاى قرآن است بلکه غواص کلام امیر المؤ منین علیه السلام بود.
ابن ابى الحدید، دانشمند بزرگ اهل سنت در تمجید از قطب مى نویسد.
(کسى قبل از من تا آن اندازه که اطلاع دارم به تفسیر نهج البلاغه نپرداخته است بجز یک نفر و آن سعید بن هبه الله بن حسین معروف به قطب راوندى است ) .
(منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه ) کتابى است . در دو جلد قطور که راوندى در آن به شرح و توضیح سخنان مولاى متقیان علیه السلام پرداخته است .
ابن ابى الحدید این شرح را چونان کتاب مرجع به کار گرفته و از آن استفاده هاى فراوان برده است .

ج – کلام و فلسفه

سابقه علم کلام درباره مسائل اعتقادى اسلام و اصول دین به بحث مى نشیند به سده هاى اول تاریخ ما باز مى گردد. کلام به دو دسته تقسیم مى شود. کلام عقلى و کلام نقلى . قطب الدین راوندى از دانشمدان کلام نقلى بود که اعتقادات و تفکرات اسلامى خویش را با سخن پروردگار در آمیخته بود.

راوندى دانشورى بود که تمامى آثارش رنگ و بویى روایى داشت و با استفاده از نبوغ و تحقیقات و مطالعاتش از او به عنوان مرزبانى ژرف نگر از حریم تشیع یاد شده است .
دفاع از حریم عقاید شیعه و پاسخگویى به شکاکان و متعصبان عصر خویش ، وى را بر آن داشت تا در پى انجام وظیفه ، آثار ارزشمندى را از خود به یادگار نهد.

از آثار قطب الدین راوندى مى توان به کتابهاى ذیل اشاره کرد:

۱ – (الخرایج و الجرایح ) – این کتاب که معروفترین آثار قطب به شمار مى آید در بیان مسائل کلامى و عقاید بوده و در برگیرنده هفت کتاب پیرامون مساءله معجزه و شیوه زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
۲ – (ام المعجزات ) – نام کتابى است که راوندى پس از چندى به عنوان (تتمه الخرایج ) به نگارش در آورد.
۳ – (الاختلاف ) – این کتاب در برگیرنده اختلافهاى کلامى بین شیخ مفید و سید مرتضى (علم الهدى ) بوده و ۹۵ مساءله اختلافى در آن بررسى شده است .
۴ – (تهامت الفلاسفه ) – این کتاب که نشان دهنده دانش فلسفى قطب است در موضوع حکمت و فلسفه نگارش شده و به تناقض گویى فلاسفه پرداخته است
۵ – (کلام الکلام فى شرح مقدمه الکلام ) – شرحى بر کتاب (مقدمه الکلام ) شیخ طوسى در علم کلام است .

د – فقه

حدود بیست اثر و مفید در علم فقه ، به دست تواناى این دانشور راوندى تاءلیف شده که برخى از آن عبارت اند از:
۱ – (آیات الاحکام ) – این کتاب آیاتى از قرآن کریم را که مربوط به مسائلى فقهى و احکام دینى است مورد بحث و بررسى قرار داده است .
۲ – (الحکام الاحکام )
۳ – (الانجاز) – شرحى است بر کتاب (الایجاز فى الفرائض ) شیخ طوسى .
۴ – (رحل المعقود فى الغسله الثانیه ).
۵ – (الشافیه فى الغسله الثانیه ).
۶ – (الخمس )
۷ – (من حضره الاداء و علیه القضیاء)
۸ – (رساله الفقهاء)
۹ – (المشکلات النهایه )
۱۰ – (المنتهى فى شرح النهایه ) – این کتاب به شرح نهایه شیخ طوسى پرداخته و در ده جلد به چاپ رسیده است .
۱۱ – (الرائع فى الشرایع ).
۱۲ – (النیات فى جمیع العبادات )
۱۳ – (نهیه النهایه )
۱۴ – (فقه القرآن ). این کتاب گرانسنگ با تلاش و کوششى ستودنى به دست توانمند قطب راوندى نوشته شده است . او در کتاب فوق تمام آیاتى قرآنى را که به احکام فقهى مربوط بوده است به ترتیب ابواب فقه دسته بندى کرده و در دو جلد به یادگار نهاده است .

قبل از او تنها دو کتاب در این موضوع به رشته تحریر در آمده بود. قطب الدین در این کتاب پس از ذکر آیات مربوط به هر موضوع ، به بررسى فقهى آن پرداخته نتایج فقهى خویش را از آن بیان مى دارد.(۲۷۸)

ه‍ – حدیث

قطب راوندى در حدیث و روایت آثار جاویدان و ارزشمندى داشته و گامهایى استوار در این موضوع برداشته است . از این آثار مى توان به کتابهاى زیر اشاره کرد:
۱ – (تحفه العیل ) – در موضوع دعا و آداب آن و احادیث مربوط به امراض و بلاها.
۲ – (رساله فى صحه احادیث اصحابنا) – در موضوع آن بیان صحت احادیثى است که علماى شیعه نقل کرده اند.
۳ – (شرح الکلمات المائده ) – شامل شرح صد کلمه از سخنان حضرت على علیه السلام .
۴ – (ضیاء الشهاب ) – شرحى بر کتاب شهاب الاخبار قاضى سلامه مصرى .
۵ – (لباب الاخبار ).
۶ – (لب اللباب ) – اخبار و احادیثى در موضوع اخلاق .
۷ – (مزار) – کتابى بزرگ و احادثى در موضوع زیارتنامه ها.
۸ – (المجالس فى الحدیث ).
۹- (دعوات ) معروف به سلجوه الحزین – موضوع این کتاب ارزشمند مربوط به آداب دعاها و تاءثیر آنها است که در چهار باب تدوین گشته است . فضیلت دعا و ذکر صحت و سلامتى از نگاه روایات ، امراض و عوارض ‍ جسمى و روحى از زبان ائمه اطهار علیه السلام و حالات مرگ و پایان زندگى ، چهار موضوع اصلى آن به شمار مى رود.

و – تاریخ

قطب راوندى داراى آثارى در موضوع تاریخ است .
۱ – جنى الجنتین – در تاریخ اولاد امام هادى علیه السلام و امام عسکرى علیه السلام .
۲ – قصص الانبیاء – در این کتاب تاریخ و شرح زندگى پیامبران از زبان روایات بیان شده است .

ز – اصول فقه

(المستقصى ) نام کتابى از راوندى در علم اصول فقه است . این کتاب شرحى بر (الذریعه ) سید مرتضى در علم اصول مى باشد.

ح – شعر و ادب

ستاره پر فروغ راوند، در شعر و ادب نیز بهره اى نیک داشته و به زبان عربى شعر مى سروده است . در سوردن اشعار خویش عشق و معرش به خاندان اهل بیت علیه السلام را به تصویر کشیده است علاوه بر شعر، در ادبیات عرب نیز دانشى در خور توجه داشته و آثارى در آن موضوع تدوین کرده است . برخى از کتابهایش در این دانش عبارت اند از:
۱ – (التغریب فى التعریب )
۲ – (الاغراب فى الاعراب ).
۳ – (شرح العوامل الماءئه ) شامل صد عامل در علم نحو.
۴ – (غریب النهایه ) در شرح لغتهاى مشکل فقهى کتاب نهایه شیخ طوسى .
۵ – (نفثه المصدور) – این کتاب دیوان اشعار قطب راوندى است .

شعر ذیل از اوست :

۱ – قسم النار ذو خبر و خیر

یخلصنا الغداه من السعیر

۲ – فکان محمد فى الدین شمسا

على بعد کالبدر المنیر

۳ – هما فرعان من علیا قریش

مصاص الخلق بالنصب الشهیر

۴ – و قال له النبى علیه السلام و انت منى

کهرون و انت معى وزیرى

۵ – و من بعدى الخلیفه فى البرایا

على جاه السریرى

۶ – و انت عیائهم و الغوث فیهم

لدى الظلماء کالصبح البشیر

۷ – و لائى فى البتول و فى بنیها

کمثل الروض فى الیوم المطیر

۸ – محمد النبى صلى الله علیه و آله غدا شفیعى

لان علیا الاعلى ظهیرى )

۹- و لا ارضى بتیم او عدى

امیرا خاب ذلک من امیرى

۱۰ – مصیرى آل احمد یوم حشرى

و یوم الحشر حبهم نصیرى

۱ – تقسیم کننده بهشت و دوزخ و صاحب خیر کثیر و از همه برتر على علیه السلام است
که فردا ما را از آتش جهنم رهایى مى بخشد.
۲ – در آسمان اسلام ، حضرت محمد صلى الله علیه و آله خورشید است
و پس از او على علیه السلام به مانند ماه شب چهاردهم نور افشانى مى کند.
۳ – این دو بزرگوار فرع یک اصل و از تبار تابناک قریش اند
و به دلایلى که همگان مى دانند پناه و پشتیبان خللق اند.
۴ – پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود که تو از منى ، چنان که هارون از موسى بود و تو همشیه با من ووزیر منى .
۵ – و پس از من نیز جانشین من در میان مردمانى ، و تنها تویى که سزوار جانشینى مرادارى .
۶ – و زمانى که مردم در سیطره تاریکیها گرفتار آیند، تنها داد رسى که نمى تواند چون صبح ، صباح نور و نجات را مژده دهد تو خواهى بود و بس .
۷ – دل من در گرو محبت فاطمه زهرا علیه السلام و فرزندان اوست چنان که وجود باغستانها و گلستانها در گرو روزهاى بارانى است .
۸ – فرداى قیامت ، رسول خدا صلى الله علیه و آله شفیع من خواهد بود چرا بود که على اعلى پشتیبان من است .
۹- به حکومت دیگران به هیچ وجه رضایت نخواهم داد حکومت کسانى که بیراهه رفتند و از امیر المؤ منین روگردان شدند.
۱۰ – راه من راه آل محمد و تا قیامت از این راه منحرف نخواهم شد، در آن روز بزرگ تنها چیزى که به کار من آید همین است و بس .

از نگاه دیگران

دانشمند بزرگ شیعه ، علامه امینى درباره راوندى مى گوید.
(راوندى یکى از پیشوایان علماى شیعه ، برگزیده این طایفه و از اساتید بى نظیر فقه و حدیث و از نوابغ و از اساتید بى نظیر فقه و حدیث و از نوابغ علم و ادب است . هیچ گونه عیبى در آثار فراوانش و تیرگى در فضایل و تلاشها و خدمات دینى و اعمال نیکو و کتب ارزنده اش وجود ندارد.)
(میزا عبدالله افندى ) که شرح حال بسیارى از بزرگان را به نگارش در آورده است ، در این باره مى گوید:
(شیخ امام و فقیه ، قطب الدین راوندى ، شخصى فاضل ، عالم ، متبحر، فقیه ، محدث ، متکلم ، آشناى به اخبار و احادیث و شاعر بوده است .)
(میزا محمد باقر خوانسارى ) درباره قطب راوندى نوشته است :

(او والاتر و بزرگتر از اینهاست که درباره وى گفته اند. چنانکه بعد از آگاهى از برخى تاءلیفات او بخصوص (شرح آیات الاحکام ) وى ، تردیدى در این باره براى شما خوانندگان باقى نمى ماند.)
(محدث قمى ) از دیگر اندیشمندانى است که درباره قطب الدین چنین آورده است :
(عالمى است متبحر، فقیه ، محدث ، مفسر، محقق ، راستگو، بزرگوار… و از بزرگترین محدثان شیعه مى باشد.)
نبوغ فکرى و فزونى تاءلیفات و عمیق تحقیقات علمى راوندى موجب گردیده تا علماى سنت نیز در مقابل او سر تعظیم فرود آورند.
(ابن حجر عسقلانى ) درباره راوندى نوشته است :
(او در جمیع علوم فاضل است . و در هر نوعى از علوم صاحب تصنیفات بى شمار بوده است .)

فرزندان قطب

از این دانشمند قرن ششم ، سه فرزند پسر به نامهاى عماد الدین على ، نصیر الدین حسین و ظهیر الدین محمد شناخته شده اند که هر سه در شمار فرزانگان عصر خود بوده اند.
گرچه موقعیت تابناک پدر، آنان را تحت الشعاع قرار داده است ، اما نور پر فروغ آن سه فرزند در تاریخ دانش پژوهان تشیع محو نگشته است .

(عمادالدین على ) از فقها و محدثان است که پس از پدر به روایت و تبلیغ عقاید و تفکرات تشیع پرداخته و تلاشهاى بى فقه پدر را به ثمر نشانده است .
مؤ لف کتاب (امل الامل ) او را به عنوان فاضل ، عالم ، راستگو و کسى که از شهید اول روایت مى کند، ستوده است .

(نصیر الدین حسین ) نیز از دانشمندان عصر خویش بوده که به دست بیگانگان به شهادت رسیده است . در کتاب (شهداء الفضیله ) نام او در ردیف عالمان شهید قرار گرفته ولى جزئیات دیگرى درباره شهادت او به دست نیامده است .

پدرش قطب الدین در کتاب جواهر الکلام خود اجازه نامه اى براى نصیر الدین نوشته است .
(ظهیر الدین محمد) از دیگر فرزندان قطب بود که همچون دیگر برادران ، راه پدر را ادامه داد و به نقل روایات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام پرداخت .

غروب خورشید

چهاردهم شوال ۵۷۳ ق . آسمان شهر قم رنگى دیگر به خود گرفته بود و عالمان و اندیشمندان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام در خانه قطب راوندى ، بر بالین یکى از بزرگمردان گرد آمده بودند نزدیکى اذان ظهر بود که نسیم عطر آگین بهشت مشام راوندى را نوازش داد و شبنم اشک را دیدگان زنان و کودکان سرازیر گشت و جهان اسلام در عزاى یکى از فرهیختگان مکتب اهل بیت علیهم السلام به سوگ نشست .

پس از مراسم تشیع پیکر پاک آن فرزانه در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه علیهم السلام به خاک سپرده شد و روح (سعید) محدثان با زمزمه (عاش سعیدا و مات سعیدا) به ملکوت اعلى پر کشید.

از آن پس جسم مطهرش با کتابها و نوشته هایش جاودانه شد و روزى که پس از هشت قرن تعمیرگران صحن مطهر حضرت معصومه علیهم السلام با پیکر سالم و سیماى نورانیش رو به رو شدند چیزى جز این منزلت را براى او تصور نکردند که باید جسم مطهرش چون روح شاهد و ناظرش بر حوزه فقاهت اهل بیت علیهم السلام تا قیامت سالم بماند. حضرت آیه الله مرعشى نجفى علیهم السلام به پاس خدمات او، سنگ قبرى بلند و به یاد ماندنى را بر فراز به یادگار نهاد تا زائرین حرم فاطمه معصومه علیهم در ابتداى ورود و خروج از صحن مبارکش چشمانشان به قبر این فرزانه بزرگ روشن شود .
والسلام

گلشن ابرار//جمعی از پزوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه علامه طبرسى(متوفاى ۵۴۸ ق)(پیشواى مفسران)

علامه بزرگوارامین الاسلام ، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى از جمله اندیشمندان نادرى است که هر چند در دانشهاى رایج عصر خویش خبره بود، منزلت او در تفسیر، تمام ابعاد و جوانب علمى اش را تحت شعاع قرار داده ، وى را به مثابه مفسرى سترگ در دنیاى دانش و معرفت کرد. در این نوشتار بر آنیم که به گوشه هایى از زندگى هفتاد و نه (یا هشتاد) ساله گوشه هایى از زندگى هفتاد و نه (یا هشتاد) ساله این مفسر قرآن و پیشواى مفسران بپردازیم .

ولادت

او به سال ۴۶۸ ق ( یا ۴۶۸ ق .) دیده به جهان گشود و حسن بن فضل طبرسى پدر طبرسى پدر آن عزیز، او را (فضل ) نامید. اصل و منشاء (فضل بن حسن ) طبرسى (تفرشى ) بوده و به همین سبب به (طبرسى ) به معروف و مشهور گشته است ؛ هر چند دلیلى بر ولادت یا اقامت او در آن دیار علم خیز در دست نیست .

در مقابل ، گروهى از شرح حال نویسان ، طبرسى را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانسته اند لیکن وجود دلایلى روشن بر یکى بودن طبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش مى سازد ؛ که مى توان به برخى از آنها اشاره کرد: بیهقى ( معروف به ابن فندق ) که از معاصران طبرسى است در بیان شرح حال او مى گوید (طبرس منزلى است میان قاشان (کاشان ) به اصفهان . اصل ایشان از آن بقعت بوده است .) همچنین یعقوبىو علامه مجلسى طبرسى را معرب تفرشى و منسوب به تفرش از توابع قم مى دانستند.

این ناحیه نخست از توابع قم بوده و امروز از شهرهاى استان مرکزى به شمار مى آید این شهر به دلیل نزدیکى به قم ، در آغاز ورود اسلام ، مذهب تشیع را پذیرفت .

تحصیل

فضل بن حسن دوران کودکى و تحصیل خود را در جوار بارگاه ملکوتى امام هشتم علیه السلام گذراند و پس از چند سال حضور در مکتب ، و فراگیرى و خواندن و نوشتن و یادگیرى قرائت قرآن ، خود را به منظور تحصیل علوم اسلامى و شرکت در جلسه درس بزرگان دین آماده ساخت . او در فراگیرى علومى چون ادبیات عرب قرائت ، تفسیر، حدیث ، فقه ، اصول و کلام فوق العاده تلاش کرد، بدان حد که در هر یک از رشته ها صاحب نظر گردید. با وجودى که در مدارس آن عصر علوم چون حساب ، جبر و مقابله رایج نبود و کسى براى فراگیرى آن رغبت نمى ورزید، او به سوى آن علوم شتافت و از صاحب نظران آن فن به شمار مى آمد.
اساتید امین الدین طبرسى که نقش مهمى در بارورکردن شخصیت علمى و معنوى او داشتند از این قرارند: ابوعلى طوسى ( فرزند شیخ طوسى )، جعفر بن محمد دوریستى ، عبدالجبار مقرى نیشابورى امام موفق الدین حسین واعظ بکرآبادى جرجانى ، سید محمد غصبى جرجانى ، عبد الله قشیرى ، ابوالحسن عبد الله محمد بیهقى ، سید مهدى حسینى قاینى ، شمس اسلام حسن بن بابویه قمى رازى ، موقف عارف نوقانى و تاج القراء کرمانى .

در عرصه شعر

طبرسى در ایام جوانى اشعار بسیارى سروده است که عموم آنها حاوى مضامین عالى و دلیل صادقى بر آشنایى و خبرگى وى در سرودن شعر است . اثر ذیل در بیان ارادت وى به اهل بیت علیه السلام یکى از آن آثار جاودان مى باشد.

اطیب یومى بذکراکم و اسعد نومى برویاکم
فان فوادى مغناکم لئن غبتم عن مغانیکم
فلا باءس ریب دهرى اتى بما لا یسر رعایاکم
و فضل من الله یغشاکم فنصر من الله یاءتیکم
و عقد و لائى لکم شاهد بانى فتاکم و مولاکم
لکم فى جدودکم اسوه اذا ساء کم عیش دنیاکم
و کم مثلها افرجت عنکم و خط بها من خطایاکم
کما صفى التبر فى کوره کذلکم الله صفاکم

ترجمه :

– روز را یاد شما عطر آگین مى سازم و خوابم را با دیدن شما شیرین و دلچسب مى کنم .
– اگر چه از منازل خود غایت شده اید، ولى دل من منزگاه شماست .
– باکى نیست اگر حوادث روزگار بر من عارض شود و امت شما را خوشایند نباشد.
– زیرا پیروزیى از ناحیه خدا نصیب شما خواهد شد و فضیلتى از جانب او شما را بر خواهد گرفت .
– آنچه از محبت شما در وجدانى جاى گرفته شاهد است که من غلام و دوستدار شما هستم .
– پیشینیان شمابرایتان اسوه اند، هرگاه زندگى دنیا بر شما بد معامله کند.
– چه بسیار از این سختیها که از شما دور مى شود و به وسیله آن گرفتاریهاى شما محو مى گردد.
– همان طور که طلا در کوره تصفیه مى شود خدا نیز شما را تصفیه نموده است .

هجرتى پر بار

امین الاسلام طبرسى حدود ۵۴ سال در مشهد مقدس سکونت داشت وسپس بنا بر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امکانات بسیارى که در آن شهر موجود بود و زمینه تدریس ، تاءلیف وترویج دین را براى او فراهم مى ساخت ، در سال ۵۲۳ ق . راهى را براى آن دیار گردید. سادات آل زیاره – که طبرسى با آنان نسبت فامیلى داشت – میزبان او بودند و از کمک و همکارى با آن عالم وارسته دریغ ننمودند.

نخستین اقدام شیخ ، پذیرش مسؤ ولیت (مدرسه دروازه عراق ) بود که با سرپرستى و راهنمایى او، مدرسه به حوزه علمیه وسیع و با اهمیتى مبدل گشت غناى فرهنگى و علمى این مکان ، سبب جذب محصلان بسیارى از دور افتاده ترین نقاط ایران گردید و طلبه هاى جوان به عشق رسیدن به کمال و خدمت به مکتب در آن مدرسه مشغول تحصیل شدند و علوم مختلفى چون فقه و تفسیر را از محضر طبرسى فرا گرفتند. شاگردان دانشمند و بلند آوازه ذیل ثمره تلاش علمى شیخ است : رضى الدین حسن طبرسى (فرزند طبرسى )، قطب الدین راوندى ، محمد بن على بن شهر آشوب ، ضیاء الدین فضل الله حسنى راوندیت شیخ منتخب الدین قمى ، شاذان بن جبرئیل قمى ، عبد الله بن جعفر دوریستى ، سید شرف شاه حسینى افطسى نیشابورى و برهان الدین قزوینى همدانى .

آثار سبز

مصنفات وآثار متعددى از امین الاسلام از امین الاسلام طبرسى به یادگار مانه است که جملگى از فضل ودانش آن عالم کوشا و اندیشمند، توانا حکایت مى کند. گنجینه آثار او بدین شرح است :

الاداب الدینه للخزانه المعینه ، اسرار الامامه ، اعلام الورى با علام الهدى ، تاج الوالید، جوامع الجامع ، الجواهر (جواهر الجمل )، حقائق الامور، عده السفر و عمده الحضر، العمده فى اصول الدین و الفرائض النوافل غنیه العابد و منیه الزاهد، الفائق ، الکافى الشافى کنوز النجاج ، مجمع البیان ، مشکوه الانوار فى الاخبار، معارج السؤ ال ، المؤ تلف من المختلف بین ائمه السلف ، نثر اللالى ، النور المبین و روایت صحیفه الرضا علیه السلام

پیشواى مفسران

اندیشه خدمت به قرآن از اون جوانى در ذهن علامه جاى داشت . زندگى اش آمیخته با آن کتاب الهى بود احیاى معارف آن معجزه بى بدیل و یگانه و نوشتن تفسیر از آروزهاى اصلى او به شمار مى رفت . خالق هستى ، آن بر آورنده آرزوها، توفیق عرصه آثار جاودان و میراث ماندگار را به او ارزانى داشت و در حالى که سن علامه از شصت تجاوز کرده و موهاى سرش به سپیدى گراییده بود سه کتاب تفسیر قرآن را به سبک هاى مختلف به رشته تحریر درآورد. او چنان ابتکارى را در تفسیر قرآن به کار بست که تا قرن حاضر، مفسران دیگر به کار بست که تا قرن حاضر، مفسران دیگر بر آستان تفسیر او اعتکاف کرده ، از خرمن بى پایانش – که الهام گرفته از مکتب اهل بیت عصمت وطهارت علیه السلام بود – استفاده کردند. مناسب است به اختصار به سبک و محتویات هر یک از تفاسیر آن دانشمند فرزانه اشاره نماییم .

الف – (مجمع البیان ) سرآمد تفاسیر

آستین همت بالا زدم و نهایت جد و جهد را به کار بستم و دیدار بیدار داشتم و اندیشه کردم و تفاسیر گوناگون را در پیش رو نهادم و از خداوند سبحان توفیق و تیسیر طلبیدم و نگارش کتابى را آغاز کردم که در نهایت فشردگى و پیراستگى و حسن نظم و تربیت است و حاوى انواع و اقسام دانش تفسیر است و در و گوهرهایى اعم از علم قرائت ، اعراب و لغنت ، و پیچدگى و مشکلات ، معانى و جوانب ، نزول و اخبار، قصص و آثار، حدود و احکام در بردارد و از خدشه هایى که مبطلان آن مطرح کرده اند سخن را آورده ام که تنها اصحاب ما – رضى الله عنهم – متعرض آن شده اند و استدلالات بسیارى را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول و منقول به گونه اى معتدل و مختصر و بالاتر از ایجاز و پایین تر از تفصیل در بر دارد؛ زیرا اندیشه هاى عصر حاضر تاب تحمل سنگینى بزرگ ناتوان است زیرا از علما تنها نامى مانده و از علوم تنها رمقى ) .

گرایش روحى بر نوشتن تفسیر با ابتکار و سبکى منحصر به فرد که از روزگار جوانى در او جولان داشت و همچنین تشویق یار و دوست نزدیکش ، محمد بن یحیى (از سادات آل زباره و از شخصیتهاى بر جسته سبزوار) دو عامل و انگیزه اى است که مؤ لف محترم خود در مقدمه بدان اشاره کرده است . برخى از مورخان با بیان داستانى از طبرسى ، انگیزه دیگرى را در باب علت نوشتن تفسیر دخیل مى دانند .آن حکایت از این قرار است : زمانى سکته اى بر علامه عارض مى شود و خاندانش به این گمان که او به رحمت ایزدى پیوسته است وى را به خاک مى سپارند. او پس از مدتى به هوش ‍ آمده ، خود را درون قبر مى بیند و هیچ راهى را براى خارج شدن و رهایى از آن نمى یابد.

در حال نذر مى کند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابى را در تفسیر قرآن بنویسد. در همان شب قبرش به دست فردى کفن نبش مى شود وآن گور کن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهاى او مى کند. در آن هنگام علامه دست او را مى گیرد! کفن دزد از ترس ، تمام بدنش به لرزه مى افتد، علامه با او سخن مى گوید، لیکن ترس و وحشت آن مرد بیشتر مى شود. علامه طبرسى به منظور آرام ساختن او، ماجراى خود را شرح مى دهد و پس از آن مى ایستد. کفن دزد نیز آرام شده ، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود مى نهد و به منزلش ‍ مى رساند. طبرسى نیز به پاس زحمات آن گورکن ، کفنهاى خود را همراه مقدارى بسیارى پول به او هدیه مى کند آن مرد نیز با مشاهده این صحنه و با یارى و کمک علاقه توبه کرده ، از کردار گذشته اش از درگاه خداوند طلب آمرزش مى کند. طبرسى نیز پس از آن به نذر خود وفا کرده ، کتاب مجمع البیان را مى نویسد.

شیخ طوسى تفسیر خود را در مدت هفت سال و با اقتباس (التبیان ) اثر شیخ طوسى ، تدوین کرده و هر یک از فنون مختلف قرآنى را به صورت جدا از هم درقالبى منظم ومرتب بیان نمود. این نظم خاص سبب گردید که دانشمندان شیعه وسنى ، آن تفسیر را بر بسیارى از تفاسیر دیگر برترى داده ، آن را مورد ستایش قرار دهند.

مجمع البیان در ده جلد تدوین و در پنج مجلد چاپ شده است . این کتاب با مقدمه اى مفید آغاز شده و موضوعاتى در هفت فن به قرار ذیل در آن مطرح شده است : تعداد آیات قرآن و ثمره آشنایى با آن ، ذکر اسامى قراء مشهور قرآن و نظرات آنان ، تعریف تفسیر، تاءویل و معنى ، نامهاى قرآن و معانى آن ، یادى از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و کتابهایى که در مورد آن تاءلیف شده است ، احادیث مشهور پیرامون فضیلت قرآن واهل آن و بیان آنچه که براى قارى قرآن نیکوست (چون زیبا خواندن الفاظ قرآن ).

او در پاره اى از موارد به دنبال معنى آیات و به منظور توضیح بیشتر، به مطلبى اشاره و آن موضوع را با عنوان (فصل ) مشخص مى کند. عناویتى چون تقوا، خصوصیت هدایت و هدى ، توبه وشرایط آن ، نام محمد صلى الله علیه و آله و بالاخره چکیده اى از پندها و حکمتهاى لقمان حکیم نمونه هایى از این فصلها مى باشد. همچنین احادیث و روایات بسیارى در این تفسیر وجود دارد که تعداد آن بیش از هزار و سیصد حدیث است .

ب – (الکافى الشافى ) گزیده اى از الکشاف

علامه طبرسى پس از تاءلیفات مجمع البیان – که به تفسیر کبیر شهرت یافت – به تفسیر کشاف ، اثر جار الله زمخشرى برخورد و به دلیل جذابیت و هنر نمایى موجود در آن ، به تلخیص آن کتاب اهتمام ورزید. او معانى نو و بدیع و الفاظ نیکویى را که در نوع خود بى همتا بود از این تفسیر گلچین کرد و آن را در یک جلد تاءلیف نمود و نام این تفسیر گزدیده و مختصر را (الکافى الشافى ) نهاد (۲۲۹).این کتاب در آثار برخى از شرح حال نویسان به (الوجیز) تعبیر شده است .چون نسبت به مجمع البیان و تفسیر دیگر علامه ، موسوم به جوامع داراى حجم کوچکى بوده است .

ج – جوامع الجامع ، تفسیر وسیط

این کتاب پس از مجمع البیان از معروف ترین آثار طبرسى است که در مدت یک سال (از ماه صفر ۵۴۲ تا محرم ۵۴۳ ق .) و پس از اتمام دو تفسیر گذشته تاءلیف شده است (۲۳۱). در این تفسیر گزیده گویى شیوه مفسر است و او کوشیده تا مطالب مهم و برجسته و لطایف آن دو کتاب را گرد آورى کرده ، از برخى مطالب آن دو تفسیر کبیر وجیز صرف نظر نماید. همچنین حسن ابتکار و لطف تعبیرى که در بیان دقایق آیات و کیفیت توجیه آن به کار رفته و استفاده اى که از کشاف زمخشرى شده ، باعث شد که این تفسیر از مجمع البیان ممتاز گردد علامه ، جوامع الجامع را به دلیل کمى حجم وفزونى فوایدش ، وسیط نیز نامیده است .
بیشتر مطالب تفسیر جوامع الجامع از کشاف زمحشرى اقتباس شده است . در پاره اى از موارد نیز مطالبى از تفسیر در مقایسه با کشاف امتیازاتى دارد؛ همچون اختصار و حذف زواید و مطالب غیر ضرورى نقل روایاتى از طریق شیعه که گاهى غیر ضرورى ، نقل روایاتى از طریق شیعه که گاهى با تفسیر صاحب کشاف موافق و در بسیارى از مواضع با آن مخالف است و بیان آراء کلامى شیعه امامیه در مواردى که با دیدگاه معتزله موافق نیست یا نظر شخصى طبرسى در تفسیر آیه با نظر زمخشرى مخالف است که در این صورت طبرسى از نظر صاحب کشاف عدول نموده و آنچه مى دانسته ذکر کرده است .

بر قله فقاهت

علم فقه که فن استخراج و استنباط احکام از مدارک آن چون کتاب ، سنت ، اجماع و عقل مى باشد از جمله دانشهاى دقیقى است که شیخ در آن صاحبنظر بود. علماى بزرگ و شرح حال نگاران ، از وى به عنوان مجتهد و فقهى بزرگوار یاد کرده اند. طبرسى با عنایت به وجود بیش از پانصد آیه قرآن که بر احکام عبادات و معاملات اشاره دارد به طرح موضوعاتى فقهى در دو تفسیر کبیر و وسیط خود پرداخته است . او نخست اقوال فرق مختلف اسلامى را بیان کرده ، پس از شرح دیدگاه شیعه نظر خود را به گونه فتوا اظهار مى کند. بسیارى از فقهاى بزرگ شیعه نظرات او را مورد اشاره قرار داده اند که مى توان به برخى از عناوین دیدگاههاى فقهى او اشاره کرد:

کبیره بودن تمام گناهان ، معناى شرعى تیمم ، مستحب بودن استعاذه در نماز و غیره آن ، ارکان و واجبات حج و عمره ، حکم صورتى که بین دوبینه در موردى تعارض واقع مى شود ، خمس ، قبص در رهن ، دین مفلس ، حکم دیون در صورت فوت بدهکار ، شفعه ، حکم ربا ، جزیه نگرفتن از صائبین ، حکم وقف بر کافر ، جواز وصیت بر شخص ذمى ، صید و ذباحه ، رضاع ، خلع و مبارات، مراد از خوف شقایق .

آیینه وحدت

اختلاف وتنش هاى مذهبى ، یکى از معضلات و گرفتارهاى عصر شیخ طبرسى بود. حاکمیت ترکان سلجوقى در مشرق زمین هر چند تحولى بزرگ در تمدن اسلامى ایجاد کرد لیکن به موجب جانبدارى آنان از مذهبى خاص ‍ و تحت فشار قرار دادن مذاهب دیگر – بخصوص شیعه امامیه – سبب شد که فرق اسلامى به جاى تکیه بر اصولو بها دادن به اتحاد و ائتلاف ، درگیر مناقشات مذهبى شده بر اختلافت موجود بیفزایند.

شیعه به هنگام حکومت علویان و آل بویه قدرت و عظمتى یافته بود لیکن در عهد غزنویان و در آغاز دولت سلجوقیان زندگى سیاسى شان مدتى در پس ابرهاى تیره تعصب پوشیده ماند و افق حیات براى آنان تاریک گشت و بنا به گفته برخى از زمامداران آن عصر، آنان در ردیف گبران و ترسایان ، یاراى تظاهر به دین و ورود به خدمات عمومى را نداشتند.

با تمام این دشواریها، علماى مذهب تشیع در ایران از مسیر توسعه و کسب تدریجى نیرو باز نایستاده ، از کیان و فرهنگ خویش پاسدارى کردند. در سالهاى پایانى سلطنت ملک شاه ، گروهى از شخصیتهاى بانفوذ شیعه در دستگاه حکومتى سلجوقیان راه یافتند و پس از بر کنارى خواجه نظام الملک و واگذارى کرسى وزارت به یک فرد شیعى به نام تاج الملک ابوالفضل قمى ، پاى گروهى از شیعیان چون مجد الملک ابوالفضل قمى به دربار باز گردید.
بحثها و مشاجرات مذهبى فراگیر بین علماى مذاهب فراگیر بین علماى مذاهب در آن دوره در برخى مواقع به ستیز و خونریزى دسته هاى مختلف دسته هاى مختلف منتهیمى گشت .
در میان سنیان درباره مذهب حنفى و شافعى ، جبر و اختیار یابرترى مذهب اشعرى ، معتزلى و؟ و غیره ، و بین سنیان و شیعیان در مسائل گوناگون مورداختلاف ، و بین همه آنالن با باطنیان ، بحثهاى شدید و دامنه دارى انجام مى شد که غالبا با تشکیل مجالس و تالیف کتابها یا گرفتن اقرار کتبى به ترک عقیده اى و قبول عقیده دیگر منجر مى گردید و گاه با تبعید یا کشتن و نظایر آن پایان مى یافت .

راستى ، در این حال براى ائتلاف و نزدیک ساختن قلوب مسلمانان – که از آرزوهاى مصلحان و درد آشنایالن به شمار مى رفت – چه اقدامى بایسته و شایسته مى بد؟ آیا تسلیم فضاس مسموم جامعه شدن و ترویج و تشویق صف بندیها، خدمت تلقى مى شد یاسکوت و کنازه گکیرى از اوضاع ومسائل حاد جامعه بهترین راه به شمار مى رفت ؟ بى شک این دو شیوه فوق ، آتش اختلاف راشعله ور ساخته بود و براى رهایى از ین بحران اقدامى شایسته و شجاعانه – برخلاف راههاى گذشته – لازم بود اء علامه طبرسى درد را بخوبى احساس کرده بد و در پى رشد واحیاى اندیشه وحدت فکرى و تفهاهم مذهبى و باعنایت به مقیضیات زمان و به منظور کاستن احتلافهاى موجود، به میدان ائتلاف وارد شد و قرآن مجید را که مورداحترام و قبول همه مذاهب اسلامى بود اساس کار خود قرار داد.

آزاد اندیشى ، بلندنگرى ، سعه صدر، عفت قلم وانصاف درپژوهش از خصایص ‍ بارزى است که در کتاب (مجمع البیان ) وى به چشم مى خورد. او خودرادر منبع یا منابع محدودى محصور نساخت ت بلکه اندیشه هالى مخالف و موافق را نظاره کرده ،؟ دامن پژوهش و تحقیق از مرزهاى اندیشه خود گذراند و به کاوش دیگاه دیگران ره سپرد و با نظر یکسان به مهم اصنالف و فرقه ها، انجه را صحیح و معقول به بود مى پذیرفت و در تقدیم و تاحیر آن غرض خاصى نداشت . علامه همچنین در نقل عقیده دیدگاه محالفان تا آنجا که از نظزاصولى عقیده و مبانى مکتبش خدشه وارد نمى نمود دریغ نمى ورزید .

در میان مولفان و مصنفان کمتر کسى را چون او مى توان یافت که کلامش از طعن و اعتراف نسبت به مخالفان طریقه خود خالى باشد او همچون سلف صالح وبه دنبال سیره پیشوایان شیعه ت امامیه ت دفاع از اصول ومبانى شیعه را با حفظ اعتدال ت نداشتن تعصب و افراط و پرهیز از غرور در آمیخته بودو خدمتى پر ارج را در نزدیک ساختن افکار و اندیشه هاى مذاهب اسلامى به انجام رسادن و نام خودرادر میان شیعیان و دانشمندان منصف اهل سنت جاودانه ساخت .

علامه سید محسن امین عاملى در این باره چنین نمى نگارد: (بزرگى ، عظمت ، تبحر در علوم و وثاقت او امرى است که نیاز به بیان ندارد و مجمع البیان بهترین شاهد بر این مدعاست ؛ کتابى که انواع را در آن جمع ساخته ، نظرات پراکنده در تفسیر را بیان نموده ، و در هر مقام به احادیث اهل بیت – علیه السلام – در تفسیر آیات قرآن اشاره کرده است .

او دلایل روشن و مورد قبول را با حفظ اعتدال ، گزینش نیکو در اقوال ، رعایت ادب و حفظ نگهدارى گفتار در مقابل مخالفان فکرى جمع کرده است ، به نحوى که در کلامش جمله اى که نفرت از خضم را حکایت کرده یا مشتمل بر تقبیح آنها باشد یافت نمى شود و این خصیصه و امتیاز در آثار کمتر مؤ لف و مصنفى یافت مى شود. به گفتار او در مقدمه جوامع الجامع بنگرید که چگونه به تعظیم و ثناى علم و دانش صاحب الکشاف بر خاسته است ؛ تا بدانید که آن امر، از بزرگى ، انصاف و پاکى نفس او مى باشد.)

شیخ محمود شلتوت ، رئیس سابق دانشگاه الازهر، طبرسى و آثارش را چنین معرفى مى کند: (طبرسى اگر چه به بیان نظرات اختصاصى شیعه در احکام و آراء مورد اختلاف طریق افراط در پیش نمى گیرد و مخالفان خود و مذهب خود را مورد حمله نمى دهد. واقعیت آن است که باید به این شیوه تا آنجا که به اصول مذاهب و مسائل ریشه اى آن مربوط مى شود نگاهى آرام و با اغماض داشته باشیم ….

وى به آنچه داشت و به آنچه از دانش شیخ امت و مرجع بزرگ آن در تفسیر یعنى (امام طوسى ) صاحب کتاب (تبیان ) گرد آورد، بسنده نکرد؛ تا آنکه به دانش جدید که بدان آگاهى یافت روى آورد وآن دانش صاحب کشاف بود که شیخ طبرسى این اطلاعات قدیم خود پیوند داد و اختلاف میان او و این کار مانع نشد، چنانکه امورى که از تعصب بر مى خاست نیز مانع چنین امرى نشد و حجاب هم عصرى میان آنها حایل نشد وحال آنکه هم عصرى نیز خود نوعى مانع است …. )

غروب در شامگاه عرفه

امام مفسران ، امین الاسلام طبرسى پس از هفتاد و نه ( هشتاد) سال زندگى با برکت و سراسر خدمت به اسلام و مردم ، شبانگاه روز نهم ذیحجه سال ۵۴۸ ق . در شب عید قربان در شهر سبزوار به دیار حق شتافت و جهان اسلام را در عزایش سیه پوش ساخته ، در سوگ نشاند. برخى از نویسندگان اسلامى شیخ طبرسى رابه عنوان (شهید) یاد کرده اند. وسیله سم به شهادت رسیده است . در مقابل ، گروهى نیز با توجه به همزمان بودن رحلت شیخ بافتنه طائفه وغز ، به شهر ایشان به دست این گروه شورشى اشاره کرده اند.

پیکر پاک علامه از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافت و در نزدیکى حرم مطهر امام رضا علیه السلام در محلى به نام قبرستان قتلگاه به خاک سپرده شد. آرامگاه او که در ابتداى خیابان طبرسى واقع شده ، از آغاز، محل زیارت مؤ منان بوده است و در سال ۱۳۷۰ به موجب طرح توسعه حرم ، به داخل باغ رضوان انتقال داده شد .

یادگاران

این مقدمه را با یاد آورى از دو فرزند علامه ، پایان مى دهیم .
۱ – ابونصر، حسن بن فضل بن حسن طبرسى : او در فضایل و کمالات معنوى مرتبه اى بلند داشت ومحدث قمى از او به عنوان فاضل کامل فقیه و محدث بزرگ یاد مى کند . به در خواست او بود که پدر، تفسیر جوامع الجامع را تاءلیف نمود مهمترین اثر به یادگار مانده ابونصر، کتاب (مکارم الاخلاق ) مى باشد.
۲ – على بن فضل طبرسى : از او هیچ گونه اطلاعى به دست نیامده

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه سید رضی(متوفی۴۰۶ه.ق)


هنوز یک قرن از غیبت خورشید پر فروغ آسمان امامت – حضرت مهدى (عج ) – نگذشته بود که ستاره اى از افق بغداد درخشیدن گرفت و نور امیدى بر دل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال ۳۵۹ ق . در محله شیعه نشین کرخ بغداد، در خانه اى که از گلهاى عطر آگین ایمان و اخلاص و روشنایى علم و عمل آذین بندى شده بود، دیده به جهان گشود و نام زیباى (محمد) به خود گرفت . محمد که بعدها به (شریف رضى ) و (سید رضى ) شهرت یافت از خاندانى برخاست که همه از بزرگان دین و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهیزکاران کم مانند و روزگار بودند.

پدر و مادر سید رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسین بن على علیه السلام بودند. نسب وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد. از این رو گاهى شریف رضى را(رضوى ) مى خوانند. و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه مى خوانند و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه به امام زین العابدین علیه السلام مى رسد.

در جلالت و عظمت شاءن فاطمه مادر شاءن فاطمه مادر رسید رضى همین بس که مى گویند: شیخ مفید رحمه الله کتاب (کتاب النساء) را براى او نوشته و در مقدمه کتاب از او به بانویى محترم و فاطمه یاد کرده است .

خواب سرنوشت ساز

قرن چهارم پنجم ق . براى بغداد دوران طلایى به حساب مى آید. زیرا در آن موقع از نظر علم و ادب ، بغداد به اوج شهرت و عظمت خود رسیده بود و وجود ستارگان درخشان آسمان پرفروغ علم و معرفت ، تشنگان فضیلت را به ضیافت کوثر دعوت مى کرد. از جمله آنان دانشمندان فرزانه و فقیه یگانه محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید بود که در آن دیار حوزه درسى برپا کرد و به پرورش استعداد پرداخت و روز به روز بر رونق آن افزوده مى شد.

روزى همچون گذشته شیخ بزرگوار و عصاره تقوا، به منظور تدریس قدم بر (مسجد براثا) گذاشت و درس را شروع کرد. چند لحظه اى از شروع درس ‍ نگذشته بود که ناگهان نفسهاى گرم استاد در پشت قفس برخاست …: سلام علیکم ، بفرمائید!

طلبه ها به پشت سر برگشتند و در مقابل دیدگان زده خود بانوى محترمى را دیدند که دست دو فرزند کوچک را گرفته بود. بانوى پاکدامن در کمال متانت رو به شیخ کرد و گفت : اى شیخ ! اینان دو فرزند (سید مرتضى ) و (سید رضى ) هستند، به خدمت شما آورده ام تا فقه به آنان بیاموزى .
با شنیدن این کلام شیخ شروع به گریستن کرد و…

حاضران در وادى حیرت پى علت مى گشتند تا اینکه کلمه (شگفتا)ى استاد آنها را متوجه خود ساخت . شیخ با چشمانى اشک آلود گفت : (حالا حقیقت برایم آفتابى شد و رؤ یاى شگفتم تعبیر گردید.)

و بعد در دوران حیرت پى بحث به استراحت پرداخته بودم خواب دیدم در همین مسجد نشسته ام و مشغول تدریس هستم . در خواب بى بى دو عالم ، فاطمه زهرا علیه السلام را دیدم که دست دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیه السلام را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شیخ ! دو فرزندم حسن و حسین را پیش آوردم تا فقه فقه شان بیاموزى .

هنوز حلاوت حضورشان رامى چشیدم که از عالم خواب بیدار شدم و در دریاى تفکر فرو رفتم خدایا! من کجا و استادى دو امام معصوم کجا؟! با این افکار به مسجد آمدم تا اینکه این سلالهب ء زهراى اطهر علیه السلام با دو غنچه از گلستان محمدى از در مسجد وارد شدند و من به تعبیر رؤ یاى خود رسیدم .
از همه روز شیخ مفید و تربیت سید مرتضى و سید رضى را به عهده گرفت و در پرورش آنان نهایت سعى و تلاش خود را به عمل آورد.

 

دلباخته علم و معرفت 

سید رضى از همان اوایل کودکى با اشتیاق فراوان به تحصیل و فراگیرى علوم رو آورد. وى علاوه بر جدیت و پشتکارى برخوردار بود که پیشرفت علمى و ادبى او را سرعت مى بخشید. در حقیقت در قرن چهارم تا حدودى از بین رفته بود. از این رو در دو فرقه بزرگ و نیرومند تشیع و تسنن در جوى مسالمت آمیز زندگى مى کردند و روح تفاهم و هبستگى باعث شده بود که دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افکار و اشاعه مذهب بپردازند. سید رضى از این فرصت استثنایى بهره هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن ، صرف و نحو، حدیث ، کلام ، بلاغت فقه ، اصول تفسیر و فنون شعر و غیره را بیاموخت تا اینکه در بیست سالگى از تحصیل بى نیاز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت .

عدهاى از دانشمندان نام آورى که سید رضى نزد آنان به کسب دانش ‍ پرداخته عبارت اند از:
۱ – ابو اسحاق ابراهیم بن احمد طبرى (متوفى ۳۹۳ ق .) فقیه و ادیب و نویسنده زبر دست که سید رضى قرآن را در دوران کودکى نزد وى آموخت .
۲ – ابوعلى فارسى (متوفى ۳۷۷ ق .) نام آور دانش و ادب و پیشواى علم نحو در عصر خود.
۳ – ابوسعید سیرافى (متوفى ۳۶۸ ق ) دانشمند بزرگ و نحوى که مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت .
۴ – قاضى عبدالجبار بغدادى ، متخصص علم حدیث و ادبیات .
۵ – عبد الرحیم بن نباته (متوفى ۳۷۴ ق .) از خطباى بلند آوازه و نامدار شیعه ، مشهور به خطیب مصرى . سید رضى مقدارى از فنون شعر را از وى آموخت .
۶ – ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اکفافى (متوفاى ۴۰۵ ق .) عالم فاضل و پرهیزکار و مسند نشین قضاوت در بغداد.
۷ – ابوالفتح عثمان بن جنى (متوفى ۳۹۲ ق .) ادیب ماهر در علم نحو و صرف .
۸ – ابوالحسن على بن عیسى (متوفاى ۴۲۰ ق .) شعر شناس و پیشواى علم لغت و ادبیات .
۹- ابوحفص عمر بن ابراهیم بن احمد الکنانى ، محدث ثقه که سید رضى از او حدیث فرا گرفت .
۱۰ – ابوالقاسم عیسى بن على بن حدیث بن داوود بن جراح (متوفى ۳۵۰ ق .) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
۱۱ – ابوعبدالله مرزبانى (متوفاى ۳۸۴ ق .) حدیث و مورد اعتماد شیخ صدوق رحمه الله .
۱۲ – ابوبکر محمد بن موسى خوارزمى (متوفى ۴۰۳ ق .) فقیهى سترگ و استاد حدیث که سید رضى و دیگران از وى فقه آموختند.
۱۳ – ابومحمد هارون تلعکبرى (متوفاى ۳۸۵ ق .) فقیهى جلیل القدر و صاحب کتاب جوامع در علوم دین .
۱۴ – ابو عبد الله محمد بن محمد نعمان مشهور به شیخ مفید (متوفاى ۴۱۳ ق .) از دانشمندان کم مانند عالم اسلام .

شعر متعهد 

سید رضى از بزرگترین صاحبان فصاحت و بلاغت بود که از درکى صحیح و ذوقى سلیم برخوردار بود. وى اولین چکامه قصیده اش را در مدح و ستایش ‍ نیاکانش (اهل بیت صلى الله علیه و آله هم آوازه با خروش دجله روان ساخت . او در آن هنگام بیش از ۹سال نداشت اما چنان مهارتى از خود نشان داد که همگان ، را شگفت زده کرد. او در طول حیات شعر و شاعرى گذاشت که لقب (اشعر قریش ) و (اشعر عرب ) (سرآمد شعراى قریش و عرب ) را به خود اختصاص داد و آثار گران بهایى از جمله دیوان اشعار که به گفته ثعالبى چهار مجلد مى باشد به یادگار گذاشت .

پدر بزرگوارش تا انقراض حکومت پر اقتدار عضدوالدوله دیلمى در قلعه شیراز زندانى بود و در طول این هشت سال ، شریف رضى که دوران کودکى خود را مى گذراند در هاله اى از غم و اندوه به سر مى برد.
در دوران زمامدارى صمصام الدوله ، ابواحمد پدر سید رضى از بند اسارت آزاد گشت و سید رضى با سرودن اشعارى مقدم پدر از گرامى داشت .

شیفته خدمت نه تشنه قدرت 

سید رضى دانشمندى متعهد، وظیفه شناس و عاشق خدمت بود. او تحصیل علم را براى روشنگرى افکار و اندیشه هاى جامعه مى خواست و از نفوذ اجتماعى و سیاسى خود به منظور تشکل نیروهاى مخلص و یارى رساندن به همنوعان خود استفاده مى کرد. سید رضى هیچگاه خود را در کنج کتابخانه و گوشه مسجد و مدرسه محبوس و محصور نساخت و هرگز در را روى محبوس نبست . جوانمردى همچون سید رضى رسالت خود را فقط در بحث و تحقیق و تاءلیف و شعر و شاعرى نمى دید بلکه با پیروى از جد بزرگوارش امیر مؤ منان على علیه السلام به دستگیرى از محرومان و ستمدیدگان مى شتافت و نصرت دین خدا را هدف نهایى خود حکومت مردان فرومایه و غاصبان خلافت قرار گیرد. او شیفته خدمت بود نه تشنه قدرت . از این رو تنها مسئولیتهایى را به عهده گرفت که ویژگیهاى مردمى داشت ؛ مانند نقابت علویان ، امارت حاجیان و دیوان مظالم .

ترفند سیاسى 

سید رضى همه خلفاى بنى عباس را غاصب مى دانست و از آنها متنفر بود، بخصوص از (القادربالله ). الله مردى خود خواه و جاه طلب و متعصب و پرکینه و عقده اى بود و در پى بهانه اى مى گشت تا ابهت و شخصیت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سید رضى را از بین ببرد. از طرفى دیگر سید رضى در همان زمان تنفر و انزجار خود را طى اشعارى آشکار ساخت که همچون رعد در همه جا پیچید و غوغایى به پا کرد…

(من لباس ذلت در دیار دشمنان بپوشم ، حال آنکه در مصر علوى (شیعى ) حکومت کند!
هنگامى که اشعار آتشین سید رضى به گوش خلیفه رسید سخت برآشفت . و بر مجلسى برپا کرد تا سید دلتنگى و نفرت خود را از حکومت بنى عباس ‍ و بغداد ( مرکز خلافت عباسیان ) دل آزرده کند در مصر – سرزمین علویان – به سر مى برد.

سید رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خلیفه را رد کرد و در مجلس ‍ وى حاضر نشد. از این رو خلیفه غضبناک شد. سید رضى را از تمام مسئولیتهاى مهم اجتماعى برکنار کرد.
در مجلس خلیفه صورت جلسه اى هم تدارک دیده بودند که مى خواستند از آن بر ضد حکومت علویان مصر کنند. وقتى صورت جلسه را براى امضا پیش سید رضى آوردند از امضاى آن امتناع ورزید.

روح حماسى

سید رضى سخنورى شجاع و بى باک اقیانوسى بیکران و روحش سراسر امواج خروشان حماسه بود که بر ساحل نظاره ها رخ مى نمود و از بیشه بى انتهاى دلش درختان پرصلابت شهامت به بلنداى مجاهدت ، قد بر مى افراشت . او از هیچ مقام و قدرت و صاحب منصبى واهمه به دل راه نمى داد. سید والامقام همه خلفاى بنى عباس را غاصبان خلافت و ولایت و حکومت اسلامى مى دانست و هر چند بنا به شرایط نامناسب زمان مجبور به مبارزه منفى بود، با این حال لحظه اى از فکر براندازى نظام و ترسیم کربلا و تجدید عاشورا غافل نبود. او همیشه به انتظار یارى بخت و مساعدت زمان به سر مى برد تا بر ضد طاغوتیان و حاکمان ظلم و جور، خروشى بى امان از دل پر جوش حسنیان برآورد و با خشکاندن ریشه ظلم و فساد، زمامدارى امت اسلامى را به دست گیرد و بار دیگر عدل على علیه السلام را بگستراند. آن سید مجاهد افکار انقلابى خود را در مجالس ‍ خصوصى ، ضمن اشعار حماسى به رفقاى صمیمى و هم مرام خویش بازگو مى کرد. و بنا به فکر بلند سیاسى که داشت خود را برتر از خلیفه مى دانست .

سید رضى روزى نزد (الطایع بالله ) نشسته بود و بى اعتنا به جاه و جبروت خلیفه محاسن خود را به دست گرفته ، به طرف محاسن خود را به دست گرفته ، به طرف بینى بالا مى برد.خلیفه روباه صفت که خواست بر سید طعنه بزند و قدرت پر زرق را به رخ او بکشد، رو به سید گفت :

گمان مى کنم بوى خلافت را استشمام مى کنى ؟!
سید رضى با همان متانت و شجاعت همیشگى پاسخ داد:
بلکه بوى نبوت را استشمام مى نمایم !

بوستان معرفت 

سید رضى به سبک جالب و بى نظیر حوزه هاى علمیه ، در حین فراگیرى و قبل از فارغ التحصیلى ، اقدام به پرورش طالبان علم و جویندگان معرفت کرد. وى در بوستان معرفتش به پرورش شاگردانى پرداخت که هر یک از آنان افتخار مى ورزید. به طورى که هر یک از آنان مانند قمرى در فلک علم و فرهنگ مى درخشند. نام آن واستگان به قرار زیر است :
۱ – سید عبد الله جرجانى ، مشهور به ابوزید کیابکى
۲ – شیخ محمد حلوانى
۳ – شیخ جعفر دوریستى (متوفى حدود ۴۷۳ ق .)
۴ – شیخ طوسى (م ۴۶۰ ق .)
۵ – احمد بن على بن قدامه مشهور به این قدامه (م ۴۸۶ ق .)
۶ – ابوالحسن هاشمى
۷ – مفید نیشابورى (م ۴۵۵ ق .)
۸ – ابوبکر نیشابورى خزاعى (متوفى حدود ۴۸۰ ق .)
۹- قاضى ابوبکرى عکبرى (م ۴۷۲ ق .)
۱۰ – مهیار دیلمى

اولین دانشگاه 

شریف رضى جوانمردى درد آشنا بود.او نیش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانیت ترجیح مى داد و در میدانهاى خدمت کمر همت مى بست و یک تنه مسئولیتهاى سنگین و دشوار اجتماعى را بر عهده مى گرفت .

سید بزرگوار در کنار کارهاى بس سنگین نقابت و دیوان مظالم و…همواره به فکر تحصیل طلاب بود.از این رو در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد که نتیجه اندیشه اش ایجاد دانشگاه شبانه روزى شد که تا آن زمان سابقه نداشت .( او با اینکه از تمکن مالى کم بهره بود مع الوصف نداشت .وقتى دید گروهى از طالبان علم و شاگردانش پیوسته در ملازمت او هستند خانه اى تهیه کرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را ( دارالعلم ) نهاد و تمامى نیازمندیهاى طلاب را براى آنها فراهم کرد سید رضى براى دارالعلم کتابخانه و خزانه اى با کلیه وسایل و لوازم فراهم کرد.

باید دانست که تاءسیس دارالعلم سید رضى ده ها سال پیش از تاءسیس ‍ مدرسه نظامیه بغداد و با وجود هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملک طوسى (سال ۴۵۷ ق .) صورت گرفته است .او تقریبا حدود هشتاد سال بعد از سید رضى به این کار اقدام ورزیده است .

جلوه هاى تربیتى 

سید رضى مردى خود ساخته و پیراسته بود و شخصیت و عظمت افراد را در ارزشهاى والاى انسانى و معنویات مى دید. از این رو در تمام عمرش ‍ همواره میانه روى را پیشه خود ساخت . چرا که با روح قناعت در غناى حقیقى به سر مى برد.وى هیچ گاه دست طمع به سوى دیگران دراز نکرد. به همین سبب ،علو همت و مناعت طبع شریف رضى ، زبانزد عام و خاص ‍ گشته بود.در مورد خصوصیات اخلاقى سید رضى قضایاى زیادى نقل شده است که به یکى از آنها اکتفا مى کنیم :
از ابى محمد مهلبى ، وزیر بهاءالدوله نقل کرده اند که مى گفت :

روزى به من خبر رسید خداوند به سید رضى پسرى عنایت کرده است . فرصت را غنیمت شمردم و خواستم به بهانه این مولود صله اى به سید رضى بدهم . به غلامان دستور دادم طبقى حاضر کردند و دوهزار دینار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشنى و هدیه برایش فرستادم .
سید قبول نکرده و پیغام داده بود که : لابد وزیر مى دانند و اگر مطلع نیستند، بدانند که من از کسى صله قبول نمى کنم .
به امید اینکه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سیم و زر را فرستادم گفتم : این هدیه ناچیز را قبول بفرمایید و به قابله ها بدهید.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد:قابله ها غریبه نیستند و رسم ما بر این نیست که بیگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان مى باشند و چیزى هم نمى پذیرند.

براى بار سوم طبق را فرستادم و گفتم :حال که خود قبول نمى کنید بین طلبه هایى که پیش شما درس مى خوانند تقسیم کنید.چون طبق را آوردند استاد در حضور طبله ها فرمود:طلبه ها خودشان حاضرند!بعد رو کرد به شاگردان و گفت :هر کس به این پولها محتاج است بردارد.
در این هنگام یکى از آنان برخاست دینارى (طلا)برداشت و قسمتى از آن را قیچى کرد و بقیه را سر جایش گذاشت .دیگر طلبه ها هم چیزى را برنداشتند.
شریف رضى از آن طلبه پرسیده : براى چه این مقدار برداشتى ؟!
وى گفت : شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود که از انبار مدرسه روغن بدهد،از فلان بقال مقدارى روغن چراغ نسیه کرده ام . حالا این قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء کنم !
سید رضى تا این سخن بشنید دستور داد عدد طلاب کلید ساختند تا هر کس چیزى لازم داشت کلید انبار را همراه داشته باشد.

قطره اى از دریاى بیکران 

سید رضى در دوران جوانى به تفسیر و توضیح آیات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوایل کودکى آغاز شده بود.چنانکه بعد از یادگیرى ، انس دایم و رابطه همیشگى با قرآن برقرار کرد.او همواره با زمزمه کلام الهى آینه دل را جلا مى بخشید. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآنى علاوه بر شیرینى قرائت دوران کودکى ، خود را با دنیایى از زیباییهاى روح بخش همراه مى یافت که وسعتش بى انتها و غایتش بى منتها بود.سید رضى محو در جمال تابناک آیات الهى دست به قلم برد تا قطره اى از دریاى بیکران تعالیمش را بر صفحه روزگار جارى سازد.ثمره این تلاش با اخلاص ‍ سه گنجینه گران سنگى است که براى نسلهاى آینده به یادگار گذاشت :
۱ – تلخیص البیان عن مجازات القرآن
۲ – حقایق التاءویل فى متشابه التنزیل
۳ – معانى القرآن

دیگر تاءلیفات سید رضى عبارتند از:

خصایص الائمه ،

نهج البلاغه ،

الزیادات فى شعر ابى تمام ،

تعلیق خلاف الفقهاء،

کتاب مجازات آثار النبویه ،

تعلیقه بر ایضاح ابى على ،

الجید الحجاج ،

مختار شعر ابى اسحق الصابى ،

کتاب (ما دار بینه و بین ابى اسحق من الرسائل ) و

دیوان اشعار.

رسالت بزرگ 

هر روز که سپرى مى شد برگ زرینى به دست تواناى سید رضى بر تاریخ تابناک اسلام افزوده مى گشت . او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزنده اى ارائه کرد. براى کتاب وحى تفسیر نوشت ، احکام فقهى تدوین کرد، با اشعار نغز و قصیده هاى بلند خود سیل معارف روان ساخت و مسئولیت هاى طاقت فرساى دینى ، سیاسى ، اجتماعى را بر عهده گرفت ، و… با همه اینها خلاء و کمبود مى کرد که گویى براى رسالتى بس بزرگ .

وى مى بایست از فضاى آزاد به وجود آمده کمال استفاده را مى برد و با شناساندن اصالت شیعه ، اسلام واقعى را به جهانیان معرفى مى کرد. سید رضى به خوبى مى دانست که رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بدون وجود على علیه السلام شهرى بى دروازه مى ماند و بدون معصوم قرآن بدون مفسر خواهد بود. مى بایست قدم به میدان گذاشت و اقدامى کرد و کارى را که انجام آن براى گذشتگان میسر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.

شریف رضى با این تفکر الهى کار بزرگى را آغازید. همان کارى که ثمره شیرینش در کلام بلند مولا على علیه السلام به بار نشست و کتاب همیشه جاودان نهج البلاغه را به ارمغان آورده ، نام و یاد سید رضى را براى همیشه زنده نگه داشت . در حقیقت او اولین عالمى است که کلمات و خطبه هاى سراسر بلاغت امیرالمومنان على علیه السلام را گردآورى و تدوین کرد.

از دیدگاه دانشمندان اهل تسنن 

سید رضى از نظر مقامات بلند علمى و فضیلتهاى ارزشمند اخلاقى خود را به مرحله اى رساند که گوى سبقت از دیگران ربود تا بدان حد که خاص و عام ، دوست و دشمن و عالم و عامى به دیده احترامش مى نگریستند و زبان به تعریف و تمجیدش مى گشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنت درباره عظمت همیشه درخشان سید رضى سخنان جالب توجهى دارند. که در ذیل به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم .

عبدالملک ثعالبى ، شاعر معاصر سید رضى در کتاب تحقیقى و ادبى خویش (یتیمه الدهر) در وصف سید مى نویسد: (تازه وارد ده سالگى شده بود که به سرودن شعر پرداخت . او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجیب ترین سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب ، و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همه خوبى هاست .)
خطیب بغدادى در کتابش موسوم به (تاریخ بغداد) مى گوید: (… رضى کتابهایى در معانى قرآن نگاشته است که مانند آن کمتر یافته مى شود.)
جمال الدین ابى المحاسن یوسف بن تغرى بردى اتابکى در کتاب (النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره ) مى نویسد:
(سید رضى موسوى ، عارف به لغت و احکام و فقه و نحو و شاعرى فصیح بود. او و پدرش و برادرش پیشواى شیعیان بودند.)

غروبى نابهنگام 

آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هیجان بود. نگاههاى نگران و معنا دار مردم حاکى از اضطرابى بود که کسى نمى خواست و نمى توانست باور کند. هرگز به ذهن کسى نمى رسید که به این زودى شاهد چنین حادثه غم انگیز و جانسوزى خواهد شد… اما هرچه بود تمام شده بود و دیگر گریزى جز پذیرفتن آن نبود. هرکس به دیگرى مى گفت : شریف رضى درگذشت . (انالله و انا الیه راجعون ).

سید رضى در ماه محرم سال ۴۰۶ ق . در سن ۴۷ سالگى چشم از جهان فرو بست و جهان علم و عالم تشیع را در غم و ماتم فرو برد…
نوشته اند سید رضى استوانه علم و تقوا و سیاست ، از در گذشت مرموز و ناگهانى برادرش چنان متاثر و متاسف شد که در تاب دیدن جنازه او را نیاورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس کاظمین علیه السلام پناه برد. از انبوه مردم جنازه سید رضى را تشییع کردند و فخرالملک وزیر بر جنازه وى نماز خواند پیکر پاکش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسین علیه السلام منتقل کردند.

غم فراق برادر بر سید مرتضى بس سنگین بود. تنها و داغدیده سر به زانوى غم نهاده ، آه جانسوز از دل آتشین بر مى کشید و مرثیه فراق مى سرود: اى یاران ! داد از این فاجعه ناگوار که بازوى مرا شکست ! کاش جان مرا هم مى گرفت !

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم