زندگینامه ابوالحسین احمدبن حسین بن عبیدالله الغضائری«ابن غضائری »(متوفی۴۱۱ه.ق)

 
ابوالحسین احمدبن حسین بن عبیدالله الغضائری . عالم شیعی در اوائل قرن پنجم هجری ، صاحب کتاب رجال معروف . او نزد پدر خود حسین بن عبیدالله متوفی به سال ۴۱۱ ه’ ۳۹ .ق . و سایر علمای عراق فنون ادب و فقه فراگرفت و ظاهراً به بغداد میزیست . و صاحب روضات گویدچون ابن غضائری مطلق گویند مراد احمدبن حسین باشد.

وی از دانشمندان بزرگ شیعه، عالم، زاهد و استاد در علوم مختلف بود. تعبیری که بعضی از اعیان در باره وی دارند، مقام عالی علمی وی را به خوبی نشان می دهد؛ گفته شده: «کان من أحفظ الشیعه بحدیث اهل البیت ـ علیهم السّلام ـ ». وی خصوصاً در علم رجال، از نوادر شیعه در زمان خود به شمار می رفت. در معرفی مقام وی همین اندازه کفایت می کند.

که بزرگانی چون مرحوم شیخ طوسی، مرحوم نجاشی، و علمای متأخر خصوصاً مرحوم علامه، ابن داوود، سید جلیل القدر احمد بن طاووس، از کتاب ایشان نقل کرده و به آرای او اعتماد نموده اند. دانشمند نام آور و رجالی معروف شیعه مرحوم علامه عنایت الله قهپایی، در باره وی چنین می فرماید: «او شیخ عارف، عالم جلیل و کبیر بود. کلباسی فرمود: او از بزرگان شیعه بوده است.»

استادان:

ابومحمد بن طلحه بن علی بن عبدالله بن علاله،

ابوالحسین صبیی،‌

پدرش ابوالحسین بن عبدالله بن ابراهیم واسطی بغدادی حسین بن محمد بن نبدار قمی،

احمد بن عبدالواحد و ….

شاگردان:

بعضی گفته اند که مرحوم نجاشی از شاگردان وی بوده است.

تألیفات:

کتاب جامع الاسماء الکتب المصنفه لدی الشیعه،

کتاب جامع الاسماء الاصول المعتمده لدی الشیعه بهم،

کتاب التاریخ،‌

کتاب الضعفاء،

کتاب الثقات والممدوحین،

الرجال[۱].



[۱] . مقدمه کتاب الرجال.

محمد رضا ضمیری- کتابشناسی تفصیلی مذاهب اسلامی, ص ۴۳۹-۴۴۰

لغت نامه دهخدا

زندگینامه أبى مخنف لوط بن یحیى أزدى غامدى‏(متوفاى ۱۵۷ه.ق )

 أبى مخنف لوط بن یحیى أزدى غامدى‏ (متوفاى ۱۵۷ه.ق)وى از مورخین و راویان به نام کوفه در نیمه اول قرن دوم هجرى است که کتب متعددى در زمینه‏ هاى گوناگونى چون خطبه حضرت زهرا [س‏] و جنگ جمل و صفین، ماجراى شهادت محمد بن ابى بکر و نهضت امام حسین علیه السلام و قیام مختار بن أبى عبیده و غیره نگاشته است. أبى مخنف از اصحاب أئمه علیهم السلام شمرده مى ‏شد و از امام صادق علیه السلام روایت نقل مى کرد. اجداد و خاندانش در زمره محبین و یاران اهل بیت بوده ‏اند بطورى که پدرش [یحیى‏] از یاران على علیه السلام شمرده مى ‏شد.

و جد دومش [مخنف بن سلیم‏] جزو اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بود، و در عهد حکومت على علیه السلام عامل آن حضرت در اصفهان و همدان گردید و در جنگ جمل و صفین در کنار على علیه السلام ایستادگى نمود و دو برادرش صقعب بن سلیم و عبد الله بن سلیم را در جریان نبرد جمل از دست داد لکن با همه این اوصاف نمى ‏توان أبى مخنف را شیعه امامى دانست، چرا که از طریق او هیچ نقل بى‏ واسطه ‏اى از امام سجاد علیه السلام [متوفاى ۹۲ ه] و امام باقر علیه السلام [متوفاى ۱۱۵] نرسیده است.

در حالى که وى همزمان با آن بزرگواران‏ مى ‏زیسته است، بعلاوه نه سال از دوران امامت امام کاظم علیه السلام [متوفاى ۱۴۸ ه] را درک نموده اما حتى یک حدیث از آن بزرگوار به روایت أبى مخنف مشاهده نشده است، علماى رجال شیعه همچون کشى و نجاشى و شیخ طوسى در مورد مذهب او سکوت کرده‏اند و علامه تسترى پس از بحث پیرامون مذهب أبى مخنف مى‏نویسد هیچ کس امامى بودن او را ذکر نکرده است‏ و نهایت سخنى که در مورد او مى‏توان گفت آن است که وى فردى غیر متعصب و نزدیک به مذهب ما بوده است.

‏ شاید بهمین خاطر بوده که علماى أهل سنت همچون ذهبى و دارقطنى و ابن معین روایات أبى مخنف را غیر قابل وثوق و ضعیف دانسته‏اند در حالى که در میان علماى شیعه شیخ طوسى وى را از اصحاب ائمه علیهم السلام شمرده‏ و نجاشى منقولات او را اطمینان‏بخش دانسته و او را شیخ محدثین و راویان کوفه خوانده است. یکى از ارزشمندترین آثار أبى مخنف کتاب [مقتل الحسین‏] مى ‏باشد که به فرموده علامه تسترى صحیحترین مقتل ابى عبد الله علیه السلام به حساب مى‏آید.

وى این کتاب را تقریبا هفتاد سال پس از واقعه عاشورا یعنى در دهه یکصد و سى هجرى نوشته است‏ و از آن رو که خود جزو اهالى کوفه مرکز اخبار فاجعه عاشورا بوده است، غالبا حوادث را با یک و یا حد اکثر با دو واسطه نقل نموده است، در برخى موارد حوادث را از کسانى چون عقبه بن سمعان و غلام عبد الرحمن بن عبد ربه و ضحاک مشرقى نقل نموده که در روز عاشورا در کنار امام حسین علیه السلام بوده ‏اند ولى به شهادت نرسیده و زنده مانده ‏اند، و یا در پاره‏اى موارد از کسانى چون حمید بن مسلم و عفیف بن زهیر و کثیر بن عبد الله شعبى اخبار روز عاشورا را نقل کرده که خود جزو شهود قتل امام حسین علیه السلام بوده ‏اند.

از این رو مقتل او که توسط شاگردش هشام بن محمد کلبى روایت شده است همواره منبعى مستند و موثق و اطمینان‏ بخش محققین و مورخین اسلامى بوده و در کتب خویش از آن نقل مى‏ کرده ‏اند، اما متأسفانه این کتاب در گذر زمان مفقود گردیده و اکنون هیچ نسخه‏اى از آن در دست نیست و اهمیت و اعتبار آن موجب گردید که مورخین متأخرى که به مقتل أبى مخنف دسترسى داشته ‏اند بسیارى از روایات این مقتل را در آثار خویش نقل کنند به طورى که طبرى [متوفاى ۳۱۰ ه] در کتاب [تاریخ الامم و الملوک‏] اکثر روایات مقتل أبى مخنف را همراه با ذکر دقیق اسناد آن نقل نموده است، و پس از او أبو الفرج اصفهانى [متوفاى ۳۵۶ ه] در کتاب [مقاتل الطالبیین‏] اخبار مقتل أبى مخنف را با ذکر نام أبى مخنف در سلسله اسناد نقل نموده که در پاره‏اى از موارد اسناد ابو الفرج کاملا مطابق اسناد طبرى مى ‏باشد،

و بعد از ابو الفرج، شیخ مفید [متوفاى، ۴۱۳ ه] در کتاب [ارشاد] عین روایات طبرى را با تفاوت ناچیزى در الفاظ و عبارات و در برخى موارد با همان ترتیب و به نقل از همان راوى مذکور در روایت تاریخ طبرى آورده است که این خود شاهد گویایى است بر اینکه شیخ مفید نیز همچون طبرى در نگارش بخش مربوط به زندگى امام حسین علیه السلام از مقتل أبى مخنف استفاده کرده ولى به دلیل حذف اسناد روایات، نامى از أبى مخنف به‏ میان نیاورده است.

و در نهایت سبط ابن جوزى [متوفاى ۶۵۴] در کتاب [تذکره الخواص‏] روایات مختصرى از مقتل امام حسین علیه السلام را از زبان هشام بن محمد کلبى نقل نموده که از همسانى و شباهت زیادش با روایات أبى مخنف در طبرى معلوم مى‏شود که آنچه ابن جوزى از زبان هشام بن محمد کلبى نقل نموده در حقیقت همان روایات مقتل أبى مخنف بوده که توسط هشام بن محمد راوى مقتل أبى مخنف نقل شده است و ابن جوزى به جهت رعایت اختصار نام أبى مخنف و سایر راویان واسطه را حذف نموده و تنها به ذکر نام هشام بن محمد در اسناد اخبار اکتفا نموده است.

در میان این منابع چهارگانه، طبرى بیش از سایرین و سپس شیخ مفید بیش از أبو الفرج و ابو الفرج بیشتر از ابن جوزى اخبار مقتل أبى مخنف را نقل نموده‏اند، بعلاوه تنها طبرى و ابو الفرج به ذکر دقیق اسناد و واسطه‏هاى أبى مخنف در نقل حوادث اهتمام ورزیده و شیخ مفید و ابن جوزى غالبا اخبار را بدون ذکر اسناد و یا تنها با درج نام یک نفر از اعضاء سلسله سند نقل نموده ‏اند.

پس از مفقود شدن نسخه اصلى مقتل أبى مخنف هر از چند گاهى بعضى از فضلا و نویسندگان تلاشهایى را در جهت جمع‏آورى روایات مقتل أبى مخنف انجام داده و پاره‏اى از اخبار مقتل أبى مخنف را از آثار مورخین پس از او، گزینش کرده و به صورت غیر مستند و ناقص و گاه تحریف شده و یا آمیخته با گزارشهاى راویان دیگر منتشر مى‏کردند، ولى کاستى‏هایى چون عدم ذکر اسناد، آمیختن گزارشهاى أبى مخنف با اخبار سایر راویان، و یا حتى تحریف و تغییر از اعتبار علمى آنها کاست.

تا اینکه استاد محترم و محقق ارجمند جناب حجه الاسلام و المسلمین محمد هادى یوسفى غروى پس از کوششى فراوان و با روشى علمى، ابتدا روایات مقتل أبى مخنف را از تاریخ طبرى استخراج نموده و سپس منقولات طبرى را باآنچه را که شیخ مفید و أبو الفرج و سبط ابن جوزى از مقتل أبى مخنف نقل کرده بودند تطبیق نموده و پس از یک مقایسه تطبیقى بین این چهار منبع آن را با مقدمه‏اى محققانه پیرامون معرفى أبى مخنف و واسطه‏هایش در نقل حوادث و با پاورقى هاى ارزشمند و رهگشا تحت عنوان «وقعه الطف لأبى مخنف» به چاپ رسانده و بدین وسیله منبع معتبر و گران سنگى از منابع زندگى امام حسین علیه السلام را احیا نموده ‏اند، ترجمه حاضر برگردان فارسى متن آن کتاب مى‏ باشد که با رعایت امانت و استفاده از نزدیکترین واژه‏هاى معادل زیر نظر محقق ممتاز کتاب به پایان رسیده و تا آنجا که رعایت امانت در ترجمه اجازه مى ‏داد مطالب آن به فارسى روان برگردانده شده است.

در پایان ضمن تقدیر و تشکر و آرزوى موفقیت روزافزون براى محقق ارجمند کتاب که با قبول زحمت‏هاى پى درپى، و رهنمودهاى رهگشاى خویش، این جانب را در ترجمه این کتاب یارى نموده‏اند، توجه خوانندگان را به نکات زیر جلب مى‏ کنم.

۱- آنچه از مقتل أبى مخنف در تاریخ طبرى نقل گردیده بر اساس شیوه مرسوم تاریخ‏نگارى در قرون اولیه تاریخ اسلام، به صورت نقل اخبار مجزا از یکدیگر بوده است، در حالى که امروزه این شیوه پسندیده نیست و مطالعه آن براى خوانندگان ملال‏آور مى‏باشد از این رو محقق محترم کتاب اسناد را از متن حذف و در پاورقى درج نموده و با توجه به زمان و مکان وقوع حوادث، اخبار طبرى را دسته‏بندى و منظم نموده و کتاب را به صورت یک گزارش هماهنگ و مرتب و منظم از نهضت امام حسین علیه السلام در آورده است، بنابراین اگر در اخبار منقول طبرى جابجایى‏هایى صورت پذیرفته و گاه بخشى از یک خبر به دنبال قسمتى از خبر دیگر ذکر گردیده با عنایت و بصریت بوده است نه سهو و نسیان.

۲- متن کتاب از روایات أبى مخنف در تاریخ طبرى ترتیب یافته سپس در پاورقى، با منقولات سه کتاب ارشاد و مقاتل الطالبین و تذکره الخواص تطبیق گردیده است و موارد اختلاف با عباراتى چون [با کمى تغییر و تفاوت‏]، [با اندکى جابجایى و حذف‏] تذکر داده شده است.

۳- خوانندگان محترم مى ‏توانند براى سهولت رجوع به آدرس‏هاى مندرج در پاورقى، به مشخصات دقیق زمان و مکان و مرکز نشر منابع و مآخذ در فهرست منابع مراجعه نمایند.

اعاذنا الله و ایاکم ان شاء الله

مقدمه ترجمه وقعه الطف//جواد سلیمانى

زندگینامه حَفْص‌بن سلیمان بن مغیره اسدى«حفیص و غاضرى»(متوفی۱۸۰ه ق)

حَفْص‌بن سلیمان بن مغیره اسدى ، معروف به حفیص و غاضرى، مُقرى و مشهورترین راوى قرائت عاصم‌بن ابی‌النجود* (از معروف‌ترین قرّاء سبعه). در سال ۹۰ زاده شد (ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص۱۴۰؛ ابن‌جزرى، النشر فى القراءات العشر، ج ۱، ص ۱۵۶). از اهالى کوفه و پیشه‌اش بزازى بود (دانى، ص ۶؛ مزّى، ج ۷، ص۱۰ـ۱۱؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۶۴).

شرح‌حال‌نگاران کنیه‌اش را ابوعمر ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به همانجاها). او رَبیبِ (فرزند همسر) عاصم و در میان یاران و شاگردان عاصم از همه به قرائت او داناتر بود (ابن‌جزرى، النشر فی‌القراءات العشر، همانجا). ابن‌معین تنها روایت صحیح از قرائت عاصم را روایت حفص دانسته است که عاصم، با واسطه ابوعبدالرحمان سُلَمى (متوفى ۷۴ یا ۷۵)، از على علیه‌السلام فرا گرفته بود (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۳۱؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه فی‌طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴؛ همو، النشر فی‌القراءات‌العشر، همانجا).

حفص را در علم قرائت بر ابوبکربن عیاش* (دیگر راوى قرائت عاصم ؛ متوفى ۱۹۴) ترجیح داده‌اند (رجوع کنید به دانى، همانجا؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴) و حتى او را داناترین فرد روزگارش به علم قرائت دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء؛ همو، النشر فی‌القراءات العشر، همانجاها؛ ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۵۵۸).

او در بغداد و مکه نیز به تعلیم قرائت (اِقْراء) مشغول گردید (ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء، همانجا). ابن‌جزرى (النشر فى القراءات العشر، ج ۱، ص ۱۵۲ـ۱۵۵) سلسله راویان قرائت حفص را که از دو طریقِ عبیدبن صباح (متوفى ۲۳۵) و عمروبن صباح (متوفى ۲۲۱) می‌باشد به‌تفصیل ذکر کرده است. جز این دو، ابن‌جزرى (غایهالنهایه فى طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴ـ۲۵۵) از کسانى نام برده که قرائت را از او روایت کرده‌اند. طوسى (ص ۱۵۰، ۱۸۹) او را در شمار اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام آورده است، اما این دلیل بر تشیع اوست (شوشترى، ج ۳، ص ۵۸۲).

قرائت حفص تنها در یک مورد با قرائت عاصم اختلاف دارد و آن، قرائت واژه «ضعف» در آیه ۵۴ سوره روم است که عاصم به فتح «ض» خوانده و حفص به ضم آن؛ اما میان قرائت حفص و شعبه بن عیاش بیش از پانصد اختلاف در حرکاتِ حروف گزارش شده است (ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴). گفتنى است که چون قرائت حفص براساس ضوابط و اصول زبان عربى استوار است، بر قرائت ابوبکربن عیاش ترجیح داده می‌شود (رجوع کنید به یاقوت‌حموى، ج۳، ص۱۱۸۰).

اکنون در بیشتر سرزمینهاى اسلامى قرآن را به قرائت حفص از عاصم تلاوت می‌کنند (حبش، ص ۶۶) و غالب قرآنهاى رایج براساس این قرائت نگاشته شده است.

عبدالغنى نابلسى* در قصیده‌اى قرائت حفص‌بن سلیمان را به شعر سروده و خود او آن قصیده را شرح کرده و نام صرف العنان الى قرأه (قراءه) حفص‌بن سلیمان را بر آن نهاده است. این رساله را اغناطیوس عبده خلیفهالیسوعى تصحیح کرده و در چند شماره از مجله المشرق (۱۹۶۱ـ۱۹۶۳) به‌چاپ رسانده است.

ارزش و اعتبار حفص در دانش حدیث، برخلاف جایگاه والاى او در علم قرائت است. شرح‌حال‌نگاران عموماً با پذیرش مقام والایش در دانش قرائت، او را متروک‌الحدیث (رجوع کنید به عُقیلى، سفر۱، ص ۲۷؛ خطیب‌بغدادى، ج ۹، ص ۶۶ـ۶۷؛ مزّى، ج ۷، ص ۱۳ـ۱۴) و ضعیف (ابن‌عدى، ج ۳، ص ۲۶۸) شمرده‌اند. ابن‌حِبّان او را کسى معرفى کرده که در سند احادیث دست می‌برده و ابن‌خراش او را کذاب و جاعل حدیث شناسانده است (رجوع کنید به حلبى، ص ۱۵۴).

نام او در بیشتر کتابهاى شرح‌حال راویان ضعیف آمده است (براى نمونه رجوع کنید به دارقطنى، ص ۷۸؛ ذهبى، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۲۱۴). ابن‌حجر عسقلانى (همانجا) برخى از کسانى را که او از آنان روایت کرده و نیز شمارى از راویان او را ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۴، همانجا).

رحلت

حفص‌بن‌سلیمان، بنابر قول مشهور، در سال ۱۸۰ وفات یافت (همانجا؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات‌القراء، ج۱، ص ۲۵۵). دانى (ص ۶) سال وفات او را حدود ۱۹۰ ذکر کرده است.



منابع :

(۱) ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات‌القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بی‌تا.)؛
(۲) همو، النشر فی‌القراءات العشر، چاپ علی‌محمد ضباع، مصر [? ۱۹۴۰[، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، کتاب تهذیب‌التهذیب، چاپ صدقى جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵؛
(۴) ابن‌ عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸ /۱۹۹۷؛
(۵) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۶) محمد حبش، القراءات المتواتره و اثرها فی‌الرسم القرآنى و الاحکام الشرعیه، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛
(۷) برهان‌الدین حلبى، الکشف‌الحثیث عَمّن رُمى بوضع‌الحدیث، چاپ صبحى سامرائى، بغداد ( ۱۹۸۴)؛
(۸) خطیب بغدادى؛
(۹) علی‌بن عمر دارقطنى، کتاب‌الضُعفاء و المتروکین، چاپ صبحى بدرى سامرائى، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۰) عثمان‌بن سعید دانى، کتاب ‌التیسیر فی‌القراءات السبع، چاپ اوتوپرتسل، استانبول ۱۹۳۰؛
(۱۱) محمدبن احمد ذهبى، دیوان‌الضعفاء و المتروکین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۲) همو، معرفهالقرّاء الکبار علی‌الطبقات و الاعصار، چاپ بشار عواد معروف، شعیب ارنؤوط، و صالح مهدى عباس، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۳) همو، میزان الاعتدال فى نقدالرجال، چاپ على محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بی‌تا.) ؛
(۱۴) شوشترى؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومی‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) محمدبن عمروعُقیلى، کتاب‌الضعفاءالکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۷) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب‌الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/ ۲۰۰۲؛
(۱۸) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۳ 

زندگینامه حَمّاد بن عیسى جُهَنى«غریق‌الجحفه»(متوفی۲۰۹ه ق)

) حَمّاد بن عیسى جُهَنى، کنیه‌اش ابومحمد، راوى و فقیه شیعى قرن دوم. برخى او را مولى (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸؛ نجاشى، ص ۱۴۲) و برخى اصل او را عرب (نجاشى، همانجا) و کوفى (کشّى، ص ۳۱۷؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۷) دانسته‌اند که بعدآ در بصره ساکن شده (برقى، ص ۲۱؛ کشّى؛ نجاشى، همانجاها) و بدین سبب بصرى خوانده شده است (کشّى، ص ۳۱۶؛ طوسى، همانجا). مؤید این نظر، شهرت حماد به جُهنى است که از انتساب وى به قبیله جُهَینه*، شاخه‌اى از عربهاى قُضاعه که ساکن کوفه شدند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۱۳۴)، حکایت دارد (کشّى، ص ۳۱۷).

رحلت

جد حمّاد، عبیده‌بن صیفى جهنى، از صحابیان پیامبر بوده و حماد به واسطه پدرش از او حدیث نقل کرده است (ابن‌ماکولا، ج ۶، ص ۴۷ـ۴۸؛ ابن‌اثیر، ج ۳، ص ۳۵۶). حماد به سال ۲۰۹ (کشّى، همانجا؛ نجاشى، ص ۱۴۳؛ قس نجاشى، همانجا: به نقلى ۲۰۸)، در نود و چند سالگى (قس کشّى، همانجا: هفتاد و چند سالگى، که ظاهرآ ناشى از تصحیف است؛ نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۳، ص ۶۶۲؛ خویى، ج ۶، ص ۲۲۸) درگذشت. بنابر روایتى، امام کاظم علیه‌السلام براى او دعا کرده بود که پنجاه حج نصیبش شود.

هنگامى که وى عازم حج پنجاه و یکم شد، در مسیلى که از جحفه تا مسجد شجره و از آنجا تا مدینه ادامه داشت، غرق شد و بدین سبب به غریق‌الجحفه نیز مشهور است (کشّى؛ نجاشى؛ طوسى، همانجاها). قبر او نزدیک مدینه، بوده است (بهاءالدین اربلى، ج ۳، ص ۵۱۸).

حماد با امام صادق، امام کاظم، امام‌رضا و امام جواد علیهم‌السلام معاصر بوده است (نجاشى، ص ۱۴۲؛ نیز رجوع کنید به بهاءالدین اربلى، ج ۲، ص ۴۱۸ـ۴۱۹، ج ۳، ص ۱۵۷). با توجه به سنّش در هنگام وفات، احتمالا بین سالهاى ۱۱۰ تا ۱۲۰ متولد شده و در نتیجه با امام صادق علیه‌السلام (متوفى ۱۴۸) هم‌عصر بوده است.

برخى گفته‌اند که وى تا زمان امام رضا علیه‌السلام (متوفى ۲۰۳) زنده بوده است (رجوع کنید به کشّى، همانجا؛ الاختصاص، ص ۲۰۵؛ طوسى، همانجا). البته بهاءالدین اربلى (ج ۳، ص ۱۵۷) از دیدار وى با امام جواد علیه‌السلام سخن گفته است. حماد از اصحاب مشترک امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم‌السلام شمرده شده (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸، ۵۳؛ نجاشى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۷، ۳۳۴)، هر چند از او روایتى از امام رضا و امام جواد علیهماالسلام باقى نمانده است (نجاشى، همانجا).

بنابه گفته علامه‌حلّى، حماد اهل دقت و احتیاط در نقل حدیث بوده است (ص ۱۲۴)، به همین سبب با اینکه از امام صادق علیه‌السلام هفتاد حدیث شنیده بوده، براى اطمینان، به روایت بیست حدیث بسنده کرده است (کشّى، ص ۳۱۶؛ نجاشى، همانجا). حمادبن عیسى از راویان مشترک شیعه و اهل‌سنّت است. رجالیان شیعه او را با صفاتى چون ثقه و صدوق ستوده‌اند (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶؛ همو، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴؛ نجاشى، همانجا؛ نیز براى توثیق حماد از در منابع متأخر رجوع کنید به ابن‌داوود حلّى، ص ۱۳۲؛مامقانى، ج ۲۴، ص ۸۶ـ ۹۲؛شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۶ـ۶۶۵؛خویى، ج ۶، ص ۲۲۴ـ ۲۳۰).

به گفته طوسى (۱۴۱۱، ص ۷۱) چند تن از اصحاب امام کاظم با دیدن معجزات حضرت رضا از عقیده وقف برگشتند و به امامت وى گردن نهادند که در این میان از حماد نیز نام‌برده است هرچند در دیگر منابع به این مطلب اشاره نشده است. کشّى (ص ۳۷۵) حماد را یکى از شش راوى فقیه از اصحاب امام صادق شمرده و گفته است شیعیان بر صحت روایات، تصدیق منقولات و اعتراف به فقاهت آنها اجماع دارند. این عده دانشمندترین افراد در طبقه جوان‌تر شاگردان امام صادق بودند (رجوع کنید به اصحاب اجماع*). از علماى اهل‌سنّت فقط یحیى‌بن معین*، حماد را شیخِ صالح دانسته است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج ۲۰، ص۴۹؛ذهبى، ج۵، ص۶۳) و دیگران او را تضعیف و گاه به افترا و وضع حدیث متهم کرده‌اند (رجوع کنید به ابوداوود، ج ۱، ص ۳۶۰، ج ۲، ص۱۲۶؛ابن ابى‌حاتم، ج ۳، ص ۱۴۵؛ابن‌حِبّان، ج ۱، ص۲۵۳ـ ۲۵۴؛نیز رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۳، ص ۱۶ـ۱۷).

با این حال، محدّثان اهل‌سنّت در کتابهاى خود روایات وى را از امام جعفر صادق، حنظله‌بن ابى‌سفیان جمحى، سفیان ثورى و ابن‌جریج نقل کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌ماجه، ج ۲، ص ۱۳۸۰؛ترمذى، ج ۵، ص ۱۳۱ـ۱۳۲؛طبرانى، ج ۴، ص ۲۳۵، ج ۷، ص ۱۲۴؛
ابونعیم اصفهانى، ص ۱۵۲ـ۱۵۵؛نیز رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۲۸۱ـ۲۸۲).

از حمادبن عیسى، در منابع حدیثى شیعه، افزون بر ۵۰۰، ۱ حدیث نقل شده است. خویى (ج ۶، ص ۲۱۶)، ذیل عنوان حمادبن عیسى، ۱۰۳۶ روایت او را برشمرده است که ظاهراً باید بخشى از روایات منقول از حماد را، که میان وى و حمادبن عثمان مشترک است (قس طریحى، ص۶۳ـ۶۴؛کاظمى، ص۴۸ـ ۵۱ که حماد را نام مشترک میان چند نفر دانسته‌اند)، به آنها افزود (رجوع کنید به خویى، ج۶، ص۱۸۹ـ۱۹۸). به نظر شوشترى (ج ۳، ص۶۶۳)، وجه‌تمایز این دو حماد، مروىٌعنه آنهاست، زیرا حمادبن عیسى از حریزبن عبداللّه سجستانى* روایت نقل کرده است و حمادبن عثمان از عبیداللّه‌بن على حلبى* (رجوع کنید به حمادبن عثمان*).

بررسى محتواى روایات حماد نشان مى‌دهد که وى بیشتر به ثبت و نقل احادیث احکام اهتمام داشته است و در این زمینه از راویان پر حدیث به شمار مى‌آید. روایاتى نیز درباره امامت و اخلاق دارد (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۷۳ـ۲۷۶). او بیش از همه از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۳۱، ۴۲۲ـ۴۲۴)، از طریق حدود پنجاه راوى و بیشتر از حریزبن عبداللّه سجستانى ــاز جمله کتاب الصلاه حریزــ روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۱۸۹، ۲۳۱، ۴۲۶ـ۴۳۷).

بیش از چهل تن نیز مستقیماً از او روایت نقل کرده‌اند (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۳۱ـ۲۳۲) که بیش از همه، ابراهیم‌بن هاشم از او روایت کرده است. در بعضى اسانید، به اشتباه، ابراهیم‌بن هاشم راوى حمادبن عثمان ذکر شده است، در حالى که قطعاً ابراهیم‌بن هاشم، حمادبن عثمان را درک نکرده و احتمالا در اسناد، تصحیف یا حذفى رخ داده است (شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۲، ۶۵۹؛براى بحث مبسوط در این‌باره رجوع کنید به کلباسى، ج ۳، ص ۲۴۳ـ۲۵۲؛براى فهرست کامل کسانى که حماد از آنها روایت کرده و کسانى که از حماد حدیث نقل کرده‌اند و نیز براى روایات منقول از وى رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۳۱ـ۲۳۲، ۴۲۲ـ ۴۴۷؛خاتمى، ج ۸، ص ۴۵۲ـ۴۵۴، ۴۵۷ـ۴۵۹).

آثار

به حماد چند کتاب نسبت داده شده است:

کتاب‌الزکاه،

کتاب‌الصلاه و

کتاب‌النوادر (نجاشى، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶)، که احتمالا حاوى کتابهاى حریزبن عبداللّه سجستانى بوده‌اند (طوسى،۱۴۲۰، ص ۱۶۲؛نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۱۴۵)، همچنان که اصول بسیارى از اصحاب ائمه و کتاب سلیم‌بن قیس از طریق وى روایت شده است (رجوع کنید به طوسى،۱۴۲۰، ص۲۲، ۱۹۵، ۲۳۰، ۲۳۵).

کتاب دیگر او، مسائل التلمیذ و تصنیفه، حاوى پند و اندرز و مطالبى درباره توحید و دانستنیهایى درباره انسان و حیوانات است که حماد از امام صادق علیه‌السلام پرسیده و حضرت پاسخ داده است (ابن‌غضائرى، ص ۱۲۳؛نجاشى، ص ۱۴۳). ابوغالب زرارى (ص ۱۷۸) نیز یک جزء حدیثى از روایات حماد نگاشته که به گفته زرارى، این روایات از یکى از کتابهاى حماد اخذ شده است.

روایتى مشهور به صحیحه حماد درباره آداب و کیفیت نماز در کتب روایى شیعه وارد شده است (رجوع کنید به کلینى، ج ۳، ص ۳۱۱ـ۳۱۲؛ابن‌بابویه، ج ۱، ص ۳۰۰؛طوسى، ۱۳۹۰، ج ۲، ص ۸۱ـ۸۲) که مقبول و مستند فقهاى امامیه بوده است (رجوع کنید به ابن شهیدثانى، ج ۲، ص ۶۴ـ۶۵؛براى شرح فارسى این حدیث رجوع کنید به خوانسارى، ص ۳۱۵ـ۳۴۸؛براى مناقشات درباره صحت این روایت و پاسخ به آنها رجوع کنید به بهبودى، ص ۳؛ابن‌سعید، مقدمه جعفر سبحانى، ص ک ـ۴).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌اثیر، اسدالغابه فى معرفه‌الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان، (بى‌تا.)؛
(۴) ابن‌بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه‌الفقیه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۵) ابن‌حِبّان، کتاب‌المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶؛
(۶) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۷) ابن‌داوود حلّى، کتاب‌الرجال، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۸) ابن‌سعید، الجامع للشّرائع، قم ۱۴۰۵؛
(۹) ابن‌شهید ثانى، منتقى‌الجمان فى‌الاحادیث الصحاح، الحسان، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ـ۱۳۶۵ش؛
(۱۰) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۱۱) ابن‌غضائرى، الرجال لابن الغضائرى، چاپ محمدرضا حسینى‌جلالى، قم ۱۴۲۲؛
(۱۲) ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بى‌تا.)؛
(۱۳) ابن‌ماکولا، الاکمال فى رفع الارتیاب عن‌المؤتلف و المختلف من الأسماء و الکنى و الأنساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/ ۱۹۶۲ـ۱۹۸۶؛
(۱۴) سلیمان‌بن اشعث ابوداوود، سؤالات ابى‌عبید الآجرى أباداود سلیمان‌بن الاشعث السجستانى، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستونى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۱۵) ابونعیم اصفهانى، جزء فیه طرق حدیث «ان‌اللّه تسعه و تسعین اسمآ»، چاپ مشهوربن حسن‌بن سلمان، مدینه ( ۱۴۱۳)؛
(۱۶) الاختصاص، (منسوب به )محمدبن محمد مفید، چاپ على‌اکبر غفارى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بى‌تا.)؛
(۱۷) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن‌الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۸) احمدبن محمدبرقى، رجال‌البرقى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (تهران )۱۴۱۹؛
(۱۹) على‌بن عیسى بهاءالدین اربلى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۲۰) محمدباقر بهبودى، معرفه الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه و ثقافته عندالشیعه الامامیه، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۲۱) محمدبن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج ۵، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳؛
(۲۲) محسن خاتمى، فهارس بحارالانوار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۲۳) رضى‌الدین محمدبن حسین خوانسارى، مائده سماویّه و چند رساله دیگر، چاپ رضا استادى و على‌اکبر زمانى‌نژاد، قم ۱۳۷۸ش؛
(۲۴) خویى؛
(۲۵) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۶) احمدبن محمد زرارى، رساله ابى‌غالب الزرارى الى ابن‌انبه فى ذکر آل اعین، چاپ محمدرضا حسینى، قم ۱۴۱۱؛
(۲۷) سمعانى؛
(۲۸) شوشترى؛
(۲۹) سلیمان‌بن احمد طبرانى، المعجم‌الاوسط، چاپ ابومعاذ طارق‌بن عوض‌اللّه، (قاهره )۱۴۱۵ـ۱۴۱۶؛
(۳۰) فخرالدین‌بن محمد طریحى، جامع‌المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، چاپ محمدکاظم طریحى، تهران ?( ۱۳۷۴)؛
(۳۱) محمدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، تهران ۱۳۹۰؛
(۳۲) همو، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۳۳) همو، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۳۴) همو، کتاب‌الغیبه، چاپ عبداللّه طهرانى و على احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۳۵) حسن‌بن یوسف علامه‌حلّى، خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۳۶) محمدامین‌بن محمدعلى کاظمى، هدایه المحدثین الى طریقه المحمدین، چاپ مهدى رجایى، قم ۱۴۰۵؛
(۳۷) محمدبن عمرکشّى، اختیار معرفه‌الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۳۸) محمدبن محمد ابراهیم کلباسى، الرسائل الرجالیه، چاپ محمدحسین درایتى، قم ۱۳۸۰ـ ۱۳۸۱ش؛
(۳۹) کلینى؛
(۴۰) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم‌الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ ؛
(۴۱) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۴۲) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى‌الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه آیت الله غفارى (شهادت ۶/۱۰/۱۳۵۳ ش )


۷۹۴۸۵۸۹۹۶۷۳۹۷۸۵۵۱۰۸۴زادگاه


آذربایجان چونان تاجى است بر سر ایران که از گذشته هاى دور همیشه سرافراز و سر بلند به مفاخرش بوده است . آذر شهر این سر سبز دیار تاریخى – در ساحل زیبا و با صفاى دریاچه ارومیه با مهربان مردمان صمیمى که جملگى عاشق اهلبیت عصمت و طهارت علیه السلام هستند آرمیده است . شهر عالمان فرزانه اى چون شیخ حسن و شیخ عبدالله مامقانى (صاحب تنقیح المقال ) آیه الله حاج مقدس آقا و شهید محراب آیه الله سید اسدالله مدنى و شهید نستوه آیه الله شیخ حسین غفارى است .


نام قدیمى این دیار پر طراوت و با نشاط و انقلابى دهخوارقان بوده و تاریخى ترین شهرهاى آذربایجان شرقى است .
این شهر مملو از زیبایى ها و مناظر طبیعى و پیشینه قوى فرهنگى است حضور دهها تن از علماى برجسته در طول دو قرن اخیر گویاى این مدعاست که آذر شهر دیار عالم پرور و عشاق اهلبیت علیه السلام و مهد عارفان و آزادگان آزادى خواهان بوده از جمله عارفان و عالمان فرزانه این منطقه به عنوان نمونه عبارتند از:
ملا یوسف دهخوارقانى ، شیخ رضا دهخوارقانى ضیاءالعلماء دهخوارقانى – شمس العلماء دهخوارقانى – آیه الله شیخ على توتونچیان – شیخ ابوالقاسم دهخوارقانى – آیه الله سید جلال الدین دهخوارقانى – شیخ محمد حسن منطقى – آیه الله عظیمى و…


مساجد آذر شهر


مساجد قدیمى همچون مسجد محراب کوى قاضى – مسجد چهار سو مسجد عبدالله شهید – مسجد حاج کاظم – مسجد بازار (امام خمینى ) و مسجد قدیمى قدمگاه و دهها مسجد دیگر از عمق باورها و اعتقادات مردم این شهر به اسلام و قرآن حکایت مى کند.


تولد


تابستان سال ۱۳۳۵ ق . برابر با ۱۲۹۳ ش . نوزادى در خانه محقر حاج عباس ‍ در آذرشهر دیده بجهان گشود.
پدر نوزاد بخاطر ارادت قلبى که به حضرت امام حسین علیه السلام داشت نام او را حسین نهاد.
حسین در فضاى کاملا معنوى و با تربیت مادرى مهربان و عاشق ولایت و دوستدار حضرت زهرا علیه السلام رشد کرد و سایه پدرى مؤ من و متقى بر سرش بود. پدر و مادر حسین آینده هاى روشن و سرافرازانه اى را در پیشانى فرزندنشان مشاهده مى کردند.
اما در نهایت سعى و کوشش خود را براى تربیت اسلامى فرزند مبذول مى داشت و از هر آنچه که در توان داشت در رشد و تعالى حسین مضایقه نمى کرد و همین تربیت سالم و شیرپاک بود که از این فرزند، فرزانه اى مجاهد پرورش داد. که آن همه شجاعت و شهامت و سرافرازى را از خود نشان داد.


نیاکان شهید غفارى :


تاریخ یکصد ساله اخیر آذرشهر در خود رمز و رازها دارد. در میان این همه رمز و رازها شخصیت هاى بزرگوارى را مى توان یافت که هر یک بنوبه خود تاریخ ساز و حرکت آفرین بوده اند. نیاکان شهید والامقام آیه الله غفارى نیز از این تبار بودند.استعمارگران و سردمداران تجاوزگر، واهمه و هراس عجیبى از این انسانهاى اسوه و مقاوم داشتند و بسیارى از مواقع آنان را ناجوانمردانه به شهادت مى رساندند)).


شهید غفارى فرزند حاج عباس و از نوادگان حاج ملامحسن است . حاج ملامحسن از شخصیت هاى برجسته منطقه و روحانى عالیمقام و نجف رفته اى بود که در مبارزه با استعمارگران ، سرمبارکش توسط روسها از بدن جدا شد و شهید گردید.هفت نفر از اجداد مادرى شیخ حسین غفارى در مبارزه با اجانب و بیگانگان به شهادت رسیده و مسجد حسنلوى آذرشهر مدفن و مضجع آنها و زیارتگاه اهل دل است .حاج ملااحمد امین العلما از دیگر نیاکان شهید غفارى است .


حسین ۵/۱ سال بیشتر نداشت که پدرش حاج عباس را از دست داد و سرپرستى اش را برادرش حاج حسن آقا عباسپور بعهده گرفت .
حاج حسن آقا سرپرست شهید غفارى نقل کرده است : که روزى در آذرشهر به اتفاق آیه الله حاج ملااحمد امین العلما از باغ به منزل برمى گشتیم وقتى جلو مسجد محله قاضى رسیدیم مشاهده کردیم شیخ ‌حسین – که چند سال بیش نداشت – در ایوان مسجد رو به قبله ایستاده ، دست به دعا برداشته در حالى که گریه و زارى مى کرد با خداى خود راز و نیاز داشت .
مرحوم حاج ملااحمد امین العلما تا این صحنه را دید گفت : اوضاع عجیبى است ؛ در نجف اشرف همین صحنه ها را در خواب دیدم او در زندان پادشاه شهید خواهد شد.


تحصیلات آیه الله غفارى


شهید آیه الله شیخ حسین غفارى از شش سالگى تحصیل را آغاز نمود. مقدمات دروس را در زادگاهش آذرشهر در محضر حجه الاسلام و المسلمین میرزا محمدحسن منطقى دهخوارقانى فراگرفت آن گاه وارد حوزه علمیه تبریز شد و در این حوزه از جلسه درس بزرگان ، کسب دانش ‍ نمود و تلاش و کوشش فراوان براى فراگیرى علوم دینى از خود نشان مى داد و بعضى مواقع شبها تا صبح مطالعه مى کرد. او در حوزه علمیه تبریز برجستگى خاصى از خود نشان داد تا آنجا که زبانزد همدرسان و هم بحث هایش شده بود. و اساتید وى نیز از تلاش و فعالیت او اظهار رضایت مى کردند.


شهید غفارى آن گاه مصمم شد تحصیلات خود را در کنار بارگاه فاطمه معصومه علیه السلام کریمه اهلبیت عصمت و طهارت ادامه دهند.لذا براى بهره گیرى از جلسات درسى اساتید بزرگوار قم از تبریز به قم مشرف شد و در این حوزه فقه و اصول و مراحل عالى را از محضر بزرگان فرزانه اى چون آیات عظام فیض قمى – بروجردى و خوانسارى فراگرفت .


اساتید و شاگردان


شهید غفارى در طول حیات طیبه خود از استادان فرزانه اى بهره گرفت با ذکر نام تنى چند از آنان این اوراق را متبرک مى نماییم .
۱ – امام خمینى (ره )
۲ – آیه الله آقا سید محمد حجت کوه کمره اى (ره )
۳ – آیه الله العظمى سید شهاب الدین نجفى مرعشى (ره )
۴ – علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان (ره )
۵ – آیه الله آقا سید احمد خوانسارى (ره )
۶ – آیه الله آقا سید محسن میر غفارى آذرشهرى
۷ – آیه الله حاج میرزا على مقدس (مشهور به جاج مقدس آقا)
۸ – آیه الله حاج شیخ على پیشنماز دهخوارقانى مشهور به (توتونچیان )
۹ – آیه الله آمیرزا محمد حسن منطقى دهخوارقانى و دهها استاد فرزانه دیگر.


مقام علمى


آیه الله مجاهد شیخ حسین غفارى از بعد علمى نیز داراى ویژگى هایى بود. آن بزرگوار از همان اوایل طلبگى با جدیت تمام در حوزه هاى درسى اساتید حاضر مى شد و با تلاش و مطالعه مضاعف یافته هاى خود را به سایر دوستان و همدرسانش انتقال مى داد.
آیه الله زاده سید على میرغفارى در این باره مى فرمایند:ایشان (شهید غفارى ) در جلسات درسى فقه و اصول حضرت والدم مرحوم آیه الله سید محسن غفارى شرکت مى کردند و با آمادگى قبلى در درس حضور مى یافتند و خیلى وقت ها از استاد جلو بودند.


شهید غفارى رسائل و مکاسب را نزد پدرم فرا گرفتند.در محضر اساتید بزرگوارى چون امام راحل و حضرت آیه الله العظمى نجفى مرعشى (ره ) و سایر اساتید عظیم القدر ؛ بیانگر مقام عالى آن شهید فرزانه است .


مقام علمى ایشان عاملى بود تا استاد گرانقدر حضرت آیه الله حاج میرزا على مقدس تبریزى – که از فقهاى بزرگوار و نامدار آذربایجان بود – صبیه خود را به عقد این شخصیت بزرگوار در بیاورد.


و لذا به سال ۱۳۵۱ ق . شهید غفارى با صبیه معظم له ازدواج و ثمره این وصلت دو پسر و یک دختر شد که فرزند ارشد ایشان حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقاى هادى غفارى از مفاخر انقلابیون کشورمان است .


تدریس


آیه الله غفارى از اول طلبگى همزمان با تحصیل علوم دینى کار تدریس را نیز انجام مى داد در سالهاى ۱۳۲۴ و ۱۳۲۳ مکتب زینبیه آذرشهر شاهد تجمع عاشقان علم و دین بود که در اطراف شمع وجود استاد شهید غفارى گرد مى آمدند.در این مکتب که علاقمندان و دانش پژوهان دینى حضور مى یافتند محفلى بسیار صمیمى و گرم بود در جلسات درس شهید غفارى ابواب الجنان و جامع عباسى و دیگر کتب فقهى و اخلاقى و قرآنى نیز تدریس مى شد آیه الله غفارى جزوه اى را تهیه کرده که مخصوص بحث هاى قرآنى بود و قریب به ۳۰ نفر در این درس شرکت مى نمودند.


آیه الله غفارى پس از مدتى محل تدریس خود را تغییر داد در بالاى مسجد حاج کاظم آذرشهر قریب به سه ماه جلسات درس و بحث داشتند و آن گاه به قم عزیمت نمودند.جلسات شهید غفارى در قم و تهران در مساجد الهادى و خاتم الاوصیاء ادامه داشت و اشخاص فرزانه اى از شمع وجود آیه الله غفارى بهره ها مى بردند.در مسجد الهادى تهران دانش جویان و طلاب بسیارى به طور مرتب و منظم در جلسات بحث گردهم مى آمدند و از بحث هاى شیوا و صحبت هاى صریح و انقلابى شهید غفارى استفاده مى کردند.


همسنگران شهید غفارى


۱ – آیه الله العظمى سید احمد خوانسارى
۲ – آیه الله ربانى شیرازى
۳ – آیه الله سید محمود طالقانى
۴ – شهید محراب آیه الله قاضى طباطبایى
۵ – شهید محراب آیه الله سید اسدالله مدنى
۶ – آیه الله سید محمد صادق لواسانى
۷ – شهید آیه الله قدوسى
۸ – شهید آیه الله مرتضى مطهرى
۹ – آیه الله آخوند ملا على معصومى همدانى .


دوران مبارزه و اندیشه هاى سیاسى


آیه الله غفارى چون نیاکان شهیدش با هر نوع استبداد مبارزه مى کرد. زبان حق گوى او در اوج خفقان رژیم شاهى رسوا گر و افشا گر باطل بود.وى زمانى به مبارزات خود شدت بخشید و بر رژیم خودکامه و مستبد و خونخوار شاه حمله برد که روشنفکران خود فروخته و کمونیست هاى ملحد از رژیم منحوس شاه تجلیل مى کردند.این مجاهد نستوه بى اعتنا به یاوه سرایى هاى گروهکهاى چپ و راست ابوذر گونه به شاه ظالم مى تاخت .


همزمان با قیام تاریخى حضرت امام خمینى (ره ) در سال ۱۳۴۲ ش . آیه الله غفارى پشت سر امام از آرمانهاى والاى او پشتیبانى نمود و دوران رنج و محنت و زندان و حبس را سپرى نمود.در طول تحصیل در قم نیز هرگاه فرصتى مى یافت به روستاها و شهرهاى اطراف مى رفت و به مبارزات پیگیر با استبداد همچنین به اشاعه فرهنگى غنى اسلام مى پرداخت و اذهان پاک روستائیان را از غبار نیرنگ هاى رژیم مستبد شاه مى زدود.


آیه الله غفارى رژیم شاه را غاصب مى دانست و اعتقاد داشت رژیم پهلوى با کودتا بر سر کار آمده و باطل است لذا با اصل رژیم مخالف مى کرد. آن بزرگوار پس از مهاجرت به تهران در سال ۱۳۳۹ ش . رسما در جریان کار مبارزات سیاسى کشور قرار گرفت . البته آن زمان طبیعى بود که مبارزه با رژیم مستبد محمد رضا خانى روحیه اى خاص را طلب مى کرد و آیه الله مجاهد غفارى این روحیه والاى مبارزه با استبداد را داشت و از هر لحظه و هر زمان و مکانى نهایت بهره بردارى را مى کرد و علیه رژیم ستم شاهى سخن مى گفت عوامل استبداد نیز از او ترس و واهمه اى فوق العاده داشتند.


زندان و شکنجه


تمام دوران زندگى آیه الله غفارى با حکومت پهلوى و همراه با رنج و محنت بود. مشاهده اوضاع نابسامان ، مخالفت رژیم با روحانیت اصیل ، محدود کردن مبارزان مسلمان ، ترغیب و تشویق مردم به بى دینى و کشف حجاب ، آزادى عمل فرقه ضاله بهائیت ، و ریشه هاى افکار انحرافى همه و همه موجب مى شد که او لب به اعتراض گشاید و در هر موقعیتى افشاگرى نماید و چه رنجها و دردها که در این راه متحمل نشد.


آیه الله غفارى خودش بارها دستگیر و زندانى اما دستگیرى و حبس ‍ فرزندانش ، همسرش و برادرش رنج و درد او را مضاعف بلکه چند برابر مى کرد. لکن همانند مولاى خودش حضرت امام موسى کاظم علیه السلام چون کوه استوار وبا صلابت ایستادگى مى کرد و آنچه که عوامل طاغوت و ساواک را آزار مى داد روحیه مقاوم و استوار ایشان بود. به طور کلى حبس هاى شهید غفارى از سال ۱۳۴۰ آغاز و تا دى ماه ۱۳۵۳ ش . ادامه داشت ۱۳ سال آخر عمر شریفش سراسر مبارزه و جانفشانى در راه آرمانهاى مقدس امام خمینى بود. در سال ۱۳۴۱ سخنرانى هایش عموما به افشارگرى مواضع غیر اسلامى رژیم اختصاص داشت . و چندین بار مستقیما با دستگاه رژیم پهلوى درگیر شد.


در شب ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ ش . ماءمورین شاه به خانه اش هجوم آوردند و با لباس منزل او را به کمیته شهربانى بردند. در طول مدت بازداشت و در بازجویى ها اراده قاطع و شجاعت بى نظیر آیه الله غفارى تمامى ماموران را به حیرت واداشته بود. چرا که بازداشت ها بازجویى ها و حبس ها و شکنجه هاى بى رحمانه تنها کوچکترین اثر منفى در روح بزرگ و مقاوم او نداشت بلکه پس از هر باز زندانى شدن با روحیه اى قوى تر و شجاعتى بیشتر به مبارزه ادامه مى داد موقعى که زجر و شکنجه به سختى آزارش ‍ مى داد نام مبارک امام موسى بن جعفر علیه السلام را بر زبان مى راند.


و دیگر زندانیان را به استقامت و پایدارى و صبر دعوت مى کرد.حجه السلام هادى غفارى در مصاحبه اش با روزنامه اطلاعات در ۷ دى سال ۱۳۶۱ گفت : پس از جریان دستگیرى پدرم آیه الله غفارى نوشته اى را به ما مرقوم فرمودند که بدین قرار است :علت این همه گرفتارى ها، زندانى شدن ها، مبارزات با دولت جنایتکار خائن به دین اسلام و دخالت بى مورد او در مقدسات مذهبى و اجراى برنامه هاى ضد دینى دستگاه حاکمه است .اما اندیشه ناب سیاسى آیه الله غفارى را در بازجویى و متن بازجویى ساواک مى توان دریافت وقتى که از وى سوال شد:نظر شما نسبت به (آیه الله ) خمینى چیست ؟
جواب داد:
((من فکر مى کنم تنها کسى که مى تواند ایران را نجات دهد آیه الله خمینى است ))
و جمله شجاعانه و قهرمانه او که فرمود:
((دشمن خمینى کافر است )). کمر استبداد شاهى را شکست .
متن آخرین بازجویى که عینا در روزنامه جمهورى اسلامى چهارشنبه ۷ دى ۱۳۶۲ ش . نیز به چاپ رسیده و توسط ساواک انجام شده بود. به شرح زیر است :
س : چرا به زندان آورده شدید؟
ج : نمى دانم
س : آیا قبلا به زندان آمده اید؟
ج : نیامده ام ؛ آورده اند
س : نظر شما راجع به شاهنشاه آریا مهر چیست ؟
ج : ایشان باکودتاى پدرشان سرکار آمده اند و غاصبند؟
س : نظر شما راجع به حزب رستاخیز چیست ؟
ج : این حزب را شاه ساخته است و به مردم هیچ ربطى ندارد
و در پایان بازجویى این جمله را نوشت :
ععع ((والراد علیهم کالراد علینا و الراد علینا کالراد على الله و هو فى حدالشرک .
هم حجتى علیکم و انا حجه الله علیهم )) 


خدمات اجتماعى و عمرانى مذهبى


شهید آیه الله غفارى منشاء خیرات و خدمات بسیارى در زمینه هاى اجتماعى بود و در سه دوره متفاوت در طول زندگى از جمله نوجوانى در آذرشهر بین سالهاى ۳۰ – ۳۵ در قم و از سال ۳۵ تا ۵۳ در تهران اقدامات فراوان و مفیدى به حال جامعه داشت از جمله :
الف : احداث و تکمیل مساجد خاتم الاوصیاء – الهادى – شیخ فضل الله نورى در تهران .
ب : رسیدگى به محرومان و مستضعفان در تبریز – تهران و آذرشهر و…
ج : برپایى مجالس بحث و گفتگو در موضوعات علمى و فقهى . او عاشق خدمت به خلق خدا بود و از هر فرصت ممکن و بدست آمده بهره ها مى برد و در راه رضاى معبود قدم بر مى داشت .
مجالس وعظ و سخنرانى او نیز حال و هوایى دیگر داشت و چه بسیار از طبقات مختلف جامعه مخصوصا روشنفکران مذهبى ، دانشجویان و طلاب جوان دورش حلقه مى زدند و از انوار نورانى و دانش و تربیت وى بهره ها مى بردند.
امروز نتیجه تلاش و کوشش آیه الله غفارى را در شکوه و عظمت مسجد بزرگ شیخ فضل الله نورى در تهران و پایگاه و حوزه علمیه مسجد بزرگ خاتم الاوصیاء مى توان دید؛ اماکن مقدسى که روزگارى مرکز هجوم و حمله به رژیم ستم شاهى و ماءوى و پناهگاه مظلومان و انقلابیون و مستضعفان بود.
و همه آنها در سایه خدمات صادقانه و تلاشهاى خالصانه آن شهید والامقام است .


ویژگى هاى اخلاقى و جلوه هاى معنوى


آن شهید سعید مظفر بسیارى از جلوه هاى زیباى معنویت و اخلاق حسنه بود. براستى او متخلق به اخلاق الهى شده بودند. روح خدا ترسى بر او حاکم بود و عشق سرشارى به حضرت سبحان داشت حتى در شبهاى سخت زندان با دست و پاى مجروح و تن تب دار با زحمت زیاد وضو مى گرفت و نماز شب را با حالى خاص اقامه مى کرد.
وى در سنین کودکى در مسجد محراب (قاضى ) آذرشهر به نماز مى ایستاد و با خدایش راز و نیاز مى کرد. قناعت پیشه ، مهمان نواز، اهل بخشش بود. از اینکه مردم در حضورش باشند. و وقتشان را بگیرند خسته نمى شد. براى جوانان ارزش و احترامى خاص قایل بود در خانه با بچه ها بازى مى کرد. علیرغم روح پرخاش گرى در مقابل ظالمان ، عاطفه اى حساس و روحى لطیف نسبت به همسر و فرزندانش داشت او عارف انقلابى و زاهد جوانمرد بود و بالاخره نمونه و الگویى براى عاشقان شهادت .


آثار و تاءلیفات


آیه الله غفارى نه تنها در جبهه مبارزه با طاغوت پیشتاز بود و زندانهاى مخوف شاه او را از حرکت و شتاب باز نمى داشت بلکه هر روز پرشورتر از روز قبل به مبارزه بى امان ادامه مى داد، بلکه همواره همراه با مبارزه پیگیر با طاغوت ؛ فعالیتها و تلاشهاى علمى و عملى و ادبى و قلمى نیز داشت .
از جمله آثار قلمى آن بزرگوار، حاشیه مفصلى بر عروه الوثقى نوشته است . نوشته ها و آثار خطى گوناگون دیگرى معظم له داشته که در هجوم ساواک به منزلشان در چندین نوبت از بین رفته است بعضى نوارهاى سخنرانى و دست نوشته هایى نیز از آن بزرگوار مانده است .
و از جمله آثار علمى و ادبى قطعات جذاب و شیوایى است که منتسب به شهید آیه الله غفارى است و از مصادیق آنها سروده ذیل مى باشد.

عاشق چو رو به کعبه صدق و صفا کند
احرام خود ز کسوت صبر و رضا کند
در پیش راه بادیه گیر غریب وار
ترک عشیره و بلد و اقربا کند
از صدق چون قدم بنهند در فناى عشق
اول به پاى دوست سر و جان را فدا کند
آنجا که موقف عرفات محبت است
برجاى سنگریزه سر از کف رها کند
آنگاه دست و روى نشوید زخون خویش
برخیزد و نماز شهادت ادا کند

لازم به یادآورى است که اشعار و سروده هاى فوق از میان نوشتجات دوران زندان به دست آمده است .


عروج و شهادت


انقلاب اسلامى ما به رهبرى امام خمینى (ره ) ثمره از جان گذشتگى فرزانگانى است که در اوج خفقان ، فریاد آزادى و آزادگى سر دادند.و در راه تحقق حکومت عدل اسلامى ایثار گرانه و با تحمل سختى ها – زندانها و شکنجه ها عاشقانه دعوت حق را لبیک گفتند و شهید غفارى آن مبارز نستوه و شهید همیشه زنده تاریخ اعتقاد داشت که :((شهادت تحفه اى است از جانب خداوند متعال که به بندگانش هدیه مى شود)).


و انصافا به عقیده صاحب نظران ما شهادت آیه الله حسین غفارى در زندان مخوف ساواک ضربه اى کمرشکن بر رژیم فساد شاهنشاهى بود.
این عاشق و عارف مجاهد پس از سالها تلاش ، مجاهدات ، استقامت صبر و پایدارى زندان و شکنجه عاقبت دعایش مستجاب شد و در غروب ششم دى ماه سال ۱۳۵۳ ش . آیه الله غفارى در اوج مظلومیت اما سرافرازانه چون سرو سهى در محبس تنگ و تاریک و ظلماتى شاهى با دست و پاى شکسته و دندانهاى خرد شده و محاسن زخمى خونین به دیار ابدیت شتافت و روح بلندش پس از ۱۳ سال تحمل زجر شکنجه به ملکوت اعلى پیوست .


ساواک شبانه پیکر مطهر او را به قم فرستاد تا مظلومانه دفن شود؛ ولى طلاب و مردم قم از موضوع با خبر شدند و در تشیع جنازه با شکوه ایشان در صبح روز ۷ دى ماه ۱۳۵۳ ش . شرکت کردند و با فریاد غفارى ما کشته شد به خون خود آغشته شد پیکر مطهر این اسوه مقاومت را از حرم حضرت معصومه علیه السلام تا قبرستان دارالسلام قم تشییع کردند و در مراسم تدفین این شهید بزرگوار، همرزمش شهید آیه الله قدوسى حاضر شد و تلقین خواندند لازم به تذکر است که در جریان تشییع ، تعدادى از تشییع کنندگان و فامیل شهید غفارى دستگیر و زندانى شدند.


پیامها و اعلامیه ها:


همزمان با شهادت شهید غفارى در زندان ستم شاهى و دفن ایشان در قم پیامها و اطلاعیه هاى مختلفى از طرف گروههاى انقلابى در داخل و خارج از کشور منتشر شد از جمله :دانشجویان مسلمان خارج از کشور با پخش تصاویر – پوستر و صدور اعلامیه هایى شهادت این شهید والامقام را به ملت ایران و امام بزرگوار امت تسلیت گفتند و جنایات شاه و دار و دسته او را محکوم کردند.
پس از پیروزى انقلابى اسلامى و در سالگرد شهادت شهید غفارى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم – جامعه روحانیت مبارز تهران – حزب جمهورى اسلامى – سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى – جمعیت موتلف اسلامى – فداییان اسلام دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران و شخصیتهاى مختلف کشورى و سیاسى پیامهاى جداگانه اى منتشر نمودند.


منابع


۱- کتاب شهداى روحانیت شیعه نوشته على ربانى خلخالى
۲- کتاب خاطرات هادى غفارى از انتشارات حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى
۳- کتاب یکصدسال مبارزه روحانیت اسلام عقیقى بخشایشى
۴- نشریه امید انقلاب ، ۱۴ خرداد ۱۳۷۳ ش .
۵- تاریخ سیاسى ایران ، جلال الدین مدنى
۶- اطلاعات ارائه شده از طرف برخى از شخصیت ها از جمله الف : آیه الله سید على میر غفارى آذرشهر ب : حجه الاسلام و المسلمین مقدس زاده ج : آیه الله مجتهد شبسترى د: حاج عباس آقا عباسپور
۷- تلخیص از شرح حال شهید غفارى تاءلیف حمید صبرى
۸- کتاب انقلاب اسلامى بروایت اسناد ساواک (انتشارات سروش )

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله غروى اصفهانى (متوفاى ۱۳۱۲ ش )

 kompani

از نخجوان تا نجف


دیار نخجوان و آذربایجان از دیرباز سرزمینى مسلمان نشین و عالم خیز بوده است و ما تاریخ قفقاز و نخجوان را بیشتر با شخصیتهاى سرشناس و درخشان آن مى شناسسیم . خاندان محقق غروى از آن خانواده هاى متدینى بودند که نسل در نسل در آن ناحیه سکونت داشتند و همیشه میان مردم جایگاه ممتازى را دارا بودند. از اجداد و نیاکان محقق ، تنها نام نیکى در تاریخ مانده است که به ترتیب و اجمال نام برده مى شوند:پدرش ((حاج محمد حسن )) که تاجرى درست کار و دیندار بود فرزند ((على اکبر)) و نواده ((حاج محمد حاتم نخجوانى )) است .


پس از آنکه در سال ۱۲۴۳ ق . قرارداد ترکمانچاى با دستهاى خیانت پیشه قاجاریان امضا شد و در نتیجه شوم آن ، بخشى از سرزمین پاک ایران (قفقاز و نخجوان و قسمتى از آذربایجان ) از پیکر پاک ایران عزیز جدا گشت ، مسلمانان آن سوى رود ارس دچار بلاهاى بزرگ و درد و رنجهاى سنگینى گشتند و در زیر فوج فاجعه ها و در حصار حادثه ها خرد شدند. گروهى مردند، گروهى ساختند و سوختند و گروهى دیگر هجرت را برگزیده ، از خانه و کاشانه چشم پوشیده ، تنها جان به سلامت بردند. حاج محمد اسماعیل نخجوانى (پدر بزرگ محقق غروى ) از این گروه اخیر بود که به همراه خانواده اش به شهر قهرمان خیز تبریز کوچید.


اما در تبریز هم اوضاع را مساعد ندید و پس از چند صباحى به شهر اصفهان روى آورد. سالیانى را در آن شهر سپرى ساخت تا آنجا که خود و فرزندانش ‍ به (( اصفهانى )) شهرت یافتند. ولى دیرى نپایید که خاندان نخجوانى از اصفهان هم کوچ کردند تا بالاخره به شهر زیارتى و مذهبى کاظمین پناه بردند و همانجا را براى خود وطن اختیار کردند و در آنجا حاج محمد حسن اصفهانى (پدر غروى اصفهانى ) براى خود اسم و رسمى یافت .


حاج محمد حسن دیگر آن مرد غریب نبود که روزى پس از روزگارى آوارگى روى به شهر کاظمین آورد. اکنون همه او را مردى محترم ، پر خیر و با کفایت مى شناختند. بگذریم از اینکه او در میان مردم و تاجران سرشناس ‍ عراق به نیک مردى و کارسازى پرآوازه بود و در حوزه بزرگ آن روز نجف هم تاجرى صاحب نام و آبرومند بود و همگان وى را با شهرت ((معین التجار)) گرامى مى شمردند.


مولود کاظمین


اقبال خوش معین التجار، بیش از همه آنگاه به اوج رسید که از لطف خدا، او صاحب پسرى سالم و کامل گشت .
روز دوم محرم سال ۱۲۹۶ ق . آسمان کاظمین هم مانند دیگر شهرهاى مسلمان نشین ، بوى کربلا و عطر عشق و عاشورا مى داد. همزمانى این تولد مبارک با ماه حماسه هاى همیشه جاوید حسینى ، سبب شد که کودک کاظمین و مولود محرم ((محمد حسین )) نامیده شود.


حدیث اشتیاق


حاج محمد حسن معین التجار تنها همان یک پسر را داشت و دلخوش بود که وى مى تواند پس از مرگش راه او را در جهان تجارت دنبال کند. اما پسرش محمد حسین در سر سودایى دیگر و فکرى فراتر از فکر پدر داشت . جوان پر جنب و جوش کاظمین تنها آرزویش این بود که پدرش اجازه دهد تا راه کمال طلبى و دانشجویى پیش گیرد.محمد حسین هر گاه فرصت را مناسب مى دید، آرزوى خود را با پدر در میان مى نهاد و با اصرار از او مى خواست که رضایت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامى شود. اما پدر که پسرى جز او نداش ، راضى به این کار نمى شد.


اما هر چه زمان پیشتر مى رفت اشتیاق محمد حسین به تحصیل علوم اسلامى بیشتر مى شد و پدر خود را بیشتر از پیش پیرتر احساس مى کرد و با جدیت از پسر مى خواست که فن تجارت را یاد گیرد و فکر طلبه شدن را از سر بیرون کند. چیزى که این مشکل را از سر راه جوان کمال جوى کاظمین برداشت تنها یک توسل به حضرت باب الحوائج امام موسى کاظم علیه السلام بود. او خود مى گوید:


((آن روز هم مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتى که عصرها در صحن مطهر کاظمین برپا مى شد شرکت جسته بودم . نماز تمام شده بود اما صفوف نمازگزاران هنوز به هم نخورده بود. من در حالى که زانوى غم در بغل گرفته بودم ، با فاصله اندکى پدرم را مى پاییدم که دیدم با یکى از تجار بغداد گرم صحبت است . همچنانکه نشسته بودم داشتم در آتش اشتیاق مى سوختم . چشمم در گنبد زیباى امام کاظم علیه السلام بود که … عنان از کف هر صاحب دلى مى ربود. در این حال از دلم گذشت که اى باب الحوائج ، اى موسى بن جعفر، تو عبد صالح و از بندگان برگزیده خدایى و در پیش ‍ حضرت حق آبرودارى ، تو را چه مى شد اگر از خدا مى خواستى دل پدرم را به من نزدیکتر مى کرد تا با تصمیم من – که چیزى جز تحصیل علم و کمال در مکتب شما نیست – راضى مى شد… در همین اندیشه ها بودم که دیدم پدرم صدایم مى کند:محمد حسین ! محمد حسین ، پسرم ! اگر هنوز هم آرزومندى که به حوزه بروى تا دروس اسلامى بخوانى برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، ناراحت نمى شوم … اگر دلت مى خواهد به نجف اشرف بروى برو!


از آن روز زندگانى محقق غروى آغازى دیگر داشت که خشنودى پدر را نیز همراه داشت با خیالى آسوده راه نجف اشرف در پیش گرفت تا روح تشنه اش را از چشمه هاى جوشان علم و حکمت و عرفان علوى سیراب سازد.


استادان و سرچشمه هاى نور


کودک کاظمین هنوز در فصل بهاران زندگى بود. تازه در باغ خرم حیات ، نونهالى سرسبز بود که توانست هنر ظریف خط و خوشنویسى را – آن هم در انواع گوناگون آن – یاد گیرد. از آنجا که آن روزها هم چون روزگاران گذشته ، صنعت خط از هنرهاى بدیع و چشمگیر بود، مهارت محمد حسین ، آن هم در دوران کودکى وى را در میان آشنایان زبانزد ساخت . پدر هم که به استعداد درخشان فرزندش پى برده بود، با تمام توان وسایل تحصیل و ترقى او را در حوزه علمیه نجف فراهم ساخت تا این استعداد زلال و جوشان هر چه بهتر و بیشتر شکوفا گردد.


محمد حسین در دهه دوم زندگى (در سال ۱۳۱۴ یا۱۳۱۵ ق ) بود که پا به حوزه بزرگ نجف نهاد و چیزى نگذشت که مراحل کمال را در دروس ‍ مقدماتى یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشت و بزودى در حلقه درس ‍ بزرگترین اساتید حوزه آن روز شرکت جست . استادان او در مرحله سطح و خارج ، به ترتیبى که در تاریخ و کتابهاى تراجم نوشته اند، عبارت بودند از:


۱٫ شیخ حسن تویسرکانى (متوفاى ۱۳۲۰ ق .)
محمد حسین غروى ، پیش از همه ، پله هاى نخست ترقى و تعالى را به پیروى از او پیمود، درس تلاش و تقوا را از او یاد گرفت و بیست و چهار بهار از عمرش مى گذشت که استادش تویسرکانى رحلت کرد.


۲٫ آیه الله سید محمد طباطبایى فشارکى (۱۲۵۳ – ۱۳۱۶ ق .)
محقق غروى نتوانست بیش از دو سال از محضر پرفیض این استاد خلیق و بزرگوار بهره مند گردد. آیه الله فشارکى تا سال ۱۳۱۲ ق . در سامرا سکونت داشت .


۳٫ حاج آقا رضا همدانى (۱۲۵۰ – ۱۳۲۲ ق .)
حضور در درس و بحث آیه الله همدانى که بیشتر با اثر بزرگش کتاب ((مصباح الفقیه )) شناخته مى شود، چندان طولى نکشید و محقق غروى بیست و ششمین سال از زندگانى را سپرى مى ساخت که این استاد بزرگوارش هم به دیار باقى شتافت .


۴٫ آیه الله آخوند خراسانى (۱۲۵۵ – ۱۳۲۹ ق .)
آقا محمد حسین جوانى بیست ساله بود که به حوزه درس آخوند خراسانى راه یافت و تا آخر عمر آخوند، که سیزده سال پس از آن به درازا کشید به طور مرتب در حلقه درس اصول آخوند شرکت جست و در همین سالها بود که بیشترین بخش از شرحش بر کفایه الاصول را نگاشت . او از شاگردان طراز اول آخوند بود و تا ایشان زنده بود به احترام او از تدریس مستقل و متشکل اجتناب مى کرد و روزى که آخوند در گذشت آقا محمد حسین مردى بزرگ سرشناس شده بود و در حالى که تنها سى و سه سال از عمرش مى گذشت پس از وفات آخوند در جاى وى نشست و از مدرسان بنام و پرآوازه نجف گشت .


محقق غروى در نزد این چهار استاد بزرگوارش بیشتر علم فقه و اصول خواند. اما استادان وى در حکمت و فلسفه عبارتنداز:
۵٫ حکیم محمد باقر اصطهباناتى شیرازى (متوفاى ۱۳۲۶ ق .)
حکیم اصطهباناتى تنها تا سال ۱۳۱۹ ق . در نجف بود و آقا محمد حسین در حدود چهار یا پنج سال از محضر این استاد فرزانه ، استفاده کرده است 


۶٫ شیخ احمد شیرازى (متوفاى ۱۳۲۲ ق .)
با عنایت به تاریخ وفات وى مى توان گفت که محقق غروى بیشترین بهره را از این استاد حکیم مى توانست ببرد ولى عجیب این است که حتى بیشتر کسانى که زندگانى علامه غروى را نوشته اند از این استاد نام نبرده اند!


روایت یاران


داستان دوستان حکایتى بس دلکش و آموزنده است و کارساز بودنش در شناخت شخصیتها چنان پر اهمیت است که سعدى مى گوید:

تو اول بگو با کیان زیستى
من آنگه بگویم که تو کیستى

اما از یاران علامه غروى چیزى ننگاشته اند تنها از چند شخصیت یادى شده است که نام مى بریم :
۱٫ بزرگ عارف معاصر آیه الله میرزا جواد آقا ملکى تبریزى .
۲٫ میرزا على اصغر ملکى تبریزى .
۳٫ میرزا حبیب ملکى تبریزى .
میرزا على اصغر و میرزا حبیب دو برادر و پسر عموهاى میرزا جواد آقا ملکى تبریزى بودند.
آیه الله غروى با هر سه بزرگوار رفت و آمد داشت اما بیش از همه با میرزا على اصغر ماءنوس بود … رفاقت و مصاحبت با عارف واصل میرزا جواد آقا ملکى هم از دیر باز برقرار بود. علامه غروى و میرزا جواد آقا هر دو از شاگردان حاج آقا رضا همدانى بودند و تا سال ۱۳۲۰ ق که میرزا جواد آقا از نجف به ایران بازگشت با هم ماءنوس بودند. پس از آن نیز توسط نامه از حال همدیگر با خبر مى شدند.
۴٫ فقیه اصولى میرزا محمد حسین نایینى (۱۲۷۷ – ۱۳۵۵ ق .)
میرزاى نایینى و غروى اصفهانى ارتباط تنگاتنگى با هم داشتند و در مواقع دشوار یاور و یاور یکدیگر بودند.
۵٫ آیه الله سید احمد کربلایى تهرانى (م ۱۳۲۲ ق .)


مشایخ


بزرگان بسیارى براى علامه غروى اجازه نامه روایتى نوشته اند که براى نمونه دانشمندان و اندیشوران زیر را مى توان نام برد:
۱٫ بزرگ محدث معاصر حاج میرزا حسین نورى طبرسى ، گردآورنده مجموعه روایتى شیعه ، مستدرک الوسائل
۲٫ آیه الله سید حسن صدرالدین موسوى معروف به صدر کاظمى نویسنده کتاب تاءسیس الشیعه و…
۳٫ میرزا محمد باقر اصطهباناتى شیرازى
۴٫ شیخ احمد شیرازى مشهور به ((شانه ساز))
۵٫ شیخ ‌الشریعه اصفهانى .


در آسمان آثار و ابتکار


مهم ترین امتیازى که در آثار نابغه نجف دیده مى شود استدلالى و ابتکارى بودن آنهاست که حکایت از ژرف نگرى و دقت نظر او مى کند و همین است که او را یکى از استوانه هاى علم اصول و حکیم ژرف اندیش و عارف پارسا و زاهد شب زنده دار، مشهور و پرآوازه کرده است و این همه را آثار او و به زبان رسا حکایتگرند. حال بخشى از آثار ماندگار او را در اینجا مى آوریم :


الف – علم اصول


۱٫ الاجتهاد والتقلید والعداله
۲٫ الاصول على النهج الحدیث #
۳٫ الطلب والاراده عندالامامیه والمعتزله والاشاعره#
این سه کتاب در یک مجلد بزرگ با نام (( بحوث فى الاصول )) چاپ شده است .
۴٫ چندین رساله در مباحث مختلف اصولى
۵٫ حاشیه بر رساله قطع شیخ انصارى
۶٫ نهایه الدرآیه فى شرح الفایه ، در چهار جلد#
در مورد این کتاب که بزرگترین اثر علامه غروى در علم اصول است تجلیل و تعظیم بسیار شده است . به راستى که این شرح ، نهایت درایت را داراست و اگر برتر از کتاب کفایه نباشد کمتر از آن نیست .


ب – علم فقه

۷٫ کتاب الاجاره#
۸٫ صلاه الجماعه#
۹٫صلاه المسافر#
این سه کتاب هم بتازگى در یک مجلد با نام ((بحوث فى الفقه )) انتشار یافته است .
۱۰٫ حاشیه کتاب المکاسب #
حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى ، معروف ترین اثر فقهى علامه غروى است که پس از گذشت دو سال از وفاتش در دو جلد بزرگ به قطع رحلى انتشار یافت .
۱۱٫ حاشیه بر کتاب الطهاره شیخ اعظم انصارى .
۱۲٫ چندین رساله فقهى
۱۳٫ سه منظومه درباره اعتکاف ، روزه و نماز جماعت #
۱۴٫ الوسیله توضیح الماسئل به زبان عربى#
۱۵٫ ذخیره العباد. توضیح المسائل فارسى#


ج – فلسفه و حکمت


۱۶٫ تحفه الحکیم . منظومه اى است به سبک منظومه حکیم سبزوارى در حکمت متعالیه .
تحفه حکیم از همان روزهاى نخستین انتشارش مورد توجه اهل فن بوده و بعضى از حکما و نویسندگان به شرح آن دست زده اند.
۱۷٫ رساله فى اثبات المعادالجسمانى#
۱۸٫ حاشیه بر اسفار ملاصدرا.
۱۹٫ مکاتبات فلسفى و عرفانى#
مجموعه اى است از ۱۴ نامه در شرح و تحلیل دو بیت شعر از عطار نیشابورى آنجا که مى گوید:

دائما او پادشاه مطلق است
در کمال عز خود مستغرق است
او بسر ناید زخود آنجا که اوست
کى رسد عقل وجود آنجا که اوست

نیمى از نامه ها از حکیم غروى اصفهانى و نیمى دیگر از عارف معروف سید احمد کربلایى است که دیدگاه یکدیگر را به نقد و بررسى نشسته اند. حاصل آن مناظرات علمى این اثر جاوید گشته است .
۲۰٫ تفسیر قرآن این تفسیر که گویا نیمه تمام مانده تاکنون چاپ نشده است .
۲۱٫ الانوارالقدسیه# مجموعه دل انگیزى از اشعار عربى آیه الله غروى است
۲۲٫ دیوان مفتقر# این کتاب که شعرهاى فارسى حکیم غروى را در خود گردآورده است با نام نامناسبى که هیچ برازنده ایشان نیست دهها بار چاپ شده و انتشار یافته است و این اشتباه از آنجا ناشى شده است که پدر شاعر حکیم و عارف حوزه نجف حاج محمد حسن اصفهانى معروف به معین التجارک کمپانى یعنى شرکت راه آهن بغداد – کاظمین را به عهده داشت و او بود که براى نخستین بار بانى این کار خیر گشت . از اینجا و تنها به همین علت است که دیوان اشعار فرزندش با نام ((دیوان کمپانى )) و نام آن حکیم الهى به نام ((آیه الله کمپانى ))! معروف گشت . ولى چنانکه شمارى نقل کرده اند او از این اسم ناراضى بود و از شنیدن این کلمه بیگانه به سختى ناراحت مى شد.
۲۳٫ دیوان غزلیات یا مجموعه عارفانه ها#


شاگردان


مکتب علامه غروى را چه در علم اصول و فقه و چه در حکمت و فلسفه باید از مکتبهاى بسیار پربرکت شیعه به حساب آورد. بر طبق تحقیقى حدود یکصد و پنجاه بزرگوار افتخار شاگردى در مکتب علامه غروى را داشته اند. عجیب اینکه در میان شاگردان ، از مرجع تقلید و فقیه و فیلسوف گرفته تا مفسر و محدث و متفکمر و نویسنده و عارف و واعظ و… را مى توان دید که همگى به نوعى به شاگردى غروى اصفهانى مباهات مى کرده اند. اکنون ما تنها از بعضى از آنان نام مى بریم ،حضرات آیات :
سید محمد حجت کوه کمرى (۱۳۱۰ – ۱۳۷۲ ق )،
سید حسین طباطبایى بروجردى (۱۲۹۲ – ۱۳۸۰ ق )،
سید محمد هادى میلانى (۱۳۱۳ – ۱۳۹۵ ق )،
سید ابوالقاسم خویى (۱۳۱۷ – ۱۴۱۳ ق )،
سید عبدالاعلى سبزوارى ۱۳۲۸ – ۱۴۱۴ ق )،
سید محمد کاظم موسوى حسینى (۱۳۲۲ – ۱۴۰۵ ق )،
شیخ سلمان خاقانى (۱۳۳۱ – ۱۴۰۸ ق )،
شیخ محمد تقى بهجت فومنى رشتى (متولد ۱۳۳۲ ق )،
سید محمد باقر طباطبایى سلطانى بروجردى (متولد ۱۳۳۲ ق )،
شیخ ابوالفضل خوانسارى (متولد ۱۳۳۴ ق )،
سید على بهشتى بابلى (متولد ۱۳۲۴ ق )،
میرزا غلامحسین جعفرى همدانى (۱۳۲۴ – ۱۴۱۶ ق )،
شیخ على خوزانى اصفهانى معروف به ((آیه الله مشکات ))،
حاج شیخ على محمد بروجردى (۱۳۱۵ – ۱۳۹۵ ق )،
شیخ عبداللطیف سمامى حائرى (۱۳۳۰ – ۱۴۰۰ ق )،
شیخ ابوالحسن شیرازى ،
آقا میرزا کاظم دینورى تبریزى (۱۳۲۰ – ۱۴۱۶ ق )،
سید مهدى اشکورى نجفى (متولد ۱۳۳۶ ق )،
شیخ احمد اهرى (۱۳۰۵ – ۱۳۸۸ ق )،
علامه سید محمد حسین طباطبایى (۱۳۲۱ – ۱۴۰۲ ق )
سید محمد حسن الهى طباطبایى
علامه شیخ عبدالحسین امینى تبریزى (۱۳۲۰ – ۱۳۹۰ ق )،
محمد على اردوبادى (۱۳۱۲ – ۱۳۸۰ ق )،
شیخ محمد رضا مظفر (۱۳۲۲ – ۱۳۸۴ ق )،
شیخ محمد حسین مظفر (۱۳۱۲ – ۱۳۸۱ ق )،
میرزا شیخ نجم الدین جعفر عسکرى (۱۳۱۳ – ۱۳۸۱ ق )،
سید عبدالحسین طیب (۱۳۱۲ – ۱۴۱۲ ق )،
سید محمد حسینى همدانى (۱۳۲۲ – ۱۴۱۷ ق )،
شیخ محمد حسین اعلمى (۱۳۲۰ – ۱۳۹۳ ق )،
سید میرزا محمود موسوى زنجانى (۱۳۰۹ – ۱۳۷۴ ق )،
سید امیر محمد کاظمى قزوینى (۱۳۳۵ – ۱۴۱۴ ق )،
شیخ محمد جواد یثرى (۱۳۳۰ – ۱۴۱۵ ق )،
سید محمد تقى آل بحرالعلوم (۱۳۱۸ – ۱۳۹۳ ق )،
شیخ عبدالرحیم سامت قزوینى (متولد ۱۲۸۱ ش )،
شیخ محمود شریعت مهدوى (متولد ۱۳۳۵ ق )،
شیخ محمد رضا غراوى (۱۳۰۳ – ۱۳۸۵ ق )،
سید نورالدین میلانى حائرى (متولد ۱۳۳۶ ق )،
سید صدرالدین شوشترى جزایرى (۱۳۱۳ – ۱۳۸۵ ق )،
سید محمد شبر (متولد ۱۳۳۰ ق )،
محمد طاهر آل شیخ راضى (۱۳۲۲ – ۱۴۰۰ ق )،
شیخ کاتب طریحى (۱۳۰۳ – ۱۳۹۰ ق )،
محمد طه کرمى هویزى (۱۳۱۷ – ۱۳۸۸ ق )،
شیخ محمد امین زین العابدین بصرى (متولد ۱۳۳۳ ق )،
شیخ عبدالمهدى مطر (۱۳۱۸ – پس از ۱۳۹۰ ق )،
حاج شیخ حسین انوارى همدانى ، توسلى شیرازى ،
سید سجاد علوى گرگانى (۱۳۲۲ – ۱۴۰۷ ق )،
حاج سید على مولانا تبریزى (۱۳۲۰ – ۱۳۹۲ ق )،
حاج شیخ نصرالله شبسترى (متولد ۱۳۳۰ – ق ) و…


شاگردان برگزیده عرفان


حکیم غروى اصفهانى ، مدت زمان طولانى حوزه درس عرفانى خصوصى داشتند که در خانه خود برگزار مى کرد. بزرگمردانى که در این حلقه حال و اشراق ، گرد هم مى آمدند، عبارت بودند از:
۱٫ علامه سید محمد حسین طباطبایى تبریزى
۲٫ آیه الله سید محمد هادى میلانى
۳٫ آیه الله سید ابوالقاسم خویى
۴٫ آیه الله میرزا یوسف ایروانى
۵٫ آیه الله امام زنجانى
۶٫ آیه الله اعتماد رشتى


از دیدگاه دیده وران


در تجلیل و تمجید از مقام علمى و معنوى آیه الله غروى اصفهانى داستانهاى گویا و سخنان رسایى از بزرگان و صاحبنظران نقل شده است که همه حاکى از اخلاص و نبوغ فکرى اوست .

اینک براى نمونه به چند سخن توجه مى کنیم :

۱٫ آیه الله سید محمد هادى میلانى :
((شیعه در دویست سال اخیر، فردى به جامعیت مرحوم (غروى ) اصفهانى به خود ندیده است .))
پس از وفات میرزاى نایینى اعلامیه اى به امضاى مرحوم ملکى (میرزا جواد آقا ملکى تبریزى ) و حضرات آیات آقاى میلانى و آقاى خویى به این مضمون انتشار یافت که :
((بعد از مرحوم شیخ انصارى در این اواخر نظیر آیه الله غروى اصفهانى در روحانیت تشیع پیدا نشده و در حوزه نجف اشرف نظیر ایشان نیست …))


۲٫ علامه سید محمد حسین طباطبایى :
((استاد بزرگ ، حکیم خداشناس و فقیه پارسا و دایرمدار آسمان پژوهش و تحقیق ، و سالک و مرزبان سرزمین دانش و تدقیق ، شیخ محمد حسین اصفهانى غروى است که خدا مقام بلندش را بلندتر سازد.))


۳٫ علامه ادیب محمد على اردوبادى :
((… استاد بزرگ ما، یکه سوار هر میدان بود از هر نظر بى نظیر مى نمود. و نسبت به هر فضیلت به او مانند نسبت دندانه هاى شانه به شانه است … .
او در هر یک از دانشهاى حکمت ، کلام ، فقه ، اصول ، تفسیر، حدیث ، شعر و ادب ، تاریخ ، معارف ، اخلاق و عرفان به طور مساوى وارد بود و در هر کدام از ملکات برترى بخش و روحیات کریمانه و کارهاى نیکو و گسترده و فضیلتهاى توصیف شده ، از جدیت شدید در عبادت و خطر کردن در زهد، و شب زنده دارى گرفته تا سجده هاى طول و دراز و ریاضت و تهذیب و محاسبه نفس ، همه و همه براى او یکى و مساوى بود… و به هیچ وجه براى خدا، مشکل نیست که جهان را در یک فرد جمع کند و حکمت نورى است که خدا در دل هر کس که سزاوار باشد مى اندازد…))


۴٫ استاد و محقق بزرگوار علامه سید عبدالعزیز طباطبایى یزدى .
((من در تاریخ تشیع ، فیلسوفى متعبدتر از آیه الله شیخ محمد حسین اصفهانى نمى شناسم . او عاشق دعا و عبادت و شیفته نماز و زیارت بود. به اهل بیت اطهار علیهم السلام ارادت ویژه اى داشت …))


۵٫ متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى :
((حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى ، در تقوا و علم منقولا و معقولا یگانه بود… و اندیشه اش هم اکنون جزو اندیشه هاى زنده اى است که در میان علما و فضلاى حوزه هاى درس فقه و اصول مطرح است …))


فصل فراق و هجران


پنجم ماه ذیحجه سال ۱۳۶۱ ق . روز دوشنبه بود که از فراز بارگاه قدس مولا على علیه السلامخبر وفات بزرگ استاد نجف به گوش همگان رسید. این خبر چنان نابهنگام بود که فضلا و دانشوران حوزوى را دچار تحیر غمبار کرد. بزرگ ادیب شیعى ، علامه اردوبادى ، سوگ سروده اى را که در گرامیداشت استادش گفته بود ورد زبان همگان ساخت مردم بویژه شاگردان و یاران و نزدیکان استاد که سخت از این فاجعه اندوهبار، آزرده و آشفته بودند بیتى از آن سوگواره دلسوز را به هم مى خواندند و ناله مى کردند. ادیب اردوبادى در آن بیت گفته بود:
حق ان تبکى من بعدالحسین آرى تشییع پیکر نابغه نجف و خادم صادق امام حسین علیه السلام با نام و یاد حسین علیه السلام برگزار شد و در آستان قدس علوى ، زیر ایوان طلاى مولا جنب مناره شمالى مقبره کوچکى در کنار مقبره علامه حلى به خاک سپرده شد.

عاکفان حرمت قبله اهل کرمند
واقف از نکته سربسته لوح و قلمند
خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث
جان نثاران تو شاه ملکوت قدمند
((مفتقر)) دست تو و دامن آنان که همه
خضر جانند و مسیحا نفس و روح دمند
گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم