زندگینامه پروفسور نذیر احمد

پروفسور نذیر احمد، در سوم ژانویۀ سال ۱۹۱۵ میلادی، در دهکده‌ای به نام «کولهی غریب» در استان اتراپرادش هند، در خانواده‌ای خوش‌نام و مذهبی به دنیا آمد. پدرش حاجی محمداسماعیل و مادرش حاجیه پهیلا نام داشت.
دوران ابتدایی را در مدرسۀ بنگوان به پایان رسانید و در سال ۱۹۲۹ به مدرسۀ گندا (Ganda) منتقل شد و دورۀ تحصیلات دبیرستانی را در سال ۱۹۳۴ در همان مدرسه به پایان رسانید و سپس به لکهنو رفت و در دانشگاه لکهنو به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۳۹ مدرک کارشناسی خود را گرفت و مدال طلای رتبۀ اوّلی را از آنِ خود ساخت.
سرانجام، در سال ۱۹۴۵ با گذراندن رساله‌ای، تحت عنوان «احوال و آثار ظهوری ترشیزی»، با راهنمایی پروفسور حسن رضوی به درجۀ دکتری در ادبیات نایل آمد و در سال ۱۹۵۰ به عنوان استادیار، در دانشگاه لکهنو به کار مشغول شد.
 
   در سال ۱۹۵۰ با گذراندن رساله‌ای با عنوان «شعرای فارسی‌زبان عصر عادل‌شاه» به مدرک فوق‌دکتری در ادبیات فارسی دست یافت و در بین سال‌های ۵۶ـ۱۹۵۵ برای تکمیل اطلاعات خود، در زبان و ادب فارسی، به ایران سفر نمود و از محضر استادانی چون سعید نفیسی، بدیع‌الزّمان فروزانفر، ذبیح‌الله صفا، پرویز ناتل خانلری و محمّد معین بهره‌ها برد و خود را برای رسالتی که در پیش داشت بیش‌ازپیش آماده کرد.
 
استاد، در ایران با پروفسور عابدی هم‌خانه بود. ایشان چنین نقل می‌کرد که: از زمانی‌که نذیر احمد پا به ایران گذاشت، تمام وقت خود را صرف یادگیری، مطالعه و تحقیق کرد و الحق خوب از عهده برآمد و توانست در اندک مدتی، خود را به‌عنوان چهره‌ای برجسته، در ادب فارسی، معرّفی کند.
 
   استاد را دغدغۀ خاطری جز زبان فارسی نبود، دغدغۀ فرهنگ هزارساله‌ای که سوسو می‌زد. زخم زبان‌هایی که چرا و برای چه زبان فارسی را پیشۀ خود کرده‌است، چرا به زبان اردو، عربی یا انگلیسی روی نیاورده‌است. در یک نگاه راست می‌گفتند؛ امّا کشمکش‌های درونی و روح پرغلیان و احساس لطیف و عشق او به ادب فارسی او را هر روز مشتاق‌تر از همیشه به‌سوی مطالعه و تحقیق، درزمینۀ ادب فارسی، می‌کشاند.
 
استاد می‌گفت چون عشق و شوقِ مرا به زبان فارسی می‌دیدند، ظریفان به‌طعنه می‌گفتند: «فارسی بخوان، روغن بفروش». امّا، من با عزمی راسخ و اراده‌ای استوار به دنبال گم‌شدۀ خود می‌گشتم که روح و روان مرا سیراب کند و این گم‌شده، چیزی نبود جز زبان و ادب فارسی.
 
   استاد نذیر احمد پس از بازگشت به هند (در سال ۱۹۵۷) به استخدام دانشگاه علیگر درآمد و سال‌ها ریاست بخش زبان فارسی و دانشکدۀ ادبیات را بر عهده داشت و سرانجام در سال ۱۹۷۷ سَبُک‌دوش (بازنشسته) شد.
 
   استاد، بارها و بارها مورد تشویق و عنایت محافل علمی و ادبی قرار گرفت. در سال ۱۹۷۷ رئیس‌جمهور هند (به مناسبت تحقیقات ارزنده‌ای که در عرصۀ زبان و ادب فارسی انجام داده‌بود) لوح افتخار به ایشان اهدا نمود. در سال ۱۹۸۷ برندۀ جایزۀ فخرالدّین علی‌احمد و جایزۀ ادبی پدم شری گردید.
 
در سال ۱۹۸۷ جایزۀ امیرخسرو ازطرف انجمن امیرخسرو به ایشان داده شد و در سال ۱۹۸۸ خانۀ فرهنگ جمهوری اسلامی ایران لقب «حافظ‌ شناس» به وی داد. در سال ۱۹۸۰ انجمن استادان زبان فارسی هند، به پاس خدمات شایسته و پرارزش استاد، که در راه نشر و ترویج زبان فارسی انجام داده‌است، نشان «استاد ممتاز فارسی» را به وی اعطا نمود.
 
در سال ۱۹۸۹ ازطرف دانشگاه تهران به دریافت دکتری افتخاری نایل شد و جایزۀ تاریخی و ادبی بنیاد دکتر محمود افشار را نیز (در سال ۱۳۶۸) به پاس خدمات شایسته به زبان و ادب فارسی در شبه‌قاره و تصحیح متون کهن فارسی دریافت نمود. وی از بنیان‌گذاران انجمن استادان زبان فارسی هند است که خود نیز سال‌ها ریاست آن را بر عهده داشت.
 
 
فرهنگستان زبان و ادب فارسی

زندگینامه بهادر علی حسینی

بهادر علی حسینی ، نویسنده و مترجم هندی . دبیر دانشکده فورت ویلیام در کلکته بود (اختر راهی ، ص ۲۷۷). شرح احوال او از نظرها پنهان مانده است . سرزمین پدری او سوانا، از توابع دهلی ، و پدرش سیدحسن بن سیدجعفر مدنی بود (غلام رسول مهر، ص ۳۰۵ـ ۳۰۹ که از زندگی نامه خودنوشتِ سیدعبدالله فرزند بهادرعلی حسینی نقل قول کرده است ).

او در سالهای ۱۲۱۶ـ۱۲۳۱/ ۱۸۰۱ـ۱۸۱۶، مترجم و سرپرست امور دفتری بخش هندوستانی دانشکده فورت ویلیام بود (روباک ، ضمیمه ، ص ۵۰) و در آنجا گذشته از تحقیق و نگارش به تدریس نیز اشتغال داشت . بهادر علی حسینی را از دانشمندان بلندپایه هندوستان دانسته اند (رجوع کنید به قدوائی ، ص ۵۳).

آثار

او شعر نیز می سرود، اما مجموعه اشعارش در دسترس نیست و تنها ابیاتی پراکنده از او در برخی از آثارش دیده می شود.

آثار وی عبارت اند از:

نثر بی نظیر ، خلاصه منثوری از مثنوی معروف میرحسن دهلوی (۱۱۵۴ـ۱۲۰۱) به زبان اردو، موسوم به سحرالبیان . انتشارات دانشکده فورت ویلیام در ۱۲۱۸/۱۸۰۳ آن را به چاپ رسانید و پس از آن نیز بارها تجدید چاپ شد؛

اخلاق هندی ، مجموعه ای از حکایتهای اخلاقی و دلنشین به زبان اردو (اختر راهی ، همانجا). اصل آن به زبان سانسکریت و به نام هِتوپَدیش بوده و نویسنده آن ناراین بَت است . ترجمه فارسی این کتاب مفرح القلوب نام دارد. در ۱۲۱۸/۱۸۰۳ دانشکده فورت ویلیام اخلاق هندی را چاپ کرد و پس از آن نیز بارها تجدید چاپ شد؛

تاریخ آسام ، ترجمه فتح عبریه ( یا عبرتیه ) تألیف شهاب الدین احمدبن محمد ولی طالش به زبان اردو. اصل کتاب به زبان فارسی بوده است (استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۵۸۲ـ۵۸۴؛ نیز رجوع کنید به آفتاب اصغر، ص ۴۳۸ـ۴۴۱). موضوع آن پیشرویهای نظامی یکی از سرداران دوران حکومت اورنگ زیب (۱۰۶۸ـ۱۱۱۹/ ۱۶۵۸ـ۱۷۰۷) به نام میرمحمد سعید اردستانی معروف به میر جمله (متوفی ۱۰۷۳) در آسام و کوچ بهار است که نویسنده جنگاوریهای او را دیده و تحریر کرده است . تاریخ آسام در ۱۲۲۰/۱۸۰۵ کامل شده اما هنوز به طبع نرسیده است ؛

قواعد زبان اردو ، که خلاصه ای است از کتاب هندوستانی زبان قواعد ، تألیف جان گیل کریست (گیل کریست ، مقدمه داودی ، ص ۴۸؛ نیز رجوع کنید به محمد انصارالله ، ص ۱۸ـ۲۴).

آثار دیگری نیز نظیر

نقلیات ، نقلیات لقمان و ترجمه قرآن به او منسوب است . این کتابها را حسینی با یاری دوستان خویش نوشته یا ترجمه کرده است (صدیقی ، ص ۱۷۰، ۱۷۹ـ۱۸۰؛ قریشی ، ص ۲۱۵ـ ۲۱۷).



منابع :

(۱) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور ۱۳۶۴ ش ؛
(۲) سفیر اختر راهی ، ترجمه های متون فارسی به زبانهای پاکستانی ، اسلام آباد ۱۳۶۵ ش ؛
(۳) محمد انصارالله ، قاعده هندی ریخته عرف رساله گلکرست ، علیگره ۱۹۷۳؛
(۴) محمد عتیق صدیقی ، گلکرست اوراُس کاعهد ، علیگره ۱۹۶۰؛
(۵) وحید قریشی ، کلاسیکی ادب کاتحقیقی مطالعه ، لاهور ۱۹۶۵؛
(۶) جان گیل کریست ، قواعد زبان اردو، مشهور به رساله گلکریست ، چاپ خلیل الرحمان داودی ، لاهور ۱۹۶۲؛
(۷) غلام رسول مهر، جماعت مجاهدین ، لاهور ( بی تا. ) ؛

(۸) Sa ¦dig A l-Rah ¤ma ¦n K ¤idwai, Gilchrist and the language of Hindustan , Delhi 1972;
Thomas Roebuck, Annals of the

(۹) College of Fort William , Calcutta 1819;
(۱۰) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. I/1, London 1970.

دانشنامه جهان اسلام   جلد : ۴ 

زندگینامه گَنیش داس بهدرا(سده سیزدهم)

بهدرا (بدهیرا/ ودهیرا) ، گَنیش داس ، مورخ فارسی نویس هندو مذهب سده سیزدهم از تاریخ تولد و آغاز زندگی او اطلاعی در دست نیست . لقبش را از نام جد بزرگش ، کاکامَل بهدرا گرفت (ظهورالدین احمد، ج ۴، ص ۳۰) که در ۸۹۴ مِهتَه (استاندار یا ناظم امور دیوانی ) سیالکوت و بهلول پور بود. پدرش شیودیال (متوفی ۱۲۱۸)، از امرای دربار سردار «صاحب سینگ » بود (رجوع کنید به بهدرا، ص ۲۳۰، مقدمه سینگ ، ص ۱۰).

گروهی از مردم قبیله او در دوره سلطنت اورنگ زیب (۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸) به اسلام گرویدندو گروهی دیگر که پدرش با آنان نسبت داشت ، در زمان اکبرشاه (۹۶۳ـ۱۰۱۴) به گجرات مهاجرت کردند (همان ، ص ۲۳۲، مقدمه سینگ ، ص ۱۰). بهدرا در گجرات «قانون گو» (مأمور مالیاتی بخش ) شد و چندی بعد به پیشنهاد راجا گلاب سینگ (متوفی ۱۲۷۳) نخستین فرمانروای دوگرا، کشمیر و جامو به کشمیر رفت و در آنجا به ریاست دارالانشا برگزیده شد. تاریخ مرگ او مانند تولدش معلوم نیست ، اما با توجه به سال تألیف تحفه الهدایت (۱۲۷۷) مسلّماً تا آن تاریخ در قید حیات بوده است .

بهدرا افزون بر تاریخنگاری در شاعری و بویژه در سرودن اشعار تاریخی مهارت داشت . او در نوشته هایش اشعار شاعران ایرانی ، مانند فردوسی ، سعدی و حافظ را نقل کرده است (بهدرا، مقدمه سینگ ، ص ۱۲).

آثار

بهدرا با تبحری که در زبان فارسی ، انشانگاری و تاریخ نویسی داشت ، با حمایت راجا گلاب سینگ آثار بسیاری به رشته تحریر درآورد. از آثار مشهور او می توان به چهار باغ پنجاب ، تحفه الهدایت و راج دَرشَنی اشاره کرد (منزوی ، ج ۱۰، ص ۵۸۵ ـ۵۸۶).

چهار باغ پنجاب . نام اصلی آن ، رساله صاحب نما (بهدرا، ص ۲) و اثری است تاریخی که از قدیمترین روزگاران بشر و دوره اساطیری هند آغاز شده و به موضوعاتی از قبیل حملات احمد شاه ابدالی ، تاریخ سیکها، رهبران مذهبی ، خانواده های سلطنتی اسلامی و غیراسلامی پرداخته است . نویسنده به بزرگان دینی هندو، مسلمان ، سیک ، صوفی ، عارف ، و داستانهای پنجاب اهمیت خاصی داده است . بسیاری از شهرها، قصبه ها و روستاهایی که در این اثر ذکر شده اند، امروزه تغییر نام داده یا بکلی از بین رفته اند. بهدرا در این کتاب ، دور از هر گونه تعصب ، از حکومتهای مسلمانان و خاندانهای سلطنتی اسلامی یاد کرده است . ذکر تاریخ حملات پادشاهان پنجاب و حکومت هر پادشاه به تاریخ میلادی ، قمری و بِکرمی (سال بِکرماجیت مطابق با ۵۶ ق م )، از ویژگیهای دیگر این کتاب است (رجوع کنید به ص ۴۴، ۴۶). بهدرا در نگارش این اثر از آیات قرآنی و احادیث نبوی ، اشعار فارسی و اصطلاحات هندی و پنجابی بهره برده است . نگارش این کتاب در ۱۲۶۵ به پایان رسید (همان ، ص ۴۱۰ـ۴۱۱) و در ۱۳۴۳ ش /۱۹۶۵ به کوشش کِرپال سینگ و با تجدیدنظر دیوان سینگ چاپ شد.

تحفه الهدایت . این کتاب در ۱۲۷۷/۱۸۶۰ تألیف شده و مؤلف در مقدمه اشاره می کند که آن را در پاسخ به انتقادهای تحفه الهند از آیین هندو، نگاشته شده است . بهدرا با بهره گیری از کتابهای بنیادی هندوان ، به بیان اعمال و آرای آنان و دفاع از عقایدشان پرداخته است . این کتاب مشتمل بر دو «هدیه » (هدایت ) است : هدیه نخست هفده «زاد» (فصل ) و هدیه دوم پانزده زاد است (ظهورالدین احمد، ج ۴، ص ۳۶ـ۳۷). نسخه های خطی این کتاب در موزه بریتانیا و کتابخانه شخصی ظهورالدین احمد موجود است (همان ، ج ۴، ص ۳۹).

راج دَرشَنی . این کتاب که تاریخ ایالت جاموست از قدیمترین سلسله های پادشاهی هند یعنی سُورَج بَنسی (فرزندان خورشید) آغاز شده (همان ، ج ۴، ص ۳۲) و نسخه خطی آن در کتابخانه موزه بریتانیا نگهداری می شود (ریو، ج ۳، ص ۹۵۵).



منابع :

(۱) ظهورالدین احمد، پاکستان مین فارسی ادب ، ج ۴، لاهور ۱۹۸۵؛گنیش داس بهدرا، چهارباغ پنجاب ، چاپ کِرپال سینگ و

(۲) تجدیدنظر دیوان سینگ ، پنجاب ۱۹۶۵؛
(۳) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛

(۴) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۴ 

زندگینامه عایشه عبدالرّحمان«بنت الشّاطی»(متوفی آذر ۱۳۷۷/ دسامبر ۱۹۹۸)

بنت الشّاطی ، عایشه عبدالرّحمان ، بانوی مؤلّف و محقّق مصری در ادبیات عرب و علوم قرآنی . در ۱۳۳۱/ ۱۹۱۳ در دَمیاط مصر متولد شد و در همانجا رشد یافت . او نزد پدرش که از تربیت یافتگان الازهر بود ادبیات عربی و قرآن آموخت . با وجودِ مخالفت پدر، تحصیلات غیردینی خود را در مدارس مصر گذراند و در جوانی در مجله النهضه آغاز به نشر شعر و مقاله کرد و مدتی بعد منتقد ادبی روزنامه الاهرام شد.

در ۱۳۱۵ش /۱۹۳۶ به دانشکده ادبیاتِ دانشگاه فؤاد اول (دانشگاه قاهره کنونی ) وارد شد و برای پنهان کردن هویت خود از پدرش ، نام مستعارِ بنت الشّاطی (دختر ساحل ) را برگزید. در ۱۳۲۹ ش / ۱۹۵۰ دکتری خود را با گذراندن پایان نامه ای درباره ابوالعلاء معرّی (متوفی ۴۴۹) از همان دانشگاه دریافت کرد (درباره علاقه او به ابوالعلاء و تحقیقات و تألیفاتش راجع به ابوالعلاء رجوع کنید به ماهر شفیق فرید، ص ۱۶۴ـ۱۷۳).

وی سال بعد، مدرّس زبان و ادبیات عرب در دانشگاه عین شمسِ قاهره شد. پس از بازنشستگی در اواخر دهه چهل شمسی / پایان دهه شصت میلادی ، استاد مطالعاتِ عالیِ قرآنی در دانشگاه قرویین در شهر فاس مراکش گردید ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، ذیل «عبدالرحمان ، عایشه »)

رحلت

و این مقام را تا زمان مرگ در آذر ۱۳۷۷/ دسامبر ۱۹۹۸ حفظ کرد (رضوان سید، ص ۱۴).

پیشینه ها و علایق ادبی بنت الشّاطی سبب شد که وی در دوران تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره علاقه مند و تا حدّی شیفته درسهای امین خولی (متوفی ۱۳۴۵ش /۱۹۶۶) شود و در مطالعات قرآنی بعدی خود روش ومکتب ادبی را در تفسیر برگزیند که بنیانگذار آن امین خولی بود (درباره مکتب ادبی در تفسیر رجوع کنید به دائره المعارف الاسلامیه ،ج ۵،ذیل «تفسیر»،ص ۳۶۸ـ ۳۷۴). او در ۱۳۲۴ ش / ۱۹۴۵ با امین خولی ازدواج کرد ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا) و همواره از او متأثر ماند، به گونه ای که غالبِ تألیفات خود را به وی اهدا کرد.

پیروی از روش امین خولی ، بنت الشّاطی را یکی از چهار یا پنج قرآن پژوهِ مبرِّز در مکتب ادبی در تفسیر گردانده است ، اما او با دیگر شاگردان امین خولی چون شُکری محمد عَیّاد و محمداحمد خَلَف اللّه که همین روش را در مباحث مختلف تفسیر قرآن به کار گرفته اند تفاوتهایی دارد (درباره شباهت و تفاوت آثار این چهارتن رجوع کنید به شرقاوی ، ص ۳۰۲ـ۳۹۰؛ شریف ، ص ۴۹۱ـ۵۴۰؛ سفعان ، ص ۸۵ ـ ۱۲۵).

بنت الشّاطی در نوشته های تفسیری خود محتوای هر آیه را به گونه موضوعی و با دقت در همه آیات مشابه آن و نیز با توجه به سبکهای ادبی ، در قرآن بررسی می کند، ترتیب نزول آیات مشابه را در نظر می گیرد، به جستجوی قرائن و شواهدِ همراهِ آیات می پردازد، به تأویلهای خلاف ظاهر و اسرائیلیّات * توجه نمی کند، اکتشافات علمی و اقوالِ نحویان ، بلاغیان و مفسّران را بر الفاظ و آیات قرآن تحمیل نمی کند و می کوشد که معنای اصلی هر واژه را با نظرداشتِ دیگر کاربردهای قرآنی بیابد و تنها یک معنا، و نه وجوه و احتمالات متعدّد، در تفسیر آیات عرضه کند (بنت الشّاطی ، ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۸، ج ۱، ص ۱۰ـ۱۱، ۱۷ـ ۱۸؛ سفعان ، ص ۱۱۵ـ۱۲۰؛ برای انتقاد از این روش رجوع کنید به شّرقاوی ، ص ۳۳۹ـ۳۴۷؛ شریف ، ص ۴۸۳).

وی با تکیه بر این روش ، چند سوره از جزء آخر قرآن را در التفسیر البیانی للقرآن الکریم ، که در دو مجلد در سالهای ۱۳۴۱ـ۱۳۴۷ ش / ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۸ به چاپ رسیده است ، تفسیر می کند، اما در برخی از دیگر کتابهایش از این روش کمتر بهره می گیرد (رجوع کنید به ادامه مقاله ؛ برای دسته بندی جامعی از آرای قرآنی او رجوع کنید به جانسن ، ص ۶۸ـ۷۶).

بنت الشّاطی از معدود زنان مسلمان مصری عصر خویش است که در سطوح دانشگاهی شهرت و مقبولیت نسبی یافت . وی در محافل علمی و کنفرانسهای جهانی بسیاری شرکت جست ، استاد میهمان چند دانشگاه در کشورهای عربی بود و آثارش بارها در مصر و دیگر کشورهای عربی موردتقدیر قرار گرفت ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا).

با رواج گرایشهای فمینیستی در میان زنان تحصیل کرده جهان عرب ، بنت الشّاطی کتاب و مقالاتی در این باره تألیف کرد. او در کتاب المفهوم الاسلامی لتحریر المرأه تساوی زن و مرد به مفهوم جدید آن را نمی پذیرد، اما بر اینکه زن و مرد یکدیگر را کامل کرده و برای تحقق بخشیدن به کمال وجودی خود به همدیگر نیاز دارند، تأکید می کند. به اعتقاد وی ، هر چند مطابق آیات قرآن ، مردان بر زنان حق سرپرستی دارند، اما هیچ یک از این دو، مسئول اعمال دیگری نیست و تفاوت نسل جدید زنان با گذشتگان در این است که زنان امروز از حقوق خدادادی خود باخبرند و می دانند که باید این حقوق را بگیرند و بطلبند، نه آنکه با لطائف الحیل آنها را به عنوان هدیه از چنگ مردان به درآورند (هوفمان ـ لد، ص ۳۶ـ۳۷).

آثار

بخشی از شهرت بنت الشّاطی در جهان اسلام و بویژه در ایران به سبب نوشته های او درباره زندگی پیامبر اسلام و زنان خاندان اوست . این نوشته ها، گرچه بر استنادهای تاریخی مبتنی است ، پردازش هنری و داستانی بسیار دارد و همین موضوع ، آنها را از غالبِ دیگر تألیفات سیره نویسی معاصر چون آثار طه حسین و محمدحسین هیکل متمایز می کند. از بنت الشّاطی ، جز مقالات پراکنده ای که در برخی مجلات و روزنامه ها نوشته ، بیش از شصت عنوان کتاب و رساله کوچک و بزرگ درباره اعجاز قرآن ، تفسیر، ادبیات عرب ، مسائل اجتماعی روز و زندگینامه پیامبر و زنان خاندان او به جا مانده است که مهمترین آنها، علاوه بر التفسیر البیانی للقرآن الکریم (رجوع کنید به سطور پیشین )،

عبارت است از:

الاعجاز البیانی للقران الکریم و مسائل ابن ازرق ، ۱۳۴۱ ش /۱۹۶۲، و چاپ جدید آن با اضافات در ۱۳۶۳ ش / ۱۹۸۴٫ وی در این کتاب پس از بررسی تاریخچه بحث اعجاز بیانی و بلاغی قرآن ، آن را تنها و مهمترین نوع اعجاز مورد اتّفاق در میان دانشمندان می داند و سپس می کوشد با ذکر نمونه هایی از بلاغت قرآن نشان دهد که هیچ ترادفی در واژگان قرآن یافت نمی شود و جایگزینی کلمات با یکدیگر امکان ندارد؛ هیچ حرفی زائد یا صرفاً مؤکّد نیست و یا برای پیوند کلمات یا تصحیح وزن کلام نیامده است ، بلکه همه حروف نقشی معنایی دارند (۱۹۶۲، ص ۱۳۹، ۲۰۹؛ برای انتقاد از این نظر رجوع کنید به جانسن ، ص ۷۳) و تنها به دلیل همان معنا به کار رفته اند. حسین صابری این کتاب را با عنوان اعجاز بیانی قرآن به فارسی ترجمه کرده است (چاپ ۱۳۷۶ ش )؛

مقال فی الانسان : دراسه قرآنیه ، ۱۳۴۸ش / ۱۹۶۹؛

الشخصیه الانسانیه : دراسه قرآنیه ، ۱۳۵۲ ش / ۱۹۷۳٫ بنت الشّاطی در این دو کتاب چندان بر روش ادبی و بیانی در تفسیر تکیه نمی کند، بلکه بیشتر به سبک اجتماعی و هدایتی در تفسیر یعنی روش عبده ، رشیدرضا و سیدقطب نزدیک می شود و با نثر ویژه خود می کوشد تا مسائل انسان شناختی و ارتباط انسان با مفاهیم اساسی دین را در پرتو آیات قرآن بشکافد (درباره تأثّر او از مفاهیم و مکاتب امروزی انسان شناسی و مقایسه ای میان آرای وی و علی شریعتی درباره شناخت انسان قرآنی رجوع کنید به وهیودی ، ص ۳۵ـ۴۵)؛

القرآن والتفسیر العصری ، ۱۳۴۹ ش / ۱۹۷۰٫ در این کتاب که مجموعه ای از مقالات وی در الاهرام است به نقد دیدگاههای عثمان امین در مجله صباح الخیر و بویژه آرای دکتر مصطفی محمود در کتاب القرآن ، محاوله لفهم عصری می پردازد و به کارگیری اکتشافات جدید علمی در فهم قرآن و تحمیل آنها بر آیات قرآن را سخت مردود می شمارد؛

تراجم سیّدات بیت النبوه ، این کتاب مجموعه پنج کتاب کوچکتر اوست که در شرح حال زنان خاندان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم (مادر، زنان و دختران پیامبر، زینب عقیله بنی هاشم ، و سکینه دختر امام حسین ) تألیف کرده و غالب آنها به فارسی ترجمه شده است ؛

(عناوین پاره ای ترجمه ها چنین است :

آمنه مادر پیامبر ؛

آمنه مادر پیغمبر اسلام ( ص )؛

زنان پیامبر ؛

بانوی کربلا ، زینب دختر زهرا ( ع )؛

شیرزن کربلا یا زینب دختر علی ( ع )؛

قهرمان کربلا، زینب دختر علی ( ع )؛

زینب بانوی قهرمان کربلا سکینه دختر سیدالشهدا ( ع ) یا ستاره درخشان سرزمین وحی ؛

مع المصطفی علیه الصلاه والسلام ، که سیدمحمد رادمنش آن را با عنوان با پیامبر به فارسی ترجمه کرده است (چاپ ۱۳۷۷ ش )؛

القرآن و قضایاالانسان ؛

الاسرائیلیات فی الغزو الفکری ؛

القرآن وحریه الاراده ؛

القرآن و حقوق الانسان ؛

کتابنا الاکبر ؛

من اسرار العربیه فی البیان القرآنی ؛

مع ابی العلاء فی رحله حیاته ؛

الحیاه الانسانیه عند ابی العلاء ؛

ابوالعلاء معرّی از مجموعه کتابهای «اعلام العرب »؛

الخنساء: الشاعره العربیه الاولی ؛

تراثنا بین ماض و حاضر ؛

لغتنا و الحیاه ؛

قیم جدیده للادب العربی ، القدیم و الحاضر ؛

علی الجسر: اسطوره الزمان و چاپ جدید آن با عنوان علی الجسر: بین الحیاه و الموت ، سیره ذاتیه که زندگینامه خودنوشت اوست ؛

رجعه فرعون : روایه مصریه ؛

سیدالعزبه : روایه مصریه واقعیه ؛

ارض المعجزات : رحله فی جزیره العرب ؛ الغفران : دراسه نقدیه ، که پایان نامه دکتری اوست ؛

جدید فی رساله الغفران .

وی همچنین چند اثر مهم ادبی و حدیثی را تصحیح و تحقیق کرده است :

رساله الصاهل والشاحج از ابوالعلاء معرّی ، قاهره ۱۹۷۵؛

رساله الغفران ابوالعلاء معرّی همراه با رساله ابن القارح ، قاهره ۱۹۶۹؛

مقدمه ابن الصلاح فی علوم الحدیث همراه با محاسن الاصطلاح سراج الدین عمر بلقینی ، قاهره ۱۹۷۴ ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا؛ ماهر شفیق فرید، همانجا).



منابع :
(۱) عایشه بنت الشاطی ، الاعجاز البیانی للقرآن الکریم و مسائل ابن ازرق ، قاهره ۱۹۶۲؛
(۲) همو، التفسیر البیانی للقرآن الکریم ، قاهره ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۸؛
(۳) دایره المعارف الاسلامیه ، ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ ) ، ذیل «تفسیر» (از امین خولی )؛
(۴) علی سفعان ، المنهج البیانی فی تفسیر القرآن الکریم ، قاهره ۱۹۸۱؛
(۵) رضوان سید، «بنت الشاطی و الاءسلامیه الجدیده »، السفیر ، سال ۲۵، ش ۸۱۸۴ ، ۲۵ دسامبر ۱۹۹۸؛
(۶) عفت محمد شرقاوی ، الفکرالدینی فی مواجهه العصر: دراسه تحلیلیه لاتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث ، قاهره ( ۱۹۷۶ ) ؛
(۷) محمدابراهیم شریف ، اتجاهات التجدید فی تفسیر القرآن الکریم فی مصر ، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
ماهر شفیق فرید، «بنت الشاطی ء راهبه فی محراب أبی

(۸) العلاء»، الهلال ، سال ۱۰۷ (رمضان ۱۴۱۹/ ژانویه ۱۹۹۹)؛

(۹) Valerie J. Hoffman-Ladd, “Polemics on the modesty and segregation of women in contemporary Egypt”, International Journal of Middle East studies , vol. 19, no. 1, (February 1987), 23-50;
(۱۰) Johannes J. G. Jansen, The Interpretation of the Koran in modern Egypt , Leiden 1974;
(۱۱) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v.” ـ Abd al-Rah ¤ ma ¦ n, ـ A ¦ Ý ishah” (by Valerie J. Hoffman-Ladd);
Yudian Wahyudi, “Ali Shari ـ ati and Bint A l-Sha ¦ t ¤ i ف on free will:

(۱۲) a comparison”, Journal of Islamic Studies , IX, I (Jun 1998).

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۴ 

زندگینامه گوتهلف بِرگِشترسر(۱۹۳۳-۱۸۸۶م)

بِرگِشترسر ، گوتهلف ، خاورشناس آلمانی و پژوهشگر در زبانهای سامی و ترک شناسی و علوم اسلامی . وی در ۱۸۸۶ در اوبرلازو ، حومه پلاون از توابع ساکسن آلمان ، به دنیا آمد. در دانشگاه لایپزیگ از اگوست فیشر زبان عربی آموخت و در ۱۹۱۲ خود به مقام استادی این دانشگاه رسید.

برگشترسر در ادامه پژوهشهای مقدماتی خود در لهجه نوین سوری ، برای نخستین بار، در ۱۹۱۴، به شرق مسافرت ، و از آناطولی ، سوریه ، فلسطین و مصر دیدن کرد. در ۱۹۱۵، در استانبول و برلین با سمت استادی ، به تدریس پرداخت . در ۱۹۱۹، پس از مرگ فردریک شوالی در دانشگاه کونیگسبرگ جانشین وی شد، و در همین سال ادامه پژوهش نولدکه در تاریخ قرآن بر عهده او نهاده شد ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

برگشترسر در فاصله ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۳، در دانشگاههای برسلاو و هایدلبرگ تدریس می کرد؛ و از ۱۹۲۶ تا هنگام مرگ نابهنگامش ، کار تدریس را در دانشگاه مونیخ ادامه داد.

رحلت

سرانجام در ۱۶ اوت ۱۹۳۳ در ۴۷ سالگی ، به هنگام کوهنوردی در کوهستان واتسمن در آلپ ، سقوط کرد و درگذشت .

آثار .

با مرگ ناگهانی او کارنامه ای براستی سرشار در زمینه های مختلف خاورشناسی درهم پیچید. از مهمترین زمینه های آثار وی قرآن پژوهی است . برگشترسر رساله دکتری خود، حروف نفی و استفهام و مانند آن در قرآن  ، را، نه از دیدگاه پژوهشهای دینی و تاریخی بلکه از جنبه دستوری ، به آن اختصاص داده و آن را «رساله ای در دستور تاریخی زبان عربی » نامیده است . این کتاب از نظر روش تحقیق ، نمونه ای ناب با این ویژگیهاست : بیشترین جامعیت در موضوعی محدود، استفاده از آمار برای هرگونه نتیجه گیری ، و باریک بینانه ترین توجه به تمام ویژگیهای زبان در مقام ترجمه .

با درگذشت شوالی ، که پیش از برگشترسر عهده دار کرسی استادی بود، ادامه کار چاپ دوم تاریخ قرآن نولدکه برعهده برگشترسر قرار گرفت . گرچه تا انتشار نخستین جزوه از جلد سوم هفت سال به درازا کشید، نتیجه کار نگارشی کاملاً تازه و جامع از تاریخ قرآن بود. کار برگشترسر دستاورد نبوغ آمیز نولدکه را بشایستگی استمرار بخشید. برگشترسر سالهای دراز، مصالح کارش را، که در برخی موارد باید شخصاً آن را فراهم می آورد، یکایک بررسی می کرد و در راه دست یابی به بهترین و کهنترین مآخذ، از هیچ رنج و هزینه ای نمی هراسید.

 درآمدی بر زبانهای سامی ، ثمره درسهای برگشترسر است که در آن ، دانش سامی شناسی را به گونه ای جامع شناسانده است . او در نخستین بخش این کتاب ، به یکایک زبانهای سامی پرداخته و برای هر کدام متنی برجسته ، به عنوان نمونه ، به زبان اصلی (با الفبای فرنگی : آوانوشتی ) همراه با ترجمه آلمانی ، آورده است .

از مهمترین تحقیقات اوست :

پژوهشی در باب  «کتاب اللاماتِ احمدبن فارس » 

و نگارش مقاله هایی درباره طبقات قاریان و قرائتهای قرآن .

وی با همکاری جِفْری ، به تهیه مقدمات تدوین روش نقد متن برای قرآن همت گماشت و حتی توانست علاقه و حمایت فرهنگستان علوم بایِرْن را به برنامه خود جلب کند و مرکز پژوهشهای خویش را در آنجا مستقر سازد که پس از مرگش ، همکار او اُ. پرتسل ، آن را ادامه داد.

شمار آثار برگشترسر در فقه ، کمتر و دارای سرشتی دیگر است و بیشتر جنبه اصولی دارد. چنانکه در مقاله > «آغاز پیدایش و سرشت اندیشه فقهی در اسلام » نتیجه می گیرد که «موشکافی در فروع عملی » غالباً از هر مرزی فراتر می رود؛ و می گوید: «ممکن است چنین به نظر آید که این ویژگی در فقه زاییده تأثیرپذیری آن از نظامهای حقوقی پیشین باشد،… اما چنین نیست و مانعی ندارد که همچون دستور زبان ، موشکافی در فروع را نیز ذاتی اسلام بدانیم .» مخالفت با «مقایسه نظامهای حقوقی » با یکدیگر در جستجوی عامل بیگانه تأثیرگذار، و نیز اعتقاد بدین نکته که هر پدیده فرهنگی را باید نخست در چارچوب خود آن پدیده دریافت ، از نشانه های بارز اندیشه برگشترسر است . او این نگرش خود را از این هم روشنتر در مقاله دیگرش > «درباره روش پژوهش در فقه »  بیان کرده است . پس از مرگ برگشترسر، سنت او را یوزف شاخت با تکیه بر یادداشت و اوراق به جامانده از وی ادامه داد.

برگشترسر به عنوان کارشناس زبردست زبانهای کهن ،

به پژوهشهای علمی درباره یونان باستان نیز ارجی والا می نهاد و علاقه ای سرشار به میراث عهد باستان در دوران اسلام نشان می داد. او در این زمینه نه تنها همچون کارل هاینریش بکر یا هانس هاینریش شدر به بیان کلیاتی در این زمینه بسنده نکرد، بلکه با پژوهشهای زبان شناسانه متعدد، شالوده ای کاملاً نوین برای تحقیق در این رشته ریخت و به اقتضای گرایش ژرفش به علوم طبیعی ، به متون عربی جالینوس ، بقراط و تئوفراستوس و نیز مترجمان آثار آنان ، چون حنین بن اسحاق ، روی کرد و همان راهی را که در پژوهشهای قرآنی و فقه می پیمود پیش گرفت و از کاوش و بررسی در هر متن به روابط عمده حاکم بر زمینه آن رسید.

برگشترسر با جدیدترین تحولات جهان اسلام نیز آشنا بود و در مقاله ای اندیشه های نوگرایانه محمد عبده و عقاید ضیاء گوک آلْپ را بررسی کرده است . با وجود علاقه شدیدی که برگشترسر به زبان ترکی ، چه به لحاظ دستوری و چه به لحاظ ادبی داشت ، در این زمینه جز با یک مقاله به میدان نیامد. اما گواه استادی او نقدهای گسترده وی از جمله بر کتابهای دستور زبان ترکی دنی و وایل است .

آشنایی برگشترسر با زبان فارسی ،

البته کمتر و در حد نیازهای تدریسی و تحقیقی وی بود.برگشترسر در نقدها و تصمیمات خود نقد منطقی و بجا و در بسیاری از جاها انتقاد تند و طردکننده را با رهیافتی تازه و پیشنهادی سازنده پیوند می دهد. به عنوان چند نمونه برجسته ، می توان از مقالات او درباره منابع ارشاد یاقوت ، و تجارب الامم مسکویه نام برد. برگشترسر با همکاری ف . بُل و پس از درگذشت او با همکاری اُ.رِگِن بوگِن نشریه ای به نام  شرق و عهد باستان  منتشر می کرد و چند سالی نیز سرپرستی بخش علوم سامی شناسی و اسلامی > نشریه ادبی خاورشناسی  را برعهده داشت .

چنین می نماید که کانون مرکزی استعداد شگفت برگشترسر ذوق ادبی بسیار لطیف و سرشار او بود. او در برخورد با یک متن عربی ، عبری ، ترکی ، سریانی و حتی فرانسوی یا انگلیسی یا آلمانی پیوسته با ظرافت ، تمام ویژگیهای دستوری و بخصوص نحوی عبارت و آهنگ خاص آن را درمی یافت و به سرشت و سبک نگارش آن بدرستی پی می برد، و به عنوان یک ادیب اصیل تنها بر خود عبارت تکیه می کرد و معنای آن را کانون توجه خود قرار می داد و پیوسته توانایی آن را داشت که از سطح شرح عبارت بگذرد و در ژرفای پیوندها و تار و پود فرهنگی خاستگاه نویسنده آن متن غوطه ور شود.

برگشترسر در کنار ذوق لطیف ادبی ،

استعداد شگفت انگیز موسیقایی و قدرت شنوایی حساس در تشخیص آواها داشت و این دو موهبت را، هم در بررسی گویش سوری و گردآوری ترانه های کودکانه در قاهره و هم در تنظیم اصوات تلاوت و ترتیل قرآن به کار گرفت . برگشترسر در قاهره ، نزدِ یکی از قاریان نامدار، چندی به تلاوت قرآن گوش داد و سپس آواهای او را براساس نتهای موسیقی تدوین کرد (عقیقی ، ج ۲، ص ۴۵۰)

بخش عمده ای از پیشرفتهای دانشگاهی و حتی بخش بزرگی از پژوهشهای علمی برگشترسر زاییده مهارت بی مانند وی در تدریس و سازماندهی علمی بود.

مشخصه او به عنوان استاد، قدرت ارائه روش موضوع ، روش دقیق ، پایبندی شدید علمی و بلندپروازانه ترین اهداف با صبری بی پایان بود. او خود تأثیر استاد بر شاگرد را ارج می نهاد. نمونه بارز این ارجگذاری را در سخنرانی وی در بزرگداشت استادش ، اوگوست فیشر، می توان دید.

هیچکدام از پیشداوریهای ظاهری یا اجتماعی رایج نمی توانست دیدگاه او را نسبت به انسانها و پدیده ها دگرگون سازد و بارها خصائل والای خود را با همدردیهای صمیمانه و همدلیهای بیدریغ و گرم خود در لحظات سختی و گرفتاری دیگران به اثبات رسانده بود.



منابع :

(۱) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶، ج ۲، ص ۱۴۳ـ۱۴۴؛
(۲) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱؛

(۳) J. Fدck, Die arabischen Studien in Europa , Leipzig 1955, 311-312;Hans Ludwig Gottschalk, “Gotthelf Bergstrجsser”, Der Islam , XXIV, 1937, 185-191

(۴) (که تنها نوشته جامع درباره برگشترسر و منبع اصلی در نگارش این مقاله بوده است .)؛

(۵) H. Ritter, Gotthelf Bergstrجsser (1886-1933) zum Gedجchnis , Kairo 1934;
(۶) TDVIA , s.v. “Bergstrجsser, Gotthelf” (by Cengiz Kallek);H. Zimmern, Geschichte

(۷) des Qorجns , Leipzig, vol.2, 1919, IV.

برای فهرست بسیاری از مقالات برگشترسر رجوع کنید به

(۸) J. D. Pearson, Index Islamicus: 1906-1955 , London 1958, Index s.v. “Bergstrجsser, G.”.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه وجیه بخارایی(متوفی۱۳۶۵ش)

بخارایی ، وجیه ، شاعر، مترجم ، مستشرق و زبان شناس مسلمانِ آلبانیایی . در ۱۲۹۸ش /۱۹۲۰ در شهر برات در خانواده ای علاقه مند به زبان وادبیات فارسی به دنیا آمد.

او به زبانهای فارسی ، ترکی ، عربی ، انگلیسی ، روسی ، فرانسه ، آلمانی و لاتین تسلّط داشت . در ۱۳۳۸ ش /۱۹۶۰ گلستان و بوستان سعدی را به آلبانیایی ترجمه و منتشر کرد که بر اثر استقبال بسیار، نسخ آن بسرعت نایاب شد. در دهه پنجاه ش /هفتاد به ترجمه دیوانِ فارسی تخیّلات ، سروده نعیم فراشری ، بنیانگذار فرهنگ و ادبیات آلبانی پرداخت .

همچنین در اواخر عمر، که مورد بیمهری حاکمیتِ پیشین آلبانی واقع شده بود، به طور پنهانی حدود ده هزار بیت از شاهنامه فردوسی را به آلبانیایی ترجمه کرد.

رحلت

وی در وضعی دشوار و در حالی که تحت نظر حکومت بود، در ۱۳۶۵ ش /۱۹۸۷ درگذشت .

بخارایی شعر نیز می سرود و اشعارش متأثر از فرهنگ ایران است و چون در معرّفی فرهنگ و ادبیات ایران به مردم آلبانی سهم عمده ای دارد،

سفارت جمهوری اسلامی ایران ، به چاپ کتابی درباره شخصیت ، اشعار و ترجمه های او، با عنوان  وجیه بخارائی :انسان ، شاعر، دانشمند ۱۹۲۰-۱۹۸۷  اقدام کرده است .

احمد کندو، مورّخ معاصر و دوست وجیه ،این کتاب را در پنج سال و در دویست صفحه تألیف کرده که شامل شش فصل است که عبارت اند از:

اشعار وجیه در سالهای ( ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۱ ش ) ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۳؛

افکار و اوضاع اسلامی ؛

ادب فارسی و ترکی ؛

فردوسی ، سعدی و نعیم فراشری ؛

اوضاع آلبانی در قرون وسطی ؛

اوراقی از اوضاع تاریخی و خودمختاری در برات .

احمد کندو درباره این کتاب می گوید: اگر چه این مجموعه درباره وجیه است ، اما ادب فارسی را نیز در آلبانی می شناساند و به ایرانیان نشان می دهد که در آلبانی کسانی وجود داشتند که کاملاً به فرهنگ آنان آشنا بودند.



منابع :

(۱) Ahmet Kondo, Vexhi Buharaja: njeriu, poeti, dijetari, 1920-1987 , Tiranح ۱۹۹۵٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه عالم جان بارودی(متوفی۱۹۲۱م)

بارودی ، عالم جان ، مفتی مسلمانان روسیه ، معلم و روزنامه نگار و شیخ طریقه نقشبندی . در ۱۲۷۳/۱۸۵۷ در حومه بارودی از ولایت قازان متولد شد. پدرش ، محمدجان تاجر، فرزند بنیامین و مادرش بی بی فخرالنسا خانم بود.

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه گلبویو واقع در ولگا اورال گذراند که افراد برجسته آن روزگار، مانند موسی جارالله و ظاهربیگی و هادی و صدری مقصودی (آرسال )، در آنجا تحصیل کرده بودند؛ سپس برای تحصیلات عالی به بخارا رفت و هفت سال در آنجا ماند. تحت تأثیر متفکران اسلامی ، نظیر سید جمال الدین و محمد عبده و شهاب الدین مرجانی ، به امر آموزش توجه خاص کرد.

در ادامه راه اسماعیل گاسپیرالی ، که با تأسیس دبستان «اصول جدید» (۱۳۰۱/۱۸۸۴) و کوشش برای بالا بردن سطح آموزش و پرورش مسلمانان روسیه توفیق یافته بود، مدرسه «محمدیه » را پایه گذاری کرد (۱۳۱۹/۱۹۰۱) و خود، در آنجا علاوه بر مدیریت ، به تدریس پرداخت .

این مؤسسه ، که دارای دوره های ابتدایی و متوسطه و عالی بود و بهترین مدرسان در آنجا تدریس می کردند، در جنبش بیداری ترکان قازان و همه مسلمانان روسیه سهم بزرگی داشت . بارودی معتقد بود که تدریس علوم اسلامی اگر علاوه بر عربی به زبان مردم آنجا، ترکی ، صورت گیرد در پیشرفت امور آموزشی مفیدتر خواهد بود. بدین منظور، چند کتاب درسی ، اذکار الصلوه و بَدْءُالمعارف و معاملات دینیّه ، تألیف کرد.

عالم جان بارودی همراه این کوششها، در جنبشهای سیاسی و اجتماعی ولگا ـ اورال فعالانه شرکت جست . در تشکیل گردهم آییهای دوم (۱۶ ـ ۲۶ ذیقعده ۱۳۲۳/۱۳ ـ ۲۳ ژانویه ۱۹۰۶) و سوم (۲۴ جمادی الا´خره ـ اول رجب ۱۳۲۴/۱۶ـ اوت ۱۹۰۶) مسلمانان روسیه نقش مهمی داشت . بویژه در گردهم آیی سوم ، ریاست هیأت اصلاح نهادهای دینی روحانی را برعهده گرفت .

ضمناً مجله الدین والادب را، که کانون نشر آثار طرفداران اصول جدید بود، انتشار داد (۱۳۲۴/۱۹۰۶)؛ ولی ، به علت ناراحت شدن مقامات روسی از این فعالیتها و بر اثر مخالفت طرفداران «اصول قدیم » که هیچ گونه فعالیت تجددخواهانه را نمی پذیرفتند، به مدت دو سال به ولوگدا ی غربی تبعید شد (۱۳۲۶/۱۹۰۸).

عالم جان بارودی در گردهم آیی مسلمانان روسیه ، که به قصد بهره برداری از جوّ آزادی موقت بعد از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه ، از اول تا ۱۱ مه در مسکو تشکیل شده بود شرکت جست و در آن ، در انتخاب مفتی ، که برای اداره امور دینی مسلمانان روسیه داخلی و سیبری و قزاقستان صورت می گرفت ، با بیشترین رأی «مفتی مسلمانان روسیه » شد.

یکی از فعالیتهای قابل توجه او در این گردهم آیی ، که موجب کشمکشهای سخت شد، درباره حقوق زنان بود. او و موسی جارالله بر آن بودند که برابری حقوق زنان و مردان را در تمام شئون زندگی برقرار کنند. ولی این نظر، به سبب اعتراض شدید اکثریت قاطع به دلیل ناسازگاری آن با شریعت ، از حد توصیه تجاوز نکرد. عالم جان بارودی سپس در مجلس ملی ترک و تاتارهای روسیه داخلی و سیبری ، که در شهر اوفا تأسیس شده بود، شرکت کرد و، پس از آنکه بلشویکها قدرت را به دست گرفتند، باز تا مدتی مأموریت خود را ادامه داد و به دفاع از حقوق مسلمانان پرداخت .

رحلت

به این منظور، با غالب کمالی سُویْلَمَز اوغلی ، سفیر عثمانی که تا ذیقعده ۱۳۳۶/ اوت ۱۹۱۸ در مسکو بود بارها ملاقات کرد و کوشید تا توجه او را به امور مسلمانان ترک روسیه جلب کند و برای حفظ حقوق آنها از یاری او بهره جوید؛ ولی ، به جرم همین کوششها، پس از مدتی ، به دست بلشویکها دستگیر شد و چندماه به زندان افتاد. در آن سالها قحطی شدیدی در روسیه رخ داد و عالم جان بارودی ، که روزهای سختی را می گذراند، در ۱۳۳۹/۱۹۲۱ در مسکو درگذشت .

عالم جان بارودی ، در سایه شخصیت علمی خود، در تعمیم «اصول جدید» به حوزه آموزش و در ترویج افکار متجددان در میان مسلمانان روسیه و همچنین در بیدار ساختن و بالا بردن سطح فکری و فرهنگی مسلمانان سهم مهمی داشت . با اینحال ، هر چند در زمره متجددان شمرده می شد، معتقد بود همچنانکه ملت گرایی وحدت اسلام را ضعیف می کند غربگرایی نیز به شئون دینی و ملّی لطمه می زند.

عالم جان بارودی به استانبول و شام و مکه و مدینه و قاهره ، یعنی مراکز فرهنگ اسلامی آن روزگار، سفر کرد و با رجال مشهور علمی آن نواحی دیدار نمود. خدمت دیگر او تأسیس کتابخانه ای با نسخ خطی گرانبها بود. دانشمندانی چون بطّال تایماس و زکی ولیدی طوغان و عبدالقادر اینان از این کتابخانه استفاده کرده اند.

قصد بارودی این بود که آموزش به زبان ترکی صورت گیرد، لذا کتابهای درسی متعددی به این زبان نوشت که در مدارس آن زمان خوانده می شد. مهمترین این آثار کتاب معارف اسلامی است که در ۱۳۰۷/۱۸۹۰ نوشته شده و از آن به بعد بارها به چاپ رسیده و در جنبش بیداری مسلمانان روسیه تأثیر مهمی داشته است .

مجله الدین و الادب ، که از ۱۳۲۴/۱۹۰۶ تا ۱۳۳۵/۱۹۱۷ در قازان منتشر می شد و در زیرِ عنوان آن عبارتِ «مجله ای اسلامی که هر دو هفته یک بار منتشر می شود» آمده بود (کتابخانه حقی طارق اوس ، ش ۱۳۷؛ کتابخانه مرکز تحقیقات آثار ترکی دانشکده ادبیات دانشگاه استانبول ، ش ۹۵۵)، یکی از مهمترین مطبوعات آن عهد بود و افکار تجدد خواهی معتدلی داشت .



منابع :

(۱) Nadir Devlet, Rusya Turklerinin Milli Mucadele Tarihi, (1905-1917), Ankara 1985, 34-38, 95-101, 104, 120, 125, 163, 281-283;
(۲) Hasan Duman, Katalog;
۳- ۸۹;
(۴) Isla m-Turk Ansiklopedisi , Istanbul 1941-1948, s.v. “A ª limcan” (by Abdulkadir I nan);
(۵) Akdes Nimet Kurat, Turkiye ve Rusya , Ankara 1970, 421-426;
(۶) Abdullah Battal Taymas, Kazan Turkleri, Ankara 1966, 183, 188;
(۷) idem, Kazanl i Turk Meshurlar ndan III: A ª limcan Barudii, Istanbul 1958;
(۸) Zeki Velid ª â Togan, Hat i ralar , Istanbul 1969, 312-313;
۹- C. Validov, O µ erk I storii Obrazovannosti i Literaturi Tatar , Oxford 1986.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱ 

زندگینامه غلامحسین‌ جونپوری‌(متوفی۱۲۹۷ه ق)

جونپوری‌ ، غلامحسین‌ بن‌ فتح‌ محمدبن‌ محمدعوض‌ علوی‌عباسی‌، ریاضی‌دان‌، ستاره‌شناس‌ و عالمِ فارسی‌نویس‌ اهل‌ شبه‌قاره‌. او در ۱۲۰۵ در جونپور*به‌ دنیا آمد. علوم‌ گوناگون‌ را از پدرش‌ و نیز از سیدالعلما سیدحسین‌ لکهنویی‌، عالم‌ فارسی‌نویس‌ اهل‌ شبه‌قاره‌ (متوفی‌ ۱۲۷۳)، آموخت‌ (حسنی‌، ج‌ ۷، ص‌ ۳۵۹؛ صدرالافاضل‌، ص‌ ۴۲۱).

جونپوری‌ منجم‌ دربارِ راجاخان‌ بهادرخانِ نصرتْ جنگ‌، راجای‌ شهرِ تکاری، بود و رصد های‌ نجومی‌ متعددی‌ در آنجا انجام‌ داد. جدولهایی‌ که‌ او برای‌ تعدیل‌النهار (رجوع کنید به غلامحسین‌ جونپوری‌، ۱۸۳۵، ص‌ ۵۴۳)، مطالع‌البروج‌ (همان‌، ص‌ ۵۴۵) و رؤیت‌ سیارات‌ (همان‌، ص‌ ۶۳۳) تهیه‌ کرده‌ است‌، بر اساس‌ مختصات‌ جغرافیایی‌ قلعه تکاری‌ محاسبه‌ شده‌اند. جونپوری‌ مدتی‌ نیز همچنین‌ قاضی‌اعظم‌ (صدرالصدور) دربار راجای‌ بنارس‌ گردید (خیرالدین‌ محمد جونپوری‌، ص‌۱۵۱).

پس‌از آن‌، به‌خدمت‌ نواب‌ مرشدآباد در آمد و برایش‌ مقرری‌ تعیین‌ شد (حسنی‌؛ صدرالافاضل‌، همانجاها). جونپوری‌ ظاهراً مدتی‌ مقیم‌ کلکته‌ شده‌ بود، زیرا در انتهای‌ نسخه چاپی‌ جامع‌ بهادرخانی‌، یکی‌ از مهم‌ترین‌ آثارش‌ (رجوع کنید به ادامه مقاله‌)، تصریح‌ شده‌ که‌ این‌ کتاب‌ در ۱۲۵۰/ ۱۸۳۵ در کلکته‌ و با نظارت‌ جونپوری‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

رحلت

جونپوری‌ در ۱۲۷۹، در راه‌ بازگشت‌ به‌ جونپور، در محلی‌ به‌ نام‌ داودپور (در جنوب‌ بنارس‌، امروزه‌ در ایالت‌ بِهار) درگذشت‌ (رجوع کنید به کشمیری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۳). محل‌ فوت‌ او را عظیم‌آباد نیز دانسته‌اند (صدرالافاضل‌، همانجا). صدرالافاضل‌ (ص‌ ۴۲۲) به‌ نام‌ چند تن‌ از شاگردان‌ او اشاره‌ کرده‌ است‌.

آثار

جونپوری‌ کثیرالتألیف‌ بود و آثار متعددی‌، عموماً به‌ فارسی‌، در ریاضیات‌ و نجوم‌ و احکام‌ نجوم‌، از خود به‌جای‌ گذاشته‌ است‌. تعدادی‌ از آثار نجومی‌ او از مهم‌ترین‌ آثار نجومی‌ فارسی‌ به‌شمار می‌روند، زیرا او به‌ نسلی‌ از ستاره‌شناسان‌ اسلامی‌ تعلق‌ دارد که‌ با ستاره‌شناسی‌ جدید اروپایی‌ نیز آشنا شده‌ بودند.

از کتابهای‌ نجومی‌ و ریاضی‌ او این‌ آثار را می‌شناسیم‌:

۱) انیس‌ الاَحباب‌ فی‌ بیان‌ مسائل‌ اسطرلاب‌، به‌ فارسی‌ در دو فصل‌ (تألیف‌ ۱۲۳۴)، در شرح‌ رساله الصفیحه بهاءالدین‌ عاملی‌ * (استوری‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۹۹؛ بشیر حسین‌، ص‌ ۳۶۴). جونپوری‌ سبب‌ تألیف‌ این‌ رساله‌ را، بیانِ ساده طرز ساخت‌ و کاربرد اسطرلاب‌ می‌نویسد. وی‌ در این‌ رساله‌، پیش‌ از موضوع‌ اصلی‌، در باره مقدمات‌ هندسی‌ و نجومی‌ مطالبی‌ نوشته‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به عبدالمقتدر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۷۵ـ۷۶؛ منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۸۲۳). تنها نسخه خطی‌ انیس‌الاحباب‌، به‌ شماره ۱۰۶۳، در کتابخانه خدابخش‌ در پتنه‌ نگهداری‌ می‌شود.

۲) اصطلاحات‌ التقویم‌، رساله کوچکی‌ به‌ فارسی‌، مشتمل‌ بر مقدمه‌ و چهارده‌ باب‌ و خاتمه‌، در باره اصطلاحات‌ فنی‌ تقویمهای‌ نجومی‌. جونپوری‌ در این‌ رساله‌ چگونگی‌ گردآوری‌ این‌ اصطلاحات‌ را بیان‌ کرده‌ و نیز از غفلت‌ مردم‌ و بی‌اطلاعی‌ آنان‌ از دانش‌ نجوم‌ در عهد خود شکایت‌ کرده‌ است‌ (عبدالمقتدر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۷۴ـ۷۵). از این‌ رساله‌ چند نسخه خطی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (رجوع کنید به استوری‌، همانجا؛ منزوی‌، ۱۳۷۴ش‌، ج‌۴، ص‌۲۸۱۷).

۳) جامع‌ بهادرخانی‌ یا مفتاح‌ الرصد، دایره المعارف‌ مفصّلی‌ در علوم‌ ریاضی‌ و نجوم‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، که‌ تألیف‌ آن‌ در ۱۲۴۸ آغاز شده‌ و در ۱۲۴۹ به‌ پایان‌ رسیده‌ و خود جونپوری‌ (۱۸۳۵، ص‌ ۴) مادّه‌ تاریخ‌ «این‌ طلسم‌ گنج‌ سرّالاکبر است‌» (۱۲۴۸) را برای‌ زمان‌ تألیف‌ ذکر کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ به‌ یک‌ مقدمه‌ و شش‌ خزینه‌ (مقاله‌) و هر خزینه‌ به‌ بخشهای‌ کوچک‌تری‌ با عنوان‌ «حِرْز» تقسیم‌ شده‌ است‌. این‌ کتاب‌ تقسیمات‌ دیگری‌ هم‌ دارد (برای‌ گزارش‌ کوتاهی‌ از تقسیم‌بندی‌ کتاب‌ رجوع کنید به عباسی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۹؛ حائری‌، ج‌ ۱۹، ص‌ ۵۰۸ ـ۵۱۰؛ منزوی‌، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۴).

موضوعات‌ کتاب‌ عبارت‌اند از:

هندسه‌، علم‌ ابصار (مناظر)، حساب‌، گزیده‌هایی‌ از روشهای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مساحت‌ اشکال‌ و تابعهای‌ مثلثاتی‌ و حل‌ مثلثهای‌ مسطح‌ و کروی‌، ستاره‌شناسی‌، زیج‌ و تقویم‌ (جونپوری‌، ۱۸۳۵، ص‌ ۳). اگرچه‌ بزرگ‌ترین‌ بخش‌ این‌ دایرهالمعارف‌ به‌ ریاضیات‌ اختصاص‌ دارد، تأکید مؤلف‌ بیشتر بر ستاره‌شناسی‌ بوده‌ و از این‌رو، نام‌ دوم‌ کتاب‌ مفتاح‌الرصد است‌ (رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش‌، همانجا).

انکشاف‌ اول‌ از حرز دومِ مفتاحِ (بخش‌) دوم‌ از خزینه پنجم‌ (ص‌ ۴۸۷ـ ۵۲۲)، راجع‌ به‌ ابزارهای‌ نجومی‌ است‌ (فقط‌ همین‌ خزینه‌ از کتاب‌، به‌ مفتاحهایی‌ نیز تقسیم‌ شده‌ است‌). مؤلف‌ در این‌ بخش‌، سازوکارِ دوازده‌ نوع‌ ابزار نجومی‌ را توضیح‌ داده‌ و شکل‌ آنها را هم‌ آورده‌ است‌. از بین‌ آنها، دو وسیله‌ به‌ نجوم‌ جدید اروپایی‌ تعلق‌ دارد، یکی‌ تلسکوپی‌ که‌ بر پایه‌ای‌ به‌ نام‌ حلقه شامله افقی‌ (همان‌، ص‌ ۵۰۷ـ ۵۰۸) نصب‌ شده‌ است‌ و دیگری‌ یک‌ سُدْس‌ انعکاسی‌ (همان‌، ص‌ ۵۱۰ ـ۵۱۴؛ برای‌ تصاویر این‌ وسایل‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۵۱۹، ۵۲۱) که‌ شبیه‌ به‌ سدس‌ انعکاسی‌ هاردلی‌ (رجوع کنید به انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۲ ـ۸۴) است‌.

جونپوری‌، به‌ نوشته خودش‌ (۱۸۳۵، ص‌ ۵۲۳)، در ۱۲۴۸ در تکاری‌ از وسیله اخیر برای‌ رصد و به‌ دست‌ آوردن‌ بیشترین‌ ارتفاع‌ خورشید به‌ هنگام‌ عبور از نصف‌النهارِ این‌ شهر استفاده‌ کرده‌ است‌. او همچنین‌ در این‌ کتاب‌، علاوه‌ بر توصیف‌ نظام‌ زمین‌ مرکزی‌ بطلمیوسی‌، که‌ ستاره‌شناسان‌ اسلامی‌ آن‌ را پذیرفته‌اند، مطالب‌ در خور توجهی‌ نیز از ستاره‌شناسی‌ اروپایی‌ ذکر کرده‌، از جمله‌ نظام‌ خورشید مرکزی‌ سیارات‌ را با تصویر جالبی‌ نشان‌ داده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ ۴۷۳ـ۴۷۴).

همچنین‌ در این‌ تصویر، مدار حرکت‌ دو سیارک‌ پالاس‌ (در متن‌: پالس‌) و سرس‌ (در متن‌: سریش‌)، چهار قمر از اقمار مشتری‌، هفت‌ قمر زحل‌ و شش‌ قمر اورانوس‌ را تصویر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ ۴۷۴). جونپوری‌ پدیده گرانش‌ (ثقل‌ یا جاذبه‌) را با اصطلاح‌ جذب‌ و اِنْجِذاب‌ توضیح‌ داده‌ است‌ (رجوع کنید به انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۱ ـ۸۲).

از جامع‌ بهادرخانی‌ چند نسخه خطی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ از آنها رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۳۶). نسخه موجود در لاهور احتمالاً به‌ خط‌ خود جونپوری‌ است‌ (عباسی‌، همانجا؛ منزوی‌، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۴). نسخ‌ خطی‌ موجود در ایران‌، به‌جز نسخه‌ای‌ در تهران‌ (در باره آن‌ رجوع کنید به حائری‌، همانجا)، گزیده جامع‌ بهادر خانی‌ اند و تنها در بردارنده خزینه دوم‌ این‌ کتاب‌ در علم‌ اِبصارند (رجوع کنید به انوار، ج‌ ۳، ص ۲۳۶ـ۲۳۷؛ افشار و دانش‌پژوه‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۴ـ۱۷۵؛ حسینی‌ اشکوری‌، ج‌ ۲۵، ص‌ ۴۲ ـ ۴۳؛ حائری‌، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۷ـ ۱۶۸). این‌ کتاب‌ در ۱۲۵۰/۱۸۳۵، در زمان‌ زندگی‌ مؤلف‌، در کلکته‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به استوری‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۲۰).

از میان‌ دانشمندان‌ معاصر، تایتلر(ص‌ ۲۵۴ـ۲۷۲) بخشهایی‌ از جامع‌ بهادرخانی‌ را بررسی و برخی‌ از جدولهای‌ آن‌ را بازنویسی‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۷۱ـ۲۷۲؛ نیز رجوع کنید به رضوی‌، ص‌ ۲۵ـ۳۹).

۴) زیج‌ بهادرخانی‌، که‌ از آن‌ با نامهای‌ زیج‌ بهادری‌ و زیج‌ طغیانی‌ هم‌ یاد شده‌ است‌، یکی‌ از مهم‌ترین‌ زیجهای‌ فارسی‌ به‌ شمار می‌رود. جونپوری‌ این‌ کتاب‌ را پس‌ از جامع‌ بهادرخانی‌ تألیف نموده‌است‌ (غلامحسین‌ جونپوری‌، ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸، ص‌۱). تألیف‌ کتاب‌ در ۱۲۵۴ به‌ پایان‌ رسیده‌ است‌. به‌نوشته جونپوری‌ (ص‌ ۲)، هدف‌ از تألیف‌ آن‌ استفاده‌ از ابزارهای‌ جدید فرنگی‌ است‌، برای‌ رفع‌ اختلافی‌ که‌ براثر گذشت‌ سالیان‌ بین‌ موقعیتهای‌ نجومی‌ اجرام‌ آسمانی‌ با مطالب‌ زیج‌ محمدشاهی‌ (تألیف‌ جی‌سینگ‌*) پیش‌ آمده‌ است‌. او (۱۸۵۵ـ۱۸۵۸، ص‌ ۲ـ۳) هفت‌ فضیلت‌ برای‌ زیج‌ بهادرخانی‌ برشمرده‌ است‌، از جمله‌ داشتن‌ بخشی‌ برای‌ توضیح‌ معادلات‌ محاسباتی‌ لازم‌ برای‌ استخراج‌ تقویمها، توضیح‌ در باره اصطلاحات‌ پیچیده قابل‌ طرح‌ در تقویمها، طرح‌ گاه‌شماریهای‌ اروپایی‌ و بنگاله‌ (هندی‌) در کنار گاه‌شماریهای‌ اسلامی‌، طرح‌ جدولهای‌ تتهه‌/ تیتهی‌ و نِکشترا (از اصطلاحات‌ نجوم‌ هندی‌، به‌ ترتیب‌ بـه‌ معنای‌ روز قمری‌ و طول‌ مدت‌ یک‌ منزل‌ از منازل‌ ماه‌) و طرح‌ جدولهای‌ مطالع‌ بروج‌ تا عرض‌ َ۳۳ ۶۶، بر خلاف‌ دیگر زیجها که‌ این‌ جدولها را فقط‌ تا عرض‌ ْ۵۰ ، که‌ «منتهای‌ اقلیم‌» می‌دانستند، طرح‌ می‌کردند.

زیج‌ بهادرخانی‌ شامل‌ مقدمه‌ و هفت‌ مقاله‌ است‌ که‌ هر مقاله‌ به‌ بابهایی‌ تقسیم‌ شده‌ و کتاب‌ جمعاً دارای‌ ۷۵ باب‌ است‌. مقاله چهارم‌ (ص‌ ۴۰۲ـ ۶۱۸)، با عنوان‌ «در معرفت‌ روش‌ کواکب‌ و مواضع‌ آنها در طول‌ و عرض‌ و استخراج‌ کسوف‌ و خسوف‌ و رؤیت‌ اَهِلّه‌…»، طولانی‌ترین‌ مقاله‌ است‌. جدولهای‌ متعددی‌، از جمله‌ جدولهای جِیب‌ و ظِلّ و مِیل‌، به‌ صورت‌ خاتمه‌ای‌ به‌ مقاله سوم‌ (ص‌ ۹۱ـ۴۰۲) افزوده‌ شده‌اند. یکی‌ از ویژگیهای زیج‌ بهادرخانی‌، توضیح‌ و بررسی‌ گاه‌شماریهای‌ متعدد (پانزده‌ تا) و روشهای‌ تبدیل‌ آنها به‌ یکدیگر و روزهای‌ مهم‌ هریک‌ از آنها است‌(مقاله دوم‌).

تاکنون‌، توضیح‌ زیج‌ بهادرخانی‌ در مورد این‌ گاه‌شماریها،به‌ویژه‌ گاه شماریهای هندی‌، جامع‌ترین‌ توضیح‌ به‌ شمار می‌رود. از جمله‌ منابع‌جونپوری‌، علاوه‌بر زیج‌ محمدشاهی‌، زیج‌ اُلُغ‌بیگ‌ و روضه المنجمینِ شهمردان‌ ابی‌الخیر رازی‌ بوده‌ است‌. در نگاه‌ اول‌، زیج‌ بهادر خانی‌ شرح‌ زیج‌ محمدشاهی‌ به‌ نظر می‌آید، ولی‌ در واقع‌ این‌ کتاب‌ بازنویسی‌ یا تحریری‌ از زیج‌ محمدشاهی است‌، به‌ خصوص‌ از این‌ حیث‌ که‌ جونپوری‌ در این‌ کتاب‌ بسیاری‌ از مطالب‌ زیج‌ محمدشاهی‌ را شرح‌ داده‌ یا حتی‌ درستی‌ آنها را، بر اساس‌ رصدهای‌ خود، امتحان‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ ۱۸۴ـ ۱۸۵).

زیج‌ بهادرخانی‌ اثر جالب‌ توجهی‌ در سنّت‌ زیج‌نویسی‌ به‌شمار می‌آید که‌ در آن‌ عناصری‌ از نجوم‌ اروپایی‌ با سبک‌ رساله‌های‌ نجومی‌ دوره اسلامی‌ آمیخته‌ شده‌ است‌. با استفاده‌ از نرم‌افزار ابداعی‌ بنو وان‌ دالن‌، معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ مشخصه‌های‌ حرکت‌متوسط‌ سیارات‌ در این‌کتاب‌ با مشخصه‌های‌ مطرح‌ شده‌ در زیج‌ محمدشاهی‌ انطباق‌ دارد. این‌ کتاب‌ از ۱۲۷۱ تا ۱۲۷۵/ ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸ در بنارس‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ از نسخ‌ خطی‌ آن‌ رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۹۵۲؛برای‌ گزارشی‌ کلی در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ ۱۸۳ـ ۱۸۵). از این‌ کتاب‌ گزیده‌ای‌ نیز در دست‌ است‌ (رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، همانجا).

۵) رایض‌النفوس، در علم‌ هندسه‌، ترجمه فارسی کتاب‌ الاُکَر اثر تئودوسیوس‌*. تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ در هندوستان‌ نگهداری‌ می‌شود (رجوع کنید به استوری‌، ج‌۲، بخش‌ ۱، ص‌۲).

۶) تبصره المهندس‌، تنها تألیف‌ جونپوری‌ به‌ زبان‌ عربی‌، در شرح‌ تحریر خواجه‌ نصیر الدین طوسی‌ از اصول‌ اقلیدس‌. از این‌ کتاب‌ دو نسخه‌ شناسایی‌ شده‌ است‌: نسخه‌ای‌ که‌ در کتابخانه مؤسسه‌ آسیایی‌ بنگال‌ (در کلکته‌) به‌ شماره ۱۴۹۰، مورخ‌ ۱۲۴۵، نگهداری‌ می‌شود و نسخه‌ای‌ که‌ متعلق‌ به‌ کتابخانه شخصی راجای‌ بنگال‌ است‌ (رضوی‌، ص‌ ۲۶ـ۲۷).

۷) تنبیهات‌ منکرین‌، رساله کوتاهی‌ در پنج‌ برگ‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، که‌ تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ (تاریخ‌ کتابت‌: ۱۲۶۸) در مجموعه حبیب‌ گنج‌ در کتابخانه مولانا آزاد، در دانشگاه‌ اسلامی‌ علیگره‌ در هندوستان‌، نگهداری‌ می‌شود. تنبیهات‌ منکرین‌ در ۱۲۳۸ تألیف‌ شده‌ و نام‌ آن‌ مادّه‌ تاریخ‌ سال‌ تألیف‌ آن‌ نیز هست‌. این‌ رساله‌ دارای‌ سه‌ فصل‌ است‌: الف‌)در بیان‌ تعریف‌ و موضوع‌ علم‌ هیئت‌؛ب‌) در اثبات‌ کرویت‌ ارض‌ و سکون‌ آن‌ در وسط‌ عالم‌؛ج‌) در ذکر وجوهی‌ که‌ فیثاغورس‌ و حکمای‌ فرنگ‌ بدان‌ وجوه‌ ارض‌ را کره متحرک‌ دانسته‌اند. جونپوری‌ در این‌ رساله‌ دلایل‌ عرضه‌ شده‌ برای‌ سکون‌ و چرخش‌ زمین‌ را بیان‌ کرده‌ است‌. تنبیهات‌ منکرین‌ به‌ درخواست‌ نواب‌ مهدی‌ علی‌خان‌، که‌ دوستدار دانش‌پژوهان‌ بود و علاقه‌ شدیدی‌ به‌ مسائل‌ نجومی‌ داشت‌، تألیف‌ شد.

۸) مفتاح‌ الریاضی‌، رساله کوتاهی‌ به‌ فارسی‌، که‌ تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ در کتابخانه خدابخش‌ در ایالت‌ پتنه‌ نگهداری‌ می‌شود.

آقابزرگ‌ طهرانی‌ (ج‌۱۱، ص‌۲۳۸ـ۲۳۹، نیز رجوع کنید به ج‌۱، ص‌۵۲۳) رساله‌ای‌ به‌ نام‌ اِرصاد المنجمین‌ را نیز از غلامحسین‌ جونپوری‌ دانسته‌ است‌. هیچیک‌ از فهرستهایی‌ که‌ از آثار جونپوری‌ تهیه‌ شده‌، کلیه آثار او را در بر ندارند(برای‌ آگاهی‌ از فهرستهایی‌ شامل‌ برخی‌ آثار او رجوع کنید به عبدالرحمان‌ و همکاران‌، ص‌ ۳۰۹، ۳۸۷ـ ۳۸۸؛منزوی‌، ۱۳۷۴ش‌،ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۴۵؛روزنفلد و احسان‌اوغلو، ص‌ ۴۱۹). مهدی‌ انصاری‌ فرنگی‌محلی‌ (از علیگره‌) کره آسمانی منحصر به‌ فردی‌ ساخته غلامحسین‌ جونپوری‌، دارای‌ تاریخ‌ ۱۲۳۱، در اختیار دارد (انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۴ـ۸۷).



منابع‌:

(۱) آقابزرگ‌ طهرانی‌؛
(۲) ایرج‌ افشار و محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ کتابهای‌ خطی‌ کتابخانه ملی‌ ملک،ج‌ ۲، تهران‌ ۱۳۵۴ ش‌؛
(۳) عبداللّه‌ انوار، فهرست‌ نسخ‌ خطی‌ کتابخانه ملی، تهران‌ ۱۳۴۳ ـ ۱۳۵۸ ش‌؛
۴- محمد بشیر حسین‌،«دیگر علوم‌ و فنون‌»،در تاریخ‌ ادبیات‌ مسلمانان‌ پاکستان‌ و هند، ج‌ ۵، لاهور: پنجاب‌ یونیورسی‌، ۱۹۷۲؛
(۵) خیرالدین‌ محمد جونپوری‌، تذکره علمای‌ جونپور، چاپ محمد ثنااللّه‌، کلکته‌ ۱۳۵۲/ ۱۹۳۴؛
(۶) غلامحسین‌ جونپوری‌، جامع‌ بهادرخانی‌، چاپ‌ سنگی‌ کلکته‌ ۱۸۳۵؛
(۷) همو، زیج‌ بهادرخانی، چاپ‌ سنگی‌ بنارس‌ ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸؛
(۸) عبدالحسین‌حائری‌، فهرست ‌کتابخانه مجلس‌شورای‌ملی‌، ج‌۱۹، تهران‌ ۱۳۵۰ش‌؛
(۹) عبدالحی‌ حسنی‌، نزهه الخواطر و بهجه المسامع‌ و النواظر، ج‌۷، حیدرآباد، دکن‌ ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۰) احمد حسینی‌ اشکوری‌، فهرست‌ نسخه ‌های خطی‌ کتابخانه عمومی‌ حضرت‌ آیه اللّه‌العظمی‌ مرعشی‌ نجفی‌، قم‌ ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش‌؛
(۱۱) مرتضی ‌حسین‌ صدرالافاضل‌، مطلع‌ الانوار: احوال‌ دانشوران‌ شیعه پاکستان‌ و هند،ترجمه محمد هاشم‌،مشهد ۱۳۷۴ ش‌؛
۱۲- احسن‌ عباسی‌، تفصیلی‌ فهرست‌ مخطوطات‌ فارسیه‌،پنجاب پبلک‌لائبریری،‌ لاهور۱۹۶۳؛
(۱۳) فرید قاسملو،«تکمله‌ای‌بر پژوهشی‌ در زیج‌های‌ دوره اسلامی‌»، تاریخ‌ علم، ش‌۱ (پاییز۱۳۸۲)؛
(۱۴) محمدمهدی‌بن‌ محمدعلی‌ کشمیری‌، تکمله نجوم‌ السماء، قم‌ [? ۱۳۹۷]؛
(۱۵) احمد منزوی‌، فهرست‌ مشترک‌ نسخه‌های‌ خطی‌ فارسی‌ پاکستان، اسلام‌آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش‌؛
۱۶- همو، فهرستواره کتابهای‌فارسی‌، تهران‌۱۳۷۴ش‌ ـ ؛

(۱۷) Abdul Muqtadir, Catalogue of the Arabic and Persian manuscripts in the Oriental Public Library of Bankipore, XI, Patna 1927;
(۱۸) Abdur Rahman et al ., Science and technology in medieval India: a bibliography of source materials in Sanskrit, Arabic and Persian, New Delhi 1982;
(۱۹) S. M.Razaullah Ansari, “Ghulam Husain Jaunpuri and his Zij- i Bahadurkhan”, Studies in history of medicine and science, XIV, no.1-2 (1995-1996);
(۲۰) S.M. Razaullah Ansari and S. R. Sarma, “Ghulam Hussain Jaunpuri’s encyclopaedia of mathematics and astronomy, “Studies in history of medicine and science , XVI, no.1-2 (1999- 2000);
(۲۱) S.A. Rizvi, “Some aspects of history of Indian mathematics in 18 th and early 19 th century, “Ph.D.thesis, University of Cochin, India1984;
(۲۲) Boris Abramovich Rosenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works ( 7 th -19 th C. ), Istanbul 2003;
(۲۳) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol.2, pt.1, London 1972;
(۲۴) J. Tytler, “Analysis and speciments of a Persian work on mathematics and astronomy”, JRAS , vol.4 (1837).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۱ 

زندگینامه نیکالاى ولادیمیروویچ خانیکوف(۱۲۹۵/ ۱۸۷۸م)

 خانیکوف، نیکالاى ولادیمیروویچ، خاورشناس، جغرافى دان و مردم شناس روسى. او به روایتى در ۱۸۱۹/۱۲۳۴ (رجوع کنید به د. آ.، ج ۱، ص ۴۹) و به روایتى دیگر در ۱۸۲۲/۱۲۳۷ (مراد، ص ۳۱۷؛ عقیقى، ج ۳، ص ۷۳) در سنپترزبورگ (فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص۶۲۰)، یا در حوالى آن شهر (مراد؛ عقیقى، همانجاها) به دنیا آمد.

پس از تحصیل در همان شهر و ادامه تحصیل در پاریس و بازگشت به روسیه، به استخدام دولت درآمد و از ۱۸۳۸/۱۲۵۴ به بعد در ایالات مختلف روسیه خدمت کرد و حدود یک سال بعد زمانى که در لشکرکشى روسیه به خاننشین خیوه منشى فرمانده سپاه بود، به گردآورى اطلاعات مختلف درباره آن خاننشین پرداخت و تشویق شد. در ۱۸۴۱/۱۲۵۷ هم به پیشنهاد همان فرمانده، که از نزدیکان تزار بود، به هیئتى پیوست که به سرپرستى یک مهندس معدن عازم آسیاى میانه براى مذاکرات سیاسى بود. حاصل اقامت چند ماهه خانیکوف در بخارا، کتابى ارزشمند درباره خاننشین بخارا بود.

این اثر نخستین تحقیق موثق درباره اوضاع طبیعى و اقلیمى بخارا، ترکیب قومى اهالى، خصوصیات کشاورزى، نظام ادارى و حیات فرهنگى مردم آن است (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۱، ص ۸۰۵ـ۸۰۶) و پژوهندگانى چون بارتولد (رجوع کنید به۱۳۵۲ش، ج ۱، ص ۲۱۶، ۲۳۵، ۲۶۱، ۲۶۸، ج ۲، ص ۱۱۶۱) از آن استفاده و به آن استناد کرده اند.

این اثر را بارون کلمت با عنوان  بخارا: امیر و مردم آن به زبان انگلیسى ترجمه و در ۱۸۴۵/ ۱۲۶۱ در لندن منتشر کرد (رجوع کنید بهفرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص ۶۲۱). معاصران خانیکوف، اثر مذکور را که دربردارنده اطلاعات تفصیلى متنوع و نیز نقشه هاى بخارا و سمرقند و در حکم «دایره المعارف بخارا» بودبه حق ارج نهادند (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش ۱۰ـ۱۲، ص ۸۰۷).

خانیکوف به سبب علاقه مندى به مطالعات درباره خاور زمین، به فراگیرى زبانهاى شرقى به طور خودآموز ادامه داد. پس از بازگشت به سنپترزبورگ، در دایره اول شعبه دوم وزارت امورخارجه به کار پرداخت و مأمور رسیدگى به امور اقوام چادرنشین نواحى قفقاز، حاجى طرخان (آستاراخان) و بخشى از ایالت ساراتوف و همچنین قرقیزها و قبچاقها و عشایر دیگر شد و در اوایل ۱۸۴۵/۱۲۶۱ براى کار در دفتر سیاسى اداره کل نواحى ماوراى قفقاز به تفلیس انتقال یافت (رجوع کنید به همانجا؛ فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص۶۲۰ـ۶۲۱).

مأموریت جدید به وى امکان داد که درباره مباحث مختلف مرتبط با اسلام و چگونگى انتشار آن در قفقاز به تحقیق بپردازد و مقالاتى در این زمینه از جمله درباره احکام فقهى جنگ و مریدیسم (رجوع کنید به د.ا.د.ترک، ذیل “Muridizm”؛ نیز رجوع کنید به مریدیه*) بنویسد (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص ۸۰۸). خانیکوف در همین دوره به دستور حاکم قفقاز با سفر به نواحى مختلف قفقاز جنوبى به جمعآورى اطلاعات درباره روحانیان مسلمان پرداخت و نظامنامهاى تهیه کرد که طرح تأسیس محاکم شرعى در ماوراى قفقاز در آن پیش بینى شده بود. حکومت تزارى این نظامنامه را به اجرا درنیاورد، اما شوراى اداره کل نواحى ماوراى قفقاز به آن توجه کرد (رجوع کنید به همان، ص ۸۰۸، ۸۱۰).

خانیکوف حاصل سفرش به نواحى کردنشین ایران را در مقاله >«سفر به کردستان ایران»< ارائه کرد (رجوع کنید بههمان، ص ۸۱۰ ـ۸۱۱؛ فرهنگخاورشناسان، ج۳، ص۶۲۱؛ خانیکوف، پیشگفتار یغمائى، ص ۷؛ گابریل، ص ۲۰۴). همچنین مقاله مفصّل و جامع او، >«درباره تغییرات متناوب سطح دریاى خزر»<، در ۱۲۶۹/ ۱۸۵۳ در مجلهاى در تفلیس به چاپ رسید (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص۸۱۰، ۸۱۴؛ فرهنگ خاورشناسان، همانجا؛ درباره انتقاد بارتولد از این مقاله رجوع کنید به۱۳۵۸ش، ص ۶۹). خانیکوف که در این سالها عضو وابسته فرهنگستان علوم روسیه شده بود،«برخى کتیبه هاى اسلامى ]شهر باستانى[ آنى و حوالى باکو»< را نیز منتشر کرد (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص ۸۱۱؛ فرهنگ خاورشناسان، همانجا).

از جمله کارهاى خانیکوف کشف کتیبه فارسى یرلیغ ابوسعید بهادر در مسجد آنى بود که اهمیت خاصى داشت (رجوع کنید به بارتولد، ۱۳۵۸ش، ص ۲۷۵ـ۲۷۶، ۲۷۸، ۲۸۰ـ ۲۸۱؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج ۴، تعلیقات روشن و موسوى، ص ۲۲۷۹ـ۲۲۸۰). او همچنین نسخ خطى زیادى را کشف و گردآورى و در خبرنامه فرهنگستان علوم و مجلات علمى دیگر معرفى کرده است (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش ۱۰ـ۱۲، ص ۸۱۱). بخش سوم تاریخ رشیدالدین فضلاللّه (جامع التواریخ) هم از یافتههاى او در همان دوره است (رجوع کنید به خالفین؛ فرهنگ خاورشناسان، همانجاها).

او نسخه منحصر میزانالحکمه خازنى* را که در تملک خود داشت، براى نخستین بار به محافل علمى شناساند و قسمتهایى از آن را در مجله انجمن شرقشناسى امریکا منتشر کرد (رجوع کنید به کراچکوفسکى، ص۹۰). خانیکوف که در همین دوره بارها به قصد اکتشافات جغرافیایى به شمالغرب ایران سفر کرده بود، سرکنسول روسیه در تبریز (۱۲۷۰ـ۱۲۷۳/ ۱۸۵۴ـ۱۸۵۷) شد و فرصت بیشترى براى تعیین مکان صحیح بسیارى از نقاط نقشه ایران و مطالعات مردمشناسى در این منطقه پیدا کرد (خالفین؛ خانیکوف، همانجاها).

سپس در رأس هیئتى تحقیقاتى تجسسى مرکّب از چند دانشمند، کارشناس و نقشهبردار، که مجهز به ابزارها و وسایل علمى متداول در آن زمان براى شناسایى مناطق گوناگون بودند، به مناطق مختلف ایران سفر کرد (گابریل، ص۱۹۰؛ خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص ۸۱۱ـ۸۱۳؛ خانیکوف، همان پیشگفتار، ص ۸).

این مأموریت که از شعبان ۱۲۷۴/ مارس ۱۸۵۸ از لنگرگاه آشوراده، در نزدیکى استرآباد، شروع شد، منطقه پهناورى از شرق و مرکز ایران و جنوب آسیاى مرکزى را دربرگرفت و تا اواخر ۱۲۷۵/ اواسط تابستان ۱۸۵۹ به مدت نزدیک به یک سالونیم ادامه داشت (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۶، ش ۹ـ۱۲، ص ۷۳۱).

حاصل این مأموریت دستاوردهاى درخور توجه علمى فراوانى بود که براى آگاهى از کموکیف آنها باید به گزارشها و مقالات و کتابهاى خانیکوف از جمله «گزارشهایى درباره سفر تحقیقاتى به خراسان»، و گزارشى درباره بخش جنوبى آسیاى مرکزى (رجوع کنید به فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص ۶۲۲ـ۶۲۳) مراجعه کرد.

اثر اخیر که خانیکوف مدتها براى آماده کردنش زحمت کشیده بود، در ۱۲۷۸/ ۱۸۶۱ به زبان فرانسه در پاریس منتشر و با استقبال محافل علمى مواجه شد، چنانکه خانیکوف به همین مناسبت مدال طلاى انجمن جغرافیایى پاریس را دریافت کرد، که فقط به خدمات علمى برجسته تعلق مىگرفت. این کتاب، گزارشى دقیق و پرمحتوا درباره اوضاع طبیعى و نحوه زندگى مادى و معنوى اهالى منطقهاى محسوب مى شد که گذر کمتر جهانگردى به آنجا افتاده بود (خالفین، آینده، سال ۶، ش ۹ـ۱۲، ص ۷۳۳).

این اثر با عنوان سفرنامه خانیکوف: گزارش سفر به بخش جنوبى آسیاى مرکزى، در ۱۳۷۵ش به زبان فارسى در تهران ترجمه و منتشر شده است. کتاب یادداشتهاى مردمشناسى ایران را که در حقیقت ادامه کتاب قبلى بود، انجمن جغرافیایى پاریس در ۱۲۸۳/ ۱۸۶۶ انتشار داد. خانیکوف در این زمان عضو چند انجمن علمى روسیه، بریتانیا، فرانسه و آلمان بود (رجوع کنید بههمان، ص ۷۳۴ـ۷۳۵).

رحلت

او سالهاى پایانى زندگى را در پاریس گذراند و در آن شهر با بعضى از اندیشمندان و نویسندگان نامآور روس چون هرتسن/ گرتسن(متوفى ۱۲۸۷/ ۱۸۷۰) و تورگنیف (متوفى ۱۳۰۰/ ۱۸۸۳) مراوده داشت (همان، ص ۷۳۲) و سرانجام در ۱۲۹۵/ ۱۸۷۸ در همان شهر درگذشت (د.آ.، ج ۱، ص ۴۹). خانیکوف آثار تحقیقى بسیارى در زمینه هاى مختلف، از جمله خاورشناسى، جغرافیا، مردم شناسى، تاریخ و ادبیات دارد (براى مشخصات بعضىاز آنها رجوع کنید به فرهنگ خاورشناسان، ج۳، ص۶۲۱ـ ۶۲۴؛ عقیقى، ج ۳، ص ۷۴؛ مراد، ص ۳۱۷).

او نخستین اروپایى به شمار مى رود که اثرى تحقیقى درباره خاقانى شروانى تألیف کرده است (رجوع کنید به مینورسکى، ص ۱۲۱). نخستین اثر او درباره خاقانى نامهاى است که در شعبان ۱۲۷۳/ آوریل ۱۸۵۷، از تبریز به م. دورن، نوشته است. موضوع این نامه جزئیات تاریخى گردآورى شده از آثار خاقانى درباره شروانشاهان است (رجوع کنید به مینورسکى، همانجا؛ فرهنگ خاورشناسان، ج۳، ص۶۲۲).

اثر دیگر مقالهاى است با عنوان «تذکره خاقانى شاعر ایرانى سده دوازدهم» که در مجله آسیایى (مارس ـ آوریل ۱۸۶۵، ص۲۹۶ـ۳۶۷) به چاپ رسیده است (نیز رجوع کنید به مینورسکى، همانجا؛ فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص ۶۲۳). مینورسکى (همانجا) ضمن آنکه یادداشتهاى خانیکوف را درباره خاقانى تحقیقات پرارزشى دانسته، معتقد است که خانیکوف اشعار خاقانى را احیاناً از نسخ خطى مغلوطى نقل کرده و نسبت به وزن و بحر شعر نیز حساسیت نداشتهاست. خانیکوف به احوال و آثار شاعران دیگرى چون ابوالعلاء گنجوى، فلکى شروانى و مجیرالدین بیلقانى نیز علاقه مند بوده است (رجوع کنید به د.آ.، همانجا).



منابع :

(۱) واسیلى ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستاننامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۲) همو، گزیده مقالات تحقیقى، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ش؛
(۳) نفتولا آرونوویچ خالفین، «نیکلاى خانیکف»، ترجمه ابوالفضل آزموده، آینده، سال ۵، ش ۱۰ـ۱۲ (دى ـ اسفند ۱۳۵۸)، سال ۶، ش ۹ـ۱۲ (آذر ـ اسفند ۱۳۵۹)؛
(۴) نیکالاى ولادیمیروویچ خانیکوف، سفرنامه خانیکوف: گزارش سفر به بخش جنوبى آسیاى مرکزى، ترجمه اقدس یغمائى و ابوالقاسم بیگناه، مشهد ۱۳۷۵ش؛
(۵) رشیدالدین فضلاللّه؛
(۶) نجیب عقیقى، المستشرقون: موسوعه فى تراث العرب، مع تراجم المستشرقین و دراساتهم عند، منذ الف عام حتى الیوم، قاهره ]۱۹۸۰ـ ۱۹۸۱[؛
(۷) فرهنگ خاورشناسان: زندگینامه و کتابشناسى ایرانشناسان و اسلامشناسان، ج ۳، به سرپرستى پرویز مشکیننژاد، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى، مطالعات فرهنگى، ۱۳۸۶ش؛
(۸) ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى در جهان اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۹) یحیى مراد، معجم اسماء المستشرقین، بیروت ۱۴۲۵/ ۲۰۰۴؛
(۱۰) Azarbayjan Savet ensiklopediyas, Baku 1976-1987.
(۱۱) AlfonsGabriel,Die Erforschung Persiens,Vienna 1952.
(۱۲)Vladimir Fedorovich Minorsky, Iranica: twenty articles Tehran 1964.
(۱۳) TDVIA, s.v. “Muridizm” (by Suleyman Uludag).

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۶ 

زندگینامه جورج مایکل ویکنز(متوفی۲۰۰۶م)

 ویکنز، جورج مایکل، شرق شناس انگلیسی- کانادایی. وی در۱۲۹۷ش/ ۱۹۱۸ در لندن به دنیا آمد. از دورۀ دبیرستان به زبان و ادبیات و تاریخ علاقه داشت. در۱۳۱۴ش/ ۱۹۳۵ توانست از کالج ترینیتی کمبریج بورس تحصیلی بگیرد. پیش از پایان سال اول ، گرایش تحصیلی اش را به زبانهای شرقی تغییر داد.

او خصوصاً به زبان عربی و فارسی علاقه مند بود و در آنها پیشرفت درخور توجهی داشت. در ۱۳۱۸ش/۱۹۳۹ لیسانس گرفت. آغاز جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹) در کار علمی ویکنز وقفه ایجاد کرد و او به خدمت در ارتش فرا خوانده شد و از ۱۳۲۱ش تا ۱۳۲۴ش/۱۹۴۲- ۱۹۴۵ در نیروی هوایی ارتش و سفارت انگلیس در تهران خدمت ‌کرد.

او برای مأموریت، به هند و ترکیه و صحرای غربی (منطقه‌ای در شمال غرب افریقا و جنوب مراکش) نیزرفت . پس از پایان جنگ، در۱۳۲۵ش/ ۱۹۴۶ به کمبریج بازگشت و به پیشنهاد آرتور آربری* تدریس زبان عربی را در مدرسۀ مطالعات شرقی و افریقایی در دانشگاه لندن آغاز کرد.

پس از سه سال، هنگامی که آربری استاد کرسی زبان عربی سر توماس آدامز در دانشگاه کمبریج شد، از ویکنز برای همکاری دعوت کرد و او پذیرفت. او قرار بود تدریس زبان فارسی را نیز در کمبریج آغاز کند، اما این فرصت برایش فراهم نشد و آنجا را ترک کرد و در۱۳۳۶ش/ ۱۹۵۷، به دعوت دانشگاه تورنتو، به کانادا رفت و در دانشکدۀ مطالعات خاور نزدیک دانشگاه تورنتو مشغول شد.

ویکنز در۱۳۴۰ش/ ۱۹۶۱ بخش مطالعات اسلامی را در این دانشگاه تأسیس کرد و تا ۱۳۴۷ش/ ۱۹۶۸ ریاست آن را برعهده داشت. او در۱۳۴۴ش/ ۱۹۶۵ به عضویت شورای مدیران آکادمی دوم (علوم انسانی و علوم اجتماعی) انجمن سلطنتی کانادا انتخاب شد (سیوری، ص ۱-۵).

رحلت

ویکنز در ۱۳۶۳ش/۱۹۸۴ بازنشسته شد و پس از آن، به طور خاص به مطالعۀ ادبیات و شعر فارسی پرداخت. وی در۱۳۸۵ش/ ژانویۀ ۲۰۰۶ در گذشت (ساندر، ص ۲، ۴).

آثار

همکاران و دوستان او، برای احترام به خدمات علمی و در مطالعات اسلامی و خاور میانه، مجموعه‌ای به نام Logos Islamicos فراهم آوردند که در ۱۳۶۳ش/۱۹۸۴ در تورنتو به چاپ رسید. فهرست آثار ویکنز در این مجموعه (برینباوم، ص ۳۲۵-۳۳۸)، نشان دهندۀ علاقۀ وی به تاریخ اسلام، ادبیات فارسی و فلسفۀ اسلامی است.

او آثاری را نیز از فارسی به انگلیسی ترجمه کرده است، از جمله

اخلاق ناصری نصیر الدین طوسی،

بوستان سعدی،

زاد المسافرین ناصر خسرو

و حاجی آقای صادق هدایت.

همچنین مقالات متعددی نوشته است دربارۀ شخصیتهای‌ مهم مسلمان( از جمله ابن اثیر، این بطوطه، ابن طفیل، طبری، عطار، فردوسی، وحافظ) و اخلاق و تصوف و ادبیات فارسی ( رجوع کنید به همانجا). علاوه بر این، ویکنز ویرایش و انتشار متن سلسله سخنرانیهایی را برعهده داشت که به مناسبت هزارمین سال تولد ابن سینا، در۱۳۳۰ش/ ۱۹۵۱ در کمبریج برگزار شد. این مجموعه در۱۳۳۲ش/ ۱۹۵۳ با عنوان «ابن سینا، دانشمند و فیلسوف» در لندن به چاپ رسید. محسن بینا آن را به فارسی ترجمه و در ۱۳۳۳ش در تهران چاپ نموده است.



منابع :

(۱) Eleazar Bribbaum, Bibliography: The Publications of G.M. Wickens (1949-1984), in Logos Islamicos. Studia Islamica in honorem Georgii Michaelis Wickens, ed. by Roger M. Savory and Dionisius A. Agius, Toronto 1984.
(۲) Rivanne Sandler, Georgii Michaelis Wickens in: http:// www.rsc-src.ca/ documents/WickensGorgeMichael .
(۳) Roger M. Savory, G. M. Wickens – A Biographical Sketch, in Logos Islamicos Studia Islamica in honorem Georgii Michaelis Wickens, ed. by Roger M. Savory and. Dionisius A. Agius, Toronto 1984.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

زندگینامه دکترهانس روبرت رومر(۱۹۹۷-۱۹۳۸م)

هانس روبرت ، ایران‌شناس آلمانى، استاد و رئیس بخش شرق‌شناسى دانشگاه فرایبورگ و بنیان‌گذار «مؤسسۀ شرقى بیروت» . وى در ۱۳۳۳/۱۹۱۵ در تریر به‌دنیا آمد و در بُن، برلین و گوتینگن به تحصیل پرداخت. در ۱۳۱۷ش/۱۹۳۸، رسالۀ دکتری ‌اش را با عنوان >انحطاط ایران بعد از مرگ اسماعیل شقى< (1577ـ۱۵۸۱) ، زیر نظر والتر هینتس در دانشگاه گوتینگن نوشت و در ۱۳۱۸ش/۱۹۳۹ آن را در شهر وورتسبورگ به چاپ رسانید (گلاسن، ص ۱؛ شفا، ج ۱، ص ۴۵۹).

رومر در ۱۳۲۸ش/۱۹۴۹، که فرهنگستان علوم و ادبیات در ماینتس تأسیس شد، به مدیریت آن منصوب گردید. پژوهشهاى این فرهنگستان در سه شعبۀ فلسفه و علوم اجتماعى، ادبیات، و ریاضیات و علوم طبیعى صورت می‌گرفت که به نحوى با ایران دورۀ اسلامى ارتباط داشت و زیرنظر متخصصان مطالعات ایران‌شناسى در «کمیسیون شرقى» انجام می‌گرفت.

رومر در تلاش براى ارتقاى مصالح خاورشناسى آلمان، از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۵ش/ ۱۹۵۰ـ۱۹۵۶، با همکارى هلموت‌شل ، استاد افتخارى دانشگاه ماینتس، >مجلۀ شرق‌شناسى آلمان< و دیگر مجامع علمى، در چاپ و نشر بخشى از آثار خاورشناسان دربارۀ ایران، در مجموعه‌اى به‌نام «انتشارات کمیسیون شرقى فرهنگستان علوم و ادبیات در ماینتس» ، فعالیت مستمر داشت (رجوع کنید به گلاسن، همانجا؛ شفا، ج ۱، ص ۱۲۷ـ۱۲۹).

آثار رومر که در فهرست انتشارات ایرانى فرایبورگ به ثبت رسیده است (رومر، ص ۷۱ـ۷۳) عبارت‌اند از: ۱) مسائل حافظ ‌پژوهى و چگونگى راه‌ حل آنها ، که در ۱۳۳۰ش/۱۹۵۱ در ویسبادن به‌چاپ رسید (رومر، همان، ص ۷۳؛ شفا، ج ۱، ص ۴۷۱). ۲) ترسّلات دولتى عصر تیموریان. شرف‌نامه عبداللّه مروارید در سنجش نقد ، که در ۱۳۳۱ش/ ۱۹۵۲ در ویسبادن به‌چاپ رسید.

رومر این اثر را در ۱۲۲۹ش/۱۹۵۰ به عنوان رسالۀ مخصوص ورود به هیئت علمى دانشگاه ماینتس به پایان برده بود (گلاسن؛ رومر، همانجاها؛ شفا، ج ۱، ص ۴۷۲). ۳) ترجمه و شرح آلمانى شمس‌الحُسن، تذکره‌اى از مرگ تیمور تا ۱۴۰۹، اثر تاج‌السلمانى، که در ۱۳۳۵ش/۱۹۵۶ در ویسبادن به چاپ رسید (رومر، همانجا؛ شفا، ج ۱، ص ۴۸۳).

رومر توسعۀ ارتباط دانشگاهى با سرزمینهاى خاورنزدیک را به‌منظور ایجاد وضع مطلوب براى استادان آلمانى، ضرورى می‌دانست. بدین‌جهت از تمایل مؤسسۀ باستان‌شناسى آلمان و مجمع تحقیقات شرقى، به همکارى تخصصى نمایندگیهاى مؤسسه در خارج با مستشرقان، استقبال کرد و پس از توافقى که در فرهنگستان به عمل آمد، خود در ۱۳۳۵ش/۱۹۵۶ به عنوان کارشناس امور شرقى به قاهره رفت و برنامه‌هاى علمى و فرهنگی‌اى را در درازمدت با همکاران مؤسسۀ باستان‌شناسى آلمان، شعبۀ قاهره، هماهنگ ساخت. او با چاپ کتاب کنزالدَّرَر و جامع‌الغُرَر اثر ابن‌دوادارى*، در مجموعۀ «منابع تاریخ مصر اسلامى» فعالیت انتشاراتی‌اش را این بار در مصر شروع کرد. رومر تصحیح انتقادى جزء نهم این کتاب (شامل حوادث سالهاى ۶۹۹ تا ۷۳۵)، را به‌عهده گرفت.

کار تصحیح آن ۳۵ سال به درازا کشید و در ۱۳۷۴ش/۱۹۹۵ به‌چاپ رسید (رجوع کنید به گلاسن، همانجا، ص ۳، ۵). رومر به مساعدت دولت آلمان و کمکهاى مالى موقوفات، در ۱۳۴۰ش/۱۹۶۱ «مؤسسۀ شرقى» را در بیروت تأسیس کرد و تا ۱۳۴۲ش/۱۹۶۳ سرپرستى آن را در دست داشت. او به منظور ایجاد جایگاهى مطلوب براى پژوهندگان مطالعات خاورشناسى در آن شهر، به حمایت از نشریۀ مجموعۀ اسلامى، که هلموت ریتر آن را در ۱۳۰۷ش/۱۹۲۸ بنیان نهاده بود، و نشریۀ متون و تحقیقات بیروت پرداخت. رومر همواره به مؤسسۀ شرقى بیروت علاقه نشان می‌داد و از ۱۳۵۱ تا ۱۳۶۳ش/ ۱۹۷۲ـ۱۹۸۴ ریاست کل مجمع تحقیقات شرقى را به‌عهده داشت.

وى نظرى هم به گنجینه‌هاى نسخ خطى شرقى در استانبول داشت و پیام ریتر، که همکاران و استادان را براى تصحیح و نشر گنجینه‌هاى خطى آن دیار به استانبول فرا می‌خواند، با اهمیت تلقى می‌کرد (رجوع کنید به گلاسن، ص ۳). رومر در ۱۳۴۲ش/ ۱۹۶۳ به دعوت دانشگاه فرایبورگ، تدریس در بخش نوبنیاد اسلام‌شناسى آن را پذیرفت. وى با تشکیل سمینار شرق‌شناسى و تحول در جذب دانشجو و ایجاد وضع مناسب براى نوشتن پایان‌نامه‌هاى دکترى، کفّۀ نشر کتاب و رساله را سنگین‌تر کرد.

توصیۀ او به دانشجویان در گزینش نسخه‌هاى خطى شرقى به‌عنوان موضوع تحقیق، و انتقال تجارب خود به آنان، کار تصحیح متون فارسى را رونق بخشید. چاپ انتقادى خلاصه التواریخ قاضى احمد قمى (فصل مربوط به شاه‌عباس اول، ترجمه و تنظیم هانس مولر در ویسبادن ۱۳۴۳ش/۱۹۶۴) نمونه‌اى از آن است (رجوع کنید به گلاسن، ص ۳ـ۴؛رومر، ص ۷۲؛شفا، ج ۱، ص ۵۰۸).

رومر در سمینار یک روزۀ اشتوتگارت (۷ بهمن ۱۳۵۴/ ۲۷ ژانویه ۱۹۷۶)، که به‌ مناسبت تأسیس دانشگاه آلمانى زبان در ایران، از سوى دولت آلمان برگزار گردید، خطابه‌اى ایراد کرد و با اشاره به قیام شاه ‌اسماعیل اول صفوى از گیلان (۹۰۴/۱۴۹۹) و پیوند آن با وحدت مذهبى ـ سیاسى ایران در پنج قرن اخیر، انتخاب استان گیلان را براى تأسیس دانشگاه آلمانى زبان ارجح دانست (رومر، ص۷۰؛
گلشنى، ص۲۰).

رومر در ۱۳۶۲ش/۱۹۸۳ بازنشسته شد، لیکن دلبستگى وى به ترجمه و تألیف تا پایان عمرش باقى بود. وى در مجلد ششم تاریخ ایران کیمبریج، بخش اول تا پنجم، شامل سلسله‌هاى جلایریان و مظفریان و سربداران، دوره تیمور و جانشینانش، ترکمانان و صفویان را تألیف کرد (ص ۱ـ۳۵۰) که در ۱۳۶۵ش/ ۱۹۸۶ به‌چاپ رسید و در ۱۳۶۸ش/۱۹۸۹ با افزوده‌هایى از سوى مؤلف با نام ایران در راه عصر جدید، تاریخ ایران از ۱۳۵۰ تا ۱۷۵۰ ، به عنوان جلد چهلم متون و تحقیقات بایروت منتشر شد (گلاسن، ص ۵).

او ترجمۀ آلمانى ظفرنامه نظام‌الدین شامى، شامل وقایع سالهاى ۸۰۴ـ۸۰۶ تاریخ سلطنت امیرتیمور، را پس از تکمیل مقدمات، در واپسین سنوات حیات خود، با همکارى مونیکا گرونکه، براى نشر در مجموعۀ تحقیقات اسلامى فرایبورگ آماده ساخت (گلاسن، همانجا). فهرست مفصّل آثار او در جشن‌نامه‌اى که به مناسبت ۶۵ سالگى وى تدارک شد، در مجلد ۲۲ مجموعۀ متون و تحقیقات (بایروت ۱۳۵۸ش/۱۹۷۹) آمده است (گلاسن، ص ۶).

رحلت

وى در ۱۳۷۶ش/ ۱۹۹۷ از دنیا رفت.



منابع :

(۱) شجاع‌الدین شفا، جهان ایران‌شناسى، (تهران ۱۳۴۸ش)؛
(۲) عبدالکریم گلشنى، “دانشگاه گیلان ۲۰ ساله شد”، گیله‌وا، سال ۶، شماره ۴۷، رشت ۱۳۷۷ش؛

(۳) The Cambridge History of Iran, Vol.6, Camridge 1986;
(۴) Enika Glassen, “Hans Robert Roemer zum Gedenken”, ZDMG, Bd. 148, Heft 1, Stuttgart 1998;
(۵) Hands Robert Roemer, Freiburger Iranstudien, in “Materialien zum Internationalen kulturaustansch”, “Beziehungen im Bereich von Bildlung und Wissenseschaten zwischen dem Lande Baden – Wuerttembeng und dem Kaiserreich Iran”. Stuttgart, Bd.3, 1976.

دانشنامه جهان اسلام جلد   ۱۵ 

زندگینامه دکتر یولیوس فردیناند روسکا(۱۹۴۹-۱۸۶۷م)

 یولیوس فردیناند ، شرق شناس و مورخ مشهور تاریخ کیمیای دورۀ اسلامی. او در ۱۵شوال۱۲۸۴ /۹ فوریه ۱۸۶۷ در بوهل ، نزدیک بادن آلمان، به دنیا آمد. در دورۀ تحصیلات ابتدایی، زبانهای باستانی لاتین و یونانی را آموخت. در۱۳۰۱ /۱۸۸۴ پس از اتمام دبیرستان در راستات ، به مطالعۀ علوم طبیعی در دانشگاه استراسبورگ ، ریاضیات در دانشگاه هایدلبرگ و فلسفه در دانشگاه برلین پرداخت.

در۱۳۰۶ /۱۸۸۹ در دانشگاه هایدلبرگ، زیر نظر برونو ، به پژوهشهایی دربارۀ زبانهای باستانی شرقی، با هدف بررسی تاریخ علوم در اسلام پرداخت. سپس، زیر نظر مرکس، پژوهشهایی را دربارۀ تورات آغاز کرد. او در ۱۳۱۳/۱۸۹۵ موفق به دریافت دکتری شد و سال بعد پایان نامه اش در لایپزیگ چاپ گردید (روسکا، ۱۸۹۶، ص ۸۱؛ کراوس ، ج۵، ص ۵-۷؛ پریسنر ، ج۲۲، ص ۲۹۶).

در این زمان به ریاست گروه کانی شناسی و زمین شناسی دبیرستان رسید و به بررسی فصل سنگ شناسی از کتاب عجائب‌ المخلوقات و غرائب‌الموجودات قزوینی پرداخت (رجوع کنید به اسلام ، ۱۹۱۳، ج۴، بخش ۱، ص ۱۴-۳۶؛ همان، ج۴، بخش ۳، ص ۲۴۵-۲۵۳؛ نیز رجوع کنید به کراوس، ج۵، ص ۱۲-۱۳).

این پژوهش سرآغازی شد بر فعالیت او در ویرایش کتاب‌الاحجار ارسطو، که وی در۱۳۲۹/ ۱۹۱۱ از آن، به عنوان پایان نامۀ استادی اش با عنوان > سنگ-شناسی ارسطو بر اساس دست نوشته های عربی کتابخانۀ ملی< ، دفاع کرد و سال بعد آن را در هایدلبرگ منتشر نمود. او نشان داد که منشأ این کتاب، نه یونانی بلکه مکاتب پزشکی سوری- فارسی است. در همان سال مکاتباتی را با ماکس مایرهوف* در مورد کتاب الجماهر بیرونی شروع کرد (رجوع کنید به کراوس، ج۵، ص ۸ ، ۱۲-۱۳؛ پریسنر، همانجا).

در۱۳۰۳ش /۱۹۲۴ گلدشمیت مؤسسۀ تاریخ علوم طبیعی را در هایدلبرگ بنیان گذاشت و نظارت بر آن را به روسکا سپرد. مایرهوف کتابخانۀ این مؤسسه را از حیث آثار شیمی دانان دورۀ اسلامی غنی کرد. روسکا در۱۳۰۶ش/ ۱۹۲۷، به کمک بکر ، استاد افتخاری دانشگاه برلین و سرپرست مؤسسۀ تحقیقات تاریخ علوم طبیعی شد. در این مؤسسه روسکا خود را کاملاً وقف تحقیق در تاریخ علوم اسلامی، به ویژه تاریخ شیمی دورۀ اسلامی، کرد.

رحلت

دو سال بعد، این مؤسسه به مؤسسۀ جدید تاریخ طب و علوم طبیعی، به عنوان بخشی از دانشگاه برلین، پیوست و روسکا ریاست گروه علوم طبیعی آن را برعهده گرفت. او در ۱۳۱۷ش/۱۹۳۸ بازنشسته شد. بیماری چشمی که به نابینایی کامل او انجامید، او را از ادامۀ پژوهشهایش بازداشت. وی در ۲۲ بهمن ۱۳۲۷ (۱۲ربیع الآخر۱۳۶۸)/۱۱فوریه ۱۹۴۹ در شرامبرگ آلمان درگذشت (کراوس، ج۵، ص ۹-۱۱، ۱۳-۱۵؛ پریسنر، همانجا؛ گنزنمولر ، ۱۹۴۹، ج۲۶، ش ۸ ، ص ۳۹۹).

پژوهشهای روسکا بر نقش علوم اسلامی در انتقال اندیشه های یونانی به اروپای قرون وسطا و سیر تاریخی آن متمرکز بود (کراوس، ج۵، ص ۱۱). او به ویژه آثار شیمی دورۀ اسلامی و علم کیمیای شرقی را تحلیل و پژوهشهای تاریخی متعددی منتشر کرده است. وی با انتشار مقاله ای در ۱۳۰۱ش/۱۹۲۳، به شرح دقیق ویژگیهای متمایزکنندۀ کیمیاگری شرقی از یونانی پرداخت (رجوع کنید به همان، ص ۱۴-۱۵) و در۱۳۰۲ش/ ۱۹۲۴ شیمی دانان عرب را در دو جلد منتشر کرد. در جلد اول (رجوع کنید به روسکا، ۱۹۶۷، ج۱، ص ۵-۵۲؛ کراوس، ج۵، ص ۱۵-۱۶)، وی جعلی بودن رسالات کیمیاگری منسوب به خالدبن یزید بن معاویه را اثبات کرد (نیز رجوع کنید به خالدبن یزیدبن معاویه*).

جلد دوم (همان، ج۲، ص ۶۷-۱۲۵ و رسالۀ عربی پایان کتاب) را به امام جعفرصادق علیه السلام اختصاص داد و متن عربی و ترجمۀ آلمانی مقالۀ کیمیاگری منسوب به امام را با عنوان “کتاب رساله جعفر الصّادق فی علم الصّناعه و الحجر المکرّم” چاپ کرد و با بحث و بررسی تمام مسائل راجع به تاریخ، ادبیات، مذهب و هرآنچه دربارۀ شخصیت امام میشد (همان، ص ۷-۴۱، ۵۲-۶۴)، نتیجه گرفت که بین امام جعفرصادق و نوشته های سحر و جادوی منسوب به او هیچ وجه مشترکی وجود ندارد (نیز رجوع کنید به کراوس، ج۵، ص ۱۶).او همچنین این نظر را که امام جعفرصادق استاد جابربن حیان بوده است رد کرد (رجوع کنید به روسکا، ۱۹۶۷، بخش۲، ص ۴۱-۵۲؛ کراوس، ج۵، ص ۱۶-۱۷؛ نیزرجوع کنید به جابربن حیان*).

از جمله مهمترین کارهای روسکا دربارۀ تاریخ کیمیا ،  مُصحف‌الجماعه  ( صورت جلسه‌های مباحثات نخستین مجمع کیمیاگران به ریاست فیثاغورس) است که با بررسی و مقایسۀ تمام نسخه های محفوظ لاتین آن (رجوع کنید به روسکا، ۱۹۳۱، ص ۴۶-۱۰۴) و نیز بررسی دقیق منشأ عربی آن (رجوع کنید به همان، ص ۱۸-۴۵) در ۱۳۱۰ش/۱۹۳۱ در برلین منتشر شد. او منشأ یونانی این متن را رد، و ثابت کرد که آن محصولی از یونانی مآبی شرقی در زمان ساسانیان است (رجوع کنید به کراوس، ج۵، ص ۱۸-۱۹؛ پریسنر، ج۲۲، ذیل “Ruska” ،ص ۲۹۶-۲۹۷؛ قس رجوع کنید به سزگین، ج ۴، ص ۶۰ـ ۶۶).

روسکا در سالهای۱۳۱۴-۱۳۱۵ش/ ۱۹۳۵-۱۹۳۶ به ویرایش و ترجمۀ کتاب “سر الأسرار” رازی پرداخت و در۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۷ آن را به آلمانی منتشر کرد (رجوع کنید به گنزنمولر، همانجا؛ کراوس، ج۵، ص ۲۰). وی همچنین در مقاله¬ای به بررسی چگونگی جعل و تبدیل ترجمه ها به رسالاتی منسوب به رازی پرداخت (روسکا، ۱۹۳۹، ج۷، ص ۳۱-۹۴؛ برای دیگر آثار روسکا رجوع کنید به روسکا، یولیوس، ذیل «کتابخانه دیجیتال» ؛ کراوس، ج۵، ص ۲۱-۴۰).‌



منابع:

(۱) W.Ganzenmuller, “Julius Ruska” in Journal of chemical education, vol. 26 no. 8, 1949;
(۲) Paul Kraus , “Julius Ruska” in: Osiris, vol.5, 1938, repr. Amesterdam 1969;
(۳) Priesner, Claus, “Julius Ruska” in: Neue Deutsche Biographie, vol. 22, 2005;
(۴) Julius Ruska, Kazwinistudien in: Der Islam, vol. 4, 1913;
(۵) Julius Ruska, “Pseudopigraphische Rasis-Schriften”, in: Osiris (Bruges)vol. 7, 1939, repr. In Natural Sciences in Islam, vol. 73: Muhammad ibn Zakaria Ar-Razi, texts and studies I, , collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort 2002;
(۶) idem, arabische alchemisten, Heidelberg, 1924, repr. By Martin Sandig oHG., Wiesbaden 1967;
(۷) idem, Das Quadrivium aus Severus bar Sakku’s Buch der Dialoge: Inaugural – Dissertation, Leipzig 1896;
idem, s.v. “Digitale Bibliothek” 1997-2006. [Online(. Available: http://julius.ruska.de/frame.html )02 Sept. 2010];
idem, Turba Philosophorum: ein Beitrag zur Geschichte der Alchemie, Berlin 1931, repr. In Natural Sciences in Islam, vol. 65: Turba Philosophorum, ein Beitrag zur Geschichte der Alchemie, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort 2002;
Fuat Sezgin, Geschichte des Arabischen schrifttums, Lieden 1967- 2000.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۵ 

زندگینامه دکترجرج فَضلو حورانى(۱۹۸۴-۱۹۱۳م)(شرقشناس)

 حورانى، جرج فَضلو، شرقشناس لبنانى الاصل امریکایى. وى در ۳ ژوئن ۱۹۱۳/ ۲۷ جمادىالآخره ۱۳۳۱، در دیدزبرى در حومه مَنچستر به دنیا آمد. چهارمین فرزند خانوادهاى لبنانى با مذهب ارتدوکس یونانى بود که از لبنان به انگلستان مهاجرت کرده و به کلیساى مشایخى پیوسته بودند.

آلبرت حورانى*، شرقشناس مشهور، برادر کوچکتر او بود. جرج پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى در دیدزبرى، به دبیرستان میل هیل واقع در حومه لندن رفت و در آنجا یک دوره فشرده زبان یونانى و لاتین را گذراند. از ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۶/ ۱۳۱۱ـ۱۳۱۵ش، در بلیولکالج آکسفورد به تحصیل ادبیات و تاریخ یونان و روم و فلسفه جدید پرداخت.

در تابستان ۱۹۳۴/ ۱۳۱۳ش، به لبنان رفت و ضمن آن، سفرهاى کوتاهى به فلسطین و مصر کرد. سپس به تشویق پروفسور فیلیپ خورى حِتّى، تصمیم گرفت تحصیلاتش را در گروه مطالعات شرقى دانشگاه پرینستون ادامه دهد. وى زبان عربى و تاریخ خاور نزدیک را به صورت فشرده آموخت و هفت ماه در دانشگاه امریکایى بیروت مطالعه کرد.

حورانى در ۱۹۳۹/ ۱۳۱۸ش از پرینستون درجه دکترى گرفت. عنوان رساله او >دریانوردى عرب در اقیانوس هند در سدههاى نهم و دهم میلادى< بود. وى در همان سال، تدریس در کالج عربى دولت انگلیس در بیتالمقدّس را آغاز کرد و در آنجا یونانى، لاتین، منطق و تاریخ فلسفه درس داد.

با پایان قیمومت بریتانیا بر فلسطین و شکلگیرى رژیم اشغالگر اسرائیل در ۱۹۴۸/ ۱۳۲۷ش، حورانى به انگلستان بازگشت و در آکسفورد مشغول به کار شد. در ۱۹۵۰/ ۱۳۲۹ش، به دعوت پروفسور جورج گلنکمرون بهتدریس عربى در دانشگاه میشیگان در اناربر پرداخت. در آنجا، استادیار و بعد استاد تمام شد. او و همکارانش گروه مطالعات خاور نزدیک را در دانشگاه میشیگان بنیاد نهادند. در ۱۹۵۲/ ۱۳۳۱ش دوره درسى در فلسفه اسلامى برگزار کرد و تا ۱۹۶۷/ ۱۳۴۶ش در آنجا فعال بود.

حورانى در این دوره چند بار به مصر و شامات سفر کرد. مهمترین سفرش در ۱۹۵۶/ ۱۳۳۵ش به مصر بود که از نزدیک شاهد بحران کانال سوئز بود. او که به تازگى شهروند امریکا شده بود، در مقابل انگلیس جانب مصریها را گرفت. در این زمان، در دانشگاه امریکایى قاهره سخنرانیهایى درباره ابنرشد کرد.

در بازگشت به دانشگاه میشیگان، از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۰/ ۱۳۴۳ـ ۱۳۴۹ش دبیر بخش خاور نزدیک اسلامى >مجله انجمن شرقشناسى امریکا< بود. در ۱۹۶۷/ ۱۳۴۶ش، در گروه فلسفه دانشگاه دولتى نیویورک سخنرانى کرد و در پى آن، به خواهش رئیس این دانشگاه تا ۱۹۸۳/ ۱۳۶۲ش، در همان گروه تدریس نمود.

حورانى در ۱۹۷۰/ ۱۳۴۹ش، با همکارى محسن مهدى و پرویز مروج، انجمن مطالعه فلسفه و علوم اسلامى و مجموعه «مطالعات در فلسفه و علوم اسلامى» را تأسیس کرد. در این مجموعه، او در ۱۹۷۵/ ۱۳۵۴ش، >مقالاتى در فلسفه و کلام اسلامى< را منتشر ساخت.

حورانى در ۱۹۶۹/ ۱۳۴۸ش به ریاست انجمن مطالعات خاورمیانه برگزیده شد و از ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹/ ۱۳۵۷ـ۱۳۵۸ش، رئیس انجمن شرقشناسى امریکا بود. در ۱۹۸۰/ ۱۳۵۹ش، رتبه استادى ممتاز در تفکر و تمدن اسلامى به او اعطا شد. در ۱۹۸۴/ ۱۳۶۳ش، به افتخار حورانى جشن نامه اى به نام >کلام و فلسفه اسلامى< منتشر کردند.

رحلت

وى در ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۴/ ۲۸ شهریور ۱۳۶۳ بر اثر بیمارى قلبى درگذشت. او را بهسبب رعایت انصاف و بى طرفى علمى در تحقیقاتش ستوده اند.

آثار

آثار علمى حورانى مشتمل است بر:

۱) دریانوردى عرب در دریاى هند، در روزگار باستان و در نخستین سدههاى میانه، که در ۱۹۵۱/ ۱۳۳۰ش در انتشارات دانشگاه پرینستون منتشر و در ۱۹۶۳/ ۱۳۴۲ش تجدید چاپ شد و در ۱۹۹۵/ ۱۳۷۴ش چاپ ویراسته و بسطیافته آن، به کوشش جان کارزول، در پرینستون منتشر گردید. حورانى در این کتاب ابتدا راههاى تجارى پیش از اسلام، یعنى دریانوردى یونانیان و رومیان و ساسانیان و بیزانسیان و سپس راههاى تجارى دوره خلفا را شرح داده و به ویژه به تجارت ایرانیان و عربها با خاور دور و افریقاى شرقى و سایر سواحل افریقا پرداخته و تأکید کرده است که بیشتر ناخداها نام ایرانى داشتند. وى در نهایت، کشتیهاى عربى و پارسى و تجهیزاتشان را وصف کرده است. محمد مقدّم این کتاب را در ۱۳۳۸ش با عنوان دریانوردى عرب در دریاى هند، در روزگار باستان و در نخستین سدههاى میانه، به فارسى ترجمه کرد. ترجمه عربى آن با عنوان العرب و الملاحه فى المحیط الهندى فى العصور القدیمه و اوائل القرون الوسطى، بهقلم یعقوب بکر در ۱۹۵۸/ ۱۳۳۷ش در مصر انتشار یافت.

۲) اولین و مهمترین کتاب حورانى درباره اخلاق، >ارزش اخلاقى< است که در ۱۹۵۶/ ۱۳۳۵ش منتشر شد. او در این اثر به شرح و بسط نوعى اخلاق نزدیک به فایدهگرایى پرداخته و در نهایت مسئله اختلافنظر اخلاقى ناشى از تکثر ادیان را مطرح کرده و راهحل آن را تنها یک نظریه اخلاقى فایدهگرایانه برشمرده است.

۳) حورانى در ۱۹۵۹/ ۱۳۳۸ش، فصل المقال ابن رشد را به ضمیمه فصلى از کتاب الکشف عن مناهج الادله، در لیدن چاپ کرد. دو سال بعد، ترجمه انگلیسى آن را در لندن منتشر ساخت.

۴) در ۱۹۷۱/ ۱۳۵۰ش، حورانى کتاب >عقلگرایى اسلامى: فلسفه اخلاق عبدالجبار< را در آکسفورد منتشر کرد که در آن، المغنى اثر قاضى عبدالجبار معتزلى، چاپ جرج قَنَواتى و فؤاد سید، را مبنا قرار داد. حورانى در این کتاب، به تفصیل و ژرفکاوانه، برداشت فلسفى ـ عقلى قاضى عبدالجبار از اخلاق اسلامى را وصف کرده و در پایان، به مقایسهاى کوتاه بین آن و نظریههاى اخلاقى غربى پرداخته است.

۵) در ۱۹۷۵/ ۱۳۵۴ش، حورانى >مقالاتى درباره فلسفه و علوم اسلامى< را منتشر کرد. این اثر مشتمل است بر سخنرانیهاى دو همایش درباره این موضوع که در ۱۹۷۰/ ۱۳۴۹ و ۱۹۷۱/ ۱۳۵۰ش در دو دانشگاه امریکا برگزار شده بود. مقالاتى از خود حورانى، لوئى گارده، سیدحسین نصر، پرویز مروج و فضلالرحمان در آن آمده است.

حورانى درباره جنبه هاى اخلاقى کلام و فلسفه اسلامى مقاله هاى بسیارى منتشر کرده، که مهمترین آنها در ۱۹۸۵/ ۱۳۶۴ش در کتاب >عقل و سنّت در اخلاق اسلامى< (تجدید چاپ در ۲۰۰۷) به چاپ رسیده است (براى مشخصات مهمترین مقاله ها و نوشته هاى دایرهالمعارفى حورانى رجوع کنید به مارمورا، ۱۹۸۴، ص ۷ـ۱۰).



منابع:

(۱) Michael E. Marmura, “A biographical sketch of George F. Hourani and a bibliography”, in Islamic theology and philosophy: studies in honor of George F. Hourani, ed. Michael E. Marmura, Albany, NewYork: State University of NewYork Press, c1984;
(۲) idem, “George Fadlo Hourani: June 3, 1913- September 19, 1984”, Journal of the American oriental society, vol. 105, no.1 (January-March 1985).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه پرفسور آلبرت حورانى(۱۹۹۳-۱۹۱۵م)

نویسنده و پژوهشگر مسائل خاورمیانه. او در ۱۴ جمادىالاولى ۱۳۳۳/ ۳۱ مارس ۱۹۱۵ در شهر منچستر انگلیس، از پدر و مادرى مسیحى، به دنیا آمد. پیشتر خانواده اش از جنوب لبنان به انگلیس مهاجرت کرده و مذهب خود را از ارتدوکس به پروتستان تغییر داده بودند و پدرش ارشد کلیساى محله خود در شهر منچستر بود (یوسف، ص ۸۶؛ فواز، ۲۰۰۰؛ هاپوود، ص ۲۶).

حورانى پس از گذراندن تحصیلات اولیه در منچستر، براى ادامه تحصیل به لندن رفت و از ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳ در کالج مادلن، در دانشگاه آکسفورد، در رشته هاى فلسفه، علوم سیاسى و اقتصاد تحصیل نمود و با کسانى چون چارلز عیساوى (عیسوى)، که بعدها از خاورمیانه شناسان برجسته شد، آشنا گردید. او در ۱۳۱۵ش/۱۹۳۶ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد (رجایى، ص ۶۸۶؛ فواز، ۲۰۰۰؛ یوسف، همانجا).

حورانى پس از آن به لبنان رفت و دو سال در دانشگاه امریکایى بیروت، در رشته علوم سیاسى، تدریس کرد. با شروع جنگ جهانى دوم در ۱۳۱۸ش/۱۹۳۹، به لندن بازگشت و تا ۱۳۲۲ش/ ۱۹۴۳ در مؤسسه سلطنتى امور بین المللى، زیرنظر آرنولد توینبى و همیلتون گیب، از خاورشناسان معروف، به پژوهش پرداخت (فواز، ۲۰۰۰؛ رجایى، ص ۶۸۶ـ۶۸۷).

وى از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ش/ ۱۹۴۳ـ۱۹۴۵ نیز در دفتر نماینده دولت انگلیس در قاهره و پس از آن در دفتر عرب در لندن به تحقیق اشتغال داشت. در ۱۳۲۷ش/۱۹۴۸ عضو هیئت علمى کالج مادلن گردید و در ۱۳۳۲ش/۱۹۵۳، در همین دانشگاه، به عنوان نخستین مدیر مرکز (مطالعات) خاورمیانه در کالج سنت آنتونى برگزیده شد.

وى در پیشرفت مطالعات خاورمیانه سهم بسزایى داشت، تا اینکه در ۱۳۵۹ش/۱۹۸۰ بازنشسته شد (فواز، ۲۰۰۰؛ رجایى، ص ۶۸۷). پس از بازنشستگى همچنان به فعالیتهاى علمى ادامه داد و گاهى، در سمت استاد مدعو، در دانشگاههایى چون دانشگاه شیکاگو و هاروارد تدریس کرد. دانشگاه هاروارد کوشید وى را براى مدیریت مرکز مطالعات خاورمیانه جذب کند، اما او نپذیرفت (رجایى، همانجا).

رحلت

حورانى در ۲۷ دى ۱۳۷۱/ ۱۷ ژانویه ۱۹۹۳ در آکسفورد درگذشت (فواز، ۲۰۰۰).

آثار

از او آثار مهمى بهجا مانده است که برخى از آنها عبارت اند از :

سوریه و لبنان،

اقلیتها در جهان عرب،

نگرشى تاریخى،

فکر عربى در عصر لیبرالى: ۱۷۹۸ـ ۱۹۳۹،

اروپا و خاورمیانه،

ظهور خاورمیانه جدید،

تاریخ مردمان عرب،

اسلام در اندیشه اروپایى (رجوع کنید به رجایى، ص ۶۸۸؛ ویلسون، ص ۵۵۳ـ ۵۶۳).

حورانى در نوشته هاى خود به معرفى مردم خاورمیانه و اندیشه هاى آنان و طرحها و راههاى آنان براى تمدنسازى پرداخته و همچنین درک دانشمندان اروپایى را از خاورمیانه و اسلام بررسى کرده است. وى، مانند ابن خلدون* و آرنولد توینبى، در آثار خود واحد مطالعه را تمدن و حوزه تمدنى قرار داده است؛ حوزه تمدنى و تمدن مورد نظر او جهانى است که براساس آموزه اسلام و به وساطت زبان عربى شکل گرفته و به عنوان جهان اسلام قابل تعریف و شناسایى است (رجایى، ص ۶۹۰).

از دیدگاه حورانى (۱۹۹۶، ص ۷ـ۱۲)، اگرچه آشنایى اروپاییان با اسلام در ابتدا بسیار ناقص و غیراصولى بود و ده قرن با جهان اسلام در چالش مذهبى و فکرى بودند، اما از قرن دهم/ شانزدهم به بعد آشنایى آنان با اسلام بیشتر شد و پژوهشهاى جدّى و گستردهاى براى درک بیشتر ماهیت اسلام انجام دادند (نیز رجوع کنید به همو، ۱۹۸۰، ص ۱ـ۱۸).

از سوى دیگر، در جهان اسلام نیز اندیشمندان مسلمان ضمن آشنایى با آموزههاى غربى، براى برونرفت از بحرانهاى پیشِرو و رفع موانع پیشرفت سه راهکار در پیش گرفتند: گروهى که جهان جدید و تحولات کشورهاى غربى را نماینده فرهنگ بشرى، فضائل مدنى و دموکراسى تلقى مى کردند غرب گرایى را در پیش گرفتند. گروه دوم راز عقب ماندگى مسلمانان را دورى از آموزه هاى اسلامى مى دانستند و در پى احیاى تعلیمات اسلامى بودند و گروه سوم راه رهایى را در روى آوردن جهان عرب به ملىگرایى عربى و اتحاد عرب براساس زبان مشترک مىدانستند (حورانى، ۲۰۰۲الف، ص ۶۷، ۱۰۳، ۲۴۵؛ نیز رجوع کنید به رجایى، ص ۶۹۷ـ۶۹۸).

حورانى ( ۲۰۰۲ب، ص ۵۸) توضیح داده است که مفهوم ملى گرایى مدرن براساس زبان مشترک و جامعه سیاسىِ کاملاً مجزا، در جهان اسلام پدید نیامد. او ( ۲۰۰۲الف، ص ۳۴۱ـ۳۴۳)

از سه نوع ملى گرایى در منطقه خاورمیانه نام مى برد که به ترتیب زمان ظهورشان عبارت اند از:

نوعى ملى گرایى که وى از آن به ملى گرایى دینى یاد مى کند؛

ملى گرایى سرزمینى یا منطقه گرایانه، که به عقیده او شباهتهایى با ملى گرایى اروپایى دارد؛

و ملى گرایى قومى و زبانى که در عصر حاضر نیرومندترین و نافذترین نوع تفکر سیاسى در خاورمیانه است.

به طور کلى، آثار حورانى منشأ بسیارى از اندیشه هاى تازه و مباحث جدّى شده است. بسیارى از دانشجویان و نویسندگان امور خاورمیانه، او را پدر فکرى خود به شمار آورده و مشى او را دنبال نمودهاند. رسانه هاى گروهى نیز همواره با وى درباره خاورمیانه مشورت مى کردند (رجایى، ص ۶۸۸ـ۶۸۹).



منابع:

(۱) فرهنگ رجایى، «دانشورى و تمدنسازى: آلبرت حورانى، یک الگوى دانشگاهى»، فصلنامه خاورمیانه، سال ۲، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۴)؛
(۲) محمدخیر یوسف، تکمله معجمالمؤلفین، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛

Leila Fawaz, “Albert Hourani biography”, MESA: Middle East Studies Association, 2000. Retrieved June.21, 2009, from http://www.mesa. arizona. edu/excellence/ houranibio.htm;
Derek Hopwood, “Albert Hourani: Islam, Christianity and Orientalism”, St. Antony’s College, St. Antony’s College record 2003. Retrieved June. 21, 2009, from http://www.sant.ox. uk/ antonians/ record 2003. pdf;
Albert Hourani, Arabic thought in the liberal age: 1798-1939, Cambridge 2002a;
idem, Europe and the Middle East, Berkeley, Calif. 1980;
idem, A history of the Arab peoples, London 2002b;
idem, Islam in European thought, Cambridge 1996;
Mary C. Wilson, “Bibliography of published works by A.H. Hourani”, International journal of Middle East studies, vol.16. no.4, (Nov. 1984).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه پرفسور آرتور جفری‌( خاورشناس‌ و قرآن‌پژوه‌)(۱۹۵۹-۱۸۹۲م)

 خاورشناس‌ و قرآن‌پژوه‌. [ به‌ احتمال‌ قوی‌ در ۱۸۹۲ ] به‌ دنیا آمده‌ است‌ ( رجوع کنید به بادئو و همکاران‌، ص‌ ۵۰). وی‌ کشیش‌ کلیسای‌ مِتُدیست‌ شد و در دانشگاه‌ مِلبورن‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ (همان‌، ص‌ ۵۰- ۵۱). خدمت‌ سربازی‌اش‌ را در جنگ‌ جهانی‌ اول‌ (۱۹۱۴ـ ۱۹۱۸) در هند گذراند و هم‌زمان‌ در آنجا به‌ تدریس‌ در کالج‌ مسیحی‌ شهر مدراس‌ مشغول‌ شد (همان‌، ص‌ ۴۹).

در ۱۳۰۰ ش‌/ ۱۹۲۱، مرکز مطالعات‌ زبان‌ وابسته‌ به‌ هیئت‌ تبشیری‌ امریکایی‌ در قاهره‌ توسعه‌ یافت‌ و با عنوان‌ مدرسه مطالعات‌ شرقی‌ ، زیرنظر دانشگاه‌ امریکایی‌ قاهره‌، به‌ فعالیت‌ پرداخت‌. چارلز واتسون‌، رئیس‌ این‌ دانشگاه‌، جفری‌ را به‌ همکاری‌ با این‌ نهاد تازه‌ تأسیس‌ دعوت‌ کرد و این‌ امر به‌ اقامت‌ جفری‌ در قاهره‌ انجامید (همانجا).

جفری‌ تحصیلات‌ خود را در دانشگاه‌ ادینبورو ادامه‌ داد و در ۱۳۰۸ ش‌/ ۱۹۲۹ موفق‌ به‌ اخذ درجه دکتری‌ شد (همان‌، ص‌ ۵۰). او در ۱۳۱۷ ش‌/ ۱۹۳۸ قاهره‌ را ترک‌ کرد و بقیه عمر خود را در کلمبیا، در سمت‌ رئیس‌ و استاد دانشکده زبانهای‌ خاورمیانه‌ و خاور نزدیک‌ در دانشگاه‌ کلمبیا، سپری‌ نمود (همان‌، ص‌ ۴۹، ۵۱). وی‌ در ۱۰ مرداد ۱۳۳۸/ ۲ اوت‌ ۱۹۵۹ درگذشت‌ (  گزیده‌ای‌ در باره اسلام‌ ، ص‌ ۱۰، یادداشت‌ شاخت‌).

پژوهشهای‌ جفری‌

پژوهشهای‌ جفری‌ را، بر اساس‌ موضوع‌، می‌توان‌ به‌ چهار دسته کلی‌ تقسیم‌ کرد:

پژوهشهای‌ قرآنی‌،

مطالعاتی‌ در باره سیره پیامبر اسلام‌،

مقالاتی‌ در باره رابطه اسلام‌ و مسیحیت‌،

و ترجمه متون‌ اسلامی‌ به‌ انگلیسی‌.

ظاهراً علاقه‌مندی‌ جفری‌ به‌ مطالعات‌ قرآنی‌ به‌سبب‌ معاشرت‌ وی‌ با گوتهلف‌ برگشترسر * بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به مقدمتان‌ فی‌ علوم‌ القرآن‌ ، مقدمه جفری‌، ص‌ ۳). در ۱۳۰۶ ش‌/ ۱۹۲۷، برگشترسر و جفری‌ تصمیم‌ به‌ چاپ‌ قرآن‌ گرفتند، حاوی‌ تمام‌ قرائات‌. به‌ این‌ منظور به‌ گردآوری‌ و بررسی‌ نسخه‌های‌ کهن‌ قرآن‌، جستجو در کتابهای‌ معتبر قرائات‌ و استخراج‌ قرائات‌ گوناگون‌ قرآنی‌ پرداختند ( رجوع کنید به رضوان‌، ص‌ ۴۶).

مرگ‌ برگشترسر در ۱۳۱۲ ش‌/ ۱۹۳۳، به‌ انجام‌ رسیدن‌ این‌ طرح‌ را متوقف‌ نمود. مقالاتی‌ که‌ جفری‌ در این‌ دوره‌ و با چنین‌ هدفی‌ تألیف‌ کرده‌ است‌،

عبارت‌اند از:

 «قرائات‌ ابن‌مِقْسَم‌» ،

 «قرائات‌ زیدبن‌ علی‌»  و

  «چند قرائت‌ دیگر زیدبن‌ علی‌»  (کریمی‌نیا، ص‌ ۱۲۷ـ ۱۲۸).

وی‌ در این‌ مقالات‌ به‌ گردآوری‌ برخی‌ قرائات‌ پرداخته‌ است‌. جفری‌ در ادامه این‌ فعالیتها، کتاب‌ المَصاحِف‌ ابوبکر عبداللّه‌بن‌ سلیمان‌ سجستانی‌ * (متوفی‌ ۳۱۶) را تصحیح‌ و با مطالبی‌ در باره مَصاحِف‌ کهن‌ مندرج‌ در متون‌ تفسیری‌،

در رساله  منابعی‌ برای‌ تاریخ‌ قرآن‌  (لیدن‌ ۱۹۳۷) چاپ‌ کرد. او منابعی‌ را که‌ در بازسازی‌ مصاحف‌ کهن‌ از آنها استفاده‌ نموده‌، معرفی‌ کرده‌ است‌ ( > رجوع کنید به منابعی‌ برای‌ تاریخ‌ قرآن‌ <، مقدمه‌، ص‌ ۱۷ـ ۱۸). در ادامه‌، وی‌ به‌ بررسی‌ مصحف‌ سمرقند، که‌ به‌ مصحفی‌ از عهد عثمان‌ شهرت‌ دارد، پرداخت‌ ( رجوع کنید به جفری‌، ۱۹۴۲، ص‌ ۱۷۵ـ۱۷۶) و موارد اختلاف‌ کتابت‌ این‌ نسخه‌ را با مصحف‌ عثمان‌ بر شمرد ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۱۸۲ـ ۱۹۵).

از مسائل‌ مورد علاقه خاورشناسان‌ این‌ دوره‌، گردآوری‌ روایات‌ و اخبار تاریخی‌ مدعی‌ نقصان‌ قرآن‌ بود، چنان‌که‌ نولدکه‌ * (ج‌ ۱، ص‌ ۲۳۴ـ۲۶۱) گزارشهایی‌ از این‌ دست‌ را جمع‌ کرده‌ است‌. یکی‌ از متون‌ موردتوجه‌ آنان‌ در این‌ باره‌، کتاب‌ فضائل‌ القرآن‌ ِ ابوعبید قاسم‌بن‌ سلاّم‌ هروی‌ (متوفی‌ ۲۲۴) است‌. اوتو پرتسل‌ *(متوفی‌ ۱۳۲۰ ش‌/ ۱۹۴۱) جفری‌ را با نسخه خطی‌ این‌ کتاب‌ در کتابخانه برلین‌ آشنا کرد و جفری‌ بخشی‌ از این‌ کتاب‌ را با عنوان‌ «بابُ ما رُفِعَ مِنَ الْقُرآن‌ بَعدَ نُزولِه‌ و لَمْ یثْبُت‌ فی‌ المَصاحِفِ» به‌ انگلیسی‌ ترجمه‌ نمود ( رجوع کنید به جفری‌، ۱۹۳۸، ص‌ ۶۱ -۶۵).

در ادامه چنین‌ رویکردی‌، او مقاله 

«متنی‌ متفاوت‌ از سوره فاتحه‌»  را نگاشت‌ و ادعا کرد که‌ سوره فاتحه‌ در ابتدا جزو قرآن‌ نبوده‌ و تنها به‌ عنوان‌ دعایی‌ به‌ هنگام‌ تلاوت‌ قرآن‌ خوانده‌ می‌شده‌، اما بعدها جزئی‌ از قرآن‌ تلقی‌ شده‌ است‌ (نیز رجوع کنید به نولدکه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۰ـ۱۱۱). در این‌ مقاله‌، جفری‌ متنی‌ مشابه‌ سوره فاتحه‌ را به‌ نقل‌ از کتاب‌ تذکره الائمه‌ محمد باقر بن‌ محمد تقی‌ لاهیجی‌، با انتساب‌ نادرست‌ آن‌ به‌ محمدباقر مجلسی‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶) و منبعی‌ که‌ هویت‌ آن‌ را به‌ نحو دقیق‌ بیان‌ نکرده‌، آورده‌ است‌. با آنکه‌ سستی‌ عبارات‌ این‌ متن‌ عربی‌ کاملاً واضح‌ است‌، جفری‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ این‌ مطلب‌ نکرده‌ است‌.

تحقیق‌ دیگر جفری‌،

  کتاب‌ واژگان‌ دخیل‌ در قرآن‌  است‌. این‌ کتاب‌ نیز حاصل‌ نگرش‌ خاص‌ خاورشناسان‌ به‌ قرآن‌ است‌. آنان‌ اغلب‌ با همان‌ رویکرد نقد تاریخی‌ متون‌ مذهبی‌ یهودیت‌ و مسیحیت‌ و با این‌ تلقی‌ که‌ کتب‌ وحیانی‌، در فرآیندی‌ تاریخی‌ تدوین‌ شده‌ است‌، قرآن‌ را بررسی‌ کرده‌اند. در پی‌ چنین‌ رویکردی‌، این‌ پرسش‌ برای‌ آنان‌ مطرح‌ شده‌ که‌ مطالب‌ موجود در قرآن‌، اعم‌ از اطلاعات‌ یهودی‌ و مسیحی‌، روایات‌ عهدین‌ و مطالب‌ مشابه‌ در ادبیات‌ مسیحیت‌ و یهودیت‌ از کجا آمده‌ و تا چه‌ حد متأثر از فرهنگ‌ یهودی‌ یا مسیحی‌ بوده‌ است‌ (رجوع کنید به برگ‌نیسی‌، ص‌ ۹۸ـ۱۰۴).

توجه‌ خاورشناسان‌ به‌ موضوع‌ واژه‌های‌ دخیل‌ از اواخر قرن‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌ آغاز شد و تحقیقات‌ اولیه‌ را در این‌ زمینه‌، فرانکل، دوورژاک‌ ، مینگانا و هوروویتس‌ انجام‌ دادند. اهمیت‌ کتاب‌ جفری‌ در مقایسه‌ با تحقیقات‌ پیش‌ از خود، در بهره‌گیری‌ کامل‌تر از منابع‌ و جامعیت‌ آن‌ در زمان‌ تألیف‌ است‌، هر چند با توجه‌ به‌ پژوهشها و یافته‌های‌ اخیر، به‌ نظر می‌رسد که‌ کتاب‌ جفری‌ نیاز به‌ بازنگری‌ جدّی‌ دارد (برای‌ نمونه‌ ایرادها رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۱۱۳ـ ۱۱۵). جفری‌ در مقدمه مفصّل‌ خود بر این‌ کتاب‌، سیری‌ از پیدایش‌ این‌ بحث‌ را به‌ همراه‌ آرای‌ عالمان‌ مسلمان‌ در این‌ باره‌ آورده‌ است‌.

جفری‌ در حوزه تحقیق‌ متون‌ کهن‌ اسلامی‌، علاوه‌ بر کتاب‌ المصاحف‌ ، مقدمه تفسیر المبانی‌ فی‌ نظم‌ المعانی‌ را که‌ متعلق‌ به‌ مؤلفی‌ ناشناخته‌ در قرن‌ پنجم‌ است‌، همراه‌ با مقدمه تفسیر ابن‌عَطیه‌ (متوفی‌ ۵۴۶)، المحرّر الوجیز، در مجموعه‌ای‌ با نام‌ مقدمتان‌ فی‌ علوم ‌القرآن‌ (قاهره‌ ۱۳۳۳ ش‌/ ۱۹۵۴) به‌ چاپ‌ رساند.

او مؤلف‌ تفسیر المبانی‌ را فردی‌ اندلسی‌ دانسته‌ (مقدمتان‌ فی‌ علوم‌القرآن، مقدمه‌، ص‌ ۳ـ۴)، در حالی‌که‌ مؤلف‌ این‌ اثر از علمای‌ کَرّامی‌ نیشابور و احتمالاً ابومحمدحامدبن‌ احمدبن‌ جعفربن‌ بسطام‌ طَحیری‌ بوده‌ است‌ (انصاری‌ قمی‌، ص‌ ۸۰؛رحمتی‌، ص‌ ۹۹). این‌ کتاب‌ موردتوجه‌ برخی‌ قرآن‌پژوهان‌ غربی‌ بوده‌ است‌ و حتی‌ قبل‌ از چاپ‌، نولدکه‌ و شاگردانش‌ از نسخه خطی‌ آن‌ برای‌ تألیف‌ تاریخ‌ قرآن‌ استفاده‌ کرده‌اند (رجوع کنید به نولدکه‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۴). عبداللّه‌ اسماعیل‌ صاوی‌ با تصحیح‌ برخی‌ اشکالات‌ جفری‌، این‌ کتاب‌ را در ۱۳۵۱ ش‌/ ۱۹۷۲ به‌ چاپ‌ رساند.

از دیگر مقالات‌ قرآنی‌ جفری‌ است‌:

 «وضع‌ فعلی‌ مطالعات‌ قرآنی‌» ،

 «قرآن‌ به‌ مثابه کتاب‌ آسمانی‌» ،

  «تاریخ‌ متن‌ قرآن‌» < و

دو مقاله‌ در باره تفسیر الهدایه و العرفان‌ فی‌ تفسیر القرآن‌ بالقرآن‌ ، نوشته عالم‌ مصری‌، محمد ابوزید (کریمی‌نیا، ص‌ ۱۲۷ـ ۱۲۸).

جفری‌ در حوزه مطالعات‌ سیره‌،

چند مقاله‌ در باره زندگانی‌ پیامبر با عناوین‌

 «آیا محمد(ص‌) از کودکی‌ پیامبر بود ؟» ،

 «تأملی‌ در تاریخی‌ بودن‌ پیامبر اسلام‌»  و

«مسیحیان‌ در مکه‌» < و همچنین‌ کتابی‌ با نام‌

 اسلام‌، محمد و دین‌ او < نوشته‌ است‌.

او در باره رابطه اسلام‌ و مسیحیت‌ سه‌ مقاله‌ نوشت‌ با عناوینِ

  «کتاب‌ گرگوری‌ تاتئو بر ضد مسلمانان‌» ،

  «مجموعه‌ای‌ از کتابها و جزوات‌ نقد مسیحیت‌ مورداستفاده مسلمانان‌ قاهره‌» و

  «ادبیات‌ نقد مسیحیت‌»  .

در حوزه ترجمه متون‌،

وی‌ ترجمه کتاب‌ شجره الکون‌ ابن‌عربی‌ را در دو مقاله‌ به‌ چاپ‌ رساند که‌ بعدها متن‌ کامل‌ این‌ ترجمه‌ در ۱۳۴۱ ش‌/۱۹۶۲ در لاهور به‌ صورت‌ کتاب‌ منتشر شد. کتاب‌ مهم‌ او در این‌ حوزه‌،

  گزیده‌ای‌ در باره اسلام‌  است‌ که‌ مجموعه‌ای‌ متنوع‌ از فرهنگ‌ و معارف‌ اسلامی‌ شامل‌ قرآن‌، حدیث‌، فقه‌، سیره‌، کلام‌ و تصوف‌ است‌.

در سالهای‌ اخیر، برخی‌ از مقالات‌ جفری‌ تجدیدچاپ‌ شده‌ است‌. رودی‌ پارت‌ * در کتاب‌ >قرآن‌ <، که‌ حاوی‌ مقالات‌ قرآنی‌ خاورشناسان‌ است‌، مقاله > «پیشرفت‌ در مطالعه قرآن‌» < وی‌ را به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌. برخی‌ از پژوهشهای‌ وی‌ نیز در کتاب‌ > خاستگاههای‌ قرآن‌ < نوشته فردی‌ با نام‌ مستعار ابن‌وراق‌ آمده‌ است‌. جفری‌ برای‌ د. اسلام‌ (چاپ‌ دوم‌)، مقاله‌های‌ آیه‌ (Aya )، آزر (Azar)، ایوب‌ (Ayyub) و عصا (Asa ) را تألیف‌ کرده‌ است‌.

از میان‌ تألیفات‌ جفری‌، کتاب‌ واژه‌های‌ دخیل‌ در قرآن‌ مجید (تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌) او با ترجمه فریدون‌ بدره‌ای‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌.



منابع:
(۱) آقابزرگ‌ طهرانی‌؛
(۲) حسن‌ انصاری‌ قمی‌، «ملاحظاتی‌ چند در باره میراث‌ برجای‌ مانده‌ کرامیه‌»، کتاب‌ ماه‌ دین‌، ش‌ ۵۶ ۵۷ (خرداد و تیر ۱۳۸۱)؛
(۳) کاظم‌ برگ‌نیسی‌، «واژه‌های‌ دخیل‌ قرآن‌ و دیدگاهها»، معارف‌، دوره ۱۲، ش‌ ۱ و ۲ (فروردین‌ ـ آبان‌ ۱۳۷۴)؛
(۴) محمدکاظم‌ رحمتی‌، «تکمله‌ای‌ بر ‘ ملاحظاتی‌ چند در باره میراث‌ برجامانده کرامیه‌ ، »، کتاب‌ ماه‌ دین‌ ، ش‌ ۶۰ ۶۱ (مهر و آبان‌ ۱۳۸۱)؛
(۵) مرتضی‌ کریمی‌نیا، کتاب‌شناسی‌ مطالعات‌ قرآنی‌ به‌ زبان‌های‌ اروپایی‌: ۱۷۰۰ـ۱۹۹۵ ، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌؛
(۶) مقدمتان‌ فی‌ علوم‌القرآن‌ ، چاپ‌ آرتور جفری‌ و عبداللّه‌ اسماعیل‌ صاوی‌، قاهره‌: مکتبه الخانجی‌، ۱۳۹۲/۱۹۷۲؛
(۷) John S. Badeau, E. F. F. Bishop, and F. C. Grant, “Artur Jeffery: atribute”, The Muslim world ,50 (1960);
n”, ibid, 28 (1938);(۸) Arthur Jeffery, “Abu ـ Ubaid on the verses missing from the Qura
(۹) idem, “The orthography of the Samarqand Qur’an codex”, Journal of the American Oriental Society , 62 (1942);
(۱۰) Material for the history of the text of the Qur’an , ed. Arthur Jeffery, Leiden 1937, repr. New York 1975;
(۱۱) Theodor Nخldeke, Geschichte des Qorans , Leipzig 1909, repr. Hildesheim 1981;
(۱۲) A Reader on Islam , ed. Arthur Jeffery, The Hague: Mouton, 1962;
(۱۳) E. A. Rezvan, “The Qur’an and its world”, in Manuscripta Orientalia , vol.4, no.4 (1998).

دانشنامه جهان اسلام  جلد۱۰

زندگینامه پرفسور آندریاس هاینریش توربِکه(۱۸۹۰-۱۸۳۷م)

خاورشناس آلمانی . در ۱۴ مارس ۱۸۳۷/ ۶ ذیحجّه ۱۲۵۲ در شهر ماینینگن متولد شد (بدوی ، ص ۹۸؛ شیخو، ج ۲، ص ۱۷۳؛ قس زرکلی ، ج ۸، ص ۶۹؛ عقیقی ، ج ۲، ص ۳۸۲). در ۱۸۴۴/ ۱۲۶۰ خانواده او به مانهایم رفت و توربکه از ۱۸۵۴ تا ۱۸۵۸/ ۱۲۷۰ـ۱۲۷۴ در دانشگاههای ارلانگن ، گوتینگن ، برلین ، ینا و هایدلبرگ به تحصیل پرداخت و در زبانهای باستانی تخصص یافت و در ۱۸۵۹/ ۱۲۷۵ دکتری گرفت .

وی مدتی تدریس خصوصی کرد، سپس به مونیخ رفت و نزد یوزف مولر (متوفی ۱۸۷۴/۱۲۹۱) به مطالعه و بررسی زبانهای شرقی پرداخت . در ۱۸۶۴/۱۲۸۱ به لایپزیگ رفت و نزد هاینریش فلایشر (متوفی ۱۸۸۸/ ۱۳۰۵) زبان عربی آموخت . در ۱۸۷۳/۱۲۹۰ دانشیار دانشگاه هایدلبرگ و در ۱۸۸۵/۱۳۰۲ دانشیار دانشگاه هاله و در ۱۸۸۷/ ۱۳۰۴ استاد صاحب کرسی در دانشگاه هاله گردید (بدوی ، همانجا) و سالها در این دو دانشگاه به تدریس زبان و ادب عربی پرداخت (زرکلی ؛ عقیقی ؛ شیخو، همانجاها).

وی به سبب عنایت ویژه اش به زبان ، تاریخ ادبیات و گویشهای جدید عربی ، در میان همکاران خود ممتاز شد (بدوی ؛ عقیقی ؛ شیخو، همانجاها). توربکه در ۳ ژانویه ۱۸۹۰/ ۱۰ جمادی الاولی ۱۳۰۷ بر اثر تب تیفوس در شهر مانهایم در گذشت (بدوی ، همانجا).

آثار

در ۱۸۶۷/ ۱۲۸۴ شرح حال عَنتَره (متوفی ۶۱۵ میلادی ) را در لایپزیگ منتشر کرد (سحاب ، ص ۳۳۶؛ طهرانی ، ص ۱۴۴؛ عقیقی ، همانجا؛ قس بدوی ، همانجا). در ۱۸۷۱/ ۱۲۸۸ درّه الغوّاص فی اوهام الخواص اثر ابومحمد قاسم بن علی حریری (متوفی ۵۱۶) را با مقدمه ای آلمانی در باره مؤلف و ویژگیهای کتاب با فهرستهای مختلف منتشر کرد (حریری ، ص ۱ـ۵۲).

در ۱۸۷۵/ ۱۲۹۲ قصیده اعشی ‘ در مدح پیامبر اسلام را در لایپزیگ انتشار داد (عقیقی ، همانجا). وی با دخویه ، خاورشناس معروف هلندی (متوفی ۱۹۰۹/ ۱۳۲۷)، در تصحیح تاریخ طبری همکاری می کرد. به گفته دخویه (طبری ، ج ۱۵، مقدمه ص XXXIII ) توربکه در دوره دوم تصحیح ، وی را یاری نموده و کتاب را تا صفحه ۲۹۵ تصحیح کرده است (ج ۱، ص II ).

توربکه در ۱۸۸۲/ ۱۲۹۹ کتاب الملاحن ابن دُرَید اَزْدی (متوفی ۳۲۱) را در هایدلبرگ منتشر کرد (عقیقی ، همانجا؛ د. فارسی ، ذیل مادّه ). در ۱۸۸۵/۱۳۰۲ جزء نخست المفضّلیات مُفَضَّل ضَبّی (متوفی ۱۶۸) را با توجه به نسخه های خطی برلین و لندن و وین در لایپزیگ منتشر کرد (بدوی ، همانجا).

این چاپ ، نخستین چاپ المفضّلیات بود. در ۱۸۸۶/ ۱۳۰۳ کتاب الرساله التامه فی کلام العامه و المناهج فی احوال الکلام الدارج نوشته میخائیل صبّاغ (متوفی ۱۸۱۶/۱۲۳۱) را ــ که در باره لغات عامیانه عربی است ــ در استراسبورگ و گوتینگن چاپ کرد (سرکیس ، ج ۲، ستون ۱۱۹۳). وی همچنین ترجمه عربی سعدیا را از تورات چاپ کرده است (همان ، ج ۱، ستون ۶۲۹؛ عقیقی ، همانجا).



منابع :

(۱) عبدالرحمان بدوی ، موسوعه المستشرقین ، بیروت ۱۹۸۴؛
(۲) قاسم بن علی حریری ، درّه الغوّاص فی اوهام الخواص ، چاپ هاینریش توربکه ، لایپزیگ ۱۸۷۱، چاپ افست بغداد ( بی تا. ) ؛
(۳) د. فارسی ؛
(۴) زرکلی ؛
(۵) ابوالقاسم سحاب ، فرهنگ خاورشناسان ، تهران ۱۳۵۶ش ؛
(۶) سرکیس ؛
(۷) لوئیس شیخو، الا´داب العربیَّه فی القرن التاسع عشر ، بیروت ۱۹۲۴ـ۱۹۲۶؛
(۸) طبری ، تاریخ (لیدن )؛
(۹) جلال الدین طهرانی ، گاهنامه ۱۳۱۶ ( ش ) ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۰) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۸

زندگینامه پرفسورکارولوس یوهانس تورنبرگ(۱۸۰۷-۱۸۷۷م)

 خاورشناس ، عربیدان و سکه شناس سوئدی و از پیشگامان مطالعات افریقای شمالی . تورنبرگ در ۲۳ اکتبر ۱۸۰۷/ ۲۰ شعبان ۱۲۲۲ در لینکوپینگ ، در مرکز ایالت استرگوتلاند سوئد، به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی در زادگاهش ، در ۱۸۲۶/ ۱۲۴۱ به دانشگاه اوپسالا رفت و در ۱۸۳۳/ ۱۲۴۸ـ۱۲۴۹ دکتری فلسفه گرفت (دوگا ، ج ۱، ص ۱۶۲).

سپس دو سال در همان دانشگاه به یادگیری عربی پرداخت و بخشهایی از فریده العجائب ابن وَرْدی را از عربی به لاتینی ترجمه و در ۱۸۳۵/ ۱۲۵۱ منتشر کرد. حُسن المُحاضره فی اخبار مصر و القاهره اثر جلال الدین سیوطی را نیز در ۱۸۳۴ـ ۱۸۳۵/ ۱۲۵۰ـ۱۲۵۱ منتشر نمود. در ۱۸۳۵، گواهی صلاحیت تدریس ادبیات عربی را گرفت . سال بعد، به پاریس رفت و در مدرسه زبانهای زنده شرقی ، نزد کاترمر ، سیلوستر دوساسی و ژوبر به تحصیل فارسی و عربی و ترکی پرداخت . در همان سال به عضویت انجمن آسیایی پاریس برگزیده شد (همان ، ج ۱، ص ۱۶۲ـ۱۶۳).

تورنبرگ در اوت ۱۸۳۸/ جمادی الاولی و جمادی الا´خره ۱۲۵۴ به سوئد بازگشت و در کتابخانه دانشگاه اوپسالا و نیز در سمت استادیاری زبان عربی این دانشگاه مشغول به کار شد. در همان حال در دروس فارسی این دانشگاه نیز شرکت می کرد. تورنبرگ در ۱۸۳۹/ ۱۲۵۵ کتاب > در باره استیلای مرابطون بر اساس کتاب موسوم به قرطاس الصغیر < منتشر کرد که در باره تاریخ فاس و بر اساس کتاب قرطاس الصغیر یا روض القرطاس ابن ابی زَرْع بود.

وی نسخه ای از آن را برای کاترمر فرستاد تا نظر خود را در باره آن ابراز کند و حتی اشتباهات آن را متذکر شود. در ۱۸۴۰/ ۱۲۵۶، به عضویت فرهنگستان سلطنتی علوم ادبی و تاریخ و آثار باستانی استکهلم و انجمن سلطنتی علوم اوپسالا در آمد (دوگا، ج ۱، ص ۱۶۵). کتاب > بخشهایی از تاریخ لشکرکشیهای فرانسویان در سرزمینهای تحت حاکمیت اسلام < ، را با استفاده از مطالب گرد آورده از نسخ خطی کتابخانه بودلیان منتشر کرد که حاوی بخشی از تاریخ ابن خلدون به همراه ترجمه آن به لاتینی بود.

کارهای مهم

چون ابن خلدون تاریخ این بخش از جنگهای صلیبی را از ابن اثیر، که خود در این جنگها شرکت داشت ، اقتباس کرده بود، تورنبرگ به بررسی الکامل ابن اثیر پرداخت (مول ، ج ۱، ص ۵۲). وی نسخه های خطی الکامل در دانشگاه اوپسالا و کتابخانه های ملی پاریس و برلین و موزه بریتانیا را با هم مقابله کرد و از ۱۸۵۱ تا ۱۸۷۱/ ۱۲۶۷ـ ۱۲۸۷ چاپ انتقادی آن را تا جلد دوازدهم منتشر ساخت و در ۱۸۷۴ و ۱۸۷۶/۱۲۹۱ و ۱۲۹۳ فهرستهای کتاب را در دو جلد چاپ کرد. وی پیش از آن روضه الصفا ، اثر میرخواند، را با مقابله سه نسخه موجود در کتابخانه های لوند ، اوپسالا و استکهلم برای چاپ آماده کرده بود (دوگا، همانجا)، ولی چون هامر ـ پورگشتال نیز در مورد این کتاب تحقیقاتی کرده بود، آن را چاپ نکرد.

از دیگر کارهای مهم تورنبرگ تنظیم فهرستهای نسخ خطی شرقی متعلق به کتابخانه های اوپسالا در ۱۸۴۰/ ۱۲۵۶ و لوند در ۱۸۵۰/۱۲۶۶ و تکمله آن در ۱۸۵۳/ ۱۲۶۹ است . وی در تنظیم این فهرستها، علاوه بر توصیف هر نسخه و معرفی نویسنده و محتوای کتاب ، سطر نخست هر کتاب و گاهی عناوین فصول را نیز آورده است (مول ، ج ۱، ص ۳۴۳ـ ۳۴۴). تورنبرگ در ۱۸۴۳/ ۱۲۵۹ جلد دوم ، تاریخ فاس را بر اساس روض القرطاس ابن ابی زرع منتشر کرد.

در آوریل ۱۸۴۴،کاترمر (۱۸۴۴، ج ۱۲، ص ۱۹۳) بنا به درخواست تورنبرگ گزارش مفصّلی در باره تحقیقات وی انتشار داد و صلاحیتش را تأیید کرد. در این سال تورنبرگ رسماً در دانشگاه اوپسالا استادیار زبان و ادبیات عربی شد (دوگا، همانجا). در ۱۸۴۵/ ۱۲۶۱، ترجمه لاتینی روض القرطاس را انتشار داد (دوگا، همانجا؛ مول ، ج ۱، ص ۲۱۱). در ۱۸۴۶/ ۱۲۶۲، عضو انجمن سلطنتی علوم نروژ و انجمن شرق شناسان آلمان شد (دوگا، ج ۱، ص ۱۶۳).

در ۱۸۴۷/ ۱۲۶۳، تورنبرگ فهرست مجموعه ای از سکه های شرقی را منتشر کرد، از جمله فهرست سکه های ایرانی که تاجران سوئدی در سده چهارم / دهم به این کشور برده بودند و از نظر تعداد و اهمیت در اروپا بی نظیر بود (مول ، ج ۲، ص ۹۴). این فهرست در آن زمان در بررسی تاریخ سامانیان بسیار مفید و ضروری بود (همان ، ج ۲، ص ۶۹۶).

پس ازآنکه برنارد دورن تاریخ طبرستان و رویان ظهیرالدین مرعشی را منتشر کرد، تورنبرگ در باره سکه هایی که احتمالاً دراواسط سده چهارم در هوسم (رودسَر کنونی ) ضرب شده بود، در نامه ای به فردریک سره ، سکه شناس سویسی ،تتبعات تازه خود را مطرح کرد (تورنبرگ ، ص ۴۲۷). در همین سال پس از انتشار دومین گزارش مفصّل کاترمر (۱۸۴۷، ج ۱۲، ص ۴۷۴) همراه بررسی و ذکر اغلاط کارهای تورنبرگ ،او به سمت استاد ویژه دانشگاه لوند برگزیده شد (دوگا، همانجا). در ۱۸۵۳/ ۱۲۶۹، عضو انجمن شرق شناسان امریکا و در ۱۸۵۵/ ۱۲۷۱، عضو انجمن تاریخ و باستان شناسی ژنو شد (همانجا).

تورنبرگ ضمن تدریس در دانشگاه لوند، جزوه هایی درسی منتشر کرد که جزوه های تاریخ آن اهمیت فوق العاده ای داشت ، از جمله آنهاست :

 در باره مدارس اعراب در قرون وسطا  ، به سوئدی در ۱۸۵۸/ ۱۲۷۴؛

 در باره مطالعه زبانهای شرقی در دانشگاهها ، به فرانسوی در ۱۸۶۳/۱۲۸۰؛

  تاریخ میرخواند مورخ ایرانی در باره سلسله اشکانیان  ، متن فارسی و ترجمه سوئدی در ۱۸۶۳/ ۱۲۷۹؛ و

 تاریخ ابن اثیر در باره فتح اسپانیا به دست اعراب < متن عربی و ترجمه سوئدی در ۱۸۶۵/ ۱۲۸۱ (دوگا، ج ۱، ص ۱۶۳، ۱۶۵ـ۱۶۶). وی همچنین با نشریاتی همچون مجله سکه شناسی  ژنو، مجله باستان شناسی  پاریس و مجلات خاورشناسی آلمان ، و نیز در انتشاربعضی آثار خاورشناسان هم وطن خود همکاری داشت (همان ، ج ۱، ص ۱۶۳ـ۱۶۴).

تورنبرگ در ۶ سپتامبر ۱۸۷۷/ ۲۶ شعبان ۱۲۹۴ در لوند درگذشت (واپرو ، ذیل مادّه ).شهرت و اهمیت وی ، نخست به سبب چاپ انتقادی الکامل و سپس به جهت کتاب روض القرطاس است . وی از افتخارات خاورشناسان سوئد و در جرگه خاورشناسان مکتب تاریخی است .



منابع :

(۱) Gustave Dugat, Histoire des orientalistes de l’Europe: du XII e au XIX e siإcle , Paris 1868-1870;
(۲) Jules Mohl, Vingt ans d’histoire des إtudes orientales , Paris 1879-1880;
(۳) Etienne Marc Quatremهre, in Journal des savants , Paris (Avril 1844), (Aoدt 1847);
(۴) Carolus Johannes Tornberg, “Lettreب M. Frإdإric Soret, sur un Dirhem remarquable”, in Revue archإologique , Paris 1855;
(۵) Gustave Vapإreau, Dictionnaire universel des contemporains , Paris 1880.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۸ 

نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا (۱۹۷۰-۱۸۹۴م)(بانوی خاورشناس و مورخ روسی)

پیگولوسکایا ، نینا ویکتوروونا ، بانوی خاورشناس و مورخ روسی (۱۲۷۳ـ۱۳۴۹ش / ۱۸۹۴ـ۱۹۷۰). او در سن پطرزبورگ (لنینگراد) در خانواده ای صاحب نام که چندتن از آنان از محققان و دانشمندان روسیه بودند، زاده شد (  دایره المعارف بزرگ شوروی ، ج ۱۹، ص ۵۳۲؛ پیگولوسکایا، ترجمه عربی ، مقدمه هاشم ، ص ۹).

در آغاز به فراگیری تاریخ و زبانهای قدیمی (یونانی و لاتینی ) در دانشگاه سن پطرزبورگ پرداخت و به دنبال آن مطالعات خود را درباره شرق در همین دانشگاه ادامه داد و در زبانهای سامی مانند عبری و آرامی و سریانی و حبشی تخصص یافت و بعدها زبان عربی را نیز فراگرفت (پیگولوسکایا، همانجا). افزون بر این او با چند زبان زنده اروپایی یعنی انگلیسی و آلمانی و فرانسه و ایتالیایی نیز آشنایی داشت .

پیگولوسکایا در ۱۲۹۷ش / ۱۹۱۸ دوره کلاسهای بستوژف را به پایان رساند و در ۱۳۰۱ش / ۱۹۲۲ در رشته خاورشناسی از دانشگاه پتروگراد درجه دکتری گرفت . میان سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۷ش / ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۸ در کتابخانه عمومی لنینگراد و از ۱۳۱۷ش / ۱۹۳۸ در مؤسسه مطالعات خاورشناسی (در فرهنگستان علوم اتحاد شوروی ) به کار اشتغال داشت ( دایره المعارف بزرگ شوروی < ، همانجا؛ پیگولوسکایا، ترجمه فارسی ، مقدمه رضا، ص ۱۴). از ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ش / ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ و نیز از ۱۳۲۳ش / ۱۹۴۴ تا ۱۳۳۰ش /۱۹۵۱ در دانشگاه لنینگراد تدریس می کرد (  دایره المعارف بزرگ شوروی  ، همانجا).

در ۱۳۲۵ش / ۱۹۴۶ به عنوان عضو وابسته فرهنگستان علوم اتحاد شوروی برگزیده شد (پیگولوسکایا، همانجا) و در ۱۳۳۱ش / ۱۹۵۲ نیابت ریاست انجمن روسیه و فلسطین و سردبیری  مجموعه فلسطین  ( > دایره المعارف بزرگ شوروی  ، همانجا) را عهده دار گردید. پیگولوسکایا در ۱۳۳۹ش / ۱۹۶۰ به عضویت انجمن آسیایی فرانسه درآمد. او به دریافت سه نشان و مدالهای متعدد نایل شد (  دایره المعارف بزرگ شوروی  ؛ پیگولوسکایا، ترجمه فارسی ، همانجاها).

پیگولوسکایا عمدتاً به عنوان مورخ و متخصص تاریخ خاورمیانه و روم شرقی در اوایل سده های میانه شناخته شده است . مطالعات وی بیشتر درباره تاریخ ، آثار سریانی ، فئودالیزم و خاستگاه آن ، نظام اقتصادی ـ اجتماعی و گسترش فرهنگی شام ، عربستان ، ایران ، و روم شرقی در سده های میانه بود ( > دایره المعارف بزرگ شوروی < ، همانجا). وی برآن بود که تبیین ویژگیهای دو نظام برده داری و فئودالی در خاور نزدیک در حکم کلید حل مسائل تاریخی این نواحی در سده های سوم و هفتم میلادی است (پیگولوسکایا، ترجمه فارسی ، ص ۲۱).

او به موضوعاتی چون تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران ، روابط ایران و روم شرقی ، نهضت مزدکیان ، مسیحیان ایران ، جغرافیا و سازمانهای اقتصادی ، بازرگانی و تولیدی ایران در دوره ساسانی و مناسبات فئودالی و چگونگی ظهور آن ، اقطاع ، نظام ارضی و راه ابریشم پرداخته است .

در واقع ، او وارث دیدگاه و نظام فکری غالب محققان شوروی سابق است و در بررسی موضوعات و رویدادهای تاریخی به گذر از مرحله برده داری به فئودالیزم ، و بروز مناسبات فئودالی در نتیجه تشدید تضادهای طبقاتی قائل است . با این حال ، تحقیقات وی دارای اهمیت بسیار است ، زیرا توانایی او در استفاده از زبانهای قدیمی و جدید سبب می شد تا بتواند منابع را دقیق بررسی کند و در نتیجه گیریها، براسناد و مدارک مشخص تاریخی تکیه کند؛کمتر کسی توانسته است چون او به این موضوعات با نگاهی جامع و چند جانبه بپردازد.

آثار پیگولوسکایا به زبانهای متعددی از جمله فارسی و عربی و فرانسه و آلمانی ترجمه شده است ،

کتابهای او که به فارسی ترجمه شده عبارت اند از:

اعراب حدود مرزهای شرقی و ایران در سده های چهارم ـ ششم میلادی (ترجمه عنایت الله رضا، تهران ۱۳۷۲)؛
شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان (ترجمه عنایت الله رضا، تهران ۱۳۶۷)؛
فصل اول و دوم کتاب تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم (ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳)؛
و مقدمه کتاب ایران در آستانه یورش تازیان (تألیف کولسینکف ، ترجمه محمد رفیق یحیایی ، تهران ۱۳۵۷).

از دیگر کتابهای پیگولوسکایا می توان از اینها نام برد:

 سرزمین بین النهرین در سده های پنجم و ششم  (مسکو ـ لنینگراد ۱۹۴۰)؛
 روم شرقی و ایران در سده های ششم و هفتم  (مسکو ـ لنینگراد ۱۹۴۶)؛
 روم شرقی در راه رسیدن به هند  (مسکو ـ لنینگراد ۱۹۵۱)؛
و  خاورمیانه ، روم شرقی ، اسلاوها  (لنینگراد ۱۹۷۶).

بسیاری از این کتابها به زبانهای متعدد ترجمه شده است (برای آثار دیگر وی رجوع کنید به پیگولوسکایا، ترجمه عربی ، مقدمه هاشم ، ص ۹ـ۱۰؛ دایره المعارف بزرگ شوروی  ، ذیل مادّه ؛عقیقی ، ج ۳، ص ۹۸).

وی آثاری هم از سریانی به روسی ترجمه کرده است و آخرین کتاب او،

 تمدن سریانی در سده های میانه  (۱۹۷۹)، که بعد از مرگش چاپ شد، ناقص است (پیگولوسکایا، ترجمه عربی ، مقدمه هاشم ، ص ۱۰). افزون بر این کتابها، از او دهها مقاله درباره موضوعات یادشده به چاپ رسیده است ( رجوع کنید به پیرسون ، ص ۳۷، ۳۳۷، ۶۰۹، ۷۹۳، تکمله ۱، ص ۳، ۱۰۴، ۱۱۷، تکمله ۲، ص ۲، ۱۱۱، تکمله ۳، ص ۳، ۲۳۴، ۳۴۰، تکمله ۴، ص ۱۵۳).



منابع :

(۱) نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، العرب علی حدود بیزنطه و ایران من القرن الرابع الی القرن السادس المیلادی ، ترجمه از روسی به عربی از صلاح الدین عثمان هاشم ، کویت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲) همان ، ترجمه از روسی به فارسی : اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده های چهارم و ششم میلادی ، ترجمه عنایت الله رضا، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۳) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱؛

(۴) Great Soviet encyclopedia, New York 1973-1983;
(۵) J.D. Pearson, Index Islamicus: 1906-1955, London 1974, First supplement 1956-1960 , London 1973, Second supplement 1961-1965, London 1974, Third supplement 1966-1970, London 1972, Fourth supplement 1971-1975, London 1977.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵

زندگینامه پرفسور شلومو (سلیمان) پینس(۱۹۹۰-۱۹۰۸ م)

پینس ، شلومو (سلیمان ) مورخ و محقق معاصر در تاریخ علم ، فلسفه و کلام اسلامی . در ۱۲۸۷ش / ۱۹۰۸ در خانواده ای یهودی در پاریس به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را در روسیه ، انگلستان و آلمان گذرانید و سپس در دانشگاههای هایدلبرگ ، خبوا و برلین به تحصیل پرداخت .

پس از اتمام تحصیلات از ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۹ در مؤسسه علم و فن آوری دانشگاه پاریس تدریس کرد. از ۱۹۵۲ استاد دانشگاه عبری اورشلیم شد و در ۱۹۶۱ در همانجا صاحب کرسی «فلسفه عمومی و فلسفه یهود» گردید. او در ۱۹۷۷ بازنشسته شد و در ۱۳۶۹ش / ۱۹۹۰ درگذشت (پینس ، ۱۹۹۷، مطالب روکش جلد؛ د. جودائیکا ، ذیل مادّه ).

پینس در مدت نیم قرن مطالعات و تحقیقات خود، آثار بسیاری در زمینه های تاریخ ، اعم از تاریخ علم ، فلسفه ، کلام و ادیان ، به زبانهای فرانسه و انگلیسی و گاه آلمانی و عبری نگاشت . نخستین اثرش ، رساله دکتری او، در ۱۹۳۶ با عنوانپژوهشی درباره اتمیسم اسلامی به زبان آلمانی انتشار یافت .

وی در این اثر که ادامه تحقیقات پرتسل و مابیلو بود، ضمن بررسی مفاهیم «جوهرفرد» و «جزءلایتجزا» در میان متکلمان مسلمان نشان داد که گر چه برخی از عناصر این فکر برخاسته از اتمیسم (ذرّیگری ) در ادیان هند است ، کلیّت آن مأخوذ از تفکر یونانی است . در این کتاب مؤلف برخی منابع چاپ نشده کلام اسلامی را نیز معرفی کرده و آرا و افکار ابوبکر رازی را شرح داده است ( رجوع کنید به پینس ، ۱۹۹۷، همانجا).

این اثر را محمد عبدالهادی ابوریده در ۱۳۶۵/۱۹۴۶ به عربی با عنوان مذهب الذّرّه عندالمسلمین و علاقته بمذاهب الیونان و الهنود و میشائیل شوارتس در ۱۹۹۷ به انگلیسی ( رجوع کنید به منابع ) ترجمه کرده اند. پینس بعدها تحقیقات دیگری نیز درباره کلام اسلامی در قرون اولیه انجام داد ( رجوع کنید به پینس ، ۱۹۷۹ـ۱۹۹۷، ج ۳، ص ۶۲ـ۱۹۲).

از دیگر تحقیقات پینس مقالاتی است که درباره ابوالبرکات بغدادی نوشته و در آنها جنبه های مختلف فلسفه ابوالبرکات ، از جمله بحث زمان ، طبیعیات ، فنّ شعر و مابعدالطبیعه ، و تأثر او از جهان شناسی ابن سینا را بررسی کرده است ( رجوع کنید به همان ، ج ۱).

وی همچنین درباره انتقال علم و فلسفه یونان به عالم اسلام ، برخی متون یونانی که اصل آنها از میان رفته و تنها ترجمه های عربی آنها باقی است ، مقایسه تطبیقی برخی مفاهیم فلسفه یونان و اسلامی و آرای اسکندر افرودیسی و تأثیر آن درعالم اسلام تحقیقاتی کرده است ( رجوع کنید به همان ، ج ۲، ص ۳ـ ۳۲۸). پینس مقالاتی نیز درباره فارابی ، متفکران اسماعیلی مذهب ، اخوان الصفا، ابن سینا، ابن رشد و ابن خلدون نوشته است ( رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۲۵۱ـ۲۶۲، ۲۹۲ به بعد).

در این مقالات ، او مانند اغلب مستشرقان ، بیشتر به دنبال یافتن ریشه های فلسفه اسلامی در آرای یونانیان ، هندیان ، رومیان ، مسیحیان و یهودیان است (همان ، ج ۳، پیشگفتار استرومسا). وی در تحقیقات خود درباره تاریخ علم ، نظریات دانشمندان مسلمانی چون ثابت بن قره ، ابن هیثم ، بیرونی و ابن باجه را مورد توجه قرار داده و بر اهمیت جایگاه تاریخی آنها تأکید کرده است ( رجوع کنید به همان ، ج ۲، ص ۳۲۹ به بعد).

در خصوص فلسفه و کلام و تاریخ دین یهود نیز تحقیقاتی انجام داده است : ترجمه دلاله الحائرین ابن میمون به انگلیسی و مقدمه محققانه آن در باب منابع ابن میمون در تألیف این اثر و همچنین مقالاتی درباره فیلسوفان یهودی قرون وسطای متأخر و حتی اسپینوزا از جمله این آثار است ( رجوع کنید به همان ، ج ۵).

مجموعه مقالات فرانسه و انگلیسی پینس در پنج مجلد در فاصله سالهای ۱۳۵۸ش / ۱۹۷۹ تا ۱۳۷۶ش / ۱۹۹۷ منتشر شد. برخی مقالات او نیز به فارسی ترجمه و در مجله معارف (دوره ۱۳، ش ۲، مرداد ـ آبان ۱۳۷۵؛دوره ۱۴، ش ۲، مرداد ـ آبان ۱۳۷۶) و بخش دوم کتاب سه سنت فلسفی :

گزارشی از فلسفه های

هندی

 چینی

و یهودی (قم ۱۳۷۸ ش ) چاپ شده است .



منابع :

(۱) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. “Pines, Shlomo” (by Yehuda Landau and Arthur Hyman);
(۲) Shlomo Pines, The collected works of Shlomo Pines , Jerusalem 1979-1997;
(۳) idem, Studies in Islamic atomism , trans. from German by Michael Schwarz, ed. Tzvi Langermann, Jerusalem 1997.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه پرفسور اوتو پرتسل(۱۹۳۹-۱۸۹۳م)

اوتو ، خاورشناس آلمانی و محقق در پژوهشهای قرآنی . پرتسل در ۳۱ فروردین ۱۲۷۲/ ۲۰ آوریل ۱۸۹۳ چشم به جهان گشود. وی آخرین حلقه از سلسله محققان آلمانی بود که بازنگری و انتشار چاپ دوم تاریخ قرآن * تئودور نولدکه را یکی پس از دیگری ، به عهده گرفتند.

تحصیلات و تخصص آغازین پرتسل در الهیات و کلام مسیحی بود، چنانکه هم در نخستین رساله دکتری خود (۱۳۰۵ش / ۱۹۲۶) و هم در رساله دکتری دوم برای احراز صلاحیت استادی (۱۳۰۷ش / ۱۹۲۸) به بررسی معضلات موجود در تورات سبعینی ، یعنی مهمترین و کهن ترین ترجمه یونانی عهدعتیق پرداخته و همچنین در نوشته ای دیگر درباره تلفظ واژه ها و نامهای عبری به زبان یونانی بر پایه خط یونانی تحقیق کرده است .

پرتسل در رشته الهیات شاگرد هومل بود و گذشته از زبانهای عبری و سریانی ، به بیشتر گویشهای سامی از اکدی گرفته تا حبشی پرداخت ، زبان قبطی و مصری را از اشپیگل برگ و زبان ترکی و فارسی را از زوسهایم آموخت . در میان این زبانها از همه بیشتر شیفته زبان عربی شد و با جدیتی روزافزون به فراگرفتن آن پرداخت .

اما شکوفایی کار او در این زمینه ، در حقیقت با شاگردی وی نزد بِرگِشترسر * ، که از ۱۳۰۵ش / ۱۹۲۶ استاد کرسی خاورشناسی در مونیخ بود، آغاز شد. برگشترسر که با جلب موافقت و حمایت مالی فرهنگستان علوم بایرن ، برنامه ای برای تصحیح و نشر کتب اصلی قرائات قرآن پایه ریزی کرده بود، علاقه اوتو پرتسل را به پژوهش در این زمینه جلب کرد.

پرتسل در اجرای همین برنامه در ۱۳۰۷ش / ۱۹۲۸ به استانبول سفر کرد و به تهیه نسخ آثار عمده در این زمینه از ابوعمرو عثمان بن سعید دانی پرداخت و آنها را در سلسله انتشارات بیبلیوتکا اسلامیکا منتشر کرد:

۱) کتاب التیسیر فی القرائات السبع (۱۹۳۰)؛

۲) کتاب المقنع فی رسم مصاحف الامصار مع کتاب النقط (دو اثر از ابوعمرو دانی در یک مجلد؛ ۱۹۳۳).

با انتشار این دو اثر، تقریباً مسیر آینده پژوهشهای پرتسل تعیین گردید، و او رسماً به عنوان شاگرد و همکار برگشترسر در پژوهشهای قرآنی شناخته شد. پس از مرگ ناگهانی برگشترسر در ۱۳۱۲ ش / ۱۹۳۳ فرهنگستان علوم بایرن ادامه برنامه پژوهشهای قرآنی او را به پرتسل واگذار کرد، و دانشگاه مونیخ نیز سرپرستی کرسی خاورشناسی خالی شده را بدو سپرد.

پرتسل در ۱۳۱۳ش / ۱۹۳۴ به مقام استادیاری دانشگاه مونیخ رسید و در پاییز ۱۳۱۴ش / ۱۹۳۵ جانشین رسمی برگشترسر در کرسی دانشگاه مونیخ شد و در ۱۳۱۶ش / ۱۹۳۷ به عضویت فرهنگستان علوم بایرن درآمد. پرتسل از ۱۳۱۳ش / ۱۹۳۴ برای دست یافتن به گنجینه های نسخ خطی سفرهای متعددی به پاریس ، مادرید (اسکوریال ) و نیز مهمترین کتابخانه های شمال افریقا، استانبول ، دمشق و قاهره کرد و هر بار حجم بزرگی از رونوشت کتب خطی را با خود همراه آورد و با آن شالوده اصلی آرشیو قرآن دانشگاه مونیخ را ریخت ، اما اجل مهلت بهره برداری از آن را بدو نداد.

پرتسل از کارهای ناتمام برگشترسر در زمینه پژوهشهای قرآنی ، گذشته از بازنگری تاریخ قرآن نولدکه ، کار تصحیح و نشر جلد دوم غایه النهایه فی طبقات القراء ابن جزری را نیز در ۱۳۱۴ ش / ۱۹۳۵ و فهرست آن را در ۱۳۱۶ش / ۱۹۳۷ به پایان رساند.

پرتسل در کنار پژوهشهای قرآنی ، به علم کلام اسلامی نیز پرداخت و مقاله ای با عنوان  «نظریه ذره در دوران اولیه اسلام »  با تکیه بر کتاب مقالات الاسلامیین اشعری نوشت که بتازگی به کوشش هلموت ریتر تصحیح و منتشر شده بود. پرتسل در این مقاله چنین نتیجه می گیرد که نظریه اثرپذیری علم کلام از فلسفه یونانی مبالغه آمیز و حتی بی پایه است . آخرین اثر پرتسل در زمینه کلام اسلامی دارای عنوان  «صفات خداوند نزد متکلمان متقدم اسلام »  است که در گزارش نشست فرهنگستان علوم بایرن  (دفتر ۴، ۱۹۴۰) منتشر شده و در آن از نظریات متکلمان پیش از اشعری در زمینه مباحث عقلی کلام انتقاد کرده است .

پرتسل متن فارسی «الرد علی الاباحیه » نوشته غزالی را نیز تصحیح و به پیوست ترجمه آلمانی منتشر کرد . اهمیت این کار در آن است که این کتاب ، پس از کیمیای سعادت ، دومین اثر غزالی به زبان فارسی است .

آتش جنگ جهانی دوم ، کارنامه علمی پرتسل را در اوج شکوفایی آن متوقف کرد؛ او در اواخر ۱۳۱۸ش / پایان ۱۹۳۹ به خدمت فراخوانده شد و با درجه افسری نیروی هوایی به جبهه اعزام گردید و سرانجام در ۶ آبان ۱۳۲۰/ ۲۸ اکتبر ۱۹۴۱ بر اثر سقوط هواپیما، در ۴۸ سالگی کشته شد. فهرست کامل آثار پرتسل را آنتون اشپیتالر در یادنامه او آورده است .



منابع :

(۱) Johann Fدck, Die arabischen Studien in Europa , Leipzig 1955, 311, 315;
(۲) Hans Ludwig Gottschalk, “Gotthelf Bergstrجsser”, Der Islam, vol.24, pt. 2 (1937), 187;
(۳) Anton Spitaler, “Otto Pretzl”, ZDMG , vol.96 (1942), 161-170;
(۴) (یادنامه پرتسل و منبع اصلی در نگارش این ماله ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵

زندگینامه پروفسور شارل پلاّ (۱۹۱۴ـ۱۹۹۳م)

پلاّ ، شارل ، خاورشناس عربی دان (۱۲۹۳ ش / ۱۹۱۴ـ ۱۳۷۲ ش / ۱۹۹۳). وی در شهر قسنطینه الجزایر زاده شد، و در ۱۳۰۳ ش / ۱۹۲۴ دبیرستان را در شهر کازابلانکای مغرب (دارالبیضاء)، که محل اقامت خانواده اش بود، آغاز کرد. تحصیلات پیش دانشگاهی را در رباط گذراند و در همان اوان در یکی از مدارس شبانه روزی شهر مراکش ناظم شد. در ۱۳۱۴ ش / ۱۹۳۵ وارد خدمت نظام شد و به اقتضای مأموریتهای نظامی ، هر زمان به گوشه ای گسیل می شد. همین سفرها به او امکان داد که برخی لهجه های عربی شمال افریقا و نیز زبان بربری را بیاموزد.

در ۱۳۱۶ ش / ۱۹۳۷ ازدواج کرد. اندکی پس از جنگ جهانی اول ، مأموریتی مطبوعاتی در دمشق به او محول شد که این سفر در زندگی علمی او اثری ژرف نهاد، زیرا هنگام اقامت در سوریه با گروهی از شعرا و نویسندگان عرب آشنا شد و لهجه عربی سوری را نیز، بخوبی فراگرفت ، و در همانجا مجلات ماهانه ای به زبان عربی منتشر کرد، که موردتوجه بسیار قرار گرفت . پس از پایان جنگ ، از طرف ارتش ، به مأموریتهایی در فرانسه و الجزایر گسیل شد، اما سرانجام در ۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۶ از زندگی نظامی کناره گرفت و به ادامه تحصیل در رشته زبان عربی در سطح فوق لیسانس پرداخت .

کار تدریس او، از دبیرستان لوئی لو گراند پاریس آغاز شد و از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵ ش / ۱۹۵۱ـ۱۹۵۶ در «مدرسه زبانهای شرقی * » پاریس ادامه پیدا کرد. او پس از آن ، به دانشگاه سوربن راه یافت و رئیس بخش عربی آن گردید؛ از ۱۳۴۸ ش / ۱۹۶۸ در بخش «پاریس ۴» از دانشگاه سوربن در مقام استادی مشغول به کار شد و گروه اسلام شناسی را بنیاد نهاد که تا زمان بازنشستگی ریاست آن را بر عهده داشت . در همین دوران بود که وی توانست آثاری ماندگار از خود به جای بگذارد.

شاید مهمترین اقدام پلاّ تأسیس کتابخانه تخصصی معتبری باشد که براساس کتابهای اهدایی هانری ماسه و به نام همین دانشمند پدید آمد. پلاّ در یکی از مهمترین فرهنگستانهای فرانسه ، یعنی فرهنگستان نقوش و آثار ادبی ـ هنری ، و از ۱۳۳۱ش /۱۹۵۲ در مجمع آسیایی و نیز در چند هیئت تحریریه عضو بود اما کار عمده او در این زمینه ، همانا مسئولیت چاپ فرانسوی  دایره المعارف اسلام  بود که وی بیشترین مقالات خود را در آن منتشر کرده است (آرنالدز، ص ۲۲۷ـ ۲۲۹).درباره پلاّ و آثارش ، هنوز کار فراگیری انجام نشده است ؛ آنچه در مقاله حاضر عرضه می شود، حاصل آشنایی چندین ساله نویسنده با پلاّ  در مقام استاد نگارنده است .

پلاّ را باید یکی از بزرگترین جاحظ شناسان زمان خود به شمار آورد. رساله دکتری او درباره جاحظ و محیط اجتماعی بصره ، به نام  محیط بصره و تکوین جاحظ < ، که با عنوان البَیْئهُ البصریه به عربی ترجمه شده است ، امروزه منبعی معتبر محسوب می شود. دومین تألیفی که از پلاّ می شناسیم لغتنامه ای است ویژه عربی معاصر موسوم به  زبان عربی زنده  که متن عربی آن به خط نسخ عربی و متن فرانسوی آن با حروف سربی چاپ شده است . سومین تألیف او کتابی در باب آموزش زبان عربی به فرانسویان است با عنوان > مقدمه بر زبان عربی معاصر  .

بخش دیگری از آثار پلاّ ،

ترجمه های بسیار عالمانه ای است که در سالهای دهه پنجاه میلادی ، به انجام رسانده است .

نخستین اثر وی در این بخش ، ترجمه  ادبیات عرب از آغاز عصر اموی  اثر نالینو، نویسنده ایتالیایی ، است که کار ساده ای بیش نیست .

ترجمه یکی از حساسترین ، زیباترین و در عین حال دشوارترین متون عربی و یکی از معتبرترین آثار در زمینه «ادب » یعنی کتاب البُخلاء جاحظ دومین اثر ترجمه ای پلاّ است که ترجمه ای استادانه همراه با برخی توضیحات لغوی است .

ترجمه رساله کوچکی منسوب به جاحظ به نام التبصر الی التجاره ، که به کار بازرگانی اختصاص دارد، از دیگر آثار قلمی پلاّ ست . آشنایی با روحیات سوداگران و انواع کالاهای مطلوب مردم در قرن سوم هجری ، حال و هوای کلی این رساله را شامل شده و نامهای فارسی انبوهی از کالاها، از نکات بسیار جالب آن به شمار می رود. پلاّ کوشیده است تا معنی و مدلول راستین این اسامی را یافته به فرانسه برگرداند. اهمیت این اثر برای زبان فارسی موجب شد که رساله به فارسی نیز ترجمه شود ( رجوع کنید به آذرنوش ، ص ۱۵۹ـ ۱۷۸). پلاّ همچنین کتاب التاج فی اخلاق الملوک ، منسوب به جاحظ را که بی گمان از سرچشمه های فرهنگی ایران الهام گرفته و اثری گرانبها در زمینه ادب است به فرانسه ترجمه کرده است .

بخش دیگری از فعالیتهای پلاّ ، تصحیح و چاپ کتبی چون کتاب القول فی البغال (قاهره ، ۱۹۵۵)، و کتاب التربیع و التدویر (دمشق ، ۱۹۵۵) از آثار جاحظ ، و مروج الذهب مسعودی است . کتاب اخیر را پیشتر باربیه دومنار و پاوه دو کورتی تصحیح و به فرانسه ترجمه کرده و طی سالهای ۱۸۶۱ـ۱۸۷۷ در نه جلد به چاپ رسانده بودند، اما پلاّ متن عربی را دوباره به شیوه ای پسندیده مورد تحقیق قرار داد و ترجمه فرانسوی نخست را نیز اصلاح کرد و کتاب را ــ برخلاف چاپ پیشین که در هر صفحه متن عربی و فرانسه یکجا آمده بود ــ در دو بخش متمایز به چاپ رساند .

تدوین لغتنامه ای به عربی ـ انگلیسی ـ فرانسه ، از دیگر فعالیتهای پلاّ ست که وی آن را با همکاری سه خاورشناس دیگر، به انجام رساند. گروه چهارنفره ، با ریاست بلاشر ، سه جلد لغتنامه را منتشر کردند (پاریس ، ۱۹۷۹) و جلد چهارم آن پس از فوت بلاشر، به همت پلاّ و مصطفی شوئمی منتشر شد.

پلاّ در مقام مدیر و همکار بخش فرانسوی  دایره المعارف اسلام ، مقالاتی نیز نگاشته است که در دسترس عموم قرار دارد. برخی مقالات بلند وی که در مجلات و مجموعه های گوناگون به چاپ رسیده ، به راستی بدیع و گشاینده راههای تازه است .

مهمترین این مقالات عبارت اند از:

مقاله ای در خصوص یزیدبن مفرغ ( رجوع کنید به مجموعه مقالات اهدایی به لویی ماسینیون  ، ص ۱۹۲ـ ۲۳۲)، شاعر عربی که در قرن اول هجری قمری شعر معروف «آبست و نبیذ است » را به فارسی سرود؛

مقاله « ادب » در دایره المعارف فؤاد افرام بستانی (بیروت ، ۱۹۵۶ به بعد) که گسترده ترین مقاله ای بود که درباره این موضوع نوشته می شد و دید گسترده و بخش بندی عالمانه ، از ویژگیهای آن محسوب می شود، و نیز مقاله ای درباره اثبات عدم انتساب «رساله فی اثبات امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب » به جاحظ ( رجوع کنید به  مجموعه مقالات اهدایی به هانری ماسه، ص ۳۱۷ـ۳۲۶).

پلاّ در عین حال سرویراستاری  مجموعه سخنرانیهای بیست و نهمین کنگره جهانی خاورشناسان  را نیز برعهده داشت .



منابع :

(۱) آذرتاش آذرنوش ، «رساله التبصّر بالتجاره جاحظ و واژه های آن »، مقالات و بررسیها ، سال ۲۹، دفتر ۵۹ ـ۶۰ (زمستان ۱۳۷۵)؛

(۲) Roger Arnaldez, “Charles Pellat”, J. A. , CCLXXXI, no. 3-4 (1993).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵

زندگینامه پروفسور آرتوراپهام پوپ(متوفی۱۳۴۸ش)

 Arthur_Pope

آرتوراپهام ،خاورشناس امریکایی ،پژوهشگرو پیشگام در مطالعه هنرهای آسیایی بویژه هنر ایرانی واسلامی وسازمانده مهمترین کنگره های بین المللی هنرو باستانشناسی ایران . وی در بهمن ۱۲۵۹/ فوریه ۱۸۸۱در شهر فنیکس ایالت رود آیلند در خانواده ای پیوریتن متولد شد.

در دانشگاههای براون ، کرنل و هاروارد در رشته فلسفه تحصیل کرد و به علت بیماری از اتمام دوره دکتری بازماند. پس از ازدواجی ناموفق با برتاکلارک بار دوم با فیلیس اکرمن ازدواج کرد ( > بررسی هنر ایران : مطالعات جدید ۱۹۶۰ـ ۱۹۶۹ < ، ص ۳۲۴۹، ۳۳۴۰) که پژوهشگری در حوزه هنر، بویژه شمایل نگاری و منسوجات ایران ، و صاحب تألیفاتی درباره تاریخ ایران بود و در تدوین  بررسی هنر ایران از پیش از تاریخ تا عصر حاضر  سهم ویژه ای داشت (همان ، ص ۳۲۱۱؛ برای آثار وی رجوع کنید به فرهنگ خاورشناسان ، ذیل «اکرمن ، فیلیس »).

پوپ سالهای ۱۲۸۹ـ۱۲۹۶ ش /۱۹۱۰ تا ۱۹۱۷ را صرف تدریس فلسفه در دانشگاه کالیفرنیا و سپس امهرست کرد، سپس تدریس در دانشگاه را رها کرد و در زمان جنگ جهانی اول به ارتش پیوست . او پس از این دوره منحصراً به فعالیت در حوزه هنر پرداخت (  بررسی هنر ایران : مطالعات جدید ۱۹۶۰ـ۱۹۶۹ < ، ص ۳۲۵۰،۳۳۴۰). در ۱۲۹۹ ش / ۱۹۲۰ مدیریت موزه هنر کالیفرنیا در سانفرانسیسکو را برعهده گرفت و از ۱۳۰۳تا ۱۳۱۱ ش /۱۹۲۴ تا ۱۹۳۲ مشاور هنر اسلامی در مؤسسه هنر شیکاگو ، مشاور هنری و عضو هیئت امنای موزه منسوجات کلمبیا بود (همان ، ص ۳۲۵۰،۳۳۴۰؛ ذکاء، ص ۱۷۴). وی همچنین مستشار صنایع مستظرفه ایران در مؤسسه صنعتی پنسیلوانیا بود (سحاب ، ص ۲۸۲).

پوپ مطالعات جدی در زمینه هنر ایران را با مطالعه درباره نقوش یک قالی ایرانی شروع کرد ( > بررسی هنر ایران : مطالعات جدید ۱۹۶۰ـ ۱۹۶۹ < ، ص ۳۲۵۵). در دهه ۱۳۰۰ ش /۱۹۲۰، به اتفاق جمعی از علاقه مندان به هنر ایران ، انجمن هنر ایران را که تهیه کننده سرمایه هیئتهای اعزامی به ایران بود ایجاد کرد (لیشتن اشتتر ، ص ۲۷۶).

وی نخستین بار در ۱۳۰۴ ش به قصد خرید آثار هنری برای موزه شیکاگو به ایران سفر کرد (  بررسی هنر ایران : مطالعات جدید ۱۹۶۰ـ۱۹۶۹ ، ص ۳۲۵۰) و از ۱۳۰۴ ش / ۱۹۲۵ به بعد سرپرستی بیست هیئت تحقیقاتی اعزامی به ایران را برعهده داشت ( دایره المعارف فارسی ، ذیل مادّه ). مهمترین سفر پوپ به ایران در اردیبهشت ۱۳۰۴ش / آوریل ۱۹۲۵ و به دعوت حسین علاء، وزیر مختار ایران در امریکا، صورت گرفت .

او در منزل سردار اسعد بختیاری و در حضور دولتمردان ایرانی سخنرانی مؤثر و جامعی درباره سیر تاریخی هنر ایران ، تأثیر آن بر سایر فرهنگها (خصوصاً غرب )، ویژگیهای هنر ایرانی ، وضع رو به انحطاط و اقدامات لازم برای احیای آن ایراد کرد (صدیق ، ۱۳۵۲ ش ، ص ۵۴ ؛ پوپ ، ۱۳۵۵ش ، مقدمه صدیق ، ص ۵، برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به ص ۱۱ـ۶۳). در این زمان پوپ رئیس بخش صنایع (هنرهای ) خاور نزدیک در مؤسسه صنایع ظریفه شیکاگو بود (صدیق ، ۱۳۳۸ـ۱۳۵۶ ش ، ج ۱، ص ۲۵۹).

تأثیر این سخنرانی بر سران حکومت ، ازجمله رضاخان پهلوی که درآن زمان سردار سپه بود، قابل توجه بود و موجب حرکتی عظیم در جهت بازسازی بناهای تاریخی رو به زوال ، حفظ آثارملی و تاریخی ، احیای صنایع ،تشویق هنرمندان وایجاد مدارس هنری و موزه ها شد(صدیق ، ۱۳۵۲ ش ، همانجا؛ همو، ۱۳۳۸ـ۱۳۵۶ ش ، ج ۱، ص ۲۶۰ـ ۲۶۱؛ ترجمه فارسی این سخنرانی در ضمیمه سال اول مجله تعلیم و تربیت با عنوان «صنایع ایران در گذشته و در آینده » چاپ شد و بعدها با اصلاحاتی ، تحت عنوان هنر ایران در گذشته و آینده انتشار یافت ). در پی این سخنرانی انجمن ایران و امریکا تأسیس شد که پس از جنگ جهانی دوم توسعه بسیار یافت (پوپ ، ۱۳۵۵ش ، مؤخره صدیق ، ص ۶۸).

پوپ در ۱۳۰۵ ش / ۱۹۲۶ نخستین کنگره و نمایشگاه بین المللی هنر و باستانشناسی ایران را با حمایت انجمن هنر ایران برگزار کرد (همان ، ص ۶۷ـ ۶۸؛ > بررسی هنر ایران : مطالعات جدید ۱۹۶۰ـ۱۹۶۹ < ؛ لیشتن اشتتر، همانجاها؛ رجوع کنید به ادامه مقاله ) و پس از این کنگره ، «انجمن هنر ایران » از ۱۳۰۷ش /۱۹۲۸ با عنوان مؤسسه امریکایی هنر و باستانشناسی ایران به مدیریت پوپ در نیویورک آغاز به کار کرد («آرتور اپهام پوپ »، ص ۵۰۵؛ لیشتن اشتتر، همانجا؛ قس پیرنیا، ج ۲، ص ۱۶۲۰، که سال ۱۹۳۰ را ضبط کرده است ).

سپس پوپ در اولین سفر پژوهشی خود به ایران کوشید تا گزارش مصوَّری از معماری ایران تهیه کند. به توصیه حسین علاء، رضاشاه در برابر منع مذهبی و بدگمانی عموم ایستاد و اجازه داد تا پوپ و همراهانش به مساجد و بناهای مذهبی وارد شوند و پژوهشها و عکسبرداریهای لازم را انجام دهند (پوپ ، ۱۹۶۵، مقدمه ؛ «آرتور اپهام پوپ »، همانجا). اقدامات وی سبب شناسایی بسیاری از آثار تاریخی ایران شد. وی بیش از ده هزار قطعه عکس از آثار معماری ایران فراهم کرد که با آنها نمایشگاههای متعددی در سراسر دنیا برگزار شد (ذکاء، ص ۱۷۴ـ۱۷۵). در تهیه عکسهای پوپ ، آنتوان سوریوگین ، مرتضی رستمی و اسد بهروزان همکاری داشتند (همان ، ص ۱۷۷). از پوپ به عنوان یکی از پیشگامان تاریخ عکاسی ایران یاد می شود (همان ، ص ۱۷۴).

در دهه ۱۳۱۰ ش /۱۹۳۰، به دنبال برکناری عده ای از خبرگانِ بنام تاریخ تمدن آسیا از دانشگاههای اروپا از سوی نازیها، پوپ مدرسه مطالعات آسیایی را ایجاد کرد. او با جذب این متخصصان و بر اساس نگرش خویش از «یکپارچگی آسیا» این مدرسه را وسعت بخشید. در نظر او یکپارچگی آسیا یعنی ارتباط فرهنگهای گوناگون آسیا از نظر مفاهیم هنری و مذهبی . این مؤسسه با برخورداری از متخصصانی در زمینه آشورشناسی ، اسلام شناسی ، ایرانشناسی ، نژادشناسی ، فلسفه ، زبانشناسی ، اقتصاد، جامعه شناسی (بویژه در حوزه خاورمیانه و آسیا) و آموزش زبانهای سانسکریت ، عربی ، عبری ، فارسی (باستان و جدید)، حبشی ، چینی و حتی تبتی و ویتنامی ، سرانجام توانست مؤسسه ای با مجوز صدور مدارج بالای علمی شود (لیشتن اشتتر، ص ۲۷۶ـ۲۷۷).

در آموزشها و پژوهشهای این مدرسه ، ایران همیشه مقدم بود («آرتور اپهام پوپ »، ص ۵۰۵ ـ ۵۰۶). کثرت مطالعات آسیایی طی دهه ۱۳۴۰ ش / ۱۹۶۰ در امریکا مدیون انگیزه ای بود که پوپ ایجاد کرده بود (لیشتن اشتتر، ص ۲۷۷). مدرسه و مؤسسه امریکایی هنر و باستانشناسی ایران بتدریج توسعه یافت و از ۱۳۲۶ ش /۱۹۴۷ به مؤسسه آسیایی تبدیل شدند (همانجا؛ صبا، ص ۲۴۰). بسیاری از ایرانشناسان نیم قرن اخیر امریکا با هنر و زبانهای ایرانی در این مؤسسه آشنا شدند (طاووسی ، ص ۱۰۵).

مؤسسه آسیایی در ۱۳۴۵ش به دعوت دولت ایران از امریکا به ایران (شیراز) منتقل و وابسته به دانشگاه پهلوی شد و به دنبال آن پوپ و اکرمن برای همیشه به ایران آمدند (بحرالعلومی ، ۱۳۵۵ش ، ص ۴۲۷؛ نیز رجوع کنید به > بررسی هنر ایران : مطالعات جدید ۱۹۶۰ـ۱۹۶۹ <، ص ۳۳۰۹). ظاهراً مکان اولیه مؤسسه آسیایی خانه پوپ بود و سپس در نارنجستان ، از مواریث قوام الملک شیرازی ، مستقر شد ( پژوهشنامه مؤسسه آسیائی ، ص الف ). بخشی از فعالیت این مؤسسه درایران معطوف به حمایت از باستانشناسانی بود که برای کاوش به ایران می آمدند (پوپ و اکرمن ، ص ۲۲). پوپ بنیانگذار مجله «پژوهشنامه مؤسسه آسیایی » نیز بود (موسوی گرمارودی ، ص ۲۰)، این مؤسسه پس از انقلاب اسلامی ایران منحل شد (طاووسی ، ص ۱۱۲، پی نوشت ۸). در دهه ۱۳۱۰ ش / ۱۹۳۰ پوپ و هرتسفلد در ایران فعال بودند و حفاریهایی در بیشاپور، نیشاپور، پرسپولیس ، ری و دیگر شهرها انجام دادند ( > فرهنگ هنر < ، ج ۱۵، ص ۸۹۹).

کنگره هاونمایشگاههای بین المللی هنروباستانشناسی ایران . بخش عمده ای از شهرت پوپ به سبب برگزاری و سازماندهی مهمترین کنگره های بین المللی هنر و باستانشناسی ایران است ،از جمله :۱۳۰۶ش /۱۹۲۶ در فیلادلفیا؛ ۱۳۰۹ش / ۱۹۳۱ در لندن با همکاری مینورسکی ؛ ۱۳۱۴ ش / ۱۹۳۵ در لنینگراد و مسکو. این کنگره ها و نمایشگاههای همراه آنها سهم مهمی در شناساندن اهمیت تمدن ایران به دنیا داشتند (طاهری ، ص ۲۶۰، ۴۴۶؛ صدیق ، ۱۳۳۸ـ۱۳۵۶ ش ، ج ۲، ص ۲۶۳ـ ۲۶۴).

به دنبال برگزاری این نمایشگاهها، درباره هنر ایران کتابهای مرجع زیادی منتشر شد (برای نمونه نگارگری ایران اثر بینیون و ویلکینسون که با نام سیرتاریخ نقاشی ایرانی در ۱۳۶۷ ش ترجمه شده است ). امریکا، انگلیس و روسیه ، به دلیل رقابتهایی که بر سر مسائل ایران با یکدیگر داشتند در برپایی چنین نمایشگاههایی دخالت و حساسیت ویژه ای از خود نشان می دادند (برای نمونه رجوع کنید به صدیق ، ۱۳۳۸ـ۱۳۵۶ ش ، ج ۲، ص ۲۶۴). دولت ایران نیز در برگزاری این نمایشگاهها سهیم بود (پوپ ، ۱۳۵۵ ش ، مؤخره صدیق ، ص ۶۸).

دو کنگره دیگر، یکی در ۱۳۳۹ش /۱۹۶۰ در نیویورک و واشنگتن و دیگری در ۱۳۴۷ش /۱۹۶۸ در تهران و اصفهان و شیراز، برگزار و نتایج آنها در تکمیل > بررسی هنر ایران  در چند جلد چاپ و منتشر شد (همان ، ص ۶۹؛ برای سخنرانیهای این کنگره ها رجوع کنید به دانشگاه شیراز، کتابخانه میرزای شیرازی ، مجموعه ایرانشناسی پروفسور پوپ ). در کنگره چهارم که در نیویورک تشکیل شد، پوپ و گیرشمن و اریک اشمیت نشان درجه یک دانش دریافت کردند (صدیق ، ۱۳۳۸ـ۱۳۵۶ ش ، ج ۳، ص ۳۵۴ـ۳۵۵).

در همین کنگره پوپ تقاضا کرد که پس از مرگ در ایران (اصفهان ) به خاک سپرده شود (پوپ ، ۱۳۵۵ ش ، مؤخره صدیق ، ص ۷۰). نمایشگاههایی که پوپ به همراه هر کدام از کنگره ها برگزار کرد همچنان در زمره مهمترین نمایشگاههای هنر ایران به شمار می رود. فعالیتهای پوپ و این کنگره ها تأثیر قابل توجهی بر بازار صنایع دستی و هنری ایران داشت (صدیق ، ۱۳۵۲ ش ، ص ۵۵ ).

پوپ در ۱۳۱۴ش / ۱۹۳۵ به عضویت فرهنگستان ایران درآمد و از ۱۳۱۵ش / ۱۹۳۶ استاد افتخاری تاریخ هنر ایرانی در دانشگاه تهران بود. او در سالهای فعالیت خود نشانهای متعددی از دولت ایران دریافت داشت ( همان ، ص ۵۶ ؛ دایره المعارف فارسی ، همانجا).

پوپ در شهریور ۱۳۴۸ درگذشت و در اصفهان در کنار پل خواجو و در مقبره ای که محسن فروغی به سبک معماری قرن پنجم طراحی کرده بود، به خاک سپرده شد (  بررسی هنر ایران : مطالعات جدید ۱۹۶۰ـ۱۹۶۹  ، ص ۳۲۲۱،۳۳۴۲؛ بحرالعلومی ، ۱۳۵۵ ش ، ص ۴۲۷ـ ۴۲۸؛ صدیق ، ۱۳۳۸ـ۱۳۵۶ ش ، ج ۳، ص ۳۶۷). همسرش نیز در پنجم بهمن ۱۳۵۵ درگذشت و در کنار پوپ به خاک سپرده شد (بحرالعلومی ، ۱۳۵۶ ش ، ص ۱۵۲). آرشیو بزرگ عکسهایی که پوپ طی سالها فراهم آورده بود، اکنون در موزه نارنجستان نگهداری می شود (طاووسی ، ص ۱۰۹) و شماری از این عکسها نیز در کتابخانه ملی ایران موجود است .

مجموعه ای از پارچه ها و فرشهای کهن و آثار عتیقه ایران و جهان که او گرد آورده بود، اکنون در موزه نارنجستان است . کتابخانه ارزشمند وی ، شامل کتابهای بسیاری درباره تاریخ ، باستانشناسی ، هنر و زبانهای ایرانی ، در کتابخانه میرزای شیرازی دانشگاه شیراز به شکل مجموعه ای مستقل و با نام مجموعه ایرانشناسی پروفسور پوپ نگهداری می شود (همان ، ص ۱۰۹، ۱۱۲، پی نوشت ۷).

پوپ پنجاه سال از عمر خود را صرف مطالعه درباره ایران و هنر ایران کرد و برای اولین بار، بررسی نظام مندی از پیشرفت هنری ایران ارائه داد که تمامی تنوع و در عین حال یکپارچگی هنر ایران را در گستره وسیع زمانیش دربر می گرفت (لیشتن اشتتر، ص ۲۷۶؛ صدیق ، ۱۳۵۲ ش ، ص ۵۳ ).

ارزشمندترین اثر پوپ

 بررسی هنر ایران از زمانهای پیش از تاریخ تا عصر حاضر  ، چاپ اول در ۱۹۳۸ـ ۱۹۳۹ در شش مجلد، چاپ دوم در ۱۹۶۴ در دوازده مجلد ( سیزده مجلد ) و چاپ سوم در ۱۹۷۷ در شانزده مجلد ( پوپ ، ۱۳۵۵، ص ۶۹؛ طاووسی ، ص ۱۰۶) است که هنوز در تاریخ هنر ایران کتابی جامع محسوب می شود. این کتاب نخستین بار در ۱۹۲۶ در دو جلد طرحریزی شد، اما هنگامی که در نمایشگاه بین المللی لندن حجم عظیمی از موضوعات ناشناخته و ثمره پژوهشهای معماری در ایران مطرح شد، طرح اولیه گسترش یافت (پوپ ، ۱۹۷۷، ج ۱، مقدمه ، ص XIV XV- ). نتیجه سالها پژوهش پوپ ، آرشیو عکس ارزشمند وی ، و نتایج کنگره های بین المللی هنر و باستانشناسی ایران در این کتاب گرد آمده است . در تهیه این کتاب هفتاد نفر از ایرانشناسان و متخصصان برجسته هنر ایران با پوپ همکاری داشته اند (طاووسی ، همانجا).

دیگر آثار پوپ اینهاست :

 مقدمه ای بر هنر ایران  (۱۹۳۱)؛ شاهکارهای هنر ایران (۱۹۴۵) که در ۱۳۴۸ش / ۱۹۵۹ به فارسی ترجمه و منتشر شد (همانجا)؛ معماری ایران (۱۹۶۵) که دو ترجمه فارسی از آن موجود است . در این کتاب پوپ معنی و هدف آثار معماری ایران را پیش از هر چیز مذهبی می داند. به اعتقاد او این ویژگی ، که در همه هنرهای آسیایی نهفته است ، سبب یگانگی و تداوم معماری ایران و نخستین سرچشمه ویژگی عاطفی آن آثار است (پوپ ،۱۳۶۵ ش ، دیباچه ، ص ۹)؛

آشنایی با مینیاتورهای ایران . از وی مقالات متعددی در زمینه هنر ایران به فارسی ترجمه شده است ( رجوع کنید به افشار، ج ۱، ص ۱۹۶، ۳۴۰، ج ۳، ص ۱۰۱، ۱۰۵، ۱۰۸، ۱۰۹). بسیاری از مقالات وی که به فارسی ترجمه شده از کتاب  بررسی هنر ایران < برگرفته شده اند (برای اطلاع از مقالات دیگر رجوع کنید به پیرسون ، ۱۹۷۴، ص ۲۱۳، ۲۲۷، ۲۵۰، ۳۰۵، تکمله ۴، ص ۸۲، ۸۴، ۲۸۳؛ همو، ۱۹۷۵، ص ۲۶۳؛ ماهیار نوابی ، ج ۳، ص ۳۸۱، ج ۵، ص ۳۳۷). شیوه مقایسه پوپ بین آثار هنری جهان نشان از ذهن فلسفی و تسلط او بر تاریخ ، هنر و فرهنگ سرزمینهای مورد بحث دارد (برای نمونه رجوع کنید به پوپ ،۱۳۵۰ ش ، ص ۲۳ـ ۵۸).



منابع :

(۱) «آرتور اپهام پوپ »، ترجمه مهوش ابوالضیاء، راهنمای کتاب ، سال ۱۲، ش ۹ـ۱۰ (آذرـ دی ۱۳۴۸)؛
(۲) ایرج افشار، فهرست مقالات فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ ؛
(۳) حسین بحرالعلومی ، «ایرانشناسی که به ایران عشق می ورزید و بزرگترین آرزویش این بود که در ایران بخاک سپرده شود»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی ، سال ۲۴، ش ۱ و ۲ (بهار و تابستان ۱۳۵۶)؛
(۴) همو، کارنامه انجمن آثار ملّی ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۵) پژوهشنامه مؤسسه آسیائی ، ش ۲ (بهار ۱۳۵۴)؛آرتور اپهام پوپ ،

(۶) معماری ایران : پیروزی شکل و رنگ ، ترجمه کرامت الله افسر، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۷) همو، «مقام هنر ایرانی : اهمیت و کیفیت هنر ایرانی »، فرهنگ و زندگی ، ش ۴ـ۵ (اردیبهشت ۱۳۵۰)؛
(۸) همو، هنر ایران در گذشته و آینده ، ترجمه عیسی صدیق ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۹) آرتور اپهام پوپ و فیلیس اکرمن ، «ایران عشق من ، زندگی من و وطن من است »(مصاحبه )،تلاش ،ش ۱۸ (شهریور ـ مهر ۱۳۴۸)؛
(۱۰) حسن پیرنیا، ایران باستان ، یا، تاریخ مفصّل ایران قدیم ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۱) دایره المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ ش ؛
(۱۲) یحیی ذکاء، تاریخ عکاسی و عکاسان پیشگام در ایران ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۱۳) ابوالقاسم سحاب ، فرهنگ خاورشناسان ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۱۴) ژان سواژه ، مدخل تاریخ شرق اسلامی ، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق )، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۱۵) محسن صبا، «تاریخچه ایرانشناسی در انگلستان وامریکای شمالی »، فرهنگ ایران زمین ، ج ۱۲ (شهریور ۱۳۴۴)؛
(۱۶) عیسی صدیق ، چهل گفتار: درباره سالگردهای تاریخی یادبود دانشمندان معاصر تاریخ و فرهنگ ایران ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۷) همو، یادگار عمر ، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۵۶ ش ؛
(۱۸) محمود طاووسی ، «آشنایی در دیار ما»، فارس شناخت ، سال ۱، ش ۱ (بهار ۱۳۷۸)؛
(۱۹) ابوالقاسم طاهری ، سیر فرهنگ ایران در بریتانیا، یا، تاریخ دویست ساله مطالعات ایرانی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۲۰) فرهنگ خاورشناسان : زندگینامه و کتاب شناسی ایران شناسان و اسلام شناسان ، ج ۱، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۲۱) علی موسوی گرمارودی ، مجموعه مقالات انجمن واره بررسی مسائل ایرانشناسی ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۲۲) عزت الله نگهبان ، مروری بر پنجاه سال باستان شناسی ایران ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛

(۲۳) The Dictionary of art , ed. Jane Turner, Willard, Ohio 1996;
(۲۴) Ilse Lichtenstadter, “In memoriam Arthur Upham Pope”, International Journal of Middle East studies , vol.1 (1970);
(۲۵) Yahya Ma ¦ hya ¦ r-e Navvabi, A bibliography of Iran , Tehran 1347-1370;
(۲۶) James Douglas pearson, ed. A bibliography of pre-Islamic Persia ,London 1975;
(۲۷) idem, Index Islamicus: 1906-1955 , London 1974, fourth supplement 1971-1975 , London 1977;
(۲۸) Arthur Upham Pope, Perspolis: The ritual city , introduction by Issa Sadiq, [Tehran(: Iran American Society, 1964;
(۲۹) idem, Persian architecture , London 1965;
(۳۰) idem, ed., A survey of Persian art , Tehran 1977;
(۳۱) A Survey of Persian art: new studies 1960-1969, in memoriam Arthur Upham Pope , excerpts from vol. XV-XVI, Tehran )n.d.].

دانشنامه جهان اسلامجلد ۵

زندگینامه پروفسور سر هارولد والتر بِیلی (۱۹۹۶-۱۸۹۹م)

سر هارولد والتر ، ایران شناس نامدار انگلیسی و صاحب آثار و پژوهشهای ارزنده درباره زبانهای ایرانی . بیلی در ۲۵ آذر ۱۲۶۸/۱۶ دسامبر ۱۸۹۹ در ویلتشر انگلستان به دنیا آمد (طاووسی ، ص ۸۵۱؛ طاهری ، ص ۳۶۶). در ده سالگی ، همراه خانواده خود به استرالیا رفت و تا ۱۹۲۷/ ۱۳۲۶ ش در آنجا به سر برد. تحصیلات خود را در ادبیات کلاسیک در دانشگاه پرث به انجام رساند و از آن پس برای آموختن زبان سانسکریت و دستور تطبیقی زبانهای هند و اروپایی به انگلستان بازگشت (لوکوک ، ص ۱۱۷).

بیلی در طول زندگی دانشگاهی خود، به دریافت درجه های عالی دانشگاهی ، عضویت در انجمنهای علمی جهانی ، ریاست سازمانهای دانشگاهی و پژوهشی و دریافت نشانهای علمی توفیق یافت و در ۱۳۴۶ ش /۱۹۶۷ پس از رسیدن به رتبه استادی ممتاز در کیمبریج ، بازنشسته شد (طاهری ، همانجا؛  زندگینامه ـ کتابشناسیهای ۱۳۴ دانشمند  ، ص ۳۳ـ ۳۵؛ کتاب اعلام بین المللی < ، ذیل مادّه ؛ لوکوک ، همانجا).

عضویت در فرهنگستانهای بریتانیا، دانمارک ، نروژ و سوئد؛ ریاست انجمن واژه شناسان بریتانیا؛ ریاست انجمن سلطنتی آسیایی ؛ ریاست هیئت مدیره بیست وسومین کنگره مستشرقان در ۱۳۳۳ ش / ۱۹۵۴ در کیمبریج (تقی زاده ، ص ۸۵؛ لوکوک ، همانجا)؛ دریافت درجه دکتری افتخاریِ ادبیات از دانشگاههای استرالیای غربی و آکسفورد؛ ریاست شعبه آسیای مرکزی بیست وهشتمین کنگره خاورشناسی در کانبرای استرالیا (افشار، ص ۲۹۴) و دریافت نشان طلای انجمن سه سالانه سلطنتی آسیاشناسی (  زندگینامه ـ کتابشناسیهای ۱۳۴ دانشمند < ؛ > کتاب اعلام بین المللی  ، همانجاها) از جمله مدارج و عضویتهای او بود. وی در ۲۱ دی ۱۳۷۴/ ۱۱ ژانویه ۱۹۹۶ درگذشت .

آثار بیلی

عموماً در زمینه زبانهای هند و اروپایی و بویژه زبانهای ایرانی ، و تخصص اصلی او زبان ختنی (سکایی ) است (لوکوک ، ص ۱۱۸). وی حدود دویست مقاله تحقیقی دارد که دو جلد آن با نام  آثار کوتاه ، مقالاتی درباره مطالعات ایرانی  به همت یحیی ماهیار نوابی یکجا انتشار یافته ومقاله های او را از ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۳ دربر می گیرد (طاووسی ، ص ۸۵۰). فهرست مقاله های او را تا ۱۳۴۹ ش / ۱۹۷۰ در سی وسومین شماره  نشریه مدرسه مطالعات آسیایی و آفریقایی  می توان دید که برخی از آنها از جمله «زبان فارسی » در میراث ایران به فارسی (ص ۲۹۱ـ ۳۲۲) و پاره ای دیگر به زبانهای سوئدی و آلمانی برگردانده شده است (طاهری ، همانجا).

از جمله مهمترین کتابهای اوست :

 مسائل زردشتی در کتابهای قرن نهم  که حاصل مطالعات او درباره متنهای پهلوی و زردشتی قرن سوم هجری است (۱۳۲۲ ش /۱۹۴۳). این اثر و دیگر نوشته های بیلی نام وی را در کنار هنینگ و زنر، صاحبنظران جهانی درباره کیش زردشت و سیر تکوینی این دین ، قرار داده است ؛

 متنهای ختنی  در پنج جلد (۱۹۴۵ـ۱۹۶۳)؛

فرهنگ زبان ختنی (۱۹۷۹) که اساسی ترین تألیف او در زبان ختنی است ؛

 فرهنگ سکاها در ختن ایران باستان < و کتابهای دیگری که همگی جزو کتابهای مرجع اند. او همچنین در زمینه متنهای بودایی سانسکریت ، چینی و تبتی ، پژوهشهای ارزنده ای انتشار داده است (طاهری ، ص ۳۶۷؛ طاووسی ، ص ۸۵۰ ـ۸۵۱)، اما تحقیق او درباره متن فارسی میانه (پهلوی ) بندهش ، منتشر نشده است (لوکوک ؛  زندگینامه ـ کتابشناسیهای ۱۳۴ دانشمند ؛  کتاب اعلام بین المللی < ، همانجاها).



منابع :

(۱) ایرج افشار، بیـاض سفر: یادداشتهای سفـر در زمینـه ایرانشناسی ، کتابشناسی و نسخه شناسی ، تهران ۱۳۵۴ش ؛
(۲) حسن تقی زاده ، «گزارش بیست وسومین کنگره مستشرقین در کمبریج : از بیست ونهم مرداد تا ششم شهریور ۱۳۳۳ مطابق بیستم تا بیست وهشتم اوت ۱۹۵۴»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ، سال ۲، ش ۲، (دی ۱۳۳۳)؛
(۳) محمود طاووسی ، «مجموعه مقالات سر هارولد بیلی »، آینده ، سال ۱۲، ش ۱۱ـ۱۲ (بهمن ـ اسفند ۱۳۶۵)؛
(۴) ابوالقاسم طاهری ، سیر فرهنگ ایران در بریتانیا، یا، تاریخ دویست ساله مطالعات ایرانی ، تهران ۱۳۵۲ش ؛
(۵) میراث ایران ، زیرنظر ا.ج . آربری ، ترجمه احمد بیرشک … ( و دیگران ) ، تهران ۱۳۳۶ش ؛

(۶) Bio-bibliographies de 134 savants, Acta Iranica, 20, Leiden 1979;
(۷) The International who’s who 1993-94 , 57 th ed., London 1993;
(۸) Pierre Lecoq, “Sir Harold W. Baily (1899-1996)”, Studia Iranica, XXVI, 1(1997) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه پرفسور مارتین پِلِسنِر (۱۹۷۳-۱۹۰۰م)

 مارتین ، مستشرق یهودی و متخصص تاریخ علوم اسلامی . پژوهشهای پلسنر در حوزه زبانهای سامی ، زبان و ادبیات یونان قدیم ، تاریخ و فلسفه باستان ، تاریخ قرون وسطی ، تاریخ هنر و تاریخ علوم اسلامی است . او دراواخر ۱۹۰۰/۱۲۷۹ ش در پوسن متولد شد و در برسلاو رشدکرد(پلسنر،مقدمه اشتیکر،صXII؛زلهایم ،ص ۱).

دردانشگاه شاگرد کارل بروکلمان * و همدرس شرق شناس آلمانی ، هانس هاینریش شدر * ، و بعدها دوست نزدیک و همکارعلمی او بود (زلهایم ، همانجا)؛ این نکته از مقدمه پایان نامه دکتری او در ۱۹۲۵/۱۳۰۴ ش با عنوانِ  رساله تدبیر منزل ابروسن نوفیثاغورثی و تأثیر آن در دانش اسلامی برمی آید.به نظر بروکلمان ، پلسنر در این پایان نامه تحت تأثیر پایان نامه دکتر هلموت ریتر * باعنوان دستینه دانش بازرگانی عرب  (منتشر شده در مجله  اسلام ، ش ۷، ۱۹۱۷، ص ۱ـ۹۱) بوده است (زلهایم ، ص ۱ـ۲). پلسنر در ۱۹۲۵/۱۳۰۴ ش ،سه ماه پس از اخذ درجه دکتری ، با ریتر آشنا شد (همانجا)

و در تصحیح و ترجمه غایَه الحکیم (در لاتینی مشهور به پیکاتریکس ) منسوب به مَجریطی ، به عنوان فردی آشنا به زبانهای عربی و عبری با او همکاری کرد (زلهایم ، ص ۲؛ د.جودائیکا ، ذیل مادّه ). در بهار ۱۹۲۷/۱۳۰۶ ش برای پژوهش به مؤسسه تحقیقاتی تاریخ علوم طبیعی روسکا در برلین رفت ؛ جایی که در ۱۹۲۱ـ۱۹۲۲/ ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱ ش برای دو نیمسال تحصیلی از تسهیلاتش بهره جسته بود ( د. جودائیکا ؛ زلهایم ، همانجاها).

پس از چندی ، پلسنر به همت ریتر از استانبول دیدار کرد و با دانشمندان بنام ترک مانند اسماعیل افندی و نسخه های خطی کتابخانه فاتح آشنا شد. در تابستان ۱۹۲۹/۱۳۰۸ ش ترجمه مشترک وی و ریتر از پیکاتریکس به آلمانی به پایان رسید (مجریطی ، مقدمه پلسنر، ص VII ). دستنویس این ترجمه در ۱۹۴۳/۱۳۳۲ ش در لایپزیگ طعمه شعله های جنگ شد (زلهایم ، ص ۴). او سرانجام از استانبول به آناتولی و سوریه ، و سپس برای مدت کوتاهی به فلسطین سفر کرد. سپس به بن رفت و تا ۱۹۳۰/۱۳۰۹ ش در آنجا ماند، پس از قبول مأموریتی آموزشی در دانشگاه فرانکفورت ، همراه یوزف هورویتس (متوفی ۱۹۳۱/۱۳۱۰ ش )، شرق شناس آلمانی ، برای تدریس در این دانشگاه درخواست داد (همان ، ص ۲).

او به سبب تألیف مقاله های متعدد در  دایره المعارف اسلام  و  دایره المعارف جودائیکا  ، به عنوان پژوهشگری فعال مطرح شده بود. در فوریه ۱۹۳۱/۱۳۱۰ ش پس از درگذشت ناگهانی هورویتس ، پلسنر جانشین او و استاد دانشگاه فرانکفورت شد. اما با ظهور نازیسم در آلمان ، به فلسطین مهاجرت کرد، این مهاجرت بر فعالیتهای علمی او اثر ناخوشایندی داشت (همان ، ص ۳). او در ۱۹۳۳/ ۱۳۱۲ش در حیفا دستور زبان عربی را برای نخستین بار به عبری جدید نوشت و از ۱۹۴۵ در مدرسه ای در بیت المقدس (اورشلیم ) به کار مشغول شد ( د.جودائیکا ، همانجا)؛ در ۱۹۵۵/۱۳۳۴ ش رتبه دانشیاری یافت و در ۱۹۶۳/۱۳۴۲ ش استاد شد. در این سالها کرسی ادبیات آلمانی این دانشگاه را اداره می کرد تا اینکه در ۱۹۶۹/۱۳۴۸ ش استاد ممتاز آنجا شد (زلهایم ، همانجا).

پلسنر در ۱۹۶۲/۱۳۴۱ ش در انگلستان اقامت کرد.در همین سال ، ترجمه پیکاتریکس منتشر شد. وی مسئولیت چاپخانه بریل را در لیدن برعهده گرفت (همان ، ص ۴). سپس به تاریخ فلسفه باستان وتاریخ علوم اسلامی ، بویژه پزشکی وکیمیا، پرداخت و رساله ای نوشت باعنوان  اهمیت تاریخ علم برای فهم عالم فکری اسلام  (توبینگن ، ۱۹۶۶). استقبال از این کتاب و دیگر آثار او در محافل علمی سبب شد تا به عضویت افتخاری انجمن آلمانی شرق شناسی برگزیده شود (همان ، ص ۵).

پلسنر در ۲۷ نوامبر ۱۹۷۳/ ۷ آذر ۱۳۵۲ بر اثر سکته قلبی در بیت المقدس درگذشت (همان ، ص ۱؛ پلسنر، مقدمه اشتیکر، همانجا).

شماری از آثار او پس از مرگش منتشر شدند،

از جمله :  

فلسفه پیشا سقراطی و علم کیمیای یونانی  (چاپ ویسبادن ، ۱۹۷۵).

برخی از مقالات وی نیز عبارت است از:

«سهرورد» در  دایره المعارف اسلام (ج ۹، ص ۷۷۷ـ ۷۷۸)؛

 «کشاورزی نبطیان …» < در مجله سامی شناسی و زمینه های وابسته (ش ۶، ۱۹۲۸، ص ۲۷ـ۵۶) و

 «تحقیقی در باب غایه الحکیم »  (زلهایم ، ص ۳؛ برای آثار او رجوع کنید به د.اسلام ؛ د.جودائیکا ؛ ایندکس اسلامیکوس ).



منابع :

(۱) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. “Plessner, Martin”;
(۲) Maslama B . Ah ¤ mad Majr ¦ â t ¦ â , “Picatrix”: das Ziel des Weisen , translated into German from the Arabic by Hellmut Ritter and Martin Plessner, Liechtenstein 1978;
(۳) Martin Plessner, Vorsokratische Philosophie und griechische Alchemie , ed. Felix Klein-Franke, Wiesbaden 1975;
(۴) Rodulf Sellheim, “Martin Plessner”, Der Islam , vol. 52, no.1 (1975), 1-5.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه پروفسور رودی پارِت(۱۹۸۳-۱۹۰۱م)

 خاورشناس نامور آلمانی و مترجم قرآن . پارت در ۱۲۸۰ش /۱۹۰۱ در ویتن دورف نزدیک فرویدنشتات در منطقه سیاه جنگل (جنوب شرقی آلمان ) به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه و دانشگاهی در ۱۳۰۳ ش /۱۹۲۴، با تقدیم رساله سیره سیف بن ذی یزن : یک داستان عامیانه عربی  نزد انو لیتمن ، استاد کرسی زبانهای شرقی در دانشگاه توبینگن ،موفق به دریافت نخستین دکترای خود شد. دو سال بعد، با ارائه رساله ای باعنوان  داستان پهلوانی عمرنعمان و جایگاه آن نسبت به مجموعه هزار و یکشب : رساله ای درباره تاریخ ادبیات عربی  در همان دانشگاه با سمت دستیاری کرسی خاورشناسی به کار پرداخت (مولر، ص ۱).

وی از ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۹ ش /۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ در دانشگاه هایدلبرگ به تدریس پرداخت و سپس به عنوان استاد جانشین کرسی اسلام شناسی و سامی شناسی به دانشگاه بن دعوت ، و در ۱۳۲۰ ش /۱۹۴۱ استاد همان کرسی شد. با شدت گرفتن جنگ جهانی دوم ، به لشکر آلمان در افریقا اعزام شد و پس از شکست ارتش آلمان به اسارت امریکاییان درآمد و سرانجام در ۱۳۲۵ ش /۱۹۴۶ به آلمان بازگشت و بار دیگر فعالیتهای علمی خود را از سرگرفت . در ۱۳۳۰ ش /۱۹۵۱ جانشین استادش انو لیتمن در کرسی اسلام شناسی و سامی شناسی دانشگاه توبینگن شد و از همان زمان ، دوران پرکار و پربار پژوهشهای علمی خود را آغاز کرد.

رودی پارت همردیف خاورشناسان نام آوری چون تئودور نولدکه * ، کارل بروکلمان * و هلموت ریتر * است . هر چند پس از نگارش نبوغ آمیز تاریخ قرآن * به قلم تئودور نولدکه گامهای بلندی در زمینه پژوهشهای قرآنی در اروپا برداشته شد، اما اثر دو جلدی رودی پارت ، یعنی ترجمه آلمانی قرآن و فهرست و شرح مباحث هم موضوع قرآن بی گمان از استوارترین ، موفقترین و ماندگارترین پژوهشهای این حوزه به شمار می آید.

چنانکه فهرست آثار رودی پارت نشان می دهد، موضوعات پژوهشهای آغازین او بسیار متنوع بوده است ، اما پس از آنکه در ۱۳۱۴ ش /۱۹۳۵ در جشن نامه انو لیتمن ، که پارت خود نشر آن را بر عهده داشت ، «برنامه یک ترجمه علمی نوین از قرآن با تفسیری کوتاه » را طرح ریزی کرد، وقت و نیروی خود را در پیشبرد این برنامه و موضوعات مربوط بدان متمرکز نمود و ۳۵ سال بعد با انتشار جلد دوم > فهرست و شرح مباحث هم موضوع قرآن کار خویش را به انجام رسانید (اس ، ص ۱). وی چنانکه در مقدمه ترجمه قرآن خویش می گوید کوشیده است که قرآن را از زبان قرآن معنی کند، و برای این کار، نخست تمام واژه ها، موارد کاربرد و تعبیرات مشابه قرآن را با دقت و حوصله ای بسیار و روشمند گرد آورده و همه را با نقدی عالمانه با یکدیگر سنجیده است (ص ۴ـ ۵).

در میان ترجمه های فراوانی که در سده های اخیر در اروپا از قرآن انجام گرفته است ، ترجمه آلمانی پارت را تنها می توان با ترجمه ریچارد بل در زبان انگلیسی و رژیس بلاشر * در زبان فرانسوی سنجید (گتیی ، ص ۳۵). انتشار این ترجمه چنان با استقبال محافل علمی بین المللی و نیز مسلمانان آلمانی زبان و یا آشنا به زبان آلمانی روبرو شد که این اثر در زمانی نسبتاً کوتاه ، با بازنگری و تصحیح مجدد، سه بار و حتی در قطع جیبی تجدید چاپ شد. ترجمه قرآن رودی پارت در برخی کشورهای اسلامی و از جمله ایران به صورت افست به چاپ رسیده است . به گفته یوزف فان اِس (همانجا) پس از آن دیگر هیچ یک از اسلام شناسان آلمانی از ترجمه های پیشین قرآن نقل قولی نمی کنند، با اینکه برخی از آن ترجمه ها تجدید چاپ شده اند.

رودی پارت در دوران فعالیت علمی خود در دانشگاه هایدلبرگ کتاب درسی  آموزش خلاصه زبان عربی ، تألیف ارنست هاردر، را با تصحیح و تجدید نظر اساسی در ۱۳۱۷ ش / ۱۹۳۸ منتشر کرد، که باعث شهرت او در میان چند نسل از استادان و دانشجویان رشته خاورشناسی شد. او نماینده آلمان فدرال در هیئت نویسندگان دایره المعارف اسلام و کمیته مدیریت اتحادیه اروپایی اسلام شناسان و عرب شناسان بود.

یوزف فان اس ، جانشین رودی پارت در کرسی خاورشناسی توبینگن ، فهرستی از برگزیده آثار وی را گردآورده که در برگیرنده بیش از ۱۸۰ عنوان از کتابها، رساله ها، نقدها، مقالات مندرج در دایره المعارفهای معتبر علمی اروپایی و کتابهایی است که او تصحیح کرده است . این فهرست به مناسبت هشتادمین سال تولد وی منتشر شد.

نویسندگان شرح حال رودی پارت ، بر این نکته تأکید دارند که وی در شناساندن درست اسلام به غرب و زدودن پیشداوریهای دشمنانه بین پیروان مذاهب سهم بسزایی داشته است . او انسانی وارسته ، با دقت نظر، ذکاوت و قدرت حافظه ای شگفت انگیز بود که با پشتکاری تا واپسین روزهای عمرش از کار پژوهش و نگارش باز نایستاد. وی در ۱۳۶۲ش /۱۹۸۳ در توبینگن درگذشت (اس ، ص ۷).



منابع :

(۱) H. Eisenstein, “Rudi Paret”, Archiv fدr Orientforschung, 31 (1984), 237;
(۲) J. van Ess, “Rudi Paret (1901-1983)”, Der Islam , vol. 61, no.1 (1984);
(۳) Johan Fدck, Die arabischen Studien in Europa, Leipzig 1955, 218;
(۴) Helmut Gجtje, “Zur Koranدbersetzung von Rudi Paret”, Bustan , 6 (1985);
(۵) William A. Graham, “In memoriam Rudi Paret (1901-1983)”, The Muslim world , vol. 73, no.2 (April 1983), 133-141;
(۶) Walter W.Mدller, “Rudi Paret (1901- 1983)”, ZDMG , vol. 136, no. 1 (1986);
(۷) Rudi Paret, Schriften zum Islam ,ed. Josef van Ess, Stuttgart 1981.

دانشنامه جهان اسلام ج۸

زندگینامه پرفسور جان بویل(۱۹۷۸-۱۹۱۶م)

 خاورشناس انگلیسی ، که به سبب تحقیقاتش درباره ایلخانیان شناخته شده است . وی در ۱۹۱۶ در جنوب انگلستان به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در ساری ، در همان منطقه تمام کرد. در پی نقل مکان خانواده اش به بیرمنگهام در ۱۹۳۴، در دانشگاه آنجا، شروع به تحصیل زبان و ادبیات آلمانی کرد.

پس از کسب درجه عالی در این رشته ، در ۱۹۳۷، برای تحصیل زبان و ادبیات شرق به آلمان سفر کرد. ابتدا، در گوتیِنْگن از شایدر کسب علم نمود، و سپس وارد دانشگاه برلین شد. در ۱۹۳۹ به انگلستان بازگشت و در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی در لندن شروع به تحصیل در مقطع دکتری کرد. در ۱۹۴۱، با شروع جنگ ، وارد ارتش شد و چند ماهی به عنوان افسر استحکامات انجام وظیفه کرد.

از ۱۹۴۲تا۱۹۵۰ در دایره ویژه اطلاعات سِری وابسته به وزارت امور خارجه انگلستان خدمت کرد. در ۱۹۴۷، زیر نظر مینورسکی ، که بویل تقریباً در تمام فعالیتهای علمی خود از وی پیروی می کرد، مدرک دکتری دریافت کرد. پایان نامه او درباره قسمتی از تاریخ جهانگشا ی جوینی بود. در ۱۹۵۰، دانشیار کرسی تازه تأسیس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه منچستر شد و جز اقامت یک ساله (۱۹۵۹ـ۱۹۶۰) به عنوان استاد میهمان در کالیفرنیا، تمام حیات علمی خود را در منچستر گذراند. در ۱۹۶۶ به استادی کرسی تحقیقات ایران در دانشگاه منچستر دست یافت و سرانجام در پی بیماری کوتاهی ، در ۱۳۵۷ش / ۱۹۷۸ درگذشت .

بویل ، افزون بر زبانهای مهم غربی ، از قبیل یونانی و لاتین ، حتی روسی ، زبانهای فارسی ، عربی و ترکی را به خوبی می دانست . همچنین زبانهای پهلوی ، گالیسیایی ، ایرلندی قدیم ، مغولی و ارمنی را نیز در حد خواندن و درک متن آموخته بود. او در اواخر عمر به فرهنگ عامه ( فولکلور ) علاقه مند شد و مقالات بسیاری در مجلّه فولکلور (منچستر) در این زمینه نوشت . مدتی نیز مدیریت نشر بعضی از کتب و مجله های مهم انگلستان ، از قبیل تاریخ ایران کمبریج  و مجله آسیای مرکزی  را بر عهده داشت .

بویل به ادبیات کهن ایران ، بویژه متون تاریخی دوره ایلخانیان ، علاقه بسیار داشت .

آثار برجسته او عبارت اند از:

 فرهنگ کاربردی زبان فارسی  (لندن ، ۱۹۴۹) لغتنامه کوچکی برای علاقه مندان به فراگیری زبان فارسی ؛ ترجمه انگلیسی تاریخ جهانگشا ی جوینی (ج ۱ و ۲، منچستر، ۱۹۵۸) که محمد قزوینی در سه جلد (۱۹۱۲ـ۱۹۳۷) آن را منتشر کرده بود. ترجمه چنین اثری همراه با یادداشتها و توضیحات با وجود اسامی کسان و مکانها و اصطلاحات بسیار مشکل مغولی و ترکی نشان دهنده اطلاعات عمیق بویل در این زمینه است ؛

 دستور زبان فارسی نوین  (ویسبادن ، ۱۹۶۶)؛ تاریخ ایران کمبریج (ج ۱ـ۵، لندن ، ۱۹۶۸). او که نشر این اثر را بر عهده داشت ، مقاله ای با عنوان «تاریخ دودمانی و سیاسی ایلخانان » در آن دارد ( تاریخ ایران کمبریج (جلد پنجم ) گردآورنده : جی .آ.بویل ، ترجمه حسن انوشه ، تهران ۱۳۶۶، بخش چهارم ) ،

 جانشینان چنگیزخان  (لندن ـ نیو یورک ، ۱۹۷۱). ترجمه بخش فرزندان چنگیز از جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله ، در این کار نیز بویل همان شیوه خود در ترجمه تاریخ جوینی را به کار بسته است . ترجمه انگلیسی الهی نامه از مثنویهای صوفیانه عطّار (منچستر، ۱۹۷۶) که در آن اشراف بسیار بویل به زبانهای فارسی و انگلیسی نمایان است ؛

 امپراتوری مغول ۱۲۰۶ـ۱۳۷۰  حاوی بیست وچهار مقاله منتشر شده او در مجلات علمی غرب درباره مسائل بررسی نشده تاریخ مغول و ترک (لندن ، ۱۹۷۷) و سرانجام

 ایران ، تاریخ و میراث  (منچستر، ۱۹۷۸)، اثری فشرده در مورد تاریخ ، میراث فرهنگی و ادبیات ایران .



منابع :

(۱) C. F. Beckingham, Professor J. A. Boyle;
(۲) JRAS (1979), 184-186;
(۳) Encyclopaedia Iranica, s.v. “Boyle” (by Peter Jackson);
(۴) Obituary Dr. John A. Boyle”, Hamdard Islamicus , II/2 (1979), 116.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه تیتوس (ابراهیم )بورکهارت(۱۹۰۸م)

 تیتوس (ابراهیم )، هنرشناس و متفکر مسلمان سویسی ـ آلمانی و از نویسندگان سنت گرا. در ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ در فلورانس به دنیا آمد. او فرزند کارل بورکهارت ، مجسمه ساز سویسی و برادرزاده یاکوب بورکهارت (۱۸۱۸ـ ۱۸۹۷ میلادی )، مورخ هنر، و از خانواده های سرشناس اهل بازل (بال ) سویس بود. تیتوس بورکهارت در دوره ابتدایی و متوسطه با فریتهوف شوان * (۱۹۰۷ـ ۱۹۹۸میلادی )، متفکر و شرق شناس مسلمان ، همدرس بود و همراه با او به نقاشی و طراحی روی آورد. این آشنایی بعدها به همکاری و همفکری عمیقی تبدیل شد که تا پایان عمر بورکهارت ادامه یافت (بورکهارت ، ۱۳۷۰ ش ، مقدمه ستاری ، ص ۸؛ ترقی جاه ، ص ۲۰؛ بورکهارت ، ۱۹۸۷، مقدمه استادرت ، ص ۳، ۵).

بورکهارت به سبب علاقه ای که به هنر قرون وسطی و قدیم داشت در ۱۳۱۴ ش /۱۹۳۵ به افریقای شمالی سفر کرد و مدتی در شهرهای مغرب سکونت گزید. این سفرها و بخصوص سکونت در فاس او را شیفته هنر و تمدن اسلامی کرد. وی پس از اسلام آوردن ، نام ابراهیم را برای خود برگزید و با راهنمایی علی بن طیب درقاوی ، شیخ طریقت درقاویه * ، به فراگیری زبان عربی ، علوم دینی و عرفان نظری مشغول شد (بورکهارت ، ۱۹۸۷، مقدمه استادرت ، ص ۸ ـ۹؛ همو، ۱۹۹۲، تکمله میشو، ص ۱۶۵؛ نصر، ۱۹۸۷، ص ۲۹۵).

بورکهارت پس از بازگشت به سویس ، همکاری خود را با انتشارات اورس گراف آغاز کرد و زیر نظر او کتابهایی با نامشهرهای عالم ارواح درباره هنر در شهرهای مقدس منتشر شد. برخی از کتابهای این مجموعه را خود به تنهایی نوشت . بورکهارت همچنین از ۱۹۷۲تا۱۹۷۷میلادی مشاور یونسکو در مراکش برای حفظ شهر تاریخی و قدیمی فاس بود (بورکهارت ، ۱۳۷۲ ش ج ، مقدمه نصر،ص ( ۳۳ـ۳۴ ) ؛ همو، ۱۹۹۲، تکمله میشو، ص ۱۶۴). او در ۱۳۶۳ش /۱۹۸۴ در لوزان سویس درگذشت (همو، ۱۹۸۷، مقدمه استادرت ، ص ۳).

بورکهارت از افکار و آثار رنه گنون (۱۸۸۶ـ ۱۹۵۱میلادی )، متفکر و شرق شناس فرانسوی ، متأثر بود و مانند فریتهوف شوان و آناندا کومارا سوامی (۱۸۷۷ـ۱۹۴۷ میلادی )، متفکر هندی ، از جمله سنت گرایان برجسته و منتقدان تمدن جدید محسوب می گردد (همان ، مقدمه استادرت ، ص ۳ـ۴؛ همو، ۱۳۶۹ ش ، ص ۸). وی پژوهشهای بسیاری در سبکهای مختلف هنری ، بخصوص شیوه های گوناگون هنر مقدس ، انجام داده است . از نظر او هنر مقدس علاوه بر موضوع آن که از یک حقیقت دینی نشئت می گیرد، باید شکل و زبان رمز گونه اش نیز نشان دهنده نوع هستی شناسی و نگرش معنوی آن دین باشد، در غیر این صورت هنر مقدس شمرده نمی شود. وظیفه سنتها نیز انتقال اصول و قواعدی است که اصالت ، شکل و زبان هنر دینی را تضمین می کند (همو، ۱۳۶۲ ش ، مقدمه پایا، ص ۷۰؛ همو، ۱۳۶۹ ش ، ص ۷ـ ۸).

به نظر او نقش هنر اسلامی تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است ، و هنر باید به روح مدد رساند تا از قید کثرت رها شود و به سوی وحدت بیکران بازگردد. بنابراین ، نبودن تصاویر در مساجد و همچنین بی میلی و بی عنایتی به شمایل نگاری پیامبران و اولیای خدا به منظور حذف هر حضور متصوّر در برابر حضور نامرئی خداوند است (همو، ۱۳۶۹ ش ، ص ۱۲، ۱۳۱؛ همو، ۱۳۶۵ ش ، ص ۴۳؛ همو، ۱۳۶۱ ش ، ص ۶).

به همین دلیل ، اشکال هندسی و تصاویر انتزاعی از حیوانات و گیاهان در هنر اسلامی رونق گرفت . برخی از این طرحها اشکال هندسی تودرتو و زنجیرواری هستند که بارزترین مظهر وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است و نوع دیگر از این طرحها، اشکال گل و گیاهی هستند که شباهت کامل خود را با طبیعت از دست داده اند، زیرا هنرمند از تقلید کامل آثار خالق پرهیز می کند. به نظر بورکهارت ، عدم رعایت ابعاد سه گانه یا سایه و روشن در هنر اسلامی معلول همین اندیشه دینی است (همو، ۱۳۶۵ ش ، ص ۴۲ـ۴۳؛ همو، ۱۳۶۹ ش ، ص ۱۰).

بخشی از مطالعات و آثار بورکهارت درباره ارتباط جهانشناسی با هنر دینی است . در این آثار او به نقایص علوم جدید و مقایسه آن با جهانشناسی و علوم قدیم می پردازد. وی همچنین درباره رموز مقدس کلامی و هنری اقوام گذشته تحقیقات و مقالاتی دارد (شمس ، ص ۴۰).

بورکهارت آشنایی گسترده ای نیز با اندیشه های عرفانی در مسیحیت ، آیین هندو، بودایی ، تائویی و بخصوص اسلام داشت و مجموعه دستاوردهای خود را در این زمینه در کتابها و مقالات متعددی درج کرده است (همو، ۱۳۶۲ ش ، مقدمه پایا، ص ۷۰). شهرت بورکهارت علاوه بر تألیف آثاری درباره هنر دینی ، به سبب تحقیقات او در تصوف و ترجمه هایش از متون صوفیانه است . وی از پیشگامان ترجمه کتابهای عرفانی ، بخصوص آثار ابن عربی ، به زبانهای اروپایی است . آثار وی در این باره مکمل آثار و افکار فریتهوف شوان است (بورکهارت ، ۱۹۸۷، مقدمه استادرت ، ص ۵؛ همو، ۱۳۷۲ ش ج ، همانجا؛ نصر، ۱۹۸۷، ص ۲۹۴).

مهمترین آثار او عبارت اند از:

 هنر مقدس در شرق و غرب  (زوریخ ۱۹۵۵) که به فرانسه و انگلیسی ترجمه شده (بورکهارت ، ۱۳۷۲ ش ج ، همانجا؛ نصر، ۱۳۳۸ ش ، ص ۶۱۸) و و با عنوان هنر مقدس : اصول و روشها نیز به فارسی ترجمه شده است ؛

هنر اسلامی : زبان و بیان که اصل آن به انگلیسی به هنگام برگزاری جشنواره جهانی اسلام در لندن (۱۳۵۵ ش / ۱۹۷۶) منتشر شد (حسینی ، ص ۱۶)؛

 فاس ، شهر اسلام  (اُلتن ۱۹۶۰) که در آن ، تاریخ ، دین ، عرفا و اولیا و همچنین هنر اسلامی این شهر را شرح می دهد (بورکهارت ، ۱۹۸۷، مقدمه استوددارت ، ص ۸؛ همو، ۱۳۴۶ ش ، مقدمه نصر، ص ۲)؛

فرهنگ مغرب در اسپانیا  (لندن ۱۹۷۲) که در آن از علم ، هنر و سنتهای فرهنگی سخن می گوید؛

 کیمیا: علم جهان و علم روح (التن ۱۹۶۶) که به زبانهای فرانسه ، انگلیسی و ایتالیایی ترجمه شده است (همو، ۱۹۸۷، ص ۲۵۹، مقدمه استادرت ، ص ۶، ۸؛ همو، ۱۳۷۲ ش ج ، همانجا). او در این کتاب به جنبه تمثیلی کیمیا و تبدیل فلزات به طلا، به عنوان رمزی از استحاله جسم به روح می پردازد (همو، ۱۹۸۷، مقدمه (استادرت ، ص ۶؛ > آیینه عقل < کمبریج ۱۹۸۷).

مجموعه مقالات او درباره جهان شناسی سنتی و علوم قدیم و هنر مقدس (همو، ۱۳۷۲ ش ب ، ص ۱۶) از جمله ، شرحی بر دعای ابن مَشیشه (متوفی ۶۲۲) صوفی مراکشی و قطب طریقه شاذلیه (رجوع کنید به همو، ۱۹۸۷، ص ۱۸۳ـ۱۹۳) و همچنین مقاله ای درباره المقصد الاسنی فی شرح الاسماء الله الحسنی اثر غزالی است (رجوع کنید به همان ، ص ۲۰۰ـ۲۱۰)؛

رمزپردازی (میلان ۱۹۷۹)

 حکمت پیامبران  (پاریس ۱۹۵۵) که ترجمه و تفسیر فصوص الحکم ابن عربی و اولین اثر در شناساندن ابن عربی به جهان غرب است (نصر، ۱۳۳۸ ش ، همانجا)؛

 انسان کامل (لیون ۱۹۵۳) که ترجمه فصلی از انسان کامل عبدالکریم گیلانی (جیلی ) است (همانجا)؛

کلید معنوی احکام نجوم اسلامی بر اساس نظر ابن عربی (پاریس ۱۹۵۰) که از جمله تحقیقات خوب درباره علوم قدیم است (همانجا)؛

درآمدی بر آیین تصوف (لیون ۱۹۵۵) که به زبان آلمانی ، انگلیسی (همانجا) و فارسی ترجمه شده است . او در این کتاب بر وحدت معنوی ادیان و عمومیت اصول تصوف در ادیان مختلف تأکید می کند (همان ، ص ۶۱۷ـ ۶۱۸).



منابع :

(۱) تیتوس بورکهارت ، «ارزشهای جاودان در هنر اسلامی »، ترجمه نصرالله پورجوادی ، نشر دانش ، سال ۲، ش ۵ (مرداد و شهریور ۱۳۶۱)؛
(۲) همو، «جهان شناسی سنتی و علوم معاصر»، ترجمه مرتضی محمدی ، سروش ، سال ۱۵، ش ۶۴۷ (خرداد ۱۳۷۲ الف )؛
(۳) همو، «چشم انداز جهان شناسانه »، ترجمه مرتضی محمدی ، سروش ، سال ۱۴، ش ۶۴۲ (اردیبهشت ۱۳۷۲ ب )؛
(۴) همو، رمزپردازی ، ترجمه جلال ستاری ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۵) همو، «روح هنر اسلامی »، ترجمه سید حسین نصر، هنر و مردم ، دوره جدید، ش ۵۵ (اردیبهشت ۱۳۴۶)؛
(۶) همو، «نظری به اصول و فلسفه هنر اسلامی »، ترجمه غلامرضا اعوانی ، در مبانی هنر معنوی : مجموعه مقالات ، چاپ دفتر مطالعات دینی هنر، تهران ۱۳۷۲ ش ج ؛
(۷) همو، هنر اسلامی : زبان و بیان ، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۸) همو، هنر مقدس : اصول و روشها ، ترجمه جلال ستاری ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۹) همو، «هنر مقدس در شرق و غرب »، ترجمه علی پایا، فصلنامه هنر ، ش ۳ (بهار و تابستان ۱۳۶۲)؛
(۱۰) مسعود ترقی جاه ، «عمری در جستجوی حقیقت : نگاهی گذرا به زندگی و آثار فریتهوف شوان »، سروش ، سال ۱۴، ش ۶۱۹ (مهر ۱۳۷۱)؛
(۱۱) مهدی حسینی ، «کتابی معتبر در هنر اسلامی »، نشر دانش ، سال ۷، ش ۲ (بهمن ـ اسفند ۱۳۶۵)؛
(۱۲) سیامک شمس ، «حکایت تازه هنر مقدس »، کلمه ، ش ۲ (آذر و دی ۱۳۷۱)؛
(۱۳) سید حسین نصر، «مدخلی بر اصول تصوف »، راهنمای کتاب ، سال ۲، ش ۴ (دی ۱۳۳۸)؛

(۱۴) Titus Burckhardt, Fez: city of Islam , translated from the German by William Stoddart, Cambridge 1992;
(۱۵) idem, Mirror of the intellect: essays on traditional science & sacred art , tr. and ed. William Stoddart, Cambridge 1987;

(۱۶) Seyyed Hossein Nasr, Traditional Islam in the modern world , London 1987.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴

زندگینامه پرفسور دیوید هارتویگ بنت (۱۸۹۳م)

بنت ، دیوید هارتویگ ، خاورشناس و متخصص زبان عربی رایج در سده های میانی بویژه در میان یهودیان عرب زبان ، و عبری میانه . بنت در ۱۸۹۳، در کرتوشین نزدیک پزنان (غرب لهستان امروزی ) به دنیاآمد ( د. جودائیکا ، ذیل “Baneth” ؛ گویتین ، ص ۱). پدرش ادوارد بنت (۱۸۵۵ـ۱۹۳۰) خاخام و استاد دانشگاه و پژوهشگر در تلمود، از اخلاف خانواده روحانی بنت بود (اُلِنْدُرف ، ص ۹). ازینرو دیوید نیز از تربیتی کاملاً دینی برخوردار شد که بر افکار و فعالیتهای پژوهشی او تأثیر نهاد، چنانکه بعدها آثار خود را تقریباً منحصراً به عبری می نوشت (گویتین ، همانجا).

وی فراگیری زبان عبری را در هفت سالگی آغاز کرد و در سالهای نوجوانی زبانهای لاتین و آرامی را بدون مربّی فراگرفت . در همین اوان ، با مقایسه دو زبان خویشاوند عبری و آرامی ، کار پژوهشی خود را آغاز کرد. در شانزده سالگی به فراگیری عربی ، بدون معلم ، روی آورد که بعدها رشته اصلی تحقیقات او گردید (الندرف ، ص ۱۰). از ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۴ در آکادمی علمی یهودشناسی به پژوهش پرداخت ، سپس به فلسطین رفت و در دانشگاه عبری آنجا استادیار فلسفه وزبان و ادبیات عرب گردید ( د. جودائیکا ، همانجا؛ بدوی ، ص ۴۷).

در ۱۹۲۴، در کتابخانه دانشگاه ملی یهود به سمت دستیار شروع به کار کرد و تا ۱۹۳۷ در این مقام باقی ماند و همسرش ، اِرْنا، که او نیز کتابدار بود، یاور وی در پژوهشهایش بود (گویتین ، ص ۵). بنت از ۱۹۴۶ به مقام استادی زبان و ادبیات عرب نایل شد ( د. جودائیکا ، همانجا). گرچه در کنعانی و آرامی و به طورکلی زبانشناسی زبانهای سامی تخصص داشت ، به پژوهشهایی تطبیقی در زمینه فلسفه دینی اسلام و یهود و تفکر دینی یهودیان عرب نیز اهتمام می ورزید (رجوع کنید به دنباله مقاله ). دیوید بنت در ۱۳۵۲ش / ۱۹۷۳ درگذشت (گویتین ، ص ۱).

از دیوید بنت آثار چندانی بر جای نمانده است (برای کتابشناسی کامل آثار وی به عبری و آلمانی رجوع کنید به استودیا اوریینتالیا ، ص ۱۷۵ـ۱۷۹)، زیرا پژوهشگری کمال گرا بود که به آسانی دست به قلم نمی برد و مقالاتش بیشتر صورت تکمیلی گفتارهای او در کلاس درس و مباحثاتش با شاگردان بود که بیشتر در یادنامه هایی که در بزرگداشت همکارانش تدوین می شد، چاپ شده است (گویتین ، ص ۵).

او که علاقه و عنایتی خاص به غزالی داشت ، مقالات  «یک منبع مشترک در باره بَهی بن پاقودا و غزالی » (اورشلیم ، ۱۹۳۸) و  «خاخام یهودا هالوی و غزالی »  (برلین ۱۹۲۳ و تل آویو ۱۹۴۲) را در این زمینه نگاشت که این مقالات ویژگی فلسفی محض یافته است (گویتین ، ص ۱؛ بدوی ، همانجا). در جهت علاقه به تفکر یهود ـ اسلامی در سده های میانی ، بنت از ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۲ تنقیح و ترجمه آثار ابن میمون (متوفی ۶۰۱) و نگارش آثاری درباره وی و اندیشمند شکاک و یهودی دیگر، ابن کمونه ، سعدبن منصور (متوفی ۶۸۳) را وجهه همت خویش ساخت (گویتین ، ص ۳؛ بدوی ، همانجا).

اما مهمترین و بحث انگیزترین جنبه فعالیتهای علمی بنت ، پژوهشهای او درباره ویژگیهای زبان عربی یهودیان و زبان عربی به طورکلی در قرون میانه بود (گویتین ، همانجا) که انتقادات نویسندگان عرب را نسبت به او برانگیخت (رجوع کنید به بدوی ، همانجا)، زیرا او انحراف از هنجار زبان عربی را در متون این دوره نشانه زنده بودن زبان و مشخصه ای سبکی و ویژگی کاربردی تصور می کرد نه ناشی از بی اطلاعی نویسندگان آنان از دستور زبان عربی ( د. جودائیکا ، همانجا؛ گویتین ، ص ۴).

مقالات  «تنوین و گسترش آن تا حد تبدیل به واژه ای مستقل در متون عربی یهودیان »  (۱۹۴۵ـ۱۹۴۶؛ گویتین ، همانجا) و «منظور محمد ( ص ) هنگامی که دین خود را اسلام نامید چه بود؟ معنی اصلی اَسْلَمَ و اشتقاقات آن » (۱۹۷۱؛ استودیا اوریینتالیا ، ص ۱۷۹)، از جمله آثار او در این عرصه است . سهم وی در پژوهشهای مربوط به اسناد یهودیان در جِنیزه قاهره در خور توجه و بسیار پر ثمر بوده است ( د. جودائیکا ، همانجا). وی همراه با گویتین نظارت بر تدارک اثری درباره این اسناد را با عنوان  کتابشناسی مقدماتی اسناد جنیزه  برعهده داشت ( استودیا اوریینتالیا ، همانجا).



منابع :

(۱) عبدالرحمان بدوی ، موسوعه المستشرقین ، بیروت ۱۹۸۴؛

(۲) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. “Baneth” (by M. D. Herr, S.D. Goitein, and S. M. Stern);
(۳) S. D. Goitein, “David Hartwig (ZVI) Baneth”, in Studia Orientalia: memoriae D. H. Baneth dedicata , Jerusalem 1979;
(۴) Studia Orientalia: memoriae D. H. Baneth dedicata , Jerusalem 1979;
(۵) Edward Ullendorff, “D. H. Baneth and philological precociousness”, in Studia Orientalia: memoriae D. H. Baneth dedicata , Jerusalem 1979.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴

زندگینامه پرفسور رژیس بلاشر (۱۹۷۳-۱۹۰۰م)

رژیس ، خاورشناس و عربی دان فرانسوی . در ۱۹۰۰ در حومه پاریس زاده شد. پانزده ساله بود که پدرش به کشور مغرب مهاجرت کرد و در دارالبیضاء (کازابلانکا) مسکن گزید. رژیس در دبیرستان لیوته آن شهر به تحصیل پرداخت و از همان روزگار، عشق شدید به مطالعه و بویژه فراگرفتن زبانهای بیگانه در او پدیدار بود.

رژیس ، بلافاصله پس از اخذ دیپلم ، ناظر مدرسه مولای یوسف رباط شد، سپس از دانشگاه الجزیره لیسانس گرفت (۱۹۲۲) و پس از آن نیز چندی از درسهای ویلیام مارسه در همان دانشگاه بهره برد. در ۱۹۲۴ در امتحان ورودی فوق لیسانس مدرّسی پذیرفته شد و چون پدرش کارمندی ساده بود، وی ناگزیر، ضمن تحصیل در الجزیره ، به کار خود در مدرسه مولای یوسف ادامه داد و پیوسته میان رباط و الجزیره در رفت و آمد بود؛ اما سرانجام در۱۹۲۹ مدرسه رباط را ترک کرد و به یاری لوی پرووانسال در «مؤسسه پژوهشهای عالی مغرب » سرپرست پژوهش گردید و تا ۱۹۳۵ به کار خود ادامه داد.

سال بعد، از دو رساله دکتری خود، اولی درباره متنبی و دومی ترجمه و تحقیق کتاب طبقات الامم ( رجوع کنید به ادامه مقاله )، دفاع کرد. پس از دریافت درجه دکتری ، در «مدرسه ملی زبانهای شرقیِ» پاریس استاد زبان عربی شد و به مدت پانزده سال به آن کار ادامه داد. در ۱۹۵۰ کرسی استادی زبان و ادبیات عربیِ دانشگاه سوربن را به او سپردند که تا زمان بازنشستگیش در۱۹۷۰ در این سمت باقی بود.

بلاشر در کنار وظایف استادی ، مسئولیتهای دیگری نیز به عهده داشت : از ۱۹۵۰ در «مدرسه کاربردی مطالعات عالی » وابسته به دانشگاه سوربن به جای ویلیام مارسه ، سرپرست پژوهش بود؛ از ۱۹۵۶تا۱۹۶۵ ریاست مؤسسه مطالعات اسلامی در فرهنگستان پاریس ، از ۱۹۵۶، ریاست عالیه «انجمن پیشبرد پژوهشهای اسلامی » و از ۱۹۶۲ ریاست «مرکز لغت شناسی عربی » را بر عهده داشت . در ۱۹۷۲، عضو «فرهنگستان خط نگاره و ادب » شد و یک سال بعد در مرداد ۱۳۵۱/ اوت ۱۹۷۳ درگذشت .

بلاشر را می توان آخرین مردِ کلان از سلسله خاورشناسانی دانست که نزدیک به دو سده به پژوهش در زبان و ادبیات کلاسیک عربی پرداخته اند. اینک شیوه کار و حتی واژگان ادب شناسان دگرگون شده و اینگونه پژوهشها به شیوه های تازه ای انجام می شود، و به عقیده برخی از محققان امروزی ، بزرگانی چون بلاشر، طی دویست سال مواد لازم را برای تحلیلهای امروزی فراهم آورده اند.

بلاشر در زندگی پر بار خود حدود دوازده کتاب و بیش از چهل مقاله تألیف کرده و انبوهی گزارش و معرفی و نقد کتاب نوشته است . مقالات او در مجلات معروف فرانسوی (  مجله آسیایی ؛ عربیکا ) و دایره المعارفهای بزرگ (  دایره المعارف اسلام  ؛ لاروس ؛ اونیورسالیس …) به چاپ رسیده است . برخی از کتابهای او، در شمار منابع اصلی تحقیق در آمده اند.

از جمله آثار اوست : 

گزیده ای از آثار جغرافی نویسان قرون وسطی (بیروت ـ الجزیره ۱۹۳۴)؛

یک شاعر عرب در سده چهارم قمری : ابوالطیب المتنبی (پاریس ۱۹۳۵)؛
ترجمه کتاب طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی به فرانسوی همراه با تعلیقات (پاریس ۱۹۳۵)؛

دستور زبان عربی کلاسیک (پاریس ۱۹۳۷)؛

عناصر برگزیده از عربی کلاسیک (پاریس ۱۹۳۹)؛

تمرین برای عربی کلاسیک ؛(پاریس ۱۹۴۶)؛

مقدمه بر قرآن (پاریس ۱۹۴۷) که با عنوان در آستانه قرآن به همت محمود رامیار به فارسی ترجمه و در۱۳۵۹ ش در تهران منتشر شده است (صفحه عنوان کتاب )؛

ترجمه قرآن (پاریس ۱۹۴۹ـ۱۹۵۰) که در آن کوشیده است ، سوره های قرآن کریم را بر حسب زمان نزول تنظیم کند. این ترجمه به شکلی ساده تر و با مراعات ترتیب رایج در نزد مسلمانان ، چند بار به چاپ رسیده است ؛

مسئله محمد صلی الله علیه وآله و سلم مشتمل بر زندگینامه پیامبر اکرم (پاریس ۱۹۵۲)؛

تاریخ ادبیات عرب از آغاز تا پایان قرن پانزدهم ، در سه جلد (پاریس ۱۹۵۲ـ۱۹۶۶). این کتاب را ابراهیم کیلانی به عربی (دمشق ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴) و جلد اول آن را نیز آذرتاش آذرنوش به فارسی برگردانده است (تهران ۱۳۶۳ ش )؛

همگام با محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) (پاریس ۱۹۵۶)؛

فرهنگ عربی ـ فرانسه ـ انگلیسی ، با همکاری دو خاورشناس دیگر. از ۱۹۶۷ به بعد، از این کتاب سه جلد منتشر شده است 

پس از مرگ بلاشر، چندین مقاله درباره او انتشار یافت که برخی از مهمترین آنها جزو منابع این مقاله بوده است . در ۱۳۵۴ ش / ۱۹۷۵ انجمن فرانسوی دمشق ، یادنامه ای همراه با زندگینامه ، فهرست جامع آثار و تمامی مقالات علمی او منتشر کرد ( رجوع کنید به منابع ).



منابع :

(۱) عبدالرحمان بدوی ، موسوعه المستشرقین ، بیروت ۱۹۸۴، ص ۸۲؛
(۲) رژیس بلاشر، تاریخ ادبیات عرب ، ترجمه آذرتاش آذرنوش ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛

Rإgis Blachهre, Analecta , Damas 1975;
David Cohen, Rإgis Blachهre (1900-1973) , Journal Asiatique , 262 (1974), 1-10.

دانشنامه جهان اسلام جلد۳ 

زندگینامه پروفسور امیل بنونیست(۱۹۰۲ـ ۱۹۷۶م)

بنونیست ، امیل ، شرق شناس سرشناس فرانسوی (۱۹۰۲ـ ۱۹۷۶). او در زمینه های مختلف ایران شناسی ، در حیطه زبان شناسی و نیز تتبّعات هندواروپایی یکی از برجسته ترین دانش پژوهان عصر ماست . در میان مستشرقان و ایران شناسان مشهوری چون آنکتیل دوپرون ، ژول مول ، جیمز دارمستتر ، آنتوان میّه و ژان دومناش ، شاید بتوان گفت که امیل بنونیست به علت عمق و وسعت آگاهیهایش ، به کار بستن شیوه درست تحقیق در بررسیهایش ، احاطه و تبحّرش در انواع پژوهشهای ایران شناسی و کلاًّ به علت خدماتش در شناساندن هرچه بهتر فرهنگ و تمدن ایرانی ، بی تردید سرآمد آنان به شمار می آید.

وی در مکتب شرق شناسی فرانسوی که دارای ویژگی ممتاز خود است ، پرورش یافت و یکی از شاگردان ممتاز آنتوان میّه ـ از بنیانگذاران زبان شناسی نوین و فقه اللّغه تطبیقی هندواروپایی ـ بود. وی کتاب استاد خود را تحت عنوان  دستور زبان فارسی باستان  در ۱۳۱۰ ش /۱۹۳۱ ویرایش و با افزودن مطالب جدید دوباره منتشر کرد. بنونیست در ۱۳۱۶ ش /۱۹۲۷ جانشین میّه در مدرسه مطالعات عالی (وابسته به سوربن )، و در ۱۳۱۶ ش / ۱۹۳۷ جانشین وی در کولژ دوفرانس شد و تا ۱۹۶۹ در این دو مدرسه عالی به تدریس زبانهای ایرانی ، زبان شناسی و دستور تاریخی زبانهای هندواروپایی پرداخت .

وی از آغاز فعالیتهای علمی خود تا چندسال پیش از پایان عمرش که به علت بیماری مجبور به ترک تدریس و تحقیق شد، هجده کتاب و ۵۹۱ مقاله و نقد و ارزیابی کتاب نوشت .

مهمترین تألیفات او درباره زبانهای ایرانی (شامل زبانهای ایرانی باستان و میانه و نیز زبانها و گویشهای ایرانی نو) و مسائل مختلف ایران شناسی عبارت است از:

 طرح دستور زبان سغدی (۱۳۰۸ ش /۱۹۲۹) با مشارکت گوتیو ؛

دین ایرانی بر پایه متنهای یونانی (۱۳۱۳ ش /۱۹۲۹، به فارسی ترجمه شده است )؛

 ورتره و ورثرغنه  (۱۳۱۳ ش /۱۹۳۴) که تحقیقی است درباره اسطوره شناسی هندوایرانی ، با مشارکت رنو ؛

 مصادر اوستایی  (۱۳۱۴ ش /۱۹۳۵)؛

 مُغها در ایران باستان  (۱۳۱۷ ش / ۱۹۳۸)؛

 متون سغدی  (۱۳۱۹ش /۱۹۴۰)؛

 تحقیقاتی درباره زبان آسی  (۱۳۳۸ش / ۱۹۵۹)؛

 عناوین و اسامی خاص در زبانهای ایرانی باستان  (۱۳۴۵ ش / ۱۹۶۶).

موضوع اغلب مقالات بنونیست ، جنبه های مختلف فرهنگ ، تمدّن ، ادیان و زبانهای ایرانی و شامل تحقیقاتی است درباره آثار بازمانده فارسی میانه ، وزن اشعار پهلوی ، مباحث دستور زبان اوستایی ، بررسی اصطلاحات و واژه های فارسی باستان و اوستایی ، تحقیقات ریشه شناختی در زبانهای مختلف ایرانی ، پژوهش درباره ادیان ایرانی (زردشتی ، مانوی ، زروانی )، مسائل جامعه شناسی و طبقات اجتماعی در ایران باستان ، پزشکی در ایران باستان ، واژه ها و اصطلاحات دخیلِ ایرانی در زبان ارمنی ، تحقیق درباره متون سغدی ، واج شناسی زبانهای ایرانی باستان و جز اینها.

برخی از آثار مهم بنونیست درباره فقه اللّغه هندواروپایی عبارت است از:

 مبانی ساخت نامها در زبانهای هندواروپایی  (۱۳۱۴ ش /۱۹۳۵)؛

 اسم عامل و اسم مصدر در زبانهای هندواروپایی  (۱۳۲۷ ش /۱۹۴۸)؛

 زبان هیتی و زبانهای هندواروپایی  (۱۳۴۱ ش /۱۹۶۲)؛

و > واژگان نهادهای هندواروپایی  (۱۳۴۸ ش /۱۹۶۹).

همه آثار بنونیست از لحاظ روش تحقیق ، عرضه مطالب دست اول ، استنتاجات منطقی ، پرهیز از اطناب و فضل نمایی ومشکل نویسی ، آنچنان محقّقانه و شیوا نوشته شده که اغلب آنها امروزه به صورت مراجع برجسته و معتبر درآمده اند.



منابع :

برای اطلاع دقیق از آثار بنونیست (کتابها، مقالات و نقد و ارزیابی ) رجوع کنید به کتابنامه بنونیست ، تدوینِ محمدجعفر معین فر در یادنامه بنونیست با عنوان

(۱) Mإlanges linguistiques offerts ب ـmile Benveniste , Paris 1975, IX-LIII.

علاوه بر این یادنامه ، سه مجموعه مقاله دیگر را نیز دوستان و شاگردان بنونیست در بزرگداشت او تدوین کرده اند:

(۲) ـtrennes de linguistique offertes par quelques amis ب ـ. Benveniste , Paris 1928;
(۳) Langue, discours, sociإtإ: Pour ـ. Benveniste , ed. J. Kristeva, J. C. Milner, and N. Ruwet, Paris 1975;
(۴) ـ. Benveniste aujourd’hui: Actes du Colloque international du C.N.R.S… , Paris 1984.

(۵) درباره بنونیست و آثار او همچنین  رجوع کنید به Encyclopaedia Iranica , s.v. “Benveniste” (by Gilbert Lazard);
(۶) Ph. Gignoux, in Studia Iranica , 6(1977), 129-131;
(۷) Y. Malkiel, in Romance philology . 34 (1980- 1981), 160-194;
(۸) M. Mayrhofer, in Almanach der عsterreichischen Akademie der Wissenschaften , 127 (1977-1978), 532-539;
(۹) H. Seiler, in Kratylos , 22 (1977- 1978), 208-211.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴

زندگینامه پرفسور الکساندر بنیگسن(۱۹۸۸-۱۹۱۳ م)

 الکساندر، تاریخنگار و خاورشناس روسی تبار فرانسوی ، از نامدارترین صاحب نظران تاریخ اسلام در آسیای مرکزی و قفقاز. وی در دهم ربیع الا´خر ۱۳۳۱/ بیستم مارس ۱۹۱۳، و به تصریح خودش ، همزمان با نوروز ایرانیان به دنیا آمد. پدرش ، آدام بنیگسن ، از افسران سواره نظام و مخالف بلشویکها بود؛ بدین جهت پس از پیروزی آنان ، همسر و فرزندش را به استانبول فرستاد. الکساندر تا ۱۳۰۱ش /۱۹۲۲ در استانبول و از آن پس در تالین ، پایتخت استونی ، نزد اجداد خود زندگی می کرد. سرانجام در ۱۳۰۳ ش / ۱۹۲۴ همه خانواده به پاریس مهاجرت کردند (ویمبوش ، ص ۳ـ۵).

پدربزرگ مادری بنیگسن ، خاورشناس و مغول شناسی صاحب نام و نویسنده چندین اثر مهم در فرهنگ عامیانه و سرودهای حماسی مغول بود. الکساندر در دهه ۱۳۱۰ ش / ۱۹۳۰ در مدرسه عالی مطالعات بازرگانی پاریس ، به تحصیل پرداخت اما در نیمه دهه ۱۳۲۰ش /۱۹۴۰ به «مدرسه زبانهای شرقی * » پاریس رفت . در آنجا لوئی ماسینیون و هانری ماسه در مطالعات ایرانی ، کامران بدرخان ، رهبر جنبش ملی کُرد، در پژوهشهای کردی و لوئی بازن (مارسل بازن ، به نقل بنیگسن و براکس آپ ، ص ۱۲) در تحقیقات ترکی ، از استادان وی بودند (ویمبوش ، همانجا).

الکساندر، بنابر سنت خانوادگی ، به مدرسه سواره نظام رفت و با وقوع جنگ جهانی دوم ، به جبهه اعزام شد.الکساندر، پس از مرگ پدر در ۱۳۲۵ش /۱۹۴۶، متصدی مرکز اسناد و مدارک زبان روسی شد و از این زمان آشنایی و همکاری ارزشمندی میان وی و شانتال لومرسیه کلکژه آغاز شد، چنانکه حاصل این همکاری ، نزدیک به پنج کتاب و یازده مقاله در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۶۱ ش / ۱۹۵۹ تا ۱۹۸۲ است (همان ، ص ۴ـ۶؛ پیرسون ، فهرست ، ذیل مادّه ).

بنیگسن در آغاز تحقیقات جدی خود در باب آسیای مرکزی ، به ازبکستان و زبان ازبکی توجه کرد و به مطالعات گسترده تری در زبانهای ترکی و ایرانی رایج در شوروی پرداخت . وی قریب پانزده سال و غالباً با همسر خود، هلن فون بیلدرلینگ در شورهای خاورمیانه ، از جمله ترکیه ، سوریه ، لبنان ، اردن ، مصر، ایران و افغانستان به پژوهشهای محلی و در نورستان (کافرستان سابق در افغانستان )، به گردآوری افسانه های شفاهی و تطبیق آنها با کتابهای تاریخی اسلامی پرداخت (ویمبوش ، ص ۵ ـ۶).

او در پی این مطالعات و تحقیقات ، به مسئولیت ششمین بخش مدرسه عملی مطالعات عالی ، که بعدها نامش به مدرسه عالی مطالعات و علوم اجتماعی تغییر یافت ، منصوب شد و کرسی تدریس تاریخ اسلام غیرعرب را نیز به دست آورد و تا زمان بازنشستگی در ۱۳۶۲ش / ۱۹۸۳، آن را حفظ کرد (همانجا).

در نیمه دهه ۱۳۴۰ ش / ۱۹۶۰، بنیگسن بهره گیری مداوم از گنجینه های اسناد استانبول را آغاز کرد. او بیشتر در پی کشف کلیدهایی برای تاریخ فراموش شده تاتارهای کریمه ، قازان ، آستاراخان (هشترخان )، چرکسها، قفقازیها و اقوام آسیای مرکزی ، در سده های نهم تا دوازدهم / پانزدهم تا هجدهم بود. یافته های وی موجب تشکیل بایگانی مهمی از میکروفیلمها و کتابخانه ای اختصاصی در نسخه شناسی آثار عثمانی شد. این نتایج توجه نو و ماندگاری به عثمانی شناسی در سراسر فرانسه پدید آورد.

بنیگسن از ۱۳۴۸ ش /۱۹۶۹ به بعد، در دانشگاههای امریکا، روچستر و کلمبیا و سپس ایندیانا (۱۳۴۹ش /۱۹۷۰) و سرانجام در دانشگاه شیکاگو (۱۳۵۰ـ۱۳۶۱ش /۱۹۷۱ـ۱۹۸۲)، تدریس کرد. در این سالها، وی و دانشجویانش در شیکاگو، تحقیقات گسترده ای انجام دادند.

در ۱۳۶۲ ش / ۱۹۸۳، بنیگسن در فعالیتهای دانشگاه ویسکانسین ، برای راه اندازی برنامه جدید مطالعات آسیای مرکزی شرکت جست و در پاییز ۱۳۶۳ ش / ۱۹۸۴ نیز در دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا تدریس کرد. بنیگسن در ۷۵ سالگی در ۱۳۶۷ ش / ۱۹۸۸ درگذشت (همان ، ص ۷ـ۹).

کتابها و مقاله های بنیگسن که در فاصله ۱۳۳۱ش /۱۹۵۲ تا ۱۳۶۵ش /۱۹۸۶ نگاشته شده ، به صورت فردی یا مشترک شامل دست کم سیزده کتاب ، مقاله ها و فصلهایی در بیش از ۲۳ کتاب و مجموعه ، و بالغ بر چهل مقاله در ۲۳ نشریه است (پیرسون ، همانجا). این آثار به انگلیسی ، فرانسه ، آلمانی و ترکی است و به عربی و فارسی نیز ترجمه شده است (رجوع کنید به ادامه مقاله ). مهمترین همکاران وی در تحقیق و تدوین این آثار، گذشته از کلکژه ، پژوهشگرانی چون اندرس ویمبوش ، هلن کارردانکوس و سرانجام ، دخترش مری براکس آپ بودند.

آثار

تحقیقات و نوشته های بنیگسن ، طیف وسیعی از مسائل اسلام و مسلمانان در آسیای مرکزی و قفقاز را در بر می گیرد؛ از جمله ، تصرف سرزمینهای مسلمانان و جنبشهای مردمی آنان بر ضدشوروی ؛ جنبش «جدید»؛ کمونیسم ملی ؛ اسلام محافظه کار، نوگرا، رسمی و صوفیانه در شوروی ؛ زبانها و قومیتهای مسلمانان شوروی از جمله تاتارها و ترکها و کردها، و پرداختن به شخصیتهایی چون سلطان گالیف ( قلی یف ؟ ) و شیخ منصور. او در نوشته های خود، با تحلیل آموزه های دین اسلام ، بر قلمرو گسترده این دین در حیات فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی پیروانش تأکید می کند (ریوکین ، ص ۱۲۰).

از جمله آثار بنیگسن که با همکاری کلکژه نوشته شده است ، فصل پنجم از بخش دوم جلد اول  تاریخ اسلام کمبریج  است که به پیدایش و گسترش اندیشه های چپ و روابط مسلمانان شوروی در خاورمیانه و پس از جنگ دوم جهانی می پردازد (ج ۱، بخش ب ، ص ۶۴۴). کار مشترک وی و کلکژه با عنوان  اسلام در اتحاد شوروی  را احسان حقی به عربی برگردانده و در بیروت منتشر کرده است (عالم خان بن امیر عبدالاحد، ص ۷۸). همچنین اثر مشترک وی و مری براکس آپ ، مسلمانان شوروی : گذشته ، حال و آینده ، ترجمه کاوه بیات در ۱۳۷۰ ش و آسیای میانه اثر اشپولر و بنیگسن از همین مترجم در ۱۳۷۶ ش در تهران منتشر شده است . از دیگر آثار وی می توان از  تحولات ملیتهای مسلمان اتحاد شوروی و مسائل زبانشناختی آنها  ،  کردها و کردشناسی در اتحاد شوروی  نام برد (برای اطلاعات بیشتر درباره آثار رجوع کنید به ویمبوش ، ص ۱۱ـ۱۶).

تاریخنگاران مشهوری چون لاپیدوس در  تاریخ جوامع مسلمان  و مایکل ریوکین در حکومت مسکو و مسأله مسلمانان آسیای مرکزی شوروی به آثار وی استناد کرده و از تحقیقات او سود جسته اند.



منابع :

(۱) الکساندر بنیگسن و مری براکس آپ ، مسلمانان شوروی : گذشته ، حال و آینده ، ترجمه کاوه بیات ، تهران ۱۳۷۰ش ؛
(۲) مایکل ریوکین ، حکومت مسکو و مسأله مسلمانان آسیای مرکزی شوروی ، ترجمه محمود رمضان زاده ، مشهد ۱۳۶۶ ش ؛
(۳) عالم خان بن امیر عبدالاحد، تاریخ حزن الملل بخارا: خاطرات اعلیحضرت امیرسیدعالم خان : ۱۹۱۰ـ۱۹۲۰میلادی ، چاپ محمد اکبر عشیق کابلی ، پیشاور ۱۳۷۰ش ؛

(۴) A. Bennigsen and C. Lemercier-Quelquejay, “Communism in the central Islamic lands”, in The Cambridge history of Islam , ed. P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, and Bernard Lewis, Cambridge 1977;
J. D. Pearson, Index Islamicus ,

(۵) London 1974- ;
(۶) S. Enders Wimbush, “Alexandre A. Bennigsen:a somewhat casual and not altogether dignified portrait”, in Turco-Tatar past, Soviet present studies presented to Alexander Bennigsen , Paris 1986.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه پرفسور الکساندر نیکُلایِویچ بُلدِرُف(۱۹۰۹م)

 الکساندر نیکُلایِویچ ، ایرانشناس برجسته روسیه . بلدرف در ۲۹ مه ۱۹۰۹ در شهر سن پترزبورگ به دنیا آمد و همانجا دبیرستان را به پایان برد. در ۱۹۳۱ از دانشگاه دولتی سن پترزبورگ در رشته ایرانشناسی ( بولشایا ، ج ۴، ص ۵۰۷؛ استبلن کامنسکی ، ص ۴)، و به گفته عبدالله یف( د. تاجیکی ، ج ۱، ص ۴۸۱؛  دایره المعارف ادبیات و هنر تاجیک  ، ج ۱، ص ۲۸۹) از دانشگاه فلسفه و ادبیات و هنر لنینگراد فارغ التحصیل شد.

پس از آن ، دو سال در آموزشگاههای سن پترزبورگ به تدریس زبان آلمانی پرداخت . سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶/ ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۵ ش را در تاجیکستان به سر برد و در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۲، همزمان با تدریس در دانشگاه ، با موزه ارمیتاژ همکاری داشت . در ۱۹۵۰/ ۱۳۲۹ ش به ریاست کرسی ایرانشناسی دانشگاه دولتی سن پترزبورگ برگزیده شد و تا ۱۹۸۱/۱۳۶۰ ش این سمت را بر عهده داشت .

وی در ۱۹۴۱ از پایان نامه دکتری خود با عنوان «فولکلور و ادبیات بدخشان » دفاع کرد و در ۱۹۵۴/ ۱۳۳۲ ش با پژوهشی علمی در زمینه روزگار و آثار زین الدین محمود واصفی خراسانی ، به دریافت درجه علمی فوق دکتری نائل شد و در ۱۹۵۵ از آن دانشگاه عنوان «پروفسور»ی گرفت (استبلن کامنسکی ،ص ۴ـ۶؛مسلمانیان قبادیانی ، ش ۱۵۰۷۸،ص ۱۱، ش ۱۵۰۸۴،ص ۱۳؛گاربوزووا، ص ۹).وی دارنده جوایز بین المللی فردوسی و دولتی تاجیکستان به نام بوعلی سینا است (الکساندر نیکلایویچ وکیل اوف ، ص ۱۲۳؛ مسلمانیان قبادیانی ، همانجاها). سرانجام وی در ۱۳۷۲ ش / ۱۹۹۳ در زادگاهش درگذشت (مسلمانیان قبادیانی ، همانجاها؛ گاربوزووا، همانجا).

بلدرف از نخستین پژوهشگرانی است که به ضبط آثار شفاهی مردم تاجیک مبادرت ورزیده اند. وی شهرها و روستاهای تاجیک نشین و بویژه کوهستانی را درنوردیده و هزاران بیت شعر مردمی گرد آورده است . گردآوری و چاپ حماسه مردمی «گورغولی » (نه «گور اوغلی »/ «کوراوغلی ») برای نخستین بار در ۱۹۳۶ به دست وی صورت گرفت .

او با تکیه بر وزن همین منظومه ، متذکر شده است که وزن خسروانی (از اوزان باستانی شعر فارسی ) هنوز پابرجاست . وی در ۱۹۳۸ نخستین مجموعه آثار شفاهی تاجیکان را با عنوان فولکلور تاجیک منتشر کرد که پس از آن بارها تجدید چاپ شده است . بلدرف تا پایان عمر، در رشته «فرهنگ مردم » فعالیت می کرد (استبلن کامنسکی ، ص ۵ ـ۷؛ مسلمانیان قبادیانی ، همانجاها).

او نخستین گزیده های شاهنامه فردوسی (۱۹۳۸) و غزلیات حافظ (۱۹۴۰) را با خط لاتینی تاجیکی برای خوانندگان تاجیک تهیه کرد و غزلیات حافظ را با تکمله و پیشگفتاری ارزشمند بار دیگر در ۱۹۵۱/۱۳۳۰ ش به چاپ رساند (استبلن کامنسکی ، ص ۵)؛ همچنین تاریخ بدخشان را تصحیح و با مقدمه کامل منتشر کرد (مسکو، ۱۹۵۱). بلدرف بیش از بیست سال از عمر خویش را به تحقیق درباره روزگار و آثار زین الدین محمود واصفی * گذراند و کتاب بدایع الوقایع او را تصحیح کرد که در دو مجلد در مسکو (۱۹۶۱/۱۳۴۰ ش ) و تهران (۱۳۴۹، ۱۳۵۱ ش ) به چاپ رسیده است . کتاب بزرگ وی ، زین الدین محمود واصفی ، نیز دو بار به چاپ رسیده است (دوشنبه ، ۱۹۵۷/ ۱۳۳۶ ش و ۱۹۸۹/ ۱۳۶۸ ش ). از دیگر آثار او، معرفی قدیمترین نسخه خطی آثار سعدی است . این نسخه اندکی پس از مرگ شاعر، کتابت شده است (استبلن کامنسکی ، ص ۶).

وی درباره رودکی ، بوعلی سینا، فردوسی ، خیام ، سعدی ، نظامی ، نظامی عروضی ، خاقانی ، جامی ، نوایی مقاله های ارزشمندی نوشته و زندگی و آثار خواجه حسن نثاری و درویش دهکی را برای نخستین بار معرفی کرده است . مقاله او درباره تشکل زبان معیار فارسی ( مسائل زبانشناسی ، ۱۹۵۵، ش ۵، ۱۹۵۶، ش ۴) هنوز به ارزش خود باقی است ( بولشایا ، ج ۴، ص ۵۰۷؛ د. تاجیکی ، همانجا؛  دایره المعارف ادبیات و هنر تاجیک  ، همانجا؛ استبلن کامنسکی ، ص ۴ـ۷؛ وکیل اوف ، ص ۱۲۲ـ۱۲۳؛ مسلمانیان قبادیانی ، ش ۱۵۰۸۴، ص ۱۳).

بلدرف از معدود پژوهشگرانی بود که به مکتب کمونیسم نپیوست . وی سالها رنج بُرد تا جایگاه اصلی ادبیات صوفیانه را روشن کند؛ نام خواجه احرار * ولی را او زنده کرد (استبلن کامنسکی ، همانجا؛ مسلمانیان قبادیانی ، ش ۱۵۰۷۸، ص ۱۱، ش ۱۵۰۸۴، ص ۱۳). حدود ۱۲۵ اثر از او باقی است («الکساندر نیکلایویچ بلدرف »، ص ۶ـ۱۳؛ استبلن کامنسکی ، ص ۹). بلدرف به اندازه ای کوتاه و پُر محتوا می نوشت که شیوه نگارشش را «برقیه » (تلگرافی ) می گفتند (مسلمانیان قبادیانی ، همانجاها). وی نویسنده کتابهای ادبیات درسی برای دبیرستان و دانشگاه بود (استبلن کامنسکی ، ص ۶).

او مدیری لایق بود، ازینرو، در ۱۹۶۶/ ۱۳۴۵ ش با تأسیس همایش دایمی ایرانشناسان سن پترزبورگ ، به ریاست آن برگزیده شد و تا پایان عمر در آن سمت باقی ماند (همان ، ص ۷). بلدرف شاگردان بسیاری تربیت کرده است که اکنون در روسیه ، تاجیکستان ، گرجستان ، ازبکستان ، آذربایجان و دیگر نقاط جهان به بررسی فرهنگ ایران مشغول اند (رُزنفلد، ص ۲؛ شریف اوف ، ص ۱۱؛ وکیل اوف ، ص ۱۲۳).



منابع :

(۱) رحیم مسلمانیان قبادیانی ، «گل بریزد، نریزد از وی بوی »، کیهان ، ش ۱۵۰۷۸ (۱۹ خرداد ۱۳۷۳)، ش ۱۵۰۸۴ (۲۶ خرداد ۱۳۷۳)؛

(۲) “Aleksandr Nikolaevich Boldirev”, Vostokovedeniye , 6 (1979);
(۳) Bo ¦ l’shaya Sa ¦ vetskaya Ensikla ¦ pediya 2 , [Moscow] 1949-1958;
(۴) Ensikla ¦ pediya ¦ yi adabiya ¦ t va san’ati Ta ¦ jik , Dushanbe 1989, I, 289-290;
(۵) Ensikla ¦ pediya ¦ yi Sa ¦ vetii Ta ¦ jik , Dushanbe 1978;
(۶) V. S. Garbuzowa, “…Pishu lish o desyatoy dole togo, c § to videl i slishal”, Sankt-Petersburgskiy Universitet, gazeta , 13 (4 May 1995);
(۷) A. Z. Ro ¦ zenfeld, “Usta ¦ di arjymandi ىarqىina ¦ s”, Ta ¦ jikista ¦ ni Sa ¦ veti , (31 May 1979);
(۸) X. ëarifa ¦ v, “Dili garm va suxani narm”, Adabiya ¦ t va san’at , (26 July 1984);
(۹) I. M. Steblin-Komenskiy;
(۱۰) “K 80-letiyu Aleksandra Nikolaevicha Boldireva”, Vostokovedeniye , 15 (1989), 3-7;
(۱۱) Afrosiyob Vakilov, “Neskolko slow o doklade A. N. Boldireva”, Literaturniy Azerbayjan , 5 (Sep-Oct. 1992).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴

زندگینامه پرفسور گابریل ژوزف ادگار بلوشه(۱۹۳۷-۱۸۷۰م)

 خاورشناس و ایران شناس معروف فرانسوی . گابریل ژوزف ادگار بلوشه در ۱۲ دسامبر ۱۸۷۰ در شهر بورژ متولد شد. دوره تحصیلات مقدماتی را با موفقیتهای درخشانی به انجام رساند (قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، ص ۱۴) و وارد مدرسه زبانهای شرقی * شد. عربی ، فارسی ، ترکی و هندی را فراگرفت (دهخدا؛ دایره المعارف فارسی ؛ د.ا.د.ترک ، ذیل ماده ) و همچنین در مدرسه مطالعات عالی که در زمان ناپلئون سوم تأسیس شده بود و مرکز مطالعات ایران شناسی بود (اورکاد، ص ۱۲، ۲۰)، تحصیل کرد و در همانجا از ۱۸۹۵ تا ۱۹۰۱ به تدریس پرداخت .

در ۱۸۹۵، کتابدار کتابخانه ملی پاریس در بخش نسخ خطی و از ۱۹۲۹ معاون آنجا شد. بلوشه در ۱۹۲۸، نشان افتخار(لژیون دنور ) دریافت کرد (قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، همانجا) و در ۱۹۳۵ بازنشسته شد و در ۵ سپتامبر ۱۹۳۷ در پاریس درگذشت ( ایرانیکا ذیل ماده ؛ د. ا. د. ترک ، همانجا).

آثار بلوشه نشانه بارزی از فعالیت و تلاش پیگیر و روحیه پژوهشگری اوست . اگرچه بلوشه در کتابداری تحصیلات دانشگاهی نداشت ، اما به جهت دقت و مهارت در فهرست برداری و شناسایی کتابهای شرقی و تألیف آثاری که تنوع ، عمق و وسعت دانش وی را می رساند، در بین خاورشناسان معتبر اوایل قرن بیستم ، جایگاه ویژه ای یافت . مهمترین کار وی ، فهرست برداری از کتابهای خطی کتابخانه ملی پاریس و تصحیح و ترجمه برخی از آنها بوده است .

فهرستهایی که بلوشه تهیه کرده عبارت اند از :

 فهرست نسخ خطی شرقی ، عربی ،

فارسی و ترکی شارل شفر  (۱۹۰۰)؛

 فهرست نسخ خطی مزدایی (زند، پهلوی ، پارسی و ایرانی آیین زردشت )  (۱۹۰۰)؛

 صورت نسخ خطی عربی مجموعه دکوردمانش  (۱۹۰۶)؛

 فهرست نسخ خطی عربی ، فارسی و ترکی که دکوردمانش به کتابخانه ملی اهدا کرده است  (۱۹۰۹)؛

 صورت «مجموعه نسخ خطی مسلمانان » دکوردمانش (۱۹۱۶)؛

 ملاحظاتی در باب نسخ خطی فارسی و عربی مجموعه مارتو (۱۹۲۳)؛

 فهرست نسخ خطی عربی که در سالهای ۱۸۸۴ـ۱۹۲۴ به دست آمده است (۱۹۲۵)؛

 فهرست نسخ خطی ترکی < در دو جلد (۱۹۳۲ـ ۱۹۳۳) و

 فهرست نسخ خطی فارسی کتابخانه ملی  (۱۹۰۵ـ۱۹۳۴) ( ایرانیکا ، همانجا؛ قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، ص ۱۸).

بلوشه در تاریخ عرب نیز آثاری دارد؛

وی متن عربی و ترجمه النهج السدید و الدر الفرید فی مابعد تاریخ ابن عمید ، نوشته مفضل بن ابی الفضائل را که تاریخ ممالیک مصر است با عنوان > مفضل بن ابی الفضائل : تاریخ سلاطین ممالیک < در مجله پاترولوژیا اُریانتالیس در سه شماره منتشر کرد،

همچنین السلوک لمعرفه الدول والملوک احمدبن علی مقریزی را با توضیحات تاریخی و جغرافیایی و بعضی از قسمتهای زبده الحلب فی تاریخ حلب ابن عدیم را به فرانسه برگردانید و در ۱۸۹۵ـ۱۸۹۸ در  مجله شرق لاتین منتشر ساخت . در ۱۹۰۲

 پرستش آفرودیت ـ

آناهیتا در میان عرب جاهلیت  و در ۱۹۲۰  سفرنامه کارلیه دو پینون در مشرق زمین < را با حواشی تاریخی و جغرافیایی به طبع رساند ( ایرانیکا ؛ د.ا.د.ترک ، همانجاها؛ دانشنامه ایران و اسلام ، ذیل «ابن عدیم »؛ قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، ص ۱۶ـ۱۷).

بلوشه تحقیقات خود را در زمینه ایران باستان با جیمز دارمستتر * ایران شناس فرانسوی ، آغاز کرد. وی ابتدا در ۱۸۹۵، رساله ای با عنوان فهرست جغرافیایی بلاد ایران در مجموعه تحقیقات مربوط به زبان و آثار تاریخی مصر و آشور  ( د.ترک ، ذیل ماده ) و سپس مقالات متعددی درباره ایران باستان نوشت .

بلوشه دو کتاب مهم نیز در حوزه ایران شناسی دارد :

فرهنگ پاره ای از قسمتهای اوستا چاپ جیمز دارمستتر  (آلانسُن ۱۹۰۱) و

 تحقیق در باب دستور زبان پهلوی  (پاریس ۱۹۰۵؛ ایرانیکا ، همانجا؛ قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، ص ۱۶ـ۱۸).

بلوشه در ۱۹۱۰ > مقدمه ای بر تاریخ مغولها  و

یک سال بعد بخشی از جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله همدانی را که شامل تاریخ اوکتای قاآن تا تیمور قاآن بود، منتشر کرد (قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، ص ۱۶؛ د.ترک ؛ ایرانیکا ؛ دایره المعارف فارسی ، همانجاها).

بلوشه در زمینه تاریخ و آثار باستانی چین و آسیای مرکزی و ترکیه نیز تحقیقات و تألیفاتی دارد (برای نمونه رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا).

همچنین در تاریخ ادیان و مذاهب

 معراج حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم <) (1899)، و

 منابع شرقی کمدی الهی (دانته )  (۱۹۰۱) را به رشته تحریر درآورده و مقالات متعددی در این زمینه به طبع رسانده است ( ایرانیکا ، همانجا).

بلوشه در زمینه نقاشیهای شرقی نیز تألیفاتی دارد. از جمله

 نقاشیهای شرقی مجموعه پودزی  ؛
 فهرست اسامی یاد شده در چهار یادداشت در باب نقاشیهای شرقی < (1928)؛
 نقاشی اسلامی  ؛
 نقاشی در ایران  .

او همچنین درباره نقاشیها و تذهیبهای نسخه های خطی عربی و فارسی و ترکی کتابخانه ملی فرانسه آثاری تألیف کرده است (رجوع کنید به قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، ص ۱۷ـ ۱۸؛د. ترک ، همانجا).

تعدادی دیگر از آثار بلوشه بعد از فوتش ، با نظارت انجمن فرانسوی چاپ نسخ خطی مصوّر منتشر شد که در شناسایی بهتر تاریخ نقاشی ایران مؤثر بوده است ( ایرانیکا ، همانجا؛برای نمونه مقالات مختلف بلوشه رجوع کنید به پیرسون ، فهرست ، ذیل ماده ).

بلوشه با دانشمندان ایرانی ، از جمله محمد قزوینی ، همکاری و مکاتبه داشت (قزوینی ، ۱۳۲۵ ش ، ص ۱۰ـ۱۴؛همو، ۱۳۳۹، ص ۵، پانویس ۱؛سحاب ، ص ۶۷).



منابع :

(۱) برنارد اورکاد، «ایرانشناسی در فرانسه »، در ایرانشناسی در اروپا و ژاپن ، ویراسته رودی متّی و نیکی کدّی ، ترجمه مرتضی اسعدی ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۲) دانشنامه ایران و اسلام ، زیرنظر احسان یارشاطر، تهران ۱۳۵۴ـ۱۳۷۰ ش ، ذیل «ابن عَدیم » (نوشته ب . لویس )؛
(۳) دایره المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ ش ؛
(۴) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ ۱۳۵۹ ش ؛
(۵) ابوالقاسم سحاب ، فرهنگ خاورشناسان ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۶) محمد قزوینی ، «ادگار بلوشه »، یادگار ، سال ۲، ش ۱۰ (خرداد ۱۳۲۵)؛
(۷) همو، «نامه امیرتیمور گورگان به شارل ششم پادشاه فرانسه »، کاوه ، سال ۲، ش ۵، ۱ رمضان ۱۳۳۹؛

(۸) Encyclopaedia Iranica , s.v.”Blochet”(by Francis Richard);
(۹) J. D. Pearson, Index Islamicus: 1906-1955 , London 1974, index, s.v. “Blochet”;
(۱۰) TA , s.v. “Blochet, Edgard”;TDVIA ,

(۱۱) s.v. “Blochet, Gabriel-Joseph Edgard” (by Mahmut H. ì akirog § lu).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد۴ 

زندگینامه پرفسور کارل هاینریش بکر (۱۹۳۳-۱۸۷۶م)

اسلام شناس و دولتمرد آلمانی. در ۱۸۷۶ در آمستردام به دنیا آمد. تحصیلاتش را در الهیات ، تاریخ فرهنگ و ادیان ، در فرانکفورت و سپس در لوزان ، هایدلبرگ و برلین گذراند. در ۱۸۹۹، در هایدلبرگ به دریافت درجه دکتری نایل آمد. بکر در دو عرصه علم و سیاست حضور فعال داشت .

در عرصه علمی عمده علاقه و تحقیقات او در زمینه تاریخ ادیان بود و در این مسیر، تحقیق درباره اسلام و شرق شناسی مورد توجه او قرار گرفت . پس ازاتمام تحصیلات ، سفرهای او به نقاط مختلف ، از جمله سرزمینهای اسلامی ، این علاقه را در او تقویت کرد. در سفری به اسپانیا (۱۹۰۰) از شهرهای قرطبه ، اشبیلیه ، غَرناطه ورُنْده دیدن کرد و در کتابخانه اسکوریال به بررسی نسخه های خطی آثار اسلامی پرداخت . در ۱۹۰۱ به قاهره رفت و پساز دیدار با مفتی اعظم ، محمد عبده ، در آنجا به تکمیل زبان عربی خود اقدام نمود.

آنگاه به سودان رفت و دربازگشت به کشورش از یونان ، استانبول ، فلسطین و سوریه نیز دیدن کرد. بکر خاطرات این سفرها را در سخنرانیهای اواخر زندگی خود بتفصیل بیان کرده است . او در ۱۹۰۲ به استادی دانشگاه هایدلبرگ (ریتر، ص ۱۷۵ـ۱۷۷؛ بدوی ، ص ۷۰ـ ۷۲) و در ۱۹۰۷ به ریاست «مؤسسه مطالعات استعماری هامبورگ » برگزیده شد، که نخستین گام او در ورود به عرصه سیاست بود.

او با پذیرش مسئولیت این مؤسسه و با آگاهی از اوضاع سیاسی و اقتصادی آن زمان و مسائل اجتماعی و دینی ملتهای مسلمان ، به تحقیق درباره مشکلات عملی در اداره و قانونگذاری کشورهای اسلامیِ تحت سلطه آلمان پرداخت ، و این امر زمینه بسیاری از تحقیقات بعدی او را فراهم آورد (بدوی ، ص ۷۲ـ۷۳).

بکر مجله معروف اسلام را در ۱۳۲۸/ ۱۹۱۰ بنیان نهاد و تا هنگام مرگ خود مسئولیت آن را بر عهده داشت . انتشاراین مجله که از مجلات مهم در مطالعات اسلامی است ، تاکنون ادامه یافته است . در ۱۹۱۳، به دستیاری هلموت ریتر * ،«سمینار تاریخ و فرهنگ شرق » را در دانشگاه بن برگزار کرد و در پاییز همان سال برای تدریس از هامبورگ به بُن رفت (عقیقی ، ج ۲، ص ۴۱۸؛ شفا، ص ۱۵۰ـ۱۵۱؛ ریتر، ص ۱۷۸ـ ۱۷۹؛ پارت ، ص ۳۳).

در ۱۹۱۴ و با آغاز جنگ جهانی اول ، بکر کرسی استادی را ترک گفت و از این زمان وارد صحنه سیاست شد. بررسی مسائل سیاسی حکومت آلمان در قبال شرق برای دیگر پژوهشهای علمی او مجالی باقی نگذاشت و وی تنها به تدریس در دانشگاه ، شرکت در کنگره های داخلی و خارجی و انتشار مجله اسلام بسنده کرد. سپس در ۱۹۱۶ کارشناسِ وزارت فرهنگ پروس ، در ۱۹۱۹ معاون وزیر و در ۱۹۲۱ وزیر علوم و فرهنگ و هنر گردید، و پس از وقفه ای کوتاه دوباره از ۱۹۲۵ تا۱۹۳۰ به وزارت رسید. در هنگام تصدیِ سمت کارشناسی وزارت فرهنگ ، مؤسسه بزرگ علمی برای مطالعات و آموزشهای شرق شناسی را بنیان نهاد. در نظام آموزشی ،بویژه در دانشگاهها، اصلاحات عمده ای انجام داد ( دایره المعارف بزرگ شوروی  ؛ دایره المعارف فارسی ، ذیل ماده ؛ بدوی ، ص ۷۳؛ شفا، ص ۱۵۰).

بکر از ۱۹۳۱تا۱۹۳۲، عضو کمیسیون اتحادیه مجمع ملل شد و به شرق آسیا، چین و ژاپن ، سفر کرد. هدف او از این سفر مطالعه روش آموزشدر چین بود. در این سفر از اندونزی و ایران نیز دیدن کردو مشاهده آثار عظیم تاریخی تخت جمشید و حفاریهای هرتسفلد در بغداد و سوریه او را سخت تحت تأثیر قرار داد.

در اسفند ۱۳۱۰/ مارس ۱۹۳۲، دولت عراق از بکر تقاضا کردتا با کمیسیونِ مأمور تجدید تشکیلات معارف عراق همکاری کند ( اطلاعات ، ش ۱۵۵۴، ص ۳). او پس از ترک صحنه سیاست به کارهای علمی شرق شناسی روی آورد اما فرصتی برای ادامه طرحهای تحقیقاتی خود نیافت و در ۱۳۱۲ ش / ۱۹۳۳ درگذشت (ریتر، ص ۱۸۴ـ ۱۸۵؛ نیز رجوع کنید به فرهنگ خاورشناسان ، ذیل ماده ).

بکر در زمینه تاریخ ادیان متأثر از ادلبرت مرکس ، استاد تحقیقات باستانی ، ماکس وبر ، فیلسوف امعه شناس ، و ارنست ترولچ ، متخصص الهیات ، فیلسوف و مورخ بود و مباحثات مستقیم بکر با ترولچ ، در او تمایل خاصی به این زمینه پدید آورد، به طوری که بیشترین فعالیت علمی خود را در زمینه تاریخ و فرهنگ و دین متمرکز کرد. بتسولد ، استاد دانشگاه هایدلبرگ ، سبب علاقه مندی او به شرق شناسی شد.

آثار گولدتسیهر مجارستانی در زمینه کلام و تفسیر و حدیث ، و کتابهای اِسنوک هورگرونیه هلندی در زمینه فقه اسلامی تأثیر زیادی بر نگرش بکر گذاشت و او خود از تأثیر افکار این دو نفر بر خویشتن یاد کرده است (ریتر، ص ۱۸۰؛ بدوی ، ص ۷۱ـ۷۲). بکر از مسائل اقتصادی و تاریخی نیز غافل نماند و به مطالعه اقتصاد و تاریخِ سرزمینهای اسلامی ، بویژه مصر پرداخت که بسیار به آن علاقه داشت . همچنین درباره تاریخ آفریقا، که تنها منابع آن مآخذ اسلامی بود، مطالعاتی نمود.

در زمینه تاریخ سیاسی و گسترش اسلام در مناطق مختلف نیز تحقیق کرد و با بررسی منابع عربی درباره اقتصاد، تاریخ و تشکیلات حکومت اسلامی ، تحولی در آموزش نظری شریعت اسلامی پدید آورد. از طرحهای به انجام نرسیده او طرح «فقه اللغه سامی » و «اقتصاد اسلامی » بود (ریتر، ص ۱۸۰ـ۱۸۱؛بکر، ۱۹۸۰، ص ۳، پانویس ۲).

بکر ضمن اشاره به پیمان سیاسیِ میان آلمان و عثمانی که باعث علاقه مندی آلمانیها به شناخت زندگی و تفکرشرق شد، به مشترکات فرهنگی و مبانی فکری مشابه میان مسیحیت و اسلام می پردازد و علت گسترش مسیحیت و اسلام را این مشترکات و مشابهت می داند، او حتی مبانی فکری و اساس اسلام را یونانی می پندارد (۱۹۶۷، ج ۱، ص ۴۰ـ ۴۱).

ادوارد سعید (ص ۱۰۳ـ۱۰۴، ۲۰۹) از بکر به عنوان فیلسوفی شیفته فرهنگ فلسفی یونان نام می برد که اسلام را تنها تلاشی نه چندان موفق برای جذب مبانی فکری و به کارگیری سنت یونانی می داند. با وجود این شیفتگی به فرهنگ یونان ، به نظر می رسد که بکر به مسائل تاریخی از جوانب مختلف توجه می کرد و تاریخ را همچون بافت زنده ای با اجزای مرتبط می دانست .

او مانند عالمان فقه اللغه تنها به مسائل ریز و جزئیات روایات و اسناد بسنده نمی کرد بلکه آنها را در بستر شرایط آن دوره می سنجید (بدوی ، ص ۷۴). بکر با طرح اصولِ عقاید اسلام (۱۹۶۷، ج ۱، ص ۴۵ـ۵۳) به بررسی سیر تاریخی فقه ، نقش شریعت و مشکلات قانونگذاری در جوامع اسلامی می پردازد و عرفان را به عنوان پدیده ای دینی و اجتماعی به بحث می نهد و عمیق ترین صورت آن را عرفان ایرانی می داند.

بکر ویژگی منطقی اسلام را «توحیدی » بودن آن می داند و در بحث از رویارویی جهان اسلام با اروپا بر آن است که اسلام با وجود واکنش شدید در برابر تفکر جدید اروپایی ، دارای قابلیت انطباق تدریجی است . او از تلاش احیاگران مسلمان در ارائه تفسیری نوین از قرآن و شریعت نتیجه می گیرد که آینده شرق از آنِ اسلام خواهد بود.

اگرچه بکر بر اساس دیدگاه خاص خویش ریشه تمامی این پیشرفتها را تفکر یونان می داند اما تأکید می کند که شرق هیچگاه اروپایی یا غربی نشده و نخواهد شد، و تفاوت بین این دو پابرجا خواهد ماند. در عین حال ، با توجه به شرایط سیاسی آن زمان و رقابت تنگاتنگ دولتهای اروپایی برای نفوذ و تسلط بیشتر بر ملتهای مسلمان ، بکر با مقایسه سیاست استعماری آلمان و انگلستان ، برای موفقیت برنامه های استعماری کشورش بر برنامه ریزی فرهنگی تأکید می کند (همانجا).

آثار مهم او عبارت اند از:

 مجموعه مقالات درباره تاریخ مصر در دوره اسلامی  (استراسبورگ ، ۱۹۰۲ـ ۱۹۰۵)؛
 مسیحیت و اسلام  (توبینگن ، ۱۹۰۷) که در ۱۹۰۹به زبان انگلیسی ترجمه شده است ؛
 آیا اسلام برای مستعمرات ما یک خطر است ؟  (لایپزیگ ، ۱۹۰۹)؛
 حکومت و تبلیغ در سیاست اسلامی  (برلین ، ۱۹۱۰)؛
و مهمترین آنهاکتاب دو جلدی  مطالعات اسلامی  (لایپزیگ ، ۱۹۲۴ـ ۱۹۳۲) است که فصلهایی از آن به «تاریخ فرهنگی دوره خلافت »، «اسلام و مسیحیت »، مسائل اقتصادی اسلام بویژهدر مصر و آفریقا اختصاص دارد. در  تاریخ سده های میانه کیمبریج نیز فصلی درباره گسترش اسلام نگاشته است . بکر همچنیندهها مقاله در مجله اسلام و دایره المعارف اسلام تألیف کرده است (پارت ، همانجا؛دانشگاه لندن ، ج ۱، ص ۷۰۹ـ۷۱۰؛دانشگاه شیکاگو، ج ۲، ص ۸۳۲ـ۸۳۳؛عقیقی ، ج ۱، ص ۴۱۸ـ۴۱۹).



منابع :

(۱) اطلاعات ، سال ۶، ش ۱۵۵۴، ۱۲اسفند۱۳۱۰ ش ، عبدالرحمان بدوی ، موسوعه المستشرقین ، بیروت ۱۹۸۴؛
(۲) کارل هاینریش بِکِر، «تراث الاوائل فی الشرق و الغرب »، در عبدالرحمان بدوی ، التراث الیونانی فی الحضاره الاسلامیه دراسات لکبار المستشرقین ، بیروت ۱۹۸۰؛
رودی پارت ، الدراسات العربیه و الاسلامیه فی الجامعات الالمانیه : المستشرقون الالمان منذ تیودور نولدکه ، ترجمه مصطفی ماهر،

(۳) قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۷ ) ؛
(۴) دایره المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ ش ؛
(۵) شجاع الدین شفا، جهان ایران شناسی ، ( تهران ۱۳۴۸ ش ) ؛
(۶) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱؛
(۷) فرهنگ خاورشناسان : زندگینامه و کتابشناسی ایران شناسان و اسلام شناسان ، ج ۲، تهران : مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (زیر چاپ )؛

(۸) Carl Heinrich Becker, Islamstudien, Hildsheim 1967;
(۹) Great Soviet encyclopedia, New York 1973-1983, s.v . “Becker, Carl Heinrich”;
(۱۰) H. Ritter, “Carl Heinrich Becker als Orientalist”, Der Islam, XXIV, 1 (1937);
(۱۱) Edward W. Said, Orientalism, New York 1979;
(۱۲) University of Chicago. Oriental Institute. Library, Cataloge of Oriental Institute Library, Chicago 1970;
University of London . School of Oriental and African Studies . Library, Library Catalogue, London 1963.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه سیداحمد شهید بَریلَوی( ۱۲۰۱ ه ق)

 اصلاحگر مذهبیِ شبه قاره در قرن سیزدهم که با انگلیسیها و سیکها مبارزه می کرد. در ۶ صفر ۱۲۰۱ در رای بریلی ، از توابع ایالت اوتار پرادش هندوستان ، متولد شد. نسبش با ۳۶ واسطه به حضرت علی علیه السلام می رسد. آموزش ابتدایی را در خانه گذراند و سپس به دهلی رفت و نزد شاه عبدالعزیر دهلوی * و شاه عبدالقادر دهلوی * درس خواند و در ۱۲۲۲ از اولی اخذ طریقت کرد و در ۱۲۲۳ به رای بریلی بازگشت .

بازگرداندن حکومت اسلامی و اجرای نظام شریعت در هند، هدف اصلی او بود. برای تحقّق این هدف ، نخست درصدد کسب حمایت نظامی از نوابان مستقل ایالتهای هند بر آمد، اما چون موفق نشد، در ۱۲۳۳ به دهلی رفت و به فکر اصلاح عقاید دینی مسلمانان و نهضت جهاد افتاد. مولانا شاه اسماعیل دهلوی و مولانا عبدالحّی دهلوی دستیار او بودند. حدود دو سال ، به شهرهای مختلف هند سفر کرد و برای اصلاح عقاید دینی و جنبش جهاد زمینه را فراهم ساخت . مریدانش آموزشهای جنگی دیدند؛ و چون اشراف مسلمان هند عقد بیوه زنان را ننگ می دانستند، بریلوی به عنوان نمونه اصلاح عقاید، بیوه زنی را برای خود عقد کرد.

قدرت جنبش اصلاحی بریلوی موقعی ظاهر شد که برخی از علمای هند فتوی دادند که چون فرنگیان بر دریاها مسلط شده اند و مسلمانان هند برای زیارت مکّه ناچارند از راه دریا به حجاز سفر کنند و سفر دریایی برای آنان خالی از خطر نیست ، بنابر این تکلیف حج از آنان ساقط است . شاه عبدالعزیز دهلوی و مولانا اسماعیل دهلوی و مولانا عبدالحّی دهلوی این فتوی را از نظر فقهی مردود دانستند و خود بریلوی همراه ۷۵۳ تن دیگر سوار کشتی شد و آنان را با هزینه شخصی به سفر حج برد (۱۲۳۷). پس از بازگشت ، به سازمان دادن جنبش جهاد پرداخت .

هدف اصلی این جنبش ، احیای حکومت اسلامی و ریشه کن کردن تسلّط نصاری ‘ و مشرکان بود. وی پس از مقدمات لازم با مشورت دستیاران خود تصمیم گرفت که منطقه مسلمان نشین در شمال غربی هند را مرکز خود قرار دهد؛ زیرا بر اثر حمله های سیکها، آزادی مسلمانان آنجا تهدید می شد. بریلوی امیدوار بود که حکومتهای اسلامی در آن منطقه ، نظیر حکومت افغانستان ، در جریان عملیات نظامی متعرض وی نباشند و همچنین حکومتهای اسلامی سند و بهاولپور در مخالفت با پنجاب او را یاری دهند.

بریلوی در هفتم جمادی الا´خره ۱۲۴۱ از رای بریلی به قصد پیشاور حرکت کرد و در راه ، علاوه بر توده مسلمانان ، حاکمان منطقه را نیز به جهاد فراخواند. حکومت سیکها با شنیدن خبر عزم جهاد بریلوی ، بُدسِنگ را با ده هزار سرباز به اَکوره (در ایالت سرحد پاکستان ) اعزام کرد. در ۲۰ جمادی الاولی ۱۲۴۲ نهصد تن از مجاهدان بریلوی به لشکر سیکها شبیخون زدند. در این عملیات ، هفتصد تن سیک مقتول و ۳۶ تن مجاهد شهید شدند. لشکر سیکها عقب نشست و در شَیْدو مستقر شد.

پیروزی اکوره مسلمانان را امیدوار کرد. در ۱۲ جمادی الا´خره ۱۲۴۲ اجتماع با شکوهی در هند برگزار شد که در آن علما و خانانِ ایالت سرحد با بریلوی بیعت جهاد کردند؛ سرداران قبیله دُرّانی پیشاور، یارمحمد و سلطان محمد، نیز قول همراهی دادند. به کوشش بریلوی ، لشکری تقریباً صد هزار نفری از مجاهدان تشکیل شد. سیکها مخفیانه برای یارمحمد پیامهای تهدیدآمیز فرستادند و او را با خود متحد کردند. یار محمد شب قبل از جنگ ، بریلوی را مسموم کرد. نزدیک بود سیکها در جنگ شکست بخورند، اما یار محمد و برادرانش ، طبق سازش مخفیانه ، از میدان جنگ گریختند و بدین ترتیب مجاهدان شکست خوردند.

سپس بریلوی پنجتار را مرکز قرار داد. در شعبان ۱۲۴۴، ۵۰۰ ، ۲ تن از علما و خوانین برای اجرای نظام شریعت با او بیعت کردند. بریلوی در نظر داشت نظام شرع را در ایالت سرحد جاری کند و خاص و عام در این نظام متحد و به جماعت واحدی مبدّل شوند. او عملیات جهاد را آغاز و هُند و مناطق شرقی اُمْب و مَردان و پیشاور را فتح کرد و برای حمله به پنجاب دست به تدارکات زد. سیکها به قدری مرعوب شدند که به بریلوی پیشنهاد کردند تمام منطقه ماورای اَتک را با مصالحه به او واگذار کنند. بریلوی این پیشنهاد را نپذیرفت ، چون هدف او احیای حکومت اسلامی و اجرای نظام شرعی در هند بود نه گرفتن منطقه .

در زمستان ۱۲۴۶، سلطان محمد درّانی ، با عهد شکنی و توطئه ، دویست تن از مجاهدان را، که در روستاهای مختلف پراکنده بودند، غافلگیر و شهید کرد. بریلوی ، در نتیجه تخلفات و مداخله های مداوم سرداران درّانی و بعضی از خوانین ، صلاح دید که مرکز خود را ترک کند و به کشمیر، که مسلمانان آنجا از او دعوت کرده بودند، برود. او در غازی بهوگرمنگ ، گونش و بالاکوت مراکز جهاد ایجاد کرد و به مظفرآباد رسید. سپس برای جنگ نهایی با سیکها آماده شد و بدین منظور مدتی نیز در بالاکوت مستقر شد. در ۲۴ ذی القعده ۱۲۴۶ جنگ خونینی میان سیکها و مجاهدان در گرفت . بسیاری از سیکها کشته شدند و حدود سیصد تن از مجاهدان ، از جمله بریلوی و شاه اسماعیل دهلوی شهید شدند و بقیه لشکریان بریلوی ، میدان را ترک کردند. قبر بریلوی نزدیک گَرهی حبیب اللّه در راه مانسهره به مظفرآباد است .

آثار او عبارت است از:

۱) تنبیه الغافلین (به فارسی ، در اصلاح عقاید، چاپ دهلی ۱۲۸۵)؛

۲) رساله نماز (به فارسی )؛

۳) رساله در نکاح بیوگان (به فارسی )؛

۴) صراط مستقیم (به فارسی )؛

۵) ملهمات احمدیه فی الطریق المحمدیه (درباره نهضت اصلاحی او، چاپ آگره ۱۲۹۹).



منابع :

(۱) محمدجعفر تهانیسری ، تواریخ عجیبه ، یا، سوانح احمدی ، دهلی ۱۸۹۱؛
(۲) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۹۱۴، ص ۸۱ ـ ۸۲ ؛
(۳) سید احمد خان ، آثار الصنادید ، دهلی ۱۸۴۷، باب ۴، ص ۲۶ به بعد، ۵۵ ؛
(۴) صدیق حسن خان ، تقصار جیود الاحرار ، بهوپال ۱۲۹۸؛
(۵) محمد علی ، مخزن احمدی ، چاپ سنگی آگره ۱۲۹۹؛
(۶) غلام رسول مهر، سیّداحمد شهید، لاهور ۱۹۵۵؛
(۷) ابوالحسن علی ندوی ، سیرت سیّد احمد شهید ، لکنهو ۱۹۳۹؛
(۸) جعفر علی نقوی ، تاریخ احمدی ، نسخه خطی کتابخانه تونک ؛
(۹) وقائع احمدی ، یا، تاریخ کبیر ، نسخه خطی .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه پروفسور کارل بروکلمان (۱۹۵۶-۱۸۶۸ م)

کارل ، خاورشناس مشهور آلمانی . در ۱۷ سپتامبر ۱۸۶۸ در روستوک ، از شهرهای آلمان ، به دنیا آمد. در ۱۸۸۶ وارد دانشگاه روستوک شد. نخست به فراگیری زبان و متن شناسی یونانی و لاتین نزد لیو و زبان عربی و حبشی نزد فیلپی پرداخت و در شهر برسلاو علوم شرقی را نزد پریتوریوس ، و زبانهای شرقی را نزد فرنکل ، و زبانهای هند و ژرمن را نزد هلبرانت آموخت و در ۱۸۸۸ در استراسبورگ به محضر درس نولدکه رفت ، و در درس هوبشمان برای فراگیری زبانهای سنسکریت و ارمنی ، و درس دومیشن برای آموختن زبان مصری قدیم حاضر شد.

او در ۱۸۹۰، با تقدیم رساله نخستین دکتری خود، به تشویق و اشراف نولدکه ، تحت عنوان  ارتباط میان الکامل فی التّاریخ ابن اثیر و تاریخ الرّسل والملوک محمّدبن جریر طبری  از دانشگاه استراسبورگ درجه دکتری گرفت و در یکی از مدرسه های پرتستانی آغاز به تدریس کرد و در همان وقت با نولدکه دیوان لبید را تصحیح کرد که با ترجمه آلمانی در ۱۸۹۱ در وین منتشر شد.

سپس به برسلاو رفت و در آنجا در ۱۸۹۳ رساله دکتری دوم خود را، که مجوّز شایستگی او برای تدریس در دانشگاه بود، درباره تلقیح فهوم اهل الا´ثار فی مختصرالسّیر والاخبار ، اثر عبدالرحمان ابوالفرج ابن جوزی ، تقدیم داشت . او در همین اوقات ، به گردآوری موادی برای تألیف فرهنگ سریانی پرداخت . نخست لغات ترجمه سریانی کتاب مقدس را گرد آورد و سپس به متون دیگر پرداخت .

در فوریه ۱۸۹۵، این فرهنگ به صورت کامل با نام  واژه نامه سریانی  منتشر شد. پس از آن ، به دعوت ادوارد زاخائو در نشر تحقیقی و انتقادیِ طبقات ابن سعد شرکت جست . بروکلمان برای گردآوری نسخ خطی این کتاب در فاصله ۱۸۹۵ تا ۱۸۹۶، به لندن و استانبول سفر کرد و با استفاده از این فرصت به استنساخ عیون الاخبار ابن قتیبه پرداخت و در ۱۸۹۶ به برسلاو بازگشت .

جلد هشتم از طبقات ابن سعد، که با کوشش بروکلمان فراهم آمده بود، در ۱۹۰۴ به وسیله آکادمی برلن منتشر گردید. اما ناشر عیون الاخبار شرط کرد که چون عیون الاخبار کتابی نیست که مورد استقبال شمار فراوانی قرار گیرد، اثر دیگری که سودش فراوانتر باشد به آن ناشر تقدیم کند. این حادثه او را مصمّم ساخت که  تاریخ نوشته های عربی  را تألیف کند. ناشر کتاب را طی سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۰ آماده ساخت تا اینکه مطبعه بریل * عهده دار نشر جدید آن گردید.

بنابراین ، چاپ اول کتاب در دو جزء در ۱۸۹۷ و ۱۸۹۸ و ۱۹۰۲ منتشر گشت ، ولی چاپ بریل با ملحقات آن طی سالهای ۱۹۳۷ـ۱۹۴۲ به بازار آمد و کتاب در صورت نهایی خود در دو جلد که اصل است و سه جلد که ملحقات آن است در دسترس اهل علم قرار گرفت . این کتاب که تا آن وقت در جهان علم نظیر نداشت ، بااستقبال خاورشناسان بویژه اسلام شناسان مواجه شد، زیرا مشتمل بر همه آثاری بود که به زبان عربی تحریر یافته است ، از این جهت کلمه «لیتراتور» را در عنوان کتاب باید به «نوشته ها» ترجمه کرد.

در بهار ۱۹۰۰، زاخائو از بروکلمان خواست تا تدریس زبان عربی را در مدرسه زبانهای شرقی برلن بپذیرد و در تابستان همان سال کرسی دانشگاههای ارلانگن و برسلاو به وی پیشنهاد شد، و او ترجیح داد که به برسلاو برود. در همین اوقات او در تألیف مجموعه ای درباره تاریخ ادبیات شرق ، که از ۱۹۰۱ آغاز شده بود، سهیم گشت و جزء هفتم از این مجموعه ، بخش «تاریخ ادبیات مسیحی در شرق » را که شامل ادبیات سریانی و عربی می شد، به رشته تحریر درآورد.

بروکلمان در ۱۹۰۳ نسخه های خطی شرقیِ کتابخانه شهرداری برسلاو، و در سالهای بعد نسخِ خطی شرقی کتابخانه شهرداری هامبورگ را فهرست کرد. سپس از او دعوت شد که در دانشگاه کونیگسبرگ تدریس کند (۱۹۰۳). او در آنجا بیشتر کتابهای خود از جمله  اصول دستور تطبیقی زبانهای سامی را (دو مجلّد ۱۹۰۷ـ۱۹۱۳) تألیف کرد. در ۱۹۰۹ پس از درگذشت فرنکل و استقرار پریتوریوس به جای او، بروکلمان در شهر هاله جای پریتوریوس را گرفت و از ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۲ در آنجا زیست و در همانجا در ۱۹۰۹ ازدواج کرد.

وی در اثنای اقامت خود در هاله ، جزء دوم کتاب اصول دستور تطبیقی زبانهای سامی < را نوشت و چاپ دوم فرهنگ سریانی < را آماده کرد، ولی جنگ جهانی اول کار او را کند ساخت ، زیرا بسیاری از متون سریانی که در خارج آلمان منتشر شده بود به آلمان نمی رسید؛ در هر حال ، جزء اول این کتاب در ۱۹۱۸ و طبع کامل آن در ۱۹۲۸ صورت پذیرفت .

بروکلمان به موازات توجه به زبانهای سامی ، به زبان ترکی نیز عنایت داشت و در آغاز جنگ جهانی دوم ، دیوان لغات التّرک کاشغری را در استانبول چاپ کرد. این کتاب مشتمل بر اطلاعات فراوانی از اقوام ترک در آسیای مرکزی بود و بر اساس همین کتاب ، > کنزاللغه ترکی میانه < را تألیف کرد که با کمک آکادمی علوم مجارستان به چاپ رسید.

بروکلمان در تابستان ۱۹۳۲ به ریاست دانشگاه برسلاو منصوب گشت . در این دوران دانشجویان بر ضد کوهن که یهودی بود تظاهرات کردند و چون بروکلمان از آزادی دانشگاه در انتخاب استادان به هر مذهبی که باشند دفاع می کرد، در ۱۹۳۳ ناچار به استعفا گردید، ولی کرسی استادی خود را در دانشگاه تا پاییز ۱۹۳۵ که بازنشسته شد، حفظ کرد. او در بهار ۱۹۳۷ به شهر هاله منتقل گشت تا بتواند از کتابخانه خاورشناسی آلمانی آنجا استفاده کند و به تصحیح و تکمیل و استدراک کار اصلی خود، > تاریخ نوشته های عربی ، بپردازد که نتیجه آن را بریل در دو جلد در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸، در لیدن به عنوان  ذیل  ، منتشر ساخت .

در سالهای ۱۸۹۵ تا ۱۹۱۴، بروکلمان در جریان گردآوری اطلاعات درباره تاریخ اسلام قرار گرفت و فصل «تاریخ اسلام » را در اثری که به اشراف یولیوس فون پلوگ هارتونگ درباره تاریخ جهان نگاشته شده است ، نوشت . این فصل به طور فشرده تاریخ اسلام را از آغاز تا زمان حاضر فرامی گرفت . بروکلمان در طی بیست و پنج سال این مطلب را گسترش داد و فصلی دراز درباره اوضاع دولتهای جدید اسلامی بعد از جنگ

جهانی اول تا ۱۹۳۹ بر آن افزود و همه این اطلاعات رادر > تاریخ ملل و دول اسلامی < در ۱۹۳۹ منتشر کرد. اودر بخش «صدر اسلام و دوران بنی امیّه » بر ولهاوزن وکایتانی و در بخش آسیای میانه بر بارتولد و مینورسکی و در بخش دولت عثمانی بر ویتک اعتماد کرد. در ۱۹۴۳کتاب تجدید چاپ شد و در آغاز جنگ جهانی دوم ، بدون اطلاع او، به زبان انگلیسی ترجمه و در ۱۹۴۷ منتشر گشت .

گذشته از ترجمه فرانسوی و ترکی و هلندی ، ترجمه ای هم به زبان عربی به وسیله منیر بعلبکی و نبیه فارس (بیروت ۱۹۴۹) و ترجمه ای به فارسی به وسیله هادی جزایری (تهران ۱۳۴۶ش ) صورت گرفت . او در زمان بازنشستگی ، در ۱۹۴۵ کتابداری انجمن خاورشناسان آلمان را عهده دار گردید و در تابستان ۱۹۴۷ به عنوان استاد ممتاز، درسها و سخنرانیهایی مطابق میل خود ارائه داد؛ از جمله به تدریس ترکی جدید و تاریخ عثمانی و نیز زبانهای سریانی و آشوری و بابلی و حبشی و قبطی پرداخت و گاه گاه درس زبان فارسی جدید و فارسی میانه و زبان ارمنی را هم به کارهای خود می افزود. او علاوه بر مهارت در زبانهای اروپایی ، مانند یونانی و لاتین و فرانسوی و ایتالیایی و اسپانیایی ، یازده زبان شرقی (عربی ، سریانی ، عبری ، آشوری ، بابلی ، حبشی ، فارسی میانه ، فارسی جدید، ارمنی ، ترکی و قبطی ) نیز می دانست .

بروکلمان در تابستان ۱۹۵۳، برای بار دوم ، بازنشسته شد ولی باز هم درس و بحث را رها نکرد. در دسامبر۱۹۵۴ سرماخوردگی شدیدی تندرستی او را مختل ساخت ،اما او با کمک همسر و یکی از شاگردانش کتاب  نظم زبان عبری  را تألیف کرد و سرانجام در ۶ مه ۱۹۵۶ درگذشت .

بروکلمان شرح حالی از خود باقی گذاشته که در مجله اورینس (ج ۲۷ و ۲۸؛ ۱۹۸۱) به چاپ رسیده است . یوهان فوک نیز مقاله ای تحت عنوان «بروکلمان به عنوان یک خاورشناس » دارد که در  مجله انجمن خاورشناسان آلمان < (1958) منتشر شده است . همچنین اوتو اشپیس در ۱۹۳۸، به مناسبت هفتادمین سال تولد بروکلمان ، فهرستی از ۵۵۵ اثر او را در  مجله علمی دانشگاه مارتین لوتر  (هاله ـ ویتنبرگ ، مجموعه اقتصادی اجتماعی ، دوره هفتم دفتر چهارم ) چاپ کرد. هلموت ریتر نیز فهرست دیگری از آثار بروکلمان به ترتیب زمانی (۱۸۹۰ـ۱۹۵۴) فراهم کرد. این فهرست را یورگ کریمر به عربی برگرداند و صلاح الدین منجد منتشر کرد (ص ۲۵ـ۴۱).



منابع :

(۱) عبدالرحمان بدوی ، موسوعه المستشرقین ، بیروت ۱۹۸۴، ص ۵۷ ـ ۶۶؛
(۲) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱، ص ۴۲۴ـ ۴۳۰؛
(۳) صلاح الدین مُنَجِّد، المنتقی من دراسات المستشرقین ، قاهره ۱۹۵۵، ص ۲۵ـ۴۱؛

(۴) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Brockelmann” (by Rudolph Sellheim).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه برونشویگ روبر (۱۹۹۰-۱۹۰۱م)

 خاورشناس و مورخ فرانسوی . در ۶ اکتبر ۱۹۰۱ در بوردو به دنیا آمد، و در دانشسرای عالی پاریس در رشته زبانهای قدیم (لاتین و یونانی ) تحصیل کرد. در ۱۹۲۲، به تونس رفت و در دبیرستان کارنو به تدریس زبان فرانسه پرداخت و تا ۱۹۳۰ در تونس ماند. همین اقامت هشت ساله ، شناخت بیشتر و علاقه مندی او را به تونس و نیز آشنایی و دوستی وی را با پژوهشگران تونسی ، همچون عبدالوهاب ، موجب شد. بدین ترتیب ، پژوهشهای طولانی او درباره تاریخ تونس در دوره حفصیان آغاز گردید. او با گردآوری منابع تاریخی و نسخه های خطی و بررسی وتحلیل آنها، نتایج تحقیقاتش را از ۱۹۳۰ بتدریج به صورت مقاله هایی درباره تاریخ تونس در  مجله تونسی  و  مجله افریقایی  منتشر ساخت (تورکی ، ص ۶ـ۷؛برونشویگ ، ۱۹۸۸، ج ۱، مقدمه ، ص ۵) که مقدمات دریافت دو پایان نامه دکتری در ادبیات را برای او فراهم آورد (۱۹۳۶).

برونشویگ در ۱۹۳۲ به الجزیره رفت و در آنجا علاوه بر ادامه تحقیق درباره تونسِ قرون وسطی ، حوزه مطالعات خود را در مورد «مغرب » گسترش داد و دومقاله درباره ابن عبدالحَکَم و فَزّان به رشته تحریر درآورد (تورکی ، ص ۷؛جودائیکا ، ذیل “Brunschvig, Robert” ).وی در ۱۹۴۵، استاد زبان و ادبیات عرب شد، و از ۱۹۴۷استاد تمدن مسلمانان در دانشکده ادبیات دانشگاه بوردوو از ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۸ استاد اسلام شناسی دانشگاه سوربن و از ۱۹۶۵تا۱۹۶۸ نیز رئیس مؤسسه مطالعات اسلامی پاریس بود. برونشویگ در ۱۹۵۳ با همکاری یوزف شاخت ، مجله > مطالعات اسلامی < را تأسیس کرد و اداره آن را بر عهده گرفت ( جودائیکا ، همانجا؛عقیقی ، ج ۱، ص ۳۱۵؛تورکی ، ص ۸ ـ ۹). برونشویگ استاد افتخاری دانشگاههای الجزیره ، بوردو و پاریس ، رئیس افتخاری مؤسسه مطالعات اسلامی پاریس ، عضو خارجی فرهنگستان بریتانیایی لندن ، عضو فرهنگستان تاریخ مادرید و فرهنگستان دلینچیِ رم شد، و همچنین نخستین دریافت کننده نشانِ بین المللی لوی دلاّ ویدا در مه ۱۹۶۷ بود (تورکی ، ص ۹؛برونشویگ ، ۱۹۸۶، مقدمه ، ص ۹)

هر چند برونشویگ بعد از ۱۹۸۳ دست به قلم نبرد، همچنان با علاقه مندی ، مطالعات خود را بویژه در زمینه های مهم اسلام شناسی دنبال می کرد (تورکی ، همانجا). وی در ۱۶ فوریه ۱۹۹۰، بر اثر سکته قلبی ، درگذشت (همان ، ص ۵). برونشویگ با وجود مطالعات و تحقیقات اسلامی ، صهیونیستی فعال بود که در جنگ جهانی دوم به یهودیان الجزایر کمک بسیار کرد ( جودائیکا ، همانجا).

از برونشویگ آثار متعددی در زمینه های گوناگون

، چون دیدگاههای عمومی ،

تاریخ اسلام ، فقه اسلامی ،

تاریخ شمال افریقا،

زبان ، تفکر مذهبی

و…، به صورت کتاب و مقاله ، به جا مانده است :

۱) کتاب :  دو سفرنامه چاپ نشده به افریقای شمالی در قرن پانزدهم < (1936) در برگیرنده اطلاعاتی تاریخی درباره یهودیان (همانجا)؛
 سرزمین بربرهای شرقی دردوره حفصیان از آغاز تا پایان قرن پانزدهم < در دو جلد (۱۹۴۰ـ۱۹۴۷) که این دو اثر، در واقع ، پایان نامه های دکتری او محسوب می شوند. کتاب دوم علایق گسترده برونشویگ و روش او را در تحقیق و کوشش وی را برای جبران کمبود منابع در باب مسائل بنیادی نشان می دهد.او در این اثر، به تحلیل حیات اجتماعی ، اقتصادی و فکری دوره حفصیان پرداخته و از کتب و مدارک بسیاری چون مقدمه ابن خلدون سود جسته و در ضمن آن ، را نقد کرده است . او استفاده از مدارک و مستندات مسیحی و نسخ خطی آنان را نیز از یاد نبرده است (سواژه ، ص ۴۰۹؛برونشویگ ، ۱۹۸۸، ج ۱، مقدمه ، ص ۵ ـ ۶؛دانشنامه ایران و اسلام ، ذیل «ابن خلدون »).

۲) مقاله :  شهرنشینی قرون وسطی و فقه اسلامی  (۱۹۴۷)؛
 تونس در قرون وسطای متأخر  (۱۹۴۸)؛
 نظریه کلی درباره تصدیق در فقه حنفی در قرون وسطی  (۱۹۴۹)؛
 نگاهی به تاریخچه بازارهای مکاره در اسلام  (۱۹۵۳)؛
 ملاحظات انتقادی درباره لغات قرآن  (۱۹۵۶)؛
 تعبیر شک در فقه  (۱۹۵۶)؛
همکاری در مجموعه مقالات  اصالت و زوال فرهنگی در تاریخ اسلام (۱۹۵۷، حاصل نشست بوردو در ۱۹۵۶)؛
 نسب مادری در فقه اسلامی  (۱۹۵۸)؛
 ابن رشد به عنوان یک فقیه  (۱۹۶۲؛
سواژه ، ص ۱۳۴، ۱۳۹، ۱۴۱، ۱۴۴، ۱۴۵، ۲۰۱، ۴۰۳، ۴۰۸؛
پیرسون ، ص ۱۰۱). او همچنین در د. اسلام ، چاپ دوم ، مقاله های «عبد» («برده و برده داری * »)، برائت * «عاقله »، «بعل »، ( رجوع کنید به د.ج .اسلام ، ذیل «برائت » و «برده و برده داری ») و «بیّنه » را نوشته است (برونشویگ ، ۱۹۷۶، ج ۱، مقدمه ، ص ۱۴؛برای اطلاع بیشتر، ج ۱، مقدمه ، ص ۹ـ ۱۵).



منابع :

(۱) روبر برونشویگ ، تاریخ افریقیّه فی العهد الخَفصی من القرن ۱۳ الی نهایه القرن ۱۵ م .، نقله الی العربیه حَمّادی ساحلی ، بیروت ۱۹۸۸؛
(۲) دانشنامه ایران و اسلام ، زیرنظر احسان یارشاطر، تهران ۱۳۵۴ـ ۱۳۷۰ ش ؛
(۳) ژان سواژه ، مدخل تاریخ شرق اسلامی ، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق )، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۴) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱؛

(۵) Robert Brunschvig, ـtudes d’Islamologie , avant-propos et bibliographie de l’auteur par Abdel-Magid Turki, Paris 1976;
(۶) idem, ـtudes sur l’Islam classique et l’Afrique du Nord , ed. Abdel-Magid Turki, London 1986;
(۷) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. Brunschvig, Robert” (by David Corcos);
(۸) J. D. Pearson, Index Islamicus: 1906-1955 , London 1958;
(۹) Adel-Magid Turki, obertBrunschvig (1901-1990)”, Studia Islamica , 71 (1990).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه پروفسور ایلْیا نیکُلایِویچ بِرِزین(۱۸۹۶-۱۸۱۸م)«خاورشناس روس»

 در ۱۹ ژوئیه ۱۸۱۸ در شهر پِرم روسیه به دنیا آمد ( بولشایا ، ج ۳، ص ۱۸۲). پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش ، از ۱۸۳۴ در دانشکده خاورشناسی دانشگاه قازان به فراگیری زبانهای شرقی و خاورمیانه پرداخت و سپس در فاصله سالهای ۱۸۳۷ تا ۱۸۴۱ تحصیلات خود را در رشته ادبیات شرق تکمیل کرد و به مقام استادی رسید ( ایرانیکا ؛ د. ا. د. ترک ، ذیل ماده ؛ عقیقی ، ج ۳، ص ۷۳).

برزین در ۱۸۴۲ از سوی دانشگاه قازان برای تحقیق به کریمه ، قفقاز، ایران ، بین النهرین ، مصر، سوریه و ترکیه سفر کرد ( د. ا. د. ترک ، همانجا) و پس از بازگشت ، مشاهداتش را، در کتابی با عنوان > مسافرت در مشرق زمین < منتشر ساخت ( رجوع کنید به ادامه مقاله ؛ بارتولد، ص ۳۴۶) و به گردآوری و نشر کتابهای شرقی ، و نیز تأسیس کتابخانه ای به نام کتابخانه مورخان شرق همت گماشت که نخستین کوشش برای گردآوری ، تفسیر و نشر آثار مورّخان و وقایع نگاران شرق در روسیه بود، اما زمینه اصلی پژوهشهای او تاریخ مغولان و اردوکشیهای آنان به غرب است که در این زمینه بخشِ تاریخ مغولِ جامع التواریخ یا تاریخ رشیدی خواجه رشیدالدین فضل اللّه (۶۴۵ ـ ۷۱۸) را به روسی برگردانده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

برزین ، بتدریج ، فعالیتهای خود را بر روی باستانشناسی خاورمیانه متمرکز ساخت و نتیجه پژوهشهایش را، بویژه در خصوص اسلام ، مسیحیّت ، یزیدیگری ، و قبایل کوچ نشین و سازمان اداری دولت عثمانی ، در روزنامه ها و مجله های علمی و اجتماعی منتشر کرد ( د. ا. د. ترک ، همانجا).

او از ۱۸۴۶ استاد زبان ترکی دانشگاه قازان بود و با انتقال بخش تدریس زبانهای شرقی این دانشگاه به سن پترزبورگ (شفا، ص ۷۷۸؛ د. ا. د. ترک ، همانجا) در ۱۸۵۵ استاد و عضو گروه زبان ترکی آن دانشگاه شد.

برخی دیگر از مشاغل برزین عبارت بود از:

بازرسی کتابهای شرقیِ چاپ قازان (۱۸۴۹ ـ ۱۸۵۵)،

ویراستاری بخش شرقی دایره المعارف بزرگ روسی (۱۸۶۱ـ ۱۸۶۳) و

ریاست بخش مسکوکات شرقی و مشاور دولتی (از ۱۸۶۵؛ ایرانیکا ، همانجا).

وی در ۱۸۵۸ به اروپا سفر کرد و به عضویت انجمن آسیایی درآمد ( د. ا. د. ترک ، همانجا). از اواسط دهه ۱۸۷۰، بیشتر عهده دار وظایف دولتی شد و کمتر به فعالیت در محافل علمی می پرداخت . با این حال ، در چهارمین اجلاس خاورشناسان در فلورانس (۱۸۷۸) شرکت کرد.

برزین در ۲۲ مارس ۱۸۹۶ در سن پترزبورگ درگذشت ( ایرانیکا ، همانجا). پس از مرگش ، برخی از محققان و مرجوع کنید به لفان ، از جمله بارتولد * ، الدنبورگ و ساموئیلوویچ درباره او مقالاتی نوشتند  (پیرسون ، فهرست ، ذیل «برزین »؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا).

دیدگاههای متفاوتی نسبت به آثار و فعالیتهای حرفه ای برزین وجود دارد؛ بعضی ، دستاوردهای حرفه ای و تحقیقاتی او را ستوده اند، و برخی دیگر، دیدگاههای او را درباره جهان اسلام منفی دانسته اند ( ایرانیکا ، همانجا).

از برزین حدود سیصد دورنما و نقاشی از مکانهای مسکونی و چهل نقشه از شهرها و قلعه ها باقی مانده که جداگانه منتشر شده است ( ایرانیکا ، همانجا). او نخستین کسی است که نقشه تهران را در ۱۲۶۹/ ۱۸۵۲ تهیه کرد (ذکاء و سمسار، ج ۱، ص ۱۲).

مطالعات برزین در زمینه گویشها و زبانهای ایرانی ، از جمله گیلکی ، تاتی ، طالشی ، مازندرانی ، لاهیجانی ، کردی و «گبری » ( گویشِ بَهدینان * یعنی گویش زرتشتیان ایران ) است ( ایرانیکا ، همانجا) که چهار گویش اول را در دانشگاه سن پترزبورگ نیز تدریس می کرد (شفا، ص ۷۸۵). به شعر و داستان نویسی ، و ادبیات رومی نیز توجه داشت و از اولین محققان روسیِ علاقه مند به ادبیات پروونسال (یکی از زبانهای رومیایی مشتق از زبان لاتینی ) بود ( ایرانیکا ، همانجا).

آثار

از برزین آثاری درباره زبانشناسی ،

تاریخ ،

فلسفه و

باستانشناسی کشورهای خاورمیانه باقی مانده است ( بولشایا ، ج ۳، ص ۱۸۲)، از جمله :

پژوهشهایی درباره لهجه های مسلمانان  ، در دو جلد:

۱)  نظام لهجه های ترکی (قازان ۱۸۴۸)،

۲)  پژوهشهایی درباره لهجه های ایرانی (قازان ۱۸۵۳؛ د. ا. د. ترک ، همانجا)؛

 کتابخانه مورخان شرق  (قازان ۱۸۴۹ـ۱۸۵۴؛ ایرانیکا ، همانجا)؛

 مسافرت در مشرق زمین  در دو جلد:

۱)  مسافرت در داغستان و ماوراء قفقاز  (قازان ۱۸۵۰)،

۲)  سیاحت در شمال ایران  (قازان ۱۸۵۲؛ شفا، ص ۱۰۶۵؛ ایرانیکا ، همانجا).

این کتاب بیش از آنکه یک سفرنامه باشد، اثری علمی با انشایی جذاب (بارتولد، همانجا) بر مبنای مطالعه دقیق در ادبیات ایران و ترجمه کتب خطی و استنساخ کتیبه های دروازه ها، کاخها، مساجد و دیوارهای تهران و تبریز است (شفا، ص ۷۷۷)؛  فرامینِخان < در چهار جلد (قازان و سن پترزبورگ ۱۸۵۰ـ۱۸۶۵؛ د. ا. د. ترک ، همانجا)،  دستور زبان فارسی  به روسی (قازان ۱۸۵۳) که اولین دستینه ترجمه شده از فارسی به روسی است ( بولشایا ، ج ۳، ص ۱۸۲)؛

 بلغاریهای وُلگا  (قازان ۱۸۵۳؛ د. ا. د. ترک ، همانجا)؛

 ضرب المثلهای قبایل ترک  (سن پترزبورگ ۱۸۵۶؛ همانجا)؛ ترجمه جلد اول جامع التواریخ خواجه رشیدالدین فضل اللّه به روسی که در هفت جلد همراه با حواشی برزین و نیز فهرستی که ژوکفسکی برای آن تهیه کرده ، منتشر شده است (۱۸۵۸ ـ ۱۸۸۸؛ ایرانیکا ، همانجا؛ رشیدالدین فضل الله ، جزء اول ، ج ۱، مقدمه ) و از نسخ نادر این اثر محسوب می شود؛

ترجمه تاریخ گزیده نصرت نامه (درباره محمد شیبانی خان و ازبکهای بادیه نشین ) از ترکی به روسی ( د. ازبکستان ، ج ۲، ص ۱۷۴). وی همچنین مقالات بسیاری را برای  فرهنگ دایره المعارف روسی  و روزنامه ها و مجلات ادواری روسیه (گاهی با نام مستعار نوذرف ) تألیف کرده که از آن جمله است : «خلیج فارس »، «بوشهر» و «سفر به کربلا» ( ایرانیکا ، همانجا).



منابع :
(۱) ولادیمیر بارتولد، خاورشناسی در روسیه و اروپا ، ترجمه حمزه سردادور، تهران ۱۳۵۱ ش ؛
(۲) یحیی ذکاء و محمدحسن سمسار، تهران در تصویر ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۳) رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ ، چاپ آ. آ. روماسکویچ ، ل . آ. ختاقوروف ، و ع . ع . علی زاده ، مسکو ۱۹۶۵؛
(۴) شجاع الدین شفا، جهان ایران شناسی ، ( تهران ۱۳۴۸ ش ) ؛
(۵) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱؛

(۶) Bol’shaia Sovetskaia Entsiklopediia 2, [Moscow] 1949- 1958;
(۷) Encyclopedia Iranica, s.v . “Berezin” (by Jean Calmard);
(۸) J. D. Pearson, Index Islamicus: 1906-1955, London 1958, index, s.v. “Berezin”;
(۹) TDVIA, s.v. “Berezin” (by Ferman Karaµam);
Uzbek Sovet Ensiklopediyas , II, Tashkent 1972.

دانشنامه جهان اسلام  جلد۳ 

زندگینامه پروفسوریوگنی ادواردویچ بِرتِلس(۱۹۵۷-۱۸۹۰م)

 خاورشناس نامی روس .در ۱۲۶۹ ش /۱۸۹۰ در سن پترزبورگ زاده شد. پس ازگذراندن دوره تحصیلات مقدماتی ، به دانشگاه سن پترزبورگ راه یافت و نزد استادانی چون روماسکویچ ، فریمان ، بارتولد و اُلدنبورگ تحصیل کرد. پس از پایان تحصیلات در ۱۲۹۹ ش / ۱۹۲۰، در دانشکده خاورشناسی به تدریس پرداخت (علی اُف ، ص ۱۱۵ـ ۱۱۶؛ > دایره المعارف شوروی تاریخ < ، ج ۲، ص ۳۷۷؛ د.ازبکستان ، ج ۲، ص ۱۸۷؛ > دایره المعارف بزرگ شوروی < ، ذیل ماده ؛ سحاب ، ص ۶۴؛ ایرانیکا ، ذیل ماده ) و در همان زمان به موزه خلقهای آسیا (اکنون مرجوع کنید به سسه خاورشناسی روسیه ) پیوست و تا پایان عمر در آنجا مشغول به کار بود.

در ۱۳۰۷ش /۱۹۲۸ از دانشگاه سن پترزبورگ عنوان استادی ارشد (پروفسوری ) دریافت کرد. در ۱۳۱۱ش /۱۹۳۲ سرپرستی بخش زبان و تاریخ تاجیکستان را در فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوروی ( سابق ) برعهده گرفت و در ۱۳۱۸ش / ۱۹۳۹ به سرپرستی بخش ایرانشناسی مرجوع کنید به سسه زبانهای شرقی برگزیده شد. در۱۳۲۹ ش / ۱۹۵۰ به مسکو انتقال یافت و در ۱۳۳۶ ش / ۱۹۵۷ در همانجا درگذشت (علی اُف ، ص ۱۱۶؛ > دایره المعارف شوروی تاریخ < ، همانجا؛ آنسیکلوپدیا ساوتی ِ تاجیک ، ج ۱، ص ۴۳۲؛ ایرانیکا ، همانجا). وی ۳۷ سال در انستیتوی خاورشناسی خدمت ، و در دانشگاههای مسکو، سن پترزبورگ و آسیای میانه تدریس کرد ( > دایره المعارف شوروی تاریخ < ، همانجا).

برتلس خاورشناسی پرکار بود؛ او کارش را با ترجمه آغاز کرد، چنانکه نخستین کارهایش برگردانیدن گلستان سعدی (۱۳۰۱ش / ۱۹۲۲)، بلبل نامه منسوب به عطار (۱۳۰۲ش / ۱۹۲۳)، و هفت پیکر نظامی (۱۳۰۲ش /۱۹۲۳) به زبان روسی بود (بُلدرُف ، ج ۱، ص ۹). او همچنین درباره تصوّف و ادبیات تصوّف به پژوهش پرداخت و مجموعه تحقیقاتش درباره افکار و آثار ابراهیم ادهم ، فضیل عیاض ، ابوالحسن خرقانی ، باباکوهی شیرازی ، عبدالله انصاری ، نجم الدین کبری ، شیخ فریدالدین عطار، ملامحسن فیض کاشانی و دیگر عارفان فارسی گوی در کتاب تصوّف و ادبیات تصوّف به طبع رسید، هر چند که این کتاب در شناخت تصوّف و عارفان مسلمان و شاعران فارسی گوی عاری از اشتباه نیست ( رجوع کنید به طباطبائی ، ص ۱۴۲ـ۱۴۷).

آثار

بخش عمده تألیفات برتلس درباره ادبیات فارسی است و برخی از پژوهشهای ارزنده او درباره شاعران فارسی گوی ، مانند عنصری ، غضائری رازی ، فرّخی ، منوچهری ، مسعودسعدسلمان ، سنایی ، عمعق بخارایی ، سوزنی سمرقندی و نظامی عروضی ، در کتاب تاریخ ادبیات فارسی او مندرج است . برتلس در جشن هزارمین سال تولد فردوسی که در مهرماه ۱۳۱۳ در ایران برگزار شد، شرکت داشت و به زبان فارسی سخنرانی کرد (سحاب ، ص ۶۴). همچنین در کنگره های جهانی هنر و باستانشناسی ایرانی (مسکو ـ سن پترزبورگ ، ۱۳۱۴ ش / ۱۹۳۵)، بوعلی سینا (تهران ، ۱۳۴۳ ش / ۱۹۵۴)، و بیست و سومین کنگره جهانی خاورشناسان (کمبریج ، ۱۳۴۳ش /۱۹۵۴) با گزارشهایی در موضوعات ادب فارسی شرکت جست ( آنسیکلوپدیای ادبیات و صنعت تاجیک ، ج ۱، ص ۲۶۸).

در ۱۳۳۹ـ۱۳۵۰ ش / ۱۹۶۰ـ ۱۹۷۱ متن علمی و انتقادی شاهنامه ، به سرپرستی باباجان غفوراُف ، با همکاری و نظارت برتلس ، در مسکو تهیه و بعداً چاپ شد (علی اُف ؛ آنسیکلوپدیا ساوتی تاجیک ؛ > دایره المعارف بزرگ شوروی < ، همانجاها؛ بلدرف ، ج ۱، ص ۱۰). از دیگر آثار پژوهشی

برتلس در زمینه ادب فارسی ، کتاب نظامی اوست که در ۱۳۲۰ ش / ۱۹۴۱ به طبع رسیده ؛ و نیز متن مصحح اسکندرنامه نظامی که در ۱۳۲۷ ش / ۱۹۴۸ جایزه دولتی را به خود اختصاص داده است ( آنسیکلوپدیا ساوتی تاجیک ؛ د. ازبکستان ؛ ایرانیکا ، همانجاها؛ بلدرف ، ج ۱، ص ۱۱). او درباره جامی و نوایی نیز مقالات و کتابهایی تألیف کرده ، از جمله دو اثر او درباره نوایی و جامی به ترتیب در ۱۳۲۷ ش / ۱۹۴۸ در تاشکند و در ۱۳۲۸ ش / ۱۹۴۹ در دوشنبه چاپ و منتشر شده است ( د. ازبکستان ؛ ایرانیکا ، همانجاها). ترجمه برخی از شاهکارهای ادب فارسی ، مانند سفرنامه ناصرخسرو (۱۹۳۳) و قابوسنامه (۱۹۵۳) به روسی ، از دیگر آثار برتلس است ( ایرانیکا ، همانجا) که سبب آشنایی مردم شوروی ( سابق ) با فرهنگ و ادب ایران شد. وی همچنین در برخی از دانشنامه ها، بویژه > دایره المعارف بزرگ شوروی < و د. اسلام ، مقالاتی در معرفی شخصیتهای فرهنگی و ادبی نوشته است . آخرین کار برجسته وی پژوهشی است با عنوان پنجمین مناظره اسدی طوسی که پس از مرگش به طبع رسیده است (بلدرف ، ج ۱، ص ۱۵). به طوری که پروفسور بلدرف برشمرده است ، برتلس ۳۱۵ اثر داشته که چهل اثر او به زبانهای شرقی و اروپایی ترجمه و نشر شده است ( > دایره المعارف شوروی تاریخ < ، همانجا).

زبده آثار

برتلس پس از مرگش بین سالهای ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۴ ش / ۱۹۶۰ـ ۱۹۶۵ در مسکو در چهار مجلّد به چاپ رسید که عبارت است از:

تاریخ ادبیات فارسی (ترجمه فارسی : سیروس ایزدی ، ۱۳۷۴ ش )؛

نظامی و فضولی ؛

تصوّف و ادبیات تصوّف (ترجمه سیروس ایزدی ، ۱۳۵۶ ش )؛

نوایی و جامی ( رجوع کنید به د.ازبکستان ؛ ایرانیکا ، همانجاها).



منابع :
(۱) آنسیکلوپدیا ساوِتی تاجیک ، ج ۱، دوشنبه ۱۹۷۸ ( به خط سیریلی )؛
(۲) آنسیکلوپدیای ادبیات و صنعت تاجیک ، ج ۱، دوشنبه ۱۹۸۸، ذیل «برتلس » (نوشته م . ملا احمدوف ، سیریلی )؛
(۳) مصطفی حسینی طباطبائی ، نقد آثار خاورشناسان ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۴) ابوالقاسم سحاب ، فرهنگ خاورشناسان ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛

(۵) G. Y. Aliyev, “Bibliografia nauchnikh trudov Engeniya Eduardovicha Berthelsa”, Sovetkoe Vostokovedeniye, 1 (1958);
(۶) A. N. Boldirev, “Nauchnoe nasledeniye Evgeniya Eduardovicha Bertelsa”, in E. Bertel’s, Izbrannitrudi, vol. I: Istoriya Persidsko-Tadjiskoy literature , Moscow 1960;
(۷) Encyclopaedia Iranica, s.v. “Berthels” (by Michael Zand);
(۸) Great so viet encyclopedia, New York 1973-1983, s.v . “Bertel’s, Evgenii Eduardovich” (by N. M. Osmanov);
(۹) Sovet skaya Istoricheskaya Ensiklopediya, II, Moscow 1962, s.v. “Berthels” (by A. N. Boldirev);
(۱۰) Uzbek Sovet Ensiklopediyasi, II, Tashkent 1972.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه وجیه بخارایی (۱۹۲۰-۱۹۸۷م)

شاعر، مترجم ، مستشرق و زبان شناس مسلمانِ آلبانیایی . در ۱۲۹۸ش /۱۹۲۰ در شهر برات در خانواده ای علاقه مند به زبان وادبیات فارسی به دنیا آمد.

او به زبانهای فارسی ، ترکی ، عربی ، انگلیسی ، روسی ، فرانسه ، آلمانی و لاتین تسلّط داشت . در ۱۳۳۸ ش /۱۹۶۰ گلستان و بوستان سعدی را به آلبانیایی ترجمه و منتشر کرد که بر اثر استقبال بسیار، نسخ آن بسرعت نایاب شد. در دهه پنجاه ش /هفتاد به ترجمه دیوانِ فارسی تخیّلات ، سروده نعیم فراشری ، بنیانگذار فرهنگ و ادبیات آلبانی پرداخت . همچنین در اواخر عمر، که مورد بیمهری حاکمیتِ پیشین آلبانی واقع شده بود، به طور پنهانی حدود ده هزار بیت از شاهنامه فردوسی را به آلبانیایی ترجمه کرد. وی در وضعی دشوار و در حالی که تحت نظر حکومت بود، در ۱۳۶۵ ش /۱۹۸۷ درگذشت .

بخارایی شعر نیز می سرود و اشعارش متأثر از فرهنگ ایران است و چون در معرّفی فرهنگ و ادبیات ایران به مردم آلبانی سهم عمده ای دارد، سفارت جمهوری اسلامی ایران ، به چاپکتابی درباره شخصیت ،اشعار و ترجمه های او، با عنوان  وجیه بخارائی : انسان ، شاعر، دانشمند ۱۹۲۰-۱۹۸۷  اقدام کرده است .

احمد کندو، مورّخ معاصر و دوست وجیه ، این کتاب را در پنج سال و در دویست صفحه تألیف کرده که شامل شش فصل است که عبارت اند از:

اشعار وجیه در سالهای ( ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۱ ش ) ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۳؛ افکار و اوضاع اسلامی ؛

ادب فارسی و ترکی ؛

فردوسی ، سعدی و نعیم فراشری ؛

اوضاع آلبانی در قرون وسطی ؛

اوراقی از اوضاع تاریخی و خودمختاری در برات .

احمد کندو درباره این کتاب می گوید: اگر چه این مجموعه درباره وجیه است ، اما ادب فارسی را نیز در آلبانی می شناساند و به ایرانیان نشان می دهد که در آلبانی کسانی وجود داشتند که کاملاً به فرهنگ آنان آشنا بودند.



منابع :

(۱) Ahmet Kondo, Vexhi Buharaja: njeriu, poeti, dijetari, 1920-1987 , Tiranح ۱۹۹۵٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه پروفسور یاکوب ادوارد پولاک(۱۸۱۸م)

اولین معلم طب در مدرسه دارالفنون ، پزشک دربار ناصرالدین شاه و ایرانگرد محقق اتریشی . در ۱۲ نوامبر ۱۸۱۸/۱۳محرم ۱۲۳۴ در ناحیه ای از ایالت بوهِم در غرب چکوسلواکی زاده شد. تحصیلات خود را در رشته پزشکی در دانشگاههای پراگ و وین به پایان برد و در ۱۸۴۶/ ۱۲۶۲ گواهینامه پزشکی گرفت (اوبرمایرـ مرناخ ، ص ۱۷۰).

ابتدا یک سال در بیمارستان عمومی سلطنتی وین به طبابت پرداخت و دو سال نیز پزشک کارخانه پالایشگاه قند در شهر کلوباوک بود. به سبب اینکه محیط درمانگاه تجارب علمی وی را محدود می کرد، به وین بازگشت (وورتسباخ ، ص ۷۳) و تا هنگام سفر به ایران (۱۸۵۱/ ۱۲۶۷) فقط به جرّاحی و تحقیق در علوم طبیعی پرداخت (اوبرمایر ـ مرناخ ، همانجا). در این سال میرزا داوودخان ارمنی ، نماینده تجاری دولت ایران ، به منظور استخدام چند مهندس ، افسر نظامی ، پزشک و کارشناس فنّی برای تدریس در مدرسه جدیدالتأسیس دارالفنون تهران ، به وین رفت (پوهانکا و تورنر ، ص ۲۶ـ۲۷). پولاک ــ که به مطالعه در مشرق زمین علاقه داشت ــ از پیشنهاد داوودخان استقبال کرد (وورتسباخ ، ص ۷۴) و در ۱۸۵۱/ ۱۲۶۷ به تهران آمد (هورن ، ج ۲، ص ۶۰۰).

پولاک از تأخیر شش ماهه برنامه های درسی دارالفنون استفاده کرد و با وجود بیماری ، به فراگیری زبان فارسی پرداخت (وورتسباخ ، همانجا). فقدان کتب درسی ، ناآشنایی ایرانیان با زبانهای اروپایی ، لزوم ترجمه اصطلاحات پزشکی و فنّی و یافتن واژه های معادل و از همه مهمتر نبودن وسایل و تجهیزات عمل تشریح ، از جمله موانع و مسائل عمده آموزشی بود که پولاک در رفع آنها بجدّ کوشید و توفیق یافت .

او در سال اول اقامت خود، دروس را به زبان فرانسوی که بیشتر شاگردان کم وبیش با آن آشنایی داشتند، به کمک مترجم تدریس می کرد و سال بعد توانست مطالب را شخصاً به فارسی تفهیم نماید. تألیف راهنمای آناتومی ، فرهنگ اصطلاحات پزشکی به زبانهای فارسی ـ عربی ـ لاتینی (به کمک دستیاران و شاگردانش )، کتاب درسی فیزیولوژی ، و رساله های مفید دیگری که طی این سالها در دسترس شاگردان گذاشت ، علاقه مفرط وی را به تدریس و خدمات علمی نشان می دهد. احداث بخش جرّاحی و تأسیس بخش ِ سیّارِ معاینه و تجویز ــ که تا آن زمان در ایران سابقه نداشت  او را پزشکی حاذق و دلسوز به جامعه معرفی کرد و برشهرتش افزود، به طوری که پس از درگذشت ارنست کلوکه (۱۸۵۵/ ۱۲۷۲)، پزشک فرانسوی دربار قاجار، ناصرالدین شاه ، دکتر پولاک را حکیم باشی مخصوص کرد و به سبب چاپ و نشر کتاب درسی راهنمای آناتومی ، مدال خورشید و نشان عالی درجه دو به وی اعطا نمود (همانجا؛ پولاک ، یادداشت مترجم ، ص ۵ ـ ۸). وی در این سال و در پی ابتلا به بیماری ، به مازندران رفت تا از آب گرم معدنی روستای اَسْک (اسْکوچشمه ) در دهستان لاریجان استفاده کند. آشنایی وی با توده مردم و علاقه شدیدش به دیدنیها و آثار تاریخی و تحقیق در منابع اقلیمی و جغرافیایی و طبیعی ، در طول مسافرتهای بیشمار در آبادیها شهرها و ولایات به شناخت عمیق او از ایران و ایرانیان وتألیف کتاب  ایران : سرزمین و مردم آن  که ترجمه فارسی آن با عنوان سفرنامه پولاک منتشر شده است ــ انجامید (وورتسباخ ، همانجا).

این کتاب حاصل مطالعات و تجارب علمی عملی او طی ده سال اقامت در ایران است و بخش مهم آن درباره انواع بیماریها و گیاهان شفابخش است . او در تألیف این کتاب از یادداشتهای سودمند همکار آلمانی خود، دکتر هانچه که مقیم رشت بود، نیز بهره گرفته است (پولاک ، ص ۱۰). او این کتاب را در ۱۸۶۵/ ۱۲۸۲ در دو جلد در لایپزیگ آلمان منتشر کرد.

پولاک در ۱۸۶۰/ ۱۲۷۷، با وجود دارا بودن اعتبار، مزایا و مقام والا در ایران ، به وطن خویش بازگشت . او هموطنان پژوهشگر و علاقه مند و بعضاً ماجراجوی خود را به سفر و کشف علمی در ایران ترغیب می نمود (گابریل ، ۱۳۴۸ ش ، ص ۲۸۵).

برخی از زمین شناسان ، جغرافیدانان و گیاه شناسان اتریشی که در نیمه دوم قرن نوزدهم / سیزدهم در دشتها و صحراهای مرکزی ایران ، کرانه های جنوبی دریای مازندران و بویژه در مناطق البرز و الوند کشفیاتی کرده اند و مقالات و کتابهای مفیدی در این زمینه ها نگاشته اند، بی گمان از تشویقها و کوششهای وی متأثر بوده اند (همان ، ص ۲۸۴ـ۲۸۵، ۲۸۷). پولاک ۲۲ سال بعد از مراجعت به وین ، باردیگر در ۱۸۸۲/ ۱۲۹۹ با هزینه شخصی و همراه دو پژوهشگر اتریشی ، پیشلر و وِهنر ، به ایران آمد (اوبرمایرـ مرناخ ، ص ۱۷۰). اعتمادالسلطنه ورود او را در هفتم شعبان ۱۲۹۹ «به جهت بعضی اکتشافات تاریخی » خبر داده است (ص ۱۷۹). پولاک در سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا به ملاقات او می رفت و گاهی به عنوان مترجم وی را همراهی می کرد. او در سفر اول ناصرالدین شاه در ۵ جمادی الا´خره ۱۲۹۰/ ۳۱ ژوئیه ۱۸۷۳، به ملاقات شاه رفت (ناصرالدین قاجار، ۱۳۶۲ ش ، ص ۱۹۱). دو روزبعد در مراسم رسمی بازدید شاه از غرفه ایران در نخستین نمایشگاه بین المللی وین ، پولاک ــ که قبلاً در نگارش دفترچه ای به زبان فارسی با عنوان «حضور ایران در نمایشگاه وین »شرکت داشت

 مترجم ناصرالدین شاه و فرانسوا ژوزف ،پادشاه اتریش ، بود (پوهانکا و تورنر، ص ۷۰). در سفر سوم ناصرالدین شاه (۱۳۰۶ـ۱۳۰۷/ ۱۸۸۹)، به هنگام اقامت در برلین ، پولاک از وین به دیدن او رفت . ناصرالدین شاه ازاین دیدار چنین یاد می کند: «او هم همان حکیم پولاک هفده بیست سال قبل است ، همان طور فارسی حرف می زند و همان عادات و اخلاق و وضع را دارد» (۱۳۶۹ـ۱۳۷۳ ش ، کتاب اول ، ص ۲۳۰).

شدت علاقه پولاک به تحقیقات جدید علمی درباره ایران به حدّی بود که در ۱۸۸۵/ ۱۳۰۲ هزینه سفر اکتشافی یک گیاه شناس به نام اشتاپف و دو زمین شناس به اسامی رودلر و ناپ را به مناطق ناشناخته ایران شخصاً پرداخت (اوبرمایر ـ مرناخ ، همانجا؛قس گابریل ، ۱۳۴۸ ش ، ص ۲۶۰، ۲۸۵). اشتاپف نیز به افتخار پولاک نام نوع جدیدی از گل لبلاب (نیلوفر صحرایی ) را پولاکیا گذاشت .

حاصل پربار این تحقیقات گیاه شناختی به موزه تاریخ طبیعی وین انتقال یافت (اوبرمایر ـ مرناخ ، همانجا). تحقیقات ارزنده ا.تیتسه در نواحی البرز شرقی ، بین شاهرود و گرگان و البرز وسطا، کرج و دره چالوس و جبهه شمالی کوههای تخت سلیمان ــ که در گزارشهای علمی و مقالات و کتابها مورد استفاده پژوهشگران بعدی قرار گرفت ــ نتیجه تشویقهای پولاک بوده است (گابریل ، ۱۳۴۸ ش ، ص ۲۸۵ـ ۲۸۷، ۴۸۷؛گابریل ، ۱۹۶۹، ص ۷؛
برای نام آثار علمی پولاک رجوع کنید به وورتسباخ ، ص ۷۴ـ۷۵؛گابریل ، ۱۳۴۸ ش ، ص ۴۸۶؛پولاک ، یادداشت مترجم ، ص ۵ ـ ۸).


منابع :

۱- محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ،روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۷ ش؛

(۲) یاکوب ادوارد پولاک ، سفرنامه پولاک ، ترجمه کیکاووس جهانداری ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛آلفونس گابریل ، تحقیقات جغرافیائی راجع به ایران ، ترجمه

(۳) فتحعلی خواجه نوری ، چاپ هومان خواجه نوری ، تهران ۱۳۴۸ ش ؛ناصرالدین قاجار، شاه ایران ، روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه

(۴) در سفر سوّم فرنگستان ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۳ ش ؛

(۵) همو، سفرنامه ناصرالدین شاه ، اصفهان ۱۳۶۲ ش ؛

(۶) A .Gabriel, Vergessene Persienreisende , Wien 1969;

(۷) Paul Horn, “Geschichte Irans in islamitischer Zeit”, in Grundriss der iranischen Philologie , ed. W. Geiger and E.Kuhn, vol.II, Strassburg 1896-1904, repr. Berlin 1974;

(۸) Eva Obermayer-Marnach, عsterreichisches Biographisches Lexikon 1815-1950 , vol.VIII, Wien 1983;

(۹) Reinhard Pohanka and Ingrid Thurner, Der Khan aus Tirol , Wien 1988;

(۱۰) von C.Wurzbach, Biographisches Lexikon des Kaiserthums Oesterreich, Wien 1872.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۵

زندگینامه پروفسور جیمزداگلاس پیرسون(۱۹۱۱م)

پیرسون ، جیمزداگلاس ، از برجسته ترین پیشگامان کتابداری و کتابشناسی در زمینه مطالعات اسلامی و پدیدآورنده ایندکس اسلامیکوس . پیرسون در آذر ۱۲۹۰/ دسامبر ۱۹۱۱ در خانواده ای تنگدست ، در کیمبریج ، به دنیا آمد و در شانزده سالگی ، به عنوان آورنده کتاب ، در کتابخانه دانشگاه کیمبریج به کار پرداخت .

او که به زبانهای خارجی علاقه مند بود، برای یاد گرفتن زبان عبری از بورس تحصیلی کالج سنت جان بهره برد و عربی و فارسی را نیز در کالج پمبروک آموخت و در ۱۳۱۵ ش / ۱۹۳۶ فارغ التحصیل شد؛ سپس به مدت پنج سال در بخش شرق شناسی کتابخانه دانشگاه کیمبریج کار کرد. در ۱۳۲۰ ش / ۱۹۴۱ به خدمت ارتش درآمد و به جنگ رفت .پس از اتمام جنگ ، از ۱۳۲۴ ش / ۱۹۴۵ تا ۱۳۲۹ ش / ۱۹۵۰، کمک کتابدار کتابخانه دانشگاه کیمبریج شد و بلافاصله در کتابخانه مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی در لندن به سمت کتابداری منصوب گردید (رُپر، ص ۱). پیرسون از ۱۳۳۳ ش / ۱۹۵۴ کار نگارش و تألیف را آغاز کرد.

نخستین کتاب او که در همین سال انتشار یافت فهرستی از مجموعه های نسخ خطی شرقی در کتابخانه های انگلیس بود (افشار، ص ۷۱۸). پیرسون تا ۱۳۵۱ ش / ۱۹۷۲ در کتابخانه مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی مشغول کار بود. در این سالها او توانست کتابخانه را وسعت بخشد که احتمالاً مهمترین دوره در تاریخ این کتابخانه نیز بوده است ، همچنین دامنه اطلاعات خود را در زمینه کتابداری و کتابشناسی افزایش دهد و کتابها و نشریاتی را که برای پژوهشهای شرقی مرجع محسوب می شدند به چاپ رساند (همان ، ص ۷۲۱؛ رپر، همانجا). پیرسون در اواسط دهه ۱۳۳۰ ش / ۱۹۵۰ تصمیم گرفت که علاوه بر حفظ فهرست معمول کتابها، از مقاله های موجود در نشریه های ادواری و دیگر مجلدات مجموعه مقالات کتابخانه نیز فهرستی فراهم آورد.

او سرانجام با یاری دستیارانش در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی ، فهرستی مشتمل بر ۰۰۰ ، ۲۵ مقاله که از ۱۲۹۵ تا ۱۳۳۴ ش / ۱۹۰۶ تا ۱۹۵۵ به چاپ رسیده بود، گردآوری کرد ( ایندکس اسلامیکوس ۱۹۸۱ـ۱۹۸۵ ، ج ۱، ص XIV ؛ پیرسون ، ص IX ؛ رپر، همانجا). این اثر نخست به عنوان یک فهرست طرح ریزی شده بود نه یک کتابشناسی ، ولی بتدریج موجودیِ کتابخانه های دیگر جز مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی را نیز شامل شد. بنابراین ، مرحله بعدی مرتب کردن فهرست در شکل طبقه بندی شده بود که به نام ایندکس اسلامیکوس مشتمل بر ۲۶۰۷۶ مقاله در ۱۳۳۷ ش / ۱۹۵۸ به چاپ رسید.این کتاب با استقبال خوبی روبرو شد و در اندک زمانی مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت (رپر، همانجا).

پیرسون در ۱۳۵۰ ش / ۱۹۷۱ مجموعه اطلاعات و مطالعات خود را درباره نسخ خطی شرقی موجود در کتابخانه های اروپایی و امریکای شمالی به چاپ رسانید (افشار، ص ۷۱۸ـ ۷۱۹). در ۱۳۵۱ ش / ۱۹۷۲ به سمت عضو ارشد و سپس به استادی کرسی کتابشناسی در حوزه آسیا و افریقا در دانشگاه لندن برگزیده شد (رپر، همانجا). پیرسون ، به دعوت کنگره پنجم باستانشناسی و هنر ایران ، به ایران آمد و پیشنهاد تهیه کتابشناسی مطالعات ایران پیش از اسلام را پذیرفت و در ۱۳۵۴ ش / ۱۹۷۵، به مدد کتابخانه مدرسه شرقی و افریقایی لندن ، آن را تهیه کرد، که بنگاه ترجمه و نشر کتاب با نام کتابشناسی ایران پیش از اسلام منتشر ساخت (افشار، ص ۷۱۷).

پیرسون تا ۱۳۶۱ش / ۱۹۸۲ سردبیری ایندکس اسلامیکوس را بر عهده داشت . او تا کمی پیش از مرگش در ۱۳۷۶ ش / ۱۹۹۷، در تدوین طرحهای دیگر کتابشناسی شرکت داشت (رپر، همانجا).

پیرسون همواره از همکاران خود، متخصصان کارآمد می پرورید و در اغلب کارهای کتابشناسی از همکاری آنان بهره می برد. > کتابشناسی بین المللی افریقا < ، > راهنمای نسخه های خطی و اسناد مربوط به خاورمیانه و آفریقای شمالی در بریتانیا < ، > راهنمای نسخه های خطی و اسناد مربوط به آفریقا در بریتانیا < (در دو جلد) همه به همین اسلوب فراهم شده است (رپر، ص ۲ـ۳؛ افشار، ص ۷۱۸).

پس از اتمام چاپ ایندکس اسلامیکوس ، بتدریج ، مجموعه ای از ضمایم آن نیز تهیه گردید که عناوین مقالاتِ چاپ شده تا ۱۳۵۹ ش / ۱۹۸۰ را دربر داشت . تکمله نخست این اثر (مقالات ۱۹۵۶ـ۱۹۶۰) در ۱۳۴۱ ش / ۱۹۶۲ انتشار یافت که در آن نشریات جدیدی به منابع قبلی افزوده شده بود. تکمله دوم (مقالات ۱۹۶۱ـ ۱۹۶۵) در ۱۳۴۶ ش / ۱۹۶۷ انتشار یافت و تکمله سوم (مقالات ۱۹۶۶ـ۱۹۷۰)، که با همکاری آن والش تهیه شده بود، در ۱۳۵۱ ش /۱۹۷۲ به چاپ رسید. تکمله چهارم (مقالات ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵) در ۱۳۵۶ ش / ۱۹۷۷ انتشار یافت . آخرین تکمله (مقالات ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۰) نیز در دو بخش مقالات و تک نگاشتها در ۱۳۶۲ ش / ۱۹۸۳ منتشر شد. در این تکمله ها، بتدریج ، از مجلات ترکیه و اسپانیا و کشورهای بالکان ، بیشتر از گذشته ، استفاده می شد. به این ترتیب ، تکمله های ایندکس اسلامیکوس هر پنج سال یک بار منتشر و اطلاعات آن روزآمد می گردید. از ۱۳۵۶ ش / ۱۹۷۷، پیرسون به انتشار سه ماهه ایندکس اسلامیکوس مبادرت کرد (رپر، ص ۱).

با اینکه در رده بندی به کار رفته در این کتاب ، سعی شده است موضوعات در رده های واقعی قرار گیرند، تنظیم آن برپایه طرحهای از پیش تعیین شده و مبتنی بر منطقی خاص نبوده و نمی توان ادعا کرد که مقالات کاملاً زیر عناوین موضوعی مناسب آمده و از این لحاظ دقت و تناسب لازم رعایت شده است . با وجود این ، رده بندی پیرسون بسیار راهگشاست و هر جا لازم بوده ، از «ارجاع » کمک گرفته شده است (پیرسون ، مقدمه ، ص VIII ). ایندکس اسلامیکوس بعدها به سردبیری رُپِر به کار خود ادامه داده و محدوده جغرافیایی این مقالات ، تمام سرزمینهای اسلامی و مناطقی است که مسلمانان فتح کرده یا زیرنفوذ خود درآورده اند، و نیز مناطقی که بنحوی اسلام به آنجاها راه یافته و با فرهنگ و تمدن بومی تماس پیدا کرده است ، یعنی تقریباً تمام جهان مسکون ؛اما سرزمینهایی که در آن اسلام تسلط کامل دارد، با جزئیات بیشتر بررسی شده است . تقسیم بندی جغرافیایی ذیل هر سر عنوان موضوعی اعمال شده است .

نمایه نویسندگانِ مقالات در پایان هر جلد موجب سهولتِ دستیابی به مطالب است (همان ، مقدمه ، ص IX-VIII ).ایندکس اسلامیکوس در مجلدات نخست تنها به مقالات نشریات ، یادنامه ها و کنگره ها و سایر نشریاتی که بین الدفتین قرار داشت ، می پرداخت اما از ۱۳۵۶ ش / ۱۹۷۷، کتابها و تک نگاشتها نیز به حوزه کار آن اضافه گردید (همان ، مقدمه، ص VII ؛رپر، همانجا).

با توجه به مسائل نوین جهان اسلام ، بتدریج ، عناوین موضوعی تازه ای مانند اقتصاد، سیاست ، اقلیتهای مسلمان ، و نمایشنامه نویسی به سرعنوانهای پیشین اضافه گردید ( ایندکس اسلامیکوس ۱۹۸۱ـ۱۹۸۵ ، ج ۱، ص XIV )و در حال حاضر در دو بخش جدا، مقالات و کتابها و تک نگاشتها، منتشر می گردد. در ۱۳۷۵ ش ، در دوره چهارم جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران ، از این فهرست تقدیر شد (ایران . وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، ص ۱۳).

پیرسون در ۱۳۴۶ ش / ۱۹۶۷ در بنیانگذاری کمیته کتابخانه های خاورمیانه پیشگام بود و در این زمینه مجموعه طویلی از کتابشناسیهای بزرگ و کوچک پدید آورد. این فعالیت مداوم به تشکیل کمیته بین المللی کتابخانه های خاورمیانه انجامید (رپر، ص ۱ـ۲).

منابع :
(۱) ایرج افشار، «جشن نامه پیرسن و کتابداری شرقی »، آینده ، سال ۷، ش ۹ـ۱۰ (آذر و دی ۱۳۶۰)؛
(۲) ایران . وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی . مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، کارنامه شش دوره اعطای جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران ، ۱۳۷۷ـ۱۳۷۲ ، تهران ۱۳۷۷ش ؛

(۳) Index Islamicus 1981-1985: a bibliography of books and articles on the Muslim world , compiled & edited by G.J. Roper, London 1991;
(۴) J.D. Pearson, Index Islamicus: 1906-1955 , London 1974;
(۵) Geoffrey Roper, Professor James Douglas Pearson 1911-97 . [on-line]. Available: http: // www. lib. umich. edu/ libhome/ Area. Programs/ Near. Eas…

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه پروفسور ایلیاپاولوویچ پطروشفسکی(۱۹۷۷-۱۸۹۸م)

خاورشناس روس . در ۱۲۷۷ ش /۱۸۹۸ در شهر کیِف در خانواده ای کارمند به دنیا آمد. در۱۳۰۵ ش /۱۹۲۶ همزمان از دو رشته تاریخ و ادبیات فارغ التحصیل شد. از ۱۳۰۸ ش /۱۹۲۹ به مدت دو سال در انستیتوی تاریخ و مردم شناسی آذربایجان شوروی به کار پرداخت و سپس در انستیتوی دولتی قفقازشناسی مشغول به کار شد. در ۱۳۱۴ ش / ۱۹۳۵ ریاست فرهنگستان علوم اتحاد شوروی ، به دلیل مجموع آثارش در رشته تاریخ ، درجه دکتری به او اهدا کرد. پطروشفسکی در ۱۳۱۵ ش / ۱۹۳۶ به سن پترزبورگ رفت و کارمند ارشد علمی انستیتوی تاریخ شد. او در ۱۳۲۰ ش / ۱۹۴۱ به درجه فوق دکتری نایل آمد و در زمان جنگ جهانی دوم در دانشگاه دولتی آسیای میانه در تاشکند به تدریس پرداخت .

سپس از ۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۶ به مدت ۳۱ سال در دانشگاه سن پترزبورگ تدریس کرد. او در ۱۳۲۶ ش / ۱۹۴۷ به مقام استادی رسید و از ۱۳۲۹ـ۱۳۳۳ ش / ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۴ و از ۱۳۴۰ ش / ۱۹۶۱ تا زمان مرگش در ۱۳۵۶ ش / ۱۹۷۷ ریاست کرسی تاریخ کشورهای خاورمیانه را در دانشگاه سن پترزبورگ بر عهده داشت و در حدود سی واحد درسی از تاریخ سرزمینهای خاورمیانه در دوره باستان و میانه ، جغرافیا و دین ارائه کرد ( «به مناسبت شصتمین سال تولد پروفسور پطروشفسکی »  ، ص ۵؛  فرهنگ ندگینامه   کتابنامه ای خاورشناسان شوروی  ، ص ۴۳۲؛ د.ازبکستان ، ج ۸، ص ۵۲۹؛ دایره المعارف بزرگ شوروی ، ج ۱۹، ص ۵۱۷؛ دیاکف و خاراتشویلی ، ص ۱۴۳ـ۱۴۶).

عنوان نخستین پژوهش پطروشفسکی  «درباره اعتقادات کشاورزان قره باغ علیا قبل از مسیحیت »  (۱۳۰۹ ش / ۱۹۳۰) بود. از آن پس ، وی تحقیق درباره تاریخ مشرق زمین ، بویژه ایران و قفقاز را به طور جدی پی گرفت و حدود ۱۲۰ پژوهش علمی انجام داد (  «به مناسبت شصتمین سال تولد پروفسور پطروشفسکی »  ، ص ۱۹۷ـ۲۰۳؛  فرهنگ زندگینامه ـ کتابنامه ای خاورشناسان شوروی ، ص ۴۳۲ـ۴۳۳؛ کتابشناسی خاورشناسان ، ص ۱۵۰ـ۱۵۴)، از جمله > «درباره تاریخ مبارزه قهرمانانه مردم آذربایجان در سده های ۱۳ و ۱۴»  (۱۹۴۱)؛  «مناسبات فئودالی در آذربایجان و ارمنستان از قرن ۱۶ تا ابتدای قرن ۱۹»  (۱۹۴۹)؛  «آذربایجان در سده های شانزدهم و هفدهم میلادی »  (۱۹۴۹)؛ > «در تاریخ نهاد سیورغال »  (۱۹۴۹)؛  «جامعه فئودالی رشیدالدین » < (1951)؛ > «قزلباشها»  (۱۹۶۵)؛ > از تاریخ مسیحیت در آسیای میانه ، سده ۱۳ تا ۱۵» < (1966)؛ > «تاریخچه مزدکیان در عصر حکومت اسلامی »  (۱۹۷۰) (دیاکف و خاراتشویلی ، ص ۱۴۳ـ۱۴۴؛ کتابشناسی خاورشناسان ، ص ۱۵۰).

بخش مهمی از پژوهشهای پطروشفسکی را منبع شناسی تشکیل داده است . مقالاتی از قبیل > «مآخذ ایرانی راجع به تاریخ آذربایجان در سده های شانزدهم تا هجدهم میلادی » < ، > «حمدلله قزوینی ، به عنوان منبع تاریخ اجتماعی و اقتصادی قفقاز شرقی » < (1937)، > «منبع تازه فارسی درباره تاریخ حمله مغول » < (1946)، > «درباره صحّت مکاتبات رشیدالدین » < (1948)، > «اثر سیفی ، همچون منبعی در تاریخ خراسان شرقی » < (1955)، و > «نشر منابع و اسناد فارسی و تاجیکی در اتحاد شوروی » < (1966) گواه آن است که وی تا چه اندازه به منابع دست اول توجه داشته است ( تاریخ ایران ، مقدمه کشاورز، ص «هفت »؛
دیاکف و خاراتشویلی ، ص ۱۴۴).

ایران از جمله موضوعات اساسی پژوهشهای پطروشفسکی بوده و تعدادی از کارهای ارزشمند وی به فارسی نیز ترجمه و چاپ شده است ؛
از جمله اسلام در ایران :

از هجرت تا پایان قرن نهم ؛
نهضت سربداران خراسان ؛
کشاورزی و مناسبات ارضی در ایرانِ عهدِ مغول در دو مجلد (ترجمه کریم کشاورز)؛
تاریخ ایران (ترجمه سیروس ایزدی )؛
ایرانشناسی در شوروی ؛
دولت در عهد ایلخانان ؛
فقه اللغه ایرانی ؛
تاریخ اجتماعی ـ اقتصادی ایران در دوره مغول (ترجمه یعقوب آژند). پطروشفسکی نخستین کسی بود که درباره سربداران خراسان پژوهشی کامل انجام داد (پطروشفسکی ، ۱۳۵۱ ش ، مقدمه کشاورز، ص ۶).

از دیگر مقالات مهم ترجمه نشده وی درباره ایران عبارت اند از:

 «شورش کشاورزان گیلان در سال ۱۶۲۹»(۱۹۴۱)؛
 «تاریخچه شروان در پایان قرن ۱۵»  (۱۹۴۴)؛
 «مسائل اساسی خاص و زمان بندی پیشرفت فئودالیسم در ایران در سده های سیزدهم و پانزدهم میلادی »  (۱۹۴۸)؛
 «جنبشهای مردمی در ایران در سده چهاردهم میلادی »  (۱۹۵۳)؛
 «رساله فارسی پیرامون فن زراعت در عهد غازان خان »  (۱۹۵۷)؛
 «استفاده از کار بردگان در ایران و کشورهای همجوار در پایان قرون وسطی »  (۱۹۶۰؛
کتابشناسی خاورشناسان ، ص ۱۵۰ـ ۱۵۴؛
دیاکف و خاراتشویلی ، ص ۱۴۳).

مشهورترین اثر پطروشفسکی در ایران ،

اسلام در ایران ، در واقع متن درسهای نویسنده برای دانشجویان تاریخ بوده است (ص ۱۱). مهمترین موضوعات این کتاب ظهور اسلام ، ورودِ آن به ایران ، قرآن مجید، منابع حقوق اسلامی ، تدوین فقه ، مجادلات فرقه ای ، کلام ، اسماعیلیان ، قرمطیان ، عرفان ، و پیروزی شیعه در ایران است . با اینهمه ، در این اثر نارساییهایی در موارد فقهی و حقوقی و جایگاه شیعیان به چشم می خورد که در ترجمه فارسی ، حاشیه محمدرضا حکیمی به توضیح و تبیین آن اختصاص یافته است (ص ۶، ۴۰۱ به بعد؛درباره این کتاب رجوع کنید به حدادعادل ، ص ۱۱ـ ۱۵).

پطروشفسکی در بسیاری از همایشهای علمی ، از جمله سومین کنگره باستانشناسی و هنر ایرانی (سن پترزبورگ ـ مسکو، ۱۹۳۵)، نخستین همایش خاورشناسان اتحاد شوروی (تاشکند، ۱۹۵۷)، بیست و پنجمین و بیست و هفتمین کنگره جهانی خاورشناسان (مسکو، ۱۹۶۰؛امریکا، ۱۹۶۷) حضور فعال داشت (  فرهنگ زندگینامه ـ کتابنامه ای خاورشناسان شوروی  ، ص ۴۳۲؛د.ازبکستان ، ج ۸، ص ۵۲۹؛دیاکف و خاراتشویلی ، ص ۱۴۵).

استفاده از منابع دست اول و نتیجه گیریهای مستند و مدلّل و توجه او به مسائلی از قبیل ویژگیهای جامعه فئودالی در ایران و کشورهای همجوار، بر اعتماد و نفوذ آثار پطروشفسکی افزوده و منجر به ترجمه و نشر آنها شده است (سواژه ، ص ۳۰۵، ۳۳۱، ۳۳۳). برخی از آثار وی به آلمانی و انگلیسی و فرانسوی و هلندی ترجمه شده است (دیاکف و خاراتشویلی ، ص ۱۴۳).



منابع :
(۱) ایلیا پاولوویچ پطروشفسکی ، اسلام در ایران : از هجرت تا پایان قرن نهم هجری ، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۴ ش ؛
(۲) همو، نهضت سربداران خراسان ، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۱ ش ؛
(۳) تاریخ ایران : از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی ، نوشته ن . و. پیگولوسکایا… ( و دیگران ) ، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۴) غلامعلی حدادعادل ، «اسلام مسلمانان و اسلام مستشرقان »، نگین ، سال ۹، ش ۱۰۸ (اردیبهشت ۱۳۵۳)؛
(۵) ژان سواژه ، مدخل تاریخ شرق اسلامی ، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق )، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۶) کتابشناسی خاورشناسان : ایرانشناسان و اسلامشناسان ، روسیه و جمهوریهای اتحاد شوروی سابق ، با مقدمه عنایت الله رضا و با همکاری گروه مولفان و مترجمان ، تهران : الهدی ‘، ۱۳۷۲ ش ؛

(۷) Bio-bibliografic § eskiy slovar sovetskikh vostokovedov , Moscow: Nauka, 1976;
(۸) N. N. Diyakov and G. S. Kharatishvili, “Professor I. P. Petrushevskiy”, Vestnik sankt- peterburgskogo universiteta. ser2 , no.3 (1998);
(۹) Great Soviet encyclopedia, New York 1973-1983, s.v. “Petrushevski, Il’ia Pavlovich”;
(۱۰) “K 60-letiya so dnya roz § deniya professora I. P. Petrushevskogo”, in Uc § yoniye zapiski leningradskogo Gosudarstvennogo universiteta, seriya vostokovedc § eskikh nauk vip. ll, no. 282, Leningrad 1959;
(۱۱) Uzbek Savet Ensiklopediyasi , Tashkent 1971-1980.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۵ 

زندگینامه پروفسور نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا ( ۱۸۹۴ـ۱۹۷۰ م )

 بانوی خاورشناس و مورخ روسی (۱۲۷۳ـ۱۳۴۹ش / ۱۸۹۴ـ۱۹۷۰). او در سن پطرزبورگ (لنینگراد) در خانواده ای صاحب نام که چندتن از آنان از محققان و دانشمندان روسیه بودند، زاده شد (  دایره المعارف بزرگ شوروی  ، ج ۱۹، ص ۵۳۲؛ پیگولوسکایا، ترجمه عربی ، مقدمه هاشم ، ص ۹). در آغاز به فراگیری تاریخ و زبانهای قدیمی (یونانی و لاتینی ) در دانشگاه سن پطرزبورگ پرداخت و به دنبال آن مطالعات خود را درباره شرق در همین دانشگاه ادامه داد و در زبانهای سامی مانند عبری و آرامی و سریانی و حبشی تخصص یافت و بعدها زبان عربی را نیز فراگرفت (پیگولوسکایا، همانجا). افزون بر این او با چند زبان زنده اروپایی یعنی انگلیسی و آلمانی و فرانسه و ایتالیایی نیز آشنایی داشت .

پیگولوسکایا در ۱۲۹۷ش / ۱۹۱۸ دوره کلاسهای بستوژف را به پایان رساند و در ۱۳۰۱ش / ۱۹۲۲ در رشته خاورشناسی از دانشگاه پتروگراد درجه دکتری گرفت . میان سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۷ش / ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۸ در کتابخانه عمومی لنینگراد و از ۱۳۱۷ش / ۱۹۳۸ در مؤسسه مطالعات خاورشناسی (در فرهنگستان علوم اتحاد شوروی ) به کار اشتغال داشت (  دایره المعارف بزرگ شوروی  ، همانجا؛ پیگولوسکایا، ترجمه فارسی ، مقدمه رضا، ص ۱۴). از ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ش / ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ و نیز از ۱۳۲۳ش / ۱۹۴۴ تا ۱۳۳۰ش /۱۹۵۱ در دانشگاه لنینگراد تدریس می کرد ( دایره المعارف بزرگ شوروی  ، همانجا). در ۱۳۲۵ش / ۱۹۴۶ به عنوان عضو وابسته فرهنگستان علوم اتحاد شوروی برگزیده شد (پیگولوسکایا، همانجا) و در ۱۳۳۱ش / ۱۹۵۲ نیابت ریاست انجمن روسیه و فلسطین و سردبیری  مجموعه فلسطین (  دایره المعارف بزرگ شوروی ، همانجا) را عهده دار گردید. پیگولوسکایا در ۱۳۳۹ش / ۱۹۶۰ به عضویت انجمن آسیایی فرانسه درآمد. او به دریافت سه نشان و مدالهای متعدد نایل شد (  دایره المعارف بزرگ شوروی  ؛ پیگولوسکایا، ترجمه فارسی ، همانجاها).

پیگولوسکایا عمدتاً به عنوان مورخ و متخصص تاریخ خاورمیانه و روم شرقی در اوایل سده های میانه شناخته شده است . مطالعات وی بیشتر درباره تاریخ ، آثار سریانی ، فئودالیزم و خاستگاه آن ، نظام اقتصادی ـ اجتماعی و گسترش فرهنگی شام ، عربستان ، ایران ، و روم شرقی در سده های میانه بود (  دایره المعارف بزرگ شوروی  ، همانجا). وی برآن بود که تبیین ویژگیهای دو نظام برده داری و فئودالی در خاور نزدیک در حکم کلید حل مسائل تاریخی این نواحی در سده های سوم و هفتم میلادی است (پیگولوسکایا، ترجمه فارسی ، ص ۲۱). او به موضوعاتی چون تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران ، روابط ایران و روم شرقی ، نهضت مزدکیان ، مسیحیان ایران ، جغرافیا و سازمانهای اقتصادی ، بازرگانی و تولیدی ایران در دوره ساسانی و مناسبات فئودالی و چگونگی ظهور آن ، اقطاع ، نظام ارضی و راه ابریشم پرداخته است .

در واقع ، او وارث دیدگاه و نظام فکری غالب محققان شوروی سابق است و در بررسی موضوعات و رویدادهای تاریخی به گذر از مرحله برده داری به فئودالیزم ، و بروز مناسبات فئودالی در نتیجه تشدید تضادهای طبقاتی قائل است . با این حال ، تحقیقات وی دارای اهمیت بسیار است ، زیرا توانایی او در استفاده از زبانهای قدیمی و جدید سبب می شد تا بتواند منابع را دقیق بررسی کند و در نتیجه گیریها، براسناد و مدارک مشخص تاریخی تکیه کند؛
کمتر کسی توانسته است چون او به این موضوعات با نگاهی جامع و چند جانبه بپردازد.

آثار

آثار پیگولوسکایا به زبانهای متعددی از جمله فارسی و عربی و فرانسه و آلمانی ترجمه شده است ،

کتابهای او که به فارسی ترجمه شده عبارت اند از:

اعراب حدود مرزهای شرقی و ایران در سده های چهارم ـ ششم میلادی (ترجمه عنایت الله رضا، تهران ۱۳۷۲)؛
شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان (ترجمه عنایت الله رضا، تهران ۱۳۶۷)؛
فصل اول و دوم کتاب تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم (ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳)؛
و مقدمه کتاب ایران در آستانه یورش تازیان (تألیف کولسینکف ، ترجمه محمد رفیق یحیایی ، تهران ۱۳۵۷).

از دیگر کتابهای پیگولوسکایا می توان از اینها نام برد:

 سرزمین بین النهرین در سده های پنجم و ششم  (مسکو ـ لنینگراد ۱۹۴۰)؛
 روم شرقی و ایران در سده های ششم و هفتم (مسکو ـ لنینگراد ۱۹۴۶)؛
 روم شرقی در راه رسیدن به هند  (مسکو ـ لنینگراد ۱۹۵۱)؛
و  خاورمیانه ، روم شرقی ، اسلاوها  (لنینگراد ۱۹۷۶). بسیاری از این کتابها به زبانهای متعدد ترجمه شده است (برای آثار دیگر وی رجوع کنید به پیگولوسکایا، ترجمه عربی ، مقدمه هاشم ، ص ۹ـ۱۰؛ دایره المعارف بزرگ شوروی  ، ذیل مادّه ؛عقیقی ، ج ۳، ص ۹۸).

وی آثاری هم از سریانی به روسی ترجمه کرده است

و آخرین کتاب او،

 تمدن سریانی در سده های میانه  (۱۹۷۹)، که بعد از مرگش چاپ شد، ناقص است (پیگولوسکایا، ترجمه عربی ، مقدمه هاشم ، ص ۱۰). افزون بر این کتابها، از او دهها مقاله درباره موضوعات یادشده به چاپ رسیده است ( رجوع کنید به پیرسون ، ص ۳۷، ۳۳۷، ۶۰۹، ۷۹۳، تکمله ۱، ص ۳، ۱۰۴، ۱۱۷، تکمله ۲، ص ۲، ۱۱۱، تکمله ۳، ص ۳، ۲۳۴، ۳۴۰، تکمله ۴، ص ۱۵۳).



منابع :

(۱) نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، العرب علی حدود بیزنطه و ایران من القرن الرابع الی القرن السادس المیلادی ، ترجمه از روسی به عربی از صلاح الدین عثمان هاشم ، کویت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲) همان ، ترجمه از روسی به فارسی : اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده های چهارم و ششم میلادی ، ترجمه عنایت الله رضا، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۳) نجیب عقیقی ، المستشرقون ، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱؛

(۴) Great Soviet encyclopedia, New York 1973-1983;
(۵) J.D. Pearson, Index Islamicus: 1906-1955, London 1974, First supplement 1956-1960 , London 1973, Second supplement 1961-1965, London 1974, Third supplement 1966-1970, London 1972, Fourth supplement 1971-1975, London 1977.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۵  صفحه

زندگینامه پروفسور ادواردگرانویل براون (۱۹۲۶ -۱۸۶۲م)

ایرانشناس مشهور انگلیسی. در ۷ فوریه ۱۸۶۲/ ۷ شعبان ۱۳۷۸ در گلاسترشر   به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی خود را در کالج ایتن   آغاز کرد. پدرش، سربنجامین براون، کارخانه کشتی سازی داشت و میخواست که پسرش رشته مهندسی را ادامه دهد، ولی او به پزشکی بیشتر رغبت داشت، و سرانجام در ۱۸۷۹/ ۱۲۹۷ در دانشگاه کمبریج به تحصیل این رشته پرداخت.
از آنجا که اخبار جنگ میان ترکیه و روسیه (۱۸۷۷/۱۲۹۴) توجه او را جلب کرده بود، و حق را با ترکها میدید، و دلیری و غیرت آنان تحت تأثیرش قرار داده بود، به تاریخ و زبان مردم ترک علاقه مند شد، و ضمن تحصیل پزشکی، به آموختن زبان ترکی، و سپس فارسی و عربی پرداخت.
در تابستان ۱۸۸۲/۱۲۹۹ به استانبول سفر کرد. آشنایی او با زبان و ادبیات ترکی طبعاً وی را به آموختن زبان فارسی و مطالعه شعر و ادب این زبان سوق داد، و از آن پس در دوران تحصیل و پس از آن، روزگارش بیشتر به خواندن کتابهای فارسی، خصوصاً شعر و تاریخ، و معاشرت با ایرانیان میگذشت. در ۱۸۸۷/۱۳۰۴ دوره پزشکی را به پایان رساند و جراح بیمارستان شد، ولی هرگز به آن دل نبست. در ۱۸۸۸/۱۳۰۵ به قصد سیاحت، مطالعه و تحقیق رهسپار ایران شد و در اقامت یکساله خود در ایران، با مردم ایران و آداب و اخلاق ایرانیان آشنا شد و زبان فارسی را به خوبی فراگرفت. کتاب  یک سال  در میان ایرانیان   حاصل این سفر و بیان دیدهها و آموختههای او در این دوران است (نیکلسون، ص  VII ؛ مینز، ص ۲ـ۳).
براون پس از بازگشت، در دانشگاه کمبریج به تدریس زبان و تاریخ و ادب فارسی و تحقیق در جریانهای فکری و نهضتهای اجتماعی ایران مشغول شد، و این راهی بود که تا پایان عمر در آن باقی ماند. در ۱۹۰۲/۱۳۲۰، پس از درگذشت ایرانشناس معروف، چارلز ریو  ، ریاست مدرسه زبانهای شرقی به او محول شد (نیکلسون، ص  VII )، و در ضمنِ طبع و نشر دوره پنج جلدی  > تاریخ شعر عثمانی < ، تألیف ا. ج. و. گیب  ، اداره امور علمی انتشارات اوقاف گیب نیز عملاً به او سپرده شد (همانجا).
براون به موضوعات دینی و اجتماعی و جریانهای فکری و اعتقادی توجه خاص داشت، و از همان آغاز مطالعات ایرانی و اسلامی خود، چندین مقاله در باره باطنیه، حروفیه و شیخیه در جراید علمی اروپا منتشر ساخت. از اواسط قرن سیزدهم/ نوزدهم درگیری فرقههای بابیه و بهائیه و ازلیّه با یکدیگر از یک سو با حکومت مرکزی و مراجع دینی و اکثریت جامعه از سوی دیگر، به صورت جریانی گسترده و پرآشوب درآمده و فضای فکری و سیاسی ایران را فراگرفته بود. کتاب معروف   ادیان و فلسفه ها و آسیای مرکزی  ، نوشته کنت دوگوبینو  ، باعث جلب توجه براون به این موضوع شد و او را در ادامه تحقیق و مطالعه در تحولات و انشعابات بعدی فرقه بابیه علاقه مند کرد (قزوینی ۱۳۶۳ ش، ج ۲، ص ۳۰۳).
براون طی چند سفر به استانبول و قبرس و فلسطین، و ملاقات با سران بابیه و بهائیه، چون میرزا یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی معروف به بهاءالله و برخی دیگر از منتسبان به این فرقهها، به گردآوری و نشر نوشته های آنان پرداخت. کار وی در باره فرقه های بابیه و ازلیّه وبهائیه، بسیار متنوعتر و پردامنه تر از کارهای دیگر او در این زمینه هاست.
مقصود براون از این تحقیقات، نه تصدیق و ترویج عقاید این فرقه ها بود و نه ایجاد تزلزل، در مبانی اعتقادی جامعه ایرانی؛ او به تاریخ و فرهنگ اسلامی ایران دلبستگی عمیق داشت و  تعارض گرایشهای انحرافی این فرقه ها را با حیات دینی و اعتقادی مردم ایران خوب میشناخت. به گفته قزوینی، «اهمیت اطلاع بر احوال و اوضاع این طایفه به خصوص در اروپا فقط از نقطه نظر فن تحقیق مذاهب و ادیان و نیز از نقطه نظر مطلق فن تاریخ است و بس، و از همین دو لحاظ مذکور است اهمیّت فوقالعاده ای که به مؤلفات مرحوم براون در این موضوع میدهند، والا اصل مذهب بابیه فی حّد ذاته و از لحاظ نهضه فکری و فلسفه ادیان در نظر اروپائیان چندان اهمیتی ندارد و به عقیده ایشان جز مشتی تخیلات ساده لوحانه چیز دیگری نیست» (۱۳۶۳ ش، ج ۲، ص ۳۰۷).
آثار مهم براون در این زمینه عبارتاند از: 
۱) ترجمه و تحشیه  مقاله سیاح  ، نوشته عبدالبها، دو جلد، کمبریج ۱۸۹۱؛ 
۲) ترجمه و تحشیه  تاریخ جدید  ، نوشته میرزا حسین همدانی، کمبریج ۱۸۹۳؛ 
۳)  نشر کتاب نقطه الکاف ، منسوب به حاجی میرزاجانی کاشانی، و تحریر مقدمهای انگلیسی بر آن، همراه با مقدمه فارسی میرزا محمد قزوینی، انتشارات اوقاف گیب، کمبریج ۱۹۱۰؛ ۴)  > مواد تحقیق در باره مذهب بابیه <  .در دهه سوم و چهارم قرن چهاردهم/ دهه اول و دوم قرن بیستم، ایران صحنه رویدادهای سیاسی و اجتماعی بسیار مهم و سرنوشت سازی بود؛ ازیکسو تجاوزات توسعه طلبانهو  مداخلات گستاخانه روسها و ازسویدیگر، حرکتهای آزادیخواهی و مخالفت با حکومت استبدادی و مشروطه خواهی در ایران جریان داشت و سیاست دولت انگلیس در اینباره سکوت و چشمپوشی از وقایع بود.
در این احوال، براون با دعوت از ایرانیانی که از تعدیاتاستبداد بهکشورهای اروپایی پناه جسته بودند، و با شرکت گروهی از رجال آزادیخواه و انساندوست انگلستان، انجمنی به نام «کمیته ایران» تاسیس کرد، و با  مقالات و سخنرانیهای خود، به انتقاد از تجاوزات و اقدامات ستمگرانه روسها و تقبیح روش سازشکارانه انگلستان پرداخت، و با تأثیرگذاری بر افکار عمومی و جلب نظر و توجه عناصر مؤثر و روشنبین در مجلس، دولت انگلیس را تحت فشار قرار داد تا در سیاست خود با روسها و در روشی که نسبت به ایران در پیش گرفته بود تجدیدنظر کند (نیکلسون، ص XII-XI ؛ مینوی، ص۱۴ـ ۱۷).کوششهای مجدانه براون و یاران و همفکران او در دفاع از حقوق ملت ایران و حمایت از استقلال و یکپارچگی ایران، در پیروزی مجاهدین مشروطهخواه تأثیر تمام و اهمیت تاریخی داشت.
برخی از آثار وی که برای شناساندن ایران جدید و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی آن نوشته است،
عبارت است از: 
 شرخ مختصری از وقایع ایران  ؛
 بحران دسامبر ۱۹۱۱ ایران  ؛ 
 انقلاب ۱۹۰۵ـ۱۹۰۹ ایران   ؛ 
مطبوعات و شعر جدید در ایران  ؛ 
 حکومت وحشت در تبزیزمسئولیت انگلستان   ؛
«نهضت مشروطه ایران» در  گزارشهای فرهنگستان بریتانیا   ، ش ۸٫
آثار براون در موضوعات و مسائل سیاسی و اجتماعی ایران دارای اهمیّت تاریخی بسیار است و از اسناد و منابع مهّم تحقیقی این دوره از تاریخ این کشور به شمار میرود.تحقیقات و تألیفات گرانقدر براون در زمینه تاریخ ادبیات و نظم و نثر فارسی و طبع و نشر متون کهن بهروش علمی و انتقادی جدید، از خدمات بزرگو بسیار پرارزش او به فرهنگ ایران بوده است.

تاریخ ادبی ایراندر چهار جلد، مفصلترین و جامعترین تألیف او در اروپاست. این کتاب شرح احوال و آثار شاعران و نویسندگان و مورخان و دانشمندان ایرانی و سیر و تحول افکار و عقاید در این سرزمین از آغاز دوران اسلامی تا اوایل قرن بیستم، بنابر مآخذ و منابع موجود و شناخته شده در زمان تألیف است. مجلدات این اثر به شرح زیر به فارسی برگردانده و در سالهای مختلف چاپ شده است:

جلد اول:از قدیمترین روزگار تا زمان فردوسی ، ترجمه علیپاشا صالح؛

جلد دوم، نمیاه نخست:از فردوسی تا سعدی ، ترجمه فتحاللّه مجتبائی؛

جلد دوم، نیمه دوم:از فردوسی تا سعدی ، ترجمه غلامحسین صدریافشار؛

جلد سوم،از سعدی تا جامی ، ترجمه علیاصغر حکمت؛

جلد چهارم،از صفویه تا مشروطیت ، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی (افشار، ج ۱، ص ۳۰۸ـ۳۰۹؛مشار، ج ۱، ستون ۱۰۱۲۳ـ۱۰۲۴ ؤتاریخ ادبیات ایران * ).

برخی از کتابهای مهّم ادبی و تاریخی فارسی به دست براون، یا به نظارت و راهنمایی او، طبع و نشر شده است که هنوز از بهترین نمونه های تصحیح و طبع علمی و انتقادی به شمار میروند. این کتابها در دوره های بعد سرمشق تصحیح و طبع متون نظم و نثر قرار گرفت و کسانی که در دهه های اخیر به اینگونه کارها پرداخته اند غالباً از همان روش پیروی کرده اند.

از آثار براون در زمینه ادبیات،

غیر ازتاریخ ادبی ایران ، این عنوانها قابلذکر است:

تصحیح تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی ، ۱۹۱۰؛

تصحیح لباب الالباب عوفی (با همکاری محمد قزوینی)، دو جلد، ۱۹۰۳، ۱۹۰۶؛

ترجمه خلاصه تاریخ طبرستان ابناسفندیار، ۱۹۰۵؛

ترجمه تاریخ گزیده حمداللّه مستوفی، دو جلد ۱۹۱۰، ۱۹۱۳؛

ترجمه چهار مقاله نظامی عروضی ، ۱۹۲۱٫

علاوه بر این آثار،

وی کتابی در تاریخ طب اسلامی دارد که مجموعه سخنرانی های او در کالج پزشکی سلطنتی انگلستان است و مسعود رجبنیا آن را در ۱۳۳۷ ش، در تهران به فارسی ترجمه و چاپ کرده است (افشار، ج ۱، ص ۲۵۰)؛

براون فهرست نسخه های خطی اسلامی در کتابخانه دانشگاه کمبریج را نیز تنظیم و منتشر کرده است.

تعداد مقالاتی که در مجله انجمن سلطنتی آسیایی در موضوعات مختلف ادبی و تاریخی به قلم او انتشار یافته نزدیک به سی عنوان است.

فهرست کامل مقالات براون را میتوان درایندکس ایسلامیکوس و نیز در شرحی که نیکلسون در مقدمه فهرست کتابهای خطی متعلق به اونگاشته است، ملاحظه کرد.

ادوارد براون در ۱۹۰۳/ ۱۳۲۱ به عضویت فرهنگستان بریتانیا و در ۱۹۱۱/ ۱۳۳۰ به عضویت کالج سلطنتی پزشکی پذیرفته شد و در ۱۹۲۲/ ۱۳۰۱ ش، به نیابت ریاست انجمن سلطنتی آسیایی منصوب شد. در جشن شصتمین سال زندگانی او در ۱۹۲۲، از اطراف جهان نامه های تبریک و تهنیت دریافت داشت، دوستان و دوستاران ایرانی هدایایی برای او فرستادند و جامعه شرقشناسی اروپا با انتشار مجموعه مقالاتی با عنوانِ عجبنامه ـ مقالات خاورشناسی تقدیم به ا. گ. براون از خدمات او تجلیل و قدرشناسی کردند («عجبنامه» اشاره به سه حرف اول نام اوE. G. B-است ؤمینوی، ص ۱۹). براون در ۵ ژانویه ۱۹۲۶/ ۱۳۴۵، در ۶۴ سالگی در نزدیکی کمبریج درگذشت. کتابهای او پس از مرگش به کتابخانه دانشگاه کمبریج منتقل شد.

شرح احوال ادوارد براون را سر دنیس راس در مقدمهای بر طبعهای اخیر کتاب یک سال در میان ایرانیان ، نیکلسون  در مقدمه فهرست نسخه های خطی متعلق به ادوارد براون و آربری درمقالات خاورشناسی (ص ۱۶۰ـ۱۹۶) نوشتهاند (برای شرح حال او به زبان ؤ کتاب قزوینی، ۱۳۰۵ ش؛همو، فارسی ۱۳۶۳ ش؛ص ۲۹۲ـ۳۳۳؛مینوی، ص ۸ ـ۲۰).


 


منابع:

(۱) ایرج افشار با همکاری حسین بنیآدم،
(۲) کتابشناسی دهساله کتابهایایران : ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲، تهران ۱۳۴۶ش؛
(۳) محمد قزوینی،
(۴) بیستمقاله قزوینی ، چاپ عباس اقبال و ابراهیم پورداود، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۵) همو، «وفات استاد ادوارد براون انگلیسی»،
(۶) ایرانشهر ، سال ۴، ش۲ (اردیبهشت ۱۳۰۵)، ص۷۳ـ۹۲، ش۳ (خرداد۱۳۰۵)، ص۱۳۹ـ ۱۵۸، ش۴ (تیر۱۳۰۵)، ص۲۰۸ـ ۲۱۶؛
(۷) خانبابا مشار،
(۸) فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۰ـ ۱۳۵۵ ش؛
(۹) الیس ایچمینز، «خاورشناسان بزرگ انگلیسی: ادوارد گرانویل براون ۱۹۲۶ـ۱۸۶۲»،
(۱۰) روزگار نو ، ش ۲ (پاییز ۱۹۴۱)؛
(۱۱) مجتبی مینوی، «ادوارد براون و خدمات او به
(۱۲) ایران»،
(۱۳) روزگار نو ، ش ۲ (پاییز ۱۹۴۱)؛

(۱۴)- R. A. Nickolson, Catalogue of the oriental Mss belonging to the late E. G. Browne
(۱۷) , Cambridge 1932.

 دانشنامه جهان اسلام  ج ۲ 

زندگینامه زورف ارنست رنان (فیلسوف بزرگ مذهبى)

۲۰۸۹۴۴_H98ToFk1

زورف ارنست رنان، در ۲۷ فوریه سال ۱۸۲۳ میلادى، در یکى از شهرهاى فرانسه، به نام ((تره گیه)) چشم به دنیا گشود. اما چون وى هفت ماهه به دنیا آمده بود، چنان ضعیف و ناتوان بود که کسى امیدى به زنده ماندن او نداشت.

پدر رنان ناخداى ورشکسته ‏اى بود، که وقتى به سال ۱۸۲۸ میلادى از دنیا رفت ((هانرى بت)) دختر هفده ساله و رنان پنج ساله را از خود به جاى گذاشت، و آنان با تحمل درد یتیمى، از لحاظ تامین مخارج زندگى با سختى به سر مى‏بردند.

اما ((هانرى یت)) کمر همت بست، نخست از راه آموزگارى و بعد از راه معلمى در یک خانواده هلندى، حقوقى را بدست مى‏آورد و زندگى خود و برادر کوچک و مادر داغدار را تامین مى‏کرد.

رنان کوچک، به دبستان کلیساى ((تره گیه)) رفت، تحصیلات ابتدائى را به پایان رسانید، و از خود چنان هوش و استعداد سرشارى نشان داد، که توانست در ۱۵ سالگى براى فراگرفتن علوم دینى وارد مدرسه مذهبى ((نیکلا دو شاردونه)) پاریس گردد.

وى دوره چهارساله این مدرسه را به خوبى پشت سرگذاشت، و براى ادامه تحصیلات عالى به دانشکده ((سن سولپیس)) وارد شد. در این دانشکده مى‏بایست نخست در سال اول فلسفه آموخت، اما این کار در مرکز اصلى آن صورت نمى‏گرفت، بلکه کلاسهاى فلسفه در خانه زیباى ((مارگریت دووالو)) همسر اول ((هانرى چهارم)) متعلق به قرن هفدهم در نقطه ییلاقى حومه پاریس تشکیل مى‏شد.

در محوطه این دانشکده باغ زیبا و با صفائى قرار داشت، که رنان بیشتر اوقات خود را در آنجا مى‏گذرانید، در یکى از خیابانها روى نیمکت سنگى مى‏نشست و بدون این که خسته شود، به مطالعه مى‏پرداخت و به امید آینده‏اى درخشان، به فکر و اندیشه فرو رفت.

رنان دوره سه ساله این دانشکده را هم به خوبى گذرانید، و با پشتکار زیاد به مبانى علوم الهى و قواعد زبانها عبرانى و سریانى و عربى مسلط شد، اما به خاطر مقررات سخت اخلاقى، وى در ۱۶ اکتبر ۱۸۴۵، آن دانشکده را ترک گفت و به شغل دبیرى پرداخت.

ولى در آن روزها ((رنان)) دوستى پیدا کرد، که در اثر معاشرت و گفتگو با او، تحول فکرى جدیدى در زندگیش پدیدار گشت. نام این دوست که چهار سال از ((رنان کوچکتر)) بود، ((مارسلن برتلو)) بود، که دانشجوى علوم بود، و طولى نکشید که یکى از ستارگان درخشان ((علم شیمى)) در عصر خود محسوب گشت.

این دو دوست، خوب همدیگر را درک کردند، ((برتلو)) در هوش و اخلاق با ((رنان)) برابرى مى‏کرد، اما در علم و معرفت ((برتلو)) بود، که دانشجوى علوم بود، و طولى نکشید که یکى از ستارگان درخشان ((علم شیمى)) در عصر خود محسوب گشت.

این دو دوست، خوب همدیگر را درک کردند، ((برتلو)) در هوش و اخلاق با ((رنان)) برابرى مى‏کرد، اما در علم و معرفت ((برتلو)) برترى داشت و مکمل رنان محسوب مى‏گردید، بدین جهت ((رنان)) در عین حالى که به سال ۱۷۵۲ دکتراى خود را در ادبیات گرفت، چنان تحت تاثیر افکار ((برتلو)) واقع شد، که تحت عنوان ((آینده علم)) کتابى به قلم ((رنان)) در سال ۱۸۵۹ منتشر شد.

این کتاب یک تحقیق اجتماعى، یک مقدمه براى مطالعات علمى و یک کوششى بود براى ایجاد فلسفه‏اى بر اساس حقایق تجربى، براى دست یافتن به ارزشهاى علمى در حل مسائل اجتماعى، چنانکه دوستى ((برتلو)) تا آخر عمر با ((رنان)) هم چنان صمیمى و بر پیمان مقدس بدون هیچگونه خصومت و ناراحتى باقى ماند.

رنان در سالهاى ۱۸۴۹ و ۱۸۵۰ سفرى به ((ایتالیا)) کرد، در این سفرذوق به هنر و زیبائى در او پدیدار گشت، و چنان افکار او را پخته و سنجیده کرد، که توانست اولین کتاب خود را دو سال بعد از این مسافرت، به نام ((آو- روس)) به چاپ برساند و پیشرفت خوبى در کار خود بدست آورد.

در سال ۱۸۵۴ رنان با ((کرنلى)) دختر خواهر)) ((آرى شفر)) نقاش هلندى ازدواج کرد، و آن گاه هم که خواهر او ((هانرى بت)) از لهستان بازگشت، با آنان و با مادر پیر خود، که بعد به فرزندان خود پیوست، در عین داشتن مشکلات عادى، زندگى خوبى را ادامه مى‏دادند.

رنان، در مجله ((دو جهان)) و ((روزنامه کوشش)) مقاله مى‏نوشت، و نیز در دایره کتابهاى خطى ((کتابخانه ملى)) کار مى‏کرد، و به سختى مى‏توانست مخارج سنگین عائله خود را تامین نماید، تا این که به سال ۱۸۵۷ ((کلورد برناد فرانس)) استاد کرسى فرهنگستان علوم فرانسه درگذشت، و رنان به دلیل نوشتن کتاب ((تاریخ عمومى زبانهاى سامى)) و عضویت در ((انستیتو)) تنها کسى بود، که با شایستگى اشتغال آن کرسى را عهده دار شد.

اما عقائد مذهبى ((رنان)) مانع این انتصاب شد و دولت هم به خاطر جبران ظلمى که بر این استاد وارد گردید، او را به یک مسافرت علمى به ((فینیقیه)) قدیم فرستاد، ولى این مسافرت براى رنان فرصت مناسبى به دست آورد، زیرا این سفر روح هنر ورى او را تقویت کرد، او اطلاعات باستانى و عکسها و مطالبى به دست آورد، که توانست جلد اول کتاب ((مبادى مسیحیت)) را بنویسد.

البته خواهر رنان ((هانرى یت)) هم به عنوان منشى همراه او بود، و آن گاه که به ((فلسطین)) سفر کردند، هر دو در اثر هواى گرم و مرطوب ((شام)) بیمار شدند و قبل از آن که به نواحى کوهستانى ((خضیر)) بروند رنان خواهر فداکار و مهربان خود را در سپتامبر سال ۱۸۶۱ از دست داد و جسد او را زیر نخلهاى آن منطقه به خاک سپرد اما وى این حوادث را تحمل کرد و حتى طرح ریزى کتاب زندگى مسیح را انجام داد، و آن را به سال ۱۷۶۳ منتشر ساخت، که مورد استقبال بى نظیر واقع شد.

با انتشار این کتاب، شهرت نویسندگى ((رنان)) افزون گشت، وضع زندگى او مقدارى بهتر شد، و آن گاه وى خاطرات زندگى خود را تحت عنوان ((یادگارى‏ هاى کودکى و جوانى)) که یکى از پر جاذبه‏ ترین شرح زندگى‏ ها است، به دست چاپ سپرد.

این کتاب آن چنان مورد استقبال مرد فرانسه قرار گرفت، که نظیر آن را جز در کتاب ((خاطرات پس از مرگ)) نمى‏توان سراغ داشت، اما افسوس که ((هانرى بت)) خواهر مهربان و رنج کشیده او دیگر زنده نبود، که روزگار شهرت مقام و عظمت علمى همراه با رفاه نسبى زندگى برادر را مشاهده کند، رنان هم در اکتبر سال ۱۸۹۲ در ((پاریس)) چشم از جهان فروبست.

اما آنچه ارنست رنان را به عنوان یک فیلسوف بزرگ مذهبى مطرح کرده این است که، وى ضمن اعتقاد محکم به حقیقت علم، روح مذهب و تورات و انجیل را پیراسته از ((تثلیث و الوهیت مسیح)) و امور بى اساس دیگر دانسته، به مبانى استوار دین عقیده داشته، و قسمت عمده تحقیقات او درباره دین یهود و مسیحیت است و مى‏گوید: از ذات باری تعالى، جز این که وجود او را تصدیق کنیم، نباید سخن گفت.(۱)

هم چنین رنان مى‏گوید: ممکن است روزى هر چه را دوست مى‏دارم، نابود و از هم پاشیده شود، و هر چه را که نزد من لذتبخش‏تر و بهترین نعمتهاى حیات است از میان برود، و نیز ممکن است آزادى بکار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد، ولى محال است، که علاقه به دین متلاشى یا محو شود، بلکه همواره و همیشه باقى خواهد ماند، و در کشور وجود من شاهدى صادق و گواهى ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود. یعنى بر بطلان مسلکى که مى‏خواهد این موهبت الهى، یعنى فکر عالى انسانى را در تنگناى پست زندگى خاکى محدود و مقید سازد.(۲)

رنان باز مى‏گوید: آثار و کتابهاى علمى و فنى علماى اسلام، بوسیله جنگهاى ((صلیبى)) به اروپا رفت، و پیش از جنگهاى صلیبى نیز بین عرب و اروپا از راه ((اندلس)) ارتباط پیدا شد، و همه این عوامل اروپاى فقیر و درمانده را به گنجهاى فناناپذیر علمى، که نتیجه استعداد مسلمانان بود، راهنمائى کرد، و انتشار علم و نهضت علمى در سراسر اروپا، این قاره را به تمدن کنونى رسانید.  (۳)

کتابهاى دیگر ((رنان)) هم عبارت است از:(۴)

تاریخ ادیان،

تاریخ ملت بنى اسرائیل،

 ترجمه سه کتاب از ((تورات))



۱- ۳۳۳ چهره درخشان، ص ۵۶۳٫
۲- دائره المعارف القرن العشرین، ج ۴، ص ۱۱۱٫
۳-راه تکامل، ج ۳، ص ۳۷٫
۴-فرهنگ معین، اعلام، ص ۶۱۱٫

زندگینامه آمنه صدر (بنت الهدى)

۱۳۳۳۸۱۸۴۱۵

بسال ۱۳۵۷ هجرى قمرى، مطابق با ۱۹۳۷ میلادى، در شهر کاظمین کشور عراق، در خانه عالم دینى سید حیدر صدر، کودکى چشم به جهان گشود، که به مناسبت نام مادر حضرت محمد صلى الله علیه و آله او را ((آمنه)) نامیدند. این دختر بعدها به ((بنت الهدى)) شهرت یافت.

از روزگار کودکى آمنه، دو سال بیشتر نگذشته بود، که پدر را از دست داد و با رنج یتیمى دست به گریبان گشت، اما برادر کودک سید محمد باقر صدر، که پنج سال از آمنه بزرگتر بود و نیز مادر او، سرپرستى و تربیت کودک را به عهده گرفتند.

آمنه دخترک با هوش و خوش استعدادى بود، از طرف دیگر آن روزها خانواده‏هاى مذهبى به سادگى دخترهاى خود را به مدارس دولتى نمى‏فرستادند، به همین جهت در همان خردسالى مادر و برادرها در خانه، تعلیم و تربیت آمنه را عهده دار شدند.

آمنه خوش استعداد، نخست خواند و نوشتن را خوب فرا گرفت، و سپس همراه با آموختن درسهاى کلاسیک در خانه، به فرا گرفتن علوم صرف و نحو و منطق و فقه و اصول و معارف اسلامى پرداخت. این دختر علاقه زیادى به کتاب و مطالعه داشت، هر کتابى را مى‏توانست مى‏خرید و بعضى اوقات هم کتاب را از دیگران امانت مى‏گرفت و مطالعه مى‏کرد و کتاب را به صاحب آن بر مى‏گردانید.

بنت الهدى، براى آموختن علم و دانش از هر عالمى مى ‏توانست درس مى ‏گرفت، غیر از برادر خود سید محمد باقر، در جلسه‏ هاى درسى بانوى فاضل و دانشمند ((ام على حسون)) شرکت مى ‏نمود، و درسهاى ((شیخ زهیر حسون)) را هم به وسیله نوارهاى ضبط شده، استماع مى‏ کرد و آن را فرا مى گرفت.

بدین ترتیب، آمنه وجود خود را با قدرت علم و دانش آراست و با روح پر تلاش و مسئولیتى که در برابر جامعه خود احساس مى‏کرد، با شور فراوان و با همه وجود به یارى دخترها و زنهاى عراقى شتافت.

بنظر بنت الهدى، مشکل بزرگ دخترها و زنهاى عراقى و بسیارى از جاها این بود، که تحت تاثیر عراقى و بسیارى از جاها این بود، که تحت تاثیر فرهنگهاى شرقى و غربى قرار گرفته، با فرهنگ انسان ساز اسلام بیگانه شده، در نتیجه اصالت انسانى و شخصیت معنوى خویش را فراموش نموده، و به انحطاط فرهنگى و فکرى و اخلاقى مبتلا گردیده بودند، و مى‏بایست با بازگشت به خویشتن، عناصر فعال و سازنده نسل کنونى خود شوند.

براى این منظور، او که دختر جوان دانشمند شده و معارف اسلامى را نیز آموخته بود، کمر همت بست و در چند مرحله فعالیت فرهنگى و انقلابى خود را شروع کرد.

بنت الهدى، زبان نرم، بیان جذاب و منطق نیرومندى داشت، بدین جهت وقتى در خانه خود با همکارى تعدادى از یاران، کلاسهاى آموزشى براى دخترها و زنان تشکیل داد، آنان به خوبى تحت تاثیر افکار و مطالب او قرار گرفتند. این کلاسهاى آموزشى به صورت سیار در آمد، و بانوان دیگر نیز، اعضاى جلسه را به خانه خود دعوت مى ‏کردند، پیوسته به دخترها و زنان شرکت کننده افزوده مى‏شد، و نسل تو و سازنده‏اى پرورش مى‏یافتند.

پس از این مرحله بنت الهدى، دایره فعالیت فرهنگى خود را در سطح وسیعترى قرار دادت قلم بدست گرفت و مطالب آموزنده و پر جاذبه خود را بصورت مقاله، در مجله ((الاضواء)) که گروهى از علماى اسلامى آن را اداره مى‏کردند، منتشر ساخت.

بینت الهدى به وسیله مقاله‏هاى خود توانست، با مخاطبین بیشتر از نسل جوان دردمند و نیازمند به معارف ناب اسلامى سخن بگوید، آنان را تحت تاثیر قرار دهد و با مسئولیت خود و معارف اسلامى آشنا سازد.

در سال ۱۹۵۸ میلادى، گروهى از افراد مومن و دلسوز عراقى ((صندوق خیریه جمعیت اسلامى)) تشکیل داده و از امکانات آن خدمات رایگان درمانى و مساعدتهاى مالى به نیازمندان ارائه مى‏ کردند.

اضافه بر این، با تشکیل مدرسه‏هاى ملى دخترانه ((الزهرا- (س))) در بغداد، که شعبه‏ هاى آن در نجف، بصره، دیوانیه، حله و کاظمین تاسیس شده بود و هم چنین تاسیس مدرسه‏ها و دبیرستانها پسرانه ((الجواد)) در کاظمین، خدمات فرهنگى و اسلامى چشمگیرى صورت مى‏ دادند، که از سال ۱۹۶۷ سرپرستى و برنامه ریزى مدرسه‏هاى دخترانه ((الزهرا- (س))) در نجف و کاظمین به عهده بنت الهدى بود، و او ناچار روزهاى هفته را بین این دو شهر تقسیم کرده و با زحمت فراوان مسئولیت فرهنگى و تربیتى خود را انجام مى ‏داد.

علاوه بر این، بنت الهدى بعد از ظهرهاى خود را براى ملاقات با دانشجویان دختر اختصاص داده بود، براى آنها تدریس مى‏کرد، و به سوالها و مشکلات علمى آنان پاسخ مى‏داد.

در سال ۱۹۷۲ که قانون آموزش دولتى به تصویب رسید و مدرسه‏ها در اختیار دولت قرار گرفت، بنت الهدى احساس کرد در آن شرائط نمى‏تواند رسالت دینى خود را عملى سازد، بدین جهت کارهاى فرهنگى خود را رها کرد، و با وجود این که دولت طى نامه رسمى ابقاء او را خواستار شد، او در جواب گفت:
وجود و حضور من تا کنون در این مدارس، براى جلب رضایت خداوند بود، امام حال که این هدف در این مدارس مطرح نیست، وجود من هم فایده‏اى نخواهد داشت.

وقتى بنت الهدى از این سمت ها کناره‏ گیرى مى ‏کند، فرصت مناسبى بدست مى‏آورد تا با قدرت قلم خود مطالب اعتقادى، حقوقى، اخلاقى، تربیتى و خلاصه معارف اسلامى را در قالب داستان و بصورت کتاب و انتشار جزوه‏ها نوشته و در سطح عموم منتشر نماید.

آثار

کتابها و داستانهاى بنت الهدى، که به زبان عربى بوده، به زبان فارسى هم ترجمه شده و با هر دو زبان بارها تجدید چاپ گردیده، عبارتند از:

۱- فضیلت پیروز است.
۲- اى کاش مى‏  دانستم.
۳- دو زن و یک مرد.
۴- بحث از واقعیت زندگى.
۵- ملاقات در بیمارستان.
۶- خانه گم شده.
۷- در جستجوى حقیقت.
۸- سخنى و دعوتى.
۹- خاطرات سفر حج.
۱۰- زن در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله
۱۱- مجموعه اشعار.
۱۲- مقالات در مجله ((الاضواء))
۱۳- شخصیت زن مسلمان.

کتاب اخیر را اینجانب به زبان فارسى ترجمه کرده ‏ام، و تا کنون سه بار تجدید چاپ شده است.
موضوع مهم درباره آثار قلمى داستانهاى چاپ شده بنت الهدى این است، که او با روح پر تلاش، قلم روان، و به خصوص سرودن اشعار پر محتوى و متعهدانه خود، روح فرهنگ انقلابى و جرات و حضور متهدانه خود، روح فرهنگ انقلابى و جرات و حضور در عرصه فرهنگ و اجتماع را براى دخترها و زنها، به خصوص زنان عراقى، براى مبارزه با افکار استعمارى و ضد دینى ایجاد کرده، و آنان را چون مردان براى تعیین سرنوشت انسانى خویش به میدان زندگى آورده است.

بنت الهدى همراه با نوشتن کتابها و پخش و نشر آن، به منظور یک تحول فرهنگى، اردوهاى علمى و عادى کاروانهاى حج براى زنان عراقى، تشکیل مى‏دهد و هر سال به عنوان سر پرست کاروان حدود ۲۰۰ زن را به مکه مى‏برد، آموزشهاى عملى احکام و مناسک و انجام فلسفه سازنده حج را براى آنان به عهده مى‏گیرد، و با این اقدام موثر تحول چشمگیرى در وضع فکرى و فرهنگى زنان بوجود مى‏آورد، که نقش آن را در حرکت انقلاب ضد حکومتى بعثى ملت عراق به خوبى مشاهده مى‏کنیم.

آمنه بنت الهدى، شاهد تحولات سیاسى اخیر عراق هم بوده، در سال ۱۰۷۹ میلادى هم که حرکات سیاسى مردم به رهبرى برادر او آیت الله سید محمد باقر صدر علیه حکومت بعثى عراق شکل مى‏گرفت و منتهى به دستگیرى او در ۱۹ ماه رجب ۱۴۰۰ هجرى قمرى گردید، آمنه فعالیت زیاد داشت.

پس از دستگیرى برادر، الله اکبر گویان از بازار نجف مى‏ گذشت و براى افشاگرى و تحریک خشم مردم علیه حکومت، به حرم امیرالمومنین علیه السلام رفت، و بدنبال آن مردم در نجف تظاهرات به راه انداختند، که حکومت از بیم آشوب بیشتر برادر او را آزاد نمود.

اما خبر این دستگیرى و تظاهرات به سایر شهرهاى عراق هم رسید، در بغداد، کاظمین علیه السلام فهود، نعمانیه، سماوه، و حتى لبنان و بحرین و ایران هم مردم تظاهرات و اعلام پشتیبانى از آن حرکت انقلابى به عمل آوردند، بدین جهت حکومت با کمال خشونت به سراغ کانون رهبرى مبارزه، یعنى آیت الله سید محمد باقر صدر و خواهر او رفت، صبح شنبه ۱۷ جمادى الاول سال ۱۴۰۰ هجرى قمرى آنان را دستگیر و روانه زندان بغداد نمود.

آرى، از مدت زندانى شدن این دو برادر و خواهر فقیه و دانشمند و مبارز، سه روز بیشتر نگذشت، که آنان را به جرم دیندارى و آزادى خواهى زیر شدیدترین شکنجه‏ها قرار دادند و بیستم جمادى الاولى ۱۴۰۰ قمرى مطابق با ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ هجرى شمسى آنان را به شهادت رساندند.

بدین ترتیب زندگى ۴۳ ساله سراسر پر بار بنت الهدى، که حتى به خاطر مشکلات زندگى و فعالیتهاى فرهنگى فرصت ازدواج هم نیافت، به پایان رسید و در وادى السلام نجف به خاک آرمید.

بنت الهدى دانشمند مجاهد، در طول زندگى به خصوص در سالهاى عمر پر برکت خود در راه بیدار کردن زنان و دختران مسلمان، که تحت تاثیر فرهنگهاى مبتذل و ضد دینى بیگانگان قرار گرفته بودند، شب و روز تلاش مى‏کرد و چون شیر مى‏خروشید، تا آنان را به حوزه فرهنگ انسانساز اسلام وارد گرداند و همه، دین و عقیده را محور زندگى خود قرار دهند.

تا این که سر انجام خود او هم در راه ایمان و عقیده به اجراى احکام نورانى اسلام جان فدا نمود، اما زندگى و مرگ او در فرهنگ کشورهاى اسلامى تحولى بوجود آورد و حتى از آن روز تا کنون در ایران اسلامى هم بسیارى از افراد نام دختران خود را ((بنت الهدى)) گذاشته ‏اند و دبستانها و دبیرستانهاى فراوانى را بدین عنوان نامیده ‏اند

اعلام النساء المومنات، ص ۸۹، شخصیت زن مسلمان ص ۲۳

زندگینامه جبران خلیل جبران(۱۹۳۱-۱۸۸۳م)

۶۴۶۶۱۵۴

جُبْران خلیل جُبْران ، ادیب و نقاش لبنانی ، صاحب مکتب ادبی جبرانیسم در ادبیات معاصر عرب و از پیشگامان ادبای مَهْجر. او، در ۵ صفر ۱۳۰۱/ ۶ دسامبر ۱۸۸۳ در دهکده کوهستانی بِشَرّاء * / بِشِرّی در شمال لبنان ، در خانواده مسیحی مارونی تنگدستی زاده شد. دوستان نزدیک او از جمله میخائیل نعیمه نیز همین تاریخ را ذکر کرده اند اما برخی پژوهشگران بر آن اند که وی بعدها به سبب اعتقاد به تناسخ و اندیشه الوهیت ، در ژانویه ۱۹۲۱ در نامه ای به میّ زیاده (نویسنده لبنانی )، روز تولد خود را ۶ ژانویه و مقارن با روز تولد مسیح اعلام کرده و حتی در مقاله ای نوشته که در بمبئی هند متولد شده است ( رجوع کنید بهخالد، ۱۹۸۳ الف ، ص ۱۸؛ همو، ۱۹۸۳ ب ، ص ۱۲؛ نعیمه ، ص ۲۴؛ حنین ، ۱۹۸۳ الف ، ص ۳۴؛ حطیط ، ص ۴۳۷ـ ۴۳۸).

مادرش ، کامِلِه رَحْمه ، از ازدواج سوم خود با خلیل جبران ، صاحب سه فرزند به نامهای جبران ، سلطانه ، و مِریانا شد (جبر، ۱۹۸۱، ص ۱۱ـ ۱۲؛ حنین ، ۱۹۸۳ الف ، ص ۸۰؛ نیز رجوع کنید به نعیمه ، ص ۲۶ـ۲۷).

جبران از پنج سالگی در مدرسه مارونی «مارالیشاع »در جنوب زادگاهش مشغول تحصیل شد. از همان کودکی ، قریحه وی در هنر نقاشی توجه مادرش را جلب کرد (خالد، ۱۹۸۳ الف ، ص ۲۲ـ۲۵؛ اشتر، ص ۱۸۹؛ جبر، ۱۹۸۱، ص ۱۷). او در ده سالگی با آرزوی پرواز، از صخره ای پرید و شانه چپش آسیب دید که تا پایان عمر او را رنج می داد ( رجوع کنید بهجبر، ۱۹۸۱، ص ۲۰؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، پیشگفتار حجازی ، ص ۹ـ۱۰).

پدر جبران ، که مأمور دریافت مالیات از گله داران بود، به سبب اختلاس محکوم به زندان و مصادره اموال و خارج نشدن از لبنان شد. تأثیر منفی شخصیت پدر تا آخر عمر با جبران بود، چندانکه در آثار او پدر نماد استبداد و نظام فئودالی است ، در حالی که مادر همواره نماد آزادی ، جاودانگی و الوهیت است ( رجوع کنید به خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۱۳ـ۱۷؛ همو، ۱۹۸۳ الف ، ص ۲۰ـ۲۱؛ جبر، ۱۹۸۱، ص ۱۰ـ۱۲؛ همو، ۱۹۸۳، ص ۲۱ـ۲۲، ۳۱، ۳۴، ۳۶؛ عطوی ، ص ۱۳ـ۱۴).

خانواده جبران در ژوئن ۱۸۹۵، به علت فشارهای مالی ، به سرپرستی مادر به بوستنِ امریکا مهاجرت کردند و در محله چینیها زندگی فقیرانه ای آغاز نمودند (قمیر، ص ۱۰؛ نعیمه ، ص ۳۸؛ عطوی ، ص ۱۸؛ حطیط ، ص ۴۳۸؛ خالد، ۱۹۸۳ الف ، ص ۲۵؛ همو، ۱۹۸۳ ب ، ص ۱۴).

در سپتامبر همان سال برادر جبران ، نام او را در مدرسه «کونیسی » نوشت و جبران دو سال و نیم در آنجا به تحصیل پرداخت . معلمش وی را به عکاس ثروتمندی به نام فرد هولند دی معرفی کرد و او نیز جبران را به عنوان مدل انتخاب کرد و در بهار ۱۸۹۸ در آتلیه ای عکسهایی از جبران را به نمایش گذاشت ، از این طریق جبران به محافل هنری بوستن راه یافت و در این نمایشگاه با نویسنده و شاعره جوان امریکایی ، ژوزفین پیبادی ، آشنا شد و دوستی آن دو تا ۱۹۰۶ ادامه یافت .

افکار پیبادی در آثار جبران منعکس شد، چندانکه طرح اولیه کتاب پیامبر جبران ، که شهرت جهانی یافت ، مُلهَم از منظومه ای از پیبادی به همین نام است (جبر، ۱۹۸۱، ص ۲۲ـ۲۷، ۳۰ـ ۳۱؛ خالد، ۱۹۸۳ الف ، ص ۲۷، ۳۱؛ همو، ۱۹۸۳ ب ،ص ۱۷؛نعیمه ، ص ۴۰ـ۴۳؛ حنین ، ۱۹۸۳ ب ، ص ۲۳، ۲۵).

جبران در ۱۲۷۷ش / پاییز ۱۸۹۸، برای تحصیل زبانهای عربی و فرانسه در مدرسه مارونی «الحکمه »، به بیروت رفت و در مدت اقامتش در بیروت با پیبادی مکاتبه کرد. او در مدرسه الحکمه با یوسف الحویِّک ، نویسنده لبنانی ، آشنا شد و با او مجله ای به نام النهضه منتشر کرد که شامل نوشته های آن دو و طرحهای سیاه قلم جبران بود.

برخی از استادان جبران در این دوره ، که او را تحت تأثیر قرار دادند، عبارت اند از:

ادیب اسحاق و فرانسیس المرّاش * ، که معتقد به نوگرایی و مبارزه با سنّتهای اجتماعی و متأثر از فرهنگ غرب پس از انقلاب فرانسه بودند (جبر، ۱۹۸۳، ص ۱۹ـ۲۰؛ همو، ۱۹۸۱، ص ۳۲ـ۳۵؛ خالد، ۱۹۸۳ ب ،ص ۱۸، پانویس ۱؛ همو، ۱۹۸۳ الف ، ص ۲۸؛ عبّود، ص ۴۶۲؛ حنین ، ۱۹۸۳ ب ، ص ۲۵؛ همو، ۱۹۸۳ الف ، ص ۱۳۶).

جبران در آوریل ۱۹۰۲، با شنیدن خبر بیماری خواهرش سلطانه و اوضاع بد اقتصادی خانواده ، که سبب شد کمک هزینه تحصیلی او قطع شود، تحصیلات خود را رها کرد و روانه بوستن شد، اما خواهرش دو هفته پیش از رسیدن او، در چهارده سالگی ، بر اثر بیماری سل درگذشت .

در ۱۹۰۳ نیز برادرش پطرس به همان بیماری ، و چند ماه بعد مادرش بر اثر سرطان درگذشتند. مرگ ناگهانی اعضای خانواده ، پریشانی جبران را تشدید کرد.

او فروشگاه خانوادگی را فروخت و از آن پس از طریق فروش نقاشیها و مقالاتش و با کمک خواهرش مریانا که به خیاطی می پرداخت ، مخارج خود را تأمین می کرد. جبران برخی از مقالاتش را به «امین الغریب »، روزنامه نگار لبنانی در نیویورک ، داد.

الغریب از نوشته های او استقبال کرد و اولین مقاله جبران به نام «رؤیا» در ۱۹۰۴ در روزنامه المهاجر به چاپ رسید. این همکاری که مدتی ادامه داشت جای جبران را در میان مهاجران لبنانی باز کرد، اما درآمد اندک او جوابگوی هزینه هایش نبود، تا آنکه با کمک شخصی ثروتمند از اهالی بشرّاء از مشکلات مالی او کاسته شد (جبر، ۱۹۸۱، ص ۴۴ـ ۴۸، ۵۶، ۵۹؛ حسن ، ص ۴۶۱؛ خالد، ۱۹۸۳ الف ، ص ۳۴؛ نیز رجوع کنید به نعیمه ، ص ۶۹ـ۷۵؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۱۶ـ۱۷).

جبران در همان سال موفق شد نمایشگاهی از طرحهای سیاه قلم خود را، با کمک ژوزفین پیبادی و فرد هولند دی ، برپاکند. در این نمایشگاه جبران با مری هسکل ، که زنی فرهیخته و مدیر مدرسه ای در بوستن بود، آشنا شد. این آشنایی که بیش از هفده سال به درازا کشید، به رابطه ای عمیق انجامید و زندگی ادبی ـ هنری جبران را کاملاً عوض کرد (جبر، ۱۹۸۱، ص ۵۳ ـ ۵۴، ۶۸، ۹۰؛ خالد، ، ۱۹۸۳ الف ، ص ۴۵؛ حطیط ، ص ۴۳۸؛ نیز رجوع کنید بهنعیمه ، ص ۷۴ـ۸۱، ۹۳ و جاهای دیگر).

در ۱۹۰۵، جبران اولین کتاب خود، الموسیقی ، را با مضامینی رمانتیک و کاملاً نمادین منتشر کرد. سپس در ۱۹۰۶ عَرائِس المُروج (عروسان چمنزاران ) را به چاپ رساند و در آن آداب جامعه را به سُخره گرفت ، به نظام فئودالی حمله کرد و از اعتقاد خود به تناسخ ارواح پرده برداشت . پس از آن در ۱۹۰۸ کتاب الارواح المتمرده (روانهای سرکش ) را چاپ کرد و در آن با نثری آهنگین تعالیم کلیسا را به سخره گرفت . کتاب او با مخالفت و انتقاد کلیسا روبه رو شد و جبران را در معرض تکفیر قرار داد (جبر، ۱۹۸۳، ص ۶۷؛ قمیر، ص ۱۳؛ حطیط ، ص ۴۴۱؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۱۹ـ۲۰).

هسکل ، که تحت تأثیر قریحه و شخصیت جبران قرار گرفته بود، در ژوئیه ۱۹۰۸ با سرمایه خود، او را برای تحصیل نقاشی روانه آکادمی ژولین در پاریس کرد. جبران در مدت تحصیل در پاریس به اتفاق دوستش یوسف الحویک با پیکرتراش معروف فرانسوی ، اگوست رودن ، آشنا شد و در نقاشیهایش از او و در ادبیات از ویلیام بلیک ، شاعر انگلیسی ، تأثیر گرفت (حسن ، همانجا؛ خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۲۶؛ همو، ، ۱۹۸۳ الف ، ص ۳۵ـ ۳۶؛ حطیط ، ص ۴۳۸؛ جبر، ۱۹۸۳، ص ۷۱ـ۷۲؛ نعیمه ، ص ۹۳ـ ۹۴، ۱۰۵ـ۱۰۷؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۲۱؛ قمیر، ص ۱۳).

پس از شنیدن خبر درگذشت پدرش در ژوئن ۱۹۰۹، اثر منفیِ پدر در شخصیت و آثار جبران کم رنگ شد (خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۲۷ـ ۲۸؛ جبر، ۱۹۸۱، ص ۸۶، ۹۸).جبران در اوایل ۱۹۱۰ همراه با امین الریحانی ، نویسنده لبنانی ، به لندن رفت و از مراکز هنری آنجا دیدن کرد ( رجوع کنید به خالد،۱۹۸۳ الف ، ص ۳۹؛ جبر، ۱۹۸۱، ص ۸۴ـ۹۰، ۹۴ـ۹۶).

در آوریل همان سال ، جبران برخی از نقاشیهای خود را در نمایشگاه هنری پاریس به نمایش گذاشت و از هیئت داوران تشویق نامه گرفت (جبر، ۱۹۸۱، ص ۹۱ـ۹۴). پس از حدود سه سال اقامت در پاریس ، در اکتبر ۱۹۱۰ به بوستن بازگشت اما چون آنجا را برای پیشرفت خود مناسب ندید، در اواسط ۱۹۱۱ به نیویورک رفت (خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۲۸؛ جبر، ۱۹۸۱، ص ۱۰۲؛ نیز رجوع کنید به نعیمه ، ص ۱۱۶).

جبران پس از تعطیل شدن روزنامه المهاجر در ۱۹۱۱، مقالات خود را در روزنامه مرآه الغرب به چاپ می رساند ( رجوع کنید بهخالد، ۱۹۸۳ الف ، ص ۴۱؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، ص صدوهفتادو چهار). در ۱۹۱۲ کتاب الاجِنحَهُ المتکسِّرهُ (بالهای شکسته ) را منتشر کرد که شرح حال او و در بر دارنده تجارب شخصی و معنویش بود (جبران ، ۱۴۱۴ الف ، مقدمه جبر، ص ۴۱ـ۴۲؛ حسن ، ص ۴۶۲). از همین سال میان او و میّزیاده * مکاتبات ادبی صمیمانه ای آغاز شد که تا پایان عمر جبران ادامه داشت ( رجوع کنید به جبران ، ۱۹۷۹).

آثار
جبران خلیل جبران، داراى آثار و کتابهاى مختلف عرفانى، هنرى، تاریخى و ادبى مى ‏باشد،
که آثار او به زبان انگلیسى به غیر از کتاب ((پیامبر)) عبارتند از:
۱-مجنون،
۲-راننده،
۳-ریگ و ربذه یوع فرزند انسان
۴- آلهه زمین و پرنده و باغچه.
آثار و کتابهاى جبران و خلیل جبران، به زبان عربى هم عبارت است از:
۱- رساله‏اى در موسیقى.
۲- عروسها و مرواریدها.
۳- راه زندگى.
۴- در قالب یک معلم.
۵- اشک و خنده.
۶- شعله کبود.
۷- بدایع و طرائف.
۸- طوفانها، که به زبان فارسى هم ترجمه شده.
۹- بالهاى شکسته، که در مصر به چاپ رسیده، و به زبان فارسى هم آمده است.
۱۰- دیوان اشعار، که حاوى اشعارى درباره محبت، دین، عدالت، حق، آزادى و سعادت مى ‏باشد، و در نیویورک به چاپ رسیده است.

در ۱۹۱۴ قطعه هایی از اشعار منثور خود را، که در مجلات به چاپ رسیده بود، در کتاب دَمْعهٌ و ابْتِسامَهٌ (اشکی و لبخندی ) گرد آورد. سپس در ۱۹۱۸ دیوانه ، اولین کتاب خود به زبان انگلیسی ، را منتشر کرد. به این ترتیب ، با کمک مری هسکل ــ که همواره او را تشویق می کرد به زبان انگلیسی بنویسد وخود نیز تصحیح و ویرایش نوشته های او را برعهده گرفته بود ــ جبران وارد مرحله جدیدی از زندگی ادبی خود شد به طوری که از آن پس در محافل ادبی امریکا از مکتب جبرانیسم سخن می گفتند و جبران از آن با عنوان زبان مخصوص به خود یاد کرده است .

او با بهره گیری از الفاظ عامیانه ، ترکیبهای بلاغی تازه ای آفرید و با گرایش به تصویر، تخیل گرایی ، نمادگرایی و نثر آهنگین ، روش جدیدی پدید آورد، که البته لغزشهای آن از دید صاحب نظران دور نماند ( رجوع کنید به جبر، ۱۹۸۱، ص ۱۰۴ـ۱۱۲، ۱۱۹ـ ۱۲۰ و جاهای دیگر؛ همو، ۱۹۸۳، ص ۱۴۷؛ فوزی ، ص ۲۴ـ ۲۶، ۳۶؛ عطوی ، ص ۵، ۶۹؛ نعیمه ، ص ۹۳، ۱۵۸ـ ۱۵۹؛ عبّود، ص ۴۶۳؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۱۸، ۲۹).

مهم ترین ویژگی رمانتیک و درون گرایانه منحصر به فرد جبران ، اقتباس از الگوی کتاب مقدّس و بهره گیری از روش خطابی و منبری ، تعابیر موعظه گونه و پندآمیز و لحن دعاگونه آن است ( رجوع کنید بهجیوسی ، ج ۱، ص ۹۱ـ ۹۵). او در کتاب دیوانه تحت تأثیر تفکرات فریدریش نیچه (فیلسوف آلمانی ) در تمجید از قدرت و تحقیر ضعفا و اخلاق بردگی ، و نیز متأثر از افکار کارل گوستاو یونگ (روان پزشک سوئیسی ) و تاگور هندی بود. او این کتاب را با شیوه استهزا گونه و در قالبی نمادین ــ که نشان دهنده طغیان روحی وی علیه تمدن بشری بود، نگاشت ( رجوع کنید به جبران ، ۱۴۱۴ الف ، مقدمه جبر، ص ۴۷؛ جبر، ۱۹۸۳، ص ۹۲؛ فوزی ، ص ۳۶ـ ۳۷؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۲۹).

وی در ۱۹۱۹، قصیده بلند المواکب را به چاپ رساند. این اثر آمیزه ای از شعر و نقاشیهای سرشار از ایهام بود، و در آن زبان قلم و تصویر قلمو درآمیخته بود و هماهنگی تحسین برانگیزی میان شعر و نقاشی پدید آورده بود، که از ویژگیهای برجسته مکتب ادبی جبران به شمار می رود. این قصیده پیش از آن در مجله الفنون ــ که نسیب عریضه و نسیم دیاب آن را چاپ می کردند و جبران از ۱۹۱۳ با آن همکاری داشت ــ به چاپ رسیده بود.

او در این اثر نیز تحت تأثیر تفکرات نیچه ، به تمجید از قدرت و ضرورت توسل به عامل زور برای ایجاد تحول پرداخته است (حسن ، همانجا؛ فوزی ، ص ۲۵، ۳۷؛ خالد، ۱۹۸۳ الف ، همانجا). جبران در ۱۹۲۰ کتاب العواصف (طوفانها) را چاپ کرد که نشان دهنده حوادث و بحرانهای ناشی از جنگ جهانی اول است (خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۳۰؛ حطیط ، ص ۴۴۱؛ حسن ، همانجا).

جبران با تأسیس انجمن ادبی الرابطه القلمیه * در آوریل ۱۹۲۰، جایگاه خود را بین ادبای عرب بیش از پیش تثبیت کرد و پیشگام رمانتیسم در ادبیات مَهْجَر در امریکا شناخته شد (عبّود، ص ۴۶۳؛ خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۸۰ـ۹۳؛ جبر، ۱۹۸۱، ص ۱۹۷ـ ۱۹۸؛ قمیر، ص ۱۴). در ۱۹۲۰ کتاب > پیشاهنگ < را به زبان انگلیسی چاپ کرد.

در این اثر طغیانهای وجود، و کینه بر پلشتی زندگی و زندگان که در آثار اولیه وی مشهود بود، رنگ باخت و جای خود را به آرامش صوفیانه و عشق جهان مدارانه داد. از آن پس مضامین آثار جبران وارد مرحله جدیدی شد که با مرحله پیشین در تعارض بود و با رویکردی وحدت گرا و عشقی صوفیانه متجلی شد. در ۱۹۲۱ البدائع و الطرائف (تازه ها و طرفه ها)، که مجموعه ای از مقالات پراکنده عربی او در زمانهای مختلف بود، در قاهره به چاپ رسید. نشانه هایی از دیدگاه وحدت وجودی در این مجموعه وجود دارد ( رجوع کنید به جبر، ۱۹۸۳، ص ۹۹ـ۱۰۳؛ فوزی ، ص ۳۷ـ ۳۹).

کتاب پیامبر ، شاهکار ادبی جبران ، که در واقع تبلور مدینه فاضله او با نثری آهنگین بود، در ۱۹۲۳ به زبان انگلیسی و همراه با یازده نقاشی مرتبط با مضامین کتاب ، پس از تصحیح وویرایش آن به دست مری هسکل ، به چاپ رسید. او در این اثر مبلّغ تفکراتی جدید شد و به مقابله با آنچه در العواصف ، المواکب ، دیوانه ، و > پیشاهنگ < نوشته بود، پرداخت .

وی گرچه قالب کتاب را از چنین گفت زرتشت اثر نیچه بر گرفت ، زیرلایه های جهان بینی اش ، نقطه مقابل نیچه بود.او بعدها فلسفه نیچه را آمیخته با گمراهی خواند. وی درپیامبر از روحانیت شرق و نمادهای تورات و قرآن کریم الهام گرفته و از تصوف اسلامی و حکمت امام علی علیه السلام متأثر است (خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۶۶ـ ۶۸؛ جبر، ۱۹۸۱، ص ۱۳۳؛ همو، ۱۹۸۳، ص ۱۰۴، ۱۰۷؛ نعیمه ، ص ۲۲۱؛ فوزی ، ص ۳۸ـ۳۹؛ حطیط ، ص ۴۴۰؛ نیز رجوع کنید به حسن ، ص ۴۶۲ـ۴۶۴؛ عطوی ، ص ۱۳). کتاب پیامبر فقط در امریکا بیش از شصت بار تجدید چاپ شد و در ۱۹۹۸، دومین کتاب پرفروش جهان شناخته شد. این اثر به بیشتر زبانهای زنده ترجمه شده(ناعوری ، قسم ۲، ص ۳۷۳؛ حنین ، ۱۹۸۳ الف ، ص ۹۰،۱۲۸؛ حسن ، ص ۴۶۲) و دوازده بار به زبان فارسی ، ترجمه  شده است .

از ۱۹۲۵ باربارا یانگ ، نویسنده امریکایی ، به عنوان دستیار به مدت هفت سال شریک کار و زندگی جبران شد و بعدها کتابی در مورد جبران نوشت ( رجوع کنید به حسن ، ص ۴۶۳؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، ص صدوشصت وپنج ). مری هسکل نیز نامه ها و خاطرات خود را در مورد جبران به چاپ رساند ( رجوع کنید به جبران ، ۱۳۷۹ ش ، ص چهل وسه ـ صدوهفتاد).

دیگر کتابهای جبران به انگلیسی عبارت اند از:

> ماسه و کف < در ۱۹۲۶، که مجموعه کلمات قصار و حکمت آمیز است ؛ > یسوع (عیسی ) پسر انسان < در نوامبر ۱۹۲۸، که در آن چهره تازه ای از حضرت عیسی علیه السلام عرضه کرده است ؛

> خدایان زمین < در ۱۹۳۱، که آخرین اثر چاپ شده او در زمان حیاتش بود. او داستان سه خدای زمین را که خود در زمین زاده شده اند و بر آن حکومت می کنند، بازگو می کند. جبران در این اثر که آن را از زبان خدایانی از جنس انسان نقل می کند، از پوچی و بیهودگی زندگی انسان که بازیچه سرنوشت است سخن می راند و تنها نقطه روشن در صفحه تاریک وجود را عشق جاویدان می داند. خودِ او این اثر را «برخاسته از دوزخ شاعر» خوانده است ( رجوع کنید بهجبران ، ۱۴۱۴ ب ، ص ۳۵۱ـ۳۷۶، مقدمه جبر، ص ۶؛ همو، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۳۶ـ۳۷؛ نعیمه ، ص ۲۳۹ـ۲۴۱؛ فوزی ، ص ۳۹ـ۴۰).

جبران در ۲۱ فروردین ۱۳۱۰/ ۱۰ آوریل ۱۹۳۱ در بیمارستان وینسنت نیویورک ، بر اثر بیماری کبد و زیاده روی در نوشیدن مشروبات الکلی برای تسکین درد کبد، درگذشت (جبر، ۱۹۸۱، ص ۲۶۰ـ۲۶۱، ۲۶۳ـ۲۶۴؛ خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۳۸؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۳۷ـ ۳۸). ابتدا جسدش را موقتاً در مقبره بوستن به خاک سپردند. سپس بر اساس وصیتش ، در تابستان همان سال پیکر او را به لبنان منتقل و پس از تشییع ، در صومعه مارسرکیس بشرّاء دفن کردند (جبر، ۱۹۸۱، ص ۲۶۵ـ۲۶۶؛ خالد، ۱۹۸۳ ب ، ص ۳۸ـ۳۹).

پس از درگذشت او، کتاب > سرگردان < در ۱۹۳۲ و باغ پیامبر در ۱۹۳۳ به کوشش باربارا یانگ به چاپ رسید (جبران ، ۱۴۱۴ ب ، مقدمه جبر، ص ۶؛ فوزی ، ص ۴۰؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۳۹). دخل و تصرف یانگ در باغ پیامبر ، سبب شد که جبران شناسان این اثر را اصیل ندانند ( رجوع کنید بهجبران ، ۱۳۷۲ ش ، یادداشت موید شیرازی ، ص ۱۴۴ـ۱۴۶؛ فوزی ، ص ۴۱). در ۱۹۷۳ آخرین اثر جبران ، > لازاروس و محبوبش < ، چاپ شد که نمایشنامه ای است نمادین در یک پرده که با معجزه حضرت عیسی و زنده کردن لازاروس شروع می شود و با اشتیاق او به مصلوب شدن و تلاش برای یافتن روح گمشده و سپس ملاقات او با همزادش پایان می یابد (جبران ، ۱۳۷۶ ش ، مقدمه نیکبخت ، ص ۸ ـ۱۰، ۲۳ـ۵۱؛ فوزی ، ص ۴۰؛ جبران ، ۱۳۷۹ ش ، همان پیشگفتار، ص ۳۵ـ۳۶).



منابع :

(۱) عبدالکریم اشتر، النثر المهجری : المضمون و صوره التعبیر ، ( بیروت ) ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) جمیل جبر، جبران خلیل جبران فی حیاته العاصفه ، بیروت ۱۹۸۱؛
(۳) همو، جبران فی عصره و آثار الادبیه و الفنیه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۴) جبران خلیل جبران ، پیامبر، و باغ پیامبر ، برگردان جعفر موید شیرازی ، ( شیراز ) ۱۳۷۲ ش ؛
(۵) همو، الشعله الزرقاء (رسائل جبران الی میّزیاده )، ( به اهتمام ) سلمی حفار کزبری و سهیل بشروئی ، دمشق ۱۹۷۹؛
(۶) همو، لازاروس و باغ پیامبر ، ترجمه محسن نیکبخت ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۷) همو، المجموعه الکامله لمؤلّفات جبران خلیل جبران : العربیّه ، تقدیم جمیل جبر، بیروت ۱۴۱۴ الف ؛
(۸) همو، المجموعه الکامله لمؤلّفات جبران خلیل جبران : المعرّبه عن الانکلیزیّه ، تقدیم جمیل جبر، بیروت ۱۴۱۴ ب ؛
(۹) همو، نامه های عاشقانه یک پیامبر: مجموعه نامه های جبران خلیل جبران به ماری هسکل بین سالهای ۱۹۲۴ـ ۱۹۰۸ ، گردآوری و اقتباس آزاد پائولوکوئلیو، برگردان آرش حجازی ، تهران ۱۳۷۹ ش ؛
(۱۰) حسن جادحسن ، الادب العربی فی المهجر ، قطر ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۱) کاظم حطیط ، اعلام و روّاد فی الادب العربی ، بیروت ۱۹۸۷؛
(۱۲) ریاض حنین ، احادیث عن جبران ، بیروت ۱۹۸۳ الف ؛
(۱۳) همو، رسائل جبران التائهه ، بیروت ۱۹۸۳ ب ؛
(۱۴) غسان خالد، جبران الفیلسوف ، بیروت ۱۹۸۳ الف ؛
(۱۵) همو، جبران فی شخصیته و ادبه ، بیروت ۱۹۸۳ ب ؛
(۱۶) مارون عبّود، ادب العرب ، بیروت ۱۹۶۰؛
(۱۷) فوزی عطوی ، جبران خلیل جبران عبقری من لبنان ، بیروت ۱۹۸۹؛
(۱۸) ناهده فوزی ، جبران در آینه : همراه بانگاهی به کتاب پیامبر ، کرج ۱۳۸۳ ش ؛
(۱۹) یوحنّا قمیر، جبران فی المیزان ، بیروت ۱۹۹۲؛
(۲۰) عیسی ناعوری ، ادب المهجر ، قاهره ۱۹۵۹؛
(۲۱) میخائیل نعیمه ، جبران خلیل جبران : حیاته ، موته ، ادبه ، فنّه ، بیروت ۱۹۸۵؛

(۲۲) Salma Khadra Jayyusi, Trends and movements in modern Arabic poetry , Leiden 1977.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۹ 


زندگینامه جرج جرداق

vxqELJ1240461765

جرج جرداق حدود سال ۱۹۲۶ میلادى در جدیده مرجعیون واقع در جنوب لبنان در یک خانواده مسیحى چشم به جهان گشود. پدر و مادرش منتسب به یک قبیله یمنى بادیه نشین بودند و نسبت به مسائل فرهنگى، علمى و ادبى و آموزش اهتمام خاصى داشتند. آنان به حضرت على (ع) بسیار ارادت مى ‏ورزیدند و بر سر درب خانه خود، سنگى را نصب کرده بودند، که روى آن جمله لا فتى الا على، لا سیف الا ذوالفقار حک شده بود. برادر بزرگش به نام فواد جرداق شاعر و زبان شناس بزرگ لبنان بود، که تالیفات زیادى دارد.

جرج جرداق دوره ابتدایى را در شهر خود به پایان رسانید، سپس به بیروت که یکى از مراکز مهم آموزش عربى محسوب مى ‏شد، عزیمت نمود. او با نبوغ ذاتى، علاقه و شوق به کسب علم و تلاش شبانه روزى، پیشرفت فوق‏العاده‏اى در تحصیل داشت.

از دوازده سالگى با تشویق برادر بزرگش به مطالعه نهج البلاغه پرداخت و بخش‏هاى زیادى از این کتاب را حفظ کرد. جرج جرداق در سنین کودکى همواره با قرآن و نهج البلاغه مانوس بود و مدام آنها را مطالعه مى ‏کرد.
بیش از سیزده سال نداشت، که اولین اثر خود را به صورت نمایشنامه ‏اى منظوم، در رابطه با آداب دوستى نوشت.

در سن هفده سالگى که در دبیرستان تحصیل مى‏کرد، کتابى تحت عنوان عن الموسیقى و کتاب دیگرى به نام الفیلسوف نوشت و منتشر ساخت. این کتاب‏ها مورد استقبال بسیارى از نویسندگان برجسته عرب، مثل دکتر طه حسین قرار گرفت و به عنوان کتاب درسى براى دانشجویان دوره‏هاى عالى کشور مصر تعیین شد.

جرج جرداق بعد از پایان تحصیلات، تدریس ادبیات و فلسفه اسلامى را در دانشگاه بیروت بر عهده گرفت و ضمن تدریس به عنوان نویسنده با مطبوعات عربى و هم چنین با رادیو تلویزیون لبنان همکارى داشت. علاوه بر این شعر مى ‏سرود و اشعارش از حیث زیبایى، وزن و موسیقى ممتاز بود، به طورى که بسیارى از خوانندگان مشهور عرب، اشعار جرج جرداق را براى آوازهاى معروف و ماندگار خود بر مى گزیدند.

جرج جرداق در نویسندگى روش تازه‏اى انتخاب کرد، که از لحاظ ظرافت، تصویرگرى، عمق و تاثیرگذارى، شیوه‏اى جدید و تازه بود و به همین دلیل است که بسیارى از آثار این نویسنده توانا، به زبان‏هاى دیگر ترجمه و منتشر شده است.

این استاد آزاده علاوه بر مقالات علمى و برنامه‏ هاى رادیویى و تلویزیونى، بیش از سى کتاب ارزشمند تالیف کرده است. کتاب‏هاى جرج جرداق متنوع و در زمینه‏هاى قصه، تاریخ، هنرهاى نمایشى، نقد و بررسى، مفاسد آمریکا و دو مجموعه شعر مى ‏باشد.

یکى از مهم‏ترین آثار جرج جرداق که آن را در ۲۸ سالگى نوشته کتاب امام على، صداى عدالت انسانى است، که در سال ۱۹۵۸ میلادى انتشار یافت. این کتاب در پنج جلد تدوین گردیده است و انتشار آن به عنوان یک حادثه عظیم در جهان اندیشه اسلامى، نظر بزرگان شیعه و سنى را به خود جلب نمود.
استاد توفیق ابراهیم درباره این کتاب مى‏ نویسد:
این کتاب عالى‏ ترین شاهکارى است، که به جهان عرب اهداء گردیده و بزرگترین خدمتى است، که به لبنان و میراث عرب شده است.

هنگامى که از جرج جرداق سوال مى‏ کنند، که انگیزه ‏اش از تالیف این کتاب چه بوده؟ وى پاسخ مى‏ دهد:
من معتقدم که اختلاف زیادى بین اسلام و مسیحیت وجود ندارد، انسانیت، همه ادیان را در یک نقطه جمع مى‏ کند. همه ادیان در واقع یک دین هستند و اختلاف بین ادیان، در حقیقت ناشى از اختلاف زمانى و شرائط حاکم بر زمان‏هاى مختلف است. او ادامه مى ‏دهد:

در دوران کودکى موقعى که از مدرسه خارج مى ‏شدم، زیر درخت بلوط مى ‏نشستم و به حفظ کردن سوره‏ هاى قرآن و خطبه‏ ها و مواعظ امام على (ع) مى ‏پرداختم، با چنین حال و هوایى چگونه مى ‏توانستم، درباره نهج البلاغه چیزى ننویسم، در حالى که قانون اساسى دل انگیز نهج البلاغه، مهم‏ترین متون فلسفى و ادبى عرب را که هر دانشجویى به آن نیاز دارد، در خود جاى داده است.

از آغاز تحصیل در مدرسه و دانشگاه، با این موضوع آشنا و مانوس بودم و دریافتم که علیرغم آن چه نویسندگان معروف مانند عفاد و دیگران درباره امام على (ع) نوشته‏اند، درباره زندگى امام على (ع) تحقیق برجسته‏اى انجام نگرفته و نویسندگان تنها به اثبات حقانیت او در ولایت و خلافت پرداخته‏اند، لذا این انگیزه در من بوجود آمد که درباره نهج البلاغه فکر کنم و به چیزى که دیگران، از پرداختن به آن باز مانده‏اند، بپردازم و…

بعضى از آثار جرج جرداق، درباره حضرت على (ع) و نهج البلاغه، که به زبان فارسى ترجمه شده است عبارتند از:

۱ – امام على (ع) صداى عدالت انسانى، توسط سید هادى خسروشاهى و مرحوم استاد مصطفى زمانى در شش جلد.
۲ – شگفتى‏ هاى نهج البلاغه، توسط فخرالدین حجازى.

این دانشمند متعهد و آزاداندیش، هم اکنون در منطقه شرقى بیروت زندگى مى ‏کند، منطقه ‏اى که به عنوان یک منطقه بسته مسیحى، معبر هیچ مسلمانى نمى ‏باشد، شخصیت بزرگى را در دل خویش پرورش داده است، که حقیقت جوئى، همه مرزها را در برابرش فرو ریخته است. جنگ ویرانگر سال‏هاى اخیر بیروت، این پایگاه فرهنگى و ادب عرب را به ویرانه‏اى مبدل کرده و بیروت شرقى و غربى را با حصارى خونین، از هم جدا ساخته است، اما در وراء همین مظلومیت هایى که بر مسلمانان رفته، چشمه هایى از انصاف و عشق، در دل جرج جرداق‏ها تراویده است، که على (ع) را چونان خورشیدى مى ‏بینند، که بر همه انسان‏ها لازم است، از پرتو نور و حرارتش بهره گیرند و گرم شوند.

جرج جرداق درباره امام خمینى (ره) مى ‏نویسد:

در عظمت شخصیت این بزرگ، هیچ تردیدى ندارم، در واقع ایشان با ویژگى‏ هاى بارز خویش، جهان اسلام و عرب را، با اقدامات آزادى خواهانه و نهضت اسلامى خود، که اینک همه پایتخت‏هاى جهان اسلام و عرب را درنوردیده، تحت تاثیر قرار داده است.

امام خمینى (ره) نیروى عظیمى در ایجاد خود باورى در انسان‏ها بودند. او اندیشه‏اى آزاد و گسترده داشت، که ملت و امتى را در جهت برقرارى حکومت عدل الهى رهنمون ساخت.امام خمینى (ره) در مدت کوتاهى توانست میراث عظیمى از خاطرات، عواطف، آمادگى‏ها و روحیات انقلابى به یادگار گذارد.

آثار

تعدادى دیگر از آثار و داستانهاى تاریخى جرج جرداق، عبارتند از:
۱ – ابونواس.
۲ – آوارگان.
۳ – اسطوره عرب.
۴ – داستانها و دختر شیطان.
۵ – درباره شعر ادبى.
۶ – شیطان در پرده.
۷ – صلاح الدین.
۸ – عرب و اسلام.
۹ – فتنه‏هاى پاریس.
۱۰ – قصیده‏ها و یاران.
۱۱ – قطره‏ها و کاخها.
۱۲ – قلب شیر.

 تاریخ آداب اللغه العربیه، ج ۴، ص ۶۴۷؛ تاریخ تمدن اسلام، ص ۲۵٫                                                       

زندگینامه جرجى زیدان‏«ادیب‌، مورخ‌ و روزنامه‌نگار لبنانی‌»

۲۲۳۷۰_۴۲۱

 وی‌ در ۱۱ جمادی‌الا´خره ۱۲۷۸ در خانواده‌ای‌ تنگدست‌ و مسیحی‌ در بیروت‌ به‌دنیا آمد. پدرش‌، حبیب‌، از اهالی‌ روستای‌ عَین‌ عَنّوب‌ بود که‌ همراه‌ خانواده‌اش‌ به‌ بیروت‌ مهاجرت‌ کرده‌ و در آنجا در اغذیه‌فروشی‌ کار می‌کرد (رجوع کنید به زیدان‌، مؤلفات، ج‌۲۰، ص‌ ۵۲۸ ۵۲۹؛ حسن‌، ص‌ ۷ـ ۸؛ فیلیپ‌، ص‌ ۱۱، ۱۳۱ـ۱۳۳).

وی‌ که‌ خود بی‌سواد بود و فقط‌ خواندن‌ و نوشتن‌ و حساب‌ و کتاب‌ مقدماتی‌ را ضروری‌ می‌دانست‌، زیدان‌ را در پنج‌ سالگی‌ به‌ مدرسه کشیش‌ الیاس‌ شفیق‌ / الیاس‌ شویری‌ فرستاد تا در آینده‌ در اداره اغذیه‌فروشی‌ به‌ او کمک‌ کند. زیدان‌، پس‌ از دو سال‌، به‌ مدرسه الشوام رفت‌ و در آنجا حساب‌، صرف‌ و نحو، خوش‌نویسی‌ و کمی‌ زبان‌ فرانسه‌ آموخت‌.

در نه‌ سالگی‌ به‌ مدرسه الاقمارالثلاثه رفت‌ و در یازده‌ سالگی‌، با اصرار پدرش‌، تحصیل‌ را رها کرد (رجوع کنید به زیدان‌، مؤلفات‌ ، ج‌۲۰، ص‌ ۵۳۶ ۵۴۱؛ حسن‌، ص‌ ۸، ۲۲؛ فیلیپ‌، ص‌ ۱۳۵ـ۱۳۹).

زیدان‌ یک‌سال‌واندی‌ در اغذیه‌فروشی‌ نزد پدرش‌، و سپس‌ دو سال‌ در یک‌ کارگاه‌ کفاشی‌ کار کرد، اما دوباره‌ نزد پدرش‌ بازگشت‌. در پانزده‌ سالگی‌ به‌ مدرسه‌ای‌ شبانه‌ رفت‌ و در مدت‌ چهار ماه‌، با تلاش‌ بسیار، زبان‌ انگلیسی‌ آموخت‌.

در همان‌ زمان‌، تألیف‌ فرهنگی‌ انگلیسی‌ به‌ عربی‌ را آغاز کرد که‌ ناتمام‌ ماند (رجوع کنید به زیدان‌، مؤلفات‌، ج‌ ۲۰، ص‌۵۴۱ ۵۵۵؛ عبود، ص‌ ۱۹؛ فیلیپ‌، ص‌ ۱۳۹ـ ۱۴۱، ۱۵۱ـ۱۵۲).

او در اغذیه‌فروشی‌ با بزرگانی‌ نظیر ابراهیم‌ الیازجی‌ (منتقد، شاعر، روزنامه‌نگار و محقق‌) و عبداللّه‌ بستانی‌ (شاعر، روزنامه‌نگار ونمایشنامه‌نویس‌) آشنا شد و به‌ عضویت‌ گروه‌ «جمعیه شمس‌البِرّ»، شعبه‌ای‌ از جمعیت‌ جوانان‌ مسیحی‌ در انگلستان‌، در آمد و در این‌ گروه‌، با یعقوب‌ صروف‌ (روزنامه‌نگار، مترجم‌ و داستان‌نویس‌)، سلیم‌ البستانی‌ (روزنامه‌نگار و داستان‌نویس‌)، و اسکندر البارودی‌ آشنا شد.

با تشویقها و راهنماییهای‌ بارودی‌، تصمیم‌ گرفت‌ به‌ دانشکده پزشکی‌ برود. دو ماه‌ دروس‌ مقدماتی‌ را نزد بارودی‌ خواند و در ۱۲۹۸ در رشته پزشکی‌ به‌ کالج‌ پروتستان‌ سوری‌ راه‌ یافت‌ (رجوع کنید به زیدان‌، مؤلفات‌، ج‌ ۲۰، ص‌ ۵۶۳ – ۵۷۷؛ حسن‌، ص‌ ۸ – ۹؛ فیلیپ‌، ص‌ ۱۶۱ـ۱۶۹) و در سال‌ اول‌، شاگرد ممتاز شد.

در اوایل‌ سال‌ دوم‌، زیدان‌ و دانشجویان‌ دیگر در اعتراض‌ به‌ کاستیهای‌ دانشکده‌ و برای‌ احقاق‌ حقوق‌ خود و هواداری‌ از استادی‌ که‌ به‌ علت‌ سخنرانی‌ در باره داروینیسم‌ اخراج‌ شده‌ بود، از رفتن‌ به‌ کلاس‌ خودداری‌ کردند. پس‌ از کشمکشهای‌ بسیار، دانشکده‌ تصمیم‌ گرفت‌ دانشجویان‌ معترض‌ را اخراج‌ کند (فیلیپ‌، ص‌ ۱۸۰ـ۲۰۶؛ بروگمن‌ ، ص‌ ۲۱۹). زیدان‌ در خاطراتش‌، این‌ واقعه‌ را اولین‌ جنبش‌ دانشجویی‌ در شرق‌ می‌داند (رجوع کنید به زیدان‌، مؤلفات، ج‌۲۰، ص‌ ۵۸۳ ۶۰۷؛ نیز رجوع کنید به فیلیپ‌، ص‌ ۱۸۲).

زیدان‌ در ۱۳۰۰ در رشته داروسازی‌ امتحان‌ داد و چندی‌ در این‌ رشته‌ درس‌ خواند، ولی‌ آن‌ را نیمه‌کاره‌ رها کرد و برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ مصر رفت‌ (حسن‌، ص‌۱۰؛ ابوخلیل‌، ص‌ ۱۶؛ بروگمن‌، همانجا). به‌نوشته ابوخلیل‌ (همانجا)، وی‌ قبل‌ از سفر به‌ مصر به‌ عضویت‌ فراماسونری‌ در آمده‌ بود، ولی‌ به‌گفته فیلیپ‌ (ص‌ ۲۳)، در باره وابستگی‌ او به‌ فراماسونری‌ در بیروت‌ سند قطعی‌ وجود ندارد، اما شکی‌ نیست‌ که‌ وی‌ در مصر به‌ عضویت‌ این‌ گروه‌ در آمده‌ است‌.

زیدان‌ ابتدا قصد داشت‌ در مصر در رشته پزشکی‌ ادامه تحصیل‌ دهد؛ اما، با پیشنهاد صاحب‌ روزنامه الزمان‌ ، تا ۱۳۰۱ در آنجا مشغول‌ به‌کار بود. در همان‌ سال‌ در حمله انگلیس‌ به‌ سودان‌، برای‌ درهم‌ شکستن‌ قیام‌ محمد احمدبن‌ عبداللّه‌ معروف‌ به‌ مهدی‌ سودانی‌، در سمت‌ مترجم‌ امنیتی‌ به‌ ارتش‌ انگلستان‌ پیوست‌ (حسن‌، ص‌۱۰ـ۱۱؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۴؛ بروگمن‌، همانجا).

در ۱۳۰۲ به‌ بیروت‌ بازگشت‌ و به‌ فراگیری‌ زبانهای‌ عبری‌ و سریانی‌ پرداخت‌ و به‌ عضویت‌ المجمع‌ العلمی‌الشرقی‌ در آمد (حسن‌، ص‌ ۱۱؛ فاخوری‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۲۷؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۵). در ۱۳۰۳، اولین‌ کتاب‌ وی‌، با عنوان‌ الالفاظ‌ العربیه و الفلسفه اللغویه، در بیروت‌ به‌چاپ‌ رسید و به‌سبب‌ انتشار آن‌، او عضو انجمن‌ سلطنتی‌ آسیایی‌ گردید (حسن‌، همانجا؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۵ـ ۲۶؛ د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ «زیدان‌، جرجی‌»).

در همان‌ سال‌، به‌ لندن‌ سفر کرد و با آثار مستشرقان‌ آشنا شد. پس‌ از بازگشت‌ به‌ قاهره‌، در زمستان‌ همان‌ سال‌ به‌ پیشنهاد یعقوب‌ صروف‌ و فارِس‌ نَمِر، در مجله المقتطف‌ استخدام‌ گردید. وی‌ بیشتر به‌ کارهای‌ اجرایی‌ می‌پرداخت‌، به‌طوری‌ که‌ در مدت‌ یک‌ سال‌ و نیم‌ همکاری‌، فقط‌ یک‌ مقاله‌ در آنجا به‌ چاپ‌ رساند. در ۱۳۰۶، از سمت‌ خود کناره‌گیری‌ کرد و دو سال‌ در مدرسه العبیدیه الکبری‌’، به‌ عنوان‌ معلم‌ ارشد، به‌ تدریس‌ زبان‌ عربی‌ پرداخت‌ (حسن‌، ص‌ ۱۱ـ۱۲؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۶).

در ۱۳۰۸ ازدواج‌ کرد و با مشارکت‌ یکی‌ از دوستانش‌، چاپخانه کوچکی‌ تأسیس‌ کرد که‌ سال‌ بعد، با کناره‌گیری‌ شریکش‌، به‌تنهایی‌ اداره آن‌ را برعهده‌ گرفت‌. وی‌ در اواخر ۱۳۰۹، مجله الهلال‌ را تأسیس‌  نمود (حسن‌، ص‌ ۱۳؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۷؛ د. اسلام‌ ، همانجا).

از ۱۲۹۸ رابطه عمیق‌ و استواری‌ بین‌ زیدان‌ و مستشرقانی‌ مانند نولدکه، گولدتسیهر، کراچکو -فسکی‌ و مارگلیوث‌ و وان‌دایک‌ ایجاد شد و دفتر مجله الهلال‌ محل‌ رفت‌ و آمد مستشرقانی‌ بود که‌ به‌ مصر می‌آمدند (حسن‌، ص‌ ۱۷۳ـ ۱۷۸؛ ابوخلیل‌، ص‌ ۱۷). زیدان‌ در ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ به‌ استانبول‌، در ۱۳۳۰/۱۹۱۲ به‌ کشورهای‌ اروپایی‌ و در ۱۳۳۱/۱۹۱۳ به‌ فلسطین‌ سفر کرد (حسن‌، ص‌ ۳۹ـ۴۰؛ ابوخلیل‌، همانجا؛ قس‌ فیلیپ‌، ص‌ ۲۸ که‌ سفر او را به‌ استانبول‌ در ۱۹۰۹ می‌داند).

در ۱۳۲۸/ ۱۹۱۰، دانشگاه‌ قاهره‌ از وی‌ برای‌ تدریس‌ تاریخ‌ اسلام‌ دعوت‌ کرد. انتخاب‌ یک‌ مسیحی‌ برای‌ تدریس‌ تاریخ‌ اسلام‌، اعتراض‌ شدید مسلمانان‌ را برانگیخت‌ و زیدان‌ مجبور به‌ کناره‌گیری‌ از این‌ سمت‌ شد (بروگمن‌؛ د. اسلام‌ ، همانجاها). وی‌ در ۲۷ شعبان‌ ۱۳۳۲/۲۱ ژوئیه ۱۹۱۴ در منزل‌ خود در قاهره‌ به‌طور ناگهانی‌ درگذشت‌ (حسن‌، ص‌ ۲۰۵ـ ۲۰۸؛ فیلیپ‌، ص‌ ۳۲). شاعرانی‌ چون‌ احمد شوقی‌ * ، محمد حافظ‌ ابراهیم‌ * ، ولی‌الدین‌ یکن‌، خلیل‌ مُطران‌ و ایلیا ابوماضی‌ * در مرگ‌ او مرثیه‌هایی‌ سرودند (رجوع کنید به عبود، ص‌ ۳۸۹ـ۴۴۰؛ حسن‌، ص‌ ۲۰۹ـ۲۱۰).

زیدان‌ آثار بسیاری‌ در زمینه‌های‌ گوناگون‌ از خود به‌ جای‌ گذاشته‌ است‌، وی‌ را می‌توان‌ از پرکارترین‌ و برجسته‌ترین‌ نویسندگان‌ و نمایندگان‌ تجدد ادبی قرن‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌ و آغاز قرن‌ چهاردهم‌/ بیستم‌ میلادی‌ دانست‌ (بروگمن‌، ص‌ ۲۲۰؛ د. اسلام‌ ، همانجا).

تألیفات‌ وی‌ عبارت‌اند از:

۱) داستانهای‌ تاریخی‌.

بیشتر شهرت‌ زیدان‌ به‌ سبب‌ داستانهای‌ تاریخی‌ اوست‌. هرچند فضل‌ تقدم‌ داستان‌ تاریخی‌ در ادبیات‌ عرب‌ با دو داستان‌ زینوبیا(۱۲۸۸/ ۱۸۷۱) و الهیام‌ فی‌ فتوح‌ الشام‌ (۱۲۹۱/۱۸۷۴) به‌ سلیم‌ البستانی‌ می‌رسد، ناقدان‌، زیدان‌ را پیشگام‌ این‌ نوع‌ ادبی‌ می‌دانند (رجوع کنید به حسن‌، ص‌ ۹۸ـ۹۹؛ عبدالمحسن‌ طه‌بدر، ص‌ ۹۳؛ مقدسی‌، ص‌ ۵۱۷).

زیدان‌ ۲۲ داستان‌ تاریخی‌ دارد که‌ اولی‌ المملوک‌الشارِد (چاپ‌ ۱۳۰۸/۱۸۹۱) و آخری‌ شجره ‌الدّر (چاپ‌ ۱۲۹۳ش‌/۱۹۱۴) است‌. از این‌ میان‌، هفده‌ داستان‌ به‌ تاریخ‌ عرب‌ و اسلام‌ تا عصر صلاح‌الدین‌ ایوبی‌ بر می‌گردد، چهار داستان‌ متعلق‌ به‌ تاریخ‌ جدید مصر و یکی‌ هم‌ متعلق‌ به‌ تحولات‌ عثمانی‌ است‌ (حسن‌، ص‌ ۱۰۲؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۳۵؛ برای‌ فهرست‌ کامل‌ داستانهای‌ تاریخی‌ وی‌ رجوع کنید به حسن‌، ص‌۹۷ـ ۹۸؛ فیلیپ‌، ص‌۲۳۸ـ ۲۳۹).

زیدان‌ تحت‌تأثیر و نفوذ داستان‌نویسان‌ اروپایی‌، به‌ خصوص‌ والتر اسکات‌ و الکساندر دوما ، بوده‌ و گرچه‌ نتوانسته‌ به‌ سطح‌ هنری‌ آنها برسد، در این‌ زمینه‌ در ادبیات‌ عرب‌ موفق‌ بوده‌ است‌ (ابوخلیل‌، ص‌ ۲۴؛ دسوقی‌، ج‌ ۱، ص‌۳۷۰؛ بروگمن‌، ص‌ ۲۲۱). در این‌ داستانها زیدان‌ قصد دارد وقایع‌ گذشته‌ را در روند دگرگونی‌ حیات‌ سیاسی‌ عرب‌ روایت‌ کند؛ ازاین‌رو، جنبه تعلیمی‌ و سرگرمی‌ داستانها بر جنبه هنری‌ آنها برتری‌ دارد ( اعلام‌ الادب‌ العربی‌المعاصر، ج‌ ۱، مقدمه شُرَیح‌، ص‌ ۷۷).

داستانهای‌ وی‌ طرح‌ ساده‌ای‌ دارند. محور اصلی‌ این‌ داستانها، عشق‌ مجازی‌ به‌ زیبایی‌ مسحورکننده زنی‌ است‌ که‌ غالباً واقعیت‌ مستند تاریخی‌ ندارد. وی‌ واقعیتهای‌ تاریخی‌ را با این‌ عشق‌ مجازی‌ می‌آمیزد و با نثری‌ ساده‌ و ایجاد کشمکش‌ و تعلیق‌ و هیجان‌، خواننده‌ را تا پایان‌ با خود همراه‌ می‌کند (مقدسی‌، ص‌ ۵۱۶؛ عبدالمحسن‌ طه‌بدر، ص‌ ۹۷؛ دسوقی‌، همانجا؛ بروگمن‌، همانجا).

داستانهای‌ وی‌ بارها تجدید چاپ‌ و به‌ فارسی‌، ترکی‌، هندی‌، روسی‌، آلمانی‌ و برخی‌ زبانهای‌ دیگر ترجمه‌ شده‌ است‌ (حسن‌، ص‌ ۹۵ـ۹۶، ۱۰۳؛ ابوخلیل‌، ص‌ ۹ـ ۱۰؛ مقدسی‌، همانجا). ناقدان‌ شیوه داستان‌نویسی‌ زیدان‌ را ستایش‌ می‌کنند، اما داستانهایش‌ اعتبار تاریخی‌ ندارند. به‌نظر ابوخلیل‌ (ص‌ ۷ـ۱۴، ۳۰۷ـ۳۱۵)، زیدان‌ تعمداً، برای‌ تحقیر عربها، تاریخ‌ آنها را تحریف‌ کرده‌ است‌. نویسندگانی‌ نظیر فَرح‌ أَنطون‌ * در داستان‌ أورشلیم‌ الجدیده و القائم‌ مقام‌ نسیب‌ بک‌ در داستان‌ خفایا مصر از او پیروی‌ کرده‌اند، ولی‌ هیچ‌کدام‌ نتوانسته‌اند به‌ محبوبیت‌ زیدان‌ دست‌ یابند (عبدالمحسن‌ طه‌ بدر، ص‌ ۱۰۷ـ۱۰۹).

۲) در زمینه زبان‌ و تاریخ‌ ادبیات‌ عربی‌.

الف‌) تاریخ‌ آداب‌ اللغه العربیه، که‌ در ۱۳۲۹/ ۱۹۱۱، ۱۳۳۲/۱۹۱۴ و سپس‌ در ۱۳۰۱ ش‌/۱۹۲۲ به‌ ضمیمه‌ فهرستی‌ کامل‌ در چهار جلد در مصر به‌ چاپ‌ رسید (رجوع کنید به سرکیس‌، ج‌ ۱، ستون‌ ۹۸۵ـ ۹۸۶؛ قس‌ فیلیپ‌، ص‌ ۲۳۷ که‌ تاریخ‌ چاپ‌ آن‌ را بین‌ سالهای‌ ۱۳۲۸ـ۱۳۳۱/۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ می‌داند). زیدان‌ در این‌ اثر، با الهام‌ از مستشرقانی‌ چون‌ بروگمن‌، در تقسیم‌ دوره‌های‌ تاریخ‌ ادبیات‌ عرب‌ طرحی‌ نو به‌وجود آورد و طه‌ حسین‌ * به‌ ابتکار وی‌ توجه‌ ویژه‌ داشت‌ (رجوع کنید به طه‌ حسین‌، ج‌ ۳، ص‌ ۳۹۶؛ بروگمن‌، ص‌۲۲۰). احمد الاسکندری‌ و لویس‌ شیخو از این‌ کتاب‌ انتقاد کرده‌اند و شیخو آن‌ را ترجمه‌ای‌ از < تاریخ‌ نوشته‌های‌ عربی‌ > اثر بروکلمان‌ دانسته‌ است‌ (رجوع کنید به حسن‌، ص‌ ۲۳۴ـ ۲۳۵؛ ابوخلیل‌، ص‌ ۸، ۱۳).

ب‌) الالفاظ‌ العربیه و الفلسفه اللغویه، که‌ در ۱۳۰۳/۱۸۸۶ در بیروت‌ به‌چاپ‌ رسید. این‌ کتاب‌ با نام‌ الفلسفه اللغویه و الالفاظ‌ العربیه نیز به‌چاپ‌ رسیده‌ است‌ (رجوع کنید به حسن‌، ص‌ ۲۳۳؛ سرکیس‌، ج‌ ۱، ستون‌ ۹۸۵؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۳۷).

ج‌) تاریخ‌ اللغه‌ العربیه (مصر ۱۹۰۴). این‌ کتاب‌ به‌ بررسی‌ روند تکامل‌ زبان‌ عربی‌ و تحول‌ واژگان‌ و ریشه لغات‌ در گذر زمان‌ پرداخته‌ و زیدان‌ در آن‌ از به‌کارگیری‌ واژه‌ها و اصطلاحات‌ بیگانه‌ در زبان‌ عربی‌ استقبال‌ کرده‌ است‌ (مقدسی‌، ص‌ ۶۲۵ـ ۶۲۶؛ حسن‌، ص‌ ۲۳۳ـ۲۳۴؛ فیلیپ‌، همانجا).

د) البُلغه‌ فی‌ اصول‌ اللغه، که‌ در مصر چاپ‌ شده‌ (رجوع کنید به سرکیس‌، همانجا) و یوسف‌ اَسْعَد داغَر از این‌ اثر، که‌ موجود نیست‌ یاد کرده‌ است‌ (رجوع کنید به ابوخلیل‌، ص‌ ۲۰). محمد عبدالغنی‌ حسن‌ (ص‌ ۲۳۴) نیز با آنکه‌ این‌ کتاب‌ را ندیده‌، گفته‌ که‌ داغر آن‌ را از کتاب‌ سرکیس‌ نقل‌ کرده‌ است‌.

۳) در زمینه تاریخ‌.

الف‌) تاریخ‌ الماسونیه‌ العام‌ مُنذُ نشأتها الی‌ هذه‌ الایام (مصر ۱۸۸۹) که‌ شرح‌ تاریخ‌ فراماسونهاست‌ (حسن‌، ص‌ ۲۳۱؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۳۷).

ب‌) تاریخ‌ التمدن‌ الاسلامی، که‌ در پنج‌ جلد (قاهره‌ ۱۹۰۱ـ۱۹۰۶) به‌چاپ‌ رسیده‌ است‌. در واقع‌ این‌ اثر، برداشت‌ و اقتباسی‌ از آثار مستشرقانی‌ مانند سِدْیو، کرمر، گولدتسیهر و مارگلیوث‌ است‌. با این‌ همه‌، به‌ گفته طه‌ حسین‌ (ج‌ ۳، ص‌ ۳۸۴ـ ۳۸۵) آثار تاریخی‌ زیدان‌، به‌ علت‌ بیگانگی‌ وی‌ با بررسی‌ و تحلیل‌ علمی‌ مسائل‌ تاریخی‌، قابل‌ استناد نیستند (نیز رجوع کنید به حسن‌، ص‌۶۹؛ ابوخلیل‌، ص‌ ۱۸).

این‌ کتاب‌، که‌ مشهورترین‌ اثر اوست‌، سبب‌ اصلی‌ انتخاب‌ وی‌ به‌ سِمت‌ استاد تاریخ‌ اسلام‌ در دانشگاه‌ قاهره‌ بود (بروگمن‌، همانجا). در واقع‌، زیدان‌ درک‌ روشن‌ و درستی‌ از ارزشهای‌ اسلامی‌ نداشت‌؛ ازاین‌رو، شیخ‌شبلی‌ نُعمانی‌ کتاب‌ انتقاد کتاب‌ تاریخ‌ التمدن‌ الاسلامی‌ را در نقد این‌ اثر نوشت‌.

لوئیس‌ شیخو، یعقوب‌ صروف‌ و شیخ‌احمد الاسکندری‌ نیز این‌ کتاب‌ را نقد کرده‌اند (حسن‌، ص‌۲۳۰؛ فیلیپ‌، ص‌ ۶۳ـ۶۶). این‌ اثر به‌ بسیاری‌ از زبانها ترجمه‌ شده‌ است‌. جلد چهارم‌ آن‌ را مارگلیوث‌ در ۱۳۲۵/۱۹۰۷ به‌ انگلیسی‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به زیدان‌، تاریخ‌ التمدن‌ الاسلامی‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۳۷). در ۱۳۳۳ش‌ نیز علی‌ جواهرکلام‌ آن‌ را به‌ فارسی‌ بر گرداند و در تهران‌ منتشر کرد.

۴) در زمینه تراجم‌ و سرگذشتنامه‌ها.

تراجم‌ مشاهیر الشرق‌ فی‌ القرن‌ التاسع‌ عشر (قاهره‌ ۱۳۲۵/۱۹۰۷)؛ مذکَّرات‌ جرجی‌ زیدان‌ (بیروت‌ ۱۳۴۵ ش‌/ ۱۹۶۶)؛ المدرسه الکلیه، قسمت‌ دوم‌ زندگینامه جرجی‌زیدان‌، که‌ در ۱۳۴۶ ش‌/ ۱۹۶۷ با شرح‌ و تعلیق‌ نبیه‌ امین‌ فارِس‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (فیلیپ‌، ص‌ ۲۳۸). زیدان‌ در زمینه تاریخ‌، جغرافی‌، علوم‌ اجتماعی‌ و روان‌شناسی‌ نیز آثاری‌ دارد (برای‌ فهرست‌ کامل‌ آثار زیدان‌ رجوع کنید به حسن‌، ص‌ ۲۲۹ـ۲۳۶؛ سرکیس‌، ج‌ ۱، ستون‌ ۹۸۵ـ ۹۸۷؛ فیلیپ‌، ص‌ ۲۳۷ـ۲۳۹).

۵) مجله الهلال‌.

این‌ مجله‌ که‌ زیدان‌ در ۱۳۰۹/۱۸۹۲ آن‌ را تأسیس‌ کرد، در کنار مجله المقتطف، در صدر مجله‌های‌ پیشرو و پرشمار کشورهای‌ عربی‌ قرار گرفت‌. این‌ مجله‌ بیشتر به‌ مسائل‌ ادبی‌، تاریخی‌، اجتماعی‌ و کمتر به‌ سیاست‌ می‌پرداخت‌. الهلال‌ در برپایی‌ نهضت‌ جدید ادبی‌ در مصر و سایر کشورهای‌ اسلامی‌ تأثیر بسیار داشت‌ و بعد از مرگ‌ زیدان‌، فرزندانش‌ امیل‌ و شکری‌ انتشار آن‌ را به‌ عهده‌ گرفتند (مروّه‌، ص‌ ۱۹۷؛ د. اسلام‌ ، همانجا). به‌ نظر بروگمن‌ (همانجا)، انتخاب‌ نام‌ «الهلال‌»، که‌ نماد وقت‌ نزد مسلمانان‌ است‌، از تفسیر پان‌عربیسم‌ در تاریخ‌ مسلمانان‌ الهام‌ گرفته‌ است‌.



منابع:

(۱) شوقی‌ ابوخلیل‌، جرجی‌ زیدان‌ فی‌المیزان، دمشق‌ ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۲) اعلام‌الادب‌ العربی‌ المعاصر: سیر و سیرذاتیه، چاپ‌ رابرت‌ کمبل‌، بیروت‌: الشرکه ‌المتحده للتوزیع‌، ۱۹۹۶؛
(۳) محمد عبدالغنی‌ حسن‌، جرجی‌ زیدان، [ قاهره‌ (۱۹۷۰؛
(۴) عمر دسوقی‌، فی‌الادب‌ الحدیث‌ ، قاهره‌ ۱۴۲۰/ ۲۰۰۰؛
(۵) جرجی‌ زیدان‌، تاریخ‌ التمدن‌ الاسلامی‌، چاپ‌ حسین‌ مونس‌، قاهره‌ ) بی‌تا. ]؛
(۶) همو، مؤلفات‌ جرجی‌ زیدان‌ الکامله، بیروت‌، ج‌ ۲۰، ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۷) یوسف‌ الیان‌ سرکیس‌، معجم‌ المطبوعات‌ العربیه‌ و المعربه، قاهره‌ ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۴۱۰؛
(۸) طه‌حسین‌، من‌ تاریخ‌ الادب‌العربی‌، بیروت‌ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸؛
(۹) عبدالمحسن‌ طه‌بدر، تطور الروایه العربیه الحدیثه فی‌ مصر: ۱۸۷۰ـ ۱۹۳۸ ، قاهره‌ ۱۹۶۸؛
(۱۰) مارون‌ عبود، جرجی‌ زیدان‌: حیاته‌، اعماله‌، ما قیل‌ فیه‌، الفهارس‌، در جرجی‌ زیدان‌، مؤلفات‌ جرجی‌ زیدان‌ الکامله، بیروت‌، ج‌ ۲۱، ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۱) حنا فاخوری‌، الموجز فی‌ الادب‌ العربی‌ و تاریخه‌، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۱۲) ادیب‌ مروّه‌، الصحافه العربیه‌: نشأتها و تطوّرها ، بیروت‌ ۱۹۶۱؛
(۱۳) انیس‌ خوری‌ مقدسی‌، الفنون‌ الادبیه و اعلامها فی‌ النهضه العربیه الحدیثه، بیروت‌ ۱۹۶۳؛
(۱۴) J. Brugman, An introduction to the history of modern Arabic literature in Egypt , Leiden 1984;
(۱۵) EI 2, s.v. “Zaydan, Djurdjī” (by Wiebke Walther);
(۱۶) Thomas Philipp, Gurgι Zaidan: his life and thought , Beirut 1979.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۰