زندگینامه پروفسور نذیر احمد

پروفسور نذیر احمد، در سوم ژانویۀ سال ۱۹۱۵ میلادی، در دهکده‌ای به نام «کولهی غریب» در استان اتراپرادش هند، در خانواده‌ای خوش‌نام و مذهبی به دنیا آمد. پدرش حاجی محمداسماعیل و مادرش حاجیه پهیلا نام داشت.
دوران ابتدایی را در مدرسۀ بنگوان به پایان رسانید و در سال ۱۹۲۹ به مدرسۀ گندا (Ganda) منتقل شد و دورۀ تحصیلات دبیرستانی را در سال ۱۹۳۴ در همان مدرسه به پایان رسانید و سپس به لکهنو رفت و در دانشگاه لکهنو به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۳۹ مدرک کارشناسی خود را گرفت و مدال طلای رتبۀ اوّلی را از آنِ خود ساخت.
سرانجام، در سال ۱۹۴۵ با گذراندن رساله‌ای، تحت عنوان «احوال و آثار ظهوری ترشیزی»، با راهنمایی پروفسور حسن رضوی به درجۀ دکتری در ادبیات نایل آمد و در سال ۱۹۵۰ به عنوان استادیار، در دانشگاه لکهنو به کار مشغول شد.
 
   در سال ۱۹۵۰ با گذراندن رساله‌ای با عنوان «شعرای فارسی‌زبان عصر عادل‌شاه» به مدرک فوق‌دکتری در ادبیات فارسی دست یافت و در بین سال‌های ۵۶ـ۱۹۵۵ برای تکمیل اطلاعات خود، در زبان و ادب فارسی، به ایران سفر نمود و از محضر استادانی چون سعید نفیسی، بدیع‌الزّمان فروزانفر، ذبیح‌الله صفا، پرویز ناتل خانلری و محمّد معین بهره‌ها برد و خود را برای رسالتی که در پیش داشت بیش‌ازپیش آماده کرد.
 
استاد، در ایران با پروفسور عابدی هم‌خانه بود. ایشان چنین نقل می‌کرد که: از زمانی‌که نذیر احمد پا به ایران گذاشت، تمام وقت خود را صرف یادگیری، مطالعه و تحقیق کرد و الحق خوب از عهده برآمد و توانست در اندک مدتی، خود را به‌عنوان چهره‌ای برجسته، در ادب فارسی، معرّفی کند.
 
   استاد را دغدغۀ خاطری جز زبان فارسی نبود، دغدغۀ فرهنگ هزارساله‌ای که سوسو می‌زد. زخم زبان‌هایی که چرا و برای چه زبان فارسی را پیشۀ خود کرده‌است، چرا به زبان اردو، عربی یا انگلیسی روی نیاورده‌است. در یک نگاه راست می‌گفتند؛ امّا کشمکش‌های درونی و روح پرغلیان و احساس لطیف و عشق او به ادب فارسی او را هر روز مشتاق‌تر از همیشه به‌سوی مطالعه و تحقیق، درزمینۀ ادب فارسی، می‌کشاند.
 
استاد می‌گفت چون عشق و شوقِ مرا به زبان فارسی می‌دیدند، ظریفان به‌طعنه می‌گفتند: «فارسی بخوان، روغن بفروش». امّا، من با عزمی راسخ و اراده‌ای استوار به دنبال گم‌شدۀ خود می‌گشتم که روح و روان مرا سیراب کند و این گم‌شده، چیزی نبود جز زبان و ادب فارسی.
 
   استاد نذیر احمد پس از بازگشت به هند (در سال ۱۹۵۷) به استخدام دانشگاه علیگر درآمد و سال‌ها ریاست بخش زبان فارسی و دانشکدۀ ادبیات را بر عهده داشت و سرانجام در سال ۱۹۷۷ سَبُک‌دوش (بازنشسته) شد.
 
   استاد، بارها و بارها مورد تشویق و عنایت محافل علمی و ادبی قرار گرفت. در سال ۱۹۷۷ رئیس‌جمهور هند (به مناسبت تحقیقات ارزنده‌ای که در عرصۀ زبان و ادب فارسی انجام داده‌بود) لوح افتخار به ایشان اهدا نمود. در سال ۱۹۸۷ برندۀ جایزۀ فخرالدّین علی‌احمد و جایزۀ ادبی پدم شری گردید.
 
در سال ۱۹۸۷ جایزۀ امیرخسرو ازطرف انجمن امیرخسرو به ایشان داده شد و در سال ۱۹۸۸ خانۀ فرهنگ جمهوری اسلامی ایران لقب «حافظ‌ شناس» به وی داد. در سال ۱۹۸۰ انجمن استادان زبان فارسی هند، به پاس خدمات شایسته و پرارزش استاد، که در راه نشر و ترویج زبان فارسی انجام داده‌است، نشان «استاد ممتاز فارسی» را به وی اعطا نمود.
 
در سال ۱۹۸۹ ازطرف دانشگاه تهران به دریافت دکتری افتخاری نایل شد و جایزۀ تاریخی و ادبی بنیاد دکتر محمود افشار را نیز (در سال ۱۳۶۸) به پاس خدمات شایسته به زبان و ادب فارسی در شبه‌قاره و تصحیح متون کهن فارسی دریافت نمود. وی از بنیان‌گذاران انجمن استادان زبان فارسی هند است که خود نیز سال‌ها ریاست آن را بر عهده داشت.
 
 
فرهنگستان زبان و ادب فارسی

زندگینامه بهادر علی حسینی

بهادر علی حسینی ، نویسنده و مترجم هندی . دبیر دانشکده فورت ویلیام در کلکته بود (اختر راهی ، ص ۲۷۷). شرح احوال او از نظرها پنهان مانده است . سرزمین پدری او سوانا، از توابع دهلی ، و پدرش سیدحسن بن سیدجعفر مدنی بود (غلام رسول مهر، ص ۳۰۵ـ ۳۰۹ که از زندگی نامه خودنوشتِ سیدعبدالله فرزند بهادرعلی حسینی نقل قول کرده است ).

او در سالهای ۱۲۱۶ـ۱۲۳۱/ ۱۸۰۱ـ۱۸۱۶، مترجم و سرپرست امور دفتری بخش هندوستانی دانشکده فورت ویلیام بود (روباک ، ضمیمه ، ص ۵۰) و در آنجا گذشته از تحقیق و نگارش به تدریس نیز اشتغال داشت . بهادر علی حسینی را از دانشمندان بلندپایه هندوستان دانسته اند (رجوع کنید به قدوائی ، ص ۵۳).

آثار

او شعر نیز می سرود، اما مجموعه اشعارش در دسترس نیست و تنها ابیاتی پراکنده از او در برخی از آثارش دیده می شود.

آثار وی عبارت اند از:

نثر بی نظیر ، خلاصه منثوری از مثنوی معروف میرحسن دهلوی (۱۱۵۴ـ۱۲۰۱) به زبان اردو، موسوم به سحرالبیان . انتشارات دانشکده فورت ویلیام در ۱۲۱۸/۱۸۰۳ آن را به چاپ رسانید و پس از آن نیز بارها تجدید چاپ شد؛

اخلاق هندی ، مجموعه ای از حکایتهای اخلاقی و دلنشین به زبان اردو (اختر راهی ، همانجا). اصل آن به زبان سانسکریت و به نام هِتوپَدیش بوده و نویسنده آن ناراین بَت است . ترجمه فارسی این کتاب مفرح القلوب نام دارد. در ۱۲۱۸/۱۸۰۳ دانشکده فورت ویلیام اخلاق هندی را چاپ کرد و پس از آن نیز بارها تجدید چاپ شد؛

تاریخ آسام ، ترجمه فتح عبریه ( یا عبرتیه ) تألیف شهاب الدین احمدبن محمد ولی طالش به زبان اردو. اصل کتاب به زبان فارسی بوده است (استوری ، ج ۱، بخش ۱، ص ۵۸۲ـ۵۸۴؛ نیز رجوع کنید به آفتاب اصغر، ص ۴۳۸ـ۴۴۱). موضوع آن پیشرویهای نظامی یکی از سرداران دوران حکومت اورنگ زیب (۱۰۶۸ـ۱۱۱۹/ ۱۶۵۸ـ۱۷۰۷) به نام میرمحمد سعید اردستانی معروف به میر جمله (متوفی ۱۰۷۳) در آسام و کوچ بهار است که نویسنده جنگاوریهای او را دیده و تحریر کرده است . تاریخ آسام در ۱۲۲۰/۱۸۰۵ کامل شده اما هنوز به طبع نرسیده است ؛

قواعد زبان اردو ، که خلاصه ای است از کتاب هندوستانی زبان قواعد ، تألیف جان گیل کریست (گیل کریست ، مقدمه داودی ، ص ۴۸؛ نیز رجوع کنید به محمد انصارالله ، ص ۱۸ـ۲۴).

آثار دیگری نیز نظیر

نقلیات ، نقلیات لقمان و ترجمه قرآن به او منسوب است . این کتابها را حسینی با یاری دوستان خویش نوشته یا ترجمه کرده است (صدیقی ، ص ۱۷۰، ۱۷۹ـ۱۸۰؛ قریشی ، ص ۲۱۵ـ ۲۱۷).



منابع :

(۱) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور ۱۳۶۴ ش ؛
(۲) سفیر اختر راهی ، ترجمه های متون فارسی به زبانهای پاکستانی ، اسلام آباد ۱۳۶۵ ش ؛
(۳) محمد انصارالله ، قاعده هندی ریخته عرف رساله گلکرست ، علیگره ۱۹۷۳؛
(۴) محمد عتیق صدیقی ، گلکرست اوراُس کاعهد ، علیگره ۱۹۶۰؛
(۵) وحید قریشی ، کلاسیکی ادب کاتحقیقی مطالعه ، لاهور ۱۹۶۵؛
(۶) جان گیل کریست ، قواعد زبان اردو، مشهور به رساله گلکریست ، چاپ خلیل الرحمان داودی ، لاهور ۱۹۶۲؛
(۷) غلام رسول مهر، جماعت مجاهدین ، لاهور ( بی تا. ) ؛

(۸) Sa ¦dig A l-Rah ¤ma ¦n K ¤idwai, Gilchrist and the language of Hindustan , Delhi 1972;
Thomas Roebuck, Annals of the

(۹) College of Fort William , Calcutta 1819;
(۱۰) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. I/1, London 1970.

دانشنامه جهان اسلام   جلد : ۴ 

زندگینامه نعیم الله بَهرائِچی(۱۲۱۸-۱۱۵۳ه.ق)

 بَهرائِچی ، نعیم الله ، از صوفیان طریقه نقشبندیّه در شبه قاره هند. وی در ۱۱۵۳ به دنیا آمد (حسنی ، ج ۷، ص ۵۲۲) و از سادات علوی بود. پدرانش به سلاطین وابسته بودند و از آنان لقب «مَلِک » دریافت کرده بودند (بهرائچی ، ص ۴). بهرائچی پس از اتمام تحصیلات مقدماتی ، برای طیّ مراتب سیر و سلوک ابتدا نزد شیخ محمد جمیل ، خلیفه میرزامظهر جان جانان ، رفت و از او اذکار طریقه نقشبندیه را فرا گرفت .

بعد از مدتی به دهلی رفت و به خدمت میرزامظهر (متوفی ۱۱۹۵) رسید و خلیفه او شد. پس از تکمیل مراحل سلوک در طریق نقشبندیّه ، قادریّه ، چشتیّه و سهروردیّه از میرزامظهر کسب اجازه مطلق نمود و به دعوت و ارشاد در بهرائچ (در ایالت اوتارپرادِش ) مشغول شد. وی به خدمت ضیاءالله نقشبندی و محمدکاظم قلندر کاکوروی (متوفی ۱۲۲۱) مؤسس خانقاه کاظمیه کاکوری و قاضی ثناءالله پانی پتی * صاحب تفسیر مظهری نیز رسیده بود (بهرائچی ، ص ۶ـ۱۲؛ تقی حیدر کاکوروی ، ص ۳۵۶؛ حسنی ، ج ۷، ص ۵۲۲ـ۵۲۳؛ ترابعلی کاکوروی ، ص ۴۲۲).

رحلت

بهرائچی در ۱۲۱۸ درگذشت ، قبرش در بهرائچ است (رحمان علی ، ص ۲۴۳).

آثار

از جمله آثار منثور فارسی اوست :

بشارات مظهریه (تألیف در ۱۲۰۴ـ۱۲۰۶)، مشتمل بر شرح حال و مناقب و نامه ها و سخنان میرزامظهر جان جانان (نسخه خطی کتابخانه موزه بریتانیا، ش or. 220 )؛

معمولات مظهریه (تألیف ۱۲۰۵)، درباره کارهای روزانه میرزامظهر جان جانان و برخی نامه های او (چاپ کانپور ۱۲۷۵)، رحیم الدّین طرب دهلوی آن را به اردو ترجمه کرده و مخزن حقیقت نام نهاده است (چاپ دهلی ۱۳۱۵)؛

انفاس الاکابر ، در ماهیت و مدارج طریقه نقشبندیه (چاپ لکهنو ۱۲۹۱)؛

انوار الضمائر ، در تحقیق معنای درویشی (چاپ لکهنو ۱۲۹۱)؛

رساله شمسیه مظهریه ، درباره ویژگیهای طریقه نقشبندیّه مجددیّه (نسخه خطی خانقاه کاظمیه کاکوری ، هند)؛

رقعات کرامت سعادت میرزامظهر ، مجموعه ۶۳ نامه مظهرجان جانان (چاپ کول ، علیگره ۱۲۷۱)؛

رساله در نسب خود (تألیف در ۱۲۰۸)، در شرح حال خود و چگونگی پیوستن به مظهرجان جانان (نسخه خطی کتابخانه دیوان هند، لندن و کتابخانه ندوه العلماء، لکهنو).



منابع :

(۱) نعیم الله بهرائچی ، رساله در نسب خود ، نسخه خطی کتابخانه ندوه العلماء لکهنو؛
(۲) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر ، ج ۷، چاپ شرف الدین احمد، حیدرآباد دکن ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۳) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۹۱۴؛
(۴) ترابعلی بن محمد کاظم کاکوروی ، اصول المقصود ، لکهنو؛
(۵) تقی حیدر کاکوروی ، نفحات العنبریه من أنفاس القلندریه ، چاپ محمد قادربخش ، لکهنو ۱۳۵۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۴ 

زندگینامه حسن بَهروچی (بَروچی )(نهم ودهم)

بَهروچی (بَروچی ) ، حسن بن نوح بن یوسف هندی ، عالم و مؤلف مشهور اسماعیلی قرن دهم . وی از پیروان شاخه مُستَعلَوی ـ طیّبی فرقه اسماعیلیه که در هند به بُهره * مشهورند، بود.

در اواسط قرن نهم ، در شهر خَمبهات (کَمبی کنونی ) واقع در گجرات زاده شد. سالهای جوانی و تحصیلات اولیه را در همانجا، که از مراکز مهم دعوت اسماعیلیان طیّبی در هند بود، گذراند. دلیل انتساب وی به بهروچ (بروچ ) معلوم نیست . او نیز مانند عده دیگری از اسماعیلیان طیبی هند، برای تکمیل تحصیلات دینی خود در رشته های مختلف «علوم الدعوه » حدود ۹۰۴ به یمن ـ که مرکز اصلی دعوت و محل اقامت داعی مطلق اسماعیلیان طیبّی بود ـ عزیمت کرد.

سالهای بسیاری را در یمن گذراند و در ضمن شبه جزیره عربستان را سیاحت و مکه و مدینه را زیارت کرد. در یمن در مجالس درس حسن بن ادریس (متوفی ۹۱۸) بیستمین داعی مطلق اسماعیلیان طیّبی ، شرکت جست ؛ همچنین با علی بن حسین بن ادریس و محمدبن حسن بن ادریس ، بترتیب بیست و دومین و بیست و سومین داعیان مطلق ، روابط دوستانه ای برقرار کرد.

پس از چندی ، جزو مدرّسان حوزه علمی اسماعیلیان در یمن شد. یوسف بن سلیمان (متوفی ۹۷۴)، یکی دیگر از فضلای اسماعیلیان هند که بعداً به عنوان اولین اسماعیلی در هند به مقام بیست و چهارمین داعی مطلق طیّبیان منصوب شد، از شاگردان وی بود.

رحلت

بهروچی در یازدهم ذیقعده ۹۳۹ درگذشت .

مهمترین اثر

مهمترین اثر بهروچی کتاب الازهار و مجمع الانوار الملقوطه من بساتین الاسرار است که حدود ۹۳۳ آن را درهفت مجلد تألیف کرد. این اثر گزیده ای است از آثار مؤلفان متقدم اسماعیلی که بسیاری از آنها اکنون مفقود است ، ازینرو کتاب الازهار در میان آثار اسماعیلی اهمیت خاصی دارد.

همچنین قسمتهایی از آثار مؤلفان غیراسماعیلی ، مانند شیعیان زیدی ، خاصه در شرح حال و مناقب حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام در این کتاب نقل شده است . تاکنون فقط جلد نخستین این اثر به چاپ رسیده است (رجوع کنید به بهروچی ، ص ۱۸۱ـ ۲۵۰). بهروچی در مقدمه کتاب (ص ۱۸۶ و بعد) پس از شرح حال خود، از کتبی که در یمن نزد بیستمین داعی مطلق مطالعه کرده ، فهرست کاملی آورده که در نوع خود بی نظیر است .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، ج ۲، ص ۳۳۹ـ۳۴۱ (که بهروچی و جلد ششم کتاب الازهار را با اشتباهاتی معرفی می کند)؛
(۲) حسن بن نوح بهروچی ، کتاب الازهار ، در منتخبات اسماعیلیه ، چاپ عادل عوا، دمشق ۱۹۵۸؛
(۳) اسماعیل بن عبدالرسول مجدوع ، فهرسه الکتب و الرسائل ، چاپ علینقی منزوی ، تهران ۱۳۴۴ ش ، ص ۷۷ـ۸۸؛

(۴) Asaf A. A. Fyzee, “The study of the literature of the Fatimid Da ـ wa”, in Arabic and Islamic studies in honor of Hamilton A. R. Gibb , ed. G. Makdisi, Leiden 1965, 233-242;
(۵) W. Ivanow, Aguide to Ismaili literature , London 1933, 65-66;
(۶) idem, Ismaili Literature: a bibliogrephical survey , Tehran 1963, 83-88;
(۷) Ismail K. Poonawala, Biobibliography of Isma ¦ i ¦l i ¦literature , Malibu, Calif. 1977, 178-183.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۴ 

زندگینامه بهکوان داس هندی(قرن دوازدهم و سیزدهم)

بَهگْوان داس هندی ، شاعر و نویسنده هندی نیمه دوم قرن دوازدهم و نیمه نخست قرن سیزدهم هجری . نیاکانش اصلاً از کالپی (واقع در اوتارپرادش ) بودند و نژادشان از سری واستو کایست بود. بیشتر خاندان او به دربار تیموریان هند و نوابان اوده وابسته بودند (بهگوان داس هندی ، حدیقه هندی ، گ ۲۳۳ـ۲۳۵؛ همو، سفینه هندی ، ص ۲۴۱ـ۲۴۲؛ نقوی ، ص ۵۰۰). پدرش ، دل پت داس ، در دوره نظامت برهان الملک بهادر (متوفی ۱۱۵۱) به لکهنو رفت و تا عهد نوّاب آصف الدّوله بهادر (متوفی ۱۲۱۲) از ملازمان دربار بود و خود به زبان هندی شعر می سرود (بهگوان داس هندی ، سفینه هندی ، همانجا؛ عبدالمقتدر، ج ۸، ص ۱۵۶؛ نقوی ، ص ۵۰۱).

بهگوان داس در ۱۱۶۴ در صَیدپور (صَدرپور) از توابع سیلک ، زاده شد (بهگوان داس هندی ، حدیقه هندی ، گ ۲۳۳پ ؛ همو، سفینه هندی ، ص ۲۴۲). در خردسالی به مدت چهار سال نزد مولوی سید یوسف سهارَنپوری دستور زبان و برخی از کتب فارسی را فراگرفت و از همان هنگام ، به تاریخ و شعر و شاعری متمایل گردید.

سپس نزد محمد فاخر مکین (متوفی ۱۲۴۱) بخصوص در زمینه شعر و تاریخ به تحصیل پرداخت (همو، حدیقه هندی ، گ ۲۳۳ر ـ ۲۳۴پ ؛ همو، سفینه هندی ؛ عبدالمقتدر؛ نقوی ، همانجاها). بهگوان داس در شعر نخست به «بسمل » (بهگوان هندی ، سفینه هندی ، همانجا) و بعد به پیشنهاد فاخرمکین ، «هندی » تخلّص می کرد (همو، حدیقه هندی ، گ ۲۳۴پ ).

او در آغاز جوانی از جانب نواب مختارالدّوله بهادر به «میربحری » استان الله آباد و سپس در دربار آصف الدّوله بهادر به منصب دیوانیِ راجا ندهی سنگ منصوب شد و مورد عنایت و حمایت بسیاری از امیران و وزیران بود (همان ، گ ۲۳۵پ ؛ همو، سفینه هندی ، ص ۲۴۳؛ نقوی ، ص ۵۰۱ ـ۵۰۲).

رحلت

سال وفات بهگوان داس به درستی معلوم نیست .

آثار

او سرگذشت خود را بتفصیل در دو تذکره خود، حدیقه هندی و سفینه هندی ، آورده و از آثار خویش نیز یاد کرده است . این آثار عبارت است از:

مثنوی سلسله المحبّه ، مثنوی مظهرالانوار ؛

مثنوی بهاگوت یا مهرضیاء ؛

دو دیوان شعر فارسی موسوم به شوقیّه و ذوقیّه مشتمل بر قصاید و ترجیع بندها و دیگر قالبهای شعری ؛

رساله سوانح النبوّه در سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و دوازده امام شیعیان علیهم السلام ؛

حدیقه هندی که تذکره شعرای فارسی گوی پرورده هند از آغاز ورود اسلام به آن سرزمین تا سال ۱۲۰۰ است (بهگوان داس هندی ، سفینه هندی ، ص ۲۴۲؛ عبدالمقتدر، همانجا؛ نقوی ، ص ۵۰۳). نسخه خطی منحصر به فرد آن با شماره ۷۹۰ در گنجینه نسخه های خطی کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی ، در قم ، محفوظ است .

مهمترین آثار

یکی از مهمترین آثار وی سفینه هندی است که در آن به ذکر شاعران فارسی گوی هند می پردازد. این کتاب پس از حدیقه هندی تألیف شده و مشتمل است بر شرح احوال ۳۳۵ تن از فارسی سرایان هند از آغاز سلطنت محمدشاه گورکانی در ۱۱۳۱ تا هنگام تألیف تذکره در ۱۲۱۹ (بهگوان داس هندی ، سفینه هندی ، ص ۲۴۳، مقدمه عطاء کاکوی ، ص الف ؛ عبدالمقتدر، همانجا؛ نقوی ، ص ۵۰۳ ـ ۵۰۴؛ گلچین معانی ، ج ۱، ص ۷۳۶).

مؤلف پس از نخستین تحریر، خود به اصلاح و تکمیل آن پرداخته است (نقوی ، ص ۵۰۳). سبک انشای بهگوان داس در تذکره مذکور ساده و روان است اما گهگاه از اشتباهات و واژگان برساخته فارسی زبانان هند که منطبق با دستور زبان فارسی نیست ، مصون نمانده است (رجوع کنید به باستانی پاریزی ، ص ۷۴۱ـ۷۴۲). سفینه هندی شرح حال شاعران معاصر مؤلف را، که خود با بسیاری از آنان دوست و آشنا بوده ، دربردارد و از این لحاظ حائز اهمیت است .

نکته در خور توجه اینکه بسیاری از شاعران این تذکره ایرانیان مهاجر و ساکن هند بوده اند. مؤلف در ضمن شرح حال هر یک از شاعران ، ابیاتی هم از آنان ذکر کرده که بیشتر آنها به سبک هندی است (همان ، ص ۷۴۲ـ۷۴۳). او برخی از اشعار خود را نیز در پایان شرح سرگذشت خود نقل کرده که از آن جمله است قصیده ای غرّاء درباره چهارده معصوم علیهم السلام و قصیده ای بلند در منقبت علی علیه السلام (بهگوان داس هندی ، سفینه هندی ، ص ۲۴۴ـ۲۴۷).

او در قالبهای غزل و رباعی نیز اشعاری سروده که در بیشتر آنها صبغه عرفانی نمودار است (همان ، ص ۲۵۰ـ۲۵۹). در یک رباعی نیز نوّاب آصف الدّوله را مدح نموده است (همان ، ص ۲۵۹). سفینه هندی در ۱۹۵۸ میلادی به تصحیح شاه محمد عطاءالرحمان عطاء کاکوی در پتنه چاپ شده است .

اشعار بهگوان داس فصیح و روان است و با سبک عراقی پیش از سبک هندی تطبیق می کند (گلچین معانی ، ج ۱، ص ۷۳۹).



منابع :

(۱) محمدابراهیم باستانی پاریزی ، «سفینه هندی »، راهنمای کتاب ، سال ۲، ش ۵ (اسفند ۱۳۳۸)؛
(۲) بهگوان داس هندی ، حدیقه هندی ، نسخه خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی ، ش ۷۹۰؛
(۳) همو، سفینه هندی ، چاپ محمدعطاءالرحمان عطاء کاکوی ، پتنه ۱۳۷۷/۱۹۵۸؛
(۴) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) علیرضا نقوی ، تذکره نویسی فارسی در هند و پاکستان ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛

(۶) Abdul Muqtadir, Catalogue of the Arabic and Persian manuscripts in the Oriental Public Library at Bankipore , vol. VIII, Patna 1925.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه برهان الدین بن کبیر صدیقی برهانپوری«راز الهی» «برهان الدین بکری شطّاری برهانپوری »(متوفی۱۰۸۹ه.ق)

برهانپوری ، برهان الدین بن کبیر محمدبن علی صدیقی ، مشهور به «راز الهی »، از عارفان قرن یازدهم هجری . از وی با نام «برهان الدین بکری شطّاری برهانپوری » نیز یاد شده است (حسنی ، ج ۵، ص ۹۳). نسب وی از سوی پدر به ابوبکر و از مادر به امام حسین علیه السلام می رسد. او در دهکده ای از سرزمین خاندیس ( = خاندیش ) (هند) متولد شد. تاریخ ولادتش معلوم نیست ؛ متجاوز از هشتاد سال عمر کرد (همان ، ج ۵، ص ۹۳ـ ۹۴) و به گزارش خافی خان (ج ۲، ص ۵۵۵)، در بیست و دومین سال جلوس اورنگ زیب (عالمگیرشاه ) (۱۰۶۸ـ۱۱۱۸)، یعنی ۱۰۸۹، درگذشت .

برهان الدین در شهر برهانپور رشد کرد و علوم رسمی اسلامی را در همانجا آموخت . او مرید شیخ عیسی بن قاسم شطّاری بود و همواره به درویشان خانقاه او خدمت می کرد و در علم و معرفت نیز بهره های فراوانی از شیخ گرفت و جانشین او شد (حسنی ، ج ۵، ص ۹۳).

در منابع ، از مریدان وی نامی برده نشده است . اما عاقل خان رازی ، گردآورنده ملفوظات برهان الدین ( رجوع کنید به دنباله مقاله ) خود را از مریدان برهانپوری خوانده است (منزوی ، ج ۳، ص ۱۳۷۴ـ ۱۳۷۵). درباره ارادت و اعتقاد مریدانش به وی ، گویند که برخی از آنها «فناء فی الشیخ » شده و در عالم بی خودی سُکْر، شیخ را خدا دانسته اند؛و چون نصایح شیخ برای اصلاح ایشان مؤثر نیفتاده ، شیخ آنها را نزد قاضی فرستاده تا حکم شرع درباره ایشان جاری شود (خافی خان نظام الملکی ، ج ۲، ص ۵۵۵).

همچنین برخی از امرا و پادشاهان به وی ارادت داشتند و در مشکلات خود از او یاری می خواستند، چنانکه اورنگ زیب پیش از جنگ با برادرش ، داراشکوه ، عزم دیدار شیخ کرد تا برای پیروزی خود طلب دعا کند. از آنجا که شیخ ملاقات با سلاطین را خوش نمی داشت ، او را نپذیرفت .

اما روزی اورنگ زیب بر در خانقاه ، موفق به دیدار شیخ می شود و با او به شکایت از داراشکوه و بیان اعتقاد خود به احکام دین و رعیت پروری می پردازد و از شیخ برای موفقیت خویش درخواست دعا می کند. شیخ به زبان فارسی به او می گوید: «از فاتحه ما فقیران کم اعتبار چه ( حاصل ) می شود! شما که پادشاهید به نیّت خیر و عدالت و رعیت پروری ، فاتحه بخوانید؛ما هم دست به فاتحه برمی داریم » (همان ، ج ۲، ص ۵۵۳ـ۵۵۴؛حسنی ، ج ۵، ص ۹۳ـ۹۴).

آثار

از برهان الدین آثاری به جا مانده که همگی به زبان فارسی است :

۱) مجموعه ملفوظات که عاقل خان رازی در ۱۰۵۳ با نام ثمرات الحیاه گرد آورده است (منزوی ، همانجا؛نوشاهی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۴۰؛حسنی ، ج ۵، ص ۹۴)؛

۲) ابراهیم گاذر ( گازر؟ ) الهی نیز در ۱۰۸۷، ملفوظات شیخ را گرد آورده و پس از مرگ گردآورنده ، عبدالحی حسنی حسینی آن را با نام روایح الانفاس جمع کرده و بر آن مقدمه ای نگاشته است (منزوی ، ج ۳، ص ۱۵۳۰ـ ۱۵۳۱؛
حسنی ، ج ۵، ص ۹۴)؛

۳) شرح آمنت باللّه که در پاره ای منابع (منزوی ، نوشاهی ) به برهان الدین نسبت داده شده ، اما در دیباچه یکی از نُسخ این کتاب ، مؤلف آن خواجه قطب الدین بختیار اوشی دانسته شده است (منزوی ، ج ۳، ص ۱۵۷۹؛نوشاهی ، ۱۳۶۲ ش ، ص ۱۵۸). این کتاب در شرح عرفانی کلمات «آمَنتُ بِاللّهِ وَ مَلائکتِه وَ رُسُلِه والیومِالا´خِر والقدرِ خَیرُه وَ شَرهُ من اللّه تعالی و البعثِ بَعدَالموت و …» نگاشته شده است (منزوی ، همانجا)؛

۴) شرح اسماءاللّه الحسنی ‘ (حسنی ، ج ۵، ص ۹۴).



منابع :

(۱) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۲) محمدهاشم خافی خان نظام الملکی ، منتخب اللباب ، ج ۲، کلکته ۱۸۷۴؛
(۳) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش ؛
(۴) عارف نوشاهی ، فهرست نسخه های خطی فارسی انجمن ترقی اردو : کراچی ، اسلام آباد ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) همو، فهرست نسخه های خطی فارسی موزه ملی پاکستان : کراچی ، اسلام آباد ۱۳۶۲ ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه محمدبیگ برهانپوری(۱۰۴۱-۱۱۱۰ه.ق)

برهانپوری ، محمدبیگ ، عالم و عارف نقشبندی شبه قاره در قرن یازدهم . او در ۱۰۴۱ در برهانپور * به دنیا آمد و حدود ۱۱۱۰ درگذشت . در طریقت مرید محمد فرخ مجددی سرهندی (متوفی ۱۱۲۰) بود. چندین کتاب در حدیث ، فقه ، عرفان ، نحو و تاریخ تألیف کرد، اما بیشتر به رفع ایرادات و اشکالاتی می پرداخت که مخالفان بر عقاید شیخ احمد سرهندی * مجدد الف ثانی (متوفی ۱۰۳۴) گرفته بودند.

آثار

از جمله آثار او که به عربی نوشته شده عبارت است از :

ترغیب الحسنات و ترهیب السیئات ، در حدیث ؛

جامعه الدلائل الشافعیه لمذهب الحنفیه ؛

خلاصه الرسائل ، در فضائل مکّه ؛

رساله فی الحج والعمره ؛

الرساله الکاشفه لهیئه الارض و السموات بالاحادیث والا´یات الواضحه ، درباره زمین و آسمان و براساس آیات و احادیث ؛

زبده عقائدالاسلام فی شرح تهذیب المنطق والکلام ؛

عمده الوصف فی الصلوه خلف المخالف ؛

فائض المنیبین ، در سلوک ؛

الفوائدالسَنِیّه فی بیان الامورالدنیویّه والاخرویّه ؛

الفوائدالفاخره فی بیان احوال الدنیا والا´خره ؛

مراد المقصود فی دفع شبهات وحده الوجود ؛

مُفَرِّحُالقلوب ، در آداب و سلوک ؛

مناسکُ الحج و بیانُ حقیقهِ المکه والمدینه ؛

خلاصه السیر فی بیان ابتداءالعالم و بعض احوال خیرالبشر ، که آن را در ۱۰۹۴ تألیف کرده و در ۱۱۰۳ بر آن ذیلی نوشته است ؛

عطیه الوهاب الفاصله بین الخطا والصواب (تألیف ۱۰۹۳ـ۱۰۹۴)، در پاسخ به ایرادهای مخالفان مجدد الف ثانی ، بویژه شیخ ابراهیم کردی ، شاگرد محمد برزنجی (متوفی ۱۱۰۳



منابع :

(۱) محمدبیگ برهانپوری ، ملحق خلاصه السیر ، چاپ ظهور احمد اظهر، مجله انجمن عربی و فارسی ، ج ۱۵، ش ۱ـ۲ (فوریه ـ مه ۱۹۷۰)؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، چاپ محمد شرف الدین یالتقایا و رفعت بیلکه کلیسی ، ( استانبول ۱۹۷۱ـ۱۹۷۲ ) ، ج ۱، ستون ۲۸۲، ۴۳۵، ۶۱۱، ج ۲، ستون ۱۵۴، ۲۰۶؛
(۳) همو، هدیه العارفین ، استانبول ۱۹۵۵، ج ۲، ستون ۳۰۶؛
(۴) شاه غلام علی دهلوی ، مقاماتِ مظهری ، تحقیق و تعلیق و ترجمه محمد اقبال مجددی ، لاهور ۱۹۸۳، ص ۴۸۳؛
(۵) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ، ج ۱۱، ص ۲۹۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه ابومحمّدحسن بَرْبَهاری(قرن سوم وچهارم)

بَرْبَهاری ، ابومحمّدحسن بن علی بن خَلَف ، محدث ، فقیه ، واعظ و شیخ حنبلیان در بغداد در نیمه دوم قرن سوم و آغاز قرن چهارم . بربهار نام داروهایی گیاهی بود که از هند به بصره می آوردند و در آنجا تاجرِ آنها را بربهاری می گفتند (سمعانی ، ج ۲، ص ۱۳۳).

تاریخ ولادت بربهاری را فقط زرکلی (ج ۲، ص ۲۰۱) و عمررضا کحّاله (ج ۳، ص ۲۵۳) نوشته و آن را ۲۳۳ ذکر کرده اند که به نظر می رسد استنتاجی از گزارش تاریخ وفات و مدت عمرش بوده است که در آن اختلاف نظر وجود دارد ( رجوع کنید به دنباله مقاله ).

وی در ناحیه غربی بغداد، در باب مُحَوَّلْ اقامت داشت و بیشتر عمر خود را در این شهر به کسب دانش سپری کرد و مدتی را در مصاحبت ابوبکر احمد مَرّوذی (متوفی ۲۷۵) از شاگردان و نزدیکان احمدبن حنبل ، گذرانید و بیشتر دانش خود را در حدیث و فقه از او فرا گرفت .

علوم دینی را چنان آموخت که بعدها به ریاست حنبلیان در بغداد نایل شد (تنّوخی ، ج ۲، ص ۲۹۵؛ ابن ابی یعلی ، ج ۲، ص ۱۸؛ ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۰۱؛ ابن عماد، ج ۲، ص ۳۱۹). به مشایخ صوفیه گرایش داشت و به کلام کسانی چون فُضیل بن عیاض و سُفیان ثَوْری استشهاد می کرد. مدتی در ملازمت سَهْل تُستَری به سر برد و عمری به زهد و قناعت گذراند؛ و نوشته اند که از تمام میراث پدرش ، که بیش از هفتاد هزار درهم بود، چشم پوشید (ابن ابی یعلی ، ج ۲، ص ۱۸، ۴۲ـ۴۳؛ ابن کثیر، همانجا).

بربهاری در عهد خود خطیب نافذالکلمه ای بود و خصوصاً به خاطر دفاع سرسختانه از مذهب احمدبن حنبل ، مقابله با اموری که کژدینی و بدعت می دانست و نیز اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر نزد حنبلیان بغداد، از عامّه و خاصّه ، محترم بود. از ابن بَطّه * عُکْبَری روایت شده که اگر بربهاری از مردم برای کاری دینی درخواست کمک مالی می کرد، خواسته اش را برمی آوردند (ابن ابی یعلی ، ج ۲، ص ۴۳).

ابن ابی یعلی (ج ۲، ص ۴۴) گزارش دیگری از کثرت پیروان او ـ که گاه از آنها با عنوان بربهاریّه یاد می شود ـ در ۳۲۳ آورده که خلیفه عباسی ، راضی باللّه را بیمناک کرد و در پی برخی رویدادهای خشونت بار که طرفداران بربهاری موجب آن بودند (مسکویه ، ج ۱، ص ۳۲۲) از رئیس شرطه بغداد، بدر خَرشَنی ، خواست که گرد آمدن پیروان بربهاری ، حتی دونفر را ممنوع اعلام کند (نیز رجوع کنید به ابن کثیر، همانجا؛ ابن اثیر، ج ۸، ص ۳۰۷ـ ۳۰۸).

بربهاری از متکلمان بشدت انتقاد می کرد، کلام را بدعت می شمرد و آن را منشأ همه بدعتها، و گمراهیها می دانست ؛ پرداختن به مطالعات رایج کلامی از نظر او ناروا و زیانبار بود و حتی نشستن در حلقه های علمی اهل کلام را منع می کرد (ابن ابی یعلی ، ج ۲، ص ۱۹، ۲۷، ۳۴، ۳۷). این مخالفت ، گذشته از دیدگاه وی درباره بدعت بودن کلام ، به روش متکلمان نیز بازمی گشت .

از فقرات برجای مانده کتابش به نام شرح کتاب السّنه بخوبی معلوم است که کاربرد رأی و قیاس را در امور دینی نمی پسندید (همان ، ج ۲، ص ۳۱) و با هرگونه کوشش عقلی برای فهم آموزه های دینی و یا تفسیر و تأویل آنها مخالف بود (همان ، ج ۲، ص ۱۹، ۲۳، ۳۹)، اساس دین را «تقلید» از رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله و اصحاب می دانست (همان ، ج ۲، ص ۲۹) و آن را «دین عتیق » می نامید (همان ، ج ۲، ص ۳۲ـ۳۳).

هنگامیکه ابوالحسن اشعری * بعد از جداشدن از مکتب اعتزال و اعلان رسمی پیروی از احمدبن حنبل ( الابانه ، ص ۱۷) نزد وی آمد و گزارش ردّیّه نویسی خود را بر پیروان فرق و ادیان باز گفت ، بربهاری نپذیرفت و گفت فقط آنچه را که احمدبن حنبل گفته است می شناسد، و این سخن گویا تعریضی بود بر روش کلامی اشعری . نوشته اند که اشعری به دنبال این مواجهه ، کتاب الابانه را، که بیان اصول دیانت بر پایه آرای احمدبن حنبل بود، نگاشت ؛ ولی بربهاری همچنان نسبت به وی بی مهر ماند (ابن ابی یعلی ، ج ۲، ص ۱۸؛ صفدی ، ج ۱۲، ص ۱۴۶ـ۱۴۷).

شهرت بربهاری بیشتر به خاطر دفاع سرسختانه از مذهب حنبلی ، تأکید بر پشتیبانی از آرای سلف و مخالفت با هرگونه افزایش یا دگرگونی در آن و برآشفتن از نقد رفتار صحابیان بود. این دیدگاه در قرن چهارم در میان حنبلیان رواج یافته بود و علاوه بر بربهاری ، استادش مَرّوذی نیز با جدّیت از این دیدگاه حمایت می کرد.

گذشته از آن ، بربهاری در امربه معروف و نهی از منکر بسیار می کوشید و در فعالیتهای خود، پیش از آنکه به تألیف رساله وکتاب بپردازد، روش خطابه و برانگیختن مردم را برگزیده بود. به همین سبب چندین حادثه خشونت آمیز اجتماعی و سیاسی و فرقه ای در سالهای حضورِ آشکار و فعّال وی در بغداد روی داد که یا مستقیماً آنها را هدایت می کرد و یا بازتابی از جلسات وعظ و خطابه اش بود.

ابوعلی تنّوخی (متوفی ۳۸۴) از پدرش قاضی ابوالقاسم تنّوخی و دیگران روایت کرده است که در روزگار اقتدار حنبلیان در بغداد، برپا کردن مجالس نوحه سرایی امام حسین علیه السلام و نیز رفتن به زیارت حائر حسینی بسیار دشوار بود و زایران با آزار حنبلیان روبرو می شدند و حتی بربهاری دستور داد زنی از مردم بغداد، به نام خِلْب را که در مجالس عزاداری ، پنهانی نوحه می خواند، بیابند و بکشند، در حالی که شعر او کمترین تعریضی به سلَف نداشت (ج ۲، ص ۴۴، ۲۳۱ـ ۲۳۳).

نزاع حنبلیان با گروهی از عامّه را درباره معنای مراد از «مقام محمود» در آیه ۷۹ از سوره اسراء، که در سال ۳۱۷ روی داد، مستقیماً به بربهاری نسبت نداده اند (ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۱۶۲) اما با توجه به اینکه آنها را پیروان مرّوذی دانسته اند و بربهاری نیز از شاگردان و پیروان جدّی او بود، و نیز به نوشته ابن ابی یعلی (ج ۲، ص ۴۳) در تمام مجالس خود به مضمون این آیه از دیدگاه حنبلی اشاره داشت ، به ظنّ قوی وی بیش از دیگران در این «فتنه » سهم داشته است .

در ۳۲۳ هنگامی که محمّدبن احمدبن ایوب ، معروف به ابن شَنبوذ * ، مُقری بغدادی به قرائتهای شاذّ روی آورد و با مخالفت معاصرانش روبرو شد، حنبلیان در برانگیختن مردم و دستگاه خلافت بر ضدّ او نقش مرجوع کنید به ثر داشتند تا جایی که خلیفه او را احضار کرد و وی توبه نمود؛ ولی به فرمان خلیفه حبس و تبعید شد (صولی ، ص ۶۲ـ۶۳، ۸۵).

قصد تعرّض حنبلیان در ۳۲۷ به کسانی که می خواستند مراسم نیمه شعبان را برگزار کنند، در پی تهدید و اعتراض شدید رئیس شرطه بغداد تحقق نیافت . در پی این حادثه و نیز به خاطر برخورد قهرآمیز آنان با برخی صاحبان مشاغل تجاری رئیس شرطه بغداد تصمیم به دستگیری بربهاری گرفت ؛ اما او را نیافت و بر یکی از نزدیکترین مصاحبانش ، دلاّ ء که در ۳۲۶ دستگیر و زندانی شده و سپس گریخته بود، دست یافت و او را به قتل رساند (همان ، ص ۱۰۴، ۱۳۵ـ۱۳۶).

این حادثه که در دوران زندگی پنهانی بربهاری روی داد، از نفوذ معنوی وی و احتمالاً ارتباط او با طرفدارانش و هدایت آنان خبر می دهد، از آنرو که زمامداران وقت برای فرونشاندن آشوب و نزاع ، تنها راه را دستگیری بربهاری می دانستند. به گفته صفدی (ج ۱۲، ص ۱۴۶) چون درگیریها و آشوبهای میان گروههای مختلف به او بازمی گشت ، خلیفه دستور داد تا او را دستگیر کنند. دستور تخریب مسجد بَراثا * و دفن مردگان در آن را نیز بربهاری صادر کرده بود که بَجْکم به نوسازی آن مسجد اقدام کرد (صولی ، ص ۱۳۶) و به همین دلیل وقتی بجکم در ۳۲۹ به دست گروهی از راهزنان کشته شد، حنبلیان شادی کردند و برای تخریب مجدّد مسجد بپاخاستند که به خاطر اطّلاعیه صریح خلیفه عباسی ، متّقی باللّه و دستگیری شماری از حنبلیان این کار صورت نگرفت و برای نگاهبانی از مسجد نیز کسی را گماشتند (همان ، ص ۱۹۸).

بیشترین اقدامات بربهاری و پر رونقترین روزگار وی در آغاز خلافت راضی باللّه در ۳۲۳ بود (ابن ابی یعلی ، ج ۲، ص ۴۴). ابوبکر صولی (متوفی ۳۳۵) که در آن روزگار می زیسته و گزارشهای آن دوره را ثبت کرده ، گفته است که در آن زمان ، حنبلیان به پیشوایی بربهاری قدرت یافتند و به درهم شکستن دکانها و فسادانگیزی قیام کردند (ص ۶۵). مسکویه (ج ۱، ص ۳۲۲) رفتار آنان را با مردم رفتاری خشن و فتنه جویانه وصف کرده است (کثره تَشَرُّطِهِمْ عَلَی الناسِ و ایقاعِهِم و الفِتَنَ المتَّصِلَهَ).

ابن اثیر (ج ۸، ص ۲۷۳) نیز درباره بربهاری نوشته که فتنه می انگیخت (کانَ یُثیرُالْفِتَنَ) و صفدی نیز به نقش او در روی دادن فتنه های فرقه ای اشاره کرده است (همانجا). نوشته اند که حنبلیها به انگیزه اجرای قوانین شرع ، بی اجازه خانه های مردم را تفتیش می کردند، به مداخله در امر کسب می پرداختند و مردم را با کمترین گمان دستگیر کرده به مقامات شرطه معرفی می کردند و به گناهکاری آنان شهادت می دادند. بر اثر این رفتارها اوضاع بغداد آشفته شد و سرانجام بدر خرشنی از سوی خلیفه اعلان کرد که هیچیک از پیروان بربهاری حق گردآمدن با یکدیگر را ندارند. اما این اعلان چندان سود نبخشید و اطّلاعیه رسمی خلیفه خطاب به حنبلیان و طرفداران بربهاری صادر شد (مسکویه ، همانجا؛ ابن اثیر، ج ۸، ص ۳۰۷ـ ۳۰۸).

در اطلاعیه خلیفه به برخی رفتارهای بربهاری و یارانش اشاره شده است ، از جمله : تعرّض به پیروان مذهب شافعی ، کافر و گمراه نامیدن شیعیان ، انتساب مسلمانان به بدعت گذاری ، مخالفت با رفتن به زیارت قبور، و آزار رساندنِ زایران (برای مواردی دیگر از کارهای بربهاری رجوع کنید به ابن اثیر، ج ۸، ص ۲۷۳؛ یاقوت حموی ، ج ۱۸، ص ۵۷ـ ۵۸).

رحلت

بربهاری با شروع سختگیریهای رسمی خلیفه تحت تعقیب قرار گرفت و زندگی پنهانی را آغاز کرد؛ چندتن از یارانش دستگیر و به بصره تبعید شدند و سرانجام در ۳۲۹ خواهر توزون ، امیرالاُمرای متّقی باللّه ، او را در خانه خود مخفی کرد و بربهاری اندکی بعد بر اثر بیماری درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد (ابن ابی یعلی ، ج ۲، ص ۴۵؛ ابن اثیر، ج ۸، ص ۳۷۸؛ ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۰۱). صفدی (ج ۱۲، ص ۱۴۶ـ۱۴۷) برای او دو دوره زندگی مخفی ذکر کرده که اولی در ۳۲۳ و دومی در ۳۲۹ بوده است . برخی از شرح حال نویسان او عمرش را ۹۶ سال نوشته اند (ابن کثیر، همانجا؛ ابن جوزی ، ج ۱۴، ص ۱۵) و برخی عمر وی را ۷۶ ثبت کرده اند (ابن اثیر، همانجا) که احتمالاً ناشی از تشابه دو کلمه «سبعین » و «تسعین » از نظر کتابت و خطای در قرائت بوده است . ذهبی (ج ۱۵، ص ۹۳) عمر او را ۷۷ سال نوشته است .

بر اساس گزارش ابن ابی یعلی و دیگران ، بربهاری نزد دانشمندان و فقهای حنبلی معاصر خود محترم بوده و البته کسانی از او به خاطر آرا و روش تندروانه اش انتقاد کرده اند. کسی که بیش از دیگران از او تأثیر گرفت ، ابن بطّهُ عکبری بود که همان روش و دیدگاه را ادامه داد، هرچند نقش فعّال اجتماعی نیافت .

آثار

بربهاری چند اثر علمی نگاشته بود، از جمله

شرح کتاب السُنّه که ابن ابی یعلی بخشهایی از آن را در شرح حال وی آورده (ج ۲، ص ۱۸ـ۴۴) و ابن عماد حنبلی (ج ۲، ص ۳۱۹ـ۳۲۳) نیز بخش اندکی از آن را از ابن ابی یعلی نقل کرده است .

از دیگر تألیفات بربهاری نام برده نشده است (سزگین ، ج ۱، جزء ۳، ص ۲۳۴ـ۲۳۵).



منابع :

(۱) ابن ابی یَعلی ‘، طبقات الحنابله ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/۱۹۷۹ـ۱۹۸۲؛
(۳) ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم ، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۵) ابن کثیر، البدایه والنهایه فی التاریخ ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۶) علی بن اسماعیل اشعری ، الابانه عن اصول الدیانه ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۷) محسن بن علی تنّوخی ، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره ، چاپ عبود شالجی ، بیروت ۱۳۹۱ـ ۱۳۹۳/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۳؛
محمدبن احمد ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۵، چاپ شعیب ارنووط و ابراهیم زیبق ، بیروت ۱۴۰۳/

(۸) ۱۹۸۳؛
(۹) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۹؛
(۱۰) فواد سزگین ، تاریخ التراث العربی ، نقله الی العربیه محمود فهمی حجازی ، ج ۱، جزء ۳، ریاض ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۱) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، ج ۲،چاپ عبدالرحمن بن یحیی معلمی یمانی ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۳/۱۹۶۳؛
(۱۲) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۱۲، چاپ رمضان عبدالتواب ، ویسبادن ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۳) محمدبن یحیی صولی ، اخبار الراضی بالله والمتقی للّه ، چاپ هیورث دن ، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۴) عمررضا کحّاله ، معجم المرجوع کنید به لفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ؛
۱۵- احمدبن محمدمسکویه ، کتاب تجارب الامم ، ج ۱، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۲/۱۹۱۴، چاپ افست بغداد ( بی تا. ) ؛
(۱۶) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، بیروت ( بی تا. ) .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه بدرالدین اسحاق بخاری دهلوی(قرن هفتم)

بدرالدین اسحاق بخاری دهلوی ، از عرفای شبه قاره در قرن هفتم . نسب او را به عمرالاشرف ، فرزند امام زین العابدین علیه السلام می رسانند؛ پدرش منهاج الدین علی بخاری ، از فضلای معروف بود و در مدرسه معزیه دهلی تدریس می کرد. بدرالدین در دهلی زاده شد و همانجا پرورش یافت و در نزد پدرش دانش آموخت و در مدرسه معزیه به تدریس پرداخت ؛ سپس برای تکمیل دانسته های خود، عازم بخارا شد، اما در میان راه ، چون به اَجُودهَن (پاک پَتَّن کنونی در پنجاب پاکستان ) رسید، با شیخ فریدالدین مسعود گنج شکر * دیدار کرد و تحت تأثیر جذبه او قرار گرفت و خدمتگزاری خانقاه و مصاحبت او را اختیار کرد و زیر نظر وی ، مراحل سلوک را پیمود و ریاضتهای صوفیانه را به انجام رساند. شیخ به پاس شایستگی بدرالدین ، او را خادم خاص خویش کرد و خرقه خلافت پوشانید و دختر خود، بی بی فاطمه ، را به همسری او درآورد (حسنی ، ج ۱، ص ۹۵، ۱۳۹؛ میرخورد، ص ۱۷۹-۱۸۲).

بدرالدین تا هنگام درگذشت شیخ ، در خانقاه او به کارهایی چون نوشتن خلافتنامه ها و اجازه نامه های تدریس ، و تعویذ برای حاجتمندان ، سر تراشیدن مریدان تازه ، گزارش عرضداشت های مردم به شیخ ، امامت نماز در خانقاه ، آوردن هیزم و مانند آن می پرداخت ؛ با اینکه شیخ می خواست او را، مانند برخی مریدان دیگر، برای ارشاد و دستگیری از خلق به شهرهای دیگر بفرستد، نپذیرفت و حضور در کنار شیخ را ترجیح داد.

با وفاتِ شیخ فریدالدّین (بعد از ۶۶۹)، فرزندِ او شیخ بدرالدّین سلیمان بر سجّاده خلافت نشست ، و بدرالدین اسحاق نیز کار خود را به عنوانِ خادمِ خاص ، ادامه داد؛ ولی پس از مدتی ، به دلیل سعایت بدخواهان و حاسدان ، خانقاه را ترک کرد و در مسجد جامع شهر اقامت گزید و بقیه زندگی را به تدریس و وعظ و ارشاد گذراند.

رحلت

بدرالدین در ۶۹۰، در اجودهن ، درگذشت و در صحن مسجد جامع قدیم آنجا به خاک سپرده شد (حسنی ، ج ۱، ص ۹۵؛ میرخورد، ص ۱۸۱-۱۸۲)

میرخورد (ص ۱۷۹ـ۱۸۸) ضمن بیان بعضی وقایع و احوال ، مناسبات بدرالدین اسحاق را با نظام الدّین اولیا * ، بدرالدین سلیمان ، سید محمد کرمانی (جد میرخورد)، قاضی صدرالدین (حاکم اجودهن )، سید مبارک علوی (پدر میرخورد)، خواجه یعقوب (پسر شیخ فریدالدین گنج شکر) و شیخ علاءالدین (نواده فریدالدین ) بیان کرده است .

خواجه نظام الدّین احترام و بزرگداشت بسیاری در حق بدرالدین معمول می داشت و به گفته میرخورد (ص ۱۸۲-۱۸۳) تا وقتی که وی زنده بود، به احترامش ، از هیچکس بیعت نگرفت . پس از مرگ بدرالدین نیز همسر و دو فرزند بازمانده از او را نزد خود به دهلی خواند و کفالت آنان را، با نظارت خاص خود، به عهده گرفت .

آثار

به بدرالدین اسحاق دو کتاب نسبت داده اند:

۱) اسرارالاولیاء که مجموعه گفتارهای فریدالدین گنج شکر به فارسی است و بدرالدّین آنها را در۲۲ فصل جمع و مرتب کرده است . نسخه های خطی آن در کتابخانه های مختلف یافت می شود و نشانیِ شانزده نسخه خطی و نیز فهرست فصول آن در فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان (منزوی ، ج ۳، ص ۱۲۵۱ـ ۱۲۵۳) آمده است . این کتاب در لکهنو (۱۸۷۶، سنگی وزیری ، ۹۴ ص ) و کانپور (۱۹۱۷، سنگی وزیری ، ۹۴ ص ) به چاپ رسیده است (مشار، ج ۱، ستون ۲۷۹ـ۲۸۰). چاپ اخیر ظاهراً همان است که در مطبعه منشی نولکشور در ۱۳۳۵ انجام گرفته (اختر راهی ، ص ۷۰) و ترجمه اردوی آن (از سیدمحمد عبدالاحد) در ضمن مجموعه ملفوظات خواجگان چشت ، در ۱۳۳۴ دهلی چاپ شده است (همانجا). خلیق احمد نظامی (ص ۱۶۵، حاشیه ) انتساب اسرارالاولیاء را به بدرالدین و انتساب ملفوظات مزبور را به فریدالدین گنج شکر اشتباه می داند.

۲) تصریف بدری ، که منظوم و به زبان عربی است . نسخه ای از آن سراغ نداریم ، ولی میرخورد (ص ۱۸۳-۱۸۴) چند بیت آخر آن را نقل کرده که گواه تبحر علمی بدرالدین و استادی وی در علوم ادبی و زبان عربی است . از نوشته بدرالدین برمی آید که این اثر را به دستور خواجه نظام الدّین به نظم درآورده و خواجه آن را به صورت درس در محضر بدرالدین خوانده است (میرخورد، ص ۱۸۳-۱۸۴)



منابع :

(۱) حامدبن فضل الله جمالی ، سیرالعارفین ، ترجمه محمد ایوب قادری ، لاهور ۱۹۸۹، ص ۷۴-۷۵؛
(۲) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲-۱۴۱۰/ ۱۹۶۲-۱۹۸۹؛
(۳) خلیق احمد نظامی ، تاریخ مشایخ چشت ، دهلی ۱۹۷۱؛
(۴) اختر راهی ، ترجمه های متون فارسی به زبانهای پاکستانی ، اسلام آباد ۱۳۶۵ ش ؛
(۵) عبدالحق بن سیف الدین عبدالحق دهلوی ، اخبارالاخیار فی اسرارالابرار ، دهلی ( بی تا. ) ؛
(۶) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۰-۱۳۵۵ ش ؛
(۷) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطّی فارسی پاکستان ، ج ۳، اسلام آباد ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) محمدبن مبارک میرخورد، سیرالاولیاء ، لاهور ۱۳۹۸/۱۹۷۸٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه شیخ بدرالدین پهلواروی (۱۲۶۸-۱۳۴۳ ه.ق)

بدرالدین پهلواروی ، از مشایخ طریقه قادریه هند. در ۱۲۶۸ در پهلواریِ ایالت بهار متولد شد (حسنی ، ج ۸، ص ۸۸). پدرش محمد شرف الدین (متوفی ۱۲۸۹) صوفی و شاعر (صاحبِ دیوان اشعار فارسی ) بود و جدّش محمد هادی (متوفی ۱۲۷۱) نیز عالمِ علومِ عقلی و نقلی بود و از آثار او حاشیه فصوص الحکم در دست است (قادری پهلواروی ، ص ۵۳ ـ ۵۴).

پهلواری از دیرباز مرکز علم و عرفان بوده است و نیاکان بدرالدین ، مخدوم شمس الدین جنید ثانی (متوفی ۱۰۷۲)، خانقاه جنیدیه و مخدوم مجیب اللّه (متوفی ۱۱۹۱)، خانقاه مجیبیه را در آنجا بنیان نهادند (همان ، ص ۲۵). همه مشایخ و اقطاب این خانقاه صاحبِ تألیفات عربی و فارسی بوده اند و آثار آنان در کتابخانه خانقاه مجیبیه موجود است .

بدرالدین نزد پدر و شیخ نعمت مجیب و مراد خود علی حبیب نصر به تحصیل پرداخت (حسنی ، همانجا). در ۱۳۰۴ به حج رفت و در محضر علمای آنجا از جمله عبدالله صالح سناری ، ابوحضیر مدنی ، عبدالحق مهاجر مکّی ، محمدبن علی حریری و محمدسعید مغربی کتب حدیث را خواند و پس از مراجعت به هند از طریق مکاتبه از چند دانشمند دیگر عرب ، چون عبدالجلیل براده ، عبدالحی کتانی ، و سلیمان حبیب الله ، سند و اجازه خواندن برخی متون را گرفت (قادری پهلواروی ، ص ۵۵ ـ ۵۶).

در ۱۲۸۹ عمویش ، فضل الله ، او را به جانشینی خود در خانقاه جنیدیه منصوب کرد و در ۱۳۰۹ او رسماً عهده دار امور خانقاه شد و به تربیت مریدان پرداخت و طریقه خود را تا افغانستان رواج داد. در خانقاه او مکتوبات صدی مخدوم الملک شرف الدین احمدبن یحیی * مَنْیَری ، به زبان فارسی ، رسماً تا سالها تدریس می شد و اغلب مریدان او در آن شرکت می کردند.

در ۱۳۳۳ دولت انگلیس به سبب علم و فضلش به او لقب «شمس العلما» داد، اما بدرالدین هنگام جنگ جهانی اول در پی سازش انگلیس با عثمانیها این لقب را پس داد و به نهضتهای احیای خلافتِ ترکیه و عدم همکاری با دولت انگلیس که در هند فعالیت داشتند، پیوست (حسنی ، ج ۸، ص ۸۹؛ قادری پهلواروی ، ص ۵۶-۶۰).

در ۱۳۳۹ «امیر شریعت » ایالتهای بهار و اوریسه شد و در امور شرعی و اجتماعی و سیاسی به راهنمایی مسلمانان هند پرداخت (حسنی ، همانجا؛ قادری پهلواروی ، ص ۶۰).

رحلت

بدرالدین در ۱۷ صفر ۱۳۴۳ در پهلواری درگذشت . به گفته عبدالحی حسنی (همانجا) او شیخِ کامل و صاحبِ اخلاق نیکو و دایم مشغول مطالعه بود.

آثار

آثار او تماماً به اُردو و بدین شرح است :

لمعات بدریه ، مجموعه نامه های او که حکیم محمد شعیب نیّر در چندین جزو گردآورده و تاکنون پنج جزو از آن چاپ شده است . بیشتر این نامه ها درباره مسایل فقهی و اجتماعی مسلمانان هند است ؛

بیان المعانی ، در تفسیر قرآن (ناتمام )؛ تذکره انساب خاندان امیر عطاءالله (نسخه خطّی )؛

ردّ اعتراض عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب ؛

رساله طاعون ؛

الوسیله والتوسل ؛

رؤیت هلال ؛

مجموعه اشعار (قادری پهلواروی ، ص ۶۲). سه اثر اخیر چاپ شده است .



منابع :

(۱) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲-۱۴۱۰/۱۹۶۲-۱۹۸۹؛
(۲) هلال احمد قادری پهلواروی ، سوانح حضرت مولانا سیّد شاه محمد امان الله قادری پهلواروی ، پتنه ۱۴۱۰٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه محمّدابراهیم خلیل الله بدخشانی نقشبندی«خلیفه ابراهیم»( قرن یازدهم و دوازدهم )

بدخشانی نقشبندی ، محمّدابراهیم خلیل اللّه معروف به خلیفه ابراهیم ، از مشایخ صوفیه قرن یازدهم و دوازدهم . پدرش محمّدعلی مشهور به حاجی بابا، از ترکستان به هند رفت و بدخشانی در ۱۰۸۷ در شاه جهان آباد دهلی زاده شد (واله داغستانی ، گ ۶۲). او ابتدا در زمره سپاهِ نوّاب فتح اللّه خان خوستی ، از امرای اورنگ زیب ، بود (همان ، گ ۶۳).

شاهزاده محمّد معزّالدین ، از احفاد اورنگ زیب ، اعتقاد زیادی به بدخشانی داشت و بیشتر اوقاتش به مصاحبت با او می گذشت تا آنکه بدخشانی به او مژده سلطنت داد و پس از سه سال که پدر محمّد معزّالدین وفات یافت ، او طبق پیشگویی بدخشانی ، بر سه برادر خود چیره شد و به سلطنتِ هندوستان رسید و ملقّب به جهاندار شاه * شد (همان ، گ ۶۲). اما چون معزّالدین پای از دایره عدل و شریعت بیرون گذاشت ، بدخشانی از لشکرش کناره جست و ترک ملاقاتِ او کرد.

محمّد معزّالدین پس از یازده ماه مغلوب برادرزاده خود، محمّد فرّخ سیر * ، شد. ازینرو همگان دانستند که محمّد معزّالدین با نظر بدخشانی به سلطنت رسیده و نیز به سبب بی توجّهی او پادشاهی و زندگی را از دست داده است (همان ، گ ۶۳-۶۴). محمّد فرّخ سیر از بدخشانی کینه به دل داشت ؛ زیرا برکناری پدر خود را معلولِ توجّه او به عمّ خویش ، محمّد معزّالدین ، می دانست .

بدخشانی در طول هفت سال سلطنتِ فرّخ سیر، در دکن و ولایات دیگر اقامت گزید، سپس به شاه جهان آباد دهلی رفت . ارکان دولت ، خاطرِ پادشاه را نسبت به بدخشانی مشوّش کردند. در این وقت ، برهان الملک که صوبه دار لکهنو بود، به سبب ارادتِ بسیار، از او خواست به لکهنو بیاید و چون بدخشانی دعوت او را پذیرفت ، برهان الملک چند ده را جهتِ خادمان و مریدانِ او مخصوص گردانید و تا ۱۱۶۰، عواید آن ، صرفِ خانقاه بدخشانی می شد. پس از وفاتِ برهان الملک ، بدخشانی توجّه خود را به واله داغستانی معطوف کرده بود (همان ، گ ۶۴).

رحلت

بدخشانی در ۱۱۶۵ درگذشت (بغدادی ، ستون ۳۸)

برخی بر آن اند که بدخشانی فضایل کسبی نیاموخته است (صبا، ص ۱۶؛ هدایت ، ص ۴۲) اما به اشاره و الهامِ مولانا جلال الدّین بلخی و با اجازه پیر خود، میرجلال الدّین بدخشی ، پنج دفتر مشتمل بر ۰۰۰ ، ۶ بیت ، بر شش دفترِ مثنوی مولوی افزوده است (واله داغستانی ، گ ۶۲-۶۳؛ بغدادی ، ستون ۳۸). بدخشانی به سبب اُمّی بودن ، قواعد و ضوابط شاعری را اعمّ از بحر و قافیه رعایت نکرده است (واله داغستانی ، گ ۶۳). مؤلّفِ ریاض الشعرا در توجیه این ضعف او، ابیاتی سروده و آن را بر پایان این مثنوی افزوده است (همانجا). از مثنوی او با نام «احسن القصص » یاد شده (اته ، ص ۵۳)، اما رضازاده شفق ، خاوری را ناظم این مثنوی دانسته است (همان ، ص ۵۳، حاشیه ).

صاحبِ ریاض الشعرا بدخشانی را دارای تألیفاتی مشتمل بر حقایق و معارف می داند، و نیز فصلی از مثنوی او ذکر می کند و از کتاب دیگر او، شرح نکات سیّدنعمت الله کرمانی ، نام می برد و آن را حاوی نکات و مطالب عالی می داند (واله داغستانی ، گ ۶۴).



منابع :
(۱) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین : اسماءالمؤلفین و آثارالمصنّفین ، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۳) محمدمظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمدحسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۴) علیقلی واله داغستانی ، ریاض الشعراء ، نسخه عکسی از فیلم ش ۱۳۰۱ موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ؛
رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرکانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه عبدالجلیل حسینی واسطی بِلگِرامی «عبدالجلیل » و «میرجلیل »(متوفی۱۱۳۸ه ق)

بِلگِرامی ، عبدالجلیل بن احمد حسینی واسطی ، شاعر پارسی گوی هند در قرن دوازدهم . وی از سادات واسطی است که در حدود ۶۱۴ به بلگرام مهاجرت کردند (ریو، ج ۳، ص ۹۶۳). سلسله نسب او به زید بن زین العابدین علیه السلام می رسد (بلگرامی ، ص ۱۶۱).

بلگرامی در ۱۳ شوال ۱۰۷۱ در بلگرام به دنیا آمد. علوم عقلی و نقلی را از شیخ غلام نقشبندی لکهنوی (متوفی ۱۱۲۷؛ رحمان علی ، ص ۱۰۸؛ قاسمی ، ص ۲۶) و سند حدیث را از سید مبارک محدث بلگرامی شاگرد نورالحق (رحمان علی ، همانجا؛ گوپاموی ، ص ۴۹۲) فرزند شیخ عبدالحق محدث دهلوی آموخت (گوپاموی ، همانجا). در ۱۱۰۴ رهسپار دکن شد.

در اورنگ آباد با ناصرعلی سرهندی (متوفی ۱۱۰۸) شاعر پارسی گوی هند، ملاقات کرد (خوشگو، دفتر ۳، ص ۱۵۷)، اما بزودی به وطن بازگشت و در ۱۱۱۱ به دربار اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) راه یافت (قانع ، ص ۴۰۶). در فاصله سالهای ۱۱۱۲ تا ۱۱۳۰ منصبهای تیولداری (جاگیری ) و دبیری (بخشیگری ) و وقایع نگاری را به عهده داشت (همانجا؛ ایرانیکا ، ذیل «عبدالجلیل بلگرامی »؛ خوشگو، دفتر ۳، ص ۱۵۶)، اما در ۱۱۳۰ همه این مناصب را به پسرش ، سیدمحمد، سپرد و خود به دهلی رفت (قانع ، همانجا) و

رحلت

سرانجام در ۲۳ ربیع الا´خر ۱۱۳۸ در شاهجهان آباد درگذشت و طبق وصیتش در زادگاهش بلگرام دفن شد (خوشگو، دفتر ۳، ص ۱۵۷؛ رحمان علی ، ص ۱۰۹؛ گوپاموی ، ص ۴۹۳).

غلامعلی آزاد بلگرامی * (متوفی ۱۲۰۰)، شاعر و تذکره نویس هند که نوه و شاگرد بلگرامی نیز بود، در رثای وی قصیده ای سروده است مشتمل بر ۱۰۱ بیت با چهار مطلع که همه مصراعهای آن ماده تاریخ وفات بلگرامی است (قانع ، ص ۴۱۲).

بلگرامی در تفسیر و حدیث و تاریخ و لغت و ادب و شعر و موسیقی مهارت داشت و به زبانهای عربی و فارسی و ترکی و هندی شعر می سرود (رحمان علی ، ص ۱۰۸؛ گوپاموی ، ص ۴۹۲). در شعر ابتدا «طرازی » و «واسطی » و سپس «عبدالجلیل » و «میرجلیل » تخلص می کرد (قاسمی ، ص ۲۶). در میان دانشوران و عالمان عصر خود و نیز امیران و رؤسا جایگاهی ویژه داشت . بیشتر تدریس می کرد و در فنّ شعر نقّادی معتبر بود (قاسمی ، ص ۲۷).

وی بویژه در سرودن ماده تاریخ مهارت داشت و به مناسبتهای گوناگون ، مانند جلوس پادشاهان ، وزارت و امارت ، فتح و کشورگشایی و درگذشت بزرگان ، ماده تاریخ می سرود. از جمله هنگامی که اورنگ زیب در ۱۱۱۱ قلعه ستاره ، از قلعه های معروف دکن ، را فتح کرد، برای آن یازده قطعه ماده تاریخ به زبانهای فارسی و عربی و ترکی و هندی سرود، با عنوان «گلزار فتح شاه هند» و «طُویْنامه (= جشن نامه ) فیروزی شاه عالمگیر» (رحمان علی ، ص ۱۰۸؛ بلگرامی ، ص ۱۶۴).

دوران شعر هندی و فارسی در عصر اورنگ زیب معمولاً به سبب دو گرایش معروف است : مثنوی سرایی ، و احیای دلبستگی شاعران مسلمان هند به زبان هندی . در شعر بلگرامی نمونه های آشکار هر یک از این دو گرایش را می توان یافت که پس از وی آزاد بلگرامی آن را به نسلهای بعد منتقل کرد ( ایرانیکا ، همانجا).

آثار

بلگرامی آثار بسیاری به نظم و نثر داشته ، اما تنها برخی از آنها باقی مانده است .

از جمله آثار منظومِ اوست :

۱) دیوان شعر (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج ۹، قسم ۴، ص ۱۲۴۸)؛

۲) مثنوی امواج خیال ، در تعریف و توصیف شهر بلگرام ؛

۳) مثنوی درباره مرگ خدمتکارش که هنگام سفر به دکن او را همراهی می کرد؛

۴) طوبی (منزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۱ ش ، ج ۴، ص ۲۹۹۵) یا مثنوی در بیان کدخدایی (= عروسی ) فرخ سیر پادشاه تیموری (متوفی ۱۱۳۱) با دختر راجه اجیت سینگ در ۱۱۲۷٫ علی اصغر بلگرامی ، در فارسی بلگرام ، نام این مثنوی را «جواهرالفردوس » نوشته است ولی نسخه چاپی آن (چاپ سنگی ، لکهنو ۱۸۸۲، ۱۲۹۹، کلکته ۱۸۸۲) دارای این عنوان نیست (قاسمی ، ص ۲۸).

این مثنوی از نظر تاریخ و جامعه شناسی بسیار اهمیت دارد، زیرا شاعر علاوه بر نظم واقعه ای تاریخی ، از همه سنّتها و رسمها و جشنهای عروسیِ دوران خود، به زبانی ساده اما بتفصیل ، یاد کرده است ؛

۵) مثنوی در بیان عروسی ارشادخان ، فرزند نواب امین الدوله انصاری ، که در ۱۱۳۷ سروده شده است ؛

۶) پَدْماوَت ، مثنوی ملمّع ، به فارسی و هندی ، در بیان یکی از داستانهای باستانی هند، یعنی ماجرای عشق رَتَنْسینه و پَدماوَتی .

این اثر شبیه قصّه پدماوتِ ملک محمد جایِسی * است که این داستان را نخستین بار او به زبان هندی تألیف کرد (رجوع کنید به اته ، ص ۹۳ـ۹۴؛ ریو، ج ۳، ص ۱۰۳۶). بلگرامی با تألیف این اثر، سنّتی را که در میان ادیبان مسلمان هند با امیرخسرو دهلوی * آغاز شد و در زمان سلطنت اکبرشاه (حک :۹۶۳ـ۱۰۱۴) در پدماوت جایسی و دیوان هندیِ عبدالرحیم خان خانان به اوج اعتلا رسید به پایان رسانید، و آن توجه به شعر هندی بود ( ایرانیکا ، همانجا)؛

۷) جواهرالکلام ، فرهنگ منظوم فارسی ، ترکی ، عربی ، هندی .

آثار منثور بلگرامی عبارت است از :

۱) انشای عبدالجلیل ، به نثر متکلف فارسی آمیخته به نظم ، مشتمل بر شرح سفر مؤلف به دکن و فتح دژ ستاره ، و حاوی اطلاعات مهم تاریخی و ادبی (رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۵، ص ۲۶۵). میرحیدر متخلص به امیر بلگرامی ، که شاید همان امیرحیدربن نورحسین بن غلامعلی آزاد بلگرامی (متوفی ۱۲۱۷) باشد، عبارتهای دشوار عربی این اثر را در ۱۱۸۶ و با عنوان کلمات النبیل فی شرح انشاء میرعبدالجلیل شرح کرده است (منزوی ، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش ، ج ۵، ص ۲۶۶؛ نیز رجوع کنید به کتابخانه گنج بخش ، ج ۱، ص ۵۱۱)؛

۲) مکاتیب جلیل (یا منشآت جلیل که در هند به فارسی و فرانسوی چاپ شده است : مشار، ج ۴، ستون ۵۰۱۶؛ یا رقعات جلیل یا انشای جلیل : منزوی ، همانجا)، نامه های بلگرامی به پسرش سیدمحمد است . این اثر به نثری ساده و پر از مطایبات است و در بیان وجوه گوناگون زندگی مؤلف ، شوق وافرش به گردآوری کتابها، شور و هیجان و گاه سرخوردگی از اشتغالات ادبیش ، حمایت وی از شاعران هندی ، و مناسباتش با اشراف مغول ، یکی از نمونه های خوب نثر فارسی هندی در قرن دوازدهم است ( ایرانیکا ، همانجا).

نسخه ای از مکاتیب به خط نستعلیق مورخ ۱۱۲۸، مشتمل بر ۳۹ نامه عرفانی ، و نسخه دیگر آن مورخ ۱۱۳۰ است (آقابزرگ طهرانی ، ج ۲۲، ص ۱۴۵؛ نیز رجوع کنید به دانشگاه تهران ، ج ۱۴، ص ۳۶۲۳). به نوشته علی اصغر بلگرامی در فارسی بلگرام ، عبدالجلیل نامه های ضیاءالله بلگرامی را نیز گرد آورده بود (قاسمی ، ص ۲۸).

فرزندان

در میان فرزندان و نوادگان عبدالجلیل ، علاوه بر سیدمحمد مذکور، متوفی ۱۱۸۵ و صاحب مختصرالمُستَطْرف و تاریخ تبصره الناظرین به زبان فارسی ، نوه دختری عبدالجلیل ، سیدیوسف بن محمد اشرف نیز مشهور است . این عالم حنفی ، که در ۱۱۱۶ متولد شد، شاگرد سیدعبدالجلیل و محمد طفیل أترولوی و همدرس پسرخاله خویش غلامعلی آزاد بلگرامی * بود، در ۱۱۷۲ درگذشت و تنها اثر یادشده از وی الفرع النّابت من الاصل الثابت در توحید شهودی است (رحمان علی ، ص ۸۳، ۲۱۹ـ۲۲۰؛ صدیق حسن خان ، ج ۳، ص ۲۳۸ـ۲۳۹، ۲۴۸ـ۲۴۹؛ حسنی ، ج ۶، ص ۲۶۱، ۴۲۴).

عبدالله بن سید آل احمد، متولد ۱۲۴۸ و متوفی ۱۳۰۵ نیز از مشاهیر خاندان واسطی حسینی است که معلوم نیست از احفاد عبدالجلیل باشد. از او آثاری نیز باقی مانده است که تذکره ای به نام دفتر عصمت درباره زنان شاعر از آن جمله است (رحمان علی ، ص ۱۰۴ـ۱۰۵؛ حسنی ، ج ۸، ص ۲۸۵).



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛
(۳) تقی رضا بلگرامی ، «علامه میرعبدالجلیل واسطی بلگرامی کی فارسی تاریخ گوئی »، دانش ، ش ۲۲ (تابستان ۱۳۶۹)؛
(۴) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/ ۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۵) بندربن داس خوشگو، سفینه خوشگو ، دفتر ۳: تذکره شعرای فارسی ، چاپ سیدشاه محمدعطاءالرحمان عطاکاکوی ، پتنه ۱۳۷۸/۱۹۵۹؛
(۶) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۴، ۱۳۴۰ ش ؛
(۷) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۳۳۲/۱۹۱۳؛
(۸) صدیق حسن خان ، ابجدالعلوم ، ج ۳، بیروت ۱۲۹۶؛
(۹) شریف حسین قاسمی ، «مثنوی میرعبدالجلیل بلگرامی در بیان عروسی فرخ سیر پادشاه تیموری »، مجله روابط فرهنگی هند و ایران ، ج ۳۱، ش ۱ و ۲ (۱۹۷۸)؛
(۱۰) غلام علی شیرین عزت الله قانع ، تذکره مقالات الشعراء ، چاپ حسام الدین راشدی ، کراچی ۱۹۵۷؛
(۱۱) کتابخانه گنج بخش ، فهرست کتابهای فارسی چاپ سنگی و کمیاب کتابخانه گنج بخش ، تألیف عارف نوشاهی ، اسلام آباد ۱۳۶۵ـ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۲) محمد قدرت الله گوپاموی ، تذکره نتائج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶؛
(۱۳) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۰ـ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۴) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش ؛
(۱۵) همو، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۱ ش ؛

(۱۶) Encyclopaedia Iranica , s.v. ” ـ Abd-al-J § alil Belgra ¦ m ¦ â ” (by M. Siddiqi);
(۱۷) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه میرعلیشیر قانع تتوی(متوفی۱۲۰۳ه ق)

قانع تتوی ، میرعلیشیر، مورخ و شاعر فارسی گوی شبه قاره هند در قرن دوازدهم. نام او علیشیر حسینی شیرازی است. در شعر، قانع تخلص می کرد. خاندانش از سادات محله دشتک شیراز بودند. از مشاهیر این خاندان در سند و شیراز، سیدمیراصیل‌الدین عبدالله‌بن عبدالرحمان الدشتکی*، سیدمیرجمال‌الدین عطاءالله محدمث الدشتکی*، سیدالحکما، میرصدرالدین محمد شیرازی* ، میرغیاث‌الدین منصور و آصف‌الدوله عبدالوهاب شیرازی* بودند. میراصیل‌الدین در عهد سلطان‌ابوسعید* تیموری با خاندان خود به هرات رفت (قانع تتوی، ۱۹۵۷، ص۵۳۳).

نیای قانع تتوی، میرقاضی سیدشکرالله‌بن وجیه‌الدین، همراه میرزاشاه‌بیک ارغون در فتح سند شرکت کرد و در سند اقامت گزید و در ۹۲۶ قاضی* تته شد و تا پایان عمر (۹۶۲)‌در آن شهر زیست (نیسانی تتوی، ص۱۴-۱۵؛ قانع تتوی،‌ همان، ص۵۳۱-۵۳۲، ۵۶۹-۵۷۱). قانع تتوی، فرزند میرعزت‌الله (متوفی ۱۱۶۱)،‌ در ۱۱۴۰ در تته به دنیا آمد (همو، ۲۰۰۱، ص۶۴۷؛ همو، ۱۹۵۷، ص۵۷۱). او نزد ادیبان سندی تحصیل کرد و از دوازده سالگی شعر سرود، اما اهتمامی برای حفظ و نگهداری آنها نداشت. در ۱۱۵۵ تخلص مظهری و سپس تخلص قانع را برگزید (رجوع کنید به همان، ص۱۱۴، ۳۳۹، ۳۵۹، ۵۷۱-۵۷۲؛ همو، ۱۹۷۱، ص۳۸۶؛ همو، ۲۰۰۱، ص۶۵۳).

در ۱۱۷۵ به خدمت میان غلام‌شاه کلهور، حاکم سند، در آمد و مأمور نوشتن تاریخ حاکمان کلهوره، به نام تاریخ عباسیه، شد. اما پس از چندی، دربار غلام‌شاه را ترک و تألیف کتاب را رها کرد (رجوع کنید به همو، ۱۹۵۷، مقدمه راشدی، ص پنج، نیز ۵۷۲) و باقی عمر را به تألیف و تحقیق پرداخت.

رحلت

وی در ۱۲۰۳ در تته درگذشت (همان، مقدمه راشدی، ص پنج – شش، بیست و چهار؛ د. اسلام، ذیل “KANI”).

اجداد قانع تتوی همگی شیعه بودند (رجوع کنید به خواندمیر، ج۴، ص۶۰۳-۶۰۴). وی (۲۰۰۱، ص۶۴۳) خود را شاگرد ابوالقاسم نقشبندی دانسته است. در قرن سیزدهم، مؤلف ریاض‌السیاحه (ص۴۸۳) از گروه اندکی از نقشبندیه سخن گفته است که بر مذهب شیعه‌اند و بعید نیست که قانع تتوی نیز، ضمن قائل بودن به تشیع، پیرو طریقه نقشبندیه بوده باشد. قانع تتوی (۲۰۰۱، ص۲۰-۶۴) در شرح حال و فضایل خلفا و برخی دیگر از صحابۀ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، به عنوان مشایخ صوفیه در قرن اول هجری، مطالبی آورده است.

آثار

برخی از آثار وی عبارت اند از:

تحفه‌الکرام در تاریخ سند، در سه مجلد: جلد نخست، در تاریخ انبیا و ‌ خلفا و سلاطین اسلام؛ جلد دوم، شامل احوال ملوک و امرا و اولیای اقالیم سبعه؛ جلد سوم، تاریخ و احوال مشاهیر سند، در سه قسمت: تاریخ پیش از اسلام تا زمان کلهوره (۱۱۸۱)، ذکر قصبات سند و شرح حال رجال و مشاهیر آن، و ذکر دارالحکومۀ تته و مشاهیر و ادبا ‌و علما ی ‌آن. تتوی این کتاب را در ۱۱۸۱ تألیف کرد، اما تا ۱۱۸۸ مطالبی به آن می افزود (همو، ۱۹۷۱، مقدمه راشدی، ‌ص۱۷).

کتاب دارای نظم تاریخی است و به عنوان تاریخ محلی سند، از امتیاز ویژه‌ای برخوردار است. قانع تتوی ( ص۱۰) در مقدمه، برخی از منابع خود، چون ازغون‌نامه، ترخان‌نامه و بیگلرنامه، را نام برده است. نثر کتاب ساده و روان و به دور از مغلق‌گویی و مداهنه است.

تذکره مقالات‌الشعراء ، در احوال بیش از هفتصد تن از شاعران و نویسندگان فارسی‌گوی اهل سند و نیز شاعران مهاجر به این خطه، به ترتیب الفبایی . تألیف این کتاب در ۱۱۶۹ آغاز شد و در ۱۱۷۴ به پایان رسید (قانع تتوی، ۱۹۵۷، ص۳-۴).

معیار سالکان طریقت، در شرح حال مشایخ صوفیه از صدر اسلام تا پایان قرن دوازدهم.. وی شرح حالها را در ذیل هر سده، براساس تاریخ درگذشت مشایخ تنظیم کرده است.

مَکْلی‌نامه/ بوستان بهار، در شرح ‌حال عرفا و مشایخ مدفون در قبرستانی در تپه‌های مَکْلی( رجوع کنید به تتوی، ۱۹۶۷، ص۱۱، ۱۶، ۱۷، ۲۱). این کتاب مختصر که به نظم و نثر نوشته شده، با مقدمه و تعلیقاتی مفصّل ِ حسام‌الدین راشدی، در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷ به چاپ رسیده است.

از دیگر آثار موجود قانع تتوی است:

مثنوی قضا و قدر،

مثنوی اعلان غم،

زبده المناقب،

مختارنامه،

نصاب‌البلغاء،

مثنوی ختم‌السلوک،

طومار سلاسل گزیده،

روضه الانبیاء،

مثنوی قصاب‌نامه،

حدیقه‌ غَلباء، بیاض‌ محک‌الشعراء،

انشای قانع و سرفرازنامه. آثاری نیز به وی نسبت داده شده که نسخه‌ای از آن تاکنون (۱۳۹۰ش) به دست نیامده است (رجوع کنید به همو، ۱۹۵۷، مقدمۀ راشدی، ص‌هفت – بیست‌وشش، حاشیه).



منابع :

(۱) خواندمیر، حبیب‌السیر؛
(۲) زین‌العابدین شیروانی، ریاض‌السیاحه، چاپ اصغر حامد ربانی، [۱۳۶۱ش]؛
(۳) میرزامیرعلی شیر قانع تتوی، تحفه‌الکرام؛
(۴) چاپ سید حسام‌الدین راشدی، حیدرآباد سند ۱۹۷۱؛
(۵) همو، تذکره مقالات‌الشعرا، چاپ سیدحسام‌الدین راشدی، کراچی، ۱۹۵۷؛
(۶) همو، معیار سالکان طریقت، چاپ سیدخضر نوشاهی، لاهور، ۲۰۰۱؛
(۷) همو، مکلی‌نامه، چاپ حسام‌الدین راشدی، حیدرآباد سند ۱۹۶۷؛
(۸) سیدمحمدطاهر نیسانی تتوی، تاریخ بلده تهته معروف به تاریخ طاهری، چاپ نبی بخش‌خان بلوچ، حیدرآباد سند ۱۹۶۴؛
(۹) EI2, s.v. KANI, MIR ALI SHER, by A. S. Bazmee Ansari.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

زندگینامه غلامحسین‌ جونپوری‌(متوفی۱۲۹۷ه ق)

جونپوری‌ ، غلامحسین‌ بن‌ فتح‌ محمدبن‌ محمدعوض‌ علوی‌عباسی‌، ریاضی‌دان‌، ستاره‌شناس‌ و عالمِ فارسی‌نویس‌ اهل‌ شبه‌قاره‌. او در ۱۲۰۵ در جونپور*به‌ دنیا آمد. علوم‌ گوناگون‌ را از پدرش‌ و نیز از سیدالعلما سیدحسین‌ لکهنویی‌، عالم‌ فارسی‌نویس‌ اهل‌ شبه‌قاره‌ (متوفی‌ ۱۲۷۳)، آموخت‌ (حسنی‌، ج‌ ۷، ص‌ ۳۵۹؛ صدرالافاضل‌، ص‌ ۴۲۱).

جونپوری‌ منجم‌ دربارِ راجاخان‌ بهادرخانِ نصرتْ جنگ‌، راجای‌ شهرِ تکاری، بود و رصد های‌ نجومی‌ متعددی‌ در آنجا انجام‌ داد. جدولهایی‌ که‌ او برای‌ تعدیل‌النهار (رجوع کنید به غلامحسین‌ جونپوری‌، ۱۸۳۵، ص‌ ۵۴۳)، مطالع‌البروج‌ (همان‌، ص‌ ۵۴۵) و رؤیت‌ سیارات‌ (همان‌، ص‌ ۶۳۳) تهیه‌ کرده‌ است‌، بر اساس‌ مختصات‌ جغرافیایی‌ قلعه تکاری‌ محاسبه‌ شده‌اند. جونپوری‌ مدتی‌ نیز همچنین‌ قاضی‌اعظم‌ (صدرالصدور) دربار راجای‌ بنارس‌ گردید (خیرالدین‌ محمد جونپوری‌، ص‌۱۵۱).

پس‌از آن‌، به‌خدمت‌ نواب‌ مرشدآباد در آمد و برایش‌ مقرری‌ تعیین‌ شد (حسنی‌؛ صدرالافاضل‌، همانجاها). جونپوری‌ ظاهراً مدتی‌ مقیم‌ کلکته‌ شده‌ بود، زیرا در انتهای‌ نسخه چاپی‌ جامع‌ بهادرخانی‌، یکی‌ از مهم‌ترین‌ آثارش‌ (رجوع کنید به ادامه مقاله‌)، تصریح‌ شده‌ که‌ این‌ کتاب‌ در ۱۲۵۰/ ۱۸۳۵ در کلکته‌ و با نظارت‌ جونپوری‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

رحلت

جونپوری‌ در ۱۲۷۹، در راه‌ بازگشت‌ به‌ جونپور، در محلی‌ به‌ نام‌ داودپور (در جنوب‌ بنارس‌، امروزه‌ در ایالت‌ بِهار) درگذشت‌ (رجوع کنید به کشمیری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۳). محل‌ فوت‌ او را عظیم‌آباد نیز دانسته‌اند (صدرالافاضل‌، همانجا). صدرالافاضل‌ (ص‌ ۴۲۲) به‌ نام‌ چند تن‌ از شاگردان‌ او اشاره‌ کرده‌ است‌.

آثار

جونپوری‌ کثیرالتألیف‌ بود و آثار متعددی‌، عموماً به‌ فارسی‌، در ریاضیات‌ و نجوم‌ و احکام‌ نجوم‌، از خود به‌جای‌ گذاشته‌ است‌. تعدادی‌ از آثار نجومی‌ او از مهم‌ترین‌ آثار نجومی‌ فارسی‌ به‌شمار می‌روند، زیرا او به‌ نسلی‌ از ستاره‌شناسان‌ اسلامی‌ تعلق‌ دارد که‌ با ستاره‌شناسی‌ جدید اروپایی‌ نیز آشنا شده‌ بودند.

از کتابهای‌ نجومی‌ و ریاضی‌ او این‌ آثار را می‌شناسیم‌:

۱) انیس‌ الاَحباب‌ فی‌ بیان‌ مسائل‌ اسطرلاب‌، به‌ فارسی‌ در دو فصل‌ (تألیف‌ ۱۲۳۴)، در شرح‌ رساله الصفیحه بهاءالدین‌ عاملی‌ * (استوری‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۹۹؛ بشیر حسین‌، ص‌ ۳۶۴). جونپوری‌ سبب‌ تألیف‌ این‌ رساله‌ را، بیانِ ساده طرز ساخت‌ و کاربرد اسطرلاب‌ می‌نویسد. وی‌ در این‌ رساله‌، پیش‌ از موضوع‌ اصلی‌، در باره مقدمات‌ هندسی‌ و نجومی‌ مطالبی‌ نوشته‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به عبدالمقتدر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۷۵ـ۷۶؛ منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۸۲۳). تنها نسخه خطی‌ انیس‌الاحباب‌، به‌ شماره ۱۰۶۳، در کتابخانه خدابخش‌ در پتنه‌ نگهداری‌ می‌شود.

۲) اصطلاحات‌ التقویم‌، رساله کوچکی‌ به‌ فارسی‌، مشتمل‌ بر مقدمه‌ و چهارده‌ باب‌ و خاتمه‌، در باره اصطلاحات‌ فنی‌ تقویمهای‌ نجومی‌. جونپوری‌ در این‌ رساله‌ چگونگی‌ گردآوری‌ این‌ اصطلاحات‌ را بیان‌ کرده‌ و نیز از غفلت‌ مردم‌ و بی‌اطلاعی‌ آنان‌ از دانش‌ نجوم‌ در عهد خود شکایت‌ کرده‌ است‌ (عبدالمقتدر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۷۴ـ۷۵). از این‌ رساله‌ چند نسخه خطی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (رجوع کنید به استوری‌، همانجا؛ منزوی‌، ۱۳۷۴ش‌، ج‌۴، ص‌۲۸۱۷).

۳) جامع‌ بهادرخانی‌ یا مفتاح‌ الرصد، دایره المعارف‌ مفصّلی‌ در علوم‌ ریاضی‌ و نجوم‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، که‌ تألیف‌ آن‌ در ۱۲۴۸ آغاز شده‌ و در ۱۲۴۹ به‌ پایان‌ رسیده‌ و خود جونپوری‌ (۱۸۳۵، ص‌ ۴) مادّه‌ تاریخ‌ «این‌ طلسم‌ گنج‌ سرّالاکبر است‌» (۱۲۴۸) را برای‌ زمان‌ تألیف‌ ذکر کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ به‌ یک‌ مقدمه‌ و شش‌ خزینه‌ (مقاله‌) و هر خزینه‌ به‌ بخشهای‌ کوچک‌تری‌ با عنوان‌ «حِرْز» تقسیم‌ شده‌ است‌. این‌ کتاب‌ تقسیمات‌ دیگری‌ هم‌ دارد (برای‌ گزارش‌ کوتاهی‌ از تقسیم‌بندی‌ کتاب‌ رجوع کنید به عباسی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۹؛ حائری‌، ج‌ ۱۹، ص‌ ۵۰۸ ـ۵۱۰؛ منزوی‌، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۴).

موضوعات‌ کتاب‌ عبارت‌اند از:

هندسه‌، علم‌ ابصار (مناظر)، حساب‌، گزیده‌هایی‌ از روشهای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مساحت‌ اشکال‌ و تابعهای‌ مثلثاتی‌ و حل‌ مثلثهای‌ مسطح‌ و کروی‌، ستاره‌شناسی‌، زیج‌ و تقویم‌ (جونپوری‌، ۱۸۳۵، ص‌ ۳). اگرچه‌ بزرگ‌ترین‌ بخش‌ این‌ دایرهالمعارف‌ به‌ ریاضیات‌ اختصاص‌ دارد، تأکید مؤلف‌ بیشتر بر ستاره‌شناسی‌ بوده‌ و از این‌رو، نام‌ دوم‌ کتاب‌ مفتاح‌الرصد است‌ (رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش‌، همانجا).

انکشاف‌ اول‌ از حرز دومِ مفتاحِ (بخش‌) دوم‌ از خزینه پنجم‌ (ص‌ ۴۸۷ـ ۵۲۲)، راجع‌ به‌ ابزارهای‌ نجومی‌ است‌ (فقط‌ همین‌ خزینه‌ از کتاب‌، به‌ مفتاحهایی‌ نیز تقسیم‌ شده‌ است‌). مؤلف‌ در این‌ بخش‌، سازوکارِ دوازده‌ نوع‌ ابزار نجومی‌ را توضیح‌ داده‌ و شکل‌ آنها را هم‌ آورده‌ است‌. از بین‌ آنها، دو وسیله‌ به‌ نجوم‌ جدید اروپایی‌ تعلق‌ دارد، یکی‌ تلسکوپی‌ که‌ بر پایه‌ای‌ به‌ نام‌ حلقه شامله افقی‌ (همان‌، ص‌ ۵۰۷ـ ۵۰۸) نصب‌ شده‌ است‌ و دیگری‌ یک‌ سُدْس‌ انعکاسی‌ (همان‌، ص‌ ۵۱۰ ـ۵۱۴؛ برای‌ تصاویر این‌ وسایل‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۵۱۹، ۵۲۱) که‌ شبیه‌ به‌ سدس‌ انعکاسی‌ هاردلی‌ (رجوع کنید به انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۲ ـ۸۴) است‌.

جونپوری‌، به‌ نوشته خودش‌ (۱۸۳۵، ص‌ ۵۲۳)، در ۱۲۴۸ در تکاری‌ از وسیله اخیر برای‌ رصد و به‌ دست‌ آوردن‌ بیشترین‌ ارتفاع‌ خورشید به‌ هنگام‌ عبور از نصف‌النهارِ این‌ شهر استفاده‌ کرده‌ است‌. او همچنین‌ در این‌ کتاب‌، علاوه‌ بر توصیف‌ نظام‌ زمین‌ مرکزی‌ بطلمیوسی‌، که‌ ستاره‌شناسان‌ اسلامی‌ آن‌ را پذیرفته‌اند، مطالب‌ در خور توجهی‌ نیز از ستاره‌شناسی‌ اروپایی‌ ذکر کرده‌، از جمله‌ نظام‌ خورشید مرکزی‌ سیارات‌ را با تصویر جالبی‌ نشان‌ داده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ ۴۷۳ـ۴۷۴).

همچنین‌ در این‌ تصویر، مدار حرکت‌ دو سیارک‌ پالاس‌ (در متن‌: پالس‌) و سرس‌ (در متن‌: سریش‌)، چهار قمر از اقمار مشتری‌، هفت‌ قمر زحل‌ و شش‌ قمر اورانوس‌ را تصویر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ ۴۷۴). جونپوری‌ پدیده گرانش‌ (ثقل‌ یا جاذبه‌) را با اصطلاح‌ جذب‌ و اِنْجِذاب‌ توضیح‌ داده‌ است‌ (رجوع کنید به انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۱ ـ۸۲).

از جامع‌ بهادرخانی‌ چند نسخه خطی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ از آنها رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۳۶). نسخه موجود در لاهور احتمالاً به‌ خط‌ خود جونپوری‌ است‌ (عباسی‌، همانجا؛ منزوی‌، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۴). نسخ‌ خطی‌ موجود در ایران‌، به‌جز نسخه‌ای‌ در تهران‌ (در باره آن‌ رجوع کنید به حائری‌، همانجا)، گزیده جامع‌ بهادر خانی‌ اند و تنها در بردارنده خزینه دوم‌ این‌ کتاب‌ در علم‌ اِبصارند (رجوع کنید به انوار، ج‌ ۳، ص ۲۳۶ـ۲۳۷؛ افشار و دانش‌پژوه‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۴ـ۱۷۵؛ حسینی‌ اشکوری‌، ج‌ ۲۵، ص‌ ۴۲ ـ ۴۳؛ حائری‌، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۷ـ ۱۶۸). این‌ کتاب‌ در ۱۲۵۰/۱۸۳۵، در زمان‌ زندگی‌ مؤلف‌، در کلکته‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به استوری‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۲۰).

از میان‌ دانشمندان‌ معاصر، تایتلر(ص‌ ۲۵۴ـ۲۷۲) بخشهایی‌ از جامع‌ بهادرخانی‌ را بررسی و برخی‌ از جدولهای‌ آن‌ را بازنویسی‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۷۱ـ۲۷۲؛ نیز رجوع کنید به رضوی‌، ص‌ ۲۵ـ۳۹).

۴) زیج‌ بهادرخانی‌، که‌ از آن‌ با نامهای‌ زیج‌ بهادری‌ و زیج‌ طغیانی‌ هم‌ یاد شده‌ است‌، یکی‌ از مهم‌ترین‌ زیجهای‌ فارسی‌ به‌ شمار می‌رود. جونپوری‌ این‌ کتاب‌ را پس‌ از جامع‌ بهادرخانی‌ تألیف نموده‌است‌ (غلامحسین‌ جونپوری‌، ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸، ص‌۱). تألیف‌ کتاب‌ در ۱۲۵۴ به‌ پایان‌ رسیده‌ است‌. به‌نوشته جونپوری‌ (ص‌ ۲)، هدف‌ از تألیف‌ آن‌ استفاده‌ از ابزارهای‌ جدید فرنگی‌ است‌، برای‌ رفع‌ اختلافی‌ که‌ براثر گذشت‌ سالیان‌ بین‌ موقعیتهای‌ نجومی‌ اجرام‌ آسمانی‌ با مطالب‌ زیج‌ محمدشاهی‌ (تألیف‌ جی‌سینگ‌*) پیش‌ آمده‌ است‌. او (۱۸۵۵ـ۱۸۵۸، ص‌ ۲ـ۳) هفت‌ فضیلت‌ برای‌ زیج‌ بهادرخانی‌ برشمرده‌ است‌، از جمله‌ داشتن‌ بخشی‌ برای‌ توضیح‌ معادلات‌ محاسباتی‌ لازم‌ برای‌ استخراج‌ تقویمها، توضیح‌ در باره اصطلاحات‌ پیچیده قابل‌ طرح‌ در تقویمها، طرح‌ گاه‌شماریهای‌ اروپایی‌ و بنگاله‌ (هندی‌) در کنار گاه‌شماریهای‌ اسلامی‌، طرح‌ جدولهای‌ تتهه‌/ تیتهی‌ و نِکشترا (از اصطلاحات‌ نجوم‌ هندی‌، به‌ ترتیب‌ بـه‌ معنای‌ روز قمری‌ و طول‌ مدت‌ یک‌ منزل‌ از منازل‌ ماه‌) و طرح‌ جدولهای‌ مطالع‌ بروج‌ تا عرض‌ َ۳۳ ۶۶، بر خلاف‌ دیگر زیجها که‌ این‌ جدولها را فقط‌ تا عرض‌ ْ۵۰ ، که‌ «منتهای‌ اقلیم‌» می‌دانستند، طرح‌ می‌کردند.

زیج‌ بهادرخانی‌ شامل‌ مقدمه‌ و هفت‌ مقاله‌ است‌ که‌ هر مقاله‌ به‌ بابهایی‌ تقسیم‌ شده‌ و کتاب‌ جمعاً دارای‌ ۷۵ باب‌ است‌. مقاله چهارم‌ (ص‌ ۴۰۲ـ ۶۱۸)، با عنوان‌ «در معرفت‌ روش‌ کواکب‌ و مواضع‌ آنها در طول‌ و عرض‌ و استخراج‌ کسوف‌ و خسوف‌ و رؤیت‌ اَهِلّه‌…»، طولانی‌ترین‌ مقاله‌ است‌. جدولهای‌ متعددی‌، از جمله‌ جدولهای جِیب‌ و ظِلّ و مِیل‌، به‌ صورت‌ خاتمه‌ای‌ به‌ مقاله سوم‌ (ص‌ ۹۱ـ۴۰۲) افزوده‌ شده‌اند. یکی‌ از ویژگیهای زیج‌ بهادرخانی‌، توضیح‌ و بررسی‌ گاه‌شماریهای‌ متعدد (پانزده‌ تا) و روشهای‌ تبدیل‌ آنها به‌ یکدیگر و روزهای‌ مهم‌ هریک‌ از آنها است‌(مقاله دوم‌).

تاکنون‌، توضیح‌ زیج‌ بهادرخانی‌ در مورد این‌ گاه‌شماریها،به‌ویژه‌ گاه شماریهای هندی‌، جامع‌ترین‌ توضیح‌ به‌ شمار می‌رود. از جمله‌ منابع‌جونپوری‌، علاوه‌بر زیج‌ محمدشاهی‌، زیج‌ اُلُغ‌بیگ‌ و روضه المنجمینِ شهمردان‌ ابی‌الخیر رازی‌ بوده‌ است‌. در نگاه‌ اول‌، زیج‌ بهادر خانی‌ شرح‌ زیج‌ محمدشاهی‌ به‌ نظر می‌آید، ولی‌ در واقع‌ این‌ کتاب‌ بازنویسی‌ یا تحریری‌ از زیج‌ محمدشاهی است‌، به‌ خصوص‌ از این‌ حیث‌ که‌ جونپوری‌ در این‌ کتاب‌ بسیاری‌ از مطالب‌ زیج‌ محمدشاهی‌ را شرح‌ داده‌ یا حتی‌ درستی‌ آنها را، بر اساس‌ رصدهای‌ خود، امتحان‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ ۱۸۴ـ ۱۸۵).

زیج‌ بهادرخانی‌ اثر جالب‌ توجهی‌ در سنّت‌ زیج‌نویسی‌ به‌شمار می‌آید که‌ در آن‌ عناصری‌ از نجوم‌ اروپایی‌ با سبک‌ رساله‌های‌ نجومی‌ دوره اسلامی‌ آمیخته‌ شده‌ است‌. با استفاده‌ از نرم‌افزار ابداعی‌ بنو وان‌ دالن‌، معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ مشخصه‌های‌ حرکت‌متوسط‌ سیارات‌ در این‌کتاب‌ با مشخصه‌های‌ مطرح‌ شده‌ در زیج‌ محمدشاهی‌ انطباق‌ دارد. این‌ کتاب‌ از ۱۲۷۱ تا ۱۲۷۵/ ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸ در بنارس‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ از نسخ‌ خطی‌ آن‌ رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۹۵۲؛برای‌ گزارشی‌ کلی در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ ۱۸۳ـ ۱۸۵). از این‌ کتاب‌ گزیده‌ای‌ نیز در دست‌ است‌ (رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، همانجا).

۵) رایض‌النفوس، در علم‌ هندسه‌، ترجمه فارسی کتاب‌ الاُکَر اثر تئودوسیوس‌*. تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ در هندوستان‌ نگهداری‌ می‌شود (رجوع کنید به استوری‌، ج‌۲، بخش‌ ۱، ص‌۲).

۶) تبصره المهندس‌، تنها تألیف‌ جونپوری‌ به‌ زبان‌ عربی‌، در شرح‌ تحریر خواجه‌ نصیر الدین طوسی‌ از اصول‌ اقلیدس‌. از این‌ کتاب‌ دو نسخه‌ شناسایی‌ شده‌ است‌: نسخه‌ای‌ که‌ در کتابخانه مؤسسه‌ آسیایی‌ بنگال‌ (در کلکته‌) به‌ شماره ۱۴۹۰، مورخ‌ ۱۲۴۵، نگهداری‌ می‌شود و نسخه‌ای‌ که‌ متعلق‌ به‌ کتابخانه شخصی راجای‌ بنگال‌ است‌ (رضوی‌، ص‌ ۲۶ـ۲۷).

۷) تنبیهات‌ منکرین‌، رساله کوتاهی‌ در پنج‌ برگ‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، که‌ تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ (تاریخ‌ کتابت‌: ۱۲۶۸) در مجموعه حبیب‌ گنج‌ در کتابخانه مولانا آزاد، در دانشگاه‌ اسلامی‌ علیگره‌ در هندوستان‌، نگهداری‌ می‌شود. تنبیهات‌ منکرین‌ در ۱۲۳۸ تألیف‌ شده‌ و نام‌ آن‌ مادّه‌ تاریخ‌ سال‌ تألیف‌ آن‌ نیز هست‌. این‌ رساله‌ دارای‌ سه‌ فصل‌ است‌: الف‌)در بیان‌ تعریف‌ و موضوع‌ علم‌ هیئت‌؛ب‌) در اثبات‌ کرویت‌ ارض‌ و سکون‌ آن‌ در وسط‌ عالم‌؛ج‌) در ذکر وجوهی‌ که‌ فیثاغورس‌ و حکمای‌ فرنگ‌ بدان‌ وجوه‌ ارض‌ را کره متحرک‌ دانسته‌اند. جونپوری‌ در این‌ رساله‌ دلایل‌ عرضه‌ شده‌ برای‌ سکون‌ و چرخش‌ زمین‌ را بیان‌ کرده‌ است‌. تنبیهات‌ منکرین‌ به‌ درخواست‌ نواب‌ مهدی‌ علی‌خان‌، که‌ دوستدار دانش‌پژوهان‌ بود و علاقه‌ شدیدی‌ به‌ مسائل‌ نجومی‌ داشت‌، تألیف‌ شد.

۸) مفتاح‌ الریاضی‌، رساله کوتاهی‌ به‌ فارسی‌، که‌ تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ در کتابخانه خدابخش‌ در ایالت‌ پتنه‌ نگهداری‌ می‌شود.

آقابزرگ‌ طهرانی‌ (ج‌۱۱، ص‌۲۳۸ـ۲۳۹، نیز رجوع کنید به ج‌۱، ص‌۵۲۳) رساله‌ای‌ به‌ نام‌ اِرصاد المنجمین‌ را نیز از غلامحسین‌ جونپوری‌ دانسته‌ است‌. هیچیک‌ از فهرستهایی‌ که‌ از آثار جونپوری‌ تهیه‌ شده‌، کلیه آثار او را در بر ندارند(برای‌ آگاهی‌ از فهرستهایی‌ شامل‌ برخی‌ آثار او رجوع کنید به عبدالرحمان‌ و همکاران‌، ص‌ ۳۰۹، ۳۸۷ـ ۳۸۸؛منزوی‌، ۱۳۷۴ش‌،ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۴۵؛روزنفلد و احسان‌اوغلو، ص‌ ۴۱۹). مهدی‌ انصاری‌ فرنگی‌محلی‌ (از علیگره‌) کره آسمانی منحصر به‌ فردی‌ ساخته غلامحسین‌ جونپوری‌، دارای‌ تاریخ‌ ۱۲۳۱، در اختیار دارد (انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۴ـ۸۷).



منابع‌:

(۱) آقابزرگ‌ طهرانی‌؛
(۲) ایرج‌ افشار و محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ کتابهای‌ خطی‌ کتابخانه ملی‌ ملک،ج‌ ۲، تهران‌ ۱۳۵۴ ش‌؛
(۳) عبداللّه‌ انوار، فهرست‌ نسخ‌ خطی‌ کتابخانه ملی، تهران‌ ۱۳۴۳ ـ ۱۳۵۸ ش‌؛
۴- محمد بشیر حسین‌،«دیگر علوم‌ و فنون‌»،در تاریخ‌ ادبیات‌ مسلمانان‌ پاکستان‌ و هند، ج‌ ۵، لاهور: پنجاب‌ یونیورسی‌، ۱۹۷۲؛
(۵) خیرالدین‌ محمد جونپوری‌، تذکره علمای‌ جونپور، چاپ محمد ثنااللّه‌، کلکته‌ ۱۳۵۲/ ۱۹۳۴؛
(۶) غلامحسین‌ جونپوری‌، جامع‌ بهادرخانی‌، چاپ‌ سنگی‌ کلکته‌ ۱۸۳۵؛
(۷) همو، زیج‌ بهادرخانی، چاپ‌ سنگی‌ بنارس‌ ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸؛
(۸) عبدالحسین‌حائری‌، فهرست ‌کتابخانه مجلس‌شورای‌ملی‌، ج‌۱۹، تهران‌ ۱۳۵۰ش‌؛
(۹) عبدالحی‌ حسنی‌، نزهه الخواطر و بهجه المسامع‌ و النواظر، ج‌۷، حیدرآباد، دکن‌ ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۰) احمد حسینی‌ اشکوری‌، فهرست‌ نسخه ‌های خطی‌ کتابخانه عمومی‌ حضرت‌ آیه اللّه‌العظمی‌ مرعشی‌ نجفی‌، قم‌ ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش‌؛
(۱۱) مرتضی ‌حسین‌ صدرالافاضل‌، مطلع‌ الانوار: احوال‌ دانشوران‌ شیعه پاکستان‌ و هند،ترجمه محمد هاشم‌،مشهد ۱۳۷۴ ش‌؛
۱۲- احسن‌ عباسی‌، تفصیلی‌ فهرست‌ مخطوطات‌ فارسیه‌،پنجاب پبلک‌لائبریری،‌ لاهور۱۹۶۳؛
(۱۳) فرید قاسملو،«تکمله‌ای‌بر پژوهشی‌ در زیج‌های‌ دوره اسلامی‌»، تاریخ‌ علم، ش‌۱ (پاییز۱۳۸۲)؛
(۱۴) محمدمهدی‌بن‌ محمدعلی‌ کشمیری‌، تکمله نجوم‌ السماء، قم‌ [? ۱۳۹۷]؛
(۱۵) احمد منزوی‌، فهرست‌ مشترک‌ نسخه‌های‌ خطی‌ فارسی‌ پاکستان، اسلام‌آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش‌؛
۱۶- همو، فهرستواره کتابهای‌فارسی‌، تهران‌۱۳۷۴ش‌ ـ ؛

(۱۷) Abdul Muqtadir, Catalogue of the Arabic and Persian manuscripts in the Oriental Public Library of Bankipore, XI, Patna 1927;
(۱۸) Abdur Rahman et al ., Science and technology in medieval India: a bibliography of source materials in Sanskrit, Arabic and Persian, New Delhi 1982;
(۱۹) S. M.Razaullah Ansari, “Ghulam Husain Jaunpuri and his Zij- i Bahadurkhan”, Studies in history of medicine and science, XIV, no.1-2 (1995-1996);
(۲۰) S.M. Razaullah Ansari and S. R. Sarma, “Ghulam Hussain Jaunpuri’s encyclopaedia of mathematics and astronomy, “Studies in history of medicine and science , XVI, no.1-2 (1999- 2000);
(۲۱) S.A. Rizvi, “Some aspects of history of Indian mathematics in 18 th and early 19 th century, “Ph.D.thesis, University of Cochin, India1984;
(۲۲) Boris Abramovich Rosenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works ( 7 th -19 th C. ), Istanbul 2003;
(۲۳) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol.2, pt.1, London 1972;
(۲۴) J. Tytler, “Analysis and speciments of a Persian work on mathematics and astronomy”, JRAS , vol.4 (1837).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۱ 

زندگینامه محمد بقای سهارنپوری (متوفی۱۰۹۴ه ق)

 شیخ محمد، شاعر، نویسنده و مورّخ فارسی زبان شبه قاره ، متخلص به بقا. نخستین نیای او، خواجه ضیاءالدین ، از اخلاف خواجه عبداللّه انصاری ، ازهرات به هندوستان رفت و در ۷۵۴ به دربار فیروزشاه تغلق (حک : ۷۵۲ـ۷۹۰) پیوست .

فرزندان خواجه ضیاء نیز در سهارنپور اقامت کردند و محمد بقا در ۱۰۳۷ در همانجابه دنیا آمد (ریو، ج ۳، ص ۸۹۰). ابتدا شاگرد پدرش ، غلام محمد، بود (همانجا)، سپس از شیخ نورالحق دهلوی * (حسنی ، ج ۵، ص ۳۷۳) و شیخ عبداللّه سَرهِندی ، معروف به میانْ حضرت ، علم آموخت (ریو، همانجا؛ آفتاب اصغر، ص ۴۸۹).

پس از پایان تحصیل ، در زادگاهش به تدریس پرداخت (آفتاب اصغر، همانجا)، سپس به غضنفرخان و برادرش ارسلان خان و نیز افتخارخان میرخان سامان ، که از امرای اورنگ زیب بودند، نزدیک شد (حسنی ، همانجا)، و با اصرار افتخارخان به دربار اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) راه یافت و به سمت وقایع نگاری و بخشی * دولت منصوب (ریو، آفتاب اصغر، همانجاها؛ منزوی ، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۱۰، ص ۱۲۴)، و مقرب درگاه بختاورخان * (از ندیمان اورنگ زیب ) شد (حسنی ، همانجا).

بقا به طریقت نقشبندیه گرایش داشت (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، ج ۱، ص ۱۴ ) و مرید شیخ محمد معصوم سِرهندی * (متوفی ۱۰۷۹)، فرزند شیخ احمد سرهندی * (متوفی ۱۰۳۴) معروف به مُجَدِّدِ اَلفِ ثانی ، بود (ریو؛ آفتاب اصغر، همانجاها؛ شفیع ، ج ۴، ص ۷۳ـ۷۴). او علومی چون تاریخ ، هیئت ، حساب و جَفر نیز می دانست (حسنی ، همانجا). بختاورخان (ج ۲، ص ۵۵۴) او را جزو کسانی که در تاریخ و نظم و نثر بی همتا بوده اند ذکر کرده است . صبا (ص ۱۱۵) نمونه ای از اشعار او را آورده است .

بقا در سالهای آخر عمر از خدمات دولتی کناره گرفت و در حوالی زادگاهش اقامتگاهی به نام «بقاپوره » بنا نهاد و در ۱۰۹۴ در همانجا درگذشت (آفتاب اصغر، همانجا).

آثار

از آثار او مرآتِ جهان نما به فارسی در دست است که تاریخی عمومی از ابتدا تا روزگار اورنگ زیب است (همان ، ص ۴۹۰). این کتاب نسخه مفصلتری از مرآه العالم بختاورخان * است و محمد بقا قبل از اتمام آن درگذشته است (استوری ، ج ۲، ص ۶۳۱؛ منزوی ، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۱۰، ص ۱۲۶). پس از مرگ بقا، محمدرضا (برادر او) ومحمد شفیع (خواهرزاده او) آن را گرد آوردند (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، همانجا).

نسخه محمد شفیع مشتمل بر مقدمه ، هفت «آرایش » (باب ) و خاتمه است که در ۱۰۹۵ آن را به پایان رسانده است ، اما نسخه محمدرضایازده «آرایش » دارد (استوری ، همانجا؛ منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۶، ص ۴۱۹۸). این کتاب دارای متنی الحاقی مشتمل بر تراجم شعرا به ترتیب الفباست ، ازینرو آن را تذکره الشعرا نیز گفته اند (گلچین معانی ، ج ۲، ص ۷۷۸). از این کتاب ، نسخ خطی متعددی موجود است ( رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۶، ص ۴۱۹۸ـ۴۱۹۹).

محمد شفیع و محمدرضا، که پس از مرگ بقا مرآتِ جهان نما را گردآوردند، مدعی شدند که بقا مؤلف مرآه العالم و دیگر آثار منسوب به بختاورخان است (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، همانجا)، اما به تصریح بختاورخان (ج ۲، ص ۵۵۴)، بقا در تألیف مرآه العالم همکار او بوده است (برای اختلاف بحث درباره مؤلف مرآه العالم و دیگر آثار منسوب به بقا رجوع کنید به بختاورخان ).

شاید به سبب گفته های محمد شفیع و محمدرضا و شباهت میان مرآت جهان نما و مرآه العالم است که محققانی چون استوری ، الیوت و عبدالمقتدر، به اشتباه ، مرآه العالم را به بقا نسبت داده اند (آفتاب اصغر، ص ۴۴۹).



منابع :

(۱) چارلز آمبروز استوری ، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری ، ترجمه یو. ا. برگل ( به روسی ) ، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی ، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور ۱۳۶۴ ش ؛
(۳) محمد بختاورخان ، مرآه العالم : تاریخ اورنگ زیب ، چاپ ساجده س .علوی ، لاهور ۱۹۷۹؛
(۴) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۵) محمد شفیع ، مقالات مولوی محمد شفیع راجع به هنروران و خط و خطاطان ، لاهور ۱۹۷۲ـ۱۹۸۱؛
۶- محمد مظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۷) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛
(۹) همو، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛

(۱۰) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه شیخ ثناءاللّه پانی پتی(متوفی۱۲۱۶ه ق)

ثناءاللّه ، از علما و عرفای طریقه مجدّدی نقشبندی قرن سیزدهم در شبه قاره هند. وی در پانی پت * به دنیا آمد. تاریخ ولادتش معلوم نیست . نسب پانی پتی به شیخ جلال الدین پانی پتی چشتی صابری (کبیرالاولیاء) و از طریق وی ، با چند واسطه ، به عثمان بن عفّان می رسد، ازینرو عنوان وی را «عثمانی » هم نقل کرده اند. پانی پتی حافظ قرآن و در علوم نقلی و عقلی و کمالات ظاهری و باطنی ، از چهره های برجسته زمان خود بود. فقه و حدیث را نزد شاه ولی الله دهلوی * فراگرفت و در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید.

در جوانی ، ابتدا مرید شیخ الشیوخ محمد عابد سنامی نقشبندی مجدّدی بود. بعد از وفات شیخ محمد عابد، بنابر توصیه وی ، نزد میرزا مظهرجانجانان ( رجوع کنید به مظهر جانجانان * ) رفت و تحت تربیت او به نهایت مقامات طریقه مجدّدی احمدی رسید و جانشین میرزامظهر شد. پانی پتی در ذکر و عبادت و دیانت گامی راسخ داشت و نزد پیر خود چنان منزلتی یافت که میرزا مظهر به او لقب «عَلَم الهدی » داد.

همچنین شاه عبدالعزیز او را به سبب تبحّر در فقه و حدیث ، «بیهقی وقت » می خواند. پانی پتی به صدور فتاوی و حل معضلات و مرافعات مردم مبادرت می کرد، ازینرو او را قاضی نیز خوانده اند (حسنی ، ۱۳۷۸، ج ۷، ص ۱۱۲ـ۱۱۴؛ رحمان علی ، ص ۳۸؛ غلام سرور لاهوری ، ج ۱، ص ۶۸۹ـ۶۹۰). وی در ۱۲۲۵ در پانی پت از دنیا رفت (حسنی ، ۱۳۷۸، ج ۷، ص ۱۱۴؛ رحمان علی ، همانجا)، ولی غلام سرور (ج ۱، ص ۶۹۰) وفات او را در ۱۲۱۶ ذکر کرده است .

پانی پتی در فقه و حدیث و تفسیر و عرفان تألیفاتی دارد، از جمله :

۱) مالابدّمنه در فقه حنفی ، به فارسی ؛

۲) السّیف المسلول در ردّ مذهب شیعه که در ۱۲۶۲/۱۸۵۲ در دهلی چاپ شده است ؛

۳) تفسیر مظهری ، در هفت مجلد، به عربی ، که در آن به فقه و تصوف و قرائت و اعراب توجه شده است ؛

۴) ارشاد الطالبین ، در تصوف ؛

۵) حقوق ( حقیقت ) الاسلام ، به فارسی که در ۱۲۶۰ در لکهنو چاپ شده است ؛

۶) شهاب ثاقب ؛

۷) تذکره الموتی و القبور ، به فارسی که در ۱۳۰۶ در لاهور چاپ شده است ؛

۸) تذکره المعاد ، به فارسی که در ۱۲۸۰ در لکهنو چاپ شده است . مشار (ج ۱، ستون ۸۳۶) مؤلف آن را جلال الدین سیوطی ذکر کرده و ترجمه اش را به پانی پتی نسبت داده است ؛

۹) رساله در اباحت و حرمت سرود ؛

۱۰) رساله در مسأله سماع و وحدت وجود ؛

۱۱) جواهرالقرآن ؛

۱۲) رساله در حرمت متعه ؛

۱۳) وصیت نامه و رسایل و کتب دیگر که بیش از سی عنوان است (منزوی ، ج ۳، ص ۱۲۴۰ـ۱۲۴۱؛ حسنی ، ۱۴۰۳، ص ۱۱۲، ۱۶۶، ۱۹۹، ۲۰۶، ۲۲۲؛ همو، ۱۳۷۸، ج ۷، ص ۱۱۳ـ ۱۱۴؛ د.اردو ، ذیل «ثناءاللّه پانی پتی »).



منابع :

(۱) اردو دائره معارف اسلامیّه ، لاهور ۱۳۸۴ـ۱۴۱۰/ ۱۹۶۴ـ ۱۹۸۹، ذیل «ثناءاللّه پانی پتی » (از م . ن . احسان الهی رانا)؛
(۲) عبدالحی حسنی ، الثقافه الاسلامیه فی الهند ، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی ، دمشق ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۳) همو، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، ج ۷، حیدرآباد دکن ۱۳۷۸/۱۹۵۹؛
(۴) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۹۱۴؛
(۵) غلام سرور لاهوری ، خزینه الاصفیا ، ج ۱، کانپور ( بی تا. ) ؛
(۶) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۵

زندگینامه (ملاّ ) غلام یحیی بهاری (۱۰۶۰ه ق)

(ملاّ ) غلام یحیی بن نجم الدین بارهوی ، از عرفا و علمای هندی در قرن دوازدهم . در روستای باره ، از توابع ایالت بِهار * ، متولد شد. از تاریخ تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست ، اما از کتاب وی ، لِواء الهدی فی اللّیل و الدُّجی ‘، چنین برمی آید که تاریخ ولادتش در حدود ۱۰۶۰ بوده باشد.

کتابهای درسی مقدماتی را در مدرسه های مختلف خواند و در مدرسه منصوریه ، در محضر مولانا باب الله جونپوری ، تحصیل خود را تکمیل و قرآن مجید را از بر کرد. در محضر شیخ بدرالعالم ساداموی به «طریقت » راه یافت . مدرسِ مدرسه لکهنو شد و مدتها به این کار اشتغال داشت ؛ سپس به دهلی رفت و نزد میرزا مظهر * جانجانان ، به کسب طریقت نقشبندیه * نایل آمد.

او بعد از پنج سال خدمت به میرزا، جانشینش شد، سپس به لکهنو بازگشت و آنجا در زاویه شیخ پیر محمد لکهنوی ، نزدیک مسجد شیخ محمود قلندر، مقیم شد و نه تنها تدریس علوم ظاهری را کنار گذاشت بلکه علوم عقلی را هم به فراموشی سپرد (رجوع کنید به حسنی ، ج ۶، ص ۲۱۷ـ ۲۱۸؛ دهلوی ، ص ۴۱۶ـ۴۱۹).

از آثار او دو رساله بسیار مشهور است ( که در برنامه درسی ملانظام الدین لکهنوی معروف به دروس نظامیه تدریس می شود ) . وی در زمان حیات مرشد خود، میرزا مظهرجانجانان از دنیا رفت ، سال وفاتش ۱۱۲۸ است (رحمان علی ص ۱۵۹؛ ( اما حسنی (ج ۶، ص ۲۱۸) سال وفات وی را ۱۱۸۰ دانسته که با سال تولد مرشدش در ۱۱۱۱ یا ۱۱۱۳ (همان ، ج ۶، ص ۵۳) سازگاری دارد) ) .

ملابهاری در محوطه آرامگاه مخدوم شرف الدین احمد بهاری به خاک سپرده شد (رحمان علی ، همانجا؛ قس حسنی ، ج ۶، ص ۲۱۸).

آثار او عبارت است از:

۱) حاشیه شرح سُلَّم العلوم ، اثر ملا احمد علی سندیلوی ؛

۲) لواء الهدی فی اللیل و الدجی که حاشیه ای است بر شرح الرساله القطبیه محمد زاهد هروی (رجوع کنید به موزه بریتانیا ، ج ۱، ستون ۵۷۷ ـ ۵۷۸؛ کتابخانه رضای رامپور ، ج ۴، ص ۳۰۴ به بعد که نسخه های خطی متعددی از این کتاب را درج کرده است . یکی از اینها در ۱۱۹۶ و با چاپ سنگی در کانپور در ۱۲۸۷ به چاپ رسیده است )؛

۳) کلمه الحق که در آن به توضیح شاه ولی الله در تطبیق وحدت وجود بر وحدت شهود اعتراض کرده است ؛

۴) حاشیه فارسی بر شرح آداب المریدین که متن نوشته عبدالقاهر سهروردی است (منزوی ، ج ۳، ص ۱۲۲۲)؛

۵) حاشیه ای بر شرح الهدایه صدرالمتألّهین (نسخه خطی کتابخانه خدابخش ، پتنه ، ش ۴۱۸) ) .



منابع :

(۱) محمدحسین آزاد، آب حیات ، لاهور ۱۹۰۰، ص ۱۳۴ به بعد (داستان بیعت با میرزا مظهر جانجانان )؛
] عبدالحی حسنی ، نزهه

(۲) الخواطر و بهجه المسامع و النواظر ، ج ۶، حیدرآباد دکن ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۳) غلام علی دهلوی ، مقاماتِ مظهری ، تحقیق و تعلیق و ترجمه محمد اقبال مُجدّدی ، لاهور ۱۹۸۳ [ ؛
(۴) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۹۱۴؛
(۵) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، ج ۱، ستون ۵۹۴؛
(۶) ( احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش ) ؛

(۷) J. W. Beale, Oriental biographical dictionary , Calcutta 1881, 97;
(۸) British Musum, Catalogue of Arabic books in the British Museum , by A. G. Ellis, London 1967;
(۹) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942, II, 293;
(۱۰) [Rampur Raza Library, Catalogue of the Arabic manuscripts in Rampur Raza Library , vol. IV, prepared by Imtiya ¦z ـ Al ¦â ÜArsh ¦â, Rampur 1983];
(۱۱) Zubaid Ahmad, The contribution of India to Arabic literature , Allahabad 1946, 131, 354, repr. Lahore 1968, index.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه شیخ عظمت الله بی خبر بِلگرامی (متوفی۱۱۴۲ه ق)

 عظمت الله ، عارف و شاعر و خوشنویس شبه قاره هند در سده دوازدهم . نسب او به سادات حسینی می رسد که از واسط به بِلگرام هند آمده بودند. پدرِ او لطف الله بلگرامی معروف به شاه لَدّها (۱۰۵۳ـ۱۱۴۳) از عارفان نامدار بلگرام بود و تذکره نویس و شاعر معروف شبه قاره میرغلام علی آزاد بلگرامی از مریدانِ او بود (آزاد بلگرامی ، ۱۹۷۱، ص ۱۰۰ـ۱۰۳؛ همو، شجره طیّبه ، گ ۷۱ ب ـ ۷۴ الف ).

بی خبر در بلگرام زاده شد. اگرچه در ملازمت امرا به سر می برد، شور و حال عارفان را داشت . به نظریه وحدت وجود معتقد بود و تا واپسین نفس بر همان اعتقاد ماند. خطِ شکسته را نیکو می نوشت ، با موسیقی و هنرهای دیگر نیز آشنا بود و با میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی * ملاقات داشت (همو، ۱۹۱۳، ص ۳۱۵؛ خوشگو، دفتر ۳، ص ۱۷۳).

بی خبر در ۲۴ ذیقعده ۱۱۴۲ در دهلی وفات یافت و در جوار مقبره نظام الدین اولیا (متوفی ۷۲۵) دفن شد (آزاد بلگرامی ، ۱۹۱۳، ص ۳۲۵؛ همو، ۱۹۷۱، ص ۱۰۶). فرزندانِ او نوازش علی بلگرامی (۱۱۲۴ـ۱۱۶۷) و کرم الله غریب بلگرامی (۱۱۳۵ـ ۱۱۶۹) نیز از علم و عرفان بهره برده بودند و به فارسی شعر می سرودند (آزاد بلگرامی ، ۱۹۱۳، ص ۳۲۵ـ ۳۲۸؛ همو، ۱۹۷۱، ص ۱۰).

آثار او عبارت است از:

۱) کلیّات اشعار فارسی ، مشتمل بر قصاید و غزلیات و رباعیات و مثنویات ، قریب به هفت هزار بیت (همو، ۱۹۱۳، ص ۳۱۷) که در سفینه خوشگو (همانجا) پانزده هزار بیت ذکر شده است . علی ابراهیم خان خلیل دیوان او را دیده بود (خلیل ، ج ۱، ص ۱۱۴). نسخه خطی دیوان او در کتابخانه خدابخش در پَتْنا/ پاتْنا (ش ۲۱۷۹ H. L ) موجود است (کتابخانه عمومی شرق شناسی خدابخش ، ج ۳۲، ص ۱۲۴)؛

۲) سفینه بی خبر ، به فارسی ، شرح حال و گزیده اشعار حدود هزار شاعر فارسی گوی شبه قاره ، که از سال ۱۰۰۰ تا تاریخ نگارش آن (۱۱۴۱) می زیسته اند. شرح حال و نمونه کلام بیشتر شعرا در آن بسیار مختصر است و غالباً مؤلف چند کلمه برای معرفی اسم و تخلص شاعر همراه با یکی دو بیت از او نقل کرده است (نقوی ، ص ۲۳۴ـ۲۳۵). نسخه های خطی آن در دانشگاه پنجاب ، لاهور (گنجینه شیرانی ، ش ۱۴۹۸/ ۴۵۴۸) و دانشگاه اسلامی علیگره (گنجینه احسن مارهروی ، ش ۸/۹۲۰) موجود است (رضوی ، ج ۱، ص ۱۷۱؛ منزوی ، ج ۱۱، ص ۷۴۹)؛

۳) ماقلّ و دلّ ، به فارسی ، در فضیلت عقل و ادراک که به کوشش ظفر اقبال در مجلّه دانش (اسلام آباد، ش ۹، ۱۳۶۶ ش ) به چاپ رسیده است ؛

۴) غبار خاطر ، به فارسی ، مؤلف در آن از عقب ماندگی و تفرقه مسلمانان عصر خود اظهار تأسف و تأثر کرده است . غبار خاطر در ۱۲۹۷ در بهوپال چاپ سنگی شده و به تصحیح غلام مصطفی خان نیز در مجله معارف به چاپ رسیده است ( معارف ، اعظم گره ، ج ۱۰۱، ش ۲؛ نیز رجوع کنید به نقدی بر این دو چاپ از محمد اقبال مجددی ، همانجا، ژوئن ۱۹۶۷)؛

۵) قصص الانبیا (حسنی ، ج ۶، ص ۱۸۲)؛

۶) گرامی نامه (همانجا)، رساله ای عرفانی که آزاد بلگرامی متن آن را در انیس المحققین (نسخه خطی دانشگاه اسلامی علیگره ، گنجینه حبیب گنج ، ش ۲۱/۴۵) نقل کرده است ؛

۷) رساله مناقب شاهانه ؛

۸) گلشن نامه .



منابع :

(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، سرو آزاد ، حیدرآباد دکن ۱۹۱۳؛
(۲) همو، شجره طیّبه ، نسخه خطی کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی نجفی مرعشی ، ش ۴۲۸؛
(۳) همو، مآثرالکرام ، لاهور ۱۹۷۱؛
(۴) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، ج ۶، حیدرآباد دکن ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۵) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۹۷۴؛
(۶) بندربن داس خوشگو، سفینه خوشگو ، دفتر ۳: تذکره شعرای فارسی ، چاپ سیدشاه محمد عطاءالرحمان عطا کاکوی ، پتنا ۱۳۷۸/۱۹۵۹؛
(۷) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛
(۸) علیرضا نقوی ، تذکره نویسی فارسی در هند و پاکستان ، تهران ۱۳۴۳ش ؛

(۹) Khuda Bakhsh Oriental Public Library, Catalogue of the Arabic and Persian manuscripts in the Khuda Bakhsh Oriental Public Library, vol. XXXII, Bankipur, Patna 1980;
(۱۰) Athar Abbas Rizvi, Catalogue of the Persian manuscripts in the Maulana Azad Library, Aligarh Muslim University, Aligarh 1969.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه شیخ محمدهاشم کِشْمی برهانپوری(۱۰۴۱-۱۰۰۰ه ق)

عارف ، نویسنده و شاعر پارسی گوی شبه قاره در قرن یازدهم . در حدود ۱۰۰۰ در کِشْم ، از توابع بدخشان ، زاده شد (برهانپوری ، نسمات ، ص ۱۲). ابتدا به طریقه کبرویه * تمایل داشت اما در هجده سالگی در پی رؤیایی به سلسله نقشبندیه * گروید. سپس به هندوستان رفت و در برهانپور به خدمت میرمحمد نعمان ، خلیفه شیخ احمد سرهندی * (متوفی ۱۰۳۴)، رسید و مرید او شد.

در ۱۰۳۱ به سرهند رفت و دو سال در خدمت شیخ احمد سرهندی به سر برد (همان ، ص ۲ـ۳) و در اول رجب ۱۰۳۳، از او اجازه قرائت کتب حدیث گرفت (همو، زبده ، ص ۱۳۰) و به برهانپور بازگشت . با اینکه سرهندی و میرمحمد نعمان او را به تعلیم ذکر تأکید کرده بودند، وی به دلیل احساس نقصان در خویش از این کار خودداری کرد، ولی بعدها به تعلیم ذکر پرداخت (همو، رویداد ، ص ۵۵ـ۵۹) و کار ارشاد و تبلیغش در برهانپور بسیار رونق گرفت (سرهندی ، ص ۳۷۰). او تا پایان عمر در برهانپور ماند و همانجا درگذشت .

در تاریخ وفات او اختلاف هست ؛ کشمیری همدانی آن را ۱۰۴۱ نوشته (ص ۲۶) که قطعاً اشتباه است ، چون محمدهاشم در ۱۰۴۲ طرق الوصول را نگاشته است ( رجوع کنید به دنباله مقاله ). غلام مصطفی خان (ص ۳۷) بدون ذکر مأخذ، تاریخ وفات او را ۱۱ رجب ۱۰۴۵، و هرمان اته ، به استناد محتویاتِ دیوان محمدهاشم ، او را تا ۱۰۵۶ در قید حیات دانسته است (ج ۱، ص ۱۵۷۰ـ۱۵۷۲، ش ۲۸۹۸) که ظاهراً تاریخ اخیر نیز اشتباه است ، زیرا در طبقات شاهجهانی که پیش از ۱۰۵۶ تألیف شده ، از او به عنوان فرد درگذشته یاد شده است .

تمامی آثار برهانپوری به فارسی است و عبارت است از :

۱) احوال حضرت قاسم شیخ کرمینی (منسوب به کَرْمینَه از روستاهای بخارا)، از مشایخ طریقه جهریه یَسویه در ماوراءالنهر (متوفی ۹۸۶). در این رساله مؤلف در انتساب او به طریقه یسویه تحقیق کرده و احوال و اقوال و واقعه وفات او را نوشته است . مؤلف ، شرح حال کرمینی را که پیشتر در نَسَمات القدس آورده بوده ، با مقدمه ای کوتاه در این رساله نقل کرده است (نسخه خطی ، کتابخانه خواجه ابوالخیر محمد عبداللّه جان ، پیشاور، گ ۶۰ پ ـ ۶۶ ر)؛

۲) حُلیه رسول اللّه ، در وصف شمایل حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم ، به نثر و نظم (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۱ر۴ ر)؛

۳) دیوان اشعار ، مشتمل بر قصاید، مثنویات ، ترجیع بند، ساقینامه ، غزلیات و قطعات (نسخه خطی دیوان هند، لندن ، ش ۳۰۹۶؛ مؤسسه کاما، بمبئی ، ش ۱۷، ۶۷)؛

۴) رویداد تدوین مکتوبات امام ربّانی ، مکتوبات امام ربّانی در سه دفتر، که محمدهاشم سومین دفتر را تدوین کرده است . در این رساله رویداد تدوین و نامه های تاریخی و تعداد مکتوبات و تتمه دفتر سوم بیان شده است (نسخه خطی کتابخانه خواجه ابوالخیر محمد عبدالله جان ، گ ۴۱ پ ـ۴۴ر)؛

۵) زبده المقامات یا برکات الاحمدیه الباقیه ، در شرح حال خواجه باقی باللّه * (متوفی ۱۰۱۲) و شیخ احمد سرهندی و فرزندان و مریدان آنان . اگر چه این کتاب بخش دوم نسمات القدس است ، صورت جداگانه ای دارد و مستقلاً (کانپور ۱۳۰۷، استانبول ۱۴۰۸) چاپ شده ، و ترجمه آن به اردو نیز (سیالکوت ۱۴۰۷) منتشر شده است ؛

۶) طُرق الوصول فی شریعه الرسول (۱۰۴۲)، در تحقیق و اسناد چهل طریقه عرفانی که به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم منتهی می شوند (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۵ پ ـ۲۳ر؛ برای اسامی چهل طریقه رجوع کنید به نوشاهی ، ص ۷۷)؛

۷) قدرالعالی فی اسرار خیراللیالی ، در بیان وجه مناسبت نزول قرآن مجید در لیله القدر و سرّ مناسبت لیله القدر و قرآن با ماه رمضان و سبب اختیار شب برای این کار و موجب اختفای آن شب و کیفیت علامات و آثار آن و غیره (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۶۶ پ ـ۸۵ پ )؛

۸) گوهرنامی در اسرار نام سیّد الانامی (۱۰۴۰)، در شرح یک رباعی از خواجه حسن دهلوی (متوفی ۷۳۸) و دو رباعی از مؤلف که در آنها نام «احمد» و «محمد» به کنایه برده شده است (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۸۶ پ ـ۱۰۰ پ )؛

۹) مکتوبات کشمی ، شامل شش نامه خطاب به شیخ احمد سرهندی و سه نامه خطاب به میرمحمد نعمان (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۴۵ پ ـ۵۹ پ )؛

۱۰) نسمات القدس من حدایق الانس (۱۰۳۹)، تکمله رشحات عین الحیات کاشفی است ، بویژه در شرح حال مریدان سعدالدّین کاشغری (متوفی ۸۶۰) و عبیداللّه احرار سمرقندی (متوفی ۸۹۵)، در تراجم احوال مشایخ و دانشمندان ماوراءالنّهر و خراسان (نسخه خطی کتابخانه گنج بخش ، اسلام آباد، ش ۱۰۴۷۰؛ کتابخانه فرهنگستان علوم ازبکستان ، تاشکند، ش ۳۸۸). این کتاب به اردو نیز ترجمه شده است (سیالکوت ۱۴۱۰).

محمدهاشم در نسمات القدس و طُرق الوصول بارها گفته است که در نظر دارد احوال مشایخ متأخر دیگر سلسله ها را (جز نقشبندیه ) به روش نفحات الانس فراهم آورد و آن را صفحات الانوار من مقامات الاخیار بنامد، اما مسلّم نیست که به تألیف این کتاب موفّق شده باشد.



منابع :

(۱) محمد اسلم ، تاریخی مقالات ، لاهور ۱۹۷۰، ص ۱۶۲ـ۱۷۶؛
(۲) محمدهاشم برهانپوری ، رویداد تدوین مکتوبات امام ربّانی ،نسخه خطی کتابخانه خواجه ابوالخیر محمد عبدالله جان ، پیشاور؛
۳- همو، زبده المقامات ، کانپور ۱۸۹۰؛
(۴) همو، نسمات القدس من حدایق الانس ، نسخه عکسی متعلق به نگارنده از روی نسخه خطی مورخ ۱۲۴۸ عارف حکمت ، مدینه ؛
(۵) بدرالدین سرهندی ، حضرات القدس ، چاپ محبوب الهی ، لاهور ۱۹۷۱؛
(۶) غلام مصطفی خان ، «خواجه محمدهاشم »، تحقیق ، ش ۲ (۱۹۸۸)؛
(۷) محمدصادق کشمیری همدانی ، طبقات شاهجهانی : طبقات عاشره ، چاپ محمد اسلم خان ، دهلی ۱۹۹۰؛
(۸) محمداحسان مجددی سرهندی ، روضه القیومیه ، لاهور ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج ۱، ص ۵۱۶ ـ ۵۱۹؛
(۹) عارف نوشاهی ، «محمد هاشم کشمی کی بعض فارسی رسائل کی بازیافت »، فکر و نظر ، (محرم ـ ربیع الثانی ۱۴۱۴)؛

(۱۰) Hermann Ethإ, Catalogue of Persian manuscripts in the Library of India Office , Oxford 1903-1937.

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۳

زندگینامه شیخ صِبْغه اللّه بروجی (۱۰۱۵-۹۵۲ ه ق)

شیخ طریقت عشقیه شطاریه در شبه قاره در قرن دهم و یازدهم . او فرزند روح الله بن جمال الله حسینی کاظمی بود (حسنی ، ج ۵، ص ۱۷۸). محمدیوسف عمری نسب او را چنین آورده است : صبغه الله بن روح الله بن سید احمدبن عبدالفتاح حسینی کاظمی (ص ۵۱). لقب وی را مجدالدین ذکر کرده اند (رحمان علی ،ص ۹۱).

وی در ۹۵۲ در بَروج (گجرات هند) متولد شد. مادرش ، دختر سیدشاه کمال صوفی ، خلیفه و داماد محمد گیسودراز * بود (عمری ، ص ۵۱). نیاکان وی از اصفهان به بروج نقل مکان کرده اند (محبی ، ج ۲، ص ۲۴۳). صبغه الله بروجی مقدمات را در زادگاه خود (بهروج یا بروج ) فرا گرفت ، سپس به احمدآباد رفت و شاگرد وجیه الدین علوی گجراتی * شد و نه سال در خدمت او ماند و از او اجازه ارشاد در طریقت شطاریه * گرفت (عمری ، ص ۵۱ ؛ غوثی ، گ ۳۶۳ پ ).

وی در حدود ۹۹۹ به حج رفت و پس از مراجعت پنج سال در بیجاپور * به تدریس مشغول شد (ایتون ، ص ۱۱۴ـ۱۱۶). بار دیگر عازم حرمین شریفین شد و در ۱۰۰۵ در مدینه منوّره اقامت گزید. بروجی ده سال آخر عمر خود را به تدریس و ترویج طریقه شطّاریه در مدینه گذراند و در آنجا خانقاهی نیز بنیان نهاد. او در ۱۶ جمادی الاولی ۱۰۱۵ وفات یافت و در جنه البقیع به خاک سپرده شد (محبی ، ج ۲، ص ۲۴۳ـ۲۴۴).

شاگردان و مریدان :

بروجی در هند و مدینه شاگردان و مریدان بسیار داشت ، از آن جمله اند: محمد غوثی ماندوی مؤلف گلزار ابرار ، سید اسعد بلخی ، شیخ محیی الدین مصری ، ملاشیخ الیاس کُردی مدنی و ملانظام الدین سندوی (غوثی ، گ ۳۶۴ر ؛ محبی ، همانجا).

آثار و تألیفات :

صبغه الله بروجی دارای آثار و تألیفاتی است به زبان عربی :

حاشیه علی تفسیرالبیضاوی که در بلاد روم شهرت یافت و متداول شد.

ترجمه عربی جواهرالخمسه محمد غوث گوالیری ؛

کتاب الوحده ،

اراءه الدّقائق فی شرح مرآه الحقایق ،

رسالتان فی الصنعه الجابریه ،

رساله فی الجفر ،

و مالایسع المرید ترکه کل یوم من سنن القوم (حسنی ، ج ۵، ص ۱۷۹).



منابع :

(۱) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/ ۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۲) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۹۱۴؛
(۳) محمد یوسف عمری ، خانواده قاضی بدرالدوله ، مدرس ۱۹۶۰؛
(۴) محمد غوثی ، گلزار ابرار، نسخه خطی کتابخانه جان رایلندز ، منچستر، ش ۱۸۵؛
(۵) محمد امین بن فضل الله محبّی ، خلاصه الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛

(۶) R. M. Eaton, S ¤ ufis of Bijapour , Princeton 1978.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه شیخ بدیع الدّین قطب المَدار(متوفی۸۴۴ه ق)

بدیع الدّین قطب المَدار ، در میان عوام مشهور به شاه مدار، یکی از برجسته ترین مشایخ هند که به سبب درازی عمر نویسندگان شرح احوال اولیای هند، از او به متوشلاح یاد کرده اند. آورده اند که وی در ۲۵۰ در حلب متولد شده و از اعقاب ابو هُرَیرَه * ، یکی از صحابه پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بوده است . قول مندرج در مِرآت مَداری که وی یهودی بوده و در مدینه اسلام آورده ، در هیچیک از مراجع دیگر تأیید نشده است .

تاریخ تولد او نیز، مانند اصل و نسبش ، محل اختلاف است ؛ تذکره المتّقین آن را اول شوال ۴۴۲، و مرآت مداری ۷۱۵ آورده که تاریخ اخیر به حقیقت نزدیکتر است . بنابر آنچه در کتابِ اَعراس و مهرجهانتاب آمده ، پدر وی سیدعلی از نسل امام محمدباقرعلیه السّلام است .

از میان مرشدان و مربیان متعددش طیفورالدین ، عارفِ سوری ، را می توان نام برد. بدیع الدین تعلیمی شایسته دید و بویژه در علوم خفیه ، چون کیمیا و حِیَل طبیعی ، تبحّر یافت .

شاه مدار، که بسیار سفر می کرد، چندین بار به زیارت مکّه رفت ، و یک بار آن را همسفر اشرف جهانگیر سمنانی * بود. در سفرهای خود از مدینه ، بغداد، نجف و کاظمین دیدار کرد، سپس عازم هند شد و با اینکه کشتی او غرق شد خود را بدان سرزمین رساند. در هند به نقاط گوناگون سفر کرد و سرانجام در مَکَنْپور، روستایی در ۴۵ کیلومتری کانپور، مقیم شد، و در ۱۰ جمادی الاولی ۸۴۴ در همان محل در گذشت .

شاه مدار،به رغم مباحثات گزنده قاضی شهاب الدین دولت آبادی * با او، نزدابراهیم شاه شرقی (حک : ۸۰۴ ـ۸۴۸)، سلطان جونپور و ولی نعمت قاضی شهاب الدین ، بسیار محترم بود.

او بسیار زیباروی بود، ازینرو چهره خود را می پوشاند تا مبادا شیفتگان جمالش در برابرش بر خاک بیفتند. مقبره باشکوه او، که به امر ابراهیم شرقی بنا شده ، امروز نیز زیارتگاه شمار انبوهی از معتقدان اوست که به مناسبت «عُرس » وی از سراسر هند به مکنپور می شتابند و خیزرانهای بلند آراسته به پارچه ها و پرچمهای رنگین ، به نام «شاه مدار کی چَهریان »، را تا مزارش حمل می کنند.

کرامات بسیاری به او و مریدانش ، مشهور به مَداریها، نسبت می دهند. مَداریها در کوی و برزن شهرها و روستاهای شبه قاره هند و پاکستان ، به نمایش عملیات خارق العاده می پردازند. در تداول عامه ، امروزه «مداری » به معنی «بازیگر دوره گرد» است ( در اصل لقب قطب المدار مأخوذ از اعتقاد مریدان اوست دایر براینکه بدیع الدین از جمله کسانی بوده که «علیهم مدارالعالم » لقبی همچون قطب و غوث (حسنی ، ج ۳، ص ۲۸) ) .



منابع :

(۱) آفتاب میرزا، تحفه الابرار ، دهلی ۱۳۲۳/۱۹۰۵، ج ۶، ص ۲۸؛

(۲) ( عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، حیدرآباد کن۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۹، ج ۳، ص ۲۷ـ۳۱ ) ؛

(۳) داراشکوه بابری ، سفینه الاولیاء ، ص ۱۸۷ـ ۱۸۸؛

(۴) غلام سرور لاهوری ، خزینه الاولیاء ، لکهنو ۱۹۱۳، ج ۲، ص ۳۱۰ـ۳۱۲؛

(۵) ضیاءالدین ، مرآه الانساب ، جیپور ۱۳۳۵/۱۹۱۶، ص ۱۵۷؛ظهیراحمد ظهیری ، سِیَرُالمدار (اردو)، ج ۱،

(۶) لکهنو ۱۹۰۰، ج ۲، بداؤن ۱۹۲۰؛

(۷) عبدالرحمن عباسی ، مرآهِمَداری ، نسخه خطی فارسی ، ترجمه اردو از عبدالرشید ظهورالاسلام ، ثواقب الانوار بمطالع القطب المدار ، فرخ آباد ۱۳۲۸/۱۹۱۰؛

(۸) عبدالحق بن سیف الدین عبدالحق دهلوی ، اخبارالاخیار ، دهلی ۱۳۳۲/۱۹۱۴، ص ۱۶۴؛

(۹) محمد غوثی ، گلزار ابرار ، ش ۶۰؛شعیب فردوسی ،

(۱۰) مناقب الاصفیاء ، کلکته ۱۸۹۵؛عبدالباسط قنوجی ، دارالاسرارفی خوارق شاه بدیع الدین مدار ، نسخه خطی پیشاور، ش ( ۹ )

(۱۱) ۱۹۵۷؛

(۱۲) محمدصادق کشمیری همدانی ، کلمات صادقین ، نسخه خطی بانکی پور، ش ۲۱؛

(۱۳) غوث محمدخان ، سیرالمحتشم ، جاوره ۱۲۶۸/ ۱۸۵۲، ص ۲۸۸ـ۲۹۲؛

(۱۴) امیرحسن مداری فَنضوری ، تذکره المُتَّقین ، کانپور ۱۳۱۵ـ۱۳۲۲/ ۱۸۹۸ـ ۱۹۰۵؛

(۱۵) محمد نجیب ناگوری ، کتاب اعراس ، آگره ۱۳۰۰/۱۸۸۳؛

(۱۶) Abu’l-Fad ¤ l ـ Ala ¦ m ¦ â , A ¦ Ý i ¦ n-i Akbar i ¦ , tr. Jarrett, Calcutte 1891, ê , ۳۷۰;

(۱۷) Cawnpore district gazetteer , Alla ¦ ha ¦ ba ¦ d 1909, 309-310;

(۱۸) Kaykhusraw Isfendiya ¦ r, Dabista ¦ n-i madha ¦ hab, Eng. trans., New York 1937,307;

(۱۹) H.A.Rose, A glossary of the tribes and castes of the Punjab and the North-West Frontier Province, I, Lahore 1911, index, ê , Lahore 1926, s.v. ،، Madaris”;

(۲۰) Garcin de Tassy, Mإmoire sur… la religion Musulmane dans l’Inde, Paris 1869, 52-59.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۲ 

 زندگینامه شیخ خواجه قطب الدین بختیار کاکی

 از عارفان شبه قاره در قرن ششم وهفتم . در اوش به دنیا آمد. از پنج سالگی به تحصیل پرداخت و پس از حفظ قرآن مجید، علوم متداول عصرخود را فراگرفت . درجوانی به طریقت چشتیّه * پیوست و از معین الدین چشتی دستوریافت تابرای ترویج تعالیم اسلامی به دهلی که درسال ۶۰۲ـ۶۰۳ به تصرف مسلمانان درآمده بود، برود. بختیارکاکی نخست به مُلتان رفت و با بهاءالدین زکریای مُلتانی * ، و بابافریدالدین گنج شکر * ملاقات کرد. باآنکه در دهلی شمس الدین التتمش (حک : ۶۰۷ـ۶۳۳) وی را بسیار حرمت نهاد، نزدیکی به دربار را روا ندانست .

در تبلیغ اسلام و ارشاد و هدایت مردم بسیار موفق بود. عبدالحق دهلوی در اخبارالاخیار این کرامت را به او نسبت می دهد که از زیر سجاده اش کاک (نان روغنی ) بیرون می آورد و برای همه حضار کفایت می کرد (ص ۲۴ـ۲۵)، و ازینرو به کاکی معروف شد.

عارفان بزرگی چون قاضی حمیدالدین ناگوری ، مولانا شمس الدین ترک ، خواجه محمود، علاءالدین کرمانی ، سیدنورالدین غزنوی ، نظام الدین ابوالمؤید، خواجه فریدالدین گنج شکر، سیدشرف الدین ، خواجه حمیدالدین بهلوانی ، شیخ بدرالدین غزنوی * و شیخ برهان الدین بلخی همواره در خدمت کاکی بودند و از میان آنان بابا فریدالدین گنج شکر را خلیفه و جانشین خود کرد. وی سرانجام در ۱۴ ربیع الاول ۶۳۳ در دهلی درگذشت ؛ و خلفای او سلسله چشتیه را درهند گسترش دادند.

بختیار کاکی مجموعه سخنان خواجه معین چشتی * را درکتابی به نام دلیل العارفین گرد آورده که در ۱۳۰۶ در چاپخانه نولکشور چاپ شده است . این اثر مشتمل بر دوازده مجلس است . مجموعه سخنان بختیار را نیز، خلیفه اش فریدالدین گنج شکر، در کتاب فوایدالسالکین ، گردآورده است .



منابع :

(۱) محمداکرام ، آب کوثر ، لاهور ۱۹۹۰، ص ۲۱۳ـ۲۱۷؛
(۲) محمدبن کمال الدین بختیار کاکی ، دلیل العارفین ، ترجمه اردو، در هشت بهشت ، لاهور ۱۹۵۷، ص ۱ـ۵۳؛
(۳) تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان و هند ، ج ۳، لاهور ۱۹۷۱، ص ۱۳۵ـ ۱۳۸، ۱۴۰ـ۱۴۲؛
(۴) داراشکوه بابری ، سفینه الاولیاء ، ترجمه اردو، کراچی ۱۹۵۹، ص ۱۳۰ـ۱۳۱؛
(۵) غلام سرور لاهوری ، خزینه الاصفیاء ، کانپور ۱۲۸۲، ج ۱، ص ۲۶۷ـ۲۷۶؛
(۶) عبدالحق بن سیف الدین عبدالحق لاهوری ، اخبارالاخیارفی اسرار الابرار ، دهلی ( بی تا. ) ؛
(۷) فریدالدین گنج شکر، فوائدالسالکین ، ترجمه اردو، در هشت بهشت ، لاهور ۱۹۵۷، ص ۱ـ۲۹؛
(۸) خلیق احمد نظامی ، تاریخ مشایخ چشت ، دهلی ۱۹۵۳، ص ۱۵۰ـ۱۵۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲