زندگینامه ابو بصیر لیث بن بختری مرادی(قرن دوم)

ابو بصیر لیث بن بختری مرادی، از رجال امامی کوفه در نیمهٔ اول قرن ۲ (قمری).

کنیهٔ او را «ابومحمد» و «ابویحیی» آورده‌اند و او را از اهل کوفه شمرده‌اند. وی در منابع رجالی هم از اصحاب امام باقر و هم از اصحاب امام صادق علیه السلام محسوب شده‌است. ابو بصیر مرادی از برخی راویان حدیث اهل بیت علیهم السلام چون عبدالکریم بن عتبه هاشمی روایت کرده‌است.

ابوبصیر مرادی، درگذشت امام صادق علیه السلام را درک کرده‌است، بیشتر معتقدند ابو بصیر مرادی به امامت امام کاظم باور نداشته‌است و گفته‌اند مذهب وی مستقیم نبوده‌است.

شاگردان

از مهم‌ترین شاگردان ابوبصیر مرادی که روایات زیادی از او نقل کرده‌است، ابوجمیله مفضل بن صالح اسدی است و در درجهٔ بعد می‌توان از عبدالله بن مسکان، عبدالله بن بکیر و عبدالکریم بن عمرو خثعمی یاد کرد.

اَبوبَصیر، عنوان مشترک دو تن از راویان امامیه و اصحاب امام باقر و امام صادق(علیه السلام) به نامهای یحیی بن ابی‌القاسم اسدی و لیث بن بَخْتَری مرادی. در بسیاری از روایات امامیه نام ابوبصیر بدون افزودن هیچ قیدی، در سلسلۀ اسناد قرار گرفته و تنها با کمک گرفتن از قراین خارجی ممکن است هویت راوی را حدس زد؛ اما شمار اسانیدی که هویت ابو بصیر در آنها با قیدی تعیین شده، بسیار اندک است و گاه برخی از این قیود ذکر شد نیز به خودی خود چندان استوار نیست و احتمال می‌رود ناشی از خلط بوده باشد.

اشتراک عنوان «ابو بصیر» میان یحیی اسدی و لیث مرادی سبب شده است تا بحث و پژوهش در هویت ابو بصیر در اسانید گوناگون در بین محدثان و رجال شناسان امامی کمابیش از همان سده‌های نخستین مطرح گردد و تا امروز ادامه یابد. از این ‌رو تفکیک این دو شخصیت هم‌ عصر که هر دو در کوفه متوطن بوده‌اند، در پاره‌ای موارد نمی‌تواند از قطعیت برخوردار باشد.

۱٫ ابو بصیر یحیی بن ابی‌القاسم اسدی (د ۱۵۰ق/۷۶۷م)، از رجال امامی کوفه. کنیۀ او ابو محمد بود و شاید از آن رو ابو بصیر خوانده می‌شد که از بینایی محروم بود (کشی، ۱۷۳، ۴۷۶؛ طوسی، رجال، ۱۴۰، ۳۳۳). ابوالقاسم کنیۀ پدر وی بوده و نام او اسحاق ثبت شده است (همان، ۱۴۰؛ مفید، الاختصاص، ۸۳)، ولی در برخی از منابع ابوالقاسم به صورت قاسم و به عنوان نام پدر یحیی آمده است (مثلاً نک‍: نجاشی، ۴۴۱). نسبت اسدی به جهت رابطۀ ولای خاندان او با قبیلۀ عرب بنی‌اسد بود (کشی، ۱۷۳؛ طوسی، همان، ۳۳۳؛ مفید، همانجا). طوسی در رجال (همانجا) او را از اهل کوفه شمرده است. همو و نجاشی (همانجاها) به سال وفات وی تصریح کرده‌اند.

ابوبصیر اسدی چندی در صحبت امام محمد باقر(علیه السلام) (امامت: ۹۵-۱۱۴ق) بود و پس از آن در جرگۀ اصحاب امام جعفر صادق(علیه السلام) (امامت: ۱۱۴- شوال ۱۴۸) درآمد. انبوهی از روایات بر جای ماندۀ اعتقادی و فقهی در کتب حدیث امامیه که از طریق ابوبصیر از آن امام روایت شده است، نشان از میزان این بهره‌گیری دارد (نیز نک‍: برقی، الرجال، ۱۱، ۱۷؛ طوسی، همان، ۱۴۰، ۳۳۳؛ نجاشی، همانجا).

طوسی (همان، ۳۶۴) وی را در شمار اصحاب امام موسی کاظم(علیه السلام) (امامت: ۱۴۸-۱۸۳ق) نیز آورده است (قس: نجاشی، همانجا)، ولی باید در نظر داشت که وی تنها حدود ۲ سال از امامت آن حضرت را درک کرده و شمار روایات موجود به نقل ابو بصیر (بدون قید) از امام کاظم(علیه السلام) بسیار اندک است. ابو بصیر اسدی بجز محضر امامان، از برخی راویان امامی چون ابوحمزۀ ثمالی و صالح (عمران) بن میثم نیز روایت کرده است (نک‍: برقی، المحاسن، ۳۰۹؛ کلینی، ۷/۱۸۵-۱۸۶؛ ابن بابویه، محمد، امالی، ۲۶۸).

ابوبصیر اسدی به ‌سان یکی از حاملان پراندوختۀ حدیث اهل بیت علیهم السلام در کوفه شناخته می‌شد و در میان آنان که از او حدیث فرا گرفتند، نام رجالی چون ابان بن عثمان احمر، عاصم بن حمید حناط، حسین بن ابی‌العلاء و عبداللـه بن حماد انصاری به چشم می‌خورد (نک‍: ابن بابویه، محمد، فقیه، ۴/۱۲۱؛ طوسی، الفهرست، ۱۷۸، امالی، ۲/۹۵، ۱۵۷). همچنین باید از علی بن ابی حمزۀ بطائدی، عبداللـه بن وضاح و شعیب عقرقوفی، خواهرزادۀ ابو بصیر اسدی، نام برد که شاگردان خاص وی بوده‌اند (نک‍: نجاشی، ۲۱۵، ۲۴۹؛ کشی، ۱۷۱).

ابوبصیر اسدی در پی سالها درک صحبت امام محمد باقر و امام صادق(علیهما السلام) طبعاً یکی از قطبهای رهبری فکری جامعۀ امامی کوفه محسوب می‌شد، روایات متعددی در دست است که نشان می‌دهد ابو بصیر (ظاهراً اسدی) در صحنه‌های مبارزۀ فکری با گروههای مخالف چون مختاریه و زیدیه حضور داشته است (نک‍: کلینی، ۱/۲۹۱؛ کشی، ۲۴۰-۲۴۱، جم).

در ۱۴۸ق به دنبال وفات امام جعفر صادق(علیه السلام)، فرزند ارشد او موسوم به عبداللـه دعوی امامت کرد و پیروان او که «فطحیه» نامیده می‌شدند، در مقابل گروهی از شیعیان قرار داشتند که بلاواسطه پس از امام صادق(علیه السلام) به امامت امام کاظم(علیه السلام) قائل بودند. وقوع این بحران با سالهای پایانی عمر ابوبصیر اسدی مصادف بود و موضع‌گیری او در مقابل فطحیه از وی چهره‌ای وجیه نزد پیروان امام کاظم(علیه السلام) ترسیم نمود؛ چنانکه در روایات آنان ابوبصیر در زمرۀ گروهی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) شمرده شده است که از آغاز به عبداللـه پشت کرده، به امام کاظم(علیه السلام) روی آوردند (نک‍: کلینی، ۱/۳۵۱-۳۵۲؛ کشی، ۲۸۲-۲۸۴).

در منابع گوناگون مطالبی از طریق علی بن ابی‌حمزه روایت شده است که بیان می‌دارد ابوبصیر (اسدی) اندکی پس از وفات امام صادق(علیه السلام) در حالی که عبداللـه افطح هنوز زنده بود، برای گزاردن حج به حجاز رفته و ضمن دیدار با امام کاظم(علیه السلام) مراتب وفاداری خود را به امام اعلام کرده است (نک‍: حمری، ۱۴۶؛ کلینی، ۱/۲۸۵، ۲/۱۲۴؛ مسعودی، ۱۶۷-۱۶۸؛ دلائل الامامه، ۱۶۳، ۱۹۳).

در روایاتی که پیروان امام کاظم(علیه السلام) از زبان ابوبصیر نقل کرده‌اند، وی پایه‌های عقیدتی فحیه دربارۀ امامت را مورد حمله قرار داده است (نک‍: ابن بابویه، علی، ۴۹، ۷۴؛ مسعودی، ۱۶۱). اگرچه در روایات مذکور تصریح نشده که کدام ابوبصیر مورد نظر بوده است، ولی حرمت ویژۀ ابوبصیر مرادی نزد فطحیان، این احتمال را که وی ابوبصیر اسدی باشد، مرجح می‌سازد. شاید به سبب همین شخصیت ضد فطحی ابوبصیر اسدی بوده باشد که ابن فضال، رجال‌شناس نامی فطحیه، در نقد رجالی ابوبصیر اسدی، او را «مخلّط» قلمداد کرده است (نک‍: کشی، ۱۷۳، ۴۷۶).

در زمان افتراق بعدی امامیه و تقسیم پیروان امام کاظم(علیه السلام) به واقفه (منکران وفات وی و قائلان به مهدویت آن حضرت) و قطعیه (قائلان به جانشینی امام رضا(علیه السلام))، سالها از وفات ابوبصیر اسدی می‌گذشت و همین امر موجب آن بود که هر دو دسته در شخصیت ابوبصیر اسدی با دیدۀ احترام بنگرند. علی بن ابی حمزۀ بطائنی که در گذشته از شاگردان خاص ابوبصیر اسدی بود و اکنون از سران واقفه به‌شمار می‌رفت، با نقشی که در انتقال آثار ابوبصیر و روایات او به آیندگان ایفا کرد، موجب شد که حتی در آثار قطعیه (در دوره‌های بعد اثناعشریه) به عنوان راوی درجۀ اول ابوبصیر اسدی شناخته شود (نک‍: ابن بابویه، محمد، «مشیخه»، ۱۸؛ طوسی، الفهرست، همانجا؛ نجاشی، ۴۴۱).

علی بن ابی حمزه و فرزندش حسن که او هم مذهب واقفی داشت، در اثار خود بسیار بیش از دیگر اصحاب ائمه، از روایات ابوبصیر بهره گرفته‌اند (نک‍: همو، ۲۵۰، به نقل از تفسیر علی بن ابی‌حمزه؛ ابن بابویه، محمد، ثواب الاعمال، ۱۳۰ به بعد، به نقل از فضائل قرآن حسن بن علی؛ قس: نجاشی، ۳۷).

به علاوه در منابع واقفی، برخی روایات در اثبات باورهای مذهب واقفه از زبان ابوبصیر (اسدی، نقل شده است (نک‍: علوی، شم‍۲۱، ۲۳، ۳۳؛ کشی، ۴۷۴-۴۷۶). از سوی دیگر قطعیه، ابوبصیر اسدی را به عنوان یک راوی «وجیه و ثقه» می‌شناختند، همان تعبیری که نجاشی دربارۀ او به کار برده است (ص ۴۴۱). نام او در شمار ۶ تن «اصحاب اجماع» از یاران امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) آورده شده است که «طایفه» بر صدق حدیث و فقاهت آنان اجماع نموده‌اند (نک‍: کشی، ۲۳۸؛ طوسی، عده الاصول، ۱/۳۸۴).

همچنین در منابع اثناعشری به روایت حدیثی از ابوبصیر برخورد می‌کنیم که به «حدیث لوح» شهرت دارد و در آن اعتقاد به امامان دوازده‌گانه با تفصیل نسبی مطرح شده است (نک‍: کلینی، ۱/۵۲۷-۵۲۸؛ نعمانی، ۴۲-۴۴؛ ابن بابویه، محمد، کمال‌الدین، ۱/۳۰۸-۳۱۱) و به قرینۀ همراهی عبدالرحمن بن سالم (راوی این حدیث) با علی بن ابی حمزه در روایت از ابوبصیر در برخی از اسانید می‌توان به احتمال قوی‌تر ابو بصیر اسدی را موردنظر در این حدیث دانست (نک‍: طوسی، تهذیب، ۱/۴۴۳، الاستبصار، ۱/۲۰۳).

برخی از رجال شناسان متأخر امامیه همچون علامۀ حلّی (ص ۲۶۴) در اثر آشفتگی موجود در عبارات کشی (ص ۴۷۴-۴۷۶)، شخصیت ابو بصیر یحیی بن ابی‌القاسم اسدی را با یحیی بن قاسم حذّاء واقفی یکی دانسته و بر این پایه به واقفی بودن ابوبصیر اسدی حکم رانده‌اند که باتوجه به وفات وی در ۱۵۰ق و آغاز افتراق واقفه در ۱۸۳ق، واقفی بودن وی منتفی است.

افزون بر روایات بسیار پراکنده در کتب حدیث امامیه، آنچه به عنوان آثار ابوبصیر اسدی با نام از آنها یاد شده، دو عنوان زیر است: کتاب مناسک الحج، به روایت علی بن ابی حمزه و حسین بن علاء (طوسی، الفهرست، همانجا) و کتاب یوم و لیله، به روایت علی بن ابی حمزه (نجاشی، همانجا). ابن بابویه نیز مجموعه‌ای از روایات فقهی او به روایت علی بن ابی حمزه را در فقیه من لایحضره الفقیه مورد استفاده قرار داده است (نک‍: ابن بابویه، محمد، «مشیخه»، همانجا). همچنین مجموعه‌ای مشتمل بر حدود ۲۰ حدیث در موضوع «علل» به روایت حسین بن یزید نوفلی از علی بن ابی حمزه به‌طور پراکنده در علل الشرائع ابن بابویه مورد استفاده واقع شده است (۱/۱۵، ۱۶، جم).

ابن بابویه ضمناً تلفیقی از روایت ابوبصیر و محمدبن مسلم را از «کتاب حدیث اربعمأه» به تمامی در الخصال (۲/۶۱۰-۶۳۷) نقل کرده است. علاوه بر آنچه ذکر شد، نوشتاری از ابوبصیر در زمینۀ احوال ائمۀ نخستین به روایت محمد بن سنان (در بعضی اسانید با واسطۀ ابن مسکان) وجود داشته که در آثار کهن امامیه و غیرایشان مورد استفاده قرار گرفته است (نک‍: ابن ابی الثلج، ۱۵؛ کلینی، ۱/۴۶۱، ۴۶۳، ۴۶۸؛ خصیبی، ۳۹؛ ابوالفرج، ۵۰؛ ابن خشاب، ۱۶۱، جم‍(. خصیبی (همانجا) تصریح نموده که ابوبصیر مورد نظر در این سند ابوبصیر اسدی است.

۲٫ ابوبصیر لیث بن بختری مرادی، از رجال امامی کوفه در نیمۀ نخست سدۀ ۲ق/۸م. کنیۀ اصلی او را ابن غضائری (نک‍: علامۀ حلّی، ۱۳۷) و نجاشی (ص ۳۲۱) «ابومحمد» و ابن ندیم (ص ۲۷۵) و طوسی (رجال، ۲۷۸) «ابویحیی» آورده‌اند و طوسی (همان، ۱۳۴) او را از اهل کوفه شمرده است. وی در منابع رجالی هم از اصحاب امام باقر(علیه السلام) و هم از اصحاب امام صادق(علیه السلام) محسوب شده است (برقی، الرجال، ۱۳، ۱۸؛ کشی، ۱۷۰؛ مفید، الاختصاص، ۸۳؛ طوسی، همان، ۱۳۴، ۲۷۸؛ نجاشی، همانجا).

ولی در اسانید روایات، نمونه‌ای قطعی برای روایت او از امام باقر(علیه السلام) دیده نمی‌شود (برای موارد قابل تردید، نک‍: مفید، المقنعه، ۳۸، سطر ۲۷؛ فخاربن محمد، ۸۴؛ قس: کلینی، ۳/۵۰۹؛ مجلسی، ۳۵/۱۱۲). ابوبصیر مرادی همچنین از برخی راویان حدیث اهل بیت چون عبدالکریم بن عتبۀ هاشمی (از اصحاب امامان صادق و کاظم(علیهما السلام)) روایت کرده است (ابن بابویه، محمد، «مشیخه»، ۵۵).

در سلسلۀ سند حدیثی از المحاسن برقی (ص ۳۷) روایت لیث مرادی از ابوبصیر (شاید اسدی) دیده می‌شود و باتوجه به آنچه ذکر شد و اینکه نجاشی (همانجا) لیث مرادی را «ابوبصیر اصغر» خوانده است، دور نیست که وی قدری نسبت به ابوبصیر اسدب تأخر طبقه داشته باشد.

از مهم‌ترین شاگردان ابوبصیر مرادی که روایات زیادی از او نقل کرده است، ابو جمیله مفضل بن صالح اسدی است و در درجۀ بعد می‌توان از عبداللـه بن مسکان، عبداللـه بن بکیر و عبدالکریم بن عمرو خثعمی یاد کرد که روایت آنان از ابوبصیر مرادی مورد تصریح قرار گرفته است (نک‍: کلینی، ۲/۶۰، ۷/۳۱۰، جم‍؛ ابن بابویه، محمد، همانجا؛ نجاشی، همانجا).

ابوبصیر مرادی، همان‌طور که شعیب عقرقوفی اظهار داشته است (کشی، ۱۷۲)، وفات امام صادق(علیه السلام) را درک کرده است، ولی گزارش صریحی در مورد موضع‌گیری او در قبال فطحیه دیده نمی‌شود. روایت عقرقوفی حاکی است که ابوبصیر مرادی به امامت امام کاظم(علیه السلام) باور نداشته است (کشی، همانجا، شم‍۲۹۳، نیز شم‍۲۹۲؛ طوسی، تهذیب، ۱۰/۲۵) و گفتار ابن غضائری، رجال‌شناس اثناعشری اشارت دارد که مذهب وی مستقیم نبوده است (نک‍: علامۀ حلی، همانجا).

در مورد رابطۀ او با امام کاظم(علیه السلام)، اگرچه طوسی در الفهرست (ص ۱۳۰) و رجال (ص ۳۵۸) او را در زمرۀ اصحاب آن حضرت آورده است، ولی این نکته در کلام برقی، کشی و نجاشی تأیید نشده و در اسانید روایات نیز روایت او از امام کاظم(علیه السلام) به اثبات نرسیده است. اگر شواهد پراکندۀ یاد شده را در کنار روایات ستایش‌آمیز فطحیان دربارۀ ابوبصیر مرادی قرار دهیم، به نتیجه‌گیری دربارۀ گرایش مذهبی ابوبصیر مرادی کمک خواهد کرد.

از آن جمله باید به روایتی به نقل از علی بن اسباط فطحی اشاره کرد که در آن نام ابو بصیر مرادی در شمار چند تن از اصحاب امامان باقر و صادق(علیه السلام) یاد شده و در انتخاب شخصیتها تأثیر دیدگاه فطحی احساس می‌شود (نک‍: کشی، ۹-۱۰؛ مفید، الاختصاص، ۶۱-۶۲). در روایتی دیگر از طریق علی بن اسباط، ابوبصیر مرادی یکی از چهار تن دانسته شده که در حیات و ممات، زینت و آبروی اهل بیت بوده، از مصادیق قوّامون به قسط، سابقون و مقرّبون شمرده می‌شدند (کشی، ۱۷۰، شم‍ ۲۸۷، نیز ۲۳۸-۲۳۹، شم‍۴۳۲). در روایت دیگر نیز از طریق علی بن اسباط و علی بن حدید فطحی، ابوبصیر مرادی در عداد چهار تن اوتاد زمین و اعلام دین محسوب شده است (همو، ۲۳۸، شم‍۴۳۲).

اما از دیدگاه منابع غیرفطحی در بادی امر باید به روایات پراکنده‌ای توجه کرد که کشی نقل کرده و این در حالی است که خود در تمییز ابوبصیرها (دست کم براساس نسخۀ موجود از کتاب وی) به شدت دچار خلط بوده است. کشی علاوه بر روایات علی بن اسباط و علی بن حدید فطحی، ابوبصیر مرادی در عداد چهارتن اوتاد زمین و اعلام دین محسوب شده است (همو، ۲۳۸، شم‍۴۳۲).

اما از دیدگاه منابع غیرفطحی در بادی امر باید به روایات پراکنده‌ای توجه کرد که کشی نقل کرده و این در حالی است که خود در تمییز ابوبصیرها (دست کم براساس نسخۀ موجود از کتاب وی) به شدت دچار خلط بوده است. کشی علاوه بر روایات علی بن اسباط و علی بن حدید که یاد شد، دو روایت دیگر نقل کرده که در آنها ابوبصیر مرادی یکی از چهار تن «مخبتین» مژده‌ور به بهشت و نیز از احیا کنندگان حدیث اهل حدیث(علیه السلام) و امانتداران حلال و حرام خداوند دانسته شده است (ص ۱۳۶، شم‍۲۱۹، نیز ۱۷۰، شم‍۲۸۶).

باتوجه به قراین مختلف، ازجمله وجود روایتی دیگر با همین مضمون (همو، ۱۳۶، شم‍۲۱۸) که در آن نام ابوبصیر (بدون قید) آمده است، می‌توان گفتۀ کشی را درست دانست، با این احتمال که قید «لیث مرادی» و «لیث بن بختری مرادی» در روایت پیشین از افزوده‌های بعدی بوده باشد.

کشی همچنین یادآور شده که بعضی در شمار ۶ تن «اصحاب اجماع» از یاران امام باقر و امام صادق(علیه السلام) به جای ابوبصیر اسدی، ابوبصیر مرادی را قرار داده‌اند (ص ۲۳۸). از دیگر رجال‌شناسان امامیه ابن غضائری ضمن اینکه مذهب او را مورد طعن دانسته، یادآور شده است که اعتبار روایی او مورد طعن نیست (علامۀ حلی، همانجا) و نجاشی در شرح احوال وی هم در گرایش مذهبی و هم در اعتبار رجالی او سکوت کرده است (همانجا).

تنها اثر یاد شده از ابوبصیر مرادی کتابی در مسائل فقهی است که بیشتر به روایت ابن فضال فطحی از ابوجمیله مفضل بن صالح از وی شهرت داشته است (همانجا؛ نیز نک‍: ابن ندیم، همانجا؛ طوسی، الفهرست، همانجا). این کتاب در سطح محدودی مورد استفادۀ محدثان چون برقی در المحاسن (ص ۳۳۷)، کلینی در الکافی (۳/۴۶۰، ۴/۳۴۲، جم‍(، ابن بابویه در فقیه (۲/۲۷۴)، طوسی در تهذیب (۱/۱۶۵، ۱۸۰، جم‍( و همو در الاستبصار (۱/۱۵۴، جم‍( قرار گرفته و آنگونه که از موارد نقل بر می‌آید، مشتمل بر پاسخهای امام صادق(علیه السلام) به سؤالات ابوبصیر مرادی است.

در منابع رجالی و حدیثی شیعه از شخصیتهای دیگری نیز نام برده شده که «ابوبصیر» خوانده می‌شده‌اند:

ابوبصیر عبداللـه بن محمد اسدی کوفی از اصحاب امام باقر(علیه السلام) (کشی، ۱۷۴؛ طوسی، رجال، ۱۲۹)؛

ابوبصیر یوسف بن حارث از اصحاب بتری مذهب امام باقر(علیه السلام) (همان، ۱۴۱)

و ابوبصیر ثقفی (خصیبی، ۳۹).

در سده‌های اخیر چندین اثر مستقل دربارۀ شخصیت رجالی ابوبصیر تألیف شده است.

که عبارتند از:

۱٫ ترجمه ابی‌بصیر، از محمد مهدی خوانساری (د ۱۲۴۶ق)، که همراه الجوامع الفقهیه در ۱۲۷۶ق چاپ سنگی شده است؛

۲٫ ترجمه ابی‌بصیر و تحقیق احواله، از محمد باقر شفتی (د ۱۲۶۰ق)، که همراه مجموعه‌ای از رسایل رجالی وی در ۱۳۱۴ق به چاپ رسیده است؛

۳٫ ترجمه ابی‌بصیر، از محمد هاشم خوانساری (د ۱۳۱۸ق)، همراه مجمع الفوائد در ۱۳۱۷ق چاپ شده است؛

۴٫ ترجمه ابی‌بصیر و اسحاق بن عمار، از ابوتراب خوانساری (د ۱۳۴۶ق)؛

۵٫ الرساله المبصره فی احوال ابی‌بصیر، از محمدتقی شوشتری، چاپ شده به عنوان ملحق درج ۱۱ قاموس الرجالِ مؤلف (نیز نک‍: آقابزرگ، ۴/۱۴۷-۱۴۸، ۱۱/۲۲۳)؛

۶٫ اسانید ابی‌بصیر، از موسی شبیری زنجانی که عکس نسخۀ دست‌نویس آن در کتابخانۀ مرکز موجود است.



مآخذ:

  1. آقابزرگ، الذریعه؛
  2. ابن ابی الثلج، محمدبن احمد، «تاریخ الائمه»، مجموعۀ نفیسه، قم، ۱۴۰۶ق؛
  3. ابن بابویه، علی بن حسین، الامامه و التبصره من الحیره، قم، ۱۴۰۴ق؛
  4. ابن بابویه، محمد بن علی، امالی، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م؛
  5. همو، ثواب الاعمال، نجف، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م؛
  6. همو، الخصال، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۲ش؛
  7. همو، علل الشرائع، نجف، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م؛
  8. همو، فقیه من لایحضره الفقیه، به کوشش حس موسوی خرسان، نجف، ۱۳۷۶ق؛
  9. همو، کمال‌الدین، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ق؛
  10. همو، «مشیخه الفقیه»، همراه ج ۴ فقیه؛
  11. ابن خشاب، عبداللـه بن نصر، «تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم»، مجموعه نفیسه، قم، ۱۴۰۶ق؛
  12. ابن ندیم، الفهرست؛
  13. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م؛
  14. برقی، احمدبن محمد، الرجال، تهران، ۱۳۴۲ش؛
  15. همو، المحاسن، به کوشش جلال‌الدین محدث، قم، ۱۳۷۱ق؛
  16. حمیری، عبداللـه بن جعفر، قرب الاسناد، تهران، ۱۳۶۹ق؛
  17. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
  18. دلائل الامامه، منسوب به ابن رستم طبری، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۲م؛
  19. طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، به کوشش حسن موسوی خرسان، تهران، ۱۳۹۰ق؛
  20. همو، امالی، بغداد، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
  21. همو، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، تهران، ۱۳۹۰ق؛
  22. همو، رجال، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م؛
  23. همو، عده الاصول، به کوشش محمد مهدی نجف، قم، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
  24. همو، الفهرست، به کوشش محمد صادق بحرالعلوم، نجف، کتابخانۀ مرتضویه؛
  25. علامۀ حلی، حسن بن یوسف، رجال، نجف، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م؛
  26. علوی، علی بن احمد، نصره الواقفه، به کوشش احمد پاکتچی، منتشر نشده؛
  27. فخاربن معد موسوی، ایمان ابی‌طالب، به کوشش محمد بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م؛
  28. کشی، محمد، معرفه الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش؛
  29. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۸ق؛
  30. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
  31. مسعودی، علین بن حسین، اثبات الوصیه، نجف، ۱۳۷۴ق؛
  32. مفید، محمدبن محمد، الاختصاص، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، جماعه المدرسین؛
  33. همو، المقنعه، تهران، ۱۲۷۶ق؛
  34. نجاشی، احمدبن علی، رجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق؛
  35. نعمانی، محمدبن ابراهیم، الغیبه، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.

احمد پاکتچی

زندگینامه لوط بن یحیى ازدى«ابومخنف» (متوفی۱۵۷ه.ق )

لوط بن یحیی بن سعیدبن مِخْنَف بن سلیم الازدی . و مخنف بن سلیم جد ابومخنف از اصحاب علی علیه السلام بود و از رسول صلوات الله علیه روایت کند.

و ابن الندیم گوید: بخط احمدبن الحارث الخزاز خواندم که علماء گفته اند که در اخبار و فتوحات عراق ابومخنف بر دیگران برتری دارد و در اخبار خراسان و هند و فارس تفوق مدائنی راست و در امر حجاز و سیرت ، فضل واقدی را باشد و در فتوح شام هرسه برابرند. -انتهی .

و طبری عمده مطالب کتب او را در تاریخ خود نقل کرده است . لیکن اصل هیچیک از مولفات ابومخنف بدست نیامده است و کتابها که بدو نسبت کنند مجهول و برساخته متاخرین باشدو یاقوت در معجم الادباء گوید: مخنف بن سلیمان از اصحاب علی علیه السلام بود و از رسول روایت داشت و صاحب تصانیف است در فتوح و حروب اسلام .

ویحیی بن معین گوید: او کوفی است و حدیث او بچیزی نیست . وفات او به سال ۱۵۷ ه’ ۳۹ . ق. بود – انتهی .

و محدث استرابادی در منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال گوید: مردم شیعی را برخلاف اهل سنت بر نقل و روایت وی وثوقی تمام است . علامه حلی گوید: ابومخنف رضی الله عنه شیخ من اصحاب الاخبار بالکوفه و وجه هم و کان یسکن الی ما یرویه . لکن عامه را بعلت شیعی بودن ابومخنف بر روایات وی اعتمادی نیست .

فیروزآبادی گوید: لوط بن یحیی اخباری شیعی تالف من نقله السیر، متروک .

و دارقطنی گوید: اخباری خٌ ضعیف .و مجلسی در بحار وی را از علمای جماعت گمان برده است و بی شک بر اصلی نیست . و ابوعمرکشی ابومخنف را از اصحاب امیرالمومنین علی علیه السلام گفته است و آن نیزبراساسی نباشد چنانکه شیخ ابوجعفر طوسی در رجال خودگوید: و عندی انه هذا غلط لانه  لوط بن یحیی لم یلق امیرالمومنین و کان ابوه یحیی من اصحابه . و آنچه متفق علیه خاصه است این است که ابومخنف از اصحاب ابوعبدالله جعفربن محمد الصادق بوده .

و نجاشی گوید: گروهی گفته اند که ابومخنف از اصحاب ابوجعفر محمدبن علی الباقر علیه السلام است و آن درست نباشد. و بعضی گفته اند که جده اعلای وی مخنف نیز درک خدمت علی بن ابیطالب علیه السلام کرده و در خلافت آن حضرت حکومت اصفهان داشته است و ابومخنف لوط در شرح حال مخنف جده خویش کتابی بنام اخبار مخنف بن سلیم کرده است .

و ابن الندیم کتب ذیل را بدو نسبت کند:

  1. کتاب الرده.
  2. کتاب فتوح الشام .
  3. کتاب فتوح العراق.
  4. کتاب الجمل .
  5. کتاب صفین .
  6. کتاب اهل النهروان والخوارج .
  7. کتاب الغارات .
  8. کتاب الحریث ابن راشد و بنی ناجیه.
  9. کتاب مقتل علی رضی اللله عنه .
  10. کتاب مقتل حجربن عدی .
  11. کتاب مقتل محمدبن ابی بکر والا شتر و محمدبن ابی حذیفه.
  12. کتاب الشوری و مقتل عثمان .
  13. کتاب المستورد ابن علفه (در بعض کتب دیگر کتاب المیسور ابن علقمه ؟ )
  14. کتاب مقتل الحسین علیه السلام .
  15. کتاب وفاه معاویه و ولایه ابنه یزید و وقعه الحره و حصار ابن الزبیر.
  16. کتاب المختاربن ابی عبید.
  17. کتاب سلیمان بن صرد و عین الورده.
  18. کتاب مرج راهط و بیعه مروان و مقتل الضحاک بن قیس .
  19. کتاب مصعب و ولایته العراق.
  20. کتاب مقتل عبدالله بن الزبیر.
  21. کتاب مقتل سعیدبن العاص .
  22. کتاب حدیث یا حمیرا و مقتل ابن الاشعت .
  23. کتاب بلال الخارجی .
  24. کتاب نجده ابی قبیل .
  25. کتاب حدیث الازارقه.
  26. کتاب حدیث روستقبان .
  27. کتاب شبیب الخارجی و صالح بن مسرح .
  28. کتاب مطرف بن المغیره.
  29. کتاب دیرالجماجم و خلع عبدالرحمن بن الاشعث .
  30. کتاب یزیدبن المهلب و مقتله بالعقر.
  31. کتاب خالدبن عبدالله القسری و یوسف بن عمر و موت هشام وولایه الولید.
  32. کتاب یحیی .
  33. کتاب الضحاک الخارجی – انتهی .و در معجم علاوه بر کتابهای مزبور
  34. کتاب زیدبن علی و
  35. کتاب الخوارج و المهلب بن ابی صفره را نیز به لوط منسوب داشته . و بعضی
  36. کتاب اخبار مخنف بن سلیم .
  37. کتاب السقیفه .
  38. کتاب فتوح خراسان .
  39. کتاب اخبار الحجاج .
  40. کتاب اخبار ابن الحنفیه.
  41. کتاب اخبار محمدبن ابی بکر.
  42. کتاب اخبار زیاد.
  43. کتاب الشوری .
  44. کتاب الخطبه الزهراء را بر نامهای کتب او افزوده اند.

لوط بن یحیى بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدى از مورخان به نام قرن دوم هجرى است .(۲۵۰)گرایش شیعى اوتاءیید شده و به همین دلیل ، اصحاب حدیث اورا متروک دانسته اند. ابن حبان نوشته است : او را فضى بود و صحابه را دشنام مى داد.(۲۵۱)ابن عدى نوشته است که او شیعى افراطى بود.(۲۵۲)در متروک بودن وى نزد اصحاب حدیث باید به این نکته هم توجه داشت که اخبارى است ومورخ .

ذهبى اورا به دلیل اخبارى بودن موثق ندانسته (۲۵۳)در برابر اینها، رجال شناسان شیعى اورا تاءیید کرده اند. نجاشى نوشته است :ابومخنف شیخ الاصحاب در کوفه بود و میتوان به نقل هایش ‍ اعتماد داشت .او از جعفر بن محمد الصادق (ع ) روایت دارد.(۲۵۴)
جد وى مخلف بن سلیم از اصحاب پیامبر (ص )(۲۵۵)ویاران امام على على (ع ) است . وى در جنگ جمل به عنوان رهبر طایفه ازد در کنار امام على (ع ) حضور داشت . بعد ازآن نیز از طرف امام حاکم اصفهان شد.

تخصص ویژه ابومخنف در حوادث عراق بود(۲۵۶)و درباره بیشتر جنگهاى مهم این منطقه تک نگاریهایى داشته است . بیشتر این تک نگاریها، اخبار شیعیان و برخى درباره درگیریهاى خوارج و قیام عبدالرحمان بن محمد بن اشعث است . نگاهى به تاءلیفات او در فهرست ابن ندیم ، سیر کار تاءلیفى اورا در این جهت نشان مى دهد.(۲۵۷)این سیر تقریبا شامل بخش عمده اخبار تاریخ اسلام تا اواخر عهد اموى است . بیشتر رویدادهاى مهم این دوره تحت عناوینى مستقل در تک نگاریهاى وى آمده است .(۲۵۸)

ابومخنف با ان که شیعه بود، سعه صدر لازم را در نقل اخبار حفظ کرد، بطورى که اهل سنت نیز از روایات او نقل کرده اند.شاید به همین دلیل ابن ابى الحدید تشیع اورا انکار کرده ،(۲۵۹)سخنى که مورد تاءیید دیگران قرار نگرفته است . مطالب زیادى که توسط او روایت شده در نوع خود منحصر به فرد بوده واز این جهت بسیار حایز اهمیت است .طبرى نوشته هاى اوکه بیشتر از طریق کلبى روایت شده ، بهره کافى برده است . مجموعه روایاتى که طبرى به نقل از ابومخنف آورده ۵۸۶ روایت مى باشد.(۲۶۰)ابولفرج اصفهانى نیز در مقاتل الطالبیین و نیز اغانى از او استفاده فراوان کرده است .(۲۶۱)

از ارزشمندترین کارهاى او مقتل الحسین (ع ) است که طبرى اکثر روایات آن را آورده و متاءسفانه اصل آن بر جاى نمانده است .(۲۶۲)نوشته مجعولى با عنوان مقتل الحسین (ع ) به طور مستقل ، منسوبه به ابو مخنلف مکرر چاپ شده که با مقایسه آن با متن با آنچه در تاریخ طبرى آمده ، نادرستى آن تاءیید مى شود.(۲۶۳)درست همانطور که دو متن منسوب به وى با عنوان مقتل المختار و کتاب المختار و ابن زیاد، از ساخته هاى منسوب به اوست که با محتواى آنچه طبرى از ابومخنف نقل کرده ناسازگار است .(۲۶۴)گفتنى است که رساله اى با عنوان مولد على بن ابیطالب (ع ) هم با نام ابو مخنلف چاپ شده است .

به نظر مى رسد همانطور که برخى نوشته هاى تاریخى بعدها ساخته شده و به واقدى نسبت داده شده بیشتر درزمینه فتوحات درباره ابومخنف نیز مشابه آن انجام شده باشد. از کتاب مقتل الحسین مورد نظر نسخه هاى فراوانى از قرون قبل در کتاب خانه هاى مختلف جهان بر جاى مانده است .(۲۶۵)

کتاب الجمل او از آثار ممهمش بوده که پاره اى از نقل هاى آن را ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه آورده و از آن جمله ذکر اشعارى از اصحاب امیر المومنین (ع ) است که کلمه وصایت در آنهاآمده است .(۲۶۶)آثار دیگرى نیز به طور پراکنده از اوبرجاى مانده که سزگین فهرست آنها را ذکر کرده است .(۲۶۷)

نویسنده کتاب مرویات ابى مخنف فى تاریخ الطبرى عصر الخلافه کشیده است تا فهرستى از نقلهاى ابو مخنف را در دوره خلافت خلفاى نخست جمع آورى و نقد کند. وى کتاب خود را با این گرایش تاءلیف کرده که در نوشته هاى تاریخى طبرى ، گرایش شیعى وجود دارد و بنابراین ازدید یک سنى اعتبار ندارد. وى در مقدمه کتابش به تفصیل مشایخ ابومخنف که چهره هاى برجسته متشیّع عراق وعالمان غیر شیعى هستند یاد کرد.



۲۵۰- عجیب آن است که نام ابومخنف را درمیان فقهاى دوره عباسى (خلافت از اواخر ۱۵۸) آورده است . نک : تاریخ الیعقوبى ،ج ۲،ص ۴۰۳
۲۵۱- لسان المیزان ،ج ۴،ص ۳۴۴
۲۵۲- الکامل فى ضعفاء الرجال ، ج ۶، ش ۲۱۱۰
۲۵۳-میزان الاعتدال ،ج ۳،ش ۲۹۹۲
۲۵۴-رجال النجاشى ، ص ۳۲۰،ش ۸۷۵
۲۵۵-نک : مسند احمد،ج ۲،ص ۱۸۳، ج ۴،ص ۲۱۵ ،ج ۵،ص ۷۶؛ سنن النسائى ،ج ۷، ص ۱۶۷،در این منابع روایاتى درباره کیفیت آمدن وى نزد پیامبر نقل شده است .
۲۵۶-نک : معجم الادباء ج ۱۷، ص ۴۱٫ مدائنى هم متخصص خراسان و هند و فارس و واقدى حجاز وسیره .الفهرست ،ص ۱۰۶
۲۵۷-الفهرست ،ص ۱۰۵، ونک : النجاشى ،ص ۳۲۰
۲۵۸-التاریخ العربى والمورخون ،ج ۱، ص ۱۷۸
۲۵۹-ابن ابى الحدید مى نویسد: وابومخنلف من المحدثین و ممن یرى صحه الامامه بالاختیار ولیس من الشیعه ولا معدوا فى رجالاتها،شرح نهج البلاغه ،ج ۱،ص ۱۴۷
۲۶۰-مرویات ابى مخنف ، ص ۵۸
۲۶۱- کتابى با عنوا مرویات ابى مخنلف درتاریخ طبرى گردآورى شده و گردآورنده آن از شدت تعصب ضد شیعى بر هیرک از روایات از حیث سند انتقاداتى وارد کرده است .
۲۶۲-اخیرا همین قسمت ، د رکتابى جداگاه با عنوان نادرست وقعه الطف توسط انتشارات اسلامى چاپ شده است .آنچه جداگانه به عنوان مقتل ابومخنف در دسترس است قطعانادرست مى

۲۶۳- الکنى والاقاب ، ج ۱، ص ۱۵۵
۲۶۴-مرویات ابى مخنف ،صص ۴۸ ۴۹
۲۶۵-فهرستى از آن ها در مرویات ابى مخنف ص ۵۳ آمده است .
۲۶۶-شرح نهج البلاغه ، ج ۱، ص ۱۴۵؛ قاموس الرجال ،ج ۷، ص ۴۴۷؛ قطعات نقل شده در طبرى و ابن ابى الحدید را از کتاب الجمل ابومخنف فراهم آورده است نک :Abu U sezgnymaiyadischen der Hitorograghie zur Beifarhg ein Minaf1971 Leiden Zeit
۲۶۷-تاریخ التراث العربى ، ج ۱،جزء ۲، صص ۱۳۰ ۱۲۸
۲۶۸-الفهرست ، ص ۱۰۶

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه علامه سید عبدالکریم لاهیجی(۱۲۳۵ – ۱۳۲۳قمری)

 

فقیه فرزانه و عالم جلیل القدر و مدرس ربانی آیت الله حاج سید عبدالکریم لاهیجی از فقیهان و متفکرات نامدار و برجسته ی قرن ۱۳ است که سالیان متمادی به عنوان یکی از برجسته ترین عالمان و مدرسان تهراندر مدارس علمیه، بویژه مدرسه ی مروی تهرانبه تدریس و تربیت و پرورش طلّاب و فضلا اشتغال داشت و نیز در تهذیب نفس و صفای باطن و سیر و سلوک معنوی، صاحب مقامات والایی بود.

ولادت و زادگاه

متأسفانه از تاریخ ولادت و زمان هجرت از زادگاه، اجداد و مدت اقامت در نجفاشرف و تاریخ مراجعت به ایرانو تاریخ ازدواج و تعداد فرزندان این عالم بزرگوار، در هیچ کتابی سخن به میان نیامده است، ولی وجود پاره ای شواهد و قرائن، مانند مطالعه ی زندگی استادان برجسته و معاصران و شاگردان وی و این که وی سالیان متمادی در جایگاه تدریس فقیه بزرگ حاج ملاعلی کنی تهرانی تدریس میکرد و شاگردان برجسته و نامداری از دانش بیکران وی بهره مند شده اند، میتوان حدس زد که وی در بین سال های ۱۲۲۵ ـ ۱۲۳۵ قمری در شهر عالم پرور لاهیجان پای به عرصه ی حیات گذاشته است. بدون تردید زادگاه این عالم بزرگوار، لاهیجان است و نیز بخشی از تحصیلات وی در همین شهر به انجام رسیده است.

صاحب قصص العلماءدر باب کرامات آقا محمدباقر بهبهانی، اسم پدر گرامی آیت الله سید عبدالکریم، مطلبی نقل کرده است. می گوید: خبر داد آن را به من عالم ثقه آقا سید عبدالکریم بن آقا سید زین العابدین لاهیجی که گفت که ما به عتبات عالیات تحصیل علم می نمودیم و در آخر زمان مرحوم آقا بهبهانی بوده و آقا به جهت کمال شیخوخیّت و این که معمر شده بود، قوای او را بسیار فتور و ضعف داده، از تدریس دست کشیده ولیکن آقا خود مجلس درسی داشت که شرح لمعهرا سطحی می گفت و ما چند نفر از بابت تیمّن و تبرک به مجلس درس او می رفتیم.(۱)

درباره موقعیت علمی شهر لاهیجان بی مناسبت نیست که سخنان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای، دامت برکاته، را ذیلاً به عنوان تیمّن و تبرّک بیاوریم. معظّم له فرمودند: «شهر لاهیجان، در مقاطع خاصی از تاریخ، شخصیت های علمی عظیمی در ابعاد مختلف داشته، که متأسفانه حتی اکثر آنان برای مردم آن سامان نیزناشناخته مانده اند.».

حضرت آیت الله جوادی آملی نیز فرمودند: «استان گیلاندر طول تاریخ مهد علم و عالم بوده و عالمان زیادی از این استان برخاسته اند که شاید بیش ترین عالمان آن استان، از شهر عالم پرور لاهیجان، همانند حکیم فیاض لاهیجی، بوده است.».(۲)

سید عبدالکریم باید دوران مقدمات و سطح را در زادگاهش سپری کرده باشد. برخی از معاصران وی همانند آیت الله میرزا حبیب الله محقق رشتی که از مهم ترین شاگردان شیخ انصاری بوده اند نیز مقدمات و سطح علوم الهی را در لاهیجان سپری ساخته اند. در کتابخانه ی شخصی آیت الله زین العابدین قربانی، نماینده ی ولیّ فقیه در استان گیلان، کتاب خطی وجود دارد که نویسنده ی آن عالم ربانی آیتالله حاج سیّدمهدی کیسمیاست. ایشان در ابتدای کتاب درباره چگونگی ورود پدرش آیت الله حاج سید احمد کیسمی(معاصران لاهیجی و محقق رشتی) به حوزه ی علیّمه ی لاهیجانمی نویسد:

«هنگامی که پدرم وارد مدرسه ی علمیّه شعربافان لاهیجان شد، جمعی از افاضل برجسته و متقی در آن مدرسه مشغول تحصیل بودند، از آن جمله مرحوم آیتالله میرزا حبیب الله محقق رشتی است که بعدها جزء مراجع تقلید عالم تشیّع گردید.».(۳)

تحصیلات

هر چند از تاریخ مهاجرت این عالم ربانی و از اساتید دوران مقدّمات و سطح وی در کتب تراجم و رجالی مطلبی به ثبت نرسیده است، ولی نام وی در شمار شاگردان برجسته ی شیخ الفقهاء و المجتهدین حاج شیخ مرتضی انصاری(متوفای ۱۲۸۱ قمری) به ثبت رسیده است.(۴) وی همانند بسیاری از شاگردان شیخ انصاریاز محضر پرفایده ی آن فقیه والامقام بهره مند گردید و خود نیز به مقام عالی اجتهاد نایل گردیده است.

سید عبدالکریم لاهیجی علاوه بر بهره مندشدن از درس فقه و اصول شیخ انصاری، به درس پرفایده و پربرکت عالم نامدار آیت الله سید حسین حسینی کوه کمره ای معروف به سید حسین ترک(متوفای ۱۲۹۹ قمری) شرکت جست و از وجود آن عالم ارزنده بهره مند گردید. فقیه والامقام شیخ انصاری مسایل احتیاطی خود را به سیدحسین کوه کمره ای ارجاع می داد. سیّد بعد از شیخ انصاری مرجعیت آذربایجان را برعهده داشت و در سال ۱۲۹۹ قمری در نجف رحلت کرد و در همان سرزمین پاک مدفون گردید.(۵)

آیت الله سیّد عبدالکریم لاهیجی در زمان حیات اساتید برجسته ی خود، آیات عظام شیخ مرتضی انصاری و سیّد حسین تُرک کوه کمره ای به درجه ی اجتهاد نایل آمده است. از مدت اقامت وی در نجف اطلاعی در دست نیست، ولی آن چه مسلّم است، این است که وی در زمان حیات شیخ انصاری به تهران عزیمت کرد و در این شهر به طور دائمی اقامت کرد و به تدریس و اقامه ی جماعت و سایر وظایف شرعی اشتغال داشت.

اقامت در تهران

تاریخ ورود سید عبدالکریم لاهیجی(۶)به تهرانبه طور دقیق مشخص نیست، ولی علت مهاجرت وی در زمان حیات استاد والامقامش شیخ انصاری از نجفبه تهران این گونه بوده است: مؤلف محترم گنجینه ی دانشمندان حکایتی را نقل کرده اند که این جا به نقل آن می پردازیم:

«سیّد عبدالکریم لاهیجی از شاگردان طراز اول و بزرگ شیخن ا الانصاری و علّامه سید حسین کوه کمره ای و غیر آن دو بود. بعد از وصول به مقام عالی علم واجتهاد وفقه و سداد، بدون تودیع و خداحافظی با استادش شیخ انصاری به تهران آمد و به طور ناشناس به دَرِ مغازه ی یکی از تجار خیر و پرهیزکار بازار، به نام مرحوم حاج ملّاحاجی، والد مبرور آیت الله حاج شیخ عباس حایری تهرانی می رود و به عنوان شاگردی مشغول کار می شود.

رفقای وی خدمت مرحوم شیخ مرتضی انصاری می روند و از عزیمت او به تهران خبر میدهند. مرحوم شیخ از این که او بدون ملاقات وی به ایران رفته، ناراحت می شود. فوراً نامه ای به علامه حاج ملّاعلی کنی تهرانی می نویسد و از مقامات علمی و ورع ایشان خبر می دهد و توصیه و تأکید می کند که حتماً او را بیابد و از وجودش تقدیر و استفاده کنند.

بعد از وصول نامه به مرحوم علّامه ملّاعلی کنی، او به انتظار آمدن سیّد عبدالکریم لاهیجی می نشیند و در صدد یافتن او می شود و عده ای از فضلا و غیره را مأمور می کند که در مدارس و یا مسافرخانه ها و غیره ایشان را پیدا کنند.حدود شش ماه می گذرد و از او خبری نمی رسد. پس از شش ماه روزی مرحوم حاج ملّاحاجی مذکور به آقا سیدعبدالکریم می گوید: به منزل حجه الاسلام حاج ملّاعلی کنی برو و بگو چند استخاره کنند و جواب آن را فوراً بیاور.

آقای لاهیجی به منزل حاج ملّاعلی کنی می آید در موقعی که حاجی بالای منبر مشغول تدریس هستند و جمع کثیری از علما و فضلا تهران سرتا پا گوش به بیانات حاجی می دهند. پس مرحوم سیدعبدالکریم لاهیجی دم در نشسته و گوش به درس حاجی می دهد و ناگاه اشکالی به نظرش رسیده ایراد می کند.بعضی می گویند: آقا سیّد ساکت شو این جا جای حرف زدن نیست.

مرحوم حاج ملّاعلی کنی می بیند اشکال وارد است. می فرماید: آقا ایرادش به موقع است. ما باید جوابی درست کنیم. مباحثه بین حاج ملّاعلی و آقا سیّد عبدالکریم ادامه پیدا می کند. حاجی، ناچار درس را تعطیل و فکر می کند این آقا باید شخص بزرگ و عالمی جلیل باشد. پس می گوید: آقا اهل کجا هستی؟ می گوید: لاهیجان. نام شما چیست؟ می گوید: سیّد عبدالکریم.

مرحوم حاجی متوجه می شود که گم شده خود را یافته است. فوراً از جا برخاسته و او را در آغوش می گیرد و معانقه می کند و به جای خود می نشاند و می گوید: آقا جان! نزدیک ۶ ماه است که در انتظار شمایم و استفسار کامل از او می کند.

مرحوم حاج ملّاحاجی می بیند که شاگردش آقا سیّد عبدالکریم نیامد. تعجب می کند؛ زیرا، در این مدت سابقه نداشت او کاری را زود انجام ندهد. به گمان این که شاید منزل حاج ملّاعلی را پیدا نکرده یا اتفاق دیگر روی داده، خود به منزل مرحوم حاجی می آید و می بیند آقا سیّد عبدالکریم بالای دست حاجی نشسته است. ناراحت می شود و با خود می گوید: چه سیّد بی ادبی است که بالای دست حاجی نشسته است! پس اشاره به او می کند که بیا پایین، آن جا جای تو نیست.

مرحوم حاج ملّاعلی کنی(۷) متوجه شده می گوید: حاج ملّا حاجی چی به آقا اشاره می کنی؟

او می گوید: چون بالا دست شما نشسته است. آخر او، شاگرد حجره ی من است.

مرحوم حاجی می فرمایند: حاج ملاحاجی! این آقا مخدوم من و سید من و آقای من است. حاج ملّاحاجی عذرخواهی می کند و دست آقا سید عبدالکریم و حاج ملّا علی را می بوسد و عقب کار خود می رود. مرحوم حاج ملا علی کنی بعداً دختر خود را به او تزویج کرده و تدریس مدرسه ی مروی را که آن روز مرکز حوزه ی علمیّه ی تهران بود و امامت جماعت آن جا را برعهده معظّم لّه می گذارد.

مرحوم آقا سیّد عبدالکریم بیش از ۲۰ سال متصدی درس و امامت مسجد و مدرسه ی مروی بودند و صدها نفر از علمای بزرگ تهراناز محضر وی استفاده و استغاثه کردهاند.».(۸)

از این حکایت به خوبی روشن می شود که مرحوم آیت الله لاهیجی دچار فقر و فاقه و پریشانی بوده است. لذا به ایران عزیمت می کند و در تهران به صورت ناشناس مشغول کارگری و شاگردی می شوند.

تدریس و پرتو افشانی

سابقه ی تدریس این مجتهد پرآوازه، به دوران جوانی و زمانی که مشغول فراگیری مقدمات و سطح حوزه بود، باز می گردد. او پس از فتح قله های فقاهت نزد دانش وران حوزه ی نجف و کسب توانمندی های فوق العاده به ایران بازگشت. در این زمان، اشتهار علمی وی به مرتبه ای رسید که شرح حال نگاران او را یکی از آیات و مدرسین بزرگ در قرن ۱۳ معرفی کرده اند و در وصفش نوشته اند:

«او از اعاظم علما و فقها و از جمله مدرسان محقق و اصحاب رأی و تدقیق بود و جامع معقول و منقول و در اصول و فروع تبحر داشت. وی حدود بیست و چند سال در سمت مدرس زبده ی مدارس تهران، بویژه مدرسه ی مروی مشغول تربیت و پرورش شاگردان برجسته بودند.

برخی از شاگردان و تربیت یافتگان مکتب علمی آن بزرگوار عبارت اند از:

۱ ـ علّامه شیخ آقا بزرگ تهرانی(مؤلف کتاب الذریعه)

آن بزرگوار در این باره می نویسد:وی، بیست و چند سال در این سمت بود و در آن مدت عده ی زیادی از حوزه ی درسش برخاستند. من به خدمتش شرف یاب شدم و از علمش بهره گرفتم و در حلقات تدریسش حضور یافتم که شامل قسمتی از قوانین و فصول و ریاض و غیره می شد. این، قبل از تشرف من به نجفاشرف ما بین ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۳ بود.(۹)

۲ ـ آیت الله حاج میرزا مهدی آشتیانی(متوفای ۱۳۷۲ قمری)

این فیلسوف بزرگ در سال ۱۳۰۶ قمری در خاندان علم و فضیلت متولد شد و علوم و معارف را در تهراندر نزد بزرگانی همچون آقا سیّد عبدالکریم لاهیجیو شیخ فضل الله نوریو آخوند ملّا عبدالرّسول مازندرانیوآقا شیخ مسیح طالقانیو… تکمیل کرد و خود نیز در علومی مانند فقه، اصول، ریاضی، طب، علوم عقلی مقامی ممتاز داشت. آن بزرگوار به مدت ۳۰ سال در مدرسه سپه سالار و سایر مدارس تهرانتدریس داشت و اغلب به تدریس علوم عقلی اشتغال داشته اند و جمعی از برجستگان معاصر در علوم عقلی از شاگردان و تربیت یافتگان مکتب علمی آن بزرگوار به شمار می آیند.وی در نهم شعبان ۱۳۷۲ قمری دار فانی را وداع و در جوار کریمه ی اهل بیت حضرت فاطمه معصومه، سلام الله علیها، به خاک سپرده شد.(۱۰)

۳ ـ آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی(متوفای ۱۳۸۵ قمری)

وی در سال ۱۲۸۲ قمری در رامسردیده به جهان گشود. پدر و مادرشان را در همان اوان طفولیت از دست دادند. تحت اشراف و سرپرستی عمّه های خود تحصیلات علوم دینی را در زادگاهش آغاز کردند و بعد از طیّ مراحلی، وارد نجفاشرف گردیدند و از محضر آیات عظام میرزا حبیب الله رشتیو حاج میرزا خلیل تهرانیو حاج آقا رضا همدانیو ملّا عبدالله مازندرانیو آخوند خراسانیبهره مند شدند.

با اخذ گواهی نامه های اجتهاد در سال ۱۳۱۹ قمری وارد تهرانشدند و مشغول وظایف شرعی از قبیل تدریس و امامت جماعت و حل و فصل دعاوی و رسیدگی به سایر امور شرعی و عرفی و.. گردیدند.وی شاگردان فراوانی را تربیت کردند.مفتخر به دامادی سید عبدالکریم لاهیجی بودند. نیز در جایگاه امامت و تدریس استاد و ابوالزوجه خود، یعنی در مدرسه ی فیلسوف الدوله رشتی اشتغال ورزید.

مرحوم تنکابنی در سن ۱۰۳ سالگی در سال ۱۳۸۵ قمری مطابق با ۲۱ فروردین ۱۳۴۵ شمسی در تهران رحلت کردند.پیکر پاکش بعد از تشیع باشکوهی به نجفاشرف منتقل شد و در وادی اسلام مدفون گردید.

وی پدر گرامی حضرات آقایان آیت الله شیخ ابوالقاسم فلسفی و حجه الاسلام حاج شیخ محمدتقی فلسفی واعظ شهیر و آیت الله میرزا علی فلسفی تنکابنی اند.(۱۱)

۴ ـ حضرت آیتالله حاج شیخ محمد حسین تنکابنی(متوفای ۱۳۶۷ قمری)

این عالم جلیل القدر در سال ۱۲۸۰ قمری در رامسرمتولد شد. وی به اتفاق برادر کوچک ترش آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی، مراحل تحصیلی خود را در زادگاهش آغاز و بعد از مدتی رهسپار نجفاشرف گردیده و از محضر درسی آیات عظام میرزای رشتیو آخوند خراسانیو حاج آقا رضا همدانیو سایر بزرگان نجف اشرف بهره های فراوانی بردند. آن گاه به تهران مهاجرت کرده و علاوه بر تلمّذ در نزد بزرگان تهران، همانند میرزا محمد حسن آشتیانی و میرزا عبدالکریم لاهیجی و… خود، نیز از مدرسان بزرگ حوزه ی علمیّه ی تهران به شمار می آمد.

حجه الاسلام فلسفی واعظ که داماد محترم آن بزرگوار بودند، درباره ی ایشان می گوید: «مرحوم عمویم آیت الله حاج شیخ محمدحسین تنکابنی، رضوان الله تعالی علیه، یکی از زهّاد و اوتاد زمان بودند. ایشان یکی از چهار نفر وکلای تام الاختیار مرحوم آیت الله العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی در تهران به شمار می رفتند.مرحوم عمویم در مسجد همت آباددر ابتدای خیابان خراسان نزدیک راه آهن سابق تهران ری، امام جماعت بودند. منزل ایشان هم در اول همان خیابان خراسان بود.

آن مرحوم در مقام زهد و تقوا، معروف تر از سه نفر آقایان دیگر بود؛ یعنی، واقعاً مردی بسیار محتاط و منزه به شمار می رفت. به مرحوم عمویم وجوه زیادی ارجاع می شد. ایشان هم در مصرف آن، کمال دقت را داشت و مصارف زندگی شخصی ایشان از طریق نوشتن اسناد وکالت نامه و خرید و فروش و معاملات و وصیت نامه و… تأمین می شد. با حق الزّحمه آن، امرار معاش می کردند. این در حالی بود که در زمان رحلت آیت الله اصفهانی، ایشان چند هزار تومان وجوه شرعی را در اختیار داشتند.(۱۲)

۵ ـ حاج شیخ محمدحسین تنکابنی۹ شوال ۱۳۶۷ قمری برابر با یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۲۷ شمسی به رحمت خدا پیوست در جوار حضرت عبدالعظیم، علیهم السلام، به خاک سپرده شد.

۶ ـ شیخ احمد آل آقا کرمانشاهی(متوفای ۱۳۷۹ قمری)

وی در سال ۱۲۹۱ قمری در تهرانمتولد شد و تحصیلات خود را در خدمت اساتید عصر سید عبدالکریم لاهیجی و ملّا محمد آملی و شیخ علی نوری و شیخ حسن نهاوندی و میرزا حسن کرمانشاهی ومیرزا هاشم اشکوری و شیخ محمد قوچانی به پایان رسانید و خود نیز در مدرسه ی مروی و مدرسه ی سپهسالار تدریس می کرد.

۷ ـ سیّد حسن رضوی قمی(متوفای ۱۳۵۲ قمری)

وی از علمای برجسته ساکن تهران بود. در حدود سال ۱۲۸۳ قمری در قم متولد شد. پس از آموختن مقدمّات به تهران رهسپار شد و از محضر علّامه سیّد عبدالکریم لاهیجی در حکمت و فلسفه بهره مند گردید آن گاه به نجف اشرف عزیمت و از محضر آیات آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی استفاده ی شایان برد.مجدداً به تهران مراجعت کرد و در مدرسه ی صدر، به تدریس فقه و اصول اشتغال ورزید.

وی در سه شنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۵۲ قمری رحلت کرد. پیکر پاکش به قم منتقل شد و در یکی از حجرات صحن بزرگ دفن گردید.(۱۳)

۸ ـ میرزا حسن آشتیانی(متوفای ۱۳۷۰ قمری)

میرزا حسن فرزند میرزا ابراهیم معتمد السلطنه و نوه ی میرزا محمد قوام الدّوله آشتیانی ملقب به «وثوق الدوله» متخلّص به «ناصر» از نخست وزیران با فضل ایران بود.وی در ربیع الاول ۱۲۹۲ قمری در تهران پا به عرصه ی گیتی نهاد.

ادبیات را در نزد میرزا محمد گلپایگانی و علوم نقلی را در نزد سیّد عبدالکریم لاهیجی و علوم عقلی را در نزد ملّا علی نوری و میرزا هاشم اشکوری در مدرسه ی مروی به پایان برد.

میرزا حسن در سال ۱۳۱۳ قمری به همراه پدر خود به ملاقات ناصرالدین شاه قاجار رفت و لقب «وثوق الدّوله» را از او دریافت داشت و منصب «استیفای آذربایجان» را بر عهده گرفت.

سایر مناصب سیاسی او عبارت است از: وزیر عدلیه ۱۳۲۷ قمری؛ وزیر عدلیه ۱۳۲۸قمری؛ وزیر داخله ۱۳۲۹قمری؛ وزیر خارجه ۱۳۲۹قمری؛ وزیر دادگستری ۱۳۴۵قمری؛ ریاست فرهنگستان ایران۱۳۱۴شمسی؛ نمایندگانی مجلس شورای ملی در دوره ی اول، دوم، ششم، هفتم. وی در سال ۱۳۷۰ق، بهمن ۱۳۲۹ شمسی در تهراندرگذشت و پیکرش در قمدفن گردید.(۱۴)

۹ ـ شیخ محمدکاظم صادقی(متوفای ۱۳۸۵ قمری)

وی فقیهی جلیل القدر و جامع کمالات معنوی در معقول و منقول و صاحب اطلاعات وسیع در تفسیر و تاریخ و کلام بود. بعد از تحصیلات ابتدایی در زادگاهش فومن به تهرانعزیمت کرد. سطوح عالی فقه و اصول و حکمت و کلام و ریاضی را نزد بزرگانی چون میرزای جلوه و آقا سید عبدالکریم لاهیجی و میرزا هاشم اشکوری و… آموخت سپس به نجف اشرف رفت و از محاضر بزرگانی مانند نایینی و عراقی و اصفهانی فیض وافر برد و با اجازات اجتهاد به زادگاهش برگشت.علاوه بر تدریس به خدمات دینی و اجتماعی پرداخت و در سال ۱۳۸۵ قمری رحلت و در حریم مقدس حضرت ثامن الائمه، علیه السلام، دفن گردید.(۱۵)

۱۰ ـ شیخ عباس لاهیجی(متوفای بعد ۱۳۱۰ قمری)

۱۱ ـ سید صادق تنکابنی(متوفای ۱۳۳۲ قمری)(۱۶)

۱۲ ـ سید مهدی تنکابنی فرزند ارشد سید صادق تنکابنی که به گفته ی علامه طهرانی از بزرگان فضلا بود و قبل از پدر، وفات کرد.

۱۳ ـ محمد حسین قزوینی تهرانی

۱۴ ـ آیت الله حاج شیخ مهدی مازندرانی(متوفای ۱۳۷۸ قمری)

این عالم جلیل القدر در سال ۱۳۰۱ قمری در بابل متولد شد و مقدّمات علوم دینی را در زادگاهش فرا گرفت.آن گاه راهی تهران شد و در مدرسه ی صدر مستقر گردید. از محضر اساتید بزرگ تهران استفاده برد.

آن جناب، اصول را نزد آیه الله سیّد عبدالکریم لاهیجی و فقه را نزد شهید بزرگوار شیخ فضل الله نوری و فلسفه را نزد حضرات میرزا حسن کرمانشاهی و میرزا هاشم اشکوری و میر شهاب الدین شیرازی، به خوبی فرا گرفت.به همراه تحصیل به تدریس پرداخت و شاگردان برجسته ای را در دامن پرمهر خویش پرورش دادند.

عمری را با قناعت و فقر و نداری و توکل بر خدا سپری ساخت. کرسی تدریس ایشان در حوزه ی علمیه ی قم از بزرگ ترین و پرجمعیت ترین کرسی تدریس به شمار می رفت. وی هم چنین از مریدان دل باخته ی استاد بزرگوارش شیخ فضل الله نوری بودند و همواره بر مصایب وارده بر آن استاد والامقام، اشک می ریختند.

این روحانی پارسا در ۱۰ جمادی الثانی ۱۳۷۸ قمری در سجده ی دوم از رکعت دوم نماز عصر، جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکرش باشکوهی خاص تشییع و بعد از اقامه ی نماز از سوی آیت الله العظمی بروجردی، در قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.(۱۷)

۱۵ ـ آیت الله حاج شیخ باقر معزّالدوله تهرانی (متوفای ۱۳۲۰ قمری)

حاج شیخ باقر فرزند محمد رفیع طهرانیعالمی بزرگوار و از اعاظم و افاضل دانشمندان و مدرّسان تهرانبود. در حدود سال ۱۲۶۹ قمری در تهرانمتولد شد. پس از طیّ مقدّمات و سطوح، از اکابر زمان مانند میرزا محمد حسن آشتیانیو سیّد عبدالکریم لاهیجیو دیگران استفاده کرد تا به مقام منیع اجتهاد و فقاهت نایل شد.در مدرسه ی مروی به تدریس پرداخت و جمعی از فضلا از خرمن دانش و ادبش بهره مند شدند.در تهران به وظایف شرعی و خدمات دینی و ترویج احکام دین و تربیت و پرورش طلاب پرداختند.در سال ۱۳۳۰ قمری رحلت کرد و در جوار مقبره ی استادش علّامۀ لاهیجی دفن گردید.(۱۸)

۱۶ـ آیت الله حاج شیخ احمد خندق آبادی

وی فرزند حاج ملّا محمد کاشانی، الاصل و از اجلّه ی دانشمندان و علما تهرانو سرسلسله ی خندق آبادی های تهراناست. از رجال علم و دانش و مراجع نامدار زمان خود بود. امضا و قضاوت هایش مورد قبول ملت و دولت و دوائر قضایی بود. وی از برجسته ترین شاگردان مرحوم لاهیجیبود. قبرش نیز در جوار قبر استادش قرار دارد.(۱۹)

۱۷ ـ آیت الله حاج آغا بزرگ هفت تنی

وی در تهران متولّد شد. تحصیلات خود را در نزد آیات شیخ فضل الله نوری و سیّد عبدالکریم لاهیجی و ملّاعبدالرسول تهرانی به پایان رسانید. خود از اکابر علمای تهران بود. چون در محلّه ی هفت تن در انتهای بازار مسگرهای تهران، منزل داشت، معروف به «هفت تنی» گردید.این عالم بزرگوار و عالم زاهد ربانی از ائمه ی جماعت مسجد جامع طهران و مقام علم و عمل والایی داشت.(۲۰)

۱۸ ـ آیت الله حاج سیّد محمّدتقی تهرانی(متوفای ۱۳۴۹قمری)

فرزند عالم ربانی حاج سیّد عزیزالله حسینی تهرانی است. عالمی فاضل و صالحی متقی و از شاگردان علّامه لاهیجی در مدرسه ی مروی بود. آن بزرگوار سیّد جلیل القدر و النفس و رقیق القلب و کثیر البکاء و علاقه ی وافری به احیای شب های جمعه و قرائت دعای شریف کمیل و حال معنوی خاصّی داشت.وی در سال ۱۳۴۹ قمری رحلت کرد و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی دفن گردید.(۲۱)

۱۹ ـ سیّد محمد فرزند علّامه سیّد ریحان الله کشفی دارایی بروجردی

در سال ۱۲۹۲ قمری در بروجردمتولد شد. درکودکی به همراه والدش به تهران آمد. سطوح فقه و حکمت را در نزد سید عبدالکریم لاهیجی استفاده کرد و به وظایف دینی اشتغال ورزید تا این که در سال ۱۳۵۳ قمری رحلت کرد و در حریم پاک عبدالعظیم حسنی، علیه السلام، دفن گردید.(۲۲)

۲۰ ـ میرزا جعفر آشتیانی برادرزاده و داماد آیت الله سید محمد حسن آشتیانی رهبر نهضت شروطیت(۲۳)

۲۱ ـ حاج شیخ مرتضی زاهد«حمام گلشنی» (متوفای ۱۳۷۲ قمری)

شیخ مرتضی زاهددر سال ۱۲۴۷ شمسی در تهران متولد شد. درس های خود را در مدرسه ی مروی و نزد فضلای تهران به اتمام رسانید. مهم ترین اساتید تأثیرگذار وی عبارت اند از: سید عبدالکریم لاهیجی و شیخ فضل الله نوری.این عالم بزرگوار همه ی عمر شریف خود را به وعظ و ارشاد و هدایت مردم تهران، به تهذیب و تزکیه نفس سپری ساخت.

کرامات زیادی را به وی نسبت می دهند و در سیر و سلوک و مراحل والای عرفانی، موقعیت ممتازی داشت. به عقیده ی حجه الاسلام شیخ محمدعلی جاودان، از نوادگان آن مرحوم، مرحوم شیخ مرتضی زاهد، سالیان متمادی علاوه بر فراگیری علوم رسمی حوزوی، از مقامات والای عرفانی استادش سید عبدالکریم لاهیجی بهره ها برده است. به عبارت روشن تر این دو بزرگوار رابطه ای معنوی و سلوکی نیز باهم داشته اند.

شیخ محمدعلی جاودان می گوید:

«اصولاً بزرگان اهل معرفت و کمال تهران، آقای لاهیجی را بسیار بزرگ می شمردند و نهایت ارادت را به ایشان داشتند. بعضی از ثقات و علما، آن بزرگوار را از متشرفین خدمت حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه الشریف، می دانستند. مرحوم زاهدبا همه سجایای علمی و اخلاقی، خودش را فقط یک واعظ و روضه خوان ساده می دانست و از هر گونه فضل و دانشی به شدت پرهیز می کرده است. حتی منبرها و روضه هایش را هم از روی کتاب برای مردم می خواند.

شیخ مرتضی زاهددر سال ۱۳۳۱ شمسی برابر با ۱۳۷۲ قمری در تهران دارفانی را وداع گفت. پیکر پاکش به کربلامنتقل شد و در صحن مطهر قمر بنی هاشم علیه السلام، به خاک سپرده شد.(۲۴)

۲۲ ـ حاج شیخ علی اصغر هزار جریبی مازندرانی

معاصران

مناسبت است که به نام برخی از عالمان نامدار معاصر دوران آیت الله سیّد عبدالکریم لاهیجی نیز اشاره شود:

۱-میرزا حبیب الله رشتی (متوفای ۱۳۱۲ قمری)

۲ ـ میرزا محمد حسن شیرازی(متوفای ۱۳۱۲ قمری)

۳ ـ حاج ملّا علی کنی تهرانی استاد و ابوالزوجه وی ( متوفای ۱۳۰۶ قمری)

۴ ـ حکیم ملّا علی مدرّس زنوزی(متوفای ۱۳۰۷ قمری)

۵ ـ حکیم میرزا ابوالحسن جلوه( ۱۳۱۴ قمری)

۶ ـ ملّامحمد معروف به فاضل ایروانی(متوفای ۱۳۰۶ قمری)

۷ ـ ملامحمد جعفر مجتهد تهرانی(متوفای ۱۳۱۳ قمری)

۸ ـ میرزا محمدحسن آشتیانی(متوفای ۱۳۱۹ قمری)

۹ ـ حاج ملّا محمد اشرفی مازندرانی(متوفای ۱۳۱۵قمری)

۱۰ـ سیّد جمال الدّین اسدآبادی(متوفای ۱۳۱۴ قمری)

۱۱ ـ میرزا محمدحسن آشتیانی(متوفای ۱۳۱۹قمری)

۱۲ ـ محدّث عالی مقام میرزا حسین نوری مازندرانی(متوفای ۱۳۲۰ قمری)

۱۳ ـ شیخ محمد طه نجف(۱۳۲۳ قمری)

۱۴ ـ ملامحمد فاضل شربیانی (متوفای ۱۳۲۲ قمری)

۱۵ ـ حاج شیخ محمدحسن مامقانی(۱۳۲۳قمری)

۱۶ ـ حاج آقا رضا همدانی(۱۳۲۲ قمری)

۱۷ ـ ملا علی نهاوندی(متوفای ۱۳۲۲قمری)

۱۸ ـ شیخ حسنعلی نخودکی

۱۹ ـ شیخ فضل الله نوری(۱۳۲۷قمری)

۲۰ ـ حکیم میرزا هاشم اشکوری(۱۳۳۰ قمری)

۲۱ ـ آخوند خراسانی(۱۳۲۹قمری)

۲۲ـ حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی(۱۳۲۶قمری)

۲۳ ـ ملّا عبدالله مازندرانی(۱۳۳۰ قمری)(۲۵)

تألیفات

آن مرد بزرگ، تمام اوقات خویش را به خدمت دین مصروف داشت. او به غیر از تدریس و تهذیب نفس، منبر و اقامه ی جماعت، بر اغلب کتاب های درسی فقه و اصول و حکمت، به صورت عالمانه و حکیمانه، حاشیه و تعلیقه ای نوشته اند:

۱ ـ حاشیه بر الفصول الغرویۀ فی الاصول الفقهیّه

مرحوم شیخ محمد حسین حائری(متوفای ۱۲۵۴ قمری) با پدید آوردن این کتاب که از مهم ترین کتاب های مطرح در عرصه ی اصول فقه است، نام خود را جاودانه ساخت و مشهور به «صاحب فصول» گردید. در نیمه ی اول سده ی دوازدهم هجری، سه کتاب اصولی مهم نگارش یافت: ۱ ـ هدایه المسترشدینشیخ محمد تقی اصفهانی؛ ۲ ـ قوانین الاصولشیخ ابوالقاسم قمی(میرزای قمی)؛ ۳ ـ الفصول(شیخ محمد حسین حائری).

این اثر علمی که از سال ۱۲۳۲ قمری انتشار یافت، مورد عنایت دانش پژوهان علم اصول قرار گرفته و حواشی و تعلیقه های زیادی بر آن نوشته شده است. شیخ آقا بزرگ به پاره ای از آن ها اشاره می کند. یکی از آن حواشی، الحاشیه سید عبدالکریم لاهیجیاست.(۲۶)

آن بزرگوار می گوید: «من حاشیه بر این کتاب را از اول تا مبحث دلالات نوشتم که به حدود هزار بیت می رسید. اگر همه را می نوشتم زائد بر ۲۰ هزار بیت می شد.».

۲ ـ حاشیه بر قوانین الاصولمیرزای قمی

۳ ـ حاشیه بر ریاض المسائلسیّد علی طباطبایی

۴ ـ حاشیه بر کتاب الروضهالبهیّه شهید

اقامه جماعت

آیت الله سید عبدالکریم لاهیجیدر مسجد فیلسوف الدوله اقامه جماعت می کردند، مرحوم فیلسوف الدّوله رشتی، طبیب دربار قاجاریه بود. در تهران مدرسه ای را تأسیس کرد که مسجد و حجراتی داشت. اکنون نیز این مسجد و مدرسه باقی و برقرار مانده و به نام «مدرسه ی فیلسوف» معروف است.مرحوم آیت الله آقا سید عبدالکریم لاهیجی در آن مسجد امامت داشت و تدریس می کرد.

بعد از رحلت آن بزرگوار، امامت و تدریس آن مکان شریف به داماد بزرگوارش آیت الله شیخ محمدرضا تنکابنیواگذار شد. اشتغال ایشان سال ها تداوم داشت. منزلی که به ایشان دادند، موقوفات مدرسه ی فیلسوف الدوله بود که به عنوان حق التدریس، مجاناً برای سکونت آن بزرگوار قرار داشت.»(۲۷)

ضمناً سیّد عبدالکریم لاهیجینیز در مدرسه ی مروی اقامه ی جماعت می کردند که عالمان بزرگ و جمعیّت فراوانی برای شرکت در این نماز جمع می شدند. حیاط و حتّی پشت بام مدرسه نیز مملوّ از جمعیت نمازگزار می شد.جریانی از دوری معظّم له از امامت جماعت در اثر تقوای شدید و خداترسی، بدین گونه نقل گردید:

روزی در اثنای نماز ظهر و عصر یکی از نمازگزاران از معظّم له درخواست استخاره ای می کند. وی بعد از گشودن قرآنکریم وقتی برگشت که جواب استخاره شخص را بدهد، مشاهده می کند که جمعیت زیادی در صحن و پشت بام اجتماع و نمازشان را به وی اقتدا کرده اند. مرحوم سید وقتی این اجتماع عظیم نمازگزار را مشاهده می کند، در خود احساس شادی و تولید فرحی می کند. به محض چنین احساسی، بلافاصله بلند می شود و می گویند: من امروز نمی توانم نماز عصر را بخوانم.

آن گاه در جواب سوال افرادی که جویای علّت ترک نماز عصر شدند، فرموده بودند: من برای امامت اهلیّت ندارم.(۲۸)نظیر چنین جریانی را برای مرحوم محدّث قمی در صحن مسجد گوهرشاد نقل نموده اند.(۲۹)

رحلت

آیت الله سیّد عبدالکریم لاهیجیدر سال ۱۳۲۲ قمری برای زیارت عتبات عالیات به عراقمشرّف شد. بعد از چند ماهی به تهرانمراجعت کردند. به فاصله ی کوتاهی در سال ۱۳۲۳ هجری قمری دار فانی را وداع گفت. حجه الاسلام حاج شیخ محمدعلی جاوداندر این باره می گوید:

خانه ی مرحوم لاهیجیدر همین کوچه و محلّه ی ما بوده است. خانه ای که بعدها، محل سکونت داماد مرحوم لاهیجی، آیت الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی، از علمای بسیار پرهیزکار تهران، بود. هنوز آثاری از این خانه باقی است.

«ما یک عمّه خانمی داشتیم که بزرگ ترین فرزند آقا شیخ مرتضی بود. این عمّه خانم، خانمی بسیار صالح و عابد و خلیق بود، بخصوص ایشان بر حضرت حسین، علیه السلام، بسیار گریه می کرد و اشک می ریخت. عمّه خانم ما نقل می کرد که روزی خدمت کار مرحوم آقا سید عبدالکریم با عجله و اضطراب و سراسیمه، به دنبال آقا شیخ مرتضی آمد. آقا به سرعت لباس های خود را پوشید و با او به منزل آقای لاهیجی رفت.

ما منتظر ماندیم و بعد از ساعتی، آقا به خانه بازگشت. آقا می فرمود: آیت الله لاهیجی در بستر بیماری افتاده بود و خیلی ضعیف و ناتوان شده بود و به سختی می توانست از جایش بلند شود و بر روی پاهایش بنشیند، اما در آخرین لحظات، بلند شدند و بر روی پا ایستادند سپس شروع به سلام دادن به حضرت معصومه، سلام الله علیها، کردند. ابتدا از حضرت پیامبراکرم، صلی الله علیه وآله، شروع کردند و بعد حضرت امیرالمؤمنین، علیه السلام، و حضرت فاطمه، سلام الله علیها، و همین طور یکی یکی به تمام ائمه اطهار تا حضرت بقیّه الله الاعظم، علیهم السّلام، دادند و بعد دوباره در جای خود دراز کشیدند و بلافاصله روح پاک و شریفش از بدن بیرون رفت و به سوی جوار حق شتافت.».(۳۰)

پیکر پاکش بعد از تشیع با شکوهی در قبرستان چهارده معصوم واقع در اوایل جاده ی شاه عبدالعظیم تهران[نزدیک میدان شوش] دفن شد. به واسطه ی کرامت و جلالت شأن و مقام او، علمای بزرگ دیگری همانند آیت الله حاج شیخ احمد خندق آبادی و آیت الله حاج باقر معزّ الدوله ای و ده ها نفر دیگر را بنابر وصیت شان، جنب مرقد مطهرش دفن کردند.(۳۱) مرحوم شیخ محمد شریف رازی مطلب جالبی از حضرت ولیّ عصر، عجل الله تعالی فرجه الشریف، بر سر مزار وی را این گونه می نویسد:

جناب حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمود یاسری تهرانی در روز چهارشنبه ۲۳ محرم ۱۳۹۴ قمری حکایت کرد برای این مؤلف که مرحوم حجه الاسلام حاج شیخ مرتضی زاهد(حمام گلشنی) فرمود: خدمت آقای آقا سیّد کریم محمدی که از متشرفان خدمت حضرت بود، رسیدم. فرمود: سید کریم بیا برویم به زیات جدم حضرت رضا، علیه السلام. پس چند قدم برداشته و خود را در صحن حضرت رضا، علیه السلام، دیدم پس به حرم مشرف شدم و زیارت کردم. با همان کیفیت به تهران آمدیم.

حضرت فرمود: بیا برویم به زیارت قبر سیّد عبدالکریم لاهیجی. پس تا به قبر سیّد رسیدیم، دیدم آقا سیّد عبدالکریم از قبر بیرون آمد و به استقبال حضرت ولی عصر امام زمان، روحی له الفداء، شتافت و پس از عرض ارادت و اخلاص به من فرمود: آقاسیّد کریم، سلام مرا به حاج شیخ مرتضی زاهدبرسان و بگو: شرط رفاقت همین است که مرا یاد نکنی و به دیدن من نیایی؟

حضرت ولّی عصر، عجل الله تعالی فرجه، فرمود: آقاسید عبدالکریم! حاج شیخ مرتضی را معذور دار. چون گرفتار و مریض احوال است و نمی تواند بیاید. من به جای او به دیدن تو خواهم آمد.

نویسنده ی کتاب گنجینه ی دانشمندانمی افزاید: تعجّب نکنید عزیزان من از این حکایت و استبعاد و انکار نکنید. اوّلا، مقام مومن حقیقی و متقی واقعی و عالم ربّانی و سیّد صالح، مانند آیت الله آقا سیّد عبدالکریم لاهیجی، بالاتر از این ها است. امام صادق،علیه السلام، فرمود: «اگر به درختی که ریشه ی آن در اعماق زمین فرو رفته است، فرمان دهد، اطاعت او کند» و ثانیاً، قدم مبارک همایونی حضرت ولیّ عصر حجه بن الحسن المهدی، عجل الله تعالی فرجه الشریف، این اثر را دارد که به تن مرده جان می دهد، چنان که گفته شده:

همچون مسیح جان به تن مردگان دمدگر

بـگذرد نـسیم سـحرگـه ز کـوی تـو(۳۲)

گلشن ابرارج۹


۱٫ قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۰۶٫

۲٫ خورشید تابان، تألیف نگارنده، ص ۲۱٫

۳٫ همان به نقل از پیام حوزه (نشریه ی شورای عالی حوزه ی علمیه ی قم)، شماره ۱۴٫

۴٫ زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، مرتضی انصاری، ص ۳۹۰، کنگره شیخ اعظم انصاری، قم، باقری پاییز ۱۳۷۳٫

۵٫ اعیان الشّیعه، ج ۶، ص ۱۴۶؛ ریحانه الادب، ج ۵، ص ۱۰۵؛زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۹۶٫

۶٫ صاحب نجوم السماء در جلد اول کتابش از وی به سیّد عبدالکریم طهرانی تعبیر کرده است که قطعاً اشتباه است.

۷٫ شرح حال آیت الله حاج ملّاعلی کنی تهرانی در گنجینه ی دانشمندان، ج ۳، ص ۶۲۷٫ ۶۳۳ آمده است.

۸٫ گنجینه ی دانشمندان، محمدشریف رازی، ج ۶؛ ص ۶۲٫

۹٫ شیخ آٔقا بزرگ تهرانی، محمدرضا حکیمی، ص ۵، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

۱۰٫ شرح حال مرحوم میرزا مهدی آشتیانی، در ستارگان حرم، دفتر ۹ به تفصیل آمده است.

۱۱٫ خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفی، ص ۴۰ – ۲۶ با تلخیص، گنجینهی دانشمندان، ج ۴، ص ۴۰۶٫

۱۲٫ همان، ص ۴۱٫ ۴۴٫

۱۳٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۱، ص ۱۳۶٫

۱۴٫ تربت پاکان قم، ج۱، ص ۵۷۲٫

۱۵٫ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسان بخش، ص ۳۵۹٫

۱۶٫ بزرگان تنکابن محمد سمامی حائری، ص ۱۲۲، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی قم، ۱۴۱۴قمری.

۱۷٫ برای آگاهی بیشتر از خدمات و زندگانی آیه الله شیخ مهدی مازندرانی به کتاب «خورشید حکمت» رمضان قلی زاده رجوع شود.

۱۸٫ اختران فروزان ری و طهران یا تذکر المقابر محمد شریف رازی، ص ۴۱۴٫

۱۹٫ همان، ۴۱۳٫

۲۰٫ همان، ص ۳۳۰٫

۲۱٫ همان، ص ۷۴٫

۲۲٫ همان، ص ۱۶۴٫

۲۳٫ دانشمندان و مشاهیر مدفون در حرم رضوی به کوشش علیرضا، هزار جلد اول، ص ۲۸۶٫

۲۴٫ شرح حال شیخ مرتضی زاهد و سجایای علمی و اخلاقی وی، در کتابی تحت عنوان «شیخ مرتضای زاهد» از سوی محمد حسن سیف اللهی و با مقدمه آیت الله رضا استادی توسط انتشارات مسجد جمکران در زمستان ۱۳۸۲ تدوین شده است.

۲۵٫ شرح حال اغلب فرزانگان معاصر آیت الله سید عبدالکریم لاهیجی در مجموعه ۸ جلدی گلشن ابرار آمده است.

۲۶٫ الذّریعه، ج ۴، ص ۱۶۱٫

۲۷٫ خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفی، ص ۳۲٫

۲۸٫ این مطلب را عارف بصیر مرحوم آیت الله حاج شیخ جعفر شمس گیلانی برای این نویسنده در سال ۱۳۸۰ شمسی نقل فرمودند.

۲۹٫ مفاخر اسلام، علی دوانی، جلد ۱۱، ص ۳۶۰٫

۳۰٫ کتاب شیخ مرتضای زاه، ص ۲۱۴٫

۳۱٫ شرح حال آیه الله سیّد عبدالکریم لاهیجی در منابع ذیل آمده است: نقباء البشر، علّامه طهرانی، ج ۳، ص ۱۱۵۳؛؛اعیان الشّیعه، سید محسن جبل عاملی، ج ۸، ص ۴۳؛ گنجینه ی دانشمندان، ج ۶، ص ۶۴؛ اختران فروزان ری و طهران، ص ۴۰۸؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۳۹۰؛ پیشینه ی تاریخی و فرهنگی لاهیجان و بزرگان، محمد علی قربانی، ص ۶۴۵؛ دانشوران ودولتمردان گیل و دیلم صادق، احسان بخش، ص ۶۱۴٫

۳۲٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۶، ص ۶۵؛ کرامات صالحین محمد شریف رازی، ص ۱۲۰؛ معارف الرجال، محمد حرزالدین، ج ۲، ص ۴۹؛ نجوم السّماء، میرزا محمدمهدی کشمیری، ج۱، ص ۲۸

زندگینامه آیت الله سید عبدالحسین لارى( متوفاى ۱۳۰۷)

 

Untitled
میوه اى از شجره طوبى

شب ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام است ، شب جمعه سوم ماه صفر ۱۲۶۴ ق .۱۸/ اسفند ۱۲۶۶ ش . خداى جهان آفرین سید عبدالله را فرزندى مى بخشد که چون باقرالعلوم علیه السلام نگاهبان دین باشد و نسل امام کاظم علیه السلام را تداوم بخشد. پدر نام فرزند را ((عبدالحسین )) مى نهد.

آقا سید عبدالله نسب از شاه رکن الدین دزفولى مى برد و در واقع از ساداتى است که در ایران نشو و نما کرده و دیگر بار آهنگ سفر به دیار یار نموده ، تا در شهر نجف اشرف سکنى گزیند و خداى هستى بخش عبدالحسین را در این دیار به وى مى بخشد.

چیزى نمى گذرد که سیدعبدالحسین دوران نوباوگى را طى مى کند و با راهنمایى پدر گام در راه تحصیل دانش مى نهد و به علوم دینى رو مى آورد تا رضاى الهى را فراهم کند و با آگاهى از دین ک وجودش را از نادانى رهانیدهک براى احیاى ارزشهاى اسلامى در جامعه نهایت کوشش را مبذول دارد.

او براى اینکه عالمى دیندار و اسلام شناسى متبحر گردد باید قرآن و سنت را به صورت کامل فراگیرد و علم اخلاق و کلام و تفسیر را به همراه فقه و اصول آموزش بیند و توانایى درک دین الهى و استنباط احکام شرعى را بیابد. اگر او مى خواهد فقیه باشد و عالم دینى گردد باید از هیچ یک از علوم اسلامى فروگذارى ننماید و با استفاده از اساتید حوزه نجف به هر یک از علوم دینى آشنایى یابد.

افق تجلى

بعد از اتمام دوره مقدماتى و سطح ، سید مى بایست در درسهاى خارج فقه و اصول حوزه نجف حاضر شود. درسهایى که در آن ، استاد علاوه بر نظریات پیشینیان ، نظرات خود را مطرح نموده ، به نقد و بررسى آراء گذشتگان مى پردازد.

با پا نهادن به نردبان ترقى ، افق تجلى فرا روى عبدالحسین نمایان مى گردد. وى گمشده خویش را در ((آیه الله العظمى سید محمد حسن شیرازى ))مى یابد. میرزاى شیرازى آیات الهى بر لب ، فقه جعفرى را به دلنوازى آهنگ آبشار در حوزه جارى ساخته است و درختان سبز آفرینش را که جز ستایش پروردگار به چیزى نمى اندیشند، آبیارى مى کند. وى در اندک مدتى از هوش سرشار شاگردش آگاهى مى یابد و وى را مورد تجلیل قرار مى دهد.

سرانجام تلاش بى وقفه سید عبدالحسین او را به قوه استنباط احکام الهى مجهز مى نماید و در ۲۲ سالگى به درجه اجتهاد نائل مى آید. آیه الله سید عبدالحسین موسوى با هجرت میرزاى شیرازى از حوزه درس آیات دیگرى هم استفاده مى نماید.

نام فقهاى بزرگى که پس از آشنایى با دانش و فضل شاگرد به وى اجازه اجتهاد مى دهند.
چنین است :
۱٫ آیه الله شیخ محمد حسین کاظمى (متوفى ۱۳۰۸ ق .)
۲٫ آیه الله محمد فاضل ایروانى (متوفى ۱۳۰۶ ق .)
۳٫ آیه الله شیخ لطف الله مازندرانى (متوفى ۱۳۱۱ ق .)
۴٫ آیه الله شیخ حسینقلى همدانى (متوفى ۱۳۱۱ ق .)
در این میان ، آیه الله همدانى از بزرگان فقهاى ربانى و عارفان و اصل و از پرچمداران توحید است که در نجف اشرف به تربیت شاگردان بسیارى توفیق یافته است .

آب حیات

ستمى که خون آشامان انگلیس به یارى رژیم قاجار در پیش گرفته اند، زندگى مردم را به سیاهى کشانده و آب حیات را از آنان دریغ داشته است . مردم بسان چمن خشکیده اى در زیر پاى چکمه پوشان انگلیس توان حیات از کف داده و به زردى گراییده اند. فروغ زندگى از جنوب ایران رخت بربسته و خون و آتش و عفریت مرگ همه جا را فراگرفته است . بزرگ مردان لارستان از این پیشامد نگران هستند. از این روباگسیل هیاءتى به عراق از زعیم عالیقدر شیعه ، فقیه مجاهد و مبارزى را مى خواهند که توان مقابله با ظلم و استبداد را داشته باشد. کسى که به دفع تجاوزات زورمداران پردازد و رهبرى و مدیریت جامعه اسلامى را در لارستان بر عهده گیرد.

((حاج سید على لارى )) معروف به ((حاج على کبیر)) از مجاهدان نامدار لارستانى همراه این گروه اعزامى است . یافتن فردى ورزیده و تلاشگر و فقیه و سیاستمدار و مجاهد کار آسانى نیست . مردى که هم در مدارج علمى به اجتهاد نایل آمده باشد و هم در مقابل عمل جز خدا از احدى پروا نداشته باشد و توان مدیریت جامعه اسلامى در او موج زند.
میرزاى شیرازى به هیاءت لارستان مى فرماید:((در حال حاضر کسى را در نظر ندارم . مهلت دهید تا در این باره تدبیرى کنم و شخص برازنده اى را براى شما اختیار نمایم .))

هیاءت براى زیارت مرقد مولاى متقیان حضرت على بن ابیطالب علیه السلام راهى نجف مى شوند. در نجف اشرف با سید مرتضى کشمیرى ملاقات مى نمایند و سفره در دو رنج ستم را به آن بزرگ بازگو کرده ، تقاضا مى کنند تا با هجرت به لار رهبرى آن دیار را بر عهده گیرد. سید با سابقه آشنایى که از آیه الله سید عبدالحسین لارى دارد، این مهم را شایسته وى مى بیند و آنان را متوجه فقیه فرزانه اى مى نماید که در نجف اشرف با تدریس و تاءلیف فقه استدلالى به تربیت دانشجو مشغول است .

حضرت آیه الله سید عبدالحسین لارى در چهل و پنج سالگى است و یکى از بزرگترین اساتید حوزه علمیه نجف . از این رو وقتى هیاءت لارى از ایشان دعوت به عمل مى آورند، او با توجه به مسؤ ولیت هاى حوزوى ، از قبول عزیمت به ایران خوددارى مى کند.
حاج سید على کبیر با سابقه آشنایى که از مردان خداجوى و مجاهد دارد، از همان برخورد اول ، خصایص رهبرى را در وجود سید لارى مشاهده مى کند و رهبرى لارستان را سزاوار چنین شخصیتى مى داند. وى شوریده سر، از نجف به سامرا مى رود و ماجراى نجف را با میرزاى شیرازى در میان مى نهد.

میرزاى شیرازى رهبر امت اسلامى از منطقه حساس جنوب ایران و موقعیت استراتژیکى آن در مقابل استعمارگران آگاهى کامل دارد. همچنین از مجاهد مردانى که براى حفظ استقلال اقتادى ایران در آن سرزمین تلاشهاى پیگیر نموده اند و در ((تحریم تنباکو)) ایفاى نقش کرده اند؛ دانشمندان مجاهدى چون سید على اکبر مجتهد فال اسیرى که با دعوت مردم به جهاد عمومى ، خواب راحت را از چشم دشمنان اسلام ربود و پس ‍ از چندى از سوى قاجار به بصره تبعید گردید.

اعزام دانشمندى دیگر به این منطقه ، تداوم رهبرى سیاسى شیعه را فراهم مى آورد. میرزاى شیرازى با ارسال نامه اى سید لارى را از وقایع آشفته جنوب ایران با خبر مى سازد و با استفاده از منصب ولایت فقیه بر ایشان فرض مى نماید که به لارستان هجرت کند.(۶۳)
فرمان استاد و ولى فقیه براى دانشمند آگاهى چون سید لارى جوابى جز اطاعت نمى تواند داشته باشد. از همین رو تقاضاى مردم لارستان را مى پذیرد و آماده هجرت مى گردد.


هجرت

نزدیک است که گیاهان سبزدشت ، لباس مرگ بر تن کنند. ابرى باران زا باید تا حیات را بر جانشان فرو ریزد و هجرتى از شهر زندگى سرسبزى را به ارمغانشان آورد.هجرت سید عبدالحسین لارى به ایران ، فصل پاییز جنوب را فصل گل کرد. دیگر بار رویش سبزه ها و شکوفه نیلوفرها آب و خاک جنوب ایران را آراست . نیلوفرهاى آبى دریا را به مرزبانى نشستند و آنان که در خشکى بودند از فراز مناره هاى مساجد حرکات مشکوک دشمنان دین خدا را به دیده بانى نشستند.

حضرت آیه الله سید عبدالحسین موسوى لارى در سال ۱۳۰۹ ق . نجف اشرف را ترک مى کند و به لارستان مى رود. میرزاى شیرازى هنگام خروج سید لارى خطاب به حاج سید على کبیر و هیاءت همراهش مى فرماید:((با بردن آقا سید عبدالحسین به لارستان ، نجف را به آنجا برده اى و گهواره فضیلت و دانش را از فرزند فضیلت و علم خالى گذاردى .))
هر چند اگر سید لارى در نجف بماند به بالاترین مدارج علمى خواهد رسید لیکن جهاد در راه خدا مسؤ ولیت سنگینى است که او مى بایست به مثابه واجب شرعى به انجام رساند و مردم محرروم جنوب را از ستم قاجار و استعمار انگلیس رهایى بخشد.

نهضت فرهنگى

لارستان منطقه بزرگى از سواحل شمالى خلیج فارس است که از بندر کنگان تا بندرعباس را شامل است و شهر لار یکى از شهرهاى لرنشین استان فارس ‍ به حساب مى آید که سید لارى آنجا رحل اقامت افکنده و در اندیشه اصلاح نظام فرهنگى ، اقتصادى و اجتماعى مردم لارستان است . تاءسیس ‍ ((حوزه علمیه لار)) از نخستین گامهاى این مرد بزرگ براى رسیدن به اهداف عالى اسلامى است . آوازه تعلیم و تربیت دانشجویان اسلامى طالبان علوم دینى را در آن شهر جمع مى آورد. این دانشجویان از دور افتاده ترین نقاط منطقه جنوب ایران و کشورهاى مجاور بدین سامان رو کرده اند. از داراب ، جهرم ، فسا، شیراز، بوشهر، بندرعباس ، کرمان ، سیرجان ، بندر لنگه و شهرهاى مناطق خارج از مرز ایران چون هندوستان .

آیه الله لارى با آموزش علوم اسلامى در صدد نشر معارف قرآنى در سرزمین پهناور ایران است . آشنایى با دین ، شناخت هر نوع مکتب غیرمذهبى را آسان مى سازد و حدود الهى را مشخص مى نماید. آگاهى مردم از دین و فرهنگ اسلامى ، مصون کننده امت اسلامى از هر نوع بیمارى است . سسید لارى با تاءسیس حوزه علمیه لار، فعالیتهاى مرکز بزرگ جهان شیعه را ادامه مى دهد و دانشمندان و فقهاى گرانقدرى را در آن حوزه تربیت مى نماید. برخى از آنان عبارتنداز:سید عبدالباقى موسوى شیرازى ، سید عبدالمحمد موسوى لارى ، سید محمد حسین مجتهد لارى ، سید احمد مجتهد فال اسیرى ، سید عبدالمحسن مهرى ، سید اسدالله اصفهانى ، سید ابوالحسن لارى ، سید محمد سیرجانى ، سید محمد على شریعتمدارى جهرمى ، شیخ محمد حسین لارى و شیخ عبدالحمید مهاجرى نوایجانى .

وى بسان دیگر علمیا شیعه به اصل ولایت فقیه عقیده مند است و جدایى دین از سیاست را از شعارهاى استعمارى مى داند و فقیه جامع الشرایط را نماینده حضرت ولى عصر (عج ) مى شناسد که در دوران غیبت کبرى نیابت عام دارد و وظیفه اش اجراى احکام اسلامى در جامعه است .او نظامهاى حاکم و دولتهاى ستم پیشه اى چون حکومت قاجار را دولت قانونى نمى داند و خود در صدد تشکیل حکومت است تا قوانین الهى را در جامعه اجرا کند. او مى خواهد با تشکیل حکومت اسلامى به نظریه هاى فقه سیاسى اسلام وجود عینى بخشد و با اجراى عدل ، مستضعفان جنوب را امیدى دوباره دهد.


ترغیب پیروان به آموزش نظامى و تشکیل گروههاى مسلح در لار از جمله فعالیتهاى او در این زمینه است . گروههایى که بعدها به ((تفنگچیان سید لارى )) و ((چریکهاى فارس و سید لارى )) مشهور مى شوند.این سید مجاهد در تمامى مسائل فقهى علاوه بر جنبه هاى عبادى ، به نقش ‍ اجتماعى و سیاسى آن توجه تام دارد و به موازات اعتقاد به ولایت فقیه ، احیاى امر به معروف و نهى از منکر و برپایى نماز جمعه را امرى لازم مى شمارد.


زیارت

عصر مجتهد لارستان ، عصرى است که تشیع در ایران و عراق به نشاطى کم سابقه دست یافته است . سال ۱۳۱۵ ق . است . سید لارى قصد زیارت خانه خدا نموده است . هنگام رفتن ، انبوه مردم بندرلنگه به استقبال حضرت آیه الله لارى ، مرجع تقلید خود مى شتابند. سید محمد عالم بحرینى دانشمند پرهیزکار آن دیار هم به استقبال سید لارى آمده است . جمعیت موج مى زند. آنها با مرجع تقلید خویش سخنها دارند و اینکه او درد و شکوه هاشان را به خداى جهان آفرین بازگوید.


سید در خانه خدا هر لحظه رهایى مردم از ستم قاجار و پیروزى حق بر باطل را طلب مى کند. آیه الله کرمانى که در این سفر مصاحب ایشان است ، نقل مى نماید که :شبى از شبها با هم نشسته بودیم و صحبت مى کردیم . سید معظم فرمود: مساءله اى بر من مشکل شده است ، ولى آن را طرح نفرمود. تا نیمه شب که مشغول نماز شد. پس از اتمام نماز حضرت ولى عصر (عج ) را دیدار نمود و به وصال نورانى آن حضرت توفیق یافت .
من درخشش انوار را مشاهده مى کردم که او را فرا گرفته و صدایى مى شنیدم که با وى تکلم مى کند ولى کیفیت مکالمه را نمى فهمیدم . گویا حواس بکلى از من ربوده شده بود.پس از دیدار با حضرت ولى عصر (عج ) به من فرمود: امام زمان – روحى له الفداء – مساءله را حل فرمود.

هنگام بازگشت از حج بیت الله ، على رضاخان حاکم لار، از ورود سید لارى جلوگیرى به عمل آورد و این دسیسه اى بود از سوى یهودیان مسلح بر ضد اسلام ناب محمدى .یهودیان منطقه قبل از ورود سید به لارستان با استفاده از اسلحه به آزار مسلمانان مى پرداختند. با آمدن ایشان فعالیتهاى زشت یهود به پایان رسیده و اینک با توسل به مظفرالدین شاه که پس از قتل ناصرالدین شاه به سلطنت رسیده ، مى خواهند با ممانعت از بازگشت مجتهد سلحشور لارستان به کارهاى ناشایست خویش ادامه دهند و به آزار و اذیت مسلمانان منطقه بپردازند.


سید بحرینى به تهران تلگراف مى کند و پایتخت را با اطلاع مى سازد. هماهنگى نیروهاى توانمند جنوب حکومت پوسیده قاجار را تهدید مى کند. چندى نمى گذرد که مانع بر طرف شده و یهودیان و اشراف محل با شکست مواجه مى گردند.رهبر لارستان نخست با ارشاد و موعظه آنان را به صلح و ارامش دعوت مى کند، لیکن آنان مسلحانه به اعمال نارواى خود ادامه داده ، از قرارداد ذمه مسلمانان بیرون مى روند. سید که مجتهدى آگاه و با تدبیر است دستور مى دهد تا تمامى یهودیان خانه و دیگر اموال خود را فروخته ، در جاى دیگر مسکن گزینند. با فرمان سید تحریکات ضداسلامى یهودیان پایان مى یابد و آنان در مهلتى که از طرف سید لارى داده شده ، اموال خود را به مسلمانان فروخته ، منطقه را ترک مى کنند.پس از خروج یهودیان ، کنیسه آنان به مسجد تبدیل شده ، مورد استفاده مسلمانان قرار مى گیرد.


تهاجم فرهنگى

دولت انگلیس براى سلطه استعمارى خود، عده زیادى توجهى مبلغ مسیحى را به ایران اعزام مى دارد. کتب و نشریات بسیارى همراه این گروه است . آنان زیر پوشش دین مسیح براى ترویج فرهنگ مادى غرب آمده اند تا جاى پایى در منطقه جنوب ایران باز کنند و انگلیس به راحتى نقاط مهم و حساس را تصرف کند.آیه الله لارى با توجه عمیقى که به مسائل اجتماعى ایران اسلامى دارد، این عمل انگلیس را ریشه یابى کرده ، فرمان اخراج مبلغان مسیحى را صادر مى نماید. همچنین دستور مى دهد تا کتاب گمراه کننده آنان جمع آورى شده ، از بین برود.


این فرمان از طرف مجتهد مقتدر لار براى دولت بریتانیا گران مى آید. چه با این کار قدرت روحانیت شیعه و نقش رهبرى آنان در جامعه تاءیید مى شود و مردم خداجوى فارس که از طرف دولت مستبد قاجار و استعمار انگلیس به تنگ آمده اند، با نفوذ کلامى که از رهبر دینى خود مى بینند، به سوى وى متمایل مى گردند. انگلیسى براى از بین بردن فرمان سید و نقش چشمگیر آن ، از دولت ایران مى خواهد تا مجتهد لارى را در تنگنا قرار دهد و مؤ اخذه نماید. دولت قاجار که به صورت دولت وابسته به کشورهاى استعمارى ، ایران را اداره مى کند ((عین الملک )) را ماءمور رسیدگى به موضوع کرده ، دستور مى دهد تا با دریافت دو هزار تومان وجه کتب مصادره شده ، سید لارى را از فعالیتهاى سیاسى و فرهنگى باز دارد. این وجه در مقایسه با کل مالیات سالانه لارستان که چهار هزار و بیست تومان است ، مبلغ زیادى است .


عین الملک به لار مى رود و با مشاهده نیروهاى مصمم مجتهد لارستان و قاطعیت و سازش ناپذیرى وى با عذرخواهى به تهران بر مى گردد.با ناکامى عین الملک دیگر بار قدرت مجتهد لارى و نظام پوشالى استبداد آشکار مى شود و مردم لار بیش از پیش به رهبر خود گرایش پیدا مى کنند.


حکومت اسلامى لارستان

پیروزى آیه الله لارى در مبارزه با جریان یهودیان مسلح و مبلغان مسیحى که انگلیس و دولت قاجار را به رسوایى کشید و ابهت آنان را در هم شکست ، موجب گشت که مردم سید لارى را دانشمند دینى که تنها به عبادات بپردازد و نماز جماعت بخواند، به شمار نیاورند بلکه به مثابه رهبرى آگاه و دلسوز و خداشناس که در مقابل ظلم مى ایستد و از هیچ چیز باکى ندارد، بشناسند. خانه سید لارى و کوچه هاى اطراف از آن پس تنها پناهگاه مردم ستمدیده گردید. آنان دفاع از مال و جان و ناموس خود را از وى مى خواستند. موضوعى که سالهاى متمادى ادامه داشت و کسى نبود تا در مقابل آن همه جفا بایستد.


سید براى مقابله با زورگویى و استعمار گروهى را تربیت کرده و با مسلح نمودن آن لباس عزا بر تن دشمنان اسلام کرده است . روز موعود فرا مى رسد. مجتهد لارستان با بیانى قاطع وجوب انحلال رژیم سلطنتى قاجار را صادر مى نماید:((واجب است تبدیل سلطنت امویه قاجاریه به دولت حقه اسلامیه .))


رزمندگان سلحشور لارستان سپاه ستم را تار و مار کرده ، عده اى را کشته و جمعى را اسیر مى نمایند و اموال حاکمان دست نشانده استعمار مصادره مى گردد. بدین ترتیب دانشمند مجاهد و فقیه سیاستمدار لار مردم ستمدیده فارس را از زیر یوغ زورمداران زرپرست رهایى مى بخشد و فروغ عدل علوى را به ارمغان مى آورد.حضرت آیه الله العظمى میرزاى شیرازى وقتى از اقدامات سید مطلع مى گردد، به منظور تاءیید اقدامات وى و سپاسگزارى از او نامه اى به وى مى نگارد.


حضرت آیه الله سید عبدالحسین موسوى لارى با عقیده راسخ به اصل ولایت فقیه توانست حکومت اسلامى بر پا نماید و احکام الهى را در آن به مورد اجرا گذارد. آموزش نیروى نظامى و احداث کارخانه اسلحه سازى از جمله اقدامات اولیه او در تاءسیس حکومت اسلامى لارستان است . همچنین از دادن مالیات به دولت مستبد مرکزى خوددارى نمود و پرداخت آن را تحریم کرد.(۶۸) و با چاپ تمبر براى حکومت اسلامى از پرداخت وجه به پست مرکزى و کاغذهاى بهادار آن مقابله نمود. روى تمبرها ((پست ملت اسلام )) نگاشته شد تا از تمبرهاى دوره قاجار تمییز داده شود.


نصب ائمه جمعه براى شهرها و قصبات مجاور از دیگر کارهاى سید لارى است . تبلیغات عملى وى که با درستى کارگزاران حکومتى به نمایش ‍ گذارده شده است ، هر روز بر وسعت حکومت اسلامى مى افزاید. چنانچه بندرعباس ، بندرلنگه ، بوشهر، استان کرمان و فارس زیر نظر حکومت اسلامى قرار مى گیرد. اخبار حکومت اسلامى به مردم ستمدیده دیگر شهرهاى ایران ، خبر خوشى است که رایحه بهشتى از آن شنوده مى شود و آیه هاى سبز امید را در دل جوانان مى کارد. این پدیده یکى از عمده ترین و پرهیجان ترین رویدادهایى است که مردم را به نهضتى بزرگ فرا مى خواند. مشروطه خواهى مردم شهرهاى ایران که در اندک مدتى در تمام کشور به صورت فراگیر و پردامنه مطرح مى شود. برخاسته از تجربه مبارکى است که مردم لارستان آن را به رهبرى آیه الله لارى به ارمغان آورده اند.


مجتهد لارى با ورود به لارستان بر دو محور تاءکید مى ورزد. راغب ساختن مردم به مسائل اجتماعى و سیاسى اسلام ، بازداشتن آنان از غرب گرایى .آیه الله لارى تجارت و بازرگانى استعمارگران روس و انگلیس را به زیان امت اسلامى مى داند. از این رو استعمال چاى ، قند، ادویه ، خوراک و پوشاکهایى را که از کشورهاى خارجى – بخصوص روسیه و انگلیس – وارد ایران و سایر کشورهاى اسلامى مى شود، تحریم مى نماید. وى عقیده دارد، خارج ساختن ارز از کشورهاى اسلامى براى خرید اشیاى خارجى موجب تقویت دشمنان اسلام و قدرت استعمارگران است و بدین وسیله سبب ریخته شدن خون مسلمانان و ملتهاى فقیر مى گردد. همچنین ورود کالاهاى خارجى موجبات وابستگى اقتصادى را فراهم مى آورد و از دیدگاه فقهى و سیاسى اسلام ، حرام است .


انقلاب مشروطیت

ناصرالدین شاه قاجار با نیم قرن سلطنت جز تیره روزى چیزى بر ایران نیفزود و نواحى مختلفى از ایران جدا شد. خشم ملت با تیر رعدآساى میرزا رضا کرمانى ظهور کرد و شاه به فرعونیان تاریخ پیوست .پیروزى نهضت تنباکو، تاءسیس حکومت اسلامى لارستان ، روشنگریهاى متفکران و روحانیانى بسان سید جمال الدین اسد آبادى و وجود اوضاع آشفته اقتصادى و اجتماعى ایران زمینه انقلاب فراگیرى را در ایران فراهم ساخت .


در این دوره است که سید مجاهد حضرت آیه الله لارى به دعوت انجمن ملى فارس به شیراز مى رود و پس از زیارت آستان مقدس حضرت احمد بن موسى علیه السلام ، همانجا را مقر خویش قرار مى دهد و به حمایت از مشروطه خواهان شیراز برمى خیزد.
دستگاه دولت و عوامل مزدور قوامیها حرم مقدس شاهچراغ را محاصره کرده ، گنبد را به گلوله مى بندند و آب و نان را بر مجاهدان غیور فارس دریغ مى دارند. در پنجمین روز نبرد یکى از مجاهدان به شهادت رسیده ، دو نفر مجروح مى گردند. بازار تعطیل و کارهاى تجارى باز مى ایستد. سید با نیرویى پنج هزار نفرى که به ((چریکهاى لارى )) مشهور شده اند، به موفقیت دست مى یابد و با حمایت نیروهاى قشقایى به رهبرى صولت الدوله و یارى تجار شیرازى و معدودى از عناصر روشنفکر موجود در فارس ، جبهه قدرتمند مشروطه خواهان در شیراز شکل مى گیرد.


شیخ زکریا انصارى ، انقلابى تندرو و شاگردى وفادار سید، رهبرى نیروهاى نظامى را در جبهه شرقى بر عهده دارد. نیروهاى این جبهه متشکل از تفنگچیان ((کوهستان داراب )) است .در قسمت جنوب لارستان ، نیروهاى وفادار سید به رهبرى مشترک مصباح اوزى و حسین حاج آبادى مسؤ لیت عملیات را در نواحى بندرعباس و بندرلنگه بر عهده دارند.در جبهه غربى لارستان ، نیروها به رهبرى سید حاجى بابا بیرمى و غلامحسین خان وراوى توانمندى بسیار از خود نشان داده ، بارها به نواحى ((لنگه و بستک )) و به مقر مستبدین حمله مى برند.


جبهه بوشهر به فرماندهى زائر خضرخان تنگستانى و شیخ حسین خان چاه کوتاهى موفق به تشکیل انجمن ولایتى میگردند و این در حالیست که حوزه نجف بارها از مبارزات مجاهد نستوه لارستان حضرت آیت الله لارى حمایت کرده است .آیه الله سید عبدالحسین لارى براى آگاهى مردم کتاب ((قانون مشروطه مشروعه )) را مى نگارد و مواضع اسلامى و اندیشه هاى سیاسى خود را در نظام مشروطیت بیان مى کند. از نظر وى حکومت اسلامى با مجلس ‍ شوراکار خود را آغاز مى کند. مجلسى که صحت آراى آن در چارچوب قوانین اسلامى مشخص مى شود. از جمله شرایط هر عضو شورا، عقیده درست ، عدم تظاهر به فسق و فجور و اطاعت از ولى فقیه است . از نظر مجتهد لارى علت تمام تباهیها و فساد روزگار در بى عدالتى ، اختلال نظام ، سوء مدیریت و عدم وجود شوراى اسلامى است . رهبرى و مدیریت و حکومت اسلامى از دیدگاه وى مخصوص ولى فقیه است .


مجاهد نستوه زمانى به تاءلیف این کتاب گرانقدر دست مى زند که قانون نویسان عصر مشروطیت به عنوان پیش نویس ، قانون بلژیک ، انگلیس و فرانسه را پایه و اساس قرار مى دهند و هدف عمده آن است که قانون اساسى مشروطیت تحت نفوذ قوانین غرب نگاشته و جلو اعمال حاکمیت قوانین اسلامى گرفته شود.کتاب ایشان از جمله کتب نادرى است که در فقه سیاسى و قانونگذارى اسلامى نگاشته شده است . به عقیده او اجراى قوانین اسلامى در هیچ زمانى تعطیل بردار نیست و ((ولى فقیه )) از جانب امام معصوم علیه السلام نیابت و خلافت عامه دارد که زندگى بشر را در غیبت معصوم بر اساس وحى تنظیم کند.


چندى از انقلاب مشروطیت نگذشته که نمایندگان نفوذى در مجلس ‍ شوراى ملى علیه پیشواى لارستان لب به سخن مى گشایند. ولى با تدبیر آیه الله سید عبدالله بهبهانى مرکز فتنه شناسایى و قوام الملک از کار بر کنار مى شود. اما قوام در ماه شعبان ۱۳۲۵ دیگر بار با سمت نائب الحاکمى به شیراز برگشته ، به قلع و قمع آزادیخواهان مى پردازد و خود کشته مى شود و غلامحسین غفارى به حکمرانى شیراز منصوب مى گردد و روش قوام را پى مى گیرد.حضرت آیه الله لارى با ارسال تلگرافى به مجلس و حضرات آیات سید محمد طباطبایى و سید عبدالله بهبهانى حکایت فتنه گران را بازگو مى نماید. حکمران شیراز از کار بر کنار و ظل السلطان در اواخر صفر ۱۳۲۶ ق . به حکمرانى منصوب مى شود.


دلیران تنگستانى


حضرت آیه الله سید عبدالحسین لارى با توجه به اختلاف عمیق بین مشروطه خواهان و استبداد طلبان با تاءلیف رساله ((قانون در اتحاد ملت و دولت )) که در ماه محرم ۱۳۲۶ ق . به چاپ مى رسد، به حمایت از مشروطیت مى پردازد. چه او با تیزبینى دریافته است که اگر این اختلافات به پایان نیابد، روزهاى تلخى در انتظار است .محمد على شاه مجلس را به توپ مى بندد و دوره ((استبداد صغیر)) شروع مى گردد ولى آزادیخواهان خاموش ننشسته ، در شهرهاى تبریز، رشت ، اصفهان و لار نهضت را ادامه مى دهند.(۷۳) سید مرتضى مجتهد اهرمى تنگستانى از جمله کسانى است که به دستور پیشواى جنوب در بوشهر قیام آغزیده ، به مدد رئیس على دلوارى و تفنگچیان وى بوشهر را از چنگ مستبدین خارج مى سازد.


ادارات دولتى و از جمله گمرک تصرف شده است و اعلام مشروطه صادر مى گردد. مدتى حکومت در دست وى اداره مى شود تا اینکه احمد خان دریابیگى با عده اى سرباز از سوى محمد على میرزاى قاجار به آنجا رفته ، با سید اهرمى و تفنگچیان او مى جنگند و خانه سید را به توپ مى بندند.با کشته شدن جمعى ، دولتیان بر سید غلبه کرده ، پس از چند روز حبس به عراق تبعید مى شود. خوانین گراش ، بستک و شارار اوز، از نظر عنا و عداوت دیرینه که با سید و لاریها دارند، به دستیارى مستبدین و به فرمان دولت استبداد، خانه وى را غارت و ویران مى کنند. و حتى کتابهاى او را به یغما برده ، اهل بینش را آواره مى نمایند و اصحابش را به جرم مشروطه خواهى و مبارزه با ظلم و ستم مى کشند.


حضرت آیه الله لارى دستور تقاص مى دهد. قشونى از اطراف لارستان از منطقه ((سورغال )) از توابع ((لامرد)) فراهم شده ، رو به ((بستک )) مرکز عملیات مستبدین روانه مى شود. بستک فتح مى گردد و استبدادطلبان ضربت شدیدى متحمل مى شوند.
شب ۲۳ ربیع الثانى ۱۳۳۳ ق . انگلیسیها شهر بوشهر را به تصرف خویش ‍ درآورده ، عبارت ((بوشهر در تصرف انگلیسیها)) را روى تمبر پست ایران چاپ مى کنند. پیشواى جنوب اعلان جهاد داده ، خود براى تشویق مجاهدان به قریه ((کورده )) لارستان عزیمت مى نماید. این سومین اشغال بوشهر توسط انگلیسى هاست . پیشتر در سال ۱۲۷۳ و ۱۳۲۳ نیز این بندر به اشغال آنها درآمده بود که با مجاهدات مردم جنوب آزاد مى گردد.


سال ۱۳۳۳ ق . ضابط و کدخداى ((دلوار)) رئیس على است . نیروهاى انگلیسى با دلاوریهاى مجاهدان تنگستان در حال شکست هستند که افراد خائن بومى رئیس على دلوارى را از پشت مورد حمله قرار داده ، به شهادت مى رسانند و بوشهر به اشغال انگلیس در مى آید.انگلیسیها که پیشواى جنوب را بخوبى مى شناسند و با او دشمنى دیرینه دارند با عوامل داخلى و خائنین به وطن اسلامى مانند قوام الملک (فرزند قوام الملک مقتول ) و با تاءیید مخبرالسلطنه روستاى ((کورده )) را محاصره مى نمایند. آیه الله لارى به کمک رئیس على مراد از قریه خارج مى شود و در این هنگام سید لارى مورد اصابت تیر واقع مى شود، لیکن به بدنش آسیبى نمى رسد. و خداوند متعال او را نجات مى بخشد.


لشکر متجاوز انگلیس علاوه بر خراب کردن مسجد و محراب قریه ، به لار رفته ، خانه سید لارى را غارت نموده ، خاندان وى را به شیراز راهى مى کنند و فقیه ربانى آیه الله سید عبدالباقى شیرازى ، داماد پیشواى تنگستان خاندان سید را پذیرا مى شود.
پس از این واقعه سید بزرگوار لارى به فیروز آباد مى رود و به پیشنهاد صولت الدوله قشقایى مجاهدان را از آنجا رهبرى مى کند و خاندان سید به فیروز آباد عزیمت مى کنند.


سال ۱۳۳۵ ق . انگلیس به طور رسمى پلیس جنوب را متشکل از سربازان هندى تحت فرماندهى افسران انگلیسى تشکیل مى دهد و براى اجراى مقاصد خود در صدد است عشایر را با خود همراه کند.نایب کنسول انگلیس تقاضاى ملاقات با صولت الدوله ، سردار عشایر را مى نماید. ملاقات در دشت ارژن صورت مى گیرد. صولت الدوله از عمق جان نسبت به انگلیسیها تنفر دارد و وقتى ژنرال ساکس بیست و پنج هزار لیره طلا به رسم هدیه به وى تعارف مى کند، جواب رد مى شنود.رئیس پلیس جنوب از نارضایتى قلبى سردار عشایر آگاه مى شود. به همین منظور براى کسب تکلیف به هندوستان مى رود. صولت الدوله طى نامه اى هشدار دهنده به ساکس ، توپهاى سنگین قلعه کوب را یدک مى کشد.


صولت در صدد تهیه مهمات برمى آید و امر به حرکت ایل داده ، روانه فیروز آباد مى گردد. در فیروز آباد از رئیس الوزراء نامه مى رسد که دولت ، پلیس ‍ جنوب را به رسمیت نشناخته شما هم نشناسید.کار تعدى انگلیسى ها به جایى رسیده است که نوامیس مردم مورد اهانت قرار مى گیرد. حضرت آیه الله لارى با صدور حکم جهاد علیه انگلیس امت اسلامى و سران عشایر را به دفاع از مردم ستمدیده جنوب دعوت مى نماید. از آن سو سردار عشایر در برابر هزار نفر از عشایر با ایراد سخنانى مردم را به قیام علیه انگلیس مى خواند. پس از سخنرانى سردار عشایر جمعیت رو به فزونى گذاشت ، مردان و زنان قشقایى هر یک بیاناتى در حمایت از مبارزه با انگلیس ایراد مى نمایند.


فرمان آیه الله لارى پیشواى تنگستانیان توسط سردار عشایر به ایالات و عشایر مى رسد. محمدخان ، رابط مجاهدین با ناصر دیوان در باغ سراى او دیدار مى کند و اعلان جهاد از سوى رهبر جنوب را به وى مى رساند. آنگاه ناصر دیوان آمادگى خود را براى اتحاد و جنگ با دشمن اعلام مى دارد.با اتحاد مجاهدین در کمتر از پانزده روز، شش هزار نفر آماده جهاد مى گردند. سردار عشایر تعداد مجاهدین را براى محاصره شیراز کافى دیده ، در شعبان ۱۳۳۶ بر ضد قشون انگلیسیان اعلان جنگ مى کند و وقایع را به اطلاع احمد شاه قاجار و صمصام السلطنه بختیارى رئیس الوزراء ایران مى رساند.


منتصرالملک داماد حبیب الله خان و قوام الملک و ضرغام الشریعه از طرف فرمانفرما درخواست ملاقات و مذاکره با سردار عشایر مى نمایند. صولت الدوله آنها را پذیرفته ، سبب ملاقات و ماءموریت را جویا مى گردد.منتصرالملک مى گوید آمده ام تا از طرف حضرت فرمانفرما در خصوص ‍ ترک جنگ با انگلیس مذاکره کنم . صولت الدوله نمى پذیرد. انگلیس که نمى تواند صولت الدوله را تطمیع کند با علیخان سالار حشمت (برادر وى ) مذاکره نموده ، با تطمیع وى در بین مجاهدان ایجاد شکاف مى نماید و صولت الدوله مغلوب مى شود. انگلیسیها در صدد دستیابى به سید لارى هستند. سید مجاهد در ((قیر)) است . مردم جهرم از ورود مرجع تقلید خود به ((قیر)) آگاه شده ، خواستار ورودش به جهرم مى گردند.


سنگر جهاد در جهرم برپا مى شود و سید با اعزام نمایندگانى جهاد علیه انگلیس را رهبرى مى کند. در این هنگام بندرعباس در تصرف انگلیس ‍ است . آیه الله لارى با فراهم سازى قشونى این شهر را از دست انگلیس ‍ خارج مى سازد.جهاد دلیرمردان جنوب و تنگستانیان به رهبرى حضرت آیه الله سید عبدالحسین لارى سبب مى شود تا قسمت پهناورى از خاک مقدس ایران اسلامى از چنگ انگلیسیها آزاد بماند و مردم مسلمان آن دیار را از یوغ استعمار رهایى بخشد.براستى اگر تلاشهاى پیگیر و مداوم پیشواى تنگستان و مجاهد مردان آن سامان نبود، شهرهاى بسیارى از جنوب به تصرف انگلیس در مى آمد و بسان هرات و قسمتهایى از سیستان و بلوچستان از ایران اسلامى جدا مى گردید.خون پاک مرزبانان سرزمین حماسه ها به حیات استعمار و استثمار خاتمه داد و مانع از رشد انگلهاى جامعه بشرى در جنوب ایران گردید و با تزریق خون به پیکر اجتماع ، جامعه بیمار را به رشد و شادابى هدایت کرد.


جاودانه ها


حضرت آیه الله لارى علاوه بر جهاد در راه خدا و تطهیر جامعه از وجود دیوسیرتانى چون انگلیس . با تاءلیف کتب ارزشمندى در علم فقه و کلام و فقه سیاسى و اصول و حدیث میراث ، گرانبهایى براى آیندگان باقى گذاشت . حدود چهل اثر از ایشان شناخته شده است که در علوم اسلامى و شیوه هاى حکومتى و قانون گذارى نگاشته شده است .

بدین قرار است :معارف السلمانى بمراتب الخلفاءالرحمانى ، رساله در عقوبت حب دنیا (عرفان السلمانى بحقائق الایمانى )، اکسیرالسعاده فى اسرارالشهاده ، استخاره نامه ، آیات الظالمین ، رساله و جیزه در کیفیت علم امام علیه السلام ، قانون در اتحاد دولت و ملت ، قانون مشروطه مشروعه ، هدایت الطالبین ، تعلیقات المکاسب (در دو جلد)، کتاب الاصول ، حاشیه بر فرائدالاصول شیخ انصارى (در دو جلد)، حاشیه بر شرح کبیر، حاشیه بر قوانین الاصول .


با توجه به زندگى سراسر مبارزه و جهاد آیه الله لارى و اشتغالاتى که اى بسا مانع فعالیت علمى و تحقیقى مى گردد، تاءلیفات ارزنده ایشان در علوم مختلف حاکى از جهاد قلمى و استمرار حرکت فرهنگى است که ایشان از نجف اشرف با خود همراه داشته اند.
تاءسیس حوزه علمیه و پرورش شاگردان فاضل و دانشمندى چون آیه الله سید عبدالباقى موسوى شیرازى (متوفى ۱۳۵۴ ق .) که بعد از ایشان از مراجع تقلید محسوب مى شود یکى دیگر از ثمراتى است که زندگى پربار آیه الله لارى بر جاى نهاد. وى در طى سى و سه سال اقامت در ایران بالغ بر پانصد نفر از طلاب و دانش پژوهان را با معارف اسلامى و علوم اهل بیت آشنا ساخت و با سلوک خود خاص و عام را به دین و قرآن فرا خواند، اخلاق وى درس زندگى شد و رادمردانى تربیت کرد که تا جهان باقى است بوى عطر افکارشان مشام آدمى را نوازش مى دهد.


آیه الله دستغیب مى فرمایند:روزى با پیرمردى از لار مصاحب شدم . فصل تابستان بود و شبها کوتاه . دیدم این مرد قبل از اذان صبح بیدار شد، وضو ساخت و به نماز ایستاد. وقتى از اهتمام ایشان به نماز شب پرسیدم جواب داد: آیه الله لارى ما را این گونه تربیت کرده است . مى فرمود نباید نماز شب شما ترک شود.


پرواز


روز جمعه چهارم شوال ۱۳۴۲ ق . (۱۵ اردیبهشت ۱۳۰۳ ه .ش ) است . آیه الله لارى از خانه خارج شده ، رو به مصلا مى نهد تا نماز جمعه را چون دیگر ایام بپا دارد پس از اقامه نماز به سوى منزل برمى گردد. پس از چندى در جایش آرام مى گیرد. رایحه اى بهشتى شنیده مى شود. سید پس از بیست و سه سال اقامت در لار، چهار سال در فیروز آباد و شش سال در جهرم ، در میان مردم دلیر تنگستان و مجاهدان جنوب به دیار باقى مى شتابد. هم اینک مرقد مطهر آن بزرگ مجاهد در شهر جهرم به مقبره ((آقا)) مشهور و زیارتگاه پیروان خاندان عصمت و طهارت و فرزندان جهاد و شهادت است .

گلشن ابرارج۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم