زندگینامه محمد ابن مسلم ثقفی کوفی(قرن دوم)

محمد بن مسلم، یکی از برجسته‌ترین و پرآوازه‌ترین پرورش‌یافتگان و دانش‌آموختگان دو تن از حجت‌های الهی و امامان معصوم شیعه، حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) و حضرت امام صادق(علیه السلام) بود که بی‌تردید در گسترش فرهنگ اسلام ناب و حقایق تابناک آموزه‌های اهل بیت عصمت(علیهم السلام) نقش ممتاز و تأثیرگذاری داشت؛ به گونه‌ای که به جرئت می‌توان گفت: در اوایل سده دوم هجری در میان یاران امامان(علیهم السلام)، کمتر چهره‌ای همانند او این چنین قله‌های رفیع دانش طلبی و نشر احادیث امامان علیهم السلام را فتح کرده است.

او در شهر تاریخی و محدث‌پرور کوفه پا به عرصه هستی نهاد و بدین جهت، بدو «کوفی» می‌گویند. کنیه‌اش ابوجعفر، و ملقب به القاب زیادی است که هر یک، به سبب وجود ویژگی‌های جسمی، اقتصادی و قبیله‌ای است.

چون گردن او از اندازه معمول، کوتاه‌تر بود به «اوقص» و چون بینایی یک چشم او مشکل داشت به «اَعور»،[۱] به جهت اینکه پلک چشمش بیش از معمول حرکت می‌کرد به «حدّاج»،[۲] به دلیل اینکه قدش کوتاه بود به «قصیر» و چون به انگیزه صیانت از باورهای شیعی خود تقیه کرد و برهه‌ای از عمر خود را به آسیابانی گذراند به طحّان (آسیابان)، و گاهی که به تجارت و داد و ستد روغن می‌پرداخت به سمّان (روغن‌فروش)، چون اصالتاً تیره و تبار و نیاکان او از شهر طائف در سرزمین حجاز بودند به «طائفی» و به مناسبت اینکه از قبیله و تبار ثقیف بود ـ که این تیره بیشتر ساکن قلمرو طائف بودند ـ به «ثقفی» معروف و شهره است.[۳]

ویژگی‌ها

۱٫ کثرت حدیث

از برجسته‌ترین ویژگی‌های این فقیه و محدث شیعی، تعداد شگفت ‌انگیز روایاتی است که از محضر آن دو امام بزرگوار فراگرفت و این نشان دهنده ذوق و علاقه سرشار او به آموزه‌های دینی است. خود او این حقیقت برجسته را در گزارشی جالب، بازتاب داده:

هر زمان که در مسئله‌‌ای شرعی، دچار مشکل می‌شدم که دانستن حکم آن ضروری بود، به حضرت امام باقر(علیه السلام) و حضرت امام صادق(علیه السلام) مراجعه می‌کردم و طی سالیان متمادی که در مدینه اقامت داشتم و یا گاهی که از کوفه به مدینه می‌رفتم، حدود سی هزار حدیث از امام باقر(علیه السلام) شنیدم و شانزده هزار حدیث نیز از امام صادق(علیه السلام) فرا گرفتم.[۴]

۲٫ مرجعیت در فتوا

گاهی امامان(علیهم السلام) شیعیان خویش را در اخذ و فراگیری آموزه‌های اسلامی و دریافت احکام شرعی به برخی از چهره‌های شاخص و برجسته و موجّه، ارجاع می‌دادند و این، نشان دهنده جایگاه بلند و والای آنان در نیل به قله‌های دانش و کمال است.

محمد بن مسلم، یکی از این انسان‌های بزرگ و دانشمندان توانمند است. عبدالله بن ابی یعفور ـ که خود یکی از برگزیده‌ترین فقیهان و محدثان و از یاران امام صادق(علیه السلام) است ـ می‌‌گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آقا جان! من قدرت و توان این را ندارم که در هر زمانی به محضر شما شرفیاب شوم و از کوفه به حجاز مسافرت کنم. گاهی اتفاق می‌افتد که برخی شیعیان شما در آنجا، به من مراجعه می‌کنند و از مسائل شرعی و وظایف خود از من می‌پرسند. بارها شده که من حکم آن را نمی‌دانم. شما چه دستوری می‌دهید؟

امام(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: تو را چه شده که از محمد بن مسلم ثقفی غافلی؟ به او مراجعه و از او پرسش کن؛ چون او از دانش‌آموختگان مکتب پدرم امام باقر(علیه السلام) است و از آن بزرگوار اخبار فراوانی را فرا گرفته است.[۵]

محمد بن مسلم نه تنها در این ساحت نزد پیروان اهل بیت(علیهم السلام)، که نزد مخالفان مکتب آل البیت (علیهم السلام) نیز معروف و مقبول بود. به عنوان نمونه، به داستان جالب ذیل عنایت شود.

خود این فقیه و محدث گران‌ قدر بازگو می‌کند که: شبی از شب‌های تابستان پشت بام خانه‌ام در کوفه‌، خوابیده بودم که ناگهان با صدای دق الباب از خواب بیدار شدم. صدا کردم: پشت در کیست؟ او گفت: من شریک هستم! خداوند تو را رحمت کند. من از بالا به پایین نگریستم. با کمال شگفتی مشاهده کردم که زننده در خانه، خانمی است. تا مرا دید، گفت: من عروسی دارم که دچار درد زایمان بود. این درد آن چنان شدید بود که از دنیا رفت، ولی بچه‌اش در رحم او زنده است و نشانه حیات بچه‌که حرکت کردن باشد، کاملاً مشهود است. وظیفه ما چیست؟

به زن گفتم: روزی در محضر فرزند پیامبر امام باقر(علیه السلام) بودم که همانند این سؤال از آن حضرت پرسیده شد. امام در پاسخ فرمود: اگر چنین رخدادی پیش آید، لازم است شکم زن را شکافته، بچه را از رحم او خارج کنند. ای خانم، بروید این کار را انجام دهید!

سپس خطاب به او گفتم: من مردی هستم که در سایه تقیه و با حالت پنهانی زندگی می‌کنم و چندان معروف و مشهور نیستم؛ چه کسی مرا به تو معرفی کرد؟ او در پاسخ گفت: خدا تو ر رحمت کند. نزد ابو حنیفه صاحب الرای ( اهل عمل به رای و قیاس) رفتم و حکم این مسئله را از او پرسیدم. او در پاسخ گفت: «من نمی‌دانم، بر تو باد که به محمد بن مسلم ثقفی مراجعه کنی؛ او می‌داند. وقتی نزد او رفتی، هر چه به تو فتوا داد، آن را برای من نیز بازگو کن».

محمد بن مسلم می‌گوید: به او گفتم: برو به سلامتی. سپس آن زن نزد ابوحنیفه رفت و پاسخ مرا برایش بازگو کرد.

محمد بن مسلم می‌افزاید: روز بعد که به مسجد رفتم، مشاهده کردم که ابوحنیفه از شاگردانش همین پرسش را ‌پرسید و خود جواب آن را داد. من تا سخن او را شنیدم، سرفه‌ای کردم ( کنایه از اینکه به دروغ و فریب، ادعای فضل و دانش مکن).

ابوحنیفه متوجه شد، رو به من کرد و گفت: خواهش می‌کنم مرا رها کن، بگذار زندگی کنم (و آبروی مرا نزد شاگردانم مریز).[۶]

۳٫ چهار سال در محضر امام

هشام بن سالم می‌گوید که: محمد بن مسلم ثقفی کوفی به مدت چهار سال متوالی در مدینه اقامت کرد و در این مدت به طور مستمر به محضر امام باقر(علیه السلام) بار می‌یافت و کسب دانش و حدیث می‌کرد. از همین منظر است که در تبیین جایگاه بلند او گفته‌اند: «ما کان أحَدٌ مِنَ الشیعَهِ اَفْقهُ مِنْ محمد بن مسلم؛ هیچ یک از محدثان شیعی، فقیه‌تر از محمد بن مسلم نیست».[۷]

داستان‌ها

۱٫ جعفری‌فاطمی

کشّی با واسطه از زراره بن اعین که از برجسته‌ترین یاران امام باقر و امام صادق(علیه السلام) است نقل می‌کند که او گفت: ابوکریبه  از راویان شیعی و محمد بن مسلم ثقفی در طی یک رخداد، برای ادای شهادت، نزد قاضی کوفه شریک بن عبدالله نخعی حضور یافتند و شهادت دادند. قاضی که از قضات و کارگزاران مخالفان  اهل سنّت بود، در چهره نورانی آن دو خیره شد و چند لحظه‌ای به آنان نگریست. آن گاه افزود: جعفریان فاطمیان! شما دو نفر از پیروان حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و حضرت امام صادق(علیه السلام) هستید ( اشاره به اینکه شما از شیعیان هستید)، چگونه من شهادت شما را قبول کنم؟

همین که آن دو، این سخن را از زبان قاضی شنیدند، شروع به گریستن کردند. قاضی که شگفت ‌زده شده بود، گفت: چرا گریه می‌کنید؟ آنها گفتند: تو ما را به انسان بزرگ و مطهری نسبت دادی که شاید ما لایق چنین انتسابی نباشیم؛ چون رفتار و اخلاق ما کاملاً بر سیره و دستورهای آنان انطباق ندارد( و شیعه کامل نیستیم) و چنانچه امام صادق(علیه السلام) ما را از شیعیان و رهروان راه خویش بداند، مایه فخر و مباهات و سرافرازی است.

شریک بن عبدالله تبسمی کرد و گفت: اگر در میان جامعه مردانی باشند، باید همانند شما ( انسا‌ن‌های صالح و برجسته و نورانی) باشند. سپس رو به منشی خود ولید کرد و گفت: ای ولید! این بار شهادت آنان را بپذیر.

زراره می‌گوید: بعد از این جریان، به مدینه، نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم و این داستان را به حضرتش بازگو کردم. هنگامی که امام(علیه السلام) آن را شنید، آن قاضی کوردل و نادان را نفرین کرد و فرمود: ما و شریک ! خدا او را در آتش جهنم با زبانه‌های آتش خشم خود همراه سازد.[۸]

۲٫ تقیه و دفع خطر دشمن

خالد طیالسی بازگو می‌کند که: محمد بن مسلم، در فاصله‌های زمانی از کوفه به مدینه می‌رفت و به حضور مولا و امام خویش شرفیاب می‌شد. در یکی از این ملاقات‌ها، امام رو کرد به محمد بن مسلم و فرمود: بشر المُخبِتین، بشارت باد به انسان‌های متواضع و فروتن! (اشاره به اینکه محمد بن مسلم از گروه فروتنان و انسان‌های بی‌آلایش است).

خالد می‌افزاید: محمد بن مسلم ضمن اینکه یکی از بلند‌پایه‌ترین فقیهان و محدثان شیعه است، از تمکن مالی مناسبی هم برخوردار بود.

آن گاه او این داستان جالب را نقل می‌کند که روزی از روزها، حضرت امام باقر(علیه السلام) به محمد بن مسلم فرمود: «محمد! هنگامی که به کوفه برگشتی، تواضع و فروتنی پیشه کن. کاری کن که مأموران دستگاه ستم‌پیشه بنی‌امیه تو را مورد آزار و اذیت و شکنجه و زندان قرار ندهند». این یک دستورالعمل سیاسی و منطبق با شرایط زمان و مکان بود تا یاران حضرت، همانند محمد بن مسلم از شرّ و ستم دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) محفوظ بمانند.

محمد بن مسلم که از زیرکی و فرزانگی ویژه‌ای برخوردار بود، راز و رمز و حکمت این دستور را با همه وجود درک کرد. او به کوفه که برگشت، به دستور امام عمل کرد و یک زنبیل پر از خرما برگرفت و کنار در مسجد رفت و شروع به خرمافروشی کرد. این عمل محمد بن مسلم که از بزرگان و شخصیت‌های معروف کوفه بود، تعجب همگان را برانگیخت. خویشاوندانش که متوجه این کار شدند، نزد او شتافتند و گفتند: آبروی ما و تیره و تبار ما را بردی، این کار در شأن تو نیست، برخیز که برویم.

محمد بن مسلم به آنان پاسخ داد: من خرمافروشی را رها نمی‌کنم؛ چرا که سرورم امام باقر(علیه السلام) چنین دستوری داده است. آنان گفتند: پس در خانه خود آسیابانی کن. او این پیشنهاد را پذیرفت و اسباب آسیاب کردن گندم را برایش فراهم کردند و او در درب می‌نشست و گندم یا جو آرد می‌کرد.[۹]

۳٫ شفا یافتن از بیماری

کشّی در رجال خود با واسطه از این فقیه و محدث وارسته نقل می‌کند که گفت: در یکی از مسافرت‌هایم از کوفه به مدینه، در مدینه دچار بیماری بسیار سختی شدم؛ به گونه‌ای که در بستر بیماری افتادم و توان حرکت از من سلب شد؛ تا اینکه خبر بیماری من به مولایم امام باقر(علیه السلام) رسید. همان گونه که در بستر آه و ناله می‌کردم، دیدم خادم حضرت شربتی را که داخل ظرفی قرار داشت و روی آن را با پارچه پوشانده بود، نزد من آورد. سپس به من رو کرد و گفت: این شربت را بنوش! امام(علیه السلام) به من امر کرده که تا تو این را ننوشی، از نزد تو مرخص نشوم و به محضر امام باز نگردم.

من هم به فرمان امام عمل کردم و آن را نوشیدم. آن شربت همانند مشک خوشبو و بسیار خوش‌طعم و خنک بود. سپس خادم گفت: امام فرموده پس از اینکه شربت را نوشیدی، نزد من بیا. به هر حال چون آن را خوردم و در بدنم استقرار یافت، احساس کردم که سبک شده‌ام و دردم کاهش یافت. از جای خود حرکت کردم، چنان که گویی از قید و بند رها شده‌ام. در اینجا بود که از سخن حضرت که فرموده بود نزد من بیا، دچار شگفتی شدم؛ چون من به هیچ روی توان حرکت کردن از بستر بیماری را نداشتم.

بنابراین برخاستم و نزد آن امام مهربان روانه شدم. نزدیک خانه امام که رسیدم، اجازه ورود خواستم. امام(علیه السلام) از داخل خانه ندا کرد: بدنت خوب شد، داخل شو، داخل شو.

حضرت وارد شدم؛ در حالی که گریه امانم را بریده و اشک بر گونه‌ام جاری بود. بر حجت خدا سلام کردم و دست و پای آن حضرت را بوسیدم. امام فرمود: ای محمّد! چرا گریه می‌کنی؟ عرض کردم: جانم به فدایت! گریه می‌کنم بر دوری راه کوفه تا مدینه و فراهم نبودن زمینه در محضر شما و محروم بودن از نگریستن به سیمای ملکوتی شما و بهره‌مندی از دانش بی‌کران شما.

امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:

اینکه گفتی تمکن مالی ماندن در اینجا را نداری، ناراحت و نگران مباش. خداوند متعال، شیعیان و پیروان آل البیت را بدین امور امتحان و آزمایش می‌کند و بلا و سختی‌ها را متوجه آنان می‌سازد.

اما اینکه گفتی غریبی و راهت دور است، پس تو به امام حسین(علیه السلام) اقتدا کن که از ما اهل بیت علیهم السلام دور است و قبر او در کنار فرات قرار دارد. (عراق کجا، مدینه کجا؟)

اینکه می‌گویی راه دور است، بدان که مؤمن حقیقی، در این جهان، غریب و تنهاست تا اینکه از این دنیای فریبنده و آکنده از همّ و غم به جوار رحمت حق تعالی پرواز کند.

نیز اینکه گفتی ما اهل بیت علیهم السلام را دوست داری، خداوند تبارک و تعالی نیت و اراده تو را می‌داند و به همین نیت تو پاداش نیکو خواهد داد.[۱۰]



پی ‌نوشت‌ها

[۱] . الاعور: مَنْ ذَهَبَ حِسّ أحدِ عَینَیه.

[۲] . کثیر التحدیق بعینه.

[۳] . رجال الکشی، ج۲، ص۳۸۶، چاپ موسسه آل البیت علیهم السلام ؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۱۸۴، چاپ سه جلدی.

[۴] . رجال الکشی، ج۲، ص۳۸۷٫

[۵] . همان، ص۳۸۸٫

[۶] . همان، ص۳۸۹٫

[۷] . همان، ص۳۹۰ و ۳۹۱٫

[۸] . همان، ص۳۹۲٫

[۹] . همان، ص۳۹۵٫

[۱۰] . همان، ص۳۹۶٫

ابو الحسن ربانی صالح آبادی

زندگینامه ابراهیم بن محمد ثقفی (متوفی۲۸۳ه.ق)

ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفى در حدود سال ۲۰۰ هجرى در کوفه چشم به جهان گشود و به سال ۲۸۳ در اصفهان درگذشت. ابو اسحاق در آغاز مذهب زیدى داشت و سپس به مذهب امامیه گرایید.

چون در کوفه کتاب المعرفه را در فضایل اهل بیت علیهم السلام تألیف کرد بعضى نقل آن را بر خلاف تقیه دانستند و گفتند مصلحت آن است که آن را به کس نشان ندهد بسا که بیم جانش باشد یا سبب اغتشاش و آشوب شود. گویند ابو اسحاق پرسید کدام شهر است که شیعیان در آنجا از هر جاى دیگر کمتراند؟ گفتند: اصفهان. ابو اسحاق تصمیم گرفت که کتاب خود را در اصفهان نشر دهد، و در هیچ جا روایت ننماید جز در آنجا.

بدین سبب ابو اسحاق رخت به اصفهان کشید و در آنجا به روایت آن کتاب پرداخت.
چون خبر به شیعیان قم رسید کسانى به اصفهان رفتند تا مگر او را به قم برند ولى او همچنان در اصفهان ماند تا جهان را بدرود گفت.

آثار

ابو اسحاق ثقفى را آثار بسیار بوده بعضى شمار تألیفات او را به پنجاه رسانیده‏ اند که از آن جمله است:

غیر از کتاب الغارات،

کتاب المعرفه و

کتاب الحلال و الحرام و

کتاب مقتل امیر المؤمنین.

اما کتاب الغارات، پس از آنکه امیر المؤمنین على بن ابى طالب به خلافت ظاهرى رسید معاویه همواره با آن حضرت در معارضه بود و با فرستادن جماعاتى از سپاهیان خود به درون قلمرو على (ع) به ایجاد آشوب و اغتشاش مى ‏پرداخت و به اصطلاح امروز پیوسته خرابکارى مى ‏کرد.

کسانى که براى اجراى این امور انتخاب مى ‏شدند از بى‏ رحم‏ترین و خونریزترین سرسپردگان او بودند، چون عمرو بن عاص و معاویه بن حدیج‏ که آشوب مصر را برپا کردند و کارگزار على (ع) محمد بن ابى بکر را کشتند و در شکم خر نهادند و آتش زدند یا عبد الله بن عامر حضرمى و ضحاک بن قیس و سفیان بن عوف غامدى و یزید بن شجره هاوى یا شخصى چون بسر بن ابى ارطاه که در یک سفر از دمشق تا یمن و بازگشت به دمشق دهها هزار تن از شیعیان یا طرفداران على را کشت.

از قربانیان این توطئه‏ها یکى مالک اشتر یار وفادار على بود که در راه مصر زهر در طعامش کردند و دیگر محمد بن ابى بکر فرزند ابو بکر و فرزند خوانده على بود که به فجیع‏ترین وضعى کشتندش. اینان حتى از کشتن کودکان خردسال هم دریغ نمى‏کردند چنانکه دو پسر خردسال عبید الله بن عباس را بسر بن ابى ارطاه سر برید. عبید الله بن عباس عامل على (ع) در صنعاء یمن بود. على (ع) دو سه سال بعد از واقعه نهروان را تا زمان شهادت خود، دست به گریبان این نامردمیها بود که در سراسر کتاب مشروحا آمده است.

کتاب الغارات پیوسته مورد توجه محدثین و مورخین و ادبا و نویسندگان بوده است چنانکه ابن ابى الحدید قسمت اعظم بخش تاریخى آن را در شرح نهج البلاغه آورده است و علامه مجلسى بسیارى از آن را در بحار الانوار به مناسبتهایى نقل نموده. در زمان ما نسخه‏ هاى الغارات بکلى نایاب بود مگر نسخه‏اى که در اختیار محقق ارجمند شادروان محدث ارموى قرار گرفت. آن بزرگوار با تبحر و احاطه ‏اى که بر کتب احادیث و تواریخ داشت موفق شد آن را با حواشى و تعلیقات مفصل و سودمند در دو مجلد به چاپ برساند، که الحق کارى است بس شگرف.

اخیرا خطیب عبد الزهراء نسخه دیگرى در کتابخانه ظاهریه دمشق یافت و چاپ دیگرى از این کتاب ارائه داد. با حواشى مختصرتر و ساده‏ترى و این ترجمه از روى نسخه چاپ ایشان انجام پذیرفته و بیشتر حواشى، ترجمه حواشى ایشان است و نیز مترجم از تحقیقات جناب محدث نیز بسیار استفاده کرده است. امید است که این خدمت در پیشگاه اهل نظر پذیرفته آید. و السلام.
 

مقدمه ، الغارات / ترجمه آیتى // عبد المحمد آیتى

زندگینامه جعفر ثقفی‌ « قَصَبی‌»(متکلم‌ معتزلی‌ قرن‌ دوم‌ و سوم‌)

جعفربن‌ مُبَشّر بن‌ احمد ثقفی‌ ، متکلم‌ معتزلی‌ قرن‌ دوم‌ و سوم‌، از طبقه هفتم‌ معتزله‌. کنیه او را ابومحمد (ابن‌ندیم‌، ص‌ ۲۰۸؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ ۷۶) نوشته‌اند و از او به‌ قَصَبی‌ نیز یاد شده‌ است‌ ( رجوع کنید به خیاط‌، ص‌ ۸۱ ؛ ابن‌عساکر، ص‌ ۱۳۸). خیاط‌ معتزلی‌ (همانجا) این‌ لقب‌ را تحقیرآمیز انگاشته‌، اما به‌ نظر یمانی‌ (راوی‌، ص‌ ۱۳۹، پانویس‌ ۳) وجه‌ تسمیه او به‌ قصبی‌ احتمالاً امرار معاش‌ وی‌ از طریق‌ فروش‌ قصب‌ (نی‌) بوده‌ است‌.

از سال‌ تولد او اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. از رؤسای‌ معتزله بغداد بوده‌ (مَلَطی‌ شافعی‌، ص‌ ۳۹؛ ابن‌ندیم‌، همانجا) و به‌ همراه‌ جعفربن‌ حَرب‌ * نزد ابوموسی‌ مُردار * (متوفی‌ ۲۲۶) به‌ تحصیل‌ علم‌ پرداخته‌ است‌ (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ۱۹۷۲، ص‌ ۷۶؛ شهرستانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۹۴؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ ۷۱). او را تا حدی‌ متأثر از آرای‌ نَظّام‌ *، متکلم‌ بزرگ‌ معتزلی‌، نیز دانسته‌اند ( رجوع کنید به د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ مادّه‌؛ نیز رجوع کنید به شهرستانی‌، ج‌ ۱، ص‌۸۰). ابومُجالِد احمدبن‌ حسین‌ (متوفی‌ ۲۶۸) از شاگردان‌ وی‌ بوده‌ است‌ (خطیب‌ بغدادی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۱۵۴؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ ۸۵). جعفربن‌ مبشّر در ۲۳۴ در بغداد درگذشت‌ (ابن‌اثیر، ج‌ ۷، ص‌ ۴۴؛ ابوالفداء، ج‌ ۲، ص‌ ۳۷).

برادر جعفر، حُبَیش‌/ حَنَش‌ بن‌ مبشّر (متوفی‌ ۲۵۸) فقیه‌ و محدّث‌ بود (مسعودی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۸؛ مزّی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۴۱۵؛ ذهبی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۴) و به‌ گزارش‌ مسعودی‌ (همانجا) بر خلاف‌ برادرش‌ از رؤسای‌ حَشْویه‌ * به‌ شمار می‌آمد، به‌ همین‌ دلیل‌ دو برادر با یکدیگر بحث‌ و مناظره‌ و دشمنی‌ داشتند تا جایی‌ که‌ با یکدیگر قطع‌ معاشرت‌ کردند.

برخی‌ ( رجوع کنید به خطیب‌ بغدادی‌، ج‌ ۹، ص‌ ۱۹۳؛ مزّی‌، همانجا) حبیش‌ را اهل‌ طوس‌ و ساکن‌ بغداد دانسته‌اند که‌ این‌ امر نشان‌دهنده تبار ایرانی‌ او و جعفربن‌ مبشّر است‌. گزارشها ( رجوع کنید به ابن‌ندیم‌، همانجا؛ قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ۱۹۷۲، ص‌ ۱۸۱؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۴۶۳) حکایت‌ از علم‌ و ورع‌ و زهد جعفربن‌ مبشّر دارند تا جایی‌ که‌ به‌ علم‌ و زهد او و جعفربن‌ حرب‌ مثال‌ می‌زده‌اند ( رجوع کنید به خیاط‌؛ قاضی‌عبدالجباربن‌ احمد، ۱۹۷۲، همانجاها). همچنین‌ گفته‌اند وی‌ همواره‌ از منصب‌ قضا و پذیرش‌ صله خلفا خودداری‌ می‌کرد ( رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ۱۹۷۲، ص‌ ۸۱ ۸۲؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ ۷۷).

جعفربن‌ مبشّر و جعفربن‌ حرب‌ را رؤسای‌ فرقه جعفریه‌ * دانسته‌اند ( رجوع کنید به شهرستانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۵؛ سمعانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۶۷). همچنین‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ جعفربن‌ مبشّر در رویگردانی‌ اهل‌ عانَه یا عانات‌ (شهری‌ در نزدیکی‌ رود فرات‌؛ رجوع کنید به یاقوت‌ حموی‌، ذیل‌ «عانه») از پیروی‌ مذهب‌ سلیمان‌بن‌ جریر و روی‌آوردنشان‌ به‌ مکتب‌ اعتزال‌ مؤثر بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به خیاط‌، ص‌ ۸۹)، می‌توان‌ وی‌ را یکی‌ از افراد مؤثر در معرفی‌ و ترویج‌ آرای‌ معتزله‌ دانست‌.

با اینکه‌ جعفربن‌ مبشّر در اندیشه‌های‌ خود غالباً پیرو معتزله‌ بوده‌، در مواردی‌ آرای‌ خاصی‌ ارائه‌ کرده‌ است‌. وی‌، و به‌ تَبَع‌ او جعفریه‌، حضرت‌ علی‌ علیه‌السلام‌ را افضل‌ از ابوبکر و بلکه‌ فاضل‌ترین‌ فرد پس‌ از رسول‌اللّه‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ دانسته‌اند، با این‌ حال‌، وی‌ امامت‌ مفضول‌ بر فاضل‌ را جایز شمرده‌ است‌ (ابن‌ابی‌الحدید، ج‌ ۱، ص‌ ۷) و شاید به‌ همین‌ دلیل‌، جعفریه‌ از زیدیه‌ تلقی‌ شده‌اند ( رجوع کنید به ملطی‌ شافعی‌، همانجا).

جعفربن‌ مبشّر، همانند بیشتر معتزله‌، قائل‌ به‌ مخلوق‌ بودن‌ قرآن‌ بود. همچنین‌ وی‌ و جعفربن‌ حرب‌ بر آن‌ بودند که‌ خداوند قرآن‌ را در لوح‌ محفوظ‌ آفریده‌ است‌ که‌ از آنجا به‌ جای‌ دیگر منتقل‌ نخواهد شد، زیرا ممکن‌ نیست‌ شی‌ء واحد در زمان‌ واحد در دو مکان‌ قرار گیرد. آنان‌ مصاحف‌، شنیده‌ها و محفوظات‌ قرآنی‌ را فعل‌ نویسندگان‌، شنوندگان‌ و حافظان‌ می‌شمردند، به‌ این‌ معنا که‌ قرآنِ مکتوب‌ همان‌ قرآن‌ در لوح‌ محفوظ‌ نیست‌، بلکه‌ حکایتی‌ از آن‌ است‌ (اشعری‌، ص‌ ۱۹۲، ۵۹۹ -۶۰۰؛ قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ۱۳۸۰، ج‌ ۷، ص‌ ۱۹۱؛ شهرستانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۹۴)، لذا بر خلاف‌ ابوالهُذَیلِ علاّف‌ * معتقد بودند حکایت‌ غیر از محکی‌ است‌ (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، ۱۹۶۵، ص‌ ۳۲۷) و مصاحف‌ قرآنی‌ای‌ که‌ در دست‌ بشر است‌، نه‌ حقیقتاً که‌ مجازاً کلام‌اللّه‌ است‌؛ اما، خیاط‌ (ص‌ ۸۲ ۸۳) انتساب‌ این‌ نظریه‌، یعنی‌ مغایرت‌ قرآن‌ در لوح‌ با آنچه‌ در مصحفها نوشته‌ شده‌ است‌، را به‌ جعفر نپذیرفته‌ و از وی‌ دفاع‌ کرده‌ است‌.

به‌ جعفربن‌ مبشّر و نیز جعفربن‌ حرب‌ این‌ اعتقاد را نسبت‌ داده‌اند که‌ خدا قدرتِ ظلم‌ بر عقلا را ندارد، بلکه‌ بر ظلم‌ به‌ اطفال‌ و مجانین‌ تواناست‌ ( رجوع کنید به شهرستانی‌، ج‌ ۱، ص‌۸۰؛ جرجانی‌، ج‌ ۸، ص‌ ۳۸۱).

در باره تعریف‌ گناه‌ کبیره‌ و صغیره‌، معتزله‌ معتقد بودند که‌ کمیت‌ و میزان‌ گناه‌ در کبیره‌ یا صغیره‌ بودن‌ آن‌ مؤثر است‌ و نیز پرهیز از گناهان‌ کبیره‌ باعث‌ بخشیده‌ شدن‌ گناهان‌ صغیره‌ می‌شود؛ اما، جعفربن‌ مبشّر و جعفربن‌ حرب‌ بر این‌ باور بودند که‌ قصد و نیت‌ در این‌ باره‌ نقش‌ اساسی‌ دارد و لذا، هر گناهی‌ که‌ عمداً صورت‌ گیرد، کبیره‌ است‌ و کم‌ یا زیاد بودن‌ آن‌ مهم‌ نیست‌، از این‌رو مرتکبِ آن‌ فاسق‌ و مستحق‌ عقوبت‌ است‌ و ثوابِ ایمان‌ به‌ خدا و رسول‌ برای‌ او سودی‌ ندارد، مگر اینکه‌ توبه‌ کند. مخالفت‌ جعفربن‌ مبشّر با سایر معتزله‌ در خصوص‌ فسق‌ سارق‌ نیز به‌ این‌ سبب‌ بود که‌ آنان‌ در نسبت‌ دادن‌ فسق‌ به‌ سارق‌ به‌ مقدارِ مالِ سرقت‌ شده‌ توجه‌ داشتند و برای‌ آن‌ حد نصاب‌ خاصی‌ تعیین‌ می‌کردند ( رجوع کنید به خیاط‌، ص‌ ۸۳؛ اشعری‌، ص‌ ۲۷۳؛ بغدادی‌، ص‌ ۱۶۸).

جعفربن‌ مبشّر، بر اساس‌ اصل‌ منزلت‌ بین‌ منزلتین‌ * ، فاسق‌ را نه‌ مؤمن‌ و نه‌ کافر بلکه‌ موحد دانسته‌ است‌. درعین‌ حال‌، برخی‌ ( رجوع کنید به خیاط‌، ص‌ ۸۱ ، به‌ نقل‌ از ابن‌راوندی‌؛ بغدادی‌، همانجا) این‌ رأی‌ را به‌ او نسبت‌ داده‌اند که‌ مسلمانِ فاسق‌ حتی‌ بدتر از زندیق‌، مجوس‌، یهود و نصاراست‌ و آن‌ را مغایر با اصل‌ منزلت‌ بین‌ منزلتین‌ دانسته‌اند. خیاط‌ (همانجا) این‌ نسبت‌ را رد کرده‌ است‌.

جعفربن‌ مبشّر معرفت‌ خدا و احکام‌ و صفات‌ او را بدون‌ نیاز به‌ شرع‌ و تنها با اکتفا به‌ عقل‌ ممکن‌ می‌شمرده‌ و قصور در این‌ امر را عقلاً موجب‌ عقاب‌ و خلود در جهنم‌ می‌دانسته‌ است‌ (شهرستانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۹۴).

اکثر معتزله‌ دنیا را دار ایمان‌، و خوارج‌ آن‌ را دار کفر و شرک‌ می‌دانستند، اما جعفربن‌ مبشّر و پیروانش‌ آن‌ را دار فسق‌ معرفی‌ می‌کردند. او همچنین‌، همانند جعفربن‌ حرب‌ و سایر معتزله‌، حضور خداوند در مکان‌ را به‌ معنای‌ تدبیر حق‌ و اینکه‌ حق‌ تعالی‌ مُدَبّر هر مکانی‌ است‌ می‌شمرده‌ است‌. در باره نفس‌ نیز بر آن‌ بوده‌ که‌ نفس‌، جوهری‌ غیر جسم‌ است‌ و تصریح‌ می‌کرده‌ که‌ امری‌ بین‌ جوهر و جسم‌ است‌ (اشعری‌، ص‌ ۱۵۷، ۳۳۷، ۴۶۴).

جعفربن‌ مبشّر در فقه‌ نیز آرایی‌ داشته‌ است‌. روش‌ فقهی‌ وی‌ عمل‌ به‌ ظاهر قرآن‌، سنّت‌ و اجماع‌، و با رأی‌ و قیاس‌ مخالف‌ بوده‌ است‌ (خیاط‌، ص‌ ۸۹؛ ابن‌ندیم‌، ص‌ ۲۰۸؛ د. اسلام‌ ، همانجا). او بر این‌ اساس‌ که‌ در قرآن‌ به‌ حد شارب‌ خمر تصریح‌ نشده‌، در اجماع‌ صحابه‌ بر حد شارب‌ خمر تشکیک‌ کرد ( رجوع کنید به بغدادی‌، همانجا؛ جرجانی‌، ج‌ ۸، ص‌ ۳۸۱؛ برای‌ اطلاع‌ بیشتر از آرای‌ فقهی‌ او رجوع کنید به خیاط‌، ص‌ ۸۸ ۸۹؛ راوی‌، ص‌ ۱۴۱).

جعفربن‌ مبشّر در تفسیر نیز صاحب‌نظر بود ( رجوع کنید به خیاط‌، ص‌ ۸۱؛ ابن‌عساکر، ص‌ ۱۳۸؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ ۷۶) و اگر چه‌ آثار او در تفسیر قرآن‌ در دست‌ نیست‌، اما آرای‌ او در برخی‌ کتب‌ تفسیری‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به طوسی‌، ذیل‌ بقره‌: ۱۷۸، توبه‌: ۶۰؛ طبرسی‌، ذیل‌ بقره‌: ۱۴۴) آمده‌ است‌. نام‌ جعفربن‌ مبشّر در عداد سلسله‌ راویان‌ حدیث‌ معروف‌ نوف‌ البَکّالی‌ * نیز ذکر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به خطیب‌ بغدادی‌، ج‌ ۷، ص‌ ۱۷۳). به‌ گزارش‌ ابن‌طاووس‌ (ص‌ ۶۱) کتابی‌ از جعفربن‌ مبشّر نزد وی‌ بوده‌ که‌ در آن‌ جعفر حدیثی‌ نقل‌ کرده‌ است‌ در باب‌ وصیت‌ حضرت‌ علی‌ به‌ امام‌ حسن‌ علیهماالسلام‌ در باره نحوه دفن‌ ایشان‌ و بشارت‌ به‌ اقامه حق‌ به‌دست‌ حضرت‌ مهدی‌ عجل‌اللّه‌تعالی‌ فرجه‌الشریف‌ (نیز رجوع کنید به مجلسی‌، ج‌ ۴۲، ص‌ ۲۱۵).

آثار

برخی‌ آثار فقهی‌ و کلامی‌ جعفربن‌ مبشّر در رد آرای‌ مخالفان‌ و دیگر فرق‌ اسلامی‌ است‌،

از جمله‌

کتاب‌ علی‌ اصحاب‌القیاس‌ و الرأی‌ یا الرد علی‌ ارباب‌القیاس‌،

التوحید علی‌ اصناف‌المشبهه و الجَهْمِیه و الرافضه یا الرد علی‌ المشبهه و الجهمیه و الرافضه،

کتاب‌الیقین‌ علی‌ بُرغوث‌ فی‌ المخلوق‌،

کتابٌ عَلی‌ اصحاب‌ اللطف‌، الحُجَّه علی‌ اهل‌البِدَع‌،

کتاب‌المعارف‌ علی‌الجاحظ‌ و نقد کتاب‌ إبن‌شَبیب‌ فی الإرجاء.

از دیگر کتابهای‌ اوست‌:

تنزیه‌ الانبیاء،

کتاب‌الدار، الحکایه والمَحکی‌، الناسخ ‌و المنسوخ‌.

کتاب‌ الاشربه، الاجتهاد، الاجماع‌ ماهو، الطهاره، السنن‌ یا السنن‌ و الاحکام‌، الا´ثارالکبیر، الامر بالمعروف‌ و النهی‌ عن‌المنکر، کتاب‌الخراج‌، المسائل‌ و الجوابات‌، معانی‌ الاخبار و شرحها (خیاط‌، همانجا؛ ابن‌ندیم‌، ص‌۴۰، ۲۰۸). با این‌همه‌، اکنون‌ به‌جز نقل‌قولهایی‌ از آرای‌ مختلف‌ او در باره عرض‌ یا جسم‌ بودن‌ قرآن‌ ( رجوع کنید به اشعری‌، ص‌ ۵۸۹ ۵۹۹)، هیچ‌ نوشته‌ای‌ از او در دست‌ نیست‌.



منابع:
(۱) ابن‌ابی‌الحدید، شرح‌ نهج‌البلاغه ، چاپ‌ محمدابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌ ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ [ بی‌تا. (؛
(۲) ابن‌اثیر؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانی‌، لسان‌المیزان‌ ، چاپ‌ عبدالفتاح‌ ابوغده‌، بیروت‌ ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۴) ابن‌طاووس‌، فرحه الغری‌ فی‌ تعیین‌ قبر امیرالمؤمنین‌ علی‌ علیه‌السلام، چاپ‌ تحسین‌ آل‌شبیب‌ موسوی‌، ) قم‌ ( ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛
(۵) ابن‌عساکر، تبیین‌ کذب‌ المفتری‌ فیما نسب‌ الی‌ الامام‌ ابی‌الحسن‌ الاشعری‌، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۶) ابن‌مرتضی‌، کتاب‌ طبقات‌ المعتزله، چاپ‌ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت‌ ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۷) ابن‌ندیم‌؛
(۸) اسماعیل‌بن‌ علی‌ ابوالفداء، المختصر فی‌ اخبار البشر: تاریخ‌ ابی‌الفداء، بیروت‌: دارالمعرفه، ) بی‌تا. (؛
(۹) علی‌بن‌ اسماعیل‌ اشعری‌، کتاب‌ مقالات‌ الاسلامیین‌ و اختلاف‌ المصلّین‌ ، چاپ‌ هلموت‌ ریتر، ویسبادن‌ ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰؛
(۱۰) عبدالقاهربن‌ طاهر بغدادی‌، الفرق‌ بین‌ الفرق‌ ، چاپ‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، بیروت‌: دارالمعرفه، ) بی‌تا. (؛
(۱۱) علی‌بن‌ محمد جرجانی‌، شرح‌ المواقف‌ ، چاپ‌ محمد بدرالدین‌ نعسانی‌ حلبی‌، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۳۷۰ ش‌؛
(۱۲) خطیب‌ بغدادی‌؛
(۱۳) عبدالرحیم‌بن‌ محمد خیاط‌، کتاب‌ الانتصار و الرد علی‌ابن‌ الروندی‌ الملحد، چاپ‌ نیبرگ‌، بیروت‌ ۱۹۸۶؛
(۱۴) محمدبن‌ احمد ذهبی‌، میزان‌ الاعتدال‌ فی‌ نقدالرجال، چاپ‌ علی‌ محمد بجاوی‌، قاهره‌ ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ) بی‌تا. (؛
(۱۵) عبدالستار عزالدین‌ راوی‌، ثوره العقل‌: دراسه فلسفیه فی‌ فکر معتزله بغداد، بغداد ۱۹۸۲؛
(۱۶) سمعانی‌؛
(۱۷) محمدبن‌ عبدالکریم‌ شهرستانی‌، الملل‌ و النحل‌، چاپ‌ احمد فهمی‌ محمد، قاهره‌ ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ) بی‌تا. (؛
(۱۸) طبرسی‌؛
(۱۹) طوسی‌؛
(۲۰) قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فرق‌ و طبقات‌ المعتزله، چاپ‌ علی‌ سامی‌ نشار و عصام‌الدین‌ محمدعلی‌، ) اسکندریه‌ ( ۱۹۷۲؛
(۲۱) همو، المحیط‌ بالتکلیف‌، چاپ‌ عمر سیدعزمی‌، ) قاهره‌ ۱۹۶۵ (؛
(۲۲) همو، المغنی‌ فی‌ ابواب‌ التوحید و العدل‌، ج‌ ۷، چاپ‌ ابراهیم‌ ابیاری‌، قاهره‌ ۱۳۸۰/ ۱۹۶۱؛
(۲۳) مجلسی‌؛
(۲۴) یوسف ‌بن‌ عبدالرحمان‌ مزّی‌، تهذیب‌ الکمال‌ فی‌ اسماءالرجال‌، چاپ‌ بشار عواد معروف‌، بیروت‌ ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۵) مسعودی‌، مروج‌ (بیروت‌)؛
(۲۶) محمدبن‌ احمد ملطی‌ شافعی‌، التنبیه‌ و الرّد علی‌ اهل‌ الاهواء و البدع‌، چاپ‌ محمد زاهد کوثری‌، ) قاهره‌ ] ۱۳۶۹؛
(۲۷) یاقوت‌ حموی‌؛
(۲۸) EI 2 , s.v. “Dja ـ far B . Mubash shir” (by A. N. Nader and J. Schacht).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۰

زندگینامه ثابِت بن اَسلَم بُنانی(قرن دوم)

 از بزرگان تابعین و محدّثان بصره در قرن دوم . کنیه وی ابومحمد و منسوب به بنانه است ، که برخی آن را نام قبیله بنی سعدبن لُؤَیّبن غالب و برخی نام مادر یا دایه فرزندان سعد دانسته اند و برخی نیز گفته اند که نام محله ای در بصره بوده که قبیله بنانه ، ساکن آنجا بوده است (ابن قُتَیبَه ، ص ۴۷۶؛ ابن ماکولا، ج ۱، ص ۳۶۰؛ ابن اثیر، ج ۱، ص ۱۷۸). ثابت همیشه ملازم اَنَس بن مالک ، صحابی پیامبر، بود و از یاران خاص او به شمار می آمد و چهل سال با او مصاحبت داشت . انس بن مالک نیز او را بسیار ستوده و «مفاتیح الخیر» خوانده است (مِزّی ، ج ۴، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸). بیشتر روایات ثابت از انس بن مالک نقل شده است (ابن حجر عسقلانی ، ج ۲، ص ۳).

او علاوه بر انس بن مالک ، از صحابه و تابعین بسیاری استماع حدیث کرد، از جمله از عبداللّه بن زبیر، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن رباح انصاری ، عبداللّه بن مُغَفَّل مُزَنی و عبدالرحمان بن ابی لیلی (برای آگاهی از مشایخ او رجوع کنید به بخاری ، ج ۲، جزء ۱، قسم ۲، ص ۱۵۹؛ مزّی ، ج ۴، ص ۳۴۵ـ۳۴۶؛ ابن حجر عسقلانی ، همانجا). عده بسیاری نیز از ثابت حدیث نقل کرده اند، از جمله پسرش محمد، سلیمان اَعْمَش ، عیسی بن طَحّان جُشَمی ،جریربن حازم ، جعفربن سلیمان ضُبَعّی ، حمّادبن زید و حمّادبن سَلَمه .

جمعی از محدّثان غیر ثقه و ناشناخته نیز از او روایت کرده اند. شمار احادیث منقول از او را ۲۵۰ نوشته اند (ابن عدیّ، ج ۲، ص   ۱۰۰ـ ۱۰۱؛ مزّی ، ج ۴، ص ۳۴۵ـ۳۴۶؛ ذهبی ، ج ۱، ص ۱۲۵؛ ابن حجر عسقلانی ، همانجا). علمای رجال اهل سنّت ثابت بن اسلم را توثیق کرده و احادیث وی را صحیح دانسته اند. همچنین وی را به زهد و عبادت ستوده اند ( رجوع کنید به ابن سعد، ج ۷، قسم ۲، ص ۳ـ۴؛ ابن ابی حاتم ، ج ۲، ص ۴۴۹؛ ابن حبّان ، ج ۱، ص ۸۹؛ ابن جوزی ، ج ۷، ص ۱۱۸؛ ابن حجر عسقلانی ، همانجا).

در باره مذهب ثابت بحثی وجود دارد:

در برخی منابع ، احتمال شیعه بودن وی مطرح شده است ولی طبرسی (ج ۲، ص ۳۱۶ـ۳۱۷) روایتی از او در باره امام سجاد علیه السلام نقل کرده که نشان می دهد وی از آن حضرت شناختی نداشته است (نیز رجوع کنید به امین ، ج ۴، ص ۷). شیخ طوسی (ص ۸۵) به سبب مصاحبت کوتاه ثابت با امام سجاد علیه السلام او را از اصحاب ایشان شمرده ، که دلیل شیعه بودن وی نیست . شیخ طوسی (ص ۳۶) در زمره اصحاب حضرت علی علیه السلام ، از «ثابت انصاری بنانی با کنیه ابوفُضاله » نام برده و گفته است که وی در جنگ بدر شرکت داشت و در صفّین به شهادت رسید. بنا بر تحقیق تُستَری ، تطبیق ثابت بنانی بر ابوفضاله اشتباه است ، زیرا ابوفضاله ای که در جنگ بدر شرکت داشته و در صفّین شهید شده ، انصاری بوده و نامش در منابع رجالی ذکر نشده ولی ثابت بن اسلم بنانی از طایفه سعدبن لوّی بوده است ( رجوع کنید بهج ۲، ص ۴۳۹؛نیز رجوع کنید به خوئی ، ج ۳، ص ۳۸۲ـ۳۸۴). به نوشته ابن قتیبه (همانجا) ثابت بنانی همان ثابت بن اسلم تابعی بوده که در زمان خالد قَسْری در عراق درگذشته است .

در باره سال وفات ثابت نیز اختلاف نظر وجود دارد؛آن را در ۱۲۷، ۱۲۳ یا ۱۲۰ دانسته اند (صَفَدی ، ج ۱۰، ص ۴۶۱؛یافعی ، ج ۱، ص ۲۰۴؛ابن حجر عسقلانی ، همانجا).



منابع :

(۱) ابن ابی حاتم ، کتاب الجرح و التعدیل ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۳) ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابن حبان ، کتاب الثقات ، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۵) ابن حجر عسقلانی ، تهذیب التهذیب ، حیدرآباد دکن ۱۳۲۵ـ۱۳۲۷؛
(۶) ابن سعد (لیدن )؛
(۷) ابن عدیّ، الکامل فی ضعفاء الرجال ، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۸) ابن قتیبه ، المعارف ، چاپ ثروت عکاشه ، قاهره ۱۹۶۰؛
(۹) ابن ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الاسماء و الکنی و الانساب ، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۰) امین ؛محمدبن اسماعیل بخاری ، کتاب التاریخ الکبیر ،

(۱۱) ( بیروت ? ۱۴۰۷/۱۹۸۶ ) ؛
(۱۲) تستری ؛
(۱۳) خوئی ؛
(۱۴) محمدبن احمد ذهبی ، کتاب تذکره الحفاظ ، حیدرآباد دکن ۱۹۵۵ـ ۱۹۵۸/ ۱۳۷۶ـ ۱۳۷۷، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۵) صفدی ؛
(۱۶) احمدبن علی طبرسی ، الاحتجاج ، چاپ محمدباقر موسوی خرسان ، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱؛
(۱۷) محمدبن حسن طوسی ، رجال الطوسی ، نجف ۱۳۸۰/ ۱۹۶۱، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۱۸) یوسف بن عبدالرحمان مزّی ، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال ، ج ۴، چاپ بشار عواد معروف ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۹) عبداللّه بن اسعد یافعی ، مرآه الجنان و عبره الیقظان ، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۹

زندگینامه ثابت بن هرمز(قرن دوم)

 محدّث و راوی قرن دوم و از سران بُتریه * . کنیه اش ابوالمِقْدام بود (نجاشی ، ص ۱۱۶؛ طوسی ، ص ۱۱۰؛ ابن ماکولا، ج ۲، ص ۴۰۳؛ مِزّی ، ج ۳۴، ص ۳۱۵)، نام پدرش به صورت مصغر، یعنی هُرَیْمِز، نیز ضبط شده است ( رجوع کنید بهابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۵۵۹). او را به سبب سکونت در کوفه ، کوفی (بخاری ، ج ۲، جزء ۱، قسم ۲،ص ۱۷۱؛ طوسی ، ص ۱۲۹) و به جهت اینکه از موالی بنی عجل بوده است ، عِجْلی (طوسی ، ص ۱۱۰) و چون ایرانی بوده ، فارسی ( رجوع کنید به طوسی ، همانجا؛ ابن داوود حلّی ، ص ۶۰) خوانده اند. در بسیاری از منابع ، با لقب حدّاد (آهنگر) ازاو یاد شده ( رجوع کنید به بخاری ، همانجا؛ابن ابی حاتِم ، ج ۲، ص ۴۵۹؛نجاشی ، همانجا؛طوسی ، ص ۱۱۰، ۱۲۹؛قس ابن داوود حلّی ، ص ۱۴۴)؛ظاهراً آهنگری شغل وی بوده است .

سال تولد و وفات وی معلوم نیست ولی باتوجه به اینکه طوسی (ص ۱۱۰، ۱۲۹، ۱۷۳) او را از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام دانسته ، به نظر می رسد که در دهه های پایانی قرن اول تا نیمه قرن دوم می زیسته است .کشّی (متوفی نیمه اول قرن چهارم ؛ص ۲۳۲ـ۲۳۳، ۲۳۶، ۳۹۰)، ثابت بن هرمز را از سران بتریه دانسته و از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که او و چند تن از پیشوایان بتریه در شمار منافقان بودند و بسیاری از مردم را به گمراهی کشیدند ( رجوع کنید بههمان ،ص ۲۴۰ـ۲۴۱).

درعین حال ، کلینی (ج ۸ ، ص ۲۷۰) حدیثی از امام باقر علیه السلام را به نقل از او آورده است ، که به نظر مامقانی (ج ۱، بخش ۲، ص ۱۹۴) با قول به بتری مذهب بودن او منافات دارد، مگر آنکه بگوییم ثابت بن هرمز در آغاز بتری مذهب بوده و پس از دیدار با امام باقر علیه السلام ، از این مذهب برگشته است . تستری (ج ۲، ص ۴۷۱ـ۴۷۳) این سخن مامقانی را، با توجه به صراحت کلام کشّی ، نپذیرفته است . او همچنین سکوت ذهبی (ج ۱، ص ۳۶۸) و ابن حجر عسقلانی (۱۴۱۳، ج ۱، ص ۱۴۸) از اظهارنظر در باره مذهب ثابت بن هرمز را قرینه ای بر شیعه نبودن او و مؤید سخن کشّی دانسته است . به نظر می رسد از همین روست که ثابت در منابع شیعی ، در نقل حدیث ضعیف معرفی شده است ( رجوع کنید بهابن داوود حلّی ، ص ۶۰؛کاظمی ، ص ۲۷).

رجال شناسان اهل سنّت ، ثابت بن هرمز را ثقه دانسته ( رجوع کنید بهابن حنبل ، ج ۳، ص ۹۶؛ابن ابی حاتم ، ج ۲، ص ۴۵۹؛ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۵، همانجا) و برخی ، به نقل از ابن قَطّان ، آورده اند کسی را نمی شناسند که ضعیفش شمرده باشد، مگر دارَقُطنی ( رجوع کنید به ابن حجرعسقلانی ، ۱۴۱۵، همانجا؛شمس شامی ، ج ۱۲، ص ۳۵۸). ابن ابی حاتِم (ج ۱، ص ۹ـ۱۱)، در تقسیم بندی خود او را در طبقه ششم ، یعنی طبقه اتباعِ تابعین جای داده است .

ثابت از افرادی روایت کرده که عمدتاً در طبقه تابعین جای دارند. برخی از آنان عبارت اند از: سعیدبن مُسَیّب ، زیدبن وَهْب ، سعیدبن جُبَیْر ( رجوع کنید به بخاری ؛ابن ماکولا، همانجاها؛سمعانی ، ج ۲، ص ۱۸۲)، حبّه عَرَنی (ابن ماکولا، ج ۲، ص ۳۲۰؛مزّی ، ج ۵، ص ۳۵۱ـ۳۵۲)، عدیّبن دینار (مزّی ، ج ۱۹، ص ۵۳۲، ج ۳۴، ص ۳۱۵)، سعیدبن علاقه هاشمی (همان ، ج ۱۱، ص ۲۸)، زیادبن مُنْذر هَمْدانی (همان ، ج ۹، ص ۵۱۷ ـ ۵۱۸) و عبیدبن کرب (ابن ابی حاتم ، ج ۵، ص ۴۱۳).

از ثابت بن هرمز، به جز پسرش عمرو ( رجوع کنید به ابن ماکولا، ج ۲، ص ۴۰۳؛نجاشی ؛سمعانی ، همانجاها)، این افراد روایت کرده اند:

سفیان ثوری (بخاری ؛ابن ماکولا، همانجاها؛مزّی ، ج ۱۱، ص ۱۵۶)،

شعبه بن حجاج (مزّی ، ج ۱۲، ص ۴۸۱؛ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۵۵۸)،

حَکَم بن عتیبه (ابن حنبل ؛ابن ماکولا؛سمعانی ، همانجاها)،

شریک بن عبداللّه نخعی (مزّی ، ج ۱۲، ص ۴۶۳؛ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۵، همانجا)،

خلیل بن زیاد محاربی (مزّی ، ج ۸ ، ص ۳۳۷)،

ابواسحاق سَبیعی ،

اعمش و منصوربن معتمر (ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۵، همانجا).

بنا بر نقل نجاشی (ص ۱۱۶ـ ۱۱۷)، ثابت بن هرمز کتابی را از امام سجاد علیه السلام روایت کرده که پسر ثابت ، عمرو، نیز آن را به نقل از پدرش روایت کرده است .

رجالیان شیعه عمروبن ثابت را نیز همچون پدرش در شماراصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام آورده اند ( رجوع کنید به برقی ، ص ۹، ۱۱، ۱۶؛نجاشی ، ص ۲۹۰؛ابن داوود حلّی ، ص ۱۴۴؛قس قهپائی ، ج ۴، ص ۲۵۷، که به نقل از ابن غَضائِری نام او را عمر آورده است ). در میان رجالیان امامی ، ابن داوود حلّی (همانجا) و علامه حلّی (ص ۲۴۱) عمرو را ثقه و ممدوح دانسته اند و ابن غضائری ( رجوع کنید به قُهپائی ، همانجا) او را تضعیف کرده است .

بنا بر روایتی که کشی (ص ۳۹۲) نقل کرده ، روزی در موسم حج ، امام صادق علیه السلام در آستانه کعبه نشسته بود و با مردی از قریش از اندک بودن حج گزاران واقعی سخن می گفت . در این حال عمروبن ابی المِقْدام از آنجا عبور کرد، امام فرمود این حج گزار واقعی است . ابن سعد، از مورخان اهل سنّت ، عمرو را شیعه افراطی و درنتیجه معتمد ندانسته و وفاتش را در دوران خلافت هارون عباسی (۱۷۰ـ۱۹۳) ذکر کرده است (ج ۶، ص ۲۶۷).



منابع :

(۱) ابن ابی حاتم ، کتاب الجرح و التعدیل ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن حجر عسقلانی ، تقریب التهذیب ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۳) همو، کتاب تهذیب التهذیب ، چاپ صدقی جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵؛
(۴) ابن حنبل ، العلل و معرفه الرجال ، چاپ وصی اللّه بن محمود عباس ، بیروت ۱۴۰۸؛
(۵) ابن داوود حلّی ، کتاب الرجال ، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۶) ابن سعد (لیدن )؛
(۷) ابن ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن الموتلف و المختلف فی الاسماء والکنی و الانساب ، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۸) محمدبن اسماعیل بخاری ، کتاب التاریخ الکبیر ، ( بیروت ? ۱۴۰۷/۱۹۸۶ ) ؛
(۹) احمدبن محمد برقی ، کتاب الرجال ، تهران ۱۳۸۳؛
(۱۰) تستری ؛
(۱۱) محمدبن احمد ذهبی ، میزان الاعتدال فی نقدالرجال ، چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۲) سمعانی ؛
(۱۳) محمدبن یوسف شمس شامی ، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد ، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۱۴) محمدبن حسن طوسی ، رجال الطوسی ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، قم ۱۴۱۵؛
(۱۵) حسن بن یوسف علامه حلّی ، رجال العلامه الحلی ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۱، چاپ افست قم ۱۴۰۲؛
(۱۶) عنایه اللّه قهپائی ، مجمع الرجال ، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانی ، اصفهان ۱۳۸۴ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۱۷) محمدامین بن محمدعلی کاظمی ، هدایه المحدثین الی طریقه المحمدین ، چاپ مهدی رجایی ، قم ۱۴۰۵؛
(۱۸) محمدبن عمرکشی ، اختیار معرفه الرجال ، ( تلخیص ) محمدبن حسن طوسی ، چاپ حسن مصطفوی ، مشهد ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۹) کلینی ؛
(۲۰) عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۲۱) یوسف بن عبدالرحمان مزّی ، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال ، چاپ بشارعواد معروف ، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۲) احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۹ 

زندگینامه ابواسحاق احمد ثَعالِبی( قرن چهارم و پنجم )

 ابواسحاق احمدبن محمد ، مفسر و محدّث و مُقْری و واعظ نیشابوری قرن چهارم و پنجم . برخی از جمله عبدالغافر فارسی ، از نخستین شرح حال نویسان وی ، نام او را ثعالبی آورده اند ( رجوع کنید به صریفینی ، ص ۱۰۹؛ نیز رجوع کنید به قفطی ، ج ۱، ص ۱۱۹؛ ابن عماد، ج ۳، ص ۲۳۰) اما در بیشتر منابع ، وی را ثعلبی خوانده اند ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۷۹ـ۸۰؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۹۸۴، ج ۳، ص ۱۶۳؛صَفَدی ، ج ۷، ص ۳۰۷؛ابن جَزَری ، ج ۱، ص ۱۰۰؛سیوطی ، بغیه الوعاه ، ج ۱، ص ۳۵۶).

نخستین کسی که به هر دو نام اشاره کرده ، و البته ثعالبی را قول ضعیف تر دانسته ، ابن اثیر (ج ۱، ص ۲۳۸) بوده (قس محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۴۳۶؛اِسنَوی ، ج ۱، ص ۱۵۹ که این قول را به سمعانی نسبت داده اند) و ظاهراً این تردید، به پیروی از وی ، به منابع بعدی راه یافته است (برای نمونه رجوع کنید به قفطی ، همانجا؛ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۸۰؛سُبکی ، ج ۴، ص ۵۸؛ابن کثیر، البدایه والنهایه ، ج ۱۲، ص ۵۰).

همچنین احتمال دارد نام او با نام ابومنصور عبدالملک ثعالبی * (متوفی ۴۲۹)، ادیب مشهور که معاصر و همشهری وی بوده ، خلط شده باشد ( رجوع کنید بهاسنوی ، همانجا) که پیامد آن به وضوح در الوفیات ، یکی از تراجم قرن نهم ( رجوع کنید به ابن قُنْفُذ، ص ۲۳۷ـ ۲۳۸)، مشاهده می شود. بنا بر آنچه نسب شناسان آورده اند ( رجوع کنید به سمعانی ، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۵۰۵ ـ ۵۰۶؛ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۳۷ـ۲۳۹)، «ثعلبی » عنوانی است برای انتساب به قبایل عرب ، و «ثعالبی » ناظر به حرفه دوزندگی پوست روباه است اما در باره ابواسحاق گفته شده که این عنوان(ثعلبی ) برای او لقب است نه نسب ( رجوع کنید به ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۳۸؛ابن خلّکان ؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجاها).

ذکر این توضیح در باره نام وی ، شاهدی بر صحت نام ثعلبی (نه ثعالبی ) برای او دانسته شده است (برای شواهد دیگر و تفصیل بیشتر در باره لقب وی رجوع کنید به صالح ، ص ۳۴ـ۳۵). لقب بودن این عنوان برای او همچنین نشان دهنده آن است که وی عرب تبار نیست و اصالتاً ایرانی است . در هر صورت ، وی بیشتر به ثعلبی مشهور و در آثار منتشر شده اش نیز با این نام از او یاد شده است . در این مقاله نیز نام وی در همه جا ثعلبی خواهد آمد.

اساتید

از سوانح زندگی ثعلبی اطلاع چندانی در دست نیست . وی ، چنانکه خود گفته (۱۴۲۲، ج ۱، ص ۷۳ـ۷۴)، از کودکی فراگیری علم تفسیر را آغاز کرد و بخش اعظمی از دوره جوانی اش را به تعلّم نزد استادان این علم گذراند و از شمار زیادی از محدّثان حدیث شنید، از جمله از برخی محدّثان مشهور نیشابور نظیر ابومحمد حسن بن احمد مَخلَدی (متوفی ۳۸۹)، ابوطاهر محمدبن فضل بن خُزَیمه (متوفی ۳۸۷)، احمدبن محمد خَفّاف (متوفی ۳۱۵) و یحیی بن اسماعیل ابوزکریای حربی (متوفی ۳۹۴).

همچنین قرائات را نزد بزرگانی چون ابوبکربن مهران مقری (متوفی ۳۸۱) و ابوبکر محمدبن احمد طرازی (متوفی ۳۸۵) آموخت (یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛صریفینی ؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹؛ابن جزری ، همانجاها). علاوه بر اینها، بررسی آثار ثعلبی نشان می دهد که وی استادان متعدد دیگری نیز داشته که احادیث و روایات فراوانی از آنان نقل کرده است ، نظیر ابوبکر محمدبن عبداللّه جَوْزَقی * (متوفی ۳۸۸؛رجوع کنید بهثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۱۰۴، ۳۱۵؛برای آگاهی بیشتر در باره دیگر استادان وی رجوع کنید به بیهقی ، ص ۱۵۸؛صالح ، ص ۴۱ـ ۴۸، ۲۴۳ـ۲۴۴؛نیز رجوع کنید به ادامه مقاله ).

تراجم نگاران ، ثعلبی را در علم به تفسیر و قرائات و عربی دانی و فن وعظ ستوده و او را در نقل حدیث ، ثقه دانسته اند ( رجوع کنید به یاقوت حموی ؛صریفینی ؛قفطی ؛ابن خلّکان ، همانجاها؛نیز رجوع کنید به محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۴۳۵ـ۴۳۷)، اگرچه نقل برخی احادیث در تفسیر وی ، انتقادهای زیادی را متوجه او کرده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

برخی منابع به فقاهت ثعلبی و مذهب فقهی وی تصریح کرده اند. کتابهای طبقات الشافعیه او را از فقهای شافعی شمرده و آرای فقهی اش را آورده اند ( رجوع کنید به سبکی ، ج ۴، ص ۵۹؛اسنوی ، همانجا؛ابن مُلَقَّن ، ص ۱۲۱؛ابن قاضی شُهبَه ، ج ۱، ص ۲۰۷؛نیز رجوع کنید به نَوَوی ، ج ۲، ص ۵۵۷). علاوه بر این ، ثعلبی از ادبای عصر خود بوده است ( رجوع کنید به سبکی ، ج ۴، ص ۵۸؛داوودی ، ج ۱، ص ۶۷).

ثعلبی در عصر خود، خصوصاً در تفسیر قرآن ، آوازه ای بلند داشته به گونه ای که طالبان علم از مناطق دور دست و از هر مذهبی برای استفاده از مجلس درس وی به نیشابور سفر می کردند (یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۲ـ۱۶۶۳). با وجود این ، در منابع از میان جماعت شاگردان او تنها به نام ابوالحسن علی بن احمد واحدی * (متوفی ۴۶۸)، مفسر مشهور و مؤلف اسباب النزول ، تصریح شده است (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی ؛صریفینی ؛سبکی ، همانجاها).

به گزارش ابن جزری (ج ۱، ص ۱۰۰) واحدی قرائت را نزد ثعلبی آموخت . واحدی ، خود در مقدمه تفسیر البسیط ، ثعلبی را استاد تفسیرش خوانده و با مدح و ستایش فراوان از او یاد کرده و گفته است که به توصیه یکی از استادانش به نام ابوالفضل احمدبن محمد عَروضی (زنده در ۴۱۶)، از بزرگان ادب و لغت نیشابور،به مجلس درس تفسیر ثعلبی راه یافته و بعد از مدتی از شاگردان خاص و ملازمان وی شده بوده است ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۰ـ۱۶۶۳).

جزئیاتی که از واحدی در این باره نقل شده شاهدی برشهرت ثعلبی در تفسیر قرآن و اعتبار وی نزد دانشمندان آن دوره است . از دیگر شاگردان ثعلبی ، که آثارش را نزداو قرائت کرده اند، ابوسعید محمدبن سعد فرخزادی ( رجوع کنید بهسمعانی ، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۱۱۶؛همو، ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۵۶۸)، ابوسعید احمدبن ابراهیم شُرَیْحی خوارزمی ( رجوع کنید بهبغوی ،ج ۱، ص ۲۸، ۳۰) و عبدالکریم بن عبدالصمد ابومعشر طبری (متوفی ۴۷۸؛رجوع کنید بهسبکی ، ج ۵، ص ۱۵۲) بوده اند. ثعلبی در محرّم ۴۲۷ درگذشت (یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛صریفینی ؛سبکی ، همانجاها؛قس ابن خلّکان ، همانجا، که ۴۳۷ را نیز ذکر کرده است ).

برخی شواهد و قرائن در شرح حال و آثار ثعلبی دلالت بر آن دارد که وی از متصوفه یا دست کم تحت تأثیر آرا و افکار آنان بوده ، از جمله اینکه حقائق التفسیر را به طور کامل نزد مؤلف آن ، ابوعبدالرحمان سُلَمی (متوفی ۴۱۲)، قرائت کرده است (ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۸۳؛در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۶۵). همچنین برخی منابع از متصوف مشهور، ابوالقاسم قُشَیری (متوفی ۴۶۵)، رؤیایی نقل کرده اند که حاکی از رضایت خداوند از ثعلبی است ( رجوع کنید به صریفینی ؛ابن خلّکان ، همانجاها؛سبکی ، ج ۴، ص ۵۸).

گفتنی است که مهم ترین استاد ثعلبی در تفسیر،یعنی ابوالقاسم حسن بن محمدبن حسن بن حبیب نیشابوری معروف به ابن حبیب (متوفی ۴۰۶) که ثعلبی از شاگردان خاص وی بوده (یاقوت حموی ، ج ۳، ص ۹۹۶؛نیز رجوع کنید بهثعلبی ، ۱۴۲۲، همانجا)، دست کم در بخشی از عمرش کرّامی مذهب بوده( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، همانجا) و آثاری نیز به سبک و سیاق ملامتیه نگاشته است (در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۴۵ـ۴۷).

علاوه بر اینها، برخی محققان معاصر ( رجوع کنید به ثعلبی ، ۲۰۰۲،مقدمه ویسمولر ، ص ۶۰ـ ۶۷؛واسرشتروم ، ص ۲۳۹)به سبب محتوا و موضوع برخی آثار ثعلبی ( رجوع کنید بهادامه مقاله )و نیز ذکر نام جُنید بغدادی (متوفی ۲۹۷) در آنها ( رجوع کنید به ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۳۳۶؛در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۵۷ ـ ۵۸)، وی را صوفی و مرتبط با حلقه های متصوفه نیشابور در آندوره دانسته اند. وَلید صالح ، در ضمن بحثی مستقل ، شواهددالّ بر تصوف ثعلبی را به تفصیل ذکر و با اقامه دلایلیدر پاسخ به آنها، صوفی بودن او را رد کرده ( رجوع کنید بهص ۵۳ ـ۶۵)، اگر چه پذیرفته است که ثعلبی در مقابل آرای متصوفه نرمش نشان داده (ص ۶۵) و از این رو تأکید کرده است که در مطالعه آثار وی نباید از تأثیر عقاید کرّامیه غافل شد (ص ۴۸).

ثعلبی تألیفات متعددی داشته است (صریفینی ، همانجا) که واحدی ، پانصد جزء از آنها را نزد وی قرائت کرده ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۳؛در باره معنای جزء در این عبارت رجوع کنید بهکولبرگ ، ص ۷۹؛صالح ، ص ۳۲؛قس افسرُالدّین ، ص ۳۳۰ که آن را به معنای تألیف مستقل گرفته ) و اجازه روایت همه آنها را به عبدالغافر فارسی (متوفی ۵۲۹) داده است ( رجوع کنید به صریفینی ، همانجا)، هر چند که بیشتر منابع تنها از دو اثر مهم و مشهور وی در تفسیر و قصص الانبیا یاد کرده اند (برای نمونه رجوع کنید به صریفینی ، همانجا؛قفطی ، ج ۱، ص ۱۲۰؛ابن خلّکان ؛سبکی ، همانجاها).

آثار

آثار ثعلبی ظاهراً در میان مردم رواج بسیار داشته است ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، همانجا؛ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۳۸؛صریفینی ، همانجا). عنوانها و موضوعات آثار وی نشان می دهد که او در تألیفات خود به دو حوزه تفسیر قرآن و ادبیات تربیتی ـ اخلاقی نظر داشته و در آثار خود این دو را با هم ترکیب کرده است ( رجوع کنید بهصالح ، ص ۳۷، ۵۲). اشاره و تأکید منابع بر واعظ بودن ثعلبی شاهدی بر این مدعاست (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی ؛صریفینی ، همانجاها؛ذهبی ، ۱۴۱۴، حوادث و وفیات ۴۲۱ـ۴۴۰ ه ، ص ۱۸۶؛همو، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۴۳۷). ثعلبی در اتخاذ این روش احتمالاً تحت تأثیر استادش ، ابن حبیب ، بوده است ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، ج ۳، ص ۹۹۶ـ۹۹۷؛صفدی ، ج ۱۲، ص ۲۳۹).

مهم ترین و مشهورترین اثر ثعلبی الکشف والبیان عن تفسیرالقرآن معروف به تفسیر الثعلبی است ( رجوع کنید بهثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۷۵؛یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷، ج ۴، ص ۱۶۶۳؛حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۴۴، ج ۲، ستون ۱۴۹۶). بیشتر منابع این تفسیر را ستوده و برخی آن را برتر از تفاسیر دیگر دانسته اند ( رجوع کنید به ابن اثیر؛صریفینی ، همانجاها؛ابن خلّکان ،ج ۱، ص ۷۹). تفسیر ثعلبی را باید در زمره تفاسیر جامع و دایره المعارف گونه بر شمرد، گرچه اغلب ، آن را تفسیری مأثور یا روایی به حساب آورده اند (برای نمونه رجوع کنید به محمدحسین ذهبی ، ج ۱، ص ۲۲۸؛معرفت ، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۵؛> دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد  ، ج ۴، ص ۱۷۲؛قس آتش ، ص ۳۳۲).

از مقدمه این تفسیر چنین برمی آید که ثعلبی رویکردی جامعبه تفسیر قرآن داشته و به روشها و برداشتهای گوناگون تفسیری اهمیت می داده ، چنانکه به شکلی موجز و با تعبیراتی خاص (در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۸۷ ـ۸۹) تصریح کرده است که در تفسیر آیات به چهارده جنبه ، از جمله لغت و اعرابو قرائات و احکام و حِکَم و قصص ، توجه دارد (ثعلبی ،۱۹۸۴، ص ۱۹؛قس همو، ۱۴۲۲، همانجا). شاهد دیگر براین امر تلقی وی از تأویل است که به نظر او همه معانی محتمل نزد علما را شامل می شود، هر چند او معیار خودرا در صحت و سقم این معانی و آرای متنوع ، کتاب و سنّت ذکر کرده است (۱۴۲۲، ج ۱، ص ۸۷؛برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۹۶ـ ۹۸).

ثعلبی در مقدمه کتاب (ج ۱، ص ۷۴) تفاسیر موجود در عصر خویش را به شش گروه تقسیم و از هر گروه به نحوی انتقاد کرده است . در این میان ، تندترین انتقاد وی متوجه تفاسیر معتزله ، نظیر تفسیر ابوعلی جُبّائی (متوفی ۳۰۳)و ابومسلم محمدبن بحراصفهانی (متوفی ۳۲۱)، است که آنان را اهل بدعت و هوا و هوس خوانده است . همچنین از طبری به سبب تطویل و تکرار انتقاد کرده است .

بر این اساس ، مهم ترین انگیزه وی در نگارش تفسیری جدید، نبودنِ کتابی جامع و مهذب و عاری از اشکال در این حوزه بوده که در کنار دلایلی دیگر، از جمله رویگرداندن مردم از تفسیرقرآن و درخواست برخی علما و بزرگان از وی ، موجب تألیف الکشف والبیان شده است ( رجوع کنید بههمان ، ج ۱، ص ۷۴ـ ۷۵). از انتقادهای ثعلبی بر تفاسیر پیشین و ویژگیهایی که برای تفسیر خودش ذکر کرده است ، معلوم می شود که وی برای ساختار و نحوه تنظیم مطالب در تفسیر ارزشی ویژه قائل بوده است ( رجوع کنید بهصالح ، ص ۹۹).

منابع ثعلبی را در تفسیر الکشف والبیان می توان به دو دسته شفاهی و مکتوب تقسیم کرد. وی مجموعه مسموعات خود را از قریب به سیصد تن از شیوخ هم عصرش (۱۴۲۲،ج ۱، ص ۷۵)، با ذکر سند، در جای جای تفسیر آورده است . این شنیده ها علاوه بر احادیث نبوی شامل قصص و حکایات و همچنین اقوال پراکنده مفسران و محدّثانی است که تألیف مستقل و مکتوبی نداشته اند.

ثعلبی از میان این سیصد شیخ بیشتر مطالب را از استادانی چون ابن حبیب نیشابوری (برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۹۰ـ۹۱، ۹۷، ۹۹ و جاهای دیگر) و ابومحمد عبداللّه بن حامد (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۰۲، ۱۰۴، ۱۰۷، ۱۱۳ و جاهای دیگر) و حاکم نیشابوری (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۱۳؛همو، ۱۹۸۴، ص ۲۱، ۳۳، ۳۸، ۴۱ و جاهای دیگر) و بیش از همه ابوعبداللّه حسین بن محمدبن فَنْجویِه ثقفی دینوری (متوفی ۴۱۴؛برای نمونه رجوع کنید بههمو، ۱۴۲۲، ج ۸، ص ۱۰۶، ۱۴۵؛نیز رجوع کنید به محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۳۸۴) شنیده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۷۴ـ ۷۵).

منابع مکتوب ثعلبی شامل کتابهای موجود در عصر وی است ، از جمله تفاسیر و کتب قرائات و کتب معانی القرآن و کتابهای تاریخی . ثعلبی بخش اعظم مقدمه خود را به ذکر فهرست این کتابها به همراه طرق اجازه آنها اختصاص داده است ( رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۹۸۴، ص ۲۰ـ ۶۸) تا در متن تفسیر به تکرار اسانید نیاز نباشد. برخی از این کتابها متعلق به ادوار پیش از ثعلبی است که او اجازه آنها را از استادانش ، به ویژه همان چهار استاد پیش گفته ، دریافت کرده ( رجوع کنید به همانجا) و برخی دیگر، تألیف معاصران او، نظیر ابن حبیب و ابوعبدالرحمان سلمی ، است که اکثر آنها را نزد مؤلفان قرائت کرده است ( رجوع کنید به همان ، ص ۵۱ـ۵۴).

وی این منابع را حدود یکصد تألیف برشمرده (همان ، ص ۱۹) که با حذف اسانید مکرر، تعداد آنها به ۷۷ می رسد (صالح ، ص ۶۹). در میان تفاسیری که ثعلبی ذکر کرده است ، دو گروه اهمیت بیشتری دارند: یکی تألیفات پیش از طبری که او در جامع البیان از آنها استفاده نکرده است ، نظیر تفسیر شیعی ابوحمزه ثُمالی (متوفی ۱۵۰) و تفسیر معتزلی ابوبکر اصم (متوفی ح ۱۹۰) و گروه دیگر تفاسیری که پس از طبری تألیف شده ، نظیر تفسیر ابن حبیب و عبداللّه بن حامد و ابن فُورَک (متوفی ۴۰۶)، زیرا بیشتر این کتابها امروزه در دست نیست ( رجوع کنید به همان ، ص ۷۱ـ۷۲) و نامهای این منابع تنها از طریق مقدمه این تفسیر باقی مانده ( رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۳۹ـ ۴۴۵، ۴۴۷،۴۴۹، ۴۵۱ـ۴۵۲، ۴۵۷ـ۴۶۱) و بخشهایی از آنها به واسطه متن این تفسیر حفظ شده است (برای فهرست این منابع و آگاهی بیشتر در باره آنها رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۹۸۴، ص ۱۰۹ـ۱۱۵؛صالح ، ص ۲۴۵ـ۲۵۰).

اگر چه برخی منابع مذکور در این مقدمه ، نظیر تفسیر ابن عباس ، تألیف صاحب اصلی آن نیست ( رجوع کنید به تفسیر ابن عباس * ) و به نوشته ژیلیو (ص ۱۲ـ۱۷) حتی برخی از آنها احتمالاً به صورت کتابی مستقل در عصر ثعلبی وجود نداشته است (نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۷۰ـ۷۱)، به هر صورت این مقدمه از حیث آگاهی بخشی در تاریخ تفسیر و نگارشهای تفسیری تا پایان قرن چهارم اهمیت بسیار دارد. ایزایا گولدفلد متن کامل این مقدمه را به همراه تعلیقاتی بر آن در ۱۹۸۴ منتشر کرده است .

روش ثعلبی در تفسیر هر سوره چنین است که ابتدا نام ، مکان نزول و تعداد آیات و کلمات و حروف آن را ذکر کرده و احادیثی در باره سوره ، به ویژه فضیلت تلاوت آن ، نقل نموده است ، سپس با بهره گیری از منابع به شرح و توضیح آیات پرداخته و مطابق انتظار، تنها اَسناد مسموعات خود را آورده و از منابع مکتوبِ مذکور در مقدمه ، به ذکر نام منبع بسنده کرده است .

در برخی موارد نیز تعبیرات کلی و مبهمی نظیر «قالَالمُفَسِّرون » یا «سمعتُ بعضَالمُفسِّرین یَقولُ» به کار برده است (برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۲۲، ج ۷، ص ۱۰۸؛در این باره رجوع کنید بهصالح ، ص ۹۶ـ۹۷). در صورت امکان ، از آیات دیگر در توضیح آیه ها کمک گرفته و مباحث لغوی و نحوی را در جای خود مطرح و به مناسبت ، به شواهد شعری استناد نموده (برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۱۰۹ـ۱۱۰، ۱۳۸، ج ۲، ص ۴۱ـ۴۲) و به قرائات گوناگون ، در صورت وجود اختلاف ، اشاره کرده است (برای نمونه ای گویا رجوع کنید بههمان ، ج ۱، ص ۱۱۲ـ ۱۱۵).

از موضوعاتی که ثعلبی به آن توجه بسیار نشان داده و از ویژگیهای اصلی تفسیر او محسوب می شود، نقل فراوان قصص و حکایات و اسرائیلیات است ( رجوع کنید به زرکشی ، ج ۱، ص ۱۰۵؛سیوطی ، الاتقان ، ج ۴، ص ۲۴۳) که در جاهای متعدد و به تفصیل به آنها پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۶، ص ۱۴۶ـ۱۵۷، ۱۹۳ـ ۱۹۸، ج ۴، ص ۱۶۱ـ ۱۶۳، ج ۷، ص ۲۲۳ـ ۲۲۵). ثعلبی در ذیل آیات احکام نیز گاه تا آنجا پیش رفته که فصلی مستقل را به ذکر آرا و اختلافات فقهی ،نوعاً بر اساس اقوال شافعی ، اختصاص داده است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۰۵ـ ۱۰۸، ۱۲۴ـ۱۲۶، ج ۳، ص ۲۸۶ـ ۲۸۸، ص ۳۱۵ـ ۳۲۲).

وی علاوه بر مسائل فقهی ، در حوزه های دیگر (نظیر کلام و اخلاق ) نیز فصولی مستقل آورده که عموماً راجع به مباحث مهم یا مورد اختلاف در میان دانشمندان اسلامی است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۴۲ـ۱۴۴، ۱۷۷، ج ۳، ص ۱۹۲ـ ۱۹۵، ۲۹۷ـ ۲۹۸). ظاهراً این کار از نوآوریهای ثعلبی در تفسیر بوده و پس از وی در میان مفسران رواج یافته است (صالح ، ص ۷۶). به علاوه در تفسیر وی ، برداشتهای عرفانی و نقل از تفاسیر صوفیان به چشم می خورد که گرچه بیشتر از طریق تفسیر سُلَمی است ، محدود به آن نیست (برای نمونه ای گویا رجوع کنید به۱۴۲۲، ج ۲، ص ۱۹ـ۲۱، ج ۸ ، ص ۳۰۸).

با وجود این ، نگاه ثعلبی به قرآن مطابق با مبانی تفسیری متصوفه نیست و نباید تفسیر وی را عرفانی قلمداد کرد ( رجوع کنید به صالح ، ص ۹۷؛قس آتش ، ص ۸۹ ، ۳۳۲)، هر چند که صوفی مشهور، ابوبکر نجم الدین عبداللّه بن محمد معروف به دایه (متوفی ۶۵۴)، در مقدمه تفسیر عرفانی خود، تفسیر التأویلات النجمیه ، ثعلبی و اثرش را ستوده و آن را مأخذ اصلی تفسیر خود معرفی کرده است ( رجوع کنید به آتش ، ص ۱۴۰). ولید صالح ده ویژگی برای تفسیر ثعلبی برشمرده و هر یک را در فصلی مستقل ، با ذکر جزئیات و شواهد، بررسی کرده است ( رجوع کنید بهص ۱۰۱ـ۲۰۴).

الکشف والبیان از جایگاهی مهم و نقشی مؤثر در میان تفاسیر برخوردار است و نقطه عطفی در تاریخ تفسیرنگاری به شمار می آید. اگرچه طبری با نگارش تفسیر مفصّل و جامع خود دوره ای جدید را در تاریخ تفسیر بنیان نهاد ( د. اسلام ،چاپ دوم ، ذیل «تفسیر»؛> دایره المعارف قرآن < ، ج ۲، ص ۱۱۰ـ۱۱۱؛نیز رجوع کنید به تفسیر طبری * )، ثعلبی با عرضه ساختاری نو و محتوایی دایره المعارف گونه تحولی در سیر نگارشهای تفسیری ایجاد کرد. در واقع ، وی تمامی علوم اسلامی (نظیر صرف و نحو و ادبیات و فقه و کلام و تاریخ ) و ابزارهایی چون قصص و حکایات را در فهم و تفسیر آیات به خدمت گرفت تا جایی که تفسیر قرآن پس از وی گنجینه ای از معارف اسلامی برای تعلیم و تربیت و آموزش اخلاقی شد (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۲۲، ۹۵ـ۹۹، ۲۲۴ـ ۲۲۵؛نیز رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا).

گذشته از شهرت تفسیر ثعلبی در زمان حیات او، این تفسیر در دوره های بعدی نیز رواج و اعتبار فراوان یافت ( رجوع کنید به صائغ ، ۲۰۰۳)، چنانکه روایت آن در میان اهل علم رایج بود و برای شنیدن آن سفرهای طولانی می کردند ( رجوع کنید به سمعانی ، ۱۴۰۸، ج ۱، ۱۱۶، ج ۴، ص ۳۶۹). ظاهراً ابوسعید فرخزادی (زنده در سده پنجم ) و ابومحمد عباس بن محمد طوسی معروف به عباسه (متوفی ۵۴۹) در انتقال آن به نسلهای بعدی سهم مهمی داشته اند ( رجوع کنید به سمعانی ، ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۶۰۳ـ۶۰۴؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۲۰، ص ۲۸۹، ج ۲۱، ص ۴۹۵، ج ۲۲، ص ۱۰۵).

حتی گفته شده که محمدبن عباس بن ارسلان خوارزمی عباسی (متوفی ۵۰۳) کل تفسیر ثعلبی را از حفظ بوده و در مجالس علمی با استفاده از آن به سؤالات پاسخ می گفته است (سُبکی ، ج ۶، ص ۱۰۷ـ ۱۰۸). سیدعمادالدین ابوالصمصام ذوالفقاربن محمد حسنی مروزی (متوفی ۵۳۶)، از بزرگان امامیه و شاگرد سیدمرتضی و شیخ طوسی ( رجوع کنید به منتجب الدین رازی ، ص ۶۲)، تفسیر ثعلبی را در قزوین بر جماعتی قرائت کرده است (رافعی قزوینی ، ج ۳، ص ۱۲).

از شواهد دیگر بر رواج این تفسیر، آن است که فقیه معروف مالکی اندلسی ، ابوبکر ابن ابی رَنْدَقَه طُرْطُوشی (متوفی ۵۲۰) آن را تلخیص کرده (اشبیلی ، ص ۵۹؛بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹؛برای تلخیصهای دیگر رجوع کنید به کولبرگ ، ص ۲۸۲؛صالح ، ص ۲۰۶) و دیگر آنکه عالم مشهور، مجدالدین ابوالسعادات ابن اثیر جَزَری (متوفی۶۰۶)، تفسیری با نام الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف نوشته است (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۲۲۷۱؛ابن خلّکان ، ج ۴، ص ۱۴۱؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۲۱، ص ۴۹۰؛برای شواهد دیگر رجوع کنید به اشبیلی ، همانجا؛رافعی قزوینی ، ج ۱، ص ۳۰۶ـ۳۰۷، ۳۴۷، ج ۳، ص ۱۶۴، ۲۰۹؛سبکی ، ج ۶، ص ۴۰۲، ج ۷، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵).

نسخه های خطی فراوانی از این تفسیر در کتابخانه های دنیا موجود است (صالح ، ص ۲۳۱؛نیز رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۹۲) که معتبرترین آنها به روایت مهم ترین شاگرد ثعلبی ، ابوالحسن واحدی ، در کتابخانه عمومی مدینه نگهداری می شود (صالح ، ص ۲۳۱ـ۲۳۴؛برای آگاهی بیشتر در باره نسخه های موجود رجوع کنید به همان ، ص ۲۳۱ـ۲۴۲).

تفسیر ثعلبی تأثیر فراوانی بر تفاسیر مشهور بعد از خود گذاشته است . پیش از همه باید از تفاسیر سه گانه البسیط و الوسیط و الوجیز واحدی یاد کرد ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۰؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۳۴۰) که به احتمال زیاد، اساس آنها همین تفسیر بوده است . واحدی به ویژه در نگارش البسیط بسیار متأثر از تفسیر استادش بوده و با کاستنهایی از آن و افزودنهایی به آن ، مفصّل ترین تفسیر خود را تألیف کرده است (خُضَیری ، ۲۰۰۳؛قس صالح ، ص ۲۰۸، پانویس ۱۳).

پس از وی ، حسین بن مسعود بَغَوی (متوفی ۵۱۶) با حذف برخی منقولات تفسیر ثعلبی ، خصوصاً روایات ضعیف و قصص آن ، در واقع مختصری از آن را به نام معالم التنزیل عرضه کرد؛حدود دو قرن بعد، ابوالحسن علی بن محمد شیحی بغدادی مشهور به خازن * (متوفی ۷۴۱)، منتخبی از تفسیر بغوی را با عنوان لباب التأویل فی معانی التنزیل گرد آورد ( رجوع کنید به خازن ، ج ۱، ص ۳)؛بدین ترتیب ، این تفسیر نیز گزیده ای دیگر از تفسیر ثعلبی به شمار می آید ( رجوع کنید به بغوی فَراء * ).

علاوه بر این ، مفسران مشهور دیگری در تفاسیر خود از الکشف والبیان بهره برده و به اقوال و منقولات ثعلبی استناد کرده اند که مهم ترین آنها عبارت اند از: طَبْرِسی (متوفی ۵۴۸؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۱۲، ۴۲۰، ج ۲، ص ۴۹۷، ج ۴، ص ۴۷۲، ج ۱۰، ص ۴۵۷)، ابن جوزی (متوفی ۵۹۷ ؛برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۰۷، ج ۲، ص ۶۲، ج ۳، ص ۲۲۴، ج ۴، ص ۱۲۴، ۱۵۹، ج ۵، ص ۸۸ ، ج ۶، ص ۳۴)، قُرْطُبی (متوفی ۶۷۱؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۹۵، ۴۵۱، ج ۳، ص ۱، ۲۰۲، ج ۵، ص ۱۵، ۳۸ و جاهای دیگر؛برای سایر موارد رجوع کنید به ج ۲۱، ص ۱۷۵ـ۱۷۶)، ثعالبی (متوفی ۸۷۵؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۷۵، ۵۲۲، ج ۳، ص ۲۹۰، ۳۶۷، ج ۴، ص ۷۲، ۲۲۱، ج ۵، ص ۱۱، ۳۱۸) و سیوطی (متوفی ۹۱۱؛الدرالمنثور ، برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۳۳، ۲۴۴، ج ۲، ص ۵۴۴، ج ۴، ص ۸۱، ج ۶، ص ۲۰۶، ج ۷، ص ۱۴۷).

گفتنی است زَمَخْشَری نیز که در الکشاف نام ثعلبی را نیاورده ، از تفسیر وی بهره گرفته و بدون ذکر منبع ، از آن مطالبی نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به زمخشری ، ج ۴، ص ۳۳۰، ۳۸۰، ۴۰۰، ۶۳۸ که مطابق است به ترتیب با ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۹، ص ۳۹، ۴۹، ۱۱۵، ج ۱۰، ص ۶۱۰). همچنین وی در مقام متکلمی معتزلی در بخشهایی از تفسیر خود غیرمستقیم به رد آرای تفسیری ثعلبی ، که از مهم ترین مفسران ضد معتزله بوده ( رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۷۴)، پرداخته است (در باره ارتباط الکشاف با تفسیر ثعلبی رجوع کنید به صالح ، ص ۲۰۹ـ۲۱۴) ظاهراً کتاب الانصاف ابن اثیر ناظر به جمع بین آرای این دو مفسر بوده است .

تفسیر ثعلبی ، علاوه بر تفاسیر، بر کتابهای دیگر نیز تأثیر گذاشته است ، از جمله بسیاری از روایات اسباب نزول که ثعلبی نقل کرده ، بعدها در کتابهای مستقلی که در این باره نوشته شده ، گرد آمده (برای نمونه رجوع کنید به واحدی نیشابوری ، ۱۳۸۸، ص ۱۱، ۵۳، ۱۲۹، ۲۹۸؛ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۸ الف ، ج ۱، ص ۲۳۴، ۳۴۶، ۵۲۳، ج ۲، ص ۶۶۸، ۷۶۰، ۸۸۱؛سیوطی ، لباب النقول ، ص ۱۸، ۳۴، ۶۶، ۱۱۸) و در آثار دیگری با موضوعات گوناگون غیرقرآنی نیز به آرا و اقوال وی استناد شده است (برای نمونه رجوع کنید به نووی ، ج ۲، ص ۹۰، ج ۳، ص ۳۳۱، ج ۹، ص ۳۹۰؛ابن تیمیّه ، مجموع الفتاوی ، ج ۹، جزء ۱۶، ص ۲۱۲، ۲۲۴، ج ۱۰، جزء ۱۷، ص ۱۲۹؛همو، درءتعارض ، ج ۸، ص ۴۷۹).

از تفسیر ثعلبی انتقادهایی هم شده ، از جمله مفسر حنفی ، احمدبن محمد رازی (زنده در ۶۳۰)، نقدی مستقل بر این کتاب با نام مباحث التفسیر نوشته است ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ثعلبی »؛صالح ، ص ۵۴ و پانویس ۴). عمده انتقادهایی که از این تفسیر شده ، در باره احادیث و اخبار آن و در مقام تضعیف مؤلف در روایت حدیث بوده ، اگر چه عبدالغافر فارسی ، نخستین شرح حال نویس ثعلبی ، دوبار بر وثاقت وی در نقل حدیث تأکید کرده است ( رجوع کنید به صریفینی ، ص ۱۰۹).

این انتقادها به دو گروه تقسیم پذیر است : گروه نخست ناظر به نقل قصص عجیب و احادیث ضعیف از جمله فضائل سور است که ثعلبی در ابتدای تفسیر هر یک از سوره ها آورده است . ظاهراً اولین منتقد ثعلبی در این باب ، ابن جوزی بوده است ( رجوع کنید به ابن تَغْری بِرْدی ، ج ۴، ص ۲۸۳، قس د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا؛افسرالدین ، ص ۳۲۸، که در ترجمه عبارت ابن جوزی خطا کرده اند). در دوره های بعد نیز کسانی چون ابن تیمیّه (متوفی ۷۲۸؛مقدمه فی اصول التفسیر ، ص ۵۱)، ابن کثیر ( البدایه و النهایه ، ج ۱۲، ص ۵۰) و زرکشی (ج ۲، ص ۵۹) بر این جنبه از تفسیر وی خرده گرفته اند. در کتب علم الحدیث نیز، در بحث از احادیث ساختگی ، این انتقادها دیده می شود (برای نمونه رجوع کنید بهابن جوزی ، ۱۳۸۶ـ ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۲۴۰؛سیوطی ، تدریب الراوی ، ج ۱، ص ۳۶۵؛شهیدثانی ، ص ۱۰۴).

ثعلبی ظاهراً نخستین مفسری است که احادیث فضائل سور را وارد تفسیر قرآن کرده (صالح ، ص ۴۰، ۱۰۳) و مفسران بعدی ، نظیر واحدی نیشابوری ( رجوع کنید به ۱۴۱۵، ابتدای تفسیر هر سوره ) و زمخشری( رجوع کنید بهبخش پایانی تفسیر سوره ها؛نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۲۱۰ـ۲۱۱) و طبرسی ( رجوع کنید به ابتدای تفسیر هر سوره )، به تبعیت از وی ،این احادیث را در تفاسیرشان ذکر کرده اند. به نظر می رسد.

ثعلبی در نقل این احادیث دیدگاه کرّامیه در جواز جعل حدیث با هدف ترغیب به طاعت و نهی از معصیت الاهی را در نظر داشته است (ابن جوزی ، ۱۳۸۶ـ ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۹۶؛ابن صلاح ، ص ۱۰۰).انتقاد دیگری که از ثعلبی شده و دامنه گسترده ای یافته ، جنبه کلامی داشته است . در طول تاریخ تفسیر، تندترین انتقادها از ثعلبی و تفسیر او را عالم مشهور و تأثیرگذار اهل سنّت ، ابن تیمیّه ، مطرح کرده و پس از وی ، این انتقادها در میان پیروان تفکر او رواج یافته است .

تعبیراتی که ابن تیمیّه در باره ثعلبی و تفسیر او به کار برده ــ از جمله اینکه نه در احکام و نه در فضائلِ اشخاص نمی توان به روایات ثعلبی استناد کرد (منهاج ، ج ۷، ص ۹۰ـ۹۱، نیز رجوع کنید به ج ۷، ص ۱۲، ۳۱۰؛همو، مقدمه فی اصول التفسیر ، ص ۳۱، ۵۱) ــ نشان می دهد که انتقاد وی از ثعلبی محدود به ذکر احادیث فضائل سوره ها یا نقل برخی حکایات و قصص نیست و ظاهراً ریشه در امر دیگری دارد: ثعلبی با اثرپذیری از استادانی چون حاکم نیشابوری ( رجوع کنید به صالح ، ص ۷۳) و بر اساس رویکرد خاص خود، احادیث بسیاری در باره فضائل و مناقب اهل بیت ، به ویژه امام علی علیه السلام ، در تفسیر خود آورده است (برای نمونه رجوع کنید به ج ۳، ص ۱۲۵ـ۱۲۶، ج ۴، ص ۹۲، ج ۸، ص ۴۲ـ۴۴، ۳۱۰ـ ۳۱۲، ج ۱۰، ص ۳۵) تا آنجا که برخی علمای متأخر شیعه احتمال شیعه بودن وی را مطرح کرده اند ( رجوع کنید به مجلسی ، ج ۱، ص ۲۵؛خوانساری ، ج ۱، ص ۲۴۶؛آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۸، ص ۶۷).

شیعیان ، که در ردیه نویسی بر اهل سنّت به دنبال شواهدی از منابع خودِ آنان بودند، تفسیر ثعلبی را بهترین منبع برای این مقصود یافتند و از اواخر قرن ششم ، تدوین آثاری را بر این اساس آغاز کردند. ابن بطریق (متوفی ۶۰۰) که ادعا نموده نخستین فردی است که از این روش استفاده کرده ( رجوع کنید به ۱۴۰۷، ص ۲)، در دو کتاب العمده فی عیون صحاح الاخبار (ص ۲، ۱۱؛برای نمونه های استناد به کتاب ثعلبی رجوع کنید به ص ۳۷، ۴۲، ۵۰، ۵۲ ـ۵۳) و خَصائِصُ الوحی المبین (ص ۲۲؛برای نمونه رجوع کنید به ص ۴۳ـ۴۴، ۵۳ ـ۵۴، ۷۶ـ ۷۷) بیشترین بهره را از تفسیر ثعلبی برده است (برای تفصیـل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۲۱۹).

هر چند ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸)، احتمالاً پیش از وی ، از همین روش استفاده کرده بوده است ( رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۲؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۸۹ـ ۲۹۱، ۳۰۶، ج ۲، ص ۲۹، ۱۸۰، ج ۳، ص ۹۳، ۱۱۷). این روش ، یعنی استناد به تفسیر ثعلبی ، در آثار کسانی چون رضی الدین علی بن طاووس (متوفی ۶۶۴؛برای نمونه رجوع کنید بهالطرائف ، ص ۱۸ـ۲۰، ۳۷، ۳۹ـ۴۰) و برادرش جمال الدین احمدبن طاووس (متوفی ۶۷۳؛برای نمونه رجوع کنید به عین العبره ، ص ۹، ۲۱، ۲۶، ۳۲، ۳۵؛در باره تأثیر ثعلبی و واحدیبر این کتاب رجوع کنید به افسرالدین ، ص ۳۱۵ـ۳۲۱) و فتح الدین اربلی (متوفی ۶۹۳؛رجوع کنید به ج ۱، ص ۴، برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۸۶، ۱۲۰، ۱۶۷، ج ۲، ص ۸۸ ، ۳۳۱، ج ۳، ص ۲۲۸) ــ که همگی صاحب تألیفاتی کلامی در دفاع از شیعه و رد اهل سنّت بودند  ادامه یافت .

سرانجام ، متکلم مشهور شیعی ، علامه حلّی (متوفی ۷۲۶)، بر همین اساس منهاج الکرامه فی معرفه الامامه را نوشت (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۱۶، ۱۲۲، ۱۳۰، ۱۴۲). در مقابل ، ابن تیمیّه که معاصر علامه حلّی و آگاه از روشِ متکلمان امامیه و محتوای کتابهای آنان بود ( رجوع کنید به ابن تیمیّه ، منهاج ، ج ۷، ص ۹۶، ۴۰۰)، منهاج السُّنَه النبویه را در رد عقاید شیعه ، خصوصاً کتاب علامه حلّی ، تألیف کرد ( رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۲۱، ۵۸).

وی در جاهای متعددی از جلد هفتم این کتاب (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۲، ۳۴، ۱۱۲، ۳۱۰ـ۳۱۲) از ثعلبی و روایات وی یاد کرده و او را به کم اطلاعی در حدیث و جهل به صحت و سقم آن متهم کرده است ؛بنابراین ، به نظر می رسد که ابن تیمیّه از طریق متهم کردن ثعلبی به بی مایگی در علم حدیث ، قصد خلع سلاح کردن متکلمان شیعه را داشته تا در احتجاجات کلامی بر آنان فائق آید (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۴۱، ۲۱۸ـ۲۲۱). موضع گیری ابن تیمیّه بر سیوطی نیز اثر گذاشته است ( رجوع کنید بهالاتقان ، ج ۴، ص ۲۳۹، ۲۴۳؛قس ابن عدیّ، ج ۶، ص ۱۲۰).

طعن وی بر ثعلبی احتمالاً بیشتر به سبب نقل تفاسیر محمدبن سائب کلبی (متوفی ۱۴۶) و مُقاتِل بن سلیمان (متوفی ۱۵۰) است ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ثعلبی »). همچنین بازتاب رأی ابن تیمیّه در تألیفات عده ای از متأخران و معاصرانِ متأثر از وی قابل مشاهده است ( رجوع کنید به کتانی ، ص ۶۷؛ محمدحسین ذهبی ، ج ۱، ص ۲۳۳ـ ۲۳۵؛زبیری ، ج ۱، ص ۲۴۷ـ ۲۴۸؛ابوشهبه ، ص ۱۲۵ـ۱۲۷). در مقابل ، برخی سعی در دفاع از ثعلبی و جایگاه وی داشته اند ( رجوع کنید به قاسمی ، ج ۱، ص ۴۱ـ۴۲؛جوده محمدمهدی ، ص ۶۸).

تفسیر ثعلبی با وجود اهمیت فراوان ، ظاهراً به سبب انتقادهایی که از آن شده و نیز به دلایل دیگر، چندان مورد توجه قرار نگرفته (ثعلبی ، ۱۹۸۴، مقدمه گولدفلد، ص II-I ؛رجوع کنید به> دایره المعارف قرآن < ، ج ۲، ص ۱۱۲؛ثعلبی ، اهل البیت علیهم السلام ، مقدمه کعبی ، ص ۷) و به جز مقدمه آن ، تا سالهای اخیر به چاپ نرسیده بود (قس صالحیه ، ج ۱، ص ۳۱۲) تا اینکه در ۱۴۲۲ علی عاشور، محقق شیعی ، در بیروت آن را منتشر کرد. این نسخه ارزش علمی ندارد و دارای افتادگی و خطاهای آشکار است ( رجوع کنید به صالح ، ص ۲۲۹ـ۲۳۰؛مدینی ، ۲۰۰۴؛ابوبیان ، ۲۰۰۳).

گویا مصحح ، بیش از هر چیز، به جنبه های کلامی و جدلی شیعه و سنّی توجه داشته است (برای نمونه رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۴، ص ۳۵۹، پانویس ۲، ج ۸ ، ص ۳۶ـ۴۲، ج ۹، ص ۲۳۲، پانویس ۴). عادل کعبی نیز احادیثی از تفسیر ثعلبی را که از اهل بیت علیهم السلام یا در باره ایشان نقل شده ، در تألیفی مستقل (قم ۱۳۸۱ ش ) گردآورده است . همچنین در دانشگاه ام القری در مکه ، چندین رساله دانشگاهی به تصحیح و تحقیق متن این تفسیر اختصاص یافته است ( رجوع کنید به «تحقیق تفسیرالثعلبی فی رسائل جامعیه »، ۲۰۰۳).

گفتنی است که این تفسیر، به سبب تأخیر در انتشار آن ، بر خلاف تفاسیر مشابه ، موضوع کتابهای روش شناسی تفسیر به زبان عربی نبوده و ظاهراً تنها یک رساله دکتری در مدینه (الجامعه الاسلامیه ، ۱۴۰۵) بر مبنای آن نوشته شده است ( رجوع کنید به زرکشی ، ج ۱، ص ۱۰۵، پانویس ۶؛دانشگاه اسلامی مدینه ، ۱۴۲۴). اخیراً (۲۰۰۴ میلادی ) ولید صالح ، کتابی جامع و تحقیقی در باره تفسیر ثعلبی تألیف کرده است ( رجوع کنید به منابع مقاله ).

دومین اثر مشهور ثعلبی کتابی در باره داستانهای پیامبران با نام عرائس المجالس فی قصص الانبیاء است (بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹؛برای نامهای مشابه دیگر در نسخه ها و چاپهای متعدد رجوع کنید به همانجا، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۲۹؛آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۵، ص ۲۴۲ـ۲۴۳؛کولبرگ ، ص ۱۱۵ـ۱۱۶؛صالحیه ، ج ۱، ص ۳۱۱ـ ۳۱۲) که با عنوان قصص الانبیاء نیز مشهور است . به نظر می رسد ثعلبی قصص الانبیاء را بعد از تفسیر خود و با استفاده از آن نوشته باشد (صالح ، ص ۵۵؛نیز رجوع کنید به ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۳۴۷) زیرا این دو کتاب ، در حکایت برخی قصص ، شباهتهای بسیار دارند (برای نمونه رجوع کنید بهداستان صالح و قوم ثمود: قصص الانبیاء ، ص ۵۷ ـ۶۳؛الکشف و البیان ، ج ۴، ص ۲۵۱ـ ۲۵۸؛ماجرای وفات سلیمان : قصص الانبیاء ، ص ۲۹۱ـ۲۹۳؛ الکشف و البیان ، ج ۸، ص ۷۹ـ۸۱؛قصه اصحاب کهف : قصص الانبیاء ، ص ۳۷۰ـ۳۸۶؛الکشف و البیان ، ج ۶، ص ۱۴۵ـ۱۵۷).

گویا وی روایات تفسیری مرتبط با قصص پیامبران را از تفسیر خود استخراج کرده و با افزودن مطالبی از تاریخ و اخبار، با شکل و ترتیبی متفاوت در قالب این کتاب عرضه کرده است ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ثعلبی »؛توتولی ، ص ۱۴۶ـ۱۴۷). نسخه های متعدد موجود از این کتاب در کتابخانه های مختلف ، ترجمه ها و اقتباسات گوناگون از آن و توجه فراوان خاورشناسان به این کتاب ( رجوع کنید به ادامه مقاله )، نشان دهنده اهمیت و اعتبار این اثر و رواج و شهرت آن در میان مسلمانان است . همچنین این کتاب از اواخر قرن سیزدهم تا به امروز بارها به چاپ رسیده ، از جمله در بولاق و قاهره و بمبئی ( رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹؛صالحیه ، همانجا)، هر چند که هیچ یک از آنها علمی و انتقادی نبوده است (صالح ، ص ۵۱).

عرائس المجالس با مقدمه نسبتاً کوتاهی در باره بیان حکمتهای ذکر قصص پیامبران و اقوام پیشین در قرآن آغاز می شود. متن اصلی کتاب به مجالس متعددی تقسیم شده که هر یک به موضوع یا داستانی مستقل اختصاص دارد.

برخی از این مجالس ، به سبب طولانی و متنوع بودن ، به چند باب تفکیک شده اند. چنانکه پیداست وجه تسمیه کتاب ( عرائس المجالس ) با همین نحوه نامگذاری بخشهای آن مرتبط است ( رجوع کنید بهپائولینی ، ص ۳۱۵، پانویس ۱۶). مطالب این کتاب ، به ترتیب تاریخی ذکر شده است . ابتدا مجالسی در باره خلقت زمین و آسمانها و سپس خلقت آدم و حوا آمده است . در ادامه ، قصص پیامبران و ماجراهای اقوام آنان به ترتیب نقل شده که در این میان قصه های ابراهیم و یوسف و موسی و سلیمان و عیسی علیهم السلام مفصّل تر از دیگران است . سرانجام ، کتاب با ذکر قصه اصحاب فیل و ولادت پیامبر اسلام پایان می یابد. مؤلف در حکایت قصه هر یک از پیامبران ، بسته به اطلاعاتی که در اختیارش بوده ، به نسب و ولادت و کودکی پیامبر پرداخته و سپس بر اساس ترتیب زمانی ، وقایع مهم زندگی وی ، از جمله نبوتش ، را مطرح کرده و به همین ترتیب ذکر وقایع را تاوفات او پی گرفته و گاهی نیز برخی از خصائص آن پیامبر را بازگو نموده است .

قصص الانبیاء ثعلبی نقطه تلاقی تفسیرنگاری و تاریخ نگاری در فرهنگ اسلامی به شمار می آید و تألیفی است که با آن قصص الانبیا نگاری ، به مثابه گونه ای ادبی ، از تاریخ و تفسیرنگاری مستقل گردیده است (در این باره رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قصص الانبیاء»؛پائولینی ، ص ۳۲۰؛توتولی ، ص ۱۳۸). عرائس المجالس ، گرچه نخستین تألیف مستقل در این زمینه نیست (برای آگاهی از آثار کهن در این حوزه رجوع کنید بهحاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۲۸؛بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۲۹ـ۵۹۳؛نیز برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به پائولینی ، ص ۳۱۳ـ ۳۱۴؛توتولی ، ص ۱۳۸ـ۱۴۶)، گویاترین نمونه برای معرفی این گونه ادبی در سنّت اسلامی است که به دست ما رسیده است (توتولی ، ص ۱۴۶؛کالدر ، ص ۱۱۸).

ثعلبی ، که اصولاً مفسر است ، با توجه به منابع تفسیری فراوان ، اقوال مفسران صحابه و تابعین و همچنین آرای مفسران مشهور پیش از خود را در عرائس ذکر کرده ، چنانکه نامهای کسانی چون ابن عباس و عبداللّه بن عمر و قَتاده و سُدّی و کلبی و مقاتل در جای جای کتاب به چشم می خورد (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۰، ۳۰، ۳۹، ۴۸ـ۵۰، ۶۴، ۷۱، ۹۱، ۱۴۸ـ۱۴۹ و جاهای دیگر). اگرچه گونه تألیف این کتاب بیشتر مبتنی بر ادبیات تفسیری است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قصص الانبیاء»، «ثعلبی »)، ثعلبی خود را محدود به آن نکرده و از منابع تاریخی نیز بهره برده است .

مهم ترین این کتابها که در اختیار ثعلبی بوده ( رجوع کنید به صالح ، ص ۲۵۰؛نیز رجوع کنید به بغوی ، ج ۱، ص ۳۰) و امروزه اثری از آنها نیست ، عبارت اند از:

کتاب المبتدأ وهْب بن مُنَبِّه (متوفی ۱۱۰) و

کتاب المغازی محمدبن اسحاق (متوفی ۱۵۱؛رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۹۸۴، ص ۶۶ـ ۶۸).

ذکر فراوان نام این دو مؤلف و نقل قولهای طولانی از آنان در عرائس ، دالّ بر این است که مطالب این دو کتاب درون مایه اصلی تألیف ثعلبی را تشکیل داده است (برای نمونه رجوع کنید به ص ۳۴، ۵۳، ۶۱، ۶۷، ۱۰۷، ۱۳۵، ۱۸۸ و جاهای دیگر؛در باره این دو کتاب و مؤلفانشان رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ابن اسحاق »، «مبتداء»؛توتولی ، ص ۱۳۸ـ۱۴۱؛ابن هشام ، مقدمه مهدوی ، ج ۱، ص یو ـ یز، مد ـ مز).

همچنین باید از تفسیر و تاریخ طبری یاد کرد که به ویژه ساختار و محتوای اجزای نخستینِ تاریخ وی بر کتاب ثعلبی مؤثر بوده است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ثعلبی »؛توتولی ، ص ۱۴۸) چنانکه گزارشهای ثعلبی در برخی موارد، کاملاً مشابه روایات تاریخ طبری است (برای نمونه رجوع کنید به ماجرای وفات ابراهیم : طبری ، ج ۱، ص ۳۱۲؛ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۸۵ ـ۸۶؛داستان اشعیا: طبری ، ج ۱، ص ۵۳۲ ـ۵۳۷؛ثعلبی ، قصص الانبیاء ،ص ۲۹۳ـ۲۹۷؛جنگ بُخْتُنَصَّر: طبری ، ج ۱، ص ۵۵۸ ـ۵۶۰؛ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۳۱۰ـ۳۱۱)، هر چند در هیچ جای کتاب ثعلبی از طبری نامی به میان نیامده است .

ثعلبی در ذکر یا عدم ذکر اَسناد منقولات خود، عیناً همانند تفسیرش عمل کرده ، چنانکه بخشی از نقل قولهای وی بدون سند (برای نمونه رجوع کنید به نقل قولهای ثعلبی از وَهْب بن مُنَبِّه ، محمدبن اسحاق ، ابن عباس در جاهای متعدد) و بخشی دیگر با اسناد متصل ذکر شده است که در طرق این روایات ، نام استاد وی ابن فنجویه بیش از دیگران به چشم می خورد (برای نمونه رجوع کنید بهقصص الانبیاء ، ص ۱۵، ۵۶، ۸۷، ۹۵، ۱۰۴، ۱۰۸، ۱۵۴ و جاهای دیگر).

وی گاهی نیز روایاتی از علی علیه السلام و دیگر امامان شیعه نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ص ۷۳، ۱۳۲، ۳۲۹، ۳۳۲، ۳۴۷). اگر چه صبغه حدیثی ثعلبی در این کتاب نیز بروز پیدا کرده و او در این کتاب نیز به اسناد روایات بی توجه نبوده (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۳، ۳۱، ۸۰، ۱۲۶، ۱۷۷ـ ۱۷۸، ۲۵۴ـ۳۵۱) و در موارد متعددی ، خصوصاً در آغاز مجالس و ابواب ، از عبارات مشابه اما متنوعی چون «قال اهل العلم باَخبارالماضین » و «قال اهل الاخبار» و «قالت العلماء باَخبارالانبیاء» استفاده کرده است ، به نظر می رسد که وی در پی این گونه تعبیرات معمولاً به نقل اقوال رایج قُصّاص (قصه گویان ) و آنچه اصطلاحاً اسرائیلیات خوانده می شود، پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ص ۳۲، ۶۵، ۹۶، ۱۶۳، ۲۷۶، ۳۰۴، ۳۶۴). گفتنی است که منقولات فراوانی از کعب الاحبار نیز در این کتاب وجود دارد (برای نمونه رجوع کنید به ص ۴، ۱۰۳، ۱۵۲، ۲۶۸، ۳۴۸؛برای تفصیل بیشتر در باره منابع مورد استفاده ثعلبی رجوع کنید به توتولی ، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸).

می توان گفت عرائس المجالس در میان آثار مشابه حالتی میانه دارد؛از یک سو مانند تألیف محمدبن عبداللّه کسائی (احتمالاً زنده در اواخر قرن پنجم ؛در باره هویت وی و محتوای کتابش رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۲۳؛د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «کسایی »؛پائولینی ، ص ۳۱۵؛توتولی ، ص ۱۵۱ـ ۱۵۵) کتابی کاملاً عامه پسند و غیرعلمی نیست که فقط برای سرگرم ساختن مردم تألیف شده باشد ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «کسایی »، «ثعلبی »؛نیز رجوع کنید به پائولینی ؛توتولی ، همانجاها) و از سوی دیگر، با قصص الانبیاء ابن کثیر که تا حد امکان از ذکر اختلاف اقوال و تطویل پرهیز کرده و چندان از محدوده تفسیر آیات قرآن خارج نشده است ، تفاوتهای آشکار دارد ( رجوع کنید به کالدر، ص ۱۲۵ـ۱۲۷).

در کتاب ثعلبی خودِ قصه ها، در کنار تفسیر آیات ، جایگاهی مستقل و ویژه دارند تا آنجا که گاهی نقل طولانی یک ماجرا یا پرداختن به اختلافات فراوان رواییِ منابع ، موجب شده است که آیات قرآنیِ مرتبط با داستان در درجه دوم اهمیت قرار بگیرند یا حتی به فراموشی سپرده شوند (کالدر، ص ۱۲۵). چه بسا قصد ثعلبی از اینکه در مقدمه کتابش ( قصص الانبیاء ، ص ۲ـ۳) موضوع حکمتهای ذکر قصص پیامبران در قرآن را پیش کشیده و در ضمن آن بر جنبه تربیتی و کارکرد اخلاقی و عبرت آموزی این داستانها اشاره کرده ، همین بوده است که اهمیت قصه را به مثابه ابزاری برای تأثیرگذاری بر ذهن و روح مخاطبان نشان دهد (در این باره رجوع کنید به پائولینی ، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛توتولی ، ص ۱۴۸ـ۱۵۰؛کالدر، همانجا؛صالح ، ص ۳۷).

شاهد این مدعا آن است که وی با آنکه به تصریح ( قصص الانبیاء ، ص ۲)، کتابش را مشتمل بر شرح قصص پیامبران مذکور در قرآن معرفی کرده است ، به این امر بسنده نکرده و به موضوعات و داستانهای دیگری نیز پرداخته است . ثعلبی درسه مجلس نخست ، موضوع خلقت عالم را مطرح کرده که به ظاهر هیچ ارتباطی با عنوان یا موضوع کتابش ندارد (در باره ارتباط این موضوع با کتابهای قصص الانبیا رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «مبتدأ»؛پائولینی ، ص ۳۱۴ـ۳۲۴).

همچنین به تفصیل به ماجرای شخصتیهایی نظیر بُختُنَصَّر * پرداخته ( رجوع کنید بهثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۲۹۴ـ۳۱۱) که نام آنها صریحاً در قرآن ذکر نشده و تنها بر اساس منابع روایی و تفسیری ، آیه یا آیاتی از قرآن بر آنها قابل انطباق است . وی گاهی نیز داستان برخی پیامبران مذکور در کتب مقدّس ، نظیر دانیال و جرجیس ، را آورده ( رجوع کنید بههمان ، ص ۳۰۲ـ۳۰۷، ۳۸۶ـ۳۹۲) که در قرآن حتی اشاره ای هم به آنها نشده است .

گذشته از همه اینها، ثعلبی مجلسی نسبتاً طولانی را به نقل قصه یکی از ملوک بنی اسرائیل با نام بلوقیا اختصاص داده ( رجوع کنید به همان ، ص ۳۱۵ـ۳۲۲) که نه در کتب مقدّس از او ذکری شده و نه پیامبری از پیامبران الاهی بوده است . واسرشتروم بر اساس پژوهشی تطبیقی ، به این نتیجه رسیده که ماجرای بلوقیا که در قصص الانبیاء ثعلبی آمده ، کاملاً مشابه با داستان مکاشفه ابراهیم در کتب مجعول دینی یهود و بازسازی شده آن است . احتمالاً عبداللّه بن سلام (متوفی ۴۳) ــ که از اهل کتاب مسلمان شده در مدینه بود و ثعلبی این داستان را از وی نقل کرده ــ با ایجاد تغییراتی ، محتوای این ماجرای شگفت انگیز را با فرهنگ اسلامی همگون ساخته است ( رجوع کنید به ص ۲۳۸ـ ۲۴۸). این ماجرا بعدها، با اضافاتی که موجب جذابیت بیشتر آن شده ، در قالب داستان حاسب کریم الدین به مجموعه هزار و یکشب راه یافته است ( رجوع کنید بهالف لیله و لیله ، ج ۳، ص ۳۲ـ۱۳۶؛هزار و یکشب ، ج ۲، ص ۱۱۹۴ـ۱۲۱۴).

لاسنر نیز در پژوهشی مشابه و تطبیقی میان منابع یهودی واسلامی ، داستان دیدار ملکه سبا و سلیمان را بررسی کرده و از طریق مقایسه گزارش تورات و نقل ثعلبی در قصص الانبیاء ، نشان داده که چگونه داستانی توراتی به متون اسلامی راه یافته و با فرهنگ و اندیشه مسلمانان هماهنگ شده است (ص ۱۱۹).

کتاب ثعلبی با عرضه ساختاری مناسب و محتوایی جذاب در بیان قصص پیامبران ، در میان مردم رواج یافت و تأثیر آشکاری بر نویسندگان بعدی و منابع شیعی و منابع سنّی گذاشت (برای نمونه رجوع کنید به ابن کثیر، قصص الانبیاء ، ص ۲۱۵، ۲۳۶، ۴۲۰، ۴۳۶ـ۴۳۷؛جزایری ، ص ۲۱۰، ۲۵۹، ۲۸۶، ۲۹۵، ۳۶۵؛نیز رجوع کنید به ابن طاووس ، سعدالسعود ، ص ۱۰۹، ۳۸۰ـ۳۸۱؛همو، فرج المهموم ، ص ۲۱؛حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۲۸؛توتولی ، ص ۱۸۸ـ۱۸۹). از جمله محمدبن یوسف شمس شامی (متوفی ۹۴۲)، مورخ و سیره نویس مشهور، کتابی با نام الجواهر النفائس فی تحبیر کتاب العرائس نوشت ( رجوع کنید به شمس شامی ، ج ۱، ص ۳۲۲، ج ۳، ص ۱۷۳؛ابن عماد، ج ۸، ص ۲۵۱).

استنادات متعدد شمس شامی در سبل الهدی و الرشاد (برای نمونه رجوع کنید بهج ۱، ص ۳۱۲، ۳۲۰، ج ۲، ص ۳۰۰، ج ۳، ص ۸۰، ۱۰۴، ج ۵، ص ۱۸۳) به اقوال ثعلبی در عرائس و تفسیر ، شاهدی بر این مدعاست . همچنین مجلسی در بحارالانوار ، به ویژه در کتاب تاریخ الانبیای آن ، به بسیاری از داستانهای ثعلبی استناد و برخی از آنها را عیناً نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید بهج ۱۱، ص ۳۹۳، ج ۱۲، ص ۲۱۳، ۳۵۶، ج ۱۳، ص ۴، ۵۰، ۱۸۶، ۴۱۲، ج ۱۴، ص ۲۷، ۱۵۲، ۲۸۲). تأثیر قصص ثعلبی را حتی در اشعار شاعرانی چون مولوی نیز می توان مشاهده کرد (برای نمونه رجوع کنید بهفروزانفر، ص ۹، ۱۴، ۸۲، ۱۴۱، ۱۷۱، ۲۱۴). بروکلمان (ج ۱، ص ۴۲۹) فهرستی از نسخه های خطی موجود از عرائس المجالس را به همراه ترجمه های متعدد آن به زبانهای شرقی و تلخیصها و اقتباسات صورت گرفته از آن آورده است (نیز رجوع کنید بهتوتولی ، ص ۱۵۱، ۱۶۱).

قصص الانبیاء ثعلبی به همراه قصص الانبیاء کسائی همواره به عنوان دو تألیف مرجع و الگو در این حوزه مطرح بوده و از این رو نظر خاورشناسان را به خود جلب کرده است ( رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ثعلبی »؛پائولینی ، ص ۳۱۴ـ ۳۱۵؛توتولی ، ص ۱۵۴ـ ۱۵۵). وجود نسخه ای قدیمی در کتابخانه ملی فرانسه ( رجوع کنید به سلان ، ص ۳۴۴)، که تلفیق و خلاصه ای از این دو اثر به همراه هم است ، شاهدی بر این مدعاست (توتولی ، ص ۱۸۹، یادداشت ۷؛نیز رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ثعلبی »).

توتولی بخشی از تألیفاتی را که در سده های میانی بر اساس این دو کتاب به نگارش در آمده و اکنون به صورت نسخه خطی موجود است ، بر شمرده است ( رجوع کنید به ص ۱۶۶ـ۱۶۹). به گفته وی (ص ۱۶۸)، بیشتر این آثار احتمالاً چیزی جز رونویسی از این دو کتاب نیست . محققان غربی نیز پژوهشهای متعددی در باره عرائس المجالس و بخشهای گوناگون آن انجام داده و قسمتهایی از آن را ترجمه کرده اند ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا؛لاسنر، ص ۴۸ـ۶۳، ۱۸۷ـ۲۰۲؛توتولی ، ص ۱۴۶ـ۱۵۱، ۱۶۰ـ ۱۶۱؛صالح ، ص ۳۷، ۵۱، ۵۳ ـ ۵۵). ویلیام برینر متن کامل این کتاب را به انگلیسی ترجمه و مؤسسه بریل (لیدن ۲۰۰۲) آن را منتشر کرده است .

ویژگیهای عمومی قصص الانبیاء ثعلبی و نقل برخی داستانها و افسانه ها در این کتاب ، خصوصاً اخباری که از قُصّاص و یهودیان تازه مسلمان نظیر کعب الاحبار و وهب بن منبّه و عبداللّه بن سلام روایت شده و به اسرائیلیات معروف است ، انتقادهای فراوانی را متوجه این اثر و مؤلف آن کرده است (برای آگاهی از مهم ترین انتقادها از کتب قصص الانبیا و پاسخهای آن رجوع کنید به پائولینی ، ص ۳۲۲ـ۳۲۳؛توتولی ، ص ۱۵۱، ۱۷۰ـ۱۸۰).

دیگر تألیف به جامانده از ثعلبی ، رساله نسبتاً مختصری با نام کتابٌ مُبارکٌ یُذْکَرُ فیهِ قَتْلی ‘الْقُرآنِ العَظیمِ الّذینَ سَمِعُوا الْقُرا’نَ و ماتُوابِسَماعِهِ ( رَحْمَهُاللّهِ عَلَیهِمْ وَ عَلی ‘ جَمیعِالمُسلمینَ ) است که در منابع با عنوان مختصر شده قتلی القرآن از آن یاد می شود. در منابع متقدم ، از این اثر کمتر یاد شده است ( رجوع کنید به سهمی ، ص ۵۶۱؛ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۸ ب ، ص ۱۱۲؛سخاوی ، ص ۲۱۴). نام این کتاب ، در سده های اخیر، در آثار کتاب شناختی خاورشناسان مجدداً مطرح گردید ( رجوع کنید بهووستنفلد ، ص ۶۰؛بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹).

بروکلمان (همانجا)، ضمن ذکر نام این اثر در فهرست آثار ثعلبی ، از وجود دو نسخه خطی آن خبر داده است . این رساله ، چنانکه از نام آن پیداست ، در باره کسانی است که بر اثر شنیدن آیات قرآن جان سپرده اند. ثعلبی در این کتاب نیز همانند اثر قبلی اش به روایت داستان پرداخته و بنابراین می توان این اثر وی را نیز در زمره ادبیات داستانی ـ قرآنی به شمار آورد. هدف مؤلف از نقل مجموعه داستانهای این کتاب بیان این نکته است که قرائت و سماع قرآن نوعی جهاد است و مرگِ بر اثر آن ، شهادت است ( رجوع کنید بهثعلبی ، ۲۰۰۲، ص ۱۲۶ـ ۱۲۸؛نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۶، ۵۲). نقل قولهایی از این کتاب در برخی منابع بعدی یافت می شود (برای نمونه رجوع کنید به ابن قُدامه ، ص ۱۹۹ـ۲۰۰، ۲۵۴، ۲۵۷).

قتلی القرآن مقدمه ای کوتاه دارد که در ضمن آن ، داستان مرگ مردی جوان بر اثر شنیدن قرآن نقل شده است . در ادامه ،چندین حکایت به دنبال یکدیگر قرار گرفته که قالب روایت آنها نوعاً چنین است : راوی داستان عابدی خداترس را ملاقات می کند که بر اثر تلاوت یا استماع یک یا چند آیه از قرآن جان سپرده است . ثعلبی در آغاز هر حکایت ، سند آن را به صورت متصل تا راوی آورده است . محتوا و گونه ادبی این کتاب چنان است که برخی محققان معاصر آن را در زمره آثار متصوفه قلمداد کرده و تألیف آن را قرینه ای بر صوفی بودن ثعلبی دانسته اند (ثعلبی ، ۲۰۰۲، مقدمه ویسمولر، ص ۶۰ـ۶۷؛نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۵۷).

صالح ، با ذکر دلایلی ، نه تنها نشان داده که ثعلبی صوفی نیست ، بلکه تصریح کرده که این رساله تألیفی در امتداد آثار فضائل القرآن در نگارشهای علوم قرآنی است ، نه کتابی صوفیانه . به نظر وی ، ثعلبی در این کتاب در مقام عالمی قرآنی و با به کارگیری فن روایت داستان ، عمل تلاوت قرآن را بسیار مهم جلوه داده است تا از این طریق قرآن را به جایگاه اصلی خود باز گرداند و وارد زندگی مسلمانان هم عصر خود کند. صالح برای اثبات ادعای خود، علاوه بر تجزیه و تحلیل ادبیِ محتوای این کتاب و دو اثر دیگر ثعلبی ، به شرایط سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی عصر وی نیز توجه کرده است (برای تفصیل بیشتر در باره محتوای کتاب و تحلیل آن رجوع کنید به ثعلبی ، ۲۰۰۲، همان مقدمه ، ص ۳۷ـ۷۰؛صالح ، ص ۵۹ ـ ۶۵).

قتلی القرآن ثعلبی در سالهای اخیر به پژوهشهای جدید قرآنی راه یافته است . ویسمولر در رساله کارشناسی ارشد خود (دانشگاه کلن ، ۱۹۹۶)، ضمن تصحیح متن این کتاب ، آن را به آلمانی ترجمه کرده و مقدمه ای طولانی بر آن نوشته است . این پژوهش موجب مطرح شدن قتلی القرآن در مطالعات جدید قرآنی شد ( رجوع کنید به کرمانی ، ۱۹۹۹، ص ۴۹۰؛صالح ، ص ۵۲، پانویس ۱۰۹) و از آن پس ، در برخی پژوهشهای مرتبط با جنبه های زیبایی شناختی قرآن مورد استناد قرار گرفت ( رجوع کنید بهکرمانی ، ۱۹۹۹، ص ۳۶۵ـ ۴۲۵؛همو، ۱۹۹۶، ص ۲۱۵). پایان نامه ویسمولر در ۲۰۰۲ میلادی به چاپ رسید.

برخی منابع از تألیفات دیگر ثعلبی خبر داده اند که اثری از آنها نیست :

یکی الکامل فی علم القرآن که فقط واحدی ، که این کتاب را بر استادش قرائت کرده ، از آن نام برده است ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۳)؛احتمالاً این کتاب تا اواخر قرن هشتم در دسترس بوده ، چرا که به نظر می رسد نقل قول زرکشی (متوفی ۷۹۴) از ثعلبی در البرهان (ج ۲، ص ۳۶۹)، از الکامل وی بوده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۵۱).

کتاب دیگر ثعلبی ربیع المذکِّرین نام داشته است ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛سیوطی ، طبقات المفسرین ، ص ۵). ثعلبی احتمالاً تألیفی مستقل نیز در باره فضائل قرآن داشته که سمعانی آن را با دو واسطه از مؤلف شنیده است ( رجوع کنید به ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۵۶۷ ـ ۵۶۸).

همچنین به ادعای خوانساری (ج ۱، ص ۲۴۶)، ثعلبی علاوه بر تفسیر معروف خود، تفسیری مختصر داشته که نسخه ای کهن از آن موجود است .



منابع :
(۱) سلیمان آتش ، مکتب تفسیر اشاری ، ترجمه توفیق ه . سبحانی ، تهران ۱۳۸۱ ش ؛
(۲) آقابزرگ طهرانی ؛
(۳) ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۴) ابن بطریق ، عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار ، قم ۱۴۰۷؛
(۵) همو، کتاب خصائص الوحی المبین ، چاپ محمدباقر محمودی ، ( تهران ) ۱۴۰۶؛
(۶) ابن تغری بردی ، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره ، قاهره ?( ۱۳۸۳ـ ۱۳۹۲/ ? ۱۹۶۳ـ۱۹۷۲ ) ؛
(۷) ابن تیمیّه ، درءتعارض العقل و النقل ، چاپ محمد رشاد سالم ، ( ریاض ) ۱۳۹۹ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۳؛
(۸) همو، مجموع الفتاوی ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
(۹) همو، مقدمه فی اصول التفسیر ، بیروت : دارمکتبه الحیاه ، ( بی تا. ) ؛
(۱۰) همو، منهاج السنه النبویه ، چاپ محمد رشاد سالم ، ( حجاز ) ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۱) ابن جزری ، غایه النهایه فی طبقات القرّاء ، چاپ برگشترسر، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۱۲) ابن جوزی ، زادالمسیر فی علم التفسیر ، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۱۳) همو، کتاب الموضوعات ، چاپ عبدالرحمان محمدعثمان ، مدینه ۱۳۸۶ـ ۱۳۸۸/۱۹۶۶ـ ۱۹۶۸؛
(۱۴) ابن حجر عسقلانی ، العجاب فی بیان الاسباب ( اسباب النزول )، چاپ عبدالحکیم محمد انیس ، دمّام ۱۴۱۸ الف ؛
(۱۵) همو، المعجم المفهرس ، او، تجرید اسانیدالکتب المشهوره و الاجزاء المنثوره ، چاپ محمد شکور امریر میادینی ، بیروت ۱۴۱۸ ب ؛
(۱۶) ابن خلّکان ؛
(۱۷) ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابی طالب ، نجف ۱۹۵۶؛
(۱۸) ابن صلاح ، علوم الحدیث ، چاپ نورالدین عتر، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۹) ابن طاووس (احمدبن موسی )، عین العبره فی غبن العتره ، قم : دارالشهاب ، ( بی تا. ) ؛
(۲۰) ابن طاووس (علی بن موسی )، سعدالسعود للنفوس ، قم ۱۳۸۰ ش ؛
(۲۱) همو، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف ، قم ۱۳۹۹؛
(۲۲) همو، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم ، نجف ۱۳۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۳) ابن عدی ، الکامل فی ضعفاء الرجال ، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۲۴) ابن عماد؛
(۲۵) ابن قاضی شهبه ، طبقات الشافعیه ، چاپ حافظ عبدالعلیم خان ، بیروت : دارالندوه الجدیده ، ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸؛
(۲۶) ابن قدامه ، کتاب التوّابین ، چاپ جورج مقدسی ، دمشق ۱۹۶۱؛
(۲۷) ابن قُنفُذ، الوفیات ، چاپ عادل نویهض ، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛ابن کثیر، البدایه و النهایه ، چاپ علی شیری ، بیروت

(۲۸) ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۹) همو، قصص الانبیاء ، بیروت ۱۹۸۸؛
(۳۰) ابن مُلَقَّن ، العقدالمذهب فی طبقات حمله المذهب ، چاپ ایمن نصرازهری و سیدمهنّی ‘، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۳۱) ابن هشام ، سیرت رسول اللّه ، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی ، چاپ اصغر مهدوی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
ابوبیان ، ( بحثی در باره نسخه چاپ شده تفسیر ثعلبی ) درمحمد ابوشهبه ، الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر ،بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
علی بن عیسی اربلی ، کشف الغمه فی معرفه الائمه ، چاپ هاشم رسولی محلاتی ، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛عبدالرحیم بن حسن اسنوی ، طبقات الشافعیه ، چاپ کمال یوسف حوت ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛محمدبن خیر اشبیلی ، فهرسه مارواه عن شیوخه من الدواوین المصنفه فی ضروب العلم و انواع المعارف ، چاپ فرانسیسکو کودرا و ریبرا تاراگو، ساراگوسا ۱۸۹۳، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛الف لیله و لیله ، بیروت : المکتبه الثقافیه ، ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛حسین بن مسعود بغوی ، تفسیرالبغوی ، المسمی معالم التنزیل ، چاپ خالد عبدالرحمان العک و مروان سوار، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛علی بنزید بیهقی ، تاریخ بیهق ، چاپ احمد بهمنیار، ( تهران ۱۳۶۱ ش ) ؛«تحقیق تفسیرالثعلبی فی رسائل جامعیه »، درعبدالرحمان بن محمد ثعالبی ، تفسیر الثعالبی ، المسمی بالجواهر الحسان فی تفسیرالقرآن ، چاپ علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛احمدبن محمد ثعلبی ، اهل البیت علیهم السلام فی تفسیرالثعلبی : ماروی عنهم و ماروی فیهم ، چاپ عادل کعبی ، قم ۱۳۸۱ ش ؛همو، قصص الانبیاء، المسمی عرائس المجالس ، بیروت : المکتبه الثقافیه ، ( بی تا. ) ؛همو، الکشف و البیان ، المعروف تفسیرالثعلبی ، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛همو، مفسر و شرق العالم الاسلامی فی اربعه القرون الهجریه الاولی : نشر مخطوطه مقدمه الثعلبی ( ت ۴۲۷ ) لکتاب , الکشف و البیان عن تفسیرالقرآن ، چاپ ایزایا گولدفلد، عکا ۱۹۸۴؛نعمت اللّه بن عبداللّه جزایری ، النورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین ، قم ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸؛جوده محمدمهدی ، الواحدی و منهجه فی التفسیر ، ( قاهره ۱۹۷۸ ) ؛حاجی خلیفه ؛
علی بن محمد خازن ، لباب التأویل فی معانی التنزیل ، در مجمع التفاسیر ، ( قاهره ) ۱۳۱۷ـ۱۳۲۰، چاپ افست استانبول : دارالدعوه ، ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛محمد خضیری ، «الصله بین تفسیر الواحدی البسیط و تفسیر شیخه الثعلبی ( الکشف و البیان )»، درخوانساری ، محمدبن علی داوودی ، طبقات المفسرین ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛محمدبن احمد ذهبی ، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری ، حوادث و وفیات ۴۲۱ـ۴۴۰ ه ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛همو، سیر اعلام النبلاء ، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران ، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸؛همو، العبر فی خبر من غبر ، ج ۳، چاپ فؤاد سیّد، کویت ۱۹۸۴؛محمدحسین ذهبی ، التفسیر و المفسّرون ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی ، التدوین فی اخبار قزوین ، چاپ عزیزاللّه عطاردی ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛علی محمد زبیری ، ابن جُزَی و منهجه فی التفسیر ، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛حمدبن بهادر زرکشی ، البرهان فی علوم القرآن ، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی ، جمال حمدی ذهبی ، و ابراهیم عبداللّه کردی ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛زمخشری ؛
عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمدحلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
محمدبن عبدالرحمان سخاوی ، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّالتّاریخ ، چاپ فرانتس روزنتال ، بغداد ۱۳۸۲/۱۹۶۳؛عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، چاپ عبداللّه عمر بارودی ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛همو، التحبیر فی المعجم الکبیر ، چاپ منیره ناجی سالم ، بغداد ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵؛حمزه بن یوسف سهمی ، تاریخ جرجان ، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، الاتقان فی علوم القرآن ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، ( قاهره ۱۹۶۷ ) ، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش ؛
همو، بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ۱۳۸۴؛
همو، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی ، چاپ عزت علی عطیه و موسی محمدعلی ، قاهره ( ۱۹۸۰ـ۱۹۸۵ ) ؛
همو، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور ، چاپ نجدت نجیب ، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
همو، کتاب طبقات المفسرین ، چاپ مورسینگ ، لیدن ۱۸۳۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۰؛
همو، لباب النقول فی اسباب النزول ، چاپ احمد عبدالشافی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
محمدبن یوسف شمس شامی ، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد ، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
زین الدین بن علی شهیدثانی ، الرعایه لحال البدایه فی علم الدرایه و البدایه فی علم الدرایه ، قم ۱۳۸۱ ش ؛
محمدعیسی صالحیه ، المعجم الشامل للتراث العربی المطبوع ، ج ۱، قاهره ۱۹۹۲؛
ناصر صائغ ، «نبذه مختصره عن تفسیرالثعلبی رحمه اللّه »، درابراهیم بن محمد صریفینی ، تاریخ نیسابور: المنتخب من السیاق ، چاپ محمدکاظم محمودی ، قم ۱۳۶۲ ش ؛صفدی ؛طبرسی ؛طبری ، تاریخ (بیروت )؛
حسن بن یوسف علامه حلّی ، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه ، چاپ عبدالرحیم مبارک ، مشهد ۱۳۷۹ ش ؛
محمدحسن فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، تهران ۱۳۴۷ ش ؛
محمدجمال الدین قاسمی ، تفسیر القاسمی ، المسمی محاسن التأویل ، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی ، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
محمدبن احمد قرطبی ، الجامع لاحکام القرآن ، بیروت : دارالفکر، ( بی تا. ) ؛
علی بن یوسف قفطی ، اِنباه الرواه علی اَنباه النحاه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
محمدبن جعفر کتانی ، الرساله المستطرفه لبیان مشهور کتب السنه المشرفه ، کراچی ۱۳۷۹/۱۹۶۰؛
مجلسی ؛مدینی ، «نسخه الکشف و البیان المطبوعه ردیئه »، درمحمدهادی معرفت ، التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب ، مشهد ۱۴۱۸ـ۱۴۱۹؛علی بن عبیداللّه منتجب الدین رازی ، الفهرست ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، قم ۱۳۶۶ ش ؛
یحیی بن شرف نووی ، المجموع : شرح المهذّب ، بیروت : دارالفکر، ( بی تا. ) ؛
علی بن احمد واحدی نیشابوری ، اسباب النزول الا´یات ، قاهره ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
همو، الوسیط فی تفسیرالقرآن المجید ، چاپ احمد عبدالموجود و دیگران ، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۴؛
هزار و یکشب ، به کوشش بهرام افراسیابی ، تهران : سخن ، ۱۳۷۸ ش ؛
یاقوت حموی ، معجم الادباء ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۹۳؛

Asma Afsaruddin, “Constructing narratives of monition and guile: the politics of interpretation”, Arabica , XLVIII , fasc.3 (July 2001);
Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
Norman Calder, ” Tafs ¦âr from T ¤abar ¦âto Ibn Kath ¦âr: problems in the description of a genre, illustrated with reference to the story of Abraham”, in Approaches to the Qur ف a ¦n , ed. G.R.Hawting and Abdul-Kader A. Shareef, London: Routledge, 1993;
EI 1 , s.vv. ” A l-Kisa ¦ Ý ¦â “, ” A l-Tha ـ lab ¦â ” (by C.Brockelmann);
EI 2 , s.vv. “Ibn Ish ¤a ¦k ¤” (by J.M.B.Jones), ” A l-Kisa ¦ Ý ¦â “, “K ¤is ¤as ¤A l-anbiya ¦ Ý” (by T. Nagel), “Mubtada ف . ۲: in history” (by R.G. Khoury), ” Tafs ¦âr”, ” A l-Tha ـ lab ¦â ” (by A.Rippin);
Encyclopaedia of the Qur ف a ¦n , ed. Jane Dammen McAuliffe, Leiden: Brill, 2001- , s.v. “Exegesis of the Qur ف a ¦n: classical and medieval” (by Claude Gilliot);
Claude Gilliot, ” The beginnings of Qur ف a ¦nic exegesis”, tr. Michael Bonner, in The Qur ف an: formative interpretation , ed. Andrew Rippin, Aldershot: Ashgate, 1999;
Islamic University of Medinah , 1424. [Online]. Available: http://www.iu. edu. sa/arabic/ daleel/ rasail/ details. asp?ID= 600;
Navid Kermani, Gott ist schخn: das جsthetische Erleben des Koran , Munich 1999;
idem, “Revelation in its aesthetic dimension: some notes about apostles and artists in Islamic and Christian culture”, in The Qur ف an as text , ed. Stefan Wild, Leiden: Brill, 1996;
Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at

work: Ibn T ¤a ¦wu ¦s and his library , Leiden 1992;
Jacob Lassner, Demonizing the Queen of Sheba: boundaries of gender and culture in postbiblical Judaism and medieval Islam , Chicago 1993;
The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L.Esposito, New York 1995, s.v. ” Tafs ¦âr” (by Mustansir Mir);
Jؤn Pauliny, “Some remarks on the Qisas al-anbiya ¦ Ýworks in Arabic literature”, tr. Michael Bonner, in The Qur ف an: formative interpretation , ed. Andrew Rippin, Aldershot: Ashgate, 1999;
Walid A. Saleh, The formation of the classical tafs  ¦r tradition: the Qur ف a ¦n commentary of al-Tha ـ lab  ¦) d.427/ 1035 ), Leiden 2004;
M. Le Baron de Slane, Catalogue des manuscrits arabes , Paris 1883-1895;
Ah ¤mad B .Muh ¤ammad Tha ـ lab ¦â, Die vom Koran Gotخteten: A t ¢-T ¢a ـ lab  ¦s Qatla ¦l-Qur ف a ¦n nach der Istanbuler und den Leidener Handschriften, Edition und Kommentar von Beate Wiesmدller, Wدrzburg

۲۰۰۲;
Roberto Tottoli, Biblical prophets in the Qur ف a ¦n and Muslim literature , tr. Michael Robertson, Richmond, Engl. 2002;
Steven M.Wasserstrom,”Jewish pseudepigrapha and Qis ¤as ¤al- anbiya ¦ Ý” in Judaism and Islam: boundaries, communication and interaction, essays in honor of William M. Brinner , ed. Benjamin H. Hary, John L. Hayes, and Fred Astren, Leiden: Brill, 2000;
Heinrich Ferdinand Wدstenfeld, Die Geschichts chreiber der Araber und ihre Werke , Gخttingen 1882.

Tafsir.net , Apr. 2003. [Online]. Available: http://www. tafsir.org/ vb/ showthread. php?s;

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۹

زندگینامه ابواسحاق ابراهیم ثقفی ( سده سوم )

 ابواسحاق ابراهیم بن محمد ، محدّث ، فقیه ، مورخ و مؤلف پر اثر شیعه امامی سده سوم . نیای اعلایش ، سعدبن مسعود ثقفی ، عموی مختار ثقفی و از صحابه امام علی علیه السلام بود که آن حضرت وی را والی مداین کرد (نجاشی ، ص ۱۶ـ۱۷؛ طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۲). از جد او، سعیدبن هلال ، نیز در شمار اصحاب امام صادق علیه السلام یاد شده است (طوسی ، ۱۳۸۰، ص ۲۰۵).

از تاریخ ولادت ثقفی آگاهی نداریم ، اما بنا بر روایت وی از اَبان بن عثمان بَجَلی ( رجوع کنید به قمی ، ج ۲، ص ۳۱۲) و دیگر مشایخی که در دهه دوم سده سوم درگذشته اند ( رجوع کنید بهثقفی ، ج ۱، مقدمه مُحدّث اُرمَوی ، ص نو، نح )، احتمالاً در حدود ۲۰۰ یا اواخر سده دوم به دنیا آمده است .

ثقفی در کوفه به دنیا آمد. در همانجا نشو و نما یافت و به سماع حدیث پرداخت و محضر برخی مشایخ این شهر را درک کرد (همان مقدمه ، ص نح ). در میان مشایخ او نامِ شماری از بزرگان عامه و خاصه دیده می شود از آن جمله اند: اَبان بن عثمان بَجَلی کوفی (اَبانِاَحمَر)، مورخ اخباری و از صحابه امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام (قمی ، همانجا؛ طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۴۷)، ابونُعیم فضل بن دُکَین و اسماعیل بن ابان وَرّاق ازدی ( رجوع کنید به ثقفی ، ص ۲، ۳۸، ۴۱ـ۴۲؛ ابونُعیم ، ج ۱، ص ۱۸۷؛ سمعانی ، ج ۱، ص ۵۱۱)، علی بن مُعلّی ‘ (خوئی ، ج ۱، ص ۲۸۳)، عبّادبن یعقوب و عباس بن بکّار (ابن حجر عسقلانی ، ج ۱، ص ۱۰۲؛ برای مشایخ روایی ثقفی در الغارات رجوع کنید بهثقفی ، همان مقدمه ، ص نو ـ نز).

ثقفی در اوایل عمر زیدی مذهب بود و سپس به امامیه گروید. وی بعدها از کوفه به اصفهان مهاجرت کرد و در آنجا اقامت گزید (نجاشی ، ص ۱۷؛ طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۲؛ صَفَدی ، ج ۶، ص ۱۲۱)؛ ازاین رو، ابن ندیم (ص ۲۷۹) وی را اصفهانی خوانده است . روایت نجاشی (همانجا) و دیگران (مثلاً رجوع کنید بهابن حجر عسقلانی ، همانجا؛ داوودی ، ج ۱، ص ۲۰) در باره سبب هجرت ثقفی به اصفهان ، از استواری و پایداری او در اعتقاد به تشیع حکایت دارد.

بنا بر این روایات ، برخی از علمای کوفه ، کتاب المعرفه را، که ثقفی در مناقب اهل بیت علیهم السلام و مثالب دشمنان ایشان تألیف کرده بود، موافق تقیه ندانستند و از وی خواستند از نشر آن صرف نظر کند لیکن وی ، که از صحت روایات خود در این کتاب مطمئن بود، سوگند خورد که این کتاب را در اصفهان ، که گفته می شد دورترین شهر از آرا و عقاید شیعه است ، نشر و روایت کند و چنین کرد. ثقفی در اصفهان به تبلیغ و ترویج تشیع پرداخت (ذهبی ، حوادث و وفیات ۲۸۱ـ۲۹۰ ه ، ص ۱۱۲ـ۱۱۳). گفته شده که گروهی از علمای شیعه در قم ، از جمله ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد بَرْقی * ، به اصفهان نزد ثقفی رفتند و از او خواستند به قم نقل مکان کند، اما وی نپذیرفت (نجاشی ، همانجا؛ طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۳) و ظاهراً تا آخر عمر در اصفهان به سر برد و در ۲۸۳ در همانجا درگذشت (ابن حجر عسقلانی ؛ داوودی ، همانجاها؛ ثقفی ، همان مقدمه ، ص نط ).

ثقفی اگرچه زمان ائمه علیهم السلام را درک کرده ، مستقیماً از آنان حدیثی روایت نکرده (طوسی ، ۱۳۸۰، ص ۴۵۱؛ ثقفی ، همان مقدمه ، ص نح )، اما برخی از احادیث ائمه را به صورت مُرسَل روایت کرده است (برای نمونه رجوع کنید به ابن قُولُوَیه ، ص ۳۴۵؛ طوسی ، ۱۴۰۱، ج ۶، ص ۵۴).

از برجسته ترین راویان ثقفی ، احمدبن محمدبن خالد برقی ( رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۸۷، ج ۲، ص ۴۸۹) و صفّار قمی ( رجوع کنید به ص ۵۱ ـ ۵۲، ۸۸ و جاهای دیگر، به واسطه عبداللّه بن محمد) هستند. به جز این ، ثقفی شاگردان و راویان بسیاری داشته است ؛ از جمله راویان تألیفات او عبارت اند از: عبدالرحمان بن ابراهیم مُسْتَمْلی ، احمدبن علویّه اصفهانی معروف به ابن اَسوَد (نجاشی : ابوالاسود)، حسن بن علی بن عبدالکریم زعفرانی (نجاشی ، ص ۱۸؛ طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۴ـ۱۵)، عباس بن سَریّ (سِندی ) و محمدبن زید رَطّاب (نجاشی ، ص ۱۷ـ ۱۸؛ ابن حجر عسقلانی ، ج ۱، ص ۱۰۳؛ برای شماری دیگر از راویان و شاگردان ثقفی رجوع کنید بهنوری ، ج ۴، ص ۲۴؛ ثقفی ، همان مقدمه ، ص نز ـ نح ).

علمای رجال شیعه عموماً ثقفی را ستوده و از وی در شمار رُوات موثق و معتمد یاد کرده اند ( رجوع کنید به ابن طاووس ، ۱۴۱۴، ج ۱، ص ۵۸، با این ملاحظه که نام او اشتباهاً به صورت اسحاق بن ابراهیم الثقفی آمده ؛ ابن داوود حلّی ، ص ۳۳؛ علامه حلّی ، ص ۴۹ـ۵۰؛ مجلسی ، ۱۳۷۸ ش ، ص ۱۵؛ مازندرانی حائری ، ج ۱، ص ۱۹۶، به نقل از تعلیقه وحید بهبهانی ؛ نوری ، همانجا). خوئی (ج ۱، ص ۲۸۲) قرار گرفتن ثقفی در اِسناد تفسیر قمی و در طریق روایی ابن قولویه را در دلالت بر وثاقت او کافی دانسته است . ابن ندیم (همانجا) نیز ثقفی را از علمای موثق می داند. با این حال برخی از علمای اهل سنّت ، وی را به سبب شیعی بودن ، «جرح » و حدیثش را ترک کرده اند. ابونُعَیم اصفهانی وی را از شیعیان غالی (غالیاً فی الرفض ؛ در باره مراد از این تعبیر رجوع کنید بهابن حجرعسقلانی ، همان ، ص ۲۰) دانسته و در باره برادر کوچک ترش ، علی بن محمد ثقفی (متوفی ۲۸۲)، که او نیز در اصفهان اقامت داشته و ظاهراً بر مذهب سنّت بوده ، شرحی مبسوط تر آورده است (ج ۱، ص ۱۸۷، ج ۲، ص ۷؛ نیز رجوع کنید بهابن حجر عسقلانی ، همان ، ص ۱۰۲). علی از برادرش ابراهیم دوری گزیده بود (سمعانی ، همانجا).

آثار

از میان تألیفات بسیار ابراهیم ثقفی ، که شمار آنها به بیش از پنجاه می رسیده ( رجوع کنید به طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۳ـ۱۴؛ قس نجاشی ، همانجا؛ یاقوت حموی ، ج ۱، ص ۱۰۵؛ ذهبی ، حوادث و وفیات ۲۸۱ـ۲۹۰ ه ، ص ۱۱۳؛ صفدی ، ج ۶، ص ۱۲۱؛ ابن حجر عسقلانی ، همانجا؛ امین ، ج ۲، ص ۲۰۹ـ۲۱۰)، تنها اَلغْارات باقی مانده که مؤلف در آن تجاوزات و حملات پراکنده و غافلگیرانه سرداران معاویه به مناطقی از قلمرو امام علی علیه السلام را گزارش کرده است . به نظر می آید که نام کتاب بر گرفته از یکی از سخنان امام است ( رجوع کنید به نهج البلاغه ، خطبه ۲۷: شُنَّت عَلیکُمُ الغَاراتُ). 

الغارات شرح رویدادها و تاریخ دوره پایانی حکومت امام علی علیه السلام است و همچنین قسمتهایی از سیره شخصی و حکومتی و خطبه ها و نامه های آن حضرت را در بر دارد و پاره ای از اطلاعات ارزشمند آن را در منابع دیگر نمی توان یافت . مؤلف پس از مقدمه ، مطالب را با نظم ، دقت نظر، واقع نگری و پرهیز از تعصب دسته بندی کرده است . ثقفی در این کتاب احادیث را عموماً از راویان مشهور و مقبول اهل سنّت نقل کرده و جز چند مورد از ائمه علیهم السلام روایت نکرده است (ثقفی ، همان مقدمه ، ص سط ـ ع ). الغارات از منابع مؤلفان اهل سنّت و شیعه بوده و ابن ابی الحدید احادیث بسیاری از این کتاب را در شرح نهج البلاغه نقل کرده است ( رجوع کنید بهاسماعیلیان ، ص ۴۴۱؛سزگین ، ج ۱، ص ۳۲۱؛ترجمه عربی ، ج ۱، جزء ۲، ص ۱۵۵).

مجلسی نیز در بحارالانوار از این کتاب بهره بسیار برده است (برای نمونه رجوع کنید بهج ۳۴، ص ۴۶ به بعد، ۱۶۳ـ ۱۶۵، ۲۰۸ـ۲۰۹ و جاهای دیگر). الغارات منبعی معتبر نزد نویسندگان شیعه بوده است (نوری ، ج ۴، ص ۲۴) و بسیاری نیز روایاتی را با حذف اسانید ظاهراً از این کتاب نقل کرده اند (ثقفی ، همان مقدمه ، ص عب ). ابن طاووس (علی بن موسی )، کتاب از میان رفته مقتل امیرالمؤمنین را، که در سیاهه آثار ثقفی به عنوان تألیفی مستقل یاد شده است ( رجوع کنید به نجاشی ، ص ۱۷؛طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۳)، جزء دوم الغارات شمرده و خطبه شقشقیّه را از آن نقل کرده است ( رجوع کنید به۱۴۲۰، ج ۲، ص ۱۲۴ـ ۱۲۶).

عبدالکریم بن احمدبن موسی بن طاووس (ص ۴۴ـ ۴۵) نیز از نسخه ای کهن از مقتل امیرالمؤمنین (تحریر ۳۵۵) استفاده کرده است . الغارات را نخستین بار سیدجلال الدین محدّث ارموی ، بر اساس نسخه ای ظاهراً متعلق به سده یازدهم و با مقابله با بخشهای منقول از این کتاب در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و بحارالانوار مجلسی ، با مقدمه و تعلیقات عالمانه و فهارس در ۱۳۵۴ ش در تهران منتشر کرد. عبدالزهراء حسینی خطیب نیز در ۱۴۰۷ در بیروت بار دیگر آن را چاپ کرد. محمدباقر کَمَره ای در ۱۳۵۶ ش و عبدالمحمد آیتی در ۱۳۷۱ ش ، این کتاب را به فارسی ترجمه کرده اند.

ثقفی را باید در شمار مورخان بزرگ اخباری دانست (صفدی ، همانجا؛قس یاقوت حموی ، همانجا، که عبارتِ ( کانَ اخباریاً ) به صورت «کان جباراً» تصحیف شده است ) و برخی تک نگاشتهای او، مانند المبتدأ و السیره و المغازی ، را می توان بخشهایی از تاریخی عمومی به شمار آورد. دیگر آثار تاریخی ثقفی زنجیره ای پیوسته از حوادث تاریخ اسلام تا قیام مختار، و سپس حوادثی پراکنده تا اوایل خلافت عباسیان را در بر می گیرد (نجاشی ، ص ۱۷ـ ۱۸؛طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۳ـ۱۴). کتاب تاریخ ثقفی ، مشتمل بر جزئیاتی در باره ظلمهایی که بر امام علی علیه السلام شده و نیز مثالب خلفا(همانجاها)، ظاهراً در دسترس ابن طاووس بوده است ( رجوع کنید به ابن طاووس ، ۱۴۲۰، ج ۲، ص ۲۱۱؛نیز رجوع کنید بهکولبرگ ، ص ۳۶۲ـ۳۶۳).

از کتاب المعرفه ، که به طرق روایی مختلف در میان علمای شیعه تداول داشته ( رجوع کنید به طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۴ـ ۱۵)، تنها نقل قولهایی در برخی منابع دیده می شود از جمله طَبْرِسی در اِعلام الوَری ‘ (ج ۱، ص ۳۶۵ـ۳۶۷) حدیث پیامبراکرم را که روز خیبر در فضیلت علی فرمود، از آن روایت کرده است .

به گفته ابن طاووس ، که نسخه ای کهن و ظاهراً به خط مؤلف از المعرفه را در اختیار داشته ، کتاب دارای چهار جزء و مشتمل بر احادیثی به روایت رجال اهل سنّت بوده است . وی قسمتهایی از این کتاب را در باره فضائل امام علی و اینکه پیامبر اکرم آن حضرت را امیرالمؤمنین نامید، نقل کرده است ( رجوع کنید به ۱۴۱۰، ص ۱۹۳ـ ۲۰۹). ابن طاووس در کتابهای دیگر خود نیز از المعرفه استفاده کرده و مطالعه آن را به منزله کتابی مهم به فرزند خویش سفارش نموده است (۱۳۷۵ ش ، ص ۸۲، ۱۲۵؛همو، ۱۳۷۹ ش ، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛همو، ۱۴۲۰، ج ۲، ص ۱۹۴).

ثقفی را در زمره فقهای شیعه نیز به شمار آورده اند (ابن ندیم ، همانجا). در فهرست آثار وی عناوینی مانند الجامع الکبیر فی الفقه و الجامع الصغیر (نجاشی ، ص ۱۷؛طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۳) و جامع الفقه و الاحکام که ظاهراً تألیفی مستقل از آن دو بوده است (نجاشی ، ص ۱۸؛آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۶۴ـ ۶۵) دیده می شود. الحلال و الحرام ، دیگر اثر فقهی ثقفی که ابن طاووس نسخه ای کهن و زیبا از آن را در اختیار داشته و از آن نقل کرده ( رجوع کنید به ۱۴۱۴، ج ۱، ص ۵۸)، احتمالاً نام دیگر یکی از کتابهای پیشین بوده است ( رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج ۷، ص ۶۱؛ثقفی ، همان مقدمه ، ص سه ـ سز؛کولبرگ ، ص ۱۸۱).

پاره ای روایات فقهی ثقفی در کتب اربعه و دیگرمنابع فقهی محفوظ مانده است (برای نمونه رجوع کنید به کلینی ، ج ۲، ص ۱۷، ج ۳، ص ۷۰، ج ۷، ص ۲۶۲، ۴۲۸ـ۴۲۹؛ابن بابویه ، ج ۳، ص ۱۹، ج ۴، ص ۵۱۴؛طوسی ، ۱۴۰۱، ج ۶، ص ۵۴، ۱۵۷، ۲۹۰؛شهید اول ، ج ۴، ص ۱۶۱). بجز این ، روایات فراوانی از وی در منابع حدیثی نقل شده است ( رجوع کنید به ثقفی ، همان مقدمه ، ص ع ـ عا).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانی ؛
(۲) ابن بابویه ، کتاب من لایحضره الفقیه ، چاپ علی اکبر غفاری ، قم ۱۴۱۴؛
(۳) ابن حجر عسقلانی ، لسان المیزان ، حیدرآباد دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۴) ابن داوود حلّی ، کتاب الرجال ، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۵) ابن طاووس (عبدالکریم بن احمد)، فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، چاپ تحسین آل شبیب موسوی ، ( قم ) ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛
(۶) ابن طاووس (علی بن موسی )، اقبال الاعمال ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، قم ۱۴۱۴ـ۱۴۱۵؛
(۷) همو، سعدالسعود للنفوس ، چاپ فارس تبریزیان حسون ، قم ۱۳۷۹ ش ؛
(۸) همو، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف ، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۰/ ۱۹۹۹؛
(۹) همو، کشف المحجه لثمره المهجه ، چاپ محمد حسون ، قم ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۰) همو، الیقین باختصاص مولانا علی ( ع ) بامره المومنین ، چاپ انصاری ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
(۱۱) ابن قولویه ، کامل الزیارات ، چاپ جواد قیومی ، قم ۱۴۱۷؛
(۱۲) ابن ندیم ؛
(۱۳) احمدبن عبداللّه ابونعیم ، کتاب ذکر اخبار اصبهان ، چاپ سون ددرینگ ، لیدن ۱۹۳۱ـ۱۹۳۴، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۴) اسداللّه اسماعیلیان ، شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید: الفهارس ، قم ?( ۱۳۹۷ ) ؛
(۱۵) امین ؛احمدبن محمد برقی ، کتاب المحاسن ، چاپ جلال الدین محدّث ارموی ، قم

(۱۶) ?( ۱۳۳۱ ش ) ؛
(۱۷) ابراهیم بن محمدثقفی ، الغارات ، چاپ جلال الدین محدّث ارموی ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۸) خوئی ؛
(۱۹) محمدبن علی داوودی ، طبقات المفسرین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۰) محمدبن احمد ذهبی ، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری ، حوادث و وفیات ۲۸۱ـ۲۹۰ ه .، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛فؤاد سزگین ، تاریخ التراث

(۲۱) العربی ، ج ۱، جزء ۲، نقله الی العربیه محمود فهمی حجازی ، ریاض ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۲) سمعانی ؛
(۲۳) محمدبن مکی شهید اول ، ذکری الشیعه فی احکام الشریعه ، قم ۱۴۱۹؛
(۲۴) محمدبن حسن صفار قمی ، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد «ص » ، چاپ محسن کوچه باغی تبریزی ، قم ۱۴۰۴؛
(۲۵) صفدی ؛
(۲۶) فضل بن حسن طبرسی ، اعلام الوری باعلام الهدی ، قم ۱۴۱۷؛
(۲۷) محمدبن حسن طوسی ، تهذیب الاحکام ، چاپ حسن موسوی خرسان ، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۲۸) همو، رجال الطوسی ، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۲۹) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحاب الاصول ، چاپ عبدالعزیز طباطبائی ، قم ۱۴۲۰؛
(۳۰) حسن بن یوسف علامه حلّی ، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال ، چاپ جواد قیومی ، ( قم ) ۱۴۱۷؛
(۳۱) علی بن ابی طالب (ع )، امام اول ، نهج البلاغه ، چاپ صبحی صالح ، بیروت ?( ۱۳۸۷ ) ، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۳۲) علی بن ابراهیم قمی ، تفسیرالقمی ، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۱؛
(۳۳) کلینی ؛
(۳۴) محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری ، منتهی المقال فی احوال الرجال ، قم ۱۴۱۶؛
(۳۵) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ؛
(۳۶) بحارالانوار ، ج ۳۴، چاپ محمدباقر محمودی ، تهران ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۳۷) همو، الوجیزه فی الرجال ، چاپ محمدکاظم رحمان ستایش ، تهران ۱۳۷۸ ش ؛
(۳۸) احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷؛
(۳۹) حسین بن محمدتقی نوری ، خاتمه مستدرک الوسائل ، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰؛
(۴۰) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۹۳؛

(۴۱) Etan Kohlberg, Amedieval Muslim Scholar at work: Ibn T ¤a ¦wu ¦s and his library , Leiden 1992;
(۴۲) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۹ 

زندگینامه ثُبَیْت بن محمد عسکری (قرن سوم)

ثُبَیْت بن محمد عسکری ، متکلم و فقیه و محدّث امامی قرن سوم . اطلاعات در باره وی اندک ، و محدود به گزارش نجاشی (متوفی ۴۵۰) است . رجال شناسان امامی بعد از نجاشی ، مطلبی به گفته های وی نیفزوده اند ( رجوع کنید به ابن داوود حلّی ، ص ۶۰؛ علامه حلّی ، ص ۳۰؛ تفرشی ، ج ۱، ص ۳۱۷؛ میرداماد، ص ۵۶).

تاریخ دقیق ولادت و وفات ثبیت معلوم نیست اما باتوجه به مصاحبتش با محمدبن هارون معروف به ابوعیسی وَرّاق (متکلم معروف امامی ، متوفی بعد از ۲۵۰) و روایت از ابواَحْوَص داودبن اسد مصری (متکلم امامی قرن سوم ؛ابن بابویه ، ص ۶۱۸) می توان او را از رجال امامی قرن سوم دانست .

نجاشی (ش ۳۰۰) ثبیت را متکلمی حاذق و مطّلع در حدیث و روایت و فقه معرفی کرده و او را از «أصحابنا العسکریّین » شمرده است . مامقانی (ج ۱، بخش ۲، ص ۱۹۴ـ ۱۹۵)، این تعبیر نجاشی را به معنای مصاحبت ثبیت با امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام دانسته و بر پایه آن احتمال داده است که وی در سامرا (عسکر = منطقه نظامی ) می زیسته است ، اما به نظر تستری (ج ۲، ص ۴۷۹) این تعبیر نجاشی صرفاً دلیلی بر امامی بودن ثبیت است ، زیرا از وی با تعبیر «من اصحاب العسکریَّیْن » یاد نکرده است و عبارت او تنها بر اقامت ثبیت در یک منطقه نظامی ، به احتمال قوی سامرا، دلالت دارد.

به گفته نجاشی (همانجا) ثبیت بن محمد، کتابهایی داشته است ، از جمله تولیدات بنی امیه فی الحدیث و ذکر الاحادیث الموضوعه ، شامل احادیث ساختگی امویان ؛ کتاب الاسفار ؛ دلائل الائمه علیهم السلام و نقض العثمانیه در ردّ عثمانیه جاحظ (متوفی ۲۵۵). کتاب اخیر، ظاهراً به علت مصاحبت ثبیت با ابوعیسی وراق ، به ابوعیسی نیز نسبت داده شده است (نیز رجوع کنید بهمسعودی ، ج ۴، ص ۷۷؛ میرداماد، ص ۵۵).

در باب وثاقت یا عدم وثاقت ثبیت ، در منابع رجالی مطلبی ذکر نشده است ، تنها با توجه به اینکه ابن داوود در بخش اول کتاب الرجال ، نام موثقان را آورده و نام ثبیت نیز جزو آنهاست ( رجوع کنید به همانجا)، به وثاقت او اشاره شده است ( رجوع کنید بهخوئی ، ج ۳، ص ۴۰۳).

نجاشی (ش ۳۰۱) از ثبیت دیگری در شمار راویان امام صادق علیه السلام نام برده ، اما کنیه یا نام پدر یا نسبت وی را ذکر نکرده است و تنها حدیثی را آورده که ابوایوب خَزّاز ( رجوع کنید بهخوئی ، ج ۲۱، ص ۲۹۵) از ابوبصیر از ثبیت از امام صادق علیه السلام روایت کرده است ؛ظاهراً مراد او ثبیت بن نشیط کوفی است (برای پاره ای مناقشات سَنَدی رجوع کنید به تستری ، همانجا).

در باره ثبیت بن نشیط کوفی نیز جز روایتی از امام صادق علیه السلام و ذکر نام وی در شمار شاگردان آن حضرت ( رجوع کنید به طوسی ، ص ۱۷۴) اطلاع چندانی در دست نیست . کلینی (متوفی ۳۲۹؛ج ۱، ص ۳۰۸) نیز حدیثی از امام صادق در باب دلالت بر امامت امام موسی کاظم علیهماالسلام نقل کرده که در سلسله اِسناد آن ، نام ثبیت آمده است . با توجه به اینکه ابوایوب خزّاز از ثبیت بن نشیط روایت کرده ، در حدیث کلینی نیز منظور ثبیت بن نشیط کوفی است .

وقوع تصحیف در نسخه های کتاب نجاشی ، این احتمال را پدید آورده که این دو نام (ثُبیت بن محمد، ثبیت ) به یک نفر تعلق دارد (مثلاً رجوع کنید به تفرشی ، ج ۱، ص ۳۱۷ ؛آقابزرگ طهرانی ، ج ۲، ص ۵۹)، اما برخی رجال نویسان (برای نمونه رجوع کنید به تستری ، همانجا؛خوئی ، ج ۳، ص ۴۰۲) بر نادرستی این احتمال تأکید کرده اند؛زیرا ثبیت بن محمد، به احتمال قوی ، اهل سامرا بوده است (شهری که در ۲۲۱، در زمان معتصم بنا شد)، بنا براین بین وی و امام صادق علیه السلام فاصله زمانی وجود دارد.

دلیل دیگر، مصاحبت ثبیت بن محمد با ابوعیسی ورّاق است که محمدبن احمدبن یحیی اشعری از او روایت کرده (نجاشی ، ش ۹۳۹؛در باره ابوعیسی ورّاق رجوع کنید به همان ، ش ۱۰۱۶) و بنا براین در طبقه اصحاب امام صادق علیه السلام نبوده است (نیز رجوع کنید به میرداماد، ص ۵۶).



منابع :
(۱) آقابزرگ طهرانی ؛
(۲) ابن بابویه ، الامالی ، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۳) ابن داوود حلّی ، کتاب الرجال ، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف ۱۳۹۲/ ۱۹۷۲، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۴) محمدتقی تستری ، قاموس الرجال ، قم ۱۴۱۰ـ ؛
(۵) مصطفی بن حسین تفرشی ، نقدالرجال ، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛
(۶) خوئی ؛

(۷) محمدبن حسن طوسی ، رجال الطوسی ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، قم ۱۴۱۵؛
(۸) حسن بن یوسف علامه حلّی ، رجال العلامه الحلّی ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۱، چاپ افست قم ۱۴۰۲؛
(۹) کلینی ؛
(۱۰) عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۱۱) مسعودی ، مروج (بیروت )؛
(۱۲) محمدباقر بن محمد میرداماد، الرواشح السماویه فی شرح الاحادیث الامامیه ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۱، چاپ افست قم ۱۴۰۵؛
(۱۳) احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی ، چاپ موسوی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۹ 

زندگینامه احمدبن یحیی ثَعلَب

 کنیه اش ابوالعباس ، پیشوای کوفیان در نحو و لغت و از راویان شعر عرب . او ایرانی الاصل (ضیف ، ص ۲۲۴) و از مَوالی (آزادشدگان ) بنی شَیبان بود، ازاین رو او را شَیبانی نیز نامیده اند ( رجوع کنید به ابوالطیّب لغوی ، ص ۱۱۶؛ ابن ابی یَعْلی ‘، ج ۱، ص ۸۳).

در سال ۲۰۰ در بغداد به دنیا آمد و به همین سبب ، به بغدادی نیز مشهور شد (برای نمونه رجوع کنید به ذهبی ، ج ۲، ص ۶۶۶؛ ابن جَزَری ، ج ۱، ص ۱۴۸). ظاهراً تاریخ تولدش را از آن رو سال ۲۰۰ ذکر کرده اند، که خود گفته است : «در ۲۰۴ به هنگام آمدن مأمون عباسی (حک : ۱۹۸ـ ۲۱۸) از خراسان و عبور از یکی ازمحلاتِ بغداد، پدرم مرا بر روی دست گرفت و گفت : , این مأمون است و تو نیز چهار ساله ای ، و من این واقعه را از آن تاریخ به یاد دارم » (زُبیدی ، ص ۱۴۵؛ ابن ندیم ، ص ۸۰؛ ابن خَلِّکان ، ج ۱، ص ۱۰۳ـ۱۰۴).

استادان

وی ، به گفته خودش ، در شانزده سالگی فراگیری عربی و شعر و لغت را آغاز کرد و در هجده سالگی کتاب الحدود یحیی بن زیاد فَرّاء * را آموخت و در ۲۵ سالگی تمام کتابهای فرّاء را از حفظ داشت و توجهش به نحو بیش از دیگر دانشها بود (زَبیدی ، ص ۱۴۷؛ ابن ندیم ، ص ۸۱ ؛ خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۸ـ۴۴۹). بروکلمان (  ذیل ، ج ۱، ص ۱۸۱؛ ترجمه عربی ، ج ۲، ص ۲۱۰) ثعلب را در هجده سالگی شاگرد فرّاء دانسته ، در حالی که ثعلب در زمان وفات فرّاء (۲۰۷) هفت ساله بوده است .

ثعلب ، نحو را از شاگردان فرّاء، ابوعبداللّه طُوال ، محمدبن قادم و به ویژه سَلَمه بن عاصم (متوفی ۲۴۰) آموخت و در علم لغت سالها از محضر محمدبن زیاد، معروف به ابن اَعرابی * (متوفی ۲۳۱)، بهره برد. حدیث را از عبیداللّه بن عمر قَواریری (متوفی ۲۳۵) آموخت (ابوالطیّب لغوی ، همانجا؛ ضیف ، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵؛ مخزومی ، ص ۱۴۵) و از او صدهزار حدیث شنید (خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۹؛ ابن جوزی ، ج ۱۳، ص ۲۴). علم قرائت را نیز، به واسطه سلمه بن عاصم ، از فرّاء روایت کرده و احمدبن موسی بن مجاهد و محمدبن قاسم انباری و محمدبن فرج غَسّانی نیز علم قرائت را از ثعلب روایت کرده اند (ابن جزری ، همانجا).

دیگر استادان ثعلب ،

محمدبن سَلاّ م جُمَحی ،

ابراهیم بن مُنْذِر،

علی بن مُغیره اَثْرَم ،

ابوالحسن احمدبن ابراهیم

و زُبَیْربن بَکّار بوده اند (خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۸؛ ابن انباری ، ص ۲۲۸).

جمعی نیز نزد ثعلب درس خوانده یا از او روایت کرده اند (برای آگاهی از نام آنها رجوع کنید به خطیب بغدادی ، همانجا؛ ابن انباری ، ص ۲۲۸ـ۲۲۹؛ ضیف ، ص ۲۳۷ـ ۲۳۸).

برخی از شاگردان نامبردار ثعلب عبارت اند از:

ابوموسی سلیمان بن محمد معروف به حامِض (متوفی ۳۰۵)،

علی بن سلیمان معروف به اَخْفَش اصغر (متوفی ۳۱۵)،

ابراهیم بن محمدبن عَرفه معروف به نِفْطَوَیه (متوفی ۳۲۳)،

ابوبکر محمدبن قاسم انباری (متوفی ۳۲۸)،

ابوعمر زاهد معروف به غلام ثعلب (متوفی ۳۴۵)،

عبداللّه بن جعفربن دُرُستَوَیْه (متوفی ۳۴۷)،

و ابوبکر محمدبن حسن بن مِقْسَم (متوفی ۳۵۴).

ثعلب با حاکم بغداد، محمدبن عبداللّه (متوفی ۲۵۳)، دوستی داشت ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ) و سیزده سال معلم پسر او، طاهر، بود (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۰۶؛ د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل مادّه ).ثعلب در آخر عمر ناشنوا شد (برای آگاهی از چگونگی فوت وی رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۰۶ـ۱۰۷؛ قِفْطی ، ج ۱، ص ۱۵۰؛ ابن خَلّکان ، ج ۱، ص ۱۰۴) و در جمادی الاولی (یا جمادی الا´خره ، ابن انباری ، ص ۲۳۲) ۲۹۱ درگذشت و در مقبره باب الشام بغداد به خاک سپرده شد (زبیدی ، ص ۱۵۰؛ ابن ندیم ، همانجا؛ خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۶).

ثعلب یازده خلیفه عباسی (از مأمون تا مکتفی ) را درک کرد (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۰۵). وی را فردی متدین ، راستگو، صالح ، آشنا به غرایب لغت و شعر و راوی آرای پیشینیان معرفی کرده اند ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۸؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۱۹؛ ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۱۰۲). حافظه اش نزد دیگران زبانزد بود تا بدانجا که استادش (ابن اَعرابی ) و ابونصر محمدطوسی (فقیه و ادیب ، متوفی ۳۴۴) به هنگام فراموشی برخی مطالب یا تردید در صحت آنها، به سبب اعتماد بر حافظه ثعلب ، صورت صحیح آن را از وی سؤال می کردند یا به او ارجاع می دادند (زبیدی ، ص ۱۴۲؛ خطیب بغدادی ، همانجا؛ قِفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵).

ثعلب در ۲۵ سالگی سرآمد و پاسخگوی ادیبان شد (خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۴؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۲). به گفته ابوالطیّب لغوی (متوفی ۳۵۱؛ همانجا) دانش کوفیان به ابن سِکّیت (متوفی ۲۴۴) و ثعلب منتهی می شد و جایگاه ثعلب در مکتب نحو کوفه همان جایگاه ابوالعباس محمدبن یزید مُبرّد * (متوفی ۲۸۲) در مکتب نحو بصره بود و به اعتقاد برخی ، تاریخ ادب و ادیبان در آن دوران به این دو تن ختم می شد ( رجوع کنید بهزبیدی ، ص ۱۴۳؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۲).

زَجّاجی (متوفی ۳۴۰) مناظرات ثعلب را با دیگر دانشمندان در باره مسائل نحو و لغت گرد آورده (برای نمونه رجوع کنید بهص ۷۲ـ۸۴) و بخشهایی را به مناظرات ثعلب و مبرّد اختصاص داده است ( رجوع کنید به ص ۸۴ ـ۸۷ ، ۹۴ـ۹۹). به گفته داماد ثعلب ، ابوعلی دینوری ، مبرّد بسیار خوش بیان و فصیح و بلیغ بود و از این رو ثعلب از مناظره با او امتناع می کرد (زبیدی ، همانجا؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵) و هنگامی که از داماد ثعلب سؤال شد که چرا آگاهی مبرّد از الکتاب سیبویه بیش از ثعلب است ، پاسخ داد که مبرّد، الکتاب را نزد دانشمندان خوانده ولی ثعلب ، خود، آن را مطالعه کرده است (زبیدی ، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۱).

با وجود جایگاه بلند ثعلب در نحو، وی به هنگام سخن گفتن ، گاهی کلمات را با اِعراب نادرست ادا می کرد ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۰؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۰) و عامیانه نامه می نوشت (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۲؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵).به گفته یاقوت حموی (ج ۵، ص ۱۲۰)، ثعلب در نحو مکتب بصره متبحر بود و به نظر گروهی دیگر، وی چندان با نحو بصره آشنا نبود ( رجوع کنید به زبیدی ، ص ۱۴۱؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۴) ولی بسیاری بر آن اند که ثعلب در مسائل نحوی قیاس نمی کرد و به استدلال در مسائل نحوی نمی پرداخت و با لغت شناسی و شناخت لهجه ها، مطالب استادان کوفی خود را نقل می کرد (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی ؛ قفطی ، همانجاها؛ مخزومی ، ص ۱۵۱، ۱۵۳).

تدریس ثعلب به صورت پرسش و پاسخ (مَجالس یا مُجالَسات ) و به صورت «اَمالی »، یعنی املای مطالب نحوی ، لغوی ، شعر، اخبار و معانی القرآن بود (ابن ندیم ، همانجا؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۴؛ مخزومی ، ص ۱۵۱). وی در تدریس نوآوری چندانی نداشت و بیشتر بر آرای نحوی فرّاء و علی بن حمزه کسائی * تکیه می کرد و حافظِ دیدگاههای نحوی آنان بود ( رجوع کنید بهازهری ، ج ۱، ص ۲۷؛ د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا؛ ضیف ، ص ۲۲۶؛ مخزومی ، ص ۱۵۲).

در منابع کهن به مذهب ثعلب تصریح نشده است . خطیب بغدادی (ج ۶، ص ۴۴۹) و ابن ابی یَعْلی ‘ (متوفی ۵۲۶؛
ج ۱، ص ۸۳)، به نقل از ثعلب ، گفته اند که وی دوستدار دیدار با احمدبن حنبل (متوفی ۲۴۱) بود و در دیدار با او از دانش نحو و عربیت خود سخن گفت . برخی منابع ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا؛ضیف ، ص ۲۲۵)، به سبب ذکر این واقعه در کتابهای «طبقات الحنابله »، ثعلب را حنبلی دانسته اند.

ثعلب زندگانی خود را در رفاه گذرانید. به درخواست اسماعیل بن بلبل شَیْبانی از الناصرلدین اللّه ، ولیعهد خلیفه معتمد عباسی ، الناصر ثروت هنگفتی به ثعلب اعطا کرد که موجب شگفتی اهل علم و ادب گشت و ابیاتی نیز در این باره سروده شد ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۴؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۲ـ۱۴۳). با این همه ، وی را مردی بخیل دانسته و حکایاتی از بخل وی نقل کرده اند ( رجوع کنید بهزبیدی ، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۱؛قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵، ۱۴۹).

ثعلب به تألیف اهتمامی ویژه داشت ؛ابن ندیم (همانجا) بیش از بیست کتاب از تألیفات او را نام برده است و برخی ، تألیفات او را در زمینه نحو، لغت ، شعر و علوم قرآنی تا چهل اثر ذکر کرده اند ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا).

ثعلب اشعار برخی شاعران عصر جاهلی و صدراسلام (از قبیل اَعْشی ‘، نابغه ذُبْیانی ، نابغه جَعْدی ، طُفَیْل و طِرِمّاح ) را روایت کرده و نکات غریب اشعارشان را شرح داده است (ابن ندیم ، همانجا؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۴).

از جمله آثار اوست :

۱) کتاب الفصیح ، معروف به فصیح ثعلب ، یا آنگونه که خود در آغاز آورده است : اختیار فصیح الکلام ، در باره مسائل لُغَوی و ضبط و معنای درست یا فصیح تر واژه ها و مسائلی از این دست . این کتاب نخستین بار در ۱۲۹۳/۱۸۷۶ در لایپزیگ با تصحیح فون بارت چاپ شد، سپس محمدامین خانجی در ۱۳۲۵ آن را در قاهره چاپ کرد و پس از او عبدالمُنْعم خَفاجی در ۱۳۲۸ ش /۱۹۴۹ در قاهره به چاپ رساند (ابن درستویه ، مقدمه رمضان عبدالتواب ، ص ب ؛سرکیس ، ج ۱، ستون ۶۶۳؛اقبال ، ص ۷۰). این کتاب از مهم ترین آثار لغوی بود و به ویژه در سده چهارم شهرت یافت (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۱، ص ۱۸۱؛ترجمه عربی ، ج ۲، ص ۲۱۱؛اقبال ، ص ۷۰) و شرحها و تعلیقات و تکمله ها و نقدهای فراوانی بر آن نگاشته شد. همچنین آن را به نظم کشیدند ( رجوع کنید بهسیوطی ، ج ۱، ص ۲۰۱، ۲۰۴ـ۲۰۶؛حاجی خلیفه ، ج ۲، ستونهای ۱۲۷۲ـ۱۲۷۴؛ثعلب ، ۱۳۶۸، مقدمه خفاجی ، ص ب ـ د). به نوشته ابن درستویه ، که خود شاگرد ثعلب بوده است ، برخی در نسبت الفصیح به ثعلب تشکیک کرده و اصل آن را از ابن سکّیت یا ابن اعرابی دانسته اند (ص ۳۱؛نیز رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۴، ج ۸ ، ص ۱۰۹؛الفصیح * ).

۲) قواعدالشعر ، در باره ارکان و فنون و نقد شعر عربی . در این کتاب راجع به مسائل بلاغی و اقسام شعر، مباحث مهمی مطرح گردیده و در آن به دویست بیت از شاعران جاهلی ، صدراسلام و اموی استشهاد شده است (ثعلب ، ۱۳۶۷، مقدمه خفاجی ، ص ۱۹ـ۲۲). فؤاد سزگین (ج ۲، ص ۱۰۴؛ترجمه عربی ، ج ۲، جزء ۱، ص ۱۶۵ـ۱۶۶) قواعدالشعر ثعلب را با کتاب البدیع ابن معتز (متوفی ۲۹۶) مقایسه کرده است . قواعدالشعر چندین بار چاپ شده است ( رجوع کنید به زیدان ، ج ۱، ص ۴۸۹؛فرّوخ ، ج ۳، ص ۳۷۱).

۳) مَجالس ثعلب ، که اَمالی و مُجالسات نیز نامیده شده (سزگین ، ج ۸ ، ص ۱۴۶؛ترجمه عربی ، ج ۲، جزء ۱، ص ۱۳۴)، مجموعه ای ارزشمند از مطالب ادبی ، نحوی ، لغوی و تاریخی است (برای نمونه رجوع کنید بهمجالس ثعلب ، قسم ۱، ص ۲۹ـ۳۱ در باره تاریخ زندگانی ابوطالب ، پدر حضرت علی علیه السلام ). ثعلب در این کتاب ، بیشترِ مسائل نحوی را بر اساس دیدگاه مکتب کوفه مطرح کرده و گاهی آرای بصریان را نیز آورده است (همان ، قسم ۱، مقدمه عبدالسلام محمد هارون ، ص ۲۴).

۴) شرح دیوان زُهَیْربن ابی سُلْمی ‘ . وی در این شرح از آیات قرآن ، احادیث نبوی ، امثال ، و اشعار شاعران استفاده کرده (برای نمونه ، به ترتیبِ گفته شده رجوع کنید به ص ۸۱ ، ۸۵ ، ۳۱، ۱۳) و افزون بر توضیحات لغوی (مانند ص ۵، ۲۲۰) مناسبتهای تاریخی برخی ابیات را نیز ذکر نموده است (مانند ص ۸۵ ـ۸۶ ، ۱۲۴).

۵) دیوان ابن الدُّمَیْنه ، که در آن نخست شرح حال کوتاهی از ابن دمینه (متوفی ح ۱۳۰) آورده ( رجوع کنید به ابن دمینه ، قسم ۱، ص ۵ ـ۶) و بخشی از دیوان را از دو تن از شیوخ خود، زُبَیْربن بَکّار و ابن اَعرابی ، روایت کرده است (همان ، مقدمه احمد راتب نَفّاخ ، ص ۹). ثعلب در شرح ابیات دیوان از توضیحات لغوی و آیات قرآن و اشعار دیگر شاعران سود برده است ( رجوع کنید به همان ، قسم ۱، ص ۱۷ـ ۱۸).

برخی از نقدهای ثعلب و دیدگاههای نقادانه او در باره اشعار عرب موجود است (مثلاً مَرزُبانی ، ۱۹۶۵، ص ۱۰۳، ۱۱۷، ۲۸۷ـ ۲۸۸، ۳۱۷). دیدگاههای بلاغی ثعلب نیز گرد آمده است (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به عبدالقادر حسین ، ص ۲۲۲ـ۲۳۰).

نقلهای لغوی ثعلب و توضیحات وی در باره اشعار عربی ، مورد استناد بسیاری از ادیبان نامدار قرار گرفته است (مثلاً رجوع کنید بهصولی ، ص ۱۷۴، ۱۸۶؛ثعالبی ، ص ۴۸ـ۵۰؛جَوالیقی ، ص ۶۳، ۲۲۷؛زمخشری ، ص ۵۲). ثعلب برخی آیات قرآن را نیز تفسیر کرده است (مثلاً رجوع کنید به مرزبانی ، ۱۳۸۴، ص ۳۳۵ـ۳۳۶).

اشعاری نیز به طور پراکنده از ثعلب به جای مانده است (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۰ـ۴۵۱؛
ابن جوزی ، ج ۱۳، ص ۲۵؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۵؛یافعی ، ج ۲، ص ۱۶۴).



منابع :

(۱) ابن ابی یعلی ، طبقات الحنابله ، ج ۱، چاپ محمدحامد فقی ، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲؛
(۲) ابن انباری ، نزهه الالبّاء فی طبقات الادباء ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ?( ۱۳۸۶/۱۹۶۷ ) ؛
(۳) ابن جزری ، غایه النهایه فی طبقات القرّاء ، چاپ برگشترسر، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۴) ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمدعبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۵) ابن خلّکان ؛
(۶) ابن دُرُستَوَیْه ، تصحیح الفصیح و شرحه ، چاپ محمد بدوی مختون ، قاهره ۱۴۱۹/ ۱۹۹۸؛
(۷) ابن دمینه ، دیوان ، صنعه ابی العباس ثعلب و محمدبن حبیب ، چاپ احمد راتب نفاخ ، مصر ( ۱۳۷۹ ) ؛
(۸) ابن ندیم ؛
(۹) ابوالطیّب لغوی ، مراتب النحویین ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۱۰) محمدبن احمد ازهری ، تهذیب اللغه ، ج ۱، چاپ عبدالسلام محمدهارون ، مصر ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۱۱) احمد شرقاوی اقبال ، معجم المعاجم ، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛
(۱۲) کارل بروکلمان ، تاریخ الادب العربی ، ج ۲، نقله الی العربیه عبدالحلیم نجار، قاهره ( ۱۹۷۴ ) ؛
(۱۳) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، فقه اللغه و سرّالعربیّه ، چاپ سلیمان سلیم بواب ، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۱۴) احمدبن یحیی ثعلب ، شرح دیوان زهیربن ابی سلمی ، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۱۵) همو، فصیح ثعلب و الشروح التی علیه ، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجی ، ( قاهره ) ۱۳۶۸/۱۹۴۹؛
(۱۶) همو، قواعدالشعر ، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجی ، مصر ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۱۷) همو، مجالس ثعلب ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ( ۱۹۶۰ ) ؛موهوب بن احمد جوالیقی ،

(۱۸) المعرّب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم ، چاپ احمد محمد شاکر، قاهره ۱۳۶۱؛
(۱۹) حاجی خلیفه ؛
(۲۰) خطیب بغدادی ؛محمدبن

(۲۱) احمد ذهبی ، کتاب تذکره الحفاظ ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۸ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ ۱۹۷۰؛
(۲۲) محمدبن حسن زبیدی ، طبقات النحویین واللغویین ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ?( ۱۳۹۲/۱۹۷۳ ) ؛
(۲۳) عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی ، مجالس العلماء ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۴) محمودبن عمر زمخشری ، کتاب المفصّل فی النحو ، اسلو ۱۸۷۹؛
(۲۵) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۷۸؛
(۲۶) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیّه و المعرّبه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۲۷) فؤاد سزگین ، تاریخ التراث العربی ، ج ۲، جزء ۱، نقله الی العربیه محمود فهمی حجازی ، ( ریاض ) ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۴۱۲؛
(۲۸) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، المزهر فی علوم اللغه و انواعها ، چاپ محمداحمد جادمولی ، علی محمد بجاوی ، و محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۲۹) محمدبن یحیی صولی ، ادب الکُتّاب ، چاپ محمد بهجه اثری ، قاهره ?( ۱۳۴۱ ) ، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۳۰) شوقی ضیف ، المدارس النحویه ، قاهره ?( ۱۹۶۸ ) ؛
(۳۱) عبدالقادر حسین ، اثر النحاه فی البحث البلاغی ، قاهره ( ۱۹۷۵ ) ؛
(۳۲) عمر فرّوخ ، تاریخ الادب العربی ، بیروت ۱۹۸۴ـ۱۹۸۵؛
(۳۳) علی بن یوسف قفطی ، اِنباه الرواه علی اَنباه النّحاه ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
(۳۴) مهدی مخزومی ، مدرسه الکوفه و منهجها فی دراسه اللغه و النحو ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۳۵) محمدبن عمران مرزبانی ، کتاب نورالقبس المختصر من المقتبس ، اختصار یوسف بن احمد یغموری ، چاپ رودلف زلهایم ، ویسبادن ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۳۶) همو، الموشح ، چاپ علی محمد بجاوی ، مصر ۱۹۶۵؛
(۳۷) عبداللّه بن اسعد یافعی ، مرآه الجنان و عبره الیقظان ، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۳۸) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، مصر ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷/ ۱۹۳۶ـ ۱۹۳۸، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛

(۳۹) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۴۰) EI 1 , s.v. “Tha ـ lab” (by R. Paret);
(۴۱) EI 2 , s.v. “Tha ـ lab” (by Monique Bernards);
(۴۲) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۹ 

زندگینامه ثَعْلَبه بن میمون

 فقیه و محدّث شیعی و از اصحاب امام جعفرصادق و امام موسی کاظم علیهماالسلام . کنیه اش ابواسحاق بود و او را ابواسحاق فقیه ، ابواسحاق نحوی واسدی کوفی نیز می خواندند ( رجوع کنید به کشی ، ص ۳۷۵؛ نجاشی ، ص ۱۱۷؛ طوسی ، ص ۱۷۴). از تاریخ تولد و وفاتش اطلاعیدر دست نیست .

از موالی بنی اسد و بنی سلامه بوده و بهزهد و عبادت و نیک کرداری و فصاحت شهرت داشته است . در باره عبادت ثعلبه در مسجد کوفه و توجه هارون الرشید(حک : ۱۴۹ـ۱۹۳) به او، روایتی نقل شده است ( رجوع کنید به نجاشی ، ص ۱۱۸؛ قمی ، ص ۶۴؛ خوئی ، ج ۳، ص ۴۰۹). او را قاری و نحوی و لغوی نیز دانسته اند ( رجوع کنید به نجاشی ، همانجا؛ ابن داوود حلّی ، ص ۶۰؛ علامه حلّی ، ص ۳۰).

او از امام جعفرصادق ،امام موسی کاظم و کسانی چون زُرارَه بن اَعیَن ، حارث بنمُغیره ، حمّادبن عثمان و محمدبن مسلم روایت نقل کرده است . کسانی چون احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی ، عبداللّه بنمحمد حجّال ، عبداللّه بن بُکَیر، ابوسعید مُکاری و بسیاریدیگر از او روایت کرده اند ( رجوع کنید به طوسی ، ص ۳۳۳؛ علامه حلّی ، همانجا؛ تستری ، ج ۲، ص ۴۹۱؛ خوئی ، ج ۳، ص ۴۱۰ـ۴۱۱).

گفته اند که ثعلبه کتابی در حدیث داشته که راویان بسیاری از آن نقل کرده اند ( رجوع کنید به نجاشی ؛ طوسی ، همانجاها؛خوئی ، ج ۳، ص ۴۰۹). نیامدن لفظ ثقه در رجال نجاشی سبب شده تا بعضی در وثاقت ثعلبه تردید کنند، اما این تردید کاملاً بی وجه بوده ( رجوع کنید بهمامقانی ، ج ۱، بخش ۲، ص ۱۹۶؛ امین ، ج ۴، ص ۲۵) و دیگران ثعلبه را ثقه دانسته اند ( رجوع کنید بهکشی ، ص ۴۱۲).



منابع :
(۱) ابن داوود حلّی ، کتاب الرجال ، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۲) امین ؛
(۳) تستری ؛
(۴) خوئی ؛
(۵) محمدبن حسن طوسی ، رجال الطوسی ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، قم ۱۴۱۵؛
(۶) حسن بن یوسف علامه حلّی ، رجال العلامه الحِلّی ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۱، چاپ افست قم ۱۴۰۲؛
(۷) عباس قمی ، تحفه الاحباب فی نوادر آثار الاصحاب ، چاپ جعفر حسینی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۸) محمدبن عمرکشی ، اختیار معرفه الرجال ، ( تلخیص ) محمدبن حسن طوسی ، چاپ حسن مصطفوی ، مشهد ۱۳۴۸ ش ؛
عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ،

(۹) چاپ سنگی نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛احمدبن علی نجاشی ، فهرست

(۱۰) اسماء مصنفّی الشیعه المشتهرب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۹ 

زندگینامه ثَوْبان بن بُجدُد (متوفی۵۴ه ق)

ثَوْبان بن بُجدُد ، محدّث و از صحابیان پیامبر اکرم .کنیه ثوبان ابوعبداللّه بود. برخی او را اهل سِراه (مکانیبین مکه و یمن ) و برخی اهل حِمیَر دانسته اند (ابن عبدالبَرّ،ج ۱، ص ۲۱۸؛ ابن عساکر، ج ۱۱، ص ۱۶۸). نام پدرش را بُجْدُد و نیز جَحْدَر ثبت کرده اند (ابن عساکر، ج ۱۱، ص ۱۶۶؛ ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۴۹؛ ابن حَجَر عَسقَلانی ، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۵۷۳؛ صنعانی ، ج ۱، ص ۱۲۴).

اما زرکلی (ج ۲، ص ۱۰۲) یجدد ذکر کرده است . پیامبر اکرم او را خرید و سپس آزاد کرد و او را در بازگشت به دیار خود یا ماندن نزد پیامبر مختار کرد. ثوبان نزد پیامبر ماند و تا هنگام رحلت پیامبر پیوسته در رکاب ایشان بود (ابن اثیر، همانجا). وی پس از رحلت پیامبر به شام رفت . مدتی در رَمْلَه و مصر به سر برد و سرانجام در حِمْص اقامت گزید. او در ۴۴، و به نقلی در ۵۴، در زمان خلافت معاویه ، در همان شهر درگذشت (ابن حبان ، ج ۳، ص ۴۸؛ ابن عبدالبرّ، همانجا؛ ابن عساکر، ج ۱۱، ص ۱۶۹؛ ابن اثیر، همانجا؛ ابن حجر عسقلانی ، ج ۱، ص ۲۰۴).

ثوبان از پیامبر ۱۲۸ حدیث نقل کرده (زرکلی ، همانجا)و جماعتی از تابعین ، مانند شدّادبن أوس انصاری ، جُبَیْربن نُفَیْر حَضْرَمی ، ابوادریس خَولانی ، ابوسلام أسود حبشی و ابواسماء رَحْبی ، از او روایت کرده اند (ابن عبدالبرّ، همانجا؛ ابن عساکر، ج ۱۱، ص ۱۶۶؛ ابن اثیر، همانجا). بخاری و مسلم و دیگر مشایخ بزرگِ حدیث نیز در نوشته های خود، احادیثی از وی نقل کرده اند (ابن کثیر، ج ۴، ص ۶۲۱). ابونُعَیم اصفهانی (متوفی ۴۳۰؛ ج ۱، ص ۱۸۰ـ۱۸۳) او را از عارفان اهل بصیرت دانسته است .



منابع :
(۱) ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه ، قاهره ۱۲۸۰ـ۱۲۸۶، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن حبان ، کتاب الثقات ، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛ابن حجر عسقلانی ، کتاب الاصابه فی تمییز الصحابه ، مصر ۱۳۲۸، چاپ

(۳) افست بیروت ( بی تا. ) ؛همو، کتاب تهذیب التهذیب ، چاپ صدقی

(۴) جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵؛ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی

(۵) معرفه الاصحاب ، چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره ( ۱۳۸۰/ ۱۹۶۰ ) ؛ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق ، چاپ علی شیری ، بیروت ۱۴۱۵ـ

(۶) ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۰؛ابن کثیر، السیره النبویه ، چاپ مصطفی

(۷) عبدالواحد، قاهره ۱۳۸۳ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۴ـ۱۹۶۶، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۸) احمدبن عبداللّه ابونعیم ، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء ، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷؛
(۹) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۹۹؛
(۱۰) محمدبن اسماعیل صنعانی ، سُبُل السلام : شرح بلوغ المرام من جمع ادله الاحکام ، چاپ فواز احمد زمرلی و ابراهیم محمد جمل ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۹ 

زندگینامه ابوحمزه ثُمالی(متوفی۱۵۰ه ق)

 ابوحمزه ثابت بن دینار ، مشهور به ابوحمزه ثمالی و ابن ابی صفیه ، راوی ، محدّث و مفسر امامی قرن دوم و از اصحاب امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام . سال تولد وی دقیقاً معلوم نیست اما با توجه به اینکه از زاذان کِنْدی (متوفی ۸۲) روایت نقل کرده است ، باید پیش از ۸۲ به دنیا آمده باشد ( رجوع کنید به مِزّی ، ج ۴، ص ۳۵۸).

ابوحمزه اهل کوفه بود (عقیلی مکی ، سفر اول ، ص ۱۷۲؛ نجاشی ، ص ۱۱۵). آل مُهَلَّب او را از موالی خود می دانستند اما نجاشی (همانجا) این ادعا را رد کرده است . ابن بابویه (۱۴۰۱، ج ۴، مشیخه ، ص ۳۶) او را از قبیله طی و تیره بنوثُعَل دانسته و دلیل شهرت ابوحمزه را به ثمالی سکونت وی در محله اقامت قبیله ثُماله از تیره اَزْد ذکر کرده است .

ابوحمزه در کوفه با زیدبن علی مراوده داشته ( رجوع کنید به ابن طاووس ، ص ۱۴۰) و شاهد دعوت و شهادت او در کوفه بوده است (طوسی ، ۱۴۰۱، ج ۶، ص ۳۷). سه فرزند ابوحمزه ، یعنی حمزه و نوح و منصور، نیز در قیام زیدبن علی کشته شدند (نجاشی ، همانجا).

سال وفات ابوحمزه ۱۵۰ ذکر شده است ( رجوع کنید به ابن بابویه ، ۱۴۰۱؛ نجاشی ، همانجاها) اما به دلیل روایت حسن بن محبوب (۱۴۹ـ۲۲۴) از او، تاریخ وفاتش باید بعد از ۱۵۰ باشد ( رجوع کنید بهکلینی ، ج ۱، ص ۸۸، ۳۶۸، ج ۲، ص ۸۱، ۱۸۸). در باب تاریخ وفات ابوحمزه اقوال دیگری هم وجود دارد که منشأ آنها تصحیفاتی است که در کتابهای حدیثی و رجالی رخ داده است (ابوحمزه ثمالی ، مقدمه حرزالدین ، ص ۱۷).

یعقوبی (ج ۲، ص ۳۶۲ـ۳۶۳،۳۹۰ـ۳۹۱) ابوحمزه را از فقهای کوفه شمرده است و کشی (ص ۲۰۲ـ۲۰۳) و نجاشی (ص ۱۱۵) در باب منزلت والای وی روایاتی نقل کرده اند. دو روایت در ذم ابوحمزه نیز در رجال کشی (ص ۲۰۱) آمده است که از دیدگاه خوئی (ج ۳، ص ۳۸۹ـ۳۹۰) اشکالات سندی دارند.

ابوحمزه شیوخ و راویان بسیاری دارد. مزّی (ج ۴، ص ۳۵۸) و خوئی (ج ۲۱، ص ۱۳۵) فهرستی آورده اند شامل کسانی که ثمالی از آنها روایت کرده و کسانی که از ثمالی حدیث نقل کرده اند. اگر چه غالباً اهل سنّت وی را قدح و تضعیف کرده اند ( رجوع کنید به ابن عدی ، ج ۲، ص ۵۲۰)، حاکم نیشابوری در المستدرک (ج ۲، ص ۴۷۴، ج ۴، ص ۲۲۲) از ابوحمزه حدیث نقل کرده و حکم به صحت آنها داده و در خطبه کتاب (ج ۱، ص ۲ـ۳) به وثاقت جمیعِ راویانی که در طرق حدیثی او وارد شده اند، تصریح کرده است .

آثار ابوحمزه

نجاشی (ص ۱۱۵ـ۱۱۶) از آثار ابوحمزه به

تفسیرالقرآن ،

کتاب النوادر و

رساله الحقوق عن علی بن الحسین علیه السلام اشاره کرده است ،

طریق و متن متداول تفسیرِ ابوحمزه در میان امامیه ، به روایت ابوبکر محمدبن عمر جِعابی از ابوسهل عمروبن حمدان در محرّم ۳۰۷، از سلیمان بن اسحاق مُهَلَّبی است و سلیمان بن اسحاق در ۲۶۷ در بصره ، تفسیر ابوحمزه را از طریق عموی خود، ابوعمرو عبدربه مهلَّبی ، از ابوحمزه روایت کرده است (نجاشی ، همانجا).

عبداللّه بن حمزه منصورباللّه (متوفی ۶۱۴؛ ص ۱۵۳ـ۱۵۴) ضمن اشاره به این طریق روایت تفسیر ابوحمزه ، به تفاوت متن این روایت با تحریری از تفسیر که میان اهل سنّت رواج داشته ، اشاره کرده و چند نقل از تحریری را که به روایت جعابی است ، آورده است . ظاهراً احمدبن محمد ثعلبی (متوفی ۴۲۷) که در تألیف تفسیر خود، الکشف والبیان ، از تفسیر ابوحمزه استفاده کرده (ج ۱، ص ۸۲)، از همین تحریر بهره برده است ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۱، جزء ۳، ص ۲۷۳). متن تفسیر ابوحمزه تا قرن ششم باقی بوده است .

طبرسی در مجمع البیان (برای نمونه رجوع کنید به ج ۳، ۱۵۰، ۱۵۲) و ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸) در مناقب آل ابی طالب (برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۱، ۷۰، ج ۲، ص ۷۱، ج ۳، ص ۶۱) از این تفسیر، روایاتی نقل کرده اند. عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین ، روایات منقول از ابوحمزه را ــ که صبغه تفسیری داشته یا در منابع به نقل آنها از تفسیر ابوحمزه اشاره شده ــ در کتابی با عنوان تفسیرالقرآن الکریم لابی حمزه بن ثابت بن دینارالثمالی گردآوری کرده است (قم ۱۳۷۸ ش ).

در تفسیر ابوحمزه ، بر خلاف تفاسیر مأثور دیگر، احادیث مرسل کمتری دیده می شود. ابوحمزه به اسباب نزول توجه داشته و ضمن توجه به فضائل اهل بیت علیهم السلام ، از شیوه تفسیر قرآن به قرآن استفاده کرده و به اجتهاد و قرائت و لغت و نحو و نقل آرای مختلف در معنای آیات اهتمام ویژه داشته است ( رجوع کنید به مقدمه حرزالدین ، ص ۶۰ـ۶۶).

ابوحمزه از برخی امامان دعاهای متعددی تعلیم گرفته است ( رجوع کنید به کلینی ، ج ۲، ص ۵۴۰ ـ۵۴۱، ۵۵۶، ۵۶۸). شیخ طوسی در مصباح المتهجّد (ص ۵۸۲ ـ۶۰۴)، به نقل از ابوحمزه ، دعایی از امام زین العابدین علیه السلام آورده است . این دعا که در سحرهای ماه رمضان خوانده می شود، به دعای ابوحمزه ثمالی مشهور است و شروحی نیز بر آن نوشته شده است ( رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۳، ص ۲۴۶). این دعای نسبتاً طولانی مضامین اخلاقی و عرفانی والایی دارد و خواندن آن در بین شیعیان متداول است .

نجاشی (ص ۱۱۶) از دیگر آثار ثمالی ، به کتاب النوادر به روایت حسن بن محبوب از ابوحمزه اشاره کرده و طریق خود را در نقل این کتاب آورده است . شیخ طوسی (۱۴۲۰، ص ۱۰۵) نیز در کنار کتابی به نام کتاب الزهد از کتاب النوادر سخن گفته و طریق خود را در روایتِ این دو کتاب به روایت حُمَیْدبن زیاد (متوفی ۳۱۰) از ابوجعفر محمدبن عیاش بن عیسی از ابوحمزه آورده است .

اثرِ دیگر ابوحمزه ، چنانکه گفته شد، رساله الحقوق عن علی بن الحسین علیه السلام است . متن این رساله با تغییرات اندکی در دو تحریر، یکی به روایت ابن بابویه (۱۳۶۲ ش ، ص ۳۶۸ـ ۳۷۵؛همو، ۱۴۰۱، ج ۲، ص ۳۷۶ـ۳۸۱) و دیگری به روایت ابن شُعْبَه حَرّانی (قرن چهارم )، در کتاب تحف العقول (ص ۲۵۵ـ۲۷۲) باقی مانده است . عباس علی موسوی متن این رساله را بر اساس متن تحف العقول با عنوان رساله الحقوق (بیروت ۱۴۱۲) شرح کرده است .

عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین ، مجموعه روایات فقهی منقول از ابوحمزه را گرد آورده و بر اساس ابواب فقهی در کتاب مسند ابی حمزه ثابت بن دینارالثمالی (قم ۱۴۲۰) به چاپ رسانده است . در منابع ، در بین آثار ابوحمزه ، به تألیف مسند اشاره ای نشده و تنها شیخ طوسی (۱۴۲۰، ص ۱۰۵) از تألیف اثری به نام کتاب یاد کرده که ظاهراً مقصود وی از این عنوان ، اصل * (یکی از اصول اربعمائه ) است .

شیخ طوسی (۱۴۲۰، همانجا) دو طریق در روایت کتاب ( اصل ) ابوحمزه یاد کرده است :

نخست به روایت جماعتی از عالمان امامیه از شیخ صدوق به روایت پدر صدوق و محمدبن حسن بن ولید (متوفی ۳۴۳) و موسی بن متوکل از سعدبن عبداللّه اشعری (متوفی ۲۹۹ یا ۳۰۱) و عبداللّه بن جعفر حِمْیَری از احمدبن محمدبن عیسی از حسن بن محبوب از ابوحمزه و دوم از طریق احمدبن عَبْدون (متوفی ۴۲۳)، از ابوطالب عبیداللّه بن احمد انباری (متوفی ۳۵۶)، از حمیدبن زیاد که وی نیز این کتاب را به روایت یونس بن علی عطار از ابوحمزه نقل کرده است .

تشابه سندی این طریق با طریق کتابُ المِراح حسن بن محبوب دلالت داردبر اینکه حسن بن محبوب روایاتی از این کتاب را در کتاب المراح خود نقل کرده است ( رجوع کنید به طوسی ، ۱۴۲۰، ص ۱۲۳). شیخ طوسی (۱۳۸۱، ص ۵۱۷؛همو، ۱۴۲۰، ص ۱۰۵) در شرح حال یونس بن علی عطار گفته است که حمیدبن زیاد، کتاب ابوحمزه را از طریق وی روایت کرده ، اما به نظر می رسد که این روایت با واسطه بوده ، زیرا عطار از جمله مشایخحمیدبن زیاد بوده است ( رجوع کنید بههمو، ۱۴۲۰، ص ۱۲۳، ۴۸۲) و به سبب اختلاف طبقه حدیثی ، وی نباید راوی مستقیم از ابوحمزه باشد.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانی ؛
(۲) ابن بابویه ، الامالی ، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۳) همو، کتاب من لایحضره الفقیه ، چاپ حسن موسوی خرسان ، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۴) ابن شعبه ، تحف العقول عن آل الرسول ، چاپ علی اکبر غفاری ، قم ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) ابن شهرآشوب ، مناقب آل ابی طالب ، چاپ هاشم رسولی محلاتی ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) ابن طاووس ، فرحه الغری فی تعیین قبرامیرالمؤمنین علی علیه السلام ، چاپ تحسین آل شبیب موسوی ، ( قم ) ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛
(۷) ابن عدیّ، الکامل فی ضعفاء الرجال ، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۸) ثابت بن دینار ابوحمزه ثمالی ، تفسیرالقرآن الکریم لابی حمزه ثابت بن دینار الثمالی ، چاپ عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین ، قم ۱۳۷۸ ش ؛
(۹) احمدبن محمد ثعلبی ، الکشف والبیان ، المعروف تفسیرالثعلبی ، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۰) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری ، المستدرک علی الصحیحین ، بیروت : دارالمعرفه ، ( بی تا. ) ؛
(۱۱) خوئی ؛
(۱۲) فؤاد سزگین ، تاریخ التراث العربی ، ج ۱، جزء ۳، نقله الی العربیه محمود فهمی حجازی ، ریاض ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۳) طبرسی ؛
(۱۴) محمدبن حسن طوسی ، تهذیب الاحکام ، چاپ حسن موسوی خرسان ، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۵) همو، رجال الطوسی ، نجف ۱۳۸۰/ ۱۹۶۱، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۱۶) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحاب الاصول ، چاپ عبدالعزیز طباطبائی ، قم ۱۴۲۰؛
(۱۷) همو، مصباح المتهجّد ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۱۸) محمدبن عمرو عقیلی مکی ، کتاب الضعفاء الکبیر ، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی ، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴، محمدبن عمرکشی ، اختیار معرفه الرجال ، ( تلخیص ) محمدبن حسن طوسی ، چاپ حسن مصطفوی ، مشهد ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۹) کلینی ؛
(۲۰) یوسف بن عبدالرحمان مِزّی ، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال ، ج ۴، چاپ بشار عواد معروف ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۱) عبداللّه بن حمزه منصور باللّه ، العقد الثمین فی تبیین احکام الائمه الهادین ، نسخه عکسی کتابخانه مرکز احیای میراث اسلامی قم ، ش ۲۰؛
(۲۲) احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷؛
(۲۳) یعقوبی ، تاریخ .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۹ 

زندگینامه ابراهیم بن هلال ثقفی (قرن سوم هجری)

ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی اصفهانی، تاریخ نگار، راوی حدیث، مفسر قرآن و دانای به فقه و احکام، از علمای نام آور و شیعی در قرن سوم هجری و دوران غیبت صغری است.

وی در اوایل قرن سوم در شهر کوفه چشم به جهان گشود، بر اثر اشتیاق به تحصیل علوم اسلامی، به حضور اساتید عصر خودشتافته، و از محضر آنان علم حدیث و تاریخ را فرا گرفت. از قرائن تاریخی برمی آید که او در سال های ( ٢٠٠ تا ٢۶٠ ) عصرامام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام در کوفه و در اصفهان می زیسته؛ اما بنا به عللی که بر ما معلوم نیست،نتوانسته است به حضور آن بزرگواران رسیده و از آنان مستقیما بهره مند شود. اما حضور وی در محضر اساتید فراوان،نشانگر اشتیاق و تلاش وی در این زمینه می باشد.

عده ای از اساتید و مشایخ وی عبارتند از:

١ . ابراهیم بن عباس بصری؛

٢ . ابراهیم بن عمر و بن مبارک؛

٣ . ابراهیم بن محمد؛

۴ . ابراهیم بن یحیی الدوری؛

۵ . احمد بن عمران انصاری؛

۶ . احمد بن معمر اسدی؛

٧ . اسماعیل بن ابان ازدی.

٨ . بشیر بن خیثمه؛

٩ . بکر بن بکار قیسی؛

١٠ . حسین بن هاشم؛

١١ . حکم بن سلیمان کندی؛

١٢ . عبدالله بن بلج بصری؛

١٣ . عبدالله بن محمد عبسی؛

١۴ . عبدالله بن محمد ثقفی؛

١۵ . عبیدبن سلیمان نخعی؛

١۶ . علی بن قادم خزاعی؛

١٧ . علی بن هلال احمسی؛

١٨ . عمر بن حماد بن طلحه قناد؛

١٩ . فضل بن دکین؛

٢٠ . مالک بن اسماعیل نهدی؛

٢١ . محمد بن سعید کوفی ملقب به حمدان؛

٢٢ . محمد بن هشام مرادی؛

٢٣ . یحیی بن صالح [ حریری؛

٢۴ . یوسف بن بهلول سعدی؛

٢۵ . یوسف بن کلیب مسعودی. [ ١]

ابن هلال از نوادگان سعد بن مسعود، عموی مختار ثقفی، می باشد. نسب وی با چهار واسطه به سعد بن مسعود ثقفی می رسد.

شیخ طوسی در این مورد می گوید:ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود ثقفی رضی الله عنه اصالتاً اهل کوفه است و سعد بن مسعودجد اعلای او، برادر سعد بن مسعود یکی از یاران و کارگزاران باوفای امیرالمومنین علی علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام محسوب می شود. علی علیه السلام وی را به خاطر امانت داری و تقوا در به حکومت مدائن برگزیده بود.

آن حضرت ضمن نگارش نامه ای، کارهای سعد را ستوده از وی اعلام رضایت کرده و در مورد امانت داری و کمال ایمان وی،می فرماید:ای سعد! تو حقوق مسلمانان را تمام و کمال به آنان ادا کردی؛ اطاعت پروردگارت را بجای آوردی، امام خود را با روشی زیباو دور از غرض ورزی، خیر خواهی نمودی. کار ترا می ستایم و از رفتارت خشنودم؛ خیر خواهی و ارشاد تو ادامه داشتهباشد. خداوند ترا ببخشاید. والسلام.

سعد بن مسعود بعد از شهادت امیر المومنین علی علیه السلام در کنار امام مجتبی علیه السلام قرار گرفت و در مقامکاگزاری، با جان و دل فرامین حضرتش را لبیک می گفت. در تاریخ آمده است:هنگامی که جراح بن سنان در مسیر مدائن، ضمن اعتراض به امام مجتبی علیه السلام در یک عمل منافقانه به آن حضرتحمله کرده و با شمشیر امام را مجروح نمود؛ حضرت از شدت جراحت وارده از اسب خود به زمین فرود آمد. سعد بن مسعود،یا ر باوفا و کارگذار امین اهل بیت علیهم السلام آن بزرگوار را به منزل برده و در معالجه حضرتش نهایت تلاش را به عمل
 آورد. [ ٢]

علاوه بر سعد بن مسعود که در خدمت اهل بیت علیهم السلام بوده است سعید بن هلال، پدر بزرگ صاحب الغارات نیز ازیاران امام صادق علیه السلام محسوب می شود. همچنان که شیخ طوسی وی را با عنوان سعید بن هلال ثقفی، در ردیف اصحاب پیشوای ششم علیه السلام ثبت کرده است. [ ٣]

ابن هلال ثقفی در اوایل به مذهب زیدیه تمایل داشت اما در اثر بررسی ها و تحقیقاتی که انجام داد، حقیقت را یافته و به مذهب امامیه روی آورد و یکی از شیعیان خالص، پرتلاش و از عاشقان بی قرار و طرفدار غیرتمند اهل بیت علیهم السلام گردید.

تألیف کرده و در آن، مناقب اهل بیت علیهم السلام و ستم ها و نیرنگ های دشمنان آنان را شرح « المعرفه » وی کتابی به نامداد. و در آن کتاب، عشق بی پایان خود به خاندان عصمت و طهارت و بیزاری از دشمنانشان را به طور واضح بیان نمود.

برخی از دانشمندان مصلح اندیش، از انتشار آن در شهر کوفه ممانعت به عمل آورده و او را به مخفی کردن آن کتاب توصیه نمودند. اما چون ابن هلال از روی اعتقادات و اخلاص، آن کتاب را نوشته و به مطالب آن ایمان عمیق داشت، با خود عهد کردکه نه تنها آن اثر را منتشر می کنم بلکه قدمی هم فراتر گذاشته و آن را در جایی که مخالفین اهل بیت علیهم السلام بیشترباشد، به مخاطبین خود عرضه نماید.

برای این منظور، وی شهر اصفهان را که در آن زمان دور ترین نقطه از عقاید شیعه و مخالف ترین مکان با آیین تشیع بود را نشر داده و احادیث آن را به مردم عرضه نمود. « المعرفه » انتخاب نمود و سپس به آن جا هجرت کرد. او در اصفهان کتاب[۴ ] و تأثیر به سزایی در گرایش مردم اصفهان به سوی مکتب اهل بیت علیهم السلام به جا گذاشت. 

با انتشار خبر هجرت ابن هلال به اصفهان، علمای بزرگ قم شادمان شده و گروهی از آنان که احمد بن ابی عبدالله برقی،در رأس آنان بود به محضر وی شتافته و از او تقاضا کردند که به همراه آنان به قم برود. « المحاسن » صاحب کتاب ارزشمنددر جایی که مخالفین اهل بیت » : تا از نزدیک، از حضور وی بهره مند شوند. اما این عالم وارسته که با خود عهد کرده بودعلیهم السلام بیشتر هستند، احادیث ائمه علیهم السلام را منتشر کند و علوم و اهل بیت را در مناطق نیازمند، تبلیغ نموده ودر افزایش شیعیان اهل بیت علیهم السلام تلاش نمایند از پذیرفتن تقاضای علمای قم خود داری نموده و همچنان تا آخر عمردر اصفهان اقامت گزید.

او علاوه بر نشر آثار خود، حوزه درس تشکیل داده و افراد مستعد و علاقه مند را گرد آورد و عده ای از راویان و محدثان راتربیت نمود و همانند: عبدالله بن کوشید اصفهانی، حسن زعفرانی اصفهانی و احمد بن علویه اصفهانی که دانشمندی زبان شناس، ادیب، نویسنده، شاعر اهل بیت علیهم السلام راوی حدیث و دارای تألیف متعدد می باشد. [ ۵]

ویژگی های علمی

این دانشمند پرتلاش، در عصر مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و زمانی که شیعیان از سوی زمامداران مستبد عباسی درمحدودیت شدیدی قرار گرفته بودند، پرچم معارف علوی علیه السلام را به دوش کشیده و با مخالفان فرهنگی عترت به مقابلهبرخاسته است. او با جهاد فرهنگی و انتشار افکار و اندیشه های شیعه توانسته است سخنان حق را به گوش حقیقت جویان تاریخبرساند.

در این جا به برخی از ویژگی های وی می پردازیم:

١ . محدث روشن بین

ابن هلال که عاشق جمع آوری، تدوین و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام بویژه تاریخ حکومت امیر المومنین علیهالسلام بوده است، در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و او نه تنها به منابع و شخصیت های شیعی برای یافتن مطالبو احادیث مورد نیاز خود رجوع می نمود بلکه به محدثین و دانشمندان مورد اعتماد اهل سنت و سایر فرقه ها نیز توجه نموده واز حضور آنان کسب علم می کرد.علت مهم این امر، احتجاج بر مخالفین با دلایل قابل قبول آنان بوده است.

٢ . مورد اعتماد

نوشته ها و روایات ابراهیم بن هلال ثقفی، مورد اعتماد برجسته ترین عالمان و محدثین شیعه قرار گرفته است و آنان در کتاب محمد بن حسن « المحاسن » های خود به طور گسترده از روایات وی استافده کرده اند. همانند: احمد بن خالد برقی در کتاب شیخ طوسی در « امالی » مفید در ، « من لا یحضره الفقیه » صدوق در ، « الکافی » کلینی در ، « بصائر الدرجات » صفار درابن شهر ، « کامل الزیارات » ابن قولویه در ، « تفسیر قمی » علی بن ابراهیم قمی در ، « الشافی » سید مرتضی در ، « تهذیب »سید عبدالکریم بن ، « اقبال الاعمال » و « الیقین » سید علی بن طاووس در ، « اعلام الوری » طبرسی در ، « المناقب » آشوب درمجلسی در ، « الخرائج و الجرائح » قطب راوندی در ، « بشاره المصطفی » ابی جعفر طبری در ، « فرحه الغری » طاووس درو سایر بزرگان شیعه. ، « سفینه البحار » محدث قمی در ، « اثبات الهدی » و « وسائل الشیعه » حر عاملی در ، « بحار الانوار »

٣ . پرورش راویان و محدثان

بسیاری از چهره های درخشان و راویان بزرگ شیعه، در قرن سوم هجری، در کوفه و اصفهان از وی بهره برده و توشه ها اندوخته اند که در آثار و تألیفات آنان دیده می شود. نام عده ای از آنان عبارتند از:

١ . ابراهیم ابن هاشمی قمی؛

٢ . احمد بن علویه اصفهانی؛

٣ . احمد بن محمد بن خالد برقی؛

۴ . حسن بن علی بن عبدالکریم زعفرانی؛

۵ . سعد بن عبدالله اشعری قمی.

۶ . سلمه بن خطاب؛

٧ . عباس بن سری ( السندی) ؛

٨ . عبدالرحمن بن ابراهیم المستعلی؛

٩ . علی بن ابراهیم؛

١٠ . علی بن عبدالله بن کوشید اصفهانی؛

١١ . محمد بن حسن الصفار و؛

١٢ . محمد بن زید الرطاب. [ ۶]

۴ . تألیفات

تألیفات فراوان و آثار متعددی که از ابراهیم بن هلال به جای مانده است، نشان گر روحیه قوی، اطلاعات گسترده روایی وتاریخی، و اراده خلل ناپذیر او در راه احیای معارف شیعی و سیره علوی است.

« الغارات » در اکثر منابع شیعه و سنی بیش از ۵٠ مورد از کتاب های وی یاد شده است؛ گرچه در زمان ما به غیر از کتابآثار دیگر وی در دسترس نمی باشد و در اثر حوادث روزگار و تلاش دشمنان و سایر عوامل، بقیه تألیفات وی مفقود شده است!

ولی برخی از مطالب کتاب های او در لابلای آثار دانشمندان یافت می شود که بعداً اشاره خواهد شد.مناطق تحت نفوذ کارگزاران علی علیه السلام بنگارد و به این وسیله مظلومیت علی علیه السلام و یارانش را نمایان سازد. انتخاب کرده است؛ آن جا که علی علیه السلام از « الغارات » ، به همین جهت، نام کتاب خود را با الهام از مقتدای خویش نافرمانی کوفیان نکوهش کرده و می فرماید: فتوا کلتم و تخاذلتم حتی شنت علیکم الغارات، و ملکت علیکم الاوصان؛[ ٧] »

پس شما وظیفه خود را به یکدیگر حواله نمودید و همدیگر را خوار ساختید تا این که دشمن از هر طرف غالب شده و اموال شما. « غارت گردید و دیار شما از تصرفتان بیرون رفتثبت شده، اما در میان « الاسفار و الغارات » و در بعضی دیگر، به نام « الستنفار و الغارات » این کتاب در برخی منابع، به نام[ معروف است. [ ٨ « الغارات » علما و محافل علمی، بهگرچه غرض اصلی نگارنده از تألیف این کتاب، تشریخ غارت ها و چپاولگری های معاویه بوده، اما تألیف و نگارش، موجبشده تا لابه لای مطالب کتاب، گفتار های بسیار ارزنده ای گنجانده شود به طوری که خواننده مشتاق دانش از مطالب فرعی آنبیشتر بهره مند می شود.

این کتاب یکی از بهترین منابع در زمینه حکومت و سیره کشور داری علی علیه السلام است که می تواند در این موردپاسخگوی نیاز محققان و مؤلفان باشد. سیره سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و سطح زندگی حاکم اسلام، نامه های حکومتی، رفتارگزاران حکومت اسلامی، ریزش ها و رویش ها در حکومت علوی تحلیل و بررسی بازتاب رفتار های مثبت و منفی کارگزارانو … در این کتاب، در دسترس خواننده قرار گرفته است.

مؤلف به عنوان پیش گفتار، مقدمه و زمینه سازی برای ورود در موضوع اصلی، این شیوه را برگزیده و در معرض دید
مخاطب قرار داده که علاوه بر نکات فوق، درس هایی آموزنده، عبرت انگیز و حتی مسائل تربیتی را به مخاطب خویش القاکند.

مهم ترین عناوین این کتاب عبارتند از: سخنرانی های علی علیه السلام بعد از جنگ نهروان، روش آن حضرت در استفاده ازبیت المال، شیوه ارتباط با کارگزاران و و عوامل حکومتی، ولایت سعد بن قیس بر مصر، ولایت محمد بن ابی بکر و مالک برمصر، شهادت آن دو بزرگوار، آمدن عقیل در کوفه با حضور علی علیه السلام ، گزارش هایی از زندگی خصوصی امام علیعلیه السلام و خوراک و پوشاک و مسکن آن حضرت در ایام زمامداری، علی علیه السلام و اصول امر به معروف و نهیاز منکر، مکاتبات با معاویه و ده ها عنوان دیگر که در دوران حکومت آن حضرت رخ داده است.

سایر تألیفات

ابن هلال ثقفی از آن جایی که در رشته های مختلف علوم اسلامی از جمله: علوم قرآن، فقه و احکام، تاریخ و سیره، کلام واعتقادات، حدیث و روایات و شخصیت نگاری مهارت تامی داشته است. دست به تألیف آثار ارزشمندی زده و کتاب های قابل توجهی را پدید آورده و در اختیار مشتاقان قرار داده است که بالغ بر ۵٠ مورد می شود؛ نام برخی از آنان به شرح زیل میباشد؛

١ . المعرفه فی المناقب و المثالب؛

٢ . المبتداء؛

٣ . السیره؛

۴ . معرفه فضل الافضل؛

۵ . اخبار مختار ابی عبیده الثقفی؛[ ٩]

۶ . المغازی؛

٧ . السقیفه؛

٨ . الرده؛

٩ . مقتل عثمان؛

١٠ . الشوری؛

١١ . بیعه امیر المومنین علیه السلام ؛

١٢ . الجمل؛

١٣ . الصفین؛

١۴ . الحکمین؛

١۵ . النهروان؛

١۶ . مقتل امیر المومنین علیه السلام ؛

١٧ . رسائل و اخبار امیر المومنین علیه السلام ؛

١٨ . قیام الحسن بن علی علیه السلام ؛

١٩ . مقتل الحسین علیه السلام ؛

٢٠ . التوابین و عین الورده؛

٢١ . فدک؛

از منظر متفکران اهل سنت

ابن حجر اسقلانی:ابراهیم بن محمد ثقفی؛ از اسماعیل بن ابان و غیر او روایت می کند. به گفته ابو نعیم در تاریخ اصفهان، حدیث او به خاطر  شیعه افراطی بودن ترک شده است

رحلت

این عالم پرتلاش؛ نویسنده مجاهد و احیاگر معارف اهل بیت علیهم السلام در قرن سوم هجری و عصر خفقان، بعد از پرورش عده ای از دانشمندان و حدیث شناسان ممتاز و تعلیم دین و نشر احکام شریعت ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم و با به جای گذاردن ده ها اثر نفیس، در سال ٢٨٣ ق. در شهر اصفهان رحلت نمود. [ ١٠]



١ . ابن هلال ثقفی در کتابهایش از جمله نام دیگر اساتیدش را بیان داشته است. ، « الغارات » 

 ٢ . الارشاد، شیخ مفید، ج ٢ ، ص ١٢

٣ . رجال الطوسی، باب اصحاب الصادق علیه السلام .

۴ . رجال نجاشی، ص ١۶ و ١٧ . ص ۴١٢ و معجم رجال الحدیث، ج ١ ، ص ٢۵۴ ٢۵٨ « من لم یرو عن واحد من الأئمه »

۵ . رجال الطوسی، باب 

۶ . الغارات، مقدمه. 

۷٫ خطبه ٢٧ ، « نهج البلاغه » 

 ٨ . الذریعه، ج ٢ ، ص ٣۵ 

٩ . الذریعه، ج ١ ، ص ٣۴٨ 

١٠ . الشیعه و فنون الاسلام، ص ١٠٨ 

گلشن ابرار، ج ۴ ، ص ١٠