فصل دوم : سئوال قبر
سئوال در قبر، از ضروریات دین اسلام
یکى از ضروریات دین اسلام ، که بر هر کسى واجب است به آن ایمان و اعتقاد داشته باشد، سئوال در قبر مى باشد و منکر آن کافر است .امام صادق علیه السلام فرمود: از شیعیان ما نیست کسى که یکى از این سه چیز را منکر باشد. یکى معراج حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم دیگرى سئوال قبر. سوم شفاعت در قیامت را.
درباره سئوال قبر کیفیت آن چند قول وارد شده است :
بعضى گفته اند: روح وارد جسد مى شود همان طور که در دنیا بوده ، او را مى نشانند و از او سئوال مى کنند.
عده اى گفته اند: روح تا سینه داخل بدن مى شود و از او سئوال مى نمایند.
قول سوم این که : سئوال قبر از روح است نه از جسم .
قول چهارم این که : روح بین جسد و کفن واقع مى شود در این حال از او سئوال مى کنند. در میان این چهار قول به نظر مى رسد قول سوم از همه صحیح تر باشد و بعد از آن قول چهارم اما قول اول و دوم نه با عقل مى سازد نه با منطق .
وقتى انسان را داخل قبر گذاشتند قبل از نکیر و منکر فرشته اى به نام ((رومان )) داخل مى شود و از اعمال و کردار او سئوال مى کند. بعد از او نکیر و منکر داخل مى شوند و از اعتقادت او مى پرسند.
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم از اول ملکى که قبل از نکیر و منکر داخل قبر مى شود سئوال کردند. فرمود: ملکى است به نام ((رومان )) صورت او مانند خورشید مى درخشد. به میت مى گوید: تمام اعمال خود را از خوب و بد بنویسد.
مى گوید: نه قلم و دواتى دارم نه کاغذ و مرکبى . مى گوید: ((همه چیز آماده است )) آب دهانت مرکب و انگشتت قلم تو است . مى گوید: کاغذى ندارم . ملک مى گوید: کاغذت کفن تو است ! شروع به نوشتن کن .
میت همه اعمال نیکى را که در دنیا انجام داده است مى نویسد. هنگامى که به گناهان و کارهاى زشتش مى رسد خجالت مى کشد و دست از نوشتن باز مى دارد.
ملک مى گوید: اى خطاکار و اى خیانت پیشه ! وقتى در دنیا مى خواستى اعمال زشت را مرتکب شوى خجالت نکشیدى و از خداى خود شرم نکردى ، ولى الان داخل قبر براى نوشتن آن ها خجالت مى کشى ؟ بعد از آن ، عمود آتشین را بالا مى برد که ضربتى بر او زند.
مى گوید: عمود را بر من فرود نیاور، همه را مى نویسم . بنده خدا هر چه در دنیا از اعمال خیر و شر انجام داده همه را مى نویسد، فرشته مى گوید: آن را مهر کن . عرض مى کند: مهر ندارم . مى گوید: انگشتت مهر تو است ! وقتى مهر کرد پرونده را مى پیچد و تا روز قیامت به گردن او مى اندازد. قرآن در این باره مى فرماید:
و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشورا
((اعمال هر انسانى را به گردنش قرار دادیم و روز قیامت کتابى براى او بیرون مى آوریم که آن را در برابر خود گشوده مى بیند)).
بلى آدمى آخر سرنوشت
هر آن کار کردست از نیک و زشت
به هنگام حشر و درو کردنش
چو طوقى بیفتد بر گردنش
کتاب عمل را برون آوریم
به پیش دو چشمش فرو گستریم
بود نامه ها باز، در یک زمان
توانند ببینند اوراق آن
پس آن گاه آید بر انسان خطاب
که اکنون تو، بر خوان خودت این کتاب
نظاره گرى نیست غیر از تو کس
حساب خودت را برو خود برس
داخل شدن نکیر و منکر در قبر
بعد از آن که ملک ((رومان )) براى میت پرونده اى تشکیل داد و از قبر او خارج شد، به نکیر و منکر خبر مى دهد که : این بنده پرونده اعمالش خوب است با او مدارا کنید یا بد است با او سخت برخورد نمایید.
در این هنگام دو ملک دیگر به نام ((نکیر و منکر)) یکى از طرف راست و دیگرى از طرف چپ وارد قبر مى شوند، در حالى که موهاى آنان روى زمین مى کشد و زمین را به ناخن هاى خود مى کنند! صداى آنها مانند صداى آسمانى است و چشم هاى آن ها مانند برق مى درخشد.
وقتى آنها داخل قبر شدند. به میت مى گویند: پیامبر تو کیست ؟ دین و قبله تو چیست ؟ امام تو چه کسى است ؟
اگر میت از اهل ایمان باشد در جواب گوید: خداى من ((الله )) و پیامبرم ((محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم ، امام و پیشوایانم ((امیرالمؤ منین علیه السلام و یازده فرزندش مى باشند، دین من ((اسلام )) و قبله ام ((کعله )) است . آن دو ملک گویند: خدا ترا بر آن چیزهایى که دوست مى دارى ثابت قدم بدارد. خوش بخواب که ناراحتى در آن نباشد، بخواب خوابیدن عروس . (بدون غم و غصه )
سپس درى از قبرش باز مى شود و از آن ، بوى خوش گل ها و نسیم عطرهاى بهشت بر او مى وزد، نور و روشنى بر قبرش مى تابد، جاى خوابیدنش به اندازه اى که چشم انسان کار مى کند وسیع مى شود. میت مؤ من مى گوید: خدایا! در بر پا شدن قیامت تعجیل کن ، من زودتر به اهل و عیالم برسم .
و اگر میت از اهل ایمان نباشد، وقتى آن دو ملک از او مى پرسند: خداى تو کیست و پیامبر و امامت چه کسى است . مى گوید: نمى دانم .
ملائکه گویند: نمى دانى ؟ خدا ترا هدایت نکند. سپس گرزى بر سر او مى زنند که تمام موجودات صداى آن را مى شنوند و به وحشت مى آیند، مگر جن و انس . بعد از آن درى از قبرش به سوى جهنم باز مى شود. به او مى گویند: به خواب با بدترین حال و ناراحتى و قبر او چنان تنگ مى شود مانند نیزه اى که در جاى خود قرار مى گیرد، قبرش چنان او را فشار مى دهد که مغز سرش از دماغش بیرون مى آید.
خداوند مارها و عقرب ها و حیوانات زمنى را بر او مسلط مى کند که او را نیش بزنند تا وقتى که زنده شود و از قبر بیرون آید. باید توجه داشت که سئوال قبر براى همه مردم نیست . فقط براى مؤ منان مخلص و کفار و مشرکان و بقیه مردم تا روز قیامت در بى خبرى به سر مى برند.
امام صادق علیه السلام فرمود: در قبر سئوال نمى شود مگر از کسى که ایمانش را کاملا نموده یا آن که کفر خود را کاملا خالص کرده باشد، امام از سئوال قبر بقیه مردم تا روز قیامت صرف نظر مى شود.
درباره پیامبر هم سئوال مى کنند.
از امام صادق علیه السلام نقل شده : وقتى انسان را داخل قبر کردند، نکیر و منکر، اول از توحید و خداشناسى از او سئوال مى کنند: اگر میت از مؤ منان باشد پاسخ صحیح مى دهد. در این هنگام حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در مقابل میت مؤ من مجسم مى شود. آن دو فرشته از او سئوال مى کنند: اى بنده خدا! درباره این مردى که در کنار تو قرار دارد چه مى گویى ؟
در جواب مى گوید: آیا از حضرت محمد رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلم پرسش مى کنید؟ (او را از قبل شناخته ام و به دستوراتش عمل کرده ام ) مى گویند: آیا گواهى مى دهى که او رسول خدا بوده و از جانب او فرستاده شده است .
مى گوید: بلى ، گواهى مى دهم که ایشان رسول خدا هستند و از جانب خداوند براى هدایت خلق فرستاده شده است .
آن دو فرشته مى گویند: بخواب ، خواب خوش و راحت ، خوابى که خستگى ندارد و اضطراب فکرى در آن نباشد، و قبر او را به قدر نه ذراع مى گشایند و درى از آن به سوى بهشت باز مى کنند به طورى که میت محل و منزل خود را در آن مى بیند و لذت مى برد.
امام اگر میت از کفار باشد، آن دو فرشته بر او وارد مى شوند در حالى که شیطان مقابل او ایستاده است ، چشم هاى او مانند دو کاسه مس مى درخشند.
فرشتگان مى گویند: پروردگارت کیست ؟ دینت چیست ؟ درباره این مردى که بین شما ظهور کرده است عقیده ات چیست ؟
مى گوید: نمى دانم ؟ در این حال او را با شیطان رها مى کنند و در قبرش نود و نه مار گزنده پیدا مى شود. ما رهایى که اگر یکى از آن ها به روى زمین بدمد دیگر درخت و گیاه از زمین روییده نمى شود! و درى از قبرش به سوى جهنم مى گشایند به طورى که محل و منزل خود را در آتش مى بیند. قرآن در این باره مى فرماید:و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین
((و کسى که از یاد خداوند رحمان اعراض کند، مى گماریم بر او شیطانى را که پیوسته با او قرین و ملازم است .))این شیطان در حقیقت ظهور و بروز نفس اماره اوست که در دنیا به واسطه پرده حجاب دیده نمى شد و اینکه که حجابها کنار رفته است مشاهده مى شود و انسان آرزوى دورى از آن را مى کند.
هر آن کس که از راه رحمان خدا
بتابیده رخ بر طریق خطا
برانگیزد ابلیس را از کمین
که گردد همیشه ورا هم نشین
که آن غافلان را به کار گناه
کند نهى از راه یکتا اله
به ذلت در افتاده بنشسته اند
گمان مى نمایند ره جسته اند
یکى روز آید که بر سوى ما
نمایند رجعت ز دار الفناء
پشیمان بخواهد گفتن سخن
که اى کاش در بین شیطان و من
بدى راه از شرق تا باختر
که او، هم نشین رابدى ، سخت شر
در آن روز این گفت و گو و شنود
ندارد به حال شما هیچ سود
که آنگه که بودید اندر جهان
ستم ها نمودید ((فاش و نهان ))
پس امروز با این شیاطین پست
شریکید اندر عذابى که هست
از ولایت على هم سئوال مى کنند
این طور نیست که نکیر و منکر فقط از خدا و پیامبر و دین سئوال کنند. بلکه از امامت و ولایت معصومین علیهم السلام هم سئوال مى کنند. اگر کس نتواند جواب دهد با گرز آتشین بر مغزش مى زنند که در اثر آن ، قبرش پر از آتش مى شود.
در این باره داستانى که مرحوم علامه طباطبایى ره از مرحوم آقاى حاج میرزا على آقا قاضى نقل کرده است را مى آوریم تا مطلب بهتر معلوم شود.
ایشان نقل کرده است : در نجف اشرف ، نزدیک منزل ما، مادر یکى از دخترهاى افندى ها فوت کرد.
این دختر در مرگ مادر بسیار ضجه و ناله مى کرد و جدا ناراحت بود، او با تشییع کنندگان تا کنار قبر مارد آمد، آن قدر ناله کرد که تمام جمعیت و تشیع کنندگان را منقلب نمود.
وقتى قبر را آماده کردند و خواستند مارد را در قبر گذارند، آن دختر فریاد زد: از مادرم جدا نمى شوم ؟!
هر چه خواستند او را آرام کنند نتوانستند.
دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند بدون شک او جان مى دهد و از دار دنیا مى روند.
بالاخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هوم پهلوى مادر بماند و قبر را به وسیله تخته اى بپوشانند و سوراخى هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست ، از این دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، پهلوى مارد خود خوابید، وقتى آمدند و سرپوش را برداشتند که ببینند چه بر سر دختر آمده است ؟ دیدند تمام موهاى سر دختر سفید شده است ؟!
گفتند: چرا این طور شده اى ؟ در جواب گفت : دیشب پهلوى مادرم خوابیدم ، دیدم دو نفر از ملائکه آمدند و در دو طرف او ایستادند، شخص محترمى هم آمد و در وسط ایستاد.
فرشتگان مشغول سئوال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد: سئوال از توحید نمودند. جواب داد: خداى من واحد است . سئوال از نبوت کردند. گفت : پیغمبر من حضرت ((محمد))است . سئوال از امامت کردند. آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود فرمود: من امام او نیستم .
در این حال آن دو فرشته چنان گرزى بر سر مادرم زدند که آتش به آسمان زبانه کشید! من از وحشت آن واقعه به این حال که مى بینید در آمده ام .
مرحوم قاضى نقل کرده : چون تمام طایفه دختر سنى مذهب بودند و این واقع طبق عقیده شیعه واقع شده است ، آن دختر شیعه شد و تمام طایفه او که از افندى ها بودند به برکت این دختر شیعه شدند.
حکایت-منکر ولایت را تازیانه زدند
نه تنها حضرت على علیه السلام بالین محتضر حاضر مى شود و شهادت مى دهد که آیا این شخص از شیعیان و دوستان من هست یا نه . بلکه موقع سئوال نکیر و منکر هم ، حاضر مى شود و همان شهادت را مى دهد: اگر میت از شیعیان او باشد او را نجات مى دهد و اگر از معاندین و دشمنان آن حضرت یا از کسانى که معتقد به امامت ایشان نیستند باشد او را شفاعت نمى کند و دستور مى دهد که او را تازیانه زنند.
سید حسین پسر حسن طالقانى نقل کرده : شخصى مورد اعتماد به من گفت : زن جوانى را دیدم که تمام موى سرش سفید شده بود. از علت سفید شدن موى او در جوانى از ایشان سئوال کردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبى و دشمن على بودیم ، من خیلى به برادرم علاقه داشتم و وقتى برادرم فوت شد و مى خواستند او را دفن کنند. از شدت علاقه اى که به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن کنید؟ آخر الامر قرار شد که او را در سردابه گذارند و روزنه اى در آن قرار دهند که من نمیرم و اگر هم خواستم خارج شوم بتوانم و مرا هم داخل آن سردابه کنار برادرم گذاشتند.
بعد از برگشتن آن جماعت ، دیدم کرسى گذاشتند و مردى خوش سیما و خوش صورتى آمد و بر آن نشست . در این حال دیدم نکیر و منکر به صورت و هیئت ترس ناکى وارد شدند در حالى که به دست هر کدام از آنان تازیانه اى بود.
ایشان کنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتى کردند: از جمله ، از پروردگارش سئوال کردند. جواب نداد. آن شخص نورانى که بر کرسى نشسته بود به او فرمود: بگو خداى من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پیغمبرش سئوال کردند: باز جواب نداد. همان شخص فرمود: بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال کردند؟ نتوانست جواب دهد و ساکت ماند.
آن شخص به یکى از آن دو ملک فرمود: سینه او را بو کن ببین آیا چیزى از محبت ما در آن هست یا نه ؟ وقتى بو کرد. عرض نمود: نه ، چیزى از محبت شما در آن نیست . فرمود: او را با تازیانه بزن آن ملک اطاعت کرد و او را زد.
عرض کردم : کیستى ؟ فرمود: على بن ابى طالبم . عرض کردم : علت چه بود که دو سئوال را به او تلقین کردى اما سئوال سوم را تلقین نفرمودى ؟
فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امام قبول نداشت . (در این حال من متنبه شدم و خواستم که مرا تعلیم امامت دهد و دستورات مذهب را به من بیاموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شیعیان ماست سئوال کن ! (عمه من شیعه بود ولى مذهب خود را کتمان مى کرد) بعد آن دو ملک چنان صیحه اى بر من زدند گفتند: از این جا بیرون رو، وقتى مرا بیرون آوردند دیدم در اثر ترس و وحشت از صیحه آنان تمام موهاى سرم سفید شده است .
عده اى منکر سئوال قبراند
عده اى از معتزله و ضرار بن عمر که خود را وابسته به اسلام مى دانند منکر سئوال قبراند! دلیل آنها این است . مى گویند: اگر میت را که مى خواهند دفع کنند دهان او را پر از گچ یا آرد نمایند و او را داخل قبر سپارند و روز دیگر نبش قبر کنند مى بینند که گچ ها نریخته است .
پس اگر در قبر سئوال و حساب باشد باید حال میت تغییر کرده و دهان او باز شده و گچ ها ریخته باشد. دیگر این که اگر عذاب و فشار قبر وجود داشته باشد ما باید صداى آن را مى شنیدیم و همین نشنیدن صدا، دلیل است که عذاب قبر وجود ندارد.
جواب آن ها این است که : چشم و گوش ما مادى و عذاب قبر از امور ملکوتیه است و چشم و گوش مادى نمى توانند امور ملکوتى را درک کنند.
از باب نمونه : هنگامى که جبرئیل بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نازل مى شد و خبرهایى به آن حضرت مى داد اصحاب درو آن حضرت نشسته بودند، اما جبرئیل را نمى دیدند و صداى او را نمى شنیدند، ولى پیامبر اسلام ، هم جبرئیل را مى دید و هم صداى او را مى شنید و با او گفت و گو مى کرد.
همین طور مردم نمى توانند آن دو ملک را ببینند و سئوالهاى آن ها را که از میت مى کنند بشنوند و جواب میت را نیز متوجه شوند.
نیز نمى شود مارها و عقرب هاى ملکوتى که در قبر میت را نیش مى زنند با این چشم هاى مادى دید؛ زیرا آنها از جنس مارها و عقرب هاى مادى این عالم نیستند که بشود آنها را مشاهده کرد.
توضیح : انسان خواب ، گاهى مشاهده مى کند که مارها و عقرب ها و حیوانات درنده دیگر به او حمله مى کنند، او را نیش مى زنند و مجروحش مى نمایند، او هم درد و ناراحتى را احساس مى کند و براى نجات خود کوشش و فعالیت مى نماید به طورى که پیشانیش عرق مى کند. گاهى از درد و ناراحتى فریاد مى زند. اما کسانى که اطراف او نشسته اند آن ها را نمى بیند و فریاد او را نمى شنوند.
علت خواب دیدن
خواب دیدن براى این جهت حادث شده است که مردم بتوانند پى به ملکوت اشیاء برند.
از موسى بن جعفر علیه السلام نقل شده است : در زمان سابق مردم خواب نمى دیدند.
وقتى خداوند پیامبرى مبعوث کرد او مردم را به اطاعت از خدا دعوت فرمود. مردم گفتند: اگر از خدا اطاعت کنیم چه چیز براى ما خواهد بود.فرمود: شما را داخل بهشت مى کند و اگر با او مخالفت کنید شما را داخل آتش مى نماید. عرض کردند: بهشت و جهنم را براى ما توصیف کن . وقتى توصیف نمود. گفتند: کى داخل آن ها مى شویم ؟ فرمود: وقتى از دنیا رفتیم . گفتند: (بعد از مردن خبرى نیست )؛ زیرا ما مرده ها را مى بینیم که پوسیده مى شوند و از بین مى روند.
خداوند خواب دیدن را براى آن ها به وجود آورد و آنان چیزهاى خوب و بد را در خواب دیدند. آمدند خدمت پیامبر و قضیه را براى او عرض کردند: فرمود: خدا بر شما احتجاج کرد و مى خواست بدانید که روح شما بعد از مردن به ثواب و عقاب مى رسد در حالى که بدن هاى شما پوسیده شده است .
فصل سوم : فشار قبر
یکى از چیزهایى که مسلمانان باید به آن معتقد باشند عذاب و فشار قبر است .
گر چه حقیقت فشار قبر به خوبى براى ما روشن نیست ، ولى دور نمایى از آن را بیان مى کنیم و آن عبارت است از آن که وقتى جنازه میتى را در میان قبر مى گذارند، آن میت خود را در تنگ ناى تاریک و وحشت ناک قبر مى نگرد و در فشار بسیار سختى قرار مى گیرد.
حال باید بدانیم ، آیا روح میت در فشار قرار مى گیرند؟ (مانند شخصى که حکم اعدامش صادر شده باشد) و او شب آخر عمر خود را در فشار سخت روحى مى بیند، یا قالب مثالى که همان روح و جسم لطیف اوست (شبیه عالم خواب ) در فشار قرار مى گیرد؟ ایا این که روح با همین جسد خاکى دنیایى رابطه بر قرار مى کند و خود را در فشار مى نگرد؟
آن چه از روایات به دست مى آید: فشار قبر به بدن اصلى وارد مى شود، اما براى افراد در شدت و ضعف فرق مى کند؛ زیرا هر کس گناهش بیشتر باشد در قبر فشارش بیشتر است .
عذاب قبر براى گناه کاران حتمى است . اما براى مؤ منان ، امکان دارد واقع شود و امکان دارد واقع نشود. در این رابطه به چند روایت توجه کنید.
۱- از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: فشار قبر براى مؤ من از دو جهت است . یا براى کفاره و از بین بردن گناهان او است ، یا براى نعمت هایى که در دنیا ضایع کرده و توجه به آن ها نداشته است .
۲- ابى بصیر از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا کسى از فشار قبر نجات مى یابد؟ فرمود: پناه مى برم به خدا از آن ، چه بسیار کم است کسى که از عذاب قبر رهایى یابد، به درستى که براى گناه کاران عذاب و فشار قبر حتمى است .
۳- وقتى که عثمان بن عفان در اثر ضرب و کتک روجه خود ((رقیه )) دختر حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم را به شهادت رسانید و او را دفن کردند، آن حضرت در برابر قبر او ایستاد و سر به جانب آسمان بلند کرد در حالى که اشک از چشمانش مى ریخت . به مردم فرمود: به یاد آورم آن چه بر این مظلومه واقع شد (از شکنجه کردن عثمان او را). برایش دل سوزى کردم و از خداوند رحیم خواستم که او را به من ببخشد و فشار قبر به او نرسد.
پس از آن عرض کرد: خداوندا!((رقیه )) را به من ببخش و او را در قبر عذاب نکن . خداوند آن مظلومه را به آن حضرت بخشید و از عذاب قبر نجات داد.
۴- وقتى سعد بن معاذ از دنیا رفت بعد از غسل و کفن ، او را داخل قبر کردند و آن را پوشیدند. مادرش گفت : اى سعد! گوارا باد بر تو بهشتى که داخل آن شوى .
رسول خدا فرمود: اى مادر سعد! به طور جزم بر خدا حکم نکن ، اینک فشار قبر سعد را فرا گرفت . عرض کرد: چرا یا رسول الله ؟ فرمود: چون داخل خانه بد اخلاق بوده است .
۵- حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: قبل از نبوت ، وقتى شتران و گوسفندان را مى چرانیدم عادت داشتم موقع چریدن به آنها نظر کنم .
بعضى اوقات بدون این که چیزى آنها را بترساند ناگهان از جاى خود جستن مى کردند و دور هم جمع مى شدند. تعجب مى کردم و در شگفت مى ماندم تا این که بعد از مبعوث شدن به رسالت جبرئیل به من چنین گفت :
وقتى کافر از دنیا مى رود و او را داخل قبر مى کنند، ملائکه ضربه اى به او مى زنند به طورى که تمام مخلوقات از آن به وحشت مى آیند مگر جن و انس .
بعد از آن فهمیدم ، وحشت و هراسى که شتران و گوسفندان پیدا مى کردند، در اثر همان ضربه بوده است . بعد از آن خبرى که جبرئیل به من داد از عذاب و فشار قبر به خدا پناه مى بردم
۶- حضرت امیر مؤ منان علیه السلام در نامه اى که براى محمد بن ابابکر نوشته بود چنین آمده است : اى بندگان ! براى کسانى که خدا او را نیامرزد، آن چه پس از مرگ مى باشد سخت تر از مرگ است . پس از تنگى و سختى و تنهایى قبر بر حذر باشید. قبر هر روز مى گوید: من خانه غربتم ، من خانه وحشتم ، من خانه کرم هایم . قبر بوستانى را بوستان هاى بهشت یا گودالى از گودال هاى جهنم است .
وقتى بنده مؤ من از دنیا رود و او را دفن کنند، زمین به او گوید: خوش آمدى ، از کسانى بودى که دوست داشتم بر روى من راه بروى اکنون که به من سپرده شده اى خواهى دید چگونه با تو رفتار مى کنم ، سپس قبرش به قدر دید چشم وسعت مى یابد.
و هرگاه کافر دفن گردد، زمین به او گوید: خوش نیامدى و اهلیت ندارى . از کسانى بودى که دوست نداشتم بر رویم راه بروى خواهى دید چگونه با تو رفتار مى کنم ، پس او چنان فشار مى دهد که دنده هایش مى شکند و در هم فرو مى رود، به درستى که همانا زندگى سختى دشمنانش را از آن بر حذر داشته ، عذاب قبر است .
خداوند نود و نه افعى را در قبر مسلط بر کافر مى کند که گوشتش را پاره کنند و استخوان هایش را در هم شکنند و تا روز قیامت با او همنشین شوند. اگر یکى از آن ها در زمین بدمد، در اثر حرارت و آتش دهانش دیگر گیاهى روى زمین نخواهد رویید.
پس اى بندگان خدا! جان هاى ناتوان شما و بدن هاى لطیف و نرمتان که با کم ترین عذاب از پا در مى آید توان تحمل این همه عذاب را ندارد، اگر توانایى دارید که جان و تن خود را از آنچه آن را ندارید برهانید، عمل کنید به آنچه خدا دوست دارد و واگذارید آنچه را که او دوست ندارد.
نیز آن حضرت در ضمن حدیثى مى فرماید: زمانى که یکى از دشمنان خدا بمیرد کسى به نزد او آید که لباسش از تمام مردم زننده تر و بوى بدنش از همه متعفن تر است . به آن میت گوید: بشارت باد ترا به آشامیدنى هایى که چون فلز گداخته پر حرارت است و بشارت باد ترا به نزدیک شدن آتش دوزخ ، آن میت در حالى که غسل دهنده خود را مى شناسد، افرادى که جنازه او را به قبرستان مى برند سوگند مى دهد و مى گوید: قدرى صبر کنید و از بردن من ، خوددارى نمایید.
چون میت را وارد قبر کنند، دو فرشته داخل شوند و بندهاى کفن او را گشایند و به او گویند: پروردگار تو کیست ؟ پیغمبر تو چه کسى است ؟ دین تو کدام است ؟ در جواب گوید: نمى دانم و مى شناسم . فرشتگان گویند: ندانستى و در راه هدایت قوم ننهادى و چنان با گرز آتشین ضربه اى به او زنند که تمام جنبندگان غیر از جن و انس از آن ضربه وحشت مى کنند و درى از جهنم به روى او باز مى نمایند. پس به او مى گویند: بخواب به بدترین حالات !
بعد از آن ، قبر براى او تنگ مى شود و او را فشار مى دهد مانند تنگى و فشارى که سر نیزه در پیکان سر خود دارد، قبر به قدرى او را فشار مى دهد که مغز سر او از میان ناخن ها و گوش هایش خارج شود. در این حال مارها، عقرب ها و سایر گزندگان بر او حمله کرده و پیوسته او را مى گزند تا موقعى که خدا او را از قبر خارج کند و براى حساب و کتاب در صحراهاى قیامت محشور و مبعوث گرداند و او دائما تمنا مى کند که زودتر قیامت بر پا شود و از شدت گرفتارى او کم گردد. بیچاره خیال مى کند با بر پا شدن قیامت عذاب او کم خواهد شد.
۷- در حدیثى وارد شده است : کسى نیست که از قبرستانى عبور کند مگر این که اهل قبرستان مى گویند: اى غافل ! اگر مى دانستى آنچه را ما مى دانیم (عذاب قبر و فشار آن ) هر آینه گوشت بر بدنت آب مى شد.
۸- از شبیر نبال نقل شده است : امام صادق فرمود: (وقتى سعد از دنیا رفت و او را دفن کردند) حضرت رسول قبر او را در بر گرفت در حالى که با دست خود قبر را مس مى کرد و ما بین کتف حضرت حرکت مى نمود. عرض کردند: یا رسول الله ! (چرا) قبر سعد را در برگرفتید و ما بین کتف شما به حرکت آمد؟ فرمود: هیچ مؤ منى نیست مگر این که براى او فشار و عذاب قبر است .
۹ – وقتى فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤ منین علیه السلام از دنیا رفت و او را غسل دادند و کفن کردند. حضرت رسول علیه السلام داخل قبر شد، مقدارى خوابید و دعا کرد:
بعد از دفن فاطمه ، علت خوابیدن داخل قبر را از آن حضرت سئوال کردند. فرمود: روزى صحبت از فشار قبر شد او ترسید و ناله کرد. این بود که مقدارى در قبرش خوابیدم و دعا کردم تا خدا او را از عذاب و فشار قبر در امان بدارد.
۱۰ – زید ابن ثابت مى گوید: روزى رسول اکرم علیه السلام از باغ بنى نجار عبور مى فرمود در حالى که بر اشتر سوار بود. ناگاه شتر آن حضرت رم کرد به طورى که نزدیک بود ایشان را بر زمین اندازد. در این اثنا نظر ما بر قبرهایى افتاد که عدد آن هاپنج یا شش بود.
حضرت از صاحبان آن قبرها سئوال کرد و فرمود: کسى هست که صاحبان این قبرها را بشناسد. مردى گفت : من ایشان را مى شناسم . پرسید: ایشان در چه زمانى از دنیا رفته اند؟ عرض کرد: در زمان جاهلیت .
فرمود: صاحبان این قبرها مبتلا به عذاب مى باشند و اگر ترس از این نبود که شما مرده هاى خود را دفن نکنید و به سوزانید یا به دریا اندازید یا به حیوانات دهید، و اگر از ترس این نبود که هم دیگر را سرزنش و توبیخ کنید که پدر فلانى به جهت فلان گناه مبتلا به فلان عذاب شده است الان به درگاه خداوند دعا مى کردم که بشنواند به شما عذاب قبرى که من مى شنوم ؛ زیرا حضرت شنیده بود صداى عذاب آن ها را.
بعضى افراد مجرم قبل از آنکه داخل قبر شوند و آن ها را عذاب کنند. عذاب برزخى آنان شروع شده و ناله و فریادشان بلند است . بعضى از سالکین و خود ساختگان ، ناله برزخى بعضى را شنیده اند.
حکایت – فریاد جنازه اى را شنید
از مرحوم محدت قمى نقل شده که مى فرمود: روزى در (( وادى السلام نجف اشرف ))، براى زیارت اهل قبور مؤ منان رفته بودم . ناگهان صدایى مانند صداى شترى که مى خواهند او را داغ کنند بلند شد، صیحه مى کشید و ناله مى کرد، به طورى که گویى تمام زمین ((وادى السلام)) از صداى نعره او متزلزل شده بود.
با سرعت براى خلاصى آن شتر بدان سمت رفتم ، چون نزدیک شدم دیدم آن شتر نیست ، بلکه جنازه اى را براى دفن آورده اند و این فریاد از آن بلند است . افرادى که متصدى دفن او بودند ابدا اطلاعى نداشته و چیزى نمى شنیدند و با کمال خون سردى و آرامش مشغول کار خود بودند.
شاید این جنازه از مرد ظالمى بوده که در اولین وهله به چنین عقوبتى دچار شده و از دیدن صورت هاى برزخى ، وحشت ناک گردیده و فریاد بر آورده است .
حکایت – گرزهاى آتشین بر سر میتى
محروم آیه اله سید جمال الدین گلپایگانى نقل کرده است : در دوران جوانى که در اصفهان مشغول تحصیل بودم ، نزد دو استاد بزرگ ، مرحوم آخوند کاشى و جهانگیر خان درس اخلاق و سیر و سلوک مى آموختم ، و آن ها مربى من بودند.
ایشان دستور داده بودند: شب هاى پنج شنبه و جمعه بروم در تخت فولاد و قبرستان و قدرى در عالم مرگ و ارواح تفکر کنم و مقدارى هم عبادت کرده و صبح برگردم .
عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه یکى دو ساعت بین قبرها حرکت مى کردم و تفکر مى نمودم ، بعد چند ساعت استراحت نموده و سپس نماز شب و مناجات بر مى خواستم و نماز صبح را مى خواندم و پس از آن به اصفهان مى آمدم .
شبى از شب هاى زمستان ، هوا بسیار سرد بود و برف هم مى آمد. براى تفکر در عالم ارواح و ساکنان آن وادى از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد (قبرستان بزرگ اصفهان ) آمدم در یکى از حجره ها رفتم ، خواستم دستمال خود را باز کنم و چند لقمه غذا بخورم و بعد از آن بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار شوم و مشغول عبادت گردم .
در این حال در مقبره را زدند تا جنازه اى را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود آن جا بگذارند و قارى که متصدى مقبره بود مشغول تلاوت قرآن شود و آن ها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند.
آن جماعت جنازه را داخل حجره گذاشتند (و دستورات لازم را دادند) و رفتند قارى هم مشغول خواندن قرآن شد.ناگاه دیدم ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن جنازه شدند.
مى گوید: چنان گرزهاى آتشین را بر سر او مى زدند که آتش آن به آسمان زبانه مى کشید و فریادهایى از این جنازه بر مى خواست که گویى تمام این قبرستان بزرگ را متزلزل مى کرد. نمى دانم اهل چه معصیتى بود؟ (شاید) از حاکمان جائر و ظالم بوده که این طور مستحق عذاب شده است ، قارى قرآن اطلاعى از آن وضع نداشت ، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت قرآن مشغول بود.
از مشاهده این منظره از حال رفتم ، بدنم لرزید، رنگم پرید، اشاره به صاحب مقبره کردم که در را باز کن مى خواهم بروم . او نمى فهمد، هر چه مى خواستم بگویم زبانم قفل شده بود و حرکت نمى کرد.
بالاخره به او فهماندم : که در را باز کن ، مى خواهم بروم . گفت : اى آقا! هوا سرد است ، برف روى زمین را پوشانیده و در راه گرگ است ، ترا مى درد.
هر چه مى خواستم به صاحب مقبره بفهمانم که طاقت ندارم ، (من چیزهایى را مى بینم که تو نمى بینى ) او متوجه نبود و چیزى را درک نمى کرد.
به ناچار خود را به در اطاق کشاندم ، او در را باز کرد، خارج شدم و تا اصفهان با آن که مسافت زیادى نیست به سختى آمدم و چندین بار به زمین خوردم ، آمدم در حجره و یک هفته مریض بودم . مرحوم آخوند کاشى و جهانگیر خان ، آن دو استاد بزرگ از من پرستارى مى کردند و دوا مى دادند تا کم کم حالم بهتر شد.
حکایت – لباسشان پاره و کثیف است
نیز مرحوم سید جمال الدین گلپایگانى نقل کرد: (بعد از آن که براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف اشرف رفتم ) یک روز به ((وادى السلام )) براى فاتحه اهل قبور و زیارت ارواح مؤ منان رفتم .
هوا بسیار گرم بود، در زیر سقفى که بر روى قبرى زده بودند، نشستم ، عمامه خود را برداشته و عبا را کنار زدم که قدرى استراحت کنم و برگردم . در این حمال دیدم جماعتى از مردگان با لباس هاى پاره و کهنه و وضعى بسیار کثیف به سوى من آمدند و طلب شفاعت کردند، گفتند: وضع ما بسیار بد است ، از خدا به خواه ما را عفو کند.
به ایشان پرخاش کردم و گفتم : هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته است طلب عفو مى کنید، اى مستکبران ! بروید به جاى خود ایشان مى فرمود: این مردگان ، افراد پول دارى از عرب بودند که در دنیا مستکبرانه زندگى مى کردند و قبرهایشان در اطراف همان قبرى بود که من روى آن نشسته بودم .
فشار قبر همه جا ممکن است
فشار قبر تابع گناه است هر چه گناه بیشتر باشد فشار و عذاب قبر بیشتر است . کم اتفاق مى افتد کسى بدون گناه بوده و فشار قبر نداشته باشد.
یک مطلب باقى مى ماند و آن این که : اگر کسى در دریا غرق شود یا حیوان او را بخورد یا بالاى دارش بکشند آیا فشار قبر دارد یا نه ؟
درباره کسى که او را بدار کشیده اند از امام رضا علیه سئوال کردند: آیا عذاب و فشار قبر به او مى رسد یا نه ؟ امام در جواب فرمود: بلى ، خدا هوا را امر مى کند که او را فشار دهد و عذاب نماید.
در رابطه با کسى که او را به دار آمیخته اند نیز از امام صادق علیه السلام سئوال شد: آیا عذاب قبر به او مى رسد؟ فرمود: خداى زمین همان خداى هوا است . به هوا وحى مى کند که او را فشار دهد، هوا هم او را سخت تر از قبر فشار مى دهد.
هم چنین کسى که به دریا غرق مى شود خداوند به دریا امر مى کند او را فشار دهد. پس فشار منحصر به قبر نیست ، انسان هر کجا باشد فشار شب اول قبر را خواهد دید.
چون فشار قبر تابع گناهان است براى مؤ منان وجود دارد؛ زیرا آن ها هم ممکن است مرتکب گناه شوند. مؤ منان و نیکان نیز به اندازه گناهانى که از آن ها سر زده است کیفر مى شوند.
اما عذاب قبر مؤ منان با کفار و مشرکان فرق مى کند. جنایت کاران ، قاتلین و حرام خواران ، عذاب قبرشان تا قیامت ادامه دارد و در قیامت هم عذابى سخت تر خواهند داشت . مؤ منان عذاب قبرشان موقت است عذاب آن ها بستگى به میزان گناهان ایشان دارد (ممکن است برخى یک لحظه و برخى یک روز و عده اى یک هفته و بعضى دیگر یک سال و چند سال در رنج و عذاب و ناراحتى به سر مى برند، آنان وقتى به اندازه گناهانشان عذاب شدند آزاد مى شوند.)
امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که معتقد به حق بوده است ، سپس گنه کار شود و پیش از مرگ توبه نکند، در جهان برزخ به اندازه گناهانش او را عذاب کنند، تا این که در قیامت گناهى به گردن او نباشد.
فشار قبر کفاره گناهان است
معلوم شد که فشار و عذاب قبر حتمى است و هر کسى باید در عالم برزخ و قیامت ، به اندازه گناهان خود عذاب شود. حال ببینیم عذاب براى جسم است یا روح و یا براى هر دوى آنها؟
از آیات و اخبار این طور به دست مى آید که : براى هر دوى آنها است ؛ چون جسم و جان هیچ کدام مستقلا نمى توانند عملى انجام دهند.
در این جا لازم است مناظره و مشاجره اى را که در برزخ و قیامت بین جسم و روح واقع مى شود بیان کنیم تا حقیقت مطلب براى همگان معلوم شود.
زمان صدور کیفر اعمال و افعال بد و زشت ، بین جسم و جان نزاع واقع مى شود و هر کدام صدور افعال را به گردن دیگرى مى اندازد و خود را از تبعات وارده بر آن ، برى مى داند.
ابوبکر خوارزمى از این عباس نقل کرده است : ((جسد)) میت در پیشگاه الهى در مقام مناظره و مخاصمه با ((روح )) عرض مى کند: پروردگارا! مرا خلق فرمودى در حالى که مانند مار هستم . نه دستى دارم که با آن چیزى را بگیرم و بدهم و عملى انجام دهم ، نه پایى دارم که به واسطه آن ، آمد و شد کنم ، نه چشمى دارم که با آن اشیاء را ببینم ، نه گوشى دارم که با آن صداها را بشنوم مگر این که ((روح )) داخل من شود. چون روح داخل شد زبانم گویا، گوشم شنوا، چشمم بینا، دستم گیرا، و پایم پویا گردید. بار خدایا! عذاب را حواله ((روح )) کن و مرا از آن خلاصى ده .
بعد از آن روح ((عرضه )) مى دارد: بار خدایا! مرا خلق کردى در حالى که مانند باد بودم . براى من دست و پا و چشم و گوش قرار ندادى . حرکت نکنم مگر به واسطه آلات و اجزایى که در بدن است و سکونت نیابم مگر به واسطه تسکین آنها، پس جرم من کدام است و جنایت من چیست ؟ خدایا! عذاب را حواله جسد قرار ده و مرا رهایى بخش .
از این حدیث به دست مى آید که عذاب قبر، هم متوجه جسم است و هم متوجه روح ، مانند انسان خواب ، که خواب وحشتناک ببیند ناراحتى آن ، هم در جسم او اثر مى گذارد و هم در روح او.
عذاب براى جسم است یا روح ؟
در رابطه با مجرم بودن جسم و جان و عذاب برزخى و این که اعمال از کدامیک از آن صادر شده است مثالى را بیان مى کنم که هر دو را مقصر و مجرم مى داند.
مثل روح و جسم مثل شخص نابینا و انسان زمین گیر است که اعضاء و جوارح او از کار افتاده باشد. این دو نفر با هم دیگر رفاقت مى کنند و به هم دیگر کمک مى نمایند تا به باغى مى رسند که انواع و اقسام میوه ها از درختان آن باغ آویزان شده است .
آنان با هم دیگر مشورت کرده چه حیله کنند تا از آن میوه ها چیده و بخورند. فکرشان به این جا منتهى شد که شخص کور به واسطه این که قدرت بر راه رفتن دارد، شخص زمین گیر مفلوج را بر دوش گرفته و به نزد درخت برساند و زمین گیر به واسطه دیدن درخت و میوه هاى آن ، میوه را از درخت چیده تا هر دو تناول کنند.
پس ملاحظه کنید که چگونه آن دو نفر، هر کدام به رفیق خود محتاج است . آیا انسان نابینا مى تواند بگوید، اى زمین گیر مفلوج ! اگر تو نبودى من میوه اى از این باغ نمى خورم و آن زمین گیر بگوید، اى نابینا اگر تو نبودى من هم نمى توانستم از این باغ میوه بخورم ؟ (خیر هر دوى آنها مجرم هستند و هر کدام با کمک هم دیگر داخل باغ شده اند و از میوه ها استفاده کرده اند).
چنین است حال روح جسد! صادر شدن اعمال و افعال از آن دو هر کدام محتاج به دیگرى است ، اگر روح نبود جسد مانند چوب خشک روى زمین افتاده بود و اگر قالب و بدن نبود عملى از روح تنها صادر نمى شد. پس هر یک نسبت به عملى که انجام داده از جهتى عامل و فاعل مى باشد.از این جهت خطاب و ثواب و عقاب هم براى جسم است و هم براى روح این طور نیست که منحصر به یکى باشد بدون دیگرى .
با این مثال مى توان معاد جسمانى را هم ، ثابت کرد و این داستان رد بر کسانى است که مى گویند معاد، روحانى است نه جسمانى .
چیزهایى که باعث عذاب قبر مى شود
در این جا لازم است بدانیم چیزهایى که باعث عذاب قبر مى شود چیست و چیزهایى که عذاب قبر را زیاد مى کند کدام است ؟
۱-نماز بدون وضو
جایى که انسان براى نماز باید غسل کند اگر بدون غسل و تیمم نماز بخواند یا جایى که باید وضو بگیرد اگر بدون وضو نماز بخواند، موجب عذاب قبر مى شود.
صفوان بن مهران از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: شخص مؤ منى از دنیا رفت . بعد از دفنش ، ملائکه او را در قبرش نشاندند و گفتند: ماءموریت داریم که صد تازیانه به تو بزنیم . مؤ من گفت : طاقت ندارم . گفتند: پنجاه ضربه شلاق مى زنیم . گفت : طاقت ندارم . گفتند: ده ضربه . گفت : طاقت ندارم تا رسید به یک ضربه . گفتند: چاره اى نیست باید یک ضربه را به تو بزنیم .
مؤ من گفت : چرا و به چه علت باید یک ضربه شلاق به من بزنید؟ گفتند: براى اینکه روزى نماز بدون وضو خواندى و دیگر این که بر ضعیفى گذشتى ، در حالى که (قادر بر یاریش بودى اما) او را یارى نکردى ، پس او را تازیانه اى زدند که در اثر آن قبرش پر از آتش شد.
۲-سخن چینى
از جمله چیزهایى که باعث عذاب قبر مى شود سخن چینى و حرف مردم را به دیگران رساند است ولو این که آن حرف راست باشد. حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: عذاب قبر به جهت سخن چینى و نمامى به وجود مى آید.
از ابن عباس نقل شده :۱۳ عذاب قبر جهت نمامى است .
در وصیت هاى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به على آمده است که فرمود: یا على ! از نمامى بپرهیز؛ زیرا آن باعث عذاب قبر مى شود.
از جمله عذاب هاى قبر براى نمام این است که : او در عالم برزخ از قیافه انسان بیرون مى رود و به شکل خوک و الاغ در مى آید.
چنانچه از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: شبى که مرا به آسمان ها بردند (در عالم برزخ ) زنى را دیدم که سرش سر خوک و بدنش مانند الاغ بود و با هزار هزار نوع عذاب ، او را مجازات مى کردند. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله ! صلى الله علیه و آله عمل او در دنیا چه بوده است ؟ فرمود: عمل او سخن چینى و دروغ گویى بوده است .
نیز فرمود: هر کس به قصد سخن چینى و نمامى در میان دو نفر قدم بردارد، خداوند آتشى را بر او سلطه مى سازد که از هنگام دفن تا روز قیامت او را بسوزاند و چون در قیامت از قبر خود بیرون آید اژدهایى را بر او مسلط مى کند که پیوسته بدنش را نیش زند تا این که به دوزخ داخل شود.
۳-غیبت
بدگویى کردن و غیبت نمودن از دیگران موجب عذاب قبر است . از ابن عباس نقل شده است : غیبت و بدگویى کردن از مردم ، عذاب قبر را فراهم مى کند و یک سوم عذاب قبر به سبب غیبت است .
از جمله عذاب هاى عالم قبر این است که غیبت کنندگان ، سینه و صورت هاى خود را با ناخنهاى خود مى خراشند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج به قومى برخورد کردم که ناخن هاى آنها از مس بود، آنان سینه و صورتهاى خود را با آنها مى خراشیدند.
از جبرئیل پرسیدم : اینها چه کسانى هستند و عمل آنها چه بوده است ؟ گفت : اینها کسانى هستند که غیبت مردم را مى کردند و گوشت آنان را به وسیله غیبت مى خوردند و آبروى آنها را هتک مى کردند.
۴-اجتناب نکردن از بول
از حضرت على علیه السلام روایت شده است : اجتناب نکردن از بول و ترشحات آن باعث عذاب و فشار قبر مى شود. (مانند این که انسان ایستاده یا روى زمین سخت بول کند به طورى که قطرات آن به بدن و لباسش ترشح نماید و بعدا بدن و لباس را براى نماز آب نکشد
جابر بن عبدالله مى گوید: همراه پیامبر صلى الله علیه و آله عبور مى کردیم تا به کنار دو قبر رسیدیم . آن حضرت فرمود: صاحبان این دو قبر اکنون عذاب مى شوند، عذاب یکى از اینها به این جهت است که در دنیا غیبت مردم را مى کرد و عذاب دیگرى به این علت بوده که از پاشیدن قطرات بول به بدنش پرهیز نداشته است .
۵-دورى کردن از همسر
هم خوابى نکردن با زن (مقاربت و جماع نکردن با او و به خواسته طبیعى او توجه نکردن ) موجب عذاب و فشار قبر مى شود. چنانچه حضرت على علیه السلام فرمود: دورى کردن مرد از همسر خود موجب عذاب قبر مى شود.
۶-حق الناس
از جمله امورى که در عالم برزخ بسیار خطرناک است و باعث عذاب هاى شدید مى شود((حق الناس )) است . البته هر گناهى در شب اول قبر دست و پاگیر انسان مى شود اما ((حق الناس )) را عذابى است .
مرحوم نورى در دارالسلام مى فرماید: یکى از علما پس از مرگ پدرش ، او را به خواب دید در حالى که بسیار افسرده بود. از او پرسید: شما عالم خدمتگزار به اسلام بودى . چرا ناراحت و افسرده اى ؟ پدر گفت : مقام و جاى من خوب است ولى واى از ((حق الناس ))! من ده تومان به فلانى بدهکارم ، همین قرض مرا چنین ناراحت و آزرده خاطر کرده است .
پسر گوید: رفتم و طلبکار را پیدا کردم . از او سئوال نمودم : آیا پدر من این مقدار به تو بدهکار است ؟ گفت : آرى ، گفتم : چرا نیامدى تا طلب خود را وصول کنى ؟ گفت : ترسیدم مرا دروغ پندارى ، اما از دست پدر شما ناراحت بودم که چرا بدهى اش را در دفترى ننوشته است !
حکایت – یک سال عذاب قبر
براى ((حق الناس )) در عالم برزخ انسان را زندانى مى کنند و او را نگاه مى دارند تا حق مردم پرداخته شود.
سلیمان دارایى را که یکى از زهاد و بندگان خاص خدا بود بعد از مرگش در خواب دیدند، احوالش را پرسیدند و گفتند: با تو چه کردند؟
در جواب گفت : یک سال است که در عالم برزخ مرا زندانى کرده اند (و عذاب مى کنند). پرسیدند: براى چه ؟ گفت : روزى بار کاهى وارد شهر مى شد، من بدون آنکه از صاحب آن اجازه بگیرم پر کاهى برداشتم که با آن خلال کنم و زیر دندانم نمایم . براى این عمل ، یک سال است که مرا نگاه داشته اند و مورد عتاب قرار گرفته ام که چرا بدون رضایت صاحبش در مال مردم تصرف کرده ام .
عذاب برزخى تنها براى اموات نیست بلکه زنده ها هم ، گاهى عذاب برزخ را در همین دنیا مشاهده کرده اند و اثر درد و رنج آن تا آخر عمر در بدن آنها باقى مانده است .
لازم مى دانم در این جا داستانى را در این باره نقل کنم شاید هشدارى باشد براى کسانى که((حق الناس )) را مانند شیر مادر مى خورند و در صدد جبران آن نیستند.
حکایت – شاهزاده هندى
از عالم بزرگوار سید هاشم بحرانى نقل شده است : در نجف اشرف شخص ((عطارى )) بود که همه روزه پس از نماز ظهر در مغازه اش ، مردم را موعظه مى کرد و هیچگاه دکانش از جمعیت خالى نبود.
یکى از شاه زداگان هند که مقیم نجف شده بود برایش مسافرتى پیش آمد. جعبه اى که در آن گوهرهاى نفیسى و جواهرات قیمتى بود نزد ((عطار)) به امانت گذاشت و به مسافرت رفت . بعد از مراجعت ، نزد ((عطار)) آمد و امانت خود را از او مطالبه کرد. ((عطار)) منکر امانت شد و گفت : امانتى پیش من نیست و ترا نمى شناسم .شاهزاده در کار خود بیچاره شد و پناهنده به قبر مطهر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام گردید و گفت : یا على ! براى اقامت در کنار قبر تو ترک وطن کردم و تمام دارایى خود را نزد مرد ((عطار)) که در کنار حرم تو مغازه دارد و مردم او را امین مى دانند گذاشتم و به مسافرت رفتم . حال که برگشتم او منکر امانت شده است پول مرا نمى دهد. من هم ، نه مالى دارم که بتوانم با آن زندگى کنم و نه شاهدى دارم براى اثبات حق خود و کسى غیر از حضرتت نیست که به داد من رسد.
هنگام شب آن حضرت را در خواب دید که به او فرمود: اول صبح دروازه شهر باز مى شود. بیرون برو. اول کسى را که دیدى امانت خود را از او مطالبه کن ، به تو مى رساند.
صبح از شهر خارج شد. اول کسى را که ملاقات کرد پیرمرد عابد و زاهدى بود که پشته هیزمى بر دوش داشت و مى خواست آن را بفروشد (و پول آن را به مصرف زندگى خود و عیالش برساند). هندى که وضع او را دید تعجب کرد و گفت : آیا این شخص مى تواند حق مرا بگیرد؟ خجالت کشید که از او چیزى بخواهد و مطلب خود را با او در میان گذارد.
دو مرتبه به حرم مطهر برگشت و عرض جمال نمود: شب دوم همان خواب را دید. باز فردا از شهر بیرو رفت و همان مرد را دید. باز چیزى نگفت و به حرم برگشت . شب سوم باز همان را شنید که شبهاى قبل شنیده بود. روز سوم آن مرد شریف را دید و قضیه خود را برایش نقل کرد و مطالبه امانت خود را از او نمود. آن بزرگوار ساعتى فکر کرد و بعد از آن فرمود:
فردا بعد از نماز ظهر در دکان ((عطار)) بیا تا امانت را به تو رسانم . شاهزاده هم ، هنگام اجتماع خلق ، در دکان ((عطار)) آمد آن مرد زاهد هیزم کش جلو آمد و به ((عطار)) فرمود: امروز موعظه و سخنرانى را به من واگذار کن . او هم قبول کرد.
مرد عابد در مقابل مردمى که براى شنیدن موعظه اجتماع کرده بودند قرار گرفت و گفت :
اى مردم ! من فلانى پسر فلان شخص هستم و از ((حق الناس )) سخت در هراسم و به توفیق خداوند دوستى مال دنیا در دلم نیست ، اهل قناعت و گوشه گیرى هستم ، با این وصف پیش آمد ناگوارى برایم واقع شده است . مى خواهم امروز شما را از آن باخبر کنم و از سختى عذاب الهى و سوزش آتش عالم برزخ و جهنم بترسانم و بعضى گزارشات روز جزا را به گوش شمابرسانم که خود شاهد آن بودم و شما هم مى توانید آن را مشاهده کنید.
اى مردم ! من محتاج قرض گرفتن شدم . از یک نفر یهودى ده قران گرفتم و شرط کردم که به مدت بیست روز، روزى نیم قران به او پس دهم . تا ده روز نصف طلب او را دادم و دیگر او را ندیدم . احوالش را پرسیدم : گفتند: به بغداد رفته است . پس از مدتى شبى در خواب دیدم گویا قیامت برپا شده است ، من و مردم را براى حساب احضار کردند.
به فضل الهى از آن موقف خلاص شدم و جزء نیکان به سوى بهشت حرکت کردم . وقتى به صراط رسیدم صداى نعره اى از جهنم شنیدم ، آن مرد طلبکار یهودى را دیدم که مانند شعله آتش از جهنم بیرون آمد. راه را بر من بست و گفت : پنج قران از تو طلب دارم ، طلبم را بده و از صراط رد شو. گفتم : مدتى در مقام جستجوى تو بودم ولى ترا ندیم که طلبت را بدهم .
گفت : تا طلب مرا ندهى نمى گذارم رد شوى . گفتم : این جا چیزى ندارم . گفت : پس بگذار تا انگشت خودم را بر بدنت گذارم . پذیرفتم . وقتى انگشتش را بر سینه ام گذاشت از سوزش آن جزع کرده و بیدار شدم ، دیدم جاى انگشتش بر سینه ام زخم است و تا به حال مجروح مى باشد و هر چه مداوا کردم فایده نبخشیده است ، پس سینه خود را گشود و به مردم نشان داد. وقتى مردم چنین دیدند صداها به گریه و ناله بلند کردند و ((عطار)) هم از عذاب الهى سخت در هراس شد و آن شخص هندى را به خانه خود برد و امانت او را پس داد و معذرت خواست .
حکایت – مار، او را نیش مى زد
از مولا مهدى نراقى که یکى از علماى بزرگ اسلام است نقل شده است : روزى ایشان براى زیارت اهل قبور به ((وادى السلام )) نجف اشرف مى رود بعد از فاتحه و استغفار براى اهل قبور، یک مرتبه پرده مادیت از جلوى چشمش عقب مى رود، دریچه اى را مشاهده مى کند و داخل آن مى شود. قصر با شکوهى را مى بیند که شخصى باوقار و نوارانى در بالاى آن نشسته است و افرادى دور او را گرفته اند و از او سئوالاتى مى کنند.
مرحوم نراقى مى گوید: من هم داخل آن قصر شدم و به حرفهاى او گوش مى دادم . قدرى که گذشت ناگهان دیدم مارى از در وارد شد و مستقیم به سمت آن مرد که بالاى قصر نشسته بود رفت و نیشى به او زد و برگشت از اطاق خارج شد.
آن مرد از درد نیش مار، صورتش متغیر شد و قدرى به خود پیچید تا کم کم حالش عادى شد و به حالت اولیه برگشت . سپس باز شروع به سخن گفتن کرد و از مردم احوال پرسى نمود و از گذارشات دنیا از آن مرد، مى پرسیدند.
ساعتى گذشت ، براى مرتبه دوم دیدم که آن مار از در وارد شد و او را نیش زد و برگشت .
آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره اش دگرگون شد و سپس به حالت عادى برگشت و باز شروع به سخن گفتن کرد.
سئوال کردم : شما کیستید؟! این جا کجا است ؟ این قصر متعلق به کیست ؟ این مار چرا شما را نیش مى زند؟
گفت : این قصر و درختان و جواهرات و مکانى که مشاهده مى کنى بهشت برزخى و همه متعلق به من است . این افرادى هم که دور اطاق گرد آمده اند خویشان من هستند که جلوتر از دنیا رفته اند و احوال خویشان خود را در دنیا مى پرسند و من جواب مى دهم .
گفتم : این مار چرا ترا نیش مى زند؟ گفت : من مردى هستم مؤ من ، اهل نماز و روزه و خمس و زکوه ، هرچه فکر مى کنم کار خلافى از من سر نزده است که مستحق چنین عقوبتى باشم و این باغ ، با این خصوصیات نتیجه برزخى همان اعمال صالحه من است .
فقط خلاف من این است که : یکروز در هواى گرم تابستان در میان کوچه حرکت مى کردم . دیدم صاحب مغازه اى با یک مشترى گفت و گو و منازعه دارد، براى اصلاح امور آنها، نزدیک رفتم . صاحب مغازه مى گفت : سیصد دینار (شش شاهى ) از تو طلب دارم و مشترى مى گفت : من پنج شاهى بدهکارم .
به صاحب مغازه گفتم : تو از نیم شاهى بگذر و به مشترى گفتم : تو هم از نیم شاهى صرف نظر کن و مبلغ پنج شاهى و نیم به صاحب مغازه بده .
صاحب مغازه ساکت شد، در حالیکه حق با او بود و من به قدر نیم شاهى در قضاوت خود که صاحب مغازه بر آن راضى نبود حق او را ضایع کردم . در کیفر این عمل خداوند، این مار را بر من مسلط کرده است که در هر ساعت مرا نیش زند تا در صور دمیده شود و خلایق براى حساب در محشر حاضر شوند و به برکت شفاعت محمد صلى الله علیه و آله و آلش نجات پیدا کنم .
حکایت – مرا از گرفتارى نجات بده
شخص مؤ منى مى گوید: مدتى از مرگ پدرم گذشته بود شبى او را خواب دیدم ، در حالى که مى دانستم مرده است . نزدیک من آمد و پس از سلام گفت : اى فرزند! من به فلانى پانصد تومان بدهکارم مرا نجات بده و از گرفتارى خلاصم کن .
اینشخصلز خواب بیدار شد وان را با بی تفاوتی تلقی کردودر این رابطه اقدامی ننمود پس از چندی دوباره پدر به خواب پسر آمد و خواسته خود را که قبلا گفته بود تکرار کرد و از پسر گلایه نمود که : چرا به گفته ام ترتیب اثر ندادى . پسر که در عالم رؤ یا مى دانست پدرش مرده است به او گفت : براى این که مطمئن شوم این تو هستى که با من سخن مى گویى ، یک نشانى دیگر بگو. پدر گفت : یاد دارى چند سال قبل سقف اطاقک روى چاه را کاه گل کردم پس از آن انگشترم گم شد و هر چه تفحص کردیم نیافتیم . گفتم : آرى ، به یاد دارم .
پدر گفت : پس از آنکه انسان مى میرد بسیارى از مسائل ناشناخته و مجهول براى او روشن مى شود. بعد از مرگ فهیدم انگشترم لاى کاه گل هاى سقف اتاقک مانده است ؛ چون موقع کار،((ماله )) در دست چپم بود و کاه گل را به دست راست مى گرفتم در یکى از دفعات که به من گل دادى ، وقتى خواستم آن را با ((ماله )) از کف دستم جدا کنم و به سقف بزنم انگشترم با فشار لب ((ماله )) از انگشتم بیرون آمده و با گل هاى آنرا به سقف زده ام و در آن موقع متوجه خارج شدن انگشتر نشده بودم .
حال براى این که مطمئن شوى این منم که با تو سخن مى گویم هر چه زودتر کاه گلها را از سقف جدا کرده و آنها را نرم کن و انگشترم را مى یابى .
پسر بدون آن که خواب را به کسى بگوید صبح همان شب ، در اولین فرصت اقدام کرد. مى گوید: روى چاه را پوشاندم کاه گل را از سقف جدا کردم در حیاط منزل روى هم انباشتم ، بعدا آنها را نرم کردم و انگشتر را یافتم . مبلغى را که پدرم گفته بود آماده کرده به بازار آمدم و نزد مردى که پدرم گفته بود رفتم . پس از سلام و احوال پرسى . سئوال کردم : آیا شما از مرحوم پدرم طلبى دارید؟ صاحب مغازه گفت : براى چه مى پرسى ؟
گفتم : مى خواستم بدانم . صاحب مغازه گفت : پانصد تومان طلب دارم . سئوال کردم : پدر من چگونه به شما مقروض شد. جواب داد: یک روز به حجره من آمد و پانصد تومان قرض خواست . من هم مبلغ را بدون آنکه از وى سفته و یا لااقل یادداشتى بگیرم به او دادم . طولى نکشید که او بر اثر سکته قلبى از دنیا رفت .
پسر گفت : چرا براى وصول طلب خود مراجعه نکردى ؟ جواب داد: سندى در دست نداشتم و شایسته ندیدم مراجعه کنم ؛ زیرا ممکن بود گفته ام مورد قبول واقع نشود. پسر مبلغ را به صاحب مغازه داد و جریان را براى او نقل کرد. (و با پرداخت ((حق الناس )) پدر خود را از گرفتارى نجات داد.
حکایت – یک سال عذاب براى حق الناس
مرحوم سید محمد (ره ) که یکى از علماى بزرگ اصفهان بود نقل کرده است : یک سال از فوت پدرم گذشته بود. شبى او را در عالم خواب دیدم و احوالش را پرسیدم : گفت : تا کنون گرفتار بودم اما حالا راحت شدم . عرض کردم : سبب گرفتارى شما چه بود؟
فرمود: هیجده قران به مشهدى رضاى ((سقاباشى ))، بدهى داشتم و فراموش کردم که وصیت نمایم تا به او بدهند. از وقتى که مردم تا کنون گرفتار بودم ، ولى دیروز مشهدى رضا مرا حلال کرد و از گرفتارى برزخ نجات پیدا کردم .
سید محمد وقتى این خواب را مى بیند از نجف اشرف به برادرش که در اصفهان بود مى نویسد: چنین خوابى دیدم . تحقیق کن اگر پدرم به کسى بدهى دارد بپردازید، برادرش دنبال((سقا باشى )) مى رود و قضیه را از او مى پرسد: ((سقا باشى )) مى گوید: آرى ، من مبلغ هیجده قران از پدر شما طلب کار بودم ، پس از مرگ آن بزرگوار چون سندى در دست نداشتم مطالبه آن پول را نکردم ؛ زیرا بى فایده بود و اگر طلب مى کردم آنها هم از من طلب سند مى نمودند. تا این که یک سال از مرگ مرحوم پدرتان گذشت . با خود گفتم : هر چند سید کوتاهى کرد و سندى به من نداد وصیت هم نکرد ولى به خاطر جدش او را حلال مى کنم تا گرفتار عذاب نباشد.
فرزندان آن مرحوم ، هیجده قران را آماده مى کنند که به آقاى ((سقا باشى )) بپردازند. ولى ایشان قبول نمى کند و مى گوید: من چیزى را که بخشیده ام دیگر نمى توانم پس بگیرم
حکایت – به اندازه یک گندم از حسناتم کم شد
وارد شده است : مرد فقیرى از دنیا رفت ، اول صبح جنازه او را برداشتند و در اثر زیادى جمعیت ، دفن او تا شب طول کشید. بعد از دفن ، او را به خواب دیدند. به او گفتند: با این همه مقام و احترامى که از تو به عمل آمد خداوند با تو چه کرد؟ و چه عملى انجام داد؟
در جواب گفت : به حمدالله خدا مرا بخشید و احسان زیادى به من کرد، ولى روزى با حالت روزه به آسیاب دوستم که مشغول آرد کردن گندم هاى خود بود رفتم ، هنگام افطار بدون اجازه دوستم ، یک دانه گندم برداشتم به دو نیم کردم و باز گندم را میان گندمها انداختم .
دوستم گفت : که اینها مال من نیست . وقتى از دنیا رفتم ، خداوند به حسابم رسیدگى کرد حتى از آن یک دانه گندم هم ، حساب به عمل آورد و از من مطالبه حق دوستم را نمود و از حسناتم به اندازه قیمت آن دانه گندم برداشته و به رفیقم دادند. از این جا معنى آیه فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یثرهمعلوم مى شود.
خداوند مى فرماید: ((کسى که به اندازه ذره اى کار خیر انجام داده باشد آن را مى بیند و کسى که به اندازه ذره اى شر و کار ناپسند انجام داده باشد آن را مى بیند)).
پس اى بندگان خدا! مواظب باشید ((حق الناس )) را ضایع نکنید، و تا فرصت دارید اگر حق کسى پیش شما است به صاحبش برسانید؛ زیرا در قیامت با دقت به حساب بندگان رسیدگى مى شود.
اگر بنا باشد براى یک درهم ناچیز شش صد نماز قبول شده بردارند!! چیزى براى انسان باقى نمى ماند مگر این که خداوند رحم کند.
۷-بد اخلاقى
از جمله چیزهایى که باعث عذاب و فشار قبر مى شود ((بداخلاقى )) است ، چه با مردم و چه با خانواده و دوست و رفیق . حتى اگر انسان از دوستان و اولیاء خدا هم بوده است و اخلاقش بد باشد باز قبر به طورى او را فشار مى دهد که استخوانهاى او درهم شکسته مى شود.
حکایت – داستان سعد بن معاذ
در این جا لازم است سعد بن معاذ را بیان کنم که : او با آن همه ایمان و اعتقاد و با آن همه خدماتى که به اسلام و مسلمین کرده بود باز قبر او را فشار داد. او در جنگ هاى اسلامى مانند جنگ بدر، احد، خندق و…. شکرت داشت و در جنگ بدر پرچم دار طایفه اى بود.
سعد یکى از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و از اهل مدینه بود. او رئیس انصار و فوق العاده نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مسلمین محترم بود به طورى احترام داشت که وقتى سواره مى آمد. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمود: مسلمین به استقبالش روند و خود پیامبر هم هنگام ورودش تمام قامت در برابر او بر مى خواست . در جنگ خندق از خود گذشتگى هایى نشان داد تا آن که تیرى به دستش اصابت کرد و دچار خون ریزى شد. در این حالت گفت :
خدایا! اگر از جنگ قریش ، چیزى باقى گذاشته اى مرا زنده بدار؛ چون من بیشتر از هر کس به جنگ با آنان علاقه مند هستم و اگر جنگ به پایان رسیده است همین تیر را وسیله شهادت من قرار ده و مرا نمیران تا. چشمم به خوارى و نابودى یهودیان بنى قریضه روشن گردد.
بعد از آن ، سعد محل زخم خود را محکم بست و از خون ریزى جلوگیرى کرد. لکن دست او تورم نمود. به دستور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در مسجد، خیمه اى برافراشتند و سعد در آن خیمه ، تحت درمان قرار گرفت و خود پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پرستارى او را عهده دار شد. و این دعا را در حق او مى کرد. ((خدایا! سعد در راه تو جهاد کرد و پیامبرش را تصدیق نمود، روح او را به خوبى بپذیر.))بعد از خاتمه جنگ خندق و محاصره قلعه بنى قریطه و در فشار قرار گرفتن آنان .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم حکمیت جنگ با یهودیان را به او واگذار کرد و به آنان فرمود: آیا راضى هستید یکى از قبیله شما را حکم گردانم و به حکم او راضى شوید. گفتند: بلى ، آن مرد کیست ؟
فرمود سعد بن معاذاست .یهود گفتند :به حکم او راضی شدیم .حضرت دستور داد :اورا بر تخته خوابی گذاشتند وپیش یهود اوردند .یهودیان بنی قریضه دور بستر او جمع شدند ومی خواستندکه او در باره انها نیکی کند سعد گفت :ایا به حکم من راضی هستید .گفتند :بلی ان گاه متوجه متوجه حضرت شد وگفت :شما چه می فرمایید ؟حضرت فرمود :ای سعد !حکم کن درحق ایشان ، زیرا هر حکمى که تو در حق ایشان بکنى من راضى هستم .
عرض کرد: یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ! مردان ایشان را بکش و زنان و اطفال آنان را اسیر کن و اموالشان را در میان مهاجر و انصار قسمت فرما. حضرت فرمود: حکمى کردى که خدا در بالاى هفت آسمان چنین حکم کرده بود. بعد از آن جاى زخم تیر، طبق خواسته خودش که از خدا درخواست کرده بود منفجر شد و شروع به خون ریزى نمود تا از دنیا رفت .
صبح آن روزى که سعد از دنیا رفت . جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله ! چه کسى از امت تو از دنیا رفته است ، که فرشتگان آسمان روح او را به یک دیگر مژده مى دهند؟
حکایت – خبر شهادت سعد به پیامبر رسید
حضرت صادق فرمود: عده اى به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول الله ! ((سعد بن معاذ)) رحلت کرده و به شهادت رسیده است .
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وقتى خبر شهادت ((سعد)) را شنید همراه جماعتى از اصحاب خود، با عجله به طرف منزل ((سعد)) حرکت کردند و در حالى که تکیه به در داده و نشسته بود امر کرد تا ((سعد)) را غسل دهند، ناگهان دیدند آن حضرت زانوهاى خود را جمع کرد، علتش را پرسیدند؟ فرمود: ((ده هزار فرشته براى تشییع جنازه او آمده اند، به آن ها جا دادم )). وقتى غسل به پایان رسید او را حنوط و کفن کرده و به سوى قبرستان بقیع حمل نمودند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم پا برهنه و بدون ردا، جنازه را تشیع مى کرد، گاهى طرف راست و گاهى جانب چپ تابوت را مى گرفت تا آن که جنازه سعد را کنار قبر بر زمین گذاشتند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم داخل قبر شد و براى سعد، لحد معین کرد و او را در لحد گذاشت . خشتها را یکى یکى پهلوى هم چید و فرمود: سنگ و گل بدهید و با آن ها میان خشت ها را پر کرد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم چون فارغ شد و خاک بر روى ((سعد ریختند و قبر را پر کردند. فرمود: مى دانم که حرکت و تلاش ما به سوى دیار نیستى و قبر است و نیز مى دانم که پوسیدگى به این قبر مى رسد، لیکن پروردگار دوست دارد بنده خدا کارى را که انجام مى دهد، در آن حکم کارى کند.
چون از تسویه قبر فارغ شد و خاک به روى آن ریختند. مادر ((سعد)) گفت : گوارا باد بر تو اى ((سعد))! در این بهشتى که داخل مى شوى .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى مادر سعد! به طور جزم بر خدا حکم نکن ؛ چون الان قبر؛ بدن ((سعد)) را چنان فشارى داد.
رسول خدا بعد از دفن ((سعد)) مراجعت کرد و مردم نیز مراجعت نمودند و عرض کردند: یا رسول الله ! ما امروز کارهایى را درباره سعد از شما مشاهده کردیم که تا به حال درباره هیچ کس دیگر ندیده بودیم که انجام دهید، بدون ردا، و کفش به دنبال جنازه ((سعد)) حرکت کردید!
فرمود:دیدم هفتاد هزار از فرشتگان اسمان بدون کفش وردائ به تشییعجنازه سعد امده اند من هم به ان ها تاسی نمودم. عرض کردند: شما گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ سریر را مى گرفتید! فرمود: دست راست من در دست جبرئیل بود او از هر جا شروع مى کرد و مى رفت من نیز از همان جا شروع مى کردم و مى رفتم .
عرض کردند: شما دستور دادید که ((سعد)) را غسل دهند و خود بر جنازه اش نماز خواندید و براى او لحد قرار دادید و بعد از آن فرمودید که قبر، بدن سعد را فشار داد.
فرمود :اری چون (سعد)با اهل منزلش بد اخلاق بود وفشار قبر در اثر خلق بد او بوده است.
۸-ضد ولایت
از جمله چیزهایى که عذاب قبر را به وجود مى آورد اعتقاد نداشتن به ولایت امامان است .
شخصی به نام (علی ابن حمزه بطائنی از فرقه واقفیه )که در سابق از نمایندگان حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام به حساب می امد ودر زندگانی وحیات ان حضرت مبلغ سی هزار دینار بابت وجوهات از مردم گرفته وپیش خود نگاه داشته بود چون ان حضرت داخل زندان به شهادت رسید پولها را به فرزندش (علی ابن موسی الرضا)تحویل نداد وگفت موسی ابن جعفر در زندان از دنیا رفته است وکسی را بعد از خودش تعیین نکرده بود که وجوهات را به او تحویل دهم این شخص امامت علی ابن موسی الرضا علیه السلام را انکار کرد وبا ان حضرت دشمنی ورزید . پس ازمرگش حال او را از امام رضا علیه السلام پرسیدند؟
آن حضرت فرمود: ملائکه در شب اول قبرش در مورد امامان از او پرسیدند: همه را جواب داد تا وقتى نوبت به من رسید، امامت مرا منکر شد، پس ملائکه ضربه اى بر او زدند که آتش از قبرش زبانه کشید و او را سوزاند!
فصل چهارم : چیزهایى که عذاب قبر را برطرف مى کند
همین طور که گفته شد: بعضى از اعمال و کردار، باعث عذاب و فشار قبر مى شود. بعضى از اعمال و کارها هم باعث برطرف شدن عذاب قبر مى گردند. به طور کلى کارهاى نیک نقش بسزایى در آرامش روح در عالم برزخ و رهایى از فشار قبر دارد، ولى مطابق روایات ، بعضى از اعمال در این راستا نقش بیشترى دارند، و آنها از این قرارند.
۱-جریدتین
گذاشتن جریدتین زیر بغل میت (و آن دو چوب تر از نخل یا چیز دیگر است ) عذاب قبر را برطرف مى کند.
زراه گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : وقتى انسان مى میرد چرا ((جریدتین ))با او دفن مى کنند؟ حضرت فرمود: براى این که تا زمانى که آن دو چوب تر باشند عذاب از میت برداشته مى شود و حسابرسى از او نمى کنند؛ زیرا عذاب قبر و حساب در یک روز و یک ساعت مى باشد و آن هم از وقتى است که میت را داخل قبر مى کنند تا موقعى که بستگان از سر قبر او برمى گردند. اما بعد از خشک شدن آن دو چوب ، دیگر میت را عذاب نمى کنند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله به قبرستانى عبور کرد، دید صاحب قبرى را عذاب مى کنند فرمود: دو چوب تر بیاورید، وقتى آوردند یکى را بالاى سر میت و دیگرى را پائین پاى میت دفن کرد.
عرض کردند: یا رسول الله ! چرا چنین کردید؟ فرمود: براى این که عذاب او تخفیف پیدا کند و تا وقتى این دو چوب تر باشد او را عذاب نمى کنند.
نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: ((جریدتین )) که با انسان دفن مى شوند، هم براى مؤ من نفع دارد و هم براى کافر.
۲-مرگ در شب و روز جمعه
ابان بن تغلب از حضرت صادق نقل کرده است که : آن حضرت فرمود: کسى که از ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه بمیرد خداوند عذاب و فشار قبر را از او برطرف مى کند و براى او برات آزادى از فشار قبر را مقرر مى گرداند.
و از امام باقر علیه السلام نقل شده است : کسى که شب جمعه بمیرد خداوند نامه آزادى و برائت از آتش را به او کرامتى فرماید و کسى که روز جمعه بمیرد از آتش جهنم نجات پیدا مى کند و نیز فرمود: کسى که شب یا روز جمعه بمیرد عذاب قبر از او برداشته مى شود.
۳-تلقین
از جمله چیزهایى که عذاب قبر را برطرف مى کند و حساب را آسان مى گرداند تلقین است . مستحب است وقتى میت را داخل قبر گذاشتند قبل از آن که لحد را بپوشانند و خاک بر آن بریزند او را تلقین کنند: وقتى میت را تلقین کنند آن دو ملک که براى حسابرسى آمده اند یکى به دیگرى مى گوید: برگرد و داخل قبر نشو؛ زیرا او را تلقین کردند، و چیزهایى که مى خواستیم از او سئوال کنیم به او یاد دادند و او را آگاه کردند.
۴-ریختن آب بر قبر
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : اگر آب روى قبر بپاشند تا زمانى که خاک قبر رطوبت داشته باشد صاحب آن را عذاب نمى کنند.بعید نیست آب پاشیدن بر روى قبر تا چهل روز یا چهل ماه مستحب باشد.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دستور مى دادند، روى قبرها، آب بپاشند. و این سنت در زمان خود آن حضرت عملى شد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمى رحمه الله علیه ) مى گوید: پاشیدن آب ، روى قبر در هر وقت و هر زمان باشد نیکو است .
۵-قرآن خواندن
خداوند به واسطه خواندن قرآن ناراحتى هاى دنیا و آخرت را از انسان برطرف مى کند و از جمله آنها، عذاب قبر است .
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: کسى که در هر روز یا هر شب جمعه ، سوره ((نساء))را بخواند، از فشار قبر در امان باشد.
امام صادق علیه السلام فرمود: سوره ((یاسین )) قلب قرآن است ، هر کس آن را قبل از خواب یا قبل از غروب آفتاب بخواند از فشار قبر در امان باشد.
کسى که به خواندن سوره زخرف مداومت کند خداوند، او را از فشار قبر و جانوران زمین ، ایمن گرداند.پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که هنگام خواب سوره (الهاکم التکاثر) را بخواند، از سختى قبر ایمن گردد.
امام صادق علیه السلام فرمود :کسی که سوره (نون والقلم )را در نماز واجب یا مستحب خود بخواند خداوند او را از فشار قبر ایمن دارد .خواندن سوره ((ملک )) بالاى سر قبر میت ، موجب رفع عذاب از میت مى شود
۶-نماز وحشت
یکی از چیزهایی که عذاب قبر را برطرف می کند وهدیه برای میت می باشد نماز وحشت است که در شب اول قبر خوانده می شود وان دو رکعت است در رکعت اول پس از خواندن حمد یک مرتبه ایه الکرسی ودر رکعت دوم پس ازاز حمد ده مرتبه سوره((قدر)) خوانده مى شود و پس از سلام مى گوید:اللهم صل على محمد و ال محمد و ابعث ثوابها الى قبر فلان
((یعنى خدایا! بر محمد و آل او درود و رحمت فهرست و ثواب این نماز را به قبر فلان شخص برسان )) .
سید على بن طاووس از حذیفه نقل کرده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: ((براى میت ، ساعتى سخت تر از شب اول قبر نیست . پس با دادن صدقه به مردگان خود رحم کنید و اگر چیزى ندارید، هر یک از شما دو رکعت نماز براى میت بخوانید)).
بعد از آن ساعت ، خداوند هزار فرشته که با هر یک از آنها حله اى بهشتى است مى فرستد و قبرش را تا روز قیامت توسعه مى دهد و به تعداد آن چه خورشید بر آن طلوع مى کند به نمازگذار حسنه مى دهد و تا چهل درجه او را بالا مى برد.
از ملا فتحعلى سلطان آبادى (ره ) نقل شده است که مى گوید: عادت من این بود براى هر میتى که از مرگش آگاه مى شدم ، دو رکعت نماز شب اول قبر مى خواندم و کسى از عمل من آگاه نبود، تا یکى از دوستانم داستان خوابى را که دیده بود برایم نقل کرد و گفت : دیشب دوستم فلانى را که دیروز از دنیا رفته است ، خواب دیدم . احوالش را پرسیدم : خبر داد و گفت : از هنگام مرگ تا حال در شدت سختى و ناراحتى بودم تا این که شیخ ملا فتحعلى برایم هدیه اى فرستاد و مرا از آن سختى و ناراحتى که داشتم نجات داد و هدیه اش دو رکعت نماز و دعاى خیر و طلب رحمت و آمرزش برایم بود.
ملا فتحعلى مى گوید: رفیقم از من پرسید: آن ، چه نمازى بوده است ؟ گفتم : با خود قرار گذاشته بودم هر کس مى میرد، دو رکعت نماز وحشت برایش بخوانم .
۷-نماز شب
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که نماز شب بخواند و در قنوت ((وتر)) هفتاد مرتبه استغفار کند، از عذاب قبر، نجات پیدا مى کند.
۸-نماز خواندن
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: اگر مالى براى صدقه دادن براى اموات ندارید، لااقل دو رکعت نماز بخوانید و به روح آنان هدیه کنید.روزى آن حضرت از کنارى قبرى که روز قبل جنازه اى را در آن دفن کرده بودند عبور کرد، دید بستگانش در کنار قبر گریه مى کنند. به آنها فرمود: دو رکعت نماز خفیف که شما آن را کوچک مى شمارید، براى صاحب قبر با ارزش تر از همه دنیا است .
عمر بن یزید از امام صادق پرسید: آیا مى توان براى میت نماز خواند؟ فرمود: بله ، گاهى میت در فشار و عذاب قبر است و به خاطر نمازى که شما براى او هدیه مى کنید در رفاه و امنیت قرار مى گیرد و به او گفته مى شود: این تخفیف عذاب و رفاه به جهت نمازى است که فلان برادر ایمانى ، براى تو هدیه کرد.
عرض کرد: یا بن رسول الله ! مى شود دو رکعت نماز براى دو میت خواند؟ فرمود: بلى ، همانگونه که زنده ها با هدیه شاد مى شوند اهل قبرستان و برزخیان با ترحم و استغفارى که نسبت به آنان مى شود شاد مى شوند.
۹-رکوع صحیح
امام باقر فرمود: هر که رکوع نمازش را درست و صحیح انجام دهد و در آن عجله نکند، و توجه قلبى به آن داشته باشد خداوند او را از وحشت و عذاب قبر دور مى دارد.
۱۰-آگاهى به مردم دادن
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: کسى که افراد مستضعف فکرى و دینى را تقویت کند و آنها را در برابر مخالفان ما عالم و آگاه گرداند، در عالم برزخ مورد لطف و رحمت خداوند قرار مى گیرد و عقاید حقه را به او تلقین مى کنند و قبر او را به صورت بهترین باغهاى بهشت در مى آورد و عذاب قبر را از او برطرف مى نماید.
۱۱-با فقر ساختن
از جمله چیزهایى که انسان را از فشار قبر رهایى مى بخشد با فقر ساختن و با رفیق بداخلاق به سر بردن است .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: سه طایفه از زنان امت من عذاب و فشار قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (س ) محشور مى شوند.
طایفه اول : زنى که با فقر و تنگدستى شوهر خود بسازد و توقع بیجا از او نداشته باشد.
طایفه دوم : زنى که با تندى و بداخلاقى شوهر خود صبر کند و بردبارى خود را از دست ندهد.
طایفه سوم : زنى که براى رضاى خدا مهریه خود را به شوهر ببخشد.
۱۲-حج خانه خدا
حج انجام دادن ، عذاب قبر را برطرف مى کند. امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که چهار مرتبه (یا بیشتر) حج انجام دهد، هرگز فشار قبر به او نرسد.
۱۳-صبر بر مشکلات
از جمله مواردى که باعث مى شود فشار قبر از میت برداشته شود صبر کردن بر مشکلات زندگى است ، صبر نمودن بر معصیتها و سختیهاى دنیا در عالم برزخ نفعش به انسان مى رسد.
نقل شده است : وقتى بنده اى از دنیا رفت و او را داخل قبر گذاشتند و روى او را پوشاندند، اعمالش (از قبیل نماز، روزه ، خمس ، حج ، صبر و خویهایى که به مردم کرده است ) به سراغش مى آیند.
صبر در گوشه اى مى ایستد و به دیگران نظر مى کند که ببیند براى میت چه کارهایى را انجام مى دهند، آیا مى توانند او را نجات دهند؟ صبر به نماز و دیگر اعمال گوید: این میت را به خودتان مى سپارم ، او را حفظ کنید و اگر نتوانستید، من او را نگاه مى دارم . صبر بر سه قسم است . صبر بر معصیت و صبر در عبادت . اما آنچه بیش از همه در عالم برزخ به کار انسان مى آید صبر بر معصیت است . (یعنى ) مقدمات گناه فراهم باشد و انسان صبر کند و مرتکب آن نگردد و پناه به خدا برد، این صبر فشار قبر را برطرف مى کند.
۱۴-صدقه
از جمله چیزهایى که عذاب و فشار قبر را از میت برطرف مى کند و نفع آن ، زود عاید او مى شود صدقه و هدیه دادن براى میت است . چه آن هدیه ، صدقه باشد یا دعا و استغفار و چه کارهاى نیک دیگر.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: میت در قبر، هم چون انسانى است که در حال غرق شدن مى باشد که در هر لحظه منتظر رسیدن کمکى به او است . میت چشم به صدقه و دعاى زنده ها دارد. همینکه مى بیند شخصى براى نجات او دعاى خیر و استغفار کرد یا صدقه داد شادتر و خوشحالتر مى شود از اینکه تمام دنیا را به او دهند.
و فرمود: براى میت هیچ وقت سخت تر از شب اول قبر نیست . پس از مردگان خود را به واسطه صدقه دادن و هدیه فرستادن از براى آنها رحم کنید.
نیز فرمود: اگر کسى براى میت صدقه دهد، خداوند به جبرئیل امر کند: با هفتاد هزار فرشته که به دست هر کدام از آنان طبقى از نور باشد بر قبر میت وارد شوند و گویند: سلام و درود بر تو اى دوست خدا! این هدیه اى از فلان شخص به سوى تو است (و بعد از تحویل گرفتن میت ) قبر او پر نور مى شود.
همچنین فرمود: صدقه اى که انسان براى اموات مى دهد ملکى از جانب خدا آن را مى گیرد و در طبقى از نور مى گذارد، کنار قبرستان مى آید و فریاد مى زند، سلام بر شما بازماندگانتان هدیه اى برایتان فرستاده اند، اموات هم (با خوشحالى ) آن طبق را مى گیرند و داخل قبر خود مى کنند و به این وسیله قبرشان وسیع و پرنور مى شود.
ازحضرت رسول صلی الله علیه واله روایت شده است که ان حضرت فرمود :ارواح مومنان هر شب جمعه در اطراف خانه هاى خود آیند و با هزار حسرت و اندوه فرزندان و خویشان خود را بخوانند و گویند: اى فرزندان و عزیزان ! اى دوستان و خویشان ! بر ما شفقت و رحمت کنید؛ زیرا ما در زندان محکم (قبر و عالم برزخ ) استوار و در غم و محنت ، سخت گرفتاریم ، اگر مى توانید براى ما هدیه اى فرستید و صدقه اى زیبا دهید.
آنچه اکنون به دست شما است پیش از این در دست ما بوده است ، ما بر خویشتن رحم نکردیم و از براى درماندگى خود چیزى از پیش نفرستادیم و الان محتاج شما شده ایم . ما را ناامید نکنید تا خداوند شما را از رحمت خود محروم نفرماید. اگر کسى براى ایشان خیرات و صدقات فرستد خوشحال مى شوند و اگر توجهى به آنها ننماید با ناامیدى و حسرت باز مى گردند.
اى بازماندگان اموات ! از براى پدر و مادر و خویشان و دوستان خود خیراتى بفرستید و صدقه اى بدهید و دعاى خیر و استغفار برایشان کنید، زیرا آنها از عمل خیر بازمانده اند و عاجز و درمانده شده اند والحال محتاج به صدقات و خیرات و دعا و استغفار شما هستند.
در این جا مناسب است براى عبرت گرفتن و به فکر اموات بودن و فراموش نکردن آنها به چند داستان توجه کنیم .
حکایت-با لباس کهنه از قبر بیرون آمد
صالح مرى : از جمله زاهدها و عبادت کنندگان بصره است . گوید: شب جمعه اى به سوى مسجد جامع رفتم در بین راه به قبرستانى گذشتم . در وسط آن نشستم تا خوابم برد. در عالم خواب دیدم قبرها شکافته شد و از هر قبرى شخصى بیرون آمد و براى هر صاحب قبرى طبقى از نور فرود آمد، هر کدام از آنان طبق خود را گرفتند و داخل قبر خود شدند.
در این بین جوانى را دیدم که با لباس کهنه از قبر بیرون آمده و از براى او طبقى فرود نیامد، خواست با ناامیدى برگردد. به او گفتم : اى جوان ! این طبق ها چه بود، چه چیز داخل آنها بود؟ چرا براى تو از این طبقها نیامد؟
گفت : اینها خیرات و صدقاتى بود که زندگان براى اموات خود مى فرستند. حق تعالى شبهاى جمعه ثواب آنها را به ایشان مى رساند، اما من کسى را ندارم که برایم خیرات دهد و ثواب آن را به من هدیه کند، لذا طبقى براى من نیامد.
گفتم : آیا در دنیا کسى را دارى ؟ گفت : فقط مادرى دارم که با او هم به حج مى رفتم . چون به اینجا رسیدم از دنیا رفتم و در این قبرستان دفن شدم . بعد از آن مادرم شوهر کرد و مشغول کار خود شد و از من یادى نمى کند و صدقه اى از برایم نمى دهد.
گفتم : مادرت کجا است ؟ گفت : در فلان محله از شهر. مرد صالح مى گوید: وقتى صبح شد به آن محله رفتم و مادر آن جوان را پیدا کردم و آنچه دیده بودم براى او نقل کردم :
پیر زن بگریست و رفت داخل خانه کیسه طلایى آورد به من داد و گفت : این کیسه را از براى فرزندم صدقه بده . من هم قبول کردم که شبهاى جمعه از براى او صدقه دهم و همان وقت مقدارى از طلاها را براى او صدقه دادم . شب جمعه دیگر که به مسجد مى رفتم چون به میان قبرستان رسیدم نشسته باز خوابم برد. در عالم خواب دیدم قبرها شکافته شد، از هر قبرى شخصى بیرون آمد و از آسمان طبقهایى از نور فرود آمد و هرکس طبق خود را گرفت و داخل قبر شد.
باز آن جوان را دیدم که جامه زیبا و سفید پوشیده است و طبقى را در دست دارد. رو به من کرد و گفت : اى مرد! خدا از تو خشنود شود همچنان که من از تو خشنودم ، تو باعث خوشحالى من شدى ، این را گفت و به قبر خود داخل شد.
حکایت-اولاد صالح و دوستان باوفایى ندارم
از ابى قلابه نقل شد که : ایشان در خواب دید، داخل قبرستانى شده است و مثل این که همه قبرها شکافته شده و مردگان از آن ها بیرون آمده و در کنار آنها نشسته و در مقابل هر کدام طبقى از نور گذاشته اند. در میان آن ها فقط همسایه او که آن هم از دنیا رفته بود هدیه و طبق نور ندارد. در میان اموات خجلت زده و سر خود را به زیر انداخته است . از او سئوال کرد: چرا براى تو طبق نورى نیامده است .
گفت : اى ابى قلابه ! هر کدام از آن ها اولادان صالحى ، دوستان با وفایى ، اقوام دلسوز و مهربانى دارند که براى ایشان دعا مى کنند، صدقه مى دهند و به فکر آنان مى باشند. این طبق هاى نور از طرف آنها براى اموات فرستاده مى شود، اما من یک اولاد غیر صالح و ناخلف دارم که به فکرم نیست ، هدیه و صدقه اى برایم نمى فرستد، از این جهت طبقى از نور ندارم و در میان اموات و همسایگانم خجلت زده و شرمنده ام .
ابى قلابه گوید: وقتى از خواب بیدارم شدم ، پیش فرزندش رفتم و داستان را برایش نقل کردم : وقتى پسر از قضیه پدر آگاه شد. گفت : ابى قلابه ! به دست تو، توبه مى کنم و دست از گناه و معصیت مى کشم و بعد از آن روز، مشغول عبادت و بندگى خداوند شد و دائما براى پدرش خیرات و صدقات مى داد و براى او دعا مى کرد.
ابى قلابه گوید: بعد از مدتى باز همان خواب را دیدم که همه اموات در مقابلشان طبق هایى از نور است اما طبقى که در مقابل همسایه ام مى باشد از همه بهتر و نورش بیشتر و مثل خورشید همه جا را روشن کرده است .
وقتى چشمش به من افتاد گفت : اى ابى قلابه ! خداوند به تو جزاى خیر عنایت فرماید که باعث شدى فرزند من عوض شود و دیگر گناه نکند و براى من صدقه و خیرات دهد و به واسطه همین ها من از آتش نجات پیدا کنم و از خجلت دوستان و همسایگان بیرون آیم .
حکایت-براى ما خربوزه فرستادى
در شهر سمرقند، یکى از مسلمانان ، بیمار شد. نذر کرد که اگر سلامتى خود را باز یابد مزدکار روزهاى جمعه خود را به نیت پدر و مادرش که از دنیا رفته اند صدقه دهد.
او پس از مدتى سلامتى خود را باز یافت و به نذر خود وفا کرد و مزدکار روز جمعه خود را، به نیت پدر و مادرش صدقه مى داد تا این که در یکى از روزهاى جمعه ، هر چه کوشش کرد کارى پیدا نکرد. آن روز مزدى به دست نیاورد تا به نیت پدر و مادرش صدقه دهد.
نزد یکى از علما عصر خود رفت و پرسید: این جمعه کارى برایم پیدا نشد تا مزدش را براى پدر و مادرم صدقه دهم ، اکنون چکنم ؟
عالم به او گفت : از خانه بیرون برو و پوست خربوزه ها را جمع کن و آن ها را تمیز بشوى و بیرون دروازه ، سر راه دهقانان که از صحرا باز مى گردند بایست و پوسته ها را پیش الاغ آنها بینداز و ثوابش را به روح پدر و مادرت نثار کن . او به این دستور عمل کرد، شب شنبه والدین خود را در خواب دید که با شادمانى بسیار او را در آغوش محبت خود گرفتند و گفتند:
اى فرزند! براى ما آنچه لازم بود پاداش فرستادى ، تا این که ما به خربوزه میل زیاد داشتیم ، آن را نیز براى ما فرستادى ، ما را خشنود ساختى ، خدا ترا خشنود کند.
۱۵-شهادت به نفع میت
در اخبار وارد شده است که : اگر عده اى به نفع میتى شهادت دهند، خداوند شهادت آنان را درباره آن میت قبول مى کند و لو این که میت نزد خدا از گناه کاران باشد.
امام صادق فرمود: اگر چهل نفر بر جنازه اى وارد شوند و بگویند: ((اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا)) خدایا! ما از این بنده تو غیر از خوبى چیز دیگر نمى دانیم . خداوند در جواب مى فرماید: شهادت شما را درباره بنده خود قبول کردم و آن چه که خود درباره گناهان او مى دانستم همه را بخشیدم و او را عفو کردم .
چند حکایت در این باره مى آوریم . از جمله :
حکایت اول-عده اى به نفع او شهادت دادند
از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است : در بنى اسرائیل عابدى بود از شدت عبادت او حضرت داود تعجب مى کرد. خداوند وحى نمود: اى داود! از زیادى عبادت او تعجب نکن ؛ چون عبادت او خالص نیست و از روى ریا و خودنمایى مى باشد.
بعد از مدتى عابد از دنیا رفت . به داود خبر دادند که : عابد از دنیا رفت . فرمود: بروید او را دفن کنید و به خاک سپارید. مردم از شکرت نکردن داود علیه السلام ناراحت شدند که چرا باید در تشییع جنازه عابد شرکت نکند؟ وقتى او را غسل دادند. پنجاه نفر از جاى خود بلند شدند و شهادت دادند که خدایا! غیر از خیر و خویى از این شخص چیز دیگرى ندیدیم و بعد از آن بر او نماز خواندند. پنجاه نفر دیگر شهادت دادند و گفتند: خدایا! غیر از خوبى و نیکى از او چیزى ندیده ایم ، بعد از دفن هم پنجاه نفر دیگر همین شهادت را دادند.
خداوند به داود علیه السلام وحى کرد: چه چیز باعث شد که در تشییع جنازه عابد شرکت نکردى ؟ عرض کرد: خدایا! به واسطه همان چیزى که به من اطلاع دادى و گفتى او ریاکار است . وحى شد: درست است که عملش براى خدا نبود ولیکن عده اى از مؤ منان به نفع او شهادت دادند، من هم شهادت آن ها را درباره او قبول کردم و او را عفو نمودم .
حکایت دوم- نامه را در کفش گذاشت
نقل شده است : سید فقیرى نزد ((مقدس )) اردبیلى رفت و گفت : سفارش مرا به شاه طهماسب بکن و مشکل مرا به او برسان . ((مقدس )) اردبیلى نامه اى به شاه نوشت و سفارش سید را به او کرد. در اول نامه نوشته بود. اى برادر! مشکل این سید را حل کن و نامه را به دست سید داد که خود او به شاه رساند.
وقتى سیدنامه را به شاه رسانید و او فهمید از طرف ((مقدس )) اردبیلى است ، براى احترام از جا بلند شد و تعظیم کرد. بعد از آن که نامه را خواند دید نوشته است : اى برادر! شاه به غلام خود دستور داد: کفن مرا بیاور، غلام هم اطاعت کرد. او نامه ((مقدس )) را داخل کفن نهاد و به خاصان خود گفت : وقتى من از دنیا رفتم و دفنم کردید، این نامه را بالاى سرم بگذارید تا به واسطه آن بر نکیر و منکر شاهد بیاورم و بگویم من کسى هستم که ((مقدس )) اردبیلى ، این مرد با تقوا و مجتهد اهل زمان ، مرا به عنوان برادرى قبول کرده و این هم خط و مهر او است . (آن ها هم بعد از مرگش چنین کردند). بعد حاجات آن سید را برآورد و مشکلات او را حل کرد.
۱۶-اولاد صالح
یکى دیگر از چیزهایى که باعث مى شود عذاب قبر از انسان برداشته شود اولاد صالح است که بعد از مرگ پدر و مادر براى آن ها طلب مغفرت کند و از خداوند متعال بخواهد گناهان آن ها را عفو نماید و با اعمال صالحى که انجام مى دهد سهمى براى والدین قرار مى دهد.
امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل مى کند: حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: عیسى بن مریم به قبرى گذشتند که صاحب آن را عذاب مى کردند. سال بعد از که برگشتند و به آن قبر رسیدند دیدند، عذاب از آن قبر برداشته شده است . عرض کرد: پروردگارا! سال قبل رسیدند که بر این قبر گذشتم دیدم صاحب آن را عذاب مى کردند، ولى الان که برگشتم مشاهده مى کنم عذاب از آن برداشته شده است . علت چیست ؟
وحى شد: اى عیسى ! اولاد صالحى از او باقى مانده بود. امسال او بزرگ شده و جاده اى را اصلاح و عمیر کرده و یتیمى را پناه داده است . خداوند گناهان پدر او را به واسطه اعمال صالح فرزندش که انجام داده بود او را بخشید و عفو نمود.
هم چنین نقل شده است : حضرت عیسى علیه السلام به قبرى عبور کرد، دید ملائکه عذاب ، صاحب آن را عذاب مى کنند، بعد از آن که کار خود را انجام داد و برگشت . باز به همان قبر رسید. دید ملائکه رحمت با طبق هایى از نور کنار قبر او هستند عیسى علیه السلام تعجب کرد و عوض نمود: خدایا! علت چه بود که اول او را عذاب مى کردند و الان با طبق هایى از نور در کنار او هستند؟
خداوند به او وحى است : اى عیسى ! این بنده یکى از گناه کاران بود. وقتى از دنیا رفت زن او آبستن بود بعد از آن که طفل به دنیا آمد او را خوب تربیت کرد تا بزرگ شد، مادر او را نزد معلم برد تا به او علم خداشناسى بیاموزد. وقتى معلم ((بسم الله )) را به آن طفل یاد داد، دیگر خجالت کشیدم او را عذاب کنم در حالى فرزندش روى زمین اسم مرا به زبان جارى کرده است .
۱۷-زیارت امام حسین علیه السلام
از جمله پاداش هایى که خداوند به زائرین قبر امام حسین علیه السلام مى دهد آن است که از عذاب و فشارهاى قبر، آنها را نجات مى دهد.
مناسب است در این جا داستانى مربوط به زیارت عاشورا که به واسطه آن ، عذاب را از قبرستان برداشتند نقل کنم .
حاج محمد على یزدى ، مرد فاضل و صالحى که دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شب ها در مقبره خارج شهر که جماعتى از مؤ منان در آن دفن شده بودند به سر مى برد، او را همسایه بود که در کودکى با هم بزرگ شده و نزد معلم درس مى خواندند تا آن که بزرگ شد و شغل عشارى را پیش گرفت . وقتى از دنیا رفت در همان مقبره ، نزدیک محلى که آن مرد صالح به سر مى برد دفن کردند.
هنوز از مرگ آن مرد ظالم ، یک ماهى نگذشته بود که ((حاج محمد على )) او را به خواب دید که در هیئت نیکویى است . به نزد او رفت و گفت : من از اول تا آخر کار و ظاهر و باطن ترا مى دانم . از جمله کسانى نبودى که احتمال نیکى درباره تو رود، شغل تو شغلى بود که غیر از عذاب چیز دیگر در بر نداشت . با کدام عمل به این مقام رسیدى .
در جواب گفت : همین طور است که گفتى ، وقتى من از دنیا رفتم و مرا دفن کردند. در شدت عذاب بودم تا دیروز که عذاب را موقتا از من برداشتند.
علت را از او پرسیدم . گفت : دیروز، زن استاد اشرف حداد فوت شد، او را در این مکان دفن کردند. (اشاره نمود به موضعى که قریب صد زرع از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین علیه السلام سه مرتبه به زیارتش آمد. در مرتبه سوم امر فرمود: عذاب را از مقبره بردارند. از آن وقت حال ما خوب شد و عذاب را از ما برداشتند و در ناز و نعمت قرار گرفتیم .
((حاج محمد على )) مى گوید: متحیرانه از خواب بیدار شدم در حالى که استاد اشرف حداد را نمى شناختم و محله او را نمى دانستم . رفتم در بازار آهنگران و جستجو کردم تا او را پیدا کردم . از او پرسیدم : زوجه ، تو مرده است . گفت : آرى ، دیروز مرد و او را در فلان مکان (همان جا را که آن مرد ظالم نام برده بود) دفن کردم .
گفتم : آیا او به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود؟ گفت : نه ، گفتم : آیا ذکر مصیبت او مى کرد؟ گفت : نه ، گفتم : مجلس عزا و تعزیه دارى داشت ؟ جواب داد: نه ، بعد گفت : اى مرد! براى چه این قدر تحقیق مى کنى و از احوال او مى پرسى . خواب خود را براى او نقل کردم . گفت : بلى ، زن من هر روز مشغول خواندن زیارت عاشورا بود.
((حاج محمد على )) مى گوید: تازه متوجه شدم که چرا امام حسین در یک شب سه مرتبه به زیارت او رفته است و در نتیجه عذاب را از اهل مقبره برداشتند
۱۸-محبت اهل بیت
از جمله چیزهاى دیگرى که انسان را از عذاب قبر و ناراحتى آن نجات مى دهد و از همه اعمال کارسازتر است ، محبت داشتن به اهل بیت عصمت و طهارت مى باشد.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: از جمله مواردى که من به زیارت زائرم مى آیم شب اول قبر است . (که اولین و خطرناک ترین منزل آخرت است .)
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: محبت و علاقه به من و اهل بیتم در هفت مورد بسیار هول ناک کار ساز و نجات بخش است .
۱- هنگام مرگ و حضور فرشته ماءمور قبض روح .
۲- هنگام بازجویى در برابر فرشتگان مسئول برزخ در شب اول قبر.
۳- هنگام زنده (و بیدار) شدن مردگان در قیامت
۴- هنگام باز شدن پرونده عمل در برابر انسان در قیامت ، و یا زمانى که پرونده عمل هر شخصى را به دستش مى دهند.
۵- هنگام حساب و حضور در دادگاه عدل الهى .
۶- هنگام سنجش افکار و اعمال انسان با معیارهاى حق و الگویى که در آن روز است .
۷- هنگام عبور از صراط و پلى که بر روح دوزخ نهاده شده است .
عبید بن کعب گوید: بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدم ، دیدم حسین علیه السلام در دامنش نشسته است و آن حضرت او را مى بوسد و مى بوید. گفتم : یا رسول الله ! حسین را خیلى دوست دارى ؟
فرمود: اهل آسمان حسین علیه السلام را بیش از اهل زمین دوست دارند، در عالم قبر و برزخ و قیامت عظمت و شاءن حسین آشکار مى گردد، عزت حسین و نفوذ و سلطنت او و سایر ائمه آن جا ظاهر مى شود.
۱۹-صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: بر من زیاد صلوات بفرستید، زیرا صلوات فرستادن بر من سبب نور در قبر و صراط و نور در بهشت مى شود. افرادى بودند که به واسطه صلوات فرستادن از عذاب و فشار قبر نجات پیدا کردند. در این رابطه به دو داستان توجه فرمایید.
۱- نقل شده از: زنى دختر خود را بعد مرگ در خواب دید که به عذاب شدید گرفتار است . وقتى بیدار شد شروع به گریه کرد و از خدا مى خواست که عذاب را از او بر طرف گرداند. بعد از یک شبانه روز بار دیگر او را به خواب دید که خوشحال و مسرور است و در باغ هاى بهشت به سر مى برد.
از او سئوال نمود: اى دختر! دیروز در عذاب بودى ولى امروز ترا در بهشت مى بینم ؟ جواب داد: اى مادر! من به واسطه گناه و معصیت در عذاب بودم . اما امروز شخصى از این قبرستان گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آن ها را بر اهل قبرستان هدیه کرد. خداوند، به برکت آن ها عذاب را از اهل قبرستان برداشت و به جاى آن از باغ ها و نعمت هاى بهشت عنایت فرمود.
۲- گویند: شخصى در طواف خانه خدا غیر از ((صلوات )) ذکر دیگرى نمى گفت (در حالى که در هر دور از طواف ذکرى مخصوص دارد). به او گفتند: چرا ذکرى که وارد شده نمى گویى ؟ در جواب گفت : با خدا عهد کردم به غیر از ((صلوات )) ذکر دیگرى نگویم ؛ زیرا وقتى پدرم از دنیا رفت بعد از مرگش دیدم روى او مانند صورت الاغ شده است . از دیدن این قضیه ناراحت شدم .
وقتى خوابیدم حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم . دامن آن حضرت را گرفتم و التماس کردم و خواستم : پدرم را شفاعت کند و از تغییر صورت او سئوال کردم . حضرت فرمود: پدرت ربا خوار بود و خاصیت ربا خوارى این است که ربا خوار هنگام مرگ به صورت الاغ در آید. لکن پدر تو هر شب در وقت خواب صد مرتبه ((صلوات مى فرستاد.
من هم به واسطه این عملش شفاعت تو را درباره او قبول کردم و صورت او را به حالت اول بر مى گردانم .
از خواب بیدار شدم . وقتى به صورت پدرم نگاه کردم دیدم صورتش مانند ماه درخشنده است . پس او را دفن کردم . بعد از دفن شنیدم هاتفى مى گفت : به سبب ((صلواتى ))که پدرت براى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرستاد او را آمرزیدم و از گناهان او گذاشتم .
۲۰-دفن در نجف
در حدیث آمده است : دفن کردن میت در نجف اشرف و همسایگى امیر المؤ منین علیه السلام عذاب قبر و سئوال نکیر و منکر را از او بر مى دارد.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است : نجف ، قطعه کوه منزه اى است که خداوند در آن ، با موسى سخن مى گفت و حضرت ابراهیم را در آن جا خلیل و حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را حبیب خود برگزید و آن را جایگاه پیامبران قرار داده است .
روایت شده است . روزى امیرالمؤ منین علیه السلام به وادى السلام نگاه کرد و فرمود: چه نیکو است منظره ات و چه خوشبو است درون تو خدایا! قبر مرا در آن جا قرار بده .
از قاضى ابى بدر که از قبیله همدان و اهل کوفه و مرد درستکار و عابدى بود. نقل شده است : در یک شب بارانى در مسجد کوفه بودم . درى که طرف حرم حضرت مسلم به عقیل است زده است . پس از باز شدن ، گروهى همراه با یک جنازه وارد مسجد شدند و جنازه را روى یک بلندى که مقابل همان در بود گذاشتند.
یکى از افرادى که همراه جنازه بود خوابید، در خواب دید که شخصى به دیگرى مى گوید: صورت این میت را باز کنیم تا ببینیم با او حسابى داریم یا نه . وقتى صورت میت را باز کردند. به رفیقش گفت : آرى ، با او حساب داریم و باید قبل از این که جنازه را حرکت دهند و از رصافه بگذرد، هر چه زودتر حساب او را تسویه کرد، در غیر این صورت دیگر دسترسى به او نخواهیم داشت ؛
ناگهان آن شخص از خواب بیدار شد و خواب خود را براى دوستان باز گو کرد و به همراهان گفت : جنازه را زودتر حرکت دهید. آن ها هم جنازه را برداشته و فورا به طرف نجف اشرف حرکت کردند.
شاعر عرب اشعارى را درباره دفن در نجف ، کنار امیرالمؤ منین علیه السلام سروده که معنى فارسى آن ها چنین است . وقتى از دنیا رفتم ، مرا در کنار پدر گرامى حسن و حسین علیه السلام دفن کنید.
چون در همسایگى آن حضرت از آتش (جهنم ) نمى ترسم و پروایى از (سئوال ) نکیر و منکر ندارم .
همانا بر پناه دهنده بى پناهان ننگ است با بودن او، در بیابان زانو بند شترى گم شود.
بار الها! شیعیان على علیه السلام را از همسایگان او قرار ده و ما را بر ولایت و دوستى فرزندان ثابت بدار و بمیران .
انسان باید اشعارى را که حضرت على علیه السلام بر کفن سلمان نوشت بر کفن خود بنویسد و آن ها از این قراراند.
وفدت على الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شى ء
اذا کان الوفود على الکریم
بر شخص بسیار بخشنده اى بدون توشه و بدون نیکى و سلامت قلب وارد شدم . زاد و توشه همراه بردن کارى ناروا است هرگاه مهماندار شخص بخشنده اى باشد.
۲۱-توبه از گناهان
یکى دیگر از چیزهایى که عذاب قبر را بر طرف مى کند، توبه کردن از گناهان است . سابقا بیان شد: فشار و عذاب قبر تابع گناه است . اگر گناه زیاد باشد عذاب قبر هم زیاد است و اگر گناه کم باشد عذاب هم کم است و اگر اصلا گناه نباشد عذاب قبر هم وجود ندارد.
واردشده است:در زمان حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم پیر زنی خدمت ان حضرت رسید وعرض کرد احوال ما در قبر چگونه خواهد بود ؟از کثرت گناه چه خواهیم کرد ؟(برای نجات از قبر چه عملی انجام دهیم ).فرمود :بازگشت از گناه وبه سوی گناه روی اوردن است زیرا به این وسیله خداوند انسان را می امرزد واز خطای او صرف نظر می کند واز عذاب قبر نجات می دهد .قران در این باره می فرماید:و من تاب و عمل صالحا فانه یتوب الى الله متابا
((و کسانى که از گناهان خود توبه کنند و اعمال صالح انجام دهند خداوند متعال توبه ایشان را قبول مى کند و از گناهان آنان صرف نظر مى نماید)).
پیرزن عرض کرد: یا رسول الله ! چکنم ؟ گناهان مرا در نامه اعمالم نوشته و ثبت کرده اند و راه فرارى از آن ها را ندارم . حضرت فرمود: ناراحت مباش ، خداوند آن ها را محو و نابود مى کند. قرآن در این باره مى فرماید:
یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب
((خداوند هر چه را بخواهد محو (و نابود) و هر چه را بخواهد ثبت مى کند، و اصل کتاب آفرینش (لوح محفوظ) نزد او و با مشیت او است .))
عرض کرد: یا رسول الله ! مکانى که در آن معصیت کرده ام فرداى قیامت علیه من گواهى مى دهد، آن را چه کنم ؟ فرمود: زمین را به زمین دیگر بدل کنند. خداوند در این باره مى فرماید:یوم تبدل الارض غیر الارض
((روزى که به امر خداوند زمین را به غیر این زمین مبدل کنند و هم چنین آسمان را دگرگون سازند.
عرض کرد: یا رسول الله ! چه کنم ؟ آسمانى که بر سرم سایه انداخته است فرداى قیامت در حق من و علیه من شهادت مى دهد. فرمود: فرداى قیامت آسمان را مثل طومار مى پیچند. قرآن در این رابطه مى فرماید:یوم نطوى السماع کطى السجل للکتب
((روزى که آسمان را مانند طومارى در هم پیچیم و به حال اول در آوریم )).
پیر زن عرض کرد: با شرم و حیایى که در چشم من باشد چکنم که از عهده آن نمى توانم بر آیم ؟ وقتى حضرت این سخن را شنید گریست و فرمود:
واقعا حیاء از خداوند حیاء است ، پیرزن هم گریست .
با خود همه روزه در نبردم چکنم ؟
از کرده خویشتن به دردم چکنم ؟
گیرم که ز کرده هاى من در گذرى
وین شرم که پیش دیده کردم چکنم ؟
انسان از مرگ تا برزخ//نعمت الله صالحی