از طبقه ثالثه است. از بزرگان مشایخ عراق است و جوانمردان ایشان. یگانه در علم، با کرامات ظاهر و احوال نیکو. با یحیى جلّا و مه از وى از مشایخ صحبت داشته، و از اقران جنید و رویم و نورى و غیر ایشان بود. گفتهاند در سنه تسع و تسعین و مأتین برفته از دنیا.
وى گفته که: «اللّه- تعالى- عارف را آئینهاى داده است در سرّ که هرگاه در آن نگرد اللّه بیند.»
شیخ الاسلام گفت که: «وى را در دل مؤمن جایى است که جز وى نرسد، چون به تفرقه درماند به آن بازگردد بیاساید.»
حصرى گوید که: «دوش مىاندیشیدم که مرا گاهگاه چنین تفرقه مىبود، حال مریدان و شاگردان من چگونه خواهد بود؟ اگر نه آن بودى که دانستم که او جایى دارد در دل دوستان خود که جز وى آن را نگیرد، و جز وى آنجا نگذرد، پاره پاره شدمى.»
ما أبالی بعیون و ظنون أتّقیها | لى فی سرّی مرآه ارى وجهک فیها |
و هم ممشاد گفته که: «چهل سال است که بهشت با هر چه در اوست بر من عرض مىکنند، گوشه چشم به عاریت به آن ندادهام.»
شیخ الاسلام گفت که: «در صحبت و حضور او نگریستن به غیر او شرک است به او، و اللّه- تعالى- پیغمبر خود را- صلّى اللّه علیه و سلّم- مىگوید: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (۱۷/ نجم)، قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ (۹۱/ انعام)»
و هم ممشاد گفته: «هرگز به سر هیچ پیر نشدهام و سؤال نبردهام، با دل صافى به او شدهام تا او خود چه گوید.»
و هم وى گفته: «همه معرفت صدق افتقارست به اللّه، تعالى.»
و هم وى گفته: «طریق الحقّ بعید، و السّیر مع الحقّ شدید.»
شیخ الاسلام گفت: «راه به حق دور است مگر او دست گیرد، و صحبت و صبر کردن و روزگار گذرانیدن با خداوند سخت است، مگر او مونس بود.»
و هم ممشاد گفته: «هر که بر دوستى از دوستان وى انکار کند، کمینه عقوبت وى آن است که هرگز وى را آن ندهند که او داشته.»
ذو النّون گفته:«هر که بر نعره زرّاقى که به زرق زند انکار کند، هرگز آن را به صدق نیابد، یعنى بر اصل آن انکار کند. ترا از زرق وى چه؟ زرق وى بر وى است. تو راست نگر و راست بین تا بهره یابى.»
شیخ الاسلام گفت که ابو عامر گوید- شاگرد ممشاد- که: «روزى پیش ممشاد نشسته بودیم، جوانمردى از در خانه درآمد، و به میزبانى اجازت خواست. شیخ گفت: توانى که صوفیان را به خانه برى و بازار در میان نه؟ شیخ بهانه مىجست اجابت نکرد. چون بیرون شد، اصحاب گفتند: شیخ هرگز چنین نکردى این چه بود؟ شیخ گفت: او از این جوانمردان بود، دنیا به دست وى درآمد، آن از دست وى بشد. اکنون مىآید و چیزى نفقات مىکند، مىخواهد که سرمایه خود بازیابد. تا مهر آن از دل بیرون نکند این باز نیابد.»
قال الشّیخ ابو عبد اللّه الطّاقى- رحمه اللّه تعالى-: «سمعت محمد بن خفیف یقول: رأیت ممشاد الدینورى فى النّوم کأنّه قائم رافع یدیه الى السّماء، و هو یقول: یا ربّ القلوب! یا ربّ القلوب! و السّماء تدنو من رأسه حتّى وقعت على رأسه، فانشقّت و حمل ممشاد.»
روزى ممشاد از در سراى خود بیرون شد، سگى بانگ کرد. ممشاد گفت:
«لا إله الّا اللّه.» سگ بر جاى بمرد.
و قال ممشاد: «أدب المرید فی التزام حرمات المشایخ، و خدمه الاخوان، و الخروج عن الأسباب، و حفظ آداب الشّرع على نفسه.»
نفحات الأنس عبدالرحمن جامی