۵۷۸- افضل الدّین بدیل الحقائقى الخاقانى، رحمه اللّه تعالى‏(نفحات الأنس)

هر چند وى شاگرد فلکى شاعر است و به شعر شهرت تمام یافته است، چنین گویند که وى را وراى طور شعر طور دیگر بوده است که شعر در جنب آن گم بوده، چنانکه حضرت مولوى- قدّس سرّه- گفته است:

شعر چه باشد بر من تا که زنم لاف از او هست مرا فنّ دگر غیر فنون شعرا

 

و سخنان وى بر این معنى شاهد است، چنانکه مى‏گوید:

صورت من همه او شد صفت من همه او لاجرم کس من و من نشنود اندر سخنم‏

 

نزنم هیچ درى تام نگویند آن کیست‏ چون بگویند، مرا باید گفتن که منم‏

 

و در محلّ دیگر مى‏گوید:

عشق بیفشرد پاى بر نمط کبریا برد به دست نخست هستى ما را ز ما

 

ما و شما را به نقد بیخودیى درخور است‏ زان که نگنجد در او زحمت ما و شما

 

و از این قبیل در سخنان وى بسیار است، و از این‏ها بوى آن مى‏آید که وى را از مشرب صافى صوفیان- قدّس اللّه تعالى اسرارهم- شربى تمام بوده است.

وى در زمان خلافت المستضی‏ء بنور اللّه بوده، و در قصیده‏اى عربى که در مدح بغداد گفته، ذکر وى کرده. و توفّى المستضی‏ء سنه خمس و تسعین و خمسمائه.

وى نیز قصیده رائیّه حکیم سنایى را جواب گفته است و عدد ابیات آن از صد و هشتاد گذشته، و آن را سه مطلع نهاده. مطلع اوّلش این است:

الصّبوح الصّبوح کامد کار النّثار النّثار کامد یار

 

کارى از روشنى چو آب خزان‏ یارى از خوش‏دمى چو باد بهار

 

چرخ بر کار ما به وقت صبوح‏ مى‏کند لعبتان دیده نثار

 

و در آخر قصیده مى ‏گوید:

این قصیده ز جمع سبعیّات‏ ثامن است از غرایب اشعار

 

از در کعبه گر در آویزند کعبه بر من فشاندى أستار

 

زد قفا نبک را قفایى نیک‏ و امرئ القیس را فکند از کار

[۱]

 

 

[۱] عبد الرحمن جامى، نفحات الأنس، ۱جلد، مطبعه لیسى – کلکته، ۱۸۵۸٫

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *