اسـلام هـدفش تامين سعادت دنيا و آخرت مردم است و قرآن راههاى نيل به آن را براى آنان بيان كـرده و رسـول خـدا(ص ) نيز آنها را در قول و عمل روشن ساخته است , و تفسيربه عنوان يكى از وسـايـل در ايـن راه مطرح بوده است كه معلم اول اسلام يعنى رسول اكرم (ص ) به بهترين وجه از عهده آن برآمد, وچون مشيت خداوند اين بود كه پيامبر(ص )رسالت پروردگار را به پايان برساند و به رفيق اعلى بپيوندد, پس از رحلت رسول خدا(ص ) شاگردان حضرت از صحابه آيين او را ترويج و تعاليم عاليه اسلام را منتشرمى كردند, با اين تفاوت كه روش آنها در تفسير روشى عملى بود.
و اين بدان علت بود كه مسائل اسلامى صحابه را در زمان فراگير شدن پرتو اسلام سرگرم ساخته بـوده آنـان مـصـاحـب رسـول خـدا و شاهد حوادث بودند و در قول و عمل از آن حضرت متابعت مى كردند, و چون پيامبر(ص ) رحلت فرمود و برخى از صحابه ازشهرهاى اسلامى پراكنده شدند و برخى امور خلافت را بر عهده گرفتند, با راهنمايى آيات قرآن و سنت نبوى و در صورت فقدان هر يـك از آن دو بـا بـهـره گـيرى از راى خليفه وشورا به اجراى عملى احكام اسلام مشغول شدند و فرصت زيادى براى اين كه قرآن را باروش غير عمل تفسير كنند, در اختيار نداشتند.
ولـى نـوجوانى بلند پرواز – هنگامى كه به درجه اى از رشد عقلى دست يافت – نور اسلام و حوادث آن , قـرآن و حـديـث , نـبـرد مـيان شرك و توحيد, پيروزى ياران اندك رسول خدا(ص ) و شكست جـمـعـيـت انبوه جبهه شرك , او را شگفت زده كرد.
او زمانى به سن بلوغ رسيد كه اسلام در شبه جزيره عربستان گسترش مى يافت و حاكميت نيرومنداسلامى از حالت ضعف و هرج و مرج خارج مـى شد تا [آنجا كه توانست ] قدرت دوامپراتور بزرگ جهان , يعنى ايران و روم را زير پا گذارد, در ايـن شـرايـط دلهاى تيره شده ازقساوت و خشونت جاهليت تصفيه مى گشت و سپاه مسلمانان با شـتـاب , شـرق و غـرب عـالـم را در مـى نورديد, هر كجا را كه فتح مى كرد پرتو اسلام را در آن جا مـى گستراند, البته نبايد از ياد ببريم كه اين جوان يعنى ابن عباس با قهرمان اين حوادث [يعنى پـيـامـبر(ص )]رابطه خويشاوندى داشت و ميدان وقوع اين رويدادهاى بزرگ زادگاه اين جوان و محل نشوونهاى او بود.
هـنگامى كه رسول خدا(ص ) رحلت فرمود, ابن عباس هفتده سال از عمرش مى گذشت .
او در آن زمـان به آموختن قرآن رو آورد و آن را در تمام ابعاد فرا گرفت وبحق در ميان نسل معاصر خـود و نـسـلـهـاى بعدى تا به امروز تحفه روزگار به شمار مى رود,زيرا او پس از رسول اللّه (ص ) نمايانگر نياز نسل به اسباب و وسايلى بود كه با كمك آنهاقادر به فهم قرآن و متشابهات آن باشند, اگـر چـه از هـنـگـام ظـهور اسلام تا آن زمان قدرى فاصله شده بود.[لكن ] ابن عباس , نخستين جوينده اين اسباب و وسايل به شمارمى رفت .
هـنـگـامـى كـه وفات رسول خدا(ص ) روى داد و مسلمانان را در ماتم و اندوه فرو برد,ابن عباس رهسپار مدينه , محل دليران و قهرمانان اسلام شد.
عكرمه از ابن عباس نقل مى كند كه گفت : چون رسـول خـدا(ص ) بـه جـوار حـق شـتافت , به مردى از انصار گفتم :اكنون بايد سوالات خود را از اصحاب رسول اللّه كه تعدادشان هم زياد است بپرسيم .آن مرد گفت : شگفتا.
آيا تو مردم را نيازمند خود مى بينى ؟ اين را گفت و از من جدا شد, ولى من خود مصمم بودم كه از اصحاب سوال كنم , و هـرگـاه مى شنيدم كسى حديثى را نقل كرده به خانه او مى رفتم …
ابن عباس در ادامه مى گويد: گـاهـى جـلـو خانه آن شخص انصارى رداى خود را زير سر مى گذاشتم و دراز مى كشيدم و باد, گرد و خاك را روى من پراكنده مى ساخت , با اين حال منتظر مى ماندم تا صاحب خانه بيرون آيد و چـون چـشـمـش بـه من افتاد, مى پرسيد: اى پسر عموى رسول خدا(ص )! چه چيز تو را به اين جا كـشـانـده اسـت ؟ چـرا پيغام ندادى تا من نزد تو آيم ؟ در پاسخ مى گفتم كه من بايد نزد تو بيايم , وسـپـس حديثى را كه شنيده بودم از وى سوال مى كردم , آن مرد انصارى هنوز زنده بود تااين كه يـك روز در حالى كه مردم در اطراف من اجتماع كرده بودند و از من سوال مى كردند مرا ملاقات كرد, به آنها گفت : اين جوان خردمندتر از من است !
ابن عباس در بيشتر موارد بيان مى كرد كه عمده دانش اصحاب رسول اللّه (ص ) را نزد اين طايفه از انصار يافته است , و چنان كه ديدم او بر در خانه آنان مى خوابيد و اگرمى خواست وارد خانه شود و بـه او اجـازه ورود مـى دادند, چرا كه هدف ابن عباس از اين كار جلب رضايت و ميل رغبت صاحب خانه بود, و اين فروتنى روش او در كسب دانش بود.
از ابن عباس روايت شده كه گفت : همواره مشتاق بودم كه در مورد دو نفر از همسران پيامبر(ص ) كـه خـداونـد مـتـعال درباره آن دو فرموده است : ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبكها, اگر از كار خودتان توبه كنيد (به نفع شماست ) زيرا دلهايتان از حق منحرف گشته است (تحريم / 4) از عمر سوال كنم , آنها چه كسانى بودند؟ تا اين كه او آهنگ سفر حج كرد و من نيز همراهش به حج رفتم .
ابـن عـبـاس پـيـوسـته نسبت به به عمر ابرازمحبت و فروتنى مى كرد براى وضو ساختن آب روى دستهاى او مى ريخت تا اين كه فهميد آن دو زن حفصه و عايشه بوده اند.
و بـه اين ترتيب در مى يابيم كه ابن عباس [تا چه حد] براى كشف علت نزول آيات وشناخت كسانى كـه آيات درباره آنان نازل شده به تفحص مى پردازد و در تعقيب اين هدف به درجه اى مى رسد كه چـون بـه سـيره ابن اسحاق , قديمى ترين ماخذى كه در زمينه شان نزول آيات در دسترس ماست , مـراجـعـه مـى كـنـيـم مـى بينيم نام ابن عباس بيش ازديگران به چشم مى خورد, به عنوان مثال ابـن عـبـاس مـى گـويـد: هـشت آيه از آيات قرآن درباره نضر بن حارث نازل شده است .
يا مـناسبتها و علل نزول آياتى از سوره كهف را نقل مى كند , و مى بينيم هنگامى كه او آيات را شـرح و تفسير مى كند, با بيان شان نزول , معناى آنها را روشن مى سازد.
از ابن عباس نقل شده كه : چون خداوند اين دو مثال را يعنى آيه : مثلهم كمثل الذى استوقد نارا…
, آنها (منافقان ) مانند كسى هـستند كه آتشى افروخته (بقره /17) او كصيب من السماء…, يا همچون بارانى از آسمان …(بقره / 19)در سـه آيه پشت سر هم براى منافقان بيان فرمود آنان گفتند: خداوند برتر و با شكوهتر ازاين اسـت كـه ايـن گونه مثال بزند, آن گاه خداوند آيه : ان اللّه لايستحيى ان يضرب مثلا مابعوضة …, خداوند از اين كه مثال (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه و…بزند شرم نمى كند (بقره / 26) تا اولئك هم الخاسرون (بقره / 27) نازل فرمود.
مروان بن حكم آيه : لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا ويحبون ان يحبدوا بمالم يفعلوا فلاتحسبنهم بمفازة من العذاب ولهم عذاب اليم , گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت ) خودخوشحال مى شوند و دوسـت دارنـد در بـرابـر كار نيكى كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند از عذاب (الهى ) بـركـنـارنـد (بـلكه ) براى آنها عذاب دردناكى است (آل عمران /188).
قرائت كرد, سپس به رافع گـفـت : اى رافـع نزد ابن عباس برد و به او بگو: چنانچه هركس از ما كه از عمل خويش خوشحال بـوده و دوسـت داشـتـه در برابر كار نيكى كه انجام نداده مورد ستايش قرار گيرد, معذب باشد, خداوند بايد همه ما را عذاب كند.
ابـن عـبـاس گـفت : چه شده است شما را كه اين گونه مى انديشيد؟ پيامبر(ص ) به هنگام دعوت يـهود, از موضوعى از آنان سوال كرد و آنها آن را كتمان كردند و از موضوع ديگرى به حضرت خبر دادنـد, و بـه پـيـامـبـر(ص ) وانمود كردند كه با كتمان خود دعوت خدا را اجابت كرده اند.
سپس ابـن عـباس اين آيه را خواند: واذ اخذ اللّه ميثاق الذين اوتواالكتاب …, و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه …(آل عمران / 187).
ابـن عـبـاس در بـعـد ابـزار تـفـسـيـر قـرآن تا آنجا مهارت يافته بود كه آيات مكى و مدنى قرآن رامى شناخت و تشخيص مى داد.((14))
ترتيب نزول همه سوره ها قرآن از او نقل شده كه مى گويد: اولـيـن سـوره اى كـه نـازل شـد, اقرا باسم ربك الذى خلق …وپس از آن يا ايهاالزمل , سپس يا ايها الـمـدثر, سپس تبت يدا ابى لهب …, تا آخر, شان نزول آيات رابخوبى موشكافى كرده بود, به طورى كه مى دانست كدام آيات در سفر و يا در حضرنازل شده است , به عنوان مثال مى گويد: آيه : فـمـن كـان منكم مريضا اوبه اذى من راسه …
, واگر كسى بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت , (بـقره / 196) در حديبيه نازل شده است و آيه : يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة شيي ء عـظيم …ولكن عذاب اللّه شديد, اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز امر عظيمى اسـت …ولـى عـذاب خـدا شـديد است ! (حج / 1 و 2), در بين راه كه رسول خدا(ص ) براى شركت درغزوة بنى مصطلق مى رفت نازل شد.
ابـن عـبـاس آيـاتى را كه در روز يا شب نازل شده بود مى شناخت , از اين رو مى گويد: سوره انعام هـنـگـام شب در مكه نازل شده است , او بر اولين و آخرين آيه و سوره اى كه نازل شده بود, احاطه داشـت و مى گفت : اولين آيه اى كه درباره جنگ نازل شد, آيه : اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا…, به آنان كه جنگ بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده شده است …, (حج / 39).او مى گويد: آخـرين آيه اى كه بر رسول خدا(ص ) نازل شده ,آيه ربا , و اولين آياتى كه از قرآن نازل شده , آيـات اقـرا بـاسـم ربك .., وآخرين سوره اى كه نازل شده , سوره اذا جاء نصراللّه والفتح بوده است .
عـلم به ناسخ و منسوخ آگاهى داشتن از شان نزول آيات مربوط مى شود, زيرا بيشتر آيات منسوخ نزولشان مقدم بر آيات ناسخ است و ابن عباس در تفسير قرآن از اين وسيله كمك جسته است .
على (ع ) از ابن عباس نقل فرموده كه گفت : اولين آيه اى كه از قرآن نسخ شده آيه قبله بوده است , و ايـن بدان خاطر بود كه چون رسول خدا(ص ) به مدينه مهاجرت كرد و بيشترساكنان آن يهودى بـودنـد, خـداونـد به پيامبر(ص ) دستور داد به جانب بيت المقدس نمازبگزارد, يهود از صدور اين فـرمـان خـوشـحـال شـدنـد, و در پـى آن رسول خدا(ص ) ده ماه واندى رو به بيت المقدس نماز مـى گـزارد, ولـى حضرت قبله ابراهيم (ع ) را دوست مى داشت , از اين رو همواره دعا مى كرد و به آسمان مى نگريست تا اين كه خداوند تبارك و تعالى آيه : قد نرى تقلب وجهك فى السماء فلنو ليك قـبـلـة تـرضيها فول وجهك شطر المسجدالحرام وحيث ماكنتم فولوا وجوهكم شطره , نگاههاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهايى ) مى بينيم , اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خـشنود باشى , بازمى گردانيم , روى خود را به جانب مسجد الحرام كن , و هر جا باشيد روى خـود را بـه جـانـب آن بـگـردانـيد (بقره / 144).
يهود از تغيير دوباره قبله دچار ترديد شدند و با خـودگـفـتـنـد: چـه خـبـر مـوجـب شـد كـه مسلمانان از قبله آنان روى بر گردانند.
آن گاه خـداونـدعزوجل اين آيه را نازل فرمود: قل للّه المشرق والمقرب فاينما تولوا فثم وجه اللّه , مشرق ومـغرب از آن خداست و به هر سو رو كنيد, خدا آن جاست ((22))(بقره / 115).
على بن ابى طلحه از ابن عباس نقل كرده است كه آيه : فاعفوا واصفحوا حتى ياتى اللّه بامره ان اللّه على كل شي ء قدير, شـما آنها را عفو كنيد و گذشت كنيد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد, خداوند بر هر چيزى تواناست (بقره / 109) به وسيله آيه : فاقتلواالمشركين حيث وجد تموهم , مشركان را هر كجا يافتيد به قتل برسانيد (توبه / 5).نسخ شده است .
وسـيـلـه ديـگرى كه ابن عباس در تفسير از آن مدد جسته , اشعار عربى است .
او در موقع تفسير با مـهارت اين وسيله را به كار مى گرفت و هوش و ذكاوت فوق العاده و حافظه قوى و سرشارش در اين امر به او كمك مى كرد.
او خود مى گويد: آنچه مى شنيدم هرگز از يادنمى بردم و آن را باز گو مـى كـردم , گـاهـى كـه صـداى زنـى نـوحه گر را مى شنيدم , از آنجا كه دوست نداشتم آنچه را مى گويد حفظ كنم گوشهايم را مى بستم .
عمر بن ابو ربيعه قصيده خود را:
امن آل نعم انت غاد فمبكر
غداة غد ام رائح فمهجر آيا تو از قبيله نعم
صبح زور فردا مى آيى , يا در گرماى شديد ميانه روز تـا آخـر بر ابن عباس مى خواند, او بلافاصله دو باره قصيده وى را بازگو مى كرد, با اين كه تنها يك بار آن را شنيده بود.
آنچه در اين روايت گفته شده اشاره به ماهيت حافظه ابن عباس و نيرومندى آن دارد.
استشهاد ابن عباس به شعر از دانش ادبى او ناشى مى شد تا آنجا كه او را در زمان خويش از آگاهان و صاحب نظران در جهان ادب مى شناسيم .
آنچه نشانه تتبع ابن عباس در ادب معاصر خود مى باشد سـخـنـى اسـت كـه عـمر اين ابى ربيعه از وى نقل مى كند كه گفته است :آيا اين شخص مغيرى [منسوب به قبيله مغيره ] پس از ما چيزى پديد آورده است ؟
عمر به ابن عباس مى گويد: آيا از شاعر برتر عرب هم شعر نقل مى كنى ؟ ابن عباس پرسيد او كيست ؟ عمر گفت : كسى كه مى گويد:
ولو ان حمدا يخلد الناس اخلدوا
ولكن حمد الناس ليس بمخلد
ابن عباس بلافاصله گفت : او زهير است .
حطيئه [شاعر بزرگ عرب ] رو به ابن عباس مى كند و درباره هجو كردن مردم از او فتوامى خواهد.
ابن عباس فتوا مى دهد كه اين كار حرام است .
سپس ابن عباس از بزرگترين شاعران گذشته از او سـوال مـى كـند …و از قرار معلوم گرايش ادبى ابن عباس نزدياران و شاگردانش معروف بـوده , چـنـان كه ابوالفرج اصفهانى نقل مى كند: مردى رو كرد به ابن عباس و پرسيد: بزرگترين شاعر كيست ؟ ابن عباس گفت : اى ابو اسود دئلى به او اطلاع ده .
ابو اسود گفت : او كسى است كه مى گويد:
فانك كالليل الذى هو مدركى
وان خلت ان المنتاى عنك واسع
همانا تو مانند شب هستى كه مرا در بر مى گيرد هر چند گمان مى كنم فاصله ميان من و توزياد است .
ابـن عباس ذوق شعرى سرشارى است و شعر خوب را مى پسنديد و اين سخن اوست كه مى گويد: اين كلمات شبيه سخن و كلام پيامبران است :
ستبدى لك الا يام ما كنت جاهلا
وياتيك بالاخبار من لم تزود
روزگار بزودى آنچه را نمى دانستى آشكار مى كند و كسى كه توشه اى نطلبيده خبرها رابراى تو مى آورد.
بـلـكـه خود او شعر مى گفت , عمر بن ابى ربيعه يك مصراع بيت : تشط غدا دارجبيراننافردا خانه هـمـسايگان ما, دور مى شود را خواند و ابن عباس بلافاصله مصراع ديگر آن راآورد: وللدار بعد غد ابعد وپس فردا دورتر مى شود.
عـمـر بـه ابن عباس گفت : همين طور است كه گفتى , خدا تو را رستگار كند, آيا اين بيت شعر را شنيده بودى ؟ ابن عباس گفت : خير, ولى شايسته است مصراع ديگرش چنين باشد.
محمد بن مصعب شعرى براى ابن عباس سرود و گفت :
ما اكثر العلم وما اوسعه
من ذا الذى يقدر ان يجمعه علوم
چه بسيار و گسترده اند چه كسى قادر به جمع آورى آنهاست …
ان كنت لا بد له طالبا؟
محاولا فالتمس انفسعسه
اگر ناگزيرى كه در طلب دانش بكوشى پس سودمندترين آن را طلب كن پـس از بـيـان ايـن مطالب جاى تعجب نيست هرگاه مى بينيم ابن عباس تفسير را در قالبى ادبى شـكـل مـى دهد, از قبيل اين كه مى گويد: خداى معبود است و آن گاه آيه : افرايت من اتخذ الهه هـواه , آيـا ديـدى كـسـى كـه مـعـبـود خود را هواى نفس خويش قرار داد(جاثيه /23) را قرائت مى كند.
و در تفسير آيه : احل لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم , مى گويد: منظور از رفث آمـيزش جنسى است ولى خداوند آن را با كنايه بيان فرموده است .
و در مورد آيه : الشيطان يعدكم الفقر ويامركم بالفحشاء واللّه يعدكم مغفرة منه وفضلا, مى گويد: در اين آيه دو وعده از جانب خداوند وجود دارد و دو وسوسه از جانب شيطان .
شيطان تهديد به فقر مـى كـنـد و مـى گويد: مال خود را انفاق نكن و براى خويش باقى گذار,زيراخودت بدان احتياج دارى , و بـه فـحشاء و زشتيها دعوت مى كند.
ولى خداوند به شماوعده آمرزش گناهان و فزونى يافتن روزى را مى هد.
جنبه ادبى تفسير ابن عباس بود كه افكار واحساسات مردم را تحت تاثير قرار مى داد.
شخصى به نام شـقـيـق مى گويد: ابن عباس را در زمانى كه از مراسم حج باز گشته بود, ديدم او سوره نور را بر فـراز مـنـبـر خـوانـد و تـفـسـير كرد به گونه اى كه اگر روميان تفسير او را شنيده بودند اسلام مى آوردند.
مردى كه تفسير سوره نور را از ابن عباس شنيده است , مى گويد: دوست داشتم به خاطرشيرينى كلامش لبهاى او را ببوسم .
و سعد بن جبير نيز مى گويد: هنگامى كه از ابن عباس حديث مى شنيدم , اگر به من اجازه مى داد لبهاى او را مى بوسيدم .
ابن عباس از اين رو به شعر روى آورده بود كه عادات مردم جاهليت را در آنـهـا مورد مطالعه و بررسى قرار دهد, چه عاداتى را كه اسلام ممنوع و مردود دانسته بود يا آنهايى را كه اصلاح كرده بود.
ابن عباس در پاسخ مردى كه از مساله طلاق در ميان عرب سوال كرده بود.
گفت : رسم عرب اين بـود كـه اگر مردى همسرش را طلاق مى داد تا دوبار حق رجوع به او را داشت ولى چنانچه براى سـومـين بار او را طلاق مى داد, حق بازگشت و زندگى دوباره با او رانداشت و با توجه به همين عادت جاهلى بود كه اعشى شاعر عرب گفته است :
ايا جارتا بينى فانك طالقة
كذاك امور الناس غاد وطارقة
اى همسرم از من جدا شو, همانا تو رها شده اى كارهاى مردم اين چنين مى آيد ومى رود
وبينى فقد فارقت غير ذميمة
وموموقة منا كما انت وامقة
و مـفارقت كن كه در اين صورت بدون نكوهش جدا شده اى و نزد ما محبوب ميمانى چنان كه تو دوست دارى
فبينى فان البين خير من العصا
وان لا ترى لى فوق راسك بارقة
مفاوقت كن , زيرا مفارفت بهتر از اين است كه با من مخالفت كنى و پيوسته زننده اى بالاى سرت باشد.
ابـن عـبـاس در تـفـسـيـر قـرآن از ايـن شـنـاخـت و آگـاهـى نـسـبت به عادات و رسوم عرب , كمك مى گرفت , از عطاء خراسانى نقل شده كه ابن عباس درباره آيه : يا ايها الذين امنوا لا يحل لكم ان ترثو النساء كرها…, اى كسانى كه ايمان آورده ايد, براى شما حلال نيست كه اززنان از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببرند…(انبياء/ 19) گفته است : درجاهليت معمول بود كه هرگاه مـردى پـدر و يـا خـويـشاوند نزديكش از دنيا مى رفت ,سزاوارتر كه همسر او (نامادرى خود) را به ازدواج خود در آورد, و چنانچه مهر او سبك بود او را نگه مى داشت و در غير اين صورت او را حبس مى كرد تا مهر خود را ببخشد تابميرد و اموالش به او برسد.
ابـن عـبـاس بـه مـنـظـور پـژوهـش در مـعـناى الفاظ قرآن به شعر روى مى آورد, او مىگفت:اگرخواستيد از الفاظ نا مايوس قرآن از من بپرسيد, آن را در شعر طلب كنيد, زيرا شعر سندعرب است .
از نافع بن ابى نعيم روايت شده كه از عبداللّه بن عباس راجع به معناى قول خداوند: وفومها, سوال شد, گفت : منظور گندم است , آيا سخن احيحة بن جلاح را نشنيده اى كه مى گويد: قد كنت اغنى الناس شخصا واحدا—– ورد المدينة عن زراعة فوم غنى ترين فرد مردم تنها من بوده ام كه زراعت گندم را به شهر آوردم نـافـع بـن ازرق از ابن عباس پرسيد مقصود از سنة در قول خداى عزوجل : لا تاخذه سنة ولا نوم , (بقره / 255) چيست ؟ گفت : منظور چرت زدن است , چنان كه زهير بن ابى سلمى گويد:
لا سنة فى طول الليل تاخذه
ولا ينام ولا فى امره فند
در طول شب نه چرت به سراغ او مى آيد و نه مى خوابد و نه در كارش سستى و ناتوانى است شـايد بيشترين مطالبى كه در اين باب از ابن عباس روايت شده , سوالات نافع بن ازرق است كه در خـلال آنـها از ابن عباس خواسته است آياتى از قرآن را برايش تفسير كند ومصاديقى از كلام عرب بـراى آيـات بياورد كه صاحب اتقان (سيوطى ) آنها را در كتابش ذكر كرده است , هر چند مـطـالب ديگرى بر آنها افزوده ولى در هر حال مشخص كرده كه ابن عباس در تفسير قرآن به شعر عرب توجه داشته و آنها را مورد استشهاد قرارمى داده است .
دانـش ادبى ابن عباس بزرگترين وسيله اى بود كه مى توانست مشكلات لغات قرآن را به كمك آن حـل كـند و با هوشيارى معناى مورد نظر را از لفظ متضاد با آن دريافت دارد,مانند لفظ بلاء در آيـه : وفى ذلكم بلاء من ربكم عظيم , و در اين , آزمايش سختى از طرف پروردگار براى شما بود (بقره / 49).
عـلـى بـن ابـى طـلحه مى گويد كه ابن عباس گفته است : منظور از بلاء در آيه شريفه نعمت است , او معناى يك لفظ را در تمام قرآن جستجو مى كند.
ضحاك ازابن عباس روايت كرده كـه وى در باره آيه : فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء,(بقره /59) گفته است : كلمه رجز در همه قرآن به معناى عذاب است .
و در آيه :فذبحوها وما كاروا يفعلون , گاو را سر بريدند امـا نـمى خواستند اين كار را انجام دهند.
(بقره / 71) مى گويد: يعنى مى خواستند انجام ندهند و آنـچـه درباره نكشتن گاو اراده كرده بودند, تحقق نيافت , و هر جا در قرآن كاد يا كادوا يا لو بـاشـد, بـديـن مـعناست كه آن كار انجام نمى شود, مانند آيه : اكاد اخفيها, مى خواهم آن را پنهان سازم (طه /15).
ابـن عـباس با استفاده از همين دانش لغوى بود كه توانست الفاظ غريب و نامانوس را درتمام قرآن شـرح و تـفـسير كند.
سيوطى درباره ابن عباس مى گويد: از او رواياتى با سندقطعى و صحيح در تفسير همه لغات مشكل قرآن وارد شده است .و اگر نتوان گفت همه را لااقل بخش قابل توجهى از آنها را شامل مى شود.
ابـن عـباس مى گويد: من تمام قرآن بجز لغات حنانا, اواه و رقيم مى دانم روشن است كه اين سخن مربوط به زمانى است كه او معناى آنها را نمى دانسته ولى بعدا آنها راآموخته است .
به هـر حـال ايـن مطالب و آمار و ارقام , حاكى از اقتدار ابن عباس به شناخت كلمات دور از فهم قرآن است : و بيانگر اين است كه وى الفاظى را كه از معناى آنها آگاهى نداشت مد نظر قرار مى داد, آن گاه به سخنان اعراب گوش فرا مى داد تا از معناى آنهااطلاع حاصل كند.
از ابن عباس نقل شده كه گفته است : من معناى كلمه يحور را نمى دانستم تا اين كه شنيدم زن عـربـى به دختر خردسالش گفت : حورى يعنى برگرد.
او در مورد قول خداى سبحان : انا فتحنا لك فتحا مبينا: (فتح /1) گويد: من اين آيه را قرائت مى كردم ونمى دانستم معنايش چيست , تـا ايـن كـه بـا دختر مشرح ازدواج كردم و از او شنيدم كه گفت :فتح اللّه بينى وبينك , يعنى خدا ميان من و تو داورى كرد.
ابـن عباس به كمك همين دانش لغوى (ادبى )اش توانست در هنگام تفسير, لغت اصيل قريش را از لـغـات ديگر قبايل عرب متمايز سازد.
به عنوان مثال وى در مورد آيه : وكنتم قوما بورا, مى گويد: بـور دو لـغـت قبيله ازد عمان به معناى فاسد و در كلام عرب به معناى نابودى است , چـنـان كه گفته مى شود: اصبحت اعمالهم بورا, يعنى اعمالشان نابود شد, واصبحت ديارهم بورا, يعنى خانه هايشان ويران و نابود شد.
از ابن عباس نقل شده است : وانتم سامدون , (نجم /61) در زبان يمنى به معناى اين است كه شما از عـذاب الـهى غافليد.
و نيز در مورد قول خداى متعال : اتدعون بعلا,(صافات / 125) گفته است : بعلا در زبان مردم يمن به معناى بتى بود كه پرستش مى شد.ابن عباس مى گويد: كلمه وزر به لغت قبيله هذيل به معناى نوه است .
او در موردآيه : فى الـكـتـاب مسطورا, (اسراء/58) گويد: مسطوراء به معناى مكتوبا (نوشته شده ) ولغتى حميرى اسـت , زيـرا آنـان كـتاب را اسطور مى ناميدند بلكه مى توان گفت ابن عباس در جستجوى كلماتى بود كه از زبان ديگرى وارد زبان عربى شده بود و اومعناى آنها را مى دانست .
سـعـيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده است كه وى در مورد آيه : ان ناشئة الليل (مزمل /6)گفته است : در زبان حبشى هرگاه كسى در شب بپاخيزد گويند: نشا.
از ابـن عـباس راجع به قسورة در آيه : فرت من قسورة , (مدثر/ 51) سوال شد گفت منظوراز آن اسـد اسـت كـه در فـا شـيـر و در زبـان قـبـطى اريـا و در زبـان حـبـشى به آن قسورة گويند.
و نـيز از ابن عباس راجع به آيه : يود احدهم لويعمر الف سنة , هر يك از آنان دوست داردهزار سال عـمـر كند (بقره / 96), گفته است اين همان سخن ايرانيان است كه مى گفتند:سال زه نوروز, مهرگان جر عـلاوه بـر ايـن , ابن عباس قرآن را با قرآن تفسير مى كرد, او در مورد آيه : ربنا امتنا اثنتين واحييتنا اثـنـتين , پروردگارا! ما را دوبار ميراندى و دوبار زنده كردى (مؤمن / 11)مى گويد: منظور اين اسـت كـه شـما كافران پيش از اين كه خداوند شما را بيافريند خاك بوديد و اين حالت مرده است , سپس شما را خلق و زنده مى كند, اين يك بار زنده كردن است آن گاه شما را مى ميراند و به گور بـاز گـردانده مى شويد و اين ميراندن دوباره است ,و سپس شما را در قيامت بر مى انگيزاند و اين زنـده ساختن دوباره است , پس دوبار زنده مى كند و مى ميراند و همين معنا مقصود خداوند است آنجا كه مى فرمايد: كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون , چـگـونـه به خداوند كافرمى شويد در حالى كه شما اجسام بى روحى بوديد و او شما را زنده كرد, سـپـس شـمـا رامـى مـيـرانـد, و بـار ديـگـر شـمـا را زنـده مـى كـنـد, سـپـس بـه سوى او باز مى گرديد(بقره /28).
ابن عباس به منظور واضح ساختن معنا و آشكار كردن آن از شيوه اضافات تفسيرى پيروى مى كرد.او در مورد آيه : هم درجات عنداللّه واللّه بصير بما يعملون , هر يك از آنهابراى خود درجه و مقامى در پـيـشگاه خداوند دارند و خداوند به آنچه انجام مى دهندبيناست (آل عمران / 163), مى گويد: آنها به خاطر اعمالشان براى خود درجه و مقامى در نزد خدا دارند….
ابن عباس با دقت نظر خويش در فهم متن قرآن به تدبر در روح كلام مى پرداخت , او درتفسير آيه : قـالـوا ادع لـنا ربك يبين لنا ماهى ان البقر تشابه علينا وانا ان شاءاللّه لمهتدون , گفتنداز خدايت بخواه براى ما روشن سازد بالاخره چگونه گاوى باشد, زيرا اين گاو برا مامشتبه شده ! و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد (بقره /70), مى گويد: اگر بنى اسرائيل پست ترين گاو را ذبح كرده بـودنـد بـدان اكـتـفـا مى شد ولى آنان در انتخاب آن سختگيرى كردند, خداوند هم بر آنها سخت گـرفت .به خاطر همين ويژگى ابن عباس بود كه على (ع ) درباره وى فرموده است : او از پس پرده نازكى عالم غيب رامى ديد.
ابـن عباس هنگامى كه با ابزار دانش خود به تفسير قرآن مى پرداخت , در چهارچوب روايات منقول تفسير مى كرد.
او هرگاه مورد سوال واقع مى شد, پاسخ آن را از قرآن مى گفت و چنانچه در قرآن نبود و از رسول خدا(ص ) چيزى در باره آن شنيده بود, ازقول آن حضرت نقل مى كرد,و از تفسير به راى بيم داشت .
او مى گويد: اين همان كتاب خدا و سنت رسول اللّه (ص ) است و كسى كه چيزى را از خود بدان بيفزايد,نمى دانم آن را از كارهاى نيكش خواهد يافت يا از گناهانش ؟
از ايـن رو اسـت كـه تـفـسير او را از آيات مربوط به صفات خداوند يا آياتى كه به ظاهرشان دلالت برجسمانيت او دارند.تفسيرى خالص و شيوا و هماهنگ با طبيعت لغت نويسان مى يابيم .
ابن عباس در تفسير آيه : اللّه يستهزى ء بهم , (بقره / 15), مى گويد, يعنى خداوند آنان رااستهزا مى كند, زيرا از آنها انتقام مى گيرد.و آيه : واللّه غنى حليم , (بقره / 263), رااين گونه تفسير مى كند: غنى كسى است كه در كمال بى نيازى و حليم كسى است كه در كمال بردبارى به سر مى برد.
ابـن عـباس در برخى از آيات قرآن درنگ مى كرد و چيزى در مورد آن نمى گفت .ازابومليكه نقل شـده كـه گـفـت : مـردى راجـع به روزى كه به اندازه هزار سال و نيز روزى كه در آيه : يوم كان مقداره خمسين الف سنة , (معارج / 4) به اندازه پنجاه هزار سال است , ازابن عباس سوال كرد, او در پـاسـخ گفت : اينها دو روز هستند و خداوند متعال كه در كتاب خود از آنها سخن به ميان آورده , دانـاتـر بـه آن دو اسـت .
بـنـابـر اين ابن عباس ترسيم كننده فرهنگ قرآنى و روش رسول خدا(ص ), در آنچه خداوند كه برخى از علوم را به خود اختصاص داده است , مى باشد.مـطـلب ديگرى كه در روشن تفسيرى ابن عباس وجود دارد, موضع او در برابر اهل كتاب و كمك گـرفتن از آنها در تفسير داستانهاى قرآن است , او مى گويد: چگونه شما مسلمانان چيزى از اهل كـتـاب سـوال مـى كنيد و حال آن كه كتاب شما قرآنى است كه خداوند آن رابر پيامبر(ص ) نازل كـرده و در دسـتـرس شما قرار داده و تازه ترين كتابى است كه كهنه شدنى نيست ! آيا خداوند دو كـتـاب خـود به شما خبر نداده است كه آنها تورات و انجيل راتحريف كردند و با دست خود كتاب ديـگـرى نـوشـتند و گفتند اين همان كتابى است كه ازجانب خدا نازل شده است تا بدين وسيله بـهـاى نـاچيزى به دست آورند؟! آيا خداوندشما را از علمى كه با پرسش از آنان به دست مى آوريد نـهـى نـمى كند؟ به خدا سوگندهرگز كسى از آنان را نديدم كه از آنچه خداوند در قرآن بر شما نازل كرده است از شماسوال كند.
ولى با وجود اين , برخى از رواياتى كه ما در اختيار داريم مويد اين است كه ابن عباس به اهل كتاب مراجعه مى كرده است .
مردى از بنى تميم روايت مى كند كه ابن عباس به ابوالخلد نامه نوشت و راجع به [ميوه ]درختى كه آدم از آن خـورد و نـيـز درختى كه در كنار آن توبه كرد, از او پرسيد.
ابوالخلد درپاسخ وى نوشت : درخـتـى كه آدم از نزديك شدن به آن نهى شده بود سنبلة و درختى كه نزد آن توبه كرد, درخت زيـتـونـة بـود.
ابوالخلد مورد ستايش مردم بود, زيرا اوكتابهاى آسمانى را قرائت مى كرد و دخـتـرش مـيمونه مى گويد: پدرم قرآن را در ظرف يك هفته و تورات را در مدت شش روز ختم مـى كرد.
او تورات را با نگاه خود مى خواند, وچون روز ختم آن فرا مى رسيد, گروهى از مردم نزد وى جـمع مى شدند و او مى گفت :گويى هنگام ختم تورات رحمت خداوند نازل مى شود.
اسـحـاق بن عبداللّه حارث ازقول پدرش نقل مى كند كه ابن عباس از كعب [الاخبار] راجع به قول خداى متعال :يسبحون الليل والنهار لا يفترون , شب و روز تسبيح مى گويند و ضعف و سستى به خودراه نمى دهند (انبياء/ 20) و آيه يسبحون له بالليل والنهار وهم لا يسلمون , شب و روزبراى او تـسـبيح مى گويند و خسته نمى شوند (فصلت / 38) سوال كرد, او گفت : آياچشمت براى ديدن اشيا و نفست تو را به رنج و زحمت مى اندازد؟ ابن عباس گفت : خير.
كعب گفت : تسبيح خداوند نيز به آنان الهام شده , چنان كه ديدن و نفس كشيدن به تو الهام شده است .
آرى , جـلساتى تشكيل مى شد كه كعب الاحبار و ابن عباس در آنها به بحث و مذاكره درباره تورات مـى پـرداختند, عكرمه گويد: ما نزد عبداللّه بن عمر و ابن عباس نشسته بوديم كه پرنده اى با سر و صـدا از بـالاى سـرمان عبور كرد.
مردى از ميان ما گفت : خير باشد,خير باشد, ابن عباس گفت : خـيـر و شـتـرى در كـار نـيـسـت , كـعب به ابن عباس گفت : تو درباره طيرة (فال بد زدن ) چه مى گويى ؟ ابن عباس : دوست دارى چه در مورد آن بگويم ؟ لا طير الا طير اللّه ولا خير الا خير اللّه ولاحول ولا قـوة الا بـاللّه , هيچ خير و شرى جز آنچه خدا بخواهد وجود ندارد و هيچ قدرت وحركت و نيرويى نيست جز به يارى خداوند.كعب گفت : اين كلمات در كتاب تورات وجود دارد.
درباره آغاز آفرينش و داستانهاى قرآن روايات بسيارى از ابن عباس نقل شده كه ممكن نيست وى به اهل كتاب مراجعه نكرده باشد بخصوص آنجا كه اين داستانها را به تفصيل بيان مى كند.
اكـنـون رجـوع ابن عباس به اهل كتاب و درخواست او از مسلمانان مبنى بر عدم مراجعه به آنها را چـگـونـه سـازگار بدانيم ؟ حقيقت اين است كه ميان آنچه ابن عباس مى گويد و آنچه انجام داده اخـتـلافى وجود ندارد, زيرا هنگامى كه او به منظور توضيح خواستن به اهل كتاب رجوع مى كند, مانند مراجعه دانشمندى است كه گوش خود را براى آنچه گفته مى شود عاريه مى دهد, آن گاه خرد و انديشه خويش را در آنچه شنيده به كار مى گيرد وپس از كنار زدن مطالب ساختگى و دور از واقـعيت آن را بر مى گزيند.
او با اين سخن خودكه : علوم بيش از آنند كه بتوانيد بر آنها احاطه پـيـدا كـنيد, پس بكوشيد بهترين آنها را فرارگيريد پايه و اساس گزينش علم را گذارده است .
محمد بن مصعب براى ابن عباس چنين سروده است :
ما اكثر العلم وما اوسعه
من ذا الذى يقدر ان يجمعه
علوم چه بسيار و گسترده اند چه كسى قادر به جمع آورى آنهاست .
ان كنت لابد له طالبا
محاولا فالتمس انفعه
بـلكه مى توان گفت , موضع ابن عباس در برابر اهل كتاب , او را عزت دينى مى دهد و وى را داراى كـرامت نفس و سخاوتمند در دانش خويش , معرفى مى كند, روايت شده كه مردى براى ابن عباس خبر آورده كه كعب الاحبار گمان كرده كه خورشيد و ماه را در روزقيامت مانند دو گاو پى شده مى آورند و در آتش مى افكنند, ابن عباس خشمگين شد وگفت : كعب الاحبار دروغ گفته است , و ايـن جـمـلـه را سـه بـار تـكرار كرد, علاوه بر اين افزود: اين عقيده مربوط به دين يهود است و او مى خواهد آن را در اعتقادات اسلام واردسازد.
پس از آن كعب از ابن عباس معذرت خواهى كرد و پوزش طلبيد.و نـيـز از هـمين قبيل است روايتى كه مى گويد: در محضر ابن عباس سخن از ظلم به ميان آمد, كعب گفت : من در تورات نيافته ام كه ظلم و ستم خانه ها را خراب مى كند.
ابن عباس گفت : من آن را در قـرآن بـه تـو نـشـان مـى دهـم , آنـجـا كه خداى عزوجل مى فرمايد: فتلك بيوتهم خاوية بماظلموا,اين خانه هاى آنهاست كه به خاطر ظلم و ستم شان خالى مانده (نمل / 52).
چـنان كه ملاحظه مى كنيد, اين است حقيقت موضع ابن عباس در برابر اهل كتاب , و اوهرگاه به پرهيز از مراجعه به اهل كتاب دعوت مى كرد به خاطر فساد و تباهى بود كه ازاين رهگذر بر عقل و انديشه توده مردم وارد مى شد ولى دانشمندان امثال ابن عباس انگيزه هاى دارند كه در سخنى كه به آنان القا مى شود كاملا تامل و درنگ مى كنند پيش ازآن كه آن را تصديق كنند.
دانـش ديـگـرى كه ابن عباس در تفسير قرآن به كار برد, جغرافيا بود و آنچه در اين امر به اوكمك كـرد ارتـبـاط وى بـا خـلـفا و شناخت او نسبت به مرزهاى دولت اسلامى بود, وچيزى كه موجب شد او از اين دانش نيز بهره فراوان ببرد, مسافرت او به شهرهاى ميان مكه و مدينه و سپس حـاكـميتش بر بصره و لشكركشى او به افريقا همراه عبداللّه بن سعددر سال بيست و هفت هجرى بود , بلكه در خلال سفرهايى كه به نواحى مختلف جزيرة العرب به منظور كسب علم داشت به طور كامل از دانش جغرافيا برخوردارشد.
ابـن عـباس به اطلاع يافتن از سرگذشت هر اسم و مكان يا محلى كه در قرآن تلويحا يا باصراحت ذكرى از آن به ميان آمده بود, بسيار اهتمام مى ورزيد.
او مى گويد: منظور ازاحقاف كه در قرآن ذكـر شده , شنزارى است كه بين عمان و حضرموت قرار دارد.
و بحق كم نظير است تفسير عـلـمى ابن عباس از اين آيه : تولج الليل فى النهار وتولج النهار فى الليل , شب را به روز و روز را به شب در مى آورى (آل عمران / 27) او در تفسير آيه مى گويد: يعنى آنچه از روز كم شود, خداوند آن را در شب و آنچه از شب كاسته مى شوددر روز قرار مى دهد.و بـديـن سان بود كه ابن عباس با معلومات گسترده خويش اهتمام مى ورزيد كه به آنچه درقرآن هـسـت آگـاهى يابد تا آنجا كه مى گويد: چون به آيه اى از كتاب خدا (قرآن )مى پرداختم دوست داشـتـم آنـچـه را مـن از آن مـى دانـستم , همه مسلمانان بدانند.
ابن عباس در بيان ميزان تـواتـمـنـدى خـود در تـفـسـيـر مـى گويد: اگر افسار شترى از من مفقودشود, آن را در قرآن مـى يـابم .(اگر ابن عباس از علوم مختلف بهره مند نبود ونمى توانست همه آنها را در تفسير قرآن به كار گيرد.اين سخن را نمى گفت .
عبيداللّه بن عبداللّه بن عتبه اين دانش و مهارت ابن عباس را كه در تفسير به او كمك مى كرد, اين گـونـه براى ما توصيف مى كند: او از جهاتى بر مردم برترى داشت , از نظربهره مندى وى از علوم پـيـشـيـن و قـدرت فهم و ذكاوت او در مواردى كه احتياج بود وى اظهار نظر كند, و نيز از نظر, بـردبـارى , نـسـب و تـحـليل مسائل , و من نديدم كسى را كه نسبت به احاديث رسول خدا(ص ) و داوريـهـاى ابوبكر و عمر و عثمان و در راى و نظر وشعر, زبان عرب , تفسير قرآن , رياضى و علم به واجبات , داناتر از ابن عباس باشد, و درمواردى كه هر كس اظهار نظر مى كرد و لازم بود ابن عباس نـيـز نظر خود را ابراز دارد, هيچ رايى بهتر و استوارتر از راى او نبود.
ابن عباس روزها مى نشست و يـك روز فـقـط مـسـائل شـرعـيه مردم را بيان مى كرد, يك روز تفسير مى گرفت , روزى درباره جنگهاى پيامبر, يك روز درباره شعر و روزى ديگر راجع به جنگهاى عرب صحبت مى كرد.
هرگز نديدم دانشمندى در مجلس او بنشيند و در برابر وى خصوع نكند و يا سوال كننده اى از وى سوالى بپرسد و پاسخ آن را دريافت نكند.ابـن عـباس خود را وقف علم كرده بود, و بينايى خود را در اين راه از دست داده بود ولى با اين حال به كسب دانش ادامه مى داد و براى به دست آوردن آن مى كوشيد.
عبيداللّه بن ابى از على بـن ابـى رافـع نـقل مى كند كه گفت : ابن عباس با فردى كه به همراه داشت نزدابو رافع (پدرم ) مى آمد و سوال مى كرد, پيامبر(ص ) در فلان روز چه كرد؟ و آنچه او درپاسخ ابن عباس مى گفت , همراهى او آن را مى نوشت .
از اين رو ابن عباس همواره مورد ستايش و احترام صحابه پيامبر(ص ) و تابعين آن حضرت بود و نام او در كتابهاى مختلف تفسير كه با روشها و گرايشهاى سياسى و مذهبى متفاوت نوشته شده , زياد به چشم مى خورد وشايد كثرت مطالبى كه جعل و به ابن عباس نسبت داده شده نشان دهنده اين بـاشـد كـه او نـزد كسانى كه اقدام به جعل آن مطالب مى كردند, عظمت داشته و آنان خواسته اند كالاى خود را به كسى نسبت دهند كه ازشهرت علمى برخوردار بوده است .
روشهای تفسیر قرآن // سیدرضا مودب