زندگینامه آیت الله سید هاشم میردامادی نجف آبادی (۱۳۰۳ – ۱۳۸۰ق)

 

۲۸۶۳۱۱_۲۷۷ (۱)

نسب

نسب آیت الله سید هاشم میردامادیبا ۳۰ واسطه به ابوالحسن محمد دیباج فرزند امام صادق، علیه السلام، می رسد.بیش تر نیاکان وی، اهل فضل و دانش بوده اند و نوابغ و رجال بزرگی در میان ایشان قرار داشته است، نظیر محقق کرکی علی بن حسین عاملیمعروف به محقق ثانی (م ۸۴۰ هجری قمری) و علامه میر محمد اشرف(م ۱۱۴۵ هجری قمری) صاحب کتاب فضائل السادات.

او فرزند میرعبدالحسیب (م ۱۱۲۱هجری قمری) مدفون در تخت فولاداصفهاناست. وی (میرعبدالحسیب) فرزند علامه احمد عاملیصاحب تالیفات بسیار است. (از جمله کتاب های او مصقل الصافی فی الرّد علی النصاریو نفحات اللّاهوتیهو مفتاح الشفاءاست.علامه احمد عاملی داماد و پسر خاله و شاگرد بزرگ فلاسفه اسلام، میر محمد باقر و ملقب به معلم ثالثاست.

میرداماد سر سلسله ی خاندان بزرگ میردامادی است. از این ناحیه، نسب آیت الله میردامادی با ۸ واسطه به میرداماد و نسب میرداماد با ۲۱ واسطه به امام علی بن الحسین، علیهما السلام، منتهی می شود.از طرف دیگر در میان اجداد میرداماد، امیران و رجال بزرگی نظیر سید کمال الدین و سید قو ام الدین و محقق ثانی بوده اند. سید کمال الدین و سید قوام الدین از سادات مرعشی هستند که مدتی در منطقه ی بزرگی از ایرانفرمانروایی داشتند. آنان مدفون در آمل هستند.

محقق ثانی نیز جدّ مادری میرداماداست که عظمت علمی و درجه ی فقاهت او در فقه شیعه و تاثیرگذاری او در جهات مختلف در آن عصر و حال، جای تردیدی ندارد. و چون پدر محمد باقر داماد، داماد محقق کرکیبوده، به «داماد» معروف گشته است.شجره ی نامه ی خاندان میردامادی در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی به نحو بسیار زیبا و دقیق با امضای تفصیلی مرحوم آیت الله مرعشی نجفیتجدید و به زیور طبع آراسته گردیده است.

ولادت و دوران کودکی

تولد ایشان در سال ۱۳۰۳ هجری قمری در نجف اشرف اتفاق افتاد. در سن دو سالگی پدر خویش را از دست داد و تحت حمایت پر مهر مادری فاضل و پاک سیرت، دوران کودکی را سپری کرد. از همان اوان رشد، همت به تحصیل و فراگیری گماشت. در میان اقران به هوش و ذکاوت و استعداد خوب معروف گشت.

بالای سرش ز هوش مندی

می تافت ستاره ی بلندی

به سرعت پلکان ترقی را پیمود. از خود آن مرحوم نقل است که فرموده بود: «من از سنین قبل از بلوغ، علاقه ی سرشاری به مجالس علما و رجال علمی داشتم و بیش تر وقت من، در محضر شخصیت های بزرگ و مراجع آن وقت می گذشت. آمادگی فوق العاده ای برای کسب فضائل و پذیرش هر گونه استفاده علمی داشتم و تنها آرزوی من، رسیدن به مقامات عالی علم و عمل بود. از طرفی مادرم به جهت سختی در امر معاش، اصرار داشت که در پی کسب و کار بروم تا آن که از یکی از استادان خویش خواستم تا نزد مادرم بیاید و وی را راضی به ادامه ی تحصیل کند. در نتیجه، این مشکل از پیش پایم برداشته شد.».استعداد خوب و پشتکار و وجود اساتید مبرز در فنون مختلف، در سنین جوانی او را به مقام اجتهاد رسانید و بارها مورد تشویق اساتید بزرگ قرار گرفت.(۱)

اساتید

سید هاشم، مقدمات و سطح را با جدیت کامل نزد مدرسان معروف گذراند. سپس در حوزه ی بزرگ نجف از محضر آیات عظام آخوند محمد کاظم خراسانی(صاحب کفایه الاصول) و آقا میرزا محمدتقی شیرازی و میرزا حسین نایینی کسب فیض کرد. و از خرمن دانش ایشان، خوشه ها چید و به درجه ی رفیع اجتهاد نائل آمد. آن چه آن مرحوم را بعدها در میان اقران خود ممتاز و شاخص کرد، جنبه ی عرفانی و سلوک او بود. ایشان از استادان اخلاق و عرفان آن دوره مانند سید احمد کربلایی، سید مرتضی کشمیری، آقا میرزا جواد ملکی بهره های بسیار برد. در این میان با مرحوم سید احمد کربلایی بسیار مأنوس بود و شاگرد خاص آن جناب گردیده بود.آن مرحوم از دو استاد خود، میرزا محمدتقی شیرازی و حاج سید احمد کربلایی بسیار یاد می کرد و از یاد آنان لذت می برد و از سجایای اخلاقی آن دو داستان هایی نقل می فرمود.

او مکرر می فرمود:«بعد از آقامیرزا محمدتقی شیرازی، دیگر کسی به آن مهذّبی و پاکی ندیدم».(۲) درباره مرحوم سید احمد کربلایی می فرمود:«این مرد، همواره حال انقطاع و توجه به خدا داشت و گاهی که با شاگردان مشغول صحبت بود و می خندیدند، در اثناع توجهی به خدا می کرد و از گوشه های چشمش اشک جاری می گشت و در آن حال به احدی توجه نداشت»(۳)باز از مرحوم سید احمد کربلایی نقل می فرمود که «کاملاً بر نفس خود مسلط بود و مانند او کسی را ندیدم».(۴)

تقوا و زهد

موفقیت آن جناب در زهد و بی رغبتی به دنیا و تقوای، کم نظیر بود که مورد غبطه ی دیگران قرار می گرفت. اصالت و نجابت خانوادگی و تقید مادر وی به عبادات و سنن و ادعیه، شوق کامل از عنفوان جوانی به تکمیل نفس و تهذیب و طهارت روح، مراوده با مردان حق و ریاضت های مشروع، همگی دست به دست هم داد و از او وجودی ساخت که جز رضای الهی، چیزی در نظرش جلوه نمی کرد. حبّ و بغض او، روی محور خدا بود و در مدت عمر، ذره ای آلودگی پیدا نکرد. از بعضی افراد که می خواستند از رفاقت سوء استفاده کنند، برای خدا قطع رابطه کرد و از مشتبهات جداً گریزان بود. از مال های شبهه ناک شدیداً بر حذر بود و پایه ی زندگی را بر قناعت گذارده بود و زندگی بسیار ساده ای داشت. مازاد را در راه خدا انفاق می کرد و با تجملات و زیاده روی، سخت مخالف بود و توکلی فوق العاده داشت و نافله های شب او طولانی و از خوف خدا بسیار می گریست. تمام نمازهای طول عمر خود را دوباره گذارد و به ادعیه بسیار توجه داشت. ذکر یونسیّه او در سجده معروف بود. بسیار در اثنای حضور در نجف اشرف به مسجد سهله می رفت و عبادت می کرد. از شهرت گریزان بود و دیگران را نیز بر حذر می داشت.

اخلاق و عادات

افرادی که با آن مرحوم آشنایی داشتند دل باخته ی او گردیده بودند. سرسوزنی کبر و غرور در وجود شریفش نبود. بسیار متواضع و فروتن و بی ادعا بود. اخلاق و رفتارش در همه ی مدت عمر، به یک میزان بود و مقامات ظاهری اشخاص، در روحیه ی وی اثری نمی گذاشت. زی طلبگی را تا آخر عمر حفظ کرد. کسانی را که علماً و نسباً از وی پایین تر بودند، بدون هیچ گونه ناراحتی بر خود مقدم می داشت. دارای صفای باطن و روشنی ضمیر بود و به گفته ها و درد دل های مردم توجه و عنایت کامل داشت و واقعاً متأثر می شد و اظهار همدردی می کرد و با تمام وجود در رفع حوائج دیگران تلاش می کرد.(۵)

از یاد و خاطره ی اهل مشهد هنوز نرفته است که شبی آن مرحوم در جامع گوهرشاد در شبستان معروف به خودش، آیات عذاب را برای مردمان توضیح و تفسیر می کرد. یکی از اراذل و لات های معروف مشهداز آن جا عبور می کند. وقتی بیان شیوای آن مرحوم به گوشش می خورد، مانند صاعقه ای او را فرا می گیرد وهمان جا روی کفش ها می نشیند. موعظه و برنامه تفسیر آن مرحوم تمام می شود. جلو می آید و با اظهار ندامت و پشیمانی از گذشته ی خود عرضه می دارد: «آیا من هم بخشیده خواهم شد؟ وای بر من که چگونه می توانم عذاب الهی را تحمل کنم»؟! آن مرحوم او را آرام می کند. دست بر سینه اش می گذارد. او را امیدوار می کند و به توبه و احقاق حقوق از دست رفته ی مردم راهنمایی می کند. گویند نَفَس آن مرحوم به قدری در آن فرد تاثیر گذاشت که او گذشته خود را جبران و بعدها انسانی مستجاب الدعوه شد و مردم مشهد برای رفع مشکلات نزد او می رفتند.(۶)

آن مرحوم میزان را عقل و شرع قرار داده بود. می فرمود که «نباید تابع مردم بود»(۷). با سر و صدا و هیاهو و جنجال در محیط های عبادت، سخت مخالف بود و به همین خاطر شبستان آن موسوم به نام نجف آبادی [در ضلع غربی مسجد جامع گوهرشاد]، محیطی آرام و دل پذیر و مأوای بسیاری از اهل دل و عبادت بود. خود با توجه به آیات ۶۳ سوره ی انعام و آیات ۵۵ و ۲۰۶ از سوره اعراف و روایاتی از مرحوم طبرسی در مجمع البیاناز جمله این که پیامبر، صلی الله علیه وآله، فرمودند: «انّکم لاتدعون اصماً ولاغائباً انّکم تدعون سمیعاً قریباً انه معکم» مردمان را به آرامش و توجه و ذکر دعوت می کرد.

او اهل ذکر بود. در همه حال، ذاکر بود. زمانی هم که دیگران به اشتغالات دنیایی مشغول بودند، گاه اتفاق می افتاد او در عالمی دیگر سیر می کند. بعضی از نوافل را در مسیر مسجد در راه می خواند. در همه حال نوافل شبانه و یومیه اش ترک نمی شد. اهل شبستان ایشان هم به سنت خواندن نوافل عادت کرده بودند. تا نوافل خوانده نمی شد، نماز دیگر شروع نمی گردید. این خصوصیت و ویژگی نماز جماعت آن جناب بود. خوش سخن و خوش بیان بود، زیبا سخن می گفت و شیوایی بیان او همه را جلب می کرد. این خصوصیت در فرزندان آن جناب هم بوضوح مشاهده می شود.

مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند روحانی و فاضل و مجتهد آن جناب برای این جانب نقل می کردند که در سفری همراه پدر از ایران به عراق رفته بودیم. شبی میهمان مرحوم آیت الله سید محسن حکیم(صاحب مستمسک) بودیم. مرحوم آقای حکیم از کودکی با مرحوم سید هاشم دوست بودند و تقریباً همه ی سال های تحصیل را با هم گذرانده بودند.در آن شب و در آن محفل انس که در پشت بام منزل مرحوم حکیم نشسته بودیم، مرحوم آقای حکیم رو به پدر کرد و فرمودند: «عِظنی یا سید هاشم» و پدرم مطلبی را عرضه داشت.(۸)

آقای سید حسین میردامادی فرزند دیگر آن مرحوم از علامه طباطبائی نقل می کرد که ایشان فرموده بود: «آقای سید هاشم میردامادی اَعبَدْ طلاب نجف بود».(۹)

آیت الله بهجت به مناسبت از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند، حتی آقای سید مجتبی خامنه ای روزی به این جانب گفتند: «آقای بهجت سراغ نوه های آن مرحوم را گرفته اند و من توضیحاتی داده ام.».

نیز هرگاه این جانب به خدمت آیت الله استاد وحید خراسانیمی رسم، از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند یک بار فرمودند: «من، هنگامی که آقای سید هاشم رحلت کرد، در مشهدبودم. وقتی جنازه ی ایشان را از منزل شان بیرون آوردند، پارچه ی سبزی بر روی آن کشانده بودند. احساس خوب و روحانی به من دست داده بود. من آن نورانیت را در آن جا مشاهده کردم.». و به کرّات فرمودند: «آن جناب، مرد بزرگی بود.».(۱۰)

اخیرا آیت الله واعظ زاده خراسانیبرای این جانب نقل می کردند که مرحوم آیت الله سید هاشم، وقتی به محضر آیت الله بروجردیدر زمان زعامت ایشان می رسد، خم شده و دست آقای بروجردی را می بوسد. متقابلاً آیت الله بروجردی هم خم شده و دست آقای سید هاشم را می بوسد.(۱۱)

مقام معظًم رهبری در ملاقاتی که اخیراً خدمت شان رسیدم، در ارتباط با سید هاشم میردامادی فرمودند:«دو عکس نزد من موجود است که آن مرحوم در زندان رضاخان است و پلاکی روی سینه دارد و یکی از آن دو تصویری از مقابل است و دیگری به صورت نیمرخ. ایشان اضافه کردند من سید محمد کشمیری را دیده بودم. وی با مرحوم سید هاشم رفیق بود و به نظر می رسید هر دو به درس پدر، یعنی سید مرتضی کشمیری حاضر می شدند. یک روز خدمت مرحوم سید محمد رفته بودم در حالی که مرد بزرگی حدود ۷۰ سال داشت. ایشان به من گفت: «مفاتیح الجنان را باز کن و دعای ابوحمزه را بیاور» من آوردم. فرمود: «خط ببر»، من خط می بردم و ایشان می خواند. یکی دو صفحه که خواند، خسته شد و فرمود: «دیگر بس است». معلوم بود دعا را از حفظ داشته و تردید در فراموشی آن کرده است.

مرحوم سید هاشم دعای ابوحمزه را در قنوت می خواند. این مطلب را مرحوم آقای بهجتبه من گفتند. ایشان از پدر شما [دایی ما] نقل می کردند. شاید زمانی که پدرتان برای دریافت دستور از آقای بهجت خدمت ایشان می رفته اند، این مطلب را به آقای بهجت گفته اند. اولین مجلسی ترحیمی که در قمبرای مرحوم آقای سید هاشم منعقد شد، توسط مرحوم آیت الله بروجردیبود. بعد از مجلس، آقای قاضی زاده به ما گفت: برویم منزل آقای بروجردی، هم برای تشکر و هم اجازه ی برگزاری مراسم دیگر». چون آن زمان رسم بود آقای بروجردی باید اجازه انعقاد مجالس را می دادند. من به اتفاق اخوی آقای سید محمد و آقای سید حسین [میردامادی] منزل آقای بروجردیرفتیم. تا آن زمان من هنوز اندرونی آقای بروجردی را ندیده بودم. آقای سید حسین [دایی ما] من و اخوی را معرفی می کرد. بعد مرحوم آقای بروجردی پاکتی به من و اخوی دادند که حاوی ۴۰۰ تومان بود. آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بود. هزینه ی بعضی مجالس و همچنین مبالغی دیگر باقی ماند.»(۱۲)

آقای سید مهدی طباطبایی(نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی) و از وعاظ مشهدو تهراندر برنامه ی «این شب ها» در تیرماه ۸۸ که از شبکه اول سیما پخش می شود، در ارتباط با مرحوم سید هاشم می گفت:«با آن مرحوم به سفر حج مشرف شدیم. من نوجوان بودم و از این که همسفر آقای سید هاشم نجف آبادیبودم، خوش حال و آن را فرصتی بسیار مغتنم می دانستم. از جمله توصیه های آن جناب به اهل کاروان، از جمله حقیر، این بود که برای رسیدن به مقامات معنوی و دریافت فیوض روحانی برای خود دعا نکنید. من به این توصیه عمل می کردم، ولی روزهای پایانی سفر، دل طاقت نیاورد و برای خود نیز دعا کردم. مرحوم سید هاشم نجف آبادیمرا بازخواست کرد و فرمود به توصیه ما عمل نکردی.»

فعالیت های سیاسی

در دوره ی رضاخانی که فضای خفقان و وحشت بر ایرانسایه افکنده بود، آن مرحوم در دفاع از اسلام سخت و بی پروا بود. به حق، نمونه ی کاملی از یک عالم آگاه و شجاع و حق طلب بود. در حادثه ی دهشت بار حمله به حرم رضوی و کشتار مردم در مسجد جامع گوهرشاد، به سال ۱۳۱۴ هجری شمسی ایشان و دیگر علمای طراز اول مشهددر منزل آیت الله سید یونس اردبیلیجلسه ای تشکیل دادند و با صدور اعلامیه ای تند، از عملکرد ددمنشانه حکومت وقت و شخص رضاخاناعلام انزجار کردند، در آن دوران سیاه و خفقان، حکومت، از اقدام علما مطلع گشت و هر یک از اعضای جلسه به منطقه ای تبعید شدند.

آن مرحوم به سمنان تبعید شد و بعد از تحمل شدائد و مرارت های مختلف در آن سامان، شبی تصمیم به ترک و فرار از آن جا گرفت. جالب این که برای همه ی اعضای خانواده کفش های کتانی بی صدا تهیه کرد و با چند کیسه نان و کمی آذوقه، از بی راهه راهی مشهدمی شود. متاسفانه در میانه راه، ماموران رضاخانی از حرکت ایشان و خانواده مطلع می کردند و از ادامه ی سفر ممانعت به عمل می آورند. ایشان مجدداً به سمنان بازگردانیده شد. مدتی دیگر را در حبس و تبعید سپری کرد.

دوران تبعید آن مرحوم بیش از ۷ سال به طول انجامیده است. آن مرحوم بعد از دوران تبعید، مدتی را به شهر ریمی رود و مورد توجه مردم آن سامان قرار می گیرد و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، علیه السلام، بزرگ ترین نماز جماعت شهر را تشکیل می دهد.

مرحوم آقای حاج شیخ احمد مجتهد تهرانیمدیر مدرسه ی میرزا جعفر در تهران حکایاتی را برای این جانب در ارتباط با توقف چند ماهه ی آن جناب در شهر رینقل کردند. بدین ترتیب که بعد از دوران تبعید ایشان در سمنانبا حضور مرحوم سید هاشم در شهر ریو اقامه ی نماز جماعت در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، همه ی جماعات تحت الشعاع قرار گرفت و بعد از اندک زمانی به اول عالم و شخصیت شهر ری معروف گشت. شرح و اسناد بعضی از فعالیت های سیاسی آن مرحوم ذیلاً از نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت.

آن چه از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سایت آن مرکز آمده، بدین شرح است:(۱۳)«اداره ی تلگراف به دستور والی خراساناز ارسال تلگراف به تهران جلوگیری و تلگراف به جای دربار به نظمیه کل ارسال شد.(۱۴) رضا شاه پس از اطلاع از اقدام علما، دستور دستگیری آنان را صادر کرد و پس از قتل عام خونین مردم در مسجد گوهرشاد نظمیه ی مشهدبه سرعت علمای فوق را دستگیر کرد. بر اساس اسناد، علمای فوق الذکر از جمله آیت الله سید یونس اردبیلیو آیت الله سید هاشم نجف آبادی[میردامادی] دستگیر و به تهران اعزام می شوند و مدتی را در زندان به سر می برند.

خاندان و نیاکان آیت الله سید علی خامنه ایاز دو سو، هم پدر و هم مادر، خاندانی مبارز و موثر در تحولات سیاسی اجتماعی بوده اند. آیت الله خامنه ای از جانب مادر در خاندانی جلیل القدر در عرصه ی علم و فقاهت و مجاهده قرار دارند. مادر معظم له فرزند آیت الله سید هاشم میردامادیمعروف به نجف آبادی یا نجفی است. سلسله اجداد مادری آیت الله خامنه ایبا سی و چند واسطه به امام صادق، علیه السلام، می رسد.».

در قسمتی دیگر از آن چه مرکز اسناد آورده، آمده است:«آیت الله سید هاشم نجف آبادیاهل ذوق و عرفان بود. به تصریح مقام معظم رهبری بین پدر، یعنی (آیت الله سید جواد خامنه ایو آیت الله سید هاشم نجف آبادی(پدربزرگ) این زهد و عرفان وجهی مشترک بود».(۱۵)

در قسمتی دیگر از اسناد آمده است:«آیت الله سید هاشم نجف آبادیپدربزرگ مقام معظم رهبری، علی رغم مقام علمی و عرفانی و زهد و تقوا در تحولات سیاسی ـ اجتماعی مشهد، حضوری فعال داشت. از آن جمله حضور در قیام مسجد گوهرشاد است. این حضور و شرکت کم تر مورد بررسی قرار گرفته است. از این رو اطلاعاتی که ارائه می شود، جامع و مانع نیست و در آینده تکمیل می شود.

مردم و علمای مشهدپس از عزیمت آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمیاز مشهدبه اعتراض در مسجد گوهرشاد جمع شدند. پس از سخنرانی های شدیداللحن بهلول در حضور مردم در مسجد گوهرشاد، مأموران رضاخانمردم را در حرم رضوی به گلوله بستند. در پی حمله ی اولیه ی ماموران و کشتار عده ای از مردم، علما و مراجع مشهدطی تلگرافی اعتراض آمیز ضمن محکوم کردن کشتار مردم، شرح ماوقع را به شاه گزارش کردند. در این تلگراف قید شده بود که «در اثر کثرت مقتولان در صحن مقدس و ورود گلوله ها بر ایوان مقصوره و بقعه ی منوره. ازدحام ملت زیاد است و ما فعلاً در مسجد گوهرشاد هستیم.».

در ادامه، علمای مشهدخواستار آزادی آیت الله قمی و موقوف شدن بی حجابی و کلاه پهلوی شدند. امضا کنندگان، آیات عظام سید یونس اردبیلی، شیخ هاشم قزوینی، سید هاشم نجف آبادی، سید عبدالله شیرازی، سید علی اکبر خویی(پدر آیت الله العظمی ابوالقاسم خویی)، حاج میرزا حبیب ملکی، سید علی سیستانی(پدر آیت الله العظمی سیستانی)، شیخ آقا بزرگ شاهرودیبودند».

در اولین سند به تاریخ ۲۷/۶/۱۳۱۴ هجری شمسی بعد از ذکر علمای فوق آمده است: «این علمای ـ که تلگراف اعتراض آمیز را امضا کرده بودند ـ با اخذ التزام مراجعت به محل های اولیه ی خود، مرخص و شهربانی موظف به مراقبت از اعمال آنان است.(۱۶)

سند دیگری حکایت از دستور تبعید علمای دستگیر شده به اوطان خود و نقاط دیگر می دهد.(۱۷)در سند دیگری اداره ی آگاهی تهرانبه دستور رضاشاه ـ حسب الامر ـ موظف می شود طی ۴۸ ساعت تحت الحفظ آیت الله سید یونس اردبیلیرا به اردبیلو آیت الله سید هاشم نجف آبادیرا به جای قزوین، به سمنانروانه کنند.(۱۸)

«به تاریخ ۱۴/۹/۱۳۱۴ هجری شمسی وزارت داخله، نمره ی ۱۰۰۹، اداره ی کل شهربانی، اداره ی آگاهی؛ عطف به یادداشت مورخه ۹/۹/۱۳۱۴ که ابلاغ فرموده بودند سید یونس اردبیلیو هاشم در عرض ۴۸ ساعت به اردبیلو سمناناعزام شوند، طبق راپورت شعبه، سید یونس با جواز نمره (۱۷۸۷۱) ۱۱/۹/۱۴ به اردبیل و هاشم نجفیبا جواز نمره (۱۷۸۶۰) ۱۱/۹/۱۴ به سمنانعزیمت نمودند. کفیل اداره ی آگاهی، سمیعی [امضاء]»

پس از سپری شدن مدت محکومیت، تا مدت ها آیت الله سید هاشم نجف آبادیاز بازگشت به مشهدممنوع بود.

در صورت اسامی علمای دستگیر شده در مقابل نام وی نوشته شده است: «اجازه داده شده است جز مشهدهر کجا که مایل، است بماند.».(۱۹)

تالیفات

دوره ی کامل تفسیر قرآنکریم به نام خلاصۀ البیان فی تفسیر القرآن

به فارسی روان توسط آن مرحوم املا گردیده و یکی از شاگردان آن مرحوم به نام سید حسین نواییآن را نوشته است.

این تفسیر تا آخر سوره کهف در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی چاپ شد. اکنون در حال تجدید چاپ است. امید است به زودی در ۱۰ مجلد به نحو شایسه ای طبع و در اختیار اصحاب فضل و قرآندوستان قرار گیرد.علاوه بر انجام دادن مقدمات چاپ، در مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، در تفاسیر آن مجموعه نیز قرار خواهد گرفت.

حاشیه بر العروه الوثقیکه به صورت دست نوشته موجود است.

مباحث الفاظ مرحوم میرزای نایینیکه هنوز به زیور طبع آراسته نگشته است.

قسمتی از آخرین دوره ی فقه آخوند خراسانی(ره) در مبحث بیع که به صورت دست نوشته موجود است.

رساله ای در رجعت که ترجمه ی کتاب سیف الامهنراقی است.(۲۰)

رساله ای در علم اخلاق و عرفان.

شرح حال علمای بزرگی است که به حضور حضرت حجت، عجل الله تعالی فرجه الشریف، رسیده اند. آیت الله سید موسی شبیری زنجانیاز آن به عظمت نام می برد و آن را اثری ارزشمند می داند. (۲۱)

توضیحی در ارتباط با تفسیر خلاصه البیان

سبک نگارش این تفسیر، شبیه منهج الصادقیناست و سبک خود تفسیر روایی و مأثور می ماند. نگاه این تفسیر غالباً به تفاسیر مجمع البیانو صافی است. قبل از املا چند دوره تفسیر قرآنبرای اقشار مختلف مردم مشهدتوسط آن مرحوم، املا و تصحیح گردیده است. وی هر روز که برای املا و تفسیر، در منزل خود، در اتاقی خاص حاضر می شد. ابتدا غسل می کرد و وضو می گرفت و ادعیه ی خاص می خواند و قرائت قرآن می کرد و بعد برنامه را شروع می کرد.

روش آن مرحوم در تفسیر خلاصهالبیان

الف) ترجمه ی آیه مورد نظر

ب) ذکر روایاتی در مورد آیه ی مورد نظر و توضیحی در روایت بیان شده ذیل آیه (جرح و تعدیل راویان سند و بیان مقصود امام، علیه السلام)

ج) بیان نکات ادبی و شان نزول و بیان نظر مفسران

د) بیان نوع سیاق آیه با آیات مرتبط (قبل و بعد) و نتیجه گیری علمی و اخلاقی.

نکاتی قابل توجه در ارتباط با تفسیر خلاصه البیان

مفسّر محترم با حسن سلیقه خود از بحث های زائد و بدون فایده بر کنار بوده و توجه خود را عمدتاً به توضیح و تفسیر آیات صرف کرده است. نکات ادبی به حدی که در توصیف آیه لازم باشد، آورده شده و هر آن چه مرحوم طبرسی در مجمع البیاندر ترتیب مطالب ارائه کرده، فروگذار نکرده است. از آن جا که مؤلف محترم دوران صباوت و جوانی خود را در نجفگذرانده، و در املای زبان فارسی روان نبوده، نگارش تفسیر مورد نظر روان نیست. برنامه تفسیر قرآنکریم که در همه سال در جامع گوهرشاد برگزار می شده است و شاید حدود سال های ۱۳۴۰ قمری شروع و تا سال ۱۳۸۰ به جز ۷ سال تبعید حدود و سی سال ادامه یافته است و در میان مردم مشهدو فارسی زبانان بوده است. وی تفسیر و توضیح آیات را به فارسی بیان می کرده و بعداً املای آن نیز به همان زبان بوده است. بدین ترتیب برای استفاده ی بهتر، علاوه بر پاورقی ها، فهرست ها و… نیازمند ویراستاری مناسب برای استفاده ی همگان خواهد بود.

برداشت های اخلاقی و گاهی بارقه های عرفانی نشئت گرفته از ذوق عرفانی مؤلف و بیان نکاتی به مناسبت، از طریق سیر و سلوک، بعد دیگری از تفسیر مورد نظر ما است. مؤلف محترم از جمله علمای نجفبوده که به داشتن مشرب عرفانی شناخته شده و در این طریق شاگردانی خاص نیز داشته است. گرچه این تفسیر از جمله تفاسیر عرفانی شمرده نمی شود، ولی از تذکرات و توصیه های اخلاقی و سلوک عرفانی نیز تهی نیست.

بیان مسائل اجتماعی و به طور خاص رفتاری نیز مورد توجه بوده است. نوع روابط مردمان و بیان الگوهای مناسب با استناد به آیات شریف قرآنی و سرگذشت اقوام گذشته و نمونه هایی از قصص قرآنی و ربط و بسط آن، همچنین استفاده از روایات مرتبط با آن، به درستی در ایجاد تحول و ایده های مقبول رفتاری موفق بوده است.

فرزندان

از آن مرحوم چهار پسر و پنج دختر به جای ماند که عبارت اند از:

مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی معروف به نجف آبادی.او از علمای مشهدو چهره شاخص این خاندان به شمار می رفت. آن مرحوم به جای پدر در مسجد گوهرشاد برنامه ی تفسیر و اقامه ی جماعت داشت که شرح مفصل زندگی آن مرحوم در ادامه خواهد آمد.

آقای سید حسین میردامادی است که مدرس دانشگاه مشهدو( صاحب تالیفاتی) است.

مرحوم سید محمد میردامادی

۴ ـ سید علی میردامادی

دامادها

مرحوم آیت الله سید جواد خامنه ای پدر مقام معظم رهبری، دام ظله العالی.

استاد آیت الله شیخ محمد واعظ زاده خراسانیریاست سابق مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامیۀ و صاحب آثار.

حجه الاسلام و المسلمین سید عباس صدر ایازیاز روحانیان وائمه ی جماعات مشهدکه اکنون در صحن جمهوری حرم رضوی تفسیر قرآنو اقامه جماعت دارد.

مرحوم آقای مرجوّیکه از کسبه ی شریف مشهد هستند.

آقای ظهوریان که از کسبه ی شریف مشهد هستند.

رحلت

آن عالم ربانی و عارف صمدانی بالاخره بعد از عمری مجاهدت و خدمت، با کوله باری از عمل صالح در شام گاه ۲۳ جمادی الثانی ۱۳۸۰ مطابق با شهریور ۱۳۳۹ به سوی معشوق خویش پر کشید و جماعت بسیاری از فرهیختگان و شاگردان خویش را در سوگ نشاند.جنازه ی آن مرحوم با احترام توسط اعلام و قاطبه ی مردم شهر تشییع و در دارالسلام حرم رضوی، علیه السلام، در جوار و نزدیک مضجع مطهرحضرت علی بن موسی الرضا، علیه السلام، دفن گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

نگاهی به زندگی سید حسن میردامادی فرزند آیت الله سید هاشم میردامادی

از ولادت تا هجرت به قم

ایشان درباره ی ولادت و دوران کودکی و کیفیت تحصیلات و هجرت شان به قم آورده است:«این ناچیز متولد ۱۳۱۰ شمسی در مشهدمقدس فرزند سید هاشم میردامادیو فاطمه (انسیه) [که او] دختر سید عبدالله واعظ تبریزی[بوده است] می باشم. تحصیلات ابتدایی را در سمنانو حضرت عبدالعظیم گذرانیده، پس از رفتن متفقین از ایران، به همراه پدر از ریبه مشهدمقدس، منتقل، در مدرسه ی خیرات خان و بعد در مدرسه ی نواب به تحصیلات عربی مشغول [شدم] و قسمت عمده ی ادبیات را نزد ادیب نیشابوری تلمذ نموده و پس از دیدن کتب معموله ی صرف و نحو و منطق و معانی بیان، سطح را نزد مرحوم حاج سید احمد مدرسو پدرم طبق معمول شروع نموده، ابتدا لمعتینو قوانینو معالمو بعد رسائلو مکاسبو کفایۀ الاصولرا از محضر پدر مرحوم و حاج شیخ هاشم قزوینی، اعلی الله مقامهما، استفاده کردم و در سال ۱۳۶۸ قمری، از مشهدبه قصد ادامه ی تحصیل، رهسپار قمشدم.(۲۲)

تحصیلات در قم

آن مرحوم فضای علمی قم و استادان خویش را در آن دوره این گونه وصف می کند:«در آن زمان، حوزه ی علمیه ی قمبه برکت وجود آیت الله العظمی بروجردی، رونق و گرمی بخصوصی داشت. در ابتدای ورود، به درس معظم له حاضر [شدم]، در آن وقت «صلاه مسافر» را تدریس می فرمودند. چند روز بعد درس ایشان را نوشتم و به حضورشان تقدیم کردم و معظم له بعد از مطالعه، دو روز بعد حقیر را طلبیدند. نوشته را مرحمت کردند و دستور فرمودند اسم این جانب را در دفتر وارد سازند. و سال بعد، در درس آیت الله العظمی امام خمینی(ره) حاضر شدم و تا زمانی که در قم بودم از درس معظم له استفاده می کردم.

امام خمینی(ره) تازه درس را شروع کرده بودند. در درس فلسفه ی علامه طباطبائی(ره) شرکت می کردم و از درس معظم له در ایام تعطیل نیز بهره می بردم. در این دو درس در تمام مدت اقامت در قماستفاده وافر بردم.

مدتی هم از محضر آیت الله سید محمد محقق داماد (ره) استفاده کرده و بحمدالله ساعتی را فارغ نبودم و با رفقای فاضل و متدین، مباحثات هر درس را ترتیب داده و با برخی از رفقا که در مقام تهذیب خود بودند، نزد بعضی از اساتید اخلاق (امام خمینیو علامه طباطبائی و آیت الله بهجت) به طور خصوصی حاضر و از مواعظ شافیه و دستور های اخلاقی ایشان استفاده های معنوی می بردم. چه ساعت ها و دقایق پر فیضی، در حوزه ی علمیه ی قم داشتم!تا سال ۱۳۷۹ هجری در قمبودم. در خلال آن با مرحوم والد مسافرتی به عراقداشتم و در سال اخیر توقف در قم به سفر حج مشرف شدم.».(۲۳)رحلت پدر موجب شد که آن مرحوم به مشهدمقدس بازگردد و به همان ترتیب که پدر برنامه تفسیر و اقامه جماعت داشت، عمل کند.

تفسیر قرآندر مسجد جامع گوهرشاد

بعد از رحلت آیت الله سید هاشم میردامادی، بنا به تقاضای علمای طراز اول مشهد، از جمله آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانیو خواست مردم مشهد، برنامه ی تفسیر و اقامه ی جماعت در سه وعده، به آیت الله سید حسن سپرده شد، به طوری که طلاب و دانشجویان و اقشار مختلف مردم، از بیان عالمانه و شیوای معظم له استفاده های فراوانی می بردند، هنوز شیرینی کلام آن مرحوم، در خاطر و ذائقه ی مردم مشهداز یاد نرفته است.

خدمات اجتماعی

شبستان ایشان علاوه بر برنامه ی تفسیر و نماز جماعت در تمام سال، مکان با برکتی برای دستگیری محتاجان و طبقات مختلف مردم بود، ایشان توجه خاصی به رفع مشکلات مادی و معنوی طلاب و دانشجویان داشت. آن مرحوم با رویی باز، از همه نوع کمک به نحو وافر دریغ نداشت. مسکن بسیاری از طلاب را خود خریداری می کرد و به آنان می داد. به جهت اعتماد مردم مشهدبه معظم له، ایشان توانست در سال ۱۳۴۷ شمسی مؤسسه ی خیریه ی انصار الحجه (عج) را در مشهد بنیان گذاری کند. این مؤسسه اولین خیریه و موسسه ای بود که برای کمک به ایتام مستمند تأسیس شد. اکنون نیز بزرگ ترین در نوع خود است. در عین حال، الگویی شد که در شهرهای دیگر ایران، بعضی علما و خیّرین مشابه آن را تأسیس کردند.اخلاص و تقوای آن مرحوم دو عامل مهم برای استمرار خدمات این مؤسسه تا کنون بوده است.در زمان جنگ تحمیلی این موسسه نقش مهمی در کمک رسانی به جبهه های جنگ داشت.

همچنین موقوفات بسیاری در مشهداز آن مرحوم به یادگار مانده که هزینه ی آن صرف محرومان می شود. اکنون به نحو شایسته ای توسط آن مؤسسه اداره می گردد.

اخلاق و عادات

آن مرحوم بسیار خوش اخلاق و متواضع و خوش ذوق و دارای سلوک عرفانی بود. بعضی از غزلیات سروده شده آن جناب در پشت کتاب هایش نوشته شده است. علاوه بر اینکه در فقه و اصول به درجه ی رفیع اجتهاد رسیده بود، در بعضی علوم مقدماتی نیز تبحر خاص داشت. بسیار به صله رحم اهتمام می ورزید، جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای سید محمد خامنه ای برادر مقام معظم رهبری به این جانب می گفت:«مرحوم آقای سید حسن (دایی ما) روزی به حجره من در قم آمدند و دست مرا گرفتند و برای صله ی رحم بعضی از ارحام، مرا به تهران بردند».

آن مرحوم همه نوافل شبانه روز را مقید بود بخواند. اهل تهجّد و بکاء و ابتهال بود. معمولاً یک یا دو ساعت قبل از اذان صبح به حرم رضوی مشرف می شد و عبادت می کرد. گروه های بسیاری از جوانان را هدایت و راهنمایی می کرد و با رفتار صادقانه اش قلب های بسیاری را به خود جلب می کرد و آنان را شبیه به خود می گرداند.

آن جناب به زبان عربی فصیح و روان سخن می گفت و بدین جهت با علمای بعضی از کشورهای مختلف چون مصر، حجاز، سوریه، لبنان در مسافرت هایی که داشت، مرتبط بود. مقام معظم رهبری به کرّات در جلسات خصوصی از ایشان به نیکی یاد می کنند.

تألیفات

رسائل و مقالات ونگاشته های مختلف راجع به تفسیر که بعضی از آن ها در مجله ی مکتب اسلام و کتاب معارف اسلامو ارمغان تشیع چاپ شده است.

تفسیر مقایسه ای قرآن و انجیل که فعلاً به صورت جزوه هائی در دست است.

کتابی چاپ نشده در آداب روز جمعه.

رحلت

همان گونه که رسم علمای وظیفه شناس بود، آن مرحوم هم به کرّات با هدایایی فراوان به جبهه می رفت و موجب دل گرمی رزمندگان می شد. پس از مراجعت از آخرین سفر خود به مناطق، شیمیایی شده، در اثر استنشاق گازهای شیمیایی، سکته عارض ایشان شد و بعد از ده ماه بستری، روح پاکش در لیله الرغائب، مطابق با شب جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۶۷ به لقاء الله پیوست.

جنازه ی آن مرحوم با احترام در جوار مرقد حضرت علی بن موسی الرضا، علیه السلام، در دارالزهد مبارک به خاک سپرده شد.

گلشن ابرارج۹



۱٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۷۸٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی.

۲٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند آن مرحوم در درس تفسیر قرآن در مسجد گوهرشاد.

۳٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی.

۴٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی.

۵٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی، گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۷۸٫

۶٫ به نقل از بعضی از معاریف و شاگردان درس تفسیر آن مرحوم.

۷٫ بدین معنا که در خرافه پرستی و عادات و رسوم متفاوت با شرع نباید از آنها تبعیت نمود.

۸٫ به نقل از مرحوم پدر و عموی این جانب در جلسه ای که یاد آن مرحوم در آن رفته بود.

۹٫ به نقل از مرحوم پدر و عموی این جانب در جلسه ای که یاد آن مرحوم در آن رفته بود.

۱۰٫ هنگامی که در سال ۱۳۸۷ خدمت استاد رسیده بودم در منزل خود این جملات را فرمودند.

۱۱٫ به نقل از استاد محمد واعظ زاده خراسانی در مشهد به تاریخ ۸/۱/۱۳۸۸

۱۲٫ فرمایش مقام معظم رهبری در مجمح خصوصی فامیلی در تاریح سه شنبه ۲۰/۵/۸۸٫

۱۳٫ سندی منتشر نشده: نقش خانواده رهبر انقلاب در قیام مسجد گوهر شاد ۱۹ تیر ماه ۱۳۸۷٫ پژوهنده: رحیم نیکبخت مدیر بخش تدوین اسناد و تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی

۱۴٫ قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد و خاطرات، تدوین داود قاسمپور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶، ص ۸۳٫ ۸۰ و۶۰٫

۱۵٫ مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مصاحبه با مقام معظم رهبری دامت افاضاته

۱۶٫ مرکز اسناد سند شماره ۳، ص ۴۸٫

۱۷٫ همان سند، شماره ۴، ص ۴۰٫

۱۸٫ سند شماره ۵، ص ۵۱٫

۱۹٫ همان، سند شماره ۸، ص ۵۶٫

۲۰٫ در آن زمان هنوز کتاب سیف الامه مرحوم نراقی(ره) ترجمه نشده بود و نیز بعضی مباحثات علمی آن مرحوم با علمای اهل سنت عراق و حجاز و نیز علاقه ای که آن جناب به مرحوم نراقی و آثار او داشت، وی را بر آن داشت تا مسئله ی رجعت خصوصا و معتقدات امامیه را عموما با شرح و تفصیل مورد ملاحظه قرار دهد.

۲۱٫ این رساله در دست نیست.

۲۲٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۸۱٫

۲۳٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۸۱٫

زندگینامه آیت الله جواد مجتهد تبریزى

 
در آمد

آل احمد یا خاندان حاج میرزا احمد مجتهد تبریزى بیش از یک قرن زعامت علمى و دینى مردم تبریز و آذربایجان را بر عهده داشتند و خدمات شایانى انجام دادند. آنان همیشه در فعالیتهاى سیاسى، فرهنگى، علمى و اقتصادى نقش داشته و سالها کلمه «مجتهد» در آذربایجان به آنان اطلاق مى شد. یکى از این بزرگ مردان آیت الله حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى است که بیش از سه دهه عَلم مرجعیت و قدرت سیاسى و اجتماعى منطقه رابردوش داشت.

پدر

آیت الله میرزا احمد فرزند لطفعلى خان، فرزند محمّد صادق مغانى قراجه داغى(بنیانگذار خاندان مجتهدى تبریز) از تیره مغانلوى شاهسون بود. پدرش از امیران زندیه و مادرش هم از سادات رضوى اصفهان بود. میرزا احمد پس از تولّد و نشو و نما، چونان پدر متصدى مقام دولتى شد، امّا دیرى نپایید که از مناصب دولتى کناره گرفت و به تحصیل علوم اسلامى همت گماشت. ابتدا راهى حوزه علمیه اصفهان گردید و سپس به عتبات عالیات عزیمت کرد و وارد کربلا شد. در حوزه علمیه کربلا از درس سیّد على طباطبایى نویسنده ریاض المسائل بهره برد و به دریافت اجازه اجتهاد از استاد مفتخر گردید.

بعد از بازگشت به تبریز، امامت جمعه، مرجعیت و ریاست علمى آن سامان را بر عهده گرفت. او ادیب و شاعرى توانا و داراى حافظه اى قوى نیز بود. سالها به عنوان بزرگ ترین رهبر دینى آذربایجان در راه ارشاد مردم و رفع حوائج آنها خدمت نمود و سرانجام در ۲۷ رجب سال ۱۳۶۵ ق در تبریز درگذشت و جنازه اش را به نجف اشرف منتقل کردند و در مقبره خصوصى به خاک سپردند.

آثار علمى و ادبى وى عبارت است از : «قصیده اى عربى در ۴۰۰ بیت در مدح حضرت حجت (عج) » «دیوان شعر فارسى» «دیوان شعر عربى» «منهج الرشاد فى شرح الارشاد» در چند جلد ، «رساله عملیه» به زبان فارسى و «فقه عملى».(۱)

وى پنج پسر فاضل و دانشمند داشت که به ترتیب به گوشه هایى از شرح حال آنها پرداخته مى شود .

۱ . حاج میرزا لطفعلى مجتهد تبریزى

فرزند ارشد میرزا احمد آقا بود. تحصیلات خود را نزد پدر فراگرفت و در سفرى به عتبات عالیات در حوزه درسى سیّد على طباطبایى در کربلاء شرکت کرد و از وى اجازه اجتهاد گرفت. پس به ایران آمد و به دستور پدر متصدى امر امامت جمعه تبریز گردید. از آثار نیک او در تبریزکَندن قناتهایى بود که به نام «قنات امام جمعه» مشهور شد. پدرش در اجازه اى که در سال ۱۲۵۳ ق مشترکاً به ایشان و دو برادر دیگرش میرزا جعفر و میرزا رضا داد، او را مجتهد خواند. او کتابخانه مفصلى داشت و بر بیشتر کتاب ها تعلیقه زده بود . خط و انشاى خوبى هم داشت. روزى در حضور پدر حدیث شریف نبوى «الطاعم الشاکر خیر من الصّائم الصّامت» را چنین به نظم در آورد:

از جانب مقدس نبوى // این حدیثم همیشه در گوش است

خوردن حق گزین و شکر گذار // بهتر از روزه دار خاموش است

وفات وى در وباى سال ۱۲۶۲ ق در عهد پدر اتفاق افتاد . آثار علمى او چنین است: «اوثق الوسائل فى شرح ریاض المسائل» تا مبحث تیمم«تفسیر قرآن» در دو جلد و بیشتر در مسائل کلامى و اعتقادى است«کتاب الزکوه» این کتاب ناقص است«ملاذ الداعى» در مواعظ و اخلاق به زبان فارسى«شرح قصیده کعب بن زهیر» به عربى، و در سال ۱۲۷۴ق در تهران چاپ شد.(۲)

حاج میرزا لطفعلى سه پسر به نامهاى

۱ . میرزا اسماعیل ۲ . میرزا محمّد ۳ . میرزا على (متوفاى ۱۲۴۸ ق) داشت که همه در منابع رجالى مذکور است.(۳)

۲ . حاج میرزا جعفر مجتهد تبریزى

دوّمین فرزند حاج میرزا احمد مجتهد است . دروس خود را نزد پدر ، شیخ محمّد حسن(نویسنده جواهر الکلام)، شیخ حسن آل کاشف الغطاء و شیخ جواد نجف آموخت و به دریافت اجازه اجتهاد مبسوطى از استادانش نائل آمد. پدرش نیز اجازه مشترکى براى او و برادرانش صادر کرد. او در سال ۱۲۶۲ ق در اثر وباى عمومى در گذشت. از تألیفات او مى توان به رساله فى العصیر العنبى و شرح شرایع الاسلام اشاره کرد.(۴)

پسر حاج میرزا جعفر ، علاّمه حاج میرزا موسى. عالمى برجسته و فقیهى اصولى بود . وى مقدمات علوم را در محضر پدر فرا گرفت . سپس در نجف به درس استادانى چون شیخ مرتضى انصارى و سیّد حسین کوهکمرى حاضر شد. آنگاه به ایران آمد و دیرى نگذشت که در میان همشهریان زعامت و مرجعیت یافت. فهرست آثارش چنین است: «اوثق المسائل فى شرح الرسائل» این کتاب به زبان عربى است. تألیف آن در سال ۱۲۹۵ق به پایان رسید و در سال ۱۳۰۴ق در تبریز چاپ شد. «غایه المألول فى کشف معضلات الاصول»، تقریرات درس سیّد حسین کوهکمرى است. کتاب مزین به تقریظ استادش استو «حاشیه بر قوانین الاصول».(۵)

۳ . حاج میرزا رضا مجتهد تبریزى

سومیّن پسر حاج میرزا احمد مجتهد تبریزى است. از اجازه نامه اى که پدر در سال ۱۲۵۳ ق درباره وى و دو برادرش صادر کرد، کمال فضل و دانش او مشخص مى شود . وى در وباى عمومى ۱۲۶۲ ق به اتفاق دو برادرش میرزا لطف على و میرزا باقر درگذشت .(۶)

۴ . حاج میرزا باقر (محمّد باقر) مجتهد تبریزى

در ۱۲۲۱ ق به دنیا آمد. در خدمت پدر ، شیخ مرتضى انصارى و شیخ محمّد حسن نجفى درس خواند و از پدر اجازه نقل حدیث گرفت. بعد از ارتحال پدر، به جاى او نشست و منصب امامت جمعه را عهده دار گردید و همسان پدر به مجتهد آوازه یافت . او از مراجع و رؤساى علمى و دینى مردم در آذربایجان بود و حرمت فراوانى نزد مردم داشت. نادر میرزا در شرح مشکلات و گرفتاریهاى او در دوران ناصرالدین شاه و میرزا تقى خان امیرکبیر مى نویسد:

«هر شب هزار تن تبریزى مسلح به گرد سراى او بودند و پاسبانى همى کردند.»

در پى مشکلات و نزاعهایى که در موضوع «شیخیه» و «متشرعه» به وجود آمد ، در سال ۱۲۸۵ ق براى بار دوّم حاج میرزا باقر آقا را به تهران خواستند که در همان جا در گذشت. پیکر مطهرش را به نجف بردند و در مقبره خصوصى خود که روبه روى بارگاه شیخ طوسى ساخته شده بود، به خاک سپردند .(۷) پس از او برادرش حاج میرزا جواد آقا امام جمعه تبریز گردید .(۸)

حاج میرزا باقر پسرانى فرهیخته و نوادگانى فرزانه و اندیشمند داشت که به اسامى آنها اشاره مى شود:

۱ . حاج میرزا محمود(۹) ۲ . حاج میرزا حسن (۱۲۶۸ ـ ۱۳۳۷/۱۳۳۸ ق)(۱۰) ۳ . حاج میرزا عبدالرحیم (۱۲۵۵ ـ ۱۳۰۰ ق)(۱۱).

حاج میرزا خلیل مجتهد(۱۲) و حاج میرزا مصطفى مجتهدى (۱۲۹۷ ـ ۱۳۳۷ ق) فرزند حاج میرزا حسن آقا مجتهد (متوفاى ۱۳۶۸ق)حاج میرزا عبدالله مجتهدى (نویسنده بحران آذربایجان) و دکتر مهدى مجتهدى (نویسنده رجال آذربایجان در عصر مشروطیت) فرزندان حاج میرزا مصطفى مجتهدى شهید حاج میرزا محمّد فرزند حاج میرزا عبدالرحیم (شهادت: ۱۳۳۶ ق)(۱۳)شهید حاج میرزا عبدالکریم امام جمعه فرزند حاج میرزا عبدالرحیم شهید بیوک آقا فرزند شهید حاج میرزا عبدالکریم امام جمعه .

۵ . آیت الله حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى(شخصیت اصلى مقاله)

ولادت و تحصیلات

میرزا جواد چهارمین فرزند حاج میرزا احمد مجتهد تبریزى است. وى در تبریز به دنیا آمد و مقدمات علوم را پیش پدر یاد گرفت و سپس رهسپار عتبات عالیات گردید و در شهر مقدس نجف اشرف در درس استادانى همچون شیخ مرتضى انصارى ، سیّد حسین تُرک کوهکمرى، محقق ایروانى و میرزا محمّد حسن شیرازى(۱۴)حاضر شد و پس از کسب علوم به تبریز برگشت و به خدمات علمى و فرهنگى و سیاسى اشتغال ورزید .

فعالیتهاى علمى ـ تبلیغى

بعد از درگذشت حاج میرزا باقر مجتهد در ۱۲۸۵ق، میرزا جواد به خاطر شایستگى به جاى او نشست و ریاست مطلقه علمى که همراه با اقتدار بى نهایت بود ، بدو منتهى و لفظ «مجتهد» در او خلاصه شد. همچنین ناصرالدین شاه قاجار در ۱۲۸۸ ق با صدور دست خطى او را به امامت جمعه تبریز منصوب کرد و وى تا آخر عمر در این سمت باقى بود. میرزا بااینکه از طرف شاه به این سمت منصوب شده بود، در نهضت تنباکو جانب ملت را گرفت و با شرکت رژى و دربار به مبارزه برخاست. به همین علت ناصرالدین شاه طى نامه اى خطاب به حاج میرزا حسن آشتیانى رهبر نهضت در تهران ، او را متهم مى کند که راه حاج میرزا جواد آقا و آقا نجفى را ادامه مى دهد . ناصرالدین شاه مى نویسد :

«… در مجالس و محافل شما را آدم فقیر و شخص ملاى بى غرض و دولتخواه مى دانستم ، حالا بر ضد آن مى بینم ، که اقتباس به مجتهد تبریز و آقاى نجفى اصفهانى و غیره مى کنید … .»(۱۵)

در مورد فعالیتهاى علمى و تعداد شاگردان وى مطلب بخصوصى در تذکره ها قید نشده است: مگر اینکه معاصر وى، نادر میرزا، مى نویسد:

«این عالم نبیل را حلقه باشد از انبوه طلبه علوم ، من چند نوبت بدان دوره حاضر شدم و فایدتى چند بردم.»(۱۶)

وى همچنین امامت مسجد جامع تبریز را بر عهده داشته که خیلى از مومنین در آن شرکت مى کردند . محمّد على صفوت در این مورد مى نویسد :

«حاج میرزا جواد آقا مجتهد تا پایان عمرش ، امامت مسجد جامع در مدرسه طالبیّه که به مسجد جمعه معروف است را بر عهده داشت» .(۱۷)

فعالیتهاى سیاسى

وقتى خبر قرارداد ننگین رژى در جامعه پخش شد، عکس العملهاى شدیدى از طرف مردم شهرهاى کوچک و بزرگ مانند اصفهان، مشهد، تهران و تبریز آغاز شد و با فتواى آیت الله میرزا محمّد حسن شیرازى به نهضت همگانى تبدیل شد و دربار را مجبور به عقب نشینى کرد. هنگامى که خبر حرکت نمایندگان کمپانى رژى به تبریز رسید ، مردم کسب و کار خود را تعطیل و در اطراف میرزا اجتماع کردند. اعلامیه هاى کمپانى را که به در و دیوار چسبانیده بودند، پاره کردند و به جاى آن اعلامیه هاى انقلابى چسباندند . نمایندگان مردم تبریز چند تلگراف به تهران مخابره و انحصار توتون و تنباکو را مخالف قرآن و دستورهاى اسلام دانستند و از ناصرالدین شاه لغو آن را خواستار شدند و تهدید کردند که اگر تقاضاى آنان پذیرفته نشود، با اسلحه از حقوق حقّه خود دفاع خواهند کرد . آنان در تلگرافى به شاه نوشتند :

«با کمال حیرت مشاهده مى کنیم که پادشاه ما کافّه مسلمین را مثل اسراء به کفار مى فروشد … مسلمانان مرگ را بر زیردست شدن کفّار ترجیح مى دهند.»(۱۸)

در تلگرافى دیگر نوشتند :

«۴۲ سال است سلطنت مى کنى. محض طمع ، مملکت خودت را قطعه قطعه به فرنگى فروخته اى ، خود دانى ! امّا ما اهالى آذربایجان خودمان را به فرنگى نمى فروشیم و تا جان داریم مى کوشیم … .»(۱۹)

حامد الگار در مورد نقش مجتهد تبریز مى نویسد:

«میرزا جواد آقا که پس از غیبت موقت بازگشته و در بحبوحه نفوذ خود بود ، هیجان تبریز را رهبرى مى کرد . ناصرالدین شاه به عزم ریشخند میرزا جواد آقا ، آقا على آشتیانى را که از دربایان بود با هدایایى به دیار او فرستاد.»(۲۰)

در تبریز مردم به رهبرى حاج میرزا جواد آقا مجتهد با کمپانى رژى به مخالفت پرداختند و شاه مأیوسانه ضمن تلگرافى به امیر نظام گروسى (پیش کار آذربایجان) اظهار داشت:

«… در اینجا با کمپانى خیلى مذاکره شد . چند روز است که شب و روز امین السطان مشغول گفتگو است . من خودم چقدر حرف زده ام . کمپانى مى گوید موقوف کردن به هیچ وجه امکان ندارد، زیرا با دو سه کمپانى فرانسه و عثمانى کنترات بسته و تنباکو فروخته اند ، و کرورها تنباکو در شیراز و کاشان و تهران و غیره خریده اند . امّا در کار آذربایجان ، هر نوع تسهیلات بخواهند ، مى کنم . مثلا حرف آنها در فرنگى بودن است ، مأمورین فرنگى خود را بر مى داریم ، سهل است از خارج مذهب هیچ کس را نمى گذاریم . کارهاى آذربایجان را به خود آذربایجانى ها رجوع مى کنیم . تاجر ، سیّد ، ملّا ، هر کس را مجتهد (حاج میرزا جواد) تعیین مى کند ، طورى مى کنم که کار آذربایجان با خود آذربایجانى باشد . در وضع خریدن و فروختن ، هر عیبى به نظر علما آمده است ، بگویند رفع مى کنیم . به طورى اصلاحات مى دهم که خود مجتهدین راضى شوند . این است حرف کمپانى.

حالا ببینید در این صورت و با این تعهّدات ، چه حرفى باقى مى ماند؟ این نکته را هم لازم مى دانید که اگر این کارها را تجّار براى حمل کردن تنباکو به خارجه مى کنند ، هم دولت عثمانى و هم دولت روس قرار داده اند ، تنباکویى که به مملکت آنها وارد مى شود ، ضبط نموده ، یک چیز بسیار جزئى به صاحب تنباکو بدهند ، و مسلم است این تجارت تنباکو بعدها با این قرارداد روس و عثمانى ، براى تجار ما هیچ صرف ندارد و نمى توانند بکنند .

حاجى میرزا جواد مجتهد ، از همه آذربایجانى ها عاقل تر و داناتر است و مطلب را مى فهمد . الان که این دست خط رسید ، بفرستید مجتهد را هم در حضور ولیعهد حاضر نموده ، همه این تفضیلات را براى او هم بخوانند و بگویید کارى را که با این سهولت مى توان اصلاح کرد ، چه ضرورت دارد که باید دچار اشکالات شود که حداقل ضرر آن تقسیم ایران و اسلام در میان کفّار است؟ ناصرالدّین شاه .(۲۱)

چون مردم حاضر به سازش نشدند، ناصرالدّین شاه با نزدیکان خود به مشورت نشست . برخى سرکوبى نظامى را پیشنهاد کردند و سرانجام تصمیم گرفته شد یکى از رجال بزرگ دولت به تبریز برود و منافع امتیاز را براى مردم بازگو و رضایت میرزا و سایر مجتهدان را جلب نماید.

اعتمادالسّلطنه براى این مأموریّت پیشنهاد مى شود، اما امین السلطان مخالفت و امین خلوت را، پیشنهاد مى کند و بالأخره شاه امین حضور را انتخاب مى کند. مردم تبریز پیش از ورود او، پاره کاغذى به گردن سگى مى اندازند و آن را در اطراف شهر مى گردانند. تا فرمان و پیام شاه را سبک گردانند.(۲۲)

امین حضور، که تا دو فرسنگى تبریز آمده بود، جرأت نمى کند به شهر وارد شود تااینکه مظفرالدّین میرزا (ولیعهد) متوجه او مى شود و او را با کالسکه خود وارد شهر مى کند و او پس از دو روز توقف، از میرزا جواد آقا اجازه ملاقات مى گیرد. امین حضور، درباره این ملاقات مى نویسد:

بعد از حصول از اطمینان از جان ، به خانه مجتهد رفتم . تمام کوچه ها و بام ها و خانه مجتهد را مملوّ از مردم مسلّح دیدم که تمام تفنگ مارتین در دست و طپانچه در کمر و قطار فشنگ بسته بودند . به خدمت مجتهد رسیده با این حال اظهار هیچ مطلبى را جایز ندانستم . هدایا را رسانیده دست مجتهد را بوسیده بیرون آمدم.(۲۳)

نیکى ریچارد کدى مى نویسد:

«… امین السّلطان ، راجع به دوّمین طغیان بزرگ ضد رژى یعنى اعتراض تبریز گفته است : حالا ثابت شده که مجتهد (میرزا جواد آقا) نقش فتنه آمیز بزرگى در تمام آشوب هاى اخیر مربوط به رژى ایفاء کرده است و با مجتهد بزرگ (میرزاى شیرازى) در سامره و علماى مشهد … در ارتباط بوده است».

چون دامنه شورش در تبریز بالا گرفت ناصرالدّین شاه مجبور به تسلیم شد و در رمضان ۱۳۰۹ ق امتیاز رژى را لغو کرد و مجبور شد پانصد هزار لیره از بانک شاهنشاهى قرض کند و خسارت آن را پرداخت نماید . در مقابل این بدهى عایدات تمام گمرکهاى جنوب کشور در رهن بانک یاد شده در آمد.(۲۴)

استفتا از میرزاى شیرازى

حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى به جهت انتشار برخى شایعات در زمینه تحریم تنباکو و دخانیات استفتایى از مرجع تقلید وقت آیت الله حاج میرزا محمّد حسن شیرازى نمود. متن استفتا چنین است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حجت الاسلام ادام الله تعالى ظلّکم العالى در باب دخانیّه حکمى از حضرت مستطاب عالى انتشار یافت که تصریح به حرمت آن فرموده بودید. ولى ترخیص آن را معلّق به رفع امتیاز فرموده اند چون مقصود از رفع مشتبه بود و فعلا به جهت انتشار بعض اخبار به رفع و وصول پاره اى تلگرافات و غیرها در اطراف تکلیف مشتبه و امر متشابه است مستدعى چنان است که تکلیف فعلى عموم مکلّفین را معیّن و مناط رخصت را مقرّر فرمایند تا اطاعت شود و بر تقدیر بقاء حکم منع آیا استعمال دخانیّاتى که ملک خود شخص است و در دست فرنگى نیامده جایز است یا خیر با شرایط رفع امر عالى مطاع مطاع مطاع.

پاسخ آیت الله میرزا محمّد حسن شیرازى در حاشیه همان استفتا چنین است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بلى حکم به حرمت کرده ام ، چنان که انتشار یافته و مراد از رفع امتیاز که معلّق علیه رخصت است رفع ید فرنگى است از دخانیّات بالمرّه در داخله و خارجه و چون اعتماد از تلگراف مرتفع شده ، مادام که به نحو مذکور بر خود حقیر رفع محض نشود و مطمئن نشوم و خود اخبار نمایم به رفع، حکم منع موجود و اجتناب لازم و رخصت نیست ، هر چند مأخوذ از فرنگى نباشد . حرره الاحقر محمّد حسن الحسینى.

بسم الله الرحمن الرحیم

سواد مطابق اصل به خط و مهر احقر محمّد حسن الحسینى است.(۲۵)

اشعار

اقدامات و فعالیتهاى مجتهد تبریز موجب شد لعلى و شکوهى (شاعران آذرى) زبان به مدح وى گشایند. لعلى در قصیده مولودیّه على(علیه السلام) مى گوید:

جناب مجتهد العصر متقى و جواد// سلیل سلسله احمدى ز نسل و گهر

تویى که شرع مبین از تو در جهان مجرى است//چنان که دین نبى از کننده خیبر

فضیلت و ادب و علم و حلم و زهد و ورع// به دیگران چون عَرَض باشد و تو را جوهر

زند چو تخته منع تو بانگ بر خمّار // شراب آب شود شر، فرو هلد از سر

چو مدح سازمت از علم و جود مى گردد // دلم چو بحر و دهان چون صدف، سخن گوهر(۲۶)

تلگراف به امپراطور روس

حاج میرزا جواد آقا در خارج از مرزهاى ایران نیز نفوذ کلام داشت. کسروى با آن همه دشمنى اش با اسلام و روحانیت، چاره اى جز اعتراف به نفوذ سیاسى وى نمى بیندالبته جریان تلگراف به امپراطور روس را از راهنماییهاى دیگران معرفى مى کند. و مى نویسد:

« … جوانى از تبریز به قفقاز رفته و در آنجا کار مى کرده و چنین رو داده که کسى را کشته و یا گناه دیگرى نزدیک به آن کرده و این بوده او را گرفته و به سیبریا فرستاده بوده اند . مادر جوان ، به حاج میرزا جواد پناهیده و از او رهایى پسرش را مى خواهد . حاج میرزا جواد ، تلگرافى به امپراتور روس فرستاده ، رهایى آن جوان را درخواست مى نماید . ( و دانسته نیست این به رهنمایى که بوده) و پس از چند روز ، پاسخ مى رسد که امپراطور درخواست او را پذیرفت و دستور داد که جوان را از سیبریا خواسته ، روانه ایرانش گردانند و به مادرش رسانند… .»(۲۸)

آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى مى گوید:

«حاج میرزا جواد آقا جایگاه اجتماعى والایى داشت، وقتى زوجه ایشان ۳۰ سال پس از فوت میرزا وفات کرد تبریز مانند روز عاشورا تعطیل شد و این نشانگر جایگاه بلند او پس از سالیان دراز است.»(۲۸)

دکتر مهدى مجتهدى در زمینه نفوذ کلام مجتهد مى نویسد:

جهانشاه خان امیر افشار ، از مالکین بزرگ زنجان ، حاکم آن سامان را به کلّى مغلوب و منکوب نمود ، ولى از غضب ناصرالدّین شاه ترسید ، به روسیّه فرار کرد . مدّتى آنجا بود تا به تبریز آمد. به مرحوم حاج میرزا جواد آقا مجتهد معروف تبریز ملتجى شد . در اثر وساطت مجتهد ، شاه از تقصیرات او چشم پوشید و اجازه داد به زنجان برگردد . (۲۹)

«حاج میرزا جواد آقا مجتهد در وجهه و نفوذ به آنجا رسید که به ناصرالدّین شاه گزارش دادند که چندین اصلاح طلب ، او را نامزد سلطنت کردند.»(۳۰)

تصدى موقت امور آذربایجان

میرزا حسین خان سپهسالار (صدراعظم) که میرزا فتحعلى خان صاحب دیوان (پیشکار آذربایجان) را بر اثر بدکردارى بیش از حدّ معزول نمود، طى تلگرافى زمام امور آذربایجان تا رسیدن مظفّرالدّین میرزا ولیعهد به تبریز، را به حاج میرزا جواد آقا مجتهد سپرد. تلگراف مزبور بدین شرح است:

جناب شریعت مآب ، حاج میرزا جواد آقا مجتهد سلمه الله تعالى ، انشاء الله مزاج شریف قرین اعتدال است و رفع عارضه شده است . جناب صاحب دیوان ، از مأموریّت آذربایجان خلع شده حضرت اشرف ارفع والا ولیعهد ادام الله اقباله عنقریب با اجزاى تازه تشریف فرما مى شوند . تا ورود موکب مسعود والا لازم است که از طرف جناب سامى کمال مراقبت در انتظام امور عامّه و آسایش خلق معمول شود و به نصایح لازمه و مواعظ شافیه ، موجبات تأمین و آرامش خلق را فراهم فرموده از مراقبات وافیه ، اخلاص مند را قرین اطمینان دارید . حسین ۲۸ ربیع الاوّل.(۳۱)

مخالف با روسهاى تزارى

میرزا همیشه از قدرت و نفوذ سیاسى خود در مبارزه با سیطره روس ها استفاده مى کرد. طاهرزاده بهزاد مى نویسد:

«در این ایّام ، جاسوسان روسیّه تزارى ، دربار ولیعهد را در اختیار خود گرفته و مانع این بودند که مردم بیدار و مطّلع آذربایجان ، او را ملاقات و از خواب غفلت بیدار کنند .

اکثر خانه هاى تجّار تبعه روس ، مرکز جاسوسى بود . راپورت ها مثل سیل ، به طرف کنسولگرى روسیّه ارسال مى گردید . ولى آذربایجان بیدار ، از نفوذ روسیّه با خبر بود و همه وقت علیه آن مى کوشید . باید دانست که بعضى از علماى برجسته آذربایجان مثل حاج میرزا جواد و پسرش حاج میرزا آقا به شدّت علیه این نفوذ مى کوشیدند و مردم طبقه دوّم و سوّم هم به شدّت از تجرّى روسیّه در آذربایجان متنفّر بودند و کسانى که تبعه روس شده بودند ، در میان جامعه منفور و مغضوب بودند.»(۳۲)

تکلیف شرعى

ابوالحسن احتشامى در زمینه مخالفت حاج میرزا جواد آقا مجتهد با سیاست استعمارى روسیّه، مى نویسد:

«حاج میرزا جواد از علما و فقها و مجتهدین طراز اوّل آذربایجان به شمار مى رفت که مدّت ها با اجراى قانون «رژى» مبارزه کرد و در سراسر آذربایجان ، استعمال توتون و تنباکو را تحریم نمود و چون در شهر تبریز و سایر نقاط آذربایجان شهرت و نفوذ به سزایى داشت ، ناصرالدّین شاه او را به تهران احضار کرد تا بلکه او را راضى کند که از در دوستى درآید و از مخالفت با اجراى قانون «رژى» چشم بپوشد . ولى حاج میرزا جواد به این امر تن در نمى داد تا این که روزى ژنرال قونسول روسیّه تزارى در تبریز از او ملاقات کرد و مخالفت و مقاومت او را درباره قانون رژى ستود و گفت امپراطور روس تلگرافى مخابره نموده و متذکّر شده که با علماى ایران در راه مخالفت با رژى از هر نوع کمک و همکارى مضایقه نخواهد کرد.

حاج میرزا جواد ، پس از شنیدن این پیام ، سخت آشفته حال و عصبانى گردید و فرداى آن روز مردم شهر را به مسجد خوانده و در بالاى منبر گفت:

«من تا امروز تکلیف شرعى خود را در این مى دیدم که با شاه از در موافقت نیایم و با قانون رژى مخالفت نمایم ، ولى از دیشب رأى و عقیده ام عوض شد، زیرا مى بینم که اجنبى ها مى خواهند در کار ما دخالت نموده و از این وضع به نفع خود استفاده کنند . از این رو من بر خود واجب مى دانم که امر شاه را اطاعت کنم و لو آن که به عقیده من شاه مرد جابر و ظالمى باشد . از این جهت فردا به طرف تهران حرکت مى کنم و با ناصرالدّین شاه هماهنگى مى نمایم.»

حاج میرزا جواد بنا به گفته خویش ، صبح روز بعد ، ]غره رمضان ۱۳۰۴ ق[به طرف تهران حرکت نموده در تهران در منزل مرحوم حاج کاظم ملک ، پدر آقاى حاج حسین آقا ملک اقامت گزید . نقل مى کنند که مردم تهران از او استقبال شایان نموده و از وى خواستند که در یکى از مساجد تهران ، نماز جماعت بگذارد و چون او قبول نکرد از آن نظر که بتوانند به او اقتدا کنند(۳۳)تمام دیوارهاى خانه هاى بین منزل او و مسجد شاه را که تعداد زیادى خانه مى شد سوراخ کردند تا بتوانند بنا به دستور مذهب با چشم به او اقتدا کنند.(۳۴)

آیت الله سیّد شهاب الدین مرعشى نجفى، در مقام ظلم ستیزى وى مى نویسد:

«ایشان غالباً با ناصرالدّین شاه طرف بود . حاجى باعث شد که مرحوم حاج سیّد جواد از قم ، مرحوم آقا میرزا محمود از بروجرد و مرحوم آقا میرزا جواد آقا از تبریز و سایر علماء در حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) متحصّن شدند که ناصرالدّین شاه را بردارند . حتّى حاجى ملاعلى مى گفت که اسم او «ناصرالدّین» نیست بلکه «ناصرالکفر» است.»(۳۵)

نجات ستّار خان (سردار ملّى)

حاج میرزا جواد آقا ، بارها از نفوذ خود براى رهایى ستّارخان سردار ملّى از زندان مظفرالدّین میرزا ولیعهد وقت در تبریز ، استفاده کرده بوددر دوران پیش از مشروطیّت و سالهایى که ستّارخان در سنین جوانى با دیدن ستم کارگزاران دولت به مخالفت برمى خاست و با مأموران ولیعهد قاجار درگیر مى شد.

آن مرد غیرتمند، بارها طعم تلخ زندان هاى مخوف آن روزگار را چشیده بود. بار اوّل که جوانى ۱۷ ـ ۱۸ ساله بود، دو تن از خوانین قره داغ (صمد خان و احمد خان) را در باغ «حاجى محسن» تبریز پناه داد و هنگام درگیرى قاطرچیان ولیعهد با آن دو، با پاى زخمى دستگیر شد و پس از مدّتى با وساطت حاج میرزا جواد مجتهد از زندان رهایى یافت. حاج اسماعیل امیرخیزى از قول حسین آقا فشنگچى مى نویسد : «حاج میرزا جواد مرحوم ، به ولیعهد نوشته بود که ستّار صغیر است و حبس صغیر در شرع جایز نیست.»(۳۶)

وفات

آیت الله حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى که عمرى را در حمایت از محرومین و مظلومین و دفاع از خاک پاک وطن سپرى نموده بود، سرانجام در ۱۷ شعبان ۱۳۱۳ ق در زادگاهش به درود حیات گفت (۳۷) و جسم پاکش در آستان مقدس امامزاده حضرت سیّد حمزه(علیه السلام) به امانت گذاشته شد و پس از چندى به نجف اشرف منتقل گردید و در نزدیکى مرقد شریف شیخ الطائفه و در مقبره خانوادگى اش که گنبد سبزى دارد، به خاک سپرده شد.(۳۸)

با انتشار خبر رحلت این عالم فرزانه در تمامى شهرهاى ایران و آذربایجان مجالس ترحیم برگزار گردید و از خدمات مرجع تقلید شیعه تجلیل به عمل آمد . محمّد على تربیت در این مورد مى نویسد :

«… چهل روز مجلس تعزیه در تبریز براى او گرفتند… .»(۳۹)

نویسنده دایره المعارف تشیع هم مى نویسد:

«… در وفاتش چند روز تعطیل عمومى گردید و در سراسر ایران مجالس ترحیمى براى او بر پا کردند… .»(۴۰)

چون پیکرش را به نجف اشرف حمل کردند، شعراى عرب مرثیه هاى فراوانى در سوگ او سرودند . از آن میان شاعرى گوید :

دفنوک فى أرض الغرى متوسلا” // بحمى الوصى و سوف تلتقیان

جاورت سلطانا”و روحک لم تزل// قبل الممات بحضره السلطان .

همچنین شاعرانى چون شیخ کاظم سبتى نجفى در قصیده طولانى(۴۱) و حاج محمّد نخجوانى در رثاى او شعر سروده اند . نخجوانى در رثا و ماده تاریخ او مى گوید :

جواد زمانه که هرگز نبودى // به علم و فضیلت نظیر و مثالش

به سوى جنان رفت از این دارفانى // خرد گفت با من به روز وصالش

بدو شکل اگر سال تاریخ خواهى // دو تا سیزده گو رقم زن به سالش(۴۲)

فرزندان

حاج میرزا جواد آقا دو فرزند داشت:

۱ . میرزا احمد مجتهد تبریزى: وى عالمى دینى و از عالمان عهد ناصرالدین شاه قاجار بود و پس از رحلت پدر، درگذشت.

۲ . حاج میرزا رضا(۴۳): اطلاع زیادى از زندگى وى نداریم.

گلشن ابرارج۷



۱٫ اعیان الشیعه، سیّد محسن امین، ج ۳، ص ۶۹تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، نادر میرزا، ص ۱۱۷کرامالبرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج۱، ص۱۰۲ـ۱۰۳دانشمندان آذربایجان، محمّد على تربیت، ص ۳۵فرهنگ سخنوران، دکتر ع. خیّام پور (تاهباز زاده)، ص ۲۸الماثر و الآثار، محمّد حسن خان اعتماد السلطنه، ص ۱۷۳معجم رجال و الفکر الادب فى النجف ص ۸۲دایره المعارف تشیع،ج ۴، ص ۷۶ستارگان درخشان، حسین دوستى، ص ۳۵ـ۳۱فهرست نسخههاى خطى کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، سیّد احمد حسینى اشکورى، ج ۸، ص ۱۱۳فهرست کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج ۳، ص۱۵۱۰ـ۱۵۰۹شهداءالفضیله، شیخ عبدالحسین امینى، ص ۵۴۷رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، مهدى مجتهدى، ص ۶۷مفاخر آذربایجان، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، ج۱، ص ۱۳۹ـ۱۴۳نامداران تاریخ، عمران علیزاده، ج۲، ص ۲۰۸ـ۲۱۰فرهیختگان آذربایجان، محمّد الوانساز خویى، خطى.

۲ـ ریحانه الادب، محمّد على مدرس، ج ۱، ص ۳۲۵علماى معاصرین، ملاّ على خیابانى تبریزى، ص ۳۳۳تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص ۵۳شهداءالفضیله، ص ۳۸۲الکرامالبرره، ج ۱، ص۱۰۳تراجمالرجال، ج ۲، ص ۳۱۲ـ۳۱۳فهرست نسخههاى خطى کتابخانه عمومى اصفهان، ج ۱، ص ۳۳۶الذریعه، شیخ آقابزرگ تهرانى، ج ۲، ص ۴۷۲، ج۴، ص۳۱۱ـ۳۱۲، ج ۲۲، ص ۱۶۲شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج ۶، ص ۱۸۱ـ۱۸۳مکارمالآثار، محمّد على معلم حبیب آبادى، ج ۵، ص ۱۶۸۸ـ۱۶۸۹دایره المعارف تشیع، ج ۴، ص ۸۷مفاخر آذربایجان، ج۱، ص۱۳۶ـ۱۳۷ستارگان درخشان، ص ۲۰۳ـ۲۰۴نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۲۵۰ـ۲۵۲فهرست کتابهاى چاپى عربى، خانبابا مشار، ص ۵۵۸فرهیختگان آذربایجان، خطى.

۳٫ شهداء الفضیله، ص ۳۸۶-۳۸۷٫

۴٫ علماى معاصرین، ص ۳۳۳اعیان الشیعه، ج۴، ص۸۳شهداءالفضیله، ص ۳۲۸کرام البرره، ج۱، ص۲۴۳ـ۲۴۴ستارگان درخشان، ص ۴۹ریحانه الادب، ج ۵، ص ۱۸۰مفاخر آذربایجان، ج۱، ص۱۳۷ـ۱۳۸فرهیختگان آذربایجان، خطى.

۵٫ شهداءالفضیله، ص ۳۸۷الذریعه، ج ۲، ص ۴۷۳، ۱۶/۶۴ریحانهالادب، ج ۱، ص ۲۳۵معارف الرجال، محمّد حرز الدّین، ج ۳، ص ۵۱مکارم الآثار، ج۵، ص۱۶۸۲نقباءالبشر، ج ۱، ص ۲۴۳ـ۲۴۴مفاخر آذربایجان، ج ۱، ص ۱۷۲ـ۱۷۳دایره المعارف تشیع ج۴، ص ۹۲ستارگان درخشان، ص ۲۵۳مرزداران فقاهت، ص ۲۸۳فهرست کتابهاى چاپى عربى، ص ۱۰۴فرهیختگان آذربایجان، خطى.

۶٫ کرام البرره، ج ۱، ص ۱۰۳فرهیختگان آذربایجان، خطى.

۷٫ ماده تاریخ وفات وى لفظ «غرفه» و جمله «فجعل الجنه مثواه» است.

۸٫ تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص ۱۶۱کرامالبرره، ج ۱، ص ۱۶۸ـ۱۶۹ریحانهالادب، ج۵، ص۱۷۷ـ۱۷۶علماى معاصرین، ص ۳۳۳شهداءالفضیله، ص ۳۸۷المآثر و الآثار، ج ۱، ص ۲۰۲مکارم آلاثار، ج ۵، ص ۱۷۹۱چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ ایران، ص ۱۶۶دایره المعارف تشیع، ج ۴، ص۸۸مفاخر آذربایجان، ج ۱، ص ۱۴۹ـ۱۵۰ستارگان درخشان، ص ۴۳نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۲۱۲ـ۲۱۴فرهیختگان آذربایجان، خطىمرزداران فقاهت، محمود طیار مراغى، ص ۵۷٫

۹٫ شهداء الفضیله، ص ۳۸۷٫

۱۰٫ اعیانالشیعه، ج ۵، ص ۲۷نقباءالبشر، ج ۱، ص۳۸۷ـ۳۸۸الذریعه، ج ۴، ص ۱۸۵ریحانه الادب، ج۵، ص ۱۷۷ـ۱۷۸لغت نامه دهخدا، على اکبر دهخدا، ج ۶، ص ۷۹۱۱معجم المؤلفین، ج ۳، ص ۱۰۸ـ۱۰۹، ۱۷۶شهداءالفضیله، ص ۳۸۷ـ۳۸۸اثر آفرینان، زیر نظر، سیّد کمال حاج سیّد جوادى، ج ۵، ص ۱۲۰دایره المعارف تشیع، ج ۴، ص ۷۸تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص ۱۶۲تاریخ مشروطه، احمد کسروى، صفحات مختلفتاریخ انقلاب مشروطیت، صفحات فراوانخاطرات و خطرات، ص ۹۹، ۲۱۴، ۱۷۲ـ۱۷۶شرح حال رجال ایران، ج ۱، ص ۳۴۳رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۶۴قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، ص ۲۳۸ـ۲۴۱بحران آذربایجان، میرزا عبدالله مجتهدى، در صفحات مختلفمفاخر آذربایجان، ج ۱، ص ۲۴۹ـ۲۵۲ستارگان درخشان، ص ۵۹ـ۶۰نامداران تاریخ، ج۲، ص۲۱۸ـ۲۲۷مرزداران فقاهت، ص ۷۶ـ۷۷فهرست کتابهاى چاپى عربى، ۱۸۵مؤلفین کتب چاپى «فارسى و عربى»، خانبابا مُشار، ج ۲، ص ۵۲۰فرهیختگان آذربایجان، خطى.

۱۱٫ تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص ۱۶۲شهداء الفضیله، ص۳۹۱٫

۱۲٫ نقباء البشر، ج ۲، ص ۷۰۵الذریعه، ج ۲۵، ص۱۱۰شهداء الفضیله، ص ۳۸۷دایره المعارف، ج۴، ص ۸۰نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۲۲۸ـ۲۲۹فرهیختگان آذربایجان، خطى.

۱۳٫ شهداء الفضیله، ص ۳۹۱٫

۱۴٫ شیخ آقا بزرگ تهرانى بعد از اینکه او را در ردیف شاگرادن میرزا معرفى مىکند، مىنویسد: «آنطور که بعضى از بزرگان اظهار داشتهاند گهگاه میرزا در مباحثش سخنانى مىگفت که دلالت بر شاگردى میرزا جواد آقا نزد وى مىکرد.» (میرزاى شیرازى، ص ۱۲۳٫)

۱۵٫ تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى، ص۱۴ـ۱۵٫

۱۶٫ تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص ۱۶۲٫

۱۷٫ تاریخ فرهنگ آذربایجان، محمّد على صفوت، ص ۱۹۸٫

۱۸٫ میرزاى شیرازى، فیروز کاظم زاده، ص ۲۴۱٫

۱۹٫ تبریز در نهضت تنباکو، صمد سردارى نیا، ص ۱۰۵٫

۲۰٫ حوزه، به نقل از: دین و دولت، ش ۵۱ـ۵۰، ص۲۷۶٫ نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، چ دوم، انتشارات توس، ص ۲۹۱٫

۲۱٫ ستارگان درخشان، ص ۵۲ـ۵۳٫

۲۲٫ حوزه، به نقل از: خاطرات سیاسى، ش ۵۱ـ۵۰، ص۱۴۴٫

۲۳٫ همان، به نقل از: دین و دولت، ش ۵۱ـ۵۰، ص۳۱۲٫

۲۴٫ تاریخ روابط خارجى ایران، دوران ناصرالدین شاه، على اکبر ولایتى، ص ۲۲۰٫

۲۵٫ تبریز در نهضت تنباکو، ص ۱۱۰٫

۲۶٫ دیوان لعلى، ص ۳۶٫

۲۷٫ تاریخ مشروطه ایران، ص ۱۳۰٫

۲۸٫ به نقلِ یکى از دوستان موثق از آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى.

۲۹٫ رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص ۶۸ و ۱۸۵٫

۳۰٫ تبریز در نهضت تنباکو، به نقل از: نشریه کتابخانه ملى تبریز ص ۲٫

۳۱٫ تلگرافات عصر سپهسالار، به کوشش محمود طاهر احمدى ص ۳۶۷٫

۳۲٫ تبریز در نهضت تنباکو، به نقل از: قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیّت ایران، ص ۱۰۷٫

۳۳٫ مهدى بامداد به نقل از خاطرات اعتمادالسلطنه مىنویسد: «در مسجد مرحوم سپهسالار حاجى میرزا جواد مجتهد نماز مىخواند.» (شرح حال رجال ایران ۱/۲۹۵٫)

۳۴٫ مشاهیر رجال، باقر عاقلى، ص ۳۴۷

۳۵٫ مشکوه، ش ۴۰، ص ۸۶٫

۳۶٫ تبریز در نهضت تنباکو، به نقل از: قیام آذربایجان و ستّار خان، ص ۱۰ و ۲۶٫

۳۷٫ دانشمندان آذربایجان، ص ۱۰۰

۳۸٫ میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص ۱۲۳٫

۳۹٫ دانشمندان آذربایجان، ص ۱۰۰

۴۰٫ دایرهالمعارف تشیع، ج ۴، ص ۷۸٫

۴۱٫ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۵۴٫

۴۲٫ نشریه مخصوص کتابخانه ملّى تبریز به یاد مرحوم حاج محمّد نخجوانىص ۵۳٫

۴۳٫ نقباء البشر، ج ۱، ص ۹۳ شهداء الفضیله، ص۳۸۷٫

زندگینامه آیت الله حکیم سید ابوالقاسم حسینى«میرفندرسکى»(۹۷۰- ۱۰۵۰ق)

 

طلوع ستاره

در میدان دامن گستر تفکر فلسفى، آنچه که کانون توجه فیلسوفان قرار مى گیرد، حقیقت است.فیلسوف به هنگام تأمّلات فلسفى، سر در آسمان حقیقت دارد و فقط حقیقت است که روح جستجوگر او را قرار و استقرار مى بخشد.

حکیم سید ابوالقاسم حسینى معروف به «میر فندرسکى»(۱) از جمله ستارگان درخشان آسمان حکمت و حقیقت خواهى است. وى در حدود سال (۹۷۰ق) در روستاى «جعفر آباد نامتلو»(۲) از توابع بخش «فندرسک»(۳) شهرستان رامیان، واقع در «استرآباد»(۴)گرگان ولادت یافت.

پدران او از بزرگان سادات استرآباد به شمار مى آمدندجدش میر صدر الدین که انسانى محترم در چشم اهالى آن سامان بود و از حیث برخوردارىِ مالى صاحب املاک، در دستگاه شاه عباس جلالت و شأنى مثال زدنى داشت پدرش میرزا بیگ هم از جایگاهى مشابه صدر الدین در بین مردم برخوردار بودبویژه آنکه در دستگاه شاه عباس نیز رفت و آمد داشت.(۵)

میر عهد کودکى و نوجوانى را در زادگاه خویش گذراند و در خلال گذار ایام در دو مدرسه «عمادیّه» و «مفیدیّه»(۶) از مدارس دایر عهد صفوى به کسب دانش و فضیلت پرداخت.

با آنکه املاک فراوانى را به ارث برده بود، چندان در بند چرب و شیرین دنیایى نبوداین وارستگى حتى سبب تزلزل مالکیت و سلب اقتدار فندرسکى ها از فندرسک در ادوار بعد گردید. در همان زمان بود که کردهاى جهان بیگ لو به فندرسک هجوم آوردند و آنجا را تسخیر کردند.(۷) گویا این قطعه شعر از فندرسکى اشاره به این حادثه دارد:

ز فندرسک چه جرم آمد و چه ذلت خواست

که کرد ایزدى چون از آن جنابش دور(۸)

شدت وارستگى و دامن برچیدن از تعلقات، و سفر در پهنه ى مجاهده با نفس سبب نوعى گمنامى براى آن بزرگ گشته است به گونه اى که بخش مُهمّى از عهد نخستین زندگى او شامل خاندان، نوجوانى و جوانى، چگونگى نشو و نما و شناسنامه اساتید و مدت تحصیل همگى از چشم تیزبین تاریخ پنهان مانده است.

هجرت به سرزمین دانایى

میر پس از چندى رهسپار قزوین و بعد اصفهان گردید. اصفهان که در عهد صفویه کانون عالمان و دانشوران نامدار، بویژه فیلسوفان و فقیهان بلندآوازه به شمار مى رفت و از حوزه اى بسیار فاخر و غنى برخوردار بودبراى میر فندرسکىِ جوانِ جویاىِ معرفت، محیطى مناسب مى نمود.

او در اصفهان نزد چلبى بیگ تبریزى از شاگردان علامه میرزا خان شیرازى و افضل الدین محمد ترکه اصفهانى(۹) به فراگیرى فلسفه، حکمت و دیگر علوم پرداخت و از خرمن دانش و درخت معرفت و فکر دیگر عالمان گرانمایه ى حوزه ى اصفهان همانند اشرف الدین على فرزند فیلسوف نامدار غیاث الدین منصور دشتکى خوشه ها برچید و بهره ها برگرفت.

با این حال دیرى نپایید که خود در شمار اساتید ممتاز فلسفه قرار گرفت و به تدریس و تعلیم حکمت و ریاضیات و تربیت شاگردانى که در عصر خود از مشاهیر و مفاخر ساحت دیانت و دانش بودند، پرداخت.

کوچ به ساحل آشنایى

با آنکه اصفهان در عهد صفویه(۱۰) موقعیّت بسیار درخشانى را دارا بود(۱۱) و قابلیت پذیرش شخصیتهاى تابناکى چون شیخ بهایى، میر داماد و میر فندرسکى را در خود داشت و شاهان صفوى نیز مکانت عالمان را پاس مى داشتندامّا میر فندرسکى چندى بعد به هندوستان کوچید و فصل تازه اى از زندگى پر رمز و راز خود را برگشود.(۱۲)

درباره علل این سفر تاریخ نگاران و تذکره نویسان هر یک مطالبى را عنوان کرده اند. حقیقت امر هر چه باشد در این مهم شکى نیست که روح حقیقت خواه میر، آن بزرگوار را به وادیهاى گوناگون و کشف آفاق نو و کسب تجارب ماندگار سوق داده است.

هندوستان در آن دوران که به خاطر اتخاذ سیاست «صلح کل» حاکمش، جهان اکبر شاه مرکز تبادل آراء و مجمع گفتگوى ادیان و مذاهب مختلف بود، محیطى مساعد و مطلوب براى شخصیت خاص فندرسکى محسوب مى شد. علاوه بر اینکه بین هند و ایران مناسبات اقتصادى و تجارى وجود داشت و حاکمان هندوستان، علاقمند به زبان و ادب فارسى و خواهان گسترش آن در پهنه هند بودند که البته موافق با طبع شاعرانه و ادب دوست فندرسکى نیز بود. از طرفى بسیارى از ایرانیان مقیم هند به مناصب مهم کشورى و لشکرى دست یافته بودند و هر یک از عالمان و دانشوران و ادیبان ایرانى که به هند مى کوچیدند، از سوى آنان به گرمى مورد استقبال قرار مى گرفتند.(۱۳)دلیل دیگر سفر میر را باید رواج نوعى نگاه قشرى که مخالف هر نوع عقل ورزى در ساحت دیانت بود و فیلسوفان را به دیده طرد مى نگریست، دانست.(۱۴)

میر طبق نقل برخى از تراجم، سه بار به هند سفر کرداولین سفر او بنا بر شواهد در سال ۱۰۱۵ق و به همراهى تقى الدین اوحدى بلیانى، مؤلف تذکره عرفات العاشقین، صورت گرفت. به گفته اوحدى، فندرسکى زمانى که به هند رسید، به دستگاه میرزا جعفر آصف خان که خود از شاعران و ادیبان مهاجر ایرانى بود و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود نزدیک شد. آصف خان با پاس داشتن مکانت والاى فندرسکى چندى از میر پذیرایى کرد و حتى مقدمات بازگشت میر به ایران را فراهم نمود.(۱۵)

دیرى نپایید که میر سفرى دیگر به هند کرد و این بار در فواصل سالهاى ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۴ق نخست به گجرات رفت و از آنجا رهسپار دکن گردید.سفرهاى دیگرى نیز از میر مربوط به سال ۱۰۳۷ ق و سال ۱۰۴۵ق ذکر گردیده است که میر با معرفى ابوالحسن اصفهانى وزیر شاه جهان، با شاه مذکور ملاقات کرده است.(۱۶)

نکته قابل استنباط اینکه میر از میانه عمر تا سالهاى پایانى زندگى مدام به هند سفر مى کرد. علت این رفت و برگشتهاى مکرر را باید اشتیاق او براى آشنایى با فرهنگ حاکم بر سرزمین هند دانست، بویژه اینکه او پس از آشنایى با کتاب «جوگ باسشت»(۱۷) اثر منظوم و عرفانى هند باستان، خواهان گونه اى تعامل فرهنگى میان فرهنگ فاخر اسلامى با فرهنگ بومى و اصیل هند بود، زیرا مبانى عرفانى و فلسفى هند را با عرفان ناب اسلامى نزدیک مى پنداشت. از این حیث مى توان میر فندرسکى را منادى تقریب و گفتگوى میان مذاهب در عصر خود دانست.

میر در هندوستان با پارسایان و عالمان و شخصیتهاى صاحب فضیلت که اغلب ایرانى بودند ارتباط برقرار مى کرد، در عین حال براى آشنایى با فرهنگ بومى هند از برقرارى ارتباط با برهمن ها و پیشوایان روحانى هند نیز دریغ نمى کرد(۱۸) حتى براى دسترسى بى واسطه به مبانى فکرى و معتقدات آنها زبان سانسکریت را آموخت.

اینکه برخى فندرسکى را متاثر از آذرکیوان ـ روحانى زرتشتى شیرازى مقیم هند و صاحب منظومه جام کیخسرو ـ و شاگردان او دانسته اند،(۱۹) مقبول به نظر نمى رسدزیرا شخصیتى که بسیار متشرّع بود و بر بلنداى تدریس و تحقیق عالیترین سطوح فلسفه الهى قرار داشت و عقل ورزى و استقلال رأى رسم دیرین او محسوب مى شد آنگونه که شخص آذرکیوان نیز از میر فندرسکى و صدرا به عنوان خردمندان ایران یاد مى کند(۲۰) نمى توانست متاثر از تعالیم آنان باشدهرچند که هنر میر فندرسکى این بود که فرازهاى مثبت فرهنگ ملل دیگر را در دریاى فرهنگ استوار و پر ظرفیت اسلام هضم و حل مى نمود و بومى مى کرد.

دلیل دیگر اینکه در آثار فندرسکى هیچ گونه ردّ پایى از تاثیرپذیرى او نسبت به فرهنگ آذرکیوانان دیده نمى شود و در آثار و تالیفات آنها نیز هیچ اشاره اى به تابعیت میر از مرام آنها نگردیده است.(۲۱) با این حال داشت انواره هایى که از میر مبنى بر تاثیرپذیرفتن از فرهنگ هندى و زرتشتى نقل مى نمایند، در صورت استناد تاریخى باید به گونه اى دیگر حمل کرد و آن، چیزى جز روح معرفت دوستى و یکتاپرستى آن بزرگوار نیست.

آن بزرگوار در یکى از حاشیه هایى که بر ترجمه کتاب جوگ باسشت نوشته است، با لحنى عتاب آلود به نکوهش مدعیان دانش مى پردازد و مى نگارد:«جماعتى که غرضشان از علم، ریاست و اعتبار دنیا بوده نه کمال، هیچ از اینها نفهمیده اند و آنها را باطل و سخیف دانسته بر رأى خود معنا مى گفته اند که طالبان حق را گمراه کرده اند.»(۲۲)

مکارم در آفاق

وجه پیداى شخصیت فندرسکى که همه تذکره نویسان بدان تصریح دارند، زهد و پارسایى مثال زدنى، بى اعتنایى به مظاهر فریبنده زندگى و هم نشینى با خاک نشینان و تهى دستان و دردمندان اهل راز است. این هم نشینى و هم دلى که گویا حامل پیامى چند بود، صداى اعتراض شاه صفوى را بلند کرد و در مجلسى در حضور بزرگان و امیران بر میر خرده گرفت که چرا با طبقه فرودست جامعه نشست و برخاست داردکه البته با پاسخ فندرسکى که حاکى از مناعت طبع و روحیه بى نیازى او از غیر بود، همراه شد.(۲۳)

واله داغستانى صاحب تذکره ریاض الشعراء مقام زهد و پارسایى ابوالقاسم فندرسکى را چنین بیان مى دارد:«میرزا ابوالقاسم فندرسکى، در حکمت ارسطوى زمان و در تصوف،(۲۴) بایزید دوران بوده است. شرح بزرگى و جلالت شأن آن زاهد زمان زیاده از آن است که این بى سواد مکتب دانش شمّه اى از آن تواند بیان نمود. اکثر لباس نمد مى پوشید. حضرت میر در جمیع علوم قدرى کامل بوده خصوص در حکمت و خوارق عادات در حیات و ممات آنقدر از جناب میر سر زده که شرح نتوان کرد. حکیم ربانى و عارف صمدانى آخوند ملاّ محمد صادق اردستانى مى فرموده است که من بیست ماه هر روز به سر قبر میر رفته در خدمت او درس خوانده ام.»(۲۵)واله در ادامه از حکایتى مى گوید که حاکى از وارستگى و عزت نفس کم نظیر فندرسکى مى باشد:

«جناب میر یک بار در هندوستان در نزد شخصى به صغیرى دهلیتى که عبارت از پیاده است که در جلوى سوار شمشیر و سپرى دارد خدمتگذار شده بوده است تا مدتى بر این مى گذرد، روزى شخصى به دیدن میر مى آید و در یکى از مسائل حکمیه بحث مى شود و میر در برابر ایستاده بوده است تا اینکه مى بیند هر دو نامربوط گفتن را از حد گذرانیدند. پیش آمده مى گوید شما هر دو غلط مى گویید. این مسأله چنین است. آقاى مزبور برخاسته دستش را مى گیرد و مى گوید راست بگو تو مگر ابوالقاسمى؟ مى گوید بلى. آن شخص به دست و پاى میر افتاده اظهار شرمندگى و طلب عفو جرایم خود مى کند. میر مى گوید شما را تا حال جریمه اى نیست و لیکن اگر بعد از این متعرض احوال من شوى مجرم خواهى بود. همان ساعت او را وداع کرده از آن شهر مى آید. هر چند آن شخص التماس مى کند قبول نمى کند و مى فرماید: تو الحال با من آن سلوک سابق را نخواهى کرد و من به غیر آن خوش ندارم. لیکن در اواخر همه جناب میر را شناخته بودند چنانکه عاقبت او را با پادشاه هند نیز اتفاق صحبت مى شود.»(۲۶)

تقى الدین اوحدى بلیانى که از معاصران و همراهان میر فندرسکى بود و تذکره وى از کهن ترین شرح حالهایى مى باشد که درباره فندرسکى نگاشته شده است، مقام و منزلت وى را چنین مى نویسد:«میر ابوالقاسم سیدی است در غایت ادراک و فهم، جامع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، مالک مشاهده و صاحب مطالعه، به اکثر علوم در رسیده و به ذوق معارف فى الجمله دست یافته است.»(۲۷)

نصرآبادى هم در تذکره معروف خویش مى گوید:«دریاى عرفان و بحر ایقان از سحاب حقایقش قطره]اى[ و خورشید آسمان در جنب خاطرش ذرّه. مرقد مبارکش مطاف اهل حال است.»(۲۸)هدایت در تذکره «ریاض العارفین» مى نویسد:«وحید عصر و فرید عهد خود بود بلکه در هیچ عهدى در سرابت علمى، خاصه در حکمت الهى به پایه و مایه ایشان هیچ یک از حکماء نرسیده است. با وجود فضل و کمال اغلب اوقات مُجالِس فقرا و اهل حال بود…»(۲۹)

خوانسارى صاحب روضات الجنات هم چنین از کرامات میر یاد مى کند:«کرامات عجیبى به میر نسبت داده اند از جمله بر پایه روایت نراقى در کتاب خزائن او به کلى از شهرهاى مسیحیان رسید و پس از دیدار و گفتگو با نصارا گروهى از آنان خواستند در تمام بحث و مناظره به تخطئه ى مذهب میر بپردازنداو را گفتند آنچه بر حقیقت مذهب ما دلالت دارد استوارى ستونهاى معابد ماست. بر پاره اى از پرستشگاههاى ما نزدیک به دو یا سه هزار سال مى گذرد که همچنان پایندگى دارد و خراب را در آن راه نیست بر خلاف مساجد شما که بیش از صد سال نمى پاید. میر در پاسخ فرمود: آن چنان نیست که مى گویى. خرابى عبادتگاههاى ما از آن جهت است که بناهاى این جهان کلمات حق و عبادات شایسته را برنمى تابند اگر ما در معابد شما هم به عبادت بپردازیم و کلمات حق گوییم خواهید دید که ارکان آن از هم مى ریزد. مسیحیان گفتند: این سخن را نپذیریم مگر پس از آزمایش آنچه مى گویى.

حضرت میر پس از وضو و انابه و تضرع خالصانه به درگاه خداوند به یکى از معابد باستانى نصارا قدم گذاشت و سپس به گفتن اذان و اقامه پرداخت و تکبیرگویان از آن خارج گردید و به قدر چشم بر هم زدنى نگذشته بود که آن بناى عظیم در هم شکست.»(۳۰)

مطلع شعر مرحوم نراقى:

آن شنیدستى که میر فندرسک

کش بود یارب ختام روح و مسک

در سیاحت بود در پهناى هند

تا به شهرى آمد از اقصاى هند…

فراست و هوشمندى

میر در عین حال که عابدى پارسا و خداترس بود، انسانى زیرک و حاضرجواب نیز به شمار مى آمدبویژه اینکه این هوشمندى و حاضرجوابى را در برابر ارباب قدرت بروز مى داد. از جمله اینکه در سفر هند، هنگامى که جهان اکبر شاه پادشاه ـ ظلّ الله ـ به دیدن آن عارف وارسته آمد، در اثناى صحبت از حکیم بزرگوار پرسید: پیغمبرى را که شما در سایه او هستید مشهور است که سایه نداشت، حقیقت دارد یا نه؟ میر باالبداهه پاسخ گفت: یقیق است امید که خدا هم سایه نداشته باشد ـ کنایه از پادشاه ـ شاه را از این جواب لرزه بر اعضاء افتاده خود را در پاى حکیم انداخت و معذرت خواست و احترام او را بر خود لازم مى شمرد.(۳۱)

در قصص العلماء تنکابنى نیز داستانى از شیخ بهایى و میر فندرسکى ذکر شده است که در یکى از عمارات شاهى نشسته بودند و شیرى که از شیرخانه، زنجیر گسسته و از شیربان گریخته بود ناگهان وارد آن سراى شد. شیخ بهایى خود را جمع کرد و صورت خود را پوشانید اما میر هیچ حرکت نکرد و نترسید.

این داستان هر چند به طرز سمبلیک فضیلت انسان عارف را بر عالم و دانشمند مى نمایاند، در عین حال شهرتى فراوان در میان مردم و نقاشان دارد، به گونه اى که قلمدان سازها آن را روى قلمدان هم مى کشیدند.(۳۲)

مسلک فلسفى فندرسکى

بنیادى ترین پرسشى که درباره شخصیت فندرسکى وجود دارد مکتب فلسفى اوست که آیا تابع کدام یک از دو مکتب معروف فلسفه مشاء (بحثى) یا اشراق (شهودى) بوده است؟

این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که فیلسوف در مراحل مختلف تفکر فلسفى خویش، سیرى تکاملى را طى مى نماید و ممکن است از یک مکتب فلسفى اعراض نماید و به مکتبى دیگر عقیده مند گردد.

شیخ شهاب الدین سهروردى ـ که در نظام فلسفى اشراقى خویش سامان هستى را بر پایه نور و عشق و محبّت بنیان گذارد، پیشتر تابع حکمت مشایى بود، اما از آن فاصله گرفت و خود مکتب اشراق را بنا نهاد.(۳۳)

درباره مکتب فلسفى مورد قبول فندرسکى در بین صاحبنظران اختلاف فراوانى وجود دارد. آنان که فندرسکى را تابع حکمت مشایى دانسته اند دلایلى دارنداز جمله:

۱ – اشراف و احاطه او به آثار مشایى بویژه فلسفه سینوى.

۲ – انکار «مُثُل افلاطونى»(۳۴) که مسلک مشائیان است.

۳ – عدم تشکیک در ذاتیات.(۳۵)

۴ – اکثر شاگردان فندرسکى گرایش به فلسفه مشایى داشته اند.

۵ – انکار اتحاد عقل و عاقل و معقول و برزخ صعودى و نزولى که جملگى از آراى فیلسوفان مشایى است.

در برابر این نظریه، کسانى مدعى اند که فندرسکى تابع حکمت اشراقى است و فرازهایى از آثار او که صبغه مشایى دارد را به گونه اى توجیه مى کنند. دلایل اینان از قرار ذیل است:

۱ – (دلیل اصلى) قصیده یائیه فندرسکى، شرحش به تفصیل در بخش آثار خواهد آمد.(۳۶)

۲ ـ تدریس فلسفه مشاء دلیلى بر مشایى بودن نیستزیرا بسیارند کسانى که آثار ابن سینا را تدریس مى کنند، ولى خود را پیرو مکتب مشایى معرفى نمى کنند.

۳ – میر در رساله صناعیه خویش بیشتر به سخنان افلاطون ـ حکیم اشراقى ـ استناد کرده و از ارسطو ـ فیلسوف مشایى ـ کمتر براى سخن خود شاهد آورده است.

۴ – میر قاعده مهم و اساسى امکان اشرف را که صبغه اشراقى دارد، پذیرفته است.(۳۷)

انصاف این است که مبناى فلسفى فندرسکى با حکمت مشایى قرابت بیشترى داردهر چند رگه هایى قوى از حکمت ذوقى و عرفانى در آثار آن بزرگوار مشهود است.

اگر ابوالقاسم فندرسکى را حکیم مشایى در حکمت بحثى بدانیم، مسلماً در ساحت فلسفه عملى عارفى پاکباخته و اهل شهود به شمار مى رود.

این مسئله برخى از دانشوران معاصر را هم متقاعد کرده است که «میر فندرسکى در بند مکتب خاص فلسفى نبوده»(۳۸) بلکه خودمکتبى بوده است.

ستیز با تصوف نامعقول

درباره نحوه سلوک و رفتار فندرسکى با صوفیان معاصر خود باید گفت او با آن دسته از آنان که ترک اسباب دنیا گفته و تمسک به توکل را بهانه کاهلى خویش ساخته بودند، هیچ میانه اى نداشت. میر در رساله صناعیه خود وجود صوفیان و قلندرانى این چنین را مخل نظم جامعه و موجب تعطیل نظام کلى تلقى مى نمود(۳۹) با این همه اگر بى تکلیفى شخص فندرسکى صوفیانه به نظر مى رسید اما غرق شدن او در کسب علم و معرفت و احساس مسؤولیت در برابر معضلات جامعه خود، هیچ گاه قلندرانه به نظر نمى آمد.(۴۰) این مهم را ناگفته نگذاریم که هر چند در عصر صفوى کالاى دانش و معرفت پر بها بود و عالمان و فیلسوفان بر صدر مى نشستند اما درگیریهاى دامنه دار حکومت صفوى با دولت عثمانى که متاسفانه جنگ میان شیعه و سنى تلقى مى گردید آثار خسارت بار بى جبرانى را بر جامعه تحمیل مى نمود زیرا این نزاعها درست در هنگامى بود که غرب در آستانه تحول علمى و صنعتى بود و جهان اسلام که مشغول جنگ با یکدیگر بودند از این تحولات غافل ماندند و مباد که این حقیقت تلخ بار دیگر تکرار شود و این بار که آثار افول فرهنگ منحط و و خودمحور غرب نمایان است، فرصت تاسیس تمدن فاخر اسلامى از مسلمانان گرفته شود. اهمیت این مساله در دعوت مقام معظم رهبرى ـ مد ظله العالى ـ به اتحاد و انسجام اسلامى در بین مسلمانان کاملاً روشن است.

آثار و تالیفات

۱ – قصیده یائیه

قصیده یائیه مشتمل بر مطالب حکمى، عرفانى و اخلاقى است که با استقبال از قصیده ناصر خسرو قبادیانى آغاز مى گردد.

مطلع قصیده ى ناصر خسرو این بیت است:

چیست این گنبد که گویى پرگهر دریاستى 

یا هزاران شمع در پنگانى (فنجان) از دنیاستى(۴۱)

این قصیده بحثهاى فراوانى را در میان اندیشمندان به وجود آورد تا جایى که برخى آن را شاهدى بر اشراقى بودن فندرسکى دانسته اند.

متفکر ارجمند شهید آیت الله مطهرى (ره) قصیده میر را نوعى اندیشه اشراقى مى پندارد و مى فرماید:

«در بین مسلمین اشراقیون به مثل افلاطونى معتقد بودند و میر فندرسکى در قصیده خود اشاره به این مطلب دارد.»(۴۲)

حکیم فندرسک در قصیده خود، خداوند را قدرت مطلق و روح راهبر و جان جهان بر مى شمرد و بر وجود عالم حشر و رسیدن به مقام استغناء تاکید مى ورزد

از حیث استحکام شعرى و بلاغت ادبى، قصیده در سطح مطلوبى قرار دارد، هر چند که آن اوج شعرى را دارا نمى باشد.

این بیت حکیم، عالى ترین و پرمضمون ترین گفتاریست که مى توانست باشدو در واقع آئینه ى تمام نماى دیانت و آداب آن به روشنى است:

عقل کشتى آرزو گرداب و دانش بادبان

حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى

ابیاتى از این قصیده ى نغز و پرمحتوى را از نظر مى گذرانیم:(۴۳)

چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستى

صورتى در زیر دارد آنچه بر بالاستى

صورت زیرین اگر با نردبان معرفت

بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستى

این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهرى

گر ابونصرستى و گر بوعلى سیناستى

صورت عقلى که بى پایان و جاویدان بود

با همه و بى همه مجموعه و یکتاستى

مى توانى گر ز خورشید این صفتها کسب کرد

روشن است و بر همه تابان و خود تنهاستى

جان عالم خوانمش گر ربط جان دانى به تن

در دل هر ذره هم پنهان و هم پیداستى

عقل کشتى، آرزو گرداب و دانش بادبان

حق تعالى ساحل و عالم همه دریاستى

خواستى اندر جهان هر خواستى را در پى است

خواستى باید که بعد از وى نباشد خواستى

کاش دانایان عالم مى بگفتندى تمام

تا خلاف ناتمامان از میان برخاستى(۴۴)

این قصیده سه شرح معروف دارد:

۱ – شرح ملاّ محمدصادق خلخالى:

این شرح بر طریق مشرب فلسفى شخص فندرسکى است و شرحى مشّایى محسوب مى شود.

۲ – شرح حکیم عباس دارابى:

شرح حکیم دارابى بر مبناى فلسفى حکمت متعالیه ى صدرایى نگارش شده است.

۳ – شرح محسن بن محمد گیلانى: نزدیک به مبانى صدرایى است.

۲ ـ شرح جوگ باسشت

جوگ باسشت (yoga vasistha) نام منظومه اى است حکمى و عرفانى که در اصل به زبان سانسکریت نگاشته شده است.

محتواى کتاب جوگ به ترتیب ذیل داراى شش باب است:

یکم: عدم دلبستگى به امور دنیوى

دوم: چاره جویى در قطع تعلقات نفسانى

سوم: درباره آغاز نمود عالم

چهارم: بقاى نمود عالم

پنجم: فناى نمود عالم

ششم: رستگارى و نجات.(۴۵)

میر براى دریافت معانى و مفاهیم عرفانى و فلسفى این منظومه، مشقّت فراوانى بر خود هموار کرد و کوشید آن را از اصحاب خبره فرا گیرد. در این باره ایشان آورده اند:

«مشقت بسیار کشیده تا از کثرت تتبع، اینها معلوم شده از کتاب ایشان. و فایده ى این ترجمه ها بسیار است که در مرموزات ایشان بکار است، والله ولى التوفیق»(۴۶)

میر سعى داشت با زبان اصلى این اثر یعنى سانسکریت آشنا گرددهر چند بر گردان فارسى آن توسط افرادى چون «نظام الدین پانى پتى» و جهانگیر (۱۰۱۴ ـ ۱۰۳۷ ق) صورت گرفته بود، زیرا معتقد بود دانستن مفاهیم و مصطلحات این کتاب فقط با زبان سانسکریت میسور است.(۴۷)

مفاهیم و معارفى که در این کتاب مطرح گشته بر محور توحید وجود «قادر متعال» استوار است. طبق آموزه هاى این کتاب وصول به وجود مطلق و بى انتها، مستلزم قطع علایق، تزکیه نفس، رفع حجاب جهل و غفلت، و کسب معرفت است.

مطلب قابل توجه و نکته مؤیّد تبادل فرهنگى و دینى این است که میر در برخى از موارد به آیات قرآن و احادیث مأثور از ائمه(علیهم السلام) استشهاد مى کندبه عنوان نمونه در توضیح این عبارت از جوگ: «کسى که از تعلقات دنیایى رسته شد و از هوى و هوس، دل او فارغ گردیدنه از رنج رنجیده شود، نه از راحت خوشحال گردد»(۴۸) به این آیه از قرآن تمسک مى کند: (لکیلا تأسَوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم)(۴۹)

در فرازى دیگر از کتاب جوگ که احوال جهانیان به خواب تشبیه شده است، میر به روایتى از پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) و پیشواى پارسایان و امیر مؤمنان(علیه السلام) استناد مى کند و مى آورد:

«چنانکه شاه ولایت(علیه السلام) مى فرماید: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»(۵۰) و حضرت رسالت پناه(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: «من مات فقد قامت قیامته»(۵۱)

میر فندرسکى علاقه فراوان خود به کتاب جوگ را در قطعه اى منظوم چنین بیان مى دارد:

همچو آبست این سخن به جهان 

پاک و دانش فزاى چون قرآن

چون ز قرآن گذشتى و اخبار 

نیست کس را بدین نمط گفتار(۵۲)(۵۳)

۳ – رساله صناعیّه

میر در این اثر ماندگار و ابتکارى نگاهى فیلسوفانه به مقوله وظایف اجتماعى و فردى و اشتغالات روزانه دارد و ماهیت و هویت هر یک را تحلیل و تبیین فلسفى مى نماید.

این رساله فارسى است و نثرى ساده و روان دارد. در این رساله میر براى اصناف و طبقات مختلف، وظایف اجتماعى را بیان نموده و افراد انسانى را به منزله عضوى از خانواده بزرگ هستى مى داند:

«بباید دانست که انسان، عالَم صغیر است و عالم انسان کبیر. چنانچه در انسان همه ى اعضا احتیاج به یکدیگر دارند، همچنین هر شخص را در عالم که انسان کبیر است به منزله ى عضوى خاص است. پس اگر کار نکند، به منزله ى عضوى فاسد باشد و خلل به کل عالم راه یابد.»(۵۴)

پس میر به مصادیق افرادى که نسبت به انجام وظیفه خود کوتاهى مى کنند، مى پردازد و مى فرماید:

«مثال اوّل: ملحدان که به ابطال و تعطیل و اباحت خوانند و مدبّر کل در استیصال ایشان به قوت ملوک و مجتهدان که دو عضو شریفند از اعضاى عالم بزرگ کوشد. دوم: فاسقان و بطالان که به کار خود مشغول نباشند و به تادیب ملوک و فقیهان به اصلاح آیند. سوم: عاجزان و مُزْمنان و ابلهان که هیچ کار را نشایند و نه صلاح از ایشان آید و نه فساد. چهارم: قلندران و تن آسایان و عالم گردان که هیچ کار نکند و بى قدر و بى عزت باشند.»(۵۵)

نکته جالب اینکه میر در همان زمان به اهمیت و جایگاه آهن و فلز در آینده بشر و نقش آن در ارتقاى سطح زندگى به خوبى پى برده بود.

مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى(مد ظله العالى) نیز در دیدار با اعضاى ستاد کنگره دو حکیم استرآباد به این مسئله چنین اشاره فرمود:

«راجع به میر فندرسکى نکته اى را دیدم که جالب است. ایشان در رساله صناعیه مردم را به صنعت به معناى عام تشویق مى کند. اما به خصوص فنون کار صنعتى را هم ذکر مى کند مثل صنعت آهن. در آن زمان یک عالم دین متوجه رفتن به سمت صنعت بوده است. اگر واقعاً آن وقت کشور در مسیر صنعتى گام بر مى داشت ببینید چه اتفاقى در جامعه و تاریخ ما مى افتاد.»(۵۶)

۴ – رساله حرکت

رساله اى فلسفى است در تبیین ماهیت حرکت (سیر تکاملى شىء در حالت بالقوه به مرحله فعلیت) در فصلى از کتاب میر فندرسکى به صراحت طبق مشرب مشائیان نظریه مُثُل را نمى پذیرد و استدلال نیز بر آن مى آورد.(۵۷)(۵۸)

۵ – رساله فى التشکیک(۵۹)

این رساله در پاسخ به سؤال آقا مظفر کاشانىدرباره مسئله تشکیک در ذاتیات تدوین شده و میر طبق مسلک حکماى مشایى بدان پاسخ گفته است.

۶ – رساله اى فارسى در کیمیا به اعتقاد برخى رساله هایى که به نام ارکان اربعه، رساله در زیبق و کبریت و باب الاصغر در کتابخانه ها هست، باید نسخه ها یا تحریرهایى از همین رساله باشد.(۶۰)

عنوان اصلى این رساله «بندى در صفت حل» است. نسخه اى از آن در کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامى مشهد موجود است.(۶۱)

۷ – کیفیت ابصار در این رساله میر نشان مى دهد که کیفیت دیدن ـ بر خلاف عالمان ریاضى به خروج شعاع نیست ـ به انطباع است که عقیده مشائیان است. نسخه اى از این رساله در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است.(۶۲)

۸ – ترجمه شذور الذهب

این کتاب در دفتر اول «رسائل خطى فارسى» از انتشارات بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس به چاپ رسیده است.(۶۳)

۹ – تحقیق المزلّه(۶۴)

۱۰ – تاریخ الصفویّه(۶۵)

کتاب دیگرى با عنوان «قبسات» به ایشان منسوب است.(۶۶)

اشعار فندرسکى

ابوالقاسم فندرسکى علاوه بر آنکه فیلسوفى توانا و متضلع بود شاعر و عارفى خوش ذوق و ادیبى با احساس بود. گرایش عرفانى او به همراه لطافت طبع و سلامت بیان از او شاعرى صاحب حال ساخته بود.

هر چند اشعار او بسیار اندک است، اما همین اندازه نیز گویاى طبع چون آب روانش مى باشد.

نمونه هایى از اشعار فندرسکى را مرور مى کنیم:

کافر شده ام به دست پیغمبر عشق 

جنت چه کنم جان من و آذر عشق

شرمنده عشق روزگارم که شدم

درد دل روزگار و دردسر عشق

*****

دندان چه تیز کرده به قصد من آسمان

آخر چه لذّت است در این خشک استخوان

تن را به او گذاشتم از ترس جان خویش

تن را بخورد پاک و گرفته است پاى جان(۶۷)

شاگردان

در بخش شاگردان فندرسکى این پرسش مطرح است که آیا صدر المتالهین شیرازى از شاگردان میر فندرسکى بود؟

داستانى که در این باره ذکر شده از این قرار است: ملاّ صدرا پس از ورود به اصفهان نزد میر داماد رفت و راجع به شروع تحصیل با او مشورت کرد. میر داماد گفت: اگر خواهان معقول هستى نزد میر فندرسکى بیاموز و اگر منقول را مى خواهى فرا گیرى نزد شیخ بهایى برواگر طالب هر دو حوزه ى معقول و منقول مى باشى نزد من فرا گیر.

صدرا نظر میر داماد را پذیرفت، اما از محضر هر سه استاد بهره برد.(۶۸)در همان زمان جریان فلسفى مکتب اصفهان که درخشش خیره کننده اى داشت، به جایگاه بلند خویش یعنى حکمت متعالیه صدرایى در رسیدو آن هم محصول تلاشها و مجاهدتهاى عالمان ارجمندى چون میر داماد و میر فندرسکى بود.

با این حال این پرسش اساسى مطرح است که اگر ملاّ صدرا را شاگرد درس میر ندانیم، شاگرد بحث آن بزرگوار هم نمى توان دانست؟

برخى از محققان اندیشمند در تأیید این نظر برآنند که:«ملاّ صدرا هرچند که شاگرد رسمى میر داماد بوداما بسیارى از لطایف فلسفه را از برکت محضر میر فندرسکى الهام گرفته است.»(۶۹)

دیگر شاگردان گرانقدر عبارتند از:

ملاّ رجبعلى تبریزى

ملاّ رجبعلى فیلسوف، عارف و شاعرى قوى دست که تخلص شعرى «واحد» داشت و از شاگران نامدار میر فندرسکى به شمار مى رفت. به شدت تحت تاثیر جاذبه استاد خود قرار گرفت و تابع حکمت مشایى بود. او بیشتر در زمینه منطق، طبیعیات و الهیات تبحر داشت.

قاضى سعید قمى و برادرش محمدحسن قمى، میر قوام الدین حکیم، ملاّ عباس مولوى، ملاّ محمد تنکابنى «سرآب» و محمد رفیع پیر زاده از شاگردان او به حساب مى آمدند.

ملاّ رجبعلى در میان مردم بسیار پرحشمت زیست، به گونه اى که در چشم شاه عباس ثانىنیز از احترام ویژه اى برخوردار بود و شاه مکرر به منزل وى مى رفت.بنابر عقیده مرحوم آشتیانى برخى از نظرات فلسفى ایشان از قبیل اشتراک لفظى وجود، بى نیاز از نقد نیست.

یکى از شاگردان ملاّ رجبعلى تقریرات درسش را در دو جلد گرد آورد و با اشاره استاد آن را معارف الهیه نام نهاد. از آثار دیگر ملاّ رجبعلى، «رساله اى در اثبات واجب» و نیز «اصول آصفیه» را مى توان نام برد.(۷۰)

آقا حسین خوانسارى

وى یکى از بزرگ ترین شخصیتهاى عصر صفوى به شمار مى آید. تقریباً در تمامى اصناف علوم دین صاحب نظر و در فلسفه طبیعى و الهى، فقه و اصول، تفسیر و کلام، ریاضیات و علوم ادبى توانمند بود القابى مانند استاد حکیمان و مربى فقیهان و محدثان را براى او به کار برده اند.(۷۱)

رفیع الدین محمد بن حیدر (میرزا رفیعاى نائینى)

از علماى معروف روزگار خود بود. از شاگردان شیخ بهایى، میر داماد، میر فندرسکى، ملاّ عبدالله شوشترى و دیگر اعلام به شمار مى رفت و در فلسفه و کلام و فقه صاحبنظر بود.(۷۲)

ملاّ محمدباقر سبزوارى (محقق سبزوارى)

محقق در فقه و اصول و فلسفه و حکمت استاد بود. صاحب روضات الجنات محقق را دانشمندى فاضل و عالى مقام خوانده و اظهار داشته، شایسته است بگوئیم «الله اعلم حیث یجعل رسالته»(۷۳)

رحلت

میر حکمت و عرفان پس از عمرى بندگى خالصانه خداوند و سیراب کردن جان حقیقت جو و حق پرست خویش از انوار فضایل در سال( ۱۰۵۰ق)(۷۴) و در سن ۸۰ سالگى رخ در نقاب خاک کشید و به دیار معبود شتافت. پیکر پاک آن بزرگوار در تخت فولاد اصفهان و مقبره بابا رکن الدین (تکیه میر) به خاک سپرده شد.

بر لوحه اى از سنگ مزار میر چنین نوشته شده است:الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هذا مرقد قدوه الاولیاء و سید الاوصیاء العرفا هادى الموحّدین المتألهین…. این رباعى در رثاى میر است:

تا شد ز جهان خسرو فوج دانش

شد بحر جهان تهى ز موج دانش

تاریخ وفاتش ز خرد جستم، گفت 

«صد حیف ز آفتاب اوج دانش»(۷۵)

نوشتار را با کلامى از مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى در تجلیل از شخصیت والاى حضرت میر فندرسکى به پایان مى بریم:

«بنده از کودکى به مناسبت داستانى که در «خزاین» مرحوم نراقى خوانده بودم، مرید میر فندرسکى ام و ارادتى به آن مرحوم دارم.

شما آقایان و اساتید مى دانید که دنیاى فلسفه غرب از فلسفه ایرانى بعد از ابن سینا اطلاع درستى ندارنداگر شما امروز بخواهید میر فندرسکى را به دنیا معرفى کنید با کدام کتاب و نوشته ى او و با کدام مبناى علمى و نظر علمى واضح و روشن او را معرفى خواهید کرد؟

هیچ عیبى نمى بینیم که براى میر فندرسکى جداگانه کار شود. بالاخره در این زمینه هر کار بتوانید بکنید.»(۷۶)

گلشن ابرارج ۸



۱٫ میر فندرسکىها از سادات جلیل القدر استرآباد گرگان، مىباشند و نسب آنها به امام موسى کاظم(علیه السلام)مىرسد. (م: روضه الصفا، رضاقلى خان هدایت، ج ۱، ص ۱۱۲).

۲٫ طبق تحقیقات محلى انجام شده بویژه نقل خاندان فعلى میر فندرسکى، به احتمال قریب به یقین زادگاه میر روستاى مذکور بوده است. براى اطلاع بیشتر ر. ک. به: میر فندرسکى و میر داماد، محمدرضا دوستى دیلمى، به اهتمام: استاندارى استان گلستان، ص ۵۶٫

۳٫ منطقه فندرسک در قدیم یکى از هفت بلوک ایالت استرآباد به شمار مىرفت و در حال حاضر به مجموعه اراضى بین منطقه کتول و رامیان اطلاق مىشود که از توابع استان گلستان است. فندرسک احتمالاً ترکیبى از دو واژه «فِنْدِر» به معناى نگاه تیز و دقیق و «إسْکْ» به معناى جایگاه و چاپارگاه و روى هم رفته «دژ دیدبان» است. ر. ک. به: دو حکیم استرآباد، محمدرضا دوستى دیلمى، ص ۵۵٫

۴٫ استرآباد شامل دو ناحیه مهم، یکى در شمال موسوم به «دهستان» و دیگرى در جنوب به نام «ورکان» مىباشد. دهستان شامل ساحل جنوب شرقى دریاى خزر و قسمتى از ناحیه فعلى شمال اترک بود و ورکان شامل تمام ناحیهایست که رود گرگان از آن مىگذرد. استرآباد از شمال محدود است به رود اترک و از شرق به خراسان و از جنوب شادکوه را از شاهرود و بسطام جدا مىکند. ر. ک. به: لغت نامه دهخدا.

۵٫ ریاض العلماء، میرزا عبدالله افندى، ج ۵، ص ۵۰۰الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج ۳، ص ۳۵ و ۳۶عرفات العاشقین، اوحدى بلیانى، نسخه خطى کتابخانه ملک، ص ۱۵۱٫

۶٫ طبق اسناد موجود نزد ورثه سادات شیرسنگى و دراز گیسو استرآباد مدارس محل تحصیل مقدماتى میر در شهر استرآباد به دو مدرسه عمادیه و مفیدیه السادات که از مدارس عهد صفوى استرآباد بودند اشاره شده است. (دو حکیم استر آباد، محمدرضا دوستى، پاورقى ص ۵۷٫)

۷٫ همان، ص ۵۷٫

۸٫ فرهنگ جهانگیرى، ج ۲، ص ۱۸۶۴٫

۹٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱ و ۱۶۸تحفه المراد فى شرح قصیده میرفندرسکى به اهتمام محمد حسین اکبرى ساوى، مقدمه استاد آشتیانى.

۱۰٫ سلسله صفویه، پادشاهانى بودند که بر محور مذهب شیعه اثنى عشرى حکومت دینى را پایه گذارى کردند. آنان اسم و رسم خویش را منسوب به شیخ صفى الدین اردبیلى ـ از مریدان و شاگردان عارف واصل شیخ زاهد گیلانى ـ مىدانستند.

۱۱٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۹، ص ۱۷۳٫

۱۲٫ تذکره نصر آبادى، محمد طاهر نصرآبادى، ص ۱۵۳، به کوشش وحید دستگردى.

۱۳٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱٫

۱۴٫ تذکره نصر آبادى، ص۱۵۳٫

۱۵٫ عرفات العاشقین، ص ۱۲ و ۵۰ و ۱۵۱٫

۱۶٫ روابط ادبى ایران و هند، دکتر علىاکبر شهابى، ص ۲۷۳مذاکره نصرآبادى، ص ۱۵۳٫

۱۷٫ شرح این اثر خواهد آمد.

۱۸٫ دبستان مذاهب، اسفندیار بن آذرکیوان، ج ۱، ص ۴۷ و ص ۳۳۷، به کوشش رحیم رضازاده ملک.

۱۹٫ همان، ج ۱، ص ۴۷٫

۲۰٫ همان، ج ۱، ص ۲۱۵٫

۲۱٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۷۱، مقاله فتح الله مجتبایى.

۲۲٫ منتخب جوگ باسشت، نسخه خطى، حاشیه ص ۲۴۰، به اهتمام فتح الله مجتبایى.

۲۳٫ روضات الجنات، خوانسارى، ج ۱، ص ۲۴۶٫

۲۴٫ پیداست که مقصود از تصوف همان زهد و پارسایى دینى و متشرعانه است که به عرفان ناب اسلامى هم تعبیر مىشود.

۲۵٫ ریاض الشعراء، واله، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۳٫

۲۶٫ تذکره ریاض الشعراء، ج ۱، واله، ص ۱۸۳٫

۲۷٫ عرفات العاشقین، ص ۱۵۱٫

۲۸٫ تذکره نصرآبادى، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۴٫

۲۹٫ ریاض العارفین، هدایت، روضه دوم، ص ۱۶۶٫

۳۰٫ روضات الجنات، ج ۲، خوانسارى، ص ۳۵۴ ـ ۳۵۵٫ ر. ک. به: اشعار ملاّ احمد نراقى در مجموعه طاقدیس، به اهتمام حسن نراقى، ص ۱۹۵ ـ ۲۰۲٫

۳۱٫ روابط ادبى ایران و هند، دکتر شهابى، ص ۷۳٫

۳۲٫ قصص العلماء، تنکابنى، ص ۲۳۶ و دیوان شیخ بهایى، مقدمهى استاد نفیسى، ص ۴۸٫

۳۳٫ حکمه الاشراق، مجموعه مصنفات، ج ۲، ص ۱۵۶٫

۳۴٫ طبق نظریه مُثُل افلاطونى، آنچه از جواهر و موجودات در این جهان مشاهده مىشود، حقیقتشان در جهان بالاترى قرار دارد و افراد این جهان به منزله سایههاى آن حقایق مىباشند. آن حقایق متعالى ربّ النوع و مدبّر افراد خود مىباشند.

۳۵٫ تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامى، علىاصغر حلبى، ص ۴۶۹منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۱، ص ۹۲٫

۳۶٫ منتخباتى از آثار حکماء ایران، ج ۱، ص ۶۵٫

۳۷٫ همان، ص ۷۸ و ۷۹٫

۳۸٫ ملاّ صدرا، سید محمد خامنهاى، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۶٫

۳۹٫ رسالیه صناعیه، میر فندرسکى، تصحیح دکتر شهابى، ص ۶ ـ ۹٫

۴۰٫ دنبالهى جستجو در تصوف ایران، عبد الحسین زرین کوب، ص ۲۵۸٫

۴۱٫ دیوان ناصرخسرو، تصحیح سید نصرالله تقوى، ص ۴۳۹٫

۴۲٫ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، پاورقى.

۴۳٫ قصیده میر سه نسخهى خطى دارد: ۱ – نسخه آستان قدس رضوى، ش ۲۲۹ ادبیات که تاریخ کتابت آن سده ۱۱ هجرى و موجودِ در آن مجموعه از صفحه ۶۸۵ تا ۶۸۸٫ (فهرست رضوى، ج ۷، ص ۲۶۵٫

۴۴٫ نسخه آستان قدس به شماره ۲۲۹ ادبیات، ص ۶۸۵ ـ ۸۸ و تحفه المراد فى شرح قصیده میر فندرسکى، ص ۷، به اهتمام محمد حسن اکبرى ساوى مرکزى.

۴۵٫ عرفان و ادب در عصر صفوى، بخش دوم، دکتر احمد تمیمدارى، ص ۷۰۸ ـ ۷۱۸٫

۴۶٫ منتخب جوگ، میر فندرسکى، نسخه خطى، به اهتمام دکتر فتح الله مجتبایى، حاشیه ص ۱۲۸٫

۴۷٫ همان، مقدمه ص ۹٫

۴۸٫ همان، ص ۵۱۳٫

۴۹٫ همان، ص ۲۱۲٫

۵۰٫ این حدیث نیز از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىباشد.

۵۱٫ همان، ص ۷۳۵٫

۵۲٫ همان،مقدمه ص ۱۵٫

۵۳٫ براى آشنایى با کتاب جوگ ر. ک. به: منتخب جوگ، چاپ ۱۳۵۸٫

۵۴٫ رساله صناعیه، میر فندرسکى، به اهتمام دکتر شهابى، ص ۶ ـ ۹٫

۵۵٫ همان.

۵۶٫ جستارى در آراء و افکار «میر داماد و میر فندرسکى»، فرهنگستان علوم، ص ۷٫

۵۷٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى، ج ۱، ص ۷۸٫

۵۸٫ چند نسخهى خطى از این کتاب در کتابخانهها موجود است: ۱ – کتابخانهى دانشکدهى الهیات و معارف اسلامى مشهد ۲ – کتابخانه آستان قدس رضوى ۳ – کتابخانه مجلس شوراى اسلامى.

۵۹٫ فهرست کتابخانه دانشگاه تهران ۳ / ۱۹۱فهرست کتابخانه الهیات و معارف اسلامى مشهد: ۱۹۹ نستعلیق سده ۱۱فهرست کتابخانه مجلس شوراى اسلامى ۱۴ / ۱۸۳ به شماره ۲۵ / ۴۹۴۲٫

۶۰٫ دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۶، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۵٫

۶۱٫ مجله مشکوه، ش ۲۹، ص ۷۲، مقاله خانم زهرا گواهى میر فندرسکى.

۶۲٫ همان.

۶۳٫ همان.

۶۴٫ طبق نقل الذریعه، ج ۳ / ۴۸۵ نسخهاى از آن در کتابخانه حاج علىمحمد نجف آبادى موجود است.

۶۵٫ الذریعه، ج ۳، ص ۴۸۵٫

۶۶٫ فلاسفهى ایران از آغاز اسلام تا امروز، دکتر علىاصغر حلبى، ص ۵۲۱٫

۶۷٫ ریاض الشعراء، علیقلى واله، تصحیح: سید محسن ناجى، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۳ریحانه الادب، مدرس تبریزى، ج ۴، ص ۳۵۸ ـ ۳۶۰٫

۶۸٫ تاریخ ادبیات، ادوارد براون، ص ۵۶ و تاریخ عالمآراى عباسى، ج ۱، ص ۱۴۵٫

۶۹٫ مرحوم جلال الدین همایى در مقدمهى خود بر شرح لاهیجى بر این عقیدهاند.

۷۰٫ اعیان الشیعه، امین، چ ۶، ص ۴۶۴منتخباتى از آثار حکماى الهى، ج ۱، ص ۲۳۷ ـ ۸دایره المعارف تشیع، ج ۴، ص ۸۰ ـ ۸۱٫

۷۱٫ نک: گلشن ابرار، ج ۴، ص ۲۰۲٫

۷۲٫ نک: همان، ج ۷، ص ۵۶٫

۷۳٫ نک: همان، ج ۵، ص ۱۲۶٫

۷۴٫ در برخى از مصادر وفات میر ۱۰۴۹ قید شده است، مثلاً در تذکره پیمانه، احمد گلچین معانى، حاشیه ص ۳۵ با توجه به رباعى:

تا شد ز جهان خسرو فوج دانش *** شد بحر جهان تهى ز موج دانش

تاریخ وفاتش ز خرد جستم، گفت *** صد حیف ز آفتاب اوج دانش(۱۰۴۹)

۷۵٫ تذکره پیمانه، احمد گلچین معانى، ص ۳۵٫

۷۶٫ بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با اعضاى ستاد برگزارى همایش دو حکیم استرآباد.

زندگینامه آیت الله على مشکینی

۲۷۹۲۷۲_orig

آیه الله مشکینى یکى از شخصیّت هاى برجسته معاصر، فقیه و معلّم اخلاق در روزگار ماست و ویژگیهایى چون مجاهدات مستمر در راه دین وپاسدارى از ارزش هاى اسلامى و انسانى در نیم قرن اخیر او را درحوزه هاى علمیّه برجسته ساخته است.

آیه الله مشکینى «در سال ۱۳۰۰ هـ ش.» در روستاى آلنّى یا آلّى(۱) مشکین شهر دیده به جهان گشود.

مشکین شهر جزء استان اردبیل است و با ارسباران هم مرز مى باشد. این سرزمین که به دیار صالحان معروف است، یکى از مناطق عالم خیز در آذربایجان به شمار مى رود. روستاى آلنّى از این جهت داراى ویژگى هاى خاص است.

صلابت و روحیه عشایرى، ایمان، صداقت و سادگى مردم موجب گردیده است که مؤمنین این دیار حضور در عرصه هاى گوناگون زندگى را تکلیف دینى خود بدانند که از جمله آنها، حضور باشکوه در جنگ تحمیلى را مى توان نام برد.

آیه الله مشکینى دوران کودکى را در دامنه سر سبز کوه هاى سبلان سپرى کرده است.

پدر وى مردى مؤمن و عالم بود و در روستاى آلنّى زندگى ساده اى داشت. او هر چند در دوران جوانى به جهت مشکلات زندگى نتوانسته بود در حوزه هاى علمیّه شهرهاى بزرگ اقامت کند، لکن پس از بهبود وضع معیشتى خود، در ۲۵ سالگى مدّتى در شهرهاى تبریز، اردبیل و زنجان به تحصیل علوم اسلامى پرداخت و سپس راهى نجف شد.

آیه الله مشکینى در این خصوص مى گوید:«ما در ده آلنى در یک فرسخى مشکین شهر زندگى مى کردیم. پدرم در بیست و پنج سالگى، خودش دنبال درس خود را گرفت و به چند شهر سفر کرد. چراغ ما از گِل بود که خود پدرم ساخته بود و به آن روغن کرچک مى ریختند.

پدرم چهار سال در نجف بود که نامه نوشت و ما را نیز به آنجا فرا خواند و ما به اتّفاق دایى و خانواده به نجف رفتیم.(۲)

حیات علمى

آیه الله مشکینى ادبیات را که نزد پدرش آموخته بوده در حوزه علمیّه نجف تکمیل کرد.

هنوز بیش از دو سال از اقامت خانواده آیه الله مشکینى در نجف سپرى نگردیده بود که مادرش چشم از جهان فروبست. آیه الله مشکینى همراه پدر به ایران بازگشت و در مشکین شهر سکنى گزید. وى پس از مدّتى، پدر را از دست داد. او مى گوید:«پس از فوت پدرم ما یتیم بودیم و هیچ چیز نداشتیم.»(۳)

وى پس از رحلت پدر، با وجود این که سختى و مرارت و فقر و ندارى بر زندگیشان سایه افکنده بود، عزم سفر کرد و راهى حوزه علمیّه اردبیل شد.

آیه الله مشکینى در این حوزه نیز بیش از دو سال دوام نمى آورد و از همان روزهاى آغاز در حوزه علمیه اردبیل به هجرت مى اندیشید، زیرا در اردبیل درس درستى نبود.

آیه الله مشکینى درباره سال هاى سخت دوران یتیمى خویش مى گوید:

«با وجود همه سختى ها و نبود امکانات، چیزى که ما را امیدوار کرده بود، توکّل به خدا و ایمان به راهى بود که در آن پاى نهاده بودیم. هر چند در این غربت و تنهایى سایه پدر و مادر نبوده لکن همواره خدا بود و باور این حضور ما را از یاس و ناامیدى نجات مى داد.»

آیه الله مشکینى نزدیک به دو سال در حوزه علمیه اردبیل به تحصیل علوم دینى پرداخت و سپس همراه دو تن از دوستانش راهى قم گردید. او در این باره مى گوید:

«ما وقتى تصمیم گرفتیم به قم بیاییم، مانده بودیم که چه کنیم تا خرجى راه فراهم شود. و تصمیم خود را عملى سازیم. آن وقت زندگى به گونه اى بود که هیچ کدام در شرایطى مناسبى نبودیم و در جوّسه نفرى که این مسئله مطرح شد و تصمیم به چاره جویى گردید. من در آن شب با همین فکر به خواب رفتم. درآن شب نیز خواب دیدم که بعداً برایم مثل معجزه تحقّق پیدا کرد. خواب دیدم که در خانه هستم و باید از یک عده پذیرائى کنم. بعد دیدم که یک ظرف پر از کره آوردند که به همراهش مبلغ ۶ تومان پول به من دادند. من بیش از آن چیزى ندیدم. صبح بیدار شدم، خوابى بیش نبود. چند وقتى نیز از این ماجرا گذشت در یکى از روزها تصمیم گرفتم که به دهات اطراف، به دیدار دوستانى که با پدرم رفت و آمد داشتند، رفته و دیدارى از آن ها انجام بدهم. شاید هم به این جهت بود که قصد خدا حافظى داشتم. این سفر انجام گرفت. هنگام بازگشت چون دوستان پدرم فهمیده بودند که سفر قم در پیش دارم، به اصرار پولى در اختیار من قرار دادند که دقیقاً پنج تومان بود. من به شهر آمدم و دیگر نظرم قطعى شده بود و دوستانم نیز اعلام آمادگى کردند. در هنگام رفتن به محلّ سوار شدن از نزدیک هاى محلّ اقامت آیه الله بادکوبه اى که امام جماعت و عالم بزرگ این شهر بود، مى گذشتم. موافق ادب دیدم که به او نیز سلام کنم، سفر خود را به عرض ایشان برسانم. پس از خارج شدن از منزل ایشان، دوستم یک تومان به دست من گذاشت، گفت که از طرف همسایه آیه الله بادکوبه اى است. من در همین لحظه بود که به درستى خواب و لطف و رحمت الهى نیز پى بردم.(۴)

میهمانى کریمه

آیه الله مشکینى سالیان درازى به طور مداوم و مستمر، در حوزه علمیّه قم بود در آن زمان، این حوزه در شرایط خوبى قرار گرفته بود. تلاش آیه الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در احیاى این مرکز بزرگ علمى به بار نشسته بود. او در درس حضرات آیات عظام: سید محمد حجّت کوه کمرى، سید حسین بروجردى، محقّق داماد و شیخ عبدالکریم حائرى یزدى شرکت کرد و در فقه و اصول و حدیث به مرتبه اجتهاد نایل گشت.

وى درباره سفارش پدرش براى تحصیل علم مى گوید:

«پدرم درآخرین لحظات عمرش تنها سفارشى که براى من کرد، این بود که فرمود:

پسرم! در روز قیامت به پیش من رو سیاه مى آیى اگر احکام و عقاید و تفسیر را فرا نگرفته باشى.»

این بود که آیه الله مشکینى در کنار فقه و اصول، در عقاید و تفسیر نیز زحمات زیادى کشید و در این علوم نیز تَبَحّرِ خاصّى به دست آورد. او حضور اساتید بزرگ چون امام خمینى را نیز درک کرد و چندین سال نیز در محضر این مرد بزرگ، کمالات علمى یاد گرفت و حضورش را به اوج رساند. همان روزها با شخصیّت امام خمینى آشنا گردید و به ژرفاى اندیشه و عرفان و معنویت وى پى برد و شیفته اش گردید.

حضور در عرصه تدریس

آیه الله مشکینى در دوران جوانى، به تدریس فقه و اصول پرداخت. او در روزهاى آخر هفته نیز درس اخلاق مى داده و در آن زمان با این که هنوز در سنین جوانى بود، انسان مهذّب و خود ساخته و مورد احترام طلاّب بود او به تهذیب و خودسازى طلبه ها عنایت خاصّى داشت و از جمله عالمانى است که در پایه گذارى درس اخلاق در حوزه، زحمات زیادى را تحمّل گردیده است. بیان شیوا، اعتماد به نفس، ایمان و عمل به گفته هاى خود، او را استاد بزرگ اخلاق حوزه ساخته بود. با وجود این که بیش از ۳۰ سال از آن دوران سپرى مى گردد، درس اخلاق آیه الله مشکینى هم اکنون نیز روح تشنه طلاّب را سیراب مى کند.

در عرصه سیاسى

آیه الله مشکینى از همان سال هاى آغازین شکل گیرى انقلاب اسلامى ایران، در کنار امام خمینى بود. او از طلاّب پیشرو در صحنه هاى رویارویى با استبداد آن عصر به شمار مى رفت. او کسى بود که وقتى روس ها قسمتى از آذربایجان را اشغال کرده بودند و هنوز جوانى کم سال بود، در برابر عناصر متجاوز روس مدتها مقاومت کرد و سپس در آخرین لحظات که راهى پاى دار مى گردید با دخالت عشایر از چنگ آن ها نجات یافت و راه قم را پیش گرفت.(۵)

وى پس از تبعید امام خمینى، از جمله افراد نادرى بود که به سرانجام این نهضت الهى امید بسته و تا سال هاى پیروزى همچنان مقاوم و پا برجا، در مسیر نهضت بود.

حضور در عرصه انقلاب

آیه الله مشکینى را باید از جمله شخصیّت هایى دانست که در بستر فرهنگ مبارزه رشد کرد و سرانجام از پیشگامان این راه گردید. او که در روزگار جنگ و ستیز مسلمانان علیه ایادى استعمار و استکبار در ایران هنوز طلبه جوانى بودگام در مسیر مبارزه گذاشت و با پیوستن به مبارزین، این راه خونین و در عین حال پرافتخار را بر راحتى و عافیت طلبى که در آن سال ها گریبان بسیارى را گرفته بود، برترى داد.

وى در سال ۱۳۴۳ش. هنگامى به مبارزین پیوست که حکومت طاغوت به ظاهر پیروز شده بودزیرا پس از سرکوبى جریان پانزده خرداد، دستگیرى و تبعید امام خمینى، براى بسیارى از دولتمردان پیروزى بود و این که روزى این قطره هاى پراکنده دوباره در کنار هم قرار گیرند و مبدّل به دریاى خروشان گردند بر خاطر هیچ کس به ویژه ایادى رژیم خطور نمى کرد. امّا در هر صورت این اتّفاق افتاد و انقلاب پس از پانزده سال به بار نشست و بالاخره پیروز شد سهم آیه الله مشکینى در این نهضت بزرگ دقیقاً رهبرى جریانات و تربیت انسان هاى شایسته براى امانتدارى در دوران پس از پیروزى بود. که نمونه هایى از تلاش هاى ایشان را در اسناد به جاى مانده از انقلاب مرور مى کنیم.

امام خمینى را در سال ۱۳۴۱ش. دستگیر کردند و به زندان بردند. علما و مراجع تقلید از گوشه و کنار کشور دست به اعتراض زدند و این عمل شاه را محکوم ساختند. آیه الله مشکینى جزو نخستین امضاکنندگان اعلامیه ها و نامه هاى اعتراض به دولت طاغوتى بود. رژیم پهلوى در صدد محاکمه و اعدام امام خمینى بود. آیه الله مشکینى نیز از جمله کسانى بود که مراجع تقلید و مجتهدان شیعه را از این جریان آگاه ساخت. تأیید مرجعیّت امام خمینى از سوى مراجع تقلید و مجتهدان بیدار سبب شد تا رژیم پهلوى نتواند امام خمینى را محاکمه و اعدام نماید.

وى پس از تبعید امام خمینى، در منزل خود اقدام به تشکیل جلسات کرده و از علماى بزرگى چون ربّانى املشى و سایر اساتید دعوت به عمل مى آورد تا براى وادار ساختن رژیم به باز گرداندن امام خمینى از تبعید، چاره جویى کند.(۶)

هر چند این جلسات به جهت دخالت سازمان امنیت وقت (ساواک) به سرانجام نرسید و چند تن از علما دستگیر شدند، لکن بازتاب آن مسلمانان و حوزه هاى علمیّه نجف را متوجّه ایران و امام خمینى مى نمود.

آیه الله مشکینى در سال ۱۳۴۳ که مأموران رژیم پهلوى به مدرسه فیضیه یورش برند، از جمله افرادى بود که به محکومیت اعمال رژیم پهلوى پرداخت.(۷)

به طور کلى مى توان گفت آیه الله مشکینى از جمله شخصیّت هاى است که هم در شکل گیرى اسلامى و هم در دوره مبارزه با رژیم و هم در آگاه سازى و هدایت و رهبرى ملّت نقش اساسى را ایفاء مى کند.

مبارزه در تبعید

حضور حماسى آیه الله مشکینى براى رژیم ستمشاهى در حوزه، قابل تحمّل نشد و او طى حکمى از سوى ساواک به مدّت سه سال به شهر ماهان کرمان تبعید گشت امّا آیه الله مشکینى هرگز از پاى ننشست و در آنجا به اقامه نماز جماعت با خطبه هاى آتشین پرداخت.

در آن ایام یکى از فضلاى حوزه علمیّه قم جهت تبلیغ و زیارت ایشان در آن مقطع بسیار با شکوه و با ازدحام جمعیت و پر شور برگزار مى شد و از شهرهاى اطراف جهت شرکت در آن، حضور پیدا مى کردند. در یکى از خطبه ها که آیه الله مشکینى، پیرامون برچیده شدن فساد در کشور بحث مى فرمود دو راه حلّ براى این موضوع عنوان کرد. اولى سرنگونى رژیم شاه بود که با اشاره گذشت و گفت اگر مطرح کنم به جاى بدتر از اینجا تبعیدم مى کنند که این کنایه در آن دوران خفقان خیلى ابلغ و کوبنده تر از تصریح بود، راه دوم هم فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى بود که مختصرى هم پیرامون آن بحث کرد.(۸) تا این که روشنگریهاى آیه الله مشکینى مردم منطقه را به مرحله انفجار مى رساند و رژیم احساس خطر جدّى کرده و محلّ تبعید ایشان را تغییر مى دهد.

آیت الله مشکینى خود در این زمینه مى گوید:

«یک سال در آنجا تحت مراقبت بودم در آن محیط زمینه را مناسب دیده و نماز جمعه را اقامه کردم. رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواک کرمان گزارش را به مرکز رسانید. روزى نزدیک غروب بود که به پاسگاه احضار شدم و همانجا مرا سوار ماشین کرده به سوى کرمان و از آنجا نیز به شهرستان گلپایگان بردند ولى خانواده ام در ماهان مانده بود.»(۹)

آیه الله مشکینى در شهر گلپایگان همچنان به مبارزات سیاسى خود ادامه داد و باز پس از یک سال اقامت در آنجا، ایادى رژیم را بر آن داشت، دوباره احساس خطر کنند و محلّ تبعید معظم له را به شهر کاشمر تغییر دهند. ایشان در این مورد مى گوید:

«پس از یک سال، دوباره محکوم به تغییر محلّ شدم و به صورت ناگهانى مرا به شهر کاشمر منتقل کردند و یک سال هم در آنجا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم. این بار در هر مسجدى که چند روز شروع به نماز مى کردم به سراغم آمده، نمازم را تعطیل مى کردند و حتّى در گوشه مدرسه اى که توقف داشتم، اجازه نماز جماعت را ندادند و گاهى در مدرس آنجا در تاریکى نماز جماعت مى خواندیم و چندین بار رئیس شهربانى مرا تهدید کرد که عاقبت کار تو، وخیم خواهد بود.(۱۰)»

این فقیه سترگ وقتى در شهر کاشمر از چهارسو مورد تعقیب و کنترل همه جانبه ایادى ساواک قرار مى گیرد و کوچک ترین حرکتش به آن مرکز جهنمى گزارش مى شود بى اعتنا به همه این تهدیدها از طلاّب و فضلاى قمى که به زیارتش در تبعید مى شتافتند، استمداد مى طلبید و ار آنها مى خواهد در کاشمر بمانند و حوزه این شهر را رونق بخشند در این میان از جمله شهید حجت الاسلام و المسلمین محبوب شیرى به این نداى دردمندانه لبیک گفته و در شهر کاشمر سکونت اختیار مى کند. او ضمن استفاده از محضر علمى آیه الله مشکینى در رونق و توسعه حوزه این شهر و تربیت طلاّب کاشمر تلاش مى کند.(۱۱)

روزگار بحران ها

پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بحران هاى زیادى در کشور پدید آمد که هر کدام از آن ها مى توانست به براندازى نظام جمهورى اسلامى ایران منجر شود. حضور روحانیّت آگاه و مردم انقلابى در این صحنه ها توانست به ثبات جمهورى اسلامى بیانجامد.

آیه الله مشکینى در این بحران ها در متن حوادث قرار گرفت و سختى هاى زیادى را به جان خرید. وقتى دولت موقّت موج خروشان ملّت را نادیده گرفت و همچنان به قدرت هاى استکبار چراغ سبز نشان داد، آیه الله مشکینى در پشت تریبون نماز جمعه قرار گرفت و گفت:

«دولت موقّت و ایادى آن باید به جهت پشت کردن به ملّت محاکمه شوند.»

آیه الله مشکینى در این مبارزه دو محور اساسى امام و ملّت را به عنوان بزرگترین تکیه گاه مبارزان عنوان کرد. و هر گونه تلاش خارج از خواسته هاى امام و مصالح ملّت مسلمان ایران را تلاش خارجى توصیف کرد. یکى از تلاش هاى آیه الله مشکینى رویارویى با منافقین بود. این حرکت هازمانى آغاز گردید که هنوز بسیارى از خام اندیشان این گروه چپ وابسته به بیگانه را عناصر مسلمان مى خواندند و در بر خورد با این گونه حرکت ها، حتّى با رهبر انقلاب نیز به مقابله بر مى خواستند. آیه الله مشکینى با ایمان و آگاهى به مصالح اسلام، اعلام کرد که: منافقین جریان استکبارى و جدا شده از انقلاب مى باشندو باید از صحنه اجتماع و انقلاب منزوى شوند.(۱۲)

آیه الله مشکینى در بلواى حزب خلق مسلمانان نیز در منطقه آذربایجان حضور یافت. در واقع، حضور و رهبرى هاى دلسوزان انقلاب، از جمله ایشان بود که موجب خاموش شدن این حرکت ضد انقلابى در آذربایجان گردید.

آیه الله مشکینى پس از شهادت آیه الله سیّد اسدالله مدنى، چند ماه نیز امامت جمعه شهرستان تبریز را عهده دار شد. و در این مدّت در سامان دهى نیروهاى انقلابى کوشید و سپس به جهت نیاز به حضور وى در قم، به دستور امام خمینى راه قم را پیش گرفت.

آیه الله مشکینى در تقویت مجلس خبرگان رهبرى، تشکیل جامعه الزهرا(علیها السلام) قم و باز نگرى قانون اساسى، مستقیماً حضور داشت. وى در این سال ها علاوه بر تدریس فقه، اصول و اخلاق، اداره مدرسه دینى الهادى، قرار گرفتن در موقعیت امامت جمعه قم، دیدارهاى گوناگون با مردم جهت رسیدگى به مشکلات آن ها و حضور در کنار مدیران شهرستان قم و در سمت هایى نیز حضور یافت.

مسندهاى که وى از اوائل پیروزى انقلاب در آن ها قرار گرفته است، به شرح زیر است:

۱ـ حاکم شرع دادگاه هاى خوزستان و سامان دهى اوضاع و ادارات آن استان

۲ـ رئیس شوراى بازنگرى قانون اساسى نظام اسلامى.

۳ـ نماینده مردم آذربایجان در مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسى

۴ـ رئیس مجلس خبرگان رهبرى در چند دوره

۵ـ عضویت در جامعه مدرّسین و دبیرى آن

۶ـ امام جمعه قم

خدمات

بر شمردن خدمات مردى که بیش از نیم قرن عمر خود را در پاسدارى از اسلام و ارزشهاى انسانى واسلامى سپرى ساخته، مشکل است. این مرد بزرگ از جمله کسانى است که عمر ارزشمند و گرانبهاى خود را وقف اسلام و ارزش هاى دینى کرد.

آیه الله مشکینى در خدمت مردم بود. درب خانه محقر او همواره به روى هر نیازمندى باز است.

تأسیس مدرسه دینى الهادى، بیمارستان الهادى، مصلاى بزرگ قدس قم را که به همّت وى اکنون در آستانه تکمیل است از جمله خدمات ماندگار و ارزشمند او مى توان نامید.

البتّه این خدمات غیر از آثار ایشان در عرصه فرهنگ و دانش است که باید آن را در مقیاس شاگردان و پرورش یافته گان در مکتب درسى و اخلاق او که هم اکنون در جاى جاى جهان اسلامى منشأ خیر و برکات هستند مورد مطالعه قرار داد.

در عرصه دانش و تحقیق

یکى از ویژگى هاى آیه الله مشکینى، انس با قلم و روى آوردن به تحقیق و نوشتن است و چندین کتاب نفیس از وى منتشر شده و بسیارى از آن ها تجدید و چاپ شده است. آثار وى عبارت است از:

۱٫ اصطلاحات الاصول: این کتاب در ۲۸۰ صفحه و به زبان عربى نوشته شده است و از جمله کتاب هایى است که در حوزه هاى علمیّه توجّه طلاّب قرار گرفته است.

۲٫ اصطلاحات فقه: کتابى است به سبک کتاب اصطلاحات الاصول، لکن موضوعات مطرح شده در این کتاب، فقهى است. این کتاب به عنوان فقه موضوعى در مذهب شیعه، معروف است.

۳٫ تحریر العالم: این اثر پرداخت نوین به مباحث اصولى است و محور مباحث موضوعاتى است که در کتاب ارزشمند معالم آمده است و سالیانى بود که کتاب درسى حوزه به شمار مى رفت. بسیارى از مدرّسان دینى این کتاب را جایگزین معالم الاصول کرده اند.

۴٫ المصباح المنیر: مجموعه اى از دعاهاى معتبر در کتاب هاى روایى است که به سبک ساده به نگارش در آمده است. در کنار کتابهاى ارزشمندى چون «مفاتیح الجنان»، مورد توجّه مؤمنین مى باشد و به جهت این که به موارد حاشیه اى کم تر پرداخته شده است، در سطوح متفاوت مورد استفاده قرار مى گیرد.

۵٫ رساله واجب و حرام: شامل واجبات و محرّمات اعتقادى و علمى در شرع مقدّس اسلامى است.

۶٫ واجبات و محرّمات: شامل یک دوره از عملى در فقه اسلامى، به سبک ساده است.

۷٫ المواعظ العبودیه که تحت عنوان نصایح ترجمه شده است، آیه الله جنّتى مترجم آن مى باشد.

این کتاب، مجموعه اى از روایات و پیشوایان معصوم(علیها السلام)و بندهاى خردمندانه آن بزرگواران است. کتاب حاضر به گونه اى مورد توجّه قرار گرفته است که هم اکنون هجدهمین چاپ آن در آستانه نشر است.

۸٫ دروس فى الخلاق: کتابى است درباره مباحث اخلاق و رفتارهاى پسندیده و ناپسند از نگاه اسلام و سیره معصومین و بزرگان. این کتاب به زبان عربى منتشر شده است.

۹٫ ازدواج در اسلام: این کتاب درباره ازدواج، انتخاب همسر و آئین همسردارى و شوهردارى است که به عربى نوشته شده و آیه الله جنّتى آن را ترجمه کرده است. مباحث یاد شده از نگاه فقهى و مبانى ارزشى دین اسلام، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.

۱۰٫ الفقه المأثور: الفقه المأثور مشتمل بر ۴۶ باب از ابواب فقهى است و بیش از ۲۵۰۰نوع مسئله فقهى را در بردارد.

همچنین از این عالم فرزانه کتاب هاى دیگرى درباره امر به معروف و نهى از منکر، آداب زمین و تکامل انسان، در اندازه رقعى منتشر شده است.

طلایه دار تغییر در متون حوزوى

تغییر متون در حوزه هاى علمیّه و به روز کردن آن از دیر باز مورد بحث و بررسى شخصیّتهاى علمى این پایگاه بزرگ شیعى بود و در این رابطه شعارهاى بسیارى داده شد و مقالات زیادى به رشته تحریر در آمد ولى به خاطر موانع و مشکلات زیادى که بر سر راه آن وجود داشت، در مرحله عمل چندان حرکت قابل ملاحظه اى به چشم نخورد. آیه الله مشکینى در این عرصه سرنوشت ساز، جزو شخصیّتهاى نادر و بارز حوزوى به شمار مى آیند که بدون سر و صدا، گام به این وادى پر خطر نهادند و کتابهایى از قبیل: «تلخیص الاصول»، «تحریرالمعالم»، «الرّسائل الجدیده»، «اصطلاحات اصول و فقه» را به سبک نوینى، ابتکارى و کاربردى، تدوین وتنظیم کرده و به نگارش در آوردند. و این در مقطعى بود که کتب: «رسائل»، «مکاسب»، «کفایه» به منزله وحى مُنْزَل در میان علما و فضلا تلقى مى شد و دست کارى در متون، مساوى با شرک و کفر بود و شجاعت و درایت مضاعف مى طلبید.

آیه الله مشکینى با ژرف نگارى خاص خود، فصل بندى موجود در کتب فقهى علماى سلف به دو قسمت: عبادات و معاملات را کافى نمى داند و معتقدند که تدوین کتب فقهى در مرحله اوّل باید به چند فصل عمده: معاملات، عبادات، سیاسات، اجتماعیات و… اضافه شود، آنگاه ابواب پنجاه و دوگانه فقهى در زیر مجموعه هاى این موضوعات کلّى قرار گرفته و تبویب شوند. چون فقه تشیّع تنها عبادات و معاملات نیست بلکه تئورى زندگى بشر از گهواره تا گوراست و شامل سیاست، مسائل اجتماعى و غیر آن هم مى شود.

دیدگاهها

آیه الله مشکینى در موقعیت ها و شرایط گوناگون نظام همواره مواضع مشخص و تأثیر گذارى داشته است. در دوران جنگ تحمیلى وى از جمله کسانى است که همسو با امام خمینى حرکت کرد و در سیاستگذارى و پیش برد آن امام خمینى محور ایشان بوده است. آیه الله مشکینى همواره مى گفت: دغدغه من این است که این وحدت و همبستگى که بین نیروهاى نظامى به وجود آمده است آسیب ببیند، فلذا توصیه به وحدت یکى از شعارهاى وى در این دوران بود بویژه به نیروهاى سپاه و بسیج که بدون هیچ توقع مادّى جان بر کف در خدمت اسلام و در سنگرهاى دفاع از کشور بودند عشق بیشترى مى ورزید و همیشه یکى از حامیان این نهاد بوده و در هدایت و حمایت نیروها مى کوشید.

موضع و دیده گاه وى در ارتباط با قانون اساسى مشخص بود و یکى از کسانى به شمار مى رفت که طرفدار جایگزینى قانون به جاى سلیقه ها بودند. او روحانیت را باور داشت و به قدرت و اقتدار اسلام نیز آگاه بود و بدین جهت همواره به اسلامى بودن و به قرار گرفتن ولایت فقیه در رأس امور مى اندیشید مى گفت: «ولایت فقیه محور و مرز نظام در اسلام بودن آن هست. باید آن را حفظ کرد. از شکل گیرى نظام اسلامى تاکنون که رهبرى نظام با ولایت فقیه است این فقیه بزرگ در موضع خود پایدارى و بر محوریت ولایت فقیه پافشارى مى کند. وى مى گوید: بودن در راه ولایت فقیه نشانه درستى راه است.

توجّه به نظام روحانیت

آیه الله مشکینى مى گفت: به هر حال هر چه باشد سنگینى نظام به دوش روحانیت است فلذا باید تلاش کرد که تا روحانى امروز پاسخگو به نیازها و پرسش ها پرورش یابد. او چون هنگامى که در جامعه مدرّسین ریاست داشت و چه در حوزه علمیّه همواره طرفدار سیاستهاى زمینه ساز براى رشد طلاّب در ابعاد گوناگون بود مى توان گفت در سایه همین اندیشه هاست که حوزه علمیه قم در کنار دروس فقه و اصول در علوم حدیث و تفسیر علوم سیاسى، روانشناسى، اقتصاد و… نیز توسعه چشمگیرى گرفته است.

اعتماد امام و رهبرى

آیه الله مشکینى با وجود این که در سنین کهولت قرار گرفته است لکن به جهت اشتیاق به نظام اسلامى همچنان از نگهبانان حریم این نهضت بزرگ اسلامى است.

وى امروز در مسند امامت جمعه شهر قم و ریاست مجلس خبرگان و چندى پیش در مقام ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى یار رهبرى و از تلاشگران خستگى ناپذیر در این مسیر بوده و هست و اعتماد امام خمینى به وى و همچنین پس از رحلت امام اعتماد و ارادت مقام معظم رهبرى را به ایشان مى توان از احکام صادره و نامه هایى که از این بزرگواران به ایشان صادر شده است درک کرد.

چند نمونه از احکام و نامه ها را با هم مروى مى کنیم:

در نامه هایى از حضرت آیه الله خامنه اى (دام عزّه العالى) به ایشان «از تلاش صبورانه و دلسوزانه و همراه با دقّت و احتیاط» ایشان و سایر اعضاى محترم شوراى بازنگرى قانون اساسى تشکر شده است.(۱۳)

پاسخ به نامه حجت الاسلام حاج شیخ على مشکینى در مورد متمم قانون اساسى

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقاى حاج شیخ على مشکینى دامت افاضاته

پس از عرض سلام خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسى بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند، من دخالتى نمى کنم. فقط در مورد رهبرى، ما که نمى توانیم نظام اسلامى مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردى را انتخاب که از حیثیت اسلامى مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند.

من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیّت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت مى کند. اگر مردم به خبرگان رأى دادند تا مجتهد عادل را براى رهبرى حکومتشان تعیین کنند، وقتى آنها هم فردى را تعیین کردند تا رهبرى را بر عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولىّ منتخب مردم مى شود و حکمش نافذ است.

در اصل قانون اساسى من این را گفتم ولى دوستان در شرط مرجعیّت پافشارى کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام مى دانستم که این در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم.(۱۴)

والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته روح الله الموسوى الخمینى

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ على مشکینى دامت افاضاته

پس از سلام و آرزوى موفقیت انشاءالله موفّق و مؤید باشید نامه جنابعالى در مورد انتخابات حوزه علمیّه قم رسید از جنابعالى و سایر دست اندرکاران تشکر مى نمایم. شما از قول من به فرزندان انقلابیم بفرمائید که تندروى عاقبت خوبى ندارد اگر آنان جذب حضرات آقایان جامعه محترم مدرّسین نشوند در آینده گرفتار کسانى خواهند شد که مُروج اسلام آمریکائیند، من باز مى گویم اگر طلاّب انقلابى و مدرّسین طرفدار انقلاب هماهنگ کار نکنند هر دو شکننده اند. باید تمام تلاش را نمود که به این نقطه مهمّ رسید. آقایان بروشنى دیدند که دشمن از نقاط ضعف چه ضربه اى باسلام و روحانیت زد مؤمن از یک سوراخ دوباره نباید گزیده شود.(۱۵)

دفاع از خط راستین انقلاب

آیه الله مشکینى در حوزه علمیّه قم، جزو شخصیّت هاى نادر حوزوى به شمار مى آمد که معتقد بود خط سرخ شهادت و نهضت خونین ایران تنها به رهبرى حضرت امام خمینى به پیروزى مى رسد، از این رو در یک حرکت حماسى و انقلابى با صدور بیانیه تاریخى مرجعیّت و رهبریت ایشان را به طلاّب و فضلاى حوزه هاى علمیّه و مردم ایران اعلام کرد و در ادامه با هر حرکت ولو به ظاهر فرهنگى و دینى که به تضعیف رهبرى و مرجعیّت امام منتهى مى شد به مقابله بر مى خواست. به همین سبب ایشان در اساس با راه اندازى مؤسسه دارالتّبلیغ مخالف بود و آن را انحراف از خط راستین انقلاب مى دانست.

در روزهاى بحران و اوج انقلاب اسلامى که روند رو به رشد آن به رهبرى حضرت امام مبنى بر سرنگونى رژیم سلطنتى و خلع سلطنت از شخص شاه در میان مردم جا افتاده بود، وقتى شریعتمدارى در یک حرکت انحرافى شعار ناپخته «شاه بماند سلطنت بکند نه حکومت» را به زبان مى آورد، آیه الله مشکینى در مقابل این شعار انحرافى مى ایستد و افرادى را که تحت تأثیر آن قرار گرفته بودند از خواب غفلت بیدار مى نماید. آیه الله احمدى میانجى در بخشى از خاطرت خود چنین مى گوید:

آقاى شریعتمدارى به وسیله آقاى… به من که در میانه بودم سفارش کرده بودند تا آقاى مشکینى را که در زنجان بودند، نسبت به این مسئله قانع کنم و ایشان هم امام را قانع کنند که عبارت: شاه باید برود را حذف کنند. ما نیز با ماشین به نزد آقاى مشکینى رفتیم آقاى مشکینى گفتند: آقاى شریعتمدارى، حسن نظر دارند امّا مگر با وجود شاه مى توان انتخابات را آزاد کرد؟!.(۱۶)

مجموعه اسناد انقلاب اسلامى نشان مى دهد او در اغلب عرصه هاى سرنوشت ساز و خطرناک انقلاب اسلامى حضور محورى و هدایت کننده داشته است. بیش از چهل مورد بیانیه ها و اعلامیه هایى که در دوران دشوار ستمشاهى از سوى حوزه علمیّه قم و جامعه مدرّسین به مناسبتهاى گوناگون صادر شده است، امضاى آیه الله مشکینى زینت بخش همه و در رأس اغلب آنها قرار گرفته است به خاطر اهمیّت آنها در اینجا به فهرست مرور مى کنیم:

نامه فضلا و مدرّسین به هیئت دولت در اعتراض به بازداشت امام. ۸/۷/۱۳۴۲نفر اوّل

تلگرام جمعى از علماى قم در اعتراض به ادامه زندانى شدن امام. اسفند ماه ۱۳۴۲٫ نفر۱۱

نامه جمعى از فضلا و مدرّسین قم به آیه الله میلانى، نجفى مرعشى در پى زندانى شدن امام و کسب تلگراف از آنها ۹/۱۰/۱۳۴۳ نفر ۴

نامه جمعى از علماى قم به امیر عبّاس هویدا درباره اوضاع نابسامان ایران. ۲۹/۱۱/۱۳۴۳٫نفر۱۷

نامه جمعى از علماى قم در اعتراض به به هجوم مأموران به حرم حضرت معصومه(علیها السلام). ۵/۱/۱۳۴۴٫نفر ۱۱

نامه جمعى از علماى قم به هویدا درباره استعلام از وضعیت امام. ۱۲/۱/۱۳۴۴نفر ۱۰

نامه جمعى از علماى آذربایجان به امام در پى انتقال امام از ترکیه به نجف. مهر۱۳۴۴٫ نفر ۲

نامه فضلا و مدرّسین قم به امام در پى انتقال معظم له به نجف. مهر ۱۳۴۴٫ نفر ۱۱

متن تلگرام مدرّسین قم به امام در پى انتقال معظم له به نجف. مهر ۱۳۴۴٫ نفر ۱۶٫

نامه مدرّسین به امیر عبّاس هویدا در اعتراض به تبعید امام. ۳۰/۸/۱۳۴۴٫ نفر ۵٫

متن تلگرام مدرّسین قم به امام در ارتحال آیه الله حکیم. ۱۴/۳/۱۳۴۴٫ نفر ۸٫

متن تلگرام مدرّسین قم به امام در شهادت حاج آقا مصطفى آبان ۱۳۵۶ نفر ۲٫

متن اعلامیه علما و مدرّسین قم در باره فاجعه خونین ۱۹ دى قم ۱۳۵۶ نفر ۲٫

متن اعلامیه علما و مدرّسین حوزه علمیّه قم درباره فاجعه خونین ۲۹ بهمن تبریز ۵/۱۲/۱۳۵۶ نفر ۸٫

نامه علما و مدرّسین قم به آیه الله صدوقىدرباره فجایع یزد ۱۶/۱/۱۳۵۷ نفر ۸٫

اعلامیه مدرّسین قم درباره اوضاع ایران ۲۵/۱/۱۲۵۷ نفر ۹٫

نامه اعتراض آمیز علما و مدرّسین قم درباره حمله مزدوران شاه به منزل مراجع. اردیبهشت۱۳۵۷ نفر ۷٫

متن اعلامیه جمعى از اساتید و مدرّسین قم درباره حادثه ۱۹ اردیبهشت قم ۲۴/۲/۱۳۵۷ نفر ۶٫

هشدار مدرّسین قم به مناسبت نیمه شعبان ۱۳۹۷ تیر ماه ۱۳۵۷ نفر ۵٫

اعلامیه اعتراض آمیز مدرّسین قم درباره حمله مزدوران شاه به مردم مشهد مرداد ۱۳۵۷ نفر ۵٫

اعلامیه مدرّسین قم به مناسبت چهلم شهداى ۱۷ شهریور ۱۷/۷/۱۳۵۷ نفر ۷٫

اعلامیه مدرّسین قم در افشاى توطئه شاه در اختلاف اندازى در بین ملّت. ۸/۸/۱۳۵۷٫ نفراوّل اعلامیه مدرّسین قم در اعتراض به روى کار آمدن دولت نظامى ارتشبد غلامرضا ازهارى۱۸/۸/۱۳۵۷ نفر ۲

پیام مدرّسین قم به کارکنان شرکت نفت ۱/۹/۱۳۵۷ نفر ۲

تلگرام مدرّسین قم به علماى مشهد در اعتراض به حمله مزدوران شاه به حرم امام رضا(علیه السلام) نفر ۱

اعلامیه مدرّسین قم به همین مناسبت آذر ۱۳۵۷ نفر ۶

اعلامیه مدرّسین در حمایت از اعتصاب کارکنان شرکت نفت ۹/۹/۱۳۵۷ نفر ۷

اعلامیه مدرّسین پیرامون توطئه شاه ۱۰/۹/۱۳۵۷ نفر ۸٫

اعلامیه اعتراض آمیز مدرّسین قم درباره کشتار مردم تهران و سایر شهرها ۱۶/۹/۱۳۵۷ نفر ۲۶

متن نامه اعتراض آمیز به آیه الله خویى آذر ۱۳۵۷ نفر ۴

اعلامیه مدرّسین پیرامون راهپیمایى عاشورا و تاسوعا ۱۸/۹/۱۳۵۷ نفر ۱۲

تلگرام مدرّسین به رئیس جمهور فرانسه ۱۸/۹/۱۳۵۷ نفر ۳

اعلامیه مدرّسین پیرامون مجلس بزرگداشت شهداى محرّم ۱۳۹۹ ـ ۲۲/۹/۱۳۵۷ نفر ۱۶

متن اعلامیه مدرّسین قم درباره راهپیمایى عاشورا و تاسوعا ۲۵/۹/۱۳۵۷ نفر ۷

متن اعلامیه مدرّسین درباره برگزارى مجلس بزرگداشت شهداى انقلاب ۲۵/۹/۱۳۵۷ نفر ۱۶

متن اعلامیه مدرّسین قم در مورد بازگشایى موقّت بازارها ۳۰/۹/۱۳۵۷ نفر ۳

متن اعلامیه مدرّسین قم پیرامون خلع شاه از مقام سلطنت ۳۰/۹/۱۳۵۷ نفر ۳۱

متن اعلامیه مدرّسین پیرامون سالگرد کشتار وحشیانه مردم قم ۷/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۴

متن اعلامیه مدرّسین قم در پشتیبانى از استادان دانشگاهها ۱۰/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۸

متن تلگرام مدرّسین به رئیس جمهور فرانسه در پى هجرت امام به آنجا ۱۲/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۵

متن اعلامیه مدرّسین پیرامون جنایات شاه و دعوت مردم به مبارزه دى ماه ۱۳۵۷ نفر ۳

متن اعلامیه مدرّسین قم پیرامون روى کار آمدن دولت بختیار و اعلان عزاى عمومى ۱۷/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۲۶

منابع

۱٫ امید انقلاب، مجله، ش ۵ سپاه پاسداران

۲٫ پاسداران اسلام، مهدى مشایخى.

۳٫ جمهورى اسلامى، روزنامه، شماره، ۳۵،۴۰،۴۵

۴٫ صحیفه نور، امام خمینى، ج ۱۹ و ۲۱٫

۵٫ حدیث ولایت، حضرت آیه الله خامنه اى، ج۵و۶٫

۶٫ نهضت روحانیون ایران، على دوانى. ۱۹ و ۳٫

۷٫ اسناد انقلاب اسلامى، سید حمید روحانى، ج۳و۴

گلشن ابرار ج۵



۱٫ در زبان محلى، آلّى گفته مى شود.

۲٫ امید انقلاب، مجلّد، ص ۳۴ .

۳٫ همان .

۴٫ پاسداران اسلام، مهدى مشایخى، ص ۸۳٫

۵٫ مصاحبه با حجه الاسلام شیخ حسن اهرى، (شاگرد ایشان).

۶٫ نهضت امام خمینى، ج ۲،ص ۳۳٫

۷٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۲، ص ۳۳۸٫

۸٫ به نقل از حجّت الا سلام والمسلمین، محمود شریفى.

۹٫ خبرگان ملّت، ج اوّل، ص، ۳۵۴٫

۱۰٫ همان.

۱۱٫ حماسه سازان جاوید، زندگینامه شهداى روحانیت شهرستان میانه، ص ۱۸۰

۱۲٫ جمهورى اسلامى، روزنامه شماره ۴۰٫

۱۳٫ حدیث ولایت، ج ۶ و ۸۶، ص ۱۵۱ و ۱۷۵ و ص ۳۴۰

۱۴٫ صحیفه نور امام خمینى، ج ۱۹ و ص ۱۲۹٫

۱۵٫ همان، ج ۲۱،ص ۱۲۵٫

۱۶٫ خاطرات آیه الله احمدى میانجى، ص ۲۷۵٫

زندگینامه دکتر حجت الاسلام سید جواد مصطفوى

 
 

خاندان

سید محسن در خانواده اى روحانى در روستاى «طُرُق» مشهد مقدس، زندگى مى کرد. او، و دو برادرش تحصیلاتشان را در حوزه علمیه مشهد به پایان رساندند. وى در دوران طلبگى با مرحوم شیخ غلامرضا طبسى هم مباحثه بود. شیخ غلامرضا طبسى مردى شجاع و سخنرانى توانمند بود. او در زمان رضاخان با شجاعت تمام از سیاست هاى رژیم پهلوى انتقاد مى کرد. آقا سید محسن بعد از تحصیلاتش در مدرسه «نو» مشهد، شروع به تدریس کرد. پدرش نیز از اهل علم بود. فضاى خانواده اش درخشش خاصى از نور علم داشت. آقا سید محسن از خانواده اى روحانى و باتقوا همسرش را انتخاب کرد. سیدالعراقین و اشرف الواعظین (وعّاظ معروف خراسان) برادران همسر متدیّن وى بودند. اقامه نماز جماعت، ارشاد مردم، پاسخ به سؤالات شرعى و کمک به مستمندان از وظایف دائمى آقا سید محسن بود.(۱)

کودکى

در سال ۱۳۰۱ ش. در خانه آقا سید محسن مصطفوى پسرى به دنیا آمد که نامش را سید جواد گذاشتند. این کودک با استعداد تا هشت سالگى در روستاى طُرُق مشهد مقدس زندگى کرد. او ابتدا به مکتب خانه رفت، سپس با دایر شدن مدارس جدید تا کلاس دوّم ابتدایى در همین روستا درس خواند. هنگامى که پدرش از روستاى طُرُق به مشهد مقدس آمد، در همان جا ساکن شد. آقا سید جواد ادامه تحصیلات ابتدایى را در این شهر به پایان رساند.(۲)

اوضاع حاکم بر زمان

در این بُرهه تحوّلاتِ سیاسى و حوزوى حاکم بر مشهد مقدس در روند رشد و ترقى آقا سید جواد تأثیرات خاصّى داشت که به آن اشاره مى شود:

الف: تحوّلات سیاسى و مبارزات روحانیت

قرارداد ننگین انگلیس با دولت ایران در سال ۱۹۱۹ م. که بندگى و ذلّت ملّت ایران را به همراه داشت حاکمان مزدور آن زمان (همچون رضاخان بى سواد قلدر) را بر آن داشت که با گرفتن رشوه، مأموریت این قرارداد را به عهده گیرد. رضاخان در دو محور براى استعمارگران خوش خدمتى کرد:

۱ ـ محو اسلام از صحنه زندگى مردم

۲ ـ حذف روحانیّت مبارز و آگاه تشیّع.

روحانیون متعهد و آگاه تشیع شجاعانه به همراه ملت مسلمان شیعه در مقابل طاغوت رضاخانى ایستادگى کردند. نقطه اوج این مبارزه در قیام هاى زیر خلاصه مى شود.

قیام شهید محمد خیابانى.

قیام جنگل (به رهبرى میرزا کوچک خان جنگلى.)(۳)

مقاومت شهید آیه الله مدرس.

قیام مسجد گوهرشاد (که به تبعید روحانیون مبارز و کشتار مردم بى دفاع منجر گردید).

مبارزات فدائیان اسلام (به رهبرى شهید سید مجتبى نواب صفوى).

روحانیون مبارز در کنار قیام مسلحانه، قیام علمى قدرتمندى را در حوزه مشهد مقدس پى ریختند که صدها عالِم وارسته متقى به جهان تشیّع تقدیم داشته که چون سدى آهنین در مقابل طاغوتیان ایستادگى کردند. در بخش بعدى مرورى بر این اقدامات ارزشمند خواهیم داشت.

ب: قیام علمى حوزه علمیه مشهد مقدس

در سال ۱۳۰۱ ش میرزا مهدى اصفهانى (۱۳۰۳ ـ ۱۳۶۵ هـ .ق) به حوزه علمیه مشهد مقدس وارد شد.

این عالم وارسته ابتدا در یکى از مدارس علمیه مشهد و پس از تعطیلى حوزه علمیه مشهد، در منزلشان درس مى دادند و در منزل نیز نگذاشتند تدریس کند.(۴)

میرزا مهدى اصفهانى بعد از گشوده شدن حوزه علمیه مشهد، مبانى اصول نائینى را با نشاط هر چه بیشتر تدریس مى کرد. وى در دروس خارج، بزرگان حوزه علمیه مشهد را تحت الشعاع درس اصول اجتهادى خود قرار داد که به اصول آل الرسول معروف بود.

علاّمه محمدرضا حکیمى درباره میرزا مهدى اصفهانى چنین نوشته است:

«میرزاى اصفهانى که رسالت دیگرى نیز بر عهده خویش مى بیند، مبانى قرآنى در معارف را سال ها تدریس مى کند ـ در این درس ها میرزا به بیان تمایز معارف وحیانى و تفاوت آنها با مفاهیم و مصطلحات فلسفى و عرفانى مى پرداخته است.»(۵)

میرزاى اصفهانى توانست در مکتب خود ۲۵ نفر را تربیت کند که هر یک از آنان به تنهایى در حوزه هاى علمیه جهان تشیّع، انقلاب بزرگ فرهنگى بوجود آوردند. فضاى علمى که در حوزه علمیه مشهد مقدس توسط میرزاى اصفهانى بوجود آمد تأثیرات فکرى عمیقى بر طلاّب و پژوهشگران دینى بوجود آورد. سید جواد مصطفوى نیز که متأثّر از این فضاى علمى شده بود خط مشى دینى و پژوهشى خود را بر اساس معارف قرآنى و عترت(علیهم السلام) قرار داد که در بخش تحصیلات و تألیفات ایشان مشروحاً بدان مى پردازیم.

تحصیلات

سید جواد مصطفوى در مورد تحصیلات خود چنین مى گوید:

«بعد از سال هاى ۲۱ و ۲۲ شروع به مقدمات کردیم و ابتدا اتاقى در مدرسه «خیرات خان» گرفتیم و بعد به مدرسه «دودر» آمدم. ۲، ۳ سالى آنجا بودم. در آنجا شخصى بود به نام شیخ محمدرضا دامغانى، خدا رحمتش کند ـ استادى بسیار بانشاط و باتقوا بود. مقدارى از «سیوطى» و نیز درس «حاشیه» و درس «مغنى» را پَهلوى همان استاد خواندم و بعد هم «مُطوّل» را نزد مرحوم ادیب نیشابورى گذراندم. ایشان ماهى ۳ تومان از طلبه ها مى گرفت و ما هم ماهى ۳ تومان مى دادیم و به درس مُطوّلشان مى رفتیم و ۲ تومان هم به درس مغنى شان مى دادیم. تمام مغنى و مُطوّل را نزد ایشان خواندم. البتّه طلبه هایى در آنجا بودند که گاهى کتابى را تمام نکرده، به کتاب دیگرى مى رفتند ولى نظر من این است که هر کتابى باید تمام بشود بعد سراغ موضوع دیگر رفت. همین جور تمام ۲ جلد «شرح لمعه» را هم نزد مرحوم حاج سید احمد مُدرّس یزدى خواندم. که استادى وارسته و باتقوا و زاهد بود. خدایش رحمت کند ـ «رسائل» و «مکاسب» را هم همینطور. مثلاً باب «انسداد» رسائل را نمى خواندند ولى من خواندم. در آن هنگام استادى هم پیدا نمى شد ولى من به تنهایى باب انسداد رسائل را نزد آقا شیخ محمدرضا ترابى خواندم. بعداً هم نزد آقاى شیخ هاشم قزوینى که از اساتید و اساطین حوزه مشهد و استادى بادرایت و جامع شرایط استادى بودند «رسائل» و «مکاسب» و «کفایه» و مقدارى «کلام» خواندم. «شرح تجرید» علاّمه را پهلوى مرحوم آقاى شیخ مجتبى قزوینى که جامع المعقول و المنقول بودند و قسمتى از «اشارات» را نزد مرحوم آقا شیخ هادى کدکنى، فراگرفتم.

درود و رحمت خدا بر همه این اساتید بزرگوار ما باد.»(۶)

مسافرت

سید جواد مصطفوى مى گوید:

«در ضمن سال ۱۳۲۷ ش. بود که براى معالجه، سفرى به تهران کردم. در اواخر ۳۰ و اوایل ۳۱ بود که دوباره به تهران رفتم.»(۷)

ازدواج

سید جواد مصطفوى در اواخر سال ۱۳۳۰ش. که به تهران سفر کرد، متأهل مى گردد. وى در تهران اتاقى مى گیرد و در آنجا به زندگى خود ادامه مى دهد. عشق به دانش اندوزى، وى را آرام نگذاشت.

حوزه و تدریس سید جواد مصطفوى، عاشق علم و تحقیق بود. وى در مدرسه مروى تهران تدریس مى کرد. او مى گوید:

«در مدرسه مروى هم درس مى دادم و هم این که به درس مرحوم حاج سید احمد خوانسارى مى رفتم. در آن هنگام درس «منظومه» را مرحوم قاضى که استاد بسیار شریفى بود، درس مى داد، وى استادى منزّه و پاک طینت بود.

حکمت و فلسفه و قدرى اسفار را نزد اساتیدى که در آن زمان فلسفه مى گفتند خواندم ولى نه کامل و تمام».(۸)

ورود به دانشگاه و تدریس

سید جواد مصطفوى بر اساس نیاز زمان و اجتماع خود تصمیم مى گیرد به دانشگاه وارد شود وى در این باره مى گوید: «وارد دانشگاه الهیات شدم و دوره لیسانس و دکترى را در آنجا طى کردم.» هنگامى که زمینه فعالیت خود را در مشهد مقدس فراهم مى بیند در دانشگاه حرکت علمى خود را ادامه مى دهد.

ایشان در این باره مى گوید: «در سال ۱۳۴۸ ش. به مشهد مقدس برگشتم و رسماً وارد دانشکده الهیات شدم.»(۹)

دکتر مصطفوى با تلاش زیاد، فرهنگ دین را در میان دانشگاهیان با اخلاق بسیار نیکو و جذّاب ترویج مى دهد و در ضمن تدریس تحوّلى بنیادین در اندیشه و افکار دانشگاهیان به وجود مى آورد.

تحقیق و پژوهش

دکتر مصطفوى مردى توانمند در تحقیق و پژوهش گردید. با تلاش فراوان و خستگى ناپذیر در اقیانوس معرفت قرآن و عترت غواصى مى کرد و تا آخرین لحظات عمر خود، این توفیق الهى از او سلب نشد.

استادان

دکتر سید جواد مصطفوى از خرمن علم عالمان بزرگ و متّقى بهره ها برد و کسب فیض کرد. معروفترین آنان عبارتند از:

۱٫ شیخ مجتبى قزوینى خراسانى (۱۳۱۸ ـ ۱۳۸۶ هـ . ق)

شیخ مجتبى قزوینى خراسانى از متألّهان زبده قرآنى در سده پیشین است. وى با نفسِ گرم حضرت سید موسى زرآبادى قزوینى به عالم انسانیت و علم باطن و شناخت آن عوالم رهنمون شد. شیخ مجتبى قزوینى چهل سال، در حوزه علمیه مشهد مقدس به تربیت و تدریس طلاب علوم دینى پرداخت.(۱۰)

۲٫ شیخ هاشم قزوینى خراسانى (۱۲۷۰ ـ ۱۳۳۹ ش)

شیخ هاشم قزوینى از دیدگاه علامه محمدرضا حکیمى «نمونه برجسته یک عالم دینى و یک روحانى اسلامى واقعى بود و در اخلاق جمع اضداد بود. با نهایت وقار بسیار متواضع و در عین انزوا مردى اجتماعى بود. با سلامت نفس شهامت و شجاعت داشت.»

شیخ هاشم قزوینى بعد از آن که به محضر عالم ربانى ـ ناشر علوم خاندان عصمت، فقیه زاهد و معلم اخلاق، علامه مرحوم، میرزا مهدى اصفهانى(رحمه الله)رسید بجز ایام تبعید تا روزى که میرزاى اصفهانى حیات داشت از او جدا نشد.(۱۱)

۳٫ میرزا على اکبر نوقانى (۱۳۰۰ ـ ۱۳۷۰ق)

میرزا على اکبر نوقانى خطیبى توانمند، فاضلى دانشمند و مُدرّسى قدرتمند بود که نفس گرم او در تربیت نفوس اثر داشت. در محله نوقانِ مشهد مقدس به دنیا آمد. ۲۷ سال در این شهر به فراگیرى علوم دینى پرداخت، و از محضر مدرسان بزرگى همانند ۱ ـ میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورى اول (م ۱۳۴۴ ق) ۲ ـ حاج شیخ حسنعلى طهرانى (م ۱۳۲۵ ق) تلمّذ نمود.(۱۲)

در نجف نیز از محضر درس: آخوند ملا محمدکاظم خراسانى (م ۱۳۲۹ ق)، سید محمدکاظم یزدى(م ۱۳۲۷ ق)، شریعت اصفهانى(م ۱۳۲۹ ق) بهره گرفت.

میرزاى نوقانى از میرزا عبدالله مازندرانى (م ۱۳۳۰ ق) و میرزا محمدتقى شیرازى (م ۱۳۳۸ ق) اجازه اجتهاد گرفت. وى پس از مراجعت به وطن ۴۰ سال به ترویج دین و تربیت جامعه پرداخت و در جمع دوستان و شاگردان میرزاى اصفهانى قرار گرفت و مکتب او را که به مقامِ الهىِ ولایت توجه خاص داشت پذیرفت. از سوى آیه الله العظمى مجاهد بزرگ حاج آقا حسین طباطبایى قمى تولیّت مدرسه نواب، در مشهد مقدس به ایشان واگذار شد. او ۶ سال و چند ماه با جدیّت و تلاش خالصانه به تربیت و آموزش طلاب علوم دینى پرداخت.

از خصوصیات میرزاى نوقانى، جذّابیت بیان، قدرت کامل در مناظره، آگاه به فرهنگ زمان و عالم به حقایق دینى بود. او طبع شعر نیز داشت که به نمونه اى از آن اشاره مى شود:

افسوس که عمرى پى اغیار دویدیم // از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم // جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم

آثار علمى میرزا على اکبر نوقانى عبارتند از:

۱ ـ دو مقاله نوقانى ۲ ـ سه مقاله نوقانى ۳ ـ مجموعه اشعار مى باشد. از مرحوم نوقانى یک پسر که عالم و متعهد و دردآشنا بود باقى ماند که همانند پدرش زندگى ساده داشت که در سال ۱۳۷۱ ش. به رحمت ایزدى پیوست.(۱۳)

۴٫ آقا شیخ هادى کدکنى

او استادى پارسا و دانشمندى گرانمایه بود که عمر خود را براى تربیت و آموزش فرزندان این مرز و بوم صرف کرد، در روستاى کدکن تربت حیدریه دیده به جهان گشود. سال تولد این عالم ربانى ۱۲۷۵ هـ . ش. است. شیخ هادى، دوران کودکى و نوجوانى را در زادگاهش ـ که همراه با فراز و نشیب هاى زیادى بود ـ سپرى کرد. پدرش از بزرگان منطقه کدکن بود. و جدّ آقا شیخ هادى حاج ملا محمد از مشایخ بزرگ آن دیار بود. تحصیلات ابتدایى وى در زادگاهش بود و از شانزده سالگى براى ادامه تحصیل راهى مشهد مقدس شد.

استادان آقا شیخ هادى در سطوح: حاج ملا هاشم خراسانى و حاج شیخ على اکبر نهاوندى و در دروس خارج فقه و اصول از دو استاد حوزه مشهد مقدس آیه الله میرزا محمد آقازاده فرزند مرحوم آخوند خراسانى و حاج آقا حسین قمى بهره برد. فلسفه را نزد آقا بزرگ حکیم مشهور به شهیدى فراگرفت. ریاضیات و هیئت را از آقا شیخ اسدالله یزدى آموخت.

آقا شیخ هادى ضمن تحصیل، تدریس نیز داشت و تا آخر عمر تدریس مى کرد از شاگردان مشهور او ۱ ـ استاد مدیر کاظم شانه چى ۲ ـ محمدجعفر جعفرى لنگرودى ۳ ـ مرحوم عبدالجواد فلاطورى ۴ ـ دکتر سید جواد مصطفوى ۵ ـ دکتر حسن ملکشاهى

شاگردان آقا شیخ هادى همگى وى را به زهد و ورع و ساده زیستى و بى تکلّفى ستوده اند. شادروان آقا شیخ هادى از حضور در اجتماعات دورى مى کرد. و درگیرى مستقیم با حکومت وقت نداشت و از هر چه مسئولیت حکومتى بود دورى مى جست. آقا شیخ هادى کدکنى از فیلسوفان عارف و باتقوى بود که از وى هیچ آثارى باقى نماند.(۱۴)عاقبت در سوم شهریور ۱۳۵۳ ش. از روستاى کدکن در اثر بیمارى به بیمارستان آریاى مشهد انتقال یافت و در هشتم مهرماه ۱۳۵۳ ش. برابر با نیمه ماه مبارک رمضان به ملکوت اعلى پیوست.

۵٫ شیخ محمدرضا ترابى

۶٫ ادیب نیشابورى ـ دوم.

۷٫ حاج سید عباس شاهرودى (م ۱۳۴۱ هـ .)

تربیت معنوى

دکتر سید جواد مصطفوى جلسات معارف قرآنى میرزا مهدى اصفهانى را درک کرده و نفس گرم آن عالم ربانى در تزکیه و تهذیب وى تأثیرات بسزایى داشته است.(۱۵)

مکتب فکرى سید جواد مصطفوى

سید جواد مصطفوى پژوهشگرى قدرتمند و پرکار بود که تحقیقات گسترده اى در مبانى دین به عمل آورد. وى مکتب میرزا مهدى اصفهانى را سرچشمه و اصل استنباط و نظرات علمى خود قرار داد. این مکتب رسیدن به حقایق و واقعیات جهان هستى را از راه قرآن و عترت مى داند.

دکتر سید جواد مصطفوى خود در این باره مى گوید:

«به نظر من باید دو مورد را شرح داد: فلسفه یعنى چه؟ و مخالفت ایشان چه اندازه بوده؟ به نظر من، فلاسفه را باید به ۳ دسته تقسیم کرد: یک دسته فلاسفه غیراسلامى بلکه غیرمذهبى یعنى ماتریالیست ها، این ها مى گویند که ما هر مطلبى را باید با فکر و عقل خودمان بسنجیم و اسلام را کنار مى گذارند و اصلاً با اسلام ارتباطى ندارند و نسبت به آن بى تفاوت هستند. ۲ ـ دسته دیگر باقى مى مانند که یک دسته ـ به تعبیر این جانب ـ اول فیلسوف هستند و بعد مسلمان. دسته سوم اول مسلمانند و بعد فیلسوف. کسانى که اول مسلمانند و بعد فیلسوف، مبانى و اصولى را که ضرورى اسلام است مى پذیرند. ملاک ها و معیارهایى را که اسلام براى تشخیص خوب و بد و ارزش و ضدارزش معین کرده باور مى کنند. اسلام به آنها مى گوید: در همه چیز فکر کنید، ولى در ذات خدا فکر نکنید، زیرا خدا نامحدود است و فکر شما محدود. پس آن چه در ذهن و فکر شما درآید آن خدا نیست، آنها هم مى پذیرند و چنان مى کنند. حدیثى به این مضمون از امام پنجم(علیه السلام)وارد است. و نیز از امیرالمؤمنین(علیه السلام) که مى فرماید: خداوند امورى را موجب سعادت شما دانسته و شما را به آن امر کرده است و امورى را باعث شقاوت و بدبختى شما دانسته و شما را از آن نهى کرده است و نسبت به هر چیزى براى شما حدّ و مرزى قرار داده و درباره بعضى از امور سکوت کرده است. شما براى فهمیدن آن ها خود را به تکلّف میندازید… نسبت به ذات خدا فکر نمى کنیم و نسبت به امور دیگر که یک ساعت تفکر را بهتر از ۷۰ سال عبادت دانسته فکر مى کنیم. شاید کسى بگوید چنین شخصى فیلسوف اصطلاحى نیست. عرض مى کنم بحث ما در معنى واقعیت است و در اصطلاح و لفظ نزاعى نداریم».

دکتر سید جواد مصطفوى سعى خود را در خوب فهمیدن قرآن و روایات و خوب عمل کردن آن مبذول داشت.(۱۶)

پژوهش و تدریس

سید جواد مصطفوى پس از آن که تحصیلاتش را تکمیل کرد، در دو سنگر حوزه و دانشگاه با جدیّت و تلاش خستگى ناپذیر شروع به تدریس کرد. در این راستا دانشجویان و حوزویان بسیارى از فیض وجودش بهره ها بردند. امّا از آن جا که حوزه علمیه مشهد مقدس با انقلاب علمى عالم ربانى مرحوم میرزا مهدى اصفهانى چهره اى دیگر گرفت راه بدست آوردن حقایق را فقط از طریق قرآن و عترت به تشنگان حقیقت آموخته شد. پیروان زیادى مکتب تعالى بخش آن مرد بزرگ را پذیرفته بودند. بنابراین دکتر سیدجواد مصطفوى نیز در زمره این رهروان صدیق بود.

او تلاش زیادى در قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) کرد.

پژوهش هاى فراوانى در نهج البلاغه و اصول کافى و صحیفه سجادیه و وسایل الشیعه و دیگر کتب روائى انجام داد و براى سهولت در کار پژوهشى روایات، ابتکارات جدیدى ابداع کرد.

مبتکر معجم نگارى کتب شیعى

دکتر سید جواد مصطفوى در راه تحقیق و پژوهش نهج البلاغه و وسایل الشیعه و صحیفه سجادیه و اصول کافى و دیگر روایات معصومین(علیهم السلام) عمر خود را بکار گرفت و بزرگ ترین خدمت را به دین پژوهان و محققان و دانشمندان جهان اسلام کرد و معجم نگارى کتب شیعه را بنیان گذارد وى در این باره مى گوید:

«خود من که این همه با نهج البلاغه سر و کار دارم، گاهى مى شود مطلبى را که قبلاً در آن دیده ام و حالا مى خواهم پیدا کنم مدتى ـ شاید حدود یک سال ـ معطل مى شوم و نمى توانم آن مطلب را بیابم. مطالب اسلامى هم که باید از همه ابعادش بررسى شود و در این حالت است که محقق بى نیاز از یک فهرست نمى تواند به مقصود، دست یابد، لذا به این فکر افتادم. این کار (تهیه معجم المفهرس نهج البلاغه) از ابتدا تا پایان حدود ۷ سال طول کشید. آن زمان فیش بردارى در ایران چندان رایج و مرسوم نبود… وقتى این کار به آخر رسید، به هر کس مى گفتم این کتاب را نوشته ام و مى خواهم آن را چاپ کنم حاضر نمى شد.»(۱۷)

تألیفات

مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله خامنه اى در فرازى از پیامى که به دومین کنگره هزاره نهج البلاغه ارسال کردند از استاد عالیقدر و اثرش چنین آورده اند:

«کتاب بسیار ارجمندى که استاد عالیقدر آقاى مصطفوى به عنوان کاشف الفاظ نهج البلاغه تنظیم کرده اند کارى در این حدود در این مایه براى نهج البلاغه انجام نگرفته است»(۱۸)

دکتر سید جواد مصطفوى مبتکر معجم حدیث و تألیفاتش مبشّر صلح و دوستى است. او در این باره مى گوید:

«من همیشه در این فکر بودم که چرا نهج البلاغه در حوزه ها مظلوم و مهجور است و کسى به آن اعتنایى ندارد.»(۱۹)

دکتر مصطفوى ۷ سال براى تألیف این کتاب زحمت کشید و پس از مشکلات زیاد آن را به چاپ رساند و عجیب تر این که تألیف ابتکارى وى خریدارى نداشت و ۱۷ سال از این انبار به آن انبار منتقل مى شد.

دکتر مصطفوى مى گوید:

«آن طور که من به این کار (الکاشف) اهمیّت مى دهم، کسى از آن استقبال نمى کند. البته یک عده معدودى مثل مرحوم مطهرى مى گفتند چقدر کتاب خوبى است من از آن خیلى استفاده مى کنم.»(۲۰)

دکتر سید جواد مصطفوى، پژوهشگرى پرکار و عاشقِ دلباخته قرآن و عترت(علیهم السلام) بود که وجودش در حبل المتین و صراط مستقیم: على بن ابى طالب و یازده فرزندش(علیهم السلام) ذوب شده بود. آثارش راهگشاى همه محققان و اندیشمندان اسلامى قرار گرفت. تألیفاتش بدون استثنا محتواى اسلامى دارد و براى دین پژوهان و امت اسلامى چراغ راه زندگى است.

از این عالم فرزانه بیش از ۲۲ کتاب و مقاله براى جهان اسلام به ارمغان مانده است. آثارش عبارتند از:

۱٫ الکاشف

 ۲ ٫ مفتاح الوسایل

۳ ٫ التطبیق بین السفینه و البحار 

۴٫ رابطه نهج البلاغه با قرآن 

۵٫ الهادى الى اصول الکافى 

۶٫ الهادى الى صحیفه السجادیه

۷٫ ابعاد گسترده اسلام

۸٫ بهشت خانواده ۹٫ آینده بشر از نظر عقل و دین

۱۰٫ انسانیت از دیدگاه اسلام ۱۱٫

سفسطه و مغالطه از نظر مذهب

۱۲٫ محکمات اسلام ۱۳٫

آیات و احادیث منتخبه ۱۴٫

ترجمه و شرح اصول کافى ۱۵٫

روش پیشوایان دین در تبلیغ اسلام

۱۶٫ دین در نهج البلاغه ۱۷٫

تجلّى علوم اهل البیت(ع)

۱۸٫ جنگ در نهج البلاغه

۱۹٫ تفسیر الطلاّب (تجزیه و تکمیل کل قرآن)

۲۰٫ چگونه اسلام کاملترین ادیان است.

۲۱٫ تقارن حدیث و فلسفه

۲۲٫ تفاهم شیعه و سنى

دکتر مصطفوى درباره این کتاب مى گوید:

«اگر کسى آثار مرا مطالعه بکند، این حسّاسیت مرا درمى یابد که دلم مى خواهد همه بندگان خدا با هم آشتى باشند و با صلح و صفا و صمیمیّت زندگى کنند و نزاع و اختلاف نباشد. با توجه به این امر مقاله اى نوشتم درباره «تفاهم شیعه و سنى» به جهت این که اختلاف دو گروه مسلمان باعث ناراحتى است، و در آنجا ۱۱ مورد از نهج البلاغه آورده ام که حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه جور به اتحاد دعوت مى کند و خودش هم این جور بوده است.»

و درباره کتاب بهشت در خانواده چنین مى گوید:

«کتابى هم به نام بهشت خانواده نوشته ام که نظر کلى در آن کتاب این بوده است که بین زن و شوهر نباید اختلاف باشد. عرض کردم روحیه اى دارم که نمى خواهم بندگان خدا با هم اختلاف و نزاع داشته باشند و از این موضوع خیلى ناراحت مى شوم.»(۲۱)

مصطفوى و انقلاب اسلامى

انقلاب اسلامى که در دوران پایانى عمر دکتر سید جواد مصطفوى در ایران به رهبرى حضرت آیه الله امام خمینى(رحمه الله)اتفاق افتاد، نیاز مبرم به مردان اسلام شناس و خود ساخته اى داشت تا ابعاد مختلف اسلام را به مردم انقلابى بشناسانند. دکتر سید جواد مصطفوى که استاد حوزه و دانشگاه بود نیروهاى جوان و جویاى علم و دین را در سنگر دانشگاه به معارف قرآنى و عترت پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) آشنا مى کرد. و با سخنرانى هاى متعدد و مقالات علمى در کنفرانس هاى اندیشه اسلامى و کنگره هزاره نهج البلاغه رسالتِ خود را به انقلاب اسلامى و مردم انقلابى ایران اسلامى ادا کرد.

فرزندان

دکتر سید جواد مصطفوى فرزندانى صالح و متدین نیز به جهان اسلام تقدیم داشته است که بعضى از آنان اهل علم مى باشند.

وفات

سرانجام در سال ۱۳۶۸ شمسى به دیار باقى شتافت(۲۲) روانش شاد و راهش پررهرو باد.

پیام تسلیت مقام معظم رهبرى

با تأثر و تأسف رحلت دانشمند و محقق گرانقدر مرحوم حجه الاسلام دکتر سید جواد مصطفوى را به حوزه علمیه مشهد مقدس و جامعه دانشگاهى و خانواده محترم آن مرحوم تسلیت مى گویم. بدین مناسبت مجلس بزرگداشتى در روز یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه از ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر در مسجد ارک برگزار مى گردد.

سید على خامنه اى ۲۰/۲/۶۸(۲۳)

گلشن ابرارج۴



۱٫ کیهان فرهنگى (میراث ماندگار). به نقل از: دکتر سید جواد مصطفوى. سال ۱۳۶۴، شماره ۱۲، ص ۱۷۸٫

۲٫ همان.

۳٫ همان، ص ۱۷۹٫

۴٫ میراث ماندگار ـ کیهان فرهنگى، ش ۱۲، سال ۱۳۶۴ شمسى، ص ۱۷۹٫

۵٫ مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمى، ص ۱۸۳ ـ ۱۸۵٫

۶٫ میراث ماندگار ـ کیهان فرهنگى، ش ۱۲، سال ۱۳۶۴ش. ص ۱۷۹٫

۷٫ همان.

۸٫ همان.

۹٫ همان.

۱۰٫ برگرفته از کتاب مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمى.

۱۱٫ مکتب تفکیک، ص ۲۳۰ ـ ۲۳۱٫

۱۲٫ همان.

۱۳٫ همان.

۱۴٫ نگاه حوزه، ش ۸۱ ـ ۸۰٫ اردیبهشت، سال ۸۱، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۳٫

۱۵٫ مصاحبه در سال ۱۳۶۴ شماره ۱۲، ص ۱۷۸، از دکتر سید جواد مصطفوى گرفته شد.

۱۶٫ میراث ماندگار (کیهان فرهنگى، سال ۱۳۶۴ ش، شماره ۱۲، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱٫

۱۷٫ همان، ص ۱۸۴ و ۱۸۵٫

۱۸٫ یادنامه دومین کنگره هزاره نهج البلاغه ـ وزارت ارشاد اسلامى ـ فروردین ۱۳۶۳ ـ ص ۳۸٫

۱۹٫ کیهان فرهنگى، میراث ماندگار شماره ۱۲، سال ۱۳۶۴ ش. ص ۱۸۵٫

۲۰٫ همان.

۲۱٫ همان، ص ۱۷۶٫

۲۲٫ به نقل از دکتر نوراللهیان از دوستان مرحوم دکتر مصطفوى.

۲۳٫ یادمان مرحوم استاد دکتر سید جواد مصطفوى (فرزانهاى که با نهج البلاغه زیست) به قلم جمعى از نویسندگان ـ تهیه و تنظیم: سید مهدى مصطفوى ص ۴٫

زندگینامه آیت الله احمد مجتهدى تهرانی«ملا محمد على مجتهدى»

 

زندگینامه آیت الله میرزا حسنعلى مروارید(۱۳۲۹ق.ـ۱۳۸۳ش.)

 morvarid


ولادتآیه الله حاج میرزا حسنعلى مروارید در روز هشتم شوال ۱۳۲۹ ق. در مشهد مقدّس پا به عرصه حیات نهاد.پدرش، حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمّدرضا مروارید (۱۲۹۹ـ۱۳۳۸ق) از عالمان وارسته مشهد بود و با عالم ربانى، حاج شیخ حسنعلى اصفهانى نخودکى، رابطه دوستى و عقد اخوّت داشت.(۱)

شهرت «مروارید» در این خاندان، به دلیل انتساب آنان به یکى از مشهورترین رجال ادب و هنر عصر تیمورى، یعنى خواجه شهاب الدّین عبدالله مروارید کرمانى (۸۶۵ ـ ۹۵۵ ق.) مى باشد. عموى آیه الله مروارید، حاج شیخ اکبر مروارید نیز از عالمان و شاگردان محقّق بزرگ، آخوند محمّد کاظم خراسانى بوده است. جدّ مادرى وى،عالم ربانى و صاحب کرامات آیه الله حاج شیخ حسنعلى تهرانى (م ۱۳۲۹ ق.) از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى و از عالمان نامدار قرن چهاردهم هجرى در مشهد مقدّس بوده است. نام حسنعلى به یاد آن اسوه تقوا و نیز به احترام حاج شیخ حسنعلى اصفهانى نخودکى بر آیه الله مروارید نهاده شده است.

آیه الله میرزا حسنعلى مروارید در سال ۱۳۳۷ ق. و در اوان ۹ سالگى، پدر بزرگوارش را از دست داد و مطابق وصیت پدر، تحت نظارت دوست معتمد او، حاج شیخ حسنعلى اصفهانى (نخودکى) و تربیت و تدبیر مادرى وارسته و اهل تهجّد قرار گرفت. او در خانواده اى که سه پسر نه ساله، هفت ساله و نوزاد داشت، تکیه گاه مادر در سختى هاى خانواده بود. صبورى بر رنج یتیمى و مشکلات زندگى، عظمت روح این کودک را نشان مى دهد. حاج شیخ حسنعلى نخودکى، پس از فوت دوست دیرین خویش، فرزند مستعد وى را با احترام و تکریم، میرزا حسنعلى خطاب مى کردگویى در پیشانى بلند، چشمان نافذ و چهره مصمّم او، آینده اى سرشار از علم، استقامت، تقوا و خدمت را خوانده بود.(۲)

حیات علمى

آیه الله مروارید پس از یادگیرى خواندن و نوشتن، قرائت جز سى ام قرآن و کلیات سعدى نزد استاد مکتب، در ۱۳ سالگى به دلیل علاقه وافر به علوم اسلامى وارد حوزه علمیه شد.وى در مسیر دانش اندوزى، ادبیات را نزد استادان مطرح آن زمان و منطق را نزد شیخ قربانعلى شریعتى، برادر بزرگ استاد محمّد تقى شریعتى آموخت.

وى از استادان ذیل بیشترین بهره را برد:

۱٫ حاج شیخ حسنعلى اصفهانى (نخودکى)

این عالم ربانى بخش هایى از «الروضه البهیّه» (شرح لمعه) را براى وى تدریس کرد. جالب این که شاگرد، استاد را در توضیح بعضى از قسمت هاى مشکل کتاب یارى مى داد.

زندگى عرفانى آیه الله مروارید، مرهون راهنمایى استادان وارسته اى چون مرحوم نخودکى، حاج میرزا هاشم قزوینى و به ویژه مرحوم آیه الله میرزا مهدى اصفهانى بوده است. وى از آنها آموخت که باید با ریاضت هاى خلاف طبیعت بشرى ـ چون ریاضت هاى مرتاضان هندى ـ مخالفت کرد و عرفان را در خدمت به مردم و جامعه انسانى درآورد. وقتى از آیه الله مروارید پرسیده شد که مرحوم نخودکى جزو کدام طیف از عرفا محسوب مى شوددر پاسخ چنین گفت:«مرحوم نخودکى، اهل خدمت به مردم بود.»

آیه الله مروارید از روحیات خاص استاد خویش چنین مى گوید:

«شب هاى جمعه را مرتب از سرشب تا بعد نماز صبح، در بالا سر حضرت رضا(علیه السلام) بیتوته مى کرد و مقید بود که نماز و قرآن بخواند.»(۳)

۲٫ آیه الله حاج شیخ هاشم قزوینى.

وى مکاسب را نزد این استاد گرانقدر آموخت. و از محضر او استفاده هاى فراوان برد. او شیفته شخصیت جامع و تسلّط علمى این استاد بود و در روزگار کهولت هم به هنگام بردن نام وى، او را مى ستود.

۳٫ آیه الله میرزا مهدى اصفهانى.

وى، برجسته ترین استاد آیه الله مروارید بود. آیه الله مروارید پس از کسب فیض از محضر استادان سطح حوزه علمیه خراسان، از محضر استاد میرزا مهدى اصفهانى، معارف قرآنى را فرا گرفت.

درس اصول و فقه و معارف قرآنى را براى طلاّب فاضل حوزه تدریس مى کرد.از آیه الله مروارید سؤال شد که شما در بحث اصول میرزا هم شرکت کردید؟ وى فرمود:«بله، مرحوم میرزا اوّلى که آمدند مشهد، فقط معارف مى گفتند. مى گفتند، اوّل باید اصول دینتان را بدانیدبعد فقه و اصول را.»

در این اثنا، ما را خیلى تشویق و تجلیل مى کردند. درس معارف، به مبحث دقیق جبر و تفویض که رسید، چون ممکن بود عدّه اى نفهمند و شبهه برایشان بماند، خودشان افراد درس را انتخاب مى کردندبه بعضى مى گفتند تو به درس بیا و به بعضى مى گفتند که به درس نیا.

من پیش خودم گفتم که نمى روم امّا وقت درس دیدم خیلى علاقه دارم رفتم و درس را گوش دادم و سپس درس را به عربى نوشتم و بعداً به ایشان ارائه دادم. ایشان گفتند: شما هم باید بیایى درس. رسم ایشان این بود که خلاصه درس را مى نوشتند و بعد از روى همان تدریس مى کردند.

نوشتن عربى، این فایده را داشت که بعضى که اعتراض کرده بودند به میرزا که چرا اجازه مى دهید میرزا حسنعلى در درس شرکت کند، با این که استاد ایشان هم حاج شیخ هاشم قزوینى در درس شرکت مى کند، میرزا نوشته عربى را نشان معترض مى دهد و او را قانع مى کند.»

در اواخر درس معارف میرزا، آیه الله مروارید عازم نجف اشرف شد. این سفر، با مشکلات و سختى هایى همراه بودچون رژیم پهلوى سفر به عراق را ممنوع ساخته بود. مدّت زیادى از ورود وى به عراق نگذشته بود که نامه اى از دوست دیرین و هم مباحثه اش، شیخ زین العابدین تنکابنى، به دستش رسید و در آن نوشته بود: «درس خارج اصول میرزا شروع شده، شما هر چه زودتر خودتان را به مشهد برسانید». وى به سرعت راهى مشهد مقدّس شد و در درس اصول میرزا مهدى اصفهانى شرکت کرد. این دوره درس خارج اصول، سه سال و نیم طول کشید و سپس درس فقه شروع شد. آیه الله مروارید مى گوید:

«روى هم رفته ۲۰ سال در خدمت میرزا بودیم و از محضرشان استفاده کردیم و من با ایشان بیشتر از دیگران محشور بودم و تمامى علما، حتى اساتید فلسفه مشهد، مثل قوام الحکما، شیخ محمود حلبى و حاج شیخ غلامحسین تبریزى هم به درس میرزا مى آمدند.»

آیه الله مروارید، علاوه بر فراگیرى مباحث تخصصى (خارج) فقه و اصول ـ به ویژه آراى نوین آیه الله میرزا محمّد حسین نائینى، استاد اصولى آیه الله اصفهانى ـ آراى اصولى میرزاى اصفهانى و نیز معارف اعتقادى بر پایه مکتب اهل بیت(علیهم السلام)را نیز در محضرش در علم و عمل کسب فیض کرد و از آن پس بود که وى در زمره ارکان جنبش معاصر علمى حوزه خراسان در احیاى روش اهل بیت(علیهم السلام)، در شناخت معارف اسلامى، قرار گرفت جنبشى که بعدها به مکتب معارفى خراسان یا «مکتب تفکیک» شهرت یافت. بنیانگذار اصلى این جنبش، آیه الله میرزا مهدى اصفهانى بود که با بازخوانى معارف اهل بیت(علیهم السلام) در دین شناسى، رویکرد متکلّمان و فقیهان شیعى در فهم معارف دینى را سازمانى دوباره داد و روش متکامل و بدیعى را عرضه کرد.

اساس این رویکرد استوار ساختن خداشناسى، انسان شناسى، کیهان شناسى و سلوک معنوى، بر بنیان آموزه هاى وحیانى قرآن و حدیث و وانهادن فرضیه هاى رایج فلسفه و دستورالعمل هاى تصوّف و عرفان مصطلح است.

همدرسان

پس از بازگشت آیه الله میرزا مهدى اصفهانى به مشهد، آیه الله مروارید یکى از شاگردانى بود که با کمى سن، در کنار انبوه شاگردان و بزرگانى، همچون استاد خود، آیه الله حاج شیخ هاشم قزوینى، پاى درس میرزا مى نشست و از همین ایّام رابطه علمى و دوستى وى با آیه الله میرزا جوادآقا تهرانى آغاز شد و از آن پس سالیان متمادى با وى همدرس و هم بحث و تا آخر عمر با او همراه و همگام بود.

یک خاطره

در زمان رضا شاه، عمامه بر سرگذاشتن براى طلاّب علوم دینى ممنوع شد و همه کلاهى شدندجز عدّه اى که جواز استفاده از عمامه و لباس را مى گرفتند. آیه الله مروارید مى گوید: «وقتى همه کلاهى شدند، ما هم پالتو پوشیدیم و یک کلاه شاپو به دست گرفتیم و رفتیم خدمت میرزا ایشان وقتى ما را مشاهده کرد (براى دلدارى ما)، با یک تشر گفتند: مگر مسلمانى به عمامه است اشکال ندارد». مرحوم میرزا با این که مى توانست جواز بگیرد، ولى این کار را نکرد و تقریباً چهار سال از منزل بیرون نیامد و شبها در منزل درس مى گفت.

سفر به قم

آیه الله مروارید پس از وفات استاد خویش، میرزا مهدى اصفهانى، براى ادامه تحصیل و کسب فیض از محضر آیه الله بروجردى به قم رفت. موضوع درس این استاد در آن وقت، «حجیّت اخبار» بود.

وى درس را به عربى مى نوشت. روزى اشکالى نسبت به موضوعى در درس برایش پیش آمدآن را نوشت و توسط شخصى براى آیه الله بروجردى فرستاد. آیه الله بروجردى اشکال را پسندید و هنگام تدریس جواب آن را ارائه کرد.او معتقد بود که حجیّت اخبار، طریقى محض است.

آیه الله مروارید یک ماه در قم اقامت کردولى بر اثر بدى آب و هوا و تنگى نفس که او را مى آزرد، مجبور به بازگشت به مشهد مقدّس شد. آیه الله مروارید مى گوید:

«آیه الله بروجردى یکى از مقسّمین شهریه خود را فرستاد درب منزل من که شما چه تصمیم گرفتیدمى خواهید بمانید یا نه؟ من در جواب گفتم: خیر، قصد مراجعت به مشهد را دارم البته مراجعت من با مشورت با حضرت آیه الله سیّد صدرالدّین]صدر[(رحمه الله) بودچون ایشان گفتند گمان نمى کنم احتیاج به ماندن در قم داشته باشید.»

تدریس در حوزه مشهد

آیه الله مروارید پس از بازگشت به مشهد مقدّس، در حوزه علمیه به تدریس خارج فقه و معارف دینى پرداخت و قریب چهل سال، بسیارى از دانشوران علوم و معارف اسلامى را از درس ها و بیانات علمى خود بهره مند ساخت. وى ضمن تدریس خارج فقه، هفته اى یک روز به شرح احادیث اخلاقى مى پرداخت. اینک بسیارى از شاگردان وى، عالمانى برجسته و وارسته اند و مشغول تدریس درس هاى خارج فقه و اصول و اداره مؤسسات بزرگ پژوهشى علوم اسلامى هستند. برخى از اعضاى مجلس خبرگان رهبرى و نمایندگان ولىّ فقیه در استان ها و امامان جمعه نیز از جمله شاگردان وى محسوب مى شوند.

آثار مکتوب

آیه الله مروارید تسلّطى کم نظیر بر معارف اهل بیت(علیهم السلام) و تبحّرى چشمگیر در تفسیر روایات و فقه الحدیث داشت. بیشترین شهرت علمى وى در تبیین و توضیح معارف کلامى، اعتقادى و ضوابط دین شناسى در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به سبک استاد خویش است. کتاب «تنبیهاتٌ حول المبدا و المعاد»، خلاصه اى از درس هاى معارف اوست که در دوره هاى متعدد به تدریس آنها پرداخته بود و بنا به خواهش تنى چند از شاگردان، آن را به صورت کتابى مستقل به رشته تحریر درآورد. این کتاب با چاپ و ترجمه هاى متعدد، مورد استقبال دانش پژوهان و اندیشمندان قرار گرفته است.

استاد محمّدرضا حکیمى درباره وى این گونه مى نویسد:

«آیه الله حاج شیخ حسنعلى مروارید از عالمان و صالحان این روزگار در مشهد مقدّس و صاحب کتاب «التنبیهات حول المبدء و المعاد»، در بیان آیات و روایات معارفى و سره سازى معارف آسمانى و الهى از افکار و تخیّلات بشرى… ایشان سال ها، درس هاى مختلف مرحوم میرزاى اصفهانى (علمى و اخلاقى) را درک کرده اندآیه الله مروارید، در طول حیات پربرکت خویش، در کنار تدریس و تعلّم به تأسیس و حمایت مدارس علمیه پرداخت. مدرسه هاى علمیه بعثت و سعادت در مشهد، نمونه هایى از این مدارس است که طلاّب و روحانیون زیادى در آنها به فراگیرى علوم اسلامى مشغولند(۴)».

حیات اجتماعى

انقلاب اسلامى ایران از معدود حوادث سیاسى بزرگ جهان است که با هدایت و حمایت مستقیم روحانیون و علمای دینى به وقوع پیوست. در این انقلاب، عالمان مشهد، مانند آیه الله مروارید، همگام با دیگر عالمان کشور، در سال هاى آغازین و نیز ایّام پیروزى انقلاب، به ایفاى نقش پرداختند.

در مهر ماه ۱۳۴۱ ش. پس از تصویب لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى، عالمان طراز اوّل قم، شبانه جلسه اى را در منزل آیه الله حائرى تشکیل داده، به بحث پیرامون آن نشستند. عالمان مشهد نیز پس از اطّلاع از حرکت مراجع و شخصت هاى روحانى قم به منظور دستیابى به یک روش مشخص در برخورد با دولت، مجمعى مرکب از عالمانى همچون: آیه الله العظمى میلانى، آیه الله شیخ مجتبى قزوینى و آیه الله مروارید تشکیل دادند. این جلسه تا اواخر سال ۱۳۴۳ ش. به تناوب و به صورت مخفیانه هر دفعه در منزل یکى ازاعضاى آن برگزار مى شد و در آن، دیدگاه ها بیان مى شد و شب هاى شنبه یکى از آنان در مجلس درس خود، نظر انجمن عالمان و مواضع مشترک آنان را مطرح مى کرد. در پى حادثه خونبار مدرسه فیضیه در دوم فروردین ۱۳۴۲ ش. در دوازدهم همان ماه، آیه الله حاج شیخ مجتبى قزوینى، حاج شیخ حسنعلى مروارید و میرزا جواد آقاى تهرانى با ارسال تلگرافى به آیه الله العظمى گلپایگانى، مراتب تأثّر خود را از این فاجعه اعلام نمودند. همچنین پس از بازداشت امام خمینى، آیه الله قمى و آیه الله محلاتى در قم، مشهد و شیراز آیه الله مرعشى نجفى به منظور زیارت حرم حضرت رضا(علیه السلام) و دیدار با عالمان مشهد در روز چهارشنبه ۲۷/۶/۱۳۴۲ ش. به مشهد سفر کرد و بلافاصله پس از ورود وى، اطلاعیه اى از سوى برخى از عالمان مشهد مانند، آیه الله حاج شیخ حسنعلى مروارید، منتشر گردید.

پس از آزادى امام خمینى (ره) و مراجعت وى به قم در ۱۸/۱/۱۳۴۳ ش. عالمان و شخصیت هاى برجسته دینى و سیاسى و توده هاى مردم به دیدار وى رفتند. از مشهد نیز هیئتى از عالمان که آیه الله حاج شیخ مجتبى قزوینى و آیه الله حاج شیخ حسنعلى مروارید هم در میان آنها بودند، به قم عزیمت کردند و شب ۲۷ فروردین به حضور وى رسیدند. پس از تبعید امام خمینى به ترکیه، در سیزدهم آبان ۱۳۴۳ ش. جمعى از عالمان طراز اوّل مشهد، مانند آیه الله میرزا حسنعلى مروارید، در منزل آیه الله میلانى اجتماع کردند و به مذاکره و تبادل نظر و تصمیم گیرى براى آینده پرداختند. در این جلسه عزم آن کردند که پس از نماز صبح، در مسجد گوهرشاد تحصن کنند و حوزه و عموم مردم را نیز دعوت به همراهى کنند و اگر آنجا نیز بسته شود، در صحن کهنه اجتماع کنند که به دلیل بستن مسجد و صحن ها، موفق به انجام تصمیم خود نگردیدند.

وى همچنین در دوره هاى مختلف انتخابات مجلس و ریاست جمهورى با صدور اطلاعیه، حمایت خود را از کاندیداهاى ارزشى و اصول گرا اعلام کرد.

پس از رحلت بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، بسیارى از بزرگان همچون او نگران سامان امور کشور و اداره نظام بودندامّا او پس از شنیدن خبر انتخاب حضرت آیه الله خامنه اى به رهبرى، ابراز خوشوقتى نموده و معتقد بود که فردى خوش فکر، مانند آیه الله خامنه اى مایه اطمینان است و مى فرمود: «من ایشان را از نوجوانى مى شناسم. پدر ایشان با ما رفت و آمد داشت. خود ایشان هم طلبه اى مستعد و فاضل بود. من در ایّام ریاست جمهورى ایشان نیز به ایشان علاقه مند بودم.» وى با وجود کهولت سن و طعن برخى جاهلان، بارها به دیدن آیه الله خامنه اى رفت. در این دیدارها، رهبرى در عین صمیمیت، با احترام و خضوع از خاطرات قدیم و برخى نکات در مورد روایات و احادیث سخن مى گفت. مقام معظم رهبرى در هر ملاقات با وى ضمن اظهار خوشوقتى از دیدن وى و اشتیاق به شنیدن سخنان ارزنده اظهار مى داشت: «من واقعاً از این که شما با این سن و ضعف قوا اظهار لطف مى کنید، شرمنده و متأثر مى شوم.» امّا باز هم ایشان مُصرّ به این ملاقات بود.(۵)

سیرت اخلاقى

آیه الله مروارید در ابعاد اخلاقى، نشانه زهد، پارسایى و ورع و مجسّمه تواضع، خدمت و سعه صدر بود. وى مصداق روشن این آیه بود که یار دیرینش آیه الله حاج میرزا جواد آقاى تهرانى همواره تلاوت مى کرد: (تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوّاً فى الارض و لا فسادا). او در تمام عمر، کسى را به خویش دعوت نکرد و با آن که برخى از شاگردان او سالهاست که مجتهدند، اعلام مرجعیّت نکرد و رساله و حاشیه ننوشت. خشتى روى هم ننهاد و منصبى نخرید و با این که از استوانه هاى حوزه در امور اجتماعى بود، از این که او نخستین امضا را در بیانیه هاى عالمان رقم زد، سرباز مى زدنه تنها در هیچ منظر اجتماعى خود را عرضه نداشت، بلکه از آن گریزان بود.

وى حتى از نگاه دوربین هاى عکاسى و فیلمبردارى نیز مى گریخت و صورت خود را مى پوشاند و تنها یکى دو مصاحبه خانوادگى به اصرار برخى منسوبین و با قول عدم پخش انجام داد. همین روحیه باعث گردید که فرزندان وى نیز پا به وادى ترویج وى نگذارند. به این ترتیب، از این عالم عارف، تصاویر کمى در دست ماندالبته این اواخر با از دست رفتن بینایى ایشان، کار براى رسانه ها و علاقمندان هموار گشت و دیگر مى شد به آسانى و بدون اطّلاع یا ممانعت او، حضور پربرکتش را ثبت کرد.

او به دنیا بى اعتنا بود و بى آن که حتى از زهد و سادگى بگوید و درباره اش بیندیشد، در متن زندگى خود به معناى واقعى زاهدانه زیست. همه دیدارهاى مردمى و آمد و رفت شخصیّت هاى علمى و مسئولان بلندپایه، در اتاق هاى ساده منزلى محقّر و قدیمى صورت مى گرفت. وى فردى متواضع بودبدون آن که خود را متواضع جلوه دهد. در برابر پرسش هایى که پاسخ آن کمتر از یقین بود، به راحتى کلمه «نمى دانم» را بر زبان مى آورد و اگر پرسش کننده اصرار مى کرد، با تأکید بر شاید و محتمل است و با کمال احتیاط، نظر خویش را طرح مى کرد و حتى به دفاع از یقینیات خود نمى پرداخت و وارد بحث و جدل نمى گشت.

او با مهربانى با کودکان سخن مى گفت و با همه عظمت علمى و وقار شخصیتى، گاهى براى آن که نوه خردسالش در منزل تنها و بى همبازى نماند، با او بازى مى کردبه شدّت از عیب جویى برکنار بود. یکى از بازرگانان متدین که سالیانى وى را براى نماز صبح به مسجد مى برد، روزى که شخصى گله کرده بود. حضرت آیه الله مروارید به او گفت که در نوجوانى از ظلمى که یکى از ارحام به او و خانواده اش کرده بود، نزد استاد و مربى خویش، حاج شیخ حسنعلى نخودکى، گلایه کرده بود. استاد فرمود: پدر شما بیست و پنج سال با من رفیق بود و در این مدت حرف احدى را از او نشنیدم شما هم براى خدا این ها را اظهار نکن و بدین ترتیب، آیه الله مروارید، با نقل این سخن استاد که خود تا آخر عمر به بهترین صورت بدان عمل کرد، به دوست متدین خود تذکر اخلاقى داد.

خدمات اجتماعى

این عالم ربانى در تمامى مواقع، پشت و پناه مستضعفان و محرومان بود و به سرعت کمک محرومان و محتاجان مى شتافت. در زلزله سال ۱۳۴۷ ش. جنوب خراسان (کاخک، دشت بیاض و فردوس) وى با تشکیل گروه هاى امداد، در اوّلین فرصت براى زلزله زدگان آذوقه، لباس و مایحتاج اولیه را ارسال کرد و گروه هایى از روحانیون با اشاره این عالم جلیل القدر، براى کمک به مردم، مدّت ها در شهرستان فردوس حضور داشتند. مدرسه علمیه جیلبیّه فردوس که بر اثر زلزله آسیب فراوان دیده بود، با کمک هاى بى دریغ وى بازسازى شد و براى تقویت روحیه طلاّب، خود نیز در جمع آنان حضور یافت. مردم رنج دیده از یارى رسانى روحانیون روحیّه مى گرفتند و تحمّل مشکلات و ناملایمات برایشان آسان مى شد. آرى، در شب هاى سرد زمستان و هواى طوفانى و گرفتارى هاى مختلف که براى مردم زلزله زده ساکن در چادرهاى امداد اتّفاق مى افتاد، این فرشتگان نجات در اسرع وقت، خود را به جمع مردم مى رساندند و نیازهاى آنها را برآورده مى کردند.

اهمیّت به نماز جماعت

آیه الله مروارید نماز را محور سلوک و دعا و ذکر و ذکر را عمده ترین طریق تعالى مى دانست. بر نماز اوّل وقت، بسیار حساس و به جماعت مقید بود. این مسائل، از خطوط مهم در تربیت فرزندان و نوادگان وى به شمار مى رفت. و از معدود مسائلى بود که کمترین سستى در آن، او را به التهاب و عتاب مى آورد. در سلوک معنوى به ریاضت هاى خاص اساساً معتقد نبود و به شدّت از آنها پرهیز کرد و دیگران را نیز از این روش ها نهى مى کرد. او آیینه اى از سلوک جارى در زندگى و مراقبت و محاسبه، به جاى ریاضت کشى بود. اساساً روش وى در سیر الى الله، توجه به عظمت خداى متعال و تفکّر در نعمت هاى او، با محوریت نماز، دعا و ذکر بود.

به نوافل تأکید بسیار مى ورزیدچندان که در سال هاى پایان حیات نورانى خویش، نیمه شب، بارها از مقدار فاصله تا اذان صبح مى پرسیدتا مبادا وقت فضیلت مناجات و نماز شب از دست برود.

نماز جماعت وى به ترتیب در مدرسه میرزا جعفر، مسجد حاج هاشم و مسجد ملاّ حیدر، برگزار مى شد. این جماعت، به ویژه در نماز صبح، از دیرباز مورد استقبال مجاوران و زائران و محل اجتماع روحانیون و عالمان بوده است. بسیارى از بزرگان و ارباب معرفت، تشنگان حقایق معنوى را به شرکت در آن نماز جماعت روحانى و جان پرور توصیه مى کردند.

انس با امام رضا(علیه السلام)

رابطه خاص این عالم عامل، با حضرت رضا(علیه السلام) خود حدیث مفصلى است. او با علاقه و سعى وافر، هر صبحگاهان به حرم ولى نعمت خود مشرف مى شد و پس از زیارت، در پایین پاى ضریح مطهّر، به نجوا و گریه مى نشست و تا آخر عمر پربرکتش، با وجود کهولت سن و ضعف بنیه، این عادت را ترک نکرد.

در مصاحبه اى که از وى تقاضا شده بود تا مقدارى از کرامات حضرت رضا(علیه السلام) را بیان کند، فرمود: کرامات حضرت فراوان است که به سه نمونه آن اشاره مى کنم:

«یادم مى آید یک نفرى که تُرک بود و دو چشم او آب آورده بود و کور شده بود، زمان بیناییش هم من او را دیده بودم به حرم حضرت رضا(علیه السلام)آمده بودهمانطورى که در اطراف ضریح مطهّر دور مى زد، با ناراحتى سرش را به ضریح زد و چشم هایش خوب شد.

کرامت دیگر

این است که یک نفر که الان هم جنب مسجد ملاّحیدر سیب فروشى مى کند، پایش فلج بود رفته بود و متوسل شده و پایش خوب شده بود.یکى دیگر را هم در سارى دیدماو هم پاهایش شل بود که متوسل به حضرت شده و حضرت او را به خواست خداى متعال شفا داده بود.این جانب در حاجات شخصى خود هم الى ماشاءالله کرامت دیده ام و در صدد بیان آن نیستم».(۶)

او در کتمان کمالات روحى و کرامات نفسى، مهارتى تام داشت چندان که پنهان کردن آن حالات نیز جز براى معدودى از فرزندان و ملازمان خاص او، بر کسى معلوم نمى شد. در یک جریان مکاشفه چند ساعته که به سبب تغییر حالت چشم و خطوط چهره، برخى از اطرافیان متوجه شده بودند، به سادگى و با لبخند فرمود: «اینها چیز فوق العاده یا تازه اى نیست خداوند براى خیلى از بندگان خود چنین لطف هایى دارد و اتّفاق خاصى نیست»هر چند این اواخر، برخى از سخنان وى، ازمشاهدات و مکاشفاتى پرده برمى داشت.

حالت رضا و تسلیم در برابر مشکلات، در حرکات و سکنات او مشهود بود. در این اواخر از وى پرسیده بودند که آیا براى بهبودى چشمتان از خداوند تقاضا کرده اید؟ که او، پاسخ منفى داده بود.

یک کرامت

یک بار یکى از دوستان همدرس، از جمعى از ما دوستان که حدود هشت نفر بودیم، دعوت کرد و چون ما وضع اقتصادى یکدیگر را مى دانستیم، شرط کردیم که اگر آبگوشت ساده اى بدون مخلّفات مى دهى. مى پذیریم. او قبول کرد و فرداى آن روز براى ناهار به خانه اش رفتیم ولى برخلاف شرط خود از ما پذیرایى بهترى کرد و براى ناهار پلوخورشت و میوه تهیّه کرده بود. پرسیدیم که چرا شما برخلاف آنچه وعده داده اید، عمل کردید که او شرح ماجرا را این طور نقل کرد:

«دلم آرام نمى گرفت که جمعى از دوستان صمیمى را دعوت کنم و یک آبگوشت ساده به آنها بدهم حدود ساعت نه امروز رفتم به حرم مطهّرعرض کردم: یا على بن موسى الرضا(علیه السلام)! این درست است که بعد از سالیانى عدّه اى از رفقاى خود را دعوت کنم و نتوانم از آنان پذیرایى نمایم؟ شما این را مى پسندید؟ یک مقدارى با حضرت عامیانه، ولى صادقانه صحبت کردم و آمدم بیرون وارد صحن کهنه (عتیق) شدم دیدم آیه الله مروارید ایستاده اندگویا منتظر کسى هستند و چون چشممان به یکدیگر افتاد، رفتم جلو و سلام نمودم ایشان با لبى متبسّم فرمودند: فلانى این وقت، روز وقت تشرّف شماها نبوده، آیا خبرى است که مشرّف شده اى؟ عرض کردم: ما همیشه محتاج این دریم. ایشان تبسمى کردند و دستشان به جیب رفت و یک تعداد اسکناس، بدون این که بشمرند، به من دادند و از یکدیگر خداحافظى نمودیم و من آمدم بازار و وسایل پذیرایى را تهیه کردم»(۷)

نصایح و وصایا

در ملاقات هاى خصوصى، ارشاد و راهنمایى، شیوه این عالم بزرگ بود. نویسنده، بارها خدمت ایشان رسیده، غالباً سفارش ها و دستورهاى اخلاقى را از وى شنیده است.

او داستان ازدواج خود را با بیانى که حاکى از توکل و عنایات حضرت رضا(علیه السلام) بود، بیان مى کرد.

بارها مى گفت: دعاى هنگام خواب را بخوانید«یفعل الله ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزّته» را سه مرتبه وقت خواب بخوانید که معادل هزار رکعت ]نماز[ است.(۸)

در موقع خروج از منزل، «بسم الله حسبى الله على الله اللّهمّ انى اسألک خیر امورى کلها و اعوذ بک من خزى الدنیا و عذاب الاخره»(۹)را بخوانید.

همچنین توصیه مى کرد که دعاى حضرت زهرا(علیها السلام) «یا حىّ یا قیّوم برحمتک استغیث فاغثنى ولاتَکلنى الى نفسى طرفه عین واصلح لى شأنى کله» را بخوانید.(۱۰)

در سجده شکر. نه مرتبه «شکراً لله» و مرتبه دهم «شکراً للمجیب» بگویید. بعد از نماز پیشانى بر مهر بگذارید و بگویید: «اَسألک بحقّ حبیبک محمّد صلواتک علیه و آله إلاّ بدلت سیئاتى حسنات و حاسبتنى حساباً یسیراً.» بعد طرف راست صورت را بر مهر بگذارید و بگویید: «اسألک بحق حبیبک محمّد صلواتک علیه و آله إلاّ کفیتنى مؤنه الدنیا و کلّ هول دون الجنه»سپس طرف چپ صورت را بر مهر قرار داده، بگویید: «اسألک بحق حبیبک محمّد صلواتک علیه الا غفرت لى الکثیر من الذنوب والقلیل و قبلت من عملى الیسیر.» و باز پیشانى را بر مهر گذاشته، بگویید:

«اسألک بحق حبیبک محمّد صلواتک علیه و آله إلاّ ادخلتنى الجنّه و جعلتنى من سکّانها و نجیتنى برحمتک من سفحات النار. برحمتک».(۱۱)

سیرت خانوادگى

آیه الله مروارید در سى سالگى با دخترى از خویشاوندان مادرى و از خاندان آیه الله حاج شیخ محمّد تقى بجنوردى (از عالمان بزرگ و پارساى مشهد (متوفاى ۱۳۱۴ش.)) ازدواج حاصل کرد و حاصل این ازدواج، هفت پسر و سه دختر بوده است. وى به تعلیم و تربیت فرزندان اهتمام بسیار داشت و در واقع، تعلیم و تربیت را از خانواده خویش آغاز کرده بود. خواندن صحیح نماز و مقدّمات و تعقیبات آن را خود به تمام فرزندان و اغلب نوه ها مى آموخت. با همه شأن اجتماعى، در منزل، صدا به اذان بلند مى کرد و همسایگان را در وقت نماز تذکر مى داد. کوچکترها را نیز به گفتن اذان ترغیب مى کرد و گاهى براى تشویق، به آنها جایزه مى داد. خانواده وى از معدود خانواده هایى است که تمامى فرزندان، دامادها و اغلب نوه هاى آنان مشتاقانه به تحصیل در حوزه روى آورده اند و همین ویژگى خانوادگى که اثر تربیت آن بزرگوار است، موجب اعجاب و تحسین بزرگان گردیده است.

تعدادى از فرزندان وى از استادان و مجتهدان مهذّب و مورد توجه خواص بوده، برخى دیگر از فرزندان و نوادگان او نیز در زمره مدرّسان سطح عالى حوزه علمیه مشهد مى باشد.

در نگاه دیگران

۱٫ مقام معظم رهبرى:

«این عالم جلیل القدر، عمر پربرکت خود را یکسره با پرهیزکارى و صلح و سداد گذرانید و در طول سالیان متمادى، با رفتار و منش علمى و عملى خویش، چهره اى نورانى و فراموش نشدنى از خود در خاطره همه کسانى که با ایشان آشنا بودند، باقى گذاشتند…».(۱۲)

۲٫ آیه الله صافى گلپایگانى:

«آن فقید سعید، در تدریس و ترویج دین مبین و ابطال مبطلین و تمسّک به معارف خاص و خالص قرآن و عترت، مانند اسلاف عالیقدر خود اهتمام بلیغ داشت».

چنانکه از محضر بزرگان دیگر خراسان در روزگار تحصیل خود، بهره مند گشته اند…».(۱۳)

۳٫ استاد کاظم مدیر شانه چى:

«در بزرگوارى ایشان (آیه الله مروارید) که اشهر من الشمس است، همین کافى است که یک طلبه ضعیفى از ایشان تقاضا مى کند«معالم» بگویند و ایشان هم قبول مى کنند. این بزرگ در تابستان بعد از ظهر در مدرسه خیرات خان مى آمدند و براى من درس معالم مى فرمودند و این نهایت بزرگوارى است نه طمع مالى داشتند و نه این درس جلوه علمى داشت فقط مى دیدند یک طلبه ضعیف نیاز دارد که این درس را بخواند، قبول مى کردند.

آیه الله مروارید چون در طفولیت، پدرش فوت کرد، تحت تکفّل علمى مرحوم حاج شیخ حسنعلى نخودکى قرار گرفت. حاج شیخ حسنعلى اصفهانى داراى کرامات بسیارى بود.»

شیخ حسنعلى نخودکى با حجه الاسلام مروارید (پدر آیه الله مروارید) رفاقت زیادى داشت و انتخاب نام حسنعلى هم براى شأن و هم ناشى از این رفاقت بوده است. شیخ حسنعلى نخودکى بعد از فوت پدرآقاى مروارید، عنایت زیادى به آیه الله مروارید داشت. آقاى مروارید نقل مى کرد که شرح لمعه را پیش حاج شیخ حسنعلى به طور خصوصى خوانده است.

آیه الله مروارید، هیچ وقت در صدد کسب ریاست و تدریس درس شهرت برانگیز نبود و چون از او تقاضا مى شد که درسى شروع کند، شروع به تدریس مى کرد. در این اواخر ابتدا در مدرسه میرزا جعفر درسى شروع کرد و بعد در منزل، درس ادامه یافت و به خاطر کهولت سن، بعد از مدتى، درس تعطیل شد. اکنون در مشهد شاید کسى مانند وى را نداشته باشیم که مورد قبول همگان باشد و پس از پیروزى انقلاب هم با تواضع کارهایى انجام و در جلسات و امضاى اعلامیه ها و راه پیمایى ها شرکت مى کرد.»(۱۴)

۴٫ حجه الاسلام والمسلمین محمّد مروارید(فرزند آیه الله مروارید):

«ایشان از آن جایى که در یک خانواده کاملاً علمى و مذهبى به دنیا آمدند و اجداد و تبارشان از روحانیون سرشناس و متعبّد بوده اند، از موقعیتى ممتاز بهره مند بودندیعنى جوّ زندگى و خانوادگى ایشان حالتى را به وجود آورده که ثمره آن حالت، چنین شخصیت و ذریّه اى بوده است.

یکى از خصوصیات زندگى شخصى که شاید اساسى ترین ویژگى شکل دهنده شخصیت ایشان باشد، معنویّت بسیار عمیق و ارتباط مستحکم ایشان با مبدأ عالم هستى بود. بنده الآن پنجاه و چند سال سن دارم و حتى پیش از آن که سؤال کرده ام، یادم نمى آید که نماز نافله شب ایشان ترک شده باشد. ایشان على التحقیق در تمام مدت عمر خود جز آن ایّام که در حالت بیهوشى بوده اند، یک شب نشد که نماز شب را ترک کنند. و این بسیار مهم است که بتوان از سنین خردسالى تا کهن سالى این ارتباط را با پروردگار عالم حفظ کرد. ایشان در امور معنوى، بسیار حساس بودند و خانواده خود را با توجه به جهات تأدیبى به این مهم سوق مى دادند. ایشان اکثر دعاهاى وارده را حفظ بودند و حتى ما را تشویق به این مهم مى کردند.

من تا این سن یادم نمى آید که ایشان، فریضه نماز را در منزل به جا آورده باشند. در تمام سال هاى زندگى پربرکتشان، صبحى نشد که ایشان بعد از فریضه صبح به زیارت حضرت امام رضا(علیه السلام) نشتابندحتى در این روزهاى آخر حیات که به سختى و با ویلچر مشرف مى شدند، حال الحاح ]و[ توسل، تا آخر عمر با ایشان باقى ماند و این، اصولى ترین محورى است که مى شد در شخصیت ایشان مشاهده کرد. ایشان در طول سال هاى پربرکت تدریس، شاگردان فراوانى را تعلیم دادند. بعضى از شاگردان ایشان عبارتند از: آقاى شیخ عبدالجواد غرویان در نیشابور، آقاى مهمان نواز، امام جمعه بجنورد و بسیارى از علما و ائمه جماعات دیگر. ایشان حدود چهل سال درس خارج فقه و اصول توأم با درس معارف مى گفتند.

یادم نمى رود در یکى از شب هاى ماه رمضان که شب احیا هم بود، مرحوم شهید هاشمى نژاد که تازه به مشهد آمده بودند و با مرحوم ابوى رفت و آمد داشتند و این ارتباط تا شهادت ایشان ادامه یافت، در مجلس ابوى، مرحوم ابوى شب هاى احیا، ساعت ها در مقام قدرت الهى، ضعف بشر، مقام ائمه و… صحبت مى کردند، گفتند: من تا به حال هیچ گاه این چنین متحول نشده بودم که امشب از گفته هاى ایشان دگرگون شدم.

در مقام هاى معنوى مرحوم ابوى همین بس که آقاى میرزا جواد آقا تهرانى از یاران باوفاى ایشان بودند تا آنجا که طلبه هاى مشهد به این دو بزرگوار «میرزایین» مى گفتند.

این دو بزرگوار از ابتدا قرین هم بودندهم مباحثه بودندکتاب هایى که آقا میرزا جوادآقا نوشته اند، با مشورت مرحوم ابوى بوده است حتى مرحوم میرزا جواد آقا با آن معنویّت بالا مقید بودند که به مرحوم ابوى اقتدا کنند و این از تأثیرات شخصیت ایشان بود.

کتابى که ایشان تحریر نموده اند، کتابى است کاملاً اصلاحى و نیاز به تدریس دارد. چند تن از علما از جمله مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ مسلم حائرى، از اساتید و مدرّسین حوزه علمیه مشهد مقدّس، این کتاب را تدریس مى کردند. من در قم از فضلا و علما بسیار شنیدم که این کتاب را حاج آقا مروارید خیلى خوب نوشته اند.

۵٫آیه الله امجد:

«ایشان رجل تقوا و زهد بودند و آن عناصرى را که باید یک عالم داشته باشد، ایشان دارا بودند و علمایى که متّقى هستند، در دل مردم پایگاه دارند و مردم از برکات و آثار وجودى آنها فیض مى گیرند.ایشان با وجود مقامات بالاى علمى و درجات عالیه زهد و تقوا، همواره با روى باز، پذیراى انبوه مشتاقان بودند، ایشان محبوب القلوب بودند و همه دیدیم که همین ملّت در تشییع جنازه شان سنگ تمام گذاشتند».

۶٫ حجه الاسلام احمد مروارید (نوه آیه الله مروارید):

ایشان بسیار متواضع بودند و این، ویژگى اساسى شخصیت ایشان بود. ایشان دائم الوضو بودند و این مهم را حتّى در روزهایى که راه رفتن برایشان مشکل بود، حفظ مى کردند. ایشان در سال هاى اخیر، قوه بینایى را از دست داده بودند. در طول شب مکرر ازخواب بلند مى شدند و سؤال مى کردند چقدر تا اذان صبح باقى مانده است. اگر مى شنیدند که تا اذان وقت کمى مانده، خوشحال مى شدند.

ایشان هر وقت که فرصتى فراهم مى شد، ذکر مى گفتند و تعبیرى داشتند قریب به این مضمون که تفریح طلبه باید دعا باشد. ایشان اصلاً اهل مریدپرورى نبودندیعنى اگر احساس مى کردند که کسى به ایشان علاقه شخصى دارد، سعى مى کردند که این موضوع از بین برود.

لقاى حق

سرانجام این وجود پربرکت، در ۹۶ سالگى و در آخرین ساعت شامگاه سه شنبه نوزدهم شعبان المعظم ۱۴۲۵ق. برابر با چهاردهم مهر ۱۳۸۳ش. پس از قرائت زیارت عاشورا که همیشه بر آن مداومت مى ورزید و نیز تجدید پیمان با حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه در زیارت آل یس، در پى سکته قلبى از این دیار رخت بربست و به لقاى حق شتافت. پیکر پاک وى روى دست هاى هزاران مشتاق و ارادتمند و با حضور عالمان طراز اوّل و نمایندگان رهبرى و مراجع و مسئولان مملکتى تشییع گردید و در حرم مطهّر رضوى به خاک سپرده شد.

گلشن ابرارج۶


۱٫ روزنامه قدس، ۱۹/۷/۱۳۸۳٫

۲٫ روزنامه جمهورى اسلامى، چهارشنبه، ۲۲/۷/۱۳۸۳شافق حوزه، ۲۷/۷/۱۳۸۳٫

۳٫ مصاحبه با آیه الله مروارید.

۴٫ مدرسه علمیه بعثت در نزدیکى منزل آیهالله مروارید با ساختمانى نوساز پذیراى ۲۰ طلبه است و مدرسه علمیه سعادت، واقع در خیابان صاحبالزمان مشهد، در سه طبقه ساخته شده و پذیراى ۶۰ طلبه در مراتب مختلف علمى است.

۵٫ روزنامه جمهورى اسلامى، ۲۲/۷/۱۳۸۳ش.

۶٫ مصاحبه با آیه الله مروارید.

۷٫ کرامات معنوى، سیّد عباس موسوى مطلق، ص ۹۹٫

۸٫ مصباح کفعمى، ص ۴۷مستدرک الوسائل، ح ۵، ص ۴۹٫

۹٫ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۷۱٫

۱۰٫ صحیفه حضرت زهرا(علیها السلام)، جواد قیومى، ص ۱۴۰٫

۱۱٫ مصباح المتهجد، شیخ طوسى، ص ۱۰۶٫

۱۲٫ افق حوزه، ۲۷/۷/۱۳۸۳ش.

۱۳٫ متألّه قرآنى، محمّدعلى رحیمیان، ص ۴۴۸٫

۱۴٫ پژوهشى درباره حدیث فقه، کاظم مدیر شانه چى، ص ۱۸ و ۱۹٫

زندگینامه حکیم محقق دوانى(۸۳۰-٩٠٨ه ق)

جلال الدین محمد بن سعد الدین اسعد صدیقى دوانى از اجله افاضل و محققین متکلمین و فلاسفه اسلامى است که در قرن نهم در حوزه فلسفى شهر شیراز درخشید و در اندک زمانى در علم کلام و حکمت شهرتى بسزا یافت و آثار علمى وى در حوزه‌هاى علمى عصر خویش مورد بحث و تحقیق قرار گرفت بالاخص حواشى و تعلیقات او بر کتاب شرح تجرید علامه قوشجى ناگفته نماند حوزه فلسفى شیراز از دیر زمانى داراى دانشمندانى بزرگ در علم فلسفه و کلام بوده امثال قاضى بیضاوى «عبد الله بن عمر» متوفى (۶٨٢-۶٨۵-۶٩١) قطب الدین شیرازى «محمود بن مسعود» متوفى (٧١٠-٧١۶) قاضى عضد الدین ایجى «عبد الرحمن بن رکن الدین» متوفى (٧۵۶) میر سید شریف جرجانى «سید على بن محمد» متوفى (٨١۴-٨١۶-٨٢۴- ٨٢۵) سید الحکماء امیر صدر الدین دشتکى (محمد بن ابراهیم) مقتول (٩٠٣) قاضى کمال الدین «امیر حسین بن معین الدین میبدى» متوفى (٩٠۴-٩١١) غیاث الدین دشتکى «منصور بن محمد» متوفى (٩۴٠-٩۴٨-٩۴٩) شمس الدین فاضل خفرى «محمد بن احمد» متوفى (٩٣۵-٩۵٧) فاضل باغنوى شیرازى «ملا حبیب الله میرزا جان» متوفى (٩٩۴) و قبل از فیلسوف بزرگ صدر المتألهین شیرازى اعلى الله مقامه الشریف این محقق عالیقدر از ستارگان تابناک این حوزه علمى است که به پرداخته گذشتگان بسنده نکرده و خود در مباحث فلسفى صاحب نظر و اندیشه است و کتب او از منابع تحقیق و پژوهش صدر المتالهین قرار گرفته و در کتاب شریف اسفار قریب ۴٠ مورد از وى تحت عناوین المحقق الدوانى-المحقق الجلیل-العلامه الدوانى-المولى الدوانى- هذا التحریر-بعض اجلّه الفضلاء-بعض اجلّه اصحاب البحوث-بعض من اجلّه العلماء المتأخرین. یاد فرموده صاحب تاریخ حبیب السیر [که تالیف آن بسال ٩٣٠ پایان یافته]در ترجمه او چنین آورده مولانا جلال الدین محمد الدوانى از غایت تبحّر در علوم معقول و منقول و از کمال مهارت در مباحث فروع و اصول بر جمیع فضلاء عالم و تمامى علماى بنى آدم فایق بود و در میدان تحقیق مسائل و انحلال معضلات رسائل و توضیح خفیّات متقدمین و تلویح جنیّات متأخرین قصب السبق از امثال و اقران میر بود.

فنون مکنون که از ابو على-علاّمه طوسى-در سرّ خفا بود در نظر بصیرتش جلوه ظهور داشت و اسرار مخزون که از معلّم اول و ثانى مکتوم مانده بود قلم عنایت سبحانى بر صحیفه ضمیرش نگاشت. . . (جلد ۴ صفحه ۶٠۴) و شمس الدّین محمد سخاوى متوفاى (٩٠٢) در کتاب الضوء اللامع جلد ٧ ص ١٣٣ در ترجمه او چنین آورده محمد بن اسعد مولانا جلال الدین الصّدیقى الدّوانى، (بفتح المهمله و تخفیف النون نسبه لقریه کازرون) الکازرونى الشافعى القاضى بإقلیم فارس، و المذکور بالعلم الکثیر ممّن: أخذ عن المحیوى اللارى و حسن بن البقال، و تقدّم فی العلوم سیّما العقلیّات، و أخذ عنه اهل تلک النواحى، و ارتحلوا إلیه من الرّوم و خراسان و ماوراء النهر، و سمعت الثّناء علیه من جماعه ممّن أخذ عنّى و استقرّ به السلطان یعقوب فی القضاء، و صنّف الکثیر، من ذلک شرح على شرح التجرید للطوسى، عمّ الانتفاع به، و کذا کتب على العضد، مع فصاحه و بلاغه و صلاح و تواضع و هو الآن فی سنه سبع و تسعین حیّ ابن بضع و سبعین.

شهرتش به دوانى از این روست که زادگاهش شهرک دوان از توابع کازرون شیراز بود و در آنجا بسال ٨٣٠ دیده بجهان گشود و بسرپرستى والد ماجدش مولانا سعد الدین اسعد که به علوّ نسب و دانش مشهور بود ١و در آنجا به قطع و فصل قضایاى شرعیّه اشتغال داشت بمراحل کمال رسید و هم در آنجا مدفون گردید و مقبره او هم اکنون برجاست.

١) . (جلال الدین در مقدمه تفسیر سوره اخلاص بمناسبت از تفسیر کبیرى بنام السواد الاعظم از مؤلفات او یاد فرموده) .

٢۴و او را صدیقى مى‌گفتند از این رو که نسبش به ابو بکر صدیق مى‌رسید و از احفاد محمد بن ابى بکر بوده است او در آغاز سنى مذهب بود و در اصول عقاید طریقت اشعرى داشت ولى در پایان بمذهب شیعه امامیه گرایید. و سببش را بعضى از تراجم چنین نگاشته‌اند که بهنگام تالیف سومین حاشیه‌اش بر کتاب شرح تجرید قوشجى در مسأله امامت و خلافت پس از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در اندیشه او چنین گذشت که اگر جدش ابو بکر صدیق زنده مى‌بود بدون شک بسیارى از این مطالب علمى و دقایق فلسفى را درک نمى‌کرد و پس از این کتاب «نور الهدایه» را در خلاصه مبانى اعتقادى خود تألیف کرد. و خاتمه کتاب خلق الافعال دیگر از مؤلفات او نیز بیانگر همین معنى است چنان که در پایان کتاب نور الهدایه به آن اشاره فرموده اثار علمى این دانشمند بیشتر در خارج از ایران چون مصر و هند و استانبول و پترزبورگ و لندن بچاپ رسیده و امید است امکانات نشر اثار وى در این مرز و بوم نیز فراهم آید چه لزوم آشنائى با سیر و تطور افکار فلسفى در حوزه علمى شیراز براى محققین، نشر آثار و مؤلفات این محقق عالیقدر را ایجاب مى‌نماید، گر چه بسیارى از افکار و اندیشه‌هاى او در کتاب شریف اسفار مطرح و مورد نقد و انتقاد قرار گرفته

«درگذشت»

در کتاب حبیب السیر آمده که مدت عمرش زیاده بر هفتاد سال بود و در مجالس المؤمنین روز سه شنبه نهم ماه ربیع الأول ٩٠٨ آمده (در نسخه‌اى نفیس مخطوط از این کتاب که نزد نگارنده است روز و ماه فوت او نیامده) و در کشف الظنون در موارد مختلف (٩٠۶-٩٠٧-٩٠٨) و در روضات به نقل از سلّم السماوات (٩٠٢) و در کتاب ریحانه الادب به اختلاف بین سالهاى (٩٠٢-٩٠٧-٩١٨-٩٢٨) آمده و در اعلام زرکلى تولد او را (٨٣٠) و درگذشت را (٩١٨) ذکر نموده در الذریعه جلد ٩ ص ٣٢٩ آمده المولى المحقق جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقى الدّوانى الکازرونى الشیرازى المولود فی بضع و عشرین و ثمانمائه کما یظهر من الضوء اللامع ج ٧ ص ١٣٣، قال هو حیّ فی سنتنا سبع و تسعین و هو ابن بضع و سبعین.

٢۵و توفى حدود (٩٠٢) کما فی سلم السماوات، لابى القاسم الکازرونى او (٩٠٧) و هو المشهور کما فی الاعلام، أو (٩٠٩) کما فی شاهد صادق أو (٩٢٨) کما فی الشذرات و النور السافر، أو (٩١٨) کما فی الکنى و الالقاب و امّا نسبه على ما ذکره فی آخر اجازته لعفیف الدین حفید صفى الدین عبد الرحمن الصفوى فی (٨٩٣) هکذا.

محمد بن اسعد بن محمد بن عبد الرحیم بن على الصدیقى الدوانی و ذکر منها أنّه أخذ العلوم العقلیّه عن والده الإمام سعد الملّه و الدّین أسعد المحدّث بالجامع المرشدى و أخذها أیضا مع العلوم النقلیّه عن العلاّمه مظهر الدّین محمد المرشدى و ذکر من مشایخ إجازته فی الحدیث لفظا و کتبا الشیخ المحدّث الرحله شهاب الإسلام عبد الله بن میمون الکرمانى المشهور بالجبلى و ذکرنا بعض هذه الاجازه فى جلد:١ ص ٢٣١

آثار علمى علاّمه دوانى

١-اثبات الواجب (ط اسلامبول)

٢-اثبات الواجب جدید

٣-اخلاق جلالى یا لوامع الاشراق فی مکارم الاخلاق بفارسى (ط در هندوستان -لندن)

۴-الأربعون السلطانیه فی الاحکام الربانیه

۵-افعال الله تعالى-در کشف الظنون آمده: این کتاب مشحون است از غرائبى که گوشها آن را نشنیده.

۶-افعال العباد-و یا خلق الأفعال و یا خلق الأعمال و یا الجبر و الاختیار که ضمن مجموعه‌اى بنام کلمات المحققین بسال ١٣١۵ در تهران چاپ شده.

٧-انموذج العلوم-مشتمل بر تحقیق ده مسأله که یکى از آنها مسأله حدوث و قدم عالم است.

٨-الأنوار الشافیه-که ظاهرا حواشى و تعلیقات است بر کتاب الانوار لعمل الابرار یوسف بن ابراهیم اردبیلى متوفى (٧٩٩)

٩-بستان القلوب

١٠-تحفه روحانى

١١-تفسیر سوره اخلاص

١٢-تفسیر سوره جحد

١٣-تفسیر معوذتین

١۴-تفسیر آیه-کلوا و اشربوا و لا تسرفوا

١۵-تفسیر آیه-و للّه الأسماء الحسنى

١۶-تفسیر آیه-یا أیّها الذین آمنوا خذوا زینتکم عند کلّ مسجد

١٧-التوحید-نسخه‌اى از آن در کتابخانه دانشکده ادبیات مشهد موجود است

١٨-حاشیه بر تهذیب المنطق تفتازانى-بنام العجاله که بعنوان شرح نیز از آن یاد شده و تا آخر بحث موجهات را داراست

١٩-حاشیه بر کتاب حکمه العین

٢٠-حاشیه بر الزوراء-در بعضى کتب از آن بعنوان شرح الزوراء یاد شده

٢١-حاشیه بر اوائل کتاب محاکمات ملا قطب

٢٢-حاشیه بر شرح آداب البحث کمال الدین مسعود شیروانى

٢٣-حاشیه بر شرح اشارات

٢۴-حاشیه بر اوائل شرح چغمینى در علم هیأت

٢۵-حاشیه بر حواشى میر سید شریف بر شرح شمسیه (تا تقسیم علم به بدیهى و نظرى)

٢۶-حاشیه بر شرح تجرید علامه قوشجى

٢٧-حاشیه جدید بر شرح تجرید قوشجى

٢٨-حاشیه اجدّ بر شرح تجرید قوشجى.

این سه حاشیه را طبقات جلالیه مى‌نامند و قسمتى از آن در حواشى شرح تجرید علامه قوشجى به چاپ رسیده

٢٩-حاشیه بر شرح شمسیه قدیم و جدید

٣٠-حاشیه بر اوائل شرح عضدى بر مختصر اصول ابن حاجب

٣١-حاشیه بر شرح مطالع بنام تنویر المطالع قدیم و جدید

٣٢-حقیقه الإنسان و الروح الجوّال فی العوالم (ط بقاهره)

٣٣-خلق الأفعال-که همان رساله أفعال العباد است

٣۴-دیوان اشعار-که به همت دکتر حسین على محفوظ بسال ١٩٧٣ میلادى در بغداد به چاپ رسیده و تخلص او دوانى-جلال-فانى هر سه آمده

٣۵-رساله‌اى در اثبات تکلم حقّ جلّ و علا

٣۶-رساله‌اى در ایمان فرعون

٣٧-رساله‌اى در تحقیق جبر و اختیار که بنقل قاضى نور الله در مجالس المؤمنین مؤلف آن را بنام میر میران ماضى اصفهان بفارسى تألیف نموده و بنا بر این غیر از الجبر و الاختیار عربى است که در افعال العباد ذکر آن گذشت ١.

٣٨-رساله‌اى در تعریف علم کلام که در کتاب مواقف آمده

٣٩-رساله تهلیلیّه-بفارسى در بیان و شرح کلمه لا إله الا الله

۴٠-رساله‌اى در حلّ مغلطه مشهور به جذر اصمّ

۴١-رساله خلخالیه.

۴٢-رساله‌اى در خواص حروف. بفارسى شاید همان تحفه روحانى باشد که ذکر آن در ریحانه الادب آمده

۴٣-رساله‌اى در دیوان مظالم-بفارسى که براى علاء الملک والى خطه لار تالیف نموده

۴۴-رساله‌اى در صیحه و صدا. بفارسى در یک مقدمه و یک صیحه و چند صدا (فیلم آن در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است)

۴۵-رساله عادلیه. که در عدالت بنام یکى از سلاطین بفارسى نوشته

۴۶-رساله عرض نامه. بفارسى

۴٧-رساله عشریه. به نقل صاحب کشف الظنون براى سلطان با یزید عثمانى به روم فرستاده

۴٨-رساله‌اى در علم النفس. که بنام حقیقه الانسان و الروح الجوّال ذکر آن گذشت

١) . در جلد دوم فهرست کتب خطى فارسى آقاى منزوى ص ٧٧١ آمده جبر و اختیار از جلال الدین فرزند اسعد دوانى کازرونى شیرازى (٨٢٠ و اندى-٩٠٨) بنام یکى از بزرگان که گویا ملقب به غیاث الدین بوده است، و این جز خلق الافعال و جبر و اختیار عربى او است آغاز یا من جبّر الخلق بقهر التدبیر.

۴٩-رساله قلمیه. که در آن رعایت بسیارى از فنون بلاغت و انواع تشبیهات بلیغه فرموده

۵٠-الزوراء. کتابیست مختصر در فلسفه که در ان جمع میان حکمت بحثى و ذوقی نموده. (ط بقاهره) . و به نقل صاحب کشف الظنون آن را عالم فاضل کمال الدین حسین لارى بنام تحقیق الزوراء شرح نموده

۵١-شرح اثبات جوهر مفارق خواجه نصیر الدین طوسى

۵٢-شرح اربعین حدیث محى الدین یحیى بن شرف نووى متوفى بسال (۶٧۶)

۵٣-شرح تحریر اقلیدس خواجه نصیر الدین

۵۴-شرح خطبه طوالع در علم کلام

۵۵-شرح رساله نصیریه در تحقیق معنى نفس الامر

۵۶-شرح سى فصل خواجه نصیر الدین

۵٧-شرح عقائد عضدى (ط در هند. آستانه. پترزبورگ)

۵٨-شرح قصیده ابو على بغدادى در علم هیأت

۵٩-شرح هیاکل النور شیخ شهاب الدین سهروردى بنام شواکل الحور (ط قاهره -هند)

۶٠-شرح غزل حافظ. در همه دیر مغان نیست چو من شیدایى (ط. تهران ١٣۴٣)

۶١-شرح بیت حافظ. دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

۶٢-شرح بیت حافظ. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

۶٣-شرح رباعیات خود براى قیصر روم

۶۴-العشر الجلالیه

۶۵-عشرتنامه

۶۶-نور الهدایه (ط-ایران)

دکتر سید احمد تویسرکانى اصفهان مهر ماه ١٣۶٣

کتاب الرساله المختاره//علامه دوانی –محمد باقر میر داماد

زندگینامه آیت الله ملا محمدصالح«ملا صالح مازندرانی»(متوفی۱۰۸۶ه ق)

ملاّ محمد صالح، معروف به ملّاصالح مازندرانی، فرزند ملا احمد بن شمس الدین طبرسی، سروی، مازندرانی است. وی دانشمندی پارسا، زاهد، محقق، جامع معقول و منقول و دارای اخلاق فاضله و صفات حمیده بود. لقبش حسام الدین بود. وی شوهر خواهر علاّمه محمّد باقر مجلسی و داماد ملاّ محمد تقی مجلسی بود.[۱] نویسنده معارف و معاریف میگوید:

یکی از فقهای شیعه، دانشمند بزرگ و زاهد مجاهد، ملا صالح بن ملا احمد سروی طبرسی شخصیتی جامع معقول و منقول که در دقت نظر شهرت داشته و شرح اصول و روضه کافی او بهترین گواه این مدعی است. آن چنان محتاط بود که گویند: وی خود میگفته میخواستم فروع کافی را نیز شرح کنم، ولی چون خود را در مرتبه اجتهاد ندیده و این کار به چنان ملکهای نیاز داشت، از آن صرف نظر نمودم؛ در صورتی که از شرح اصول و روضه اش معلوم است که وی در این فن نیز اطلاعات وسیع داشته است. از پسوند «سروی» بر میآید که احتمالاً اهل ساری مازندران میباشد.[۲]

اصل آن بزرگوار از مازندران و نام والدش ملاّ احمد است و فقر و پریشانی احوال او (ملا احمد) به درجه کمال رسیده بود و لهذا از نهایت اضطرار روزی به آخوند مرحوم (ملا صالح مازندرانی) فرمود که به جهت تحصیل معاش، به مضمون «ارض الله واسعه»[۳] باید تلاش نمود و از من تحمّل معاش شما میسر نیست. از جانب من معذورید به هر وجه که خواهید تنقیح امور خود بنمایید.

ملاّ صالح از مازندران به دار السلطنه اصفهان تشریف آورد و در آن اوان کما هو الآن، از جانب سلاطین و اعیان به جهت طلاب علوم دینیه مدارس وظایف معین بود و به قدر رتبه به هر کس چیزی میدادند. آخوند چون اول تحصیلش بود، در مدرسه، مکان گرفت که روزی دو «غازبکی» که دو «فلوس» هند تقریباً میباشد، به هر شخصی میدادند و آن کفاف اکل (خوردن) را به خوبی نمیکرد؛ تا چه رسد به دیگر ضروریات معیشت آن بزرگوار و تا مدتی میسر نبودش که روشنایی به جهت خود مهیا کند، هنگام مطالعه در پای روشناییهایی که به جهت عابرین میگذاشتند، ایستاده تا صبح مطالعه میکرد، تا آن که از فضل قادر متعال، به اندک زمانی قابلیت مجلس شریف آخوند ملا محمّدتقی مجلسی (ره) را به هم رسانید و در مجلس آن بزرگوار با علمای نامدار هم سبق شد و در اندک زمانی براغلب آنها فایق گردید.[۴]

موقعیت اصفهان 

اصفهان یکی از شهرهای مهم و بزرگ جهان به شمار میرود. شهر اصفهان از زمانهای دور، دارای اهمیت و موقعیت خوبی در میان شهرهای ایران است.

اصفهان به دلیل موقعیت جغرافیای آن، که نقطه تلاقی راههای شهرهای مختلف است، اهمیت خاصی دارد و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت صفویه، بر عظمت این شهر افزود.

پس از آن که شاه عباس پایتخت خود را از قزوین به اصفهان انتقال داد، دست به توسعه و آبادانی بیشتر اصفهان زد.

پس از احداث بناهای جدید، اصفهان شهری زیبا و باشکوه شده بود که آب و هوای مطبوع چهار فصل آن بر زیبایی و جاذبههایش میافزود.[۵]

حوزه علمیّه اصفهان 

اصفهان در زمان تحصیل ملاّ صالح مازندرانی، یکی از معتبرترین و پررونقترین حوزههای علمیّه جهان اسلام را دارا بود. وجود استادانی که در علوم متداول زمان، متبحّر و برجسته بودند و طلّابی که با شوق بسیار و کمترین هزینه و حداقل امکان معیشتی، به تحصیل دانش میپرداختند، حوزه علمیّه اصفهان را فعّال، پرشور و با اعتبار ساخته بود. در آن روزگار، تحصیل با تنگدستی و فشارمالی همراه بود، لیکن این مسأله در اراده و شوق جویندگان علم تأثیری نداشت. حوزه اصفهان یکی از پربارترین و غنیترین حوزههای دینی از نظر آموزش علوم عقلی و علوم نقلی بود. این فضای آموزشی با استادان متبحّری که در عصر خویش منحصر به فرد و از شاخصترین دانشوران بودند، به وجود آمده بود. حکمت و فلسفه در سطحی عالی در این حوزه تدریس میشد؛ به طوری که در اوایل قرن یازده هجری، از سراسر جهان اسلام برای آموختن فلسفه به اصفهان میآمدند.

از سوی دیگر، فقه و حدیث و تفسیر و عرفان توسط بزرگانی چون شیخ بهایی و ملاّ عبدالله شوشتری ـ استادان ملاّ صالح مازندرانی ـ در سطحی عالی تدریس میشد. یکی از امتیازات حوزه علمیّه اصفهان که آن را به عنوان بزرگترین مرکز علمی آن عصر مطرح کرده و از حوزه نجف اشرف شاخصتر ساخته بود، تدریس تمامی علوم (فلسفه، عرفان، فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات و ریاضیات) در سطحی بالا بود؛ به طوری که بسیاری از علمای آن حوزه در تمامی علوم نقلی و عقلی تحصیل کرده و متبحّر بودند.

هر دانش پژوهی با هر سلیقه و انتخابی میتوانست بهترینها را در حوزه اصفهان بیابد؛ اگر خواهان علم ریاضی بود، میتوانست برترین استادان ریاضیات را که صاحبنظر و دارای تألیف بودند (مانند شیخ بهائی) بیابد و اگر طالب حکمت و فلسفه بود، با استادانی آشنا میشد که تاریخ فلاسفه را به خوبی میشناختند و در تبیین مشربهای فلسفی، تبحّری تمام داشتند و مانند میرداماد دارای آرای جدید بودند. اگر کسی تشنه عرفان، سیر و سلوک بود و قصد داشت از آینه دل زنگار بشوید، تا علم حقیقت در آن منعکس شود، باز در حوزه علمیّه اصفهان والاترین عارفان و وارستهترین سالکان (مانند شیخ بهایی) بودند تا انسان را واله و مجذوب خویش کنند. در فقه و حدیث و تفسیر نیز چنین بود.

اگر نگوییم حوزه اصفهان در این زمینه ها نیز عالیترین بود، دست کم در کنار نجف اشرف و مشهد مقدس، از عالیترینها به شمار میرفت. اگر در آسمان نجف، چند ستاره میدرخشید، آسمان حوزه علمیّه اصفهان ستاره باران بود و افول ستارهای جای خود را به ظهور و درخشش ستارگانی دیگر میداد.[۶]

استادان

ملا صالح مازندرانی از خرمن وجود علمای بزرگی بهره های فراوانی گرفت، که عبارتند از:

محمّد تقی مجلسی 

محمد تقی مجلسی در سال ۱۰۰۳ هـ . ق به دنیا آمد. پدرش ملاّعلی، شاعری خوش ذوق بود و به «مجلسی» تخلّص داشت. از این رو این خانواده را مجلسی گویند، محمّد تقی تحصیلات را در خانوادهاش که خانه فرهنگ و ادب بود، آغاز کرد. پدر دانشمند او در تحصیل و پرورش او سعی وافر نمود.

محمّد تقی مجلسی در فقه، حدیث، اصول، فقه، کلام، تفسیر و عرفان، به مراحل عالی دست یافت و برای کسب فیض بیشتر، در ۳۱ سالگی به نجف اشرف مهاجرت کرد و پس از تحصیل در نجف اشرف، به اصفهان بازگشت و شروع به تدریس و تألیف کرد و تا آخر عمرش، فعالیت علمیاش ادامه داشت و تألیفات بسیار خوبی از خود به یادگار گذاشت.

محمد تقی مجلسی فرهنگ معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را در میان مردم ترویج میداد و به هدایت و ارشاد مردم میپرداخت و همیشه با مردم و جامعه خود در ارتباط بود.[۷]

محمد تقی مجلسی در تربیت و تعلیم فرزندانش کوشش فراوان داشت. همه فرزندان وی عالم و دانشمند و با تقوی بودند. آمنه بیگم، یکی از دختران وی نیز زنی عالمه و پرهیزگار بود؛ به گونهای که همسرش، ملاّ صالح مازندرانی با وجود آن که خود عالمی ممتاز بود، در حل بعضی از مسائل علمی با وی گفت و گو میکرد و از او کمک میگرفت.[۸]

او در یازدهم شعبان سال ۱۰۷۰ هـ . ق. دار فانی را وداع گفت. در فقدان این عالم فرهیخته، اصفهان عزادار شد. پیکر این مرد بزرگ در کنار مسجد جامع اصفهان به خاک سپرده شد.[۹]

شیخ بهایی 

بهاء الدین محمّد عاملی، معروف به شیخ بهائی از بزرگترین و ممتازترین علمای عصر خود بود. او در ۱۳ سالگی همراه پدرش، عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی، از جبل عامل لبنان به ایران مهاجرت کرد. او پس از ورود به ایران، زبان فارسی را به خوبی فراگرفته بود؛ به طوری که بعدها اشعار زیبای بسیاری به زبان فارسی از خود به جا گذارد.

شیخ بهایی با وجود موقعیت ممتاز دینی و اجتماعی خود، ساده میزیست و به قناعت و ریاضت میگذراند.[۱۰]

ملا عبدالله شوشتری

ملا عبدالله شوشتری از تربیت یافتگان حوزه علمیّه نجف اشرف بود که پس از طی مراحل علمی، به اصفهان مهاجرت کرد. وی ۱۴ سال در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر پرداخت. وی شاگردان بسیاری تربیت کرد. ملاّ صالح مازندرانی، علاّمه محمّد تقی مجلسی و ملا حسنعلی شوشتری شاگردان او بودند. علاّمه محمّد تقی مجلسی درباره وی میفرماید: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شیعه در عصرخویش بود. وی علامهای محقق و دقیق و زاهدی عابد و با ورع بود.»[۱۱]

ملاّ عبدالله شوشتری شبها به عبادت و نماز شب میپرداخت و روزها روزه بود. وی پسرش، ملاّ حسنعلی را بسیاردوست میداشت. وقتی پسرش به بیماری سختی مبتلا گشت، عبدالله شوشتری برای نماز جمعه به مسجد رفت؛ در حالی که فکرش مشغول بود. همین که نماز جمعه را شروع کرد، در نماز وقتی که سوره منافقین را تلاوت میکرد به این آیه رسید: یا ایّها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا أولادکم عن ذکر الله؛ این آیه را تکرار کرد. بعد از نماز، سبب تکرار را از او پرسیدند، فرمود: چون به این آیه رسیدم، به یاد پسرم افتادم، سعی کردم که از نظرم دور شود.

با خود مبارزه کردم؛ بدین گونه که فرض کردم فرزندم مرده و جنازه او را در مقابل چشم خود دیدم، آن گاه از آیه گذشتم. نوافل وی هیچ گاه ترک نمیشد و دقت زیادی در خوراک و تغذیهاش میکرد. عمامهای به چهارده شاهی خرید و آن را چهارده سال بر سر میگذاشت.

شرح قواعد حلّی و شرح الفیه شهید و شرح مختصر عضدی و شرح ارشاد علاّمه و رساله ای فارسی در جوب نماز جمعه از آثار اوست.

ملا عبدالله شوشتری در روز جمعه ۲۴ محرم سال ۱۰۲۱ هـ . ق. مریض شد و در شب یکشنبه ۲۶ محرم همان سال، نزدیک به اذان صبح روحش به ملکوت اعلا پیوست.

نزدیک به صد هزار نفربر جنازه او نماز گذاشتند. وی را در جوار اسماعیل بن زید بن الحسن دفن کردند. بعد از یک سال، جنازه او را برای دفن به کربلا بردند. وقتی نبش قبر کردند، بدن پاک ملا عبدالله شوشتری هیچ تغییری نکرده بود. برای این عالم متقی، کرامتهای بسیاری نیز نقل کرده اند.[۱۲]

ملا حسنعلی شوشتری 

علی دوانی درباره او مینویسد:

«او فاضل، عالم و صالح بود و پیشوای رستگاران است. فقیه اصولی که در عصر شاه صفی و شاه عباس دوم میزیست، از تألیفات وی کتاب التبیان در فقه، الطهاره و رسالهای در حرمت نماز جمعه میباشد. این عالم بزرگ در سال ۱۰۷۵ هـ . ق. وفات یافت. ملا حسنعلی فرزندان و نوادگان شایستهای دارد و همگی مشغول تحصیل علوم دینی میباشند و تا زمان ما موجود و معروفاند.»[۱۳]

شیخ حر عاملی، یکی از معاصران ملا حسنعلی شوشتری میگوید:

او از پدرش و شیخ بهایی روایت میکند: صاحب «سلافه العصر» از وی نام برده و اورا مورد ستایش قرار داده است. ما به وسیله مولانا محمد باقر مجلسی از وی روایت میکنیم.

«ملا عبدالله شوشتری در اجازهای که به فرزندش، ملا حسنعلی شوشتری داده و تاریخ آن ۱۰۲۰ هـ . ق. یعنی یک سال پیش از رحلت وی است، مینویسد: «فرزندم، ابوالحسن علی»، مشهور به حسنعلی بعد از آن که کتب بسیاری را در فنون علم، به خصوص کتابهای گرانقدری را در فنون علوم دین از اصول و فروع و حدیث خواند و با سن کمی که دارد، به بالاترین مراتب رسیده، و در اوائل عمرش به عالیترین مطالب نائل گشته است. خداوند عمرش را طولانی گرداند و از تمام شرور باز دارد و مرا در مقابل هر پیشآمد سوئی فدای او کند! به وی اجازه دادم که از من روایت کند از فنون علم، خصوصاً علوم دین و آن چه متعلق به آن است از اصول و فروع و معقول و منقول و مشروع را به طرق مثبه در این اجازه بزرگ از علمای سابق روایت کند که او اهل آن است به شرطی که سلوک در جاده احتیاط را رعایت کند. هم چنین اجازه دادم به او که خداوند عمرش را دراز گرداند، که تمامی مؤلفات مرا رعایت کند و از آنها به هر کس که اهل آن بود سود رساند.»[۱۴]

شاگردان 

علامه محمد باقر مجلسی

علاّمه محمّد باقر مجلسی از بزرگترین شخصیتهای خاندان مجلسی و تاریخ تشیع است. وی در سال ۱۰۳۸ هـ . ق. در اصفهان دیده به جهان گشود.[۱۵]

وی تحصیلات را نزد پدرش آغاز کرد. او در زمینه علوم عقلی و نقلی، نزد استادان برجستهای هم چون علامه حسنعلی شوشتری، میرزا رفیعای نائینی، ملّا صالح مازندرانی، ملاّ محسن فیض کاشانی و میر محمّد قاسم قُهپایی به تحصیل پرداخت. وی پس از مدتی، به تدریس پرداخت. بیش از ۱۰۰۰ نفر در درس او شرکت میکرده اند.

علاّمه مجلسی در حفظ و نشر حدیث و معارف اهل بیت در ایران، نقش مهمی داشت.

بحار الانوار معروفترین کتاب اوست. بحار الانوار که عظیمترین کتاب روایی شیعه است، به منزله دایره المعارف بزرگ روایی شیعه، در ۱۱۰ جلد به چاپ رسیده است.

علاّمه محمّدباقر مجلسی به خواسته شاه سلیمان صفوی، از سال ۱۰۹۸ هـ . ق. مقام شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده گرفت. شخصیت دینی و اجتماعی او چنان مؤثر و با اهمیت بود که برخی گفتهاند تا هنگامی که وی زنده بود، حکومت شاه حسین صفوی شیرازه امور را از دست نداد، امّا پس از وفات وی زمام امور سست شد و سرانجام به انقراض صفویّه انجامید. وی روز ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ هـ . ق دیده از جهان فرو بست.[۱۶]

پیکرش کنار قبر پدرش، در مسجد جامع اصفهان مدفون گردید.

فیض کاشانی (۱۰۰۷ ـ ۱۰۹۱ هـ . ق.)

در یکی از مشهورترین خاندان علم و تقوا و عرفان و ادب، که حدود ۴ قرن از سابقه درخشان آنان در کاشان میگذشت، در چهاردهم صفر سال ۱۰۰۷ هـ . ق. فرزندی به دنیا آمد که نامش را محمّد گذاشتند. پدرش، رضی الدین شاه مرتضی (۹۵۰ ـ ۱۰۰۹ هـ . ق.) فقیه، متکلم، مفسر و ادیب بود و در حوزه علمیّه کاشان تدریس میکرد.

مادر او زهرا خاتون (متوفا: ۱۰۷۱ هـ . ق.) زنی دانشمند و شاعره بود.[۱۷]

ملامحسن پدر خود را در دو سالگی از دست داد و نزد دایی و عمویش تربیت و تعلیم یافت و سپس دیگر برادرانش در تربیت او کوشیدند. فیض که از استعداد و هوش فوقالعادهای برخوردار بود، قبل از سن بلوغ، مقدمات علوم دینی را در کاشان، نزد عمو و داییاش، نورالدین محمّد، مشهور به حکیم و نزد آخوند نورا (متوفا: ۱۰۴۷ هـ . ق.) فرا گرفت.

استادان فیض عبارتند از:

پدرش، شاه مرتضی (متوفا: ۱۰۹۱ هـ . ق.).

سید ماجد بحرانی (متوفا: ۱۰۲۸ هـ . ق.)

ملاّ صدر الدین شیرازی (متوفا: ۱۰۵۰ هـ . ق.)

میر داماد (متوفا: ۱۰۴۱ هـ . ق.)

شیخ بهایی (متوفا: ۱۰۳۰ هـ . ق.)

شیخ محمّد فرزند شیخ حسن فرزند شهید ثانی (متوفا: ۱۰۳۰ هـ . ق.)

ملاّ خلیل قزوینی (متوفا: ۱۰۸۹ هـ . ق.)

ملاّ محمّد طاهر قمی (متوفا: ۱۰۹۸ هـ . ق.)

ملاّ محمّد صالح مازندرانی (متوفا: ۱۰۸۱ هـ . ق.)[۱۸]

شاگردان فیض عبارتند از:

محمّد، مشهور به علم الهدی، فرزند فیض.

احمد مشهور به معین الدین، فرزند فیض.

محمّد، مؤمن، فرزند عبدالغفور (برادر فیض).

شاه مرتضی دوم و دو فرزندش، محمّد هادی و نور الدین.[۱۹]

علاّمه محمّد باقر مجلسی.

سید نعمت الله جزایری.

قاضی سعید قمی.

ملاّ محمّد صادق کاشانی قمصری.

سید محمّد ابراهیم فرزند محمّد قلی.

فیض کاشانی پس از کسب معارف و استفادههای علمی و معنوی، از ۱۸ سالگی شروع به نوشتن کتاب و رساله کرد و در مدت ۶۵ سال، حدود ۲۰۰ جلد اثر نفیس در علوم و فنون مختلف از خود به جای گذاشت.

بعضی از آثارش عبارتند از:

الف) تفسیر در قرآن:

تفسیر صافی؛

۲٫ تفسیر اصفی؛

۳٫ تفسیر مصفی.

ب) حدیث و روایت:

وافی؛

۲٫ شافی؛

۳٫ محجه البیضا؛

۴٫ النوادر؛

۵٫ مفاتیح الشرایع.

ج) کلام و عرفان:

اصول المعارف؛

۲٫ اصول العقاید؛

۳٫ علم الیقین؛

۴٫ حق الیقین؛

۵٫ عین الیقین؛

۶٫ جبرو اختیار.

د) اخلاق و ادب:

ضیاء القلب،

۲٫ الفت نامه،

۳٫ زاد السالک،

۴٫ شرح صدر،

۵٫ راه صواب،

۶٫گلزار قدس،

۷٫ آب زلال،

۸٫ دهر آشوب،

۹٫ شوق الجمال،

۱۰٫ شوق المهدی،

۱۱٫ شوق العشق.[۲۰]

 

میرزا عبدالله اصفهانی تبریزی افندی

از چهره های درخشان علمی دهه پایانی دولت صفویه است. او در اصفهان به دنیا آمد. کودکی وی به یتیمی گذشت و تحت سرپرستی برادر بزرگترش، آمیرزا محمّد جعفرو دائیش قرار گرفت.[۲۱]

استاد علی دوانی مینویسد:

میرزا عبدالله تبریزی افندی اصفهانی به جهت اقامت زیاد در اصفهان، به اصفهانی شهرت دارد. محدث نوری دربارهاش، در فیض القدسی چنین مینویسد:

«دانشمند، متبحّر، نقّاد، پرمایه، خبیر و بصیر که در آگاهی از احوال علما و مؤلفات آنها نظیر ندارد، میرزا عبدالله بن عبدالله بن محمد صالح جیرانی تبریزی اصفهانی، مشهور به افندی و مؤلف کتاب ریاض العلماء است. جایگاه ریاض العلماء در فن تراجم هم چون جواهر الکلام در فقه است. تولد او در سال ۱۰۶۶ هـ . ق وفاتش در سال ۱۱۳۵ هـ . ق پیش از سقوط اصفهان به دست محمود افغان است.»[۲۲]

 

استادان میرزا عبدالله افندی عبارتند از:

میرزا علی نوّاب.

جمال الدین خوانساری.

فاضل هندی.

امیر خلیل الله تونی اصفهانی.

علاّمه محمّد باقر مجلسی.

آقا حسین خوانساری.

ملاّ محمّد باقر سبزواری.

ملاّ میرزا شیروانی.

 

مشایخ اجازه او عبارتند از:

ملاّ صالح مازندرانی.

شیخ حر عاملی.

ملاّ کمال الدین فسائی.

سید محمّد موسوی؛ مشهور به میرلوحی سبزواری اصفهانی.

علاّمه ملاّ شمس الدین، مشهور به ملا شمسا کشمیری اصفهانی.

سید میرزای جزائری.

میرزا علی نواب.[۲۳]

 

آثار میرزا عبدالله افندی 

آثار میرزا عبدالله افندی فراتر از ۴۰ عنوان است، بعضی از آنها عبارتند از:

رساله وجوب نماز جمعه.

شرح فارسی بر شافیه ابن حاجب.

حواشی بر من لایحضره الفقیه.

تفسیر سوره واقعه (فارسی).

بساتین الخطباء.

روضه الشهداء.

حاشیه بر کتاب وافی ملاّ محسن فیض کاشانی.

ثمار المجالس و نثار العرائس.

وثیقه النجات من ورطه الهلکات.

ریاض العلما: این کتاب معروفترین اثر اوست.[۲۴]

 

تألیفات

حاشیه بر شرح لمعه؛

حاشیه بر شرح «مختصر الاصول» عضدی.

حاشیه بر «معالم» که در جوانی تألیف کرد. این کتاب با حاشیه «معالم» خلیفه سلطان (سلطان العلماء) به چاپ رسیده است.

شرح بر اصول کافی که بهترین و کاملترین و زیباترین تألیف وی به شمار میرود و در آن از افراط و تفریط اجتناب نموده و اعتراضاتی بر «شرح آخوند ملاصدرا» شده است. این کتاب در ۱۲ مجلد، با تعلیقات علامه میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی به چاپ رسیده است.

شرح بر روضه کافی: در سال ۱۳۱۱ هـ . ق. در حاشیه روضه کافی به چاپ رسیده است.

شرح بر «زبده الاصول» شیخ بهائی، به عربی. نسخهای خطّی از آن به شماره ۴۲۹۲ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران موجود است.[۲۵]

شرح بر فروع کافی: محدث نوری در «مستدرک الوسایل» مینویسد:

امیر حامد حسین لکهنوی به من نوشتهاند که من به مجلدی از شرح ملا صالح بر فروع کافی مطلع شدم و ملاحظه نمودم، بنابراین، باید مجلدات شرح فروع کافی ملا صالح مفقود الاثر شده باشد.»[۲۶]

شرح قصیده بُرده. نسخهای خطی از آن به شماره ۸۸۷ در کتابخانه آیت الله مرعشی، در قم موجود است. در آخر شرح؛ نام مؤلف تصریح شده است.[۲۷]

قصیده بُرده از قصایدی است که در مدح رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ گفته شده است. ناظم قصیده؛ شرف الدّین ابوعبدالله محمد بن سعید سنهاجی دلاصی بوصیری و نام قصیده «الکواکب الدّریّه فی مدح خیر البریّه» است در ۶۰۸ هـ . ق. متولد و در سال ۴۹۶ هـ . ق. وفات یافته است و در اسکندریه مصر مدفون گردید.

شرح «قصیده دریّه» ابیبکر محمد بن حسین بن دریّه ازدی بصری (متوفا: ۳۲۱ هـ . ق.).

شرح «من لایحضره الفقیه».[۲۸]

رؤیای آقا محمد هادی

در بعض مجامع از ترجمه او بر قرآن مجید نقل کرده که در ذیل آیه (انما ولیکم الله و رسوله) نوشته است: مترجم گوید ک هر که مرا میشناسد، شناسد و هر که مرا نمیشناسد، بگویم تا بشناسد. منم هادی فرزند محمد صالح مازندرانی که هر دو چشمم کورباد و هر دو گوشم کر باد که اگر دروغ گویم: شبی از شبهای گذشته ایام جوانی در خواب دیدم که به عمارت رفیعی که در آن قبر و صندوقی بود و مرد پیری نشسته بود و برادر اعزّ و ارجمندم، مولانا عبدالباقی کتاب بزرگی در دست داشت و با فصاحت و بلاغت قرآن میخواند، امّا قرآن نبود. پس گفتم: این چه کتابی است.

آن مرد پیر گرفت که این «مصحف علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ» است. من مصحف را گشودم، اتفاقاً در صفحه دست راست، آیه کریمه (انما ولیکم الله و رسوله) بود و سطرهای طولانی داشت. دو سطر از آن در وصف خانواده رسالت بود. بیدار شدم، از آن کلمات هیچ به خاطرم نماند. باز همان لحظه خوابم برد، همان مکان شریف و همان مصحف را دیدم، با خود گفتم: مکرر بخوانم، این آیه را شاید بخاطرم بماند. پس از تکرار، باز بیدار شدم. همه از خاطرم محو شده بود به جز کلمه «زوج البتول» در وصف حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و غریبتر این که بعد از چندی به آن برادرم اظهار نمودم که «مصحف امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ » را در خواب دیدم، پیش از ذکر تفصیلی خواب، گفت که پیش ازین من این مصحف را در خواب دیدم. در آن اسم مبارک حسنین ـ علیهما السلام ـ را مشاهده کردم.[۲۹]

آقا نور الدین محمد 

آقا نورالدین محمّد پسرملاّ محمّد صالح مازندرانی و آمنه بیگم است. وی دانشمندی فقیه و کم نظیر بود دارای یک پسر و دو دختر بوده است. پسر او به نام آقا رحیم است که از او دختری است که همسر شهید آقا مهدی بن آقا محمد هادی مازندرانی است.

یکی از دختران آقا نورالدین محمد زوجه عالم فرزانه آقا محمد اکمل (ره) است که والد جناب عالم فرزانه آقا محمد باقراصفهانی مشهور به بهبهانی (ره) و اخوان ایشان آقا حسن رضا و آقا محمد حسین و دو همشیره آنان است.

و صبیه دیگر جناب آقا نورالدین محمد زوجه میرزا محمد تقی نجف آبادی بود.

بنابراین نسب استاد کل وحید بهبهانی به ملاّ محمّد صالح مازندرانی و علامه مجلسی اول و دوم از همین دختر آقا نورالدین محمد نشأت گرفته است.[۳۰]

آقا محمد سعید اشرف

«عالم ادیب مرحوم آقا سعید متخلّص به اشرف اشعار به غایت نیکو و سنجیده و سواد مداد فارسیهاش، نیل انفعال بر چهره بلغای عجم کشیده، زیبایی خطش دست خوشنویسان عالم را به تخته بسته، و رعنایی شکسته اش صفای بنفشه بناگوش دلبران را در هم شکسته، علوّ فطرت و سخاوت را از اجداد کرام میراث داشت، و در عهد عالم گیر اورنگ زیب به جهان شاه جهان آباد هند تشریف برده بود، آن پادشاه انجم سپاه، مقدمش را سعادت خود دانست و در نوازش و احترامش کوشید و اولادش یکی فاضل علاّمه ملاّ محمّد امین بود که شرح مبسوطی بر قسم کلام تهذیب ملا سعد الدین (تفتازانی) نوشته است، و اولاد او در زمان سلطنت ابراهیم شاه برادر نادرشاه منقرض شدند و دیگری میرزا محمّد علی متخلّص به دانا است که در هند آمده بود و مدتی را در مرشد آباد بنگاله به عزت گذرانید.»[۳۱]

شعر زیر از ملاّ محمّد سعید، متخلص به اشرف است:

تا راج  جان هم میکند  دین  هم  به  یغما  قربان  آن  غارتگرم  کو  دل  نه  تنها  میبرد  میبرد

آسوده  را  غم  میدهد  صبر  از  شکیبا  آری  طبیب  عشق  او  دارد  دوای  بوالعجب  میبرد

آسایش  یعقوب  را  شوق  زلیخا  میبرد  نبود  به  کیش  عاشقان  اخوان  یوسف  را  گنه

مانده  است  ما  را  نیم  جان  آن  نیز  گویا  دین  و  دل  و  هر  چیز  را  آن  ترک  غارتگر  میبرد  برد

هر  خاک  کان  باد  صبا  از  کوی  لیلی  صدق  محبت  میکند  در  چشم  مجنون  توتیا  میبرد

آلوده  گشته  خنجرش  ما  را  بدعوی  میبرد  با  آن  که  تیغ  جور  آن  در  جسم  من  زد  چاکها

گاهی  به  یثرب  میکشد  گاهی  به  بطحا  شوق  جمال  دلکشت  حاجی  ره  گم  کرده  را  میبرد

کاین  رندی  من  عاقبت  ناموس  تقوی  ای  شیخ  این  آلوده  را  در  سلک  پاکان  میبرد  جا  مده

بیعاقبت  باشد  که  رنج  از  بهر  دنیا  زحمت  کشیدن  خوش  بود  لیکن  از  برای  میبرد  یار  خود

دیوانه  عشق  تو  را  غم  سوی  صحرا  میبرد  فارغ  دلان  را  آورد  عشرت  پرستی  سوی  شهر

گر  کوه  باشد  جان  من  این  حسنش  از  جا  نپذیر  عذرم  چون  کنم  بیطاقتیها  در  میبرد  غمت

کاین  عشوههای  جانستان  دل  بیمحابا  ای  هوشمندان  بر  رخش  آهسته  میباید  میبرد  نظر

اشرف  هنوز  از  بهر  آن  شرمندگیها  فرهاد  بعد  از  بیستون  زد  تیشه  بر  سر  میبرد.[۳۲]  صبربین

 آقا حسنعلی مازندرانی

آقا حسنعلی، فاضل لبیب و عالم ادیب بوده است و در جوانی به هندوستان تشریف برده، امراء و حکام در اعزاز و احترامش بسیار کوشیدند و در آن ملک مشهور به حسنعلی خان شد، و اولاد او یکی میرزا علی اشرف بود و از اولاد او جمعی در خانههای اجدادی خود در اصفهان میباشند و دختری از آنها همسر آقا حسنعلی بن آقا محمّد هادی ثانی است، و سایر اولاد آن مرحوم در هند میباشند.[۳۳]

آقا عبدالباقی مازندرانی 

آقا عبدالباقی عالم، عامل و فقیه کامل بوده است خداوند به ایشان یک پسر داد که مشهور به آقا بزرگ بوده است و در اوایل جوانی به هند رفته بود. اکابر و اعیان مقدم شریفش را غنیمت دانسته در خدمت گزاری و احترام به او نهایت طاقت خود را مصروف داشتند. ایشان را فرزندی بود دارای کمالات مرضیه، به زیور زهد و تقوی و فضیلت آراسته، به نام آقا علاء الدین محمد (ره) و دو دختر که یکی زوجه میرزا امین تاجر بود، که سه پسر داشت. بنام های آقایی و آقا علی نقی و آقا عبدالکریم و آقا عبدالکریم را اولاد نبود، و اولاد آقائی فوت شدند و از آقا علی نقی دو پسر بود: حاجی عبدالباقی و حاجی ابوالحسن واز حاجی ابوالحسن ولدی هست موسوم به آقا عبدالحسین، و او را چند اولاد است و دیگری زوجه حاج محسن نامی بود از اهل مارچی که از قرای ماربین اصفهان است و از ایشان فرزندی به نام محمدعلی باقی است که در «جهرم» فارس میباشند.

و آقا علاء الدین محمد سه پسر داشت بنام حاج محمدعلی، و حاجی محمد اسماعیل و حاجی محمد جعفر.[۳۴]

شهید آقا محمّد مهدی مازندرانی

محمّد مهدی، پسر آقا محمّد هادی، پسر ملاّ صالح، پسر احمد مازندرانی، گوهر میانه گردنبند خاندان خویش بود و بیت الغزل قصیده آن، مرد فضیلت سرمشق دانش و عمل، و از برجستهترین حدیث دانان بود. داماد عمویش، آقا نورالدین پسر ملاصالح بود. دانشمند بزر شیخ محمد پسر محمّد زمان کاشانی از وی حدیث روایت میکند و در اجازه نامهای که برای آقا محمّد باقر هزار جریبی نوشته، از وی تمجید کرده است و میگوید: نزد استاد دقیق و تزبینمان محمد مهدی پسر محمّد هادی مازندرانی که برهمه استادان معاصر و قدیم فائق آمد، خوانده ام.

مؤلف نجوم السماء نیز او را میستاید. کتاب «وسیله السعاده» که ترجمه «منهج الدعوات» ابن طاووس است، از آثار او است که در سال ۱۱۲۳ هـ .

ق. به آن بپرداخته، و حاشیهای بر «شرح مختصر الاصول» عضدی نگاشته است. وی در سال ۱۱۴۰ هـ . ق پس از تسلط افغانیان بر اصفهان به دست آنها شهید شد.

خاندانش آشیانه دانش است و مردانش همه پرچمدار خرد و فرزانگی و حاملان حدیث و سنت و ناشران فضیلت، وی شاخهای از آن درخت تنومند و بارور فرخنده است و پرتوی از کانون تابش و فروزش آن، بدینسان که پدرش مولی محمّد هادی دانشمندی بسیار دانا و حدیثدانی بزرگ و توانا و صاحب تألیفات بود. او نواده دختری محدث بزرگ، علاّمه محمّد تقی مجلسی است.[۳۵]

تولد و وفات 

در هیچ یک از کتب تراجم و رجال، به سال تولد ایشان اشاره نشده است و وفاتش را نیز، با تردید در شوّال سالهای ۱۰۸۰، ۱۰۸۱ و ۱۰۸۶ هـ . ق. نوشتهاند. دو تاریخ اول، بیگمان اشتباه و تاریخ فوت همان سال ۱۰۸۶ هـ . ق. است. منشأ اشتباه ناقص بودن ماده تاریخ است. آخوند ملا محمد صالح مازندرانی در بقعه پدر زن خود (ملا محمد تقی مجلسی) پایین پا، در ایوانچه، دفن کردند و قبری کوتاه بسته دارد. اشعار زیر بر لوح قبر او نقش بسته است:

آه و افسوس و فغان و فریاد افضل و اعلم و امجد شده فوت

یعنی آخوند محمد صالح کز همه بود سرآمد شده فوت

او  ملک  بود  عجب  نیست  اگر  گویمش  روح  مجرد  شده  فوت

جست  تاریخ  وفاتش  «زاهد»  که  کی  آن  ذات  مؤید  شده  فوت

هاتفی  گفت  بتاریخ  که  «آه»  صالح  دین  محمد  شده  فوت.[۳۶]

 



[۱] . ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، ج ۵، ص ۱۴۶٫
[۲] . معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج ۶، ص ۶۳۹٫
[۳] . زمر، ۱۰٫
[۴] . مرآت الاحوال جهان نما، آقا احمد بن محمد علی بهبهانی، مقدمه و تصحیح و حواشی به اهتمام علی دوانی، ص ۱۲۷ ـ ۱۲۸٫
[۵] . محمد تقی مجلسی، سید حمید میرخندان، ص ۲۹٫
[۶] . محمد تقی مجلسی، ص ۳۳ ـ ۳۴٫
[۷] . روضات الجنات، ج ۲، ص ۱۲۳٫
[۸] . بحار الانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۲۴٫
[۹] . محمد تقی مجلسی، ص ۱۱۰٫
[۱۰] . همان، ص ۳۵ و ۳۶٫
[۱۱] . روضه المتقین، محمد تقی مجلسی، ج ۱۴، ص ۳۸۲٫

[۱۲] . فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص ۲۴۵ ـ ۲۴۷٫
[۱۳] . علامه مجلسی، علی دوانی، ص ۸۰ ـ ۸۳٫
[۱۴] . علاّمه مجلسی، علی دوانی، ص ۸۱٫
[۱۵] . وقایع السنین و العوام، امیر عبدالحسین خاتون آبادی، ص ۵۰۸٫
[۱۶] . محمد تقی مجلسی، ص ۸۳ ـ ۸۵٫
[۱۷] . معادن الحکمه، محمد علم الهدی، ج ۱، ص ۹ ـ ۱۲٫
[۱۸] . وافی، مقدمه، ج ۲، ص ۳۲٫
[۱۹] . معادن الحکمه، ج ۱، ص ۹، ۱۶، ۲۶ و ۳۰٫
[۲۰] . مقالات و بررسیها، دفتر ۴۵ و ۴۶، دانشکده الهیات و معارف اسلامی تهران، ص ۵۸ و وافی، مقدمه، ج ۱٫
[۲۱] . ریاض العلما، ج ۴، ص ۳۰۶ و ۳۰۷٫
[۲۲] . علاّمه مجلسی، ص ۳۸۲ و ۳۸۴٫
[۲۳] . مقدمه ترجمه ریاض العلماء، ص ۶٫
[۲۴] . همان، ص ۸ ـ ۹ و ص ۱۱ ـ ۱۷٫

[۲۵] . فهرست کتابخانه مجلس، ج ۱۱، ص ۳۰۲٫
[۲۶] . فهرست کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، سپهسالار سابق، ج ۱، ص ۲۵۹٫
[۲۷] . فهرست کتابخانه مرعشی، ج ۳، ص ۸۳٫
[۲۸] . زندگینامه علامه مجلسی، سید مصلح الدین مهدوی، ج ۲، ص ۳۲۳ و ۳۲۴؛ فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص ۵۴۳ و ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، ج ۵، ص ۱۴۷٫
[۲۹] . فوائد الرضویه، ص ۷۰۳٫
[۳۰] . علامه مجلسی، ص ۵۵۲٫
[۳۱] . مرات الاحوال جهان نما، ص ۱۳۱٫
[۳۲] . شهیدان راه فضیلت، شیخ عبدالحسین امینی نجفی، ص ۳۷۹٫
[۳۳] . مرآت الاحوال جهان نما، ص ۱۳۳٫
[۳۴] . همان.

[۳۵] . شهیدان راه فضیلت، امینی نجفی، ص ۳۷۸ و ۳۷۹٫
[۳۶] . زندگینامه علامه مجلسی، ج ۲، ص ۳۲۴٫

زندگینامه آیت الله االعظمی حاج شیخ حسین مظاهری دامت افاضاته

images

تولد و دوران کودکی 

مرجع عالیقدر حضرت آیه الله االعظمی آقای حاج شیخ حسین مظاهری، در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در «تیران»، یکی از شهرستان‌های استان اصفهان و در خانواده‌ای مذهبی و روحانی و دوستدار خاندان پیامبر گرامی اسلام «صلی الله علیه وآله وسلم» پا به عرضۀ وجود نهادند.تقید به شریعت و کوشش برای انجام واجبات و ترک محرمات الهی از ویژگی های برجستۀ خانوادۀ آیه الله العظمی مظاهری به ویژه والد ایشان، مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن مظاهری بود که این مسأله، سهم بسزایی در رشد و تعالی روحی ایشان و علاقه مندی معظّم له در حوزۀ علمیه داشت.

دوران تحصیل 


آیه الله العظمی مظاهری،با پایان دادن به تحصیلات غیر حوزوی، در سال ۱۳۲۶هجری شمسی،برای تحصیل علوم دینی، وارد حوزۀ علمیۀ اصفهان شدند. حوزۀ علمیۀ اصفهان در دوره‌های قبل،به‌ویژه در عصر صفوی،با ظهور عالمانی برجسته و سترگ و بر پایی جلسات علمی درخشش فراوان داشت.در دوره ای که آیه الله العظمی مظاهری به تحصیلات حوزوی روی آورده بود،حوزه اصفهان اگر چه درخشش پیشین را نداشت؛امّا همچنان از استادان بزرگ و حوزه های بحث و درس خالی نبود.معظّم له در ابتدا به مدرسه مسجد سید اصفهان،که مقبره مرحوم سیّد شفتی نیز در آنجاست،وارد شده و مشغول به تحصیل شدند. آیه الله العظمی مظاهری دروس دورۀ ادبیات و نیز بخشی از دورۀ سطح را در اصفهان،در نزد استادان بزرگ آن دیار،فرا گرفته و در سال ۱۳۳۰ هجری شمسی،به منظور تکمیل تحصیلات خود و بهره مندی از محضر استادان حوزۀ علمیۀ قم،به این حوزه سترگ پای نهادند و پس از پایان تحصیلات سطح عالیه،در درس خارج فقه و اصول اعاظم حوزۀ علمیۀ قم شرکت جسته و در کنار آن به فراگیری دروس فلسفه، همانند اسفار و شفا و نیز تفسیر و کلام پرداختند. معظّم له در طی این سال‌ها، از تدریس دروس حوزوی نیز غافل نمانده و از آغاز تحصیل،دورس فراگرفته را تدریس می‌کردند. ایشان،عوامل کامیابی خود در زمینه های علمی را انتخاب استادان و هم مباحثه های خوب،تلاش برای مانع نشدن امور دنیوی در تحصیل، منظم بودن و تقویت دروس پایه می‌دانند.

اساتید 


آیه الله العظمی مظاهری،با ورود به حوزۀ علمیۀ اصفهان دروس ادبیات را خدمت دو عالم ادیب،مرحوم حاج آقا جمال خوانساری و حاج آقا احمد مقدس فراگرفته و دروس سطح را نزد حضرات آیات خادمی ،فیاض، طیب،ادیب ومدرس و منظومه حاجی سبزواری را در محضر مرحوم آیه الله حاج شیخ محمود مفید آموختند.با ورود به حوزۀ علمیه قم ، کتاب مکاسب و کفایه الاصول را نزد مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی و مرحوم آیه الله العظمی مرعشی نجفی و مرحوم آیه الله مجاهدی و مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضی حائری و مرحوم آیه الله سید محمد باقر سلطانی«قدّس سرّهم» خواندند و آنگاه پیش از هشت سال در دروس خارج فقه حضرت آیه الله العظمی بروجردی و ده سال در دروس خارج فقه و اصول حضرت امام خمینی«قدّس سرّه» و بیش از دوازده سال در دروس خارج فقه و اصول آیه الله العظمی محقق داماد حاضر گشتند.همچنین اسفار ملا صدرا،شفای بوعلی سینا و دروس تفسیری و اعتقادی را نزد علامۀ طباطبائی فراگرفتند.

فعالیتهای علمی وفرهنگی 


حضرت آیه الله العظمی مظاهری،در سال های زندگی پر برکت خود خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی فراوانی را به انجام رسانیده‌اند که تا هم اکنون نیز ادامه دارد.از جمله خدمات معظّم له که تحوّل بزرگی در حوزه های علمیه ایجاد کرد،اهتمام ویژه به درس اخلاق و پرورش روحیۀ معنوی فضلاء و طلاب جوان بود.ایشان پیش از انقلاب با اصرار واستقبال فضلاء وطلاب، درس اخلاق خود را ابتدا در مدرسه فیضیۀ قم آغاز کردند. و اکنون متجاوز از چهل و پنج سال است که این دروس به طور مداوم تشکیل می‌گردد و از این رهگذر، شاگردان و طلاب فاضلی به مکتب شیعه تقدیم شده است.آیه الله العظمی مظاهری در امر سامان دادن به حوزه‌های علمیه نیز در پیش و پس از انقلاب خدمات شایانی داشته اند.از جمله، در پیش از انقلاب، به همراه بزرگانی چون آیه الله مصباح یزدی و آیه الله خرازی در تنظیم و تدوین برنامه های علمی و آموزشی موسسۀ در راه حق شرکت جستند که برکات بسیار عظیمی را به همراه داشت.در سال ۱۳۷۴ هجری شمسی نیز با هجرت ایشان از حوزۀ علمیۀ قم به شهر اصفهان ،حوزۀ علمیۀ اصفهان استقلال یافت.در دورۀ حضور معظّم له در اصفهان نیز خدمات فراوانی به آن حوزه کهن ارزانی گشته که از جمله می‌توان به تاسیس «مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان»، «مرکز آموزش‌های تخصصی حوزه علمیه اصفهان»، «مرکزمشاورۀ حوزۀ علمیۀ اصفهان»، «مرکز خدمات حوزۀ علمیۀ اصفهان با بخش های مختلف بیمه، مسکن، قرض الحسنه، دفتر تعاون و …»، «مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزۀ علمیۀ اصفهان» و نیز «مرکز رسیدگی به امور مساجد استان اصفهان» اشاره کرد.

تدریس وتألیف


آیه الله العظمی مظاهری سالیان بسیاری در حوزه های علمیه علاوه بر دروس اخلاق به تدریس دروس مختلف فقهی، اصولی، فلسفی، اقتصادی و… پرداخته‌اند. ایشان چندین بار، شرح منظومه، نهایهالحکمه و بخش‌هائی از اسفار اربعه را تدریس نموده و از سال ۱۳۵۶ تا کنون به تدریس دروس خارج فقه و اصول اشتغال داشته اند.معظّم له طی این سال‌ها بسیاری از ابواب فقهی همانند طهاره، صلوه، صوم، خمس،زکوه،حجّ،امر به معروف و نهی از منکر، بیع، اجاره، مضاربه، شرکت، ضمان، حواله، کفالت، صلح، حجر،قرض،فلس،قضا،شهادات،حدود ودیات،ولایت فقیه و … و همچنین بیش از پنج دوره کامل مباحث علم اصول فقه و یک دوره مبحث قواعد فقهیه را در حوزۀ علمیۀ قم و اصفهان تدریس فرموده اند. معظّم له در ضمن تدریس از تألیف و پژوهش نیز غافل نبوده و کتاب های فراوانی را به میراث مکتوب شیعه افزوده‌اند. فهرست آثار و تألیفات منتشر شدۀ آیه الله العظمی مظاهری،بدین شرح است:

قرآن کریم

۱- معارف اسلام در سورۀ یس
۲- معاد در قرآن

فقه

۳- الحاشیه علی العروه الوثقی
۴- رسالۀ توضیح المسائل (احکام،اخلاق،عقائد)
۵- فقه‌الولایه و الحکومه الاسلامیّه
۶- مناسک حج
۷- احکام عمره مفرده
۸- استفتائات حجّ و عمره
۹- نکته‌هایی پیرامون ولایت فقیه و حکومت دینی
۱۰- ۷۰نکته فقهی و اخلاقی مورد احتیاج در حجّ و عمره

رجال

۱۱- الثقاه الاخیار من رواه الاخبار

اعتقادات
۱۲- الیوم الآخر
۱۳- الامامه و الولایه فی القرآن (با همکاری حضرات آیات:محمدی گیلانی،محمد یزدی،مصباح،موسوی)
۱۴- برنامۀ زندگی
۱۵-اسلام، آئین رستگاری

اخلاق

۱۶- دراسات فی الاخلاق و شئون الحکمه العملیّه
۱۷- عوامل کنترل غرائز در زندگی انسان
۱۸- جهاد با نفس (۴ جلد)
۱۹- فرماندهی در اسلام
۲۰- اخلاق در خانه
۲۱- فضائل و رذائل اخلاقی
۲۲- تربیت فرزند از نظر اسلام
۲۳- جبهه و جهاد اکبر
۲۴- خانواده در اسلام
۲۵- به سوی حق
۲۶- ویژگی های معلّم خوب
۲۷- در ساحل سپیدۀ اخلاص
۲۸- اخلاق و خودسازی
۲۹- آفتاب پرهیزکاری
۳۰- اخلاقیات العلاقه الزوجیّه
۳۱- اخلاق و جوان (۲ جلد)
۳۲- اخلاق در اداره
۳۳- کاوشی نو در اخلاق اسلامی (۲ جلد)
۳۴- اخلاق و خودسازی در مکتب اهل بیت (علیهم السّلام)
۳۵- حدیث اهل نظر
۳۶- اخلاق در توحید
۳۷- اسرار حج
۳۸- راز عروج
۳۹- اخلاق فرماندهی
۴۰- اعتکاف، سلوک منتظران
۴۱- روزه، سلوک پرهیزکاران
۴۲- اسرار حج
۴۳- راهکارهای عملی درمان وسواس
۴۴- حریم‌های اخلاق در آئینه احکام

حدیث

۴۵- شرح و تفسیر دعای کمیل (۳ جلد)
۴۶- شرح و تفسیر دعای سحر(۲ جلد)
۴۷- شرح و تفسیر مناجات شعبانیه(۲ جلد)
۴۸- الحکومه الاسلامیه فی احادیث الشیعه الامامیّه (با همکاری حضرات آیات:خرازی،مصلحی،شهید سلطانی و استادی)

اقتصاد اسلامی

۴۹- احکام اقتصادی در مورد زمین
۵۰- مقایسه‌ای بین سیستم‌های اقتصادی (۳ جلد)
۵۱- التوازن الاسلامی بین الدنیا و الآخره (با همکاری حضرات آیات:خرازی، مصلحی، شهید سلطانی و استادی)

تاریخ و سیره

۵۲-‌زندگانی چهارده معصوم(علیهم‌السلام)
۵۳-‌مظهر حق

نرم افزارهای منتشر شده(به ترتیب انتشار)
۱- نرم افزار خورشید معرفت (حاوی ۱۲۰ ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له)
۲- نرم افزار صفای دل،دفتر اول(حاوی ۱۰۰ ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له)
۳- نرم افزار صفای دل،دفتر دوم(حاوی ۷۰ ساعت صوت از دروس اخلاق معظّم له ومتن برخی از کتب اخلاق)
۴- نرم افزار تجلّی حقّ (حاوی ۶۰ جلسۀ صوتی وتصویری از سخنرانی های معظّم له پیرامون شخصیت و سیرۀ پیامبراعظم«ص»)
۵- نرم افزار تهذیب نفس ، شامل دروس اخلاق معظم له به صورت صوتی
۶- نرم افزار انسان در قرآن ، شامل دروس تفسیری قرآن کریم معظم له با موضوعات: هدف از خلقت ، کرامت ، سعادت و شقاوت و …، به صورت صوتی
۷- نرم افزار مهر پنهان ، شامل دفتر اول از سلسله مباحث مهدویت معظم له و به صورت صوتی
۸-‌نرم افزار مهر پنهان ، دفتر دوم (حاوی ۴۱ جلسه صوت از مباحث مهدویت معظم له و متن برخی از کتب اخلاقی)
۹- نرم افزار شهادات ، دفتر اول و دوم از سلسله دروس خارج فقه معظم له با موضوع شهادات
۱۰- نرم افزار ازدواج و خانواده شامل سلسله مباحث اخلاقی معظم له در زمینه ازدواج و خانواده (حاوی۱۲۰ سخنرانی صوتی)
۱۱- نرم‌افزارهای دروس خارج فقه با موضوعات مختلف از جمله: قرض، فلس، حجر و …

همچنین آیه الله العظمی مظاهری«مدّظلّه‌العالی» در زمینه‌های دیگر اسلامی نیز تحقیقات و کتب فراوانی نگاشته‌اند که تاکنون به چاپ نرسیده است که از آن جمله می‌توان به تقریرات فقه و اصول اساتیدشان، کتب و رساله‌های متعدّد فقهی و اصولی، کتاب ولایه الفقیه، دورۀ کامل اصول فقه، رسالهٌ فی العرفان، رساله فی المعاد، المالکیه فی الاسلام و … اشاره کرد.

 

زندگینامه آیت الله محمد هادی معرفت(ره)

maarefat_mohammad-haadi
تولد و دوران‌ کودکی‌:

آیه‌الله‌ معرفت‌ در سال‌ ۱۳۰۹ هجری‌ شمسی‌ در کربلا در میان‌ خانواده‌ای‌ روحانی‌ و دوستدار قرآن‌ و عترت‌ به‌ دنیا آمد. پدرش‌ مرحوم‌ شیخ‌ علی‌ معرفت‌ از روحانیان‌ با فضیلت‌ بود که‌ از پانزده‌ سالگی‌ ساکن‌ کربلا شده‌ بود. خاندان‌ آیه‌الله‌ معرفت‌ همه‌ اهل‌ علم‌ و تقوا بودند و در این‌ راستا سابقه‌ای‌ ۳۰۰ ساله‌ داشتند و همگی‌ فرزندان‌ مرحوم‌ شیخ‌ عبدالعالی‌ میسی‌، صاحب‌ رساله‌ میسیّه‌ بودند که‌ از قریه‌ میس‌ جبل‌ عامل‌ به‌ اصفهان‌ هجرت‌ می‌کند و جد بزرگ‌ آیه‌الله‌ معرفت‌ با اهل‌ و عیالش‌ به‌ کربلا می‌رود و در آنجا زندگی‌ می‌کند.

دوران‌ تحصیل‌:

آیه‌الله‌ معرفت‌، تحصیلات‌ خود را در مکتب‌ خانه‌های‌ آن‌ روزگار آغاز کرد و حتی‌ کتاب‌ جامع‌ المقدمات‌ را هم‌ در آن‌ مکتب‌ خانه‌ها فرا گرفت‌. پس‌ از آن‌ وارد حوزه‌ علمیه‌ کربلا شد و با تلاش‌ فراوان‌ به‌ فراگیری‌ دروس‌ دوره‌ سطح‌ پرداخت‌. بخشی‌ از دروس‌ سطح‌ را نزد پدر و بخش‌ دیگری‌ را نزد استادان‌ حوزه‌ علمیه‌ کربلا فرا گرفت‌. پس‌ از آن‌ به‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ رفت‌ و یک‌ دوره‌ خارج‌ اصول‌ و بخشی‌ از خارج‌ فقه‌ را در همان‌ حوزه‌ مبارک‌ به‌ پایان‌ رساند.

سپس‌ برای‌ بهره‌مندی‌ از محضرآیه‌الله‌ العظمی‌ خویی‌(ره‌) و دیگر استادان‌ حوزه‌ علمیه‌ نجف‌، وارد این‌ شهر شد. در آنجا نیز از محضر علمای‌ فرزانه‌، بهره‌های‌ فراوان‌ برد. پس‌ از آن‌ وارد حوزه‌ علمیه‌ قم‌ شد و پس‌ از چندی‌ شرکت‌ در درس‌ مرحوم‌ میرزاهاشمی‌ آملی‌، تدریس‌ رسمی‌ خود را آغاز کرد.

آیه‌الله‌ معرفت‌ در طول‌ سالهای‌ تحصیل‌، همواره‌ از تدریس‌ کتب‌ و دروس‌ حوزوی‌ بازنماند؛ حتی‌ به‌ تدریس‌ دروسی‌ که‌ امروزه‌ در حوزه‌ها متداول‌ نیست‌ ـ مانند ریاضیات‌ ـ می‌پرداخت‌ و همراه‌ با تحصیل‌ و تدریس‌، به‌ پژوهش‌ در گستره‌های‌ گوناگون‌ علمی‌ و دینی‌ می‌پرداخت‌. در این‌ راه‌، از هیچ‌ تلاشی‌ دریغ‌ نمی‌ورزید؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ به‌ گفته‌ خود گاه‌ تا سحر برای‌ حل‌ مسأله‌ای‌ بیدار می‌ماند و به‌ تأمل‌ و کاوش‌ در کتب‌ مختلف‌ می‌پرداخت‌.

استادان‌ و دوستان‌:
آیه‌الله‌ محمدهادی‌ معرفت‌، در سالهای‌ تحصیل‌ خود محضر علمای‌ بزرگ‌ و استادان‌ سترگی‌ را درک‌ کرد. جامع‌المقدمات‌ را درمکتب‌ خانه‌ نزد مرحوم‌ شیخ‌ علی‌ اکبر نائینی‌ فرا گرفت‌ و بخشی‌ از دروس‌ مقدمات‌ را به‌ همراه‌ پسر عموی‌ خود، مرحوم‌ شیخ‌ محمد جواد معرفت‌ نزد پدر آموخت‌. سیوطی‌ را نزد مرحوم‌ شیخ‌ سعید تنکابنی‌ و مغنی‌، معالم‌ و کفایه‌ را نزد مرحوم‌ شیخ‌ محمدحسین‌ مازندرانی‌ فرا گرفت‌. برای‌ فراگیری‌ مطول‌، به‌ محضر ادیب‌ نیشابوری‌ مشرف‌ شد و بخشی‌ از قوانین‌ را نزد سید حسن‌ آقامیر خواند. یک‌ دوره‌ خارج‌ اصول‌ و بخشی‌ از خارج‌ فقه‌ را نزد مرحوم‌ آیه‌الله‌ شیخ‌ یوسف‌ بیارجمندی‌ خراسانی‌ آموخت‌.

با ورود به‌ حوزه‌ علمیه‌ نجف‌، به‌ درس‌ آیه‌الله‌العظمی‌ خویی‌(ره‌) رفت‌ و یک‌ دوره‌ کامل‌ اصول‌ و بخشی‌ از فقه‌ را از ایشان‌ فرا گرفت‌. همچنین‌ به‌ درس‌ استادان‌ بزرگی‌ چون‌ آقامیرزا باقر زنجانی‌، شیخ‌ حسین‌ حلّی‌، آیه‌الله‌ حکیم‌ و مرحوم‌ آقای‌ فانی‌ شرفیاب‌ شد و تا زمانی‌ که‌ در نجف‌ بود به‌ درس‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) می‌رفت‌ و از آن‌ بهره‌ می‌برد.
پس‌ از هجرت‌ به‌ قم‌، حدود دو سال‌ به‌ درس‌ مرحوم‌ میرزاهاشم‌ آملی‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌، تدریس‌ را ادامه‌ داد و در ضمن‌ آن‌ به‌ تألیف‌ می‌پرداخت‌.
از دوستان‌ وی‌ می‌توان‌ مرحوم‌ سید عبدالرضا شهرستانی‌ و مرحوم‌ حاج‌ آقا محمد شیرازی‌ را نام‌ برد.

فعالیتهای‌ علمی‌ و فرهنگی‌:

آیه‌الله‌ محمدهادی‌ معرفت‌ در طول‌ عمر خود خدمات‌ علمی‌ و فرهنگی‌ بسیاری‌ را به‌ جامعه‌ شیعی‌ ارزانی‌ داشته‌ است‌. او در کربلا با گروهی‌ از فضلای‌ آن‌ دیار با سرپرستی‌ حجه‌الاسلام‌ والمسلمین‌ آقای‌ شهرستانی‌، مجله‌ای‌ را به‌ نام‌ «اجوبه‌المسائل‌ الدینیه‌» منتشر ساختند که‌ در آن‌ به‌ شبهات‌ گوناگونی‌ که‌ در گستره‌های‌ مختلف‌ دینی‌ مطرح‌ می‌شد، پاسخ‌ داده‌ می‌شد.

وی‌ در طول‌ سالیان‌ تحصیل‌ و پس‌ از آن‌، همواره‌ به‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌ در حوزه‌های‌ علمیه‌ کربلا، نجف‌ و قم‌ اشتغال‌ داشته‌ است‌ و از این‌ رهگذر، شاگردان‌ فرهیخته‌ و ممحضی‌ را تربیت‌ کرده‌ و به‌ عالم‌ اسلام‌ ارزانی‌ داشته‌ است‌ که‌ این‌ تلاش‌، هم‌ اکنون‌ نیز ادامه‌ دارد؛ بخشی‌ از این‌ تدریسها، تدریس‌ علوم‌ قرآنی‌ بوده‌ است‌ که‌ با توجه‌ به‌ نیازهای‌ عالم‌ اسلام‌ و کمبودهای‌ موجود در حوزه‌های‌ علمیه‌، آثار و برکات‌ فراوانی‌ را به‌ همراه‌ داشته‌ است‌؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ می‌توان‌ آیه‌الله‌ معرفت‌ را احیاگر دروس‌ علوم‌ قرآنی‌، در عصر اخیر در حوزه‌های‌ علمیه‌ دانست‌.

آیه‌الله‌ معرفت‌ در طول‌ عمر با برکت‌ خود کتابها و مقالات‌ فراوانی‌ را منتشر ساخته‌ است‌ که‌ برخی‌ از آنها به‌ شرح‌ زیر است‌:

۱ـ ولایت‌ فقیه‌؛
۲ـ دقت‌ فوق‌العاده‌ شیخ‌ در استنباط‌ مسائل‌؛
۳ـ فرضیه‌ بازگشت‌ روح‌؛
۴ـ مصونیت‌ قرآن‌ از تحریف‌؛
۵ـ حدیث‌ «لاتعاد»؛
۶ـ تناسب‌ آیات‌؛
۷ـ آموزش‌ علوم‌ قرآن‌؛
۸ـ تاریخ‌ قرآن‌؛
۹ـ التفسیر و المفسرون‌؛ تفسیر و مفسران (جلد اول )‌؛ تفسیر و مفسران (جلد دوم )
۱۰ـ التهمید، فی‌ علوم‌ القرآن‌؛
۱۱ـ شبهات‌ وردود؛
۱۲ـ التفسیر الأثری‌ الجامع‌.

آیه‌الله‌ معرفت‌، غروب جمعه ۲۹ دی ماه ۱۳۸۵ در سن ۷۶ سالگی دعوت حق را لبیک گفت. خداوند او را با اولیاء الله‌ محشور کند انشاء الله

زندگینامه حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثى

mohaddethi_jawaad[جواد محدثی

در سال ۱۳۳۱ در شهرستان سراب (آذربایجان شرقی) به دنیا آمد پدر و پدر بزرگش روحانی بودند و در مکتب مرحوم میرزا جلیل واعظ سرابی به درس و تدریس اشتغال داشتند .

وی به لحاظ روحانی بودن پدرش از کودکی در قم میزیست. در این شهر بزرگ شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قم گذراند از سال ۱۳۴۴ ش وارد حوزه علمیه شد و در مدرسه علیمه منتظریه معروف به حقانی به تحصیل پرداخت در این مدرسه که با مدیریت شهید آیت الله قدوسی و همکاری شهید آیت الله بهشتی ، آیت الله جنتی و آیت الله مصباح یزدی اداره می شد با استفاده از محضر اساتید برجسته ، انقلابی و متقی که اغلب از شاگردان امام راحل «قدس سره» بودند درسهای حوزه را از مقدمات تا خارج فقه فرا گرفت از اساتید بسیار این دوره ۱۴ ساله می توان از شهید قدوسی ، شهید مفتح ، شهید شاه آبادی و آیات عظام : مشکینی ، وحید خراسانی ، شبیری زنجانی ، جنتی ، احمدی میانجی ، مصباح یزدی ، گرامی ، انصاری شیرازی ، حسن زاده آملی ، میر محمدی ، آذری قمی ، صانعی ، مومن ، محمدی گیلانی ، حائری شیرازی ، ابراهیم امینی ، مقتدایی و بزرگان دیگر یاد کرد پس از انقلاب نیز در درسهای آیات عظام حضور می یافت.

پیش از انقلاب به سبب مبارزات سیاسی و سخنرانی در شهرستان ها دو بار دستگیر و زندانی شد یک بار در سال ۵۴ به مدت دو هفته و بار دیگر در سال ۵۶ به مدت ۹ ماه با پیروزی انقلاب اسلامی در کنار فعالیت های درسی به تلاشهای فرهنگی و تبلیغی در شهرستانهای مختلف پرداخت، با صدا و سیما امور تربیتی آموزش و پرورش ، سازمان تبلیغات اسلامی ، دفتر تبلیغات اسلامی ، پژوهشکده باقر العلوم ، سپاه پاسداران و بخش فرهنگی بنیاد شهید و جهاد سازندگی همکاری های فرهنگی و قلمی داشت ، در عرصه مطبوعات دینی و مجلات انقلابی و مذهبی فعالانه همکاری داشت و با نگارش سلسله مقالاتی در زمینه های هنری ، اخلاقی ، اجتماعی ، مباحث قرآنی و تربیتی ، خانوادگی ، در مجلاتی همچون : عروه الوثقی ، پیام انقلاب ، پیام زن ، حوزه ، مکتب جبهه ، مکتب انقلاب ، امید انقلاب ، کمیته ، پیام هلال ، میقات حج ، کوثر ، فرهنگ جهاد ، پاسدار انقلاب ، پرسمان ، حدیث زندگی ، افق خانواده ، مسجد دانشگاه همچنین با همکاری قلمی با روزنامه های جمهوری اسلامی و کیهان و هفته نامه «صبح صادق» و «ری» و نشریه «زائر» در ایام حج ، در طول سالیان متمادی حضور ادبی و فرهنگی داشت .

چند سال در اوایل انقلاب با حضور در دانشگاههای مختلف و تدریس تاریخ اسلام ، تعلیم و تربیت اسلامی ، منطق و موضوعات دیگر نیز حضور مکرر در مجامع دانشگاهی و جمع های دانشجویی و اردوهای دانش آموزی و سمینارهای فرهنگی و تربیتی آموزشی و پرورش معلمان ، در فضای فکری اجتماعی جوانان حضوری اثر گذار داشت 

یک بار هم سفری دو ماهه به جنوب لبنان و ارتباط و همکاری با حزب الله داشت. نه سفر هم به حج رفته است وی به دلیل بر خورداری از قریحه شعر و سابقه شاعری که به سالهای پیش از انقلاب بر می گردد در بسیاری از مجامع ادبی و محافل شعری و شبهای شعر بویژه در اوایل انقلاب به عنوان یک حوزوی شاعر و خوش ذوق حضور می یافت و آثار خویش را عرضه میکرد و این حضور نقش مثبت و بسزایی داشت .

از ویژگیهای خاص او بعد ادبی و قلمی است و به همین جهت د رراستای انتقال تجارب قلمی و نگارشی خویش به نسل جوان حوزه از پیش از انقلاب تا حال حاضر پیوسته در مدارس مختلف حوزه علمیه ( چه جامعه الزهرا و چه مدارس برادران و چه مراکز تخصصی حوزه ) آموزش ادبیات فارسی و روش نگارش و تحقیق داشته است و در این زمینه کتاب (روشها )ی او به عنوان یک متن آموزشی فشرده به شمار می رود وی همچنین در مراکز مختلفی به عنوان عضو هیئت علمی، طرح و برنامه ، بررسی و نظارت حضور و همکاری داشته است

کتب: ‏ 
۱- سلمان فارسى، ۷۲ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۲- بلال، ۵۴ ص قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۳- میثم تمار، ۴۸ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۴- مسلم بن عقیل، ۷۹ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۵- حبیب بن مظاهر، ۵۶ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۶- عبدالله بن مسعود، ۹۵ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۷- عمار یاسر، ۶۳ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۸- حمزه سید الشهدا، ۶۳ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۹- عباس بن على، ۸۸ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۱۰- حجر بن عدی،۶۴ص،قم،دفتر تبلیغات اسلامی.
۱۱- آشنایى با سوره‏ها(شناخت سوره‏هاى قرآن)،۱۱۲ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۱۲- آشنایى با علوم قرآن(علوم قرآنى براى جوانان)، ۱۳۶ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۱۳- آشنایى با معارف«الغدیر» ۴ جلد جمعا ۲۳۳ ص (سرى مباحث:زیارت، توسل، معناى مولى، عید غدیر در اسلام / قم / مرکز الغدیر 
۱۴- آفات علم(شناخت آفت‏هاى اخلاقى علم و دانشمندان)،۳۰۰ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۱۵- آن روز دیدنى (امام زمان«ع» و انتظار)، ۴۰ ص، تهران، تربیت.
۱۶- آینه‏ على نما(زندگی‏نامه مختصر حضرت زینب)،۷۲ ص، قم، نشر معروف .
۱۷- اخلاق تربیتى امام رضا«ع» (سیره رفتارى امام رضا ) ۶۹ ص، تهران، نشر مطهر.
۱۸- اخلاق معاشرت (آداب اسلامى درباره معاشرت)۳۲۸ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۱۹- از ساحل به دریا (مقالات ادبى درباره شخصیت‏ها و شهدا)، ۱۸۱ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۲۰- از همدلى تا همراهی«چهار جلد» (مجموعه مقالات تربیتى اجتماعى براى جوانان)، جمعا ۶۲۸ ص، تهران، کیهان.
۲۱- اسیر آزادى بخش، مجموعه شعر نو)،۱۱۵ ص، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
۲۲- با اصحاب قلم،(درباره مطالعه و ادبیات کتاب مقدس)، ۴۸ ص تهران، اهل قلم.
۲۳- بیا کتاب بخوانیم، (درباره مطالعه)،۴۰ ص تهران، انتشارات مدرسه.
۲۴- پیامهاى عاشورا، (پیام ها و درس‏هاى گوناگون قیام کربلا)، ۲۵۵ ص، قم، مرکز تحقیقات اسلامى سپاه.
۲۵- تاریخ سیاسى ائمه،(تحلیلى از سیره سیاسى امامان شیعه)، ۲۸۸ ص، تهران، انتشارات مدرسه.
۲۶- چشم دل، (مجموعه مقالات)، ۱۲۸ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۲۷- چهل حدیث حج، (چهل حدیث با ترجمه و شرح)، ۹۴ ص، تهران، مشعر..
۲۸- چهل حدیث روان شناسى، ۶۴ ص ، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
۲۹- چهل حدیث سوگوارى، ۵۸ ،تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
۳۱- چهل حدیث نشانه‏ها، ۷۲ ص، تهران،سازمان تبلیغات اسلامى.
۳۲- چهل حدیث زیارت، (درباره آثار و شیوه و انواع زیارت)،۶۴ ص، قم، نشر معروف.
۳۳- چهل حدیث سیره نبوى،۶۴ ص، قم، نشر معروف.
۳۴- چهل حدیث عزادارى،(درباره سوگوارى ایام عاشورا)،۶۴ ص، قم، نشر معروف.
۳۵- حج و عمره در قرآن و حدیث(ترجمه)،۶۳۱ ، ص قم، دار الحدیث.
۳۶- حکمتهاى علوی(شرح ۱۱۰ سخن از حضرت على)، ۲۳۱ ص، قم، نشر معروف.
۳۷- خط سبز سلوک(مباحث اخلاقى و تربیتى)،۱۳۶ ص، قم، انتشارات نصر.
۳۸- خلاصه اسرار الصلاه، میرزا جواد آقا، ملکى تبریزى. ۱۲۰ ص، قم، در راه حق.(به نام نماز عارفانه هم چاپ شده است،دفتر تبلیغات اسلامی).
۳۹- خون خدا، (گزارشى از عاشوراى سال ۶۱ هجرى)،۱۲۰ ص ، قم جامعه مدرسین.
۴۰- در حریم حرم(سفرنامه حج)، ۱۸۰ ص ، تهران نشر مشعر.
۴۱- در سال‏هاى سیاه(مقالات متنوع)، ۷۲ ص، کاشان، تالار کتاب (نایاب).
۴۲- درس‏هایى از زیارت عاشورا، ۷۳ ص، تهران، انتشارات محبت و قم،دفتر تبلیغات.
۴۳- دعا(مجموعه‏اى از دعاهاى کوتاه قرآن و کتب دعا با ترجمه)۴۸ ص، تهران، تربیت.
۴۴- راه رشد،(درباره امر به معروف و نهى از منکر)، ۱۰۰ ص، تهران، ستاد احیاء امر به معروف و نهى از منکر.
۴۵- راهنماى پژوهش(کتاب شناسى دائره المعارف‏ها و کتب راهنما و مرجع)،۳۳۳ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۴۶- رواق روشنی(مقالات ادبى در ولادت و شهادت ائمه)، ۶۴ ص ، قم انتشارات نصر و نشر معروف.
۴۷- روایت انقلاب«۱» (مجموعه نثر ادبى درباره ایام الله و مناسبتها)،۲۶۴ ص، تهران، امیر کبیر.
۴۸- روایت انقلاب«۲» (مجموعه نثر ادبى درباره ایام الله و مناسبتها)،۲۹۳ ص، تهران، تربیت.
۴۹- روایت انقلاب«۱» (مجموعه نثر ادبى درباره ایام الله و مناسبتها)،۲۹۳ ص، تهران،مدرسه.
۵۰- روشها(درباره ده موضوع: نویسندگى، مطالعه، تحقیق، تدریس، سخنرانى، ترجمه، تلخیص، یادداشت بردارى، تندخوانى، کتابشناسى)، ۲۲۴ ص، قم، نشر معروف.
۵۱- زیارت(بعد تربیتى و سیاسى زیارت)،۱۶۸ ص تهران، نشر مشعر.
۵۲- سفر خون(نهضت اخلاقى اجتماعى عاشورا)، ۵۶ ص ، تهران، اهل قلم و سروش.
۵۳- سکولارها چه می‏گویند؟(درباره سکولاریسم)تهران، دانش و اندیشه معاصر.
۵۴- سلامى دوباره(مجموعه مقالات«برادر پاسدار اسلام» در مجله پیام انقلاب)، ۲۶۴ ص، تهران سپاه پاسداران.
۵۵- سیناى نیاز(شرح دعاهاى روزانه ماه رمضان)،۲۴۸ ص، تهران،سازمان تبلیغات اسلامى و تجدید چاپ،قم،نشر معروف.
۵۶- شخصیت ادبى سید مرتضی(ترجمه از عربى،زندگى و آثار سید مرتضى علم‏الهدى) ۲۰۶ ص، تهران،امیر کبیر.
۵۷- عشق برتر(ایجاد محبت اهل بیت در نوجوانان)، ۹۶ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۵۸- فجر انقلاب(حوادث دهه فجر، همان«والفجر» است با تغییراتى اندک)، ۶۰ ص، تهران،کیهان.
۵۹- فرهنگ عاشورا(دائره المعارف الفبایى موضوعات عاشورایى)،۵۱۲ ص، قم، نشر معروف.
۶۰- فرهنگنامه عاشورا(خلاصه«فرهنگ عاشورا» براى جوانان)،۲۱۶ ص ، قم نشر معروف.
۶۱- فلسطین(تاریخچه فلسطین و انتفاضه، براى جوانان)، ۵۶ ص، تهران، تربیت.
۶۲- قبیله این قبله(مجموعه شعر نو)، ۱۳۶ ص، قم، انتشارات شفق.
۶۳- قطعات(مجموعه نثر ادبى کوتاه درباره موضوعات مختلف)، ۱۶۶ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۶۴- کربلا کعبه دلها(زیارت کربلا در تاریخ و فرهنگ شیعه)، ۲۱۶ ص، تهران، نشر مشعر(و خلاصه آن به نام«کربلا»).
۶۵- گامى در مسیر(خودسازى و عرفان براى جوانان)،۲۲۴ ص، قم دفتر تبلیغات اسلامى.
۶۶- معجزه خلقت(مجموعه مقالات ادبى درباره امام على)، ۹۵ ص، قم، نشر معروف.
۶۷- میثاق(مجموعه شعر نو)، ۸۰ ص، قم، هجرت.
۶۸- میناى قلم(گزیده نثرهاى ادبى درباره على)،۲۳۱ ص، قم دفتر تبلیغات اسلامى.
۶۹- نسیم غیب(داستان بلند، ترجمه ملائکه الغیب قادمون، نام قبلى: فرشته‏اى از غرب)، ۴۳۵ ص، تهران،امیر کبیر.
۷۰- نگاه تا نگاه(مجموعه مقالات تربیتى براى خواهران)،۴۰ ص، تهران، رشد و قم،نشر عصمت.
۷۱- نگین ری(زندگینامه حضرت عبدالعظیم) ، ۴۸ ص، قم دار الحدیث.
۷۲- نگین قم(آشنایى با شخصیت حضرت معصومه)، ۴۸ ص، قم، نشر معروف.
۷۳- نماز(تبیین فلسفه نماز و سازندگى آن)، ۴۰ ص، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.
۷۴- هزار موضوع، هزار آیه(فهرست موضوعات قرآنى)،۸۷ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۷۵- هنر در قلمرو مکتب(شناخت هنر دینى)،۳۷۵ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۷۶- برگ و بار(گزیده اشعار) ۳۲۰ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۷۷- الفباى زندگى (عوامل تحکیم خانواده.) ۹۵۰ ص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
۷۸- صدف عصمت(شرح حال حضرت زهرا)۶۰ص،قم ، نشر معروف. 
۷۹- اینگونه باشیم / شرح ۴۰ حدیث علوی /۸۸ص،قم بوستان کتاب. 
۸۰- کودک اندلسی / قصه سقوط اندلس /۷۴ص،قم بوستان کتاب. 
۸۱- روح حج / درباره فلسفه و اسرار حج /۱۲۶ص،تهران نشر مشعر. 
۸۲- ولایت فقیه به زبان ساده /۴۸ص،قم بوستان کتاب 
۸۳- واژه ها و مفاهیم قرآنی (شرح واژه ها و مباحث قرآنی ) /۲۸۰ص،قم جامعه القرآن کریم 
۸۴- چهل حدیث گهرهای قدسی (چهل حدیث قدسی با ترجمه) / ۸۰صفحه،قم نشر معروف 
۸۵- چهل حدیث گهرهای نبوی (چهل حدیث قدسی با ترجمه) /۸۰صفحه،قم نشر معروف
۸۶- چهل حدیث گهرهای کاظمی (چهل حدیث قدسی با ترجمه) /۶۴صفحه،قم نشر معروف
۸۷- چهل حدیث گهرهای رضوی (چهل حدیث قدسی با ترجمه) / ۶۴ص،قم نشر معروف
۸۸- چهل حدیث خودسازی /۸۰ص،قم نشر معروف 
۸۹- چهل حدیث صدقه جاریه۸۰صفحه،قم / نشر معروف 
۹۰- خیر و برکت (ترجمه الخیر و البرکه ، ری شهری،۶۶۴ص،قم دارالحدیث)
۹۱- ماه خدا (ترجمه شهرالله ، ری شهری دارالحدیث) / دو جلد،۱۰۰۰ص،قم.
۹۲- مقتل امام حسین علیه السلام (ترجمه جلد ۲ موسوعه شهاده المعصومین چاپ نشر بین الملل و پژوهشکده باقر العلوم)۲۹۳ص،تهران
۹۳- دانشنامه امیر المومنین (ترجمه جلد ۷ موسوعه الامام امیر المومنین ، ری شهری۲۶۰ص،قم دارالحدیث) 
۹۴- چهارده معصوم (زندگینامه فشرده چهارده معصوم برای جوانان) / نشر معروف 
۹۵- گهر عمر (اغتنام فرصت از دیدگاه نهج البلاغه) /۶۷ص،مشهد بنیاد پژوهشهای آستان قدس 
۹۶- توبه بازگشت به فطرت /۹۶ص،مشهد بنیاد پژوهشهای آستان قدس 

زندگینامه آیت الله محمد محمدی اشتهاردی(خودنوشت)

mohammadi-eshtehaardi_mohammad محمد محمدی اشتهاردی
اینجانب محمد ملا محمدی (معروف به محمد محمدی اشتهاردی) در روز اول بهمن ماه ۱۳۲۳ شمسی در شهر اشتهارد (واقع در ۶۰ کیلومتری غرب کرج) از یک خانواده متوسط و مذهبی دیده به این جهان گشودم. در سن هفت ـ هشت سالگی برای یاد گرفتن تلاوت قرآن به مکتبخانه ـ که در آنجا وجود داشت ـ رفتم. سپس برای تحصیل وارد دبستان شدم و پس از دوره ابتدایی به مدرسه علمیه اشتهارد که مقدمه ورود به حوزه علمیه قم بود، رفتم. در این مدرسه به تحصیل ادبیات فارسی و عربی پرداختم و از مقدمات عربی، دو کتاب «جامع المقدمات و سیوطی» را خواندم و سرانجام در سال ۱۳۳۸ شمسی برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه قم، وارد این حوزه شدم. در حوزه علمیه قم، سه مرحله دروس حوزوی (مقدمات، سطح و خارج) را در محضر اساتید فن، خواندم و در امتحانات پایه های عالی حوزه، قبول شدم. در کنار تحصیل، از سال ۱۳۴۱ طبق برنامه های تبلیغی حوزه، برای تبلیغ احکام و آیین اسلام، به اطراف و اکناف، از روستاها و شهرها، در ماه محرم و صفر و رمضان و شبهای جمعه می رفتم و انجام وظیفه می کردم و این کار همچنان ادامه دارد.

درس سطح حوزه را بیشتر در محضر آیت الله العظمی مکارم شیرازی و آیت الله حاج شیخ علی پناه اشتهاردی و آیت الله حاج شیخ علی مشکینی آموختم و چند سال درس خارج حوزه را، بیشتر در محضر آیات عظام: حاج سید محمدرضا گلپایگانی، حاج شیخ هاشم آملی و ناصر مکارم شیرازی خواندم و درس تفسیر قرآن را بیشتر در محضر آیت الله خزعلی و آیت الله مکارم شیرازی (مد ظلهما) آموختم.

در سال ۱۳۴۷ شمسی در کنار تحصیل، ذوق و هنر نویسندگی و انجام مسؤولیت تبلیغی به وسیله قلم و عوامل دیگر موجب شد که با جمعی از دوستان در جلسه هفتگی آموزش نویسندگی که در خانه حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی، تشکیل می شد، شرکت کردم. در این جلسه پربار، آیین نویسندگی را آموختم و با مقاله نویسی و ارائه آن، چنین نتیجه گرفتم که می توانم در این راستا موفق شوم. در همان سال، نخستین کتاب به نام «سیمای بلال حبشی» را در قطع جیبی به رشته تحریر درآوردم که توسط انتشارات علامه قم به چاپ رسید. به این ترتیب آغاز کار نویسندگی اینجانب در سال ۱۳۴۷ شمسی در قم، شروع شد. از آن پس تاکنون در کنار تحصیل و تبلیغ و برنامه های حوزوی، همچنان به کار نویسندگی اشتغال دارم و اکنون این کار، در متن زندگی ام قرار دارد.

یکی از کارهای مثبت و مفیدی که توفیق شرکت در آن را به عنوان همکاری داشتم، تحریر «تفسیر نمونه» در ۲۷ جلد، تحت نظر آیت الله العظمی آقای مکارم شیرازی و سپس «تفسیر پیام قرآن» به همان نحو (که بخش عقاید آن در ده جلد چاپ و انتشار یافته) می باشد که این همکاری در تحریر «تفسیر پیان قرآن» همچنان ادامه دارد.

نوشته های اینجانب ـ اعم از تألیف و ترجمه ـ در موضوعات مختلف دینی، از تفسیر، عقاید، پندیات، امور سیاسی و اجتماعی، حدیث و تاریخ و … به صورت مقالات در مجله ها، فصلنامه ها؛ سالنامه ها و روزنامه ها و به صورت کتاب در قطع های گوناگون می باشد و کتابها از کوچک و بزرگ، به حدود صد و پنجاه جلد می رسد که بعضی از آنها به زبان عربی، انگلیسی، اردو و ترکی استامبولی، ترجمه و چاپ شده است و غالباً به چاپهای متعدد رسیده است.

در اینجا قسمت اعظم آنها را که می توان ارائه داد تقریباً به ترتیب سال نگارش، بر می شمرم:
۱٫ پندهای جاویدان در دو جلد
۲٫ پندهایی از تاریخ
۳٫ سه مقاله علمی و مذهبی
۴٫ شرح حال اصحاب پیامبر (ص) و علی (ع) در حدود بیست شماره، تحت عنوان: سیمای بلال حبشی، سیمای ابوذر غفاری، سیمای مقداد، سیمای مالک اشتر، سیمای زید بن حارثه و اسامه بن زید، سیمای میثم تمار، سیمای زید بن امام سجاد، سیمای قنبر، سیمای جعفر و حمزه، سیمای حجر بن عدی، سیمای هشام بن حکم، سیمای عثمان بن حنیف، سیمای حر بن یزید ریاحی، سیمای حبیب بن مظاهر، سیمای ابودجانه انصاری، سیمای سدیف، سیمای سلیمان بن صرد مجاهد نود و سه ساله، سیمای اویس قرنی و …
۵٫ مادر پاک
۶٫ گفت و گوی شیعه و سنی (ترجمه)
۷٫ پاسخ به پرسشهای مذهبی شما
۸٫ اسلام و مسأله نوشابه های الکلی، قمار و عیبجویی از همدیگر
۹٫ پیکار اسلام با اسراف
۱۰٫ آیا قوانین اسلام، ارتجاعی است؟ (ترجمه)
۱۱٫ روزه از دیدگاههای گوناگون (ترجمه)
۱۲٫ نقدی بر تز اتحاد تاکتیکی با مارکسیست ها
۱۳٫ پیروزی اسرائیل چرا؟ (ترجمه)
۱۴٫ نقش عبادات در سازندگی انسان (ترجمه)
۱۵٫ سیمای مذهبی کوفه (ترجمه)
۱۶٫ این است نقش عبادات (ترجمه)
۱۷٫ راهی به سوی شناخت
۱۸٫ آیات قرآن در نهج البلاغه
۱۹٫ گفتار پیامبر (ص) در نهج البلاغه
۲۰٫ داستانهای نهج البلاغه
۲۱٫ امر به معروف و نهی از منکر (ترجمه)
۲۲٫ گرایش چند شخصیت بزرگ به تشیع (ترجمه)
۲۳٫ پوشش زن در اسلام
۲۴٫ امام حسین (ع) خورشید انقلاب
۲۵٫ زندگینامه حضرت معصومه (س)
۲۶٫ روشی نوین در شناخت اصول اعتقادی (ترجمه)
۲۷٫ دلیل علمی استقرایی برای اثبات وجود خدا (ترجمه)
۲۸٫ ویژگیهای اقتصاد اسلامی (در پنج شماره ـ ترجمه)
۲۹٫ بررسیهایی در زمینه مارکسیسم (در پنج شماره ـ ترجمه)
۳۰٫ گناه شناسی (تدوین درسهای حجت الاسلام و المسلمین قرائتی)
۳۱٫ بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان (ع) (تدوین خطبه های آقای محمدتقی عبدوس)
۳۲٫ نماز از دیدگاه قرآن و عترت
۳۳٫ ازدواج آسان و شیوه همسرداری
۳۴٫ داستانهای مثنوی (در چهار شماره)
۳۵٫ داستانهای اصول کافی (در دو جلد) 
۳۶٫ صد و یک مناظره جالب و خواندنی 
۳۷٫ سوگنامه آل محمد (ص) (تا چاپ ۱۷) 
۳۸٫ رنجها و فریادهای فاطمه (س) (ترجمه بیت الاحزان) 
۳۹٫ نگاهی به زندگی امامان (ع) (ترجمه المستجاد من الارشاد علامه حلی) 
۴۰٫ نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (ع) (ترجمه انوار البهیه) 
۴۱٫ سیمای پرفروغ محمد (ص) (ترجمه کحل البصر) 
۴۲٫ حجاب بیانگر شخصیت زن 
۴۳٫داستانها و پندها (در ده شماره) 
۴۴٫داستانهای صاحبدلان (در دو جلد) 
۴۵٫ داستان دوستان (در پنج جلد) 
۴۶٫ داستانهای شنیدنی از جنگهای بدر، احد، فتح مکه و حُنین 
۴۷٫داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم (ع) 
۴۸٫ داستانهای خواندنی از پیامبران اولوالعزم 
۴۹٫ حکایتهای گلستان سعدی به قلم روز 
۵۰٫ عالم برزخ در چند قدمی ما 
۵۱٫ ابراهیم و لوط، راست قامتان جاودانه تاریخ 
۵۲٫ در پرتو چهارده معصوم (ع) نگاهی بر زندگی پیامبر (ص)…. تا حضرت مهدی (عج) (در چهارده شماره) {سیره چهارده معصوم} 
۵۳٫ حضرت مسلم بن عقیل (ع)، پیشتاز شهیدان کربلا 
۵۴٫ چهل حدیث (در نماز، زکات، صدقه، امر به معروف و نهی از منکر و مسأله رهبری و فرماندهی) {در پنج شماره} 
۵۵٫ گفتار دلنشین چهارده معصوم (ع) (ترجمه) 
۵۶٫ حضرت معصومه (س) فاطمه دوم 
۵۷٫ زندگی جانسوز حضرت رقیه (س) 
۵۸٫ نگاهی به زندگی حضرت زینب (س) 
۵۹٫ زندگی حضرت یوسف (ع) 
۶۰٫ آمادگی رزمی و مرزداری در اسلام (تدوین) 
۶۱٫ داستان باستان (تدوین) 
۶۲٫ زنان مردآفرین تاریخ 
۶۳٫ حکایتهای شنیدنی (در پنج شماره) 
۶۴٫ چهل حدیث در جهاد و شهادت 
۶۵٫ پیشوای حقیقی (ترجمه) 
۶۶٫ تحقیقی پیرامون نماز جمعه (ترجمه) 
۶۷٫ راهی به سوی قرآن (ترجمه) 
۶۸٫ مناظره پیامبر با گروهک ها (ترجمه) 
۶۹٫ مسائل اعتقادی از دیدگاه تشیع (ترجمه) 
۷۰٫ ایرانیان مسلمان در صدر اسلام و سیر تشیع در ایران 
۷۱٫ امام زمان (عج) خورشید ولایت 
۷۲٫ فرازهای برجسته از زندگی امامان (ع) {در دو جلد ـ تدوین} 
۷۳٫ جابر بن عبد الله انصاری، پاسدار حکومت صالحان 
۷۴٫ سلمان؛ پیشاهنگ رایطه اسلام و ایران 
۷۵٫ بلال حبشی نخستین اذان گوی اسلام 
۷۶٫ عمار یاسر؛ شهید ۹۴ ساله 
۷۷٫ مالک اشتر؛ قهرمان قهرمانان 
۷۸٫ ابو ایوب و ابو دجاجه انصاری 
۷۹٫ اویس و عبدالله بن مسعود پیشگامان راه هدایت 
۸۰٫ حمزه و جعفر؛ دو شهید ممتاز 
۸۱٫حضرت ابوطالب؛ پدر بزرگوار علی (ع) 
۸۲٫ کمیل و حبیب بن مظاهر، شهیدان وارسته 
۸۳٫ علی کیست؟ ترجمه «الوصی» 
۸۴٫ دفاع از حریم تشیع (تحقیق بحثهای حسنیه) 
۸۵٫ شناخت مسائل اسلام (شامل ۱۵ مقاله) 
۸۶٫ ده گفتار در تداوم انقلاب 
۸۷٫ ارمغان استعمار (در رد بابیت و بهائیت) 
۸۸٫ شهیدان سلحشور اشتهارد 
۸۹٫ بحثی پیرامون اذان و شهادت سوم در اذان و اقامه در دو جلد (تدوین) 
۹۰٫ زینب (س) فروغ تابان کوثر 
۹۱٫ پرچمدار نینوا (تحلیلی از زندگی حضرت عباس (ع)) 
۹۲٫ معارف در مناسبت های اسلامی 
۹۳٫ هدیه معصومیه 
۹۴٫ حضرت مهدی فروغ تابان ولایت 
۹۵٫ سرگذشتهای عبرت انگیز 
۹۶٫ بابی گری و بهایی گری 
۹۷٫ ولایت فقیه ستون خیمه انقلاب اسلامی 
۹۸٫ اسراف بلای خانمان سوز 
۹۹٫ شناخت و اسلام شناسی 
۱۰۰٫ رابطه ایران با اسلام و تشیع 
۱۰۱٫ چرا شیعه شدیم؟ 
۱۰۲٫ چرا؟ (پاسخ به صد پرسش)
۱۰۳٫ قصه‏هاى قرآن به قلم روان

منبع: خبرگزاری رسا

زندگینامه آیت الله سید جلال الدین محدث ارموى‏

در رمضان سال ۱۳۲۳ قمرى/ ۲ قوس ۱۲۸۳ شمسى در شهر ارومیه بدنیا آمد. پسر بزرگ و فرزند اول خانواده بود. تحصیلات مقدماتى را در زادگاه خود فرا گرفت. از همان سنین کودکى عشق فراوان بخواندن و نوشتن داشت. پدرش میرقاسم خورده مالک بود و اهل علم نبود، ولى تشویقهاى فراوان پدر بزرگش در آن سنین بى تردید در او موثر بوده است. او از سنین کودکى دو سه حادثه جنگ و قحطى را در همان زادگاهش بخاطر مى‏آورد و گاهى تعریف مى‏ کرد.

پس از اتمام تحصیلات مقدماتى و فرا گرفتن ادبیات فارسى‏ بتکمیل معلومات خود پرداخت. ادبیات عربى (صرف و نحو و معانى و بیان و عروض و…) و علوم اسلامى (فقه و اصول و منطق و فلسفه و حدیث و رجال و…) را سالهاى سال در محضر اساتید دانشور آن شهر چون شیخ على ولدیانى و دیگران فرا گرفت، و با آنکه بعلت ضعف بنیه گاهى بیمار مى ‏شد و پزشکان او را از خواندن درس زیاد باز مى‏داشتند ولى او با عشق مى ‏خواند، تا آنکه در آن شهر بین دانشمندان مشهور و مشار بالبنان شد، و آیه الله فقید سید حسین عرب باغى او را – با آنکه در کسوت روحانیت نبود  بلقب محدث ملقب ساخت.

از آن پس براى بهره ‏گیرى از حوزه علمى اسلامى مشهد مقدس که در آن هنگام خصوصا غنى و سرشار بود رخت سفر بان شهر بست. در بین راه به شبستر وارد شد و با آنکه علماى آن شهر اصرار زیاد نمودند و همه گونه وسائل زندگى براى او مهیا کردند که حوزه علمى آن شهر را سرپرستى کند، ولى او نپذیرفت و به مشهد رفت.

چهار سال از آن حوزه پر فیض بهره برد، تا آنکه قضیه انقلاب مشهد پیش آمد که توسط حکومت فاسد رضاخان بشدت سرکوب شد، حرم حضرت رضا (علیه السلام) را گلوله باران کردند و مردم را در صحن قتل عام نمودند، و حوزه علمى را تقریبا از هم پاشیدند. گروه زیادى از طلاب و مردم را گرفتند، و او که در آن موقع در یکى از حجره‏هاى مدرسه میرزا جعفر بتحصیل مشغول بود و در آن حادثه یکى دو شب را در زندان گذراند از کشتن و مصدوم کردن بى رحمانه طلاب توسط دژخیمان حکومت وقت یاد مى‏کرد.

پس از آن حوادث به تهران عزیمت نمود. مصمم بود که به نجف برود ولى بالاخره در تهران باستخدام وزارت فرهنگ در آمد و به تبریز رفت و در دبیرستان نظام آنجا بتدریس پرداخت. در سال ۱۳۲۰ با ورود روسها بآذربایجان، او به تهران بازگشت و در کتابخانه ملى تهران با سمت رئیس قسمت مخطوطات بخدمت خود ادامه داد.

در این هنگام بود که با مجالس روزهاى جمعه سید نصرالله تقوى که مجالس علم بود رابطه یافت و با آن مرحوم آشنا شد که تصحیح و طبع دیوان حاج میرزا ابى الفضل طهرانى نتیجه آن دوستى است. توسط مرحوم تقوى با محمد قزوینى و پس از آن با عباس اقبال دوستى یافت. دوستى با سه دانشمند مذکور چنان مستحکم و خالصانه بود که مرحوم پدرم تا آخر عمر از آن یاد مى‏کرد.

در سال ۱۳۲۲ ش ازدواج نمود. در سال ۱۳۳۵ ش بدعوت مکرر دانشکده معقول و منقول بان دانشکده رفت و تا سال ۱۳۴۷ که بازنشسته شد در آنجا بتدریس اشتغال داشت. وگرچه حقوق بسیارى از او را پایمال کردند ولى خود درباره آنها نمى‏اندیشید.

او کلاسهاى دبیرستان و دانشگاه را هم گذرانده بود و در اکثر آنها رتبه اول را حائز بود. و در سال ۱۳۴۲ در رشته علوم منقول از دانشکده الهیات تهران دکترى گرفت.
تا آخر عمر به تألیف و تصحیح کتاب سرگرم بود. آخرین روز عمرش (یعنى روز جمعه ۴ آبان ۱۳۵۸) صبح مرا خواست که فلان کتاب را از کتابخانه پیدا کن و بیاور. برایش بردم و تا شب مشغول کار بود. نزدیک ساعت ۲ بامداد شنبه ۵ آبان ۱۳۵۸ ش / ۵ ذیحجه ۱۳۹۹ ق بعلت سکته قلبى جهان را بدرود گفت و در جوار آرامگاه ابو الفتوح رازى آرام یافت.

او در زندگى شخصى با افراد اندکى آمد و رفت داشت، و آنان همه کسانى بودند که با علم نسبتى داشتند. از این جمله بجز دانشمندان مذکور در فوق، از رفتگان سید هادى سینا و عبدالحمید بدیع الزمانى کردستانى، و از زندگان جمال الدین اخوى و جعفر سلطان القرائى را بخاطر مى ‏آورم.

او در دوستى مخلص بود و همه وقت نام دوست را به نیکى و با احترام مى‏ برد. بسیار کم سفر بود. یک بار بسفر حج رفت. هر دو سه سال یک بار در تابستان به مشهد مى‏رفت. موقعى براى گرفتن عکس از نسخه خطى ایضاح فضل بن شاذان به قزوین سفر کرد که تا مدتى از صدمه آن سفر رنجور بود.

او عاشق علم بود. هر کتابى که براى تصحیح یا تألیف بدست مى‏گرفت همه وجودش را بر سر آن مى‏نهاد. بسیارى از ساعتهاى عمرش را فقط در چاپخانه‏ها گذرانده بود. در هنگام چاپ تفسیر گازر که پنج سال طول کشید اکثر روزها ساعتها در چاپخانه مى‏ گذراند و در همانجا ناهارى مختصر مى ‏خورد. دقت او در تصحیح متون چنان بود که گاه هفته ‏ها بر سر یک مشکل یا لغت تحقیق مى ‏کرد بطوریکه همه اطرافیان و دستیارانش را خسته مى‏کرد ولى خود خسته نمى ‏شد.

هیچگاه در هیچ مجله‏اى مقاله ننوشت و فقط یک بار که شخصى کتابى را که او تنقیح نموده و پرداخته بود بنام خود منتشر ساخت، خواست مقاله‏اى بنویسد و حقیقت امر را بشناساند، اما با مشورت محمد قزوینى از آنهم صرف‏نظر نمود. او بخاندان پیامبر عشقى شدید داشت و خدمتگزارى بان خاندان را باعث افتخار خود مى‏دانست.

اجازات علمى فراوانى از اساتیدش کسب کرده بود و بدقت در صندوقچه‏اى نگهدارى مى‏کرد که حدود سى سال پیش صندوقچه را بسرقت بردند. و شاید کسى که آن را برده بود پنداشته بود که پر از جواهر است! پس از آن اجازات چندى از مشایخ دیگر گرفت، که از جمله اجازه‏اى است از شیخ آقا بزرگ طهرانى، و اجازه‏اى از شیخ محمد على معزّى دزفولى.
نتیجه عمر پر برکت ۷۵ ساله او یک سلسله کتب و متون معتبر است که همه از مآخذ مهم اسلامى و شیعى و ادبى شمرده مى‏شود، و گذشت روزگار جلوه آنها را افزون مى ‏نماید.

 

زندگینامه آیت الله عبدالله مامقانی

Untitled

عبدالله مامقانی در تاریخ ۱۵ربیع الأول۱۲۹۰ هـ. ق درنجف اشرف دیده به جهان گشود. در پنج سالگی خواندن و نوشتن قرآن را آموخت و پس از اینکه آثار هوش فراوان در وی نمایان شد پدرش تعلیم وی را به عهده گرفت. سپس نزد سایر اساتید علوم اسلامی را آموخت.

در ربیع‌الأول سال ۱۳۰۸ هـ. ق به درس خارج اصول و در محرم سال ۱۳۰۹ هـ.ق به درس فقه پدر حاضر شد و تقریرات آنها را نگاشت و تا زمان فوت پدرش (سال ۱۳۲۳ هـ. ق) این کار ادامه داشت ایشان موفق شد اجازه اجتهاد را از پدرش، با اینکه وی در سختگیری اعطای اجازه به شاگردانش معروف بود، دریافت کند.

از سال ۱۳۰۹ هـ. ق به دستور شیخ حسن میرزا تألیف را آغاز کرد و تا پایان عمر بدین کار مشغول بود. دوران سطوح ایشان دو سال و نیم به طول انجامید؛ چون تمامی روزهای سال را به تحصیل اشتغال داشت و تنها روز عاشورا را تعطیل می‌کرد.

در سال۱۳۲۲ به مشهد مقدس سفر کرد و در سال۱۳۳۸ به حج مشرف شد که مایه عزت شیعه را فراهم کرد. وی در این سفر به اقامۀ نماز جماعت بر طبق مذهب شیعه در برابر علمای مذاهب عامه پرداخت و هر شب افراد زیادی به او اقتدا می‌کردند.

وی به سال ۱۳۴۶ هـ. ق به مشهد مقدس و قم سفر کرد و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مکان به جا آوردن نمازش را در صحن به ایشان تفویض کرد و طلاب و مردم قم از هر سو گرد او حلقه می‌زدند و برای پرسیدن از وی ساعت‌ها در نوبت می‌ایستادند.

شاگردان

ایشان در طول سال های متمادی شاگردان زیادی را تربیت نمود که برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ آیت‌الله میلانی صاحب محاضرات فی الفقه الإمامیه و قادتنا کیف نعرفهم
۲ـ آیت‌الله نجفی مرعشی صاحب کتاب القصاص و غایه القصوی
۳ـ آیت‌الله سید عبدالأعلی موسوی سبزواری صاحب مهذب الأحکام و مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن
۴ـ آیت‌الله میرزا باقر زنجانی صاحب حاشیه بر رسائل و مکاسب و کفایه
۵ـ حجت‌الاسلام عبدالحسین حلی صاحب ترجمه الشریف الرضی
۶ـ حجت‌الاسلام محمدرضا فرج‌الله نویسندۀ الغدیر فی الإسلام
۷ـ حجت‌الاسلام محمد حرزالدین نجفی نویسندۀ معارف الرجال و مراقد المعارف
۸ـ حجت‌الاسلام سید محمدصادق طباطبایی بحرالعلوم صاحب دلیل القضاء الشرعی
۹ـ حجت‌الاسلام سید حسن میر جهانی اصفهانی صاحب نوائب الدهور فی علائم الظهور
۱۰ـ حجت‌الاسلام سید عبدالرزاق موسوی مقرم صاحب مقتل الحسین و زید الشهید
۱۱ـ حجت‌الاسلام سید ضیاءالدین تویسرکانی نجفی
۱۲ـ حجت‌الاسلام سید محمدطاهر موسوی بحرانی حائری
۱۳ـ حجت‌الاسلام محمد خطیب حائری
۱۴ـ حجت‌الاسلام شیخ محمدعلی غروی اردوبادی نویسندۀ علی ولید الکعبه و سبع الدجیل
۱۵ـ حجت‌الاسلام شیخ صادق تنکابنی نجفی نویسندۀ أحکام الخلل فی الصلاه
۱۶ـ حجت‌الاسلام سید عبدالمطلب حیدری کاظمی نویسندۀ الإمام موسی الکاظم
۱۷ـ حجت‌الاسلام سید مهدی موسوی غریفی
۱۸ـ حجت‌الاسلام میرزا یحیی ارومی
۱۹ـ حجت‌الاسلام سید سعید حکیم نجفی

تألیفات

در کنار تحصیلات علمی از امر تألیف غافل نماند و در این راستا کوشش های فراوانی کرد که برخی از آثار این عالم بزرگوار عبارتند از:
۱- نهایه المقال فی تکمله غایه الآمال (حاشیه بر مبحث خیارات مکاسب شیخ انصاری)
۲- القلائد الثمنیه علی الرسائل السته السنیه (حاشیه بر رساله‌های ششگانه ملحق به مکاسب)
۳ـ مناسک الحج
۴- منهج الرشاد (پرسش و پاسخ در مسائل عبادی)
۵- الاثنی عشریه که دوازده رسالۀ فقهی و تقدیمی به ائمه اطهار علیهم السلام است به نام‌های:
غایه المسئول فى إنتصاب المهر بالموت قبل الدخول
کشف الریب و السوء عن اغناء کل غسل عن الوضو
وسیله النجاه
مجمع الدرر فی مسائل إثنتى عشر
المسائل العاملیه
المسائل الخوئیه
المسافره لمن علیه قضاء شهر رمضان مع ضیع الوقت
عدم إیراث العقد و الوطی لذات البعل شبهه و حرمتها علیه ابدا
المسئله الجیلانیه
إقرار بعض الورثه بدین و إنکار الباقین
کشف الإستار فی وجوب الغسل علی الکفار
مخزن اللئالی فی فروع العلم الاجمالی
۶- حاشیه فرائد الأصول
۷- التنقیح المقال فی علم الرجال
۸ـ الفوائد الرجالیه
۹- مخزن المعانی فی ترجمه المحقق المامقانى
۱۰- سراج الشریعه فی آداب الشریعه
۱۱- الفوائد الطبیه

ویژگی های اخلاقی

علاوه بر صفات علمی، ویژگی‌های متعالی اخلاقی او نیز مورد توجه دیگران واقع می‌شد؛ چنان‌که درباره ایشان نوشته‌اند که دارای «اخلاقی نیک و رفتاری پسندیده بود. زهد، ورع [پرهیزگاری]، فروتنی، گفتار صریح و دوری از تمام مظاهر کبر، ریا و اخلاق ناپسند از ویژگی‌های نمایان وی بود.»

در کتاب «مرآه‌الرشاد» ضمن اشاره به اصول دینی و باورهای اسلامی، با شمار زیادی از اعمال و بایدهای روزانه نیز مواجه‌ایم که شیخ عبدا… مامقانی آنها را به فرزندش گوشزد و عمل بدان‌ها را به او تأکید کرده است.
وی درباره شماری از دستورات دینی، به تجربیات شخصی خود در عمل به آنها و مشاهده تأثیرات آنها اشاره کرده است. یکی از این موارد، تشکیل و برپاداری عزای سیدالشهداء امام حسین(ع) و احیای شعائر حسینی است.
شیخ مامقانی، همچون دیگر نصایح این کتاب، خود عامل به این دستور بوده؛ چنان‌که در این‌ باره نوشته‌اند: «آن فقیه بزرگوار به اقامه سوگواری سالار شهیدان علاقه بسیار داشت و شب‌های جمعه در منزل خویش اقامه عزا می‌کرد.

وی هر روز پیش از درس خود، حدیثی اخلاقی را عنوان می‌کرد و درباره آن گفت‌وگو می‌کرد و پس از آن مصیبت امام حسین(ع) را تذکر می‌داد.»
شیخ عبدالله مامقانی توصیه‌های خود را درباره برپاداری عزاداری حسینی، در این کتاب، پس از توصیه به توسل به اهل بیت(ع) ذکر کرده است.
توصیه‌های وی در حقیقت چکیده‌ای دقیق از دستورات دینی فراوانی است که درباره این موضوع به مؤمنان ابلاغ شده است.
به همین سبب درباره معنای تفصیلی هر یک از وصایا در پاورقی توضیح داده خواهد شد.(۲) متن اصلی کتاب به زبان عربی است که ترجمه بخش منتخب آن بدین وسیله تقدیم خوانندگان می‌شود.

نصایح شیخ عبدالله درباره عزاداری امام حسین

«… و ای فرزندم! بر تو باد برپاداری عزا و سوگ اباعبدالله (بر او سلام [خدا] باد!) در هر روز و شب یک بار تا آنجا که بتوانی. در صورتی که نتوانستی هزینه این کار را تأمین کنی و جز خواندن کتاب عزاداری(۳) [امام حسین (ع)] برای خانواده‌ات برایت ممکن نشد، چنین کن [حداقل این کتاب‌ها را برای خانواده‌ات بخوان.]؛
امام حسین(ع) در نزد خداوند عزیز و گرامی است؛ از آن رو که به صورت منحصر به فردی امر خداوند را اطاعت کرد و جان و مال و خانواده‌اش را به طور کامل در راه خدای بزرگ بخشش کرد.

[پس بدان] که در توسل به امام حسین(ع) خیر دو جهان و رستگاری دنیا و آخرت مهیاست.»
شیخ مامقانی در ادامه می‌نویسد: «و ای فرزندم اگر از مزار امام حسین(ع) دوری، در هر روز یک‌بار زیارت امام حسین(ع) را بخوان و در هر ماه یک‌بار به زیارت او رهسپار شو! و حداقل در یکی از درنگ‌گاه‌های هفتگانه(۴) امام حسین(ع) را زیارت کن!

و اگر در شهری دور از مزار امام حسین(ع) ساکن هستی، پس [حداقل] در سال یک‌بار به زیارت امام حسین(ع) برو! زیرا هر کس که روایات [درباره زیارت امام حسین(ع)] را ببیند و بر آنچه گفتم مواظبت و مداومت کند و آنچه من از مواظبت و مداومت بر این زیارات دیدم را ببیند، آنچه به تو گفتم را ترک نخواهد کرد و من از زیارت امام حسین(ع) و برگزاری [مجالس] عزاداری بر او کراماتی دیده‌ام که عقل‌ها را شگفت‌زده می‌کند و کمترین چیزی که من از انجام این امور دیدم آن بود که هر بار پس از زیارت امام حسین(ع) گشایشی در امور زندگیم و افزایشی در زندگی‌ اقتصادی‌ام مشاهده کردم و آنچه در نزد خداوند است [از پاداش زیارت امام حسین(ع) و برپاداری مراسم عزاداری آن امام(ع)]،‌ بهتر و بادوام‌تر [از گشایش در امور زندگی و افزایش در زندگی اقتصادی] است.»

زندگینامه آیت الله مدنى(شهادت۲۰/۶/۱۳۶۰ ش) .


images (4)تولد


یکى از روزهاى سال ۱۲۹۲ شمسى (۱۳۲۳ ق ) در خانه باصفاى آقا میرعلى از سادات محترم آذرشهر کودکى پا به عرصه زندگى گذاشت که بعدها خدمات گرانقدرى به اسلام و مسلمین کرد. عشق و ارادت پدرش به امیر مؤ منان على علیه السلام او را بر آن داشت تا براى فرزندش یکى از القاب آن حضرت یعنى ((اسدالله )) را نام بگذارد.


اسدالله در چهار سالگى مادر خود را از دست داد و در کنار پدر و دامان نامادرى پرورش یافت . روزهاى سخت و حساس کودکى اش را در جوار پدر سپرى کرد و با تربیتى اسلامى پا به دنیاى نوجوانى گذاشت .


در مسیر دانش


سید اسدالله در اوایل جوانى به سلک طالبان علم و کمال راه یافت و دروس ‍ ابتدائى را در حوزه علمیه یزد فراگرفت . هر چند در روزهاى نخستین تحصیل پدر خود را از دست داد اما همچنان با مشکلات ساخت و راه حوزه علمیه قم را پیش گرفت و مدتها همنشین رنج و محنت غربت بود. قلب لبریز از عشق و شعف به معارف اسلامى او را واداشت که سالها در جوار بارگاه فاطمه معصومه علیه السلام ماندگار شود و از محضر بزرگان دانش فقه اصول و فلسفه بهره مند گردد. ولى مدتى را که در این شهر بود در پاى درس آیه الله حجت کوه کمرى و آیه الله سید محمد تقى خوانسارى و چهار سال در محضر امام خمینى حضور یافت و از دروس فلسفه ، عرفان و اخلاق ایشان بهره فراوان برد و همین درس نیز موجب گشت امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیابد و عشقش نسبت به ایشان فزونى یابد.


ماندگار در نجف


آیه الله مدنى در سال ۱۳۶۳ ق . (چهل سالگى ) به زیارت خانه خدا مشرف شد و پس از اتمام مراسم حج ، بى درنگ به سوى نجف اشرف روانه گشت و از همان اوان ورودش به حوزه علمیه ، بساط درس و بحث علمى را گسترد و در اندک زمانى رشد نمود.
نجف در آن دوران پایگاه بزرگ اسلام بود و اساتید بزرگى چون آیه الله سید محسن حکیم در آن حضور داشتند. آیه الله مدنى سالیان درازى در حوزه پر رونق نجف ماندگار شد و همان گونه که در مقابل بارگاه قدسى امام على علیه السلام زانوى ادب بر زمین نهاد و روز و شب به پالایش روح و شکستن بت نفس همت گماشت ، در فضاى آکنده از معنویت حوزه علمیه نیز تلاشگرى خستگى ناپذیر بود.


او که از دانش و معارف بزرگانى چون آیه الله حکیم ، آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى و آیه الله سید عبد الهادى شیرازى بهره مى برد و مدارج علمى را به سرعت پشت سر مى نهاد، روز به روز بر درخشش شخصیت علمى و معنویش نیز افزوده مى شد و سرانجام مقام اجتهاد را همراه با فتح قله رفیع عرفان و معنویت کسب کرد. آیه الله مدنى چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان از جمله درسهاى زنده تواءم با عضویت بود. آیه الله راستى کاشانى که در آن دوران در محضر ایشان بود مى گوید:
از درس ایشان محصلین زیادى استفاده مى نمودند… و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصى در درس ایشان شرکت مى جستند.


مبارزات


مبارزات آیه الله مدنى به دوران پیش از شکل گیرى انقلاب اسلامى مربوط مى شود آیه الله مدنى پیش از نهضت سال ۱۳۴۲ در ایران با فرقه هاى گمراه در ستیز بود.بذر بدفرجام بهائیت در کشورهاى اسلامى که به وسیله استعمار انگلیس ‍ پاشیده شد و نهال آن در دامن کج اندیشان باصطلاح روشنفکر پرورش یافته بود. در اندک مدتى توسط دستهاى پنهان در ممالک اسلامى بویژه شیعه نشین ترویج یافته با ورود فرهنگ بیگانه و بازگشت روشنفکران غربزده از پرورشگاه خود، این کیش ضد مذهب به اوج خود رسید.


رضا خان و عاملان دیگر غرب در ایران براى کوبیدن اسلام خصوصا مکتب حیاتبخش تشیع به ترویج کنندگان مرام بهائى گرى میدان داده بودند و این تفکر ضد دینى در سراسر ایران بویژه در آذربایجان بدون موانع در حال گسترش بود.
آیه الله مدنى در چنین روزگار بود که از حوزه علمیه به زادگاهش بازگشت و مدتى در آنجا ماندگار گردید و از آن روز دوران مبارزات وى نیز شکل گرفت . وى در کنار نواب صفوى در مقابل افکار پوچ کسروى ها نیز مقاومت کرد. از همین رو وقتى شهید نواب مصمم به مبارزه شد در تهیه اسلحه وى را یارى کرد. در حوزه نجف در بین دوستان آیه الله مدنى معروف بود که ((اسلحه اى که نواب صفوى تهیه کرد با پول کتابهاى آیه الله مدنى بود.))


در کنار امام خمینى


پس از کوچ کردن امام خمینى از ترکیه به عراق و اقامت در نجف آیه الله شهید مدنى از جمله کسانى بود که به موجب عشق و ارادت افزون به امام در سخت ترین روزها در کنار ایشان بود. آیه الله مدنى چه در نجف و چه در روزهایى که براى امر تبلیغ به ایران سفر مى کرد از امام نیز سخن مى گفت و رسالت و وظایف مؤ منین را در مقابل رژیم پهلوى بر ایشان گوشزد مى کرد.


و این بود که در سالهاى ۵۱ – ۵۰ از جانب سازمان امنیت وقت کشور (ساواک ) تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم اختلال (!) در امنیت منطقه تبعید گردید. مدتى در نورآباد ممسنى (۲۲ماه )، زمانى در گنبد کاووس ‍ (یازده ماه ) و سرانجام به بنادر گرم جنوب و کردستان ، همچنان این سید بزرگوار زندگى اش در تبعیدگاهها سپرى گشت .


فجر انقلاب


بهمن سال ۱۳۵۷ ش . همزمان با فجر انقلاب اسلامى – که فریادگران دیروز، اکنون پرچم پیروزى را بر دوش مى کشیدند – آیه الله مدنى نیز در کنار شهید آیه الله بهشتى و صدها مبارز دیگر در صف مقدم مبارزه با ایادى استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پیروزى حق بر باطل در پى استقرار حکومت اسلامى تلاشگرى خستگى ناپذیر بود.


آیه الله مدنى در اولین انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگى در این مجلس انتخاب گردید و سپس در کوران مشکلات و آشفتگى اوضاع همدان به دستور امام خمینى راهى این شهر شد. نامه اى که امام خمینى بعنوان حکم ماءموریت به ایشان تقدیم داشته ، تفسیر بسیار زیبایى از مقام و منزلت معنوى و کارایى ایشان به دست مى دهد.


بسمه تعالى
خدمت جناب مستطاب سید العلماء الاعلام و حجه الاسلام آقاى حاج سید اسدالله مدنى دامت افاضاته .
به قرار گزارشاتى که از شهرستان همدان مى رسد آشفتگى هایى در سطح شهر موجود و بیم آن مى رود که گروههاى منحرف اسلامى (ایجاد) اختلافات و انحرافاتى نمایند که با نهضت اسلامى و انقلاب اسلامى مخالف باشد، لهذا جناب عالى با آنکه در مجلس خبرگان نماینده هستید، عجالتا به مدت ده روز تا دو هفته به همدان تشریف ببرید و اوضاع منطقه را بررسى نمایید و احوال و فعالیتهاى منحرفین را از نزدیک تحت مراقبت قرار دهید و ان شاءالله تعالى پس از برگزارى مجلس خبرگان مدتى طولانى براى بازرسى اوضاع و سامان دادن به اوضاع آشفته به همدان تشریف برده و به مسائل مربوط به آن رسیدگى و اصلاح فرمایید. جناب عالى که به شایستگى علمى و عملى موصوف هستید، منصوب به امامت جمعه در شهر همدان مى باشید و چون امامت جمعه از مناصب مربوط به ولى امر است ، کسى بدون نصب نمى تواند تصدى کند.
و نیز جناب عالى مجازید در تعیین قاضى شرع براى دادگاههاى شهر و حومه . اهالى محترم و مؤ من به انقلاب موظف اند از معظم له پشتیبانى قاطع نموده و وجود ایشان را غنیمت شمارند.
جناب ایشان وکیل این جانب در اخذ وجوه شرعیه و صرف در موارد مقرره هستند. اهالى محترم وجوه شرعیه خود را به ایشان بدهند که مورد قبول است .
والسلام على عباد الله الصالحین و رحمه الله و برکاته .
روح الله الموسوى الخمینى
۲۱/۷/۱۳۵۸ مطابق با ۲۱ ذیقعده الحرام ۹۹))


انقلاب سوم


آیه الله مدنى همچنانکه در انقلاب اول (سرنگونى حکومت پهلوى ) و دوم (تسخیر لانه جاسوسى ) تلاشگر خستگى ناپذیر صحنه ها بود در انقلاب سوم (خنثى ساختن توطئه لیبرالها و ملى گراها چون بنى صدر) نیز نقش ‍ اساسى خود را ایفا کرد. وى که از ابتدا خطر این حرکت خزنده را دریافته بود با نمایندگان امام در دیگر استانها ( آیه الله اشرفى اصفهانى ، آیه الله دستغیب و آیه الله صدوقى و سایرین ) دست اتحاد داده ، در مقابل این توطئه موضع سختى پیش گرفتند. اطلاعیه اى که این بزرگوار در آن بحران سخت انقلاب صادر کردند براى مردم ایران هشدار بزرگى بود.


سید الاعلام در تبریز


آیه الله مدنى به طور رسمى پس از شهادت آیه الله قاضى طباطبایى از جانب امام به امامت جمعه شهر تبریز منصوب گردید و از طرف ایشان براى رسیدگى به سایر امور شهرها ماموریت یافت .
در آن زمان همه ماجراسازى هاى ضدانقلاب استکبار در آذربایجان به غائله ((حزب خلق مسلمان )) منتهى گردیده بود و عده اى در مقابل انقلاب موضع گیرى کرده ، عملا در خدمت اهداف استکبار و فرامین دیکته شده سازمان جاسوسى سیا به منظور در هم کوبیدن انقلاب اسلامى حرکت مى کردند. آنها تبریز و شهرهاى اطراف آن را ناامن ساخته ، بسیارى از مراکز انتظامى و امنیتى را در اختیار خود در آوردند و در دانشگاه با نادیده گرفتن ۲/۹۸ درصد راءى مردم به حکومت اسلامى علیه اساس حکومت (ولایت فقیه ) جو سازى کردند و آن روز این امر روشن ترین دلیل بر حضور دستهاى استکبار در حادثه سازى هاى خلق مسلمان تلقى گردید و همه به آشکارا دیدند که استکبار و گروهکهاى مخالف با به میان آمدن واژه مقدس ‍ ((ولایت فقیه )) و پافشارى امام و یارانش براى تصویب این حق بناحق گرفته شده تشیع در طول تاریخ چگونه اولین صف آرایى خود را در مقابل انجام دادند.


آیه الله مدنى در چنین روزهاى سخت تنها کسى بود که در پیشاپیش ‍ فرزندان انقلاب تلاش خود را براى درهم کوبیدن نقشه هاى شیطانى به کار مى برد. او در این راه دردها و رنجهاى بى شمارى را به جان مى خرد. عناصر خلق مسلمان روزى به خانه اش مى ریزند و روزى محراب عبادتش را به آتش مى کشند و روز دیگر قصد جان او را مى کنند و آب دهان به صورتش ‍ مى اندازند! اما او در هر حادثه ناگوار با قامتى راست ایستاده ، باالهام از کلام خداععع (فاستقم کما امرت )عععع همچنان قامت به بى نهایت مى کشد و مى گوید:


((من تا زنده ام نماینده امام هستم و نماز جمعه را مى خوانم .)) (۸۸۷) و درهنگام درگیرى خیابانها، در پاسخ کمترین توقع حزبى ها که گفته بودند اگر نماز جمعه اقامه کنى در آتش ما مى سوزى ، مى بینند این سید بزرگوار همچنان در خود فرورفته و در زیر لب این جمله را زمزمه مى کند:


((اگر من به مسجد نروم تضعیف روحیه مسلمانان کرده ام و من پیش خدا جواب ندارم ، چه جوابى به خداى خود بدهم که اگر مسجد نرفتم به خاطر جانم بود. مى گوید اسلام و انقلاب از تو عزیزتر بود.)) (۸۸۸) از این رو ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند.


شهادت در محراب


جمعه روز ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ روز دیگر و تبریز شهر دیگر بود. در این روز در شهر تبریز حادثه اى به وقوع پیوست که همانند آن چهارده قرن پیش و در مسجد شهر کوفه اتفاق افتاده بود. منافقین تیره دل ، این فرزندان خوارج سیدى از اولاد على بن ابیطالب علیه السلام را که چون جد بزرگوارش خود را به خدمت دین خدا و خلق خدا سپرى ساخته بود همان پاداشى دادند که در مسجد کوفه به على بن ابیطالب علیه السلام داده بودند.


در آن جمعه آیه الله مدنى پس از آنکه نماز جمعه را به پایان برده ، در بین نماز به عبادت مشغول مى شود منافقى از نسل خوارج به سویش هجوم مى برم و پس از لحظه اى کوتاه آیه الله مدنى را که چون کبوترى آزاد در عالم ملکوت اوج گرفته بود،، در چنگال کرکس گونه خود قرار داده ، سپس ‍ صداى انفجارى مهیب محراب عبادت را غرق در خون مى کند و او در سجاده خونین غلتیده ، محاسن سفیدش به خون خضاب مى شود.


امام خمینى که با شهادت آیه الله مدنى یکى از بازوهاى انقلاب را از دست داده بود شهادت مظلومانه این انسان وارسته و دلسوز را سند افتخار انقلاب اسلامى و رسوا کننده منافقین تیره دل و دستهاى پنهان و آشکار استکبار خواند و فرمود:
((سید بزرگوار و عالم عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات حجه الاسلام و المسلمین شهید عظیم الشاءن مرحوم حاج سید اسدالله مدنى رضوان الله علیه همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقى به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولاى متقیان ، اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش شهید مدنى هم آرزوى منافقان را برآورده خواهد کرد.


ویژگیهاى روحى و معنوى


آیه الله مدنى در همه حال چشم به درگاه فیض الهى داشت و همواره در قنوت نمازهایش با سوز و گداز با خدا به نجوا مى ایستاد و از او شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب مى نمود. چون در عالم رؤ یا جام شهادت از مولایش حسین علیه السلام گرفته بود، بى صبرانه در انتظار آن روز بود.
خود مى گفت :((من در دو موضع نسبت به خودم شک کردم . یکى اینکه به من مى گویند ((سید اسدالله ))! آیا واقعا من از اولاد پیامبر هستم ؟ و دیگر اینکه آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید بشوم یا نه ؟
روزى به حرم امام حسین علیه السلام رفتم و در آنجا با ناله و زارى از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتى یک شب امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم که بالاى سرم آمد و دستى به سرم کشید و این جمله را فرمود:ععع ((یا بنى انت مقتول ))عععع یعنى اى فرزندم کشته مى شوى که جواب دو سؤ ال من در آن بود، امام فرمود: فرزندم ! یعنى من سید هستم ، و دیگر ((به من بشارت داد که من شهید مى شوم .


از دیگر ویژگیهاى روحى ایشان مى توان به زهد، امانتدارى ، اخلاص ، شجاعت ، دیندارى و شیفته خدمت بودن ایشان اشاره کرد که بحق سراسر زندگى پربارش جلوه اخلاص بود. او در زندگى خویش و حتى در دوران تبعید نیز همواره در خدمت مردم بود و در این راه هیچگاه احساس ‍ خستگى نمى کرد به هر شهر یا روستایى که مى رفت براى رفع نیازهاى فردى و اجتماعى مردم تلاش مى کرد.

مواردى از خدمات ایشان عبارتند از: ۱٫ احداث مهدیه در همدان
۲٫ احداث درمانگاه مهدیه
۳٫ راه اندازى صنعت قرض الحسنه
۴٫ احداث حسینه در دره مراد بیک همدان
۵٫ احداث حمام در دره مرادبیک
۶٫ احداث مدرسه در همین منطقه
۷٫ راه اندازى صندوق قرض الحسنه در قصر شیرین
۸٫ احداث هیجده دستگاه خانه در یکى از روستاهاى بوئین زهراء.
و موارد دیگر…

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله دکتر مفتح (شهادت ۱۳۵۸ ش)

imagesاشاره


شهید آیه الله دکتر مفتح در زمره عالمانى است که عمر شریف خویش را در راه احیاى معارف اسلامى و نشر فرهنگ اهل بیت به کار گرفته و در سنگرهاى گوناگون به ستیز با جهل و تباهى و ستم پرداخته اند. آن اسوه فضیلت براى آنکه دانشگاه را از تهاجم فرهنگى استعمار و علفهاى هرز طاغوتى نجات دهد چشمه هایى از ارزشهاى والاى دینى را در این کانون اندیشه ، جارى ساخت و در عصرى که نغمه جدایى دین از دانش ‍ سازگردیده بود و شب پرستان کوردل با تبلیغات نفاق افکنانه خویش بذر تنافر و ضدیت بین حوزه و دانشگاه مى پاشیدند نامبرده این دو کانون را به هم پیوند داد و فرهنگ حاکم بر دانشگاه را که ارمغان غرب بود متحول ساخت و باورهاى دینى را بر فضاى آن حاکم نمود و به مصداق ((زکاه العلم نشره )) جرعه هایى از اندیشه هایى را که در حوزه آموخته بود به کام دانشجویان شیفته فضیلت سرازیر نمود. این نوشتار گذرى دارد بر زندگى و آثار آن شهید دانشمند.


از ولادت تا تحصیل


روحانى فرزانه و عالم متعهد مرحوم حاج شیخ محمود مفتح از واعظان مشهور همدان بود که در نهایت اخلاص و صداقت روزگار مى گذراند و چون وى در ادبیات عرب و فارسى تبحر داشت اشعار زیادى در مدح و منقبت و رثاى اهل بیت سروده که ضمن زیبایى هاى لفظى از مضامین عالى و تاریخ صحیح ائمه و احادیث معتبر سرچشمه گرفته بود. وى علاوه بر سخنورى و وعظ در حوزه علمیه همدان به تدریس مشغول بود. در سال ۱۳۰۷ ش . در خانه چنین ادیب فاضل و وارسته فرزندى دیده به جهان گشود که او را محمد نامیدند. دانش طلبى در سایه معنویت و تربیت و در پرتو فضیلت از همان دوران صباوت ، حلاوت جان این کودک گردید.


او روى آوردن به علم و آراسته گردیدن به صفاتى پسندیده را از پدرى عالم و مادرى نیکوسرشت در کلاس باصفاى خانواده آموخت ، از هفت سالگى پایش به مدرسه گشوده شد و در زمینه ادبیات از پدر ادیب و شاعر خویش ‍ بهره مند گردید شهید مفتح پس از فراگیرى مقدمات علوم عربى ، فقه و بخشى از منطق نزد پدر و اساتید وقت حوزه همدان به سال ۱۳۲۲ ش . به آشیانه اهل بیت – قم مقدس – مهاجرت نمود و در مدرسه دارالشفاء و در حجره اى محقر و نمناک اقامت گزید و همچون دیگر جویندگان معارف دینى با جدیت و اهتمامى درخور اهمیت به کسب علوم و مکارم پرداخت .


ذوق سرشار و استعداد عالى به همراه کوشش پرجوش و وجود اساتید برجسته سبب آن گردید تا مفتح به صورت شگفت انگیز و شایان توجهى دروس حوزه از جمله رسائل ، مکاسب و کفایه را طى سالهاى ۱۳۲۴ – ۱۳۲۲ ش . فراگیرد و خود در زمره اساتید حوزه علمیه قم قلمداد گردد.


ایشان عرفان و دروس خارج فقه و اصول را در عالى ترین سطح نزد، رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینى (ره ) فراگرفت . مرحوم مفتح علاوه بر روابط شاگردى و استادى ، با امام پیوندى صمیمانه داشت و آن روح قدسى به ایشان علاقه و عنایت داشتند و در مدتى که امام امت در نجف به سر مى بردند وى به طریقى با رهبرى و اسوه خویش ارتباط بر قرار کرد. پیامى که حضرت امام به مناسبت شهادت این دانشور ارزشمند صادر نمودند. مبین این رابطه است .


دکتر مفتح در آن اختناق خطرناک رژیم ستم شاهى چه در برنامه هاى علمى و پژوهشى و چه جلسات سخنرانى و تلاشهاى تبلیغى اصرار و ابرام داشت که نام امام خمینى (قدس سره ) مطرح شود و در مسجد قباى تهران صریحا و بدون هیچگونه واهمه اى در سالهاى قبل از انقلاب نام آن بزرگوار را بر زبان جارى مى ساخت . مرحوم مصطفى زمانى نوشته است که نه تنها مفتح خود چنین روش را بکار مى بست بلکه در انجمن اسلام شناسى اعضاء را تقویت مى کرد تا به کمال شهامت نه تنها مقاصد او را تقویت کنند. بلکه نامش را هم در کتابها بیاورند.


دکتر مفتح بخشى از کتاب رسائل شیخ انصارى را نزد آیه الله مجاهد تبریزى و دروس خارج خصوصا بخشى از اصول را در محضر آیه الله العظمى بروجردى (ره ) فراگرفت . همچنین در فلسفه و حکمت نزد فیلسوف جلیل القدر امام مجهول القدر علامه طباطبائى تلمذ نمود مدتى از محضر فقیه اهل بیت علیه السلام آیه الله العظمى سید محمد رضا گلپایگانى (ره ) و آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) استفاده کرد. بخشى از دروس فلسفه و عرفان را نزد آیه الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعى اصفهانى آموخت آیه الله سید محمد جحت پرتوى از اندیشه هاى فقهى خود را به این شاگرد وارسته انتقال داد. دکتر مفتح به موازات علوم حوزوى تحصیلات دانشگاهى را پى گرفت و به دریافت مدرک دکترا در رشته الهیات و معارف اسلامى نائل آمد. در فقه نیز آنچنان تبحرى بدست آورد که عنوان با صلابت اجتهاد را برازنده خویش ساخت . پایان نامه تحصیلى وى رد مقطع دکترا با عنوان حکمت الهى در نهج البلاغه بدلیل ژرفایى مطالب و عمق مفاهیم با درجه بسیار خوب مورد قبول دانشگاه واقع شد.

:: DownloadBook.ORG ::

پرتو اندیشه


دکتر مفتح پس از درک محضر اساتید وقت حوزه و کسب معارف اسلامى در سطوح عالى بعد از اندک مدتى خود به تدریس کتاب منظومه حاج ملاهادى سبزوارى پرداخت و در شرح و توضیح این اثر مطالبى را تحت عنوان ((روش اندیشه )) به رشته تحریر در آورد که در حوزه اشتهار یافت .


وى از ابتداى تدریس در دبیرستان دین و دانش قم به روشن نمودن اذهان دانش آموزان در خصوص مباحث دینى و سیاسى و اجتماعى پرداخت و با همکارى شهید مظلوم دکتر بهشتى و حضرت آیه الله خامنه اى به مناسبت تقویت پیوند دانش آموزان ، فرهنگیان و دانشجویان با روحانیون اقدام به تاءسیس کانون اسلامى دانش آموزان و فرهنگیان در قم نمود. این کانون اولین مجتمع اسلامى زنده بود که در آن گروههاى مختلف جمع مى شدند و جلوه اى بود از هماهنگى همه قشرهاى جامعه بر محور اسلام عزیز و بینش ‍ پرجوشش اسلامى .


دبیرستان دین و دانش پایگاه مهمى براى تلفیق دین و سیاست و نیز مرکزى براى انس دین و دانش بود تا از این رهگذر نسل جوان با معارف دینى آشنا شده و طلاب حوزه با مسائل روز ارتباط یابند و وحدت میان روحانیت و اقشار فرهنگى تحقق یابد.


به لحاظ مقبولیت و محبوبیتى که شهید مفتح بین طلاب و دانش آموزان کسب کرده بود ساواک جهنمى با آن تشکیلات عریض و طویل به وحشت افتاد و براى خنثى کردن فعالیتهاى وى به کیدى ضعیف دست زد و شهید مفتح را به سال ۱۳۴۷ از آموزش و پرورش اخراج و به نواحى بد آب و هواى جنوبى تبعید نمود. در سال ۱۳۴۸ که زمان تبعید آن شهید بزرگوار به سر رسید و باید به قم باز مى گشت از ورود نامبرده به این شهر مقدس ‍ جلوگیرى کردند و او را ناگزیر به اقامت در تهران نمودند.


شهید مفتح عقیده داشت براى تحول در اندیشه هاى مردم لازم است که آنان را از دره نادانى به قله آگاهى رسانید. به عقیده وى بهر مسلمان علاقه مند و وظیفه شناس باید در دو جبهه مبارزه کند در یک جبهه با دشمنان اسلام و در جبهه اى دیگر با جهل و خرافه پرستى ، وى با اینکه یکى از برجسته ترین اساتید حوزه و دانشگاه بود و در این دو پایگاه حساس ‍ و نیز در دبیرستان هاى قم به تدریس مشغول بود به منظور آگاهى دادن به توده مردم و بیدار کردن و به حرکت درآوردن آنان تلاشهاى وسیع داشت و به هیچ عنوان برنامه هاى تبلیغى خود را رها نمى کرد خصوصا در ایام ماه مبارک رمضان ، محرم و صفر در نقاط مختلف کشور این فعالیت او مضاعف مى گشت در ایام تبعید که در زاهدان اقامت داشت از وعظ و ارشاد مردم غافل نبود.


دکتر مفتح مسافرتهاى تبلیغى خود را به منبرهاى افشاگرانه و روشنفکرانه تبدیل ساخته بود و سخنانش بدلیل آنکه تاءثیر عمیق و وسیعى در اذهان و افکار مردم داشت و براى دستگاه سفاک پهلوى خطر آفرین بود، بارها از سوى ساواک بازداشت گردید و سخنرانى هایش تعطیل مى شد. وى در شهرهاى مختلفى از جمله آبادان ، اهواز، خرمشهر، دزفول ، اصفهان یزد، شیراز، کرمان ، بندرعباس ، زاهدان ، همدان ، کرمانشاه ، سارى ، بابل ، املش ، آمل ، چالوس ، مشهد، و… تلاشهاى تبلیغى وسیعى داشت .


از تلاشهاى دیگر این شهید والا مقام مى توان تاءسیس جلسات علمى اسلام شناسى را نام برد. این مجمع فعالیت وسیعى را به منظور شناساندن چهره اصلى اسلام شروع کرد و طى آن فضلا و نویسندگان حوزه علمیه آثارى را که در زمینه هاى گوناگون اسلام شناسى نوشته بودند مطرح کرده و پس از نقد و اصلاحهاى مورد لزوم با مقدمه اى که دکتر مفتح بر آنها مى نوشت به چاپ رسانده و در اختیار عموم مشتاقان اندیشه هاى ناب اسلامى قرار مى دادند. از آنجا که ساواک به نقش مؤ ثر این مجمع در شناساندن اسلام و معرفى حقایق تشیع پى برده بود به تعطیل کردن آن اقدام کرد و تنها این مجمع توانست به تاءلیف و یا ترجمه سیزده جلد کتاب اقدام کند.


دکتر مفتح با همکارى شهید بهشتى فعالیت تحقیقى دیگرى را در قم آغاز کرد و با ترتیب دادن جلسات سخنرانى در مسجد رضوى قم از اساتیدى چون شهید مطهرى خواست تا در این برنامه شرکت کرده و به حاضران رهنمود بدهند که شهید مظلوم دکتر بهشتى ضمن مصاحبه اى به این تلاش ‍ تحقیقى اشاره کرده است  در این جلسات تحقیقى آیه الله محمدرضا مهدوى کنى و آیه الله سید عبدالکریم موسوى اردبیلى شرکت داشتند و با استفاده از منابع اصیل اسلامى به تحقیقات ارزنده و عمیقى دست زده بودند که بعد از پیروزى انقلاب اسلامى بدان سبب که هر یک از این افراد در مشاغل عالى مشغول کار بودند، فرصت استمرار این کار پیش نیامد.


آثار و تاءلیفات


با وجود آنکه دکتر مفتح در سنگرهاى متفاوت مشغول مبارزه با رژیم شاه بود و در سطح حوزه و دانشگاه و دبیرستان تدریس مى نمود، از انجام کارهاى پژوهشى و تاءلیفات غافل نبود و نگاشته هاى ارزشمندى بصورت تاءلیف و ترجمه از ایشان به یادگار مانده است که عبارتند از:


۱- ترجمه تفسیر مجمع البیان : جلد اول و دوم این تفسیر به قلم استاد مفتح با همکارى حضرت آیه الله حسین نورى ترجمه شده است ولى جلد سوم را که دکتر مفتح به تنهایى به فارسى برگردانده است ، سایر مجلدات این تفسیر را دیگر دانشمندان حوزه ، ترجمه نموده اند.


۲ – حاشیه بر اسفار ملاصدرا: این حاشیه را دکتر مفتح در زمان تحصیل و تدریس خود بر کتاب اسفار ملاصدرا نوشت و چنین کارى مبین عمق دید و ژرفاى اندیشه آن استاد در عرصه حکمت و فلسفه مى باشد.


۳ – روش اندیشه : این کتاب را دکتر مفتح به سال ۱۳۳۶ ش . در علم منطق نوشته است که به عنوان یکى از منابع درسى در حوزه و دانشگاه از آن استفاده مى شود. علامه طباطبائى (ره ) بر این کتاب مقدمه نوشته است و دقت نظر، اصابت فکر، وفاى بیان و سهولت لفظ مولف را ستوده است .


۴ – حکمت الهى و نهج البلاغه : اثر یاد شده پایان نامه تحصیلى دوره دکتراى شهید مفتح است و ضمن آنکه از ژرف نگرى و وسعت مبانى برخوردار است ، مطالب آن براى عموم مردم قابل استفاده مى باشد. این کتاب داراى پیش گفتارى نسبتا مفصل ، مقدمه و سه بخش است .


۵ – آیات اصول اعتقادى قرآن : این کتاب شامل چند بخش است که بخش ‍ اول پژوهش هاى استاد مفتح را در خصوص مباحث اعتقادى شیعه با تکیه بر آیات قرآن در بر مى گیرد.


۶ – نقش دانشمندان اسلام در پیشرفت علوم : این نوشتار ۶۰ صفحه اى مجموعه مقالات دکتر مفتح است که در سال چهارم مجله مکتب اسلام به تدریج انتشار یافته است . که هشت مقاله را در بر مى گیرد.
۷- ویژگیهاى زعامت و رهبرى : در این اثر مقالات و سخنرانى هاى این شهید بزرگوار در خصوص زعامت و رهبرى و مباحث حکومت اسلامى گردآورى شده است .


۸- مقالات : در مجلاتى چون مکتب اسلام ، خصوصا مکتب تشیع و نیز مجله معارف جعفرى شهید مفتح مقالاتى را در خصوص معارف اسلامى و معرفى مذهب حقه تشیع نوشته است که یکى از این مقالات ارزشمند مطلبى است تحت عنوان ((مکتب اخلاقى امام صادق علیه السلام )) که در پنجمین نشریه سالانه مکتب تشیع در خرداد ۱۳۴۲ ش . درج گردید.


۹- مقدمه نویسى بر آثار دیگران : از دیگر کوششهاى فکرى دکتر مفتح نوشتن مقدمه بر آثار نویسندگان جوان حوزه است که از مجمع علمى اسلام شناسى – که خود مسئولیت آن را به عهده داشت – شروع شد و تا چند سال بعد استمرار یافت . مجموعه این نوشته هاى ارزشمند اگر؛ جایى تدوین گردد خود کتابى مستقل و در عین حال سودمند را تشکیل خواهد داد. گزیده اى از این مقدمه نویسى ها در کتابى تحت عنوان افکار استاد شهید دکتر مفتح آمده است .


آذرخشى در کویر ستم


شهید مفتح علاوه بر آنکه اندیشه هاى علمى خود را در محضر مبارک حضرت امام خمینى (قدس سره ) صفا داد در پرتو افکار تابناک امام راحل ، ستیز با ستم و نفى هر گونه سلطه را از مهم ترین برنامه هاى خود قرار داد و سخنرانى ها، مقاله ها و در جلسات درسى افراد را نسبت به فجایع جهان اسلام که ارمغان استعمار است آگاه مى نمود و فساد تباهى استبداد را افشاء مى کرد از این جهت وى را از سخنرانى کردن و هر گونه تبلیغ مذهبى منع کردند چنانچه آن شهید در سخنرانى ماه مبارک رمضان در سال ۱۳۵۷ به این وضع اشاره کرده است .


با این حال این دانشمند مبارز آرام نمى گیرد و وقتى که از سوى رژیم به سنتهاى اسلامى توهین مى شود فریاد مى زند و مى گوید اگر به افکار اسلامى ما جسارت کرد. ما آرام نمى توانیم بگیریم ، اگر به احساسات مذهبى ما احترام قائل نشدید ملت ایران آرام نخواهد شد. و وقتى با خبر شد که رژیم منحوس پهلوى تاریخ رسمى کشور را تغییر داده است چون آتشفشانى خروشید و گفت :


((چطور ایرانى باید تاریخ پرافتخار هجرت رسول الله صلى الله علیه و آله را، یعنى تاریخ اسلام ، افتخار انسانها، افتخار ایران ، نجات دهنده ایران را کنار بگذارد. یا رسول الله صلى الله علیه و آله ما از روى تو شرمنده ایم . لذا مرجع بزرگوار پرچمدار جهان تشیع حضرت آیه الله العظمى امام خمینى به ملت ایران هشدار مى دهند که به کار بردن این تاریخ حرام است .))


شهید مفتح در سالهاى حدود ۱۳۴۰ ش . که همزمان با آغاز قیام امت اسلامى است اغلب به شهرهاى استان خوزستان مى رفت و به دستور امام خمینى (قدس سره ) به فعالیتهاى تبلیغى و افشاگرى جنایات رژیم شاه مى پرداخت و وقتى که ساواک وى را به نقاط بد آب و هوا تبعید نمود و از ورودش به قم جلوگیرى به عمل آورد. دکتر مفتح به منظور گشودن سنگرى براى ستیز با رژیم شاه به شوق همکارى با شهید مطهرى در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد.


آن شهید بنا به دعوت مؤ منان و اهالى مسجد ((الجواد)) در این مکان مقدس به ایراد سخنرانى و انعقاد جلسات تفسیر پرداخت و از این طریق به روشنگرى و ارتباط بیشتر بین دانشجویان و اقشار روحانى همت گمارد و در سال ۱۳۵۲ ش . براى تجمع و تشکل نیروهاى مسلمان امامت مسجد ((جاوید)) تهران را پذیرفت و در این مکان مبارک هسته مقاومتى تشکیل داد و طى برنامه هاى منظم و جهت دارى از سخنران متعهد و مبارزى همچون شهید مطهرى دعوت بعمل آورد تا در این مکان حاضرین را با حقایق اسلامى آشنا کند.


سرانجام در سوم آذر ۱۳۵۳ ش . پس از سخنرانى یار و همرزم شهید مفتح – آیه الله خامنه اى – و با هجوم ساواک مسجد ((جاوید)) تعطیل و دکتر مفتح و مقام معظم رهبرى پس از دستگیرى در زندان تحت شکنجه هاى سختى قرار گرفتند و دیگر ساواک به مفتح اجازه فعالیت در مسجد را نداد. هنوز دو سال از آزادى وى از زندان نگذشته بود که ایشان در سال ۱۳۵۵ امامت مسجد قبا را پذیرفت که چون مسجد قباى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله محراب و میعادگاه تشنگان حق و فضیلت گردید.


در سال ۱۳۵۶ ش . شهید مفتح اعلام کرد نماز عید فطر را در زمینهاى قیطریه خواهند خواند که این حرکت با وجود برق سلاحها و ماشینهاى مسلح ارتش شاهنشاهى با استقبال جمعیت نمازگزار مواجه شد و شهید مفتح در خطبه هاى نماز به افشاگرى علیه طاغوت و استکبار و صهیونیست ها پرداخت و نام مبارک حضرت امام را در حضور هزاران نفر جمعیت مسلمان بر زبان جارى ساخت و بر اطاعت از فرامنیش تاءکید کرد. از این تاریخ تا رمضان سال ۱۳۵۷ ش . فعالیت هاى مسجد قبل در قالب سخنرانى هاى پرشور در کلاسهاى پرمحتوا ادامه داشت . در صبح روز عید فطر (دوشنبه ۱۳/۶/۵۷) در حالى که جمعیت انبوه با مفتح همصدا بودند و فریاد فرح زاى الله اکبر سر مى دادند به سوى قیطریه حرکت کردند. پس از مراسم نماز عید فطر مردم مسلمان با برنامه ریزى شهید مفتح از زمینهاى قیطریه شروع به راهپیمایى کردند که شکوه آن شگفتى ناظران را برانگیخت . در این تظاهرات سرنوشت ساز که از ساعت شش بامداد آغاز و تا نیمه شب ادامه داشت صفهاى چند کیلومترى جمعیت طول و عرض چندین خیابان را احاطه کرده بودند.


در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى و ورود رهبر انقلاب به کشور ایران با سازماندهى و تدبیر خردمندانه شهید مفتح کمیته استقبال از امام براى این نمایش باشکوه مهیا گردید. آمارها جمعیت استقبال کننده را بین ۵ تا ۶ میلیون نفر گفته اند که بخش مهمى از نظم دادن به چنین حرکت با شکوهى به عهده شهید دکتر مفتح بود و ایشان در سخنان پرشورى که در سیزدهم بهمن ۱۳۵۷ ش . ایراد نموده است به این حرکت با شوکت و عظمت اشاراتى جالب دارد.


در سنگر دانشگاه


حکمت الهى چنین مقدر کرده بود که شهید مطهرى و دکتر مفتح که از شخصیتهاى برجسته حوزه علمیه بودند به دانشگاه رفته و در دلها، انگیزه ها و هدفهاى دو قشر دانشگاهى و روحانى وحدت ایجاد کنند و یکى از بلندترین آرزوهاى امام یعنى پیوند این دو قشر را عملى سازند. شهید مفتح اقدام عملى در راه رسیدن به چنین وحدتى را تغییر نظام آموزشى دانشگاه مى دانست و عقیده داشت دانشگاهى که هدف آن پرورش انسانهاى دانشمند، دیندار، متعهد و نیکوکار است باید علم و تحصص خود را در راه اعتلاى کشور و تاءمین سعادت مردم به کار گیرد و در طریق استقلال ، عزت و عظمت کشور از خود اهتمامى تواءم با صداقت و جدیت به خرج دهند.


در برنامه چنین دانشگاهى باید عرصه بحث و تحقیق ، علم و عمل تواءم با اخلاص مهیا گردد. و به عقیده وى انس حوزه و دانشگاه با یکدیگر در رسیدن به چنین حالتى تاءثیر به سزایى دارد. آن شهید ضمن پیگیرى به وجود آوردن چنین تحولى در دانشگاه از نظر خط فکرى در زمینه مسائل عقیدتى با خطوط التقاطى سخت مخالفت داشت و در برابر احزاب و گروهکهایى که تفکر انحرافى داشتند لحظه اى آرام نمى گرفت و در مواردى با آنان درگیر مى شد و به سبب همین موضع گیرى صریح بود که به ترور وى اقدام کردند.


شهادت


در صبح روز ۲۷ آذر ۱۳۵۸ ش . در جلو دانشگاه الهیات تهران مارقین انقلاب یعنى گروه منحرف فرقان آن متفکر وارسته را هدف چندین گلوله قرار دادند. آرى جهاد آن شهید در عرصه اندیشه آن جاهلان از خدابى خبر را از میدان بدر کرده بود و راهى جز این ندیدند که قلمهاى شکسته و فرسوده خود را بر زمین نهاده و گلوله برگیرند و مقر آن اندیشمند افشاگر را نشانه گیرند. آنان بزرگ مردى را ترور کردند که اسلحه اى جز قلم و سخن نداشت و کسى را به شهادت رساندند که کشتنش جز موج خشم آگین و نفرت و انزجار امت مسلمان نتیجه اى نداشت و اگر بدن پاکش در خاک و خون طپید، فکرش بیشتر تجلى نمود و از برکت خونش تحرکى تازه در اندیشه و باورهاى امت اسلام به وجود آمد.

زندگینامه آیت الله العظمى سید محمد هادى میلانى (متوفاى ۱۳۵۴ ش )

 

ولایت و خاندان

در شامگاه هفتم محرم سال ۱۳۱۳ ق . در نجف در خانواده اى اهل علم و معنویت کودکى پابه عرصه هستى نهاد که او را ((محمد هادى )) نامیدند.اجداد او همه از سادات حسنى شهر مدینه منوره و از فرزندان امام على بن الحسین علیه السلام (۶۷۷) بودند که به جهت شرافت علمى و معنوى از بزرگان مدینه به شمار مى رفتند محله قدیمى ((بنى هاشم )) محل سکونت این خاندان بود و همواره بزرگانى از قبیله هاى عرب و دانشوران اسلامى بدآنجا رفت و آمد داشته اند.

هجرت آنان در اواخر قرن یازدهم ق . از مدینه به آذربایجان ایران در پى دعوتى بود که از جانب شیعیان این دیار انجام گرفت . به دنبال این دعوت سید حسین (جد محمد هادى ) و برادرش على اکبر که هر دو از جوانان فرزانه مدینه بودند به همراه زایرین خانه خدا وارد آذربایجان شدند و در منطقه ((اسکوچاى )) اقامت گزیدند و سید حسین همچنان در ((میلان )) (۶۷۸) باقى ماند و از همانجا ازدواج کرد وى تا آخر عمر درمیان دوستداران اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله در منطقه آذربایجان به تبلیغ و ترویج احکام اسلام پرداخت با رحلت سید حسین فرزندان وى و بعدها نوادگانش این رسالت عظیم را در منطقه آذربایجان دنبال کردند.

نیاى مادرى آیه الله میلانى آیه الله شیخ محمد حسن مامقانى (۶۸۰) (متوفى به سال ۱۲۲۳ ق .) شاگرد شیخ مرتضى انصارى و شیخ مهدى آل کاشف الغطا است که خود از فقهاى بزرگ اوایل قرن چهاردهم ق . به شمار مى رفت و در دوران زندگى به زهد و پارسایى شهرت داشت .

دوران تحصیل

اولین مکتب تربیتى سید محمد هادى دامان مادرى از خاندان علوم و فضیلت و پدر فرزانه و عالم وى بود. اساتید علوم مقدماتى وى بزرگانى چون آقا میرزا ابراهیم همدانى و آخوند ملامحسن تبریزى ، و در دروس ‍ سطح نیز استادانى چون آقا شیخ غلامعلى قمى و آقا شیخ ابوالقاسم مامقانى (دائى ) او بودند. او همچنین از محضر اساتید بزرگى چون آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى ، آیه الله نائینى و آیه الله آقا ضیاءالدین عراق بهره هاى وافر برده و پایه هاى علمى خود را در فقه و اصول استحکام بخشیده و در طول ۲۳ سال حضور در دروس و محافل علمى این بزرگان توانسته بود بر آراء و نظرات قوى ترین اساتید مسلط گردد. وى در علوم عقلى نیز مهارت فراوان داشت و چندین سال از عمر خود را محضر اساتید فلسفه گذرانده و در این خصوص از شاگردان شیخ محمد حسین اصفهانى بشمار مى رفت .

آقاى میلانى از جمله علومى که دیگر در آن تبحر یافت و به استادى رسید، دانش تفسیر و علوم قرآنى بود که از ایام تحصیل خود در نجف این دانش را نزد استاد بزرگ شیخ محمد جواد بلاغى فراگرفته بود و بعدها نیز همواره با اساتید تفسیر بویژه با مفسر بزرگ علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان مباحثه و مناظره داشت . وى تفسیر را در کنار فقه و اصول تدریس مى کرد. محصلین علوم دینى را با قرآن ، این منبع جوشان فیض الهى آشنا مى ساخت . و این روش را که نشانه اى از عشق ایشان به قرآن بود همواره در زندگیش حفظ کرده بود.

ایشان هشت سال نیز در علوم حدیث با آیه الله شیخ على قمى مباحثه و مذاکره داشت و نسخه کتاب وسایل الشیعه خود را با نسخه اى که به خط شیخ حر عاملى بود، مقابله کرده است .

تدریس

رسیدن به مقام اجتهاد، تحمل رنجهاى طاقت فرسایى را مى طلبد. طالبان علوم اسلامى براى دست یافت بدین منزلت علمى ، راههاى بسیار سخت و دشوارى را طى مى کنند. رنج سفرهاى سخت را به جان مى خرند. و سالیان دراز از عمر خود را در محضر بزرگان دانش و معارف به تحصیل علوم مختلفى چون : ادبیات عرب (تجزیه و ترکیب ، معانى و بیان و بدیع ) منطق ، حدیث شناسى ، رجال ، علوم قرآن ، اصول و فقه و… صرف مى کنند. و در این میان پاى بندى به معنویات خود عامل در رسیدن به این مقام و منزلت است چنانچه آیه الله میلانى بارها مى گفت :استادم مرحوم نایینى مى فرمود: نماز شب شرط اجتهاد نیست ولکن بى دخالت هم نیست ))

جلسات درس ایشان در حوزه بزرگ نجف بسیار با شکوه و به امتیازاتى چون داشتن دقت عقلى و عرفى ایشان در تبیین مسائل ، و تسلط به مبانى فقهى و اصولى شهرت داشت . آیه الله میلانى هیجده سال در کربلا اقامت داشت و در این مدت شاگردان فراوانى را تربیت کرده است . بزرگانى چون آیات و حجج اسلام : حاج شیخ حسین وجد خراسانى ، سید ابراهیم علم الهدى سبزوارى ، سید عباس صدر، حاج سید حسین شمس ، حاج شیخ محمد رضا مهدوى دامغانى ، شیخ محمد تقى جعفرى ، مهدى نوقانى ، محمود کلباسى ، کاظم مدیر شانه چى ، سید نورالدین میلانى ، سید محمد شیرازى ، شیخ محمد تقى عندلیب سبزوارى ، سید محمد باقر حجت طباطبایى ، محمد على علمى ، سید ابراهیم مهاجرین طبسى از شاگردان برجسته ایشان هستند که بعضى از اجازه روایتى از ایشان نیز داشته اند.

آثار علمى

آنچه امروزه از آنها به عنوان آثار ایشان نام مى بریم ، یادداشتهاى پراکند و تقریرات درسهاى پربار ایشان است که به همت شاگردان پرکار و فرزندان گرامیش جمع آورى شده و پس از تنظیم در عناوین و موضوعات مختلف به چاپ رسیده است و عبارتند از:
۱٫ محاضرات فى الفقه الامامیه در ده جلد است که در موضوعات مختلف فقهى به بحث و بررسى عمیق پرداخت است که نمایانگر وسعت فکرى ایشان در زمینه هاى مختلف فقهى است .
۲٫ قادتنا کیف نعرفهم ؟ در ۹ جلد به زندگانى چهارده معصوم علیه السلام و فضایل آنها با استفاده از مدارک شیعه و سنى پرداخته است .
۳٫ تفسیر سوره جمعه و تغابن
۴٫ مختصر الاحکام
۵٫ مناسک حج
۶٫ حاشیه بر قسمتى از عروه الوثقى
۷٫ نخبه المسائل رساله عملیه ایشان در احکام اسلامى
۸٫ ده پرسش ، با پاورقیهاى آقاى سید محمد على میلانى ، در مباحث مختلف تفسیرى
۹٫ حاشیه المکاسب
۱۰٫ قواعد فقهیه و اصولیه
۱۱٫ رساله اى در بیعه و مسائل بانکى
۱۲٫ کتابى استدلالى در مزارعه و مساقات
۱۳٫ کتابى استدلالى در اجاره
۱۴٫ شرح استدلالى مباحثى از کتاب الصلوه ((شرایع ))
۱۵٫ رساله اى در منجزات مریض .

مکتب اخلاقى و عرفانى

تهذیب نفس و پالایش روان از آلودگیهاى دنیوى و اوصاف شیطانى اساس ‍ کار در زندگى آیه الله میلانى بود. وى با الهام گیرى از توصیه هاى معصومین علیه السلام بر این باور بود که درک حقایق عالم براى انسان بدون تابش نور الهى بر دل و جان ممکن نیست . و آنچه را که انسانهاى غیر مهذب علم مى پندارند. جز اطلاعات انباشته شده در صفحات مغز چیزى نیست . یکى از شاگردانش که بیشتر با وى معاشر بود مى گوید:

آیه الله میلانى جامع همه چیز بود، صفات و ملکات خوبى داشت ، مرد متفکرى بود… بسیار مودب بود. و دو زانو در مجلس مى نشست ، هیچ وقت از کسى بدگوئى نمى کرد، حتى از کسانى که به ایشان کم محبت بودند. عفت زبان داشتند. بسیار محتاط در اعمال و کردار بودند. تداوم عجیبى نسبت به نماز شب داشتند و فرزندانش را نیز به شب زنده دارى توصیه مى کرد و مى فرمود: ((توفیقات پروردگار در شب زنده دارى و نماز شب است همیشه و در همه جا از اسراف پرهیز مى کرد حتى نامه هایى را که دریافت مى کرد، اگر برگه دوم آن سفید بود، جدا کرده و در مکاتبات خود از آنها استفاده مى نمود.))

چنان زاهدانه زندگى مى کرد که در موقع مرگ جز مقدارى کتاب و تعدادى فرش کهنه چیز دیگرى نداشت . منزل مسکونى او نیز در توسعه میدان آستانه تخریب شد و هر چه خواستند پولش را بپردازند و یا منزلى برایش ‍ تهیه کنند، نپذیرفت و فرمود: من آخر عمرم است و احتیاجى به منزل احساس نمى کنم …))

تبلور اخلاص

اخلاص و خدابینى یکى دیگر از اوصاف معنوى آیه الله میلانى بود و در این خصوص چنان عمل مى کرد که گویى خدا را در همه کارهایش را آشکارا مشاهده مى کند. هیچ گاه نمى شد که وسوسه و خودنمایى در کارهایش راه یابد با اینکه در عصر خود از مراجع بزرگ و جامع الشرایط تقلید بود، اما همیشه مى فرمود: من راضى نیستم که نام مرا ببرید! در یک کلام از ظاهرسازى و شهرت نمایى گریزان بود.

خاطره ها

آیه الله میلانى که عمرى در طریق معرفت الهى گام زده بود به مقام و منزلتى عالى در صفاى نفس و طى مراحل سلوک رسیده بود که خاطرات بعضى بزرگان مزید این مى باشد.
الف – خواب آیه الله اراکى
یکى از فرزندان آیه الله میلانى از مرحوم آیه الله اراکى نقل مى کند:
جمعه شبى در حرم مطهر حضرت ثامن الائمه علیه السلام بیتوته کرده بودم . بعد از نماز صبح به حضرت التماس کردم که یکى از اولیاى خودت را به من معرفى کن !
آمدم منزل و خوابیدم . یکى در خواب به من گفت : پا شو که یکى از اولیاء الهى مى آید! بیدار که شدم دیدم خانم سماور را روشن کرده است . گفتم : حالا که زود است و وقت چاى نیست ! گفت : در خواب به من گفته شد پاشو سماور را روشن کن که یکى از اولیاءالهى مى آید! در این حال بود که در زدند وقتى در را گشودم دیدم آیه الله میلانى است …
ب – جراح مسیحى
دکتر مسیحى پرفسور (برلون ) در سال ۱۲۸۲ ق . یکى از جراحان تیم پزشکى آیه الله میلانى است و خاطره هایى از آیه الله میلانى نقل کرده و سپس آن را عامل مسلمان شدن خود مى داند.

((من پس از عمل جراحى سید، پیش از آن که ایشان از حالت بیهوشى بیرون بیایند مراقب بودم که وقتى به هوش مى آید چه مى گوید (چرا که این مرحله از نظر پزشکان مرحله حساسى است ، شاید بیمار بعضى از اسرار زندگیش را هم بگوید) ایشان آرام حرکت کرد و در حالى که در آن لحظه نیز خدا خدا مى گفت و با پروردگارش راز و نیاز مى کرد. من تحت تاثیر این صحنه شگفت به حقانیت آیین اسلام پى بردم و بدان گرویدم .))

جالب اینکه دکتر برلون پس از گرویدن به اسلام وصیت کرده بود، او را پس ‍ از مرگ در شهر مقدس مشهد دفن کنند که اکنون آرامگاه وى در قبرستان خواجه ربیع شهر مقدس مشهد است . به برکت نفس مسیحایى آیه الله میلانى دو نفر دیگر نیز از مسیحیت به آیین اسلام گرویدند که شرح آن در ((نامه کیورکى )) و زنش خانم ((رافیک اسلانیان )) در حضور سید مسلمان شدند. و با پیشنهاد ایشان اسم آقا به ((على )) و خانمش نیز به ((فاطمه )) تغییر کرد.

احیاى حوزه مشهد

نهم ذیحجه سال ۱۳۷۳ ق . (۱۳۳۴ ش ) آیه الله میلانى جهت زیارت امام على بن موسى الرضا علیه السلام وارد شهر مشهد گردید و در خانه آیه الله حاج شیخ على اکبر نوغانى (از علماى بزرگ مشهد) اقامت گزید. از آن پس ‍ رسالت عظیم وى که بکار بستن تجربه چندین ساله تدریس و تربیت در حوزه هاى مختلف تشیع بار دیگر در حوزه علمیه مشهد بود آغاز مى شود.

در آن زمان حوزه هاى علمیه مشهد آنگونه که باید رونق نداشتند. از سال ۱۳۱۴ شمسى به دنبال مبارزات روحانیون مشهد با حکومت رضا خان این حوزه نیز مانند دیگر حوزه هاى علمیه سراسر کشور مورد تهاجم قرار گرفته بود و پس از حادثه خونین قیام گوهرشاد روحانیون بزرگى همچون آیه الله حاج آقا حسین قمى تبعید و میرزا محمد آقازاده پس از زندانى شدن به اسارت رسیده بود. و بسیارى از علماى معروف دیگر این شهرستان دستگیر و یا تبعید شده بودند. بر اثر این حوادث و نیز بر اثر سختگیرى عمومى دولت درباره لباس روحانیونت شور شوق علمى حوزه علمیه مشهد به رکود و سردى گراییده بود. و مدارس بزرگ و معروف مشهد در تصرف ادارات و اوقاف حکومت وقت بود و این فترت و رکود تا سال ۱۳۷۳ ق . که آیه الله میلانى در این شهر تصمیم به اقامت مى گزیند ادامه داشت .

اصلاح وضع حوزه علمیه مشهد و شکوفایى بخشیدن به دروس مدارس ‍ دینى و علمى در این شهر چیزى است که با اقامت آیه الله میلانى انجام گرفت .

آیه الله خامنه اى (رهبر معظم انقلاب اسلامى ) در این باره مى فرماید:
((… ما دیدیم که مرحوم آیه الله میلانى از کربلا که نزدیکى نجف بود آمدند تا مشهد و یک حوزه علمیه بزرگى را بوجود آوردند… این یک واقعیت است … از برکت الهى براى حوزه علمیه مشهد وجود آیه الله میلانى بود.))
نخستین گام اصلاحى آیه الله میلانى در حوزه علمیه سامان بخشیدن به دروس بود که بعدها اثرات آن در مراکز دینى و فرهنگى دیگر نیز نمایان گردید.

آیه الله میلانى چون دریافته بود که منشاء پراکندگى علماى این شهر در طول سالهاى گذشته در فقدان اساتید پرمایه در این سامان نهفته است بدان جهت نیز ابتدا اساتید پرکار و شایسته را جلب این حوزه نمود و خود نیز بر کرسى تدریس نشست . درس خارج اصول و فقه ایشان که در مسجد گوهرشاد دایر مى شد در شکوفایى دروس حوزه نقش بسزایى داشت و به مرور زمان علماء را در این شهر تمرکز مى بخشید. وى تحول شگرفى نیز در خصوص روش آموزشى دروس پدید آورد که اساسى ترین آن طرحى بود که به نابسامانى و بى نظمى حاکم بر مدارس دینى پایان داد و به حوزه علمیه مشهد جان تازه اى بخشید. برنامه هاى درسى ایشان که بر حسب استعداد محصلین علوم دینى تنظیم گردیده بود، در پنج مرحله به شرح زیر اجرا مى شد:

مرحله اول ؛ دوره مقدمات ، که شامل ادبیات عربى ، صرف و نحو و تجزیه و ترکیب ، منطق ، خط، املاء و انشاء، ریاضیات ، حفظ قرآن ، دعاهاى وارده و احادیث اخلاقى مى شد و به مدت سه سال طول مى کشید.
مرحله دوم ؛ این دوره نیز سه سال استمراد مى یافت و شامل : معانى ، بیان و بدیع ، اصول ، فقه در حد معالم ، فقه در حد شرح لمعه ، عقاید در حد شرح لمعه ، عقاید در حد باب حادى عشر و تاریخ مى شد.
مرحله سوم ؛ که دوره پنج ساله بود. طلاب در این مرحله به تعلیم ((رسائل ))، ((کفایه )) در اصول ، مکاسب در فقه ، شرح تجرید در اعتقادات ، آشنایى به ادیان و مذاهب و تفسیر مى پرداختند.
مرحله چهارم ؛ دوره چهار ساله تخصصى فقه و اصول بود که در مدرسه امام صادق دایر مى گردید.
مرحله پنجم ؛ تخصص در سایر علوم اسلامى بود که طلاب به حسب ذوق خود وارد این مرحله گردیده و به مطالعه و تحقیق مى پرداختند.
وى طلاب متعهد را یارى مى نمود و در همه این مراحل ، امتحانات ماهانه و سالانه و ارتقاء رتبه و حضور و غیاب و کنترل کیفیت دروس نیز با جدید پیگیرى مى شد.

گامى در امر تبلیغ

آیه الله میلانى همواره مى گفت :((روزگارى که فساد و بى دینى در همه جاى عالم پا گرفته ، نباید طلاب ایام تعطیل را در حجره هاى مدارس سپرى کنند))
این بود که براى تعطیلى روز پنج شنبه و جمعه حوزه نیز برنامه تبلیغ احکام اسلام را قرار داده بود، بدین نحو که طلاب در این دو روز به شهرهاى نزدیک و روستاهاى اطراف مشهد اعزام شده و به تبلیغ احکام و معارف اسلامى مى پرداختند، و در عین حال مشکلات روستائیان را در جهت نداشتن مسجد، حمام و امثال اینها به اطلاع ایشان مى رساندند، وى براى برپار شدن برنامه هاى تبلیغى طلاب به آنها توصیه مى کرد: که حتما – دعاى کمیل را شب جمعه و دعاى ندبه را در صبح آن بخوانید! – مردم را به اهل بیت عصمت و اما عصر (عج ) متوجه سازید – با حسن اخلاق که نمایانگر اخلاق اسلامى است ، با مردم رفتار کنید! – وقتى وارد عمل تبلیغ مى شوید بیشتر با فقرا و ضعفاى مردم همنشین با آنها ماءنوس شوید.))

شخصیت جهانى

در طول مرجعیت آیه الله میلانى بویژه در سالهاى اقامتش در مشهد مقدس ‍ شخصیتهاى بزرگى از کشورهاى مختلف اسلامى به دیدار ایشان شتافته اند شخصیت جهانى این فقیه بزرگ موجب گردیده بود که علماى شیعه بزرگان اهل تسنن نیز براى گفتگو و مشاوره در مسائل مهم مذهبى رهسپار ایران شده و از نزدیک از نظرات ایشان آگاهى یابند.

در سال ۱۳۸۰ ق . ۱۳۳۹ ش . بوى از دارالتقریب بین المذاهب الاسلامى در قاهره شیخ محمد تقى از جامع الازهر با آیه الله میلانى دیدار کرد و لوحى نیز که در آن فتواى علامه شیخ محمود شلتوت در رابطه با جواز عمل به مذهب تشیع نوشته شده بود تقدیم ایشان نمود.

دکتر شیخ محمد ضحام با جمعى از اساتید علوم اسلامى جامع الازهر و شیخ خلیل حصیرى قارى به همراه سفیر وقت مصر در ایران در سال ۱۳۵۰ ق . از مشهد دیدن کرده و در این سفر به دیدار آیه الله میلانى نیز نایل آمدند.
در سال ۱۳۸۲ ق . شیخ علامه شیخ محمد جواد مغنیه ضمن سفر به مشهد با آیه الله میلانى نیز ملاقاتى داشت .
در سال ۱۳۸۲ کاردار سفارت روسیه (ویکتور – اسیولینکوف ) به نیابت از آقا ضیاء الدین خان رئیس اداره دینیه مسلمانان آسیاى میانه و قزاقستان با آیه الله میلانى ملاقات کرد و ضمن دعوت از ایشان براى دیدار از کشورهاى اسلامى واقع در آسیاى میانه ، نظر شرع مقدس را در مورد خدمت در ادارات روسیه که مشروط بر قبول مدام کمونیسم بود خواستار شده است . علامه شیخ محمد جوادالشرى در سال ۱۳۸۱ ق . به زیارت مرقد مطهر امام على بن موسى الرضا علیه السلام نایل شد و در ضمن با آیه الله میلانى نیز دیدار کرد در این ملاقات علامه الشرى از وضعیت شیعیان و مسلمانان کشورهاى اسلامى بویژه شیعیان آمریکا گزارشى تقدیم آیه الله میلانى کرد.

در نهضت اسلامى ایران

انقلاب اسلامى ایران بزرگترین حرکتى است که على رغم توطئه هاى استکبار و استعمارگران به رهبرى امام خمینى شکل گرفت و در بهمن سال ۱۳۵۷ با پایان بخشیدن به حکومت ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهى به پیروزى خود رسید، و از آن پس نیز همواره چون آذرخشى بر پیکر استعمار فرود آمد.

این انقلاب شکوهمند به آسانى بدست نیامد. بلکه از جرقه اولیه آن در سال ۱۳۴۱ تا به ثمر نشستن در سال ۵۷ ملت ایران عزیزان بسیارى را تقدیم اسلام عزیز نمود و در این میان فرزانگان و بزرگان نیز در مسیر به بار نشستن خون شهدا، آسایش و آرامش را بر خود حرام کرده و مردانه در مقابل نظام ستم شاهى قامت بستند آیه الله میلانى از جمله این رادمردان خط مقدم مبارزه بود که در شکل گیرى نهضت بزرگ نقش بسیار مؤ ثر و اساسى داشت . وى که در آن سالها از مراجع بزرگ تشیع بود، با پیامها، نامه ها و اعلامیه هایى که خطاب به دولت وقت و ملت ایران صادر مى کرد، در هدایت و حرکتهاى مردمى علیه رژیم شاه نقش عمده اى به عهده داشت در این مختصر به نقش ایشان در شکل گیرى انقلاب اسلامى اشاره مى شود.

ایشان در برابر لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى بشدت مقابله کرد، در این خصوص در قسمتى از نامه ایشان آمده است :
… وظیفه خود مى دانم با استمداد حضرت بقیه الله ارواحنا فداه براى سومین بار صریحا اعلام بدارم تصویبنامه دولت شما در مورد انجمنهاى ایالتى و ولایتى با عدم رعایت شرط اسلام در انتخاب شوندگان ، و تبدیل قسم قرآن مجید، به قسم به کتاب آسمانى ، ملت مسلمان ایران و خاصه علماى اعلام را بى نهایت خشمگین ساخته است …

تذکر مى دهم ، به حکم موازین شرعى و احترام به افکار و معتقدات ملت مسلمان ایران لازم است هر چند زودتر تصویبنامه مزبور را لغو و براى اطلاع عموم اعلام نماید.

همچنین در قسمتى از نامه دیگر ایشان که در نوزده سال ۴۱ ش . انتشار یافته مى خوانیم :هم اکنون جمعى از علما و رجال متدین و استادان و دانشجویان دانشگاههاى مملکت در زندان به سر مى برند. از هر طرف ابتلا و فقر و گرسنگى ملت ما را تهدید مى کند. بیکارى و فساد و تجاوز عمال حکومت به حقوق انسانى افراد، نقطه اى را خالى نگذاشته . تنها چیز که مورد توجه نیست حقوق ملت و مصالح آنهاست ! معلوم نیست تاکى مهلت پیدا کنند و عاقبت کار به کجا برسید.!

پس از هجوم وحشیانه مزدوران یهودى به مدرسه فیضیه آیه الله میلانى در پیامى پرده از چهره کریه حاکمان وقت ایران برداشت ، او در ضمن پیام خود چنین نوشت :… ما از حمله و یورش چنگیزانه ، به ساحت حوزه علمیه قم گذاشتیم ! از حبس و زجر رجال دینى و ملى گذشتیم ! از حمله به دانشگاه و مراکز علمى ملت و سلب هر نوع آزادى فردى و اجتماعى چشم پوشیدیم ! از دزدى و فساد و تباهى و تجاوز به مردمان صالح و تقویت دزدان و خیانتکاران گذشتیم ! از برادرکشى هایى که در نقاط مملکت ترتیب داده اند، صرف نظر کردیم ! این ننگ را کجا ببریم که مملکت اسلامى ما را دارند پایگاه اسرائیل و صهیونیست مى کنند، و نیز افرادى را که با آنها همدست اند، در راءس کارها قرار مى دهند…

آیه الله میلانى در سفرى به تهران ، ماهیت نهضت علماء و مردم را چنین بیان مى کند.
… من در این مسافرت به جد خود حضرت سیدالشهداء علیه السلام تاءسى کرده از جوار امن ثامن الحجج علیه السلام به تهران آمدم . تا به دنیا اعلام کنم این قیام و نهضت به هیچ وجه صورت ارتجاعى ندارد بلکه نهضتى است که ملتى مسلمان براى مقابله حکومت هاى جابرانه ، با پیشوایى مقامات عالیه روحانى تعقیب مى کند. هدف ملت مسلمان ایران این است که بیش از این به مصالح دنیایى و دینى آنان تجاوز نشود. باید حکومت مردم را به مردم سپرد و حق مردم را باید به خودشان واگذار کرد.

ارادت به امام خمینى

اخلاص و ارادت آیه الله میلانى به امام خمینى بر کسى پوشیده نبود چنانچه در نامه اش خطاب به امام خمینى در دوران تبعید امام در ترکیه مى گوید: ((خوشا به سعادت آن سرزمین که حضرتعالى در آن تشریف دارید)) اما در کنار این آنچه بیشتر جالب توجه است ایشان اخلاص و ارادتش با انگیزه و جهت دار بوده و به جهت مصالح مسلمین از ایشان همواره پشتیبانى کرده است . در این خصوص به خاطره شهید سعیدى گوش مى سپاریم :

… روزى آیه الله میلانى هنگامى که نزدشان نام امام خمینى برده شد فرمودند: سلام الله علیه … پس عده اى به آیه الله اعتراض کردند. ایشان فرمودند: ساکت باشید فلانى ! اینجا مسئله تقلید در بین نیست که گفته شود فلانى اعلم است یا من ؟ اینجا بحث رهبرى است و چنین نیست که هر مجتهدى لیاقت رهبرى داشته باشد، لیاقت رهبرى را تنها فقیه سیاستمداراى داراست که عالم به زمان خویش باشد و در راه خدا از ملامت ملامتگران هراس نداشته باشد و اکنون این مشخصات در کسى جز آیه الله خمینى نیست …

خدمات ماندگار

آیه الله میلانى با همه اشتغالات خود در مسند مرجعیت و زعامت حوزه هیچگاه از مشکلات مردم غافل نشده است : به بعضى از تلاشهاى ایشان تنها اشاره مختصر مى شود.
۱٫ او پس از زلزله سال ۱۳۴۷ ش . در جنوب خراسان (منطقه کاخک ) مردم را براى بازسازى و کمک به آوارگان بسیج کرد و بارها طلاب را جهت کمک به مردم به این شهر اعزام داشت . مى گویند براى مردم بى خانمان خانه ها ساخت و حتى سند به آنها نوشت .
۲٫ در بازسازى مسجد هامبورگ آلمان نقش بسیار مؤ ثرى را ایفاء کرد و در اعزام آیه الله شهید بهشتى به آنجا تلاش زیادى کرد. ایشان علاوه بر کمک به مسجد امام على هامبورگ به مسلمانان و اندیشمندان اروپا کمک مى کرد تا در نشر اسلام جدى باشند.
۳٫ بازسازى مدارس علمى مشهد و مدرسه حقانى قم و کمک به ایجاد چندین مدرسه دینى در شهرستانها و دهها کار خیر براى مسلمانان ایران و سایر کشورهاى اسلامى .

غروب

جمعه هفدهم مرداد سال ۱۳۵۴ هجرى شمسى این اسوه فضیلت و پاکى چشم از جهان فانى فروبست و به خانه بقاء شتافت و روح بلندش به عالم ملکوت پیوست . و پیکر مطهرش در روز شنبه هیجده مرداد پس از یک تشییع بى نظیر، و با حضور شخصیتهاى بزرگ علمى و مذهبى (داخل و خارج ) کشور و هزاران مؤ من عزادار در جوار مرقد مطهر امام على بن موسى الرضا علیه السلام به خاک سپرده شد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه آیت الله العظمی شهاب الدین مرعشی

آیت الله العظمی مرعشی

تولّد معظم له

آیه اللّه مرعشى نجفى در روز پنج شنبه ۲۰ صفر ۱۳۱۵ در نجف اشرف ، شهر علم و کمال و پایگاه ولایت و امامت ، در خانواده تقوا و فضیلت ، دانش و معنویت ، پا به دایره هستى نهاد. در برخى از منابع ، تولد وى را در روز ۲۲ صفر ۱۳۱۸ نوشته اند که یقیناً درست نیست ؛ زیرا پدر بزرگوارشان (آیه اللّه سید شمس الدین مرعشى ) در پشت یک جلد کلام اللّه مجید و نیز در یادداشتهاى خویش راجع به خاندان مرعشى ، به خط خود تولد او را ۲۰ صفر المظفر ۱۳۱۵ ثبت کرده است .

در تقریرات مرحوم آیت اللّه شیخ على محمّد ابن العلم دزفولى یکى از شاگردان ایشان درباره نامگذارى معظم له چنین آمده : ((پس از تولد ایشان بر اساس سنّت و آداب و رسوم خانوادگى که هر مولودى را براى نامگذارى نزد علما مى برده اند، وى را پس از تطهیر و تنظیف ، نخست به آستان مقدس و حرم مطهر علوى برده و او را دخیل عتبه مقدسه آن حضرت نموده ، سپس به نزد خاتم المحدثین ثقه الاسلام حاج میرزا حسین نورى ، صاحب مستدرک الوسائل ، بردند و ایشان پس از گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ این کودک ، نام خود را که محمد حسین بود به وى مرحمت کرد.نامگذارى او را خدمت شیخ الفقهاء والمجتهدین حاج میرزا حسین بن حاج میرزا خلیل بردند و او عنوان ((آقا نجفى )) را به او عنایت کرد.

سپس این کودک را به حضور جمال الزاهدین و زین السالکین آقا سید مرتضى کشمیرى بردند و ایشان کنیه ((ابوالمعالى )) را به وى داد. بعد او را به نزد سید الفقهاء والمجتهدین سید اسماعیل صدر بردند و او لقب ((شهاب الدین )) را به وى مرحمت کرد که بیشتر هم به همین لقب شهرت دارد. پس از آن او را به محضر شیخ فقهاى شیعه ، محمد طه نجف بردند و ایشان براى این کودک دعا کرد. یکى از موهبتهاى الهى که نصیب ایشان شد، این بود که مادر وى هیچگاه بدون وضو به وى شیر نداد و پس از دوران شیرخوارگى مواظبت کرد که لقمه اى غذاى حرام و حتّى مشتبه به او ندهند و غالباً از غذاى غیرحیوانى او را تغذیه نمود. دوران کودکى سپرى شد و دوره نوجوانى ایشان فرا رسید و این نوجوان در محیطى سرشار از علم و عمل صالح و در میان خانواده اى که نمونه اعلاى اخلاق فاضله بودند پرورش یافت .

حضرت آیت اللّه العظمى ابوالمعالى سید شهاب الدین ، محمد حسین حسینى مرعشى نجفى ، اعلى اللّه مقامه الشریف (۱۳۱۵ – ۱۴۱۱ ق / ۱۲۷۶ – ۱۳۶۹ ش / ۱۸۹۷ – ۱۹۹۰ م ) علامه محقّق ، جامع معقول و منقول ، نسّابه آل رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله ، فقیه اهل بیت علیهم السّلام ، عالم اصولى ، محدث رجالى ، ادیب اریب ، مورخ و ریاضیدان ، مرجع عالیقدر عصر و یکى از مفاخر جهان تشیّع بود.

سلسله نسب آیت اللّه مرعشى نجفى ، از طرف پدر به سید فقیه ، عالم عابد، زاهد عارف و محدث علامه ، میر قوام الدین مرعشى ، مشهور به ((میر بزرگ )) سرسلسله و مؤ سس سلطنت مرعشیان طبرستان و آمل و از طریق وى به حسین اصغر، فرزند امام سجاد علیه السّلام منتهى مى شود.

مرعشیان طبرستان یکى از اصلى ترین و شریف ترین خانواده هاى علویان طبرستان بوده اند که از میان آنان عالمان ، فقیهان ، محدثان ، نقیبان ، امرا، وزراء و سلاطین بزرگى ، قد برافراشته و خدمات بزرگى به ایران ، اسلام و به ویژه مذهب تشیع انجام داده اند. از سوى مادر نیز سلسله نسب ایشان از یکسو به عالم بزرگوار، آیت اللّه مجاهد میرزا یوسف طباطبائى تبریزى (متوفّى ۱۲۴۳ ق ) و سادات طباطبائى صادقى ، موسوى ، رضوى ، نقوى ، عقیلى و جعفرى مى پیوندد و از جانب دیگر به سلسله سلاطین قاجاریه و سلسله سلاطین صفویه متّصل مى گردد، زیرا یکى از جده هاى مادرى وى دختر جهانگیر میرزا پسر فتحعلى شاه قاجار و جده دیگر وى دختر شاه سلیمان صفوى و جده دیگر ایشان سیده جلیله آغابیگم ، دختر شاه عباس اوّل بوده است . و از سوئى یکى از جده هاى مادرى معظم له از نوادگان علامه مجلسى (متوفى ۱۱۱۱ ق ) مى باشد.

بنابراین سلسله نسب آیت اللّه مرعشى نجفى رحمه اللّه علیه از دو ناحیه پدر و مادر، به عترت پاک و مطهر خاندان ولایت و نبوت و رسالت مى پیوندد؛ چنان که خود آیت اللّه مرعشى نجفى در کتاب مهمّ و ارزنده ((مشجرات آل رسول اللّه الا کرم صلّى اللّه علیه و آله )) و دیگر یادداشتهاى خویش بارها به آن اشاره کرده اند که در کمتر سلسله اى از سادات چنین اتفاقى افتاده است .

ایشان چنان که در شجره نامه موجود خاندانشان آمده با ۳۳ واسطه به امام سجاد على بن الحسین زین العابدین و سیدالساجدین علیه السّلام سرحلقه عارفان و ساجدان متصل مى گردد و به اختصار چنین آمده است : آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى نجفى فرزند آیت اللّه سید شمس الدین محمود حسینى مرعشى نجفى فرزند علامه محقق آیت اللّه سید شرف الدین على معروف به سید الحکماء یا ((سید الاطباء))،(نخستین کسى که دندان مصنوعى را در ایران اختراع کرد)، فرزند فقیه محدث حاج سید محمد نجم الدین حائرى ، فرزند علامه فقیه و متکلم و شاعر نسّابه حاج سید ابراهیم حائرى فرزند علامه فقیه ، نقیب و نسّابه سید شمس الدین محمّد، فرزند علامه زاهد مجد المعالى ، قوام الدین متخلّص به ((شیوا))، فرزند علامه نصیرالدین محمد نقیب و نسّابه ، فرزند علامه فقیه ، محدث ، شاعر و ادیب سید جمال الدین نسّابه ، فرزند علامه فقیه اصولى ، متکلم ، محدث و نسّابه سید علاءالدین حکیم و نقیب الاشراف مرعشى ، فرزند علامه وزیر و نقیب فخرالدین سید محمد خان دوم ، فرزند علامه وزیر و نقیب سید ابوالمجد محمد نقى معروف به شهید که به دست کُردهاى شافعى در سال ۱۰۳۰ قمرى به شهادت رسید، فرزند نقیب عالم ، وزیر زاهد سید محمّد خان اوّل مرعشى ، فرزند میر سید عبدالکریم خان دوّم سلطان طبرستان ، فرزند سلطان میر سید عبداللّه خان مرعشى ، فرزند سلطان میر سید عبدالکریم خان مرعشى اوّل فرزند سلطان میر سید محمد خان مرعشى ، فرزند سلطان میر سید مرتضى خان مرعشى ، فرزند سلطان میر سید على خان مرعشى ، فرزند میر سید کمال الدین صادق علامه فقیه و متکلم زاهد سید قوام الدین مشهور به ((میر بزرگ )) سلطان طبرستان (متوفى ۷۸۰ ق ) که مزارش در سبزه میدان شهرستان آمل مورد احترام و زیارتگاه است ، فرزند سید کمال الدین صادق نقیب الاشراف رى و فقیه و محدث ، فرزند علامه ابو محمد عبداللّه محدث و نقیب ، فرزند فقیه ابوهاشم نسّابه ، فرزند فقیه ابوالحسین على نقیب الاشرف طبرستان ورى ، فرزند شریف محدث و زاهد ابو محمد حسن نسّابه ، فرزند زاهد عابد ابوالحسن على ملقّب به مرعش سرسلسله سادات مرعشیّه سراسر جهان ، فرزند امیر العارفین و امیر العراقین سیدعبداللّه ابو محمد عالم نسّابه و محدث ، فرزند شاعر عالم ، محدث و نسّابه ابوالحسن محمد اکبر موصوف به ابوالکرام فرزند زاهد و فقیه و نسّابه ابو محمد حسن ملقب به ((دکّه )) و مشهور به حکیم راوى مدنى ، فرزند ابو عبداللّه حسین اصغر (متوفى ۱۵۷ ق ) مدفون در قبرستان بقیع در مدینه منوّره ابن امام همام مولانا ابوالحسن على زین العابدین علیه السّلام

تحصیلات و اساتید

نخستین کلماتى که در خارج از محیط خانوادگى به او تلقین گردید، جمله ((هو الفتاح العلیم )) بود. سپس پدر بزرگوارش او را به حرم مطهر و روضه منوّره مولى الموالى امیرالمؤ منین علیه السّلام برد و در مقابل ضریح مقدس آن حضرت ، خمیر مایه تمامى علوم و معارف بشرى ، یعنى ((حروف الفبا)) را به او یاد داد و در همان حرم مطهر او را مفتخر به عمامه و لباس روحانیت ساخت . از آن پس جدّه پدرى وى ، فاضل عالم ، بى بى شمس شرف بیگم ، که خود از نوابع عصر در علم و عمل و شعر ادب بود، آموزش وى را به عهده گرفت . آیت اللّه مرعشى نسبت به این بانو و پدر بزرگوار خود که در امر تعلیم و تربیت وى نقش مهم و ارزنده اى داشتند، همیشه به احترام یاد مى کرد و بارها مى گفت : ((من به این مقام نرسیدم مگر به برکت دعاى پدرم )).

ایشان پس از این در حوزه هاى درس اساتید بسیارى شرکت کرد و هر جا استادى مى یافت به هر طریقى خود را به آن استاد مى رساند و از محضر وى استفاده مى کرد. از این رو ایشان را یکى از پر استادترین چهره هاى علمى معاصر دانسته اند که شمارش اسامى استادان و شیوخ وى قابل تحسین است .

معظم له
دروس مقدماتى را در نزد اساتیدى چون

  1. پدر بزرگوارش ،
  2. شیخ مرتضى طالقانى ،
  3. شیخ محمد حسین اصفهانى نجفى ،
  4. شیخ شمس الدین شکوئى قفقازى ،
  5. سید محمد کاظم خرّم آبادى نجفى ،
  6. میرزا محمود معلّم و
  7. نیز جدّه خود بى بى شمس شرف بیگم طباطبائى فرا گرفت .

علم تجوید و قرائت قرآن کریم را از

  1. میرزا ابوالحسن مشکینى نجفى ،
  2. پدرش سید شمس الدین مرعشى نجفى ،
  3. سید آقا شوشترى ،
  4. شیخ عبدالسلام کردستانى شافعى و
  5. شیخ نور الدین بکتاشى شافعى آموخت .

علم انساب را از پدر خود و از

  1. سید محمد رضا موسوى بحرانى غُریفى صائغ و
  2. برادرش سید محمد مهدى غُریفى صائغ ،

تفسیر قرآن را از

  1. پدر و
  2. سید ابراهیم رفاعى شافعى بغدادى ،

فقه و اصول را از پدر خود و از

  1. شیخ مرتضى طالقانى ،
  2. سید محمد رضا مرعشى رفسنجانى ،
  3. شیخ غلامعلى قمى ،
  4. میرزا ابوالحسن مشکینى ،
  5. سید آقا شوشترى ،
  6. میرزا حبیب اللّه اشتهاردى ،
  7. میرزا محمد تهرانى ،
  8. میرزا محمد على کاظمینى ،
  9. شیخ عبدالحسین رشتى ،
  10. میرزا آقا اصطهباناتى ،
  11. شیخ موسى کرمانشاهى ،
  12. شیخ نعمت اللّه لاریجانى ،
  13. سید على طباطبائى یزدى ،
  14. شیخ محمد حسین شیرازى ،
  15. میرزا محمود شیرازى ،
  16. سید جعفر بحرالعلوم ،
  17. سید کاظم خرم آبادى و
  18. عباس خلیلى ،

علوم ریاضى و هیئت را از

  1. شیخ عبدالکریم بوشهرى ،
  2. سید ابوالقاسم موسوى خوانسارى ،
  3. دکتر عندلیب زاده ،
  4. میرزا محمود اهرى ،
  5. آقا محمد محلاتى ،
  6. شیخ عبدالحمید رشتى ،
  7. میرزا احمد منجم ،
  8. سید کاظم عصّار،
  9. میرزا جمال الدین کرباسى ،

علم طب را از

  1. پدر و از
  2. محمد على خان مؤ ید الاطباء،

علم رجال و درایه و حدیث را از

  1. پدر و از
  2. سید ابوتراب خوانسارى ،
  3. شیخ عبداللّه مامقانى ،
  4. شیخ محمد حرز الدین نجفى ،
  5. میرزا على حسینى مرعشى شهرستانى و
  6. میرزا ابوالمهدى کرباسى ،

فقه و اصول استدلالى را از

  1. آقا ضیاءالدین عراقى ،
  2. سید احمد بهبانى ،
  3. شیخ احمد کاشف الغطاء،
  4. شیخ على اصغر ختایى تبریزى ،
  5. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء،
  6. شیخ على بن باقر نجفى ،
  7. شیخ محمد اسماعیل محلاتى ،
  8. شیخ عبدالنبى نورى ،
  9. میرزا آقا اصطهباناتى ،
  10. آقا حسین نجم آبادى ،
  11. شیخ عبدالکریم حائرى یزدى ،
  12. میر سید على یثربى کاشانى و
  13. شیخ محمد رضا مسجد شاهى فرا گرفت .

آنگاه در شهرهاى سامراء و کاظمین مدّت سه سال فقه و حدیث و رجال را از آیت اللّه سید حسن صدر و اصول را نزد آیت اللّه شیخ مهدى خالصى آموخت و بعد از مراجعت به نجف اشرف

علم کلام را نزد

  1. شیخ محمد جواد بلاغى ،
  2. شیخ محمد اسماعیل محلاتى ،
  3. سید هبه الدین شهرستانى ،
  4. میرزا على اکبر یزدى ،
  5. پدر بزرگوار خود و دیگران آموخت .

کوششهاى خستگى ناپذیر و مستمر حضرت آیه ا… العظمى مرعشى نجفى – قدس اللّه نفسه الزّکیه – در ۲۷ سالگى به ثمر نشست و او را که در راه تحصیل علوم و فنون مختلف اسلامى به ویژه فقه و اصول ، یک لحظه دریغ نورزیده بود، در شمار علما و فقها در آورد و از او مجتهدى پرتلاش ساخت و از نظر علم و فضل در درجه اى قرار داد که دیگران بر او غبطه مى خوردند. او خود از تلاشها، کوششها و جدیتهاى تحصیلى خود چنین یاد کرده است :

((هیچگاه در سنین جوانى به دنبال تمایلات نفسانى نرفتم . همیشه در پى تحصیل علم بودم ؛ به صورتى که شبانه روز بیش از چند ساعت نمى خوابیدم و هر کجا نشانى از استاد یا عالمى و یا جلسه درس مفیدى مى یافتم ، لحظه اى در رفتن به نزد آن استادِ عالم و جلسه درس درنگ نمى کردم .))(۶) استعداد کامل ، قوه حافظه و بى نظیر، قدرت فراگیرى و بهره ورى فراوان ، اشتیاق بیش از حد به یادگیرى ، عشق به تعالى و پیشرفت ، تمایل شدید به دانش اندوزى در همه علوم و فنون ، علاقه به درس ، بحث ، مطالعه و کتاب ، لذّت جمع آورى ذخائر و آثار گرانقدر علما و فقهاء و دستاوردهاى آنان در طول تاریخ ، انس با علما و دانشمندان در هر کجا و هر زمان ، شور رسیدن به حقّ، احساس خستگى نکردن ، شجاعت اخلاقى ، باور این اندیشه که ندانستن عیب نیست و نپرسیدن عیب است و دهها صفت از این دست ، از امتیازات معظم له بود که او را بر بلنداى قلّه رفیع علم و اجتهاد و شرف و فضیلت قرار داده و از او عالمى عامل ، ادیبى اریب ، محدثى موثق ، فقیهى مسلّم ، مجتهدى جامع الشرایط، اصولى مبرّز، رجالى خبیر، مورّخى بصیر و دقیق ، نسّابه اى بى نظیر، متکلّمى توانمند و عارفى به تمام معنى ساخته بود که در بیشتر علوم زمانه خود، به ویژه علوم اسلامى چیره دست و در شمارى از آنها به مقام عالى اجتهاد رسیده بود. مشایخ و اساتید معظم له یقیناً این ویژگیها را در او یافته بودند که مقام علمى و فقهى وى را ستوده و به ایشان اجازات فقهى و روایت داده اند. در این اجازات به القاب ، عناوین و صفات ممتازى برمى خوریم که نشانگر موقعیت علمى و مقام ارجمند و والاى این بزرگوار است .

در این اجازات از ایشان به عنوان عالم عادل ، فاضل کامل ، سید سند، رکن معتمد، فخر محققین ، افتخار مجتهدین ، جامع معقول و منقول ، مجمع فروع و اصول ، ابوالمکارم ، نخبه المدققین ، علاّ م الاعلام ، صاحب فکر قویم و سلیقه اى مستقیم ، محقق مدقق ، خورشید آسمان تحقیق ، بدر فلک تدقیق ، نقاد ماهر و بصیر، صاحب فطرت وقّاد، متفطّن نقّاد، عماد فقهاء و مجتهدین ، قدوه الانام ، رکن اسلام ، سید علماء الاسلام ، جامع کمالات علمى و عملى و علاّمه مجتهد اعلم و افضل یاد شده که عمر شریف خود را در تحصیل علوم عالى دینى و تنقیح مبانى احکام شرعى ، صرف کرده و در تهذیب اخلاق و اکتساب کمالات معنوى سعى بلیغ نموده است و در کوشش خود به مراتب والاى علم و عمل و مدارج شامخ تقوى و ورع و مقام عالى اجتهاد نائل و ملکه شریفه استنباط را حائز گشته است . این اجازات از طرف علما، فقها، مجتهدان ، مراجع تقلید شیعه و دانشمندان بزرگ اهل سنّت و زیدیه و اسماعیلیه صادر شده است .

آیت اللّه مرعشى نجفى در طول عمر با برکت خود موفق به دریافت بیش از چهار صد اجازه روایتى و تعدادى اجازات اجتهاد و اجازات نفسى از مشایخ جهان اسلام گردید که اجازات کتبى ایشان نزدیک به یکصد و پنجاه اجازه و بقیه شفاهى است . اجازات کتبى ایشان در کتاب المسلسلات فى الاجازات در دو جلد به زبان عربى به وسیله فرزند ارشد و وصى ایشان جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشى نجفى به چاپ رسیده است . به جراءت مى توان گفت که درچند قرن اخیر در میان بزرگان علماى شیعه ، کسى را نمى شناسیم که موفق به دریافت این تعداد اجازه از مشایخ اسلام شده باشد؛ از این رو مى توان گفت معظم له غیر از مقامات معنوى و مرجعیت تقلید شیعیان ، ((شیخ الاجازه )) نیز مى باشد. بویژه که خود ایشان نیز هزاران اجازه روایتى و انواع دیگر آن را بنا به درخواست علما، فضلاء، مدرسان ، شاگردان و فقهاى حوزه هاى علمیّه شیعه و سایر فِرَق اسلامى داخل و خارج کشور، به نام آنان صادر و مرقوم داشته اند که تعدادى از این اجازات نیز جمع آورى شده است .

اجازات اجتهاد

اجازات اجتهادى که به ایشان داده شده زیاد است که در اینجا به نام برخى از مشاهیرى صادرکننده این اجازات اشاره مى کنیم :

  1.  آیت اللّه العظمى میرزا محمّد حسین نائینى (متوفى ۱۳۵۵ ق )
  2. آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (متوفى ۱۳۵۵ ق )، مؤ سس حوزه علمیه قم .
  3.  آیت اللّه علاّمه سید محمد کاظم عصّار تهرانى ، متخلص به ((آشفته )) (متوفى ۱۳۵۶ ق ).
  4. آیت اللّه العظمى آقا ضیاءالدین عراقى (متوفى ۱۳۶۱ ق ).
  5. آیت اللّه العظمى آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى (متوفى ۱۳۶۲ ق ).
  6.  آیت اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (متوفى ۱۳۶۵ ق ).
  7. آیت اللّه العظمى شیخ محمد کاظم شیرازى (متوفى ۱۳۶۶ ق ).
  8. آیت اللّه العظمى محمود شیرازى غروى (متوفى ۱۳۷۸ ق ).
  9.  آیت اللّه العظمى میر سید على یثربى کاشانى (متوفى ۱۳۷۹ ق ).
  10. آیت اللّه العظمى میرزا آقا اصطهباناتى (متوفى ۱۳۹۴ ق ).
  11.  آیت اللّه العظمى شیخ محمد حسن علاّمه اصفهانى کرمانشاهى (متوفى ۱۳۹۴ ق )

برخى از مشایخ صادر کننده اجازات روایتى ایشان ، از علماى تشیع ، زیدیه ، اسماعیلیه و تسنن به این شرح است :

  1.  آیت اللّه میرزا فتح اللّه شریعت ، معروف به شیخ الشریعه اصفهانى (متوفى ۱۳۳۹ ق ).
  2. آیت اللّه حاج میرزا جواد ملکى تبریزى (متوفى ۱۳۴۳ ق ).
  3.  آیت اللّه العظمى شیخ على کاشف الغطاء (متوفى ۱۳۵۰ ق ).
  4. آیت اللّه سید حسن صدر الدین موسوى کاظمى (متوفى ۱۳۵۴ ق ).
  5. آیت اللّه میرزا ابوالحسن مشکینى (متوفى ۱۳۵۸ ق ).
  6. آیت اللّه العظمى حاج سید حسین طباطبائى قمى (متوفى ۱۳۶۶ ق ).
  7. آیت اللّه علامه سید محسن امین (متوفى ۱۳۷۱ ق ) (صاحب کتاب اعیان الشیعه ).
  8. آیت اللّه سید عبداللّه بلادى موسوى (متوفى ۱۳۷۲ ق ).
  9. آیت اللّه مجاهد حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء (متوفى ۱۳۷۳ ق ).
  10. آیت اللّه العظمى میرزا آقا اصطهباناتى .
  11. آیت اللّه العظمى حاج آقا حسین طباطبائى بروجردى (متوفى ۱۳۸۰ ق )
  12. آیت اللّه علامه آقا بزرگ تهرانى (متوفى ۱۳۸۹ ق ). صاحب کتاب الذریعه الى تصانیف الشیعه .
  13. آیت اللّه سید اسحاق مشهور به ناصر حسین موسوى هندى (متوفى ۱۳۹۰ ق )،
  14. فرزند آیت اللّه العظمى سیدحامد حسین مؤ لف کتاب عبقات الانوار.
  15. بانو علویه مجتهده نصرت بیگم حاجیه امینه اصفهانى (متوفى ۱۴۰۳ ق ).
  16. علامه شیخ ابراهیم جبالى (متوفى ۱۳۵۵ ق ) از علماى بزرگ جامع الازهر مصر و از علماى اهل سنّت .
  17. علامه شیخ محمد بخیت مطیعى حنفى مصرى (متوفى ۱۳۵۴ ق ).
  18. علامه شیخ یوسف دجوى مصرى (متوفى ۱۳۶۵ ق ).
  19. علامه شیخ محمّد بهجت بیضار دمشقى .
  20. علامه محمد طاهر بن عاشور مالکى مغربى .
  21. علامه سید ابراهیم راوى رفاعى شافعى بغدادى .
  22. علامه شیخ احمد بن شیخ امین کفتار و مفتى جمهورى سوریه .
  23. علامه سید یحیى بن منصور باللّه معروف به امام یحیى زیدى ، امام زیدیه و سلطان سابق یمن .
  24. علامه سید محمد بن محمد بن یحیى زباره حسنى زیدى یمانى ، مؤ لف کتاب نیل الوطر فى علماء القرن الثالث عشر.
  25. علامه سید احمد بن محمد زباره حسنى زیدى یمانى .
  26. علامه سید جمال الدین احمد بن على بن حسن کوکبانى (متوفى ۱۳۴۰ ق )، صاحب کتاب ((الکتاب فى الکلام على مسلک الزیدیّه )).

عزیمت به ایران و سکونت در قم

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى در ۲۱ محرم الحرام ۱۳۴۲ از نجف اشرف به قصد زیارت حضرت على بن موسى الرضاعلیه السّلام مام هشتم شیعیان و به جا آوردن صله ارحام و ملاقات با علما و فقهاى ایران ، اقدام به مسافرت کرده و پس از انجام صله ارحام به مشهد مقدس شتافت و سر بر آستان امام هشتم على بن موسى الرضاعلیه السّلام سایید و با علماى این شهر دیدار و از کتابخانه آستان قدس رضوى بازدید کرد و سپس راهى تهران گردید و چندین ماه در تهران اقامت نمود و طى این مدت از محضر فقهاء و علماى بزرگ و معروف کسب فیض کرد و در هشتم شعبان ۱۳۴۳ براى زیارت مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنى به شهر رى عزیمت و در دوازدهم شعبان به منظور زیارت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام به شهر عالم پرور قم سفر نمود و به امر و درخواست حضرت آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى مؤ سس حوزه علمیه قم در این شهر رحل اقامت افکند و مدّتى هم در جلسات درس ایشان و حوزه هاى درس ‍ آیت اللّه حاج شیخ مهدى حکمى قمى ، آیت اللّه میر سید على یثربى کاشانى و حاج میرزا على اکبر مدرس یزدى ، معروف به حکیم الهى و دیگر دانشمندان شرکت کرد.

ازدواج و روابط خانوادگى

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى نخست با یکى از دخترعموهاى خود پیمان زناشوئى بست و حاصل آن یک دختر بود؛ امّا دیرى نپایید که میانشان جدائى افتاد، سپس با دختر آیت اللّه حاج سید عباس مبرقعى رضوى قمى (متوفى ۱۳۳۵ ق ) ازدواج کرد که حاصل آن چهار فرزند پسر و سه دختر بود.

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى در زندگى خود بسیار فقیر و تنگدست بود. حکایتهاى فراوانى در زندگى ایشان وجود دارد که نشان مى دهد ایشان از همان آغاز زندگى در نجف اشرف با تنگدستى و مشکل تاءمین معاش مواجه بوده است . ایشان پس از رحلت پدر خود در ۱۳۳۸ قمرى ، یعنى از ۲۳ سالگى ، گرفتار فقر و بى چیزى شدید بود، چنان که گاهى گرسنه مى ماند. در یک مورد خود ایشان تصریح کرده است ، هنگامى که در مدرسه قوام زندگى مى کرد، چند شبانه روز غذایى به دست نیاورد و رنگ چهره اش به زردى گرایید که این گرسنگى او را بسیار ناتوان ساخته بود و با اینکه دوستان هم حجره اش با وى بسیار صمیمى بودند و این تغییر حالت او را مى دیدند، نتوانستند به گرسنگى و فقر او پى ببرند. بارها در نجف اشرف براى خرید کتاب ، لباس و کفش خود را گرو مى گذاشت و یا مى فروخت . از جمله هنگامى که قصد داشت کتاب ریاض ‍ العلماء را خریدارى کند، مجبور شد لباس و ساعت خود را به فروش برساند تا بتواند قیمت کتاب را پرداخت نماید. و گاهى هم روزهاى بسیار روزه مى گرفت و ماهها نماز استیجارى مى خواند تا بتواند مبلغى تهیّه کند و یا پس انداز نماید و با آن کتاب مورد نظرش را بخرد، حتّى وقتى که به مرجعیت رسید باز هم در زندگى فردى و خصوصى خود گرفتار فقر وفاقه بود و نمى توانست مخارج زندگى خود را به راحتى تاءمین نماید. اگر چیزى هم به دستش مى رسید، براى خرید کتاب مصرف مى کرد. آن مرحوم در یکى از وصیتنامه هایشان نوشته اند: من بعد از خودم چیزى از زر و زیور دنیا به جاى نگذاشته ام و هر چه به دستم رسید، حتّى نذورات مخصوص خودم را، براى رفع نیاز مردم و بویژه اهل علم صرف مى کردم و چیزى از مال دنیا حتى به مقدار پوست هسته خرمایى براى ورثه نگذاشتم … با اینکه اگر در صدد ارث گذاشتن مال و منال بودم با موقعیّتى که در جامعه داشتم ، مى توانستم .))

همسر ایشان نقل کرده است که : ((مدت شصت سال با آیت اللّه مرعشى زندگى کردم و در این مدّت هیچگاه نسبت به من با تحکم سخن نگفت و با من رفتارى تند و خشونت آمیز نداشت و با تندى با من صحبت و رفتار نکرد. تا آن زمان که خود قادر به حرکت کردن و انجام کارى بود نمى گذاشت دیگران کارى برایش ‍ انجام دهند، تا آنجا که هر وقت تشنه مى شد، خود به آشپزخانه مى رفت و آب مى آشامید)).

سعى و تلاش در راستاى حوزه علمیه قم

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى از زمان ورود به شهر قم ، تلاشى پیگیر را در راه استحکام پایه هاى حوزه نوپایى را که آیت اللّه العظمى حائرى یزدى تاءسیس ‍ کرده بود، همگام با ایشان آغاز کرد و این تلاش تا آخر عمر با برکت ایشان ادامه داشت . ورود ایشان به ایران و قم مصادف بود با آغاز زمامدارى رضاخان پهلوى که به پیروى از آتاتورک و به امرار اربابان خود بویژه دولت استعمارى انگلیس به شدت با مظاهر اسلام و تشیع به مبارزه برخاسته بود. او در مقابل فشارها و ضربات رضاخان علیه حوزه و روحانیّت مردانه ایستاد و لحظه اى از تدریس ‍ غافل نشد و هر روز به صورتى منظّم بین شش تا هفت جلسه درس در مدرسه فیضیّه صحن و حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام برقرار مى کرد. به این ترتیب ایشان را مى توان یکى از مؤ سسّان حوزه علمیه قم به شمار آورد که تا هنگام رحلت آیت اللّه حائرى نیز در جهت حفظ و بقاى حوزه کوشش فراوانى کرد و با آیات سه گانه آیت اللّه حجّت ، آیت اللّه صدر و آیت اللّه خوانسارى ، همکارى نزدیکى در نگهبانى و حفظ و حراست از این سنگر علم و فضیلت داشته است . وى از این دوره درس خارج فقه و اصول را شروع کرد. او یکى از کسانى بود که آیت اللّه العظمى حاج آقا حسین طباطبائى بروجردى را براى به دست گرفتن زعامت حوزه علمیه به قم دعوت کرد. ایشان ، ضمن همکارى نزدیک با آن مرجع عالیقدر و تدریس خارج فقه و اصول و برخى از دروس دیگر، نخستین رساله عملیه خود را منتشر ساخت .

دوران مرجعیّت

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى پس از رحلت آیت العظمى بروجردى در سال ۱۳۸۰ قمرى جزو معدود مجتهدانى بود که به عنوان مرجعیّت شیعه انتخاب گردید و از آن پس به عنوان یکى از ارکان اصلى حوزه و جهان تشیع درآمد و به سهم خویش در اداره حوزه علمیه قم شرکت نمود.

دروس خارج ایشان از معدود حلقه هاى درسى بود که بسیارى از علما، فضلا و طلاّب در آن شرکت مى کردند. ایشان از بیانى گرم ، سخنى نافذ، صدایى گیرا، گفتارى فصیح و ملیح برخوردار بود و در جلسه درس و مباحثه ، ضمن تفهیم درس به شاگردان از زواید خوددارى کرده و مطالب را به صورت دسته بندى شده ، فشرده و پیوسته بیان مى کرد؛ چنان که طلاب و شاگردان را به تاءمّل و تعمق وا مى داشت . جلسه درس ایشان به اعتراف همگان یکى از مهمترین حلقه هاى درس حوزه علمیه قم بود. در جلسات درس ایشان مباحث اخلاقى ، تربیتى ، ادبى ، تاریخى و رجالى نیز مطرح مى شد.

در طول بیش از هفتاد سال تدریس در حوزه علمیه قم ، در دروس ایشان شمار فراوانى شاگرد و طلبه شرکت مى کردند که هم اکنون بسیارى از آنان خود در عداد علما، فضلا و مدرسین حوزه هاى علمیه شیعه و از علماى بزرگ شهرهاى مختلف ایران و سایر کشورهاى اسلامى هستند و شمارى از آنها به درجه رفیع اجتهاد نائل آمده و از معظم له اجازه اجتهاد دریافت کرده اند.

شاگردان

عده اى از مشاهیر شاگردان ایشان عبارتند از:

  1. آیت اللّه حاج آقا مصطفى خمینى رحمه اللّه علیه فرزند ارشد امام خمینى رحمه اللّه علیه که به طرز مشکوکى در عراق به شهادت رسید.
  2. آیت اللّه شهید علامه شیخ مرتضى مطهرى .
  3.  آیت اللّه شهید دکتر محمّد مفتّح .
  4.  آیت اللّه شهید دکتر سید محمّد حسین حسینى بهشتى .
  5. آیت اللّه شهید محمد صدوقى ، امام جمعه یزد.
  6. آیت اللّه شهید حاج سید محمد على قاضى طباطبائى تبریزى ، امام جمعه تبریز.
  7. مرحوم آیت اللّه مجاهد حاج سید محمود طالقانى ، ابوذر زمان .
  8. مرحوم آیت اللّه شیخ شهاب الدین اشراقى ، داماد امام خمینى رحمه اللّه علیه .
  9. مرحوم آیت اللّه حاج سید مرتضى فقیه مبرقعى ، برادر همسر آیت اللّه مرعشى نجفى .
  10. مرحوم آیت اللّه حاج شیخ مرتضى حائرى ، فرزند آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى .
  11. دکتر عباس زریاب خویى ، استاد ممتاز دانشگاه تهران ، دانشمند، محقق و نویسنده .
  12. دکتر محمد تقى دانش پژوه ، استاد دانشگاه ، محقق ، نویسنده و فهرست نگار نسخ خطى .
  13. دکتر علیرضا فیض قمى ، استاد دانشگاه تهران و نویسنده .
  14. مرحوم دکتر حسین کریمیان ، استاد دانشگاه تهران ، محقق و نویسنده .
  15. فرزند ارشد ایشان حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشى نجفى و سایر برادرانشان .

مقام علمى و آثار و تاءلیفات

آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى از معدود مراجع شیعه است که در کنار تدریس زعامت حوزه و مرجعیت ، در تاءلیف ، تصنیف و پدید آوردن آثار مختلف علمى نیز بسیار مؤ فق بوده است . او که از موقعیت بسیار ممتاز و درخشانى در علوم مختلف و رشته هاى گوناگون اسلامى برخوردار بود و این مقام و منزلت از تعاریفى که اساتید، مشایخ و شاگردان ایشان درباره وى کرده اند به خوبى روشن و آشکار است . آیت اللّه مرعشى نجفى یکى از فقها و مراجع بزرگ اسلام بود که در مجلس فقها، فقیهى خبیر و پارسا، لغزش ناپذیر و درست کردار، در حلقه درس ، معلمى راستگو، امین ، عالم و بزرگوار، در سیاست بسان شمشیرى برنده ، در علم نسب عالمى بى همتا، در علوم و فنون استادى قادر و توانا، صاحبنظر، آگاه ، محققى نامدار و عارف و در محفل مصنفان و مؤ لفان ، مؤ لفى بزرگ و نویسنده اى توانا بود. او فردى پرمطالعه ، پرکار و شخصیتى بى نظیر بود. هم اکنون صدها و بلکه هزارها کتاب در کتابخانه عمومى ایشان موجود است که نه تنها مورد مطالعه معظم له قرار گرفته بلکه بر بسیارى از آنها تعلیق ، حاشیه و مقدمه نوشته اند. در تعلیقات و حاشیه ها، به شکلى نقّادانه ، عمیق و موشکافانه مطالب و موضوعات مطرح شده را نقد کرده و توضیح داده اند. مقدمه و تقریظهایى که بر کتابهاى مختلف نوشته اند بالغ بر دهها کتاب است بویژه کتابهایى که از طرف انتشارات کتابخانه معظم له منتشر شده اند. ایشان در طول زندگى با برکت و تواءم با فراز و نشیب خویش پیوسته از هر فرصتى در جهت نگارش و تاءلیف سود جسته و حاصل این تلاش پیگیر بیش از یکصد و پنجاه کتاب و رساله است که برخى از آنها چاپ شده و بیشتر آنها به صورت مخلوط در کتابخانه معظم له نگاهدارى مى شوند. در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم :

  1. تعلیقات احقاق الحق قاضى نوراللّه مرعشى شوشترى شهید،که تاکنون ۲۷ جلد آن منتشر شده و بقیه مجلدات آن ، که به تدریج منتشر مى شود، به پنجاه جلد بالغ مى گردد. به تصریح خود آیت اللّه مرعشى ، ایشان بیش از نیم قرن بر روى این کتاب کوشش نموده که این تعلیقات حاصل این مدت است .
  2. مشجرات آل رسول اللّه الاکرم صلّى اللّه علیه و آله که یکى از آثار بزرگ ، گرانبها و ارزشمند در علم انساب به شمار مى رود.
  3. شرح و حاشیه بر عمده الطالب ، در علم نسب در چند مجلد.
  4. طبقات النسابین . که این سه کتاب از بهترین آثار ایشان در این فن است و مدّت نیم قرن مشغول تاءلیف و تدوین آنها بوده است .
  5. الهدایه فى معاض الکفایه .
  6. حواشى رسائل (شیخ مرتضى انصارى .)
  7. المسلسلات فى الاجازات .
  8. مسارح الافکار فى مطارح الانظار، (حاشیه بر تقریرات شیخ انصارى .)
  9. المعوّل فى امرالمطّول .
  10. الوقت والقبله .
  11. الرد على مدّعى التحریف .
  12. مصطلحات فقهیّه .
  13. الغایه القصوى .
  14. سلوه الحزین و مونس الکئیب .
  15. المشاهد والمزارات .

خدمات فرهنگى و اجتماعى

کارنامه خدمات فرهنگى معظم له نیز چون دیگر ابعاد وجودى وى پربار است که اختصاراً به برخى از آنها اشاره مى کنیم :

۱ – مدارس :
ایشان که به کمبود فضاى آموزشى و مسکن طلاب به خوبى آگاه بود از همان آغاز دوره مرجعیت همّت خود را صرف ساختن مدارس علوم دینى و تعمیر آنها نمود که در قم مدارس مهدیّه در خیابان باجک ، مؤ منیّه در خیابان چهارمردان ، شهابیه در خیابان امام خمینى رحمه اللّه علیه ، مرعشیه در خیابان آیت اللّه مرعشى (ارم سابق قم ) حاصل این همّت بلند است . بسیارند مدارسى که ایشان در تعمیر و ساخت آنها سهیم بوده است .

۲ – مساجد:
از آنجا که ایشان به اهمیّت مسجد به عنوان نخستین پایگاه توحید و تبلیغ اسلام به خوبى آگاه بود، به ساخت و تعمیر مساجد مختلف در ایران و جهان پرداخت و مجدّانه در امر تاءسیس و بازسازى صدها مسجد، حسنیّه و دیگر مراکز مذهبى کوشید که شمارش آنها سخن را به دراز مى کشاند؛ و کافى است به حسینیّه معظم له که در جنب منزل ایشان قرار داد اشاره کنیم که در آن نه تنها مراسم عزادارى اهل بیت علیهم السّلام برقرار مى گردید، بلکه محلى براى تدریس دروس خارج ایشان و مکانى جهت مباحثه و مذاکره طلاب و اهل علم بود. ایشان در امر بازسازى مشاهد مشرفه و آرامگاههاى امامزادگان و علما نیز سهم به سزایى داشت .

بیمارستانها و مراکز درمانى :
معظم له در قسمت امور درمانى و بیمارستانى نیز یا خود شخصاً اقدام مى کرد و یا به افراد خیّر و نیکوکار اجازه مى داد که وجوهات شرعى خود را در این راه مصرف نمائند. که بیمارستان کامکار قم ، درمانگاه جدّا (واقع در بیمارستان نکویى قم )، آسایشگاه معلولین قم ، ساختمان بخش قلب بیمارستان نکویى قم ، مرکز توانبخشى و بهزیستى واقع در میدان امام خمینى رحمه اللّه علیه قم (که دارالشفاى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله نیز نامیده مى شود.) بهمین ترتیب احداث شده اند.

۴ – تاءسیس کتابخانه :
آیت اللّه مرعشى نجفى که عشقى سرشار به کتاب و کتابخانه داشت ، از همان زمان که در نجف اشرف مشغول تحصیل بود به فکر گردآورى آثار و تاءلیفات دانشمندان جهان اسلام بویژه علما و فقهاى شیعه بود و آنها را میراث گرانقدر اسلام و شیعه مى دانست . از این رو آنچه از مال و منال که به دستش مى رسید خرج خرید کتاب مى نمود، تا آنجا که براى خریدارى یک نسخه خطى و یا کتاب چاپى ، سالها نماز و روزه استیجارى به جا مى آورد و گاهى اوقات شبها نیز کار مى کرد تا بتواند سرمایه اى به دست آورد و کتابى و اثرى از آثار علما و فقهاى اسلام را از دست اجانب و دستبرد دلاّلان کتاب خارج ساخته و از خروج این میراث عظیم فرهنگى از کشورهاى اسلامى جلوگیرى نماید. این کار آسان نبود. زیرا ایشان مال و ثروتى نداشت و خود یک تنه مجبور بود در مقابل سوداگران کتاب قیام کند. که در این راه گاهى در اثر بى پولى ، لباس و کفش خود را گرو مى گذاشت و چه بسا روزها گرسنه مى ماند تا بتواند با پول یک وعده غذا کتابى را به دست آورد و آنگاه که در مقابله با سوداگران کتاب که بیشتر عوامل مزدور دولتهاى استعمارى بودند، پیروز مى شد، از جانب حکّام استعمار به زندان مى افتاد. اشاره به یک مورد از آنها براى ما و آیندگان مایه عبرت است .

رحلت و مرقد مطهر

آیت اللّه مرعشى با پیکر نحیف ، لاغر و شکننده خویش ، سمبل مقاومت در مقابل بیماریهاى گوناگون جسمانى بود، چنان که بیش از چهل سال در آخر عمر با شدیدترین ناراحتیهاى جسمى و روحى دست به گریبان بود. امّا با این حال لحظه اى از پاى ننشت و همیشه شاداب و سرزنده چون درختى تناور استوار بود.

ایشان را چندین بار در بیمارستانهاى قم و تهران بسترى کرده و دو بار هم براى درمان به خارج از کشور (اسپانیا و انگلستان ) اعزام نمودند اما سرانجام در شامگاه روز چهارشنبه هفتم ماه صفر ۱۴۱۱، برابر با هفتم شهریور ۱۳۶۹، در سن ۹۶ سالگى ، پس از اقامه آخرین نماز جماعت در صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام و بازگشت به منزل ، گرفتار حمله و سکته قلبى شد و طومار عمر مبارکش به پایان رسیده ، مرغ حیاتش از قفس تن آزاد گردید و جان را به جان آفرین تسلیم نمود و به لقاءاللّه پیوست . فرزند ارشد ایشان حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمود مرعشى نجفى نقل کرده اند که : پدرم گویى مدتها پیش ، از مرگ خویش خبر داشت و مى فرمود: ((من بزودى از میان شما مى روم )). با انتشار خبر رحلت این عالم ربانى که عمرى را در خدمت به اسلام و تشیع و مسلمانان گذرانده بود، مردم متدیّن قم و عدّه اى از اهالى شهرهاى مختلف ایران که به قم آمده بودند در اطراف منزل و حسینیه معظم له اجتماع کرده و تا صبح به عزادارى پرداختند. پیکر پاک آن عالم ربّانى و عارف زاهد، بنا به توصیه خود معظم له ، پس از مراسم تغسیل و تکفین در حسینیه ایشان – که در جنب منزلشان واقع شده – به خاک سپرده شده و بر اساس ‍ خواسته ایشان عمامه آن حضرت به عنوان دخیل به پایه منبر حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام و پایه تابوت ایشان وصل گردید و در آن حال مصیبت وداع سالار شهیدان حسین بن على علیهم السّلام با اهل بیت طاهرینش خوانده شد.

همین عمل را در کنار ضریح مطهر بى بى حضرت فاطمه معصوم علیهاالسّلام نیز تکرار کردند و پس از پایان این مراسم پیکر معظم له در میان انبوه جمعیّت عزادار و صدها هزار تشیع کننده از شهر قم جمع بسیارى از علما، فضلا، طلاب و شخصیتهاى سیاسى و مملکتى از جمله نمایندگان مراجع و نمایندگان مقام معظم رهبرى و ریاست جمهورى و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى در صبح جمعه ۹ / ۶ / ۱۳۶۹ ه‍ .ش برابر نهم صفر ۱۴۱۱ ه‍ .ق – تشیع گردید. به همین مناسبت دولت در سرتاسر کشور سه روز عزاى عمومى اعلام کرد. و پس از اقامه نماز بر پیکر ایشان به سوى کتابخانه عمومى معظم له (واقع در خیابان ارم قم که در حال حاضر اسم این خیابان به نام ایشان نامگذارى گردیده است ) تشییع شد. در ساعت یازده صبح مراسم تدفین و به خاکسپارى آغاز گردید. مرقد مطهّر ایشان در راهروى ورودى کتابخانه قرار دارد و همه روزه نماز جماعت در این محل تشکیل مى شود. همچنین عصرهاى هر پنجشنبه نیز بر حسب وصیّت ایشان مجلس سوگوارى خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام منعقد مى باشد.

ایشان وصیت کرده بودند: با اینکه محل دفن مناسبى در حرم مطهر بى بى فاطمه معصومه علیهاالسّلام برایم از سالیان قبل در نظر گرفته اند، لکن میل دارم در کنار کتابخانه عمومى ، زیر پاى افرادى دفن شوم که به دنبال مطالعه علوم آل محمد صلّى اللّه علیه و آله به این کتابخانه مى آیند.

ایشان فرمودند: هنگامى که مرا در قبر مى گذارید، باز هم مصیبت وداع امام حسین علیه السّلام را بخوانید. مراسم تدفین بر اساس خواسته ایشان انجام گرفت ، به این صورت که کیسه اى را که در آن خاک مراقد ائمه طاهرین علیهم السّلام و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان بود، براى تیمّن و تبرک با ایشان دفن کرده و مقدارى از آن را هم زیرصورت و محاذى صورت ایشان قرار دادند. پس از آن جزء کوچکى از سجاده ایشان ، که هفتاد سال بر روى آن نماز شب به جا آورده بود و -فقط همان قسمت اندک از آن باقى مانده بود- و تسبیحى از تربت امام حسین علیه السّلام را که با آن در سحرها استغفار کرده بود، در میان قبر ایشان قرار دادند.

بعد دستمالى را که در موقع عزادارى جدش ‍ حضرت حسین بن على علیه السّلام و اهل بیت مکّرم او و معصومین علیهم السّلام اشکهاى چشم خود را با آن پاک کرده بود، بر روى سینه و در زیر کفن ایشان قرار داده و دو عقیق را نیز در زیر زبان ایشان گذاشتند و قرآن کوچکى را که به فرزند ارشد خود سپرده بود، بر اساس توصیه معظم له در دست راست ایشان قرار دادند. پس از آن قوطى کوچک محتوى آب زمزم را سوراخ کرده و در قبر پاشیدند. با انجام تلقین ، مراسم خاکسپارى به پایان رسید و این در حالى بود که جمعیت عزادار با فریادهاى ((عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، آیت حق مرعشى ، پیش خداست امروز)) در خیابانهاى اطراف کتابخانه به سرو سینه مى زدند و به عزادارى مشغول بودند.

پیام مقام معظم رهبرى حضرت آیه ا… العظمى خامنه اى
به این مناسبت در روز پنجشنبه هشتم صفر ۱۴۱۱ برابر با هشتم شهریور ۱۳۶۹، پیامى به این شرح صادر فرمودند:
ارتحال عالم جلیل القدر و فقیه اهل بیت علیهم السّلام آیت الله العظمى سید شهاب الدین مرعشى نجفى (رضوان اللّه تعالى علیه ) را به حضرت ولى عصر((ارواحنا فداه )) و جهان تشیع ، بالاخص ‍ به خانواده محترم ایشان تسلیت مى گویم . آن بزرگوار یکى از اساطین حوزه علمیه و از ارکان علمى و عملى آن محسوب مى شدند و عمر با برکت خود را به تعلیم و تدریس و تربیت و تزکیّه مصرف نمودند. فقدان این عالم جلیل حقّاً ضایعه اى بزرگ است . از خداوند متعال علّو درجات آن حضرت را مسئلت نموده و ملت عزیز را به تجلیل از مقام شامخ ایشان در سراسر کشور دعوت مى کنم . از طرف مقام ریاست جمهورى حجت الاسلام والمسلمین اکبر هاشمى رفسنجانى و دیگر مقامات سیاسى و فرهنگى کشور نیز پیامها و اعلامیه هاى تسلیتى منتشر گردید.

کرامات مرعشیه//على رستمى چافى

زندگینامه آیت الله شیخ محمد رضا مظفر (متوفاى ۱۳۴۲ه. ش)

mozafar-1ماه مجلس


در جنوب شرقى نجف اشرف و در مجله براق ، منزل آیه الله شیخ محمد رضا مظفر واقع بود، پنج ماه پس از درگذشت شیخ ، در پنجم شعبان سال ۱۳۲۲ هجرى آخرین یادگار آن مرد حق دیده به جهان گشود و ((محمد رضا)) نامیده شد.


مادر محمد رضا دختر علامه شیخ عبدالحسین طریحى (۱۲۳۵-۱۲۹۳ ق .) است (۴۰۵) و او در دامان آن زن با فضیلت و با سرپرستى برادر بزرگش ‍ شیخ عبدالنبى مظفر(۱۲۹۱-۱۳۳۷ ق .) رشد کرد. پس از درگذشت شیخ عبدالنبى برادر دیگرش شیخ محمد حسن (۱۳۰۱ – ۱۳۷۵ ق .) سرپرستى او را به عهده گرفت و راهنمایى زندگى اش گردید.


محمد رضا از خاندان علمى و ادبى بنام و معروف شیعى موسوم به ((آل مظفر)) برخاسته است . این خاندان از نیمه سده دوازده قمرى در حوزه نجف اشرف شناخته شد و چهره هاى نامدار و متکبر آن در عرصه هاى متعدد و رشته هاى متنوع علوم اسلامى درخشید و شعاع پرتو نورشان گسترده مراکز علمى – تحقیقى شیعه و غیر آن را در نور دید.


در حوزه نور


محمد رضا پس از فراگیرى خواندن و نوشتن ، در سیزده سالگى راهى مکتب علوم دینى شد و به آموختن مبانى و اصول ادبیات عرب پرداخت و در این مقطع از استاد شیخ محمد طه حویزى بسیار بهره برد. (۴۰۸) او سپس ‍ با عزمى راسخ دوره سطح فقه و اصول را سپرى کرد و آنگاه در جلسات دروس عالى این دو علم و همچنین حکمت و فلسفه و عرفان که از سوى اساتید بنام ذیل تدریس مى شد، حاضر گشت :


۱٫ شیخ محمد حسن مظفر، شیخ محمد رضا به همراه برادر دیگرش شیخ محمد حسین در درس بردار بزرگشان شرکت مى کردند.
۲٫ میرزا محمد حسین نایینى (متوفاى ۱۳۵۵ ق .)
۳٫ شیخ آقا ضیاء الدین عراقى (۱۲۷۸-۱۳۶۱ ق .)
۴٫ میرزا عبدالهادى شیرازى (۱۳۰۵-۱۳۸۲ ق .)
۵٫ سید على قاضى طباطبایى (۱۳۸۵-۱۳۶۶ ق .)
۶٫ شیخ محمد حسین اصفهانى (۱۲۹۶-۱۳۶۱ ق .)


این شخصیت را مى توان معماران بزرگ علمى شیخ محمد رضا دانست که در شکل دهى شخصیت او تاءثیر بسیارى داشت ، بدان حد که خط مشى اصولى ، فقهى و فلسفى او بیشتر متاءثر از دیدگاههاى این استاد است . احترام و تجلیل فراوان مظفر از مقام شیخ محمد حسین گواه ارتباط تنگاتنگ و علاقه بى حد اوست .


سرانجام پس از تلاش پى گیر، حضور در محفل اساتید فن و امداد پروردگار، شیخ محمد رضا به مقام والاى اجتهاد رسید و حضرات آیات شیخ محمد حسین اصفهانى ، شیخ محمد حسن مظفر و سید عبدالهادى شیرازى اجتهاد او را گواهى کردند.


مظفر در سیر کسب دانش ، علاوه بر علوم دینى به فراگیرى دانشهایى چون حساب ، هندسه ، جبر، هیئت و عروض روى آورد و در ۲۱ سالگى کتابى در علم عروض به رشته تحریر درآورد.شیخ محمد رضا مظفر در کنار تحصیل ، مطالعه و تحقیق ، به تدریس معارف حوزه علمیه اشتغال داشت و نخست به تدریس کتاب مکاسب (در فقه ) و رسائل (در اصول ) پرداخت و آنگاه به تدریس دوره خارج فقه و اصول اهتمام ورزید. او همچنین فلسفه اسلامى را به طالبان این فن آموخت و از آن جمله کتاب اسفار اثر ملاصدرا را در منزل خود تدریس مى کرد.


پیشگام اصلاح و نوآورى


با یک نگاه کوتاه به حیات استاد مظفر، مى توان به وجود دو دوره و مقطع فکرى و علمى در زندگى او پى برد؛
دوره اول شامل یادگیرى ، مطالعه ، تحقیق و تدریس به شکل متداول حوزه ، همچون حضور و بر پایى بحثها و درسهاى مختلف و نیل به مقام اجتهاد و گام نهادن در مسیر مرجعیت بود.
دوره دوم عبارت است از فداکردن موقعیت سنتى حوزوى و روى آوردن به تلاش و کوشش در پى اصلاح حوزه با استفاده از شیوه هاى بهینه آموزش ، تدریس ، تالیف و…
به اعتراف بسیارى از شخصیتهاى علمى و دینى ، اگر آیه الله مظفر سرمایه عمر خود را در پى اصلاح حوزه نمى گذاشت ، بى شک یکى از مراجع تقلید مى بود.


استاد مظفر اوضاع حوزه نجف را از همه جوانب تحت مطالعه در آورد و نواقص آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد ولى با این حال مى دانست که تنها بررسى مشکل ، درد را دوا نمى کند و باید در عمل کوششهاى صادقانه و خالصى را در راه جبران این نواقص و حل این نارساییها صورت داد.


در سال ۱۳۴۹ هجرى ، هنگام هجوم فرهنگى کتابهاى دشمنان ، او به همراه شیخ محمد جواد حجامى ، شیخ محمد حسین مظفر، سید على بحرالعلوم ، شیخ على ثامر و تعدادى دیگر به منظور تاءسیس جمعیتى براى نشر و تاءلیف تلاش کرده و نشستهاى متعددى را برپا نمودند و به ابتکار جمع ، علامه شیخ محمد جواد بلاغى به تاءلیف و تفسیر ((آلاءالرحمن )) پرداخت ، البته این تمام نتیجه حرکت مورد نظر بود.


برنامه ها و فعالیت هاى اصلاحى استاد نام او را در زمره یکى از احیاگران عصر حاضر، در تاریخ کهن حوزه علمیه نجف اشرف جاودان ساخت ، اقدامات اصلاحى آیه الله مظفر به قرار ذیل است :


الف – جمعیت منتدى النشر


این نهاد – که در سال ۱۳۵۳ هجرى مجوز تاءسیس را دریافت کرد – بهترین وسیله براى تحقق اهداف اصلاحى در پى نشر فرهنگ دینى و ایجاد روح اسلامى در مردم و استحکام اخلاق بود.
آیه الله مظفر و همفکران دیگر او، خطر تهاجم فرهنگى غرب را بهنگام شناخته و به سرعت جوانان را دریافتند و براى در امان ساختن آنان از شبیخون دشمن ، ایشان را در زیر چتر اندیشه هاى اسلامى جاى دادند و مراکز عالى آموزشى را تاءسیس کردند.
در ماده ۴ اساسنامه جمعیت چنین آمده است :
((اهداف منتدى النشر عبارت است از عمومیت دادن فرهنگ اسلامى و علمى ، و اصلاح اجتماعى به وسیله نشر، تالیف ، آموزش و… با استفاده از شیوه هاى مشروع ))
استاد محمد رضا مظفر ریاست این جمعیت را به عهده داشت و حمایت آیه الله العظمى سید به ابوالحسن اصفهانى از این نهاد نوپا بسیار راهگشا بود.


ب – دانشکده منتدى


آیه الله مظفر در سال ۱۳۵۵ ق . به دنبال تحقق اهداف جمعیت منتدى النشر، یک مدرسه عالى علوم دینى و به عبارتى ((دانشکده اجتهاد)) را تاءسیس کرد و در دوره اول چهار ماده درسى همچون فقه استدلالى ، تفسیر، علم اصول و فلسفه به دانش پژوهان ارائه مى شد. علامه شیخ محمد جواد بلاغیت شیخ عبدالحسین دشتى و شیخ عبدالحسین حلى از اساتید این دانشکده بودند.


ج – مدارس منتدى


تاسیس مدارس منتدى النشر گام بعدى استاد مظفر بود که با استقبال بزرگان حوزه نجف و خاندانهاى مشهور این شهر مواجه شد و این اقبال عمومى در توسعه اش کارگشا بود.در این مدارس ، در طول چند دهه ، مقاطع تحضیلى ابتدایى ، متوسطه (ثانویه ) و پیش دانشگاهى (اعدادیه ) دایر بود و در مجموع دروس جدید با گرایش ترویج فرهنگ دینى آموزش داده مى شد.


د- دانشکده فقه


آیه الله مظفر در سال ۱۳۷۶ ق . دانشکده فقه را در نجف اشرف تاسیس کرد و وزارت فرهنگ عراق در سال ۱۳۷۷ آن را به رسمیت شناخت . مواد درسى این دانشکده عبارت بودند از: فقه امامیه ، فقه تطبیقى ، اصول فقه ، تفسیر و اصول و مبانى تفسیر، حدیث و اصول حدیث (درایه )، علوم بیتى و روان شناسى ، ادبیات و تاریخ ادبیات ، جامعه شناسى ، تاریخ اسلام ، فلفسه اسلامى ، فلسفه جدید، منطق ، تاریخ جدید، اصول تدریس ، نحو، صرف و یک زبان بیگانه .


شیخ محمد رضا خود در دانشکده به تدریس فلسفه اسلامى مى پرداخت و مجلات کتاب ((اصول الفقه )) را آماده میکرد تا در دانشکده فقه تدریس ‍ شود او همچنین به سرپرستى دانشکده و نظارت بر کارهاى تاءلیفى آن مى پرداخت . وى زندگى خود را بطور کامل در اختیار این مرکز علمى گذارد و به شجره جان و روان آن را مستحکم و پایدار کرد و همه تواناییها و امکاناتش را در این دانشکده بذل نمود.


ه‍ تدوین کتابهاى درسى


در قرن اخیر جمعى از اندیشوران حوزه ، تغییر برخى متون درسى و کوتاه کردن طور مدت آموزش را به منظور دستیابى سریع به اهداف متعالى پیشنهاد کرده اند و برخى از مصلحان نیز تحدید بناى علمى و تدوین کتابهاى روز آمد را – با توجه به حفظ عمق و اصالت مطالب آنها – وجهه نظر خود قرار داده اند که این تغییر و جایگزینى همواره با مقاومت برخى دیگر مواجه بوده است .


آیه الله مظفر در میان دو دوره سطح و خارج ، دوره نخست را به دلیل نقص ‍ در موارد درسى و سبک تحصیل و تدریس – نیازمند اصلاح مى دانست و از این رو در پى تاءسیس منتدى النشر و دانشکده فقه ، تنظیم وضعیت آموزشى و افزودن متون آموزشى جدید را هدف کار خویش قرار داد. تدوین کتابهاى ((المنطق ))، ((اصول الفقه )) و ((عقاید الامامیه )) یک نوسازى در نگارش کتابهاى درسى به شمار مى آید که هم اکنون دو کتاب نخست از متون درسى حوزه هاى علمیه بخصوص حوزه مقدس قم مى باشد.


و – ترمیم امر تبلیغ


استاد مظفر، خطابه و تبلیغ متداول در نجف را در شاءن آن حوزه کهن نمى دانست ، زیرا امروزه هیچ خطیبى بدون آگاهى از افکار زمان و مسائل و موضوعات علوم جدید از یک طرف و احاطه کامل به تعالیم و معارف اسلامى از فقه تفسیر و حدیث و تاریخ از سوى دیگر نمى تواند رسالت اسلامى خود را در سطح عالى و وسیع انجام دهد. او خطابه حسینى را یکى از مهم ترین وسائل تبلیغ مى شناخت و وضع موجود حوزه را رسا نمى دانست و افتتاح مؤ سسه و مدرسه اى براى تربیت خطیب را یگانه راه نجات از آن نارسایى تلقى مى کرد.


گشودن دانشکده وعظ و ارشاد از آرزوهاى شیخ بود. در سال ۱۳۶۳ ق . مجموعه اى به ریاست خطیب برجسته عراق ((شیخ محمد على قسام )) و با نظارت آیه الله مظفر تشکیل شد و کار آزمایشى خویشى را – قبل از افتتاح رسمى دانشکده – با برپایى یک کلاس آغاز کرد و درسهایى چون فقه ، علوم عربى ، اصول دین و اصول حدیث (علم درایه ) در آن تدریس ‍ مى شد. مدت کوتاه از عمر آن نگذشته بود که حملات پیاپى بر آن وارد آمد و اتهامات ناروایى بر آن زده شد، در حالى که این مؤ سسه با اهدافى عالى و انگیزه اى مخلصانه تاءسیس شده بود هدفى جز زدودن پیرایه ها نداشت . اما افسوس که مصلحان همیشه در معرض اتهام اند و ناآگاهان سدى در مقابل اندیشه هاى والاى ایشان !


ز – تربیت یافتگان


استاد مظفر در دوره حیات علمى خود، دانش پژوهان بسیارى را در سایه تربیت و تدریس قرار داد و آنان را با معارف دین آشنا ساخت . اسامى برخى از شاگردان آن عزیز را – چه در داخل منتدى النشر و دانشکده فقه و چه بیرون از آن – مرور مى کنیم :
شیخ احمد قبیسى ، شیخ احمد وائلى ، سید جواد شبر، شیخ جواد قسام ،سید حسین خرسان ، شیخ صالح آل شیخ راضى ، سید عبدالکریم قزوینى ، شیخ عبدالهادى فضلى ، سید عبدالهادى محسن حکیم ، شیخ غلامرضا عرفانیان ، دکتر سید محمد بحرالعلوم ، سید محمد تقى طباطبایى تبریزى ، سید محمد جمال هاشمى ، شیخ محمد حسن طریحى ، سید محمد حسن قاضى ، سید محمد صدر، شیخ محمد على ایروانى ، شیخ محمد على تسخیرى ، شیخ محمد مهدى آصفى ، دکتر محمود بستانى ، دکتر محمود مظفر، سید مرتضى حکمى ، سید هادى فیاض ، شیخ یونس ‍ مظفر و…


ح – بر بال قلم


آیه الله محمد رضا مظفر یکى از نویسندگان چیره دست و نامدار معاصر است که زیبایى تعبیر، رسایى متن ، حسن انسجام و بیان جذاب همراه با استحکام مطالب و دقت نظر در نوشته هایش هویداست . این امتیاز مرهون تلاشهاى دوران جوانى او در آشنا شدن با متون ادبى و ادبیات معاصر و ممارست بر روز آمد کردن تالیفاتش مى باشد بدان حد که آثار هم آمیخته دانش و ادبیات وى ، عقل را اشباع مى سازد و عاطفه را آرامش مى بخشد.


ساده نویسى در مطالب علمى از هنرهاى ادبى اوست و آن بر بال قلم نشسته ، شیفتگان علم را به آسمانها
ى فلسفه و منطق و اصول و کلام پرواز مى داد و دانشهاى دقیق را به شیوه اى روان به ایشان عرضه مى کرد و بر خلاف دیگران که به شیوه سنتى انس داشتند، او مرحله جدید تدوین آثار اسلامى ، با بهره گیرى از اسلوب نثر فنى جدید را به حوزه ارائه داد.

نوشته هاى ارزنده او عبارتند از:

۱٫ اصول الفقه : این اثر زیبا به حقیقت نوعى نوسازى در نگارش کتابهاى درسى دوره سطح محسوب مى شود و مؤ لف فرزانه ، آن را به منظور تدریس ‍ در دانشکده فقه نجف نوشته است . نوآورى علمى ، اتقان و عمق مطالب ، اصول فقه را اثرى جاودان و ماندنى ساخته و استاد به منظور رفع خلاء موجود بین دو کتاب ((معالم )) و ((کفایه )) و با تاسى از ابتکار استاد خویش شیخ محمد حسین اصفهانى – در دسته بندى مباحث – آن را تنظیم کرده است .
۲٫ عقاید الامامیه : این کتاب ، مجموعه اى از عقاید اسلامى بر اساس روش ‍ اهل بیت علیه السلام مى باشد که به صورتى فشرده و رسا تنظیم شده است ، اثرى که از هرگونه پیچیدگى هاى رایج کتب کلامى عارى بده و براى همگان در خور فهم است . استاد پیشتر این مطالب را در سال ۱۳۶۳ ق . در دانشکده دینى منتدى ارائه کرده بود و سپس آن را بدنى نام و همچنین به نام ((عقاید الشیعه )) به چاپ رساند و هدف عالى او از نگارش آن تقریب بین مذاهب اسلامى بود.
۳٫ المنطق : این اثر مجموعه درسهاى ارائه شده ایشان از سال ۱۳۵۷ ق . در دانشکده منتدى النشر مى باشد و به عنوان متن مهم درسى جایگاهى ویژه را به خود اختصاص داده است .
دیگر آثار چاپى و خطب استاد از این قرار است :
۴٫ احلام الیقظه ،
۵٫ تاریخ الاسلام ،
۶٫ تتمه احکام الیقظه ،
۷٫ حاشیه المکاسب ،
۸٫ حریه الانسان و ارتباطها بقضاءالله ،
۹٫ دیوان شعر،
۱۰٫ رساله عملیه فى ضوء المنهج الحدیث ،
۱۱٫ الزعیم الموهوب السید ابوالحسن اصفهانى ،
۱۲٫ السقیفه ،
۱۳٫ شرح حال صدرالدین شیرازى (ملاصدرا)،
۱۴٫ شرح حال شیخ محمد حسن نجفى (صاحب جواهر)،
۱۵٫ شرح حال شیخ حسین اصفهانى ،
۱۶٫ شرح حال مولا محمد مهدى نراقى ،
۱۷٫ شیخ الطوسى مؤ سس جامعه النجف ،
۱۸٫ على هامش السقیفه ،
۱۹٫ فلسفه ابن سینا،
۲۰٫ الفلسفه الاسلامیه ،
۲۱٫ فلسفه الامام على علیه السلام ،
۲۲٫ فلسفه الکندى ،
۲۳٫ المثل الافلاطونیه عند ابن سینا،
۲۴٫ مجموعه اى اشعار (در کتاب شعراء الغرى )،
۲۵٫ مجموعه اى از رسائل در علم کلام ،
۲۶٫ مذاکرات الشیخ ،
۲۷٫ النجف بعد نصف قرن ،
استاد همچنین مقدمه هایى بر آثار مکتوب دیگران نوشته اند:
از آیه الله مظفر مقالات متعددى – با نام صریح یا مستعار – در مجله هایى چون ((العرفان )) در صیدا، ((الدلیل ))، ((الهاتف )) و ((النجف )) در نجف ، ((الکحلاء)) در عماره ، ((المرشدالعربى )) در لاذقیه ، ((الفکر)) در بغداد و ((الرساله )) در مصر به چاپ رسید.


شبنم شعر


استاد مظفر از جوانى به شعر روى آورد و جرقه هاى آغازین آن نزد شیخ محمد طه حویزى افروخته شد و در پرتو راهنماییهاى استاد به سرودن شعر پرداخت و بخوبى از عهده ظرافتها و نکات دقیق آن برآمد. هرکس به سروده هاى او نظر بنماید در آن فنون شعر لطیف و ظریفى مى یابد و به افقهاى ادبى نوى برخورد مى کند.
در ((دیوان شعر)) ایشان ، حدود پنج هزار بیت وجود دارد.
برخى از سروردهاى استاد در بعضى از کتابهاى فاخر موجود است .


چشمه بیدارى


آیه الله مظفر زندگى اش را تنها به فعالیتهاى فرهنگى و علمى حوزه محدود نساخت ، بلکه اندیشه نافذش ، مسائل و موضوعات اجتماعى و سیاسى جامعه و امت اسلامى را درنوردید و هر پدیده مهم را به دقت دنبال مى کرد. بحرانها و مشکلات تحمیل شده بر مسلمانان ، او را بیشتر تحت تاءثیر قرار مى داد و استاد را به تلاش وامى داشت .


فشارهاى روزافزون فرانسویان بر مردم الجزیر و نامردمیهاى صهیونیستها نسبت به مردم فلسطین ، حوادث ناگوارى است که از دید نافذ او پنهان نبود و آن فقیه فرزانه را در رنج فرو مى برد و گاهى در برخى از نشریات مقالات مفیدى مى نگاشت . وى همچنین در جنگ بین مصر اسرائیل در سال ۱۹۵۶ م . تلگرافى خطاب به شیخ الازهر فرستاد و همدردى خود را با ملت مصر اعلام داشت .


آن استاد صهیونیسم را خطر بزرگ براى جامعه اسلامى مى دانست و اصولا انحراف سردمداران کشورهاى اسلامى از حق و مسامحه ایشان با دیوسیرتان غرب را عامل بدبختى مسلمانان و ریشه رشد صهیونیستها مى دانست .


آیه الله مظفر با همکارى گروهى از اندیشمندان مسؤ ولیت شناس ، براى مقابله با افکار الحادى ،((جماعه العلماء)) را در نجف اشرف پى نهاد تا این نهاد برخاسته از حوزه مبارزه با بى دینى و تهاجم فرهنگى دشمنان را پى گیرد و جلوگیرى از گسترش افکار کمونیسم را رهبرى کند. بیانیه هاى منتشره این گروه ، گواه بینش و بلند نظرى مؤ سسان آن است .


در پى مخالفت امام خمینى (ره ) و دیگر مراجع بزرگ ایران با فعالیت هاى ضد اسلامى شاه ایران ، علماى نجف همچون آیه الله مظفر با ایشان همصدا شده ، از حرکت انقلابى روحانیون حوزه علمیه قم حمایت و پشتیبانى کردند و ضمن صدور چندین اطلاعیه ، مخالفت خود را با تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى اظهار داشته و انزجار خود را از اقدام ظالمانه رژیم پهلوى در فاجعه خونبار مدرسه فیضیه اعلام کردند.


در گذشت


آیه الله شیخ محمد رضامظفر در شانزدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۳، در سن ۶۲ سالگى مرگ را در آغوش کشید و پرستوى آسمان گردید و به سوى حق پرواز کرد و پیکر مطهر او با حضور مراجع بزرگ ، علما و مردم تشیع شد و در مقبره خانوادگى واقع در جاده کوفه ، در کنار مرقد برادرش ‍ شیخ محمد حسن مظفر به خاک سپرده شد.امید است حرکت اسلامى استاد به وسیله اندیشمندان مصلح و پرتوان حوزه ها ادامه یابد.


گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله شیخ عباس قمی «محدث قمى »(متوقاى ۱۳۱۹ ه.ش)

ghomi2
تولد


در سال ۱۲۹۴ ق . شهر قم شاهد تولد کودکى سعادتمند بود. پدر او حاج محمد رضا قمى نام آن طفل سپیدبخت را عباس گذاشت و او را آن گونه که شایسته بود تعلیم و پرورش داد.
حاج محمد رضا قمى مردى کاسب بود که مردم او را نیک مردى با تقوا و آشنا به مسائل دینى مى شناختند و براى یادگیرى احکام دین به نزد وى مى رفتند. و این باعث گردیده بود که فرزند عیزیزش در فضایى اینچنین تنفس کند. فضایى که در آن عطر قرآن و اخلاص بانفسهاى گرم خانواده درهم ریخته بود.


سرآغاز دوران تحصیل


وى دوران کودکى و نوجوانى را در زادگاهش شهر قم گذراند  و دروس ‍ مقدماتى را نزد استادانى بزرگ فراگرفت . استادانى که معرفت الهى در روح آنان تجسم یافته بود. او از خرمن دانش این بزرگان خوشه ها چید ولى بیشترین بهره را از محضر عالم آگاه آیه الله حاج میرزا محمد ارباب قمى (متوفى ۱۳۴۱ ق . ) برد. عالم فرزانه و پرهیزگارى که در هیچ حال امر به معروف و نهى از منکر را ترک نمى کرد و در هر محفل و مجلسى این دو فریضه را متذکر مى شد استاد بسیار دقیق و پرمایه عصر خود بود.


در حوزه نور


او که در دوران جوانى مراحل آغازین تحصیلات حوزوى را به پایان برده بود سرانجام نتوانست خود را به اندوخته هاى محدود حوزه آن وقت قم قانع سازد از این رو تصمیم به هجرت گرفت . در سال ۱۳۱۶ ق . کوله بار سفر بست و به دنبال فراگیرى دانش عازم نجف اشرف گردید. طلبه جوان در بدو ورود به زیارت بارگان منور پیشواى شهیدان و نخستین مظلوم تاریخ شتافت و در کنار تربت پاکش با چهره اى غریبانه و دل گرفته بر غریبى آن مظلوم گریست . او آرزوهاى دل را به مقتدایش عرضه داشت و عنایت و توجه بیشتر آن حضرت را از عمق جان درخواست نمود. گویى امام به این جوان قمى که عصاره اخلاص قمیان بود و اینک زائر قبرش و طالب علوم علوى محسوب مى شد، چنین خطاب کرد: ((اى دلباخته چشمه زلال معرفت ، آرام بگیر و نویدت باد که در آینده یکى از ناقلان اخبار و راویان احادیث ما خواهى بود.))


سیراب از کوثر حدیث


از آنجا که شیخ عباس اشتیاق وصف ناپذیرى به شناخت راویان و محدثان راستگو و نقل اخبار اهل بیت علیهم السلام داشت استادى را برگزید که از کوثر حدیث سیرابش سازد. از این رو از همان ابتداى ورود به نجف اشرف شیفته عالم آگاه ، محدث و محقق بزرگ ، حاج میرزا حسین نورى (متوفاى ۱۳۲۰ ق .) گشت و در درس او شرکت جست . شیخ عباس قمى بر آن بود تا آنچه را از استاد فرا مى گیرد بى کم و کاست بنویسد و همانند استاد بازگویش کند. به همین سبب طولى نکشید که به کمک حافظه قوى و تلاش ‍ پیگیر به مقام و منزلت والایى در نزد استاد دلسوز و پر تلاش خود دست یافت . تا آنجا که در همان ایام استنساخ کتاب با ارزش استادش ، مستدرک الوسائل را در اختیار گرفت و به خوبى از عهده این کار بزرگ برآمد. همچنین وى در تاءلیفات دیگر استاد از کمک شایسته وى دریغ نداشت . محدث قمى درک محضر این استاد را صفت خداوند مى داند و مى نویسد:


((… پس خداوند متعال به من منت گذارد به ملازمت  شیخناالاجل الاعظم ثقه الاسلام النورى الطبرسى انار الله برهانه . مستدرک الوسائل را براى او استنساخ مى کردم که بفرستد براى طبع به ایران و در خدمت او بودم تا سنه ۱۳۱۸ ق .)) وى چهارسال در محضر محدث نورى بود و در این چهارسال تلاش و کوشش او به حدى رسید که جزو شاگردان طراز اول استاد به شمار مى رفت .


بازگشت


آن زنده دار حدیث در سال ۱۳۲۲ ق . به قم بازگشت و مشغول تاءلیف و تدریس و وعظ و ارشاد مردم شد و تا سال ۱۳۲۹ ق . در این شهر مذهبى اقامت داشت . در این ایام عازم بیت الله الحرام شد و پس از مراجعت از زیارت خانه خدا همچنان در قم سکونت داشت . در سال ۱۳۳۲ ق . بنا به عللى و مخصوصا به موجب تنگدستى به مشهد مقدس مهاجرت کرد و در آنجا سکونت گزید.


آثار جاودان


محدث قمى از تبار عالمان بلند اندیش و پر کار و با اخلاص بود و آثار او در علوم مختلف ، تاریخ ، رجال ، تراجم ، علوم قرآن ، اخلاق ، عقاید و علم حدیث نشان از روح تلاشگر و عظمت علمى این عالم ژرف نگر دارد. در اینجا تنها با بیان نام آثارش از دامنه گسترده معلومات ایشان در علوم مختلف یاد مى کنیم :
۱٫ کلمات لطیفه : (در علم اخلاق )
۲٫الدار النظم فى لغات القرآن العظیم
۳٫ کحل البصر فى سیره سیدالبشر
۴٫ کتاب نقدالوسائل شیخ حر عاملى
۵٫ تقسیم بدایه الهدایه شیخ حر عاملى
۶٫ شرح الوجیزه شیخ بهائى
۷٫ فیض القدیر فیما یتعلق بحدیث الغدیر
۸٫ علم الیقین (خلاصه حق الیقین علامه مجلسى )
۹٫ مقالید الفلاح فى عمل الیوم واللیله
۱۰٫ مقلادالنجاح (خلاصه کتاب یاد شده )
۱۱٫ خلاصه جلد یازده بحارالانوار علامه مجلسى
۱۲٫ شرح کلمات قصار حضرت على علیه السلام که در آخر نهج البلاغه آمده است .
۱۳٫ هدیه الانام الى وقایع الایام (خلاصه کتاب فیض العلوم )
۱۴٫ فیض العلام فى وقایع الشهور و الایام (درباره وقایع ماهها و روزها)
۱۵٫ سفینه البحار و مدینه الحکم والاثار (تدوین موضوعى بحار الانوار علامه مجلسى و تلخیص ان که در مدت بیست سال انجام یافته است .)
۱۶٫ تحفه الاحباب فى تراجم الاصحاب : (درباره اصحاب حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام به زبان فارسى )
۱۷٫ فوائدالترجبیه : (وقایع روزها و آداب مستحبى و اعمال ماههاى عربى )
۱۸٫ الدره الیتیه فى تتمات الدره الثمینه : (شرح فارسى نصاب الصبیان و تتمیم شرح نصاب فاضل یزدى )
۱۹٫ هیده الزائرین و بهجه الناصرین : (درباره زیارت قبور ائمه اطهار علیهم السلام و ثواب آن و تعیین قبور علما و مؤ منان مشهور و مدفون در کنار مشاهد مشرف امامان )
۲۰٫ اللعالى المنثوره : (در مورد دعا و سایر مستحبات )
۲۱٫ الفصول العلیه فى المناقب المرتضویه : (شامل مناقب و مکارم اخلاقى حضرت على علیه السلام )
۲۲٫ سبیل الرشاد
۲۳٫ حکمه بالغه و ماءه کلمه جامعه : (سخنان کوتاه حضرت على علیه السلام در عقاید و اصول دین )
۲۴٫ ذخیره الابرار فى منتخب انیس التجار: (خلاصه انیس التجار ملا مهدى نراقى ، در مورد معاملات )
۲۵٫ غایه القصوى فى ترجمه العروه الوثقى : (ترجمه فارسى العروه الوثقى آیه الله سید محمد کاظم یزدى )
۲۶٫ مفاتیح الجنان والباقیات الصالحات : (کتاب مشهورى که در اکثر مشاهد مشرف و خانه هاى شیعیان مورد استفاده بوده و به عربى نوشته شده و به فارسى نیز ترجمه گردیده است . این کتاب شریف در جایگاه خود کم نظیر است . زیرا بسیارى از دعاها و نوافل و مستحبات و زیارات ائمه اطهار علیهم السلام را در یک جاگردآورى کرده و در دسترس همگان قرار داده است .)
۲۷٫ التحفه الطوسیه والنفغه القدسیه : (درباره زیارت حضرت رضا علیه السلام بعضى فواید مربوط به آستان مقدسش )
۲۸٫ رساله دستورالعمل حضرت سیدالشهداء علیه السلام
۲۹٫ نفس المهموم (در مقتل حضرت سیدالشهداء علیه السلام )
۳۰٫ نفثه المصدور: (در تکمیل نفس المهموم اخیرا به ضمیمه نفس المهموم منتشر شده است .)
۳۱٫ الانوارالبهیه فى تاریخ ‌الحجج الالهیه : (در مورد ولادت و وفات چهارده معصوم علیهم السلام ) ۳۲٫ رساله اى در گناهان کبیره و صغیره
۳۳٫ منازل الاخره : (بررسى مراحل دشوار سفر آخرت بر اساس روایات ).
۳۴٫ ترجمه مصباح المتهجد مرحوم شیخ طوسى
۳۵٫ نزهه النواظر: (ترجمه معدن الجواهر دانشور بزرگوار محمد بن على کراچکى )
۳۶٫ مقامات علیه : (خلاصه معراج السعاده مرحوم ملا احمد نراقى )
۳۷٫ ترجمه جمال الاسبوع سید بن طاووس
۳۸٫ الباقیات الصالحات (در حاشیه مفاتیح الجنان چاپ شده است .) ۳۹٫ منتهى الامال فى تاریخ ‌النبى و الال : (در مورد زندگانى حضرات ائمه اطهار و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و دختر گرامیش حضرت زهرا علیهاالسلام و تاریخ ولادت و وفات و وقایع دوران آنها)
۴۰٫ تتمه المنتهى فى وقایع ایام الخلفاء
۴۱٫ ترجمه مسلک دوم لهوف سید بن طاووس (به خط خود مؤ لف در حاشیه یکى از چاپهاى لهوف چاپ شده است .)
۴۲٫ تتمیم تحیه الزائر محدث نورى (این کتاب با رحلت علامه نورى ناتمام مانده بود و شیخ عباس بعد از فوت استادش آن را به اتمام رساند.)
۴۳٫ چهل حدیث
۴۴٫ الکنى والالقاب : (درباره زندگانى علما و شعرا و غیر ایشان )
۴۵٫ هدیه الاجباب فى المعروفین بالکنى و الالقاب :
(خلاصه کتاب الکنى والالقاب )
۴۶٫ فوایدالرضویه فى احوال علماءالمذهب الجعفریه
۴۷٫ بیت الاحزان فى مصائب سیده النسوان
و آثار ارزشمند دیگر


خصوصیات اخلاقى و روحى


محدث قمى درس خواند و عمل کرد و پیش رفت و به جایگاهى که سالها در پى آن بود رسید؛ جایگاهى در ملکوت نه در خاک . مقامى در آستان قرب الهى نه منصبى در دربار دنیازدگان . محدث قمى در زمان خود یکى از مربیان بزرگ و معلمان اخلاق اسلامى در میان مردم و حوزه هاى علمیه شناخته مى شد و از شهرت ویژه اى برخوردار بود و خصوصیات اخلاقى فراوانى داشت که در این فصل به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم :


الف – انس با کتاب


یکى از ویژگیهاى محدث قمى علاقه فراوان به نوشتن و مطالعه کتاب بود به بطورى که مى توان گفت او در کتاب و قلم خلاصه شده بود. محدث یا در کتابخانه بود یا با کتاب . کمتر دیده مى شد که او مشغول مطالعه و بررسى کتابى نباشد. عشق محدث به کتاب آن هم کتب حدیثى نورانیت خاصى به او بخشیده بود. فرزند بزرگ ایشان در این باره مى گوید: ((در اول کودکى با مرحوم پدرم هر وقت از شهر بیرون مى رفتم او از اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.)) زمانى که براى زیارت به کشورهاى دور مسافرت مى کرد اوقات فراغت خود را با کتاب سپرى مى کرد. ((او با عده اى از تجار به سوریه مسافرت کرد. آنان مى گفتند هر وقت ما به سیاحت مى رفتیم ایشان مى نشست و مشغول مطالعه و تاءلیف مى شد و هر چه اصرار مى کردیم که با ما بیرون بیاید امتناع مى ورزید و شبها هم که ما به خواب مى رفتیم او مشغول مطالعه و تاءلیف مى شد.))


عشق و علاقه محدث قمى به کتاب به اندازه اى بود که وقتى کمترین پولى به دست مى آورد آن را در خرید کتاب صرف مى کرد و گاه پیاده از قم به تهران به استقبال آن مى رفت . او خود مى گوید: ((زمانى که در قم تحصیل مى کردم ، خیلى تنگدست بودم تا جایى که یک قران و دو قران جمع مى کردم تا اینکه مثلا سه تومان مى شد. آن را برداشته ، از قم تا تهران پیاده مى رفتم و با آن کتاب خریده ، به قم برمى گشتم و به تحصیل ادامه مى دادم .))


ب – تواضع و اخلاص


از دیگر ویژگیهاى ایشان تواضع بسیار و همه جانبه اى بود که از خود نشان مى داد. در خانه ، مدرسه و خیابان هر کسى را که مى دید – چه کوچک و چه بزرگ – احترام مى کرد. در نزد علما و از بین آنان بویژه در حضور کسانى که با حدیث و اخبار اهل بیت علیه السلام سروکار داشتند، اوج فروتنى و تواضع را به نمایش مى گذارد. هیچ گاه در مجالسى که وارد مى شد در صدر نمى نشست و هرگز خود را بر دیگران مقدم نمى داشت . وى از خودستایى و خودپسندى بشدت احتراز مى کرد و به هیچ وجه غرور نداشت . محدث قمى حدیث اخلاص بود و آیه زهد. مسیرى که مى رفت اگر کوچکترین شبهه اى در دلش رخنه مى کرد که قدمش براى خدا نیست یا وسوسه اى قلبش را مى لرزاند بدون هیچ تاءمل ، از آنجا باز مى گشت .

نقل است ((در یکى از سالها مرد نیکوکارى از محدث قمى خواهش مى کند که قبول کند بانى مجلس محدث شود و تعهد مى کند که مبلغ پنجاه دینار عراقى به ایشان تقدیم کند. در آن موقع هزینه محدث در هر ماه سه دینار بوده است . محدث قمى مى گوید: ((من براى امام حسین علیه السلام منبر مى روم نه براى دیگرى و بدین گونه آن وجه را نپذیرفت .)) امر به معروف و نهى از منکر دیگر ویژگى حدیث اخلاص بود. او خود هرگز گرد گناه نمى گشت و در ذهنش هم فکر گناه را جاى نمى داد. از منکرات ناراحت مى شد و دیگران را از ارتکاب آن باز مى داشت . کسى جراءت غیبت در محضر او نداشت . و از دروغ گفتن ناراحت مى شد.


در یک کلام محدث قمى آنچه مى گفت با آنچه عمل مى کرد و آنچه مردم از رفتار و کردارش درک مى کردند یکى بود. از این رو سخنش در دل شنوندگان اثر شگرف داشت . آنانى که در درس اخلاق و نصایح او شرکت مى جستند و گوش و جان به این سروش اخلاص فرا مى دادند نقل مى کنند که سخنان نافذ او چنان بود که آدمى را از گناهان و پندارهاى بد دور مى ساخت و متوجه خدا و عبادت مى کرد.


ج – زهد


زندگى محدث قمى بسیار ساده بود به طورى که از حد زندگى یک طلبه عادى هم پایین تر بود. لباسش عبارت بود از یک قباى کرباسى بسیار نظیف و معطر و تمیز. چند سال زمستان و تابستان را با آن قباى کرباسى مى گذرانید. هیچ گاه در فکر لباس و تجمل نبود. فرش خانه اش گلیم بود. از سهم امام استفاده نمى کرد و مى گفت : من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم ! روزى در نجف اشرف دو زن محترم که در بمبئى سکونت داشتند و از بستگان آقاکوچک (از محترمین نجف ) بودند حضور ایشان مى رسند و تقاضا مى کنند هر ماه مبلغ ۷۵ روپیه به ایشان تقدیم کنند که از لحاظ زندگى در رفاه باشد. در آن ایام مخارج ماهانه خانواده وى از ماهى ۵۰ روپیه تجاوز نمى کرد. حاج شیخ عباس از پذیرفتن آن خوددارى مى کند. میرزا محسن محدث زاده فرزند کوچک آن مرحوم اصرار مى کند تا قبول نماید ولى قبول نمى کند تا اینکه زنان محترم ناامید مى شوند و مى روند.


پس از رفتن آنها فرزند به پدر مى گوید: من هم دیگر از کسبه بازار براى مخارج روزانه قرض نمى کنم ! حاج شیخ عباس مى گوید ساکت باش ! من همین مقدار هم الآن خرج مى کنم ، نمى دانم فرداى قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان (عج ) را بدهم . در جواب این مقدار معطل هستم ، چگونه بارم را سنگین تر کنم ؟!

نظر آنان که نکردند بدین مشتى خاک
الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند

درگذشت


محدث قمى پس از عمرى تلاش و خدمت به اسلام و مسلمین و تحمل سختیها و مرارات زمان بویژه در اواخر عمر که مصادف با توطئه هاى دشمنان اسلام و دین زدایى رضاخانى بود، در شب سه شنبه بیست و دوم ذیحجه سال ۱۳۵۹ ق . بدرود حیات گفت و پس از تشییع در صحن مطهر على علیه السلام (نجف ) در جوار استادش مرحوم حاجى نورى به خاک سپرده شد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

 

 

زندگینامه آیت الله میرزا حسین نورى طبرسى«محدث نورى» (متوفاى ۱۳۲۰ه.ق)

آل نورى

به دانش همیشه نگهدار دین

که بر جانت از دین بود آفرین

(فردوسى )

در خاندان نورى هر کسى به فراخور خویش فرشته خویى بود که با دو بال دانش و دین در پرواز بود. همه اهل علم عابد آگاه ، همه دیندار بیدار.
هر یک از اعضاى گرم خانواده در اثر هوش و خروش خویش ، در درخشانى شده بود در دریاى دانش آن دوران .
و این فخر فخیم آنها را بس که آیت الله نورى از میان آنها برخاست .

پدر نورى دانشورى بنام بود علامه میرزا محمد تقى نورى طبرسى ۱۲۰۱ – ۱۲۶۳ ق ) از بزرگترین دانشمندان مازندران و از پیشوایان مورد اطمینان مردم و مرجع تقلید مردمان زیادى در خطه نور بود.
دانشور نور داراى چهار برادر با فرهنگ و فرهیخته نیز بود که همگى در دانش و دیانت شبیه هم بودند.

برادران نورى به ترتیب عبارت اند از:

۱ – حاج میرزا هادى ، ایشان پس از مدت مدیدى تحصیل علم در حوزه نجف به وطن باز مى گردد و سیزده سال مرجعیت شهر نور را به عهده مى گیرد، تا اینکه در حدود ۱۲۹۰ ق . به رحمت رحمانى مى رسد.
۲ – آقا میرزا على ، که بعد از برادر بزرگش مرجعیت و ریاست دینى شهر را به عهده داشت .
۳ – میرزا حسن نورى ، از بزرگان فضلا و از مدرسان فقه و اصول .
۴ – میرزا قاسم نورى ، از مدرسان فقه و اصول در خاندان نورى به دو خواهر بزرگوار و عالیقدر در تاریخ اشاره شده است که هر دو در تاریخ نقش ‍ مهمى را ایفا کرده اند. یکى همسر ملا فتح الله نورى و مادر شیخ موسى نورى است و دیگرى همسر ملا عباس نورى که از بزرگان و پارسایان عصر خویش بود. اشتهار این بزرگ بانو ، بدان افتخار است که ایشان مادر و تربیت کننده شیخ شهید، فضل الله نورى – داماد دایى دلبندش محدث نورى – است ؛ شهیدى که تا پاى دار پایدار ماند و با شهادتش روى سیاه خود باختگان و غرب زدگان را که خود را روشنفکر خیال مى کردند. سیاه تر کرد.

میلاد نور

زادگاه نورى دهى است از روستاهاى سر سبز شهر نور، به نام (یالو) واقع در استان مازندران .
هیچدهم شوال (۱۲۵۴) در شهر نور سور و سرورى بر پاست . شهر حال و هوایى دیدنى دارد. همه خوشحال و شادمانند و دل خوش از اینکه نورى بر نوریان اضافه شده است . تو گویى در آیینه دل ، آسمان حدیث را مى دیدند که آفتابش آیت الله نورى شده است و سرآمد محدثان شیعى ، همین کودک امروز نور است که نام آورى زبانزد گشته است .

خضر راه

طى این مرحله بى همرهى خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهى

(حافظ)

براى کسى که مى خواهد مسیر کمال را طى کند داشتن راهنما یا راهنمایان دلسوز و صادق ، به بیان لسان الغیب ، (خضر راه ) لازم و ضرورى است ؛ بویژه براى کسى که تازه در اول راه است .
اگر گفته شود رمز موفقیت مردان بزرگ در همین نکته نیک نهفته است خیلى هم خالى از صداقت نیست ، چرا که بیشتر بزرگان ، موفقیت خویش را مدیون مربیان و معلمان دلسوز خود مى دانند.

محدث نورى هم که بى گمان از آن بزرگمردان نامى است همانند بیشتر مراحل زندگانى ، در این مرحله حیاتى هم توفیق رفیقش شد. با اینکه در کودکى از وجود پر نور پدر محروم مى شود ولى در سایه سعى و تلاش ‍ خویش از همان اول جستجو را آغاز مى کند و مى یابد آنچه را که مى خواهد. چرا که خواستن توانستن است و جوینده یابنده و حرکت ، برکت آفرین .

تو پاى به راه در نه و هیچ مگو

خود راه بگویدت که چون باید رفت

نورى با عزمى راسخ پاى در راه مى نهد، مى جوید و مى رود، مى رود و مى جوید تا به خضر راهى مى رسد. هنوز بیش از چهارده ، پانزده بهاران از عمرش نگذشته و نوجوانى بیش نیست که ملازم فقیه فرهیخته اى مى شود به نام (ملا محمد على محلاتى ) و با شور و شوق تمام و نشاطى که مخصوص جوانان جدى است هر چه تواند از خرمن خلوص و دانش ابنوه او خوشه چینى مى کند و خدا خدا مى کند که هیچ ساعتى از فرصتها را از دست ندهد؛ فرصتهایى که تنها در زمان زنده جوانى پیدا مى شود و بس .

سفیر سفرها

مردان بیدار، مردان میدان اند و مدام در حرکت و تکاپو. بیخود نیست که مبداء تاریخ اسلام را هجرت قرار داده اند ؛ هزار نکته باریکتر از مو اینجاست .
در حدیث حیات و روایت بلند نورى ، بخش گسترده اى است که تنها با تفسیرى از سفرهاى سبز او روى نشان مى دهد. محدث نورى قرار و آرام ندارد، همیشه در حرکت و هجرت است ، زندگانیش سارسر سیر و سفر است . سیر در بوستان دانشمندان – کتابها و کتابخانه هاى ایران و عراق – سیاحت او، استنساخ و نسخه بردارى از نسخه هاى نفیس و استراحت او، جستن و یافتن کتابهاى کمیاب و کیمیاهاى نایاب عیش و عشق اوست همچنانکه تحقیق و تفحص ، تفریح روح و تفرج فکر اوست .

جالب تر اینکه نورى در این سفرهاى سبز براى سیر و سلوک ، نقشى بس ‍ نگارین و بسیار زیبا هم دارد که مثلث وار و دیدنى است . یک نقطه از این نقشه ، مکه مکرمه ، خانه خداست و نقطه دیگر آستان قدس رضوى علیه السلام و نقطه سوم عبتات عالیات عراق است . محدث به دور این سه پایه پایدار، پروانه وار مى گردد و پرواز مى کند.

در سال ۱۲۷۳ ق ، از تهران به همراه استادش و پدر زنش به عراق هجرت مى کند. پس از گذشت چهار بهار مجبور مى شود حوزه علمیه نجف را ترک گفته ، به ایران بر گردد ولى باز توفیق رفیقش گشته ، با فاصله کمى (۱۲۷۸ ق ) به عراق هجرت مى کند. این بار همراه و همگام با دانشمند بزرگوارى به نام آیه الله شیخ عبدالحسین تهرانى معروف به (شیخ العراقین ) است . پس از اندک زمانى که در کربلا همراه او بود با هم به شهر کاظمین سفر مى کنند و دو سال در سایه سار دو امام معصوم (امام موسى کاظم و امام جواد علیهم السلام ) بیتوته مى کنند.

محدث در این فرصت مشغول تحصیل و تحقیق بود تا در سال ۱۲۸۰ ق در حالى که بیست و شش بهار را پشت سر گذاشته بود، نخستین سفرش را به سوى دیار دوست آغاز مى کند تا ضمن تجدید عهدالست ، در کنگره سالانه و عظیم حج و سمینار سراسرى مسلمانان شرکت جوید.

پس از دیدار از دیار دلدار و راز و نیاز با حضرت حبیب ، براى بار سوم به عراق هجرت مى کند و در درس آیت الله شیخ مرتضى انصارى (ره ) که در نجف اشرف دایر بود حاضر مى شود. سوگمندانه استفاده از افادات شیخ اعظم بیش از چند ماه طول نمى کشد زیرا در همین زمان (۱۲۸۱ ق ) شیخ انصارى از سراى فانى به جهان باقى رخت سفر بسته جاودانه مى شود. محدث پس از سه سال (۱۲۸۴ ق ) براى دومین بار به وطن خویش ایران بر مى گردد تا ضمن زیارت آستان قدس رضوى علیه السلام وضع مردم مسلمان ایران را بررسى کرده ، از نزدیک حال رقت انگیز هموطنانش را که آن روز در دست حاکمان قاجار اسیر بودند، ببیند تا بعد از بازگشت به نجف اشرف – که آن روز مرکز تشیع بود – گزارشى داشته باشد.

پس از خاکبوسى امام رضا علیه السلام با یک دنیا درد و غم از غربت شیعه ، براى چهارمین بار (در سال ۱۲۸۶ ق ) به عراق بار سفر مى بندد. همان سال استادش شیخ العراقین از دنیا مى رود و با فراقش دل دانشمند جوان و شاگرد شیداى خویش را مى سوزاند.

نورى که مى بیند استادش رخت سفر بست و رفت تنهایى و دورى استاد را بر نمى تابد و براى فرار از فراق ، دل به دریا مى زند و براى بار دوم رو به سوى خانه خدا به راه افتاده ، مى رود که دیدارى دوباره با دلدار تازه کند. پس از اتمام اعمال حج ، از همان جایگاه مقدس عزم عراق کرده ، رو به سوى نجف اشرف ، طى طریق مى کند، تا چون کبوتران حرم هر سپیده دم به دور گنبد عین عدل ، و داد مجسم ، على علیه السلام پر گشوده ، طواف کند. این بار با عزمى راسخ در نجف اشرف رحل اقامت مى افکند و پروانه درس ‍ میرزاى بزرگ مى گردد. از اینجاست که فصل تازه اى از زندگانى نورى شروع مى شود و سر فصل جدیدى از حوزه نجف تا تاریخ سامرا گشوده و گسترده مى شود.

در سایه اساتید

بى شک فقیه نور از خرمن خیلى ها خوشه چینى کرد و شاگرد شایسته دانشمندان و اندیشمندان زیادى بود و بعضى از آنها تعهد و تخصص او را به طور کتبى تایید کرده اند.
به اختصار از چند استاد نورى نام مى بریم :
۱ – فقیه فاضل ملا محمد على محلاتى ۱۲۳۲ – ۱۳۰۶ ق )
۲ – عالم جلیل القدر شیخ عبدالرحیم بروجردى (در گذشته ۱۳۰۶ ق )، ایشان پدر زن محدث نورى نیز بود.
۳ – شیخ العراقین عبدالرحسین تهرانى (در گذشته ۱۲۸۶ ق )
۴ – شیخ اعظم ، مرتضى انصارى (۱۲۱۴ – ۱۲۸۱ ق )
۵ – جمال السالکین ، آخوند ملا فتح على سلطان آبادى (۱۳۱۲ ق )
۶ – فقیه کبیر ملا شیخ على خلیلى (۱۲۲۶ – ۱۲۷۹ ق )
۷ – معز الدین سید مهدى قزوینى (۱۲۲۲ – ۱۳۰۰ ق )
۸ – میرزا محمد هاشم خوانسارى (۱۲۳۵ – ۱۳۱۸ ق )
۹ – آیت الله حاج ملا على کنى (۱۲۲۰ – ۱۳۰۶ ق )

در محضر مجدد

محدث نورى در نجف اشرف در درس میرزاى بزرگ ، مجدد شیرازى شرکت مى جست و زمانى که میرزا به سامرا هجرت کرد محدث نورى با شیخ خویش آخوند سلطان آبادى و دامادش شیخ شهید، فضل الله نورى ، نخستین کسانى بودند که به دنبال میرزا به سامرا هجرت کردند و در آنجا به او پیوستند.

از آن به بعد است که علامه نورى قرین قهرمان حماسه فتواست و لحظه اى از او جدا نیست . او چنان جانانه و نستوه در خدمت مرجعیت و چراغ خانه فقاهت است که اگر گفته شود (نورى ساعد مساعد میرزاى بزرگ بود.) هیچ بیجا نیست . در این خصوص تنها به ترجمعه سخنى از شیخ آقا بزرگ تهرانى بسنده مى کنیم :
(علامه نورى از بزرگترین و قدیمى ترین و بزرگوارترین اصحاب مجدد شیرازى بود. میرزا کارهاى با اهمیت را به او ارجاع مى داد و راءى از او صادر مى شد!

در بین شاگردان میرزا، از آن معدود مردانى بود که در آفاق و اکناف عالم برجسته و شناخته شده بود.
نامه هایى که از شهرها و نقاط مختلف جهان به خانه مرجعیت سرازیرشد غالبا توسط نورى به دست میرزا مى رسید و بیشتر جواب نامه ها به وسیله او و به قلم او نوشته مى شد. خواستهاى مهاجرین و پناهندگان به خانه مرجعیت به سعى و تلاش او بر آورده مى شد همان طور که سفیر و نماینده امام مجدد بود در تصدى امور دیگرى چون :

۱ – دیدار و پذیرایى از کسانى که به نوعى احتیاج به بیت مرجعیت داشتند و براى کارهاى مختلف به میرزاى مجدد رجوع مى کردند.
۲ – تودیع و مشایعت میهمانان
۳ – تنظیم برنامه براى طلاب و رسیدگى به امور معاش آنان
۴ – عیادت از بیماران و درماندگان
۵ – ترتیب و تشکیل مجالس عزادارى به یاد ابوالشهدا امام حسین علیه السلام و انبوهى از کارهاى دیگرى که در شاءن یک مرجع بزرگى چون مجدد شیرازى بود.)

آثار ماندگار

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد

(حافظ)
(هر کس با چشم بازو با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار، به آثار خطیر نورى نظر کند، آثارى که در آنها دقت و تحقیق موج مى زند، شک و تردید نخواهد کرد که او موید به روح القدس بود.)

آثار نورى با ملاحظه ترتیب در تاریخ تالیف ، چنین است :

۱ – مواقع النجوم ، شجره نامه اى است در سلسله اجازات نوریان ، و نخستین اثر او است که در ۲۱ سالگى نوشته است .
۲ – نفس الرحمن فى فضائل سیدنا سلمان ، حدیثى است از حیات سلمان فارسى و فراتى است از فضایل جوشان او که در شهر کربلا به سال ۱۲۸۳ ق تالیف لطیف آن تمام شده است .
۳ – دار السلام ، در دو جلد، درباره خواب و تعبیر خواب و… است و جلد دوم در اخلاق و… است که به ترتیب الفبایى و کارساز نوشته شده ، و در ۱۲۹۲ ق ، به زیر سایه آستان قدس عسکریین ، در سرزمین سامرا تالیف آن تکمیل شده است .
۴ – فصل الخطاب … (تالیف : ۱۲۹۲ ق . در نجف ، چاپ : ۱۲۹۸ ق .)
۵ – معالم العبر (تالیف : ۱۲۹۶ ق . در شهر سامراء.)
۶ – میزان السماء، (تالیف : ۱۲۹۹ ق . تهران .)
۷ – کلمه طیبه ، (تالیف : ۱۳۰۱ ق . چاپ نخست : بمبئى ۱۳۵۲ ق ، در ۶۱۶ صفحه .)
۸ – جنه الماوى ، (تالیف : ۱۳۰۲ ق ) تصنیفى است در مقام مهدى (عج ) و با سوز فراق حضرت یار – روحى فداه .
۹ – فیض القدسى ، (تالیف : ۱۳۰۲ ق ، سامراء) اولین کتاب همستند و معتبر در خصوص زندگانى علامه مجلسى . این کتاب چندى پیش به قلم مترجم معاصر حجه الاسلام سید جعفر نبوى به فارسى ترجمه و منتشر شد.
۱۰ – بدر مشعسع ، (تالیف : ۱۳۰۸ ق ) در شرح حال فرزندان موسى مبرقع پسر امام جواد علیه السلام است که همراه با تقریظ و تایید میرزاى بزرگ چاپ شد.
۱۱ – کشف الاستار (۱۳۱۸ ق ) پرتوى است از حسن دل انگیز حضرت مهدى – روحى فداه –
۱۲ – صحیفه ثانیه علویه ۱۳۰۳ ق )
۱۳ – صحیفه رابعه سجادیه
۱۴ – سلامه المرصاد (۱۳۱۷ ق )
۱۵ – مستدرک مزار بحار
۱۶ – حاشیه بر منتهى المقال
۱۷ – ظلمات الهاویه در معایب معاویه و…
۱۸ – نجم الثاقب (۱۳۰۳ ق ) پر انتشارترین کتاب محدث نورى .
۱۹ – موالید الائمه
۲۰ – شاخه طوبى
۲۱ – دیوان شعر محدث نورى که با نام (مولودیه ) چاپ شده است .

۲۲ – مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، بزرگترین اثر محدث نورى و معتبرترین مجموعه مفصل روایى که پس از وسائل الشیعه نوشته شده است و براستى مستدرک ، مرجعى معتبر براى مجتهدان است و هیچ فقیهى از آن بى نیاز نیست .

۲۳ – لؤ لؤ و مرجان (۱۳۱۹ ق ) این کتاب که از سر اخلاص و درد دین نوشته شده نخستین کتاب مستقلى است که در رد خرافات ساخته و پرداخته شده در ساحت مقدس حماسه عاشورا، سخن مى گوید و با صمیمیت و صداقت از مداحان و منبریان محترم مى خواهد که در این کار حساس و حیاتى ، به هیچ وجه ارکان سه گانه راستگویى ، درست گویى و اخلاص را فراموش نکنند و با فداکردن علم و عقل در پاى عشق فرضى ، آبروى همه را نبرند…
۲۴ – تحیه الزائر، از متون زیارتى است .
۲۵ – تقریرات بحث استادش شیخ العراقین
۲۶ – تقریرات درس استاد دیگرش میرزاى بزرگ
۲۷ – اربعونیات ، همان که در حاشیه کلمه طیبه چاپ شده است .
۲۸ – اخبار حفظ القرآن
۲۹ – رساله اى در شحر حال مولى ابى الحسن شریف عاملى فتونى که در ۱۲۷۶ ق نوشته است .
۳۰ – کشکول ، گلستانى که گلبرگهاى گوناگونى را شامل مى شود.
۳۱ – حواشى بر توضیح المقال حاج ملا على کنى که در آخر رجال ابى على چاپ شده است .
۳۲ – رساله فارسى در جواب به شبهات فصل الخطاب و در رد تحریف قرآن مجید. تذکر این نکته ضرورى است که علاوه بر کتاب القرآن در ضمن مستدرک الوسائل ، محدث نورى سه کتاب دیگر نیز در علوم قرآنى نوشته است و بى گمان با چشم پوشى از هر کدام از این چهار کتاب ، قضاوت در حق نورى و او را متهم به تحریف کردن ، ناقص و ناروان خواهد بود.
۳۳ – ترجمه جلد دوم دارالسلام به فارسى .
۳۴ – اجوبه المسائل
۳۵ – حواشى بر رجال ابى على که نیمه تمام مانده وغیر از شماره ۳۱ مى باشد.
۳۶ – فهرست کتابخانه بى نظیر خویش که به ترتیب الفبایى نوشته شده و در مقدمه اش به تفصیل در خصوص کتاب و نویسندگى سخن گفته است .
۳۷ – نامه ها و اجازه نامه ها و اعلامیه ها. اگر در کتابى گرد آورى شود گنجینه گرانبهایى را تشکیل خواهد داد. بیش از ده نامه از محدث نورى که در جواب نامه هاى میر حامد حسین هندى نویسنده اثر گران سنگ (عبقات الانوار) نوشته شده است در مجله نور علم – البته بخشهاى بریده اى از آنها – چاپ شد.
و بسیارى از نامه ها و… که در لابه لاى کتابها و… پراکنده اند!

خوشبختانه آثار محدث نورى – بجز سه یا چهار کتاب – بارها چاپ شده و بسیارى از کتابها از عربى به فارسى و از فارسى به عربى ترجمه و منتشر شده اند. بتازگى کتاب نجم الثاقب از فارسى به عربى و در دو جلد بزرگ ترجمه گشت و انتشار یافت ، پس از آن ، چندى پیش نیز شاهد انتشار جلد ۱۹ مستدرک الوسائل (جزء اول از خاتمه مستدرک ) گشتیم که به کوشش ‍ موسسه آل البیت تحقیق و به بازار کتاب عرضه شد.

سلسله نوریان

بسیارى از بزرگان به افتخار شاگردى نورى نایل شده و از انفاس قدسى او بهره مند گشته و از خرمن خلوص او خوشه چینى و از دریاهاى دانش او دانش اندوزى کرده اند. ما با نام بعضى از آن بزرگمردان به کتاب خود زینت مى بخشیم :
۱ – شیخ آقا بزرگ تهرانى ، نویسنده دائره المعارف بزرگ کتابشناسى شیعه (الذریعه الى تصانیف الشیعه ) در ۲۶ جلد و کتابهایى دیگر.
۲ – حاج شیخ عباس قمى ، محدث مورد وثوقى که در سایه اخلاص و صمیمیت بسیار، آوازه و نام نیکش چون آفتابى تابان است . کتاب مقدس ‍ مفاتیح الجنان تنها یک اثر از میراث ماندگار اوست .
۳ – مصلح مجاهد آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (۱۲۹۴ – ۱۳۷۳ ق .) از آثار پرارج او در عالم ادب قصیده اى است غرا در دفاع از یوسف زهرا (س ) حضرت مهدى موعود (عج ) که چکیده اى از کتاب کشف الاستار استادش محدیث نورى است .
۴ – اندیشمند نامى آیت الله علامه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى (۱۲۹۰ – ۱۳۷۷ ق ).
۵ – شیخ اسماعیل اصفهانى
۶ – شیخ مرتضى بن محمد عاملى
۷ – سید جمال الدین عاملى اصفهانى
۸ – حاج شیخ محمد باقر بیرجندى (۱۲۷۶ – ۱۳۵۲ ق ) مولف کبریت احمر
۹ – حاج شیخ على اکبر نهاوندى
۱۰ – حاج شیخ على زاهد قمى (۱۲۷۳ -۱۳۷۱ ق )
۱۱ – حاج شیخ محمد تقى قمى
۱۲ – عارف و اصل آیت الله میرزا جواد آقا ملکى تبریزى
۱۳ – حاج میرزا ابوالفضل تهرانى معروف به کلانترى نورى و نویسنده (شفاء الصدور فى زیاره العاشور)
۱۴ – شیخ جعفر نورى نجمى
۱۵ – سید علم الهدى نقوى کابلى (متولد ۱۲۸۸ ق ) نویسنده (دستورالعمل للنسوان )
۱۶ – آقا میرزا محمد تهرانى (متولد ۱۲۸۱ ق )
۱۷ – شیخ مهدى نورى فرزند میرزا هادى نورى ، برادر زاده محدث نورى . ایشان پیش عمویش رسائل و مکاسب و دیگر کتابهاى درسى آموخته بود و در شمار شاگردان میرزاى بزرگ شیرازى بود.
۱۸ – شیخ جلیل محمد حسن آل کبه (۱۲۶۹ – ۱۳۳۳ ق )
۱۹ – صدر الاسلام حاج میرزا على اکبر همدانى معروف به دبیر که ابوالمکارم هم خوانده مى شود.
۲۰ – مرحوم حاج میرزا محمد ارباب قمى (۱۲۷۳ – ۱۳۴۱ ق ). همان طور که از آثار چاپ شده ایشان بر مى آید نسبت به استادش محدث نورى فوق العاده ارادتمند بوده است و از او به نیکى بسیار یاد مى کند.
۲۱ – شیخ على اکبر همدانى (۱۲۷۰ – ۱۳۲۵ ق ) نویسنده ناسخ التفاسیر.(۱۲۹۳)
۲۲ – پسر خواهرش و دامادش شیخ شهید، آیت الله فضل الله نورى (۱۲۹۵ – ۱۳۲۷ ق ).
۲۳ – آیت الله شیخ محمد تقى بافقى (۱۲۹۲ – ۱۳۲۵ ق ) دلیر مردى که مبارزاتش با رضا خان پهلوى بویژه در دفاع از حجاج بسى معروف و مشهور است .

راویان نور

در طول صد و پنجاه سال و اندى که در عصر حاضر بر تاریخ حدیث شیعه گذشته است کمتر (اجازه نامه روایى ) یافت مى شود که نام نورى زینت بخش آن نباشد. همین است که او را با نام (خاتمه المحدثین ) و سر آمد نوریان ، معروف ساخت است . محدث نورى (شیخ روایتى ) بسیارى از دانشوران نامى است که از بابت نمونه علماى زیر نام برده مى شود:
۱ – آیت الله سید محسن امین عاملى (۱۲۸۴ – ۱۳۷۱ ق ) نویسنده اعیان الشیعه و…
۲ – آیت الله میرزاى نائینى (متوفاى ۱۳۵۵ ق )
۳ – حاج شیخ محمد هادى بیرجندى (۱۲۷۷ – ۱۳۶۶ ق ) معروف به هادوى و متخلص به (هادى )
۴ – حاج شیخ محمد باقر همدانى (متوفاى ۱۳۳۳ ق ) از شاگردان عارف نامى ملا حسینقلى همدانى
۵ – فدا حسین کهنویى مشهور به نظیر حسن (متولد ۱۲۷۸ ق )
۶ – منیر الدین بروجردى (۱۲۶۹ – ۱۳۴۱ ق ) نوه دخترى میرزاى قمى (صاحب (قوانین الاصول ) )
۷ – علامه مجاهد حاج شیخ محمد جواد بلاغى (۱۲۸۲ – ۱۳۵۲ ق ) نویسنده تفسیر آلاء الرحمن .
۸ – شیخ محمد على کچویى اردستانى (متوفاى حدود ۱۳۳۵ ق )
۹ – سید ابوطالب شیرازى
۱۰ – حاج شیخ عبدالکریم حائرى ، موسس حوزه علمیه قم ، (متولد حدود ۱۲۷۶ – ۱۳۵۵ ق ).
۱۱ – سید ابومحمد حسن صدر الدین موسوى کاظمینى ، نویسنده (تاءسیس الشیعه لعلوم الاسلام )
۱۲ – سید هبه الدین شهرستانى ، نویسنده (الهیئه و الاسلام )
۱۳ – علامه سید شمس الدین محمود حسینى مرعشى (۱۲۶۰ – ۱۳۳۸ ق )
۱۴ – شریف الاسلام سید اسماعیل مرعشى نجفى نویسنده قانونچه در علم طب
۱۵ – حاج میرزا على حسینى مرعشى شهرستانى ، شارح و جیزه شیخ بهایى در علم حدیث شناسى
۱۶ – شیخ محمد حرزالدین نجفى نوسنده معارف الرجال
۱۷ – شیخ مهدى حکمى قمى مشهور به پایین شهرى
۱۸ – حاج میرزا حسن علیارى تبریزى فرزند حاج ملا على علیارى سردرودى .
۱۹ – حاج شیخ عبدالنبى نورى تهرانى
۲۰ – آقا ضیاء الدین عراقى (متوفى ۱۳۶۱ ق )

پرواز تا بر دوست

محدث نورى که از پیروان پاک امام حسین علیه السلام بود در راه بازگشت از آخرین سفر زیارتى خویش از دشت گلگون لاله ها، یعنى کربلا، بیمار شده ، درد خویش را، براى رعایت حال دیگر کاروانیان نینوا پنهان مى دارد، مبادا که کربلاییان را اذیت کرده باشد.

به نجف اشرف ، محل اقامت خویش که مى رسد، بیماریش روز به روز شدت یافته ، درد دلش سحر به سحر سبز مى شود. عاقبت زخمى را که از خنجر هجران خورده بود و سالیان سال ، سینه سینایى اش را سوخته بود گل مى کند.

شب چهارشنبه ، ۲۷ جمادى الثانى سال ۱۳۲۰ قمرى بود که آن روشنى بخش آسمان ولایت و درایت (در ۶۶ سالگى ) غروب مى کند و براى همیشه نوریان را در نار فراق مى گدازد و بنا به وصیت خودش در یکى از ایوانهاى آستان قدس امیرالمومنین على علیه السلام به خاک سپرده مى شود.

حوزه بزرگ نجف که آن روز مرکز مکتب سرخ تشیع و مهبط ستارگان آسمان دانش بود به ماتم نور نشست و مردم شهر بویژه دانشمندان عزادار شدند. شعرا و اهل قلم در حوزه علمیه نجف به سرودن سوگنامه ها پرداختند. از آن میان شاعر ماهر ، شیخ محمد آخوند شوشترى (متوفاى ۱۳۲۲ ق ) در سوگ نورى چنین سرود:
(رفت حسینى که جان جمیلش ، در (عالم ذر) از نور دانشها سرشته شده بود.
مقدس مکانى است جایى که درفش دانش (محدث نورى ) را در خود جاى داده است .
دانشمندى که نفسى نفیس و مقدس و ذکرى جمیل و پاک داشت .)
حال با نقل سخن سبزى از علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، این ارادتنامه مختصر را در حق حضرت نورى و همه نوریان شیعى ختم مى کنیم :

(علامه الفقهاء و المحدثین ، گرد آورنده اخبار و سخنان پیشوایان پاک علیهم السلام داراى دانشهاى پیشینیان و معاصرین ، بى گمان حجت خداست . زنان روزگار از آوردن مانندش نازا و استوانه هاى فضیلت در برابر فضیلتش نارساست . خدایى مردى که خود را ساخته ، شب زنده دارى که سینه سینایى اش از شوق اشتیاق گداخته بود. او عالمى آگاه و عابدى اواه بود. با خویشتن دارى اش فرشتگان آسمان را به شگفتى وا مى داشت . اگر خدا مى خواست به بندگانش تجلى کند، مى فرمود: این نورى نور من است . چنین مرد، مولا و سرور ما ثقه الاسلام حاج میرزا حسین نورى است .)

به حسن و خلق وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محمد حسن حسینى «میرزاى شیرازى» (متوفاى ۱۳۱۲ ه.ق)

 images (3)

تولد

سید محمد حسن حسینى مشهور به (میرزاى شیرازى ) در پانزدهم جمادى الاول سال ۱۲۳۰ هجرى قمرى در خاندان مشهور و برجسته اى که همگى از دانشمندان دینى بودند چشم به جهان گشود.
پدر بزرگوار او میرزا محمود در زمره عالمان دینى بود و در دستگاه حکومت شیراز به کار نویسندگى اشتغال داشت . میرزا محمد حسن تازه چشم به جهان گشوده بود که سایه پر مهر پدر را از دست داد و پس از مرگ پدر تحت تربیت دائى بزرگوارش سید حسین موسوى مشهور به مجدالاشراف که از عالمان دینى بود قرار گرفت .

تحصیل

میرزا محمد حسن در چهار سالگى پاى به مکتب نهاد و پس از فراغت از درسهاى اولیه در شش سالگى وارد حوزه علمیه شد و به فراگیرى علم و دانش پرداخت تلاشى که تا آخرین لحظات زندگى سراسر افتخارش آنرا ادامه داد.

هوش سرشار و حافظه قوى این کودک اساتید او را به شگفتى واداشت . هنوز کودکى هشت ساله بود که بر فراز منبر مسجد وکیل شیراز قرار گرفته همانند واعظان باتجربه با خواندن متن کتاب اخلاقى (ابواب الجنان ) مردم را به حقیقت طلبى و سعادت جوئى و خداخواهى و خودسازى دعوت نمود.

هنوز موى بر رخسارش نروییده بود که کتاب مهم و فقهى (شرح لمعه ) را در حوزه علمیه شیراز براى شاگردانى که گاه از استاد بزرگسال تر بودند تدریس مى کرد. حاکم شیراز به پاس خدمات پدرش (میرزا محمود) مسئولیت مهمى در حکومت شیراز به وى پیشنهاد کرد. از طرفى نیز استاد گرامى اش شیخ محمد تقى او را براى ادامه تحصیل ، تشویق به ترک وطن و هجرت به اصفهان نمود. بالاخره میرزا محمد حسن دانش پژوهى را بر امور دیوانى و حکومتى ترجیح داده ، در سال ۱۲۴۸ ق . به سوى اصفهان بار سفر بست .

هجرت به اصفهان

حوزه علمیه اصفهان در آن روزگار از پررونق ترین حوزه هاى علمیه جهان تشیع بود و از نظر علمى با مهمترین حوزه علمیه شیعه یعنى نجف برابرى مى نمود میرزا با ورود به اصفهان در مدرسه صدر مستقر شد و آیت الله شیخ محمد تقى اصفهانى صاحب کتاب مشهور (هدایه المسترشدین ) را به استادى برگزید.

پس از گذشت چند روز میرزاى شیرازى احساس کرد درس عمومى استاد عطش فراوان دانش پژوهى او را بر طرف نمى کند و نمى تواند بدان بسنده نماید. از اینرو به محضر استاد رفت و تقاضا کرد تا براى او و چند نفر از دوستانش تدریس خصوصى شروع کند. استاد با فراستى که داشت قابلیت و ظرفیت فوق العاده این شاگرد را حدس زده ، با پیشنهاد او موافقت کرد.
بدینسان میرزاى شیرازى فرصتى یافت تا ساعتى پیش از درس عمومى استاد، بطور خصوصى جان عطشناک خویش را با زلال معارف و علوم اسلامى سیراب نماید ولى متاسفانه این فرصت دیرى نپایید و آیه الله شیخ محمد تقى اصفهانى در سال ۱۲۴۸ ق به دیار ابدیت پر کشید.

میرزاى شیرازى پس از درگذشت استاد، در درس آیه الله سید حسن بیدآبادى مشهور به مدرس حاضر شد و تا پایان عمر خاطره شیرین این درس را به یاد داشت و از این استاد با عنوان (سیدنا الاستاد) نام مى برد. در همین دوران به درس آیه الله حاج محمد ابراهیم کلباسى نیز مى رفت . هنوز از عمر میرزاى شیرازى بیست بهار نگذشته بود که آیه الله سید حسن بید آبادى قدرت علمى او را تائید کرد و براى او اجازه اجتهاد نگاشت .

به سوى دیار ولایت و شهادت

میرزاى شیرازى تا بیست و نه سالگى در اصفهان ماند ولى جان عطش زده او که براى یافتن حقیقت و فراگیرى دانش قرارى نداشت اینک قصد دیار نجف و کربلا نموده بود. او مى رفت تا در کنار مرقد مطهر امیرمومنان علیه السلام و در دیار عاشقان کربلاى حسینى گمشده خویش را بجوید و اساتید دیگرى بیابد و از خرمن دانش آنها خوشه و توشه برگیرد. میرزا مدتى را در کربلا اقامت گزید و در این دوران از درس استادانى همچون آیه الله شیخ حسن کاشف الغطا، آیه الله شیخ حسین نجفى (صاحب جواهر)، آیه الله سید ابراهیم قزوینى (صاحب ضوابط) و آیت الله شیخ مشکور حولائى بهره ها گرفت ولى چون خود را از این درسها بى نیاز دید و قصد برگشت به اصفهان نمود. صاحب جواهر که در این دوران به عظمت مقام علمى و معنوى میرزاى شیرازى پى برده بود نامه اى به حاکم شیراز و مردم آن سامان نوشته و در آن میرزاى شیرازى را با عظمت بسیار ستود و خواستار قدردانى و بهره جوئى کامل از شخصیت والاى او شد.

میرزاى شیرازى کربلا را ترک گفته و قبل از رفتن به اصفهان وار نجف شد و در درسهاى مهم آن روزگار شرکت جست ولى با اینهمه براى ماندن در نجف قانع نشده دوباره قصد برگشت به اصفهان کرد تا اینکه شیخ على نهاوندى از شاگردان آیه الله العظمى شیخ مرتضى انصارى به ایشان خبر داد که طلبه بسیار با استعدادى بنام میرزا محمد حسن شیرازى از اصفهان به نجف آمده است ولى درسها او را قانع نکرده ، قصد برگشت به اصفهان را دارد. شیخ انصارى پیشنهاد کرد تا در جلسه اى که بعد از ظهر همان روز در حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام برگزار مى شود با میرزاى شیرازى ملاقات کند. شیخ على نهاوندى به میرزاى شیرازى خبر داد و هر دو به دیدار شیخ شتافتند. شیخ اعظم مسئله اى علمى از میرزاى شیرازى سوال کرد. میرزاى شیرازى پاسخ گفت ولى شیخ انصارى با استدلال محکم آن جواب را ابطال کرد و فرضیه دیگرى را مطرح کرد میرزاى شیرازى جواب شیخ را قبول کرد و به بطلان جواب خویش اعتراف نمود شیخ انصارى مجددا جوابى را که خود بیان کرده نیز باطل کرد و جواب سومى را بیان نمود و میرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب شیخ را قبول کرد و به بطلان جواب خویش اعتراف نمود شیخ انصارى مجددا جوابى را که خود بیان کرده نیز باطل کرد و جواب سومى را بیان نمود و میرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب سوم معترف شد ولى شیخ باز جواب سوم را ابطال کرده و جوابى دیگر داد. این سوال و جوابها هفت بار ادامه یافت میرزاى شیرازى با مشاهده قدرت استدلال و تسلط فوق العاده علمى شیخ شگفت زده شد و با استفاده از ذوق سرشار خویش ، بیتى از اشعار سعدى را خواند که بیانگر انصراف از تصمیم خویش (هجرت از نجف ) بود:

چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
عزم حیلش بدل شود به اقامت

بدینسان میرزاى شیرازى به حلقه یاران خاص شیخ انصارى مى پیوندد رابطه اى که تا پایان عمر شیخ استوار مانده و از استادى و شاگردى بسى فراتر مى رود بطوریکه شیخ انصارى چون کتاب مهم (فرائد الاصول ) خویش را مى نگارد با اصرار زیاد از میرزاى شیرازى مى خواهد که آنرا تصحیح کند.

شاگردان میرزا

میرزاى شیرازى در طول عمر خویش شاگردان مبرزى را تربیت کرد که هر کدام ستاره اى شدند و آسمانى را با نور خویش منور نمودند. از آن جمله به افراد زیر مى توان اشاره کرد، آیات عظام :
۱٫ میرزا محمد تقى شیرازى ،
۲٫ شیخ عبدالکریم حائرى (موسس حوزه علمیه قم )،
۳٫ میرزا حسین نائینى ،
۴٫ شهید شیخ فضل الله نورى ،
۵٫ سید محمد کاظم یزدى .

مسئولیت رهبرى

در همیشه تاریخ همینکه صاحب قدرت و مقامى از دنیا مى رود و کرسى ریاست و منصبى خالى مى شود هزاران دل براى رسیدن به آن مقام پر مى کشد و هزاران دست به سوى آن دراز مى شود. ولى خوشبختانه منصب پر افتخار مرجعیت شیعه و رهبرى و زعامت دنیاى تشیع هماره به دور از این طمعکارى ها و آز پرستى ها و دنیاطلبى ها بوده است .

در سال ۱۲۸۱ ق هنگامیکه جامعه تشیع در آتش غم جانکاه رحلت شیخ انصارى مى گداخت و منصب مرجعیت شخص دیگرى را مى طلبید عده اى از علماى بنام حوزه نجف در خانه میرزا حبیب الله رشتى گرد آمدند تا براى این مهم چاره اى بیندیشند. آنان پس از گفتگو میرزاى شیرازى را براى این کار شایسته دیدند. سپس به خانه او رفته و موضوع را با او مطرح نمودند. میرزا در ابتدا به شدت با این پیشنهاد مخالفت کرد و گفت : فتاوى و نظریات من آماده نیست و در میان شما فقیهى همچون آقا حسن نجم آبادى است .

آقا حسن نجم آبادى به سخن در آمد و گفت : به خدا سوگند که پذیرفتن مرجعیت براى من حرام است . مرجعیت محتاج شخصى فقیه و سیاستمدار و آشناى به مصالح زمان است و آن شخص شما هستید. و فراهم کردن فتاوى براى شما کار بسیار کوچکى است .
میرزاى شیرازى باز هم بر سر انکار بود تا اینکه یکى از میان این جمع گفت : جناب میرزا شما قائل به ولایت فقیه مى باشید؟ میرزا جواب مثبت داد. گوینده ادامه داد: آیا شما این عده را که در خدمت شما هستند فقیه مى دانید؟ میرزا بار دیگر به سخن او پاسخ مثبت داد. گوینده ادامه داد: پس ‍ این فقها حکم کنند که پذیرفتن مرجعیت بر شما لازم است .
اینجا بود که میرزاى شیرازى در حالیکه قطرات درشت اشک صورتش را پوشانده بود گفت : به خدا سوگند هرگز فکر نمى کردم این مسئولیت بزرگ را به عهده بگیرم و بار سنگین مرجعیت را به دوش کشم .

اقدامات سیاسى

اسلام دین کامل و همه جانبه اى است که براى اداره سعادتمندانه و دنیاى مردم آماده است از این روى عالمان دینى نمى توانند زهدى جامعه گریز پیشه کنند بلکه باید داراى بینش سیاسى عمیق و نگرش ژرف و دشمن شناس باشند، و به موقع براى حفاظت از کیان اسلام و مسلمین اقدامات لازم را معمول دارند. همه آزادیخواهان جهان میرزاى شیرازى را قهرمان حماسه تنباکو مى دانند ولى با دقت در زندگى او مى یابیم که سراسر زندگى او سرشار از این حماسه هاى دینى و اقدامات غیورانه مذهبى و اسلامى است که تنها یکى از آنها حماسه پیروز تنباکو است .

در ذیل به برخى از این اقدامات اشاره مى شود:
۱٫ دفاع از شیعیان مظلوم افغانستان : در آن روزگار پیر استعمارگر (انگلستان ) در هر کجاى وطن اسلامى افرادى جیره خوار و مزدور داشت که به گونه اى سعى در از بین بردن وحدت مسلمانان و بر باد دادن عزت و عظمت و تباه نمودن سرمایه هاى مادى و معنوى و انسانى آنان داشت . از آن جمله در افغانستان فردى بنام (عبدالرحمن محمد زایى ) با دامن زدن به اختلاف شیعه و سنى و کشتار بیرحمانه و مظلومانه شیعیان سعى در پیاده کردن نقشه هاى انگلستان داشت . تا آنجا که در یک کشتار دسته جمعى آنقدر از شیعیان را کشت که از سرهاى آنان تپه اى تشکیل شد که بعدها بنام تپه سرها معروف گشت .
یرزاى شیرازى پس از اطلاع از این واقع ناگوار دست به اقدامات مهمى زد از جمله در تلگرافى به ملکه انگلستان خواستار قطع دست این نوکر جنایتکار سیاسیت انگلیس شد و فعالیتهاى او موجب پایان گرفتن این اعمال جنایتکارانه شد.

۲٫ ایجاد وحدت تشیع و تسنن : از مهمترین عوامل بقاء عزت و عظمت جامعه اسلامى وحدت تمامى گروههاى مسلمین است . همانگونه که عامل ذات و تباهى این امت نیز تفرقه و جدائى اقشار آن مى باشد. میرزاى شیرازى با نقشه ها و طرحهاى مختلف سعى در ایجاد وحدت میان برادران شیعه و سنى داشت که از آن جمله به اقدامات ذیل مى توان اشاره کرد.
الف – انتقال حوزه علمیه تشیع از شهر نجف به شهر سنى نشین سامراء.
ب – پرداخت مستمرى و کمکهاى مادى به طلاب و علماى سنى همانند طلاب شیعه .
ج – ایجاد امکانات رفاهى براى برادران اهل سنت و تشیع بصورت یکسان .
د – خنثى سازى نقشه هاى مختلف دشمن براى ایجاد اختلاف و تحمل کردن مشکلات این مسیر از جمله به شهادت رسیدن فرزندش .
ه‍- برخورد با افراد نا آگاه و عالم نما که تحت عنوان محبت به اهل بیت و اظهار نفرت از دشمنانشان قصد اختلاف افکنى میان شیعه و سنى داشتند.

۳٫ تربیت و اعزام مبلغان ویژه براى مناطق حساس و زیر سلطه انگلیس نظیر تبت و کشمیر.

۴٫ جلوگیرى از تجاوز یهودیان به مسلمانان همدان .

۵٫ جلوگیرى از خرید زمین هاى شهر طوس توسط دولت روسیه و نقش بر آب کردن توطئه روسیه در این رابطه .

۶٫ فرستادن آیه الله سید عبدالحسین لارى به عنوان نماینده خود به منطقه حساس جنوب ایران . این عالم بزرگوار سد محکمى در مقابل تجاوزات انگلیس بود و مبارزات آزادى خواهانه مردم جنوب علیه انگلیس را رهبرى مى کرد و براى مدتى در آنجا اقدام به تشکیل حکومت اسلامى نمود.

قیام پیروزمند تنباکو

ایران در دوران حکومت سلسل قاجاریه یکى از اسفبارترین دورانهاى خود را مى گذراند. هر روز به یکى از دشمنان این مرز و بوم امتیاز تازه اى واگذار مى شد و دست آنها براى سلطه بر این کشور گشوده تر مى گشت . گاه این امتیازها آنقدر ظالمانه و نابخردانه بود که از سوى دشمنان نیز (بخشیدن ایران توسط شاه ) نام مى گرفت .

واگذارى امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو در داخل و خارج کشور به کمپانى ساختگى رژى یکى از این امتیاز بخشى ها بود. طرف اصلى این قرار داد دولت انگلیس بود که در پشت ماسک کمپانى رژى و شخصى بنام (ماژور تالبوت ) مخفى شده بود. در آن زمان یک پنجم مردم ایران به کار کشت و زرع و خرید و فروش تنباکو مشغول بودند، و واگذارى این امتیاز به منزله واگذارى حق حیات یک پنجم مردم ایران به انگلیس بود و با توجه به اینکه انگلیسى ها اجازه داده شده بود که با استخدام و وارد کردن افراد مسلح تمامى راهها را تحت نظر بگیرند و تمامى کالاها را بازرسى کنند، مى توان اهمیت این قرارداد و ذلت آفرینى آن را تصور نمود. بخصوص که در هنگام اجراى آن انگلیس ها با وارد کردن دختران و زنان فاسد و جلسات و برپایى مراسم سراسر هرزه گى سعى در متزلزل کردن پایه هاى اعتقادى مردم نیز داشتند. توجه به همه این جوانب بخوبى اهمیت این مسئله و حقیقت توطئه استعمار بر ضد ایران روشن مى شود. از این رو بود که امام امت خمینى کبیر (ره ) از این اقدام مهم میرزاى شیرازى اینگونه تعبیر کرد:(همان نصف سطر میرزاى شیرازى رضوان الله تعالى علیه مملکت ما را از توى حلقوم خارجى ها بیرون کشید).

از اولین اقدامات سیاسى علیه این امتیاز، قیام مردم شیراز به رهبرى روحانى بزرگوار فال اسیرى بود که به تبعید ایشان و شهادت برخى از مردم منجر شد.

در تبریز مردم به رهبرى آیه الله مجتهد تبریزى بپا خواسته و با تلگراف تندى به ناصر الدین شاه اعتراض و مخالفت خود را اعلام نمودند.
مردم خراسان به رهبرى آیه الله حاج شیخ محمد تقى بجنوردى و آیه الله سید حبیب مجتهد شهیدى و دیگر عالمان آن دیار علیه امتیاز قیام نمودند و از ورود افراد کمپانى رژى به مشهد جلوگیرى نمودند.

در اصفهان آیه الله آقا نجفى و آیه الله محمد باقر فشارکى و آقا منیرالدین مردم را علیه امتیاز بسیج مى نمودند.
در تهران آیه الله میرزا حسن آشتیانى و آیه الله شیخ فضل الله نورى که هر دو از شاگردان میرزاى شیرازى بودن رهبرى قیام را در دست داشتند و البته سلسله جنبان همه این حرکتها میرزاى شیرازى بود.

امام مجدد در دو نوبت با تلگراف به ناصر الدین شاه اعتراض خود را نسبت به واگذارى امتیاز نشان داد و با شمردن مفاسد این گونه امتیازها، از او خواست به جاى تکیه بر خارجیان به ملت خود تکیه کند و مملکت را به خارجیان نفروشد. وى مطالب و موضوعات دیگرى را گوشزد کرد ولى چون گوش شنوائى نیافت و چاره دیگر نماند این دو سطر جاودانه را نگاشت :
(الیوم استعمال توتون و تنباکو باى نحو کان در حکم محاربه با امام زمان صلوات الله علیه است )
(حرره الاقل محمد حسن الحسینى )

این فتواى بظاهر ساده و کوتاه دریاى آشفته ایران را به طوفان واداشت و در همه جا غوغا بپا نمود تا آنجا که ناصر الدین شاه در حرمسراى خود دستور آوردن قلیان داد ولى کسى اعتنا نکرد و چون از اطاق خود بیرون آمد زنان را مشغول شکستن قلیانهاى سلطنتى دید.
جلسات متعدد و تهدیدهاى بسیار و پیشنهاد رشوه و هدیه از طرف دربار به علماى تهران سودى نبخشید و آنان را به شکستن فتوى وادار ننمود.

بالاخره جمعیت مردم مومن با اجتماع در مسجد امام (مسجد شاه آن روز) به طرف دربار حرکت کرد و عده اى از آنان با شلیک مزدوران دربار به شهادت رسیدند فشار بیش از حد دربار را وادار به لغو امتیاز نمود. میرزاى شیرازى هشدار داد که مواظب باشید در هنگام لغو قرارداد توطئه دیگرى نچینند و بند دیگرى بر پاى مردم ننهند.

ولى گویا چنانکه باید به این هشدار بسیار مهم میرزاى شیرازى توجه نشد و دربار بصورت مخفیانه براى جبران خسارت کمپانى رژى نیم میلیون لیره (به بهره شش درصد) از بانک شاهى که در دست انگلیسیان بود وام گرفت و در عوض گمرکات بندر عباس و شیراز و بندر لنگه را به عنوان ضمانت در گروه آنان گذاشت و این همان توطئه اى بود که میرزاى شیرازى بدان هشدار داده بود.
به هر حال نقشه بسیار گسترده انگلستان براى تسلط بر ایران و تبدیل آن به هند دیگرى که زیر سلطه کمپانى شرقى قرار بگیرد نقش بر آب شد و با فتواى مجتهدى آگاه و شجاع مملکت ایران از حلقوم خارجى ها نجات یافت .

اقدامات فرهنگى

در سراسر عمر پربرکت امام مجدد میرزاى شیرازى مى توان مهمترین مشغولیت ذهنى و پراهمیت ترین وظیفه براى او را تلاش وى در راه تعلیم و تعلم دانست .
میرزاى شیرازى از چهار سالگى که شروع به تحصیل علم کرد تا آخرین لحظات عمر نورانى خویش عاشقانه به این کار ادامه داد. تا آنجا که در آخرین لحظات عمر وى برخى از او چند سوال مى کنند و پاسخى نمى شنوند و گمان مى کنند میرزا مرده است و یا هشیارى کامل براى پاسخ دادن را ندارد. یکى از شاگردان میرزا که از عشق او به مسائل علمى آگاه است مى گوید: یک مسئله علمى و فقهى از او بپرسید اگر توان داشته باشد و زنده باشد حتما جواب خواهد گفت : آنان یک مسئله فقهى را مطرح مى کنند و بعد با کمال شگفتى مى بینند میرزا با زحمت تمام و صداى ضعیف شروع به پاسخ و بحث در رابطه با آن سوال مى کند.

کرامات میرزا

اسلام تمامى ارزشهاى غلط جاهلى نظیر حسب و نسب ، طبقات اجتماعى ، ثروت و… را نفى و در عوض مهمترین ارزش را تقوا دانست میرزاى شیرازى در میدان تقوا و خودسازى تا بدانجا پیش رفته بود که بدون شک یکى از اولیاء الهى بود و به تعبیر برخى بزرگان (ریحانه الادب ) دربار یافتن او به محضر امام زمان (عج ) شکى نیست با افاضات غیبى که به او عنایت شده بود گاهى کراماتى از او صادر مى شد که بیانگر گوشه اى از عظمت و بلنداى مقام معنوى او بود به عنوان نمونه به چند مورد آن اشاره مى شود.

۱٫ مرد مایوس
آیه الله سید اسماعیل صدر که از شاگردان برجسته میرزا است مى گوید: مردى با ظاهر آراسته در سامرا با من ملاقات کرد و ادعا نمود که از اصفهان آمده و اکنون بشدت محتاج کمک مى باشد و به عنوان تایید صلاحیت خود چند نامه از علماى اصفهان همراه داشت و از من خواست به میرزاى شیرازى در حق وى سفارش کنم من پذیرفتم و در حرم هنگام زیارت خدمت میرزا رسیده و به نقل جریان مرد اصفهانى شروع نمودم میرزا قبل از توضیحات من گفت بله ایشان را دیده ام و نامه هایى که ادعا مى کند از علماى اصفهان است ملاحظه کرده ام در همین هنگام آن مرد به طرف ما آمد و دست میرزا را بوسید من عرض کردم : صحبت من درباره همین آقا بود میرزا گویى توضیح مرا نشنیده و این مرد را ندیده است حاضر نشد به او کمک کند و آن مرد اصفهانى با کمال یاس از ما جدا شد من در شگفت ماندم که چگونه گاهى میرزاى شیرازى با وسایل مختلف مى کوشد نیاز نیازمندى را بر آورد و این بیچاره را اینگونه مایوس کرد بعدها فهمیدم که وى از فرقه گمراه و فاسد و دست پرورده انگلیس یعنى بابیه بوده و اینگونه میرزاى شیرازى با ضمیر روشن خویش وى را شناخته است .

۲٫ حواله پرداخت نشده
شیخ على الشروقى یکى از شاگردان میرزاى شیرازى مى گوید: یکى از تجار معروف نجف ورشکست شده و به سامرا آمده بود و علت آمدنش به سامرا این بود که میرزاى شیرازى از دو دستگیرى کند جریان را به استاد عرض ‍ کردم ایشان حواله اى به شخصى در بصره نوشت و فرمود به او بگو زودتر به طرف بصره برود بعد از چند روز به من فرمود: چرا تاجر ورشکست شده به بصره نرفته است ؟ عرض کردم : چرا رفت است . فرمود: نه ، بگو زودتر حرکت کند. من بعدا تحقیق کردم معلوم شد آن تاجر به کاظمین رفته بوده است و به بصره نرفته است به او گفتم میرزاى شیرازى فرموده زودتر حرکت کن باز چندى بعد استاد به من فرمود: فلانى رفت گفتم : بلى فرمود: خیلى دیر کرد مى ترسم چیزى بدست نیاورد. بعد از اندکى میرزاى شیرازى مریض شد و از دنیا رفت و همانطور که گفته بود آن تاجر نتوانست حواله میرزاى شیرازى را وصول کند. آن وقت بود که فهمیدم استاد ما میرزاى شیرازى در آن هنگام که مى گفت به آن تاجر بگوئید عجله کند. در حقیقت از مرگ خویش خبر مى داده است .

۳٫ پرداخت قرض

آیه الله شیخ عبدالنبى نورى مى گوید: در ایام تحصیل صد و بیست تومان مقروض بودم و بشدت گرفتار. بعد از نمازى به امام زمان (عج ) متوسل شدن و سپس به خواب رفتم در عالم خواب پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم که با عمامه سبزى نشسته اند تا من وارد شدم فرمودند: شیخ عبدالنبى : صد و بیست تومان توى آن صندوق است بردار و قرضهایت را بپرداز. از خواب بیدار شدم کسى در زد، در را گشودم دیدم کسى از جانب میرزاى شیرازى آمده و مرا به خانه ایشان دعوت مى کند به محضرش ‍ شتافتم دیدم همانگونه که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم میرزاى شیرازى همانگونه نشسته است تا وارد شدم فرمود: شیخ عبدالنبى ! در آن صندوق صد و بیست تومان هست بردار و قرضهایت را بپرداز. من شگفت زده شدم خواستم خوابم را بگویم . فرمود: لازم نیست . گوئى از خواب من با خبر بود.

وداع یاران

میرزاى شیرازى مدت ۸۲ سال با کمال افتخار زندگى کرد و بالاخره در سال ۱۳۱۲ یاران را وداع و جانان را لبیک گفته جان به شاخسار جنان پر کشید.
اگر چه علت مرگ او را برخى بیمارى برونشیت و یا سل عنوان مى کردند ولى عده اى را عقیده آن بود که پزشک مشکوکى که در سامره پیدا شد و سعى در نزدیک شدن به میرزا نمود و بالاخره در آخرین روزها به معالجه او پرداخت و پس از مرگ میرزا براى همیشه ناپدید شد از سر سپردگان انگلستان بوده است و میرزا را مسموم نموده است .
بنابراین زندگانى سراسر مبارزه و جهاد امام مجدد میرزاى شیرازى با خط سرخ و پر افتخار شهادت که میراث اجداد بزرگوار او بود به پایان آمد و در نهایت این خط پاک سر بر آستان مقدس علوى نهاد و در کنار درب طوسى که به حرم مطهر على علیه السلام گشوده مى شود در مدرسه اى که خود بنا نهاده بود به خاک سپرده شد

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه آیت الله میر حامد حسین( متوفاى ۱۳۰۶ ه.ق)

یکى از بزرگترین پاسداران حریم فرهنگ و ولایت آل محمد صلى الله علیه و آله ، علامه مجاهد میر حامد حسین هندى است که در نیمه دوم قرن سیزدهم هجرى مى زیست او حق عظیمى بر گردن شیعیان دارد و کتاب جاودانش (عبقات الانوار) از آثار درخشان شیعه در یکى – دو قرن اخیر است .

خاندان فضیلت

علامه میر حامد حسین ، از خاندانهاى اصیل سادات موسوى است و با ۲۷ واسطه ، نسبش به امام هفتم امام موسى کاظم علیه السلام مى رسد. نیاکان او در طول قرون گذشته ، همه از سادات اهل علم و زهد و فضیلت بوده اند. شایان ذکر است که این خاندان در اصل ایرانى بودند و در نیشابور زندگى مى کردند و در قرن هفتم ، (سید اوحد الدین ) – جد پانزدهم میر حامد حسین – در پى حمله مغول ، به هندوستان هجرت کرد و در شهر (کنتور) رحل اقامت افکند.

سید محمد حسین (متوفى ۱۲۸۸ ق )، پدر بزرگ میر حامد حسین ، فقیهى ارجمند و در زهد و عبادت سر آمد روزگار بود. گفته اند: از زمانى که به سن بلوغ رسید، هرگز نمازهاى مستحبى اش ترک نشد. کراماتى را هم به وى نسبت داده اند. در هنر خوشنویسى هم دستى داشت ، نسخه اى از قرآن ، و سه کتاب (حق الیقین ) (علامه مجلسى )، (تحفه الزائر) (علامه مجلسى ) و (جامع عباسى ) (شیخ بهائى )، به خط زیباى وى در کتابخانه ناصریه لکنهو، موجود است .

علامه سید محمد قلى (متوفى ۱۲۶۰ ق .) پدر میر حامد حسین ، از علماى بزرگ قرن سیزدهم هجرى و از صاحب نظران در علم کلام بود. مدتى نیز در شهر (میرتهه ) بر کرسى قضاوت و فتوا نشست . رساله اى هم بنام (عدالت علویه ) در موضوع احکام قضاوت و افتاء و شرائط قاضى و مفتى نوشته است .او کتابهاى زیادى را از خود به یادگار گذاشت .

ولادت و رشد

علامه میر حامد حسین هندى ، در سال ۱۲۴۶ ق . در شهر (میر تهه ) هند، در خانه سید محمد قلى به دنیا آمد. نام اصلى او را (مهدى ) نهادند. سبب شهرتش به (میر حامد حسین ) آن است که پدرش پیش از آنکه خبر تولد فرزندش را بشنود، در رویا جد خود (سید حامد حسین ) را دیده بود، از این رو، فرزند نوزادش را به این نام مشهور کرد.میر حامد حسین وقتى به هفت سالگى رسید، پدرش او را به مکتب گذاشت . او مقدمات و دروس ابتدائى را خواند، آنگاه وارد مراحل بالاترى رسید.

(مقامات حریرى ) و (دیوان متنبى ) را نزد مولوى (سید برکت على صاحب )، و نهج البلاغه را در محضر مفتى (سید عباس شوشترى ) آموخت و سپس به فراگیرى علوم عقلى در نزد (سید مرتضى خلاصه العلماء) و علوم شرعى در محضر (سید محمد سلطان العلماء) و برادر او (سید حسین سید العلماء) پرداخت و پس از سالها تلاش و همت ، تحصیلات خود را با موفقیت به اتمام رساند.

تلاش علمى و خلق آثار

جوامع اسلامى بویژه هندوستان ، در دوران زندگى میر حامد حسین ، بیش ‍ از پیش دچار آشوب و تفرقه شده بود. استعمارگران و دشمنان اسلام ، همواره براى دست یافتن به اهداف شوم و غارتگرانه خود، دوست مى داشتند که مسلمانان با هم اتحاد نداشته باشند و مدام با خصومت زندگى کنند. بدین خاطر گاه دانشمندانى را در میان خود مسلمانان تحریک مى کردند تا با نوشتن و یا گفتن حرفهایى تفرقه افکن و اختلاف آفرین ، صفوف آنان را بر هم زنند و محیط زندگى برادرانه را تبدیل به بلوا و آشوب و سوء ظن و دشمن سازند.

علامه سید محمد قلى پدر میر حامد حسین ، سالها عمر خود را صرف جواب دادن شبهات و تهمتهائى کرد که دشمنان اسلام ، به دست برخى از دانشمندان مسلمان ، علیه شیعه و مکتب اهل بیت علیهم السلام شایع مى کردند اکنون بعد از پدر نوبت به پسر صالح و خلف او یعنى علامه میر حامد حسین هندى رسیده بود. او مشاهد مى کرد که چه افتراها و تهمتهایى بر شیعه مى بندند که روح شیعه از آنها خبر ندارد…

این بود که تصمیم گرفت کمر همت ببندد و همچون پدرش ، در عرصه قلم و تحقیق و تتبع و بیان حقائق اسلام و وقایع تاریخ اسلام ، به دفاع از حق بر خیزد و به تهمتهاى مغرضانه و جاهلانه و خصومت آمیز دشمنان تشیع ، پاسخ دهد (تا سیه روى شود هر که در او غش باشد!)

نخستین کارش ، نقد، بررسى ، تصحیح و تهذیب بعضى از کتابهاى ارزشمند پردش علامه سید محمد قلى ، بود. چرا که بسیارى از آثار پدرش ، در دفاع از مکتب شیعه و پاسخ به ایرادهاى مخالفان تشیع بود و شایسته بود که پسر دانشمند و فرزانه ، آنها را تصحیح و چاپ و منتشر کند. میر حامد حسین سالهایى از عمر گرانمایه خود را در این راه صرف کرد و از این رهگذر، خدمات شایانى به عالم تشیع ارزانى داشت . آنگاه خود اقدام به نوشتن کتاب نمود. اینکه به ذکر آنها مى پردازیم :

۱٫ استقصاء الافحام ، ده جلد و به فارسى است . مولف در این کتاب مطالبى را پیرامون قرآن کریم ، حضرت مهدى (عج ) شرح حال بسیارى از دانشمندان اهل سنت و اصول و فروع دین ، مطرح کرده است و پاسخى است به کتاب (منتهى الکلام ) تالیف حیدر على فیض آبادى حنفى ، که مطالبى شبهه آمیز و بى اساس درباره شیعه داشت .
۲٫ شوارق النصوص ، پنج جلد در علم کلام .
۳٫ افحام اهل المین ، ردى است بر کتاب (ازاله الغین ) تالیف حیدر على فیض آبادى حنفى .
۴٫ اسفار الانوار، سفر نامه حج و کربلا.
۵٫ کشف المعضلات فى حل المشکلات .
۶٫ العضب البتار فى مبحث آیه الغار.
۷٫ النجم الثاقب فى مساله الحاجب ، کتاب فقهى در موضوع ارث .
۸٫ الدرر السنیه فى المکاتیب و المنشات العربیه .
۹٫ زین الوسائل الى تحقیق المسائل ، مسائل فقهى و گوناگون .
۱۰٫ الدرایع ، در شرح شرایع محقق حلى .
۱۱٫ عبقات الانوار فى مناقب الائمه الاطهار.

این اثر بزرگترین و ارجمندترین کتاب اوست و از شاهکارهاى علمى و اعتقادى شیعه بشمار مى رود. مولف بزرگوار این کتاب عظیم و شگفت انگیز را در مناقب ائمه اطهار علیهم السلام و در جواب کتاب ضد شیعى (تحفه اثنا عشریه ) نوشته است .
کتاب خصومت برانگیز (تحفه اثنى عشریه ) (هدیه اى براى شیعیان دوازده امامى را مولوى عبدالعزیز دهلوى (م ۱۲۳۹ ق .) معروف به (سراج الهند) (چراغ هند) نوشته بود. اما چه تحفه اى و چه هدیه اى ؟! او که از عالمان برجسته و فاضل شبه قاره هند و از اهل سنت بود، بدون توجه به آیات وحدت بخش قرآن و سفارشهاى پیامبر صلى الله علیه و آله در این کتابش ، عقاید و آراء شیعه را بطور عموم و فرقه اثنا عشریه را بالخصوص در اصول و فروع و اخلاق و آداب و تمامى معتقدات و اعمالشان به عباراتى خارج از نزاکت و کلماتى بیرون از آداب و سنن مناظره و به کتب نوآموزان – که به خطابه نزدیکتر است تا به برهان یا دست کم نقل صحیح مطالب – مورد حمله و اعتراض قرار داده … کتاب را مملو از افتراآت و تهمتهاى شنیعه ساخته است … و باعث تشتت جبهه اسلامى هند شد. این کتاب در دل برادران مسلمانان نسبت به یکدیگر کینه و نفرت پدید آورد و صفاى مسجد و محراب ، شکوه رمضان و عاشورا را کدر ساخت ….
عبقات الانوار، داراى دو منهج و هر منهج نیز مشتمل بر مجلداتى چند است . منهج اول درباره اثبات دلالت آیاتى چند از قرآن مجید بر امامت است ، از جمله آیه :
(انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون ) مائده /۵۵٫
و آیه :(الیوم اکملت لکم دینکم ….) مائده /۳٫
و آیات فراوان دیگرى که بر امامت شرعى و الهى ائمه اهل بیت عصمت و طهارت (امام على و فرزندان معصومش علیهم السلام ) دلالت مى کند. همه را مورد بحث عالمانه و محققانه و گسترده قرار داده است . گفته اند این مجلد هنوز به چاپ نرسیده است و در کتابخانه عظیم مولف دانشمندش ، در شهر لکهنو نگهدارى مى شود.

منهج دوم کتاب ، درباره احادیث دوازده گانه اى است که مولوى عبدالعزیز دهلوى در کتاب تحفه اثنا عشریه ، مغرضانه اصل یا تواتر آنها را انکار و اشکالاتى بر این احادیث شیعى وارد کرده بود. این منهج از کتاب شگفت آور و عظیم عبقات الانوار، ۳۰ جلد است که حدود دوازده جلد آن در هندوستان و ایران به چاپ رسیده است . هر یک از احادیث دوازده گانه ، خود یک مجلد و برخى از این مجلدات هم در چندین جلد به سبک قدیم و ینگى چاپ شده است بدین شرح :

مجلد اول از منهج دوم ، در مورد حدیث غدیر.
مجلد دوم ، در موضوع حدیث منزلت .
مجلد سوم ، درباره حدیث ولایت .
مجلد چهارم ، درباره حدیث طیر.
مجلد پنجم ، به شرح و بیان حدیث (انا مدینه العلم و على بابها…) .
مجلد ششم ، درباره حدیث حدیث تشبیه .
مجلد هفتم ، درباره حدیث (من ناصب علیا لخلافه فهو کافر) .
مجلد هشتم ، در بیان حدیث نور (کنت انا و على نورا…) .
مجلد نهم ، درباره حدیث (رایت ).
مجلد دهم ، در موضوع حدیث (انک تقاتل على تاءویل القرآن …) .
مجلد یازدهم ، در مورد حدیث (الحق مع على …) .
مجلد دوازدهم ، درباره حدیث ثقلین .

:: DownloadBook.ORG ::

عبقات الانوار از نگاه بزرگان

بزرگان علم و تحقیق ، بر عظمت کتاب عبقات الانوار اقرار کرده اند و آن را به دیگران نیز شناسانده اند:

۱٫ علامه بزرگ شیعى ، شیخ عبدالحسن امینى صاحب کتاب الغدیر، درباره عبقات مى گوید:
بوى دلپذیرش در تمامى جهان پیچیده و آوازه اش از خاور تا باختر را فرا گرفته است ، هر کس آن را دیده ، دانسته که کتاب اعجازآمیز روشنگرى است که هیچ باطلى در آن راه ندارد، و من در نوشتن الغدیر از دانشهاى باارزش ‍ نهفته در آن بهره فراوان بردیم .

۲٫ علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره آثار میر حامد حسین بویژه عبقات ، مى نویسد:
کتابهاى با عظمت و مفید میر حامد حسین ، دریاى ژرف نگرى و باریک بینى را پر موج گردانده است … مهمترین و پرآوازه ترین اثر او (عبقات الانوار) در مناقب ائمه اطهار علیهم السلام است …
و میر حامد حسین تمام حقایقى را که (دهلوى ) در باب امامت منکر شده با بهره گیرى از احادیث و اخبارى که از طریق اهل سنت نقل شده ، ثابت کرده است .

۳٫ امام خمینى در سال ۱۳۲۰ شمسى / ۱۳۶۳ قمرى که هنوز تمام مجلدات عبقات چاپ نشده بود، پس از بحث در موضوع حدیث غدیر، مى نویسد:
(… هر کس بخواهد اطلاع از چگونگى حدیث غدیر پیدا کند، باید رجوع کند به کتاب عبقات الانوار سید بزرگوار میر حامد حسین هندى ، که چهار جلد بزرگ در حدیث غدیر تصنیف کرده و چنین کتابى تاکنون نوشته نشده و عبقات الانوار در امامت از قرارى که شنیده شده ، سى جلد است و آنچه که ما دیدیم ، هفت – هشت جلد است و در ایران شاید تا پانزده جلد آن پیدا شود و اهل سنت در صدد جمع این کتاب و تضییع آن هستند و ما ملت شیعه در خواب هستیم تا آن وقت که یک چنین گنج پر قیمت و گوهر گرانبهائى از دست برود! اکنون قریب دو سال است (دو سال قبل از ۱۳۶۳ ق ) که به ملت شیعه به تجدید طبع این کتاب پیشنهاد شده و به خونسردى تلقى شده است . با این وصف با خواست خدا جلد غدیر در تحت طبع است .(۱۱۹۰) لکن بر علماء شیعه بالخصوص و دیگر طبقات لازم است که این کتاب بزرگ را که بزرگترین حجت مذهب است نگذارند از بین برود و به طبع آن اقدام کنند.)

۴٫ استاد محمد رضا حکیمى درباره عبقات الانوار مى نویسد:
(و به راستى کتاب عبقات ، عظیم است . آن اقیانوس بى کران و آن دریاى ژرف ، این کتاب است . این چنین کتابى در دیگر آفاق بشرى و فرهنگ ملتها نیز همانند ندارد… کتاب (عبقات ) با مجلدات بسیارش ، یکى از والاترین نمونه هاى کار خود انسانى و پشتکار و مسئوولیت بشرى است ، و یکى از ارجمندترین سندهاى …)

رنجها

علامه میر حامد حسین ، کتاب عبقات را به سادگى و آسانى و رفاه و خدمه و گروه تحقیق ننوشت ، او در راه تالیف چنین کتاب عظیمى ، خود به تنهایى سخت ترین سفرها و پرزحمت ترین کارها را عاشقانه پذیرفت . زیرا همه اسناد و منابع تتبع و تحقیق را در اختیار نداشت ، بویژه کتابها و منابع اهل سنت را.
گاهى به عنوان خادم و کارگر در یکى از روستاهاى دور افتاده شهر مکه به خانه عالمى سنى وارد شد تا در کتابخانه او به کتابى که دنبالش مى گشت ، دست یابد و موفق هم شد.

وقتى هم فرزند جوانش از دنیا رفت ، مراسم کفن و دفن و تشییع و مجلس ‍ سوگوارى را به دیگران واگذارد تا یک ساعت هم که شده وقتش را جز در تالیف عبقات الانوار صرف نکند. و یک وقت هم ، به مصر رفت و کتابى را که مى خواست پیدا کرد و با کشتى برگشت ، در کشتى مشغول مطالعه کتاب بود که باد تندى کتاب را از دستش گرفت و به دریا افکند و سید به دنبال کتاب خود را به دریا زد و کتاب را گرفت !… وقتى همسفران او را گرفتند و در کشتى نشاندند و سوال کردند که چرا خودت را به دریا پرت کردى ؟ کتاب را نشان داد و جواب داد: به خاطر این کتاب ! این کتاب هنوز هم در کتابخانه ناصرى نگهدارى مى شود.

وفات

سرانجام ، فرزانه بزرگ شیعه و مدافع مجاهد اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله سید بزرگوار میر حامد حسین موسوى هندى ، در هیجدهم صفر سال ۱۳۰۶، در لکهنو چشم از جهان فرو بست و در حسینیه خود دفن شد.
درود خدا بر او و اجداد طاهرینش باد.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه ملا هادى سبزوارى«اسرار»(۱۲۱۲-۱۲۸۹ه ق)

DiniST (53)

طلوع زندگى

در سال ق. در شهر سبزوار و در خانه حاج میرزا مهدى – یکى از انسانهاى وارسته و مؤمن سبزوار- کودکى پا به عرصه وجود گذاشت و هادى نام گرفت.

او هشت سال داشت که به جمع محصلان علوم مقدماتى پیوست و در اوان نوجوانى ادبیات عرب (صرف و نحو) را فرا گرفت و دیرى نگذشت که به جلسات درسهاى بالاتر راه یافت. وى هر چند در ده سالگى پدرش را از دست داد توانست به کمک یکى از اقوام خویش راههاى سخت آینده را هموار سازد. پسر عمه اش حاج ملا حسین سبزوارى که خود اهل فضیلت و دانش بود در ادامه تحصیل وى را یارى کرد.(۱) و با کمک او راهى حوزه علمیه مشهد شد و ده سال در کنار بارگاه امام رضا(علیه السلام) به تحصیل پرداخت.

به دنبال حکمت

اصفهان در داشتن حـوزه هاى علمیه پر رونـق، تاریـخ درخـشان دارد و گذشـته این شهـر با خـاطرات بزرگان بسیارى نقش بسته است.

حضور ملا هادى در حوزه اصفهان از روزى آغاز شد که وى در سفر حج از راه اصفهان گذر مى کرد و چون هنوز موسم حج نبود مدتى در این شهر اقامت گزید. در حوزه پررونق اصفهان آن زمان استادانى چون حاج شیخ محمد تقى مؤلف کتاب هدایه المسترشدین و حاج محمدابراهیم کلباسى نگارنده کتاب اشارات الاصول و آیه الله ملا اسماعیل کوشکى در آن، محفل درس و بحث علمى داشتند.

ملا هادى که هنوز تا موسم حج فرصت داشت لحظاتش را مغتنم شمرده، در درس بزرگان شرکت جست او چند وقتى به درس آیه الله کوشکى رفت و احساس کرد این درس برایش چون گمشده گرانقیمتى بوده که اکنون بدان دست یافته است. بیان شیوا و عمق معلومات استاد وى را هر روز شیفته تر مى نمود. از همین رو تصمیم گرفت سفر حج خود را به سفر در سلوک دانش و معارف تبدیل کند و در اصفهان ماندگار شود. سفر ملا هادى به هشت سال اقامت در اصفهان انجامید و در این مدت خود را به زیور دانش و معارف آراست و به برکت بزرگان آن سامان در علم حکمت افقهاى جدیدى فرا راهش گشوده گردید.ملا هادى در سال ۱۲۴۲ به مشهد بازگشت و پنج سال در مدرسه حاج حسن مشغول تدریس شد.

خاطره اى در حوزه کرمان

در یـکى از سالها که ملا هادى به زیارت خانه خــدا رفته بود پس از آنکه سفر حج خود را به پایان بـرد عـزم بازگشت به ایـران نمـود و از راه دریا وارد بندر عباس گردید. چون راهها نا امن بود از رفتن به سبزوار منصرف گردید و چندى در شهر کرمان اقامت گزید. در آنجا مدتها در مدرسه معصومیه کرمان با خادم مدرسه همکارى مى کرد خود را به هیچ کس معرفى نکرده بود. طلاب گمان مى کردند او از خدمتگزاران مدرسه است. از همین رو روز و شب در کنار او به سر مى بردند بدون اینکه بدانند وى چه انسان بزرگ و دانشمند گرانقدرى است! امّا این گمنامى چندان طول نکشید و رفته رفته درخشش آن گوهر گران سنگ محصلان تیز بین را متوجه خود ساخت و دیرى نپایید که استاد شناخته شد و طلاب که تا چندى او را خادم مى پنداشتند وى را استاد بلند مرتبه و متبحر در علوم مختلف یافتند. پس از آن اطراف حکیم فرزانه را مشتاقان دانش و حکمت فرا گرفتند و حکیم سبزوارى در مدرسه دینى کرمان جلسات درس و بحث علمى تشکیل داد و مدتى در آنجا ماندگار شد.

اساتید

۱٫ حاج ملا حسین سبزوارى : حکیم سبزوارى پس از بر شمردن عظمت این استاد مى گوید :

«. . . مرا از سبزوار به مشهد مقدس حرکت داد و آن جناب انزوا و تقلیل غذا و عفاف و اجتناب از محرمات و مکروهات و مواظبت بر فرایض و نوافل را مراقب بود و داعى را هم در اینها چون در یک حجره بودیم سهم و مشارکت داشت و کینونت ما بدین سیاق طولى نکشید و سنواتى ریاضات و تسلیمیتى داشتم و آن مرحوم استاد ما بود در علوم عربیّه و فقهیّه و اصولیه ولى با آنکه خود کلام حکمت دیده بود و شوق و استعداد هم در ما مى دید نمى گفت مگر منطق و قلیلى از ریاضى پس عشره کامله را با آن مرحوم در جوار معصوم به سر بردم . . .»(۲)

۲٫ حاج محمدابراهیم کرباسى(۱۱۸۰ – ۱۲۶۲ ق.):او از محضر سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفرکاشف الغطاء و سید على طباطبایى استفاده برده و پس از بازگشت به وطن عمر خویش را با کمال زهد و احتیاط و قناعت سپرى نمود.

تألیفات مشهور این عالم با ورع عبارت است از: اشارات الاصول، الایقاظات، شوارع الهدایه الى شرح الکفایه (در شرح کفایه محقق سبزوارى)، منهاج الهدایه الى احکام الشریعه و . . ..(۳)

۳٫ آقا شیخ محمد تقى، معروف به صاحب هدایه المسترشدین(متوفاى ۱۲۴۸ ق.) :تبحّر او در علم اصول فقه به حدى بوده که وى را به رئیس الاصولیین خطاب مى کردند. او در محضر استادان بزرگى همچون علامه سید مهدى بحرالعلوم و سید على صاحب ریاض و سید محسن کاظمینى رشد کرده است. تألیفات مشهور او عبارت است از تقریرات سیدبحرالعلوم – حجه المظنه – شرح الاسماء الحسنى و هدایه المسترشدین.(۴)

۴٫ ملا على مازندرانى نورى اصفهانى (متوفاى ۱۲۴۶ ق.) : وى از محضر علماى مازندران و قزوین استفاده کرده و کلام و حکمت را نزد آقا محمد بید آبادى آموخته بود. تفسیر سوره توحید، حاشیه اسفار ملاصدرا و حاشیه مشاعرملاصدرا از جمله تألیفات مشهور این عالم بزرگوار مى باشد.

۵٫ ملا اسماعیل کوشکى :او همیشه پس از فراغت از تدریس با تنى چند از شاگردان خود در حوزه درس ملا على نورى حاضر مى شد. حاشیه اسفار ملاصدرا، حاشیه شوارق ملا عبدالرزاق لاهیجى، حاشیه مشاعر ملاصدرا و شرح عرشیه ملاصدرا از جمله تالیفات این عالم فرزانه است.(۵)

شاگردان

حکیم سبزوارى علاوه بر حوزه علمیه کـرمان نزدیک چهل سال در حوزه علمیه مشـهد به تدریس پرداخته و حاصل این تلاش پرورش شاگردان بسیارى بوده است. در اینجا تـنها به اسامى تـنى چـند از آنان اشـاره مى شـود :

۱٫ آخوند ملا محمد فرزند ارشد حکیم.

۲٫ آخوند ملامحمدکاظم خراسانى مؤلف«کفایه الاصول»

۳٫ ملا محمد کاظم سبزوارى۴٫ آقا شیخ على فاضل تبتى

۵٫ شاهزاده جناب

۶٫ آیه الله حاج میرزا حسین مجتهد سبزوارى۷٫ ملا على سمنانى

۸٫ آقا سید احمد رضوى پیشاورى هندى

۹٫ ملا عبدالکریم قوچانى

۱۰٫ شیخ ابراهیم طهرانى معروف به شیخ معلم

۱۱٫ ملا محمد صادق حکیم

۱۲٫ شیخ محمد حسین معروف به جرجیس

۱۳٫ آقا حسن ابن ملا زین العابدین

۱۴٫ میرزا اسماعیل ملقب به افتخارالحکماء طالقانى۱۵٫ میرزا علینقى ملقب به صدرالعلماء سبزوراى۱۶٫ سید عبدالغفور جهرمى۱۷٫ میرزا حسین امام جمعه کرمانى

۱۸٫ آیه الله حاج میرزا ابوطالب زنجانى۱۹٫ حاج شیخ ملا اسماعیل عارف بجنوردى

۲۰٫ حاج میرزا حسن حکیم داماد حاج ملا هادى

۲۱٫ وثوق الحکماء سبزوارى

۲۲٫ حاج ملا اسماعیل ابن حاج على اصغر سبزوارى۲۳٫ میرزا اسدالله سبزوارى

۲۴٫ شیخ عبدالاعلى سبزوارى

۲۵٫ شیخ على اصغر سبزوارى

۲۶٫ فاضل صدخرومى سبزوارى

۲۷٫ میرزا ابراهیم شریعتمدار سبزوارى

۲۸٫ فاضل مغیثه اى سبزوارى

۲۹٫ سید عبدالرحیم سبزوارى

۳۰٫ ملا محمد رضا سبزوارى متخلص به روغنى

۳۱٫ ملا محمد صادق صبّاغ کاشانى

۳۲٫ شیخ محمود ابن ملا اسماعیل کاشانى

۳۳٫ میرزا آقا حکیم دارابى

۳۴٫ آقا میرزا محمد یزدى معروف به فاضل یزدى۳۵٫ ملا غلام حسین شیخ الاسلام۳۶٫ میرزا عباس حکیم.(۶)

تألیفات حکیم

عظمت تألیفات حکیم سبزوارى بر اهل دانش و حکمت پوشیده نیست و مادر اینجا با بررسى آثار ارزشمند وى گوشه اى از افق فکرى و وسعت علمى ایشان را معرفى مى کنیم.

۱٫ منظومه و شرح منظومه سبزوارى : این اثر نفیس و کم نظیر حاصل تلاش بیش از بیست سال از عمر با برکت حکیم در سنین جوانى است.(۷)مؤلف خود در آخر کتاب تاریخ شروع را سال ۱۲۴۰ ق و زمان ختم آن را سال ۱۲۶۱ ق یاد کرده است.

حاج ملا هادى پس از فراغت از تألیف منظومه و شرح آن ابتدا خود به تدریس آن پرداخته و پس از پایان دوره اول آن فرزند بزرگ حکیم، آخوند ملا محمد تدریس مجدد آن را براى شیفتگان حکمت به عهده گرفته است.(۸) در اهمیت این کتاب شریف همین بس که از زمان تألیف تا کنون همواره در حوزه هاى علمیه و حتى در عصر حکیم در مرکز علوم عقلى تهران جزو کتابهاى درسى بوده است.(۹)

شرح منظومه که اکنون چون ستاره اى پر فروغ در محافل علمى و فکرى مى درخشد حاوى دو علم منطق و حکمت مى باشد. حکیم در بخش حکمت که نام آن را «غُررُالفرائد» گذاشته است با طبع روان خویش بیش از هزار بیت شعر پیرامون حکمت سروده و در آن به بررسى مسائل مهم فلسفه پرداخته است و چون این بخش داراى مفاهیم بسیار دقیق فلسفى بوده پس از فراغت از نظم آن خود به شرحش پرداخته است.

بخش دیگر کتاب مربوط به مباحث منطق است.(۱۰) نام این بخش «لئالى المنتظمه» و بحق مخزن لؤلؤ و مرجان است. وى در اینجا با سرودن اشعارى بالغ بر سیصد بیت دقیق ترین مباحث منطق را به نظم در آورده و با زبان فصیح عرب معضلات این علم را بیان کرده است و چون این اشعار نیز بسیار پیچیده و دقیق است خود پس از فراغت از نظم به شرح ابیات پرداخته که اکنون آن شرح در ذیل منظومه وى به چاپ رسیده و به نام «شرح اللئالى المنتظمه» موسوم است.

مجموع مباحث منطق و فلسفه امروزه به نام شرح منظومه سبزوارى کانون با صفاى حوزه ها را گرم نگه داشته و علاوه بر اینکه نشان مى دهد حاج ملاهادى عالمى منطقى و فیلسوفى بزرگ بوده شاعرى زبردست و توانا بوده است.

۲٫ دیوان حاج ملا هادى : این کتاب که اشعارش بالغ بر هزار بیت است غزلیات و رباعیات و بسیار زیباى عرفانى را در بر گرفته است و نشان مى دهد که این عالم بزرگوار در فنّ شعر و ادب نیز توانایى کامل داشته است.

در شعر و شاعری هم دستی داشته و اسرار تخلص میکرده از شیفتگان غزلهای پرشور خواجهء شیرازی بوده و وی را به پیشوایی خویش برگزیده است:(۱۱)
 
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
پیمبر نیست لیکن نسخ کرده
اساطیر همه ، دیوان حافظ…
ببند «اسرار» لب را چون ندارد
سخن پایانی اندر شأن حافظ.
 
 (دیوان اسرار چ کتابفروشی ثقفی ص ۷۵ )
 
از انواع مختلف شعر غزل را پسندیده و بدان پرداخته است از نظر لفظ و معنی غزلهای وی اغلب تقلید ناسازی از غزلهای خواجه است:
 
ما ز میخانه ٔ عشقیم گدایانی چند
باده نوشان و خموشان و خروشانی چند
کای شه کشور حسن و ملک ملک وجود
منتظر بر سر راهند غلامانی چند
عشق صلح کل و باقی همه جنگ است و جدل
عاشقان جمع و فرق جمع پریشانی چند
سخن عشق یکی بود، ولی آوردند
این سخنها به میان زمره ٔ نادانی چند
آنکه جوید حرمش ، گو بسر کوی دل آی
نیست حاجت که کند قطع بیابانی چند
نه در اختر حرکت بود، نه در قطب سکون
گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند.

(دیوان اسرار چ سیدمحمد کمالی ص ۶۰)

باز یار بی وفای ما سر یاریش نیست

ذره ای آن ماه مهرآسا وفاداریش نیست
بخت من در خواب گویا روی زیبای تو دید
زآنکه عمری شد که در خواب است و بیداریش نیست
مُرد آیا در قفس یا با خیالت خو گرفت
مرغ دل کو مدتی شد ناله وزاریش نیست …
ترسم از بس چشم من خون از مژه جاری کند
مردمان گویند یارت بیمی از یاریش نیست .
(دیوان اسرار چ سیدمحمد کمالی صص ۳۸۳۹).
دمی نه کآرزوی مرگ بر زبانم نیست
چرا که طاقت بیداد آسمانم نیست
به زیر تیغ تو من پر زدن هوس دارم
هوای بال فشانی به بوستانم نیست
خوشم که نیست مرا روزن از قفس سوی باغ
که تاب دیدن گلچین و باغبانم نیست
میان آتش و آبم ز دیده و دل خویش
شبی که جای بر آن خاک آستانم نیست
به گوشه ٔ قفسش خو گرفته ام چندان
که گر رها کندم ذوق آشیانم نیست
دلت چو واقف اسرار و نکته دان باشد
چه غم به ساحت قرب تو گر بیانم نیست .
(دیوان اسرار چ سیدمحمد کمالی صص ۲۸۲۹)

در قسمتى از اشعارش که نکات عرفانى در بر داشته، مى خوانیم :

شورش عشق تو در هیچ سرى نیست که نیست

 منظر روى تو زیب نظرى نیست که نیست

ز فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان

سگ کویت همه شب تا سحرى نیست که نیست

نه همین از غم او سینه ما صد چاک است

داغ او لاله صفت بر جگرى نیست که نیست

موسى نیست که دعوى اناالحق شنود

ور نه این زمزمه اندر شجرى نیست که نیست

گوش «اسرار» شنو نیست و گر نه اسرار

 برش از عالم معنى خبرى نیست(۱۲) که نیست

۳٫ اسرارالحکمه فى المفتتح والمغتتم :حکیم بزرگوار این اثر نفیس را در دو بخش تنظیم کرده است. در بخش اول آن که مربوط به حکمت نظرى است حکمت را پس از مقدمه در اثبات واجب الوجود و مباحث توحید آغاز و به دنبال آن مباحث معاد و نبوت و امامت را به طور استدلالى دنبال کرده است و با آوردن ادله اى در اثبات امامت حضرت مهدى(عج) این بخش را به پایان برده است. در بخش دوم کتاب که در حکمت عملى است پس از مقدمه، فلسفه تفاوت بلوغ زن و مرد را مطرح ساخته و بر آن چهار دلیل اقامه کرده و به دنبال آن بحث طهارت و اسرار نجاست را بیان فرموده و با طرح مباحث نماز و زکات و روزه این بخش را نیز به پایان برده است.

حکیم در این کتاب از سایر ابواب فقه سخنى به میان نیاورده و در آخر کتاب اشاره کرده که چون ما در کتاب نبراس سایر ابواب را به نظم در آورده ایم از طرح آن در اینجا خوددارى نمودیم. این کتاب نشان مى دهد که حکیم علاوه بر فلسفه در علوم مختلف از جمله فقه تبحر داشته است.

۴٫ شرح فارسى بر برخى از ابیات مشکل مثنوى مولانا

۵٫ مفتاح الفلاح و مصباح النجاح : شرح دعاى شریف صباح منسوب به مولى الموحدین امیر المؤمنین است.

۶٫ شرح الاسماء :شرح دعاى جوشن کبیر است

۷٫النبراس فى اسرار الاساس :یک دوره فقه به طور خلاصه در قالب نظم ریخته شده و با اسرار و حکمت بیان شده است.

۸٫ راح قراح و کتاب رحیق در علم بدیع

۹٫ حاشیه برالشواهدالربوبیه فى المناهج السلوکیه اثر نفیس مرحوم صدرالحکماءالمتألهین ملاصدرالدین شیرازى

۱۰٫ حاشیه بر اسفار اربعه ملاصدرالدین شیرازى

۱۱٫ حواشى بر کتاب مفاتیح الغیب ملاصدرالدین شیرازى

۱۲٫ حاشیه بر مبدأ و معاد صدرالدین شیرازى :البته نسبت به سه حاشیه قبل مختصر تر مى باشد.

۱۳٫ حاشیه بر شرح سیوطى لابن مالک (در علم نحو)

۱۴٫ حاشیه بر کتاب «شوارق» اثر ملا عبدالرزاق لاهیجى (در حکمت)

۱۵٫ هدایه الطالبین فى معرفه الانبیاء و الائمه المعصومین

شخصیت حکیم در فراسوى مرزها

در حال حاضر شعاع فکرى و عظمت علمى حکیم سرزمینهاى بسیار دور را نیز در نوردیده است. آراء و عقاید او در حکمت در میان دانشمندان جهان مطرح بوده و از طرف آنان مورد توجه قرار گرفته است. امروزه کمتر دانشگاهى پیدا مى شود که در آنجا علوم عقلى و فلسفه شرق مورد توجه قرار نگیرد و نامى از ملا هادى سبزوارى در آنجا نباشد. براى نمونه در آثار اقبال لاهورى، اندیشمند مسلمان پاکستان، مى خوانیم : «پس از ملاصدرا، فلسفه ایرانى با ترک آیین نو افلاطونى، به فلسفه اصیل افلاطون روى آورد نماینده بزرگ این گرایش جدید ملا هادى سبزوارى است. او بزرگترین متفکر عصر اخیر ایران است. بنابراین بررسى فلسفه او براى شناخت نحوه تفکر اخیر ایران لازم است.

فلسفه سبزوارى مانند فلسفه هاى اسلاف او سخت با دین آمیخته است. سبزوارى با اسناد فعلیت به حق، جهان بینى ایستاى افلاطون را دگرگون کرد و به پیروى از ارسطو حق را مبدأ ثابت و موضوع همه حرکات شمرد. از دیدگاه او همه موجودات عالم به کمال عشق مى ورزند و به سوى غایت نهایى خود سیر مى کنند. جمادى به سوى نباتى، نباتى به سوى حیوانى و حیوانى به سوى انسانى. و بدان که انسان در زهدان مادر از همه این مراحل مى گذرد.»(۱۳)

همچنین پرفسور توشى هیکو ایزوتسو، دانشمند ژاپنى و استاد فلسفه دانشگاه مک گیل کانادا و استاد ممتاز دانشگاه توکیو، پیرامون شخصیت فلسفى و عرفانى حاج ملا هادى مى گوید : «حاج ملا هادى سبزوارى متفکرى است که اثر معروف «منظومه و شرح آن» از اوست و به اتفاق همگان بزرگترین فیلسوف ایرانى در قرن نوزدهم بود. در عین حال وى در میان استادان و بزرگان عارف آن عصر مقام اول را داشت.

سبزوارى به عنوان یک عارف از طریق کاملترین نوع تجزیه شخصى قادر بود که به ژرفاى اقیانوس هستى و به دیدار اسرار وجود با چشم روحانى خویش راه یابد. وى به عنوان یک فیلسوف مجهز با قدرت تحلیلى دقیق، قادر به تحلیل و تجزیه ما بعدالطبیعى اساسى به مفاهیم خوب تعریف شده و سپس وضع این مفاهیم به صورت نظام مدرسى بود.»(۱۴)

زاهدِ فقیر نواز

حکیم با همه بزرگوار شخصیت علمى خویش روح بلندى داشت و زندگى را تنها از دریچه حکمت و فلسفه نمى گریست به گونه اى که گاهى هم صحبتى با فقرا و همنشینى با طبقات دیگر جامعه را مغتنم مى شمرد. زاهدانه مى زیست و به اشراف و حتى شخص شاه نیز بى توجه بود. نقل مى کنند که روزى ناصرالدین شاه در سبزوار به خانه وى آمد و او با غذاى ساده خود از شاه پذیرایى کرد و در مقابل اصرار شاه هیچ چیز از وى قبول ننمود.

وى باغ انگورى داشت که با دسترنج خود از آن محصول برمى داشت و همه ساله به هنگام فصل برداشت ابتدا سهمى را بین نیازمندان تقسیم مى کرد و سپس دوستان خویش را به همراه طلاب علوم دینى به آنجا دعوت مى نمود تا حاصل دسترنج خود را با دیگران مصرف کند.(۱۵) حکیم خود در دوران زندگى کار مى کرد و بسیار اشتیاق داشت که از دسترنج خود استفاده کند. وى از بیت المال هیچ ارتزاق نمى کرد.(۱۶) او در تمام مدت عمر در یک خانه بسیار ساده زیست.

دارایى حکیم منحصر به یک جفت گاو و یک باغچه بود. او هر آن چه را که مورد نیاز بود، با دسترنج خود به دست مى آورد و نان سالیانه خود را با زراعتى که خود آن را به عهده داشت مهیا مى کرد گفته اند : حاج ملا هادى یک روز از قنات عمید آباد و یک شبانه روز از قنات قصبه را مالک بود و خودش با استفاده از این دو آب به کشت گندم و پنبه و سایر مایحتاج زندگى اقدام مى کرد و سالانه سى خروار غله و ده بار پنبه از زمین خویش برداشت مى کرد و از باغى که در بیرون شهر واقع بود سالانه چهل تومان سود به دست مى آورد، قسمتى از مجموع این درآمدها را براى امرار معاش خویش و باقیمانده را بین فقرا و نیازمندان تقسیم مى نمود.(۱۷)

وفات حکیم

حکیم سبزوارى پس از هفتاد و چند سال طلوع بر عالم اندیشه در عصر روز بیست و هشتم ذى الحجه سال ۱۲۸۹ ق. دار فانى را وداع گفت و جامعه مسلمانان و حوزه هاى علمى را در ماتم فرو برد. پیکر پاک و مطهر آن عالم فرزانه با شرکت اقشار مختلف مردم سبزوار و در حالى که دوستان و شاگردان آن بزرگوار از شدت حزن و اندوه اشک مى ریختند تشییع شد و در بیرون دروازه سبزوار به نام دروازه نیشابور(۱۸)(معروف به فلکه زند) دفن گردید.

مرحوم میرزا یوسف فرزند میرزا حسن مستوفى الممالک وزیراعظم ایران در سال ۱۳۰۰ ق آرامگاهى در آنجا احداث نمود. این آرامگاه که در مساحت حدود ۱۱۰ و عرض ۵۰ قدم ساخته شد در اطراف صحن آن حجره هاى متعددى براى سکونت زوار ساخته بودند که اکنون هم با همان بقعه و صحن با کیفیت سابق موجود است.


۱ – شرح زندگانى حاج ملا هادى سبزوارى، ولى الله اسرارى، ص ۱

۲ – بنیاد حکمت سبزوارى، ص ۲۱٫

۳ – ریحانه الادب، محمد على مدرس تبریزى، ج ۲

۴ – همان.

۵ – همان.

۶ – شرح زندگانى حاج ملا هادى، ص ۵۳ – ۷۰ مجموعه رسائل فارسى حاج ملا هادى سبزوارى، جلال الدین آشتیانى، ص ۶۵ – ۷۸ تاریخ حکما و عرفاء متاخرین صدرالمتالهین، منوچهر صدوقى سها، ص ۱۲۱ – ۱۲۸٫

۷ – مجموعه رسائل حاج ملا هادى، ص ۴۹٫

۸ – شرح زندگانى حاج ملا هادى، اسرار، ص ۴۱٫

۹ – مجموعه رسائل حاج ملا هادى، ص ۴۹٫

۱۰ – مرحوم حاجى ابتدا حکمت را نوشته بعد منطق را به آن اضافه کرده است.

۱۱-برای اطلاع بیشتر رجوع به ریاض العارفین است (دیوان اسرار چ سیدمحمدرضا دائی جواد چ کتابفروشی ثقفی صص ۱۳۶ ص ۲۴۱ و الذریعه ج ۲ ص ۴۴ و ج ۹ ص ۷۲ و نزهه الارواح ج ۲ ص ۱۶۴ و زندگانی و فلسفهء حاج ملاهادی سبزواری به قلم مرتضی به قلم اسراری « شرح حال حاجی » مدرسی و دیوان حاج ملاهادی چ کتابفروشی ثقفی اصفهان شود

۱۲ – دیوان اشعار حاج ملا هادى سبزوارى

۱۳ – بنیاد حکمت سبزوارى، پرفسور ایزتسو، ترجمه جلال الدین مجتبوى، ص ۴۷٫

۱۴ – همان

۱۵ – مطلع الشمس، ج ۳، ص ۹۸۴٫

۱۶ – همان

۱۷ – همان

۱۸ – این محله اکنون مرکز شهر واقع شده است

زندگینامه آیت الله میرزا مسیح مجتهد(متوفاى ۱۲۴۵ ق)

دوران کودکى و تحصیلات

در سال ۱۱۹۳ ق . قاضى سعید استر آبادى فرزند ملا آقا بابا صاحب فرزندى شد که وى را (مسیح ) نام نهاد. مسیح نوباوه در خانه اى دیده به جهان گشود که نهر جوشان دانش و تقوا در آن جارى و سایه همت و تلاشى خستگى ناپذیر در پى گسترش اندیشه هاى اسلامى بر آن حاکم بود. وى تحت عنایت ویژه پدرى فاضل و تربیت مادرى مومن و پاک سرشت ، نشو و نما یافت و از اوان کودکى با نغمه توحید آشنا شد.

از هفت سالگى تمرینهاى دینى و آموزش حکمت براى این فرزند صالح در نظر گرفته و در همین دوران به خواندن نماز فرا خوانده شد تا این فریضه دینى بنیانهاى عقیدتى را در روان وى سامان دهد. برنامه هاى تربیتى که به هنگام پرورش وى دنبال مى شد موجب گردید که مسیح نوجوان اندیشمند خویش را در چشمه ارزشها شستشو دهد و از نور معنویت بهره مند شود. وى که از همان دوران کودکى بر اثر این شیوه تربیتى به مکارم و فضایل علاقه مند شده بود پس از آنکه از محضر پدر فاضل و وارسته خویش ‍ خوشه هایى از خرمن دانش برچید با ارشاد پدر به مدرسه علوم دینى زادگاهش استر آباد پا نهاد و مقدمات دروس حوزوى را با شوق زیاد و استعداد شگفت آموخت . پس از آن بار سفر بست و براى تکمیل آموخته هایش خانواده را به قصد قم ترک نمود و در جوار بارگاه مقدس ‍ حضرت فاطمه معصومه (س ) رحل اقامت افکند.

حوزه درسى فقیه نامدار و دانشور پرآوازه جهان تشیع ، میرزاى قمى بسان چشمه اى جوشان این تشنه معرفت را به سوى خویش جذب کرد و میرزا مسیح در طول سالهاى اقامت خویش در قم از این استوانه فقاهت در رشته هاى فقه ، اصول ، حدیث ، درایه و رجال بهره برد و در اندک مدتى جزو شاگردان برجسته میرزاى قمى قلمداد گردید. میرزا مسیح به استفاضه از دانش استادش اشاره کرده ، در آثار خود از او به عنوان (استاد ما) و القابى نظیر آن یاد مى کند.  یاد شده پس از پى گرفتن تحصیل در فقه تا مرز اجتهاد، تهران را به عنوان محل سکونت خویش برگزید و به (مجتهد تهرانى ) اشتهار یافت . (توضیح آنکه از سایر اساتید میرزا مسیح اطلاعى در دست نیست .)

شاگردان

میرزا مسیح در تهران علاوه بر آنکه در مقام مرجع تقلید و مجتهدى پرآوازه به امور شرعى و اجتماعى مردم مشغول بود از پرورش شاگردان غافل نبود و حوزه درسش پررونق بوده است . با اینهمه از زندگى شاگردانى که در تهران محضر این فقیه وارسته را درک کرده اند اطلاعى نداریم و متاسفانه شرح حال نگاران در این مورد نوشته اى که بتوان به آن استناد نمود، نیاورده اند. لیکن در حوزه درسى که با تلاش او در جوار بارگاه هشتمین فروغ امامت حضرت على بن موسى الرضا(ع ) تشکیل شد افرادى حضور داشتند که به زندگى

برخى از آنها اشاره مى شود.

۱- حاج میرزا نصرالله مشهدى (تربتى ) (متوفى ۱۲۹۸ ق ):
وى مراتب فقه و حکمت را در خدمت حاج سید محمد حائرى ، حاج میرزا مسیح و ملا هادى سبزوارى تکمیل کرد. (۱۰۲۴) نامبرده در علوم نقلى و عقلى و نیز ادبیات عرب نامور بوده و مردم خراسان او را به عنوان مرجعیت فتاوا و احکام فقهى پذیرفته بودند. از آثارش کتاب طهارت ، کتاب بیع و حواشى متفرقه بر کتاب قوانین و کتاب فصول و جواب سئوالات فقهى را مى توان برشمرد.

۲- حاج میرزا احمد ساوجى (متوفى ۱۳۰۵ ق ):
نامبرده از مشاهیر علما و مشایخ فقهاى عصر خویش بود و در خدمت استاد اخلاق حاج ملا احمد نراقى مولف کتاب شریف معراج السعاده پاره اى از علوم دینى را آموخت و نزد میرزا مسیح کسب فقه و اصول را پى گرفت .
۳- مولانا عبدالرحمن شیخ الاسلام (متوفى ۱۲۹۰ ق ):
یاد شده شیخ الاسلام مشهد و مدرس آستان مقدس رضوى بوده است که علوم عقلى و ریاضى را نزد پدرش عبدالوهاب شیخ الاسلام فرا گرفت و موقعى که حاج میرزا مسیح به مشهد مقدس آمد محضرش را درک کرد و فقه و اصول را نزد وى تکمیل و تحصیل نمود و از آن پس خود به افاضه علوم عقلى و نقلى و نشر احکام شرعى ، اوقات مى گذرانید.

از افتخارات بزرگى که نصیب میرزا مسیح مجتهد شد، این بود که به رغم اختلافات و فشار ناشى از سلطنت سلسله قاجار و دخالت بیگانگان در امور کشور و نیز اوضاع پریشان و آشفته آن روز، با شخصیتها و دانشوران نامدارى معاصر بود که هر یک پرتوافشان محافل علمى بوده اند. سید محمد باقر شفتى بید آبادى عالم فقیه و جامع علوم نقلى و عقلى ، عالم ربانى شیخ ابراهیم کرباسى و سید صدرالدین عاملى از جمله معاصران میرزا مسیح اند. سید صدر الدین عاملى یاد شده در سالى که میرزا مسیح رحلت کرد (سال ۱۲۶۳) دار فانى را وداع گفت و در همان حجره اى دفن گردید که میرزا مسیح در آنجا به خاک سپرده شده است .

چشمه اندیشه

میرزا مسیح که انسانى وارسته ، زهد پیشه و ساده زیست بود در نخستین روزهاى ورود به تهران تنها به اقامه نماز جماعت در مسجد جامع شهر اکتفا کرد و در ضمن آن به نشر احکام دین و پاسخگویى به مشکلات فقهى مردم پرداخت . وى اوضاع محرومان را مورد بررسى قرار مى داد، در حل گرفتاریهاى شیعیان از هیچ کوششى دریغ نداشت و در حد توان جامعه مسلمین را مراقبت و نظارت مى کرد و اگر در جایى خلاف یا رفتار ناروایى مى دید و یا متوجه مى شد که احکام اسلامى نادیده انگاشته مى شود چون تندر مى غرید و با حرکتى مدیرانه به مقابله و اصلاح آن مى پرداخت و از این طریق فرهنگ جامعه را تصحیح مى نمود.

وى علاوه بر تسلط کامل بر اصول و قواعد کلى فقه و منابع دینى ، وضع موجود و حدود موضوعات و زمینه ها را مى شناخت و مقتضیات زمان و مکان از نظرش دور نبود. چنین ویژگى افزون بر خوشخویى ، صیانت نفس و تواضع وى موجب گردید تا مومنان چون پروانه بر گردش جمع شده ، از محضرش استفاده کنند رفته رفته در پى اصرار گروهى از طالبان و شیفتگان علوم دینى حوزه درسى تشکیل داد و در اثر تقاضاى فراوان مردم رساله علمیه خود را انتشار داد و بسیارى از مردم تهران و حتى ساکنان نقاط شمالى و غرب کشور ایشان را به عنوان مرجع تقلید خویش شناختند. پس ‍ از مدتى اعتبار علمى و اجتماعى ، نفوذ اخلاق و رفتارش در قلوب مردم چنان بود که به عنوان بارزترین و ارجمندترین مجتهد تهران شناخته شد و ایشان رساله اى براى استفاده عموم مقلدان به رشت تحریر درآورد که از لحاظ استحکام مضامین ، کاوشهاى علمى و استناد به منابع روایى و کتب فقها و محدثان گذشته در خور توجه صاحبان فضل است . البته گویا میرزا مسیح نخست رساله اى درباره احکام فقهى نوشته و سپس آن را تغییر داده و با مسائل جدیدتر تنظیم کرده است .  علاوه بر رساله یاد شده میرزا مسیح در طول مدت هفتاد سال عمر با برکت خود آثار متعددى در فقه و اصول تالیف نمود که عبارتند از:

۱٫ قواعد الاصولیه
۲٫ کشف النقاب فى شرح لمعه الدمشقیه . (تصویرى از نسخه خطى آن در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران مضبوط است .)
۳٫ شرح کتاب المعاطاه : که متضمن کتاب الصلح و الاجاره و الوکاله است .
۴٫ شرح قواعد الاحکام فى معرفه الحلال و الحرام . این شرح در بردارنده بخش طهارت و برخى از مباحث و موضوعات فقهى است . نسخه اى از این کتاب در نزد نواده او میرزا عبدالله مجتهد تهرانى بوده است .
۵٫ شرح مختصر النافع : نسخه خطى این کتاب در ۱۱۰ صفحه به صورت عکسى در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهدارى مى شود. مطالب آن از کتاب تجارت آغاز مى گردد.
۶٫ رساله فى احکام النیایه و جواب الاسئله الفقهیه : این کتاب رساله استدلالى گران سنگى است که در خصوص احکام فقهى بحث کرده و در جواب سئوالهایى نوشته شده که سئوال کنندگان آن مشخص نیستند.
در بخشى از این کتاب میرزا مسیح به ایام سخت تبعید خود در عتبات عالیات اشاره کرده است و تاریخ بیستم شوال ۱۲۴۸ ق در پاسخ یکى از مسائل فقهى دیده مى شود.
۷٫ رساله علمیه (المصباح لطریق الفلاح ): نسخه اى از این رساله با چاپ سنگى در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهدارى مى شود.
۸٫ المصباح : کتابى است به زبان عربى در خصوص مسائل فقهى که در سال ۱۲۶۲ ق در تهران چاپ سنگى شده است .

قیام مردم تهران به رهبرى میرزا مسیح

در روزگارى که میرزا مسیح مشغول آگاهى بخشیدن به مردم در امور شرعى و اجتماعى بود به موجب بى کفایتى و سستى دربار و اختلاف شاهزادگان و عیاشى فتحعلى شاه قاجار و نیز به سبب ویژگیهاى جغرافیایى و اقتصاد، ایران به پهنه ریاست بازى جهانى کشیده شد و آلت دست توسعه طلبى ، غارت ، تجاوز و تهاجم بیگانگان گردید. میرزا مسیح که نیرنگها و دسیسه هاى قواى سلطه طلب واقف بود، با بیانات افشاگرانه خویش مردم را نسبت به سیاستهاى حیله گرانه متجاوزان آگاه مى ساخت و از اینکه سیاستمداران قاجار در غفلت و بى خبرى و عیاشى به سر مى بردند بسیار نگران بود. روسها از ضعف و نابسامانى و اختلاف شاهزادگان ایران سوءاستفاده کرده ، در تجاوزات پى در پى خود بخشهایى از ایران را به قلمرو خود افزودند و معاهده هاى ننگینى را به کشور ایران تحمیل کردند. از جمله آنها معاهده ننگین ترکمانچاى است که در پنجم شعبان ۱۲۴۳ بین ایران و روس بسته شد و چون زنجیر گرانى براى مدت تقریبا یک قرن سیاست و اقتصاد ایران را خدشه دار کرد و آثار نکبت بار فرهنگى و نظامى فراوانى به بار آورد.  در تحمیل غرامت سنگین ناشى از جنگ با ایران ، الکساندر گریبایدوف نقش موثرى داشت .

 او با رفتار سراسر نخوت و پرتکبرى که داشت ماموریت یافت که به عنوان وزیر مختار به ایران آمده ، ماده سیزدهم عهدنامه ترکمنچاى را که با اصرار خود در آن گنجانیده بود، عملى سازد. یادآور مى شود که بر طبق این برنامه باید همه کسانى که از دو سو در جنگ اسیر شده اند – خواه از نبرد اخیر و جنگهاى سابق – به فاصله چهار ماه باز پس گردانده شوند.  گریبایدوف که در تاریخ یکشنبه ۵ رجب ۱۲۴۴ ق . براى استرداد اسراء و دریافت غرامت به ایران آمد مى خواست به ضرب و زور و از سر غرور و جاه طلبى هر چه سریع تر کار خود را انجام دهد به همین بهانه به تحقیر و توهین مردم پرداخت و نسبت به شیعیان و علماى دینى رفتار بدى از خود بروز داد. او بدون اینکه لحظه اى در فرجام کار خویش اندیشه کند با گستاخى تمام به بهانه جستجوى گرجیان و روسهاى پناهنده ، به حریم خانه هاى مسلمین تجاوز کرد و در پى تعقیب زنان گرجى برآمد، غافل از آنکه بسیارى از این زنان در زمان آغا محمد خان قاجار به ایران آورده شده و در پى حقانیت اسلام و تشیع و موقعیت مذهبى جامعه ایران مسلمان شده و ازدواج کرده و صاحب چندین فرزند شده بودند. حاج میرزا حسن حسینى فسایى مى نویسد:… (گریبایدوف ) اسراى گرجستان و ارمنستان را که از زمان قدیم در حرمسراى دولت ارباب شوکت صاحب اولاد بودند از فرط غرور مطالبه مى نمود.

جهانگیر میرزا هم در تاریخ خود آورده است که گریبایدوف زنان اهل اسلام را به زور و با حالتى توام با ضرب و جرح به خانه خود برده ، شبها نگهدارى مى کرد، که این اعمال او در نظر اهل اسلام ناپسند آمد.
از این بدتر آنکه زنان را در داخل سفارت وادار کردند تا از مذهب خود دست برداشته ، اسلام را ترک کنند ولى آنان که از روى انگیزه هاى دینى و علاقه درونى ، مذهب تشیع را براى خود برگزیده بودند با این تقاضا بشدت مخالفت ورزیدند و به وسیله ذکر دعا و خواندن قرآن آن هم با صداى بلند و به صورت جمعى تنفر خویش را از سفیر و همراهان اعلام داشته ، کوشیدند فریاد استغاثه خود را به گوش علماى شهر برسانند.

حوادث اسفناکى که از سوى گریبایدوف و همکاران وى روى داد و ضمن آن اهالى مومن تهرانى تحت فشارهاى سخت قرار گرفتند از نظر علماى ایران خصوصا مجتهد ژرف اندیش و فقیه وارسته ، میرزا مسیح تهرانى دور نبود و سکوت کارگزاران دربار قاجار نسبت به این وقایع اسف انگیز او را بشدت عصبانى نمود و به موجب بیانات افشاگرانه او و دیگر علماى مقیم تهران ، شهر یکپارچه جوش و خروش گردید و حمیت مذهبى و تعصب دینى زمینه هاى اقتدار شایان تحسینى را به وجود آورد. مردم و روحانیان با همبستگى بى نظیر، براى سوزانیدن ریشه این تجاوز آماده شدند و علما وظیفه خود دیدند که از شرف دینى در مقابل آن شقاوت پیشگان دفاع کنند. طبیعى بود که مردم به سراغ مجتهدى مى روند که پیشتر با سخنان خردمندانه خود مخالفت خویش را با تجاوز و سلطه اعلام کرده بود و او کسى غیر از میرزا مسیح نبود. وى که نمونه کاملى از مراجع عامل ، عالیقدر و زاهد بود موفق شد شکوه مذهب تشیع را به استکبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگى از رخسار مردم شکست خورده ایران بزداید.

حامد الگار مى نویسد: مقابله اى که بین مردم به رهبرى میرزا مسیح و سفارت روس به وقوع پیوست حالتى از جنگ و ستیز با دربار قاجار را به همراه داشت زیرا حکومت بیش از پیش در معرض اتهام ، خیانت و همکارى با قدرتهاى بیگانه بود.
سرانجام روز حادثه فرا رسید و مردم مسلمان تهران با هدایت علماى شیعه و فتواى میرزا مسیح مجتهد در روز ششم شعبان ۱۲۴۴ ق . در مسجد جامع شهر اجتماع کردند و از این کانون توحید و تقوا به سوى لانه فساد گریبایدوف روانه شدند تا حکم اسلام و فتواى میرزا مسیح را مبنى بر آزاد نمودن زنان مومن از دست سفیر شقى و بدرفتار، به اجرا درآوردند. هدف میرزا مسیح در این ماجراى شکوهمند تنها موضوع چند زن گرجى و مشابه آن نبود بلکه مساله اصلى بقاى اسلام بود و نفى هر گونه سلطه و تجاوز. هنگامى که گروهى از شیعیان در منزل خویش آسایش ندارند و کارگزاران قاجار هم ذلیلانه به چنین آشفتگى تن داده اند براى روحانى برجسته اى چون میرزا مسیح تکلیفى بالاتر از این قیام وجود ندارد.

جمعیتى که به فرمان میرزا مسیح از مسجد جامع به سوى سفارت روس ‍ حرکت کرد در آغاز بیش از هزار نفر نبود ولى وقتى به در سفارت رسیدند رقم آنان به صد هزار نفر بالغ گردید. آنان با خشم و هیجان ، خواسته بر حق و منطقى خود را مبنى بر آزاد سازى زنان مطرح کردند اما گریبایدوف به جاى بردبارى در مقابل مسلمانان خروشان دستور داد تا به وسیله تیراندازى جواب آنها را بدهند. بر اثر این تیراندازى نوجوان ۱۴ ساله اى که بین جمعیت بود به شهادت رسید! مردم خشمگین جسد او را به مسجدى در آن حوالى برده ، بر سر نعشش به سوگوارى پرداختند و براى گرفتن انتقام به سوى سفارت یورش بردند و با هجوم دسته جمعى در سفارت را باز کردند و با افراد سفارت درگیر شدند. بر اثر این نبرد خونین که در یک طرف گروهى مهاجم و مسلح و در سوى دیگر عده اى مسلمان معتقد بودند ۸۰ نفر از مردم در راه دفاع از حق و ایستادگى در مقابل تجاوز و اجراى حکم اسلامى و عملى ساختن فتواى مجتهدى مبارز به شهادت رسیدند و ۳۸ نفر از ساکنان سفارت کشته شدند که در بین آنان جنازه گریبایدوف دیده مى شد.

دولت روسیه در همین ایام بر سر مساله اداره سرزمینهاى تصرف شده عثمانى در بالکان و حقوق مسیحیان یونان با قواى عثمانى در حال نبرد بود و چون در قیام مردم علیه سفارت روس تنها (مالتسف ) دبیر اول سفارت از گزند حادثه جان سالم بدر برده و رفتار تحریک آمیز گریبایدوف را در دربار روس روشن کرده بود، از این نظر مصلحت ندید در این خصوص پافشارى نموده ، درگیرى تازه ایجاد نماید. از همین رو بر آن شدند که روش ملایم ترى در پیش بگیرند. البته از سوى تزار روس درخواست شده بود که رهبر قیام (میرزا مسیح ) دستگیر و تبعید شود که متاسفانه دربار تصمیم تبعید میرزا مسیح گرفت . وقتى خبر تبعید میرزا مسیح در تهران پیچید بار دیگر توفانى از خشم مردم برانگیخته شد.

تظاهرات وسیعى صورت گرفت و موج انسانها از معابر و خیابانها به راه افتادند و مخالفت خود را با این برنامه اعلام کردند. مزدوران قاجاریه به جاى عملى ساختن خواسته مردم ، به حملات وحشیانه اى علیه آنان پرداخته ، به ضرب و جرح مسلمانان اقدام کردند. سرانجام در هشتم صفر ۱۲۴۵ ق . میرزا مسیح را به مسجد شاه (مسجد امام خمینى کنونى ) در تهران آوردند و وى را مجبور ساختند تا در انظار عمومى با مریدان و خانواده خود وداع کند، اما به دلیل خشم و اعتراض اهالى تهران در آن روز موفق نشدند میرزا مسیح را به تبعید بفرستند و این ماجرا چند روزى به تعویق افتاد و در روز بیستم صفر ۱۲۴۵ ق این مجتهد خیراندیش شهر تهران را به مقصد عتبات عالیات ترک کرد. وى در یکى از آثار خود به ماجراهاى سخت و سراسر رنج دوران تبعید اشاره دارد.

به سوى خدا

بارقه معنوى بارگاه مقدس حضرت امام حسین علیه السلام و انوار ملکوتى مرقد مطهر حضرت على علیه السلام در نجف چنان آرامش و اطمینان خاطرى را براى میرزا مسیح فراهم ساخت که در پرتو آن توانست تحقیقات علمى خود را گسترش داده ، آثارى نیک را به انجام رساند. ولى ضعف بینایى و روى آوردن امراض و تشنجات و ناامنى حاکم بر عراق سبب شد که وى مدتى پس از این در بستر بیمارى افتد و سرانجام در سال ۱۲۶۳ هجرى دار فانى را وداع گوید و به سوى سراى باقى بشتابد.
آرى ! میرزا مسیح مظلومانه دور از یاران سالهاى گذشته اش ، اما در کنار دیگر یاورانى آسمانى جان سپرد و فقیه بلند آوازه شیخ محمد حسن نجفى مولف کتاب جواهرالکلام و تنى چند از علماى مشهور نجف بر پیکرش نماز گزاردند و آن مرحوم را با شکوه خاصى در یکى از حجره هاى طرف بالا سر صحن حضرت امیرالمومنین علیه السلام دفن کردند.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محمد مجاهد(متوفاى ۱۲۴۲ ق)

در این نوشته گوشه هایى از زندگانى یکى از علماى متعهد و دلسوز که به سهم خود در تحولات سیاسى عصر خویش تاثیر گذار بوده بازگو خواهد شد. آیت الله سید محمد طباطبایى (معروف به سید مجاهد) عالمى دیگر از منادیان جهاد و دعوت کنندگان به عزت در برابر هجوم بیگانگان در عصر سکوت قاجار به شمار مى رود.

ولادت

وى در سال ۱۱۸۰ ق . در خانه یکى از سادات دانشور کربلا چشم به دنیا گشود. پس از گذشت سالها و رسیدن به سن تمییز رفته رفته دریافت که در چه خانواده اى نشو و نما یافته است بستگان نزدیک محمد همه از علما و دانشمندان زمان بودند. پدر بزرگ مادرى اش علامه محمد باقر بهبهانى (متوفى ۱۲۰۱ ق ) معروف به وحید بهبهانى فقیه برجسته و بى نظیر آن عصر بود. در دوران مرجعیت وحید بهبهانى جان تازه اى در کالبد حوزه درسى کربلا دمیده شد. حوزه کربلا در آن عصر به مرکز علمى جهان شیعه تبدیل گشت و شاگردان مکتب کربلا سلسله جنبانان علم و فقاهت در سراسر عالم تشیع شدند و در جاى جاى جهان اسلام ، مشهد، کاشان ، قم ، کاظمین ، نجف ، کربلا، تبریز و هندوستان اقدام به تشکیل حوزه هاى علمى نمودند. دو پسر وحید بهبهانى (دایى هاى محمد) یعنى آقا محمد على طباطبایى و آقا عبدالحسین طباطبایى نیز از علماى ممتاز بودند.

پدر محمد، آیت الله سید على طباطبایى با اینکه تحصیلات را دیر آغاز کرد اما خیلى زود مراحل مختلف علمى را پشت سر نهاده و به مرحله عالى قدم گذاشت و از شاگردان خاص و شاخص وحید بهبهانى گشت . حضور زود هنگام او در درس عالم برجسته اى چون وحید بهبهانى حکایت از هوش ‍ سرشار وى و توفیقهاى الهى در حق او داشت . وى در همین زمان تالیف کتاب فقهى اش (ریاض المسائل ) را که اکنون نیز از متون فقهى مطرح و مورد توجه در حوزه هاى دینى است ، تالیف نمود.

و اما مادر محمد نیز از زنان دانشمند و فاضل بود. گفته شده که وى همسرش را در تدوین بخشى از کتاب ریاض المسائل یارى مى کرده است . در آن هنگام بیش از یازده سال از عمر محمد نمى گذشت . از آنجا که در خانواده اى اهل علم و فضیلت پرورش مى یافت تحصیلات ابتدایى را به حسب ظاهر در این سنین تمام کرده بود و در همین ایام بود که قدم به مرحله جدیدى از زندگیش مى گذاشت .

تحصیلات سید

وجود کسان دانشمند و فرزانه در میان بستگان نزدیکش بر افکار و آرمانها و او تاثیر گذار بود. تعلیم و تربیت او تحت نظر پدرش آغاز شد و تا مراحل عالى ادامه یافت .
محمد گرچه توفیق حضور در مجلس درس پدربزرگش وحید بهبهانى را نیافت لیکن از محضر شاگردان شاخص و برجسته وى بهره برد. علاوه بر پدرش از علامه بحرالعلوم (متوفى ۱۲۱۲ ق ) در نجف بهره جست و از علم و زهد و کرامات توشه هاى آسمانى برگرفت و به افتخار ازدواج با دختر آن عالم گرانقدر نائل آمد. اما توفیق بهره بردن از آن بزرگ دیرى نپایید و علامه بحرالعلوم هفت سال پس از وفات وحید بهبهانى دیده از دنیا فروبست .

سید محمد در نجف اشرف چندى نیز از محضر فقیه توانا شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفى ۱۲۲۸ ق ) بهره برد. شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره ) در استنباط مسائل و فروع فقهى بسیار مسلط و توانا بود. وى فردى بسیار متواضع بود و علاوه بر ریاست دینى ، پیشواى شجاع ملى نیز به شمار مى آمد. درک زمان و نیازهاى زمان نیز از خصوصیات شایسته کاشف الغطاء بود. تالیف کتابى در رد اخبارى گرى و نیز کتابى در رد فرقه وهابى بر همین اساس بود.

سید محمد طباطبایى از اساتید خود تنها فقه نیاموخت ، احساس مسئولیت در برابر مسائل اجتماع و شهامت نیز آموخت . پس از آن خود عالمى فاضل گشته بود که دیگر از تحصیل نزد استاد بى نیاز مى نمود. بعد از آن نیز آنچه بود گذشت زمان بود و غناى هر چه بیشتر علمى در رهگذر تحقیق و تدریس و تالیف . این فصل از زندگانى او به طور مشخص در اصفهان آغاز شد.

در سال ۱۲۱۶ ق . کربلا مورد هجوم وحشیانه وهابیها قرار گرفت و بیش از سه هزار نفر از جمله بسیارى از علما کشته شدند. بخش اعظم بارگاه امام حسین علیه السلام و اماکن بسیارى مورد تخریب قرار گرفت و اموال مردم به غارت رفت . آنان پس از قتل و غارت و تخریب ، شهر را ترک کردند. (۹۸۲) این واقعه عمده موجب مهاجرت سید محمد طباطبایى به اصفهان شد.

در اصفهان

زمانى که سید محمد طباطبایى در اصفهان اقامت اختیار کرد حوزه اصفهان همچنان یکى از حوزه هاى معتبر جهان شیعه به شمار مى آمد و با حضور برخى از علماى تراز اول کربلا و شاگردان برجسته وحید بهبهانى یا تربیت یافتگان شاگردان او از رونق و اعتبار برخوردار بود. بزرگانى چون محمد اصفهانى ، تقى اصفهانى ، سید محمد باقر شفتى معروف به (حجت الاسلام ).

سید محمد طباطبایى در مدت ده سال اقامت در اصفهان در جو مناسب حوزه اصفهان تنها به تدریس و تالیف مشغول بود و از پذیرش دیگر مناصب چشم پوشیده بود. نقل شده است یکى از امورى که باعث شهرت سید محمد باقر شفتى از (مراجع بزرگ اصفهان ) شد و توصیف آیت الله سید محمد طباطبایى از وى بود. مى گویند از او پرسیده شد آیا سید محمد باقر شفتى مجتهد است ؟ او در جواب گفت : (شان او بالاتر از آن است که من او را تایید کنم ، بلکه از او بپرسید که آیا سید محمد مجتهد است یا نه .)

مجلس درس او بسیار مورد استقبال و توجه دانش پژوهان حوزه اصفهان قرار داشت . آنگاه که تالیف کتاب (لمفاتیح فى الاصول ) خود را آغاز نمود قبل از آنکه تالیف کتاب به اتمام رسیده باشد فصلهاى مختلف آن نزد طلاب و فضلا دست به دست مى گشت و از آن رونویسى مى کردند.
باید گفت سیزده سال اقامت آیت الله سید محمد طباطبایى در اصفهان سالهاى تعمیق نظرات علمى و غناى فقهى از رهگذر تحقیق ، تالیف و تدریس بود.

شاگردان

او از اساتید برجسته حوزه کربلا و اصفهان به شمار مى آمد، به گونه اى که همه علما در مجلس درس او حاضر مى شدند. بیانى زیبا و شیوا داشت و مسایل پیچیده و مطالب دقیق را به بهترین شیوه بیان مى کرد، به طورى که هر کس حتى افراد مبتدى ، درس او را مى فهمیدند.
برخى از شاگردان سید که از خرمن دانش او بهره ها جستند از این قرارند:

۱٫ سید ابراهیم موسوى قزوینى معروف به صاحب کتاب ضوابط (متوفى ۱۲۶۲ ق )
۲٫ مولى محمد صالح برغانى (متوفى ۱۲۸۳ ق )
۳٫ ملا محمد نورى
۴٫ ملا حسن یزدى (متوفى بعد از ۱۲۴۲ ق )
۵٫ شیخ احمد کرمانشاهى (متوفى ۱۲۳۵ ق )
۶٫ ملا اسد الله بروجردى (متوفى ۱۲۶۴ ق )
۷٫ ملا صفر على لاهیجانى (متوفى قبل از ۱۲۶۴ ق )
۸٫ شریف العلما مازندرانى (متوفى ۱۲۶۴ ق )
۹٫ سید شفیع بروجردى (متوفى ۱۲۸۰ ق )

تالیفات

آثار قلمى او که از تتبع و بررسى نظرات دیگران آکنده است به این شرح است ، دو تالیف عمده ایشان در اصول فقه و فقه که اولى (المفاتیح فى الاصول ) و دیگرى (المناهل فى فقه آل الرسول ) مى باشد.
(الوسائل الى النجاه ) در اصول فقه ، (اصلاح ) در فقه که به صورت ذکر فتوا و رساله عملیه وى بوده و تلخیصها و ترجمه هاى متعددى به فارسى داشته است . (جامع الاخبار) در فقه که به منزله دایره المعارفى در زمینه فقه شیعه بوده است ، (الجهادیه ) رساله اى در زمینه احکام ، جهاد و نیز (مشکوه الجهاد فى ترجمه مصابیح الجهاد) در زمینه جهاد و احکام آن .(۹۸۶)

زعامت

آیه الله سید محمد طباطبایى سال ۱۲۳۲ ق . در پى وفات پدر بزرگوارش به کربلا بازگشت در حالى که غم از دست دادن پدرى که سالها در جوار افاضه اش بالیده بود بر دلش سنگینى مى کرد.
پس از گذشت روزها رفته رفته گذشت زمان بر داغ از دست دادن پدر مرهم مى نهاد و نیازها و مسائل زمان که از سوى مردم ابراز مى شد وى را به بازگشت به فعالیت و قبول مسوولیتهاى جدید وادار مى کرد.
پس از چندى به کاظمین شهر امام کاظم علیه السلام و امام جواد علیه السلام مهاجرت کرد و در آن شهر مقدس اقامت کرد. در حالى که مقام مرجعیت جهان تشیع را بر عهده داشت .

عزم جهاد

در دوران زعامت آیت الله سید محمد طباطبایى دوره دوم جنگ ایران و روسیه آغاز گردید و روحانیت به زعامت آن فقیه گرانقدر در آن نقش موثر به عهده داشت و به همین سبب نیز ایشان به آیت الله مجاهد شهرت یافت .دوران سلطنت فتحعلى شاه که بخشى از آن معاصر با زندگانى آیت الله مجاهد بود یکى از حساس ترین و بحرانى ترین مراحل تاریخ ایران و جهان محسوب مى شود. در آن زمان در میان دولتهاى قدرتمند جهان رقابت شدیدى در دست یابى به مناطق آسیا و آفریقا شروع شده بود این سیاست از سوى دول قدرتمند (سیاست مستعمرانى ) نام گرفته بود. نقش ایران در آسیا به موجب رابطه با اهمیتى که با هند زرخیز داشت از اهمیت خاصى برخوردار بود و از این رو ایران در آغاز عصر سیاست استعمارى در میدان رقابت قدرتهاى استعمارى قرار داشت .

پس از جنگهاى دوره اول ایران و روسیه و شکست ایران در سال ۱۲۲۸ ق . پیمان متارکه جنگ موسوم به عهدنامه گلستان بین ایران و روسیه به امضا رسید و به موجب آن ، دربند، باکو، شیروان ، قراباغ و قسمتى از خاک ایران جدا و به روسیه ملحق شد و دولت ایران از هر گونه ادعایى نسبت به گرجستان و داغستان و مینگرلى و آبخازى صرف نظر کرد.

اما در اثر تعیین نشدن خط مرزى بین دو کشور، بار دیگر از سوى روسها اختلافات بروز کرد و مساعى عباس میرزا ولیعهد فتحعلى شاه ، که از آغاز جنگهاى دوره اول در آذربایجان فرماندهى جنگ را بر عهده داشت ، نیز براى تعیین مرز به جایى نرسید. مذاکرات در این باره بى نتیجه بود و قواى روسیه در اثناى جنگ ایران و عثمانى (۱۲۳۶ – ۱۲۳۸ ق ) به فرماندهى ژنرال برمولف از فرصت استفاده کرده ، قطعه هایى از خاک ایران را در بالغ لووگوگجاى تصرف کردند.

اما از آنجا که روسیه به جنگ با فرانسه مشغول بود تحرکات شدیدى از سوى روسها صورت نمى گرفت و صلح سیزده ساله اى (از عهدنامه گلستان تا آغاز جنگهاى دوره دوم ) بین ایران و روسیه به وجود آمد. در طى این سالها فتحعلى شاه بارها سعى کرده بود از طریق مسالمت آمیز مناطق اشغالى ایران را باز پس بگیرد اما دولت مقتدر زورگوى روسیه از این امر خوددارى مى کرد. در سال ۱۲۴۱ اخبار ناگوارى تهران را برآشفت .

روسها محصولات زراعت کاران اهالى مناطق اشغال شده را به اجبار از آنان مى گرفت . روسها مسلمانان را مجبور مى کردند که کودکان خود را به مدارس مسیحى بفرستند. آنان به مساجد و قرآن اهانت مى کردند و اهالى مسلمان را از هر جهت در تنگنا قرار داده بودند.اهالى مناطق اشغالى با ارسال نامه اى به مرجع دینى زمان آیت الله سید محمد مجاهد وضع خود را تشریح کرده و از او مى خواستند که فکرى به حال آنها بکند.

از سوى دیگر عباس میرزا توسط برخى از نزدیکان خود آیت الله مجاهد را از وضعیت موجود مطلع کرد و از وى استمداد نمود. هدف عباس ‍ میرزا از این کار جلب نظر مرجعیت شیعه و آنگاه وادار کردن شاه به مقابله با تجاوزات و تعدیات قواى روس بود. همان گونه که شاه و ولیعهدش در جنگ دوره اول نیز از علما استمداد کردند.

در آن برهه ، علما از جمله آیت الله سید على طباطبایى ، (پدر آیت الله مجاهد) و شیخ جعفر کاشف الغطاء نیز به دعوت حکومت ایران پاسخ مساعد دادند و با نوشتن رساله هاى جهادیه و ترغیب مردم به جنگ با نیروهاى روسیه ، حیاتى تازه به قواى ایران بخشیدند. در آن حال نیز چشم امید وطن دوستان و دین خواهان به کاظمین دوخته شده بود. در چنین موقعیتى آیت الله مجاهد دیگر علما را از وقایع مطلع کرد و همه در صدور فتواى جهاد علیه روسیه متفق شدند.

پس از آن وى با ارسال نامه هایى به فتحعلى شاه از او خواست تا جلو ظلم و تعدى قواى روس را بگیرد، که اگر او این کار را نکند خود براى آن قیام خواهد کرد. شاه به موجب نفوذ شخصیت مذهبى و وجهه مردمى آیت الله مجاهد که حتى تاج و تخت او را تحت الشعاع خود قرار مى داد مجبور به پذیرفتن نبرد شد. او دو راه در پیش روى خود مى دید، رویارویى با ملت یا جنگ با روسیه .

پس از صدور فتواى جهاد آیت الله مجاهد به همراه جمعى از علما و طلاب به ایران مهاجرت کرد و در تهران علما را به پایتخت دعوت نمود. به دنبال این دعوت علما در تهران گرد آمدند و در جنگ با روسیه متفق گردیدند. حضور روحانیت به رهبرى آیت الله مجاهد شور و جنبش همگانى و زایدالوصفى را در ایران موجب گشته و نیروهاى عظیم مردمى را از سراسر ایران گردآورده بود.

پس از آمادگى و اعزام نیروها آیت الله مجاهد و جمعى از علما از جمله آیت الله محمد جعفر استر آبادى ، ملا محمد تقى برغانى ، میرزا عبدالوهاب قزوینى ، ملا احمد نراقى ، سید نصرالله استر آبادى ، سید محمد قزوینى ، سید عزیزالله مجتهد طالشى و آخوند ملا محمد مامقانى به تبریز مهاجرت کردند.

جنگهاى دوره دوم ایران و روسیه بدون اعلان رسمى شروع شد. در عوض ‍ نیروهاى ایران در سه هفته موفق شدند اغلب نقاطى را که به موجب عهدنامه گلستان به روسیه تسلیم شده بود به کمک اهالى محل باز پس ‍ بگیرند.

اما فتحعلى شاه که در آن هنگام در چمن سلطانیه (مرکز فرماندهى نیروهاى ایران در نزدیکى تبریز) اردو زده بود با عجله تصمیم گرفت از فتوحاتى که نصیبش شده بود، استفاده کرده ، هر چه زودتر با روسها صلح کند ولى سفیر ویژه وى حتى موفق به ورود به خاک روسیه از مرز قفقاز نشد و پس از چند ماه سرگردانى در کشور عثمانى و لهستان ، و تقاضاى میانجیگرى از اتریش و لهستان بدون نتیجه به ایران بازگشت . مشکل اصلى و عمده اى که در این زمان وجود داشت این بود که فتحعلى شاه به دلیل بى کفایتى و دون همتى قصد جنگیدن نداشت .

فرجام جنگ

اولین شکست فاحش نیروهاى ایران در ۲۳ صفر سال ۱۲۴۲ در حوالى گنجه صورت گرفت . این شکست در اثر اشتباهى جزئى در سپاه ایران به وقوع پیوست . (۹۹۳) پس از آن به فاصله کمى ، دربند و گنجه بار دیگر به دست روسها افتاد یک ستون از سربازان روسى از رود ارس عبور کرده ، و به طرف تبریز روانه شد. اما عباس میرزا توانست به زحمت بسیار در اول جمادى الاخر ۱۲۴۲ ق . روسها را به آن سوى ارس براند.

فتحعلى شاه پس از گذشت کمتر از دو ماه از این وقایع به جنگ پشت کرد و به تهران بازگشت . در واقع آهنگ عقب نشینى و شکست از طرف شاه زده شده بود.روحانیون در طول این مدت در جبهه هاى جنگ حضور داشتند و محل ثابت استقرار آنان در تبریز بود. لیکن برخى افراد مغرض و نادان پس از شکست هاى اولیه نسبت به آیت الله مجاهد، جسارت به گردن را آغاز کردند.

بى گمان تبلیغات پنهان عمال شاه و دربار، که از ابتدا با جنگ موافق نبودند در این امر بى تاثیر نبود. شاه پس از اینکه در تبریز به دیدار علما رفته بود جبهه هاى جنگ و حامیان راستین مملکت و حافظان حقیقى اسلام و ایران را رها کرد و این امر بر جرات مخالفان و نادانان افزود.

بانگ رحیل

سید محمد مجاهد همچنان در تبریز ماند اما پس از چندى دچار سوءهاضمه سختى گردید و مجبور به ترک تبریز شد. در طول راه در شهر قزوین نیز مظلومانه مورد اسائه ادب جاهلان و آماج توهین و تمسخر نااهلان قرار گرفت . وى در ۱۳ جمادى الثانى ۱۲۴۲ ق در شهر قزوین در اثر همان بیمارى ، در اوج مظلومیت و اندوه چشم از جهان فرو بست و پیکر مطهرش به کربلا انتقال داده و در آنجا به خاک سپرده شد و بارگاهى بزرگ بر مزار او بنا گردید که اکنون نیز وجود دارد.

پس از وفات آیت الله مجاهد تا یک سال دیگر جنگ ادامه داشت . آنچه که در این مدت مشخص گردید کارشکنیها و سهل انگاریهاى شاه در جنگ بود.وى از ارسال کمک مالى به عباس میرزا خوددارى مى کرد و مى گفت مخارج جنگ باید از مالیات آذربایجان تامین شود. این در حالى بود که روسها نیز از اختلافات شاه و ولیعهد مطلع شده بودند، تحرکات جدید روسها و ضعف مالى سپاه ایران و به تبع آن تقلیل نیروهاى ایرانى باعث شد که پس از هشت روز جنگ خونین ، ایروان به دست ژنرال پاسکویج فتح گردد و به این ترتیب سراسر زمینهاى ماوراى رود ارس به دست روسها افتاد. آنگاه تبریز نیز در سال ۱۲۴۳ ق . بدون زحمت به تصرف نیروهاى روس درآمد. سپس ‍ روسها به منظور اعمال فشار بیشتر براى پذیرفتن شرایط خود از سوى ایران ، اردبیل و آستارا را تصرف کردند و آماده حمله به تهران شدند.

عاقبت عباس میرزا که از سوى روسیه تهدید به رسمیت شناختن ولیعهدى و ناامید و از ادامه جنگ شده بود با وساطت انگلستان در پنجم شعبان ۱۲۴۳ ق . (دهم فوریه سال ۱۸۲۸ م ) عهدنامه ترکمنچاى را با دولت روسیه به امضا رساند.به موجب عهدنامه ترکمانچاى سراسر اراضى آن سوى ارس ملحق به روسیه گردید و امتیازات دیگرى نیز به آن دولت واگذار گردید.

اکنون با گذشت نزدیک به دو قرن از آن واقعه تلخ ، حقیقت از میان ابرهاى تزویر و ریا سر برآورده و واقعیت روشن گردیده است ، گرچه آن روز مقام آیت الله مجاهد را پاس نداشتند و منزلت او را حرمت ننهادند، خداوند او را رحمت کند و به نیت پاکش اجر صابران و مجاهدان عنایت فرماید.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه علامه محمدباقر اصفهانى«علامه مجلسى»«مجلسى دوم»( ۱۰۳۷- ۱۱۱۰ه. ق)(به قلم استادعلامه على دوانى)

علامه بزرگ ملا محمد باقر اصفهانى معروف به «علامه مجلسى» و «مجلسى دوم» سومین پسر دانشمند ملا محمد تقى مجلسى اول است. بگفته میر عبد الحسین خاتون‏آبادى در تاریخ «وقایع الایام و السنین» علامه مجلسى در سال ۱۰۳۷ در دار العلم اصفهان دیده بدنیا گشود، ولى در مرآت الاحوال ولادت او را بسال ۱۰۳۸ نوشته است.

علامه مجلسى از همان اوان کودکى با هوشى سرشار و استعدادى خدا داد و پشت کارى مخصوص، بتحصیل علوم متداوله عصر پرداخت. چون در سایه تعلیمات و مراقبت پدر علامه‏اش که خود نمونه کامل یک فقیه بزرگ و عالم پارسا بود، شروع بکار نمود، در اندک زمانى مراحل مختلفه علمى را یکى پس از دیگرى طى کرد. از همان سنین جوانى آثار نبوغ از سیماى جالبش آشکار بود، و هر کس او را میدید آینده درخشانى را برایش پیشبینى میکرد.

بطورى که از تألیفات انبوهش مخصوصا دائره المعارف «بحار الأنوار» و «مرآت- العقول» شرح اصول کافى آن علامه روزگار استفاده مى‏شود و از اشاره و تصریحى که خود در خلال بعضى از بیان‏ها و توضیحات بحار میکند، و از مجموع آنچه استادان و شاگردان و معاصرانش در باره او گفته‏ اند، و آنچه خود در دیباچه جلد اول بحار نوشته است، بخوبى استفاده مى ‏شود که آن مرد فزون مایه بعد از تکمیل تحصیلات خود در فنون و علوم: فقه، حدیث، رجال، درایه، ادبیات عرب، کلام، حکمت و فلسفه، ریاضى و طب و غیره با واقع بینى مخصوصى به تحقیق در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت پرداخت، و با استفاده از شرائط مساعد و قدرت سلطان وقت شاه سلیمان‏ صفوى، بجمع ‏آورى کتابهاى مربوطه و مدارک لازمه، از هر مرز و بومى که بود همت گماشت.

آنگاه براى تأمین هدف بزرگ و منظور عالى خود و مسئولیتى که بعهده گرفته بود، یک دوره کامل اخبار روایات ائمه اطهار را در هر باب و هر موضوعى از نظر گذرانید.
سپس در زمانى که درست وارد چهل سالگى عمر گرانبهایش شده و بکمال عقل رسیده بود، با بنیه‏ اى سالم و نشاطى عجیب و دانشى پر مایه و اطلاعى وسیع، دست بیک اقدام دامنه دار و اساسى زده، شالوده بناى عظیمى را که میباید تا ظهور قرین- السرور امام زمان ارواحنا فداه باقى و برقرار بماند، پى ریزى کرد و با تکمیل این بناى محکم و تأمین آن منظور ضرورى که همانا تألیف کتاب بزرگ «بحار الأنوار» است نام نامیش در همه جا پیچید و آوازه فضل و علم و همت بلندش در سراسر دنیاى اسلام بگوش دوست و دشمن و عالى و دانى رسید. بطورى که در حیات خودش آثار قلمى و فکریش، در اقصى نقاط دنیاى اسلام و بلاد کفر منتشر گشت، و همچون قند پارسى به بنگاله بردند!

استادان علامه مجلسى‏

علامه مجلسى از محضر بسیارى از علماى نامى و فقهاى بزرگ کسب علم و فضیلت نموده، و مقامات علمى و عملى را طى کرده یا از آنان بدریافت اجازه نائل گشته است که از جمله این عده میباشند:

۱- پدر عالیقدرش ملا محمد تقى مجلسى رضوان الله علیه.

۲- ملا محمد صالح مازندرانى سابق الذکر متوفى بسال ۱۰۸۱

۳- دانشمند بزرگ مولى حسین على فرزند عالم نامور ملا عبد الله شوشترى که فقیهى اصولى و مؤلف کتاب «تبیان» در فقه است.

۴- حکیم مدقق میر رفیع الدین محمد بن حیدر حسینى حسنى طباطبائى نائینى متوفى بسال ۱۰۹۹ که از اجله حکما و محققین بوده است.

۵- دانشمند متبحر میر محمد قاسم طباطبائى کوهپائى.

۶- سید بزرگوار محمد بن شریف بن شمس الدین رویدشتى اصفهانى.

۷- عالم جلیل القدر میر شرف الدین على بن حجه الله حسنى حسینى شولستانى مقیم مشهد مقدس و مدفون در آنجا.

۸- شیخ على بن حسن بن تاج الفقهاء شهید ثانى مؤلف شرح کافى، الدر المنثور حواشى بر شرح لمعه، و غیرها. که در سن نود سالگى بسال ۱۱۰۳ رحلت نمود.

۹- دانشمند محدث میر محمد مؤمن بن دوست محمد استرآبادى مؤلف کتاب «رجعت» مجاور مکه معظمه که در سال ۱۰۸۸ همان جا بدست دشمنان شهید شد، وى داماد محدث مشهور ملا محمد امین استرآبادى، و مؤلف کتاب «فوائد المدنیه» است.

۱۰- محدث بزرگوار سید محمد مشهور به سید میرزاى جزائرى.

۱۱- شیخ بزرگوار عبد الله بن جابر عاملى که از بستگان مادر مادر علامه مجلسى بوده است.

۱۲- محدث عالیمقام نامى شیخ حر عاملى مؤلف کتاب «وسائل الشیعه» چنان که خود در فائده پنجم آخر وسائل مینویسد: علامه مجلسى آخرین کسى است که بمن اجازه داد و من هم بوى اجازه دادم!

۱۳- محدث عظیم الشأن و عالم جلیل القدر ملا محمد طاهر قمى که از مفاخر علماى ماست، و در قم شیخ الاسلام بوده است. مؤلف کتاب «تحفه الاخیار» در رد صوفیه.

۱۴- دانشمند بزرگوار قاضى میر حسین، چنان که در ریاض العلماء او را با همین تعبیر یاد کرده و میگوید: «وى از اساتید اجازه استاد استناد (مجلسى) ادام الله فیضه است و استاد در صحت کتاب فقه الرضا بوى اعتماد جست».

۱۵- حکیم محقق و محدث بلند قدر ملا محسن فیض کاشانى متوفى ۱۰۹۱ مؤلف کتاب وافى و غیره که از بزرگترین دانشمندان ذو فنون ماست.

۱۶- دانشمند بزرگ و نقاد بصیر و متبحر در انواع علوم: سید علیخان شیرازى متوفى بسال ۱۱۲۰٫

۱۷- دانشمند جلیل القدر محمد محسن بن محمد مؤمن استرآبادى رحمه الله علیه.

شاگردان علامه مجلسى‏

در این بخش شاگردانى که نزد وى تحصیل کرده ‏اند، یا از وى بدریافت اجازه نائل گشته‏ اند، مذکور میگردند. محدث نورى در فیض القدسى مینویسد:
اینان دانشمندانى هستند که من آنها را شناخته‏ ام، در حالى که شاگردان علامه‏ مجلسى بیش از اینهاست که من بگویم توانسته ‏ام با کمى اطلاع و فقدان وسیله، بر اسامى همه آنها اطلاع یابم. میرزا عبد الله اصفهانى شاگرد مجلسى در «ریاض العلماء» مینویسد: «شاگردان استاد بالغ بر هزار نفر بودند! و شاگرد دیگرش سید نعمت الله جزائرى در «انوار نعمانیه» مینویسد: بیش از هزار نفر بودند!! و اینان:

۱- سید بزرگوار و محدث عالی مقام سید نعمت الله جزائرى نامبرده است، که بگفته نوه‏اش سید عبد الله جزائرى در اجازه کبیره خود: چند سال روز و شب در خدمت علامه مجلسى حضور داشته و آن مرد بزرگ براى او همچون پدرى مهربان بود.
۲- علامه محقق میر محمد صالح بن عبد الواسع داماد مجلسى مؤلف کتاب شرح استبصار و شرح من لا یحضره الفقیه متوفى بسال ۱۱۱۶٫
۳- دخترزاده‏اش میر محمد حسین خاتون ‏آبادى فرزند دانشمند میر محمد صالح سابق الذکر مؤلف کتاب «حدایق المقربین» که سابقا گفتار او را در باره جدش علامه مجلسى نقل کردیم.
۴- عالم متبحر خبیر حاج محمد اردبیلى مؤلف کتاب مشهور «جامع الروات».
۵- دانشمند عظیم الشأن و عالم متتبع بصیر میرزا عبد الله اصفهانى معروف به افندى مؤلف کتاب «ریاض العلماء».
۶- علامه مدقق و محدث عالیقدر مولى ابو الحسن شریف بن محمد طاهر عاملى اصفهانى نجفى این مرد بزرگ خواهرزاده میر محمد صالح سابق الذکر و جد مادر شیخ اعظم شیخ محمد حسن نجفى صاحب «جواهر الکلام» است.
۷- سید جلیل میرزا علاء الدین گلستانه شارح نهج البلاغه.
۸- عالم ربانى حاج محمد طاهر بن حاج مقصود على اصفهانى.
۹- شیخ فاضل فقیه مولى محمد قاسم بن محمد رضا هزار جریبى.
۱۰- محقق عالیمقام و مدقق بزرگوار ملا محمد اکمل پدر استاد کل آقا محمد باقر بهبهانى- چنان که در اجازه علامه بحر العلوم تصریح کرده است.
۱۱- علامه متبحر نامى شیخ سلیمان ماحوزى بحرینى مؤلف کتاب «البلغه»
و «المعراج» در رجال و سایر تألیفات ارزنده.
۱۲- عالم نحریر ملا رفیع بن فرج گیلانى مقیم مشهد مقدس معروف به «ملا رفیعا».
۱۳- دانشمند جلیل القدر شیخ احمد بن محمد حظى بحرینى مؤلف کتاب «ریاض الدلائل».
۱۴- فقیه پاکسرشت شیخ محمد بن یوسف نعیمى بلاذرى.
۱۵- عالم بزرگوار مولى مسیح الدین محمد شیرازى.
۱۶- دانشمند جلیل ملا محمد ابراهیم سریانى.
۱۷- سید عالیقدر میر محمد اشرف حسینى مؤلف کتاب بزرگ «فضائل السادات» ۱۸- فاضل نیکو خصال ملا عبد الله یزدى (با ملا عبد الله یزدى صاحب حاشیه اشتباه نشود).
۱۹- دانشمند متبحر شیخ محمد فاضل که از شاگردان پدرش نیز بوده است ۲۰- حاج ابو تراب که درست از وى اطلاع نداریم.
۲۱- فاضل نبیل حاج محمد نصیر گلپایگانى.
۲۲- محدث بلند قدر شیخ حر عاملى سابق الذکر صاحب وسائل الشیعه ۲۳- دانشمند بزرگوار سید علیخان شیرازى سابق الذکر، دو نفر اخیر از نظرى استاد و از لحاظى شاگرد مجلسى بوده‏اند.
۲۴- فاضل پرهیزکار حاج محمود بن حاج غیاث الدین محمد اصفهانى.
۲۵- سید عالیقدر میر محمد معصوم قزوینى پدر سید بزرگوار آقا سید حسین قزوینى معاصر وحید بهبهانى و استاد اجازه علامه بحر العلوم.
۲۶- علامه محقق مولى محمد بن عبد الفتاح تنکابنى معروف به «سراب» مؤلف کتاب «سفینه النجاه» در کلام و تألیفات بسیارى دیگر.
۲۷- دانشمند فاضل میر محمد صادق مازندرانى.
۲۸- عالم پارسا شیخ حسن بن ندى بحرینى.
۲۹- ملا عبد الله مدرس، که مدرس یکى از مدارس مشهد مقدس بود.
۳۰- دانشمند بزرگ سید على بن محمد اصفهانى معروف به «امامى» مؤلف کتاب «التراجیح» در فقه که بگفته مؤلف ریاض العلماء تمام اقوال فقها را در آن آورده است، ترجمه شفا و اشارات شیخ الرئیس ابن سینا بفارسى، کتاب هشت بهشت که ترجمه هشت کتاب معروف علماى ماست. مانند: خصال، کمال الدین، عیون اخبار الرضا، امالى شیخ صدوق و غیره.
۳۱- عالم متبحر ملا محمد حسین طوسى استاد شهید سعید: سید نصر الله حائرى ۳۲- فاضل متتبع خبیر شیخ عبد الله بن نور الدین.
۳۳- سید عظیم الشأن میر محمد مهدى بن سید ابراهیم قزوینى سابق الذکر.
۳۴- محقق بصیر میر محمد صالح حسینى قزوینى.
۳۵- حکیم متکلم مولى على اصغر مشهدى.
۳۶- محدث بزرگ و فقیه نامى آقا محمد صادق تنکابنى اصفهانى.
۳۷- عالم بزرگوار محمد بن مرتضى مشهور به نور الدین و مؤلف تفسیر «الوجیز» برادرزاده ملا محسن کاشانى. قبلا هم گفتیم که وى بحار الانوار را مختصر کرده و «درر البحار» نامیده است.
۳۸- دانشمند فاضل محمد قاسم بن محمد صادق استرآبادى.
۳۹- عالم خبیر ملا محمد رضا بن محمد صادق بن مقصود على مجلسى پسر عم علامه مجلسى.
۴۰- دانشمند مفسر بزرگوار میرزا محمد مشهدى صاحب تفسیر «کنز الدقائق» در چهار جلد که بهترین تفسیرهاست.
۴۱- فاضل دانشمند ملا محمد داود.
۴۲- سید فاضل میر عبد المطلب که اصول کافى را نزد علامه مجلسى خوانده است.
۴۳- عالم ربانى مولى ابراهیم گیلانى.
۴۴- فاضل کامل مولى جمشید بن محمد زمان کسکرى.
۴۵- سید ادیب لبیب میر علیخان گلپایگانى.
۴۶- دانشمند فقیه ملا محمود طبسى.

علامه مجلسى و منصب شیخ الاسلامى‏

یکى از کارهاى معروف علامه مجلسى اینست که وى متصدى شکستن بتهاى هندوها در دولتخانه شاهى بود. این واقعه را معاصر او میر عبد الحسین خاتون‏آبادى در وقایع ماه جمادى الأولى سال ۱۰۹۸ در تاریخ خود «وقایع السنین» نگاشته است.
همچنین محدث بزرگوار سید نعمت الله جزائرى که از شاگردان مشهور علامه مجلسى است در کتاب «مقامات» مینویسد: باستاد ما خبر دادند که بتى در اصفهان هست که کفار هند آن را پنهانى میپرستند. استاد هم دستور داد آن را خورد کنند.
بت پرستان هند حاضر شدند، مبالغ هنگفتى بشاه ایران بدهند که نگذارد آن بت شکسته شود و اجازه دهد آنها بت مزبور را بهندوستان ببرند، ولى شاه ایران (شاه‏ سلیمان صفوى) نپذیرفت.

وقتى بت شکسته شد، خادمى که ملازم و مراقب آن بت بود، تاب نیاورد ریسمانى بگردن خود آویخت و انتحار کرد .
در همین سال که علامه مجلسى با تألیف کتاب «بحار الانوار» و دیگر کتب نافع و مؤثر خود و نفوذ روز افزونش، شخصیت ممتاز و مقام علمى و عملیش زبانزد خاص و عام بود، تا جایى که ارکان دولت و شخص شاه صفوى نیز تحت تأثیر جامعیت و موقعیت وى قرار گرفتند، از میان آن همه دانشمند مشهورى که در اصفهان و سایر شهرهاى ایران میزیستند، فقط او که در آن موقع شصت و یک سال داشته است، از طرف شاه سلیمان صفوى بمنصب شیخ الاسلامى که بزرگترین مقام دینى بود برگزیده شد و تا پایان عمر نیز در این سمت باقى بود.

میر عبد الحسین خاتون ‏آبادى نامبرده در تاریخ فارسى خود (وقایع السنین) مینویسد: در سنه ۱۰۹۸ که معروف بسال شکستن بتهاست، پادشاه سلیمان جاه پادشاه ایران، ایشان را شیخ الاسلام باستقلال کردند. مد الله تعالى فی عمره و اطال بقاه و تا حال که روز پنجشنبه نوزدهم صفر است از سنه ۱۱۰۴ بحمد الله تعالى عامه و خاصه اهل روزگار از افادات و کتب مصنفه او مستفید میشوند».

و نیز در ضمن وقایع همان سال مینویسد: «روز شنبه چهارم شهر جمادى الاولى سنه ۱۰۹۸ نواب اشرف اقدس همایون شاه سلیمان صفوى بهادر خان از راه تصلبى که داشت از براى ترویج امور شرعیه مقدسه و تنسیق امور شیعیان مولانا محمد باقر مجلسى را تعیین فرمودند به «شیخ الاسلامى» دار السلطنه اصفهان و از راه رعایت علما و استرضاء خواطر ایشان مکرر بر زبان خجسته بیان لفظ التماس جارى ساختند!

علامه مجلسى با احراز منصب شیخ الاسلامى قدرت مهمى بهم زد، و از آن فرصت، حد اکثر استفاده را نمود و تا سر حد امکان، در رونق و رواج علم و حدیث شیعه، و حمایت از اهل علم و مردم بى‏پناه و امر بمعروف و نهى از منکر و محدودیت بیگانگان اسلام، و مبارزه با ظلم و زور گوئى که پیش از وى کسى قدرت جلوگیرى آن را نداشت کوشید، و بهمین جهت او یگانه ملجأ ستمدیدگان و مایه امید بى‏پناهان و خانه او مجمع فضلاء هر دیار اعم از عرب و عجم بود، و به بهترین وجه از طالبان علم و فضل دستگیرى و دلجوئى مینمود. بعلاوه او از لحاظ خانوادگى نیز واجد همه شرائط مرجعیت و ریاست دینى و علمى بود، بطورى که ارکان دولت و ملت پیش از آنکه وى شیخ الاسلام شود و بعد از آن، هیچ گاه از مساعدت و معاونت وى در راه ترویج افتخارات دین و مذهب مضایقه نمیکردند.

دانشمند محقق متتبع مرحوم سید عبد الله شوشترى در آخر اجازه کبیره از پدرش نور الدین و او از پدرش محدث مشهور رسید نعمت الله جزائرى که از شاگردان دانشمند علامه مجلسى بوده است نقل میکند که گفته است: چون علامه مجلسى اقدام بتألیف کتاب «بحار الأنوار» نمود و همه جا در جستجوى کتب قدیمه بود و سعى بلیغ براى بدست آوردن آنها مبذول میداشت، بوى خبر دادند کتاب «مدینه العلم» شیخ صدوق در یکى از شهرهاى یمن است.
علامه مجلسى هم موضوع را باطلاع شاه (گویا شاه سلیمان صفوى) رسانید.
شاه نیز یکى از امراى دولت را با هدایاى بسیار بمنظور بدست آوردن کتاب مزبور، به یمن فرستاد بعلاوه پادشاه صفوى قسمتى از املاک مخصوص خود را وقف تألیف‏ بحار الانوار و استنساخ آن، و هزینه طلاب علوم دینیه کرده بود»!
دیگران در باره او چه گفته‏اند؟

شناسائى هر کسى، بسته به شخصیت و آثار وجودى اوست که موقعیت ممتازى باو میدهد، و او را در جامعه از دیگران مشخص میگرداند. از این رو یگانه راه براى شناسائى مردان بزرگ گذشته، یا معرفى آنان بدیگران، مراجعه ب آثار آنها است ولى تردید نیست که گاه هست گفتار استادان و شاگردان و معاصران یک دانشمند دینى یا فیلسوف الهى و حکیم طبیعى و امثالهم در باره وى، نماینده شخصیت دینى و علمى و فلسفى اوست، بخصوص اگر معرف را خوب بشناسیم و مقام دین و دانش او را کاملا بدانیم بهتر میتوانیم پى بمقام معرف ببریم.

نظر بزرگان درمورد علامه مجلسی

بهمین جهت مختصرى از آنچه دانشمندان معاصر و شاگردان بزرگ و نزدیکان علامه مجلسى در باره او گفته ‏اند، براى مزید اطلاع خوانندگان در زیر مى ‏آوریم، و توجه آنها را بمنظور آشنائى با این نابغه بزرگ شیعه بمفاد آن معطوف میسازیم.
زیرا مطالعه این قسمت، ما را تا حد زیادى با علامه مجلسى و موقعیت و نفوذ معنوى و علم و دانش و تقوى و همت عالى او آشنا میسازد، و جز از این راه نمیتوانیم آن مطالب را چنان که مى‏باید بدست بیاوریم.

۱- محدث عالی مقام شیخ حر عاملى مؤلف کتاب با عظمت «وسائل الشیعه» که خود از مفاخر علماى ما و هم عصر علامه مجلسى است و شیخ الاسلام مشهد مقدس بوده در کتاب «أمل الامل» بدین گونه از وى یاد میکند: «مولانا الجلیل: محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، عالم فاضل ماهر، محقق مدقق، علامه فهامه، فقیه متکلم، محدث ثقه، جامع همه خوبیها و فضائل، جلیل القدر عظیم الشأن اطال الله بقاءه داراى تألیفات سودمند بسیارى است، مانند «بحار الأنوار» در اخبار ائمه اطهار که احادیث تمام کتب شیعه را غیر از کتب اربعه (کافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) و نهج البلاغه که کمتر از آن نقل میکند، با ترتیبى پسندیده در آن جمع‏ نموده و مشکلات آن را شرح کرده است …»

۲- محقق بزرگوار حاج محمد اردبیلى مجاز در سنه ۱۰۹۸ که خود از شاگردان مشهور علامه مجلسى است در کتاب گرانمایه «جامع الرواه» استاد عالیقدرش را بدین گونه توصیف میکند: «محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود على ملقب به مجلسى مد ظله العالى، استاد ما، شیخ الاسلام و المسلمین، امام علامه، محقق مدقق، جلیل- القدر، عظیم الشأن و الا جایگاه، وحید عصر و یگانه زمان خود بوده. ثقه بزرگوار علمش بسیار، تصانیفش نیکوست. شخصیت وى از نظر علو قدر و بزرگى شأن، و مقام عالى و تبحرش در علوم عقلى و نقلى، و دقت نظر و رأى صائب و وثاقت و امانت در نقل مطالب و عدالت، مشهورتر از آنست که گفته شود و ما فوق آنست که در عبارت بگنجد.

۳- محدث محقق و فقیه عالیمقام مرحوم شیخ یوسف بحرانى متوفى بسال ۱۱۸۶ در کتاب «لؤلؤه البحرین» مینویسد: در خصوص ترویج دین و احیاى شریعت حضرت سید المرسلین صلى الله علیه و آله و تصنیف و تألیف و امر و نهى مردم و ریشه کن ساختن متجاوزین و مخالفین و هوا پرستان و بدعت‏گذاران، بخصوص فرقه صوفیه، هیچ کس نه قبل و نه بعد از وى بپایه او نرسیده است. او امام جمعه و جماعت بود، و هم او بوده که احادیث اهل بیت را در شهرهاى ایران منتشر ساخت.
تا آنجا که مینویسد: مملکت شاه سلطان حسین (صفوى) بواسطه کثرت ضعف و قلت تدبیر شاه بوجود شریف او محروس بود، و چون او برحمت ایزدى پیوست، اطراف مملکت درهم شکست، و ظلم و تعدى همه جا را فرا گرفت، بطورى که در همان سال که او وفات یافت (۱۱۱۰) شهر «قندهار» از دست شاه سلطان حسین بیرون رفت، و پیوسته خرابى بر کشور مستولى گردید تا آنکه تمام مملکت را از دست داد!

۴- مرحوم آقا احمد کرمانشاهى که از علماى نامى و ذو فنون بوده و با چهار واسطه خواهرزاده علامه مجلسى است در کتاب نفیس «مرآت الاحوال» مینویسد:
اگر بخواهم ذره‏اى از آفتاب مکرمت و فضیلت و جامعیت و حالات و کرامات و مجاهدات‏ و ضبط اوقات و طور معاش و مکارم اخلاق آن زبده آفاق را شرح دهم، کتابى مبسوط شود، و بسیارى از مطولات باید که بمختصرى از احوالاتش اشاره شود.
از بعضى ثقات شنیدم که ملا محمد تقى (پدر وى) نقل کرده که شبى از شبها بعد از نماز و تهجد و گریه و زارى بدرگاه قادر على الاطلاق خود را بحالتى دیدم که دانستم هر چه از درگاه احدیت مسألت کنم، باجابت مقرون، و عنایت خواهد شد، و فکر میکردم که از خدا چه بخواهم؟

آیا از امر دنیوى یا از امر اخروى؟ که ناگاه صداى گریه محمد باقر از گهواره بلند شد. من گفتم الهى بحق محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین این طفل را مروج دین و ناشر احکام سید المرسلین گردان و او را بتوفیقات بینهایت خود موفق بدار! سپس آقا احمد مینویسد: شکى نیست که این خوارق عادات که از آن بزرگوار بظهور رسیده، نیست مگر از دعاى چنین بزرگوارى. چه آنکه وى از قبل سلاطین (صفویه) در بلدى مثل اصفهان شیخ الاسلام بود و جمیع مرافعات و دعاوى مردم را بنفس نفیس خود رسیدگى میکرد، و فوت نمیشد از او نماز بر اموات و جماعات و ضیافات و عبادات!! و آن جناب را شوق شدیدى بتدریس بود، و از مجلسش جماعت بسیارى برخاستند و در ریاض‏ است که عدد ایشان بهزار نفر میرسید.

مکرر بیت الله و ائمه عراق علیهم السلام را زیارت کرد، و متوجه امور معاش خود میشد و حوائج دنیاى او در نهایت انضباط بود، و با این حال تألیفات او رسید به آنچه رسید. در ترویج دین بمرتبه‏اى رسید که عبد العزیز دهلوى که از جمله معاصرین و از اهل سنت و جماعت است در «تحفه اثنى عشریه» که در این اوقات در ابطال مذهب شیعه نوشته گفته است: اگر دین شیعه را دین مجلسى بنامند رواست، زیرا که این مذهب را او رونق داد و سابق بر این (بر اثر سلطه حکومت اهل تسنن) آنقدر عظمتى نداشت.

۵- مطابق نقل عالم بزرگوار مرحوم سید محمد باقر خوانسارى مؤلف کتاب مشهور «روضات الجنات» از کتاب «حدائق المقربین» تألیف میر محمد حسین خاتون‏آبادى دخترزاده علامه مجلسى که شرح حال سى نفر از بزرگترین علماى شیعه را که داراى تألیف و تصنیف بوده‏اند گرد آورده، و از شیخ کلینى مؤلف کتاب کافى شروع و به علامه مجلسى ختم نموده، در شرح حال استاد و جدش مجلسى، شرح مفصلى نوشته است که چون داراى مطالب مفیدى است، ترجمه آن را در اینجا مى ‏آوریم:
… «وى از همه اعاظم فقهاء و افاخم محدثین و علماى ما برتر و بزرگتر، و در فنون فقه و تفسیر و حدیث و رجال و اصول عقائد و اصول فقه، سر آمد تمام فضلاى روزگار و بر کلیه علماى مشهور ما تقدم داشت.

حقوقى که علامه مجلسى بر جامعه شیعه دارد

هیچ یک از دانشمندان گذشته و متأخرین آنها، در جلالت قدر و عظمت شأن و جامعیت بپاى او نرسیدند. وى از جهاتى چند بر مذهب شیعه حق دارد که از همه روشنتر شش حق است که ذیلا بدان اشاره مى ‏شود:

اول- اینکه علامه مجلسى شرح کتب اربعه شیعه را که در تمام اعصار، مدار استفاده دانشمندان ما بوده است، تکمیل کرد و مشکلات آن را حل نمود، و مطالب پیچیده آنها را که بر فضلاى اقطار پوشیده بود، روشن ساخت. او کافى و تهذیب را شرح کرد. در شرح من لا یحضره الفقیه اکتفا بشرح پدرش (مجلسى اول) نمود و مرا مأمور ساخت که استبصار را شرح کنم، و از برکت اشاره آن بزرگوار من هم آن را شرح کردم. هنگام وفاتش وصیت کرد که بقیه شرح او را بر کتاب کافى نیز تمام کنم، و اینک بر حسب امر شریف او مشغول بشرح آن هستم.

دوم- اینکه وى سایر اخبار ما را که از ائمه اطهار روایت شده و اخبار کتب اربعه، در مقابل آن مانند قطره در برابر دریاست، در مجلدات بحار الانوار گرد آورد. بحار الأنوار کتابى است که تألیف یکجلد آن براى علما طاقت فرسا است‏ و از لحاظ جمع ‏آورى و ضبط و فوائدى که دارد، و احاطه بادله و اقوال علماء در هر باب، در جامعه شیعه مانند آن نوشته نشده است. این کتاب بیست و پنج جلد است.
هفده جلد آن پاکنویس شده و هشت جلد دیگر همچنان مسوده مانده، و لذا این هشت جلد «بیان» و «توضیح» مؤلف را ندارد. آن بزرگوار بمن وصیت فرمود که موارد لازم آن را با بیان و توضیح خود شرح دهم، من هم بخواست خداوند بعد از تکمیل شرح کافى بآن خواهم پرداخت.

سوم- اینکه مؤلفات فارسى بسیار سودمند او داراى نفع دنیوى و اخروى است، و باعث هدایت غالب عوام اهل عالم شده، بطورى که کمتر خانه‏ اى از شهرهاى شیعه‏ نشین است که یکى از تألیفات وى بآنجا نرسیده باشد!

چهارم- اینکه آن مرد بزرگ امام جمعه و جماعت بود و اهمیت بسزائى بمجامع عبادت میداد، اکنون پنج سال از رحلت او میگذرد و تقریبا مجمعى براى عبادت و نماز جمعه و جماعت مانند زمان او منعقد نگردیده. غالب آن مراسم که در لیالى شریفه و شبهاى احیاء معمول بود و هزاران نفر از مؤمنین در مواضع و اوقات عبادت اجتماع مینمودند، و از مواعظ بلیغه و نصایح شافیه آن جناب استفاده میکردند متروک شده است!.

پنجم- اینکه فتاوى و جوابهاى مسائل دینى که از آن وجود نافع صادر میگشت طورى بود که تمام مسلمانان در نهایت سهولت از آن بهره‏مند میشدند، ولى امروز مردم حیران و سرگردانند و نمیدانند چه کنند! گاهى مراجعه به زید میکنند، و زمانى پیش عمرو میروند، و جوابهاى درهم و برهمى که ناشى از جهالت و تجاهل جواب- دهندگان و از قانون منطق و کتابت تهى است میشنوند! ششم- اینکه وى در بر آوردن نیازمندیهاى مؤمنین و دفاع از حقوق آنان چنان بود که نمیگذاشت ستمگران بآنها ظلم کنند، و شر آنها را از سر ایشان بر طرف میساخت، و خواسته‏ هاى بیچارگان را بگوش اولیاى امور میرسانید، تا بکار آن درماندگان بى ‏دست و پا آن طور که میباید رسیدگى کنند.

و بالجمله حقوقى که آن منبع کمالات و معدن خیرات بر این دین حنیف بلکه بر همه مردم دارد بسیار است. من احادیث بسیارى را نزد حضرتش خواندم و او با خط شریف خود در سال ۱۰۸۵ اجازه روایت مؤلفات خودش و سایر کتبى که خود براى روایت آنها اجازه گرفته بود، براى من نوشت، و در آن تصریح باجتهاد من کرد.

من در آن موقع در حدود هفده سال داشتم! حقى که آن بزرگوار بر من دارد، نمیتوان احصاء کرد. او حق پدرى و تربیت و هدایت مرا براى تحصیل کمالات و نیل بسعادات در گردن من دارد.
من در اوائل سن شوق زیادى به تحصیل حکمت و معقول داشتم، ولى به تحصیل و تکمیل آن نپرداخته بودم، تا اینکه در سفر حج با وى همراه گشتم و براهنمائى او شروع به تتبع کتب فقه و حدیث و علوم دینى نمودم، و چهل سال عمر خود را در خدمتش بسر آوردم! در حالى که از فیض وجودش و مشاهده کرامات و استجابت دعاهایش بى‏ نهایت بهره‏مند میگشتم.

تألیفات پر ارزش علامه مجلسى‏

شهرت علامه مجلسى گذشته از مقام علمى و جامعیت و مرجعیتى که در دولت صفویه داشته است، اصولا مرهون تألیفات بسیار اوست که همه مفید و قابل استفاده عموم و در نهایت سلاست نوشته است. مخصوصا کتابهاى فارسى آن مرد بزرگ همه سودمند و از زمان تألیف و در عصر حیات مؤلف تاکنون مورد استفاده تمام شیعیان فارسى‏دان بوده و میباشد.

کتابهاى حیات القلوب، حلیه المتقین، حق الیقین، عین الحیوه، جلاء العیون توحید مفضل، زاد المعاد آن علامه جلیل القدر از کتبى است که هنوز هم در اغلب خانه‏هاى مردم ایران و افغانستان و پاکستان و هندوستان و عراق و غیره موجود و مرد و زن شیعه با رغبت تمام و میل فراوان آنها را میخوانند، و از آثار فکرى و راهنمائى ‏هاى آن رهبر عالیقدر استفاده مینمایند.

اغلب آنها بارها بچاپ رسیده و بزبانهاى عربى و فارسى وارد و ترجمه شده، چنان که در خلال عبارت گذشته مذکور گشت، و در آینده هم ذکر مى‏شود، علامه مجلسى و پدرش مجلسى اول نخستین دانشمندانى هستند که احادیث شیعه را بفارسى قابل استفاده و سلیس و ساده ترجمه کردند. چه پیش از آنها هر چند کتبى از طرف علماى دینى بفارسى ترجمه میشد، ولى قلم آنها روانى قلم این دو بزرگوار را نداشت و اغلب هم موضوعات غیر اخبار و روایات بود. مانند «النقض» عبد الجلیل قزوینى، تفسیر ابو الفتوح رازى، گوهر مراد «و سرمایه ایمان» ملا عبد الرزاق لاهیجى، و جامع عباسى شیخ بهائى.

محدث نورى در فیض القدسى مینویسد: یکى از اساتید بزرگ ما بیک واسطه از علامه بحر العلوم نقل میکرد که وى آرزو داشت تمام تصنیفات او را در نامه عمل مجلسى بنویسند، و در عوض یکى از کتب فارسى مجلسى که ترجمه متون اخبار، و مانند قرآن مجید، در تمام اقطار شایع است در نامه عمل او نوشته شود! سپس محدث عالیقدر مزبور میگوید: چرا علامه بحر العلوم این آرزو را نداشته باشد، با اینکه روزى و ساعتى از اوقات شبانه روزى مخصوصا در ایام متبرکه و اماکن مشرفه نمیگذرد مگر اینکه هزاران نفر از عباد و صلحا و زهاد چنگ بریسمان تألیفات وى زده و متوسل به تصنیفات او میگردند یکى از روى کتاب او دعا میخواند، و دیگرى با نوشته ‏هاى وى مناجات میکند، سومى زیارت مینماید، و چهارمى ناله و گریه سر میدهد …»

همچنین آقا احمد کرمانشاهى نواده استاد کل وحید بهبهانى که گفتیم مردى فقیه و ذو فنون و در سال ۱۲۱۹ از راه بندر عباس بمسقط و از آنجا بهندوستان سفر کرده و مدت پنج سال شهرهاى بمبئى، لکهنو، حیدرآباد دکن، عظیم‏ آباد، مرشدآباد بنگاله و غیره را سیاحت نموده است، در تاریخ مرآت الاحوال جهان نما که سفرنامه اوست و چنان که گفتیم از کتب نفیس خطى است، در ضمن شرح حال دائى خود علامه مجلسى مینویسد:

«مصنفات آن عالى درجات بحدى مقبول طباع شده و بدرجه اشتهار رسیده که‏ از بلاد کفر و اسلام جایى نخواهد بود که از آنها خالى باشد. از جمعى ثقات شنیدم که در ازمنه سابقه یک کشتى طوفانى شد و مردمان کشتى بعد از رنج و محنت بسیار در جزیره- اى فرود آمدند که اصلا از اسلام اثرى نبود، و در خانه شخصى مهمان شدند. هنگام صحبت معلوم شد که آن شخص مسلمان است.

باو گفتند با وجود آنکه این قریه دار الکفر است و از اسلام در آن نشانى نیست و تو نیز بشهر مسلمانان نرفته ‏اى باعث بر اسلام تو چیست؟! آن شخص به- درون- خانه رفته کتاب «حق الیقین» مرحوم مجلسى را آورد و گفت: من و قبیله من بشرافت و ارشاد این کتاب بدرجه اسلام رسیده‏ایم»!!

گرچه تألیفات علامه مجلسى نوعا در اخبار ائمه طاهرین است، ولى از موضوعاتى که وى بمناسبت اخبار وارده در تألیفات و تصنیفات خود مورد بحث قرار داده، پیداست که شخصا در تمام علوم وارد بوده و از هر علمى بهره‏اى وافر داشته است. اگر روزى دانشمند با کمالى همت کند و کلیه «بیان» ها و توضیح‏ها و نکات جالب و مطالب پر- مغز و گاهى منحصر بفرد او را از میان تألیفات وى بیرون بکشد، و بعد از تهذیب و تنقیح در کتابى، بلکه کتابهائى، مرتب و منظم کند، آن وقت است که میتوانیم کاملا پى بمقام شامخ علم و فضل و تتبع و احاطه آن رادمرد با کفایت شیعه ببریم، در آن وقت است که او را فقیهى اصولى، و محدثى اخبارى، و حکیمى الهى، و فیلسوفى منطقى، و مهندسى ریاضى، و واعظى مطلع، و متکلمى زبر دست، داراى علوم غریبه، و فنون نادره، با ذوقى سرشار، و قریحه‏اى سیال، و قلمى سریع مى‏بینیم، و چنانچه بخواهیم از روى انصاف و کمال بى‏طرفى این معانى را در کسى مجسم کنیم، حقا کسى جز علامه مجلسى را نخواهیم دید! اینک فهرست کامل تألیفات و تصنیفات فارسى و عربى او را مطابق نقل فیض القدسى علامه نورى و مقدمه آقاى ربانى شیرازى در اول بحار طبع جدید، بنقل از «الذریعه» علامه جلیل القدر آقاى شیخ آقا بزرگ تهرانى در زیر از لحاظ خوانندگان محترم میگذرانیم و هر کدام چاپ شده در پاورقى توضیح میدهیم.
خوشبختانه اغلب آثار قلمى مجلسى از دست فنا محفوظ مانده و آنها که چاپ نشده‏ نیز نسخ خطى آن یافت مى‏ شود.

تألیفات فارسى علامه مجلسى‏

۱- حیات القلوب سه جلد

۲- حلیه المتقین‏

۳- عین الحیات‏

۴- مشکلات الأنوار مختصر عین الحیات

۵- زاد المعاد

۶- تحفه الزائر

۷- حق الیقین که آخرین تصنیف او بوده است‏

۸- جلاء العیون

‏ ۹- ربیع الاسابیع

‏ ۱۰- مقباس المصابیح

‏ ۱۱- رساله اختیارات

۱۲- رساله دیات‏

۱۳- رساله در اوقات

۱۴- رساله در رجعت

۱۵- رساله در شکوک

۱۶- رساله در خصوص مال ناصبى

۱۷- رساله در آداب ماههاى رومى

۱۸- رساله در نماز شب

۱۹- رساله در فرق بین صفات ذاتى و فعلى خداوند

۲۰- رساله بهشت و دوزخ

۲۱- رساله در مناسک حج

۲۲- رساله در مناسک حج

۲۳- رساله در کفارات

۲۴- رساله در زکاه

۲۵- رساله در آداب نماز

۲۶- ترجمه توحید مفضل

۲۷- رساله در بداء

۲۸- رساله در نکاح

۲۹- شرح دعاى جوشن کبیر

۳۰- رساله مختصرى در تعقیب نماز

۳۱- ترجمه فرمان امیر المؤمنین علیه السلام بمالک اشتر

۳۲- رساله السابقون السابقون

۳۳- مفاتیح الغیب در استخاره

۳۴- ترجمه «فرحه الغرى» سید عبد الکریم بن طاوس.

۳۵- ترجمه حدیث رجاء بن ابى ضحاک که در راه خراسان نوشته.

۳۶- رساله در جبر و تفویض ۳۷- رساله صواعق یهود، در جزیه و احکام دیه

۳۸- رساله در سهام.

۳۹- مناجات نامه

۴۰- رساله در زیارت اهل قبور

۴۱- ترجمه توحید امام رضا علیه السلام

۴۲- ترجمه دعاى مباهله

۴۳- ترجمه حدیث عبد الله بن جندب

۴۴- ترجمه زیارت جامعه

۴۵- ترجمه دعاى کمیل

۴۶- ترجمه جوشن صغیر

۴۷- ترجمه دعاى سمات

۴۸- ترجمه قصیده دعبل خزاعى

۴۹- مشکاه الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا و شروط آن

۵۰- انشائاتى که بعد از مراجعت از نجف بواسطه شوقى که بآن سرزمین مقدس داشت نوشته است.

۵۱- ترجمه حدیث: «سته اشیاء لیس للعباد فیها صنع: المعرفه و الجهل و الرضا و الغضب و النوم و الیقظه»

۵۲- ترجمه نماز

۵۳- جوابهاى مسائل متفرقه

۵۴- کتاب اختیارات کتاب بزرگى است و غیر از آنست که ذکر شد

۵۵- تذکره الائمه

۵۶- کتاب صراط النجاه، شرح گناهان کبیره و صغیره‏

۵۷- کتاب تعبیر خواب

۵۸- رساله جنت و نار (بهشت و دوزخ) غیر از آنچه ذکر شد.

پنج کتاب اخیر را نسبت بوى میدهند و درست روشن نیست که تألیف او باشد .

تألیفات عربى علامه مجلسى‏

نخست کتاب بزرگ و دائره المعارف «بحار الأنوار» در بیست و پنج جلد بشرح زیر است:

۵۹- جلد اول- مشتمل بر کتاب عقل و جهل، فضیلت علم و علما و طبقات آنها، حجیت اخبار و قواعدى که از آنها استخراج مى‏شود، نکوهش قیاس، با مقدمه مفصل در باره مصادر کتاب، و توثیق مصادر و مطالب سودمندى. این جلد شامل چهل باب است.

۶۰- جلد دوم- کتاب توحید (یگانگى خداوند) و صفات خداوند، و اسماء حسناى ذات الهى، توحید مفضل، رساله اهلیلجه ۳۱ باب.

۶۱- جلد سوم- کتاب عدل، مشیت، اراده، قضا، قدر، هدایت، ضلالت امتحان، طینت، میثاق، توبه، علل احکام، مقدمات مرگ و مؤخرات آن ۵۹ باب.

۶۲- جلد چهارم- کتاب احتجاجات و مناظرات ۸۳ باب و تمام کتاب على بن جعفر علیه السلام.

۶۳- جلد پنجم- احوال پیغمبران و سرگذشت آنها ۸۲ باب.

۶۴- جلد ششم- احوال پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و جمعى از پدران آن حضرت، شرح حقیقت معجزه، و چگونگى اعجاز قرآن، شرح حال ابو ذر، سلمان، عمار مقداد و برخى دیگر از بزرگان اصحاب آن سرور، ۸۲ باب.

۶۵- جلد هفتم- در مشترکات احوال ائمه علیهم السلام و شرائط امامت و چگونگى ولادت آنها، و شئون غریبه و علوم و برترى آنها نسبت به پیغمبران سابق، و ثواب دوستى آنان و فضیلت ذریه آن ذوات مقدسه، و پاره‏اى از مناظرات علماء، ۱۵۰ باب.

۶۶- جلد هشتم- فتنه‏هائى که بعد از پیغمبر صلى الله علیه و آله روى داد، سیرت خلفا و آنچه در روزگار آنها اتفاق افتاد، جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ نهروان، غارتگرى معاویه در اطراف عراق، احوال بعضى از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام، شرح قسمتى از اشعار منسوب بآن حضرت، و شرح بعضى از نامه‏هاى آن وجود اقدس ۶۲ باب.

۶۷- جلد نهم- احوال امیر المؤمنین على علیه السلام، از ولادت تا شهادت، سرگذشت ابو طالب پدر آن حضرت و ایمان او، گروهى از اصحاب امیر المؤمنین، و روایات وارده در امامت امامان دوازده‏گانه ۱۲۸ باب.

۶۸- جلد دهم- احوال حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و امام حسن مجتبى و امام حسین علیهما السلام، خروج مختار و خونخواهى از قتله کربلا، ۵۰ باب.

۶۹- جلد یازدهم- احوال ائمه چهارگانه بعد امام حسن یعنى: امام زین- العابدین، امام محمد باقر، و امام جعفر صادق و امام موسى کاظم علیهم السلام و جماعتى از اصحاب و فرزندان آنها، ۴۶ باب.

۷۰- جلد دوازدهم- شرح حال چهار امام قبل از حجت منتظر علیه السلام یعنى حضرت امام رضا، امام محمد تقى، امام على النقى، امام حسن عسکرى علیهم السلام و شرح حال بعضى از اصحاب آنان، ۳۹ باب.

۷۱- جلد سیزدهم- احوال حجت منتظر عجل الله تعالى فرجه، ۳۶ باب‏ .

۷۲- جلد چهاردهم- آسمان و جهان (سماء و عالم) پیدایش آنها، اجزاء آنها مانند: فلکیات، فرشتگان، جن، انسان، حیوان، عناصر، صید و طریق کشتار حیوانات، خوردنى‏ها و آشامیدنى‏ها، و تمام کتاب طب النبی، و کتاب طب الرضا: ۲۱۰ باب.

۷۳- جلد پانزدهم- ایمان و کفر- در سه بخش، اول: ایمان و شرائط آن و صفات مؤمنین و فضل آنها و فضل شیعه و اوصاف آنان. دوم اخلاق حسنه و آنچه موجب نجات آدمى از مهالک دنیاست. سوم کفر و شعب آن، و اخلاق رذیله، ۱۰۸ باب.

۷۴- جلد شانزدهم- در آداب و سنن، زینتها، تجملات، نظافت، سرمه‏کشیدن، استعمال عطریات، شب‏زنده‏دارى، خواب، سفر، منهیات، گناهان کبیره، ۱۳۱ باب.

۷۵- جلد هفدهم- مواعظ و حکم، ۷۳ باب.

۷۶- جلد هیجدهم- در دو بخش: بخش اول طهارت، مشتمل بر شش باب بخش دوم صلاه (نماز) در صد و شصت و یک باب بعلاوه رساله «ازاحه العله» شاذان بن جبرئیل قمى.

۷۷- جلد نوزدهم- نیز در دو بخش: بخش نخست فضائل قرآن و آداب آن و ثواب تلاوت و اعجاز آن. همچنین تمام تفسیر نعمانى. ۱۳۰ باب. بخش دوم در باره ذکر و انواع آن و آداب دعا و شروط آن، تعویذات، حرزها، دعا براى دردها، صحیفه ادریس و غیره، ۱۳۱ باب.

۷۸- جلد بیستم-: زکاه، صدقه، خمس، نماز، اعتکاف، اعمال سال، ۱۲۲ باب.

۷۹- جلد بیست و یکم: حج، عمره، احوال شهر مدینه و غیره، ۸۴ باب.

۸۰- جلد بیست و دوم: زیارتهائى که از ائمه معصومین نقل شده است، ۶۴ باب.

۸۱- جلد بیست و سوم: عقود و ایقاعات ۱۳۰ باب.

۸۲- جلد بیست و چهارم: احکام شرعى تا کتاب دیات، ۴۸ باب.

۸۳- جلد بیست و پنجم: اجازات و تمام فهرست شیخ منتخب الدین رازى، منتخب کتاب «سلافه العصر» سید علیخان شیرازى، اوائل کتاب اجازات سید بن طاوس، اجازه کبیره علامه حلى براى «بنى زهره» و اجازه شهید اول و دوم و غیر آن.

۸۴- کتاب «مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول» در دوازده جلد شرح کتاب «کافى» ثقه الاسلام کلینى که در یک جلد بسیار بزرگ در ایران بطبع رسیده است.

۸۵- ملاذ الاخیار، شرح تهذیب الاخبار شیخ طوسى، از اول تا کتاب صوم (روزه) و از کتاب طلاق تا آخر آن.

۸۶- شرح اربعین.

۸۷- الفوائد الطریفه در شرح صحیفه سجادیه تا آخر دعاى چهارم.

۸۸- الوجیزه در رجال.

۸۹- رساله اعتقادات.

۹۰- رساله در شکوک.

۹۱- رساله در اذان که صاحب حدائق در لؤلؤه البحرین از آن نام برده است.

۹۲- رساله در بعضى از دعاهائى که از صحیفه کامله سجادیه افتاده است.

۹۳- حواشى متفرقه بر کتب اربعه: کافى، تهذیب، من لا یحضره الفقیه و استبصار.

۹۴- المسائل الهندیه- مسائلى است که برادرش ملا عبد الله از هند از وى پرسیده بود.

۹۵- رساله در اوزان که نخستین تألیف اوست.

این بود فهرست تألیفات و تصنیفات علامه مجلسى که بدست آمده است، چنان که‏ گفتیم بحمد الله غالب این کتابها موجود، و نوعا نیز بچاپ رسیده است. ولى باید دانست که تألیفات آن مرحوم بعضى کتب بسیار بزرگى است مثلا جلد ششم و چهاردهم و هیجدهم بحار، و مرآت العقول شرح کافى هر یک چندین جلد است.دوره بحار الانوار در چند سال اخیر از طرف «دار الکتب الاسلامیه» طبع حروفى مى ‏شود.و قریب ۴۰ جلد آن منتشر شده است، امید است این خدمت بزرگ بزودى انجام پذیرد.

کلیه مجلدات بحار الأنوار که به ترتیب چاپ جدید است جمعا در صد جلد انتشار خواهد یافت. اگر سایر تألیفات آن مرحوم را نیز بسبک جدید، چاپ کنند، کلیه تألیفات عربى و فارسى علامه مجلسى را میتوان بالغ بر دویست جلد بقطع وزیرى در چهار صد صفحه تخمین زد! و اگر این تألیفات را با گرفتارى‏ها، درس و بحث‏ها، و صدور فتوى، اجراى حدود، و کارهاى بسیار، و مسئولیتهاى مهم مرجعیت و مسافرتهاى مکرر آن رادمرد عالم علم و دین مقایسه کنیم اعتراف خواهیم کرد که جز توفیق الهى، عامل دیگرى نمیتواند منشأ این همه کارهاى طاقت فرسا باشد.

[تألیف بحار الانوار]

چگونگى تألیف بحار الانوار

بطورى که از نظر خوانندگان گذشت مشهورترین تألیفات علامه مجلسى دوره کتاب‏هاى «بحار الأنوار» است. در باره چگونگى تألیف این کتاب بزرگ میان مردم مختلف گفتگوى بسیار است. عده‏اى معتقدند که علامه مجلسى شاگردان بسیارى داشته و آنها بودند که اخبار بحار را جمع ‏آورى نموده و مرتب میکردند و نشان استاد خود میدادند و او نیز در ذیل بعضى از روایات بیان یا توضیح مینوشت، و عناوین بعضى از بابها را نیز شخصا مینگاشته است. عده دیگر هم اظهار عقیده میکنند که او شخصا اخبارى را از مظان خود بیرون آورده، و در یک جا جمع کرده و این نشانه علمیت نیست! علامه محدث مرحوم حاج میرزا حسین نورى که او را «مجلسى دوم» خوانده ‏اند

، در کتاب فیض القدسى میگوید: این سخن کسى است که اهل تألیف و تصنیف نیست زیرا بیرون آوردن اخبار از کتابها و جمع کردن در یک جا نمیتواند شخصى را فقیه کند، در صورتى که ما علامه مجلسى را با دانش و فقه و علم بسیار مى ‏بینیم، تا جایى که بزرگانى چون استاد کل وحید بهبهانى و علامه بحر العلوم و استاد اعظم حاج شیخ مرتضى انصارى در آثار خود از وى به «علامه» تعبیر میکنند.

این نظریه علامه نورى بود، ما نیز با قلت اطلاع و بضاعت مزجاه در این باره مطالعات زیادى نمودیم و مخصوصا نسخه‏ هاى خطى بحار الانوار را مشاهده کرده، خصوصیات آن را ملاحظه نمودیم و اینک خلاصه مطالعات خود را در زیر مى ‏آوریم:

اولا در هیچ یک از کتب «تراجم» علما و هیچ کتاب دیگرى ندیده ‏ایم که نوشته باشند علامه مجلسى این کتاب را با کمک شاگردان خود نوشته، و این حرف شایعه ‏اى بیش نیست، و شاید اشخاص مغرض باعث انتشار آن در بین عوام مردم شده باشند و بعد هم سرایت به بعضى از خواص کرده، و آنها نیز بدون تعمق و تتبع و رنج مطالعه، این سخنان واهى را بر زبان رانده و میرانند.

ثانیا بسیار دور مینماید که هیئتى از فضلا و شاگردان مجلسى مأمور این کار پر زحمت شده باشند، و با این وصف علامه مجلسى با آن مقام شامخ علمى و دینى در مقدمه بحار و یا در خاتمه کار اشاره بآن اشخاص مؤثر نکرده باشد! علامه مجلسى در جلد بیست و پنجم صریحا مینویسد: یکى از شاگردانم اخیرا کتابهائى را پیدا کرده و بمن اطلاع داده است. که بظن قوى مقصود نابغه نامى میرزا عبد الله اصفهانى مؤلف «ریاض العلماء» بوده است. کسى که از این یک کار کوچک شاگردش تمجید میکند، و از نوشتن آن ابا ندارد، چطور ممکن است از زحمات کلى آنها در تألیف بحار نام نبرد؟

ثالثا- میرزا عبد الله اصفهانى نامبرده که شرح حال استادش را در «ریاض- العلماء» نوشته و همچنین میرزا محمد اردبیلى شاگرد دانشمند دیگرش در کتاب «جامع الرواه»، و سید نعمت الله جزائرى در تألیفات خود، و شیخ حر عاملى همعصر او در «امل الامل» از وى و کتاب بحار الانوارش نام میبرد، هیچ کدام از هیئتى که مأمور تألیف بحار بوده ‏اند نامى نمیبرند! جاى تردید نیست که اگر مطلب چنین بود، بهیچ وجه از نظر دانشمندان معاصر وى و شاگردان انبوهش پوشیده نمیماند، و بالاخره در بین معاصرین و استادان و شاگردانش بخصوص بعضى از علماى طرفدار فلسفه و تصوف و فرقه‏ هاى صوفیه که دشمن وى بوده‏اند، سر و صدائى براه میانداخت ولى مى ‏بینیم دوست و دشمن و معاصرین و شاگردانش همه او را مؤلف کتاب بحار الانوار دانسته ‏اند.

خود او هم در اول و آخر تمام مجلدات بحار این کتاب را تألیف خود دانسته است و با هیچ منطقى نمیتوان اثبات کرد که او فقط نظارتى داشته، و بعد نتیجه زحمات دیگران را بنام خود تمام کرده، بدون اینکه اشاره باین مطلب نماید و شاگردان او هم بعدها اسمى از این موضوع نبرند، و او را به بهترین وجه با معنویت تمام و شخصیت ممتاز بستایند!

رابعا- ما مجلدات بحار را دیده ‏ایم. بسیارى از دانشمندان هم دیده ‏اند، دیگران هم میتوانند در کتابخانه ‏هاى بزرگ و نزد متصدیان طبع جدید آن به بینند، و در کلیشه‏ هائى که در برخى از مجلدات بحار چاپ جدید و از جمله دو کلیشه که در همین کتاب چاپ شده بنگرند، تا عرایض ما را تصدیق کنند.

خامسا- از مشاهده مجلدات مختلف بحار الانوار بخوبى پیداست که علامه مجلسى تمام آیات و دعاها و عناوین بابها و سند روایات را شخصا مینوشته، و بسیارى از روایات را نیز تا آخر ذکر میکرده، بعدا در شرح بعضى از روایات «بیان» یا «توضیح» و یا «ایضاح» و غیرها داشته که آنها را نیز خود مینگاشته است. در برخى از موارد در باره دانشمندان و کتاب آنان نیز سخن میگوید و توضیحات لازم میدهد که تمام این موضوعات در اغلب مجلدات بحار بقلم خود وى هم اکنون موجود است، حتى در بسیارى از موارد ده بیست صفحه را از اول تا آخر شخصا نوشته است!

آرى در بعضى از مجلدات بحار، علامه مجلسى عنوان باب و سند روایت و کتابى را که باید از آن نقل کرد خود مینوشته و بعد بدیگرى میداده که روایت را مطابق راهنمائى او از همان کتاب بنویسد، و کاملا پیداست که این افراد همه از دانشمندان نبوده‏اند. زیرا: اگر اینان عده‏اى از فضلا بودند جهت نداشت که آیات و دعاها را خود وى بنویسد، و تمام اعراب کلمات را بگذارد، این بخوبى میرساند که آن افراد کاتب عادى بوده‏اند و مجلسى اطمینان بآنها نداشته و فقط گاهى از آنها براى نوشتن متن روایت استفاده میکرده است.
بهمین جهت مى‏بینیم بعد از نوشتن روایت چون کاتب اشتباه کرده، آن را خط زده و در ذیل و حاشیه همان صفحه شخصا روایت را بطور صحیح نوشته است، چنان که در کلیشه دوم این کتاب ملاحظه میکنید.

بعضى اوقات هم دستور میداده کاتب متن روایتى را بنویسد و زیر آن را براى بیان و توضیحات وى خالى بگذارد، و چون فرصت نمیکرده بعضى از بیان‏ها و توضیحات نوشته نشده و جاى آن همچنان سفید مانده است!

سادسا- از بیان‏ها و توضیحات علامه مجلسى در ذیل بعضى از اخبار این کتاب بخوبى پیداست که شخصا با دقت و مطالعه کامل تمام اخبار را میدیده. مثلا در بیان یک روایت در جلد سوم میگوید: در این باره در فلان کتاب بحث خواهم کرد یا در وسط جلد چهارم مینویسد روایاتى در این خصوص در فلان باب هم خواهد آمد، یا سابقا در فلان باب و فلان کتاب گذشت، یا در جلد چندم گفتیم که همه حاکى از این است که تمام امور مربوط بتألیف کتاب بعهده خود وى بوده. از خطوط بعضى از مجلداتى که بنظر ما رسیده پیداست که علامه مجلسى قلمى سریع داشته و تمام آیات و دعاها را اعراب میگذاشته است. نویسنده با دقت ملاحظه کردم و ندیدم که در میان آن همه مطالب و آن همه کسره و ضمه و فتحه و تشدید و مد و غیره اشتباهى روى داده باشد! و راستى باید مجلس را یک دانشمند کار کشته بتمام معنى موفق دانست.

سابعا- دانشمند بزرگوار سید عبد الله پسر سید نور الدین جزائرى در اجازه‏ کبیره خود در شرح حال جدش علامه متتبع سید نعمت الله جزائرى مینویسد: وى از کسانى بوده که در تألیف بحار و مرآت العقول باستادش علامه مجلسى کمک میکرد» همین مضمون را سابقا هم در باره آمنه بیگم خواهر دانشمند مجلسى از کتاب ریاض الجنه زنوزى و ریاض العلماء نقل کردیم که آن بانوى فاضله هم در تألیف بحار و غیره به برادرش کمک میکرد.

این مطلب بر ارباب تألیف و تصنیف پوشیده نیست که هنگام تألیف خواه ناخواه مؤلف از همکارى بعضى از نزدیکان و شاگردان خود استفاده مى ‏نماید، این امور هیچ گونه دلیلى بر کسر شأن مؤلف نیست، و از وزن او نمیکاهد. مثلا اگر مجلسى نوشتن قسمتى از متن روایتى را بخواهرش یا بیکى دو نفر از شاگردانش محول میکرده و آنها در طول این چند سالى که او مشغول تألیف این کتاب بزرگ بوده بعضى اوقات بوى کمک کرده‏اند، دلیل این نیست که علم و اطلاع آنها بحار را بوجود آورده و کتاب را باید تألیف عده‏اى دانست! بهمین جهت ما نیز مانند تمام دانشمندان متتبع و مطلع و اهل فن عقیده داریم که این کتاب با عظمت تألیف آن علامه روزگار است و این شهرت عوامانه یا مغرضانه کوچکترین تأثیرى در دگرگون ساختن واقعیات ندارد.

آنچه باختصار در این جا نوشتیم نتیجه تتبعات شخصى خود ما بود، بعد از نگارش این مطالب که تدریجا بچاپ میرسد مکتوبى از مرحوم آیت الله حجت که از مراجع تقلید و مجتهدین بزرگ عصر اخیر بودند، و در سال ۱۳۷۱ قمرى در قم برحمت ایزدى پیوستند، بنظر رسید که هر چند نظریات نویسنده مفاد برخى از نظرات آن مرحوم است، ولى چون نظریه ایشان با تعمقى بیشتر و تتبعى بسیار کاملتر میباشد، و داراى مطالب تازه‏اى است، عینا درج مى‏کنیم و توجه خوانندگان را بدان معطوف میسازیم.

نظریه مرحوم آیت الله حجت در باره چگونگى تألیف بحار الانوار

کتاب «بحار الانوار» از متنهاى جامعى است که سلسله تألیفات طائفه (شیعه) و مفردات محدثین، ثانى او را در میان خود نداشته، و اخبار انبوهش از منابع عصمت سلام الله علیهم که در وى ودیعه گذارده شده، در هیچ جامعى از جوامع بمقام تجمع نیامده.البته تنهائى و بى ‏نظیرى اولین شاهد ارجمندى مقام و اهمیت موقع میباشد.

و او را (چنانچه میتوان گفت) تالى اعجاز قرار داده، علاوه بر جودت نظم و حسن ترتیب و جمع اشتمال بر آیات کریمه مربوطه باخبار، باز بعلاوه بیانات و توضیحات و تذئیلات اخبار منقوله که پر از جهات ادبیه و نکات تاریخیه و مباحث نظریه بوده و مثل دریاهاى متلاطم با تراکم امواج حیرت‏آور خود پیش چشم مراجع و متتبع جلوه- گر شده و خود نمائى مینماید.

چنانچه از قرائن پیداست، منظور اصلى از تألیف کتاب بحار جمع متفرقات اخبار و حفظ اصول از تفرق و انقراض بوده، چنانچه عده زیادى از اصول امامیه بواسطه عوامل تفرقه و مجهولیت با مرور دهور از بین رفته، و متتبع در معاجم و تراجم رجال و محدثین بکمیت زیادى از رسائل و اصول و تألیفات بر میخورد که اکنون در دست ما از آنها نشانى بجز نام و عینى بجز اثر بیادگار نمانده.

بهمین جهت است که در این کتاب اخبارى پیدا مى‏شود که ظاهر الضعف هستند یا از کتب و جزواتى نقل شده‏اند که شأن شخصى، مثل مجلسى (ره) اجل از اینست که از آنها نقل نماید، فضلا از اینکه اعتماد هم بفرماید، خاصه در قسمت فضائل و مناقب ائمه (ع).
ولى عذر مؤلف واضح و منظورش تنها جمع و حفظ بوده، علاوه بر کثرت مشاغل ایشان، چنانچه بعضى از قرائن وى خواهد آمد، و همچنین کثرت تألیف ایشان مشهور است، و همچنین در دسترس نبودن نسخ بعضى از کتب و تراجم مؤلفین آنها بسا موجب مجهولیت مؤلفش شده مثل کتاب «ثاقب المناقب» که مؤلف (مجلسى ره) از صاحبش بلفظ «بعض قدماء» تعبیر میکند.

و عجب‏تر از آن کتاب «الامامه و التبصره» است که نسبت میدهد به على بن بابویه، با اینکه سند کتاب مساعد نیست، بلکه این کتاب «جامع الاحادیث» على بن احمد بن جعفر قمى مؤلف کتاب «العروس» است.

و از همین باب است اینکه نسبت میدهد کتاب «ازاحه العله فی معرفه القبله» را به فضل بن شاذان (کتاب «العشره» چاپ کمپانى صفحه ۱۵۲) با اینکه در جاى دیگر بخلاف همین کلمه بشاذان بن جبرئیل قمى نسبت میدهد (کتاب العشره چاپ کمپانى صفحه ۱۵۳) و مثل همین اشتباه و تناقض بصاحب وسائل هم رخ داده و همین کتاب را در وسائل بفضل بن شاذان، و در فهرست وسائل بشاذان بن جبرئیل نسبت داده! و همچنین محدث نورى در مستدرک، طعن بر صاحب وسائل زده و غفلت از فهرست کرده است. پیش ما سه جزء از اجزاء بحار از نسخه مؤلف موجود است که همان سه جزء کتاب الایمان و الکفر و مکارم الاخلاق میباشند.

آنچه تدبر در آنها بدست میدهد و در غیر آنها از نسخ اصل بحار مشاهده نموده- ایم، اینست که: حال این کتاب در چگونگى تألیف و وضع و کتابت غیر از وضعیت حال سایر تألیفات میباشد. کسى که در یکى از این مجلدات تأمل بکند خواهد دید که جزوات چندى است که هم از حیث کاتب مختلف و هم از حیث خط و قلم مختلف میباشد و بسا حجم و اندازه صفحات و گاهى مقدار و عدد اوراق جزوات هم مختلف و بعضى بزرگ و بعضى کوچک هستند.

و بسا در میان یک جزوه چند صفحه سفید یا در صدر یا ذیل یک صفحه مقدارى سفید دیده مى‏شود و با این اختلاف فاحش از حیث خط و قلم غالبا خط مؤلف نیستند فقط غالب عناوین ابواب و آیات در صدر ابواب دارند و بیانات که در ذیل اخبار ثبت شده‏اند به خط خود مؤلف‏اند. با این همه بیاناتى که در جلد مکارم الاخلاق ذکر شده با خط غیر است و نوعا ازکتاب مرآت العقول (شرح کافى تألیف مجلسى) نقل شده حتى اینکه لفظ مصنف که در مرآت العقول بعد از نقل، لازم التغییر بود، بهمان حال باقى است (مثل اینکه لفظ مصنف که در مرآت العقول مراد صاحب کافى است بهمان حال باقى مانده) و گاهى بیانات مختصره دو کلمه سه کلمه با خط غیر مؤلف پیدا مى ‏شود و گاهى بعضى از اغلاط هم بحال خود بیمقابله باقى مانده. و از همین قبیل گاهى بعضى از روایات در غیر باب خود ذکر شده و بهمان حال باقى مانده (مثل اینکه در جلد (۱۱) طبع کمپانى صفحه ۹۷ باب ۸- احوال اصحاب ابى جعفر الباقر علیه السلام در حاشیه دارد «کا» محمد بن یحیى و محمد بن احمد الروایه) روایتى است متعلق بحال ابى جعفر محمد جواد علیه السلام و عجبتر اینکه عینا همان روایت را در همین کتاب در احوال حضرت ابى جعفر محمد جواد وارد کرده (جلد ۱۱- چاپ کمپانى صفحه ۱۲۹ «باب فضائله و مکارم اخلاقه» روایت ثانیه- کا- عن محمد بن یحیى الخ) و نظیر این در جاهاى متفرق بحار زیاد است.

و در بعضى جاهاى ابواب صدر روایات و اسناد چند کلمه از سند بخط مؤلف و ما بقى سند و متن بخط غیر میباشد.
و از اختلاط خطوط و کتاب که گاهى بخط نسخ و گاهى ثلث و گاهى تحریر و گاهى خوب و گاهى بد میباشد، و همچنین از تفویض مؤلف امر نقل روایت را بصاحبان خطوط، پر روشن است که آنها عده‏اى از تلامذه و اطرافیان مؤلف بوده‏اند که امر نظم را بآنها واگذار نموده و استعانت مى‏جسته و از طبقه کتاب و نویسندگان بوده ‏اند.

و از مجموع این خصوصیات و ضم این قرائن بهمدیگر میتوان گفت که مؤلف کتاب را جزوه جزوه کرده و میان تلامذه و اطرافیان خود پخش کرده و بموجب دستورى که بآنها میداده، اخبار را از مظانش نقل میکرده‏اند و بترتیبى که اشاره مینموده‏اند و عناوین بابها را مینوشته بهمان ترتیب وضع اخبار در ابواب مینموده‏اند و مواردى که محتاج ببیان بوده در ذیل اخبار سفید میگذاشتند و مؤلف بحسب اقتضاء
بیانى با خط خود در مورد- آن- مینوشته، و در همه این احوال گاه در یک مجلس و گاه متفرق بوده ‏اند.

و همچنین استفاده مى‏شود که تمام کتاب در زمان مؤلفش از مسوده به مبیضه منتقل نشده بلکه بعضى مجلدات آخرى بهمان عنوان مسوده مانده است و براى این مطلب علاوه بر شواهدى که گذشت که دلالت داشتند بعدم فراغت و کثرت اشتغالات تألیفى و مشاغل شرعى مؤلف، که غالبا ممکن نکرده که بچیزى که مینوشته مرتبه دیگر مرور نموده و اصلاح نماید این موضوع را شاهد میتوان گرفت که در طبع کمپانى (که اول چاپ است) در بسیارى از موارد در ذیل بعضى ابواب بیاض اصل بهمان نحو باقى مانده و از این عجیبتر جزء اول چاپ تبریز است و الحمد لله قم- حجه الکوه‏کمرى‏ 

نظر علامه مجلسى در تألیف بحار الانوار

یکى از موضوعاتى که در خصوص «بحار الانوار» علامه مجلسى دستاویز بعضى ازمردم پر مدعاى بى ‏اطلاع قرار گرفته و بدان وسیله بنظر قاصر خود میخواهند از وزن این کوه سنگین بکاهند، وجود بعضى از مطالب ضعیف و غیر مناسب، یا مکررات خسته ‏کننده و مدارک و منابع ضعیف، در این کتاب است.

در صورتى که این نیز نشانه عدم آشنائى و انصاف این قبیل افراد (اعم از دوست و دشمن و خودى و بیگانه و عالم و جاهل) میباشد. زیرا اگر اینان با یک مطالعه سطحى علل تألیف بحار و زمان و مکان و شرائطى را که موجب تصمیم علامه مجلسى براى انجام این منظور گردید، در نظر میگرفتند، نه تنها این طور در باره این کتاب فکر نمیکردند، بلکه مانند افراد مطلع و اهل فن، به روح بزرگ و همت عالى علامه مجلسى درود میفرستادند.

گرچه علامه مجلسى خود در مقدمه جلد اول بحار علل تألیف کتاب را شرح میدهد، و احتیاج به توضیح بیشتر ندارد ولى با این وصف لازم میدانیم که مختصر توضیحى در این باره بدهیم: علامه مجلسى در عصرى میزیسته که فلسفه و عرفان، فقه و حدیث اهل بیت را تقریبا تحت الشعاع قرار داده بود، علما و فقهاى شیعه بیشتر میل بفلسفه داشتند، و فقه و حدیث در درجه دوم أهمیت قرار داشت.

اندکى پیش از وى فیلسوف نامى میرداماد و بعد از او شاگردش صدر المتألهین شیرازى و فرزند وى و دامادهایش ملا عبد الرزاق لاهیجى و ملا محسن فیض از کسانى بودند که عمر خود را در فلسفه و عرفان صرف کرده و در اوائل کار و پیش از احساس خطر بمنقول و حدیث و اخبار کمتر توجه داشتند. ادامه این وضع مکتب اهل بیت و رواج افکار نورانى آنها را سخت مورد تهدید قرار میداد، و آینده وخیمى را براى علوم دینى مجسم میساخت.

بعلاوه کتابهاى اخبار شیعه بر اثر تاخت و تازها و جنگها و غارتهائى که مکرر در ایران روى داده بود، و محدودیتهائى که شیعیان پیش از ظهور صفویه داشتند، نوعا از میان رفته و آنها که باقى مانده بود چندان در دسترس نبود. بهمین جهات شیعه از نظر حدیث و اخبار و فرایض و سنن سخت در مضیقه بود، و بمیزان زیادى محتاج به یک دائره المعارف شامل همه گونه اخبار در هر باب و موضوع بودند.

این علل و عوامل بود که موجب تصمیم علامه مجلسى براى تألیف بحار الانوار گردید. علامه مجلسى میدانست که عمر زودگذر فرصت اینکه او بتواند تمام اخبار را جمع، و بعد مرتب و منظم و تهذیب و تنقیح نماید بوى نخواهد داد، پس چه بهتر که تمام اخبارى که در کتب معتبر شیعه است، همه را یک جا جمع کند، حتى اگر سند آنها ضعیف و احیانا کتاب غیر معتبرى باشد، مشمول نظر وسیع او که حفظ تمام اخبار از زوال و نیستى است قرار گیرد و هر جا فرصت کرد بدون اینکه خود را معطل کند، با نوشتن «بیان» و «توضیح» و «ایضاح» باجمال و تفصیل توضیحى داده و بگذرد، و تحقیق و تفکیک و تهذیب و دقت و تعمق بیشتر را به فرصتهاى مناسب موکول کند، یا براى نسل‏هاى بعدى بگذارد! بهمین جهت مى ‏بینیم بعضى از نسخه‏ ها را که مغلوط بوده، یا جملاتى از آن سقط شده، با همان صورت در بحار آورده است تا مبادا «بحار الانوار» از آن خالى بماند حتى در بعضى از بیان‏ها میگوید: «نسخه مغلوط و غیر مرتب و مشوش است، ولى ما آن را نقل کردیم تا اگر بعد از ما نسخه اصل پیدا شود، از روى آن مقابله و تصحیح گردد و گر نه همین نسخه هم که احیانا خالى از فائده نیست، از بین نرود، و اسمى از آن باقى بماند»!! در حقیقت مجلسى با تألیف بحار الانوار دریائى بوجود آورده که همه گونه گوهرهاى قیمتى و درهاى گرانبها، در کنار خزفها و لجنهاى دریائى، یک جا در آن یافت مى‏شود، و البته دریا هم جز این نمیتواند باشد! آرى بحار الانوار علامه مجلسى دریاست، و در دریا همه چیز پیدا مى ‏شود!

مستدرک و منتخب و فهرست‏هاى بحار الانوار و سایر کتب مجلسى‏

گذشته از ترجمه آثار علامه مجلسى، بعضى از آنها نیز توسط جمعى از علماء استدراک، و انتخاب شده، و فهرس‏هائى نیز بر آن نوشته ‏اند که همه را علامه تهرانى دام بقائه در «الذریعه» نگاشته است، و ما نیز در زیر مى‏ آوریم:

۱- جامع الانوار- مختصر جلد هفتم بحار- تألیف آقا نجفى اصفهانى.

۲- نیز مختصر جلد هفتم- از آقا رضى بن ملا محمد نصیر بن ملا عبد الله بن ملا محمد تقى مجلسى، نوه برادر علامه مجلسى.
۳- جوامع الحقوق- منتخب جلد شانزدهم بحار- آقا نجفى اصفهانى.

۴- درر البحار- تألیف ملا محمد بن محمد بن المرتضى مشهور به نور الدین برادرزاده ملا محسن فیض کاشانى که مکررات و سندهاى آن را حذف کرده و احادیث متقن و موثق را انتخاب نموده و بعضى از مجلدات آن را مختصر کرده است، و بعضى از آنها هم طبع شده است.

۵- مختصر المزار، مختصر جلد بیست و دوم بحار- توسط یکى از فضلاى گرگان.

۶- الشافى- جمع بین بحار و وافى در هفت جلد بزرگ، تألیف ملا محمد رضا ابن ملا عبد المطلب تبریزى که مکررات و بیان‏هاى آن را انداخته است.

۷- منتخب تمام بحار الانوار

۸- مستدرک بحار- تألیف علامه متتبع مرحوم میرزا محمد تهرانى مقیم سامره که تمام بحار را استدراک کرده است.

۹- جنه المأوى- مستدرک جلد سیزدهم- تألیف علامه نورى.

۱۰- معالم العبر- نیز تألیف علامه نورى استدراک جلد هفدهم- که بضمیمه دو کتاب مزبور بطبع رسیده است.

۱۱- سفینه البحار- تألیف محدث جلیل مرحوم حاج شیخ عباس قمى در دو جلد- این کتاب بترتیب حروف تهجى فهرست کامل تمام دوره بحار الانوار است. سفینه- البحار از کتابهاى ذى قیمت و پر مطلب و متقن شیعه است. علاوه بر اینکه فهرست بحار الانوار است، داراى مطالب متنوع و سودمند میباشد، و در کمال اعمال سلیقه و حسن قریحه توسط محدث بزرگوار مزبور، در مدت بیست سال تنظیم و تألیف شده است. ولى متأسفانه این کتاب براى بحار طبع جدید ایجاد اشکال مینماید. زیرا سفینه به ترتیب بیست و پنج جلد طبع سابق بحار تنظیم شده و تطبیق آن با مجلدات بحار چاپ جدید، مشکل و چندان قابل استفاده نخواهد بود. بسیار بجا است که یک یا چند تن از دانشمندان همت کنند، و رموز آن را بچاپ جدید برگردانند که در این صورت خدمتى بسزا بعلم و دین کرده‏اند، و زحمات آن محدث جلیل القدر نیز همچنان محفوظ خواهد ماند.

۱۲- مفتاح الابواب- فهرست ابواب بحار- در سال ۱۳۵۲ در تهران چاپ شده است.

۱۳- فهرست احادیث بحار با تعیین کتبى که بحار از آنها گرفته است.

۱۴- فهرست کتبى که مدارک و مصادر بحار بوده است.

۱۵- فهرست بعضى از مطالب بحار.

۱۶- مصابیح الانوار- فهرست ابواب بحار براى سهولت استدراک آن.

ترجمه‏ هاى بعضى از کتب علامه مجلسى‏

بعضى از کتابهاى علامه مجلسى از عربى بفارسى و از فارسى بعربى و زبان اردو ترجمه شده، بعضى از آنها هم بطبع رسیده و برخى هم چندین ترجمه شده که ذیلا از نظر خوانندگان میگذرد:

۱- ترجمه جلد اول و دوم بحار الانوار- که یکى از علماء براى یکى از شاهزادگان سلاطین هند بنام شاهزاده سلطان محمد بلند اختر بفارسى ترجمه کرده است.

۲- نیز ترجمه جلد اول بحار بنام «عین الیقین»

۳- ترجمه جلد دوم بحار- موسوم به جامع المعارف که در ایران بطبع رسیده است‏ .

۴- ترجمه جلد ششم بحار- توسط یکى از علماى اعلام‏

۵- ترجمه جلد هشتم بحار- بنام «مجارى الانوار»

۶- ترجمه جلد نهم بحار- مترجم: آقا رضى بن ملا محمد نصیر بن ملا عبد الله بن محمد تقى اصفهانى

‏ ۷- ترجمه جلد دهم بحار- مترجم: مفتى میر محمد عباس شوشترى لکهنوئى

۸- ترجمه جلد دهم بحار- مترجم: میرزا محمد على مازندرانى

۹- ترجمه جلد دهم بنام محن الابرار.

۱۰- ترجمه بزبان اردو

۱۱- ترجمه جلد سیزدهم- مترجم: شیخ محمد حسین بن محمد ولى ارومى طبع طهران.

۱۲- ایضا ترجمه جلد سیزدهم مترجم: میرزا على اکبر ارومى

۱۳- ترجمه دیگرى که یکى از علماى هند بدرخواست «شاه بیگم» زوجه سلطان نصیر الدین حیدر، ترجمه نموده است‏

۱۴- ترجمه جلد چهاردهم مترجم: آقا شیخ محمد تقى اصفهانى معروف بآقا نجفى متوفى بسال ۱۳۳۴

۱۵- ترجمه جلد هفدهم بنام «حقایق الاسرار» نیز ترجمه آقا نجفى مزبور

۱۶- ترجمه اعتقادات: بوسیله یکى از علماء.

۱۷- نیز ترجمه اعتقادات. مترجم: ملا محمد کاظم هزار جریبى

‏ ۱۸- نیز ترجمه اعتقادات بزبان اردو مترجم: مولى عابد حسین هندى، در هند بطبع رسیده

‏ ۱۹- ترجمه جلاء العیون بزبان اردو- مترجم: سید محمد باقر هندى معاصر.

۲۰- ترجمه جلاء العیون بعربى. مترجم: علامه نامى سید عبد الله شبر متوفى بسال ۱۲۴۲٫

۲۱- مختصر ترجمه جلاء العیون بنام «منتخب الجلاء» و مختصر دیگرى نیز از سید عبد الله شبر نامبرده

‏ ۲۲- ترجمه تحفه الزائر بعربى- مترجم: نیز سید عبد الله شبر

۲۳- ترجمه حق الیقین بزبان اردو- مترجم: سید محمد باقر هندى سابق الذکر

۲۴- ترجمه حق الیقین «بزبان عربى»: مترجم: سید عبد الله شبر سابق الذکر

۲۵- ترجمه حق الیقین «بزبان عربى»: مترجم: ملا محمد مقیم بن درویش محمدخزاعى

‏ ۲۶- ترجمه حلیه المتقین بزبان اردو- مترجم: سید مقبول احمد دهلوى معاصر، بنام تهذیب الاسلام

‏ ۲۷- ترجمه حلیه المتقین بعربى

‏ ۲۸- ترجمه عین الحیات بزبان اردو، مترجم: سید محمد باقر سابق الذکر

۲۹- ترجمه عین الحیات بزبان عربى، مترجم: یکى از علماء

وفات علامه مجلسى‏

علامه مجلسى بعد از یک عمر گرانبها و تعلیم و تربیت صدها شاگرد دانشمند، و تألیف و تصنیف و ترجمه ده‏ها کتاب سودمند و مؤثر دینى بعربى و فارسى، و آن همه آثار خیرى که از خود بیادگار گذارد، مطابق نقل «روضات الجنات» از میر محمد حسین خاتون‏ آبادى سابق الذکر که خود نوه مجلسى بوده است، در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان سال ۱۱۱۰ هجرى، اوائل سلطنت شاه سلطان حسین صفوى در سن هفتاد و سه سالگى چشم از این جهان فانى فرو بست و روح پر فتوحش بآشیان جنان پرواز نمود، و در مسجد جامع اصفهان پهلوى پدر علامه ‏اش ملا محمد تقى مجلسى مدفون گردید. آرامگاه مجلسى از زمان درگذشتش تا کنون همواره مزار مجاورین و مسافرین از زن و مرد مسلمان بوده است.

این فرد شعر ماده تاریخ روز و ماه و سال رحلت آن مرحوم است و الحق که نیکو سروده شده است:

ماه رمضان چو بیست و هفتش کم شد

تاریخ وفات باقر اعلم شد

توضیح اینکه جمله «ماه رمضان» بحساب ابجد (۱۱۳۷) مى ‏شود که اگر بیست و هفت از آن کم کنیم (۱۱۱۰) خواهد شد! ضمنا شاعر نکته سنج با کسر بیست و هفت از ماه رمضان اشاره بروز و ماه واقعه فوت او هم کرده است! بعلاوه این دو دلیل دلیلهاى دیگر هم در دست است، و همه شواهد زنده است که علامه مجلسى در سال ۱۱۱۰ دیده از این جهان فرو بسته، بنا بر این جاى بسى تعجب است که در پشت مجلدات بحار الانوار طبع جدید صریحا (۱۱۱۱) نوشته ‏اند که بدون شک اشتباه است.

مقدمه ؛مهدى موعود ( ترجمه جلد ۵۱ بحار الأنوار) //استاد على دوانى

زندگینامه ملا محسن فیض کاشانى (۱۰۰۷- ۱۰۹۱ ق)

ولادت و نسب

محمد مشهور به ملا محسن و ملقب به فیض در چهاردهم ماه صفر سال ۱۰۰۷ ق . در یکى از معروف ترین خاندان علم ، عرفان و ادب ، که سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن مى رسد در کاشان به دنیا آمد.
پدرش رضى الدین شاه مرتضى (۹۵۰ – ۱۰۰۹ ق ) فقیه ، متکلم ، مفسر و ادیب در کاشان حوزه تدریس داشته و از شاگردان ملا فتح الله کاشانى (متوفى ۹۸۸ ق ) و ضیاء الدین محمد رازى (متوفى ۱۰۹۱ ق ) بوده است .

مادر او زهرا خاتون (متوفى ۱۰۷۱ ق ) بانویى عالم و شاعر، دختر ضیاء الدین العرفا رازى (از عالمان بزرگ شهررى ) بوده است . جد فیض تاج الدین شاه محمود فرزند ملا على کاشانى ، عالم و عارفى شاعر از ناموران زمان خویش در کاشان بوده و در آنجا مدفون است .

دوران کودکى و تحصیلات

ملا محسن چهارمین فرزند شاه مرتضى در دو سالگى پدر خود را از دست داد. از آن پس دایى و عمویش تعلیم و تربیت او و دیگر برادرانش را به عهده گرفتند و چون فیض از برادران خود باهوش تر بود مقدمات علوم دینى و بخشهایى از آن را تا سن بلوغ در کاشان نزد عمو و دایى اش نورالدین محمد مشهور به حکیم و آخوند نورا (متوفى ۱۰۴۸ ق ) فرا گرفت .

بیست ساله بود که با برادر بزرگش عبدالغفور براى ادامه تحصیل به اصفهان که در آن روزگار پایتخت کشور و مرکز تجمع علماى بزرگ و اساتید ماهر در رشته هاى مختلف علوم اسلامى بود، رهسپار گردید و از این موقعیت مناسب که در هیچ یک از شهرهاى ایران و دیگر ممالک اسلامى یافت نمى شد بیشترین بهره ها و استفاده هاى علمى را برد.

مشهورترین استادان و ناموران اجازه اجتهاد و نقل روایت فیض در اصفهان ، ملا محمد تقى مجلسى (متوفى ۱۰۷۰ ق )، شیخ بهایى (متوفى ۱۰۳۱ ق )، در علوم فقه و حدیث و تفسیر و میرداماد (متوفى ۱۰۴۰ ق ) میرفندرسکى (متوفى ۱۰۵۰ ق ) و ملاصدرا (متوفى ۱۰۵۰ ق ) در فلسفه ، عرفان و کلام بوده اند. پس از آن ملا محسن با شنیدن خبر ورود سید ماجد بحرانى (متوفى ۱۰۲۸ ق ) به شیراز، از اصفهان به آنجا رفت و مدت دو سال نزد ایشان به تکمیل علم حدیث و روایت پرداخت و از او نیز اجازه نقل روایت گرفت و به اصفهان بازگشت و بار دیگر در حلقه درس و بحث شیخ بهایى حاضر شد و استفاده هاى شایان برد.
در این سالها که فیض از تقلید مستغنى و براى حج مستطیع شده بود عازم بیت الله الحرام گردید و در آنجا به ملاقات شیخ محمد فرزند حسن فرزند زین الدین عاملى (متوفى ۱۰۳۰ ق ) رفت و از آن بزرگوار پس از استفاده هاى علمى ، اجازه روایت و نقل حدیث دریافت کرد.

او پس از مراجعت از مکه به شهرهاى دیگر ایران مسافرت کرد و از دانشمندان آن شهرها بهره برد تا زمانى که ملاصدرا از شیراز به قم مهاجرت کرد و در کهک قم اقامت گزید. در این موقعیت که ملاصدرا دوره ریاضت و علم باطنى را شروع کرده بود ملا محسن و ملا عبدالرزاق لاهیجى به سویش شتافته ، مدت هشت سال مونس تنهایى او بودند و در مصاحبتهاى شبانه روزى با استاد استفاده کامل معنوى مى بردند.

در این دوران (۱۰۴۰ – ۱۰۲۹ ق ) ملاصدرا دو دختر فاضل و عالم خود را به دو شاگردش ملا محسن و ملا عبدالرزاق تزویج کرد و آن دو شاگرد و داماد را به (فیض ) و (فیاض ) لقب داد. در همین زمان از سوى حاکم شیراز از ملاصدرا تقاضاى مراجعت به شیراز شد. او این دعوت را پذیرفت . فیض نیز همراه استاد و پدر همسرش به شیراز رفت و نزدیک به دو سال در آنجا ماند. بعد از این مدت او به کاشان بازگشت و به امر تدریس ، تعلیم ، تبلیغ و ترویج و تالیف و تصنیف مشغول گردید و گاه در قمصر و کاشان با جمعى از دوستان نماز جمعه اقامه نمود.

شاگردان معروف فیض

ملا محسن شاگردان فراوانى داشت . آنان علاوه بر استفاده هاى علمى و معنوى از او به کسب اجازه هاى اجتهاد و نقل حدیث نیز مفتخر گردیده بودند .

معروفترین شاگردان ایشان عبارتند از:

محمد مشهور به علم الهدى (۱۰۲۹ – ۱۱۱۵ ق ): فرزند فیض که از دوران کودکى تا پایان عمر نزد پدر حضور داشته و تالیف و تصنیف کتاب و رساله ها با او همکارى مى کرده است . علم الهدى از پدر چندین اجازه مختصر و طولانى دریافت نموده و خود او داراى آثار علمى فراوان مى باشد.

احمد مشهور به معین الدین (۱۰۵۶ – ۱۱۰۷ ق ): فرزند دیگر فیض که او نیز در فقه و حدیث متبحر و داراى تالیفاتى بوده است .

محمد مومن فرزند عبدالغفور (برادر فیض ): از فقیهان و مدرسان عصر خود که در یکى از شهرهاى مازندران به تعلیم و تدریس طلاب و محصلان علوم دینى اشتغال داشته است .

شاه مرتضى دوم : پسر برادر فیض و دو فرزند او به نامهاى محمد هادى و نورالدین محمد که هر سه از فاضلان عصر خود و داراى کتاب و رساله هاى متعدد بوده اند.
ضیاء الدین محمد: او فرزند حکیم نورالدین دایى فیض (متوفى ۱۰۴۷ ق ) است که عالمى حکیم و عارفى دانشمند و شاعر بوده است .
ملا شاه فضل الله و ملا علامى : خواهر زادگان فیض و فرزندان ملا محمد شریف . این دو در علوم عقلى و نقلى صاحبنظر بودند و شاه فضل الله حدود چهل تالیف در موضوعات فقه ، تفسیر و کلام داشته است .

ملا محمد باقر مجلسى (۱۰۳۷ – ۱۱۱۱ ق ) مولف بحارالانوار.

سید نعمت الله جزایرى (متوفى ۱۱۱۲ ق ).

قاضى سعید قمى (متوفاى ۱۱۰۳ ق ).

ملا محمد صادق خضرى – شمس الدین محمد قمى – شیخ محمد محسن عرفان شیرازى و…

تالیفات و تصنیفات

فیض کاشانى عمر خود را صرف تعلیم ، تدریس و تالیف کرد. او پس از کسب معارف و استفاده علمى و معنوى از استادان بزرگ خود نوشتن کتاب و رساله را از هیجده سالگى آغاز نمود و در طى ۶۵ سال نزدیک به دویست جلد اثر نفیس در علوم و فنون مختلف تالیف کرد.

خدمت پر ارج ایشان در این آثار نسبت به ترویج مذهب شیعه با خدمات و زحمات مردان زیادى از عالمان دینى برابرى مى کند. فیض در فهرست هاى متعددى که خود نگاشته تعداد تالیفات و تصنیفات را تا هشتاد جلد ذکر کرده و فرزندش علم الهدى تعداد آثار او را یکصد و سى جلد نام برده است . اما برابر فهرست تهیه شده از سوى ادیب و شاعر معاصر آقاى مصطفى فیضى تعداد کتابها و رساله هاى فیض قریب به یکصد و چهل مجلد بالغ مى گردد (۶۲۱) که اکثر آنها به زیور طبع آراسته شده است در اینجا به چند تالیف مهم فیض که در علوم مختلف نگاشته شده اشاره مى کنیم :

الف – در تفسیر قرآن

۱٫ تفسیر صافى : از کتب معتبر در تفسیر قرآن است . فیض این تفسیر را در سال ۱۰۷۵ ق با مطالعه اکثر تفاسیر قرآن (از سنى و شیعه ) نوشته و در ضمن بیان آیات ، روایات معتبر و مستند شیعه را گردآورده است .
۲٫ تفسیر اصفى : این تفسیر تلخیص صافى است که در سال ۱۰۷۷ ق نوشته شده است .
۳٫ تفسیر مصفى : برگزیده مطالب تفسیرى (تفسیر اصفى ) مى باشد.

ب – حدیث و روایت

۱٫ الوافى : محدث کاشانى براى نوشتن کتاب وافى چهار کتاب معتبر حدیث شیعه (کافى ، تهذیب ، استبصار، من لایحضره الفقیه ) را در سال (۱۰۶۸ ق ) تنقیح و با حذف احادیث مکرر، آن را یکجا در اجزاى متعدد جمع کرده و پس از آن فرزندش علم الهدى با نوشتن و افرودن یک جزء که شامل معرفى رجال حدیث ، کشف رموز و… بوده آن را تکمیل کرده است . هم اکنون کتاب (الوافى ) در مجلدات متعدد چاپ گردیده است .
۲٫ الشافى : منتخبى از احادیث (الوافى ) است که در سال (۱۰۸۲ ق ) نگاشته شده است .
۳٫ النوادر: مجموعه احادیث نقل نشده در کتب معتبر را گردآورده است .
۴٫ المحجه البیضاء: فیض در سال ۱۰۴۶ ق کتاب احیاء العلوم غزالى را تنقیح و تصحیح کرد و با استفاده از احادیث و روایات معتبر شیعه آن را شرح و تکمیل و به نام (الحقایق ) ارائه کرد.
۵٫ مفاتیح الشرایع : از کتب روایى فقهى و استدلالى فیض است که در سال ۱۰۴۲ ق نگاشته شده این کتاب در بردارنده همه ابواب فقه است . فیض با عنایت شدید به کتاب و سنت معصومین علیه السلام و گریز از به کارگیرى دلایل عقلى و اجتهاد به راى ، راه نوى فرا روى پژوهشگران در علم فقه قرار داده است .
این کتاب از آغاز تالیف مورد توجه مجتهدان و محدثان بوده و تاکنون چهارده شرح و چندین حاشیه بر آن کتاب نگاشته شده که از جمله آنها شرح آقا محمد باقر بهبهانى (بزرگ مجتهد قرن دوازدهم ) شایان ذکر است .

ج – کلام و عرفان

از کتب کلامى و عرفانى حکیم و عارف کاشانى کتاب (اصول المعارف ) در چند جلد (تالیف سال ۱۰۴۶ ق )، (اصول العقائد) (۱۰۳۶ ق )، رساله هاى (علم الیقین ) و، (الحق الیقین )، (عین الیقین )، (الحق المبین ) و (الجبر و الاختیار) و… مى باشند.

د – اخلاق و ادب

در موضوع اخلاق و ادب کتاب و رساله هاى متعددى به زبان فارسى و عربى نگاشته است . از آنها (ضیاء القلب ) (تالیف در سال ۱۰۵۷ ق )، (الفت نامه ) و (زاد السالک ) (بین سالهاى ۱۰۴۰ – ۱۰۳۰ ق )، (شرح الصدر) (۱۰۶۵ ق )، (راه صواب )، (گلزار قدس )، (آب زلال )، (دهر آشوب )، (شوق الجمال )، (شوق المهدى )، (شوق العشق ) و دیوان قصائد و غزلیات و مثنویات مى باشند.

روحیات فیض

از مطالعه و سیر در کتابهاى و رساله هاى اخلاقى ، عرفانى و شرح حالهاى که به قلم خود فیض یا شاگردان و دیگر علما نوشته اند این گونه دریافت مى شود که فیض به دلیل کثرت تالیفات و تصنیفات و تنوع آنها عالم و دانشمندى پر کار و جامع در علوم و فنون بوده و سالهاى متمادى به امر تعلیم و تعلم و افاضه اشتغال داشته است .

او داراى منشى عالى و نظراتى بلند و از عناوین و القاب گریزان بوده و از به دست آوردن شهرت و قدرت با وجود امکانات خوددارى مى کرده است . وى گوشه گیرى و انزوا را براى کسب علم باطنى و دانش و تفکر مفید، بر همه چیز ترجیح داده است .
از رفتن به مهمانى و مجالست با اصحاب و انصار دیوان (حکومت ) فاصله مى گرفته و در جستجوى اهل کمال و کاوشهاى علمى مسافرتهاى زیاد کرده است .

فیض در بیان آراء و نظریات خود صریح بوده و از ریاء و تظاهر و تملق پرهیز مى کرده و نارضایتى خود را از هر گونه بى بند بارى ، تظاهرات صوفیانه ، تقدس خشک ، عالم نماهاى دنیاپرست ابراز مى نموده است .
در راه اعتلاى کلمه حق و عقاید راستین شیعه هیچ تراسى و هراسى به خود راه نداده و آرزوى او این بوده است که مسلمانان همه سرزمینها بدور از تفرقه و پراکندگى همزیستى داشته باشند. این حکیم فرزانه خود را مقلد حدیث و قرآن و تابع اهل بیت علیه السلام معرفى کرده و مى گوید:

من هر چه خوانده ام از یاد من برفت

الا حدیث دوست که تکرار مى کنم

در سرودن اشعار مختلف به زبان فارسى و عربى توانا و این فن را فرع بر علوم و دانستنى هاى دیگر خود شمرده و به تبعیت از اساتید خود ملاصدرا، میرداماد و شیخ بهایى که نیکو شعر مى سرودند رباعیات ، غزلیات ، قصاید و مثنوى هایى دارد که در چند کتاب و رساله گردآورى شده است .
در اینجا به یکى از اشعار معروف فیض و به نمونه اى از نثر او اشاره مى کنیم :

الفت و یگانگى

بیا تا مونس هم ، یار هم ، غمخوار هم باشیم

انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم

شب آید شمع هم گردیم و بهد یکدیگر سوزیم

شود چون روز دست و پاى هم در کار هم باشیم

دواى هم ، شفاى هم ، براى هم ، فداى هم

دل هم ، جان هم ، جانان هم ، دلدار هم باشیم

به هم یکتن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه

سرى در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم

جدایى را نباشد زهره اى تا در میان آید

به هم آریم سر، برگردهم ، پر کار هم باشیم

حیات یکدیگر باشیم و بهر یکدگر مى ریم

گهى خندان زهم گه خسته و افکار هم باشیم

به وقت هوشیارى عقل کل گردیم به هم

چو وقت مستى آید ساغر سرشار هم باشیم

شویم از نغمه سازى عندلیبى غم سراى هم

به رنگ و بوى یکدیگر شده گلزار هم باشیم

به جمعیت پناه آریم از باد پریشانى

اگر غفلت کند آهنگ ما هشیار هم باشیم

براى دیده بانى خواب را بر یکدیگر بندیم

ز بهر پاسبانى دیده بیدار هم باشیم

جمال یکدیگر گردیم و عیب یکدیگر پوشیم

قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم

غم هم ، شادى هم ، دین هم ، دنیاى هم گردیم

بلاى یکدیگر را چاره و ناچار هم باشیم

بلا گردان هم گردیده گرد یکدیگر گردیم

شده قربان هم از جان و نیت دار هم باشیم

یکى گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار

زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم

نمى بینم بجز تو همدمى اى ، فیض ، در عالم

بیا دمساز هم گنجینه اسرار هم باشیم

نمونه نثر

بسم الله الرحمن الرحیم

یا محسن قد اتاک المسنى : فیض احسان بى پایان تو را چگونه شکر گزارم که از من ناتوان نمى آید و زبان ثناى عظمت و کبریاى تو از کجا آرم . چون این زبان آن را نمى شاید. طوطى جان در هواى هواى تو با شکر، شکر تو مى جوید و بلبل روح در گلزار فتوح به نواى عجز و انکسار، ثناى کبریاى تو مى گوید. خیال جمال رخسارت قهرمان عشق را بر قلوب مشتاقان دیدارت گماشته تا جز تو نبینند و کلک بدایع آثارت از قلم حقایق انجام الهام بر الواح ارواح اهل عرفان نگاشته تا با غیر ننشینند…

… در این مجموعه که گلزارى است از عالم قدس ، گلهاى رنگارنگ شکفته و در آن گلها، مل هاى گوناگون نهفته ، از آن گلها تحفه هاى جانفزاى روحانى به مشام اهل دل مى وزد تا هزار دستان چمن انس را بر تنم دارد و از آن مل ها طریهاى حیات بخش ربانى به روان مشتاقان مى رسد تا مى پرستان میکده قرس را در اهتزاز آرد…

آراء و اندیشه هاى فیض

در لابه لاى نوشته ها و گفته هاى فیض نظرات و آراء ویژه اى در مسائل فقهى ، فلسفى و کلامى به چشم مى خورد که گویاى شخصیت واقعى اوست و نیز از این آثار به سیر تطور افکار و اندیشه هاى او و زمانش پى مى بریم .
ایشان در تمامى ابواب فقه چنانچه از کتاب فقهى روایى او مفاتیح الشرایع استفاده مى شود نظراتى خاص دارد. یکى از فتاوا و نظریات مهم فیض ‍ که در موضوع غنا و شهرت دارد بدین شرح است .

فیض به استناد روایاتى معتبر غنا و (آواز خوانى ) را در مجالس عروسى جایز و همچنین در رساله (مشواق ) خود غنا و خواندن اشعار دینى و اخلاقى را به صورت خوش براى ترویج روح مومنان جایز دانسته است . اما در همه آثار او با بیانى روشن مردم را از هر گونه استفاده باطل از غنا و لهو و لعب بر حذر داشته و گفته است : در عصر حکومت اسلامى اموى و عباسیان که با ائمه طاهرین علیه السلام همعصر بوده اند غنا به گونه مبتذل در درباریان رواج داشت به طورى که زنان مغنیده در مجالس خلفا و وزرا در میان رجال به لهو و لعب مشغول بودند و بدون شک این نوع غنا نمى توانسته است مورد قبول پیشوایان بر حق امامیه باشد.)

فیض در نظر بزرگان

درباره شخصیت و آثار گوناگونى از سوى علما و بزرگان همعصر و بعد از او ابراز شده که به نمونه هایى از آنها اشاره مى شود.
محمد اردبیلى (متوفى قرن یازدهم ):
(آن ) علامه محقق و مدقق ، جلیل القدر و عظیم الشان و بلند مرتبه ، فاضل کامل ، ادیب و متبحر در همه علوم است .
شیخ حر عاملى (متوفاى ۱۱۰۴ ق ):
محمد فرزند مرتضى مشهور به فیض کاشانى ، فاضل ، عالم ، ماهر، حکیم ، متکلم ، محدث ، فقیه ، محقق ، شاعر و ادیب بود و از نویسندگان خوب عصر ماست که داراى کتابها و نوشته هاى فراوانى است .
سید نعمت الله جزایرى (متوفاى ۱۱۱۲ ق ):
استاد محقق ما ملا محمد محسن فیض کاشانى صاحب کتاب الواقى و دویست کتاب و رساله دیگر مى باشد.
سید محمد باقر خوانسارى (متوفاى ۱۲۱۳ ق ):
بر علما و بزرگان دینى پوشیده نیست که فیض در فضل و فهم و خبره بودن در فروغ و اصول دین و زیادى نوشته ها با عبارات و جملات زیبا و رسا سرآمد دیگر عالمان دین است .
محدث قمى (متوفى ۱۳۱۹ ق ):
… او در دانش و ادب و زیادى معلومات و دانستها و به کارگیرى تعبیرات و عبارات نیکو در نوشته ها واحاطه کامل به علوم عقلى و نقلى مشهور است . (۶۳۵)
محدث نورى (متوفاى ۱۳۲۰ ق ):
از مشایخ علامه مجلسى ، عالم بافضل و متبحر، محدث و عارف حکیم ، ملا محسن فرزند شاه مرتضى مشهور به فیض کاشانى است
علامه امینى (متوفاى ۱۳۴۹ ق ):
… (فیض ) علمدار فقاهت و پرچمدار حدیث و گلدسته رفیع فلسفه و معدن معارف دینى و اسوه اخلاق و سرچشمه جوشان علم و دانشسهاست … بعید است که روزگار به مثل او دیگر فرزندى را بیاورد.
شیهد استاد مطهرى (شهادت ۱۳۵۸ ه‍):
… فیض کاشانى … هم یک مرد محدث فقیهى است و گاهى در آن کار محدثى و فقاهتش خیلى قشرى مى شود و هم ضمنا یک مرد حکیم و فیلسوفى است .
علامه طباطبایى (متوفى ۱۳۶۰ ه‍):
… این مرد جامع علوم است و به جامعیت او در عالم اسلام کمتر کسى سراغ داریم و ملاحظه مى شود که در علوم مستقلا وارد شده و علوم را با هم خلط و مزج نکرده است . در تفسیر صافى واصفى و مصفى وارد مسائل فلسفى و عرفانى و شهودى نمى گردد. در اخبار، کسى که وافى او را مطالعه کند مى بیند یک اخبارى صرف است و او گویى اصلا فلسفه نخوانده است در کتابهاى عرفانى و ذوقى نیز از همان روش تجاوز نمى کند و از موضاعات خارج نمى شود تا اینکه در فلسفه استاد و از مبرزان شاگردان صدر المتالهین بوده است .
استاد سید محمد مشکوه :
… خاندان فیض سرشار است از عالم ، فاضل که در هیچ خاندانى مساوى او نیست . او با تصنیف کتاب وافى که جامع احادیث شیعه است آن را در ردیف منابع اولیه قرار داده و سایر تالیفات اخلاقى و فقهى او چنین است . فیض در فلسفه و زیادى تالیف بر همعصران خود پیشى گرفته است .

فرزندان و وفات

فیض کاشانى از همسر و دختر فاضل و عالم خود (متوفى ۱۰۹۷ ق ) داراى شش فرزند بوده است .
۱٫ علیه بانو (۱۰۳۱ – ۱۰۷۹ ق ) فاضل و شاعر
۲٫ علامه محمد علم الهدى (۱۰۳۹ – ۱۱۱۵ ق ) متولد قم و ساکن و مدفون در کاشان است . عالمى فقیه و محدث و متکلى است که از نسل او تا کنون عالمانى ادیب و فقیه در شهرهاى کاشان ، قم ، تهران ، کرمانشاه و شیراز برخاسته اند.
۳٫ سکینه بانو که کنیه اش ام البر بوده و سال تولدش ۱۰۴۲ ق . ذکر شده است .
۴٫ ابو حامد محمد ملقب به نورالهدى متولد ۱۰۴۷ ق ، عالم و شاعر و مدفون در کاشان است .
۵٫ ام سلمه (متولد ۱۰۵۳ ق .) زاهد و حافظ قرآن بوده است .
۶٫ ابو على معین الدین احمد (۱۰۵۶ – ۱۱۰۷ ق ) فقیه و محدث که مدفون در کاشان است .

ملا محسن فیض در ۸۴ سالگى در کاشان بدرود حیات گفت و در قبرستانى که در زمان حیاتش زمین آن را خریدارى و وقف نموده بود، به خاک سپرده شد. بر طبق وصیت ایشان ، بر روى قبر وى سقف و سایبان ساخته نشده است ولى اهالى مسلمان آن دیار، هر صبح جمعه به (قبرستان فیض ) رفته ، با قرائت فاتحه و توسل به او، روح ملکوتى اش استمداد مى کنند.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه علامه محمد تقى اصفهانى«مجلسى اول» (۱۰۰۳- ۱۰۷۰ ق)(به قلم استادعلامه على دوانى)

علامه مجلسى اول

ملا محمد تقى پسر مقصود على اصفهانى معروف به «مجلسى اول» یا «علامه مجلسى اول» پدر علامه ملا محمد باقر مجلسى مؤلف کتاب بحار الانوار از اعاظم علماى نامى شیعه و مفاخر دانشمندان عصر صفوى است. بزرگ مردى است که با همت بلند و پشت کار پر ارزش او مذهب تشیع رونقى بسزا گرفت و شیعیان این آب و خاک از برکت وجود کثیر النفعش بهره‏ها بردند. فقیه بزرگ و محدث نامى شیخ حر عاملى مؤلف کتاب «وسائل الشیعه» در أمل الامل مینویسد: «ملا محمد تقى مجلسى فاضلى عالم، محققى متبحر، زاهدى عابد، ثقه متکلم و فقیه از معاصرین است».

مطابق نقل «روضات الجنات» میر محمد حسین خاتون‏آبادى که خود نوه مجلسى دوم است در کتاب «حدائق المقربین» در باره جد خود نوشته است: «ملا محمد تقى شاگرد ملا عبد الله شوشترى و شیخ بهاء الدین عاملى رحمهما الله بوده، در روزگار خویش در زهد و تقوى و عبادت و پارسائى، نسخه ثانى استادش ملا عبد الله بوده است. در ایام حیات خود پیوسته مشغول بریاضیات و مجاهدات و تهذیب اخلاق و عبادات و ترویج احادیث خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله و سعى در بر آوردن حوائج مؤمنین و هدایت خلق بوده، و به یمن همتش احادیث اهل بیت علیهم السلام انتشار یافت، و بنور هدایتش جمع بسیارى هدایت یافتند».

محدث قمى در «فوائد الرضویه» مینویسد: مرحوم مجلسى در شرح فقیه در باب نماز میت فرموده: «… و الحمد لله رب العالمین که بنده در چهار سالگى همه اینها را مى‏دانستم. یعنى خدا و نماز و بهشت و دوزخ، و نماز شب میکردم در مسجد «صفا» و نماز صبح را بجماعت میکردم و اطفال را نصیحت میکردم بآیه و حدیث به تعلیم پدرم رحمه الله تعالى» علامه جلیل آقا احمد کرمانشاهى سابق الذکر که خود با پنج واسطه نوه دخترى مجلسى اول است در کتاب نفیس «مرآت الاحوال» در باره جدش ملا محمد- تقى مجلسى مینویسد: «ابا عن جد مروج دین و مشید شریعت سید المرسلین بوده‏اند.

از اجازات او معلوم مى‏شود که مادر وى عالمه صالحه دختر ملا درویش محمد اصفهانى، فاضل عامل و مقدس کامل از شاگردان شهید ثانى، و پدر درویش محمد مجتهد کامل اوحدى شیخ حسن عاملى، و پدر آن جناب ملا مقصود على عارفى صاحب- کمال و مقدسى نیکو مقال بوده است.

اشعار بسیار خوب میگفته «و مجلسى» تخلص داشته، لذا سلسله او مشهور به «مجلسى» شده‏اند. ملا محمد تقى شاگرد شیخ بهائى و ملا عبد الله شوشترى و غیرهما بوده … در کسب اخلاق و تهذیب باطن بحدى کوشید که به تصوف متهم گردید»! مرحوم مجلسى اول در سنه ۱۰۷۰ در سن شصت و هفت سالگى رخت بجهان باقى کشید. این شطر شعر ماده تاریخ فوت اوست: «افسر شرع اوفتاد و بى‏سر و پا گشت فضل» و عکس این تاریخ وفات شیخ بهائى است! «شرح من لا یحضره الفقیه» بعربى و فارسى، شرح تهذیب، شرح زیارت جامعه، حاشیه بر اصول کافى، شرح صحیفه کامله سجادیه از تألیفات آن مرد بلند- قدر است.

فرزندان مجلسى اول‏

بطورى که آقا احمد مینویسد و نوشته او نیز مدرک «فیض القدسى» و سایر منابع شرح حال علامه مجلسى قرار گرفته است «مجلسى اول» سه پسر داشته که به ترتیب عبارتند از: ملا عزیز الله و ملا عبد الله و پسر کوچکتر ملا محمد باقر (مجلسى دوم) و چهار دختر باین شرح داشته است: دختر اول «آمنه بیگم» که همسر فقیه مشهور ملا صالح مازندرانى بوده، دختر دوم همسر علامه فاضل ملا محمد على استرآبادى، دختر سوم همسر محقق مدقق ملا میرزا شیروانى، و دختر چهارم همسر میرزا کمال الدین محمد فسائى شارح «شافیه» است. بطور خلاصه فرزندان مجلسى اول پسر و دختر همه از دانشمندان پارسا و با اخلاص بوده‏اند. خداوند همه گونه وسائل سعادت را براى این مرد بزرگ جمع کرده بود: فرزندان عالم، دامادهاى با شخصیت، دختران فاضله، و نواده‏گان عالیقدرى که ذیلا بچند نفر آنها اشاره مى‏نمائیم.
اینها همه نشانه معنویت و رابطه روحانى آن عالم پاکسرشت با خداوند رؤف است، و نماینده روح بزرگ و عظمت قدر او در عالم ظاهر و معنى است.

آمنه بیگم دختر دانشمند مجلسى اول‏

یکى از دختران مجلسى چنان که گفتیم آمنه بیگم بوده است که باید از زنان نادره و نابغه روزگار بشمار آید. این بانوى فاضله بهمسرى ملا صالح مازندرانى یکى از افاضل شاگردان پدرش در آمد. این ازدواج داستانى شنیدنى و جالب دارد که ذیلا براى تنبه و سرمشق گرفتن مردان و زنان مسلمان خلاصه آن نوشته مى ‏شود:
ملا صالح مازندرانى از طلاب تهیدستى بوده که با وضع رقت بارى اشتغال به تحصیل داشته بقسمى که قادر بخرید چراغ براى مطالعه خود نبوده است، و حتى پدرش بعلت فقر و تنگدستى او را جواب گفته بود! ولى او در اصفهان در سایه جهد و کوشش بسیار و پشت کار عجیب خود، و شوق زاید الوصفى که براى کسب‏ علم و کمال داشت بجائى رسید که بمجلس درس علامه مجلسى اول راه یافت، و در اندک زمانى بعلل مذکور مورد توجه خاص استاد قرار گرفت و بر تمام شاگردان وى فائق آمد.

آقا احمد کرمانشاهى در مرآت الاحوال مینویسد: در این اثنا ایشان را میلى به تمتع نساء (ازدواج) حاصل شد. مرحوم مجلسى از احوال او این معنى را دریافت. روزى بعد از تدریس بایشان فرمودند: اگر اجازه میدهى زنى بعقد همسرى تو در آورم! ایشان بعد از حیاء و تحمل بسیار اجازه دادند. مرحوم مجلسى باندرون خانه خود رفت و دختر فاضله مقدسه خود «آمنه بیگم» را که در تمام علوم بسر حد کمال بود طلبیدند و فرمودند: اى دختر! شوهرى براى تو پیدا کرده‏ام که در نهایت فقر و منتهاى فضل و صلاح و کمال است ولى این امر موقوف باجازه تو است.

آن مقدسه صالحه فرمودند: فقر عیب مردان نیست! پس در ساعت سعد نکاح را جارى فرمودند. در آن شب داماد با سعادت روى عروس را گشود و بعد از ملاحظه جمال بیمثال همسر خود و حمد قادر متعال، بگوشه‏اى رفته بمطالعه مشغول شدند.

اتفاقا مسأله بسیار مشکلى پیش آمده بود که حل نمیگردید. آمنه بیگم فاضله بهر تدبیرى که بود آگاهى بر آن یافته، چون فردا داماد براى تدریس از خانه بیرون رفت، آمنه بیگم مسأله را با شرح و بسط تمام نوشته و در جایش گذارد ملا صالح هنگام شب موقع مطالعه بنوشته آن مرحومه برخورد، دید که آن عقده لا ینحل بسر انگشت آن فاضله حل گردیده!! جبهه نیاز بدرگاه خالق بى ‏نیاز سوده سجده شکر بجا آورد و تا صبح مشغول عبادت ذو الجلال شد، و مقدمه زفاف تا سه روز بطول انجامید!! چون مرحوم مجلسى مطلع گردید.

بداماد فرمود: اگر این زن باب طبع تو نیست دیگرى را برایت نکاح کنم؟! ملا صالح گفت: از این جهت نیست، بلکه تنها براى شکر الهى است که چنین نعمتى بمن عطا کرده است که هر چه کوشش کنم اداى‏ شکر نعمت را نخواهم کرد. علامه مجلسى فرمود: اقرار کردن بعدم قدرت براى شکرگزارى نهایت شکر بندگان است‏

اکنون که از این بانوى فاضله سخن بمیان آمد نقل این دو مطلب پر اهمیت نیز کمال ضرورت را دارد: دانشمند بزرگوار مرحوم سید محمد حسن زنوزى که از شاگردان مشهور استاد کل وحید بهبهانى است در کتاب بزرگ «ریاض الجنه» ضمن شرح حال مرحوم علامه مجلسى اول مینویسد: «از استاد آقا محمد باقر بن محمد اکمل- وحید- بهبهانى شنیدم که میفرمود: «آمنه بیگم دختر مجلسى زنى صالحه عابده زاهده و فاضله عالمه عامله، و مجتهده جامع الشرائط بوده. کتابى بسیار خوب در فقه تا عبادات تألیف کرده است، و آن مخدره به برادرش ملا محمد- باقر (مجلسى دوم) در اکثر تألیفاتش کمک میکرد!» و نیز در «فیض القدسى» از «ریاض العلماء» نقل میکند که: نوشته است «آمنه خاتون دختر ملا محمد تقى مجلسى، فاضله عالمه پرهیزکار، همسر ملا صالح مازندرانى بود.

شنیده‏ایم که شوى آن بانوى فاضله با همه فضلى که داشت، در حل بعضى از عبارات کتاب «قواعد علامه» از وى استفاده میکرد»! شرح اصول کافى که میگویند بهترین شرح آن کتاب است، و شرح من لا یحضره الفقیه، شرح معالم الاصول، حاشیه بر شرح لمعه، حاشیه وجیزه شیخ بهائى از جمله تصنیفات پر مغز و مفید ملا صالح مازندرانى است.

مردان بزرگ شیعه که به علامه مجلسى میپیوندند

ملا صالح از «آمنه بیگم» همسر دانشمند خود داراى شش پسر دانشمند و فقیه و ادیب‏ و یک دختر فاضله شد، و از آنها نیز نواده‏گان بزرگى بوجود آمدند که بعضى از آنها از برازنده‏ترین فقها و دانشمندان شیعه میباشند. مانند استاد کل آقا محمد باقر وحید بهبهانى، و آقا محمد على کرمانشاهى فرزند نابغه او و سایر رجال بزرگ این دودمان، و مانند فقیه نامى سید على صاحب ریاض و فرزندان عالى قدر او آقا سید محمد مجاهد و آقا سید مهدى طباطبائى، و مانند خاندان «شهرستانى» و رجال بزرگ اینان مانند مرحوم سید محمد حسین و میرزا جعفر شهرستانى که هر کدام در عصر خود از مراجع و رؤساى دینى و فقهاى طراز اول شیعه بوده ‏اند.

و امروز هم حضرت آیت الله العظمى آقاى بروجردى زعیم بزرگ عالم تشیع که با همان شخصیت و دانش و تقوى و مرجعیت علامه مجلسى، بلکه با علم و فقه و نفوذى بیشتر، و ریاست و اهمیت و جامعیتى زیادتر، زعامت و پیشوائى شیعیان جهان را بعهده دارند، نیز از نواده‏گان دخترى مجلسى اول و خواهرزاده علامه مجلسى دوم مؤلف «بحار الأنوار» میباشند، و بوسیله تنها دختر ملا صالح مازندرانى و «آمنه بیگم» بمرحوم مجلسى نسبت میرسانند.

و لذا حضرتش نیز مانند علامه بحر العلوم عموى جدشان و دیگر مفاخر خاندان خود و نواده‏گان دخترى ملا صالح، در تقریرات و تألیفات خودشان از مجلسى اول به «جد» و از مجلسى دوم مؤلف بحار الأنوار به «دائى» تعبیر میکنند(۱) بارى تعالى سایه بلند پایه‏اش را بر سر کافه مسلمانان خصوصا شیعیان جهان و بالاخص حوزه‏هاى علمى و دینى شیعه همچنان برقرار بدارد، و جامعه شیعه و حوزه روحانیت ما را که بوجود ذیجودش باقى است در کنف مرحمت خود حفظ کند.



( ۱) چگونگى این نسبت را نویسنده در کتاب« وحید بهبهانى» و کتاب مستقلى بنام« آیت الله بروجردى» که شرح حال و آثار وجودى حضرت آیت الله العظمى است، بتفصیل نوشته‏ ام. امید است کتاب اخیر بزودى بضمیمه چاپ دوم کتاب نخست یا مستقلا چاپ شود و مورد استفاده عموم مسلمانان قرار گیرد» این قسمت را عینا تقریبا یکماه و نیم قبل از رحلت مرحوم آیت الله بروجردى نوشته و در این چاپ نیز همچنان گذاشتم، دریغا که طولى نکشید عالم اسلام رهبرى عالیقدر مانند« آیت الله بروجردى» از دست داد، و حوزه‏هاى شیعه و بالاخص حوزه علمیه قم را تا ابد از مرگ وى اندوهناک کرد. کتابى را که در اینجا وعده داده‏ ام، بعد از رحلت آن مرحوم بنام« شرح زندگانى آیت الله بروجردى» که نخستین کتاب در باره آن مرحوم است براى چهلم آن مرد بزرگ منتشر ساختم خوانندگان بآن کتاب مراجعه بفرمایند.

مقدمه ؛مهدى موعود ( ترجمه جلد ۵۱ بحار الأنوار) //استادعلامه على دوانى

زندگینامه ملاصدرا (متوفاى ۱۰۵۰ ق)

سخن از پر فروغ ترین خورشید معرفت و حکمت است که عقلها را به شگفت آورد و اندیشه تحقیق را در شکوه تفکر متحیر ساخت و بلنداى همتش سروهاى سرفراز را سر آمد و چینش زیباى کلامش عقده ها از عقاید برداشت . صراحت در بیان و مرامش دلق رنگ و ریا از چهره ها بر گرفت و چماقهاى توهم و تهمت با سندان پولادین اراده و استقامتش در هم شکست .

بزرگمرد حکمت برین و تک سوار افقهاى بیکران یقین ، صدرنشین مسند عرفان و آموزگار نخستین حکمت متعالیه که نامش فروغ بخش حلقه حکیمان است و یادش چشم اندازى از خاک تا خدا و همراهى با مرامش ‍ زورقى از نبوغ مى خواهد تا با قطب نماى وحى و بادبان اراده و ناخدایى قلبى پر از عشق در یم هستى گام نهد و سفرهاى چهارگانه از مبدا تا معاد را یکى پس از دیگرى در نوردد و کلیدهاى زمردین غیب و شهود را در فرازین قله حکمت به چنگ آرد.

طلوع خورشید

بنا به نقلى در ظهر روز نهم جمادى الاولى سال ۹۸۰ ق مژده تولد فرزندى را به میرزا ابراهیم بن یحیى قوامى شیرازى دادند و او که سالهاى دراز انتظار چنین روزى را داشت و بارها نذر و نیاز کرده بود از فرط خوشحالى سراسیمه خود را به منزل رسانید و بر طبق عهدى که نموده بود نام مبارک (محمد) را براى فرزندش برگزید و تا زمانى که خود زنده بود روزانه یک سکه به شکرانه این لطف الهى در راه خدا انفاق مى نمود.

میرزا ابراهیم از کارگزاران ولایت فارس یا بازرگانى سرشناس و امین در بازار بود. وى با انتخاب معلمان و اساتید خوب و مجرب در تربیت یگانه فرزندش کوشید و در آموزش علوم متعارف زمان کوتاهى نکرد تا آنکه در ۱۶ سالگى او را به کار تجارت به بصره فرستاد و محمد در مدت سه ماهى که آنجا بود به زیارت عتبات نیز مشرف شد و با شنیدن خبر مرگ پدر به شیراز برگشت و مدتى مشغول رسیدگى به امور داراییهاى پدر شد اما در همه این مدت دل در گرو تحصیل داشت تا سرانجام با سپردن مغازه و املاک پدر به دایى خود که مردى درستکار بود براى ادامه تحصیل راهى اصفهان شد.

همان گونه که روال عادى حوزه هاى علمیه آن زمان بوده است به احتمال قوى صدرا علاوه بر فقه و اصول و دیگر علوم اسلامى متعارف ، علوم دیگرى چون ریاضیات و نجوم و طب و هیئت و… بخصوص منطق و فلسفه را در شیراز آغاز نموده و به مرحله اى رسانده که مجبور شده است براى تکمیل رشته هاى مورد علاقه خود به مسافرت و حضور در محضر اساتید مشهور نواحى دیگر اقدام نماید.

آغاز سفر

کسانى که به زندگى صدر المتالهین پرداخته اند مقصد او را از شیراز به اصفهان نوشته اند اما به احتمال زیاد باید با ورود شاه عباس به شیراز در سال ۹۹۸ که قاعدتا شیخ بهایى نیز همراه او بوده است صدر المتالهین جوان با شیخ بهایى آشنا شده و بهمراه آنان یا مدتى پس از آنان به پایتخت که در آن تاریخ قزوین بوده ، آمده باشد. در این مورد نسخه اصلى کتاب حدیقه هلالیه شیخ بهایى که شرح دعاى چهل و سوم صحیفه سجادیه است راهگشاست . زیرا در پایان نسخه و پس از اتمام کتاب نوشته است : (عبده الراجى صدر الدین محمد شیرازى محروسه قزوین شهر ذى الحجه سنه الف و خمس من الهجره النبوه .) معلوم مى شود که ملاصدرا در تاریخ ۱۰۰۵ و شاید قبل از آن در قزوین مشغول تحصیل بوده و تا حدى با استادش آشنایى داشته که از روى کتابهاى او نسخه بردارى مى نموده است . بنابراین مى توان گفت یک سال پس از این تاریخ و با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان صدر المتالهین نیز راهى اصفهان شده باشد.

اساتید ملاصدرا

در عصر صدر المتالهین اصفهان – و پس از آن قزوین – پایتخت و مرکز علمى ایران بود و اکثر اساتید بزرگ در این شهرها اقامت داشتند و جاذبه ویژه اى براى دانش دوستان داشت .
صدر المتالهین ابتدا در محضر درس شیخ الاسلام شهر بهاء الحق و الدین محمد بن عبد الصمد عاملى – معروف به شیخ بهایى – که در علوم نقلى مورد اعتماد و دانشمند زمان و برناى عصر خویش بود حاضر شد و سنگ بناى شخصیت علمى و اخلاقى ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده کم نظیر و علامه رهرو ذیفنون عصر بنا نهاده شد و تکمیل این بناى معنوى را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینى و الهى و معارف حقیقى و اصول یقینى سید بزرگوار و پاک نهاد حکیم الهى و فقیه ربانى امیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به – میرداماد – عهده دار گشت . این نوجوان خوش استعداد و پر شور حدیث و درایه و رجال و فقه و اصول را از شیخ بهایى و فلسفه و کلام و عرفان و دیگر علوم ذوقى را از محضر میرداماد آموخت و علوم طبیعى و ریاضى و نجوم و هیئت را نیز از محضر این دو استاد و احتمالا نزد حکیم ابوالقاسم میر فندرسکى عارف زاهد و ریاضى دان بنام عصر فرا گرفت .

مراحل سیر و سلوک

صدر الدین محمد بتدریج در علوم متعارف زمان و بویژه در فلسفه اشراق و مکتب مشاء و کلام و عرفان و تفسیر قرآن مهارت یافت . روشهاى گذشتگان را دقیقا بررسى نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسائل مبهم مکاتب اشراق بهره ها برد ولى هرگز تسلیم عقاید آنان نشد و گر چه شاگرد مکتب مشاء گردید لیکن هرگز مقید به این روش نشد.

علامه محمد رضا مظفر این بخش از زندگى صدر المتالهین را اولین دوره زندگانى فکرى و سلوک روحانى او مى شمرد که در درس و بحث و تتبع آثار فلاسفه و سیر در افکار فلسفى و کلامى سپرى نموده و نشانى از ذوق عرفانى و ابتکارات فلسفى در او مشهود نبوده است . صدر المتالهین خود در مقدمه اسفار مى گوید: (من تمام نیرو و توان خود را در گذشته و از آغاز دوره جوانى صرف در فلسفه الهى نمودم تا حدى که به قدر امکان به آن دسترسى یافتم و در اثر سعى زیاد بخش شایان توجهى از آن نصیبم شد و در آن زیاد مراجعه کردم و از نتایج اندیشه هاى آنان بهره ها بردم و از ابتکارات فکرى و اسرار نهفته آنان سود فراوان یافتم و چکیده کتب و رسائل فلسفى یونان و دیگر معلمان بزرگ را به خاطر سپرده ، از هر بابى چکیده آن را اختیار نمودم … و در این مدت صدفهاى پر از مروارید گرانبهاى حکمت و معرفت را از دریاى حکمت به چنگ آوردم .)

البته در آخر همین مقدمه و در مقدمه تفسیر سوره واقعه این دوره یا حداقل بخشى از آن را براى خود نوعى وقفه مى شمرد، نه سیر، و غفلت محسوب مى نماید نه ذکر و فکر. و آن را از باب حسنات الابرار سیئات المقربین جزء ضایعات عمر خود مى داند و مى گوید: (من به دلیل اینکه مقدارى از عمر خود را در بررسى آثار فیلسوف نمایان و جدل و مناظره اهل کلام و دقتهاى علمى و تواناییهاى منطقى و شیوه هاى بیانى آنان ضایع نموده و بر باد دادم همواره به درگاه خدا استغفار مى نمایم . زیرا که در آخر کار و در اثر تابش نور ایمان و تایید و دستگیرى خداى منان بر من روشن شد که پاى استدلالیان چوبین و قیاسهاى منطقى آنان عقیم و راه آنان در معرفت حق غیر مستقیم است . آنگاه چشم باز نمودم و به حال خود گریستم و دیدم گر چه در شناخت ذات بارى تعالى و تنزیه او از صفات ضعف و نقص و حدوث و نیز در معرفت به معاد و حشر روح انسانى به اندوخته هایى دست یافتم اما از معرفت حقیقى و شهود حق که جز با ذوق الهى و دریافت قلبى حاصل نمى شود دستم خالى است .)

فرزانه اندیشمند حضرت آیه الله جوادى آملى پس از این دوره چهار دوره دیگر را در زندگى موسس حکمت متعالیه تصویر مى نماید و این مجموعه را مراحل تحول روحى و جوهرى او مى شمارد (۵۶۴) که اگر آن دوره اول را مقدمه سفر اول سالکان عارف حکیم شیراز با مراحل چهارگانه سلوک و اسفار اربعه عارفان منطبق خواهد بود.

آواره کوى دوست

ملاصدرا از دانشمندان کم نظیرى بود که از همراهى با صاحبان قدرت و زندگى با اهل دنیا و دنیا پرستان و تعریف و تمجید شاهان صفوى بیزار بود و عظمت روحى که در او وجود داشت به او اجازه سر فروآوردن در برابر مقامات پست دنیایى را نمى داد. و البته دنیا طلبان نیز چنین مزاحمى را نمى توانستند تحمل کنند و او را از حسادت و توهین و تهمت خود در امان نمى گذاشتند. صدر المتالهین پس از طى مراحل علمى در اصفهان و احتمالا آغاز حسادتها و مخالفتها به زادگاه خود باز مى گردد تا شاید در حمایت خانواده و خویشان خود بتواند در امان باشد.

تاریخ بازگشت صدر المتالهین به شیراز همچون کوچ قبلى و بعدى او از این شهر معلوم نیست . همچنانکه از مدت اقامت و فعالیتهاى علمى و اجتماعى او در این مرحله اطاعى نداریم و احتمالا در همین سالها که باید بین سالهاى ۱۰۱۰ تا ۱۰۲۰ باشد الله وردى خان فرمانرواى شجاع و آگاه و دلسوز فارس تصمیم مى گیرد تا مدرسه اى مخصوص به نام ملاصدرا بنا کند و آن مدرسه را پایگاه علوم عقلى در منطقه قرار دهد. اما اجل او را مهلت نمى دهد و در سال ۱۰۲۱ قبل از اتمام مدرسه به قتل مى رسد و مقارن همین احوال ملاصدرا نیز در اثر ناسازگارى علماى شیراز و شروع آزار و اذیت و اهانت او ناگزیر به ترک شیراز و بازگشت به اصفهان مى شود و یا به گفته آیه الله سید ابوالحسن قزوینى از همان جا به نواحى قم عزیمت مى نماید. ایشان در شرح حال ملاصدرا مى نویسد:

(… پس از مراجعت به شیراز چنانچه عادت دیرینه ابناى عصر قدیم و حدیث همین است محسود بعضى از مدعیان علم قرار گرفت و به قدرى مورد تعدى و ایذاء و اهانت آنان قرار گرفت که در نتیجه از شیراز خارج و در نواحى قم در یکى از قرا منزل گزید و به ریاضات شرعیه از اداى نوافل و مستحبات اعمال و صیام روز و قیام در شب ، اوقات خود را صرف مى نمود.)

صدر المتالهین حکیم خانه به دوشى بود که به جرم آزادگى روح و فکر مجبور شد تا از پایتخت و پایتخت نشینان روى گرداند و به زندگى در روستایى دورافتاده و خالى از امکانات رفاهى – که در آن روز و در بارگاه صفویان براى دانشمندان منظور شده بود – بسنده نماید و خود را براى (انقطاع الى الله ) آماده سازد. او خود در توجیه انتخاب این راه مى گوید: (من وقتى دیدم زمانه با من سر دشمنى دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله هاى آتش جهالت و گمراهى برافروخته تر و بد حالى و نامردمى فراگیرتر مى شود ناچار روى از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیاى خمودى و جمود و ناسپاسى به گوشه اى پناه بردم و در انزواى گمنامى و شکسته حالى پنهان شدم دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته دلان بر اداى واجبات کمر بستم .)

این مرحله از زندگى رادمرد حکمت و شهود سرآغاز چشم پوشى از مظاهر دنیوى و جاه و جلال مجازى و دل بریدن از دنیا و دنیا پرستان و رو به سوى جمال و جلال حق نمودن است که همواره با مشقتهاى فراوان و نیروى عزم و اراده اى آهنین تنها براى افرادى انگشت شمار حاصل مى گردد؛ که در اصطلاح سالکان سیر از خلق به سوى حق نام دارد.

در کنج غربت

دوره سوم زندگى صدر المتالهین مرحله دوم انقلاب روحى او و حرکت از وحدت به وحدت و سفر حق به سوى حق با یارى حق است . این مرحله طولانى ترین منازل در سفرهاى چهارگانه سیر و سلوک است و صدر الدین شیرازى براى این مرحله که دوران سخت ریاضتهاى جسمانى و مجاهدتهاى نفسانى و عبادت و طى مقامات کشف و شهود است محلى به نام کهک (در سى کیلومترى جنوب شرقى شهر مقدس قم ) را بر مى گزیند و یا در اثر توفیق جبرى و به عنوان تبعید از مرکز علمى و فرهنگى رسمى (اصفهان ) بر او تحمیل مى شود و در هر صورت فارغ از قیل و قال و جاه و رفاه شهر و شهرنشینى در جوار لطف و کریمه اهل بیت علیه السلام و حرم آنان پناه مى گیرد تا ضمن بهره گیرى از دریاى علوم آل محمد صل الله علیه و آله از گزند فتنه ها در امان باشد. چرا که از امام صادق علیه السلام نقل شده است : (به هنگام فراگیر شدن فتنه ها به قم و اطراف آن پناه ببرید.)

سال ورود و مدت اقامت ملاصدرا در کهک همانند ورود و اقامتش در اصفهان بخوبى روشن نیست . از تطبیق و انطباق بعضى یادداشتها مى توان نتیجه گرفت که بین سالهاى ۱۰۲۵ تا ۱۰۳۹ در کهک بوده است و البته از شیوه زندگى او در آن قریه اطلاعى نداریم جز مطالبى که از نوشته هاى خود او مى توان استفاده نمود. در مقدمه اسفار رنجنامه خود را چنین ادامه مى دهد:
(
با گمنامى و شکسته حالى به گوشه اى خزیدم . دل از آرزوها بریدم و با خاطرى شکسته با اداى واجبات کمر بستم و کوتاهیهاى گذشته را در برابر خداى بزرگ به تلافى برخاستم . نه درسى گفتم و نه کتابى تالیف نمودم . زیرا اظهارنظر و تصرف در علوم و فنون و القاى درس و رفع اشکالات و شبهات و… نیازمند تصفیه روح و اندیشه و تهذیب خیال از نابسامانى و اختلال ، پایدارى اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالى که گوش مى شنود و چشم مى بیند چگونه چنین فراغتى ممکن است … ناچار از آمیزش و همراهى با مردم دل کندم و از انس با آنان مایوس گشتم تا آنجا که دشمنى روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان وعزت و اهانتشان بى اعتنا شدم . آنگاه روى فطرت به سوى سبب ساز حقیقى نموده ، با تمام وجودم در بارگاه قدسش ‍ به تضرع و زارى برخاستم و مدتى طولانى بر این حال گذراندم .)

صدر المتالهین در طى نامه اى از کهک نیز به استادش میرداماد وضع روحى خود را چنین ترسیم مى کند:
(و اما احوال فقیر بر حسب معیشت روزگار و اوضاع دنیا به موجبى است که اگر خالى از صعوبتى و شدتى نیست … اما بحمدالله که ایمان به سلامت است و در اشراقات علمیه و افاضات قدسیه و واردات الهیه … خللى واقع نگشته … از حرمان ملازمت کثیر السعاده بى نهایت متحسر و محزون است . روى طالع سیاه که قریب هفت هشت سال است که از ملازمت استاد الاماجد و رئیس الاعاظم محروم مانده ام و به هیچ روى ملازمت آن مفتخر اهل دانش و بینش میسر نمى شود… به واسطه کثرت وحشت از صحبت مردم وقت و ملازمت خلوات و مداومت بر افکار و اذکار بسى از معانى لطیفه و مسائل شریفه مکشوف خاطر علیل و ذهن کلیل گشته …)

سفر عرشى

مرحله سوم سلوک روحانى صدر المتالهین شیرازى سفر از حق به سوى خلق است براى مشاهده آثار خداى سبحان در مظاهر جمال و جلال و مطالعه آیات الهى در طبیعت و انسان و آفاق و انفس که در اثر طى مراحل گذشته نصیب سالک مى شود. انسان در پایان این سیر به مقام خلافت الهى نایل مى شود و در اصطلاح فلاسفه جهانى مى شود بنشسته در گوشه اى .
شور و ابتهاج ملاصدرا در این مرحله مانند همه آنها که به این مقام رسیده اند در خور وصف نیست . او پس از سالها خون دل خوردن توانسته است دریچه اى به عالم قدس بگشاید و حقایق علمى را که از راه تفکر واستدلال به دست آورده بود از راه مکاشفات نورى مشاهده نماید. در مقدمه اسفار پس از یادآورى دوران زحمت و رنج و مصیبتهاى جانکاه ، این مرحله را دوران آرامش و استراحت خود مى شمرد و مى گوید:

(سر انجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت نور الهى در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت . انوار ملکوتى بر آن افاضه شد و اسرار نهانى جبروت بر وى گشود و در پى آن به اسرارى دست یافتم که در گذشته نمى دانستم و رمزهایى برایم کشف شد که به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرار الهى و حقایق ربوبى و ودیعه هاى عرشى و رمز و راز صمدى را با کمک عقل و برهان مى دانستم با شهود و عیان روشنتر یافتم . در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن ورزید و آنچنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست .)

معرفت عارفان

یکى از خاطرات بسیار آموزنده و شیرین و در خور تامل از ایام اقامت ملاصدرا در کهک نکته اى است که مرحوم شیخ عباس قمى ذکر کرده و حضرت استاد حسن زاده آملى آن را این گونه مستند نموده است که : (در یک نسخه خطى اسفار که به خط حاج ملامحمد طهرانى و محشى به تعلیقات ملا على نورى و ذوالعینین و بسیارى از حواشى خود ملاصدرا است و در اختیار راقم است و در حاشیه این افاضه – در بحث اتحاد عاقل به معقول – نوشته است :(تاریخ هذه الافاضه کان ضحوه یوم الجمعه سابع جمادى الاول سبع و ثلاثین و الف من الهجره و قد مضى من عمر المولف ثمان و خمسون سنه قمریه .)

(تاریخ این افاضه ، صبح روز جمعه هفتم جمادى الاول ۱۰۳۷ بود و ۵۸ سال قمرى از عمر مولف سپرى گشته بود) و در ذیل همین حاشیه ، حاشیه دیگرى مرحوم میرزا على اکبر حکمى یزدى در حاشیه اسفارش از جناب صدر المتالهین به عنوان (منه ) دارد که :(کنت حین تسویدى هذا المقام بکهک من قرى قم …)

این قسمت کتاب را در هنگام اقامتم در کهک قم نوشتم و روز جمعه براى زیارت قبر دختر موسى بن جعفر (س ) به قم آمدم و از او مدد و کمک خواستم . سپس این مطلب به یارى خدا برایم کشف شد.

خورشید جهان افروز

دوره پایانى سفرهاى چهارگانه ، سفر از خلق به سوى خلق به همراهى حق و براى رساندن پیام الهى از طریق تدریس و تالیف و تهذیب نفوس است تا با هدایت و ارشاد خود تشنگان هدایت را با آب گواراى حیات الهى سیراب نماید.
این دوره از زندگى صدر المتالهین همان بازگشت مجدد ایشان از روستاى کهک به شیراز و حوزه بحث و تدریس و تصنیف و تالیف است .

شهرت صدراى شیرازى عالمگیر شده بود و طالبان حکمت از نواحى و اطراف براى درک فیض به حضورش مى شتافتند. او خود در مقدمه اسفار مى گوید: (… بتدریج آنچه در خود اندوخته بودم همچون آبشارى خروشان فرود آمد و چون دریایى پر موج در منظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت . از آب خوشگوار آن وادى ، فهم و ادراک سر سبز شد و از جریان زلال آن نهرهاى اندیشه جارى گشت … پس رحمت الهى اقتضا نمود که معانى منکشف از عالم اسرار و انوار و فائض از مقام نور الانوار بیش از این در پرده استتار نماند. و از سوى خدا ملهم شدم تا جرعه اى از افاضات ربانى را به تشنگان وادى طلب بچشانم و دل جویندگان انوار حقیقت را منور سازم تا جرعه نوشان را حیات ابدى و طالبان هدایت را روشنى قلب گردد.)

بعضى از تراجم نویسان علت بازگشت به شیراز را به امر شاه صفوى دانسته اند ولى اکثر آنان نوشته اند که امامقلى خان حاکم شیراز صدر المتالهین دعوت نمود تا به وطن خود برگردد و در مدرسه اى که پدرش به خاطر ملاصدرا بنا کرده به تعلیم و تدریس و تربیت طلاب بپردازد.

در شان و مقام این مرکز مهم علمى و سطح فرهنگى حوزه شیراز و همت پایه گذاران مدرسه همین بس که تدریس علوم عقلى یکى از مقررات الزامى آن مدرسه بوده است .
در هر صورت از نامه اى که حکیم الهى در سالهاى اول بازگشت به شیراز براى استادش میرداماد نوشته پیدا است که از این هجرت راضى نبوده و به یاد دوران خوش تنهایى و عزلت حسرت مى خورد و براى از دست دادنش ‍ متاسف بوده است . در بخشى از نامه چنین آورده است :
(قبل از ایام جدایى هرگز این شداید دست نداده بود و به صحبت جاهلان و ناقصان این بلاد گرفتار نشده بود. از طول مکث در اینجا ملول گشته ام و از صحبت معلولان این شهر معلول گشته و از کثرت عیال و پیوستگان و نامرادیهاى دور و زمان و عدم مساعدت چرخ و دوران و بى توجهى ارکان دولت این جهان و بى التفاتى اعیان این عهد و قران بغایت محزون و پریشان گشته … در مقام توحد و تفرد مى بودم و پاى در دامن غناى از خلق و تعزر کشیده داشتم و در خلوت تحصیل ملکات مى کردم و از مشاهده مکروهات از روى حزم و دور اندیشى هراسان و گریزان بودم .)

آفتاب آمد دلیل آفتاب

استعداد فوق العاده و روح حساس و زهد و عبادت و انس به خدا صدر المتالهین را زبانزد خاص و عام کرد و توجه همگان را به او جلب نمود. او از آغاز جوانى بى اعتنا به دنیا و مقامات دنیوى و شوون مادى بود و به قدر ذره اى هم به فکر جلب رضایت خاطر مردم نبود. او داراى معنویتى عمیق و روحى بلند بود که از نزدیکى به پادشاهان و امرا و ریاست بر عوام ننگ داشت و در آن عصر که نوع مصنفان و مولفان ، کتاب و رساله خود را به اسم پادشاه وقت یا حتى یکى از وزرا و رجال نامى مى نوشتند و گاهى کتاب را به آنان هدیه مى کردند، در نوشته هاى ملاصدرا نشانى از این گونه امور نیست و با تعداد فراوان کتابهایى که دارد در هیچ یک از آنان اسمى از کسى نبرده است . او به واقع علم را با عمل توام نمود و حکمت را در رفتار و کردار خود متجلى ساخت . محمد بن ابراهیم شیرازى در همان ایام جوانى از سوى استاد خود میرداماد به صدر الدین و صدرا ملقب شد و شاید اولین ستایش ‍ را نیز از همین استاد خود در قالب شعر شنید که :

صدرا جاهت گرفته باج از گردون
اقرار به بندگیت کرد افلاطون
بر مسند تحقیق نیامد چون تو
یکسر ز گریبان طبیعت بیرون

از فرزانگان معاصر، فیلسوف عظیم الشان حضرت آیه الله سید ابوالحسن قزوینى نیز مى گوید: (در فن فلسفه الهى و تحقق مسائل غامضه علم مافوق الطبیه و استقامت فهم و حسن سلیقه ، عدیل است و به اعتقاد حقیر در الهیات و فن معرفه النفس بر شیخ الرئیس راجح و مقدم است و در حسن تعبیر و سلاست کلام و جزالت منطق و تقریر کسى به پایه او نرسیده ، در علم فقه صاحب نظر و تحقیق است و در علم رجال وحید و فرید عصر بوده و در فن ریاضى از هندسه و هئیت ماهر بوده و بزرگترین فضیلت او تطبیق قواعد حکمت الهى با قواعد عرفان و طریقه عرفاست .)

علامه طباطبایى مفسر و فیلسوف بزرگ معاصر نیز در مورد مجدد فلسفه اسلامى در قرن ۱۱ مى گوید: (صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى … پس ‍ از فراغت از تحصیل … سالها در کنج عزلت سرگرم مجاهدات و ریاضات و تصفیه نفس شده توانست پس از سالها خون دل خوردن دریچه اى به عالم قدس باز کرده ، حقایق علمى را که از راه مکاشفات نورى مشاهده نماید.(۵۷۶) وى اولین فیلسوفى است که مسائل فلسفه را – پس از آنکه قرنها در اسلام سیر کرده بود – از حالت پراکندگى در آورده ، مانند مسائل ریاضى روى هم چید. و از این روى اولا امکان تازه اى به فلسفه داده شد تا صدها مساله فلسفى که در فلسفه قابل طرح نبود مطرح و حل شود و ثانیا یک سلسله از مسائل عرفانى – که تا آن زمان طورى وراء طور عقل و معلوماتى بالاتر از درک تفکرى شمرده مى شدند – به آسانى مورد بحث و نظر قرار گیرند و ثالثا ذخایر زیادى از ظواهر دینى و بیانات عمیق فلسفى پیشوایان اهل بیت علیه السلام که قرنها صفت معماى لاینحل را داشتند و غالبا از متشابهات شمرده مى شدند حل و روشن شود و به این ترتیب ظواهر دین و عرفان و فلسفه آشتى کامل پذیرفته و در یک مسیر افتادند.)

مرحوم مطهرى ، شهید حکمت و جهاد مى گوید: (صدرا در آنچه علم اعلى … یا حکمت الهى خوانده مى شود… تمام فلاسفه پیشین را تحت الشعاع قرار دارد و آن را بر اصولى خلل ناپذیر استوار کرد. حکیم الهى و فیلسوف ربانى بى نظیر که حکمت الهى را وارد مرحله جدیدى کرد.)

و امام حکیمان و عارفان بنیانگذار انقلاب اسلامى از موسس حکمت متعالیه چنین یاد مى کند: (محمد بن ابراهیم شیرازى … اول کسى است که مبدا و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى کرد و خلله اى شیخ الرئیس را در علم الهى روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهى را با هم ائتلاف داد با بررسى کامل دیدیم هر کس درباره او چیزى گفته از قصور خود و نرسیدن به مطالب بلند پایه اوست … این فیلسوف بزرگ اسلامى و حکیم عظیم الهى … افق شرق را به نور حکمت قرآن روشن کرد…) و در کتاب چهل حدیث از ملاصدرا با صفاتى چون : محقق فلاسفه فیلسوف محققین ، فخر طایفه حقه اعظم الفلاسفه على الاطلاق نام مى برد.

فروغ حکمت متعالیه

روزى که سفینه النجاه اسلام ناب محمدى صل الله علیه و آله در ساحل خشک و سوزان جاهلیت متعصب قرشى و سلطنت ظلمانى اموى به گل نشست فلسفه از پاى افتاده و شرک آمیز یونانى و حکمت کلیسایى اسکندرانى در شام و مصر و بغداد شکفتن آغاز کرد و دستمایه تعزیه گردانان میدان مبارزه با (ثقلین ) شد. اما در مدتى اندک دانشمندان وارسته اسلامى و خصوصا تربیت شدگان مکتب تشیع با تکیه بر فرهنگ عمیق و اصیل (قرآن و عترت ) و بى اعتنا به اغراض سیاسى نهضت ترجمه ، با اصطلاحات فلسفى آشنا شده و از (شیوه منطقى ) ارسطو و (مکاشفه ) نو افلاطونى در مناشقات علمى – سیاسى و فهم معارف قرآن بهره ها گرفته ، حتى خود در این مکاتب استاد شده و به نوآورى پرداختند و نقادى عمیق مباحث را با معیار معارف قرآن به عهده گرفتند. فارابى و بوعلى سینا متد ارسطویى را در قالب جدید آن – حکمت مشاء – پى ریختند و شهاب الدین سهروردى نیز عنصر سلوک و اشراق را اساس فلسفه خود قرار داد و با ادغام بدیع عناصر گوناگون فلسفى از برآیند آنها فلسفه (اشراق ) را بنا نهاد و مقارن این دو مکتب فلسفى پیش رفت . این دو جریان همان (علم کلام ) بود که همواره زمینه مناسبى براى طرح مسائل جدید در فلسفه و رشد و نقد آن ایجاد نمود. عرفان نیز به عنوان راهى براى دریافت حقیقت دین و شیوه خاصى از معرفت الهى و وصول به کمال معنوى در پى آن بود که جنبه اصیل و پر مغز و نغز شریعت اسلامى را به دست آرد اما با تمام تلاشى که دانشمندان و حکیمان داشتند نتوانسته بودند این چهار رود خروشان را به هم پیوند دهند و به یک سو هدایت کنند.

در چنین زمینه فرهنگى که از سویى بسیار غنى و پر مایه بود و از سوى دیگر به رکود و کسادى و نازائى گرفتار شده بود، زیرا غلبه نهضت ضد عقلى که همزمان با غرب و شاید در اثر ارتباط دولت صفوى با اروپا بر حوزه هاى علوم اسلامى سایه افکنده بود و نهایتا منجر به ظهور (فلسفه تجربى ) و حس گرایى (ظاهریه ) و پیدایش (اخباریگرى ) و جمود بر ظواهر شرعى در شرق و به ویژه در نبض پر تپش آن (تشییع ) شده بود هر یک از رودهاى خروشان و پربرکت حکمت و معرفت را از تکاپو و حرکت آفرینى باز داشته و یا بکلى خشکانیده بود، آرى در چنین فضاى گرفته اى خورشید جهان افروز (حکمت متعالیه ) در آسمان فکر اسلامى ایران طلوع کرد و افق شرق را به نور حکمت روشن کرد.

حکمت متعالیه از یک نظر به منزله چهارراهى است که چهار مکتب مهم یعنى حکمت مشائى ارسطویى و سینایى و حکمت اشراقى سهروردى و عرفان نظرى محیى الدینى و معانى و مفاهیم کلامى (اسلامى ) با هم تلاقى کرده و مانند چهار نهر سر به هم آورده رودخانه اى خروشان به وجود آورده اند و از نظر دیگر به منزله یک ساختمان عظیمى است که چهار عنصر مختلف را پس از یک سلسله فعل و انفعالات به هم ربط داده و به آنها شکل و هیئت و واقعیت نوینى بخشیده که با ماهیت قبلى هر یک از عناصر متغایر است .

(اختلاف سابقه دار مشاء و اشراق … و همچنین بسیارى از موارد اختلاف نظر فلسفه و عرفان به وسیله صدر المتالهین حل شد و چهره بسیارى از حقایق اسلامى روشن گشت …)
گر چه جهل ظاهربینان و غرور علمى اروپاى پس از رنسانس و خود باختگى مسلمین در قرون اخیر در حدى بوده و هست که اجازه نمى دهد آهنگ حیاتش حکمت متعالیه و صداى گوشخراش شکستن استخوانهاى پوسیده فلسفه ارسطویى و نو افلاطونى (اسکولاستیک ) در زیر چرخ عظیم و تندر حکمت متعالیه صدرایى به گوش غریبان و غربزدگان قدیم و جدید برسد و تحول بزرگ فلسفى را که آن حکیم الهى و فیلسوف ربانى ایجاد نمود دریابند. اما بدون شک با ظهور صدر المتالهین فعالیت فکرى در ایران عصر صفوى به اوج خود رسید و اندیشه هاى او تمامى حیات فکرى و عقلى چهار قرن گذشته را در انحصار درآورد و امروز نیز مکتب او به همان سر زندگى دوران تقریر و تحریر است .

آثار ماندگار

صدر المتالهین از نویسندگان خوش قلم و پر کار در فلسفه اسلامى است و آثار قلمى او لطیف و در کمال فصاحت و بلاغت است و به تعبیر یکى از اساتید صاحبنظر، در گذشته تاریخ فرهنگى شیعه دو نفر در حسن تعبیر و شیوایى قلم بى نظیر بوده اند و شاید در آینده هم نظیرى نداشته باشند، شهید ثانى زین الدین جبل عاملى که در فقه قلم شیرین و جذاب و روانى دارد و صدر المتالهین شیرازى که فلسفه را با بیانى روان و قلمى شیوا تقریر نموده است .

تالیفات حکیم شیراز بیش از چهل عنوان کتاب و هر یک در نوع خود شاهکارى بى نظیر مى باشد به جز رساله سه اصل در علم اخلاق و چند نامه جملگى به زبان عربى (زبان رسمى مراکز علمى آن عصر) نوشته شده و داراى نثرى روشن و فصیح و مسجع و براى آموزش فلسفه و عرفان بسیار آسان و سهل است . در میان آثار فلسفى او بخشى خصلت عرفانى بارزترى دارند و بعضى داراى لحن برهانى و استدلالى تر هستند، هر چند که از تمامى آنها بوى عرفان به مشام مى رسد.

از ویژگیهاى بسیار مهم نوشته هاى ملاصدرا که از دستاوردهاى انحصارى خود او است تطبیق بین مفاهیم و بیانات شرع و براهین فلسفى است و به نحوى که در هیچ مساله فلسفى تا استشهاد بر آیات قرآن و آثار معصومین ننماید نظر قاطع خود را ابراز نمى دارد. او همواره در کتابهایش افتخار مى کند که هیچ کس را ندیده که همچون خود او اسرار قرآن کریم و سنت معصومین را فهمیده باشد. تمام نوشته هاى فلسفى او پر از آیات قرآن و روایات است و تمام تفاسیرش سرشار از برداشتهاى عرفانى و عقلى است و او در این روش نظیرى ندارد. البته پس از او شاگرد بى نظیرش فیض ‍ کاشانى این شیوه را از استاد آموخته و آن را گسترده و زیبا به کار برده است .

نوشته هاى صدر المتالهین در مجموع از ویژگیهایى چون جامعیت ، داورى مصلحانه بین آراء مختلف ، استفاده از عقل و ذوق و وحى در حل مبهمات ، احاطه بر آراء گذشتگان ، و در آخر سهل و ممتنع نویسى برخوردار است .
به تعبیر علامه حسن زاده آملى کتاب اسفار اربعه ام الکتاب مولفات ملاصدراست که در اواخر دوره اقامتش در کهک شروع به تالیف آن نموده و از دامنه و گسترش مطالب بى گمان بر شفاى بوعلى سینا و فتوحات مکیه ابن عربى مقدم است . (این کتاب به یک معنا نقطه اتصال و حلقه جامع دایره المعارف مشائى ابن سینا و اقیانوس اسرار باطنى ابن عربى است و به تعبیر دیگر، هم اوج هزار سال تفکر و تامل دانشمندان و حکماى اسلامى است و هم شالوده بناى عقلانى تازه و اصیلى است که از متن معارف اسلامى سرچشمه گرفته است .)

صدر المتالهین در این کتاب بزرگ با صراحت تمام رابطه حکمت و دین و عقل و وحى را بیان مى دارد که : (حاشا الشریعه الحقه الالهیه البیضاء ان تکون احکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تبا لفلسفله تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه ) حاشا که احکام و مقررات بر حق و تابناک شرعى با معارف بدیهى و یقینى عقلانى ، ناهماهنگ باشد و نابود باد فلسفه و حکمتى که قواعد و یافته هایش مطابق با کتاب الهى و سنت نبوى نباشد.

صدر المتالهین در درک ظاهر و فهم اسرار قرآن و حدیث تبحرى ویژه داشت و گر چه در اکثر کتب فلسفى خود به قرآن و حدیث تمسک نموده و گاهى نیز به شرح آیات و احادیث پرداخته اما کتابهایى نیز به تفسیر آیات و احادیث اختصاص داده و سوره هاى سجده ، یس ، واقعه ، حدید، جمعه ، طارق ، اعلى ، زلزال و سوره بقره تا آیه ۶۵ و آیه الکرسى و آیه نور و… را تفسیر نموده که از تفاسیر ارزشمند فلسفى به شمار مى آیند و تاکنون چندین بار چاپ شده است .

شرح اصول کافى مرحوم آخوند نیز اولین شرحى است که بر کتاب بى نظیر اصول کافى پس از حدود شش قرن نوشته شده و سنت شرح نویسى بر روایات عمیق اعتقادى را باب نموده و بدون شک یکى از مهمترین متون اعتقادى شیعى دوره صفوى است که در هماهنگى بین حکمت و عرفان و وحى یکى از بهترین و بلکه اولین کلید است و مولف کتاب روضه الجنات در مورد این کتاب مى گوید:
(و عندى انه ارفع شرح کتب على احادیث اهل البیت علیه السلام و ارجحها فائده و اجلها قدرا.)

صدر المتالهین در سیر نوشتارى خود ابتدا حکیمى عقلانى است که شرح هدایه را مى نویسد و شفاى بوعلى را حاشیه مى زند و پس از طى مراحل سلوک و معرفت عارفى متکى بر وحى است که با قدرت الهى و هدایت نبوى و بیان علوى و با قدم قلم سفرهاى چهارگانه را طى مى کند و اسفار اربعه مى نویسد و در آخر کار تمام هم خود را بر فهم و درک و تبیین قرآن و روایات اهل بیت علیه السلام متمرکز مى نماید و آخر کار نیز در یک دستش ‍ قلم تفسیر سوره بقره و در دست دیگرش برگه هاى شرح کتاب الحجه اصول کافى است که به دیدار محبوب مى شتابد.

خانه آفتاب

صدر المتالهین داماد میرزا ضیاء الدین محمد بن محمود الرازى مشهور به ضیاءالعرفاء پدر زن شاه مرتضى والد فیض کاشانى است . و بدین ترتیب باید گفت فیض پیش از آشنایى علمى با صدر المتالهین با او ارتباط خویشاوندى داشته و دختر ملاصدرا، دختر خاله فیض بوده است .

فرزندان صدر المتالهین

فرزندان صدر المتالهین که هر یک از علوم اسلامى بهره اى وافى برده و از نامداران جهان محسوب مى شوند جلوه دیگرى از روح الهى آن فیلسوف وارسته مى باشد که در نظام خانواده تجلى یافته است .

۱٫ اولین فرزند این خانواده ام کلثوم در سال ۱۰۱۹ به دنیا آمد و دانش و بینش و علم و فلسفه را از پدر آموخت و در سال ۱۰۳۴ به عقد ملا عبدالرزاق لاهیجى (فیاض ) در آمد. او همچنان در محضر همسرش به تحصیل ادامه داد تا در اکثر علوم متعارف سرآمد همگنان شد به نحوى که در مجالس دانشمندان شرکت مى نمود و با آنان به مباحثه مى پرداخت .

۲٫ محمد ابراهیم ، ابوعلى حکیمى اندیشمند و عارفى سالک و محدثى والا مقام است که در سال ۱۰۲۱ به دنیا آمد و در محضر پدر به تحصیل پرداخت . کتابهاى متعدد نگاشت و کتابى نیز به نام عروه الوثقى در تفسیر آیه الکرسى به زبان فارسى نوشت ولى آنچنانکه از بعضى نوشته هایش ‍ پیداست و عده اى از تراجم نویسان تصریح نموده اند در اواخر عمر بشدت از فلسفه رویگردان شد و بر فلسفه تاخت .

۳٫ زبیده خاتون متولد ۱۰۲۴ سومین فرزند صدر المتالهین ، عالمى ادیب و فاضل و حافظ قرآن ، همسر دانشمند بزرگ میرزا معین الدین فسائى و مادر علامه ادیب میرزا کمال الدین فسائى (میرزا کمالا) داماد مجلسى اول است . او حدیث و تفسیر قرآن را از پدر و خواهر بزرگ خود آموخت و در ادبیات استاد فرزند خود بود.

۴٫ زینب سومین دختر صدر المتالهین است که عالمى فاضل و متکلمى اندیشمند و فیلسوفى عارف و عابد و زاهد و از ستارگان درخشان فصاحت و بلاغت و ادب بود. در محضر پدر و برادرش بهره ها برد و پس ازدواج با جناب فیض کاشانى تحصیل خود را در محضر همسرش به کمال رساند. در سال تولد زینب در کتب تراجم نیامده ولى تاریخ وفاتش را ۱۰۹۷ نوشته اند.

۵٫ دومین پسر صدر المتالهین نظام الدین احمد دانشمندى ادیب و حکیمى متاله و شاعرى عارف است است که در سال ۱۰۳۱ در شهر کاشان به دنیا آمد و در رجب ۱۰۷۴ وفات یافت . وى کتابى به نام مضمار دانش به زبان فارسى دارد.

۶٫ آخرین فرزند صدر المتالهین معصومه خاتون همسر علامه بزرگ میرزا قوام الدین تبریزى از شاگردان به نام صدر المتالهین و حاشیه نویس کتاب اسفار است . او در تاریخ ۱۰۳۳ به دنیا آمد و ۱۰۹۳ وفات یافت . بانویى دانشمند و ادب دوست ، حدیث شناس و عابد و زاهد و حافظ قرآن کریم بود که در محضر پدر و سپس خواهرانش زبیده و ام کلثوم علوم و معارف روز را فراگرفت .

غروب خورشید

حکیم وارسته در طول عمر ۷۱ ساله اش هفت بار با پاى پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف کعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال ۱۰۵۰ ه‍ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت ، و در همانجا به خاک سپرده شد و اگر چه امروز اثرى از قبر او نیست اما عطر دلنشین حکمت متعالیه از مرکب نوشته هایش همواره مشام جان را مى نوازد.

گلشن ابرار//جمعی از پوژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه مقدس اردبیلى (متوفاى ۹۹۳ ق)

تولد و تحصیل

در قرن دهم هجرى قمرى در شهر اردبیل کودکى سعادتمند پا به عرصه وجود گذاشت . او بعد از رشد و شکوفایى و طى مراحل علمى و کسب کمالات معنوى و عرفانى به مرتبه اى از دانش و معرفت و زهد و تقوا رسید که پس از چهار قرن هنوز الگوى عالمان و پرهیزکاران است .

نامش احمد و فرزند محمد و از خانواده اى دوستدار اهل بیت علیه السلام بود. پس از رشد و گذراندن تحصیلات و کسب کمالات معنوى به نجف اشرف مهاجرت کرد و در جوار مرقد مطهر مولاى متقیان امام على علیه السلام به کسب علم و فضیلت پرداخت .

وى علوم نقلى و فقه را از محضر سید على صائغ و دیگر استادان حوزه نجف فرا گرفت . سید على صائغ از آن جمله شاگردان برجسته شهید ثانى بود که استاد به وى علاقه فراوان داشت .

وى همواره در جستجوى دانش بود و در طول عمر پربرکت خود از هیچ کوششى براى آموختن غفلت نمى کرد. هر جا که از وجود دانشمند و عالمى نشانى مى یافت به خدمتش مى شتافت و از علم و معرفت وى بهره مى گرفت . به همین دلیل زمانى نیز براى استفاده از محضر فیلسوف و عالم وارسته جمال الدین محمود (از شاگردان فیلسوف نامى جمال الدین اسد دوانى ) به شیراز مهاجرت کرد و مدتى نزد وى به تحصیل علوم عقلى مشغول گردید. او علم و عمل را وجهه همت خویش ساخت و در زهد و تقوا به درجه اى رسید که به (مقدس ) شهرت یافت و در تحقیق و ژرف نگرى علمى به اندازه اى تبحر داشت که به (محقق ) معروف شد.

در گفتار بزرگان

وى از آن جمله عالمانى است که مورد تجلیل فراوان علما و فقها قرار گرفته است . سید مصطفى تفرشى از معاصران محقق اردبیلى مى نویسد: (امرش در جلالت و اطمینان و امانت مشهورتر از آن است که ذکر شود و بالاتر از آن است که عبارتى بتواند آن را وصف کند. او متکلمى فقیه و عظیم الشان و جلیل القدر و بلند منزلت و باورع ترین شخص زمانش و عابدترین و با تقواترین آنها بود.)
شیخ حر عاملى که خود از چهره ها و بزرگان دین و دانش است مى نویسد: (احمد بن محمد اردبیلى عالمى فاضل ، محققى عابد، مورد اطمینان و پارسا، عظیم الشان و جلیل القدر و معاصر شیخ بهایى بود)

علامه بزرگوار مجلسى مى نویسد: (محقق اردبیلى در قداست نفس و تقوا و زهد و فضل به مقام نهایى رسید و در میان عالمان متقدم و متاخر شخصیت بزرگى چون او را سراغ ندارم … کتب او داراى بالاترین مراتب دقت نظر و تحقیق است .)
محدث بزرگوار حاج شیخ عباس قمى مى نویسد: (شیخ اجل عالم ربانى فقیه محقق صمدانى معروف به محقق اردبیلى … در مراتب علم و فضل و عبادت و زهد و کرامت و وثاقت و تقوا و ورع و جلالت به درجه اى رسید که توصیف نشود و در قدس و تقوا به مرتبه اى رسید که به او مثل زده شود و به راستى اشعه انوار جمال و پرتو حسن آن عالم مفضال چنان تجلى کرده بر هیچ دیده پوشیده نیست .)

مقدس اردبیلى و دربار صفوى

شاهان صفوى بنا به دلایل مختلف دینى و سیاسى و مصالح حکومتى ضمن احترام و تقدیس علماى دین از آنها در امور مختلف نظرخواهى مى کردند. اگر چه این احترامها و تقدیسها بیشتر براى حفظ موقعیت خویش ‍ و به منظور برخوردارى از حمایت و پشتیبانى جامعه شیعى بود که سر در فرمان عالمان و فقیهان داشتند. از آن سو علما نیز از این موقعیت براى گسترش و نفوذ مکتب تشیع استفاده فراوان بردند و به واقع ارتباط آنان با پادشاهان صفوى نقشى انکارناپذیر در گسترش و نفوذ تشیع داشت به طورى که تشیع در این زمان از انزوا خارج شد و با رسمیت مذهب تشیع نشر و تبلیغ اندیشه هاى شیعى رواج فراوان یافت . و دانشمندان و بزرگانى چون محقق ثانى ، شیخ بهایى و علامه بزرگوار مجلسى با جهت دادن سیاستهاى دربار صفوى به سمت ترویج و تبلیغ تشیع خدمات بى نظیرى را براى اسلام و تشیع به انجام رساندند به طورى که این دوران یکى از دورانهاى اوج گیرى اندیشه هاى شیعى است .

مقدس اردبیلى نیز از جمله عالمانى است که در پرتو رابطه با دربار صفوى در گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان تلاشهاى فراوانى را به ثمر نشاند. هر چند که او به درخواست شاه عباس صفوى براى ترک نجف و مهاجرت به ایران پاسخ منفى داد. براى مصالح تشیع و شیعیان همواره به دربار صفوى تذکراتى مى داد. تاریخ برخى از آن وقایع را نقل کرده است . (۵۰۷) از جمله نوشته اند: زمانى یکى از کارگزاران دربار صفوى مورد غضب شاه عباس قرار گرفت و به مقدس اردبیلى پناه برد و او نامه اى به وى داد تا شاه از تقصیر او بگذرد. نامه مقدس اردبیلى به شاه عباس چنین بود:

(بانى ملک عاریت ، عباس ! بدان که چه این مرد اول ظالم بود اکنون مظلوم مى نماید چنانچه از تقصیر او بگذرى شاید که حق – سبحانه و تعالى – از پاره اى از تقصیرات تو بگذرد. بنده شاه ولایت :احمد اردبیلى )

این از شگفت نامه هایى است که در آن هیچ توصیف و تعریفى از شاه نشده و مقدس اردبیلى در آن خود را از پیروان و غلامان امام على علیه السلام معرفى کرده است و نه از چاکران و غلامان شاه .

شاه عباس بدون تاخیر فرمان مقدس اردبیلى را اجرا کرد و پاسخى بدین گونه نوشت :
(به عرض مى رساند عباس خدماتى که فرموده بودید به جان منت داشته ، به تقدیم رسانید که این محب را از دعاى خیر فراموش نکنید. کتبه کلب آستانه على : عباس )

احیاگر حوزه نجف

سالها تحصیل و تحقیق در پرتو زهد و تقوا، از مقدس اردبیلى فقیه و عالمى کم نظیر ساخته بود و طولى نکشید که ریاست و زعامت شیعه و حوزه علمیه نجف را عهده دار شد. هنگامى که مقدس اردبیلى پا به عرصه فعالیتهاى علمى و تبلیغى گذاشت نجف بسیار خاموش و بى تحرک بود و دانش پژوهان اندکى در آنجا مشغول تحصیل بودند و حوزه آن از شکوه دوران شیخ طوسى بى بهره بود در این زمان احیاگرى سراسر پاکى و فضیلت قیام کرد و با زهد خود به مقابله با کمبودها با تقوا و صبر خود به رفع کاستى ها برخاست و با معنویت خویش به حوزه نجف روح و صفا بخشید و نجف را میعادگاه طلاب دانش پژوه ساخت و جویندگان دانش را به آنجا جلب کرد. آیت الله سید حسن صدر در این باره مى نویسد: (در زمان مقدس اردبیلى دوباره کوچ علمى به نجف آغاز شد. حوزه تقویت یافت و مردم از اطراف دیگر شهرها و بلاد به آنجا روى آوردند و آن شهر به صورت بزرگترین مرکز علمى در آمد.)

بر مسند تدریس

محقق اردبیلى در مدت عمر گرانمایه خود خدمات ارزنده اى براى عالم تشیع انجام داد. وى پس از کسب علوم عالى بر کرسى تدریس نشست و با کمال دقت و حوصله مسائل و مباحث علمى را به شاگردان خویش تعلیم داد. او همان گونه که نفس خویش را تهذیب کرده بود معتقد به تهذیب زواید و اضافات کتابهاى درسى حوزه بود و از تدریس و تعلیم مطالبى که فایده اى بر آن مترتب نبود پرهیز مى کرد. او با نفس قدسى خود کسانى را براى جامعه بزرگ تشیع تربیت کرد که هر یک چهره اى برجسته در علم و اجتهاد شدند و منشا آثار ارزنده اى براى عالم اسلام گردیدند.

شاگردان برجسته وى را چنین برشمرده اند:

۱٫ شیخ حسن (متوفى ۱۰۱۱ ق .) فرزند شهید ثانى (مولف کتابهاى معالم الاصول و المنتقى )
۲٫ سید محمد (متوفى ۱۰۰۹) نوه دخترى شهید ثانى ، معروف به صاحب مدارک
۳٫ میر فیض الله تفرشى
۴٫ عنایت الله کوهپایه اى ، ترتیب دهنده برخى از کتابهاى رجالى
۵٫ ملا عبدالله شوشترى (متوفى ۱۰۱۲)

تالیفات

فقیه بزرگوار محقق اردبیلى علاوه بر تدریس ، کتابهاى پرارجى نیز در موضاعات کلام ، فقه ، اصول ، سیره اهل بیت علیه السلام و عقاید تالیف کرد که برخى از آنها اثرى در دست نیست .

فهرست قسمتى از این آثار عبارت اند از:

۱٫ استیناس المعنویه (در علم کلام )
۲٫ بحر المناقب
۳٫ حاشیه بر شرح تجرید
۴٫ حدیقه الشیعه
۵٫ رساله خراجیه
۶٫ زبده البیان فى آیات الاحکام
۷٫ مقاله فى الامر بالشى (در علم اصول )
۸٫ مناسک حج (فارسى )
۹٫ مجمع الفایده و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان

این کتاب یکى از مشهورترین و عمیق ترین دایره المعارفهاى فقه استدلالى و یکى از مصادر و منابع گران سنگ فقه جعفرى است . که همواره مورد توجه مجتهدان بوده است . محقق این کتاب را به مثابه شرحى بر کتاب ارشاد علامه حلى نوشته ولى خود کتابى بسیار مفصل و عمیق است که با دقت و کنکاشى عظیم به تحلیل و بررسى مباحث فقهى پرداخته است .

سیره مقدس

مقدس اردبیلى بسیار متواضع بود و در مقابل شاگردانش خود را فوق العاده کوچک مى شمرد و آنان را مورد تکریم و احترام فراوان قرار مى داد. گویند در هنگامى که شیخ حسن از تحصیل فراغت یافت و قصد داشت به لبنان باز گردد از استاد خویش تقاضاى نصیحت و موعظه کرد و مقدس اردبیلى احادیثى را گردآورى کرده ، در ورقه اى نوشت و به ایشان داد و در پایان آن نوشت این جملات را اضافه کرد:
(کتبه العبد احمد لمولاه امتثالا لامره و رجاء لنذکره )
این مطلب را بنده خدا احمد براى مولاى خود نوشته است تا فرمان ایشان را به جاى آورد و به امید اینکه موجب پندآموزى وى باشد.

اخلاص در کار تعلیم و تدریس نیز از خصلتهاى بارز مقدس اردبیلى بوده است . ملا عبدالله شوشترى از شاگردان مقدس اردبیلى در مجلسى مساله اى را از استاد خویش پرسید. مقدس سوال او را پاسخ گفت . اما شاگرد به این پاسخ قانع نشد و بحث ادامه یافت . ناگهان مقدس سکوت کرد و پس از لحظه اى فرمود: این بحث بماند براى بعد، باید به کتاب مراجعه کنم ! سپس از مجلس برخاست و به شاگرد فرمود تا همراه او به جایى دیگر بروند. پس از خروج از آن مجلس محقق اردبیلى پاسخى بسیار دقیق و عمیق بیان کرد به طورى که شاگرد قانع شد و شبهه اى برایش باقى نماند. شاگرد پرسید: آقا، چرا پاسخى به این نیکویى مى دانستید و در همان مجلس بیان نفرمودید؟

محقق فرمود: آنجا چون در مجلس و در حضور جمعى از مردم بودیم احتمال داشت که قصدمان جدل و فخرفروشى و اظهار فضل بر یکدیگر باشد ولى اینجا این شبهه نیست زیرا تنها خداى متعال ناظر بحث و گفتگوى ماست .
کمک به محرومان نیز از خصوصیات پسندیده مقدس اردبیلى بوده است . نقل است در یکى از سالها قحطى و گرانى به اوج خود رسیده بود و فقر و گرسنگى بیداد مى کرد محقق اردبیلى اندک آذوقه اى داشت که فقط کفاف قوت خانواده اش را مى کرد. اما او راضى نشد که خانواده اش غذا داشته باشند در حالى که افراد زیادى در جامعه محتاج و گرفتارند. از این رو آن طعام را بین بیچارگان تقسیم کرد. همسرش از این عمل او برآشفت و گفت :
در چنین سال قحطى آنچه طعام داشتیم به فقرا کمک کردى ، اکنون باید فرزندان من دست گدایى به سوى دیگران دراز کنند؟

محقق پاسخى نداد و از منزل خارج شده ، راه مسجد کوفه را در پیش گرفت . او تصمیم گرفته بود چند روزى را در مسجد اعتکاف کرده ، به عبادت و راز و نیاز بپردازد. در دومین روز حضور او در مسجد مرد عربى مقدارى گندم و آرد بر چهارپایى بار کرده ، به خانه محقق اردبیلى برد و به همسرش تحویل داد و گفت :

صاحبخانه در مسجد اعتکاف کرده و این گندم و آرد را براى شما فرستاده است . چند روزى گذشت تا اینکه مقدس اردبیلى به خانه بازگشت . همسرش به او گفت :
آرد و گندمى که فرستاده بودید خیلى مرغوب بود.
محقق ، بى خبر از همه جا، وقتى این سخن را شنید دریافت که این فضل و رحمتى از طرف خدا بوده است و خداوند را بر این بنده نوازى ستایش ‍ کرد.

در وادى کرامات

از زندگى این فقیه عابد و عارف کامل کراماتى نقل شده است . در ذیل به دو نمونه آن اشاره مى کنیم :
فردى از اهل تفرش به نام میرغلام (میر فیض الله ) که یکى از شاگردان و نزدیکان مقدس اردبیلى و فردى دانشمند و پارسا بود، مى گوید:
من در مدرسه اى که حجره هاى آن در صحن مطهر امیرالمومنین على علیه السلام قرار داشت ، سکونت کرده به فرا گرفتن علم اشتغال داشتیم . در یکى از شبهاى تاریک پس از آنکه از مطالعه فارغ شدم از حجره بیرون آمدم و به اطراف نگاه مى کردم که ناگهان دیدم مردى با سرعت به طرف قبه مبارک مى رود. با خود گفتم شاید این مرد دزدى است که مى خواهد به حرم دستبرد بزند و قندیلهاى حرم مطهر را به یغما ببرد! به ناچار به طورى که او متوجه نشود. تعقیبش کردم دیدم به طرف در حرم مبارک رفت و اندکى توقف کرد. بلافاصله قفل در گشوده شد و بر زمین افتاد و در باز شد و او وارد گردید و بعد در دوم و سوم نیز به همان صورت باز شد. دیدم آن مرد به کنار مرقد مطهر مشرف شده ، سلام عرض کرد و از جانب قبر مطهر پاسخ داده شد. من صدایش را شناختم و متوجه شدم با امام علیه السلام درباره یکى از مسائل علمى گفتگو مى کند.

سپس از حرم خارج و به جانب مسجد کوفه رهسپار شد. من هم پشت سر او به طورى که متوجه من نبود حرکت کردم (تا از اسرار او سر در بیاورم ) وقتى به مسجد رسید به محراب مسجد نزدیک شد و باز شنیدم که با بزرگى درباره همان مساله علمى گفتگو مى کند. پس از آنکه پاسخ خود را شنید از آنجا بیرون آمد. من هم در تعقیب او حرکت کردم .
وقتى به دروازه شهر رسید، هوا روشن شده بود. پیش از آنکه از دروازه خارج شود با صداى بلند او را مورد خطاب قرار داده ، گفتم : اى مولاى ما، من از آغاز تا انجام کار همراه شما بودم ، اینک بفرمایید آن دو بزرگ که با آنها درباره مسائل علمى صحبت مى کردید چه کسانى بودند؟ مقدس وقتى این درخواست را شنید، پس از آنکه تعهدات لازم را گرفت که تا موقع حیاتش به کسى اطلاع ندهم ، فرمود: اى فرزند من ! بسیارى از اوقات مسائل مختلفى براى من گنگ و مبهم مى ماند، پس در هنگام شب به مرقد مطهر امیرالمومنین علیه السلام مى روم و مساله را براى حضرت مطرح و جوابش را دریافت مى کنم .

امشب نیز بر طبق معمول به حضور انور شرفیاب شدم و حضرت مرا به صاحب الزمان علیه السلام حواله کرد و فرمود: فرزندم مهدى (عج ) در مسجد کوفه است ، به حضورش برس و پاسخ مسائل خود را از آن حضرت استدعا کن آن مردى که در مسجد کوفه دیدى حضرت مهدى (عج ) بود.

وى شبى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را در خواب دید که حضرت موسى علیه السلام در خدمت آن بزرگوار نشسته است و مقدس نیز در آنجا حضور دارد. پس حضرت موسى از رسول خدا صلى الله علیه و آله سوال کرد: این مرد کیست ؟ پیامبر فرمود: از خودش سوال کن . حضرت موسى علیه السلام از مقدس پرسید: تو کیستى ؟ مقدس جواب داد: من احمد پسر محمد از اهل اردبیل هستم و در فلان کوچه ، فلان خانه منزل من است . حضرت موسى علیه السلام تعجب کرد و گفت : من از اسم تو سوال کردم این همه تفصیل براى چه بود؟ مقدس در جواب گفت : خداوند عالم وقتى از تو سوال کرد که این چیست که در دست تو است ، تو چرا آن قدر در پاسخ تفضیل دادى ! حضرت موسى علیه السلام به پیغمبر صلى الله علیه و آله گفت : راست گفتى که علماى امت من همانند انبیاى بنى اسرائیل مى باشند.

رحلت

سرانجام ماه رجب سال ۹۹۳ ق . فرا رسید. در این سال آفتاب فقاهت که از شهر اردبیل درخشیدن آغاز کرده و در سراسر جهان تشیع پرتوافشانى نموده بود پس از عمرى تلاش و کوشش خستگى ناپذیر در راه دین و شریعت جاودانى اسلام در نجف اشرف غروب کرد، هر چند این غروب جسم او بود و روح مقدسش با آثار ارزشمندش همچنان پرتو افشان اسلام و تشیع است . پیکر مطهر مقدس اردبیلى را شیعیان و دوستانش در حرم مطهر مولاى متقیان حضرت على علیه السلام به خاک سپردند تا همان گونه که در دنیا عاشق اهل بیت علیه السلام بود در آخرت نیز همنشین آنها باشد.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه محقق ثانى (متوفاى ۹۴۰ ق)

تولد

آفتاب قرن نهم از نیمه گذشته بود که در یک خانواده صمیمى در روستاى (کرک ) از روستاهاى جبل عامل لبنان کودکى به دنیا آمد.
سال ۸۶۵ یا ۸۷۰ بود که خانه ساده (عزالدین حسین ) به نور جمال کودکى شیعى نورانى شد. پدرش نام وى را (على ) گذاشت و او با نشانى از تشیع در اولین قدمهاى زندگى پیش رفت و (نورالدین ) لقب گرفت . دوران کودکى او به پاس مراقبت مادر و تلاش پدر بخوبى گذشت و محیط خانواده اسلامى آنان در او تاثیر شگرفى گذاشت .

تحصیل

على بن عبدالعالى اندک اندک پاى به سن نوآموزى گذاشت و درس و مدرسه را شروع کرد و پس از آموزشهاى ابتدایى به حوزه علمیه کرک و در جرگه دانش پژوهان علوم اسلامى وارد شد. درس و بحث و مطالعه از او طلبه اى جوان و دوست داشتنى ساخت و با تقواى الهى بر گزمه هاى سپاه شب پرستان حمله برد و به تهذیب نفس همگام با تحصیل همت گماشت . پس از آن به روستاى (میس ) رفت و با تلاش پیگیر، از استادان آن حوزه شناخته شد. شهید ثانى یکى از شاگردان آن حوزه بود که (شرایع الاسلام ) و (قواعد) را نزد او فرا گرفته است .

(۴۷۸) چندى نیز در (جبع ) لبنان به تحصیل مشغول بود و پس از آشنایى و به دست آوردن تجارب و علوم در حوزه علمیه (جبل عامل ) رهسپار حوزه (دمشق ) شد. آنگاه از دمشق راهى (بیت المقدس ) شد و لختى از زمان را نیز به تحقیق و دانش ‍ اندوزى در شهر (الخلیل ۲) گذراند و سپس بار خود را بسته ، رهسپار مرکز حوزه اهل سنت در (مصر) گردید. این سفرها و دیدار حوزه هاى گوناگون از او مردى حزیم و دانشمندى خوش اندیشه ساخت و شخصیت او را چنان زیبا ترسیم کرد که عاقبت یکى از بزرگترین دانشمندان قرن دهم به شمار آمد و به (محقق ثانى )، (مولاى مروج )، (محقق کرکى ) و (شیخ علایى ) شهرت یافت .

در کشور مصر از دانشمندان زیادى بهره جست و محضر فرزانگان آن دیار را غنیمت شمرد. گوهر جان به متاع ناچیز دنیا نفروخت و سخت در راه تکامل و معرفت کوشید و در این مدت نیز موفق به گرفتن اجازه از علماى اهل سنت شد. (در بخش استادان به تنى چند از آنان اشاره خواهیم کرد.)

زندگى علمى على بن عبدالعالى که در این زمان از دانشمندان بلند مرتبه جبل عامل بود زیبا و شیرین و مساله آموز مى گذشت . او در پى ورود به سرزمینى تازه توشه اى از خرمن اندیشمندان آن سامان بر مى گرفت و باز سوار بر گرده سفر، بار و بنه به سویى دیگر مى کشید و این بار حوزه مصر را به سوى عراق و حوزه نجف اشرف ترک گفت و به سرزمین ولایت و آستان امامان معصوم وارد شد.

استادان

على بن عبدالعالى فروغ معرفت و فقیهى جان بر کف براى شیعه شد ولى این میوه شیرین به آسانى به دست نیامد. از لبنان تا مصر و از مصر تا نجف ، حضور در حلقه هاى درس و تحقیق و استفاده از محضر استادان دلسوز و با معرفت بود که توانست جوانه علم و تحقیق را در وجودش بارور کند و درخت تناور فقاهت و دیانت را در جانش به بار بنشاند و ما به پاس خدمت آن اسوه هاى علم و عمل به یادکرد تنى چند از آنان بسنده مى کنیم .

على بن هلال جزایرى (بزرگترین استاد محقق ثانى )، محمد بن داوود بن موذن جزینى ، شمس الدین محمد بن خاتون عاملى ، سید حیدر عاملى ، احمد بن على عاملى ، زین الدین جعفر بن حسام عاملى ، شمس الدین محمد بن احمد صهیونى ، که جملگى از استادان شیعى اویند. علاوه بر این از ابى یحیى زکریا انصارى (متوفى ۹۲۶ ق ) و کمال الدین ابراهیم بن محمد بن ابى شریف قرشى (متوفى ۹۲۳ ق ) از علماى اهل سنت نیز بهره برده است .

تلاش مصلح

محقق کرکى در نجف اشرف بر کرسى تدریس نشسته بود که پیکى از دربار ایران و شاه اسماعیل صفوى رسید و او را براى تلاش و کار به دربار ایران دعوت کرد. او دید از این فرصت مى تواند براى سرفراز گردانیدن شیعیان و رساندن فرهنگ ناب تشیع به جامعه استفاده کند. این تصمیم بسیار مهم و حساس مى توانست مسیر زندگى او و شیعیان را عوض کند. به همین دلیل آن را پذیرفته ، در سال ۹۱۶ ق . در جنگ هرات به شاه اسماعیل صفوى پیوست . در این حال او در حدود ۵۰ بهار از عمر خود را گذرانده و پاى به عرصه مبارزه و تلاش ، آن هم در محیط بسیار حساس دربار صفوى گذاشته بود. تاثیر او و دیگر عالمان شیعه در هدف بخشى به سلسله صفوى بود که تفکر آنان را تصحیح مى کرد. گویند شاه تهماسب به محقق مى گفت :
(شما به حکومت و تدبیر امور مملکت سزاوارتر از من مى باشید. زیرا شما نایب امام زمان – سلام الله علیه – هستید و من یکى از حکام شما هستم و به امر و نهى شما عمل مى کنم .)

در واقع وجود کسانى چون شیخ لطف الله میسى ، شیخ على منشار (پدر زن شیخ بهایى ) شیخ عبدالصمد (پدر شیخ بهایى )، سید ماجد بحرانى ، شیخ حر عاملى و شیخ بهایى در طول دوره صفویه تا اندازه اى توانست جلو انحرافات بیش از حد آنان را بگیرد و تشیع را مذهب رسمى کشور گرداند و مردم و صاحبان حکومت عالمان الهى را محترم بشمارند. البته ریشه خانوادگى صفویان نیز در این طرز تفکر سهیم بود و نباید آن را از نظر دور داشت .

یکى از بخشهاى حساس زندگى محقق کرکى انتخاب او به عنوان شیخ الاسلام رسمى کشور ایران و دادن اختیارات به اوست که وظیفه وى را بیش ‍ از پیش سنگین کرد و از طرفى این فرمان نشانگر عظمت او در میان شاهان صفوى به مثابه یک رهبر شیعى است . ما به لحاظ اهمیت این رویداد بخشى از متن فرمان شاه تهماسب را در اینجاآوریم :

(فرمان مبارک شاهى جارى شد که :
بلند گردانیدن پرچشم شریعت نبوى را از بنیادهاى کامکارى مى دانیم و زنده کردن مراسم دین سید پیامبران و روش امامان علیهم السلام را از جمله مقدمات ظهور امام زمان مى شماریم . و بدون تردید سرچشمه و راه تحقق یافتن این مقصود جز پیروى و اطاعت عالمان دین نیست و بخصوص در این زمان با وجود عالى مقامى که به آستان ائمه هدى پا نهاده ، ختم مجتهدین ، وارث علوم سید پیامبران و نگهبان آیین امیرالمومنین ، قبله تقوا پیشگان با اخلاص و پیشواى دانشمندان ، مقتداى مردم ، نایب امام زمان – سلام الله علیه – على بن عبدالعالى . مقرر فرمودیم که سادات و اشراف ایران ، وزرا و سایر ارکان دولت ، ایشان را مقتدا و پیشواى خود دانسته ، در تمام امور اطاعت و فرمانبردارى به تقدیم رسانند. و نیز هر کس از دست اندرکاران امور شرعیه و از لشکریان حکومت را عزل کند، برکنار خواهد بود و هر که را مسوول کند، مسوول خواهد بود و مورد تایید است .

مقرر شده آنچه از مستمرى سالهاى قبل از محل ضرب سکه باقى مانده بدون درنگ به ایشان برسانند و سکه مدینه المومنین (حله ) را نزد نمایندگان ایشان ببرند و بدون نظر ایشان از ضرب سکه خوددارى نمایند و از مخالفت با این دستورات بپرهیزند.

محقق در ایران با حمایت صفویان تلاش زیادى کرد و براستى از مروجان آیین توحید و تشیع بود. در آن روزگارى که ایران اوضاع نابسامانى داشت کسانى چون محقق ثانى بودند که مردانه در میدان به تلاش مى پرداختند. عمق فاجعه و نابسامانى در امور مذهبى را باید در گفته هاى یکى از نویسندگان جستجو کرد که آورده است :

(در آن اوان مردم از مسائل مذهب حق جعفرى و قوانین آن اطلاعى نداشتند و شیعیان از دستورات دینى خود بى خبر بودند. زیرا از کتب فقه امامیه چیزى در دست نبود و فقط جلد اول (قواعد علامه حلى ) بود که از روى آن تعلیم و تعلم مسائل دینى صورت مى گرفت .)

در این زمان بود که او قلم به دست گرفت و بر غناى حوزه ها و اندیشه هاى علوم دینى افزود و در ترویج دانش آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم کوشش کرد. شرح قواعد و رسائل و کتابهاى زیادى که در زمینه هاى اخلاقى ، عبادى و اقتصادى و اجتماعى نگاشته در پى انجام این مهم صورت گرفته است .

درباره اقدامات اجتماعى و مذهبى محقق کرکى جاى سخن بسیار است و ستایشى در خور از این فرزانه خطه جبل را مى طلبد و براستى باید به این سرول مکتب تشیع آفرین گفت و از او و اندیشه اش به نیکى یاد کرد. در آن زمان (اشهد ان علیا ولى الله و حى على خیر العمل ) که از آمدن سلطان طغرل بیک سلجوق در سال ۴۵۰ تا این تاریخ (۹۰۶ ق .) چهارصد و پنجاه و شش سال بود که برطرف شده بود، در سایه اقتدار صفویان و درایت محقق به اذان ضمیمه شد و بر ماذنه ها گفته شد.)

یکى دیگر از اقدامات محقق را حسن بیک روملو چنین آورده است : (محقق در جلوگیرى از فحشا و منکرات و ریشه کن کردن اعمال نامشروع و رواج دادن واجبات الهى و دقت در وقت اقامه نماز جمعه و جماعت و بیان احکام نماز و روزه و دلجویى از علما و دانشمندان و رواج دادن (اذان ) در شهرهاى ایران و همچنین قلع و قمع مفسدین و ستمگران کوششهاى فراوان و نظارت شدیدى را به عمل آورد.)

از آنجا که سخن در عرصه تلاش محقق ثانى به درازا مى کشد از سر اختصار به مواردى اشاره مى کنیم . از نظرگاه تاثیر صفویه در ایران باید گفت به واقع اگر درایت و توانمندى محقق نبود صفویه موفق به انجام آن همه کارهاى ارزشمند نمى شد و این پیروزى را باید به حساب سعى توانفرساى عالمان دینى گذاشت . درباره اصلاح ساختار اخلاقى جامعه آن روز آمده است :

(شاه تهماسب با کمک محقق کرکى بدعتها را برداشت و شرع را رواج داد. شیره کش خانه ها، شرابخانه ها، مرکز فحشا و فساد را ویران کرد و نیز منکرات را از بین برد و آلات لهو قمار را بشکست .)آرى این اقدام بود که غبار مسموم گناه را از خانه و کاشانه مردم زدود و دیو معصیت را قتل عام کرد.محدث جزایرى مى نویسد:

(من بعضى از فرمانها و دستورهایى را که محقق ثانى به حکام و زمامداران نواحى کشور نوشته ، دیده ام ؛ همه در بردارنده قوانین عدالت پیشه اى و چگونگى برخورد مسئولین با مردم و راجع به اخذ مالیات و مقدار آن است و در آنها دستور داده شده در هر شهر و دهى باید پیشنمازى تعیین شود تا با مردم نماز گزارد و احکام دینى و مراسم اسلامى را به آنها بیاموزد.)

درباره تلاش این مصلح بزرگ در احسن التواریخ آمده است :بعد از خواجه نصیرالدین طوسى هیچ کس مانند محقق ثانى در راه اعتلاى مذهب شیعه و مرام ائمه طاهرین علیهم السلام سعى و کوشش به عمل نیاورده است .
تلاش محقق به اینها نیز پایان نمى یابد بلکه او اهتمام فراوانى در شکوفایى حوزه هاى علمیه داشت . او هر ساله از شاه تهماسب هفتاد هزار دینار شرعى مى گرفت تا به مصرف تحصیل دانشجویان علوم اسلامى برساند و از این راه مبانى اعتقادى تشیع را استحکام بخشد.

دیگر از خروشهاى الهام بخش (احیاگر جبل ) اصلاح روش صوفیانه صفویان بود. زیرا آنان با تصوف پیوندى ناگسستنى داشتند و دچار انحرافاتى شده بودند. شهید مطهرى نقش محقق و عالمان دین را در کنار سلاطین صفوى چنین تبیین مى کند:
(فقهاى جبل عامل نقش مهمى در خط مشى ایران صفویه داشتند… صفویه درویش بودند. راهى که ابتدا آنها بر اساس سنت خاص درویشى خود طى مى کردند اگر با روش فقهى عمیق فقهاى جبل عامل تعدیل نمى شد… به چیزى منتهى مى شد نظیر آنچه در علویهاى ترکیه و شام هست . این جهت تاثیر زیادى داشت در اینکه اولا روش عمومى دولت و ملت ایرانى از آن گونه انحرافات مصون بماند و ثانیا عرفان و تصرف شیعى نیز راه معتدل ترى طى کند. از این رو فقها جبل عامل از قبیل محقق کرکى و حق بزرگى برگردن مردم این مرز و بوم دارند.)

در سال ۹۲۹ ق . محقق مناصب رسمى را رها کرد و دست از کار اجتماعى شست و به درس و بحث در حوزه نجف مشغول شد. شاید یکى از دلایل کناره گیرى او فشارهایى بود که از طرف مخالفان وى وجود داشت و البته اوضاع اجتماعى و مذهبى ایران آن روز نیز این نظر را تقویت مى کند. او در نجف مدت شش سال به تدریس و پرورش طالبان علوم و تشنگان دانش آل محمد صلى الله علیه و آله پرداخت و حوزه نجف از آبشار اندیشه اش ‍ بهره ها برد و پس از آن در سال ۹۳۵ ق . دیگر بار به کار اجتماعى روى آورد و در این زمان شاه تهماسب پسر شاه اسماعیل اول بر تخت نشسته و موقعیت حساس جدیدى پیش آمده بود. چرا که در پى نفوذ بیشتر بیگانگان مخالفان داخلى تحرک زیادترى داشتند.

ولایت فقیه

… باید در دل بذر حکومت مستضعفین را کاشت و براى عملى شدن آن گام برداشت . ما بر این عقیده ایم که فقیه جامع الشرایط باید بپا خیزد و به عنوان حاکم جامعه اسلامى مقتدر و استوار رهبرى را به دست گیرد و اسلام را به عنوان یک اندیشه مهم سیاسى و اجتماعى مطرح کند و آن را بسان نظام کاملى براى اداره جوامع بشرى عرضه کند. اختیارات حکومتى رسول الله را امامان معصوم یکى پس از دیگرى دارا هستند و فقیه جامع الشرایط نایب امام معصوم است و تمامى اختیارات حکومتى او را داراست .

این سخنان ، اندیشه هاى فقیه سترگ ، محقق کرکى بود. او این اندیشه بلند را در رساله نماز جمعه چنین بیان مى کند:
(فقها و دانشمندان امامیه اتفاق کرده اند که فقیه عادل امین که جامع شرایط فتوى باشد – فقیهى که از او به مجتهد در احکام شرعى تعبیر مى شود، نایب امامان شیعه است – در حال غیبت در تمام آنچه که یک امام در راستاى حکومت مى تواند انجام دهد و البته عده اى از اصحاب کشتن و جارى کردن حد را استثنا کرده اند.)

گفته ها و اسوه ها

با همه این احوال و اینکه محقق دل در گرو تلاش اجتماعى داشت ، نباید از احوالات درونى و لطافتهاى روحى او غفلت کرد. زیباییهایى که بر سال جان شیخ علایى ، تنه زده بود و ما در اینجا اشاره اى گذرا به بخشى از آن داریم :
یکى از کسانى که به محقق ثانى حسد مى ورزید و از موقعیت او سخت آزرده روح بود محمود بیک مهردار یکى از نزدیکان و درباریان شاه صفوى بود. آتش درونى او را وادار کرد که با تنى چند از همدستانش محقق را در خانه به قتل رساند. وى یک روز قبل از اینکه موفق شود نقشه خود را عملى کند سرمست از نقشه پنهانى خود در میدان صاحب الامر تبریز به چوگان بازى مشغول و شاه نیز در حال تماشا بود. فارغ از این صحنه محقق بزرگ و شیخ الاسلام کشور در حال خواندن دعاى سیفى بود. پس از دعاى سیفى شروع به خواندن دعاى انتصاف مظلوم – منسوب به امام حسین – کرد. هنوز دعا تمام نشده بود که خبر آوردند محمد بیک مهردار از اسب به زمین افتاد، و لگدکوب اسبها گردیده و جان به ناچار تسلیم کرده است .

و نیز نقل کرده اند روزى سفیر روم محقق کرکى را در دربار ملاقات کرد. سفیر زیرکانه گفت : تاریخ مذهب شما – منظور سفیر سال ۹۰۶، تاریخ ظهور سلسله صفوى بود – بر اساس حروف ابجد مى شود (مذهب ناحق ) و این ماده تاریخ خود گواهى است بر باطل بودن مذهب شما. محقق نیز بدون درنگ جواب داد ما عرب هستیم و زبان و ادبیات ما نیز عربى است و تاریخ مذهب ما بر اساس حروف ابجد، (مذهبنا حق ) – یعنى مذهب ما حق است – مى شود. سفیر از این حاضر جوابى شیخ الاسلام غرق در اعجاب شد و سکوت اختیار کرد.

على بن عبدالعالى در وادى وارستگى نیز امیر بود و مهر دنیا از دلش بریده بود. تقید عمیق و التزام فراوان به احکام اسلام داشت ولى با همه پاکى و زلالى و قناعت پیشگى و زاهدانه زیستن باز مى ترسید و از روز واپسین بیمناک بود. از همین رو وصیت کرده بود:
(همه نمازها و روزه هایم را قضا کنید و به نیابت از من حج خانه خدا بجا آورید.)

آثار قلمى

از شیخ الاسلام بزرگ قرن دهم اندوخته هاى علمى فراوانى به جاى مانده و تالیفات گرانسنگى به نسلهاى پس از خود هدیت کرده است .

آثار قلمى آن بزرگوار عبارت اند از:

جامع المقاصد (شرح قواعد الاحکام )،

منهج السداد (شرح ارشاد الاذهان علامه حلى )،

حاشیه بر مختلف الشیعه علامه حلى ،

رساله جعفریه ،

رساله اى در صیغه هاى عقود و ایقاعات ،

نفحات اللاهوت در لعن جبت و طاغوت ،

رساله اى در آب کر،

رساله اى در تعقیبات نماز،

رساله غیبت ،

رساله نجمیه ،

رساله اى در تعریف طهارت و رساله اى در احکام شیر دادن ،

حاشیه بر الفیه و نفلیه شهید اول ،

شرح الفیه ،

حاشیه بر تحریر علامه حلى ،

حاشیه بر (الدروس الشرعیه ) شهید اول ،

حاشیه بر (الذکرى فى الفقه )،

رساله اى در قبله ،

رساله اى در تسبیح ،

رساله اى در تقیه ،

رساله اى در نماز و روزه مسافر،

رساله اى در شنیدن دعواى مدعى در دادگاه و راه استنباط احکام شرعى ،

حاشیه بر بخش میراث (مختصر النافع )،

رساله اى در اثبات رجعت ،

کتابى در ارث ،

حاشیه بر قواعد الاحکام ،

حدیث شناسى ،

المطاعن المحرمیه ،

رساله اى در قبله خراسان ،

رساله اى در نیت

و کتب و رسائل دیگر که به حدود ۷۱ کتاب و رساله مى رسد.

شاگردان

علاوه بر آثار علمى محقق بزرگوار، وى آبشار معرفت دیگرى نیز فرا راه آیندگان قرار داده است و آن تربیت شاگردانى بود که هر یک مسئولیتى را در جامعه اسلامى به عهده گرفتند و کمبودى را در اجتماع برطرف کردند.

از جمله شاگردان محقق ثانى مى توان به ناموران ذیل اشاره کرد:

شیخ على منشار عاملى (پدر زن شیخ بهایى )،

شیخ محمد بن حسن عاملى نطنزى ،

سید محمد بن ابیطالب استرآبادى ،

على بن عبدالصمد عاملى ،

میر معزالدین عبدالعباس بن عماره الجزائرى ،

شیخ زین الدین فقعانى ،

احمد بن احمد بن ابى جامع معروف به ابن ابى جامع ،

شیخ نعمت الله بن احمد بن خاتون عاملى ،

ابراهیم بن على خوانسارى ،

جمال الدین بن عبدالله حسینى جرجانى ،

سید شرف الدین سماک عجمى ،

شهید ثانى ،

شیخ احمد بن محمد بن خاتون عاملى ،

امیر نعمت الله جزایرى ،

ظهیرالدین ابراهیم بن على المیسى ،

حسین بن على بن ابى السروال بحرینى ،

شیخ بابا،

قاضى صفى الدین عیسى ،

حسین بن محمد بن مکى .

خانواده کرکى

محقق ثانى داراى دو پسر و دو دختر بود که پسر اول او شیخ عبدالعالى نام داشت و از دانشمندان بزرگ عصر خود شناخته مى شد و در کاشان مقیم بود. پسر دیگرش شیخ حسن نام داشت . یکى از دختران محقق در جبل عامل ازدواج کرده است که فرزندى از این پیوند مبارک متولد شد که میر سید حسین حسینى نام داشت . او در اردبیل به تدریس و حل و فصل مشکلات مردم پرداخته ، شیخ الاسلام آن شهر بوده است . دختر دیگرش در ایران با میرشمس الدین محمد استرآبادى ازدواج کرد و از آنان فرزندى عزیز به دنیا آمد که نامش را سیدمحمد باقر گذاردند. او در آسمان علم و معرفت ایران درخشید و به میرداماد معروف شد و همو استاد صدرالمتالهین ، فیلسوف بزرگ و بنیانگذار حکمت متعالیه بود.

شهادت

سال ۹۴۰ ق . فرا رسید و محقق باز به نجف اشرف بازگشته بود. در این دوران او سنى نزدیک به ۷۵ سال داشت . کار و تلاش او را فرتوت و شکسته کرده و برف سفید پیرى بر رخسارش نشسته بود. تلاش ارزشمند و قابل ستایش او موجب کینه توزیهاى فراوانى نسبت به او گردیده بود و این حقد و حسدها هنوز ادامه داشت و هر لحظه جان پیر شیعى حوزه نجف را تهدید مى کرد. تا اینکه عاقبت در ۱۸ ماه ذیحجه سال ۹۴۰ همزمان با عید غدیر خبرى در نجف پیچید…! آن خبر این بود که :

محقق کرکى ، شیخ الاسلام ، به وسیله زهر عده اى از متعصبان اهل سنت مسموم شده و شربت شهادت نوشیده است . آرى ! نام وى در ردیف شهداى فضیلت ثبت گردید. پیکر آن عالم الهى را در جوار مرقد امیرالمومنین علیه السلام به خاک سپردند و دفتر زندگى اش بسته شد ولى نامش ، یادش و میراث ماندگارش تا ابد زنده است . ماده تاریخ فوتش (سال ۹۴۰) (مقتداى شیعه ) را رقم زد.
رحمت بى منتهاى پروردگار بر روح پاکش باد.

گلشن ابرار//جمعی ازپژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه محقق حلى(متوفاى ۶۷۶ ق)

مقدمه

عالمان دین که شاگردان مکتب ائمه اطهار – علیهم السلام – هستند با تاسى به ائمه خود را قربانى اسلام و دین کردند. آرى ! اگر این ایثار و از خود گذشتگى هاى عالمان دین نبود امروز از اسلام خبرى نبود. روحانیون بودند که روحیه سرخ جهاد و شهادت را در طول چهارده قرن گذشته ، زنده نگه داتشند و فقه و تفسیر و حدیث و دیگر علوم اسلامى و در یک کلام ، فرهنگ اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله را به آیندگان رساندند.

فقیه بزرگ ، محقق حلى یکى از این پاسداران ارجمند فرهنگ تشیع است که در قرن هفتم هجرى بزرگترین پرچمدار اجتهاد و فقاهت شیعى بود و آثار ارزشمند این شریعت شناس نو آور پس از گذشت هفت قرن ، تازه و در نوع خود کم نظیر مى باشد و سبک فقاهتى او هنوز هم مورد استفاده و محور تحقیق راهیان فقه پویاى آل محمد صلى الله علیه و سلم است .

حوزه بغداد

قبل از شهر تاریخى (حله ) بغداد مرکز علم و نشر اسلام و فقه شیعه به حساب مى آمد. در آن زمان فقیهان نامدار شیعه همچون شیخ مفید (در گذشته به سال ۴۱۳ ق .) و شاگردانش سید مرتضى علم الهدى (متوفاى ۴۳۶ ق .) و سید رضى گرد آورنده اثر جاوید نهج البلاغه و نیز فقیه بزرگ شیخ طوسى (متوفاى ۴۶۰ ق .) در شهر بغداد بودند.(۳۹۱) بعد از مدتى شهر بغداد و اطراف آن را قحطى ، سخت در فشار گذاشت و مردم درمانده آن رو به دیگر سامانها کردند و اى بسا برخى براى همیشه دیار خود را ترک گفتند.

نام آوران حله

در برگهاى کهن تاریخ حله حقایقى را مى یابیم و در آن چهره هایى پر نور دانشمندانى که تا به امروز نامشان زنده است و هر یک ستاره اى درخشنده در آسمان تشیع مى باشند. نام جمعى از آنان بدین قرار است :
۱ – ابن ادریس حلى (۵۴۳ – ۵۹۸ ق .).
۲ – سدیدالدین حلى (متوفاى ۶۸۰ ق .).
۳ – سید رضى الدین على (۵۸۹ – ۶۶۴ ق .).
۴ – سید رضى الدین محمد حسین آوى (آبى – متوفاى ۶۵۴ ق .).
۵ – ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن یحیى معروف به (محقق ، محقق اول ، محقق حلى ، شیخ فقیه ، نجم الدین ، صاحب شرائع ) و لقب او (کشاف شرایع پیامبر آخر الزمان ) (۶۰۲ – ۶۷۶ ق .).
۶ – علامه حلى (۸۴۶ – ۷۲۶ ق ).
۷ – فخرالدین مشهور به (فخر المحققین ) فرزند علامه حلى (۶۸۲ – ۷۷۱ ق .).
۸ – محمد مکى عاملى مشهور به (شهید اول ) ، (۷۳۴ – ۷۸۶ ق .).

از میلاد تا مدرسه

شیخ حسن حلى پدر محقق حلى یکى از عالمان بزرگ دین در شهر حله با کمال احترام و عظمت زندگى مى کرد. در یکى از روزهاى سال ۶۰۲ ق . بود که فرزند سعادتمندش به دنیا آمد. شیخ حسن نام فرزند را جعفر نهاد. (جعفر) نام پیشواى ششم شیعیان و احیاگر مکتب توحیدى تشیع و گسترش دهند۰ فرهنگ غنى اسلام است و بدین سبب نیز این مکتب را (جعفرى ) نامیده اند.

این کودک بعدها لقب (محقق ) گرفت و آوازه اش به همه جاى عالم رسید. جعفر از آغاز کودکى ، باهوش و استعداد سرشارى شروع به فراگیرى دانش ‍ و فضایل اخلاقى و معنوى نمود. مقدمات و علوم دینى را نزد پدر دانشمندش فرا گرفت و از عالمان دیگر شیعه نیز بهرها برد و در علوم و معارف اسلامى از جمله در فقه و اصول و کلام و پاره اى دانشهاى دیگر تسلط کامل یافت . در همین اوان بود که در میان عالمان نام آور، آوازه اى والا یافت .

اساتید محقق حلى

حضور تحصیلى او منحصر به حوزه علمیه (حله ) نبود. او با عالمان استادان آن دیار ارتباط یافته و از آنان توشه بر مى گرفت و با آنان به مذاکره مى پرداخت و استفاده هاى بسیار مى برد و با این کار بر اندوخته هاى علمى و معنوى اش مى افزود.
در اینجا به نام گروهى از استادان (محقق حلى ) اشاره مى نماییم :
۱ – پدرش (شمس الدین حسن حلى ).
۲ – ابن زهره حلى .
۳ – تاج الدین حسن بن على دربى .
۴ – شیخ مفیدالدین محمد بن جهم حلى .
۵ – سید مجدالدین على بن حسن عریضى .
۶ – شیخ سدیدالدین سالم بن محفوظ.
۷ – سید فخار موسوى .
۸ – نجیب الدین محمد بن جعفر بن ابى البقا هبه الله بن نما حلى .

تربیت مردان علم و عمل

محقق حلى در نزد اساتید بزرگ فقه و معارف اسلامى ، زانوى ادب زد و دانشهاى مرسوم حوزه هاى علمیه را از آنان فرا گرفت و سرانجام عالمى بزرگ و استادى ماهر گردید و به تدریس فقه و معارل اسلامى و تربیت شاگرد همت گماشت .

شاگردان وى نه تنها از دانش او بهره مى بردند بلکه از کرامتهاى اخلاقى و از روش زندگى بسیار ساده و سرشار از ایمان آن استاد نیز سودمند مى شدند. به حقیقت که در سایه تلاشهاى او استعدادهاى فراوانى به کمال نایل آمدند.

رفتار خوب محقق با شاگردان و نحوه تدریس و تربیت او باعث شد که شاگردان وى همانند ستارگان فروزان در آسمان عالم اسلام بدرخشند. او هر کس را به اندازه استعدادش به تمرین وا مى داشت و هنگامى که از شاگردش گرایش معنوى مى دید، بى نهایت به او توجه مى کرد و بزرگش ‍ مى داشت .
شخصیت شناسان شیعه ، نام گروهى از دست پروردگان (محقق حلى ) را چنین بر مى شمرده اند:
۱ – علامه حلى : (۶۴۸ – ۷۲۶ ق .).
۲ – ابن داوود حلى (۶۴۷ – ۷۱۵ ق .)
۳ – عبدالعزیز السرایا صفى الدین حلى
۴ – سید غیاث الدین عبدالکریم ، معروف به (ابن طاووس ) (۶۴۸ – ۶۹۳ ق .)
۵ – سید جلال الدین محمد بن على بن طاووس
۶ – ابو زکریا نجیب الدین ، معروف به (ابن سعید هذلى حلى ) (۶۰۱ – ۶۸۹ ق .)
در میان شاگردان محقق ، علامه حلى از برجستگى خاصى برخوردار است . وى که خواهرزاده محقق است از دوران کودکى به تحصیل علوم اسلامى و کسب کمالات معنوى پرداخت و هنوز به سن تکلیف پا ننهاده بود که به درجه اجتهاد نائل گشت  او علاوه بر شاگردى محقق  مدتها از پدر بزرگوارش سدیدالدین یوسف و خواجه نصیرالدین طوسى کسب فیض ‍ کرده است .

حوادث

در سال ۶۵۶ ق . هلاکوخان مغول از خراسان براى فتح بغداد حرکت کرد. در این زمان بغداد و شرهاى دیگر عراق از مراکز مهم نشر علوم اسلامى بود. اکثر اهل حله قبل از فتح بغداد به دست لشکر مغول ، به بیرون شهر فرار کردند، جز عده کمى از جمله علامه حلى و پدرش . این چند نفر نامه اى به هلاکو نوشتند و درباره حله ، کوفه ، نجف و کربلا امان خواستند. که مردم و حوزه هاى علمیه از بین نروند. هلاکو از حمله به این شهرها خوددارى کرد. هلاکو علامه و پدرش و… را طلبید و از آنان پرسید: چگونه پیش از فتح ، به من نامه نوشتید و امان خواستید؟ از کجا فهمیدید که من شهرهاى شما را نیز فتح خواهم کرد؟

پدر علامه حلى در جواب گفت : در حدیثى که از پیشواى ما على علیه السلام درباره حوادث آینده به ما رسیده است ، اوصاف سردارى که بر آخرین خلیفه عباسى پیروز مى شود، ذکر شده که آن اوصاف با شما مطابقت دارد. بنابراین خواستیم قبل از فتح و خونریزى از شما امان بگیریم !

پس از فتح بغداد، حوزه هاى علمیه آن شهر بکلى ویران شد و حوزه علمیه عظیم بغداد به شهر حله انتقال یافت .
عالمان حله تصمیم گرفتند که مدارس حله را افزایش دهند و اندیشمندان را به این شهر جذب کنند و در واقع حوزه پر عظمت بغداد را در حله احیا نمایند. بعد از این ، شهر حله مرکز علوم دینى تشیع گردید و محقق حلى در این اقدامات احیاگرانه نقش مهمى را ایفا مى کرد.

استقبال از خواجه نصیر

در سال ۶۶۲ ق . خواجه نصیرالدین طوسى آن دانشمند بلند آوازه و کم نظیر شیعه به همراه هلاکوخان مغلول به بغداد آمد. وى مى خواست از علماى حله و حوزه هاى علمیه آن دیار دیدار کند. محقق از آمدن خواجه به حله مطلع شد و اعلام استقبال کرد. چون خواجه از اعلام استقبال محقق و علماى حله آگاه شد فروتنى و تواضع به او اجازه نداد که به زحمت ایشان در استقبال از او راضى شود.

بنابراین بدون الاع قبلى وارد شهر حله شد و قبل از هر چیز به قصد دیدن محقق به حوزه مرکزى شهر در آمد. محقق بر فراز منبر مشغول تدریس بود که ناگاه خواجه وارد جلسه شد. چون چشم محقق به خواجه افتاد در بلاى منبر بپاخاست و پایین آمد و به پیشواز خواجه شتافت و او را در آغوش ‍ گرفت و خوش آمد گفت . محقق خواست درس را تعطیل نماید ولى خواجه راضى نشد، بلکه بر ادامه تدریس اصرار ورزید.

باغ بى خزان

آثار (محقق حلى ) هر یک ستاره اى تابناک در آسمان علم معرفت است که تا ابد خواهد درخشید و کتابهایش گلهاى باغ بى خزان جاودانى است که غبار کهنگى و افسردگى بر آنها ننشسته است . خداوند متعال به او ذوق و استعداد سرشارى داده بود و او نیز از این نعمت بزرگ الهى توانست بخوبى بهره مند شود. او علاوه بر تربیت شاگردان ممتاز، آثار مهمى در زمینه فقه ، اصول ، کلام ، منطق ، ادبیات به جامعه اسلامى عرضه کرد. براى پرهیز از طول کلام ، به مهمترین آنها به ترتیب اشاره مى کنیم :

۱ – شرائع الاسلام : این کتاب یکى از کتب مهم فقه استدلالى است و قرن هاست که در حوزه هاى علمیه شیعه و چندى است در دانشگاههاى کشورهاى مختلف تدریس مى شود. در طى قرون متمادى حدود یکصد، بلکه بیشتر، بر این اثر نفیس شرح نوشته شده است ، از جمله : جوهر الکلام ، مسالک الافهام و مدارک الاحکام .
همچنین دهها حاشیه (۴۰۴) از بزرگان شیعه بر این کتاب نوشته شده است ، از جمله : حاشیه محقق کرکى حاشیه آقا جمال الدین محمد خوانسارى و دیگران .
کتاب (شرائع الاسلام ) یکى از شاهکارهاى جهان دانش است که سزا نبود در قالب زبان عرب محضور و محبوس باشد و غیر عرب زبانان از محتواى حیاتبخش آن محروم گردند. به همین سبب این کتاب به زبانهاى مختلف از سوى اهل فن و دانش ترجمه شده است . از جمله : ترجمه به زبان روسى ، فرانسه ، انگلیسى ، استانبولى و فارسى .
۲ – المختصر النافع فى فقه الامامیه : بر این کتاب نیز دهها شرح نوشته شده است .
۳ – المعتبر فى شرح مختصر النافع .
۴ – المعارج فى اصول الفقه .
۵ – نهج الوصول الى معرفه علم الاصول .
۶ – تلخیص الفهرست .

در عرصه شعر و ادب

در میان عالمان دین جمع زیادى از نعمت ذوق شاعرانه نصیب داشته اند. (محقق حلى ) از گروه فقیهان شاعر است . اشعار او حاوى نکات اخلاقى و عرفانى و حکمت آمیز و به صورت مشاعره و مکاتبه و خطاب به پدر و دوستانش سروده است .
شعر شیخ شمس الدین محفوظ بن وشاح خطاب به محقق حلى :

اغیب عنک و اشواقى تجاذبنى
الى لقائک ، جذب المغرم العانى
یا جعفر بن سعید یا امام هدى
یا واحد الدهر یا من ماله ثان
انى بحبک مغرى غیر مکترث
بمن یلوم و فى جنبیک یلحانى

و…
– از تو دورم در حالى که اشتیاق فراوانى به دیدار تو دارم . اشتیاقى که مرا به سوى تو هدایت مى کند.
– اى ابا جعفر (محقق حلى ) فرزند سعید، اى پیشواى راهبر، اى یگانه روزگار، اى کسى که در روزگار همتا ندارى .
– من فریفته تو هستم . نه از کسى که مرا سرزنش کند باکى دارم و نه از آنهایى که در جوار تو هستند هراسى !
وقتى محقق شعر دوست خود (ابن وشاح ) را خواند، به وى این چنین جواب داد:

لقد وافت قصائدک العوالى
تهز معاطف اللفظ الرشیق
ففضت ختامهن فخلت انى
ففضت بهم عن مسک فتیق
و جال الطراف منها فى ریاض
کسین بناظر الزهر الانیق

و…
– بدیهى است که قصاید و شعرهاى عالى و لطیف تو با الفاظ آراسته توجهات همگان را به جانب خود جلب نموده است .
– من مهر از گلابدان حقایق آنها برداشتم و چنان بر من اثر کرد که گویا که مشکش همه جا را فرا گرفته .
– آرى دیدگانم در باغهایى به جولان در آمد که از شکوفه هاى زیباى خود همه جا را به طرز شکوهمندى آراسته بودند.

از دیدگاه دیگران

آثار علمى و فقهى محقق ، بیش از هر عامل دیگر روشن کننده ترین آیینه شخصیت علمى و اعتقادى اوست و در وهله دوم اظهار نظرها و گفته هاى دیگر دانشمندان اسلامى معیار درستى براى معرفى شخصیت ، شان و عظمت روحانى و ارزش معنوى او خواهد بود.
محقق حلى را باید علاوه بر آثارش ، در گفته ها و نظریه هاى دیگران جستجو کرد تا به فضل و نقش درخشان او در تاریخ شیعه پى برد. شرح حال نگاران و عالمان پس از محقق ، گستره دانش و عظمت وى را ستوده اند.
علامه حلى خواهرزاده محقق و شاگرد نامى اش مى گوید:
(محقق حلى بزرگترین فقیه زمانش بود.)
شیخ حسن فرزند شهید ثانى مشهور به (صاحب معالم ) او را بدین گونه یاد مى کند:
(اگر علامه حلى ، (محقق ) را فقیه و بزرگ همه زمانها مى شمرد، بهتر بود. چرا که محقق ، سر آمد فقیهان شیعه است و در میان آنان نظیرى ندارد)

غروب خورشید فقاهت

محقق حلى این دانشمند بزرگ و نام ، مرجع عالم تشیع ، عارف وارسته ، شارع متعهد، نویسنده نوآور و خدمتگذار صادق اسلام و مسلمانان ، چراغ دیده داشن پزوهان مرزبان فقاهت ، سرانجام پس از عمرى پر بار در ۱۳ جمادى الاخر روز پنجشنبه سال ۶۷۶ ق . در شهر حله دار فانى را وداع گفت و به جوار حق شتافت و سبب مرگ این فقیه را سقوط از پشت بام خانه اش نوشته اند.
پس از رحلت جانگداز محقق ، مردم شهر همه با شنیدن این خبر ناگوار غمزده به طرف خانه این بزرگوار سرازیر شده ، در آنجا اجتماع کردند به شیون و عزادارى پرداختند.

نهان شد گوهرى از گنج دانش
زباغ دین گرامى باغبان رفت
نداى ارجعى بشنید از غیب
شتابان روح او سوى جنان رفت
خبر دادند چون از رحلت او
سرشک از دیده پیر و جوان رفت

(شیخ عباس رسولى تبریزى ، شاعر معاصر)
مردم حله پس از برگزارى مراسم تشییع ، پیکر شریف محقق را در آرامگاهى که از پیش در آن شهر آماده کرده بودند به خاک سپردند. مقبره شکوهمند این نام آور شیعه در حله است و قبه بلندى بر آن مزار ساخته اند. سالها در جوار آن ساخته اند.
سالها در جوار آن مزار نورانى خادمانى بودند که نسل اندر نسل در آن خدمت مى کردند و این خدمت را از یکدیگر به ارث مى بردند.

در رثاى یار

شیخ شمس الدین محفوظ بن وشاح ، در رثاى دوست و استادش محقق چنین سروده است :

اقلفنى الدهر و فرط الاسى
و زاد فى قلبى لهب الضرا
لفقد بحر العلم و المرتضى فى
القول و الفعل و فصل الخصام
اعنى اباالقاسم شمس العلى
الماجد المقدام لیث الزحام
قد قلت للقبر الذى ضمه
کیف جویت البحر و البحر طام

– روزگار با اندوهناکى بسیار، مرا بیچاره ساخت و دلم را به کام لهیب غم انداخت .
– آرى این بیچارگى در دورى دریاى علم بود. یعنى همان کسى که کردار و گفتارش مورد پسند بود و بین دشمنیها فاصله مى انداخت .
– این بزرگمرد، ابوالقاسم (محقق حلى ) خورشید آسمان سر بلندى و سرآمد بزرگان بود و در بزرگوارى شیر بیشه مردان .
– من آن هنگامى که کنار قبر او رفتم با حیرت خطاب به قبرش گفتم :
چگونه دریاى پر از آب معرفت را در خود فرو گرفته اى !
و الحمد لله رب العالمین

گلشن ابرار//جمعی از پوژهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه سید مرتضى علم الهدى (۳۵۵-۴۳۶ ه.ق)

مقدمه

(سید مرتضى ) یکى از چهره هاى امید آفرین و هدف بخش و سازنده جهان تشیع و بلکه افتخار اسلام به شمار آمده ، آثار علمى و زندگى اجتماعى و شخصیت معنوى او براى همه نسلها آموزنده و الهام بخش ‍ است .
گرچه بیش از هزار سال از روزگار او مى گذرد، شایستگى و برجستگى هاى وى سد زمان را شکسته و تا امروز امتداد یافته است و شناخت او در همه زمانها به زانوان انسانها توان بیشتر در پیمودن راه انسانیت مى بخشید.

ولادت

سید مرتضى در ماه رجب سال ۳۵۵ هجرى قمرى در شهر بغداد دیده به جهان گشود نامش على فرزند (ابو احمد حسین ) فرزند موسى بن محمد بن موسى بن ابراهیم فرزند امام موسى بن جعفر علیه السلام است که نسب او با پنج واسطه به امام هفتم علیه السلام مى رسد. کنیه اش ابوالقاسم است و پدر و مادرش نیز از افراد لایق آن روزگار بودند. پدرش حسین موسوى به (طاهر اوحد ذوالمناقب ) معروف بود که منصب نقابت و رسیدگى به کار و زندگى سادات دودمان ابوطالب و مسؤ ولیت نظارت بر دیوان مظالم و سرپرستى زائران خانه خدا را که از منصبهاى مهم آن روز بود به عهده داشت  مادرش نیز بانویى بزرگوار و دانشمند بود که شیخ مفید پیشواى شیعیان کتاب (احکام النساء) را به خاطر او تاءلیف و تدوین کرده است .

آغاز تحصیل

پیشواى شیعه ( شیخ مفید) شبى در خواب دید حضرت فاطمه زهرا دخت گرامى پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله دست دو فرزندش ‍ امام حسن و امام حسین علیه السلام را گرفته ، آنها را به نزد او آورد و پس از سلام گفت : (جناب استاد! این دو پسران من هستند، به آنها علم فقه و احکام دین بیاموز! استاد از خواب برخاست و پس از انجام کارهاى لازم و با اندیشه هاى مختلفى که گریبانگیر او بود به محفل درس خود که مسجد براثا واقع در محله شیعه نشین بغداد بود،آمد و پس از لحظاتى درس را شروع کرد. در کلاس درس مساءله خاصى پیش نیامد و موضوع خواب روشن نشد ولى چند لحظه پس از پایان درس دید زنى باوقار خاصى در حالى که دست دو فرزندش را گرفته و پیرامونش را زنانى که گویا از کنیزان او هستند همراهى مى کنند وارد مسجد شدند و پس از سلام نشستند. وقتى استاد فهمید که او فاطمه دختر ناصر کبیر است به احترام او از جا برخاست .

مادر دو فرزند ( على و محمد) خطاب به استاد گفت : جناب شیخ ! این دو پسر بچه ، پسران من هستند آنان را خدمت شما آوردم تا علم فقه بیاموزند! مرجع بزرگ شیعه فورى به یاد خواب شب گذشته افتاد و شروع به گریستن نمود. همه حاضران مبهوت شدند و سبب گریه او را سؤ ال کردند. استاد لب به سخن گشود و خواب شب گذشته خود را که تعبیر شده بود براى آنان نقل کرد، سپس با کمال اشتیاق تعلیم و تربیت آن دو برادر را به عهده گرفت و در پیشبرد آنان به درجات علمى و عملى همت گماشت و آنچنان درهاى علوم و معارف اسلامى را به روى آنان گشود که هر دو از نوابغ روزگار و عالمان نامدار به شمار آمدند

 

استادان

سید مرتضى (على ) تا آن زمان که خود بر فراز کرسى استادى تکیه زد در نزد شمارى از پاکان عصر خویش براى فراگیرى علوم آسمانى به ادب زانو زد و بهره ها برد. در ذیل یادى از آن خدا ترسان عرصه علم خواهیم کرد.

۱ – شیخ مفید (متوفى ۴۱۳ ق .): شخصیت ممتازى که به قول نجاشى فضل و برترى او در فقه ، کلام ، روایت ، علم و وثاقت مشهورتر از آن است که توصیف و تعریف شود(۱۱۴) او توانست شاگردانى بلند آوازه و نابغه و پرکار همانند شیخ طوسى و سید مرتضى را تقدیم جامعه اسلامى بدارد.

۲ – ابومحمد هارون فرزند موسى تلعکبرى (متوفى ۳۸۰ ق .): او دانشمند و فقیهى برجسته و کم نظیر بود و از جمله راویان مشهورى است که از مرحوم کلینى روایت نقل مى کند.(۱۱۵)

۳ – شیخ محمد صدوق (متوفى ۳۸۱ ق .): او از بزرگان و پیشتازان حدیث است که به قول شیخ طوسى وى دانشمندى بزرگ ، پاسدار احادیث ، آگاه به رجال و نقاد اخبار بود که در میان قمى ها کسى در پاسدارى از اعم حدیث و دانش زیاد همانند او دیده نشده است و حدود ۳۰۰ کتاب تاءلیف کرده است .

۴ – حسین بن على بابویه برادر شیخ صدوق : او فقیهى بزرگوار و محدثى شناخته شده است که از پدر و برادرش حدیث نقل کرده است .
در ردیف استادان سید مرتضى رحمه الله نام بزرگان دیگر هم به چشم مى خورد که ما به موجب اختصار فقط به ذکر نام آنان که در کتاب ارزشمند الغدیر آمده اکتفا مى کنیم : ۱ – احمد بن على بن سعیدکوفى ۲ – محمد بن عمران کاتب مرزبانى ۳ – ابویحیى ابن نباته ۴ – ابوالحسن على بن محمد کاتب ۵ – ابوالقاسم عبدالله بن عثمان بن یحیى ۶ – احمد بن سهل دیباجى . (۱۱۷)

شاگردان

۱ – شیخ طوسى : وى پنج سال پس از ورود به بغداد (که مرکز گسترش علوم اسلامى و حوزه علمیه شیعه به شمار مى رفت ) و استفاده از محضر استادان گرانقدر بویژه مفید – با کمال تواضع در مجلس درس سید مرتضى حاضر شد و بیست و سه سال تمام از محضر این استاد وارسته علم و ادب آموخت و به مقام والایى رسید و شاگردان بسیارى تربیت کرد که گفته شده شاگردان مجتهد او از عالمان شیعه بیش از سیصد نفر بود و شاگردانش از علماى اهل تسنن بیش از آن بود که بتوان آن را شمرد.

۲ – ابویعلى سلار دیلمى : او از فقهاى بزرگ شیعه و از شاگردان سید مرتضى و شیخ مفید بود و اصلش از دیلم (رشت امروز یا نواحى آن منطقه ) است . از آنجا به بغداد هجرت کرد و از محضر آن دو استاد بزرگ دانش و معرفت را فراگرفت و توانست فوق العاده مورد توجه استادش سید قرار گرفته ، جانشین او در منصب قضا در شهرهاى حلب گردد.

۳ – ابوالصلاح حلبى : او از عالمان و فقهاى مشهور است . این شهر آشوب درباره او مى گوید: ابوالصلاح حلبى از شاگردان سید مرتضى رحمه الله است و کتابى دارد به نام (بدایه ) در فقه و شرحى دارد بر کتاب ذخیره سید مرتضى .

۴ – قاضى ابن براج طرابلسى : او از فقها و دانشمندان و شاگردان مشهور سید مرتضى رحمه الله است که گفته شده سید مرتضى ماهانه هشت دینار – که در آن زمان مبلغ بالایى بوده است – به او شهریه مى داد و مدت بیست و سه سال تمام در طرابلس قضاوت مى کرد. از این رو به او قاضى طرابلسى گفته اند.

نام شمار دیگرى از شاگردان سید که در کتب معتبر آمده از این قرار است :

شریف ابویعلى محمد بن حسن بن حمزه جعفرى ،

ابو الصمصام مروزى ،

سید نجیب الدین کراجکى ،

شیخ ابوالحسن سلیمان صهرشى ،

جعفر بن محمد دوریستى ،

ثابت بن عبدالله نباتى ،

شیخ احمد خزاعى ،

شیخ مفید ثانى ،

شیخ ابوالمعالى احمد بن قدامه ،

شیخ ابوعبدالله محمد فرزند على صلواتى و

ابوزید فرزند کیابکى حسینى و…

حوزه درس سید

حوزه درس او ویژگیهایى داشت که به سختى مى توان نمونه آن را در درس ‍ دیگر عالمان یافت . از ویژگى مجلس درس او این بود که همه گونه افراد با هر عقیده اى مى توانستند در محضر او حضور یابند و از علوم مختلفى که وى تدریس مى کرد استفاده نمایند. نقل شده زمانى مردى یهودى که از قحطى و تنگدستى رنج مى برد به حضور استاد رسید و از وى تقاضاى یادگیرى علم نجوم کرد. سید مرتضى با گشاده رویى تقاضاى او را پذیرفت و دستور داد هر روز مبلغى به او بپردازند. آن مرد یهودى مدتى در درس ‍ استاد شرکت کرد و زندگى خود را از طریق همان مبلغ گذراند و پس از گذشت مدتى نه چندان زیاد، تحت تاءثیر عظمت و برخوردهاى مکتبى شریف مرتضى قرار گرفت و مسلمان شد.

مرحوم محدث نورى مى نویسد: (سید مرتضى – قدس سره – علوم زیادى را تدریس مى کرد)  خصوصیت دیگر حوزه درس او این بود که به هر شاگردى به فراخور حالش شهریه مى پرداخت . نقل شده که این استاد بزرگوار به شاگرد ممتازش شیخ طوسى ماهانه دوازده دینار مى پرداخت .

ویژگى دیگر درس او این بود که بزرگان بسیارى در آن شرکت مى کردند، حتى گاهى استاد عالى قدرش شیخ مفید رحمه الله نیز در درس او حضور مى یافت . در این باره چنین گفته شده است :

(تمام فاضلها و دانشمندان عرب و عجم از جملات او متحیر، توگویى سیبویه همه زمانهاست و سبحان  قرن چهارم ، تواءم با حکمت لقمان و زهد سلمان . وقتى در درس خواجه نصیر نام او برده شد مؤ دبانه گفت : صلوات الله علیه ! چون سید مرتضى به درس مفید حاضر گشتى ، مفید به احترام او از جا برمى خاستى و گاه کرسى درس خود به او دادى و از بیان و تقریر او نشاط کردى و در جلو او بر روى مبارکش لبخند شادى زدى ؛ که گویى سیماى معصومین بینى و گاه که به یاد خواب زهرا علیهاالسلام مى افتادى اشک شوق و محبت به گونه جارى ساختى .)

دارالعلم و کتابخانه سید

در زمان سید مرتضى رحمه الله شهر بغداد در مدتى کوتاه شاه گسترش علم و ادب بود. در آن روزگار شیفتگان دانش و معرفت از دورترین نقاط جهان به آنجا مى آمدند تا از محضر استادانى چون سید مرتضى توشه اى گرفته ، به دیار خود بازگردند و اقوام خود را ارشاد نمایند. در ظاهر هیچ مشکلى براى تحصیل علوم و معارف انسانى و اسلامى فرا روى آنان دیده نمى شد جز فقر و تنگدستى افراد – بویژه در سالهایى که قحطى شدید در شهر رخ نمود و مردم از جمله دانش پژوهان را در تنگنا و سختى قرار داد.

در آن سالها طلاب بیش از دیگران براى تاءمین زندگى و نیازمندیهاى تحصیلى خود در زحمت بودند و کتابخانه اى نیز در آن زمان در شهر وجود نداشت . از این رو سید مرتضى بر آن شد تا بخشى از خانه خود را به اهل علم اختصاص دهد تا شاگردان و دانش پژوهان با استفاده از آن و کتابخانه اش ، به تحقیق و مطالعه و مذاکرات علمى و تاءلیف بپردازند؛ که آن مرکز بعدها (دارالعلم ) نامیده شد. مرحوم علامه امینى مى نویسد: (ابن طى ) گفته : او اولین کسى است که خانه اش را دارالعلم قرار داد و براى مباحثه و مناظره آماده کرد.

ابولقاسم تنوخى ، قاضى مدائن و شاگرد سید مى گوید: (کتابخانه وى (سید مرتضى ) داراى هشتاد هزار جلد کتاب بود که او آنها را خوانده یا تاءلیف کرده بود یا مطالب آنها را به خاطر داشت .

کار ارزشمند دیگرى که سید مرتضى در این زمینه انجام داد این بود که یکى از روستاهاى متعلق به خود را براى تاءمین کاغذ دانشمندان و فقها وقف نمود و مخارج زندگى شاگردان را نیز از درآمد املاکش مى پرداخت .

البته معلوم نیست املاکى که سید در اختیار داشته از ملک شخصى خود وى بوده بلکه به احتمال زیاد این اموال متعلق به بیت المال بوده و سید مرتضى آنها را در جاهاى مناسب از جمله در راه پیشبرد اهداف اسلام و تربیت شاگردان و رسیدگى به نیازمندان جامعه هزینه مى نموده است .

تاءلیفات سید مرتضى

خداوند متعال به سید مرتضى ذوق و استعدادى سرشار داده بود و او نیز از این نعمت بزرگ الهى به خوبى بهره بردارى کرد و در نتیجه تلاش و کوشش ‍ در مدتى نه چندان طولانى هنرمندى صاحب قلم ، شاعرى متعهد مجتهدى عارف ، محققى توانا،اسلام شناسى ورزیده و آگاه و خدمتگزارى لایق و دلسوز براى اسلام و مسلمانان گردید. او علاوه بر داشتن مسؤ ولیتهاى مهم اجتماعى و تربیت شاگردان تاءلیفات مهمى در زمینه فقه و اصول ، تفسیر، علوم قرآن ، کلام ، حدیث و ادبیات به جامعه عرضه کرد که تعدادى از آنها در ایران و کشورهاى عربى چاپ و منتشر شده است و دانشمندان و ادبا از آنها استفاده مى کنند.

مرحوم علامه امینى در الغدیر نام ۸۶ اثر او را بیان کرده  و مرحوم سید محسن امین نیز نام ۸۹ کتاب وى را برشمرده و آنها را ستوده است .
یکى از کتابهاى وى دیوان معروف او با بیست هزار بیت است . او علاوه بر مقام علمى و اجتهاد داراى ذوق شعر و ادب بود و در زمان ایشان غیر از برادرش سید رضى شاعرى همانندش نبود. کتاب دیگر او (امالى ) است که در موضوع فقه و تفسیر و حدیث و شعر و فنون ادب است .

نکته مهمى که در تاءلیفات وى وجود دارد این است که در هر زمینه که وارد تحقیق شد سنگ تمام را گذاشته و آنچه در آن قابل بحث و تحقیق بوده بیان کرده است . از این رو بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى در مورد کتاب (شافى ) که در بحث امامت نگاشته شده ، چنین فرموده است :

(کتاب شافى سید مرتضى علم الهدى (متوفى در سال ۴۳۶) که بهترین کتابها و مشهورترین مصنفات در این باب است در دسترس همه است ؛ که هر چه متاءخرین درباره امامت نوشتند، کمتر از آن است که در شافى سید مرتضى تحقیق کرده است .

نکته دیگر اینکه تعداد زیادى از کتابهاى او درباره مسائل آن روز جامعه و بعضى از آنها در پاسخ به سؤ الات افراد در شهرهاى مختلف آن ایام بوده است ؛ همانند کتاب مسائل ناصریه ، مسائل طرابلسیه ، مسائل موصلیه ، و… که نشان دهنده این است که آن بزرگوار با همه اشتغالات علمى و تربیت شاگردان ، با مردم جامعه خود نیز ارتباط تنگاتنگ داشته و عالمى مردمى بوده است که به مسائل و مشکلات فکرى و اعتقادى آنان اهمیت مى داد و به آنها رسیدگى مى کرده است .

سید مرتضى احیاگر قرن چهارم

در میان مسلمانان معروف است که خداى بزرگ در آغاز هر صد سال (یک قرن ) کسى را بر مى انگیزد تا دین را رونقى بخشد و در نشر احکام و نگهداشت آن بکوشد. استاد محمد رضا حکیمى در این مورد مى گوید: شاید مدرک این عقیده حدیثى باشد که ابوداود… از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود: (خداوند بزرگ براى این امت در سر هر صد سال ، کسى را بر مى انگیزد تا دین او را تازگى بخشد و رواج دهد.)(۱۳۱) این حدیث در کتابهاى مختلف با عبارات گوناگون نقل شده و بعضى از نویسندگان نام احیاگر هر قرن را هم مشخص کرده اند.

نویسنده کتاب (علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى ) مى نویسد:
شیعه مى گوید: (مجدد مکتب در قرن اول باقرالعلوم علیه السلام و فرزندش امام صادق علیه السلام بودند. در قرن دوم حضرت ثامن الحج على بن موسى علیه السلام در قرن سوم محمد بن یعقوب کلینى و در قرن چهارم سید مرتضى اعلى الله مقامه .)

و در این زمان هم باید گفت : احیاگر اسلام در آغاز قرن پانزدهم بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت آیت الله العظمى امام خمینى – رضوان الله تعالى علیه – است که اسلام را زنده و مسلمانان را سر بلند کرد.

داناى هنرور در سخن دانشمندان

علامه حلى مى گوید: ( علم الهدى در علوم بسیارى یگانه بود. دانشمندان ما بر وفور فضل و دانش او اتفاق نظر دارند. در دانشهایى مانند علم کلام و فقه و ادب از قبیل شعر و لغت و جز اینها بر همگان مقدم بود… شیعه از زمان وى تا عصر ما که در سال ۶۹۳ هجرى است از کتابهاى او استفاده کرده اند. او رکن طائفه (شیعه ) و معلم آنهاست . )

علامه بحر العلوم که خود سرآمد فقهاى شیعه بود، مى نویسد: (على بن حسین … ابوالقاسم مرتضى علم الهدى ، ذوالمجدین و صاحب الفخرین و الریاستین ، مروج دین جدش ، سرور ثقلین در قرن چهارم ، به روش پیشوایان برگزیده ، او سرور علماى اسلام و پس از ائمه اطهار علیه السلام از همه کس ‍ برتر است . او دانشهایى گرد آورد که نصیب هیچ کس نشد و از فضایلى برخوردار گردید، که او را از همه کس ممتاز گردانید، دانشمندان مخالف و موافق درباره فزونى فضلش اتفاق نظر دارند و به تقدمش بر تمامى دانشمندان پیشین و پسین معترف مى باشند.

ابوالعلا معرى در پاسخ افرادى که از او درباره سید پرسیدند، در ضمن دو بیت شعر عربى چنین گفت :(اى کسى که آمده اى تا درباره سید مرتضى از من بپرسى ، بدان که او از هر نقص و عیبى پیراسته است . اگر او را ببینى ، خواهى فهمید که وجود همه مردم در مردى جمع ، و روزگار در یک ساعت متمرکز گشته و جهان در یک خانه قرار گرفته است )

سید مرتضى و مسئولیتهاى اجتماعى

سید مرتضى علاوه بر فعالیتهاى علمى و فرهنگى و مسئولیتهاى اجتماعى و رهبرى جامعه اسلامى ، پس از وفات برادرش سید رضى در سال ۴۰۶ ق . مسئولیت نقابت و امارت حج و نظارت بر دیوان مظالم را به عهده گرفت .

از زمان خلفاى بنى امیه تا زمان معتضد عباسى ، فرزندان على بن ابیطالب علیه السلام همیشه تحت تعقیب و مراقبت خلفا و ماءموران بودند. چون با حکام ستمگر مبارزه مى کردند. از این رو آنان اغلب در شهرهاى مختلف متوارى بودند و معمولا در جنگ و گریزها به شهادت مى رسیدند. وجود امامزادگان متعدد در نقاط مختلف و دور افتاده حاکى از همین مبارزات است . هنگامى که حکومت و خلافت در سال ۲۷۹ ق . به معتضد عباسى واگذار شد موضوع احترام به علویان و تعیین سرپرست مطرح شد و در هر شهرى یکى از بزرگان سادات یا علماى علوى نقابت یعنى سرپرستى سادات آن شهر یا منطقه را به عهده گرفت .

او علاوه بر نظارت بر نسب و دفاع از حقوق و حفظ شرافت آنان موظف بود در میان آنان قضاوت کند، سرپرستى اموال و دارایى یتیمان را بر عهده گیرد، احکام الهى را در صورت ارتکاب گناه درباره آنان جارى کند، دختران و زنان بى سرپرست را شوهر دهد و از بى سرپرستان مراقبت کند. کسى که این مسئولیت ها را به عهده مى گرفت بایستى دانشمند و مجتهد باشد تا قضاوت او معتبر و نافذ باشد.

امارت حج هم مسئولیت بزرگى بود که ریاست و رهبرى زائران خانه خدا را به عهده داشت و معمولا شخص خلیفه آن را به عهده داشت . ولى گاهى خلیفه این مسئولیت بسیار مهم را به شخصى که شایستگى داشت واگذار مى کرد.

نظارت بر دیوان – که در آن به اعمال ظالمانه حکام و امرا و رجال بزرگ دولت زیر نظر شخص خلیفه رسیدگى مى شد. نیز یکى از مسئولیتهاى خطیر اجتماعى بود.
این سه مسئولیت مهم در سال ۴۰۶ ق . (پس از وفات سید رضى که بیش از بیست سال آنها را به عهده داشت ) به برادرش سید مرتضى واگذار شد و تا آخر عمر آنها را به عهده داشت و به خوبى از انجام امور مربوط به آنها برآمد.

شایسته ذکر است که موقعیت اجتماعى و مسائل سیاسى ، فرمانروایان ستمگر را وادار مى کرد تا آن مسئولیت هاى مهم و برادرش نیز به منظور خدمت به اسلام و مسلمانان آن مسئولیت ها را پذیرفتند تا در سایه آن بتوانند خدمات ارزنده براى جامعه انجام دهند وگرنه این مسئولیت ها چیزى نبود که بر عظمت و شخصیت آنان بیفزاید و به آنها افتخار کنند. از این رو است که مى بینیم او به پیروى از جد بزرگوارش به وضع بیچارگان و محرومان جامعه خود رسیدگى مى کرد؛ تا جائى که سید شریف تاج الدین حسینى حلبى مى نویسد:

(او پیوسته مراقب حال مستمندان و مواظب بسیارى از خانواده هاى نیازمند بود و براى افراد بى بضاعت ماهانه مقرر داشته بود که خود آنان از منبع آن خبر نداشتند و پس از رحلت سید که ماهانه قطع گردید متوجه شدند.)

وصیت تکان دهنده و عشق به نماز

سید مرتضى در وصیت خود چنین آورده است : (تمام نمازهاى واجب مرا که در طول عمرم خوانده ام به نیابت از من دوباره بخوانید)

وقتى این سخنان از ایشان نقل شد نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند چرا؟! شما که فردى وارسته بودید و اهمیت فوق العاده اى به نماز مى دادید، علاقه مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز وضو گرفته ، آماده مى شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد که این گونه وصیت مى کنید؟!

سید در پاسخ فرمود: آرى من علاقه مند به نماز بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از راز و نیاز هم لذت فراوان مى بردم ، از این رو همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز لحظه شمارى مى کردم تا وقت نماز برسد و این تکلیف الهى را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذت از نماز، وصیت مى کنم که تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانید زیرا تصور من این است که شاید نمازهاى من صد در صد خالص براى خدا انجام نگرفته باشد بلکه درصدى از آنها به خاطر لذت روحى و معنوى خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید چون اگر یک درصد از نماز هم براى غیر خدا انجام گرفته باشد شایسته درگاه الهى نیست و مى ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیازهاى من مورد پذیرش خداى منان قرار نگیرد!

آرى ! اشتغالات علمى و اجتماعى و سیاسى او نه تنها جلو جلوه هاى عبادى و معنوى او را نتوانست بگیرد، بلکه او در میدان هم گوى سبقت را از دیگران ربود و الگو قرار گرفت .
اینجاست که باید گفت : او به راستى – (مرتضى ) و بحق (شریف ) بود که با گذشت زمان و ارائه کوششهاى افزون و حوادثى که در زندگى او پیش ‍ آمد و سبب شد که به نامها و القابى همانند: شریف مرتضى ، علم الهدى ، ذوالمجدین و ابوالثمانین (۱۳۹) مشهور گردد.

وداع با سید

سید مرتضى سرانجام پس از عمرى پربار و انجام کارهایى بزرگ و ارزنده در حدود هشتاد سالگى در روز یکشنبه ۲۵ ربیع الاول ۴۳۶ ق . در شهر بغداد به جوار حق شتافت (۱۴۱) و به دست (ابوالحسین نجاشى ) و با کمک (محمد بن حسین جعفرى ) و (سلار بن عبدالعزیز) و دیگر شاگردانش ‍ غسل داده شد و سپس فرزندش سید محمد بر او نماز خواند و در خانه اش ‍ واقع در محله کرخ به خاک سپرده شد و با مرگ او یکى از چهره هاى درخشان قرن چهارم و با مرگ او یکى از چهره هاى درخشان قرن چهارم در بغداد افول کرد. پس از مدتى پیکر مطهر او به کربلا منتقل شد و جوار جد بزرگوارش حضرت سید الشهدا علیه السلام در کنار قبر برادرش سید رضى در مقبره ابراهیم حجاب (نیاى بزرگشان ) دفن گردید.

در کتاب (رجال بحرالعلوم ) آمده است : به من خبر رسید که بعضى از فرمانروایان روم – فکر مى کنم سال ۹۴۲ – قبر مرحوم سید مرتضى را کندند و دیدند که بدن او هنوز (بعد از پانصد سال و اندى ) تازه است و زمین و خاک ، آن را تغییر نداده و نقل شده که آثار حنا نیز هنوز در دستها و موهاى صورتش وجود داشته است .

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

زندگینامه محمدبن محمد بن نعمان «شیخ مفید» (۳۳۶- ۴۱۳ه. ق)  

نام گرامیش «محمد» است فرزند محمد بن نعمان که به «شیخ مفید» ملقب گشته و به «ابن المعلم» معروف مى‏باشد. نجاشى نسب او را به تفصیل تا یعرب بن قحطان ضبط کرده است. گویند: یکى از دانشمندان اهل تسنن بنام على بن عیسى رمانى در اثر مباحثه‏اى که در یکى از موضوعات علمى با وى داشته او را به «مفید» ملقب ساخته است.

مدح و ثناى دانشمندان در باره وى‏

علماى علم رجال و تراجم از عامه و خاصه (شیعه و سنى) با عبارات گوناگون و تعبیرات مختلفى وى را ستوده و هر کدام بگوشه‏اى از حیات درخشان این بزرگمرد علم و عمل و دانش و تقوى اشارتى داشته‏اند. ابن حجر گوید:
«وى از حد بسیار نازلى از خوراک و پوشاک برخوردار بود، دلى خاشع و عشقى فراوان به علم و دانش داشت. وى نزد دانشمندان بسیارى درس خوانده، و در مکتب فرقه امامیه به اعلى درجه آن دست یافته و بآخرین قله‏هاى آن رسیده بحدى که در باره او گفته شده: او را بر هر پیشوائى در علم و دانش منتى عظیم است.

پدرش در واسط معلم بود و در همان جا متولد شد و در عکبرى به قتل رسید. گویند:
عضد الدوله بزیارتش مى‏رفت و بهنگام بیمارى از وى عیادت مى‏کرد. و شریف ابو یعلى جعفرى که داماد او است گفته: وى (مفید) اندکى در شب مى ‏خوابید سپس برخاسته بنماز و مطالعه و درس و تلاوت قرآن مشغول مى‏ گشت».
عماد حنبلى‏ از ابن ابى طى حلبى نقل کرده که وى گفت: «او یکى از بزرگان شیوخ امامیه، و در علم کلام و فقه و جدل پیشتاز است. وى با قدر و منزلت بزرگى که در دولت آل بویه داشت با این حال با هر صاحب نظرى به بحث و مناظره مى ‏نشست. او بسیار صدقه مى‏ داد، و کاملا فروتن بود، و نماز و روزه فراوان بجا مى ‏آورد، و لباسى زبر و خشن به تن مى ‏کرد، و عضد الدوله زیاد بزیارت وى مى‏ رفت. مردى میان بالا و لاغر اندام و گندم گون بود. هفتاد و شش سال عمر کرد و بیش از دویست تصنیف و تألیف از خود بیادگار گذارد.

تشییع جنازه

داستان تشییع جنازه او مشهور است که در آن روز هشتاد هزار نفر از شیعیان او را تشییع کردند، و در ماه مبارک رمضان در گذشت. خدایش رحمت کند-».
و ابن ندیم گوید : «ابن المعلم ابو عبد الله کسى است که ریاست متکلمان شیعه در عصر ما به او منتهى شده است، وى در صناعت کلام از تمامى همگنان خود پیشى گرفته و بسیار باریک بین و ژرف‏نگر و خوش حافظه مى‏باشد. من او را دیده‏ام و او را مردى بلند پایه در علم و فضیلت یافته‏ ام».
و نیز گوید : «ابن المعلم ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان کسى است که ریاست همگنان او از شیعیان امامیه در علم فقه و کلام و آثار به وى منتهى شده است».

دانشمندانى دیگر نیز بنوبه خود سخنانى در جلالت شأن و علو مقام وى گفته‏اند که بجهت رعایت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى‏شود، و آنچه گفته آمد مشتى از خروار، و جرعه‏اى از دریاى بیکران فضل و دانش اوست، و با این حال از همین مختصر که مذکور شد نمودار مى‏گردد که شیخ بزرگوار مفید- رضوان الله تعالى علیه- در هر فضیلتى از فضائل که براى انسان کامل امکان دسترسى بآنست از علم و عمل و زهد و تقوا و دیگر فضائل سر آمد معاصرین خویش است و از همه آنان در این گونه فضائل گوى سبقت را ربوده است.

راستى که او مصداق اتم و اکمل، و آیینه تمام نماى این سخن امام على علیه السلام است که فرموده:
«سعى کنید تا چشمه‏سارهاى دانش، و چراغهاى دیجور، و ژنده‏پوش، و فراخ دل باشید، که بدین صفات در آسمان معروف، و در زمین مذکور گردید».

جامعیت وى در علم و عمل‏

اما در باره دانش او همین گفتار ابن حجر بس که: «او را بر هر پیشوائى در علم و دانش منتى عظیم است» صرف نظر از اینکه گفته: «وى به اوج قله دانش‏ دست یافته و عشقى فراوان به علم و دانش دارد». و صرف نظر از گفتار ابن ابى طى که: «وى در علم کلام و فقه و جدل پیشتاز است».

و اما در باره عمل او، همین گفتار شریف ابى یعلى جعفرى در عبادت او کافى است که: «اندکى به شب مى‏خفت و سپس برخاسته به نماز و مطالعه و درس مى‏پرداخت»، و همین دلیل است که وى مردى شب زنده‏دار بوده چه که نماز شب بهترین شاهد اخلاص و صفاى قلب و دعوى صدق ایمان است. و نیز بیشتر روزها را روزه مى‏داشته که ابن ابى طى گفته: «بسیار نماز و روزه بجاى مى‏آورد».
و اما در زمینه زهد و سادگى و خشونت لباس و سطح پائین بودن زندگى و فروتنى قلبى وى به سخن ابن حجر گوش فرادار. و باید دانست که خشونت خوراک و پوشاک از ویژگیهاى حضرت مسیح (ع)، و فروتنى قلبى از ویژگیهاى حضرات زکریا و یحیى و مادر یحیى علیهم السلام بوده است.

و اما در زمینه انفاق، سخن ابن ابى طى را بخاطر بسپار، و در زمینه مجاهدت در راه خدا باین گفتار توجه نما که: «او را دویست تصنیف و تألیف است» صرف نظر از تدریس و تعلیم او حتى در ساعات نیمه شب چنان که ابن ابى طى گفته است.

تمامى این صفات و کمالات، از ایمان درست او به حق، و شدت و سختگیرى وى در امور الهى، و استواریش در دین، و عمل خالصانه‏اش براى حق، و فنایش در ولایت محمد (ص) و آل عصمت علیهم السلام خبر مى‏دهد، و گواهى صادق بر همه اینهاست.
شاگردانى که بدست وى تربیت یافته و در مکتب او پرورده گشته و از شاخسار دانش او خوشه چیده‏اند کسانیند که خود فخر بآنان افتخار مى‏ورزد، و روزگار از شرفى که بوجود آنان یافته بخود مى‏بالد، و هر کدام چون قمرى در فلک علم و دانش، و ستاره‏اى در آسمان فهم و کوشش مى ‏درخشند.

در هر رشته‏اى از علوم ادبى، فقهى، اصولى، کلامى، تاریخى که بنگرى شاگردان وى را در ردیف اول از صاحبان آن علوم مى‏یابى، بلکه پاره‏اى از آنان پایه‏گذار و یا مجدد آن علوم بوده‏اند، و نام گرامشان در طول تاریخ آن علوم پیوسته بر سر زبانهاست. البته مرحوم شیخ مفید که استاد همه آنهاست رأس و رئیس و اصل و ریشه تمامى ایشان بحساب مى ‏آید.

راستى که خداى سبحان‏– جل جلاله- تا چه اندازه نظر لطف و عنایت به وى داشته! نخستین بار بذر وجودش را در نژادى اصیل و با فضیلت بکاشت، سپس او را از ذهنى تیز، و حافظه‏اى نیرومند، و نبوغى سرشار، و عقلى کامل، و ژرف‏نگرى ویژه‏اى برخوردار ساخت، تا اینکه بدرجه‏اى از علم و دانش و فضیلت رسید که دانشمندان عامه و خاصه بر استادى و تفوق و برترى و پیشتازى وى گواهى داده‏اند، و کارش بجائى رسیده که تألیف گرانمایه‏اش تمامى پر بار و متناسب با نیازهاى عصر خویش، و خود در مباحثاتش پیروز، و نظریاتش همه صائب و درست مى‏ باشد.

راستى که مى‏توان موقعیت این بزرگ دانشمند را در میان اقران و امثالش همچون قمرى در وسط آسمان و خورشیدى در میان منظومه شمسى و شاه فرد ممتاز گردنبند مروارید تمثیل نمود.

راستى که وى از همه معاصرینش نیکوتر، و خوش فهم‏تر، و در خوراک و پوشاک خشن‏تر، و از لحاظ عقل وافرتر، و از نظر علم و دانش برتر، و از جهت جهاد در راه خدا کوشاتر بود. زمان بوجودش ارج یافت، و مشام تاریخ از بوى خوشش تازه گشت، و زنان از زائیدن چون اویى عقیم گشتند.

ما کجا مى‏ توانیم به کنه عظمت او پى ببریم، هرگز؟! اوصاف او در قله ‏اى بلند و دور از دسترس است که گامهاى وصف ما هر چند بلند باشد به فراز آن نرسد، و هر چند بکوشیم به عشرى از فضایل و کمالات او دست نیابیم. پس ناگزیر به عجز و ناتوانى خویش اعتراف مى‏کنیم و سخن را بهمین مقال بپایان مى‏بریم، و سلام و درود خداوندى را بر روان پاک وى نثار مى‏داریم.
گوهر پاک وى از مدحت ما مستغنى است فکر مشاطه چه با حسن خدا داد کند

اساتید وى‏

اساتید و دانشمندانى که مرحوم مفید از خرمن دانش آنان بهره برده و آثار و احادیث پیامبر (ص) و آل عصمت (ع) و دیگر مسائل علمى را از آنان روایت نموده بسیارند و تعداد آنان بالغ بر شصت نفر مى ‏باشد که در اینجا بنام ده تن از معروفین و مشهورین آنان ذیلا اشاره‏اى مى‏ رود :

۱- احمد بن محمد بن حسن بن ولید قمى

۲- جعفر بن محمد بن قولویه قمى

۳- على بن محمد بن زبیر کوفى

۴- محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى (شیخ صدوق)

۵- محمد بن عمر تمیمى بغدادى معروف به ابن الجعابى

۶- محمد بن عمران مرزبانى

۷- محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافى

۸- محمد بن حسین بزوفرى

۹- محمد بن على بن ریاح قرشى

۱۰- حسین بن على بن ابراهیم معروف به «جعل»

شاگردان وى‏

چنان که گذشت شاگردانى که در مکتب وى تربیت یافته‏اند جملگى از بزرگان علم و استوانه‏ هاى مذهب بوده‏اند که از جمله مى ‏توان:

مرحوم سید مرتضى،

و سید رضى (جامع نهج البلاغه)،

و شیخ طوسى،

و نجاشى،

و سلار،

و مظفر بن على حمدانى (از سفراء امام زمان)،

و کراجکى

را نام برد، و تعداد آنان به شانزده تن مى ‏رسد که اسامى شریف آنان در مقدمه بحار الانوار و غیره آمده است.

تألیف وى‏

همان طور که در ابتداى مقال اشاره شد مرحوم مفید بیش از دویست تصنیف و تألیف از خود بیادگار گذاشته که دست غدار روزگار اکثر آنها را از بین برده است و نام ۱۹۴ کتاب از آنها در کتب تراجم و فهرستها آمده که بجهت رعایت اختصار از برشمارى و تکرار آنها خوددارى مى‏شود ، و از معروفترین آنها مى‏توان از: الارشاد، و الجمل، و الفصول العشره، و امالى، و اوائل المقالات، و شرح عقاید صدوق، و مقنعه در فقه نام برد.

تاریخ ولادت و وفات و محل دفن وى‏

مرحوم شیخ مفید در ۱۱ ذى قعده سال ۳۳۳ یا ۳۳۸ در عکبرى که از نواحى دجیل عراق است دیده بجهان گشود، و در شب جمعه چهارم ماه مبارک رمضان سال ۴۱۳ در بغداد دیده از جهان بر بست. تشییع جنازه با شکوهى از وى بعمل آمد که هشتاد هزار نفر در آن شرکت داشتند، و مرحوم سید مرتضى در میدان اشنان همان شهر بر وى نماز گزارد. پیکر او را نخستین بار در خانه‏اش دفن کردند و پس از چند سال به مقابر قریش انتقال داده شد و پایین پاى حضرت جواد علیه السلام کنار آرامگاه استاد بزرگوارش ابن قولویه بخاک سپرده شد.

وى مدت هفتاد و پنج سال یا بیشتر در کمال عزت و شرافت و سعادت و فضیلت و طهارت در این دنیا زیست، و پس از عمرى تلاش و کوشش در راه تحقق آرمانهاى الهى‏اش و دفاع از حق و حقیقت و شناساندن و چهره پلید باطل دار فانى را بدرود گفت. سلام و درود خداوند بر او در آن روز که متولد شد و در آن روز که دیده از جهان بر بست و در آن روز که زنده از قبر بر انگیخته خواهد گشت‏ .

مقدمه ، الأمالی (للمفید) / ترجمه استاد حسین استاد ولى‏

زندگینامه آیت الله میرزا جواد  ملکی تبریزی

آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی

روزهاى زندگانى انسان ، ایام هجرت او از ((عالم قدس )) است تا در کلاس تربیت و خودسازى شرکت کند و در مدرسه آفرینش حضور یابد و پس از چندى به ابدیت رجعت کرده ، در دیار قرب قرار گیرد.

از طلوع خورشید حیات تاکنون چهره هایى تابناک ، این کلاس را با بهترین امتیاز پشت سر گذاشته و با دستیابى به قله قدس و معرفت ، ((مقام آدمیت )) را کسب کرده اند.

عارف فرزانه و عالم وارسته ، ((حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى )) از جمله انسانهاى هوشمندى بود که سرمایه عمر خویش را با خداى خود سودا نمود و بر لحظه لحظه آن دیده بصیرت آمیز و ژرف نگر گشود. مدتى به ((تحصیل )) پرداخت و زمانى ((تدریس )) را پیشه خود ساخت و عمرى را به ((تهذیب )) خود و دیگران گذراند. و سرانجام با نفس ‍ مسیحایى خویش ((روح الله )) پرورید و ((چلچراغ هدایت و رستگارى )) در شبستان حوزه آویخت .

اینک نسیم لطف الهى ، فرصتى بهارگونه برایمان پدید آورده است ، با هم گذرى شتابان و سیرى سریع بر زندگانى آن فرهیخته والا گوهر مى نماییم تا از آبشار معرفت وى ، زلال اندیشه و جرعه هاى ناب از آن خود سازیم .

میلاد میرزا

خورشید قرن سیزدهم هجرى رو به افول بود که تبریز لبریز از شادى و سرور شد. ((لطف )) الهى پسرى زیبا به خاندان ((حاج میرزا شفیع )) داد که ((جواد))ش نام نهادند. گلخنده هاى شادى و شور بر چهره اهل خانه نشسته بود و همگان بوسه سپاس به درگاه الهى مى زدند. پدر طفل به پاس ‍ این نعمت ، چندین روز مردم شهر را از ((سفره نعمت )) خود بهره مند ساخت .
((جواد)) در دامان مادرى مهربان و پدرى صالح مراحل رشد و ترقى را پیمود و سالهاى کودکى هر یک ، دفترى نوبر دیدگان وى مى گشود.

شیرین جرعه هاى معرفت

پاى همت به مدرسه نهاد و با کمال ادب و فروتنى زانوى تعلم در مقابل استاد بر زمین زد. صرف ، نحو، منطق ، معانى بیان و دروس مقدماتى دیگر را در تبریز فراگرفت و پس از مدتى ((سطح )) را به پایان رساند. روشنى باران نور در سرزمین وجودش وى را راهى دیار یار ساخت و به سوى نجف اشرف هدایت نمود.

بسان عبدى ذلیل و مریدى فقیر، پاى ارادت بر صحن ولاى خود نهاد و با قدمهاى همراه با محبت خویش به سوى ((ضریح ولایت )) شتافت و از آن حضرت استمداد ((تحصیل و تهذیب )) نمود.

چندى از ورود او به نجف اشرف نگذشته بود که عشق ولایت کارى کارستان کرد و شعله هایى هدایت یکى پس از دیگرى رخ نشان داد. دست تقدیر پاى او را به درس محدث محقق ، میرزا حسین نورى کشاند و اندیشه با شکوه وى را از انبوه دانش و بینش ، فقیه وارسته آیه الله حاج آقا رضا همدانى بارورتر ساخت . ثمرآفرین خوشه هاى فکر و اندیشه میرزا جواد آقا با حضور در درس آخوند ملامحمدکاظم خراسانى چشمگیرتر شد و تابناکى چهره وجود او با آشنایى با آخوند ملا حسینقلى همدانى افزون گردید؛ هم او که بسان اکسیرى ، میرزا جوادآقا از ملک به ملکوت رسانید، کسى که نسیم نگاهش غبار رذایل را از صفحه جان انسانها مى شست و تاءثیرى ژرف در کلامش دیده مى شد.
چلچراغ بیدارى
سالهاى هجرت و روزهاى تشرف در نجف با انبوه برکات همراه بود و تلاش ‍ بسیار در راه تحصیل و تهذیب رهاوردهاى مبارکى در پى داشت . تا اینکه میرزا جواد آقا در سال ۱۳۲۱ قمرى / ۱۲۷۰ ش . آهنگ رجعت به ایران کرد و به زادگاهش تبریز وارد شد.
جاذبه معنوى او روشن ضمیران پاک را بسان پروانه هایى عاشق گرداگردش ‍ به پرواز درآورد و از محضر پرفیض وى آنان را سیراب ساخت .
دانش پژوهان از بارش دانش وى بهره مى بردند و مردم نیز با قلبى مطمئن و روحى پرشور اطراف او حلقه مى زدند. در این سالها بود که واقعه مشروطه پدید آمد و ارتش روسیه بخشى از آذربایجان را اشغال کرد، مردم بى پناه آن خطه به خاک و خون کشیده شدند و شهر تبریز محاصره گردید. راهى غیر از ترک دیار باقى نماند. از این رو حاج میرزاجوادآقا به دور از چشم متجاوزان رو به سوى تهران گذارد و از آنجا به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام شتافت . سپس به قم مهاجرت کرد و این شهر را وطن دوم خویش قرار داد.
ارمغان ارزشمند دوران تحصیل و تدریس حاج میرزا جواد آقا، ژرف نگرى و اندیشمندى بسیار نسبت به اوضاع جهان بود. وى صاحب سیرتى سیاسى شده بود و هماره حوادث را با دیده بصیرت و بینش مى نگریست . حکومت زمان خود را مردود مى دانست و صاحب منصبان را افرادى ناپاک و غاصب مى شمرد. هیچ گاه روى خوش به آنان نشان نمى داد و با زبان دعا، ناخرسندى خویش را نسبت به اوضاع ابراز مى نمود.

افرادى که براى مشورت به حضورش مى شتافتند از قبول کارهاى دولتى منصرف مى ساخت و سردمداران حکومت را همچون ستمگران بى امیه و بنى عباس قلمداد مى کرد.

تدریس و تهذیب در قم

سال ۱۳۲۹ ق . قم پذیراى وجود حاج میرزا جواد آقا شد. در آن ایام این شهر از حداقل امکانات محروم بود، جمعیتى اندک داشت و هنوز حوزه علمیه مقدس و پر برکتشان تاءسیس نشده بود.این عارف فرزانه اندکى پس از ورود، به درخواست برخى از افراد پارسا، جلسات درس و محافل اخلاق بپا کرد.

درس ((فقه )) که متن آن مفاتیح فیض کاشانى بود و در پى آن درس ((اخلاق و عرفان )) براى عموم مردم که در مدرسه فیضیه تشکیل مى شد. درس دیگرى براى بعضى از خواص در منزل حاج میرزا بر قرار مى شد که اخلاق و عرفان موضوع آن بود. علاوه بر این ، نماز جماعت در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام نیز از سوى ایشان اقامه مى گردید؛ که امام خمینى و آیه الله بهاءالدینى از جمله افرادى بودند که در نماز حاج میرزا جواد آقا شرکت مى کردند.

تابناکى سالهاى حضور این شخصیت علمى عرفانى ، زمینه ساز هجرت بسیارى از علما و بزرگان به سوى این خطه گردید. در آن ایام عوام و خواص ‍ از سرو سبز وجود ایشان بهره هاى وافر مى بردند و و منزل وى دارالشفاى روان مردم زجر دیده و مصیبت زده بود. لطافت سخنان این فرزانه سخت کوش در مناسبتهاى مختلف ، امواج مردم را لبریز از شادى و نشاط در ایام عید و سرور معصومین علیهم السلام مى نمود و جرعه هاى معرفت بسیارى در ایام رحلت و عزا در کام وجود آنان سرازیر مى کرد.

گویا تقدیر چنین بود که پاکى و قداست در حوزه علمیه قم به دست چنین وارسته اى پاک ، پى ریزى شود تا دهه اى بعد، پاى همت و تلاش به وسیله حاج شیخ عبدالکریم حائرى به میان گذارده شده و حوزه علمیه قم ، قامت سبز خود را برافرازد.
آنان که با حالات ملکوتى و عبادى این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکائون مى شمردند. عبدى صالح که سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را پى در پى روزه مى گرفت و در قنوت نمازهاى نافله این بیت حافظ را مکرر مى خواند:

ما راز جام باده گلگون خراب کن
زان پیشتر که عالم فانى شود خراب

شاگردان درس اخلاق

حوزه درسى حاج میرزا جواد آقا، سرچشمه نورى بود که حسینیه دلهاى شیفتگان را، روشن و آفتابى مى نمود. پلکان ملکوت براى ره پویان وارستگى محسوب مى شد. تاءثیر کلام ژرف آن استاد خود ساخته ، بذر صلاح و اصلاح در گستره دلها مى افشاند؛ به طورى که هر یک از شاگردان ، خود پرچمدار صلاح و سداد شدند و جمع بسیارى را به سر منزل مقصود رهنمون ساختند.

برخى از شاگردان مرحوم ملکى (ره ) عبارتنداز:

۱٫امام خمینى – قدس سره الشریف -نفس مسیحایى حاج میرزا جواد آقا، صمیم جان خمینى عزیز را چنان تاءثیر بخشید که ((روح الله )) گردید و بیرق انقلابى سترگ را به دست خویش ‍ گرفت . از این رو امام راحل (ره ) در کتاب ((معراج السالکین ))، چون سخن از عرفان مى شود، استاد خود را ((شیخ جلیل القدر)) لقب داده و ((عارف بالله )) مى خواند و علاقه مندان به تهذیب و وارستگى را به مطالعه کتابهاى ایشان راهنمایى مى نماید.
و در کتاب ((چهل حدیث ))، بیدار دلان را به ((رساله لقاء الله )) آن بزرگوار رهنمون مى شود.
آن فرزانه کبیر، در جاى دیگر که از قم و قبرستان شیخان سخن به میان مى آید خطاب به استاد شهید مطهرى مى فرماید:((در قبرستان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقاى تبریزى است .))

۲٫حاج آقا حسین فاطمى قمىدانشمندى الهى و پر مهر که سالیان بسیار خوشه چین گستره دانش استاد خود بود و تدریس اخلاق و تربیت نفوس بسیارى را به عهده داشت .

۳٫ آخوند ملا على همدانى عالم ربانى و فرزانه اى شایسته که از همدان به قم هجرت کرد و طوباى وجود خود را با انبوه معارف الهى از حاج میرزا جواد آقا برکت بخشید و تاءثیرى جاودان در روح خود ایجاد کرد.

۴٫ حاج شیخ عباس تهرانى

۵٫ سید محمود مدرسى

۶٫ حجه الاسلام سید محمود یزدى

۷٫ محمود مجتهدى

۸٫ شیخ اسماعیل بن حسین ((تائب ))

۹٫ حاج میرزا عبدالله شالچى

گنجینه هاى نور

((عالم )) بسان نخلى بلند از برکات است که باید چشم انتظار بر ((قامت سخاوت او داشت تا عنایت کند و دامن نیاز انسان را پر از ((گوهر معرفت )) نماید. با سیره سبز خود و روح بارانى خویش همواره نزول لطف و محبت داشته باشد و گاهى با بیان مبین خویش و زمانى با قلم تابناک خود، صفحه دلها را نورافشان نماید.

در این مقال ، چشم اطاعت بر هم مى گذاریم ، با گوش جان سخن امام راحل ؛ خمینى عزیز را پذیرا مى شویم که فرمود: ((… از علماى معاصر کتب شیخ جلیل القدر، عارف بالله حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى را مطالعه کن )). و با هم کتب ایشان را مرور مى نماییم :

۱٫ ((اسرارالصلاه ))؛ کتابى که حاوى هزار نکته از اسرار نماز است و بسان استاد اخلاق براى انسانهاى آماده خودسازى محسوب مى شود. برخى از اسرار طهارت و عبرت و تفکر را گوشزد مى کند و به معانى وسوسه و الهام مى پردازد. با بحث از گناهان کبیره اشاره اى به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتى آدمى را توضیح مى دهد.

۲٫ ((المراقبات )) یا ((اعمال السنه ))؛ در این اثر پربها، مقدمه اى کوتاه پیرامون دعا و راز و نیاز به چشم مى خورد و سپس با قلمى زیبا و گویا، اعمال ماههاى مختلف ، آثار و برکات روحى و معنوى آنها توضیح داده شده است .

۳٫ ((رساله لقاء الله ))؛ کتابى لبریز از نورانیت و معنویت که ره پویان راه تهذیب و وارستگى را به قله قداست و طهارت روح مى رساند. معناى ((لقاء الله )) و آیات مربوط به آن را توضیح داده ، از اسم اعظم گفتگو مى کند و سپس راه موفقیت الهى را براى سالکین بیان مى نماید.

۴٫ کتابى در فقه

۵٫ رساله اى در حج

۶٫ حاشیه فارسى بر ((غایه القصوى ))

بوى گل را از که جوییم ، از گلاب

اینک که فرصت حضور در محضر عارف فرزانه ، حاج میرزا جواد آقا ملکى برایمان میسر نیست ، سیره آسمانى و راه و روش زندگانى و عبادات آن والا مقام را از زبان شاگردانش جویا مى شویم :

آیه الله حاج سید حسین فاطمى :
((او خودش دستورالعمل اخلاقى بود. شب که مى شد در صحن خانه دیوانه وار قدم مى زد و مترنم بود که :

گر بشکافند سراپاى من
جز تو نیابند در اعضاى من

آخرین حرفش در بیماریش این بود که گفت ((الله اکبر)) و جان تسلیم کرد.))

محقق ارجمند شیخ محمد رازى :
ایشان ماههاى رجب و شعبان را روزه بودند و در مدرسه فیضیه درس ‍ اخلاق عمومى مى گفتند. اکنون که سى سال از رحلت آن عالم ربانى مى گذرد، در و دیوار مدرس و فضاى مدرسه ، صداى حزین و گریان ناله هاى شوق و سوزان او را به گوش هوش مى رساند که مى گوید:
ععع اللهم ارزقنا التجافى عن دارالغرور و الانابه الى دارالخلود و الاستعداد للموت قبل الفوت . 
ارتباط وى با حضرت بقیه الله ارواحنا الفداء بسیار و ملازمتش به تقوا و ورع فراوان بود. مراقبتى بسیار به نوافل و حضور و توجه دایمى فراوان داشت و لحظه اى از یاد خداوند بیرون نمى رفت .

مرحوم حاج میررزا عبدالله شالچى :
((مرحوم استادم ، آیه الله ملکى ، اجتهاد فکرى و درونى داشت . در برداشتهاى درونى قوى بود. ایشان دستورهایى در خوردن ، خوابیدن و اعمال و رفتار ارائه مى دادند که بسیار مؤ ثر بود و شخصى را پاک و پیراسته کرده ، و به سوى الله رهنمون مى نمود.
… الان نیز مرقد ایشان – در قبرستان شیخان قم – محل حوایج است . من هر وقت حاجتى داشته باشم بر سر قبر ایشان مى روم .))

دستورالعمل هاى حاج میرزا جواد آقا

((دستورالعمل )) شیوه هاى تهذیب نفس و اصلاح اخلاق است که استادان اخلاق براى پیرایش روح و کمال انسانها بدانها ارائه مى کنند.
مرحوم آیه الله ملکى در طول حیات خویش دستورالعملهاى بسیارى از خود باقى گذارده که هر یک گنجینه اى از گوهرهاى عبودیت و بندگى است . با هم نگاهى به برخى از این سخنان مى نماییم ،
… ((شناخت نفس )) راه مطلوب براى خودسازى است . براى این امر مهم باید به عالم عقلى رسید. تا انسان پاى به این عالم نگذارد و از دنیاهاى دیگر بیرون نرود ((معرفت نفس )) حاصل نمى شود. از این رو در پى اتمام این معرفت ، مرحوم مغفور (ملا حسینقلى همدانى ) که خداوند بهترین جزاى معلمان ما را به او بدهد مى فرمود:
((باید انسان مقدار زیادى از خوراک و غذایش را کم کند و از استراحت و خواب خود بکاهد تا جنبه حیوانیت در او کاسته شده ، ابعاد روحانى بیشترى به دست آورد. میزان آن را هم چنین فرمود که انسان روز و شب بیش از دو مرتبه غذا نخورد و از خوراکیها در بین دو وعده استفاده نکند. هر وقت غذا مى خورد باید مثلا یک ساعت بعد از گرسنگى بخورد و آنقدر بخورد که تماما سیر نشود و باز هم میل به غذا داشته باشد.

… گوشت زیاد را ترک کند و در شب و روز هر دو وعده گوشت نخورد و در هر هفته دو و سه دفعه هر دوالعین هم روز و هم شب ) را ترک کند و یک وعده هم بر خود لازم بداند که نخورد. و اگر بتواند روزه هاى سه روز هر ماه را ترک نکند… شبانه روز شش ساعت بخوابد و البته در حفظ زبان و دورى از اهل غفلت کوشش بسیار کند…))

جواد بن شفیع کجاست ؟

در جاى دیگر با بیان آیه ععع ((ثم فى سلسله ذرعها سبعون زراعا فاسلکوه ))عععع به توصیف حالات دردناک اهل آتش در دوزخ پرداخته و خود را در بین آنان تصور مى نماید سپس دفتر دل گشود. و با پروردگار خویش با واژه نورآفرین ععع ((ارحم الراحمین ))عععع به گفتگو مى پردازد. با طلب مغفرت و رحمت فریاد ((جواد بن شفیع کجاست )) را با گوش جان مى شنود. از صیحه هاى مالک دوزخ ، فریادهاى دوزخیان ، بسته شدن پاها به پیشانى و سیاهى صورت از ظلمت گناه یاد کرده و آه از نهاد خود بلند مى نماید.
و در پایان مى فرماید:
قبل از رفتن باید فرصت را غنیمت شمرد، راحتى آن سوار فراهم کرد و عذاب دردناک و جانسوز را بر طرف ساخت . در گفتار، رفتار و ظاهر و باطن اظهار عجز و ابراز حقارت کرد تا در مسیر لطف خداوند قرار گیریم و بدین سبب ، آتش عذاب خاموش شود.

تکبیر پرواز

… سرانجام آخرین آفتاب از خورشید حیات و زندگانى اندیشمند عارف ، حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى نمایان شد و روز یازدهم ذیحجه سال ۱۳۴۳ قمرى فرصت دیدار و هنگام لقاء رخ نشان داد.
چگونگى حضور آن عارف فرهیخته را در ملکوت از زبان فرزانه وارسته ، حاج آقا حسین فاطمى آگاه مى شویم :
روز پنجشنبه ، عید قربان بود. صبح ، مسجد جمکران رفتم و قبل از ظهر به منزل برگشتم . چون وارد شدم خبر دادند که حاج میرزا جواد آقا جویاى احوال شما شده اند. چون از کسالت وى اطلاع داشتم بدون هیچ معطلى به خدمتشان رفتم ، ایشان به حمام رفته ، خضاب بسته و پاک و مطهر در بستر نشسته بودند در ظاهر منتظر اذان بودند اما انتظار بیش از این مقدار بود. چون ظهر فرا رسید در بستر شروع به اذان و اقامه کردند. با گفتن هر جمله اى بهجت بیشتر و آرامش فراوان ترى سراغ او مى آمد. پس از اذان ، دعاى تکبیران افتتاحیه را ترنم کردند. سپس دو دست را بالا برده تا تکبیره الاحرام بگویند که گویى درهاى آسمان براى ورود او گشوده شد لبهایش حرکت کرد و دستها به لرزش افتاد و با آخرین کلام اولین دیدار حاصل شد؛ ((الله اکبر))
مرغ روحش از بدن پاکش به سوى عالم قدس پرواز کرد و به سوى یار و محبوب دیرینه خویش ، پر کشید.

ساعاتى بعد، مردمان وارسته و رادمردان عرصه تهذیب و اخلاص ، پیکر معطر وى را تشییعى با شکوه نمودند و در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهالسلام به خاک سپردند.

… اینک دهها سال است که مرقد مرمرین آن مرد ملکوتى در قبرستان شیخان قم با ضریحى از نور، گل دسته اى معنوى و گنبدى آسمانى ، روشنى بخش دلهاى عاشق و روانهاى پاک است . دست ارادت بر قبر آن فرزانه والا مقام گذاشته و لب به سخن مى گشایند استمداد اخلاص و تقوا کرده و نورانیت قبول از قبر پاکش مى گیرند تا در عرصه هاى گوناگون توشه هاى همیشه جاودان همراه خویش داشته باشند.

رحمت الهى بر او باد روزى که پاى حیات بر زندگانى گذارد، زمانى که به اوج ابدیت پر کشید و هنگامى که زنده شده و در پیشگاه الهى حاضر مى گردد.
والسلام

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم