ایشان فرمودند:
مرحوم حاج شیخ مى فرمودند: من پس از اینکه تحصیلاتم تمام شد و ریاضات لازم به پایان رسید و بایستى از این تاریخ رسیدگى به حوائج خلق شروع مى شد، یکى از دو مشهد مقدس را براى اقامت در زندگى در نظر گرفتم ، یا ((مشهدالرضا مشهد مقدس و یا نجف اشرف )) و در انتخاب یکى از این دو مردد بودم ، با خود گفتم فعلاً براى مدتى به زیارت مشهد مى روم تا بعداً تصمیم نهائى را بگیرم .
در آن روزگار حاج شیخ لباس روحانیت نمى پوشیده اند و به لباس معمول عموم مردم و کلاه نمدى ملبس بوده اند. یکى از دوستانشان اطاقى در صحن کهنه در اختیار ایشان گذاشته بود که در آنجا مشغول به عبادت بوده اند و گویا روزها دم درب صحن به شغل مهرکنى اشتغال داشته اند.
حاج شیخ مى فرمودند: که شبها درهاى شرق و غرب صحن را از اواخر شب تا اذان صبح مى بستند. در یکى از شبها که مشغول اذکار بودم و درب اطاقم که رو به قبله بود باز بود، دیدم درب حرم مطهر از طرف ایوان طلا باز شد گروهى خدام که شباهت به خدمه معمولى نداشتند و خیلى نورانى و آراسته بودند با گرزهاى نقره وارد صحن شدند و یک کرسى مجلل در کنار ایوان عباسى همانجا که فعلاً قبر حاج شیخ است گذارند و ((حضرت رضا سلام الله علیه )) تشریف آوردند و بر آن کرسى نزول اجلال فرمودند سپس امر فرمودند دربهاى صحن را از طرف شرق و غرب باز کردند ناگاه گروه بى شمارى از جمیع مخلوقات انواع حیوانها، انسانها، طیور ، خزندگان ، چرندگان که گویا خلق اولین و آخرین هستند از طرف درب شرقى صحن وارد شده و از درب طرف غرب خارج مى شدند و تمامى آنها از مقابل و نزدیک حضرت عبور مى کردند و هر کدام در عالم خود عرض ارادت مى نمودند و فرد فرد آنها مورد عنایت خاص قرار مى گرفتند. و ضمناً توضیح مى دادند که فقط در عالم مکاشفه مى توان احساس کرد که چگونه میلیاردها موجود در آن واحد مى شود مورد تفقد خاص قرار بگیرند.
و نیز ایشان توضیحاً مى فرمودند که به مولا على (ع) [قَسَمْ] دیدم گوسفندى با بره اش از حضور حضرت عبور کرد حضرت دستى به دمبه آن بره زدند و او از جا جستن کرد مادرش به علامت عرض سپاس سرى به عنوان ادب بطرف حضرت تکان داد.
بر اثر این مکاشفه بعدها علویه همسرشان را که فوت کرد در قسمت درگاه مدرسه مستشار پشت سر قبر فعلى حاج شیخ مدفون ساختند و وصیت فرمودند وقتى که من وفات کردم مرا در این نقطه که محل کرسى حضرت است دفن کنید.
از این رو وقتى که حاج شیخ رحلت فرمودند تمام شهر یکپارچه تعطیل شد حتى اقلیتهاى مذهبى ، یهودیان و ارمنى ها هم تعطیل کرده بودند و در آن زمان ارتش شوروى مشهد را اشغال کرده بود و در روز فوت ایشان حالت فوق العاده اعلام کرده و سربازان روسى با مسلسلها در سراسر مسیر جنازه به گشت مشغول بودند.
استاندار و نیابت تولیت آن زمان على منصور بود و به دربار تلگرافاً رحلت حاج شیخ را اطلاع داده بود و براى مدفن ایشان کسب تکلیف کرده بود. در جواب تلگراف کرده بودند که به جز زیر قبه مبارکه که معمول نیست ، هر جاى دیگر براى دفن ایشان خواستند بلامانع است ولى آنها که ماءمور اجراء وصیت حاج شیخ بودند گفتند خود حاج شیخ وصیت کرده اند که باید در این نقطه دفن شوند. این امر براى آنها که از قضیه آگاه نبودند باعث تعجب و شگفتى بود، رضوان الله علیه .
داستانهایی از مردان خدا//قاسم میر خلف زاده