حارثبن عبداللّه همْدانى ، تابعى کوفى و از اصحاب على علیهالسلام. نسب کامل وى حارثبن عبداللّهبن کعببن اسدبن خالد (یخلُد)بن حوث است (ابنسعد، ج ۶، ص ۱۶۸؛ طبرى، ص ۶۶۲). نام او را حرث نیز ضبط کردهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابنحنبل، مسند، ج ۱، ص ۹۱، ۱۰۷، ۱۳۳، ۴۶۴؛ نیز رجوع کنید به شافعى، ج ۷، ص ۱۴، که از حرث اعور نام برده اما او را مجهول خوانده است؛ مسلمبن حجاج، کتاب الکنى، ص ۱۱۶؛ براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به شوشترى، قاموسالرجال، ج ۳، ص ۱۱ـ۱۳).
در برخى منابع نام پدر وى عبید آمده است (رجوع کنید به بخارى، کتاب التاریخ الکبیر، ج ۱، قسم ۲، ص ۲۷۳؛همو، التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۱۸۴؛ابنابیحاتم، ج ۳، ص ۷۸)، کنیه حارث، ابوزهیر بود (یحییبن معین، روایت دورى، ج ۱، ص ۲۱۸؛بخارى، کتاب التاریخ الکبیر؛مسلمبن حجاج، کتاب الکنى، همانجاها) و چون فقط یک چشم داشت به اَعوَر شهرت یافت (سمعانى، ج ۱، ص ۱۹۲). در منابع گاه از حارث اعور، بدون ذکر نام پدرش، یاد شده که موجب گردیده است برخى رجالیان او را حارثبن قیس، برخى حارثبن عبداللّه و برخى حارثبن غیث بدانند، هر چند که به ظن قوى حارث اعور همان حارثبن عبداللّه اعور است (رجوع کنید به مامقانى، ج ۱۷، ص ۵۰ـ۶۰؛شوشترى، قاموسالرجال، ج ۳، ص ۱۳، ۴۷ـ۴۸؛نیز رجوع کنید به علامه حلّى، ص۱۲۲ـ۱۲۳؛تفرشى، ج ۱، ص ۳۸۱، ۳۸۸ـ ۳۸۹؛قهپائى، ج ۲، ص ۶۸؛امین، ج ۴، ص ۳۰۱).
حارث به شاخه حوث از قبیله هَمدان* منسوب است (ابنکلبى، ج ۲، ص ۲۵۱؛نیز رجوع کنید به ابنسعد؛ طبرى، همانجاها؛شوشترى، قاموسالرجال، ج ۳، ص ۱۴؛قس بخارى، التاریخ الصغیر، همانجا: خونى؛مِزّى، ج ۵، ص :۲۴۵ حوتى، که هر دو خطا به نظر میرسد). برخى نیز او را خارَفى/ خارِفى دانستهاند (رجوع کنید به بخارى، کتاب التاریخ الکبیر؛ابنابیحاتم، همانجا ها؛سمعانى، ج ۲، ص ۳۰۵؛مزّى، ج ۵، ص ۲۴۴)، که ظاهرآ تصحیف حوثى است (شوشترى، قاموسالرجال، ج ۳، ص ۱۱؛مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۴۵)؛چه، خارف تیره دیگرى از قبیله همدان است (رجوع کنید به ابنکلبى، همانجا). نسبت خارفى در برخى منابع رجالى شیعى به حالقى یا حالفى تصحیف شده است (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۱۵، ص۶۰؛نیز رجوع کنید به خوئى، ج ۴، ص۲۱۰). مزّى (ج ۵، ص ۲۴۵)، به خطا، از یحییبن معین نقل کرده است که برخى اصل حارث را نه از همْدان بلکه از ایران میدانستند، زیرا در تاریخ یحییبن معین (روایت دورى، ج ۱، ص ۳۵۹) این مطلب درباره مُرّه همدانى گفته شده است. مدرسى طباطبائى (همانجا) نیز، بر مبناى همین خطا، چنین نتیجه گرفته که ذکر حارث در کتاب تاریخ جرجان حمزهبن یوسف سهمى (ص۲۰۰) با نسبت جرجانى، تحریف نسب او (حوثى) بوده است.
قبیله همدان از قبایل یمنى بودند که پس از تأسیس شهر کوفه در سال ۱۷ هجرى به این شهر کوچانده شدند و در آنجا سکنا گزیدند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۵، ص ۶۴۷؛نیز رجوع کنید به نشار، ج ۳، ص ۲۱۷)؛ازاینرو، تا پیش از این زمان، اطلاعى از سوانح حیات حارث در اختیار نداریم. ابنسعد (همانجا) نام حارث را در طبقه نخست تابعین کوفه آورده است. حارث از امیر مؤمنان على علیهالسلام، عبداللّهبن مسعود و زیدبن ثابت حدیث نقل کرده است (همانجا؛مزّى، همانجا). ابواسحاق سَبیعى همْدانى، ضحاکبن مزاحم، عامر شَعْبى، عطاءبن ابیرباح و سعیدبن عمرو (برادرزاده حارث) از او حدیث نقل کردهاند (مزّى، همانجا). در منابع اهلسنّت گفته شده است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از حارث اعور درباره احادیث پدرشان سؤال میکردند (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛طبرى، ص ۶۶۲ـ ۶۶۳؛ابنابیحاتم، ج ۳، ص ۷۹؛سهمى، ص ۵۵۹). ابنشاذان (ص ۴۶۸ـ۴۷۰) به نقد این گزارشها پرداخته است. بهعلاوه، طوسى (۱۴۱۵، ص ۹۴) نام حارث را در میان اصحاب امام حسن علیهالسلام نیز آورده است. در تفسیر فرات کوفى (ص ۵۶۳) نیز روایتى از وى به نقل از امام حسین علیهالسلام آمده است.
حارث از اصحاب خاص امام على علیهالسلام (رجوع کنید به برقى، ص ۴؛طوسى، ۱۴۱۵، ص۶۰) و از نخستین بیعتکنندگان با وى در مدینه بوده (طبرى، ص ۶۶۲؛مفید، ۱۳۷۴ش، ص ۱۰۹) و آن حضرت وى را در زمره ده یار معتمد خود برشمرده است (رجوع کنید به ابنطاووس، ص ۱۷۴). ابنقتیبه (ص ۶۲۴) نیز نام حارث را در صدر اسامى شیعیان آورده است. از او به عنوان پرچمْدارِ (صاحب رایه) على علیهالسلام نیز یاد شده است (رجوع کنید به سهمى، ص۲۰۰؛اخطب خوارزم، ص ۸۹). همچنین گفتهاند که حضرت على هنگام فراخواندن لشکریان خود، از حارث میخواست که آنان را فرا بخواند (رجوع کنید به نصربن مزاحم، ص ۱۲۱، ۱۴۳؛بلاذرى، ج ۲، ص ۲۰۵، ۳۴۴؛ابناعثم کوفى، ج ۲، ص ۵۴۴). حارث محبت و علاقه ویژهاى به على علیهالسلام داشته (ابنعبدالبرّ، ج ۲، ص ۳۸۷) تا جایى که ابنحِبّان (ج ۱، ص ۲۲۲) او را از شیعیان تندرو دانسته است.
در منابع شیعى گزارش گفتگوى وى و على علیهالسلام در این باره نقل شده است (رجوع کنید به مفید، ۱۴۰۳، ص ۳ـ۷؛طوسى ، ۱۴۱۴، ص ۶۲۵ـ۶۲۷). براساس روایتى، حارث محبت و شیفتگى فراوان خود را به حضرت على ابراز کرده و حضرت نیز در پاسخ فرموده است: «هر بندهاى که مرا دوست داشته باشد در هنگام مرگ مرا به گونهاى که دوست دارد، میبیند و کسى که مرا دشمن بدارد، در هنگام مرگ مرا به گونهاى که دوست ندارد، میبیند» (رجوع کنید به کشى، ص ۸۸ـ۸۹؛ابنشهر آشوب، ج ۳، ص ۲۵۸؛براى روایات مشابه رجوع کنید به ابنبابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۱، ص ۳۳۴ـ۳۳۵؛مفید، ۱۴۰۳، ص ۲۷۱؛طوسى، ۱۴۱۴، ص ۳۴، ۴۸؛قطب راوندى، ص ۲۴۹).
سیداسماعیلبن محمد حِمیرى این مضمون را به شعر درآورده است (حمیرى، ص ۳۲۷ـ۳۲۸؛نیز رجوع کنید به مفید، ۱۴۰۳، ص ۷؛طوسى، ۱۴۱۴، ص ۶۲۷؛قس ابنابیالحدید، ج ۱، ص ۲۹۹، که آن را به حضرت على نسبت داده است). این روایت و ابیات «سیدحمیرى*» در میان شیعیان رواج بسیارى دارد و در موضوع دیدار شیعیان با امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهمالسلام به هنگام احتضار، به آن استشهاد میشود (براى نمونه رجوع کنید به مفید، ۱۴۱۴الف، ص ۷۳ـ۷۴؛علمالهدى، ج ۳، ص ۱۳۳ـ۱۳۴؛ابن ابیالحدید، ج ۱، ص ۲۹۹؛حلّى، ص ۱۳ـ۱۴).
برخى منابع رجالى اهلسنّت، حارث را در شمار ثقات آوردهاند (رجوع کنید به یحییبن معین، روایت دورى، ج ۱، ص ۲۶۵؛همو، روایت دارمى، ص۹۰؛عجلى، ج ۱، ص ۲۷۸؛ابنشاهین، ص ۷۱ـ۷۲؛قس یحییبن معین، روایت دارمى، ص ۹۱، که دارمى از تغییر رأى یحییبن معین درباره حارث خبر داده است)، اما برخى وى را ضعیف دانسته و در وثاقتش تردید کردهاند (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛بخارى، کتاب الضعفاء الصغیر، ص ۳۲؛نسائى، ص ۷۷؛ابوزُرعه رازى، ص ۶۰۶؛ابنابیحاتم، ج ۱، ص ۷۸ـ۷۹؛دارقطنى، ۱۴۰۶، ص ۱۵۳؛ابنجوزى، ج ۱، ص ۱۸۱ـ۱۸۲).
مهمترین عامل جرح حارث،
عبارات عامربن شراحیل شعبى، تابعى معاصر حارث، است که با اینکه از حارث روایت کرده، تأکید نموده که وى کذاب است (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، کتاب التاریخ الکبیر، ج ۳، قسم ۲، ص ۴۸۲؛همو، التاریخ الصغیر، همانجا؛عقیلى، سفر۱، ص ۲۰۸؛ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۴۳۵). چنانکه گفته شده بخارى و مسلمبن حجاج، به دلیل طعن شعبى بر حارث، روایات او را نیاوردهاند (ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۳۹). درباره اینگونه اظهارنظرهاى شعبى و در عین حال نقل روایت او از حارث، توجیهاتى آوردهاند، از جمله اینکه حارث در نقل دروغ نمیگفته بلکه «عقاید نادرست» داشته (ابنشاهین، ص ۷۲؛سهمى، همانجا) یا اینکه در سخنان روزمره دروغ میگفته اما در نقل حدیث و راستگو بود (خطیب عمرى، ص ۱۷۹) یا اینکه به سهو دروغ میگفته است نه به عمد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۱۵۳).
گفتنى است که شعبى، عثمانیمذهب و با عقیده به امامت على علیهالسلام و حتى موالات آن حضرت مخالف بوده است (رجوع کنید به کشى، ص ۸۹؛طبرى آملى، ص ۱۸۳ـ۱۸۴؛مفید، ۱۴۱۴ب، ص ۲۱۶ـ۲۱۷). ابنعبدالبرّ (همانجا) تصریح کرده که از حارث دروغى گزارش نشده است، اما وى به سبب محبت شدیدش به حضرت على و تفضیل او بر دیگران، مورد ملامت بوده و از همینرو شعبى او را تکذیب کرده، چرا که شعبى معتقد به تفضیل ابوبکر بوده و او را اولین ایمانآورنده به پیامبر اکرم میدانسته است. عبدالعزیزبن محمد حسینى غمارى، از علماى معاصر مراکش، دو کتاب الباحث عن علل الطعن فى الحارث (قم ۱۴۲۰) و بیان نَکث الناکِث المُتَعَدى بتضعیف الحارث (قم ۱۴۲۰) را در اثبات وثاقت حارث اعور و رد شبهات وارد شده در این باره نگاشته است.
ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۱۵۲؛همو، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۴۳۷) از حارث با عناوینى چون علامه، فقیه، امام و کثیرالعلم یاد کرده است (نیز رجوع کنید به مزّى، ج ۵، ص ۲۵۲). حارث را حاذق در علم حساب و نیز فرایض (نحوه محاسبه و تقسیم ترکه میت میان ورثه) دانسته (رجوع کنید به ابنعساکر، ج ۲۴، ص۱۰۰؛مزّى، ج ۵، ص ۲۴۹، ۲۵۲) و حافظهاش را ستودهاند (ابنشاهین، ص ۷۱ـ۷۲). یعقوبى (ج ۲، ص ۲۱۴) او را در زمره اصحاب دانشمند على علیهالسلام برشمرده و ابنسیرین او را در شمار پنج عالم و فقیه سرشناس کوفه نامبرده است (رجوع کنید به وکیع، ص۳۸۰؛ابنعدى، ج ۲، ص ۱۸۶؛نیز رجوع کنید به مزّى، ج ۵، ص ۲۵۲). همچنین او را از اصحاب ابنمسعود دانستهاند (رجوع کنید به یحییبن معین، روایت دورى، ج ۱، ص۲۲۰؛بخارى، التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۱۷۶؛ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، همانجا).
عباراتى مبهم از حارث درباره یادگیرى قرآن نقل شده است، مانند اینکه «من قرآن را در سه سال و وحى را در دو سال آموختم» (تعلّمت القرآن فى ثلاث سنین و الوحى فى سنتین؛مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، ج ۱، ص ۱۵؛مزّى، ج ۵، ص ۲۴۷) یا در پاسخ به کسى که گفته بود قرآن را در دو سال آموخته است، گفته بود : «قرآن آسان است، وحى دشوارتر است» (القرآن هَینٌ، الوحىُ اَشدُّ؛مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، ج ۱، ص ۱۴ـ۱۵). این عبارت، به سبب ابهام، در کتابهاى غریبالحدیث بررسى و از آن تفاسیر مختلفى شده است. برخى مقصود از قرآن را قرائت قرآن و مقصود از وحى را کتابت آن دانستهاند (زمخشرى، ج ۳، ص۹۰؛ابناثیر، ذیل «وحى»؛نیز رجوع کنید به نووى، ج ۱، ص ۹۹)، اما شوشترى (قاموسالرجال، ج ۳، ص۴۰) مراد از وحى را تفسیر و شأن نزول آیات قرآن، و سیدمحسن امین (ج ۴، ص ۳۶۷) وحى را حدیث معنا کردهاند.
حارث اعور احادیث و خطبههاى امیرمؤمنان را مکتوب میکرده است (براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛ابنبابویه، ۱۳۵۷ش، ص ۳۱ـ۳۴). به نوشته شوشترى (بهجالصباغه، ج ۱، ص ۶)، او نخستین گردآورنده خطبههاى امام على علیهالسلام است. در گزارشى آمده است که حارث به تشویق حضرت على اوراقى خرید و پس از آن، علوم و احادیث بسیارى از آن حضرت در آن نوشت (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا). در منابع از حارث به عنوان صاحب کتب یاد شده و به کتاب (رجوع کنید به ابنحنبل، الجامع فى العلل و المعرفه، ج ۲، ص ۲۵۷؛عقیلى، سفر۳، ص ۵۸؛ابنابیحاتم، ج۶، ص ۲۶) یا صحیفه (رجوع کنید به ابوداوود، ۱۴۱۸، ج ۲، ص ۱۴۵) حارث اشاره شده است. روایات بسیارى به نقل از وى در کتابهاى شیعه و اهل سنّت آمده است. این روایات، که عمومآ به نقل از على علیهالسلام است، موضوعات و مباحث مختلف اعتقادى، احکام فقهى، تفسیر و اخلاق را در برمیگیرد. مدرسى طباطبائى (ج ۱، ص ۴۶ـ۵۷) فهرستى از منابعى را که روایات حارث در آنها نقل شده، فراهم آورده است.
علاوه بر مُسنَد ابنحنبل و سنن دارِمى، در چهار کتاب از کتب ششگانه اهل سنّت از وى حدیث نقل شده است (مِزّى، ج ۵، ص ۲۵۳؛نیز رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، همانجا).
کتاب المسائل التى أخبر بها أمیرالمؤمنین الیهودى نیز به حارث اعور منسوب است. به گفته طوسى (۱۴۲۰، ص ۳۱۹)، عمروبن میمون مطالب این کتاب را به واسطه ابواسحاق سَبیعى از حارث از على علیهالسلام نقل کرده است. متن این رساله را ابنبابویه با سندى دیگر در کتاب الخصال (ج ۲، ص ۳۶۴ـ۳۸۲) آورده است. در این رساله، ماجراى پرسش سرکرده یهودیان از على علیهالسلام درباره اینکه آیا وى وصى پیامبر اکرم است، آمده و این وصایت و شرایط و مراحل آن اثبات شده است (نیز رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۵۹، که این کتاب را یک جزوه تبلیغى شیعى متعلق به اواخر دوران اموى تلقى کرده است).
مهمترین راوى
مهمترین راوى حارث اعور، ابواسحاق سبیعى* است. به گفته ابنحنبل، ابواسحاق پس از درگذشت حارث با بیوه او ازدواج کرد و به این ترتیب به کتابها و نوشتههاى حدیثى حارث دست یافت (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۵، ص ۳۹۸؛همو، ۱۴۲۴، ج ۳، ص ۴۷۴)؛از همینرو در منابع اهل سنّت آمده که ابواسحاق فقط چهار روایت از حارث شنیده (رجوع کنید به بخارى، التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۱۸۴؛ابوداوود، ۱۴۱۷، ص ۳۱؛ابنابیحاتم، ج ۱، ص ۱۳۲، ۱۴۸) و بقیه را از نگاشتههاى او نقل کرده است (عجلى، ج ۲، ص ۱۷۹؛براى فهرستى از روایات او از حارث رجوع کنید به یوسف ازبک، ج ۱، ص ۳۰۵ـ۴۲۸)، همچنانکه روایات خِلاسبن عمرو هَجَرى (رجوع کنید به یوسف ازبک، ج ۲، ص ۸۴۹ـ۸۶۳) و عبدالاعلیبن عامر ثعلبى (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۱۹۶۷ـ۱۹۷۶) از امام على علیهالسلام را برگرفته از کتاب حارث میدانند (رجوع کنید به ابنحنبل، الجامع فى العلل و معرفهالرجال، همانجا؛ابوداوود، ۱۴۱۸، ج ۲، ص ۱۴۵؛عقیلى، همانجا؛ابنابیحاتم، ج ۶، ص ۲۶).
در شمارى از روایات، ابواسحاق سبیعى به واسطه دیگران از حارث روایت کرده که حاکى از شفاهى بودن است نه نقل از کتاب حارث (براى نمونه رجوع کنید به شافعى، ج ۷، ص ۱۹۹؛صنعانى، ج ۴، ص ۲۵۶، ۲۸۲؛عقیلى، سفر۴، ص ۱۱). سلسله سند «ابواسحاق از حارث از على علیهالسلام» زنجیره حدیثى مشهورى است که برخى جاعلان، خصوصآ عثمانیه در مناظرات فرقهاى خود با شیعیان، از این شهرت سود جسته و مطالب مجعول خود را با آن رواج دادهاند (مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۵۷ـ۵۸).
بهجز سبیعى، راویان بسیارى از طریق حارث روایات امام على را شنیدهاند، که از آن جملهاند ابراهیمبن یزید نخعى* و سعیدبن فیروز ابوالبخترى* (براى فهرست کامل این راویان و روایات آنان رجوع کنید به یوسف ازبک، ج ۱، ص ۳۰۵ـ۴۳۲، ج ۲، ص ۴۳۳ـ ۴۶۷). حارث در دوران خلافت عثمانبن عفّان (۲۳ـ ۳۵)، مبارزات سیاسى گستردهاى داشته است. وى از اعضاى گروه قرّاء در کوفه بهشمار میآمد که به سرکردگى مالک اشتر نخعى با سعیدبن عاص (عامل عثمان در کوفه) مخالفت میکردند (رجوع کنید به بلاذرى، ج ۵، ص۱۵۰). آنان بر سعیدبن عاص شوریدند و به مدینه رفتند و از عثمان خواستار عزل وى شدند (ابنسعد، ج ۵، ص ۳۲ـ۳۳؛ابناعثم کوفى، ج ۲، ص ۳۸۶). همین مخالفتها موجب شد که عثمان آنان را به شام تبعید کند (ابناعثم کوفى، همانجا؛درباره حوادثى که در شام براى آنان رخ داد رجوع کنید به بلاذرى، ج ۵، ص ۱۵۴ـ۱۵۵). با این همه، او در وقایعى که به قتل عثمان انجامید نیز در مدینه حضور داشت (مفید، ۱۳۷۴ش، ص ۱۰۹).
حارث اعور در سال ۶۵، در دوران عبداللّهبن زبیر، در کوفه درگذشت (ابنسعد، ج ۶، ص ۱۶۹؛طبرى، ص ۶۶۳؛قس مسعودى، ج ۳، ص ۲۹۷، که درگذشت او را سال ۶۶ و همزمان با قیام توّابین ذکر کرده است). بنابه وصیت حارث، عبداللّهبن یزید خطمى (عامل ابنزبیر در کوفه) بر پیکر وى نماز گزارد (ابنسعد، همانجا؛بخارى، التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۱۸۳؛طبرى، همانجا)؛این امر میتواند حاکى از همراهى حارث با زبیریان و اعتراض او به امویان باشد.
از خاندان و فرزندان حارث اطلاع چندانى در دست نیست. ابنعساکر (ج ۳۴، ص ۲۶۵)، به نقل از واقدى، از فردى به نام عبدالرحمانبن حارثبن عبداللّه همدانى کوفى یاد کرده که در سال ۴۳ هجرى، به همراه عبدالرحمانبن خالدبن ولید، در فتوحات شرکت داشته و چون از خبرهترین افراد در حساب بوده است، او را بر کار غنایم گمارده بودند. او سهمى را که از غنایم برایش در نظر گرفته بودند نپذیرفت. ظاهرآ این فرد پسر حارث بوده و اوصافى که از او ذکر شده، از جمله اینکه بر علم حساب تسلط داشته، شاهدى بر این مدعاست. همچنین سعیدبن عمرو (برادرزاده حارث) یکى از راویان وى بوده است (رجوع کنید به دارقطنى، ۱۴۰۵، ج ۳، ص ۱۳۷؛مزّى، ج ۵، ص ۲۴۵). یکى از نوادگان او، به نام حارثبن محمدبن حارث، نیز از راویان شیعه بوده است (رجوع کنید به ابنبسطام، ص ۵۸؛مجلسى، ج ۵۹، ص ۱۲۲). شیخبهائى و پدر وى، که از نسل حارث بودهاند، به حارثى و همْدانى ملقب شدهاند (رجوع کنید به بهاءالدین عاملى*؛حارثى*، حسینبن عبدالصمد).
منابع :
(۱) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛
(۲) ابنابیحاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛
(۳) ابناثیر، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوى، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش؛
(۴) ابناعثم کوفى، کتاب الفتوح، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۵) ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم [? ۱۳۵۷ش[؛
(۶) همو، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۷) ابنبسطام (حسینبن بسطام) و ابنبسطام (عبداللّهبن بسطام)، طب الائمه علیهمالسلام، نجف ( ۱۳۸۵)، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛
(۸) ابنجوزى، کتاب الضعفاء و المتروکین، چاپ ابوالفداء عبداللّه قاضى، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۹) ابنحِبّان، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶؛
(۱۰) ابنحنبل، الجامع فى العلل و معرفه الرجال، چاپ محمدحسام بیضون، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛
(۱۱) همو، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، (بیتا.)؛
(۱۲) ابنخلّکان؛
(۱۳) ابنسعد (بیروت)؛
(۱۴) ابنشاذان، الایضاح، چاپ جلالالدین محدث ارموى، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۵) ابنشاهین، تاریخ أسماء الثقات، چاپ صبحى سامرائى، کویت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴؛
(۱۶) ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، چاپ یوسف بقاعى، قم ۱۳۸۵ش؛
(۱۷) ابنطاووس، کشف المَحَجَّه لثمره المُهْجَه، نجف ۱۳۷۰/۱۹۵۱؛
(۱۸) ابنعبدالبرّ، جامع بیان العلم و فضله و ما ینبغى فى روایته و حمله، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۱۹) ابنعدى، الکامل فى ضعفاء الرجال، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۸؛
(۲۰) ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۲۱) ابنقتیبه، المعارف، چاپ محمداسماعیل عبداللّه صاوى، بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۰؛
(۲۲) ابنکلبى، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۳) سلیمانبن اشعث ابوداوود، رساله أبى داود إلى أهل مکه فى وصف سُنَنِهِ، چاپ محمدبن لطفى صبّاغ، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۲۴) همو، سؤالات أبیعبید الآجرى أباداود سلیمانبن الأشعث السجستانى، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۲۵) ابوزُرعه رازى، کتاب الضعفاء لابى زرعه الرازى و اجوبته على اسئله البرذعى، در سعدى هاشمى، ابوزرعه الرازى و جهوده فى السنه النبویه، باب ۲، مدینه ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۲۶) موفقبن احمد اخطب خوارزم، المناقب، چاپ مالک محمودى، قم ۱۴۱۴؛
(۲۷) امین؛
(۲۸) محمدبن اسماعیل بخارى، التاریخ الصغیر، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۲۹) همو، کتاب التاریخ الکبیر، دیاربکر: المکتبه الاسلامیه، (بیتا.)؛
(۳۰) همو، کتاب الضعفاء الصغیر، چاپ محمد ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۳۱) احمدبن محمد برقى، کتاب الرجال، چاپ جلالالدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۳۲) احمدبن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛
(۳۳) مصطفیبن حسین تفرشى، نقدالرجال، قم ۱۴۱۸؛
(۳۴) حسنبن سلیمان حلّى، المحتضر، چاپ على أشرف، (بیجا): مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۲ش؛
(۳۵) اسماعیلبن محمد حمیرى، دیوان، چاپ شاکر هادى شکر، بیروت (بیتا.)؛
(۳۶) محمدبن عبداللّه خطیب عمرى، الإکمال فى اسماء الرجال، چاپ محمد عبداللّه انصارى، قم: مؤسسه اهل بیت علیهمالسلام، (بیتا.)؛
(۳۷) خوئى؛
(۳۸) علیبن عمر دارقطنى، العلل الوارده فى الاحادیث النبویه، ریاض ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۳۹) همو، کتاب الضُعفاء و المتروکین، چاپ صبحى بدرى سامرائى، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶؛
(۴۰) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، چاپ بشّار عوّاد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۴۱) همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۴۲) همو، میزانالاعتدال فى نقدالرجال، چاپ علیمحمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛
(۴۳) محمودبن عمر زمخشرى، الفائق فى غریب الحدیث، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶؛
(۴۴) سمعانى؛
(۴۵) حمزهبن یوسف سهمى، تاریخ جرجان، چاپ محمد عبدالمعیدخان، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۴۶) محمدبن ادریس شافعى، الامّ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴۷) محمدتقى شوشترى، بَهجالصباغه فى شرح نهجالبلاغه، ج ۱، تهران : مکتبهالصدر، (بیتا.)؛
(۴۸) همو، قاموسالرجال، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۲۴؛
(۴۹) عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبیبالرحمان اعظمى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵۰) محمدبن جریر طبرى، «المنتخب من کتاب ذیل المذیل من تاریخ الصحابه و التابعین»، در ذیول تاریخ الطبرى، ج ۱۱، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ( ۱۹۷۷)؛
(۵۱) محمدبن جریر طبرى آملى، المسترشد فى امامه امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلام، چاپ احمد محمودى، قم [? ۱۴۱۵[؛
(۵۲) محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم ۱۴۱۴؛
(۵۳) همو، رجال الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۵۴) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۵۵) احمدبن عبداللّه عجلى، معرفهالثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۵۶) محمدبن عمرو عقیلى، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
(۵۷) حسنبن یوسف علامه حلّى، خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۵۸) علیبن حسین علمالهدى، رسائل الشریف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، رساله :۳۲ اجوبه مسائل متفرقه من الحدیث و غیره، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰؛
(۵۹) سعیدبن هبهاللّه قطب راوندى، کتاب سلوه الحزین، المعروف ب الدعوات، قم ۱۴۰۷؛
(۶۰) عنایهاللّه قهپائى، مجمعالرجال، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانى، اصفهان ۱۳۸۴ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم (بیتا.)؛
(۶۱) محمدبن عمر کشى، اختیار معرفه الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۶۲) کلینى؛
(۶۳) فراتبن ابراهیم کوفى، تفسیر فرات الکوفى، چاپ محمدکاظم محمودى، تهران ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۶۴) عبداللّه مامقانى، تنقیحالمقال فى علمالرجال، چاپ محییالدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ؛
(۶۵) مجلسى؛
(۶۶) یوسفبن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، ج ۵، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۶۷) مسعودى، مروج (بیروت)؛
(۶۸) مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بیتا.)؛
(۶۹) همو، کتاب الکنى و الأسماء، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۷۰) محمدبن محمدمفید، اوائل المقالات، چاپ ابراهیم انصارى، بیروت ۱۴۱۴الف/ ۱۹۹۳؛
(۷۱) همو، الجمل و النُصره لسید العتره فى حرب البصره، چاپ على میرشریفى، قم ۱۳۷۴ش؛
(۷۲) همو، الفصول المختاره، چاپ على میرشریفى، بیروت ۱۴۱۴ب/ ۱۹۹۳؛
(۷۳) همو، کتاب الامالى، چاپ حسین استادولى و علیاکبر غفارى، قم ۱۴۰۳؛
(۷۴) احمدبن على نسائى، کتاب الضعفاء و المتروکین، چاپ بوران ضناوى و کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۷۵) على سامى نشار، نشأه الفکر الفلسفى فى الاسلام، ج ۳، قاهره ( ۱۹۹۶)؛
(۷۶) نصربن مزاحم، وقعه صفّین، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۷۷) یحییبن شرف نووى، صحیح مسلم بشرح النووى، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۷۸) محمدبن خلف وکیع، اخبارالقضاه، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۷۹) یحییبن معین، تاریخ عثمانبن سعید الدارمى (۲۰۰ـ۲۸۰ه ) عن أبى زکریا یحییبن معین (۱۵۸ـ۲۳۳ه ) فى تجریح الرواه و تعدیلهم، چاپ احمدمحمد نورسیف، دمشق : دارالمأمون للتراث، (بیتا.)؛
(۸۰) همو، تاریخ یحییبن معین، روایه عباسبن محمدبن حاتم دورى، چاپ عبداللّه احمدحسن، بیروت (بیتا.)؛
(۸۱) یعقوبى، تاریخ؛
۸۲- یوسف ازبک، مسند علیبن ابیطالب رضیاللّهعنه، خَرَّجَ احادیثهُ علیرضابن عبداللّهبن علیرضا، دمشق ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛
(۸۳) Hossein Modarressi Tabataba’i, Tradition and survival: a bibliographical survey of early shi`ite literature, vol.1, Oxford 2003.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲