{تولد و تحصیل}
دکتر سید حسین نصر دانشمند و فیلسوف سنت گرای ایرانی، در حال حاضر یکی از شخصت های فلسفی برجسته جهانی است که آثار فراوان او به بسیاری از زبان های زنده دنیا ترجمه شده و در اختیار علاقمندان قرار دارد.
دکتر نصر شرح حال خودش را برای مجلدی از مجلدات کتاب «فیلسوفان زنده» نوشته که آن مجلد به خودش اختصاص داشته و الزاما باید خودش آن شرح حال را می نوشته است.
ما پیش از این در کتاب «جریان ها و سازمان های مذهبی – سیاسی ۱۳۲۰ – ۱۳۵۷» در باره دکتر نصر و نحله ای که از کربن تا جلال و فردید به آن بستگی داشتند سخن گفتیم. اما اکنون که کتاب خودنوشت او انتشار یافته باز می توانیم مروری بر آن داشته باشیم.
در بخش نخست اشاره ای به تولد و خاندان خود کرده است. وی به سال ۱۳۱۲ به دنیا آمده و جد پدری اش نصر الاطباء بوده که نام فامیل نصر از او گرفته شده است. پدرش ولی الله متولد کاشان بوده و او هم طبیب و در ضمن ادیب و به نوشته او «از پایان دوره قاجار تا دوره پهلوی در رأس نظام آموزشی قرار داشت» که یعنی سالها وزیر آموزش و پرورش بود. ولی الله همچنین نمایندگی تهران را در دوره نخست مجلس شورای ملی داشته است.
دکتر نصر شرح می دهد که از طرف مادر هم از نوادگان شیخ فضل الله نوری است. پدرش در حالی که پنجاه سال داشته با مادر او ازدواج کرده و نصر اولین فرزند آنهاست.
نصر به دلیل موقعیت پدرش در یک محیط فرهنگی – سیاسی رشد کرده و در واقع در بخش مربوط به نخستین سالهای کودکی نشان می دهد که تربیت یافته یک محیط کاملا اشرافی – علمی و در ضمن سیاسی بوده است.
{در امریکا}
دکتر نصر از سال هشتم دبیرستان برای ادامه تحصیل ایران را به مقصد امریکا ترک می کند و در دسامبر سال ۱۹۴۵ به نیروریوک می رسد. جایی که عمویش تقی نصر هم که بعدها وزیر دارایی شد در آنجا بود و کارهای تجاری این خانواده را سروسامان می داد.
وی ۵/۴ سال را در مدرسه پدی سپری کرد که طی همان فاصله پدرش هم در ایران مرد. در این مدت او به زندگی امریکایی خو گرفته به زبان انگلیسی مسلط شده و با مسیحیت هم آشنا گردید. وی در سال ۱۹۵۰ واردی دانشگاه MIT (یا: مؤسسه تکنولوژی ما ساچوست) شد.
نصر این زمان فیزیک می خواند اما در سال دوم گرفتار نوعی بحران عقلی و روحی شده و تمایل او به علوم انسانی تشدید شد. از همان جا به مطالعات فلسفی روی آورده و تحت تأثیر استادانی که در آن جا بودند و از جمله ژیلسون به دنیای فلسفه وارد شد. مهم ترین مسأله که بعدها هم همچنان ذهن نصر را به خود مشغول کرد بحث ارتباط علم و فلسفه و دین بود.
نصر دوره فوق لیسانس را در هارواد در رشته زمین شناسی و ژئوفیزیک گذراند، اما همچنان به مبحث تاریخ علم و فلسفه علاقمند بوده، هر آنچه را که برای تعمیق آن لازم می دید به دنبالش می رفت. این گرایش، او را به دنبال تاریخ علم کشاند و پایان نامه اش را تحت عنوان نظر متفکران اسلامی در باره طبیعت گذراند. کتابی که بعدها هم به فارسی ترجمه و چاپ شد و جایزه سلطنتی گرفت. یکی از مشاوران اصلی وی در این رساله ولفسون بود که در عربی و عربی و یونانی و لاتین ید طولایی داشت و جریان فلسفه اسلامی را جریان اصیل می دانست (ص ۴۶).
سه شخصیت مؤثر در اندیشه وی در این دوره ولفسن، برنارد کوهن و گیب، اسلام شناس معروف بودند. دکتر نصر، زمانی که هنری کیسنجر که در دانشگاه هاروارد استاد بود، و طی دو تابستان، برنامه هایی برای برخی از متفکران علوم سیاسی و سیاستمداران داشت، به عنوان دستیار وی مشغول فعالیت فکری سیاسی شد وبه گفته خودش ارتباط نزدیکی با او داشت. بعدها هم که کسینجر به ایران می آمد یکبار با او ملاقات کرد.
در یکی از برنامه های تابستانی که استادان و فعالان سیاسی از نقاط مختلف دعوت می شدند جلال آل احمد هم شرکت کرد و اولین بار اندیشه غرب زدگی را در آنجا طرح کرد (ص ۵۱). نصر تأکید می کند که این کتاب بعدها تأثیر زیادی روی انقلابیون ایران در دهه هفتاد داشت و او هم با جلال در باره آن گفتگو کرد.
در این بخش که دکتر نصر عنوان سالهای تحصیل در امریکا را به آن داده از انواع و اقسام استادان و نویسندگانی سخن به میان می آید که روی اندیشه نصر تأثیر گذاشته اند. وی دو تابستان سالهای ۱۹۵۷ و ۱۹۵۸ را در مراکش گذرانده و این اقامت روی حیات عقلانی و معنوی او به شدت تأثیر گذاشته است.
{علاقه به فلسفه و تاریخ علم و تدریس در دانشگاه تهران}
این زمان نصر یکپارچه به اندیشه های فلسفی که بعدها در همان رشته باقی ماند می پردازد گرچه در حاشیه آن بحث محیط زیست هم برای او اهمیت پیدا می کند و ناخواسته یکی از نخستین کسانی می شود که مبحث محیط زیست را در دنیای جدید طرح می کنند.
رساله دکتری او هم در هاروارد همچنان بحث از نظریه های جهانشناسانه اسلامی بود. نصر می کوشید تا مبانی فلسفی نظریات جهانشناسانه ای که در دنیای اسلام و میان فیلسوفان مسلمان بوده شرح کند. وی پس از آن که در سال ۱۹۵۶ در رشته ژئوفیزیک و زمین شناسی فارغ التحصیل شد به تحصیل در تاریخ علم پرداخت، آن هم در مدرسه ای که جرج سارتون آن را به راه انداخته بود. به همین دلیل بهره زیادی از او که با علوم اسلامی آشنا بود برد (ص ۴۵).
او در تابستان سال ۱۹۵۸ دکتری خود را گرفته و مصمم می شود تا به ایران باز گردد. وی همین زمان با سوسن دانشوری ازدواج کرده و این سال ۱۳۳۷ ش است.
دکتر نصر به استخدام دانشگاه تهران در می آید واستاد تاریخ علم و فلسفه شده یکسره از سال ۳۷ تا ۵۷ ش به تدریس در همین حوزه ادامه می دهد. به تدریج تدریس برخی از دروس دیگر هم به او واگذار می شود. وی طی این دوره سالها متمادی هم ریاست دانشکده ادبیات را داشت.
آن زمان در دانشگاه تهران درس فلسفه اسلامی هم به صورت محدود وجود داشت و نصر می گوید که او این رشته را توسعه داده و واحدهای جدیدی بر آن افزوده است. به تدریج منوچهر بزرگمهر و داریوش شایگان هم به جمع این استادان افزوده می شود. دکتر نصر می گوید که از جمله بهترین شاگردان او در دانشگاه عبارت بودند از: رضا داروی، غلامرضا اعوانی، غلامعلی حداد عادل، نصر الله پورجوادی، محسن جهانگیری، و مظفر بختیار. (ص ۶۶).
نصر علاوه بر دانشگاه به عضویت بسیاری از انجمن های علمی درآمد و این طرف و آن طرف به سخنرانی هم می پرداخت. وی می گوید که من در ترویج آنچه امروزه گفتگوی تمدن ها نامیده می شود، با فیلسوف فرانسوی روژه گارودی همکاری داشتم.
دکتر نصر در این سالها بیش از پیش به فلسفه اسلامی توجه می کند. خودش در این نوشته بارها از آقای مطهری و آشتیانی یاد کرده و همین جا می نویسد: من بحث های فلسفی طولانی ای با بسیاری از فیلسوفان سنتی از جمله مرتضی مطهری و سید جلال الدین آشتیانی داشتم.
وی می گوید که با شریعتی هم بحث هایی داشته و در باره او می گوید: شریعتی در آن زمان می کوشید تا صورتی از اسلام انقلابی و متجدد را به ایرانیان معرفی کند و بسیار متأثر از اندیشه های جامعه شناسان و فیلسوفان چپ فرانسه بود. ما اغلب در حسینیه ارشاد که یک مرکز جدید مذهبی در تهران بود همدیگر را می دیدیم. اما من و مطهری وقتی ماهیت سیاسی فعالیت های این مرکز را دریافتیم و غلبه بعضی از سخنرانی های شریعتی را دیدیم که با عقلانیت سنتی در تعارض بودند،… از آنجا استعفا دادیم (ص ۶۷).
اکنون که اسناد حسینیه ارشاد چاپ شده می توان دریافت که نصر در آن دوره فعالیت خاصی نداشته و بعدها که حسینیه تعطیل شد ساواک و دربار پهلوی در اندیشه آن بوده اند که نصر را برای سامان دهی مجدد به برنامه های حسینیه بکار بگیرند. این کار به سرانجامی نینجامید.
کتاب نظر متفکران اسلامی در باره طبیعت به فارسی چاپ شد و جایزه سلطنتی گرفت. کتاب معارف اسلامی در جهان معاصر هم چاپ شد و نشان داد که نصر جانبدار افکار سنتی و نگاهی قدیمی به دنیای جدید است و می کوشد تا علم سنتی شرقی را که در آینه اسلام می دید احیا کند.
در اینجا نصر شرحی از کارهای انتشاراتی که به نوعی متأثر از او بوده، از مکتوبات خودش یا دیگران کرده است سه حکیم مسلمان کتاب دیگر اوست که زمانی در امریکا چاپ شد و سپس ترجمه آن در ایران انتشار یافت و کاری بکر و بدیع بود.
افزون بر کارهای علمی، بخشی از کار نصر مدیریت در بخش های آموزشی بود. وی استادان برجسته ای از کشورهای دیگر برای دانشگاه تهران آورد که از آن جمله می توان به ویلیام چیتیک و صلاح الصاوری و عده ای دیگر اشاره کرد.
{دانشگاه آریامهر و انجمن فلسفه شاهنشاهی}
در سال ۱۳۵۱ دانشگاه آریامهر که بعدها نام دانشگاه صنعتی شریف به آن داده شد تأسیس گردید و شاه ریاست آن را به دکتر نصر سپرد. شاه از او خواست تا آن را مثل مؤسسه تکنولوژی ماساچوست درآورد. دکتر نصر به رغم آن که این دانشگاه صنعتی بود تلاش کرد تا جای پای علوم انسانی را هم در آن باز کند و چنین هم کرد.
اقدام مهم دیگر او این بود که در سال ۱۳۵۲ مؤسسه دیگری را با نام انجمن فلسفه ایرانی که مشهور به انجمن فلسفه شاهنشاهی بود تأسیس کرد. این مؤسسه با حمایت دربار و اساسا شخص فرح تأسیس گردید و کارش ادامه یافت. در اینجا نصر هیچ تلاشی برای این که نشان دهد دربار تا چه اندازه در این فعالیت ها مشارکت داشت نمی کند. اما بلافاصله می نوسد که من در دهه شصت به شهبانو پیشنهاد کردم که کنگره ای بین المللی در باره معماری سنتی و فلسفه آن با هدف تجدید فلسفه هنر سنتی برگزار کنیم (ص ۷۵). این کنگره در اصفهان برگزار شد.
دکتر نصر توضیح می دهد که آشنایی وی با فلسفه اسلامی به صورت جدی از زمانی است که به ایران آمده و محمد کاظم عصار در همان سال ورود یعنی ۱۳۳۷ ش برای وی و جمعی دیگر متون فلسفی اسلامی را تدریس می کرده است.
در همین جلسات درس است که نام علامه محمد حسین طباطبائی را می شنود و سپس با او ملاقات می کند که شروع یک سلسله فعالیت های دیگر هم بود. نیز با مهدی الهی قمشه ای و سید ابوالحسن رفیعی قزوینی هم آشنا می شود. جواد مصلح، محمود شهابی و ابوالحسن شعرانی هم از کسانی هستند که او از آنان استفاده می کند. نصر شرح منظومه ملاهادی سبزواری را نزد عصار می خواند و به آرامی با نحوه تدریس متون قدیمی که با دقت های خاص لفظی و کلمه ای همراه است آشنا می شود. وی تا سال ۱۳۵۳ که عصاردرگذشت، همچنان از او استفاده می کرد.
{همراه با علامه طباطبائی}
نصر شرحی در باره آشنائیش با علامه طباطبائی به دست می دهد و این که او چه جایگاه بلندی در فلسفه اسلامی در قم داشت و اثر یگانه اش اصول فلسفه و روش رئالیسم با شرح های مشهورترین شاگرد سنتی اش مرتضی مطهری چه اهمیت بالایی دارد.
علامه هر آخر هفته یعنی پنج شنبه و جمعه را به تهران می آمد و نصر از محضر او بهره می برد. گاهی هم نصر برای استفاده بیشتر به قم می آمد. نصر می نویسد: معانی باطنی ای که او از غزلیات حافظ بر من آشکار می ساخت آن چنان عمیق بود که گاه به نظرم می رسید دیوارهای خانه محقر او هم در بیان آن با او همصدا می شوند (ص ۸۴).
اما آشنایی کربن با علامه طباطبائی هم از طریق نصر بود. کربن هر پاییز به ایران می آمد و در منزل ذوالمجد طباطبائی جلساتی با علامه طباطبائی برای بحث گذاشته می شد. مترجم این مباحث خود نصر بود و گاهی هم شخصی با نام عیسی سپهبدی. داریوش شایگان هم به این جلسات پیوست. استاد مطهری هم جزو افراد این جلسه بود. گهگاه هم فروزانفر می آمد.
نصر این زمان به کارهای شیعه شناسی هم علاقه داشت وعلامه را تشویق می کرد تا کتابی که بعدها به نام شیعه در اسلام نامیده شد تألیف کند. این کتاب را نصر به انگلیسی برگرداند که تاکنون یکی از مهم ترین کتابهای در نوع خود در ادبیات انگلیسی است. ترجمه این کتاب در قالب فعالیت هایی یک مرکز تحقیقات مربوط به ادیان در دانشگاه هاروارد انجام گرفت. در این زمینه یک گزیده از متون شیعه هم ترجمه و چاپ شد. انتخاب بر عهده علامه طباطبائی و ترجمه از دکتر نصر بود.
نصر آخرین بار علامه طباطبائی را در پاییز سال ۱۳۵۶ دید. وی می گوید: من هیچگاه نگاه نافذ ایشان را در لحظه وداع فراموش نمی کنم. اندکی پس از انقلاب… پیامی برای من فرستاد و از این که من در خارج از ایران در امان هستم ابراز خوشحالی کرد. علامه در زمان مرگ … یکی از دوستانم را فراخواند و از او خواست که به من بگوید: چراغ فلسفه سنتی را روشن نگاه دارم (ص ۸۶).
{ارتباط با مطهری و آشتیانی و …}
نصر در اینجا شرحی هم در باره ابوالحسن رفیعی قزوینی و قمشه ای و عده ای دیگر به دست می دهد و مرتب روی ارتباطش را استاد مطهری تکیه می کند و او را به عنوان دوست نزدیک خود می شناساند. وی با اشاره به این که استاد مطهری با هیچ یک از زبان های اروپایی آشنایی نداشت و برای همین نتوانست مستقیم از نوشته های فلسفی غربی ها استفاده کند می گوید که ما همچنین در تعدادی از پژوهش های علمی و فعالیت های آموزشی با هم مشارکت داشتیم. از این جمله مشارکت همزمانمان در حسینیه ارشاد و کناره گیری همزمانمان از آن بود. همچنین هنگام تأسیس انجمن فلسفه من با مطهری مشورت کردم و او تا پایان یکی از مشاوران انجمن فلسفه باقی ماند (ص ۸۹).
این ادعای نصر چندان مورد قبول منابع دیگر نیست و بسیاری معتقدند که مطهری حتی برای یک بار هم حاضر به ایراد سخنرانی در آن مرکز نشد.
نصر اشاره می کند که مطهری در همان زمان کوتاهی که در مقام ریاست شورای انقلاب بود «تلاش کرد تا از شخصیت های فکری و فرهنگی تا آنجا که ممکن است محافظت کند. اما اندکی پس از انقلاب ترور شد و تأملات فکری و فلسفی ارزشمندش ناتمام ماند» (ص ۹۰)
نصر شرحی هم از سید جلال الدین آشتیانی به دست می دهد و کارهای تألیفی و تصحیحی او که در انجمن فلسفه به چاپ می رسید. نیز اشارتی به مهدی حائری دارد که روزگاری دراز در امریکا بود و در باب فلسفه اسلامی تدریس و تحقیق داشت.
نصر در بخش بازگشت به وطن، قسمتی را هم به همکاری طولانی خود با هانری کربن و ایزوتسو اختصاص داده است. کربن یک سنت گرا بود و نصر هم. با این حال نصر شرح می دهد که کربن از گنون و آموزه های او دور بود و به نحله های دیگر دلبستگی داشت. اما نصر تأکید می کند که پیوند و همکاری طولانی مدت من و کربن نقش مهمی در زندگی فلسفی من داشت (ص ۹۶). کربن بهت زده از انقلاب ایران در سال ۵۷ مرد.
کربن منادی اندیشه سنت گرایی در ایران بود و می کوشید تا ایرانیان را با نقد هایی که درغرب بر ضد پوزیتویسم و تجدد وجود دارد آشنا کند. این گرایش بر احیای فلسفه اسلامی در ایران جدید مؤثر بود. نصر به دنبال آن شرحی از کارهای ایزوتسو به دست می دهد، زمانی که ایزوتسو به دعوت نصر به عضویت هیئت علمی انجمن فلسفه درآمد.
در اینجا نصر بار دیگر به تأسیس انجمن فلسفه به صورت مستقل پرداخته است جایی که نام دقیق ترش انجمن شاهنشاهی فلسفه بود یا به تعبیر نصر به این نام شناخته می شد. مرکز یاد شده تحت اشراف فرح تأسیس شد. نصر پیشنهاد دهنده بود و فرح هم پذیرفت. کسی که پیشنهاد کرد آن را شاهنشاهی بخوانند نه حتی سلطنتی ، هانری کربن بود و پس از ارائه پیشنهادها شاه و شهبانو انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران را پذیرفتند. (ص ۱۰۱ – ۱۰۲).
نصر می گوید که کسانی عضو هیئت مدیره شدند و از میان فیلسوفان سنتی هم مطهری و آشتیانی به عنوان مشاوران انجمن فعالیت داشتند. این که استاد مطهری جزو مشاوران بوده باید با اسناد موجود در انجمن مقایسه شود. البته آشتیانی همکاری نزدیک داشت و برخی از آثارش از جمله منتخاب آثار حکمای اسلامی همانجا چاپ شد. برخی هم پس از انقلاب توسط همان ناشر به چاپ رسید.
تعدادی فیلسوف هم، خارج از ایران عضو انجمن بودند. نصر رئیس انجمن بود و دکتر هادی شریفی هم قائم مقام. کار تحقیق و پژوهش آغاز شد و انجمن طی چند سال کتابهای متعددی را به چاپ رساند. همچنین نشریه ای به نام جاویدان خرد منتشر شد که سردبیر آن هادی شریفی و پیتر ویلسون بودند.
نصر اشاره می کند که انجمن فلسفه بعد از انقلاب همچنان به کارش ادامه داد.
مؤسسه بین المللی فلسفه با کمک همین انجمن بود که نشستی را در سال ۱۳۵۴ در ایران برگزار کرد و به این ترتیب زمینه ای برای همکاری میان فیلسوفان ایرانی و غربی فراهم گردید.
{فعالیت های فکری – فرهنگی در خارج از کشور}
نصر بخشی را به فعالیت های خارجی خود در زمان حضورش در ایران اختصاص داده و به همکاری های خود با دانشمندانی از پاکستان، مصر، لبنان و برخی دیگر از کشورها ازجمله اروپا و امریکا داده است. وی از دوستی و رفاقتش با امام موسی صدر یاد می کند و این که در زمان بودن وی در لبنان آنان با یکدیگر رفت و آمد داشته و زمانی هم که آقای صدر به ایران می آمده به او سر می زده است (ص ۱۱۰).
ارتباط های فرهنگی نصر با دانشمندان ترکیه، هند، ژاپن، استرالیا و بسیاری از کشورهای دیگر در بخش های بدی آمده است. نصر از تلاش هایی که برای راه اندازی مطالعات ایرانی در دانشگاه های مختلف داشته و از دربار ایران برای این کار پول می گرفته یاد کرده است. بخشی هم به سخنرانی های فراوان او در دانشگاه های مختلف امریکا و اروپا و موضوعات آن که عمدتا مربوط به معرفی فلسفه ایرانی و ترویج نگاه سنت گرایی بوده اختصاص داده شده است. بیان ماهیت علم شرقی و تفاوت آن با علم غربی از موضوعات مورد علاقه نصر بوده است. نخستین کتاب وی در این موضوع کتاب علم و تمدن در اسلام بود که بر اساس گفته وی در همین شرح حال خودنوشت آن را برابر کتابی با عنوان علم و تمدن در چین اثر جوزف نیدهام بود. نصر در آن کتاب به نقد آرای نیدها که نوعی شرق شناسی پوزیتیویستی بود، پرداخته بود.
وی در این بخش شرحی هم از کارهای انتشاراتی خود به زبان های اروپایی و واکنش هایی که ایجاد کرده پرداخته است.
یکی دیگر از اقدامات او و دایی اش نورالدین کما که از نسل حاج شیخ فضل الله نوری بود و آن زمان سفیر ایران در کانادار، ایجاد رابط میان تهران و دانشگاه مک گیل برای ایجاد مرکزی برای مطالعات اسلامی بود که عامل اجرایی آن دکتر مهدی محقق بود. این رابطه بعدها ادامه یافت و مثل انجمن فلسفه تا سالهای پس از انقلاب هم ادامه داشت (۱۱۸ – ۱۱۹).#
تا اینجا که صفحه ۱۳۲ کتاب است و تا آخرین صفحه آن یعنی ۱۵۷ تقریبا ۲۵ صفحه مانده وی هنوز مطلب روشنی در باره ارتباط های سیاسی خود با دربار پهلوی بیان نکرده است.
{ همراهی با دربار، غربت غربی یا اقامت دوباره در امریکا}
در فصل پایانی کتاب که عنوانش غربت غربی است یعنی همان نامی که به کتاب داده شده وی از آغاز غربت غربی خود یعنی زمانی که پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ / ۱۹۷۹ آواره غرب شد و به مرور توانست جای پایی در آنجا دست و پا کرده و به تدریج شهرتی به مراتب بیش از آنچه در گذشته داشت به دست آورد، اختصاص دارد. این زمان او ۴۵ ساله بوده است.
وی در آغاز این فصل تأکید می کند اصلا قصد نوشتن جنبه های سیاسی و اجتماعی از خاطرات زندگیش را ندارد؛ اما در توجیه مقام هایی که در ایران داشته است می نویسد:
تمامی مقام هایی که من پذیرفتم نظیر ریاست دانشکده (ادبیات دانشگاه تهران) و دانشگاه، ریاست انجمن شاهنشاهی فلسفه و رایزنی فرهنگی، همگی ماهیتی فرهنگی و تعلیمی داشتند. البته در کشورهایی نظیر ایران هر یک از این مقام ها، جنبه سیاسی دارند اما من بدون پذیرش چنین مقام هایی که در واقع هیچ گاه مانع تدریس یا تحقیق و نوشته های فلسفی ام نشدند، نمی توانستم در ایران بمانم و در آن چه به انجام رساندم، موفق شوم (ص ۱۳۴).
در اینجا نصر اشاره به شکاف ایجاد شده در جامعه ایران در سال ۱۹۷۸ می کند، همان شکافی که منجر به تحقق انقلاب شد. او خود را جزو آن طبقه ای می داند که مورد اعتماد دو طرف بوده است و می گوید که همین امر شهبانو را بر آن داشت تا از من بخواهد که ریاست دفتر او را بپذیریم.
به نظرم نصر از معدود کسانی بود که می توانست این شکاف فرهنگی را در دوران پهلوی حس کند و کرد اما روحیه خاص او و مناسباتش با دربار و نیز تربیت اشرافیش مانع از آن شد که بتواند در این باره به یک دوراندیشی عالمانه برسد. این در حالی بود که برخی از شاگردانش به آن رسیدند.
باید گفت، درست زمانی که دربار پهلوی تلاش می کرد تا مثلا شریف امامی را نخست وزیر کند به اعتبار آن که از خانواده روحانی بود و با دسته ای از روحانیون آشنایی داشت، فرح هم تصور کرده است که نصر به دلیل همین ارتباط مختصر با چند روحانی می تواند در این پروسه مورد استفاده (یا سوء استفاده) قرار گیرد، آن هم زمانی که دیگر چیزی از آن سفره برجای نمانده است.
{ریاست دفتر فرح ؛ چرا؟}
نصر خودش می گوید که با نصب من در مقام ریاست دفتر فرح «می خواستند تا در آن زمان یک معادله جدید قدرت را میان دربار و مراجع دینی ایجاد کنند و احساس شد که من از معدود افرادی هستم که مورد اعتماد دو طرف می باشم» (ص ۱۳۴).
نصر ریاست دفتر فرح را هم از آن روی می داند که سرپرستی اکثر فعالیت های فرهنگی کشور را بر عهده داشت و می افزاید که آن درخواست را با رغبت قبول کرده است. چرا که از سالها پیش از آن هم با او همکاری داشته است (ص ۱۳۵).
اندکی بعد از آن ناآرامیها آغاز شد و نصر در روزهای بحرانی و به عباراتی پایانی رژیم مقرر شد تا از طرف فرح به عنوان نماینده ایران در افتتاح نمایشگاه هنر ایرانی به توکیو برود. نصر بدان دلیل که ابتدا در لندن برای دخترش مدرسه ای بیابد و از آنجا به توکیو برود عازم لندن شد. اما با شنیدن خبر تأخیر آن نمایشگاه از یک طرف و آشفتگی اوضاع ایران از طرف دیگر همان جا ماند. این همان رفتنی بود که جان وی را از خطراتی که او را تهدید می کرد نجات داد.
نصر می نویسد: به خاطر موقعیتی که به عنوان رئیس دفتر فرح داشتم خانه ام غارت شد و کتابخانه و یادداشتهای تحقیقاتی ام مصادره شدند و از بین رفتند یا دست کم به همراه تمامی اموالم منتقل شدند (ص ۱۳۶).
نصر خواسته است تا حضور خود را در دربار پهلوی با همان استدلالی که گذشت توجیه کند.
شاید کسانی آن توجیه را بپذیرند و کسانی نه. اما او می توانست منصفانه تر در آن باره سخن بگوید تا اگر روزی اسناد و مدارک جدیدی در باره نوع مناسبات وی با دربار پهلوی انتشار یافت، تعارضی در اذهان کسانی که این نوشته را خوانده اند و با آن اسناد برابر می کنند، ایجاد نشود.
از این پس شرح حال نصر در خارج از ایران و در واقع در غربت غربی است. وی توضیح می دهد که چگونه زندگی جدید خود را آغاز کرده و در کدام مراکز دانشگاهی به فعالیت پرداخته و عاقبت در دانشگاه جورج تاون واشنگتن استقرار یافته است.
{ادامه تفکر سنتی و تولیدات جدید}
این زمان نصر، با ادامه همان گرایش سنت گرایانه خود، یکسره به تحقیق و نگارش و سخنرانی و تدریس می پردازد. آثار زیادی که جمع بندی سخنرانی ها و جلسات درس و یا تألیفات مستقل است منتشر می شود و حتی بسیاری از آنها آرام آرام به زبان فارسی هم ترجمه می شود.
باید گفت بالا گرفتن جدال های شرق و غرب پس از نابودی مارکسیسم و جایگزینی رقابت اسلام و غرب زمینه کارهای علمی نصر را توسعه داد. اکنون او به عنوان مدافع اسلام سنتی می کوشد تا با غرب کنار بیاید و همان گونه که زمانی آن را با اندیشه های سلطنتی هماهنگ می ساخت با آموزه های جدید غربی هم تلفیق دهد. با این حال علاقه وی به اسلام و اندیشه های دینی از همان نوعی که خودش می پسندید، در وی باقی است.
شخصیت نصر را باید در حد یک اشرافی تربیت شده در یک خاندان کهن اما متجدد وصف کرد، شخصیتی که وی با نبوغ خود آن را پرورش داده و نوآوری های فراوان در آن ارائه کرده است.
نصر شرحی از فعالیت های علمی خود در سالها ی اخیر به دست می دهد. همیچنین از سفرهایش به کشورهای مختلف از جمله کشورهای اسلامی یاد می کند. سفر به مصر برای وی جنبه معنوی دارد و او در حرم رأس الحسین می تواند خلاء عاطفی ناشی از جدایی از ایران را تا حدودی جبران کند (ص ۱۵۱). وی در جای دیگری هم نوشته است: طی سالهای غربتم در غرب، قاهره، خانه اصلی روحی من در جهان اسلام بود (ص ۲۶).
نصر از این که بعد از انقلاب نتوانسته به ایران بیاید یاد کرده اما می افزاید که به تدریج مقالاتی از او در فارسی انتشار یافته و آثارش به این زبان ترجمه و منتشر می شود. وی تأکید می کند: شاید هیچ کشور اسلامی دیگری وجود ندارد که به اندازه ایران به فلسفه اسلامی و غربی علاقمند باشد. او می گوید گرچه به صورت فیزیکی در ایران نیست اما در مجموعه در بسیاری از فعالیت های علمی شرکت داشته است (ص ۱۵۳). این نکته درست است. آثار او در سالهای اخیر موجی ایجاد کرده که دست کم برای کاستن از تأثیر اندیشه های غربگرایانه سروش مؤثر بوده و ریشه های فلسفی جامعه ایرانی را استوارتر کرده است.
نصر هیچگاه در مباحث فلسفی در حد یک تئوریسین دور از واقع باقی نمانده و همواره تلاش کرده است تا نظریات خود را در عرصه عمل، به صورت تجربی ارائه دهد.
کتاب بسیار عالی او با عنوان «جوان مسلمان و دنیای متجدد» اثری بود که وی برای دانشجویان مسلمان ساکن در غرب نوشت تا با زبانی ساده آنان را با اندیشه فلسفی غرب و تفاوتش با اسلام آشنا سازد.
نصر در آخرین عبارات کتاب می گوید که مهم ترین دغدغه او همچنان جستجوی معرفت است و همچنان ورد زبانش همان دعای سنتی که رب زدنی علما.
پایان بخش کتاب کتابشناسی دکتر نصر است که مشتمل بر تمام یا دست کم بسیاری از نوشته های او از مقاله و کتاب به زبان های مختلف است یک کتابشناسی جامع که می تواند برای علاقمندان به آثار نصر بسیار سودمند باشد.