زندگینامه دکتر سیدحسین نصر

بیوگرافی مختصر
سید حسین نصر در 19 فروردین 1332 (19 فروردین 1312 هجری شمسی) در تهران در خانواده ای از علما و پزشکان برجسته به دنیا آمد. پدرش سید ولی‌الله، مردی با علم و تقوا، پزشک خاندان سلطنتی ایران بود و پدرش پیش از او نیز پزشک خانواده سلطنتی ایران بود. نام «نصر» به معنای «پیروزی» توسط پادشاه ایران به پدربزرگ پروفسور نصر اعطا شد. نصر نیز از خانواده ای صوفی است. یکی از اجداد او ملا سید محمدتقی پشت مشهد از قدیس های معروف کاشان بوده و مقبره وی که در کنار مقبره شاه عباس شاه صفوی قرار دارد تا به امروز مورد زیارت زائران است.

نصر در جوانی در یکی از مدارس نزدیک خانه اش درس می خواند. تحصیلات رسمی اولیه او شامل برنامه درسی معمول فارسی در مدرسه با تمرکز بیشتر در دروس اسلامی و فارسی در خانه و همچنین آموزش به زبان فرانسوی بود. با این حال، برای نصر، ساعت‌های طولانی گفتگو با پدرش، عمدتاً در مورد مسائل فلسفی و کلامی، که با خواندن و واکنش به گفتارهای کسانی که به خانه پدرش می‌آمدند، تکمیل می‌شد، که جنبه‌ای اساسی از اوایل او را تشکیل می‌داد. آموزش و پرورش و از بسیاری جهات الگو و لحن رشد فکری او را تعیین می کند. این وضعیت دوازده سال اول زندگی نصر بود.

 

ورود نصر به آمریکا

ورود نصر به آمریکا در سن 12 سالگی آغاز دوره جدیدی در زندگی او بود که کاملاً متفاوت و در نتیجه با اوایل زندگی او در ایران ناپیوسته بود. او در مدرسه پدی در هایستاون، نیوجرسی تحصیل کرد و در سال 1950 به عنوان مدرس کلاس خود و همچنین برنده جایزه Wyclifte که بالاترین افتخار مدرسه به برجسته ترین دانش آموز همه جانبه بود، فارغ التحصیل شد. نصر در طی چهار سال تحصیل در Peddie به دانش زبان انگلیسی و همچنین مطالعه علوم، تاریخ آمریکا، فرهنگ غرب و مسیحیت دست یافت.

نصر تصمیم گرفت برای کالج به MIT برود. بورسیه تحصیلی به او پیشنهاد شد و اولین دانشجوی ایرانی بود که در مقطع کارشناسی در MIT پذیرفته شد. تحصیلات خود را در MIT در گروه فیزیک با تعدادی از مستعدترین دانشجویان کشور و اساتید برجسته فیزیک آغاز کرد. تصمیم او برای مطالعه فیزیک به دلیل تمایل به کسب دانش در مورد ماهیت چیزها، حداقل در سطح واقعیت فیزیکی بود. با این حال، در پایان سال اول تحصیلی، اگرچه او دانش‌آموز برتر کلاسش بود، اما از فضای علمی سرسام‌آور با پوزیتیویسم ضمنی آن احساس ظلم کرد

علاوه بر این، او متوجه شد که بسیاری از سؤالات متافیزیکی که او با آنها درگیر بوده است، پرسیده نشده است، چه رسد به اینکه پاسخ داده شود. بنابراین، او شروع به شک و تردید جدی کرد که آیا فیزیک او را به درک ماهیت واقعیت فیزیکی هدایت می کند یا خیر. تردید او زمانی تایید شد که فیلسوف برجسته بریتانیایی، برتراند راسل، در یک بحث گروهی کوچک با دانشجویان پس از سخنرانی خود در MIT، اظهار داشت که فیزیک به خود ماهیت واقعیت فیزیکی مربوط نمی شود، بلکه به ساختارهای ریاضی مربوط می شود. به قرائت اشاره گر شوک کشف ماهیت واقعی موضوعی که او برای مطالعه انتخاب کرده بود، همراه با فضای علمی سرسام آور دپارتمانش، نصر را در سال دوم زندگی خود دچار یک بحران بزرگ فکری و معنوی کرد. اگرچه بحران اعتقاد او به خدا را از بین نبرد، اما برخی از عناصر اساسی جهان بینی او را متزلزل کرد، مانند درک او از معنای زندگی، اهمیت دانش و ابزارهای یافتن حقیقت. او آماده شد تا رشته فیزیک و MIT را ترک کند و در جستجوی حقیقت از آمریکا برود. با این حال، نظم و انضباط قوی در او که توسط پدرش تلقین شده بود، مانع از آن شد که به طور کلی تحصیل خود را رها کند. او در MIT ماند و با ممتاز فارغ التحصیل شد، اما دیگر دلش با فیزیک نبود.

نصر که در سال دوم تحصیلی متوجه شد که مطالعه علوم فیزیکی نه او را به درک ماهیت واقعیت فیزیکی می‌رساند و نه به برخی از مسائل متافیزیکی که مورد توجه او بود، می‌پردازد، تصمیم گرفت رشته‌های تحصیلی دیگری را برای خود ببیند. پاسخ می دهد. او شروع به خواندن گسترده و گذراندن دوره های بسیاری در علوم انسانی کرد، به ویژه دوره هایی که توسط پروفسور جورجیو دی سانتیلانا، فیلسوف و مورخ علم معروف ایتالیایی تدریس می شد. 

نصر تحت دستور پروفسور دی سانتیلانا، مطالعه جدی خود را نه تنها در مورد حکمت یونان باستان که در فلسفه فیثاغورث، افلاطون، ارسطو و فلوطین موجود است، بلکه همچنین فلسفه اروپایی، قرون وسطی، کمدی الهی بسیار عرفانی و نمادین دانته، هندوئیسم و ​​یک دین را آغاز کرد. تفکر مدرن غربی همچنین دی سانتیلانا بود که اولین بار او را با نوشته‌های یکی از مهم‌ترین نویسندگان سنت‌گرای این قرن، رنه گنون آشنا کرد.

 نوشته های گنون نقش تعیین کننده ای در پی ریزی شالوده فکری دیدگاه سنت گرای نصر داشت. نصر همچنین این ثروت بزرگ را داشت که به کتابخانه مرحوم آناندا ک. کوماراسوامی، متافیزیکدان برجسته و مورخ هنر سینگالی دسترسی داشت. این کتابخانه مجموعه ای باورنکردنی از آثار در زمینه فلسفه و هنر سنتی از سراسر جهان داشت. در همین کتابخانه بود که نصر برای اولین بار آثار سایر نویسندگان سنت گرا مانند فریتیوف شوون، تیتوس بورکهارت، مارکو پالیس و مارتین لینگز را کشف کرد که قرار بود تأثیر فکری و معنوی شگرف و ماندگاری بر نصر بگذارند.

به گفته نصر، کشف متافیزیک سنتی و فلسفه پرنیس از طریق آثار این شخصیت‌ها بود که بحرانی را که او تجربه کرده بود حل کرد و اطمینان فکری پیدا کرد که از آن زمان هرگز او را رها نکرده است. از آن پس یقین داشت که حقیقتی وجود دارد و به وسیله عقلی که وحی الهی آن را هدایت و روشن می کند، می توان به آن علم دست یافت. عشق دوران کودکی او برای دستیابی به دانش به او بازگشت اما در سطحی بالاتر و عمیق تر. نوشته‌های سنتی شوون با تأکید منحصر به فرد خود بر لزوم تمرین یک رشته معنوی و همچنین دانش نظری، به‌ویژه در تعیین سیر حیات فکری و معنوی نصر از آن زمان به بعد مؤثر بود.

نصر پس از فارغ التحصیلی از MIT، خود را در مقطع کارشناسی ارشد در رشته زمین شناسی و ژئوفیزیک در دانشگاه هاروارد ثبت نام کرد. پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته زمین شناسی و ژئوفیزیک در سال 1956، به ادامه تحصیل در مقطع دکتری ادامه داد. مدرک تاریخ علم و یادگیری در هاروارد. نصر می خواست به غیر از علوم غربی جدید، انواع دیگری از علوم طبیعت را نیز مطالعه کند و همچنین بفهمد که چرا علم مدرن آنچنان رشد کرده است. او قصد داشت پایان نامه خود را زیر نظر جورج سارتون، از مراجع بزرگ علوم اسلامی، بنویسد. با این حال، سارتون پیش از آغاز پایان نامه خود از دنیا رفت و چون در آن زمان متخصص دیگری در علوم اسلامی در هاروارد وجود نداشت، پایان نامه خود را به سرپرستی سه استاد نوشت. آنها I. Bernard Cohen، Hamilton Gibb و Harry Wolfson بودند.

همچنین در هاروارد بود که نصر مطالعه عربی کلاسیک خود را که از زمان آمدن به آمریکا ترک کرده بود، از سر گرفت. او با عربی فلسفی مبارزه کرد در حالی که از ولفسون و گیب کمک می گرفت. اما تسلط بر زبان عربی فلسفی تنها پس از فراگیری فلسفه اسلامی نزد استادان سنتی ایران پس از بازگشت به وطن در سال 1958 حاصل شد.

نصر در سال های دانشگاه هاروارد به اروپا به ویژه به فرانسه، سوئیس، انگلیس، ایتالیا و اسپانیا نیز سفر کرد و افق فکری خود را وسعت بخشید و ارتباطات مهم و پرباری برقرار کرد. در جریان این سفر به اروپا بود که نصر با برجسته ترین نویسندگان سنت گرا و شارحان فلسفه پرنیس، فریتیوف شوون و تیتوس بورکهارت، ملاقات کرد که تأثیر شگرفی و سهم تعیین کننده ای در زندگی فکری و معنوی او گذاشتند. او همچنین به مراکش در شمال آفریقا سفر کرد، که برای نصر که صوفی گری را به شکلی که قدیس بزرگ صوفی مغرب، شیخ احمد العلوی تعلیم و اجرا کرد، از اهمیت معنوی زیادی برخوردار بود. بنابراین، سال‌ها در هاروارد شاهد تبلور عناصر اصلی فکری و معنوی جهان‌بینی بالغ نصر بود.

نصر در بیست و پنج سالگی با مدرک دکتری فارغ التحصیل شد. مدرک تحصیلی خود را از هاروارد و در راه تکمیل اولین کتاب خود با عنوان علم و تمدن در اسلام. رساله دکتری او با عنوان «مفاهیم طبیعت در اندیشه اسلامی» در سال 1964 توسط انتشارات دانشگاه هاروارد به عنوان مقدمه ای بر آموزه های کیهان شناسی اسلامی منتشر شد. با وجود اینکه به او سمت استادیاری در MIT پیشنهاد شد، نصر تصمیم گرفت برای همیشه به ایران بازگردد.

 

بازگشت به ایران

در ایران، نصر به عنوان دانشیار فلسفه و تاریخ علم در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پیشنهاد شد. چند ماه پس از بازگشت، نصر با زن جوانی از خانواده محترمی که اعضای آن از دوستان نزدیک خانواده او بودند، ازدواج کرد. پنج سال بعد در سن سی سالگی، نصر جوانترین فردی شد که به عنوان استاد تمام در دانشگاه رسید. او از موقعیت و نفوذ خود برای ایجاد تغییرات عمده برای تقویت و گسترش برنامه فلسفه در دانشگاه تهران استفاده کرد که مانند بسیاری از برنامه های دیگر آن، بسیار تحت سلطه و محدود به نفوذ فکری فرانسوی بود.

 نصر حرکت مهم آموزش فلسفه اسلامی را بر اساس تاریخ خود و از منظر خود آغاز کرد و شاگردان ایرانی خود را به مطالعه سایر فلسفه ها و سنت های فکری از دیدگاه سنت خود تشویق کرد. او معتقد است که نمی توان امیدوار بود که سنت فکری خود را از دیدگاه دیگری درک و قدردانی کند، همانطور که نمی توان خود را از چشم شخص دیگری دید. او همچنین آگاهی و علاقه بیشتری به مطالعه فلسفه های شرق در بین دانشجویان و اعضای هیئت علمی ایجاد کرد. از آنجایی که دانشگاه تهران تنها دانشگاه ایران بود که دکترای فلسفه ارائه کرد، این تغییرات توسط نصر تأثیر گسترده‌ای داشت. بسیاری از دانشگاه‌های ایران این تغییرات را در مطالعات فلسفی خود ادغام کردند و تا به امروز دیدگاه نصر مبنی بر اینکه دانشجویان ایرانی به جای مطالعه سنت‌های خود از منظر اندیشه و فلسفه غرب، باید سایر سنت‌های فلسفی را از دیدگاه سنت خود مطالعه کنند، همچنان تأثیرگذار است. شاگردانی که او تربیت کرده و دانش پژوه و استاد فلسفه شده اند، این دیدگاه را قادر ساخته اند تا در ایران نفوذی ماندگار داشته باشد.

نصر به غیر از رشته فلسفه در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه برای کسانی که زبان مادری آنها فارسی نبود نیز شرکت داشت. او مؤلفه فلسفی این برنامه را تقویت کرد و شاگردان ممتاز بسیاری از خارج از ایران داشت که نه تنها در زبان فارسی، بلکه گنجینه غنی ادبیات فلسفی و صوفیانه که به زبان فارسی نوشته شده بود، آموزش دیدند. بسیاری از دانش‌آموزانی که در این برنامه آموزش دیده‌اند، از آن زمان به دانشمندان مهمی در این زمینه تبدیل شده‌اند، مانند محقق آمریکایی، ویلیام چیتیک و محقق زن ژاپنی، ساچیکو موراتا.

همچنین نصر از سال 1347 تا 1351 رئیس دانشکده و مدتی معاون علمی دانشگاه تهران شد. وی از طریق این مواضع، تغییرات مهم بسیاری را ارائه کرد که همگی در جهت تقویت برنامه های دانشگاهی در علوم انسانی به طور عام و در فلسفه به طور خاص بود. در سال ۱۳۵۱ از سوی شاه ایران به ریاست دانشگاه آریامهر(شریف) منصوب شد. دانشگاه آریامهر در آن زمان دانشگاه علمی و فنی پیشرو در ایران بود و شاه به عنوان حامی از پروفسور نصر می خواست که دانشگاه را بر اساس الگوی MIT اما با ریشه های محکم در فرهنگ ایرانی توسعه دهد.

در نتیجه یک برنامه قوی علوم انسانی در اندیشه و فرهنگ اسلامی با تأکید خاص بر فلسفه علم اسلامی در دانشگاه آریامهر توسط نصر تأسیس شد. تلاش پیشگام نصر، آریامهر را بر آن داشت تا حدود ده سال پیش یکی از اولین برنامه های تحصیلات تکمیلی در جهان اسلام را در زمینه فلسفه علم بر اساس فلسفه علم اسلامی ایجاد کند. در سال 1352 ملکه ایران، پروفسور نصر را به تأسیس مرکزی برای مطالعه و تبلیغ فلسفه تحت حمایت وی منصوب کرد. از این رو فرهنگستان شاهنشاهی فلسفه ایران تأسیس شد و خیلی زود به یکی از مهم ترین و حیاتی ترین مراکز فعالیت های فلسفی جهان اسلام تبدیل شد و بهترین کتابخانه فلسفه ایران را در خود جای داد و تعدادی از برجسته ترین دانشمندان این رشته را به خود جذب کرد.

هم از شرق و هم از غرب، مانند هنری کوربین و توشیهیکو ایزوتسو. آکادمی همچنین سمینارها و مجموعه سخنرانی های مهمی را که توسط فیلسوفان ارائه شده بود، ترتیب داد.

یکی دیگر از ابعاد بسیار مهم فعالیت های فکری نصر پس از بازگشت به ایران در سال 1958، برنامه او در بازآموزی فلسفه اسلامی از طریق فراگیری آن نزد اساتید به روش سنتی انتقال شفاهی بود. او بیست سال حکمت را نزد برخی از بزرگ‌ترین اساتید وقت ایران، با خواندن متون سنتی فلسفه و عرفان اسلامی، سه روز در هفته در مدرسه سپهسالار تهران و نیز در منازل شخصی در تهران، قم و قزوین فرا گرفت.

 

 از اساتید بزرگوار ایشان در فسفه اسلامی

  • سید محمد کاظم عصار، عالمی که در احکام اسلامی و فلسفه و از دوستان بسیار صمیمی پدر پروفسور نصر بود، بودند. عالم بزرگ
  • و استاد عرفان علامه سید محمد حسین طباطبایی
  • و سید ابوالحسن قزوینی یک مرجع بزرگ در حقوق اسلامی و علوم عقلی که ریاضیات، نجوم و فلسفه را بسیار خوب می دانست.

 نصر چندین متون عمده فلسفه اسلامی را نزد این اساتید از جمله اسفار الاربعة ملاصدرا و شرح منظومه سبزواری خواند و مطالعه کرد و از بینش ها و تفاسیر گرانبهایی که به صورت شفاهی از آنها ارائه شد بهره فراوان برد. به این ترتیب، نصر بهترین آموزش های آموزشی را هم از غرب مدرن و هم از شرق سنتی داشت، ترکیبی نادر که او را در موقعیت بسیار ویژه ای قرار می داد تا بتواند با اقتدار در مورد مسائل متعددی که در مواجهه شرق و غرب دخیل است صحبت کند و بنویسد.

و سنت و مدرنیته، همانطور که به وضوح در نوشته ها و سخنرانی های او نشان داده شده است. نصر چندین متون عمده فلسفه اسلامی را نزد این اساتید از جمله اسفار الاربعة ملاصدرا و شرح منظومه سبزواری خواند و مطالعه کرد و از بینش ها و تفاسیر گرانبهایی که به صورت شفاهی از آنها ارائه شد بهره فراوان برد. به این ترتیب، نصر بهترین آموزش های آموزشی را هم از غرب مدرن و هم از شرق سنتی داشت، ترکیبی نادر که او را در موقعیت بسیار ویژه ای قرار می داد تا بتواند با اقتدار در مورد مسائل متعددی که در مواجهه شرق و غرب دخیل است صحبت کند و بنویسد. و سنت و مدرنیته، همانطور که به وضوح در نوشته ها و سخنرانی های او نشان داده شده است. نصر چندین متون عمده فلسفه اسلامی را نزد این اساتید از جمله اسفار الاربة ملاصدرا و شرح منومه سبزواری خواند و مطالعه کرد و از بینش ها و تفاسیر گرانبهایی که به صورت شفاهی از آنها ارائه شد بهره فراوان برد. به این ترتیب، نصر بهترین آموزش های آموزشی را هم از غرب مدرن و هم از شرق سنتی داشت، ترکیبی نادر که او را در موقعیت بسیار ویژه ای قرار می داد تا بتواند با اقتدار در مورد مسائل متعددی که در مواجهه شرق و غرب دخیل است صحبت کند و بنویسد. و سنت و مدرنیته، همانطور که به وضوح در نوشته ها و سخنرانی های او نشان داده شده است.

پروفسور نصر در طول سال‌هایی که در ایران بود، مطالب زیادی به زبان‌های فارسی و انگلیسی و گهگاه به فرانسوی و عربی نوشت. رساله دکتری او توسط وی به فارسی بازنویسی شد و برنده جایزه کتاب سلطنتی شد. نصر همچنین چاپ انتقادی چند متون مهم فلسفی از جمله آثار کامل فارسی سهروردی و ملاصدرا و متون عربی ابن سینا و بیرونی را به چاپ رساند. علاقه زیاد نصر به فلسفه یکی از بزرگترین فیلسوفان اسلامی متأخر، ملاصدرا، منجر به انتشار ملاصدرا نوشته استادان سنتی فلسفه اسلامی شد. نصر همچنین اولین کسی بود که شخصیت ملاصدرا را به دنیای انگلیسی زبان معرفی کرد.

نصر با کمک ویلیام چیتیک کتابنامه مشروح علوم اسلامی را در سه جلد با حاشیه فارسی و انگلیسی تهیه کرد. او همچنین سه حکیم مسلمان را نوشت و علم و تمدن در اسلام را که در دوران دانشجویی در هاروارد نوشته بود تکمیل و منتشر کرد. هر دوی این کتاب ها خیلی سریع به چندین زبان ترجمه شدند و بارها در ایران تجدید چاپ شدند و در سه دهه گذشته به عنوان کتاب درسی دروس فلسفه و علوم اسلامی در دانشگاه های ایران مورد استفاده قرار گرفته اند. سه حکیم مسلمان، که کل سنت فکری اسلامی را از درون ارائه می کنند، از سه سخنرانی که نصر در سال 1962 به عنوان اولین استاد مدعو در مرکز مطالعات ادیان جهان در دانشگاه هاروارد ایراد کرد، پدید آمد. آرمان ها و واقعیت های اسلام در سال 1966 از نصر برای ایراد سخنرانی های راکفلر در دانشگاه شیکاگو و سخنرانی در مورد برخی از جنبه های رابطه بین دین، فلسفه و بحران محیطی دعوت شد. در نتیجه انسان و طبیعت: بحران معنوی انسان مدرن که به ریشه‌های فلسفی و معنوی این پرسش می‌پردازد و اولین اثری که پیش‌بینی وقوع بحران زیست‌محیطی را داشت، به همین مناسبت نوشته شد. نصر همچنین اسلام و مصائب انسان مدرن، مقالات صوفیانه و حکمت متعالیه صدرالدین شیرازی را مطرح کرد. هم اسلام و هم مصیبت انسان مدرن و هم مقالات صوفیانه بسیار محبوب بوده اند و از زمان اولین ظهور به بسیاری از زبان های اروپایی و اسلامی ترجمه و چندین بار تجدید چاپ شده اند.

نصر در سالهای 1964-1965 یک سال تحصیلی را در دانشگاه آمریکایی بیروت به عنوان اولین استاد آقاخان در مطالعات اسلامی گذراند. نصر علاوه بر آرمان‌ها و واقعیت‌های اسلام، مطالعات اسلامی را نیز مطرح کرد که مجموعه‌ای از مقالات است که چندین جنبه اساسی سنت اسلامی را مورد بحث قرار می‌دهد. این اثر بعدها گسترش یافت و با عنوان زندگی و اندیشه اسلامی منتشر شد. نصر در این دوره در لبنان با چند تن از متفکران و علمای مهم کاتولیک و شیعه نیز دیدار و گفتگو کرد. وی همچنین فرصتی یافت تا با قدیس صوفی، سیده فاطمه یشروتیه، دختر بنیانگذار فرقه یشروتیه، شاخه ای از فرقه صوفی شادلیه، دیدار کند.

نصر با اینکه در ایران زندگی می کرد، ارتباط قوی با آمریکا و بسیاری از دانشگاه های بزرگ کشور داشت. او در سال 1962 و 65 در هاروارد تدریس کرد و سمینارهای کوتاهی را در دانشگاه پرینستون و دانشگاه یوتا برگزار کرد. او همچنین با چندین دانشمند مهم آمریکایی مانند هیوستون اسمیت، استاد فلسفه و دین تطبیقی، ژاکوب نیدلمن، ویراستار اثر معروف، شمشیر گنوسیس که شامل مقالات نصر است، و تعدادی از فیلسوفان کاتولیک و پروتستان و تعدادی از فیلسوفان کاتولیک و پروتستان ارتباط نزدیک داشت.

متکلمان نصر همچنین به برنامه ریزی و گسترش مطالعات اسلامی و ایرانی در چندین دانشگاه مانند پرینستون، دانشگاه یوتا و دانشگاه کالیفرنیای جنوبی کمک کرد. در سال 1977،در سال 1979 در زمان انقلاب اسلامی در ایران، نصر به همراه خانواده خود به ایالات متحده نقل مکان کرد و در آنجا زندگی خود را دوباره بازسازی کرد و موقعیت دانشگاهی را برای تأمین مخارج خود و خانواده اش به دست آورد. در سال 1980، نصر دوباره شروع به نوشتن کرد. او به شدت شروع به کار بر روی تحقیق و متن سخنرانی‌های معتبر گیفورد در دانشگاه ادینبورگ کرد که مدت کوتاهی قبل از انقلاب ایران از آن دعوت شد. نصر این افتخار را داشت که اولین غیرغربی باشد که برای ارائه مشهورترین سلسله سخنرانی در زمینه الهیات طبیعی و فلسفه دین در غرب دعوت شد. 

از این رو، معرفت و امر قدسی، یکی از مهمترین آثار فلسفی نصر است که تأثیر زیادی بر علما و طلاب علوم دینی گذاشت. در میان تنش روزهای سخت و رفت و آمدهای سخت بین بوستون و فیلادلفیا آماده شد. با این حال، نصر فاش می‌کند که نگارش واقعی متن معرفت و امر قدسی، هدیه‌ای از بهشت ​​بوده است. او توانست متون سخنرانی ها را با سهولت و سرعت بسیار عالی بنویسد و در مدت کمتر از سه ماه به پایان برسد. نصر می گوید که انگار از روی متنی که قبلا حفظ کرده بود می نوشت.

در سال 1982، نصر به همراه ایورت کازنز، سردبیر و استاد فلسفه قرون وسطی در دانشگاه فوردهام، و بسیاری دیگر از فیلسوفان و دانشمندان برجسته دین دعوت شد تا در پروژه ای بزرگ برای ارائه دایره المعارف معنویت جهانی همکاری کند. نصر ویرایش دو جلد معنویت اسلامی را که در سال‌های 1989 و 1991 منتشر شد، پذیرفت. هر دو جلد از آن زمان به عنوان مرجع ارزشمندی در زبان انگلیسی برای علاقه‌مندان به این موضوع تبدیل شده‌اند. در سال 1983، نصر در دانشگاه تورنتو در کانادا سخنرانی ویگاند را در مورد فلسفه دین ایراد کرد. او همچنین در تأسیس بخش هرمتیک و فلسفه دائمی در آکادمی دین آمریکا کمک کرد.

نصر به زودی در محافل دانشگاهی آمریکا به عنوان یک سنت گرا و تبیین کننده و مدافع اصلی دیدگاه همیشگی شناخته شد. بسیاری از فعالیت‌های فکری و نویسندگی او از زمان تبعید در آمریکا به همین کارکرد و نیز در زمینه‌های تطبیقی ​​دینی، فلسفه و گفتگوی دینی مربوط می‌شود. او در بسیاری از مناظرات و مباحثات با متکلمان و فیلسوفان برجسته مسیحی و یهودی مانند هانس کونگ، جان هیک و خاخام ایزمار شورچ شرکت کرده است. در سال 1986، نصر نوشته‌های اساسی فریتیوف شوون را ویرایش کرد و در سال 1990 به عنوان حامی مرکز مطالعات اسلام و روابط مسیحی و مسلمان کالج سالی اوکس در بیرمنگام انتخاب شد. علاوه بر این،او اغلب به اروپا سفر می کند و سخنرانی می کند و درگیر فعالیت های فکری می شود. او در آکسفورد، دانشگاه لندن و چند دانشگاه دیگر بریتانیا سخنرانی می کند و یکی از اعضای آکادمی Temenos است. در سال 1994 از او برای ایراد سخنرانی‌های Cadbury در دانشگاه بیرمنگام دعوت شد و اثر مهمی با عنوان دین و نظم طبیعت توسط نصر به همین مناسبت تولید شد.

نصر همچنین به سفر خود به اسپانیا، به ویژه جنوب اسپانیا که هنوز حضور اسلامی دارد و او را بسیار به یاد کشور خود، ایران می اندازد، ادامه می دهد. همچنین در برخی از سفرهای خود به اسپانیا بود که نصر برای سرودن چندین شعر مرتبط با مضامین اسپانیایی الهام گرفت. نصر اخیراً مجموعه ای متشکل از چهل شعر انگلیسی با مضامین معنوی را که در پانزده سال گذشته سروده شده است، تحت عنوان Poems of the Way منتشر کرده است.

اگرچه استاد نصر همچنان برنامه بسیار پر مشغله‌ای برای تدریس و سخنرانی دارد، اما هنوز هم می‌تواند زمان و انرژی زیادی را به نوشتن اختصاص دهد. در سال 1987 دو کتاب از او منتشر شد: هنر و معنویت اسلامی و اسلام سنتی در دنیای مدرن. هنر و معنویت اسلامی که به اهمیت متافیزیکی و نمادین هنر، شعر و موسیقی اسلامی می پردازد، اولین کتاب نصر در این زمینه است. اسلام سنتی در دنیای مدرن چند بعد مهم سنت اسلامی و ارتباط آن با غرب را مورد بحث قرار می دهد. نصر همچنین کتابی با عنوان «راهنمای جوان مسلمان برای دنیای مدرن» به ویژه برای مسلمانان جوان نوشت که به برخی از مشکلات و چالش‌های عمده‌ای که دنیای مدرن پیش روی آنها قرار می‌دهد، می‌پردازد.

اخیراً نصر به همراه محقق انگلیسی فلسفه اسلامی و یهودی، الیور لیمن، اثری دو جلدی به نام تاریخ فلسفه اسلامی را که مشتمل بر مقالاتی است که توسط دانشمندان مهم در این زمینه نوشته شده است، ویراستار به جنبه‌ها و مکاتب مختلف فلسفه اسلامی و آن می‌پردازد. توسعه در نقاط مختلف جهان اسلام علاقه مداوم نصر به علم در آخرین کتاب او در این زمینه، نیاز به علم مقدس، آشکار می شود. همچنین نصر به همراه یکی از شاگردان سابقش، مهدی امین رضوی، یک اثر بزرگ چهار جلدی به نام گلچین فلسفه در ایران را که توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر خواهد شد، منتشر می کند. رضوی همچنین پیش از این، «سنت فکری اسلامی در فارس» را ویرایش کرده است.

یکی دیگر از جنبه های مهم فعالیت های فکری نصر در واشنگتن، مشارکت فعال او در فعالیت های بنیاد مطالعات سنتی است. بنیادی که به اشاعه اندیشه سنتی اختصاص دارد در سال 1984 به ریاست هیئتی به ریاست نصر تأسیس شد. این بنیاد چندین کتاب از جمله فستیوال فریتیوف شوون با عنوان «مذهب قلب» با ویرایش نصر و ویلیام استودارت و «در جست و جوی مقدس: دنیای مدرن در پرتو سنت» منتشر کرده است که نصر به همراه مدیر اجرایی آن را ویرایش کرده است. بنیاد، کاترین اوبراین. In Quest of the Sacred مجموعه ای از مقالات است که توسط برخی از نویسندگان اصلی سنت گرا در یک کنفرانس مهم در پرو ارائه شده است. سازماندهی شده توسط بنیاد و انستیتوی سنتی پرو استودیو. این بنیاد همچنین مجله “سوفیا” را منتشر می کند که حاوی مقالاتی در مورد تفکر سنتی است که توسط مقامات برجسته در این زمینه نوشته شده است. نصر به همراه بنیاد در ساخت مجموعه تلویزیونی مستند بزرگی با موضوع «اسلام و غرب» مشارکت دارد که به برخی از جنبه های مهم و عمیق تر رویارویی تمدن های اسلامی و غربی می پردازد.

سید حسین نصر در در عین حال، او زندگی معنوی بسیار شدیدی دارد که در دعا، مراقبه و تفکر می گذرد و همچنین برای کسانی که از او نصیحت و راهنمایی می کنند، مشاوره معنوی می دهد. سید حسین نصر که از وطن تبعید شده است، خانه خود را در مرکز تجاوز ناپذیر و مقدسی که نه در شرق و نه غرب است، یافته است.

 

منبع: Dr. Seyyed Hossein Nasr Audio Recordings

 

با تشکر فروان از خانم حسنی برای ارسال پست

زندگينامه دکتر سيد حسين نصر(خود نوشت کتاب در غربت غربي)

{تولد و تحصيل}
دکتر سيد حسين نصر دانشمند و فيلسوف سنت گراي ايراني، در حال حاضر يکي از شخصت هاي فلسفي برجسته جهاني است که آثار فراوان او به بسياري از زبان هاي زنده دنيا ترجمه شده و در اختيار علاقمندان قرار دارد.
دکتر نصر شرح حال خودش را براي مجلدي از مجلدات کتاب «فيلسوفان زنده» نوشته که آن مجلد به خودش اختصاص داشته و الزاما بايد خودش آن شرح حال را مي نوشته است.
ما پيش از اين در کتاب «جريان ها و سازمان هاي مذهبي – سياسي 1320 – 1357» در باره دکتر نصر و نحله اي که از کربن تا جلال و فرديد به آن بستگي داشتند سخن گفتيم. اما اکنون که کتاب خودنوشت او انتشار يافته باز مي توانيم مروري بر آن داشته باشيم.
در بخش نخست اشاره اي به تولد و خاندان خود کرده است. وي به سال 1312 به دنيا آمده و جد پدري اش نصر الاطباء بوده که نام فاميل نصر از او گرفته شده است. پدرش ولي الله متولد کاشان بوده و او هم طبيب و در ضمن اديب و به نوشته او «از پايان دوره قاجار تا دوره پهلوي در رأس نظام آموزشي قرار داشت» که يعني سالها وزير آموزش و پرورش بود. ولي الله همچنين نمايندگي تهران را در دوره نخست مجلس شوراي ملي داشته است.
دکتر نصر شرح مي دهد که از طرف مادر هم از نوادگان شيخ فضل الله نوري است. پدرش در حالي که پنجاه سال داشته با مادر او ازدواج کرده و نصر اولين فرزند آنهاست.
نصر به دليل موقعيت پدرش در يک محيط فرهنگي – سياسي رشد کرده و در واقع در بخش مربوط به نخستين سالهاي کودکي نشان مي دهد که تربيت يافته يک محيط کاملا اشرافي – علمي و در ضمن سياسي بوده است.

 

{در امريکا}
دکتر نصر از سال هشتم دبيرستان براي ادامه تحصيل ايران را به مقصد امريکا ترک مي کند و در دسامبر سال 1945 به نيروريوک مي رسد. جايي که عمويش تقي نصر هم که بعدها وزير دارايي شد در آنجا بود و کارهاي تجاري اين خانواده را سروسامان مي داد.
وي 5/4 سال را در مدرسه پدي سپري کرد که طي همان فاصله پدرش هم در ايران مرد. در اين مدت او به زندگي امريکايي خو گرفته به زبان انگليسي مسلط شده و با مسيحيت هم آشنا گرديد. وي در سال 1950 واردي دانشگاه MIT (يا: مؤسسه تکنولوژي ما ساچوست) شد.
نصر اين زمان فيزيک مي خواند اما در سال دوم گرفتار نوعي بحران عقلي و روحي شده و تمايل او به علوم انساني تشديد شد. از همان جا به مطالعات فلسفي روي آورده و تحت تأثير استاداني که در آن جا بودند و از جمله ژيلسون به دنياي فلسفه وارد شد. مهم ترين مسأله که بعدها هم همچنان ذهن نصر را به خود مشغول کرد بحث ارتباط علم و فلسفه و دين بود.

نصر دوره فوق ليسانس را در هارواد در رشته زمين شناسي و ژئوفيزيک گذراند، اما همچنان به مبحث تاريخ علم و فلسفه علاقمند بوده، هر آنچه را که براي تعميق آن لازم مي ديد به دنبالش مي رفت. اين گرايش، او را به دنبال تاريخ علم کشاند و پايان نامه اش را تحت عنوان نظر متفکران اسلامي در باره طبيعت گذراند. کتابي که بعدها هم به فارسي ترجمه و چاپ شد و جايزه سلطنتي گرفت. يکي از مشاوران اصلي وي در اين رساله ولفسون بود که در عربي و عربي و يوناني و لاتين يد طولايي داشت و جريان فلسفه اسلامي را جريان اصيل مي دانست (ص 46).

سه شخصيت مؤثر در انديشه وي در اين دوره ولفسن، برنارد کوهن و گيب، اسلام شناس معروف بودند. دکتر نصر، زماني که هنري کيسنجر که در دانشگاه هاروارد استاد بود، و طي دو تابستان، برنامه هايي براي برخي از متفکران علوم سياسي و سياستمداران داشت، به عنوان دستيار وي مشغول فعاليت فکري سياسي شد وبه گفته خودش ارتباط نزديکي با او داشت. بعدها هم که کسينجر به ايران مي آمد يکبار با او ملاقات کرد.

در يکي از برنامه هاي تابستاني که استادان و فعالان سياسي از نقاط مختلف دعوت مي شدند جلال آل احمد هم شرکت کرد و اولين بار انديشه غرب زدگي را در آنجا طرح کرد (ص 51). نصر تأکيد مي کند که اين کتاب بعدها تأثير زيادي روي انقلابيون ايران در دهه هفتاد داشت و او هم با جلال در باره آن گفتگو کرد.
در اين بخش که دکتر نصر عنوان سالهاي تحصيل در امريکا را به آن داده از انواع و اقسام استادان و نويسندگاني سخن به ميان مي آيد که روي انديشه نصر تأثير گذاشته اند. وي دو تابستان سالهاي 1957 و 1958 را در مراکش گذرانده و اين اقامت روي حيات عقلاني و معنوي او به شدت تأثير گذاشته است.

 

{علاقه به فلسفه و تاريخ علم و تدريس در دانشگاه تهران}
اين زمان نصر يکپارچه به انديشه هاي فلسفي که بعدها در همان رشته باقي ماند مي پردازد گرچه در حاشيه آن بحث محيط زيست هم براي او اهميت پيدا مي کند و ناخواسته يکي از نخستين کساني مي شود که مبحث محيط زيست را در دنياي جديد طرح مي کنند.
رساله دکتري او هم در هاروارد همچنان بحث از نظريه هاي جهانشناسانه اسلامي بود. نصر مي کوشيد تا مباني فلسفي نظريات جهانشناسانه اي که در دنياي اسلام و ميان فيلسوفان مسلمان بوده شرح کند. وي پس از آن که در سال 1956 در رشته ژئوفيزيک و زمين شناسي فارغ التحصيل شد به تحصيل در تاريخ علم پرداخت، آن هم در مدرسه اي که جرج سارتون آن را به راه انداخته بود. به همين دليل بهره زيادي از او که با علوم اسلامي آشنا بود برد (ص 45).

او در تابستان سال 1958 دکتري خود را گرفته و مصمم مي شود تا به ايران باز گردد. وي همين زمان با سوسن دانشوري ازدواج کرده و اين سال 1337 ش است.
دکتر نصر به استخدام دانشگاه تهران در مي آيد واستاد تاريخ علم و فلسفه شده يکسره از سال 37 تا 57 ش به تدريس در همين حوزه ادامه مي دهد. به تدريج تدريس برخي از دروس ديگر هم به او واگذار مي شود. وي طي اين دوره سالها متمادي هم رياست دانشکده ادبيات را داشت.
آن زمان در دانشگاه تهران درس فلسفه اسلامي هم به صورت محدود وجود داشت و نصر مي گويد که او اين رشته را توسعه داده و واحدهاي جديدي بر آن افزوده است. به تدريج منوچهر بزرگمهر و داريوش شايگان هم به جمع اين استادان افزوده مي شود. دکتر نصر مي گويد که از جمله بهترين شاگردان او در دانشگاه عبارت بودند از: رضا داروي، غلامرضا اعواني، غلامعلي حداد عادل، نصر الله پورجوادي، محسن جهانگيري، و مظفر بختيار. (ص 66).

نصر علاوه بر دانشگاه به عضويت بسياري از انجمن هاي علمي درآمد و اين طرف و آن طرف به سخنراني هم مي پرداخت. وي مي گويد که من در ترويج آنچه امروزه گفتگوي تمدن ها ناميده مي شود، با فيلسوف فرانسوي روژه گارودي همکاري داشتم.
دکتر نصر در اين سالها بيش از پيش به فلسفه اسلامي توجه مي کند. خودش در اين نوشته بارها از آقاي مطهري و آشتياني ياد کرده و همين جا مي نويسد: من بحث هاي فلسفي طولاني اي با بسياري از فيلسوفان سنتي از جمله مرتضي مطهري و سيد جلال الدين آشتياني داشتم.
وي مي گويد که با شريعتي هم بحث هايي داشته و در باره او مي گويد: شريعتي در آن زمان مي کوشيد تا صورتي از اسلام انقلابي و متجدد را به ايرانيان معرفي کند و بسيار متأثر از انديشه هاي جامعه شناسان و فيلسوفان چپ فرانسه بود. ما اغلب در حسينيه ارشاد که يک مرکز جديد مذهبي در تهران بود همديگر را مي ديديم. اما من و مطهري وقتي ماهيت سياسي فعاليت هاي اين مرکز را دريافتيم و غلبه بعضي از سخنراني هاي شريعتي را ديديم که با عقلانيت سنتي در تعارض بودند،… از آنجا استعفا داديم (ص 67).
اکنون که اسناد حسينيه ارشاد چاپ شده مي توان دريافت که نصر در آن دوره فعاليت خاصي نداشته و بعدها که حسينيه تعطيل شد ساواک و دربار پهلوي در انديشه آن بوده اند که نصر را براي سامان دهي مجدد به برنامه هاي حسينيه بکار بگيرند. اين کار به سرانجامي نينجاميد.

کتاب نظر متفکران اسلامي در باره طبيعت به فارسي چاپ شد و جايزه سلطنتي گرفت. کتاب معارف اسلامي در جهان معاصر هم چاپ شد و نشان داد که نصر جانبدار افکار سنتي و نگاهي قديمي به دنياي جديد است و مي کوشد تا علم سنتي شرقي را که در آينه اسلام مي ديد احيا کند.
در اينجا نصر شرحي از کارهاي انتشاراتي که به نوعي متأثر از او بوده، از مکتوبات خودش يا ديگران کرده است سه حکيم مسلمان کتاب ديگر اوست که زماني در امريکا چاپ شد و سپس ترجمه آن در ايران انتشار يافت و کاري بکر و بديع بود.
افزون بر کارهاي علمي، بخشي از کار نصر مديريت در بخش هاي آموزشي بود. وي استادان برجسته اي از کشورهاي ديگر براي دانشگاه تهران آورد که از آن جمله مي توان به ويليام چيتيک و صلاح الصاوري و عده اي ديگر اشاره کرد.

 

{دانشگاه آريامهر و انجمن فلسفه شاهنشاهي}
در سال 1351 دانشگاه آريامهر که بعدها نام دانشگاه صنعتي شريف به آن داده شد تأسيس گرديد و شاه رياست آن را به دکتر نصر سپرد. شاه از او خواست تا آن را مثل مؤسسه تکنولوژي ماساچوست درآورد. دکتر نصر به رغم آن که اين دانشگاه صنعتي بود تلاش کرد تا جاي پاي علوم انساني را هم در آن باز کند و چنين هم کرد.

اقدام مهم ديگر او اين بود که در سال 1352 مؤسسه ديگري را با نام انجمن فلسفه ايراني که مشهور به انجمن فلسفه شاهنشاهي بود تأسيس کرد. اين مؤسسه با حمايت دربار و اساسا شخص فرح تأسيس گرديد و کارش ادامه يافت. در اينجا نصر هيچ تلاشي براي اين که نشان دهد دربار تا چه اندازه در اين فعاليت ها مشارکت داشت نمي کند. اما بلافاصله مي نوسد که من در دهه شصت به شهبانو پيشنهاد کردم که کنگره اي بين المللي در باره معماري سنتي و فلسفه آن با هدف تجديد فلسفه هنر سنتي برگزار کنيم (ص 75). اين کنگره در اصفهان برگزار شد.

دکتر نصر توضيح مي دهد که آشنايي وي با فلسفه اسلامي به صورت جدي از زماني است که به ايران آمده و محمد کاظم عصار در همان سال ورود يعني 1337 ش براي وي و جمعي ديگر متون فلسفي اسلامي را تدريس مي کرده است.
در همين جلسات درس است که نام علامه محمد حسين طباطبائي را مي شنود و سپس با او ملاقات مي کند که شروع يک سلسله فعاليت هاي ديگر هم بود. نيز با مهدي الهي قمشه اي و سيد ابوالحسن رفيعي قزويني هم آشنا مي شود. جواد مصلح، محمود شهابي و ابوالحسن شعراني هم از کساني هستند که او از آنان استفاده مي کند. نصر شرح منظومه ملاهادي سبزواري را نزد عصار مي خواند و به آرامي با نحوه تدريس متون قديمي که با دقت هاي خاص لفظي و کلمه اي همراه است آشنا مي شود. وي تا سال 1353 که عصاردرگذشت، همچنان از او استفاده مي کرد.

 

{همراه با علامه طباطبائي}
نصر شرحي در باره آشنائيش با علامه طباطبائي به دست مي دهد و اين که او چه جايگاه بلندي در فلسفه اسلامي در قم داشت و اثر يگانه اش اصول فلسفه و روش رئاليسم با شرح هاي مشهورترين شاگرد سنتي اش مرتضي مطهري چه اهميت بالايي دارد.

علامه هر آخر هفته يعني پنج شنبه و جمعه را به تهران مي آمد و نصر از محضر او بهره مي برد. گاهي هم نصر براي استفاده بيشتر به قم مي آمد. نصر مي نويسد: معاني باطني اي که او از غزليات حافظ بر من آشکار مي ساخت آن چنان عميق بود که گاه به نظرم مي رسيد ديوارهاي خانه محقر او هم در بيان آن با او همصدا مي شوند (ص 84).

اما آشنايي کربن با علامه طباطبائي هم از طريق نصر بود. کربن هر پاييز به ايران مي آمد و در منزل ذوالمجد طباطبائي جلساتي با علامه طباطبائي براي بحث گذاشته مي شد. مترجم اين مباحث خود نصر بود و گاهي هم شخصي با نام عيسي سپهبدي. داريوش شايگان هم به اين جلسات پيوست. استاد مطهري هم جزو افراد اين جلسه بود. گهگاه هم فروزانفر مي آمد.
نصر اين زمان به کارهاي شيعه شناسي هم علاقه داشت وعلامه را تشويق مي کرد تا کتابي که بعدها به نام شيعه در اسلام ناميده شد تأليف کند. اين کتاب را نصر به انگليسي برگرداند که تاکنون يکي از مهم ترين کتابهاي در نوع خود در ادبيات انگليسي است. ترجمه اين کتاب در قالب فعاليت هايي يک مرکز تحقيقات مربوط به اديان در دانشگاه هاروارد انجام گرفت. در اين زمينه يک گزيده از متون شيعه هم ترجمه و چاپ شد. انتخاب بر عهده علامه طباطبائي و ترجمه از دکتر نصر بود.

نصر آخرين بار علامه طباطبائي را در پاييز سال 1356 ديد. وي مي گويد: من هيچگاه نگاه نافذ ايشان را در لحظه وداع فراموش نمي کنم. اندکي پس از انقلاب… پيامي براي من فرستاد و از اين که من در خارج از ايران در امان هستم ابراز خوشحالي کرد. علامه در زمان مرگ … يکي از دوستانم را فراخواند و از او خواست که به من بگويد: چراغ فلسفه سنتي را روشن نگاه دارم (ص 86).

 

{ارتباط با مطهري و آشتياني و …}
نصر در اينجا شرحي هم در باره ابوالحسن رفيعي قزويني و قمشه اي و عده اي ديگر به دست مي دهد و مرتب روي ارتباطش را استاد مطهري تکيه مي کند و او را به عنوان دوست نزديک خود مي شناساند. وي با اشاره به اين که استاد مطهري با هيچ يک از زبان هاي اروپايي آشنايي نداشت و براي همين نتوانست مستقيم از نوشته هاي فلسفي غربي ها استفاده کند مي گويد که ما همچنين در تعدادي از پژوهش هاي علمي و فعاليت هاي آموزشي با هم مشارکت داشتيم. از اين جمله مشارکت همزمانمان در حسينيه ارشاد و کناره گيري همزمانمان از آن بود. همچنين هنگام تأسيس انجمن فلسفه من با مطهري مشورت کردم و او تا پايان يکي از مشاوران انجمن فلسفه باقي ماند (ص 89).
اين ادعاي نصر چندان مورد قبول منابع ديگر نيست و بسياري معتقدند که مطهري حتي براي يک بار هم حاضر به ايراد سخنراني در آن مرکز نشد.
نصر اشاره مي کند که مطهري در همان زمان کوتاهي که در مقام رياست شوراي انقلاب بود «تلاش کرد تا از شخصيت هاي فکري و فرهنگي تا آنجا که ممکن است محافظت کند. اما اندکي پس از انقلاب ترور شد و تأملات فکري و فلسفي ارزشمندش ناتمام ماند» (ص 90)
نصر شرحي هم از سيد جلال الدين آشتياني به دست مي دهد و کارهاي تأليفي و تصحيحي او که در انجمن فلسفه به چاپ مي رسيد. نيز اشارتي به مهدي حائري دارد که روزگاري دراز در امريکا بود و در باب فلسفه اسلامي تدريس و تحقيق داشت.

نصر در بخش بازگشت به وطن، قسمتي را هم به همکاري طولاني خود با هانري کربن و ايزوتسو اختصاص داده است. کربن يک سنت گرا بود و نصر هم. با اين حال نصر شرح مي دهد که کربن از گنون و آموزه هاي او دور بود و به نحله هاي ديگر دلبستگي داشت. اما نصر تأکيد مي کند که پيوند و همکاري طولاني مدت من و کربن نقش مهمي در زندگي فلسفي من داشت (ص 96). کربن بهت زده از انقلاب ايران در سال 57 مرد.

کربن منادي انديشه سنت گرايي در ايران بود و مي کوشيد تا ايرانيان را با نقد هايي که درغرب بر ضد پوزيتويسم و تجدد وجود دارد آشنا کند. اين گرايش بر احياي فلسفه اسلامي در ايران جديد مؤثر بود. نصر به دنبال آن شرحي از کارهاي ايزوتسو به دست مي دهد، زماني که ايزوتسو به دعوت نصر به عضويت هيئت علمي انجمن فلسفه درآمد.

در اينجا نصر بار ديگر به تأسيس انجمن فلسفه به صورت مستقل پرداخته است جايي که نام دقيق ترش انجمن شاهنشاهي فلسفه بود يا به تعبير نصر به اين نام شناخته مي شد. مرکز ياد شده تحت اشراف فرح تأسيس شد. نصر پيشنهاد دهنده بود و فرح هم پذيرفت. کسي که پيشنهاد کرد آن را شاهنشاهي بخوانند نه حتي سلطنتي ، هانري کربن بود و پس از ارائه پيشنهادها شاه و شهبانو انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران را پذيرفتند. (ص 101 – 102).
نصر مي گويد که کساني عضو هيئت مديره شدند و از ميان فيلسوفان سنتي هم مطهري و آشتياني به عنوان مشاوران انجمن فعاليت داشتند. اين که استاد مطهري جزو مشاوران بوده بايد با اسناد موجود در انجمن مقايسه شود. البته آشتياني همکاري نزديک داشت و برخي از آثارش از جمله منتخاب آثار حکماي اسلامي همانجا چاپ شد. برخي هم پس از انقلاب توسط همان ناشر به چاپ رسيد.

تعدادي فيلسوف هم، خارج از ايران عضو انجمن بودند. نصر رئيس انجمن بود و دکتر هادي شريفي هم قائم مقام. کار تحقيق و پژوهش آغاز شد و انجمن طي چند سال کتابهاي متعددي را به چاپ رساند. همچنين نشريه اي به نام جاويدان خرد منتشر شد که سردبير آن هادي شريفي و پيتر ويلسون بودند.
نصر اشاره مي کند که انجمن فلسفه بعد از انقلاب همچنان به کارش ادامه داد.
مؤسسه بين المللي فلسفه با کمک همين انجمن بود که نشستي را در سال 1354 در ايران برگزار کرد و به اين ترتيب زمينه اي براي همکاري ميان فيلسوفان ايراني و غربي فراهم گرديد.

 

{فعاليت هاي فکري – فرهنگي در خارج از کشور}
نصر بخشي را به فعاليت هاي خارجي خود در زمان حضورش در ايران اختصاص داده و به همکاري هاي خود با دانشمنداني از پاکستان، مصر، لبنان و برخي ديگر از کشورها ازجمله اروپا و امريکا داده است. وي از دوستي و رفاقتش با امام موسي صدر ياد مي کند و اين که در زمان بودن وي در لبنان آنان با يکديگر رفت و آمد داشته و زماني هم که آقاي صدر به ايران مي آمده به او سر مي زده است (ص 110).

ارتباط هاي فرهنگي نصر با دانشمندان ترکيه، هند، ژاپن، استراليا و بسياري از کشورهاي ديگر در بخش هاي بدي آمده است. نصر از تلاش هايي که براي راه اندازي مطالعات ايراني در دانشگاه هاي مختلف داشته و از دربار ايران براي اين کار پول مي گرفته ياد کرده است. بخشي هم به سخنراني هاي فراوان او در دانشگاه هاي مختلف امريکا و اروپا و موضوعات آن که عمدتا مربوط به معرفي فلسفه ايراني و ترويج نگاه سنت گرايي بوده اختصاص داده شده است. بيان ماهيت علم شرقي و تفاوت آن با علم غربي از موضوعات مورد علاقه نصر بوده است. نخستين کتاب وي در اين موضوع کتاب علم و تمدن در اسلام بود که بر اساس گفته وي در همين شرح حال خودنوشت آن را برابر کتابي با عنوان علم و تمدن در چين اثر جوزف نيدهام بود. نصر در آن کتاب به نقد آراي نيدها که نوعي شرق شناسي پوزيتيويستي بود، پرداخته بود.

وي در اين بخش شرحي هم از کارهاي انتشاراتي خود به زبان هاي اروپايي و واکنش هايي که ايجاد کرده پرداخته است.
يکي ديگر از اقدامات او و دايي اش نورالدين کما که از نسل حاج شيخ فضل الله نوري بود و آن زمان سفير ايران در کانادار، ايجاد رابط ميان تهران و دانشگاه مک گيل براي ايجاد مرکزي براي مطالعات اسلامي بود که عامل اجرايي آن دکتر مهدي محقق بود. اين رابطه بعدها ادامه يافت و مثل انجمن فلسفه تا سالهاي پس از انقلاب هم ادامه داشت (118 – 119).#
تا اينجا که صفحه 132 کتاب است و تا آخرين صفحه آن يعني 157 تقريبا 25 صفحه مانده وي هنوز مطلب روشني در باره ارتباط هاي سياسي خود با دربار پهلوي بيان نکرده است.

 

{ همراهي با دربار، غربت غربي يا اقامت دوباره در امريکا}
در فصل پاياني کتاب که عنوانش غربت غربي است يعني همان نامي که به کتاب داده شده وي از آغاز غربت غربي خود يعني زماني که پس از انقلاب اسلامي در سال 1357 / 1979 آواره غرب شد و به مرور توانست جاي پايي در آنجا دست و پا کرده و به تدريج شهرتي به مراتب بيش از آنچه در گذشته داشت به دست آورد، اختصاص دارد. اين زمان او 45 ساله بوده است.
وي در آغاز اين فصل تأکيد مي کند اصلا قصد نوشتن جنبه هاي سياسي و اجتماعي از خاطرات زندگيش را ندارد؛ اما در توجيه مقام هايي که در ايران داشته است مي نويسد:
تمامي مقام هايي که من پذيرفتم نظير رياست دانشکده (ادبيات دانشگاه تهران) و دانشگاه، رياست انجمن شاهنشاهي فلسفه و رايزني فرهنگي، همگي ماهيتي فرهنگي و تعليمي داشتند. البته در کشورهايي نظير ايران هر يک از اين مقام ها، جنبه سياسي دارند اما من بدون پذيرش چنين مقام هايي که در واقع هيچ گاه مانع تدريس يا تحقيق و نوشته هاي فلسفي ام نشدند، نمي توانستم در ايران بمانم و در آن چه به انجام رساندم، موفق شوم (ص 134).
در اينجا نصر اشاره به شکاف ايجاد شده در جامعه ايران در سال 1978 مي کند، همان شکافي که منجر به تحقق انقلاب شد. او خود را جزو آن طبقه اي مي داند که مورد اعتماد دو طرف بوده است و مي گويد که همين امر شهبانو را بر آن داشت تا از من بخواهد که رياست دفتر او را بپذيريم.
به نظرم نصر از معدود کساني بود که مي توانست اين شکاف فرهنگي را در دوران پهلوي حس کند و کرد اما روحيه خاص او و مناسباتش با دربار و نيز تربيت اشرافيش مانع از آن شد که بتواند در اين باره به يک دورانديشي عالمانه برسد. اين در حالي بود که برخي از شاگردانش به آن رسيدند.
بايد گفت، درست زماني که دربار پهلوي تلاش مي کرد تا مثلا شريف امامي را نخست وزير کند به اعتبار آن که از خانواده روحاني بود و با دسته اي از روحانيون آشنايي داشت، فرح هم تصور کرده است که نصر به دليل همين ارتباط مختصر با چند روحاني مي تواند در اين پروسه مورد استفاده (يا سوء استفاده) قرار گيرد، آن هم زماني که ديگر چيزي از آن سفره برجاي نمانده است.

 

{رياست دفتر فرح ؛ چرا؟}
نصر خودش مي گويد که با نصب من در مقام رياست دفتر فرح «مي خواستند تا در آن زمان يک معادله جديد قدرت را ميان دربار و مراجع ديني ايجاد کنند و احساس شد که من از معدود افرادي هستم که مورد اعتماد دو طرف مي باشم» (ص 134).
نصر رياست دفتر فرح را هم از آن روي مي داند که سرپرستي اکثر فعاليت هاي فرهنگي کشور را بر عهده داشت و مي افزايد که آن درخواست را با رغبت قبول کرده است. چرا که از سالها پيش از آن هم با او همکاري داشته است (ص 135).

اندکي بعد از آن ناآراميها آغاز شد و نصر در روزهاي بحراني و به عباراتي پاياني رژيم مقرر شد تا از طرف فرح به عنوان نماينده ايران در افتتاح نمايشگاه هنر ايراني به توکيو برود. نصر بدان دليل که ابتدا در لندن براي دخترش مدرسه اي بيابد و از آنجا به توکيو برود عازم لندن شد. اما با شنيدن خبر تأخير آن نمايشگاه از يک طرف و آشفتگي اوضاع ايران از طرف ديگر همان جا ماند. اين همان رفتني بود که جان وي را از خطراتي که او را تهديد مي کرد نجات داد.

نصر مي نويسد: به خاطر موقعيتي که به عنوان رئيس دفتر فرح داشتم خانه ام غارت شد و کتابخانه و يادداشتهاي تحقيقاتي ام مصادره شدند و از بين رفتند يا دست کم به همراه تمامي اموالم منتقل شدند (ص 136).
نصر خواسته است تا حضور خود را در دربار پهلوي با همان استدلالي که گذشت توجيه کند.
شايد کساني آن توجيه را بپذيرند و کساني نه. اما او مي توانست منصفانه تر در آن باره سخن بگويد تا اگر روزي اسناد و مدارک جديدي در باره نوع مناسبات وي با دربار پهلوي انتشار يافت، تعارضي در اذهان کساني که اين نوشته را خوانده اند و با آن اسناد برابر مي کنند، ايجاد نشود.
از اين پس شرح حال نصر در خارج از ايران و در واقع در غربت غربي است. وي توضيح مي دهد که چگونه زندگي جديد خود را آغاز کرده و در کدام مراکز دانشگاهي به فعاليت پرداخته و عاقبت در دانشگاه جورج تاون واشنگتن استقرار يافته است.

 

{ادامه تفکر سنتي و توليدات جديد}
اين زمان نصر، با ادامه همان گرايش سنت گرايانه خود، يکسره به تحقيق و نگارش و سخنراني و تدريس مي پردازد. آثار زيادي که جمع بندي سخنراني ها و جلسات درس و يا تأليفات مستقل است منتشر مي شود و حتي بسياري از آنها آرام آرام به زبان فارسي هم ترجمه مي شود.
بايد گفت بالا گرفتن جدال هاي شرق و غرب پس از نابودي مارکسيسم و جايگزيني رقابت اسلام و غرب زمينه کارهاي علمي نصر را توسعه داد. اکنون او به عنوان مدافع اسلام سنتي مي کوشد تا با غرب کنار بيايد و همان گونه که زماني آن را با انديشه هاي سلطنتي هماهنگ مي ساخت با آموزه هاي جديد غربي هم تلفيق دهد. با اين حال علاقه وي به اسلام و انديشه هاي ديني از همان نوعي که خودش مي پسنديد، در وي باقي است.
شخصيت نصر را بايد در حد يک اشرافي تربيت شده در يک خاندان کهن اما متجدد وصف کرد، شخصيتي که وي با نبوغ خود آن را پرورش داده و نوآوري هاي فراوان در آن ارائه کرده است.
نصر شرحي از فعاليت هاي علمي خود در سالها ي اخير به دست مي دهد. هميچنين از سفرهايش به کشورهاي مختلف از جمله کشورهاي اسلامي ياد مي کند. سفر به مصر براي وي جنبه معنوي دارد و او در حرم رأس الحسين مي تواند خلاء عاطفي ناشي از جدايي از ايران را تا حدودي جبران کند (ص 151). وي در جاي ديگري هم نوشته است: طي سالهاي غربتم در غرب، قاهره، خانه اصلي روحي من در جهان اسلام بود (ص 26).
نصر از اين که بعد از انقلاب نتوانسته به ايران بيايد ياد کرده اما مي افزايد که به تدريج مقالاتي از او در فارسي انتشار يافته و آثارش به اين زبان ترجمه و منتشر مي شود. وي تأکيد مي کند: شايد هيچ کشور اسلامي ديگري وجود ندارد که به اندازه ايران به فلسفه اسلامي و غربي علاقمند باشد. او مي گويد گرچه به صورت فيزيکي در ايران نيست اما در مجموعه در بسياري از فعاليت هاي علمي شرکت داشته است (ص 153). اين نکته درست است. آثار او در سالهاي اخير موجي ايجاد کرده که دست کم براي کاستن از تأثير انديشه هاي غربگرايانه سروش مؤثر بوده و ريشه هاي فلسفي جامعه ايراني را استوارتر کرده است.
نصر هيچگاه در مباحث فلسفي در حد يک تئوريسين دور از واقع باقي نمانده و همواره تلاش کرده است تا نظريات خود را در عرصه عمل، به صورت تجربي ارائه دهد.
کتاب بسيار عالي او با عنوان «جوان مسلمان و دنياي متجدد» اثري بود که وي براي دانشجويان مسلمان ساکن در غرب نوشت تا با زباني ساده آنان را با انديشه فلسفي غرب و تفاوتش با اسلام آشنا سازد.
نصر در آخرين عبارات کتاب مي گويد که مهم ترين دغدغه او همچنان جستجوي معرفت است و همچنان ورد زبانش همان دعاي سنتي که رب زدني علما.
پايان بخش کتاب کتابشناسي دکتر نصر است که مشتمل بر تمام يا دست کم بسياري از نوشته هاي او از مقاله و کتاب به زبان هاي مختلف است يک کتابشناسي جامع که مي تواند براي علاقمندان به آثار نصر بسيار سودمند باشد.

 

زندگینامه محمدمهدى فولادوند(1299-1387ه ش)

محمدمهدى فولادوند، نوه آيت ‏الله محسن اراكى و فرزند مرحوم حسين بختيارى است كه در اول دى 1299 ش در اراك متولد شد. وى در سن 12 سالگى به تهران آمد و در سال 1318 از مدرسه دارالفنون تهران موفق به اخذ درجه ادبى آن زمان شد و به دانشكده حقوق دانشگاه تهران راه يافت. از آنجا كه تمايلات ادبى و عرفانى او هماهنگ با رشته حقوق نبود، او در شهريور 1329 عازم فرانسه شد.

فولادوند در مدت 14 سال در پاريس، دانشگاه سوربن به تحصيل در رشته ادبيات هنر، فلسفه و زبان‏شناسى عرب پرداخت و پس از اتمام و مدرسه السنه شريفه پاريس و معهدالاسلاميه( دانشگاه سوربن) در ضمن انتشار آثار خود به مسافرت و پژوهش پرداخت و رساله دكتراى خود را كه درباره عمر خيام بود، به جهاتى در خارج از دانشگاه به پايان رسانيد.

وى به اكثر كشورهاى اروپايى، مصر و آسيا مسافرت كرد و به ويژه از آلمان، لهستان، هلند، اتريش، ايتاليا، سوييس، تركيه و عراق را ديدن كرد. در سال 1344 ش به عنوان عضو دايمى انجمن نويسندگان فرانسه زبان و عضو وابسته انجمن شعراى فرانسه برگزيده شد.

فولادوند متجاوز از 120 بار موزه لوور را ديدن كرد و دو هزار سخنرانى را در سوربن و كلژد فرانس دنبال كرده است.

مرحوم فولادوند در آبان سال 1344 ش به تهران بازگشت و در اكثر دانشگاه‏ها و موسسات آموزش عالى كشور؛ از جمله هنركده هنرهاى دراماتيك و هنرهاى زيباى تهران و مدرسه عالى ادبيات و زبان‏هاى خارجه علوم تربيتى به تدريس دروس مختلف فلسفه، زيباشناسى، ادبيات، فرانسه، تاريخ مذاهب، فرهنگ و تمدن پرداخت.

وى همچنين يكى از اعضاى برجسته انجمن فلسفى ايران و علوم انسانى( وابسته به يونسكو) بود.

مرحوم فولادوند در سال 1324 ش قديمى‏ترين انجمن فسلفى را در تهران تشكيل داد. در تمام آثار فولادوند رد پاى از تصوف تصوف راستين اسلامى به چشم مى‏خورد.

فولادوند ضمن آشنايى عميق و تسلط وافر بر زبان‏هاى فرانسه، عربى و آشنايى با انگليسى آشنا شد. مجموعه آثارى وى بيش از 40 مجلد كتاب است. آثار فرانسه او مايه ستايش ژنرال دوگول، شوايستر، فرانسو امورياك، هانرى، دمتنرلان، ژان ككتو، مور و سوريو ونوه، والرى و آكادمى‏هاى فرانسه، سويس و كانادا واقع شده است.

همچنين ترجمه قرآن وى به زبان فارسى از ممتازترين ترجمه ‏هاى پنجاه سال اخير معرفى شده و جايزه و پنج لوح تقدير به‏دست آورده كه اميد است، در سطح بين المللى مطرح شود. ديوان اشعار فارسى مرحوم فولادوند به 20 هزار بيت و به زبان فرانسه 700 صفحه سر مى‏زند و در زبان فارسى مهدا تخلص مى‏كرد.

ترجمه محمدمهدى فولادوند از متن قرآن در سال 1345 ش در تهران تحت عنوان جزوه‏اى به نام گل‏هايى از قرآن به چاپ رسيد و چون در آن تاريخ جز ترجمه تفسير گونه مرحوم قمشه ‏اى و مرحوم ابوالقاسم پاينده ترجمه فارسى ديگرى از كلام ‏الله مجيد در دسترس وجود نداشت، همان جزوه كوچك مورد اقبال شايان قرا گرفت و محمدعلى جمال‏زاده نامه‏اى قريب به شانزده صفحه در تجليل و تشويق مترجم نوشت و از او خواست تا اين كار را تا پايان قرآن ادامه و همت به خرج دهد.

ترجمه قرآن مرحوم فولادوند در سال 1373 از سوى دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى با تحقيق، بررسى و ويرايش حجج اسلام محمدرضا انصارى محلاتى و سيدمهدى برهانى منتشرشده است.

آثار

از آثار محمدمهدى فولادوند مى ‏توان به

  1. ترجمه رباعيات عمر خيام در سال 1960،
  2. منتخب اشعار و نوشته ‏هاى فرانسه طبع ژنو 1963 به فرانسه ناياب،
  3. درجست و جوى زيبايى( هيدا)،
  4. سنفونى‏ها طبع وزارت فرهنگ به فرانسه ناياب،
  5. زن در انديشه خدا،
  6. طبع جديد ترجمه رباعيات خيام به فرانسه به انضمام خيام ‏شناسى( مأخذ و مطالب جديد درباره خيام و رباعيات منسوب به او)،
  7. نخستين درس زيبايى شناسى( دهخدا)،
  8. چگونه قرآن را به فارسى ترجمه كنيم؟،
  9. زيباترين اشعار فرانسه ناياب،
  10. انسان مسئول و تاريخ‏ساز ترجمه از عربى بنياد قرآن ناياب،
  11. آفرينش هنرى در قرآن،
  12. از ژرفاى قرآن بيناد قرآن،
  13. قرآن و نسل امروز بنياد قرآن،
  14. نقدى بر ماركس انتشارات البرز ناياب،
  15. خدا را ديدم ترجمه از عربى،
  16. سفرى از شك تا ايمان ترجمه از عربى،
  17. دوم انتشارات ياسر،
  18. اقتصادنا( ترجمه جديد با معادل‏هاى فارسى) بنياد علوم اسلامى،
  19. ترجمه برخى از ادعيه و دعاى كميل به فرانسه و فارسى ادبى،
  20. مجموعه اشعار ومقالات وآثار فرانسه و فارسى مولف در دست جمع‏آورى است،
  21. قرآن به فارسى( ترجمه دقيق) انتشارات مطالعات تاريخى و معارف قرآنى قم خيابان ارم،
  22. خدا و علم مصاحبه ژان با دو فيزيك‏دان( ترجمه از فرانسه)،
  23. صلح و شمشير( حمايت از صلح و همزيستى مسالمت‏آميز( به زبان فرانسه)،
  24. ترجمه دقيق مادام بووارى به فارسى انتشارات جامى،
  25. حافظ دل‏ها نه نسخه بدل‏ها،
  26. ترجمه دعاى كميل به فرانسه با مقدمه( انتشارات بين الملل)،
  27. در حريم نور 2 جلد، خيام‏شناسى،
  28. ترجمه جديد نهج ‏البلاغه انتشارات صائب،
  29. حافظ در آستان وحى

اشاره كرد.

استاد بهاءالدين خرمشاهى در توصيف ترجمه فولادوند مى‏نويسد: بدون اغراق ترجمه فولادوند از بهترين ترجمه ‏هاى موجود به زيان فارسى است. ترجمه استاد فولادوند ترجمه ‏اى است، به فارسى امروزى و بدون گرايش‏هاى خاص افراطى است؛ يعنى نه فارسى گرايى مفرط دارد، نه عربى گرايى مفرط. علاوه بر اين يكى از ويژگى‏هاى كم نظير ترجمه حاضر، همت مترجم در ارائه يك ترجمه آهنگين در سوره‏هاى مكى انتهاى قرآن است.

رحلت

شايان ذكر است، محمدمهدى فولادوند، مترجم و خادم قرآن كريم بامداد سه شنبه 15 مرداد در سن 88 سالگى پس از تحمل سال‏ها رنج و بيمارى در منزل خود به جوار رحمت الهى شتافت. پيكر وى 16 مرداد ساعت 9 از مقابل خبرگزارى قرآنى ايران( ايكنا) به سمت دانشگاه تهران تشييع و سپس به خاك سپرده مى‏شود.

(هيئت علمى دارالقرآن الكريم( دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى)