بخش اول : درباره مرگ
فصل اول : ویژگیهاى مرگ
مرگ از اسرار است
مرگ یکى از اسرار خلقت است ، یکى از رازهاى حل نشده است که بشر هنوز نتوانسته به اصل آن پى ببرد، آگاهى از اسرار مرگ یکى از مشکلات علم به حساب مى آید، همان طور که اصل حیات و زندگى نیز از اسرار و رموز مى باشد.
بشرى که هنوز از حقیقت ((حیات ،)) که هم اکنون ، در پرتو آن به لذت بردن و برخوردار شدن از شئون زندگى مشغول است ، اطلاع درستى ندارد، طبیعى است که از حقیقت ((مرگ )) که هنوز به آن نرسیده و طعم آن را نچشیده است اطلاع صحیحى نخواهد داشت .
دنیا هنوز نتوانسته است به راز حیات و پیدایش موجود زنده پى ببرد؟ نتوانسته است بفهمد چگونه مى شود موجود زنده اى که ترکیبات بدن او (از قبیل آب ، خاک ، آهک و مواد معدنى دیگر) که به اندازه معینى است ، هنگامى که مرگش فرا مى رسد، بدون آن که از ترکیبات جسمانى او چیزى کم شود، از حرکت و جنبش باز مى ماند؟
در همین ((بدن )) که قرن ها است دانشمندان ، روى آن کار مى کنند و با وسایل و ابزار دقیق فنى به مطالعات و موشکافى هاى عمیق علمى پرداخته و در اعماق آن فرو رفته اند، با این حال به بسیارى از اسرار آن نتوانسته اند پى ببرند! رمز بسیارى از امراض و راه هاى علاج بر آنان مجهول مانده است .
شاهد روشن آن ، پى گیرى هاى مداوم دانشمندان براى تحقیقات بیشتر طبى و توسعه تاءسیسات مربوط به تشریح بدن و علم وظائف الاعضاء است .
آیا بشر با این جهل وسیعى که نسبت به ((بدن )) خود دارد چگونه مى تواند در مقام شناسایى حقیقت ((روح )) که غیر از ((بدن )) است و آفرینش آن ، آفرینش دیگر و طرز خلقت آن ، طرز مخصوصى است اظهار علم و اطلاع نماید؟ تا چه رسد به این که بخواهد درباره ((مرگ )) که یکى از آثارش جدایى ((روح )) از بدن است ، اظهار علم و اطلاع کند.
ما قسمت مهمى از عمر خود را در خواب به سر مى بریم و هنوز حقیقت آن را نفهمیده ایم ، نمى دانیم چگونه به خواب مى رویم و چگونه خواب مى بینیم . بسا در عالم خواب با صحنه هاى سرورانگیز و یا هراس ناک روبه رو مى شویم . احیانا حوادثى را که هنوز واقع نشده و در آینده واقع خواهد شد در خواب مى بینیم !؟ سپس به همانگونه که در خواب دیده ایم در بیدارى مشاهده مى نمائیم و با خود مى اندیشیم ، راستى حقیقت ((خواب )) چیست ؟ ((خواب دیدن )) یعنى چه ؟ انسان چگونه در خواب از وقایع آینده عمرش باخبر مى شود و آن چه را هنوز واقع نشده است در خواب مى بیند؟
هنگامى که از درک حقیقت خواب ناتوانیم چگونه مى توانیم از مرگى که در مدت عمر فقط یک مرتبه به سراغمان مى آید اطلاع صحیحى داشته باشیم ؟
این ها مسائل مبهم و پیچیده اى است که متفکرترین مغزها و کاوش گران علمى نیز از یافتن جواب قاطع و محکم آن ها ناتوانند.
مرگ قانونى عمومى
آن طور که از آیات قرآن و روایات معصوم علیهم السلام به دست مى آید و در طول تاریخ عالم خلقت تجربه شده است ، مرگ قانونى عمومى است ، سرنوشتى که براى همه انسان ها، همه موجودات زنده و بلکه همه موجودات غیر زنده حتمى و ثابت است . قرآن در این رابطه مى فرماید:کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون
((هر انسانى مرگ را مى چشد، سپس به سوى ما باز مى گردید)).
آیه به قانونى اشاره مى کند که بر تمام موجودات زنده جهان حاکم است . مى گوید: تمام زندگان ، خواه ناخواه روزى مرگ را خواهند چشید.
اگر چه بسیارى از مردم مایل اند، فناپذیرى خود را فراموش کنند. ولى این واقعیتى است که اگر ما آن را فراموش کنیم هرگز ما را فراموش نخواهد کرد، حیات و زندگى این جهان ، بالاخره پایانى دارد، روزى مى رسد که مرگ به سراغ هر کسى خواهد آمد و ناچار از این جهان رخت برخواهد بست .
این جهان ، سراى جاویدانى براى هیچ کس نیست ، بعضى زودتر و بعضى دیرتر باید بروند، فراق دوستان ، فرزندان و خویشان به هر حال تحقق مى یابد
که هر نفس کو آمد حیات
چشد شربت نیستى و ممات
دو روزى چو از زندگانى گذشت
به سوى خدا باز خواهید گشت
اصولا انسان در هر چیز شک و تردید کند، در مرگ نمى تواند تردید نماید. تمام اهل آسمان ها و زمین مى میرند، همه موجودات زنده در کام مرگ فرو مى روند، همه مخلوقات بدون استثنا اجل و سرآمدى دارند که لحظه اى در آن تاءخیر نیست ، ادعاى خلود و جاودانگى مردم درباره یکدیگر یا رهبران خود تعارف هاى بى محتوایى بیش نیست ، کدام خلود؟ کدام جاودانگى ؟ در حالى که همه انبیاء این راه را پیموده اند و همگى بدون استثنا از این گذرگاه گذشتند.
در حدیثى آمده است : وقتى آیه شریفه کل من علیها فان ((تمام کسانى که بر روى زمین هستند فانى مى شوند)) نازل شد ملائکه گفتند:
فرمان مرگ اهل زمین صادر شد!
هر آن کس که روى زمین پا به جاست
سرانجام او نیستى و فناست
و هنگامى که آیه کل نفس ذائقه الموت ((هر انسانى مرگ را مى چشد)). نازل گشت ، فرشتگان گفتند: ((فرمان مرگ ما نیز صادر شد!))
و راجع به مرگ عمومى تمام موجودات جهان مى فرماید:کل شى ء هالک الا وجهه
((همه چیز این جهان فانى و نابود مى شود جز ذات پاک و بى همتاى او)).
این آیات ، هشدارى به همه انسانها در طول تاریخ است ، که از این سرنوشت و قانون عمومى و قطعى غافل نشوند. دائما به فکر مرگ باشند که غفلت از آن ، خطراتى براى دین و دنیا و آخرت انسان به بار مى آورد.
باید این را بدانیم که مرگ نعمتى از جانب خدا و سرنوشتى حتمى است که براى همه نوشته شده و خوب هم نوشته است . در این باره چنین باید گفت :
این سخن باید به آب زر نوشت
گر رود سر بر نگردد سرنوشت
سر نوشت ما به دست خود نوشت
خوشنویس است او نخواهد بد نوشت
مرگ شکننده لذت ها
به یاد مرگ و سراى بعد از آن (عالم برزخ و قیامت ) بودن ، بهترین موعظه و سازنده ترین اندرز براى هر انسان است و توجه داشتن به آن ، اثر عمیقى در شکستن شهوات و پایان دادن به آرزوهاى دور و زدودن زنگار از آئینه دل دارد. غفلت نمودن از مرگ ، انسان را به پستى ، بى باکى ، بى دینى و بى غیرتى مى کشاند، قلب را مى میراند و او را از هر حیوانى گمراه تر و فرومایه تر مى کند.
در روایات از معصوم علیهم السلام وارد شده : انسان زیرک و مؤ من کسانى است که دائما به یاد مرگ باشد و هیچ وقت از آن غفلت نکند. به چند روایت توجه کنیم .
۱ – از حضرت رسول صلى الله علیه و آله سئوال کردند: زیرک ترین مؤ منان چه کسانى هستند؟ فرمود: کسى که بیشتر به یاد مرگ بوده و خود را براى آن آماده کند.
۲ – نیز از آن حضرت سئوال کردند: زاهدترین مردم کیست ؟ فرمود: کسى که قبر و عذاب هاى آن را از یاد نبرد، فریب زینت هاى دنیا را نخورد، سراى جاودان را بر این دنیاى زودگذر برگزیند، فردا را از عمر خود حساب نکند و خود را آماده مرگ نماید.
۳ – هم چنین فرمود: زیاد به فکر نابودکننده لذت ها باشید. عرض شد: یا رسول الله ! آن چیست ؟ در پاسخ فرمود: مرگ است . آن کسى که به حقیقت ، از مرگ یاد مى کند در وسعت و گشایش زندگى باشد، غرورش برطرف شود، دنیا بروى تنگ گردد، اگر در مضیقه و سختى باشد با یاد مرگ ، از فشار فکرى رهایى یابد و دنیا در نظرش وسیع و گسترده شود.
۴ – از امام صادق علیه السلام در این باره نقل شده : به یاد مرگ بودن ، خواهش ها و هوس هاى نفسانى و شهوتهاى سرکش را در درون آدمى ، مى میراند و ریشه هاى غفلت را از دل مى کند، قلب و دل را به وعده هاى الهى نیرو مى بخشد، طبع و خوى بندگى را در نهاد انسان نرمى مى دهد و لطافت مى آفریند، نشانه هاى هواپرستى و رنگ و رنگارهاى دل باختگى به دنیا را در هم مى شکند، شعله هاى حرص و طمع را خاموش مى کند، دنیا را در نظر انسان پست و کوچک مى گرداند. این است معنى سخن پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله که فرمود: ((یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است .))
به فکر مرگ بودن ، انسان را از گناه باز مى دارد، او را به سوى کارهاى نیک فرا مى خواند، ایمان را در دل مى آفریند، به زندگى و حیات انسان معنى و جهت مى دهد.
خیر و خوشبختى براى آن کسى است که ملائکه هنگام آمدن مرگ او را تکریم و احترام کنند و به شایستگى بدرقه نمایند.
خداوند متعال ، ((مرگ )) و حیات را در چند جاى قرآن فقط به خود نسبت مى دهد. در یک جاى آن فرموده :
له ملک السموات و الارض لا الله الا هو یحیى و یمیت
((خداوندى که حکومت آسمان ها و زمین از آن او است ، خداوندى که معبودى شایسته پرستش جز او وجود ندارد، خداوند، زنده مى کند و مى میراند و نظام حیات و مرگ به فرمان او است )).
در آیه دیگر مى فرماید:
و الله یحیى و یمیت و الله تعلمون بصیر
((خداوند، زنده مى کند و مى میراند (و بهر حال مرگ و حیات به دست او است .) و خداوند، از همه اعمال بندگان با خبر است )).
فقط در یکى از آیات به علت مرگ و حیات انسان اشاره کوتاهى مى کند. آن جا که مى فرماید:
الذى خلق الموت والحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور
(( (خداوند) آن کسى است که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل مى کند و او عزیز و غفور است .))
در آیه ، نخست آفرینش مرگ و حیات را به عنوان نشانه قدرت بى پایانش معرفى مى کند. سپس مى فرماید:
هدف از این آفرینش ، حسن عمل است . آزمایشى که به عنوان انسان ها و هدایت به سوى قرب پروردگار خواهد بود.
ثانیا، دنیا را به عنوان یک میدان آزمایش معرفى کرده است ، میدانى براى آزمایش ((بهترین افراد از نظر عمل )) و طبعا کارت (عمل بهتر و خالص تر، زهد فزون تر، عقل و خرد کامل تر، خداترسى قوى تر، عمل کرد بیشتر به اوامر و نواهى خدا، بیشتر به یاد و آماده مرگ بودن و تهیه زاد و توشه براى مسافرت به سوى آخرت که همه این ها از مصادیق حسن عمل است .)
مرگ به دست کیست ؟
درباره این که مرگ به دست کیست و چه کسى یا چه کسانى جان هاى انسان ها را مى گیرند؟ مطالبى را بیان مى کنم . قرآن مجید، مرگ و گرفتن جان ها را به سه طایفه نسبت مى دهد و مسئولیت آن را با سه کس مى داند.
۱ – مسئولیت آن با خداست . او جان مخلوقات را مى گیرد. قرآن در این باره مى فرماید:
الله یتوفى الانفس حین موتها
((خداوند جان (مخلوقات را) به هنگام مرگ مى گیرد)).
۲ – نسبت مرگ با ملک الموت است . قرآن در این باره مى فرماید:
قل یتوفاکم ملک الموت الذى و کل بکم
(اى پیامبر به مردم ) ((بگو: ملک الموت ماءمور (گرفتن جان شماست ) و روح شما را مى گیرد، سپس به سوى پروردگارتان باز مى گردید)).
۳ – نسبت آن را به ملائکه داده است . در یک جا مى فرماید:
الذین تتوفاهم الملائکه طیبین
(پرهیزکاران ) ((کسانى هستند که فرشتگان جانشان را مى ستانند در حالى که طیب و پاکیزه اند از همه بدى ها و زشتى ها)).
در جاى دیگر مى فرماید:
الذین تتو فاهم الملائکه ظالمى انفسهم
(کافران ) ((کسانى هستند که فرشتگان جانشان را مى گیرند در حالى که بر خویشتن ستم کرده اند)).
چگونه مى شود که مرگ را گاهى به خدا و گاهى به ملک الموت و گاهى به ملائکه نسبت مى دهند؟ آیا همه آنها با کمک همدیگر جان مخلوقات را مى گیرند؟ یا هر کدام جان افراد مخصوصى را مى گیرند. در این باره نظریاتى وجود دارد. از جمله :
۱ – قبض روح افراد به حسب رتبه و مقام آنان است . جان افراد کافر و مشرک ، جنایت کار و خیانت کاران ، بى دین ، و بدکاران را ملائکه مى گیرند و روح مؤ منان و زاهدان ، علما و صالحان را ملک الموت و روح دوستان و مقربان الهى را خدا مى گیرد.
۲ – از امام صادق علیه السلام درباره گرفتن جان افراد سئوال شد: با توجه به این که در یک زمان ، بسیارى از مردم در اطراف جهان از دنیا مى روند که شمارش آنها را جز خدا نداند، اگر تنها ملک الموت قبض روح مى کند با آیات یاد شده چگونه ممکن است ؟
فرمود: خداوند براى ملک الموت دستیاران و کمک کارانى از فرشتگان را قرار داده است که آنها جانها را از طرف ملک الموت مى گیرند، ملک الموت هم علاوه بر جان هایى که خود گرفته است جانهاى دیگرى که ملائکه گرفته اند را نیز مى گیرد و همه آنها را خداوند متعال از ملک الموت مى گیرد و به سوى خود مى برد. آیات ذکر شده منافات با هم ندارند؛ زیرا ملک الموت و ملائکه همه فرمان برداران حق و مجریان دستورات او هستند.
این قضیه درست مانند وزیر کشور و استاندار و فرمانداران اوست . وزیر کشور استاندارى را به نمایندگى از جانب خود انتخاب مى کند و استاندار هم فرماندارانى را براى اجراى دستورات و انجام کارها و نیازها ماءموریت مى دهد و آنان را به نقاط مختلف مى فرستد.
۳ – در اخبار آمده است : ملک الموت ما بین زمین و آسمان قرار دارد، اعوان و انصارش روح انسان ها را از جاى خودشان مى گیرند تا وقتى به گلوى آنان رسید. در این هنگام ملک الموت روح ها را مى گیرد و از بدن ها خارج مى کند و به سوى خدا مى برد.
در این اخبار مى گوید: اول ملائکه جانها را مى گیرند و تا گلو مى رسانند بعد ملک الموت آنان را از بدن خارج مى کند که هر دو در گرفتن روح دخالت دارند.
۴ – نقل شده است : براى ملک الموت حربه و سلاحى است که بزرگى آن ، از مغرب تا مشرق مى باشد و او بر تمام جهان احاطه دارد و همه مردم را مى تواند در یک لحظه مشاهده کند. هیچ خانه اى نیست مگر آن که ملک الموت روزى دو مرتبه با اهل آن دیدار مى کند. وقتى دید انسانى مرگش نزدیک شده است ، با آن سلاحى که در دست دارد بر سر او مى زند و مى گوید: (به هوش باش ) الان لشکرهاى مرگ به دیدن تو مى آیند.
در این حدیث مى گوید: اول ملک الموت با ضربه بر سر انسان مى زند و بعد ملائکه براى قبض روح او آماده مى شوند.
۵ – عده اى گفته اند: آن کس قادر بر مرگ انسان است خداوند متعال مى باشد که شریک و یاورى ندارد. او قبض روح افراد را به ملک الموت واگذار کرده است به طورى که او قدرت ندارد روحى را جلوتر یا عقب تر قبض کند. ملک الموت دستیاران و کمک کارانى دارد که آنها جانها را از جاى خود بیرون مى کشند تا به گلو رسد و ملک الموت آنها را از جسد بیرون مى آورد.
مرگ نابودى است ؟
آیا مرگ نیستى و نابودى ، فنا و انهدام ، تمام شدن و از بین رفتن است ؟ یا تحول و تغییر انتقال از جایى به جایى و از جهانى به جهان دیگر مى باشد؟
این پرسش ، همواره براى بشر مطرح بوده و هست و خواهد بود که هر کسى مایل است پاسخ آن را بیابد و باید به پاسخى که دیگران داده اند، ایمان و اعتقاد پیدا کند.
در این باره چهار جواب وجود دارد: اجمالا به آنها اشاره مى شود.
۱ – عده اى قائل اند: مرگ ، از بین رفتن و نابود شدن است ، حشر و نشر و حساب و کتابى بعد از آن نیست ، عاقبتى براى کارهاى خوب و بد وجود ندارد. آنها چنین فکر مى کنند که : مرگ انسان مانند مرگ حیوانات و گیاهان و درختان است که بعد از مردن و خشک شدن براى همیشه از بین مى روند.
۲ – بعضى دیگر چنین مى گویند: انسان وقتى مرد از بین مى رود و حساب و کتابى براى او در کار نیست ، ثواب و عقابى در قبر نخواهد داشت ، اما در قیامت زنده مى شود و در قبال اعمال نیک و بد پاداش و عقاب مى بیند.
۳ – طایفه سوم مى گویند: انسان بعد از مرگ جسمش خاک مى شود، از بین مى رود و دیگر زنده نمى شود، اما روحش باقى مى ماند، پاداش و جزا مى گیرد و عذاب و عقاب مى شود. این سه جواب باطل است و اعتمادى به آنها نیست .
۴ – جواب چهارم : که درست و حق است و آیات و روایات هم موید آن مى باشند این که : مردن : نابود شدن نیست بلکه تحول ، تغییر و انتقال از جایى به جایى و از جهانى به جهانى دیگر است . مى گویند: مرگ فنا و عدم نیست ، بلکه رفتن از نشئه اى به نشئه دیگر است .
همانگونه که چشم به جهان گشودن را ((تولد)) مى نامیم ، به انتقال از این دنیا به عالم دیگر ((مرگ )) مى گوییم . تولد و مرگ از این نظر هیچ تفاوتى با هم ندارند. هر دو، انتقال از مرتبه ناقص به مرتبه کامل تر است . این انتقال براى هر موجودى ، از جمله انسان ، لحظه به لحظه پیدا مى شود.
حیات انسان در این مرگ و انتقال ، رو به کمال ست . یعنى ، از این حرکت و انتقال نقص و ضررى به او نمى رسد و چیزى از او کم و کاسته نمى شود، بله این حرکت و انتقال (تولد و مرگ ) مرتبا تکامل و ترقى پیدا مى کند.
به عبارت دیگر: مرگ انسان مانند تولد طفل است . دنیا با تمام وسعت و زیباییش ، با تمام حسن و جمالش در حقیقت نسبت به عالم آخرت ، هم چون شکم مادر نسبت به دنیا است . اما همان گونه که تا طفل پا به جهان نگذاشته از واقعیت جهان خارج آگاه نمى شود، غالبا انسان نیز تا هنگام مرگ با عالم آخرت بیگانه است .
پیامبر اسلام (ص ) در این باره مى فرماید: شما براى نابودى آفریده نشده اید! بلکه براى این آفریده شده اید که همیشه باقى باشید. نهایت آن که همواره از مرحله اى به مرحله دیگر در حال انتقال و تکامل خواهید بود.
مرگ دریچه اى به عالم بقا
گرچه نام مرگ ، براى بسیارى هول انگیز و وحشت ناک است ، ولى از نظر اسلام چهره دیگرى دارد؛ چرا که مرگ گذرگاهى است به جهان دیگر و در حقیقت ((تولد دوم )) به حساب مى آید.
نوزاد هنگام تولد به شدت مى گرید. شاید گمان مى کند دارد از بین مى رود و نابود مى شود، در حالى که به جهانى بسیار وسیع تر از شکم مادر وارد مى گردد.
به عبارت دیگر: در نظر پیروان مکتب انبیاء زندگى مردم در دنیا، همانند زندگى جنین در شکم مادر است !؟ مرگ آدمى هم به منزله ولادت دوم مى باشد
دوران زندگى جنین در رحم مادر، موقت و زندگى انسان نیز در دنیا موقت است . جنین با تولد از مادر، محیط محدود رحم را ترک مى کند و به محیط وسیع دنیا قدم مى گذارد. جفتش را که در رحم با او همراه بود از وى جدا مى کنند و به خاک مى سپارند و خودش به زندگى ادامه مى دهد.
انسان نیز با مردن ، از تنگناى رحم دنیا بیرون مى رود، بدنش را که به منزله جفت او است به قبر مى سپارند. در آن جا بدن متلاشى مى گردد و روحش به عالم وسیع تر و عالى ترى انتقال مى یابد.
قبل از تولد جنین ، قابله اى مهربان و خویشانى با محبت ، به انتظار ورود کودک نشسته اند که به محض خروج از ((رحم )) مادر، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند. در میان لفافه اى نرم و لطیف پیچیده و در آغوش پر مهر خود بخوابانند.
همین طور قبل از مردن انسان ، غسال و خویشان با مهر و محبت ، به انتظار خروج او از رحم دنیا نشسته اند که به مجرد خروج ، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند و در پارچه و لفافه اى سفید و تمیز پیچیده و در آغوش قبر بخوابانند.
طفل ، قبل از تولد نمى داند ((ولادت )) یعنى چه ؟ با متولد شدن چه مى شود و سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اوضاع و احوال و اشخاصى روبه رو مى گردد؟ روى دست چه افرادى قرار مى گیرد، افرادى با مهر و محبت یا افرادى با خشم و غضب . قبل از مردن ، انسان نمى داند ((مرگ )) یعنى چه ؟ بعد از مرگ چه مى شود؟ سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اشخاصى رو به رو مى گردد؟ در اختیار چه فرشتگانى قرار مى گیرد. فرشتگان رحمت و یا فرشتگان غضب ؟
مرگ چیست ؟
یکى از مسایلى که هنوز براى عده زیادى از مردم جهان حل نشده و معنى آن روشن نگردیده است ، مسئله ((مرگ )) و حقیقت آن مى باشد. از این جهت است که مردم از آن مى ترسند و از شنیدن نامش کراهت دارند. اما همه آنان مى خواهند بدانند که حقیقت مرگ چیست ؟
درباره حقیقت ((مرگ )) نظرات مختلفى وجود دارد بسیارى از دانشمندان براى روشن کردن آن ، مثالهاى گوناگونى زده اند. در آینده به چند نمونه از آنها اشاره مى کنیم :
به طور کلى معنى و حقیقت ((مرگ )) عبارت است از جدا شدن روح از بدن و بریده شدن علاقه آن دو از یکدیگر، وقتى بین روح و بدن ارتباط و علاقه باشد انسان حیات دارد. اما وقتى این ارتباط بریده شد و روح از بدن جدا گردید ((مرگ )) حتمى است .
وقتى بین آن دو، ارتباط و علاقه باشد انسان حرکت مى کند، چشمش مى بیند، گوشش مى شنود، قلبش مى زند و دست و پایش حرکت مى کند و آن چه سبب این کارها مى شود روح است ، در حقیقت همان روح است که همه چیز را به آن نسبت مى دهند و اعضا و جوارح ابزارى در خدمت او هستند. هنگامى که انسان مى گوید چشم ، گوش ، زبان ، دست و پاى من فلان کار را مى کنند در حقیقت مقصودش از (من ) روح است ؛ زیرا روح به وسیله چشم مى بیند، به وسیله گوش مى شنود، به وسیله زبان تکلم مى کند، به وسیله مغز درک مى نماید، به وسیله پا حرکت مى کند و به وسیله دست کارهایى را انجام مى دهد. اگر این وسائل نباشد روح به تنهایى نمى تواند کارى انجام دهد.
اما وقتى روح ، ارتباط و علاقه خود را با بدن قطع مى کند، آن بى حرکت مى شود و باید دفن گردد و در قبر مى پوسد و از بین مى رود، ولى این پوسیده شدن ، لطمه اى به روح او وارد نمى کند و روح همچنان باقى مى ماند و به صورت موجودى مستقل و اصیل به زندگى خود ادامه مى دهد. مثال هایى که براى حقیقت روح زده اند از این قرار است .
۱ – بعضى گفته اند: بدن و روح مانند کشتى و کشتیبان اند، جدایى ناخدا از کشتى ، ارتباط و علاقه او را از کشتى جدا مى سازد. با این که حقیقت ناخدا غیر از کشتى است نیرویى که کشتى را اداره مى کند و آن را از غرق شدن نجات مى دهد نیروى ناخداست . روح هم نسبت به بدن همان علاقه را دارد و در حقیقت روح ، بدن را رهبرى مى کند. (همانند ناخدا در رهبرى کردن کشتى ) و با جدا شدن روح ، بدن نابود مى شود.
۲ – بعضى دیگر گفته اند: روح به منزله نورى است در تاریکى تن . بدن با این نور از مجراى گوش مى شنود، از مجراى چشم مى بیند، از مجراى دهان و زبان مى گوید. همچنین حواس دیگر در بدن به برکت روح فعالیت دارند، هرگاه این ارتباط و علاقه بریده شود نور از بدن قطع مى شود.
پس ، حقیقت مرگ عبارت از بیرون رفتن نور از این محل و قرار گرفتن آن در جاى دیگر است و با رفتن روح ، بدن تاریک مى شود، چنانچه پیش از دمیدن روح تاریک بوده است .
براى روشن شدن مطلب فرض کنید: در کلبه اى که چندین سوراخ داشته باشد چراغى روشن نمایید، از این سوراخ ها نور و روشنى بیرون مى رود. این چراغ روح کلبه است ! تا زمانى که در کلبه باشد، حیات دارد و نور از سوراخ ها بیرون مى رود اما اگر چراغ را بیرون ببرید آن جا تاریک مى شود و در واقع مى میرد. پس مرگ ، جابه جا کردن چراغ و بیرون بردن آن از بدن است .
۳ – عده اى علاقه روح و بدن را به راننده و ماشین مثل زده اند، راننده ، روح و جان ماشین است و تا زمانى که راننده داخل آن باشد، ماشین روح دارد و حرکت مى کند. اما وقتى ماشینى کهنه و اوراق شد و دیگر قابل استفاده نبود راننده ، آن را ترک مى کند وقتى راننده آن را ترک نمود علاقه خود را از آن بریده است .
۴ – بعضى علاقه روح و بدن را، به اتاقى مثل زده اند که شخصى سال ها داخل آن بوده است . در این مدت شخص به اتاق علاقه پیدا کرده است . اما به مرور زمان و در اثر حوادث روزگار اتاق پوسیده و به خرابى مشرف مى شود. شخصى که در خانه ساکن است چون دیگر آن را قابل استفاده نمى بیند و مى ترسد که ناگهان بر سرش خراب شود علاقه خود را مى برد و از آن جا خارج مى شود.
جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو
گفتا چه کنم خانه فرو مى ریزد
از مثال هاى فوق مى فهمیم که علاقه و ارتباط روح و بدن از باب حلول چیزى در چیز دیگرى و مخلوط شدن چیزى به چیزى نمى باشد؛ چرا که روح مجرد است ، خارج و داخل ندارد فقط علاقه به بدن دارد و مرگ قطع علاقه از آن است .
روى همین جهت بعضى از حکما گفته اند: روح مانند پوششى است که بدن را فراگرفته باشد. هم چنان که لباس دخول و خروج ندارد، روح هم دخول و خروج ندارد، بلکه گاهى به تن پوشیده و گاهى از آن کنده مى شود. بین این دو اصلا سنخیتى نیست ((آفرین بر خدایى که دو موجود ناهماهنگ را به هم پیوسته است )).
۵ – بوعلى سینا هم ، درباره حقیقت ((مرگ )) چنین اظهار نظر مى کند: ((مرگ )) جز این نیست که روح و نفس آدمى آلات خود را که به کار گرفته است رها کند. (منظور از آلات ، همان اعضا و جوارح است که مجموع آنها را بدن مى نامند)، هم چنان که شخصى صنعت کار ابزار کار خود را ترک مى کند. روح وقتى از بدن خارج شد باقى خواهد ماند و راهى براى فنا و نابودى او نیست .
نیز مى گوید: حقیقت ((مرگ )) مفارقت روح از بدن است . این مفارقت ، به معناى فساد و نابودى روح نیست . تنها چیزى که از این مفارقت حاصل مى شود فساد ترکیب بدن و متلاشى شدن آن است . اما روح که همان ذات آدمى است هم چنان باقى مى ماند.
خلاصه : با سپرى شدن عمر و فرا رسیدن ((مرگ ))، آن چه پایان مى پذیرد حیات بدن است اما روح باقى و برقرار مى ماند و پس از ((مرگ ))، به سراى دیگر منتقل مى شود و در اقامت گاهى جدید با شرایطى نوین به حیات خود ادامه خواهد داد.
از این ملک روزى که دل بر کنم
سراپرده در ملک دیگر زنم
پس این مملکت را نباشد زوال
ز ملکى به ملکى بود انتقال
مرگ در نظر ائمه
درباره ((مرگ )) و حقیقت آن : ائمه معصوم علیهم السلام نظراتى داده و هر کدام براى فهم مردم و تقریب ذهن به نحوى ((مرگ )) را تعریف کرده اند.
به امام صادق گفتند که : ((مرگ )) را براى ما توصیف کن . فرمود: ((مرگ )) براى مؤ من بهترین بوى خوش است که آن را جلوى بینى خود برده و کشد. لذتى تمام برده و به دنبال آن به خواب مى رود و تمام درد و رنج و ناراحتى او از بین مى رود.
و براى کافر مانند مارگزیدگى و عقرب گزیدگى یا سخت تر از آن است .
بعضى مى گویند: ((مرگ )) براى کافر از بریدن بدن او با اره ، و قیچى کردن با مقراض ، و کوبیدن با سنگ ، و گذاشتن میله وسط سنگ آسیا در چشم او و به گردش در آوردن ، سخت تر است .
هم چنین امیرالمؤ منین علیه السلام خواستند که : ((مرگ )) را براى ما توصیف کن . فرمود: ((مرگ )) چیزى است که به نعمت هاى جاوید، یا به عذاب هاى دائم بشارت مى دهد، یا چیزى مبهم و نامعلوم است . دوستان و مطیعان ما را به نعمت هاى جاوید و دشمنان و مخالفان ما را به عذاب دائم بشارت مى دهد، مرگى که مبهم و نامعلوم است . مربوط به مؤ منینى است که در گناه زیاده روى کرده اند، شاید به شفاعت ما برسند و از عذاب نجات یابند و شاید شفاعت ما شامل حالشان نشود و به عذاب گرفتار آیند و عذاب از سیصد هزار سال کمتر نباشد.
از امام حسن مجتبى علیه السلام پرسیدند: ((مرگ )) چیست ؟ حقیقت آن پیش ما مجهول است . فرمود:
((مرگ )) براى مؤ منان بهترین سرور و خوشحالى است (مانند وقتى که ) انسان را از زندان تنگ و تاریک و کثیف به باغ هاى سبز و خرم منتقل کنند و براى کفار مانند آن است که آنها را از باغ هاى باصفا و پر درخت و نعمت به سوى آتش سوزان انتقال دهند.
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به اصحاب خود فرمودند: ((مرگ )) مانند پل است که از یک طرف آن عبور کنید و به طرف دیگر روید که این طرف پل ، ناراحتى و سختى و مشکلات فراوان باشد و آن طرف باغستان ها و کاخ هاى مرفه و پرنعمت . آیا کدام از شما ناراحت است که از زندان تاریک و پر جانور به سوى قصرهاى عالى انتقال یابد.
((مرگ )) براى دشمنان ما، مانند کسى است که او را از قصرها به سوى زندان برند! همین طور جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:((الدنیا سجن المؤ من و جنه الکافر و الموت جسر هؤ لاء)) (مؤ منان ) الى جناتهم ، و (کفار) الى جحیمهم ))
دنیا زندان مؤ من و بهشت کافر است و ((مرگ ))، پل مؤ منان و دوستان ما به سوى بهشتشان و پل کفار به سوى جهنمشان است .
مرگ پاک شدن از گناهان
امام حسن عسگرى علیه السلام نقل مى کند: پدرم امام هادى علیه السلام به عیادت یکى از اصحابش که در بستر مرض افتاده بود تشریف برد و دید آن مرد گریه مى کند و از ترس ((مرگ )) در جزع و فزع است .
فرمود: اى بنده خدا! تو از ((مرگ )) در هراس و گریه اى ، براى این که معناى ((مرگ )) را نمى دانى . بعد از آن فرمود: من از تو سئوالى مى کنم . جواب بگو!
اگر فرضا تمام بدن ترا چرک و کثافات فرا گیرد و از بسیارى این چرکها و کثافات و پلیدى هایى که در تو نشسته است در رنج و آزار باشى و در عین حال دمل هایى در بدن تو پدیدار شود و مرض جرب و سوداى خشک پیکر ترا فراگیرد و بدانى اگر حمام بروى و بدن خود را بشویى تمام این مرض ها و کثافات از بین مى رود و بدن تو پاک و پاکیزه مى شود، آیا دوست ندارى که به حمام روى و شستشویى بنمایى و تمام این چرک ها و آفات را از بین ببرى و از خود دور کنى ؟ یا آن که رفتن به حمام را ناپسند دارى و حاضر نیستى بدان جا، گامى نهى و با تمام این کثافات و آفات صبر مى کنى و مى سازى ؟
مریض عرض کرد: یا بن رسول الله ! دوست دارم به حمام بروم و تمام آلودگى ها را بزدایم و از خود دور گردانم .
حضرت فرمود: ((مرگ )) هم براى انسان مؤ من در حکم حمام و تطهیر و شستشو است ، آن چه از گناهانى که انجام داده اى و به واسطه طول مرض و سایر امور هنوز از بین نرفته و باقى است ، به واسطه ((مرگ )) تمام آنها از بین مى رود و از بدى ها و گناهان پاک و پاکیزه بیرون مى آیى .
اى مرد! بدان که چون بر ((مرگ )) وارد شوى و از این دریچه عبور نمایى از هرگونه اندوه و غصه و آزار و رنجى نجات یابى و در دامان هرگونه سرور و فرح و انبساطى قرارگیرى .
سخنان آن حضرت در مریض اثر کرد، دلش آرام گرفت و از طپش ایستاد. با نهایت خرسندى و نشاط چشمان خود را فرو بست و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
نیز از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده : از رسول خدا شنیدم که فرمود: مؤ من وقتى از دنیا مى رود، اگر گناهان او به اندازه گناهان همه اهل زمین باشد ((مرگ )) او باعث مى شود که همه آن ها بخشیده شود و از گناهان پاک گردد.
نیز از امام صادق نقل شده : ((مرگ )) کفاره گناهان هر مؤ منى است . (مؤ من به واسطه ((مرگ )) تصفیه و تزکیه و تطهیر مى شود.)
مرگ ترسناک است
حال که حقیقت مرگ را فهمیدیم ، لازم است بدانیم : با این که ((مرگ )) یک امر حتمى است ، چرا اکثر مردم از آن در هراسند؟
اگر ((مرگ )) نیستى و فنا و انهدام نیست چرا بعضى از آن مى ترسند؟ چرا از مردن وحشت و خوف دارند؟ چرا نام ((مرگ )) و مردن که پیش مى آید ناراحت مى شوند و با چشم دیگرى به آن نگاه مى کنند؟ حتى از شنیدن نام ((مرگ )) کراهت دارند؟
بزرگان دین چند چیز را علت ترس از مرگ دانسته اند:
اول : این که وقتى انسان حقیقت ((مرگ )) را فانى شدن و از بین رفتن پندارد، از آن مى هراسد و از شنیدن نامش مى گریزد تا چه رسد به خود آن . ولى اگر حقیقت آن را، آن چنان که هست دریابد و بدان یقین کند ترسش مى ریزد و ((مرگ )) را جز کمال و ترقى چیز دیگرى نخواهد یافت و به آن عشق مى ورزد.
امیرالمؤ منین علیه السلام که حقیقت ((مرگ )) را به روشنى دریافته و معنى آن را درک کرده است چنین مى فرماید:
والله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدى امه .
((به خدا سوگند که انس پسر ابوطالب به مرگ از انس به پستان و شیر مادرش بیشتر است .))
در مورد متقین و چگونگى علاقه آنها به مرگ در خطبه همام مى فرماید: اگر خداوند اجل و مدتى در دنیا برایشان تعیین نمى فرمود، از شوق ثواب و بیم عذاب حتى یک چشم بهم زدن نیز جان در بدشان قرار نمى گرفت .
و همسر آن حضرت فاطمه زهرا (س ) ((مرگ )) خود را از خداوند مى خواهد و مى فرماید:اللهم عجل وفاتى سریعا
((خدایا! هر چه زودتر مرگ را برسان .)) (و از این دنیاى پر درد و رنج مرا نجات ده و به آخرتى که جاوید است منتقل کن .)
دوم : دلبستگى به دنیا. ترس از((مرگ )) گاهى به خاطر دل بستگى به دنیا است ، انسانى که عمر خود را صرف تیمار بدن کرده باشد هنگام مرگ و انتقال روح به عالم جدیدى بسیار بیم ناک است ؛ زیرا او در لجن زار طبیعت غوطه ور بوده و با عالم جدیدى که بدان جا منتقل مى شود هیچ آشنایى ندارد. وى دنیا را منزل حقیقى خود پنداشته ، به آن خو گرفته و دلبستگى شدیدى پیدا کرده است ، از این رو هنگام احتصار و قالب تهى کردن ، حالت بسیار بدى او دست خواهد داد.
ولى همین انسان ، اگر در این عالم رشته ارتباط خود را با عالم آخرت محکم کند، به پروردگار میل و علاقه و محبت بورزد و با ساکنین حرم قدس الهى آشنا شود، به اهل بیت عصمت و طهارت تمسک جوید و همت خود را صرف دنیا نکند، با اشتیاق فراوانى به عالم دیگر منتقل مى شود و به محل خویش پرواز مى کند. نه تنها از ((مرگ )) نمى ترسید، بلکه آن را شیرین تر از عسل مى یابد.
سوم : تهیه نکردن توشه : سومین علت ترس از ((مرگ ))، این است که ما توشه راهى براى سفر آخرت آماده نکرده ایم و عمل نیکى انجام نداده ایم تا باعث نجات ما شود. اگر آخرت خود را آباد کرده و از پیش چیزى فرستاده باشیم و یقین بدانیم که آن جا در رفاه هستیم ، منزل و مکان آماده و آباد داریم ، چرا از ((مرگ )) بترسیم و وحشت داشته باشیم ؟
شخصى به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم آمد و عرض کرد: یا رسول الله ! چرا من از ((مرگ )) کراهت دارم ؟ فرمود: آیا مال و ثروتى دارى ؟ عرض کرد: بلى ، فرمود: براى قیامت خودت چیزى فرستاده اى ؟
عرض کرد: خیر، فرمود: به همین علت از ((مرگ )) مى ترسى و کراهت دارى .
در مجلسى که امام حسن مجتبى علیه السلام حضور داشتند، صحبت از ((مرگ )) شد. شخصى عرض کرد: یابن رسول الله ! چرا ما از مرگ خوشمان نمى آید؟ فرمود: براى این که آخرت خود را خراب و دنیایتان را آباد کرده اید، از این جهت ناراحتید که از عمران و آباد به سوى خرابه و ویرانه منتقل شوید.
هم چنین کسى از اباذر پرسید: چرا ما از مرگ ناراحت و گریزانیم . در جواب گفت : چون دنیاى خود را آباد و تعمیر نموده و آخرت را ویران کرده اید. لذا خوشتان نمى آید که از عمران به خرابه روید.
قرآن مجید هم ، اعمال نادرست و خلاف مردم را که موجب کیفر و عذاب الهى است ، تنها عامل ترس از مرگ معرفى مى کند و مى فرماید:
ععع قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین
(اى محمد) ((بگو: اى کسانى که یهودى شده اید! اگر مى پندارید که تنها شما دوستان خدا هستید نه دیگران ، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گویید، ولى آنان به سبب کارهاى نادرست و زشتى که انجام داده اند هرگز تمناى مرگ نخواهند کرد و خداوند به (اعمال ) ظالمان آگاه است )).
آرى ، کسانى از ((مرگ )) مى ترسند که عمرشان را در غیر طاعت خدا سپرى ساخته اند وگرنه افرادى که على گونه زندگى کرده اند همانند او به مرگ بیش از طفل به پستان مادر علاقه دارند.
نیز آن حضرت درباره آمادگى براى ((مرگ )) مى فرماید: کسى که واجبات را انجام داده و محرمات را ترک نموده است و مکارم اخلاق را داراست باکى ندارد که ((مرگ )) بر او وارد شود یا او مرگ .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: زیرک ترین افراد کسانى هستند که بیشتر به یاد ((مرگ )) باشند و خود را براى آن آماده نمایند.
مرگ مؤ منان
مؤ منان و نیکوکاران ، ظالمان و بدکاران ، از همان لحظه ((مرگ )) از هم جدا مى شوند و حالات متفاوتى دارند. یا تعبیر دیگر، نتیجه هاى اعمال و عقائدشان ، از همان لحظه کم کم ظاهر و آشکار مى گردد.
موقع جان دادن مؤ منان ، فرشتگان رحمت ، با کمال مهربانى و لطف ، با اخلاق نیک و بشاشت براى قبض روح آنها و آنان را به بهشت بشارت مى دهند. قرآن در این باره چنین مى فرماید:
الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون
((پرهیزکاران کسانى هستند که ملائکه (قبض ارواح و فرشتگان رحمت ) روحشان را مى گیرند. در حالى که (از نظر عقیده و گفتار و کردار)، پاک و پاکیزه اند. به آنها مى گویند: سلام بر شما باد. (سلامى که نشانه سلامت و امن و امان است ) به خاطر اعمال نیکى که انجام مى داده اید داخل بهشت شوید)).
در واقع ، پاداش پاکى و تقوا چیزى جز این نیست که فرشتگان الهى با سلام و درود از ایشان استقبال کنند و آنها را به بهشت دعوت نمایند، دعوتى که آمیخته با لطف و محبت و احترام باشد!
ملایک از آنها چو گیرند جان
بر آن ها گشایند اینان زبان
چو پاکیزه ماندید ز اعمال زشت
کنون پس در آیید اندر بهشت
در این جا ممکن است بهشتى که فرشتگان مى گویند داخل آن شوید، اشاره به بهشت برزخى باشد که مؤ منان ، بعد از قبض روح شدن داخل آن مى شوند و ممکن است اشاره به بهشت قیامت باشد که بهشت برزخى درهاى آن حساب مى شود.
((مقربین و مؤ منین نیکوکار هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند در نهایت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى پوشند. خداوند درباره آنان مى فرماید:
فاما ان کان من المقربین فروح و ریحان و جنت نعیم و اما ان کان من اصحاب الیمین فسلام لک من اصحاب الیمین
کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرار مى گیرد اگر از مقربان باشد در نهایت راحتى و آرامش و روح و ریحان است ، و در بهشت پر نعمت جاى مى گیرد.
((اما اگر از مؤ منان نیکوکار اصحاب یمین باشند، (همان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود) به ایشان گفته مى شود: سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمین هستى .
پس مؤ منان نیکوکار هنگام ((مرگ ))، به راحتى و ناز و نعمت ، به آرامش کامل ، به رحمت و مغفرت از گناهان ، به آزادى از آتش دوزخ ، به بشارت به دخول در بهشت دست مى یابند.
با آمدن ((مرگ ))، پرده حجاب برداشته شده ، و ارتباطشان با محبوبشان نزدیک تر و روشن تر مى گردد، طبیعى است در آن حال فرح و سرورى بر روحشان غالب مى شود و در آن دم به زبان حال مى گویند:
حجاب چهره جان مى شود غبار تنم
خوشا دمى که از این چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزاى چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و ز پى جانان بروم
خرم آن روز که پرواز کنم تا در دوست
به هواى سر کویش پرو بالى بزنم
چون بلال از ضعف شد هم چون هلال
رنگ مرگ افتاد بر روى بلال
جفت او دیدش بگفتا: و احرب
پس بلالش گفت : نه نه و اطرب
تاکنون اندر حرب بودم ز زیست
تو چه دانى مرگ چون عیش است و چیست
این همى گفت و رخش در عین گفت
نرگش و گلبرگ و لاله مى شگفت
تاب رو و چشم پر انوار او
مى گواهى داد بر گفتار او
گفت : جفتش الفراق اى خوش خصال
گفت : نه نه الوصال است الوصال
گفت : جفت امشب غریبى مى روى
از تبار و خویش غایب مى شوى
گفت : نه نه بلکه امشب جان من
مى رسد خوش از غریبى در وطن
گفت : اى جان و دل و احسرتاه
گفت : نه نه جان من ، وادولتا
گفت : آن رویت کجا بینیم ما
گفت : اندر خلقه خاص خدا
مرگ ظالمان
گفته شد: مؤ منان و ظالمان ، از همان لحظه ((مرگ )) از هم جدا مى شوند، نتایج اعمال و عقائدشان ، از همان لحظه ظاهر و آشکار مى گردد.
ظالمان و بدکاران ، به خلاف مؤ منان که به آن ها گفته مى شود داخل بهشت شوید، به آنان هم گفته مى شود، شما داخل جهنم شوید و جاودانه در آن بمانید قرآن درباره آنان چنین مى فرماید:
الذین تتوفاهم الملائکه ظالمین انفسهم فالقوا السلم ما کنا نعمل من سوء بلى ! الله علیم بما کنتم تعملون
((ظالمان بدکار و کافران کسانى هستند که فرشتگان (قابض ارواح ) هنگام مرگ روحشان را مى گیرند، در حالى که آن ها به خود ظلم و ستم کرده اند، در این هنگام تسلیم مى شوند و اظهار ایمان مى کنند(ایمانى که فرعون حین غرق شدن به وحدانیت خدا آورد) و مى گویند(خدایا ما در دنیا) کار بدى انجام نمى دادیم . گفته مى شود (چنین است ) بلکه خداوند دانا است به آن چه انجام مى دادید.)) سپس به آن ها گفته مى شود:
فادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فلبئس مثوى المتکبرین
(حال که دروغ مى گویید و با این همه گناه و جنایت ، منکر گناهان خود مى شوید) ((از درهاى جهنم داخل آن شوید و جاودانه در آن بمانید آنجا چه جاى بدى براى متکبران و ظالمان است .))
آرى ، وقتى که خود را در آستانه مرگ مى بینند و پرده هاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مى رود، فورا تسلیم مى شوند و مى گویند: ما کار بدى انجام نمى دادیم ! آن ها هر گونه کار بد و زشت را که در دنیا انجام مى دادند انکار مى کنند آنان دروغ مى گویند به خاطر این که دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتى آنها شده است یا مى خواهند بگویند، ما مى دانیم این اعمال را انجام داده ایم ولى اشتباه کرده ایم و سوء نیتى نداشته ایم ؟
بگویند آن مردم بد سرشت
که هرگز نکردیم اعمال زشت
ملایک برآرند آن گه ندا
که دوزخ شما راست اکنون سرا
ز هر در، در آیید اکنون در آن
معذب بمانید در آن مکان
که دوزخ بود جاى مستکبرین
بگردند در بد مکانى قرین
در آیه دیگر در همین باره مى فرماید:فکیف اذا توفتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم
(منافقان و ظالمان بعد از آن که حق براى آن ها ثابت شد و باز مخالفت کردند درباره ایشان گفته مى شود: ((حال آن ها ((مرگ )) چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان مرگ روحشان را قبض مى کنند در حالى که بر صورت و پشت آن ها مى زنند.))
آرى ، این فرشتگان ، ماءمورند که در آستانه مرگ ، مجازات و جزاى آن ها را شروع کنند تا طعم تلخ کفر و نفاق و لجاجت و عناد خود را بچشند.
لذا هنگام ((مرگ )) به صورت آن ها مى کوبند، براى این که رو به سوى دشمنان خدا رفته اند، بر پشت آنها مى زنند به خاطر این که به آیات الهى و پیامبرش پشت کرده اند.
این کیفر و عذاب ها به خاطر آن است که ایشان از آن چه خداوند را به خشم مى آورد پیروى مى کردند. به همین جهت فرشتگان الهى با سیلى و مشت بر صورت و پشتشان مى زنند و به این وسیله از آن ها استقبال مى نمایند.
در این گه که خود از دو رویان پست
ملائک ستانند جان را به دست
به پشت و بر و روى آنان زنند
بسى تازیانه ز قهر و گزند
مرگ مستى آور است
از آیات و روایات چنین استفاده مى شود که ((مرگ )) با شدت ها و سختى ها و وحشت هاى گیج کننده همراه است . انسان را در یک حیرانى و سرگردانى عجیبى فرو مى برد! به انسان حالتى شبیه ((مستى و بى هوشى دست مى دهد؟! بر اثر رسیدن ((مستى )) بر عقل او چیره مى شود و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مى برد قرآن درباره سکرات مرگ چنین مى فرماید:و جاءت سکره الموت بالحق ذلک ما کنت منه تحید
((و سرانجام سکرات مرگ ، به حق فرا مى رسد (و به انسان گفته مى شود): این همان چیزى است که از آن فرار مى کردى .))
((مستى )) در حالت ((مرگ ))، یا به سبب انتقال از جهانى به جهان دیگر است که هر جهت ناشناخته و مجهول مى باشد، هم چون حالت هیجانى که به نوزادان در هنگام انتقال از عالم جنین به عالم دنیا دست میدهد.
یا به سبب مشاهده کردن اوضاع و احوال و شرایط بعد از مرگ و قرار گرفتن در برابر نتیجه اعمال و ترسیدن از سرنوشت نهایى است .
یا به سبب جدایى از دنیا و افراد و کسان و اشیاء مورد علاقه او (از قبیل خانه باغ ، ثروت و فرزندان ).
چگونه چنین اضطرابى در محتضر نباشد! در حالى که انسان باید در لحظه مرگ که مرحله انتقالى مهم است تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته است قطع کند و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملا تازه و اسرارآمیز است به خصوص این که در لحظه ((مرگ ))، انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از ((مرگ )) را کم و بیش مشاهده مى کند. این جاست که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرند. و حالتى شبیه ((مستى )) به او دست مى دهد ولى ((مست )) نیست .
کنون آمده وقت سکرات موت
به حق خود رسیده است هنگام فوت
بلى آن همان مرگ باشد درست
که جستید دورى از آن از نخست
حتى انبیاء و مردان خدا که در لحظه ((مرگ )) از آرامش کاملى برخوردارند از مشکلات و فشارهاى این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند، چنانچه در حالات پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم آمده است که : در لحظات آخر عمر مبارکش دست خود را در ظرف آبى مى کرد و به صورت مى کشید و ((لا اله الا الله )) مى گفت و مى فرمود: ان الموت سکرات ((مرگ سکراتى دارد))
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام ترسیم زنده و گویایى از لحظه ((مرگ )) و سکرات آن دارد و مى فرماید: هر آینه ((مرگ )) شداید و سختى هایى دارد، شدیدتر از آن چه در وصف بگنجد، یا با معیار عقل مردم دنیا سنجیده شود.
از امام صادق علیه السلام سئوال کردند: چرا هنگامى که روح از بدن انسان خارج مى شود احساس ناراحتى مى کند. فرمود: به سبب این که با آن نمو کرده است . درست مانند این مى ماند که دندان فاسدى را از دهان بیرون کشند، (به طور مسلم پس از آن احساس آرامش مى کند، ولى لحظه جدایى دردناک است ).
مرگ همراه حسرت ها
گفته شد که : براى محتضر و کسى که در حال جان کندن است ((سکرات )) و مستى هایى است شبیه ((مستى )) شراب ، گاهى این ((مستى )) همراه با حسرت هایى است که بیشتر باعث ناراحتى و بدبختى انسان مى شود. حضرت امیر المؤ منین علیه السلام در این باره مى فرماید:
سکرات ((مرگ )) و تلخى جان کندن ، توام با حسرت از دست دادن آن چه داشتند بر محتضر هجوم مى آورد، مغز او را فشار مى دهد. در ((سکرات مرگ )) اعضاى بدن و دست و پاى انسان سست گردیده ، در برابر آن رنگ خود را باخته و رنگ از صورتش پریده ، سپس آثار ((مرگ )) در او فزونى مى گیرد و کم کم در وى نفوذ کرده ، بین او و زبانش جدایى افکنده و بدین ترتیب ((مرگ ))، زبان او را بند مى آورد.
او در میان خانواده خویش با چشم خود نگاه مى کند، با گوش خود مى شنود، در حالى که عقلش سالم و فکرش باقى است . او مى اندیشد و فکر مى کند که عمرش را در چه راهى نابود کرده است ؟! روزگارش را در چه راهى گذرانده است ؟! (در آن وقت ) به یاد ثروت هایى مى افتد که در تهیه در جمع کردن آن ها چشم خود را بر هم گذارده ، از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده و روى هم انباشته است . اینک گناه و تبعات جمع آورى و عوارض آن ها بر دوش او سنگینى مى کند و گریبانش را مى فشارد.
محتضر باید از آن ها جدا گردد و آن مال و ثروت را براى وارثین و دیگران بگذارد تا از آن ها لذت و بهره ببرند و سود بگیرند. لذت بردن و راحتى زندگى براى دیگران و سنگینى گناه و مسئولیت حسابش به دوش او در گرو حساب این اموال است و نمى تواند از چنین شرائطى خارج گردد!!
محتضر در حالتى که در بستر مرگ است انگشت ندامت و پشیمانى به دندان مى گزد، از وضعى که براى او به وجود آمده است ناراحت و در عذاب مى باشد. این ها به سبب آن چیزهایى است که هنگام ((مرگ )) برایش روشن مى گردد و چند لحظه دیگر ((مرگ )) گریبانش را مى گیرد.
او نسبت به آینده خود ناامید است و به چیزهایى که در زندگى به آنها علاقه داشته بى اعتناء است ، آرزو مى کند اى کاش این ثروتى را که باقى گذاشته و نسبت به آن حسادت مى ورزید مال دیگران بود و زحمت جمع آورى آن را دیگران کشیده بودند!
((مرگ )) به تدریج در بدنش نفوذ مى کند. بر اعضاء و جوارحش چیره مى گردد و کارش به جایى مى رسد که زبان و گوشش هماهنگ نیست . گوشش همچون زبانش از کار مى افتد. او در میان بستگان خویش است اما نمى تواند حرف بزند، زبانش از حرکت باز مى ماند، گوشش نمى شنود، چشم هایش به اطراف مى چرخد و پیوسته به صورت خویشانش مى افتد، حرکت زبان بستگان را مى بیند اما صداى کلام آن ها را نمى شنوند. ((مرگ )) نزدیک تر مى شود و چنگال آن تمام وجودش را مى گیرد! چشم هاى او همانند گوش هایش از کار مى افتد و روح از بدنش خارج مى شود، کار به جایى مى رسد که او در میان خویشانش همانند مردار مى شود! دیگر از او مى ترسند، از نزدیک شدن به او وحشت مى کنند. نه پاسخ گریه ها را مى دهد و نه پاسخ آنها که او را صدا مى زنند. بعد از آن جسدش را به عمق زمین منتقل مى کنند و او را تسلیم عملش مى نمایند و از دیدارش دست مى کشند.
مرگ وداع با همگان
وقتى انسان در ((سکرات مرگ )) قرار مى گیرد از چند جهت به روح او فشار مى آید. از دست دادن اندوخته ها، جدا شدن از زن و فرزند و بازماندگان ، نرسیدن به آرزو و امیدها، از کف دادن عمر که بزرگ ترین سرمایه او بوده و به باطل گذشته است ، وارد شدن به عالمى نا ماءنوس که تا به حال آن را مشاهده نکرده و از وضعیت آن اطلاعى ندارد، دیدن صحنه هاو قیافه هاى هول انگیز و وحشت ناک و بى خبر بودن از پایان کار، تمام این ها روح محضر را در تنگنایى بس عجیب و شدید مى افکند! تا آنجا که خود وى ، به فرا رسیدن هنگام فراق از همه چیز و همه کس یقین پیدا مى کند.
در حدیثى آمده است : چون بنده در ((سکرات مرگ )) افتد (زندگان با او وداع مى کنند و او با بازماندگان ). اعضاى بدن او، بعضى با بعضى وداع نمایند و بر هم دیگر اسلام کنند و گویند:علیک السلام تفارقنى و افارقک الى یوم القیامه
((بر تو باد سلام و درود، تو از من مفارقت مى کنى و من از تو تا روز قیامت )). (همه از یک دیگر جدا مى شویم )!
کوس رحلت بکوفت دست اجل
اى دو چشمم وداع سر بکنید
اى کف دست و ساعد و بازو
همه تودیع یک دیگر بکنید
بر من افتاده مرگ دشمن کام
آخر اى دوستان ، گذر بکنید
روزگارم برفت به نادانى
من نکردم ، شما حذر بکنید
مرگ و حضور فرشتگان
وظیفه عده اى از فرشتگان ، خدمت کردن به انسان هاست . بعضى فرشتگان ماءموریتشان رساندن غذا به انسان و تاءمین زندگى ایشان است . از موقعى که اولاد انسان متولد مى شود، ماءموریت آنان شروع مى گردد و تا هنگام مرگ ادامه دارد.
وقتى انسان در بستر مرگ قرار گرفت ، سه فرشته بر بالین او حاضر مى شوند و هر کدام از آنان گزارش ماءموریت خود را بدین شرح بیان مى کنند.
یکى از آنان خطاب به محتضر مى کند و مى گوید: من موکل رساندن روزى براى تو بودم . از هنگام تولدت تا حال غذاى ترا مى رساندم . ولى امروز تمام خزینه هاى جهان را گشتم و شرق و غرب عالم را جستجو کردم ، براى خوراک تو یک دانه گندم پیدا نکردم . سهمیه تو تمام شده و آنچه براى غذایت تعیین گردیده بود به پایان رسیده است .
دیگرى مى گوید: من موکل رساندن آب به تو بودم . از موقعى که از مادر متولد شدى تا حال آب آشامیدنى ترا مى رساندم . ولى در این ساعت ، تمام اقیانوس ها و دریاها و نهرهاى دنیا را گشتم اما آبى برایت نیافتم . معلوم مى شود سهمیه آب آشامیدنى تو تمام شده است .
فرشته سومى مى گوید: من موکل بر نفس هاى تو بودم . ولى اکنون تمام جهان را گشتم دیگر نفسى برایت نیافتم . تعداد نفس هایى را که براى تو نوشته بودند تمام شده و این دلیل بر فرارسیدن مرگ تو است .
مرگ و طلبکاران انسان
هر انسانى در طول عمر خود طلب کارانى دارد که هر کدام از آنان چیزى را طلب مى کنند. بعضى در تمام عمر، خود را طلبکار مى دانند و بعضى در هنگام مرگ .
امام سجاد علیه السلام تعداد طلبکاران انسان را چنین معرفى مى کند. روزى به آن حضرت گفته شد: چگونه صبح کردى ؟ فرمود: صبح کردم در حالى که هشت نفر هر کدام چیزى را از من مى طلبند.
۱ – خداوند متعال واجبات خود را از من مى طلبد.
۲ – پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روش و سنت خود را مى طلبد.
۳ – اهل و عیال روزى خود را طلب مى کنند.
۴ – نفس عماره طالب شهوت است .
۵ – شیطان خواستار معصیت مى باشد.
۶ – دو ملک نویسنده اعمال ، درستکارى را مى خواهند.
۷ – ملک الموت طالب روح من است .
۸ – قبر طالب بدن است .
هنگامى که عمر انسان به پایان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گیرد. عده اى ناشناس به عنوان طلب کار اطراف او را مى گیرند و هر کدام از آنان چیزى را طلب مى کنند. از جمله این طلبکاران ، شیطان ، فرشته مرگ ، فرشتگان رحمت و فرشتگان غضب هستند.
مرگ و شیطان
موقعى که انسان در حال احتضار قرار مى گیرد و نزدیک است جان از بدنش مفارقت کند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى کنند تا با حیله هاى مختلف ((ایمان )) او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : هیچ انسانى نیست مگر این که در هنگام مرگ شیطان یکى از ماءمورین خود را نزد او حاضر مى کند تا وى را وسوسه کند و در دینش به شک اندازد و او را به کفر بکشانند. این وسوسه ادامه دارد تا این که روح از بدن او خارج شود. اگر ((ایمان )) محتضر سست و عاریه اى باشد، شیطان به آسانى آن را از او مى گیرد و کافر از دنیا مى رود. و اگر محتضر از مؤ منان حقیقى باشد، شیطان نمى تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد.
سپس فرمود: هرگاه یکى از شما بر بالین شخصى از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده است ، شهادتین را به او تلقین کنید تا شیطان به او دست نیابد.
در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها کن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى که به تو روى آورده است نجات پیدا کنى . (چپ و راستى که در حدیث آمده است : کنایه از سعى و کوشش کردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این که طرف راست کنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ،مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ کنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شرب خور جهت علاج درد مى باشد.)
وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى کند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حرکت مى دهد. محتضر در حالى که شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشام .
شیطان در جواب او مى گوید: اگر مایل به آشامیدن آب هستى و مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.
اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از هر طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حرکت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى کند.
شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ((ایمانش )) عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و کافر از دنیا مى رود. در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شکند و مى گوید: من کار خود را کردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محکم باشد کلام شیطان را رد مى کند و به او توجهى نمى نماید.
اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او دور کند و در برابر نعمت ((ایمانى )) که به او عنایت کرده است شکرگذار باشد و به بندگان خدا ستم روا ندارد، دعاى عدلیه را زیاد بخواند، اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محکم کند. نمازهاى خود را ضایع نکند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. از طرفى اطرافیان محتضر باید هنگام مرگ بر بالین او قرآن خوانند و شهادتین را به او تلقین کنند تا جان از بدنش مفارقت نماید.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : کسى که از نمازهاى خود مواظبت کند و آن ها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى که شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود ((ملک الموت )) آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.
شیطان براى گرفتن ایمان انسان و گمراه کردن او از راه هاى گوناگونى وارد مى شود تا به مقصود پلید خود برسد.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: شیطان ممکن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اکنون مرا به واسطه آن عذاب مى کنند.
سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین کنند و اعتقادات را به وى تذکر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشکار براى انسان است .
وقتى انسان از دنیا مى رود باز شیطان دست از او بر نمى دارد و سعى مى کند به هر نحوى جنازه او را آزار دهد و انتقام خود را از او بگیرد.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: مرده هاى خود را هرگز تنها نگذارید؛ زیرا شیطان با آنان بازى مى کند و به اندرونشان ضرر مى رساند.
(ممکن است مراد این باشد که شیطان حشرات یا حیوانات را مانند گربه و موش و مورچه و سوسک و مانند اینها را برانگیزد تا بر جسد میت راه پیدا کنند و از راه بینى و دهان و گوش داخل اندرون او شوند، اعضا و جوارح او را بخورند و مجروح گردانند).
مرگ و ملک الموت
از جمله کسانى که موقع مرگ انسان ، ادعاى طلب کارى مى کنند و چیزى را از درخواست مى نماید ((ملک الموت )) است که او طالب روح و جان شخص محتضر مى باشد. قبض روح تمام انسانهاى مؤ من و کافر در دست ((ملک الموت )) و زیر نظر او انجام مى گیرد.
قرآن در این باره مى فرماید: ((ملک الموت )) ماءمور قبض روح است ، روح و جان همه شما را مى گیرد و سپس به سوى پروردگارتان باز مى گرداند
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است : تمام بیمارى و دردهایى که به انسان رو مى آورد قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند.
هنگامى که عمر انسان به پایان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گیرد ((ملک الموت )) براى قبض روح او حضور پیدا مى کند. انسان از دیدن او به وحشت مى آید و آمدن او را بدون مقدمه مى داند. ولى ((فرشته )) مرگ مى گوید: اى بنده خدا! (چرا به فکر نبودى و فراموش کردى )؟ چه اندازه رسول بعد از رسول و خبر بعد از خبر و پیک بعد از پیک براى تو فرستادم ؟ من آخرین خبرم و بعد از آمدن من دیگر خبرى نیست .
سپس مى گوید: اى بنده خدا! دعوت پروردگارت را خواه از روى میل و رضا و خواه از روى جبر و اکراه اجابت کن .
هنگامى که ((فرشته )) مرگ جان انسان را از کالبدش بیرون مى کشد، بازماندگان و بستگان او مشغول گریه و ناله مى شوند.
((ملک الموت )) مى گوید: براى چه کسى گریه مى کنید و اشک مى ریزید؟ براى چه کسى غمگین و محزونید؟ براى چه کسى دست از کار کشیده و بى صبرى مى کنید؟ به خدا سوگند! عمر او به پایان رسیده و در دنیا روزى خود را دریافت کرده بود. پروردگارش از او دعوت به عمل آورد و او هم دعوت حق را اجابت کرد. اگر مى خواهید گریه کنید بر خویشتن بگریید؛ زیرا من باز به این خانه مى آیم تا هیچ یک از شما را باقى نگذارم .
لازم نیست ((ملک الموت )) هنگام قبض روح انسان نزد او ظاهر شود، بلکه در هر کجاى عالم باشد از همان جا مى تواند محتضر را قبض روح کند.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: از ((فرشته مرگ )) پرسیدند: چگونه چندین نفر را در یک زمان قبض روح مى کنى در حالى که عده اى در مغرب و عده اى در مشرق اند؟ گفت : آنان را به سوى خودم مى خوانم مرا اطاعت مى کنند.
سپس گفت : همانا همه جهان هستى ، پیش من ، مانند کاسه اى است در برابر یکى از شما که از هر کجاى آن بخواهد بخورد مى خورد.
و نیز گفت : همه عالم هستى و دنیاى شما نزد من ، مانند درهمى است که در دست شما باشد و هر طور بخواهد آن را مى گرداند. (من نیز با دنیاى شما چنین مى کنم و همان گونه دنیا و جان انسان ها را در اختیار دارم ).
در حدیث دیگرى آمده است : ((ملک الموت )) به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم عرض کرد من بارها و بارها به هر خانه اى رفت و آمد مى کنم . هیچ خانه اى در مشرق و مغرب عالم نیست مگر این که روزى پنج مرتبه هنگام نماز با اهل آن ملاقات مى کنم و حساب عمر آنان را مى رسم و من به کوچک و بزرگشان از خودشان عالم تر هستم . (عمر آنان و شماره عدد نفس هاى ایشان را مى دانم و موقعى که آخرین نفس خود را کشیدند جان آنان را مى گیرم )
درباره حضور یافتن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤ منین علیه السلام و اولاد طاهرینش بر بالین محتضر، چنین آمده است .
هنگامى که بنده اى از بندگان خالص خدا در بستر مرگ قرار مى گیرد ((ملک الموت )) و یارانش براى قبض روح او حضور پیدا مى کند. در این موقع مشاهده مى کند که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بر بالین سر او و امیرالمؤ منین در کنار آن حضرت ، حسن و حسین در پایین پا، دوستان و شیعیان در اطراف ایشان قرار گرفته اند.
محتضر متوجه آنان مى شود و مى گوید: خوش آمدید، چقدر مشتاق دیدار شما بودم و چقدر از آمدن شما خوشحال شدم . بعد از آن مى گوید: یا رسول الله ! ((ملک الموت )) وارد شد. یقین دارم که با من مهربان است ، زیرا از دوستان و پیروان تو و برادرت امیر المؤ منین مى باشم . حضرت رسول هم گفته او را تصدیق مى کند.
در این هنگام ، آن حضرت متوجه ((ملک الموت )) مى شود و مى فرماید: اى ((ملک الموت ))! سفارش خداوند درباره مهربانى کردن با دوستان و طرفداران ما را فراموش نکن .
((ملک الموت )) عرض مى کند: یا رسول الله ! به او دستور بده که به سوى بهشت و آنچه خداوند براى او آماده کرده است نظر کند. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: اى بنده مطیع خدا! نظر به سوى آسمان نما. وقتى نظر مى کند چیزهایى را که خدا براى او آماده کرده است مى بیند.در این هنگام ((ملک الموت )) متوجه آن حضرت مى شود و مى گوید: چگونه به کسى که این قدر خدا به او لطف دارد مهربان نباشم . اگر شما هم سفارش او را نمى کردید باز درباره او لطف داشتم و با وى مهربانى مى کردم .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به ((ملک الموت )) مى کند و مى فرماید: اى ((ملک الموت )) این شخص برادر ما و از دوستان و پیروان ما است . او را به تو سپردیم ، مراقب حال او باش و جان او را به آسانى قبض کن . سپس حضرت با کسانى که در اطراف محتضر بودند به سوى بهشت حرکت مى کند و پرده از جلوى چشم او کنار مى رود پیامبر و ائمه را در کاخ هاى بهشت مشاهده مى کند.
در این حال متوجه ((ملک الموت )) مى شود و مى گوید: اى ((ملک الموت ))! هر چه بیشتر در گرفتن روح من عجله کن ؛ زیرا طاقت دورى محمد و اولیاى خدا را ندارم و هر چه زودتر مرا به ایشان ملحق کن .
((ملک الموت )) همان طور که مو را از میان آرد بیرون مى کشند جان او را به آسانى از بدنش بیرون مى کشد.
مرگ و فرشتگان رحمت
هنگامى که انسان در حالت مرگ قرار مى گیرد، اگر از مؤ منان و صالحان و شیعیان باشد ((ملک الموت )) با فرشتگان ((رحمت )) با زیباترین صورت و خوشحال ترین قیافه با طبق هایى از گل ، بر او وارد مى شوند و وى را به بهشت بشارت داده و جایگاهش را به او نشان مى دهند. آنان مانند خدمت گزاران با ادب ، در مقابل محتضر مجسم مى شوند و اجازه ورود مى خواهند.
قرآن در این باره مى فرماید: ((کسانى که ایمان آورده و تقوا اختیار کرده اند، پیوسته در زندگى دنیا و آخرت ایشان را به نعمتهاى بهشت بشارت مى دهند و این بشارت پیروزى و رستگارى بزرگى براى انسان است )).
در جاى دیگر مى فرماید:
((کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى جهانیان است و روى آن پافشارى کردند. ملائکه بر آنان نازل مى شوند و مى گویند: نترسید و محزون نباشید. بشارت باد شما را به بهشتى که به آن وعده داده شده اید)).
در برخى روایت ها درباره بشارت دادن فرشتگان چنین آمده است : هنگامى که فرشتگان بر محتضر وارد مى شوند و کنار او قرار مى گیرند. خداوند متعال ، پرده را از جلوى چشم او کنار مى زند و جایگاه او را به وى نشان مى دهد. انسان مى گوید: این کاخ ها، باغ ها و درختان از کیست ؟ فرشتگان مى گویند: آنها متعلق به تو است . مى گوید: اگر متعلق به من است ، چرا مرا به آن جا نمى برید؟ مى گویند: اختیار با تو است . اگر مایل باشى ترا به آنجا مى بریم .
در این هنگام ، طبق هاى گل بهشتى را مقابل بینى او قرار مى دهند. از بوى خوش آنها بسیار لذت مى برد و حالتى شبیه نعشه و خوابى لذت بخش به او دست مى دهد که در اثر آن ، تمام دردها و رنج ها و سختى ها از او برطرف مى شود و به دنبال بو کشیدن گل ها روح به آسانى از بدنش خارج مى شود.
قرآن در این باره مى فرماید: ((اگر محتضر از نیکان و مقربان درگاه خدا باشد روح و ریحان (آسایش دائمى و گل ها) و نعمت هاى بهشت جاوید براى اوست .))
وقتى ((ملک الموت )) با کمال ادب و احترام روح او را مى گیرد، فرشتگان ((رحمت )) آن روح پاک را از ((ملک الموت )) تحویل مى گیرند و در پارچه هایى از حریر مى پیچانند و به سوى آسمانها مى برند. به هر آسمانى که مى رسند فرشتگان آن آسمان ، با احترام تمام او را تشییع مى کنند تا بر خداوند عرضه نمایند.
سپس آن را برمى گردانند تا تشییع کنندگان و غسل دهندگان و نمازگذاران خود را ببیند و دفن شدن جسد خود را مشاهده کند. بعد از آن ، روح را به آسمان مى برند و در ((اعلا علیین )) (آن جایى که پرونده و روح نیکان مى باشد) جاى مى دهند.
در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است : هنگامى که خداوند از بنده مؤ من خود راضى شد. به ((ملک الموت )) مى فرماید: ((روح فلان بنده مرا پیش من آورید؛ زیرا وى را آزمایش کردم آن طور که او را مى خواستم یافتم . ((ملک الموت )) با پانصد فرشته که همه آنان لباس هاى سبز پوشیده اند و به دست هر کدام شاخه هاى گل و زعفران است و نزد او مى آیند و هر کدام او را بشارتى مى دهند غیر از بشارتى که دیگران به وى داده اند مى گویند آماده شوید براى خارج کردن روح این بنده مؤ من )).
مرگ و فرشتگان غضب
وقتى عمر کسى به پایان مى رسد، اگر از مشرکان و کافران و معصیت کارانى باشد که هنوز توبه نکرده است ((ملک الموت )) به همراه فرشتگان ((غضب )) در حالیکه همه آنان لباسهاى سیاه در بدن و وسیله هاى شکنجه در دست دارند. با زشت ترین صورت و بداخلاق ترین قیافه بر او نازل مى شوند که محتضر با مشاهده آنها به وحشت مى افتد و اعضاى او به لرزه مى آید. آنها جایگاه او را در جهنم به وى نشان داده و به عذاب الهى و داخل شدن در آتش وعده مى دهند و جان او را با سخت ترین حالت مانند کندن پوست از بدن و بریدن گوشت آن با قیچى و مانند به گردش در آوردن میله آسیا در حدقه چشم از بدنش بیرون مى کشند به طورى که تمام رگهاى بدن را پاره مى کند.
قرآن در این باره مى فرماید: اى رسول گرامى ! ((اگر ستمکاران را هنگام سختى جان دادن مشاهده کنى در حالى که فرشتگان ((عذاب )) دستهاى خود را گشوده باشند و گویند: روحهاى خود را بیرون آورید. امروز به واسطه آن حرفهاى خلاف و ناروایى که به خدا نسبت مى دادید و به آیات او کفر مى ورزیدید، به عذاب هاى خوارکننده اى جزا داده مى شوید)).
فرشتگان ((غضب )) منتظراند که ((ملک الموت )) روح پلید و سیاه او را از بدنش خارج کند و آنها با خفت و خوارى آن را از ((ملک الموت )) تحویل بگیرند و در عذاب سجین با روح هاى کفار و مشرکان و جنایت کاران همنشین قرار دهند.
آنان وقتى از دنیا رفتند و داخل قبر و عالم برزخ شدند. عذاب موقتى برزخى شان تا روز قیامت شروع مى شود و در قیامت به عذاب دائم دچار خواهند شد.
مرگ و حضور حضرت رسول اکرم(ص)وامیر المومنین علی (ع)
از جمله کسانى که موقع جان دادن انسان ، به بالین او حاضر مى شوند، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و فرزندانشان مى باشند.
حاضر شدن ((پیامبر و على )) به بالین محتضر به این جهت است که بر کارهاى او شهادت دهند و او را به ((فرشته مرگ )) معرفى کنند. اگر محتضر از اولیاء الله و دوستان و شیعیان امیرالمؤ منین باشد سفارش او را به ((ملک الموت )) مى کنند و مى گویند: اى ((گیرنده جان ها)) ملاحظه حال این محتضر را بکن ؛ زیرا او از دوستان و شیعیان ما مى باشد. ((ملک الموت )) هم ، با کمال مهر و محبت و به آسانى جان او را از بدنش بیرون مى آورد. بعد از مرگ در پیشانى آن مؤ من نوشته مى شود این شخص از دوستان و شیعیان على و اولادش مى باشد.
اما اگر انسان در حال مرگ ، ازم منافقان و دشمنان پیامبر اسلام و امیرالمؤ منین باشد. به ((ملک الموت )) مى گویند: این شخص از دشمنان ما خانواده بوده و در دنیا ارتباطى با ما نداشته است . هر جور صلاح مى دانى با او رفتار نما و قبض روحش کن . ((فرشته مرگ )) هم ، با شدت و سختى جان او را از بدنش به بیرون مى کشد. بعد از مرگ هم ، در پیشانى او نوشته مى شود. این شخص منافق است یا کافر. روایاتى در این باره آمده است .
۱ – حضرت على علیه السلام فرمود: هیچ کس نیست که مرگش فرا رسد مگر آن که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم علیهم السلام همگى (با بدن مثالى ) نزد او مجسم و حاضر مى شوند به طورى که آنان را مى بینند. اگر محتضر از مؤ منان باشد، وقتى ایشان را مى بیند به آنان علاقه پیدا مى کند و عشق مى ورزد. و اگر از مؤ منان نباشد هنگام مشاهده ایشان آنان را دشمن مى دارد و به دیدار آنان علاقه ندارد.
۲ – ابى حمزه ثمالى مى گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : هنگام مرگ ، ((فرشتگان )) با ما چه رفتارى دارند. فرمود: آیا مى خواهى ترا به چیزى بشارت دهم که خوشحال شوى ؟ گفتم : آرى ، فرمود: هنگامى که روح شخص مؤ من به گلویش رسد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام نزد او حاضر مى شوند و در بالینش قرار مى گیرند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله به او خطاب مى کند و مى فرماید: آیا مرا مى شناسى ؟ من رسول خدا هستم . آنچه در پیش رو دارى از آنچه ترک مى کنى براى تو بهتر است . اى ((روح پاک )) به سوى رضوان و رضایت و خشنودى خدا خارج شو. امیرالمؤ منین هم همین جملات را مى فرماید.
۳ – در حدیث دیگرى آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه دوستى از دوستان ما در سکوت مرگ قرار گرفت . رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نزدش حاضر مى شوند به طورى که او ایشان رامى بیند و آن بزرگواران او را به بهشت و رضوان بشارت مى دهند. و اگر محتضر از دشمنان ایشان باشد هنگام ملاقات ، از دیدن آنان کراهت دارد و نمى خواهد که با او روبه رو شوند.
۴ – امام صادق علیه السلام فرمود: دوستان و طرفداران امیرالمؤ منین علیه السلام در سه موضع آن حضرت را مى بینند به طورى که از دیدن او شادمان مى شوند. ۱ – هنگام جان دادن . ۲ – نزد پل صراط یا هنگام عبور از آن . ۳ – در کنار حوض کوثر.
۵ – امیرالمؤ منین علیه السلام در جواب یکى از شیعیان واقعى و اصحاب باوفایش به نام ((حارث بن اعور همدانى )) فرمود: اى حارث همدانى ! بدان ، هر کس از مؤ منان و منافقان که بمیرد مرا مى بیند.
۶ – نیز حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: یا على ! دوستان و شیعیان تو در سه مکان وقتى ترا ببینند خوشحال مى شوند.
۱ – هنگامى که روح از بدن آنان خارج مى شود و تو شاهد بر ایشان باشى .
۲ – هنگام سؤ ال نکیر و منکر در قبر در حالى که تو آنان را تلقین مى کنى .
۳ – هنگامى که وارد بر خدا مى شوند (و در کنار پل صراط) در حالى که تو آنان را مى شناسى .
سه روایت آخر گویاى این است که فقط امیرالمؤ منین علیه السلام موقع جان دادن به بالین محتضر حاضر مى شود. ولى از احادیث دیگرى که در ((بحارالانوار)) آمده است : به دست مى آید که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و بقیه ائمه معصوم و حتى فاطمه زهرا علیهاالسلام کنار محتضر حاضر مى شوند.
خوشا بحال کسانى که در دنیا اعمال شایسته اى انجام دادند و به دستورات پیامبر و ائمه معصوم علیهم السلام عمل کرده اند و هنگام مرگ ، آن بزرگواران را در کنار خود مى ببنند و با خشنودى و خرمى چشم از این جهان فرو مى بندند.
و آنان تا وقتى در دنیا به سر مى برند زبان حالشان چنین بوده است .
اى که گفتى : فمن یمت یرنى
جان فداى کلام شیرینت
کاش روزى هزار مرتبه من
مردمى تا بدیدمى رویت
مرگ سخت ترین حالت براى مجرم
عایشه مى گوید: روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به من فرمود: کدام حالت براى میت از همه حالات سخت تر است ؟ عرض کردم : خدا و رسول آگاه ترند.
فرمود: اى عایشه ! تو بگو! عرض کردم : سخت ترین حالت وقتى است که مى خواهند میت را از خانه اش بیرون برند، اولاد او اطرافش را گرفته و فریادشان بلند است و مى گویند: ((وا ابتا وا ابتا)) ، فرمود: این حالت بسیار سخت است ! اما سخت تر از این این هم هست ، عرض کردم : سخت تر از این وقتى است که میت را در لحد گذارند و خاک رویش بریزند و او را تسلیم خدا کنند، دوستان از کنار قبرش برگردند و او را تنها گذارند.
فرمود: از این سخت تر هم مى باشد. عرض کردم : یا رسول الله ! شما بفرمایید. فرمود: از همه حالت براى میت سخت تر، وقتى است که غسال براى غسل دادن میت داخل خانه او شود، انگشتر جوانى را از دست و پیراهن عروسى را از بدنش بیرون آورد و عمامه را از سر علماء و فقها بردارد.
در این هنگام وقتى روح ، بدن را عریان بیند فریاد زند و با صداى بلند که همه خلایق (مگر جن و انس )، بشنوند. گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم که ! لباس مرا به آرامى بیرون آور؛ زیرا در این ساعت تازه از دست ملک الموت راحت شدم .
زمانى که غسال آب روى میت ریزد فریاد زند و گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم آب را به آرامى روى من بریز، آن را ملایم کن که نه سرد باشد و نه گرم ، زیرا جسد من در اثر خارج شدن روح از آن ، آتش گرفته و طاقت ندارد.
وقتى غسال مشغول غسل دادن شود، فریادش بلند گردد: اى غسال ! ترا به خدا قسم دست خود را به آرامى بر روى من بکش ؛ این جسد به واسطه خارج شدن روح از آن ، مجروح شده و تحمل ندارد که دست خود را با قوت بر آن بکشى
موقعى که از غسل دادن فارغ شد و میت را در کفن گذاشت و پاهاى او را محکم بست ، فریادش بلند شود و گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم ! سر و صورت مرا با کفن نپوشان تا زن و بچه و بازماندگان ، مرا ببینند، زیرا این آخرین دیدار است ، من امروز از آنها مفارقت کنم و تا قیامت مرا نمى بینند.
چون میت را براى بردن به قبرستان ، از خانه خارج کنند، فریاد زند: اى جماعت ! در بردن من عجله نکنید تا خانه و اهل و عیال خود را وداع کنم . سپس فریاد کند و گوید: من زن خود را تنها و بدون شوهر گذاشتم اذیتش نکنید، اولاد من یتیم شدند به آنها ظلم روا ندارید؛ زیرا من امروز از خانه خود خارج شدم و دیگر به آنجا بر نمى گردم .
بعد از آن که جنازه را به سوى قبرستان حمل کردند. گوید: شما را به خدا قسم ، عجله نکنید تا صداى اهل و عیال خود را که گریه و ناله مى کنند بشنوم ؛ زیرا من از آنها جدا مى شوم و دیگر تا روز قیامت صداى آنها را نمى شنوم .
چون جنازه را کنار قبر به زمین گذاشتند. فریاد زند و گوید: اى دوستان و برادران ! اى اهل و عیال و اى بازماندگان ! و اى همسایگان من ! دنیا شما را فریب ندهد کما این که مرا فریب داد، زمانه با شما بازى نکند، همین طور که با من بازى کرد، از من عبرت گیرید؛ زیرا مالى جمع کردم و همه را براى ورثه گذاشتم بدون آن که خود از آن استفاده کنم ! در حالى که وقتى خداوند حساب آنها را رسد و در دادگاه ، مجرم شناخته شوم آن ها گناهان مرا به دوش نمى گیرند.
موقعى که بر میت نماز خوانده مى شود عده اى از دوستان و اهل و عیال او بر مى گردند. مى گوید: اى دوستان و برادران ! مى دانستم که میت در دل دوستان از زمهریر سردتر مى شود اما نمى دانستم به این زودى از دل آنها بیرون مى رود و نسبت به آن سرد مى شوند.
بعد از آن که میت را داخل قبر نهادند. با فریاد بلند گوید: اى وارثین ! مال و منال زیادى جمع کردم و همه را براى شما گذاشتم . من با دست خالى و بدون این که چیزى از آن را براى خود حمل کنم و از میان شما رفتم ، مرا فراموش نکنید و از این مال و ثروت بهره و نصیبى هم براى من قرار دهید و با دعاى خیر و صدقه ، مرا یارى کنید و یاد نمایید.
مرگ و شکایتها
وقتى مجرم از دنیا برود و اعمال ناشایسته خود را ببیند قبل از آن که او را دفن کنند از اعمال و کردار خود شکایت مى کند. اما متاءسفانه کسى شکایت او را نمى شنود! اگر هم بشنود عبرت نخواهد گرفت و به زودى فراموش خواهد کرد.
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: وقتى یکى از شما از دنیا برود قیامت او برپا خواهد شد و تمام اعمال خود را از نیک و بد خواهید دید.
زمانى که یکى از مجرمین از دنیا مى رود و او را به سوى قبرش حمل مى نمایند. ندا مى کند: اى برادران و اى دوستان ! من به نزد شما از آن چیزى که برادر بدبخت شما در آن واقع شد شکایت مى کنم ؛ زیرا دشمن خدا ((شیطان یا دنیا)) مرا وعده فریب داد و به آن عمل نکرد، برایم قسم خورد که من صالح ناصحى هستم ولى به من خیانت نمود.
نزد شما شکایت مى کنم از دوستان بى وفایى که دنبال هوا و هوس مى رفتند و دائما دور مرا گرفته و به من تاءمین مى دادند و خود را حامى و طرفدار من مى دانستند و مى گفتند: ما تا آخر با تو خواهیم بود ولى الان از من تبرى جسته تنهایم مى گذارند و مى روند.
شکایت مى کنم از اولادم که چقدر از آنان دفاع کردم ، به خاطر رفاه و راحتى آنها خود را به رنج و زحمت انداختم ، تمام مالم را در اختیارشان گذاشتم . آنها مالم را خوردند و مرا تسلیم خدا و ملائکه نکیر و منکر و قبر و برزخ مى کنند و بر مى گردند.
شکایت مى کنم از مالم که چگونه آن را ضایع نمودم ، حق خدا و مردم را ندادم ، از هر راهى آن را جمع کردم ولى الان وزرو و بالم شده است جواب دادن از آن با من و سود و منفعتش براى دیگران است .
شکایت مى کنم به سوى شما از طول اقامتم در قبر و دورى سفرم ، از تنهایى و وحشت و ظلمت قبرم ، سئوال از بزرگ و کوچک اعمالم . پس حذر کنید از آن چیزى که به من نازل شد، واى از بلاى طولانى و رنج و عذاب بزرگ ؛ زیرا نه شفیعى براى من است و نه دوستى .
شکایت مى کنم از قبرم که دائما فریاد مى زند و مى گوید: منم خانه تنگ و تاریک و پر وحشت . اى برادران و دوستان ! تا قدرت و توانایى دارید مرا نگه دارید و نگذارید ببرند؛ زیرا به من وعده آتش و ذلت و خوارى و غضب جبار را داده اند، ((و احسرتا)) بر من ! از این که به دستور خدا عمل نکردم و در گناه زیاده روى نمودم و از خداى خود خجالت نکشیدم ؟ این فریاد و ناله ادامه دارد تا وقتى میت را داخل قبر کنند.
مرگ و شنیدن نداها
وقتى روح از بدن انسان خارج شد، سه ندا از جانب آسمان مى شنود و آن نداها چنین است .
اى پسر آدم ! آیا تو دنیا را ترک کردى یا دنیا ترا ترک نمود؟ آیا تو دنیا را جمع کردى یا دنیا ترا جمع نمود؟ آیا تو دنیا را کشتى یا دنیا ترا کشت و به قتل رسانید؟
زمانى که میت را به غسال خانه بردند، سه ندا مى شنود. گویند: اى پسر آدم ! کجا شد آن بدن قوى تو، چرا ضعیف شده اى ؟ کجا رفت آن زبان فصیح و گویاى تو، چرا ساکت مانده اى ؟ کجایند دوستان و رفقاى تو، چرا وحشت کرده اى ؟
زمانى که میت را در کفن گذاشتند، سه فریاد مى شنود. به او گویند: اى پسر آدم ! بدون زاد و توشه به سوى سفرى دور و طولانى مى روى ، از منزل خود خارج مى شوى و دیگر به آن بر نمى گردى ، به سوى خانه هول ناک و پرخطر مى روى که راه بازگشتى ندارى .
چون میت را به سوى قبرستان حمل کنند، سه ندا مى شنود که گویند: خوشا به حال تو اگر عملت نیک باشد، خوشا به حالت اگر همنشین تو رضوان خدا و رضایت او باشد، واى به حالت اگر همنشین تو سخط و غضب خداوند جبار باشد.
وقتى میت را براى نماز بر زمین مى گذارند، سه فریاد مى شنود که گویند: اى پسر آدم ! هر عملى که تا حال انجام داده اى ، اگر آن نیک باشد نیک و اگر بد باشد بد خواهى دید.
چون جنازه را کنار قبر گذاشتند، سه ندا از قبر مى شنود که گویند: اى پسر آدم ! بر پشت من خندان بودى ولى در شکم من گریان خواهى شد، بر پشت من فرحناک و خوشحال بودى در حالى که در شکم من محزون و غمگین خواهى شد، بر پشت من گویا بودى اما در شکم من ساکت و خاموش خواهى بود.
زمانى که جنازه را در داخل قبر گذاشتند و آن را پوشانیدند و مردم به سوى خانه هاى خود حرکت نمودند. خداوند متعال به او خطاب مى کند و مى فرماید: اى بنده من ! تنها و بى کس ماندى ، دوستان و رفقایت ترا در تاریکى قبر تنها گذاشتند و رفتند! در حالى که تو مرا به خاطر آنان نافرمانى مى کردى و از من اطاعت نمى نمودى . ولى امروز رحمت و کرامت من چنان شامل حال تو شود که همه خلایق از آن تعجب کنند! من امروز از مادر نسبت به فرزندش به تو مهربان تر هستم .
وقتى روح از بدن انسان خارج شد و او را غسل دادند و کفن نمودند و به سوى قبرستان حرکت دادند. او از جلوى مردم و جنازه حرکت مى کند، ارواح مسلمین و مؤ منین به استقبال او مى آیند و بر او سلام مى کنند، او را به آنچه خداوند براى او آماده کرده است بشارت مى دهند.
مرگ وارد شدن به زندگى جدید
در این جا سئوالى پیش آید که آیا پس از مرگ ، انسان یک باره وارد عالم قیامت مى شود و کارش یکسره مى گردد؟ یا در فاصله مرگ و قیامت عالم دیگرى را طى مى کند و هنگامى که قیامت برپا شد وارد عالم آخرت مى گردد.
از آیات و روایات استفاده مى شود: هیچ کس پس از مرگ بدون فاصله وارد عالم قیامت نمى شود؛ زیرا قیامت کبرا مقارن با یک سلسله انقلاب ها و دگرگونى هاى کلى در همه موجودات زمین و آسمان است (یعنى کوه ها، دریاها، ماه ، خورشید، ستارگان و کهکشانها در آن هنگام در وضع موجود خود باقى نمى مانند.
علاوه بر این ، در قیامت اولین و آخرین مردم در یک سرزمین جمع مى شوند. ولى الان مى بینیم نظام جهان هنوز برقرار است و شاید میلیون ها و بلکه میلیاردها سال دیگر نیز برقرار باشد و میلیاردها میلیاردها انسان دیگر بعد از این بیایند و در دنیا زندگى کنند.
هیچ کس در فاصله مرگ و قیامت در خاموشى و بى حسى فرو نمى رود. چنین نیست که انسان پس از مردن در حالى شبیه بیهوشى فرو رود و هیچ چیز را احساس نکند، به طورى که نه لذتى داشته باشد و نه درد و رنجى ، نه سرورى داشته باشد و نه غم و اندوهى .
بلکه انسان پس از مرگ بدون فاصله ، وارد مرحله اى دیگر از حیات مى گردد که همه چیز را حس مى کند، از چیزهایى لذت و از چیزهایى رنج مى برد. البته لذت و رنجش بستگى به افکار و اخلاق و اعمال او در دنیا دارد.
این مرحله ، یک فاصله و حد وسط میان دنیا و قیامت است که با پایان یافتن آن برزخ نیز پایان مى پذیرد و آنگاه قیامت برپا مى شود.
از نظر قرآن و روایات ، انسان پس از مرگ دو عالم دیگر را باید طى کند، یکى عالمى که مانند عالم دنیا پایان مى پذیرد که اسم آن را (عالم برزخ یا عالم ارواح و) قبر مى نامند، دیگرى عالم قیامت کبرا که به هیچ وجه پایان نمى پذیرد.
در قیامت به حساب کلى و جزیى خلایق رسیدگى مى شود، هر کس را طبق اعمال و کردارش جزا و پاداش مى دهند. نیکوکاران را در بهشت و نعمت ها و رضوان الهى داخل مى کنند و گناهکاران و بدکاران را در جهنم وعذاب ها و شکنجه هاى آن وارد مى نمایند.
انسان در فاصله مرگ و قیامت ، داراى نوعى از حیات است . در آن حال شدیدا احساس مى کند، مى گوید و مى شنود و از نوعى زندگانى سعادت آمیز و خوش یا زندگى نکبت بار و پررنج و درد برخوردار است .
انسان از مرگ تا برزخ//نعمت الله صالحی