ابواسحاق احمدبن محمد ، مفسر و محدّث و مُقْری و واعظ نیشابوری قرن چهارم و پنجم . برخی از جمله عبدالغافر فارسی ، از نخستین شرح حال نویسان وی ، نام او را ثعالبی آورده اند ( رجوع کنید به صریفینی ، ص ۱۰۹؛ نیز رجوع کنید به قفطی ، ج ۱، ص ۱۱۹؛ ابن عماد، ج ۳، ص ۲۳۰) اما در بیشتر منابع ، وی را ثعلبی خوانده اند ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۷۹ـ۸۰؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۹۸۴، ج ۳، ص ۱۶۳؛صَفَدی ، ج ۷، ص ۳۰۷؛ابن جَزَری ، ج ۱، ص ۱۰۰؛سیوطی ، بغیه الوعاه ، ج ۱، ص ۳۵۶).
نخستین کسی که به هر دو نام اشاره کرده ، و البته ثعالبی را قول ضعیف تر دانسته ، ابن اثیر (ج ۱، ص ۲۳۸) بوده (قس محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۴۳۶؛اِسنَوی ، ج ۱، ص ۱۵۹ که این قول را به سمعانی نسبت داده اند) و ظاهراً این تردید، به پیروی از وی ، به منابع بعدی راه یافته است (برای نمونه رجوع کنید به قفطی ، همانجا؛ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۸۰؛سُبکی ، ج ۴، ص ۵۸؛ابن کثیر، البدایه والنهایه ، ج ۱۲، ص ۵۰).
همچنین احتمال دارد نام او با نام ابومنصور عبدالملک ثعالبی * (متوفی ۴۲۹)، ادیب مشهور که معاصر و همشهری وی بوده ، خلط شده باشد ( رجوع کنید بهاسنوی ، همانجا) که پیامد آن به وضوح در الوفیات ، یکی از تراجم قرن نهم ( رجوع کنید به ابن قُنْفُذ، ص ۲۳۷ـ ۲۳۸)، مشاهده می شود. بنا بر آنچه نسب شناسان آورده اند ( رجوع کنید به سمعانی ، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۵۰۵ ـ ۵۰۶؛ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۳۷ـ۲۳۹)، «ثعلبی » عنوانی است برای انتساب به قبایل عرب ، و «ثعالبی » ناظر به حرفه دوزندگی پوست روباه است اما در باره ابواسحاق گفته شده که این عنوان(ثعلبی ) برای او لقب است نه نسب ( رجوع کنید به ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۳۸؛ابن خلّکان ؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجاها).
ذکر این توضیح در باره نام وی ، شاهدی بر صحت نام ثعلبی (نه ثعالبی ) برای او دانسته شده است (برای شواهد دیگر و تفصیل بیشتر در باره لقب وی رجوع کنید به صالح ، ص ۳۴ـ۳۵). لقب بودن این عنوان برای او همچنین نشان دهنده آن است که وی عرب تبار نیست و اصالتاً ایرانی است . در هر صورت ، وی بیشتر به ثعلبی مشهور و در آثار منتشر شده اش نیز با این نام از او یاد شده است . در این مقاله نیز نام وی در همه جا ثعلبی خواهد آمد.
اساتید
از سوانح زندگی ثعلبی اطلاع چندانی در دست نیست . وی ، چنانکه خود گفته (۱۴۲۲، ج ۱، ص ۷۳ـ۷۴)، از کودکی فراگیری علم تفسیر را آغاز کرد و بخش اعظمی از دوره جوانی اش را به تعلّم نزد استادان این علم گذراند و از شمار زیادی از محدّثان حدیث شنید، از جمله از برخی محدّثان مشهور نیشابور نظیر ابومحمد حسن بن احمد مَخلَدی (متوفی ۳۸۹)، ابوطاهر محمدبن فضل بن خُزَیمه (متوفی ۳۸۷)، احمدبن محمد خَفّاف (متوفی ۳۱۵) و یحیی بن اسماعیل ابوزکریای حربی (متوفی ۳۹۴).
همچنین قرائات را نزد بزرگانی چون ابوبکربن مهران مقری (متوفی ۳۸۱) و ابوبکر محمدبن احمد طرازی (متوفی ۳۸۵) آموخت (یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛صریفینی ؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹؛ابن جزری ، همانجاها). علاوه بر اینها، بررسی آثار ثعلبی نشان می دهد که وی استادان متعدد دیگری نیز داشته که احادیث و روایات فراوانی از آنان نقل کرده است ، نظیر ابوبکر محمدبن عبداللّه جَوْزَقی * (متوفی ۳۸۸؛رجوع کنید بهثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۱۰۴، ۳۱۵؛برای آگاهی بیشتر در باره دیگر استادان وی رجوع کنید به بیهقی ، ص ۱۵۸؛صالح ، ص ۴۱ـ ۴۸، ۲۴۳ـ۲۴۴؛نیز رجوع کنید به ادامه مقاله ).
تراجم نگاران ، ثعلبی را در علم به تفسیر و قرائات و عربی دانی و فن وعظ ستوده و او را در نقل حدیث ، ثقه دانسته اند ( رجوع کنید به یاقوت حموی ؛صریفینی ؛قفطی ؛ابن خلّکان ، همانجاها؛نیز رجوع کنید به محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۴۳۵ـ۴۳۷)، اگرچه نقل برخی احادیث در تفسیر وی ، انتقادهای زیادی را متوجه او کرده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).
برخی منابع به فقاهت ثعلبی و مذهب فقهی وی تصریح کرده اند. کتابهای طبقات الشافعیه او را از فقهای شافعی شمرده و آرای فقهی اش را آورده اند ( رجوع کنید به سبکی ، ج ۴، ص ۵۹؛اسنوی ، همانجا؛ابن مُلَقَّن ، ص ۱۲۱؛ابن قاضی شُهبَه ، ج ۱، ص ۲۰۷؛نیز رجوع کنید به نَوَوی ، ج ۲، ص ۵۵۷). علاوه بر این ، ثعلبی از ادبای عصر خود بوده است ( رجوع کنید به سبکی ، ج ۴، ص ۵۸؛داوودی ، ج ۱، ص ۶۷).
ثعلبی در عصر خود، خصوصاً در تفسیر قرآن ، آوازه ای بلند داشته به گونه ای که طالبان علم از مناطق دور دست و از هر مذهبی برای استفاده از مجلس درس وی به نیشابور سفر می کردند (یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۲ـ۱۶۶۳). با وجود این ، در منابع از میان جماعت شاگردان او تنها به نام ابوالحسن علی بن احمد واحدی * (متوفی ۴۶۸)، مفسر مشهور و مؤلف اسباب النزول ، تصریح شده است (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی ؛صریفینی ؛سبکی ، همانجاها).
به گزارش ابن جزری (ج ۱، ص ۱۰۰) واحدی قرائت را نزد ثعلبی آموخت . واحدی ، خود در مقدمه تفسیر البسیط ، ثعلبی را استاد تفسیرش خوانده و با مدح و ستایش فراوان از او یاد کرده و گفته است که به توصیه یکی از استادانش به نام ابوالفضل احمدبن محمد عَروضی (زنده در ۴۱۶)، از بزرگان ادب و لغت نیشابور،به مجلس درس تفسیر ثعلبی راه یافته و بعد از مدتی از شاگردان خاص و ملازمان وی شده بوده است ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۰ـ۱۶۶۳).
جزئیاتی که از واحدی در این باره نقل شده شاهدی برشهرت ثعلبی در تفسیر قرآن و اعتبار وی نزد دانشمندان آن دوره است . از دیگر شاگردان ثعلبی ، که آثارش را نزداو قرائت کرده اند، ابوسعید محمدبن سعد فرخزادی ( رجوع کنید بهسمعانی ، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۱۱۶؛همو، ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۵۶۸)، ابوسعید احمدبن ابراهیم شُرَیْحی خوارزمی ( رجوع کنید بهبغوی ،ج ۱، ص ۲۸، ۳۰) و عبدالکریم بن عبدالصمد ابومعشر طبری (متوفی ۴۷۸؛رجوع کنید بهسبکی ، ج ۵، ص ۱۵۲) بوده اند. ثعلبی در محرّم ۴۲۷ درگذشت (یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛صریفینی ؛سبکی ، همانجاها؛قس ابن خلّکان ، همانجا، که ۴۳۷ را نیز ذکر کرده است ).
برخی شواهد و قرائن در شرح حال و آثار ثعلبی دلالت بر آن دارد که وی از متصوفه یا دست کم تحت تأثیر آرا و افکار آنان بوده ، از جمله اینکه حقائق التفسیر را به طور کامل نزد مؤلف آن ، ابوعبدالرحمان سُلَمی (متوفی ۴۱۲)، قرائت کرده است (ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۸۳؛در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۶۵). همچنین برخی منابع از متصوف مشهور، ابوالقاسم قُشَیری (متوفی ۴۶۵)، رؤیایی نقل کرده اند که حاکی از رضایت خداوند از ثعلبی است ( رجوع کنید به صریفینی ؛ابن خلّکان ، همانجاها؛سبکی ، ج ۴، ص ۵۸).
گفتنی است که مهم ترین استاد ثعلبی در تفسیر،یعنی ابوالقاسم حسن بن محمدبن حسن بن حبیب نیشابوری معروف به ابن حبیب (متوفی ۴۰۶) که ثعلبی از شاگردان خاص وی بوده (یاقوت حموی ، ج ۳، ص ۹۹۶؛نیز رجوع کنید بهثعلبی ، ۱۴۲۲، همانجا)، دست کم در بخشی از عمرش کرّامی مذهب بوده( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، همانجا) و آثاری نیز به سبک و سیاق ملامتیه نگاشته است (در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۴۵ـ۴۷).
علاوه بر اینها، برخی محققان معاصر ( رجوع کنید به ثعلبی ، ۲۰۰۲،مقدمه ویسمولر ، ص ۶۰ـ ۶۷؛واسرشتروم ، ص ۲۳۹)به سبب محتوا و موضوع برخی آثار ثعلبی ( رجوع کنید بهادامه مقاله )و نیز ذکر نام جُنید بغدادی (متوفی ۲۹۷) در آنها ( رجوع کنید به ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۳۳۶؛در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۵۷ ـ ۵۸)، وی را صوفی و مرتبط با حلقه های متصوفه نیشابور در آندوره دانسته اند. وَلید صالح ، در ضمن بحثی مستقل ، شواهددالّ بر تصوف ثعلبی را به تفصیل ذکر و با اقامه دلایلیدر پاسخ به آنها، صوفی بودن او را رد کرده ( رجوع کنید بهص ۵۳ ـ۶۵)، اگر چه پذیرفته است که ثعلبی در مقابل آرای متصوفه نرمش نشان داده (ص ۶۵) و از این رو تأکید کرده است که در مطالعه آثار وی نباید از تأثیر عقاید کرّامیه غافل شد (ص ۴۸).
ثعلبی تألیفات متعددی داشته است (صریفینی ، همانجا) که واحدی ، پانصد جزء از آنها را نزد وی قرائت کرده ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۳؛در باره معنای جزء در این عبارت رجوع کنید بهکولبرگ ، ص ۷۹؛صالح ، ص ۳۲؛قس افسرُالدّین ، ص ۳۳۰ که آن را به معنای تألیف مستقل گرفته ) و اجازه روایت همه آنها را به عبدالغافر فارسی (متوفی ۵۲۹) داده است ( رجوع کنید به صریفینی ، همانجا)، هر چند که بیشتر منابع تنها از دو اثر مهم و مشهور وی در تفسیر و قصص الانبیا یاد کرده اند (برای نمونه رجوع کنید به صریفینی ، همانجا؛قفطی ، ج ۱، ص ۱۲۰؛ابن خلّکان ؛سبکی ، همانجاها).
آثار
آثار ثعلبی ظاهراً در میان مردم رواج بسیار داشته است ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، همانجا؛ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۳۸؛صریفینی ، همانجا). عنوانها و موضوعات آثار وی نشان می دهد که او در تألیفات خود به دو حوزه تفسیر قرآن و ادبیات تربیتی ـ اخلاقی نظر داشته و در آثار خود این دو را با هم ترکیب کرده است ( رجوع کنید بهصالح ، ص ۳۷، ۵۲). اشاره و تأکید منابع بر واعظ بودن ثعلبی شاهدی بر این مدعاست (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی ؛صریفینی ، همانجاها؛ذهبی ، ۱۴۱۴، حوادث و وفیات ۴۲۱ـ۴۴۰ ه ، ص ۱۸۶؛همو، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۴۳۷). ثعلبی در اتخاذ این روش احتمالاً تحت تأثیر استادش ، ابن حبیب ، بوده است ( رجوع کنید بهیاقوت حموی ، ج ۳، ص ۹۹۶ـ۹۹۷؛صفدی ، ج ۱۲، ص ۲۳۹).
مهم ترین و مشهورترین اثر ثعلبی الکشف والبیان عن تفسیرالقرآن معروف به تفسیر الثعلبی است ( رجوع کنید بهثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۷۵؛یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷، ج ۴، ص ۱۶۶۳؛حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۴۴، ج ۲، ستون ۱۴۹۶). بیشتر منابع این تفسیر را ستوده و برخی آن را برتر از تفاسیر دیگر دانسته اند ( رجوع کنید به ابن اثیر؛صریفینی ، همانجاها؛ابن خلّکان ،ج ۱، ص ۷۹). تفسیر ثعلبی را باید در زمره تفاسیر جامع و دایره المعارف گونه بر شمرد، گرچه اغلب ، آن را تفسیری مأثور یا روایی به حساب آورده اند (برای نمونه رجوع کنید به محمدحسین ذهبی ، ج ۱، ص ۲۲۸؛معرفت ، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۵؛> دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد ، ج ۴، ص ۱۷۲؛قس آتش ، ص ۳۳۲).
از مقدمه این تفسیر چنین برمی آید که ثعلبی رویکردی جامعبه تفسیر قرآن داشته و به روشها و برداشتهای گوناگون تفسیری اهمیت می داده ، چنانکه به شکلی موجز و با تعبیراتی خاص (در این باره رجوع کنید به صالح ، ص ۸۷ ـ۸۹) تصریح کرده است که در تفسیر آیات به چهارده جنبه ، از جمله لغت و اعرابو قرائات و احکام و حِکَم و قصص ، توجه دارد (ثعلبی ،۱۹۸۴، ص ۱۹؛قس همو، ۱۴۲۲، همانجا). شاهد دیگر براین امر تلقی وی از تأویل است که به نظر او همه معانی محتمل نزد علما را شامل می شود، هر چند او معیار خودرا در صحت و سقم این معانی و آرای متنوع ، کتاب و سنّت ذکر کرده است (۱۴۲۲، ج ۱، ص ۸۷؛برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۹۶ـ ۹۸).
ثعلبی در مقدمه کتاب (ج ۱، ص ۷۴) تفاسیر موجود در عصر خویش را به شش گروه تقسیم و از هر گروه به نحوی انتقاد کرده است . در این میان ، تندترین انتقاد وی متوجه تفاسیر معتزله ، نظیر تفسیر ابوعلی جُبّائی (متوفی ۳۰۳)و ابومسلم محمدبن بحراصفهانی (متوفی ۳۲۱)، است که آنان را اهل بدعت و هوا و هوس خوانده است . همچنین از طبری به سبب تطویل و تکرار انتقاد کرده است .
بر این اساس ، مهم ترین انگیزه وی در نگارش تفسیری جدید، نبودنِ کتابی جامع و مهذب و عاری از اشکال در این حوزه بوده که در کنار دلایلی دیگر، از جمله رویگرداندن مردم از تفسیرقرآن و درخواست برخی علما و بزرگان از وی ، موجب تألیف الکشف والبیان شده است ( رجوع کنید بههمان ، ج ۱، ص ۷۴ـ ۷۵). از انتقادهای ثعلبی بر تفاسیر پیشین و ویژگیهایی که برای تفسیر خودش ذکر کرده است ، معلوم می شود که وی برای ساختار و نحوه تنظیم مطالب در تفسیر ارزشی ویژه قائل بوده است ( رجوع کنید بهصالح ، ص ۹۹).
منابع ثعلبی را در تفسیر الکشف والبیان می توان به دو دسته شفاهی و مکتوب تقسیم کرد. وی مجموعه مسموعات خود را از قریب به سیصد تن از شیوخ هم عصرش (۱۴۲۲،ج ۱، ص ۷۵)، با ذکر سند، در جای جای تفسیر آورده است . این شنیده ها علاوه بر احادیث نبوی شامل قصص و حکایات و همچنین اقوال پراکنده مفسران و محدّثانی است که تألیف مستقل و مکتوبی نداشته اند.
ثعلبی از میان این سیصد شیخ بیشتر مطالب را از استادانی چون ابن حبیب نیشابوری (برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۹۰ـ۹۱، ۹۷، ۹۹ و جاهای دیگر) و ابومحمد عبداللّه بن حامد (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۰۲، ۱۰۴، ۱۰۷، ۱۱۳ و جاهای دیگر) و حاکم نیشابوری (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۱۳؛همو، ۱۹۸۴، ص ۲۱، ۳۳، ۳۸، ۴۱ و جاهای دیگر) و بیش از همه ابوعبداللّه حسین بن محمدبن فَنْجویِه ثقفی دینوری (متوفی ۴۱۴؛برای نمونه رجوع کنید بههمو، ۱۴۲۲، ج ۸، ص ۱۰۶، ۱۴۵؛نیز رجوع کنید به محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۳۸۴) شنیده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۷۴ـ ۷۵).
منابع مکتوب ثعلبی شامل کتابهای موجود در عصر وی است ، از جمله تفاسیر و کتب قرائات و کتب معانی القرآن و کتابهای تاریخی . ثعلبی بخش اعظم مقدمه خود را به ذکر فهرست این کتابها به همراه طرق اجازه آنها اختصاص داده است ( رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۹۸۴، ص ۲۰ـ ۶۸) تا در متن تفسیر به تکرار اسانید نیاز نباشد. برخی از این کتابها متعلق به ادوار پیش از ثعلبی است که او اجازه آنها را از استادانش ، به ویژه همان چهار استاد پیش گفته ، دریافت کرده ( رجوع کنید به همانجا) و برخی دیگر، تألیف معاصران او، نظیر ابن حبیب و ابوعبدالرحمان سلمی ، است که اکثر آنها را نزد مؤلفان قرائت کرده است ( رجوع کنید به همان ، ص ۵۱ـ۵۴).
وی این منابع را حدود یکصد تألیف برشمرده (همان ، ص ۱۹) که با حذف اسانید مکرر، تعداد آنها به ۷۷ می رسد (صالح ، ص ۶۹). در میان تفاسیری که ثعلبی ذکر کرده است ، دو گروه اهمیت بیشتری دارند: یکی تألیفات پیش از طبری که او در جامع البیان از آنها استفاده نکرده است ، نظیر تفسیر شیعی ابوحمزه ثُمالی (متوفی ۱۵۰) و تفسیر معتزلی ابوبکر اصم (متوفی ح ۱۹۰) و گروه دیگر تفاسیری که پس از طبری تألیف شده ، نظیر تفسیر ابن حبیب و عبداللّه بن حامد و ابن فُورَک (متوفی ۴۰۶)، زیرا بیشتر این کتابها امروزه در دست نیست ( رجوع کنید به همان ، ص ۷۱ـ۷۲) و نامهای این منابع تنها از طریق مقدمه این تفسیر باقی مانده ( رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۳۹ـ ۴۴۵، ۴۴۷،۴۴۹، ۴۵۱ـ۴۵۲، ۴۵۷ـ۴۶۱) و بخشهایی از آنها به واسطه متن این تفسیر حفظ شده است (برای فهرست این منابع و آگاهی بیشتر در باره آنها رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۹۸۴، ص ۱۰۹ـ۱۱۵؛صالح ، ص ۲۴۵ـ۲۵۰).
اگر چه برخی منابع مذکور در این مقدمه ، نظیر تفسیر ابن عباس ، تألیف صاحب اصلی آن نیست ( رجوع کنید به تفسیر ابن عباس * ) و به نوشته ژیلیو (ص ۱۲ـ۱۷) حتی برخی از آنها احتمالاً به صورت کتابی مستقل در عصر ثعلبی وجود نداشته است (نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۷۰ـ۷۱)، به هر صورت این مقدمه از حیث آگاهی بخشی در تاریخ تفسیر و نگارشهای تفسیری تا پایان قرن چهارم اهمیت بسیار دارد. ایزایا گولدفلد متن کامل این مقدمه را به همراه تعلیقاتی بر آن در ۱۹۸۴ منتشر کرده است .
روش ثعلبی در تفسیر هر سوره چنین است که ابتدا نام ، مکان نزول و تعداد آیات و کلمات و حروف آن را ذکر کرده و احادیثی در باره سوره ، به ویژه فضیلت تلاوت آن ، نقل نموده است ، سپس با بهره گیری از منابع به شرح و توضیح آیات پرداخته و مطابق انتظار، تنها اَسناد مسموعات خود را آورده و از منابع مکتوبِ مذکور در مقدمه ، به ذکر نام منبع بسنده کرده است .
در برخی موارد نیز تعبیرات کلی و مبهمی نظیر «قالَالمُفَسِّرون » یا «سمعتُ بعضَالمُفسِّرین یَقولُ» به کار برده است (برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۲۲، ج ۷، ص ۱۰۸؛در این باره رجوع کنید بهصالح ، ص ۹۶ـ۹۷). در صورت امکان ، از آیات دیگر در توضیح آیه ها کمک گرفته و مباحث لغوی و نحوی را در جای خود مطرح و به مناسبت ، به شواهد شعری استناد نموده (برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۱۰۹ـ۱۱۰، ۱۳۸، ج ۲، ص ۴۱ـ۴۲) و به قرائات گوناگون ، در صورت وجود اختلاف ، اشاره کرده است (برای نمونه ای گویا رجوع کنید بههمان ، ج ۱، ص ۱۱۲ـ ۱۱۵).
از موضوعاتی که ثعلبی به آن توجه بسیار نشان داده و از ویژگیهای اصلی تفسیر او محسوب می شود، نقل فراوان قصص و حکایات و اسرائیلیات است ( رجوع کنید به زرکشی ، ج ۱، ص ۱۰۵؛سیوطی ، الاتقان ، ج ۴، ص ۲۴۳) که در جاهای متعدد و به تفصیل به آنها پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۶، ص ۱۴۶ـ۱۵۷، ۱۹۳ـ ۱۹۸، ج ۴، ص ۱۶۱ـ ۱۶۳، ج ۷، ص ۲۲۳ـ ۲۲۵). ثعلبی در ذیل آیات احکام نیز گاه تا آنجا پیش رفته که فصلی مستقل را به ذکر آرا و اختلافات فقهی ،نوعاً بر اساس اقوال شافعی ، اختصاص داده است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۰۵ـ ۱۰۸، ۱۲۴ـ۱۲۶، ج ۳، ص ۲۸۶ـ ۲۸۸، ص ۳۱۵ـ ۳۲۲).
وی علاوه بر مسائل فقهی ، در حوزه های دیگر (نظیر کلام و اخلاق ) نیز فصولی مستقل آورده که عموماً راجع به مباحث مهم یا مورد اختلاف در میان دانشمندان اسلامی است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۴۲ـ۱۴۴، ۱۷۷، ج ۳، ص ۱۹۲ـ ۱۹۵، ۲۹۷ـ ۲۹۸). ظاهراً این کار از نوآوریهای ثعلبی در تفسیر بوده و پس از وی در میان مفسران رواج یافته است (صالح ، ص ۷۶). به علاوه در تفسیر وی ، برداشتهای عرفانی و نقل از تفاسیر صوفیان به چشم می خورد که گرچه بیشتر از طریق تفسیر سُلَمی است ، محدود به آن نیست (برای نمونه ای گویا رجوع کنید به۱۴۲۲، ج ۲، ص ۱۹ـ۲۱، ج ۸ ، ص ۳۰۸).
با وجود این ، نگاه ثعلبی به قرآن مطابق با مبانی تفسیری متصوفه نیست و نباید تفسیر وی را عرفانی قلمداد کرد ( رجوع کنید به صالح ، ص ۹۷؛قس آتش ، ص ۸۹ ، ۳۳۲)، هر چند که صوفی مشهور، ابوبکر نجم الدین عبداللّه بن محمد معروف به دایه (متوفی ۶۵۴)، در مقدمه تفسیر عرفانی خود، تفسیر التأویلات النجمیه ، ثعلبی و اثرش را ستوده و آن را مأخذ اصلی تفسیر خود معرفی کرده است ( رجوع کنید به آتش ، ص ۱۴۰). ولید صالح ده ویژگی برای تفسیر ثعلبی برشمرده و هر یک را در فصلی مستقل ، با ذکر جزئیات و شواهد، بررسی کرده است ( رجوع کنید بهص ۱۰۱ـ۲۰۴).
الکشف والبیان از جایگاهی مهم و نقشی مؤثر در میان تفاسیر برخوردار است و نقطه عطفی در تاریخ تفسیرنگاری به شمار می آید. اگرچه طبری با نگارش تفسیر مفصّل و جامع خود دوره ای جدید را در تاریخ تفسیر بنیان نهاد ( د. اسلام ،چاپ دوم ، ذیل «تفسیر»؛> دایره المعارف قرآن < ، ج ۲، ص ۱۱۰ـ۱۱۱؛نیز رجوع کنید به تفسیر طبری * )، ثعلبی با عرضه ساختاری نو و محتوایی دایره المعارف گونه تحولی در سیر نگارشهای تفسیری ایجاد کرد. در واقع ، وی تمامی علوم اسلامی (نظیر صرف و نحو و ادبیات و فقه و کلام و تاریخ ) و ابزارهایی چون قصص و حکایات را در فهم و تفسیر آیات به خدمت گرفت تا جایی که تفسیر قرآن پس از وی گنجینه ای از معارف اسلامی برای تعلیم و تربیت و آموزش اخلاقی شد (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۲۲، ۹۵ـ۹۹، ۲۲۴ـ ۲۲۵؛نیز رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا).
گذشته از شهرت تفسیر ثعلبی در زمان حیات او، این تفسیر در دوره های بعدی نیز رواج و اعتبار فراوان یافت ( رجوع کنید به صائغ ، ۲۰۰۳)، چنانکه روایت آن در میان اهل علم رایج بود و برای شنیدن آن سفرهای طولانی می کردند ( رجوع کنید به سمعانی ، ۱۴۰۸، ج ۱، ۱۱۶، ج ۴، ص ۳۶۹). ظاهراً ابوسعید فرخزادی (زنده در سده پنجم ) و ابومحمد عباس بن محمد طوسی معروف به عباسه (متوفی ۵۴۹) در انتقال آن به نسلهای بعدی سهم مهمی داشته اند ( رجوع کنید به سمعانی ، ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۶۰۳ـ۶۰۴؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۲۰، ص ۲۸۹، ج ۲۱، ص ۴۹۵، ج ۲۲، ص ۱۰۵).
حتی گفته شده که محمدبن عباس بن ارسلان خوارزمی عباسی (متوفی ۵۰۳) کل تفسیر ثعلبی را از حفظ بوده و در مجالس علمی با استفاده از آن به سؤالات پاسخ می گفته است (سُبکی ، ج ۶، ص ۱۰۷ـ ۱۰۸). سیدعمادالدین ابوالصمصام ذوالفقاربن محمد حسنی مروزی (متوفی ۵۳۶)، از بزرگان امامیه و شاگرد سیدمرتضی و شیخ طوسی ( رجوع کنید به منتجب الدین رازی ، ص ۶۲)، تفسیر ثعلبی را در قزوین بر جماعتی قرائت کرده است (رافعی قزوینی ، ج ۳، ص ۱۲).
از شواهد دیگر بر رواج این تفسیر، آن است که فقیه معروف مالکی اندلسی ، ابوبکر ابن ابی رَنْدَقَه طُرْطُوشی (متوفی ۵۲۰) آن را تلخیص کرده (اشبیلی ، ص ۵۹؛بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹؛برای تلخیصهای دیگر رجوع کنید به کولبرگ ، ص ۲۸۲؛صالح ، ص ۲۰۶) و دیگر آنکه عالم مشهور، مجدالدین ابوالسعادات ابن اثیر جَزَری (متوفی۶۰۶)، تفسیری با نام الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف نوشته است (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۲۲۷۱؛ابن خلّکان ، ج ۴، ص ۱۴۱؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۲۱، ص ۴۹۰؛برای شواهد دیگر رجوع کنید به اشبیلی ، همانجا؛رافعی قزوینی ، ج ۱، ص ۳۰۶ـ۳۰۷، ۳۴۷، ج ۳، ص ۱۶۴، ۲۰۹؛سبکی ، ج ۶، ص ۴۰۲، ج ۷، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵).
نسخه های خطی فراوانی از این تفسیر در کتابخانه های دنیا موجود است (صالح ، ص ۲۳۱؛نیز رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۹۲) که معتبرترین آنها به روایت مهم ترین شاگرد ثعلبی ، ابوالحسن واحدی ، در کتابخانه عمومی مدینه نگهداری می شود (صالح ، ص ۲۳۱ـ۲۳۴؛برای آگاهی بیشتر در باره نسخه های موجود رجوع کنید به همان ، ص ۲۳۱ـ۲۴۲).
تفسیر ثعلبی تأثیر فراوانی بر تفاسیر مشهور بعد از خود گذاشته است . پیش از همه باید از تفاسیر سه گانه البسیط و الوسیط و الوجیز واحدی یاد کرد ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۰؛محمدبن احمد ذهبی ، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۳۴۰) که به احتمال زیاد، اساس آنها همین تفسیر بوده است . واحدی به ویژه در نگارش البسیط بسیار متأثر از تفسیر استادش بوده و با کاستنهایی از آن و افزودنهایی به آن ، مفصّل ترین تفسیر خود را تألیف کرده است (خُضَیری ، ۲۰۰۳؛قس صالح ، ص ۲۰۸، پانویس ۱۳).
پس از وی ، حسین بن مسعود بَغَوی (متوفی ۵۱۶) با حذف برخی منقولات تفسیر ثعلبی ، خصوصاً روایات ضعیف و قصص آن ، در واقع مختصری از آن را به نام معالم التنزیل عرضه کرد؛حدود دو قرن بعد، ابوالحسن علی بن محمد شیحی بغدادی مشهور به خازن * (متوفی ۷۴۱)، منتخبی از تفسیر بغوی را با عنوان لباب التأویل فی معانی التنزیل گرد آورد ( رجوع کنید به خازن ، ج ۱، ص ۳)؛بدین ترتیب ، این تفسیر نیز گزیده ای دیگر از تفسیر ثعلبی به شمار می آید ( رجوع کنید به بغوی فَراء * ).
علاوه بر این ، مفسران مشهور دیگری در تفاسیر خود از الکشف والبیان بهره برده و به اقوال و منقولات ثعلبی استناد کرده اند که مهم ترین آنها عبارت اند از: طَبْرِسی (متوفی ۵۴۸؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۱۲، ۴۲۰، ج ۲، ص ۴۹۷، ج ۴، ص ۴۷۲، ج ۱۰، ص ۴۵۷)، ابن جوزی (متوفی ۵۹۷ ؛برای نمونه رجوع کنید به ۱۴۰۷، ج ۲، ص ۶۲، ج ۳، ص ۲۲۴، ج ۴، ص ۱۲۴، ۱۵۹، ج ۵، ص ۸۸ ، ج ۶، ص ۳۴)، قُرْطُبی (متوفی ۶۷۱؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۹۵، ۴۵۱، ج ۳، ص ۱، ۲۰۲، ج ۵، ص ۱۵، ۳۸ و جاهای دیگر؛برای سایر موارد رجوع کنید به ج ۲۱، ص ۱۷۵ـ۱۷۶)، ثعالبی (متوفی ۸۷۵؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۷۵، ۵۲۲، ج ۳، ص ۲۹۰، ۳۶۷، ج ۴، ص ۷۲، ۲۲۱، ج ۵، ص ۱۱، ۳۱۸) و سیوطی (متوفی ۹۱۱؛الدرالمنثور ، برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۳۳، ۲۴۴، ج ۲، ص ۵۴۴، ج ۴، ص ۸۱، ج ۶، ص ۲۰۶، ج ۷، ص ۱۴۷).
گفتنی است زَمَخْشَری نیز که در الکشاف نام ثعلبی را نیاورده ، از تفسیر وی بهره گرفته و بدون ذکر منبع ، از آن مطالبی نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به زمخشری ، ج ۴، ص ۳۳۰، ۳۸۰، ۴۰۰، ۶۳۸ که مطابق است به ترتیب با ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۹، ص ۳۹، ۴۹، ۱۱۵، ج ۱۰، ص ۶۱۰). همچنین وی در مقام متکلمی معتزلی در بخشهایی از تفسیر خود غیرمستقیم به رد آرای تفسیری ثعلبی ، که از مهم ترین مفسران ضد معتزله بوده ( رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۷۴)، پرداخته است (در باره ارتباط الکشاف با تفسیر ثعلبی رجوع کنید به صالح ، ص ۲۰۹ـ۲۱۴) ظاهراً کتاب الانصاف ابن اثیر ناظر به جمع بین آرای این دو مفسر بوده است .
تفسیر ثعلبی ، علاوه بر تفاسیر، بر کتابهای دیگر نیز تأثیر گذاشته است ، از جمله بسیاری از روایات اسباب نزول که ثعلبی نقل کرده ، بعدها در کتابهای مستقلی که در این باره نوشته شده ، گرد آمده (برای نمونه رجوع کنید به واحدی نیشابوری ، ۱۳۸۸، ص ۱۱، ۵۳، ۱۲۹، ۲۹۸؛ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۸ الف ، ج ۱، ص ۲۳۴، ۳۴۶، ۵۲۳، ج ۲، ص ۶۶۸، ۷۶۰، ۸۸۱؛سیوطی ، لباب النقول ، ص ۱۸، ۳۴، ۶۶، ۱۱۸) و در آثار دیگری با موضوعات گوناگون غیرقرآنی نیز به آرا و اقوال وی استناد شده است (برای نمونه رجوع کنید به نووی ، ج ۲، ص ۹۰، ج ۳، ص ۳۳۱، ج ۹، ص ۳۹۰؛ابن تیمیّه ، مجموع الفتاوی ، ج ۹، جزء ۱۶، ص ۲۱۲، ۲۲۴، ج ۱۰، جزء ۱۷، ص ۱۲۹؛همو، درءتعارض ، ج ۸، ص ۴۷۹).
از تفسیر ثعلبی انتقادهایی هم شده ، از جمله مفسر حنفی ، احمدبن محمد رازی (زنده در ۶۳۰)، نقدی مستقل بر این کتاب با نام مباحث التفسیر نوشته است ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ثعلبی »؛صالح ، ص ۵۴ و پانویس ۴). عمده انتقادهایی که از این تفسیر شده ، در باره احادیث و اخبار آن و در مقام تضعیف مؤلف در روایت حدیث بوده ، اگر چه عبدالغافر فارسی ، نخستین شرح حال نویس ثعلبی ، دوبار بر وثاقت وی در نقل حدیث تأکید کرده است ( رجوع کنید به صریفینی ، ص ۱۰۹).
این انتقادها به دو گروه تقسیم پذیر است : گروه نخست ناظر به نقل قصص عجیب و احادیث ضعیف از جمله فضائل سور است که ثعلبی در ابتدای تفسیر هر یک از سوره ها آورده است . ظاهراً اولین منتقد ثعلبی در این باب ، ابن جوزی بوده است ( رجوع کنید به ابن تَغْری بِرْدی ، ج ۴، ص ۲۸۳، قس د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا؛افسرالدین ، ص ۳۲۸، که در ترجمه عبارت ابن جوزی خطا کرده اند). در دوره های بعد نیز کسانی چون ابن تیمیّه (متوفی ۷۲۸؛مقدمه فی اصول التفسیر ، ص ۵۱)، ابن کثیر ( البدایه و النهایه ، ج ۱۲، ص ۵۰) و زرکشی (ج ۲، ص ۵۹) بر این جنبه از تفسیر وی خرده گرفته اند. در کتب علم الحدیث نیز، در بحث از احادیث ساختگی ، این انتقادها دیده می شود (برای نمونه رجوع کنید بهابن جوزی ، ۱۳۸۶ـ ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۲۴۰؛سیوطی ، تدریب الراوی ، ج ۱، ص ۳۶۵؛شهیدثانی ، ص ۱۰۴).
ثعلبی ظاهراً نخستین مفسری است که احادیث فضائل سور را وارد تفسیر قرآن کرده (صالح ، ص ۴۰، ۱۰۳) و مفسران بعدی ، نظیر واحدی نیشابوری ( رجوع کنید به ۱۴۱۵، ابتدای تفسیر هر سوره ) و زمخشری( رجوع کنید بهبخش پایانی تفسیر سوره ها؛نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۲۱۰ـ۲۱۱) و طبرسی ( رجوع کنید به ابتدای تفسیر هر سوره )، به تبعیت از وی ،این احادیث را در تفاسیرشان ذکر کرده اند. به نظر می رسد.
ثعلبی در نقل این احادیث دیدگاه کرّامیه در جواز جعل حدیث با هدف ترغیب به طاعت و نهی از معصیت الاهی را در نظر داشته است (ابن جوزی ، ۱۳۸۶ـ ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۹۶؛ابن صلاح ، ص ۱۰۰).انتقاد دیگری که از ثعلبی شده و دامنه گسترده ای یافته ، جنبه کلامی داشته است . در طول تاریخ تفسیر، تندترین انتقادها از ثعلبی و تفسیر او را عالم مشهور و تأثیرگذار اهل سنّت ، ابن تیمیّه ، مطرح کرده و پس از وی ، این انتقادها در میان پیروان تفکر او رواج یافته است .
تعبیراتی که ابن تیمیّه در باره ثعلبی و تفسیر او به کار برده ــ از جمله اینکه نه در احکام و نه در فضائلِ اشخاص نمی توان به روایات ثعلبی استناد کرد (منهاج ، ج ۷، ص ۹۰ـ۹۱، نیز رجوع کنید به ج ۷، ص ۱۲، ۳۱۰؛همو، مقدمه فی اصول التفسیر ، ص ۳۱، ۵۱) ــ نشان می دهد که انتقاد وی از ثعلبی محدود به ذکر احادیث فضائل سوره ها یا نقل برخی حکایات و قصص نیست و ظاهراً ریشه در امر دیگری دارد: ثعلبی با اثرپذیری از استادانی چون حاکم نیشابوری ( رجوع کنید به صالح ، ص ۷۳) و بر اساس رویکرد خاص خود، احادیث بسیاری در باره فضائل و مناقب اهل بیت ، به ویژه امام علی علیه السلام ، در تفسیر خود آورده است (برای نمونه رجوع کنید به ج ۳، ص ۱۲۵ـ۱۲۶، ج ۴، ص ۹۲، ج ۸، ص ۴۲ـ۴۴، ۳۱۰ـ ۳۱۲، ج ۱۰، ص ۳۵) تا آنجا که برخی علمای متأخر شیعه احتمال شیعه بودن وی را مطرح کرده اند ( رجوع کنید به مجلسی ، ج ۱، ص ۲۵؛خوانساری ، ج ۱، ص ۲۴۶؛آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۸، ص ۶۷).
شیعیان ، که در ردیه نویسی بر اهل سنّت به دنبال شواهدی از منابع خودِ آنان بودند، تفسیر ثعلبی را بهترین منبع برای این مقصود یافتند و از اواخر قرن ششم ، تدوین آثاری را بر این اساس آغاز کردند. ابن بطریق (متوفی ۶۰۰) که ادعا نموده نخستین فردی است که از این روش استفاده کرده ( رجوع کنید به ۱۴۰۷، ص ۲)، در دو کتاب العمده فی عیون صحاح الاخبار (ص ۲، ۱۱؛برای نمونه های استناد به کتاب ثعلبی رجوع کنید به ص ۳۷، ۴۲، ۵۰، ۵۲ ـ۵۳) و خَصائِصُ الوحی المبین (ص ۲۲؛برای نمونه رجوع کنید به ص ۴۳ـ۴۴، ۵۳ ـ۵۴، ۷۶ـ ۷۷) بیشترین بهره را از تفسیر ثعلبی برده است (برای تفصیـل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۲۱۹).
هر چند ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸)، احتمالاً پیش از وی ، از همین روش استفاده کرده بوده است ( رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۲؛برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۸۹ـ ۲۹۱، ۳۰۶، ج ۲، ص ۲۹، ۱۸۰، ج ۳، ص ۹۳، ۱۱۷). این روش ، یعنی استناد به تفسیر ثعلبی ، در آثار کسانی چون رضی الدین علی بن طاووس (متوفی ۶۶۴؛برای نمونه رجوع کنید بهالطرائف ، ص ۱۸ـ۲۰، ۳۷، ۳۹ـ۴۰) و برادرش جمال الدین احمدبن طاووس (متوفی ۶۷۳؛برای نمونه رجوع کنید به عین العبره ، ص ۹، ۲۱، ۲۶، ۳۲، ۳۵؛در باره تأثیر ثعلبی و واحدیبر این کتاب رجوع کنید به افسرالدین ، ص ۳۱۵ـ۳۲۱) و فتح الدین اربلی (متوفی ۶۹۳؛رجوع کنید به ج ۱، ص ۴، برای نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۸۶، ۱۲۰، ۱۶۷، ج ۲، ص ۸۸ ، ۳۳۱، ج ۳، ص ۲۲۸) ــ که همگی صاحب تألیفاتی کلامی در دفاع از شیعه و رد اهل سنّت بودند ادامه یافت .
سرانجام ، متکلم مشهور شیعی ، علامه حلّی (متوفی ۷۲۶)، بر همین اساس منهاج الکرامه فی معرفه الامامه را نوشت (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۱۶، ۱۲۲، ۱۳۰، ۱۴۲). در مقابل ، ابن تیمیّه که معاصر علامه حلّی و آگاه از روشِ متکلمان امامیه و محتوای کتابهای آنان بود ( رجوع کنید به ابن تیمیّه ، منهاج ، ج ۷، ص ۹۶، ۴۰۰)، منهاج السُّنَه النبویه را در رد عقاید شیعه ، خصوصاً کتاب علامه حلّی ، تألیف کرد ( رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۲۱، ۵۸).
وی در جاهای متعددی از جلد هفتم این کتاب (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۲، ۳۴، ۱۱۲، ۳۱۰ـ۳۱۲) از ثعلبی و روایات وی یاد کرده و او را به کم اطلاعی در حدیث و جهل به صحت و سقم آن متهم کرده است ؛بنابراین ، به نظر می رسد که ابن تیمیّه از طریق متهم کردن ثعلبی به بی مایگی در علم حدیث ، قصد خلع سلاح کردن متکلمان شیعه را داشته تا در احتجاجات کلامی بر آنان فائق آید (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۴۱، ۲۱۸ـ۲۲۱). موضع گیری ابن تیمیّه بر سیوطی نیز اثر گذاشته است ( رجوع کنید بهالاتقان ، ج ۴، ص ۲۳۹، ۲۴۳؛قس ابن عدیّ، ج ۶، ص ۱۲۰).
طعن وی بر ثعلبی احتمالاً بیشتر به سبب نقل تفاسیر محمدبن سائب کلبی (متوفی ۱۴۶) و مُقاتِل بن سلیمان (متوفی ۱۵۰) است ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ثعلبی »). همچنین بازتاب رأی ابن تیمیّه در تألیفات عده ای از متأخران و معاصرانِ متأثر از وی قابل مشاهده است ( رجوع کنید به کتانی ، ص ۶۷؛ محمدحسین ذهبی ، ج ۱، ص ۲۳۳ـ ۲۳۵؛زبیری ، ج ۱، ص ۲۴۷ـ ۲۴۸؛ابوشهبه ، ص ۱۲۵ـ۱۲۷). در مقابل ، برخی سعی در دفاع از ثعلبی و جایگاه وی داشته اند ( رجوع کنید به قاسمی ، ج ۱، ص ۴۱ـ۴۲؛جوده محمدمهدی ، ص ۶۸).
تفسیر ثعلبی با وجود اهمیت فراوان ، ظاهراً به سبب انتقادهایی که از آن شده و نیز به دلایل دیگر، چندان مورد توجه قرار نگرفته (ثعلبی ، ۱۹۸۴، مقدمه گولدفلد، ص II-I ؛رجوع کنید به> دایره المعارف قرآن < ، ج ۲، ص ۱۱۲؛ثعلبی ، اهل البیت علیهم السلام ، مقدمه کعبی ، ص ۷) و به جز مقدمه آن ، تا سالهای اخیر به چاپ نرسیده بود (قس صالحیه ، ج ۱، ص ۳۱۲) تا اینکه در ۱۴۲۲ علی عاشور، محقق شیعی ، در بیروت آن را منتشر کرد. این نسخه ارزش علمی ندارد و دارای افتادگی و خطاهای آشکار است ( رجوع کنید به صالح ، ص ۲۲۹ـ۲۳۰؛مدینی ، ۲۰۰۴؛ابوبیان ، ۲۰۰۳).
گویا مصحح ، بیش از هر چیز، به جنبه های کلامی و جدلی شیعه و سنّی توجه داشته است (برای نمونه رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۴۲۲، ج ۴، ص ۳۵۹، پانویس ۲، ج ۸ ، ص ۳۶ـ۴۲، ج ۹، ص ۲۳۲، پانویس ۴). عادل کعبی نیز احادیثی از تفسیر ثعلبی را که از اهل بیت علیهم السلام یا در باره ایشان نقل شده ، در تألیفی مستقل (قم ۱۳۸۱ ش ) گردآورده است . همچنین در دانشگاه ام القری در مکه ، چندین رساله دانشگاهی به تصحیح و تحقیق متن این تفسیر اختصاص یافته است ( رجوع کنید به «تحقیق تفسیرالثعلبی فی رسائل جامعیه »، ۲۰۰۳).
گفتنی است که این تفسیر، به سبب تأخیر در انتشار آن ، بر خلاف تفاسیر مشابه ، موضوع کتابهای روش شناسی تفسیر به زبان عربی نبوده و ظاهراً تنها یک رساله دکتری در مدینه (الجامعه الاسلامیه ، ۱۴۰۵) بر مبنای آن نوشته شده است ( رجوع کنید به زرکشی ، ج ۱، ص ۱۰۵، پانویس ۶؛دانشگاه اسلامی مدینه ، ۱۴۲۴). اخیراً (۲۰۰۴ میلادی ) ولید صالح ، کتابی جامع و تحقیقی در باره تفسیر ثعلبی تألیف کرده است ( رجوع کنید به منابع مقاله ).
دومین اثر مشهور ثعلبی کتابی در باره داستانهای پیامبران با نام عرائس المجالس فی قصص الانبیاء است (بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹؛برای نامهای مشابه دیگر در نسخه ها و چاپهای متعدد رجوع کنید به همانجا، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۲۹؛آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۵، ص ۲۴۲ـ۲۴۳؛کولبرگ ، ص ۱۱۵ـ۱۱۶؛صالحیه ، ج ۱، ص ۳۱۱ـ ۳۱۲) که با عنوان قصص الانبیاء نیز مشهور است . به نظر می رسد ثعلبی قصص الانبیاء را بعد از تفسیر خود و با استفاده از آن نوشته باشد (صالح ، ص ۵۵؛نیز رجوع کنید به ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۳۴۷) زیرا این دو کتاب ، در حکایت برخی قصص ، شباهتهای بسیار دارند (برای نمونه رجوع کنید بهداستان صالح و قوم ثمود: قصص الانبیاء ، ص ۵۷ ـ۶۳؛الکشف و البیان ، ج ۴، ص ۲۵۱ـ ۲۵۸؛ماجرای وفات سلیمان : قصص الانبیاء ، ص ۲۹۱ـ۲۹۳؛ الکشف و البیان ، ج ۸، ص ۷۹ـ۸۱؛قصه اصحاب کهف : قصص الانبیاء ، ص ۳۷۰ـ۳۸۶؛الکشف و البیان ، ج ۶، ص ۱۴۵ـ۱۵۷).
گویا وی روایات تفسیری مرتبط با قصص پیامبران را از تفسیر خود استخراج کرده و با افزودن مطالبی از تاریخ و اخبار، با شکل و ترتیبی متفاوت در قالب این کتاب عرضه کرده است ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ثعلبی »؛توتولی ، ص ۱۴۶ـ۱۴۷). نسخه های متعدد موجود از این کتاب در کتابخانه های مختلف ، ترجمه ها و اقتباسات گوناگون از آن و توجه فراوان خاورشناسان به این کتاب ( رجوع کنید به ادامه مقاله )، نشان دهنده اهمیت و اعتبار این اثر و رواج و شهرت آن در میان مسلمانان است . همچنین این کتاب از اواخر قرن سیزدهم تا به امروز بارها به چاپ رسیده ، از جمله در بولاق و قاهره و بمبئی ( رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹؛صالحیه ، همانجا)، هر چند که هیچ یک از آنها علمی و انتقادی نبوده است (صالح ، ص ۵۱).
عرائس المجالس با مقدمه نسبتاً کوتاهی در باره بیان حکمتهای ذکر قصص پیامبران و اقوام پیشین در قرآن آغاز می شود. متن اصلی کتاب به مجالس متعددی تقسیم شده که هر یک به موضوع یا داستانی مستقل اختصاص دارد.
برخی از این مجالس ، به سبب طولانی و متنوع بودن ، به چند باب تفکیک شده اند. چنانکه پیداست وجه تسمیه کتاب ( عرائس المجالس ) با همین نحوه نامگذاری بخشهای آن مرتبط است ( رجوع کنید بهپائولینی ، ص ۳۱۵، پانویس ۱۶). مطالب این کتاب ، به ترتیب تاریخی ذکر شده است . ابتدا مجالسی در باره خلقت زمین و آسمانها و سپس خلقت آدم و حوا آمده است . در ادامه ، قصص پیامبران و ماجراهای اقوام آنان به ترتیب نقل شده که در این میان قصه های ابراهیم و یوسف و موسی و سلیمان و عیسی علیهم السلام مفصّل تر از دیگران است . سرانجام ، کتاب با ذکر قصه اصحاب فیل و ولادت پیامبر اسلام پایان می یابد. مؤلف در حکایت قصه هر یک از پیامبران ، بسته به اطلاعاتی که در اختیارش بوده ، به نسب و ولادت و کودکی پیامبر پرداخته و سپس بر اساس ترتیب زمانی ، وقایع مهم زندگی وی ، از جمله نبوتش ، را مطرح کرده و به همین ترتیب ذکر وقایع را تاوفات او پی گرفته و گاهی نیز برخی از خصائص آن پیامبر را بازگو نموده است .
قصص الانبیاء ثعلبی نقطه تلاقی تفسیرنگاری و تاریخ نگاری در فرهنگ اسلامی به شمار می آید و تألیفی است که با آن قصص الانبیا نگاری ، به مثابه گونه ای ادبی ، از تاریخ و تفسیرنگاری مستقل گردیده است (در این باره رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قصص الانبیاء»؛پائولینی ، ص ۳۲۰؛توتولی ، ص ۱۳۸). عرائس المجالس ، گرچه نخستین تألیف مستقل در این زمینه نیست (برای آگاهی از آثار کهن در این حوزه رجوع کنید بهحاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۲۸؛بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۲۹ـ۵۹۳؛نیز برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به پائولینی ، ص ۳۱۳ـ ۳۱۴؛توتولی ، ص ۱۳۸ـ۱۴۶)، گویاترین نمونه برای معرفی این گونه ادبی در سنّت اسلامی است که به دست ما رسیده است (توتولی ، ص ۱۴۶؛کالدر ، ص ۱۱۸).
ثعلبی ، که اصولاً مفسر است ، با توجه به منابع تفسیری فراوان ، اقوال مفسران صحابه و تابعین و همچنین آرای مفسران مشهور پیش از خود را در عرائس ذکر کرده ، چنانکه نامهای کسانی چون ابن عباس و عبداللّه بن عمر و قَتاده و سُدّی و کلبی و مقاتل در جای جای کتاب به چشم می خورد (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۰، ۳۰، ۳۹، ۴۸ـ۵۰، ۶۴، ۷۱، ۹۱، ۱۴۸ـ۱۴۹ و جاهای دیگر). اگرچه گونه تألیف این کتاب بیشتر مبتنی بر ادبیات تفسیری است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قصص الانبیاء»، «ثعلبی »)، ثعلبی خود را محدود به آن نکرده و از منابع تاریخی نیز بهره برده است .
مهم ترین این کتابها که در اختیار ثعلبی بوده ( رجوع کنید به صالح ، ص ۲۵۰؛نیز رجوع کنید به بغوی ، ج ۱، ص ۳۰) و امروزه اثری از آنها نیست ، عبارت اند از:
کتاب المبتدأ وهْب بن مُنَبِّه (متوفی ۱۱۰) و
کتاب المغازی محمدبن اسحاق (متوفی ۱۵۱؛رجوع کنید به ثعلبی ، ۱۹۸۴، ص ۶۶ـ ۶۸).
ذکر فراوان نام این دو مؤلف و نقل قولهای طولانی از آنان در عرائس ، دالّ بر این است که مطالب این دو کتاب درون مایه اصلی تألیف ثعلبی را تشکیل داده است (برای نمونه رجوع کنید به ص ۳۴، ۵۳، ۶۱، ۶۷، ۱۰۷، ۱۳۵، ۱۸۸ و جاهای دیگر؛در باره این دو کتاب و مؤلفانشان رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ابن اسحاق »، «مبتداء»؛توتولی ، ص ۱۳۸ـ۱۴۱؛ابن هشام ، مقدمه مهدوی ، ج ۱، ص یو ـ یز، مد ـ مز).
همچنین باید از تفسیر و تاریخ طبری یاد کرد که به ویژه ساختار و محتوای اجزای نخستینِ تاریخ وی بر کتاب ثعلبی مؤثر بوده است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ثعلبی »؛توتولی ، ص ۱۴۸) چنانکه گزارشهای ثعلبی در برخی موارد، کاملاً مشابه روایات تاریخ طبری است (برای نمونه رجوع کنید به ماجرای وفات ابراهیم : طبری ، ج ۱، ص ۳۱۲؛ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۸۵ ـ۸۶؛داستان اشعیا: طبری ، ج ۱، ص ۵۳۲ ـ۵۳۷؛ثعلبی ، قصص الانبیاء ،ص ۲۹۳ـ۲۹۷؛جنگ بُخْتُنَصَّر: طبری ، ج ۱، ص ۵۵۸ ـ۵۶۰؛ثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۳۱۰ـ۳۱۱)، هر چند در هیچ جای کتاب ثعلبی از طبری نامی به میان نیامده است .
ثعلبی در ذکر یا عدم ذکر اَسناد منقولات خود، عیناً همانند تفسیرش عمل کرده ، چنانکه بخشی از نقل قولهای وی بدون سند (برای نمونه رجوع کنید به نقل قولهای ثعلبی از وَهْب بن مُنَبِّه ، محمدبن اسحاق ، ابن عباس در جاهای متعدد) و بخشی دیگر با اسناد متصل ذکر شده است که در طرق این روایات ، نام استاد وی ابن فنجویه بیش از دیگران به چشم می خورد (برای نمونه رجوع کنید بهقصص الانبیاء ، ص ۱۵، ۵۶، ۸۷، ۹۵، ۱۰۴، ۱۰۸، ۱۵۴ و جاهای دیگر).
وی گاهی نیز روایاتی از علی علیه السلام و دیگر امامان شیعه نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ص ۷۳، ۱۳۲، ۳۲۹، ۳۳۲، ۳۴۷). اگر چه صبغه حدیثی ثعلبی در این کتاب نیز بروز پیدا کرده و او در این کتاب نیز به اسناد روایات بی توجه نبوده (برای نمونه رجوع کنید به ص ۱۳، ۳۱، ۸۰، ۱۲۶، ۱۷۷ـ ۱۷۸، ۲۵۴ـ۳۵۱) و در موارد متعددی ، خصوصاً در آغاز مجالس و ابواب ، از عبارات مشابه اما متنوعی چون «قال اهل العلم باَخبارالماضین » و «قال اهل الاخبار» و «قالت العلماء باَخبارالانبیاء» استفاده کرده است ، به نظر می رسد که وی در پی این گونه تعبیرات معمولاً به نقل اقوال رایج قُصّاص (قصه گویان ) و آنچه اصطلاحاً اسرائیلیات خوانده می شود، پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ص ۳۲، ۶۵، ۹۶، ۱۶۳، ۲۷۶، ۳۰۴، ۳۶۴). گفتنی است که منقولات فراوانی از کعب الاحبار نیز در این کتاب وجود دارد (برای نمونه رجوع کنید به ص ۴، ۱۰۳، ۱۵۲، ۲۶۸، ۳۴۸؛برای تفصیل بیشتر در باره منابع مورد استفاده ثعلبی رجوع کنید به توتولی ، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸).
می توان گفت عرائس المجالس در میان آثار مشابه حالتی میانه دارد؛از یک سو مانند تألیف محمدبن عبداللّه کسائی (احتمالاً زنده در اواخر قرن پنجم ؛در باره هویت وی و محتوای کتابش رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۲۳؛د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «کسایی »؛پائولینی ، ص ۳۱۵؛توتولی ، ص ۱۵۱ـ ۱۵۵) کتابی کاملاً عامه پسند و غیرعلمی نیست که فقط برای سرگرم ساختن مردم تألیف شده باشد ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «کسایی »، «ثعلبی »؛نیز رجوع کنید به پائولینی ؛توتولی ، همانجاها) و از سوی دیگر، با قصص الانبیاء ابن کثیر که تا حد امکان از ذکر اختلاف اقوال و تطویل پرهیز کرده و چندان از محدوده تفسیر آیات قرآن خارج نشده است ، تفاوتهای آشکار دارد ( رجوع کنید به کالدر، ص ۱۲۵ـ۱۲۷).
در کتاب ثعلبی خودِ قصه ها، در کنار تفسیر آیات ، جایگاهی مستقل و ویژه دارند تا آنجا که گاهی نقل طولانی یک ماجرا یا پرداختن به اختلافات فراوان رواییِ منابع ، موجب شده است که آیات قرآنیِ مرتبط با داستان در درجه دوم اهمیت قرار بگیرند یا حتی به فراموشی سپرده شوند (کالدر، ص ۱۲۵). چه بسا قصد ثعلبی از اینکه در مقدمه کتابش ( قصص الانبیاء ، ص ۲ـ۳) موضوع حکمتهای ذکر قصص پیامبران در قرآن را پیش کشیده و در ضمن آن بر جنبه تربیتی و کارکرد اخلاقی و عبرت آموزی این داستانها اشاره کرده ، همین بوده است که اهمیت قصه را به مثابه ابزاری برای تأثیرگذاری بر ذهن و روح مخاطبان نشان دهد (در این باره رجوع کنید به پائولینی ، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛توتولی ، ص ۱۴۸ـ۱۵۰؛کالدر، همانجا؛صالح ، ص ۳۷).
شاهد این مدعا آن است که وی با آنکه به تصریح ( قصص الانبیاء ، ص ۲)، کتابش را مشتمل بر شرح قصص پیامبران مذکور در قرآن معرفی کرده است ، به این امر بسنده نکرده و به موضوعات و داستانهای دیگری نیز پرداخته است . ثعلبی درسه مجلس نخست ، موضوع خلقت عالم را مطرح کرده که به ظاهر هیچ ارتباطی با عنوان یا موضوع کتابش ندارد (در باره ارتباط این موضوع با کتابهای قصص الانبیا رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «مبتدأ»؛پائولینی ، ص ۳۱۴ـ۳۲۴).
همچنین به تفصیل به ماجرای شخصتیهایی نظیر بُختُنَصَّر * پرداخته ( رجوع کنید بهثعلبی ، قصص الانبیاء ، ص ۲۹۴ـ۳۱۱) که نام آنها صریحاً در قرآن ذکر نشده و تنها بر اساس منابع روایی و تفسیری ، آیه یا آیاتی از قرآن بر آنها قابل انطباق است . وی گاهی نیز داستان برخی پیامبران مذکور در کتب مقدّس ، نظیر دانیال و جرجیس ، را آورده ( رجوع کنید بههمان ، ص ۳۰۲ـ۳۰۷، ۳۸۶ـ۳۹۲) که در قرآن حتی اشاره ای هم به آنها نشده است .
گذشته از همه اینها، ثعلبی مجلسی نسبتاً طولانی را به نقل قصه یکی از ملوک بنی اسرائیل با نام بلوقیا اختصاص داده ( رجوع کنید به همان ، ص ۳۱۵ـ۳۲۲) که نه در کتب مقدّس از او ذکری شده و نه پیامبری از پیامبران الاهی بوده است . واسرشتروم بر اساس پژوهشی تطبیقی ، به این نتیجه رسیده که ماجرای بلوقیا که در قصص الانبیاء ثعلبی آمده ، کاملاً مشابه با داستان مکاشفه ابراهیم در کتب مجعول دینی یهود و بازسازی شده آن است . احتمالاً عبداللّه بن سلام (متوفی ۴۳) ــ که از اهل کتاب مسلمان شده در مدینه بود و ثعلبی این داستان را از وی نقل کرده ــ با ایجاد تغییراتی ، محتوای این ماجرای شگفت انگیز را با فرهنگ اسلامی همگون ساخته است ( رجوع کنید به ص ۲۳۸ـ ۲۴۸). این ماجرا بعدها، با اضافاتی که موجب جذابیت بیشتر آن شده ، در قالب داستان حاسب کریم الدین به مجموعه هزار و یکشب راه یافته است ( رجوع کنید بهالف لیله و لیله ، ج ۳، ص ۳۲ـ۱۳۶؛هزار و یکشب ، ج ۲، ص ۱۱۹۴ـ۱۲۱۴).
لاسنر نیز در پژوهشی مشابه و تطبیقی میان منابع یهودی واسلامی ، داستان دیدار ملکه سبا و سلیمان را بررسی کرده و از طریق مقایسه گزارش تورات و نقل ثعلبی در قصص الانبیاء ، نشان داده که چگونه داستانی توراتی به متون اسلامی راه یافته و با فرهنگ و اندیشه مسلمانان هماهنگ شده است (ص ۱۱۹).
کتاب ثعلبی با عرضه ساختاری مناسب و محتوایی جذاب در بیان قصص پیامبران ، در میان مردم رواج یافت و تأثیر آشکاری بر نویسندگان بعدی و منابع شیعی و منابع سنّی گذاشت (برای نمونه رجوع کنید به ابن کثیر، قصص الانبیاء ، ص ۲۱۵، ۲۳۶، ۴۲۰، ۴۳۶ـ۴۳۷؛جزایری ، ص ۲۱۰، ۲۵۹، ۲۸۶، ۲۹۵، ۳۶۵؛نیز رجوع کنید به ابن طاووس ، سعدالسعود ، ص ۱۰۹، ۳۸۰ـ۳۸۱؛همو، فرج المهموم ، ص ۲۱؛حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۲۸؛توتولی ، ص ۱۸۸ـ۱۸۹). از جمله محمدبن یوسف شمس شامی (متوفی ۹۴۲)، مورخ و سیره نویس مشهور، کتابی با نام الجواهر النفائس فی تحبیر کتاب العرائس نوشت ( رجوع کنید به شمس شامی ، ج ۱، ص ۳۲۲، ج ۳، ص ۱۷۳؛ابن عماد، ج ۸، ص ۲۵۱).
استنادات متعدد شمس شامی در سبل الهدی و الرشاد (برای نمونه رجوع کنید بهج ۱، ص ۳۱۲، ۳۲۰، ج ۲، ص ۳۰۰، ج ۳، ص ۸۰، ۱۰۴، ج ۵، ص ۱۸۳) به اقوال ثعلبی در عرائس و تفسیر ، شاهدی بر این مدعاست . همچنین مجلسی در بحارالانوار ، به ویژه در کتاب تاریخ الانبیای آن ، به بسیاری از داستانهای ثعلبی استناد و برخی از آنها را عیناً نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید بهج ۱۱، ص ۳۹۳، ج ۱۲، ص ۲۱۳، ۳۵۶، ج ۱۳، ص ۴، ۵۰، ۱۸۶، ۴۱۲، ج ۱۴، ص ۲۷، ۱۵۲، ۲۸۲). تأثیر قصص ثعلبی را حتی در اشعار شاعرانی چون مولوی نیز می توان مشاهده کرد (برای نمونه رجوع کنید بهفروزانفر، ص ۹، ۱۴، ۸۲، ۱۴۱، ۱۷۱، ۲۱۴). بروکلمان (ج ۱، ص ۴۲۹) فهرستی از نسخه های خطی موجود از عرائس المجالس را به همراه ترجمه های متعدد آن به زبانهای شرقی و تلخیصها و اقتباسات صورت گرفته از آن آورده است (نیز رجوع کنید بهتوتولی ، ص ۱۵۱، ۱۶۱).
قصص الانبیاء ثعلبی به همراه قصص الانبیاء کسائی همواره به عنوان دو تألیف مرجع و الگو در این حوزه مطرح بوده و از این رو نظر خاورشناسان را به خود جلب کرده است ( رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ثعلبی »؛پائولینی ، ص ۳۱۴ـ ۳۱۵؛توتولی ، ص ۱۵۴ـ ۱۵۵). وجود نسخه ای قدیمی در کتابخانه ملی فرانسه ( رجوع کنید به سلان ، ص ۳۴۴)، که تلفیق و خلاصه ای از این دو اثر به همراه هم است ، شاهدی بر این مدعاست (توتولی ، ص ۱۸۹، یادداشت ۷؛نیز رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «ثعلبی »).
توتولی بخشی از تألیفاتی را که در سده های میانی بر اساس این دو کتاب به نگارش در آمده و اکنون به صورت نسخه خطی موجود است ، بر شمرده است ( رجوع کنید به ص ۱۶۶ـ۱۶۹). به گفته وی (ص ۱۶۸)، بیشتر این آثار احتمالاً چیزی جز رونویسی از این دو کتاب نیست . محققان غربی نیز پژوهشهای متعددی در باره عرائس المجالس و بخشهای گوناگون آن انجام داده و قسمتهایی از آن را ترجمه کرده اند ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا؛لاسنر، ص ۴۸ـ۶۳، ۱۸۷ـ۲۰۲؛توتولی ، ص ۱۴۶ـ۱۵۱، ۱۶۰ـ ۱۶۱؛صالح ، ص ۳۷، ۵۱، ۵۳ ـ ۵۵). ویلیام برینر متن کامل این کتاب را به انگلیسی ترجمه و مؤسسه بریل (لیدن ۲۰۰۲) آن را منتشر کرده است .
ویژگیهای عمومی قصص الانبیاء ثعلبی و نقل برخی داستانها و افسانه ها در این کتاب ، خصوصاً اخباری که از قُصّاص و یهودیان تازه مسلمان نظیر کعب الاحبار و وهب بن منبّه و عبداللّه بن سلام روایت شده و به اسرائیلیات معروف است ، انتقادهای فراوانی را متوجه این اثر و مؤلف آن کرده است (برای آگاهی از مهم ترین انتقادها از کتب قصص الانبیا و پاسخهای آن رجوع کنید به پائولینی ، ص ۳۲۲ـ۳۲۳؛توتولی ، ص ۱۵۱، ۱۷۰ـ۱۸۰).
دیگر تألیف به جامانده از ثعلبی ، رساله نسبتاً مختصری با نام کتابٌ مُبارکٌ یُذْکَرُ فیهِ قَتْلی ‘الْقُرآنِ العَظیمِ الّذینَ سَمِعُوا الْقُرا’نَ و ماتُوابِسَماعِهِ ( رَحْمَهُاللّهِ عَلَیهِمْ وَ عَلی ‘ جَمیعِالمُسلمینَ ) است که در منابع با عنوان مختصر شده قتلی القرآن از آن یاد می شود. در منابع متقدم ، از این اثر کمتر یاد شده است ( رجوع کنید به سهمی ، ص ۵۶۱؛ابن حجر عسقلانی ، ۱۴۱۸ ب ، ص ۱۱۲؛سخاوی ، ص ۲۱۴). نام این کتاب ، در سده های اخیر، در آثار کتاب شناختی خاورشناسان مجدداً مطرح گردید ( رجوع کنید بهووستنفلد ، ص ۶۰؛بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۲۹).
بروکلمان (همانجا)، ضمن ذکر نام این اثر در فهرست آثار ثعلبی ، از وجود دو نسخه خطی آن خبر داده است . این رساله ، چنانکه از نام آن پیداست ، در باره کسانی است که بر اثر شنیدن آیات قرآن جان سپرده اند. ثعلبی در این کتاب نیز همانند اثر قبلی اش به روایت داستان پرداخته و بنابراین می توان این اثر وی را نیز در زمره ادبیات داستانی ـ قرآنی به شمار آورد. هدف مؤلف از نقل مجموعه داستانهای این کتاب بیان این نکته است که قرائت و سماع قرآن نوعی جهاد است و مرگِ بر اثر آن ، شهادت است ( رجوع کنید بهثعلبی ، ۲۰۰۲، ص ۱۲۶ـ ۱۲۸؛نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۶، ۵۲). نقل قولهایی از این کتاب در برخی منابع بعدی یافت می شود (برای نمونه رجوع کنید به ابن قُدامه ، ص ۱۹۹ـ۲۰۰، ۲۵۴، ۲۵۷).
قتلی القرآن مقدمه ای کوتاه دارد که در ضمن آن ، داستان مرگ مردی جوان بر اثر شنیدن قرآن نقل شده است . در ادامه ،چندین حکایت به دنبال یکدیگر قرار گرفته که قالب روایت آنها نوعاً چنین است : راوی داستان عابدی خداترس را ملاقات می کند که بر اثر تلاوت یا استماع یک یا چند آیه از قرآن جان سپرده است . ثعلبی در آغاز هر حکایت ، سند آن را به صورت متصل تا راوی آورده است . محتوا و گونه ادبی این کتاب چنان است که برخی محققان معاصر آن را در زمره آثار متصوفه قلمداد کرده و تألیف آن را قرینه ای بر صوفی بودن ثعلبی دانسته اند (ثعلبی ، ۲۰۰۲، مقدمه ویسمولر، ص ۶۰ـ۶۷؛نیز رجوع کنید به صالح ، ص ۵۷).
صالح ، با ذکر دلایلی ، نه تنها نشان داده که ثعلبی صوفی نیست ، بلکه تصریح کرده که این رساله تألیفی در امتداد آثار فضائل القرآن در نگارشهای علوم قرآنی است ، نه کتابی صوفیانه . به نظر وی ، ثعلبی در این کتاب در مقام عالمی قرآنی و با به کارگیری فن روایت داستان ، عمل تلاوت قرآن را بسیار مهم جلوه داده است تا از این طریق قرآن را به جایگاه اصلی خود باز گرداند و وارد زندگی مسلمانان هم عصر خود کند. صالح برای اثبات ادعای خود، علاوه بر تجزیه و تحلیل ادبیِ محتوای این کتاب و دو اثر دیگر ثعلبی ، به شرایط سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی عصر وی نیز توجه کرده است (برای تفصیل بیشتر در باره محتوای کتاب و تحلیل آن رجوع کنید به ثعلبی ، ۲۰۰۲، همان مقدمه ، ص ۳۷ـ۷۰؛صالح ، ص ۵۹ ـ ۶۵).
قتلی القرآن ثعلبی در سالهای اخیر به پژوهشهای جدید قرآنی راه یافته است . ویسمولر در رساله کارشناسی ارشد خود (دانشگاه کلن ، ۱۹۹۶)، ضمن تصحیح متن این کتاب ، آن را به آلمانی ترجمه کرده و مقدمه ای طولانی بر آن نوشته است . این پژوهش موجب مطرح شدن قتلی القرآن در مطالعات جدید قرآنی شد ( رجوع کنید به کرمانی ، ۱۹۹۹، ص ۴۹۰؛صالح ، ص ۵۲، پانویس ۱۰۹) و از آن پس ، در برخی پژوهشهای مرتبط با جنبه های زیبایی شناختی قرآن مورد استناد قرار گرفت ( رجوع کنید بهکرمانی ، ۱۹۹۹، ص ۳۶۵ـ ۴۲۵؛همو، ۱۹۹۶، ص ۲۱۵). پایان نامه ویسمولر در ۲۰۰۲ میلادی به چاپ رسید.
برخی منابع از تألیفات دیگر ثعلبی خبر داده اند که اثری از آنها نیست :
یکی الکامل فی علم القرآن که فقط واحدی ، که این کتاب را بر استادش قرائت کرده ، از آن نام برده است ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۴، ص ۱۶۶۳)؛احتمالاً این کتاب تا اواخر قرن هشتم در دسترس بوده ، چرا که به نظر می رسد نقل قول زرکشی (متوفی ۷۹۴) از ثعلبی در البرهان (ج ۲، ص ۳۶۹)، از الکامل وی بوده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح ، ص ۵۱).
کتاب دیگر ثعلبی ربیع المذکِّرین نام داشته است ( رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۰۷؛سیوطی ، طبقات المفسرین ، ص ۵). ثعلبی احتمالاً تألیفی مستقل نیز در باره فضائل قرآن داشته که سمعانی آن را با دو واسطه از مؤلف شنیده است ( رجوع کنید به ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۵۶۷ ـ ۵۶۸).
همچنین به ادعای خوانساری (ج ۱، ص ۲۴۶)، ثعلبی علاوه بر تفسیر معروف خود، تفسیری مختصر داشته که نسخه ای کهن از آن موجود است .
منابع :
(۱) سلیمان آتش ، مکتب تفسیر اشاری ، ترجمه توفیق ه . سبحانی ، تهران ۱۳۸۱ ش ؛
(۲) آقابزرگ طهرانی ؛
(۳) ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۴) ابن بطریق ، عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار ، قم ۱۴۰۷؛
(۵) همو، کتاب خصائص الوحی المبین ، چاپ محمدباقر محمودی ، ( تهران ) ۱۴۰۶؛
(۶) ابن تغری بردی ، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره ، قاهره ?( ۱۳۸۳ـ ۱۳۹۲/ ? ۱۹۶۳ـ۱۹۷۲ ) ؛
(۷) ابن تیمیّه ، درءتعارض العقل و النقل ، چاپ محمد رشاد سالم ، ( ریاض ) ۱۳۹۹ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۳؛
(۸) همو، مجموع الفتاوی ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
(۹) همو، مقدمه فی اصول التفسیر ، بیروت : دارمکتبه الحیاه ، ( بی تا. ) ؛
(۱۰) همو، منهاج السنه النبویه ، چاپ محمد رشاد سالم ، ( حجاز ) ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۱) ابن جزری ، غایه النهایه فی طبقات القرّاء ، چاپ برگشترسر، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۱۲) ابن جوزی ، زادالمسیر فی علم التفسیر ، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۱۳) همو، کتاب الموضوعات ، چاپ عبدالرحمان محمدعثمان ، مدینه ۱۳۸۶ـ ۱۳۸۸/۱۹۶۶ـ ۱۹۶۸؛
(۱۴) ابن حجر عسقلانی ، العجاب فی بیان الاسباب ( اسباب النزول )، چاپ عبدالحکیم محمد انیس ، دمّام ۱۴۱۸ الف ؛
(۱۵) همو، المعجم المفهرس ، او، تجرید اسانیدالکتب المشهوره و الاجزاء المنثوره ، چاپ محمد شکور امریر میادینی ، بیروت ۱۴۱۸ ب ؛
(۱۶) ابن خلّکان ؛
(۱۷) ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابی طالب ، نجف ۱۹۵۶؛
(۱۸) ابن صلاح ، علوم الحدیث ، چاپ نورالدین عتر، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۹) ابن طاووس (احمدبن موسی )، عین العبره فی غبن العتره ، قم : دارالشهاب ، ( بی تا. ) ؛
(۲۰) ابن طاووس (علی بن موسی )، سعدالسعود للنفوس ، قم ۱۳۸۰ ش ؛
(۲۱) همو، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف ، قم ۱۳۹۹؛
(۲۲) همو، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم ، نجف ۱۳۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۳) ابن عدی ، الکامل فی ضعفاء الرجال ، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۲۴) ابن عماد؛
(۲۵) ابن قاضی شهبه ، طبقات الشافعیه ، چاپ حافظ عبدالعلیم خان ، بیروت : دارالندوه الجدیده ، ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸؛
(۲۶) ابن قدامه ، کتاب التوّابین ، چاپ جورج مقدسی ، دمشق ۱۹۶۱؛
(۲۷) ابن قُنفُذ، الوفیات ، چاپ عادل نویهض ، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛ابن کثیر، البدایه و النهایه ، چاپ علی شیری ، بیروت
(۲۸) ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۹) همو، قصص الانبیاء ، بیروت ۱۹۸۸؛
(۳۰) ابن مُلَقَّن ، العقدالمذهب فی طبقات حمله المذهب ، چاپ ایمن نصرازهری و سیدمهنّی ‘، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۳۱) ابن هشام ، سیرت رسول اللّه ، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی ، چاپ اصغر مهدوی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
ابوبیان ، ( بحثی در باره نسخه چاپ شده تفسیر ثعلبی ) درمحمد ابوشهبه ، الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر ،بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
علی بن عیسی اربلی ، کشف الغمه فی معرفه الائمه ، چاپ هاشم رسولی محلاتی ، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛عبدالرحیم بن حسن اسنوی ، طبقات الشافعیه ، چاپ کمال یوسف حوت ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛محمدبن خیر اشبیلی ، فهرسه مارواه عن شیوخه من الدواوین المصنفه فی ضروب العلم و انواع المعارف ، چاپ فرانسیسکو کودرا و ریبرا تاراگو، ساراگوسا ۱۸۹۳، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛الف لیله و لیله ، بیروت : المکتبه الثقافیه ، ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛حسین بن مسعود بغوی ، تفسیرالبغوی ، المسمی معالم التنزیل ، چاپ خالد عبدالرحمان العک و مروان سوار، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛علی بنزید بیهقی ، تاریخ بیهق ، چاپ احمد بهمنیار، ( تهران ۱۳۶۱ ش ) ؛«تحقیق تفسیرالثعلبی فی رسائل جامعیه »، درعبدالرحمان بن محمد ثعالبی ، تفسیر الثعالبی ، المسمی بالجواهر الحسان فی تفسیرالقرآن ، چاپ علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛احمدبن محمد ثعلبی ، اهل البیت علیهم السلام فی تفسیرالثعلبی : ماروی عنهم و ماروی فیهم ، چاپ عادل کعبی ، قم ۱۳۸۱ ش ؛همو، قصص الانبیاء، المسمی عرائس المجالس ، بیروت : المکتبه الثقافیه ، ( بی تا. ) ؛همو، الکشف و البیان ، المعروف تفسیرالثعلبی ، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛همو، مفسر و شرق العالم الاسلامی فی اربعه القرون الهجریه الاولی : نشر مخطوطه مقدمه الثعلبی ( ت ۴۲۷ ) لکتاب , الکشف و البیان عن تفسیرالقرآن ، چاپ ایزایا گولدفلد، عکا ۱۹۸۴؛نعمت اللّه بن عبداللّه جزایری ، النورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین ، قم ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸؛جوده محمدمهدی ، الواحدی و منهجه فی التفسیر ، ( قاهره ۱۹۷۸ ) ؛حاجی خلیفه ؛
علی بن محمد خازن ، لباب التأویل فی معانی التنزیل ، در مجمع التفاسیر ، ( قاهره ) ۱۳۱۷ـ۱۳۲۰، چاپ افست استانبول : دارالدعوه ، ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛محمد خضیری ، «الصله بین تفسیر الواحدی البسیط و تفسیر شیخه الثعلبی ( الکشف و البیان )»، درخوانساری ، محمدبن علی داوودی ، طبقات المفسرین ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛محمدبن احمد ذهبی ، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری ، حوادث و وفیات ۴۲۱ـ۴۴۰ ه ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛همو، سیر اعلام النبلاء ، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران ، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸؛همو، العبر فی خبر من غبر ، ج ۳، چاپ فؤاد سیّد، کویت ۱۹۸۴؛محمدحسین ذهبی ، التفسیر و المفسّرون ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی ، التدوین فی اخبار قزوین ، چاپ عزیزاللّه عطاردی ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛علی محمد زبیری ، ابن جُزَی و منهجه فی التفسیر ، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛حمدبن بهادر زرکشی ، البرهان فی علوم القرآن ، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی ، جمال حمدی ذهبی ، و ابراهیم عبداللّه کردی ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛زمخشری ؛
عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمدحلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
محمدبن عبدالرحمان سخاوی ، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّالتّاریخ ، چاپ فرانتس روزنتال ، بغداد ۱۳۸۲/۱۹۶۳؛عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، چاپ عبداللّه عمر بارودی ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛همو، التحبیر فی المعجم الکبیر ، چاپ منیره ناجی سالم ، بغداد ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵؛حمزه بن یوسف سهمی ، تاریخ جرجان ، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، الاتقان فی علوم القرآن ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، ( قاهره ۱۹۶۷ ) ، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش ؛
همو، بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ۱۳۸۴؛
همو، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی ، چاپ عزت علی عطیه و موسی محمدعلی ، قاهره ( ۱۹۸۰ـ۱۹۸۵ ) ؛
همو، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور ، چاپ نجدت نجیب ، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
همو، کتاب طبقات المفسرین ، چاپ مورسینگ ، لیدن ۱۸۳۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۰؛
همو، لباب النقول فی اسباب النزول ، چاپ احمد عبدالشافی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
محمدبن یوسف شمس شامی ، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد ، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
زین الدین بن علی شهیدثانی ، الرعایه لحال البدایه فی علم الدرایه و البدایه فی علم الدرایه ، قم ۱۳۸۱ ش ؛
محمدعیسی صالحیه ، المعجم الشامل للتراث العربی المطبوع ، ج ۱، قاهره ۱۹۹۲؛
ناصر صائغ ، «نبذه مختصره عن تفسیرالثعلبی رحمه اللّه »، درابراهیم بن محمد صریفینی ، تاریخ نیسابور: المنتخب من السیاق ، چاپ محمدکاظم محمودی ، قم ۱۳۶۲ ش ؛صفدی ؛طبرسی ؛طبری ، تاریخ (بیروت )؛
حسن بن یوسف علامه حلّی ، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه ، چاپ عبدالرحیم مبارک ، مشهد ۱۳۷۹ ش ؛
محمدحسن فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، تهران ۱۳۴۷ ش ؛
محمدجمال الدین قاسمی ، تفسیر القاسمی ، المسمی محاسن التأویل ، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی ، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
محمدبن احمد قرطبی ، الجامع لاحکام القرآن ، بیروت : دارالفکر، ( بی تا. ) ؛
علی بن یوسف قفطی ، اِنباه الرواه علی اَنباه النحاه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
محمدبن جعفر کتانی ، الرساله المستطرفه لبیان مشهور کتب السنه المشرفه ، کراچی ۱۳۷۹/۱۹۶۰؛
مجلسی ؛مدینی ، «نسخه الکشف و البیان المطبوعه ردیئه »، درمحمدهادی معرفت ، التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب ، مشهد ۱۴۱۸ـ۱۴۱۹؛علی بن عبیداللّه منتجب الدین رازی ، الفهرست ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، قم ۱۳۶۶ ش ؛
یحیی بن شرف نووی ، المجموع : شرح المهذّب ، بیروت : دارالفکر، ( بی تا. ) ؛
علی بن احمد واحدی نیشابوری ، اسباب النزول الا´یات ، قاهره ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
همو، الوسیط فی تفسیرالقرآن المجید ، چاپ احمد عبدالموجود و دیگران ، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۴؛
هزار و یکشب ، به کوشش بهرام افراسیابی ، تهران : سخن ، ۱۳۷۸ ش ؛
یاقوت حموی ، معجم الادباء ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۹۳؛
Asma Afsaruddin, “Constructing narratives of monition and guile: the politics of interpretation”, Arabica , XLVIII , fasc.3 (July 2001);
Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
Norman Calder, ” Tafs ¦âr from T ¤abar ¦âto Ibn Kath ¦âr: problems in the description of a genre, illustrated with reference to the story of Abraham”, in Approaches to the Qur ف a ¦n , ed. G.R.Hawting and Abdul-Kader A. Shareef, London: Routledge, 1993;
EI 1 , s.vv. ” A l-Kisa ¦ Ý ¦â “, ” A l-Tha ـ lab ¦â ” (by C.Brockelmann);
EI 2 , s.vv. “Ibn Ish ¤a ¦k ¤” (by J.M.B.Jones), ” A l-Kisa ¦ Ý ¦â “, “K ¤is ¤as ¤A l-anbiya ¦ Ý” (by T. Nagel), “Mubtada ف . ۲: in history” (by R.G. Khoury), ” Tafs ¦âr”, ” A l-Tha ـ lab ¦â ” (by A.Rippin);
Encyclopaedia of the Qur ف a ¦n , ed. Jane Dammen McAuliffe, Leiden: Brill, 2001- , s.v. “Exegesis of the Qur ف a ¦n: classical and medieval” (by Claude Gilliot);
Claude Gilliot, ” The beginnings of Qur ف a ¦nic exegesis”, tr. Michael Bonner, in The Qur ف an: formative interpretation , ed. Andrew Rippin, Aldershot: Ashgate, 1999;
Islamic University of Medinah , 1424. [Online]. Available: http://www.iu. edu. sa/arabic/ daleel/ rasail/ details. asp?ID= 600;
Navid Kermani, Gott ist schخn: das جsthetische Erleben des Koran , Munich 1999;
idem, “Revelation in its aesthetic dimension: some notes about apostles and artists in Islamic and Christian culture”, in The Qur ف an as text , ed. Stefan Wild, Leiden: Brill, 1996;
Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at
work: Ibn T ¤a ¦wu ¦s and his library , Leiden 1992;
Jacob Lassner, Demonizing the Queen of Sheba: boundaries of gender and culture in postbiblical Judaism and medieval Islam , Chicago 1993;
The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L.Esposito, New York 1995, s.v. ” Tafs ¦âr” (by Mustansir Mir);
Jؤn Pauliny, “Some remarks on the Qisas al-anbiya ¦ Ýworks in Arabic literature”, tr. Michael Bonner, in The Qur ف an: formative interpretation , ed. Andrew Rippin, Aldershot: Ashgate, 1999;
Walid A. Saleh, The formation of the classical tafs ¦r tradition: the Qur ف a ¦n commentary of al-Tha ـ lab ¦) d.427/ 1035 ), Leiden 2004;
M. Le Baron de Slane, Catalogue des manuscrits arabes , Paris 1883-1895;
Ah ¤mad B .Muh ¤ammad Tha ـ lab ¦â, Die vom Koran Gotخteten: A t ¢-T ¢a ـ lab ¦s Qatla ¦l-Qur ف a ¦n nach der Istanbuler und den Leidener Handschriften, Edition und Kommentar von Beate Wiesmدller, Wدrzburg
۲۰۰۲;
Roberto Tottoli, Biblical prophets in the Qur ف a ¦n and Muslim literature , tr. Michael Robertson, Richmond, Engl. 2002;
Steven M.Wasserstrom,”Jewish pseudepigrapha and Qis ¤as ¤al- anbiya ¦ Ý” in Judaism and Islam: boundaries, communication and interaction, essays in honor of William M. Brinner , ed. Benjamin H. Hary, John L. Hayes, and Fred Astren, Leiden: Brill, 2000;
Heinrich Ferdinand Wدstenfeld, Die Geschichts chreiber der Araber und ihre Werke , Gخttingen 1882.
Tafsir.net , Apr. 2003. [Online]. Available: http://www. tafsir.org/ vb/ showthread. php?s;
دانشنامه جهان اسلام جلد ۹