از طبقه اولى است. کنیت او ابو على است. و وى در اول صاحب راى بود، صاحب حدیث گشت و سنّى پاکیزه. شاگرد زفر است. از قدماى مشایخ بلخ است، استاد حاتم اصمّ.
و با ابراهیم ادهم صحبت داشته و از نظیران وى است، و بر وى زیادت کرده در زهد و فتوّت.
بر طریق توکل رفتى.
وقتى با ابراهیم ادهم گفت که: «شما در معاش چگونه مىکنید؟» گفت: «ما چون مىیابیم شکر مىکنیم، و چون نمىیابیم صبر مىکنیم.» شقیق گفت: «سگان خراسان همچنین مىکنند.» ابراهیم گفت: «پس شما چون مىکنید؟» گفت: «ما چون یابیم ایثار کنیم، و چوننیابیم شکر کنیم.» ابراهیم ادهم بوسه بر سر وى داد و گفت: «استاد تویى.» و در کتاب سیر السّلف این حکایت را به عکس این آورده. آنچه اینجا نسبت به ابراهیم ادهم کرده، آنجا نسبت به شقیق کرده، و آنچه اینجا نسبت به شقیق کرده، آنجا نسبت به ابراهیم ادهم، و الله- تعالى- اعلم.
شقیق گفته که: «با ابو یوسف قاضى در مجلس ابو حنیفه- رضى اللّه عنهم- حاضر مىشدم. مدّتى میان ما مفارقت افتاد. چون به بغداد درآمدم، ابو یوسف را دیدم در مجلس قضا، مردمان گرد بر گرد وى جمع گشته. به من نگاه کرد، گفت: ایّها الشّیخ! چه بوده است که تغییر لباس کردهاى؟ گفتم: آنچه تو طلب کردى یافتى، و آنچه من طلب کردم نیافتم. لاجرم ماتمزده و سوگوار و کبودپوش گشتهام. ابو یوسف گریان شد.»
و وى گفته که: «من از گناه ناکرده بیش از آن مىترسم که از گناه کرده، یعنى دانم که چه کردهام، اما ندانم که چه خواهم کرد.»
و وى گفته که: «توکل آن است که دل تو آرام گیرد به آنچه خداى- تعالى- وعده فرموده است.»
و هم وى گفته: «اصحب النّاس کما تصحب النّار، خذ منفعتها، و احذر ان تحرقک!»
و در بعض تواریخ بلخ مذکور است که شقیق را در سنه اربع و سبعین و مائه، در ولایت ختلان شهید کردند، و قبر وى آنجاست.
نفحات الأنس//عبدالرحمن جامی