قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام

فصل دوازدهم : پاسخ پرسشهاى لغزى

۱- سوالات کعب الاحبار

کعب الاحبار از حضرت امیر علیه السلام پرسید؛ کیست که پدر نداشته ؟
کیست که اهل و عشیره نداشته ؟
کیست که قبله اى نداشته ؟
آن حضرت علیه السلام فرمود: کسى که پدر نداشته عیسى علیه السلام است ؛ کسى که عشیره نداشته آدم است ؛ کسى که قبله اى ندارد، خانه کعبه است که خودش قبله است .
امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: هنوز هم بپرس !
کعب الاحبار: آن سه موجود زنده کدامند که در رحمى نبوده و از بدنى بیرون نیامده اند؟
امام على علیه السلام فرمود: عصاى موسى ، ماده شتر ثمود، و قوچ ابراهیم .
على علیه السلام هنوز هم بپرس !
کعب الاحبار: تنها یک سوال مانده که اگر به آن پاسخ دهى تو خودت هستى .
امیرالمومنین علیه السلام : بپرس !
کعب الاحبار: کدام قبر بوده که صاحبش را گردش داده است ؟
على علیه السلام آن ماهى بود که به فرمان خداوند یونس را در شکم خود فرو برد و در دریاها گردش مى داد

۲- سوالات ابن کوا

ابن کوا عرض کرد: یا امیرالمومنین ! مرا خبر ده از بیناى در شب و روز و بیناى در روز و بیناى در شب ؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: از چیزى بپرس که تو را به کار آید. و رها کن آنچه را که به دردت نمى خورد. و آنگاه به وى فرمود: بیناى در شب و روز کسى است که به پیامبران گذشته ایمان داشته و پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله را درک نموده و به او نیز ایمان آورده است . و بیناى در روز، کسى است که به پیامبران سابق ایمان نداشته ، و پیامبر خاتم را ادراک کرده و به او ایمان آورده است ؛ و بیناى در شب کسى است که به پیامبران سابق ایمان داشته و پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله را درک نموده و به او ایمان نیاورده است

۳- سوالات یهودى

مردى یهودى از حضرت امیر علیه السلام پرسید؛ مرا آگاه کن از چیزى که براى خدا نیست و چیزى که نزد خدا نیست ، و چیزى که خدا نمى داند.
آن حضرت علیه السلام به وى فرمود: آنچه را که خدا نمى داند گفتار شما یهود است که مى گویید عزیر پسر خداست و خدا براى خود پسرى سراغ ندارد.
و اما آنچه را که براى خدا نیست شریک است و آنچه که نزد خدا نیست ستم بر بندگان است .
یهودى گفت : گواهى مى دهم که خدا یکتا و یگانه است ، و محمد فرستاده اوست

۴- سوالات راس الجالوت

راس الجالوت از ابوبکر سوالاتى نمود، ابوبکر پاسخش ‍ را ندانست . او سوالاتش را از حضرت امیر علیه السلام پرسش نموده گفت : اصل و اساس تمام موجودات چیست ؟
فرمود: آب است ؛ زیرا خداوند مى فرماید: وجعلنا من الماء کل شى ء حى ؛ و قرار دادیم از آب هر موجود زنده را.
کدام دو جماد بودند که سخن گفتند؟
آسمان و زمین
آن دو چیز کدامند که زیاد مى شوند و کم نمى گردند و مردم آنها را نمى بینند؟
شب و روز.
کدام آب بود که نه از زمین و نه از آسمان ؟
آبى بود که سلیمان براى بلقیس ، فرستاد، که عرق اسبانى بود که در میدان تاخته بودند.
چه چیز است که با نداشتن روح تنفس مى کند؟
الصبح اذا تنفس ؛  سوگند به صبح ! آنگه که تنفس ‍ کند (طلوع نماید).
چه چیز است که زیاد و کم مى شود؟
قرص ماه است .
چه چیز است که نه زیاد مى شود و نه کم ؟
دریاست .
چه چیز است که کم مى شود ولى زیاد نمى گردد؟
عمر است

۵- سوالات گروهى از یهود

گروهى از یهود نزد عمر آمده به او گفتند: تو والى و حاکم پس ‍ از پیامبرتان هستى و ما نزد تو آمده ایم تا مطالبى را از تو بپرسیم که اگر صحیح به ما پاسخ گویى به تو ایمان آورده از تو پیروى خواهیم نمود.
عمر گفت : بپرسید!

گفتند: ما را آگاه کن از قفلهاى آسمانهاى هفتگانه و کلیدهاى آنها. و از کسى که قوم خود را انذار نموده و نه پرى بود و نه آدمى ، و از پنج چیزى که در رحمى آفریده نشده اند، و از یک و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده و یازده و دوازده .

عمر ساعتى در فکر شد و آنگاه به آنان گفت : چیزى از عمر بن خطاب پرسیده اید که به آن آگاهى ندارد، ولى پسر عم رسول خدا صلى الله علیه و آله شما را از این مطالبى که پرسیده اید خبر خواهد داد. پس نماینده اى به نزد آن حضرت فرستاده او را به نزد خود فراخواند، و چون آمد عمر جریان را خدمتش عرضه داشت ، امیرالمومنین علیه السلام به یهودیان رو کرده و فرمود: مسائلتان را بر من عرضه بدارید، آنان همان سوالات یاد شده را مطرح کردند.
امام فرمود: آیا غیر از اینها هم سوالاتى دارید؟
گفتند: نه اى پدر شبیر و شبر!
امیرالمومنین علیه السلام به آنان فرمود: اما قفلهاى آسمانها شرک ورزیدن به خدا است و کلیدهاى آنها گفتار لا اله الا الله است .
و اما آن کسى که قوم خود را ترسانده و نه پرى بوده و نه انسى ، مورچه سلیمان است .
و اما آن پنج موجود زنده اى که در رحمى آفریده نشده اند آدم و حوا و عصاى موسى و ناقه صالح ، و قوچ ابراهیم است .
و اما یک ، خداى یگانه است که او را شریکى نیست .
و اما دو؛ آدم و حواست .
و اما سه ؛ جبرئیل و میکائیل و اسرافیل است .
و اما چهار؛ تورات و انجیل و زبور و قرآن است .
و اما پنج ؛ نمازهاى پنجگانه واجب است .
و اما شش ؛ قول خداى تعالى است : (( و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بینهما فى سته ایام ؛  بتحقیق آفریدیم آسمانها و زمین را و آنچه که در بین آنهاست در شش روز.
و اما هفت ؛ قول خداى تعالى است : و بنینا فوقکم سبعا شدادا؛ و بنا نهادیم بر بالاى شما هفت آسمان محکم .
و اما هشت ؛ قول خداى عزوجل است : و یحمل عرش ‍ ربک فوقهم یومئذ ثمانیه ؛ و عرش پروردگارت را آن روز هشت ملک برگیرند
و اما نه ؛ آیاتى است که بر موسى نازل شده .
و اما ده ؛ قول خداى عزوجل است : ((و واعدنا موسى ثلثین لیله و اتممناها بعشر؛  و با موسى سى شب وعده و قرار نهادیم ، چون پایان یافت ده شب دیگر بر آن افزودیم .
و اما یازده ؛ گفتار یوسف است به پدرش : انى رایت احد عشر کوکبا…؛  من در عالم خواب یازده ستاره دیدم و….
و اما دوازده ؛ قول خداى عزوجل است به موسى : (( فاضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عینا؛  عصاى خود را بر سنگ زن ، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ بیرون آمد.
در این موقع یهودیان گفتند: گواهى مى دهیم که نیست خداى غیر از خدا، این که محمد صلى الله علیه و آله فرستاده اوست و تو پسر عم رسول خدایى ، و آنگاه به عمر گفتند: به خدا سوگند! او سزاوارتر است به این مقام از تو

۶- سوالات قیصر

از جمله پاسخهاى حضرت امیر به سوالات قیصر که کتبا از عمر پرسیده و او پاسخش را ندانسته و از آن حضرت (ع ) کمک خواسته بود. این چندتاست : (چیزى که از هر طرف ، دهان است آتش است ؛ و چیزى که همه اش پاست ، آب است ؛ و چیزى که همه اش چشم است ، آفتاب است ؛ و چیزى که همه اش بال است باد است ؛ تا اینکه فرمود چیزى که تنها یک بار از جاى خود کوچ نمود کوه طور است ، هنگامى که بنى اسرائیل نافرمانى پروردگار نمودند؛ و کوه طور بین بنى اسرائیل و سرزمین مقدس واقع شده ، پس خداوند قطعه اى از آن جدا نموده برایش دو بال از نور قرار داده بر بالاى سر آنان قرار گرفت ، که خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
(( و اذ نتقنا الجبل فوقهم کانه ظله و ظنوا انه واقع بهم ))
و به یاد آرند یهودان آنگاه که بر اسلافشان کوه طور! مانند قطعه ابر بر فراز آنها برانگیختیم که پنداشتند فرو خواهد افتاد بر آنها.

و اما درختى که صد سال راه سایه آن طول دارد، درخت طوبى است ، و آن سدره المنتهى است در آسمان هفتم که اعمال بنى آدم به آن منتهى مى شود و از درختان بهشتى است ، و هیچ قصر و خانه اى در بهشت نیست مگر این که شاخه اى از درخت طوبى در میان آن آویزان است ، و مانند آن در دنیا خورشید است که اصل آن یکى بوده و نور آن در همه جاست .

و اما درختى که بدون آبیارى روییده شده ، درخت یونس ‍ است که آن از معجزات اوست و خداوند مى فرماید: وانبتنا علیه شجره من یقطین ؛ و رویانیدیم بر بالاى یونس ، درختى از کدو.
و اما خوراک بهشتیان ، مانند آن در دنیا جنین است در شکم مادر که از راه ناف ، تغذیه نموده و چیزى از او دفع نمى شود.
و اما اجتماع غذاهاى رنگارنگ در یک ظرف براى بهشتیان ؛ مانند آن در دنیا مثل تخم است که در آن دو رنگ مختلف سفید و زرد وجود داشته و با هم مخلوط نمى شوند.
و اما دختر جوانى که از میان سیب خارج مى شود، مثل آن در دنیا کرم است که سالم از میان سیب بیرون مى آید
به همین مناسبت نقل مى شود: تنوخى در کتاب نشوار المحاضره در باب اصابتهاى منجمین ؛ از پدرش ‍ نقل کرده که مى گوید: روزى نزد موفق بودم که او ابومعشر و منجم دیگرى را که نامش را گفته و من فراموش کرده ام به نزد خود فراخواند و سیبى در آستین گرفت و از آنان پرسید چه چیز در آستین دارم ؟

منجم دیگر پس از نگاه در اسطرلاب و گرفتن طالع و مقدارى فکر، گفت : از میوه هاست ، و ابومعشر گفت : از جنس حیوان است . موفق به آن دیگرى گفت : درست گفتى و به ابومعشر گفت : خطا کردى و سیب را از آستینش بیرون انداخت .
ابومعشر در شگفت شده مجددا ساعتى در اسطرلاب نظر افکنده و آنگاه سیب را برداشته آن را قاچ نمود ناگهان دید درون آن کرم است پس گفت : منم ابومعشر.
موفق از این صحت حدس آنان تعجب نموده براى هر دو دستور جایزه داد.

۷- پاسخ اعداد
حضرت امیر (ع ) در پاسخ مردى یهودى که از اعداد سوال نموده بود فرمود: و اما دو که سه ندارد، آفتاب و ماه است ، و اما سه که چهار ندارد، شماره طلاق است ، و اما چهار که پنج ندارد همسران است تا اینکه فرمود و اما نه که ده ندارد دوران باردارى زن است

مؤ لّف :در خبر پنجم گذشت که امام علیه السلام پاسخ این اعداد را به گونه اى دیگر بیان فرمود: و هر دوى آنها صحیح است . و شاید علت اختلاف این است که آن حضرت خواسته هر کدام از پرسش کنندگان را بر طبق عقیده و نظر خاص خودش پاسخ گوید.

 

 

۸- عمر از سخنان حذیفه برآشفت !

روزى عمر حذیفه را دید، به او گفت : چگونه صبح کردى ؟ حذیفه گفت : مى خواهى چگونه صبح کرده باشم ؟ به خدا سوگند صبح نمودم در حالى که حق را دشمن و فتنه را دوست مى دارم ، و بر نادیده گواهى مى دهم ، و غیر مخلوق را حفظ مى کنم ، و بدون وضو نماز مى خوانم ، و در زمین چیزى دارم که خدا در آسمان ندارد.

عمر از شنیدن سخنان حذیفه برآشفت و از او روى گردانده و چون عجله داشت وى را ترک گفت ولى تصمیم گرفت او را تنبیه کند، در میان راه على علیه السلام را دید، حضرت دریافت که وى خشمگین است علت را پرسید، عمر گفت : حذیفه را ملاقات نموده ام و به او گفته ام چگونه صبح کردى و او گفته صبح نمودم در حالى که حق را خودش ندارم .
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: راست گفته ، از مرگ خوشش نمى آید با این که آن حق است .
عمر: او گفته فتنه را دوست مى دارم .
على علیه السلام : راست گفته ، مال و فرزندان را دوست مى دارد و خداوند فرموده : انما اموالکم و اولادکم فتنه ؛  جز این نیست مالها و فرزندانتان براى شما فتنه و سبب آزمایشند .
عمر: مى گوید بر نادیده گواهى مى دهم .
امیر المؤ منین علیه السلام : راست گفته ، بر یگانگى خداوند، مرگ ، زنده شدن ، بهشت ، دوزخ ، صراط گواهى مى دهد و هیچ کدام از آنها را ندیده است .
عمر: مى گوید: غیر مخلوق را حفظ مى کند.
امیر المؤ منین علیه السلام راست گفته ، کتاب خدا را حفظ مى کند و آن غیر مخلوق است .
عمر: مى گوید: واصلى على غیر وضوء.
على علیه السلام راست گفته ، بر پسر عمم رسول خدا صلى الله علیه و آله بدون وضو، صلوات مى فرستد و آن جایز است .
عمر: از همه اینها بالاتر مى گوید من در زمین چیزى دارم که خدا در آسمان ندارد.
على علیه السلام : راست گفته ، او زن و فرزند دارد و خدا از آن منزه است .
در این هنگام عمر گفت : اگر على بن ابى طالب علیه السلام نبود نزدیک بود عمر هلاک شود .

۹- چنین کسى از اولیاء الله است

فرستاده پادشاه روم از ابوبکر پرسید؛ چه کسى امیدى به بهشت ندارد و از آتش و خدا نمى ترسد، و رکوع و سجود بجا نمى آورد، و مردار و خون مى خورد و فتنه را دوست مى دارد، و با حق دشمن است و بر نادیده گواهى مى دهد؟ ابوبکر به او پاسخ نداد و عمر به او گفت : بر کفرت افزوده شد.

امیرالمومنین علیه السلام باخبر گردید، پس فرمود: چنین کسى از اولیاء الله است ؛ زیرا تنها امیدش به خداست نه بهشت او، و از خدا مى ترسد نه از آتش او و از ظلم خدا نمى ترسد بلکه از عدالتش ، و در نماز میت رکوع و سجود بجا نمى آورد و ماهى و ملخ مى خورد با اینکه آنها مرده اند، کبد مى خورد و آن خون است . و بر بهشت و دوزخ گواهى مى دهد با این که آنها را ندیده است

مؤ لّف :در سوالات طاووس یمانى از امام محمد باقر علیه السلام آمده : چه وقت بود که یک سوم مردم هلاک شدند؟
امام علیه السلام به او فرمود: اشتباه کردى خواستى بگویى یک چهارم مردم ، و آن روزى بود که قابیل هابیل را کشت .
پرسید، کدام یک از هابیل و قابیل پدر آدمیان است ؟
فرمود: هیچ کدام ، بلکه پدر آنان شیث بن آدم است .
پرسید؛ کدام گواهى حق بود که گویندگانش در آن دروغگو بودند؟
فرمود: گواهى منافقین که به پیامبر صلى الله علیه و آله مى گفتند: نشهد انک لرسول الله ؛ گواهى مى دهیم که تو فرستاده خدا هستى .
پرسید: کدام فرستاده خدا بود که نه از جن بود و نه از انس ؟
فرمود: کلاغ که خداوند فرموده :فبعث الله غرابا یبحث فى الارض ؛ خداوند کلاغى را برانگیخت که زمین را به چنگال خود گود نماید.
پرسید؛ بر چه کسى دروغ بستند که نه از پرى بود و نه آدمى ؟
فرمود: بر گرگ که برادران یوسف بر او دروغ بستند.
پرسید؛ چه چیز است که اندک آن حلال و زیاد آن حرام مى باشد؟
فرمود: نهر طالوت : ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منى و من لم یطمعه فانه منى الا من اغترف غرفه بیده
پرسید: کدام روزه است که از خوردن و آشامیدن منع نمى کند؟
فرمود: روزه مریم

۱۰- یونس در شکم ماهى

هنگامى که امیرالمومنین علیه السلام خطبه شقشقیه را مى خواند مردى نامه اى به دست آن حضرت داد که در آن سوالاتى نوشته شده بود، امام علیه السلام سخن خود را ناتمام گذاشته و به سوالات او پاسخ داد، و از جمله این پرسش بود؛ کدام جاندار بود که از شکم جاندار دیگر بیرون آمد و بین آنها نسبى نبود؟
آن حضرت علیه السلام فرمود: یونس بن متى بود که از شکم ماهى خارج شد

۱۱- عصاى موسى

از امیرالمومنین علیه السلام پرسیدند؛ آن چیست که زنده اش آشامید و مرده اش خورد.
فرمود: عصاى موسى بود، آشامید موقعى که شاخه اى بر درخت بود و خورد اژدها و مارهاى ساحران را زمانى که عصایى بود در دست موسى علیه السلام

۱۲- پرنده عیسى

و نیز از آن حضرت علیه السلام پرسیدند: کدام پرنده بود که نه جوجه اى داشت و نه فرعى و نه اصلى ؟
فرمود: پرنده عیسى بود که خداوند در قرآن مى فرماید: واذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنى فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنى  و زمانى که مى ساختى اى عیسى از گل مانند مرغى به دستور من ، پس در آن مى دمیدى و مرغى زنده مى شد به فرمان من .

۱۳- ستمگران !

روزى در زمان خلافت عثمان حذیفه به حضرت امیر علیه السلام گفت : یا على ! پس از گذشت سالیانى دیشب معنا و مفهوم گفتار شما را که در حره به من گفتید: چگونه خواهى بود اى حذیفه ! زمانى که چند عین بر یک عین ستم کنند در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله میان ما نباشد فهمیدم ، که دیدم عتیق (ابوبکر) و پس از او عمر که اول نامشان عین است در تصدى خلافت بر شما پیشى گرفتند.

امام علیه السلام به وى فرمود: فراموش کردى عبدالرحمن بن عوف را که سهمى بزرگ در خلافت عثمان داشت و در روایتى آمده که فرمود: و بزودى عمر و بن عاص با معاویه فرزند زن جگرخوار بر آنان اضافه خواهد شد که اینها عین هایى هستند که در ظلم و ستم بر من دست به دست هم دادند
آرى ، و از پاسخهاى آن حضرت علیه السلام در این زمینه ، علم مسائل لغزى و معمایى پدید آمده است .

قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیه الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=