شب اوّل دفن مرحوم حاج آقا مصطفى ، امام رحمه الله علیه به منزل او مى رود تا به عروسش تسلیّت بگوید.
وقتى از درى وارد شدند که همیشه آقا مصطفى از آن در به استقبال و پیشواز امام مى آمد عروسشان (دختر مرحوم آیه اللّه حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى ) خود را به دامان ایشان انداخت و گفت : چکار کنم ؟ کجاست مصطفى ؟
این صحنه کوه را آب مى کرد امّا امام بااستقامت ویژه خود اشکى نریختند و با حالتى استوار خطاب به عروس و نوه هایشان فرمودند: صبر کنید! به خاطر خدا صبر کنید! مصطفى امانتى بود و از دستمان رفت
داستانهای از علما//علی رضا خاتمی
Back to top button
-+=