فصل ششم نفوذ على همدانى نزد پادشاهان و حکام و امراى وقت
میر سید على همدانى با سائر پادشاهان و حکام و امراى مختلف کشمیر و نواحى ایران روابط دامنهدار داشته و در این مورد در بعضى از مراجع و نیز کتب او اشارات موجود است. البته روابط وى با پادشاهان کشمیر مانند جمیع مساعى و فعالیتهاى او در آن خطه آشکار و بارز است.
روابط سید على هیچ موقع بنا بر نیازمندى و رفع احتیاجات شخصى او نبوده زیرا شخص او از دنیا و اموال و زخارف آن بالاتر و بىنیاز بوده و هرچه داشته، آن را هم براى دیگران وقف کرده است. على همدانى در هر مورد یک مرشد روحانى و عالم ربانى و مبلغ و بىنیاز از دربار سلطانى بنظر مىآید. چندین پادشاه و حاکم و امیر شدیدا نسبت به او احترام و ارادت تمام ابراز مىنموده و از جمله مریدان او بودهاند، امرا و حکام از او راهنمایى و راهبرى مىخواستند و بر نصایح حقه او عمل مىکردند. ولى از هیچ مأخذى برنمىآید که على همدانى هدیهاى با فتوحى را از آنان پذیرفته و یا کمک دیگرى از ایشان خواسته باشد. بعضى از کتب و رسائل سید طبق التماس پادشاهان و امیران مختلف نوشته شده است بزرگترین و مهمترین آثار او ذخیره الملوک است و او این کتاب را هم بنا بر خواهش بعضى از پادشاهان و حاکمان نوشته ولى اسامى آنها را ذکر نکرده است. رساله بهرام شاهیه بنا بر التماس حاکم بلخ و بدخشان سلطان محمد بهرام شاه نوشته شده است.
سید على رساله عقبات را بنام سلطان کشمیر قطب الدین نوشته و رساله کوچک وى بنام «موچلکه» بنام امیرى مىباشد. در مجموعه مکتوبات او هم نامههاى متعدد بنام پادشاهان و امیران موجود است و مطالعه آنها نشان مىدهد که شخص فوقالعاده على همدانى با کمال صراحت لهجه و بىباکى بحکام بزرگ نصایح دینى مى دهد و آنان را به اجراى اوامر و نواهى شرع اسلامى وادار مىکند. مکتوبات او بنام میرزاده میرکا، سلطان محمد شاه حاکم بلخ، سلطان غیاث الدین حاکم پاخلى، سلطان قطب الدین پادشاه کشمیر، سلطان طغان شاه حاکم کنر (کونار) و سلطان علاء الدین (یا على الدین) موجود است.
مکتوبات دیگر هم بنام پادشاهان و اعیان حکومتها دارد ولى اسامى مکتوب الیهم بر ما روشن نیست زیرا نساخ فقط اینقدر نوشتهاند که «به یکى از پادشاهان/ حاکمان نوشته شد». سلطان بهرام شاه حوشى از مریدان مخلص سید بود. او از مشاهده کرامات على همدانى باصلاح احوال خود پرداخته و در صورت حاکم بسیار عادل و متقى زندگانى را بسر برده است. بنا به روایت صاحب مستورات[۱] این حاکم شبى مشروب زیاد خورده بدمست بوده و در آن مستى تمایل داشت که کارهاى بد انجام بدهد، مثلا کسى را ناحق بقتل رساند، درین مستى بخواب رفت و على همدانى را بعالم رویا دید که به او گفت: اى پادشاه از خداوند متعال و رسوایى روز قیامت شرمى ندارى که اینطور بدکاریها را انجام مىدهى؟ بارى انجام فعل بد و ارتکاب قتل ناحق را از تو جلوگیرى کردم و در آتیه مواظب باش»، سلطان از این واقعه سخت شرمنده، و به حضور على همدانى رسید و بر دست او تائب شد. از آن پس زندگانى را خداترسانه مىگذرانید و مردم او را «شیخ سلطان» مىگفتند.
این پادشاه وقتى پادشاه حکومت بلخ و بدخشان و گاهى تنها پادشاه بدخشان بوده است. وقتى حکومت بدخشان از دستش رفته بود على همدانى فرمود: «زود باشد که مملکت بدخشان به شیخ محمد باز گردد» و همینطور شد[۲]، این سلطان طبق دستورات على همدانى براى رفاه مردم خیلى کارهاى ارزنده انجام داده است. او رساله واردات امیریه على همدانى را خلاصه کرده ورد مىکرد. نامه على همدانى که بنام او در مجموعه مکتوبات مىبینیم از پند و اندرز و توصیه براى رفاه مردم و عدل و انصاف و خدا ترسى مملو مى باشد.
کتاب «ذخیره الملوک» هم معمور است از نصایح براى حاکمان. آنچه که در باب سوم آن کتاب نوشته در نامهاى بنام سلطان علاء الدین (على الدین حاکم پاخلى آن را خلاصه کرده است. مىفرماید که پادشاه و حاکم اسلام باید که به روش خلفاى راشدین و پادشاهان نیکدل و متقى اسلام گام بزند و درامر بالمعروف و نهى عن المنکر بکوشد- نامهاى بنام سلطان طغانشاه هم همین موضوع دارد و در نامه دیگرى که بنام میرزاده میرکا مضبوط و موجود است پند و اندرز مرشدانه مىآرد و در اهمیت توصیه و تبلیغ دین به آیات سوره عصر استشهاد مى کند.
بنا بر تقاضاى سلطان غیاث الدین، حاکم پاخلى و نواحى آن، على همدانى در قلمرو او به وعظ و تبلیغ اسلام مىپرداخت ولى از دست کفار و اشرار و آشوبگران مصائب و آلام زیاده به او رسید و سلطان مذکور به ظاهر نتوانسته که طبق وعده خود نظم و آرامش را در آن سامان ایجاد کند و جلوى مفسدان را بگیرد. سید در نامهاى از این وضع اسفناک شاکى است و مىفرماید: «اى عزیز خود را بحالى مبتلا کردى که آسمانیان بر حال تو نوحه کردند و زمینیان بر فعل تو افسوس داشتند و جمیع اهل بدعت و ضلالت را شاد گردانیدى و هم یکى از اهل اللّه و ارباب قلوب را محزون و مخذول کردى و حضرت صمدیت را با جمیع انبیاء و ملائکه خصم خود ساختى» مىفرماید که مردم این ناحیه نسبت به اهل بیت رسول (ص) و سادات احترام نمىگزارند و این امر فساد نیت ایشان و ضعف ایمان آنان را نشان مىدهد. البته اگر ایشان بر روش سفاکى یزید عمل بکنند، على همدانى هم به روش حسین بن على متمسک است و «اگر جمله زمین آتش گیرد و از آسمان شمشیر بارد آنچه حق باشد نپوشد».[۳]
حاکمان پاخلى یکى بعد از دیگرى براى على همدانى احترام زیاد قائل بوده و طبق راهنمایى سید شرع اسلامى را در قلمرو خود رواج دادهاند. در آخر زندگانى، سید را در قلمرو سلطان پاخلى مىبینیم. سید طبق اصرار سلطان چند روز مهمانش بوده و قضا را در نزدیکى دارالحکومت او فوت کرده است. خلاصه روابط سید با حکام آن ناحیه تا آخر ایام او ادامه داشته است[۴]– از رساله مستورات برمىآید که چندین حاکم دیگر در جزو ارادتمندان و مریدان على همدانى درآمده اندمثلا حاکمان بخارا و اردبیل و یکى از بلاد روم.
سلاطین کشمیر
رساله «عقبات» را على همدانى به درخواست سلطان قطب الدین نوشته و در این رساله او را از «عقبات» و مضائق فرائض سلطنت آگاه ساخته است. بزرگترین «عقبه» براى پادشاه اسلام این است که از عهده عدل و مساوات عملى براى زیردستان خود موفق بدر آید. سید در نامهاى که بنام آن سلطان نوشته او را براى اجراى اوامر و نواهى دین اسلام نصیحت مىکند. مىفرماید که مردم عصر ما بیخود ادعاى دیندارى دارند. حقیقت این است که «اى عزیز اگر دیندارى آنست که صحابه و تابعین داشتند و مسلمانى آنکه در قرن اول ورزیدند جاى آنست که گبران و مغان از تردامنى ما ننگ دارند …:
گر برهمن حال من بیند براند از درم | ز آنکه چون من بدکنش را پیش بت هم بار نیست |
ز هر بدى که تو دانى هزار چندانم | کسى چه داند آن بد ز من که من دانم» |
[۵] پادشاه عادل و معارفپرور کشمیر سلطان شهاب الدین قبل از ورود سید در کشمیر در ۷۷۳ ه بدست یکى از عزیزان و مریدان او میر سید حسین سمنانى بیعت کرده بود. این سلطان علاقه داشت که على همدانى با سادات دیگر وارد وادى کشمیر گردد. در سال ۷۷۴ ه وقتى که على همدانى در کشمیر قدوم فرمود، سلطان مذکور در جائى بنام «وى هند» نزد اتک پنجاب با حاکم پنجاب و دهلى (فیروز شاه تغلق ۷۵۲- ۷۹۲ ه) مشغول جنگ بود و برادر خود و ولیعهد وى قطب الدین زمام امور کشمیر را در دست داشت- قطب الدین از طرف سلطان کشمیر از على همدانى و هفتصد همراه محترم او استقبال و پیشواز. بعمل آورد[۶]– على همدانى تا چهار ماه کارهاى تبلیغى خود انجام مى داد و در عین حال انتظار مى کشید که جنگ مذکور کى پایان مىیابد و سلطان شهاب الدین برمىگردد؟ ناچار خود سید در جایگاه جنگ رسید و از نفوذ خود استفاده کرده آن آتش کینه را خاموش گرداند[۷]. بنا بر پیشنهاد سید سلطان فیروز شاه تغلق قبول کرد تا حدود وى هند مزبور همه نواحى را در اختیار سلطان شهاب الدین بگذارد و هر دو پادشاه آن ناحیه را بعنوان مرز قبول کردند.
سید بر همین آشتى موقتى اکتفا نکرد بلکه تحت حکمت عملى خود بین هر دو پادشاه متخاصم روابط خویشاوندى درست گردانید: سه دختر فیروز شاه تغلق را به ترتیب به نامزدى سلطان قطب الدین (ولیعهد سلطان شهاب الدین) و حسن خان (پسر سلطان شهاب الدین) و سید[۸] حسن بهادر سمنانى (پسر میر سید تاج الدین بیهقى سمنانى) درآورد و چندین روز بعد ازدواجها عملى شد[۹].
على همدانى بعد از اطفاى نایره فتنه جنگ، به کشمیر برگشت. او مبلغان و واعظان را دستوراتى داد. سلطان شهاب الدین و عمال سلطنت را پند و اندرز داد و او را وادار کرد که مدارس و خانقاهها را بنا کند و در ترفیه مردم بکوشد. سپس او براى حج عازم بیت اللّه شریف گردید. از این به بعد او زیاده از شش سال در جهان گردى و تبلیغ دین در نقاط همجوار مشغول بوده است.
على همدانى در سال ۷۸۱ ه یعنى در دوره سلطنت سلطان قطب الدین دوباره به کشمیر آمد. سلطان قطب الدین و مادر او[۱۰] هر روز از محضر سید استفاده مىکردند و در مجلس وعظ و ارشاد او شرکت مىجستند. مىگویند این سلطان و بقول بعضى برادرش شهاب الدین بر بناى اشتباه دو خواهر حقیقى را در حباله ازدواج خود درآورده بود و این عمل (اجتماع اختین) خلاف شرع اسلام است.
على همدانى به سختى این عمل را غیر اسلامى تلقى کرد و سلطان یکى از دو زن خود را طلاق داد. بنا بر دستور سید سلطان قطب الدین لباس خانوادگى خود را (که لباس کافرانه بود) ترک کرد و لباس پادشاهان اسلامى مى پوشید.
صنعت شالبافى کشمیر رو به انحطاط بود و طبق فرمایش سید سلطان شهاب الدین و سپس قطب الدین این صنعت را احیاء و صناعان را تشویق نمودند- بسیارى از کارهاى رفاهى (مثلا بناى چاهها و مدارس و خانقاهها و راهها و غیره) تحت راهبرى على همدانى انجام شد[۱۱].
على همدانى براى کسب اکل حلال بکلاهبافى اشتغال مىورزید و مىگویند این کار را از روى کرامت یاد گرفته بود. روزى یکى از کلاههاى بافته خود را به سلطان قطب الدین اعطاء کرد و قطب الدین ابن کلاه را زیر تاج خود مىپوشید و جانشینان او هم این تبرک را کماکان نگاه مىداشتند. زیاده از صد و چهل سال این کلاه على همدانى بعنوان تبرک نگهدارى و زیر تاج پادشاهان پوشیده مىشد ولى سلطان فتح شاه (م ۹۲۵ ه) وصیت کرد که این کلاه متبرک را با نعش او دفن کنند تا بهوسیله میامن آن شداید عالم برزخ و حشر بر وى آسان گردد[۱۲] و این وصیت عملى گردید. یکى از بزرگان بنام مولانا محمد آنى این عمل را براى سلطنت سلسله «شاهمیرى» به فال بد تلقى کرد و گفت:
«دولت و سلطنت از خاندان شمس الدین منتقل به سلسله دیگر شود» و همانطور شد[۱۳] مىگویند از بدو دفن کلاه سید سلاله شاهمیرى رو به انحطاط و در سال ۹۶۲ ه (۳۷ سال بعد) مردى بنام «غازىچک» بروى کار آمد و بخاتمه دادن سلسله شاهمیرى، سلسله «چک» را تشکیل داد. این سلسله فقط ۲۳ سال (تا ۹۹۴) ادامه یافت و بوسیله اکبر شاه بزرگ از امپراتوران تیمورى شبه قاره (۹۶۳- ۱۰۱۴ ه) خاتمه پذیرفت.
روابط سادات و غیر سادات
در شبه قاره هند و پاکستان اکنون هم سادات و غیر سادات بالعموم روابط خویشاوندى درست نمىکنند، ولى على همدانى در ناحیه کشمیر این روابط را در قرن هشتم هجرى استوار کرده بود و اینگونه روابط در آن ناحیه الآن هم زیاد رواج دارد. سید حسن بهادر سمنانى با دختر فیروز شاه تغلق ازدواج کرد و این ازدواج بوسیله على همدانى عملى شده بود. پسر ارجمند میر سید على همدانى بنام میر سید محمد همدانى، هم روش پدر خود را ادامه داد. او نخست با دختر میر سید حسن بهادر (رئیس قشونهاى سلطان شهاب الدین و سلطان قطب الدین) ازدواج کرد و بعد از فوت شدن او دختر سیف الدین (وزیر نومسلمان اسکندر بتشکن) را بزنى گرفت. زن سلطان اسکندر (یعنى مادر سلطان زین العابدین ۸۲۷- ۸۷۸ ه) هم از سادات بوده است.
خدمات به تمدن ایران
سید مىخواست که هنر ایرانى و اسلامى گسترش بیشترى پیدا کند. براى این کار او هفتصد تن سید هنرمند و چابک دست ایرانى را در کشمیر توطن داد و بوسیله آنان ابریشمبافى و قالىبافى و سنگتراشى و فن معمارى ایرانى وارد خطه کشمیر و نواحى آن گردید. صنعت شالبافى که از صنایع قدیمى کشمیر بوده رو به انحطاط و زوال بود. به توصیه على همدانى، سلاطین کشمیر این صنعت را مورد تشویق قرار دادند و به کمک یاران هنرمند سید احیاء صنعت شالبافى عملى شد.
على همدانى از پیران و مرشدان «فتوحىگیر» نبوده بلکه با وجود گرفتاریهاى گوناگون خود براى کسب اکل حلال به «کلاهبافى» اشتغال مى ورزید-.
«فتوحىها» که به او مىرسید براى محتاجان واقعى در مطبخ خانقاه او خرج مىشد- درین ضمن در خلاصه المناقب آمده که وقتى یکى از بندگان پدرش سید شهاب الدین در راه با سید على ملاقات نمود و دویست دینار با و هدیه داده و سید بعد از اصرار تمام بنده مذکور آن پول را پذیرفته است- سید آن روز فقراء و دراویش را دعوت کرد و صد دینار از آن پول خرج نمود. صد دینار هنوز باقى بود که شب شد- على همدانى خواب رفت در عالم واقعه رسول اکرم (ص) را زیارت کرد- حضرت رسول (ص) على همدانى را از پذیرفتن اینگونه پول و «فتوحى بىزحمت» منع فرمود و گفت: براى کسب روزى حلال باید کارى کرده باشى». صاحب «خلاصه المناقب» مدعى است که سید شغل کلاهبافى را بعنوان کرامت و در عالم رویا یاد گرفته و کلاههاى ظریف مىبافته است[۱۴] این روش على همدانى در مریدان و ارادتمندان دیگر او نیز مؤثر بود:
هرکسى کارى مىکرد و از بىکارى و تنبلى دورى مىجست. خطه کشمیر که خدمات سید در آن ناحیه روشنتر است بوسیله اینگونه کارهاى دامنهدار بسیار رونق و آبادانى در گرفت و على همدانى این خطه را بنام «باغ سلیمان» یاد کرده است[۱۵].
بمساعى على همدانى و یاران او در کشمیر زبان فارسى و عربى براى تدریس علوم دینى و دنیوى جاى زبان سانسکریت را گرفته است[۱۶] مردم کشمیر به زبان و ادبیات کشور اسبق على همدانى، ایران علاقه مخصوص نشان مىدادند و در کمترین مدت این زبان و تهذیب و تمدن ایرانى در ناحیه کشمیر گسترش بىسابقهاى پیدا کرد و این خطه به درستى «ایران صغیر» نامیده شد. علامه اقبال در ذکر مناقب و خدمات على همدانى مىفرماید:
آفرید آن مرد «ایران صغیر» | با هنرهاى غریب و دلپذیر |
خطه را آن شاه دریا آستین | داد علم و صنعت و تهذیب و دین[۱۷] |
زبان و ادبیات فارسى در شبه قاره هند و پاکستان سه و چهار قرن پیش از ورود او به کشمیر در قرن هشتم هجرى، راه پیدا کرده است. ولى بکوشش سادات ایرانى و نیز به علت وضع مخصوص جغرافیائى که نصیب کشمیر بوده ادبیات فارسى درین ناحیه از سائر نقاط مهم شبه قاره بیشتر توسعه و پیشرفت کرده و فاصله سه چهار قرن اصلا بچشم نمىخورد. طبق تحقیقاتى که بعمل آمده بنظر مىرسد که تعداد نویسندگان و شعراى فارسى زبان کشمیر به مقابله شعرا و نویسندگان حیدرآباد دکن یا جونپور یا دهلى یا لکهنو یا لاهور یا پیشاورو غیره زیادتر است[۱۸] در این مورد دکتر اعظم مؤمن در پایاننامه خود خوب مىنویسد که: «… جونپور و پنجاب و دکن که در شعر و ادب فارسى و سایر علوم شرقى مشخص بودند، هنگام قیاس با ادب فارسى در کشمیر در مقام دوم قرار مىگیرند[۱۹]» پس کشمیر به راستى «ایران صغیر» است و بنیانگذار واقعى زبان و ادب فارسى در کشمیر[۲۰] در مرحله اول میر سید على همدانى است.
تأسیس کتابخانه ها و خانقاهها در کشمیر
اولین مدرسه علوم دینى در کشمیر «خانقاه بلبل شاه» است که بدستور اولین پادشاه مسلمان کشمیر سلطان صدر الدین در موضع بلبل لنگر سرینگر ساخته شده است. بعد از آن تا ورود میر سید على همدانى یعنى سال ۷۷۴ ه، از تأسیس شدن خانقاه دیگرى اطلاعى نداریم. سلطان شهاب الدین به توصیه على همدانى «مدرسه القرآن» را در کشمیر بنا نهاد. این مدرسه بسیار بزرگ بوده و دانشجویان نواحى کشمیر هم براى درس خواندن آنجا مىآمدهاند[۲۱] یکى از شخصیتهاى معروف علمى و دینى کشمیر ابو المشایخ شیخ عثمان است که او را امام القراء لقب دادهاند- شیخ مذکور از فارغ التحصیلان همین مدرسه است (شیخ عثمان قبل از پذیرفتن اسلام بر دین بودایى بوده است)[۲۲]– سلطان قطب الدین مدرسه بزرگ را تأسیس نمود که در آن سایر علوم اسلامى و زبان عربى و فارسى تدریس مىشده است. این سلطان به پیشرفت زبان و ادبیات فارسى در کشمیر علاقهاى مخصوص نشان داد و خود هم شاعر زبان فارسى بوده است.
على همدانى در ختلان کتابخانهیى بنا کرده بود و همین کار را مجددا در کشمیر انجام داد. او سائر کتب عربى و فارسى خود را به کشمیر آورده و درآن کتابخانه گذاشته است. یکى از مریدان او بنام سید محمد قاضى که قبلا در ختلان مراقب کتابخانه بوده، درینجا هم شغل سابق خود را انجام مىداد. از «واقعات کشمیر» معلوم مىشود که سلطان قطب الدین ازین کتابخانه دیدن کرده است. از همین کتاب اطلاع مىرسد که بعد از وفات على همدانى زمام امور کتابخانه مذکور را ملا احمد در دست گرفته است[۲۳] یاران على همدانى هم در گوشه و کنار نواحى کشمیر دین اسلام و زبان فارسى را توسعه مىدادند و این کار را خلف امجد على همدانى، میر سید محمد همدانى و همکاران او هم بسرعت عجیبى انجام مىدادهاند. سلطان اسکندر بتشکن علما و فضلا و دانشمندان ایران را از ناحیههاى عراق و خراسان و ماوراءالنّهر به کشمیر دعوت کرده و کمک نموده است[۲۴] مادر سلطان بىبى حورا که از مریدان على همدانى بوده در سائر خدمات فرهنگى او شرکت و همکارى جسته است[۲۵]– از خانقاههاى متعدد که در دوران سلطنت اسکندر بنا شده و براى کارهاى دینى و فرهنگى مورد استفاده و بکار مىرفته «خانقاه والا» و «خانقاه اعلا» و «خانقاه کبرویه» قابل ذکراند[۲۶].
خانقاه معلى یا مسجد شاه همدان
این خانقاه بیشتر بنام «مسجد شاه همدان» معروف است از چوب دیودار صنوبر ساخته شده و سبک مخصوص دارد[۲۷]– «تمام آن بنا از قطعات چوب ضخیم و مکعب است که بر روى هم مانند خشت نصب کردهاند و در وسط آن بنا تالار وسیع مربعى قرار دارد»[۲۸] این مسجد در موضع «علاء الدین پوره» و بر کنار رودخانه ابهت (یعنى جهلم کنونى) و در نزدیکى شهر سرىنگر واقع است- همان جائى است که على همدانى در آنجا فرود آمده بود- سید درین منزل نماز مىگزارده و معمولا وعظ مىگفت. مهمترین فعالیتهاى تبلیغى و تدریسى سید على در این مقام عملى شده است.
از روى اسم «مسجد شاه همدان» بعضى بناى آن را به على همدانى نسبت دادهاند ولى این درست نیست فقط جایى است که انتخاب على همدانى است و البته بناى خانقاه مسجد را پسر امجد او میر سید محمد همدانى در میان سالهاى ۷۹۷- ۸۰۰ ه و به سرپرستى سلطان اسکندر بتشکن با تمام رسانده است[۲۹] این خانقاه و مسجد به تعمیرات بعدى هنوز هم پابرجا و یکى از مقامات متبرک کشمیر محسوب مىشود.
تاریخچه مختصر
در مجالس شبه قاره پاکستان و هند بهویژه در کشمیر هرگاه که ذکر على همدانى در میان باشد ذکر این مسجد و خانقاه هم لازم است زیرا مرکز مهم فعالیتهاى او همین بوده و بنام او منسوب است. سلطان اسکندر زمین وسیع و عریضى را براى محمد همدانى وقف کرده بود و سید محمد هم مسجد شاه همدان را وقف فى سبیل اللّه نمود- مرحوم استاد سعید نفیسى در ذکر على همدانى مىفرماید: «خانقاه معروفى در علاء الدین پوره در کشمیر ساخت و پسرش سید محمد که پس از او در کشمیر بوده است در (۱۷) ربیع الاول آن را وقف کرد و وقفنامه آن را اسکندر شاه پسر قطب الدین … تصدیق کرده است[۳۰] این وقفنامه در سال ۸۰۰ هجرى امضاء گردیده است».
در حریق بزرگ که در سال ۸۸۰ ه رخ داد، این مسجد جامع آسیب دیده و به دستور سلطان حسن شاه (۸۷۷- ۸۸۹ ه) در سال ۸۸۵ ه دوباره تعمیر گردیده است- درین مورد شاعرى تاریخ تجدید تعمیر گفته است که هنوز هم روى دیوار مسجد حکاکى شده است:
مسجد اسس على التقوى[۳۱] | خانقاه امیر همدان است |
در سال ۸۹۲ ه حریق بزرگ دوم در نواحى مسجد رخ داد ولى شعلههاى آتش بزودى منطفى شده و این مسجد بزرگ از گزند محفوظ مانده است.
حریق بزرگ سوم که این خانقاه و مسجد را آسیب زیاد رسانید در سال ۱۱۴۴ ه حادث گردید. در سال ۱۱۴۶ ه والى کشمیر بنام ابو البرکات خان آن را طبق خطوط و نقشه کهن تجدید تعمیر گردانید. «کعبه البرکات» (۱۱۴۶) را در تاریخ تعمیر تجدید ثانى گفتهاند- «مسجد شاه همدان» که هنوز پابرجاست همان است که در سال ۱۱۴۶ ه تجدید شده است از این روى دو قرن و نیم از قدمت آن مىگذرد.
اگرچه این مقام و مسجد جامع در زندگانى على همدانى و پسر او محمد همدانى بزرگترین مرکز نشر و گسترش دین اسلام در کشمیر بوده، ولى نامسلمانان آن نواحى هم آن را محترم مىشمارند زیرا «خدمات متنوع» که شاه همدان و خلف امجد او انجام دادهاند، نزد این گروه هم قابل ارزش است[۳۲].
از سال ۱۲۳۴ ه سیکها اقتدار و تسلط کشمیر را خود بدست گرفتند و اجتماع گاههاى بزرگ مسلمانان و منجمله آنها «مسجد شاه همدان» را بروى مسلمانان بستند. مقصودشان این بود که مسلمانان در جایى جمع نگردند و همواره قوت و جمعیتشان پراکنده و شتى بماند. این مطلب را سیاح معروف ولیام مور کرافت هم در سفرنامه خود نوشته است وى بین سالهاى ۱۸۱۹ و ۱۸۲۵ میلادى ابن مسجد را مسدود و مقفل دیده است.
در سال ۱۲۹۲ ه انگلیسىها با پرداختن ۱۲ هزار روپیه به یکى از احفاد میر سید محمد همدانى که سید یعقوب خان اتالیق غازى نام داشت، این مسجد و موقوفات آن را خریده و وقفنامه آن را کالعدم قرار دادهاند. مقصودشان همان بود که سیکها داشتهاند[۳۳]– ازین تاریخچه مختصر پیداست که «مسجد شاه همدان» از اوائل قرن نهم هجرى یکى از مراکز مهم عبادات و فعالیتهاى اجتماعى مسلمانان بوده و براى همین امر است که امروز هم از اهمیت آن کاسته نشده است. خواجه عزیز الدین کشمیرى لکهنوى (م ۱۳۳۳ ه- ۱۹۱۵ م) که شاعر تواناى زبان فارسى و اردو بوده در تمجید این مسجد مى فرماید[۳۴]:
اگر در مسجد جامع درآیى | به اوج پایه طالع برآیى |
زهى مسجد زهى محراب و منبر | تعالى شانه اللّه اکبر |
ستونها کاندرو بر پایه بینى | حریف سدره و طوبى به بینى |
شمارش سیصد و اثنین و هفتاد | بباغ دین بجاى سرو و شمشاد |
معلى خانقاهى همسر اوست | که خلقى جبههفرساى در اوست |
ز بس انبوه مردم پنج نوبت | نباشد راه در وى، بىصعوبت |
ملک را بر لب اینجا هست لبیک | فلک را نیست ره بى «خلع نعلیک»[۳۵] |
بى مورد نیست اگر قطعات و رباعیات فارسى دیگر را که درین مسجد حکاکى شده است، اینجا نقل کرده باشیم[۳۶]:
خانقاهست این مکان یا معبد اقصاستى | مسکن امنوامان یا جنتالماواستى |
قبله نو، است یا سرچشمه آب حیات | یا مگر از رحمت حق خیمهاى بر پاستى |
دیگرى:
اى دل اگرت مطلب فیض دو جهانست | او بر در شاهنشه شاه همدانست |
مقرون به اجابت ز در اوست دعاها | عرشست درش بلکه از و عرش نشانست |
دیگرى:
هر فیض که در سابقه هر دو جهانست | در پیروى حضرت شاه همدان است |
شاه همدان آنکه شهنشه جهانست | اى خاک بر آن دیده که در ریب و گمانست |
دیگرى (که سال وفات على همدانى را متضمن است):
چو شد از گاه احمد خاتم دین | ز هجرت هفتصد و ست و ثمانین[۳۷] |
برفت از عالم فانى بباقى | امیر هر دو عالم، آل یاسین |
دیگرى ایضا:
حضرت شاه همدان کریم | آیه رحمت ز کلام قدیم |
گفت در دم آخر و تاریخ شد | خ خ بسم اللّه الرحمن الرحیم ۷۸۶ |
در بالاى محراب مسجد رباعى زیر منقوش است که در آنجا از گفتههاى على همدانى محسوب مىشود ولى در هیچکدام از نسخ خطى قدیم این اشعار دیده نشده است:
شاها ز کرم بر من درویش نگر | بر حال من خسته دل ریش نگر |
هرچند نیم لائق بخشایش تو | بر من منگر بر کرم خویش نگر |
در قرن سیزدهم هجرى دو شعر زیر بزبان اردو هم روى دیوار کنده شده که سروده یک نفر هندو مىباشد:
شهرکى قلب مین هى مسجد شاه همدان | جس سى هر دیده مسلم مین هى نور عرفان[۳۸] |
که درخشان هى هراک سمت کلام یزدان | خانه دل کو ضیاءبخش، چراغ ایمان |
ترجمه تحت اللفظ آنها بدین قرار است:
در قلب شهر مسجد شاه همدان قرار گرفته و از آن در دیده هر مسلم نور عرفان وجود دارد. کلام یزدان در هر سمت درخشان است و ضیاء بخش خانه دل و چراغ ایمان است.
على همدانى و مردم کشمیر
پس خ خ مسجد شاه همدان در جایى بنا شده که على همدانى آنجا وعظ و ارشاد مىکرده است و اکنون هم این واقعه در خاطرات مردم کشمیر موجود است. در جوار این مسجد علم على همدانى (که از شیخ محمد بن محمد اذکانى گرفته و چندین بار با خود به حرمین شریفین برده است) تا مدتى در اهتزاز بوده و براى زیارت آن مردم از نقاط دور و نزدیک مىآمدهاند. سلطان قطب الدین هم آنجا آمده و علم و صفه مبارک را احترام گزارده است[۳۹]. آقاى حاج عزیز اللّه عطاردى قوچانى که چند سال پیش بنقاط مختلف شبه قاره هند و پاکستان و از آن جمله به کشمیر مسافرت کرده مىنویسد: خ خ مسلمانان کشمیر در جایى که وى براى موعظه و ارشاد مىنشست بناى یاد بود درست کردهاند و آن محل را زیارت مىکنند. روز عاشورا هنگامى که دستهجات عزاداران حضرت امام حسین علیه السلام از آن محل عبور مىکنند پرچمهاى خود را با احترام فرود مى آورند.
مقام معنوى این سید بزرگوار به اندازهاى در دلها نفوذ کرده که قائقرانان رودهاى کشمیر هنگامى که از پارو زدن خسته مىشوند از روح بزرگ سید استمداد مى کنند و فریاد مىزنند یا شاه همدان[۴۰]. کشمیریان روز ۶ ذىالحجه هر سال بمناسبت وفات على همدانى در سراسر مجامع دینى خود جشن خ خ عرس بر پا مىسازند و درباره شخص و تعلیمات حقه سید صحبتها مىکنند.
مصائب و آلام در زندگانى وى
مثل سائر پاکبازان و حقگویان على همدانى دچار مصائب و آلام زیاد گردیده و خودش درین مورد نوشته است: خ خ و سنت الهى چنان رفته که هرکه حق گوید و در اظهار حق کوشد بسیارى از خلق دشمن او گردند[۴۱] در زمره دشمنان او نه فقط مردمان نادان و عامه متعصب بلکه فقها و علماى سوء جاهطلب و بعضى از پادشاهان و امیران هم بودهاند. على همدانى وقتى به جعفر بدخشى فرمود: خ خ … بسى ابتلا بما رسیده در سفر و حضر که بسى از آن ابتلا به سبب فقها رسید و علما و بعضى به سبب ملوک و امراء و بعضى شاید که بود بشرور نفوس ما و آن بلاها از حضرت حق تعالى باشد بر ما محض عطا اگرچه بصورت آن نمود بلا[۴۲] و این جذبه در شعر على همدانى هم موجود است. در غزلى مى فرماید:
خوش آن سرى که بود ذوق سیرها دیده | بچشم دل رخ اسرار آن سرا دیده |
بر آستان وفا هر دمى ز دشمن و دوست | هزار محنت و ناکامى و جفا دیده |
بهر جفا که کشیده به روزگار دراز | براى دوست در ان شیوه وفا دیده |
على همدانى یکى از فتنههاى علماء سوء را به جعفر بدخشى اینطور بیان نموده که وقتى وى در مجلسى وعظ مىگفت و بعضى از باصطلاح علما در آنجا حضور داشتند. درین مجلس وى بعضى از حقائق تلخ بیان نمود که انتقاد گونهیى بود بر آن گروه علما. گروه علما فکر کردند که اینچنین سخنان وى عقیدت و احترام مردم نسبت به آنان را فاسد مىکند. چارهاى ندیدند جز اینکه على همدانى را از بین ببرند. به حیله دعوتى ازو کردند تا باین وسیله او را زهر بخورانند. غرض طبق نقشه قبلى خود سید را باصرار دعوت کردند که البته او طبق اخلاق وسیع خود قبول نمود. سید چون به مهمانى آن جماعت مىرفت در راه با یکى از اولیاء اللّه که به روایت رساله خ خ مستورات[۴۳] حضرت خضر بود ملاقات نمود آن بزرگ دانه چند از خ خ حب الملوک[۴۴] را در دهان سید نهاد و بدون گفتن چیزى از او جدا شد. پس درین دعوت سید را در شربت زهر خوراندند. سید ناراحت گردیده زود به حجره خود بازگشت و در حال از تاثیر حب الملوک قى و اسهال پدید آمد و از هلاکت بازماند. ولى اثر آن زهر همه عمر باقى ماند و سالى یکبار ورم مىکرد و زرد آب جارى مىشد و سپس مى خشکید.
از آن به بعد على همدانى از معاشرت با علماى سوء احتراز مىجسته و در رساله عربى خود بنام فى علماء الدین مىنویسد که علماى واقعى آنکسانند که از علم و تقوى و تزکیه نفس بهرهمندند نه مدعیان اطلاعاتى چند که قلوب را بىاصلاح گذاشتهاند.
بعضى از سلاطین و امرا سید را مورد آزمایش قرار مىدادهاند مثلا[۴۵] پادشاهى در مقابل حقگویى سید او را تهدید مىکرد و اسبهاى مسین و فولادى را داغ مىکرد و مىگفت اگر از حقگوئى باز نمانى و نسبت به تجملات دربار من احترام نمىگزارى ترا بر یکى از این اسبهاى آتشین مىنشانم- سید باین تهدیدها اعتنا نمىکرد و در نتیجه روزى آن پادشاه در حلقه مریدان او درآمد.
صاحب رساله- خ خ مستورات[۴۶] این واقعه را به حاکم بلخ منسوب کرده مىنویسد که اسبهاى فلزى مذکور را هرچند داغ مىکردند آنها در صورت کره زمهریر سرد مىگشتند و با دیدن این کرامت فوقالعاده سید پادشاه مذکور معذرت خواست و از کرده خود نادم و تائب گردید. و اللّه اعلم بالصواب.
فصل هفتم ایام آخر زندگانى سید
على همدانى در سال ۷۸۵ ه براى بار سوم به کشمیر ورود کرد و تا قسمتى از ماه ذىقعده ۷۸۶ ه همانجا اقامت داشت و سپس از کشمیر بعزم مسافرت بیرون آمد. علت مسافرت سید را دو یا سه نوع نوشتهاند: یکى اینکه بدلیل عدم سازش هواى کشمیر و کسالت مزاج مىخواست بترکستان برود و به خطه ختلان برسد[۴۷] دوم اینکه بعزم سفر[۴۸] حجاز تا حج[۴۹] بیت اللّه شریف در راه افتاده- بود.
وقائع بعدى نشان مى دهد که سید به نیت حج یا عمره از کشمیر راه مسافرت در پیش گرفته بود و بظاهر آن موقع کسالت مزاج نداشته است زیرا در راه حاکم پاخلى ازو درخواست نمود که چند روز در ولایت او بماند و مشتاقان را از صحبتهاى خود فیوض و فوائد به بخشد. سید خواهش او را پذیرفته و تا ده روز مردم را از میامن صحبت خود مستفیض ساخته است. سپس او مسافرت خود را دنبال کرد و چندین مسافت را طى کرده بود که مریض شد و بعد از پنج روز بیمارى فوت کرد. با در نظر گرفتن مسافت طولانى از کشمیر تا حرم کعبه اصولا نمىتوان باور کرد که کسى بصورت عادى و پیاده در بیست روز این مسافت را طى کرده باشد (یعنى ده دوازده روز ذىقعده و عشره اول ذىالحجه) بلکه چنانچه دیدیم، على همدانى ده روز در پاخلى اقامت کرده است و اول ذىالحجه از آنجا مسافرت خود را دنبال کرده است. پس مقصود مسافرت و سفر حجاز بوده است و نه گزاردن حج. البته اگر عزم «عمره» داشته باشد موجب اشکال نمىگردد. اینک روایت جعفر بدخشى در مورد مسافرت نهایى على همدانى نقل مىگردد: «… در ماه ذىالقعده ۷۸۶ ه حضرت امیر از ولایت سرى[۵۰]به نیت سفر حجاز بیرون آمد. چون در ولایت ملک خضر شاه[۵۱] رسید، خدمت ملک خضر شاه التماس نمود که حضرت امیر مىباید که چند روزى اقامت شریف فرمایند تا از منبع فوائد جناب سیادت فائده گیرند. لا جرم اجازت نمود و چون ماه ذىالحجه آمد حضرت امیر با درویشان بهم صمت و عزلت اختیار کردند و در همان روز بعد از نماز پیشین حضرت امیر را ملالتى پیدا شد و تا پنج روز کشید و درین پنج روز هیچ از طعام دنیا تناول ننمود مگر در روز آخر چند کرت آب مىخورد و چون چهارشنبه ماه ذىالحجه درآمد وقت نماز خفتن اصحاب را طلب کرد و نصیحت فرمود و وصیت کرد که همیشه با حق باشید و بر ملازمت اوراد ثابت قدم باشید و حاضر با ما باشید و ما را بحل کنید و تا یک سال اگر در وفادارى ثابت قدم باشید نزد ما مجاور باشید و اوراد بخوانید. این سعادت را قبول کنید تا به سعادت دنیا و آخرت برسید و اگر غیر آن باشید شما دانید.
خیر باد و بروید و نماز بگزارید. اصحاب بیرون آمدند و آنچه فرمود بجاى آوردند و به وظیفه مشغول شدند.»[۵۲]
تاریخ درگذشت
تاریخ وفات على همدانى محققا شب چهارشنبه ۶ ذىالحجه ۷۸۶ ه مىباشد.
جعفر بدخشى مى نویسد شب چهارشنبه ۶ ذىالحجه ۷۸۶ ه على همدانى تا نیمشب «یا اللّه یا رفیق یا حبیب» مىگفت و بعد از آن داعى اجل را لبیک گفت[۵۳] انا للّه و انا الیه راجعون[۵۴].
صاحب رساله مستورات اضافه مىکند که على همدانى علاوه بر کلمات مذکور در خلاصه المناقب کلمات «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را بکرات ورد مىنمود[۵۵] و همین کلمات مبارک قرآنى از روى ابجد سال وفات او مىباشد (۷۸۶ ه)
این مطلب را نویسندگان بعدى هم در نثر و نظم بیان کردهاند مثلا میر سید شریف را قم در «تاریخ راقم» مىفرماید … عالم ربانى داراى دار الملک معانى حضرت میر سید على همدانى .. در ۶ ذىالحجه ۷۸۶ ه هماى روح پرفتوحش را از قرارگاه مرکز فرش تا بمقام آشیانه عرش بردند. تاریخ بسم اللّه الرحمن الرحیم است …»[۵۶]
شاعرى گفته است:
حضرت شاه همدان کریم | آیه رحمت ز کلام قدیم |
گفت در دم آخر و تاریخ شد | بسم اللّه الرحمن الرحیم[۵۷] |
در اینجا لازم است که نسبت به تسامحات و اشتباهات بعضى از نویسندگان اشارتى کرده باشیم:
هرمان اته چون «خلاصه المناقب» مؤلفه در سال ۷۸۷ ه را یکى از آثار على همدانى دانسته درباره وفات او در سال ۷۸۶ ه تردید عجیبى نشان داده است. مىفرماید یا این کتاب در سال ۷۷۸ ه تالیف شده یا اینکه على همدانى بعد از سال ۷۸۷ ه فوت کرده است و علت اشتباه او آشکار است[۵۸]. صاحب «هفت اقلیم» به علت اشتباه مؤلف «خلاصه المناقب» در مورد گنبد سلطانیه و شرکت على همدانى در آن، سال وفات على همدانى را ۷۷۶ ه و ولادت او را در حدود سال ۷۰۳ یا ۷۰۴ ه حدس مىزند[۵۹] و همین مطلب را آقاى دکتر مهدى درخشان نقل کرده است[۶۰] و شاید از روى همین مآخذ است که در لغتنامه دهخدا هم در مورد سال وفات على همدانى تردید نشان دادهاند که آیا ۷۷۶ درست است یا ۷۸۶ ه؟[۶۱].
مرحوم استاد سعید نفیسى اگرچه در یک مورد همان تاریخ متفق علیه را براى وفات على همدانى (۶ ذىالحجه ۷۸۶ ه) ثبت کردهاند[۶۲] ولى در جاى دیگرى مىنویسد:
«… رحلت او را ۱۶ ذىالحجه ۷۸۴ ه نیز ضبط کردهاند»[۶۳] مآخذ گفتار استاد معلوم نشد و بظاهر ممکنست که ناسخى ۷۸۶ را با ۷۸۴ اشتباه کرده باشد.
قطعات در تاریخ وفات
چند قطعه که در تاریخ وفات میر سید على همدانى سروده شده، نقل مى گردد:
۱-
چو شد از گاه احمد خاتم دین | ز هجرت هفتصد و ست و ثمانین |
برفت از عالم فانى به باقى | امیر هر دو عالم، آل یاسین[۶۴] |
۲- مفخر عارفان، شه همدان | کزدمش باغ معرفت بشکفت |
مظهر نور حق که رویش بود | عاقبت از جهانیان بنهفت |
عقل تاریخ سال رحلت او | «سید ما على ثانى» گفت[۶۵] |
۳- سلطان بحق محقق حقانى | کار خرد از کمال او حیرانى |
تاریخ وفات اوست نام و لقبش | یعنى «همدانى و على ثانى»[۶۶] |
۴- همدانى است سید همدان | اسم شافى او على همدان |
خانقاهش به خطه کشمیر | فیض بخشد بهر صغیر و کبیر |
مرقدش در ولایت ختلان | فیضها مىدهد به پیر و جوان |
شد رقم سال نقل آن والا | «قطب عالى، جنت والاجاى[۶۷]» |
درگذشت
نویسندگان بدون دقت جاى درگذشت سید را در همدان[۶۸] و سرىنگر[۶۹] و کبرسواد[۷۰] و کبر ولایت[۷۱] و بیجور[۷۲] نزد سوات و ماوراءالنّهر[۷۳] و کابل[۷۴] و پاخلى[۷۵] و کونار[۷۶] و ختلان[۷۷] ذکر کردهاند، ولى درین باب اقوال در مورد کبر ولایت و پاخلى و کونار بصواب نزدیکتر است. ظهیر الدین بابر (م ۹۳۷ ه) وقتى که در سال ۹۲۰ ه[۷۸] جاى درگذشت على همدانى را زیارت مىکند در توزک خود چنین مىنویسد، «… میر سید على همدانى رحمه اللّه علیه که در ضمن مسافرت به اینجا آمده و در دو میلى کونار جان سپرده است- شاگردانش جسد وى را در ختلان انتقال دادهاند و بقعهاى درین مکان براى وى بر پا شده که در هنگام تصرف چغان سراى[۷۹] در سال ۹۲۰ ه دور آن طواف نمودم[۸۰]». ازین عبارت واضح است که جاى درگذشت على همدانى همانا در نزدیکى کونار[۸۱] بوده یعنى در «کبر سواد» و این جایى است که جزوى از پاخلى[۸۲] قرار مى گیرد.
درباره تدفین
حیدر بدخشى در رساله مستورات مىنویسد که وقتى على همدانى در ختلان حضرت رسول را در عالم واقعه زیارت کرده و این بشارت را از زبان رسالت مآب شنیده که مزار او همانجا خواهد بود. سید چون بهآن خطه علاقه مخصوص داشته از آن بشارت خوشحال گردیده. زود دو رکعت نماز را بعنوان نفل گزارده است. على همدانى این واقعه را به مریدان ختلانى خود بیان نموده و در جواب پرسش آنان که وفاتش کى واقع مىگردد، فرموده است: «سه سال و یک روز و یک شب بعد از این»[۸۳] و به شنیدن این خبر مریدان او زارزار گریسته اند.
این واقعه در مقامات عالم تصوف موجب شگفتى نیست: حضرت شیخ حسن بلغارى هم این نوع پیشگویى ابراز فرموده که مىگویند تحقق پذیرفته است.[۸۴]
نزاع مریدان
چون على همدانى فوت کرد، این خبر بزودى به کشمیر رسید و کسان سلطان قطب الدین براى آوردن نعشش به کشمیر بهآنجا فرستاده شدند.
حاکم پاخلى مى خواست که على همدانى در ولایت او مدفون گردد. در مقابل این گروهها، همراهان و مریدان ختلانى او مى گفتند که ما طبق وصیت سید نعشش را به ختلان مىبریم. بهر صورت مشاجره و نزاع سختى روى داده بود.
بعد از تجهیز و تکفین نعش على همدانى یکى از مریدان عزیز او که نامش شیخ قوام الدین بدخشى بود برخاست و گفت «هرکس یا هر گروه که نعش سید را بردارد، مىتواند آن را در جایى که مىخواهد دفن کند» ازین قول همه تعجب کردند. کشمیریان و اهالى پاخلى هرچند که ممکن بود سعى کردند ولى نعش على همدانى را نتوانستند تکان بدهند. آنگاه شیخ قوام الدین بدخشى گفت حالا نوبت ماست. و نعش سید را تک و تنها به راحتى برداشت.[۸۵]
ازین کرامت سید همه حضار محو حیرت گردیدند و مریدان ختلانى او را اجازه دادند که نعش سید را آنجا ببرند. پس تابوت سید را به ختلان حمل کردند و یادگارى از درگذشت او هنوز هم در پاخلى موجود است و آنجائى است که در آنجا سید را تجهیز و تکفین کرده اند.
سید شریف حسین سبزوارى در زاد العقبى، یعنى ترجمه الموده القربى و اهل العبا که اصل آن از على همدانى است- بدون ذکر مآخذ گفتارش مىفرماید که على همدانى در حین وفات وصیت کرده بود که تا جعفر بدخشى نیاید جنازه او را به ختلان نبرند ولى بعد از درگذشت سید صداى هاتف غیب را شنیدند که «جنازه را بردارید» و آن موقع جنازه را به ختلان بردهاند. ولى این مطلب اگر درست مىبود جعفر بدخشى مىبایستى آن را خود به رشته تحریر در مى آورد جعفر بدخشى مى نویسد
که از خبر وفات سید بوسیله نامه یى که بفرمان شیخ قوام الدین بدخشى به مولانا عمر اسیرى روز ۱۵ ذىالحجه ۷۸۶ ه نوشته شده آگاه شده است. مىفرماید که این نامه از جوهر مرقوم نیست بلکه «مملو از خون کباد و درد جگر» مى باشد.
سپس او براى دیر رسیدن به ختلان (محتملا بعد از تدفین سید) از روح پرفتوح او معذرت مىخواهد: «… حضرت امیر قدس اللّه روحه الکبیر در حال حیات این فقیر را بتاخیر صلاه معذور داشته بود فلا جرم در حالت ممات بتأخیر زیارت عذر دارد»[۸۶]
حمل تابوت على همدانى به ختلان و کیفیت مزار او سه تن از یاران سید و پسر سلطان پاخلى (بنام سلطان شاه) تابوت متبرکه سید را حمل مىکردند[۸۷] بقول صاحب خلاصه المناقب سلطان پاخلى هم در مشایعت جنازه حاضر بود. سلطان در حالت روزه راه مىرفت و تا ختلان آمده است[۸۸] بعضى مىنویسند که سلطان پاخلى فقط در راه یکروزه شریک و همراه دیگران بوده و سپس به کشورش برگشته است. البته سلطان شاه، ولایت عهد وى تا ختلان آمده و چند روز در خانقاه اعظم ختلان اقامت و اعتکاف گزیده است.[۸۹]
از مریدان سهگانه سید که تابوت را حمل مىکردند، اسامى مولانا محمد اسیرى و شیخ قوام الدین بدخشى بما رسیده و از اسم نفر سوم خبرى نداریم. سیدزاده شمس الدین ماخانى هم همراه ایشان بوده ولى او نامهیى در مورد خبر مرگ او مورخ ۱۵ ذىالحجه ۷۸۶ ه را در اوائل ماه صفر ۷۸۷ ه در بدخشان به جعفر بدخشى رسانده است و بنابراین، همراه تابوت نبوده است.
مىگویند چون تابوت سید را به ماوراءالنّهر مىآوردند، ابرهاى سفید بر جنازه او سایهافکن بود و همینطور مرغان قشنگ و زیبا در گروههاى متعدد به این سوى و آن سوى به پرواز درآمده بودند[۹۰] بقول صاحب رساله «مستورات» «فرشتهها در صورت جانورها در پاى مبارک مىرفتند»[۹۱] هنگامى که تابوت سید به ختلان رسید با وجود اینکه هوا گرم بود و تابوت از چنین مسافت دور آورده مىشد، از نعش مبارک بوى خوش مىآمد. جعفر بدخشى مىفرماید که وقتى یکى از امراى شیخ سلطان محمد حاکم بلخ و بدخشان تعجب مىکرد از این که چگونه ممکن است درین هواى گرم نعش على همدانى بو نگرفته باشد؟ شاه محمد گفت: تعجب تو بیهوده است زیرا على همدانى از صاحبان کمال بود و نبایستى که نعش مبارکش بو مىگرفت. بعد از تحقیق و اطلاع ثانى معلوم شد که تا آخر نعش او خوشبو بوده است.[۹۲]
براى توجیه بوى خوش نعش، جعفر بدخشى مىفرماید: از تربت شیخ ابو سعید ابو الخیر (م ۴۴۰ ه) تا ۱۲ سال بوى خوش مىآمد پس اگر از تابوت و نعش میر سید على همدانى بوى خوش مىآمد، چه جاى تعجب است چون وى از ۱۲ سالگى راه سلوک را شروع کرده و تا پایان حیات خود ۶۱ سال در سلوک و ریاضت و تزکیه و تصفیه باطن و خدمت به دین اسلام گذرانیده است؟[۹۳]
صاحب خلاصه المناقب مدعى است که تابوت سید روز ۲۵ جمادى الاولى ۷۸۷ ه به ختلان رسیده است[۹۴] و صاحب «واقعات کشمیر» ۵ جمادى الاخرى نوشته است[۹۵] این مدت از وفات سید (۶ ذىالحجه ۷۸۶ ه) بنا بر قول اول پنج ماه و چند روز و بنا بر قول دوم در حدود ۶ ماه مىگذرد. مأخذ سوم ما درین مورد رساله «مستورات» است که تاریخ رسیدن نعش مبارک سید را در نه روز و بتاریخ چهاردهم ذىالحجه ۷۸۶ ه مضبوط کرده[۹۶] که باورکردنى است و کتب مزبور، اگر به دستکارى نساخ دچار نشده مطالب آنها از اصل اشتباه است.
جعفر بدخشى مىفرماید که خبر فوت على همدانى در اوائل ماه صفر ۷۸۷ ه به او رسید[۹۷] و از اواخر جمعه ماه صفر آن سال او به ختلان رسیده و تألیف «خلاصه المناقب» را آغاز کرده است[۹۸] پس از نگارش وى پیداست که على همدانى تا اواخر صفر ماه ۷۸۷ ه مدفون گردیده بود و مطلب مربوط به حمل تابوت که در این کتاب آمده، بظاهر از اشتباهات نساخ است.
مزار على همدانى در دهى از ناحیه طوطى على شاه ختلان مىباشد (یعنى در کولاب یا کلیاب کنونى جمهورى تاجیکستان شوروى) این همان دهى است که سید آن را خریده و مسجد و مدرسه و خانقاهى در آن بنا کرده و سپس همه چیز را وقف فى سبیل اللّه نموده است البته قطعه کوچکى از زمین را براى مزار خودش مجزا ساخته بود.
بناى مزار على همدانى بظاهر ساخته قرن هشتم یا قرن نهم هجرى مىباشد.
مرحوم استاد سعید نفیسى در حین مسافرت خود به شوروى آن موضع را دیده و نوشتهاند «… مزار وى هم اکنون در کولاب تاجیکستان امروز روبروى رستاق شهر افغانستان و در ۱۵۰ مترى کولاب و زیارتگاهست و بناى آن از تیمور گورکانست و سنگ یشم سیاهى را، همان سنگى که قبر تیمور در سمرقند است دارد[۹۹]» این مزار یک اتاق بزرگ و نه حجره کوچک دارد و قبر سید على همدانى در وسط اتاق بزرگ قرار دارد.
در میان دفنشدگان دیگر این محل، فرزند میر سید على همدانى، میر سید محمد همدانى و خواهر على همدانى بنام «سیده ماه خراسانى» و زنى بنام «آفتاب پنهانى» و شاه طالقانى یکى از مراقبان و خادمان مزار مىباشد- مجموعا ده نفر از خانواده على همدانى درین جا مدفونند. اسامى همه آنان بر ما روشن نیست.
این مزار از آجر مرمر سفید ساخته شده و بناى آن بسیار محکم است. چندین زمینلرزه شدید درین ناحیه رخ داده ولى آسیبى بمزار نرسیده است.
در نزدیکى این مزار دو تخته از سنگ مرمر بزرگ نصب است و بر آنها احوال و مناقب مختصر على همدانى کنده شده است. مىگویند این سنگ مرمر را پادشاه کشمیر سلطان اسکندر بر پشت دو پیل بهآنجا فرستاده است.
ازین سنگها یکى در سال ۱۹۳۹ م کمى شکسته و به همان حالت باقى است. در نزدیکى مزار على همدانى یکى از نوههاى تیمور گورکانى بنام توارلین هم مدفون است.[۱۰۰]
مزار على همدانى، با وجود احتیاج به تعمیر بمرور ایام، هنوز هم سالم و سراسر گرجستان است[۱۰۱] آنطور که مرحوم استاد سعید نفیسى به اینجانب اطلاع داده بودند، در نزدیکى مزار على همدانى کتابخانه منظمى ترتیب یافته و در آن بعضى از آثار على همدانى و کتب متصوفه دیگر نگهدارى مىشود و مردم براى مطالعه مراوده مىکنند.
ولى مصر؟؟؟ با خلافت امیر تیمور با على همدانى، بناى این مزار بوسیله تیموریان متاخر عملى شده است و نه بدستور امیر مزبور.
فصل هشتم فرزندان و احفاد و اعقاب و یاران على همدانى
فرزندان
از اولاد على همدانى اسم پسر نامدار او «میر سید محمد همدانى» را معمولا نویسندگان ذکر کردهاند. اسم دختر وى معلوم نیست وى زوجه خواجه اسحاق ختلانى بوده است.
سید محمد در سال ۷۷۴ ه (بظاهر در ختلان) متولد شده و در وقت درگذشت على همدانى در سال ۷۸۶ ه پسرى دوازدهساله و در ختلان تحت راهنمایى خواجه اسحاق ختلانى و مولانا عمر سرایى بوده است. صاحب «تحایف الابرار» ضمن ذکر وصیت على همدانى درباره پسرش مىنویسد: «… جناب قطب الدین ربانى قبل از انتقال خود دو کاغذ شریف یکى خلافتنامه و دوم وصیتنامه بدست مبارک خود تحویل مولاناسرایى نموده فرمودند که نزد خواجه اسحاق ختلانى و مولانا نور الدین بدخشى این دو کاغذ شریف بگذارد. وقتىکه خواجه ختلانى و مولانا نور الدین بدخشى در خدمت حضرت میر محمد رسیدند حضرت میر کاغذات پدر نامدار از ایشان درخواست فرمود. حضرت خواجه همگى کاغذ و وصیتنامه بحضرت میر داده گفت که «کاغذ دوم اعنى خلافت نامه، به کسى دادن جائز است که بطلب حق سبحانه و تعالى بمقام مطلوب برسد و خود را از درجه خادمیت به مخدومیت رساند. هنوز آن وقت نیست و بعد چندگاه تفویض کرده شود. به استماع این سخن جناب میر در تغیر حال شده سجاده شیخیت را ترک داده در خدمت و ملازمت حضرت خواجه مدت سه سال و پنج ماه به سر رسانیده منازل سلوک طى فرمود. آنگاه در خدمت مولانا تعلیم و آداب طریقت گرفته کامیاب شدند و در سن شانزده سالگى نامه ارشاد حاصل نموده بر مسند ارشاد و تربیت نشستند. بعد در شهور ۸۱۱ ه[۱۰۲] در خطه کشمیر مع صد کس و بقول بعضى ۶۰۰ کس حضرات سادات و علماء و فضلا همراه گرفتند و مقدم شریف ارزانى ساختند … و در سال ۸۱۷ ه عازم حج بیت اللّه گردید و به مراجعت به ختلان رفته و همانجا در سال ۸۵۴ ه (۱۴۵۰ م) رحلت نمود و متصل به مرقد پدر خود مدفون گردید»[۱۰۳] این مطالب در عین داشتن اشتباهاتى چند، بعضى از گوشههاى زندگانى میر سید محمد همدانى را روشن مىکند.
محمد همدانى خود را خلف شایسته على همدانى نشان داده و در اکتساب علم و فضل و سیر و سلوک و تصنیف و تألیف روش حقه پدرش را دنبال مىکرده است. جعفر بدخشى در لا بلاى شرح غزل على همدانى که مطلع آن از مولوى است:
از کنار خویش مىیابم دمادم بوى یار | زان همىگیرم بهر دم خویشتن را در کنار |
مىفرماید که این شرح را بفرمایش محمد همدانى مىنویسد[۱۰۴] و در منقبت او شعر زیر بوستان سعدى را نقل مىکند:
سعادت به بخشایش داور است | نه در چنگ و بازوى زورآور است |
و در آن موقع محمد همدانى سیزده سال داشته است.
از آثار او اسم دو کتاب بما رسیده است: یکى رسالهیى در تصوف و دیگرى «شرح شمسیه در منطق» کتاب اول بفرمایش سلطان اسکندر بتشکن کشمیر (۷۹۶- ۸۲۰ ه) و کتاب درسى دوم را براى تدریس در مدارس و خانقاهها نگاشته بود.
میر سید همدانى در سال ۷۹۶ با گروهى از سادات هنرمند دیگر، که تعداد آنان را از صد تا شش صد نوشتهاند، به کشمیر ورود کرد. وزیر مقتدر سلطان اسکندر بنام «سهاباتا» با خانواده خود بدست وى اسلام را پذیرفت و لقب «سیف الدین» را اختیار نمود. این وزیر خدمات شایانى به دین اسلام در کشمیر کرده است.
محمد همدانى دختر سید حسن بهادر سمنانى (امیر عساکر سلطان) را که «تاج خاتون» نام داشت در کشمیر به حباله نکاح خود درآورد که بعد از پنج سال فوت کرد بدستور سلطان اسکندر مزار سیده بسیار زیبا ساخته شده و هنوزهم پابرجاست. بعد از آن محمد همدانى دختر سیف الدین (وزیر نومسلمان اسکندر) را که بىبى بارعه نام و دیده موجى لقب داشت بزنى گرفته است.[۱۰۵]
محمد همدانى بنا بر محیط مساعد و سازگارى که پدرش ایجاد کرده بود، توانست در اجراى اوامر و نواهى شرع اسلامى موفقیتهاى درخشانى را در خطه کشمیر بدست آرد. بمساعى جمیله او سلطان اسکندر بتشکن مشروب خوارى و قماربازى و رقص هوسزا و سماع بالمزامیر و رسم ساتى (ستى) زنان هندوها[۱۰۶] و غیره را در سراسر کشمیر قانونا ممنوع کرد محاسبان و محتسبان شرع متعین شدند و کشمیر بصورت مرکز نمایان اسلام درآمد. شاعرى گفته است:
ولد امجد امیر کبیر | داد دین را رواج در کشمیر |
شد ز نومسلمان چنان کثرت | کز تماشاش برد حشر حسرت[۱۰۷] |
مىگویند یکى از امراى ختلانى لعل گرانبهاى بدخشى را به محمد همدانى هدیه داده و سید محمد آن را به سلطان اعطا کرد. سلطان بسیار خوشحال گردید و در مقابل آن سه ده را به وى پیشکش نموده است. محمد همدانى بر روش فتوت پدرش آن دهها را وقف فى سبیل اللّه اعلام نمود و وقفنامهاى تهیه کرد که سلطان اسکندر آن را امضاء نموده است[۱۰۸] در ترال (موضع وانتىپور کشمیر) خانقاهى بزرگ بنا کرد که هنوز هم باقى است. «خانقاه معلى» یا «مسجد شاه همدان» معروف هم بدست او بنا شده است.
مىگویند که سلطان اسکندر خانقاه بزرگى در موضع «چشمه بون» براى محمد همدانى ساخته و براى خرج خانقاه و خدام، محصول موضع «پتن» را وقف کرده بود. این خانقاه تا اواخر عهد اکبر، شاه بزرگ شبه قاره باقى بود و در نتیجه تبلیغات محمد همدانى و یاران او اینقدر کفار مسلمان شدند که «سه خروار رشتههاى زنار کفار سوخته شده است»[۱۰۹]
مورخان هندو بتشکنى سلطان اسکندر را در نتیجه تعلیمات محمد همدانى و یاران او تلقى[۱۱۰] مىکنند ولى این حقیقت ندارد. خود نومسلمانان همه چیزهاى سابق خود و از آن جمله معابد را بباد غارت مىدادند و درین راه «سیف الدین» (پدرزن محمد همدانى) هم خیلى سختگیر بود و مخصوصا از رسم ستى (ساتى) به سختى جلوگیرى مىکرد. محمد همدانى مسئول تعصبهاى نومسلمانان نبود بلکه بقول صاحب «تاریخ حسن» سلطان اسکندر چندین برهمن را بنا بر توصیه او عفو کرده است. این مورخ در مورد نفوذ او مىنویسد: «بطفیل حضرت میر حد بسیارى از سادات عظام و علماى فخام وارد این مقام گشته سلطان اسکندر هر کس را با لحن ارادت اقطاع و مناصب بخشید و در بجا آورى خدمات ایشان بجان و دل کوشید»[۱۱۱]
یکى از یاران محمد همدانى سید محمد حصارى بود که نسبت به میر محمد حسادت مىورزید و در مسائل علمى و منطقى ادعاى برترى داشت. محمد همدانى براى نشان دادن استعداد و فضل خود شرح شمسیه منطق[۱۱۲] را بنام سلطان تصنیف فرمود که جزو کتب درسى کشمیر بوده است[۱۱۳] و نسخه آن و نیز نسخههاى رسالهاى در تصوف از میر سید محمد همدانى در جلد ۲ فهرست فرهنگستان تاشکند مذکور است.
محمد همدانى تا سال ۸۱۷ ه یعنى بیست سال تمام در کشمیر بوده و در آن سال بعزم مسافرت حج از آن ناحیه بیرون آمده. از فعالیتهاى او در خارج از کشمیر اطلاعى در دست نیست. وفات او در سال ۸۵۴ ه در ختلان اتفاق افتاد و در جوار پدر بزرگوار خود مدفون گردیده است.
احفاد و اعقاب
چنانکه در احوال میر سید محمد مذکور افتاد- او دو بار ازدواج کرده و فرزندان متعدد داشته است. از اعقاب على همدانى اطلاعات مجملى بما رسیده است- اعقاب على همدانى بقول استاد على اصغر حکمت: «… در نقاط مختلفه باقى هستند. اولا در همدان سادات علوى از بازماندگان وى بسیارند و هنوز[۱۱۴] از عوائد موقوفه باغ على که در قسمت شمالى همدان نزدیکى مقبره بابا طاهر واقع است حق الارتزاق مىگیرند. دوم در سرىنگر کشمیر سوم در بلخاب نزدیک بلخ» تفصیل کافى درباره اعقاب و احفاد سید را در کتاب دکتر سید الرحمن همدانى بزبان اردو[۱۱۵] «ما و اسلاف ما» مىتوان مشاهده کرد و از آن جملهاند سه تن مشاهیر زیر:
۱- زن عارف معروف پیشاورى بنام سید حسن پیشاورى[۱۱۶] (م ۱۱۱۵ ه).
۲- سید میرزا جان همدانى متخلص به رسا (م ۱۱۷۴ ه) که بیشتر در شبه قاره هند و پاکستان مىگذرانده و شاعر معروفى بوده است.
۳- صاحب «ما و اسلاف ما» پزشک معروف پاکستان که مأمور پایگاه شاهرخى در نزدیکى همدان نیز بوده است.
مریدان
على همدانى در همدان و ختلان و کشمیر و در جاهاى دیگر مریدان و یاران متعدد داشته و اینان در کارهاى او ممد و معاون بودهاند و در گروه مریدان على همدانى پادشاهان و امیران هم شامل بودهاند. متأسفانه درباره بعضى از مریدانش بجز اسامى آنان چیزى نمىدانیم. بهر صورت آنچه که در مورد مریدان و یاران او در مآخذ ما مذکور است خلاصه آن در زیر نقل مىگردد:
۱- نور الدین جعفر رستاق بازارى بدخشى صاحب «خلاصه المناقب».
حافظ حسین الکربلائى در حاشیه «بیاض خود» تاریخ وفات جعفر بدخشى را ۱۶ رمضان ۷۹۷ ه بسن ۵۷ سالگى نوشته است[۱۱۷] بنابراین ولادت او در سال ۷۴۰ ه بوده و وقتى که در سال ۷۷۳ ه به حضور على همدانى رسیده ۳۳ سال داشته است. همین مؤلف اطلاع مىدهد که جعفر بدخشى غیر از «خلاصه المناقب» اثر دیگرى به زبان عربى داشته است که اکنون نایاب است. مؤلف مىنویسد: «… مولانا نور الدین جعفر بدخشى قدس اللّه سره که اکمل خلفاى حضرت امیر سید على همدانىاند قدس اللّه تعالى سره در رسالهیى بتقریب محبت حضرات سادات عالىدرجات از مشار الیه حکایتى روایت مىکنند» حکایتى که جعفر بدخشى به روایت على همدانى به عربى نوشته خلاصهاش بدین قرار است:
شیخ نور الدین بیمارستانى تبریزى روزى سیدى را در حالتى دید که مشروب خورده و بدمست شده بود. شیخ نسبت به آن سید بى اعتنایى کرد و عصبانى گردید که چرا این کار خلاف شرع را انجام داده است در آن شب شیخ مذکور حضرت رسول (ص) را در عالم رویا زیارت کرد و آن حضرت به شیخ بى اعتنایى نشان مى دادند. شیخ به حضرت رسول (ص) التماس نمود که کدام تقصیر اوست که موجب بى اعتنایى و بى توجهى گردیده است- رسالت مآب فرمودند: تو نسبت به فرزند من این همه غضب و بى اعتنایى نشان مى دهى و باز هم ادعاى محبت من دارى؟ نشنیده اى که مجنون قیس عامرى سگ محبوب خود لیلى را هم احترام مى گزارده است؟
جعفر بدخشى در راس مریدان على همدانى قرار دارد.صاحب «مستورات» مىنویسد که جناب سیادت مآب على همدانى، نور الدین جعفر بدخشى را بسیار دوست مىداشت[۱۱۸] و خود جعفر بدخشى هم این مطلب را تأیید مىکند. مولد جعفر رستاق بازار غرب بدخشان است ولى او تا سال ۷۷۳ ه به ختلان نقل مکان کرده و بیشتر در آن ناحیه مى گذرانیده است.
در آن ناحیه ملاقاتش با على همدانى رخ داد و بعد از نشان دادن استعداد روحانى خود و تحمل ریاضات و زحمات و امتحانات متعدد على همدانى او را در زمره مریدان خود پذیرفته و ازو بیعت گرفته است.[۱۱۹]
جعفر بدخشى نسبت به على همدانى علاقهاى داشت که کمتر مریدان را میسر مى گردد. او به اصطلاح صوفیان «فنا فى الشیخ» بوده است. «در آیینه نظر مىکرد و در آینه صورت حضرت سیادت مىدید و بعد از ادامت نظر در آن آیینه روى خود مىدید»[۱۲۰] على همدانى هم کمالات جعفر بدخشى را اعتراف مىکرده و وقتى فرموده است: «اگر نور الدین ما را بفروشد بهاى ما او را حلال باشد»[۱۲۱] همینطور وقتى در منزل امیر عمر خوشى الختلانى مردم بتوسط جعفر بدخشى با على همدانى بیعت ارادت مىکردند. سید در تجلیل مقام جعفر بدخشى فرمود: «به نور الدین بیعت کردن اولى بود از بیعت کردن بمن»[۱۲۲] على همدانى در وقت مسافرتى به حج «مرقع پوستینه و آفتابه خودش را به وى ارزانى فرموده نیز خلالى و چرک گوش گیرى و موى بینى گیرى از آهن نیز وى را اعطا فرمود»[۱۲۳] باوجود این مقام جعفر بدخشى، خرقه درویشى على همدانى به خواجه اسحاق رسیده است که داماد وى بوده و سابقه خدمت زیاد داشته است.
۲- خواجه اسحاق على شاهى ختلانى
حضرت خواجه که داماد على همدانى بود در ردیف اول مریدان وى قرار دارد خرقه ولایت و جانشینى سید به او رسیده است. در روضه ۸ روضات الجنان و جنات الجنان احوال او مشروحا مندرج است.
خواجه اسحاق خلیفه میر سید على همدانى و از بزرگان صوفیه مىباشد. در سفر سوم على همدانى بحج همراه وى بوده است. خواجه زیاده از پنجاه سال شیخ بوده و بر مسند ارشاد و هدایت نشسته و موقع قتل خود در سال ۸۲۶ ه، ۹۶ سال داشته است.
از مریدان بزرگ خواجه اسحاق یکى میر سید محمد نوربخش (۷۹۵- ۸۶۹ ه) مىباشد. این سید مردى با کمال بوده و خواجه اسحاق بسیار تحت تاثیر او قرار گرفته است. تا حدى که مسند ارشاد را به او واگذار کرده و خرقه ولایت و خلافت على همدانى را به او بخشیده و با او بیعت کرده است. به گفته آقاى دکتر ناصر الدین شاه حسینى[۱۲۴] خواجه «دست ارادت به او داد و بر آنچه خوانده بود قلم نسخ کشیده … خواجه ختلانى دلباخته شیوه دلدادگى او شد با وى بیعت کرد و مریدان خود را بر آن داشت تا با وى بیعت کنند- جملگى مریدان به سید نوربخش دست ارادت دادند جز سید عبد اللّه مشهدى که خود صوفى دل آگاهى بود که حاضر نشد و تا زنده بود سر بر آستان سید محمد نسود».
طبق ادعاى مهدویت که- بتحریک خواجه اسحاق- میر سید محمد نوربخش اظهار آن کرده بود سلطان شاهرخ ابن تیمور (۸۱۲- ۸۵۰ ه) به قتل این دو بزرگ و برادر خواجه اسحاق دستور داد. دستور سلطان در مورد سید نوربخش اجرا نگردید زیرا از ترس نفوذ فوقالعاده مریدان او نتوانستند این کار را عملى سازند و نیز او روپوش شده بود- البته خواجه اسحاق و برادرش در سال ۸۲۶ ه با وضع رقت بارى کشته شدند. خواجه را بلقب «شاه شهیدان» یاد مىکنند و سید نوربخش در «صحیفه الاولیا» مىفرماید:
پیریم و مرید خواجه اسحاق | آن شیخ شهید و قطب آفاق |
در «سلسلهنامه» تألیف شمس الدین ختلانى سن خواجه را در وقت شهادت در سال ۸۲۶ ه ۷۴ سال نوشته[۱۲۵] و قاضى نور اللّه شوشترى در مجالس المؤمنین خواجه را از جمله سادات شمرده است ولى ماخذ دیگرى این دو مطلب را تصدیق نمى کند.
خواجه اسحاق استاد و مربى میر سید محمد همدانى بوده و على همدانى او را بسیار دوست مىداشته است وقتى فرمود: «… اگر روزى اسحاق صد خون ناحق کند هیچ سؤالى از من برو نباشد چرا که او از محبوبان است و اگر از دست دیگرى گناه صغیر صادر شود او را سؤال شود که از عاشقان باشد».[۱۲۶]
سلسله ذهبیه نیز بوسیله شیخ سید عبد اللّه برزشآبادى مشهدى (م ۸۷۲ ه) به او و سپس به میر سید على همدانى مىپیوندد.
۳- شیخ قوام الدین بدخشى
جعفر بدخشى در چندین مورد او را باحترام ذکر مىکند و بعنوان برادر خطاب مىکند و بظاهر یکى از خویشاوندان جعفر بدخشى بوده است. میر سید على همدانى نسبت به قوام الدین توجه و اعتناى تمام داشته و مدتها او را رفیق راه ساخته است. صاحب رساله مستورات[۱۲۷] مىنویسد که قوام الدین چهل سال در سفر و حضر زندگانى خود را در معیت على همدانى گذرانده و گویا در بیشتر فعالیتهاى او سهیم و شریک بوده است- ما اسمش را در پارهاى از مسافرتهاى على همدانى مىبینیم. در واقعه معروف دعوت على همدانى بوسیله مریدان که منجر به سرودن چهل و یک غزل در شب واحدى گردید او شریک بوده است.
در کشمیر وقتى که مردم نومسلمان معابد سابق خود را به صورت مساجد و خانقاهها تغییر مىدادند قوام الدین را براى افتتاح آنها و اذانگویى در آنها دعوت مىکردند[۱۲۸] تجهیز و تکفین على همدانى و حمل تابوت او از نواحى پاخلى تا ختلان به راهنمایى او انجام گرفته است.
۴- میر سید حسین سمنانى
عمزاده حقیقى على همدانى بوده و سید او را اولا در سال ۷۶۰ ه و ثانیا در سال ۷۷۳ ه به کشمیر فرستاده و بوسیله او از احوال و اوضاع آن خطه مطلع گردیده است. سید حسین مردى فاضل و صاحب کرامات و ذى نفوذ بوده و سلطان شهاب الدین بدست او بیعت کرده است. از کرامات معروف او نقل مىکنند که چون در راه مسافرت به کشمیر در حالت خستگى و درماندگى به کوه پیرینجال رسید بر سنگى سوار شد و آن سنگ برایش در صورت اسب تندرو درآمد و او را تا کشمیر رسانده مىگویند چندین بار باذن خداوند متعال از عناصر اربعه کمک گرفته است.[۱۲۹]
سید حسین با همه متعلقان و خویشاوندان خود به کشمیر رفته و آنجا اقامت گزیده است. و میر سید على همدانى طبق اطلاعاتى که از او گرفت، در سال ۷۷۴ ه به کشمیر ورود کرده است. سید حسین در تربیت و راهنمایى عارف معروف کشمیر بنام نور الدین رشى (۷۷۹- ۸۴۲ ه) هم سهمى بسزا داشته است.
چندى بعد از ورود وى به کشمیر پسرش میر سید حسن بهادر سمنانى و برادرزاده او بنام میر سید حیدر سمنانى هم به کشمیر رسیده و در فعالیتهاى او شریک گردیدهاند. سادات سهگانه مذکور، مدفون در کشمیر مىباشند.
۵- سید اشرف جهانگیر بن سید محمد ابراهیم سمنانى
از یاران على همدانى است. مىگویند در مسافرت دوم على همدانى که در آن همه ممالک اسلامى را دیدار کرده همراه او بوده است. سید اشرف را جهانگیر یا «جهانگرد» مىنامند زیرا از سیاحان بزرگ عالم تصوف است. او در ناحیه سند با حضرت مخدوم جهانیان جهانگرد (سید جلال الدین بخارى سندى ۷۰۷- ۷۸۵ ه) ملاقات کرده و سپس بدیار بنگاله رسیده و بعدا در جنوب هند توطن گزیده است. سید اشرف در ناحیه بنگاله جزو مریدان شیخ قطب عالم نور الحق (م ۸۱۸ ه)[۱۳۰] درآمد و در همان نواحى خدمات ارزنده تبلیغى انجام مىداده است. او یکى از صوفیه معروف شبه قاره پاکستان و هند است. وفاتش ظاهرا در سال ۸۲۹ ه اتفاق افتاده. اقوال وى در لطائف اشرفى خواندنى است[۱۳۱].
در این کتاب آورده است که على همدانى و خودش باتفاق در شیراز مهمان خواجه حافظ بودهاند.
۶- و ۷: شیخ سلیمان و پسر او شیخ احمد (یا محمد) خوشخوان
شیخ سلیمان از اکابر و امراى بزرگ هندوها بود که بر دست على همدانى اسلام پذیرفته است. بجرم قبول اسلام شیخ سلیمان مورد هجوم هندوها قرار گرفته و براى حفظ جان از کشمیر فرار کرده و به سمرقند رسیده و مدتى بعد به کشمیر برگشته است- او دوباره از آنجا به همراهى پسر خود احمد (یا محمد) مسافرت کرده و در ختلان به خدمت على همدانى رسیده و اوضاع کشمیر و حکایت ناراحتى و نابسامانى خودش را بعرض او رسانده است. على همدانى هر دو- پدرو پسر- را مورد شفقت قرار داده و مدتى بعد ایشان را به کشمیر فرستاده است.[۱۳۲]
فرزند مزبور شیخ سلیمان علم و فضل زیاد فراگرفته بود. و بنا بر مهارت در فن قرائت به «خوشخوان» مشهور گردیده است.
شیخ سلیمان در جوار مسجد جامع سرىنگر کشمیر مدفون است اما از مزار شیخ احمد اطلاعى نداریم[۱۳۳].
۸- میر سید حسن بهادر سمنانى
فرزند میر سید حسین سمنانى بود. على همدانى سید حسن و عموزاده او میر سید حیدر سمنانى را چندى بعد از سید حسین به کشمیر فرستاده است.
میر سید حسن بهادر مردى با استعداد و ذى لیاقت و هنرمند و شجاع بود و پادشاه کشمیر سلطان شهاب الدین در سال ۷۷۳ ه او را به امارت عساکر خود منصوب کرده و به راهنمایى او لشکر سلطان شهرهاى پیشاور و کابل را فتح کرده است. او پدرزن اول میر سید محمد همدانى هم بوده است.
۹- میر سید تاج الدین سمنانى
برادر کهتر حقیقى میر سید حسین سمنانى بود. او چندى بعد از برادر بزرگ وارد کشمیر گردید و در کارهاى او سهیم بوده و مدفون در کشمیر مىباشد.
۱۰- شیخ شمس الدین ختلانى
از مریدان ختلانى على همدانى و خادم خانقاه ختلان بوده که سید او را در زمره محبان و عاشقان خود مىشمرده است.
۱۱- مولانا عمر سرایى
یکى از مریدان على همدانى و از استادان پسر او محمد همدانى است. مولانا سرایى در بعضى از مسافرتهاى على همدانى همراه او بوده و از آن جمله در مسافرت نهایى او. وى همچنین یکى از سه مرید على همدانى است که تابوت او را به ختلان حمل کردهاند. او شاعر هم بوده و این قطعه در تاریخ وفات على همدانى زائیده طبع روان اوست:
چو شد از گاه احمد خاتم دین | ز هجرت هفتصد و ست و ثمانین |
برفت از عالم فانى به باقى | امیر هر دو عالم آل یاسین |
۱۲- سید زین العابدین نیشابورى «مجذوب»
از مریدان ختلانى على همدانى است که بقول صاحب «مستورات» به دعاى او مجذوب و صاحب حال و کرامات گردیده و در جذبه، نزدیک مقام حضرت اویس قرنى رضى اللّه عنه بود. على همدانى گاهى از سخنان آن مجذوب بسیار خوشحال مىگردید.[۱۳۴]
۱۳- شیخ محمد شامى
او ناظم و خادم خانقاه ختلان بوده و در رساله «مستورات» بعضى از روایات مربوط به کرامات سید از قول او بیان گردیده است. از همین رساله معلوم مىشود که او براى مطبخ خانقاه از جنگل هیمه و هیزم مىآورده است.[۱۳۵]
۱۴- شیخ سید محمد طالقانى
سید محمد از ناحیه طالقان به ختلان آمده و در جرگه مریدان و خادمان على همدانى وارد گردیده است.
یکى از مراقبان خانقاه و مزار على همدانى نیز بنام «شاه طالقانى» در زیر گنبد مزار على همدانى مدفون است که ممکن است همین شیخ سید محمد طالقانى باشد.
۱۵- سید محمد کاظم معروف به سید قاضى
او مجمع مکارم و مظهر مفاخر و صاحب کرامات بود. و در ختلان و کشمیر مراقب کتابخانه على همدانى بوده است.
۱۶- سید جمال الدین عطایى
به همراهى على همدانى در سال ۷۷۴ ه وارد کشمیر گردید. حسب استدعاى سلطان قطب الدین و به اجازه على همدانى در کشمیر اقامت و تأهل گزیده و با بسیارى از سادات دیگر در مقام «جهتر برگنه کهاور» نزد باره موله مدفون است.
از صادقان و از تربیتیافتگان على همدانى بوده و در تعلیم و تربیت و اصلاح مردم کشمیر خدمات ارزندهیى انجام مىداده است. بنا بر تبحر او در علم حدیث و علوم دینى بالقاب «محدث» و «علامه معروف دهر» اشتهار داشته است[۱۳۶].
۱۷- سید فیروز (جلال الدین)
از یاران و مریدان على همدانى بوده که بعد از خدمات شایان در کشمیر در نزدیکى رودخانه «ابهت» یعنى جهلم کنونى مدفون گردیده است. از رساله «مستورات» معلوم مىشود که در بخارا صاحب «خانقاه» بوده و على همدانى هم آنجا مىرفته و مهمانش بوده است.
۱۸- حافظ میر سید محمد قادرى
مرد فاضلى بود و على همدانى او را مامور تعلیم سلطان قطب الدین کرده بود. حافظ مزبور قرآن مجید را با هفت قرائت مىخوانده است. سلطان قطب الدین براى او احترام زیاد قائل بود و براى همین است که در مقبره سلطان در محله «تنگرنه» مدفون است.
۱۹ و ۲۰- میر سید عزیز اللّه و میر سید محمد مراد
از همکاران و یاران على همدانى در کشمیر بوده و مدفن ایشان در موضع «آونپور» کشمیر است.
۲۱ و ۲۲: میر سید رکن الدین و میر سید فخر الدین
هر دو برادر حقیقى یکدیگر و از مریدان على همدانى بودهاند و به همراهى او به کشمیر ورود کردهاند «کاملان ظاهرى و باطنى» بودهاند و مدفن ایشان در محله «آونپور» مذکور موجود است.
۲۳- سید کمال ثانى
او از آن سادات است که به همراهى على همدانى وارد کشمیر گردیدهاند.
او بقیه زندگانى را در کشمیر گذرانده و مزارش در موضع «ناپدکى» موجود است.
اسامى بعضى از مریدان معروف دیگر بدین قرار است:
سید نعمت اللّه، شیخ سید مسعود، اخى شیخ حاجى بن طوطى على شاه ختلانى، سید یوسف، شیخ سید احمد قریشى برادر شیخ سید محمد قریشى، سید محمد کبیر، شیخ برهان بن عبد الصمد، مولانا محمد عمر، شیخ ابراهیم مبارکخانى، شیخ بدر الدین بدخشى، سید غیورى، محمد بن شجاع و امیر عمر خوشى[۱۳۷].
باب دوم آثار میر سید على همدانى
آثار میر سید على همدانى
الف- آثار منثور سید به فارسى و عربى
میر سید على همدانى یکى از صوفیه کبار است که داراى آثار زیاد مىباشد. این سید فعال باوجود مسافرتهاى متمادى، و فعالیتهاى متعدد و گوناگون دیگر- مثلا وعظ، و تبلیغ دین و ارشاد مریدان و کسب براى اکل حلال و ملاقاتها براى مشورت و راهبرى پادشاهان و امیران- آثار زیاد و ارزندهاى به زبان فارسى و عربى از خود به یادگار گذاشته است. مجموعه شعر او که محتوى چهل و یک غزل و نه رباعى و قطعه مىباشد هم مىتواند که آثارى ارزنده در ادبیات عرفانى و صوفیانه تلقى گردد. در تحایف الابرار (جلد اول) تعداد کتب و رسائل سید را به صد و هفتاد رسانده است ولى ظاهرا این آمار دقیق نیست و جمع آثار ارزنده در ادبیات عرفانى و صوفیانه رسانده است ولى ظاهرا این آمار دقیق نیست و جمع آثار منثور على همدانى اعم از چاپى و خطى بالغ بر حدود صدوده کتاب و رساله مىباشد و نگارنده کتاب فوق شاید مکتوبات مفصل على همدانى را بعنوان آثار جداگانهاى از وى شمرده باشد و شاید هم بعضى از کتب و رسائل وى را که با نامهاى متعدد خوانده شده، چند بار به شمار آورده باشد.
در حدود هفتاد جلد کتاب و رساله از على همدانى و نسخههاى متعدد آنها مورد مطالعه و بررسى اینجانب قرار گرفته است. بعضى از کتب و رسائل سید در تهران موجود بوده و بعضى دیگر از کتابخانههاى مختلف تهیه گردیده و بکوشش براى دریافت نسخ دیگر نیز ادامه مى دهیم.
آثار على همدانى در سراسر کتابخانههاى مهم دنیا پراکنده و از بعضى آثارش نسخ متعدد یافت مىشود البته بعضى آثار او کمتر بدست مىرسد ولى آنچه را که از همین آثار باقیمانده مىفهمیم این است که مردم به آثار او علاقه وافر داشته و از آنها استفاده مى کرده اند.
نور الدین جعفر بدخشى در خلاصه المناقب مىنویسد که وقتى على همدانى درباره آثارش فرموده است: «… مرا در این روزگار کسى نشناخت و لیکن بعد از فوت من بصد سال طالبان پیدا شوند که از رسائل من فوائد گیرند و قدر من بشناسند» و الحق این پیشبینى وى درست درآمده است. بعضى از کتب و رسائل او در شبه قاره هند و پاکستان جزو کتب درسى بوده و رساله «اوراد فتحیه» ى او هنوز هم در کشمیر از متداولترین کتب اوراد و وظائف مىباشد.
بنا بر اطلاعات اینجانب تاکنون چهارده اثر على همدانى در ایران و شوروى و شبه قاره پاکستان و هند بچاپ رسیده است. بعضى از آثار او از عربى به فارسى و بعضى دیگر از عربى یا از فارسى بزبان دیگر ترجمه و شرح گردیده است که البته در موقع ذکر آن آثار توضیح خواهیم داد.هفت اثر نغز سید در «خلاصه المناقب» نیز مذکور گردیده که همه آنها امروزه هم باقى و متداول است.
سبک نثر على همدانى
سبک نگارش على همدانى گاهى ساده و گاهى مصنوع و مسجع ولى کمتر مشکل و متکلف مىباشد- صوفیه بالعموم به آرایش و زیبایى بیان توجه داشته ولى به مشکلنویسى نپرداختهاند و نگارشهاى على همدانى هم از این قبیل است. چنین بنظر مى رسد که على همدانى بموضوع و مضمون هر کتاب یا رساله خود توجه تمام داشته و طبق آن گاهى روش سادگى و گاهى صنعت را در پیش گرفته است مثلا رساله «آداب سفره» و «چهل مقام صوفیه» ى او که براى مبتدیان نوشته شده، و مشتمل بر مطالب ساده است[۱۳۸] زبانى کاملا ساده و بىپیرایه دارد، و در مقابل آن «ذکریه»و «عقبات» که براى خواص است مصنوع و مسجع است[۱۳۹] و در سائر[۱۴۰] آثار او هم این روش بچشم مىخورد و از نقل امثله متعدد خوددارى مىکنیم.
على همدانى در آغاز رساله «فتوتیه» ى خود مى فرماید «… آنچه زبان وقت املا کند در قلم خواهد آمد و ایمایى کرده خواهد شد» این تکه عبارت نشان مىدهد که سید در نگارشهاى خود بزبان وقت هم توجه داشته و گویا به سبک رایج و متداول زمان خود مىنوشته است و سبک زمان او (قرن هشتم) هم طبق تحقیقات دانشمندان[۱۴۱] معاصر ایرانى و نیز آنطور که مطالعات اینجانب حکایت مىکند به دو نوع بارز بوده: ساده و مصنوع. و در آثار على همدانى هم ما همین دو روش را دیده ایم.
استاد على اصغر حکمت و خ خ ذخیره الملوک
آقاى على اصغر حکمت در یک مقاله تحقیقى خود که درباره بزرگترین اثر على همدانى «ذخیره الملوک» نوشته سبک نویسندگان قرن هشتم و میر سید على همدانى را به بحث نهاده است[۱۴۲]. بنظر استاد حکمت خصوصیات عمومى سبک نثر
قرن هشتم عبارت است از:
۱- کمال آمیختگى و اختلاط زبان فارسى با ادب و لغت عربى ۲- تأثیر و نفوذ کامل معارف و تعلیمات و آداب دین اسلام در نگارشها ۲- تأثیر آثار و اقوال صوفیه گذشته در آثار (خاصه در نظم و نثر متصوفه قرن هشتم)- استاد سپس این خصوصیات سهگانه را بر «ذخیره الملوک» انطباق کردهاند.
شکى نیست که آثار على همدانى همه این خصوصیات را داراست ولى بعنوان یک قضاوت کلى نمىتوان گفت که این خصوصیات فقط در قرن هشتم هجرى بروز کرده و در نگارشهاى قرون قبلى و بعدى وجود نداشته است و یا آثار على همدانى فقط همین خصوصیات را داراست- حقیقت این است که متصوفه هر قرن به آثار پیشینیان نظر داشته و مواد آنها را در نظم و نثر خود گنجاندهاند.
پس سبک على همدانى هم به صورت ساده و هم مصنوع هر دو وجود دارد و از آثار او پیداست که او نگارشهاى سائر متصوفه را در پیش چشم خود داشته و از آنها اثر پذیرفته است.
۱- سید على گاهى آیات قرآنى و اخبار نبوى (ص) را به دنباله ترکیب فارسى مىآرد:
«آب حیات فتوت را که کیمیاى خزانه قدم و نتیجه جود اکرم و رشحه نداى بحر اعظم بود بىواسطه بعنایت «و نفخت فیه من روحى» در شجره وجود آدم دمید (فتوتیه)
۲- گاهى آیات و اخبار را بعنوان نقل قول مىآرد … در اخبار نبوى (ص) آمده است که المؤمنون کالبنیان یشد بعضها بعضا … (ایضا)
۳- گاهى آیات و اخبار را بطریق ترکیب اضافى مىآورد و درین گونه موارد سجع را هم مىتوان مشاهده کرد: «حمد و سپاس پروردگارى را که حقائق اثمار ارواح قدسى را در حدائق اشجار اشباح انسى به کمال رسانید و به مقتضاى جود شکوفه وجود انسانى را از شجره موجودات بشکفانید و ازهار ریاض مخلصان را از عواصف ریاح «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ»[۱۴۳] در حصار عصمت بحسن رعایت وَ هُوَ مَعَکُمْ[۱۴۴]
ایمن گردانید»[۱۴۵] … یا مثلا: پس قوافل نفوس انسانى بحکم اقتضاى کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَهً[۱۴۶] سه فریق گشتند: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ»[۱۴۷] گروه اول ظالمان سرگشته مثبور و غافلان بیچاره مغرور بودند …»
۴- گاهى آیات و اخبار را با توضیح و بیان و علامت «که» مىآورد و باین طریق مطلب خودش را واضح و لائح مىسازد: «… روزى حسن بصرى رحمه اللّه علیه این حدیث را روایت کرد که یخرج رجل من النار بعد الف سنه و هو ینادى یا حنان یا منان بگریست و گفت: اى کاشکى که حسن آنکس بودى …»[۱۴۸].
۵- در نقل واقعات و قصص و جمله هاى معترضه و مطالب واعظانه، عموما زبان ساده بکار برده است مثلا: «شیخ عبد اللّه انصارى مىگوید که مریدان پیران را در حال حیات شناسند تا برخورند و منکران بعد از وفات دانند تا حسرت خورند. با یزید را در حال حیات او هیجده کس بیش نشناختند چنانکه از او برخوردند و دیگران در ایذاء او ید بیضا نمودند»[۱۴۹] (یا) «… صوفیان را باید که نیت ایشان آن بود که اگر هر دو عالم را بدیشان دهند چون دنیا و نعمتش و عقبى و جنتش نگیرند. دنیا و نعمتش را بر کافران ایثار کنند و عقبى و جنتش را بر مومنان ایثار کنند و بلا و محنت را خود اختیار کنند»[۱۵۰].
آثار فارسى:
۱- ذخیره الملوک
نسخ خطى: شماره ۱۵۱، ۲۲۰، ۲۰۰۷، ۳۸۲۹، ۳۸۳۰، ۴۱۱۶، ۴۱۱۷،
۴۷۷۹، ۵۶۲۴ در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ۴۶۸، ۱۱۳۴، ۴۲۵۰، ۴۲۷۴ (کتاب خانه ملى ملک تهران) ۷/ ۲۹۷ (کتابخانه عمومى پنجاب لاهور) ۲۵۹۵ (کتابخانه سلطنتى برلین آلمان) ۱۵۱ (آستان قدس رضوى مشهد: ر ک ج ۶) ۸ نسخه در فرهنگستان تاشکند (شماره ۲۰۸۳ تا ۲۰۸۹) کتاب خانه دانشگاه برلین (۴ نسخه: ۳۲۰- ۳۲۳) لیدن (۳ نسخه شماره ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۰) شماره ۲۹۴ تا ۲۹۷ و ۲۱۶۷ (دفتر هند- لندن) شماره ۵۷ ط[۱۵۱] (کتابخانه مجلس شوراى ملى تهران) و نیز: کتابخانه سلیمانیه استنبول شماره ۲۸۷۱ تا ۲۸۷۳، رایل ایشیاتک سوسائتى کلکته: شماره ۷۲ نیز نسخهاى در کتابخانه دانشکده حقوق تهران و نسخهاى در کتابخانه وینه و نیز در دانشگاه پنجاب شماره پى سى ۱۰ و در کتابخانه دانشگاه میسور و دیگرى در کتابخانه دانشگاه بمبئى و کتابخانه ملى فرانسه (فهرست اضافى صفحه ۱۰۶) و در موزه بریتانیا (فهرست ریو ص ۴۴۷) و کتابخانه بادلیان آکسفورد (ص ۸۸۹ و ۹۹۲ ج ۱) و کتابخانه آنجهانى برون انگلیسى (ص ۱۵۵ فهرست) فهرست گیرت آکسفورد (ص ۳۲) و نسخهاى در کتابخانه دانشگاه پیشاور و ۴ نسخه در موزه کابل و قسمتى از آن هم در جنگ شماره ۹۷- د (کتابخانه ادبیات) و نسخهاى در کتابخانه دانشگاه على گر ه.
نسخ عکسى کتاب: ۶۶۸، ۶۷۰، ۳۵۲۷ (و نیز فیلم شماره ۳۲۶۰ از کتابخانه رامپور هند بنام رسالهاى در تصوف در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران و در همان جا:) ۱۶۷۷، ۲۰۹۶ (از نسخه کتابخانه ملى فرهنگ تهران). نسخ چاپى: (۱) چاپ امرتسر هند باهتمام آقاى نیاز على خان ۱۳۲۱ ه ق. چاپ سنگى دیگر در بمبئى بدون تاریخ و چاپ بهاولپور ۱۹۰۵ م. چاپ امرتسر اغلاط زیاد داردولى از دو چاپ دیگر بهتر است.
ذخیره الملوک مهمترین و بزرگترین آثار میر سید على همدانى است که موضوع آن علم اخلاق و سیاست مدنى است. و شاید دومین کتاب مهم فارسى باشد که در سیاست مدنى تالیف گردیده است (پس از اخلاق ناصرى تألیف خواجه نصیر الدین طوسى م ۶۷۲) ولى از لحاظ مضمون و لهجه ناصحانه و بىباکانه که این کتاب دارد در میان کتب معروف فارسى که در علم اخلاق نگاشته شده است[۱۵۲] این یکى بىنظیر و با هیچ یک قابل مقایسه نیست و از حیث موضوع باید که جزو کتب بسیار مهم فارسى در فلسفه اخلاق و سیاست مدنى به شمار آید.
این کتاب چنانکه در مقدمه آن آمده براى نصیحت و راهبرى امراء و پادشاهان و ارادتمندان و به التماس کسانى از آنان نوشته شده است- کتاب بسیار جامع و جالب است و در بیان اهمیت آن به یاد آورى این نکته اکتفا مىنماید که تمام آن به زبانهاى لاتین و فرانسه[۱۵۳] و ترکى[۱۵۴] و اردو[۱۵۵] و قسمتى از آن هم به زبان پشتو ترجمه شده است[۱۵۶].
اگرچه این کتاب سه بار بچاپ رسیده ولى باز هم به چاپ منقحى از آن احتیاج هست. و شاید بهمین علت استاد حکمت در مقاله مذکور خود مىفرماید یکى از آثار لطیفه نثر فارسى[۱۵۷] در قرن هشتم کتابى است بنام «ذخیره الملوک» که هنوز در پرده اختفا مستور مىباشد و چون شاهدان خوبروى در گوشه کتابخانه ها چهره زیباى خود را از دیده عاشقان معرفت پوشیده است[۱۵۸].
درین کتاب سید در بعضى موارد به «گلستان» اشارت کرده و ترکیبات کتاب شیخ شیراز را هم مورد تقلید قرار داده است. (اگرچه بحثهاى متصوفانه آن خواننده را به یاد «کشف المحجوب» و «احیاء علوم الدین» و «کیمیاى سعادت» هم مىاندازد). بیت ذیل سعدى درین کتاب دو بار آمده است (و استاد حکمت فقط بهیکبار اشارت کردهاند):
ابروباد و مه و خورشید و فلک در کارند | تا تو نانى بکف آرى و به غفلت نخورى |
شیخ اجل در باب دوم گلستان حکایتى دارد درباره حکمت لقمان که او ادب را از جاهلان آموخته بود. میر سید على همدانى به نقل از حدیث حضرت رسول این حکایت را به حضرت عیسى منسوب کرده و تقریبا بهمان شیوه و اسلوب آن را ذکر نموده است: «در خبر است که از عیسى پرسیدند ادب از که آموختى؟ گفت از بىادبان. گفتند چگونه گفت هرچه از جهال در نظرم ناپسندیده آمد از آن اجتناب کردم»[۱۵۹] چنانکه ملاحظه مىگردد این حکایت همانست که در «گلستان» مذکور است. همچنین سعدى در بوستان (باب چهارم) حکایت پادشاه صالحى را به رشته نظم در کشیده است. که مربوط به پادشاه شام مىشود و با این ابیات شروع مى گردد:
ملک صالح از پادشاهان شام | برون آمدى صبحدم با غلام |
بگشتى در اطراف بازار و کوى | برسم عرب نیمه بربسته روى[۱۶۰] |
و آنچه را که سعدى در این حکایت به نظم بیان کرده میر سید على همدانى آن را به نثر نوشته است و تنها فرق اینست که در نوشته او آن پادشاه بجاى شام به عراق منسوب شده است. این حکایت در «ذخیره الملوک» با این عبارت آغاز مى گردد:
«آوردهاند که ملک صالح از صلحاء پادشاهان عراق بود شبها با یک غلام بیرون آمدى و در مساجد و مقابر و مزارها گشتى و احوال هرکسى تفحص کردى. شبى در سرماى زمستان مىگشت به مسجدى رسید …» مؤلف به بعضى از حکایات مثنوى مولوى هم نظرى داشته است.
محتویات مبسوط این کتاب دو برابر «گلستان سعدى» است و مطالب نو و ارزنده در آن زیاد است.
ابواب دهگانه این کتاب به ترتیب ذیل است و حاکى از اهمیت آن مى باشد:
باب اول: در شرائط و احکام و لوازم کمال ایمان.
باب دوم: در اداى حقوق عباد اللّه تعالى.
باب سوم: در مکارم اخلاق و وجوب تمسک پادشاه و حاکم اسلام به سیرت خلفاى راشدین رضى اللّه تعالى عنهم.[۱۶۱]
باب چهارم:در حقوق والدین و زوج و زوجه و اولاد و عبید و اصحاب و اقارب و غیره.
باب پنجم: در احکام سلطنت و ولایت و امامت و حقوق رعایا و شرائط حکومت به عدل و غیره.
باب ششم: در شرح سلطنت معنوى و اسرار خلافت انسانى.
باب هفتم: در بیان امر بالمعروف و نهى عن المنکر و فضائل و شرائط این نوع امور.
باب هشتم: در بیان شکر نعمت و ذکر انعام و افضال حضرت صمدیت تعالى.
باب نهم: در بیان صبر بر مکاره و مصائب دنیوى.
باب دهم:در مذمت کبر و ذمائم اخلاق.
این کتاب در شبه قاره هند و پاکستان و مخصوصا در ناحیه کشمیر جزو کتب معروف درسى بوده و در دوره امپراتوران تیمورى هند تا عهد اورنگ زیب یکى از کتب پسندیده و مورد مطالعه دانشجویان و علماء بوده است[۱۶۲] و پادشاهان کشمیر مخصوصا باین کتاب توجه خاصى داشتهاند- علامه محمد اقبال براساس محتویات ارزنده این کتاب، میر سید على همدانى را «محرم اسرار شاهان» مى نامد:
مرشد معنىنگاهان بودهاى | «محرم اسرار شاهان» بودهاى[۱۶۳] |
مؤلف این کتاب در میان مطالب مختلف اشعارى هم آورده است که بقول استاد حکمت شاید همه اشعار از خود سید باشد و او این کار را شاید به تقلید گلستان سعدى کرده باشد. آنچه مسلم است سه بیت از غزل على همدانى را با مطلع زیر در این کتاب مىتوان یافت:
زین خرابى گر تو مىخواهى که آبادى شوى | جهد کن تابنده فرمان آزادى شوى[۱۶۴] |
دکتر ظهور الدین احمد استاد اسبق زبان و ادبیات فارسى دانشکده دولتى لاهور پیرامون محتویات این کتاب بحث مفصلى به زبان اردو کرده و کتاب را از روى مبانى شرع اسلامى به بحث نهاده[۱۶۵] که در مورد آن به گفتگو نمىپردازیم[۱۶۶].اکنون باید براى نمایاندن سبک کتاب چند قطعه کوچک از این کتاب نقل شود:
«سابق میدان ازلى و هادى راه هدایت هر ولى امیر المؤمنین على کرم اللّه وجهه چون وقت نماز درآمدى مضطرب گشتى و روى مبارکش متغیر شدى. گفتند: اى امیر المؤمنین چه رسید ترا؟ گفت: وقت ادا کردن امانتى درآمد که آسمان و زمین طاقت آن نداشت … زین العابدین على بن حسین علیهما السلام چون طهارت نماز کردى رخساره مبارکش زرد گشتى و حال بروى متغیرگشتى گفتند: اى ابن رسول خدا این چه حالت است؟ گفت: هیچ مىدانید که در حضور که ایستاده خواهم شد؟»
و اینک اقتباسى از باب دهم این کتاب در مذمت تکبر و اسباب کبر و عجب که بحث جالبى دارد و حافظ کربلائى هم در جلد اول «روضات الجنان و جنات الجنان» آن را تماما نقل کرده است. اسباب تکبر در نظر سید شش است:
نسبت شریفه و جمال و قوت و مال و جاه و علم. (این قسمت از احیاء علوم الدین جلد سوم اخذ شده است). در بطلان نسبت شریفه مى فرماید:
«اول آنکه بداند که منشاء آن حماقت است زیرا که تعزز بکمال دیگرى جهل محض است و در امثال عرب گفتهاند:
لئن فخرت بآباء ذوى شرف- لقد صدقت و لکن بئس ما ولدوا.
و آنکس که به نسب آباء و اجداد تکبر مىکند اگر در ذات خود خسیس است و در صفات ناقص، شرف آباء و کمال اجداد او را سود نکند و جبران خساست و نقصان او نخواهد کرد و افعال و اقوال مرضیه اهل کمال حرکات و سکنات نامرضى اهل نقصان را چه سود دارد؟ بلکه نسبت فرزند ناقص بآباء همچنان است که کرمى خوار که از بول و مردار آدمى با وقار متولد مىگردد و هیچ فرقى نیست میان کرمى که از بول آدمى متولد مىشود و کرمى که از بول خرى یا گاوى ظاهر مىگردد چه هر دو در خست و بىمقدارى مساوىاند و شرف رتبه راست بحسب صفات کمالیه نه صورت حسى کرم را …».
در سبب تألیف این کتاب مىفرماید «… اما بعد فیقول العبد الجانى الموصوف بالتقصیر و التوانى على بن شهاب الهمدانى عفى اللّه عنه بکرمه …
که مدتى بود از ملوک و حکام اهل اسلام و اما جد و اشراف نوع انسان که در استصلاح امور دین اهتمام مىنمودند … بسبب عقده محبت و رابطه مودت که باین ضعیف داشتند ازین فقیر هر وقت التماس تذکره مفید مىکردند … عوارض و حوادث و مصادف و صوادف مانع آن مى گشت تا درین وقت به موجب التماس عزیزى آن عزم متجدد گشت و به مقتضاى آن التماس این مختصر تحریر افتاد.»
۲- مرآه التائبین
نسخ خطى: شماره ۴۲۵۰ و ۴۲۷۴ (ملى ملک) ۳۸۷۱ (مجلس شوراى ملى) ۲۶۰ (مشهد[۱۶۷]) ۳۲۶ (دانشکده ادبیات تهران: مجموعه امام جمعه کرمانى) موزه بریتانیا (ر ک ریو ج ۲، ص ۸۳۶ بنام حقایق توبه) ۲۳۱۷- ۲۳۱۹ (سه نسخه در فرهنگستان تاشکند ج ۳).
نسخ عکسى: مجموعه ۶۷۱ و ۱۶۶۶ (کتابخانه مرکزى دانشگاه).
سید این رساله مفصل را طبق خواهش و التماس سلطان بهرام شاه حاکم بلخ و بدخشان نگاشته است. این همان حاکم است که رساله واردات و «بهرامشاهیه» هم براى وى نوشته شده است. اگرچه سید در سبب تألیف این رساله فقط اینقدر نوشته است که: «مدتى خاطر این ضعیف در ابراز بعضى از معانى و حقائق توبه متامل مىبود تا بالتماس عزیزى که بحسن اخلاق معروف و بمکارم اخلاق موصوف است این مقصود بحصول پیوست» ولى از خلاصه المناقب[۱۶۸] معلوم مىگردد که ابن عزیز همان حاکم بدخشان و بلخ بوده است. در عبارت افتتاحى رساله مىآورد: «حمد و ثناى نامتناهى حضرت حکیمى را که حقائق آثار تریاق توبه را سبب شفاى بیماران سموم معاصى گردانید».
این رساله داراى چهار باب است بترتیب زیر:
باب اول: حقیقت توبه. باب دوم: آنچه توبه ازو واجبست.
باب سوم: شرائط توبه. باب چهارم: باعث تادیب بر توبه.
خلاصه مطالب این رساله این است که ارتکاب گناهها از سرشت بشرى بعید نیست و بسیار کم از خوشبختان ازلى هستند که از معاصى و گناهها مصون مىمانند. ولى باید که آدم روزى در اصلاح احوال خود بکوشد و برکرده هاى خود اشک ندامت ریزد و از اعماق قلب رجوع الى اللّه نماید و از رحمت خداوندى چشم عفو داشته باشد و آنچه که ازو توبه کرده است، دوباره نسبت بهآن علاقه کوچکى هم نداشته باشد.
سید مى فرماید که اگرچه هرکس مىتواند ادعاى عمل توبه کرده باشد ولى حقیقتا اهل توبه سه گروهند: اول کسانى که صاحبان توبه النصوح[۱۶۹] اند و استقامت احوال دارند دوم کسانى که از کبائر مجتنب هستند ولى نمىتوانند از صغائر هم برحذر باشند. از این گروه امید باید داشت که وارد گروه اول گردند.
سوم اشخاصى که مرتکب معاصى مى شوند ولى سپس بر کرده خود پشیمان مىگردند.ایشان داراى نفوس «لوامه»[۱۷۰] هستند و ممکن است که روزى از واقعه اى یا حادثهاى عبرت گرفته و براه راست برگردند. اما گروه چهارم را نباید اهل توبه نامید زیرا در آن گروه کسانى هستند که تعادل فکر و عمل ندارند و فقط لفظ «توبه و توبه» بر زبان مىآرند ولى در ترک معاصى و اصلاح احوال نمىتوانند تصمیمى بگیرند. این طبقه گمراهاناند که بدون توشه اعمال خوب، فکر مىکنند که در عالم دیگرى مورد آمرزش و عفو خداوندى قرار خواهند گرفت و حال آنکه بر اعمال بد خود تأسف و ندامت هم ندارند. به رحمت خداوندى توجه دارند ولى از غضب و انتقامگیرى او غافلند.سید درین رساله درباره تعداد کبائر معاصى بحث فقهى کوچکى هم دارد.
خلاصهاش این است که: عبد اللّه بن عباس[۱۷۱] کبائر را هفتاد و دو و عبد اللّه بن عمر فقط چهار یا هفت ولى شیخ ابو طالب مکى[۱۷۲] انها را هفده شمرده است و سید هم بکلام شیخ تمایلى ظاهر کرده و این هفده کبیره را بصورت زیر ذکرکرده است:
چهار گناه کبیره باطنى است: شرک، نیت گناه، نومیدى از رحمت خداوندى و ایمن بودن از مکر اللّه. چهار دیگر زبانى است: شهادت زور، قذف مؤمن و مؤمنه و سوگند دروغى. سه دیگر بطنى یا شکمى است: شرب خمر، اکل مال یتیم و ربا خوارى. دو دیگر شهوانى است زنا و لواط. دو دیگرى دستى است: قتل ناحق و سرقت. یکى از آن به سایر اعضا مربوط است و آن فرار از میدان جهاد فى سبیل اللّه است در صورتى که کفار از دو برابر مؤمنان زیادتر نباشند[۱۷۳] و یک کبیره مربوط به جمله اعضاء است و آن عدم رعایت حقوق والدین است.
مىفرماید: حضرت رسول (ص) فرموده است که هرکه نماز پنجگانه هر روز و نماز جمعه در هفته بگزارد، صغایر گناهان او را خداوند از بین مىبرد ولى اگر کسى را شرور نفس و شیطان بر آن دارد که مرتکب یک یا چند کبیره شود باید بلافاصله و بدون فوت وقت توبه الى اللّه کند و بر آن توبه استوار بماند.
سید در بیان مدعاى خود به آیات و اخبار هم استشهاد کرده است و ما آیات و اخبار مرآه التائبین را در ذیل نقل مىکنیم. آیات عبارتست از:
(۱- «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ.»[۱۷۴] ۲- «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ.»[۱۷۵] ۳- «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ.»[۱۷۶] ۴- «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ …»[۱۷۷]. ۵- «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ …»[۱۷۸]
۶- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً»[۱۷۹] احادیث و اخبار نبوى (ص)[۱۸۰]
سید على همدانى/محمد ریاض، احوال و آثار میر سید على همدانى(شش رساله)، ۱جلد، مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان – پاکستان، چاپ: دوم، ۱۳۷۰٫
[۱] ( ۱)- خ برگ ۲۱۸٫
[۲] ( ۲)- مستورات( ع) برگ ۳۵٫
[۳] ( ۱)- رساله مکتوبات شماره ۸٫
[۴] ( ۲)- خ- م( لا) برگ ۸۳٫
[۵] ( ۱)- مستورات( ع) برگ ۳۷ تا ۴۲ نیز ۵۱- ۵۲٫
[۶] ( ۲)- سایر نویسندگان معتقدند که ۷۰۰ سید در سال ۷۷۴ ه وارد کشمیر گردیده ولى صاحب تاریخ حسن( جلد ۲، ص ۱۷۵) مىنویسد که ۷۰۰ سید در سال ۷۸۱ ه آمدهاند.
[۷] ( ۱)- کشیر ۱، ص ۸۴ تا ۹۲٫
[۸] ( ۲)- امیر عساکر سلطان شهاب الدین بود.
[۹] ( ۳)- تاریخ حسن، ج ۲، ص ۱۷۱- ۱۷۲٫
[۱۰] ( ۴)- اسمش بىبى حورا و این زن باسواد در امور سیاسى و نظامى دخیل بوده است.
کشیر ۳، ۳۸۷٫
[۱۱] ( ۱)- کشیر ۱، ص ۹۴، ج ۲، ص ۵۶۳٫
[۱۲] ( ۲)- ایضا تاریخ حسن ۲، ص ۱۷۶٫
[۱۳] ( ۳)- تاریخ کشمیر( خطى) تالیف نار این کول، برگ ۱۰۰٫
[۱۴] ( ۱)- خ- م( با) برگ، ۷۶- ۷۷٫
[۱۵] ( ۲)- کشیر ۱، ص ۱۶٫
[۱۶] ( ۳)- شعراى فارسى زبان کشمیر از دکتر تیکو.
[۱۷] ( ۴)- کلیات اقبال، ص ۳۵۸٫
[۱۸] ( ۱)- هلال سى ماهى شماره ۱۳ سال سوم، ص ۳۴- ۳۶٫ نیز ر- ک ایران صغیر از دکتر عرفانى، ص ۱۰٫ پارسىسرایان کشمیر دکتر تیکو، ص الف، ب. تذکره شعراى کشمیر تألیف اصلح میرزا مع ۳ مجلد بعنوان تکمله.
[۱۹] ( ۲)- شعر فارسى در هند قرن دهم، ص ۱۰۶٫ سال و شماره ندارد.
[۲۰] ( ۳)- باید در نظر گرفت که مقصود از خطه کشمیر در قرن هشتم، ناحیهاى دو سه برابر کشمیر و جامون کنونى است.
[۲۱] ( ۴)- واقعات کشمیر، ص ۳۷- ۴۳٫
[۲۲] ( ۵)- کشمیر ۲، ص ۳۴۵٫
[۲۳] ( ۱)- واقعات کشمیر، ص ۴۳٫
[۲۴] ( ۲)- تاریخ حسن ۲، ص ۱۷۷- ۱۷۸٫
[۲۵] ( ۳)- کشمیر ۲، ص ۳۸۸٫
[۲۶] ( ۴)- تاریخ حسن ۲، ص ۱۷۸٫
[۲۷] ( ۵)- میراث ایران، ص ۱۸۱٫ کشمیر ۱، ص ۱۹۰٫
[۲۸] ( ۶)- نقش پارسى بر احجار هند، ص ۶۸٫
[۲۹] ( ۱)- تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و … جلد اول.
[۳۰] ( ۲)- تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و در زبان فارسى جلد اول، ص ۱۹۵٫
[۳۱] ( ۳)- از روى ابجد ۸۸۵٫ قسمتى از آیه ۱۰۲ سوره توبه.
[۳۲] ( ۱)- آب کوثر، ص ۳۷۸٫ یغما ۲ ص ۳۴۲٫
[۳۳] ( ۲)- تاریخ حسن، ج ۲، ص ۲۱۱، ۵۸۸، ۷۵۷، ۸۵۹٫
[۳۴] ( ۱)- تذکره شعراى کشمیر( تکمله: جلد دوم)، ص ۸۴۸٫
[۳۵] ( ۲)- آیه ۱۳، سوره طه.
[۳۶] ( ۳)- منقول از نقش پارسى بر احجار هند تالیف استاد على اصغر حکمت، ص ۶۸- ۶۹٫
[۳۷] ( ۴)- منسوب به مولانا محمد سرایى، خلاصه المناقب برگ ۹۴ آن.
[۳۸] ( ۱)- کشمیر( ۱) ص ۸۹٫
[۳۹] ( ۲)- واقعات کشمیر ص ۴۲٫
[۴۰] ( ۱)- مجله معارف اسلامى( سازمان اوقاف) تهران شماره ۵ سال ۱۳۴۷ ش.
[۴۱] ( ۲)- مکتوبات امیریه: شماره ۸٫
[۴۲] ( ۳)- خ- م( با) برگ ۹۵٫
[۴۳] ( ۱)- مستورات ع برگ ۵۱٫
[۴۴] ( ۲)- ماهودانه( فرهنگ نفیسى ج ۲ ص ۱۹۹) برگ شیردار که مسهل قوى است( فرهنگ عمید ص ۱۰۲۵) مسهل سخت و گاهى کشنده است( لغتنامه دهخدا شماره ۱۴۸ ص ۲۰۰)
[۴۵] ( ۳)- خ- م( با) برگ ۹۶ ب.
[۴۶] ( ۴)- خ- م( با) برگ ۹۶ ب.
[۴۷] ( ۱)- تحایف الابرار ص ۱۴٫
[۴۸] ( ۲)- خ- م( با) برگ ۹۹ الف.
[۴۹] ( ۳)- در سائر مآخذ.
[۵۰] ( ۴)- یعنى کشمیر و همین کلمه در« سرىنگر» است ر- ک: گلزار کشمیر ص ۷۰ معنى سرى( شرى)« بخت» و« نصیب» است.
[۵۱] ( ۱)- بعضى از نویسندگان نام پادشاه پاخلى را محمد شاه نوشتهاند ولى آن پادشاه بدخشان و بخارا بوده است نه پادشاه پاخلى.
[۵۲] ( ۲)- خ- م( با) ۹۹ ب.
[۵۳] ( ۳)- آیه ۱۵۲ سوره البقره.
[۵۴] ( ۴)- ایضا
[۵۵] ( ۵)- مستورات( ع) برگ ۷۹٫
[۵۶] ( ۱)- خطى شماره ۱۲۲ ب.( دانشکده ادبیات) برگ ۲۲- ۳۰٫
[۵۷] ( ۲)- این قطعه در داخل مسجد شاه همدان حکاکى شده است: نقش پارسى بر احجار هند ص ۶۸٫
[۵۸] ( ۳)- فهرست کتابخانه بادلیان( ج ۱) ص ۷۸۳٫
[۵۹] ( ۴)- خطى. کتابخانه ادبیات برگ ۳۸۲٫
[۶۰] ( ۵)- بزرگان و سخنسرایان ج ۱ ص ۸۸ نیز ر- ک تذکره صحف ابراهیم برگ ۱۸۹ ج ۲ شماره ۲۹۷۴ عکسى.
[۶۱] ( ۶)- شماره مسلسل ۱۰۶ ص ۲۶۲٫
[۶۲] ( ۱)- تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و در زبان فارسى ج ۲ ص ۷۵۳٫
[۶۳] ( ۲)- ایضا ج ۱ ص ۴٫
[۶۴] ( ۳)- منسوب به مولانا محمد سرایى و حکاکى شده در مسجد شاه همدان- کشمیر.
[۶۵] ( ۴)- نگارستان کشمیر ص ۲۴۷ خزینه الأصفیاء ج ۲ ص ۲۹۸٫
[۶۶] ( ۵)- منقول از یادداشتهاى آقاى میرزا جعفر سلطان القرائى.
[۶۷] ( ۶)- مخبر الواصلین شماره ۳۶۹۸ برگ. ۷ و شماره ۳۳۵۰ برگ ۷۷( خدابخش کتابخانه پتنه، هند).
[۶۸] ( ۷)- مجله معارف اسلامى ص ۷۶ شماره ۵ ۱۳۴۷ ش.
[۶۹] ( ۸)- تذکره صوفیاى بنگال ص ۳۱۰ مجله آموزش و پرورش مذکور ص ۳۱٫
[۷۰] ( ۹)- واقعات کشمیر ص ۳۷، جواهر الاسرار( خطى) شماره ج- ۱۱ کتابخانه دانشکده ادبیات تهران
[۷۱] ( ۱)- نفحات الانس ص ۴۷۷ ح- م( با) برگ ۹۹ ب.
[۷۲] ( ۲)- آئینه اکبرى ج ۲، ص ۳۹۲٫
[۷۳] ( ۳)- ریاض العارفین، ص ۱۷۸٫
[۷۴] ( ۴)- تذکره صحف ابراهیم( ۲۹۷۴) برگ ۱۸۹٫
[۷۵] ( ۵)- کشمیر( ۱) ص ۸۸، یغما( ۲) ص ۳۳۸٫
[۷۶] ( ۶)- واقعات ص ۴۳٫
[۷۷] ( ۷)- مجله دانشکده ادبیات دیماه ۳۵، ص ۶۴٫
[۷۸] ( ۸)- بابر آن موقع حاکم کابل و نواحى آن بود.
[۷۹] ( ۹)- شهرى است در ماوراءالنّهر ر- ک لغتنامه دهخدا شماره ۶۳، ص ۲۳۶٫
[۸۰] ( ۱۰)- نقل از یغما( ۲) ص ۳۳۸، در بابرنامه( ترجمه عبد الرحیم خانخانان) ص ۸۴ عبارت کمى مغلوط و متفاوت است و عبارت منقول را بظاهر استاد على اصغر حکمت از ترجمه انگلیسى به فارسى برگردانده است.
[۸۱] ( ۱۱)- شهر مرزى افغانستان کنونى.
[۸۲] ( ۱۲)- غیر از پاخلى که بخشى از فرماندارى مانسهره است ر- ک تواریخ هزاره تألیف محمد اعظم بیگ، ص ۴٫
[۸۳] ( ۱۳)- مستورات ع برگ ۷۵- ۶٫
[۸۴] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان، ج ۱، ص ۱۵۴- ۱۵۵٫
[۸۵] ( ۲)- واقعات کشمیر، ص ۳۷ خزینه الاصفیاء. ص ۲۹۵- ۲۹۶ کشیر( ۱) ص ۸۸٫
[۸۶] ( ۱)- خ- م( لا) برگ ۹۴ و( با) برگ ۱۰۲٫
[۸۷] ( ۲)- تحایف الابرار، ص ۲۳٫
[۸۸] ( ۳)- خ- م( لا) برگ ۸۸٫
[۸۹] ( ۳)- خ- م( لا) برگ ۸۸٫
[۹۰] ( ۴)- خ- م( با) برگ ۱۰۱( لا) برگ ۹۴٫
[۹۱] ( ۵)- مستورات ع برگ ۸۰٫
[۹۲] ( ۱)- خ- م( لا) برگ ۸۷- ۱۰۰-.
[۹۳] ( ۲)- مؤلف مىفرماید که بعضى از صنف پرندگان هستند که تا ۴۰ روز چیزى نمىخورند و در هوا مىپرند و از آن پس نفس ایشان بوى خوش مىدهد پس نفس صائم الدهر على همدانى چرا بوى خوش ندهد. خ- م برگ ۱۰۰- ۱۰۱٫
[۹۴] ( ۳)- خ- م( لا) برگ ۸۸٫
[۹۵] ( ۴)- ر- ک ص ۳۷ تا ۴۱٫
[۹۶] ( ۵)- مستورات ع برگ ۸۰٫
[۹۷] ( ۶)- خ- م( با) برگ ۱۰۱٫
[۹۸] ( ۷)- ایضا( با) برگ ۶٫
[۹۹] ( ۱)- تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و در زبان فارسى، ج ۲، ص ۷۵۳٫
[۱۰۰] ( ۲)- کشیر( ۱) ص ۱۱۶ ضمیمه ج ۲٫
[۱۰۱] ( ۱)- عکس مزار على همدانى( از دو سمت) را در کشمیر( ۱) ص ۱۱۶ مىتوان مشاهده کرد.
[۱۰۲] ( ۱)- اشتباه است. میر سید محمد مسلما در ۷۹۶ ه وارد کشمیر گردیده است.
[۱۰۳] ( ۱)- تحایف الابرار، ص ۲۳٫
[۱۰۴] ( ۲)- خ- م( لا) برگ ۷۰٫
[۱۰۵] ( ۱)- کشمیر( ۱)، ص ۹۳٫
[۱۰۶] ( ۲)- این رسم بین هندوها رواج داشته است که زن پس از مرگ همسرش خود را به آتش مىسوزاند و مىمرد.
[۱۰۷] ( ۳)- کشمیر( ۱)، ص ۹۳٫
[۱۰۸] ( ۴)- تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و در زبان فارسى، ج ۱، ص ۱۹۵ ج ۲ ص ۷۷۳٫
[۱۰۹] ( ۵)- واقعات کشمیر، ص ۴۳- ۴۴٫
[۱۱۰] ( ۱)- در تاریخ کشمیر نار ابن کول اسامى یاران ذى نفوذ محمد همدانى نوشته شده است مثلا میر سید محمد اصفهانى و قاضى حسین شیرازى و خواجه صدر الدین خراسانى( برگ ۱۰۱).
[۱۱۱] ( ۲)- تاریخ حسن، ج ۲، ص ۱۷۸- ۱۸۰٫
[۱۱۲] ( ۳)- ملا فیروز سپاگنابى کشمیرى( م ۹۷۴ ه) بر شرح شمسیه میر محمد در منطق حواشى و تعلیقات و توضیحات نوشته است. تذکره علماى هند ترجمه اردو، ص ۳۸۷٫
[۱۱۳] ( ۴)- واقعات کشمیر، ص ۴۳٫
[۱۱۴] ( ۱)- ماهنامه یغما( ۲) ص ۲۴۲٫
[۱۱۵] ( ۲)- هم اور همارى اسلاف لاهور، ۱۹۶۹ م.
[۱۱۶] ( ۳)- تذکره صوفیه سرحد( اردو) ص ۳۸۹- ۳۹۰٫
[۱۱۷] ( ۴)- نقل در حاشیه« روضات الجنان و جنات الجنان» ج ۱ ص ۱۵۸٫
[۱۱۸] ( ۱)- مستورات ع برگ ۷۴٫
[۱۱۹] ( ۲)- مستورات ع برگ ۷۴٫
[۱۲۰] ( ۱)- خ- م( لا) برگ ۵۷٫
[۱۲۱] ( ۲)- خ- م( لا) برگ ۷۶- ۷۷٫
[۱۲۲] ( ۳)- خ- م( لا) برگ ۸۸٫
[۱۲۳] ( ۴)- ایضا برگ ۱۰۵٫
[۱۲۴] ( ۱)- اطلاعات ماهانهاش ۹ سال ۱۳۲۹ ص ۴۲- ۴۳٫
[۱۲۵] ( ۲)- سلسلهنامه( عکس) ۶/ ۱۶۶۶ کتابخانه مرکزى دانشگاه.
[۱۲۶] ( ۳)- مستورات ع برگ ۳۶٫
[۱۲۷] ( ۱)- ع برگ ۲۲٫
[۱۲۸] ( ۲)- مستورات ع برگ ۶۱- ۷۸٫
[۱۲۹] ( ۳)- خزینه الأصفیاء( ج ۲) ص ۲۹۵ واقعات کشمیر ص ۳۸- ۳۹٫ کشیر( ۱) ص ۸۴٫
[۱۳۰] ( ۱)- وفات نور الحق را در سال/ ۸۰ و ۸۱۳ و حتى ۸۵۱ ه هم نوشتهاند.
[۱۳۱] ( ۲)- تذکره صوفیاى بنگال ص ۲۸۲- ۳۱۰- ۴۰۶٫
[۱۳۲] ( ۱)- خزینه الأصفیاء ج ۲ ص ۲۹۷٫
[۱۳۳] ( ۲)- واقعات کشمیر ص ۳۸٫
[۱۳۴] ( ۱)- مستورات ع برگ ۳۷- ۴۰ و ۳۳٫
[۱۳۵] ( ۲)- ایضا برگ ۳۸ و ۶۶ و ۶۷ و ۸۷ و ۹۲٫
[۱۳۶] ( ۱)- واقعات کشمیر، ص ۳۹٫
[۱۳۷] ( ۱)- تحایف الابرار، ص ۲۰- ۲۱٫
[۱۳۸] ( ۱)- آغاز این دو رساله ملاحظه گردد: حمد و ثنا پادشاهى را که خلق را از کتم عدم به بیداى وجود آورد و به حکمت بالغه اشراف خلایق را در پیش تختگاه آدم در سجود آورد و درود بىمنتها بر رسول او محمد مصطفى باد که به سبب محبت او کونین آفرید و بادب و خلق او را از همه موجودات برگزید و بر اهل بیت و یاران و متابعان او باد.
اما بعد …( آداب سفره) الحمد للّه رب العالمین و العاقبه للمتقین و الصلاه على نبیه محمد و آله الطاهرین اما بعد. بدانکه صوفى را چهل مقام است بباید دانست تا قدم وى در کوى تصوف درست آید و اگر ازین چهل مقام یکى فروگذارد به صفاى صوفى راه نیابد.
مقام اول نیتى است صوفیان را باید که …( چهل مقام صوفیه).
[۱۳۹] ( ۱)- آغاز این دو رساله هم ملاحظه گردد: حمد و سپاس پروردگارى را که حدائق اشجار اشباح انسى بکمال رسانید و به مقتضاى بود شکوفه وجود انسانى را از شجره موجودات بشکفانید و ازهار ریاض طاعت را از عواصف ریاح\i« إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ»\E در حصار عصمت بحسن رعایت و هو معکم ایمن گردانید …( ذکریه)« تا نقاشان کارگاه قضا از خمخانه تقدیر نقوش اقبال و ادبار بر لوح استعداد قاصدان راه سعادت و شقاوت مىنگارند و حاجبان مشیت موکلان رشد و غى برحال سعداء و اشقیاء مىگمارند میامن نفحات الطاف ربانى نثار روزگار سالکان مسالک طریقت و هادى حال تایهان بیداى طبیعت باد قال اللّه تعالى:\i أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ\E … الخ»( عقبات).
[۱۴۰] ( ۲)- این ۴ رساله که مورد استشهاد قرار گرفته به ضمیمه تذکره شیخ کججى( چاپ تهران ۱۳۲۶ ش) بچاپ رسیده و لو کمیاب مىباشد.
[۱۴۱] ( ۳)- مثلا نک: سبکشناسى( از مرحوم بهار ج ۳ ص ۱۸۰ به بعد) و تاریخ نظم و نثر فارسى در ایران و در زبان فارسى از مرحوم سعید نفیسى ج ۱ ص ۱۸۲ و مختصرى در تاریخ تحول نظم و نثر فارسى از دکتر صفا ص ۴۳- ۵۶٫
[۱۴۲] ( ۴)- مجله« یغما» شماره ۶ سال چهارم ۱۳۳۰ ش ص ۲۴۱- ۲۴۹٫
[۱۴۳] ( ۱)- آیه ۱۳۲ سوره النساء.
[۱۴۴] ( ۲)- آیه ۴ سوره الحدید.
[۱۴۵] ( ۱)- رساله ذکریه( فارسى)
[۱۴۶] ( ۲)- آیه ۵۶ سوره الواقعه.
[۱۴۷] ( ۳)- آیه ۲۹ سوره الفاطر.
[۱۴۸] ( ۴)- رساله« مرات التائبین» عکسى برگ ۳۰۹( شماره ۶۷۱ کتابخانه مرکزى دانشگاه).
[۱۴۹] ( ۵)- ذکریه( فارسى).
[۱۵۰] ( ۶)- رساله« چهل مقام صوفیه» تذکره شیخ کججى، ص ۶۷٫
[۱۵۱] ( ۱)- راجع به این نسخه نفیس و ظریف که تاریخ آن سال ۹۷۶ ه ق است، استاد حکمت نوشته است:« … کاتب شیعه مشرب آن جعفر بن على الحسینى به سلیقه و مذاق خود در آن تصرفاتى کرده است و متاسفانه حذف و اسقاطى چند روا داشته است» مجله یغما شماره ۶ سال ۱۳۳۰ ص ۲۴۵ که انواع تصرفات ناروا در این نسخه مىتوان دید.
[۱۵۲] ( ۱)- اخلاق ناصرى و اخلاق جلالى تالیف علامه جلال الدین محمد دوانى، م ۹۰۸ ه و اخلاق محسنى یا اخلاق محسنین از واعظ کاشفى م ۹۱۰ ه
[۱۵۳] ( ۲)- ر- ک کشیر، ج ۱ ص ۹۰٫
[۱۵۴] ( ۳)- بوسیله آقاى مصطفى بن شربان سرورى( دفتر ایاصوفیا: مرتبه ابو المسعود ص ۱۷۲).
[۱۵۵] ( ۴)- بنام« نهج السلوک» بوسیله مرحوم مولوى غلام قادر چاپ لاهور ۱۳۳۱ ه ق.
[۱۵۶] ( ۵)- مخزن اسلام تالیف آخوند درویزه در قرن دهم هجرى نسخه خطى شماره ۲۶۳۲( دفتر هند- لندن).
[۱۵۷] ( ۶)- یغما( ۱) ص ۲۴۵- ۲۴۷٫
[۱۵۸] ( ۱)- جاى خوشوقتى است که یکى از دانشجویان کوشاى دانشگاه تهران، سید محمود انوارى بعنوان رساله دکترى خود به تصحیح این کتاب پرداخته و براساس آن در خردادماه ۱۳۵۰ ش دکتر شناخته شده است.
[۱۵۹] ( ۲)- یغما( ۱) ص ۲۴۷٫
[۱۶۰] ( ۳)- بوستان سعدى. باب چهارم.
[۱۶۱] ( ۱)- از فحواى بسیارى از آثار على همدانى پیداست که با وجود ابراز احترام و مودت زیاد به خاندان رسالت( ص) برخورد خصمانهاى با پیروان هیچ یک از مذاهب اسلامى نداشته و به همین علت برخى او را حنفى و بعضى شافعى و بعضى حنبلى و بعضى شیعى شمردهاند و همین امر گواهى مىدهد که وى از گروهبندى فقهى مذاهب بالاتر و مردى وسیع النظر و کاملا بىتعصب بوده است.
[۱۶۲] ( ۲)- کشیر ج ۱، ص ۹۱٫
[۱۶۳] ( ۱)- کلیات اقبال( چاپ تهران)، ص ۳۶۱٫
[۱۶۴] ( ۲)- در ذخیره الملوک، اشعارى از دیوان سنائى، نظامى( مخزن الاسرار)، رومى( دیوان کبیر) و سعدى دیده مىشود.
[۱۶۵] ( ۳)- پاکستان مین فارسى ادب( بخش کشمیر).
[۱۶۶] ( ۴)- غیر از ابواب سهگانه سوم، پنجم و ششم، در ابواب هفتگانه دیگر، على همدانى سخت تحت تاثیر احیاء علوم الدین و کیمیاى سعادت امام محمد غزالى است.
[۱۶۷] ( ۱)- مؤلف فهرست رضوى( در جلد ۶) مىنویسد: مىنماید که( نویسنده این رساله) از عرفاى سده هشتم ه ق ببعد و پیرو طریقه سنت و جماعت است. پنداشته شده که از عارف معروف امیر سید على همدانى است، ص ۴۶۶٫
[۱۶۸] ( ۲)- خ- م( با) برگ ۶۶٫
[۱۶۹] ( ۱)- اشاره به ترتیب به آیه ۸ التحریم و ۲ القیامه.
[۱۷۰] ( ۲)- یکى از صحابه رسول و از راویان بزرگ احادیث که به شاگردى حضرت على هم معروف است. م ۶۸ ه مجمل فصیحى ج ۱، ص ۱۶۴٫
[۱۷۱] ( ۳)- فرزند خلیفه دوم حضرت عمر بن خطاب و یکى از راویان بزرگ که فقط در« صحیحین» ۲۶۳۰ حدیث از او روایت شده است م ۷۳ ه.
[۱۷۲] ( ۴)- صاحب« قوت القلوب» م ۳۸۶ ه که« سعى تمام دارد تا مطابقت و موافقت طریقه صوفیه را با سنت و شریعت اثبات و احراز نماید»- ارزش میراث صوفیه، ص ۱۶۲٫
[۱۷۳] ( ۱)- مستفاد از آیات ۶۵- ۶۶ سوره الانفال.
[۱۷۴] ( ۲)- آیه ۲۲۲ البقره.
[۱۷۵] ( ۳)- آیه ۲۵۷ ایضا.
[۱۷۶] ( ۴)- آیه ۱۳۵ آل عمران.
[۱۷۷] ( ۵)- آیه ۳۱ النساء.
[۱۷۸] ( ۶)- آیه ۳۱ النور.
[۱۷۹] ( ۷)- آیه ۸ التحریم.
[۱۸۰] سید على همدانى/محمد ریاض، احوال و آثار میر سید على همدانى(شش رساله)، ۱جلد، مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان – پاکستان، چاپ: دوم، ۱۳۷۰٫