کمال الدین مسعود از عرفا و شعرای مشهور است که در خجند متولد شد و بسال ۷۹۳ ه ق درگذشت وی در اوائل عهد شباب از خجند مهاجرت کرد و در تبریز اقامت گزید. ظهورش در زمان سلطان حسین جلایری بود و او کمال را در دربار خود پذیرفت و اسباب آسایش او را فراهم ساخت. و صومعه ای نیز برای او برپا کرد بسال ۷۸۷ ه ق تغتامش خان شهر تبریز را مسخر پایتخت خود اقامت داد. کمال ناچار تبریز را ترک گفت و در « سرای » کرد و بتقلید امیر تیمور فضلا و ادباء را کوچانید و در شهر سرای اقامت گزید و پس از چهار سال باز بدانجا مراجعت نمود. وفات او را سالهای ۷۹۳ و ۸۰۳ و ۸۰۴ ه ق نوشته اند. تذکرهء کمال خجندی در اواخر حال خواجه میزیسته ولی یکدیگر را ملاقات نکرده اند. کمال وقتی غزل زیرین را » مرآت الخیال نویسد ساخت نزد حافظ فرستاد: یار گفت از غیر ما پوشان نظر گفتم بچشم // وآنگهی دزدیده در ما می نگر گفتم بچشم گفت اگر یابی نشان پای ما بر خاک راه // برفشان آنجا بدامنها گهر گفتم بچشم گفت اگر گردی شبی از روی چون ماهم جدا // تا سحرگاهان ستاره میشمر گفتم بچشم گفت اگر سردر بیابان غمم خواهی نهاد // تشنگان را مژده ای از ما ببر گفتم بچشم گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد به اشک // هم بمژگانت بروب آنجا گذر گفتم بچشم گفت اگر داری خیال درد وصل ما کمال // تشنگان را مژده ای از ما ببر گفتم بچشم قعر این دریا بپیما سربسر وجد کرد فرمود مشرب این « تشنگان را مژده ای از ما ببر گفتم بچشم » گفتم بچشم حافظ چون این غزل بخواند بر این مصراع بزرگوار عالی است کمال در تعداد ابیات غزلیات خود و رجحان آنها بر اشعار سلمان و عماد فقیه و مشابهتشان با غزلیات خواجه گوید: مرا هست اکثر غزل هفت بیت چو گفتار سلمان نرفته زیاد چو حافظ همی خواندش در عراق ببندد روان همچو سبع شداد به بنیاد هر هفت چون آسمان کزین جنس بیتی ندارد عماد ولی بدیهی است که اشعار کمال لفظاً و معناً کوس برابری با اشعار حافظ نتواند زد چنانکه خواجه خود میفرماید: چون غزلهای تر و دلکش حافظ شنود گر کمالیش بود شعر نگوید بخجند معهذا بمناسبت تشابه لفظی و سبک غزلسرایی بعضی از ابیات کمال وارد دیوان حافظ شده و کمال نیز بقدری اشعار شیخ اجل سعدی و خواجه حافظ را تضمین کرده که تفکیک اشعار آنها بسیار دشوار گردیده است برای مقایسهء اشعار خواجه و کمال ابیات زیر ثبت میشود خواجه حافظ میفرماید: روشنی طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت چشم دریده ادبنگاه ندارد دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری جانب هیچ آشنا نگاه ندارد نی من تنها کشم تطاول زلفت کیست بدل داغ این سیاه ندارد رطل گران ده ای مرید خرابات شادی شیخی که خانقاه ندارد حافظ اگر سجدهء تو کرد مکن عیب کافر عشق ای صنم گناه ندارد کمال در غزلی بهمین وزن و قافیت فرماید: آنچه تو داری بحسن ماه ندارد // جاه و جلال تو پادشاه ندارد جانب دلها نگاهدار که سلطان // ملک نگیرد اگر سپاه ندارد عاشق اگر می کشی بجرم محبت // بیشتر از من کس این گناه ندارد رقت قلب آشکار کرد محبت // جان تنگ راز دل نگاه ندارد صوفی ما ذوق رقص دارد // و حالت آه که سوز درون و آه ندارد زحمت سرچون برد کمال بدین در // زانکه جز این آشیان پناه ندارد بیت دوم غزل اخیر در اغلب نسخ دیوان حافظ وارد شده بود و اول کس که به این امر برخورده مرحوم فرصت شیرازی است که در آثار عجم و دریای کبیر بدان اشارت کرده و نویسد: این فقیر نیز در دیوان کمال خجندی که بسیار کهنه و مندرس بود و تاریخ کتابت آن سنهء ۷۷۱ ه ق بود این شعر را دیدم: جانب دلها نگاهدار که سلطان // ملک نگیرد اگر سپاه ندارد مرحوم ذکاءالملک مؤسس نامهء تربیت پس از ذکر این موضوع نویسد بنده دیوان کمال خجندی را مطالعه کردم بخاطر ندارم این بیت را در آن دیده باشم و گمان میکنم شعر از خواجه است و داخل دیوان کمال شده با نظر در دیوان کمال که فرصت ذکر میکند و آن بیست سال پیش از وفات حافظ تدوین شده بود و حال آنکه دیوان حافظ پس از ۷۹۱ ه ق مدون گردید قول فرصت را باید ارجح شمرد و فضلای معاصر نیز بر این عقیده میباشند کمال ترکیبات و مضامین چندی از خواجه گرفته است: خواجه: علاج ضعف دل ما کرشمهء ساقی است بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد کمال: رسید باد مسیحی دم ای دل بیمار بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد خواجه: آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهء چشمی بما کنند کمال: دارم امید آنکه نظر بر من افکنند // آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند ماییم خاک راه بزرگان پاکدل // آیا بود که گوشهء چشمی بما کنند خواجه: این جان عاریت که بحافظ سپرد دوست // روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم کمال: گر جان طلب کند ز ۲۱۴ ) و رجوع به – تو جانان، بده کمال ما جنس عاریت بخداوند بسپریم (از حافظ شیرین سخن تألیف دکتر معین صص ۲۱۱ مجمع الفصحا و ریاض العارفین و تذکرهء مرآه الخیال و الذریعه جزء نهم بخش اول شود. لغت نامه دهخدا |