مولانا ابو عبد اللّه احمد بن عمر بن محمد بن عبد اللّه خیوقى خوارزمى در سال ۵۴۰ هجرى قمرى در یکى از اصیلترین طوایف خیوه که داراى عنوان علمى و اجتماعى بودند دیده به دنیا گشود. ایام طفولیت را در دامن مادرى عارفه گذرانید و پس از دوران کودکى علمآموزى را از حوزه علمى زادگاهش آغاز نمود. در همان ایام درد طلب دامنگیرش شد. به تهذیب و تزکیه نفس به شیوه عارفان نزد پدر بزرگوارش که از اجله مشایخ عارف نامى شیخ ابو یعقوب یوسف همدانى بود پرداخت.
با گذشت زمانى کوتاه شخصیت علمى او در همان ایام جوانى مورد توجه خاص اساتید حوزه علمى خوارزم قرار گرفت به اصلاح دید پدر و استادان خویش به سیر و سیاحت پرداخت. اتفاقا به مصر رسید. پس از مدتى اقامت و تدریس سعادت رفیق شفیق او گشت به صحبت شیخ الشیوخ روزبهان وزان مصرى[۱] که از اجله خلفاى عارف نامى شیخ ابو نجیب عبد القاهر سهروردى بود رسید که درباره آن بزرگوار، مى فرماید:
«اکثر اوقات مستغرق تجلى حق و حیران مشاهده جمال مطلق بود. چون به صحبت او رسیدم به ریاضت اشتغال نمودم و مدتى در خلوت بودم تا ابواب فتوحات غیبى بر من گشادن گرفت و سعادت انس با عالم قدس دست داد[۲] و خلوات متعاقب به سر بردم تا آتش قدس مستور که: من عرف اللّه کل لسانه[۳] عبارت از آن است و کشف مشهور که: من عرف اللّه طال لسانه اشارت بدان است حاصل شد[۴] حالات من در نظر شیخ پسندیده آمد و مرا به فرزندى قبول کرد و سرپوشیده خویش به من داد و مرا از آن دختر دو پسر حاصل شد[۵].
در مصر اقامت داشت تا اینکه مطلع مىشود در تبریز ابو منصور محمد بن اسعد بن حفده عطارى طوسى شاگرد برجسته حسین بن مسعود فراء بغوى ملقب به محیى السنه (متوفى ۵۱۰ یا ۵۱۶) که از اعاظم محدثین مىباشد به درس و بحث پیرامون مسائل حدیثشناسى اشتغال دارد،
خود مىفرماید: چون چنین شنیدم مرا رغبت صحبت ایشان شد و خواستم تا کتاب شرح السنه را در خدمت ایشان خوانم. از شیخ روزبهان اجازت خواستم به تبریز رفتم و در خانقاه زاهدیه در سر- میدان عتیق فرود آمدم[۶].
شیخ در حوزه علمى ابو منصور تلمذ نمود. مباحثه کتاب شرح السنه به اتمام مىرسید، روزى در حوزه ابو منصور در حالى که با جمعى از ائمه و مشایخ تبریز به بحث سرگرم بودند، ناگاه شیخ و اصل بابا فرج تبریزى که از اکابر مشایخ طریقت و اولیاء اخفیا بود وارد مجلس درس شد. با ورود آن بزرگوار به حوزه درس و بحث ابو منصور، نجم الدین مجذوب او مىشود به حدى که ادامه مباحثه برایش غیر ممکن مىگردد، بابا فرج نیز نظرى به او افکنده در حالى که تبسمى به لب داشت مجلس را ترک مىکند. نجم الدین مىفرماید: به کلى از دست رفتم و از استاد خود امام پرسیدم که این درویش چه کسى است؟ امام گفت: او از مجذوبان است و بابا فرج نام دارد[۷].
نجم الدین آن شب را با یاد و خیال بابا فرج به سر مىبرد که چگونه بابا فرج با یک نگاه آتش به جانش افکنده است، صبح چون روزهاى گذشته به نزد استاد مىرود، این بار نه براى تلمذ و فراگیرى بلکه از صیادى که او را صید نموده سخن به دل دارد.
از او که با نگاه و تبسمى دلش را ربوده است. نجم الدین مىرود تا شاید گره این مشکل به دست محدث بزرگ گشاده شود. ابو منصور را مى گوید: اى شیخ، بابا فرج ما را صید کرده است و به سلسله شوق قید کرده لطف فرمائید تا در خدمت برویم و او را بیابیم باشد که از بابا فرج، فرجى حاصل شود[۸].
ابو منصور پیشنهاد برجستهترین شخصیت حوزه علمى خویش را پذیرفته با جمعى از اکابر ائمه و مشایخ حدیث که در حوزهاش تلمذ مىنمودند عازم خانقاه بابا فرج مىشوند. اجازه تشرف بوسیله بابا شاذان خادم خانقاه بدین صورت داده شد: اگر آنچنانکه به درگاه خداى مىروند توانند پیش من آمدن.
نجم الدین که مست فیض نظر او بود کلام اسرارآمیز بابا فرج را درک نموده دستار از سر نهاد به غیر ازار[۹] هر چه پوشیده بود بیرون آورد، دست بر سینه نهاده شرف حضور یافت، بعد از مراقبهاى کوتاه حال بر بابا فرج متغیر گشت. عظمتى در صورت او پدید آمد و چون قرص آفتاب روشن و متلالى گشته دوتائى که به تن داشت منشق شده بعد از لحظهاى آن جامه را که از عظمت غلبات شوق ذات و صدمات تجلیات منشق شده بود بر نجم الدین پوشانید و خطابش فرمود:تو را وقت خواندن نیست که تو سر دفتر جهان خواهى شد[۱۰].
نجم الدین مى فرماید: از برکت انفاس بابا، من در وجود خویش حال: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ[۱۱].
و سر: وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها[۱۲] را معاینه دیدم و لمعات بروق صفات در دل و جان یافتم و بوى عطر عنایت به مشام سر من رسید و خطاب مستطاب: ادن منى به سمع قابلیت من آمد[۱۳].
نجم الدین به اشارت بابا فرج دلش از نقوش پاک شد و دوات و قلم از دست بینداخته به خلوت نشست، دل را آئینه فتوحات غیبى یافت، پس از اعتکاف کوتاهى در خانقاه بابا فرج به طلب کامل مکملى از تبریز خارج شد، نسیم عنایت الهى وزیدن گرفت. به راهنمائى سعادت سرمدى در بدلیس دست ارادت به نور الورى شیخ عمار یاسر بدلیسى که از اعاظم مشایخ و اکابر اولیاء بود داد. و به ریاضات و مجاهدات اشتغال ورزید. از برکات انفاس و توجهات آن بزرگوار بر اسرار مکاشفات و مشاهدات اطلاع یافت. خود مىفرماید: از حال به محول الاحوال پرداختم[۱۴]. از بدلیس نیز با اجازه پیر تربیت و صحبت[۱۵]
خویش[۱۶] نور الورى عمار یاسر بدلیسى و اشارت آن بزرگوار عازم خوزستان مىگردد تا به خدمت قطب الاولیاء شیخ اسماعیل قصرى برسد[۱۷].
نجم الدین در حالى که مریضى سختى داشت وارد دزفول مىشود او را به خانقاه شیخ الورى اسماعیل قصرى راهنمائى کردند که خود مىفرماید: در آن لحظه که خدمت شیخ اسماعیل رسیدم او را بر سر منبر یافتم. جامه چرکینى پوشیده اما سخنهاى بلند مى گفت.
در خاطر من گذشت که چنین صوفى دریغ است جامه چرکین پوشد، در حال خاطر من بروى ظاهر گشت و به فراست دانست و گفت:
اى طالب مطلوب این جامه اگرچه چرکین است اما نمازى است، سخن او، بهغایت در من اثر کرد و صید او شدم، مدتى در ظل تربیتش بودم خرقه ارادت و تربیت از او پوشیدم و جرعه تمام از جام کلامش نوشیدم. پس مرا رخصت فرمود که کارت تمام شد وقت آنست که بر سر اهل و عیال روى و ایشان را از مصر به طرف وطن مألوف خود به خوارزم برى و آنجا بر سر سجادهنشینى و جهانیان را بطریق ارشاد حق رسانى[۱۸].
نجم الدین کامل مکملى که از سینه سیناى عارفان، کامل زمان و اولیاء و اصل دوران دم مسیحا یافته بود و از ساغر قلبشان جام شراب مردافکن نوشیده بود بنا بر امر پیر و مراد خویش شیخ الورى اسماعیل قصرى عازم مصر شد. خود مىفرماید: از آنجا- دزفول- عزم مصر کردم. چون رسیدم شیخ روزبهان پیر و ضعیف گشته بود. مرا بنواخت و گفت: نجم الدین ما عصفورى برفت و شاهبازى باز آمد[۱۹].
مدتى را به دیدوبازدید با مقامات علمى شریعت و شیوخ طریقت مصر اشتغال داشت. سپس در سن ۳۵ سالگى به سال ۵۷۵ هجرى قمرى عازم زادگاهش گردید. با ورود به خیوه- جرجانیه امروزه- پس از مستقر شدن و دیدوبازدید در خانقاهى به تدریس علوم اسلامى پرداخت. حوزه درسش چنان مورد استقبال طلاب علوم و معارف اسلامى واقع شد که در اندک زمانى آوازه آن به مراکز علمى آن روز رسید، شخصیتهاى علمى براى دیدار این استاد تازهنفس- عازم خوارزم مىشدند و چون دیگر تلامذه در آن حوزه علمى تلمذ نموده استفاده مىکردند شیخ نجم الدین در کنار تدریس علوم اسلامى به تربیت طالبان راه و شیفتگان قرب اللّه پرداخت و عاشقان سیر و سلوک از گوشه و کنار بلاد اسلامى عازم خوارزم مىشدند تا هستى خویش را به آتش عشق او بسوزانند، شیخ طالبان را تحت تعلیم و تربیت قرار داده تا آتش به جانها افکنند، سوختگان وادى عشق که حلقه ارادتش را بگوش مىکشیدند و طبق سنت مشایخ طریقت به ریاضات و مجاهدات مىپرداختند در اندک زمانى کار سلوکشان به اتمام رسیده عازم بلاد اسلامى مىشدند تا به تربیت طالبان و ارشاد قابلان همت نمایند.
استادان نجم الدین کبرى
نجم الدین از روزى که خوارزم وطن و زادگاهش را ترک نمود، بهترین و عزیزترین ایام عمرش را در بیابانها، درهها، کوهها، به جستجو گذرانید، هرجا آوازهاى از مردى دانشمند بلند عازم آن دیار مىشد و از محضر او استفاده مىنمود. بهمین جهت نجم الدین کبرى فقط عارفى از خویش رسته و به مولا پیوسته نبود بلکه مفسرى عظیم- الشأن، حدیثشناسى زبردست، هیئتشناسى متبحر، محققى عالیقدر، حکیم و فیلسوفى عالىمقام، لغتشناسى بىنظیر، رجالشناسى عالىرتبه بشمار مىرفت. زیرا در شهرها استادان زیادى را در تمامى علوم اسلامى درک نموده تا آنجا که امکان داشت از حضورشان استفاده علمى مىکرد.
در بررسى و پژوهشى که در این زمینه داشتیم با نام چند تن از استادان نجم الدین کبرى در علوم مختلف اسلامى برخورد نمودیم که فهرستوار به آنها اشاره مىکنیم:
۱- شیخ حسن جامى
۲- شیخ ابراهیم
۳- شیخ اسماعیل حلبى
۴- شیخ اسماعیل کوفى
۵- شیخ اسماعیل رومى
۶- شیخ اسماعیل بغدادى[۲۰]
۷- ابو المعالى عبد المنعم نیشابورى[۲۱]
۸- ابو العلاء حسن بن احمد همدانى[۲۲]،
۹- ابو طاهر احمد اصفهانى[۲۳]،
۱۰- محمد بن اسعد عطارى[۲۴]،
۱۱- امام ابو جعفر حفده[۲۵]،
۱۲- امام بو نصر حفده[۲۶]
پیران شیخ نجم الدین کبرى
نجم الدین کبرى ابر مرد تاریخ عرفان از درخشانترین چهرههاى عرفان اسلامى شیعى سدههاى دوازدهم و سیزدهم میلادى و ششم و هفتم هجرى قمرى است. نجم الدین در طى مراحل سلوک بسیارى از بزرگان عرفا و مشایخ زمان خویش را درک نموده نزد هر یک از آن شخصیتهاى علم و فضیلت استفادههاى سرشارى برده است و بعد آموزگار یک سلسله کامل از اندیشمندان، دانشمندان، مستفیضان از فیوضات قرآن کریم، فقه شناسان، حدیث شناسان، فیلسوفان، حکیمان و شاعران گردید.
نجم الدین پس از بهرهمند شدن از استادان و پیران خود کانونى از حقایق عالیه و دقایق لطیف عرفان اسلامى بود که از آن رشته هائى به سوى همه گوشه و کنار جهان اسلام کشیده شده بود، او در راه تکامل مراتب معنوى به حضور مشایخ زمان خویش رسیده از آنان استفاده برد تا کاملى مکمل گردید و از کسانى که بهره معنوى برده است در آثار و اجازات خود چنین نام مى برد.
۱- شیخ روزبهان وزان مصرى ۲- بابا فرج تبریزى ۳- عمار یاسر بدلیسى ۴- کهف الدین شیخ الورى اسماعیل قصرى[۲۷] ۵- قاضى ابن العصرون دمشقى[۲۸] امام ابى محمد محمود بن محمد بن عباس خوارزمى و شیخ الشیوخ عبد الرحیم و عثمان قواس والى السعاده و مودد ذهبى در بغداد و محمد اسکوئى در مرند و امام ابى العلا حافظ و برهان عبد اللطیف صوفى و شمس الائمه دیلمى و قطب الدین نیشابورى و حیدر قزوینى و امام حافظ ابى طاهر سلفى صوفى در اسکندریه و محمد واحد کلهم در تبریز[۲۹] استفادهها نمود لکن مشهور چنین است که او شاگرد چهار استاد برجسته تاریخ عرفان بوده چنانکه خود در این زمینه مى فرماید: گشایش بخشایش مرا از خدمت چهار کس بود.
اول: شیخ روزبهان وزان مصرى[۳۰] که اصل وى از کازرون فارس بود و در مصر مى بود.
دوم: شیخ بابا فرج تبریزى که از مجذوبان و محبوبان حق بود.
سوم: شیخ عمار یاسر بدلیسى.
چهارم: شیخ اسماعیل قصرى قدس الله تعالى ارواحهم[۳۱].
و در جملاتى کوتاه نحوه بهرهگیرى و ارتباط خود را با پیران طریقت خویش بیان داشته فرموده است: «علم طریقت را از روزبهان وزان مصرى و عشق را از قاضى امام بن العصرون دمشقى و علم خلوت و عزلت را از شیخ عمار یاسر و خرقه از شیخ اسماعیل قصرى[۳۲].
خرقه ارشاد نجم الدین کبرى
گفتیم شیخ نجم الدین کبرى درباره انتساب خود به مشایخ و پیران بزرگوارش فرموده است که خرقه از دست شیخ الورى اسماعیل قصرى پوشیدهام و در اجازاتى که جهت فارغ التحصیلان حوزه علمى معنوى خویش مرقوم داشته این خرقه را به عنوان خرقه اصل خود معرفى کرده، مشایخ آن را معنعن به ساحت قدس ولى تابعین مصباح موحدین کمیل بن زیاد نخعى یار شهید و صاحب اسرار على امیر المؤمنین علیه السلام بیان فرموده است.
نجم الدین کبرى در اجازه رضى الدین على لالا[۳۳] سیف الدین باخرزى[۳۴] سعد الدین حموى[۳۵] مرقوم داشته: خرقه پوشیدم از شیخ و سید خود شیخ الورى اسماعیل بن حسن بن عبد اللّه قصرى و او خرقه پوشیده است از شیخ محمد بن مانکیل و او از داود بن محمد معروف به خادم الفقراء و او از شیخ ابى العباس بن ادریس و او از شیخ ابو القاسم بن رمضان و او از ابى یعقوب طبرى و او از ابى عبد اللّه بن عثمان و او از ابى یعقوب نهرجورى و او از ابو یعقوب سوسى و او از عبد الواحد بن زید و او در علم شاگرد حسن بصرى بود و خرقه پوشیده از کمیل بن زیاد و حسن بصرى در علم شاگرد على ابن ابى طالب علیه السلام و کمیل بن زیاد خرقه پوشیده است از على بن ابى طالب علیه السلام و او از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم.
نظر مشایخ طریقت و تذکرهنویسان و محققان درباره خرقه ارشاد نجم الدین کبرى
چون این اواخر عدهاى از شرحاحوالنگاران نسبت به انتساب خرقه ارشاد شیخ نجم الدین کبرى به اشتباه افتادهاند و هر کدام شجرهاى را جهت نسبت خرقه اصل او در نوشتههاى خود مطرح نمودهاند ناگزیر آراى مشایخ طریقت و تذکرهنویسان و محققان را در این زمینه بیان مى داریم که متفقا بر آن عقیدهاند نسبت خرقه ارشاد شیخ نجم الدین کبرى به واسطه شیخ الورى کهف الدین اسماعیل قصرى به حضرت کمیل بن زیاد نخعى مى رسد.
۱- شیخ مجد الدین بغدادى از شاگردان نجم الدین کبرى[۳۶]
۲- شیخ سیف الدین باخرزى از شاگردان نجم الدین کبرى[۳۷]
۳- شیخ شهاب الدین ابو حفص سهروردى از خلفاى نجم الدین- کبرى[۳۸].
۴- شیخ علاء الدوله سمنانى[۳۹].
۵- شیخ کمال الدین حسین بن حسن خوارزمى[۴۰].
۶- سید على همدانى[۴۱].
۷- سید محمد نوربخش[۴۲].
۸- شیخ اسماعیل لیسى[۴۳].
۹- شیخ ابو المفاخر یحیى باخرزى[۴۴].
۱۰- سید اکبر حسین فرزند و خلیفه سید محمد گیسو دراز[۴۵].
۱۱- عبد الرحمن جامى[۴۶].
۱۲- حافظ حسین کربلائى[۴۷].
۱۳- عبد اللّه یافعى[۴۸].
۱۴- ابى فلاح عبد الحى بن عماد[۴۹].
۱۵- میر سید محمد باقر خوانسارى اصفهانى[۵۰].
۱۶- محمد دارا شکوه[۵۱].
۱۷- شیخ محمد طبسى[۵۲].
۱۸- حاج ملا سلطان گنابادى سلطان على شاه[۵۳].
۱۹- حاج شیخ عباس قمى[۵۴].
۲۰- سید عبد الحسین خاتونآبادى[۵۵].
۲۱- شیخ محمد جعفر کبوتر آهنگى مجذوب على شاه[۵۶]
۲۲- عبد العزیز شیر ملک واعظى[۵۷].
۲۳- معصوم على شاه نایب الصدر[۵۸]
۲۴- ابن محمد حکیم محمد مظفر[۵۹].
۲۵- محمد تقى منصور على شاه نعمت اللهى[۶۰].
۲۶- سید محمد کاظم امام[۶۱].
۲۷- مولوى غلام سرور[۶۲].
۲۸- احمد فال فریدى[۶۳]
۲۹- یوگنى ادواردویچ برتلس[۶۴].
۳۰- على اکبر دهخدا[۶۵].
۳۱- محمد قزوینى[۶۶].
۳۲- مؤلف جامع السلاسل[۶۷].
۳۳- محمد امین ریاحى[۶۸].
۳۴- احسان استخرى[۶۹].
۳۵- اسد اللّه خاورى[۷۰].
۳۶- مسعود قاسمى[۷۱].
۳۷- عبد الرفیع حقیقت[۷۲].
بهر حال شیخ نجم الدین کبرى کمیلى مشرب مىباشند و همان- طور که آن بزرگوار در فرمانهاى خلفاى خویش مرقوم فرمودهاند و مشایخ و محققان و پژوهشگران هم معتقدند خرقه ارشاد و خلافت ایشان بهواسطه شیخ الورى اسماعیل قصرى به حضرت سیدنا کمیل بن زیاد نخعى صاحب اسرار امیر المؤمنین مى پیوندد.
مشایخ خرقه تبرک نجم الدین کبرى
شیوخ طریقت را سنت چنین بوده است به سالکانى که در حوزه معنوى ایشان تلمذ نمودهاند و بر اثر توجه آن شیخ طى مراتب کردهاند لکن هنوز به سر منزل مقصود نرسیدهاند خرقهاى که نشانه ارادت سالک باشد بعنوان تبرک به نومرید عنایت مىکردند که نشانه به محبت رسیدن و فیض یافتن سالک از خضر راهى است.
و به همین جهت خرقه تبرک را مىتوان از چند شیخ طریقت دریافت داشت در حالى که خرقه ارشاد و خلافت را فقط از دست مبارک یک شیخ مىتوان پوشید. مشایخى که خرقه تبرک مرحمت مىفرمایند در اصطلاح اهل عرفان به پیر صحبت معروف مىباشند چنانکه حافظ حسین کربلائى از مشاهیر و اعاظم سلسله علیه عبداللهیه[۷۳] مىباشد مىنویسد: در سلسله شریفه کبرویه پیر تربیت و صحبت شیخ نجم الدین احمد کبرى، شیخ عمار یاسر بدلیسى را دانسته و شمردهاند[۷۴].
که عدهاى متأسفانه اشتباها مشایخ صحبت ایشان را مشایخ خرقه ارشاد آن بزرگوار دانستهاند، در حالى که شیخ نجم الدین کبرى خود در فرمان رضى الدین على لالا و سعد الدین حموى و سیف الدین باخرزى این مسئله را واضح بیان فرمودهاند و خرقهاى را که از دست شیخ الورى اسماعیل قصرى پوشیدهاند آن را خرقه اصل خواندهاند و درباره خرقه تبرک خویش که از پیر صحبت خود نور الورى عمار یاسر بدلیسى دریافت داشته که در اجازه رضى الدین على لالا و اجازه شیخ سیف الدین باخرزى مرقوم فرموده: و قد لبست خرقه التبرک من الشیخ ابى یاسر عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب البدلیسى رحمه. که مشایخ نور الورى عمار یاسر بدلیسى را چنین مرقوم فرموده است. به تحقیق که خرقه تبرک پوشیدم از شیخ ابى یاسر عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب بدلیسى رحمه اللّه و او پوشیده است از شیخ الاسلام ابى نجیب بن عبد اللّه سهروردى و او از پدر و عم خود وجیه الدین عمر و هر دو از پدرشان محمد بن عمویه بهواسطه دست اخى فرج زنجانى او از احمد بن سیاه او از ممشاد دینورى او از ابو القاسم جنید او از سرى سقطى او از معروف کرخى او از داود طائى او از حبیب عجمى او از حسن بصرى او از امیر المؤمنین امام المتقین على بن ابى طالب[۷۵].
مشایخ صحبت و علم طریقت شیخ نجم الدین کبرى
در طریقت انتساب مریدان را به مشایخ از سه[۷۶] یا دو[۷۷] طریق دانستهاند: صحبت، تلقین ذکر، خرقه و گاهى هم این سه نسبت را طالب سالک به شیخ کاملى درست مىکند. براى اطلاع بیشتر از این بحث بسیار مهم و حساس که اغلب تذکرهنویسان و شرح احوال نگاران به آن توجهى ننموده مبدا و منشاء اشتباهات زیادى شده اند مى توانید به مقدمه دو رساله عرفانى از نجم الدین کبرى رجوع کنید.
شیخ نجم الدین در تقسیمبندى که نسبت به انتساب خویش نموده از مشایخى بعنوان مشایخ صحبت و علم طریقت خود یاد کرده است، در اجازهاى که جهت شیخ سیف الدین باخرزى نوشته مى نویسد:
«اما طریق الصحبه و اخذ علم الطریقه … که دلالت دارد این انتساب خود را با نسبت طریقه خرقه ارشاد و خرقه تبرک فرق گذاشته است.
مى نویسد: به صحبت روزبهان کبیر فارسى و قاضى امام ابن عصرون دمشقى رسیدم و علم طریقت را از آنان اخذ کردم. نسبت معنوى این دو پیر خویش را چنین عنوان کرده است:
روزبهان فارسى کبیر از شیخ ابو نجیب عبد القاهر سهروردى و قاضى امام ابن عصرون دمشقى از شیخ حماد دیاس و او از شیخ ابو نجیب سهروردى و سهروردى از ابو حامد غزالى او از ابى بکر نساج او از ابا عثمان مغربى او از ابو على کاتب او از ابو على رودبارى او از ابو القاسم جنید او از سرى سقطى و او از معروف کرخى او از داود طائى او از حبیب عجمى او از حسن بصرى عجیب است که درباره نسبت حسن بصرى مىفرماید نزد او مردم چنین است که حسن بصرى خود به صحبت على ابن ابى طالب رسیده و اخذ علم طریقت از او کرده از این کلام معلوم مىشود براى خودش این نسبت معلوم
نشده و به آن اطمینان نداشته است[۷۸].
مشایخ ذکر شیخ نجم الدین کبرى
شیوخ طریقت براى ارتقاء سالک به مقامات عالى معنوى و رفع موانع راه سلوک و توجه مدام داشتن به حضرت ربوبیت، طالبان راه را تلقین ذکر مىنمایند و گاهى به شیوخ کامل مکمل که تربیت طالبان و دستگیرى عاشقان به آنان تفویض شده است اذکار و اورادى را مرحمت فرموده تا به شیفتگان بىقرار تلقین نمایند، این اذکار و اوراد معنعن به ساحت قدس ولایت حضرت مرتضوى علیه السلام مىرسد که مشایخ آن را شیوخ تلقین ذکر مى گویند.
عارف نامى قرن هشتم هجرى جناب سید حیدر آملى شجره تلقین ذکر خویش را به شیخ نجم الدین کبرى مىرساند سپس مرقوم مىفرماید او از شیخ اسماعیل قصرى و او از شیخ محمد بن مانکیل و او از شیخ داود بن محمد خادم الفقراء و او از ابو العباس بن ادریس و او از ابو القاسم بن رمضان و او از ابو یعقوب طبرسى[۷۹] او از ابو- عبد الله بن عثمان و او از ابو یعقوب نهرجورى و او از ابو یعقوب سوسى و او از عبد الواحد بن زید و او از کمیل بن زیاد نخعى که خداوند از او و از همگى راضى باد و او از امیر المؤمنین على علیه السلام و او از رسول الله صلى الله علیه و آله و او از جبرئیل امین وحى علیه السلام و او از رب العزه سبحانه و تعالى تلقین یافت[۸۰].
شاگردان شیخ نجم الدین کبرى
شیخ نجم الدین کبرى درخشانترین چهره عرفاى سدههاى دوازدهم و سیزدهم میلادى، آموزگار یک سلسله کامل از عارفان، مفسران، فقیهان، محدثان، شاعران، فیلسوفان و اندیشمندان جهان اسلام بود حوزه تدریس او سرچشمه حیات معنوى بشمار مىرفت که رشتههائى از آن بسوى همه گوشه و کنار جهان آن روز پیش رفته لبتشنگان معنویت را سیراب مىنمود، حوزه آن کانون علم و فضیلت خوارزم را بصورت بزرگترین حوزه علمى و معنوى جهان آن روز در آمده بود شخصیتهاى عالىرتبه علمى و معنوى چون فخر الدین رازىها با تمام تکبر علمى که داشتند ناگزیر به آنجا کشانده مىشدند و چون شاگردى در حوزه تدریس شیخ زانو زده با مرگ مبانى علمى خویش طلوع حیات تازه علمى را در خود احساس مىکردند و منشاء یک سلسله حوادث مهم تاریخ مىشدند. متأسفانه هجوم خانمان برانداز قوم وحشى چنگیز گرانبهاترین میراث بشریت را که آثار بزرگان بشمار مى رفت نابود کرده یک نقطه ابهام و نامفهومى در تاریخ بوجود آورد،
مورخ و محقق به آن فراز از تاریخ خونین که مىرسد با سکوت عظیم مواجه شده با زحمات طاقتفرسائى بررسى عاشقانه خویش را در دل خون و غارت، آتش و ظلمت و جنایت ادامه مىدهد شاید در لابلاى کشتارهاى وحشیانه و آتشسوزیهاى مهیب گمشده خویش را بیابد، از آن حوزه پرجوش و خروش نیز خاطراتى با زحمت بدست مىآید شاگردانش که استادان تاریخ فردا بودند جز تنى چند چون شیخ رضى الدین على لالا و شیخ مجد الدین بغدادى و شیخ سیف الدین باخرزى و شیخ سعد الدین حموى و شیخ جمال الدین گیلى عین الزمان و شیخ بهاء الدین محمد ملقب به سلطان العلماء[۸۱] بابا کمال جندى و شیخ نجم الدین رازى[۸۲] و شیخ فرید الدین عطار- نیشابورى[۸۳] و کاملانى چون شیخ شهاب الدین ابو حفص سهروردى[۸۴] و شیخ محمد خلوتى[۸۵] خرقه خلافت و ارشاد از دست شیخ نجم الدین کبرى پوشیدهاند.
اجازات شیخ نجم الدین کبرى
متأسفانه به تمامى اجازات ارشادى که از ناحیه شیخ شهید نجم الدین کبرى جهت جانشینانش نوشته شده دست نیافتیم مگر به سه اجازه که جهت شیخ رضى الدین على لالا و شیخ سعد الدین حموى و شیخ سیف الدین باخرزى مرقوم فرموده است. شیخ در این اجازات به لطائفى و حقایقى اشاره فرموده است که قبل از عنوان اجازات فهرستوار به آن نکات دقیق اشاره مى نمائیم:
الف: آنچه در هر سه اجازه به چشم مىخورد. مسئله انتساب شیخ نجم الدین کبرى است که به واسطه کهف الدین شیخ الورى اسماعیل قصرى به حضرت کمیل بن زیاد نخعى مىرسد در حالى که در این اواخر بعضى از نویسندگان دچار اشتباه شدهاند به سلیقه و برداشت دلخواه خود جنبه حقیقت و تحقیق دادهاند غیر از آنچه شیخ نجم الدین درباره انتساب خود گفته است مطرح کرده اند.
ب: نجم الدین کبرى در این اجازات تقسیمبندى که عند المشایخ بوده است مراعات نمودهاند و انتساب خویش را از طریق عمار یاسر بدلیسى و روزبهان وزان مصرى و دیگر مشایخ خود نسبت صحبت و تلقین ذکر مىداند نه خرقه ارشاد.
تذکر: تصمیم داشتم لطائف و دقائق اجازات را فهرستوار مطرح کنم ولى متوجه شدم امکانپذیر نیست زیرا در تمامى سطور وصایاى نجم الدین به شاگردانش لطائف و دقائقى است که نمىتوان گلچین کرد بهمین جهت وصایاى اجازات را با دقت بخوانید مخصوصا اجازه رضى الدین على لالا و سعد الدین حموى را.
ترجمه فرمان رضى الدین على لالا[۸۶]
بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاه على سید المرسلین محمد و آله اجمعین و از واجه الطاهرات و اصحابه المنتجبین اما بعد ضعیفترین بندگان خداى تعالى احمد بن عمر بن عبد الله صوفى مىگوید: خرقه پوشیدم از شیخ و سید خود شیخ- الورى اسماعیل بن حسن بن عبد الله قصرى و او خرقه پوشیده است از شیخ محمد بن مانکیل و او از داود بن محمد معروف به خادم الفقراء و او از شیخ ابى العباس بن ادریس و او از شیخ ابو القاسم بن رمضان و او از ابى یعقوب طبرى و او از ابى عبد الله بن عثمان و او از ابى یعقوب نهرجورى و او از ابى یعقوب سوسى و از عبد الواحد بن زید و او در علم شاگرد حسن بصرى و خرقه پوشیده است از کمیل بن زیاد و حسن بصرى در علم شاگرد على بن ابى طالب (ع) است و کمیل بن زیاد خرقه پوشیده است از على بن ابى طالب و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و خرقه پوشیده است از من فرزند عزیز و گرامى و پرهیز کار زاهد شیخ رضى الدین ابو العلاء بن لالا سعید على جوینى که خداوند تعالى توفیقاتش را نیکو و انبیاء و اولیاء را در بهشت رفیق او گرداند و حسن اولئک رفیقا، او را به سه چیز وصیت مى کنم چنانکه رسول الله ابا هریره را وصیت کرد بر اقامه دو رکعت ضحى و این که سه روز از هر ماه را روزه بگیرد و این که نخوابد مگر بر وتر و وصیت مى کنم او را به حسن ملازمت و رشاد و استقامت و سکوت از آنچه بر آن فایدهاى نباشد و سفارش مىکنم به دوام ذکر و قرائت قرآن و اصلاح ذات البین و رساندن رحمت و نفع به خلق خدا به تحقیق که نبى (ص) فرموده است بهترین مردم کسى است که مردم را نفع رساند و بدترین مردم کسى است که مردم را زیان رساند و سفارش مىکنم که در برخورد با حوادث متابع کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) باشد.
و از کسى که بر او ستم کند عفو نماید و عطا کند به کسى که او را محروم دارد و نیکى کند به کسى که به او بدى کند زیرا که آن دأب صالحان و صدیقان است و نیز سفارش مىکنم که به سیره صالحان سلف سیر کرده و در کلام و بدعت بدعتگذاران خوض ننماید و بر اقامه نماز قبل از طلوع فجر که آن دأب محبین است و سفارش مىکنم به خدمت مردان خدا کسانى که لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر اللّه و اقام الصلاه و ایتاء الزکاه و این که نفس خود را به عزائم گرفته و به رقص نپردازد و از غنا پرهیز کند که آن خاموشکننده است و از عجب دورى کند که آن مهلک است و برگزیند ایثار بر شیخ را که آن خاصه امت محمد (ص) مىباشد و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصه و خلوت بر معاشرت با مردم اختیار کند که در این زمان بر جهت کثرت دوستان و اقران سوء آن به رستگارى نزدیکتراست.
و به تحقیق گفته شده است که تنهائى از همنشین بد بهتر است و سفارش مىکنم بر این که در ضراء و سراء و شدت و رخا از خداوند راضى بوده، امر خود را بر خداوند تفویض نماید و هرگاه تنگى و شدت بر او روى آورد بگوید الحمد لله على کل حال، و هرگاه فراخى و رخاء روى آورد بگوید: الحمد لله الذى بنعمه یتم الصالحین که در آن کفایت است و به تحقیق که خرقه تبرک پوشیدم از شیخ ابى یاسر عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب بدلیسى رحمه اللّه و او پوشیده است از شیخ الاسلام ابى نجیب بن عبد الله البکر سهروردى و او از پدر و عم خود وجیه الدین عمر و هر دو از پدرشان محمد بن عمویه بهواسطه دست اخى فرج زنجانى از احمد بن سیاه از ممشاد دینورى از ابو القاسم جنید از سرى سقطى از معروف کرخى از داود طائى از حبیب عجمى از حسن بصرى از امیر المؤمنین امام المتقین على بن ابى طالب از رسول خدا و بر کسى که خرقه پوشانیدم اجازه دادم که آن را بر طالبى که در طلب خود صادق و در حال نظیر خودش باشد بپوشاند و وصیت کند به آنچه که من وصیت کردم.
مبارک باد در دو سرا براى او و براى کسى که بپوشاند آمین یا رب العالمین نوشته است این سطور را ضعیفترین خلق خداى تعالى احمد بن عمر صوفى خوارزمى در روز چهارشنبه چهارم شوال سال پانصد و نود و هشت حامد الله و مصلیا على نبیه محمد و آله اجمعین.
(در این دو فرمان که بصورت عکس و فیلم در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران موجود است مواردى از آن که قابل خواندن نبود بصورت نقطه چین داخل پرانتز مشخص شده است. و در مقدمه دو رساله عرفانى از شیخ نجم الدین کبرى عینا با عکس نسخه اصلى دانشگاه درج مى باشد.)
فرمان بمولانا سیف الدین باخرزى
بسم الله الرحمن الرحیم: هذه نسخه شجره خرقه الشیخ سیف الدین الباخرزى قدس الله روحه الحمد لله رب العالمین و الصلاه على خیر خلقه محمد و آله اما بعد یقول اضعف عباد الله تعالى ابو الجناب احمد بن عمر بن محمد بن عبد الله الصوفى الخیوقى لبس الخرقه الولد امام العارف سیف الدین شرف الاسلام مقدم الطایفه حجه السالکین ابو المعالى سعید بن المطهر بن سعید بن على الباخرزى و انى لبست خرقه الاصل من یدى الشیخ العالم العارف شیخ الوقت شیخ الورى ابى الحسن اسماعیل القصرى قدس الله روحه عن محمد بن مانکیل عن داود بن محمد المعروف بخادم الفقراء عن ابى العباس بن ادریس عن ابى القاسم بن رمضان عن ابى یعقوب الطبرى عن ابى عبد الله بن عثمان عن ابى یعقوب النهرجورى عن ابى یعقوب السوسى عن عبد الواحد بن زید و عبد الواحد شیخ فى العلم ابى الحسن البصرى و فى الخرقه الى کمیل بن زیاد عن على بن ابى طالب کرم الله وجهه و هذه نسبه خرقه الاصل و اما خرقه التبرک فلبستها من شیخ الطریقه نور الورى سر اللّه فى ارضه الشیخ عمار بن یاسر البدلیسى[۸۷] عن الشیخ ابى نجیب بن عبد اللّه البارى عن ابیه ثم عن عمه وجیه الدین عن ابیهما محمد بن عمویه به واسطه اخى فرج الزنجانى عن احمد بن سیاه عن ممشاد الدینورى عن ابى القاسم الجنید عن السرى السقطى خاله عن معروف الکرخى عن داود الطائى عن حبیب العجمى عن الحسن البصرى عن على بن ابى طالب رضى اللّه عنه اما طریق الصحبه و اخذ علم الطریقه فانى صحبت الشیخ روزبهان الکبیر الفارسى رحمه اللّه علیه بمصر و اخذت منه علم الطریقه و صحبت القاضى الامام ابن عصرون بدمشق و هو صحب الشیخ حماد الدباس ببغداد و صحب الشیخ عمار بن سر بن مطر بن سحاب البدلیسى الساکن باخلاط على طرف من اطراف الروم قال صحبت ابا نجیب و اخذت منه علم الطریقه قال صحبت (…) حماد الدباس و اخذ منهما علم الطریقه و صحب ابو حامد الغزالى ابى ابا بکر النساج و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو ابا عثمان المغربى و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو ابا على الکاتب و اخذ علم الطریقه و صحب هو ابا على الرودبارى و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو ابا القاسم الجنید و اخذ منه علم الطریقه صحب هو السرى السقطى خاله و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو معروف الکرخى و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو داود الطائى و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو الحبیب العجمى و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو الحسن البصرى و اخذ منه علم الطریقه هذا هو الصحیح و من الناس من یقول صحب على بن ابى طالب رضى اللّه عنه و اخذ من علم الطریقه و کما یصح ذلک اللّه اعلم و هو اخذ الولد (…) هذه علم الطریق و الخلوه و تلقین الذکر (…) ذلک من هذا الضعیف و انا اخذت ذلک من العلماء فى اقطار العالم من الامام ابى محمد محمود بن محمد بن العباس الخوارزمى و من الشیخ روزبهان الکبیر الفارسى بمصر و من قطب الائمه و شیخ الشیوخ عبد الرحیم و عثمان القواس و الى السعاده (…) و مودد الذهبى و هم ببغداد و عن الشیخ عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب البدلیسى باخلاط و عن محمد بن (…) و عن محمد السکوى بمرند و من الامام ابى العلا الحافظ و البرهان عبد اللطیف الصوفى (…) و شمس الائمه الدیلمى و قطب الدین النیشابورى و حیدر القزوینى (…) و عن الامام الحافظ ابى طاهر السلفى الصوفى بالاسکندریه عن (…) حجه الاسلام الطوسى المعروف (…) محمد الواحد کلهم تبریز و عن (…) بالبلاد و دخلنا بالتوکل و (…) و اللّه اعلم.
فرمان به مولانا سعد الدین حموى
بسم اللّه الرحمن الرحیم: سواد الاجازه التى کتبها شیخ الشیوخ قدوه اهل الحدیث نجم الکبراء ابو الجناب احمد بن عمر بن محمد بن عبد اللّه الصوفى الخوارزمى السعید الشهید رضى اللّه عنه للشیخ سعد- الدین محمد بن المؤید بن ابى بکر بن الحسین بن محمد بن حمویه رحمه اللّه.
الحمد للّه رب العالمین و الصلاه على رسوله محمد و آله اجمعین اما بعد و ان الولد الاعز البارع الورع المتقى سعد الدین جمال الاسلام و الطریقه حجه اللّه على الاقران محمد بن المؤید بن ابى بکر الحموى بلغه اللّه آماله رزقه زیارت البیت وقف لوادى (…) و حفظ کتاب اللّه المنزل ثم اشتیاق الى سلوک طریقه الصدیقین فقصد زیاره هذه الضعیف بإشاره الوالده عن عین التحقیق صانها اللّه فى الآخره کما صانها فى الدنیا (…) وصوله اخذ فى سلوک طریق التحقیق و (…) عن ساق الجد و (…) خلوات به اشاره هذا الضعیف الفقیر رزقه اللّه تعالى ما رزق خواص عباده السالکین الصادقین من الاولیاء الصدیقین حتى وصل الى الیقین و اشتم روائح الغایات و فواتح النهایات و ذاق طعم قوانین السیر و توقى المحتویات النفسانیه الى ملاذ الاخلاق الحمیده ثم من ذلک المقام الى الاحوال السنیه ثم من الاحوال الى محول الاحوال و شاهد ما کل اللسان عن وصف عظمه و کنه جبروته و عجایب ملکوته فله الحمد و المنه و الحول و القوه ثم راینا ان نبعثه الى الوالده رضى اللّه عنها لیقضى من بعض حقوق الوالده التى على الاولاد فقد علم من مقاله رسول اللّه صلى اللّه علیه ان الجنه تحت اقدام الامهات و اذنا له ان یلقن الذکر لتنزید فى لواحنه و ان یجلس فى الخلوه بشرائطها کما شارطناه و اوصیه بکثره قراءه القرآن خاصه فى صلاه اللیل و المداومه على ذکر اللّه بعد صلاه الفجر الى ان تطلع الشمس قید (…) و بعد صلاه العصر حتى تغرب الشمس و تکثر الصیام و المدامه علیه فان لم تستطع تصوم الاثنین و الخمیس و ایام البیض خاصه و ان لا ینام الا على وتر و ان لا یمر علیه یوم اللّه مصدق فیه و لو بکعکه او بصله ممن یعلم انه یصلى فأوصیه بالاصلاح بین الناس و الامر بالمعروف و النهى عن المنکر على وجه الرفق اللّه ان یتوقع شراب دواء من الامراء او غیره فان ذلک یوجب وهنا فى حرمه القرآن و السنه و المجانبه من اهل البدع و الاهواء انى على رجاء ان یاذن (…) فیه صلاحه فى امر الدین و الدنیا و اوصیه ان یذکرنى فى صالح دعائه فى مظان الإجابه و یوصى مجید بذلک لانى بحمد اللّه نشت به مستغنى عن صالح دعائهم و اللّه المستعان و علیه التکلان و انى لبست الخرقه عن شیخ الورى اسماعیل القصرى رحمه اللّه عن محمد بن مانکیل عن داود بن محمد المعروف به خادم الفقراء عن ابى العباس بن ادریس عن ابى القاسم بن رمضان عن ابى یعقوب الطبرى عن ابى عبد اللّه بن عثمان عن ابى یعقوب النهرجورى عن ابى یعقوب السوسى عن عبد الواحد بن زید عن کمیل بن زیاد عن على بن ابى طالب کرم اللّه وجهه عن رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم و البسه الخرقه بشرطها (…) فیها و اذنت لو فی الباس الخرقه لمن رغب فیها و الحمد للّه رب العالمین و صلواته على محمد و آله و اسرته و اما مجموعاتى فى کل فن من التفاسیر و الاحادیث و ما یجرى فیها (…) و الاخبار و کذلک اجزت له اجازاتى و مناداتى من مشایخى رحمهم اللّه و انا بریء من المؤل و التصحیف فلیرو عنى بشروط الصحه ان شاء اللّه تعالى.
قابل تذکر است که در تمامى اجازات شیخ شهید ما نجم الدین کبرى سند خرقه خویش را به حضرت کمیل بن زیاد نخعى یار شهید و صاحب اسرار على امیر المؤمنین علیه السلام مىرساند.
لقب و کنیه شیخ نجم الدین کبرى
نجم الدین کبرى را به القاب و کنیههاى گوناگونى خواندهاند که در بعضى از تذکرهها دیده مىشود و ما به طور فهرستوار متذکر خواهیم شد.
ابو الجناب
نجم الدین که براى آموختن علم حدیث وطن را ترک فرموده مدتى در همدان و اسکندریه نزد بزرگان و اساتید علم حدیث تلمذ نمود و محدثى عظیم الشأن گردید شبى به هنگام مراجعت در عالم باطن مفتخر به زیارت جمال حضرت رسول اللّه اکرم (ص) گردید و مشرف به شرافت صحبت حضرتش شد از آن بزرگوار استدعاى لقبى نمود افتخار دادند مفتخرش فرمودند به لقب ابو الجناب[۸۸] مقصود از این کنیه با عظمت اینست که شیخ نجم الدین از ما سوى اللّه اجتناب شدید نموده است.
ابو حارث
در شرح مقامات حضرت شیخ نجم الدین کبرى مذکور است که وقتى حضرت شیخ در بیابانى ذکرگویان رفتهاند ناگاه ذکر بر او مستولى شده مغلوب ذکر گشته و از غلبات و عظمت حضور مذکور و صدمات کلى مست شده و چرخ مىزده ذکر مىگفته اتفاقا چاهى در راه بود شیخ در آن چاه افتادهاند حق جل و علاء چند شیر را فرستاده بر سر آن چاه آمدند و دست در پاى یکدیگر زدهاند و یکى پاى را فروگذاشته سوى شیخ و حق تعالى خطاب فرموده که یا ابا الحارث دست در پاى شیر زن و از چاه هستى یوسفوار بیرون آى که درویشان در مصر معنى مشتاق جمال تواند شیخ دست اخلاص به رشته وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ زده ظاهر به دستیارى پاى شیر از پستى چاه اضلال به اوج اقبال برآمدهاند پس بکلى ظاهر و باطنش ازحضیض خاک به ذروه افلاک رسیده بر دریاى قدم قطره وجودش پیوست و از خود محو گشت و چون اعتصام به قرآن و حدیث کرد از بلاى این طوفان خلاصى یافت و در قرب سیر فى اللّه اختصاص یافته و ملقب به ابى حارث شد لاجرم هر کسى را از خودى خود خلاصى مىداد و بىمجاهده و ریاضت به مرتبه ولایت مىرساند[۸۹].
نجم الدین
پس از دیدار بیست و پنج تن پیر طریقت به خانقاه شیخ ابراهیم رفت هفت سال تمام چون فرزندى خلف خدمت شیخ کرده روزى شیخ وضو مىساخت احمد (نجم الدین کبرى) ظرف آورد شیخ به شستن پایش آغاز کرد احمد آب روى پایش بریخت، ناگهان شیخ حس کرد که عشق به احمد روى آورده دستور داد آبى را که با آن وضو ساخته است برگیرد و بنوشد احمد آب را نوشید و علم حال و علم قال بر او گشوده گشت در دم شیخ به او لقب نجم الدین داد[۹۰].
نجم کبرى
چون نجم الدین داراى علو همت و فراست بوده است او را نجم کبرى (ستاره بزرگان) لقب دادهاند[۹۱] و برخى بر آن عقیدهاند این لقب را شیخ الورى اسماعیل قصرى به ایشان داده است[۹۲].
شیخ ولى تراش
نجم الدین با یک نگاه آتش به جانها مىزد سوزى در دلها مىنهاد که درمانى جز وصال نداشت آنقدر در آتش نگاه پرفروغ او مىسوخت تا خاکستر خودى ننگینش را بر سر کوى قرب به باد داده، خلعت تشرف به کعبه وصال مىپوشید و خود را در کنار یار احساس مىکرد و آنگاه رحمت لقاء اللّه را احساس مىنمود.
عاشق دیوانه چون خواهد که بیند روى یار | زلف او آشفته گر در پیچ و تابى مىکند |
تا جمال او عیان بینند مشتاقان اگر | پرده بردارد ز رخ فکر صوابى مىکند |
بارقه نگاه شیخ سالک را به عالم جبروت و جلوه صفات الهى عروج مىداد عاشق سینه چاکى که جز عشق سرمایهاى نداشت تمام هستىاش عشق بود و الفبائى جز حرف ع، ش، ق عشق را فرا نگرفته بود در عروج به ملکوت اعلى عاشقان را به راز و نیاز مشغول مىدید که نماز عشق مى گزارند.
نجم الدین را ولىتراش خواندند چون در غلبات وجد نظر مبارکش بهر که مىافتادى نه تنها آتش به جانش مىزد بلکه به مرتبه ولایت مى رساندش[۹۳] چنانچه گفتهاند بازرگانى به قصد تفریح به خانقاه شیخ راه یافت در آن لحظه شیخ را حالتى قوى بود نظرش بر آن بازرگان افتاد و او را به مرتبه ولایت رساند شیخ از او پرسید در کدام مملکت زندگى مى کنى؟ گفت فلان جا، شیخ وى را اجازه ارشاد نوشت تا در وطن خویش مردم را ارشاد کند[۹۴].
شیخ جهان
رضى الدین على لالا در ایام سیر و سلوک که به شیراز مىرسد و به نزد شیخ شطاح روزبهان بقلى شیرازى مىرود تا دست ارادت به او دهد و تحت تعلیم و تربیتش قرار گیرد، روزبهان بقلى شیرازى به رضى الدین على لالا مىفرماید اى کاش حوالت و تربیت و گشایش تو به ما بودى حوالت تو با شیخ جهان نجم الدین کبرى است[۹۵].
شیخ کبیر
فرید الدین عطار نیشابورى که از بزرگترین پروردههاى مکتب عرفان کبروى است در آثار خویش به عظمت مقام پیر و مرادش شیخ نجم الدین کبرى اشاره نموده است و اشعارى را سروده که در آن شیخ را با عنوان کبیر یاد فرموده است:
خواجه گوید سر مظهر گوش کن | جام از مظهر بگیر و نوش کن |
بودم اندر پیش نجم الدین شبى | آن که جز مرغان نبودش هم لبى |
بد کبیر و او ز حق آگاه بود | در طریق اهل معنى شاه بود[۹۶] |
و کمال الدین حسین بن حسن خوارزمى شارح مثنوى که از اعاظم و مشاهیر مشایخ طریقت کمیلى کبروى قرن نهم هجرى است در تألیفات خویش که به فرمایشات شیخ نجم الدین کبرى تبرک جسته و استناد نموده شیخ را با لقب شیخ کبیر یاد نموده است[۹۷].
شیخ کبرى
حافظ حسین کربلائى بابا فرجى که از مشاهیر طریقه کمیلى کبروى عبد اللهى[۹۸] مىباشد شیخ نجم الدین کبرى را با عنوان شیخ کبرى یاد کرده است[۹۹].
شیخ عالم
رضى الدین على لالا قبل از تشرف به حضور شیخ نجم الدین کبرى شبى در رؤیا دیده بود که پیر طریقهاى نردبانى نهاده از زمین تا به عرش و دست مردم را مىگرفت و بدان نردبان بالا مىبرد و به عرش مىرساند مىپرسد این چه کسى است؟ مىگویند شیخ عالم نجم الدین کبرى است که به این طریق خلق را به حضرت عزت عز شأنه مىرساند.
البته شیخ سیف الدین باخرزى شاگرد شیخ نجم الدین کبرى نیز به شیخ عالم شهرت دارد.
ملاقات فخر الدین رازى با شیخ نجم الدین کبرى
فیلسوف و دانشمند نامى فخر الدین رازى که از معاریف فضلا و مشاهیر حکماء و سخنوران بوده در فقه و تفسیر و کلام و حکمت و نجوم داراى مقام شامخى است به سال ۵۴۳ متولد و در سال ۶۰۶ هجرى در هرات در گذشته است[۱۰۰] یکى از رویدادهاى مهم زندگى او ملاقات با حضرت امام العارفین نجم الدین کبرى روحى له الفداء است، این آشنائى و درک حضور حضرت شیخ جهان در فخر الدین رازى انقلابى عظیم به وجود آورد.
فخر الدین رازى در سال ۵۸۷ الى ۶۰۲[۱۰۱] در سن ۴۴ یا ۵۹ سالگى با تجلیلات خاصى وارد هرات شد با ورود او به هرات اعیان و اشراف به صورت بىسابقه استقبال کردند روز اول که ارکان سلطنت و اعیان مملکت حاضر بودند گفت: «اول واجب بر ارباب عقول، معرفت حضرت احدیت است و اعتراف به وحدانیت و بیشتر عوام از اهل ایمان و اسلام درین باب تقلید پیش گرفتهاند و قوانین و ادله قاطعه و براهین و حجج ساطعهاى وراى ظهور القاء کرده و این ضعیف در اثبات این مطالب هزار دلیل اقامت کرده، مىخواهم که به تقریر آن دلایل لبتشنگان این طریق را چاشنىاى از شراب تحقیق چشانم و سرگشتگان بادیه طلب را به سرچشمه معرفت رسانم و در آن مجلس قریب صد دلیل با الفاظ عذب چون زلال سلسبیل از براى ارشاد ابناى سبیل تقریر فرمود در آن محفل بعضى از اصحاب سلطان الاولیاء و برهان الاصفیاء قطب الاقطاب شیخ نجم الدین ابو الجناب الکبرى حاضر بودند چون به حضور حضرت شیخ اعلى درجته فى العلیین بعضى مقالات را عرضه کردند شیخ فرموده اند که کاشکى ما نیز از فوائد آن مجلس مستفید مى شدیم[۱۰۲].
از طرفى فخر رازى هم به دوستان خود گفته بود: آیا کسى هست که به دیدن من نیامده باشد؟ گفتند: مردى گوشه نشین هست که به جائى نمىرود و از دنیا و اهل دنیا قطع علاقه کرده و نجم الدین کبرى نام دارد. فخر رازى گفته: تمام مردم بدیدن من آمدهاند من که مردى واجب التعظیم هستم و شیخ الاسلام و مرشد، چرا به دیدن من نیامده است[۱۰۳].
وقتى هم شنید که حضرت شیخ جهان نجم الدین کبرى پس از شنیدن موضوع سخنرانى او در جمع امراء لشکرى و کشورى فرموده است: «کاشکى ما نیز از فوائد آن مجلس مستفید مى شدیم»[۱۰۴].
در مجلس معارفهاى که دوستان بر پا نموده بودند تا دو مرشد شریعت و طریقت بهم برخورد کنند[۱۰۵] فخر رازى به سعادت ملاقات شیخ جهان نجم الدین کبرى مشرف شد. مىگوید: «من با سلطان محمد خوارزمشاه چون به خدمت حضرت شیخ مشرف مى شدیم شوکت و عظمت و سلطنت سلطان مذکور در جنب پادشاهى فقر حضرت شیخ چون ذره در پیش آفتاب مىنمود»[۱۰۶].
فخر رازى از موضوع (دیدن نکردن حضرت نجم الدین کبرى از خود) پرسید؟ شیخ نجم الدین کبرى فرمود: من مرد فقیرم و در دیدار و عدم دیدار من تشریف و نقصانى بوجود نمىآید. فخر رازى گفت: جوابى شاعرانه دادى و از آنجا که شریعت و طریقت روبرو مىشوند بهتر است حقیقت را راه دهیم تا موضوع خوبتر روشن شود شیخ فرمود: دیدار شما چرا واجب است؟ فخر رازى گفت: براى اینکه من پیشواى مسلمانانم و از جانبى مرد عالمى مى باشم.
شیخ فرمود: اول العلم معرفه الجبار تو خداى خود را چگونه مى شناسى؟ فخر رازى گفت: به صد دلیل. شیخ فرمود: برهان و استدلال براى آنست که شک را از میان بردارد (أ فی اللّه شک فاطر السموات و الارض) خداى تعالى در دل بندگان خود نورى تابیده است که گاهى شک نکنند و از دلیل و برهان بىنیاز باشند. این سخن براى فخر رازى تأثیر عمیق کرد و اولین بار است که او در مقابل منطق نجم الدین کبرى سر فرومى آورد زیرا با هر که در مباحثه را گشوده غالب آمده است[۱۰۷] فخر رازى از آنجا که حمیت دانشمندى است قهر مستولى شد از شیخ سؤال کرد بعم عرفت اللّه؟ به چه شناختى خداى را؟ به واردات قدسى و مشاهدات انسى[۱۰۸] که عقلها از درک آن عاجزند.
فخر رازى مىگوید: این جوابى بود که اصلا در مقابل هیچ نتوانستم گفت[۱۰۹] فخر رازى گفت: این بر من چه حجت باشد؟ شیخ فرمود: ما لکم لا تعرفون لسانکم انتم قلتم بم عرفت و ما قلتم بعم تعرفوننى یعنى چیست شما را که در آداب بحث و جدال که در طریقه اهل قیل و قال است توجیه مرعى نمىدارید، شما از سبب شناختن من پرسیدید نه از شناسا گردانیدن و الزام حجت بر خود لاجرم در مقام منع این بر من حجت نیست گفتن از طریقه توجیه بیرون است[۱۱۰].
خداى را به خداى توان شناخت که: «عرفت ربى بربى» به چراغ آفتاب را نتوان دید[۱۱۱] فخر رازى بهغایت متأثر شد و سؤال کرد که مرا چگونه آشناى حق مىگردانى و بکدام وسیله بمقام معرفت مىرسانى؟ شیخ فرمود: بطریق اطاعت و بذل طاقت، بقدر استطاعت و به خلع لباس وجود و در مقام مشاهده فانى گشتن از شهود و افتخار مجازى را که عبارت از ناموس فخر رازى است، بیرون در گذاشتن و در خلوتخانه راز علم نیازمندى در محبت بىنیاز بر افراشتن و نامه هستى در نوشتن و در اوان ظهور الوهیت متحقق بحقایق این گشتن[۱۱۲] فخر رازى مىگوید هیچ نتوانستم گفت در خاطرم گذشت که آیا شیخ را معلوم شده است که من هزار دلیل در وحدانیت الهى نوشتهام. حضرت شیخ را بنور ولایت ظاهر شده فرمود که: من از آن دانا بیزارم که خداى را به استدلالات عقلى شناسد فى الحال در قدم شیخ افتادم و مرید شدم[۱۱۳] دست ارادت شیخ گرفت و به تلقین ذکر و تعلیم طریق توجه به خلوت در آمد و به نفى خواطر مشغول شد و حضرت شیخ مراقب حال او مىبود و امام را خاطر به مأنوسات اوراد، دقایق تنزیل و حقایق تاویل و اسرار ریاضى و معقول و غوامض فروع و اصول و بدایع معانى و ودایع حکم قرآن میل مىکرد[۱۱۴] فریاد زد که مرا تحمل نیست درویشى نخواهم مرا بحال خویش بازآر[۱۱۵] و چون دل را که خلوتخانه یار است از اغیار خالى نتوانست کردن به بهانه تجدید وضو از خلوت بیرون رفت و فى الحال متوجه هرات گشت[۱۱۶].
دل نگهدارید اى بى حاصلان | خاصه اندر صحبت صاحبدلان |
معرفت الهى همچنانکه حضرت شیخ جهان فرمودند اگر چه به واردات قدسى و مشاهدات انسى است اما از سپردن طریق عبودیت از بذل و طاعت و تصفیه باطن و تزکیه نفس چاره نیست و فخر رازى نتوانست آنچه در سینه داشت دربازد و از یاد ببرد به بهانه وضو خلوتخانه را ترک گفته به هرات رفت، پس از این ملاقات بود که امام المتکلمین هرات در شک و تردید بسر مىبرد و با تمام مشغولیات که داشت نتوانست آن رویداد مهم زندگیش را فراموش کند از برکات تشرف به حضور حضرت شیخ نجم الدین کبرى بود که سرانجام نیکو حاصلش گشت.
مایل هروى مى نویسد: «مىگویند وقتى نجم الدین کبرى در خوارزم آفتابه گلى به دستش بوده مىخواست وضو بسازد به حیرت رفت و همانطور آفتابه به دستش بود بعد از لحظه یکباره آفتابه به زمین رسید گفت الحمد للّه، مریدان از موضوع پرسیدند که سبب مکث و تفکر شیخ چه بود؟ شیخ نجم الدین کبرى گفت: من مىدیدم که فخر رازى هنگام وفات مىخواهد جان به جان آفرین تسلیم کند با شیطان در مجادله فکرى گرفتار است و شیطان مى خواست او را در بحث و استدلال مجاب کند و ایمان او را به غارت برد ولى دیدم که شیطان مغلوب شد و فخر الدین رازى ایمان به سلامت برد وقتى که مریدان او همان روز و ساعت را معلوم نمودند که با همان ساعت و روز امام فخر الدین رازى فوت شده است[۱۱۷].
انتساب مشایخ به نجم الدین کبرى
طریقت کبرویه منسوب به شیخ شهید نجم الدین کبرى است که نسبت خرقه ارشاد و خلافت ایشان به واسطه شیخ الورى کهف الدین اسماعیل قصرى به کمیل بن زیاد نخعى تابعى مشهور و یار شهید على امیر المؤمنین (ع) مىرسد که در صفحات قبل به آن اشاره نمودیم ولى چون عدهاى از مشایخ نسبتشان به شیخ نجم الدین کبرى مىرسد بطور فهرستوار به آن اشاره مى کنیم:
سهروردیه: منسوب به شیخ شهاب الدین ابو حفص سهروردى است که هر چند تکامل مقامات معنوى او نزد عموى بزرگوارش بوده است لکن خرقه ارشاد و خلافت از دست شیخ نجم الدین کبرى پوشیده است[۱۱۸].
سهروردیه ملتانیه منسوب به شیخ بهاء الدین ذکریا ملتانى[۱۱۹]:
سهروردیه بزغشیه: منسوب به نجیب الدین على بزغش شیرازى[۱۲۰].
سهروردیه یسویه: منسوب به شیخ احمد یسوى[۱۲۱].
سهروردیه رجائیه: منسوب به شیخ على الرجاء[۱۲۲].
سهروردى ملتانیه جمالیه: منسوب به شیخ جمال الدین اردستانى[۱۲۳].
سهروردیه ملتانیه عراقیه: منسوب به شیخ فخر الدین عراقى[۱۲۴]
سهروردیه ملتانیه جلالیان: منسوب به سید جلال جلالیان[۱۲۵].
سهروردیه ملتانیه هرویه: منسوب به امیر حسین رکن الدین عالم بن ابى الحسین هروى مشهور به سادات[۱۲۶].
سهروردیه ملتانیه جلالیه: منسوب به سید جلال اعظم بخارى[۱۲۷].
فوائح الجمال و فواتح الجلال(ترجمه)، ص: ۵۵
سهروردیه ملتانیه ناگوریه: منسوب به شیخ قاضى حمید- الدین ناگورى[۱۲۸].
کبرویه حمویه: منسوب به سعد الدین حموى[۱۲۹].
کبرویه مولویه منسوب به جلال الدین خراسانى[۱۳۰]
کبرویه جندیه: منسوب به بابا کمال جندى[۱۳۱].
کبرویه جمالیه زاهدیه صفویه: منسوب به شیخ صفى الدین اردبیلى[۱۳۲].
کبرویه خلوتیه: منسوب به شیخ محمد خلوتى که خرقه ارشاد از نجم الدین کبرى دارد[۱۳۳].
کبرویه زاهدیه سیاه پوشیه: منسوب به شیخ محمد- سیاهپوش[۱۳۴].
کبرویه باخرزیه: منسوب به شیخ سیف الدین باخرزى[۱۳۵].
کبرویه علاء الدولویه. منسوب به شیخ علاء الدوله سمنانى که بهوسیله شیخ اسماعیل لیسى ادامه یافته است[۱۳۶].
کبرویه مغربیه: منسوب به شیخ محمد شیرین مغربى[۱۳۷].
کبرویه شطاریه: منسوب به شیخ عبد اللّه شطارى[۱۳۸].
کبرویه همدانیه: منسوب به سید على همدانى که بهوسیله چهل تن از جانشینانش[۱۳۹] در سراسر هند و پاکستان و مغرب و مصر و سوریه و الجزایر ادامه یافته است.
کبرویه عبداللهیه: منسوب به سید عبد اللّه برزشآبادى[۱۴۰].
کبرویه نوربخشیه: منسوب به غوث اعظم سید محمد نوربخش[۱۴۱].
کبرویه نوربخشیه نوریه: منسوب به شیخ شمس الدین لاهیجى شارح گلشن راز[۱۴۲].
کبرویه نوربخشیه همدانیه: منسوب به پیر محمد همدانى[۱۴۳].
کبرویه نوربخشیه فیضبخشیه سدیریه[۱۴۴]: منسوب به شیخ سدیرى.
کبرویه نوربخشیه فیضبخشیه عراقیه: منسوب به میر شمس- الدین عراقى[۱۴۵] تا عصر حاضر ادامه دارد.
کبرویه نوربخشیه مهرعلىشاهى: منسوب به شیخ على محمد همدانى مهر على شاه[۱۴۶] تا عصر حاضر ادامه دارد و ایشان در حیات هستند.
کبرویه نوربخشیه عراقیه عون علىشاهى: منسوب به عون على شاه پاکستانى[۱۴۷] تا عصر حاضر ادامه دارد.
نعمتاللهیه در کبرویه: مشایخ خرقه و حدیث این سلسله جلیله از دو طریق به سلسله مبارکه کمیلیه کبرویه مى پیوندد.
طریق اول: جناب شاه نعمت اللّه ولى از شیخ عبد اللّه یافعى او از شیخ نور الدین على صوفى طوالشى او از قطب الدین فقیه بصال او از شیخ رشید الدین بغدادى او از شیخ شهاب الدین ابو حفص سهروردى[۱۴۸] او از شیخ شهید نجم الدین کبرى[۱۴۹].
طریق دوم: طریق حدیث جناب شاه نعمت اللّه ولى از شیخ عبد اللّه یافعى او از رضى الدین ابراهیم او از امام عز الدین فارقى او از ابو العباس احمد بن محمد بن على اصفهانى او از شیخ نجم الدین رازى او از شیخ شهید نجم الدین کبرى[۱۵۰].
شهادت شیخ نجم الدین کبرى
نسیم بى نیازى الهى وزیدن آغاز کرد، قوم غارتگر وحشى تاتار به خوارزم مى رسیدند. شیخ نجم الدین اصحاب و مریدان کامل را که مىبایستى فردا میراث دار عرفان عظیم او باشند امر فرمود که به بلاد خویش روند. آنان از ساحت اقدس پیر خویش استدعاى عاجزانه نمودند تا شیخ بر آنها منت گذارده خوارزم را ترک کند لکن شیخ مىفرماید:
مرا اذن نیست و مىباید در اینجا شهید شوم[۱۵۱]. چنگیز و اولادش قبل از رسیدن به خوارزم در بخارا توقفى نمودند و قاضى خان را که اعلم علماى آن دیار بود با خویش به خوارزم آوردند و چون به خوارزم رسیدند قاضى خان به آنها گفت که سلطان المشایخ شیخ نجم الدین کبرى اینجاست با ایشان و مریدان ایشان گستاخى نتوان کرد، پسران چنگیز خان که سرخیل آن لشکر بودند قاضى خان را به رسالت نزد حضرت شیخ فرستادند که ما را با شما و مریدان شما کارى نیست. شیخ لطف فرمایند تا متعلقان و مریدان بیرون آیند که مبادا ندانسته امرى واقع شود. قاضى آمد و پیغام گزارد[۱۵۲].
شیخ در جواب فرمود: که هفتاد سال در زمان خوشى با خوارزمیان بودم. در وقت ناخوشى از ایشان تخلف کردن بىحرمتى باشد لشکر به خوارزم حمله کرد شیخ نجم الدین کبرى با شهامت و ایمانى ذاتى در برابر دشمن دلیرانه به جنگ پرداخت تا عاقبت به سن ۷۸ سالگى در سال ۶۱۸ با تیرى که به سینه مبارکش زده شده به ملاء اعلى عروج فرمود، و جمله منصور کبرى ۶۱۸ ماده تاریخ اوست.
آثار شیخ نجم الدین کبرى
نجم الدین کبرى در کنار تدریس علوم عالى اسلامى که حوزه بسیار مجلل و با شکوهى را تشکیل مىداد و تربیت قابلان و ارشاد طالبان و دستگیرى عاشقان بنا بر تقاضاى شیفتگان و ارادتمندان خویش آثارى را پیرامون مسائل عرفان اسلامى تألیف فرموده است.
خوشبختانه برخى از آن میراث درخشان در کتابخانههاى دنیا موجود و تعدادى از آنها تنها نامشان محفوظ مانده است.کتاب حاضر یکى از مهمترین آثار موجود از حضرتش به شمار مىرود که مبدا تحقیقات عالى مشاهیر عرفان محسوب مىشود، این اثر مهم ولى ناشناخته عرفان اسلامى را در سال ۱۹۵۷ میلادى دکتر فریتز مایر شرقشناس معروف آلمانى با مقدمهاى به زبان آلمانى منتشر نمود که یک نسخه آن در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود بود با راهنمائى و محبت دانشمند محترم آقاى عبد الحسین حائرى به آن دست یافتم و چون مىخواستم ترجمه این اثر نفیس از هر عیب و نقصى مصون باشد از مترجم پرکار، دانشمند بزرگوار آقاى حاج شیخ محمد باقر ساعدى خراسانى خواستم که زحمت ترجمه را تقبل کنند و ایشان پذیرفتند و با محبت انجام دادند.
امیدوار چنانم که این توفیق همیشه رفیق شفیق باشد «این دعا را از همه اهل جهان آمین باد».
خاک پاى شیعیان
حسین حیدرخانى مشتاقعلى
[۱] ( ۱)- ایشان با روزبهان بقلى شیرازى فرق دارند.
[۲] ( ۲)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۴ و طرایق الحقائق ج ۲ ص ۱۰۴ و ۱۰۵٫
[۳] ( ۳)- از مولى الموالى على امیر المؤمنین وارد است من عرف اللّه سبحانه کل لسانه
[۴] ( ۴)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۲٫
[۵] ( ۵)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۴ و روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۲ و طرایق الحقائق ج ۲ ص ۱۰۵٫
[۶] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۳ و جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۴٫
[۷] ( ۲)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۴٫
[۸] ( ۱)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۴ و طرایق الحقائق ج ۲ ص ۱۰۵ و روضات الجنان و جنات الجنان ج ۱ ص ۳۷۶ و نفحات الانس ص ۴۲۰٫
[۹] ( ۲)- یعنى شلوار.
[۱۰] ( ۱)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۵ و طرایق الحقائق ج ۱ ص ۱۰۵٫
[۱۱] ( ۲)- سوره ابراهیم آیه ۴۸٫
[۱۲] ( ۳)- سوره الزمر آیه ۶۹٫
[۱۳] ( ۴)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۶٫
[۱۴] ( ۵)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۷٫
[۱۵] ( ۶)- با پیر خرقه ارشاد و خلافت فرق دارد.
[۱۶] ( ۱)- چنانکه حافظ حسین کربلائى در صفحه ۳۲۳ جلد ۲ روضات الجنان و جنات الجنان مىنویسد، در سلسله شریفه کبرویه پیر تربیت و صحبت شیخ نجم الدین احمد کبرى شیخ عمار یاسر بدلیسى را دانسته و شمردهاند.
[۱۷] ( ۲)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۷٫
[۱۸] ( ۳)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۳٫
[۱۹] ( ۱)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۱۷٫
[۲۰] ( ۱)- تصوف و ادبیات تصوف ص ۴۴۲٫
[۲۱] ( ۲)- طبقات الشافعیه ج ۵ ص ۱۱٫
[۲۲] ( ۳)- روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات ج ۱ ص ۸۲٫
[۲۳] ( ۴)- شذرات الذهب ج ۲ ص ۳۵۵٫
[۲۴] ( ۵)- لغتنامه دهخدا ج ۱ ص ۳۹۳٫
[۲۵] ( ۶)- طبقات الشافعیه ج ۵ ص ۱۱۴٫
[۲۶] ( ۷)- عارفان و صوفیان ص ۴۸٫
[۲۷] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۲ و دیگر مصادر.
[۲۸] ( ۲)- سلسله الاولیاء سید محمد نوربخش درج در جشننامه هانرى کربن ص ۲۸٫
[۲۹] ( ۳)- اجازه سیف الدین باخرزى درج در دو رساله عرفانى از نجم الدین کبرى ص ۲۵۲٫
[۳۰] ( ۴)- با روزبهان بقلى شیرازى فرق دارد ادله بسیار در دو رساله عرفانى از نجم الدین کبرى در ص ۱۱۹ نقل کردهام رجوع شود به آنجا.
[۳۱] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۲٫
[۳۲] ( ۲)- سلسله الاولیا و سید محمد نوربخش درج در جشن نامه هانرى کربن ص ۲۸٫
[۳۳] ( ۳)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۰۶٫
[۳۴] ( ۴)- المشیخه نسخه خطى شماره ۲۱۴۳ کتابخانه مرکزى دانشگاه که در قسمت اجازات نجم الدین در همین مقدمه آوردهایم.
[۳۵] ( ۴)- المشیخه نسخه خطى شماره ۲۱۴۳ کتابخانه مرکزى دانشگاه که در قسمت اجازات نجم الدین در همین مقدمه آوردهایم.
[۳۶] ( ۱)- تحفه البرره فى مسائل العشره نسخه خطى شماره ۵۹۸ مجلس شوراى اسلامى ص ۱۲۳ و جامع السلاسل ج ۱ قسم ۱ ص ۷۳ و نفحات الانس ص ۵۶۰
[۳۷] ( ۲)- سرگذشت سیف الدین باخرزى ص ۸٫
[۳۸] ( ۳)- سیر الاولیاء ص ۳۵۴٫
[۳۹] ( ۴)- تذکره المشایخ در مجموعه سخنرانیها و مقالهها درباره فلسفه و عرفان اسلامى ص ۱۵۳ و روضات الجنان و جنات الجنان ج ۱ ص ۳۴۲
[۴۰] ( ۵)- جواهر الاسرار و زواهر الانوار ج ۱ ص ۱۱۹
[۴۱] ( ۶)- رساله فتوتنامه شماره ۷۷۴ کتابخانه مرکزى دانشگاه از ص ۷۸ تا ۸۴ که در روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۲۵۳ و روزبهاننامه ص ۱۸ مقدمه هم درج است.
[۴۲] ( ۷)- سلسله الاولیاء درج در جشن نامه هانرى کربن. ص ۴۸؛ ترجمه روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات. ج ۶، ص ۴۰۳ و ۴۰۴٫
[۴۳] ( ۸)- روضات الجنان و جنات الجنان. ج ۲، ص ۹۷٫
[۴۴] ( ۹)- اوراد الاحباب و فصوص الآداب. ص ۹ و ۲۷٫
[۴۵] ( ۱)- کتاب العقائد. چاپ حیدرآباد. ص ۵۸٫
[۴۶] ( ۲)- نفحات الانس. ص ۴۱۸٫
[۴۷] ( ۳)- روضات الجنات و جنات الجنان. ج ۱٫ ص ۳۸۰ و ۵۷۵،
[۴۸] ( ۴)- تاریخ مرآه الجنان ج ۴ ص ۴۰٫
[۴۹] ( ۵)- شذرات الذهب فى اخبار من ذهب ج ۶ ص ۷۹٫
[۵۰] ( ۶)- ترجمه روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات. ج ۲ ص ۷
[۵۱] ( ۷)- سفینه الاولیاء. ص ۱۰۴٫
[۵۲] ( ۸)- آثار درویش محمد طبسى. ص ۲۲۷٫
[۵۳] ( ۹)- ولایتنامه ص ۲۴۱
[۵۴] ( ۱۰)- ترجمه الکنى و الالقاب ج ۴ ص ۲۹۴
[۵۵] ( ۱۱)- وقایع السنین و الاعوام ص ۳۱۲
[۵۶] ( ۱۲)- مرآه الحق ص ۱۳۰
[۵۷] ( ۱)- رساله سیر شاه نعمت اللّه ولى در مجموعه شرح احوال شاه نعمت اللّه ولى تصحیح ژان اوبن ص ۲۹۹
[۵۸] ( ۲)- طرایق الحقائق ج ۲ ص ۸۳
[۵۹] ( ۳)- رضوان المعارف الإلهیه ص ۲۱
[۶۰] ( ۴)- آداب المسافرین نسخه خطى شماره ۲۴۰۹ کتابخانه مرکزى دانشگاه ص ۱۹۶
[۶۱] ( ۵)- در ماهیت و مظاهر تصوف ص ۶۳
[۶۲] ( ۶)- خزینه الاصفیاء ج ۲ ص ۱۳ و ۳۵۱
[۶۳] ( ۷)- تذکره شیخ بهاء الدین ذکریا ملتانى ص ۳۹
[۶۴] ( ۸)- تصوف و ادبیات تصوف. ترجمه ایزدى. ص ۴۳۴٫
[۶۵] ( ۹)- لغتنامه دهخدا شماره مسلسل ۱۹ ص ۲۵۶۱٫
[۶۶] ( ۱۰)- شد الازار ص ۳۱۷٫
[۶۷] ( ۱۱)- جامع السلاسل. ج ۱، قسم ۱، ص ۱۰۲ و ۱۰۳٫
[۶۸] ( ۱)- مقدمه مرصاد العباد نجم الدین رازى. ص ۳۶٫
[۶۹] ( ۲)- اصول تصوف. ص ۲۰۰ و ۲۰۱٫
[۷۰] ( ۳)- ذهبیه تصوف علمى آثار ادبى ج ۱، ص ۲۱۳٫
[۷۱] ( ۴)- مقدمه آداب الصوفیه. ص ۱۴٫
[۷۲] ( ۵)- تاریخ نهضتهاى فکرى ایرانیان. بخش دوم. ص ۵۱۷٫
[۷۳] ( ۱)- منسوب به جناب سید عبد اللّه برزشآبادى.
[۷۴] ( ۲)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲، ص ۳۲۳٫
[۷۵] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۰۸ و المشیخه نسخه خطى شماره ۲۱۳۴ کتابخانه مرکزى دانشگاه و دو رساله عرفانى ص ۲۵۰
[۷۶] ( ۲)- جامع السلاسل قسم ۱ از ج ۱ ص ۷۲ و طرایق الحقائق ج ۲ ص ۳۰۴ و تذکره شیخ بهاء الدین ذکریا ملتانى ص ۹۹ و روضات الجنان و جنات الجنان ج ۱ ص ۲۵۰ و ۲۵۱
[۷۷] ( ۳)- سلسله مشایخ صوفیان نسخه خطى ۶/ ۳۱۶۷ کتابخانه مرکزى ص ۲۴۴ و طرایق الحقائق ج ۲ ص ۳۰۴ و ۳۰۸ و مراحل السالکین ص ۱۶۴٫
[۷۸] ( ۱)- المشیخه نسخه خطى شماره ۲۱۳۴ کتابخانه مرکزى دانشگاه و دو رساله عرفانى از شیخ نجم الدین کبرى ص ۲۵۲٫
[۷۹] ( ۲)- ابو یعقوب طبرى است.
[۸۰] ( ۱)- اسرار الشریعه و اطوار الطریقه و انوار الحقیقه. مقدمه. ص ۲۲٫ بقلم آقاى محمد خواجوى.
[۸۱] ( ۱)- تاریخ گزیده ص ۷۸۹٫
[۸۲] ( ۲)- جواهر الاسرار ج ۱ ص ۱۲۰ و روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۸٫
[۸۳] ( ۳)- مظهر العجائب ص ۱۰۰ و ۳۱۳٫
[۸۴] ( ۴)- سیر اولیاء ص ۳۵۴ و تذکره شیخ بهاء الدین ذکریا ملتانى ص ۴۰٫
[۸۵] ( ۵)- جامع السلاسل ج ۱ قسم ۱ ص ۸۲٫
[۸۶] ( ۱)- متن عربى این اجازه در روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۰۶ درج است.
[۸۷] ( ۱)- در این فرمان فرموده است که خرقه اصل یعنى خرقه ارشاد و خلافت از شیخ الورى اسماعیل قصرى که دوازدهمین پیر طریقت علیه علویه کمیلیه است دریافت داشته و خرقه تبرک از عمار یاسر بدلیسى که از اعاظم مشایخ سلسله علیه معروفیه مىباشد دریافت نموده است.
[۸۸] ( ۱)- نفحات الانس ص ۴۲۱، سیر المتأخرین ج ۱ ص ۲۲۸ مجموعه سخنرانیها و مقالهها درباره فلسفه و عرفان اسلامى ص ۱۵۹ سفینه الاولیاء ص ۱۰۳ جامع السلاسل ج ۱ قسم ۱ ص ۱۰۵ مجالس المؤمنین ج ۲ ص ۷۲ روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۱۹ روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات ج ۱ ص ۸۱
[۸۹] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۰
[۹۰] ( ۲)- تصوف و ادبیات تصوف ص ۴۳۲
[۹۱] ( ۱)- مرآه الجنان ج ۴ ص ۴۱
[۹۲] ( ۲)- سیر المتأخرین ج ۱ ص ۲۲۸
[۹۳] ( ۱)- سفینه الاولیاء ص ۱۰۳ و ۱۰۴ تاریخ گزیده ص ۶۶۹
[۹۴] ( ۲)- مجالس المؤمنین ج ۲ ص ۷۱ روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۱ و نفحات الانس ص ۴۱۹ و اصول تصوف ص ۳۰۲
[۹۵] ( ۳)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۰۵
[۹۶] ( ۱)- مظهر العجائب ص ۶۷
[۹۷] ( ۲)- جواهر الاسرار و زواهر الانوار ج ۱ ص ۲۳۰ و ینبوع الاسرار فى نصایح الابرار صفحههاى ۷۸ و ۳۱۸ و ۲۶۷
[۹۸] ( ۱)- عنوانى است که از انتساب مشایخ سلسلهاى بر سید عبد اللّه برزشآبادى استفاده مىشود.
[۹۹] ( ۲)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۱ ص ۵۰۵
[۱۰۰] ( ۱)- تاریخ عمومى ایران ص ۱۵۶٫
[۱۰۱] ( ۲)- شرح حال و زندگى و مناظرات امام فخر رازى ص ۹۵٫
[۱۰۲] ( ۱)- ینبوع الاسرار فى نصایح الابرار ص ۴۲٫
[۱۰۳] ( ۱)- ینبوع الاسرار فى نصایح الابرار ص ۴۲٫
[۱۰۴] ( ۲)- شرح حال و زندگى و مناظرات فخر رازى ص ۹۸٫
[۱۰۵] ( ۲)- شرح حال و زندگى و مناظرات فخر رازى ص ۹۸٫
[۱۰۶] ( ۴)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۵٫
[۱۰۷] ( ۱)- شرح حال و زندگى و مناظرات فخر رازى ص ۹۸ و ۹۹٫
[۱۰۸] ( ۲)- ینبوع الاسرار فى نصائح الابرار ص ۴۲٫
[۱۰۹] ( ۳)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۵٫
[۱۱۰] ( ۱)- ینبوع الاسرار فى نصائح الابرار ص ۴۲ و ۴۳٫
[۱۱۱] ( ۲)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۶٫
[۱۱۲] ( ۳)- ینبوع الاسرار فى نصائح الابرار ص ۴۳٫
[۱۱۳] ( ۴)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۶٫
[۱۱۴] ( ۱)- ینبوع الاسرار فى نصائح الابرار ص ۴۴٫
[۱۱۵] ( ۲)- تحقیق در احوال و آثار نجم الدین کبرى ص ۱۴۴٫
[۱۱۶] ( ۳)- ینبوع الاسرار فى نصائح الابرار ص ۴۴٫
[۱۱۷] ( ۱)- شرح حال و زندگى و مناظرات فخر الدین رازى ص ۱۰۰٫
[۱۱۸] ( ۱)- تذکره بهاء الدین ذکریا ملتانى ص ۴۰ و سیر الاولیاء ص ۳۵۴
[۱۱۹] ( ۲)- تذکره علماء هند ص ۳۲ و ۳۳
[۱۲۰] ( ۱)- تذکره شیخ بهاء الدین ذکریا ملتانى ص ۲۴ و طرایق الحقائق ج ۲ ص ۳۱۰٫
[۱۲۱] ( ۲)- طرایق الحقائق ج ۲ ص ۳۱۱٫
[۱۲۲] ( ۳)- گنجینه آثار تاریخى اصفهان ص ۱۹۹٫
[۱۲۳] ( ۴)- طرایق الحقائق ج ۲ ص ۳۵۵٫
[۱۲۴] ( ۵)- تذکره مرآه الخیال ص ۴۶ تذکره بهاء الدین ملتانى ص ۱۷۳
[۱۲۵] ( ۶)- تذکره صوفیائى سرحد ص ۶۶٫
[۱۲۶] ( ۷)- سیر المتأخرین ص ۱ و ص ۲۳۰٫
[۱۲۷] ( ۸)- تذکره الابرار ص ۵۲٫
[۱۲۸] ( ۱)- تذکره صوفیائى بنگال ص ۱۱۵ و تذکره حسینى ص ۱۶۱
[۱۲۹] ( ۲)- خزینه الاصفیاء ج ۲ ص ۲۷۰٫
[۱۳۰] ( ۳)- جواهر الاسرار و زواهر الانوار ص ۱۲۷ ج ۱ و ادبیات در ایران ج ۳ ص ۱۶۵ و خزینه الاصفیاء ج ۲ ص ۲۶۳٫
[۱۳۱] ( ۴)- جواهر الاسرار و زواهر الانوار ج ۱ ص ۱۲۷٫
[۱۳۲] ( ۵)- تاریخ ادبیات در ایران ذبیح اللّه صفا ج ۳ ص ۱۶۸ و تاریخ فرشته ج ۲ ص ۷۱ و تاریخ جنبش سربداران ص ۹۷٫
[۱۳۳] ( ۶)- جامع السلاسل ج ۱ قسم ۱ ص ۸۲٫
[۱۳۴] ( ۷)- تاریخ تبریز ص ۲۵۴ و روضات الجنان و جنات الجنان ج ۱ ص ۲۰۶
[۱۳۵] ( ۸)- نتائج الافکار ص ۲۹۷ و تاریخ ادبیات در ایران ج ۳ ص ۱۹۴ سیر المتأخرین ج ۱ ص ۴۳۲٫
[۱۳۶] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۹۶ و ۹۷٫
[۱۳۷] ( ۲)- دیوان مغربى به اهتمام ابو طالب میر عابدینى ص ۵٫
[۱۳۸] ( ۳)- دیوان مغربى ص ۹ و ۱۰٫
[۱۳۹] ( ۴)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۲۴۱٫
[۱۴۰] ( ۵)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۱ ص ۴٫
[۱۴۱] ( ۶)- تذکره المشایخ نوربخشیه ص ۱۴٫
[۱۴۲] ( ۷)- طرایق الحقائق ج ۲ ص ۳۲۰ و ۳۲۱٫
[۱۴۳] ( ۸)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۱ ص ۱۱۰٫
[۱۴۴] ( ۱)- سلسله سدیریه نوربخشیه همدانیه بقلم محمد فرزند محمد علىشاهى مشهدى سبزوارى نسخه خطى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران شماره ۴۶۸۹
[۱۴۵] ( ۲)- دعوت صوفیه نوربخشیه ص ۴۰
[۱۴۶] ( ۳)- تذکره المشایخ نوربخشیه ص ۱۴٫
[۱۴۷] ( ۴)- دعوت صوفیه نوربخشیه ص ۴٫
[۱۴۸] ( ۵)- طریق الحقائق ج ۲ ص ۳۳۰٫
[۱۴۹] ( ۶)- تذکره شیخ بهاء الدین ذکریا ملتانى ص ۴۰
[۱۵۰] ( ۱)- طرایق الحقائق ج ۲ ص ۱۰۶ و مجموعه در ترجمه احوال شاه- نعمت اللّه ولى کرمانى ص ۶۱٫
[۱۵۱] ( ۲)- نفحات الانس. ص ۴۲۳؛ هفت اقلیم، ج ۳، ص ۳۱۸٫
[۱۵۲] ( ۱)- روضات الجنان و جنات الجنان ج ۲ ص ۳۲۶٫
[۱۵۳] نجم الدین کبرى/محمد باقر ساعدى خراسانى، فوائح الجمال و فواتح الجلال(ترجمه)، ۱جلد، انتشارات مروى – تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۸٫