ابوالفضل محمد بن حسن ، از صوفیان قرن چهارم و پنجم در ماوراءالنهر و مرشد علیبن عثمان هجویرى*. خُتَّلى منسوب به خُتَّل، ناحیهاى در کنار رود جیحون و از توابع هَیطَل ماوراءالنهر، است (یاقوت حموى، ج ۲، ص ۴۰۲؛ نیز رجوع کنید به لسترنج، ص ۴۶۳ـ۴۶۴؛ قس سمعانى، ج ۲، ص ۳۲۲، که آن را روستایى در راه خراسان به بغداد دانسته است).
اطلاعات درباره ختلى بیشتر منحصر به مطالبى است که هجویرى در کشفالمحجوب نوشته است. از تاریخ تولد و زادگاه وى اطلاعى در دست نیست.
ختلى پس از تحصیلات مقدماتى به بغداد سفر کرد و در آنجا مرید ابوالحسن ابراهیم حصرى* (متوفى ۳۷۱) شد (رجوع کنید به هجویرى، ص ۲۵۲)، سپس به شام رفت و حدود شصت سال در جبل لُکام (واقع در شام) در زهد و انزوا به سر برد (هجویرى، همانجا) و چون بیشتر عمر خود را در شام گذراند به او ابوالفضل شامى نیز گفتهاند (محمدبن منور، ج ۱، ص ۳۶۸ـ۳۶۹؛ هجویرى، مقدمه عابدى، ص هجده). ختلى سفرهاى بسیارى کرد.
در هشتاد سالگى به قصد دیدار ابوسعید ابوالخیر* (متوفى ۴۴۰) به میهنه رفت، اما ابوسعید درگذشته بود و او توانست فرزندان وى را ببیند و دربارۀ حفظ حرمت بقعۀ شیخ به آنان سفارش کند (محمدبن منور، همانجا). ظاهرآ در همین سفر، هجویرى مرید ختلى شد و با او به آذربایجان و شام رفت (رجوع کنید به هجویرى، ص ۷۷؛ و نیز همان، مقدمه عابدى، همانجا).
شاگردان
ختلى از اقران ابوعمرو قزوینى (متوفى ۴۴۲) و ابوالحسن سالبه (متوفى ۴۱۵) به شمار میرفت (هجویرى، ص ۲۵۲). غیر از هجویرى، حسین زنجانى نیز از شاگردان ختلى بود. ختلى در زمان حکومت مسعود غزنوى، حسین زنجانى را، احتمالا براى تبلیغ، به پنجاب فرستاد (عبدالرشید، ص ۲۰؛ رضوى، ج ۱، ص ۱۱۲).
رحلت
ختلى پس از عمرى طولانى، در حالى که هجویرى بر بالین او بود، در بیتالجن (دهى میان بانیاس و دمشق) درگذشت (هجویرى، ص ۲۵۲ـ۲۵۳؛ جامى، ص ۳۲۰). تاریخ دقیق وفات او معلوم نیست. غلام سرور لاهورى (ج ۲، ص ۲۳۱) درگذشت او را، با توجه به حاشیۀ یکى از نسخههاى نفحاتالانس* جامى*، ۴۵۳ ذکر کرده است. در دانشنامۀ ایرانیکا (ذیل « Abulfazl kottali ») این تاریخ نامحتمل دانسته شده است. به گفتۀ ذهبى، ختلى در ۴۶۰ درگذشت (عبدالرشید، ص ۲۲).
ختلى در تفسیر و روایت عالم بود و بهویژه از حبیب راعى (متوفى قرن دوم؟) روایات بسیار داشت (هجویرى، ص ۱۳۹ـ۲۵۲). او در تصوف از جنید بغدادى* پیروى میکرد (همان، ص ۲۵۲) و شاید به همین سبب با سکر* میانهاى نداشت و آن را محل بازى کودکان و صحو* را فناگاه مردان میدانست (رجوع کنید به همان، ص ۲۸۲).
وى سماع را نیز «زادالمضطرّین» میشمرد و معتقد بود هر که به حق واصل شود از سماع مستغنى است (رجوع کنید به همان، ص ۵۹۱). ختلى گرچه صوفى بود، لباس و رسوم صوفیه را نداشت و از «اهل رسم» سخت انتقاد میکرد، تا جایى که هجویرى گفته است کسى را مخالفتر و شدیداللحنتر از او نسبت به این امور ندیدهام (همان، ص ۷۷، ۲۵۲). از ختلى درباره موضوعاتى مثل انس و هیبت و قبض و بسط نیز سخنانى نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص ۵۴۹، ۵۵۱ـ۵۵۲).
منابع :
(۱) نورالدین عبدالرحمان جامى، نفحات الانس من حضرات القدس، چاپ محمود عابدى، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۲) سمعانى؛
(۳) عبدالرشید، داتا گنجبخش، زندگینامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علیبن عثمان هجویرى، ترجمه احمد سمیعى، تهران ۱۳۴۹ش؛
(۴) غلام سرور لاهورى، خزینهالاصفیاء، نولکشور ۱۹۲۹؛
(۵) گاى لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، تهران ۱۳۶۷ش؛
(۶) محمدبن منور، اسرار التوحید فى مقامات الشیخ ابیسعید، چاپ محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۷) علیبن عثمان هجویرى، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۸) یاقوت حموى؛
(۹) EIr, s.v. , “Abulfazl kottali”, (by Hamed Algar);
(۱۰) s.a.a. Rizvi, A history of sufism in India, New Delhi 1978.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵