مروى است که: «یکى از اهل اللّه از بعضى از صدّیقان استدعا نمود که از خدا مسئلت نماید که ذرّه اى از معرفت خود را به او عطا فرماید، چون او این مسئلت را نمود دفعه عقل او حیران، و دل او واله و سرگردان گشته سر به کوهها و بیابانها نهاده دیوانه وار در صحراها و کوهها مى گشت و هفت شبانه روز در مقامى ایستاد که نه او از چیزى منتفع شد و نه چیزى از او
. پس آن صدّیق از خدا سؤال نمود که: قدرى از آن ذرّه معرفت را که به او عطا نموده کم کند. به او وحى شد که: در این وقت صد هزار بنده چیزى از محبّت ما را مسئلت نمودند ما یک ذرّه معرفت خود را میان ایشان قسمت فرمودیم و هر یک را یک جزو از صد هزار جزو یک ذرّه معرفت دادیم و نیز به این بنده عطا فرمودیم به این حال شد. پس آن صدّیق عرض کرد: «سبحانک سبحانک» آنچه را به او عطا کرده اى کم کن. پس خدا آن جزو معرفت را به هزار قسم کرد و یک قسم آن راباقى گذارد و تتمّه را سلب نمود. در آن وقت مثل یکى از کاملین ارباب معرفت گردید
معراج السعاده// ملا احمد نراقی