تفاوت معناى رسول و نبى
س ۱۱۱– گفته اند که (نبى ، شخصیتى است که به سوى قومى مبعوث نشده و نیز دعوتى هم نداشته باشد، بر خلاف رسول ) آیا این سخن درست است ؟
ج – از دو آیه شریفه زیر استفاده مى شود که نبى نیز مانند رسول ، ماءمور به دعوت است ، خداوند متعال مى فرماید: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبى الا.. (حج : ۵۲).و پیش از تو هیچ رسول و پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه …همچنین مى فرماید: فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین (بقره : ۲۱۳)پس خداوند، تمام پیامبران را به عنوان بشارت و بیم دهنده برانگیخت .
س ۱۲ پس فرق میان رسول و نبى چیست ؟
ج – مشهور میان علماى عامه آن است که نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است ؛ یعنى (رسول ) شخصیتى است که مبعوث شده و ماءمور به دعوت و تبلیغ باشد؛ اما (نبى ) کسى است که مبعوث شده باشد، خواه ماءمور به تبلیغ باشد یا خیر.
س ۱۳ به نظر جنابعالى این دو چه فرقى با یکدیگر دارند؟
ج – (رسول ) شخصیتى است که به واسطه ملک (جبرئیل ) به او وحى مى شود، ملک او مى بیند و با او تکلم مى کند؛ ولى (نبى ) کسى است که خواب ببیند و در خواب به او وحى شود. این دو معنى از روایات اهل بیت علیهم السلام نیز استفاده مى شود.
فرق بین پیغمبر و شخص نابغه
س ۱۱۴– فرق بین پیغمبر و شخص نابغه چیست ؟
ج –خداوند مى فرماید: کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین ، و انزل معهم الکتاب … (بقره : ۲۱۳)مردم پیوسته امت یگانه بودند، تا اینکه خداوند پیامبران را براى بشارت و بیم دادن (مردم ) برانگیخت ، و همراه آنان کتاب را نازل نمود…
از این آیه شریفه استفاده مى شود که پیغمبر کسى است که بشارتها و انذارهاى آسمانى را به مردم برساند، و احکام را از خدا فرا گیرد. البته پیامبران علیهم السلام نبوغ نیز دارند، اما معنى کردن (نبى ) به نابغه و کسى که نبوغ فکرى و حدث ذهن دارد، درست نیست .
امکان وحى به غیر نبى
س ۱۱۵– آیا ممکن است به کسى که نبى نیست وحى شود؟
ج – خداوند متعال مى فرماید: و اوحینا الى ام موسى (قصص : ۷)و به مادر موسى وحى نمودیم .که در خواب دیده است . و نیز مى فرماید: و اوحى ربک الى النحل (نحل : ۶۸)و پروردگارت به زنبور عسل وحى نمود.
سخنان عادى رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم نیز وحى است
س ۱۱۶– خداوند متعال مى فرماید: و ما ینطق عن الهوى ، ان هو الا وحى یوحى (نجم : ۳ و ۴)و از روى هوس سخن نمى گوید، سخن او جز وحى نیست .آیا از این آیه استفاده مى شود که صحبتهاى عادى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز وحى بود؟
ج – ظاهر آیه ، تعمیم را مى رساند، حتى راجع به سخنان عادى ایشان ، چنانکه از آیه شریفه زیر استفاده مى شود که سخن گفتن رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم با مردم یک نوع وحى الهى است با آن ها. خداوند متعال مى فرماید: و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا، او من و راء حجاب ، او یرسل رسولا فیوحى باذنه ما یشاء (شورى : ۵۱).
و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز از راه وحى ، یا از فراسوى حجاب ، یا فرستاده اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید.
از این آیه شریفه بر مى آید که نحوه تکلم خداوند متعال با مردم سه گونه است :
۱- (وحیا) یعنى وحى مستقیم بدون واسطه ملک .
۲- (او من وراء حجاب ) یعنى با واسطه .
۳- او یرسل رسولا فیوحى باذنه ما یشاء که همان تکلیم رسول الله صلى اللّه علیه و آله و سلم با مردم است .
بنابراین ، تکلیم حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم با مردم یک نوع از وحى است .
وحى بودن الفاظ قرآن
س ۱۱۷– آیا عین الفاظ قرآن به زبان عربى بر پیغمبر اکرم نازل شده است ، یا تنها تنهاى آن ؟
ج – خداوند متعال مى فرماید: حم ، و الکتاب المبین ، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (زخرف : ۱ ۳)حم ، سوگند به این کتاب روشنگر که ما قرآن را به صورت عربى قرار دادیم ، باشد که بیندیشید.و نیز مى فرماید:(الر، تلک آیات الکتاب المبین ، انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف ۱ و ۲)
الر، این است آیات کتاب روشنگر، براستى که ما قرآن را به صورت عربى نازل کردیم ، باشد تا بیندیشید.
یعنى قرآن را در مقام نزول عربى ، و عربیت را جزء وحى قرار دادیم ، تا شاید در آن تعقل کنید و مطالب آن را بفهمید، بنابراین ، غرض از نازل کردن قرآن به صورت عربى ، براى فهم مردم و تعقل آنهاست ، ولى در وحى ها و کتب آسمانى غیر قرآن مانند تورات و انجیل این گونه نیست که الفاظ آنها هم جزء وحى باشد، بلکه مطالبى به پیغمبر وحى مى شد و او آن را با الفاظ و بیان خود به مردم ابلاغ مى نمود، مانند احادیث قدسى که به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم وحى مى شد و حضرت با بیان خود آن را به دیگران ابلاغ مى نمود.
این همه درباره قرآن در مقام نزول است ، ولى قرآن داراى مرتبه دیگرى است که خداوند متعال بدان اشاره نموده و مى فرماید: و انه فى امّالکتاب لدینا لعلى حکیم (زخرف : ۴)و براستى که قرآن در امّالکتاب ( لوح محفوظ) به نزد ما بلند مرتبه و استوار است .یعنى قرآنى که پیش ما در لوح محفوظ است ، از لحاظ قدر و منزلت عالى ، و محکم و استوار است و درزى ندارد که کسى یا چیزى یا فهمى به آن رخنه کند مگر مطهرون چنانچه در آیه دیگر مى فرماید: انه لقرآن کریم ، فى کتاب مکنون ، لایمسه الا المطهرون (واقعه : ۷۷ ۷۹)براستى که قطعا این قرآنى ارجمند است که در کتابى نهفته قرار دارد و جز پاک شدگان به آن دسترسى ندارند.
منظور از (لایمسّه ) آن است که فکر و فهمشان نمى تواند آن را مسّ کند. و این پاک شدگان ، اهل بیت علیهم السلام هستند، چنانکه که در جاى دیگر درباره آنان مى فرماید: انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (احزاب : ۳۳)خداوند اراده فرموده که پلیدى و آلودگى را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
امامت ، از اصول مذهب
س ۱۱۸– آیا امامت از اصول دین است ؟
ج – از اصول مذهب است ، زیرا خود ائمه اطهار علیهم السلام با کسانى که این اصل را قبول نداشته و شیعه نبودند، مانند مسلمانان عمل مى کردند.
مقام امامت ، بالاتر است یا نبوت ؟
س ۱۱۹– آیا امامت بالاتر است یا نبوت ؟
ج – امامت از نبوت بالاتر است ، زیرا حضرت ابراهیم علیه السلام ، عبد، نبى ، رسول اولوالعزم و خلیل بود، ولى بعد از این همه مقامات ، خداوند متعال به او فرمود: انى جاعلک للناس اماما (بقره : ۱۲۴)من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم .
س ۱۲۰– آیا پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم امام هم بود؟
ج – یقینا امام بود، زیرا هیچ وقت زمین از حجت خالى نمى ماند.
حجت کیست ؟
س ۱۲۱– آیا از آنجا که در روایات معروف لو لاالحجه ، لساخت الارض باهلها (اگر حجت نبود، مسلما زمین ، ساکنانش را فرو مى برد.) (لو لا الحجه ) آمده است نه (لولا الامام ) آیا مى توان از آن استفاده نمود که لازم نیست حجت خصوص امام باشد، بلکه شامل نبى هم مى شود؟
ج – (حجت ) کسى است که اعمال بندگان نزد اوست و او اعمال را پرورش داده و به خداوند متعال سوق مى دهد، و او امام است خواه نبى هم باشد مانند حضرت ابراهیم علیه السّلام و حضرت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم ، و یا نبى نبوده و فقط امام باشد مانند ائمه اطهار علیهم السلام . خداوند متعال مى فرماید: وجعلناهم ائمه یهدون باءمرنا، و اوحینا الیهم فعل الخیرات … (انبیاء: ۷۲)و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى کردند، و انجام دادن کارهاى نیک را به ایشان وحى کردیم .و نیز مى فرماید: و جعلنا منهم ائمه یهدون باءمرنا لما صبروا (سجده : ۲۴)و چون شکیبایى کردند برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى کردند.
منظور از کلمه (امر) در جمله (یهدون باءمرنا) همان (کن ) وجودى هر چیز است که در اواخر (سوره یس ) آن را بیان نموده و مى فرماید: انما امره اذا اراد شیئا، ان یقول له : کن فیکون (یس : ۸۲)چون خداوند اراده کند که چیزى (را پدید آورد)، تنها به آن مى گوید که موجود شو. و آن چیز بى درنگ ، به وجود مى آید.و مقصود از هدایت در جمله (یهدون بامرنا) بیان فرمان الهى و (ارائه طریق ) نیست ؛ زیرا آنان نبى بودند و ارائه طریق مى کردند، بلکه منظر (ایصال الى المطلوب ) است ، و امام ، انسان و عمل او را به سوى خداوند متعال سوق مى دهد.
س ۱۲۲– معناى این حدیث چیست که مى فرماید: لو لاالحجه لساخت الارض باهلها. اگر حجت نبود، قطعا زمین ، ساکنانش را فرو مى برد.
ج – معنى تحت اللفظى آن مراد است ، زیرا غایت خلقت انسان ، رسیدن او به نهایت کمال است ، و این جز با وجود حجت امکان ندارد. و در غیر این صورت ، لغو بودن خلقت انسان پیش مى آید.
س ۱۲۳– اگر غایت خلقت انسان ، وجود حجت است ، پس آیا باید در زمان هر انسانى حجت وجود داشته باشد؟
ج – براى هر انسانى یک حجت باید باشد زیرا خلقت او بدون غایت نمى شود، و اگر حجت نباشد، یعنى غایت ندارد، و صدور چنین فعلى از خداوند متعال محال است ؛ بنابراین ، بازگشت این مساءله به این است که فعل خداوند متعال غایت مى خواهد.به عبارت دیگر، عالم انسانى که خلقت انسان است داراى کمال خاصى است که باید به آن کمال هدایت شود؛ و هدایت ، حجت مى خواهد، و اگر حجت از بین برود، باید غایت از بین برود، و اگر غایت از بین برود فعل خدا بى غایت مى شود و لغویت در خلقت لازم مى آید و صدور چنین امرى از خدا محال است . خداوند متعال مى فرماید: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق (حجر: ۸۵)ما آسمانها و زمین و موجودات میان آن دو را جز به حق و هدف دار، نیافریدیم .
برهان عقلى و نقلى براى اثبات امامت
س ۱۲۴– آیا برهان عقلى براى اثبات امامت اقامه شده است ؟
ج – امامت عامه مانند نبوت ، برهانى و عقلى است ، زیرا عالم بى امام نمى شود. و در روایت آمده است :لو لاالحجه ، لساخت الارض باهلها؛ (اگر حجت نبود، قطعا زمین ساکنانش را در خود فرو مى برد.یعنى هم در حکومت اسلامى و هم در پیشوایى عمل ؛ مانند باغى که باغبان لازم دارد تا درختانش رشد پیدا کند و به سر حد کمال برسد، به همین صورت انسان و سایر حیوانات رشد دارند، و اعمال انسان نقشهایى در نفس او مى بندد، طالح باشد یا صالح ، و باغبان دستگاه رشد عمل ، امام علیه السّلام است . چنانکه در رابطه با طالحان مى فرماید: و کان عاقبه الذین اساؤ وا السواى ان کذبوا بآیات الله ، و کانوا بها یستهزءون (روم : ۱۰)آنگاه فرجام کسانى که بدى کردند، این شد که آیات خدا را تکذیب کردند، و آنها را به ریشخند گرفتند.
بر اساس روایات ، در هر شهر عمودى از نور وجود دارد که از طریق آن اعمال امت به امام علیه السّلام عرضه مى شود، و همه از راه امام به بهشت یا جهنم مى روند، و نامه اعمال در دست امام علیه السّلام است و امام به بهشت یا جهنم مى برد.در این زمان نیز حضرت غائب علیه السّلام دستگاه اداره اعمال را عهده دار است ؛ لذا در روایت از آن حضرت پرسیده شد: مردم چگونه در حال غیبت از وجود او بهره مى برند؟ در پاسخ در توقیع مرقوم فرمود: چنانکه از خورشید پس ابر بهره مى برند.امام علیه السّلام این منصب را دارارست ، که خداوند از او کار مى خواهد و او هم کار مى کند.
س ۱۲۵– بنابراین باید امام علیه السّلام لایشغله شاءن من شاءن (هیچ کارى او را از کار دیگر به خود مشغول نمى سازد). باشد؟
ج – البته چنین است .
درمحضر علامه طباطبایی//محمدحسین رخشاد