زندگینامه میرزاجوادآقا تهرانی (متوفی۱۳۶۸ش)

، فقیه ، استاد معارف اعتقادی و مفسر معاصر. نام خانوادگی وی حاجی ترخانی بود. در ۱۳۲۲/۱۲۸۳ ش در تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش حاج محمدتقی و برادرش حاج آقا رضا شاهپوری ، از تجار متدین و معتمد بودند و برادرش به انتخاب آیت اللّه بروجردی (متوفی ۱۳۴۰ ش )، تا آخر عمر سرپرست مسجداعظم قم بود. تهرانی پس از اخذ گواهی دوره اول دبیرستان از مدرسه ثروت تهران ، برای فراگیری علوم دینی راهی قم شد و پس از چند سال سکونت در آن شهر و گذراندن مقدمات و بخشی ازسطوح ، به نجف رفت .

اساتید

در توقف دو ساله خود در نجف ، از استادانی همچون آیت اللّه مرتضی طالقانی (متوفی ۱۳۶۲) و آیت اللّه محمدتقی آملی (متوفی ۱۳۵۰ش ) بهره برد. آنگاه به امر مادرش به تهران بازگشت . پس از درنگی کوتاه در تهران و ازدواج ، در حدود ۱۳۱۲ ش به مشهد رفت . نخست از درس آیت اللّه شیخ هاشم قزوینی (متوفی ۱۳۳۹ ش ) بهره گرفت و سپس به حوزه درسهای خارج فقه و اصول و معارف آیت اللّه میرزا مهدی اصفهانی * (متوفی ۱۳۲۵ش )حاضر شد و تا پایان عمر وی ، یعنی حدود ده سال ، از محضر وی استفاده کرد (تهرانی ، مقدمه الهی خراسانی ، ص ۱۶ـ۱۷؛ حکیمی ، ص ۲۴۸؛ چیت ساز، ص ۴۰). از جمله استادان تهرانی قبل از ورود به مشهد، از آیت اللّه سیدشهاب الدین مرعشی نجفی * (متوفی ۱۳۶۹ ش ) نام برده شده است (چیت ساز، همانجا).

تهرانی از استادان برجسته حوزه علمیه مشهد بود (خامنه ای ، ص ۸۳؛ شریعتی مزینانی ، ص ۷؛ نورانی ، ص ۱۲) و به تدریس فقه و اصول ، تفسیر قرآن ، معارف اعتقادی و فلسفه اشتغال داشت . از ویژگیهایِ تدریس او این موارد گفتنی است : دوری از تقلید در مسائل علمی ، تأکید بر مسائل اخلاقی و اصول و مبانی اعتقادی ، رعایت حرمت دیگران در مقام نقد و بررسی آرا و دادن فرصت گفتگو و بحث به دانش پژوهان و طلاب و احترام به شخصیت آنان (تهرانی ، همان مقدمه ، ص ۱۷ـ ۱۸؛ حکیمی ، ص ۲۴۹؛ عبداللهیان ، ص ۴۴؛ چیت ساز، ص ۴۱؛ مروارید، ص ۱۲).

تهرانی در زندگی فردی و اجتماعی ، به رعایت اصول و موازین اخلاقی و اخلاص در عمل مشهور بود، به طوری که همگان مجذوب روحیات و سجایای اخلاقی وی بودند. وی سعی فراوان داشت که با لحن و کلامش ، تحقیر و آزار دیگری نباشد (مروارید، ص ۱؛ چیت ساز، همانجا). از شهرت طلبی بشدت گریزان بود و اگر کسی در سخنرانی یا نوشته نام وی را با القاب می آورد، سخت ناراحت می شد (عطایی ، ص ۲۹). پیشنهاد تدوین شرح حال و زندگینامه خود را نمی پذیرفت (شریف رازی ، ج ۷، ص ۱۲۶) و نام خود را بر روی کتابهای تألیفی به شکلی ساده و بدون القاب می آورد، مانند «ج . زارع » یا «جواد تهرانی » (مروارید، ص ۴).

تهرانی از مال دنیا هیچ نیندوخت ( رجوع کنید به تهرانی ، همان مقدمه ، ص ۱۵). داراییِ او از چند کتاب و اثاثیه ای اندک تجاوز نمی کرد. آن اندک کتابها را هم دو ماه قبل از رحلتش به مرجع تقلید وقت ، آیت اللّه سیدمحمدرضا گلپایگانی (متوفی ۱۳۷۲ ش )، بخشید (همانجا؛ مروارید، ص ۵). زهد و اخلاص در طریق بندگی خداوند برای او درجاتی عالی از معنویت فراهم آورده بود و کراماتی از او نقل شده است (نوراللهیان ، ص ۳۳)، از جمله قدرت خلع روح از بدن (عطایی ، ص ۴۸).

تهرانی ، به رغم اشتغال به امور علمی و تدریس ، از فعالیتهای اجتماعی و عام المنفعه بر کنار نبود. اولین خیریه درمانی مشهد، به نام درمانگاه خیریه بینوایان ، با اشاره و مساعدت او و جمعی از دوستان پزشک وی در ۱۳۳۴ ش تأسیس و راه اندازی شد (حکیمی ، ص ۲۵۱). تأسیس نخستین صندوق قرض الحسنه ایران ، که در ۱۳۴۲ ش در مشهد آغاز به کار کرد، نیز با مساعدت او صورت گرفت (تهرانی ، همان مقدمه ، ص ۲۰).

وی در انقلاب اسلامی و مبارزه با حکومت پهلوی نیز فعال بود (همان مقدمه ، ص ۲۱؛ چیت ساز، ص ۴۲). وی در ۱۳۵۸ ش از حوزه انتخابیه استان خراسان به نمایندگی مجلس خبرگان بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد (ایران . مجلس بررسی نهائی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ،ج ۴، ص ۳۴۸). به هنگام جنگ عراق با ایران (۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ـ ۲۷ تیر ۱۳۶۷)، وی چهار بار به جبهه رفت (تهرانی ، همانجا).

رحلت

تهرانی ، در سحرگاه سه شنبه ۲ آبان ۱۳۶۸ بر اثر بیماری کبد در مشهد درگذشت و طبق وصیت خود ( رجوع کنید به تهرانی ، همان مقدمه ، ص ۲۳؛ مروارید، ص ۱۰)، در بهشت رضا، قبرستان عمومی مشهد، به خاک سپرده شد (تهرانی ، همان مقدمه ، ص ۲۵؛ غرویان ، ص ۷).

تهرانی از شاگردان بر جسته میرزا مهدی اصفهانی و پیروان مکتب او به شمار می رفت . حتی هنگام تعطیلی حوزه علمیه مشهد در زمان حکومت پهلویِ اول و فضای اختناق ، فعالانه و مداوم در منزل شخصی استاد از او بهره علمی می برد (اباذری ، ص ۴). میرزا مهدی اصفهانی در یک جلسه تدریس ، تهرانی را مورد عنایت ویژه خود قرار داد و به طور جدّی از او خواست که آموختن و پژوهش در معارف اعتقادی را ادامه دهد (غرویان ، ص ۱۵). تهرانی تحت تأثیر سلوک اخلاقی و مبانی معارفی استاد خود، تا پایان عمر در تبیین و ترویج مبانی و خط مشی اعتقادی او کوشید. وی بر ارائه مستقل و اجتهادی مبانی اعتقادی تشیع ، با ماهیت عقلی و نقلی ، همانند روش اجتهاد در حوزه فقاهت شیعی ، تأکید داشت و به این عقیده ، چه در آثار علمی چه در برخورد عملی ، سخت پایبند بود.

تهرانی از مخالفان برجسته اصول فکری و مبانی فلسفی و عرفانی (مشائی ـ اشراقی ، متعالیه ، عرفان و تصوف ) معاصر بود؛ ازینرو، در انگاره مکتب معارفی خراسان (مکتب تفکیک ) یکی از بزرگان این مکتب به شمار آمده است (حکیمی ، ص ۲۴۸ـ۲۵۱). همچنین از وی در شمار یکی از ناقدان مهم و استوار مکاتب فلسفی یاد شده است (سروش ، ص ۱۱۵). با اینهمه ،تهرانی از صاحب نظران مباحث فلسفی ( رجوع کنید به ابراهیمی دینانی ، ص ۴۳۹) و از استادان فلسفه در مشهد بود (تهرانی ، همان مقدمه ، ص ۱۷؛ چیت ساز، همانجا؛ نیز رجوع کنید به گلشن ابرار ، ج ۲، ص ۹۷۵) و شرح منظومه را به شیوه انتقادی تدریس می کرد (حکیمی ، ص ۲۴۹).

آثار

آثار چاپ شده وی ، که برخی از آنها بارها به چاپ رسیده ، بدین قرار است :

بررسی در پیرامون اسلام ، در نقد آرای احمد کسروی ؛

فلسفه بشری و اسلامی ، در نقد مکتب کمونیسم و ماتریالیسم ؛

بهایی چه می گوید ؟، ردّی بر فرقه بهائیت ؛

عارف و صوفی چه می گویند؟ ، در تبیین مبادی و اصول عرفان و تصوف و تحلیل علمی و نقد آنها؛

میزان المطالب ؛

و آیین زندگی و درسهای اخلاق اسلامی (حکیمی ، همانجا؛ تهرانی ، همان مقدمه ، ص ۱۸ـ۱۹).



منابع :

(۱) عبدالرحیم اباذری ، یادنامه اولین سالگرد آیت اللّه محمدباقر ملکی میانجی ، قم ۱۳۷۸ ش ؛
(۲) غلامحسین ابراهیمی دینانی ، نیایش فیلسوف : مجموعه مقالات ، مقاله ۲۶: «اصالت وجود»، مشهد ۱۳۷۷ ش ؛
(۳) ایران . مجلس بررسی نهائی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، تهران ۱۳۶۴ـ ۱۳۶۸ ش ؛
(۴) جواد تهرانی ، میزان المطالب ، شامل چهار باب : خداشناسی ، نبی شناسی ، امام شناسی ، معادشناسی ، قم ۱۳۷۴ ش ؛
(۵) محمدتقی چیت ساز، «سیری در زندگی مفسر کبیر آیه اللّه میرزا جواد آقا تهرانی (قدس سره )»، بینات ، سال ۱، ش ۲ (تابستان ۱۳۷۳)؛محمدرضا حکیمی ، مکتب تفکیک ،

(۶) قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۷) سیدعلی خامنه ای ، گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد ، مشهد ۱۳۶۵ ش ؛
(۸) عبدالکریم سروش ، «حکمت در فرهنگ اسلامی »، دانشگاه انقلاب ، دوره جدید، ش ۹۸ و ۹۹ (تابستان و پاییز ۱۳۷۲)؛
(۹) محمدتقی شریعتی مزینانی ، «استاد محمدتقی شریعتی مدافع شریعت در برابر الحاد و طاغوت » (مصاحبه )، کیهان فرهنگی ، سال ۱، ش ۱۱ (بهمن ۱۳۶۳)؛
(۱۰) محمدشریف رازی ، گنجینه دانشمندان ، ج ۷، قم ۱۳۵۴ ش ؛محمدعبداللهیان ، «روش تفسیری آیه اللّه میرزا جواد آقا تهرانی (قدس سره )»، بینات ، سال ۱، ش ۲ (تابستان

(۱۱) ۱۳۷۳)؛
(۱۲) مرتضی عطایی ، خاطراتی از آیینه اخلاق : حضرت آیه اللّه میرزا جواد آقا تهرانی ، مشهد ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۳) عبدالجواد غرویان ، جلوه های ربانی در حالات آیه اللّه میرزا جواد آقا تهرانی ، قم ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۴) گلشن ابرار: خلاصه ای از زندگی اسوه های علم و عمل از ثقه الاسلام کلینی تا آیه اللّه خامنه ای ، تهیه و تدوین جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم ، قم : معروف ، ۱۳۷۹ ش ؛
(۱۵) جلال مروارید، «یادداشتهایی در شرح سجایای اخلاقی آیت اللّه میرزا جواد آقا تهرانی »، (منتشر نشده )؛
(۱۶) محمدباقر نوراللهیان ، «خاطرات قرآنی »، بشارت ، سال ۲، ش ۱۱ (خرداد و تیر ۱۳۷۸)؛عبداللّه نورانی ، «تاریخچه ای از گذشته حوزه علمیه مشهد»، جمهوری اسلامی ، ش ۳۷۴۳، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۸ 

زندگینامه آیت الله میرزامحمدطاهر تنکابنی

 فقیه ، مدرس فلسفه و از رجال سیاسی معاصر. در ۱۲۸۰ در قریه کُردیچال ، از توابع کلاردشت ، به دنیا آمد. پدرش میرزافرج اللّه تنکابنی نام داشت (بامداد، ج ۲، ص ۱۸۵؛ آقابزرگ طهرانی ، جزء۱، قسم ۳، ص ۹۷۳). خانواده اش از طایفه بنی فقیه ساکن کُجور بودند و به تنکابنی مشهور شدند (بامداد، همانجا؛ قزوینی ، ص ۸۶).

اساتید

محمدطاهر تا یازده سالگی در موطن خود و تا شانزده سالگی در بلوکِ لَنگای تنکابن مقدمات تحصیل را فرا گرفت (دهخدا، ذیل «طاهر تنکابنی ») و سپس به تهران آمد، ابتدا به مدارس کاظمیه و قنبرعلی خان و بعدها به مدرسه سپهسالار رفت (صدوقی سها، ص ۹۸). او به گفته خود، در ۱۳۰۵ پس از فوت استادش ، آقامحمدرضا قمشه ای ، شاگرد میرزا ابوالحسن جلوه شد و تا ۱۳۲۴ نزد وی درس خواند (تنکابنی ، ص ۶۵۶). به گزارش منابع ، وی از شاگردان برجسته جلوه بوده و استادش به فضل وی اذعان کرده و پس از وفات جلوه ، بیشتر طلاب به محضر او روی آورده اند (مدرس گیلانی ، ص ۹۵؛قابزرگ طهرانی ، همانجا؛امینی ، ص ۱۳۳). وی در حکمت شاگرد آقاعلی مدرس زنوزی نیز بود (امینی ، همانجا).

تنکانبی اصول فقه را نزد میرزا محمدحسن آشتیانی خواند (شریف رازی ، ص ۳۶۷). او در معقول و منقول و ریاضیات مشهور شد و در فلسفه مشائی مسلک بود. در علم هیئت و فقه و اصول و ادبیات نیز صاحب نظر و از طب قدیم مطلع بود (بامداد، ج ۲، ص ۱۸۶؛
امینی ، ص ۱۳۳ـ۱۳۴؛صدوقی سها، همانجا). وی چند دوره کتاب قانون ابن سینا (حبیب آبادی ، ج ۷، ص ۲۳۰۱) و به گفته بدیع الزمان فروزانفر (ص ۳۶۸) یک دوره شرح اشارات و تنبیهات و شفاء و نجاه ابن سینا و تمهیدالقواعد ترکه اصفهانی را تدریس کرده است .

وی پس از بر قراری مشروطیت ، در مدرسه های قنبرعلی خان ، سپهسالار، سلطانی و مدرسه علوم سیاسی تدریس می کرد (عبرت نائینی ، ج ۲، ص ۷۳۲؛بامداد؛امینی ، همانجاها).

تنکابنی در دوره اول مجلس شورا (۱۳۲۴) به نمایندگی از طلاب به مجلس رفت و در دوره سوم (۱۳۳۳) نماینده مردم تهران در مجلس شد و جزو فرقه دموکرات بود (بامداد؛آقابزرگ طهرانی ، همانجاها؛کسروی ، ص ۱۶۸). در ۱۳۳۳ به هنگام وقوع جنگ جهانی اول که به مهاجرت آزادی خواهان انجامید ــ تنکابنی همراه با عده ای از وکلای وقت مجلس و مشروطه طلبان از تهران به قم رفت و از طرف ملّیون به بروجرد اعزام شد و از آنجا به همراهی چند تن دیگر، از جمله سیدحسن مدرس ، به عراق مهاجرت کرد (بامداد، همانجا؛امینی ، ص ۱۳۵ـ۱۳۶). در کودتای اسفند ۱۲۹۹، به دستور سیدضیاءالدین طباطبائی دستگیر و زندانی شد (حبیب آبادی ، همانجا).

در ۱۳۰۰ش ، با اینکه در تهران نبود، مردم تهران او را به عنوان نماینده دوره چهارم به مجلس معرفی کردند (امینی ، ص ۱۳۶). داور، وزیر وقت دادگستری ، نیز وی را دعوت به همکاری کرد. تنکابنی مدتها رئیس دادگاههای شهرستان و سپس رئیس دادگاههای استان بود و تا ۱۳۰۹ ش سمت مستشاری دیوان عالی کشور را به عهده داشت و از قضات دیوان عالی گردید (عاقلی ، ج ۱، ص ۱۵۶؛سالنامه پارس ، سال ۴، ص ۳۶ مکرر، سال ۵، ص ۸۰).

در ۱۳۱۰ ش اعتراض تنکابنی و دیگران به اقدام رضاشاه ــ که املاک آنان را در تنکابن غصب کرده بود ــ به برکناری تنکابنی از مشاغل دولتی انجامید. او همچنین از تدریس در مدرسه سپهسالار منع و دو ماه در زندان قصر حبس شد. سپس وی را یک سال به کاشان و از آنجا به فارس تبعید کردند، اما او با وساطت فروغی به تهران آمد و دو باره به تدریس مشغول شد (امینی ، ص ۱۳۶؛مکی ، ج ۶، ص ۱۰۷). نصرت اللّه امینی (ص ۱۳۸) به نقل از تنکابنی ، گزارشی از برخی گفتگوهای وی را با تیمورتاش آورده است .

شاگردان

بسیاری از رجال و عالمان صدر مشروطه شاگرد تنکابنی بوده اند (مرسلوند، ج ۲، ص ۲۹۴)که مشهورترین آنان عبارت اند از:

علی محمد تویسرکانی مشهور به جولِستانی ،

میرزاعبدالکریم طهرانی مشهور به روشن ،

بدیع الزمان فروزانفر،

محمدعلی فروغی ،

محمود نجم آبادی ،

موسی عمید و

سیدمحمدتقی مدرس رضوی (صدوقی سها، ص ۷۴، ۹۹؛آقابزرگ طهرانی ، جزء۱، قسم ۳، ص ۹۷۳ـ۹۷۴؛راهنمای کتاب ، ص ۲۴۷؛سجادی ، ص ۸ ـ۹).

گفته اند که تنکابنی خطی خوش می نوشته و اشعار فارسی و عربی بسیاری از بر داشته است ؛اهل ذکر و تهجد و ریاضت بوده ، و مناعت طبعش مَثَل بوده است (امینی ، ص ۱۳۴). تنکابنی در اواخر عمر به علت کهولت و ضعف مزاج منزوی شد و در ۱۳۱۸ ش بیمار گردید و در ۱۳۲۰ ش درگذشت . بنا به وصیتش ، او را در کنار مقبره جلوه در ابن بابویه شهر ری دفن کردند (دهخدا، همانجا؛عبرت نائینی ، ج ۲، ص ۷۳۷).

به گفته قزوینی (ص ۸۶)، تنکابنی کتابخانه نفیسی از نسخ خطی و چاپی داشته است . وی بخشی از کتابخانه خود را، هنگامی که در بیمارستان بستری بود، به مجلس شورای ملی فروخت و پس از فوت او باقیمانده کتابها به همانجا منتقل شد (امینی ، ص ۱۴۰؛
دهخدا، همانجا).

آثار تنکابنی عبارت است از:

تعلیقه و یادداشت بر نسخه های خطی آثار ابن سینا، خواجه نصیر و ملاصدرا از جمله حاشیه بر کتاب جوهر النضید و

چند رساله منطقی (حبیب آبادی ، ج ۷، ص ۲۳۰۲). عمده این یادداشتها در مجلدات پنجم و نهم فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی آمده است ؛
«کتب درسی قدیم » (در فرهنگ ایران زمین ، ج ۲۰، ۱۳۵۳ش ، ص ۳۹ـ۶۰) که معرفی متون درسی متداول میان طلاب و محصلان علوم دینی است (حبیب آبادی ، ج ۷، ص ۲۳۰۶)؛

«مختصر شرح احوال میرزای جلوه » (چاپ شده در مجله آینده ، ج ۲، ش ۹، دی ۱۳۰۶، ص ۶۵۴ـ۶۵۶) و

«رساله در چشم پزشکی » (چاپ شده در نامه فرهنگستان علوم ، سال ۲، ش ۲، پاییز ۱۳۷۴، ص ۹۲ـ۱۰۰).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۱: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) نصرت اللّه امینی ، «میرزاطاهر تنکابنی »، راهنمای کتاب ، سال ۱۷، ش ۱ـ۳ (فروردین ـ خرداد ۱۳۵۳)؛
(۳) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ش ؛
(۴) محمدطاهربن فرج اللّه تنکابنی ، «مختصر شرح احوال میرزای جلوه »، آینده ، ج ۲، ش ۹ (دی ۱۳۰۶)؛
(۵) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجری ، ج ۷، اصفهان ۱۳۷۴ ش ؛
(۶) دهخدا؛
(۷) راهنمای کتاب ، سال ۶، ش ۳ (خرداد ۱۳۴۲)؛
(۸) سالنامه پارس ، سال ۴ (۱۳۰۸ش )، سال ۵ (۱۳۰۹ش )؛
(۹) ضیاءالدین سجادی ، «زندگی نامه استاد مدرس رضوی »، در جشن نامه استاد مدرس رضوی : مجموعه مقالات علمی و ادبی ، زیر نظر ضیاءالدین سجادی ، تهران : انجمن استادان زبان و ادب فارسی ، ۱۳۵۶ش ؛
(۱۰) محمدشریف رازی ، اختران فروزان ری و طهران ، یا، تذکره المقابر فی احوال المفاخر ، قم : مکتبه الزهراء، ( بی تا. ) ؛
(۱۱) منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین ، تهران ۱۳۵۹ش ؛
(۱۲) باقر عاقلی ، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی ، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ؛محمدعلی عبرت نائینی ، تذکره مدینه الادب 

(۱۳) چاپ عکسی تهران ۱۳۷۶ ش ؛محمدحسن فروزانفر، مباحثی از

(۱۴) تاریخ ادبیات ایران ، چاپ عنایت اللّه مجیدی ، تهران ۱۳۵۴ ش ؛

(۱۵) محمد قزوینی ، «وفیات معاصرین »، یادگار ، سال ۵، ش ۴ـ ۵ (آذر ـ دی ۱۳۲۷)؛
(۱۶) احمد کسروی ، تاریخ مشروطه ایران ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۷) مرتضی مدرس گیلانی ، منتخب معجم الحکماء ، چاپ منوچهر صدوقی سها، تهران ۱۳۸۱ ش ؛
(۱۸) حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران ، ج ۲، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۹) حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران ، ج ۶، تهران ۱۳۶۲ ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۸

زندگینامه آیت الله حاج ملاّ علی تبریزی(متوفی۱۳۲۶ش)

 مشهور به واعظ خیابانی ، عالم و ادیب و واعظ شیعی برجسته قرن چهاردهم . وی بنا بر آنچه در شرح حال خود نوشته در ۱۲۸۲ در حکم آباد تبریز به دنیا آمد.

پس از فراگرفتن صرف ونحو و بلاغت و منطق و ریاضی ،

در مدرسه طالبیه نزد استادانی همچون

حاج میرزا احمد شرابیانی ،

حاج محمدصادق ساعتی ،

احمد تاهباز،

سیداحمد خسروشاهی و

میرزااسداللّه تبریزی حاضر شد (تبریزی ، ۱۳۶۶، ص ۴۰۶؛ همو، ۱۳۸۵، ص ۶۳۵ـ۶۳۶؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء۱، قسم ۴، ص ۱۴۶۸).

ملاعلی به مکه ، مدینه ، مشهد، عراق ، خوی ، ارومیه ، زنجان ، قم و تهران سفر کرد و از علمایی چون آیت اللّه سید ابوالحسن  اصفهانی ،میرزاعلی آقای شیرازی ، شیخ محمدحسین کاشف الغطاء و حاج آقا حسین بروجردی اجازه روایت دریافت کرد؛ همچنین علمای بسیاری از وی اجازه گرفتند (تبریزی ، ۱۳۶۶، ص ۴۰۷ـ ۴۰۹؛ همو، ۱۳۸۵، ص ۳۵۹، ۶۳۶، ۶۵۴ـ ۶۵۵، ۶۵۸ـ۶۵۹، ۶۶۱ـ۶۶۴، ۶۷۶ـ۶۷۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، همانجا).

ملاعلی به شعر علاقه مند بود و از مشهورترین وعاظ ایران به شمار می آمد (تبریزی ، ۱۳۸۵، ص ۶۳۶؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، همانجا).

تألیفات

وی صاحب بیش از پنجاه جلد تألیف است از جمله :

تحفه الاحبّاء فی شرح قصیده سیدالشعراء در شرح قصیده عینیه حِمْیَری ، که در آن به شرح حال حمیری نیز پرداخته است .این کتاب اولین اثر وی بوده است ؛

علماءالمعاصرین به فارسی ، در احوال علمای امامیه زمان وی ؛

وقایع الایام در چند جلد در شرح وقایع و اعمال ماه شوال ، رمضان ، محرّم ، رجب و شعبان ؛ ذخائرالاسفار ؛

طرائف الصحائف ؛

و منتخب المقاصد و منتجب الفوائد در نُه جلد که کشکول مانند است (تبریزی ، ۱۴۱۰، ص ۳۴۲ـ۳۴۴؛ همو، ۱۳۶۶، ص ۴۰۶ـ۴۰۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۲، ص ۴۳۸، ج ۲۵، ص ۱۲۹؛ امین ، ج ۸، ص ۲۶۶).

تاریخ دقیق وفات ملاعلی به نوشته قزوینی (ج ۸، ص ۲۱۲) در صفر ۱۳۶۷/ دی ۱۳۲۶ بوده است .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۱: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) امین ؛
(۴) علی تبریزی ، کتاب صیام وقایع الایام ، تبریز ۱۳۸۵؛
(۵) همو، کتاب علماء معاصرین ، چاپ سنگی تهران ۱۳۶۶؛
(۶) همو، وقایع الایام فی تتمه محرم الحرام ، قم ۱۴۱۰؛
(۷) محمد قزوینی ، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش .

دانشنامه جهان اسلامجلد ۶

زندگینامه آیت الله میرزاصادق آقا تبریزی(۱۳۵۱-۱۲۷۴ه ق)

تبریزی ، میرزاصادق آقا ، فقیه امامی و اصولی و ادیبِ مبارز آذربایجان در قرن چهاردهم . پدرش میرزا محمدبن محمدعلی قره داغی /قراچه داغی بود. تبریزی در خانواده ای اهل علم در ۱۲۷۴ در تبریز به دنیا آمد. در زادگاهش به فراگیری مقدمات فقه و اصول پرداخت ،

سپس برای ادامه تحصیل همراه برادر خود، حاج میرزا محسن ، به نجف رفت ؛ به اختلاف ، این سفر را در ۱۲۸۸ (تبریزی خیابانی ، ص ۱۵۳) و در ۱۲۹۱ (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء ۱، قسم ۲، ص ۸۷۳) نوشته اند.

او در نجف نزد استادانی چون

فاضل ایروانی ،

محمدحسن مامَقانی و

محمدفاضل شرابیانی / شربیانی به تحصیل پرداخت .

معروفترین استاد وی شیخ هادی تهرانی * بود که تبریزی در مشرب اصولی خاص خود، از او پیروی می کرد. تبریزی در کربلا نیز در مجلس درس ملاحسین اردکانی حاضر می شد (همان ، جزء ۱، قسم ۲، ص ۸۷۳ ـ۸۷۴؛ حرزالدین ، ج ۱، ص ۳۷۵؛ ثقه الاسلام تبریزی ، ج ۳، ص ۱۰؛ تبریزی خیابانی ، همانجا).

وی بعد از فراگیری علوم گوناگون ، در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و حلقه درسی تشکیل داد. در درس وی شاگردان بسیاری حاضر می شدند (تبریزی خیابانی ، ص ۱۵۴).

از جمله شاگردان وی:

محمدعلی مدرّس (مؤلف ریحانه الادب )

و میرزا قاسم گَرگَری بودند (کارنگ ، ج ۱، ص ۳۴۰، پانویس ؛ تبریزی خیابانی ، همانجا؛ امین ، ج ۷، ص ۳۶۶؛ مدرس تبریزی ، ج ۵، ص ۲۶۹).

تبریزی ، پس از حدود ۲۴ سال اقامت در نجف ، به زادگاهش بازگشت و مرجعیت آذربایجان را بر عهده گرفت (تبریزی خیابانی ، ص ۱۵۳ـ۱۵۴؛ امین ، همانجا). وی به مشکلات مردم توجه داشت و درصدد رفع آنها برمی آمد (رجوع کنید به کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۴۸، ۱۸۴ـ۱۸۹).

در جریان مهاجرت ارمنیان به تبریز در وضعی رقت بار (زمستان ۱۲۹۹ ش )، تبریزی با موعظه و یادآوری وظایف مسلمانان سبب شد تا مردم تبریز ضمن استقبال گرم از مهاجران ، مبلغ بسیاری نیز به ایشان کمک کنند (هدایت ، ص ۳۲۲؛ نیز رجوع کنید به رائین ، ص ۱۴۵). این امر نفوذ او در مردم و محبوبیتش را نشان می دهد.

در منابع ، شرح حالِ تبریزی و مبارزات وی در دوره قاجار و پهلوی به اختصار آمده و گاه در گزارشِ احوال وی رعایت بی طرفی نشده است (سیدعلوی ، ص ۷۰، ۷۴ـ۷۶). وی از مخالفان مشروطه و پیامدهای آن بود و در ۱۲۹۲ش با برخی علما به محمدعلی شاه تلگرام فرستاد و خواستار لغو مشروطیت شد (کسروی ، ۱۳۵۵ ش ، ص ۵۷۶؛ویجویه ، ص ۲۱؛قس بصیرت منش ، ص ۳۹۲ـ۳۹۳).

تبریزی در دوره پهلوی از دستگاه حاکم دوری می جست . در جریان مهاجرت علما به قم در ۱۳۰۶ ش / ۱۳۴۶، و در اعتراض به قانون نظام وظیفه ، وی در نامه ای حمایت خود را از رهبر این حرکت ، حاج آقا نوراللّه اصفهانی * ، اعلام کرد و عازم قم شد؛
اما هنگامی که به آنجا رسید، اصفهانی از دنیا رفته بود (مکی ، ج ۴، ص ۴۱۶، ۴۲۰؛نیز رجوع کنید به همان ، ج ۴، ص ۴۳۴ـ ۴۳۷).

در ادامه مخالفت با قانون نظام وظیفه مردم تبریز در ۱۳۰۷ش /۱۳۴۷، قیام کردند که تا اوایل ۱۳۰۸ ش ادامه یافت و تبریزی به همراهی دیگر علما رهبری مردم را بر عهده گرفت . حکومت ، او را دستگیر و به همدان (یا سنندج ) تبعید کرد، اما پس از چند روز رضاشاه ناگزیر دستور آزادی وی را صادر کرد (امین ؛حرزالدین ، همانجاها؛سیدعلوی ، ص ۷۷؛باقری بیدهندی ، ص ۱۴۸؛
بصیرت منش ، ص ۳۹۶، ۳۹۸؛نیز رجوع کنید به امام خمینی ، ج ۱، ص ۲۶۱، ج ۸، ص ۱۸۰، ج ۹، ص ۳۰، ج ۱۱، ص ۱۷۸). وی پس از آزادی به قم رفت و در همانجا اقامت گزید.

تبریزی در ۱۳۱۱ش /۱۳۵۱ درگذشت و در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شد. در شهرهای گوناگون بویژه در آذربایجان و نجف از وی تجلیل شد (تبریزی خیابانی ، ص ۱۵۴ـ۱۵۵؛امین ، ج ۷، ص ۳۶۶ـ۳۶۷). از فرزندان تبریزی ، میرزا جواد و میرزا رضا از اهل علم به شمار می آیند و آثاری نیز دارند (امینی ، ج ۱، ص ۲۹۵؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء۱، قسم ۲، ص ۸۷۴؛باقری بیدهندی ، ص ۱۴۷).

برخی از آثار تبریزی که بیشتر در فقه و اصول است اینهاست :

المقالات الغریّه در اصول فقه (چاپ سنگی ، تبریز ۱۳۱۷) که آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۴، همانجا) و حرزالدین (ج ۱، ص ۳۷۶) نام آن را المقالات الغرویه ذکر کرده اند، موسی جوان (ج ۲، ص ۱۵۷ـ۲۳۲) با استفاده از این کتاب برخی آرای اصولی او را گزارش کرده است ؛
رساله فی المشتقات (چاپ سنگی ، تبریز ۱۳۱۹)؛
رساله فی شرائط العوضین ؛
رساله فی الربا؛
شرح تبصره المتعلّمینِ علامه حلّی ؛
الفوائد، شرح یازده قاعده از مشکلات مسائل فقه و اصول (چاپ سنگی ، تبریز ۱۳۵۱) و رساله عملیه به زبان فارسی (۱۳۲۳، ۱۳۴۵؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۰، ص ۶۶ـ۶۷، ج ۱۳، ص ۴۵، ۱۳۵، ج ۱۶، ص ۳۲۰، ج ۲۱، ص ۴۱، ۳۹۲؛تبریزی خیابانی ، ص ۱۵۷؛مشار، ستون ۴۳۴، ۸۸۵؛ثقه الاسلام تبریزی ، ج ۳، ص ۹، پانویس ۱؛باقری بیدهندی ، ص ۱۴۴ـ ۱۴۵).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۱: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) امین ؛
(۴) محمدهادی امینی ، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام ، نجف ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۵) ناصر باقری بیدهندی ، «نجوم امت : مرحوم آیت اللّه العظمی آقامیرزا صادق آقا مجتهد تبریزی »، نور علم ، دوره ۳، ش ۵ (دی ۱۳۶۷)؛
(۶) حمید بصیرت منش ، علما و رژیم رضاشاه : نظری بر عملکرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سالهای ۱۳۰۵ـ۱۳۲۰ ش ، ( تهران ) ۱۳۷۶ ش ؛
(۷) علی تبریزی خیابانی ، کتاب علماء معاصرین ، چاپ سنگی تهران ۱۳۶۶؛
(۸) علی بن موسی ثقه الاسلام تبریزی ، مرآه الکتب ، چاپ محمدعلی حائری ، قم ۱۴۱۴ـ ۱۴۲۰؛
(۹) موسی جوان ، مبانی حقوق ، ج ۲، تهران ۱۳۲۷ ش ؛
(۱۰) محمدبن علی حرزالدین ، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء ، قم ۱۴۰۵؛
(۱۱) روح اللّه خمینی ، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، صحیفه نور ، تهران ۱۳۶۱ش ـ ؛
(۱۲) اسماعیل رائین ، ایرانیان ارمنی ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۱۳) ابراهیم سیدعلوی ، «بیان صادق : شرح حال ، آثار، افکار و مبارزات آیت اللّه آقامیرزا صادق »، کیهان اندیشه ، ش ۱۶ (بهمن ـ اسفند ۱۳۶۶)؛
(۱۴) عبدالعلی کارنگ ، آثار و ابنیه تاریخی شهرستان تبریز ، در آثار باستانی آذربایجان ، ج ۱، تهران : انجمن آثار ملی ، ۱۳۵۱ ش ؛
(۱۵) احمد کسروی ، تاریخ مشروطه ایران ، تهران ۱۳۶۳ش ؛
(۱۶) همو، تاریخ هیجده ساله آذربایجان ، تهران ۱۳۵۵ش ؛
(۱۷) مدرس تبریزی ؛
(۱۸) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی عربی ، تهران ۱۳۴۴ش ؛
(۱۹) حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران ، ج ۴، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۲۰) محمدباقر ویجویه ، تاریخ انقلاب آذربایجان و بلوای تبریز ، چاپ علی کاتبی ، تهران ۱۳۵۵ش ؛
(۲۱) مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران ۱۳۶۳ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۶ 

زندگینامه آیت الله عبدالله بِلادی «مجتهد بلادی بهبهانی بوشهری»(متوفی ۱۳۳۱ش)

، ملقب به مجتهد بلادی بهبهانی بوشهری ، عالمِ مبارز و کثیرالتألیف و از مراجع بوشهر در قرن چهاردهم .نسب وی آنگونه که آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۴، جزء ۱، قسم ۳، ص ۱۱۸۹)به نقل از الغیث الزابد بلادی آورده ، از طریق ابراهیم مُجاب ، به محمدالعابد فرزند امام موسی کاظم علیه السلام می رسد (نیز رجوع کنید به افشار سیستانی ، ج ۲، ص ۵۶۱ ـ ۵۶۲؛ یاحسینی ، ص ۱۳). وی در ۱۲۹۱ در خاندانی عالم و اصلاً بحرینی ، در نجف اشرف متولد شد (یاحسینی ، ص ۱۳، ۲۰؛ افشار سیستانی ، ج ۲، ص ۵۶۲).

پس از فراگیری دروس مقدماتی نزد پدرش ، سیدابوالقاسم مجتهد، همراه او از نجف به بوشهر رفت (افشار سیستانی ، همانجا). در ۱۳۰۳، در سفر سیدجمال الدین اسدآبادی * به بوشهر و ملاقاتهای وی با پدرش ، با سیدجمال و افکارش آشنا شد (واثقی ، ص ۱۳۵). بعدها بلادی در السوانح و اللّوائح از سیدجمال تجلیل کرد و از اینکه معاصرانش افکار وی را درک نمی کردند ابراز تأسف نمود (یاحسینی ، ص ۲۱).

بلادی در بوشهر نزد اساتید فنّ به آموختن دروس رایج ، چون ادبیات ، فقه ، اصول و نیز زبان انگلیسی ، پزشکی ، هندسه و نجوم پرداخت . در ۱۳۱۱، راهی نجف شد و سه سال در آنجا تحصیل کرد؛ سپس به بوشهر و از آنجا به شیراز رفت و نزد برخی از اساتید آن دیار به تحصیل خود ادامه داد. در۱۳۱۹، به نجف بازگشت و در حوزه درسی آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ، سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی و دیگران ، تقریباً به مدت هفت سال ، مدارج عالی اجتهاد را گذراند (آقابزرگ طهرانی ؛ افشار سیستانی ، همانجاها؛ یاحسینی ، ص ۲۳) و از برخی مشایخ ، اجازه روایت گرفت .

خود او در الزلال المعین فی احادیث الاربعین (ص ۱۳) بعضی از طرق روایی خویش را نوشته است که در آن ، نام مشایخی چون محدّث نوری ، شیخ محمد طه نجف ، شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر و کلینی دیده می شود (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۴۶). آموخته های بلادی در نجوم جدید، زمینه ساز مباحثات علمی او با سیدهبه الدین شهرستانی و تألیف الاسلام و الهیئه شهرستانی شد که بلادی بر آن مقدمه ای نوشت . در انقلاب مشروطیّت ، بلادی مانند استادش آخوند خراسانی از مدافعان جدی مشروطه بود. کتاب کشکول وی نشانه این دیدگاه و از اسناد تاریخ اجتماعی و فکری حوزه نجف اشرف در آغاز انقلاب مشروطیّت در ایران است .

بلادی در ۱۳۲۶، به بوشهر بازگشت و به تدریس و ارشاد، نشر احکام و تألیف کتب پرداخت و مقامی بلند در میان مردم یافت و ملجأ و مرجع آنان در مسائل دینی و اجتماعی شد (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء ۱، قسم ۳، ص ۱۱۹۰؛افشار سیستانی ، ج ۲، ص ۵۶۳؛ دوانی ، ج ۱، ص ۲۷۶). همچنین به سبب رابطه نزدیکی که با «انجمن اتحاد اسلام »در بوشهر داشت ، خدمات فراوانی به جنبش مشروطیت کرد (یاحسینی ، ص ۲۶) و رساله لائحه الجهادیه را در وجوب جهاد با روسها و انگلیسیها نگاشت (آقابزرگ طهرانی ؛ یاحسینی ، مانجاها). در فاصله سالهای انقلاب مشروطیت تا شروع جنگ جهانی اول ، همراه با رئیسعلی دلواری ویارانش ، بتدریج بر دامنه مبارزه و مقابله با حضور انگلیسیهادر جنوب ایران افزود تا بدانجا که انگلیسیها قصد تروروی را داشتند (بلادی در السوانح و اللّوائح بتفصیل به این موضوع پرداخته است ؛ یاحسینی ، ص ۲۹ـ۳۲).

ازینرو بلادی به همراه روحانی مجاهد و متنفذ بوشهر، شیخ علی آل عبدالجبار (دوانی ، ج ۱، ص ۲۷۷)، به شیراز هجرت کردو به آزادیخواهان پیوست (بامداد، ج ۶، ص ۱۴۴) و باآیه اللّه شیخ جعفر محلاتی (متوفی ۱۹۳۸) فتواهایی بر ضد انگلیسیها صادر کرد (الگار، ص ۷۳۷). بلادی با پایان یافتن جنگ و تخلیه بوشهر به آنجا بازگشت و تا آخر عمر در همانجا به سر برد و به ارشاد مردم پرداخت (رکن زاده آدمیت ، ج ۳، ص ۵۹۹ ـ۶۰۰).

در دوران رضاشاه نیز بلادی در چند مقطع به مقابله برخاست ؛ از جمله با حرکت گسترده اسلام زدایی آن دوران ، که در رساله مقامع حدید یا زاجر قوم جدید وی (ص ۹ـ۱۰) منعکس است . در غوغای رفع حجاب نیز در کتاب سدول الجلباب فی وجوب الحجاب ، با اتکا به آیات و روایات و آرای فقها و با توجه به شرایط زمانی ، ابعاد مختلف حجاب را بررسی کرد (یاحسینی ، ص ۴۰ـ۴۶). در ماجرای قتل چند تن از زائران ایرانی خانه خدا به دست وهّابیها رساله تشجیع دلیران یا نهضت ایران را تألیف کرد و به افشای ماهیت حکومت وهابی پرداخت و خواستار بین المللی کردن مکه و مدینه شد. رساله عِلاج عاجل را نیز به مناسبت تخریب قبور بقیع ، در تقبیح عاملان این حادثه تألیف کرد.

آثار

بلادی ، تألیفات متعدد و متنوعی بالغ بر هشتاد عنوان در فقه ، اصول ، منطق ، فلسفه ، احکام ، عبادات ، دعا، نجوم ، پزشکی ، تاریخ سیاسی معاصر ایران و جهان ، تاریخ اسلام ، سیره رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام و حتی تعلیم اطفال دارد که از وسعت معلومات و توجه او به مسائل زمانش حکایت دارد (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، همانجا؛ امینی ، ص ۷۶؛ یاحسینی ، ص ۵۵ ـ ۶۵).

دیگر آثار مهم وی عبارت اند از:

الزلال المعین فی احادیث الاربعین ، گزیده و شرح فقهی و کلامی چهل حدیث از کتاب کافی در دو مجلد، که معرّف گرایش فقهی و کلامی بلادی است . وی معمولاً به شرح علامه مجلسی ، مرآه العقول نظر دارد و خود نیز به تشریح و توضیح احادیث و مطالب مستفاد از آن می پردازد (برای مثال رجوع کنید به بلادی ، ۱۳۳۰، ص ۲۲۴ـ۲۵۱)؛

الکهف الحصین فی الدّین المبین در سه مجلد در توحید و نبوت و سیرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امامت و سیرت امیرالمؤمنین علیه السلام ؛ الرّدود السّتّه که فقط قسمت اول از مباحث ششگانه آن را تألیف کرد. این کتاب در ۱۳۴۳ در بوشهر به پایان رسید و در ۱۳۴۸ در بمبئی چاپ شد، الرّدود السّتّه پاسخ به اتهاماتی است که در کتاب فقه ابن تیمیّه ، تألیف یکی از نویسندگان حنبلی عربستان ، به شیعه نسبت داده شده است ؛ الکشکول در دو مجلد در اصول عقاید و مطالب متنوع سیاسی ،

اجتماعی و اخلاقی ؛

الشمس الطالعه در شرح زیارت جامعه ؛

مظهر الانوار فی احوال الائمه الاطهار ؛

ملاک القضاء کتابی است فقهی درباره قضا؛

و آیات تکوینی در سه مجلد، درباره زمین و خورشید، با استفاده از آیات قرآن .

بلادی ، به دلیل وسعت معلومات و توجه به مسائل روز و مرجعیّت بلامنازعش در بوشهر برای حل مشکلات دینی و دنیوی مردم ، مورد احترام و علاقه شدید اهالی استانهای فارس و بوشهر بود. وی در ۲۱مهر۱۳۳۱ درگذشت و جنازه اش با تکریم مردم تشییع و سپس به نجف حمل شد (افشار سیستانی ، همانجا؛ یاحسینی ، ص ۵۰ـ۵۱).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۱: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) ایرج افشار سیستانی ، نگاهی به بوشهر: مجموعه ای از اوضاع تاریخی ، جغرافیایی ، اجتماعی و اقتصادی استان بوشهر ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۴) محمد هادی امینی ، معجم رجال الفکرو الادب فی النجف خلال الف عام ، نجف ۱۹۶۴؛
(۵) مهدی بامداد،شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۶) عبدالله بن ابوالقاسم بلادی ، الزلال المعین فی احادیث الاربعین ، بمبئی ۱۳۳۰؛
(۷) همو، مقامع حدید یا زاجر قوم جدید ، بمبئی ۱۳۴۶؛
(۸) علی دوانی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران ( ۱۳۶۰ ش ) ؛
(۹) محمد حسین رکن زاده آدمیت ، دانشمندان و سخن سرایان فارس ، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش ؛
(۱۰) صدر واثقی ، سیدجمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۱) قاسم یاحسینی ،نگاهی به مبارزات و اندیشه های آیه الله سیدعبدالله بلادی بوشهری ، بوشهر ۱۳۷۱ ش ؛

Hamid Algar, “Religious forces in twentieth-century Iran”, in The Cambridge history of Iran , vol. 7, Cambridge 1991.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه شیخ محمدباقر بهاری (متوفی۱۳۳۳ه ق)

شیخ محمدباقر بن محمدجعفر، مجتهد متنفذ و از رهبران مشروطه خواه همدان . به نوشته فرزندش در ۱۲۷۵ (مرعشی ، ش ۲، ص ۶۷) و به قول دیگر در ۱۲۷۷ در روستای بهارِ همدان به دنیا آمد (امین ، ج ۳، ص ۵۳۷؛ حرزالدین ، ج ۱، ص ۱۴۴). در کودکی به علت ناتوانی در فراگیری ، از مکتب اخراج شد، اما بعدها به عنوان یکی از علمای بزرگ همدان شناخته شد (امین ، همانجا). ابتدا نزد پدرش درس می خواند،

سپس به همدان رفت و مقدمات را در مدرسه آخوند ملاحسین همدانی نزد محمد اسماعیل همدانی فراگرفت . بعد از آن به بروجرد رفت و نزد میرزا محمود طباطبائی ، صاحب المواهب (شرح منظومه بحرالعلوم )، دروس سطح را به پایان رسانید. پس از طی مراتب بعدی تا درس خارج ، در ۱۲۹۷ به نجف رفت و اخلاق و سلوک و حکمت را نزد علامه بزرگ ملاحسین قلی همدانی شَوَنْدی آموخت ، و از شاگردان خاص او شد. با درگذشتِ استادش و پس از بیست سال اقامت در نجف ، در ۱۳۱۶ به همدان بازگشت (همانجا؛ درخشان ، ج ۲، ص ۵۱؛ مرعشی ، ش ۲، همانجا، ش ۳، ص ۳، ۵).

دیگر استادان او در نجف عبارت بودند از:

میرزا محمدحسن شیرازی ،

شیخ محمد حسین کاظمی ،

ملامحمد شَرَبیانی ،

ملامحمد ایروانی ،

حاج میرزا حسین خلیلی ،

شیخ حسن مامقانی ،

شیخ محمد طه نجف ،

میرزا حبیب الله رشتی

و نیز آخوند ملامحمد کاظم خراسانی

و شیخ لطف اللّه مازندرانی (همانجاها؛ حرزالدین ، ج ۱، ص ۱۴۵).

پس از درگذشت مجتهد مبرّز همدان ، حاج سیدعبدالمجید گروسی (متوفی ۱۳۱۸)، بهاری به خواهش اهالی شهر تصدی مناصب دینی و امامت مسجد جامع و تولیت موقوفات آن را به عهده گرفت و در کنار آن برای امرار معاش به کشاورزی اشتغال داشت (اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۷؛ مرعشی ، ش ۲، ص ۶۸). او به اجرای احکام الهی و حدود شرع سخت پایبند بود و زمانی که دیگران جرأت اجرای حدود را نداشتند، شخصاً به اجرای آنها می پرداخت (درخشان ، همانجا).

بهاری به عنوان یک روحانی انقلابی ، در نهضت مشروطه در همدان سهم مهمی داشت و به نفع مشروطه در آنجا جنبشهایی برپا کرد (مرتضوی برازجانی ، ص ۸۰؛ مرعشی ، ش ۲، همانجا)، اما در ادبیات مشروطه از او کمتر نام برده شده است .

او از لحاظ فکری نیز از جنبش مشروطه حمایت می کرد و ایضاح الخطا را در همین خصوص نوشت که ردّی بود بر بیانیه شیخ فضل الله نوری * و انتقاد از استبداد و بیان زیانهای آن ( دایره المعارف تشیع ، ذیل مادّه ؛ اذکایی ، ۱۳۷۵ ش ، ص ۱۵۳). به عقیده وی ، میان «مشروطه » و «مشروعه » هیچگونه تعارضی وجود ندارد و مشروطه همان مشروعه است .

وی در نهضت روحانیون عدالتخواه تهران و هجرت ایشان به قم در جمادی الا´خره ۱۳۲۴ نیز شرکت فعال داشت ، هر چند به علت بی نتیجه ماندن آن از نیمه راه بازگشت . همچنین در انتخابات مجلس اول از همدان با تأیید حاج شیخ تقی وکیل الرعایا، سهم بسزایی در حمایت از مشروطه داشت .

بهاری در ۲۲ شعبان ۱۳۲۵ به عضویت «انجمن ولایتی » همدان ، و سپس به ریاست آن برگزیده شد ( دایره المعارف تشیع ، همانجا؛ اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۸). در مبارزه مسلّحانه در دوره استبداد صغیر بر ضد محمد علیشاه قاجار، به تشکیل دسته ای مسلح در همدان مبادرت کرد ( دایره المعارف تشیع ؛ اذکایی ، ۱۳۷۵ ش ، همانجاها) و قصد داشت که هنگام تبعید آیت اللّه بهبهانی * ، رهبر متنفذ مشروطه ، به عتبات عالیات ، به یاری این دسته به سربازان دولتی حمله کند، اما آیت اللّه بهبهانی او را از این کار بازداشت . علی رغم این فعالیتها، در قضیه فرار سیدجمال الدین واعظ به همدان پس از کودتای محمد علیشاه ، به بهانه ای حاضر به شفاعت او نشد (صفایی ، ج ۱، ص ۱۹۸؛ مرتضوی برازجانی ، ص ۸۰؛ اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۸ ـ۹).

در ۱۳۲۸، مجلس شورای ملی بهاری را به عنوان یکی از پنج مجتهد بزرگ ایران («هیأت خمسه علمیّه ») به عضویت مجلس برگزید، اما وی آن را نپذیرفت . در اوایل ۱۳۲۹ که «هیأت اتحادیه » با عضویت شصت الی هفتاد تن از علمای اعلام تشکیل شد، شیخ باقر به ریاست آن برگزیده شد و گویا ریاست انجمن ولایتی را به امام جمعه همدان واگذاشت . مخالفت بهاری با سالارالدوله ، برادر محمد علیشاه که کردستان را تصرف کرده بود، به حدی بالا گرفت که نیروهای سالار قصد به توپ بستن منزل او را داشتند، اما حمله مردم و طرفداران بهاری به ایشان مانع این امر شد.

عوامل محمد علیشاه و سالارالدوله ، چندین بار قصد ترور بهاری را داشتند که موفق نشدند. بهاری در رجب ۱۳۳۲، خود را نامزد نمایندگی دوره سوم مجلس از همدان کرد، اما رأی نیاورد. ظاهراً سختگیریهای او در اجرای حدود و احکام شرعی تا حدی از مقبولیت او کاست و سرانجام او را خانه نشین کرد. وی در طول زندگی خود به شاه ، وزیر و وکلا نیز در باب جلوگیری از منهیات و امر به معروف و موارد دیگر تذکرهایی می داد که برخی از تلگرافهای او در این خصوص موجود است . او سال بعد، یعنی در ۱۳۳۳، در همدان درگذشت ( دایره المعارف تشیع ، همانجا؛ اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۸).

بهاری بیشتر اوقات خود را به تدریس و تألیف می گذراند. او نزدیک به شصت کتاب و رساله در موضوعاتی چون فقه ، حدیث ، اصول و رجال به فارسی و عربی تألیف کرد ( دایره المعارف تشیع ؛ درخشان ، همانجاها)

از جمله :

الفوائد الاصولیه در موضوع تسامح در ادله سنن ؛

دعوه الرشاد در ردّ اشاعره ؛

روح الجوامع در علم رجال ؛

الجمع بین فاطمیّتین ؛

اعلان الدعوه و الدعوه الحسینیه در استحباب گریه کردن برای امام حسین علیه السلام ؛

الدره الغرویه و التحفه الحسینیه در سه جلد؛

در احوالات حضرت سیدالشهداء علیه السلام ؛

رساله ای درباره عدالت ؛

رساله الوجیزه در غیبت امام عصر (عج )؛

آیه کن فیکون ، رساله ای درباره اینکه این آیه در تأیید عقاید اخباریها نیست ؛

التنبیه علی امرالکتب ، درباره تحریف در نسخه های چاپ شده در بعضی کشورهای اسلامی ؛

تسدیدالمکارم و تفضیح الظالم ، در بیان تحریف نسخه چاپ شده کتاب مکارم الاخلاق طبرسی چاپ ۱۳۰۳ مصر.

وی همچنین دارای حواشی و ردیّه هایی است ،

از جمله حاشیه بر قوانین میرزای قمی ،

فرائد الاصول و مکاسب شیخ انصاری ،

المقاصد العلیه شهید ثانی ،

منبع الحیاه سید نعمت الله جزائری ،

الفیه ابن مالک ؛ ردیّه بر نصاری ،

ردّ بر منکران صاحب الزمان و ردّ بر قصیده بغدادیه که در انکار وجود صاحب الزمان بوده است ( دایره المعارف تشیع ، همانجا؛ درخشان ، ج ۲، ص ۵۲؛ حرزالدین ، ج ۱، ص ۱۴۶؛ مدرس تبریزی ، ج ۶، ص ۳۷۹؛ مرعشی ، ش ۲، ص ۶۸ـ۷۴، ش ۳، ص ۹۳).

همنامی بهاری و پدرش ، با شیخ محمدباقر محمد جعفر الجندقی (متوفی ۱۳۱۹) رئیس فرقه شیخیه همدان ، برخی انتسابات و اشتباهات راجع به تألیفات این دو در منابع پدید آورده است ( دایره المعارف تشیع ؛امین ، همانجاها).



منابع :

(۱) پرویز اذکایی ، «برگهایی از تاریخ سوسیال دموکراسی همدان »، گفتگو ، ش ۱۲، (تابستان ۱۳۷۵)؛
(۲) همو، «بهار و بهاری »، همدان ( فصلنامه )، سال ۱، ش ۴، (زمستان ۱۳۷۴)؛محسن امین ، اعیان الشیعه ،

(۳) چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) محمدبن علی حرزالدین ، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء ، قم ۱۴۰۵؛
(۵) دایره المعارف تشیع ، زیر نظر احمد صدر حاج سیدجوادی ، کامران فانی ، و بهاءالدین خرمشاهی ، تهران ۱۳۶۶ ش ـ ، ذیل «بهاری ، محمدباقر» (نوشته پرویز اذکایی )؛
(۶) مهدی درخشان ، بزرگان و سخن سرایان همدان ، تهران ۱۳۴۱ـ۱۳۴۲ ش ؛
(۷) ابراهیم صفایی ، رهبران مشروطه ، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۹) اسماعیل مرتضوی برازجانی ، زندانی بزهرود ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۱۰) محمود مرعشی ، «کتابخانه شخصی آیت الله بهاری همدانی (ره )»، شهاب ، سال ۴، ش ۲ (تابستان ۱۳۷۷)، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۷).

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۴

آیت الله محمد شفیع بوشهری (۱۳۲۹-۱۲۷۰ه ق)

 عالم جامع شیعی قرن سیزدهم و چهاردهم . در ۱۲۷۰، در کازرون متولد شد و تحت تربیت پدرش ، سیدمحمدتقی موسوی ، از زاهدان و عابدان بزرگ عصر خویش ، پرورش یافت . در ۱۲۹۱ با پدرش به بوشهر رفت و از آنجا به عتبات عراق مشرف گردید و در سامرا نزد سید محمدحسن شیرازی (۱۲۳۰ـ۱۳۱۲) معروف به «میرزای بزرگ »، به تحصیل فقه و اصول پرداخت و از شاگردان سرشناس میرزا شد.

بوشهری در طب نیز اطلاعات وسیعی کسب کرد به طوری که معالجات عجیبی از او مشاهده می شد. وی در حوزه درس عده ای از فضلا، از جمله میرزاعلی آقا، فرزند میرزای شیرازی ، نیز حاضر می شد، و تا ۱۳۱۰ در سامرا بود و همان سال به بوشهر بازگشت .

در بوشهر به تدریس و نشر احکام پرداخت و مرجع امور مردم از خاص و عام گردید. در ۱۳۲۹ با خانواده اش به زیارت عتبات رفت و در نجف بیمار شد و روز هفتم ربیع الاول همان سال وفات یافت و در وادی السلام به خاک سپرده شد. وی در فقه و اصول بسیار متبحر بود و تألیفاتی از او باقی مانده است .

فرزندان

فرزندش ، سید محمدتقی ، از فضلای سرشناس به شمار می رفت و از شاگردان میرزا محمدتقی شیرازی و علاّ مه حاج حسن کُبّه بود.

فرزند دیگر بوشهری ، سید محمد مهدی ، نه ماه پس از پدر در سامرا درگذشت و همانجا مدفون شد (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء۱، قسم ۲، ص ۸۴۰ـ۸۴۱؛ همو، ۱۳۶۲ش ، ص ۱۴۷ـ۱۴۸).



منابع :

(۱)محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۱:

(۲) نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛

(۳) همو، میرزای شیرازی : ترجمه هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی ، تهران ۱۳۶۲ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد۴

زندگینامه شیخ داود بغدادی نقشبندی (۱۲۲۲ه ق)

 داودبن سلیمان بن برجیس ، ادیب ، دانشمند و متصوّف قرن سیزدهم . در ۱۲۳۱ (کحاله ، ج ۴، ص ۱۳۶؛ عواد، ج ۱، ص ۴۳۸) و به قولی در ۱۲۲۲ (اسماعیل بغدادی ، ج ۱، ستون ۳۶۳) در بغداد متولد شده و گویا از سادات موسوی بوده است . به حجاز و شام و موصل سفر کرد و نزدیک ده سال در مکه اقامت گزید (کحاله ، همانجا؛ زرکلی ، ج ۲، ص ۳۳۲). بغدادی حنفی مذهب بود (کحاله ، همانجا)، اما سه مذهب دیگر سنی را نیز می ستود؛ و ازینرو برخی وی را شافعی پنداشته اند (زرکلی ، همانجا).

در طریقت ، از خلفای شیخ خالد نقشبندیِ * شهرزوری به شمار می آمد (اسماعیل بغدادی ، همانجا). در روزگار وی ، خصوصاً در دوران اقامتش در مکه ، وهابیّت روبه پیشرفت بود و او برای مقابله با آن ، آثار متعددی پدید آورده و در آنها از وهابیان ، به عنوان کسانی که ریختن خون و ربودن اموال مسلمانان را مباح می شمارند، یاد کرده (داود بغدادی ، المنحه الوهبیه ، ص ۲) و از معتقدات آنان ، در نهی از توسل به پیامبران و اولیا و منع از طلب شفاعت از آنان و انکار حیات برزخی انتقاد کرده ؛ و با استفاده از آیات و احادیث و اقوال صحابه و فقیهان سنی و حتی کسانی مانند ابن تیمیه و ابن قَیِّم ، که از مهمترین رهبران فکری وهابیان اند، دلایلی بر رد آنان آورده است ؛ چنانکه در اثبات حیات برزخی ، از امّسلمه یاد می کند که به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام ، حضرت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم را با سر و رویی خاک آلود و اندوهناک به خواب دید (همان ، ص ۱۸ـ۱۹، به نقل از حاکم ، بیهقی ، سیوطی و خطیب ).

همچنین به سخن گفتن امام حسین علیه السلام پس از شهادت اشاره می کند (همان ، ص ۳۴). در رد وهابیان هند نیز که تحت تأثیر نجدیان ، خود را مجتهد، و از تقلید از امامان چهارگانه بی نیاز می دانسته اند، اثر مستقلی پدید آورده و در آغاز آن ، مناقب چهار امام و خصوصاً ابوحنیفه را بتفصیل آورده و حدیث رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم (لو کان العلمُ فِی الثریا لَتناَولَه رجالٌ مِنْ فارْسٍ) را که به گفته او در صحیحین آمده ، بر ابوحنیفه منطبق دانسته است (همو، اشدالجهاد، ص ۱۳). در مباحث دیگر نیز ضمن رد نظر وهابیان درباره لازم نبودن تقلید از یکی از چهار امام ، شیوه آنان را که تکفیر مردم است رد می کند (همان ، ص ۲۹) و نظریه آنان را در باره اینکه نذر کردن به نام خدا، اگر به قصد ایصال ثواب برای انبیا و اولیا باشد، کفر و شرک است ، و نیز نظر آنان را در نفی تقدیس پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و نفی زیارت و تبرک جستن به اولیا و توسل ، باطل می شمارد (همان ، ۳۹ـ۴۳). وی در رمضان ۱۲۹۹ در ۶۸ سالگی در بغداد درگذشت (کحاله ، همانجا).

آثار بغدادی .

۱) اشدّ الجهاد فی ابطال دعوی الاجتهاد ، که در ۱۲۹۳ تألیف شده (همان ، ص ۴۴) و همراه المنحه الوهبیه در بمبئی و استانبول به چاپ رسیده است . شیخ عبداللطیف نجدی بغدادی (۱۲۸۳ـ۱۳۶۳) ردیه ای برآن نوشته که چاپ هم شده است (زرکلی ، همانجا؛ عواد، همانجا)؛

۲) المنحه الوهبیه فی ردّالوهابیه ، بمبئی ۱۳۰۵ (عواد، همانجا)، استانبول ۱۳۹۴؛

۳) صلح الاخوان فی الرد علی من قال علی المسلمین بالشرک و الکفران ، در رد وهابیان (اسماعیل بغدادی ، همانجا). شاید این اثر همان باشد که کورکیس عواد (همانجا) از آن به نام صلح الاخوان من اهل الایمان و بیان الدین القیِّم فی تبرئه ابن تیمیه و ابن قیم یاد کرده و در ۱۳۰۶ در بمبئی چاپ شده است ؛

۴) نحت حدید الباطل و برده بالادله الذابه عن صاحب البرده ، که گویا در دفاع از محمدبن سعید بوصیری (۶۰۸ـ۶۹۱) سراینده قصیده برده * در ستایش رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم است ؛

۵) مناقب المذاهب الاربعه ، در ستایش چهار مذهب اهل سنت ؛

۶) دوحه التوحید ، در علم کلام ؛

۷) رساله در اثبات مسلمانی پدر و مادر رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم (مراد از مسلمانی ، پیروی از دین حنیف ، و نفی اتهام کفر و بت پرستی است )، که شاید همان روض الصفا فی بعض مناقب والدالمصطفی باشد که نسخه خطی آن در دانشگاه ریاض موجود است ؛

۸) الفوائد الجلیه فی نظم الرساله الوضعیه ؛ ۹) تشطیرالبرده ، که ظاهراً تضمین قصیده بُرده است ؛

۱۰) مُسَلّی الواجد ، در تضمین مرثیه شیخ خالد نقشبندی ؛

۱۱) رساله در رد ابوالثناء محمود آلوسی که در ۱۳۰۶ همراه صلح الاخوان در بمبئی به چاپ رسید و موجب شهرت مؤلف شد (اسماعیل بغدادی ؛ عواد؛ زرکلی ، همانجاها).



منابع :

(۱) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲) داودبن سلیمان بغدادی ، المنحه الوهبیه فی ردالوهابیه ؛
(۳) و یلیها کتاب اشد الجهاد فی ابطال دعوی الاجتهاد ، استانبول ۱۳۹۴/۱۹۷۴؛
(۴) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۵) کورکیس عواد، معجم المؤلفین العراقیین ، بغداد ۱۹۶۹؛
عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶).

 دانشنامه جهان اسلامجلد۳

زندگینامه آیت الله علی اکبر بروجردی (۱۳۴۸-۱۲۷۰ه ق)

 روحانی ، سیاستمدار و از نزدیکان شیخ فضل الله نوری . در حدود ۱۲۷۰ به دنیا آمد. جد پدری وی اسدالله مجتهد بروجردی ، مشهور به حجه الاسلام ، از مجتهدان بنام تشیع بود که در بروجرد ثروت و مستغلاتی داشت و جد مادری او محقق قمی است (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۱۸۹ـ۱۹۰). پدرش جمال الدین محمد از پدر خویش مولی اسدالله تصدیق اجتهاد گرفت و در علوم فقه ، حدیث و تفسیر متبحر شد و در اواخر عمر در تهران قبول عامه یافت (همان ، ج ۱، ص ۱۹۰، ۱۹۳). با مرگ وی در ۱۳۰۲، تمام مناصب او و همچنین مسجد، محراب و منبر مدرسه دوستعلی خان نظام الدوله در تهران به علی اکبر رسید که وی نیز در حدیث و تفسیر و ادب دستی داشت (همان ، ج ۱، ص ۱۹۳، ۲۲۴).

در ۱۳۰۹، که ناصرالدین شاه امتیاز دخانیات را به کمپانی رژی واگذار کرد، گروهی از مردم ناراضی در تهران نزد حاج میرزا حسن آشتیانی * رفتند و معایب این امتیاز را بازگو کردند. میرزاحسن آشتیانی حکم تحریم استعمال دخانیات را صادر کرد؛ این حکم به تأیید میرزامحمدحسن شیرازی * در سامرا نیز رسید به این مضمون که امروز استعمال تنباکو و توتون به هر نحو در حکم محاربه با امام زمان است (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ص ۱۹).

پس از صدور این حکم ، مردم استعمال دخانیات را ترک کردند. با شکایت کمپانی رژی ، امین السلطان صدراعظم به واسطه میرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه * خواهان ارتباط با روحانیون ، از جمله شیخ علی اکبر بروجردی ، شد. اعتمادالسلطنه ، شیخ مهدی شمس العلما را نزد علمای مجاهد مانند میرزاحسن آشتیانی ، آقا علی اکبر بروجردی و شیخ فضل الله نوری فرستاد (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۵۰ ش ، ص ۷۸۸).

این مذاکرات نتیجه ای نداشت . شاه که به علت فشار افکار عمومی از اجبار میرزای آشتیانی بر لغو فتوا یا خروج از ایران طرفی نبسته بود، ناگزیر با فرستادن میرزاعیسی وزیر، عبدالله خان والی و مجدالدوله نزد میرزاحسن آشتیانی پیغام داد که امتیازِ داخلی کمپانی را لغو کرده ، و از وی خواست تا دست از مخالفت بردارد. چون میرزاحسن آشتیانی نپذیرفت ، عبدالله خان والی برای اجرای حکم شاه متوسل به زور شد.

مردم با اعتراض شدید آقاسیدمحمدرضا طباطبایی به هیجان آمدند و متعرض مجدالدوله شدند. شیخ علی اکبر بروجردی که ظاهراً در پی فرصتی برای دوستی با مجدالدوله بود، فوراً دست او را گرفت و فریاد برآورد: «به ارک می رویم و این امر را به صلاح می گذرانیم » (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ص ۱۹ـ۲۰). گروهی از مردم نیز برای اطلاع از نتیجه کار همراه آنان شدند.

نزدیک دروازه ارک ، نایب السلطنه کامران میرزا، چون آن دو را با یکدیگر دید متعرض شیخ علی اکبر شد. مردم در حمایت از حاج علی اکبر بروجردی به طرف نایب السلطنه رفتند. کامران میرزا با مشاهده اعتراض مردم خشمگین به درون ارک رفت و دستور داد در را ببندند. چون جمعیت قصد گشودن دروازه ارک را داشتند آقابالاخان معین نظام دستور شلیک داد و عده ای کشته و مجروح شدند (همان ، بخش ۱، ص ۲۰ـ۲۱). فردای همان روز جلسه ای برای فسخ قرارداد در ارک تشکیل شد و عده ای از علما از جمله بروجردی به این مجلس دعوت شدند و به ابطال قرارداد رأی دادند. این ماجرا بر نفوذ و اعتبار شیخ علی اکبر بروجردی افزود.

تزویج دختر شیخ علی اکبر به شیخ هادی ، پسر شیخ فضل الله نوری ، آن دو روحانی را به هم نزدیکتر کرد (بامداد، ج ۶، ص ۱۶۷). در جریان تحصن گروهی از علما، در شوال ۱۳۲۳ در زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم برای تأسیس عدالتخانه ، شیخ علی اکبر همراه شیخ فضل الله در صف مخالفان تحصّن کنندگان قرار گرفت . او در نامه ای برای علمای نجف نوشت . «اشخاصی که رفته اند به زاویه مقدسه و مطالبه عدالتخانه می نمایند معدودی از طلاب می باشند، ربطی به حجج اسلامیه تهران ندارند. حجج اسلامیه تهران اصلاً و

ابداً از شهر تهران خارج نشده و با عین الدوله دوستی دارند و از عدالتخانه متنفر می باشند و یقین دارند اگر عدالت در ایران جاری شود درب خانه های آقایان بسته خواهد شد». (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ص ۳۷۵). نامه شیخ علی اکبر عیناً به حاج سیدمحمد طباطبایی فرستاده شد. او خواستار تحقیق درباره هویت و مقاصد بروجردی ، شد (همانجا). شریف الواعظین قمی متن نامه را در تکیه درخونگاه ، بازگو کرد، اما به احترام حاج عماد بروجردی ، برادر شیخ علی اکبر که در مجلس حاضر بود، نام نویسنده آن را فاش نکرد.

در ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۴، حرکت یکپارچه مردم و برخی از روحانیون در جریان مهاجرت کبری ، شیخ فضل الله را وادار به همراهی با مهاجرین کرد (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۷۱؛ ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ص ۵۰۰ـ۵۰۱). بروجردی پیام همراهی شیخ را به علمای مهاجر رساند و سپس خود نیز به آنان پیوست (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ص ۵۰۶).

پس از صدور فرمان مشروطیت و مرگ مظفرالدین شاه اختلاف بین سیدعبدالله بهبهانی * و سیدمحمد طباطبایی با شیخ فضل الله نوری بیشتر شد (ملکزاده ، ج ۳، ص ۵۰۲ـ۵۰۴) و به این ترتیب ، جبهه مخالفی از روحانیون به زعامت شیخ فضل الله نوری تشکیل شد و دربار نیز به مصلحت خود از آن حمایت کرد. بروجردی که از وفادارترین یاران شیخ فضل الله نوری بود، مجری نظریات او شد و در واقعه میدان توپخانه ، یکی از مخالفان این ماجرا بود (همان ، ج ۳، ص ۵۶۸). پس از به توپ بسته شدن مجلس در ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۶، شیخ علی اکبر به سمت وکیل و نماینده شیخ فضل الله نوری ، فعالانه در جلسات دربار حاضر می شد و قزاقها از خانه اش محافظت می کردند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۲، ص ۳۵۹، ۳۶۴). ناآرامی در خلال سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ منجر به تجدیدنظر محمدعلی شاه در اعاده مشروطه و مجلس شد.

در مجلسی که در ربیع الاول ۱۳۲۷ در تخت مرمر برگزار شد، شیخ علی اکبر و چند تن از روحانیون نیز به عنوان مستمع حضور داشتند. شیخ علی اکبر در شکایت سعدالدوله از فقدان امنیت ، می گوید : «تا این مفسدها در سفارتخانه ها و حضرت عبدالعظیم می باشند، مملکت امن نخواهد شد. بروید در سفارت ، آنها را بیرون آورید و مجازات بدهید. شاه ما اگر چنگیز باشد، ما راضی هستیم ولی اطاعت از خارجه نمی کنیم » (همان ، بخش ۲، ص ۳۶۰). در سوم ربیع الثانی ۱۳۲۷، جلسه ای در دربار در حضور شاه تشکیل شد. شیخ علی اکبر، نماینده شیخ فضل الله نوری در مقام مخالفت با مشروطیت به سعدالدوله پرخاش کرد (همان ، بخش ۲، ص ۵۴۳ـ۵۴۴). پاسخ سعدالدوله به شیخ علی اکبر آنچنان گران آمد که او جلسه را ترک گفت ، ولی با وساطت مشیرالسلطنه به مجلس بازگشت (همان ، بخش ۲، ص ۵۴۳ـ۵۴۵).

اقدامات شیخ علی اکبر در جلسات متعدد مستبدان برای جلوگیری از اعاده مشروطیت نتیجه ای نداشت و بالاخره تهران فتح شد. با خلع محمدعلی شاه ، عده ای از مجاهدان شیخ علی اکبر را دستگیر کردند و به مجلس بردند. اما کمیسیون به او اعتنایی نکرد و آزادش کردند (همان ، بخش ۲، ص ۵۱۹).

پس از چند روز، مجاهدان شیخ فضل الله نوری ، ملامحمد آملی و شیخ علی اکبر بروجردی را دستگیر کردند. دادگاه انقلاب مشروطه خواهان که عموماً از مجاهدان تندرو تشکیل شده بود، شیخ فضل الله نوری را محکوم به اعدام کرد و حکم بفوریت اجرا شد. همین مسئله سبب شد که عضدالملک نایب السلطنه ، از اعدام بقیه روحانیون مخالف مشروطه جلوگیری کند. شیخ علی اکبر بروجردی به مشهد تبعید شد و در ۱۳۴۸ در همانجا درگذشت (همان ، بخش ۲، ص ۵۳۰؛ بامداد، ج ۶، ص ۱۶۶، ۱۶۷).



منابع :
(۱) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۲) همو، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ش ؛
(۴) یحیی دولت آبادی ، حیات یحیی ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۵) محمدمهدی شریف کاشانی ، واقعات اتفاقیه در روزگار ، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی ) و سیروس سعدوندیان ، تهران ۱۳۶۲ ش ، ص ۱۴۶؛
(۶) مهدی ملکزاده ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، چاپ علی اکبر سعیدی سیرجانی ، تهران ۱۳۶۲ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه شیخ محمدحسین برازجانی(۱۲۴۹ـ۱۳۱۹ ش )

 شیخ محمدحسین ، روحانی مبارز (۱۲۴۹ـ۱۳۱۹ ش ) و متحد رئیس علی دلواری * تنگستانی در نبرد با انگلیسها. از ۱۲۱۶ تعدادی از روحانیون شیعه بحرین ، به ایران مهاجرت کردند و در مناطق جنوب ایران ساکن شدند. شیخ محمد حسین که در برازجان به دنیا آمده بود، فرزند نجف علی ، و از اعقاب شیخ یوسف ، از روحانیان مهاجر و از مشایخ قریه ماحوز بحرین بود (نبوی ، ص ۲۵۶-۲۵۷).

برازجانی در نجف تحصیل کرد. میزان تحصیلات او جز به تقریب و گمان معلوم نیست (همان ، ص ۲۵۸). او پس از علم آموزی به برازجان بازگشت و به وظایف شرعی پرداخت (همانجا). وی به سبب مقام روحانیش ، میان مردم دشتی و دشتستان و برازجان ، محترم بود (رکن زاده آدمیت ، ص ۱۴، پانویس ). با شروع جنگ جهانی اول و درگیریهای منطقه جنوب ، اهمیت این روحانی و نقش او در مبارزه با انگلیسها در منطقه آشکارتر شد.

تحریک عشایر جنوب برضد انگلیسها که واسموس ، جاسوس آلمانی ، عامل آن بود (مابرلی ، ص ۱۰۹؛ بیات ، ص ۱۳۵)، حمایت والی فارس از واسموس (رکن زاده آدمیت ، ص ۳۶ـ۴۲) و قطع خطوط تلگراف جاسک و چاه بهار (مابرلی ، ص ۱۰۱) و نیز طرفداری افسران ژاندارمری از آلمانها، انگلیس را به اعتراض به دولت ایران واداشت (سفیری ، ص ۴۸) و سرانجام در فرصتی مناسب ، در مرداد ۱۲۹۴/اوت ۱۹۱۵، قوای انگلیس بوشهر را اشغال کرد (همان ، ص ۵۳).

پس از اشغال بوشهر، احساسات ضد انگلیسی مردم شدت بیشتری یافت و عشایر جنوب به رهبری رئیس علی دلواری به نبردهای تعرضی با نیروهای انگلیس پرداختند (همان ، ص ۵۳ ـ۵۴). در همین زمان ، آیت الله محمد تقی شیرازی در نجف برضد متفقین اعلام جهاد کرد (سپهر، ص ۷۰) و برازجانی بر همین اساس ، به یاری رئیس علی دلواری شتافت .

دامنه این قیام تا شیراز گسترش یافت و برازجان به دلیل موقعیت خاص سوق الجیشی ـ یعنی قرار گرفتن میان شیراز و بوشهر ـ مرکز تجمع آزادیخواهان (فراشبندی ، ص ۱۰۱) و مأمن نیروهای درگیر در جنگ جنوب شد (رکن زاده آدمیت ، ص ۴۶، پانویس ). علی کازرونی ، غضنفر السلطنه (ضابط برازجان )، اخگر (دکتر ژاندارمری )، … و برازجانی برای کمک به نبرد جنوب ، در برازجان شورایی تشکیل دادند (همان ، ص ۸۲) که در آن پس از خواندن نامه های مجاهدان و محالفان ، رهنمودهای لازم را می دادند و از خانهای منطقه می خواستند تا رئیس علی را در جنگ یاری دهند (همان ، ص ۸۲-۸۳).

نخستین کسی که به در خواست آنها پاسخ مثبت داد، شیخ حسین چاه کوتاهی بود (همان ، ص ۸۳). در پی کوششهای برازجانی برای کمک به نهضت جنوب و به دلیل اهمیت او در منطقه ، کاکس ، وابسته نظامی انگلیس در بوشهر، طی نامه ای از او باز خواست کرد، اما شیخ با استناد به فتوای علمای نجف ، به کاکس پاسخ داد (رکن زاده آدمیت ، ص ۸۴-۸۸؛ هدایت ، ص ۲۷۳- ۲۷۴) و رئیس علی نیز در تأیید آن ، نامه ای مفصل و ستایش آمیز برایش فرستاد (رکن زاده آدمیت ، ص ۱۲۱، پانویس ).

در اثنای جنگ جنوب ، رئیس علی دلواری کشته شد، و برازجانی در نامه تسلیتی که به شیراز فرستاد، از آیت الله میرزا ابراهیم ، برای فرزند رئیس علی تقاضای سمت افتخاری کرد و میرزا ابراهیم به لقب بهادرالسلطان داد (اخگر، ص ۱۵۷ـ ۱۵۸). مبارزه جنوب همچنان ادامه یافت تا آنکه انگلیسیها در ۱۳۳۵/۱۹۱۷ بر برازجان مسلط شدند (آدمیت ، ص ۴۶، پانویس ) پس از پایان جنگ ، برازجانی به زادگاه خود بازگشت (بامداد، ص ۶، ص ۲۳۱؛ و غضنفرالسلطنه ، خان برازجان ، نیز که در کوههای اطراف برازجان به سر می برد، با گرفتن تأمین به آن شهر رفت (رکن زاده آدمیت ، ص ۴۵،۴۶، پانویس ).

اما به خاطر حکومت مرکزی میان آن دو اختلافاتی بروز کرد؛ (فراشبندی ، ص ۹۴). در ۱۳۰۷ ش که عضنفرالسلطنه به بوشهر احضار و بازداشت شد، اقوام غضنفرالسلطنه برازجانی را عامل بازداشت می دانستند، و پس از بازگشت او به عنوان حاکم برازجان ، به خانه برازجانی حمله کردند تا او را به قتل برسانند. در این حمله ، شیخ جان سالم به در برد، اما خانه اش غارت شد (همان ، ص ۹۵-۹۷). در ۱۳۰۸ ش غضنفرالسلطنه ، بر حکومت مرکزی طغیان کرد (رکن زاده آدمیت ، ص ۴۶، پانویس ) و از پرداخت مالیات بیشتر به دولت سرباز زد (فراشبندی ، ص ۱۰۹). برازجانی در این حرکت با او همراهی نکرد تا آنکه قوای دولتی ، غضنفرالسلطنه را به قتل رساندند (رکن زاده آدمیت ، ص ۴۶، پانویس ).

برازجانی اواخر عمر خود را در تهران به سر برد و در هفتاد سالگی درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد (نبوی ، ص ۲۵۸)



منابع :

(۱) احمد اخگر، زندگی من در طول هفتاد سال تاریخ معاصر ایران ، ج ۱، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۲) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲و۱۳و۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۳) کاوه بیات ، ویرایشگر، ایران و جنگ جهانی اوّل ، تهرانی ۱۳۶۹ ش ؛
(۴) محمد حسین رکن زاده آدمیت ، فارس و جنگ بین الملل ، ج ۱، تهران ۱۳۱۲ ش ؛
(۵) احمد علی سپهر، ایران در جنگ بزرگ : ۱۹۱۸-۱۹۱۴ ، تهران ۱۳۳۶ ش ؛
(۶) فلوریدا سفیری ، پلیس جنوب ایران : اس . پی . آر. ، ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی ) و منصور جعفری فشارکی (رفیعی )، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۷) علیمراد فراشبندی ، جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۸) جیمز فردریک مابرلی ، عملیات در ایران : جنگ اول ۱۹۱۴ـ۱۹۱۸ ، ترجمه کاوه بیات ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۹) محمد حسن نبوی ، «نقش روحانیون در قیام ضد استعماری مردم جنوب ایران » در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیس علی دلواری ، بوشهر ۱۳۷۳ ش ؛
(۱۰) مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهرانی ۱۳۶۳ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲ 

زندگینامه آیت اللّه محمدتقی بافْقی(متوفی ۱۳۲۵ه ش)

Untitled

از علمای دین که به سبب مخالفتهای آشکارش با رضاخان شهرت دارد. وی ، که فرزند بازرگانی به نام حاج محمدباقر بود، در ۱۲۹۲ در شهر کوچک بافق به دنیا آمد. تحصیلات دینی خود را در چهارده سالگی در یزد آغاز کرد و فقه و اصول را نزد حاج میرزاسیدعلی لبخندقی آموخت . چهارده سال بعد عازم نجف شد و تحصیلات خود را در فقه و اصول نزد استادانی چون آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی تکمیل کرد و نزد محدث بزرگ ، حاج میرزاحسین نوری ، درس حدیث خواند. پس از هفده سال اقامت در نجف ، به کربلا رفت و نزد حاج سیداحمد موسوی کربلایی به تحصیل و تهذیب اخلاق پرداخت . سپس ، در ۱۳۳۶، یا ۱۳۳۷، به ایران بازگشت و در قم ، در محله باغ پنبه سکنی گزید (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۲۴۸ـ۲۴۹) و در کنار دو روحانی بزرگ شهر، آیت اللّه کبیر و آیت اللّه فیض ، به احیای حوزه علمیّه و اجرای خدمات دینی همت گماشت .

در ۱۳۰۱ ش ، با آمدن آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری * به قم ، این تلاشها به نتیجه رسید. عده ای از علمای بزرگ شهر، از جمله بافقی ، وی را ترغیب کردند که در قم بماند و خود را وقف احیای حوزه علمیّه کند. بافقی یکی از دستیاران عمده آیت اللّه حائری شد، و خصوصاً مسئولیت تهیه لباس و رسیدگی به امور طلاب را، که تعدادشان روزبروز بیشتر می شد، بر عهده گرفت و نیز، در غیاب آیت اللّه حائری ، به جای او اقامه جماعت می کرد. علاوه بر این ، بر ساختن سه مسجد جدید نظارت داشت و گاه خود در کار ساختمان مشارکت می کرد. مجاهدت فعّالانه او در امربه معروف و نهی ازمنکر در شیوه زندگی مردم مؤثر افتاد، از جمله توانست سلمانیهای قم را متعهّد سازد که ریش مشتریان را نتراشند. یک بار، دولت خواست بافقی و سایر علما را از این کار باز دارد؛ امّا وقتی با جواب تند بافقی ، که رضاخان را با فراعنه مقایسه می کرد روبرو شد، موقّتاً از اصرار خود چشم پوشید. بافقی به گوشزدهای شفاهی قانع نبود، چنانکه می گویند چندین نامه به رضاخان نوشت و از وی خواست تا سیاستهایی را که به نظر علما مخالف با اسلام است ، تغییر دهد.

درگیری بافقی با رضاخان

در فروردین ۱۳۰۷ به اوج رسید. در این سال ، همسر رضاخان و گروهی از زنان دربار، برای حضور در مراسم نوروزی ، روز دوشنبه ۲۹ اسفند ماه ۱۳۰۶، وارد حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام شدند (بهبودی ، ص ۱۹۹؛ مکی ، ج ۴، ص ۲۸۵) و در غرفه بالای ایوان آیینه بی چادر نشستند. وقتی که مردم و واعظی ، به نام سیّدناظم ، بافقی را از این ماجرا آگاه کردند، پیغامی برای زنان فرستاد و به حضور آنان در حرم ، بدان وضع اعتراض کرد و، چون مؤثر واقع نشد، شخصاً به آنجا آمد و از ایشان خواست تا حرم را ترک کنند. خانواده شاه برفور به خانه تولیت رفتند و این واقعه را به تهران خبر دادند. رضاخان بی درنگ ، همراه با وزیر دربار و یک فوج زرهی ، از تهران روانه قم شد، نظامیان را در منظریّه قم مستقر کرد و خود، همراه عده ای از گارد، وارد شهر شد (حکمت ص ۲۰۳). حرم را محاصره کردند و رضاخان با چکمه وارد حرم شد و افراد گارد، عده ای را مضروب و بافقی را دستگیر کردند. غیبت موقت آیت اللّه حائری از قم ، به دربار در این اقدام جرأت بخشیده بود. رضاشاه شخصاً بافقی را زیر لگد انداخت و به ناسزا گرفت (دوانی ، ج ۲، ص ۱۵۶) و به زندان تهران فرستاد، و در یکی از جلسات هیئت دولت ؛ واقعه را برای حاضران گزارش کرد (حکمت ، همانجا). بافقی پس از چند ماه ، بر اثر اقدام آیت اللّه حائری ، از زندان آزاد ولی به شهر ری تبعید شد و در آستان حضرت عبدالعظیم به امامت جماعت و حلّ و فصل امور دینی پرداخت . وی به لحاظ تقوا و صداقت و روحیه مساعدت به مردم از محبوبیت بسیار برخوردار بود. سرانجام ، در ۱۳۱۴ ش توانست به مشهد سفر کند.

با عزل رضاخان در ۱۳۲۰ ش ، بافقی از تبعید رهایی یافت . پس از بازگشت به قم ، در مدت کوتاهی که در آنجا اقامت داشت ، از گشودن دکانهای مشروب فروشی در آن شهر جلوگیری کرد. سپس ، از قم عازم شهرهای مقدس عراق شد و یازده ماه در آنجا به سر برد؛ امّا سالهای آخر عمر را در شهر ری سپری کرد. بافقی در ۱۲ مرداد ۱۳۲۵ درگذشت و در کنار مزار آیت اللّه حائری در قم مدفون شد.

برخی از محققان ، واکنشِ تند بافقی را نسبت به حضور زنان بی حجاب در حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام در ۱۳۰۷ سبب قریب هشت سال تأخیر در کشف حجاب می دانند. مهدیقلی هدایت در یادداشتهای راجع به کشف حجاب گفته است که در سنوات ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ ملکه رفع حجاب را تشویق می کرده است (ص ۴۰۷). البته تصمیم جدّی رضاخان درباره رفع حجاب پس از سفر او به ترکیه (۱۳۱۳) بوده (مکی ، ج ۶، ص ۲۶۱، به نقل از خاطرات محمود جم ). به طور کلی ، شجاعت بافقی در رویارویی با رضاخان ، تأثیر شایانی درحوزه علمیه قم بر جای نهاد (دوانی ، ج ۲، ص ۱۵۷)، به طوری که امام خمینی در درس اخلاقی که در دهه ۱۳۱۰ـ۱۳۲۰ در آن شهر می داد، بافقی را به عنوان نمونه ای ذکر می کرد که باید سرمشق قرار گیرد.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعه ، ج ۱، نقباء البشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) سلیمان بهبودی ؛
(۳) خاطرات (منتشر نشده )؛
(۴) علی اصغر حکمت ، سی خاطره ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۵) علی دوانی ، نهضت روحانیون ایران ، ( تهران ، ۱۳۶۰ ش ) ؛
(۶) محمد رازی ، آثار الحجه ، قم ۱۳۳۲ ش ؛
(۷) ج ۱، ص ۳۱ـ۳۶؛
(۸) همو، گنجینه دانشمندان ، تهران ۱۳۵۲ ش ، ج ۱، ص ۲۸۶ـ۲۸۷؛
(۹) علی ربّانی خلخالی ، شهدای شیعه در یکصد سال اخیر، قم ۱۴۰۲، ص ۱۵۴ـ۱۵۷؛
(۱۰) حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران ، تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۴ ش ؛
(۱۱) مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛

(۱۲) Akhavi, Religion and politics in contemporary Iran , Albany, N.Y.1980, 41-42;
P. W. Avery. Modern Iran , London 1965, 288,

(۱۳) (گزارش ایوری از برخورد بافقی با زنان دربار مخدوش است و سال وقوع آن را غلط ذکر می کند)؛

Michael M. J. Fischer, Iran: from religious dispute to Revolution , Cambridge, Mass.1980, 112, 129,

(۱۴) (فیشر نیز تاریخی غلط برای حادثه برخورد با زنان دربار ذکر می کند).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱ 

زندگینامه شیخ علی بن عبداللّه بَحرانی (۱۳۱۹ه ق)

 علی بن عبداللّه بن علی سِتری (منسوب به سِترَه یا ستار، ناحیه ای در بحرین )، از فقها و مراجع تقلید امامی بحرین و شبه جزیره عربستان در قرن سیزدهم و چهاردهم . در بحرین زاده شد (بحرانی ، ص ۲۳۶؛ زرکلی ، ج ۴، ص ۳۰۸؛ کحّاله ، ج ۷، ص ۱۳۷) و در زمان حیات پدرش که از فقهای بحرین بود ( رجوع کنید به بحرانی ، ص ۲۳۶، ۲۳۸) به مطرح * در نزدیکی مسقط کوچ کرد. در اقامت طولانی خود در آنجا به ارشاد و راهنمایی اهالی ، بویژه طایفه حیدرآبادیه ، و مطالعه و تصنیف پرداخت (همان ، ص ۲۳۶؛ امینی ، ص ۳۴۱؛ زرکلی ، همانجا) و در آنجا مرجع تقلید شد (آقا بزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۸، ص ۳۰۵؛ زرکلی ، همانجا).

در اواخر عمر ناچار به ترک مطرح شد (بحرانی ، همانجا) و در بندرلنگه اقامت گزید. بحرانی در ۱۳۱۹ (یا ۱۳۱۸) مسموم و شهید شد (امینی ، همانجا؛ بحرانی ، ص ۲۳۶ – ۲۳۷؛ زرکلی ، همانجا؛ کحّاله ، ج ۷، ص ۱۳۷ – ۱۳۸؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۲۷۷، ج ۲، ص ۳۳۰، ج ۱۸، ص ۳۰۵، ج ۲۲، ص ۲۴۴؛ همو، ۱۴۰۴، جزء ۱، قسم ۴، ص ۱۴۷۲؛ امین ، ج ۸، ص ۲۶۸؛ قائینی نجفی ، ص ۵۹).

ظاهراً تنها استادِ بحرانی پدرش بوده است (بحرانی ، ص ۲۳۸؛ امینی ، همانجا). به نوشته حسن بحرانی ، وی در زمینه تاریخ ، حدیث ، شعر و ادب حافظه ای سرشار و اطّلاعاتی وسیع داشت و هرچند دوران تحصیلش طولانی نبود، در پرتو حافظه ، استعداد، مطالعه مستمر و تصنیف و تدریس ، به چنان مقام علمی والایی دست یافت که دانشمندان به ستایش او برخاستند (۲۳۸ – ۲۳۹؛ امینی ، همانجا).

آثار

در منابع ، کتابها و آثار متعدّد کلامی و فقهی او را نام برده اند ( رجوع کنید به امین ، همانجا؛امینی ، ص ۳۴۲؛بحرانی ، ص ۲۳۷ – ۲۳۸؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء۱، قسم ۴، ص ۱۴۷۱؛زرکلی ، همانجا؛کحّاله ، ج ۷، ص ۱۳۸؛قائینی نجفی ، همانجا).

از جمله :

لسان الصّدق که در ۱۳۰۶ در ردّ برکتاب « میزان الحق » از کشیش و مبلغ معروف مسیحی نگاشته و در ۱۳۰۷ در بمبئی چاپ شده است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۸، ص ۳۰۵ – ۳۰۶)؛

الاجوبه العلیّه للمسائل المسقطیّه کتاب جامعِ فقهی و فتوایی او که به همّت شاگرد و خواهرزاده اش احمدبن محمّدبن احمدبن سرحان بحرانی و به ترتیبِ کتب فقهی گردآوری و در ۱۳۱۶ چاپ شد (همان ، ج ۱، ص ۲۷۷؛بحرانی ، ص ۲۳۸) و میرزا محمّدتقی شیرازی * حاشیه ای فتوایی برآن زده است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳،) همانجا؛

منارالهدی فی اثبات امامه ائمّه الهدی (یا: فی اثبات النّص علی الائمّه الامناء) در نقد سخنان معتزله و اشاعره از جمله ابن ابی الحدید و قوشچی درباره امامت ، که در ۱۳۲۰ در بمبئی چاپ شد (همان ، ج ۲۲، ص ۲۴۴)؛

قامعه اهل الباطل در دفاع از عزاداری امام حسین علیه السّلام (چاپ بمبئی رجوع کنید به همان ، ج ۱۷، ص ۱۵)؛

واسطه العقدالثمین (همان ، ج ۲۵، ص ۱۱).



منابع :
(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۱: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) عبدالحسین امینی ، شهداءالفضیله ، قم ۱۳۵۲ ش ؛
(۵) علی بن حسن بحرانی ، انوارالبدرین فی تراجم علماءالقطیف والاحساء والبحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، نجف ۱۳۷۷، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
(۶) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۷) علی فاضل قائینی نجفی ، معجم مؤلفی الشیعه ، تهران ۱۴۰۵؛
عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه شیخ محمدباقر بهاری(۱۲۷۵ه ق)

بهاری ، شیخ محمدباقر بن محمدجعفر، مجتهد متنفذ و از رهبران مشروطه خواه همدان . به نوشته فرزندش در ۱۲۷۵ (مرعشی ، ش ۲، ص ۶۷) و به قول دیگر در ۱۲۷۷ در روستای بهارِ همدان به دنیا آمد (امین ، ج ۳، ص ۵۳۷؛ حرزالدین ، ج ۱، ص ۱۴۴). در کودکی به علت ناتوانی در فراگیری ، از مکتب اخراج شد، اما بعدها به عنوان یکی از علمای بزرگ همدان شناخته شد (امین ، همانجا).

ابتدا نزد پدرش درس می خواند، سپس به همدان رفت و مقدمات را در مدرسه آخوند ملاحسین همدانی نزد محمد اسماعیل همدانی فراگرفت . بعد از آن به بروجرد رفت و نزد میرزا محمود طباطبائی ، صاحب المواهب (شرح منظومه بحرالعلوم )، دروس سطح را به پایان رسانید. پس از طی مراتب بعدی تا درس خارج ، در ۱۲۹۷ به نجف رفت و اخلاق و سلوک و حکمت را نزد علامه بزرگ ملاحسین قلی همدانی شَوَنْدی آموخت ، و از شاگردان خاص او شد. با درگذشتِ استادش و پس از بیست سال اقامت در نجف ، در ۱۳۱۶ به همدان بازگشت (همانجا؛ درخشان ، ج ۲، ص ۵۱؛ مرعشی ، ش ۲، همانجا، ش ۳، ص ۳، ۵).

دیگر استادان او در نجف عبارت بودند از:

میرزا محمدحسن شیرازی ،

شیخ محمد حسین کاظمی ،

ملامحمد شَرَبیانی ،

ملامحمد ایروانی ،

حاج میرزا حسین خلیلی ،

شیخ حسن مامقانی ،

شیخ محمد طه نجف ،

میرزا حبیب الله رشتیو نیز

آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و

شیخ لطف اللّه مازندرانی (همانجاها؛ حرزالدین ، ج ۱، ص ۱۴۵).

پس از درگذشت مجتهد مبرّز همدان ، حاج سیدعبدالمجید گروسی (متوفی ۱۳۱۸)، بهاری به خواهش اهالی شهر تصدی مناصب دینی و امامت مسجد جامع و تولیت موقوفات آن را به عهده گرفت و در کنار آن برای امرار معاش به کشاورزی اشتغال داشت (اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۷؛ مرعشی ، ش ۲، ص ۶۸). او به اجرای احکام الهی و حدود شرع سخت پایبند بود و زمانی که دیگران جرأت اجرای حدود را نداشتند، شخصاً به اجرای آنها می پرداخت (درخشان ، همانجا).

بهاری به عنوان یک روحانی انقلابی ،

در نهضت مشروطه در همدان سهم مهمی داشت و به نفع مشروطه در آنجا جنبشهایی برپا کرد (مرتضوی برازجانی ، ص ۸۰؛ مرعشی ، ش ۲، همانجا)، اما در ادبیات مشروطه از او کمتر نام برده شده است . او از لحاظ فکری نیز از جنبش مشروطه حمایت می کرد و ایضاح الخطا را در همین خصوص نوشت که ردّی بود بر بیانیه شیخ فضل الله نوری * و انتقاد از استبداد و بیان زیانهای آن ( دایره المعارف تشیع ، ذیل مادّه ؛ اذکایی ، ۱۳۷۵ ش ، ص ۱۵۳). به عقیده وی ، میان «مشروطه » و «مشروعه » هیچگونه تعارضی وجود ندارد و مشروطه همان مشروعه است .

وی در نهضت روحانیون عدالتخواه تهران و هجرت ایشان به قم در جمادی الا´خره ۱۳۲۴ نیز شرکت فعال داشت ، هر چند به علت بی نتیجه ماندن آن از نیمه راه بازگشت . همچنین در انتخابات مجلس اول از همدان با تأیید حاج شیخ تقی وکیل الرعایا، سهم بسزایی در حمایت از مشروطه داشت . بهاری در ۲۲ شعبان ۱۳۲۵ به عضویت «انجمن ولایتی » همدان ، و سپس به ریاست آن برگزیده شد ( دایره المعارف تشیع ، همانجا؛ اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۸).

در مبارزه مسلّحانه در دوره استبداد صغیر بر ضد محمد علیشاه قاجار، به تشکیل دسته ای مسلح در همدان مبادرت کرد ( دایره المعارف تشیع ؛ اذکایی ، ۱۳۷۵ ش ، همانجاها) و قصد داشت که هنگام تبعید آیت اللّه بهبهانی * ، رهبر متنفذ مشروطه ، به عتبات عالیات ، به یاری این دسته به سربازان دولتی حمله کند، اما آیت اللّه بهبهانی او را از این کار بازداشت . علی رغم این فعالیتها، در قضیه فرار سیدجمال الدین واعظ به همدان پس از کودتای محمد علیشاه ، به بهانه ای حاضر به شفاعت او نشد (صفایی ، ج ۱، ص ۱۹۸؛ مرتضوی برازجانی ، ص ۸۰؛ اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۸ ـ۹).

در ۱۳۲۸، مجلس شورای ملی بهاری را به عنوان یکی از پنج مجتهد بزرگ ایران («هیأت خمسه علمیّه ») به عضویت مجلس برگزید، اما وی آن را نپذیرفت . در اوایل ۱۳۲۹ که «هیأت اتحادیه » با عضویت شصت الی هفتاد تن از علمای اعلام تشکیل شد، شیخ باقر به ریاست آن برگزیده شد و گویا ریاست انجمن ولایتی را به امام جمعه همدان واگذاشت . مخالفت بهاری با سالارالدوله ، برادر محمد علیشاه که کردستان را تصرف کرده بود، به حدی بالا گرفت که نیروهای سالار قصد به توپ بستن منزل او را داشتند، اما حمله مردم و طرفداران بهاری به ایشان مانع این امر شد.

عوامل محمد علیشاه و سالارالدوله ، چندین بار قصد ترور بهاری را داشتند که موفق نشدند. بهاری در رجب ۱۳۳۲، خود را نامزد نمایندگی دوره سوم مجلس از همدان کرد، اما رأی نیاورد. ظاهراً سختگیریهای او در اجرای حدود و احکام شرعی تا حدی از مقبولیت او کاست و سرانجام او را خانه نشین کرد. وی در طول زندگی خود به شاه ، وزیر و وکلا نیز در باب جلوگیری از منهیات و امر به معروف و موارد دیگر تذکرهایی می داد که برخی از تلگرافهای او در این خصوص موجود است . او سال بعد، یعنی در ۱۳۳۳، در همدان درگذشت ( دایره المعارف تشیع ، همانجا؛ اذکایی ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۸).

بهاری بیشتر اوقات خود را به تدریس و تألیف می گذراند.او نزدیک به شصت کتاب و رساله در موضوعاتی چون فقه ، حدیث ، اصول و رجال به فارسی و عربی تألیف کرد ( دایره المعارف تشیع ؛ درخشان ، هما ن جاها)

از جمله :

الفوائد الاصولیه در موضوع تسامح در ادله سنن ؛

دعوه الرشاد در ردّ اشاعره ؛ روح الجوامع در علم رجال ؛

الجمع بین فاطمیّتین ؛

اعلان الدعوه و الدعوه الحسینیه در استحباب گریه کردن برای امام حسین علیه السلام ؛

الدره الغرویه و التحفه الحسینیه در سه جلد؛ در احوالات حضرت سیدالشهداء علیه السلام ؛

رساله ای درباره عدالت ؛

رساله الوجیزه در غیبت امام عصر (عج )؛

آیه کن فیکون ، رساله ای درباره اینکه این آیه در تأیید عقاید اخباریها نیست ؛

التنبیه علی امرالکتب ، درباره تحریف در نسخه های چاپ شده در بعضی کشورهای اسلامی ؛

تسدیدالمکارم و تفضیح الظالم ، در بیان تحریف نسخه چاپ شده کتاب مکارم الاخلاق طبرسی چاپ ۱۳۰۳ مصر.

وی همچنین دارای حواشی و ردیّه هایی است ،

از جمله حاشیه بر قوانین میرزای قمی ،

فرائد الاصول و مکاسب شیخ انصاری ،

المقاصد العلیه شهید ثانی ،

منبع الحیاه سید نعمت الله جزائری ،

الفیه ابن مالک ؛

ردیّه بر نصاری ،

ردّ بر منکران صاحب الزمان و ردّ بر قصیده بغدادیه که در انکار وجود صاحب الزمان بوده است ( دایره المعارف تشیع ، همانجا؛ درخشان ، ج ۲، ص ۵۲؛ حرزالدین ، ج ۱، ص ۱۴۶؛ مدرس تبریزی ، ج ۶، ص ۳۷۹؛ مرعشی ، ش ۲، ص ۶۸ـ۷۴، ش ۳، ص ۹۳).

همنامی بهاری و پدرش ، با شیخ محمدباقر محمد جعفر الجندقی (متوفی ۱۳۱۹) رئیس فرقه شیخیه همدان ، برخی انتسابات و اشتباهات راجع به تألیفات این دو در منابع پدید آورده است ( دایره المعارف تشیع ؛امین ، همانجاها).



منابع :

(۱) پرویز اذکایی ، «برگهایی از تاریخ سوسیال دموکراسی همدان »، گفتگو ، ش ۱۲، (تابستان ۱۳۷۵)؛
(۲) همو، «بهار و بهاری »، همدان ( فصلنامه )، سال ۱، ش ۴، (زمستان ۱۳۷۴)؛محسن امین ، اعیان الشیعه ،

(۳) چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) محمدبن علی حرزالدین ، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء ، قم ۱۴۰۵؛
(۵) دایره المعارف تشیع ، زیر نظر احمد صدر حاج سیدجوادی ، کامران فانی ، و بهاءالدین خرمشاهی ، تهران ۱۳۶۶ ش ـ ، ذیل «بهاری ، محمدباقر» (نوشته پرویز اذکایی )؛
(۶) مهدی درخشان ، بزرگان و سخن سرایان همدان ، تهران ۱۳۴۱ـ۱۳۴۲ ش ؛
(۷) ابراهیم صفایی ، رهبران مشروطه ، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۹) اسماعیل مرتضوی برازجانی ، زندانی بزهرود ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۱۰) محمود مرعشی ، «کتابخانه شخصی آیت الله بهاری همدانی (ره )»، شهاب ، سال ۴، ش ۲ (تابستان ۱۳۷۷)، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۷).

  دانشنامه جهان اسلام   جلد ۴ 

زندگینامه آیت الله رحیم بروجردی(۱۳۰۹-۱۲۲۴ه ق)

از فقها و پیشوایان مذهبی مشهد و مؤلف چند اثر علمی . در ۱۲۲۴ در بروجرد زاده شد. پدرش میرزا محمّد نام داشت . پس از فراگرفتن مقدمات و دوره اولیه سطح ، در زمره شاگردان شیخ اسدالله بروجردی * معروف به «حجه الاسلام » (متوفی ۱۲۷۱) درآمد و فقه را در سطح بالا از او فراگرفت و اصول را از حاج سیدمحمد شفیع جاپلقی (متوفی ۱۲۸۰) آموخت (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش ، ج ۲، ص ۶۸۷ـ۶۸۸؛ همو، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۹۴؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء ۲، قسم ۲، ص ۷۲۳).

در هفده سالگی به نجف رفت و در زمره شاگردان شیخ محمدحسن صاحب جواهر (متوفی ۱۲۶۶) درآمد و چون بر المختصرالنافع شرحی نوشت که استادش آن را پسندید، از شیخ محمدحسن تصدیق اجتهاد گرفت (بامداد، ج ۵، ص ۲۴۷). بروجردی در نجف و سپس در کربلا به تدریس پرداخت ، تا آنکه به درخواست بزرگان مشهد در ۱۲۵۸ به قصد تدریس و ارشاد به آن شهر رفت و مورد توجه قرار گرفت ؛ و چون ساکن محله بالاخیابان مشهد بود به «بالاخیابانی » معروف شد.

در ۱۲۶۶، پس از سرکوب شدن محمدحسن خان سالار و فرونشستن آشوب مشهد، میرزاتقی خان امیرکبیر، بروجردی را به نیابت تولیت آستان قدس منصوب کرد. وی حدود یک سال آن منصب را برعهده داشت و تا حدودی موفق به اصلاح امور شد تا در ۱۲۶۷، میرزاعبدالباقی گیلانی به جای او این سمت را برعهده گرفت (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش ، ج ۲، ص ۶۸۸؛ همو، ۱۳۶۳ ش ، همانجا؛ بامداد، ج ۲، ص ۲۳۷، ۲۹۲، ج ۵، ص ۲۴۷).

بروجردی در ۱۳۰۹ در ۸۵ سالگی درگذشت و در رواق دارالسیاده حرم رضوی به خاک سپرده شد (بامداد، ج ۵، ص ۲۴۷)

آثار او عبارت اند از :

شرح مختصرالنافع ؛

جوامع الکلام فی شرح قواعدالاحکام ، که در ۱۲۷۴ آن را تألیف کرده و به گفته آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۳، ج ۵، ص ۲۵۲) کتاب بزرگی است و نسخه آن به خط خودش در کتابخانه ملک تهران موجود است . در تعلیقات کرام البرره (قسم ۲، تعلیقه شماره ۱۳۲۰) کتابی با همین نام در چند مجلّد به عبدالرحیم بروجردی (متوفی ۱۲۷۷) نسبت داده شده است که ظاهراً اشتباه است و همین کتاب محمدرحیم بروجردی است ( رجوع کنید به آستان قدس رضوی . کتابخانه مرکزی ، ص ۱۷۵)؛

الهدیه الرضویه ، که برگزیده ای از کتابهای مزار و در آداب زیارت امام رضا علیه السلام است . این کتاب با عنوان التحفه الرضویه نیز شناسانده شده و آقابزرگ طهرانی (همان ، ج ۲۵، ص ۲۰۸) احتمال می دهد که مؤلّف بعد از اتمام کتاب نام آن را تغییر داده است .

بروجردی کتابخانه بزرگی داشته که با نسخه های آثار و دست نوشته های او به کتابخانه حاج حسین آقا ملک انتقال یافته است (همان ، ج ۵، ص ۲۵۲).

فرزندان

دو پسر او، شیخ حسن و شیخ عبدالحسین ، هم از روحانیان مشهد بوده اند (همو، ۱۴۰۴، جزء ۱، قسم ۲، ص ۷۲۳). اعقاب او لقب «رحیمی » را برای خود برگزیده اند. در یادداشتهای قزوینی (ج ۸، ص ۲۶۴) شرح حال این بروجردی اشتباهاً برای عبدالرحیم بروجردی ، عالم نامبردار تهران در قرن سیزدهم ، ثبت شده است (محبوبی اردکانی ، ص ۷۴۹).



 منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه مرکزی ، فهرست الفبائی کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، تألیف محمد آصف فکرت ، مشهد ۱۳۶۹ ش ؛
(۲) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۱: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، جزء ۲، الکرام البرره ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۴) محمد حسن بن علی اعتمادالسلطنه ، المآثر والا´ثار، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) همو، مطلع الشمس ، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۱ـ۱۳۰۳، چاپ تیمور برهان لیمودهی ، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۶) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۷) محمد قزوینی ، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) حسین محبوبی اردکانی ، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۲، تهران ۱۳۶۸ ش

دانشنامه جهان اسلام نویسنده  جلد۳

زندگینامه آیت الله سیدمحمد بهبهانی (۱۲۹۱ه ق)

Untitled

مجتهد پرنفوذ تهران و از فعّالان اجتماعی ـ سیاسی دوره پهلوی . در ۱۲۹۱ در تهران متولد شد. پدرش سیدعبدالله بهبهانی * ، از رهبران مشهور مشروطه به شمار می رفت و سیدمحمد بیشتر شهرت و نفوذ خود را مدیون او بود (عاقلی ، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۲، ص ۱۶۵؛ بامداد، ج ۲، ص ۲۸۹). نخستین آموزشهای دینی را نزد پدرش فرا گرفت و گفته اند که در علوم معقول از شاگردان میرزاابوالحسن جلوه بوده است . پس از مدتی به نجف رفت و در فقه و اصول ،در دروس استادانی چون آخوند ملامحمد کاظم خراسانی حاضر شد (عاقلی ، همانجا؛ مرتضوی برازجانی ، ص ۱۱۵؛ ایرانیکا ، ذیل مادّه ).

نخستین فعالیتهای سیاسی بهبهانی از دوره مشروطه و در کنار پدرش آغاز شد. پس از دوره استبداد صغیر و سقوط محمدعلی شاه ، به عضویت شورایی از مشروطه خواهان درآمد که برای اعاده مشروطیت تشکیل شده بود. این شورا در نخستین جلسه ، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و احمد میرزا را به سلطنت برگزید (صفایی ، ج ۱، ص ۲۰۳؛ عاقلی ، ۱۳۶۹ـ ۱۳۷۰ ش ، ج ۱، ص ۴۰ـ۴۱؛ مرتضوی برازجانی ، ص ۱۱۲؛ کریمیان ، ص ۹۹). بهبهانی برای تشکیل مجلس نیز فعالیت زیادی کرد و در مجلس دوم به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد (عاقلی ، ۱۳۶۹ـ ۱۳۷۰ ش ، همانجا؛ فرهنگ قهرمانی ، ص ۱۶). بتدریج نفوذ و اعتبار بهبهانی ، بویژه بعد از شهادت پدرش افزایش یافت به طوری که تقریباً در بیشتر حوادث سیاسی نقش داشت (مرتضوی برازجانی ، ص ۱۱۴؛ بامداد؛ ایرانیکا ، همانجاها). یکی از اولین اقدامات او اعتراض به تبعید علما از عتبات توسط حکومت عراق و به دستور انگلیس ، در ۱۳۰۲ ش بود (عاقلی ، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۱، ص ۱۲۶؛ همو، ۱۳۷۰ ش ، ص ۳۳۹؛ کریمیان ، همانجا).

وی در ۱۳۰۴ ش ، به عضویت مجلس مؤسسان انتخاب شد (مکی ، ج ۳، ص ۴۸۷) و تا پایان سلطنت رضاشاه با دربار مناسباتی داشت . با اینهمه ظاهراً تا پس از سلطنت رضاشاه در فعالیت اجتماعی مهمی شرکت نکرد (حکمت ، ص ۳۰ـ۳۱؛ کاتوزیان ، ص ۵۹؛ ایرانیکا ، همانجا).

در دوره حکومت محمدرضاشاه ، بهبهانی ، در جایگاه یک روحانی طراز اول تهران ، نقش واسط بین مراجع تقلید و مردم با دربار را ایفا می کرد و با توجه به موقعیت دینی ـ اجتماعی خود از یک سو و نفوذ در دربار از سوی دیگر، نسبت به حل مشکلات سیاسی ، اجتماعی و دینی مردم اقدام می نمود (رجوع کنید به شهربانی کشور، ج ۱، ص ۱۶، ۹۰ـ۹۱). وی در ۱۳۲۷ ش ، به همراه چهارده تن از مجتهدان ، بیانیه ای را امضا کرد که در آن ظاهر شدن زنان در اماکن عمومی ، بدون حجاب ، حرام اعلام شده بود. بعد از این اطلاعیه ، نخست وزیر وقت ، با واسطه ، از وی خواست که با توجه به نفوذ دینی خود، مردم را از تعرض به زنانی که رعایت حجاب را نمی کنند، بازدارد ( ایرانیکا ، همانجا). در دوره نخست وزیری دکتر مصدق نیز، به نظر می رسد که مخالفت رهبران مذهبی بانفوذی همچون بهبهانی با لایحه اصلاح قانون انتخابات دولت ، که خواستار اعطای حق رأی به زنان شده بود، در ناکام ماندن آن مؤثر بود (کاتوزیان ، ص ۱۶۲).

در نهضت ملی شدن صنعت نفت و تلاش و مبارزه جدی نیروهای ملی و مذهبی برای تحقق این امر، بهبهانی حضور فعال نداشت و بنابر اظهارات خودش تا می توانست از مداخله در امور سیاسی فاصله می گرفت ـ هرچند گفته شده است که او هر زمان لازم می دانست در ابراز عقاید سیاسی خود تردید نمی کرد (کاتوزیان ، ص ۱۹۷). در هر حال ، بهبهانی در ۱۵ خرداد ۱۳۳۱، زمانی که دکتر مصدق در دادگاه لاهه حضور داشت ، در مصاحبه ای درباره ملی شدن صنعت نفت اظهارنظر کرد که «تمام ملت ایران از صمیم قلب آرزو داشته و دارند که این منظور انجام ( گیرد ) تا شاید به فضل الهی نفوذ خارجی از مملکت اسلامی ریشه کن شود»؛ وی این نکته را نیز افزود که در دیدارهای خصوصی ، تا آنجا که با تصمیم وی به عدم مداخله در امور سیاسی مخالفت نداشته است ، شخصاً رئیس دولت (دکتر مصدق ) را به اقدام برای ملی شدن نفت ترغیب کرده است ( اطلاعات ، ش ۷۸۲۸، ص ۵). اما بهبهانی ، هیچگاه در شمار مدافعان دولت مصدق نبود و حتی در مواردی از دولت انتقاد می کرد؛ هرچند از برخی حرکتهای گروههای سیاسی در مقابله با حکومت مصدق ، حتی اقداماتی که جنبه دینی داشت ، خرسند نبود و اظهار می کرد که «برای پیشرفت امور اجتماعی مرکزیت ضروری است ، وگرنه تشتت افکار و اعمال سیاستهای جاهلانه متکی بر احساسات در نهضتهای اجتماعی و سیاسی موجب مفاسد و عدم موفقیت است » (همانجا).

در نهم اسفند ۱۳۳۱، در پی اختلافاتی که بین دکتر مصدق و دربار پیش آمد، محمدرضا پهلوی تصمیم قطعی به سفر به خارج از کشور گرفت . عده ای از طرفداران وی با حضور در مقابل کاخ مرمر و تظاهرات خواستار انصراف شاه از سفر بودند، برخی از تظاهرکنندگان حتی قصد تعرض به دکتر مصدق را نیز داشتند، شماری از نمایندگان مجلس و آیت الله کاشانی که در آن زمان ریاست مجلس را داشت ، رسماً با این سفر مخالفت کردند، اما بنابر گزارشهای آن دوره ، بهبهانی بیشترین نقش را در منصرف کردن شاه ایفا کرد. او گذشته از اقدامات مختلف برای جلوگیری از این سفر، از جمله گفتگوی تلفنی با نخست وزیر وقت و درخواست از او برای منصرف کردن شاه ، در آخرین ساعت حرکت شاه به دربار رفت و با اصرار فراوان ، بویژه پس از درخواست جدی تظاهرکنندگان از بهبهانی ، سرانجام موضوع مسافرت را منتفی کرد ( اطلاعات ، ش ۸۰۳۹، ص ۱، ۲، ۴؛ کریمیان ، همانجا؛ عاقلی ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۷۷۳؛ همو، ۱۳۶۹ـ ۱۳۷۰ ش ، ج ۱، ص ۳۴۶)؛ شماری از مبارزان نهضت ملی ، بهبهانی را به دلیل این اقدام سرزنش کردند و غالب مورخان نیز نگاهی انتقادآمیز به آن دارند، تا جایی که اقدام او را نوعی همسویی با دربار و مخالفت با دکتر مصدق تلقی کرده اند (نجاتی ، ص ۲۶۱، ۲۶۴، ۲۶۶، ۳۷۷؛ کاتوزیان ، ص ۱۹۴، ۲۱۲ـ ۲۱۳، ۲۲۴؛ گذشته چراغ راه آینده است ، ص ۶۳۶؛ خامه ای ، ص ۱۰۰۴ـ ۱۰۰۵).

در مرداد ۱۳۳۲، در پی اعلام همه پرسی مصدق راجع به انحلال مجلس هفدهم ، که حتی با مخالفت بسیاری از نزدیکترین یاران وی و نمایندگان طرفدار نهضت ملی روبرو شد، بهبهانی و آیت الله کاشانی اقدام مصدق را خلاف شرع و حرام دانستند (کاتوزیان ، ص ۱۹۴، ۲۳۰ـ۲۳۱؛ مدنی ، ج ۱، ص ۲۷۸). بهبهانی و کاشانی هرچند در مواردی در برابر مصدق موضع مشترکی داشتند، اما این موضع مشترک به منزله همسویی کامل نبود و حتی کاشانی از او انتقاد هم می کرده است (شهربانی کشور، ج ۱، ص ۴۹۱ـ۴۹۲؛ کریمیان ، ص ۸۹؛ عاقلی ، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۲، ص ۶۳).

غالباً در حوادثی که به کودتای ۲۸ مرداد انجامید، نام بهبهانی نیز مطرح است ، اما در چند و چون آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی برای او نقش تعیین کننده ای قائل اند و بسیج گروههایی از اوباش را در روز ۲۷ مرداد در حمایت از شاه که بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد از کشور فرار کرده بود به او نسبت می دهند. این گروهها به تظاهرات ضدامریکایی و ضدشاه که توده ایها به راه انداخته بودند، حمله کردند (نجاتی ، ص ۳۷۷، ۴۳۲). آشوبگرانِ روز ۲۸ مرداد را نیز که همراه کودتاچیان ، رادیو را تصرف و خانه دکتر مصدق را محاصره و سپس غارت کردند، همان نیروهای بهبهانی ، کاشانی و بقایی دانسته اند (کاتوزیان ، ص ۲۳۵؛ گذشته چراغ راه آینده است ، ص ۶۶۵؛ ابتهاج ، ج ۱، ص ۳۴۳؛ بامداد، همانجا)؛ برخی نیز گفته اند که ملکه مادر در این دوره بارها به منزل بهبهانی و کاشانی رفته و از آنها برای حمایت شاه استمداد کرده است (ذبیح ، ص ۱۸۲؛ گازیوروسکی ، ص ۲۸، ۳۶؛ تقی زاده ، ص ۳۷۰؛ ملکی ، مقدمه کاتوزیان ، ص ۱۰۴ـ۱۰۶؛ اخوی ، ص ۱۸۶ به نقل از کوتام ). برخی نویسندگان در تحلیل موضع بهبهانی در این سالها و جهت گیری او نسبت به دولت مصدق ، ترسِ از به قدرت رسیدن حزب توده را مطرح کرده اند؛ در برابر، گفته شده است که او خود در بزرگنمایی خطر حزب توده نقش داشته است (مدنی ، ج ۱، ص ۲۷۷ـ ۲۷۸؛ ذبیح ، ص ۱۸۶؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج ۲، ص ۱۸۶ به نقل از افراسیابی ).

پس از کودتا، محمدرضاشاه ، طی تلگرافی از رم به بهبهانی خواست که دستورات دولت زاهدی ، رهبر کودتا، اجرا شود؛ بهبهانی نیز طی تلگرافی به شاه پاسخ مثبت داد ( اطلاعات ، ش ۸۱۶۹، ص ۸). در سوم شهریور همان سال نیز بهبهانی در کاخ سعدآباد با شاه ملاقات و گفتگو کرد.

واقعه دیگری که بهبهانی در آن نقش جدی داشت ، مقابله با فرقه بهائی بود. در پی فشار روزافزون مراجع تقلید، علما و مردم به دولت نسبت به رشد فرقه بهائی و فعالیتهای آزادانه آنها، شاه مجبور شد دستور بسته شدن خطیره القدس ، مرکز تجمع بهائیان ، را صادر کند. بهبهانی در تحقق این خواسته علما و مردم بسیار کوشید و پس از آن نیز در سوم اردیبهشت ۱۳۳۴ طی ملاقاتی با شاه از او تشکر کرد (عاقلی ، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۲، ص ۱۲، ۵۱؛ فلسفی ، ص ۱۹۳، ۱۹۴، پانویس ۱، ص ۱۹۶، پانویس ۱).

روابط بهبهانی با حکومت ، از ۱۳۳۷ ش به بعد رو به تیرگی نهاد. در دی ماه این سال ، او در نامه ای که در کیهان منتشر شد، طرح مجدد مسئله شرکت زنان در انتخابات را در مجلس سنا مورد حمله قرار داد ( ایرانیکا ، همانجا). در بیستم بهمن ۱۳۴۰ نیز با آغاز برنامه اصلاحات ارضی ، در تلگراف شدیداللحنی به شاه ، وقایع دانشگاه و کشته شدن عده ای از دانشجویان را ناشی از تأخیر در افتتاح مجلس و نبودن آزادی دانست و شاه را به کوتاهی در انجام وظیفه متهم کرد. پس از این تلگراف ، که با تشدید فعالیت سید جعفر بهبهانی فرزند سیدمحمد همراه بود، سیدجعفر که چندین دوره وکیل مجلس بود بازداشت شد (طلوعی ، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۴۳۵). به دنبال تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در ۱۶ مهر ۱۳۴۱، که در آن شرط قسم به قرآن و مسلمان بودن از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان حذف و به زنان نیز حق رأی داده شده بود، رابطه بهبهانی و حکومت تیره تر شد (مدنی ، ج ۱، ص ۳۷۴، ۳۷۵؛ ملکی ، مقدمه کاتوزیان ، ص ۱۴۹).

در پی تصویب این قانون علمای قم و نجف ، همچون آیت الله حکیم * و آیت الله خویی * ، با تلگراف به بهبهانی خواستار اقدام او برای لغو این قانون شدند و او نیز طی تلگرافی به شاه بر این خواسته تأکید کرد. بعلاوه ، بهبهانی برای اعتراض به این قانون ، مردم را به اجتماع در مسجد سیّدعزیزالله ، در بازار تهران ، فراخواند. در این مراسم ، پس از سخنرانی خطیب مشهور تهران ، محمدتقی فلسفی ، بهبهانی با وجود کهنسالی به منبر رفت و از نخست وزیر خواست که این قانون اصلاح شود. از آنجا که دولت به این اعتراضها توجهی نکرد، بهبهانی و سه نفر از مجتهدان تصمیم گرفتند در مسجد حاج سیّدعزیزالله ، تحصن و مردم را به حضور در مسجد دعوت کنند. زمانی که بی اعتنایی دولت شدت یافت ، بهبهانی که حدود نود سال داشت وصیت کرد که اگر در این میان از دنیا رفت جنازه او را تا این قانون لغو نشده در مسجد گذاشته دفن نکنند. سرانجام ، نخست وزیر در تلگرافی به علمای قم و تهران لغو تصویبنامه را اعلام کرد و با قبول خواسته های مراجع ، اجتماعات بعدی نیز لغو شد ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ج ۱، ص ۲۷، ۳۳، ۵۲؛ دوانی ، ج ۲، ص ۴۲، ۴۴، ۴۶، ۵۰، ۷۲ـ۷۳، ۱۳۷، ۱۴۸ـ۱۴۹، ۱۵۱، ۱۵۳ـ۱۵۴؛ هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی ، ج ۱، ص ۱۰۴، ۱۰۶ـ۱۰۷).

هنوز مدتی از لغو قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی نگذشته بود که اصول ششگانه انقلاب سفید اعلام و به همه پرسی گذاشته شد. آیت الله خویی در تلگرافی به بهبهانی انقلاب سفید را مورد اعتراض قرار داد ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ج ۱، ص ۶۰؛ دوانی ، ج ۳، ص ۲۰۶ـ۲۰۷) و بهبهانی نیز طی نامه ای به عَلَم ، نخست وزیر وقت ، صریحاً دولت را از تقسیم املاک موقوفه و دخالت در امور این املاک بازداشت . هنگامی که امام خمینی همه پرسی شاه را برای انقلاب سفید تحریم کرد، آیت الله بهبهانی در کنار آیت الله سیّداحمد خوانساری * به تحریم همه پرسی فتوا داد. در دوم بهمن ۱۳۴۱، محمدتقی فلسفی در منزل بهبهانی در مخالفت با همه پرسی سخنرانی کرد. این اجتماع در نهایت به زدوخورد با پلیس منجر شد و به دنبال آن بهبهانی تحت نظر قرار گرفت و از خروج او از منزل جلوگیری شد. بدین ترتیب ، این بار بهبهانی به طور مستقیم رودرروی دربار قرار گرفت (طلوعی ، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۴۶۰؛ عاقلی ، ۱۳۶۹ـ ۱۳۷۰ ش ، ج ۲، ص ۱۴۸؛ دوانی ، ج ۳، ص ۲۰۸). هنگامی که آیت الله خمینی و مراجع تقلید، نوروز ۱۳۴۲ را عزای ملی اعلام کردند، بهبهانی نیز با صدور اعلامیه ای با ایشان همراه شد و در فاجعه فیضیه نیز جنایت رژیم شاه را بشدت محکوم کرد (طلوعی ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۲۰۵ـ۲۰۶؛ دوانی ، ج ۴، ص ۱۲۱ـ ۱۲۳). پس از قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، بهبهانی بیانیه ای صادر و در آن «جنایت هیئت حاکمه » را بشدت محکوم کرد. او با به کار بردن عباراتی صریح ، از «مقاومت مجدّانه روحانیت مذهب مقدس جعفری در مقابل اعمال و فجایع ناشیانه دولت » سخن گفت و از آن زمان بود که بیش از پیش مورد غضب حکومت واقع شد و حتی از انتخاب فرزند او به نمایندگی مجلس نیز جلوگیری به عمل آمد (عاقلی ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۹۳۸ـ ۹۴۱، ۹۴۶، ۹۵۰). وی در آبان ۱۳۴۲، در تهران بر اثر سرطان درگذشت و جنازه او به نجف انتقال یافت . روز درگذشت او عزای رسمی اعلام شد (عاقلی ، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۲، ص ۱۶۵؛ بامداد؛ ایرانیکا ، همانجاها).



منابع :
(۱) ابوالحسن ابتهاج ، خاطرات ابوالحسن ابتهاج ، چاپ علیرضا عروضی ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۲) شاهرخ اخوی ، «نقش روحانیت در صحنه سیاسی ایران : ۱۹۵۴ـ۱۹۴۹»، در جیمز بیل و ویلیام راجر لویس ، مصدق ، نفت ، ناسیونالیسم ایرانی ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۳) اطلاعات ، سال ۲۶، ش ۷۸۲۸، ۱۷ خرداد ۱۳۳۱، سال ۲۷، ش ۸۰۳۹ ، ۱۰ اسفند ۱۳۳۱، سال ۲۸، ش ۸۱۶۹ ، ۳۱ مرداد ۱۳۳۲؛
(۴) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۵) حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۶) علی اصغر حکمت ، «یادداشتهایی از عصر پهلوی »، خاطرات وحید ، ش ۲۹ (اسفند ۱۳۵۲)؛
(۷) انورخامه ای ، خاطرات سیاسی ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۸) علی دوانی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران ( ۱۳۶۰ ش ) ؛سپهر ذبیح ،

(۹) ایران در دوره دکتر مصدق : ریشه های انقلاب ایران ، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۰) شهربانی کشور ، گزارشهای محرمانه شهربانی : ۲۶ـ۱۳۲۴ ، چاپ مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۱۱) ابراهیم صفایی ، رهبران مشروطه ، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۲) محمود طلوعی ، بازیگران عصر پهلوی : از فروغی تا فردوست ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۱۳) همو، داستان انقلاب ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۴) ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج ۲: جُستارهایی از تاریخ معاصر ایران ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۵) باقر عاقلی ، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی ، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، همو، نخست وزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار: ۱۲۸۵ـ۱۳۵۷ ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۶) عطاءالله فرهنگ قهرمانی ، اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا دوره ۲۴ قانونگذاری و نمایندگان مجلس سنا در هفت دوره تقنینیه ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۱۷) محمدتقی فلسفی ، خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفی ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۱۸) محمدعلی کاتوزیان ، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران ، ترجمه فرزانه طاهری ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۱۹) علی کریمیان ، «گزیده ای از اسناد منتشر نشده آیت الله کاشانی »، گنجینه اسناد ، سال ۲، دفتر۱و۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۱)؛
(۲۰) مارک گازیوروسکی ، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، ترجمه غلامرضا نجاتی ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۲۱) گذشته چراغ راه آینده است ، ویراستار: بیژن نیک بین ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲۲) جلال الدین مدنی ، تاریخ سیاسی معاصر ایران ، تهران ۱۳۶۱ـ۱۳۶۲ ش ؛
(۲۳) اسماعیل مرتضوی برازجانی ، زندانی بزهرود ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲۴) مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، اسناد انقلاب اسلامی ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۲۵) حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران ، تهران ۱۳۶۲ـ ۱۳۶۴ ش ؛
(۲۶) خلیل ملکی ، خاطرات سیاسی خلیل ملکی ، با مقدمه محمدعلی کاتوزیان ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۲۷) غلامرضا نجاتی ، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۲۸) هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی ، چاپ غلامرضا کرباسچی ، تهران : بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران ، ۱۳۷۱ ش ؛

Encyclopaedia Iranica , s.v. “Behbaha ¦n ¦â, Mohammad” (by Hamid Algar)

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه آیت الله سیدعبدالله بهبهانی(متوقی۱۳۲۸ه ق)

Untitled

 او فرزند سیداسماعیل بن سید نصرالله بلادی بود. جد اعلای سید اسماعیل ، سید عبدالله بلادی * غُریفی ، از مشاهیر علمای عصر خویش و از جمله مجتهدان امامیه ، در روستای غُریفه بحرین زندگی می کرد و اعقابش به آل بلادی و آل غُریفی مشهورند. سیدعبدالله بعدها به نجف مهاجرت کرد و فرزندان و نواده هایش در عراق و ایران از جمله شهر بهبهان پراکنده شدند (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، قسم ۳، ص ۱۱۹۳؛ انصاری ، ص ۲۲۷ـ۲۲۸).

سیداسماعیل به قولی در ۱۲۲۹ در بهبهان به دنیا آمد و پس از طی دروس مقدماتی در زادگاهش به نجف رفت و نزد علمای نامدار آنجا مدارج عالی علمی را طی کرد و بعد از بازگشت از نجف ، به تصدی مناصب دینی در بهبهان پرداخت ، اما مدتی بعد در ۱۲۸۷ به عتبات مهاجرت کرد (حبیب آبادی ، ج ۳، ص ۸۶۴؛ انصاری ، همانجا). انگیزه و سبب این مهاجرت دقیقاً دانسته نیست ، اما برخی قرائن از موقعیت اجتماعی سید و وجود برخی مخالفان و مخالفتها نسبت به او حکایت دارد (رجوع کنید به انصاری ، ص ۱۹۳ـ۱۹۴؛ صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ص ۱۰۶).

سید اسماعیل در نجف چندان درنگ نکرد و در همان سال به تهران آمد و تا آخر عمر در این شهر با عزت و شوکت کامل زیست . اعتمادالسلطنه (۱۳۶۳ ش ، ص ۱۹۰) او را از مجتهدان دارالخلافه خوانده که مقبولیت عامه داشت و رساله اش چاپ شده بوده است (نیز رجوع کنید به حبیب آبادی ، همانجا). وفات سیداسماعیل در ۱۲۹۵ روی داد ودر تشییع وی «از مسلم و مُعاهد و ذمّی ازدحام عظیمی روی داد» (اعتمادالسلطنه ، همانجا). سیداسماعیل با دربار ناصرالدین شاه قاجار مناسبات نزدیکی داشت و حتی برخی گفته اند که شاه در سفر خود به عتبات ، او را به تهران دعوت کرد (صفائی ، ده نفر پیشتاز ، همانجا).

سیدعبدالله بهبهانی در نجف متولد شد، اما درباره تاریخ تولد او نظر واحدی وجود ندارد. برخی تاریخ تولد او را ۱۲۵۶ یا ۱۲۵۷ (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، قسم ۳، ص ۱۱۹۴؛ حبیب آبادی ، ج ۵، ص ۱۶۸۴)، برخی ۱۲۶۲ (بامداد، ج ۲، ص ۲۸۴؛ واعظ خیابانی ، ص ۳۴۶) و بعضی حدود ۱۲۶۰ دانسته اند (صفائی ، رهبران مشروطه ، ج ۱، ص ۱۷۳).

سیدعبدالله در نجف پس از گذراندن دوره مقدمات به حوزه درس استادان نامداری ، چون سیدحسین کوه کمری و شیخ راضی نجفی و بویژه میرزامحمدحسن شیرازی ، راه یافت (آقابزرگ طهرانی ؛ واعظ خیابانی ، همانجاها؛ یغمایی ، ص ۸۶). سیدعبدالله پس از تکمیل تحصیلات خود به ایران آمد و بعد از درگذشت پدرش جانشین و وارث مناصب دینی و نفوذ وی شد (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۲۴۵ـ۲۴۶).

سیدعبدالله بهبهانی به نظر برخی ، با اینکه سیدعبدالله همردیف علمای بزرگ تهران نبود، مناسبات نزدیک او با اولیای دولت سبب ورود وی به امور سیاسی شد و در ردیف علمای طراز اول تهران قرار گرفت (اصفهانی کربلایی ، ص ۱۳۴). در مقابل ، برخی نیز بر مراتب علمی او، از جمله تألیف ۲۵ رساله فقهی ، تأکید ورزیده اند (آقابزرگ طهرانی ؛ حبیب آبادی ؛ واعظ خیابانی ، همانجاها).

بنابر گزارشهای تاریخی ، که تقریباً نسبت به اصل آنها اتفاق نظر وجود دارد، بهبهانی تنها روحانی نامدار تهران بود که در واقعه «تحریم تنباکو» با سایر علما همراهی کامل نداشت . به نوشته مورخان هم عصر بهبهانی ، در نخستین مجلس مذاکره علمای تهران با نمایندگان دولت ، بهبهانی نیز به نمایندگی از ملت حضور داشت . در این مجلس مقرر شد که امین السلطان به وکالت از علما برای فسخ قرارداد اقدام کند (اصفهانی کربلایی ، ص ۱۳۷). در مجلس دوم که چند روز بعد در منزل نایب السلطنه کامران میرزا تشکیل شد، برخی از علما ـ به تعبیر اعتمادالسلطنه : علمای نمره دوم و سوم ـ از جمله بهبهانی حضور داشتند که چون اقدامات دولت از نظر آنان کافی نبود، در این مجلس توافقی حاصل نشد. مرحله جدی مبارزه علما و مردم با دولت ، در پی حکم غیررسمی تبعید میرزای آشتیانی آغاز شد (اعتمادالسلطنه ، ۱۳۵۰ش ، ص ۷۸۱، ۷۸۵ـ۷۸۶). اعتمادالسلطنه (۱۳۵۰ش ، ص ۷۸۱) تصریح می کند که علما در مجلس دوم قلیان نکشیده بودند «بلکه اجازه هم ندادند که ( قلیان را ) وارد کنند». با اینهمه ، به نوشته اصفهانی کربلایی (ص ۱۳۸ـ۱۳۹)، بهبهانی در این مجلس در جلب موافقت علما و دفاع از مقامات دولت کوشید که با اعتراض یکی از علما روبرو شد (نیز رجوع کنید به عباس میرزاقاجار، ص ۱۸۵). برخی به او نسبت داده اند که حتی در هنگام تحریم تنباکو، قلیان نیز کشیده بود؛ از جمله اعتمادالسلطنه (۱۳۵۰ ش ، ص ۷۸۴) از وزیر مختار انگلیس نقل می کند که بهبهانی در حضور او قلیان می کشیده و حکم میرزای شیرازی را ساختگی می دانسته است (برای موارد دیگر رجوع کنید به تقی زاده ، ص ۳۲۱ـ۳۲۲؛ امین الدوله ، ص ۱۵۵؛ بامداد، ج ۲، ص ۲۸۵). از تعبیر ناظم الاسلام کرمانی (بخش ۱، مقدمه ، ص ۱۴) نیز برمی آید که گویا بهبهانی نسبت به اصل حکم شبهه داشته است .

انگیزه بهبهانی را در این امر غالباً وفاداری او به میرزاعلی اصغر امین السلطان ، که امتیاز توتون و تنباکو زیر نظر او به انگلیسیها اعطا شده بود، دانسته اند. بویژه که پس از نافرجام ماندن تلاشهای دولت ، زمانی که ارنستین مدیر کمپانی رژی ، از امین السلطان خواست که یا علما را متقاعد سازد و یا زیانهای کمپانی را جبران کند، امین السلطان از بهبهانی خواست که با ارنستین ملاقات کند و به او وعده دهد که امین السلطان رضایت علما را جلب خواهد کرد (تیموری ، ص ۱۴۹؛ نیز رجوع کنید به ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، مقدمه ، ص ۴۴). برخی نیز ادعا کرده اند که بهبهانی از کمپانی یا انگلیسیها رشوه گرفته بوده است (عباس میرزاقاجار، همانجا؛ کدی ، ص ۱۰۲ـ۱۰۳). در هر صورت ، این رفتار بهبهانی با انتقاد بسیار مواجه شده است و حتی شیخ حسن اصفهانی کربلایی (همانجا) به رغم بیطرفی در گزارش تحریم تنباکو، از موضع بهبهانی تلویحاً انتقاد کرده است .



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۱: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) حسن بن علی اصفهانی کربلایی ، تاریخ دخانیه ، یا، تاریخ وقایع تحریم تنباکو ، چاپ رسول جعفریان ، قم ۱۳۷۷ ش ؛
(۳) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۴) همو، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) علی بن محمد امین الدوله ، خاطرات سیاسی میرزاعلی خان امین الدوله ، چاپ حافظ فرمانفرمائیان ، ( تهران ) ۱۳۴۱ ش ؛
(۶) مرتضی بن محمدامین انصاری ، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری قدس سره ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۷) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۹) ابراهیم تیموری ، تحریم تنباکو: اولین مقاومت منفی در ایران ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۱۰) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجری ، اصفهان ، ج ۳، ۱۳۵۱ ش ، ج ۵، ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۱) ابراهیم صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۱۲) همو، رهبران مشروطه ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۳) عباس میرزا قاجار (ملک آرا)، شرح حال عباس میرزا ملک آراء برادر ناصرالدین شاه ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۱۴) نیکی کدی ، تحریم تنباکو در ایران ، ترجمه شاهرخ قائم مقامی ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۱۵) محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، بخش ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۶) علی واعظ خیابانی ، کتاب علماء معاصرین ، چاپ سنگی تهران ۱۳۶۶؛
(۱۷) اقبال یغمائی ، شهید راه آزادی : سیدجمال واعظ اصفهانی ، تهران ۱۳۵۷ ش .

بهبهانی و انقلاب مشروطه در ۱۳۲۱،

عین الدوله به جای امین السلطان به صدراعظمی منصوب شد. گرچه بهبهانی از صدارت او ناراضی بود، مخالفت علنی از خود نشان نمی داد. در مقابل ، عین الدوله که بهبهانی را طرفدار امین السلطان می دانست ، سعی کرد با ایجاد اختلاف میان بهبهانی و همتایان او، شیخ فضل الله نوری و سیدابوالقاسم امام جمعه ، بهبهانی را منزوی کند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، مقدمه ، ص ۱۳۲ـ۱۳۳؛ملکزاده ، ج ۱، ص ۲۲۱؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۳۲، ۳۴).

نخستین برخورد میان بهبهانی و عین الدوله متعاقب درگیریِ بین طلاب مدارس محمدیه و صدر تهران پیش آمد. در این واقعه ، که بهبهانی محرک طلاب مدرسه محمدیه را در خانه خود پناه داده بود، مورد حمله برخی از طلاب مدرسه صدر قرار گرفت . با تقاضای طرفداران بهبهانی ، چهارده نفر از افرادی که در این حمله شرکت داشتند به دستور عین الدوله دستگیر شدند، ولی کیفر و تنبیهی که نسبت به ایشان روا شد به حدی شدید بود که توهین به روحانیان تلقی شد. وساطت بهبهانی در حق ایشان نیز، به نحوی بی ادبانه ، با مخالفت عین الدوله مواجه شد و رنجش بهبهانی از صدراعظم شدت یافت (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، مقدمه ، ص ۱۳۲ـ۱۳۴؛دولت آبادی ، ج ۱، ص ۳۳۳ـ ۳۳۴؛ملکزاده ، ج ۱، ص ۲۲۰ـ۲۲۳).

در محرم ۱۳۲۳، به دنبال انتشار عکسی از مسیو نوز بلژیکی ، وزیر کل گمرکات ایران ، در یک مجلس بالماسکه با لباس روحانیون ، بهبهانی واکنش شدید نشان داد و خواستار اخراج و تنبیه او شد. عدم رضایت تجار از عملکرد نوز که او را به تبعیض به نفع تجار غیر مسلمان متهم می کردند، در تشدید این مخالفت مؤثر بود و متعاقب سخنرانیهای تند بهبهانی ، در مجالس و محافل دینی و اجتماعی ، خطابه هایی در اعتراض به عمل توهین آمیز نوز نسبت به زمامداران ایراد شد؛

هرچند همراهی نکردن برخی از علما با بهبهانی در این ماجرا،موجب شد که عین الدوله ، بویژه به انگیزه مخالفت با بهبهانی ، به این حوادث توجهی نکند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۱، ص ۱۳۹، ۱۸۶ـ۱۸۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۳۷ـ۳۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۴؛ملکزاده ، ج ۱، ص ۲۲۹ـ۲۳۰). اما شاه ، از ترس آشوب ، شخصاً در شب عاشورا نامه ای محبت آمیز به بهبهانی نوشت و به او وعده داد که خواسته هایش را بر آورد؛

اما به وعده خود عمل نکرد و تجار در اعتراض به نوز در حرم حضرت عبدالعظیم تحصّن کردند. همزمان با این وقایع ، مظفرالدین شاه سفر سوم خود را به اروپا آغاز کرد. محمدعلی میرزا، ولیعهد که برای تصدی امور به تهران آمده بود، به دلجویی از بهبهانی و مذاکره با تجار پرداخت و از آنها درخواست کرد تا مراجعت شاه آرامش پایتخت را حفظ کنند و قول داد که پس از بازگشت شاه ، خود، نوز را عزل کند. با این تدبیر، تحصّن تجار خاتمه یافت (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۵؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۵۱؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۱، ص ۱۹۱ـ ۱۹۲؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۲۵۲).

از این پس بهبهانی ، مبارزه ای تمام عیار با حکومت استبدادی تدارک دید و با ارسال پیامهایی برای چهار مجتهد تهران ، از آنان یاری خواست که از ایشان ، فقط سیدمحمد طباطبایی * دعوت او را پذیرفت و مدتی بعد در ۲۵ رمضان ۱۳۲۳ در منزل طباطبایی پیمان همبستگی و همراهی این دو مجتهد با یکدیگر استوار شد. اهمیت این پیمان به حدی بود که کسروی آن را آغاز جنبش مشروطه خوانده است (کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۴۸ـ۴۹، ۵۴؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۱، ص ۱۹۱ـ۱۹۲، ۲۶۰؛ملکزاده ، همانجا). حوادثی که پس از بازگشت شاه از سفر اروپا رخ داد، زمینه های اعتراض مردم و روحانیت را نسبت به دولت گسترش داد که به انقلاب مشروطه انجامید (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۵ ـ ۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۵۴ ـ ۵۷). از جمله این وقایع ، گران شدن قند و تنبیه تجار بود که ابتدا باعث تجمع اعتراض آمیز مردم به رهبری بهبهانی و طباطبایی در مسجد شاه و سرانجام مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم و تحصّن در آنجا شد (۱۶ شوال ۱۳۲۳).

اقدامات عین الدوله در ممانعت از تحصّن بی نتیجه ماند و روز به روز تعداد مهاجران افزایش یافت . این مهاجرت ، به رغم تلاشهای عین الدوله ادامه یافت و سرانجام با وساطت سفیر عثمانی ، مهاجران تقاضاهای خود را که از جمله ایجاد عدالتخانه بود به مظفرالدین شاه رساندند. در پی اعلام موافقت شاه با درخواستهای ایشان در ۱۶ ذیقعده ۱۳۲۳، بهبهانی به همراه طباطبایی و دیگر علما در میان استقبال پرشور مردم ، پیروزمند به تهران بازگشتند (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۲، ص ۲۷۴ـ ۳۰۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۰ـ۳۳؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۵۸ـ۷۴؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۲۶۶ـ۳۰۹). از این پس ، بهبهانی و طباطبایی که منزلت اجتماعیشان بیش از پیش شده بود، همواره با هم و در کنار هم بودند، به طوری که به «سیدین سندین » شهرت یافتند (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۳۵).

کارشکنیهای عین الدوله در برابر تأسیس عدالتخانه باعث فشار روزافزون مردم بر بهبهانی و طباطبایی شد. آنان نیز، همراه عده ای از روحانیون و آزادیخواهان ، مجمعی به نام «حوزه اسلامی » تأسیس کردند. اما به دنبال ملاقات بهبهانی با عین الدوله ، شایع شد که این دو با یکدیگر سازش کرده اند و همین شایعات بهبهانی را ناگزیر از سوگند خوردن کرد که برای منافع عمومی و تحصیل عدالتخانه جانبازی خواهد کرد (همان ، ج ۲، ص ۳۵ـ۳۶؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۲۰، ۳۲۹، ۳۳۷؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۵).

مدتی بعد، در جریان سوء قصد به عبدالحمید، سلطان عثمانی ، سفیر عثمانی از علمای تهران از جمله بهبهانی ، درباره کیفر چنین اعمالی استفتا کرد و بهبهانی در پاسخ ، سوءقصد به سلطان مسلمانان را در حکم فساد و مرد فاسد را مستحق مرگ دانست . از طرفی ، طرفداران عین الدوله ، برای تخریب شخصیت بهبهانی نزد شاه ، اینگونه القا کردند که سؤال سفیر طوری تنظیم شده بوده است که عامل سوءقصد را مظفرالدین شاه معرفی کند. بهبهانی به محض اطلاع از نیت عین الدوله ، به سفارت عثمانی رفت و ورقه پاسخ خود را گرفت و پاره کرد و عین الدوله را ناکام گذاشت (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۵۸ ـ۶۱؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۳۸ـ۳۳۹).

امتناع از تأسیس عدالتخانه ، به درگیری بین حکومت و مردم و کشته شدن یکی از طلاب انجامید. در پی این رویداد، جمعیت زیادی در کنار بهبهانی ، طباطبایی و شیخ فضل الله نوری در مسجد شاه تحصّن کردند و خواسته خود را برای تأسیس عدالتخانه با جدّیت بیشتر پیگیری کردند. در ۲۰ جمادی الاولی ۱۳۲۴ سربازان ، به سوی مردم عزادار در بازار، آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند. گزارشهای تاریخی درباره این واقعه حاکی از آن است که بهبهانی در آن روز شهامت و شجاعت قابل تحسینی از خود نشان داده بود (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۴۰۴ـ۴۱۱؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۹۵ـ۱۰۱؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۶۸ـ۷۱). در پی فشار دربار، بهبهانی و طباطبایی تنها با خروج مردم از مسجد موافقت کردند و سپس خود نیز به علت عملی نشدن تقاضاهایشان خواستار سفر به عتبات شدند. با پذیرفته شدن این پیشنهاد، علما در ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۴ به سمت عتبات هجرت کردند. در این هجرت ، که به هجرت کبری مشهور است ، حضور شیخ فضل الله در کنار سیدین سندین ، ضربه بزرگی به عین الدوله وارد ساخت (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۴۲۱ـ۴۲۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۰۳ـ۱۰۷؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۷۰ـ۷۱).

از جمله اقدامات بهبهانی در این وقایع ، نامه ای بود که در ۱۸ جمادی الاولی به کاردار سفارت انگلیس ، گرانت داف ، نوشت و تقاضا کرد سفارت با محصورین مساعدت کند. کاردار به این درخواست پاسخ منفی داد. بهبهانی در ۲۳ جمادی الاولی ، زمانی که مهاجران قصد حرکت به طرف قم را داشتند، بار دیگر در نامه ای به کاردار نوشت که علما برای جلوگیری از خونریزی از تهران بیرون می روند و از او خواست که در دفع ظلم به ملت ایران کمک کند. به گزارش ناظم الاسلام کرمانی ، بهبهانی با توجه به پاسخ مساعد کاردار، به بعضی از تجار اشاره کرد که در صورت تعرض دولت به ایشان ، به سفارت انگلیس پناه ببرند. دولت آبادی نیز از توصیه او به بعضی از نزدیکانش در تحصن به سفارت خبر داده است ، اما ملکزاده به نقل مضمون در نامه بهبهانی بسنده کرده و پناهنده شدن متحصّنان را به او نسبت نداده است . کسروی نیز با اشاره به نامه بهبهانی در کتاب آبی ، انگیزه او را از این کار میانجی کردن سفیر انگلیس میان ایشان و شاه دانسته است تا سفیر پیامهای آنان را به خودِ شاه برساند. به اعتقاد او بهبهانی هرگز به پناهنده شدن مردم به سفارتخانه خرسند نبوده است . با اینهمه ، در تلگراف او به برخی تجار، که درباره ادامه تحصن از او استفسار کرده بودند، تأکید شدهبود که این حربه را از دست ندهند (بریتانیا. وزارت خارجه ، ج ۱، ص ۹؛ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۴۲۴ـ ۴۲۵، ۴۳۱؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۷۱ـ۷۳؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۷۳ـ ۳۷۴؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۰۹؛محیط مافی ، ج ۱، ص ۱۱۶؛نیز قس رائین ، ص ۷۴؛شیخ الاسلامی ، ص ۲۵۲ـ ۲۵۳).

به هر حال ، تلاش علما و مردم به بار نشست و علاوه بر کنار رفتن عین الدوله و انتخاب مشیرالدوله به صدراعظمی ، شاه در ۱۴ جمادی الثانیه ۱۳۲۴، فرمان مشروطه را صادر کرد و در بیست و چهارم همان ماه نیز علما با دست یافتن به پیروزی در کمال احترام به تهران بازگشتند (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۷۸، ۸۲؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۲۰). مدتی بعد در ۱۸ شعبان نیز نخستین مجلس شورا تأسیس شد و در انتخابات مجلس اول ، بهبهانی از طرف اقلیت یهود و ارامنه وکیل شد (کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۶۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۸۸ـ۸۹؛ملکزاده ، ج ۲، ص ۳۸۲).

منزلت و قدرت بهبهانی در این دوره با افتتاح مجلس و استقرار مشروطه افزایش یافت و او دورانی پرنفوذتر از پیش را در حیات سیاسی خود آغاز کرد و بسیاری از کارهای کشور در منزل او حل و فصل می شد. اغلب نمایندگان مجلس تحت نفوذ و تأثیر کلام او بودند و موافقت یا مخالفت او برای ثبات یا تزلزل دولتها تعیین کننده بود (دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۳۰ـ۱۳۱؛هدایت ، ص ۱۵۵؛صفائی ، ص ۱۸۵). به دنبال ملاقات خصوصی با شاه ، بهبهانی بار دیگر مورد بدگمانی قرار گرفت و به ارتشا متهم شد. عده ای شکایت او را نزد طباطبایی بردند و حتی قصد داشتند بهبهانی را به جرم خیانت بکشند، اما طباطبایی از بهبهانی دفاع و آنان را به آرامش دعوت کرد. بهبهانی نیز دوباره سوگند یاد کرد که هیچگونه ارتباط مشکوکی با دربار ندارد (ناظم الاسلام کرمانی ، بخش ۱، ج ۳، ص ۵۰۴، ۵۰۷، ۵۰۹ـ۵۱۰؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۸۷).

در ۲۴ ذیقعده ۱۳۲۴، مظفرالدین شاه درگذشت و محمدعلی میرزا بر تخت نشست . پیش از آن ، محمدعلی میرزا که می دانست شاه مدت زیادی زنده نخواهد ماند و از کینه مشروطه خواهان نسبت به خود و از منزلت بهبهانی در میان ایشان خبر داشت ، برای در اختیار گرفتن سلطنت ، نامه ای به بهبهانی نوشت تا خود را از اتهامات تبرئه کند و در آن نامه طرفداری خود را از مشروطیت اعلام کرد. اما از همان اولین روز تاجگذاری کینه خود را نسبت به مشروطه خواهان بروز داد و از نمایندگان مجلس برای این مراسم دعوت به عمل نیاورد (ملکزاده ، ج ۲، ص ۴۰۹ـ۴۱۲؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱۸۵، ۲۰۱ـ۲۰۳).

در ۱۳۲۵، امین السلطان اتابک ، به رغم مخالفتهای شدید، به جای مشیرالدوله به صدراعظمی برگزیده شد. بهبهانی در این امر نقش جدّی داشت . در همین زمان ، در مجلس دو گروه اقلیت افراطی (دموکرات ) و اکثریت اعتدالی شکل گرفتند. اقلیت دموکرات به رهبری سیدحسن تقی زاده * با صدارت امین السلطان مخالف بودند، ولی بهبهانی می کوشید از نفوذ آنان در مجلس بکاهد. در همین اوان ، شیخ فضل الله نوری به مخالفت با مجلس برخاست و با شعار مشروطه و مشروعه ، در مقام اعتراض به روش مجلس و برخی قوانین موضوعه همراه عده ای از روحانیون به حرم حضرت عبدالعظیم رفت . تلاش بهبهانی برای بازگرداندن شیخ و همراهانش بی اثر ماند و او ناگزیر از مخالفت آشکار با شیخ و ارسال نامه هایی در این خصوص برای مراجع بزرگ آن روزگار شد (رجوع کنید به نوری * ، شیخ فضل الله )؛

اما در پی قتل اتابک ، هنگام خروج از مجلس در معیّت بهبهانی و درهم شکستن تحصّن شیخ فضل الله ، بار دیگر بهبهانی و طباطبایی به یاری شیخ شتافتند و او و همراهانش را با احترام به تهران بازگرداندند (کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۲۵۵، ۲۸۶ـ۲۸۷، ۳۵۸ـ ۳۵۹، ۴۴۷، ۴۵۶، ۵۲۸؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۰۸ـ۱۰۹، ۱۳۱، ۱۳۳، ۱۴۰؛هدایت ، ص ۱۵۷، ۱۶۴؛ملکزاده ، ج ۳، ص ۵۰۲ ـ۵۰۴، ۵۰۹ ـ۵۱۰، ۵۸۹، ۵۹۰).

از فعالیتهای بهبهانی در این دوره مجلس ، تلاش برای پیشگیری از تصویب قوانین مباین با شریعت اسلامی بود. وی همچنین سعی کرد تا محاکمات و امور قضایی که از نظر فقهی در اختیار مجتهدان است ، از نظر اداری نیز، مانند گذشته در محضر علما صورت پذیرد. هرچند در تدوین متمم قانون اساسی به علت تهدید انجمنها از پافشاری خود دست برداشت ، می کوشید تا تدوین قانون عدلیه را به علما بسپارد، و به همین دلیل چند بار با وزارت عدلیه درگیر شد (هدایت ، ص ۱۶۴ـ۱۶۷؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۱۵۰، ۲۰۵، ۲۱۳ـ۲۱۵، ۲۴۸؛کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۲۸۵ـ۲۸۶؛آدمیت ، ج ۱، ص ۴۱۸ـ۴۲۳).

با شدت یافتن خصومت محمدعلی شاه با مجلس ، به دستور شاه ، مجلس به محاصره قزاقان روس در آمد. بهبهانی که متوجه قصد شاه برای حمله به مجلس شد، با شجاعت به همراه جمعی از بستگان و پیروان خود صفوف سربازها و قزاقها را شکافت و خود را به مجلس رساند. او و برخی از وکلا سعی کردند تا با متفرق کردن مجاهدان مسلح ، مانع جنگ شوند (کسروی ، ۱۳۶۳ش ، ص ۵۸۷، ۶۳۶؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۳۲۰ـ ۳۲۱؛
ملکزاده ، ج ۳، ص ۶۸۰، ۶۸۳، ۷۰۱). لکن شاه تصمیم خود را گرفته بود و در ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۶ قزاقان روس مجلس را به توپ بستند. بهبهانی و جمعی از مشروطه خواهان به پارک امین الدوله پناهنده شدند. قزاقان به آنجا ریختند و آنان را بشدت مورد ضرب و شتم قرار دادند، سپس همه را به باغشاه بردند. در آنجا شاه با بهبهانی که بشدت زخمی شده بود به خشونت و توهین سخن گفت اما او با شجاعت به شاه هشدار داد که مؤدبانه سخن بگوید. در نهایت ، شاه بهبهانی را به عتبات تبعید کرد (ملکزاده ، ج ۴، ص ۷۵۰ـ۷۵۱، ۷۶۲ـ۷۶۳؛دولت آبادی ، ج ۲، ص ۳۲۷، ۳۳۲ـ۳۳۴؛
کسروی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۶۴۴ـ۶۴۶).

از آنجا که حاکم خانقین با ورود بهبهانی به خاک عثمانی مخالفت کرد، سید به کرمانشاه بازگشت و مدت هشت ماه در روستای بِزِهرود تحت نظر قرار گرفت ، سپس با اجازه دولت به عتبات رفت و پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان و سقوط محمدعلی شاه ، یک روز قبل از افتتاح مجلس دوم در ذیقعده ۱۳۲۷، در میان استقبال بی نظیر مردم و با کمال احترام وارد تهران شد (دولت آبادی ، ج ۳، ص ۱۲۶؛صفائی ، ص ۱۹۸ـ ۱۹۹). با وجود اختلافات بهبهانی با شیخ فضل الله ، خبر به دار آویخته شدن شیخ فضل الله به دست مشروطه خواهان سخت او را متأثر ساخت تا حدی که در بدو ورود، پسر خود سیدمحمد، را مورد عتاب قرار داد که چرا مانع از این اقدام نشده است (شوشتری ، ص ۳۵۶؛ثبوت ، ص ۱۷۳).

در این دوره ، بهبهانی سمت رسمی در مجلس نداشت اما از فعالیتهای سیاسی کناره نگرفت . مردم نیز که او را بنیانگذار مشروطیت می دانستند، در خانه او تجمع می کردند و خانه او به شکل مکانی برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در آمده بود و نفوذ سیدعبدالله در مجلس و محافل سیاسی آشکار بود. در مجلس دوم که دوباره دو گروه اکثریت اعتدالی و اقلیت دموکرات شکل گرفته بود، اعتدالیها بیشتر از بهبهانی تبعیت می کردند و دموکراتها در مخالفت با او خواستار تدوین قوانین عرفی و کنار گذاشتن قوانین شرع بودند و انفکاک کامل قوه سیاسی از قوه روحانی را دنبال می کردند (حائری ، ص ۱۵۸؛بهار، ج ۱، ص ۱۰۹). دموکراتها معتقد بودند که بهبهانی نفوذ خود را برتر از مشروطه می داند و مجلس را تضعیف می کند. در مقابل ، اعتدالیها نیز موفق شدند که فتوایی دالّ بر غیردینی بودن مواضع نظری تقی زاده ، رهبر دموکراتها، از دو مجتهد ذی نفوذ نجف و مدافع مشروطه ، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی ، بگیرند. این گونه تصور می شد که وسیله و واسطه این اقدام ، بهبهانی بوده است .

در پی همین حوادث ، بهبهانی در ۸ رجب ۱۳۲۸، در خانه خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسید. با انتشار این خبر، بازار تعطیل شد و مردم قصد انتقامجویی از قاتلان را داشتند که سیدمحمد، پسر سیدعبدالله ، آنان را به آرامش دعوت کرد. هرچند هویت قاتلان مشخص نشد، مردم این قتل را به دموکراتها، بویژه تقی زاده و حیدرخان عمواغلی ، نسبت می دادند؛چرا که بیشتر ترورها در آن زمان «کمیته دهشت » به رهبری حیدرعمواغلی بود که خود از شعب «انجمن آذربایجان » به رهبری تقی زاده به حساب می آمد. تقی زاده که جان خود را در خطر می دید، تهران را به قصد تبریز و سپس استانبول ترک کرد، هر چند هیچ رابطه مستقیمی میان او و قاتلان اثبات نشد (دولت آبادی ، ج ۳، ص ۱۲۶، ۱۲۸ـ۱۲۹، ۱۳۶ـ۱۳۷؛ملکزاده ، ج ۶، ص ۱۳۳۳ـ۱۳۳۸؛هدایت ، ص ۲۱۱؛رائین ، ص ۱۱۰ـ ۱۱۱؛شیخ الاسلامی ، ص ۲۶۴ـ۲۶۷؛صفائی ، ص ۱۹۹ـ۲۰۱؛کسروی ، ۱۳۵۵ ش ، ص ۱۲۶ـ۱۳۲؛تقی زاده ، ص ۱۵۵ـ۱۵۸).

جنازه بهبهانی پس از تشییع عظیمی که تا آن زمان در تهران کم سابقه بود، بعدها به نجف حمل شد و در مقبره خانوادگی دفن گردید (صفائی ، ص ۲۰۱).

درباره نقش و عملکرد بهبهانی در جنبش مشروطه گرچه برخی از مورخان همچون دولت آبادی و مهدی قلی خان هدایت انگیزه های شخصی سیدعبدالله را دخیل می دانند، نسبت به جایگاه برتر بهبهانی در پیروز گردانیدن مشروطه ، تقریباً تمامی ایشان اتفاق نظر دارند. ملکزاده او را پایه گذار حکومت ملی دانسته و شجاعت وی را تحسین می کند و تقی زاده نیز که بیشترین تعریف و تمجید را از بهبهانی کرده است ، معتقد است : «اگر آقا سیدعبدالله نبود، مشروطیت نبود» (ملکزاده ، ج ۶، ص ۱۳۳۳ـ۱۳۳۵؛تقی زاده ، ص ۳۲۱ـ۳۲۵؛ایرانیکا ، ذیل «عبدالله بهبهانی »).



منابع :

(۱۸) فریدون آدمیت ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ، ج ۱، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۹) بریتانیا. وزارت خارجه ، کتاب آبی : گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطیت ایران ، چاپ احمد بشیری ، تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۹ ش ؛محمدتقی بهار، تاریخ

(۲۰) مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران ۱۳۵۷ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۱) حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۲۲) اکبر ثبوت ، «در حاشیه نوشته ای از حکیم فقیه محمدتقی آملی »، کیهان اندیشه ، ش ۵۶ (مهر و آبان ۱۳۷۳)؛
(۲۳) عبدالهادی حائری ، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۲۴) یحیی دولت آبادی ، حیات یحیی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲۵) اسماعیل رائین ، انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران ، تهران ۱۳۴۵ ش ؛
(۲۶) محمدعلی شوشتری ، «چرا مرحوم شیخ فضل الله نوری بدار آویخته شد؟»، در مجموعه ای از رسائل ، اعلامیه ها، مکتوبات ، … و روزنامه شیخ شهید فضل الله نوری ، گردآوری محمد ترکمان ، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۷) جواد شیخ الاسلامی ، قتل اتابک ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۲۸) ابراهیم صفائی ، ده نفر پیشتاز ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۲۹) احمد کسروی ، تاریخ مشروطه ایران ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳۰) همو، تاریخ هجده ساله آذربایجان ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۳۱) هاشم محیط مافی ، تاریخ انقلاب ایران ، ج ۱: مقدمات مشروطیت ، چاپ مجید تفرشی ، و جواد جان فدا، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳۲) مهدی ملکزاده ، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۳۳) محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی ، تاریخ بیداری ایرانیان ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳۴) مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران ۱۳۴۴ ش ؛

(۳۵) Encyclopaedia Iranica , s.v. ” ـ Abdalla ¦h Behbaha ¦n ¦â” (by H. Algar).

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۴ 

زندگینامه میرزامهدی پویا(۱۳۱۷ه ق)

معروف به «آقاپویا»، عالم و مبلّغ شیعی در شبه قاره هند. در ۱۳۱۷ در شهر یزد متولد شد. پدرش حجه الاسلام آقامیرزا محمدحسن معروف به حاج میرزامحمد آقا (متوفی ۱۳۲۸) از شاگردان مرحوم آیت الله سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی بود، و جدش حجه الاسلام آقامیرزا محمدجعفر از علمای منطقه یزد و شاگرد شیخ مرتضی انصاری به شمار می رفت (آقابزرگ طهرانی ، ج ۲، ص ۳۰۲؛ ریحان ، ص ۴۸۴). وی پس از تحصیلات ابتدایی و فراگیری دانشهای مذهبی و اندکی ریاضیات و هندسه ، در شانزده سالگی عازم نجف اشرف شد و مدتی از درس فقه و اصول آیت اللّه سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی بهره برد، اما بیشترین سالهای تحصیل خودرا در نجف نزد آیت اللّه میرزاحسین نائینی گذراند و به همین جهت علاوه بر دروس رسمی فقه و اصول ،درتفسیرقرآن ،کلام و فلسفه اسلامی نیز تبحّر یافت ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

ویپس ازهفت سال تحصیلات عالی علوم دینی ،دربیست و سه سالگی ، علی رغم مخالفت استادش ، میرزا حسین نائینی ، ازنجف اشرف به شهر مَدْرس در شبه قاره مهاجرت کرد.

استاد وی ، به دلیل استعداد فراوان پویا در تحصیل ، ازمهاجرت وی ناخرسند بود و بنا به برخی گزارشها در اینراه به صدور حکم شرعی هم متوسل شده بود (پویا، ۱۳۹۸، مقدمه سید محمد مرتضی ، ص b-a ؛ نقوی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۴۰۱).

در کمتر از دوسالی که پویا در شهر مدرس به تبلیغ و تدریس علوم دینی مشغول بود، زبان انگلیسی را فراگرفت و چهارسال بعدی زندگی خود را با همین اشتغالات در شهر رامپور گذراند. از آن پس ، سالهای چندی ساکنِ شهر میسور و در دانشگاه این شهر، مُدرّس زبانهای عربی و فارسی بود. با تأسیس کشور پاکستان در شهریور ۱۳۲۶/ سپتامبر ۱۹۴۷، پویا به شهر کراچی رفت و تا پایان عمر به تبلیغ و تألیف و تدریس در آنجا ادامه داد. وی در ۲۶ تیر ۱۳۵۲/۱۶ جمادی الا´خره ۱۳۹۳ در کراچی درگذشت و در گورستانِ «باغ خراسان » همان شهربه خاک سپرده شد (پویا، همانجا؛ نقوی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۴۰۱ـ۴۰۲؛ صدرالافاضل ، ص ۴۳).

فعالیتهایی

پویا افزون بر فعالیتهایی همچون تأسیس چاپخانه ،

بنای مدرسه جعفریه کراچی ،

بنیادگذاری حسینیه ایرانیان در آن شهر و کمکهای مالی به مدارس ،

مساجد و حسینیه های کراچی ،

سالهای متمادی در این شهر مجالس بحث و گفتگو درباره مسائل جدید دینی  و بویژه قرآنی  برپا داشت و با عنوان عالمی شیعی ، نامبردار و مورد توجه و علاقه نسل جوان و دانش پژوهان شهر بود (صدرالافاضل ، همانجا؛ نقوی ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۴۰۲).

از تألیفات اوست :

خطبه استقبالیه (به اردو)؛

 اصول اسلام ؛

 مباحث مابعدالطبیعی قرآن کریم  ؛

 صحّت متن و تدوین قرآن کریم  ؛

 وحی  ؛

 وجود خدا  ؛

غیبت الهی  ؛

 شهادت به تولد امام دوازدهم ، در میان شیعیان و اهل سنّت ، و مدعیان نیابت

 . کتابهای اخیر را دوتن از شاگردان وی پس از وفاتش در مجموعه ای با عنوان  قرآن کریم : فروغ جاویدان گردآوری و منتشر کرده اند (نقوی ، ۱۳۷۶ ش ، ج ۱، ص ۴۹۷؛ همو، ۱۳۶۳ ش ، همانجا؛ پویا، ۱۹۹۰).

مشهورترین اثر

میرزا مهدی پویا پاورقیهای تفسیری و مقدمه مفصلّی است که بر ترجمه انگلیسی قرآن ، اثر میراحمد علی ، نگاشته است . این ترجمه که گرایش شیعی دارد، نخستین بار در ۱۳۴۳ ش /۱۹۶۴ در کراچی پاکستان همراه با تقریظات و استفتائاتی از مراجع تقلید شیعه نجف و مشهد منتشر شد و، علاوه بر مقدمه بلند مترجم در معرفی مذهب شیعه ، مقدمه ای از میرزا مهدی پویا با عنوانِ «اصالت و صحت متن و تدوین قرآن کریم »  به همراه دارد که بعدها با تغییرات و اضافاتی در قالب کتاب  صحّت متن و تدوین قرآن کریم  منتشر شد. این کتاب را شاید بتوان اولین و مهمترین کتاب در زبان انگلیسی دانست که در آن عالمی شیعی ، دیدگاههای شیعه امامیّه را درباره عدم تحریف قرآن ، روایات تحریف در منابع شیعی و سنّی ، جمع و تدوین قرآن ، رابطه قرآن و عترت و برخی دیگر از موضوعات علوم قرآنی بررسی کرده است .

به اعتقاد وی ، قرآن کریم در طول حیات خود پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله وسلّم جمع و تدوین شده و به قالب کتاب درآمده است . این همان عقیده ای است که بعدها آیت اللّه خویی بتفصیل آن را تبیین و توجیه کرده است ( رجوع کنید به البیان فی تفسیرالقرآن * ). در بخش دیگری از کتاب ، پویا روایات اهل سنّت و شیعه درباره تحریف قرآن را ارزیابی کرده (ص ۷۰ـ ۱۳۵)، ضمن انتقاد شدید از کتاب فصل الخطاب ، تألیف حاجی میرزا حسین نوری طبرسی ، عقیده تحریف را از اصول اعتقادات شیعه به دور می دارد (همان ، ص ۱۵۶ـ ۱۵۹).



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) علیرضا ریحان ، آینه دانشوران ، چاپ ناصر باقری بیدهندی ، قم ۱۳۷۲ش ؛
(۳) مرتضی حسین صدر الافاضل ، مطلع الانوار: احوال دانشوران شیعه پاکستان و هند ، ترجمه محمد هاشم ، مشهد ۱۳۷۴ش ؛
(۴) حسین عارف نقوی ، برّ صغیرکی امامیه مصنفّین : کی مطبوعه تصانیف اور تراجم ، اسلام آباد ۱۳۷۶ش ؛
(۵) همو، تذکره علمای امامیه پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۳ش ؛

(۶) Mirza Mahdi Pooya , Essence of the holy Qur ف a ¦ n: the eternal light , ed. Syed Muhammad Murtaza and Husain P. Taylor 1990;
(۷) idem, Genuineness of the holy Qur ف a ¦ n in its text and its arrangement , Karachi 1974, 2nd ed, Tehran 1398.

دانشنامه جهان اسلام ، ج ۵ (اقتباس از بریتانیکا ۱۹۹۸)

زندگینامه آیت الله محمّدهادی بیرجندی هادوی (متوفی۱۳۲۶ه ش)

 فقیه و شاعر امامی قرن سیزدهم و چهاردهم . در ۱۲۷۷ در بیرجند به دنیا آمد. نیاکان او اصفهانی بودند و پیش از فتنه محمود افغان (۱۱۳۵) و یا هنگام آن از اصفهان به بیرجند کوچیدند. پدرش ، ملاّ محمد حسین (متوفی ۱۳۰۷) از شاگردان شیخ مرتضی انصاری (متوفی ۱۲۸۱) و از مشاهیر علما و زاهدان بیرجند به شمار رفته و صاحب تألیفاتی در فقه و اصول است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء۱، قسم ۲، ص ۶۳۸؛ حبیب آبادی ، ج ۶، ص ۲۱۳۷؛ مشار، ج ۶، ستون ۷۳۹؛آستان قدس رضوی . کتابخانه ، ج ۵، ص ۲۵۰). شیخ محمّد هادی تحصیلات مقدماتی و سطح را نزد پدرش و نیز در مدرسه معصومیّه بیرجند آموخت و در شانزده سالگی همراه خانواده به مشهد رفت و در آنجا به تحصیلات خود ادامه داد.

وی قوانین الاصول را نزد پدر و فقه را در مشهد در محضر سیّدمحمّدباقر گلپایگانی و حکمت و کلام را در محضر آخوند ملاّ محمّد رضای روغنی سبزواری ، از شاگردان حکیم سبزواری (متوفی ۱۲۸۹)، آموخت . همچنین قریحه و طبع شعر او بر اثر معاشرت با حاج میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی (متوفی ۱۳۲۷) و شیخ محمّد حسن کرمانی و استفاده علمی از محضر آنان شکوفا شد. (احمدی ، ص ۵۰۵؛ حبیب آبادی ، همانجا؛ مشار، ج ۶، ستون ۷۳۹ـ۷۴۰؛ آستان قدس رضوی . کتابخانه ، همانجا؛ برقعی ، ج ۶، ص ۳۸۹۸). در ۱۲۹۹ همراه پدر و مادر به نجف رفت و از آنجا پدر و مادرش به کربلا رفتند و او به سامرّا عزیمت نمود و در مدت دو سال و اندی که در آنجا بود از محضر میرزا محمدحسن شیرازی (متوفی ۱۳۱۲) و سایر اساتید بهره برد و از نظر ادبی مورد توجه میرزای شیرازی قرار گرفت .

وی سپس به نجف رفت و در جلسات درس میرزاحبیب الله رشتی (متوفی ۱۳۱۲) و آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانی (متوفی ۱۳۲۹) و سیّدمحمّد کاظم یزدی (متوفی ۱۳۳۷)، صاحب العروه الوثقی و دیگران حاضر شد. در ۱۳۰۵ به کربلا رفت و ازدواج کرد و تا ۱۳۰۷، که پدر و مادرش به فاصله یک هفته از دنیا رفتند، در کربلا ماند. در ۱۳۰۸ به مکه و مدینه رفت و سپس برای تکمیل تحصیلات به سامرّا بازگشت و ملازم میرزای شیرازی شد (حبیب آبادی ، ج ۶، ص ۲۱۳۷ـ ۲۱۳۸؛ آیتی ، ص ۳۴۳ـ۳۴۴؛ آستان قدس رضوی . کتابخانه ؛ برقعی ؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴؛ احمدی ، همانجاها). پس از وفات میرزای شیرازی ، بیرجندی همراه سیّد اسماعیل صدر، به کربلا رفت (آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۶۲ ش ، ص ۲۰۵ـ ۲۰۶؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۱۴، ص ۱۵۲).

در ۱۳۱۹ به دعوت امیرمحمّد اسماعیل خان شوکت الملک ، حاکم وقتِ قائنات ، سید اسماعیل صدر او را برای تصدّی امور شرعی به بیرجند اعزام داشت ، و بیرجندی با احترام و استقبال شایان مردم به بیرجند وارد شد (احمدی ، همانجا؛ حبیب آبادی ، ج ۶، ص ۲۱۳۸). آیتی (ص ۳۴۴) تاریخ بازگشت او را به بیرجند ۱۳۱۶ دانسته است . پس از وفات شوکت الملک در ۱۳۲۲ و حکومت امیر محمد ابراهیم خان عَلَم ، معروف به شوکت الملک ثانی ، در قائنات و مقارن با اوایل نهضت مشروطیت ، بیرجندی مقالاتی در خصوص مشروطه و مجلس شورای ملی در روزنامه حبل المتین نوشت ؛ و نیز از آنجا که از شاگردان آخوند خراسانی ، مجتهد پیشگام در نهضت مشروطیت ، و مورد توجه و اعتماد او بود، به تأیید وی ، به عنوان عالمی طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی شد. بیرجندی درخواست ممتازالدوله ، رئیس مجلس وقت ، را در ۱۳۲۹ مبنی بر عزیمت به تهران و حضور در مجلس رد کرد و نمایندگی مجلس را به شیخ اسماعیل دهکی واگذارد و در عوض ریاست انجمن ولایتی را پذیرفت تا از این راه به مردم خدمت کند (احمدی ، ص ۵۰۵ ـ۵۰۷؛ حبیب آبادی ؛ آستان قدس رضوی . کتابخانه ؛ برقعی ، همانجاها). وی علت پذیرفتن ریاست انجمن ولایتی را رسمیت داشتن آن انجمن برای رفع اجحافات معمول در آن زمان بیان کرده است (بحرالعلومی ، ص ۶۵۷).

بیرجندی مجتهدی روشنفکر و به دور از قشریگری و تنگ نظری بود. وی تا آخر عمر، در بیرجند ماند و با وجود فقر و تنگدستی به تألیف و تبلیغ دینی اشتغال داشت ، در میان مردم به حُسن معاشرت و مدارا ممتاز بود و با علمای عامّه برخوردی پسندیده و مسالمت آمیز داشت . او از معدود عالمانی بود که همراه با دخالت در سیاست ، زهد و تقوای خود را حفظ کرد. در ۱۳۲۶ شوکت الملک اقدام به تأسیس مدرسه شوکتّیه بیرجند نمود؛ و از آنجا که این مدرسه به سبک جدید ساخته شده و اداره می شد، سبب بروز مخالفتهایی از سوی برخی مردم گردید. بیرجندی برای برطرف کردن شبهه و غائله ، از تأسیس آن مدرسه تجلیل شایانی کرد، و نیز برای خاموش کردن مخالفان ، فرزندان خود را برای تحصیل به همان مدرسه فرستاد و مردم را به تأسیس و تشکیل اینگونه مدارس تشویق نمود (احمدی ، ص ۵۰۷). وی در ۱۳۲۶ ش در بیرجند درگذشت . در ۱۳۵۵ ش انجمن آثار ملی مقبره وی را بازسازی و مرمت کرد (بحرالعلومی ، ص ۶۵۷ـ ۶۵۸).

در منابع ، از فضل و دانش و کمالات نفسانی و اخلاقی شیخ هادی ستایش شده است (آیتی ؛احمدی ؛حبیب آبادی ، همانجاها). وی علاوه بر مراتب علمی و فقهی ، ادیب و شاعر بود. در شعر «هادی » تخلّص می کرد و از مترسّلان زمان خود به شمار می رفت . بیشتر اشعار وی در مدح و منقبت و نیز مراثی خاندان عصمت علیهم السلام است . همچنین قصایدی در اشاره به بعضی وقایع تاریخی زمان خود، مانند نهضت تحریم تنباکو، سروده است . دیوان او شامل سه هزار بیت ، همراه با مقدمه ای مفصل (۱۲۰ص ) در شرح احوال خود و ترجمه بخشی از خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام در ۱۳۱۴ ش به طبع رسیده است . همچنین بعضی آثار و اشعار وی در مجلات دبستان ، پیمان و کانون شعرا مندرج است (برقعی ، همانجا؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۹،قسم ۴، ص ۱۲۸۵؛مشار، ج ۶، ستون ۷۴۰).

بقیه آثار بیرجندی عبارت است از:

ترجمه عهدنامه مالک اشتر (تهران ۱۳۱۶ ش )؛
ترجمه الادب الکبیر ابن مقفع که با ترجمه عهدنامه در ۱۳۱۵ـ۱۳۱۶ در تهران به طبع رسیده است ؛
مائده محمدیّه در بیان اینکه همه معارف به سلسله انبیا منتهی می گردد. وی بعضی اشعار خود از جمله ترجمه بخشی از خطبه حضرت زهرا سلام اللّه علیها را در این کتاب آورده است (تهران ، ۱۳۱۴ ش )؛
آئین سخنوری (تبریز ۱۳۱۸)؛
بُستان النّاظرین ، به سبک کشکول شیخ بهایی ؛
و تقریرات غیر مدوّن از دروس فقه و اصول استادان خود (مشار؛
برقعی ؛
آیتی ؛
حبیب آبادی ، همانجاها؛
احمدی ، ص ۵۰۷ ـ ۵۰۸).



منابع :
(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه ، فهرست کتابخانه آستانه قدس رضوی ، ج ۵، مشهد ۱۳۲۹ ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۱: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۴) همو، میرزای شیرازی : ترجمه هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۵) محمدحسین آیتی ، بهارستان : در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان ، مشهد ۱۳۷۱ ش ؛
(۶) احمد احمدی ، «شیخ هادی هادوی بیرجندی »، یغما ، سال ۷، ش ۱۱ (بهمن ۱۳۳۳)؛
(۷) حسین بحرالعلومی ، کارنامه انجمن آثار ملی ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۸) محمدباقر برقعی ، سخنوران نامی معاصر ایران ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۹) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دوره قاجار ، اصفهان ۱۳۵۵ـ۱۳۶۴ ش ؛
(۱۰) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۵ 

زندگینامه آیت الله سیدمرتضی پسندیده (۱۳۷۵-۱۲۷۴ه ش)

Pasandide3

روحانی معاصر و از فعالان سیاسی حوزه علمیه قم . در ۱۳۱۳/ ۱۲۷۴ ش ، در خمین به دنیا آمد. پدرش سیدمصطفی و جدش سیداحمد از علما و شخصیتهای محترم منطقه بودند. سیداحمد، فرزند سیددین علی شاه کشمیری ، در عتبات عراق تحصیل و سپس به دعوت برخی از اهالی خمین به این منطقه مهاجرت کرده بود. سیدمصطفی در خمین به دنیا آمد و بعد از تحصیل مقدمات ، در حوزه های اصفهان و نجف درس خواند و به زادگاهش بازگشت . مقابله او با اشرار منطقه سبب شد که در ۱۳۲۰ به دست همان اشرار کشته شود. در این زمان فرزندش سیدمرتضی هشت ساله و فرزند دیگرش روح الله (امام خمینی ) چهار ماهه بود؛ بدین سبب می توان گفت سیدمرتضی در دوران کودکی برادرش ، امام خمینی رحمه الله علیه ، سمت سرپرستی و تعلیم وی را داشته است .

پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در آنجا، مدت نزدیک به هشت سال در اصفهان نزد عالمانی چون حاج شیخ محمدرضا نجفی ، میرزاعلی یزدی ، حاج آقارحیم ارباب و حاج صادق آقاخاتون آبادی به تحصیل علوم دینی پرداخت (پسندیده ، ۱۳۷۴ ش ، ص ۴۴، ۴۷ـ ۴۸). سپس ، با مراجعت به زادگاه خود، جلسات تدریسِ فقه ، اصول ، منطق ، کلام و نحو تشکیل داد که برادرش ، امام خمینی ، نیز در پاره ای از آنها شرکت می کرد (همان ، ص ۵۰؛ خمینی ، ص ۳۴۰). آیت الله پسندیده ، چنانچه خود نوشته است ، در سال ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳ ش چند ماهی در درس آیت اللّه سیدحسن مدرس در مسجد سپهسالار تهران نیز شرکت کرده است (۱۳۶۶ ش ، ص ۴). وی در سالهای پیش از ۱۳۴۲ش ، در جریانهای سیاسی و اجتماعی شهر خمین و گاه تهران حضور داشت و پس از آن نیز، به دلیل نسبت نزدیک با امام خمینی ، در معرض تهدید و تنگناهای سیاسی بود، به گونه ای که چند بار بازداشت و به شهرهای خمین ، انارک و دارانِ اصفهان تبعید شد (خمینی ، ص ۳۴۰ـ۳۴۲؛ نیز رجوع کنید به سعادتی ، ص ۳۵۰ـ۳۵۳).

مهمترین اقدام وی در سالهای ۱۳۴۲ـ۱۳۵۷ش تأمین و پرداخت شهریه به طلاّ ب حوزه های علمیه از طرف امام خمینی و کمک مالی به خانواده های زندانیان و تبعیدشدگان در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز وکالتِ امام خمینی را در امور شرعی در قم بر عهده داشت (خمینی ، ص ۳۴۲) تا آنکه در ۲۲ آبان ۱۳۷۵ (۳۰ جمادی الا´خره ۱۴۱۷) در تهران درگذشت و در حرم حضرت معصومه در قم به خاک سپرده شد. از او مجموعه خاطراتی از دوران حکومت رضاشاه و فرزندش محمدرضا پهلوی همراه با تاریخچه خاندان امام خمینی ، در مصاحبه با مجله پاسدار اسلام (شماره های ۸۴ ـ۸۶ و ۸۸ ـ۸۹، آذر ۱۳۶۷ ـ اردیبهشت ۱۳۶۸) به جا مانده که صورت کامل آن در کتاب خاطرات آیت الله پسندیده به چاپ رسیده است .



منابع :

(۱) سیدمرتضی پسندیده ، خاطرات آیت الله پسندیده ، چاپ محمدجواد مرادی نیا، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۲) همو، «شهیدمدرس از زبان آیت الله پسندیده »، کیهان فرهنگی ، سال ۴، ش ۸ (آبان ۱۳۶۶)؛
(۳) سیدحسن خمینی ، «نگاهی به زندگینامه آیه الله پسندیده »، حضور ، ش ۱۷ (پاییز ۱۳۷۵)؛
(۴) علی اصغر سعادتی ، «مبارزات سیاسی آیه الله پسندیده به روایت اسناد ساواک »، حضور ، ش ۱۷ (پاییز ۱۳۷۵).

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۵ 

زندگینامه حکیم آخوند ملامحمدکاشانى«آخوندکاشی»

 

مدرّس و مروّج فلسفۀ ملاصدرا در اصفهان در قرن سیزدهم. در منابع به تاریخ ولادت آخوند ملامحمد اشاره‌اى نشده، اما چون وى در ۱۳۳۳ در ۸۴ سالگى وفات کرده (رجوع کنید به مهدوى، ص ۷)، احتمالا در حدود ۱۲۴۹ به دنیا آمده است. از زندگى کاشانى اطلاع چندانى در دست نیست. همین‌قدر می‌دانیم که وى در ۱۲۸۶ از کاشان به اصفهان رفته و تا پایان عمر در آنجا سکونت داشته است. محل اقامت وى در اصفهان، مدرسۀ جَدّه کوچک و در اواخر عمر مدرسۀ صدر بوده که در آنجا به تعلیم می‌پرداخته است (صدوقى سها، ص ۴۱۲). کاشانى علاوه بر فلسفه در ریاضیات و نجوم و هیئت و فقه نیز تبحر داشته است (کتابى، ج ۱، ص ۴۰۱ـ۴۰۲).

وى معاصر و معاشر جهانگیرخان قشقایى بود و هر دو، بدون رقابت و منازعت، در مدرسۀ صدر به تدریس فلسفه اشتغال داشتند و حضورشان موجب رونق فلسفه در حوزه فلسفى اصفهان و رواج فلسفه ملاصدرا گردید، به نحوى که طلاب از شهرهاى دور و نزدیک و کشورهاى مجاور در حلقۀ درس آنها حاضر می‌شدند (همایى، ص ۱۵، ۱۸؛قرقانى، ص ۵۴۱؛کتابى، ج ۱، ص ۴۰۱).

اساتید

آقامحمدرضا قمشه‌اى،

ملاحسن نورى (پسر ملاعلى نورى)

و ملا عبدالجواد خراسانى

از استادان کاشانى بودند (رجوع کنید به معلم حبیب‌آبادى، ج ۷، ص ۲۳۵۵؛صدوقی‌سها، ص ۴۱۱).

شاگردان

وى شاگردان بسیارى تربیت کرده است، از جمله:

سید ابوالحسن اصفهانى،

اسداللّه ایزد گشسب گلپایگانى،

سیدجمال‌الدین موسوى گلپایگانى،

میرزا حسن‌خان جابرى انصارى،

سیدحسن قوچانى،

سیدحسن مشکان طبسى،

سیدحسن مدرس،

میرزا على آقا شیرازى،

محمد حکیم گنابادى،

محمدحسن بیچاره بیدختى،

میرزا محمدعلى لاریجانى،

محمدهادى فرزانه قمشه‌اى،

و رحیم ارباب اصفهانى که شاگرد خاص وى بود (رجوع کنید به صدوقی‌سها، ص ۴۱۴ـ۴۲۰).

کاشانى اهل ذوق و عرفان نیز بود و حالات و کراماتى از او گزارش شده است (رجوع کنید به همان، ص ۱۲ـ۴۱۴؛کتابى، ج ۱، ص ۴۰۰).



منابع :
(۱) منوچهر صدوقى سها، تحریر ثانى تاریخ حکماء و عرفاى متأخر، تهران، ۱۳۸۱؛
(۲) مهدى قرقانى، حکیم جهانگیرخان قشقایى، اصفهان، ۱۳۷۱؛
(۳) سیدمحمدباقر کتابى، رجال اصفهان، در علم و عرفان و ادب و هنر، اصفهان، ۱۳۷۵؛
(۴) میرزامحمدعلى، معلم حبیب‌آبادى، مکارم‌الاثار، اصفهان، ۱۳۷۴؛
(۵) سیدمصلح‌الدین مهدوى، تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان صفهان، اصفهان، ۱۳۴۸؛
(۶) جلال‌الدین همائى، دو رساله در فلسفه اسلامى، تهران، ۱۳۹۸ه ق.

دانشنامه جهان اسلام جلد : ۱۵

زندگینامه سیدامیر على هندى(وفات ۱۳۴۷ ق ۱۳۰۶ ش)

زندگینامه شیخ مرتضى آشتیانى(۱۲۸۰-۱۳۶۵هـ .ق)

 
ولادت
 

پدر مرتضى، میرزا محمد حسن آشتیانى، از بزرگان علما و مجتهدان بود که نقش تعیین کننده در نهضت تنباکو داشت(۱) و مادرش -دختر یکى از مستوفی هاى آشتیانِ مقیم تبریز- تا سال ۱۳۲۴هـ .ق. در قید حیات بود.(۲)

رابطه میرزا محمد حسن آشتیانى با استادش شیخ انصارى تا مرتبه مریدى و مرادى پیش رفت و بر اساس همین دلبستگى بناى تدریس خود را در تهران بر مبناى استاد گذاشت. وى به شدت تحت تأثیر منش اخلاقى و رفتار زاهدانه استاد بود و شیخ نیز نسبت به خانواده او ارادتى ویژه داشت و در مکاشفه اى عجیب ولادت فرزند شاگردش را به میرزاى آشتیانى نوید داد. پیشگویى او در سالروز رحلت وى، یا یک روز پس از درگذشتش در ۱۸ جمادى الثانى ۱۲۸۰هـ .ق. به وقوع پیوست و درحالى که حوزه هاى علمیه در فقدان شیخ انصارى بودند، نوزادى در نجف اشرف و خانه میرزاى آشتیانى قدم به عرصه ى وجود نهاد که پدر به احترام استاد نامش را مرتضى نهاد.(۳) مرتضى ایام کودکى را پشت سر نهاد و میرزا که در سیماى او، آثار نبوغى فوق العاده را مى دید، تصمیم گرفت در تربیت او بیشتر بکوشد.

تحصیلات

مرتضى در سنین نوجوانى مقدمات و سطح فقه و اصول را از محضر پدر آموخت و مدتها از حوزه فلسفى حکیم میرزا ابوالحسن جلوه سود برد.(۴) میرزا حسن آشتیانى در سال ۱۲۹۲هـ .ق. به حج مشرف گردید و در بازگشت براى زیارت عتبات عالیات، به عراق رفت، حاج شیخ مرتضى که پدر را در این سفر همراهى مى نمود، به توصیه والدش در نجف اشرف اقامت اختیار کرد و محضر بزرگانى چون آخوند خراسانى، حاج میرزا حبیب الله رشتى، حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل را درک کرد و به درجاتى عالى رسید. همچنین در محضر پرآوازه شیخ عبدالحسین صالحىحکمت و فلسفه را آموخت و در سال ۱۳۱۷هـ .ق. با تقاضاى علما و مردم تهران به ایرانبازگشت.(۵)

تدریس و تبلیغ

حاج شیخ مرتضى آشتیانى ضمن تحصیل، حوزه درسى در نجف تشکیل داد و چون به تهران آمد، به تشکیل حوزه علمیه و سرپرستى طلاب همت گمارد. بعد از رحلت پدر مسئولیت موقوفاتى را که بر دوش آن فقیه نامدار بود، عهده دار گردید، ازجمله آنها تولیت مدرسه فخریه (مروى) مى باشد.

مسجد سید ولى (خازن الملک) در بازار کفاشها و جوار مزار سید ولى، چون پدرش در آن اقامه جماعت مى کرد و بسیارى از حوادث قیام تنباکو در آنجا روى داده بود، برایش اهمیت داشت، لذا امامت آن را بر عهده گرفت و بعد از عزیمت وى به خراسان، برادرش میرزا احمد آشتیانى در آن نماز جماعت را اقامه کرد.(۶)ایشان در سال ۱۳۴۰هـ .ق. به مشهد مقدس مشرف شد و به تدریس، اقامه جماعت و اصلاح امور شرعى و تبلیغى مردم پرداخت.

شیخ سیزده سال به عنوان مجتهدى سرشناس به تربیت طلاب مشهد و تلاشهاى علمى و مبارزاتى مشغول بود و پس از حادثه گوهرشاد به اجبار، به تهران آمد و چند سالى در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى به تدریس و تبلیغ روى آورد. آنگاه در سال ۱۳۶۰هـ .ق. به عراق رفت و دو سال در حوزه علمیه کربلابه پرورش شاگردانى گرانمایه همت گمارد. در سال ۱۳۶۲هـ .ق. به دلیل کسالت و سالخوردگى به مشهد مشرف برگشت و بار دیگر در این شهر امور آموزشى حوزه و مسایل شرعى و اجتماعى را پى گرفت.(۷)

شاگردان

۱ ـ استاد جلال الدین همایى: وى به سال ۱۲۷۸هـ .ش. در اصفهان به دنیا آمد. دروس ابتدایى را نزد پدر آموخت و پس از فراگرفتن صرف و نحو، منطق و معانى بیان، حدود بیست سال در حوزه علمیه اصفهان ازجمله مدرسه قدسیه و نیماورد نزد استادانى برجسته به فراگیرى ادبیات عرب، فقه، اصول و حکمت پرداخت. همایى ضمن تدریس به تحقیق و تألیف پرداخت و در ادبیات و مباحث تاریخى مقالات و کتابهاى ارزنده اى تألیف کرد. همایى این افتخار را داشت که از شیخ اجازه ى روایت بگیرد. خود مى نویسد:

«بزرگترین مشایخ روایت من مرحوم آیت الله مرتضى آشتیانى است که در تهران به من اجازه ى روایت داد. اجازه ى ایشان به اصطلاح اهل روایت و درایت جزو اسناد عالى است بدین سبب که فقط از او به یک واسطه (پدرش) به شیخ مرتضى انصارى اعلى الله مقامه مى رسد و کمتر اجازه اى به این قلت واسطه، به شیخ مزبور مى پیوندد.»(۸)

۲ ـ حجه الاسلام شیخ مهدى فاضل اندرمانى: در سال ۱۲۵۵هـ .ش. در شهر رى به دنیا آمد. مقدمات و سطوح را از حاج ملارضا قلى، سید نصرالدین، میرزا مسیح طالقانى، حاج شیخ محمدباقر معزالدوله آموخت و در مشهد نزد شیخ مرتضى آشتیانى، آیت الله حاج میرزا محمد آقازاده کفایى و آیت الله حاج شیخ محمد نهاوندى به تکمیل علوم و ادبیات پرداخت و به تهران و رى آمد و به تدریس سطح حوزه پرداخت. در ۲۱ تیرماه ۱۳۳۱هـ .ش. فوت کرد و در کنار حرم حضرت عبدالعظیم حسنى به خاک سپرده شد.(۹)

۳ ـ آیت الله سید مصطفى خوانسارى: در سال ۱۳۲۱هـ .ق. در خوانسار متولد شد. مقدمات علوم حوزوى، دروس سطح و سطوح عالیه حکمت و فلسفه را از اساتید این دیار فراگرفت. در سال ۱۳۴۰هـ .ق. به قم آمد و از محضر آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى، آیت الله رفیعى قزوینى و آیت الله شاه آبادى بهره مند شد. او در مشهد محفل پرفیض آیت الله آشتیانى را نیز مغتنم شمرد.(۱۰)

۴ ـ آیت الله سید محمود علوى(۱۳۴۰-۱۲۷۶هـ .ش.): مقدمات و سطوح را از محضر پدرش حاج میرزا یوسف حسینى خیابانى و آیات سید محمد مولانا و ابوالحسن انگجى در تبریز یاد گرفت. در هیجده سالگى به مشهد آمد و از محفل درس آیات ارجمند میرزا محمد آقازاده و شیخ مرتضى آشتیانى استفاده کرد و از این دو استاد اجازه نقل حدیث و روایت گرفت. سپس در نجف نزد آیات سید ابوالحسن اصفهانى و ضیاءالدین عراقى تحصیلات خود را تکمیل کرد و بعد از اخذ درجه اجتهاد، براى تدریس و ارشاد به مشهد بازگشت.(۱۱)

۵ ـ آیت الله سید عبدالرضا شهرستانى(۱۴۱۸-۱۳۴۰هـ .ق.): ایشان متولد شهر کربلاست. در این شهر حوزه درسى شیخ على اکبر سیبویه و علامه شیخ حسن اصفهانى و شیخ جعفر رشتى را درک کرد. سپس مکاسب، رسایل و کفایه را از آیت الله شیخ یوسف خراسانىو شیخ محمد رضا اصفهانى آموخت و هیات و ریاضیات را نزد آیت الله سید محمد طاهر بحرانى فراگرفت. براى فراگیرى دروس خارج فقه و اصول به محضر آیت الله مرتضى آشتیانى در کربلا شتافت. در راه اندازى مدرسه امام جعفر صادق در سال ۱۳۷۱هـ .ق. و تأسیس برخى مراکز خیریه، درمانى و فرهنگى نقش فعالى داشت. او نبرد عقیدتى خود را همراه با آیت الله سید محسن حکیم با تفاله هاى الحاد آغاز کرد. در حمایت از نهضت امام خمینى کوشا بود و به دنبال اعتراض به فشار سیاسى رژیم حاکم بر عراق، به ایران آمد. از وى آثار ارزشمندى در فقه، تاریخ و کلام باقى است.(۱۲)

۶ ـ آیت الله حاج سید على علم الهدى(۱۳۵۹-۱۲۷۳هـ .ش.): در کربلا و خاندان فضیلت و علم تولد و پرورش یافت. به همراه پدرش سید محمد حسین نجفى به مشهد آمد. و مقدمات و سطح را از حلقه درس حاج آقا حسین قمى، سید ابراهیم خراسانى و فاضل بسطامى و نیز شیخ مرتضى آشتیانى فراگرفت و از مرحوم آیت الله سید محمد عصّار اجازه علمى در فقه و اصول و حدیث دریافت کرد. بعد از درگذشت پدر در سال ۱۳۳۹هـ .ق.، امامت مسجد گوهرشاد را عهده دار گردید. سپس به نجف رفت و پس از کسب فیض از محضر اساتید حوزه این شهر به مقام اجتهاد رسید. او ضمن تبلیغ و تألیف، با رژیم پهلوى مبارزه مى کرد. محل دفنش دارالسیاده حرم رضوى است.(۱۳)

۷ ـ حاج شیخ على گنابادى (۱۳۷۹-۱۳۰۱هـ .ق.): در بیدخت گناباد به دنیا آمد و مقدمات را همان جا آموخت. در سال ۱۳۱۸هـ .ق. به مشهدرضوى رفت و نزد شیخ حسن کافى، حسن بُرسى، ملا اسدالله یزدى، آقازاده و حاجى فاضلدرس خواند. محضر شیخ مرتضى آشتیانى را نیز درک کرد و موفق به دریافت اجازه روایات از وى و شیخ محمدباقر امینى بیرجندى و شیخ على اکبر نهاوندى گردید. پدرش در سال ۱۳۳۸هـ .ق. به دست صوفیه کشته شد و خود نیز با این فرقه به مبارزه برخاست و توسط آنان مضروب شد.(۱۴)

۸ ـ شیخ على معصومى (۱۳۷۹-۱۳۰۱هـ .ق.): معروف به على مقدس، در زادگاهش بیدخت به فراگیرى علوم اسلامى روى آورد و در سال ۱۳۱۸هـ .ق. به اتفاق والدین به مشهد مقدس رفت و در مدرسه هاى پریزاد و فاضل خان اقامت گزید. پس از فراگیرى مقدمات و ادبیات، کفایه را نزد شیخ بُرسى و خارج فقه و اصول را در محضر آیات بزرگ حسین قمى، محمد آقازاده و مرتضى آشتیانى آموخت. مدتى در مدرسه فاضل خان تدریس کرد و از مدرسان زبده به شمار آمد. او از تحقیق و تألیف غافل نبود. زندگى ساده و بى آلایش داشت. در سال ۱۳۴۸هـ .ق. از شیخ عباس قمى در مشهد اجازه اى دریافت کرد و مدتى نیز مصاحب آقا منیرالدین اصفهانى، که به مشهد آمده بود، گردید.(۱۵)

۹ ـ حاج شیخ مرتضى عیدگاهى(۱۳۹۲-۱۳۰۳هـ .ق.): فرزند آیت الله شیخ عبدالرحیم از وعّاظ معروف خراسان بود. ادبیات را خدمت میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورىآموخت و فقه و اصول را در محضر آیات بزرگوار میرزا محمد آقا زاده و شیخ مرتضى آشتیانى فراگرفت. در بیان احادیث معصومین و تفسیر قرآن بسیار دقیق و خوش ذوق و در فنّ خطابه به ثقه المحدثین و شیخ الخطباء ملقب بود. پس از رحلت ایشان فرزندش، خانه مرحوم درگاهى در خیابان امام رضا(علیه السلام) را به صورت حسینیه اى بزرگ درآورد و مجالس سوگوارى ائمه در آنجا انجام مى گرفت.(۱۶)

۱۰ ـ حاج میرزا حسن اشرف الواعظین (متولد ۱۳۱۷هـ .ق.): فرزند سید محمد حسینى آل طهکه در مشهد متولد شد و از محضر شیخ مرتضى آشتیانى بهره برد و از وى و شیخ محمد باقر بیرجندى و شیخ عباس قمى اجازه روایت گرفت. کتابهاى «جواهرالکلام در وقایع ایام» و «دُرّالسنّیه در مواعظ عددیه» از آثار اوست.(۱۷)

۱۱ ـ شیخ محمد تقى همدانى (۱۳۵۸-۱۲۸۱هـ .ق.): فرزند مرتضى و متولد تهران بود. اگرچه نیاکانش همدانى بودند، مدت ها در نجف اقامت داشت و در همانجا به حوزه درسى مرحوم آشتیانى راه یافت و از وى اجازه ى روایت دریافت کرد. اثر معروف و مفصل او «الاربعون حدیثاً» در آداب و اخلاق است. سى سال در بمبئى مرجع دینى شیعیان بود. در سال ۱۳۵۵ به نجف اشرف بازگشت و در ۲۹ شوال ۱۳۵۸ (دوشنبه ۱۹آذر ۱۳۱۸) درگذشت و در وادى السلام دفن گردید.(۱۸)

مخالفت با نقشه هاى بیگانگان

هنگامى که مبارزه علما در ماجراى تنباکو اوج گرفت و میرزاى آشتیانى در عرصه سیاست وارد شد و از سوى میرزاى شیرازى رهبرى مخالفت با قرارداد رژى را بر عهد گرفت، مرتضى در این حرکت بزرگ با پدر هماهنگ گردید و مردم تهران را به صحنه تظاهرات آورد و محتواى فتواى میرزاى شیرازى را براى مردم تشریح کرد. وى در بسیج نیروها و تشکیل اجتماعات مردمى و جلوگیرى از سوءاستفاده از اجتماعات مردمى و هدایت نهضت با پدر همکارى جدى مى کرد و چون احساس کرد حکام قاجار راه ستم را ادامه مى دهند و در به خطر انداختن استقلال ایران اصرار دارند، مبارزه با آنان را از سنگر مسجد و محراب پى گرفت(۱۹) و فساد دربار قاجار و ستم حاکمان بیدادگر به ویژه حرکات ناپسند امین السلطان و کامران میرزا این عالم و دیگر دانشوران را به فکر اصلاح این تشکیلات انداخت.

هنگامى که علما در مراسم سوگوارى بر فراز منبر رفتارهاى توهین آمیز مسیو نوژ بلژیکى را مذمت کردند، او در سخنرانیهاى خود حرکت هاى ضد ارزشى و نیز مخالفتهاى وى با تاجران شیعه را به شدت تقبیح کرد. اگرچه عین الدوله به این اعتراضها اعتنا نکرد و شاه هم پروایى ننمود، ولى همین برنامه سرچشمه اصلى جنبش مشروطه گردید.(۲۰)

حادثه بانک نیز حرکت ضد استبدادى را تقویت کرد. ماجرا از این قرار بود که در کنار یکى از قبرستانهاى واقع در وسط بازار تهران، مدرسه اى مخروبه قرار داشت که دولت وقت آن را به روسها واگذار کرد تا ساختمان بانک استقراض روس را بنا کنند. مدتى از شروع کارهاى ساختمانى آن نگذشته بود که روحانیان و در رأس آنان آیت الله آشتیانى درصدد واکنش نشان دادن به این برنامه برآمدند. برحسب اتفاق در اثناى حفارى، استخوانهاى تازه مردگانى از مؤمنان متوفاى تهران به دست آمد که تحمل آن براى علما و مردم بسیار سخت بود، به خصوص آنکه در میان اجساد، پیکر زنى به دست آمد. دست اندرکاران ساختمان تمامى اجساد را با بى اعتنایى به داخل چاهى ریختند. این رویداد همزمان با فرارسیدن ماه رمضان و در حوالى مسجدى بود که شیخ امامت آن را برعهده داشت. چون بیم یورش مردمى مى رفت، از سوى حکمران تهران و اداره پلیس چند فراش آنجا گمارده شدند، تا اینکه در روز سوم آذر ۱۲۸۵هـ .ش. (۲۶رمضان ۱۳۲۳هـ .ق.) آخرین جمعه ماه رمضان فرا رسید. در این روز تمام مساجد پر از مردم شد.

آیت الله آشتیانى در مسجد خازن الملک بر منبر رفت و ضمن یادآورى فاجعه گورستان، گله و ناله بسیار کرد و این وضع را مخالف با دیانت و شرع مقدس دانست. شنوندگان به دلیل احترام براى شیعیان مدفون در آن مزار براى یک تکان بزرگ آماده شدند. شب آن روز هم در خانه حاج شیخ مرتضى آشتیانى نشستى با حضور مرحوم بهبهانى و طباطبائى برپا گردید و نقشه کار کشیده شد. میرزا مصطفى آشتیانى برادر مرتضى آشتیانى پذیرفت که فردا ساختمان نیمه ساز بانک را براندازد. روز شنبه ۲۷ رمضان تهران شاهد ماجراى پرهیجانى گردید، زیرا حاج شیخ محمدواعظ با اشاره آیت الله مرتضى آشتیانى به منبر رفت و داستان بانک را عنوان و دو موضوع را تشریح کردیکى حرمت ربا که با ساختن بانک علنى مى شد و دیگرى اعانت به بیگانگان و کافران. وى افزود:

«اَسف انگیزتر آنکه در ماجراى احداث چنین بنایى با این هدف باطل، به پیکر مردگان شیعه اهانت نموده اند. فکر نکنم عریضه نویسى به شخص مظفرالدین شاه هم فایده اى داشته باشد و در وضع کنونى کارى که از دست ما ساخته است، این است که با شما حاضرین در مسجد قدمى برداریم و برویم اموات خود را در این قبرستان زیارت کنیم و ضمن فاتحه خواندن و شاد نمودن روحشان، با آن اسیران خاک وداع نمائیم.»

او در جلو مردم به راه افتاد. وقتى مردم به محل مورد نظر رسیدند، طلبه ها و بستگان آیت الله آشتیانى و کسانى که براى این کار درنظر گرفته شده بودند، به تخریب ساختمان روى آوردند. مردم هم به آنها کمک کردند و در مدت چند ساعت آن بنیاد را به ویرانه اى تبدیل کردند. این کار به ارج و نیروى مبارزه با استبداد افزود و وعّاظ در خطابه ها از خودکامگى عین الدوله و حکمرانان شهرها سخن گفتند.(۲۱)

ستیز با استبداد

با گسترش اعتراضهاى مردمى عین الدوله (صدراعظم مستبد شاه) در اندیشه گوشمالى مردم برآمد و عده اى از بازرگانان را که قبلا در مخالفت با مسیونوژ بلژیکى تحصن کرده بودند، به بهانه ى گران کردن قند به چوب بست. بازاریان با شنیدن این خبر در مساجد اجتماع کردند. فراشان و چماقداران با تحریکات عده اى از وابستگان به دربار قاجار، بر سر مردم ریختند و آنها را پراکنده ساختند. علما براى اخذ تصمیم در منزل آیت الله سید محمد طباطبایى گرد آمدند و پس از بررسى جوانب امر، مقرر گشت فرداى آن روز از شهر خارج شوند و به سوى حرم حضرت عبدالعظیم حسنى حرکت کنند. بدین گونه آیت الله مرتضى آشتیانى و رهبران مشروطه خواه در روز چهارشنبه ۱۶ شوال ۱۳۲۳هـ .ق. در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم تحصن کردند. هدف آنان مبارزه با استبداد و گرفتن مجوز برقرارى عدالت خانه و کسب آزادى بود. عین الدوله خواست با پول بین آنان تفرقه بیفکند و چون از این نیرنگ ناامید گردید، امیر بهادر وزیر جنگ با دویست نفر سوار و چند کالسکه و گارى وارد زاویه مقدسه گردید و در صحن حضرت عبدالعظیم از متحصنین خواست به تهران حرکت کنند و گفت باید شما را نزد شاه ببرم تا شخصاً با شماها گفتگو نماید و مقاصدتان را عملى سازد. وقتى علما از آمدن امتناع کردند، امیر بهادر گفت: من مأمورم شما را بازگردانم، اگرچه این گنبد مطهر ویران و عده اى تلف شوند!

آقا سید جمال الدین افجه اى که از مشاهیر فقها بود، بناى تغیر گذاشت و وى را به باد ملامت گرفت. امیر بهادر هم شروع به توهین و تهدید کرد. این وضع شیخ مرتضى آشتیانى را آشفته کرد و سرانجام علما پس از مذاکرات، حاضر به حرکت به سوى تهران شدند، اما طلاب و خدام حرم احساس هراس نمودند و اجازه خروج ندادند. عین الدوله براى تضعیف علماى مخالف و تقویت حامیان استبداد، تولیت مدرسه خان مروى (از مهم ترین مدارس تهران) و امامت مسجد خازن الملک را که در دست آیت الله شیخ مرتضى آشتیانى بود، به دو نفر از پشتیبانان استبداد داد و نیز موقوفات دیگرى را که در اختیار این عالم مبارز بود، ضبط کرداما این کارها وى را از تصمیم خود منصرف نکرد و بر انزجار علما از استبداد افزود.(۲۲) اصولا در درخواستهاى علما این نکته قید شد که باید تولیت مسجد خازن الملک و مدرسه مروى به آیت الله آشتیانى بازگردد. عین الدوله هم موظف گردید آن ها را به شهر بازگرداند و پیشنهادات علما را عملى سازد. اگرچه شاه با تقاضاهاى علما موافقت کرد و آنان با احترام به شهر بازگردانیده شدندعین الدوله هرگز حاضر نبود به اجراى درخواستهاى مردم تن بدهد و سعى مى کرد با ایجاد اختلاف میان صفوف رهبران و مردم، برخى از علما و یا دیگر شخصیتها را زندانى و احیاناً تبعید کند و به این ترتیب غائله را بخواباند. روحانیان برجسته نیز به دلیل کارشکنى صدراعظم، موفق نشدند شاه را از مقاصد عین الدوله باخبر کنند. سرانجام به دلیل یورش نیروهاى عین الدوله به اجتماع عظیم مردم در مساجد، علما تصمیم گرفتند از تهران خارج شوند و به قم بروند و مهاجرت کبرى را آغاز کنند.(۲۳)

در طلوع صبح ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۴هـ .ق. آقایان بهبهانى، طباطبائى، حاج شیخ مرتضى آشتیانى و عده اى دیگر از علما به ابن بابویه آمدند و از آنجا به کهریزک رفتند و براى ملحق شدن به آیت الله شیخ فضل الله نورى چند روزى آنجا ماندند و سپس به حسن آباد رفتند. آقا سید على یزدى در این آبادى، آن ها را ملاقات کرد و گفت: عین الدوله قول داده است مقاصد شما را برآورده سازد هرچه او اصرار کرد، آن ها نپذیرفتند و با زحمت زیاد به قم رفتند و در بست حرم حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) توقف کردند. از شهرهاى دیگر هم عده اى به آنان ملحق شدند. علما و مهاجران در قم متوقف شدند و از سوى علماى نجف و دیگر شهرها توسط تلگرافهایى با آنان همدردى و از توهینى که در خصوص آنان صورت گرفته بود، اظهار نگرانى نمودند. این تلگرافها به ضعف عین الدوله افزود و به همین جهت وى عزل گردید و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، وزیر امور خارجه وقت، به وزارت اعظم منصوب شد. نصرالدوله در دوشنبه هشتم جمادى الثانى براى عودت آقایان به قم رفت ولى آیات طباطبائى، بهبهانى، آشتیانى، صدرالعلما، شیخ محمدرضا قمى و افجه اى، امتناع کردند تا آنکه در روز یکشنبه ۱۴ جمادى الثانى ۱۳۲۴هـ .ق. مصادف با روز تولد مظفرالدین شاه، توسط وى، فرمان مشروطیت صادر گردید. مهاجران پس از اطمینان قطعى، چهارشنبه شب ۲۴ جمادى الثانى به تهران آمدند و مردم با وجد و شوق با آنان ملاقات مى نمودند.(۲۴)

یادآور مى شود حاج شیخ مرتضى آشتیانى و علمایى چون طباطبایى، ملک المتکلمى، بهبهانى، افجه اى، سید محمد رضا مساوات، حاج شیخ مهدى کاشى و چند نفر دیگر از معاریف بعد از مراجعت از تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم، براى حسن جریان و هماهنگى عمومى مجمع تشکیل دارند و همه شب با یکدیگر اجتماع مى نمودند و در باب مسایل سیاسى روز و راهى که باید در پیش گیرند مشورت مى کردند. این مجمع که در واقع مجلس شوراى ملیون بود تا روزى که مشروطه روى کار آمد در یک فضاى صمیمى منعقد مى گردید و خود مقدماتى براى دیگر مسایل پس از پیروزى این قیام گردید.(۲۵) همچنین آیت الله آشتیانى قبل از صدور فرمان مشروطه در نامه اى که به مظفرالدین شاه نوشت، ضمن اشاره به اوضاع آشفته کشور و نابسامانى و ناتوانى کارگزاران حکومت، ضعف نظام سیاسى را یادآور شد. در بخشى از این نامه آمده است:

«امروز اصلاح امور و انتظام…مملکت منحصر به اقامه مشروطه مى دانم و استدعا مى نمایم توجهى فرموده و مرض عمومى مملکت را که منحصر است به اجراى قانون اساسى به اصدار دست خط بر اقامه مجلس شوراى ملى، صادر شود.»(۲۶)

پس از استقرار حکومت مشروطه، آیت الله آشتیانى در دوران استبداد صغیر از این حرکت حمایت کرد و در پاسخ مقلدان خود انعقاد مجلس شوراى پس از پیروزى مشروطه را موافق روایات و شرع مقدس دانست و مخالفان مستبد را خائن به کشور و مردم معرفى نمود.(۲۷) در استبداد صغیر که با روى کار آمدن محمدعلى شاه آغاز گردید، بار دیگر این عالم مبارز در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن گردید و به انحلال مجلس و نقض قانون اساسى اعتراض کرد. مفاخرالملک که از سوى حکومت وقت ملاقاتى با وى داشت، نتوانست او و دیگر همراهان را منصرف سازد. برادرش میرزا مصطفى آشتیانىدر این ایام خانه اى در اطراف حرم اجاره کرده و در آنجا مستقر شده بود و در پایان صفر سال ۱۳۲۷هـ .ق. که وابستگان دربار مأموریت یافتند متحصنان را متفرق کنند، به جست و جوى او پرداختند و سرانجام در شب چهارشنبه دوم ربیع الاول همین سال عده اى مسلح وارد خانه اش شدند و میرزا مصطفى را همراه شیخ غلامحسین پیش نماز و آقا میرزا اسماعیل تفرشى به قتل رسانیدند، این حرکت منفى به دستور مفاخرالملک، نایب الحکومه تهران، و توسط صنیع حضرت و عده اى از اوباش تهران صورت گرفت.(۲۸)

مقاومت در برابر رضاخان

آیت الله آشتیانى انتظار داشت پس از این همه مبارزه، فرمانروایى خیرخواه بر سر کار آید، اما در سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتاى رضاخان صورت گرفت و از بین بردن ارزشها و سنت هاى مذهبى در دستور کار دولت قرار گرفت ستیز با علما و روحانیان آغاز شد. از این جهت در سال ۱۳۴۰هـ .ق. تهران را به قصد اقامت در مشهد مقدس ترک کرد و ضمن رهبرى حوزه مشهد، ستیز با رضاخان را در برنامه خود گنجاند. وى در تلگرافى به رضاخان، جلوگیرى از جمهورى رضاخانى را یک نوع موفقیت اعلام کرد و از اینکه چنین حرکتى استقرار نیافت، اعلام شادمانى کرد و افزود: اگر عملى مى شد، ایران را به سوى بلیشوکى شدن سوق مى داد. همچنین از رضاخان خواست به جاى این امور به مسایل مسلمانان و علماى اسلام و حافظان شرع توجه کند.(۲۹)

در شهریور سال ۱۳۰۶هـ .ش.، وى و گروهى از مجتهدان خراسان به بیانیه مخبرالسلطنههدایت، نخست وزیر وقت، معترض گردیدند. در این بیانیه روحانیان از امر به معروف و نهى از منکر منع شده بودند. همچنین آیت الله آشتیانى تلگرافهاى شدیدالحنى در این ارتباط به تهران مخابره کرد و اقدامات وى را مخالف با احکام ضرورى اسلام معرفى نمود. براثر جدیت ایشان و پیگیرى و حمایت سایر علماء، سرانجام دولت وادار به عقب نشینى گردید.رژیم بعد از تصویب قانون لباس متحدالشکل، آیت الله آشتیانى را تحت فشار شدید سیاسى قرار داد تا از صدور جواز اجتهاد براى طلبه ها امتناع کند، اما او به این تهدیدها اعتنایى نکرد.(۳۰)

آیت الله آشتیانى با شهید آیت الله مدرسمراوده داشت و در ایام تبعید آن عالم مجاهد به خواف، براى رهایى ایشان از حبس کوشید اما نتیجه اى به دست نیاورد. از مستوفى الممالککمک خواست، ولى او گفت: شاه در دو صورت امکان دارد مدرس را آزاد کند یا به قدرى قدرتش زیاد شود که از اعتراضهاى وى بیم نداشته باشد یا آن قدر ضعیف شود که به مدرس محتاج گردد.(۳۱)

از گزارش نصرت الدوله فیروز به تیمور تاش(وزیر دربار) برمى آید که آیت الله مرتضى آشتیانى و آقازاده (فرزند آخوند خراسانى) با قیام حاج آقا نورالله اصفهانى و مهاجرت علما به قم موافق بودند و در راستاى تقویت این حرکت، اقداماتى انجام دادندحتى آنان و حاج آقا حسین قمى براى ایجاد وحدت رویه میان تمام علماى ایران، نمایندگانى به برخى شهرها اعزام کردنداگرچه ناکام شدند. در گزارشى به تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۰۶ آمده است:

«با اقداماتى که شده است آقایان (آشتیانى، آقازاده و قمى) حاضر به هرگونه مساعدت و فداکارى (با مهاجرین به قم) شده، استدعایى که دارند به هر نحو مقتضى در خصوص متوقفین در قم مرحمتى شود که با استظهار کامل مراجعت نمایند.»(۳۲)

در گزارشى محمود جم به وزارت داخله و رئیس الوزرا در تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۰۶ آمده است:

«چندى است هیأت علمیه اصفهان و علماى خراسان اقداماتى در کرمان مى کنند که زمینه ى اتحادى بین علما فراهم سازند. آنچه استنباط مى شود این اقدامات در ظاهر براى حفظ دیانت اسلامى ولى در باطن بر ضد اقداماتى است که در ترقى اجتماعى مملکتى از طرف دربار و دولت اعلى حضرت پهلوى مى شود»

اقدامات آیت الله آشتیانى و چند نفر دیگر از علماى خراسان براى ایجاد وحدت دولت را به تکاپو واداشت و چنان رژیم تحت فشار قرار گرفت که با روحانیون برخى شهرها تماس برقرار کرد و آنان را در اقدام به امر به معروف و نهى از منکر آزاد گذاشت. اما به دلایلى آنان نتوانستند به مقاومت ادامه دهند. اقتدار دولت که با تزویر شاه و نخست وزیر همراه بود و نیز عدم حمایت برخى دیگر از علما، از دلایل این ناکامى به شمار مى رود.(۳۳)

در ماجراى کشف حجاب، اعتراض روحانیان و دیگر اقشار مردم در مشهد مقدس به قیامى مهم اما خونین تبدیل گردید. در این شهر مقدس مردم به خانه علماى دینى ازجمله آیت الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى پناه بردند و خانه ایشان و منزل آیت الله سید یونس اردبیلىرا به پایگاهى براى مبارزه تبدیل کردند. همچنین حاج شیخ مرتضى و هفت نفر دیگر از روحانیان مشهد تلگرافى خطاب به رضاخانارسال کردند و از وى خواستند طرح حجاب زدایى و تغییر لباس مردان را متوقف سازد. در پاسخ به این تلگراف دستور حمله و کشتار مردم بى دفاع که در مسجد گوهرشاد اجتماع کرده بودند، داده شد. در نیمه شب ۲۱ تیر ۱۳۱۴ این مسجد که مرکز تجمع و تظاهرات اهالى مسلمان مشهد بود از سوى قواى نظامى ارتش رضاخان به گلوله بسته شد که در نتیجه تعدادى کشته و گروهى زخمى شدند. علمایى هم که به شاه تلگراف کرده بودند، دستگیر، تبعید یا محبوس شدند، اما آیت الله آشتیانى چون نفوذ فوق العاده اى در جامعه داشت، از حبس و تبعید مصون ماند و رضاخان دستور داد وى به طور اجبارى در تهران اقامت گزیند و حتى براى لحظه اى در مشهد نماند.(۳۴)

مقام علمى

ایشان مدت نزدیک به ۶۰ سال به تدریس و تربیت شاگردان مشغول بود. دست پروردگان او از جمله مشاهیر و معاریف معاصرند. اجازه روایت و اجتهادى هم که براى عده اى از فقها و ادیبان صادر کرده است، از مقام علمى وى حکایت دارد. آیت الله آشتیانى به دلیل اشتغال مداوم به بحث و درس و فیض رسانیدن به طلاب مشتاق و نیز مهاجرتهاى پى در پى و فعالیتهاى مبارزاتى مستمر، کمتر موفق گردید به تألیف و تحقیق روى آورد. از او دو اثر به جاى مانده است:

۱- کتاب الاجاره که تقریرات درس آن بزرگوار است و توسط فرزند فاضلش آیت الله میرزا محمود آشتیانى تدوین و در سال ۱۳۴۳هـ .ش. در تهران چاپ شده است.

۲- رساله اى در معنا و مفهوم حدیث «نیه المؤمن خیرٌ من عمله» که به خط وى باقى است و در کتاب گلزار معانى چاپ شده است.(۳۵)

فضایل اخلاقى

آن بزرگوار انسانى پرهیزگار و شجاع بود و محصول این خصالش مقاومت در برابر نفوذ استعمار و مبارزه با استبداد شد. او براى دخالت در مسایل سیاسى و اجتماعى نخست جوانب و ابعاد امور را در نظر مى گرفت و با فراست و درایت دشمن مورد نظر را هدف قرار مى داد، اگر مخالفش اهل نصیحت بود، او را موعظه مى نمود تا به راه راست بیاید و از شرارت دست بر دارد و در غیر این صورت حرکت تهاجمى و توفانى خویش را آغاز مى نمود و در این مسیر هم مى کوشید اولا مبانى ارزشى و شرعى را در نظر بگیرد و در ثانى هیچ وقت هیجانات و عواطفش بر بعد اعتقادى و الهى پیش نمى گرفت و مى کوشید اهداف اسلامى را در هر حرکتى پى گیرد. در مشهد با وجود آنکه ریاست حوزه را عهده دار بود و شهرت اجتماعى و نفوذ علمى فوق العاده اى به دست آورده بود، با فروتنى ویژه اى هر عالمى را که توانایى فکرى براى تقویت حوزه و ایجاد وحدت در بین طلاب داشت، دعوت مى کرد تا در این امر مهم مشارکت داشته باشد. ازجمله وقتى آیت الله سید محمد هادى میلانى (۱۳۹۵-۱۳۱۳هـ .ق.) در سال ۱۳۳۲هـ .ش. به مشهد مشرف شد و در خانه ى شیخ على اکبر نوقانى (متوفاى ۱۳۳۹هـ .ق.) اقامت گزید، آیت الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى، حاج شیخ مجتبى قزوینى و خود مرحوم نوقانى از ایشان خواستند در مشهد بماند و به حوزه این شهر گرمى ببخشد و او هم پذیرفت.(۳۶)

این فقیه وارسته در تمامى اعیاد و موالید معصومان وائمه هدى(علیه السلام) جشنهاى مفصلى ترتیب مى داد و مداحان و وعاظ را دعوت مى کرد تا به ذکر فضایل و مکارم اهل بیت بپردازند. در مناسبتهاى شهادت ائمه نیز مجالس سوگوارى برگزار مى کرد و خود در مصائب خاندان عترت به شدت مى گریست. جالب اینکه وى با وجود کهولت سن شخصاً از عزاداران پذیرایى مى نمود.(۳۷)

فرزندان

آیت الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى با خیرالنساء خانم دختر آیت الله سید محمد طباطبایى (روحانى مبارز مشروطه) ازدواج کرد که محصول این پیوند سه فرزند پسر و چهار دختر مى باشد، نام پسران وى چنین است:

۱ ـ میرزا ابراهیم.(۳۸)

۲ ـ آیت الله میرزا محمود آشتیانى.

۳ ـ میرزا اسماعیل.

دامادها

۱ ـ سید محمد حسین طباطبایى فرزند سید محمد باقر و برادر زاده سید محمد طباطبایى(رهبر مشروطه):وى بانو عالیه (بدرالشریعه) دختر آیت الله آشتیانى را به عقد خود درآورد. این زن در ۱۶ رجب ۱۳۹۲ درگذشت و در صحن اتابکى قم دفن گردید.(۳۹)

۲ ـ حاج سید مرتضى سبط فرزند حاج سید احمد:در تیر ماه ۱۳۴۵ درگذشت و در رواق دار السیاده حرم رضوى دفن شد.(۴۰)

۳ ـ سید على اکبر طباطبائى فشارکى فرزند آیت الله سید محمد فشارکى زواره اى:او در خیابان رى در مسجد و مدرسه حاجى ابوالحسن تدریس و اقامت جماعت مى کرد. در سال ۱۳۲۹ درگذشت.(۴۱)

۴ ـ آیت الله سید محمد باقر حجت:از اعقاب فقیه نامدار صاحب ریاض بود از شاگردان سید ابوالحسن اصفهانى، بروجردى و میلانى در نجف، قم و مشهد به شمار مى آمد. در دى ماه ۱۳۸۰ در مشهد درگذشت و در صحن آزادى حرم رضوى دفن شد.(۴۲)

رحلت و مدفن

آیت الله آشتیانى در سال ۱۳۶۲هـ .ق. هنگام اقامت در کربلا دچار کسالت و اختلال در مزاج گردید و به دلیل بیمارى به ایران آمد و در مشهد ماندگار شد. سرانجام در ۲۴ ذیحجه در سال ۱۳۶۵هـ .ق. (۲۸ آبان ۱۳۲۵) در ۸۵ سالگى دار فانى را وداع گفت. با رحلت او شهر مشهد تعطیل گردید و در سوگ و ماتم فرو رفت. پیکرش با حضور هزاران تن از علما، طلاب و سایر اقشار به طرز باشکوهى تشییع گردید و در دار السعاده آستان قدس رضوى پایین پاى مبارک دفن گردید. در قم، تهران و مشهد و برخى شهرهاى دیگر به مناسبت ارتحال وى مجالس ترحیم و عزادارى متعددى برگزار شد. سروده درباره تاریخ فوت او چنین است:

سر برآورد آنده و با دیده گفت

 «بر در دربار طوس او شد مقیم»(۴۳)

گلشن ابرارج۷


۱٫ ن.ک.به: گلشن ابرار، ج سوم، مقاله نگارنده.

۲٫ رجال و مشاهیر آشتیان، صادق حضرتى، ص ۵۰٫

۳٫ مکارم الآثار، معلم حبیب آبادى، ج ۷، ص ۲۳۴۰٫

۴٫ میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، نگارنده، ص ۱۱۶ و ۱۱۷کاروان علم و عرفان، از نگارنده، ج اول، ص ۱۵۶٫

۵٫ شمیم روحانى، مهدى سلیمانى آشتیانى، ص ۱۴۳-۱۵۴٫

۶٫ نامواره ى امین، به کوشش محمد رضا بیگدلى و محمدعلى مولوى، ص ۵۷۳٫

۷٫ گنجینه ى دانشمندان، محمد شریف راضى، ج ۷، ص ۹۵-۹۶جلوه جمال (در شرح زندگى میرزاى آشتیانى)، اسدالله مصباح زاده، ص ۹۳-۹۴٫

۸٫ مقالات ادبى، جلال الدین همایى، ج اول، ص ۲۴کارنامه ى همایى، عبدالله نصرى، ص ۱۴مجله ادبستان، ش ۲۸، ص ۴۰٫

۹٫ زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج ۵، ص ۳۸٫

۱۰٫ مجله حوزه، س ششم، ش ۳۲، ص ۴۹٫

۱۱٫ مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ابراهیم زنگنه و غلامرضا جلالى، ج ۱، ص ۲۱۹٫

۱۲٫ تاریخ پانصد سال خاندان شهرستانى، ص ۳۱۳-۳۱۴بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج ۱، ص ۲۷۷گنجینه دانشمندان، ج ۹، ص ۲۰۲آینه پژوهش، س هشتم، ش ۴۵، ص ۹۰٫

۱۳٫ گنجینه دانشمندان، ج ۷، ص ۱۴۴-۱۴۶٫

۱۴٫ ضمیمه تاریخ علماى خراسان، میرزا عبدالرحمن و محمدباقر ساعدى، ص ۲۹۹-۳۰۰٫

۱۵٫ مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ص ۲۹۷-۲۹۸٫

۱۶٫ گنجینه دانشمندان، ج ۷، ص ۱۵۰٫

۱۷٫ مکارم الآثار، ج ۷، ص ۲۳۴۲٫

۱۸٫ همان، ص ۲۴۸۵٫

۱۹٫ مجموعه مقالات کنگره میرزاى آشتیانى، ص ۱۶۸-۱۶۹٫

۲۰٫ تاریخ ایران زمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص ۳۵۹تاریخ مشروطه، کسروى، ص ۳۷-۳۸٫

۲۱٫ تاریخ مشروطه، کسروى، ص ۵۸-۵۹تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى، ص ۱۳۹-۱۴۰٫

۲۲٫ تاریخ بیدارى ایرانیان، ص ۲۸۷حیات یحیى، حاج میرزا یحیى دولت آبادى، ج ۲، ص ۷ و ۱۶، تاریخ مشروطه، کسروى، ص ۶۴٫

۲۳٫ تاریخ معاصر ایران، سازمان پژوهش و برنامه ریزى آموزشى، ص ۴۸-۴۹٫

۲۴٫ تلخیص و اقتباس از کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، محمدعلى کاتوزیان، تهران، شرکت انتشار، ۱۳۷۹، ص ۱۸۲-۲۰۲٫

۲۵٫ زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۱، ص ۳۶٫

۲۶٫ تقاضاى مشروطیت، حسین محبوبى اردکانى، مجله یغما، س ۲۹، ش چهارم، ص ۲۴۰٫

۲۷٫ شمیم روحانى، ص ۱۵۸، به نقل از روزنامه خاطرات شرف الدوله، ص ۳۵۳٫

۲۸٫ مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ص ۳۵شمیم روحانى، ص ۱۵۹اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص ۱۸۸مکارم الآثار، ج ۷، ص ۲۳۴۱تاریخ بیدارى ایرانیان، ص ۴۱۲-۴۱۴٫

۲۹٫ علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرت منش، ص ۲۱۳٫

۳۰٫ شمیم روحانى، ص ۱۵۹٫

۳۱٫ همان، ص ۳۲۰مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج ۱، ص ۱۱۵٫

۳۲٫ علما و رژیم رضاخان، ص ۳۱۳٫

۳۳٫ همان ماخذ، ص ۴۵۰، ۴۵۱، ۴۵۸ و ۴۸۹٫

۳۴٫ زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۱، ص ۳۶-۳۷همان، ص ۴۵۵، ۴۶۳، ۴۶۵، ۴۶۶، ۴۷۰، ۴۷۶، ۴۸۹، ۴۹۰٫

۳۵٫ دائره المعارف تشیع، ج ۱، ص ۱۱۷سیرى در جغرافیاى تاریخى تفرش و آشتیان، مرتضى سلیمى قمى تفرشى، ص ۲۹۵شمیم روحانى، ص ۱۶۰ و ۱۶۱مکارم الآثار، ص ۲۳۴۴گلزار معانى، احمد گلچین معانى، ص ۷-۲۰٫

۳۶٫ مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ص ۳۲۴٫

۳۷٫ اختران فروزان رى و تهران، تذکره المقابر، ص ۱۷۴-۱۷۵-۲۷۵برنامه «اما امروز» رادیو معارف، ۲۷ آبان ۱۳۸۳ (شوال ۱۴۲۵هـ .ق.) ساعت ۴۵/۷٫

۳۸٫ ر.ک.به: اصول المعارف، فیض کاشانى، مقدمه سید جلال الدین آشتیانى، ص ۱۵حاصل اوقات، دکتر احمد مهدوى دامغانى، به اهتمام دکتر سید محمد على سجادى، ص ۸۸۵ و ۸۸۶٫

۳۹٫ حاصل اوقات، ص ۹۰۷نقباءالبشر، ج ۴، ص ۱۶۲۹٫

۴۰٫ مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ص ۱۷۲-۱۷۱٫

۴۱٫ حاصل اوقات، ص ۹۰۷، شمیم روحانى، ص ۱۶۱٫

۴۲٫ مشاهیر حرم رضوى، ص ۱۱۶٫

۴۳٫ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۵، ص ۷مستدرکات اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۲۵۷گلزار معانى، ص ۱۶، ضمیمه تاریخ علماى خراسان، ص ۲۴۵ و ۲۴۶شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج ۶، ص ۲۶۰مشاهیر مدفون در حرم رضوى، ص ۳۶٫

زندگینامه آیت الله حاج شیخ غلامرضا یزدى(متوفاى ۱۳۸۰ هـ .ق)

 Untitled
 

ولادت

هنگامه آواى دلنشین مناجات شعبانیه بر بلنداى گلدسته هاى حرم مطهّر حضرت رضا(علیه السلام)، در یکى از روزهاى ماه شعبان (۱۲۹۵هـ .ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ .ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادرى)، در خانواده حاجى ابراهیم یزدى پسرى به دنیا آمد که پدر به دلیل عشق و ارادت به آستان مقدس حضرت رضا(علیه السلام)، نامش را «غلامرضا» نهاد چرا که سال ها به عشق غلامى آن حضرت، به دیار غریب نوازِ مشهد پا نهاده بود.(۱)

عشق به تحصیل

«غلامرضا» دوران کودکى را به کمک پدر در مزرعه اى در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر کشاورزى، بسیار خبره گردید. به همین جهت پدر با تحصیل و رفتن او به مکتب خانه مخالفت نمود و او را روانه کار ساخت. او کودکى تیزهوش و علاقه مند به علم بود. نقل شده است که شیخ غلامرضا بعدها در این باره مى گفت:

«پدرم در مشهد کشاورزى داشت و وضعیتش خوب بود، من هم کشاورزى بلد بودم امّا به علم علاقه داشتم. اگر چه پدرم مرا به دنبال کار مى فرستاد ولى خودم دنبال درس مى رفتم.(۲)بعد از اصرار بسیارِ غلامرضا و واسطه شدن اقوام پدر به او اجازه تحصیل داد. از اقوام ایشان نقل شده است که:

«چون غلامرضا در کار رعیّتى خیلى زرنگ بود، پدر با تحصیل وى مخالفت مى نمود تا این که وى در حرم امام رضا(علیه السلام) بست نشست و از تمامى کارها دست کشید. عمویش نزد پدر وى ضامن شد و چون پدر شوق و علاقه پسر خود را براى تحصیل دید، با تحصیل وى موافقت نمود.(۳)

حوزه علمیه مشهد

سرانجام پدر با تحصیل غلامرضا موافقت نمود و او با عشقى وافر و همتى والا وارد حوزه علمیه مشهد شد. در آغاز، صرف و نحو را نزد شیخ محمد بسطامى، معروف به فاضل بسطامى آموخت. با توجه به هوش و ذکاوت ذهنى فوق العاده اى که داشت در مدت کوتاهى صرف و نحو را تمام نمود و از افاضات آن استاد برجسته در علوم ادبى بهره برد.(۴)سپس فقه و اصول را نزد شیخ الاسلام، از شاگردان حکیم بزرگ حاج ملاّ هادى سبزوارى، فراگرفت و با آقاى شیخ محمدعلى قائنى نیز آشنا شد و به تحصیل علم منطق و آشنایى با دقائق علم کلام، نزد وى پرداخت.

وى، دوران طلبگى خود را در مشهد، در «مدرسه نو»(۵) سپرى نمود. این اولین مکان براى تلاش او در تحصیل علم و اخلاق بود که به گفته وى، از آنجا هزاران خاطراه تلخ و شیرین دارد.

یار همراه

غلامرضا در دوران تحصیل، با یارى همدل، آشنا شد که کتاب هاى فلسفه، کلام، فقه و اصول را با وى مباحثه نمود. این یار همدل «آقا سید حسن نجفى قوچانى»(۶) بود. قوچانى در یکى از خاطرات خود مى نویسد:

«با یک نفر که در سن، شاید از من کوچک تر بود و لکن خوب و زرنگ بود، اصالتاً یزدى و لکن مولود و ساکن مشهد بود هم درس و هم مباحثه بودیم و با ماهى یک تومان به خوبى گذران مى نمودیم… . سه ـ چهار نفر هم مباحثه داشتم. زرنگ تر، بادوام تر و بامحبت تر از همه، همان رفیق یزدى الاصل بود.»(۷).

چندى نمى گذرد که هر دو تصمیم مى گیرند براى طى مراحل بالاتر علمى به حوزه علمیه اصفهان بروند. حاج شیخ پیشنهاد مى کند چون خاله و پسرخاله و پسرعموى من در یزد هستند و یزد هم به اصفهان نزدیک است، ابتدا به یزد برویم و از آنجا به اصفهان سفر نماییم، که آقا نجفى قوچانى با این پیشنهاد موافقت کرد.

سفر به یزد

هر دو از پدرشان اجازه گرفتند و در آغاز بهار سال (۱۲۷۶ هـ .ش.) راهى یزد شدند. سرانجام، بعد از یک هفته با پشت سر گذاشتن یک سفر پرمخاطره و تحمل دشوارى هاى زیاد در راه، که گاه به مرگ نزدیک بود خود را به یزد رساندند.آن دو مسافر، نخست با قصد اقامت ده روزه وارد یزد شدند اما در حادثه اى که براى آقا نجفى قوچانى رخ داد، او مجروح شد بنابراین مجبور شدند چهل روز در یزد توقف نمایند.(۸)

حوزه اصفهان

پس از ورود به اصفهان، با نامه هاى سفارشى که از عالمان بزرگ مشهد همراه خود داشتند راهى خانه آیه الله حاج آقا نورالله نجفى اصفهانى شدند و او آنان را به طور موقت پذیرفت. آن دو، فرداى آن روز، به جمع طلاّب حوزه پررونق اصفهان پیوستند. براى شروع، به ناچار، پاى درس هاى قوانین و رسائل شیخ على بابا فیروز کوهى نشستند در حالى که آن را قبلاً در مشهد خوانده بودند. پس از چند روز پرس و جو از طلاب و آشنایى با حوزه علمیه اصفهان، راهى درس آقا شیخ محمد کاشى شدند.(۹)

وى عارفى والا و سالکى بلندمرتبه بود که منظومه ملا هادى سبزوارى را در مدرسه صدر اصفهان تدریس مى کرد و خود مدعى بود که در بیست و دو علم مجتهد و به مقام شهود و فنا رسیده است! وى در ۲۰ شعبان سال (۱۳۲۳هـ .ق.) در ۸۴ سالگى در اصفهان درگذشت.(۱۰)

حاج شیخ غلامرضا از سال (۱۳۱۴ هـ .ق.) تا (۱۳۱۹ هـ .ق.)(۱۱) در اصفهان اقامت گزید. وى در این مدت، بیشتر همت خود را صرف فقه و اصول کرد و از محضر استادانى چون: عبدالکریم گزى (جزى)، آقا نجفى اصفهانى و… استفاده نمود. در این میان تنها محضر درس سید اجل، العالم البارع الفحّاص البحّاث، آیه الله سید محمدباقر درچه اى، در مدرسه «نیم آورد» بود که به دل حاج شیخ مى نشست. بیشترین مدت تحصیل وى در اصفهان، در محضر پر فیض ایشان سپرى شد و به حق مى توان ایشان را استاد عرفان حاج شیخ دانست زیرا نقش بسزایى در رشد و تعالى روح او داشته است. وى با اشتیاق در درس خارج ایشان شرکت مى کرد و درس اصول و فقه ایشان را مى نوشت.

خودسازى

شیخ غلامرضا، اندک زمانى پس از ورود به اصفهان، با عارفى والا و سالکى بلندمرتبه آشنا مى شود و در درس او شرکت مى نماید. پس از چند ماه به لطف تأثیر سخنان و مواعظ استاد کامل آخوند کاشى، میل به شب زنده دارى و کناره گیرى از مردم پیدا مى کند.(۱۲) آقا نجفى قوچانى، راهىِ ریاضت خانه شیخ بهایى، در تخت پولاد اصفهان مى شود.(۱۳) و حاج شیخ هم، در مدرسه به ریاضت هاى سخت و روزه و شب زنده دارى و سیر و سلوک مى پردازد.

از دیگر موقعیت هاى خوبِ زندگى حاج شیخ، در اصفهان را مى توان همزمانى حضور او، با حاج شیخ حسن على نخودکى اصفهانى دانست. آن دو از شاگردان میرزا جهانگیر خان قشقایى در مدرسه صدر اصفهان بودند.(۱۴)

سرانجام فراق دو یارِ همدل فرا مى رسد. آقا نجفى قوچانى براى سفر به نجف، به قصد تکمیل تحصیل، برخى از کتاب هاى خود را مى فروشد و فرداى آن روز، شیخ غلامرضا و دیگر طلاّب، براى مشایعت وى تا نجف آباد او را همراهى مى کنند. در این میان، شیخ بسیار مى گریست، به حدّى که دیگران را نیز به گریه وامى داشت. براى شیخ بسیار دشوار بود که پس از سال ها همنشینى در سفر و حضر و در شادى و غم، از سیّد جدا شود.(۱۵)

به سوى نجف

آقا نجفى قوچانى که چند سال قبل از حاج شیخ غلامرضا براى تکمیل تحصیلات وارد حوزه علمیه نجف شده بود، در نامه اى به رفیق قدیمى یزدى خود، مطالبى بدین مضمون نوشت:

«درس آخوند آن قدر مختصر و مفید است که از هر کلمه، هزار کلمه، صحت و سقم آن معلوم مى شود و شاگرد، واضح و آشکارا مى فهمد. اگر به راستى، مى خواهید درس بخوانید و چیز بفهمید، بیایید نجف، آن هم به درس آخوند که درس خواندن منحصر به حوزه ایشان است و درس گفتن منحصر به ایشان است.»(۱۶).

حاج شیخ، با چند نفر از طلاب اصفهانى، در سال ۱۳۱۹ هـ .ق. به درخواست رفیقِ همراه و همنشین خود، لبیک گفت و راهى نجف شد. حاج شیخ که توانسته بود پس از سال ها انتظار، در مهم ترین مرکز علمى و تحصیلى جهان تشیّع یعنى نجف اشرف ساکن شود، سر از پا نمى شناخت و در بدوِ ورود، با آقا نجفى قوچانى هم حجره شد. پس از سال ها دورى، دوباره دو دوست به هم رسیدند و مانند گذشته، به مباحثه و شرکت در درس ادامه دادند.(۱۷)

در محضر بزرگان

حاج شیخ به محض ورود به نجف، همراه با آقا نجفى قوچانى، رسائل شیخ انصارى را در نزد آخوند خراسانى فراگرفت. او آن قدر از درس آخوند خوشش آمد که به گفته آقا نجفى چنین مى گفت:«من این طور مدرّس تا بحال ندیده ام. من گفتم: این تعریف نشد، که تو مثل این را ندیده اى بلکه من مى گویم: همچو مدرسى به این طور خوش بیان قابل استفاده شاگردها تا به حال در اسلام پیدا نشده. و تصدیق نمود که همین طور است.»(۱۸)

حاج شیخ، علاوه بر شرکت در درس آخوند، از شاگردان آقا شیخ محمدباقر اصتهباناتى (شیرازى)، در معقول بود.(۱۹) فقه را نزد سید محمدکاظم طباطبایى یزدى (صاحب عروه الوثقى) آموخت.(۲۰) او موفق شد در درس هاى دیگر مراجع تقلید شیعه از قبیل حاج میرزا حسین خلیلى، نایینى و آقا شیخ هادى تهرانى، که نسبت به بقیه استادان مطالب جدیدترى را مطرح مى کردند، شرکت کند.(۲۱)همچنین او توانست از همراهى آقا شیخ جعفر کاشى و آقا شیخ محمدحسین اصفهانى غروى از درس هاى پرفیض جامع علوم عقلى و نقلىِ آیه الله شیخ محمدباقر اصتهباناتى برخوردار شود.

ایثار

در سال هاى آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکى در نجف شیوع پیدا کرد و ترس را بر دل ها مستولى نمود و انسان ها را چون برگ خزان بر روى زمین ریخت. آقا نجفى قوچانى، در توصیف آن چنین مى گوید:

«در همین اوقات، وباى عامى در عتبات افتاد، که قلوب همه در تب و تاب افتاد و روزى چهارصد نفر از محوطه نجف سرازیر قبر مى شدند…، فقط، وبا و مردن ساده نبود، بلکه رعب و هیبت، قلوب را متزلزل ساخته بود و صفت قهّاریت ظهور کرده بود. مغرب ها افق را ابرهاى سرخ و زرد و آتشى رنگ احاطه مى کرد و هوا به شدت گرم بود. در هر پنج دقیقه از صوت «لا اله الا الله» معلوم بود که جنازه بزرگى را مى برند. یکى دو نفر از طلاب مدرسه به دیار آخرت تشریف بردند و مرا ترس فراگرفته بود.»(۲۲)

در مدرسه آخوند، که مملوّ از طلبه هاى غریبه بود ـ که از سراسر کشورهاى اسلامى آمده بودند ـ گروه زیادى از طلاب، دچار مرض کشنده وبا شده بودند به حدى که توان نداشتند لباس هاى آلوده خود را بشویند. شیخ غلامرضا، شبانگاه، تمام آن لباس ها را بر مى داشت و درون چادر شب مى پیچید و براى شستن، پیاده به کنار شطّ فرات در کوفه مى برد. وى لباس ها را پس از شستن و خشک کردن، دوباره به دوش مى کشید و به نجف مى آورد. سپس آن ها را، یکى یکى تا کرده و نیمه هاى شب بدون این که کسى بفهمد کنار در اتاق هایشان مى گذاشت.(۲۳)

از دیگر نمونه هاى گذشت و خلوص شیخ مى توان به یکى از خاطره هاى او اشاره نمود:یکى از دوستانم به مرض سختى دچار و در بیمارستان بسترى شد. در آنجا گفتند: ما پرستار نداریم و هیچ کس دیگر هم قبول نکرد پرستارى او را بر عهده بگیرد. من قبول کردم و یک ماه، بالاى سر او، براى خدا، پرستارى کردم و از درس خواندن بازماندم. از فضل خدا، بعد از یک ماه، دیدم تمام درس هایى را که حضور نداشتم و نخوانده بودم، بهتر از دیگران مى دانم.(۲۴)شیخ غلامرضا، چنان به طلاب خدمت مى نمود که برخى او را «حمّال الطلاّب» مى خواندند.(۲۵)

در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، براى زیارت عتبات و دیدار پسر راهى نجف شد و مدتى در کنار فرزندش ماند. شیخ در ضمن تحصیل به پرستارى و مواظبت از مادر هم مى پرداخت.(۲۶)

او ایام اقامت در نجف را با سختى و تنگدستى سپرى نمود و بعد از مدتى، مقدار پولى هم که پدر براى او مى فرستاد قطع شد. حاج شیخ با قناعت بیشتر زندگى مى کرد حتى کارش به جایى رسیده بود که گاهى روزها، تنها چند لقمه نان خالى مى خورد و مجبور بود براى مطالعه در شب از نور چراغ دستشویى استفاده کند. از او نقل شده است که روزى از روى تنگدستى، به حضرت امیر(علیه السلام) شکوه کرد و از ایشان خواست که به وى کمک کند. چندى بعد، گروهى از طلاّب کابلى به سفارش استادشان، براى تحصیل به نزد او آمدند. بعد از آن، شیخ به حدّى وضعش خوب شد که به دیگر طلاّب و استادان کمک مالى مى کرد.(۲۷)

ترک نجف

دو عامل، شیخ غلامرضا را ناچار کرد تا حوزه پربار نجف را، پس از پنج سال معرفت آموزى در سال ۱۲۸۵ هـ .ش. ترک کند.(۲۸)اولین عامل، چشم درد و ضعف و ناتوانى حاج شیخ و اصرار مادر به بازگشت به ایران و دومین عامل، سفر شیخ محمدباقر اصتهباناتى به شیراز بود. حاج شیخ علاوه بر این که از شاگردان خاص او بود، مفتون و مجذوب اخلاق و معرفت و منش وى نیز شده بود و لذا در این سفر، پا به پاى استاد، راهى شیراز شد.

ورود به یزد

حاج شیخ، در سال ۱۲۸۶ ش.(۲۹)، در سى سالگى وارد یزد شد و به صلاح دید مادر و بستگانش با دخترى از خویشاوندان دور خود که ساکن یزد بود ازدواج کرد. چندى بعد، براى زیارت امام رضا(علیه السلام) و دیدن پدر و مادر و کسب اجازه از پدر براى مراجعت به عتبات، به مشهد مشرف شد. حاج شیخ هر چه اصرار کرد، پدر راضى نشد از این رو به یزد برگشت و به دلیل تشدید بیمارى و تأهل، تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید.(۳۰)

عشق به استاد

در همان ایام، که حاج شیخ تازه در یزد ساکن شده بود، خبر شهادت استاد و مرادش، آقا شیخ محمدباقر اصتهباناتى را به او دادند.(۳۱) از این رو، دل شکسته و پریشان خاطر، با چشمى گریان، پیاده براى شرکت در مراسم ترحیم مراد خود، راهى شیراز شد. هر چه دوستان اصرار کردند که راه طولانى و پرخطر است نپذیرفت و حدود صد فرسنگ ـ هشتاد فرسنگ تا شیراز و بیست فرسنگ تا اصتهبانات ـ را پاى پیاده و با تنى بیمار، به عشق یار و مرادش طى کرد.

این سفر از بُعد سیاسى داراى اهمیت وافرى بود چرا که حمایت علنى از شناخته شده ترین شخصیت مشروطه خواه به حساب مى آمد آن هم در زمانى که مخالفان مشروطه در رأس قدرت قرار داشتند و مشروطه خواهان در معرض خطر بودند.(۳۲)

زعامت دینى مردم یزد

در آغاز ورود حاج شیخ به یزد مرجعیت تامه مردم بر عهده آیه الله میرزا سید على مدرّسى لب خندقى بود. با گذشت زمان و بر اثر اقدامات و تلاش هاى مجدانه حاج شیخ در راه پاسدارى از دین خدا و برپایى مجالس تبلیغ اسلام و دست گیرى مستمندان و یارى طلاب و دیگر امور اجتماعى، ریاست دینى مردم، خود به خود، به ایشان واگذار شد.(۳۳)

البته نه تنها حاج شیخ طالب ریاست نبود بلکه او به علت احترام به آیه الله سید على مدرسى لب خندقى، سال ها در درس خارج وى شرکت مى کرد و بارها مى گفت:«من مجتهد نیستم».(۳۴)

در آن سال ها در حدود ۲۰ مجتهد در یزد وجود داشت، در صورتى که حاج شیخ نزدیک به چهل سال ریاست بلامنازع مردم یزد را بر عهده داشت. او مرجع تمامى مسائل علمى و دینى و اجتماعى مردم یزد، بلکه شهرهاى هم جوار بود.

پس از آن که آیه الله شهید محمد صدوقى به اصرار و سفارش حاج شیخ و آقاى وزیرى و دیگر روحانیان، در یزد ماندگار شد، ریاست دینى مردم با حمایت و اصرار حاج شیخ به ایشان محوّل گردید.(۳۵)

تبلیغ

حاج شیخ، بعد از استقرار در یزد و تشکیل خانواده، شروع به فعالیت هاى مذهبى و دینى نمود. از جمله آن ها امامت جماعت مسجد ریک است(۳۶) که از سال (۱۲۸۹ هـ .ش.) پس از درگذشت شیخ ملا اسماعیل عقدایى (صاحب تحفه السعید فى علم التجوید) آن را به عهده گرفت. حاج شیخ حدود ۵۰ سال در این مسجد به اقامه نماز و ارشاد مؤمنان پرداخت و پس از وفات وى، این مهم به فرزندانش (حاج شیخ على و حاج شیخ حسین) سپرده شد.(۳۷)

حاج شیخ، با کمال اخلاص و بى توجهى به دنیا، در راه تبلیغ اسلام و ارشاد مؤمنان گام بر مى داشت. وى، براى تبلیغ دین پاى پیاده و گاهى با ساده ترین مرکب ها به دور افتاده ترین روستاها مى رفت حتى زمانى که هیچ کس حاضر نبود به روستایى بد آب و هوا در بیرون از شهر «ابرقو» برود وى داوطلب رفتن به آن روستا مى شد. بسیارى از مردم در طول شصت سال عمر وى، از یزد و روستاهاى آن گرفته، تا شیراز، بم، قم، کرمان، رفسنجان، تربت حیدریه و… از منبرهاى روحانى او بهره مند شدند.(۳۸)

هر گاه وى به مشهد مشرف مى شد. بى درنگ صحن نور و عتیق را براى خطبه و نماز جماعت وى آماده مى کردند. آقا سید جمال گلپایگانى، به محض باخبر شدن از آمدن حاج شیخ به نجف، امامت جماعت را به وى واگذار کرد. ایشان در مورد منبر حاج شیخ خطاب به یزدى ها گفته بود:«شما یزدى ها، قدر شیخ غلام رضا را بدانید. مثل من بیست نفر در نجف هستند، امّا هیچ کدام حاج شیخ نمى شود.»

تدریس

حاج شیخ به اعتراف اهل علم و به گواهى نظریات علمى و فقهى اى که ابراز مى نمود، از مجتهدان زمان خود به حساب مى آمد. صاحب النجوم المسرّده مى گوید:وى از مرحوم آیه اللهالعظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى، آیه الله حاج میرزا سید على مدرس لب خندقى، آقا سید ابوالحسن اصفهانى و حاج آقا حسین قمى اجازه اجتهاد داشت.(۳۹) امّا هر گاه او را با القابى چون آیه الله، مجتهد و… صدا مى زدند با فروتنى مى گفت: «من تنها شیخ غلامرضا هستم». 

با این که او بیشتر عمرش را در راه تبلیغ اسلام و منبر صرف مى کرد، در عین حال در مواقعى که در یزد بود، به چند مدرسه علمیه، مثل مدرسه خان، مصلى و شفیعیه سر مى زد. وى بیشتر به تدریس تفسیر و فلسفه مى پرداخت و به تدریس تفسیر صافى علاقه خاصى داشت.

حاج شیخ، در زمان اندکى که در قم بود، در فیضیه درس مى گفت و سوره حمد را تفسیر مى نمود. امام خمینى(رحمه الله)، از قدرت کلام و تفسیر وى شگفت زده شده، در مورد ایشان فرموده بودند:«ایشان عجب تفسیرى ارائه کردند، خیلى عمیق و جالب بود، آیا یزد هم چنین بزرگانى دارد.»(۴۰)ایشان علاوه بر تدریس در یزد و قم یک سال در شیراز به تدریس فقه و اصول پرداختند.

مبارزات سیاسى

حاج شیخ غلام رضا از طرفداران مشروطه بود و زمانى که در نجف، درس آقا شیخ محمدباقر اصتهباناتى به علت مشروطه خواهى اش تحریم شد او همچنان در درس وى شرکت مى کرد و در هنگام مراجعت استاد خود به ایران، به همراه وى به شیراز سفر نمود.

در دوران مشروطه و در پى کودتاى (۱۲۹۹) که باعث روى کار آمدن رضاخان و منع آزادى هاى نسبى مردم شد شیخ غلامرضا محور مبارزات سیاسى مردم متدین یزد به حساب مى آمد.

از اقدامات رضاخان، منع برگزارى مجالس مذهبى، متحدالشکل کردن لباس ها و ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت بود. حاج شیخ هیچ گاه دست از راه و هدف خود برنداشت و با برپایى مجالس عزادارى مخفیانه به آگاه ساختن مردم نسبت به دستگاه رضاخان پرداخت.

حاج شیخ به دلیل بر عهده داشتن زعامت روحانیان یزد و برخوردارى از مقام اجتهاد، مى توانست از شهربانى براى خود اجازه پوشیدن لباس روحانیت بگیرد، اما چنین نکرد و با وجود همان سخت گیرى ها به اقامه نماز جماعت و سخنرانى پرداخت. نقل شده است که ایشان همه روزه عبا و عمامه خود را در دستمالى مى بست و تا آستانه درب مسجد ریک با خود مى برد و در دهلیز مسجد ملبّس مى شد و پس از نماز، دوباره عبا و عمامه را داخل دستمال مى پیچید و مراجعت مى کرد.(۴۱) این کار وى الگوى دیگر روحانیان شد و باعث باز شدن دوباره مساجد گردید. حاج شیخ به روحانیانى که تن به چنین کارهایى نمى دادند و در نماز جماعت حاضر نمى شدند مى گفت:«حکم خدا را در هر لباسى باشد باید گفت.»(۴۲)

سفر حج

حاج شیخ عشق عجیبى به زیارت خانه خدا داشت و توانست چهار بار به مکه معظمه مشرف شود. ایشان در سال ۱۳۲۲ همراه با همسر، فرزند و دیگر ملازمان خود راهى سفر مکه شدند. برگزارى مراسم آن سال مصادف بود با یکى از تلخ ترین روزهاى تاریخى براى حجاج بیت الله الحرام روزى که ابوطالب اردکانى (یزدى) در حین مناسک حج حالش دگرگون و دچار تهوّع شد و کارگزاران دولت سعودى او را به گناه توهین به خانه خدا، دستگیر و سپس گردن زدند.

حاج شیخ، دویست ریال به یکى از ملازمان خود مى دهد و به او مى گوید که برود کسى را بیابد تا سر ابوطالب اردکانى را به بدنش متصل نموده و سپس او را دفن نماید.حاج شیخ و خانواده اش حدود یک ماه در مدینه اقامت نمودند و سپس راهىِ کویت شدند و از آنجا به کربلا عزیمت نمودند. آنها یک ماه در نجف اشرف اقامت کردند و بزرگانى از قبیل سید ابوالحسن اصفهانى و آقا جمال گلپایگانى از او استقبال نمودند.

سپس جهت زیارت، از نجف عازم قم شدند. در قم، فرزندش حاج شیخ محمد، دچار بیمارى شد و از دنیا رفت. بزرگان حوزه علمیه قم، از جمله: سید محمدحجّت کوه کمره اى، سید صدرالدین صدر، محمدتقى خوانسارى و… به احترام حاج شیخ درس را تعطیل و در تشییع جنازه فرزند او شرکت نمودند.(۴۳)

على وار

حاج شیخ علاوه بر این که ساده زیست بود و زندگى شخصى خود را تنها از راه منبر و تبلیغ تأمین مى نمود توجه بسیارى به مستمندان و نیازمندان داشت. نقل شده است که حاج شیخ منزل خود را جهت کمک به مستمندان، بیست و هفت بار فروخت و هر بار که دوستان و نزدیکان از چنین اقدام حاج شیخ باخبر مى شدند، با تهیه پول، دوباره آن خانه را مى خریدند و آن را به حاج شیخ بر مى گرداندند.(۴۴)

قحطى دوران جنگ جهانى دوم، ایران را هم در بر گرفته بود امّا با توجه به درایت و تلاش حاج شیخ، تلفات آن در یزد بسیار اندک بود. چنان که در خاطرات حاج عباس صلواتى آمده است:

«حاج شیخ در زمان جنگ جهانى دوم، که آرد کم شده بود، مقدارى آرد خرید و به من گفت: عباس! صبح برو بخواب که شب با تو کار دارم. شب که آمدم دیدم حاج شیخ آردها را به کیسه هاى ۳ منى تقسیم کرده. وظیفه من و على فرزندشان این بود که درِ خانه هاى مردم مستضعف برویم و به آنها آرد بدهیم. وى سفارش مى کرد به محض این که صداى پاى صاحب خانه را شنیدید، فوراً کیسه آرد را جلوى درب خانه بگذارید و دور شوید تا صاحب خانه شما را نبیند. خود حاج شیخ هم به کوچه هاى دورتر مى رفت.»(۴۵)

احساس تکلیف

در یکى از سال ها، مردم آباده براى تبلیغ در ماه مبارک رمضان از حاج شیخ دعوت کردند. حاج شیخ پذیرفت. هنگامى که ماشین حامل ایشان به دهشیر رسید پنچر شد. ایشان به راننده گفت: من براى تجدید وضو به ده مى روم تا شما آماده شوید. در آنجا به پیرمردى برخورد کرد و گفت: حمد و سوره ات را بخوان! حاج شیخ ملاحظه کرد که در قرائت او اشکالات فراوانى است. سپس به پسرى که به سن تکلیف رسیده بود گفت: اصول دین خود را بگو! دید او نیز نمى داند و احساس کرد تکلیفش این است که در همان روستا بماند و لذا به راننده همراهش گفت: تکلیف شیخ در این جا عوض شد، من این جا مى مانم. سلام مرا به آباده اى ها برسانید و بگویید امسال منتظر من نباشند! ان شاءالله سال آینده مى آیم.(۴۶)

طىّ الارض

یکى از کراماتى که حاج شیخ داشتند طى الارض ایشان است. ده ها داستان در این زمینه نقل شده است که ما به ذکر دو داستان بسنده مى کنیم:

گویا حاج شیخ در حسینیه آب شور، مشغول وعظ بود. پس از ترک مجلس و هنگام سوار شدن بر مرکبش، کسى که ایشان را همراهى مى کرد مى گوید: حاج آقا! ساعت هشت است و شما در طزرجان(۴۷) منبر دارید! ایشان مى فرمایند: چشمهایت را ببند و سه صلوات بفرست. بعد از این که آن فرد چشم باز مى کند، متوجه مى شود که در طزرجان هستند. حاج شیخ مى فرماید: تا زمانى که زنده هستم کسى نباید از این موضوع خبردار شود.(۴۸)

یکى از دوستان حاج شیخ مى گوید:با موتور روانه تفت(۴۹) بودم. در بین راه مشاهده کردم که حاج شیخ سوار بر مرکب همیشگى خود به سوى تفت مى رود. در همان لحظه اتومبیلى از راه رسید و راننده آن از حاج شیخ درخواست کرد که ایشان را برساند. حاج شیخ تشکر کرد و فرمود: شما بروید! من با همین حیوان مى آیم. هنگامى که به مقصد رسیدیم، با کمال تعجب دیدم حاج شیخ بالاى منبر نشسته و مشغول سخنرانى است.(۵۰)

باران در تابستان

یکى از نزدیکان حاج شیخ تعریف مى کرد: روزى به همراه حاج شیخ از یکى از دهات به یزد مى آمدیم. تابستان بود و هوا بسیار گرم. آب نداشتیم. من گفتم: حاج آقا! چه خوب بود مقدارى آب مى آوردیم، من خیلى تشنه هستم. حاج شیخ فرمود: من هم تشنه هستم. اگر خدا بداند که تشنه هستیم و آب مى خواهیم، براى ما آب مى رساند. همین طور که در حال صحبت بودیم، متوجه شدم، چند تکه ابر در آسمان پدیدار شد. در آن هواى گرم تابستانى باران تندى آمد و آب بر زمین جارى شد. حاج شیخ گفت: باید پیاده شویم و از این آب بنوشیم زیرا ما از خداوند آب طلب کرده بودیم. بنابراین دست ها را زیر باران گرفتیم و با خواندن دعا آب نوشیدیم.(۵۱)

شفاى پیرزن

پیرزنى در «نُدوشن» به بیمارى سل مبتلا شده بود. به حاج شیخ مراجعه کرد و ناراحتى اش را بیان نمود. حاج شیخ قطعه اى نان خشک از کیسه بیرون آورد و پس از خواندن دعا به او داد و گفت بخور! به امید خدا بهتر مى شوى! فرداى آن روز، پیرزن آمد و در حالى که گریه مى کرد گفت: اصلاً معلوم نمى شود که من قبلاً این بیمارى را داشته ام.(۵۲)

شاگردان

حاج شیخ به دلیل بیمارى چشم و دیگر بیمارى هاى جان فرسا نتوانست آن گونه که باید و شاید به تدریس بپردازد اما در همان ایام اندکى که به تدریس پرداختند، شاگردان برجسته اى از فیض وجودشان بهره بردند که بعدها هر کدام از استوانه هاى دین و شریعت شدند.حاج شیخ دروس مختلفى را در حوزه هاى علمیه یزد، قم، اصفهان و مشهد تدریس کرد.

نام برخى از شاگردان ایشان از این قرار است:

حضرات آیات سید عباس خاتم،

محمدتقى مصباح یزدى،

محمود علومى،

سید محمد محقق داماد،

مکارم شیرازى،

سید على محمد کازرونى،

و حجه اسلام سید جواد حیدرى،

علیرضا ریحان یزدى،

ملا عبدالصمد اردکانى،

حائرى زاده، محمدحسن قافى،

سید ابوالفضل مدرّس سعیدى،

حاج سید على محمد وزیرى یزدى و… .

تألیفات

حاج شیخ به علت بیمارى نتوانست از کوله بار علم خود، در راه تألیف و تدریس استفاده کامل نماید بنابراین بیشتر عمر خود را در راه تبلیغ اسلام سپرى نمود.(۵۳) تألیفات گرانقدر ایشان عبارت است از:

۱٫ ترجمه نماز-این کتاب ترجمه بخش صلوه کتاب «العروه الوثقى» اثر آیه الله العظمى حاج سید محمدکاظم طباطبایى یزدى است که با اضافات فراوان مؤلف به آن، تدوین شده است.(۵۴)

۲٫ مفتاح علوم القرآن-مهم ترین یادگار حاج شیخ، نگارش «مفتاح علوم القرآن» است. این کتاب مقدمه اى براى تفسیر قرآن است چرا که ایشان بعد از شفا یافتن از ثامن الحجج(علیه السلام) و تعدیل درد چشم، تصمیم به نوشتن تفسیر مى کنند که تنها موفق مى شوند مقدمه اى بر تفسیر بنویسند.(۵۵)

۳٫ رساله در طلب و اراده-این کتاب نسخه اى است خطى و بدون نام، که در موضوع طلب و اراده نوشته شده و حاکى از اطلاع نویسنده از مباحث عرفان عملى است. عناوین برخى از بخش هاى این کتاب عبارت است از: در بیان فقر آدمى، شرح معنى لقاءالله، بیان احتیاج بشر به سوى راهنمایان الاهى.(۵۶)

۴٫ سى بحث در اصول دین-به گفته خود حاج شیخ، این کتاب را براى بچه مدرسه اى ها نوشته است. وى این کتاب را براى فرزندانِ نوه هایش تدریس مى نمود.(۵۷)

سفر به سراى آخر

حاج شیخ در اواخر خرداد (۱۳۳۸)، بر بالاى منبر و در یک مجلس رسمى، به جاى روضه خواندن، پیوسته صلوات مى فرستاد. اطرافیان که متوجه وخامت حال ایشان شدند، بلافاصله او را به خانه مى برند… به سفارش دکترها، وى را جهت بهبودى، به روستاى طزرجان، که جاى خوش آب و هوایى است انتقال مى دهند. حاج شیخ حدوداً دوازده روز در آنجا بسترى بود.

آن بزرگوار در حالى که شهادتین و اذکار بر زبانش جارى بود، در ساعت سه بعد از ظهر روز جمعه، (۱۱/۴/۱۳۳۸) در ۸۱ سالگى، در قریه طزرجان، در عالم باقى، رحل اقامت افکند و به دیدار معبود شتافت.(۵۸)

بر دوش شیفتگان

نزدیک غروب، پس از شستشوى پیکر پاک حاج شیخ، به پیشنهاد آقاى وزیرى، قرار مى شود جنازه را با آمبولانس تا مهریز ببرند و از آنجا تا یزد تشییع کنند. اما به گفته حاج سید ابوالفضل مدرّس سعیدى:

«پس از ارتحال ایشان، مردم خیلى شلوغ کرده بودند. با مردم صحبت کردم و همگان گفتند که ما نمى گذاریم جنازه را با ماشین ببرند. سرانجام ایشان را روى دست گذاشتند و تا یزد بردند.»(۵۹)

غروب همان روز (روز وفات)، جمعیت عزادار با ضجّه و ناله، آماده تشییع جنازه حاج شیخ شدند و حتى کسانى که وسیله داشتند، همراه جمعیت سوگوار، پاى پیاده، مراد خود را بر دوش گرفته و به سوى یزد رهسپار شدند. در این میان مرید و شاگرد ایشان، حجت الاسلام حاج سید جواد حیدرى، پاى برهنه راهى سفر عشق شد سفرى که نزدیک به ده فرسخ ادامه یافت. وى تمامى این راه را پاى پیاده و برهنه طى نمود.

از یزد گروه زیادى از روحانیان و مردم، تا چند کیلومترى یزد به زعامت آیه الله صدوقى، پیاده به استقبال جنازه آمده بودند.محبوبیت حاج شیخ در میان عامه مردم مسلمان و غیر مسلمان آن قدر بود که زرتشتیان، از مردم اجازه خواستند تا پیکر حاج شیخ را در قسمتى از راه تشییع کنند.

صبح فردا، با اجتماع گسترده مردم، آیه الله صدوقى بر پیکر حاج شیخ نماز اقامه نمود. حضور زرتشتیان و یهودیان در میان جمعیت چشمگیر بود. خیل عزاداران، پس از یک شبانه روز گریه و شیون و پشت سر گذاشتن مسافت شصت کیلومترى ـ از طزرجان تا یزد ـ جنازه را در کنار ضریح امامزاده جعفر که از نوادگان امام صادق(علیه السلام) است، جاى دادند و پس از ساعتى پیکر پاک این عالم بزرگوار را در بقعه جنوبى، که درى به مسجد دارد، دفن نمودند.(۶۰)

گلشن ابرارج۴



۱٫ نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۴، ص ۱۶۵۶، به نقل از کتاب تندیس پارسایى، به کوشش میرزا محمد کاظمینى، چاپ سوم ۱۳۷۹، قم، انتشارات تشیّع.

۲٫ به نقل از حجهالاسلام، سید ابوالفضل مدرّس سعیدى.

۳٫ به نقل از بى بى معصوم ناصرى، همسر حاج شیخ.

۴٫ گنجینه دانشوران، ج ۳، ص ۲۰۳٫

۵٫ مدرسه پریزاد، معروف به «مدرسه نو» در سال ۸۲۰ هـ .ق. به همت پریزاد خانم، کنیز گوهرشاد خاتون، در کنار مسجد گوهرشاد ساخته شد.

۶٫ از عالمان نامور و وارسته اواخر عهد قاجار و عصر مشروطه که پس از تکمیل فروع و اصول در نجف و تحصیل رتبه عالیه فقاهت و اجتهاد به قوچان برگشت. وى با نگارش کتاب سیاحت شرق و سیاحت غرب بس نامدار شد. او در سال ۱۳۶۲ هـ .ق. در قوچان درگذشت.

۷٫ سیاحت شرق، آقانجفى قوچانى، ص ۷۳٫

۸٫ همان، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۴٫

۹٫ تندیس پارسایى، ص ۴۱ ـ ۳۵٫

۱۰٫ دایره المعارف تشیّع، ج ۱، ص ۱۵٫

۱۱٫ نقباء البشر، ج ۴، ص ۱۶۵۶٫

۱۲٫ سیاحت شرق، ص ۱۹۶٫

۱۳٫ همان، ص ۱۹۷٫

۱۴٫ تندیس پارسایى، ص ۴۱٫

۱۵٫ همان، ص ۴۰٫

۱۶٫ سیاحت شرق، ص ۳۲۴٫

۱۷٫ تندیس پارسایى، ص ۴۲٫

۱۸٫ سیاحت شرق، ص ۲۲۹٫

۱۹٫ همان، ص ۲۲۹٫

۲۰٫ همان، ص ۲۳۰٫

۲۱٫ تندیس پارسایى، ص ۴۵ و ۴۶٫

۲۲٫ سیاحت شرق، ص ۳۵۵٫

۲۳٫ تندیس پارسایى، ص ۴۷٫

۲۴٫ همان، ص ۴۷، به نقل از حجهالاسلام شیخ عباس صادقى.

۲۵٫ همان، ص ۴۷٫

۲۶٫ همان، ص ۴۹٫

۲۷٫ همان، ص ۴۸، به نقل از حجه الاسلام حاج شیخ حسین فقیه خراسانى.

۲۸٫ نقباء البشر، ج ۴، ص ۱۶۵۶٫

۲۹٫ همان.

۳۰٫ تندیس پارسایى، ص ۵۳٫

۳۱٫ شیخ محمدباقر اصتهباناتى، در جریان جنبش مشروطه خواهى مردم و جنگ بین مستبدین و مشروطه خواهان در سال ۱۳۲۷ هـ .ق. (برابر با ۱۷/۱۲/ ۱۲۸۶) در اصتهبانات به شهادت رسید.

۳۲٫ تندیس پارسایى، ص ۵۳٫

۳۳٫ تندیس پارسایى، ص ۶۷٫

۳۴٫ همان، ص ۷۰، به نقل از آیه الله سید محمد مدرّسى.

۳۵٫ همان، ص ۷۰٫

۳۶٫ مسجد ریک، از جمله قدیمىترین مساجد یزد است که یکى از کانونهاى اجتماعى مردم در شهر یزد به حساب مى آید.

۳۷٫ تندیس پارسایى، ص ۵۰٫

۳۸٫ همان، ص ۵۷ ـ ۵۵٫

۳۹٫ نجوم المسرّده فى الصّرح الممرده، سید جواد مدرسى.

۴۰٫ تندیس پارسایى، ص ۸۱٫

۴۱٫ سیماى فضیلت، ص ۳۵٫

۴۲٫ تندیس پارسایى.

۴۳٫ تندیس پارسایى، ص ۸۳٫

۴۴٫ همان، ص ۸۸ و ۸۹٫

۴۵٫ همان.

[۴۶]. همان، ص ۱۹۶٫

۴۷٫ طزرجان، از روستاهاى اطراف یزد است که با یزد حدود ۷۰ کیلومتر فاصله دارد.

۴۸٫ تندیس پارسایى، ص ۲۱۲٫

۴۹٫ تفت، از شهرستانهاى یزد است که با یزد حدود چهار فرسخ فاصله دارد.

۵۰٫ تندیس پارسایى، ص ۲۲۲٫

۵۱٫ همان، ص ۲۳۹٫

۵۲٫ همان، ص ۲۴۳٫

۵۳٫ مفتاح علوم القرآن، ص ب.

۵۴٫ تندیس پارسایى، ص ۱۳۰٫

۵۵٫ همان، ص ۱۳۲٫

۵۶٫ همان، ص ۱۳۱٫

۵۷٫ همان، ص ۱۳۱٫

۵۸٫ همان، ص ۱۱۴٫

۵۹٫ همان، ص ۱۱۶٫

۶۰٫ همان، ص ۱۱۵، ۱۱۷ و ۱۲۱٫

زندگینامه آیت الله محمد صالح حائری « علامه سمنانی » (١٣٩١-١٢٩٨ ه . ق)

ولادت

در ٢٨ رجب سال ( ١٢٩٨ ه . ق) [ ١ ] در شهر مقدس و مذهبی کربلای معلا در خانه پاک و بی آلایش فقیهی اندیشمند، فرزندی بس با برکت و مسعود دیده به جهان گشود که بعد ها خدمات گرانقدری به فرهنگ اسلام و مسلمانان تقدیم کرد. پدر بزرگوارش این نوزاد نام گذاشت . « محمد صالح » مبارک راعلامه حائری از خاندان اهل علم و دانش و تقوا و معرفت برخاسته است.

جد اعلای ایشان مرحوم آیه الله آقا شیخ معین الدینقاسمی[ ٢ ] علامه مازندرانی از فقیهان معروف عصر خود و از دست پروردگان علامه مجلسی بوده است. جد دیگرش فقیه فرزانه آیه الله محمد حسن قاسمی بارفروشی رحمه الله است .پدر بزرگوارش، آیه الله حاج میرزا فضل الله علامه حائری از فقیهان عصر خویش است و نه تنها پدر جسمانی محمد صالح، که مربی روحانی او نیز به حساب می آید .

مادر مکرمه اش دختر شادروان آیه الله حاج ملا محمد یوسف استرآبادی ( صاحب کتاب صیغ العقود و کتاب های رضاع، لقطه، قضا و شهادات و از زنان پاکدامن و نمونه عصر خویش بوده است .محمد صالح در چنین خاندانی و در دامن پدری بزرگوار و مادری پاک سرشت و در محیطی پر از معنویت و صفا دوران کودکی رابه پایان رساند .

تحصیل

علامه سمنانی برادری با فرهنگ و فرهیخته به نام آیه الله شیخ علی علامه ( متوفای ١٣٩٢ ه . ق) ( صاحب کتاب حجه البالغه)داشت که سال ها از محضر او کسب فیض کرد. او نیز فرزندی دانشمند به نام علامه جلال الدین حائری مازندرانی ( متوفای ١٣۵٧ه. ش) داشته که آثاری از خود به یادگار گذاشته است. محمد صالح از همان آغاز کودکی به فراگیری دانش رغبت فراوان داشت و« سیبویه » دارای نبوغ فکری و حافظه ای نیرومند بود. علم اندوزی را در کربلا نزد برادران خود به نام های مولا علی معروف بهآغاز نمود . « اخفش » و مولا عباس معروف بهپس از تکمیل ادبیات، سطوح و فقه و اصول را نزد پدر دانشمند و برادر فاضلش ( علامه شیخ علی حائری) و استادان دیگر آموخت.

علامه خود در این باره می نویسد :

مرحوم والدم مرا در حالی که بسیار خردسال بودم، به تحصیل دانش وا داشت و به روش معمول زمان، بی آن که فارسی « …بیاموزم، پس از موختن قرائت قرآن مجید به آموختن امثله و شرح امثله … پرداختم. سرمایه فارسی ام نخست از چند کتاب بود،سپس به نحو و صرف و منطق عربی شغول شدم … شرح لمعه را با کمال تدقیق و تحقیق نزد والدم خواندم و به همین منوال قوانین را نزد برادر اکبرم و مرحوم شیخ علی علامه … ( کتاب) کبری را به پارسی در بحر تقارب و انموزج و التهذیب المنطق را به تازیبه نظم کشیدم و نیز به استقبال نان و حلوای شیخ بهایی و نان جو سید دلدار حسین هندی، نان و خرمایی به نظم آوردم که چندان بهزعم زعمای شعر با آن حداثت ( نوجوانی) از قافله عقب نماندم. هنگامی که سیوطی می خواندم، الفیه را تخمیس کردم، هر چند ناتمامماند. رفته رفته قصاید بسیار را انشاء نمودم. ( پس از استفاده بسیار از علمای کربلا) به نجف اشرف مسافرت و ١٢ سال تمام در] [٣] « حوزه درسی مرحوم آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیل تهرانی مشغول بودم پرداخت و کتاب هایی که خوانده بود، تدریس کرد. آخوند ملا محمد کاظم « رساله غساله » او پس از این آموزش ها به تألیفخراسانی، صاحب کفایه الاصول ( متوفای ١٣٢٩ ه . ق) در ماه رجب سال ( ١٣١٢ ه . ق) به قصد زیارت وارد کربلا شد.

ویروزها در صحن مطهر سید الشهدا علیه السلام مبحث غساله را تدریس می کرد. شیخ محمد صالح فرصت را مغتنم شمرد و رساله غساله، و کلی طبیعی و تجری را که تألیف کرده بود، به مرحوم آخوند عرضه کرد. مرحوم آخوند پس از مطالعه تألیفات شیخ محمدصالح، به استعداد فوق العاده و نبوغ وی پی برد و در بازگشت به نجف؛ این جوان نابغه را نیز با خود برد. بدینسان شیخ محمد صالح به حلقه درس آخوند خراسانی وارد شد .

در حوزه نجف، علاوه بر درس آخوند، از دانشمندانی چون فقیه بزرگوار حاج میرزا حسین، حاج میرزا خلیل تهرانی رحمه الله علیه و از حکیم توانا مرحوم ملا اسماعیل بروجردی علوم عقلی را استفاده کرد و با دانش های گوناگون آشنا شد و هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که به درجه رفیع اجتهاد نائل آمد. متأسفانه زمانی که حوزه نجف می بایست از مقام علمی او بهره برداری کند مصادف بابیماری چشم او شد .

پس از ١٢ سال بهره وری از معارف استادانی برجسته به علت ابتلا به درد شدید چشم در سال ١٣٢۴ ه . ق برای درمان آن ازحوزه کهنسال نجف، عازم ایران گردید و به بابل زادگاه نیاکانش رفت. او به درخواست مردم در پرتو کتاب آسمانی قرآن، سنتپیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و احادیث اهل بیت علیهم السلام به ارشاد و روشنگری پرداخت و در ضمن تبلیغ،مطالعه، تحقیق، تألیف و تدریس را ادامه داد. غالب فضلای آن دیار در حوزه درسی او حاضر گشته و از فروغ دانشش بهره میبردند .

گوشه ای از مبارزات

حضور علامه سمنانی در بابل هم زمان بود با دوران تسلط بیگانگان از جمله استعمارگر پیر انگلستان بر سرنوشت ملت مسلمان ایران و رواج بی دینی و ابتذال .از طرفی رضاخان پهلوی، از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت با حمایت دولت انگلستان به سلطنت رسیده بود، و به نام تجدد
طلبی برای حذف تدریجی اسلام و بیرون راندن تدریجی روحانیان از مناصب و پست های دولتی، به ویژه مشاغل با اهمیت قضایی،تلاش می کرد. زمزمه های شوم نبرد با اسلام و احکام نورانی آن از هر سو به گوش می رسید .

در این حال روحانیان زمان شناس، بدون واهمه از قدرتهای پوشالی، پا در رکاب مبارزه نهاده و با تهاجم فرهنگی استعمار و اسلام زدایی رضاخان مزدور به ستیز برخاستند. علامه سمنانی نیز با مشاهده اوضاع و احوال به حکم وظیفه دینی و صنفی، ساکت ننشست و شجاعانه وارد مبارزه با استعمار و استبداد شد رضا شاه بر پایی مجالس روضه خوانی را ممنوع کرد اما او هم چون گذشته درگرامی داشت یاد شهدای کربلا مجلس به پا می کرد و با سخنرانی های خود به روشنفکری می پرداخت. وی در یکی از سخنرانیهای آتشین خود در مسجد جامع بابل با صراحت گفت: هر کس با قرآن مخالفت کند کافر است اگر چه رضاخان باشد !.

سخنرانی شدید علامه سمنانی در مسجد بابل سبب دستگیری وی شد. ایشان مدت نه ماه در سیاه چال های رژیم شاه، در پایتخت زندانی شد و سپس به سمنان تبعید گردید. بدین ترتیب وی به سمنان گام نهاد و ناگزیر در آن دیار ماندگار شد. در زمانی کوتاه توجه مردم مسلمان سمنان و دانشمندان شهر را به خود جلب کرد. محضر شریف ایشان همواره فیض بخش خاص و عام بود. علاوه براقامه نماز جماعت، اغلب صبح ها در مسجد جامع سمنان، حوزه درسی داشت و اکثر طلاب علوم دینی از خارج و داخل، از حوزه درس ایشان استفاده می کردند. افسوس، در زمانی که می بایست او ده ها و بلکه صد ها دانشمند همچون خود و بهتر از خود راتربیت کند، همه وقتش در سمنان به مطالعه و تحقیق و تتبع گذشت .

کتابخانه معظم له

طبق وصیت علامه سمنانی در تاریخ ( ١٣۵١ ) کتابخانه شخصی اش که شامل ٩۴١ عنوان اثر و بسیاری از آن ها نادر بود؛ به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شد و بدین گونه وی ارادت خود را به بارگاه نورانی امام هشتم علیه السلام نشان داد.[ ۴اجازات ایشان علامه سمنانی علاوه بر اجازه اجتهاد، از دست مبارک مشایخ روایتی نیز به دریافت اجازه نقل روایت مفتخر گشت که آن مشایخ عبارتند از :

۱. پدر بزرگوارش شیخ فضل الله حائری مازندرانی . .

۲. برادرش علی علامه حائری . .

۳. حاج میرزا حسین خلیل تهرانی . .

۴. حاج میرزا حسین نوری.[ ۵ ]

روایت کنندگان

اسامی برخی از عالمانی که از علامه سمنانی اجازه روایت دریافت کرده اند، بدین قرار است:

۱٫سید شهاب الدین مرعشی نجفی

۲٫شیخ جلال الدین علامه حائری

۳٫سید فخر الدین امامت کاشانی

۴٫حاج حسین مقدس مشهدی شاهرودی

۵٫سید عزیزالله امامت کاشانی

۶٫شیخ مهدی شرف الدین

۷٫سید عباس کاشانی

۸٫حسین عمادزاده اصفهانی 

از نگاه بزرگان

با نگاهی به نظرات بزرگان درباره فیلسوف نامدار، فقیه و شاعر عالی مقدار، گنجینه علوم الاهی، علامه سمنانی، جایگاه والای این عالم توانا در میان علمای شیعه و ابعاد شخصیت وی هویدا می شود .

سید الفقها و المجتهدین آیه الله سید محمد مهدی اصفهانی کاظمینی ( متوفای ١٣٩١ ه . ق) درباره او می نویسد :علامه شیخ محمد صالح … اکنون یگانه مرجع تقلید مهم مازندران است، تألیفات خوبی دارد که بر فراوانی فضل و وسعت دایره اطلاعات و فزونی دانشش دلالت می کند.[ ۶]

شادروان استاد محمد تقی جعفری تبریزی رحمه الله او را نابغه ای عظیم الشأن معرفی کرده است.[ ٧ ] وی می گوید :علامه مردی بسیار با فضل بود، مخصوصا ادبیات عربی اش خیلی قوی بود … اطلاعات فلسفی اش هم خیلی زیاد بود، در اصول همحد بالایی داشت .

مرحوم حجه الاسلام دکتر محمد هادی امینی درباره او می نویسد :شیخ محمد صالح … از فقیهان و عالمان بزرگ جهان اسلام و از استادان مسلم در فقه اصول و از مولفان و پژوهشگران و محققان] بزرگوار است.[ ٨]

مولف کتاب تذکره الشعراء وی را این گونه ستوده است :شیخ الفقهاء و المجتهدین آیه الله العظمی فی العالمین آقای شیخ محمد صالح حائری مازندرانی معروف به علامه سمنانی از مفاخر و مشاهیر فقها و مراجع عصر حاضر و از مشایخ اجازه مولف کتاب و مرحوم آیه الله والد و جمع بسیاری از علمای اعلام معاصر] هستند.[ ٩]

اندیشمند دردمند استاد محمد رضا حکیمی علامه را چنین معرفی می کند :حضرت علامه سمنانی، از علمای بزرگ و بسیار کم مانند اسلام است در سده گذشته، و جامع، معقول و منقول به معنای وسیع وژرف تعبیر، و صاحب اطلاعات و معلوماتی پهناور و مجتهد در فلسفه و تحقیقات فلسفی نه تنها فلسفه خوان و فلسفه دان و فلسفه گودر عین رعایت تعادل، و با « حکمت متعالی » و فلسفه نویس، نقاد تیز هوش و پرتوش و توان مباحث فلسفی، بویژه اصول و مبانیاشاره و به ارزشمندی نکته هایی در خور ارزش که در فلسفه صدرایی مطرح گشته است. جامعیت علامه سمنانی تا جایی است کهآثار او در فنون مختلف و رشته های علمی و فلسفی و کلامی و ادبی و تاریخی و فقهی و اصولی و گونه هایی دیگر از مباحث
تحقیقی سیصد تألیف دانسته اند …

روشی از نقد فلسفی را عرضه کرد، و با غنایی که از نظر منابع و استنادها، و رساله « حکمت بوعلی سینا » علامه سمنانی، در کتاب های منقول در آن، و وفور مباحث آن، به این کتاب بخشید، این روش را در خور عرضه ساخت .می نویسد : « رفیع » شاگرد او عبدالرفیع حقیقت یکی از دانشمندان به نام و علمای بزرگ اسلام در عصر حاضر، آیه الله آقا شیخ محمد صالح حائری مازندرانی ( سمنانی) است …. بدون هیچ گونه مبالغه استفاده از راهنمایی های بی دریغ و تحصیل دانش و کسب فیض که نگارنده در دوره نوجوانی از محضرمبارک ایشان نمودم پایه اساسی معلومات تاریخی و ادبی نگارنده و همچنین تألیف و تنظیم آثار نظم نثر موجود است، به همین جهت] همواره به روان پاک آن مرحوم درود می فرستم.[ ١٠]

آثار مکتوب

علامه سمنانی، عمرش را در مطالعه و تحقیق و تألیف و تدریس سپری کرد، نتیجه این کار آثار فراوانی است که همه حاکی از ژرف نگری، احساس تعهد و مسئولیت، عمق دانش و فکر عالی اوست. آثاری که در حد خود از گرانقدرترین مکتوبات علمی و حکمی بوده و از دقایق و نکات و اسرار علوم عقلی و الهی پرده برداشته و به رفع مشکلات و حل معضلات آن ها اهتمام کرده است.

شمار آثارعلامه سمنانی اعم از کتاب و رساله به سیصد مجلد تحت عناوین فقه، اصول فقه، تفسیر، کلام، منطق، فلسفه، دعا، ادبیات مندرج
است شگفت این که تعدادی از این آثار را در جوانی نوشته است. اینک نام آثاری از وی را یادآوری می شویم .

۱. ارث الزوجه

۲. ارائه التنقیح السنی فی البرائه عن تلقیح المنی

۳. اتحاد العاقل و المعقول

۴. احتجاجات مأمون، چاپ اصفهان، سربی، وزیری، کانون ادبیات ایران، ٧٢ ص

۵. احسن الدلالات

۶. احیاء المنطق الرسطائی

۷. احیاء الرجال

۸. الاریکه الخضراء

۹. الاستصحاب، سال نشر ١٣۶٢

۱۰. الاسکناسیه فی احکام اوراق النقدیه

۱۱. اصاله اللزوم فی العقود و الایقاعات

۱۲. الاعتقادات

۱۳. اجتماع الامر و النهی

۱۴. اکسیر سعادت و حیات جاودان و تکثیر شقاوت و سیئات جاهلان و حاسدان. تاریخ تألیف ( ١٣٨۴ ه . ق

۱۵. اقسام الکفار و احکامهم

۱۶. الهیات

۱۷. امتناع شریک الباری

۱۸. الأمر بین الأمرین

۱۹. الایمان بالله، در شمارش ادله اثبات واجب الوجود طبق تمام مذاهب، فارسی و استدلالی است

۲۰. الباقیات الصالحات، فی الاحکام المنصوصه ناتمام

۲۱. البدیعیه، قصیده میمیه

۲۲. بستان الادب، تهران، کتاب فروشی، معصومی

۲۳. البقعیه

۲۴. بناء المهدوم فی اعاده المعدوم

۲۵. بوارق الالهام فی شرح شوارق الالهام

۲۶. بیان ایمان ( فقه فارسی) استدلالی

۲۷. بیان الواقع فی رد البابیه

۲۸. تاریخ الدنیا والدین

۲۹. تاریخ ظهور المنطق، من لدن ارسطالیس

۳۰. تاریخ معارف امامیه ترجمه کتاب ظلامه العتره الطاهره الی حضره قاده الاسلام الباهره. ( متضمن مذاهب اسلامیه و جواب جمیع .شبهات هابیان) این کتاب با تحقیق این جانب ( ناصر باقری بیدهندی) آماده چاپ است .

۳۱. تاریخ معارف الامامیه و معارف المذاهب الاسلامیه در ١٢ جلد

۳۲. تتمیم حاشیه المکاسب

۳۳. التجری

۳۴. تخلف العله عن المعلول

۳۵. تخمیس الفیه ابن مالک تا باب اضافه

۳۶. تخمیس لامیه المعری

۳۷. ترجمه الادب الکبیر از ابن مقفع

۳۸. تفسیر سوره حمد و حدید و آیه الکرسی

۳۹. تقریر ابحاث مرحوم آخوند خراسانی ( در طهارت، خمس، زکات، و احکام شیردادن)

۴۰. حاشیه بر مفاتیح الشرایع

در عرصه شعر و ادبیات

علامه سمنانی از طبعی موزون، ذوق شعری لطیف و روحی نیرومند نیز برخوردار بود. اشعار عربی و قصاید بلند ایشان را از قدیم… « نونیه نبویه و قصیده بدیعیه » در حوزه های ادبی نجف همطراز آثار شاعران برجسته عرب به شمار آورده اند؛ مانند قصیده بلندمهیار دیلمی ( متوفای ۴٢٨ ه . ق) و موید الدین طغرائی » از این رو علامه سمنانی، در تاریخ فرهنگ اسلامی یادآور کسانی چوناصفهانی ( متوفای ۵١۵ ه . ق) است . …

علی اسفندیاری « نیما یوشیج »  (متوفای ١٣٣٨ )شاعر نوپرداز و نوآفرین کشورمان در نامه ای خطاب به علامه می نویسد: خطاب می کنیم برای تو که در مازندران فرد هستی. گمان نمی برم میزانی برای تعیین مقدار توفیق صالحین « تو » مخصوصا به تویک قوم بهتر از وجود شخص صالحی در آن قوم باشد.[ ١١]
استاد جلال الدین همایی و نیما یوشیج درباره مقام علمی او شعر سروده اند :

نیما در قصیده ای می سراید :
منم که طالح درمانده ام در این فکرت
تویی که صالحی ای حایری زمن مگریز
ابونواس و غزالی و طوسی، این سه تویی
که کس نخوانده و نشناسدت به حق تمیز[ ١٢]
شاعر اهل بیت علیهم السلام

علامه سمنانی را باید از شاعران شیعه خواند که در ادبیات فارسی و عربی فوق العاده چیره دست بوده است. برخی از سروده های او از این قرار است .

شد برون از آستین امروز دست گردگار

داشت بر کف گوهر گیتی فروزی شاهوار

بود هفت اقلیم و نه طارم برایش استوار

جبرئیلش می ستودی روی تخت زرنگار

از لبش این حسن مطلع شد چو خورشید آشکار

لا فتی الاعلی لا سیف الا ذوالفقار

غروب آفتاب

سرانجام پس از یک سده پژوهش، تألیف، تدریس، عبادت و پارسایی در ٢١ دیماه ١٣۵٠ برابر با ٢٣ ذی قعده (١٣٩١ ه . ق)، درسن ٩٣ سالگی به لقاء الله پیوست. رحلت علامه سمنانی، ضربه ای بس عظیم بر پیکر حکمت و اندیشه بود، آن چنان که موجب اندوهعالمان و اندیشمندان دینی شد، آنان اندوه درونی و آلام باطنی خویش را در مجالس محافل با نظم ونثر ابراز داشتند .

روز درگذشت او بازار سمنان تعطیل و پیکرش با حضور دانشمندان، استادان، دانشجویان و سایر طبقات تشییع و به مشهد مقدسانتقال داده شد و در آن جا نیز با تشییع باشکوهی به حرم رضوی منتقل گردید و پس از طواف حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در جوار آستان ملکوتی امام رضا علیه السلام رخ در نقاب خاک کشید .. ١٣۵٠ [ ١٣] « به صالح گوبیا بر خاک پائی پیکر اندازیم » ، ماده تاریخ آن مرحوم چنین است.

گلشن ابرار، ج ۴ ، ص ۴۶٢



 ۱ . مطابق با ١٢۵٨ ش

۲ .او فرزند شیخ فضل الله و او فرزند ملا محمد حسن بن علی محمد بن علاء الدین بن ابوالحسن بن معین الدین قاسمی است و .قاسمی های مازندرانی از اولاد حسن بن قاسم بن علی بن عبدالرحمن بن شجیری بن قاسم بن زید بن حسن بن علی علیه السلام هستند. بنابر نظریه دیگر: از اولاد قاسم بن ادریس بن امام علی نقی علیه السلام هستند .

۳ .شرح حال رجال معاصر مازندران، ص ٢۴

۴ . واقفین عمده کتاب به کتاخانه های آستان قدس رضوی، ص ٢٠ ؛ گوشه هایی از زندگینامه مجاهد متقی مرحوم آیه الله شیخ جلال  الدین علامه  حائری، ص ۵١ ؛ مجموعه مقالات کنگره بین المللی کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی، دفتر سوم، ص ١٣٧

۵٫ المسلسلات، ج ٢ ، ص ۴١٧

۶ . احسن الودیعه، ج ٢ ، ص ٩۶

۷ . مقدمه حکمت بو علی سینا،

۸ . معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام، ج ٣ ، ص ١١۴

۹ . تذکره الشعراء، ص ۴۴

۱۰٫  تاریخ سمنان، ۶١۴ و ۶١٣

۱۱ . نیما یوشیج، نامه ها، ص ٣۶١

۱۲ . همان، برگزیده آثار به کوشش سیروس طاهباز؛ با شراگیم یوشیج، ص ١٨

۱۳. زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران، ج ٢ ، ص ٧۵

زندگینامه آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی(١٣١٩-١٢۴٨ ه . ق)

Untitled

زادگاه و دوران کودکی

آشتیان یکی از شهرهای استان مرکزی است که با وسعتی برابر ۵٢٠ کیلومتر مربع، بین شهرستان های تفرش، قم و اراک واقع گردیده است. این دیار از دیرباز مهد دانشورانی بوده است که در عرصه های گوناگون علمی و فرهنگی، فروزندگی داشته اند و در جهت  ارزشهای دینی و دفاع از حقیقت، گام های مؤثری برداشته اند.[ ١]

یکی از رجال این شهر، میرزا جعفر فرزند محمد نام دارد آه در سال (١٢۴٨ ه . ق) صاحب فرزندی گردید آه نامش را محمد حسن گذاشت. محمد حسن سه ساله بود آه پدر پارسایش از دنیا رفت.[ ٢]

پس از رحلت پدر، مادری پاآدامن و مشتاق معارف دینی وی را تحت تربیت های سازنده خود قرار داد. پس از آن آه محمد حسن بهسن تمییز رسید، مادرش او را جهت فراگیری قرآن، حساب و سواد فارسی نزد معلمان و مربیان فرستاد. در این مدت، ذهن کنجگاو محمد حسن مشاهده کرد مربیانش در خصوص مباحث علم نحو با یکدیگر به گفت و گو مشغول اند، او با دیدن وضع، مشتاق فراگیری[ علوم و معارف دینی گردید و در حدود سال ١٢۶١ ه . ق در حالی آه نوجوانی ١٣ ساله بود، عازم بروجرد گردید.[ ٣]

تحصیلات

موقعی آه محمد حسن به بروجرد گام نهاد، حوزه علمیه این شهر به دلیل تدبیر و مدیریت توأم با ابتکار ملا اسدالله بروجردی، آنچنان توسعه علمی و اشتهار اجتماعی را به دست آورده بود آه به یکی از معروف ترین و بزرگترین حوزه های ایران تبدیل شده بود.

وی ۴ سال نزد ملا اسدالله بروجردی، ادبیات و فقه و اصول را یاد گرفت و به تدریس آنها پرداخت. او در سن آم، به تدریس مطوّلمی پرداخت. شماری از طلاب سالخورده نیز در درس او شرآت می آردند. محمد حسن به موازات تحصیل نزد ملا اسدالله بروجردی و تدریس در مدرسه علمیه این شهر، محضر علامه سید شفیع جاپلقی را غنیمت شمرد و حدود ١٨ ماه در محضر این عالم محقق به[ فراگیری معارف تشیع اشتغال داشت.[ ۴]

عزیمت به نجف

محمد حسن ١٧ بهار را با تحمل مشکلات فراوان سپری آرد و در سال (١٣۶۵ ه . ق) برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف اشرف گردید. او در مسیر راه، بر اثر گزیدگی حشرات، دچار بیماری سختی شد و با سیمای رنجور و بدنی متورم، وارد آربلا شد و پس ازرسید و دیدگانش « خان جضغان » زیارت سالار شهیدان، این شهر را به قصد اقامت در نجف ترک نمود. وی وقتی به محلی به ناممتوجه حرم مولای متقیان گردید، موجی از هیجان و شورو شعف روح و ذهنش را تحت تأثیر قرار داد. محمد حسن در گوشه ای ازحرم امیر مؤمنان علیه السلام نشست و برای رهایی از مشکلات گوناگون، به پیشگاه مقدس آن امام همام متوسل گردید. با عنایت وآرامت نخستین امام، در مدتی آوتاه آسالت وی برطرف شد، زخم هایش التیام یافت و سلامتی خویش را به دست آورد.

محمد حسن هنگام خروج از صحن مطهر حضرت علی علیه السلام ، با یکی از همشهریان خود به نام شیخ علی نقی آشتیانی ملاقات کرد که بیش از ۴٠ سال در نجف می زیست. همشهری اش وقتی به قیافه این جوان ١٧ ساله می نگرد، سیمای میرزا جعفر در ذهنش نقش می بندد و با هوشیاری و فراست در می یابد که وی محمد حسن، فرزند جعفر است. محمد حسن با او به گفتگو می پردازد.

شیخ علینقی به او می گوید: خیلی مایل بودم به علوم دینی روی آوری. نامه ای درباره ات به مادرت نوشتم. اکنو ن حجره ام را با تمام وسایل آن و کتابهایم در اختیارت می گذارم. اگر مرا به عنوان میهمان خویش پذیرفتی که نزدت می مانم و در صورتی که تمایلی به این کارنداری، می روم حجره ای دیگر برای خودم تدارک می نمای. آن گاه دست محمد حسن را گرفت و به حجره خود برد و خدمتگزاری اورا عهده دار گردید.

تدریس در حوزه علمیه تهران

در سال (١٢٨١ ه . ق) آیت الله محمد حسن آشتیانی در حالی آه یک سال از رحلت استادش، شیخ انصاری می گذشت، به تهران رفت. ناصر الدین شاه نمی خواست مردم تهران از وی استقبال آند، امّا او با استقبال باشکوه مردم، وارد پایتخت گردید.[ ۵] دراین موقع، وی بر فرازین قله اجتهاد نائل آمده بود. او در اصول فقه، مباحث تازه و نکته های پژوهشی عمیقی را مطرح آرد. طلاب به محضرش شتافتند تا از پرتو دانش او استفاده آنند. رفته رفته وی بر سایرعالمان تهران پیشی گرفت و مورد توجه طبقات گوناگون جامعه واقع گردید.[ ۶]

آیت الله میرزا حسن آشتیانی ضمن تشکیل حوزه علمیه در تهران و پرداختن به تدریس معارف فقهی، از شرایط اجتماعی نیز غافلنبود و به مسایل جامعه توجه داشت و در حد امکانات و مقدورات، در جهت رفع مشکلات و معضلات مردم می آوشید. به همین دلیل، او جایگاه رفیعی در میان اهالی تهران و سایر نقاط ایران پیدا آرد.[ ٧]

آیت الله آشتیانی علاوه بردقت و موشکافی آه در بحث های اجتهادی داشت، دارای ذوق خاص و بیان گیرا بود و این ویژگی بر شهرتو برتری علمی او افزود.[ ٨ ] وی از هنگام ورود به ایران تا زمان رحلتش، مرجع احکام شرعی بود[ ٩ ] و در چند سال آخر عمر،[ متولی و متصدی تمام اوقافی آه تولیت آنها با اعلم علمای تهران بود، از قبیل موقوفات مدرسه مروی گردید.[١٠]

شاگردان

روش علمی، شیوایی سخن و یافته های جدید علمی آیت الله آشتیانی و تشریح اندیشه های شیخ انصاری توسط او، آوازه اش را درمن گمان می کنم که اگر مرحوم شیخ مرتضی انصاری زنده می بود، » : سراسر ایران طنین افکن نمود. یکی از شاگردانش می گویدتصدیق می کردکه بیانی اوفی از بیانش و تقدیری اکمل از تقریرش نمی شود و فضلایی که به تدریسش حاضر بودند، در این باب[ ١١]. « … تصدیق می کنند و دلیل بدین امر، بیان اوست مطالب مصنف را در حاشیه کبیره شماری از افرادی که در درس او شرکت کردند، عبارتند از:

١ . آیت الله حاج آقا حسین قمی ( ٢٨ رجب ١٢٨١ ١۴ ربیع الاول ١٣۶۶ ه . ق).

٢ . آیت الله سید عباس شاهرودی.

٣ . حاج سید نصر الله تقوی.

۴ . ابراهیم، فرزند ابوالفتح زنجانی.

۵ . سید محمد بن محمد تقی حسینی تنکابنی.

۶ . آیت الله میرزا محمد شاه آبادی.

٧ . میرزا محمد قزوینی.

٨ . آیت الله فیض قمی.

٩ . آیت الله فیاض.

١٠ . میرزا مسیح طالقانی.

١١ . شیخ علی اآبر حکمی.

١٢ . سید ابوالقاسم حسینی.

١٣ . ملا رحمت الله آرمانی.

١۴ . سید اسماعیل مرعشی.

١۵ . ملا اسماعیل محلاتی.

١۶ . شیخ علی اآبرصدر الفضلاء.

١٧ . شیخ علی اآبر نهاوندی.

١٨ . حاج شیخ ابوالقاسم آبیر قمی.

١٩ . شیخ محمد تقی نهاوندی.

آثار

آیت الله میرزای آشتیانی علاوه بر مسئولیت های سنگین مرجعیت، تدریس، تصدی موقوفات، ارشاد مردم و حل مشکلات آنان، اینتوفیق را به دست آورد آه اندیشه های علمی و دانسته های فقهی و اصولی خود را تدوین کند.نوشته های پرارزش وی که به صورت کتاب، رساله و حاشیه برکتابهای دیگران، به یادگار مانده است، عبارتند از:

١ . بحر الفوائد فی حاشیه الفرائد: این اثر را وی هنگامی نوشت آه در درس شیخ انصاری شرآت می آرد. بنا به نظر شیخ آقا  شیخ انصاری نگاشته شده است، این اثر از همه آنها پر مایه تر، بهتر و مفیدتر است.[١٢]« رسائل » تهرانی، در میان ۴٠ حاشیه که برمدرسان حوزه های علمیه ایران، همگی اتفاق نظر دارند که بحر الفوائد بهترین شرح بر رسائل است.[ ١٣ ] بحر الفوائد پس تهذیب و تنقیح، در سال ١٣١۵ ه . ق در تهران به چاپ رسید.[ ١۴]

٢ . رساله فی الاجزاء: در سال ١٣١۵ ه . ق به چاپ رسید.

٣ . مباحث الالفاظ: تقریر مباحث اصولی شیخ انصاری.

۴ . رساله فی قاعده نفی العسرو الحرج: در سال ١٣١۴ ه . ق در تهران چاپ شد.

۵ . آتاب القضاء و الشهادات: برگرفته از دروس شیخ انصاری است و در موضوع خود اثری بدیع و پرنکته است. این اثر در ۴٩٠صفحه، توسط انتشارات هجرت، در سال ١٣۶٣ ه. ش منتشر شد.

۶ . رساله فی حکم اوانی الذهب و الفضه: در سال ١٣١٣ ه . ق چاپ شد.

٧ . ازاحه الشکوک فی حکم اللباس المشکوک: در ١۴١ صفحه، در سال ١٣١٣ ه . ق در تهران چاپ شد.

٨ . رساله فی الجمع بین تصدی القرآن و الدعاء: در ١٣٩ صفحه، در سال ١٣١۴ ه . ق در تهران چاپ شد.

٩ . رساله فی نکاح المریض: در سال ١٣١۴ ه . ق در تهران چاپ شد.

 ١٠ . آتاب الاجاره: تقریر درسهای شیخ انصاری می باشد.[ ١۵]

١١ . الخلل فی الصلاه: شرح مبحث خلل از آتاب شرایع الاسلام می باشد. نسخه ای خطی از آن به شماره ٧٧۴١ در آتابخانه آستان قدس رضوی نگاهداری می شود.

١٢ . رساله فی انه اذا سلّمت جماعه یکتفی بجواب واحد بصیغه الجمع ام لا.

١٣ . رساله سؤال و جواب.

١۴ .کتاب الوقف: تقریر درسهای شیخ انصاری است.

١۵ . کتاب الخمس.

١۶ . کتاب الزکاه.

١٧ . احیاء الموات و الاجاره.

١٨ . کتاب الرهن.

١٩ . کتاب الغصب.

 ٢٠ . کتاب الصید و الذباحه.[ ١۶]

ستیز با سلطه گری

ناصر الدین شاه ( ١٢۶۴ ١٣١٣ ه . ق) در سفر سوم خود به اروپا، در سال ١٣٠۶ ه . ق امتیاز انحصاری دخانیات، توتون وتنباکو را در داخل و خارج به یک شرکت انگلیسی واگذار کرد و در ازای این حرکت که استقلال سیاسی ایران را تهدید میکرد و راهرا برای سلطه بیگانگان بر مسلمانان ایران می گشود، مبلغی دریافت داشت. دست اندرکاران خرید و فروش دخانیات نخست به اعتراض و سپس به تظاهرات علیه دولت دست می زنند و سپس مردم کوچه و بازار به آنان می پیوندند و مسئله به صورت قیامعمومی در می آید. نایب السلطنه،کامران میرزا که برای ساکت نمودن مردم جلو می آید، کتک می خورد و سربازان دولتی به مردمتیراندازی میکنند. عده ای کشته می شوند و شاه سخت می ترسد. دامنه نهضت بالا می گیرد و مردم به علما متوسل می شوند که درصدرآنها حاج میرزا محمد حسن آشتیانی قرار دارد.[ ١٧ ] آیت الله آشتیانی درمقام رهبری این مقاومت، کوشید علاوه بر گوشزد نمودن زیان های اقتصادی این قرارداد، آثار سوء فرهنگی و اجتماعی آن را به مردم یادآور شود. مردم به ندای علما پاسخ مثبت دادند و دستبه قیام گسترده و عمومی زدند وکار به آنجا کشید که فتوای تحریم تنباکو از سوی میرزای شیرازی صادر گردید و بساط سلطه رادرهم نوردید.

آیت الله آشتیانی قرار داد مذکور را مخالفت مذهب اسلامی و استقلال کشور قلمداد نمود و چندین مرتبه با امین السلطان و ناصرالدین شاه ملاقات کرد و آثار سوء این قرارداد را به آنان گوشزد کرد. ولی آنان به بهانه این که امضای شاه اعتبار دارد و طرف قرارداد،در حقیقت دولت انگلیس است، به سخنان وی وقعی ننهادند.[ ١٨ ] در واقع، هسته اصلی مبارزه ضد این امتیاز آیت الله آشتیانی بود.[ ١٩ ] حاج میرزا حسن آشتیانی در آن موقع، در محلّه سنگلج و در یکی ازکوچه های گلوبندک ساکن بود. در واقع، باید گفت بزرگترین نهضت سیاسی ایران برضد استعمار خارجی ( واقعه رژی) از همین خانه آغاز شد و از همین مکان بود که وی مقاومت درمقابل استبداد و استکبار را پی گرفت و فعالیت های عزت آفرین او به پیروزی شیعیان ایران و شکست بیگانگان و دولت وابسته به اجانب انجامید.[ ٢٠]

به همت و پشتکاری علما، نهضت تنباآو پا گرفت و زمینه برای حرآت نهایی آماده شد. علمای تهران به رهبری آیت الله آشتیانی،وقتی چنین دیدند، از میرزای شیرازی خواستند حکم خویش را ابلاغ آند. میرزا با مطالعه همه جانبه قضیه و مکاتبات فراوان باناصرالدین شاه فتوای تاریخی خود را صادر کرد و آن را برای میرزای آشتیانی ارسال داشت. این فتوا توسط وی در ایران انتشاریافت.[ ٢١ ] مردم خیلی سریع از متن فتوا اطلاع پیدا کردند، هیجان عظیمی ایران را فتوا گرفت. فتوای مرجع تقلید شیعیان در عمقجانها اثرکرد. امین السلطان ( صدراعظم) و نایب السلطنه ( حاکم تهران) به مأموران دستور داده بودند که با تمام نیرو از نشر این فتواجلوگیریکنند.

امین السلطان که در این قرارداد، رشوه کلانی گرفته بود، به پیشنهاد وزیرمختار انگلیس، از ناصرالدین شاه خواست که میرزا حسن آشتیانی را تبعید کند. شاه که از این کار بیمناک بود، با اصرار وی تن به چنین کاری داد و حکم کرد که میرزای آشتیانی یا باید درمجامع عمومی به منبر برود و قلیان بکشد، یا این که از تهران خارج شود. این دستور توسط عبدالله خان ولی، در روز یک شنبه دومجمادی الثانی ١٣٠٩ ه . ق به میرزای آشتیانی ابلاغ شد. وی در مقام اجرای حکم شاه بر می آید و به میرزا می گوید: حتماً باید قلیانبکشید و مسلمانان را به استفاده از دخانیات رخصت دهید یا اینکه از تهران بیرون بروید. میرزای آشتیانی در پاسخ می گوید: برایمامکان ندارد کهحکم میرزای شیرازی را نقض کنم، امّا رخت خود را از این موج فتنه خیز بیرون کشیده، از این شهر نقل مکان میکنم.[ ٢٢ ] پس از لغو امتیاز داخلی و خارجی، امین السلطان باردیگر از میرزای آشتیانی حکم جواز را می خواهد که او در جواب می گوید: وضع این حکم از من نیست، تا رفع آن از من و به دست من باشد. منع این حکم از حضرت حجت الاسلام ( میرزای » [ ٢٣] « . شیرازی) بوده، رفع این منع نیز موکول به جناب ایشان است.

وفات

سرانجام آن عالم مجاهد و فقیه فرزانه در تاریخ ٢٨ جمادی الاول سال (١٣١٩ ه . ق) در ٧١ سالگی، در تهران هنگام قرائ زیارت جامعه کبیره بدرود حیات گفت و میهمان قدسیان گردید. پیکرش را پس از تشییعی شکوهمند و با حضور علما و مردم سوگوار درجوار بارگاه حضرت عبدالعظیم به امانت سپردند، تا پس از مدتیبه نجف انتقال دهند. فرزندش، آیت الله مرتضی آشتیانی فرمود: پس از ٨ ماه که تصور می کردیم بدنش دیگر خشک شده و سبک گشته، از امانتگاه درآوردیم که به عتبات ببریم، مشاهده کردیم بدنش هیچ تغییری نکرده و همان طور که سپرده بودیم، می باشد و حتی این که ران چپش ورم داشت و در موقع رحلت آن را دیده بودیم، ابداًکم  نشده بود. پیکرش را به نجف اشرف بردند و در کنار قبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری دفنکردند.[ ٢۴]

 گلشن ابرار، ج ٣ ، ص ١٩١



١  . ر. ک: سیمای آشتیان، محسن آشتیانی.

 ٢  . نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ١ ، ص ٣٨٩ و اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۵ ، ص ٢٧ 

 ٣  . مجله مسجد، شماره ۴١ ، ص ۶٧

 ۴ . اعیان الشیعه، ج ۵ ، ص ٣٧ ؛ طبقات اعلام الشیعه، ج ١ ، ص ٣٩٠ و چهل مقاله، رضا استادی، ص ۵٩٧

 ۵  . سیمای آشتیان، ص ۴٩

 ۶ . زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، مولف شیخ مرتضی انصاری، ص ٢۶۵ 

 ٧  . سیمای آشتیان، ص ۴٩ 

 ٨  . ادوار اجتهاد، محمد ابراهیم جناتی، ص ٣٩٩

 ٩  . فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، آذر تفضلی و مهین فضایلی جوان، ص ۴٩۴

 ١٠ . چهل مقاله، ص ۶٠ 

 ١١ . علما معاصرین، ملاعلی واعظ خیابانی، ص ٣٧٩ 

 ١٢ . الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج ٢ ، ص ۴۴ و نقباء البشر، ج ١ ، ص ٣٩٠ 

 ١٣ . مجله مسجد، شماره ۴١ ، ص ٧٠ 

 ١۴  . مجله حوزه، شماره ۶۵ ، ص ۶۴ 

١۵ . شیخ آقا بزرگ تهرانی این اثر را در میان آتب علامه سید محمد بن علامه سید ابراهیم لواسانی نجفی دیده است. ر. ک:  الذریعه، ج ١ ، ص ٣٠٩ و١٢٢

١۶  . در تدوین آثار آیت الله آشتیانی، از منابع ذیل کمک گرفته شده است: الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ١ ، ص ٢٧۴ -۵٢٧ ، ج ٢ ، ص ۴۴ ، ج ٧ ، ص ٢۴٨ ، ج ١٧ ، ص ٩ و ١۴١ ؛ نقباء البشر، ج ١ ، ص ٣٩٠ ؛ مقدمه ای بر فقه شیعه، سید حسن مدرسی، ص ٣۵٨ ؛ اعیان الشیعه، ج ۵ ، ص ٣٨ : آشف الاستار عن وجه الکتب و الاسفار، سید احمد صفایی خوانساری، ج ۴ ، ص ٢۶۵ ؛ چهل مقاله، ص ۵٩٩ ؛ سیری آوتاه در جغرافیای تفرشی، ص ٢۵٠ ؛ مجله مسجد، شماره ۴١ ، ص ٧۴ و ٧۵ و مجله مشکوه،. شماره ۴۴ ، ص ١٠٢

 ١٧ . سده تحریم تنباآو، به اهتمام موسی نجفی و رسول جعفریان، ص ١۵ ۶۴ 

 ١٨  . تحریم تنباآو اولین مقاومت منفی در ایران، ابراهیم تیمور، ص ٨۶ 

 ١٩ . تشیع و مشروطیت در ایران، عبدالهادی حائری، ص ١٣٢ 

 ٢٠ . سیری آوتاه در جغرافیای تفرش و آشتیان، ص ٢۵١ 

 ٢١  . شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج ١ ، ص ٣٣۵ 

 ٢٢ . تاریخ دخانیه، شیخ حسن اصفهانی آربلایی، ص ١۵۴

 ٢٣  . مجله حوزه، شماره ۵٠ ۵١ ، ص ٢٢٧ . به نقل از قرارداد رژی، ص ١٢٣ 

٢۴ . اختران فروزان ری و تهران، ص ١٧٣ ؛ چهل مقاله، ص ٢۶ ؛کرامت صالحین، محمد شریف رازی، ص ٣٢٠ ؛ اجساد  جاویدان، علی اکبر مهدی پور، ص ٢۵٧ ؛ فوائد الرضویه، ص ۶٧ و منتخب التواریخ، حاج محمد هاشم خراسانی، ص ١٩٢

زندگینامه آیت الله سیدمحمد طباطبایى فشارکى (متوفاى۱۳۱۶ هـ .ق)

اجداد و نیاکان

گروه هایى از سادات طباطبایى در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران مى باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قِرْشى است که در اوایل قرن چهارم سِمَت امارت و حکمرانى اصفهان و توابع آن را عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمى به عقد ازدواج على ملقّب به «شهاب الدین» در مى آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.

ابوعلى احمد رستمى رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه اى در تاریخ ۳۱۶ هجرى بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلاً بعد از نسل وقف نمود. چون بخشى از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه هاى دیگرى براى سادات داشت، کثیرى از نسل طباطبایى شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدّى رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذارى شد. این گروه از سادات که در شهر زواره توطّن اختیار کرده اند به شاخه هاى مهمى تقسیم مى شوند که برخى در این شهر اقامت نموده و عده اى در سنوات بعد به شهرهاى دیگر مهاجرت کرده اند.(۱)

امیر شرف طباطبایى در زمره ساداتى است که در زواره اقامت داشت، اما دو فرزندش به نام هاى امیر شریف و امیر مشرّف از زواره هجرت نمودند و به منطقه کوهپایه ـ از توابع اصفهان ـ آمدند امیر شرف در آبادى فشارک سکونت اختیار کرد.(۲) البته در برخى منابع نام وى را که جدّ اعلاى سید محمد طباطبایى فشارکى مى باشد، میر شریف طباطبایى هم ذکر کرده اند.(۳)

میلادى سبز

«امیر مشرّف» صاحب فرزندى به نام «ابوالقاسم» گردید. وى در آبادى «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکى از روزهاى سال ۱۲۵۳ ق. شعف و شادمانى خانه حاج میرزا ابوالقاسم را در هاله اى از آرامش فرو برد چرا که او در این زمان شاهد ولادت کودکش بود. سرود سبز توحید (اذان و اقامه) نخستین نغمه هایى بود که گوش جان این طفل را تحت تأثیر قرار داد و روح و روانش را با یکتاپرستى مأنوس ساخت.

حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن و عترت آشنایى داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه اى رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنى و روایى برخوردار سازد.مادر نیز که زنى پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویى به تربیت فرزندش همت ورزید.

تحصیل

شش بهار گذشت، سید محمد به سنّى رسیده بود که مى توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینى شرکت کند. اشتیاق وصف ناپذیرى براى فراگیرى حقایق ناب در اعماق ذهن این کودک موج مى زد، از همان سنین کودکى استعداد خارق العاده اى داشت و در یاد گرفتن مطالب و به حافظه سپردن آنچه برایش مى گفتند، سریع الانتقال بود.

پدر و مادرش مى خواستند این طفل چون ستاره اى در آسمان علم و معرفت تشیّع بدرخشد و چشمه اى از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جارى سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه هاى آن سیراب سازد محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوى عطرآگین سازد بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوى ادب بر زمین زد.حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه اى به مکتب مى رود و لحظه اى از آموختن دریغ نمى کند، شادمان و مسرور بود امّا به ناگاه بیمارى سختى به سراغش آمد و روح پاکش به سوى قدسیان اوج گرفت.

این ضایعه اسفناک براى محمد بسیار ناگوار بود، ابرى از اندوه بر صفحه ذهن و دلش پرده افکند و گوهر اشک از دیدگانش جارى شد. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویدادهاى رنج آور درس مقاومت، صلابت و استوارى آموخت و از همان اوان زندگى با سختى ها و ناملایمت ها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگى در وطن به فراگیرى مقدمات علوم و ادبیات فارسى و عربى مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتى و دانش اندوزى او نظارت جدّى داشت.

برکاتِ کربلا

مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین(علیه السلام) برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طى نمودن مراحل کمال را براى نوجوان خود هموار سازد. وى همراه گروهى از زائران حسینى، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینه هاى ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش یعنى سید ابراهیم کبیر را موظّف ساخت که متکفل امور وى گردد.سید محمد در کربلا تحصیلات عربى، منطق و برخى مقدمات دیگر را طى کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفاى ۱۲۴۲ ق.) بهره مند شد.(۴)

در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل اردکانى (متوفاى ۱۳۰۲ ق.) که سال ها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکى به همراه مجتهدینى چون میرزا محمدتقى شیرازى، سید محمد کشمیرى و میرزا مهدى شیرازى به حوزه درسى او رفت و ضمن فراگیرى فقه و اصول، وارستگى، بى اعتنایى به دنیا و سایر مکارم اخلاقى را از وى آموخت.(۵) آیه الله العظمى اراکى خاطر نشان نموده است:

ایشان (سید محمد فشارکى) با مرحوم محمدتقى شیرازى هم بحث بودند از اصفهان به کربلا مى آیند و در درس فاضل اردکانى شرکت مى کنند فاضل اردکانى آن وقت خیلى مُعَنون بود میرزا حسن شیرازى آن زمان، در نجف و فاضل اردکانى در کربلا بوده یک روزى در اوقات زیارتى، زوّار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام)مشرّف مى شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکى در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع مى نماید با این که لباسى متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوّار عرب مى رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پاى آقا میرزا حسن شیرازى برخورد مى کند. میرزا حسن شیرازى از داخل جمعیت دستش را دراز مى کند و مى گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکى به آقاى میرزاى شیرازى ملحق گردید و از خواصّ ایشان گشت. از او مى پرسند: شما مدتى در کربلا و در درس فاضل اردکانى بودید، چه تفاوتى دیدى بین او و بین میرزاى شیرازى جواب داده بود: میرزاى شیرازى در هوش و توانایى هاى فکرى بر فاضل اردکانى برترى دارد.(۶)

همان گونه که آیه الله مصلحى از پدر بزرگوار خود آیه الله اراکى و ایشان از مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى نقل کرده است، مرحوم سید محمد فشارکى براى این که در یادگیرى دروس توفیق افزون ترى به دست آورد و درجات علمى را بهتر طى کند، تصمیم گرفت روز عاشورا همراه طایفه طویرجى ها عزادارى کند.(۷) و چون با اخلاص و نیّتى عالى و به منظور والایى به سوگوارى پرداخت، حضرت امام حسین(علیه السلام)به او توفیق بزرگى داد. و چه اجرى بهتر از این که سید محمد فشارکى با میرزاى شیرازى آشنا شود آشنایى مهمى که تحوّل بزرگى در مسیر زندگى علمى و اجتماعى آن فقیه فرزانه ایجاد کرد و زمینه هایى را برایش چنان مهیا ساخت که جمع کثیرى از معاریف و مشاهیر، حوزه درسى او را غنیمت شمردند.

در محضر میرزاى شیرازى

میرزاى شیرازى (قهرمان مبارزه با استعمار) به چهره هر کسى مى نگریست او را به لحاظ توانایى ها و لیاقت ها مى شناخت و با فراست و تیزبینى خاصى، افراد را شناسایى مى کرد و سید محمد را با این ویژگى شناخت و این گونه نبود که در برخوردى تصادفى او را به شاگردى خویش بپذیرد.سید محمد فشارکى در سال ۱۲۸۶ ق. به نجف هجرت کرد و در محفل علمى میرزاى شیرازى حضور یافت.(۸) و چون میرزا درس خود را به سامرا انتقال داد، سید محمد نیز به این شهر آمد و به درس استادش اکتفا کرد.

میرزاى شیرازى براى شاگردانى که شایستگى و استعداد عالى داشتند همچون پدرى مهربان و باعاطفه بود شاگرد را در راه تحصیل کار آزموده مى ساخت و بر حسب استعدادش به وى تمرین مى داد. وى هنگامى که آثار جوشش معرفت و معنویت را در وجود سید محمد مشاهده کرد مقامش را محترم شمرد و او را از خواص خویش قرار داد. و به دلیل قبول ریاست عامه و زعامت تامه، امور تدریس و تربیت طلاب را به سید محمد فشارکى واگذار کرد و سید محمد نیز با جدیّت به تربیت و آموزش شاگردان رهبر قیام تنباکو پرداخت و به نیکوترین وجهى این مهم را انجام داد، چنان چه تحسین مشاهیر علماى شیعه را برانگیخت(۹) و این روند بیست سال ادامه یافت.ارتباط این استاد و شاگرد به نحوى از نظر علمى، عاطفى و آموزشى ارتقا یافت که میرزاى شیرازى در مصالح اجتماعى و حلّ مشکلات جامعه با وى مشورت مى کرد.(۱۰)

سید حسین حائرى فشارکى نقل کرده است که در ماجراى تنباکو و فتواى میرزاى شیرازى که منجر به قطع استعمار انگلیس در ایران گردید، ـ میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شب ها نزد خود فرا مى خواند و با آنان در خصوص فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعى و سیاسى، بحث مى کرد. سپس گفت و گوها به صورت مکتوبى در مى آمد مرحوم میرزا آن ها را مورد مطالعه قرار مى داد و گاهى حاشیه اى بر آن مکتوب مى نوشت. زمانى سخن به اینجا رسید که: بیم آن مى رود اگر میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد در این صورت چه جوابى در پیشگاه خداوند خواهیم داشت؟

آیه الله سید محمد فشارکى بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینى در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به شهادت رسید، ضرر نکرده است. از این رو، روزى با اجازه استادش به حیاط اندرونى او وارد شد و خطاب به میرزا گفت:شما حقّ استادى، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید ولى خواهش مى کنم به اندازه چند دقیقه اجازه دهیدتامن آزادانه نظرخود را بیان کنم.

میرزا از پیشنهاد او استقبال مى کند و مى فرماید: بگویید سید محمد فشارکى مى گوید:سید! چرا معطلى؟ فکر نکنم از این که جانت به خطر مى افتد هراسى به دل راه دهى، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمى عده اى، به سعادت شهادت برسى که موجب رستگارى شما و افتخار ماست.

میرزاى شیرازى جواب مى دهد:«من نیز چنین عقیده اى دارم ولى مى خواستم به دست دیگرى نوشته شود و امروز به سرداب مطهّر (که امام عصر(عج) در آن جا غایب شده) رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم. و لله المستعان و له الشکر على وضوح الحجه»(۱۱)

حوزه درس و بحث

سید محمد طباطبایى فشارکى که از بزرگان علما و مجتهدان بود، به جهت موقعیت ممتاز علمى در زمان حیات استادش ریاست حوزه درس و بحث به او منحصر مى شد(۱۲) امّا با رحلت آیه الله میرزاى شیرازى در سال ۱۳۱۲ ق. همراه خانواده اش به نجف مهاجرت کرد و کرسى درس خود را به این شهر مقدّس انتقال داد.وى نخست در خانه، سپس در جوار مقبره استادش میرزاى شیرازى و بعد از چندى در جامع هندى به تدریس پرداخت هم زمان مجلس درسى نیز در منزل براى برخى از خواص بنا نهاد.(۱۳)

تلاش هاى علمى وى براى تربیت طلاّب در نجف تا زمان رحلتش ادامه یافت و حدود چهار سال طول کشید.(۱۴) تعداد علما و فضلایى که در درس او شرکت مى نمودند تا سیصد نفر نوشته شده است که برخى از آنان شاگردان میرزاى شیرازى بودند.(۱۵) تحقیقات فقهى و اصولى او مورد توجه پرورش یافتگان مکتبش قرار گرفت و اعتبار علمى و مراتب فضل و کمالش را زبانزد خاص و عام ساخت.(۱۶)

آیه الله فشارکى به درس و بحث و ملاّ شدن اهمیت فراوان مى داد روش او به گونه اى بود که طلبه ها ضمن تهذیب اخلاق و تزکیه، به تحصیل و ترقى علمى هم اهمیت دهند. مرحوم سید حسین حائرى ـ برادر زاده آیه الله فشارکى ـ نقل مى کند:خدمت آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى که اهل سیر و سلوک و مقامات عرفانى بود، رفتم ایشان دستور ریاضت اربعین دادند. بعد به محضر عمویم رسیدم، پرسید: کجا بودى؟ ماجرا را براى ایشان بازگفتم، فرمود: این جوان دیگر دنبال تحصیل و ترقى نخواهد رفت! آنگاه خطاب به من فرمود:

ـ… پسر جان! هنگامى که مى خواهى به بستر خواب رَوَى یک تسبیح به دست بگیر و گناهانى که از اول صبح تا آن هنگام مرتکب شده اى، شمارش کن پس از آن اگر خلافى کرده اى از اعماق دل توبه کن. تا چهل شب این روش را ادامه بده، در شب چهلم اگر هر چه فکر کردى و مشاهده نمودى، چیزى در مورد خلاف هایت به ذهنت نیامد، با تمام وجود خداى را سپاس گوى و پس از آن بکوش که اعمال و رفتارت را فقط براى خدا انجام دهى، میرزاى بزرگ ـ استاد ما ـ همیشه مشغول این نوع ریاضت بود.(۱۷)

آیه الله فشارکى در جلسات درسى، علاوه بر ادامه مطالبى پر محتوا و عمیق، جنبه هاى معنوى و روحانى خاصّى داشت و در لابه لاى مطالبى که در خصوص فقه و اصول مطرح مى نمود، نکاتى را عنوان مى کرد که مقام تقوا و زهد ایشان را نشان مى داد توحید و توکل در کلامش موج مى زد. آیه الله فشارکى مى کوشید درسى که مى گوید، طلبه پرور به معناى واقعى آن باشد و در عرصه علم گامى به جلو بردارد به همین دلیل، به شاگردانش فرصت زیادى مى داد تا در درسشان اشکال بگیرند. همواره در صدد آن بود که طلبه ها در مسایل علمى تابع برهان و استدلال باشند از سکوت شاگردان ناراحت مى شد و مى گفت: چرا اعتراض نمى کنید؟ چرا انتقاد نمى نمایید؟ از این رو شاگردانش نسبت به دیگران فاضل تر بودند و رشد بیشترى داشتند. وى براى تقویت شجاعت علمى شاگردان تأکید مى نمود: آنچه من مى گویم به سرعت نپذیرید یاد گرفتنتان تقلیدى و سطحى نباشد. مطلب را در ذهن خود پرورش دهید، استدلال کنید، اشکال وارد نمایید. سخن افراد را هر چه هم مشهور باشند با دقت و تأمل و تفکر بپذیرید.

به شاگرد مجال مى داد که اظهار نظر کند و از اشکال طلبه ها نه تنها ناراحت نمى شد بلکه شادمان مى گردید و هر که را که بیشتر انتقاد مى نمود، تشویق مى کرد. امام خمینى(قدس سره)فرموده بود: استاد من آیه الله حائرى گفتند که:ما درس مرحوم آیه الله فشارکى را نوشتیم و خدمتشان تقدیم کردیم بعد استاد گفت که: خوب نوشتید اما یک اشکال دارد اشکال کار این است که مطالب مرا نوشتید ولى از خودتان اظهار نظر نکردید. شاگرد باید حرف استاد را بنویسد، بعداً یک خطّى زیرش بکشد و مورد اشکال را مشخص کند، این خود نشانه این است که ذهن شاگرد باید نقّاد باشد، او بر این باور بود که اشکال و انتقاد، فهم مطالب را عمیق تر نموده و موارد مبهم را روشن مى کند.(۱۸)

مرحوم حسن فرید از قول پدرش حاج آقا مصطفى نقل کرده بود: من به درس مرحوم سید محمد فشارکى مى رفتم و بعد از درس دنبال ایشان حرکت مى کردم، فرمود: بیا بنشین تا مطلب را برایت روشن کنم و من خود را مکلف مى دانم که این گونه عمل نمایم.(۱۹)

این فقیه فرزانه عادت داشت که براى تهیه لوازم منزل و تدارک معاش خانواده، شخصاً به بازار برود و کالاى مورد نظر را بخرد در این حال، طلاب حضورش را مغتنم شمرده مثل پروانه اطراف شمع وجودش اجتماع کرده و مشکلات علمى و فقهى را از او مى پرسیدند و او در نهایت حُسن خلق، فروتنى و مهربانى به سؤالات آنان پاسخ مى گفت. حتى از این که برخى طلاب مبتدى از مسایل ابتدایى چیزهایى مى پرسیدند، ابا نداشت و در صحن خانه بر روى زمین مى نشست و جوابشان را مى داد.(۲۰)

مُرید و مُراد

آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى سال ها در سامرا و نجف با تحمل مشقّات و رنج هاى زیاد به تحصیل علم پرداخت در این مدت، استادان پرمایه اى در شکل گیرى شخصیت علمى و معنوى او نقش اساسى را ایفا مى کردند. برجسته ترین این دانشوران که بر آیه الله حائرى تأثیر گذاشت و او را به عنوان فقیهى وارسته، اهل خلاّقیت و صاحب نظر تربیت کرد، آیه الله سید محمد فشارکى مى باشد. این انسان والا که در حوزه سامرا و نجف شهرت علمى و آوازه بلندى داشت و زهد و اخلاص و عظمت روحى اش زبانزد همگان بود، هیچ گاه از بذل عنایت در خصوص شیخ عبدالکریم حائرى دریغ نمى کرد و بدین خاطر، آیه الله حائرى از ارادتمندان قلبى مرحوم فشارکى به شمار مى رفت و بسیارى از موفقیت هاى خود را مرهون توجه ویژه آیه الله فشارکى به او مى دانست.(۲۱)

هنگامى که میرزاى مجدّد رحلت کرد، شیخ عبدالکریم حائرى در معیّت استادش آیه الله فشارکى به نجف آمد و در آن جا ضمن یک ارتباط عاطفى، از نظرات فقهى و اندیشه هاى اصولى آیه الله فشارکى استفاده مى کرد.(۲۲)آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:مرحوم والد در درس خارج بیشتر از محضر آیه الله فشارکى استفاده کرده اند و همراه استادش مرحوم فشارکى در درس میرزاى شیرازى شرکت مى نمودند. مرحوم والد مى فرمودند: در آن زمان مرحوم میرزاى شیرازى در طول سال، بیش از دو یا سه ماه درس نمى گفتند و حوزه سامرا را بیشتر از لحاظ قدرت فکرى، مرحوم فشارکى اداره مى کردند. بدین ترتیب مى توان گفت بزرگ ترین استاد درس خارج آیه الله حائرى، آیه الله فشارکى بوده و نامبرده نزد وى حدود ده سال ـ چه در سامرا و چه درنجف ـ درس خارج فقه و اصول خوانده اند.(۲۳)

بین آیه الله حائرى و استادش علاقه خاصّ متقابلى وجود داشت آیه الله فشارکى با باطن پاک و آینده درخشان شاگردش پى برده و از این رو، در میان شاگردانش به مرحوم حائرى عنایت ویژه اى داشت. آیه الله اراکى به نقل از استادش آیه الله حائرى گفته است:با عده اى در اطراف آقا سید محمد فشارکى بودیم و شاید از من هم فاضل تر در میان آنان بود ولى یک عنایت ویژه به من داشت که اسرار خود را به من مى گفت از جمله فرمود: من سعى مى کنم این درسى که مى گویم از اوّل تا آخر براى خدا باشد و بحمدالله موفق هستم مگر وقتى که یکى از شاگردان ایرادى مى گیرد که من در صدد دفاع برآیم، دیگر این مراقبت نیست.

آرى اگر آیه الله حائرى داراى آن همه توفیق شده و حوزه علمیه قم را تأسیس مى کند و شاگردان برجسته اى ـ که عده اى از آنان در زمره مراجع تقلید به شمار مى آیند ـ تحویل جامعه مى دهد، یک جهتش این است که استاد، مربّى و مرشد او، شخصى به نام «آیه الله فشارکى» است که در اوج معنویت و اخلاص زندگى مى کرد و رادمرد علم و عمل، مرد میدان تقوا و عرصه تزکیه بود.(۲۴)

آیه الله فشارکى با بصیرتى معنوى و ملکوتى، گوهر گرانبهایى چون آیه الله حائرى را شناسایى کرد و به مقام علم، تقوا و فضیلت هاى او پى برد و از این جهت وى را بر همه مقدم دانست. و آیه الله حائرى نیز این استادش را بر دیگران ترجیح داد و برایش امتیاز ویژه اى قائل گردید و همواره ملازم او بود و چون پروانه در اطراف شمع وجودش طواف مى کرد.([۲۵)

هر گاه افرادى به آیه الله حائرى مبلغى مى دادند، ایشان در زندگى خود قناعت مى کرد و تا آن جا که برایش مقدور بود، آن پول ها را به آیه الله فشارکى مى رساند. و این رفتار، بیانگر نهایت گذشت و سخاوت آیه الله حائرى است با توجه به این که وضع استادش به گونه اى بوده که چنین اعانت هایى در زندگى توأم با تنگناهاى اقتصادى او مؤثر بوده است.(۲۶) در برخى منابع آمده است که آیه الله حائرى چندین سال متوالى، تکفّل مرحوم فشارکى را عهده دار شد و پس از رحلت استادش با این که خود نیازمند بود، لطف خویش را از خانواده آن فقیه زاهد قطع ننمود.(۲۷) مرحوم آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:

مرحوم والد مى فرمود: من در کسالت سید استاد براى پرستارى ایشان شب ها نزدش مى خوابیدم چون فرزندان ایشان کوچک بودند و خودم متکفّل لگن آوردن و بردن بودم تا ایشان رحلت کردند. و تا موقعى که در نجف اشرف بودم خدمت خانه ایشان را عهده دار بودم و از بیرون، نان و گوشت و لوازم براى اهل منزل مى خریدم و مى آوردم. در همان موقع، سید فشارکى را در رؤیاى راستین دیدم که در کریاس منزل خود بودند دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! نجات در چیست؟ فرمود: در تزکیه نفس و توجه به بچه هاى من.(۲۸)

ارتباط علمى این دو عالم شیعى در اوج بود یک بار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم یزدى رساله اى نگاشت و آن را به استادش مرحوم فشارکى تحویل داد ایشان آن نوشته را که تقریر درس خودشان بود، مطالعه کرد و به شاگردش برگردانید و خاطر نشان ساخت:«مطالب خوب ضبط شده و تدوین گردیده بود اما دوست داشتم اشکالات و نارسایى هاى آن ها را مشخص مى کردى.»(۲۹)و جالب است که این موضوع را حضرت امام خمینى براى شاگردانش نقل کرده است.

آیه الله اراکى خاطر نشان نموده است یک روز آیه الله حائرى فرمود:در نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکى اقتدا کرده بودم عبایى به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیه اش زردوزى شده بود رفتم، گفتم: آقا! این عبایم این گونه است آیا اشکال دارد؟ مرا مورد انتقاد قرار داد و فرمود: تو هنوز این مطلب مسلّم را نمى دانى که به اندازه چهار انگشت معاف است؟ اگر چه طلا، نماز را باطل مى کند ولى این مقدار زردوزى مستثنى است.

همین انتقاد توأم با دلسوزى و شفقت موجب شد که من کتاب «صلوه» را به نگارش درآورم. کتابى که آیه الله بروجردى بسیار از آن تعریف مى کرد و مى گفت: «من کتابى به این پرمغزى و کم لفظى ندیدم!» آیه الله اراکى مى افزاید: خود آیه الله حائرى براى بنده نقل فرمود:

یک روز آن وقت هایى که در نجف بودم، مرحوم آیه الله آخوند خراسانى به منزل بنده تشریف آورد دید نوشته هایى در طاقچه است، پرسید: این ها چیست؟ گفتم: یادداشت هایى درباره نماز است. یک قدرى آن ها را ملاحظه کرد و هى تعریف کرد و گفت: به به! عجب حرف خوشى است! خیلى خوشش آمد، این رساله صلوه با آن محتواى علمى، اثر آن تغیّر آیه الله فشارکى است. و این گونه بر ذهن آیه الله حائرى اثرى ماندگار مى گذارد.(۳۰)

مرحوم آیه الله حائرى فرموده بود:مى خواستم تا آخر فقه را به همین منوال ادامه دهم و پیش خود فکر کردم در خانه را به روى همه مى بندم و فارغ البال آن را دنبال مى کنم اما دیدم اگر بتوانم شبهه هاى دینى مردم را برطرف کنم، اهمیتش بر این کار فزونى دارد و چنین امرى مرا از آن کار علمى بازداشت.(۳۱)

یکى از موارد تأثیرپذیرى ایشان از سیره و روش دو استاد بزرگش: مرحوم سید فشارکى و مجدّد شیرازى، احتیاط در نگارش کتاب و رساله بوده و به همین دلیل، داراى قلّت تألیف بوده اند و از این مرد بزرگ جز چند رساله مختصر آثار مهم در اختیار نداریم. البته این رساله ها ضمن آن که موجز و مختصر تألیف شده اند، پربار و حاوى نکته ها و دقت هاى علمى و موشکافى هاى ارزشمند مى باشند.(۳۲)آیه الله حائرى علاوه بر جنبه علمى، از نظر معنوى و اخلاقى بسیار تحت تأثیر این استادش بود و روش و منش او را براى خود الگو قرار داد رابطه این دو بسیار معنوى، عمیق و عاطفى بود.(۳۳)

حضرت آیه الله العظمى اراکى نقل کرده است که:مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهى صاحب وقایه الاذهان، عالمى بسیار خوش بیان و علاوه بر مقامات علمى، مهارتى تام در جمله سازى و عبارت پردازى داشت و با مرحوم آیه الله حائرى رفاقت و یگانگى داشت و این دو عالم نسبت به هم علاقه مند بودند. آقاى حاج شیخ هنگام نوشتن کتاب «درر الاصول» فرمودند: «تصمیم دارم نامه اى به آقاى حاج شیخ محمدرضا بنویسم و از ایشان بخواهم که مقدمه اى بر این کتاب بنویسند و در آن تذکر دهند هر مطلب دقیق علمى که در این کتاب است، از سید استاد آقا سید محمد فشارکى است.»البته این موضوع انجام نشد و عملى نگردید.(۳۴) در این کتاب، آیه الله حائرى از سید فشارکى تعبیر به «سیدنا الاستاد» مى فرماید.(۳۵)

شاگردان پرآوازه

۱ ـ شهید آیه الله سید حسن مدرّس وى در شعبان سال ۱۳۱۱ ق. به نجف اشرف مهاجرت نمود و در درس اکثر علماى این دیار حاضر شد ولى غالب تحصیلات او در این شهر نزد دانشمندان پرآوازه اى چون: آخوند خراسانى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى بوده است.(۳۶)

حضرت آیه الله مرعشى در این باره مى نویسد:مرحوم آیه الله میر سید حسن مدرس…پس از پایان تحصیلات سطوح عالى و شطرى از خارج در اصفهان، به عتبات مشرف شده، سنین عدیده در جلسه درس مرحومین آیات عظام: ملا محمدکاظم خراسانى، آقا سید محمد فشارکى، آقا سید محمدکاظم یزدى و آقاى شریعت اصفهانى تحصیل خود را به پایان رسانیدند. مدت قلیلى با مرحوم والد حقیر مذاکره داشتند.(۳۷) مدت هفت سال مدرس در نجف از فروغ این ستارگان فروزان استفاده مى کرد و سپس از راه خوزستان و شهرکرد به اصفهان بازگشت.(۳۸)

۲ ـ آیه الله شیخ محمدرضا مسجدشاهى (۱۳۶۲ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى از مشایخ اجازه حضرت امام خمینى(قدس سره)مى باشد.(۳۹)مرحوم مسجدشاهى اجمالى از شرح حال استاد خویش را در مقدمه کتاب «وقایه الاذهان» آورده و در آن جا یادآور شده است: در جلسه اى که آیه الله فشارکى درمنزل خویش براى خواص تشکیل مى داد شرکت مى کردم و در کتاب بیع، مسئله مشتق و لباس مشکوک از استاد مورد اشاره محظوظ بودم.(۴۰)

آیه الله مسجدشاهى در شرح حالى که براى خویش نوشته، مى گوید:اول کسى که شایسته نام بردن از استادان و مشایخم مى باشد سید ابراهیم قزوینى است…تا زمانى که علامه سید محمد فشارکى اصفهانى از سامرّا به نجف مهاجرت فرمود پس حضور در جلسات درس آن دو و جز آن ها را ترک کردم زیرا گمشده خود را در علم، نزد او یافتم. اندکى از شرح حال او را و همچنین حضور خود را در محضرش در مقدمه کتابم، وقایه الاذهان ـ که در اصفهان به طبع رسیده است ـ ذکر نموده ام. پس از رحلت او دیگر به حضور در نزد هیچ یک از علما رغبت نکردم. پس تنها به مذاکرات علمى با فضلا و شاگردان آن مرحوم مانند مرحوم شیخ حسن معروف به کربلایى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى و میرزا حسین نائینى اقتصار کردم.(۴۱)آیه الله مسجدشاهى در جاى دیگر متذکر مى گردد: بهره علمى که در مدت زمان اندک از آیه الله فشارکى بردم، از دیگر استادانم افزون تر مى باشد.(۴۲)

۳ ـ آیه الله میرزا محمدحسین نائینى (۱۳۵۵ ـ ۱۲۷۷ ق.) وى در محرم الحرام سال ۱۳۰۲ اصفهان را به قصد عزیمت به عراق ترک نمود و در آن جا نزد آیه الله حاج میرزا حسن شیرازى، آیه الله سید محمد فشارکى و آخوند خراسانى به تکمیل معلومات خود پرداخت. میرزاى شیرازى وقتى استعداد وافر و هوش سرشار وى را مشاهده کرد، به مرحوم فشارکى سفارش نمود که با این شاگرد ارتباط قوى ترى برقرار نماید. و این گونه هم شد و بین این دو فقیه عالى مقام رابطه اى عالى و صمیمى برقرار گردید.(۴۳)

پس از ارتحال آیه الله شیرازى و انتقال حوزه درسى مرحوم فشارکى به نجف، آیه الله نائینى نیز به این دیار رحل اقامت افکند تا از محضر استاد خویش همچون گذشته استفاده کند.(۴۴) نائینى از سخنان و آراء سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى با احترام یاد مى کرد وشنیده نشد که در بحث ها و گفت و گوهاى خود از آقایان دیگر غیر از این دو بزرگوار نامى به میان آورد.(۴۵)

۴ ـ آیه الله آقا ضیاءالدین عراقى (۱۳۶۱ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى در عتبات عراق از مشاهیر علماى حوزه خوشه ها برچید. معروف ترین اساتیدش سید محمدکاظم یزدى، آخوند خراسانى، شریعت اصفهانى و سید محمد فشارکى مى باشد.(۴۶)

۵ ـ آیه الله حاج شیخ حسنعلى اصفهانى از عارفان نامدار معاصر به شمار مى آید، براى تکمیل معارف به نجف اشرف رفت و با شهید آیه الله مدرس هم حجره گردید و در کنار بارگاه حضرت على(علیه السلام)از جلسات درس آیه الله فشارکى، حاج سید مرتضى کشمیرى و ملا اسماعیل قره باغى استفاده نمود.(۴۷)

۶ ـ علامه شیخ محمدجواد بلاغى (۱۳۵۲ ـ ۱۲۸۲ ق.) وى پس از شش سال اقامت و تحصیل در کاظمین به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و نزد اساتیدى چون: شیخ محمد طه نجفى، حاج آقا رضا همدانى، آخوند خراسانى و سید محمد فشارکى مدارج عالیه علمى را پشت سر نهاد. این دوره از زندگى پربار و مملوّ از ابتکار و خلاقیت مرحوم بلاغى، حدود چهارده سال به طول انجامید. وى در سال ۱۳۲۶ ق. به سامرا مهاجرت نمود.(۴۸)

۷ ـ شیخ حسن بن على شوشترى معروف به شیخ حسن کربلایى وى درکربلا دیده به جهان گشود و مقدمات علوم دینى را در این شهر مقدس به خوبى آموخت و در سال ۱۳۰۰ ق. به سامرا مهاجرت کرد و از محضر آقا سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى بهره مند شد.(۴۹۹)

۸ ـ علامه حاج سید محمدرضا یثربى (متوفاى ۱۳۰۷ ش) وى در سامرا ونجف از محضر سید محمد فشارکى، میرزاى شیرازى و حاج سید حسین نورى استفاده کرد…آیه الله العظمى حاج میرزا سید على یثربى و آیه الله سید مهدى یثربى (نماینده ولى فقیه و امام جمعه کاشان) فرزندان ایشان هستند.(۵۰)

۹ ـ آیه الله سید على نجف آبادى (۱۳۶۲ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى نیز در عتبات به محفل درس سید محمد فشارکى راه یافت و پس از چند سال استفاده از کمالات علمى این فقیه فرزانه و دیگر بزرگان حوزه، در علوم عقلى و نقلى به درجات عالى رسید.(۵۱)

۱۰ ـ آیه الله حاج میرزا محمد تهرانى عسکرى وى از شاگردان برجسته آیه الله فشارکى، محقق خراسانى و آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى بوده و از آن بزرگان اجازه اجتهاد دریافت کرده است.(۵۲)

۱۱ ـ آیه الله حاج میرزا سید على مدرس کوچک (۱۳۶۴ ـ ۱۲۸۴ ق.) وى پس از هجرت به نجف و بهره مند شدن از محضر بزرگان حوزه، مدتى در سامرا توقف کرد و از درس سید محمد فشارکى و حاج میرزا ابراهیم محلاّتى نیز استفاده کرد.(۵۳)

۱۲ ـ آیه الله آقاى حاج میرزا فخرالدین (فرزند سید ابوالقاسم شیخ الاسلام) وى از آیات عظام: میرزاى شیرازى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى استفاضه و استفاده نموده است. نامبرده در زمان حاج شیخ عبدالکریم از شیوخ علماى قم به شمار مى رفت و از این رو، بر پیکر مطهر آیه الله حائرى نماز خوانده است. در سال ۱۳۶۳ ق. به رحمت ایزدى پیوست و در نزدیکى مقبره آیه الله مؤسس در حرم حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) دفن گردید.(۵۴)

از دیدگاه شرح حال نگاران

آیه الله سید محمد فشارکى با لقب هایى چون استاد اکبر و سید استاد معرفى شده است.

معلم حبیب آبادى مى نویسد: سید محمد از اجلّه علما محققین و معاریف فقها و مدرسین در فقه و اصول در عراق به شمار مى آمد.(۵۵)

محدث قمى در معرفى او نوشته است:سید حسن صدر (۱۳۵۴ ـ ۱۲۷۲ ق.)، صاحب تکمله امل الآمل گفته است: مدت ۲۰ سال همراه او در درس میرزاى شیرازى در سامرا شرکت مى کردیم. او برترین شاگردان مجدّد شیرازى بود. دانشمند محقق، دقیق، متبحر و غواص اقیانوس مطالب مشکل به شمار مى رفت که با تفحص و پژوهش مباحث و نکات مبهم و پیچیده را به خوبى و با مهارت تشریح مى کرد و به حقایق نورانى وصل مى نمود.(۵۶)

مدرس تبریزى او را چنین معرفى مى کند:سید محمد بن میرقاسم طباطبایى فشارکى اصفهانى، از اکابر علماى امامیه اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجرى) و از تلامذه حاج میرزا محمدحسن شیرازى مى باشد. در حال حیات استاد مذکورش در سامرّا مرجع تدریس بود. در نجف نیز بعد از وفات سید مجدّد شیرازى حوزه درسش مرجع استفاده اکابر وقت گردید. درکلمات بعضى از بزرگان به استاد کبیر موصوف مى باشد با وجود فراهم بودن امکانات و شرایط لازم، به امور ریاست شرعى اعتنایى نکرد و تنها به تدریس و تکمیل نفس پرداخت.(۵۷)

شهید آیه الله قدوسى یادآور شده است:مرحوم حاج سید محمد فشارکى از افرادى بوده که در فضل، بعد از مرحوم میرزاى شیرازى، اوّل بوده و در این مسئله هیچ کس شک نداشته که او بر دیگران مقدم است.(۵۸)

سید علیرضا ریحان یزدى نوشته است:آقا میر سید محمد اصفهانى فشارکى از بزرگان شاگردان فاضل اردکانى است پدرش آقا میرزا ابوالقاسم زواره اى است. شاگردان حوزه درس سید بیشتر به مراتب علم و عمل نائل شدند. با وجود آن که ریاست عامه و مرجعیت شیعه برایش فراهم بود، بدان اقدامى نکرد.(۵۹)

سید مصلح الدین مهدوى نیز سید فشارکى را در ردیف بزرگ ترین و مشهورترین مجتهدان قلمداد کرده و در خاتمه، آثار و نوشته هاى این فقیه زاهد فهرست نموده است.(۶۰)

محمدمهدى اصفهانى صاحب کتاب احسن الودیعه ـ که در تکمیل مطالب روضات الجنات آن را به نگارش در آورده ـ خاطر نشان مى نماید:سید محمد در کلمات بزرگان با عنوان استاد کبیر معرفى شده و مورد تجلیل مفاخر علمى قرار گرفته و اگر چه اهمیت و عظمت علمى او در اوج بود و مى توانست مرجع تقلید جهان تشیع گردد، به دلیل زهد، ورع و اخلاص به رغم شایستگى ها و لیاقت هایى که داشت، از این سمت اعراض نمود و به درس و بحث و تربیت شاگردان و تزکیه نفس اکتفا نمود.(۶۱)

قلّه فرزانگى و چشمه عطوفت

آیه الله فشارکى انسان وارسته اى بود که با کوهى از معرفت و دانش، عزت و اقتدار معنوى بسیار فروتن بود، از نشانه هاى تواضع او این بود که با تمام افرادى که با وى در تماس بودند برخوردى عاطفى داشت. در هنگام بحث و گفتگوهاى علمى با وسعت نظر و سعه صدر و ظرفیت روحى، قدرت پذیرش نظرات دیگران و توانایى تحمل انتقادها را داشت. و از جدال و بیهوده گویى پرهیز مى کرد.

سیماى پرصلابت او گشاده و غالباً توأم با تبسّم بود، و تنها موقعى غم بر چهره اش مى نشست که به او خبر مى دادند خانواده اى در تأمین معاش خود مشکل دارد و فقیرى زندگى خویش را به سختى اداره مى کند. البته زندگى خانوادگى او به اوضاع انسان هاى مستصعف شباهت بیشترى داشت و به همین دلیل برخى شاگردانش که با وى رابطه اى نزدیک تر داشتند، از طریق صرفه جویى در زندگى شخصى و مانند آن، مبالغى را فراهم مى نمودند و به استاد خویش تحویل مى دادند. وضع زندگى سید محمد فشارکى به نحوى بوده که این گونه اعانت ها در زندگى آن استاد پرهیزگار بسیار مؤثر بود.(۶۲)

کثرت زهد و پارسایى و اعراض از مقام مرجعیت و اکتفا به زندگى عادى موجب شد که سید محمد فشارکى این گونه زندگى نماید و خود در جهت تدارک لوازم منزل و امرار معاش شخصاً اقدام کند و روزگار خویش را در نهایت وارستگى به پایان برد.(۶۳)

از خصوصیات دیگر آیه الله فشارکى این بود که شاگردان جورى تربیت شوند که علاوه بر تهذیب درون و اعراض از معاصى باطن، به ترقّى علمى و ژرف نگرى روى آوردند و به معارف و کمالات اهمیت دهند و بى سواد نمانند. به اعتقاد وى، طلبه اى که مدام در فکر تحصیل و یادگرفتن مطالب و دانش اندوزى است، از ذکر، دعا، نماز شب و حالات معنوى ناشى از این برنامه ها غافل مى ماند و اگر چه ذهنى روشن و مزیّن به دانش و اندیشه دارد اما قلبش غبارآلوده است و باید مراتب اعتدال را مراعات کند. همچنین شاگردى که در پى آن است تا دستورات سیر و سلوک صوفیان و آداب ریاضت هاى پر مشقت را به اجرا در آورد، از تحصیل دانش غافل مى ماند. در صورتى که توأم با تحصیل مى توان اهل تزکیه بود و درون را به نور حق آراست و از رذائل و سیئات دورى کرد.(۶۴)

آیه الله فشارکى عقیده داشت باید به موازات چشمه هاى حکمت و معرفت، جویبار مهربانى، عطوفت و نشاط نیز جارى باشد که صفاى آن طالبان را براى دانش اندوزى راغب تر مى نماید و خستگى روحى ناشى از بحث هاى علمى را برطرف مى کند. به همین دلیل برخورد صمیمى با شاگردان داشته و سعى مى کرد با شوخ طبعى و بذله گویى، محفل خویش را بانشاط نماید. آیه الله شیخ مرتضى حائرى فرزند آیه الله حائرى نقل کرده است: آقاى سید جعفر مرعشى که از دوستان صمیمى و مرد درستى است، مى گفت:

مرحوم آیه الله شیخ محمدحسن مامقانى که یکى از مراجع بعد از میرزاى شیرازى و معروف به تقوا، صلاح و سداد بود، در هر ماه مبلغى توسط شخصى ناشناس…به سید بزرگوار مرحوم فشارکى مى رسانده است. مرحوم سید در عین تقوا و توجه کامل به عالم دیگر، خیلى بذله گو بوده است موقعى که پى مى برد وجه مذکور از طرف آیه الله مامقانى بوده است، مى گوید: خداوند که روزى ما را به این تُرک حواله کرده است، خودش بدهد!

وى مى افزاید: مرحوم والد (آیه الله حائرى) مى فرمود: در سامرا یکى از طلاب یزدى که ایشان اسم بردند، از شاگردان مرحوم سید فشارکى بود که مى خواست به کربلا مشرف شود ما عده اى از طلاب و رفقا و حضرت استاد از ایشان تا لب دجله ظاهراً بدرقه کردیم. همه به او متوسل شدیم که در روضه مطهر حضرت سیدالشهداء برایمان دعا کند مرحوم فشارکى هم تقاضایى از او کرد. او مى گفت: وقتى بالاى سر مطهر مى رفتم فقط آقاى سید محمد، استادم، یادم مى آمد چون التماس دعاى ایشان جالب بود.(۶۵)

اجتناب از مرجعیت

سید محمد فشارکى بارها به شاگردانش مى گفت: دوست ندارم که وقتى باد به بیرق کسى مى خورد، من هم خودم را جلو بیاندازم و بگویم: اَنَا رَجُل. و در عرصه عمل هم به این موضوع توجه داشت یعنى بعد از فوت استادش مرحوم آیه الله حاج میرزا حسن شیرازى ـ که ریاست امور مسلمین به عهده ایشان بود و سید فشارکى هم از خواصّ شاگردانش بود ـ بسیارى از علما و فقها بر این واقعیت اصرار داشتند که سید فشارکى، مجتهد اعلم است و چندین بار تا در منزل ایشان براى طلب تصدّى مرجعیت مسلمین به ایشان رجوع کردند اما سید فشارکى قبول نکرده و گفته بود: «والله خود را از معاصرین اَعْلَمْ مى دانم ولى مرجعیت را قبول نمى کنم.» عذرش این بود که از عهده ام ساخته نیست و نمى توانم فتوا دهم با این که اعلمیت به معناى قوه استنباط است اما از پذیرش این مقام اجتناب مى کند.(۶۶)

برخى منابع دیگر یادآور شده اند وقتى به ایشان براى منظور فوق مراجعه مى کردند، مى گفت:«شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینى و مرجعیت اسلامى به غیر از علم فقه، امور دیگرى لازم دارد…».

در واقع او با بلند نظرى و تقوایى که داشت شدیداً از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید و با قاطعیت گفت:شایسته چنین مقامى نمى باشم زیرا فردى محتاط مى باشم و در مسایل و موضوعات خیلى احتیاط مى کنم و چنین روحیه اى با مرجعیت تقلید و ریاست امور مسلمین نمى سازد. من به تدریس و تربیت طلاب راغب ترم و جناب آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى براى این امر لیاقت دارد به سراغ او بروید.(۶۷)

آن عالم بصیر به خوبى مى دانست که براى تصدى مقامات دینى غیر از فقه کتابىِ ذهنى، فقه خارجىِ عینى و عملى بسیارى از آگاهى هاى دیگر لازم است. از این رو، مردم را به میرزا محمدتقى شیرازى ارجاع مى دهد.(۶۸)

شهید آیه الله قدّوسى مى گوید: مرحوم حاج سید محمد فشارکى براى شاگرد خود آیه الله حائرى نقل کرده است که:هنگام ارتحال میرزاى شیرازى به منزل رفتم دیدم مثل این که در دلم یک نشاطى هست، هر چه فکر کردم، ملاحظه نمودم زمان شادمانى نیست استادم، مُربّیم و کسى که از نظر علم، تقوا و ذکاوت شگفت بوده، درگذشته است. پس این ضایعه، افسردگى و غم به دنبال مى آورد نه نشاط! مدتى نشستم ببینم کجا خراب شده؟ این نشاط مال چیست؟ آخرش دیدم نکند چون همین روزها باید مرجع شوم، حالت مذکور به من دست داده است. بلند شدم…مشرف شدم حرم و از حضرت خواستم تا این خطر را از من رفع کند دارم حس مى کنم که تمایل به ریاست دارم.آرى تمام نتیجه یک عمرش را مى دهد و پایمال مى کند و از بین مى برد براى این که خطر لغزش را از بین ببرد این گذشت است که ملکات اخلاقى آن را درست مى کند.(۶۹)

با وجود آن که با ارتحال میرزا از دیدگاه فقها و مراجع، اعلمیت و زعامت سید فشارکى محرز بود و همه مردم در انتظار وى بودند که به پیکر میرزاى شیرازى نماز بخواند اما پس از ساعت ها انتظار، او را نیافتند ناگزیر دیگرى به جنازه مجدد شیرازى نماز خواند. و آنگاه که پیشنهاد زعامت به وى گردید آیه شریفه:(تلْکَ الدّارُ الاخِرَهُ نََجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُواً فی الاَْرضِ وَ لا فَساداً و العاقِبَهُ لِلْمُتَّقین…)(۷۰)را تلاوت نمود و به داخل خانه رفت و درب را به روى خویش بست.(۷۱)

آقاى محمد الرضى الرضوى به نقل از سید عباس طباطبایى فشارکى ـ فرزند آن مرحوم ـ از قول جماعتى از اهل علم گفته است که وقتى عده اى براى تصدّى مقام مرجعیت از سید محمد فشارکى دعوت کردند، به آنان گفت:«من به سرداب، محلّ غیبت امام عصر (عج) رفتم و بعد از غسل و زیارت و نماز و توسّل از آن حضرت خواستم که خداوند محبت ریاست را از دلم بیرون کند و این دعا به اجابت رسید.»(۷۲)

میرزا محمدتقى شیرازى، پیشواى انقلاب عراق و نخستین برافروزنده آن قیام، با دوست و هم مباحثه خود سید محمد فشارکى به سامرا رفت تا از درس میرزاى شیرازى استفاده کند. او به سرعت در شمار برتر شاگردان حوزه درسى میرزاى اوّل درآمد و از ارکان بحق این حوزه شد. این روند ادامه داشت تا آن که میرزاى شیرازى درگذشت.(۷۳) آقاى شیخ محمدعلى کرمانى حائرى براى مرحوم آیه الله سید احمد زنجانى نقل کرده است که فرزند مرحوم سید محمد فشارکى گفت:

پدرم توسط من به مرحوم آقا میرزا محمدتقى شیرازى پیغام داد که اگر خودش را اعلم از من مى داند، بفرماید تا من زن و بچه خود را به او ارجاع دهم و اگر مرا اعلم مى داند، تقلید زن و بچه خود را به من ارجاع کند. وقتى این پیام را براى میرزاى دوم بردم تأمل کرد و فرمودند: خدمت آقا عرض کنید که خودشان چگونه مى دانند. این سؤال را که خودش جواب بود، خدمت آقا عرض کردم. فرمود: برو عرض کن که شما در اعلم بودن چه چیز را میزان قرار مى دهید؟ اگر دقت نظر، میزان باشد شما اعلمید و اگر فهم عرفى، میزان باشد من اعلم هستم. من دوباره خدمت میرزا رفته این پیغام را رسانیدم. ایشان باز تأملى کرده فرمودند: خودشان کدام یک از این ها را میزان قرار مى دهند؟ برگشتم این جواب را که سؤال بود، ابلاغ کردم آقا تأملى کرد و بعد فرمود: دور نیست که دقت نظر، میزان باشد…(۷۴)

مرحوم آیه الله حاج آقا حسن فرید محسنى از قول مرحوم حجه الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمدرضا ازقدانى اراکى نقل کرده است که:

چون میرزاى شیرازى رحلت نمود، از نظر اهل علم مرجعیت مُسلّم پس از میرزا، سید محمد فشارکى بود اما او خودش وقتى فهمید چنین قصدى درباره اش دارند، از جمعیت کناره گیرى کرد و چون اصرار کردند چرا نیامدید و در حالى که زمینه برایتان فراهم بود به چه دلیل خویشتن را پنهان نمودید؟ گفت: به خودم مراجعه کردم، دیدم خوشم مى آید که رئیس شوم پس با عنایت خداوند و توجهات ائمه، این خواهش نفسانى را از خود دور کردم و حالا هر که مى خواهد بپذیرد.(۷۵)

همچنین سید على یثربى از مرحوم والدش سید محمدرضا یثربى و نیز آیه الله حائرى نقل کرده است که:روزى در معیّت آن مرحوم (سید محمد فشارکى) از درس برمى گشتیم، در راه به ایشان گفتیم: چرا رساله نمى نویسید و خود را در معرض قرار نمى دهید مگر از اقران کمترید؟ این گفتگوها ادامه داشت تا آن که رسیدیم به درب منزل ایشان، وارد خانه گردید و روى خود را به سوى ما باز گردانید و دست خویش را به طرفین درب خانه گذاشت و گفت: شیخ عبدالکریم و سید محمدرضا! خودم را از رفقایم اعلم مى دانم ولى خود را در معرض ریاست مرجعیت قرار نمى دهم.(۷۶)

و به نقل دیگر که شیخ مرتضى حائرى فرزند آیه الله مؤسس ذکر کرده اند:چون این قضایا مطرح گردید، سید محمد فشارکى گفت: به جدّم، شبهه اى در اعلم بودن خود ندارم و سوگند به اجداد طاهرینم که رساله نمى نویسم. و درب منزل را بست. شنیده شده است که آیه الله نائینى هم به ایشان اصرار نگارش رساله نموده ولى نپذیرفته بودند.(۷۷)

این پرهیز از مرجعیت توسط آیه الله فشارکى، ریشه اى روایى دارد چنان چه حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)فرموده اند:«کسى که خودش را پیشواى گروهى از مسلمانان قرار دهد با این که مى بیند در بین آنان کسى بهتر و برتر از اوست هست، به خداى سبحان و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است.»(۷۸)

مواهب معنوى

آیه الله فشارکى با بصیرت، معرفت و مجاهدت فراوان، دل خویش را مستعد توجه به درگاه الهى نمود و بدین گونه خویش را از قید هواى نفس و امیال فناپذیر رهانید و با چنین وارستگى و اخلاصى به آستان الهى اتصال پیدا کرد. و از این رهگذر، به انبساطى روحانى و درجاتى از مشاهدات ملکوتى و کرامت هاى شگفت رسید لذا نمونه هایى از کرامات وى بسنده مى کنیم:

آیه الله شیخ عبدالکریم حائرى، آقا میرزا على آقا شیرازى (فرزند میرزاى شیرازى) و سید محمد سنگلجى در سامرّا در پشت بام در محضر آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى (میرزاى دوم) درس مى خواندند، و این زمان، مقارن با موقعى بود که بیمارى «وبا» اهالى سامرا را مبتلا کرده و عده اى از شیعیان بر اثر این بیمارى فوت کرده بودند. در این میان، آیه الله سید محمد فشارکى در حالى که ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیه الله میرزاى شیرازى دوم صحبت از بیمارى وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکى از آن جمع پرسید: آیا مرا مجتهد مى دانید؟ جواب دادند: بلى. افزود: آیا مرا عادل مى دانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیه الله فشارکى گفت:

«من به تمامى شیعیان سامرّا از زن و مرد، حکم مى کنم از امروز تا مدت ده روز همه مشغول خواندن «زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن (علیها السلام) هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه خداوند شفاعت کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیمارى مهلک وبا نجات دهد و من ضامن مى شوم هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلى به عارضه وبا نگردد.»

این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آن را به تمام شیعیان ابلاغ کردند. و مردمى که در شرایط آشفته اى به سر مى بردند و تلفات ناشى از بیمارى وبا، آنان را در هاله اى از بیم و نگرانى فرو برده بود، زیارت عاشورا را خواندند از فرداى آن روز هیچ کس از شیعیان به دلیل بیمارى وبا، تلف نگردید و همه روزه تنها عده اى از اهل تسنن مى مردند به طورى که بر همه آشکار گردید و آنان از شدت شرم و خجالت، مرده هاى خود را شبانه دفن مى کردند و مى آمدند رو به روى بارگاه امام هادى و امام حسن عسکرى(علیهما السلام)مى ایستادند و مى گفتند: «انّا نسلّم علیک مثل ما یسلّم علیک الشیعه.» و بنا به نقلى دیگر، برخى از سنّى ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر کسى از شما بر اثر مرض وبا نمى میرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا مى خوانیم…آنها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از سنّى ها هم برطرف شد.(۷۹)

البته شأن مرحوم فشارکى والاتر از آن است که با آن مراقبت اخلاص و شدّت احتیاطش از پیش خود چیزى بگوید و احتمال مى رود آن بزرگوار از طریق مکاشفه یا رؤیاى صادقه و احیاناً مشاهده یکى از ائمه(علیهم السلام)چنین دستورى را دریافت کرده و به مطرح نمودن آن ملزوم گردیده و مؤثر هم واقع شده است. و این موضوع،از دلایل محکم بر حقانیت مذهب شیعه و صحّت شفاعت و اعتبار زیارت عاشورا مى باشد و کرامت سید فشارکى را به وضوح نشان مى دهد چون ضمانت، دلیل بر اطلاع ایشان بر مسئله اى غیبى مى باشد.(۸۰)

آیه الله حاج شیخ مرتضى حائرى از سید صالح فاضل مرحوم آقاى حاج آقا حسن فرید اراکى ـ نوه حاج آقا محسن اراکى ـ نقل نموده است که والد شیخ مرتضى یعنى آیه الله حائرى در زمانى که در شهرستان اراک اقامت داشت، مرد فاضلى که از شاگردان سید محمد فشارکى بود به عزم زیارت مشهد مقدس یا منظورى دیگر، از عراق به ایران آمده بود و چون با حاج آقا مصطفى اراکى سابقه دوستى داشت بهاراک آمد. این فرد ماجرا ذیل را نقل کرده است:

آیه الله محمد فشارکى در یک مسأله اى زیاد فکر مى کند و با شخصى چون آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى که اهل دقت نظر بوده، بحث مى نماید و بالاخره حل نمى شود و مشکل به حال خود باقى مى ماند. آیه الله فشارکى به بیابان سامرّا مى رود و در حفره اى که به دلیل سیلاب ایجاد شده بود، مى نشیند که کسى از دور ایشان را ندیده و اغیار مزاحمتى برایشان پدید نیاورند. و مشغول تفکر در آن مسأله مى شود، ناگهان مشاهده مى کند مردى به قیافه و با لباس عرب ها در مقابلش ایستاده است و به ایشان مى گوید: در چه موضوعى فکر مى کنى؟ ایشان با حالت ناراحتى از وجود شخصى که با پیچ و خم هاى علمى تناسبى ندارد و یک عرب عادى است، مى گوید: در فلان مسأله فکر مى کنم. آنگاه آن مرد مى فرماید: آیا چنین فکر نمى کنى و چنان اشکال نمى کنى، پس از آن چنین جواب نمى دهى! و تمامى پیچ و خم ها را توضیح مى دهد تا مى رسد به همان مشکلى که سید فشارکى در آن درمانده بود و مى افزاید: عیب آن چنین است، یا آن که منشأ اشکال این است. و معضل مزبور براى سید حل شده تلقى مى گردد و در همین حال آن شخص ـ که یا خود وجود محترم ولى الله الاعظم(علیه السلام) یا یکى از اصحاب و یاران آن بزرگوار بوده ـ از نظر سید ناپدید مى گردد.

حاج شیخ مرتضى حائرى اضافه مى کند نام ناقل این ماجرا همان آقاى حاج شیخ محمدرضا قدریجانى بوده است.(۸۱)

آیه الله اراکى از استاد خود، مرحوم آیه الله حائرى نقل نموده اند: سید فشارکى بعد از این که حاج میرزا حسن شیرازى رحلت نمود و دیگر ایشان ریاستى را قبول نکرد و در منزل نشست، وضع مالى خوبى نداشت و مردم هم ایشان را نمى شناختند. حتى نقل شده است بعد از این که ایشان رحلت کرد با این که استاد کلّ بودند، قرض زیادى داشتند.

آیه الله سید احمد زنجانى به نقل از آقا میرزا محمود ـ امام جمعه زنجان ـ از مرحوم آیه الله میرزا حسین نائینى گفته است که او فرمود: من بعد از رحلت استادم سید محمد فشارکى، خیلى مقید بودم که قروض آن مرحوم را ادا کنم یک مورد از دیون آن مرحوم تأخیر داشت و من از بابت آن بى نهایت ملول بودم. یک شب در رؤیایى راستین سید را مشاهده کردم که مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: «میرزا حسین! از بابت قرض من خیلى ناراحت شده اید. پول به قدر کفایت آن داخل فلان دستمال که در جعبه اى قرار دارد، گذاشته ام فردا خودت برو آن جعبه را بیرون آور و وجه موجود در آن را صرف قرض کن.»

میرزاى نائینى فرمود: فرداى آن روز به همان علامت که در خواب استادم نشان داده بود، جعبه را یافتم و وجهى را که به اندازه مقدار قرض بود برداشته و تحویل فرد مورد نظر دادم و راحت شدم.(۸۲)

نگارش و پژوهش

آیه الله سید محمد فشارکى از کثرت تقوا، مجتهدى بسیار محتاط بود و هر قدر علما، اهل فضل و شاگردانش پیشنهاد نوشتن رساله و تقریرات فقهى مى کردند، نمى پذیرفت. از شبهه ریا خود را برحذر مى داشت و مى گفت: نگارش کتاب و رساله و حاشیه نویسى بر آثار علما، منجر به اظهار وجود مى شود. و از همین شهرت اجتماعى مشروع هم نفرت داشت.(۸۳)

با این حال، مقدارى یادداشت و رساله هایى مختصر از وى به یادگار مانده است که مشخصات آن ها به شرح ذیل است:

۱٫ رساله الخلل: آیه الله حائرى نقل کرده بودند: نسخه اى مخطوط از این اثر در اختیار این جانب است که به خط خود مرحوم فشارکى مى باشد ظاهراً این رساله بعدها در اختیار فرزند ایشان آیه الله شیخ مرتضى حائرى قرار گرفت.

شخصى از آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى خواست که این رساله را به طبع برسانند و چاپ کنند، ایشان به صراحت فرمودند:

نه، چون کسى که چیزى مى نویسد گاهى براى باقى ماندن و یادگار مى نویسد و گاهى سردستى یادداشت مى کند و کتاب آیه الله فشارکى حالت دوم را دارد. ایشان آن را براى استفاده دیگران و طبع و نشر ننوشته و احتمال دارد از طبع آن رضایت نداشته باشد. البته مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در کتاب درر الاصول خود در باب توجه، به اندازه نصف صفحه، مطلبى دقیق و موشکافانه از کتاب خلل استادشان نقل کرده اند.(۸۴)

مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى این رساله را در کتاب الذریعه معرفى کرده و خاطرنشان ساخته است: اثر مذکور، حاوى فروع مهم و شامل مطلب مشکلى است و غالباً تقریر بحث استادِ آیه الله فشارکى یعنى آیه الله میرزاى شیرازى است که در سامرا توسط سید فشارکى انجام گرفته است و نگارنده از روى نسخه اى که در اختیار شاگرد مصنف یعنى آیه الله حائرى بود، یک نسخه براى خود رونویس کردم.(۸۵)

۲ ـ دماء ثلاثه: نسخه مخطوطى از این رساله در اختیار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى بوده است که شخصى در نجف به عنوان امانت از وى مى گیرد. چنان که خودشان گفته اند این رساله نفیس از دست رفت و آن شخصى که به طور موقت تحویل گرفته بود، آن را باز نگردانید. مرحوم معلّم حبیب آبادى این رساله را جزو آثار آیه الله فشارکى معرفى کرده است.(۸۶)

۳ ـ رساله اصاله البرائه: اثرى است در فائده اصاله البرائه و مقدماتى درباره حکم و اقسام واقعى و ظاهرى آن دارد. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را به خطّ آیه الله فشارکى نزد نواده اش سید محمدهادى، فرزند سید عباس طباطبایى (فرزند مصنف) دیده است که شاگردانش و بخصوص آیه الله حائرى آن را استنساخ کرده اند.(۸۷)

۴ ـ الاغسال: رساله اى است در انواع غُسل که شیخ اقا بزرگ تهرانى نسخه آن را به خطّ مؤلّف نزد خانواده اش همراه با سایر تألیفات آیه الله فشارکى مشاهده کرده است.(۸۸)

۵ ـ شرح اوائل البرائه (رساله برائت) شیخ مرتضى انصارى: این رساله را سید مصلح الدین مهدوى و معلّم حبیب آبادى در زمره آثار آیه الله فشارکى ذکر کرده اند.(۸۹)

۶ ـ الفروع المحمّدیه: حاوى مباحثى در فقه استدلالى همراه با موشکافى ها و دقت هاى علمى و ابتکارات مؤلف.(۹۰)

۷ ـ الخیارات: سید محمد فشارکى مباحث این کتاب را با خیار المجلس شروع کرده و با خیار غبن به پایان رسانیده است. سید هادى فرزند سید عباس فشارکى (نواده اش) نسخه اى از آن را در اختیار داشته است.(۹۱)

فرزندان

از آیه الله فشارکى چهار فرزند پسر باقى ماند که وارث علم، معرفت و فضیلت پدر شدند:

۱ ـ سید محمدباقر طباطبایى: وى جوانى خوش خلق و نیکو روش بود نامبرده به افتخار دامادى آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى درآمد اما در حدود ۳۶ یا ۳۷ سالگى و در سال ۱۳۳۸ق. به سراى باقى شتافت.(۹۲)

۲ ـ حاج سید عباس طباطبایى: وى در سامرا دیده به جهان گشود و در سنین کودکى پدرى پارسا و فاضل را از دست داد. مقدمات و نیز سطح علوم دینى را از محضر مراجع و استادان وقت آموخت تا به درجاتى عالى از علم و کمال ارتقا یافت و سپس به تهران عزیمت نمود و در مدرسه خان مروى به انجام وظایف دینى و فرهنگى و تبلیغى پرداخت. نامبرده داماد آیه الله میرزا محمدحسن آشتیانى و شوهر خواهر حکیم عارف آیه الله میرزا احمد آشتیانى مى باشد. وى پس از سالیان متمادى تدریس، تعلیم و هدایت مردم در اول ربیع الاول ۱۴۰۰ ق. دعوت حق را لبیک گفت، پیکرش با تشییع شایانى به بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام)حمل گردید و در مقبره میرزا محمدحسن آشتیانى دفن شد.(۹۳) پس از وى فرزندش سید محمدهادى طباطبایى در همان مسجدى که پدرش مشغول تبلیغ و نشر حقایق اسلام بود (مسجد خازن الملک)، اقامه جماعت مى نمود.

۳ ـ سید على اکبر طباطبایى: وى نیز متولد سامرا است که سنین خردسالى از نعمت پدرى دانشمند و مهربان محروم و از الطاف آیه الله حائرى در کودکى برخوردار شد. نامبرده هم به تهران مهاجرت کرد و در محل سرتخت بربرى هاى تهران سکونت اختیار کرد و به فعالیت هاى آموزشى و تبلیغى مشغول بود. وى به افتخار دامادى آیه الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى درآمد. پس از ارتحال سید على اکبر، جنازه اش به مشهد مقدس حمل شد و در جوار بارگاه مقدس حضرت امام رضا(علیه السلام)دفن گشت.(۹۴)

۴ ـ سید ابوطالب فشارکى که به غایت محبوب پدر بود.

بستگان

الف ـ سید حسین حائرى وى برادر زاده آیه الله سید محمد فشارکى است که در مشهد اقامت داشت. آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى گوید:در سفر دوم که به مشهد رفته بودم، در مدرسه سلیمان خان اقامت داشتم که نامبرده مرا به خانه خویش برد و نگذاشت که در مدرسه اقامت داشته باشم. در خانه ایشان بودم که به خواب رفتم و در عالم رؤیا از حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام)حاجتى خواسته بودم از خواب که بلند شدم، دیدم جواب آن به طریق اجمال، که موکول به اراده حق تعالى نموده بود، به دیوار نوشته شده است پس از دیدن، محو گردید.(۹۵)

شیخ مرتضى حائرى در معرفى وى مى نویسد:مردى صالح و فقیه روشن ضمیرى بود و در اواخر عمر از کرمانشاه ـ که مرکز فعالیت تبلیغى ایشان بود ـ به مشهد مقدس مهاجرت نمود. نامبرده نسبت به این جانب به دلایلى لطف داشت. زیرا برادر زاده مرحوم استادِ والد بود، به امر مرحوم عمویش خدمت پدرم مقدارى از معالم را خوانده بود و نسبت به والدم اشتیاق و علاقه اى وافر داشت. و سیدى باصفا، شیرین و دوست داشتنى بود. وى در مشهد دار فانى را وداع گفت و در یکى از ابنیه رواق پایین پاى حضرت امام رضا(علیه السلام) به خاک سپرده شد.(۹۶)

ب ـ آیه الله حاج سید ابراهیم طباطبایى مجتهد اصفهانى وى پسر عموى آیه الله سید محمد فشارکى است. دخترش «سیده زهرا» به عقد ازدواج آیه الله شیخ على علامه حائرى در آمد که حاصل این پیوند پاک، فرزند فاضلى به نام آیه الله علامه شیخ جلال الدین حائرى است.(۹۷)

بیمارى و رحلت

آیه الله فشارکى در اواخر عمر زخمى در دستش پیدا شد که عوارض ناشى از عفونت آن، وى را بر بستر بیمارى افکند به نحوى که از درس و بحث و تلاش هاى علمى باز ماند و کاملاً خانه نشین گردید و این روند چند ماهى استمرار داشت.

در این مدت عده اى از شاگردان این فقیه فرزانه به پرستارى نامبرده مبادرت ورزیدند و تا آن جا که برایشان امکان داشت، مراقبت هاى لازم را به عمل آوردند. در این دوران مرارت بار، حضرت آیه الله حائرى به مدت شش ماه براى آیه الله فشارکى پرستارى مى نمود و چنان چه خودش گفته است بدین عمل افتخار مى نمود و بنابر آنچه فرزندش حاج شیخ مرتضى حائرى نقل کرده، توفیقاتى که در زندگى آیه الله حائرى نصیب وى گردید و در پرتو آنها توانست حوزه علمیه قم را تشکیل دهد، همه مرهون خدماتى است که به استادش مرحوم فشارکى ارائه نموده است.

همچنین با توجه به این که آیه الله فشارکى از نظر اقتصادى مشکلاتى داشت، عده اى از تربیت یافتگان مکتبش کوشیدند در این زمینه به گونه اى عمل کنند که خانواده اش رنج و زجر ناشى از محرومیت اقتصادى و بیمارى آیه الله فشارکى را کمتر حس کنند.

سرانجام آن مجتهد وارسته در سوم ذیقعده ۱۳۱۶ ق. اسفند (۱۲۷۷ هـ. ش.) در نجف به سوى سراى باقى شتافت. پیکر پاکش پس از تشییعى باشکوه از سوى مراجع عظام، مشاهیر شیعه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم، در یکى از حجره هاى صحن مقدس علوى ـ در طرف چپ آن که داخل مى شود ـ دفن گردید. در آن هنگام، فرزندانش دوران کودکى را سپرى مى کردند.

گلشن ابرارج۵



۱٫ آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى، ج ۱، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۰، تطوّر حکومت در ایران بعد از اسلام، محیط طباطبایى، ص ۱۴۱ و ۱۴۲، جرعههاى جانبخش، از نگارنده، ص ۳۵٫

۲٫ مکارم الآثار، معلم حبیبآبادى، ج ۴، ص ۱۴۳۶٫

۳٫ آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدى، ص۳۴۹٫

۴٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۸، میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص ۱۸۵٫

۵٫ علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، م. جرفادقانى، ص ۲۸۲٫

۶٫ مصاحبه با آیهالله اراکى، حوزه، ش ۱۲، ص ۳۷٫

۷٫ یادنامه آیهالله العظمى اراکى، آیهالله رضا استادى، ص ۵ ـ ۶٫

۸٫ میرزاى شیرازى، ص ۱۸۵٫

۹٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۹٫

۱۰٫ فوائد الرضویه، ص ۵۹۴٫

۱۱٫ خورشید حوزههاى علمیه، محمدى اشتهاردى، ص ۳۴، سِرّ دلبران، مرتضى حائرى، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۰٫

۱۲٫ تذکره القبور، ص ۱۶۵٫

۱۳٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳٫

۱۴٫ البته بر اساس مدارک متعدد و قرائن موجود این که صاحب گنجینه دانشمندان یادآور شده فشارکى به نجف نرفته و در سامرا تا آخر عمر اقامت داشته صحت ندارد.

۱۵٫ گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۸۳ و کتاب سر دلبران، ص ۳۹٫

۱۶٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۰۰ و ۳۱٫

۱۷٫ سرّ دلبران، ص ۱۰ ـ ۱۰۴، خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۴٫

۱۸٫ فرازهاى فروزان، از نگارنده، ص ۱۸۳٫

۱۹٫ سر دلبران، ص ۱۲۲٫

۲۰٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳۷٫

۲۱٫ دیدار با ابرار، ج ۴۶، ص ۳۱ و ۳۲٫

۲۲٫ نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۲، ص ۱۱۵۸٫

۲۳٫ مجله نور علم، ش ۱۱، ص ۱۰۶ و ۱۱۱٫

۲۴٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۲ و ۳۷٫

۲۵٫ آیهالله مؤسس، على کریمى جهرمى، ص ۱۱۸٫

۲۶٫ سِرّ دلبران، ص ۱۱۸ و ۱۱۹٫

۲۷٫ مجله نور علم، شماره ۱۱، ص ۱۱۱٫

۲۸٫ آیه الله مؤسس، ص ۴۲٫

۲۹٫ پا به پاى آفتاب، امیر رضا ستوده، ج ۴، ص ۹۶٫

۳۰٫ مجله حوزه، ش ۱۲، ص ۳۴٫

۳۱٫ یادنامه آیهالله اراکى، ص ۳۲۷٫

۳۲٫ آیه الله مؤسس، ص ۹۹٫

۳۳٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۱۶۵٫

۳۴٫ آیه الله مؤسس، ص ۴۳٫

۳۵٫ همان، ص ۴۰٫

۳۶٫ شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص ۳۳٫

۳۷٫ مدرس نابغه ملى ایران، ص ۳۶٫

۳۸٫ مدرس مجاهدى شکستناپذیر، ص ۲۷٫

۳۹٫ فرازهاى فروزان، ص ۱۶۵٫

۴۰٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳۶٫

۴۱٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوى، ج ۲، ص ۴۴۰ ـ ۴۴۱٫

۴۲٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹٫

۴۳٫ جرعههاى جانبخش، ص ۷۴ و ۷۵٫

۴۴٫ تذکره القبور، ص ۱۶۶٫

۴۵٫ مجله حوزه، شمازه ۷۶ و ۷۷، ص ۷۳٫

۴۶٫ شمس الفقهاء، داود نعیمى، ص ۵۵٫

۴۷٫ نشان از بىنشانها، على مقدادى، ص ۱۷٫

۴۸٫ پیام انقلاب، ش ۸۶، ص ۴۶٫

۴۹٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان…، ج ۲، ص ۳۵۱٫

۵۰٫ پیام انقلاب، شماره ۱۲۸، ص ۱۴٫

۵۱٫ نقباء البشر، ج ۴، ص ۳۱۸٫

۵۲٫ گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۶۲٫

۵۳٫ آیینه دانشوران، ص ۳۳۱٫

۵۴٫ یادنامه آیهالله اراکى، ص ۷۲ ـ ۷۱٫

۵۵٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۸٫

۵۶٫ فوائد الرضویه، ص ۵۹۴٫

۵۷٫ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۴۲٫

۵۸٫ یادنامه شهید قدوسى، ص ۲۰۳٫

۵۹٫ آینه دانشوران، ص ۳۴۹٫

۶۰٫ تذکره القبور، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۵٫

۶۱٫ احسن الودیعه، ج ۲، ص ۹۵٫

۶۲٫ سر دلبران، ص ۱۱۸ و ۱۱۹، آیهالله مؤسس، ص ۴۱،.

۶۳٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۶۴٫ ن.ک سر دلبران، ص ۱۰۴٫

۶۵٫ همان، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۰٫

۶۶٫ یادنامه آیه الله اراکى، ص ۶۳۶٫

۶۷٫ فوائد الرضویه، ج ۲، ص ۵۹۴٫

۶۸٫ بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمى، ص ۱۲۶٫

۶۹٫ سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص ۱۴۱٫

۷۰٫ سوره قصص. آیه ۸۱٫

۷۱٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۷۲٫مردگانباماسخنمىگویند،محمدرضارضوى،ص۳۰٫

۷۳٫ فقهاى نامدار شیعه، ص ۳۸۲٫

۷۴٫ الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۲۹۳٫

۷۵٫ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۰۷٫

۷۶٫ همان، ص ۱۰۸٫

۷۷٫ سر دلبران، ص ۱۲۰ ـ ۱۱۹٫

۷۸٫ الغدیر، علامه امینى، ج ۸، ص ۲۹۱٫

۷۹٫ البته این کرامت را به میرزاى دوم هم نسبت دادهاند.

۸۰٫ سِرّ دلبران، ص ۹۰ ـ ۸۹، الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۵۴ ـ ۵۳، یادنامه آیهالله اراکى، ص ۶۰۱٫

۸۱٫ یادنامه آیه الله اراکى، ص ۶۲۹، سر دلبران، ص۹۳ـ۹۱

۸۲٫ الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۱۰۸ خورشید حوزه هاى علمیه، ص ۳۵٫

۸۳٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۸۴٫ آیهالله مؤسس، ص ۴۵ ـ ۴۴٫

۸۵٫ الذریعه، ج ۷، ص ۲۵۰٫

۸۶٫ آیهالله مؤسس، ص ۴۳ و مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷٫

۸۷٫ االذریعه، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۸۸٫ همان، ص ۲۵۲٫

۸۹٫ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص ۵۶۶٫

۹۰٫ احسن الودیعه، ج ۲، ص ۹۷٫

۹۱٫ الذریعه، ج ۷، ص ۲۸۰٫

۹۲٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۹۳٫ اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص ۱۸۴ چهل مقاله، آیه الله رضا استادى، ص۶۱۳ـ۶۱۲٫

۹۴٫ اختران فروزان رى و تهران، ص ۱۸۴ و مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷٫

۹۵٫ آیه الله مؤسس، ص ۱۵۸٫

۹۶٫ سر دلبران، ص ۹۸٫

۹۷٫آشنایى بافرزانگانِ بابل،عبدالرحمن باقرزاده،ص۲۹۹٫

زندگینامه آیت الله سید عبدالاعلى سبزوارى(متوفّاى۱۳۷۲ه ش)

 
Untitled

سبزوار از دیرباز مهد دانشمندان سترگ و پرآوازه اى بوده و خاندان علمى و روحانى بسیارى به خود دیده است که یکى از آن ها خاندان شخصیّت مورد بحث ما، آیه الله سیّد عبدالأعلى سبزوارى است.در سیماى سبزوار درباره ایشان چنین آمده است:

تولّد

وى در سال (۱۲۸۸ هـ .ش.) در خانواده اى روحانى در سبزوار، چشم به جهان گشود. پدرش، آیه الله سیّد علیرضا افقهى سبزوارى، جدّ بزرگوارش، آیه الله سیّد عبدالعلى سبزوارى و عموى ارجمندش مرحوم آیه الله سیّد عبدالله موسوى سبزوارى (مشهور به «برهان»)، همگى از فقیهان مشهور این سامان بوده اند.

تحصیل

تا چهارده سالگى، در شهر سبزوار زندگى کرد و به تحصیل علوم حوزوى پرداخت و در سال (۱۳۰۲ هـ .ش.) براى ادامه تحصیل به مشهد مقدّس هجرت نمود. او پس از ده سال اقامت در مشهد و تکمیل دوره سطح و پشت سرگذاشتن مقدارى از دروس خارج، به نجف اشرف رفت. مرحوم سبزوارى، از سال (۱۳۲۵ هـ .ش.) بر کرسى تدریس دوره خارج فقه و اصول، تکیه زد و حدود پنجاه سال، در رشته هاى مختلف اسلامى به تدریس پرداخت. یکى از اقدامات بسیار مهمّ ایشان، گسیل نمایندگانى زبده به کشورهاى مختلف آمریکایى، آفریقایى و آسیایى براى تبلیغ دین و حلّ مسائل و مشکلات مسلمانان ساکن آن نواحى بود.(۱)

سیّد محمّد رئیسى گرگانى، مؤلّف کتاب «نم برگرفته از یم» ـ که از نزدیک موفّق به دیدار ایشان شده است ـ درباره وى مى نویسد:«او چهره شناخته شده به فضیلت، علم و اخلاق بود و دریایى از عظمت روحى بر ناصیه اش هویدا. داراى سخنى نافذ بود و صدایش با قدرت و احترام برانگیز بود.حوزه درس محترم و وزینى داشت و در همان مسجد که اقامه جماعت مى کرد، تدریس مى نمود. سابقه ممتد در درس و تدریس داشت و پشتکار و سماجت وى در این امر، عجیب بود. وى از معدود کسانى بود که فرصت ها را از دست نداده و به کار تحصیل و علم، صرف کرده است. حتّى در ایّام تعطیل عید، به اشتغال هاى خاص ایّام تحصیل مى پرداخت.

استخوان بندى درشت و صورتى کشیده و پیشانى پهن و بلند، چشمانى نافذ توأم با مهر و عطوفت و ابروانى پرپشت و درشت و کشیده داشت، محاسنى انبوه و اندامى موزون داشت آرام و موقر راه مى رفت. هنگام سلام یا جواب سلام قدرى سر را به طرف پایین خم مى کرد و گاهى دست را هم بر سینه مى گذاشت. غالباً دو زانو مى نشست و کمتر سخن مى گفت. در حوزه علمیه نجف اشرف از پنجاه سال قبل، نماز جماعت معظم له در بین نماز جماعت هاى دیگر، خصوصیتى دیگر داشت. نوافل و مستحبات نمازهاى یومیه را ترک نمى کرد و تهجّد و نماز شب را مقید بود.

نظم و انضباط در همه ابعاد زندگى اش حاکم بود. هر هفته یک ختم کامل قرآن را تلاوت مى کرد و هر شب در ساعت معینى به حرم مولى الموحدین ـ امیرالمؤمنین ـ مشرف مى شد.از تذکر و امر به معروف و نهى از منکر حتّى تشویق به مستحبات و ترغیب به ترک مکروهات خوددارى نمى کرد.

به زیارت مراقد متبرکه معصومین(علیهم السلام) علاقه عجیبى داشت و بهترین احسان و هدیه براى اموات و ذوى الحقوق را چنین مى دانست که به نیابت ایشان به زیارت امام حسین(علیه السلام) برود یا نایب بفرستد.به زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار و بعض ادعیه و دیگر تعبد داشت.(۲)

و دکتر سیّد محمّد بحرالعلوم درباره وى مى نویسد:استاد بزرگوار سبزوارى، از دانش هاى گوناگون برخوردار بود. گرچه ایشان مشهور به فقاهت بود امّا محدّث و مفسّر و اصولى نیز بود. در دانش حدیث سرآمد بود. حتّى گفته شده که ایشان توانایى و مهارت ویژه اى در بازشناسى روایات امام محمّدباقر(علیه السلام) از امام صادق(علیه السلام)داشته است. از آن جا که بیشتر روایات از این دو امام رسیده، این گونه آشنایى و بازشناسى روایات امام باقر(علیه السلام) از امام صادق(علیه السلام) خود کرامتى است که ایشان داشته و بیانگر گستره دانش و باریک اندیشى و ژرف کاوى ایشان در دانش حدیث است.(۳)

استادان

استادان سیّد عبدالاعلى سبزوارى در مشهد مقدّس و نجف اشرف عبارتند از:

۱٫ ادیب نیشابورى اوّل،

۲٫ شیخ حسن بُرسى،

۳٫ آیه الله بادکوبه اى،

۴٫ سیّد محمّد عصّار،

۵٫ آیه الله بزرگ حکیم،

۶٫ آیه الله شیخ حسنعلى اصفهانى مقدادى (نخودکى)،

۷٫ آیه الله سیّد ابوالحسن اصفهانى،

۸٫ آیه الله میرزا محمّدحسین غروى نایینى،

۹٫ آیه الله شیخ ضیاءالدّین عراقى،

۱۰٫ آیه الله شیخ محمّدحسین غروى اصفهانى، معروف به کمپانى.

۱۱٫ آیه الله حاج شیخ محمّدجواد بلاغى نجفى.(۴)

تألیفات

۱٫ مهذّب الاحکام ۳۰ جلد

۲٫ مواهب الرّحمن ۲۵ جلد

۳٫ تعلیقه کامل بر دوره «جواهر الکلام»

۴٫ تعلیقه کامل بر دوره «حدائق النّاظره فى الاحکام العتره الطّاهره»

۵٫ تعلیقه بر «الوافى»

۶٫ تعلیقه بر «وسائل الشّیعه»

۷٫ تعلیقه بر «منظومه ملاّ هادى سبزوارى»

۸٫ تعلیقه بر کتاب اسفار ملاّ صدر

۹٫ تهذیب الاصول

۱۰٫ جامع الاحکام الشّرعیه

۱۱٫ تعلیقه بر عروه الوثقى

۱۲٫ تعلیقه بر وسیله النجاه

۱۳٫ مناسک حج

۱۴٫ رساله توضیح المسائل(۵)

۱۵٫ حاشیه و شرح تفسیر الصّافى(۶)

۱۶٫ منهاج الصّالحین(۷)

۱۷٫ الحجه العلیا فى شرح العروه الوثقى این اثر تقریرات درس ایشان است که توسط مرحوم سیّد جلال الدّین یزدى نگارش یافته است.

دکتر سیّد محمّد بحرالعلوم مى گوید:ایشان (آیه الله سبزوارى) حاشیه ها و تعلیقه هایى بر کتاب هاى حدیثى چون: «وافى»، «وسائل الشیعه» و «بحارالانوار» دارد که ژرفاى دانش حدیث شناسى وى را به خوبى مى نمایاند. تا کنون این حاشیه ها و تعلیقه ها به زیور چاپ آراسته نگردیده است. از جمله نوشته هاى ایشان کتابى است در علم اصول، به نام «تهذیب الاصول». این اثر، یک دوره کامل اصول را دربردارد. در این اثر، قاعده ها و بحث هاى اصولى به بوته بررسى نهاده مى شود و مناقشه هاى اصولى با روش و اسلوبى که ذهن هاى گوناگون آن را بپذیرند، بیان مى گردد.

از ویژگى هاى کتاب این که:

ایشان، در مباحث اصولى، دراز گویى نمى کند و کلام را به درازا نمى کشاند چرا که این کار سبب اتلاف عمر مى شود.دیگر این که در مباحث فقهى، کوشش عقلى را نیز به کار مى برد. کتاب یاد شده بر خلاف مختصر بودنش، ویژگى ها و زوایایى دارد که قابل تقدیر است.(۸)

فقیه بلند مرتبه

سیّد عبدالاعلى سبزوارى از جمله فقیهان صاحب رساله است.ایشان در زمره فقیهان برجسته و صاحب آثار گرانسنگ فقهى است که در بخش تألیفات به اسامى آن ها اشاره شده است.رساله توضیح المسائل سیّد سبزوارى که حاوى ۳۱۱۸ مسئله فقهى است، براى نخستین بار در سال (۱۳۹۰ه.ق) در نجف اشرف به زیور طبع آراسته شده است.(۹)

اثر مهم فقهى سیّد سبزوارى «مهذّب الأحکام» است که شامل ۳۰ جلد مى شود. همچنین تقریرات درس خارج فقه ایشان تحت عنوان «الحجه العلیا فى شرح العروه الوثقى» توسط آقاى سیّد جلال الدّین موسوى یزدى نگارش یافته و در چند جلد منتشر شده است.

«جامع الاحکام الشرعیه»(۱۰) اثر دیگرى از ایشان است که تقریظ و مقدمه کتاب «مهذّب الأحکام» است، نکات ارزشمندى که در آن یادآور شده، در ادامه مى آوریم:

دکتر سیّد محمّد بحرالعلوم جایگاه فقهى این دانشور سبزوارى را چنین توصیف مى نماید:استاد سبزوارى به فقاهت معروف و شناخته شده و در این زمینه نگارش هایى را از خود به جاى گذاشته که بارزترین و مهم ترین آن ها موسوعه فقهیه به نام «مهذب الاحکام» در سى جلد است. در این موسوعه مانند علماى پسین به شرح کتاب عروه الوثقى، نوشته سیّد محمّدکاظم یزدى پرداخته است.(۱۱)

سیّد سبزوارى در کتاب مهذّب الاحکام، «عروه الوثقى» را دقیق شرح داده است و چون «عروه الوثقى» تمام باب هاى فقه را دربرندارد، آن قسمت هایى که سیّد طباطبایى یزدى یادآور شده، سیّد سبزوارى، هم در متن و هم در حاشیه آورده است و باب هایى را که نیاورده، سیّد سبزوارى به اثر خود افزوده است. از این روى، این موسوعه فقهى، یک دوره کامل فقهى است.

در مورد این موسوعه فقهى گفته شده است:وجه امتیازى که این موسوعه دارد، آن است که دلیل هاى آن، محکم و قواعد فقهى با بیانى خالى از پیچیدگى و زیاده گویى و اجمال است.هرکس به این موسوعه مراجعه کند بار علمى و استوارى در دلیل هاى علمیّه را به روشنى مى یابد، به گونه اى که از راه مناقشه از همه جهت ها بسته خواهد شد.(۱۲)سیّد سبزوارى یکى از نوآوران و اندیشه ورانى است که به فقه شیعه لباس جدیدى هماهنگ بازمان خود پوشانید.

مواردى که در زمینه تحول فکرى ایشان مى توان یادآور شد، از این قرار است:

۱٫ او فقیه عرفى است، نه فقیه عقلى زیرا او با روایات و نصوص، برابر با ذوق و سلیقه عام برخورد مى کرد. بدون اصرار بر ژرف کاوى و باریک اندیشى در مفاهیم الفاظ و بدون این که از اندازه شناخته شده خارج گردد. همه این ها بدین جهت بود که ایشان اعلم را کسى مى دانست که خوب بتواند استنباط کند و بفهمد یعنى اَجودُ استنباطاً نه اَقدرُ استنباطاً.

۲٫ او فقاهت را در بسیارى دانستنى ها و دانش ها و قدرت عقلى در باطل کردن و استوار ساختن و به کار گرفتن زوایاى عقلى در مقام استنباط نمى دانست بلکه فقاهت نزد ایشان حسن سلیقه و خوش ذوقى در فهم و درک نصوص و روایات و روش جمع عرفى بین اخبار ناسازگار بود.

۳٫ روش وى در استدلال، اعتماد زیاد بر بناى عقلا و دریافت ها و فهم هاى عرفى است. نظر ایشان این بود که بسیارى از دلیل هاى عامه که به عبادت ها و داد و ستدها پرداخته اند، به نوعى ارشاد خردمندان در امور معاش و معاد است در مثل حدیث سلطنت «النّاس مسلّطون على اموالهم»، «کون الاولاد یتبعون فى الاحکام لآبائهم» و قاعده میسور «لا یسقط المیسور بالمعسور» و مانند آن ـ که بعضى از دانشوران خود را به زحمت انداخته و در آن قواعد مناقشه کرده اند ـ همه این قواعد به نظر ایشان، تقریر و امضاء سیره عرف و عقلاء است. پس این خود عقلا هستند که بنا را بر سلطنت و پیروى و ساقط نشدن میسور به معسور گذاشته اند و با توجّه به همین ذوق سلیم عرفى است که مى نویسد:

زیادى احتیاط در فتوا، دلیل بر ضعف ملکه فقاهت و اجتهاد است، بیش از آن که دلیل بر توانایى باطل کردن و استوار ساختن یا شدّت ورع و تقواى مجتهد باشد.(۱۳)

پاره اى از نظرات فقهى سیّد سبزوارى که با نظرات فقیهان دیگر متفاوت است عبارتند از:

۱٫ در باب تقلید: تقلید عبارت است از، برابرى عمل با رأى و نظر مجتهد.

۲٫ درباره کفّار: سیّد سبزوارى به پاک بودن اهل کتاب عقیده دارد و به نظر ایشان، احتیاط مستحب آن است که از اهل کتاب پرهیز و دورى شود.

۳٫ در بحث زمین ـ که از جمله پاک کننده ها شمرده مى شود ـ عمومیت قائل است و حکم را شامل آجر، گچ، سیمان و قیر مى داند و حکم را گسترش مى دهد.

۴٫ خرید و فروش اعیان نجس را جایز مى داند و بر این باور است که اگر در اعیان نجس، مانند خون و… هدف هاى صحیح شرعى وجود داشته باشد همه گونه داد و ستد در آن ها صحیح است.

۵٫ پدر و جدّ بر فرزند بالغ و رشید و نیز بر دختر بالغ و رشید، چه باکره و چه غیر باکره ولایتى ندارد.

۶٫ سخن گفتن با زن بیگانه و شنیدن صداى او جایر است در صورتى که لذّت و عنوان حرام دیگرى در کار نباشد.

جلوه گرى فقهى سیّد سبزوارى، تنها در عرصه علم و دانش نبوده بلکه به جنبه سیاسى او هم سرایت کرده است موضع سیاسى ایشان در سال (۱۴۱۲ هـ .ق.) علیه نظام حاکم در بغداد و در نتیجه فتواى ایشان ـ راجع به انتفاضه و رویارویى با نظام حاکم ستمگر و از بین بردن آن نظام به هر روش ممکن خود دلیلى روشن بر جایگاه سیاسى آن بزرگوار است. و این در حالى است که ایشان در مسئله ریختن خون، فتوا به رعایت احتیاط کامل داده است.(۱۴)

مفسّر عالى مقام

یکى از بارزترین ویژگى هاى ارزنده آیه الله سبزوارى که نشانه انس با قرآن و تدبر در آیات و غور در معانى آن است تسلّط بر مفاهیم قرآنى و سبک و اسلوب ویژه تفسیرى اوست.ثمره این گوهر ارزشمند ایشان در تفسیر ۲۵ جلدى «مواهب الرحمان» به یادگار مانده است. البتّه ۱۰ جلد از این مجموعه متنشر شده است.براى آشنایى با بعد تفسیرى ایشان نوشته دکتر محمود البستانى را که تحت عنوان «منهج السیّد سبزوارى» نگارش یافته و توسط آقاى محمّد باغستانى ترجمه شده ذکر مى کنیم.

دکتر محمود البستانى:سبزوارى در کمال استوارى و آسانى از عنصر زبان، سود برده است و خواننده تفسیر خود را با متنى پاکیزه و روان رو به رو مى سازد. این با کمک به کارگیرىِ زبان در دو حوزه: اصطلاحات عمومى و اصطلاحات تخصّصى براى مفسّر ممکن شده است و همگان، با هر میزان از آشنایى با زبان، مى توانند از تفسیر او سود برند. این شیوه بى سابقه یعنى استفاده از هر نوع اصطلاح زبانى (عام و خاص)، تفسیر او را در خور فهم همگانى قرار داده است. کوشش او براى یافتن واژه هاى تخصصى به عموم ستودنى است. هر چند آوردن واژه تخصصى در کنار واژه برابر آن، خواننده میان حال را نیز بهره مند مى ساخت.(۱۵)

از نکات مهمّى که در تفسیر سبزوارى قابل توجّه است، بخش گزینى آیات به صورت موضوعى و پیوند و ارتباط برقرار نمودن آن موضوعات، با یکدیگر است، به گونه اى که درک رازهاى هنرىِ پوشیده و پنهان در وراى پیوند میان جزء جزء هر سوره و یا هر بخش آن، براى خواننده میسر مى شود.([۱۶) مثلاً در آیه ۲۵۶ سوره بقره (آیه الکرسى) از «عروه الوثقى» سخن به میان آمده، آنجا که مى فرماید:

(… و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقى لاانفصام لها…) و در آیه ۲۶۰ همان سوره که مى فرماید: (و اذ قال ابراهیم ربّ ارنى کیف تُحیى المَوتى قال اَوَ لَمْ تُؤمن)، مفسّر چنین بیان مى دارد:«آیه شریفه روى ولایت خداوند بر مؤمنان تأکید مى ورزد و این که چگونه با لطف خود، ایشان را از تاریکى ها به نور آورد و این آیه، ارشاد به آن است که ابراهیم(علیه السلام) و دیگر انبیاى بزرگ، عروه الوثقى هستند که لازم است به آنان چنگ زنیم.».(۱۷)

دکتر محمود البستانى در جایى دیگر چنین مى گوید:«خواننده تفسیر سبزوارى تنها دلالت بخش را نمى فهمد بلکه به نوعى، با اندیشه هاى طرح شده در آن، به تعامل برمى خیزد و این مهم ترین هدفى است که نویسنده در بررسى علمى خود بدان امید داشته است. امّا برقرارى پیوند میان یک مقطع با ساختار عمومى سوره، از مهمترین نوآورى هاى تفسیرى سبزوارى است که از راه کاوش هاى فلسفى و یا ادبى، پیوند را برقرار کرده و آن را براى خواننده خود روشن مى سازد.».([۱۸])

شیوه تفسیرى

مى توان تفسیر سبزوارى را به دو بخش تقسیم کرد:

بخش اوّل: با عنوان «تفسیر» به شرح مفاهیم نصّ قرآنى مى پردازد.

بخش دوم: خواننده با کاوش هایى در حوزه دیدگاه هاى روایى، فلسفى، کلامى، عرفانى، اجتماعى، اخلاقى، تاریخى، فقهى و علمى، در چهارچوب آیات تفسیر شده آشنا مى شود.

این شیوه، بى گمان دو برترى دارد:

نخست آن که با شرح عمومى نصّ قرآنى، امکان قرائت پیوسته اى را براى خواننده فراهم مى آورد.

دیگر آن که، خواننده را به دوباره خوانى قرآن از چشم اندازهاى جدید وادار مى سازد.(۱۹)

شیوه مفسّر در دومین گام، جدا سازى بخش یا آیه، به جمله و کلمه هاى جداگانه است که هریک را به تنهایى مورد بحث قرار مى دهد سپس بین آن ها پیوند برقرار مى سازد و آنگاه با عنوان عام زیر اصطلاحى آن را به پایان مى برد. این شیوه خود به سه رکن استوار است.

۱٫ ساز و کار جداسازى بخش

۲٫ شرح و بسط

۳٫ خلاصه و گزیده گویى

این شیوه نیز براى خواننده اهمیّت فراوانى دارد زیرا او در وهله نخست با جزء جزء بخش، آشنا مى سازد سپس معناى عامى را از نکته هاى جزیى یاد شده به او انتقال مى دهد که بتواند دلالت عام آیه را بفهمد.(۲۰)

سبزوارى نخست شرح لغوى مى دهد و سپس به شرح دلالت آن مى پردازد و در پایان، مطالب را خلاصه مى کند از نظر حجم کوتاه ترین، در عین حال پرفایده ترین بخش از تفسیر اوست زیرا در این بخش، مفسّر نتیجه بررسى نهایى مضمون بخش مورد نظر را به خواننده ارائه مى کند.(۲۱)

دکتر سیّد محمّد بحرالعلوم درباره ویژگى تفسیرى ایشان مى نویسد:مرحوم سبزوارى، در تفسیر، بر روش استاد خویش شیخ محمّدجواد بلاغى، چیرگى کامل پیدا کرد و به آن شیوه و روش، اهتمام زیادى ورزید و تفسیر «مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن» را نگاشت.

در تعریف این کتاب گفته اند: از دقیق ترین تفاسیر علمى است و به زوایاى زیادى از مباحث فقهى، روایى، عرفانى، فلسفه اسلامى، اخلاقى و… پرداخته، به گونه اى که قارى قرآن از روحیه اى برخوردار مى گردد که از رفتار علمى با آیات قرآن جدا نمى شود.ایشان به نصّ مفسّر و جمع و ترجیح بین روایات مختلف در تفسیر پرداخته است و این جهت یعنى درنگ در نصّ مفسّر ماده قرآنى، انسان را به مقصود آیات نزدیک مى کند.(۲۲)

متن پیام آقاى سیّد عبدالأعلى موسوى سبزوارى از نجف اشرف به ملّت مسلمان ایران درباره حفظ اتحاد تا پیروزى نهایى:

بسم الله الرحمن الرحیم

ملّت شریف ایران، از روحانیین عظام و خطباى محترم و جوانان عزیز و اصناف و طبقات تجار و کارمندان به روابط و علاقات مذهبى خودشان بین خود و خداوند متعال اهتمام بدهند و سعى در تکمیل آن بنمایند که عمده مسبب پیروزى بر ظلم و طغیان همین است (و لو انّ اهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض و جمیعاً)وحدت و اتحاد داشته باشید که در شریعت مقدّس اسلام بسیار تأکید به آن شده است. حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در آخرین خطبه حجه الوداع فرمودند: «تمام مؤمنین جهان خون و ناموس و مالشان یکى است و فردى بر دیگرى از این جهت امتیازى ندارد و جمیعاً در نابود کردن ظلم و خیانت یک دست و یک دسته باید بوده باشند» و مسلمین در پیروى از این فرمایش بر دنیاى آن روز غالب و تاج کسرى و تخت قیصر را با خاک یکسان نمودند و مملکت جبّاران را از بین بردند.

شیعیان عالیقدر ایران، در ازاله دستگاه خیانت و ظلم و طغیان و اقامه عدل و احسان متحد باشید و هر دستگاهى، چه نوعى باشد یا شخصى، تا وقتى قیمت دارد که پیروى از قرآن اقدس و قوانین شرع انور اسلام داشته باشد و در صورت مخالفت ابداً ارزشى ندارد بلکه مبغوض خداوند متعال و حضرت رسول وائمه اطهار مى باشد و دستگاهى که خداوند آن را مبغوض مى دارد، مسلمین هم باید او را مبغوض بدارند و از او متنفر باشند ( لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر و رسوله یوادّون من حادّ الله و رسوله…)(۲۳) یعنى اشخاصى که ایمان به خدا و پیغمبر دارند، دوستى با اشخاصى که مخالف خدا و رسول هستند، نباید بنمایند.

خداوند مهربان وعده فرموده است ظلم و خیانت و جور را از بین ببرد. وعده هاى خداوند باید به جدّیت و استقامت اهل ایمان تمام بشود (و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون و الله معکم) من هم در این لحظات سخت از حوادث ناگوار و دستگاه جبّارین بسیار متأثر و همدرد هستم و در تمام حالات از خداوند متعال مسألت دارم که ظلم و ستم را از ملّت شریف ایران رفع بنماید و السلام علیکم.

عبدالاعلى الموسوى السبزوارى

محرّم الحرام / ۱۳۹۹

نجف اشرف.(۲۴)

برادر دانشمند آیه الله سیّد عبدالأعلى سبزوارى

حجه الاسلام و المسلمین حاج سیّد فخرالدّین سبزوارى در سبزوار اوّل شخص و مقام روحانى بود. وى سال ها در حوزه هاى علمیّه تحصیل کرده و از طرف مرحوم آیه الله العظمى بروجردى، سال ها به اروپا رفت و پس از آن تا آخر عمر در سبزوار به ترویج دین و انجام وظایف یک روحانى اشتغال داشت.(۲۵)

عظمت شخصیّت ایشان ـ که در سبزوار محور بوده ـ با توجّه به پیام آیه الله سیّد عبدالله شیرازى به ایشان فهمیده مى شود. متن پیام عیناً درج مى شود. آیه الله العظمى سیّد عبدالله شیرازى به حاج سیّد فخرالدّین افقهى درباره حوادث اسفناک در این شهر چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج سیّد فخرالدّین افقهى دامت برکاته

حوادث مؤلمه و وقایع اسفناک و کشتار مردم بى گناه سبزوار، مانند سایر حوادث مؤلمه نقاط دیگر کشور، بالخصوص شهرستان هاى استان خراسان، موجب تأثر شدید حقیر گردیده است.ما مکرّراً این گونه حوادث ناهنجار و اعمال وحشیانه و ضد انسانى و اسلامى را شدیداً محکوم نموده ایم و معتقدیم که جنایاتى این چنین هیچگونه سدّى را در مقابل اراده قاطع جامعه روحانیت و ملّت شریف و مسلمانان ایران ایجاد نمى نماید بلکه موجب استقامت بیشتر و شدیدتر عموم مسلمانان مى باشد و تا پیروزى نهایى و از بین بردن ظلم و ستمگرى به این مبارزه اصیل اسلامى ادامه خواهیم داد. مراتب تأثر و تألم و تسلیت، ضمن سلام و تحیّت حقیر را به عموم آقایان علماى اعلام و مردم متدین سبزوار بالخصوص داغدیدگان ابلاغ بفرمایید. (والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا)

السیّد عبدالله شیرازى

۱۱ / محرّم الحرام / ۱۳۹۹ هجرى

مشهد مقدّس(۲۶)

بازماندگان

پسران آیه الله سبزوارى که در کسوت روحانیت اند عبارتند از حجج اسلام:

۱٫ حاج سیّد محمّد سبزوارى که داماد عموى خویش، حاج سیّد فخرالدّین افقهى است.

۲٫ حاج سیّد على سبزوارى، داماد آیه آلله زاده نایینى.

۳٫ سیّد حسین سبزوارى، داماد آیه الله حاج سیّد على بهشتى.(۲۷)

وفات

آیه الله سبزوارى، در روز دوشنبه ۲۵/۵/۷۲ (بیست و هفتم صفر ۱۴۱۴ هـ .ق.) ساعت ۹ صبح به وقت محلّى، در نجف اشرف دار فانى را وداع گفت.پس از وفات ایشان حکّام بعثى ارتباط تلفنى بیشتر شهرهاى عراق را با خارج قطع کردند. در نجف، حکومت نظامى شدیدى حکمفرما شد. مأموران امنیتى منزل آن فقیه بزرگ را محاصره کردند. پیکر مطهّر او در منزل غسل داده شد و با نظارت مأموران امنیتى جنازه بى سرو صدا از منزل به حرم حضرت على(علیه السلام)برده و طواف داده شد سپس پیکر پاک آن عالم بزرگ با سرعت به مسجدى که در آن نماز مى خواند و درس مى گفت آورده شد و در کنار آن دفن کردید. فقط پنج نفر از افراد نزدیک خانواده در این مراسم حاضر بودند و آیه الله العظمى حاج سیّد على بهشتى، بر پیکر او نماز خواند.(۲۸)

قلب هاى شیعیان به ماتم نشست و بسیارى از بزرگان، مجلس بزرگداشت درگذشت ایشان را برگزار کردند و نیز پیام هایى از سوى شخصیّت هاى طراز اوّل ایران اسلامى صادر شد که پاره اى از آن ها بدین شرح است.

پیام تسلیت مقام معظم رهبرى

بسم الله الرحمن الرحیم

با تأسف و اندوه اطّلاع یافتیم که آیه الله العظمى آقاى حاج سیّد عبدالأعلى سبزوارى که از مراجع تقلید ساکن نجف اشرف بودند دیروز (دوشنبه) دار فانى را وداع کرده به جوار رحمت الهى پیوسته اند.

ایشان از فقهاى عالى مقام و از مدرّسین و علماى بزرگى بودند که عمر بابرکت خود را در نجف به تدریس و تحقیق و تربیت شاگردان و تألیف کتب سودمند و باارزش گذرانیده بودند. دو کتاب بزرگ و مبسوط در فقه و تفسیر از ایشان به طبع رسیده و به یادگار مانده است.

در آخرین سال هاى عمر شریف این روحانى بزرگوار، حوادث خونین عراق و قیام فداکارانه مردم در برابر حکومت ستمگر بعثى پیش آمد که ایشان در رهبرى هدایت مردم داراى نقش و تأثیر بودند و بدین جهت پس از سرکوب قیام تاچندى در محنت فشارهاى رژیم بعثى گذرانید و بنا به مسموع جنازه مطهّر ایشان نیز دیروز (دوشنبه) در نجف غریبانه تشییع و دفن شده و از حضور مردم و طلاّب و علماى حوزه نجف در آن مراسم ممانعت شده است.

این جانب این حادثه تأسّف بار را به پیشگاه حضرت بقیه الله الاعظم روحى فداه و به مراجع معظم تقلید و حوزه هاى علمیّه و کسان و ارادتمندان و مقلدین ایشان تسلیت عرض کرده از خداوند متعال علو درجات براى ایشان مسئلت مى نمایم.

۲۸ صفر ۱۴۱۴ برابر ۲۶ مرداد ۱۳۷۲

سیّد على حسینى خامنه اى.(۲۹)

گلشن ابرارج۵



۱ ـ ۲٫ سیماى سبزوار، محمّدابراهیم احمدى، ص ۱۶۳٫

۲٫ نم برگرفته از یم، ص ۸ ـ ۱۲٫

۳٫ فقه کاوشى نو در فقه اسلامى، ش ۲۳، ص ۲۷۹٫

۴٫ نم برگرفته از یم، ص ۱۸ ,,,,,مجله فقه، ش ۲۳، ص ۲۷۹٫

۵٫ نم برگرفته از یم، ص ۲۳٫

۶٫ دایره المعارف تشیّع، ج ۴، ص ۵۷۹٫

۷٫ موسوعه النجف الاشرف، ج ۱۲، ص ۱۳۷٫

۸٫ فقه مجلّه فقه (کاوشى نو در فقه اسلامى)، ش ۲۳، ص۲۸۰٫

۹٫ رساله توضیحالمسائل، سیّد عبدالاعلى سبزوارى.

۱۰٫ موسوعه النجف الاشرف، جعفر الدّجیلى، ج ۱۲، ص ۱۳۷، دارالاضواء.

۱۱٫ فقه (کاوشى نو در فقه اسلامى)، ش ۲۳، ص ۲۸۱ ـ ۲۸۲٫

۱۲٫ همان.

۱۳٫ همان، ص ۲۸۴٫

۱۴٫ همان، ص ۲۸۸٫

۱۵٫ مجله حوزه، ش ۹۸، ص ۱۹۷٫

۱۶٫ همان، ص ۲۰۲٫

۱۷٫ همان، ص ۲۰۷٫

۱۸٫ همان، ص ۲۰۹٫

۱۹٫ همان، ص ۱۹۸٫

۲۰٫ همان، ص۲۱۰٫

۲۱٫ همان، ص ۲۲۰٫

۲۲٫ فقه کاوشى نو در فقه اسلامى، ش ۲۳، ص ۲۸۱٫

۲۳٫ مجادله، ۲۲٫

۲۴٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۲، ص ۴۸۶٫

۲۵٫ نم بر گرفته از یم، ص ۴۳٫

۲۶٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۱۷ ص ۶۰۸٫

۲۷٫ نم بر گرفته از یم، ص ۴۵٫

۲۸٫ همان، ص ۲۹٫

۲۹٫ روزنامه جمهورى اسلامى، ۲۷/۵/۷۲، ص ۳٫

زندگینامه آیت الله ناصر مکارم شیرازى(متولد۱۳۰۵ه ش)دامت افاضاته

 

تولد

۲۲ شعبان المعظم ۱۳۴۷ق (بهمن ۱۳۰۵) در شیراز کودکى به دنیا آمد. که نام او را ناصر گذاشتند(۱)خانواده او از خاندانى اصیل و مذهبى و مورد احترام مردم بود و جدّ اعلایش حاج محمد باقر از تجار مورد اعتماد شیراز به شمار مى رفت. پدر بزرگش حاج محمد کریم نیز تاجر معروف و از نزدیکان آیت الله حاج شیخ محمدجعفر محلاتى پدر مرحوم آیت الله بهاءالدین محلاتى بود.

استاد مکارم مى گوید:«خانواده ما عشق و گرایش قابل ملاحظه و خوبى به مذهب داشتند هر چند نه روحانى بودند نه روحانى زاده، فراموش نمى کنم مادربزرگم مرا زیاد به مسجد مى برد، از همان طفولیت به مسجد عادت کردم، شاید هشت ساله بودم که از منبر وعاظ استفاده مى کردم و مطالب اسلامى برایم بسیار لذت بخش بود و در خاطره ام نقش مى بست….

پدرم علاقه زیادى به آیات قرآن داشت. در دورانى که در مدارس ابتدایى تحصیل مى کردم گاهى شبها مرا به اتاق خودش فرا مى خواند و به من مى گفت: ناصر کتاب آیات منتخبه و ترجمه آن را براى من بخوان این کتاب مجموعه آیاتى بود که توسط بعضى از دانشمندان انتخاب شده و در زمان رضاخان در مدارس به عنوان تعلیمات دینى تدریس مى شد، من آیات و ترجمه آن را براى او مى خواندم و او لذت مى برد.»

تحصیل

چهار یا پنج ساله بود که در دبستان زینت مشغول تحصیل شد و کلاسهاى درس را با سرعت پشت سر گذاشت. دوره دبیرستان را مى گذراند که عشق تحصیل علوم دینى او را به مدرسه خان شیراز از مدارس بزرگ و محل تدریس یا تحصیل صدرالمتألهین شیرازى کشاند. شرح امثله را نزد آیت الله ربّانى شیرازى امتحان داد و جامع المقدمات را به پایان رساند. خود مى گوید:

«بعد از اتمام جامع المقدمات در مدرسه خان، روزى مرحوم آیت الله موحد به مغازه پدرم آمد. تابستان بود و روزها در مغازه پدر که شغلش در آن زمان جوراب بافى بود، کار مى کردم. رو به پدرم کرد و سخنى گفت که مضمونش این بود:

ـ چند پسر دارى؟

ـ چهار تا

ـ بیا این یکى (ناصر) را وقف امام زمان (عج) بکن!

پدرم با اینکه کمک زیادى به او مى کردم، پذیرفت که مرا به خدمت آقاى موحد یعنى مدرسه علمیه آقا بابا خان بفرستد.»

او با نبوغى که داشت به سرعت مورد توجه قرار گرفت. استاد مکارم شیرازى درباره شرکت در درس حضرت آیت الله العظمى بروجردى مى گوید:

«در آغاز جوانى هیجده – نوزده ساله بودم و شرکت چنین نوجوانى در درس که افرادى مثل آیت الله العظمى گلپایگانى و امام راحل در آن شرکت داشتند کمى عجیب بود، مخصوصاً زمانى که به خود شجاعت طرح اشکال در اثناى درس را مى دادم مسئله عجیب تر به نظر مى رسید و شاید بعضى به خود مى گفتند این پسر بچه شیرازى چرا این قدر جسور است و به خود اجازه طرح اشکال و «ان قلت» را در چنین محضر بزرگى مى دهد؟!»

مؤلّف کتاب گنجینه مى نویسد:«در درس مرحوم آیت الله العظمى حجّت و بروجردى حاضر شده و کاملا با صحبت کردن در بحث آن آیات عظام جلب توجه آنها و کلیه شرکاء درس را مى نمود و خاطر این نویسنده است که در آن اوقات، عمرش از بیست سال نگذشته بود که در درس اشکال مى کرد و جواب مى گرفت.»

مهاجرت به نجف اشرف تا برگشت به قم

استاد در سال ۱۳۶۹ ق در حدود بیست و دو سالگى به نجف اشرف هجرت نمود و یک سال بعد با اخذ درجه اجتهاد از آیت الله العظمى اصطهباناتى و حاج شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و تقریظ ارزشمند آیت الله العظمى سید محسن حکیم بر تقریرات بحث طهارت ایشان به قم بازگشت.

در تقریظ آیت الله حکیم مى خوانیم:«به بخشى از این تقریر به مقدارى که وقت اجازه مى داد نظر افکندم. آن را در نهایت اتقان دیدم با بیانى شیوا و رساء و اسلوبى سر آمد که بیانگر رشد فکرى و شکوفایى ذوق و قریحه و اعتدال سلیقه مقرر آن است، پس شکر خداوند سبحانى که شایسته و اهل شکر است را بجا آورم، به جهت توفیقى که به جناب علامه مهذب، پاک و هوشمند، شیخ ناصر شیرازى سلمه الله تعالى عطا کرد و از حضرتش خواستم که یارى اش دهد و او را به مقام عالى از علم و عمل برساند.»

ایشان همچنین از محضر آیت الله خویى در نجف اشرف استفاده کرد و پس از یکسال و نیم به دلایلى در خرداد ۱۳۳۰ ش (شعبان ۱۳۷۰ ق) به قم بازگشت و در درس علماى بزرگ از جمله آیات محترم بروجردى، علامه طباطبایى، میرزا هاشم آملى و حجّت شرکت کرد.

اهتمام به کار گروهى

در قم علاوه بر تحصیل، به تدریس و تحقیق و تبلیغ پرداخت و چون به کار جمعى اعتقاد داشت، به تشکیل گروههاى علمى و پژوهشى و نقد و بررسى نظریه ها و مکاتب پرداخت و آثار منتشر شده ایشان نوعاً حاصل گفتگو و نقد و بررسى هاى جمعى است. آشنایى با هم شاگردیها از جمله امام موسى صدر، شهید مرتضى مطهّرى، جعفر سبحانى، مصباح یزدى، مفتح، باهنر، هاشمى رفسنجانى و این فرصت را فراهم مى آورد تا جلسات علمى پر بارى را تشکیل دهد و مهم ترین مباحث علمى را با توجه به مقتضیات روز و شبهات مطرح و نتایج آن را به شکل کتاب، مقاله، سخنرانى و.. منتشر سازد. وى درباره کار جمعى مى گوید:

«اوّلین تجربه ام این است که به روشنى بر ما ثابت شد که کار جمعى در همه جا و مخصوصاً در کارهاى علمى و به ویژه در نوشتن کتاب، بر کار فردى بسیار برترى دارد، کتاب هایى که ما به صورت جمعى نوشته ایم یعنى با مشورت انجام شده، هم سریع تر پیش رفت و هم پرمایه تر و مرغوب تر و مطلوب تر واقع شد، حتى اگر طرف مشاور شاگردان باشند…. پیشرفت سریع تفسیر نمونه و تفسیر پیام قرآن و مطلوبیت و مرغوبیت آن، مولود کار جمعى است.»

پشتکار

استاد تحصیل را با جدیت آغاز کرد. تعطیلى در برنامه ایشان جایى نداشت. گاهى در مدرسه آقا بابا خان روزانه هشت جلسه تدریس و چند جلسه درس و مباحثه داشت. یکى از همراهان مى گوید: وقتى در مدرسه آقا باباخان بودیم در شبانه روز فقط چهار ساعت استراحت داشتیم… . و دوست دیگرش مى گوید: وقتى پدر ایشان مرحوم شد فردا سر درس آمد.

در دوران تبعید نیز جلسات علمى بویژه در ارتباط با تفسیر نمونه را تعطیل نکرد. وى خاطره آن روزها را چنین نقل مى کند:«یادم نمى رود همین تفسیر نمونه را که مى نوشتیم شب و روز وقت اضافى را که داشتیم صرف آن مى کردیم. در تبعید گاه مشغول تفسیر نمونه بودیم. چون مجال بسیار وسیعى براى این کار داشتیم ده نفر از دوستان که با من همکارى مى کردند دو نفر دو نفر به نوبت به تبعیدگاه مى آمدند. البته آمدن آنها مشکلات سیاسى و غیر سیاسى هم داشت منتهى به هر حال مى آمدند و کار را ادامه مى دادیم گاه در مسافرت با قطار مشغول نوشتن کتاب بودم و در هواپیما نیز همین گونه. در اتومبیل نوشتن، مشکل است، ولى مشغول فکر کردن و یادداشت برداشتن مى شدم. بسیارى از مطالب و اشعار را در سفرها نوشتم و یادداشت کردم… الآن هم که نزدیک به هفتاد سال از عمرم مى گذرد شاید بعضى از روزها چهارده ساعت کار مى کنم.»

نظم و انسجام در امور

انجام این همه فعالیت علمى و فرهنگى و اجتماعى بدون تنظیم دقیق امور ممکن نیست، استاد در این باره مى فرماید:

«نه تنها کارهاى درسى و بحث و تحقیق بلکه حتى خوردن و خوابیدن و بیدار شدن و همه اینها باید مطابق نظم باشد و این نظم سبب مى شود که ما از اوقاتمان بهترین بهره را ببریم. اگر نظم نباشد ما نمى توانیم کارهاى مهمى را انجام بدهیم، تألیفات مهم بدون برنامه ریزى منظم، غیر ممکن است.»

همچنین یکى از همراهان ایشان مى گوید:«یک چیزى که از ایشان سراغ دارم نظم در کار بود، منظم بود با برنامه حرکت مى کرد، برنامه مطالعه، برنامه خواب، برنامه عبادت و برنامه کارهاى حجره»

جامعیت علمى

استاد از معدود اندیشمندان دینى است که هم اهل قلم است، هم بیان و این هر دو را در حد اعلا به خدمت گرفته است. او با قلم روان خود صدها اثر خلق کرده است و از این آثار آشکار مى شود که در علوم مختلف اسلامى پژوهشگرى چیره دست است به طورى که برخى از این آثار دهها بار چاپ شده است. تحول و ابتکار از آثار ایشان نمایان است و همواره مسائل هر علمى را با اصول نوین آن علم مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار مى دهد. ایشان هم در فقه و اصول به تتبّع پرداخته است، هم در تفسیر، کلام و موضوعات اجتماعى، حدیث، نهج البلاغه، اخلاق و مسائل روز از جمله مسائل مربوط به جوانان. فرقه ها و ادیان و مکاتب شرق و غرب را با سبک و روش صحیح بازشناسى و نقد کرده است و مشکلات روز مره و مسائل جدید اجتماع بشرى را در حوزه هاى مختلف از نظر دور نداشته است و پاى آنان را در بحث از مسائل مستحدثه به میان کشیده است که روشنى بخش راه مدیران اجرایى و دولتمردان بوده است. عبارت «بقى هنا امور» که در پایان مباحث فقهى مطرح مى شود گویاى نگاه ایشان به مسائل جدید جامعه است که نشان از پیوند جریان فقه سنتى و پویا و اجتهاد اصیل در فقه دارد و فقه سنتى را به فقه زندگى مبدل مى سازد.

خلاقیت و نوآورى

استاد با توجه به محفوظات خود از منابع اصیل دینى و ارتباط و انس با مردم و آشنایى با نیازهاى معنوى و اجتماعى آنان آثار خود را با نوآورى آمیخته است. انتخاب مباحث همراه با شیوه طرح و نوع نگرش و درک نیاز مخاطب به ایشان امکان داده ورود و خروج به هر موضوع را به راحتى و مخاطب را از علوم سیراب کند. در عصرى که طاغوت همه چیز را در قبضه داشت، با انتشار مجله مکتب اسلام، بسیارى از مؤمنان و جوانان علاقمند را با اسلام همراه ساخت. پرداختن به مسائل جدید و یافتن راههاى شرعى و عملى به گونه اى که فقه سنتى متهم به ناکارآمدى نگردد، از دیگر جلوه هاى خلاقیت اوست. وى در زمانى که اشخاص براى ادعاى روشنفکرى کردن باید گرایش مادى از خود بروز مى دادند، کتاب فیلسوف نماها را در سن جوانى نوشت و جالب اینکه همین کتاب بیش از چهل بار چاپ شده است.

تدریس

ایشان تمامى مقاطع تحصیلى حوزه را بارها تدریس کرده است و در تدریس با چنان قوت و قدرت و در عین حال شیوا به بیان مطالب مى پردازد که شنونده را از ابتداى بحث تا انتها به دنبال خود مى کشد، کیفیت ورود و خروج در مسئله، تحلیل صحیح موضوع مورد بحث، جداسازى موضوع کلى از ریز موضوعات و نقد و بررسى هر یک در جایگاه خود و بحث از موضوعات مشابه از ویژگیهاى ممتاز درس هاى ایشان است. هم اکنون چند سالى است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارد و در این عرصه شاگردان بسیارى را پرورش داده است.

اسامى بعضى از شاگردان ایشان چنین است:

۱-رضا استادى

۲-محمدجعفر امامى

۳-محسن قرائتى

۴-شهید سیّد نورالله طباطبایى نژاد

۵-مرحوم محمد محمدى اشتهاردى

۶-مرحوم شیخ ابراهیم بهادرى

۷-عبدالرسول حسنى

۸-محمدرضا آشتیانى (نماینده مردم قم در مجلس هفتم و هشتم)

۹-مرحوم اسدى

۱۰-سیّد شمس الدین روحانى

۱۱-شیخ اسدالله ایمانى

۱۲-سعید داوودى

۱۳-محمدجواد ارسطا

۱۴-احمد قدسى

و…

بیشتر این افراد از همکاران تفسیر نمونه و گروه نهج البلاغه استاد به شمار مى آیند.(۲)

طلایه دار اصلاح در حوزه

آیت الله مکارم جزو آن دسته از طلاب و فضلاى برجسته حوزه علمیه قم بود که از آغاز ورود به حوزه، متوجه بعضى کاستى ها شد و اصلاح و تحول در آن ها را در ردیف اهداف آینده خود قرار داد. خود مى نویسد:

«با وجود همه این امتیازات که در حوزه علمیه است، متأسفانه کاستى هایى را از همان ابتدا مى دیدیم، از جمله امتحانات، مطلقاً وجود نداشت، ما آرزو مى کردیم امتحانى وجود داشته باشد، افرادى که تلاش بیشترى مى کنند شناخته شوند، انگیزه ها قویتر بشود، میدان رقابت مثبت آشکار بشود، همچنین انتظار داشتیم براى لباس روحانیت، حساب و کتابى باشد، از این لباس مقدس بدون شرایط، استفاده نشود، خداى نکرده اگر تخلفى مى شود از طرف روحانیت و مراجع، مسأله پیگیرى شود.

انتظار داشتیم در کتابهاى درسى اصلاحاتى صورت بگیرد و بعضى از دروس مهم اسلامى که در حوزه ها کمرنگ است مانند عقاید، تفسیر قرآن مجید و بحث هاى مربوط به حدیث، پررنگ تر بشود.انتظار داشتیم در مورد مبلغین افرادى ورزیده و تمرین دیده و عده اى آشنا به زبانهاى خارجى، امر تبلیغ اسلام را در داخل و خارج بر عهده بگیرند.

انتظار داشتیم مشکلات طلاب تا آن جا که مى شود از نظر مسکن و جهات دیگر حل بشود و در مجموع انتظار داشتیم برنامه ریزى هاى کاملى در جهات مختلف در حوزه هاى علمیه صورت بگیرد.

از همان موقعى که طلبه جوانى بودم با دوستان دیگر این مطلب را در میان مى گذاشتیم. فراموش نمى کنم جریان نامطلوبى در حوزه پیش آمد و همان سبب شد که افکار، براى بعضى از اقدامات اصلاحى آماده شود. زمان حضرت آیت الله العظمى بروجردى بود. با دوستان دور هم نشستیم. دوستانى که بعضى از آنها شهید شدند مثل مرحوم آیه الله بهشتى و دوستانى که اکنون در مقامات مختلفى هستند، حوزوى و غیر حوزوى، با آنها نشستیم و صحبت کردیم بالاخره بر سر سه مسأله توافق کردیم که از آیه الله العظمى بروجردى بخواهیم.

۱ – مسأله تشکیل پرونده براى هر یک از طلاب، شامل سوابق و لواحق و برنامه هاى درسى که از جهات مختلف شناسایى کامل شوند و سوابق آنها در دفتر حوزه جمع باشد.

۲ – بحث هاى اخلاقى به طور قوى تر در حوزه شکل بگیرد، و خداى نکرده افرادى از این لباس مقدس براى ضربه زدن به روحانیت استفاده نکنند، و حساب و کتاب ها روشن باشد.

۳ – یک هیئت به اصطلاح تهذیب و تزکیه تشکیل بشود که اگر خداى نکرده کسى آگاهانه یا ناآگاهانه قدمى بر خلاف شئون روحانیت بر مى دارد، احضارش کنند و ارشادش نمایند و اگر واقعاً ارشاد نشد از حوزه و جامعه روحانیت طرد بشود.

این مسائل را ما با مقدمه جالبى نوشتیم و امضاء کردیم، بعد گفتیم بهتر این است که قبلا بزرگان درجه دوم حوزه آن زمان را ببینیم و نظرات آنها را به این مسائل جلب کنیم که اگر آیه الله العظمى بروجردى با آنها مشورت کرد سابقه ذهنى آماده در این مسائل داشته باشند این کار انجام شد، به صورت دسته جمعى نزد عده اى از بزرگان آن زمان مثل مرحوم امام(رحمه الله) و مرحوم آیه الله العظمى گلپایگانى(رحمه الله) رفتیم و مطالب را در میان گذاشتیم و از آنها تأیید این مسائل را در حضور آیه الله العظمى بروجردى درخواست نمودیم، بعداً هم نامه اصلى را خدمت آقاى بروجردى فرستادیم، ولى در این وسط نمى دانم چه شد که بعضى رفتند و ذهن ایشان را مشوش کردند و در مجموع این حرکت را که واقعاً یک حرکت بسیار خالصانه و مخلصانه از سوى جوانان دردمند و فاضل آن زمان بود، در نظر ایشان یک حرکت مشکوک جلوه دادند و از میان افراد هم بنده را به عنوان یکى از – به اصطلاح- طرفداران اصلى این برنامه معرفى کردند. چیزى نگذشت که آیه الله العظمى بروجردى سراغ من فرستادند، خدمتشان رفتم، فرمودند: «به عقیده ما وضع حوزه علمیه خوب است و مشکلى وجود ندارد، طلبه ها درس مى خوانند و علاقه به تحصیل دارند» و محتواى گفتارشان این بود که اگر دست به ترکیب حوزه و برنامه ها بزنیم فساد کار بیشتر از اصلاح آن است. و به این ترتیب این جرقه بر اثر سعایت بعضى افراد خاموش شد. ولى ما دائماً روى این مسائل مطالعه مى کردیم و مى گفتیم بالاخره یک روز حوزه هاى علمیه، حرکت توأم با برکت تازه اى پیدا مى کند و یقین داشتیم که گذشت زمان و شرایط اجتماعى به ما یارى خواهد کرد و بالاخره روزى فرا مى رسد که بسیارى از این مسائل جزو بدیهیات مى شود و آن وقت باید دست به کار شد و به برنامه ریزى ها کمک کرد».

حضور در عرصه هاى انقلابى

آیت الله مکارم در صحنه هاى گوناگون انقلاب حضور مستمر و متعهدانه داشت و امضاى ایشان در ذیل بیانیه ها و اعلامیه هاى مدرسان حوزه قم به مناسبتهاى مختلف، گویاى این حقیقت است، مانند:

۱ – اعتراض به ادامه زندانى شدن امام خمینى، اسفند ۱۳۴۲٫

۲ – نامه فضلاى شیرازى به هویدا نخست وزیر وقت در اعتراض به تبعید امام، اسفند ۱۳۴۳٫

۳ – نامه مدرسین حوزه علمیه قم به امام در پى انتقال ایشان از ترکیه به نجف، مهر ۱۳۴۴٫

۴ – تسلیت به امام در رحلت آیت الله حکیم. خرداد ۱۳۴۹٫

۵ – تلگراف تسلیت مدرسین و فضلا به امام به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى، آبان ۱۳۵۶٫

۶ – اعلامیه اساتید حوزه در قیام خونین ۱۹ دى ۱۳۵۶٫

۷ – اعلامیه اساتید حوزه در جهت افشاى جنایتهاى رژیم شاه، ۲۵/۳/۱۳۵۷ .

۸ – نامه از تبعیدگاه به آیت الله گلپایگانى در مورد تبعید علما ۳۱/۴/۱۳۵۷٫

۹ – اعلامیه اساتید پیرامون توطئه رژیم در ایجاد اختلاف ۸/۸/۱۳۵۷٫(۳)

بعد از آنکه در ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ یکى از روزنامه هاى کثیر الانتشار به ساحت حضرت امام اهانت کرد، طلاب و فضلا به عنوان اعتراض به منازل مراجع تقلید و اساتید بزرگ مى رفتند و از آنها چاره جویى مى کردند. از جمله وقتى خدمت آیت الله مکارم در مدرسه امیرالمؤمنین رسیدند، ایشان طى سخنرانى صریح از حرکت آنان حمایت جدى کرد و ایادى رژیم ستمشاهى را به باد انتقاد گرفت، به طورى که ساواک ایشان را به عنوان محرک مردم براى قیام بر ضد امنیت کشور دستگیر و به چاه بهار تبعید کرد.

ایشان در شرح و تفصیل این واقعه تاریخى مى نویسد:«روز ۱۸ دیماه روز پرهیجانى در قم گذشت، و همه مراجع قول دادند براى رفع این توهین اقدام کنند، روز بعد کار بالاتر گرفت، و سیل جمعیت افزونتر شد، آن روز برنامه این بود به خانه هاى «اساتید حوزه علمیه» بروند و چنین شد، از جمله سراغ این جانب در مدرسه امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمدند، داخل و خارج مدرسه و خیابان از جمعیت موج مى زد و من در سخنرانى کوتاهى که کردم نخست از یکپارچگى و وحدت جمعیت و مشت محکمى که مردم بر دهان نویسنده مقاله و همفکران او زده بودند تشکر کردم و گفتم با این کار نشان دادید این گونه هتاکى ها بعد از این بدون جواب نخواهد ماند و به این ارزانى که آنها گمان مى برند تمام نخواهد شد .سپس اضافه کردم اگر بزرگ قوم را این چنین هتک کنند، چه احترامى براى دیگران مى ماند« اگر باید بمیریم همه با هم بمیریم، و اگر بنا هست زنده بمانیم همه با هم زنده بمانیم»

این جمله که بعد براى بسیارى شکل شعار به خود گرفته بود یکى از اسناد معتبر تبعید من به چاه بهار بود و رئیس امنیت قم آن را به عنوان دعوت به قیام بر ضد امنیت تفسیر مى کردبه هر حال آن جلسه تمام شد، اما عصر، هنگامى که طلاب و جوانان از خانه اساتید با آرامش کامل و حتى بدون کوچک ترین شعار (چون آن روز نه تنها شکستن شیشه ها معمول نشده بود هنوز شعارهاى خیابانى نیز در کار نبود) باز مى گشتند، مورد هجوم مأموران پلیس واقع شدند و براى نخستین بار در این حوادث، خون عده اى بى گناه سطح خیابان را رنگین ساخت.

مأموران امنیتى قم، براى تبرئه خود از این خشونت و کشتار بى سابقه، طبق معمول دست به کار پرونده سازى شدند و طبق رأى «کمیسیون امنیت اجتماعى» که زیر نظر فرماندار و چهار تن دیگر از رؤساى ادارات تشکیل مى گردید این جانب و شش نفر دیگر آقایان در حوزه علمیه قم و چند نفر از تجار محترم بازار را محرکین اصلى این حادثه معرفى کردند و حکم تبعید سه ساله (حداکثر تبعید) را براى همه صادر کردند.

رئیس ساواک قم هنگامى که در اطاقش به من اعلام کرد باید به تبعیدگاه بروم، گفتم اى کاش آن کس که این حکم را صادر کرده این جا بود تا با او سخن مى گفتم.

بى تأمل گفت: آن کس منم! بفرمایید.. (و آن جامفهوم کمیسیون امنیت اجتماعى را فهمیدم)

گفتم: هر حادثه اى را به ما نسبت مى دهید. این حادثه را خودتان آفریدید، و همه مى دانند، مگر شما وکیل مدافع آن مقاله نویس هستید؟ خاموش کردن این آتش راه ساده اى داشت، مى آمدید از آن مقاله عذر خواهى مى کردید و مى گفتید آن نویسنده غلط کرده، جبران مى کنیم، چرا به خاطر اعتراض قانونى مردم به یک نویسنده مزدور، مردم را به گلوله بستید؟ گفت: واقع این است که ما هم نفهمیدیم به چه منظور آن را نوشته اند؟ و چه کسى نوشته؟… به هر حال مطلب از اینها گذشته بفرمایید…(به سوى تبعیدگاه)

گفتم کجا؟

گفت: بعداً روشن مى شود

سرانجام پس از حدود ۵۰ ساعت راه پیمودن به بندر چاه بهار، در مرز پاکستان و در ساحل دریاى عمان، یعنى دورترین نقطه کشور رسیدیم، خسته و کوفته و بیمار گونه و در طول راه کراراً به یاد منشور جهانى اعلامیه حقوق بشر (و روز و هفته اى که در سال بدان اختصاص داده ایم) بودم معلوم شد مأمورین ما هم دل پردردى از اوضاع دارند ولى بنا به اظهار خودشان راه فرار ندارند.

«… با این که در نقاط دیگر برف مى بارید و بهمن ماه بود در چابهار از کولر استفاده مى کردند اما بومى ها که اکثرشان بلوچ هستند مى گفتند هوا سرد شده گرما موقعى است که از سر انگشتان انسان قطره قطره عرق مى چکد و مغز سر را به جوش مى آورد، هوا شرجى مى شود و لباس ها خیس و از برگ درختان و هواى بدون ابر، مانند باران، آب فرو مى ریزد.

در گوشه و کنار و حتى در داخل این «شهر کوچک مرزى» زاغه ها و آلونک هایى به چشم مى خورد که نه برق داشت و نه آب، و نمى دانم با این حال در تابستان چه مى کردند؟ اما همان روزها در جراید عصر تهران، که بر اثر بعد راه، گاهى پس از یک هفته به دست ما مى رسید خواندم: بنا هست در کنار بندر چاه بهار یک پایگاه عظیم دریایى بسازند و با آن، مجموعه پایگاه هاى سه گانه «هوایى» و «زمینى» و «دریایى» تکمیل گردد. هزینه آن چهار میلیارد بود، هر چه بود مشهور در میان مردم محل چنین بود که پایگاه در کنترات آمریکایى هاست و حتى شرط کرده اند مجبور به استخدام یک کارگر ایرانى نباشند.

اما معلوم نبود این پایگاه عظیم، با آن هزینه سرسام آور، براى چه ساخته مى شد؟ و در برابر کدام دشمن سرسخت و عظیم بود؟ آن هم در منطقه اى که آب آشامیدنى نداشت و آب لوله کشى آن به قدرى شور بود که به هنگام شست شوى صورت، چشم را آزار مى داد.»

«… مردم چاه بهار – مانند سایر نقاط کشور – از نظر مذهبى نیز محرومیت شدید دارند، و باید اعتراف کنم که اگر مرا به آن جا نفرستاده بودند با پاى خود نمى رفتم و چه خوب شد که رفتم و از نزدیک دیدم و مسئولیت ها را درک کردم.

البته به مقدار توان به مسجد و برنامه هاى مذهبى تا حدى سر و سامان داده شد، کتابخانه اى به کمک و همت یکى از آقایان تاسیس شد، در بعضى از جلسات دینى که داشتم هشتاد درصد برادران اهل تسنن شرکت داشتند، و نیز با علماى مذهبى آنها در محیطى پر از تفاهم صحبت مى کردیم و بسیارى از مسائل مملکتى نیز در این میان روشن مى شد که در این مختصر شرح آنها ممکن نیست.

یکى از اهالى مى گفت ما باید خدا را شکر گوییم و به آنها که شما را این جا فرستادند دعا کنیم و الا ما کجا و این برنامه ها کجا!»

مهاباد تبعیدگاه دوم

ساواک بنا به دلایل نامعلومى محل تبعید ایشان را تغییر داد و پس از مدتى او را به شهر مهاباد منتقل کرد. آیت الله مکارم در این باره مى گوید:«۵۰ روز در چابهار گذشت، اواخر اسفند بود، هوا به سرعت رو به گرمى مى رفت، بدنها عرق سوز شده بود! و نگران فرا رسیدن بهار و تابستان بودیم که ناگهان فرمان حرکت به سوى «مهاباد» در شمال غربى کشور، صادر شد، با دو مأمور یکى شیعه و دیگرى سنى، یکى مسلسل بدست و دیگرى با اسلحه کمرى، یکى حرف زن، و دیگرى تیرانداز ماهر، با مقدار زیادى فشنگ اضافى، این فاصله سه هزار و دویست کیلومترى را در مدتى قریب به یک هفته پشت سرگذاشتیم، و در میان برف و سرما وارد مهاباد شدیم!

با این که قانون تبعید (اقامت اجبارى) مى گوید: شخص تبعیدى هیچ گونه محدودیتى نباید داشته باشد، و آزادى او از هر نظر تأمین گردد، ما در مهاباد به عکس چابهار، هیچ گونه آزادى نداشتیم.

ندانم کارهاى رئیس شهربانى، و فرماندار سبب شده بود که مردم از هرگونه تماس با ما وحشت داشته باشند، حتى کسبه در فروختن جنس به ما احتیاط مى کردند، دکتر محترم دندانسازى را تحت بازجویى قرار دادند که چرا دندان ما را اصلاح کرده، هیچ کس بدون اجازه ساواک جرأت اجاره دادن خانه به ما را نداشت، یک مأمور مخفى که مخفى هم نبود، همه جا مثل سایه ما را دنبال مى کرد، تلفن منزل شدیداً تحت کنترل بود، بعضى از مسافرانى را که از نقاط دور و نزدیک به دیدن ما مى آمدند به اطلاعات شهربانى یا ساواک مى بردند. با این که میل داشتم از آن فرصت گرانبها استفاده کرده و با علماى اهل تسنن در مسائل مختلف، اسلامى گفتگو کنیم، آنها نیز متقابلا چنین تمایلى داشتند، اما بر اثر فشار شدید دستگاه ها، قبل از گذشتن چهل روز این توفیق دست نداد، در آن محیط، همه از هم مى ترسیدند، و سایه سنگین دستگاه هاى امنیتى ساواک و غیره بر همه جا افتاده بود.»

سومین تبعیدگاه انارک

آیت الله مکارم سومین تبعیدگاه را چنین توصیف مى کند:«خاطرات تلخ و شیرین این شهر پربرکت را با تمام اهمیتى که دارد- براى رعایت کوتاهى سخن، رها کرده، به سراغ سومین تبعیدگاه یعنى شهر کویرى «انارک» (از توابع نائین) مى رویم.

یک روز رئیس اطلاعات شهربانى مهاباد به منزل آمد که نامه اى از قم آمده مثل این که مشکل کار پایان یافته. و باید به شهربانى بیایید اما در شهربانى گفتند شما باید هم الان به سوى «انارک نائین» حرکت کنید، حتى حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را هم ندارید(خانواده نزد ما بودند) تا خواستم مفاد اعلامیه جهانى حقوق بشر را یاد آور شوم، دو مأمور مسلح با دو قبضه (مسلسل) را در برابر خود دیدم، و آن قدر فشنگ به کمرشان بسته بودند که کمربندشان از سنگینى مى خواست پاره شود، نفهمیدم براى جنگ با لشکر «سلم» و «تور»آماده شده بودند یا براى بدرقه یک نفر تبعیدى که حتى چاقوى قلمتراش در جیب نداشت!

این شهرک همان گونه که از نامش پیدا است تعداد کمى درخت انار دارد، و دیگر از آب و آبادى هیچ، و کویر پهناور مرکزى، از چهار سو آن را احاطه کرده، چند کوچه پهن آسفالتى دارد که از ناچارى نام خیابان بر آن گذارده اند و همه آنها به بیابان برهوت خشک و سوزانى منتهى مى شود.»

«… دلخوشى ما در آن شهر علاوه بر محبت مردم، و دوستان فراوانى که از اصفهان و یزد و نائین و کاشان و سایر نقاط به دیدن ما مى آمدند این بود که «آیه الله پسندیده» برادر ارجمند و محترم «امام خمینى» و چند نفر دیگر از دوستان در آن جا تبعید بودند، آنها را قبلا به عنوان تبعید به آن جا آورده بودند، و از مصاحبت ایشان لذت مى بردیم.دو سه ماهى در آن جا گذشت یک روز خبر آوردند که جاى شما عوض شده و باید به تبعیدگاه چهارم «جیرفت» حرکت کنید مأمورین و ماشین آماده اند…

من با خاطره اى که از زمستان آن جا در ذهن داشتم مى دانستم منطقه اى است میان کرمان و بندرعباس، گرم و سوزان، رفتن به آن جا آن هم در وسط ماه مبارک رمضان و روزه گرفتن به هیچ وجه کار آسانى نیست، به علاوه معنى ندارد که ما خاموش بنشینیم و مانند توپ فوتبال هر روز به سویى پرتاپ شویم، راننده را فوراً خبر کردم و شبانه از انارک از بیراهه به قم آمدم و گفتم: «بالاتر از سیاهى رنگى دیگر نباشد» و نامه اى نوشتم و در انارک گذاشتم که صبح به مأمورین بدهید به این مضمون: من براى مشورت با وکیل مدافعم به قم رفتم، جزء غیبت محسوب ندارید… و اتفاقاً مقارن همین اوضاع ایام دگرگون شد. انقلاب شتاب گرفت و به ثمر نشست و همه زندانیان سیاسى و تبعیدى ها آزاد شدند و جباران و سردمداران فرار کردند یا به زندان افتادند یا اعدام شدند.سرانجام این درس بزرگ را فهمیدم که زندان عناصر انقلابى را پخته تر و آگاه تر و مقاوم تر مى کند. و تبعیدها نداى انقلاب را به نقاط دور و نزدیک مى رساند!»

مسئولیت هاى پس از پیروزى انقلاب

این عالم پرتلاش پس از پیروزى شکوهمند انقلاب اسلامى همکارى مستمرى با بعضى ارگان ها و نهادهاى مهم نظام اسلامى انجام داد که مهم ترین آنها عبارتند از:

۱ – همکارى با شوراى عالى قضایى

ایشان در این باره مى گوید:«در اوایل انقلاب یک شوراى عالى بود (و مرکزش در قم بود و هنوز به تهران منتقل نشده بود) با توجه به این که در آن وقت بعضى از افراد نفوذى در برخى از دادگاه ها، تندروى هایى کردند که امام (قدس سره) خیلى ناراحت شدند و انعکاس نامطلوبى هم در محیط داشت، در جلسه شوراى عالى صحبت شد که افرادى از خود اعضاى شورا به نقاط مختلف بروند و نظارت کنند و کنترلى داشته باشند.

من تصمیم گرفتم که با جمعى از دوستان به اصفهان برویم و نظارتى بر امر دادگاه ها بکنیم. در آن وقت اصفهان، زیاد مسأله داشت و جریانات مشکوک در آن جا کار مى کردند، قتل مرحوم شمس آبادى که قبل از انقلاب واقع شد و قتل مرحوم مهندس بحرینى که بعد از انقلاب واقع شد و مسائل دیگر، جو آن جا را ملتهب کرده بود و شاید از نظر ظاهر، رفتن در آن کوره داغ کار عاقلانه اى نبود ولى من هیچ وقت این ملاحظات را در زندگى نمى کردم، مى گفتم کارى که براى خداست خدا هم حفظ مى کند و تأثیر مى دهد. ما رفتیم آن جا و دیدیم اوضاع خیلى عجیب است همان باندهایى که بعداً افشا و به آن سرنوشت دردناک گرفتار شدند، از بدو ورود، سایه به سایه ما را تعقیب مى کردند که نگذارند یک قدم برداریم. براى جلب حمایت مردم کارى که کردیم این بود که مسجد «سید» را که یکى از بزرگ ترین و مهم ترین مساجد اصفهان است پایگاه خودمان قرار دادیم و اعلام کردیم که هر شب در آن جا سخنرانى مى کنم. جمعیت خیلى زیادى جمع مى شدند و ما از این سنگر مى توانستیم براى خنثى کردن فعالیت آن طیف استفاده کنیم. بعد به سراغ زندان ها و دادگاه ها رفتیم دیدیم اوضاع عجیب است.

… ما به مردم اعلام کردیم هر کس شکایتى دارد آن را به مسجد «سید» تحویل بدهد، یک کارتن بزرگ از شکایات مردم جمع شد.از کارهاى ناجوانمردانه اى که آن طیف براى خنثى کردن کارهاى ما و براى این که جلوى افشا شدنشان را بگیرند انجام دادند این بود که یک فرد ساواکى (گمان مى کنم به نام مصیبى بود) را خودشان از زندان آزاد کردند، و بعد در رسانه هاى گروهى که در اختیار آنها بود، اعلام کردند که آقاى مکارم با یک گروه از قم آمده و ساواکى را آزاد کرده است در حالى که روح من از این قضیه خبر نداشت و اصلا کسى را آزاد نکرده بودیم. رفتند در دانشگاه بین دانشجویان این دروغ عجیب را پخش کردند، بنا شد راهپیمایى در شهر بر ضد ما راه بیندازند و براه انداختند! من بلافاصله تماس با وسائل ارتباط جمعى گرفتم و گفتم ما مسئولیت مهمى داریم و شما نمى توانید حرف هاى ما را منعکس نکنید. آنها مجبور شدند و آمدند مصاحبه کردند و منعکس کردند و جو تا حدى آرام شد.

خدا رحمت کند مرحوم آیه الله خادمى را، او و گروه زیادى از علماى اصفهان از ما در مقابل آن طیف بى رحم حمایت کردند.و عجیب تر این که گروهى را از اصفهان راه انداختند آمدند در قم و در خیابان هاى قم بر ضد ما راهپیمایى کردند، ولى این مسائل کم کم فاش شد، معلوم شد چه توطئه خطرناکى از سوى آن گروه بى رحم در جریان است و همین افشا شدن این برنامه سبب شد که تا حدود قابل ملاحظه اى تند روى هاى آن طیف کنترل شود. عده اى از دانشجویان هم که فهمیدند آلت دست واقع شده اند بعداً از من عذر خواهى کردند که ما خبر نداشتیم.

به هر حال ما حدود ده روز در اصفهان ماندیم و شکایات مردم را جمع آورى کردیم و با خودمان براى اقدامات بعدى آوردیم. البته مدت عضویت من در این شوراى عالى محدود بود. چون بعداً به تهران منتقل شد و برنامه هاى من در مسیر دیگرى بود و در قم ماندم».

۲ – حضور نافذ در خبرگان قانون اساسى

ایشان با حضور در مجلس خبرگان قانون اساسى نقش تاریخى خود را در تدوین آن به عرصه نمایش گذاشت و در گروه «مذهب و زبان» به دفاع از حریم مذهب تشیع پرداخت و در رسمیت دادن به مذهب تشیع در کشور تلاش زیادى نمود.

آیت الله مکارم در این باره مى نویسد:«من (در مجلس خبرگان) جزو گروه مذهب و زبان بودم و طبعاً در گروه ما یکى از برادران اهل سنت، مولوى عبدالعزیز که مرد فاضل و ملایى بود و زیاد مى توانستیم با او تفاهم کنیم و یکى از موبدان زرتشتى و یکى از سران مسیحیت و یکى از سران یهود بود و از این نظر وضع کمیسیون و گروه ما با همه گروه ها تفاوت داشت، ما در برابر مذاهب مختلف مى بایست بنشینیم و مسائل مربوط به مذهب و جایگاه آن را در قانون اساسى تصویب کنیم و آماده کنیم براى طرح در مجلس عمومى ما زحمت زیادى کشیدیم تا توانستیم از طریق منطقى مواد مربوط به مذهب رسمى را در قانون اساسى جاى بدهیم که مذهب رسمى، مذهب شیعه اثنى عشریه است و در عین حال اقلیت هاى مذهبى در جمهورى اسلامى محترمند و حقوق شهروندان ایرانى را دارند و مشکلى از نظر زندگى در درون جامعه اسلامى ندارد. عجب این که در آن ایام فرقه ضاله بهائیت به جنب و جوش شدیدى افتاده بودند، اینها با یک برنامه مفصل و ادعاى زیاد و ارقام دروغین درباره جمعیت خود در کشور و این که عده ما از سایر اقلیت ها بیشتراست و تماس هاى مکرر با خارج و داخل، اصرار داشتند که باید ما را هم در اقلیت هاى رسمى جاى دهند. من کاملا با تاریخ این جمعیت آشنا بودم و از همان موقع که شاید طلبه پانزده و یا شانزده ساله بودم در شیراز، گاهى به جلسات آنها مى رفتم و با آنها مناظره مى کردم….

و در جلسات عقاید و مباحث خودمان در قم هم بررسى زیادى درباره آنها کرده بودیم که اینها دقیقاً رابطه با استعمار دارند. در دامن روس ها متولد شدند و در آغوش انگلیس ها پرورش یافتند و در خدمت آمریکایى ها قرار گرفتند و الآن هم در حال حاضر چه دفاع سختى از سوى کنگره آمریکا از آنها مى شود و نشان مى دهد که تا چه حد مورد علاقه و حمایت آنها هستند، من این را کاملا مى دانستم، دوستان عزیز دیگرى هم که از روحانیون در آن گروه بودند آنها هم بحمدالله روشن بودند و لذا سخت در مقابل این درخواست، مقاومت کردیم و اصرار آنها سبب شد که ماده قانون اساسى را در مورد مذهب رسمى طورى ببندیم که به اصطلاح ما طلبه ها «نفى ماعدا» کند، یعنى غیر از کلیمى ها، و نصارى و زرتشت که سه اقلیت سنتى مورد حمایت قانون از قدیم بودند و در کتب فقهى ما هم به عنوان اهل کتاب شناخته شده اند و نزد فقها به عنوان، اهل ذمه محسوب مى شوند دیگرى را شامل نشود ما چنان قانون اساسى را نوشتیم که دقیقاً مذاهب ساختگى استعمار را نفى کند.»

آثار متنوع و ماندگار

از آیت الله مکارم دهها جلد کتاب، صدها مقاله و جلسات سخنرانى، مصاحبه و مناظره، تدوین و تالیف شده و به مرحله چاپ و نشر رسیده است. برخى از آثار ارزشمند ایشان به زبان هاى زنده دنیا مانند: عربى، انگلیسى، ترکى آذرى و استانبولى ترجمه و چاپ شده است .

استاد از تالیف این آثار اهداف خاصى را دنبال مى کرد و در تلاش بود با نگارش و تحقیق پیرامون مسائل گوناگون، چراغ راه نسل جوان کشور باشد و یا با دفاع از حریم اسلام و تشیع به مبارزه با تفکرات التقاطى و انحرافى گروههایى از قبیل: مارکسیست ها، کمونیست ها، دراویش و صوفیان قیام کند، چنانکه ایشان با نگارش کتاب «فیلسوف نماها» به نقد فلسفه هاى غربى و افشاى فیلسوف نمایان مادى گرا برخاست و این کتاب با استقبال کم نظیر محافل حوزوى و دانشگاهى رو به رو شد و همچنین با تالیف کتاب «جلوه حق» توهمات صوفیان و دراویش را به نقد کشید که این تلاش مورد توجه آیت الله بروجردى قرار گرفت.

سر مقاله هاى آیت الله مکارم در مجله مکتب اسلام در دوران ستمشاهى داستان مستقل دیگرى دارد که در آن ایام مورد توجه دوستان و دشمنان بود. ایشان از این طریق به افشاى مفاسد اجتماعى و ریشه یابى آن مى پرداخت تا جایى که در چند مورد ایادى رژیم را خوش نیامد و سبب توقیف مجله شد. در این بخش فهرست بعضى از آثار و تألیفات مهم این فقیه پرتلاش را مرور مى کنیم.

۱ – تفسیر نمونه. (۲۷ جلد)

۲ – تفسیر موضوعى پیام قرآن (حدود ۱۰ جلد)

۳ – قرآن و آخرین پیامبر

۴ – قرآن و حدیث

۵ – مثال هاى قرآنى

۶ – برگزیده تفسیر نمونه (۵ جلد)

۷ – تفسیر الامثل (۲۰ جلد) ترجمه عربى تفسیر نمونه

۸ – اخلاق در قرآن (۳ جلد)

۹ – آیات ولایت در قرآن

۱۰ – ترجمه قرآن مجید

۱۱ – پیام امیرمؤمنان (۸ جلد)

۱۲ – مناظرات تاریخى امام رضا (علیه السلام)

۱۳ – حکومت جهانى حضرت مهدى (عج)

۱۴ – مهدى، انقلابى بزرگ

۱۵ – زهرا برترین بانوى جهان

۱۶ – در جستجوى خدا

۱۷ – خدا را چگونه بشناسم؟

۱۸ – آفریدگار جهان

۱۹ – معاد و جهان پس از مرگ

۲۰ – عقیده یک مسلمان

۲۱ – پنجاه درس اصول عقاید براى جوانان

۲۲ – جوانان را دریابید

۲۳ – اسلام آیین رحمت

۲۴ – اسلام و کمک هاى مردمى

۲۵ – آیین ما (ترجمه اصل الشیعه)

۲۶ – آنچه باید از اسلام بدانیم

۲۷ – معماى هستى

۲۸ – حدیث غدیر سند گویاى ولایت

۲۹ – یورش به خانه وحى

۳۰ – سرمشق از سخنان على(علیه السلام)

۳۱ – اخلاق اسلامى در نهج البلاغه

۳۲ – اسلام در یک نگاه

۳۳ – یک صدو پنجاه درس زندگى

۳۴ – شیوه همسرى در خانواده نمونه

۳۵ – اعتقاد ما

۳۶ – فلسفه شهادت

۳۷ – عاشورا

۳۸ – نماز مکتب عالى تربیت

۳۹ – چهره اسلام در یک بررسى کوتاه

۴۰ – طرح حکومت اسلامى

۴۱ – وهابیت بر سر دو راهى

۴۲ – بحثى درباره ماتریالیسم و کمونیسم.

۴۳ – پایان عمر مارکسیسم

۴۴ – آخرین فرضیه هاى تکامل

۴۵ – فیلسوف نماها

۴۶ – جلوه حق

۴۷ – عود ارواح و ارتباط با ارواح

۴۸ – پرسش ها و پاسخ ها (در ۴ جلد)

۴۹ – انگیزه پیدایش مذهب

۵۰ – رهبران بزرگ و مسؤولیت هاى بزرگ تر

۵۱ – زندگى در پرتو اخلاق

۵۲ – خطوط اصلى اقتصاد اسلامى

۵۳ – مدیریت و فرماندهى در اسلام

۵۴ – ارزش هاى فراموش شده

۵۵ – مشکلات جنسى جوانان

۵۶ – سرگرمى هاى خطرناک

۵۷ – اسرار عقب ماندگى شرق

۵۸ – تعلیقه بر عروه الوثقى

۵۹ – توضیح المسائل

۶۰ – رساله احکام نوجوانان

۶۱ – رساله احکام بانوان

۶۲ – استفتاءات (۳ جلد)

۶۳ – مناسک حج

۶۴ – مناسک جامع حج

۶۵ – مناسک عمره مفرده

۶۶ – تعزیر و گستره آن

۶۷ – خمس پشتوانه استقلال بیت المال

۶۸ – ربا و بانک دارى در اسلام

۶۹ – بررسى طرق فرار از ربا

۷۰ – رمى جمرات در گذشته و حال

۷۱ – چند نکته مهم درباره رویت هلال

۷۲ – القواعد الفقهیه (۴ جلد)

۷۳ – انوار الفقاهه (۴ جلد)

۷۴ – دائره المعارف فقه مقارن

۷۵ – انوار الاصول (۳ جلد)

۷۶ – مفاتیح نوین

بیشتر آثار ایشان دهها بار تجدید چاپ شده است.

خدمات اجتماعى

آیت الله مکارم در زمینه خدمات اجتماعى و عمرانى هم آثار ماندگارى از خود بر جاى نهاده است. در این جا به موارد مهم آن بسنده مى شود:

۱ – مدرسه الامام امیرالمؤمنین در قم.

۲ – مدرسه امام مجتبى در قم.

۳ – مدرسه امام حسین در قم.

۴ – مدرسه امام سجاد در قم.

۵ – مجتمع فرهنگى امام صادق در مشهد.

۶ – مجتمع فرهنگى امام باقر در مشهد.

۷ – مجتمع فرهنگى خاتم الانبیا در شیراز.

۸ ـ مرکز فرهنگى و دارالمبلغین در تهران.

۹ – مرکز شیعه شناسى

۱۰ – بناى ۱۱۰ مسجد و ۱۱۰ مدرسه در مناطق محروم کشور با کمک خیّرین و افراد نیکوکار.

آیت الله مکارم شیرازى هم اکنون در حوزه علمیه قم حضور پر نشاط دارد و به عنوان یکى از مراجع تقلید جهان تشیع به تدریس دروس خارج و تعلیم و تربیت شاگردان فاضل مشغول است.

فرزندان

آیت الله مکارم شش فرزند پسر و یک دختر دارد. اسامى پسران و داماد وى به ترتیب سن به شرح زیر مى باشد:

۱ ـ مهندس رضا مکارم

۲ ـ مهندس حاج محمدعلى مکارم

۳ ـ حاج مسعود مکارم: اشتغال به درس خارج و تألیف و تحقیق

۴ ـ حجت الاسلام حاج مهدى مکارم: اشتغال به درس خارج و تألیف و تدریس و کارشناس ارشد علوم سیاسى

۵ ـ مهندس محمدصادق مکارم

۶ ـ حجت الاسلام محى الدین مکارم: تحصیل در حوزه و تدریس در حوزه و دانشگاه

۷ ـ حاج حسن مشکات (داماد معظم له): مسئول دانشکده قرآنى و دارالقرآن اصفهان.

گلشن ابرارج۵



۱٫ بیشتر مطالب مقاله از کتاب «حیات پربرکت» نوشته احمد قدسى استفاده شده است.

۲٫ مصاحبه به حجت الاسلام طباطبایى، مسئول دفتر آیت الله مکارم شیرازى.

۳٫ ر، ک: اسناد انقلاب اسلامى، ج۳٫

زندگینامه آیت الله سید على یثربى کاشانى(متوفّاى۱۳۷۹ هـ ق)

۶c6a8df47db245560b49e661f82338e4_XL

حبیب الله سلمانى آرانى یکى از خاندان هاى معروف به علم و تقوا و از سادات اصیل و نجیب کاشان که سابقه اى دیرینه در این خطّه دارند، دودمان یثربى پشت مشهدى هستند. از این سلسله، در دوره هاى مختلف، همواره راویان، نقیبان و عالمان بزرگى برخاسته اند که از لحاظ علم و تقوا، سرآمد هم عصران به شمار رفته و به عنوان پیشوا و مرجع دینى، نزد مردم از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده اند. آنان، سهم به سزایى در احیاى دین و ترویج مذهب شیعه داشته اند. از دوران حاکمیت دولت صفویه به این سو، در منابع تاریخى و کتاب هاى رجالى و زندگى نامه هاى نگاشته شده از این خاندان، به نام ستارگان فروزانى همچون، سیّد ماجد، آقا سیّد ابراهیم، میر سیّد محمّد تقى، میر عبدالرزّاق، آقا سیّد اسماعیل، آقا سیّد محمّدرضا و در عصر اخیر، آقا میرسیّدعلى برمى خوریم که در آسمان علم، معرفت و دین درخشیده، زبانزد عام و خاص بوده و افتخاراتى آفریده اند. در این نوشته، به شرح حال یکى از این ستارگان که به دو حوزه عظیم علمى نجف و قم اعتبار داد و منشأ بروز و ظهور نورافشانى هاى دیگرى گردید، مى پردازیم.

نیاکان

یکى از نیاکان آیه الله آقا میرسیّد على یثربى، سیّد ماجد فرزند سیّد ابراهیم، از عالمان بزرگ دوران صفویه است.مؤلف تاریخ کاشان در باره وى چنین مى نویسد:«یکى از طبقات علماى اعلام که نسبت آنان به امام همام، على بن الحسین(علیهم السلام) منتهى مى شود و همیشه خلاصه ایّام و هادى خاص و عام و مروّج شریعت سیّد انام بوده و هستند، سلسله عِلیّه سادات عالى درجات پشت مشهد (کثّرالله امثالهم) مى باشند… اصل این سلسله، مرحوم آقا سیّد ماجد است و آن جناب، معاصر شاه سلیمان صفوى(۱۰۷۷ ـ ۱۱۰۶ق) و سرآمد علماى عصر خود، در مراتب زهد و تقوا سلمان زمان بوده است، هنگامى که نادر شاه افشار در عراق عرب قرار مباحثه و محاّجه فى مابین علماى سنى و علماى خاصّه شیعه اثنى عشر گذارد از ولایات عراق عجم و سایر ممالک محروسه ایران، از هر ولایتى یک نفر عالم اعلم و اتقى انتخاب نموده، به صوب میعاد دعوت فرمود، من جمله از کاشان، جناب سیّد مزبور روانه شد. چون به کرمانشاهان رسید، به جانب روضه بقا خرامید و چون دفن میّت را در موضع ممات معتقد بود و به زبان واقع مى گفت:

گر در یمنى که با منى پیش منى// ور پیش منى که بى منى در یمنى

در همان جا تن در حجاب تراب کشید…»(۱).

از آثار وى، کتاب «ایقاظ النّائمین و ایعاظ الجاهلین»، «رساله فى تحقیق الغناء»، «حاشیه بر اشارات و شفاى بوعلى سینا» و… ذکر شده است(۲).

سیّد ابراهیم فرزند سیّد ماجد، در علم و عمل بى نظیر و همواره پناهگاه مردم بوده است.

سیّد میر عبدالحى، فرزند سیّد ابراهیم نیز از علماى این خاندان به شمار رفته است. وى داراى پنج فرزند پسر، به نام هاى سیّد محمّد تقى، میرعبدالرزاق، سیّدابراهیم، آقا احمد و سید مرتضى بوده است(۳).

آقا سیّد محمّدتقى، فرزند سیّد میرعبدالحى، (۱۱۸۹ ـ ۱۲۵۸ ق.) از عالمان، مجتهدان و فقیهان نامدار و بزرگ و از محققین مشهور عصر خود بوده است. وى نزد ملاّ احمد نراقى (۱۲۴۵ ق.)، محمّد اسماعیل ازغدى(۱۲۳۱ ق.) و سیّدعلى طباطبائى(۱۲۳۱ ق.)، صاحب ریاض درس خوانده و باملاّ غلامرضا آرانى (۱۲۶۵ ق.) دوست و هم صُحبت بوده است. آقا سیّدمحمّدتقى، داراى کشف و کرامات فراوانى بوده و در عصر غیبت کبرى، به حضور حضرت ولى عصر(عج) تشرف اختیارى داشته است.(۴) تاریخ کاشان وى را چنین معرفى مى کند:

«… ارشد و اعظم و ازهد و اعلم آنها، بندگان شامخ الارکان، شریعتمدار، آقا حاج سیدمحمّدتقى (نورالله مرقده) بود که الحق از فحول مجتهدین و فقها و رأس محقّقین و عرفاى عصر خود و اهل زمان بود و براى مرضاى مبتلا، از پیش مانده غذاى او، استشفا همى نمودند و نورکشف و کرامات او از مآثر و مقامات و مقالات و مصنفات چه از علوم نقلیه رسمیه و چه از متون عقلیه و ذهنیه اظهر و اشهر و بیشتر شایع تر از آن است که حاجت به اظهار و تذکار باشد یا در این اوراق بگنجد. در سنه (۱۲۵۸ ق.) به عالم بقا شتافت. در یکى از حجرات صحن مقدّس حبیب بن موسى(علیه السلام) مدفون و مقبره و ضریحش زیارتگاه ارباب نیاز است(۵).»از آثار او «رساله در حجیت مظنّه»، «مباحث الفاظ»، «متفرقات» و… ذکر شده است.از فرزندانش، سیّد عبد الرحیم (۱۲۹۴ ق.) از شاگردان شیخ انصارى (۱۲۹۸ ق.) و سیّد مهدى… نام برده اند.سیّد عبد الرزاق، فرزند میرعبد الحى و برادر آقا سیّد محمّد تقى است.

آقا سیّد اسماعیل (۱۳۰۲ ق.) فرزند سیّد عبدالرزاق و جدّ آقا میرسیّد على از فقیهان و عالمان عصر خود بود. وى نزد آقا سیّدمحمّد تقى، شیخ محمّد حسن نجفى (۱۲۶۶ ق.) صاحب جواهرالکلام، آقا شیخ مرتضى انصارى (۱۲۹۸ ق.)، آقا شیخ محسن خنفر و… درس خوانده است. سیّداحمد و سیّدمحمّدرضا از جمله فرزندان وى، از عالمان کاشان بوده اند.

آقا سیّد محمّد رضا پشت مشهدى، فرزند سیّد اسماعیل و پدر آقا میرسیّدعلى در سال ۱۳۸۲ ق. در کاشان متوّلد شد. تحصیلات ابتدایى و مقدّماتى را در کاشان و تحصیلات عالى حوزوى را در نجف وکربلا و سامرّا نزد آقا سیّد محمّد فشارکى اصفهانى (۱۳۱۶ ق.)، میرزاحسین نورى (۱۳۲۰ ق.)، میرزا محمّد حسن شیرازى (۱۳۱۲ ق.) و سیّد اسماعیل صدر (۱۳۳۹ ق.) تا رسیدن به مرحله اجتهاد گذراند. او پس از واقعه تحریم تنباکو از سوى استادش در سال ۱۳۱۶ ق. به کاشان بازگشت و مورد استقبال مردم قرار گرفت. اقامت وى در زادگاهش، همزمان بود با ضعف حکومت مرکزى، و بروز توطئه هاى انگلیس به صورت اختلافات داخلى، تنازع بین قدرت هاى مذهبى و غیرمذهبى، پیدا شدن یاغى ها، از جمله نایب حسین کاشى، فرزندان و یارانش که در همسایگى آقا سیّد محمّد رضا زندگى مى کردند. این عوامل موجب شد تا وى زندگى پرتلاطمى را آغاز کند. او در این شرایط، علاوه بر امامت جماعت، به تدریس و پاسخ گویى به مراجعات دینى مردم پرداخت و برکرسى قضاوت نشست و با دقّت، درباره مجرمان، احکام الهى را صادر و حدود شرعى را بر آنان جارى کرد. آیه الله حاج سیّد مهدى یثربى درباره پدرش چنین مى گوید:

«والد ما (آقا سیّد محمّد رضا) از هم عصران و دوستان آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى(۱۳۵۵ ق.) بودند و هر دو در درس میرزاى شیرازى شرکت مى کردند. میرزاى شیرازى بنابر مصالحى، حوزه علمیه نجف را به سامرا منتقل نمود و سعى بلیغى در اقامه سنن تشیّع در آن روضه مقدسه را داشت به خصوص مقید بود مراسم عزادارى حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) در انظار مردم آن محل معمول گردد. از این رو، در لیالى و ایّام تاسوعا و عاشورا، اساتید و طلّاب حوزه سامرا و شیعیان مقیم در آن جا، طبق معمول از بلاد شیعه، دسته عزادارى به راه مى انداختند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در نقش مرثیه خوان و نوحه خوان و مرحوم آقا سیّدمحمّد رضا یثربى (والدما) در نقش روضه خوان، اظهار اخلاص مى نمودند. ایشان در مدت سى سال و اندى در کاشان، در ماه هاى مبارک رمضان و محرم، در مسجد خود بعد از موعظه و بیان مسائل حلال و حرام به مانند یک روضه خوان فنى به ذکر مصیبت مى پرداختندبه خصوص در روزهاى تاسوعا و عاشورا در خاتمه مجلس، شخصاً به منبر رفته و مقتل عاشورا را بالحن عربى و مبکى و تکیه به صوت مى خواندند و در موقع ذکر مصیبات طاقت فرسا، بى طاقت شده، سررا برهنه کرده و با دو دست به سر مى زدند… .نیز بین مرحوم آقا سیّد محمّد رضا و مرحوم آیه الله شهید حاج شیخ فضل الله نورى (۱۳۲۷ ق.) آشنایى و علاقه و همفکرى در مسائل سیاسى روز وجود داشت و بین آنها، نامه ها رد و بدل مى شد..(۶)».

آیه الله العظمى آقا سیّد محمّدرضا در سال (۱۳۴۷ ق.) دعوت حقّ را اجابت کرد و در جوار بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام)(۷) در مقبره خانوادگى به خاک سپرده شد.

تولّد و تحصیلات

آقا میرسیّدعلى یثربى کاشانى، نخستین فرزند از همسر اوّل یزدى الاصل آقا سیّدمحمّدرضا پشت مشهدى کاشانى است که در سال ۱۳۱۱ ق. در شهر مقدّس کربلا متولّد شد. پدر، نوزاد خود را به سامرا برد و استاد بزرگوارش، مجدّد قرن، میرزاى بزرگ، آقا سیّدمحمّدحسن شیرازى (۱۳۱۲ ق.) در گوش هایش اذان و اقامه گفت. پس از آن، والدّین به پرورش و تربیت او پرداختند تا آن که قدم به پنج سالگى نهاد. در سال ۱۳۱۶ ق. سیدمحمّدرضا به اتّفاق همسر و کودک پنج ساله اش از کربلا به کاشان بازگشت و پس از اقامت در آن شهر، مقدّمات تحصیلات ابتدایى میرسیّدعلى را فراهم کرد. این کودک با استعداد و تیزهوش، پس از فراگیرى خواندن و نوشتن، مقدّمات دروس حوزوى را نزد پدر و ملاّحسن نحوى (۱۳۴۰ ق.) خواند و در ادامه، اغلب کتاب هاى درسى دوره سطح را نزد پدر آموخت. در سال ۱۳۳۱ ق. میرسیدعلى جوان که بیست بهار از عمرش را سپرى کرده و دروس سطح حوزوى را به پایان برده بود، با پیشنهاد و راهنمایى پدرش براى ادامه تحصیلات عالى حوزوى به مقصد حوزه پربار و کهن نجف – که در آن زمان از مراکز تجمع عالمان بزرگ دینى و استوانه هاى فقه و اصول بود – روانه گردید.

تحصیل در نجف

وى طى هفت سال اقامت در نجف بار دیگر کتاب «کفایه الاصول» را نزد آیه الله آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى (۱۳۶۵ ق.) خواند سپس با حضور مستمر خود در دروس خارج فقه و اصول استاد یاد شده و آیات عظام آقا سیّد محمّد کاظم یزدى (۱۳۳۷ ق.)، آقا فتح الله شیخ الشریعه اصفهانى (۱۳۳۹ ق.)، آقامیرزا محمد حسین نائینى (۱۳۵۵ ق.) و به ویژه آقا ضیاءالدّین عراقى (۱۳۶۱ ق.)، بهترین بهره هاى علمى را کسب نمود و پس از آن، با درخواست پدر به کاشان بازگشت(۸).

مؤلف کتاب «آینه دانشوران»، مى نویسد:

«مرحوم آیه الله آقا ضیاء عراقى به میرسیّد على یثربى کاشانى فرموده بود: در میان تلامذه سیّدنا الاستاد، آقا سیّد محمّد فشارکى اصفهانى(۱۳۱۶ق.)، میرزا سیّدعلى یزدى لب خندقى(۱۳۶۴ ق.) بود که استاد موقع حرکتش، وى را با اشک بدرقه کرد و از جدایى او هنگام بازگشت به ایران سوخت و در میان شاگردان من نیز شما موقعیّت خاصى دارى و مرا به جدایى و فراق خود مبتلا به حسرت مى نمایى[(۹)».

آقا میر سیّد على در کاشان به امامت جماعت و تدریس مشغول گردید و در این سال ها که حدود سى سال داشت، با دختر آقاشیخ جعفر الهى (۱۳۷۰ ق.) که از نوادگان ملاّ احمد نراقى بود، ازدواج کرد. در نوروز سال ۱۳۰۱ ش. برابر با سال ۱۳۴۰ ق. آیه الله آقا سیّد محمّدرضا یثربى به همراه فرزندش آقا میر سیّد على، براى دیدار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى که از دوستان قدیمى و همدرسانش بود و ریاست وزعامت حوزه قم را به عهده گرفته بود، به قم رفتند. در این دیدار، حاج شیخ از آقا سیّدمحمّد رضا خواست تا پسرش آقامیرسیدعلى در قم بماند. پدر و پسر، پیشنهاد آیه الله حائرى را پذیرفتند و پس از آن، آقا میر سیّدعلى در قم اقامت گزید و تدریس دروس سطح عالى حوزوى را شروع کرد. او که در دوران تحصیل حکمت و فلسفه را نخوانده بود، در این زمان و در کنار تدریس، دوره اسفار ملاّصدرا را همراه با آقا شیخ ابوالقاسم کبیر (۱۳۵۳ ق.) و… به طور خصوصى نزد آقا میرزا على اکبر مدرّس یزدى حَکَمى(۱۳۴۴ ق.) خواند(۱۰).

تدریس

آیه الله یثربى پس از چندسال تدریس سطوح عالى و تربیت شاگردانى زبده، به تدریس درس خارج اصول پرداخت. در این دوره از تدریس اغلب طلاّب فاضل که از شاگردان دوره سطح عالى وى بودند و نیز کسانى که به دنبال درس و بحث هاى پرجوش و خروش مى گشتند. و همچنین برخى از بزرگان حوزه، در این درس شرکت کردندبه طورى که سایر درس هاى حوزه در این سطح، تحت الشعاع بود. آیه الله میرزا خلیل کمره اى (۱۴۰۵ ق.) در مورد درس خارج اصول آیه الله یثربى چنین مى نویسد:

«درس خارج آقاى حائرى در مدرسه فیضیه بوددر ایوان وسط بین فیضیه و دارالشفا، درس خارج حاج میرزا میرسیّد على یثربى کاشانى اصول کفایه، اصول آقاى حائرى اصول سامرّا بود و اصول آقا میرسیدعلى، اصول نجف بود. او (آقاى یثربى) غوغایى برپا مى کردچه در درس کفایه خودشان که ما حاضر بودیم و چه درپاى درس آقاى حائرى…(۱۱)».

سیّد على رضا ریحان یزدى (۱۳۶۳ ش.) مى نویسد:

«پیش از آمدن من به قم، علاوه از مجالس تدریس فعلى نیز محاضر مهمّه دیگر براى استفاده طلاّب و دانشجویان تشکیل مى یافته و علما و اساتیدى، چون مولانا سیّد صدرالدّین و آقا میرسیدعلى کاشانى مورد افاضه بوده اند و علما و طلاّب، از این دوبزرگوار سخت بهره مند مى شدند و هم بسیارى از دانشمندان که اینک خود از زمره مدرسین معروفند، در خدمتشان درس خوانده اند(۱۲)».

شاگردان این دوره

عالمان و بزرگانى که در این دوره، یعنى بین سال هاى ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۷٫ از درس هاى سطح عالى و خارج آیه الله یثربى بهره مند شده اند عبارتند از:

۱٫ امام خمینى(۱۴۰۹ ق.)، بنیانگذار و رهبر کبیرانقلاب اسلامى ایران، در سال ۱۳۰۰ ش. برابر با ۱۳۴۰ ق. اندکى پس از هجرت آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى از اراک به قم هجرت کرد و بیشتر درس هاى دوره سطح عالى را نزد آقا میر سیّد على یثربى تحصیل نمود. امام درباره استادانش چنین مى گوید:«…وسطوح را نزد حاج سیّد محمّد تقى خوانسارى و یا بیشتر نزد مرحوم آقا میرسیدعلى یثربى کاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى مى رفتیم… استاد سطوح عالیه ام، مرحوم آقاى آقا میرسیّدعلى یثربى کاشانى بوده است…(۱۳)».

۲٫ آیه الله سیّد محمّد محقّق داماد (۱۳۸۸ ق.)، او پس از رحلت آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى که استاد و پدر همسرش بود، به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و درسش محل تجمع و حضور استادان و طلاّب فاضل و بنام حوزه بوده است(۱۴).

۳٫ آیه الله سیّدشهاب الدّین مرعشى نجفى(۱۴۱۱ ق.)، وى در نجف، کربلا، کاظمین، سامرّا، تهران و قم نزد دهها استاد علوم عقلى و نقلى زانوى ادب به زمین زد و از دانش و تقوا و کمالات آنان بهره گرفت. او درباره استادش آقامیرسیدعلى یثربى چنین مى گوید:«لسان حقیر الکن است از جلالت ایشان و تقوى و دیانتش. به قدرى این مرد محکم بود در دیانت و به قدرى باتقوا و پرهیزگار و وارسته و بى آلایش که اصلا و ابداً به خود نمى گرفت که من کسى هستم. مثل یک طلبه عادى رفتارش بود چه در این حوزه، چه در بعداز انتقالشان به کاشان(۱۵).

۴٫ آیه الله میرزا هاشم لاریجانى آملى (۱۴۱۳ ق.). وى از مراجع و مدرسان خارج فقه و اصول قم بود که شاگردان فراوانى را تربیت کرد و تقریرات دروس خارج فقه و اصول مرتب و منظمى از خود و استادانش را به یادگار گذاشت که برخى از آنها به چاپ رسیده است.

۵٫ آیه الله حاج میرزا خلیل کمره اى (۱۴۰۵ ق.)، از مدرسان فاضل و مؤلفان توانمند و صاحب آثار قلمى متعدد بود.

۶٫آقا میر سیّد محمّد یثربى (۱۳۴۶ ق.)، برادر آیه الله یثربى و از شاگردان وى و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى که قبل از آیه الله یثربى وفات یافت.

۷٫ سیّد ابوالقاسم فقیه ارسنجانى(۱۴۱۰ ق.)، ازمدرسان فاضل که پس از پایان تحصیلات به دستور حاج شیخ به شیراز رفت و تا آخر عمر در آنجا به امور دینى اشتغال داشت.

۸٫ شیخ اسماعیل بهارى(۱۳۹۰ ق.)، از فاضلان و مبلغان که سال ها در تهران به انجام وظایف دینى مشغول بود.

۹٫ آقا سیّد حسن مدرّسى یزدى (۱۴۰۲ ق.)، از مدرّسان حوزه بود که به امر آیه الله العظمى بروجردى به کرج عزیمت کرد و تا پایان عمر در آنجا به انجام وظایف دینى پرداخت.

۱۰٫ آقامیرزاحسن رازینى همدانى (۱۴۰۲ ق.).

۱۱٫ آقاشیخ محمّدرضا طبسى (۱۴۰۵ ق.)

۱۲٫ آقاسیدیحیى مدرسى یزدى (۱۳۸۳ ق.).

۱۳٫ آقاشیخ محمّدحسین شریعتمدار ساوجى.

۱۴٫ سیّد محمّدتقى تهرانى.

۱۵٫ سیّد محمّد حائرى گلپایگانى(۱۴۰۵ ق.)

۱۶٫ امیر محمّد مدرسى یزدى (امام جمعه زاده)، فرزند آقا سید ابراهیم(۱۶).

۱۷٫ میرزا محمّد ثارالهى همدانى(۱۳۸۰ق.(۱۷))

۱۸٫ آقا سید محمّد ابوترابى علوى(۱۳۸۰ ق.(۱۸))

۱۹٫ آقا شیخ محمّد ابن الشیخ قمى (۱۳۷۶ ق.(۱۹)).

۲۰٫ سیّد کاظم موسوى گلپایگانى(۱۳۹۶ق.(۲۰)).

۲۱٫ حاج شیخ قاسم اسلامى(۱۴۰۰ ق.(۲۱)).

۲۲٫ آقا شیخ على اصغر صالحى کرمانى(۱۴۰۱ ق.(۲۲)).

۲۳٫ آقامیرزا على اکبر اسلامى ترتبى(۱۳۸۲ ق.(۲۳)).

۲۴٫ حاج میرزا على مهرابى کرمانى (۱۳۸۵ ق.(۲۴)).

۲۵٫ حاج شیخ على شمس گیلانى (اعتماد الواعظین) (۱۳۸۹ ق.(۲۵).

۲۶٫ آقامیرزاعبدالله مجتهدى تبریزى (۱۳۹۷ ق.(۲۶)).

۲۷٫ آقامیرزا عبدالحسین ابن الدّین (۱۳۹۰ق.(۲۷)).

۲۸٫ میرزا شهاب الدّین مصطفوى همدانى(۱۳۷۸ ق.(۲۸)).

۲۹٫ میرزا حسن باعثى یزدى(۲۹).

۳۰٫ سیّد احمد روحانى قمى (۱۳۸۴ ق.)(۳۰).

۳۱٫ میرزا آقا ترابى دامغانى (۱۳۸۲ق.)(۳۱)

۳۲٫ شیخ عبدالله آل آقا کرمانشاهى (۱۳۹۷ق.)(۳۲).

بازگشت به کاشان

آیه الله یثربى در سال ۱۳۴۷ ق. که پدربزرگوار و استاد و مربى نخست خود را از دست داد، به کاشان بازگشت و به جاى وى به تدریس، امامت جماعت و دیگر وظایف دینى مشغول گردید و وارد دوره اى دیگر از مراحل زندگى خود شد.

سرآغاز این دوره، مصادف با دوره قدرت رضاخانى و طغیان و تعدّى او نسبت به دین و روحانیان و فشار به طلاّب، عالمان و حوزه هاى علمیه، به ویژه حوزه علمیه قم بود. همچنین کشف حجاب، اتّحاد لباس، تعطیلى مدارس دینى و مجالس مذهبى از نقشه هاى رضاخان براى مبارزه با اسلام بود. آقا میر سیّد على با این اوضاع و احوال، براى مدتى در خانه منزوى شد و به مسجد نرفت و در منزل، نماز جماعت مى خواند و شب ها در همان جا براى حاضرین سخنرانى مى کرد. آقا سیّد محمّد ابطحى در این باره مى گوید:

«… خانه ما نزدیک منزل ایشان بود. ما به پشت بام مى رفتیم و به سخنرانى ایشان گوش مى دادیم. مسجدها که آزاد شد، ایشان براى نماز جماعت به مسجد آمدندروى پلّه اوّل منبر نشسته و مسائل و احکام را از آغاز (باب تقلید) شروع کردند و این برنامه هر شب ادامه داشت».

پس از فرار رضاخان و آزادى حوزه ها، روحانیت و امور مذهبى، آیه الله یثربى در حدود سال هاى ۱۳۲۲ ش. با کمک و همکارى نیکوکاران محلى اقدام به تعمیر حجره هاى اطراف صحن بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام)براى سکونت و مطالعه طلّاب نمود و پس از آن، جمعى از طلاّب بومى و اطراف کاشان براى بحث و مطالعه به این محل مى آمدند و نزد استادانى همچون آقا شیخ محمود نجفى(۱۳۵۸ ق.)، سیّد محمّد على حائرى(۱۳۸۵ ق.) استفاده علمى مى کردند و آیه الله یثربى در منزل خود تدریس مى کرد.

از شاگردان وى در این دوره، عبارتند از:

۱٫ شیخ احمد نراقى.

۲٫ سیّد کاظم اخوان مرعشى.

۳٫ سیّد مهدى اخوان مرعشى.

۴٫ سیّد فضل الله امامت.

۵٫ شیخ محمّد تقى محقّق بیدگلى.

۶٫ شیخ قاسم کریمى راهجردى.

۷٫ شیخ عبدالله مدنى.

۸٫ آیه الله حاج سیّد مهدى یثربى (برادر آیه الله یثربى).

۹٫ حاج سیّد ابوالحسن یثربى.

۱۰٫ سیّد محمّد ابطحى کاشانى (خواهرزاده آیه الله یثربى).

۱۱٫ سیّد محمّد حسینى.

۱۲٫ شیخ مرتضى عامرى بیدگلى.

۱۳٫ حاج میرزا على تشکرى آرانى.

۱۴٫ حاج شیخ جعفر صحافى آرانى.

ارتباط با مرجعیّت

تا زمانى که آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى زنده بود، آیه الله یثربى هر ماه، یکى دوبار از کاشان به ملاقات ایشان مى رفت و باهم جلسات مشورت و گفت و گو داشتند.

آیه الله سیّد مهدى یثربى مى گوید:«یک وقت بر اثر فشارها و ظلم هاى رضاخان و عواملش، در زمانى که دستور داده بود لباس ها متحدالشکل شود و خانم ها باید در مراسم جشن ها و غیره شرکت کنند، آقا میرسیّد على به قم رفت تا حاج شیخ را ملاقات کند. وقتى دو عالم به هم رسیدند و به چهره یکدیگر نگریستند، شروع به گریه کردند و بسیار گریستند. آقا میر سیّد على پس از بازگشت از قم فرمود:حاج شیخ از فرط ناراحتى و غم و غصه مثل جوجه شده است».

آیه الله حاج آقا حسین بروجردى (۱۳۸۰ق.) پس از ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۴ق. به قم آمد. این فقیه سترگ که از معنویتى ویژه برخوردار بود، با تأییدات الهى حوزه مقدّس قم را که زیر ضربات پیوسته رضاخان و عواملش ناتوان شده بود، جانى تازه بخشید و طولى نکشید که مرجعیّت وى فراگیر شد.

آیه الله یثربى در سال ۱۳۶۵ ق. براى زیارت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) به قم رفت و با آیه الله بروجردى نیز دیدار کرد. در این ملاقات، آیه الله بروجردى با اصرار فراوان از ایشان خواست که در قم بماند و با تشکیل جلسات درس به حوزه گرمى بخشد.

آیه الله یثربى درخواست آیه الله بروجردى را پذیرفت و حدود دو ماه در قم ماند و مشغول تدریس شد. با رحلت آیه الله آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى (۱۳۶۵ ق.)، درس هاى حوزه تعطیل شد و آیه الله یثربى به قصد زیارت به عراق رفت. پس از بازگشت از این سفر، با آن که حوزه علمیه قم نیاز مبرمى به وجود او داشت، دیگر بار به کاشان بازگشت و براى همیشه در آن جا ماندگار شد و تا پایان عمرش که حدود سى و چند سال طول کشید، همچون چشمه اى جوشان وجارى مردم را از علم و دانش و تقوا بهره رساند و پناهگاهى مطمئن و مرجعى دینى، براى مردم منطقه کاشان بود. در زمان آیه الله بروجردى نیز وى هر از چند گاه به قم مى آمد و ضمن زیارت، با ایشان ملاقات و پیرامون مسائل گوناگون باوى تبادل نظر مى کرد. بارها آیه الله بروجردى از ایشان خواست که بازهم به قم برگرددولى آیه الله یثربى نپذیرفت(۳۳).

ویژگى هاى علمى

آیه الله میر سیّد على یثربى از لحاظ علمى، مقام والایى داشت و این مقام و موقعیّت ممتاز را از سخنان استادان، شاگردان و دست پروردگان وى مى توان دریافت.یکى از شاگردان آیه الله یثربى مى گوید:«شب حرکت آیه الله یثربى به ایران، استادش آقا ضیاءالدّین عراقى وى را به منزل دعوت کرد. در منزل بحث «ترتّب» به میان آمد و یکى دو ساعت بحث به طول انجامید و همچنان مرحوم آیه الله یثربى مشغول بحث بود تا بحث به آخر رسید. در پایان استادش به وى گفت:آفرین! خیلى زحمت کشیده اى و خوب ملاّشده اى.

قبل از این جریان، بارها آیه الله آقا ضیاءالدّین عراقى درباره آقا میر سیّد على یثربى گفته بود که اگر از من بپرسند که کدام یک از این سه شاگرد شما آیه الله سیّد محمّد تقى خوانسارى، آیه الله سیّد احمد خوانسارى و آیه الله میر سیّد على یثربى شاخص ترند، من اگر با آیه الله یثربى خوب باشم، مى توانم جواب دهم که کارش از آقا سیّد محمّد تقى و ذکاوتش از آقا سیّد احمد بیشتر است و اگر با او بد باشم، خواهم گفت: کارش کمتر از آقا سیّد احمد و ذکاوتش کمتر از آقا سیّد محمّد تقى است و نیز گفته است:سیّد محمّد تقى خوانسارى (۱۳۷۱ ق.) از جهت تحقیق و سیّد احمد خوانسارى (۱۴۰۵ ق.) از جهت تدقیق و سیّد على یثربى از جهت استعداد ممتازند»(۳۴).

آقا شیخ ذبیح الله قوچانى (۱۴۱۴ ق.) از شاگردان آقا ضیاء و از همدرسان آقا میر سیّد على گفت:«در درس آقا ضیاءالدّین حاضر بودیم یکى از شاگردان ممتاز آقا ضیاء از وى سئوالى کرد که آقا ضیاء در پاسخ فرمود:خدا مثل آقا سیّد على یثربى را از من مى گیرد و تو را با من مواجه مى کند(۳۵)

سیّد منیرالدّین حسینى شیرازى در خاطرات خود مى نویسد:«… بعد از اینکه آقا میرزا ابراهیم محلاتى و آقا شیخ محمّد رضا ثامنى، اجتهاد پدرم را تصدیق مى کنند، ایشان تا ۲۸ سالگى به عراق نمى رودامّا بعد به دلیل اتفاقى عازم عتبات مى شود. در عراق در درس علما حضور نمى یابد.»

مرحوم آقا ضیاءالدّین عراقى به آقا میر سیّد على یثربى مى گوید:«شنیده ام پهلوانى به عراق آمده است لکن کسى را به حساب نمى آوردبروید و او را به درس من بیاورید. مرحوم والد صبح پنجشنبه بعد به مدرسه سیّد برده مى شود. در بدو ورود، از ایشان درباره هویتشان سئوال مى کنند که پاسخ مى دهد: من نورالدّین هستم و از شیراز آمده ام. بعد کم کم در آن جمع کوچک که آقاى یثربى هم حضور داشت، مباحث مختلف اصولى و مقایسه دیدگاه هاى مختلف علما مطرح مى شود. مرحوم والد به طرح مشرب فکرى استادش مرحوم میرزا ابراهیم محلاتى در تعریف علم اصول مى پردازد و آقاى یثربى شروع به اشکال مى کند. مرحوم والد در ابتدا گمان مى برد که آقاى یثربى ایده هاى مرحوم خراسانى را طرح مى کندولى به زودى پى مى برد که این گونه نیست. در نتیجه، با قاطعیت مى فرماید: این مباحث از مرحوم آخوند نیست پس از کیست؟ آقاى یثربى ابراز مى کند که دیدگاه ها متعلق به آقا ضیاء عراقى است. پدرم ابراز تمایل مى کند که در درس آقا ضیاء حضور یابد. روز بعد مرحوم والد نیز به شاگردان آقا ضیاء مى پیوندد و از همان روزهاى اوّل شروع به اشکال کردن مى کند(۳۶)».

آیه الله بروجردى پس از بحثى که با آقاى یثربى نمود، توسط امام خمینى براى آقاى یثربى پیام فرستاد که من شما را اصولى مبرزى مى دانستم و نمى دانستم که فقیه بلند پایه اى هم هستیداز من خواسته اند که از آقا شیخ کاظم شیرازى دعوت کنم که در قم بماندامّا از شما مى خواهم که در قم بمانیدچون فردى مثل شما حیف است که در کاشان بماند.

آقاى یثربى در درس آقا ضیاءالدّین همچون ستاره اى فروزان مى درخشید و چون آیه الله سیّد محسن حکیم (۱۳۹۰ ق.) که در درس استاد شرکت مى کرد، به زبان فارسى مسلط نبود و برخى از نکات درس برایش مجهول مى ماند، از استاد خواست تا فردى را معین کند تا درس را برایش بیان نماید و استاد آقاى یثربى را معرفى کرد(۳۷). آیه الله حکیم آن قدر از بیان آقاى یثربى خوشش مى آمد که گاهى مى گفت:«انّ من بیانک لسحرا»

علاّمه آقا بزرگ تهرانى (۱۳۸۹ ق.) در شرح حال آیه الله یثربى وى را فقیهى جلیل القدر و عالمى بزرگوار معرفى مى کند(۳۸). آیه الله آقا سیّد صدرالدّین صدر (۱۳۷۲ ق.)، با صداى بلند مى فرمود آقا میر سیّد على، مجتهدى عادل است(۳۹)

آیه الله حسینعلى منتظرى در بخشى از خاطرات خود درباره استادش آیه الله یثربى، چنین مى نویسد:«مرحوم آیه الله یثربى از شاگردان خیلى خوب مرحوم آیه الله آقاى حاج آقا ضیاءالدّین عراقى در نجف بوده اند. بعد از نجف به قم آمده اند و در زمان حیات مرحوم آیه الله حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم، یکى از مدرّسین عالى رتبه قم بوده اند. ایشان خیلى بحّاث و خوش بیان و شاگردپرور بوده اند و مرحوم امام و آیه الله داماد از شاگردان خوب ایشان بوده اندسپس ایشان ساکن کاشان شده بودند. پس از رحلت مرحوم آیه الله اصفهانى که مردم نوعاً در تقلید به آیه الله بروجردى مراجعه کردند، اتفاقاً آیه الله بروجردى باقى ماندن بر تقلید از میّت را اشکال مى کردنددر همان زمان آیه الله یثربى به قم مى آیند و در مسئله بقاء بر میّت، با آیه الله بروجردى بحث کرده و ایشان را به جواز بقاى بر میّت قانع مى کنند و در این جریان، مرحوم امام نیز نقش داشتند و ضمناً درس اصول هم شروع کردند از اوّل مبحث برائت که جمع زیادى در درس ایشان و از جمله من و شهید مطهّرى حاضر مى شدیم پس از مدتى ایشان از ناحیه خانواده خود تحت فشار قرا گرفتند و به کاشان برگشتند و پس از چندى از ناحیه مرحوم آیه الله بروجردى جمعى از جمله من مأمور شدیم به کاشان برویم و از ناحیه آیه الله بروجردى ایشان را به قم برگردانیم ولى بالاخره نتوانستند به قم برگردند. ایشان نقل مى کردند:

وقتى که مى خواستم از نجف به ایران بیایم، استاد من، مرحوم آقاى حاج آقا ضیاء عراقى به من گفتند: مرحوم آقاى آخوند خراسانى، بهترین شاگرد خود آقاى حاج میر سیّد على یزدى را به ایران فرستاد، من هم تو را که بهترین شاگرد من هستى، به ایران مى فرستم. اگر با ایشان برخورد کردى، دوست دارم با ایشان بحث مفصلى انجام دهى. من در کاشان و ایشان در یزد و من مأیوس بودم از این که ایشان را ببینم تا این که تصادفاً شبى دیروقت کسى درب خانه ما را زد و من خودم در را باز کردم دیدم سیّد محترمى است گفتند: اجازه مى فرمایید وارد شوم،؟ گفتم بفرماییدپس از ورود گفتند: از یزد عازم تهران بودیم ماشین ما در این جا خراب شدرفقا در گاراژ ماندندمن هم سراغ منزل عالم محل را گرفتم منزل شما را نشان دادند.

گفتم: جناب عالى؟ گفتند. میر سیّد على یزدى هستم. پس از تعارفات معمول، سخن مرحوم آقاى عراقى را نقل کردم و با ایشان بحث مفصلى به راه انداختم و انصافاً ایشان را خیلى قوّى یافتم. مرحوم آقاى یثربى همه سیاست ها و حوادث جهان را مستند به انگلیسى ها مى دانستند و کوچک ترین حادثه را نیز به آنها نسبت مى دادند. ایشان مى فرمودند: در زمان توده بازى هاى ایران، دکتر یزدى معروف که از سران حزب توده بود، براى تبلیغ به کاشان آمده بود و چون پسرخاله من بود، سرى هم به خانه من زد. من به او گفتم: خدا لعنت کند انگلیسى ها را که این توده بازى ها را راه انداخته اند. او گفت: ما را که به شوروى نسبت مى دهند. گفتم: همه این بازى ها مربوط به انگلیس است تو هم انگلیسى هستى.

«یک بار هم قبل از آمدن آیه الله بروجردى به قم، با آقاى حاج شیخ اسدالله نوراللهى نجف آبادى براى دهه محرّم به کاشان رفتیم و در آن جا علاوه بر منبر، روزها نزد مرحوم آیه الله آقاى حاج میر سیّد على یثربى مسئله ترتب مى خواندیم و هر روز در حدود سه ساعت بحث مى کردیم. ایشان بسیار مرد بحّاثى بودند و به شاگرد فرصت اشکال و بحث مى دادند(۴۰)».

آقا شیخ محمود تبریزى نجفى از مدرّسان و معاصران آیه الله یثربى در کاشان، مى گفت: کاشان سه ملّا دارداز پیران، آیه الله آقا میرزا احمد عاملى آرانى و از میان سالان، آقا میرزا مجدالدّین نراقى و از جوانان آقا میر سیّد على یثربى(۴۱). از مزایاى دیگر وى این بود که با آن که خود در شمار مراجع تقلید بزرگ به حساب مى آمد، امّا در تقلید، اغلب مردم را به مرجع عام شیعه ارجاع مى داد و در نقل فتوا، فتواى مشهور را بیان مى کرد.

ویژگى هاى اخلاقى

آیه الله یثربى از نظر اخلاق فردى و اجتماعى، داراى ویژگى هاى خاصى بود. وى استعداد و حافظه فوق العاده اى داشت و مطالب و سخنانش را با صراحت و حقایق را بى پرده و بى ملاحظه بیان مى کرد و همیشه نسبت به دروغ، ریا و… حساسیت نشان مى داد. وى حاضر جواب بود و بارویى باز به پرسش ها اگر چه پیش پا افتاده و ساده بودند پاسخ مى داد. خیلى تمیز و پاکیزه بود و به نظافت اهمیت مى داد. به تندى راه مى رفت و دوست نداشت کسى او را همراهى کند. بااین که او در جایگاه مرجعیّت دینى و از عالمان طراز اوّل و از استادان بنام حوزه هاى علمیه به شمار مى رفت، ولى زندگى ساده و مردمى و منشى متواضعانه داشت. با همه اقشار مردم، همنشینى مى کرد و غالباً به خاطر سادگى در لباس، مراجعه کنندگان او را با خادم منزل اشتباه مى گرفتند. این روحیه، باعث شده بود که هم طلاّب و روحانیون در حضورش جرأت بحث و پرسش را داشته باشند و هم مردم عادى و ارباب رجوع، بدون هیچ مانع و مشکلى، براى رفع مشکلات – حتى مشکلات خصوصى و خانوادگى خویش – به ایشان مراجعه نمایند و چه بسا از وى توقع نوشتن دعا و عریضه، خواندن اذان و اقامه در گوش نوزادان خود و… را داشتند و آن عالم بزرگوار، همه را با اخلاقى نیکو و آغوش باز پذیرا بود. در اعیاد نوروز و غدیرخم در منزل، با همه اقشار دیدار مى کرد.

از دیگر صفات بارز اخلاقى وى، استقلال فکرى او بود که از ابتداى تحصیل تا پایان عمر، آن روحیه را حفظ نمود. آیه الله یثربى از نظر مال و ثروت، از خود چیزى نداشت و آن چه از وجوهات و اموال شرعى به دستش مى رسید، بین فقرا و مستحقین تقسیم مى کرد. یک بار چند نفرى از اهالى کاشان خواستند تا آیه الله یثربى را به حج ببرندامّا ایشان عذر آورد. یکى از آنها سئوال کرد: چرا به حج نمى روید؟

آقا فرمود: راستش را به شما بگویم با این پولى که مى خواهید خرج من کنید، خودتان بروید محله هاى «انبار کلنگه»، «دروازه غدیر»، «بگسى» و به اهالى فقیر آن جا کمک کنید.

عالم به زمان

آیه الله یثربى نسبت به حیله گرى غربى ها و فتنه انگیزى هاى آنان در میان مسلمانان و اسلام زدایى تدریجى استعمارگران و عوامل آنان، حساس و آگاه بود و در مواقع ضرورى موضع مى گرفت. او درباره محمّد رضا شاه که در آغازمردم فریب ظواهر او را خورده بودند مى فرمود: این از پدرش بدتر است زیرا پدرش بى سواد بود و این در اروپا درس خوانده است. هنگامى که شاه به کاشان آمد، نمایندگان کاشان در مجلس شوراى ملّى از ایشان خواستند تا با شاه ملاقات کندامّا او قبول نکرد و وى را با عصبانیت طرد نمود و گفت: من با او کارى ندارم. وى همواره به هنگام انتخابات مجلس و دیگر برنامه هاى رژیم سلطنتى، چند روز قبل از کاشان خارج مى شد و چند روز پس از برگزارى برنامه ها بازمى گشت.

جمله، «اگر دو خروس در محله به هم بپرند، زیر سر انگلیس است» تکیه کلام آیه الله یثربى بین مردم و مأمومین وى مشهور بود. یکى از اطرافیان مى گوید:وقتى آیه الله یثربى از مشهد مقدّس برگشته بود، به دیدار او رفتیم. اشخاص مختلفى آن جا بودند و وى در باب چرچیل که نخست وزیر انگلیس بود، صحبت مى کرد. در پایان صحبت فرمود:اگر دو موش باهم دعوا کنند، بدانید زیر سر انگلیسى هاست و چند مرتبه آنها را لعنت کرد.

توسّل به اهل بیت(علیهم السلام)

از ویژگى هاى خاندان یثربى، عشق و علاقه شدید آنان به اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه سیّد و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و برگزارى مراسم سوگوارى و عزادارى آن حضرت و یارانش بوده است آیه الله یثربى نیز تا آخر عمر خود، در این سنت حسنه، از پدر و اجدادش پیروى نمود. او هر شب جمعه، بعد از نماز مغرب و عشاء، در خانه اش مراسم روضه خوانى و عزادارى برپا مى کرد و نیز همه ساله در دهه محرم، این مراسم در مسجد محل برقرار بود و طبقات مختلف شرکت مى کردند. در روز دهم، سادات محله پشت مشهد از هر قشرى که بودند، در مجلس روضه حاضر مى شدند و از آن جا با پاى برهنه تا بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام) حرکت مى کردند.

همه ساله در روزهاى تاسوعا و عاشورا، آیه الله یثربى در بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام) به منبر مى رفت و پس از وعظ ونصیحت، به طور مفصل روضه مى خواند. در یکى از این منبرها آیه الله یثربى فرمود:من اگر چه روضه خوان نیستم، ولى افتخار مى کنم که خاک قدم روضه خوان ها را سرمه چشمم کنم. او همه ساله یک گوسفند براى اطعام عزاداران به هیئت محل هدیه مى کرد.

آقاى حاج على اصغر واعظى مى گوید:پدرم روضه هفتگى در شب هاى جمعه در منزل آیه الله یثربى داشت و من هم قبل از او مداحى مى کردم. به محض این که پدرم نام امام حسین(علیه السلام)را به زبان مى آورد، اشک از چشم آیه الله یثربى جارى مى شد و به من هم توصیه مى کرد، در مداحى، از اشعار محتشم کاشانى و جودى خراسانى بخوانم.آقاى حاج شیخ على مرقى مى گوید:«با آیه الله یثربى در روستا مهمان بودیم. آقا فرمود: زمانى که در نجف تحصیل مى کردم، حقوق ماهیانه ام به دستم نرسیده بود و نذر کردم از نجف به کربلا بروم.

وقتى به کربلا رسیدم، بعد از زیارت امام حسین(علیه السلام) و ۷۲ تن، فکر مى کردم که به کدام یک از شهداء متوسّل شوم و بعد از اندکى به حضرت قاسم(علیه السلام)فرزند امام حسن(علیه السلام) متوسّل شدم دقایقى نگذشت که شخصى از پشت سر مرا صداکرد و گفت: آقا میر سیّد على! صدتومان براى شما از کاشان رسیده است.»یکى از طلاّب مى گفت:از آیه الله یثربى سؤال کردم که علّت موفقیت شما در امر تحصیل چه بود؟ آقا فرمود: توسّلات به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام).

توصیه ها

از مرحوم آیه الله یثربى وصیت نامه اى بر جاى نمانده است ولى به مناسبت هاى مختلف به اشخاص سفارش ها و توصیه هایى نموده که به برخى از آنها اشاره مى شود:

تمام علما و مراجع، باید با آقاى بروجردى موافق باشند و تا او زنده است، نیازى به نوشتن رساله دیگرى نیست. چون عَلَم به دست آقاى بروجردى است، رساله هم باید یکى باشد.

به طلاّب احترام بگذاریدگاهى یک میر سیّد على بین آنها پیدا مى شود و اگر دین هست، در این عمامه هاست و بزرگان دینى را رد نکنید.

طلبه خوب اگر ضعف او را ببرد، به سوى کسى دست دراز نمى کند. در سال هاى ۱۳۳۱ش. که آیه الله وحید خراسانى در کاشان سخنرانى مى کرد، روزى به دیدن آیه الله یثربى رفت و از وى سئوالاتى پیرامون مسائل اصول نمود. آیه الله یثربى پس از پاسخ و ادامه دیدارهاى بعدى از نوع سئوالات وى تشخیص داد که آیه الله وحیدى داراى زمینه و مایه هاى علمى است سپس فرمود: ایشان ملّاى خوبى خواهند شد.

تاریخ بخوانید و بدانید که تاریخ چیزها یاد مى دهد. تحقیقى باشیدنه تقلیدى اگر تقلیدى باشید، ابن الوقت مى شوید.

از واعظان شهر استفاده کنیدآنها هم زحمت کشیده اندچرا از بیرون مى آورید؟ زیر بال آنان را بگیرید.

شما پرچم امام حسین(علیه السلام) را در خانه نصب کنید و از واعظ و مداح دعوت نماییدمردم خودشان مى آیند(۴۲).

وفات

آیه الله آقا میر سیّد على یثربى در ۶۸ سالگى بر اثر عارضه قلبى در سحرگاه دوشنبه، پنجم رجب سال ۱۳۷۹ ق. برابر با ۱۳/۱۰/۱۳۳۸ ش. دعوت حق را لبیک گفت. با انتشار خبر فقدان این عالم و مرجع دینى، جهان تشیّع، حوزه هاى علمیه، عالمان و بزرگان دین، سوگوار گردیدند. پیکر پاکش بر روى دست انبوهى از مردم داغدار منطقه کاشان و با حضور جمع کثیرى از عالمان و طلّاب حوزه ها با شکوه و تجلیل شایسته تشییع شد و پس از انجام نماز، در مقبره خانوادگى در صحن بقعه امامزاده حبیب بن موسى(علیه السلام) کاشان و در کنار مرقد پدرش دفن گردید.

از سوى مراجع، حوزه ها، اقشار و طبقات مختلف مردم، جلسات یادبود بسیارى برگزار شد و از آن زمان تاکنون، همه ساله مراسم سالگرد وى در مسجد حبیب بن موسى(علیه السلام)کاشان منعقد مى شود.

استاد شهاب تشکرى آرانى ماده تاریخ وفات آیه الله یثربى را در ابیات زیر آورده است:

ماه دى بود هم زمان به رجب// هم از این غم «شهاب» زار و ملول

تا نماند به شمسى و قمرى// در زمان سال رحلتش مجهول

به حساب جمل رقم زد آه // «میر سیّد على ملاذ اصول» (۱۳۳۸ش.)

«یثربى در زمان نمى میرد» (۱۳۷۹ق.) // گر یک افزون شود بود معقول

آثار علمى و فرزندان

آیه الله یثربى داراى سه فرزند دختر بود.

آیه الله یثربى معتقد بود که بعداز شیخ انصارى، کسى مطلبى تازه ندارد و آنان که چیزى مى نویسند، محتملات شیخ را تقویت، توضیح یا شرح مى دهند. از این رو، مانند استادش آیه الله سیّد محمّد حسن (شیرازى)میرزاى بزرگ از خود تألیف و تصنیفى که در حدّ فضل و علم او باشد، ننگاشت. تنها جزواتى در اصول و حاشیه اى بر کتاب «عروه الوثقى» و رساله اى به نام «سفینه النّجاه» که شامل قسمت مهمى از مسائل شرعى است و در سال ۱۳۳۵ ش. به چاپ رسیده، از وى به جا مانده است.

گلشن ابرار ج۶



۱٫ تاریخ کاشان، سهیل ضرابى، ص ۲۸۷٫

۲٫ لبابالالقاب، ملاّ حبیبالله کاشانى، ص ۶۳٫

۳٫ تاریخ کاشان ص ۲۸۷٫

۴٫ گنجینه دانشمندان، محمّدشریف رازى، ج ۶، ص ۲۴۹، دار السّلام، عراقى، در ضمن حکایت شیخ قاسم واعظ گیلانى.

۵٫ تاریخ کاشان، ص ۲۸۸لبابالالقاب، ص ۷۴ و ۱۱۶روضات الجنات، ج ۴، ص ۶۱۳٫

۶٫ مجله نور علم، دوره دوم، شماره ۷، ص ۹۴٫

۷٫ از فرزندان امام کاظم(علیه السلام) و بعضى او را از فرزندان امام باقر(علیه السلام) دانستهاند. این بقعه از زیارتگاههاى قدیمى کاشان در محله پشت مشهد استسیماى کاشان، ص۲۲۲٫

۸٫ مجله نورعلم، دورهى دوم، شمارهى ۷، ص ۹۱٫

۹٫ آینه دانشوران، سید علىرضا ریحان یزدى، ص ۱۱۰گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۵۶٫

۱۰٫ رسائل حکمیه، آقا میرزا علىاکبر مدرّس یزدى حکمى، ص۱۶٫

۱۱٫ همان، ص ۱۴٫

۱۲٫ آینه دانشوران، ص ۷۴٫

۱۳٫ صحیفه امام، ج ۲ ص ۴۹۲ و ج ۱۹، ص ۴۲۷٫

۱۴٫ آینه دانشوران، ص ۲۳۰٫

۱۵٫ نور علم، دوره دوم، ش ۷، ص ۹۸٫

۱۶٫ آینه دانشوران، ص ۲۶۰٫

۱۷٫ تاریخ مفصل همدان، احمد صابرى، ج ۳، ص ۲۴۰٫

۱۸٫ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۶٫

۱۹٫ آینه دانشوران، ص ۲۵۶٫

۲۰٫ همان، ص ۲۲۳٫

۲۱٫ گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۳۳۶٫

۲۲٫ آینه دانشوران، ص ۲۶۲٫

۲۳٫ همان، ص ۲۷۷٫

۲۴٫ همان.

۲۵٫ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسانبخش، ص۸۷٫

۲۶٫ گنجینه دانشمندان، ج۳، ص ۳۲۷٫

۲۷٫ آینه دانشوران، ص ۹۱٫

۲۸٫ همان، ص ۲۴۲٫

۲۹٫ همان، ص ۲۲۴٫

۳۰٫ همان، ص ۳۶۰٫

۳۱٫ گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۱۱۸٫

۳۲٫ همان، ج ۴، ص ۳۷۰٫

۳۳٫ مجله نور علم، ش ۱۹، ص ۹۰٫

۳۴٫ مجله نور علم، ش ۱۹، ص ۹۰٫

۳۵٫ به نقل از حجّه الاسلام و المسلمین حاج شیخ اسدالله روحانى بیدگلى.

۳۶٫ خاطرات، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص ۳۸٫

۳۷٫ مجله نور علم، دوره دوم، ش ۷، ص ۹۶٫

۳۸٫ طبقات اعلام الشیعه، جزء ۴، ص ۱۴۳۲٫

۳۹٫ آیه الله آقا سیّد کاظم اخوان مرعشى.

۴۰٫ خاطرات آیه الله منتظرى.

۴۱٫ حجّه الاسلام و المسلمین حاج شیخ سلیمان اقبالى آرانى.

۴۲٫ این توصیه ها از مأمومین و اطرافیان آیه الله یثربى نقل شده است.

زندگینامه آیت الله علامه حسن مصطفوى تبریزى (متوفاى ۱۳۸۲ه ش)

ولادت

آیه الله علاّمه حسن مصطفوى تبریزى، فرزند حاج شیخ رحیم مصطفوى، از مفاخر و عالمان بزرگ تبریز، در سال (۱۲۹۷ هـ .ش.) در تبریز متولّد شد. وى حدود دو سال داشت که پدرش در سنّ پنجاه و هفت سالگى به رحمت ایزدى پیوست.

تحصیل

مصطفوى دوران تحصیل، دبستان و دبیرستان را در تبریز گذراند و هم زمان با تحصیل در دبیرستان، به دروس حوزوى نیز پرداخت. وى پس از مقطع دبیرستان به دانشکده معقول و منقول (الهیّات) تبریز وارد شد و موفّق به دریافت درجه دکترا گردید. او در ادامه تحصیلات، مدّتى در حوزه علمیه قم، در درس فقه واصول مرحوم آیه الله آقا سیّد محمّد حجّت کوهکمره اى شرکت جست و سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد. وى چند سال از محضر استادان آن حوزه بهره برد و در درس هاى: فقه آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى، اصول مرحوم محمدحسین نایینى، فقه واصول حاج شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى، معروف به کمپانى و محقّق اصفهانى شرکت کرد. همچنین مصطفوى علاوه بر بهرمندى از استادان یاد شده، از محضر پر فیض استاد اخلاق، آیه الله آقا سیّد على قاضى نیز بهره برده است.

تدریس

برخى از نزدیکان علاّمه مصطفوى مى گویند:

ایشان در طول عمر شریفش، به جاى کرسى تدریس و آموزش شاگردان، علاقمندان را بیشتر به آثار مکتوب خویش ارجاع داده اند و پس از مراجعت از نجف اشرف در سنین ۲۵ـ۲۶ سالگى، تنها یک سال در حوزه علمیه قم به تدریس تفسیر و علوم رایج عصر خود اهتمام ورزید.

آقاى محمّد شریف رازى، مؤلّف گنجینه دانشمندان که با وى آشنایى و معاشرت داشته است در مورد شخصیّت ایشان مى نویسد:

«وى در خلال ایّام تحصیل و تدریس، به مطالعات فنون گوناگون پرداخته و به نوادر و عجایبى برخورد کرده و اشخاص بزرگ معنوى را ملاقات نموده و از هر کدم بهره ها برده و از خرمن علمشان خوشه ها چیده و در جستجوى مطلوب، مسافرت ها به داخل و خارج کشور کرده است و پایان کار، رحل اقامت در تهران افکنده و بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه و تزکیه نفس مى نماید».(۱)

اکنون در تهران با تألیف، تصنیف، طبع و نشر کتاب هاى دینى، دَیْن خود را به ساحت مقدّس حضرت ولى عصر (عج) ادا مى کند و در خدمت به اسلام موفّق است. هزینه و نیازهاى خویش را از راه درآمدهاى آثار خود و نشر و توزیع کتاب هاى دینى، علمى واخلاق به دست مى آورد…(۲)

صاحب گنجینه دانشمندان مى نویسد:

«استاد مصطفوى از افراد مجهول القدر و از افرادى است که قریب چهل سال است او را مى شناسم و ما رایت منه مکروهاً وما رأیت منه اّلا جمیلا جدّ تاکنون از او هیچ کارناپسند و مکروهى ندیده ام، چه رسد به گناه. همچنین جدّاً جز اخلاق زیبا و تلاش بجا از او مشاهده نکرده ام. فاضل کامل، عالم عامل، داراى قدس و ورع، بسیار مؤدّب و متواضع ،در استخاره با قرآن مجید داراى ید طولانى و در استنباط و استخراج خیر و شر مراد از کتاب خدا، مهارت کامل و بسیار مجرّب و مبتلا به همه طبقات است»(۳)

با اهل معرفت

ایشان از دوران جوانى (بیست سالگى) به سیر و سلوک معنوى اهتمامى وافر دارد و با جمعى از دلشدگان مصاحبت و رفاقت صمیمى و نزدیک داشته است. گروهى حدود ۱۵ نفر (از جمله شهید محراب آیه الله مدنى) در مدرسه فیضیه، محفل انسى داشتند و از عالم عارف ملاّ آقا جان زنجانى و… بهره مى بردند . وى هنگام سخن و توسل، همه را به شدّت منقلب مى کرد. ملاّآقا جان در قم، سه ماه در حجره آقاى مصطفوى اقامت داشت.

همواره کوته نظران و ساده اندیشان بودند که درک و هضم برخى برجستگى هاى معنوى، بر ایشان دشوار است، بعضى از این ساده لوحان، به آن جمع، بى مهرى کردند از این رو آن مجمع معنوى از هم پاشید ،در عین این که برخى بزرگان و بیش از همه، مرحوم آیه الله العظمى حاج سیّد محمّد تقى خوانسارى (صاحب نماز باران) اینان را تأیید کرده بود.

آقاى مصطفوى به ملاّآقاجان زنجانى خیلى عشق مى ورزید و با وى مأنوس بود و او را در ولایت از همگان برتر مى دانست و مى فرمود:مثل ایشان را ندیده ام!

دو خاطره از ملاّآقا جان

۱٫ وى در زنجان مى زیسته و به ترویج دین و تربیت نفوس اشتغال داشته است که به عللى به او گفته مى شود، مهاجرت کن. وى مى گفت:

شب در راه عتبات، تنها، در بیابان خوابیدم، ناگاه کمى احساس حرارت کردم، چشم باز کردم، دیدم، این گرمى بر اثر تماس با بدن حیوان درّنده اى است که در جوارم قرار گرفته و چیزى به نابودى من نمانده است به حیوان درنده گفتم: «برو که من خوراک تو نیستم» با این سخن، آن حیوان راه خود را گرفت و رفت.

۲٫ با ملاّ آقا جان به تهران رفتیم، وى عباى کوتاه، رنگ باخته، و بسیار مندرسى به تن داشت و از اینکه در منظر مردم تهران، همراه ایشان با این وضع بودم، گاهى خجالت مى کشیدم. وى همچنین با شخصیّت هایى چون: حاج محبوب زنجانى و آقا شیخ نورالدّین خراسانى (که استاد علوم غریبه نیز بود) حشر و نشر داشته است.

نشان بى نشانى

آقاى مصطفوى از مطرح شدن به شدّت پرهیز مى نمود و اجازه نمى داد شناخته شود چرا که از تعریف و تمجید خلق الله بیزار بود. زندگینامه ایشان بیش از آنچه مرحوم رازى نوشته است، جایى پیدا نمى شود و بستگانشان نیز در این باره کمتر سخن مى گویند و پرهیز مى کنند.

اکنون که در آخر عمر بسر مى برند و خطر حبّ جاه منتفى است، در سال (۱۴۲۲ هـ .ق.)، از طرف نمایشگاه قرآن، که در ماه رمضان (۱۳۸۰ ش.) در تهران برگزار مى شد، از ایشان به عنوان یکى از خادمان قرآن کریم، تجلیل و قدر دانى به عمل آمد.

علاّمه مصطفوى مى گوید:

روزى با هم به منزل مرحوم معّزى که از ارادتمندان ملاّ آقا جان ـ و پیشنماز یکى از مساجد مهم تهران بود، رفتیم. آقاى معزّى به درخواست خانواده شان از ایشان تقاضاى توسل کردند ـ ملاّ آقا جان هم به کم وزیادى مستمع بى اعتنا بود ـ همان جا مجلس روضه و توسّلى بر پا شد و خیلى منقلب شدند.پس از جلسه، آقاى معّزى یک عباى نو و گران قیمت به ملاّ آقا جان هدیه داد، ملاّ آقا جان آن عبا را پذیرفت ولى خود استفاده نکرد و به دیگرى داد و به من گفت:«مى دانم تو از عباى من ناراحتى ولى خوشى من با همین عبّاست».

خاطره اى از شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى

با ملاّ آقا جان سه ماه در مشهد، در مدرسه خیرات خان بودیم. در مشهد، اهل معنا و فضیلت زیاد بودند ولى سر آمد همه، آقا شیخ حسنعلى اصفهانى بود. هفته اى دو روز مردم به او مراجعه مى کردند و هرکسى هر گرفتاریى که داشت برطرف مى کرد. همیشه در جیب او آجیل، نبات و…بود وبه بیماران مى داد.

روزى در محضرش بودم، سه نفر از عالمان جلیل القدر تبریز وارد شدند، مرحوم شیخ حسنعلى با لباس بسیار ساده و جثّه اى ریاضت کشیده، لاغر و کوچک، از نظر ظاهر در مقابل آنان چیزى نبود و خیلى احترام و تعارف کرد. عالمان تبریزى گفتند: ما واقعاً گرفتاریم وپزشکان به ما جواب منفى داده اند.

یکى از آنان مرحوم میرزا باقر قاضى طباطبایى، پدر بزرگوار اوّلین شهید محراب آیه الله قاضى تبریزى بود که فرزند نداشت و تقاضاى اولاد داشت، دیگرى بیمارى لاعلاجى داشت. آیه الله نخودکى به پدر آقاى قاضى یک انجیر و به دیگرى، دعا، همراه با خوراکى داد. شخص سوم سرش رعشه داشت و دائم حرکت مى کرد. آقاى نخودکى از جیب خود آینه اى داد و گفت روزى یکى دو بار به آن نگاه کن و مواظب باش گم نشود، که پس از عمل به دستور ارتعاش سر و گردنش برطرف شد.سه سال بعد در تهران دوباره او را دیدم ولى مثل اوّل سرش رعشه داشت، پرسیدم مگر خوب نشدى. گفت: متأسفانه آن آینه را از دست دادم و دوباره حالت اوّل برگشت.

انصارى همدانى

یکى از شخصیّت هاى معنوى و خود ساخته که آقاى مصطفوى از وى استفاده هاى بسیارى برده اند، عارف گرانقدر، حاج میرزا جواد آقا انصارى همدانى، (متوفّا ۱۳۳۹ هـ .ش.)، مدفون در قم، در جوار مزار شهدا و امامزاده على بن جعفر(علیهما السلام) است. (۴)وى در همدان شاگردانى داشت و آقاى مصطفوى با ایشان خیلى محشور بود و مى فرمود: در توحید کامل، نظیر وى را تا کنون ندیده ام.

ازدواج

مصطفوى در ۲۶ سالگى پس از بازگشت از نجف اشرف در تهران ازدواج نمود و در این شهر اقامت گزید.هنگامى که آیه الله بروجردى براى معالجه، در بیمارستان فیروزآبادى شهر رى بود، از آیه الله مصطفوى براى مراجعت به قم دعوت نمود امّا وى در آن برهه، ترجیح داد در گوشه اى از تهران اقامت و به امّت اسلامى خدمت کند.

در سنگر پژوهش

او همواره سرگرم تحقیق و تألیف بوده است.از لابلاى نوشته ها و آثار او مى توان به درجات معنوى اش پى ببرد و از آن بهره مند شد. وى در مقدمه «رساله لقاءالله» مى گوید:من آنچه را که به یقین حقّ، دیده ام در این کتاب نوشته ام.

آثار

علاّمه مصطفوى در زمینه هاى گوناگون علوم الهى، آثار گرانسنگى از خود به یادگار گذاشته است که به آن اشاره مى کنیم:

۱٫ راهنماى گمشدگان

این کتاب اوّلین اثر ایشان است و در بیست و پنج سالگى در زمینه سیر و سلوک و اخلاق به رشته تحریر در آمده است و همین اثر بعد معنوى این شخصیّت بزرگ را آشکار مى سازد.

۲٫ ترجمه چهل حدیث از سخنان حضرت خاتم النّبییّن(صلى الله علیه وآله) و مولى الموحدین امیرالمؤمنین(علیه السلام)

۳٫ آنچه باید یک زن بداند

۴٫ سرگذشت و قصه هاى عارف کامل و دانشمند شهیر بهلول عاقل

۵٫ تفسیر سوره حشر

۶٫ مجموعه قصه هاى شیرین

۷٫ خودآموز قرآن مجید

۸٫ خلافت و امامت مناظره مأمون با فقیهان و متکلّمان معاصرش,

۹٫ محاکمه و بررسى باب و بهاء در سه جلد

۱۰٫ التّحقیق فى کلمات القرآن الکریم

نویسنده در این کتاب حقایق و معارفى را که به بسیارى از آنها، حتّى تا زمان تألیف این کتاب نامفهوم بوده، به روشنى بیان نموده است، مثل: حقیقت نور و ظلمت، عالم برزخ و نحوه ارتباط با آن، عالم ملکوت، عرش خداوند، بهشت و جهنم و ارواح پنجگانه. این کتاب در ۱۴ مجلد تدوین یافته و از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى کتاب برگزیده سال (۱۳۶۲ هـ .ش.) شناخته شده است.

۱۱٫ الحقائق فى تاریخ الاسلام و الفتن الاحداث

این اثر یک دوره تاریخ مستند است که شامل تاریخ اسلام، از زمان بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله)تا عصر غیبت حضرت حجّت (عج) مى شود.

این مجموعه، برگرفته از کتاب هاى عامه و اهل سنّت، در پنج قرن اوّل پس از بعثت است.

۱۲٫ الامام المجتبى(علیه السلام)

این اثر برگرفته از صحاح اهل سنّت و طبق تاریخ نقل شده از آنان نگارش یافته و به زندگینامه جامع امام مجتبى(علیه السلام)،با ذکر تمام خصوصیات (رفتار، اخلاق و برد بارى) آن بزرگوار پرداخته است.

۱۳٫ مناظره و بحث آزاد، با شیعه، سنّى، صوفى، مسیحى، مادّى و بهائى

۱۴٫ حقوق زن و مرد در اسلام

۱۵٫ الملاحم

پیشگویى ها در علائم آخرالزّمان(علیه السلام).

۱۶٫ رساله لقاءالله

در بیان منازل سیر و سلوک نگاشته شده است.

۱۷٫ روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید

۱۸٫ تصحیح مصباح الشّرعیّه

شرح کتاب «مصباح الشّرعیه» است که منصوب به امام صادق(علیه السلام) است .

۱۹٫ توضیح و تکمیل شرح باب حادى عشر

که در علم کلام نگاشته شده است.

۲۰٫ توضیح و تکمیل عوامل در نحو

۲۱٫ توضیح و تکمیل صرف میر

۲۲٫ تفسیر روشن

۲۳٫ اشعه نور در تفسیر آیه نور

مجموعه اى از نظرات آیه الله حاج شیخ ملاّهادى تهرانى و علاّمه مصطفوى است.

۲۴٫ تصحیح و مقدمه اختیار معرفه الرجال کشّى

کتاب «اختیار معرفه الرجال» متعلق به شیخ طوسى است. شیخ در این کتاب محتواى کتاب «رجال کشى» را تنظیم و فهرست بندى نموده است. علاّمه مصطفوى کتاب مذکور (اختیار معرفه الرجال) را تصحیح نموده و بر آن تعلیقه زده است و چهار هزار از موارد این کتاب را اصلاح و در نهایت محتواى این کتاب را فهرست بندى مجدد نموده است.

۲۵٫ مقدمه شرح الاسماءالحسنى

از سیّد حسین همدانى درود آبادى.

۲۶٫ مقدمه الشّموس الطّالعه فى شرح الزّیاره الجامعه

نوشته سیّد حسین همدانى درود آبادى.

۲۷٫ پاورقى و تصحیح کتاب اسلام و دانش

۲۸٫ مقالاتى درباره خاتمیّت و بشارات حضرت مسیح(علیه السلام),

۲۹٫ تصحیح و ضبط لغات منیه المرید

۳۰٫ تصحیح و تزییل متشابهات القرآن

۳۱٫ ترجمه و پانوشت تفسیر و احتجاج طبرسى

احتجاجات با مادیّین، یهود، نصارى و عامّه

۳۲٫ تصحیح و مقدمه جامع الاخبار

۳۳٫ رساله سیر و سلوک

مجموعه اى از علاّمه بحرالعلوم و علاّمه مصطفوى در سیر و سلوک.

۳۴٫ رساله معرفه الله

که ترجمه و شرح خطبه اى از امام هشتم(علیه السلام)است.

۳۵٫ احادیث صعب امام هفتم(علیه السلام),

۳۶٫ احادیث صعب و مشکل امام هشتم(علیه السلام),

نمونه اى از نظریات استاد در علوم قرآن

تفسیر روشن در ۱۶ جلد و به فارسى، از تألیفات مصطفوى پس از تفسیر «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» است.

سبک تفسیر روشن

مبناى شمارش آیات این تفسیر، طبق چینش المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم است به این سبک است:

الف: متن آیات کریمه

ب: لغات

ج: ترجمه و توضیح مختصر آیه

د: تفسیر روشن

و: قاطع آیه به زبان ساده

هـ: نقل و توضیح حدیث معتبر و مرتبط اگر در ذیل آیه حدیثى آمده باشد.

ز: بیان ترکیب و اعراب و لطایف موجود

این تفسیر شامل مقدّمات دوازده گانه اى است که برخى از آراء برجسته و نظرهاى استاد،در آن مطرح شده است.

اینک عصاره اى از آراء استاد را مرور مى کنیم:

۱٫ ترجمه تمام لغات این تفسیر، از کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» گرفته شده و یکایک کلمات آن، مورد بحث، تحقیق و دقّت قرار گرفته است.

۲٫ در قرآن کریم، هیچ گونه تحریف و کم و زیادى صورت نگرفته است و روایات دیگر، همه در مقابل تأویل و یا از جهت دلالت و سند، ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند. قابل توجّه اینکه واژه ها، یا آیاتى که ادّعا مى شود از قرآن کریم کم شده است، کاملا ضعیف و سستند بلکه اکثرشان از مکالمات عادى نیز پایین تر و ساقط تر است.

۳٫ همین قرائت مضبوط در همه قرآن هاى چاپى و خطى حاضر و قدیم، قرائت صحیح است. و سایر قرائت ها از مورد اعتبار و وثوق خارج است. احادیث مربوط به نزول قرآن، بر پنج یا شش یا هفت حرف (احرف)، از هر جهت ضعیفند و آیه الله خویى در کتاب «البیان» بحث مفصل و تحقیقى در این مورد ایراد کرده اند.

از این گدشته کلمه «احرف» جمع حرف، به معناى طرف و کنار و آخر چیزى است و این معنا تطبیق مى کند بر عناوین و مفاهیم کلّى و مباحثى که در قرآن مجید بیان مى شود و موضوع قرائات، هیچ گونه تناسبى با آن ندارد.و چقدر مناسب است این دو روایت(۵) از حضرت امام باقر(علیه السلام)که دلالت دارد قرآن، یکى است و از جانب خداى واحد نازل شده و اختلافات گوناگون از جانب راویان پدید آمده است.

فضیل بن یسار، از امام ششم(علیه السلام)پرسید: مردم مى گویند: قرآن بر هفت حرف (احرف)نازل شده است. امام(علیه السلام) فرمود: آنان دشمنان خدا بوده و دروغ مى گویند و قرآن بر حرف واحد و از جانب خداوند واحد نازل شده است.پس منظور از «سبعه احرف» هفت مقصد و برنامه نهایى است که قرآن روى آن أهداف نازل شده است و آنها عبارت است از:

۱٫ مباحث الاهى و توحید

۲٫مباحث مربوط به اسماء و صفات الاهى

۳٫آنچه مربوط به نبوّت و انبیاست

۴٫ عالم آخرت و معاد

۵٫دین واحکام وتکالیف

۶٫ اخلاقیاّت و تهذیب نفس

۷٫ مواعظ و آداب,(۶)

۴٫ تفسیر

تفسیر یعنى شرح و و بسط و توضیح و این متوقف است بر فهم مراد و منظور گوینده تا بتواند آن طور که واقعیت دارد، منظور او را توضیح بدهد. و فهم صحیح و درست مطالب قرآن کریم بر دو شرط متوقف است:

شرط اوّل

آشنایى کامل به کلمات و جملات و ظواهر تعبیرات آن از لحاظ ادبى، به طورى که خود، صاحب رأى و اجتهاد و یقین باشد، نه آنکه در مقام فهمیدن مطالب، از اقوال دیگران تقلید کند و باید معانى حقیقیه را با تحقیق به دست آورد تا معانى قطعى را دریابد و کلام پروردگار متعال را به مفاهیم مجازى حمل نکند.

مجاز گویى در قرآن مجید، موجب اضلال افکار و سرگردانى مردم است و نیز کتاب الاهى را از قاطعیت ساقط مى کند و به منحرفان فرصت مى دهد که مطابق رأى باطل و نظر فاسد خود، از آیات قرآن مجید استفاده کنند.ضمناً تمام معارف الاهى و حقایق، با حمل الفاظ به معانى مجازیه از میان برداشته شده و قسمت مهمّ کلمات خداوند متعال، نامفهوم و خارج از استفاده مردم خواهد بود.

شرط دوم

مفسّر باید قلب پاک و باطن نورانى داشته باشد و با نور الاهى محیط، حقایق کلمات پروردگار متعال را ادراک نموده و از معارف لاهوتى و عوالم غیبى آگاه باشد. قرآن مى فرماید:(الم، ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین)، در این کتاب هیچ موضوع مشکوکى نیست و همه مطالب آن یقینى و حقّ است و با داشتن حقیقت تقوا و با خوددارى از افکار و اخلاق و اعمال صالح، مى شود مشمول هدایت قرآن قرار گرفت.

۵٫ ترجمه

ترجمه یعنى در آوردن لغتى به لغت دیگر (واژه ترجمه از آرامى و سریانى به عربى آمده است) و ترجمه قرآن به زبان دیگر مشکل تر از تفسیر آن است زیرا لازم است که در مقام ترجمه، تمام مقصود و منظور متکلّم تفهیم شود و کوچکترین تحریفى در بیان مراد او پیش نیاید و این، (علاوه بر دارا بودن شرایط تفسیر)، محتاج است به تسلّط کامل به جهت بیان و قلم تا بتواند مفهوم کامل آیه کریمه را به واژه کوتاه و مختصر ودر عین حال مفید و روشن و تمام تحویل بدهد… .

ترجمه کتاب خداوند متعال، بهترین خدمت به افراد بشر است، به شرط اینکه هیأتى از متخصصان در تفسیر، جمع شده و به جاى ترجمه، تفسیر کوتاه و مختصرى بنویسند و دست کم، مقاصد آن را به زبان گویا و کوتاه و جامع به قلم بیاورند.

۶٫ نقل اقوال

از مطالب گذشته روشن شد که تفسیر، در صورتى که داراى شریط گذشته باشد و با قاطعّیت نورانیّت باطنى و روحانیت تمام و آگاهى علمى و ادبى همراه شود، قهراً به واقعیت و حقّ نزدیک خواهد بود، احتمالات و اختلافات بر طرف خواهد شد و مفهوم واحدى باقى خواهد ماند.

نقل اقوال و آراى بسیارى از مفسّران ـ که بى تحقیق و اجتهاد فهم حقایق نورانى کتاب الاهى قلم زده اند ـ به جزتکثیر شبهه و ایجاد حیرت و ضلالت، هرگز فایده اى نخواهد داشت .ما نیز در این کتاب ـ در حدّ امکان ـ سعى کردیم که اختلافى ایجاد نکنیم و خوانندگان گرامى را به معانى حقیقى نزدیک و در هر بخش، آنچه را که حقّ ,,,,مى بینیم، بیان کنیم.

۷٫ روایات

اکثر روایاتى که درباره آیات نقل مى شود، در جهت تأویل و یا ذکر مصداقى از عموم معنا، صادر شده است و بسیار کم دیده مى شود که نظر آنها به تفسیر معناى حقیقى آیه شریفه باش زیرا این اقتضا ـ به لحاظ مورد و یا شخص مخالف و یا زمینه مناسب ـ به ندرت پیدا مى شود و در بیشتر موارد، مقتضى بر شرح و تحقیق و دقّت و تفسیر نبوده است و اکثر مخاطبان استعداد تحقیق را هم نداشته اند. در عین حال، روایت معتبر و صحیح ـ به هر عنوانى که صادر شده باشد ـ در مقام تفسیر و تحقیق، بسیار مفید است و در میان احادیث معتبر اهل بیت(علیهم السلام)، هزاران حقایق، معارف، لطایف و دقایق علمى، عرفانى، اخلاقى و هدایتى موجود است که افراد عادى از درک آنها عاجزند و ما، در مواردى که لازم است از روایات شریفه اى که مناسب است، در ذیل آیات کریمه نقل مى کنیم.

باید توجّه داشت که تفاسیرى که به عنوان تفسیر روایى نوشته است، براى تحقیق و اخذ حدیث و انتخاب آن بسى مورد استفاده واقع مى شود ولى براى افراد عمومى و غیر محقّق، نه تنها مورد استفاده نیست بلکه ممکن است زمینه انحراف افکار آنان را نیز فراهم آورد زیرا این گونه احادیث، باید از هر جهت، مورد بحث و تحقیق و شرح واقع و روشن شود که آیا تفسیر است یا تأویل؟ حقیقت است، مجاز است، یا کنایه؟ عمومیت و اطلاق دارد یا نه؟ روى تقیّه صادر شده است، یا در فضاى آزاد؟ به عنوان ذکر مصداق است، یا نه؟ حدیث مورد وثوق است، یا ضعیف است؟ و بالاخره گفت و گو با چه صنف از افراد است آیا از طریق خاصه و اهل بیت(علیهم السلام)به ما رسیده است، یا از طریق اهل سنّت و یا از کتاب هاى قبل از اسلام و از طریق دانشمندان آنان که به اسرائیلیّات معروف است؟

۸٫ محکم و متشابه

«إحکام» یعنى اتقان و رفع تردید و احتمال و محکم، چیزى است که متقن و مقطوع و صریح و روشن باشد و در مقابل آن، متشابه است یعنى چیزى که صریح و قطعى و روشن نبوده و وجوه مختلف و احتمالات و معانى متعددى داشته باشد. منظور، روشن و قطعى شدن مراد و یا مشتبه ومحتمل بودن نظر گوینده است نه معانى لغوى کلمات، که همواره روشن است.

البتّه این معنا از جهت اختلاف افکار و مراتب معرفت و مقامات نورانیّت و روحانیّت قلوب و درجات ایمان ویقین، فرق مى کند. چنان که در دیدن با چشم ظاهرى نیز چنین است و به هر اندازه اى که قوّت چشم توانا باشد، أجسام را تا آن مسافتى که مى تواند به دقّت و با تمام خصوصیات مشاهده مى کند ولى چشم ضعیف، در همان مسافت اجسام را مشتبه و مختلط مى بیند.

آیه ۷ سوره آل عمران دلالت دارد که متشابهات قابل استفاده و فهم است ولى نه براى عموم، بلکه براى خواص مردم که علم، معرفت و نور در قلوب آنها رسوخ کرده است. و معناى رسوخ عبارت است از: استقرار و ثبات، به نحوى که ته نشین و نفوذ داشته باشد .و رسوخ علم، در مرتبه حقّ الیقین و شهود پیذا مى شود و چون کسى در معارف الاهى به مرحله رسوخ رسید، از حقایق معرفت آگاه گشته و انوار حقیقت در قلب او روشن مى شود.

تأویل

تأویل یعنى بر گردانیدن، و ارجاع دادن کلمات ومفاهیم آنها به مقاصدى که از جانب گوینده اراده شده است و ذکر این کلمه دلالت دارد بر اینکه «تشابه» در جهت مراد و مقصود است، نه معانى زیرا کلمات، همیشه مفهوم و معلوم است و اطلاق تأویل بر آنها صحیح نیست.پس تشابه معناى ابهام، مخفى بودن، پوشیده شدن و مجهول گشتن نباشد.آرى لازمه و نتیجه متشابه بودن این است که مراد و مقصود وى براى افرادى که ضعیف و محجوب هستند پوشیده بماند و نتوانند منظور و مراد را دریابند.

تذکراتى درباره کتاب التّحقیق

یکى از آثار ارجمند استاد، مصطفوى کتاب لغت قرآن، به نام «التّحقیق فى کلمات القرآن الکریم» در چهارده جلد است که از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به عنوان کتاب برگزیده سال ۱۳۶۲ش. معرفى شده است.

انگیزه تألیف

هدف از تألیف این کتاب چنین تشریح شده است: از آنجا که استفاده از حقایق و معارف و احکام و آداب قرآن مجید، متوقف است بر درک دقیق و تحقیقى واژه ها، لازم است براى درک حقیقت و معناى واقعى کلمه ها و تشخیص معانى حقیقى از مجازى، تلاش شود.

از طرفى، آثارى که در لغت عرب تألیف شده، گوناگون است و بیشترشان صرفاً جمع آورى اقوال و اشاره به مطلق موارد استعمال است اعم از حقیقى و مجازى و خالى از تحقیق است، که در نتیجه معنى حقیقى را روشن نمى کند و جز افزایش گمراهى و یا سرگردانى در واژه هاى قرآن، نتیجه اى ندارد.از این رو، به فضل خدا، توفیق تألیف این اثر برگزیده، تحقیق در کلمات قرآن، با ویژگى هاى ذیل نصیبم شد.

۱ ـ در نقل لغات به کتاب هاى تحقیقى و پرمایه که به ریشه یابى و ایراد صحیح پرداخته اند، اعتمادشد، مثل: «صحاح» و «مقاییس».

۲ ـ در مرحله دوم، از کتاب هایى که به دقّت و تحقیق نزدیک ترند، از باب تأیید و توضیح نقل کردیم مثل: اساس، فائق، مفردات و لسان.

۳ ـ به قدر نیاز و با امانت کامل، از منابع اخذ کردیم، نه بیشتر.

۴ ـ متن منقول از منابع و توضیحات، کاملا جداى از هم است.

۵ ـ در توضیح، از هر آنچه خارج از موضوع است پرهیز شده است.

۶ ـ معیار در شمارش آیات، سبک «معجم المفهرس» است.

۷ ـ هدف از تألیف، جز تحقیق و کشف معانى واقعى واژه ها چیزى نیست و در این زمینه تلاش و کوشش، به غایت و نهایت رسید و از آیات کریمه قرآنى و فیوضات الاهى و الهامات ربّانى، نیز بهره گرفتیم. سپاس خداى را بر هدایت و عنایتش!

۸ ـ آنگاه که معانى حقیقى کلمه اى آشکار شد، همان را بر موارد استعمالش تطبیق کردیم.

۹ ـ هنگامى که اصل واحد و ریشه آن روشن شد، سایر معانى مجازى و موارد استعمال را به همان اصل واحد ارجاع دادیم و وجه تناسبش را بیان کردیم.

۱۰ ـ با روشن شدن حقّ، متعرض سایر سخنانى که در کتاب هاى لغوى، تفسیرى و ادبى در تضعیف برخى معانى آمده است نشدیم.

۱۱ ـ در پرتو این دقّت و تحقیق، حقایق روشن و معارف حقّه و لطایف شریفه و اسرار نهانى پیدا شد، که بر اکثر مفسّران، مخفى بود.

تبحّر استاد

مهارت استاد به قدرى است که این کتاب تحقیقى را، یک بار نوشته است. از این رو، در آغاز مقدمه چنین عذرخواهى نموده است: پیش نویس و پاکنویس این اثر یک بار بود و بعداً اصلاحاتى در آن انجام شد. و از افاضل و محقّقان انتظار است که اصلاحاتش را کامل کنند.

برخى مبانى «التّحقیق»

الف: اصل واحد

استاد معتقد است که مبدأ اشتقاق در هر مادّه با مشتقاتش، تنها یک اصل و یک معناست که در تمامى صیغه ها جارى و سارى است. وى مى نویسد:

قابل توجّه است که درست نیست معناهاى صیغه هاى مشتقات یک مادّه، بر ضدّ، یا مخالف و یا مغایر یکدیگر باشند و این یک قانون و اصیل است.

این معنا که براى هر مادّه اى یک اصل بیشتر نیست و تمام مشتقات و فروعات به همین یک ریشه بر مى گردد، یک قانون قطعى است، که بر بسیارى از مؤلّفان نهان مانده است.

ب: دلالت ذاتى

یعنى بین حروف یک واژه و ترکیب و هیأت آن و بین معنایى که از آن فهمیده مى شود، در واقع و حقیقت یک تناسبى هست. و این رابطه، قراردادى نیست بلکه حقیقتى و تکوینى است، همان گونه که بین روح و بدن هست و بین صفات روانى، و شکل و قیافه ظاهرى. همچنین بین صورت بدن و حرکاتش و کیفیت صدایش، رابطه و تناسبى هست، چه بدانیم و چه تشخیص ندهیم، چنان که ممکن است یک قیافه شناس، از ظاهربدن به بسیارى از حقایق روحى و روانى انسان پى ببرد و ما آنها را درک نکنیم.

دلیل و نشانه هاى این نکته

۱٫ نظم کامل در سراسر هستى هست و الفاظ نیز بهره اى از هستى دارند و تناسب بین لفظ و معنا نیز، نوعى نظم است.

۲٫ وضع الفاظ براى معانى، یا به دست خداوند است یا به اراده واضع (که اراده او از تحت مشیّت الاهى بیرون نیست)، بنابراین در صورت اوّل که حتماً تناسب هست و در صورت دوّم نیز، مع الواسطه، کار، تحت اراده خداى حکیم است .

۳٫ انتخاب یک لفظ بر معنایى، پس از تصوّر معناست و در مرحله بعد، گزینش لفظى که مناسب با معنا باشد تا ترجیح بلا مرجح لازم نیاید.

۴٫ اراده، نفوذ قدرت و سلطنت و دستور الاهى، در تمامى اطوار عالم وجود و مظاهر آفرینش و تجلّى گاه هاى خلقت، جریان دارد و الفاظ هم از جلوه گاه هاى آفرینش هستند.

۵٫ این معنا با توحید افعالى نیز مرتبط است.

منظور از تناسب، همان تناسب واقعى و نفس الامرى است، و لازم نیست همه جا آن را بشناسیم، چنان که بسیارى از اسرار خلقت بر ما نهان است.

این امر، در سخنان سایر جانداران نیز وجود دارد زیرا گفتار آنان نیز ترجمان اهداف و نیّت هاى درونى آنان است، که به قصد تفهیم، بیان مى شود و اصوات حیوانات نیز مضبوط و با حساب است و طبق قوانین عالم هستى است.

دلیل دیگر این معنا، تقارب و تشابه معانى و اشتراک آنها در یک اصل جامع در اشتقاق کبیر و اکبر است. مثلا، خس و خسق، اشتراک دارند در فهماندن محدودیت و ضعف. یا جنن، جنأ، خدر، خلب و خفى شریکند در معناى سرّ و خفا.

ج: واژه هاى قرآن فقط در معانى حقیقى به کار رفته اند.

واقعاً خداى تعالى از هر جهت به کلمات و معانى آنها آگاهى و تسلّط کامل دارد و بهره ورى از تمامى واژه ها براى او یکسان است. و هر چیزى را مى داند پس هرگاه بخواهد سخن بگوید و آیه اى در قالب کلمات و جملات نازل فرماید، حکمتش اقتضا مى کند که الفاظ حقیقى را برگزیند.

تسامح و بى دقّتى در بکارگیرى الفاظ در جاى خود و مورد شایسته و درست، باعث نابودى لطف و ظرافت و خصوصیتى مى شود که فارق بین معنى حقیقى و غیر حقیقى است و باعث انحراف حقّ و اشتباه منظور و آمیزش حقّ و باطل و ایجاد گمراهى و خسران و بیراهه روى است.

اگر قرآن چنین باشد، تنها بر افزایش شک و گمراهى مى افزاید و جز انباشتن اشکال و اعتراض، نتیجه اى نخواهد داشت. در نتیجه، هر گروهى به دلخواه خویش به تأویل و تفسیر به رأى مى پردازد، و هر فرقه اى طبق آراى باطله اش از آیات، تفسیرى ارائه مى دهد.

و این جز کمک به گمراهى و اغراء به جهل، چیزى نیست و ثمره اى جز اسقاط قرآن از حجّت و استوارى نخواهد داشت.

بنابراین، هر واژه اى در قرآن، تنها در معناى حقیقى اش به کار رفته است و مدلول حقیقى اش مراداست.

د: همین به کارگیرى الفاظ درمعانى حقیقى و پرهیز از مجاز و استعاره و…، خود نمودى از اعجاز قرآن کریم است زیرا این کار از قدرت بشر خارج است. بشر احاطه فعلى و حضورى ندارد بر جزئیات، تا هر واژه اى را به جا، به کار ببرد.

این از جهت لفظى و از جهت بیان حقایق و معارف نیز چنین است. یعنى در باب معارف، و آنچه مربوط به اخلاق، تهذیب نفس و جعل احکام و تکالیف و برنامه بندگان است، همه بهترین ها و حقایق است زیرا خداوند تعالى محیط، عالم، حکیم و مدّبر است و بر تمام واژه ها و تمامى معانى و همه حقایق و معارف احاطه حضورى و قطعى دارد و در نتیجه، هر کلمه اى را در جاى خود و طبق مقتضایش به کار مى برد، به گونه اى که جابه جایش صحیح نیست و آنچه در باب اعجاز قرآن گفته اند به همین نکته باز مى گردد.

هـ: در قرآن مجاز و مشترک لفظى نیست.

روشن شد که حکمت اقتضا مى کند در قرآن مجاز و مشترک لفظى نباشد، به جهت پرهیز از اغراء به جهل و گمراه کردن مردم و ساقط شدن قرآن از حجیّت و استوارى.(۷)

قطعى الصّدور بودن

آفتاب آمد دلیل آفتاب

استاد براى قطعى الصّدور دانستن احادیث، علاوه بر سه طریقِ:

۱ ـ سماع از خود معصوم

۲ ـ شنیدن از راوى عادل و موثّق

۳ ـ شنیدن از جمعى که روایت آنان یقین آور است به راه چهارمى تکیه مى کند و مى نویسد:

۴ ـ شهادت مضمون و خصوصیات و لطافت حدیث، که به حکم عقل و معنویت و بصیرت و ضدیّت، واقعیت داشتن آن، تشخیص داده شده و به قطعى الصّدور بودنش یقین پیدا مى شود.

واکثر روایات و اخبار معتبر، قطعى الصّدور است و این نکته به ویژه در بیشتر دعاها و خطبه هایى که از معصومان(علیهم السلام)نقل شده است، کاملا مشاهده مى شود.

هر شخص آگاه و دانشمندى که بتواند از لطایف لفظى و معنوى کلمات و جملات آگاه شود، متوجّه مى شود که اکثر خطبه ها و نامه ها و کلمات قصارى که در کتاب شریف نهج البلاغه قطعى است، با توجّه به اینکه با نظر و دقّت شخصى ممتاز و محقّق برجسته اى چون، مرحوم سیّد رضى آورى شده است که خود او از افراد اهل بیت(علیهم السلام) به حساب مى آید و همه دانشمندان جهان به علّو مقام ادبى و علمى او معترفند، از مرتبه کلام مخلوق بالاتر و در منزلت دون کلام خالق قرار دارد. همچنین دعاهاى صحیفه سجادیه.

گلشن ابرارج۵



۱٫ گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۵۶۸، با اندکى تلخیص و ویرایش.

۲٫ آینه دانشوران، ص ۵۰۲ و ۵۰۳٫

۳٫ گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۵۶۸، با اندکى تلخیص و ویرایش

۴٫ در شرح حال ایشان مقلات و کتاب هایى نوشته اند، مثل: درکوى بى نشان.

۵٫ کافى، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ج ۱۲ و ۱۳٫

۶٫ روش علمى در ترجمه و تفسیر قرآن مجید، ص ۶۲٫

۷٫ التحقیق، ج ۱، مقدمه، ص ۱۲ ـ ۱۶، چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

زندگینامه آیت الله سید محمد محقق داماد یزدی(۱۳۲۵ – ۱۳۸۸قمری)

 

طلوع

در یکی از روزهای ۱۳۲۵ هجری قمری(۱) در روستای احمدآباداز توابع اردکانیزدو در خانواده ای روحانی، فرزندی مبارک دیده به جهان گشود. نام او را محمد نهادند، حاج سید جعفر موسویپدر سید محمد، روحانی مخلص و مبلغ دینی و از علاقه مندان واقعی خاندان عصمت و طهارت، علیهم السلام، بود که بارها با پای پیاده به زیارت عتبات عالیات مشرف شده بود.

او قبل از تولد فرزندش محمد، به شوق زیارت اجدادش رهسپار عراقگشت، اما این آخرین سفر بود و در همین سفر، روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست.(۲) محمد که سایه ی پدر را درک نکرده بود، به دست مادر عالم و پارسایش تربیت شد و شاکله شخصیتی او به بار نشست تا این که آفتاب زندگی مادر نیز پس از مدتی کوتاه غروب کرد.

سید محمدمانند جد بزرگوارش رسول اکرم، صلی الله علیه وآله، قبل از ولادت، پدر را از دست و در شش سالگی، مادرش از دنیا رفت. پس از آن، محمد، عمدتاً نزد خانواده پدری بزرگ شد.چه کسی می دانست که کودک امروز، مجتهدپرور فردا خواهد شد و کسانی را تربیت خواهد که از ارکان بزرگ ترین انقلاب جهانی مستضعفین در ایرانخواهند بود؟

آغاز تحقیق

طبیعی بود که فرزند مکتب جعفری، غیر از علوم دینی، دل مشغولی دیگری نداشته باشد. تحصیلات مقدماتی را در اردکان یزد سپری کرد، ولی عطش یادگیری اش او را به یزد کشاند. سید محمد نزد اساتید نامدار حوزه ی علمیه ی یزد، مشغول تحصیل مقدمات علوم و سطح شد.

در میان اساتید برجسته ی او در یزد می توان از چند تن نام برد:

الف) مرحوم سید احمد مدرس.

او مدرسی ماهر و بنام در حوزه ی علمیه ی یزد و خصوصاً در تدریس ادبیات عرب بود.(۳)

ب) حاج سید یحیی واعظ یزدی(متوفای ۱۳۶۲هجری قمری)(۴)

وی از واعظان معروف یزدبود که در اصفهاننزد علمای بزرگی مانند سید مهدی درچه ای، شیخ اسدالله قمشه ای، میرزا جهانگیرخان قشقایی(۵) زانوی تلمذ زده است.

ج) سید حسین باغ گندمی(۶)

از شاگردان برجسته ی آیت الله حاج سید محمد کاظم طباطبایی یزدی(۷) در عتبات عالیات بود که پس از تکمیل دروس خود از عراقبه موطن خود بازگشت و به امر تدریس مشغول گردید.

د) آیت الله حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی[کوچه بیوکی] ـ (۱۲۹۵ـ ۱۳۸۰ هجری قمری)

فرزند حاج ابراهیم کوچه بیوکی یزدی، در مشهددیده به جهان گشود. پس از تحصیل علوم ادبی و مقداری از فقه و اصول و کلام به همراه یار قوچانی اش، سید حسن قوچانی، معروف به آقا نجفی،(۸) برای ادامه ی تحصیل به یزدو سپس اصفهانحرکت کردند. پس از پنج سال اقامت در اصفهان، عازم عراقشد و در حوزه ی نجفنزد علمای بزرگواری چون آیت الله حاج سید محمد کاظم طباطبایی یزدیو آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(۹) و آیت الله شیخ محمدباقر اصطهباناتی(۱۰) تحصیل کرد و پس از رسیدن به درجه ی اجتهاد به یزد بازگشت. مدت چهل سال زعامت و تدبیر مردم یزدرا عهده دار بود.(۱۱)

تفّقه در دین و هجرت به قم

راهنمایی استادی معنوی و با تجربه ای مانند حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانیکه عنایتی ویژه نسبت به شاگرد نوجوانش داشت، سبب شد تا سید محمد آیه ی «…فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون»(۱۲) را مهم ترین هدف زندگی اش بداند و عازم قم شود.سید محمد موسوی در سال ۱۳۴۱ هجری قمری زمانی که شانزده سال بیش تر نداشت، درست یک سال پس از تأسیس حوزه ی علمیّه ی قمبه دست مبارک آیت الله حائری یزدی، به قم وارد شد.

آیت الله حاج غلامرضا خراسانیبه سبب آشنایی با آیت الله حائری و این که از ایشان اجازه ی اجتهاد داشت، با درایت دریافت که راه رشد این طلبه ی نوجوان برای خدمت گزاری به شریعت اسلام و مذهب تشیع، فقط از قممی گذرد، به همین منظور شاگرد خویش را راهنمایی و تشویق کرد تا برای ادامه ی تحصیل به حوزه ی تازه تأسیس قممهاجرت کند.(۱۳)

عنایت خاصی که مرحوم حاج شیخ غلامرضا خراسانیموقع بدرقه ی شاگردش مبذول داشت، به اندازه ای جالب است که نظیر آن کم تر دیده شده است.استاد معظم آیت الله حاج سید موسی شبیری زنجانی، دامت افاضاته، نقل فرمودند: «مرحوم داماد وقتی کیفیت آمدن استادش به گاراژ برای بدرقه و کندن لباس و جوراب و پوشاندن آن ها بر وی را متذکر می شد، اشک در چشمانش حلقه می زد.».(۱۴)

بدون شک حاج غلامرضا فقیه خراسانیتأثیری شگرف در زندگی محقق دامادداشت و نمی توان سایه ی بزرگ این عارف پارسای یزدرا در موفقیت عظیم محقق داماد نادیده انگاشت.آری محمد به قمرسید تا عشق سوزان و زبانه های آتش درونش در گلستان علمی قم آرام گیرد. با همان سن پایین به برکت استعداد ذاتی و شوق و ذوق درونی به مراتب عالی تحصیل رسید و با وجود جوانی، در قم از محضر اساتید و آیات عظام کسب فیض کرد. تعدادی از این بزرگان عبارت اند از:  

اساتید در قم

الف) آیت الله میر سید علی یثربی کاشانی(متوفای ۱۳۷۹ هجری قمری)(۱۵)

ب) آیت الله سید محمدتقی خوانساری(متوفای ۱۳۳۱ هجری قمری)(۱۶)

ج) آیت الله میرزا محمد همدانی

د) آیت الله حاج سید محمد حجت کوه کمری(۱۷)

س) آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی(۱۸)

هـ) آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(متوفای ۱۳۵۵ هجری قمری)(۱۹)

آیت الله محقق استعداد درخشان خویش را در این محاضر مبارک و منورشان داد. ایشان بیش ترین فیض را از محضر مبارک زعیم عالی قدر و مؤسس حوزه ی علمیه ی قم کسب کرد.

البته در اثر استعداد بی نظیر تحقیقی و لیاقت شاگرد، آیت الله مؤسسنیز توجه خاص و عنایتی ویژه نسبت به آیت الله محقق داشتند و به سبب همین نزدیکی قلوب و موقعیت ممتاز علمی و تقوایی، او به افتخار دامادی آیت الله مؤسس، رضوان الله علیه، درآمد و از آن روز به بعد، محقق جوان یزدی در مراکز علمی حوزه ی علمیه ی قمبه لقب «محقق داماد» مشهور گردید.(۲۰)

حاج شیخ عبدالکریمبا داشتن چنین شاگردی به آینده ی حوزه ی علمیه ی قمدلگرم و امیدوار بود، حوزه ی علمیه ای که از مدت تأسیس آن زمانی نگذشته بود و دیکتاتوری رضاخان مهم ترین و بزرگ ترین دشمن آن به شمار می آمد. برای درک بهتر شرایط آن زمان به نکته ای کوتاه اشاره می کنیم:

«درست در سال ورود آیت الله حائری به قمو بنا نهادن پایه های حوزه ی علمیه، رضاخان با کودتای سید ضیاء الدین طباطباییوارد تهرانشد و اوضاع سیاسی اجتماعی کشور ما به یک باره تغییر کرد و با گذشت اندک زمانی، رضاخان با توسل به چند مانور سیاسی، ماهرانه به سلطنت رسید. همزمانی دو واقعه ی مهم یعنی تأُسیس حوزه ی علمیّه ی قمبه منظور مستحکم کردن پایه های دینی در کشور توسط یکی از مراجع بزرگ و به قدرت رسیدن رضاخان سردار سپه و اعمال دیکتاتوری و برچیدن بساط مشروعیت از سوی دیگر، موجبات مقابلهی شدید نهاد حوزه (مرکز رهبری دینی) و نهاد دولت (مرکز قدرت و تصمیم گیری) را فراهم ساخت.».(۲۱)

بنابراین مشی سیاسی آیت الله مؤسس، همانا مبارزه ی آرام با حکومت بود؛ زیرا، با درایت در فکر حفظ حوزه ی تازه تأسیس قمو گسترش برنامه های علمی و عملی آن بود. حال وجود چنین شاگرد فعال و خوش فهمی، شیخ را به آینده ی درخشان حوزه ی علمیه ی قمبسیار خوش بین کرد.

به گمان برخی ناآگاهان، آیت الله محقق داماد، مخالف سیاست بوده است، اما با نگاهی دقیق به نوع رفتار سیاسی پدر همسرش و نیز شاگردان خود ایشان، می توان به روشنی به وسعت دید آیت الله محقق دامادپی برد که همچون استادش با حرکتی آرام و در جوی عاری از تنش، به تربیت نخبگانی پرداخت که در آینده ای نزدیک با انقلابی عجیب در ایران، جهانیان را به شدت شگفت زده کردند. این تحمل مصائب و استخوان در گلو داشتن ها و دم برنیاوردن ، طولی نکشید که به ثمر نشست و پرچم اسلام از همان حوزه ی تازه تأسیس بر بلندای کشور افراشته شد.

روستا زاده ای نخبه پرور

پس از ارتحال آیت الله مؤسس، داماد ایشان رسماً تدریس حوزه ی علمیه ی قم را شروع کرد. و در مدتی کوتاه محضر درسش محل تجمع فضلای بنام حوزه گردید.

این دانشمند بزرگ تشیع، از علمای انگشت شماری است که حوزه ی درسی پرثمری داشته است.تدریس ایشان به گونه ای بوده که فقط طلاب مستعد و درس خوان قممی توانستند از آن بهره مند شوند. بیان دشوار و فنی وی سبب می شد که قوی ترین مباحثه های علمی در کلاس برقرار باشد. آیت الله جوادی آملی درباره ی استادش چنین می فرماید:

«در آغاز ورود به حوزه ی علمیه ی قمبه دروس خارج فقه اساتید و علما سر زدیم و از میان درس های فقه، تنها درس خارج فقه مرحوم استاد آیت الله حاج سید محمد محقق داماد، رضوان الله تعالی علیه، را از همه آن دروس، قوی تر و عمیق تر و مطلوب نظرتر دیدیم؛ زیرا، ایشان فراغت خوبی داشتند و برای دروس، تتبع کافی و مطالعه ی لازم را به عمل می آورند. لذا محضر ایشان را حدود ۱۲ الی ۱۳ سال درک کردیم و استفاده نمودیم».(۲۲)

آیت الله منتظری نیز درباره استادش آقای محقق چنین می گوید:

«مرحوم امام خمینی، قدس سره، با آیت الله سید احمد زنجانی پدر آقای آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی و مرحوم آقای محقق داماد، یک مباحثه ی سه نفری داشتند. این مباحثه عصرها در مدرسه ی فیضیه بود و یکی دو ساعت طول می کشید. مباحثه بیش تر بین امام و آقای داماد بود که گاهی صدایشان در همه ی مدرسه می پیچید.».(۲۳)

همه ی شاگردان این استاد بزرگ حوزه، از فنی بودن تدریس وی و تسلط شگرفش بر علوم حوزوی سخن می گویند، امری که درباره کم تر استادی شنیده می شود. از همین رو شرکت در درس آیت الله محقق داماداز افتخارات بسیاری از بزرگان و نخبگان حوزه ی علمیه ی قم است.

اهمیت درس در نزد ایشان به قدری بود که روزهایی که حوزه تعطیل می شد، بیت شریف ایشان تبدیل به محلی امن برای رفع اشکالات علمی و اعتقادی طلاب می شد، حتی در مجالس سرور یا عزای اهل بیت، علیهم السلام، هم مباحث پر برکت فقهی و اصولی ترک نمی شد و روح کمال جوی ایشان هرگز از زلال آب شیرین علم سیراب نمی گشت. اهتمام ایشان فقط به درس و مسائل علمی بود و اصلاً توجهی به مسائل دست و پا گیر مرجعیت نداشتند، به همین سبب هم بود که درس ایشان کانون تضارب آراء و تلاقی افکار بود. در اثر همین تمحض در علم بود که مجتهدان و علمای بزرگی به دست ایشان تربیت شدند.

شاگردان داماد: بزرگان امروز

در محضر سید محمد محقق داماد، جمع کثیری از دانش وران و علما کسب فیض کردند. نام برخی از آنان را به عنوان زینت بخش این مقاله می آوریم:

۱ ـ مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی

۲ ـ استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری، اعلی الله مقامه الشریف

۳ ـ شهید دکتر آیت الله سید محمد حسینی بهشتی

۴ ـ شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی

۵ ـ امام موسی صدر

۶ ـ شهید دکتر محمد مفتح

۷ ـ شهید حاج شیخ علی قدوسی

۸ ـ مرحوم آیت الله شیخ علی مشکینی

۹ شهید شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی

۱۰ ـ حاج شیخ احمد پایانی

نیز جمعی از اساتید و اکابر حوزه ی علمیه که بر کرسی استادی آن چه از علم و عمل آموخته اند، به شاگردان خویش آموختند مانند استاد خویش به تربیت شاگردان پرداختند. برخی از این بزرگواران عبارت اند از:

۱ـ آیت الله عبدالله جوادی آملی

۲ـ آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی

۳ـ آیت الله استاد حاج شیخ ناصر مکارم شیرازی

۴ ـ آیت الله حاج شیخ حسین مظاهری اصفهانی

۵ ـ آیت الله حاج شیخ حسین نوری همدانی

۶ ـ آیت الله محمد مؤمن قمی(۲۴)

به گمان برخی ناآگاهان، ایشان با سیاست و فلسفه مخالفت داشتند، اما با نگاهی گذرا به تربیت شدگان درس ایشان، بلندنظری آیت الله محقق دامادآشکار می گردد؛ زیرا، کسانی که زانوی تلمذ نزد ایشان زده اند، اکثراً از ارکان حرکت اسلامی ـ شیعی ایرانبودند که منجر به انقلابی با صلابت در سطح جهان شده است.

در مورد عدم مخالفت ایشان با حکمت به نقل خاطره ای از فرزند برومند ایشان، دکتر آیت الله سید مصطفی محقق داماداکتفا می کنیم. دکتر محقق دامادمی گوید: «در سال ۴۵ که سال های آخر دانشگاه را طی می کردم، علاقه مند شدم فلسفه بخوانم. پدرم با فلسفه آشنایی نداشت، اما مخالف هم نبود. [معتقد بود] اگر می خواهی فلسفه بخوانی، پیش استادش بخوان، پیش کسی که این چیزها را خوب می داند. من منطق منظومه را در قمپیش استاد متخصصی خواندم. مرحوم پدرم به من گفت: اگر می خواهی فلسفه بخوانی یا پیش حاج آقا مهدی (حائری یزدی)بخوان یا پیش آقای مطهری.

آن وقت دایی ام، مهدی حائری یزدیدر کانادابودند. من خدمت آقای مطهریرسیدم. در سال ۴۷ ـ ۴۸ شهید مطهری مرا به محبت پذیرفتند؛ چون، ایشان یکی از شاگردان پدرم بودند. پیغام پدرم را دادم. نزد آقای مطهری به طور خصوصی فلسفه را شروع کردم.».

جلوه های خلیفه الله

مرحوم آیت الله حاج سید محمد محقق داماد، رضوان الله علیه، فقیهی برجسته، محققی ژرف نگر و دانشمندی پارسا و وارسته، صاحب کرامت، امین و مورد وثوق بود. این فقیه فرزانه، علاقه ی فراوانی به تربیت فضلا و توجه ویژه ای نسبت به یادگیری ومسائل علمی داشت. به همین سبب یکی از برجسته ترین اساتید حوزه ی علمیه ی قممحسوب می شد.

زهد و ساده زیستی، شکیبایی و بردباری، اخلاق و برخورد نیکو و عدالت ایشان زبانزد شاگردان کثیر ایشان است. بیت ایشان همیشه فارغ از برخی آداب ظاهری مرجعیت بود و خاکی بودن از ویژگی های شاخص آن مرحوم بود. ایشان پا جا پای استاد معنوی و پدر همسرش آیت الله مؤسسگذاشت. آیت الله مؤسس، به اذعان همگان نسبت به صرف وجوه شرعی در مخارج خانوادگی به شدت احتیاط داشت تا جائی که روز رحلت حاج شیخ عبدالکریم، خانواده ی ایشان در مضیقه بودند. امام خمینی، قدس سره، در عصر ۱۳ خرداد ۴۲ در مدرسه ی فیضیه در پاسخ به یاوه گویی شاه فرمودند: «…مایی که وقتی مرحوم حاج عبدالکریمحائری مان از دنیا می رود، آقا زاده هایشان همان شب شام ندارند، مفت خوریم یا آنانکه بانک های خارجی را پر کردهاند و باز دست از سر ملت بر نمی دارند؟».(۲۵)

طبیعی است که شاگرد خاص و داماد آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری نیز همین گونه محتاط نسبت به صرف وجوه شرعی و زاهد در زندگی دنیوی باشد و هرگز به مقامات صوری ومناسب ظاهری اهمیت نمی داد.ایشان از تواضع و ادب خاصی برخوردار بودند و بسیار خوش مجلس و شیرین بیان بود، ولی با تمام این صفات، صراحت لهجه ی ایشان نسبت به حلال و حرام، همیشه آیت الله محققرا از دیگران متمایز می ساخت.

گاهی که به مناسبت خاص در مسند ارشاد و وعظ قرار می گرفت، سخنانش در دل شنوندگان اثرات عمیقی داشت و به هنگام دعا و مناجات و مراسم سوگواری، هر بیننده ای تحت تأثیر حالت روحانی و چشم اشکبار وی قرار می گرفت.(۲۶)

عارف کامل سید احمد فهری، کرامتی را از مرحوم محقق داماد آورده است. بنابر نقل یکی از دانشمندان معاصر از کتاب سلافه العصرتألیف علامه سید علی صدرالدین مدنیصاب ریاض السالکیندر شرح صحیفه سید الساجدین، علیه السلام، که سید محقق داماد، رضی الله تعالی عنه، را مکتوبی است به نام الرساله الخلعیه و صورت آن چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

همه ی ثناء، مخصوص پروردگار جهانیان است و درود او بر سید ما، محمد و خاندان پاکش باد.

در یکی از روزهای ماه شعبان، در خلوتی نشسته و مشغول ذکر پروردگارم بودم. در خلال آن که نام مبارک «الغنی» را که ذکر ورد خود قرار داده و یا غنی و یا مغنی را با تشدید تکرار نمودم و به جز فرو رفتن در حرم سر الهی و نابود شدن در شعاع نور او از همه چیز غافل بودم که به ناگاه جاذبه ی قدسی به سرعت هر چه بیش تر مرا در ربود و از آشیانه ی بدن بیرون کشید. پس حلقه های نور حواس را گسیخته بود و گره های دام طبیعت را باز نمودم و با بال روح در وسط ملکوت حقیقت شروع به پرواز کردم و خود را از این چنین یافتم که جامه ی تن را از قالب روح بیرون کشیده و از جایگاهش به دور انداخته و دل را صفا و جلا داده و جسدم را به کناری گذاشته و کشور زمان را در هم پیچیده و به عالم دهر قدم گذاشتم و آن جا دیدم که مغزهای متفکر، مجموعه ای نظامات امت ها از ابداعات و تکوینیات و الهیات و طبیعیات و قدسیات و هیولائیات و دهریات و زمانیات و همه ی اقوام کفر و ایمان و قبایل جاهلیت و اسلام از مردان و زمان گذشته و موجود و آینده و جانشینان در ازل و ابد همگی یک جا درمصر وجود گرد آمده اند و همه ی آحاد مجامع امکان ریز و درستش، کوچک و بزرگش، اثباتی و ابداییش در حال و آینده اش همه و همه، گروه گروه، جذب آن عالم گردیده و ماهیات همه ی آنان رو به درگاه خدای سبحان نموده و ناخودآگاه چشم به آستان او دوخته اند و همه ی آنان با زبان فقر شدید و لسان هویت هلاک زا، ناله ی بیچارگی و فریاد دعا و تضرع سر داده بودند و او را یاد می کردند و دعا می نمودند که به فریادشان برسد و ناخودآگاه (یا غنی و یا غنی و یا مغنی) می گفتند.

چیزی نمانده بود که آن ناله های عقلی و فریادهای غیبی از خود بی خود شوم و از شدّت حیرت و دهشت جوهر ذات عاقله ی خود را فراموش کنم و از دیدگاه نفس مجردم غایب گردم و از زمین پهناور هستی هجرت نموده و از ناحیه ی قطر وجود یک باره بیرون روم که ناگاه آن حالت خلسه ی روحی با کمال انسی که به او داشتم، مرا وداع گفت و همان رباینده در حالی که کمال اشتیاق به آن را داشتم و از فراقش متأسف بودم، مرا در ربود و دوباره به دریای خروشان زمین و جایگاه دروغین و فریب آباد طبیعت بازگشتم.رساله یاد شده به همین جا پایان یافت.(۲۷)

تألیفات

از تألیفات مرحوم آیت الله محقق دامادچند اثر باقی مانده است که مهم ترین و عمده ترین آن ها حواشی بر اثر ارزشمند فقهی آیت الله طباطبایی یزدییعنی کتاب العروه الوثقیاست که به قلم خود آن مرحوم نگارش یافته است. بعضی از دروس ایشان را شاگردان آن مرحوم تقریر کرده و به رشته ی تحریر درآورده اند که برخی از این تقریرات به زیور طبع آراسته شده اند.

الف) استاد آیت الله جوادی آملی مباحث حج و صلاه و صوم و اعتکاف و خمس و قسمت عمده ی زکات را تقریر و تحریر کرده و به چاپ رسانده است.

ب) درس اصول ایشان توسط استاد آیت الله شیخ ناصر مکارم شیرازینوشته شده است.

ج) آیت الله طاهری اصفهانی مبحث طهارت و دوره ی اصول ایشان را تقریر کرده است.

د) مبحث فقهی صلاه را نیز آیت الله حاج شیخ محمد مؤمن قمیتقریر و تحریر کرده است.(۲۸)

فرزندان

از آیت الله محقق داماد، فرزندان در خور تقدیری به وجود آمده اند که هر کدام به عنوان وزنه ای علمی و عملی در حوزه ی علمیه و محافل علمی به شمار می آیند. البته این توفیقات ناشی از توجه خاص مرحوم آیت الله محققبه فراگیری علم است و توقعی غیر از این هم از فرزندان آن محقق بزرگ نخواهد بود.

۱ ـ آیت الله سید علی محقق داماد؛ سال ها عضو جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم(از نهادهای تأثیرگذار در حرکت صعودی جمهوری اسلامی ایران) و از اساتید مطرح حوزه ی علمیه ی قمبود. سال ها بعد از وفات پدر گرامی شان، در مسجد بازار به جای پدر به اقامه جماعت پرداخت و به سخنرانی وعظ و ارشاد نمازگزاران مشغول بود.

۲ ـ آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد؛ پس از تحصیل علوم دینی نزد اساتید بزرگ حوزه به دانشگاه تهرانرفت و در رشته های حقوق و فلسفه اسلامی به اخذ مدرک کارشناسی نائل آمد.وی مطالعه و تحصیل در رشته ی حقوق را پی گرفت و از دانشگاه بروکسل بلژیکدرجه ی دکترا دریافت کرد. سید مصطفی محققاز معدود فقهایی است که تحصیلات عالی خود را در فرنگ به پایان رسانده است.

ایشان پس استقرار جمهوری اسلامی در سمت هایی گوناگونی اجرایی، قضایی و فرهنگی انجام وظیفه کرده است، از جمله مدت ها ریاست سازمان بازرسی کل کشور را عهده دار بود.اینک به عنوان استاد و رییس گروه حقوق دانشگاه، رییس گروه علوم و معارف اسلامی فرهنگستان علوم ایران، ریاست گروه حقوق سازمان مطالعه و تدوین کتاب های علوم اسلامی دانشگاه ها، عضو هیئت داوران خبرگان بدون مدرک، عضو شورای علمی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، سردبیر فصلنامه ی فرهنگستان علومو…. به خدمات علمی و فرهنگی ادامه می دهد.

از ویژگی های ایشان علاوه بر بهره گیری از دو نظام آموزشی حوزه و دانشگاه، تسلط بر زبان های عربی و انگلیسی و آشنایی با زبان فرانسه است. ایشان تألیفات ارزشمندی در اصول و فقه و مسائل حقوقی دارند.

غروبی غم انگیز

غروب نزدیک شد. این عارف عظیم الشأن که در روزهای آخر عمر از عارضه ی سکته ی قلبی رنج می برد، از اوایل ماه مبارک رمضان در بستر بیماری به سر می برد. وقتی شاگردان و یا خواص به عیادت وی می رفتند و ساعت معمول درس ایشان فرا می رسید، چون خود را محروم از این فیض عظیم می دید، به آرامی اشک می ریخت و این جملات پر ارزش را می فرمود: «من از مرگ نمی ترسم، ولی از این می ترسم که وجود عاطل و باطلی باشم و نتوانم انجام وظیفه ی شرعی کنم.».(۲۹)

به دنیا و ما فیها چشمی ندوخته بود تا بگویند: «چشم بر جهان فروبست» و آخرت و جهان برتر آن چنان درآمیخته با جوهره ی لحظه های مبارک زندگی دنیوی اش بود که هرگز نمی توان گفت: «به دیار باقی شتافت». شاید بتوان این گونه فریاد کرد که روحی بزرگ که بیش از نیم قرن در حصار کالبدی کوچک اسیر بود، از این خاک پرواز کرد تا در جوار اولیای حق منزل گزیند.

روز چهارشنبه دوم ذو الحجه الحرام سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری قمری، آیت الله سید محمد محقق دامادیزدی پس از تحمل هفتاد و پنج روز بیماری در اثر سکته ی قلبی، روحش به دیدار یار شتافت تا در کنار اجدادش آرام گیرد. مردم مؤمن قمعصر همان روز، پیکر پاک ایشان را با چشمانی اشکبار و اندوهی فراوان تشییع کردند و در مقبره ای از مقابر شرقی صحن مطهر کریمه ی اهل بیت، علیها السلام، مقابل ایوان آینه به خاک سپردند.

روی سنگ قبر ایشان چنین حجاری شده است:لقد لبی ربه الکریم

مزار عالم ربانی فقیه اهل بیت، مرحوم آیت الله حاج سید محمد محقق داماد یزدی، قدس سره، که مقارن با تأُسیس حوزه ی علمیه ی قمبه این شهر مهاجرت و از محضر آیت الله حائری، قدس سره، استفاده کامل نموده و سپس به ابتکار و تحقیق مخصوص به خویش به تدریس خارج اشتغال، تا به فاصله ی اندکی فضلای عظام به محضرش آشنا و تحقیقات علمی و فتاوی عمیق آن فقیه عالی قدر زبان زد مراکز مهم اجتهاد و استنباط شد و با تدریس مداوم فقه و اصول و اهتمام به تعلیم و تربیت فضلای حوزه ی مقدّسه، رسالت علمی و دینی خویش را انجام داد و سرانجام روز چهارشنبه دوم ذی حجه سنه هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجری قمری، اختر فروزان آسمان تحقیق در سن شصت و پنج سالگی دعوت حق را لبیک گفت، حشره الله مع اجداده و تغمّده بغفرانه.

در مقبره ی منور ایشان، علمای بزرگ دیگری مدفون اند که عظمت و نورانیت این مکان را صد چندان کرده است:

الف) آیت الله حاج آقا سید مرتضی علم الهدی جزایری(متوفای ۱۳۹۳ هجری قمری)

از عالمان بزرگ مقیم اهوازبود. بعد از رحلتش، پیکر مطهرش را به قمآوردند و در این مکان به خاک سپردند.

ب) آیت الله حاج میرزا علی آقا غروی علیاری(۱۴۱۷ ـ ۱۳۱۹ هجری قمری)

ایشان پس از یک قرن زندگی پربرکت و تربیت شاگردان علوم دینی و تألیف کتبی ارزشمند در فقه و اصول و کلام و تفسیر قرآندر اردیبهشت ۱۳۷۶ هجری شمسی دار فانی را وداع گفت و در جوار مرقد منور آیت الله محقق دامادآرمید.

ج) آیت الله حاج شیخ احمد پایانی(۱۳۷۵ ـ ۱۳۰۶ هجری شمسی)

عالم وارسته اردبیلی که در محضر اساتید بزرگ حوزه ی علمیه ی قماز جمله آیات عظام سید محمد باقر سلطانیو مرعشی نجفیو سید محمد حجت کوه کمریو بروجردیو محقق دامادکسب فیض کرد و پس از سال ها تدریس فنی مکاسب شیخ انصاریو کفایه ی مرحوم آخونددر سال ۱۳۷۵ به دیدار معبود شتافت و در کنار استاد خویش مدفون گردید.(۳۰)

گلشن ابرارج۹



۱٫ مجله ی نور علم، شماره ی ۱۷ و صفحه ی ۹۷؛ شیخ محمد شریف رازی در گنجینه ی دانشمندان، تاریخ تولد ایشان را ۱۳۲۱ ذکر کرده است.

۲٫ مجلهی نور علم، نشریه ی جامعه ی مدرسین، شماره ی ۱۷، صفحه ی ۹۷٫

۳٫ آینه ی دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، صفحه ۷۳۴٫

۴٫ آینه ی دانشوران، صفحه ۳۷۹ و ۳۷۸٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۴۶۲٫

۵٫ آیت الله میرزا جهانگیرخان قشقایی از علماء عصر مشروطه در اصفهان به تحصیل پرداخت. در علوم نقلی و عقلی مخصوصاً حکمت تبحر داشت و باعث رونق فلسفه در این شهر شد. (۱۳۲۸ – ۱۲۴۳ هـجری قمری)

۶٫ آینه ی دانشوران، ص ۲۲۵ – ۲۲۴٫

۷٫ آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی متولد ۱۲۴۸ هـجری قمری. در یزد که تحصیلات مقدماتی را در یزد گذراند و برای تکمیل درس به اصفهان و سپس نجف عزیمت کرد و نزد علمای بزرگی همچون میرزای شیرازی و…تلمذ نمود. از مجاهدین بیدار عصر مشروطه و صاحب کتاب ارزشمند العروه الوثقی در سال ۱۳۳۷ هـجری قمری دار فانی را وداع گفت.

۸٫ از عالمان نامور و وارسته اواخر عهد قاجار و عصر مشروطه که در نجف به درجه اجتهاد رسید و با کتاب سیاحت شرق و سیاحت غرب معروف گردید (متوفای ۱۳۶۲ هـجری قمری)

۹٫ آخوند خراسانی از حماسه سازان تاریخ ایران و مشروطه، مرجع تقلید و مدرس کم نظیر حوزه علمیه نجف و رهبر انقلاب مشروطه و صاحب کتاب معروف کفایه الاصول (۱۳۲۹ – ۱۲۵۵ هـجری قمری)

۱۰٫ از علماء پرشور و مشروطه و شاگرد میرزای شیرازی بزرگ که در حمایت از شیخ فضل الله فعالیت می کرد و به دست پسران قوام الملک به فجیع ترین وضع به شهادت رسید.

۱۱٫ رک: گلشن ابرار.

۱۲٫ توبه آیه ۱۲۲٫ نباید مؤمنان همگی بیرون رفته و رسول را تنها گذارند، بلکه چرا از هر طایفه ای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای آموختن علم مهیا نباشند؟ تا آن علمی که آموخته اند به قوم خود بیاموزند که قومشان هم شاید خدا ترس شده و از نافرمانی حذر کنند. ترجمه ی آقای الهی قمشه ای.

۱۳٫ ماهنامه ی سیمای اردکان، شمارهی ۲۷ صفحه ی ۳؛ مجله ی درس هایی از مکتب اسلام، سال دهم، شماره ی ۴، ص ۲۲۶ ـ ۲۲۵٫

۱۴٫ مجله ی نور علم، شماره ی ۱۷، ص ۹۸ – ۹۷٫

۱۵٫ در خِطّه کاشان دیده به جهان گشود و پس از تحصیل علوم دینی و رسیدن به درجه اجتهاد در قم و عمری تدریس در سطوح عالیه حوزه علمیه قم به موطن خود بازگشت و زعامت امور مردم کاشان را عهده دار گردید و به تربیت طلاب کاشانی پرداخت. ایشان تبحر خاصی در تدریس خارج اصول داشت. (متوفای ۱۳۷۹ هـجری قمری)

۱۶٫ از شاگردان برجسته آخوند خراسانی و سید کاظم طباطبایی یزدی بود که در جریان اشغال عراق بدست انگلیسی ها در حین نبرد مجروح و اسیر گشت. ایشان پس از آزادی به خوانسار بازگشت و پس از مرجعیت در قم به تدریس خارج فقه و اصول مشغول شد. آیت الله خوانساری از اولین علمایی بود که در برابر کشف حجاب رضاخان ایستادگی کرد. هنوز با گذشت زمانی بسیار، نماز باران ایشان در خاطره ها باقیست (متوفای ۱۳۳۱ هـجری قمری، گنجینه ی دانشمندان ج ۱، ص ۳۲۶؛ گلشن ابرار، ج ۲، ص ۶۲۳٫

۱۷٫ در کوه کمر از توابع تبریز چشم به جهان گشود و نسبش به امام سجاد (ع) می رسد. تحصیلات مقدماتی را در آذربایجان شروع کرد و سپس به نجف هجرت کرد و در محضر آیات عظام شریعت اصفهانی، نائینی و ضیاء الدین عراقی کسب فیض کرد. اهل مطالعه و تحقیق و بحث و بررسی دقیق علمی بود به حدی که در مدت زمانی کوتاه به درجه اجتهاد نائل آمد. سپس به قم عزیمت کرد و به سبب اندوخته های علمی و استعداد سرشارش مورد توجه آیت الله حائری قرار گرفت و به جای حاج شیخ در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه (ع) به انجام نماز جماعت و کلیه امور مذهبی پرداخت. از خدمات ارزنده ایشان می توان به تأسیس مدرسه حجتیه و کتاب خانه آن اشاره کرد. شجاعت ایشان در مخالفت با کشف حجاب رضا خان زبانزد مردم می باشد. ۱۳۷۲ – ۱۳۱۰ هـجری قمری (فقهای نامدار شیعه)

۱۸٫ در سال ۱۲۶۸ شمسی در شهر قزوین به دنیا آمد. ایشان از بزرگترین فلاسفه وحکماء ومجتهدین صد ساله اخیر می باشد؛ ایشان قائل به مکتب تفکیک بود. پس از تحصیلات مقدمات و سطح در قزوین و تهران به شهر قم مهاجرت کرده و به تدریس فقه و فلسفه مشغول شد. آیت الله رفیعی قزوینی در سن ۸۵ سالگی در سال ۱۳۵۳ شمسی به دیار باقی شتافت و در حرم مطهر کریمه اهل بیت (ع) در جوار مزار استادش حاج شیخ عبدالکریم حائری آرمید.

۱۹٫ در سال ۱۳۲۶ هـجری قمری دز یزد دیده به جهان گشود. ابتدا در مدرسه خان یزد مشغول به تحصیل مقدمات شد. سپس به عتبات عالیات رفته و در شهر سامرا در حوزه پر رونق میرزای شیرازی بزرگ به ادامه تحصیل سطح پرداخت. از شاگردان برجسته شیخ فضل الله نوری بود. پس از رسیدن به درجه اجتهاد به کربلا مراجعت کرد و چون حوزه کربلا بی رونق شده بود به احیاء آن پرداخت. به سبب همین اقامت در حائر حسینی ملقب به حائری گشت. پس از احیاء حوزه علمیه کربلا برای تأسیس حوزه ای فعال در قم به این شهر هجرت کرد و به همین جهت نیز به او آیت الله مؤسس نیز گفته می شد. احداث بیمارستان فاطمی، ساخت خانه فقرا و بسیاری از امور دیگر بدست مبارک ایشان در شهر قم انجام پذیرفت و سرانجام در سال ۱۳۵۵ هـجری قمری در سن ۸۱ سالگی دیده از جهان فرو بست.

۲۰٫ گنجینه ی دانشمندان، تالیف شیخ محمد شریف رازی، ج ۲، ص ۱۴۲٫

۲۱٫ مؤسس حوزه، ص ۷۸٫

۲۲٫ خاطرات آیت الله جوادی آملی، درباره اساتیدشان؛ به نقل از مجله الکترونیکی مؤسسه تحقیقاتی اسراء.

۲۳٫ خاطرات آیت الله منتظری، ج ۱، ص ۲۰۰٫

۲۴٫ مجله ی نور علم؛ شماره ۱۷، ص ۹۸؛ سیمای اردکان، ص ۳؛ درس هایی از مکتب اسلام، سال دهم، شماره ی ۴، ص ۲۲۶٫

۲۵٫ صحیفه ی نور، امام خمینی، قدس سره، ج ۱۶، ص ۹۲٫

۲۶٫ مجله ی نور علم، شماره ی ۱۷؛ ص ۹۸؛ سیمای اردکان، ص ۳؛ درس هایی از کتب اسلام، سال دهم شماره ی ۴، ص ۲۲۶٫

۲۷٫ رساله ی لقاء الله؛ تالیف مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی، ترجمه ی سید احمد فهری؛ پاورقی صفحه ۲۵۰ – ۲۴۹٫

۲۸٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۲، ص ۱۴۲؛ مجله ی نور علم، شماره ۵، دور دوم، ص ۱۰۳ – ۹۶٫

۲۹٫ مجله ی نور علم؛ ش ۱۷؛ ص ۹۸؛ درس هایی از مکتب اسلام، سال دهم، ش ۴، ص ۲۲۶٫

۳۰٫ مجله ی آیینه پژوهش، شماره ۴۳، ص ۱۱۱٫ ۱۱۰٫

زندگینامه آیت الله سید محمد باقر حکیم(شهادت ۱۳۸۲ش)

Untitled

شهید آیه الله سیّدمحمّدباقر حکیم در ۲۵ جمادى الاولى سال ۱۳۵۸ ق. در شهر مقدّس نجف اشرف، مرکز مرجعیّت دینى تشیّع متولّد شد. او فرزند آیه الله العظمى سیّد محسن طباطبایى حکیم، مرجع تقلید شیعیان جهان و نوه سیّد مهدى بن سیّد صالح بن سیّد احمد بن سیّد محمود حکیم بود.

خاندان عالم پرور حکیم

خاندان حکیم یکى از طوایف اصیل عراقى مى باشند که نسبشان از طریق حسن مثنى، به امام حسن بن على بن ابى طالب (علیه السلام) مى رسد(۱).

اجداد خاندان طباطبایى حکیم از قرن دوم هجرى در عراق اقامت گزیده، در طول تاریخ در مقابل رویدادها و حوادث سیاسى ـ اجتماعى، وظایف شرعى و اجتماعى خود را به بهترین شکل انجام داده اند. از میان این خاندان، عالمان معروفى در طب، اخلاق، فقه و اصول ظهور کرده اند.

از افراد برجسته این خاندان، آیه الله سیّد محسن حکیم و تعداد زیادى از استادان و نخبگان حوزه علمیه نجف مى باشند که در میان میلیون ها نفر از مسلمانان عراق و خارج از آن احترام و عزّت خاصى دارند. این خاندان، همچنان که در میدان علم، اندیشه، جهاد و مبارزه، در خط مقدم قرار دارند، مظلومیت آنان نیز این گونه است. رژیم بعثى صدام، تنها در یک شب، حدود ۷۰ نفر از عالمان و مجتهدان این خاندان ـ از پیرمرد هشتاد ساله اى همچون آیه الله سیّد یوسف حکیم تا نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ـ را دستگیر و به جرم همکارى نکردن با دولت ظالم بعثى، تحت شدیدترین شکنجه هاى قرون وسطایى قرار داد. و بیست نفر از آنان را به شهادت رساند.

در حقیقت، خاندان حکیم، نماد مظلومیت عالمان مجاهد و شیعیان بوده اند.

سیر تحصیلى وتدریس

دوران رشد و نوجوانانى سیّد محمّد باقر، با حوادث تلخ و گزنده جنگ دوم جهانى همراه بودولى او با آن شرایط دشوار، شبانه روز به تحصیل علم و کسب فضایل و معارف مشعول بود.

تحصیل را از مکتب خانه هاى نجف آغاز و در مدرسه ابتدایى منتدى النّشر ادامه داد و از آن جا وارد حوزه علمیه شد. در دوازده سالگى کتاب هاى قطرالندى، شرح ابن عقیل، مغنى اللبیب، حاشیه ملاّ عبدالله، منطق مظفّر، مطول، منهاج الصّالحین و اللمعه الدمشقیه را در مدت کوتاهى فراگرفت و به درس هاى عالى حوزه گام نهاد. متون درسى این دوره، یعنى رسائل، مکاسب و کفایه الاصول را نیز تحصیل نمود و بعد از گذر از دروس عالى، در درس هاى خارج فقه و اصول شرکت کرد و در جلسات درسى ممتازترین استادان حوزه نجف، یعنى آیه الله خویى و علاّمه شهید سیّد محمّدباقر صدر، همچون ستاره اى درخشید. نبوغ علمى، قدرت اندیشه و استعداد فوق العاده آن روحانى پاک مرام، تجلیل و قدردانى مدرّسان و استادان حوزه را برانگیخت و او در سال ۱۳۸۴ ق. موفق به دریافت مدرک اجتهاد در فقه، اصول و علوم قرآنى گردید. وى آموخته هاى علمى و تحقیقى خود را با قدرت استدلال قوى و منطق عمیق در جلسه تدریس درس هاى سطح عالى، در مسجد هندى نجف اشرف به زیباترین شکل عرضه نمود و فرهیختگان و نخبگان عمق نگر حوزوى را گرد آورد. شهید حکیم تنها به علوم رایج حوزوى اکتفا نکرد، بلکه کرسى درس خود را از حوزه نجف به دانشگاه اصول دین بغداد توسعه داد، او خود این دانشگاه را با همکارى شهید صدر، علاّمه سیّد مرتضى عسکرى و سید مهدى حکیم بنیان نهاده بود.

علوم قرآنى، معارف اهل بیت(علیهم السلام)، فلسفه، تحلیل سیاسى و تاریخى رخدادها و پى گیرى تحولات روز، از جمله موضوعات جلسات علمى اش در این دانشگاه بودند. شهید حکیم در مدت ۲۵ سال تدریس در حوزه نجف و دانشگاه بغداد، فضاى جدیدى را در حوزه و دانشگاه گشود و عالمان و دانشمندان برجسته اى را به عالم علم و دین تقدیم کرد.

سید محمّد باقر حکیم، افزون بر تربیت شاگردان و تألیف آثار سودمند دینى، اجتماعى و سیاسى، احساس کرد که در زمان معاصر، نیاز به مبلغان آگاه و بیدارگرى است که بر علوم جدید تسلّط داشته باشند و به همین جهت، در سال ۱۳۸۴ ق. مدرسه علوم اسلامى را در شهر نجف تأسیس کرد.

استادان و مربیان

اندیشمند متفکّر، شهید سیّد محمّد باقر حکیم، براى کسب دانش و تقویت بنیان علمى اش در محضر استادان ممتازى حضور یافت و از یافته ها واندوخته هاى گرانبهاى آنان کمال بهره را برد. از میان استادان و مربیان او، مى توان به عالمان برجسته ذیل اشاره نمود:

۱٫ آیه الله سیّد ابوالقاسم خویى

او در درس فقه این مرجع عظیم الشّان حضور مى یافت و آیه الله خویى از وى کمال تجلیل را به عمل مى آورد و در مورد مسائل عراق و مشکلات نجف اشرف با وى مشورت مى کرد.

۲٫ آیه الله سیّد محسن حکیم

او پدر شهید حکیم مى باشد که علاوه بر تربیت، در تعلیم وى نیز نقش به سزائى داشته است. او نیز متقابلاً به عنوان نماینده، معاون ومشاور تواناى علمى، سیاسى و فرهنگى پدرش عمل مى کردزیرا مورد اعتماد پدر و مرادش بود و در وکالت مطلقه اى که براى ایشان نوشته، با تعبیرات زیبایى او را به عنوان نماینده خود برگزیده بود. حضرت امام خمینى(ره) نیز در حاشیه این وکالت عظیم شهید حکیم نوشت که تمامى آن چه در وکالت مرحوم آیه الله سیّد محسن حکیم آمده است، تائید مى گردد(۲).

۳٫ علاّمه شهید سیّد محمّد باقر صدر

این استاد بى بدیل حوزه نجف، در رشد و شکوفایى شخصیت شهید حکیم سعى وافر داشته، با بذل عنایات خاص خود، او را محرم اسرار و گنجینه تمام طرح ها و افکار و اندیشه هاى انقلابى خود قرار داد. شهید صدر از شهید حکیم به عنوان «عضدى المفدى» (بازوى فداکار) نام مى برد. شهید حکیم اکثر دروس حوزوى را نزد آیه الله صدر فرا گرفته است. او بر این باور بود که آقاى صدر، رهبر شایسته و بنیانگذار انقلاب اسلامى عراق و الگوى مسلمانان مى باشد و به اندیشه هاى صائب و نوآورى هاى شهید صدر اعتقاد راسخ داشت. این استاد فرزانه، هنگام دستگیرى، شهید حکیم را به عنوان قائم مقام و جانشین خود برگزید.آیه الله سیّد محمّد باقر موسوى مهرى رئیس تجمّع علماى شیعه کویت، در مورد ارتباط آقاى شهید حکیم با شهید صدر مى گوید:

«ارتباط و علاقه شهید حکیم به استاد بزرگوارش، شهید صدر، آن قدر زیاد بود که از حدود استادى و شاگردى تجاوز کرده بود و آن دو یک روح در دو جسم بودند. نوشته ها و گفته هاى شهید حکیم شاهد این گفتار است(۳)

۴٫ آیه الله شیخ مرتضى آل یاسین

او داماد علاّمه سیّد محمّد باقر صدر و از استادان شهید حکیم به شمار مى رود. شهید محمّدباقر حکیم در سال ۱۳۸۴ ق. از این استاد، مدرک اجتهاد در فقه، اصول و علوم قرآنى دریافت کرده است.

۵٫ سیّد یوسف حکیم

وى برادر بزرگ شهید حکیم و یکى از استادان وى محسوب مى شود. این استاد فرهیخته حوزه نجف توسط رژیم صدام مدّتى زندانى گردید. امام خمینى در این مورد فرمود:«در عراق تعدادى از علماى را گرفته اند که من بعضى از آنها را مى شناسم، مثل آقاى حاج سیّد یوسف حکیم(۴)».

در جاى دیگرى فرمود:وقتى انسان مى بیند که شهید آقاى صدر، آن عالم فاضل را و همچنین همشیره ایشان را با چه وضعى شهید کردند و بعد هم با بیت مرحوم آقاى حکیم که آن قدر خدمت کرده اند که وقتى انسان ایشان را مى دید، به یاد قیامت مى افتاد، آن گونه رفتار نمودند، شدیداً متأثر مى شود(۵)».

آثار و تألیفات

آیه الله شهید سیّد محمّد باقر حکیم، با این که در عالم سیاست از چهره هاى درخشان جهان تشیّع به شمار مى رفت، اما فعالیّت هاى فرهنگى و علمى اش تا حدودى ناشناخته مانده است و مبارزات فرهنگى آن بزرگوار در عرصه علم و فرهنگ، اگر مهم تر از مبارزات سیاسى اش نباشد، مطمئناً کمتر نبوده است که با نگاهى به فهرست تألیفات آن یگانه علم و سیاست، مى توان به حقیقت پى برد. آثار او در زمینه هاى علوم قرآنى، سیره اهل بیت(علیهم السلام)، حقوق، شرح حال بزرگان دینى، حکومت اسلامى و اندیشه هاى سیاسى، فرهنگى و اجتماعى، نشانگر شخصیت برجسته علمى و عملى اوست. آثار پژوهشى و تحقیقى وى عبارتند از:

الف) قرآن

۱٫ القصص القرآنى که در موضوع شیوه داستان گویى قرآن و کتاب بندگى است. این کتاب متن درسى دانشگاه جهانى علوم اسلامى ایران به شمار مى رود. و با نام داستان هاى قرآنى، به فارسى ترجمه شده است. در این کتاب، داستان هاى قرآن بر اساس آیات و روایات و به دور از اسرائیلیّات مورد بررسى قرار گرفته است.

۲٫ الظاهره الطاغوتیه فى القرآن.

۳٫ تفسیر سوره حمد،با مقدمه اى در روش تفسیر که این کتاب نیز به فارسى ترجمه شده است.

۴٫ تفسیر سوره هاى صف، جمعه، منافقون، حشر و تغابن.

۵٫ الهدف من نزول القرآن.

۶٫ مستشرقان و شبهات آنان درباره قرآن.

۷٫ علوم القرآن در دو جلد که مجموعه درس هاى وى در دانشگاه اصول دین بغداد است و اخیراً بازنویسى و به فارسى نیز منتشر شده و به عنوان کتاب درسى در حوزه و دانشگاه تدریس شده است.

۸٫ روش تزکیه در قرآن.

ب) سیره اهل بیت(علیهم السلام)

۹٫ اهل البیت(علیهم السلام) و دورهم فى الدّفاع الاسلام که نقش اهل بیت(علیهم السلام) را در دفاع از اسلام بیان کرده است.

۱۰٫ دور اهل بیت(علیهم السلام) فى بناء الجماعه الصالحه که پیرامون نقش اهل بیت(علیهم السلام) در ساختار جامعه صالح است و در دو جلد تألیف یافته است.این دو اثر، از ارزشمندترین تألیفات او در زمینه سیره اجتماعى – سیاسى اهل بیت(علیهم السلام)در رهبرى امّت مى باشد.

۱۱٫ ثوره الامام الحسین(علیه السلام) در این کتاب، اندیشه ها، موضع گیرى ها، جایگاه اجتماعى و مذهبى و دست آوردهاى انقلاب حسینى(علیه السلام)مورد تحلیل و بررسى قرار گرفته است.

۱۲٫ زندگانى امام کاظم و امام جواد (علیهما السلام).

ج) فرهنگ اجتماعى و اقتصادى

۱۳٫ الحکم الاسلامى بین النظریه و التطبیق این کتاب، مجموعه مقالاتى است که طى ۶ سال در موضوع حکومت اسلامى از تئورى تا عمل تنظیم گردیده و در آن انقلاب ایران به عنوان یکى از مصادیق بارز تأثیر اندیشه هاى اسلامى درتوفیق مردم در تغییرات اجتماعى و یکى از نمونه هاى حکومت اسلامى مطرح گردیده است.

۱۴٫ حوار فى المرجعیه الدّینیه این کتاب دیدگاه هاى آن شهید پیرامون حکومت اسلامى و نقش مرجعیّت در اداره جامعه است.

۱۵٫ دور الفرد فى النظریه الاقتصادیه الاسلامیه.

۱۶٫ مجموعه کتابهاى «المنهاج الثقافى السیاسى الاسلامى» که در شش عنوان منتشر شده و عبارتند از:

العقیده، الاخلاق، النظام، التاریخ، المواقف و الرؤى و العلاقات.

۱۷٫ المرجعیّه الاجتماعیه شهید حکیم تجربیّات خود را در فعالیّت هاى سیاسى ـ اجتماعى و نقش نظام تشکیلاتى و رهبرى اجتماعى را در این اثر شرح داده است.

۱۸٫ حقوق الانسان من وجهه نظر اسلامیهکه حقوق بشر را از دیدگاه اسلام بیان مى کند.

۱۹٫ الوحده الاسلامیه من منظور الثقلین که چند بار در ایران و مصر چاپ شده و ترجمه فارسى آن نیز منتشر گردیده است.

۲۰٫ النظریه الاسلامیه فى العلاقات الاجتماعیه که روابط اجتماعى را از منظر اسلام بررسى مى کند.

۲۱٫ الاخوه الاسلامیه من منظر الثقلین.

۲۲٫ النظریه الاسلامیه فى التحرک الاسلامى.

۲۳٫ العلاقه بین القیاده الاسلامیه و الامه من خلال رویه نهج البلاغه که در آن رابطه رهبرى اسلامى با امّت، تشریح شده است.

د) شرح حال

۲۴٫ دعبل الخزاعى شاعر اهل البیت(علیهم السلام).

۲۵٫ لمعه عن مرجعیّه الامام الحکیم.

۲۶٫ السیره العلمیه للشهید الصدر.

۲۷٫ الشهید الصدر المواقف و التوجهات.

این دو اثر، درباره مواضع و چشم اندازهاى سیاسى، فکرى و علمى آیه الله شهید محمّدباقر صدر مى باشند.

هـ) تاریخ

۲۸٫ النّجف الاشرفاین کتاب در موضوع تاریخ حوزه علمیه نجف، جایگاه آن و وضعیّت فعلى حوزه نجف تألیف شده است.

و) فقه

۲۹٫ تقریرات دروس مقدماتى سطح و خارج فقه. ز) سیاست و جنبش اسلامى

۳۰٫ چهره دیگر رژیم عراق.

۳۱٫ نظریه سیاسى شهید صدر.

۳۲٫ جهاد مسلّحانه در اسلام.

۳۳٫ جنگ تمدّن ها و قضیه فلسطین.

۳۴٫ عراق، تحولات کنونى و آینده.

۳۵٫ قضیه کردستان.

۳۶٫ افکار و آراء جماعه العلماء(۶).

آن مجتهد فرزانه، علاوه بر تالیفاتى که منتشر شده اند، مجموعه اى بسیار حجیم از سخنرانى ها و مقالاتى که در کنفرانس هاى اندیشه اسلامى، اقتصاد اسلامى، همایش هاى حج، وحدت اسلامى و مجمع جهانى اهل بیت(علیهم السلام) ارائه کرده، از خود به یادگار گذاشته که در سطح برترین و عالمانه ترین مقالات ارائه شده بوده و داراى نوآورى ها و مطالب سودمند بسیارى است.

بسیارى از این آثار هنوز به عرصه نشر راه نیافته است.

ح) جزوه ها

۱٫ مصیبت حسینى و تقویت روحیه مقاومت.

۲٫ آثار مرجعیّت امام حکیم.

۳٫ مرجعیّت، وحدت، جهاد.

۴٫ سیّد نقوى و مدرسه اهل بیت(علیهم السلام).

۵٫ شهید سیّد مهدى حکیم و جنبش حزب الله.

۶٫ شهید سید مهدى حکیم، جهاد، هجرت، شهادت.

۶٫ عمل جهادى و پوشش سیاسى.

۷٫ استراتژى آینده.

۸٫ طرح سیاسى ـ نظامى.

۹٫ انتفاضه ۱۵ شعبان ملّت عراق، تندیس ولایت اسلام.

۱۰٫ گفت و گوها.

۱۱٫ روش فرهنگى ـ سیاسى.

تربیت یافتگان مکتب شهیدحکیم

شهید محراب نجف، در طول عمر ۶۶ ساله خویش، انسان هاى وارسته زیادى را تربیت کرد و به جامعه اسلامى تحویل داد. بسیارى از طلاّب، دانشجویان و جویندگان معارف عالى اسلامى از محضر وى بهره ها برده و جرعه هاى حیات بخش علمى نوشیدند. او در دانشگاه اصول دین بغداد، مسجد هندى نجف، در جلسات عزادارى مواکب الطلبه الجامعات و در دیگر عرصه هاى علمى و فرهنگى، در عراق و دیگر شهرهاى اسلامى، همواره شیفتگان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) را سیراب مى کرد. تعدادى از معروفترین شاگردان وى عبارتنداز:

۱٫ سیّد مرتضى کشمیرى.

۲٫ سیّد عبدالصاحب حکیم، برادر کوچکتر او.

۳٫ شهید سیّد عباس موسوى، دبیر کل سابق حزب الله لبنان.

۴٫ سیّد محمّد باقر موسوى مهرى.

۵٫ شیخ اسدالله حوشى.

۶٫ شیخ عدنان زلغوط.

۷٫ سیّد صدرالدّین قبانچى، فرزند علاّمه سیّد حسن قبانچى، صاحب مسند الامام على(علیه السلام).

۸٫ سیّد حسن نورى.

۹٫ شیخ حسن شحاده.

۱۰٫ شیخ هادى ثامر.

فعالیّت هاى اجتماعى و فرهنگى

شهید حکیم در عرصه اجتماع و فرهنگ نیز نقش گستردهاى را ایفا نمود. برخى اقدامات وى در این زمینه عبارتند از:

۱٫ تأسیس کتابخانه هایى به نام «مکتبه الامام الحکیم العامه» در شهرهاى مختلف عراق، براى جذب جوانان مبارز و انقلابى و طرح اسلام ناب محمّدى(صلى الله علیه وآله).

۲٫ تاسیس «مواکب الطلبه الجامعات» که با تشکیل هیئت هاى عزادارى، دانشجویان دانشگاه ها را هدایت و راهنمایى کرده و از انحرافات احتمالى باز مى داشت.

۳٫ شرکت در کنفرانس بین المللى، به نمایندگى از سوى آیه الله حکیم مانند کنفرانس مکه مکرمه و کنفرانس اسلامى عمّان در اردندر سال ۱۳۸۷ ق.

۴٫ تلاش براى نشر افکار اسلامى از طریق چاپ کتاب هاى مفید بزرگان دین به عنوان نمونه، او در اوج حکومت کمونیست ها در عراق، تمام مشکلات را به جان خرید و کتاب فلسفتناى شهید صدر را چاپ و منتشر کرد.

۵٫ به عهده گرفتن ریاست شوراى عالى مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى.

۶٫ تاسیس دارالحکمه، شامل حوزه علمیه و مرکز چاپ ونشر.

۷٫ ریاست مجمع تربیت نیروهاى انسانى، فرهنگى، سیاسى و اسلامى (مجمع الکوادر الاسلامیه).

۸٫ قائم مقام ریاست شوراى عالى مجمع جهانى اهل بیت(علیهم السلام).

۹٫ ریاست مرکز مطالعات تاریخ جدید عراق.

۱۰٫ برگزارى گسترده همایش ها و جشن هاى ائمه(علیهم السلام) با رویکرد ملّى، سیاسى و اعتقادى، در نجف و شهرهاى مختلف عراق.

بزرگداشت عالمان و شخصیت هاى برجسته جهان اسلام، مسئولیت رهبرى حجّاج در زمان حیات پدر، رسیدگى به وضع طلاّب، تأسیس دفاتر عمومى اسلامى، تاسیس مدرسه علوم اسلامى در نجف، سفرهاى پر بار کویت، سوریه و انگلستان، حمایت از شیعیان لبنان و مردم مسلمان فلسطین، از دیگر فعالیّت هاى اجتماعى و فرهنگى آن شهید بزرگوار بوده است.

در عرصه سیاست

شهید حکیم از پدر گرامى اش آموخته بود که اگر معناى سیاست این است که امور مردم بر اساس اصول صحیح اصلاح شود و رفاه و آسایش بندگان خدا به دست آید ـ همچنان که ظاهر معناى صحیح سیاست همین است ـ اسلام، تمامش سیاست است و عالمان غیر از این کارى ندارند(۷). شهید حکیم سیاست را در ردیف دیانت دانسته، از آن جانبدارى مى کرد.

او در ابتداى کار سیاسى خود، یک سازمان سیاسى اسلامى منظّم تشکیل داد که در آن گروه هاى مختلفى از دانش آموختگان دانشگاه ها، کارمندان، طلاّب و معلّمان از سویى با معارف اصیل اهل بیت(علیهم السلام) آشنا مى شدند و از سوى دیگر براى مقابله با اندیشه ها و سازمان هاى غیر اسلامى آماده مى گردیدند و افزون بر آن، رویدادهاى منطقه بر اساس تحلیل صحیح در جلسات آن انجام مى گرفت.

وى در تأسیس حزب «الدعوه الاسلامیه» در کنار شهید صدر، محمّدمهدى حکیم و سیّدمرتضى عسکرى فعالیّت مى کرد و به فعالیّت هاى سیاسى ـ مردمى در آن حزب مى پرداخت.او در همین راستا از جنبش ها و گروه هاى اسلامى دیگر چه در زمان حیات پدر گرامى اش و چه بعد از آن حمایت و پشتیبانى مى کرد.

اخلاص در عمل، بى پروایى، شجاعت، جرأت و تدبیر، از ویژگیهاى شهید سیّد محمّد باقر حکیم بود. شاخص ترین عمل سیاسى و تشکیلاتى شهید حکیم، تشکیل مجلس اعلاى شیعیان عراق بوده است.این مجلس، بعد از تحوّلات اخیر آن کشور، یکى از سازمان هاى مؤثر، جدّى و فعّال در صحنه سیاسى عراق محسوب مى شود.

همراه با انقلاب، همگام با امام

شهید حکیم به انقلاب اسلامى ایران و رهبرى آن علاقه شدیدى داشت. او مى گفت: بر امّت اسلامى واجب است که از امام خمینى(رحمه الله)پیروى کنندزیرا در این امر، مصلحت مهم اسلامى وجود دارد. شهید حکیم در مورد انقلاب اسلامى ایران مى نویسد:«انقلاب اسلامى و مردمى ایران در نوع خود بى نظیر است. انقلابى است که تمام گروه هاى ایرانى اعم از جوانان، طبقات مختلف اجتماعى اندیشمندان و رهبران دینى در آن شرکت داشتند. دو عامل اساسى در پیروزى انقلاب ایران دخیل بوده است۱٫ ماهیت دینى آن. ۲٫رهبرى دینى و مردمى(۸).

حضرت امام خمینى(رحمه الله)نیز براى وى احترام زیادى قائل بود و بارها وى را به ملاقات خصوصى پذیرفت. امام در یکى از ملاقات هایشان به او فرمود:«من شما را به دو جهت دوست دارم اوّل آن که فرزند آیه الله سیّد محسن حکیم هستیددوم آن که مردى مجاهد فى سبیل الله مى باشید(۹).

امام در نامه هاى خود از او با عبارات فرزند شجاع، برومند، نور چشم و مورد اعتماد یاد مى کند و در نامه اى که به آیه الله خامنه اى به عنوان ریاست جمهورى نوشت، از آقاى حکیم این گونه تجلیل کرد:«جناب حجه الاسلام آقاى محمّدباقر حکیم از میهمانان عزیز این جانب و جمهورى اسلامى ایران است(۱۰)

ارتباط مستقیم و علاقه شدید به فکر و خط و مسلک امام خمینى، از ویژگى هاى بارز شهید حکیم بود. شهید حکیم همواره این کلام استادش سیّدمحمّد باقر صدر را در نظر داشت که گفته بود:ذوبوا فى الامام الخمینى کما هو ذاب فى الاسلام در امام خمینى ذوب شویدهمچنان که او در اسلام ذوب شده است(۱۱).

ویژگى هاى اخلاقى

الف) ساده زیستى

او از کودکى به تقوا، صبر و پایدارى در راه حق عشق مى ورزید. مانند فقیران زندگى مى کرد و با خوراکى بسیار ساده روزگار مى گذارنید. او بر این باور بود که اگر چیزى از لوازم زندگى تهیه مى شود، باید ارزش مادّى و معنوى آن سنجیده شود و به همسرش مى گفت: فکر کن چیزى که قصد دارى بخرى، آیا ارزش دارد که در روز قیامت و روز حساب از آن باز خواست شود یا نه؟ اگر آن قدر ارزش ندارد، ضرورتى نیست که خودمان را به سختى بیندازیم. ما روحانى هستیم باید ساده تر از بقیه مردم زندگى کنیم و این هم براى دنیایمان خوب است و هم براى آخرتمان.

او در حالى زندگى ساده اى براى خود برگزیده بود که در بیت نام آورترین مرجع جهان تشیّع زندگى مى کرد و مى توانست بهترین زندگى تجمّلاتى و تشریفاتى را براى خودش تدارک، ببیندامّا سطح زندگى خود را همانند جدّش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حد فقرا و مستضعفان قرار داده بود.

ب) عبادت و تهجّد

او به نافله هاى شب بسیار اهمیت مى داد و اگر در جلسه اى فرصت نمى یافت نافله نمازى را بخواند، قضاى آن را پس از اتمام جلسه یا روز بعد به جا مى آورد. هر روز یک جزء قرآن مى خواند. هرگز نماز شبش را ترک نمى کرد و هنگامى که دکتر به او گفته بود: روزى ۴۰ دقیقه قدم بزن چون فعالیّت حرکتى شما کم است، وى در منزل، روزانه وقت معیّنى را براى قدم زدن انتخاب کرده بود و در حین قدم زدن، نافله مى خواند. همیشه مى گفت: انسان باید با خدا ارتباط برقرار کند و دعا خواندن، صرفاً به لفظ و تحرّک لبها کافى نیست. خیلى وقت ها در نماز حال خوشى پیدا مى کرد و ارتباط عاشقانه اى با خالق پیدا مى کرد. آن شهید وارسته علاقه داشت که نمازهاى مستحبى را در تاریکى بخواند و هنگام خواندن دعا اشک مى ریخت و راز و نیاز مى کرد.

هر کس با خدا بود، عزیز دل او بود. میزان علاقه اش به افراد، بر اساس تدیّن و ایمان آنان بودو روابطش نیز بر اساس دین و ایمان بود و نه بر اساس مصلحت و آشنایى ظاهرى(۱۲).

ج) تلاش و کوشش

اهتمام به کار و فعالیّت شبانه روزى، همواره در زندگى شهید حکیم حاکم بود. او در اواخر عمرش، اصلاً استراحت نداشت و تمام نامه هایى که برایش مى رسید، شخصاً مطالعه کرده، پاسخ مى گفت.بسیار اهل مطالعه و نگارش بود و هیچ فرصت خالى نداشت. او یا عبادت مى کرد و یا کار و مطالعه و نگارش. کتاب هاى به جاى مانده از وى، نشانگر فعالیّت هاى خستگى ناپذیر اوست(۱۳).

د) اخلاص و خدا محورى

شهید حکیم از لحاظ تدیّن، ارتباط با خدا، اخلاق، خدمت به مردم، گشاده رویى و سعه صدر در اوج بود. او مى گفت:براى خدا کار کنیداگر براى انسان ها کار کنید، بدانید که انسان از نسیان آفریده شده، فراموش خواهد کردپس براى خدا کار کنید و هر قدمى بر مى دارید، براى خدا باشد تا مغبون نشوید.

او مى گفت: انسان باید همواره با خدا تجارت کند و با خدا معامله کند و با این عقیده بود که تمام هستى و زندگى اش را با خدا معامله کرد و سرانجام به فیض شهادت نائل شد(۱۴).

از دیگر ویژگى هاى اخلاقى این عارف به خدا پیوسته، معاشرت صحیح با خانواده، تربیت فرزندان شایسته، برگزارى مراسم عزادارى براى سیّدالشّهداء(علیه السلام) در زیباترین شکل و با شور و حال وصف ناپذیر، دلجویى از مؤمنان، دیدار با محرومان و جوانان، قدرت احتجاج و استدلال شگفت انگیز، احترام به مرجعیّت، متانت، سخاوت، غیرت دینى، تدبیر و دوراندیشى بوده است.

از دیدگاه بزرگان

این رهبر دوراندیش شیعیان عراق، چنان در سطح جهان درخشیده بود که آرا و افکار بسیارى از اندیشوران جهان اسلام را به خود متوجه کرده بود و آنان با کمال اخلاص و ادب به او ارادت مى ورزیدند. نمونه هایى از این ابراز ارادات ها را با هم مى خوانیم:

۱٫ آیه الله سیّد مرتضى کشمیرى:

«شهید آیه الله حکیم اخلاص بسیار زیادى داشت. در تمام امور با اخلاص کامل فعالیّت مى کردفردى بسیار متدین، اجتماعى و اخلاقى بودبه علما و مراجع و اهل قلم احترام خاصى داشت. برخى شخصیت ها علم، معرفت و سیاست دارندولى در جنبه اجتماعى ضعیفندولى آیه الله حکیم در تمامى ابعاد قوى بودبه تمامى افراد چه عالم، چه روستایى، عشایر و… احترام ویژه اى قائل بود(۱۵)

۲٫ آیه الله سیّد محمّد تقى مدرّسى:

«شهید حکیم، یکى از مؤثّرترین و بارزترین شخصیت هایى است که از همان جوانى در پى ایجاد تحوّل و پویایى در حوزه نجف بود. از مهمترین اندیشه هاى سیاسى آن شهید، محوریّت حوزه و مرجعیّت، در تمام تصمیم گیرى هاى سیاسى است و این اندیشه، یکى از اساسى ترین تفکّرات جریان هاى اصیل شیعه به شمار مى رود».

۳٫ سیّدحسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان:

«شهید سیّدمحمّد باقر حکیم همیشه در طول سال هاى زندگى اش از مقاومت لبنان حمایت مى کرد و یکى از بزرگترین حامیان ملّت فلسطین نیز بود. او در خطى قدم مى زد که بر ضرورت نابودى اسرائیل از صحنه گیتى تأکید دارد و آن را شرّ مطلق مى داند. شهید آیه الله حکیم، سدّ محکمى در برابر اشغالگرى در عراق بودهر چند که برخى موقعیّت وى را درک نکردند»(۱۶).

۴٫ آیه الله محمّد على تسخیرى دبیر کل مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى:

«آقاى حکیم یکى از طلایه داران مسئله وحدت و تقریب مذاهب اسلامى است. سخنرانى هاى زیادى در ایران، سوریه، لبنان، کویت و در اروپا، در رابطه تقریب مذاهب اسلامى داشته است.او در این زمینه، کتاب «الوحده الاسلامیه» و چند کتاب دیگر را نوشت که آثارى مفید و پر مغز است».

حکیم از منظر بیگانگان

روزنامه آمریکایى واشنگتن پست یک روز بعد از شهادت این شخصیت وارسته جهان اسلام چنین گزارش داد:

«قتل آیه الله محمّد باقر حکیم، روحانى باهوش و فراست سیاسى و شجره مذهبى، ممکن است تلاش هاى آمریکا را براى جلب نظر اکثریّت شیعیان عراق با جدّى ترین چالش ها مواجه سازد. حکیم ۶۴ ساله، فرزند یکى از معروفترین خانواده هاى روحانى عراق و رئیس مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق بود که در دوران تبعید در ایران، در سال ۱۹۸۲ م. آن را بنیان گذاشت»(۱۷).

شهادت طلبى

آن مجتهد مجاهد، در راه اعتلاى سخن حق و کلمه الله از هیچ گونه تلاش و کوششى فرو گذارى نمى کرد.او حتى جان خود را در طبق اخلاص نهاد و هر لحظه آمادگى شهادت در راه خدا را داشت. وى در این زمینه، دنباله رو رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودزیرا رهبر جهان اسلام، حضرت محمّد بن عبدالله(صلى الله علیه وآله) همواره آرزوى شهادت در راه خدا را داشت و مى فرمود:

«وَ الذَّى نَفسى بیده لوددت انى اقتل فى سبیل الله، ثم احیا، ثمّ اقتل، ثم احیاء، ثم اقتل، ثم احیا، ثم اقتل(۱۸)قسم به آن که جانم در دست اوست، دوست دارم که در راه خدا نه یک بار و دوبار که چندین بار کشته و زنده شوم و بار دیگر، به شهادت برسم».

شهید حکیم که تمام وجودش را عشق پیامبر(صلى الله علیه وآله) و آموزه هاى متعالى آن گرامى فرا گرفته بود، فرهنگ شهادت طلبى را نیز به عنوان یکى از دو پیروزى (احدى الحسنین) قلمداد مى کرد.

هنگامى که صدام دیکتاتور ستمگر عراق، برادران مجاهد وى ـ سیّد علاء، سیّد محمّد حسین و سیّد عبدالصاحب حکیم ـ را به شهادت رساند، به آیه الله سیّد محمّد باقر حکیم پیام داد که یا دست از کارهاى مبارزاتى بردارد یا آن که تمامى خاندان حکیم ـ و نیز خود وى ـ کشته خواهند شد. شهید حکیم در پاسخ وى با کمال شهامت، آمادگى خود را براى شهادت در راه خدا اعلام کرد و در سخنرانى خود قبل از نماز جمعه تهران گفت:«من به راه جهاد و مبارزه با رژیم بعث عراق ادامه خواهم داد و هرگز دست از جهاد براى آزادى مردم در بند عراق، بر نخواهم داشت(۱۹)

آن عارف شیداى حق، هشت بار در آستانه شهادت قرار گرفت و سرانجام در نهمین سوء قصد به همراه ۱۴۰ نماز گزار حرم علوى، به آرزوى دیرینه اش نایل آمد(۲۰).

شهید حکیم که با شمّ قوى و معنوى خود، نزدیک بودن لحظات عطرآگین شهادت را حس مى کرد، در آخرین خطبه نماز جمعه اش در حرم حیدرى که ساعتى قبل از شهادت خود ایراد نمود، چنین گفت:یا امیرالمومنین! آیا اگر ما آمدیم به عالم دیگر، از ما استقبال مى کنى همچنان که مردم عراق از ما استقبال کردند؟ آیا شما هم ما را مى پذیرى؟

وى در پایان سخنان خود، به ذکر مصیبت پرداخته، با گریه و حزن و اندوه در مصائب ابى عبدالله الحسین(علیه السلام) به آستانه شهادت نزدیک شد.

همسر فداکار این شهید والامقام  خانم مامقانى  مى گوید:او در روز اوّل رجب، روز جمعه، در محراب عبادت، در حرم امیرالمومنین(علیه السلام) به آرزویش که خواسته تمام اولیا بود، رسیدزیرا او همواره در مکّه از خدا چنین درخواست کرده بود: خدایا! مى خواهم در راه تو (همانند مولایم امام حسین(علیه السلام)) شهید شوم و بدنم پاره پاره شود(۲۱).

آرى شهادت او در اوّل رجب سال ۱۴۲۴، روز ولادت امام محمّدباقر(علیه السلام) برابر با ۸ شهریور ۱۳۸۲ در محراب عبادت و در حرم مولى الموحدین، على(علیه السلام) واقع شد که نکات فراوانى در این اتّفاق نهفته است.

انسان وارسته اى از سادات حسنى در اواخر جمادى و اوائل رجب(۲۲) در میان کوفه و نجف، به همراه عدّه اى به شهادت مى رسد و بدنش تکه تکه مى گردد و اثرى از آن باقى نمى ماند. این روایت در مورد شهادت شهید حکیم صدق مى کند و اکثر افرادى که من با آنها صحبت کرده ام، این روایت را به شهادت ایشان منطبق دانسته اند(۲۳).

پیام رهبر انقلاب

آیه الله خامنه اى، رهبر انقلاب اسلامى ایران، علاوه بر صدور پیامى پر محتوا و روشنگرانه، به منظور تکریم مقام شهید حکیم، آن عالم عارف، سه روز عزاى عمومى اعلام کرد.

در بخشى از پیام وى که در تاریخ ۷ / ۶ / ۸۲ صادر شد، آمده است:

«این شهید عزیز، عالم مجاهدى بود که سال هاى متمادى براى احقاق حق ملّت عراق با رژیم خبیث صدام مبارزه کرد و پس از سقوط آن مجسّمه شرّ و فساد، در مقابله با اشغالگران آمریکایى و انگلیسى همچون سدّ محکمى ایستاده و مبارزه اى دشوار با نقشه هاى شوم آنان آغاز کرد و خود را براى شهادت در راه این جهاد بزرگ و پیوستن به خیل شهیدان خاندان معظم آل حکیم و دیگر شهیدان علم و فضیلت در عراق آماده کرده بود. شهید آیه الله حکیم، مظهر خواست هاى به حق ملتى بود که دین و استقلال و آینده کشور خود را در معرض تهدید و خانه خود را زیر چکمه اشغالگران مى بیند و مى خواهد از هویّت دینى و ملّى خود در برابر متجاوزان دفاع کند.

شهادت این سیّد بزرگوار، مصیبت جانکاهى براى ملّت عراق و سند دیگرى بر جرم اشغالگران است که ناامنى و حرج و مرج را با حضور نامشروع خود بر عراق تحمیل کرده اندامّا دشمنان عراق مستقل و مسلمان بدانند که با این شهادت مظلومانه، عزم و مقاومت ملّت عراق در برابر نقشه ها و هدف هاى استکبار و صهیونیزم و ایمان و وفادارى آنان به خط اسلام و رهبرى دینى ضعیف نمى گردد و بر عکس خواسته آنان پایدارتر خواهد گشت. انشاالله(۲۴)

گلشن ابرارج۶



۱٫ نسب شهید سیّد محمّد باقر حکیم با سى واسطه به امام حسن مجتبى(علیه السلام) مىرسد. این نسب نامه به ترتیب زیر است:

سید محمّد باقر حکیم بن محسن بن سیّد صالح بن سیّد احمد بن سیّد محسن بن سیّد ابراهیم طبیب بن امیر سیّد على حکیم طباطبایى نجفى بن امیر سیّد مرا بن امیر سیّد اسدالله بن سیّد جلال الدّین امیر بن امیر سیّد حسن بن امیر مجدالدّین بن امیر قوام الدّین بن امیر اسماعیل ابن ابى الکارم، میر عباد بن ابى المجد على بن امیر عباد بن امیر على بن سیّد حمزه بن امیر اسحاق بن امیر طاهر بن امیر على بن امیر مجد بن امیر احمد بن مجد ابن امیر احمد رئیس بن ابراهیم طباطبا (ملقّب به زین العابدین) بن اسماعیل دیباج بن ابراهیم غمر بن حسن مثنى بن امام حسن بن امام امیر المومنین، على بن ابى طالب.

۲٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۱۴٫

۳٫ حکیم عشق، ص ۹٫

۴٫ صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۱۳۰٫

۵٫ همان، ص ۱۳۶٫

۶٫ کتاب هفته، مقاله محمّدرضا زائرى، ش ۱۳۶، ص ۲۱نشریه سیاست روز، ۱۷/۶/۸۲ش.

۷٫ فقهاى نامدار شیعه، عبدالرّحیم عقیقى بخشایشى، شرح حال آیهالله حکیم.

۸٫ الحکم الاسلامى محمّد باقر حکیم، ص ۱۶٫

۹٫ حکیم عشق، ص ۹٫

۱۰٫ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۱۵٫

۱۱٫ روزنامه جمهورى اسلامى، ۲۵ / ۳ / ۸۲٫

۱۲٫ برگرفته از مصاحبه همسر شهید حکیم.

۱۳٫ همان.

۱۴٫ همان.

۱۵٫ حکیم عشق، ص ۳٫

۱۶٫ همان، ص ۱۱٫

۱۷٫ نشریه توسعه، ۹ / ۶ / ۸۲٫

۱۸٫ کنز العمال، على متقى هندى، ج ۴، ص ۲۹۵٫

۱۹٫ حکیم عشق، ص ۹٫

۲۰٫ نشریه سیاست روز، ۱۷ / ۶ / ۸۲٫

۲۱٫ حکیم عشق، ص ۱۳٫

۲۲٫ معجم احادیث المهدى(علیه السلام)، شیخ على کورانى عاملى، ج۱، ص۴۳۶٫

۲۳٫ مصاحبه آیه الله کشمیرى.

۲۴٫ ویژه نامه نخستین سالگرد شهادت شهید حکیم، ص ۲٫

زندگینامه آیت الله محمّد فاضل شربیانى(۱۳۲۲-۱۲۴۵ه ق)

زندگینامه آیت الله حبیب‌اللّه شهیدى«حاج میرزا حبیب خراسانی» ( ۱۳۲۷-۱۲۶۶ه ق)

 

شاعر، عارف و مجتهد مشهور دوره قاجاریه. نام کامل وى حاج‌میرزا حبیب‌اللّه شهیدى است (بدایع‌نگار، ص ۱۶). برخى وى را میرزاحبیب‌اللّه مجتهد رضوى یا حسینى نیز نامیده‌اند (رجوع کنید به مُشکان طبسى، ص ۳۵؛ رضوى، ص ۴۱۵؛ ساعدى خراسانى، ص ۲۷۵). تخلصش «حبیب» و در خراسان معروف به «آقا» بوده است (مشکان طبسى، همانجا؛ گلشن آزادى، ص ۱۹۴؛ پرتو، ص ۱۳). در نهم جمادی‌الاولى ۱۲۶۶ در مشهد به دنیا آمد، پدرش حاج‌میرزا محمدهاشم مجتهد (متوفى ۱۲۶۹) نوه میرزامهدى مجتهد معروف به شهید رابع بود (محمدمهدى کشمیرى، ج ۲، ص ۲۶۹؛ حبیب خراسانى، مقدمه حسن حبیب، ص ۱۷).

میرزامهدى، شهید رابع، در ۱۲۱۸، به فرمان نادرمیرزا (متوفى ۱۲۱۸) پسر شاهرخ‌میرزا افشار، که مشهد را تصرف کرده بود به شهادت رسید (گلستانه، ص ۴۴۵؛ محمدعلى کشمیرى، ص۳۳۰؛ قس سپهر، ج ۱، ص ۱۲۳؛ مدرس، ص ۵۴، که میرزامهدى را شهید ثالث خوانده‌اند). به همین سبب فرزندان و نوادگان میرزامهدى به «شهیدى» معروف شده‌اند (رجوع کنید به رضوى، ص ۳۹۳ـ۴۲۶). از کودکى و نوجوانى وى اطلاع چندانى در دست نیست جز اینکه پس از اتمام تحصیلات مقدماتى، فقه و اصول را نزد حاج‌میرزا نصراللّه مجتهدفانى، شوهر خواهرش، که از مجتهدان و مدرّسان بزرگ و مشهور خراسان بود، آموخت، هوش سرشار و حافظه قدرتمند وى هنگام نوجوانى و تحصیل زبانزد بود.

سپس براى ادامه تحصیل به نجف‌اشرف رفت (حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۱۸؛ گلشن‌آزادى، همانجا). در هنگام اقامت در نجف، با عارفى به نام میرزامهدى گیلانى متخلص به خدیو (متوفى ۱۳۰۹؛ درباره وى رجوع کنید به معصوم علیشاه، ج ۳، ص۵۵۰ـ۵۵۱) آشنا شد و همراه او به مجالس صوفیه بغداد می‌رفت. از قصیده‌اى که در ستایش خدیو سروده است مشخص می‌شود که وى اعتمادى عمیق به این عارف داشته است.

حبیب از طریق خدیو با مرتاضى هندى به نام غلامعلی‌خان آشنا شد. غلامعلی‌خان که به زبانهاى باستانى و علوم و معارف هندوان آشنایى داشت، در حلقه ارشادش این علوم را به خواص شاگردانش می‌آموخت. حبیب هم با موافقت خدیو، از محضر غلامعلی‌خان بهره برد (رجوع کنید به حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص۲۰ـ۲۴). مشخص نیست که حبیب، چه مدتى در نزد مرشد هندى به تَعلُّم مشغول بوده است، اما پس از درگذشت وى، نخست خدیو گیلانى و سپس حبیب به مشهد رفتند.

در مشهد، خدیو در سراچه بیرونى منزلِ حاج‌میرزا هدایت‌اللّه، پدربزرگ حبیب، که در جوار مسجد گوهرشاد بود مقیم شد و پس از مدتى عده‌اى از مشاهیر خراسان از جمله صیدعلی‌خان درگزى (متوفى ۱۳۳۲) به حلقه ارادت وى درآمدند که آنها را «اصحاب سراچه» یا «اهل سراچه» می‌نامیدند. کم‌کم رفتار خاص و شیوه درویشانه زندگى اصحاب سراچه باعث شد که برخى از متشرعان به مخالفت با آنها برخیزند و اصحاب هم تصمیم گرفتند متفرق شوند. حبیب هم در حدود ۱۲۹۵ به سامرا به حلقه درس میرزاى شیرازى* پیوست (رجوع کنید به معصوم‌علیشاه، ج ۳، ص ۵۵۱؛ حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۲۴ـ۳۲؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).

معاصران حبیب خراسانى نظیر میرزامحمدمهدى کشمیرى، محمدباقر رضوى، بدایع‌نگار و مشکان طبسى که شرح‌حال وى را نوشته‌اند کوچک‌ترین اشاره‌اى به ماجراى اصحاب سراچه نکرده‌اند. معصوم‌علیشاه (همانجا) در ضمن شرح‌حال خدیو گیلانى، با اینکه اشاره‌اى به اهل سراچه می‌کند اما نامى از حبیب خراسانى نمی‌آورد، حتى گلشن آزادى که سالها پس از حبیب می‌زیسته در شرح‌حال حبیب اشاره‌اى به این مسئله نکرده است. از اشاره‌اى که حسن حبیب (حبیب خراسانى، مقدمه، ص ۲۹ـ۳۰) به دیدار خود با پسرخوانده خدیو می‌کند، مشخص می‌شود که مسئله سراچه تا سالها در نظر متشرعان خراسان مذموم بوده و اهل آن را به زندقه و الحاد متهم می‌کرده‌اند و احتمالا به همین دلیل شرح‌حال‌نویسان نمی‌خواسته‌اند نامى از مجتهد محبوب و بزرگ خراسان، یعنى حبیب، در میان اهل سراچه بیاید و نیز شاید از بیم چنین اتهاماتى است که خود حبیب هم ابیاتى را که در ستایش خدیو گیلانى سروده بود از قصیده خود حذف کرد (رجوع کنید به همان، ص ۲۳ـ۲۴).

اقامت حبیب در عتبات عالیات حدود چهار سال طول کشید که در این میان همسر دوم اختیار کرد، به سفر حج رفت و در بازگشت به عراق، علاوه بر میرزاى شیرازى از محضر حاج‌میرزا حبیب‌اللّه رشتى* و فاضلِ دربندى* بهره برد و پس از نیل به درجه اجتهاد و دریافت تصدیق اجتهاد از میرزاى شیرازى در حدود ۱۲۹۸ به مشهد بازگشت (محمدمهدى کشمیرى، ج ۲، ص ۲۶۹؛ رضوى، ص ۴۱۶؛ حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۳۶ـ۳۸؛ قس ساعدى خراسانى، ص ۲۷۵، که بازگشت وى را حدود ۱۳۰۰ ذکر می‌کند). مردم مشهد استقبال شایسته‌اى از وى کردند و ریاست روحانى و زعامت امور شرعى که در خاندان حبیب سابقه داشت به وى سپرده شد (محمدمهدى کشمیرى، همانجا؛ بدایع‌نگار، ص ۲۰؛ حبیب‌اللهى، ص ۱۳۸).

وى حدود پانزده سال به ریاست روحانى مردم مشهد که امورى از قبیل قضا، تدریس، امامت جماعت و موعظه و سخنرانى بود پرداخت. حسن رفتار، درایت و شهامت وى در انجام وظایف دینى حتى زبانزد نسلهاى پس از وى در خراسان بود. در این مدت، حبیب براى گذران معیشت، اراضى بحرآباد، روستایى در حوالى مشهد را، که ملک موروثى خاندان او بود، آباد کرد و هرگاه فرصتى دست می‌داد به کوهپایه‌هاى اطراف مشهد براى عبادت و تهجد می‌رفت (بدایع‌نگار، ص۲۰ـ۲۱؛ حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۳۸ـ۳۹؛ حبیب‌اللهى، همانجا).

حدود سالهاى ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۶، حبیب که از زعامت امور شرعى کم‌کم خسته شده بود در بحرآباد با عارفى ساده‌دل و اُمّى به نام سیدابوالقاسم درگزى (متوفى ۱۳۱۹) دیدار کرد. ساعدى خراسانى در ضمیمه تاریخ علماى خراسان (همانجا) در معرفى حبیب خراسانى آورده است که: «از باریافتگان مرحوم میرزاابوالقاسم درگزیست». این عبارت نشان می‌دهد که سیددرگزى در خراسان آن زمان داراى مقام و منزلتى والا بوده است. معصوم‌علیشاه نیز که با سیددرگزى دیدار داشته است او را عارفى ساده‌دل، اُمّى، خوش‌سخن، فرشته‌خصال و نورانى توصیف می‌کند (ج ۳، ص ۷۰۳ـ۷۰۴).

حبیب خراسانى پس از آشنایى با سیددرگزى ریاست امور شرعى را رها کرد و به جز مواقعى خاص که به مشهد می‌آمد و بر منبر موعظه می‌کرد، به انزوا و عزلت پناه برد و حدود ده سال اغلب در روستاهاى اطراف مشهد خصوصآ روستاى کَنگ به عبادت، ریاضت و تفکر مشغول شد (حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۴۱ـ۴۴، ۵۱ـ۵۲؛ نیز رجوع کنید به رضوى، ص ۴۱۷). به گفته مشکان طبسى (ص ۳۶) منبر موعظه حبیب چنان گرم و گیرا بود که شنوندگان متوجه گذر زمان نمی‌شدند.

با ظهور انقلاب مشروطه، طرفداران مشروطه در خراسان از وى خواستند که فتوایى در وجوب مشروطه امضا کند. حبیب هم به بهانه اینکه سالهاست از فتوا و امضا دست کشیده، حکم صریحى در این مورد نداد و فقط خانه خود را در اختیار انجمن ایالتى مشروطه قرار داد تا به امور مردم در آنجا رسیدگى شود (حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۵۴ـ۵۵؛ تجربه کار، ص ۱۳۹؛ قس گلشن آزادى، ص ۱۹۴، که معتقد است حبیب ریاست انجمن ایالتى را پذیرفته است). با بالا گرفتن اختلافات و تندروى مشروطه‌خواهان، حبیب تصمیم گرفت که به مدینه سفر کند و باقى عمر را در آنجا بگذراند که در عصر ۲۷ شعبان ۱۳۲۷ در شصت‌ویک سالگى در بحرآباد به‌طور ناگهانى درگذشت. پیکر او را در حرم مطهر حضرت رضا سلام‌اللّه‌علیه در صفه پس پشت مقابل ضریح دفن کردند (رضوى، همانجا؛ حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۵۴ـ۶۷). مرگ ناگهانى حبیب و سلسله حوادثى که پیش از درگذشتش رخ داد، سبب شد که در بین نزدیکانش این گمان تقویت شود که مشروطه‌خواهان از بیم آنکه وى در خارج از ایران فتوایى علیه آنان صادر کند، او را مسموم کرده‌اند (حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۶۶ـ۶۷).

شخصیت حبیب خراسانى از چند جهت قابل تعمق و بررسى است: از یک سو وى مجتهدى است روشن‌نگر با وسعت مشرب که هنگام سرپرستى امورشرعى خراسان مردم را از خَرافات و حتى برخى آیینها نظیر شبیه‌سازى صحراى کربلا منع می‌کرد (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۴۰). او از نفوذ خود میان مردم و حاکمان براى حفظ احترام اشخاص استفاده می‌نمود، چنان‌که هنگامى که توطئه دشمنان و حاسدانِ ملک‌الشعراء صبورى (متوفى ۱۳۲۲)، پدر محمدتقى بهار*، نزدیک بود وى را از ملک‌الشعرایى آستان قدس رضوى عزل کند، حبیب از نفوذ خود استفاده کرد و مقام ملک‌الشعرایى را براى صبورى حفظ کرد (رجوع کنید به حبیب‌اللهى، ص ۱۳۹). معاصران وى به وجود شخصى نظیر حبیب خراسانى که هم اغلب علوم متداول زمان و خصوصآ فقه را به کمال می‌دانسته و هم در مناعت طبع و عزت نفس بی‌نظیر بوده است، در مقام مرجعیت شرعى خراسان، افتخار کرده‌اند (از جمله رجوع کنید به بدایع‌نگار، ص۲۰؛ مشکان طبسى، ص ۳۵ـ۳۶).

بنابه گفته حسن حبیب (حبیب خراسانى، مقدمه، ص ۲۰) وى زبان فرانسه را در سفر به عتبات آموخت. اما محمد شهید نورایى (رجوع کنید به دهخدا، ذیل مادّه) معتقد است که حبیب خراسانى پس از مراجعت از سفر حج زبان فرانسه را نزد حاج سیاح* محلاتى، جهانگرد مشهور دوره قاجاریه، آموخت. در خاطرات حاج‌سیاح (ص ۳۰۷) اشاره به مهمان‌نوازى حبیب از حاج‌سیاح هست اما مطلب مذکور وجود ندارد. با این حال نقل شده است که حبیب کتاب تِلماک اثر فنلون را به فارسى ترجمه کرده و این اثر به نظر حاج‌سیاح هم رسیده و قرار بود که حاج‌سیاح آن را چاپ کند (حبیب خراسانى، مقدمه حسن حبیب، همانجا، مقدمه على حبیب، ص۱۱۰ـ ۱۱۱).

بدون تردید دانش، وارستگى، روشن‌نگرى و آزادگى حبیب خراسانى و تعالیم وى به شاگردان و هوادارانش تأثیر بسزایى در محیط ادبى آینده مشهد و خراسان گذاشت (پروین گنابادى، ص ۵۱۷). بسیار کسانى که محضر وى را در جوانى درک کرده بودند، نظیر مشکان طبسى، بدایع‌نگار* و شیخ‌علی‌اکبر خدابنده (متوفى ۱۳۲۰ش)، همگى از افراد فرهیخته و برجسته خراسان بوده‌اند. براى نمونه خدابنده بر زبانهاى فرانسه و روسى و انگلیسى تسلط داشت و در سالهاى ۱۳۰۰ـ۱۳۰۴ش در مشهد زبانهاى خارجى را درس می‌گفت (همان، ص ۴۹۴).

از سویى دیگر حبیب شاعرى است برجسته و غزل‌سرا. با اینکه خود در دیوانش (ص ۶۴) تصریح کرده که از اشتهار به شاعرى چندان راضى نیست اما سرآمدِ مجتهدان و دانشمندانى است که در دوره قاجار شعر سروده‌اند (تجربه‌کار، ص ۱۳۷).

در غزلهاى حبیب نشانى از اشعار سیاسى دوره مشروطه و تأثیر آنها نیست، شعر وى بیشتر از نوع شعر شاعرانى نظیر صفاى اصفهانى* و صفی‌علیشاه* است که در دوره بازگشت پیرو سبک عراقى بوده‌اند (رجوع کنید به شفیعى کدکنى، ۱۳۷۸ش، ص ۷۷، ۷۹).

اغلب غزلهاى وى بین شش تا ده بیت است، اما غزلهاى سه و چهار بیتى در دیوانش فراوان است (براى نمونه رجوع کنید به ص ۶۳، ۶۵، ۶۸ـ۶۹، ۱۶۳)، که نشان می‌دهد شاعر غزلها را ناتمام رها کرده است. با این حال غزلهایى هم با بیش از بیست یا حتى سى بیت در دیوانش هست (رجوع کنید به ص ۱۹ـ۲۱، ۲۳ـ۲۶). در اغلب غزلهاى وى تخلص دیده نمی‌شود و شاید این امر به دلیل این است که به شاعرى خود چندان اهمیتى نمی‌داده است. اما در برخى غزلها (مثلا ص ۱۴۳ـ۱۴۴، ۱۴۶، ۱۷۸) نیز تخلص «حبیب» را در بیت آخر آورده است و گاهى هنرمندانه با تخلصش ایهام‌سازى می‌کند (براى نمونه رجوع کنید به ص ۶۲، ۱۴۴) و گاهى هم در غزلى دوازده بیتى تخلص را در بیت هشتم می‌آورد (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۳۲).

بسیارى از غزلهاى حبیب مانند غزلیات مولوى جلال‌الدین بلخى وزنى تند و خیزابى همراه با قافیه دارند و همین باعث خوش‌آهنگى غزلیات او شده است. حدود نودو پنج درصد غزلیات وى مردّف است و آنهایى هم که ردیف ندارند یا به دلیل وزنى شاداب و یا به‌سبب استفاده از کشیدگى یک مصوّت در قافیه و تکرار قافیه بسیار خوش‌آهنگ‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۱۴، ۱۴۰ـ۱۴۱). یکى دیگر از ویژگیهاى شعر حبیب استفاده خاص از ردیفهاى بلند و طولانى است (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۴۳ـ۱۴۴، ۱۹۵، ۱۹۹). تأکیدى که حبیب بر چنین ردیفهایى دارد، قوت و برجستگى شعر وى را دوچندان می‌کند (نیز رجوع کنید به یوسفى، ص ۳۴۴). در غزلى با وزنى خیزابى و قافیه‌هاى میانى زیبا که تضمینى از غزلى از مولوى دارد، ردیف دشوار «یا رَجُلاً خُذْبِیدى» را چنان هنرمندانه به‌کار می‌گیرد که خللى در مفهوم ابیات ایجاد نمی‌شود و خواننده خود را با غزلیات مولانا مواجه می‌بیند (رجوع کنید به ص ۱۹۹).

زبان شعر وى، تقریبآ همان زبان سبک عراقى است و گاهى هم اشعارى نزدیک به زبان استوار سبک خراسانى دارد (براى نمونه رجوع کنید به ص ۶۸، ۲۵۶ـ۲۶۳، ۳۲۱ـ۳۲۳). تضمینها و اقتباسهایى که از شعر منوچهرى دامغانى*، مولوى* و حافظ* دارد نشانه آن است که در اشعار متقدمان تأمل می‌کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۴۸، ۱۹۹، ۳۲۱ـ۳۲۳). او همچنین به اشعار معاصرانش نیز توجه داشته از جمله شعرى در جواب ادیب نیشابورى اول سروده است (رجوع کنید به ص ۵۲ـ۵۶) که در وزنى است که بعدها نیما یوشیج از این وزن براى منظومه «افسانه» استفاده کرد (رجوع کنید به شفیعى کدکنى، ۱۳۵۴ش، ص ۱۸۱، پانویس ۲).

علاوه بر موارد فوق آنچه حبیب را از شاعران هم‌عصر خود متمایز می‌کند، عرفان تجربى و خاصّ اوست که در مرحله اصطلاحات و لفظ باقى نمانده بلکه حاصل تأملات و تجربه‌هاى عرفانى خود اوست. شعر او برخاسته از کششهاى روحانى اوست و از یک سو سرشار است از شور و شیفتگى و از سوى دیگر خالى از اصطلاحات عرفانى شاعران پیرو ابن‌عربى است. او یکى از بزرگ‌ترین شعراى عارف ایران در دوران پس از حمله مغول است (رجوع کنید به همان، ص ۱۷۳؛ همو، ۱۳۵۹ش، ص ۲۷؛ صبور، ص ۶۴۴). در بسیارى از غزلهایش مانند حافظ در ستیز با زهدنمایان و زهدفروشان است و شخصیتهاى منفى دیوان وى زاهد و شیخ‌اند حتى سه غزل متوالى با ردیفِ «شیخ» و «اى شیخ» دارد که در آنها شدیدآ به زهدفروشى شیخ حمله می‌کند .(رجوع کنید به ص ۹۸ـ۹۹).

باتوجه به سوانح زندگى حبیب و مخالفتهایى که با اصحاب سراچه شد، سبب کاربرد فراوان این‌گونه درون‌مایه‌ها را در شعر حبیب می‌توان دریافت. او اصطلاحات مغانه را مانند حافظ به‌کار می‌گیرد و همچون حافظ خود را «رند» می‌داند (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۵۵، ۱۹۸). چند غزل دلنشین با مضمون توحید محض دارد (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۹۵، ۲۰۶) که یادآور تضمین شیخ‌بهائى از غزل خیالى بخارایى* است (رجوع کنید به یوسفى، ص ۳۴۶). در دیوان حبیب تعداد کمى اخوانیات* نیز وجود دارد که دو اخوانیه خطاب به ملک‌الشعراء صبورى است. هر دوى این اخوانیات، اشعارى عرفانى است که از لحاظ مضمون غزل و از لحاظ ظاهر و ساختار قصیده محسوب می‌شود. رعایت قوانین و سنّتهاى شعرى اخوانیه‌سرایى در این اشعار نشان‌دهنده این است که حبیب با اینکه از این عوالم به دور بوده است اما در شعر کهن تبحر خاصى داشته است (رجوع کنید به حبیب خراسانى، ص ۱۹ـ۲۶، که اشعار مذکور غزل محسوب شده است؛ صبورى، ص ۳۳۸ـ۳۳۹، که اخوانیه حبیب قصیده شمرده شده است؛ نیز رجوع کنید به حبیب‌اللهى، ص ۱۴۰ـ۱۴۱).

حبیب چندین مدیحه در منقبت و مدح رسول‌اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و حضرت على علیه‌السلام و حضرت ولی‌عصر عجل‌اللّه‌فرجه در قالبهاى قصیده و ترکیب‌بند دارد که بیشتر آنها را هنگام اقامت در عتبات عالیات سروده است (براى نمونه رجوع کنید به ص ۲۲۳ـ۲۲۵، ۲۳۸ـ۲۴۶، ۲۵۶ـ۳۲۰؛ نیز رجوع کنید به همان، مقدمه حسن حبیب، ص ۳۷). شعر حبیب بر بسیارى از شاعران خراسانى پس از وى نظیر اخوان ثالث* (رجوع کنید به ص ۱۲۶ـ۱۳۳) و عماد خراسانى* تأثیر گذاشته است (رجوع کنید به روزبه، ص ۱۱۶).

بسیارى از غزلهاى حبیب خراسانى در برنامه گلهاى رنگارنگِ رادیو خوانده شده است (یوسفى، ص ۳۴۱). مهدى خالدى از جمله موسیقی‌دانهایى است که آهنگهاى بسیارى براى غزلهاى حبیب ساخته است (رجوع کنید به خالدى، ص ( ۹۰)، ( ۱۴۲)، ( ۲۲۸)، ( ۳۱۲))، از این گذشته بسیارى از غزلهاى وى آمادگى اجرا بر روى دستگاههاى مختلف موسیقى سنّتى ایران را دارند (رجوع کنید به نقش موسیقى آوازى در شعر و غزل ایران، ص ۳۹۵ـ۳۹۷). به همین مناسبت برنامه‌اى از گلهاى جاویدان رادیو به حبیب خراسانى اختصاص داشته است (رجوع کنید به گل‌هاى جاویدان و گل‌هاى رنگارنگ، ص ۳۵۳ـ ۳۵۵). این امر سبب شد که نام این شاعر در میان مردم عامى نیز مطرح شود.

شمارى از فرزندان و نوادگان حبیب خراسانى از مرد و زن شاعرند و می‌توان گفت که شاعرى در خاندان حبیب امرى موروثى است (رجوع کنید به یوسفى، ص۳۴۰ و پانویس ۳؛ نیز رجوع کنید به حبیب‌اللهى*، ابوالقاسم).

در زمان حیات حاج‌میرزا حبیب، شخصى به نام ملااسداللّه تربتى مسئولیت تحریر و جمع‌آورى اشعار وى را برعهده گرفت. حبیب نوشته او را دید و آنچه از قلم افتاده بود بر حواشى نوشت (حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۶۷ـ ۶۸). نخستین بار در ۱۳۲۹ش عباس زرین‌قلم خراسانى دیوانى ناقص و مغلوط از حبیب با نام گنج گهر در ۱۷۷ صفحه در مشهد منتشر کرد. سپس در ۱۳۳۰ش دیوان نسبتآ کامل‌ترى براساس تحریر اسداللّه تربتى و حواشى حبیب خراسانى به کوشش و با مقدمه حسن حبیب با ۱۲۰ صفحه مقدمه و ۳۲۲ صفحه متن در مشهد منتشر شد. در ۱۳۳۴ش اشعار نویافته حبیب خراسانى به‌اهتمام على حبیب همراه با مقدمه‌اى کوتاه از وى به این مجموعه افزوده و در ۱۳۳۵ش در تهران منتشر شد. همین دیوان تاکنون شش بار در تهران تجدید چاپ شده است (رجوع کنید به حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص۷۰؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۱۸، ص ۲۴۱؛ مشار، ج ۱، ستون ۱۵۲۰، نیز رجوع کنید به ج ۲، ستون ۲۷۷۶).



منابع :
(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) مهدى اخوان‌ثالث، زمستان: مجموعه شعر، تهران ۱۳۶۹ش؛
(۳) فضل‌اللّه‌بن داود بدایع‌نگار، «مرجوم حجهالاسلام حاج‌ میرزا حبیب‌اللّه شهیدى قدس‌سره»، الکمال، سال ۲، ش ۴ (فروردین ۱۳۰۱)؛
(۴) ابوالقاسم پرتو، یارانِ سراچه: (شرح احوالات و عقاید و افکار میرزاحبیب خراسانى)، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۵) محمد پروین گنابادى، گزینه مقاله‌ها، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۶) نصرت تجربه‌کار، سبک شعر در عصر قاجاریه، (تهران) ۱۳۵۰ش؛
(۷) محمدعلی‌بن محمدرضا حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح، یا، دوره خوف و وحشت، به کوشش حمید سیاح، چاپ سیف‌اللّه گلکار، تهران ۱۳۵۹ش؛
(۸) ابوالقاسم حبیب‌اللهى، «حاج‌میرزا حبیب‌اللّه مجتهد خراسانى»، یغما، سال ۱۹، ش ۳ (خرداد ۱۳۴۵)؛
(۹) حبیب‌اللّه‌بن محمدهاشم حبیب خراسانى، دیوان، چاپ على حبیب، تهران (۱۳۵۳ش)؛
(۱۰) مهدى خالدى، مهدى خالدى: (مجموعه آهنگها)، گردآورى و تألیف حبیب‌اللّه نصیری‌فر، (تهران: نگاه)، ۱۳۷۰ش؛
(۱۱) دهخدا؛
(۱۲) محمدباقربن اسماعیل رضوى، شجره طیبه در انساب سلسله سادات علویه رضویه، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، مشهد ۱۳۸۴ش؛
(۱۳) محمدرضا روزبه، سیر تحول غزل فارسى: از مشروطیت تا انقلاب، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۴) محمدباقر ساعدى خراسانى، ضمیمه تاریخ علماى خراسان، در عبدالرحمان‌بن نصراللّه مدرس، تاریخ علماء خراسان، چاپ محمدباقر ساعدى خراسانى، مشهد ۱۳۴۱ش؛
(۱۵) محمدتقی‌بن محمدعلى سپهر، ناسخ‌التواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ش؛
(۱۶) محمدرضا شفیعى کدکنى، ادبیات فارسى از عصر جامى تا روزگار ما، ترجمه حجت‌اللّه اصیل، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۷) همو، ادوار شعر فارسى: از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران ۱۳۵۹ش؛
(۱۸) همو، «ادیب نیشابورى: در حاشیه شعر مشروطیت»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى، سال ۱۱، ش ۲ (تابستان ۱۳۵۴)؛
(۱۹) داریوش صبور، آفاق غزل فارسى: سیر انتقادى در تحول غزل و تغزل از آغاز تا امروز، (تهران) ۱۳۵۵ش؛
(۲۰) محمدکاظم‌بن محمدباقر صبورى، دیوان، چاپ محمد ملک‌زاده، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۲۱) محمدعلی‌بن صادقعلى کشمیرى، کتاب نجوم السماء فى تراجم العلماء، قم [? ۱۳۹۴[؛
(۲۲) محمدمهدی‌بن محمدعلى کشمیرى، تکمله نجوم السماء، قم [? ۱۳۹۷[؛
(۲۳) ابوالحسن‌بن محمدامین گلستانه، مجمل‌التواریخ، چاپ مدرس رضوى، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۲۴) علی‌اکبر گلشن‌آزادى، صد سال شعر خراسان، به کوشش احمد کمالپور، مشهد ۱۳۷۳ش؛
(۲۵) گل‌هاى جاویدان و گل‌هاى رنگارنگ، به اهتمام و گزینش حبیب‌اللّه نصیری‌فر، تهران: نگاه، ۱۳۸۲ش؛
(۲۶) عبدالرحمان‌بن نصراللّه مدرس، تاریخ علماء خراسان، چاپ محمدباقر ساعدى خراسانى، مشهد ۱۳۴۱ش؛
(۲۷) خانبابا مشار، فهرست کتابهاى چاپى فارسى، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۲۸) حسن مشکان طبسى، «(حاج‌میرزا حبیب خراسانى)»، دبستان، ش ۳ (دى ۱۳۰۱)؛
(۲۹) محمدمعصوم‌بن زین‌العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران [? ۱۳۱۸[؛
(۳۰) نقش موسیقى آوازى در شعر و غزل ایران، به‌کوشش و گزینش حبیب‌اللّه نصیری‌فر، تهران: نگاه، ۱۳۸۴ش؛
غلامحسین یوسفى، چشمه روشن: دیدارى با شاعران، تهران ۱۳۶۹ش.

 این غزل از اوست:

سالها بر کف گرفتم سبحهء صد دانه را
تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را

سبحهء صد دانه چون کار مرا آسان نکرد
کرد باید جستجو آن گوهر یک دانه را

سخت و سست و ناتوان گشتم مگر نیرو دهد
قوت بازوی مردان همت مردانه را

برفروز از می چراغی من ز مسجد نیمه شب
آمدم بیرون و گم کردم ره میخانه را

ساقی از درد قدح ما را نصیبی بخش نیز
چون رسد نوبت بپایان گردش پیمانه را

ما گدایان را طفیل خویش از این خوان کرم
قسمتی ده میشناسی گر تو صاحبخانه را

کعبه را بتخانه کردم من، تو ای دست خدا
آستینی برفشان و کعبه کن بتخانه را

واعظا افسانه کمتر گو که من از دایه نیز
در زمان کودکی بشنیدم این افسانه را

روز و شب در حسرت اندوه و تیماری چرا
از غم فکر ریاست سخت بیماری چرا

چون مسلمانی بمعنی عین بی آزاری است
شیخ الاسلاما تو چندین مردم آزاری چرا

بندگی بیزاری از خلق است ای شیخ کبیر
بندهء خلقی و از حق سخت بیزاری چرا

از خدا گردی فراموش ای فقیه ذوفنون
روز و شب در فکر درس و بحث و تکراری چرا

صبحدم در خدمت تزویر و سالوس و ریا
نیمه شب با لعبت کشمیر و فرخاری چرا

روز روشن در صف اهل تقدس پیشوای شام
تاری بر در دکان خماری چرا

ای حبیبا تا بچندی غافل از روز شمار
از حساب خویشتن پیوسته بیکاری چرا

شیخنا تا کی گرانتر میکنی عمامه را
تا کنی هنگام دعوت گرمتر هنگامه را

رشتهء تحت الحنک برچین که وقت صید نیست
در ره خاصه منه ای شیخ دام عامه را

صید عنقائی نشاید کرد با بال مگس
دانش آموزی نیارد مکتبی علامه را

افکنی در پیش و پس تا کی بصید خرمگس
آن کبیرالهامه را و آن قصیرالقامه را

تا می آلوده نگردد دامنت چون بگذری
در خرابات مغان ای شیخ برچین جامه را

میکنی تفسیر قرآن با همه زرق و نفاق
تا به کی زحمت دهی این آسمانی نامه را

*************************
شیخ و زاهد گر مرا مردود و کافر گفته اند
عذر ایشان روشن است، از روی ظاهر گفته اند

خاطری رنجیده از ما داشتند این ابلهان
این سخنها را همی از رنج خاطر گفته اند

دشمن دانا بود نادان که در هر روزگار
انبیا را ناقصان کذاب و ساحر گفته اند

این خراطین بین که با این عقل و دانش
این سخن از سماک اعزل و از نسر طایر گفته اند

گر خردمندان رضا باشند از ما باک نیست
زانچه این نابخردان از عقل قاصر گفته اند.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲

زندگینامه آیت اللّه العظمى سید ابوالقاسم دهکردى به قلم خودشان( خودنوشت )

مقدمهً عرض مى کنم که دو زندگى نامه به قلم ایشان موجود مى باشد که هر دو زندگى نامه مشتمل بر فوائد سودمندى است: یکى را به تقاضاى آیه اللّه العظمى مرعشى نجفى(قدس سره) در ۲۴ صفر الخیر سال ۱۳۴۷ قمرى نوشته اند، که ما در مقدمه جلد اوّل منبر الوسیله تمام این زندگى نامه را نقل کردیم;(۸۱) و دیگرى را به خواهش استاد معظم و مورّخ محقّق دانشمند، مرحوم معلّم حبیب آبادى(قدس سره) نوشته اند، که این زندگى نامه را از کتاب آیه اللّه چهارسوقى تماماً نقل مى نماییم(۸۲):

«السید ابوالقاسم الدهکردى النجفى، کان مولده فى قصبه دهکرد; قاعده چهار محال. و هو على ما ضبط والده السید الجلیل النبیل السید محمّد باقر هکذا: تاریخ تولد نورچشمى از عمر و جان بر خوددارى سید أبوالقاسم بین الطلوعین نیم ساعت تخمیناً به طلوع آفتاب یوم شنبه غره شهر رجب المرجب، آفتاب درحُوت، قمر در حمل، زُحل در جوزا، مریخ در حُوت، مشترى در میزان، زهره در دلو، عطارد در حُوت، غره شهر رجب سنه (۱۲۷۲) هزار و دویست و هفتاد و دو از هجرت خاتم انبیاء گذشته.

در سن یازده سالگى یا سیزده سالگى به جهت تحصیل در اصفهان در مدرسه صدر آمده، از بدایت علم عربیت شروع به تلمّذ نموده، بعد از فراغ از مقدمات مشغول فقه و اصول و حکمت شده، و در سن بیست و پنج سالگى به درجه اجتهاد رسیده، أساتید او تصدیق اجتهاد او نموده، ترک تقلید نموده و صلوات گذشته را قضا مى نمود.

قرائت فقه و اصول در اصفهان در خدمت عالم أورع أتقى، میرزا أبوالمعالى، فرزند ارجمند عالى قدر حاجى محمّد ابراهیم کرباسى، و عالم متبحر حاج شیخ محمّد باقر (نجفى) و عالم ممتحن آمیرزا محمّد حسن نجفى، و عالم ألمعى، آخوند ملاّ محمّد باقر فشارکى. و علم حکمت را غالباً نزد حکیم متأله، حاجى ملاّ اسماعیل حکیم، ساکن در محله درب کوشک که از تلامذه آسید رضى رشتى و آمیرزا حسن آخوند و میرزا حسن، تلمیذ پدرش حکیم ماهر الهى آخوند ملاّ على نورى. و خصوص «اسفار» آخوند ملاّصدرا در مدت چهار سال نزد آن حکیم ماهر قرائت کردى و در سن بیست و نه سال متأهل شده و در همان سال به حُکم استخاره و اصرار بعضى از اولیاء خدا به عزم عتبه بوسى حضرت شاه اولیاء و امام اتقیا، امیرالمؤمنین(علیه السلام)، به جهت تکمیل تحصیل در سالى که قدغن اکید از سلطان ایران ناصرالدین شاه بود که زُوار از ایران حرکت ننمایند و حکومت کرمانشاه و تمام آن حدود با حُکمران اصفهان، حضرت والا، ظلّ السلطان بود به تقریبى که در رساله «واردات غیبیه» با آنچه از کرامات مشهود شده و آنچه واردات غیبیه معاینه گردیده ذکر نموده، اگر دسترسى به آن رساله پیدا کنى کُنوز مخفیه و اسرار مخبیه در او مى یابى.

بالجمله در سنه (۱۳۰۱) هزار و سیصد و یک از اصفهان عازم زیارت ائمه عراق شده، چندى در بلده طیبه سامره، که آن زمان انموذج شهر جابلقا و جابلسا بود، در خدمت حضرت آیه اللّه فى الانام، الحاج میرزا محمّد حسن شیرازى ـ تغمّده اللّه برضوانه ـ مشغول تحصیل فقه شدم. و بود اکثر استیناس حقیر در اقتباس معارف و اسرار توحید با عالم ربانى، حاجى ملاّفتحعلى سلطان آبادى، و زین المجاهدین و سراج طریق السالکین و قُطب المحدّثین، حاجى میرزا حسین نورى، که شیخ او هم در معارف و توحید حاجى ملاّ فتحعلى ـ انار اللّه برهانه ـ بود در ازمنه متمادیه، و ألحق از آن بزرگوار مستفیض شدم ـ روح اللّه روحهما ـ پس از مدتى به اشاره آن بزرگوار (حاجى ملاّفتحعلى) به زیارت اربعین مشرف به عتبه بُوسى خامس آل کسا(علیهم السلام) شده و شاهَدتُ فى حرم مولینا أبى الفضل العباس و فى غیره ما شاهدت مما یدل على أن طینتى من فاضل طینتهم. و قرأت فى النجف الغرى مُده اقامتى مما یقرب سبع سنین على الشیخ الامام العلامه الحاج میرزا حبیب اللّه الرشتى و على علام العلماء المحققین آخوند ملاّ محمّد کاظم الخراسانى ـ روح اللّه روحهما ـ شطراً وافیاً و حزباً کاملا من الفقه و أصوله. و کنت شدید الاُنس بالمسجد السهله حتى ورد علىّ فیه فیوضات کثیره.

و مشایخ اجازه حقیر: سید العلماء المتبحرین آمیرزا محمّد هاشم چهارسوقى، و شیخ العلماء العاملین آمیرزا محمّد حسن نجفى، و قدوه الفقهاء الکاملین آخوند ملاّ محمّد باقر فشارکى، و علامه العلماء المحققین آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى، القاطن فى النجف الغروى، و عالم ربانى حاجى میرزا حسین نورى، الساکن فى السامراء ثم فى النجف الاشرف.

و بعد از رجوع از نجف اشرف در اصفهان توطن نموده در مدرسه صدر مشغول تدریس فقه و اصول شدم و تاکنون که شصت و دو سال از عمر گذشته به حُسن توفیق الهى موفق به تحصیل علم و تدریس و تصنیف هستم.

در فقه «شرح بر شرایع» نوشتم دو مجلد در بیع است و سطرى در طهارت; و در اصول فقه یک جلد در «مباحث الفاظ» تصنیف نمودم; و کتاب «منبر الوسیله» بَرَزَ مِنهُ مُجلّدان فى الاصول الخمسه الاعتقادیه; و تفسیر بعض آیات قرآنیه; و شرح بعض احادیث مشکله; و «رساله در لمعات فى شرح دعاء السمات»; و کتاب «الفوائد» مجموعه پر فایده است; و کتاب «ذخیره» در ادعیه و ختومات مجرّبه; و رساله «واردات غیبیه» که مسمى شده به «بشارات السالکین» در احوالات خود این حقیر است و فیها الکنوز المخبیه; و رساله «جنّه المأوى» در علم اخلاق; و «حاشیه بر نُخبه»، رساله عملیه حاجى کرباسى; و «حاشیه بر جامع عباسى»; و «رساله عملیه».

فعلا از خدا طلب مى کنم که موفق شدم به اتمام شرح فارسى مجلسى تقى بر «من لایحضره الفقیه» شیخ صدوق، که تا کتاب قضا نوشته، و من از کتاب قضا شروع نمودم به اتمام او برحسب خواهش بعضى.

و از اصحاب مباحثه حقیر از برکت امام عصر ـ ارواحنا له الفِداء ـ جمع کثیرى به درجه علم و تقوا و اجتهاد رسیده و از حقیر مجاز شده و در سایر اصقاع و بلاد مشغول ترویج شریعت مقدسه و تدریس هستند.

و از طُرفه وقایع که دوست داشتم نقل کنم و آن این است که بعد از این که مرحوم خلد مقام والد ماجد، به اذن مرحوم فردوس وَساده، حاجى کرباسى ـ اعلى اللّه مقامه ـ بناى عقد والده ماجده ام گذاشته که زن صالحه عفیفه و متهجّده و با سخاوت طبع و با برکت و صله ارحام خیلى مى نموده و بنت عالم جلیل آخوند ملاّمحمّد ابراهیم دهکردى بود.(۸۳) حاجى کرباسى دو نفر یا سه نفر از وجوه تلامذه خود را به جهت اخذ اذن و اقرار به دهکرد فرستاد که على الظاهر مرحوم آسید حسین خراسانى که در مسجد جارچى امام جماعت بوده و مرحوم آسید شفیع شوشترى که از اجله علما بوده و مرحوم شیخ جعفر خراسانى که اینها از رفقاى مرحوم والد هم بودند بعد از مراجعت و تحصیل اذن، خود مرحوم حاجى کرباسى صیغه نکاح ما (را) جارى فرموده و در سجل قباله به خط شریف خود مرقوم فرموده و به خاتم منیف مزین فرموده که من خودم به رأى العین دیدم آن قباله شریفه را: (بسم اللّه الرحمن الرحیم: أسأل اللّه تعالى البرکه و کثره النسل والاولاد الصالح).

و از تأثیر نفس قُدسى سمات آن بزرگوار برکت در خانواده ماها مشهود است و کثرت نسل موجود است. مادرم از دنیا رفت غیر از اولادهاى متوفاى او، چهل و دو نفر از اولادهاى بطنى خود از اولاد بلاواسطه و نواده و نتیجه هاى خود را دید و همه موجود بودند. واقعاً کوثر بود، و الآن که محرم سنه ۱۳۳۵ است و از عمر من شصت و دو سال و شش ماه مى گذرد شصت و یک نفر از صُلب پدر و بطن مادرم بلاواسطه و مع الواسطه موجودند: (تبارک اللّه أحسن الخالقین). و همه اولادهاى پدرم، عالم و صالح و متّقى هستند به جز این أحقر که از صلحا نیستم و لکن صُلحا را دوست مى دارم و ان شاء اللّه تعالى با آنها محشور مى شوم: لما قد صحّ عن النبى(صلى الله علیه وآله) و أهل بیت العصمه أنَّ مَنْ أحبَّ شیئاً حشره اللّه معه.

و أما نسب این حقیر به مقتضاى تذکره اى که داریم منتهى مى شود به عبداللّه بن السید السجاد زین العابدین الامام الهمام على بن الحسین بن امیرالمؤمنین على بن أبى طالب(علیهم السلام).

و ما کَتَبْتُ هَذِهِ العِجالَه الاّ اجابهً لمسئول بعض اخواننا الصُلحاء الاتقیاء، و هو الصالح التقى، المُهذّب الزکىّ الرضىّ، آقا محمّد على البرخوارى ـ بلغه اللّه الى أقصى المدارج و الامانى.

کتبه بیمناه الداثره أحوج المربوبین الى خالق البریه أبوالقاسم الحسینى الدهکردى النجفى فى ظهیره یوم الاربعاء، الثانى و العشرین من شهر ربّى من شهور سنه ۱۳۳۵ خمس و ثلاثین و ثلاث مأه بعد الالف الهجریه على هاجرها الف آلاف التحیه. والسلام على عباد اللّه الصالحین.(۸۴) محل مهر ابوالقاسم الحسینى (الدهکردى)

آفتاب علم//مجید جلالى دهکردى



۸۱ ـ اصل این زندگى نامه در کتاب المسلسلات فى الاجازات، ج ۲، ص ۳۳ به بعد، مذکور است.
۸۲ ـ زندگى آیه اللّه چهارسوقى، تألیف دانشمند محقق سید محمّدعلى روضاتى، صص ۱۹۱ـ۱۹۶٫
۸۳ ـ شرح حال این عالم جلیل القدر و فرزندانشان در فصل خاندان ایشان ذکر مى گردد.
۸۴ ـ نقل از کتاب زندگانى آیه اللّه چهارسوقى، صص ۱۹۱ـ۱۹۶٫

زندگینامه آیت الله العظمی سیدابوالقاسم دهکردى

زندگینامه آیت الله محمد تقى ستوده(‏۱۳۴۰ -۱۴۲۰ق)

AYATOLLAH_SOTOO

اراک شهر عالم پرور

قبلاً سرزمین اراک را «عراق» مى‏گفتند؛ در سال‏هاى ۱۲۲۷ – ۱۲۳۱ ق. درعصر فتحعلى شاه قاجار، یوسف خان سپهدار گرجى، فرمانده پادگان محل – که یکى از حکمرانان او در عراق بود – آن را تجدید بنا کرد، از آن پس نام عراق به « قلعه سلطان آباد » تغییر یافت. منظور از سلطان در این‏جا فتحعلى شاه(م ۱۲۵۰ ق ) است. این نام حدود ۱۲۷ سال نام رسمى این شهر بود. تا این که در سال ۱۳۱۶ ش. در عصر سلطنت رضا خان، نام سلطان آباد به اراک تغییر یافت.(۱)

در همین سالهاى ۱۲۲۷ تا ۱۲۳۱ ق. سپهدار گرجى، نخستین مدرسه علمیه را تأسیس کرد.(۲) پس از گذشتن حدود نود سال، یعنى در سالهاى ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰ ق. مدرسه و مسجد حاج محمد ابراهیم خوانسارى (م ۱۳۲۲ ق)، در محله عباس آباد ساخته شد. و در سال‏هاى ۱۳۱۸ – ۱۳۲۰ ق. سومین مدرسه علمیه و در کنارش مسجدى به دست مرحوم حاج حسین ملک التّجّار تبریزى (از بازرگانان معروف اراک، م ۱۳۲۲ ق) ساخته شد. و چون آقا ضیاء الدّین، فرزند سید محمد باقر، امام جماعت مسجد این مدرسه بود، این مدرسه و مسجد به نام مدرسه و مسجد آقا ضیاء، معروف گردید؛ یا شاید بانى نام برده، این مدرسه و مسجد را به نام آقا ضیاء ساخته بود.(۳) بنابراین در حدود سال ۱۲۲۷ ق. در اراک، حوزه علمیه وجود داشته است؛ وجود علما و فضلایى که از این سال به بعد از شهر عالم پرور اراک بر خاسته‏اند، این موضوع را تأیید مى‏کند. همان گونه که یکى از پژوهشگران، نام چهل نفر از علماى برجسته اراک را که یکى از آنها آیه اللّه شیخ رحمت اللّه قاضى عراقى، پدر آیت اللّه ستوده است برمى‏شمرد که قبل از ورود آیه اللّه العظمى حاج شیخ عبد الکریم حائرى (ره) به اراک، از اراک برخاسته‏اند.(۴)

پدر و مادر بزرگوار آیه اللّه ستوده

پدر ارجمند استاد ستوده، عالم عامل حضرت حجه الاسلام و المسلمین شیخ رحمت اللّه ستوده، معروف به قاضى عراقى، از شاگردان آیه اللّه العظمى میرزا محمد تقى شیرازى ( م ۱۳۳۸ ق ) و آیه اللّه میرزا جهانگیر خان قشقایى ( م ۱۳۲۸ ق) بود. او شخصى آزاد مرد، راسخ، غیور، و در احکام اسلامى و نهى از منکر، بسیار جدّى بود و در برابر بدعت گزاران و منحرفین موضع‏گیرى شدید و پر صلابت داشت؛ به طورى که در باره‏اش مى گفتند: « اگر کوهها بلرزد، او متزلزل نمى شود.» شیخ رحمت اللّه در اصفهان با آیه اللّه بروجردى (ره) ارتباط داشت؛ و در اراک بین ایشان و آیه اللّه حاج شیخ عبد الکریم حائرى (ره) کمال دوستى و صمیمیت برقرار بود؛ به طورى که مرحوم آیه اللّه العظمى شیخ محمد على اراکى (ره) مى فرمود: « آیه اللّه حائرى مردم را در حلّ و فصل امور به ایشان ارجاع مى دادند. او به گونه‏اى مدبّرانه و هوشمندانه به حل مشکلات مردم مى پرداخت که مورد رضایت و خوشنودى آقاى حائرى مى‏شد.»

استاد ستوده در مصاحبه‏اى در این زمینه مى ‏فرمود:«آیه اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى زیاد به خانه ما مى ‏آمد، با پدرم رفت و آمد بسیار داشت، با همشیره‏ ام صیغه محرمیّت خوانده بود تا مادرم با او محرم شود، تا رفت و آمدش به منزل ما در اراک خودمانى گردد.»

از گفتنى‏ ها این که، آیه اللّه حاج شیخ محمد سلطان العلماى اراکى (۱۲۹۶ – ۱۳۸۲ ق) عالم بزرگ و صاحب حاشیه به کفایه الاصول، در نجف اشرف بود، پدرش از اراک به نجف اشرف سفر کرد. در آن‏جا از هر کس سراغ پسرش را مى‏گرفت، کسى او را نشناخت، تا این که سراغ شیخ رحمت اللّه قاضى عراقى (پدر آیهاللّه ستوده) را گرفت، زود او را شناختند و به او معرّفى کردند، پدر سلطان العلما به آقاى قاضى گفت: «چرا پسرم را نشناختند و تو را شناختند؟» آقاى قاضى پاسخ داد: «چون من اهل مزاح و شوخ طبع هستم، همه جا معروف مى‏باشم؛ اما پسر شما مردى ملّا و باسواد است، من کجا و او کجا؟»(۵)آرى آقاى قاضى، پدر آقاى ستوده، بدین سبب به مکارم اخلاقى و فضایل انسانى معروف بود که خود را کوچک، و دیگران را تکریم و احترام مى‏کرد.

آیهاللّه ستوده در یکى از مصاحبه هایش مى ‏گوید:در مسجد امام قم پس از درس، چشمم به آیهاللّه العظمى سید محمدرضا گلپایگانى (ره) خورد که براى تشییع جنازه یکى از علما به آن جا آمده بود و به ستون مسجد تکیه داده و نشسته بود. به محضرش رفتم؛ مرابا این که چند سال در منزلش پاى درسش مى‏نشستم، نشناخت. تا این که آیه اللّه صافى که در آن جا بود، مرا به آقا معرّفى کرد و فرمود: «این آقا، پسر آقاى قاضى عراقى است.» آن گاه آقاى گلپایگانى، که پدرم را خوب مى‏شناخت، مرا شناخت.

پدرم بسیار اهل وِلاء و محبّ خاندان رسالت (ع) بود. هنگام شنیدن ذکر مصیبت اباعبداللّه الحسین (ع) بسیار گریه مى‏کرد و هاى‏هاى ناله مى‏نمود که یکى از شعرا در اشعارى از او چنین تعبیر کرد: «این حسین‏اللّهى است.» او شب شام غریبان غذا نمى‏خورد، چراغ روشن نمى‏کرد و به یاد مصائب کربلا اشک مى‏ریخت.

گاهى که با آیه اللّه العظمى حاج شیخ محمد على اراکى، خلوت مى‏نمودم و یا همراه او حرکت مى‏کردم، از پدرم و از فضائل او یاد مى‏کرد؛ از جمله مى‏فرمود: در عصر رضاخان وقتى که به فرمان او کشف حجاب شد و عمامه بر سر نهادن ممنوع گردید، پدرت از کشف حجاب آن قدر ناراحت نشد که از ممنوعیّت عمامه ناراحت گردید. علت را از او پرسیدند، فرمود: «اگر عمامه بماند، حجاب را برمى‏گرداند.»

ظاهراً علت این که یکى از بزرگان وى را به نام قاضى ملقّب کرد، آن است که حوائج مردم را به اصطلاح روا مى‏کرد؛ زیرا یکى از معانى قاضى، «روا کننده» است. سرانجام این مرد خدمتگزار و محبوب در سال ۱۳۵۳ ق. از دنیا رفت. قبرش در اراک در صحن مقبره آیه اللّه العظمى سید نور الدین حسینى عراقى (ره) قرار دارد.

سلسله نسب استاد ستوده از ناحیه مادر به دو عالم بزرگ و وارسته، مرحوم مولى مهدى نراقى (م ۱۲۰۹ ق) و مولى احمد نراقى (م ۱۲۴۵ ق) مى‏رسد. این بانو بسیار بافضیلت بود. مرحوم استاد ستوده از مادرشان به عنوان زنى فوق العاده و داراى سجایا و مکارم اخلاقى یاد مى ‏کرد؛

از جمله مى ‏فرمود:«او یک بانوى پارسا و وارسته بود، از زرق و برق و تجمّلات دنیا پرهیز مى‏کرد؛ وقتى که از دنیا رفت، حتى یک انگشتر طلا از او باقى نماند. او داراى استعداد و حافظه قوى بود. استعداد و حافظه من پس از الطاف الهى، از ناحیه مادرم به ارث رسیده است. و یکى از عوامل موفقیت بنده، خدمت به مادر و مراقبت از او در سال‏هاى بیمارى‏اش، و دعاى خیر او در حقّ من بود.»

این مادر وارسته و ارجمند در سال ۱۳۵۸ ق. در اراک به رحمت الهى پیوست. بنابراین استاد ستوده، در سیزده سالگى پدر را، و در هیجده سالگى مادر را از دست داد. پس وقتى براى ادامه تحصیل به قم آمد، پدر و مادر نداشت.(۶)

ولادت و نشو و نما

حضرت آیه اللّه حاج شیخ محمد تقى ستوده، در ۱۴ ذیحجه سال ۱۳۴۰ ق. مطابق با سال ۱۳۰۰ ش. در خانواده‏اى روحانى در اراک – که آن وقت سلطان آباد نام داشت – از بیت علم و فضیلت، دیده به جهان گشود و در یک خانواده‏اى مذهبى زیر سایه پدرى فاضل، عالم و با فضیلت، رشد و نمو کرد، تا به سنین نوجوانى رسید. و با توجه به این که در سیزده سالگى پدرش از دنیا رفت، براى تأمین مایحتاج زندگى حدود دو سال در نزد یکى از بستگان در بازار، مشغول خرید و فروش شد؛ ولى علاقه به ادامه تحصیل او را بر آن داشت که سر انجام بازار را رها کند و به تحصیل علوم حوزوى بپردازد.

تحصیلات

مراحل تحصیلات حضرت آیه اللّه ستوده (ره) از زبان خودش چنین آمده:«من در سنین نوجوانى چند سالى در بازار بودم. در این ایام شب هادر اراک به خدمت آقاى شیخ على غفارى و آقاى شیخ ابوالقاسم موچانى به تحصیل دروس ادبیات عرب مشغول شدم و روزها به بازار مى‏رفتم. سرانجام به سبب علاقه شدیدى که به تحصیلات علوم دینى و حوزوى داشتم، بازار را رها کرده، و در سال ۱۳۲۰ شمسى (در سن ۲۰ سالگى) به مدرسه علمیه حاج محمد ابراهیم وارد شدم. تا ابتداى سال ۱۳۲۶ در همین مدرسه به تحصیل و مباحثه ادامه دادم. اساتید بنده در این مدرسه عبارت بودند از آقایان: حاج شیخ فضل اللّه نصیر الاسلامى، حاج سید محمدباقر شهیدى گلپایگانى و حاج شیخ محمد امامى خوانسارى؛ در خدمت ایشان مقدارى شرح لمعه، قوانین و قسمتى از کفایه را خواندم. و همچنین در حضور آقاى حاج علیجان واعظى کَرَهْرودى، شرح لمعه را آموختم. در ضمن کتاب مطوّل و قسمتى از شرح لمعه را در نزد حاج آقا على میریحیایى آموختم.»

ورود به حوزه علمیه قم‏

آیه اللّه ستوده در ادامه سخن مى ‏فرماید:در آغاز سال ۱۳۲۶ ش. به قم مشرف شده و وارد حوزه علمیه قم گشتم. قسمت دیگر از دروس سطح را که باقى مانده بود، در محضر آقایان:

۱٫حاج شیخ مرتضى حائرى (م ۱۴۰۶ ق)، آمیرزا محمد مجاهدى تبریزى، آقا شیخ محمود علمى اراکى، آقا شیخ محمود عرب اراکى و حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملى اصفهانى به پایان رساندم.پس از آن در دروس خارج فقه و اصول اساتید ذیل شرکت نمودم:.۱ درس خارج فقه آیه اللّه العظمى حاج آقا حسین بروجردى (ره) (م سال ۱۳۸۰ ق). به مدت سیزده سال که عمدتاً بحث صلوه بود و مدتى هم بحث خمس و قضاء و شهادات و مقدارى از اصول فقه را در نزد ایشان آموختم.

.۲ مدّتى در درس خارج فقه مرحوم آیه اللّه حاج سید احمد خوانسارى (م ۱۴۰۵ ق) در بحث قضاوت و شهادات شرکت نمودم. و در ضمن چند سال در ایّام تعطیلى، کتاب شرح تجرید علّامه، و کتاب شوارق را در محضر درس ایشان آموختم.

.۳ مدت هفت سال در درس خارج فقه حضرت آیه اللّه آقاى حاج سید محمدرضا گلپایگانى (م ۱۴۱۲ ق) که در محور بحث مکاسب محرّمه، نکاح و حج بود، در منزل ایشان شرکت نمودم.

.۴ به مدت هفت سال، یک دوره درس اصول فقه را در محضر درس آیه اللّه حاج سید محمد محقّق داماد(م ۱۳۸۸ ق) خواندم.

.۵ به مدت هفت سال نیز درس خارج اصول فقه آیه اللّه شیخ محمد على اراکى (م ۱۴۱۳ ق) نمودم.

با توجه به این که این سال‏هاى درسى غالباً در عرض هم بود؛ مثلاً در یک سال به درس آیات عظام: بروجردى، گلپایگانى و محقق داماد(۴) مى‏رفتم.(۷)

بر کرسى تدریس‏

از مهم‏ترین امتیازات و توفیقات استاد ستوده، که او را در این جهت نمونه و ممتاز و به تعبیر بعضى بى‏نظیر کرده، مسئله تدریس و شاگرد پرورى او در طول بیش از چهل سال است. و به تعبیر برخى، او نیم قرن بر کرسى تدریس نشست و به تربیت شاگرد پرداخت و با بیانى روان و شیوا و نشاط بخش، توانست شاگردان زبده و برجسته‏اى پرورش دهد.

او خود در این باره مى‏گوید: در همان سال‏هایى که در اراک درس مى‏خواندم، کتاب‏هاى سیوطى و مطوّل را تدریس مى‏کردم. و از سال ۱۳۲۶ ش که وارد قم شدم تا سال ۱۳۶۹ (۴۳ سال) به تدریس و تعلیم کتب زیر اشتغال داشتم:

.۱ سه دوره معالم الاصول؛

.۲ پنج دوره شرح لمعه؛

.۳ بخش عمده‏اى از قوانین الاصول؛

.۴ هفت دوره مکاسب مرحوم شیخ انصارى (ره) (از ابتداى بیع تا آخر خیارات) و همچنین رساله تقیّه و عدالت؛

.۵ سیزده دوره کفایه الاصول مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانى؛

.۶ شب‏ها و در ایّام تعطیلات، شرح باب حادى عشر علّامه و شرح تجرید – که در علم عقائد و کلام است – نیز تدریس مى ‏نمودم؛

.۷ در بعضى از شب‏ها در مسجدى که نماز جماعت اقامه مى‏کردم، درس اخلاق و تفسیر قرآن مى ‏گفتم.

عجیب این که ایشان چند سال از بامداد تا ظهر، سه درس، تدریس مى‏کرد و در سال‏هاى آخر دو درس مى‏گفت و در درس گفتن هیچ گونه احساس خستگى نمى‏کرد.

شاگردان‏

صدها بلکه هزارها شاگرد فرهیخته از محضر درس او کمال استفاده را بردند. و به راستى در شاگرد پرورى و تدریس، بلکه در استاد پرورى، نمونه و کم نظیر و شاید بى‏نظیر بود.(۸)

محقّق گرامى آقاى رضا استادى در این باره مى‏نویسد: «ایشان (آقاى ستوده) کتاب‏هاى شرح لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را حدود چهل سال در حوزه علمیه قم تدریس نموده و از مدرّسان بنام حوزه بودند؛ که صدها بلکه هزارها نفر از فضلا و طلاب از درس‏هاى ایشان بهره برده‏اند.»(۹)

در میان شاگردان، شخصیت‏هاى برجسته‏ اى دیده مى‏شوند که هر کدام خوشه چین باغستان تدریس او بوده‏اند و خود به آن افتخار مى‏ کنند؛ افرادى مانند آیات عظام و حجج اسلام:

.۱ شیخ یوسف صانعى؛

.۲ سید محمدعلى علوى گرگانى؛

.۳ محمد مهدى ربّانى املشى؛

.۴ محمد مؤمن؛

.۵ على گرامى؛

.۶ هاشمى رفسنجانى؛

.۷ سید على محقّق داماد؛

.۸ سید مصطفى محقّق داماد؛

.۹ سید جعفر شبیرى زنجانى؛ .

۱۰ ابوالحسن مصلحى اراکى؛

.۱۱ على مصلحى؛

.۱۲ سید جواد گلپایگانى؛

.۱۳ سید باقر گلپایگانى؛

.۱۴ سید مهدى گلپایگانى؛

.۱۵ شیخ مجتبى تهرانى؛

.۱۶ محمد على شرعى؛

.۱۷ سید ابراهیم زنجانى؛

.۱۸ سید محسن خرّازى؛

.۱۹ رضا استادى؛ .

۲۰ غلامرضا رضوانى خمینى؛

.۲۱ سید حسن طاهرى خرّم آبادى؛

.۲۲ على اکبر ناطق نورى؛

.۲۳ سید على اکبر محتشمى؛

.۲۴ حسن صانعى؛

.۲۵ دکتر احمد احمدى؛

.۲۶ على اکبر مسعودى خمینى؛

.۲۷ جلالى خمینى؛

.۲۸ مهدى کرّوبى؛

.۲۹ حسین محمدى گلپایگانى؛

.۳۰ محمد محمدى رى شهرى؛ .

۳۱ حسن معزّى؛

.۳۲ هادى معزّى؛

.۳۳ عبدالعلى معزّى؛

.۳۴ عبدالحسین معزّى؛

.۳۵ قربان على درّى نجف آبادى؛

.۳۶ سید عبدالواحد موسوى لارى؛

.۳۷ سید کاظم نورمفیدى؛

.۳۸ عبدالعلى قرهى؛

.۳۹ محسن قرائتى؛ .

۴۰ حسین ایرانى قمى؛

.۴۱ شهید حاج شیخ غلامرضا سلطانى اشتهاردى؛

.۴۲ حسین واعظى و… .

استاد و مدرّس نمونه‏

بر همین اساس وقتى که شوراى مدیریت حوزه علمیه قم در سال ۱۳۷۶ ش (۱۴۱۹ ق)، براى اولین بار خواستند مدرّس نمونه حوزه علمیه قم را معرفى کنند و لوح تقدیر به نام او بنویسند، در میان صدها مدرّس عالى مقام، آیه اللّه ستوده را برگزیدند. حجه الاسلام و المسلمین آقاى حسینى بوشهرى، مدیر اجرایى حوزه، مى‏گفت: «در مورد استاد نمونه، از هر کس پرسیدیم، آیه اللّه ستوده را پیشنهاد نمود.» تا آن جا که مرجع معروف، حضرت آیه اللّه العظمى وحید خراسانى در مورد آیه اللّه ستوده فرمود: «ایشان بر گردن حوزه خیلى حق دارد و اکثر آقایانى که در قم تحصیل کرده‏اند، از متخرّجین (فارغ التحصیلان) درس ایشان هستند. او انسان نمونه‏اى بود.»

لوح تقدیرى که از طرف شوراى مدیریّت حوزه علمیه قم خطاب به ایشان به عنوان «استاد نمونه» صادر شده، چنین است:محضر مبارک حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمد تقى ستوده(دامت برکاته)!

در آستانه فرخنده سالگشت آغازین تلألؤ شمس مهدویّت در سماء هدایت و به مناسبت برگزارى اولین اجلاسیه بزرگ اساتید سطوح عالى حوزه علمیه قم در ششم شعبان المعظّم ۱۴۱۹ ه. ق، مدیریّت حوزه علمیّه قم به نمایندگى مراجع عظام، مدرّسین، علما، فضلا و طلّاب حوزه، بر خود لازم مى‏بیند که بدین وسیله از نیم قرن زحمات خالصانه استاد وارسته و فقیه فرزانه، حضرت آیه اللّه حاج شیخ محمد تقى ستوده(دامت برکاته) کمال امتنان و تقدیر را ابراز نماید. بزرگ استادى که به حق مى‏توان او را از استاد پروران بنام حوزه و ستودگان علمى و اخلاقى این پایگاه اصلى شیعه و از افتخارات کم نظیر این خیزشگاه علمى و معنوى معاصر دانست؛ مدرّسى که اول خود را از چشمه زلال تزکیه و تعلیم سیراب نموده و آن گاه زکات این هدیه نورىِ برگرفته از کوثر انوار آل محمّد (ع) را در جام علم و اخلاق به باریافتگان محضرش تقدیم نمود.

امید آن که نسل نو در جایگاه منیع تدریس با تأسّى به سلف صالح خود، آن چنان که باید، وارثان امینى براى آن صالحان و بزرگان باشند.

نظره کریمه الهیّه، و عنایت خاصّه مهدویّه را براى آن حضرت تمنّا دارد.

مدیریت حوزه علمیه قم‏

سیّد هاشم حسینى بوشهرى‏

شایان ذکر است، گر چه استاد بزرگ حضرت آیه اللّه ستوده (ره) بیش از دو سال است که از میان رفته و به ملکوت اعلى پیوسته است، اما نوارهاى درس‏هاى او در نوارخانه‏هاى سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات اسلامى و… همواره در دسترس صدها و هزارها طلبه و دانش پژوه شهرهاى مختلف ایران قرار دارد و دانش دوستان و فرهیختگان علوم حوزوى در خانه‏ها و حجره‏ها و مدارس، شب و روز در کنار سفره علم و اخلاق آن بزرگ مرد نشسته‏اند و عطش علمى خود را از این چشمه‏هاى زلال و شیرین سیراب مى‏کنند؛ حتى در خارج کشور نیز، مانند سوریه از نوارهاى درسى او استفاده مى‏شود. در پایان، این قسمت را با سخن مرجع عالیقدر آیه اللّه فاضل لنکرانى(دامت برکاته) بیاراییم که درباره آقاى ستوده فرمود:

«ایشان کسى بود که خودش را وقف تدریس کرده بود و در این زمینه من از ایشان به عنوان یک مَثَل(نمونه) یاد مى‏کنم. و ایشان کارى مى‏کرد که شاید ما نمى‏توانستیم انجام دهیم؛ یعنى از ساعت ۸ صبح، که روى منبر تدریس مى‏رفتند، تا ساعت ۱۱، سه درس پشت سر هم مى‏گفتند که ما این چنین قدرتى نداشتیم.»(۱۰)

تألیفات و تحقیقات‏

در مورد آثار قلمى و تحقیقات علمى او مى‏توان به آثار زیر اشاره کرد:

.۱ تقریرات درس فقه و اصول آیه اللّه العظمى حاج آقا حسین بروجردى (ره) که اخیراً بخشى از این تقریرات، که پیرامون مسأله قبله است، با تحقیق و تصحیح فرزندش حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقاى شیخ مهدى ستوده، در مجلّه فقه اهل البیت (سال ۶، ش ۲۳) در ۷۳ صفحه چاپ و منتشر شد. آیه اللّه العظمى بروجردى این تقریرات را در تاریخ ۱۹ ذیعقده سال ۱۳۶۹ ه. ق تا ۲۴ ربیع الاول ۱۳۷۰ ه. ق. تدریس کرده است.

.۲ تقریرات درس اصول آیه اللّه محقق داماد (ره) .

.۳ شرکت در تدوین کتاب مهم «جامع احادیث الشیعه» تحت نظر آیه اللّه العظمى بروجردى (ره) . او خود پیرامون مباحثات و تحقیقات علمى خویش در مصاحبه‏اى مى‏گوید: «همراه چند نفر جلسه مباحثه فقه استدلالى داشتیم. افراد آن جلسه عبارت بودند از آقایان: حاج میرزا على مشکینى، حاج شیخ اسداللّه امراللّهى، حاج محمد باقر موسوى همدانى، سید محمد رضا سعیدى خراسانى و خودم.» نیز مى‏فرمود:«از سال ۱۳۳۴ ه. ش. که حضرت آیه اللّه العظمى بروجردى (ره) مجلس خصوصى، جهت تنظیم و اصلاح کتاب وسائل الشّیعه تشکیل دادند، چندین سال به این کار اشتغال داشتم، این کتاب اکنون به نام «جامع احادیث الشّیعه» چاپ شده است. مدت دو یا سه سال در ضمن کار تدریس، به کار مقابله و تصحیح چند کتاب، که مربوط به یکى از اساتیدم، مرحوم آقاى امامى اراکى بود، اشتغال داشتم. دو جلد از کتب فوق مربوط به حاشیه‏هاى ایشان بر مکاسب بود و کتاب دیگرى از ایشان به نام «منهاج الاحرام» که درباره مسائل و احکام حج مى‏باشد.»

استاد ستوده تقریرات درس آیه اللّه العظمى بروجردى (ره) را به قدرى دقیق و جامع نوشته بود که خود در مصاحبه‏اى مى‏فرمود: «آقاى سید جواد مدرّسى جزوه‏اى از این تقریرات را از من گرفت و برد تا مطالعه و استفاده کند. پس از مدتى آورد و گفت: «این جزوه به قدرى جامع است که حتى شما یک واو درس آقاى بروجردى را نینداخته‏اید!»

نیز مى‏ فرمود: «هم مباحثه‏هاى من عبارت بودند از آقایان: شیخ محمد حسین مسجد جامعى، سید مهدى یثربى(امام جمعه فعلى کاشان)، حاج آقا مهدى حائرى و حاج شیخ غلامرضا صلواتى، و بیشتر با آقاى صلواتى مباحثه مى ‏کردیم.»(۱۱)

فضایل و ملکات اخلاقى‏

شخصیّت انسان بستگى به درجات معنوى و ملکات اخلاقى او دارد. علم و دانش هنگامى ثمربخش و موجب نورانیّت است که همراه فضایل و ارزش‏ها و آمیخته با تهذیب و رشد معنوى و اخلاقى باشد و گرنه حجاب خواهد شد. حضرت آیه اللّه ستوده از نظر تقوا و عمل، از انسان‏هاى ممتاز به شمار مى‏آمد. پارسایى و وارستگى و مقیّد بودن به آداب اسلامى و انجام وظیفه، اصول نخستین و همیشگى زندگى او را تشکیل مى‏داد؛ به طورى که شخصیّت‏هاى بزرگ، او را به این عنوان مى‏شناختند؛ آن گونه که این جمله به زبان‏ها افتاد و معروف شد: «ستوده به راستى ستوده است.»

آقاى ستوده حدود بیست سال قبل فرمود: «جسمم در این دنیا است؛ ولى روحم در جاى دیگر است.» و یک بار در درس فرمود: «در همه عمرم دروغ نگفته‏ ام.»

در این جا چند نمونه از فضایل و ملکات این فقیه وارسته را مى ‏آوریم:

وظیفه شناسى‏

آیه اللّه ستوده به دور از هیاهوى روزگار، تنها به انجام وظیفه مى‏اندیشید. تحت تأثیر عوام‏زدگى و جو سازى قرار نمى‏گرفت. او با توجه به توانایى‏هایش، مهم‏ترین وظیفه و تکلیف خود را در تدریس و درس و بحث فقه و اصول آل محمد (ص) مى‏دانست و در انجام آن دریغ و کوتاهى نمى‏کرد. با توجه به این که تدریس علمى او آمیخته با تدریس اخلاق و تقوا بود، کردار و گفتارش، درس عملى خودسازى براى تربیت شاگردان محسوب مى‏شد. همیشه رضاى خداوند را در نظر مى‏گرفت. اخلاص ممتازى داشت و تقوا و اخلاص را با تعهد و قداست آمیخته بود.

مرحوم عالم ربّانى آیه اللّه حاج شیخ مرتضى حائرى(م ۱۴۰۶ ق) به ایشان اصرار داشت که درس خارج شروع کند؛ اما ایشان قبول نمى‏کرد؛ مى‏گفت: «وظیفه‏ام همین درس و بحث سطوح است که انجام مى‏ دهم.» و مى‏فرمود: «آنچه رابه حسب ظاهر، وظیفه و تکلیف تشخیص داده‏ام، عمل کرده‏ام و اگر این درس‏ها به طور عمیق خوانده شود، پایه‏هاى درس خارج استوار خواهد شد.» علّت این که ایشان درس خارج نگفت، ممکن است به علل زیر باشد:

.۱ تدریس سطوح عالى را لازم‏تر مى ‏دانست.

.۲ با وجود تدریس اساتیدشان، به عنوان احترام به آن‏ها، نمى‏خواست به درس خارج بپردازد.

.۳ نظر به این که تدریس درس خارج، مقدمه مرجعیت بود، او نمى‏خواست وارد این مرحله شود، با این که شایستگى آن را داشت.

توحید و اخلاص‏

بسیارى از شاگردانش معتقدند: «آنچه استاد ستوده را با همه مقامات علمى، از نظر ما بزرگ جلوه مى‏داد، اخلاص و بندگى او در درگاه پروردگار و ارادات او به اهل بیت پیامبر (ص) بود.» ایشان همیشه مى‏فرمود: «توکل به خدا و ذکر را فراموش نکنید.» ایشان تمام اعضا و جوارحش، خوابش، بیدارى‏اش، نگاهش و همه اعمالش براى خدا بود.

به طلبه‏ها نصیحت مى‏فرمود: «به دنبال دنیا راه نیفتید. با توکل به خدا و رعایت اخلاص، انجام وظیفه کنید تا دنیا به دنبال شما بیاید. بدانید که هرگاه وقتش فرا رسید، مواهب دنیا به شما مى‏رسد. این‏جانب در خانه‏اى مستأجر بودم، صاحب خانه روزى آمد و گفت: مدت اجاره به سر آمده، خانه را خالى کنید. من به سراغ خانه دیگر رفتم و اجاره کردم و به آن جا منتقل شدم. بعد از یک ماه همان صاحب خانه اول به منزل ما آمد و در را زد، رفتم در را باز کردم. او گفت: حاج آقا! من مى‏خواستم خانه را تعمیر کنم، تعمیر کردم. بیا این کلید آن خانه است، این خانه را به شما واگذار کردم مال خودتان باشد.»

مورد دیگر این که: «یکى از تجّار متدیّن (مرحوم آقاى حاج یداللّه رجبیان) مسجدى عظیم در کنار مدینه العلم قم به نام مسجد امام حسن (ع) ساخت و براى آن خیلى خرج کرد. روزى نزد من آمد و گفت: حاج آقا! این مسجد را مى‏بینى، من ساخته‏ام. گفته‏ام نصف ثواب آن مال شما باشد. در حالى که من هیچ کارى در مورد این مسجد انجام نداده‏ام.»

بنابراین اگر کارها از روى اخلاص باشد و ما به سوى معنویات برویم، دنیایمان نیز خوب خواهد شد.

همّت، نظم و وقت شناسى‏

خصوصیت آشکارى که در استاد ستوده وجود داشت، همّت بلند و پى‏ گیر، نظم و برنامه‏ریزى و احترام به وقت خود و دیگران بود. او همه اوقات شبانه روزى خود را به طور منظم و خداپسندانه و سازنده، با برنامه‏ریزى دقیق، تنظیم کرده بود و با استقامت و مجاهدت و ریاضت، اجرا مى‏کرد. نماز شب و تهجّد، نماز جماعت، اقامه جماعت در مساجد متعدد، درس‏هاى پى در پى براى طلاب، رسیدگى به امور خانه و بیرون خانه و… همه را مو به مو بر اساس برنامه‏ریزى و نظم صحیح، انجام مى‏داد؛ کاهلى و سستى در قاموس وجود او نبود. تا سر حدّ توان مرد کار و تلاش بود.

یکى از شاگردان او مى‏نویسد: استاد ستوده، در مَدرس زیر کتابخانه مدرسه فیضیه، تدریس مى ‏فرمود. یک روز اندکى دیرتر به مجلس درس آمد. معلوم شد در آن روز دختر کوچکش از دنیا رفته است. از شاگردان در مورد دیر آمدنش معذرت خواست و فرمود:«فرزندم از دنیا رفته است و در حالى که جنازه‏اش در وسط اطاق خانه قرار دارد، خودم را براى درس و بحث رساندم…».

او براى اوقات طلاب ارزش فراوان قائل بود و از تعطیلى درس پرهیز مى‏کرد. یکى از شاگردانش مى‏گوید: روزى برف سنگینى باریده بود و هوا بسیار سرد بود. به یکى از دوستان گفتم: «شاید امروز درس استاد ستوده تعطیل باشد.» دوستم گفت: «خیر، اگر سنگ هم ببارد، استاد ستوده درس را تعطیل نمى‏کند.» با هم به درس رفتیم، دیدیم استاد براى تدریس آمده است. و حتّى ایشان در روز درگذشت همسرش نیز درس را تعطیل نکرد.

تدریس او با مطالعه درس‏ها، روزى هشت ساعت کار مى ‏بُرد. او تدریس را به همین منوال ادامه داد تا چند سال قبل از فوتش، که بر اثر عارضه شدید چشم و کهولت سن دیگر نتوانست تدریس کند.

استاد ستوده این پشتکار در تدریس را از استاد بزرگش آیه اللّه العظمى بروجردى (ره) آموخته بود. وقتى که در مصاحبه‏اى از او خواستند تا خاطره‏اى از آقاى بروجردى بیان کند، فرمود: «در یک هواى سرد زمستانى شخصى به محضر آیه اللّه بروجردى رفت و عرض کرد: چون هوا سرد است به درس نروید و اگر هم مى‏ روید، پوستین بپوشید. آقا فرمودند: «مى‏ روم و عباى تابستانى هم مى‏پوشم.» ایشان آن روز به درس آمدند، در حالى که عباى تابستانى پوشیده بودند.(۱۲)

شیداى ولایت‏

استاد ستوده ارادت خاصّ و رابطه تنگاتنگ با خاندان رسالت داشت. گاهى قبل از اذان صبح در کنار مرقد منوّر حضرت معصومه (س) دیده مى‏شد که با عشق و علاقه خاصى زیارتنامه مى‏خواند. او توسّل مخصوص به آن بى بى دو عالم داشت. براى ترسیم این معنى، نظر شما را به خاطرات زیر جلب مى‏کنیم:او گاهى که از پدرش یاد مى ‏کرد، مى‏ فرمود: «خیلى به اهل بیت پیامبر علاقه داشت و شیفته آنان بود.» (چنان که قبلاً ذکر شد) و با اظهار این مطلب، شیفتگى خود به اهل بیت (ع) را نیز ابراز مى ‏نمود.

ایشان حافظه بسیار قوى داشت. در تدریس خود حتّى مسائل جزیى را، که معمولاً اساتید از آن غافل هستند، از حفظ مطرح مى‏کرد. یکى از شاگردانش مى‏گوید: پس از پایان درس در مسجد امام قم، ایشان به سوى مسجد رضائیه براى اقامه نماز جماعت حرکت کرد. در طول مسیر همراه او بودم. تا به سر پل رسیدیم که از آن جا گنبد و بارگاه ملکوتى حضرت معصومه (س) پیدا است. به ایشان عرض کردم: «حاج آقا! شما این ذهن و حافظه را از کجا کسب کرده‏اید؟» ایشان در پاسخ فرمود: «نصف آن را از مادرم، و نصف دیگر را(در حالى که رو به سوى حرم حضرت معصومه (س) نمود و اشاره مى‏کرد) از ایشان؛ یعنى از حضرت معصومه (س).»

استاد ستوده وقتى که حدیث پیامبر و امامان (ع) را مى‏خواند، با تواضع و ادب خاص مى‏خواند و معنى مى‏کرد و اشک در چشمانش حلقه مى‏زد. گاه دیده مى‏شد که آن چنان منقلب شده که قطرات اشک از دیدگانش سرازیر است.

شاگرد دیگرى مى ‏گفت: «روزى به حرم حضرت معصومه (س) رفتم؛ ولى آن روز مانند همیشه نبود که فقط به قصد زیارت باشد، بلکه علاوه بر زیارت، نیاز مبرمى به پول داشتم و از آن بى بى دو عالم، پناه بى‏پناهان، مى‏خواستم که نیازم را برطرف سازد. عرض کردم: «من پناهى جز شما ندارم، شما کریمه اهل بیت هستید؛ به بنده لطفى فرما.» وقتى که از حرم خارج شدم، دیدم استاد بزرگوار، آقاى ستوده در بیرون حرم قدم مى‏زند، گویى منتظر کسى است. همین که مرا دید، به سرعت به طرف من آمد و مبلغى پول به من داد و بى‏درنگ با من خداحافظى کرد و به سرعت رفت. من آن پول را شمردم به همان اندازه نیاز من یا بیشتر بود.»(۱۳)

این ارتباط قوى و مخلصانه با خاندان عصمت (ع) شاید با روز رحلت استاد ستوده تناسب و رابطه داشت؛ چرا که ایشان – چنان که ذکر خواهد شد – روز ۲۸ صفر سال ۱۴۲۰ روز رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام مجتبى (ع) از دنیا رفت و روز ۲۹ صفر، یعنى روز شهادت حضرت رضا (ع) ، تشییع و به خاک سپرده شد؛ آن هم در کنار حرم حضرت معصومه (س) ، در نمازخانه معروف به مسجد طباطبائى. زهى سعادت! به این ترتیب پاداش شیفتگى خود به خاندان رسالت را گرفت.

شوخ طبعى و اخلاق نیک‏

استاد ستوده بسیار خوش اخلاق بود. همواره خندان و خوش رو به نظر مى‏رسید. همیشه در درس خود لطائفى خنده‏آور به عنوان شوخى با بیان شیوا مى‏فرمود و مى‏گفت: «مى‏خواهم ادخال السّرور و رفع خستگى شود و طلبه‏ها با نشاط و خوشحالى درس را بخوانند.» نوارهاى درس ایشان پر از این گونه لطیفه‏ها است. مى‏فرمود: «این لطیفه‏ها را حذف نکنید، بگذارید همان گونه براى آیندگان بماند.» معمولاً ضمن بیان آن لطیفه‏ها، موعظه‏اى نیز مى‏فرمود که بسیار مناسب و اثربخش بود. چنان که گفتیم، پدرش نیز خوش مشرب و اهل مزاح بود، گویى او این شیوه را از پدر به ارث برده بود. براى اطلاع از چگونگى شوخى‏هاى او، نظر شما را به چند نمونه جلب مى‏کنیم. مى‏فرمود:

سابقاً در حرم حضرت معصومه (س) زیارتنامه‏هاى متعددى را با خط زیبا نوشته و در قاب کرده و بر دیوار نصب نموده بودند و زائران از روى آن‏ها متن زیارت را مى‏خواندند. یکى از این زیارتنامه‏ها به خطّ شخصى به نام محمدتقى خوانسارى بود و در آخر آن نوشته بود: «کَتَبَهُ محمد تقى الخوانسارى.» بعضى از زائران که بى‏توجه بودند و خیال مى‏کردند همین جمله جزء زیارت است، با صداى حزین و گریه و اندوه، هماهنگ با متن زیارت همین جمله (کَتَبَهُ…) را مى‏خواندند و گریه مى‏کردند!!

روزى براى تنظیم کتاب «جامع احادیث الشّیعه» به خانه آیه اللّه العظمى بروجردى رفته بودم. آن روز، یک روز قبل از یکى از اعیاد بود؛ به خیال این که روز عید است، به آقا تبریک گفتم و دستش را بوسیدم. بى‏درنگ متوجه شدم که روز عید نیست، به آقا عرض کردم: «این سخن امروز، عوض فردا!» آقا خوشش آمد و لبخند زد و پولى به من (به عنوان عیدى) داد.

آقاى محسن قرائتى(دانشمند و محقّق معروف) دوست و هم مباحثه‏اى به نام آقاى مشرقى (ره) داشت که با هم به درس استاد ستوده مى‏رفتند. آقاى ستوده گاهى که آقاى قرائتى را مى‏ دید، به شوخى به او مى‏فرمود: «آقاى مغربى، آقاى مشرقى کجاست؟!»

روزى چند نفر از شمال به محضر [حضرت امام آیه اللّه العظمى‏] آقاى خمینى (ره) آمده بودند تا یک نفر روحانى را به روستاى خود براى تبلیغ ببرند. به آقا عرض کردند: «سیّد نباشد.» آقا فرمود: «چرا؟» گفتند: «اگر خُلقمان تنگ شد و خواستیم به او فحش بدهیم، سیّد نباشدکه بى‏احترامى شود!!»

یکى از علما به نام شیخ ابوالحسن سره‏بندى در مسجد خود، سیزده سال مسائل مربوط به شکیات نماز را براى اهل آن مسجد مى ‏گفت. یکى به او گفت: «دیگر مسئله ‏اى وجود ندارد، همه ‏اش همین مسأله شکیات است؟» آقاى سره‏بندى در پاسخ فرمود: «هنوز شک دارم که همین شکیات را که آن همه گفته‏ایم، فهمیده ‏اید یا نه؟!»

کوتاه سخن آن که درس‏هاى استاد ستوده، براى رفع خستگى و ادخال السّرور، مشحون از لطیفه‏هاى ظریف و سرورانگیز بود تا شاگردان بانشاط بیشتر درس‏ها را فرا گیرند، به گفته یکى از شاگردانش:

«ایشان مطالب پیچیده درس را با بیان شیوا و روان بیان مى‏کرد. درس او خشک نبود که خسته کننده شود، بلکه با مطایبات و شوخى‏هاى نشاط بخش آمیخته بود. سه درس پشت سر هم در محضر او مى‏خواندیم و خسته نمى‏شدیم؛ بلکه مثل خوردن غذاى لذیذ براى ما لذّت بخش و نشاط آور بود. هنوز آهنگ دلنشین او و چهره خندانش از درون شبستان‏هاى مسجد امام حسن عسکرى (ع) قم به گوش مى‏رسد و دیده مى‏شود. روحش شاد! خداوند او را با پیامبر اکرم (ص) محشور گرداند!، خوش آن زمانى که از درس و بحث او بهره‏مند مى‏شدم و از شیرین کلامى‏هاى او لذّت مى‏بردم.»(۱۴)

عبرت پذیرى

از ویژگى ‏هاى استاد ستوده این که از پدیده‏هایى که در اطرافش رخ مى‏داد، عبرت مى‏گرفت، و سریع متوجه امورى مى‏شد که مایه پند و عبرت است. او این روش را از سیره امام معصوم (ع) آموخته بود؛ آن‏جا که امیر مؤمنان على (ع) فرمود:«ما اَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ اَقَلّ الْاِعْتبارَ؛درس‏هاى عبرت‏ انگیز بسیارند؛ ولى عبرت گیرنده اندک است.»(۱۵)

یا روایت شده: هنگامى که امام صادق (ع) کنار سفره براى خوردن غذا نشست، آب گوشت آوردند و دست مبارکشان را به سوى آن دراز کردند، اما چون داغ بود، دستشان را پس کشیدند. در این هنگام امام به یاد آتش دوزخ افتادند و چند بار فرمودند: «از آتش دوزخ به خدا پناه مى ‏بریم.» سپس فرمود: «ما که تاب تحمل داغى این غذا را نداریم، چگونه طاقت تحمل آتش دوزخ را خواهیم داشت؟!»(۱۶) استاد ستوده به پیروى از خاندان عصمت (ع) چنین حالتى داشت. یکى از شاگردانش مى‏گوید: با جمعى از شاگردان پاى درس مکاسب استاد ستوده نشسته بودیم. ناگهان عده‏اى جنازه‏اى را از رو به روى جلسه درس حرکت دادند. وى درس را رها کرد و با سخنان بسیار اثربخش فرمود: «هَىْ نگویید درس اخلاق بگویم؛ این (اشاره به جنازه) درس اخلاق است؛ به فکر مرگ و معاد باشیم و گناه نکنیم.»

شاگرد دیگرى مى ‏گوید: روزى هنگام تدریس استاد ستوده، کبوترى داخل مسجد(محل درس) شد و بر روى دیوار، سر و صدا مى‏کرد. استاد درس را قطع کرد تا صداى کبوتر قطع شود. آن کبوتر با حرکت یکى از طلاب، پرید و رفت. استاد به درس خود ادامه داد. ناگهان سینه‏اش گرفت، فرمود: «خداوند به ما فهماند که مى‏توانم مانع را در وجود خودت پدید آورم.»(یعنى همه چیز در دست خدا است؛ اگر او نخواهد، ما نمى‏توانیم به درس خود ادامه دهیم.)

شاگرد سومى مى‏گفت: روزى استاد ستوده در وسط درس خود فرمود: آقاضیاء(مرجع بزرگ، آیه اللّه العظمى آقاضیاءالدین عراقى، م ۱۳۶۱ ق) فرزند یکى از علماى اراک بود. هنگامى که پدرش از دنیا رفت، آقاضیاء نوجوان بود و هنوز طلبه نشده بود. پیرمردى به آقاضیاء رو کرد و گفت: اى واى! چراغ خانه پدر شما، که عالم بزرگى بود، خاموش شد. آقاضیاء پرسید: منظور شما چیست؟ پیرمرد گفت: چراغ خانه پدر شما به علم روشن بود. او از دنیا رفت و تو هم که راه او را ادامه ندادى؛ یعنى طلبه نشدى. لذا از این پس چنین چراغى در خانه او و نسل او روشن نیست.

همین سخن مایه عبرت آقاضیاء شد. رگ غیرتش به جوش آمد و از همان وقت تصمیم گرفت طلبه شود. وارد حوزه شد و به تحصیل پرداخت و از نظر علمى به مقامى رسید که جهان اسلام از فروغ علمش روشن شد.(۱۷) استاد با نقل این ماجرا مى‏خواست درس عبرت پذیرى به شاگردان بیاموزد.

زهد و پارسایى‏

از ویژگى ‏هاى استاد ستوده این که بسیار ساده مى‏زیست و از زرق و برق دنیا دورى مى‏ کرد. سال‏ها در خانه‏هاى استیجارى زندگى کرد تا این که به طور غیر مترقّبه خانه ساده‏اى در اختیارش قرار گرفت. انتقال او از خانه‏هاى استیجارى متعدد به خانه دیگر، تداعى آن مى‏کرد که انسان در این دنیا مسافر است و انسانى که خود را مسافر مى‏داند، به مسکن اصلى و همیشگى آخرت دل مى‏بندد و به سایبان‏هاى سست و فانى، دل نخواهد سپرد. او به راحتى مى‏توانست براى خود زندگى مرفّه و خانه با شکوهى فراهم کند ولى نمى‏خواست، تا مبادا دلبستگى پیدا نماید. براى خود امتیازى قائل نبود به شاگردان به طور مکرر مى‏گفت: «مرا هم مثل یکى از خودتان بدانید.» و به حقیقت از مصادیق روشن این شعر حافظ بود که:

غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود//به هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است

به گفته یکى از اساتید:«ایشان ستوده زیست و ستوده درگذشت و از مصادیق این فرموده حضرت امیر (ع) بود که: کمکشان به دین بسیار، اما هزینه‏شان اندک است.»(۱۸)

به گفته استادى دیگر:«ایشان شخصیتى گمنام و زاهدى واقعى بود؛ در عین این که منشأ خدمات بسیارى براى حوزه بود، اما خرجى بر بیت‏المال نداشت.»

و به فرموده مقام معظم رهبرى، حضرت آیه اللّه خامنه‏اى (مدّظلّه العالى):«ایشان (آیه اللّه ستوده) به زهد و پاکدامنى و طهارت معروف بودند.»

استاد ستوده، نه تنها به مظاهر دنیوى و زخارف مادى دلبستگى نداشتند، که بى‏اعتنا و روى‏گردان بودند. زندگى را با کمال سادگى و اکتفا به ضروریات آن مى‏گذراندند و مى‏گفتند: «نه این که خداى نخواسته بخواهم ادّعایى داشته باشم؛ من به جهت شأنم کم خرج‏ترین عائله بر حضرت ولىّ عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف) هستم.»

از دعاهاى همیشگى او که بیانگر ساده زیستى و مقام شکر او است، این بود: «خیلى از خدا ممنونیم، همین که مى‏خواهیم داریم. خدایا! به باطن امیرمؤمنان على (ع) مرا با همین ممنونى از دنیا ببر.»

از او سؤال شد: طلبه از نظر زندگى باید چگونه باشد؟ در پاسخ فرمود: «لازم است وضع اقتصادى طلبه ساده باشد، بنده خودم با این که ۳۸ سال است در حوزه علمیه قم هستم، حدود سیزده سال است که منزل شخصى دارم.» نیز مى‏فرمود: «کم پول بودیم؛ ولى سخت‏گیرى و تحمیل به اهل خانه نکردم. عیال ما هم از ما گله نکرد.»

یکى از شاگردانش مى‏ گوید: بعد از درس همراه استاد ستوده حرکت مى‏کردیم، تا به پل آهنچى رسیدیم. در آن جا نگاه استاد به یک نفر جاروفروش افتاد که جاروهاى دستى هر عدد به مبلغ پانزده تومان مى‏فروخت، دست در جیب کردند، ده تومان بیشتر نداشت. فرمودند: پنج تومان کم دارم، نمى‏خرم. بنده به ایشان گفتم: اگر اجازه بدهید، پنج تومانش را(به عنوان قرض) من مى‏دهم؛ قبول فرمود و جارو را خرید و با خود برد.

در سال ۱۳۵۲ شمسى با پنج هزار تومان یا قدرى کمتر به مکّه مشرّف شدند. هنگام مراجعت، چون خانه محقّر اجاره‏اى داشت، در مسجد رضائیه – محل اقامه نماز جماعتش – جلوس مى‏کرد و اجازه نمى‏داد که پذیرایى مفصّلى بشود. دوست داشت که مجلس ساده و بى‏آلایش برگزار گردد. مراجع عظام و علما و طلاب و سایر مردم در همان جا با او دیدار کردند. هیئت امناى مسجد با چاى و مقدارى گز و سوهان از واردین پذیرایى نمودند.(۱۹)

اقامه نماز جماعت و آثار اجتماعى‏

استاد ستوده علاوه بر تدریس، در چند مسجد به اقامه نماز جماعت مى‏پرداخت و با مردم حشر و نشر داشت و مردم در فرصت‏هاى مختلف از بیانات و نصایح او استفاده مى‏کردند. استمرار حضور ایشان در میان مردم، موجب شد که ایشان منشأ آثار مفید اجتماعى و فرهنگى شود. در این زمینه، به موارد ذیل مى‏توان اشاره داشت:

.۱ «قریب چهل سال در مسجد رضائیه، واقع در میدان سعیدى قم، ظهرها اقامه جماعت مى‏کردم. چندین سال در ایّام ماه رمضان، جلسات تفسیر قرآن را در این مسجد برگزار مى‏نمودم.» استاد در این مدت طولانى، پس از تدریس در مسجد امام حسن قم، پیاده به مسجد رضائیه مى‏رفتند و نیم ساعت و گاهى بیشتر از آن، قبل از ظهر در محراب مى‏نشستند و مردم به راحتى به محضر ایشان رسیده، مسایل خود را مى‏پرسیدند و یا مشکلات خود را مطرح مى‏کردند و با راهنمایى ‏هاى مستقیم و غیرمستقیم ایشان، مشکلات خود را سامان مى‏ دادند.

.۲ اقامه نماز جماعت شب‏ها به مدت چند سال – از سال‏هاى ۱۳۴۰ شمسى به بعد – در مدرسه علوى (تأسیس آیه اللّه العظمى گلپایگانى (ره) واقع در خیابان امام، کوچه منوچهرى) براى طلاب؛ و هفته‏اى یک شب، درس اخلاق بر اساس کتاب «المحجّه البیضاء» فیض کاشانى برگزار مى ‏شد.

یکى از شرکت کنندگان ابراز مى‏کرد: «از آن زمان که حوزه مورد هجوم و یورش رژیم طاغوت قرار گرفته بود، این جلسه درس اخلاق، براى ما بسیار مفید و باعث دلگرمى بود؛ چه بسا اگر موعظه و نصایح آیه اللّه ستوده نبود، بر اثر فشار موجود، ما حوزه را ترک مى‏ کردیم.»

.۳ «از سال ۱۳۶۱ ش. در مسجد امام حسن مجتبى (ع) که در جنب مدینهالعلم حضرت آیه اللّه العظمى خوئى (ره) است، شب‏ها اقامه نماز جماعت مى‏کردم. این مسجد به وسیله یکى از تجّار محترم به نام حاج یداللّه رجبیان(م: ۱۳۶۴ ش) زیر نظر این‏جانب تأسیس گشت و تولیت آن هم طبق وصیّت بانى محترم، پس از فوت ایشان با من بوده است.»(نگارنده گوید: این مسجد طبق نقل موثّق، به دستور امام عصر (ع) ساخته شده است و مى‏توان گفت جمکران دوم قم است.(۲۰) استاد ستوده ده سال در این مسجد اقامه نماز جماعت نمود.)

.۴ تشکیل جلسه هفتگى قرائت قرآن. استاد ستوده چند سال در این جلسه احکام و تفسیر مى‏گفت. این جلسه در ماه مبارک رمضان، هر شب برگزار مى ‏شد.(۲۱)

ارتباط با امام خمینى و انقلاب اسلامى

استاد ستوده به طور مستقیم در انقلاب و مبارزات چندان دخالت نداشت؛ چنان که خود در مصاحبه‏اى فرمود: «من دخالت در مبارزات نداشتم؛ وظیفه‏ام را درس و بحث و تدریس مى‏دانستم و انجام وظیفه مى‏کردم؛ ولى به مبارزات ضربه نمى‏زدم. به قول یکى از آشنایان که در این مورد به من گفته بود: «فلان کس مبارز نیست؛ ولى دین دارد.»(حضرت آیه اللّه العظمى امام) آقاى خمینى (ره) در یکى از بیاناتش فرمودند: «هر کس که هر آنچه در دستش هست، اگر آن را صحیح انجام دهد، همه کارها درست مى‏شود.» من تابع هستم؛ تابع جمهورى اسلامى مى‏باشم، وظیفه‏ام را در درس و بحث مى‏دانم.»

حضرت آیه اللّه محمد مؤمن قمى درباره استاد ستوده فرمود: «ما نه تنها از ایشان بدى ندیدیم که حتى نشنیدیم.»

ولى دخالت غیرمستقیم استاد ستوده براى تقویت انقلاب اسلامى بسیار بود؛ چرا که تقویت بنیه‏ هاى علمى حوزه علمیه قم و تربیت شاگردان برجسته – که بعضى از آن‏ها امروز از سران نظام هستند – و نقش مؤثر ایشان در تهذیب نفس و پاک‏سازى و بهسازى روحیه طلاب و… هر کدام موجب یارى رسانى به انقلاب اسلامى، و پیشرفت آن بود. حضرت امام خمینى (ره) او را بر همین اساس به خوبى مى‏شناخت و تأیید مى‏کرد؛ چنان که بعداً خاطر نشان خواهد شد، امام خمینى مسجد رضائیه را به سبب امام جماعتش(آیه اللّه ستوده)، بسیار خوش شانس خواند.

در مصاحبه‏اى از استاد ستوده مى‏پرسند: در رابطه با حضرت امام خمینى (ره) اگر خاطره‏اى دارید، بیان فرمایید. در پاسخ فرمود: «با آقا رابطه چندان نداشتم، جز این که در روزهاى اعیاد براى عرض تبریک به خدمتشان مى‏رفتم… در سال‏هاى قبل(از انقلاب) در تهران مهمان حاج آقا مرتضى تهرانى بودم. ایشان گفت: آقاى خمینى (حضرت امام (ره) ) کسالت دارد و در کرج تشریف دارند، براى عیادتش برویم. پذیرفتم و با هم به کرج رفته، به محضرش رسیدیم. فرمود: «به اثر اشتباه تشخیص، هفتاد روز بسترى بودم؛ به من گفته بودند مبتلا به تب حصبه شده‏اى؛ اکنون مى‏گویند تب مالت است.»

چنان که اسناد انقلاب نشان مى‏دهد، امضاى استاد ستوده در بعضى از اعلامیه‏هاى مبارزاتى وجود دارد؛ از جمله در تلگرافى که جمعى از علماى حوزه علمیه قم در اعتراض به ادامه زندانى شدن حضرت امام خمینى (ره) ، خطاب به منصور – نخست وزیر وقت – در اسفند ۱۳۴۲ ش نموده‏اند. و همچنین در تلگراف تسلیت علما و مدرسین حوزه علمیه قم در تاریخ آبان ۱۳۵۶ ش. به امام خمینى (ره) ، در پى شهادت آیه اللّه حاج آقا مصطفى خمینى (ره) . و نیز در اعلامیه اساتید و فضلاى حوزه علمیه قم که به منظور محکوم کردن رژیم طاغوتى در مورد فاجعه ۱۹ دى، که در تاریخ ۱۳۵۶ / ۱۰ / ۲۲ ش. صادر شده است.(۲۲)

روزنامه جمهورى اسلامى در مورد ارادت استاد به امام خمینى نوشت: «تکریم آیه اللّه ستوده (ره) نسبت به علماى مذهب و بزرگان حوزه، به ویژه ارادت به مقام والاى حضرت امام خمینى (ره) ، نشان از صفاى باطن و خودساختگى وى داشت. وقتى با تعبیر «آقا» از حضرت امام یاد مى‏کرد و نظرات آن بزرگوار را در شرح و تکمیل برخى مباحث درس، هر چند به ندرت بازگو مى‏نمود، در واقع مراتب ارادت و علاقه خود را به ساحت قدسى آن استاد اساتید و فقیه یگانه و دُرّ زمانه، مى‏نمایاند، و شاگردان را به این عشق و ارادت فرا مى‏خواند.»(۲۳)

سایر ویژگى ‏ها و ارزش‏هاى اخلاقى‏

علاوه بر آنچه گذشت، آیه اللّه حاج شیخ محمد تقى ستوده (طاب ثراه) خصوصیات دیگرى نیز داشت که شرح همه آن‏ها در این مقاله نمى‏گنجد؛ ویژگى هایى مانند تواضع، بى توقّعى، دورى از بسیارى مجالس جهت حفظ تقوا و به ویژه براى دورى از شنیدن غیبت یا تهمت یا دروغ و…، احترام جدّى او به اوقات طلّاب، نظم و انضباط در همه امور، غیرت دینى، مراقبت و احتیاط، رفاقت و صمیمیت با شاگردان و کمک مالى در حدّ توان به آن‏ها و تعبّد و تقدّس راستین، از ویژگى‏هایى است که وى را به عنوان استادى ممتاز، عالمى ربّانى و فرزانه و مورد علاقه طلاب و سایر مردم قرار داده بود. او در عین حال، فکرى باز و روشن داشت و از حوادث زمان آگاه بود و هرگز در محاصره تحجّر و افکار بسته نبود. در مصاحبه‏اى، از ایشان چنین سؤال شد: «طلبه‏ها براى تبلیغ لازم است زبان‏هاى متداول خارجى و علوم جدید را یاد بگیرند؛ گویا عده‏اى استفاده از سهم امام (ع) براى آموزش آن‏ها را صحیح نمى‏دانند، نظر شما چیست؟» استاد در پاسخ فرمودند: «این چه حرفى است، باید(این درس‏ها را) خواند. گاهى تبلیغ اسلام از راه دانستن این‏ها مى‏شود، قهراً لازم است؛ منافاتى با مصرف سهم امام ندارد، مگر این که این‏ها را یاد بگیرند و علیه امام زمان (ع) به کار گیرند. هر آنچه را علیه امام زمان(عج) یاد بگیرند، حرام خواهد بود. بعضى‏ها مى‏گفتند: مى‏خواهیم با سهم امام (ع) به مکّه برویم، آیا امام زمان (ع) راضى است؟ در جواب مى‏گفتم: مگر امام زمان (ع) با حج نَعُوذُ بِاللّه مخالف است؟ اشکالى ندارد.»(۲۴)

سخن پیرامون فضایل و ویژگى‏هاى اخلاقى آیه اللّه ستوده (ره) را با سخن روشنگرى از آیه اللّه سید محمد على ابطحى اصفهانى (از اصحاب تدوین جامع احادیث الشیعه) خطاب به آقاى ستوده پایان مى‏بریم: «ما هر چه به شما نزدیک‏تر شدیم، علاقه‏مان به شما بیشتر شد.»(۲۵)

از نگاه بزرگان‏

پاک زیستى و مقامات و موقعیت عالى استاد ستوده (ره) موجب شده که شخصیت‏هاى بزرگى، هر کدام با تعبیرى او را بستایند؛ از جمله:

آیه اللّه حاج میرزا على مشکینى خطاب به او مى ‏فرمود: «شما یک درس اخلاق شروع کنید، همه ما شرکت مى ‏کنیم.»

آیه اللّه حرم پناهى مى ‏فرمود: «ایشان (آیه اللّه ستوده) در زندگیشان نقطه ضعف، نداشتند.»

روزى اُمناى مسجد رضائیه (که آیه اللّه ستوده در آن اقامه جماعت مى ‏نمود) به محضر مبارک حضرت امام خمینى (ره) رسیدند، امام از آن‏ها پرسید: پیش نماز مسجد رضائیه کیست؟ آن‏ها پاسخ دادند: آقاى حاج شیخ محمد تقى ستوده است. امام فرمود: «به به از این شانس مسجد!»

مرحوم آیه اللّه العظمى نجفى مرعشى در شأن ایشان فرمود: «آقاى ستوده انسان عادّى نیست؛ ایشان کسى است که در این زمان، احدى از دست و زبانش آزار و اذیّت ندیده است.»

آیه اللّه سید محمد باقر ابطحى اصفهانى فرمود: «آقاى ستوده اهل اخلاص و عمل بود و از نظر باور نسبت به مبدأ و معاد و اعتقادات دیگر، راسخ بود. او مى‏گفت: من یقین دارم که به بهشت مى‏روم؛ چرا که آنچه را به حساب ظاهر، وظیفه و تکلیف تشخیص داده‏ام عمل کرده‏ام. در مسئله ولایت هم هیچ شکى ندارم، پس اگر ما به بهشت نرویم کى برود؟!»

حضرت آیه اللّه العظمى سید احمد خوانسارى (ره) فرمودند: «آقاى ستوده، واقعاً ستوده است.»

مرحوم حاج احمد – خادمِ خانه آیه اللّه العظمى بروجردى – به آقاى ستوده گفته بود: «آقا(آیه اللّه العظمى بروجردى) کمال وثاقت را نسبت به شما دارند.»

حضرت امام خمینى (ره) در اوائل مبارزات، در مورد کار مهمى، به آیه اللّه العظمى سید محمد رضا گلپایگانى (ره) پیام مى‏دهند که: «شخصى باتقوا و زرنگ براى این کار مى‏خواهم.» آیه اللّه العظمى گلپایگانى (ره) ، آیه اللّه ستوده را خدمت امام معرفى مى‏کنند. حضرت آیه اللّه گلپایگانى آقاى ستوده را به عنوان یکى از افراد صالح براى مرجعیّت، در نسل مراجع پس از خودشان، شایسته مى‏دانستند و به ایشان نظر داشتند.

حضرت آیه اللّه صافى گلپایگانى پس از رحلت آقاى ستوده، فرمودند: «ایشان(آیه اللّه ستوده) پاک از دنیا رفت، خدا کند ما هم مثل ایشان برویم.»(۲۶)

سخن در این باره بسیار است. پایان این گفتار را با یک سؤال و جواب جالب زینت مى‏بخشیم که همه حرفهاى ناگفته در این سؤال و جواب آمده است و آن این که: مرحوم آیه اللّه سید عبدالکریم کشمیرى (م: ۱۴۱۹ ق) از علماى ربّانى و سالکان طریق و از شاگردان آیه اللّه الحق، سید على آقا قاضى (ره) در نجف اشرف بود. در سال‏هاى آخر عمر در قم سکونت داشت و شاگردان بسیارى از فیض وجود او به عنوان معلّم بزرگ اخلاق، عرفان و زهد در سطح اعلا بهره‏مند مى‏شدند.(۲۷) بعضى از شاگردان از ایشان سؤال کردند: «شما حالتان براى مراجعات اخلاقى و عملى چنان که مى‏فرمایید، مساعد نیست، به چه کسى مراجعه کنیم؟» آقاى کشمیرى در پاسخ فرمود: «به آقایان؛ بهاءالدّینى، بهجت و ستوده.»(۲۸)

گفتار شخصیت‏هاى بزرگ در شأن آیت اللّه ستوده، که بى‏تردید خالى از گزافه گویى است، بیانگر آن است که آیه اللّه ستوده رادمرد فوق العاده اى بود و از نظر علم و عمل در سطح بسیار عالى قرار داشته است، به طورى که بر همه به ویژه طلاب لازم است چنین شخصیتى را اسوه قرار دهند.

نصایح ملکوتى

از میان ده‏ها بلکه صدها جمله از نصایح ملکوتى و پندهاى دل سوزانه و دل نشین استاد ستوده، برخى را بیان مى کنیم:

« من وقتى که افراد اصرار مى کنند و موعظه‏اى مى خواهند، مى گویم: زبان! زبان! باید مواظب زبانتان باشید. خیلى انسان باید سنجیده حرف بزند. مرحوم خوانسارى،( م ۱۴۰۵ ق ) طورى بود که اگر پنجاه سال با ایشان مى‏نشستى، درباره کسى یک کلمه نمى گفت یا خود را بر کسى‏ترجیح نمى داد… ایشان خیلى بر زبانش مسلط بود. زبان حفظش لازم است؛ چون جرم زبان، سنگین است. امیرالمؤمنان على (ع) درباره زبان مى فرماید:«جِرْمُهُ صَغیرٌ وَ جُرْمُهُ ثَقیلٌ؛حجم و جسم زبان کوچک است، ولى جرم و گناه آن بزرگ است.»

در روایت دیگر آمده است: کسى که از دنیا سالم برود، فرشتگان تعجب مى‏کنند؛ دنیا خیلى مخاطره پایین و بالا دارد. البته اگر کسى مصمّم باشد، خدا کمکش مى کند.»(۲۹)

نیز از نصایح استاد ستوده این بود: «آیه اللّه العظمى بروجردى در ۷۵ سالگى فرمودند: «از روزى که به حدّ تکلیف رسیدم تا کنون (حدود ۶۰ سال ) نه یک کلمه دروغ گفته‏ام و نه غیبت کرده‏ام.» از آیت اللّه خوانسارى درخواست موعظه کردند، فرمود: «انشاء پند و موعظه کافى نیست؛ مجاهده و ریاضت مى خواهد تا ترک گناه و کسب فضایل، ملکه (نیروى ثابت) در روح و روان انسان شود.» مرحوم فیض در کتاب المحجه البیضاء روایت مى کند در مورد (گروهى از) اهل جهنم که در آن مى‏سوزند، گفته مى شود: هذِهِ حَصائِدُ اَلْسِنَتِهِمْ؛ این عذاب، محصول درو شده زبان‏هاى آن‏ها است که کنترل نکردند و در نتیجه اهل دوزخ شدند.»(۳۰)

ایشان همواره باحالتى ملکوتى و اثربخش، به نصیحت شیفتگان مى‏پرداخت. او در نصایح خود، بیشتر از تقوا، وقت‏شناسى، وظیفه‏شناسى، زهد و وارستگى، و اخلاص در همه کارها به ویژه تحصیل، سخن به میان مى‏آورد. او براى تقویت زهد در شاگردان، نمونه‏هایى از روش بزرگان و وارستگان ممتاز را ذکر مى‏کرد؛ از جمله به طور مکرّر، از مرحوم عالم ربّانى حضرت آیه اللّه العظمى سید احمد خوانسارى یاد مى‏کرد و مى‏فرمود: «ایشان کتاب «مِرْآهُ الْعُقول» (تألیف علّامه مجلسى در شرح اصول کافى) را مى‏خواست. من در یکى از کتاب فروشى‏ها آن را که به صورت سه جلد با قطع بزرگ و زیبا بود، یافتم و قیمت کردم، گفتند ۶۳ تومان است. به خدمت آقاى خوانسارى رفتم و موضوع را به عرض رساندم. فرمودند: «الآن من هیچ پولى ندارم.» این حرف را در زمانى گفتند که مى‏توانستند صدها هزار تومان از ناحیه افراد تهیّه کنند.»(۳۱)

حکایت رحلت و تشییع

عارضه سخت چشم و کهولت سن و بیمارى موجب شد که آیه اللّه ستوده، پس از پشت سر نهادن یک دوره بیمارى، در ۸۰ سالگى (به سال قمرى) در روز یک شنبه ۲۸ صفر الخیر ۱۴۲۰ ق، (۲۳ خرداد ۱۳۷۸ش)، مطابق با روز رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبى (ع) ساعت پنج بعد از ظهر در بیمارستان کامکار به لقاء اللّه پیوسته، و چشم از جهان فانى فرو بندد. به راستى ستوده زاد، ستوده زیست و ستوده رفت.

خبر رحلت این عالم ربّانى، که ضایعه بسیار اسف‏بار بود، موجب غم و اندوه جانکاه مردم به ویژه طلاب و علما گردید. و این خبر به وسیله خبرگزارى، صدا و سیما و روزنامه‏ها در همه جا منتشر شد. پیکر مطهر این استاد فرزانه بعد از ظهر روز دو شنبه ۲۹ صفر از مسجد امام حسن عسکرى (ع) به سوى حرم حضرت معصومه (س) با حضور مراجع، علما، طلاب، رئیس دفتر مقام معظم رهبرى و با حضور امت تشییع کم نظیرى انجام شد. پس از اداى نماز به امامت آیه اللّه العظمى شیخ حسین وحید خراسانى، در مسجد موزه به خاک سپرده شد.

مدیر محترم اجرایى حوزه علمیه گفت: «حضور گسترده و چشمگیر مراجع، علما، روحانیون و مردم در مراسم تشییع پیکر مطهر آن عالم فرزانه، بیانگر جایگاه رفیع علمى و معنوى وى مى باشد.»

اعلامیه ها و پیام هاى تسلیت از طرف مراجع، شوراى مدیریت، جامعه مدرّسین و سایر ارگان‏ها در هر سو دیده مى شد. در مجلس فاتحه او، آیه اللّه استادى به تشریح ابعاد زندگى علمى و معنوى آن عالم فرزانه پرداخت و گزارش مراسم گرامى‏داشت وى، در روز نامه ها منعکس شد.

رضوان و بهشت جاى بادش‏//جا در حرم خداى بادش

مرقد شریف آیه اللّه ستوده در حرم حضرت معصومه (س) در مسجد موزه، قسمت زنانه، در ناحیه در ورودى از جانب صحن بزرگ به مسجد موزه، دست راست کنار پایه دوم، قرار گرفته است. بر سنگ مرقدش چنین نوشته شده است: «مرقد حضرت آیه اللّه ستوده…»

فرزندان آیت اللّه ستوده‏

از استاد آیه اللّه ستوده (ره) چهار پسر از دو همسر باقى مانده‏اند؛ به نام‏هاى: حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ مهدى ستوده، آقاى حاج محمد حسن ستوده(که از تجّار و کسبه تهران است)، آقاى غلامرضا ستوده و آقاى رحمت اللّه ستوده. این دو نفر در کارهاى پزشکى و فرهنگى در سطح بالا مشغول کار هستند. آیت اللّه ستوده، در مورد آقاى حاج آقا مهدى در مصاحبه‏اى فرمودند: «ایشان در درس(آیه اللّه العظمى) آقاى وحید خراسانى شرکت مى‏کنند و از نظر اخلاق و فضل، مورد پسند آقاى وحید است.»(۳۲)

آقاى حاج مهدى از فضلاى حوزه علمیه قم و روحانى پرتلاش و فعّالى است و بعضى از تقریرات پدر(از جمله تقریرات درس خارج قبله آیه اللّه العظمى بروجردى، که به وسیله پدرش آیه اللّه ستوده تقریر شده) را تصحیح و تنظیم کرده و در مجله فقه اهل بیت (سال ۶، شماره ۲۳) به چاپ رسیده است.

محمد محمدى اشتهاردى‏



۱ – شرح احوال حضرت آیه اللّه العظمى اراکى، رضا استادى، ص ۱۳ – .۱۵
۲ – این مدرسه که امروز به نام مدرسه امام خمینى (ره) معروف است، قبلاً به نام مدرسه سپهدار بود. چون امام، قبل از ورود به قم، مدتى در این مدرسه حجره داشت و درس مى‏خواند، به نام او نام گذارى شد.
۳ – شرح احوال حضرت آیه اللّه العظمى اراکى، ص ۲۲ و .۲۳ (به طور اقتباس)
۴ – همان، ص ۳۲ – ۴۶
۵ – همان و نیز برگرفته از مصاحبه مرحوم آیه اللّه ستوده.
۶ – ۷ – ۸ – برگرفته از مصاحبه آیه اللّه ستوده و مجله فقه اهل البیت (سال ۶، شماره ۲۳)، ص ۲٫
۹ – شرح احوال حضرت آیه اللّه العظمى اراکى، ص ۱۸۶٫
۱۰ – ۱۱ – ۱۲ – برگرفته از یادداشت‏هاى حجه الاسلام حاج شیخ مهدى ستوده، فرزند آیه اللّه ستوده (ره) و مصاحبه‏هاى استاد ستوده.
۱۳ – ۱۴ – برگرفته از دفتر یادبود مرقد، ص ۳۴ و ۳۵ و…
۱۵ – نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حکمت ۲۹۷٫
۱۶ – روضه الکافى، شیخ کلینى، ص ۱۶۴٫
۱۷ – دفتر یادبود کنار مرقد، ص ۴ و ۱۲۸ و ۱۵۱٫
۱۸ – این سخن حضرت على (ع) در شأن زید بن صوحان بود. او هنگامى که در جنگ جمل به شهادت رسید، على (ع) به بالینش آمد و سر او را به دامن گرفت و فرمود: «رَحِمَکَ اللّهُ یا زَیْدُ. قَدْ کُنْتَ خَفیفَ الْمَؤُونَهِ عَظیمُ الْمَعُونَهِ؛ اى زید! خدا تو را رحمت کند که مردى کم خرج بودى و در عین حال، یارى تو به دین بسیار بود.»(قاموس الرجال، ج ۴، ص ۲۵۶)
۱۹ – برگرفته از یادداشت‏هاى فرزندشان آقا مهدى ستوده؛ مجله حوزه، شماره ۹، ص ۶۰ و ۶۷ و دفتر یادبود کنار مرقد، ص ۱۲۵٫
۲۰ – مشروح این ماجرا را حضرت آیه اللّه العظمى صافى گلپایگانى(مدّظلّه) در کتاب «پاسخ به ده پرسش»، ص ۳۱ تا ۴۴ نقل کرده است و نگارنده آن را در کتاب «حضرت معصومه، فاطمه دوم»، در صفحه ۲۰۲ – ۲۱۱ ذکر نموده‏ام.
۲۱ – برگرفته از یادداشت‏ها و مصاحبه‏هاى استاد ستوده از نوار ضبط شده.
۲۲ – اسناد انقلاب اسلامى، ج ۳، ص ۱۰۹ و ۱۱۰ و ۲۲۹ و ۲۳۹٫
۲۳ – روزنامه جمهورى اسلامى، شماره ۵۷۹۶، ۲۹ خرداد ۱۳۷۸، ص ۴٫
۲۴ – مجله حوزه، شماره ۹، فروردین ۱۳۶۳، ص ۶۸٫
۲۵ – برگرفته از یادداشت‏هاى حجه الاسلام مهدى ستوده.
۲۶ – برگرفته از یادبود کنار مرقد و یادداشت‏هاى آقا مهدى ستوده.
۲۷ – وى در قم در ۷۶ سالگى در روز چهارشنبه ۱۳۷۸ / ۱ / ۱۸ شمسى رحلت کرد. مرقدش در جوار بارگاه ملکوتى حضرت معصومه (س) ، در مسجد بالاسر قرار دارد.(شرح حال ایشان در کتابى به نام «آفتاب خوبان»، نگارش یافته است).
۲۸ – منظور از این سه نفر، مرحوم عارف سالک، آیه اللّه العظمى سید رضا بهاءالدّینى(م ۱۴۱۸ ق)، مرجع بزرگ و سالک زاهد، آیه اللّه العظمى محمد تقى بهجت(مدّظلّه) و آیه اللّه شیخ محمد تقى ستوده است. این پاسخ آقاى کشمیرى قبل از سال ۱۴۱۸ ه . ق. بوده است.
۲۹ – مجله حوزه، شماره ۹، فروردین ۱۳۶۳، ص ۶۸٫
۳۰ – برگرفته از مصاحبه‏هاى آیه اللّه ستوده.
۳۱ – مجله حوزه، شماره ۹، ص ۶۸٫
۳۲ – برگرفته از مصاحبه با استاد ستوده.

زندگینامه آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى (۱۲۸۳ ـ ۱۳۶۸ هـ .ش.)

عالم مجاهد، فقیه پرهیزگار و عبدصالح، آیه الله حاج میرزا جواد آقا تهرانى ـ رضوان الله تعالى علیه(۱) در سال ۱۲۸۳ هـ .ش.(۲) در خانواده اى اصیل و مذهبى، در تهران متولد شد. پدرش مرحوم حاج محمّد تقى، و برادرش مرحوم حاج آقا رضا شاهپورى، هر دو از تجار متدین و متعهّد و مورد اعتماد بازاریان بودند. مرحوم حاج آقا رضا، به انتخاب مرحوم آیه الله العظمى بروجردى، تا آخر عمر، سرپرستى مسجد اعظم قم را بر عهده داشت.(۳)

تحصیلات

آیه الله میرزا جواد آقا، پس از تحصیلات دوره ابتدایى و اخذ گواهى سیکل از مدرسه ثروت تهران، براى فراگیرى علوم دینى، راهى قم شد.(۴) وى پس از چند سال که مقدمات و بخشى از سطوح را در حوزه علمیّه قم فراگرفت، رهسپار نجف اشرف گردید. او در مدت اقامت دو ساله خود در نجف، از محضر استادانى چون: آیه الله سید شهاب الدین مرعشى نجفى، آیه الله حاج شیخ مرتضى طالقانى و آیه الله حاج شیخ محمّد تقى آملى(نویسنده دُرَرُ الفوائد، تعلیقه بر شرح منظومه سبزوارى) بهره هاى علمى و اخلاقى فراوانى برد. میرزا جواد آقا بارها در درس شرح منظومه، از آیه الله آملى نقل قول مى کرد و مى فرمود:«ایشان عالمى وارسته و دائم الذکر و استاد فلسفه من در نجف بودند.»

آیه الله میرزا جواد آقا از مادرش نامه اى دریافت کرد که وى را به مراجعت به تهران فرامى خواند. لذا او على رغم میل باطنى، در سال ۱۳۱۲ به تهران بازگشت زیرا به گفته خود، تحصیل را «واجب» و اطاعت از مادر را «اوجب» مى دانست.وى در تهران ازدواج کرد و سه روز پس از بازگشت به تهران، رهسپار مشهد مقدّس شد.

آشنایى با آیه الله میرزا مهدى غروى اصفهانىآیه الله میرزا جواد آقا دوره سطح را در حوزه علمیّه مشهد، نزد آیه الله حاج شیخ هاشم قزوینى فراگرفت. او سپس در درس خارج فقه و اصول و معارف آیه الله میرزا مهدى غروى اصفهانى(متوفا: ۱۳۶۵ هـ .ق.) شرکت کرد و نزدیک ۱۰ سال، مبانى اصولى مرحوم آیه الله میرزاى نائینى و نیز فقه و معارف اهل بیت(علیهم السلام) را از وى فرا گرفت. این سال هاى ملازمت با استاد، دوران شکل گیرى شخصیت علمى و اخلاقى او بود.(۵)

استادان

آیه الله میرزا جواد آقا از محضر این بزرگان بهره علمى بیش ترى برده است:

۱ ـ آیه الله سید شهاب الدین مرعشى نجفى

۲ ـ آیه الله حاج شیخ مرتضى طالقانى.

۳ ـ آیه الله حاج شیخ محمّد تقى آملى.

۴ ـ آیه الله حاج شیخ هاشم قزوینى.

۵ ـ آیه الله میرزا مهدى غروى اصفهانى.

آیه الله میرزا جواد آقا از لحاظ مشى علمى و سلوک معنوى بسیار تحت تأثیر «آیه الله میرزا مهدى غروى اصفهانى» بود. به همین دلیل، مرحوم میرزا جواد با تأثیر پذیرى از این استاد خود، گرایش به نوعى تفکر یافت که از آن به «مکتب تفکیک» یاد مى شود. به جهت این که آیه الله میرزا مهدى غروى اصفهانى از سویى تأثیر به سزایى در شکل گیرى شخصیت آیه الله میرزا جواد داشت و از سوى دیگر، به تعبیر استاد محمّد رضا حکیمى، یکى از ارکانِ «مکتب تفکیک» به شمار مى رود و بزرگان زیادى تحت تعلیم و تربیت علمى و اخلاقى او بودند و گرایش به این مکتب یافتند و متأثر از آن بودند، لذا ضرورى مى نماید که شرح حال این عالم وارسته را نیز، هرچند به طور اجمال و گذرا، یادآور شویم.

میرزا مهدى غروى اصفهانى(۶)

این عالم وارسته در اوایل سال ۱۳۰۳ هـ .ق. در اصفهان قدم به این جهان گذاشت و در ذى الحجه ۱۳۶۵ روح سترگش به ملکوت پر گشود. پدرش مرحوم میرزا اسماعیل از نیکان اصفهان بود. میرزا مهدى، در حدود ۹ سالگى پدر را از دست داد و پس از تحصیل مقدمات و خواندن اندکى فقه و اصول، در حدود ۱۲ سالگى، راهى نجف اشرف شد.

وى از ابتداى ورود به عراق، با آیه الله سید اسماعیل صدر (متوفا: ۱۳۳۸ هـ .ق.) آشنا مى شود و از علم و اخلاق ایشان بهره مند مى گردد. میرزا مهدى با راهنمایىآیه الله صدر، مراحلى از سیر و سلوک را طى مى کند. ایشان پس از آشنایى با سیر و سلوک شرعى، با بزرگان دیگرى مانند: سید احمد کربلایى (متوفا: ۱۳۳۲ هـ .ق.)،شیخ محمّد بهارى، سید على قاضى و سید جمال الدین گلپایگانى، که در این وادى بودند، آشنا و مأنوس مى شود.

میرزا مهدى در درس اصول آخوند خراسانى و فقه سید کاظم یزدى (صاحب عروه) حاضر مى شود. سپس ایشان به اتفاق چند تن دیگر، از درس اصول میرزاى نائینى نیز به صورت تحقیقى و دقیق بهره وافر مى برد به طورى که بر مبانى اصولى ایشان احاطه کامل مى یابد.

وى در ۳۰ سالگى، مراحل عالى سیر و سلوک را نزد سید احمد کربلایى مى گذراند و مراحل معرفت نفس و خلع روح را پشت سر مى گذراند. او در همین ایّام مشرف به زیارت حضرت بقیه الله ـ عجلّ الله فرجه ـ مى شود.(۷) این واقعه نگرش میرزاى اصفهانى را در معارف الهى و چگونگى تحصیل و طى مراحل معرفت و سلوک، به طور کلى تغییر مى دهد و ایشان معتقد مى گردد که باید بین معارف بشرى و معارف الهى، تفکیک قائل شد. ایشان بعدها که به مشهد مقدس هجرت مى کند، بین سال هاى ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۵ هـ .ق. که مشغول تدریس و تعلیم و تربیت و نشر معارف مى شود، همواره بر اساس همین بینش و تفکر، به القاى مباحث عقلى، فلسفى و عرفانى مى پرداخته است.

میرزاى اصفهانى در مشهد مقدس، علاوه بر تدریس خارج علم اصول، به تدریس معارف نیز اشتغال مى ورزد و با همان روش مخصوص، شاگردان زیادى، از جمله میرزا جواد آقا تهرانى را تربیت مى کند. آنان نیز روش استاد (تفکیک میان معارف) را به خوبى مى آموزند و به کار مى بندند. در این جا نام تعدادى از شاگردان میرزا مهدى را که هر یک شخصیتى برجسته در علم و عمل و وارستگى بوده اند، مى آوریم:

۱ ـ سید حسین حائرى.

۲ ـ میرزا على اکبر نوقانى.

۳ ـ سید صدر الدین صدر.

۴ ـ شیخ هاشم قزوینى.

۵ ـ شیخ مجتبى قزوینى.

۶ ـ شیخ غلامحسین محامى بادکوبه اى.

۷ ـ شیخ محمّد حسن بروجردى.

۸ ـ شیخ محمّدکاظم مهدوى دامغانى.

۹ ـ شیخ محمود حلبى خراسانى.

۱۰ ـ شیخ هادى روحانى مازندرانى.

۱۱ ـ شیخ زین العابدین غیاثى تنکابنى.

۱۲ ـ شیخ على محدث خراسانى.

۱۳ ـ شیخ عبدالله واعظ یزدى.

۱۴ ـ شیخ عبدالنبى کجورى.

۱۵ ـ سید على شاهرودى.

۱۶ ـ سید محمّد باقر نجفى یزدى.

۱۷ ـ شیخ على نمازى شاهرودى.

۱۸ ـ میرزا جواد آقا تهرانى.

۱۹ ـ سید على رضا قدوسى.

۲۰ ـ شیخ حسنعلى مروارید.

۲۱ ـ شیخ على اکبر صدر زاده دامغانى.

۲۲ ـ شیخ محمّد باقر ملکى میانجى.

۲۳ ـ استاد محمّد تقى شریعتى مزینانى.

اجازات آیه الله میرزا مهدى غروى

آیه الله میرزا مهدى غروى اصفهانى از چهار تن از مراجع زمان خود مفتخر به دریافت اجازه اجتهاد گردیده است. تعابیرى که در این اجازه نامه ها به کار رفته است، حکایت از عظمت روحى، معنوى و علمى میرزا مهدى دارد.

آیه الله میرزا مهدى اصفهانى، ابتدا از میرزا نائینى اجازه اجتهاد دریافت نمود و سپس در حاشیه این اجازه، اجازه سه تن دیگر از مراجع، آن را تأیید و تأکید کرد. این سه عالم بزرگوار عبارتند از:

۱ ـ آیه الله آقا ضیاء الدین عراقى.

۲ ـ آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى.

۳ ـ آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى.

مبانى فکرى و فلسفى

«مکتب تفکیک» چیست؟

چنان که گذشت، آیه الله میرزا مهدى اصفهانى در حوزه علمیّه مشهد، حوزه درسى خود را بر اساس نوعى بینش بنا نهاد که از آن به «مکتب تفکیک» تعبیر مى شود. به تَبَع مرحوم میرزا مهدى، شاگردان وى نیز به همین مکتب گرایش مى یابند و به تحصیل در حوزه معارف عقلى و الهى مى پردازند. پیش تر اشاره شد که میرزا جواد آقا نیز کاملاً از این مکتب، تأثیر پذیرفته برد و بعد از رحلت استاد، ایشان نیز مروّج و مدرّس این مکتب مى گردد و راه استاد بزرگوارش را پیش مى گیرد.در این مقام مناسب است اشاره اى به معنا و مفهوم «مکتب تفکیک» نماییم با این توضیح که هدف نگارنده، تنها معرفى و شناسایى اجمالى این مکتب است، نه نقد و بررسى و تحلیل آن.

مبدع اصطلاح «مکتب تفکیک» نویسنده اندیشمند و فرهیخته، استاد محمّد رضا حکیمى است(۸) که در این باب کتابى به نام «مکتب تفکیک» نگاشته و به طور مبسوط به تاریخ پیدایش و تطوّر و تحوّل و تعریف و شرح حال بنیان گذاران و معتقدان و پرورش یافتگان این مکتب پرداخته است و البته خود استاد حکیمى نیز جزو پیروان و پرورش یافتگان این مکتب است. ایشان مکتب تفکیک را چنین معرفى مى کند:«تفکیک در لغت به معنى جداسازى است (چیزى را از چیز دیگر جدا کردن) و ناب سازى چیزى و خالص کردن آن، و مکتب تفکیک، مکتب جداسازى سه راه و روش معرفت و سه مکتب شناختى است در تاریخ شناخت ها و تأملات و تفکرات انسانى یعنى راه و روش قرآن، و راه و روش فلسفه، و راه و روش عرفان.

و هدف این مکتب، ناب سازى و خالص مانى شناخت هاى قرآنى و سَره فهمى این شناخت ها و معارف است، به دور از تأویل و مزج با افکار و نحله ها و برکنار از تفسیر و رأى و تطبیق، تا حقایق وحى و اصول علم صحیح، مصون ماند و با داده هاى فکر انسانى و ذوق بشرى در نیامیزد و مشوب نگردد.»(۹)

پیروان این مکتب معتقدند که معارف، اقسام مختلفى دارد که گاه برخى مخلوطى از الهى و غیر الهى و گاه معارف خالص عرفانى و گاهى نیز معرفتى برخاسته از مبانى فلسفى است. همچنین گاهى هر یک از این معارف با دیگرى ممتزج مى شود و هر یک از این معارف نیز اقسام مختلفى دارند که با قسم دیگر ترکیب مى شود مثلاً «فلسفه» خود، به مشائى، اشراقى و فلوطینى تقسیم مى شود.

اینان مى گویند: انسان براى وصول به حقیقت، به ناچار باید به معرفت خالص و نابِ وحیانى روى آورد. لذا براى رسیدن بدین مقصود، چاره اى جز تفکیک سازى میان معارف نیست تا بدین طریق از خطر انحراف و التقاط مصون ماند. به همین دلیل، تفکیکیان مى گویند: باید در تحصیل معارف از تأویل و انطباق حذر کرد.

این مکتب، تاریخ فکر و تأمل انسان را متأثر از سه جریان شناختى و معارفى و اعتقادى مى داند که آبشخور همه جریان ها و نحله هاى فکرى و شناختى دیگر، یکى از این سه جریان است: ۱ ـ جریان وحى (دین ـ قرآن) ۲ ـ جریان عقل (فلسفه ـ برهان) ۳ ـ جریان کشف و شهود (ریاضت و عرفان).(۱۰)

البته چنان که استاد حکیمى نیز اشاره مى کند، اصحاب مکتب تفکیک به هیچ وجه منکر فلسفه اسلامى یا عرفان اسلامى نیستند بلکه آنان مى گویند: «فلسفه و عرفان اسلامى چیزى از سنخ “تمدن اسلامى” است یعنى نشأت یافته از میراث سرزمین هاى غیر اسلامى و قبل اسلامى و البته پرورش یافته و رنگ پذیرفته در دنیاى اسلام و پالوده گشته در ذهن نیرومند متفکران فیلسوف یا عارف اسلام.»(۱۱)

لذا این مکتب خود را موظف به جداسازى معارف اصیل وحیانى و الهى از غیر آن در تمام حوزه هاى فکرى و نحله هاى عقیدتى مى داند. از این رو، حتّى فلسفه و عرفان اسلامى را هم مصون از این التقاط ها نمى داند بلکه ضمن احترام به عقاید و آراى عارفان و حکیمان اسلامى، یا حتّى پیروى از آنان، معتقد است که باید این افکار، از هر اندیشه اى که رنگى غیر دینى و الهى دارد، پاک سازى شود.

«مکتب تفکیک» با چنین مشى وحى مدارانه، سعى در پرورش عقلى و فکرى شاگردان خود دارد، اما این که آیا عقاید و روش بنیان گذاران و پیروان این مکتب، خود نیز از خطاى بشرى بر کنار مى باشد یا خیر، بحثى است بسیار فراخ که اندیشمندان را به چالش و تعامل با خود فرامى خواند.

فضایل و کمالات اخلاقى و نفسانى

 ساده زیستى

میرزا جواد آقا تهرانى بسیار ساده زیست بود. لباس هاى او از پارچه هاى ارزان و گاه نامرغوب، اما همواره تمیز و بدون پارگى بود. عمامه اى کوچک مى بست و مى فرمود:«براى کسوت روحانى من، همین بسنده است و اگر خلاف عرف نبود، این را هم نمى بستم.» در سال هاى آخر زندگى، عصایى ساده هم همراه داشت.(۱۲)

او در دوران سکونت در مشهد، بیش از ۱۲ خانه عوض کرد که همه آن ها استیجارى یا عاریتى بود و آخرین منزل وى، خانه اى کوچک بود که آن هم متعلّق به پسر بزرگش بود.(۱۳)برادر زاده، برادر و خویشان دیگر ایشان، بسیار سعى کردند که میرزا در منزل وسیع ترى زندگى کند، امّا او نپذیرفت.

او به سفرهاى تفریحى نمى رفت و در هواى گرم تابستان، هیچ گاه راضى به رفتن به خارج از شهر جهت هوا خورى نمى شد.(۱۴)

ما ترک او از دنیا، همان لباس هاى ساده و اندک او بود.(۱۵)

 تـواضـع

میرزا جواد آقا چنان متواضع بود که از همه بندگان مؤمن خدا خود را کوچک تر مى دید و به همه ـ مخصوصاً طلبه ها و سادات ـ ارج و احترام مى نهاد. او هیچ گاه حاضر نبود امام جماعت شود ولى خود به هر طلبه اى اقتدا مى کرد و گاه بى خبر، پشت سر یکى از شاگردان به نماز مى ایستاد.

اگر درباره فرزندان و همسر خود، رهنمود و هدایتى داشت، هیچ گاه به صورت امر و نهى بیان نمى کرد. کارهاى منزل را بعضاً خود انجام مى داد.(۱۶) به نقل از یکى از فرزندان، ایشان با وجود کهولت سن، گاه در کنار حوض آب، لباس هاى خود را مى شست و یا با جارو، حیاط خانه را مى روبید.(۱۷)او براى اظهار ارادت به آستان حضرت سید الشهدا(علیه السلام)، در روز عاشورا مشک آب بر دوش مى انداخت و به سقایى عزاداران مى پرداخت.هرگز اجازه نمى داد کسى دست او را ببوسد یا او را «آیه الله» خطاب کند.(۱۸) یکى از روحانیون مى گوید: روزى موفق به بوسیدن دست ایشان شدم و از اتاق بیرون رفتم و بازگشتم. آقا فرمود: «چون تو دست مرا بوسیدى، من هم کفش هاى تو را بوسیدم.»

یکى از شاگردان او مى گوید: نزد آقا بودم که فردى آمد و اصرار کرد که برایم دعا کنید، مرحوم میرزا جواد در پاسخ مى فرمود: «چون در روایات داریم که اگر یهودى در حق مسلمان دعا کند، دعایش مستجاب است، من هم براى شما دعا مى کنم.»(۱۹)تواضع و اخلاص این مرد بزرگ به حدى بود که نویسنده کتاب ارزشمند «گنجینه دانشمندان» مى نویسد: «کراراً به معظم له ]آیه الله میرزا جواد آقا[ مراجعه نمودم که بیوگرافى خود را مرحمت نمایند، ولى اجابت نفرمودند.»(۲۰)

 پرهیز از آزار دیگران

این خصوصیت، از ویژگى هاى بارز ایشان است. همسر ایشان نقل کرده: یک روز صبح متوجه شدیم که آقا شب به منزل نیامده است، بعد متوجه مى شوند که چون ایشان، شب دیر به منزل آمده و احتمال داده اند که اهل منزل خواب باشند، درِ منزل را نزده اند و تا صبح پشت در مانده اند تا مزاحمتى ایجاد نشود.

در ایامى که در مدرسه به عنوان طلبه بودند، براى آن که مزاحمتى به وجود نیاید، ایشان کفش هاى خود را در مى آوردند و با پاى برهنه از پله ها بالا مى رفتند تا مبادا مزاحم دیگران شوند.روزى هم مرحوم آیه الله، مقدارى سبزى از مغازه مى خرند اما پس از لحظاتى باز مى گردند. فروشنده تصور مى کند که حتماً سبزى خراب بوده و وى مى خواهد آن را پس بدهد ولى متوجه مى شود که آقا چیزى را از روى سبزى ها به زمین مى گذارند و مى فرمایند:مورچه اى روى سبزى ها بود. چون فکر کردم خانه اش همین جاست، نخواستم موجب دورى او از خانه اش شوم.

ایشان به سبب جلوگیرى از مزاحمت براى دیگران، بارها و بارها مى گفتند: «پس از مرگم همین که چند نفر جمع شدند تا بتوانند تابوت را حمل کنند، کافى است و به دیگران خبر ندهید که مزاحمتى براى آنها باشد و جنازه ام را در گودالى چال کنید و خاک را بر هم بزنید تا کسى متوجه آن نشود.»(۲۱) (یعنى حتى نمى خواستند هیچ نام و نشانى از قبر ایشان باقى بماند).

مراعات حال دیگران و جلوگیرى از مزاحمت براى دیگران به حدّى بود که ایشان چند مرتبه که به جبهه جنگ رفتند، همراه خود بقچه اى که در آن کفن او بود، مى بردند و خود آیه الله میرزا جواد مى گوید: «بارها به دوستان گفته ام، در جبهه هر کجا که شهید شوم یا بمیرم، همان جا با همین کفن مرا دفن کنید و حق ندارید جنازه مرا به مشهد یا جایى دیگر انتقال دهید.»(۲۲)

روحیه جهاد و مبارزه با دشمنان خدا

فضیلت برجسته آیه الله میرزا جواد آقا تهرانى این است که ایشان در سنّ کهولت، لباس ساده و خاکى بسیجى به تن کرد و در جبهه جنگ و در کنار سایر مجاهدان فى سبیل الله حاضر شد و خود را در زمره «بسیجیان مجاهدى» قرار داد که امام خمینى بر دست و بازویشان بوسه مى زد و بر آن افتخار مى کرد. آیه الله میرزا جواد آقا سه بار به جبهه رفت و به رزمندگانِ دفاع مقدس پیوست.

آیه الله میرزا جواد آقا تهرانى، از سال ها پیش از انقلاب، بر این باور بود که مبارزه با طاغوت و ظلم، وظیفه اى همگانى است. وى در خلال تدریس، بخصوص درس تفسیر، به این نکته اشاره مى کرده است. از این رو، چه قبل و چه پس از انقلاب، این پیر عارف و روشن ضمیر، از مبارزه کنندگان با طاغوت، در حدّ توان خود حمایت کرد و به آنان مهر ورزید، چنان که در صفحات بعد این مقاله به طور جداگانه و به تفصیل، خواهیم گفت که ایشان با شهید نواب صفوى، شهید هاشمى نژاد و امام خمینىمأنوس بود و همواره از نهضت امام خمینى حمایت و پشتیبانى مى کرد.

خدمات اجتماعى

میرزا جواد آقا از امور اجتماعى و رسیدگى به بینوایان غافل نبود. اولین مرکز خیریّه درمانى به نام درمانگاه خیریّه بینوایان با اشاره و مساعدت ایشان و جمعى از دوستان پزشک وى در سال ۱۳۳۴ش، در شهر مشهد تأسیس و راه اندازى شد و خود، هر هفته یک شب در جلسه هیأت مدیره آن شرکت مى جست و براى آنان تفسیر مى گفت.

تأسیس نخستین صندوق قرض الحسنه ایران که در سال ۱۳۴۲ ش، در مشهد آغاز به کار کرد، با تأیید و مساعدت ایشان صورت گرفت. این مؤسّسه داراى فروشگاه تعاونى، کتابخانه و… مى باشد.مرحوم میرزا جواد آقا، از این که با نامه، تلفن و توصیه خدمتى را انجام دهد، دریغ نمى ورزید و سعى در برآوردن نیازهاى مردم داشت.(۲۳)

پشتیبانى از انقلاب اسلامى

پشتیبانى آیه الله میزا جواد آقا تهرانى از انقلاب اسلامى ایران، در مراحل مختلف این نهضت دیده مى شود. حضور این عارف وارسته در صحنه هاى مختلف انقلاب، به ویژه در دفاع مقدس باعث شگفتى برخى شده بود، اما هیچ بعید نیست از کسى که در خلال درس هاى خود، مخصوصاً درس تفسیر، به مبارزه با ظلم و ظالم تذکر مى داد و لهذا با تمام وجود و قدرت، انقلاب را حمایت مى نمود،(۲۴) خود به مبارزه با ظلم برخیزد.«ایشان به خاطر صفت دشمن ستیزى اى که در مرحوم شهید هاشمى نژاد بود، او را بسیار دوست مى داشتند.»(۲۵) یکى از شاگردانش نقل مى کند:«همواره پشتیبان انقلابیون مسلمان بود.

آیه الله تهرانى، از افراد زبونِ ترسوى موش صفت، خوشش نمى آمد و لو این که در سلک روحانیت باشند و از مردان شجاع و با همّت، تعریف مى نمودند و آنان را مى ستودند. آن زمان که شهید سید مجتبى نواب صفوى قیام نمود و در مقابل ادعاهاى احمد کسروىنتوانست صبر نماید تا عاقبت او را به جهنم فرستاد، آیه الله تهرانى مَحبّتى شدید از نوّاب در دل داشت و او را دعا مى نمود. وقتى با خبر شدیم که نواب صفوى با جمعى به نام فدائیان اسلام وارد مشهد شده اند و در مهدیه اقامت دارند، ما جمعى از طلبه ها که به نواب عشق مى ورزیدیم به دیدنش شتافتیم… از میان علماى مشهد، فقط آیه الله تهرانى را دیدیم که آمد و در کنار نواب قرار گرفت…

نواب هر وقت فرصت مى کرد به منزل آقا میرزا مى آمد و با هم انس مى گرفتند. مدت زمانى که نواب در اختفاء به سر مى برد و گاه گاهى به مشهد مشرف مى شد، در هر کجا بود و در منزل هر کدام از دوستان وارد مى شد به آقا میرزا زنگ مى زد و ملاقات ها را در همان مقرّ خود و یا در منزل آقا میرزا قرار مى دادند. روزى بنده در خدمت آقا میرزا بودم و صحبت از نواب شد، جمله اى فرمودند که هیچ وقت از خاطر من نمى رود. فرمودند: نواب خود را تربیت نموده است.»(۲۶)

«آیه الله میرزا جواد تهرانى، با همان قد خمیده و جسم نحیف در راهپیمایى ها و تظاهرات قبل از پیروزى انقلاب اسلامى شرکت مى نمود.»(۲۷)«آیه الله تهرانى، قبل از انقلاب عملاً و همچنین در گفته هایش و درس هایش، مخالف سرسخت رژیم طاغوت بود و لذا رژیم شاه هم درباره ایشان حساسیت خاصّى داشت و مخصوصاً در درس تفسیر ایشان مأمورین مخفى مى فرستاد که بتواند ایشان را کنترل نماید.»(۲۸)

وى علاقه و ارادت تمام به امام خمینى(قدس سره)داشت. این امر از دو چیز نشأت مى گرفت:اوّل، به دلیل ملکات و فضایل معنوى امام خمینى و دوم، روحیه ظلم ستیزى و مبارزاتى امام خمینى.

«بعضى از موثقین از روحانیون نقل کردند که آقا میرزا گفته اند: من حدود شصت سال حرکات امام خمینى را زیر نظر داشتم و حتّى یک ترک اولى از ایشان ندیدم.»(۲۹)

حکایت زیر را یکى از شاگردان میرزا جواد نقل کرده که نشانه ایمان میرزا جواد آقا به شخصیت معنوى امام خمینى است:«روزى به منزل ایشان رفتم. دیدم آقاى میرزا با یکى از علماى متشخص که به زیارت حضرت رضا(علیه السلام) آمده بودند، درباره شخصیت امام خمینى صحبت مى نمودند و خصایص و امتیازات و ملکات نفسانیه آن حضرت را بازگو مى کردند… آن عالم… مى فرمود: من حدود بیست سال قبل در جلسه درس اخلاق امام مى نشستم و چنان اثرى در من کرده است که امروزه… هر وقت به یاد کلمات ایشان مى افتم، منقلب مى شوم… مى فرمود: گاهى بعضى از بزرگانى که با امام رفیق و مربوط بودند، اصرار مى ورزیدند که یک روز تعطیلى امام را به خارج از شهر ببرند که استراحتى بنمایند، ولى امام قبول نمى کردند و گاهى… با دو شرط قبول مى کردند: یکى، این که هر کجا که وقت نماز رسید ولو در جاى نامناسب باید نماز را اول وقت بخوانیم. دوم، این که از احدى سخنى که بوى غیبت از آن استشمام شود، شنیده نشود. و آقاى میرزا با افروختگى تمام آن عالم را تصدیق مى نمودند.»(۳۰)

علاقه میرزا جواد آقا به امام به حدى بود که یک بار که در ملاقات عمومى با امام شرکت جسته بودند، باز هم میرزا جواد آقا تقاضاى ملاقات با امام را مى کند و امام به خاطر میرزا مى پذیرد. هنگامى که امام وارد اتاق مى شوند، ابتدا دستور مى دهند میرزا جواد آقا را به اتاق بیاورند و آن گاه امام، او را مورد تکریم و احترام قرار مى دهند و امر مى کنند که براى میرزا جواد آقا صندلى بیاورند و خود امام، ایستاده به ایراد سخن پرداختند.»(۳۱)

میرزاجواد آقا در امضاى اطلاعیه هاى ضد دستگاه ستم شاهى و حمایت از نهضت امام خمینى نیز نقش داشته است. وى در شناساندن امام خمینى به مردم نیز موثّر بود چنان که بسیارى از متدینان اظهار داشتند: امام را نمى شناختیم بلکه آیه الله میرزا جواد آقا بود که ما را با امام و اهداف او آشنا کرد.(۳۲)

آیه الله میرزا جواد در تحصن علما در تهران که به حمایت از امام خمینى بود، شرکت داشت. علاوه بر این، امضاى ایشان در نامه اى که از طرف جامعه روحانیت، در حمایت از تحصن علماى اعلام در مسجد دانشگاه تهران صادر شد، مى درخشد.(۳۳)

حمایت کامل از رهبرى حضرت آیه الله خامنه اى

پس از ارتحال امام خمینى نیزکه آیه الله خامنه اى از سوى مجلس خبرگان، به عنوان «رهبر» تعیین مى شود، آیه الله میرزا جواد آقا تهرانى به همراه جمعى از علماى مشهد این اطلاعیه را در پشتیبانى وحمایت کامل از رهبرى حضرت آیه الله خامنه اى و لزوم پیروى از دستورهاى ایشان را امضا مى کند. اطلاعیه به شرح ذیل:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حضور محترم رهبر عالیقدر جمهورى اسلامى ایران حضرت آیه الله خامنه اى(دامت برکاته)

ضمن عرض تسلیت مصیبت عظماى ارتحال مرجع فقید و رهبر کبیر، بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت آیه الله العظمى امام خمینى(قدس سره)خداوند متعال را سپاسگزاریم که اعضاى محترم مجلس خبرگان با درایت و هوشمندى، جنابعالى را به عنوان مقام معظم رهبرى انتخاب فرمودند.

اینجانبان حمایت کامل خویش را از رهبرى آن مقام محترم اعلام داشته و پیروى از رهنمودها و دستورات مقام محترم رهبرى را لازم مى دانیم و از عموم مسلمین خصوصاً ملت بزرگ ایران انتظار داریم که با حفظ وحدت کلمه با رهبرى آن جناب نقشه هاى شیطانى دشمنان اسلام را نقش بر آب نمایند.

تأییدات و توفیقات جنابعالى را از درگاه احدیّت، تحت توجّهات حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) مسئلت مى نماییم.

۱۸/۳/۶۸

این عالم فرزانه تا پایان عمر هرگز از حمایت و پشتیبانى از نهضت عظیم امام خمینى غافل نبود.

حضور در جبهه جنگ

این عالم ربّانى در همان سال هاى آخر زندگى و با همان قد خمیده و کمانى، چندین بار در جبهه نبرد حاضر شد و لباس بسیجى به تن کرد. «ایشان روزى ۱۴ گلوله خمپاره به نام ۱۴ معصوم شلیک مى کردند، از دیده بان سؤال شد که به هدف مى خورد؟ او که نمى دانست چه کسى شلیک مى کند، با هیجان مى گوید: کاملاً به هدف اصابت کرد. بعداً که مى پرسید: چه کسى مى زندأ پاسخ مى شنود: میرزا جواد آقا تهرانى.»

خود مرحوم میرزا جواد آقا نقل کرده است:«روزى قرار شد خمپاره بزنم، مجبور شدند (به علت خمیدگى پشت) چهار پایه اى آوردند و من روى آن قرار گرفتم و یک نفر هم از پشت، دو گوش مرا گرفت و من گلوله را در لوله آن انداختم.»(۳۴)

با این که ایشان از امامت جماعت پرهیز داشت و بارها به برخى از شاگردان و طلاب اقتدا مى کرد، اما فقط در جبهه بود که امامت جماعت را پذیرفت. خود، دلیل آن را چنین بیان مى کند:«من دیدم این جوان ها جانشان را در طبق اخلاص گذاشته و آماده جانبازى هستند. چون از منِ طلبه ناچیز خواستند که برایشان نماز جماعت بخوانم، شرم کردم که تقاضاى این عزیزان را رد کنم.»(۳۵)

حضور عارف وارسته اى چون ایشان، علاوه بر این که عمق روشن بینى ایشان را نشان مى دهد، پرده از واقعیات دیگرى نیز بر مى دارد. خود میرزا جواد آقا نقل مى کند:«من شبى آقا را (امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ ) در خواب دیدم. فرمود: جواد، حرکت کن و به جبهه برو! من هم بلافاصله به سوى جبهه حرکت کردم. حدود یک ماهى آنجا بودم و برگشتم. بعداً تردید کردم که شاید امر آقا را امتثال نکرده باشم، لذا دوباره رفتم. وقتى برگشتم باز هم تردید برایم حاصل شد که بار سوم رفتم.»(۳۶)

آرى به جبهه رفتن بنده صالحى مانند آیه الله تهرانى، صدها معنا داشت، چه بسیار اشکالات واهى را جواب مى داد و چه شک و تردیدها را بر طرف مى نمود و چه آثار خوبى از براى رزمندگان به جا مى گذاشت و چه نظرات مقدس مآبانه و یا ساده اندیشانه از بعضى مقدسین و یا بعضى از علما مانند آقاى منتظرى را عملاً محکوم و مردود مى کرد.(۳۷)

تألیفات

آیه الله میرزا جواد آقا تهرانى نیاز و اقتضاى زمان را در نظر مى گرفت او برخى دست نوشته هاى خود را از بین برد. چند کتاب از ایشان بر جاى مانده است که هر کدام به اقتضاى مسایل روز نگاشته شده است. آثار چاپ شده ایشان به قرار ذیل است:

۱ ـ فلسفه بشرى و اسلامى: در ردّ کمونیسم و ماتریالیسم.

۲ ـ عارف و صوفى چه مى گوید؟

۳ ـ میزان الطالب: دو جلد و شامل مباحث کلامى براساس قرآن و حدیث است.

۴ ـ آیین زندگى و درس هاى اخلاق اسلامى.

۵ ـ بهائى چه مى گوید؟

۶ ـ بررسى در پیرامون اسلام: در ردّ نظریات کسروى.(۳۸)

آیه الله میرزا جواد آقا در چاپ هیچ کدام از آثار خود بهره مادى نبرد بلکه آنچه هزینه کرده بود، دقیقاً محاسبه مى کرد و قیمت آن را پشت جلد تعیین مى کرد. معمولاً پرهیز داشت نام و عنوان او به طور کامل و به طور احترام آمیز بر روى کتاب نوشته شود. گاهى مى نوشتند: «ج ـ زارع» یا «ج »یا «جواد» و این اواخر به «جواد تهرانى» اکتفا مى کرد و بدین سان بود که این مرد وارسته از هر نام و نشان و شهرت گریز داشت.

رحلت

سرانجام این مجاهد و عالم ربّانى و بنده صالح خداوند در سحرگاه سه شنبه، دوم آبان ۱۳۶۸، به سوى «ملیک مقتدر» پر گشود.، وصیّت نامه ایشان مانند رفتار و اعمال و گفتار وى در زمان حیات او، سراسر درس است. این وصیت نامه که در تاریخ هاى مختلف، بارها با خط خود تأیید یا اصلاح شده بود، چنین است:«جسدم را در قبرستان عمومى خارج شهر یا محل مباحى خارج شهر، هر کجا باشد، دفن کنند… على اىّ حال، جسد مرا به زودى و بدون سر و صدا و اطلاع دادن به اشخاص و مردم باید در بیابان یا قبرستان عمومى مردم دفن نمایند و به عنوان هفته و چهلم و سال، مجلسى بر پا نکنند. هر کس خواست براى من خودش در هر موقع طلب مغفرت مى نماید و به این رقم تنها، من راضى و خرسند هستم. ان شاءالله تعالى. جواد.

فرزندان من هر موقع خواستند براى من خیراتى بدهند. مختصر نماز و روزه اى بگیرند نیز خوشحال خواهم بود. ان شاءالله تعالى. و آنان را وصیت مى کنم تنها به تقوا و اطاعت خداوند متعال در همه حالات از زندگى شان.

والسلام على من اتبع الهدى.

برج ۶/۵۸ ـ جواد.»(۳۹)

پیام مقام معظم رهبرى، حضرت آیه الله خامنه اى ـ مدّظلّه ـ به مناسبت ارتحال آیه الله میرزا جواد تهرانى:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى طبسىدامت تأییداته

با تأثر و تأسف خبر ارتحال عالم مجاهد و فقیه پرهیزگار و عبدصالح آیه الله آقاى حاج میرزا جواد آقاى تهرانى رضوان الله تعالى علیه را دریافت کردم. آن عالم بزرگوار و پارسا حقّاً از زمره انسانهاى والا و برجسته اى بود که عمر خود را در بندگى خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید و با بیان و قلم و قدم در طریق جلب رضاى الهى گام برداشت.

سالیان دراز، حوزه علمیّه مشهد را با درس فقه و تفسیر و عقاید رونق بخشید و طلاب و فضلاى زیادى را مستفیض گردانید. در مقاطع گوناگون از سالیان مرارت بار نهضت اسلامى و به خصوص در حوادث دوران پیروزى انقلاب پشتیبان و همراه مبارزین و مایه دلگرمى آنان بود. پس از پیروزى انقلاب نیز در صحنه هاى بسیار مهم و حساس با حضور مؤثر و با برکت خود، انقلاب را تقویت کرد و از جمله در سالهاى جنگ تحمیلى مکرر لباس رزم پوشید و با وجود کهولت سن در صحنه نبرد پیشوا و همگام جوانان مجاهد فى سبیل الله شد.

رحلت آن بزرگوار ضایعه اى براى حوزه هاى علمیّه و مصیبتى براى آشنایان به منزلت علمى و عملى این عالم جلیل القدر است. اینجانب به همه علماى اعلام و حوزه علمیّه و مردم مشهد و دیگر ارادتمندان و دوستداران آن عالم جلیل و مخصوصاً خانواده محترم و فرزندان مکرّم ایشان تسلیت عرض مى کنم و از خداوند متعال رحمت و علوّ درجات براى ایشان مسئلت مى نمایم.

سوم آبان ۱۳۶۸

مدفـن

پیکر مطهر این فقیه مجاهد و زاهد وارسته در عصر همان روز، با شکوهى خاص تا مرقد امام رضا(علیه السلام) تشییع شد و آن گاه پیکر او را در بهشت رضا(علیه السلام)، در کنار شهداى جنگ تحمیلى مشهد مقدس به خاک سپردند.

نگارنده این مقاله که به مشهد مشرف شده بود و موفق به زیارت مرقد این عالم وارسته در قبرستان بهشت رضا علیه السلام ,,شد، ملاحظه کرد که مرقد آیه الله میرزا جواد آقا فاقد سنگ قبر و مشخصات صاحب قبر است و گویا خود ایشان راضى به این امر نبوده اند. آرى، مردان بزرگ، همواره نشان در بى نشانى داشته اند و اساساً اینان هیاهوها و اسم و رسم هاى این جهان را قابل اعتنا و ارزشمند نمى دانسته اند تا در این دام ها گرفتار آیند چه این که به خوبى مى دانند «تنها وجه خداست که باقى خواهد ماند» و هر چه غیر اوست، همه فانى و ناپایدارند.

گلشن ابرارج۳


۱ – این القاب از نامه تسلیت مقام معظم رهبرى که پس از رحلت آیهالله تهرانى منتشر شد، اخذ شده است.

۲- درباره تاریخ ولادت میرزا جواد آقا تهرانى اختلافاتى به چشم مىخورد. آنچه ذکر کردیم به نقل از کیهان فرهنگى (ویژه نامه مکتب تفکیک)، اسفند سال ۱۳۷۱ است.

۳ – مجلّه مشکوه، شماره ۳۶ و ۳۷، ص ۱۶۷٫

۴ – همان.

۵ – مشکوه، شماره ۳۶ و ۳۷، ص ۱۶۷

۶ – مطالب این قسمت، از کتاب مکتب تفکیک، تألیف محمّد رضا حکیمى(ناشر: مرکز بررسىهاى اسلامى، چاپ اول، ۱۳۷۳) اخذ شده است.

۷- واقعه دیدار با امام زمان(عجّ) در گنجینه دانشمندان، ج۷، در شرح حال آیهالله میرزا مهدى غروى اصفهانى ذکر شده است.

۸ – در این جا ذکر دو نکته ضرورى است: اولاً، چنان که اشاره شد، اصطلاح مکتب تفکیک، ابداع نویسنده شهیر محمّد رضا حکیمى است. لذا ممکن است عدهاى از منسوبین به این مکتب، این تعبیر را نپسندند و تعابیرى چون «مکتب معارفى خراسان» به کار برند. در هر حال، این مقاله درصدد نیست تأکید بر اسم خاصى نماید ثانیاً، ممکن است عدهاى از منسوبین به این مکتب دیدگاه استاد حکیمى درباره این مکتب را هم نپذیرند (که البته اختلاف نظر در مباحث نظرى، امرى طبیعى است) لکن در این مقاله چون نگارنده در حین نگارش مقاله تنها به کتاب «مکتب تفکیک» دسترسى داشت، لذا دیدگاههاى استاد حکیمى را در این زمینه، بیان داشته است.

۹ – مکتب تفکیک، ص ۴۴٫

۱۰- ر. ک: مکتب تفکیک، ص ۵۰٫

۱۱ – ر.ک: همان، ص ۵۳٫

۱۲ – مجله مشکوه، شماره ۳۶ و ۳۷، ص ۱۶۳٫

۱۳ – همان، ص ۱۶۶٫

۱۴ – جلوههاى ربّانى، عبدالجواد غرویان، انتشارات شفق، قم، چاپ اول، ۱۳۷۵، ص ۵۹ ـ ۶۳٫

۱۵ – مجله مشکوه، شماره ۳۶ و ۳۷، ص ۱۶۶٫

۱۶- همان، ص ۱۶۴ و ۱۶۵٫

۱۷ – همان، ص ۱۶۳٫

۱۸ – همان، ص ۱۶۴٫

۱۹ – روزنامه جمهورى اسلامى، ۲۰/۹/۱۳۶۸٫

۲۰ – گنجینه دانشمندان، شریف رازى، ج ۷، ص ۱۲۶٫

۲۱ – روزنامه جمهورى اسلامى، ۲۰/۹/۱۳۶۸٫

۲۲ – مجله مشکوه، شماره ۳۶ و ۳۷، ص ۱۷۲ و ۱۷۳٫

۲۳ – مشکوه، ص ۱۷۰ و ۱۷۱٫

۲۴- جلوههاى ربّانى، ص ۹۲٫

۲۵ – همان، ص ۸۶٫

۲۶ – همان، ص ۸۷ و ۸۸٫

۲۷ – همان، ص ۹۰ و ۹۱٫

۲۸ – همان، ص ۹۵٫

۲۹ – جلوههاى ربّانى، ص ۱۰۷٫

۳۰ – همان ،ص ۱۰۷ و ۱۰۸٫

۳۱ – همان، ص ۱۰۸ و ۱۰۹٫

۳۲ – روزنامه اطلاعات، ۴/۹/۱۳۷۴٫

۳۳ – ر.ک: اسناد انقلاب اسلامى، ج ۲، ص ۶۴۷٫

۳۴ – رونامه جمهورى اسلامى، ۲۰/۹/۱۳۶۸٫

۳۵ – مجلّه مشکوه، شماره ۳۶ و ۳۷، ص ۱۷۳٫

۳۶ – جلوههاى ربّانى، ص۹۳ و ۹۴٫

۳۷ – همان، ص ۹۴٫

۳۸ – مجلّه مشکوه، شماره ۳۶ و ۳۷، ص ۱۶۹٫

۳۹ – همان، ص ۱۷۴ و ۱۷۵

زندگینامه آیت اللَّه شیخ حسین نورى همدانى (متولّد ۱۳۰۴ش.)

ولادت

آیه الله حسین نورى همدانى در سال ۱۳۰۴ ش. در یک خانواده مذهبى در شهر همدان دیده به جهان گشود. پدرش حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ ابراهیم نورى همدانى از علماى وارسته همدان، معاصر با آیه الله آخوند ملاّعلى معصومى همدانى و هم حجره وى بود.(۱)

تحصیلات

وى در هفت سالگى آموختن را آغاز کرد. ادبیات فارسى، گلستان سعدى، انشا، ترسل، نصاب و… تا معالم الاصول را پیش پدر خویش فرا گرفت. در سال ۱۳۲۱ ش. وارد مدرسه آخوند همدانى گردید و حدود یک سال و نیم در آن جا به فراگیرى علوم اسلامى پرداخت ولى اشتیاق و استعداد سرشارش او را وادار ساخت تا بعد از اقامت کوتاهى در همدان، به شهر مقدّس قم عزیمت کند و در حرم اهل بیت عصمت(علیهم السلام)اقامت گزیده، با به جان خریدن همه مشقت هاى جان فرساى آن روز، به بهره گیرى از دانش استادان برجسته حوزه علمیه قم بپردازد.(۲)

یادى از پدر

آیه الله نورى همدانى در مورد پدرش چنین مى گوید:«مرحوم پدرم براى درس خواندن بنده اهتمام زیاد داشت و یکى از موضوعاتى که خیلى به آن اهتمام داشت، موضوع اتقان در درس خواندن بود که باید خیلى پاکیزه درس بخوانم و مى گفت هر چه پایه محکمتر باشد، ترقّى انسان بهتر و زودتر انجام خواهد گرفت. امروز درس مى گفت از همان صرف میر و مقدّمات، فردا گوش مى کرد و تحویل مى گرفت. اگر خوب خوانده بودم، تشویق مى کرد و اگر خوب نخوانده بودم، تذکر مى داد.

از خصوصیات دیگر مرحوم والدم، یکى هم این بود که از مصرف وجوه شرعیه امتناع داشت. زمان رضاخان که براى آخوندها سخت گیرى مى شد، ایشان ناچار شد براى حفظ لباسش، چون عمامه ها را برمى داشتند، به یک روستایى در دوازده فرسخى همدان به نام «پاینده» برود. ایشان با این که امام جماعت بود و به وعظ و ارشاد مردم مشغول بود، در عین حال از گرفتن و مصرف کردن وجوه براى خود امتناع مى کرد و لذا دکانى براى کسب دائر کرد و از درآمد آن هم خود امرار معاش مى کرد و هم به مردم کمک مى کرد.»(۳)

یادى از ملاّ على همدانى

وى همچنین در مورد آخوند ملاّعلى همدانى چنین مى گوید:«… من چون طبع شعر داشتم، گاهى شعر مى گفتم ایشان این موضوع را شنیده بودند و آمدند به حجره بنده و فرمودند: آمدم نصیحتى بکنم و آن این است که شما مشغول درس خواندن باشید و وقت خود را با گفتن شعر تلف نکنید. من از آن تاریخ از گفتن شعر و صرف وقت در آن خوددارى کردم. تا این که در مشهد در منزل آقاى میلانى، وقتى خلوت شد، به من فرمودند: یادتان هست آن سال که آمدید همدان به شما خیلى علاقه مند شدم مى خواهم یک نصیحتى به شما بکنم آن نصیحت این است که شما به مور و ملخ کار نداشته باشیدبعداً توضیح دادند که من مى بینم شما مقاله هایى مى نویسید درباره زنبور عسل و موریانه و مورچه و… این نه از این جهت است که کار خوبى نباشدخوب است داشتن قلم خوب است ولى ما باید سعى کنیم در آینده یک فقیه کامل و مفسّر عالم جامع داشته باشیم. از شما انتظار داریم چنین باشید. اینها که شما درباره مور و موریانه و زنبور عسل مى نویسید، دانشگاه رفته هم مى تواند بنویسداما از شما که استعداد رسیدن به مقام فقاهت را دارید، حیف است. بنابراین، از این به بعد دور مور و ملخ خط بکش. در این موقع بنده از ایشان نیز تقاضا کردم که مرا نصیحت و موعظه بفرماینددر پاسخ حقیر فرمودند: تا مى توانى به طلاّب علوم دینیّه خدمت کن. اینها بالأخره منسوب به امام عصر ارواحنا فداه هستندخدمت به اینها موجب توجه امام عصر (عج) به شما مى شود.»(۴)

استادان

همان گونه که بیان شد، آیه الله نورى دروس ابتدایى را در خدمت پدر بزرگوارش آموخته، سپس در محضر بزرگان حوزه علمیه همدان به ویژه آیه الله آخوند ملاّعلى معصومى همدانى زانوى شاگردى بر زمین زد.

وى بعد از ورود به حوزه علمیه قم، در مقطع سطح، از استادان بزرگى، مانند آیات عظام:سیّد محمّد محقّق داماد، سیّد محمّد باقر سلطانى طباطبایى، شیخ محمّد مجاهدى تبریزى و میرزا مهدى تبریزى بیشترین استفاده را برده است.

آیه الله نورى همدانى در این باره مى گوید:«بنده که آمدم قم، ۱۳۲۳ شمسى و ۱۳۶۳ قمرى بود. در نزد حضرت آیه الله محمّدباقر سلطانى طباطبایى، رسائل و مقدارى از مکاسب را خواندم و در محضر آیه الله العظمى داماد، مقدارى از سطح، مکاسب و کفایتین، را خواندم و یک مقدارى از رسائل را پیش شیخ احمد مجاهدى که مرد ملاّیى بود، خواندم. یکى دیگر از اساتیدم، میرزا مهدى تبریزى بود که پیش این مرد محقّق، قسمتى از سطح، کفایه را خواندم. این مرد بزرگ، انصافاً در عبارت فهمى ممتاز است. این شخصیت اکنون مجهول القدر است.»

آیه الله نورى در مقطع درس خارج نیز از استادان بزرگ و فقیهان برجسته اى، مانند:سید محمّد صادق داماد، سیّد محمّد حجت کوه کمره اى، سیّد حسین بروجردى و امام خمینى بهره مند شد و در فلسفه نیز از علاّمه سیّد محمّدحسین طباطبایى بهره هاى علمى زیادى برد.(۵)

تدریس

آیه الله نورى همدانى از بدو ورود به حوزه علمیه قم و همزمان با تحصیل، تدریس را نیز آغاز کرد و در موضوعات مختلف فقهى، اصولى، کلامى، اخلاقى و… حوزه درسى شلوغى داشته است و شاگردان زیادى از درس هاى وى بهره مى گرفتند. موضوعات تدریسى وى در این مدت عبارتند از:

۱٫ فقه

وى قریب به سى سال است که به تدریس درس خارج فقه مشغول است و در این مدت، صدها تن از طلاّب فاضل، روحانیون و عالمان برجسته از وى کسب فیض کرده اند.(۶)

۲٫ نهج البلاغه

درس نهج البلاغه در مسجد اعظم در زمان طاغوت، از درس هاى پر محتواى حوزه علمیه به حساب مى آمد، مباحث مطرح شده در آن از حیث منطق و استدلال چنان عرصه را بر کارگزاران رژیم طاغوت تنگ کرد که چاره اى جز تعطیلى آن ندیدند و با تعطیل کردن آن، صدها تن از طلاّب حوزه علمیه را ـ که اینک هر یک از بزرگان حوزه و خدمت گزاران نظام مقدّس جمهورى اسلامى محسوب مى شوند ـ از آن نعمت محروم کردند.

آیه الله نورى در این خصوص مى گوید:«این درس، در مسجد اعظم قم، با شرکت صدها نفر از فضلاى محترم حوزه علمیه قم برگزار مى شد. من در ضمن مطالعات این درس، مطالب نهج البلاغه و شروح چهارگانه آن را، یعنى شرح ابن ابى الحدید، شرح خویى، شرح بحرانى و شرح فى ظلال را طبق حروف تهجّى دسته بندى کردم و مشخص کردمهر کدام از این شرح ها، موضوعات را (اعم از مطالب یا اعلام) در کجا بحث کرده اند… بنده براى امتحان و اداى مسوؤلیت و وظیفه، دو مرتبه درس نهج البلاغه را تصمیم گرفتم شروع کنم ابلاغ شد و اعلامیه زده شد که این درس شروع مى شودولى آن شور و استقبال را ندیدم ]و[ادامه پیدا نکرد.

۳٫ عقاید

آیه الله نورى همدانى قبل از انقلاب درس عقاید را در مدرسه حقّانى تدریس مى کرد که حاصل آن، کتاب ارزشمند «منطق خداشناسى» است.

جلسات علمى پرسش و پاسخ

آیه الله نورى همدانى در پاسخ به نیاز طلاّب و فضلاى آن زمان، جلساتى نیز با عنوان جلسات علمى پرسش و پاسخ ترتیب داده بود که در آن، سؤالات و شبهات شرکت کنندگان مطرح مى شد و وى پاسخ مى داد. وى در این زمینه مى گوید:

«قبل از انقلاب، چند سالى در حوزه علمیه قم پنجشنبه ها در مدرّس مدرسه فیضیه درسى داشتم به نام جلسات علمى پرسش و پاسخ. در آن جلسات، پرسش هاى زیادى مطرح مى شدکتبى و شفاهى که به آنها پاسخ مى گفتم. مجموع این پرسش و پاسخ ها موضوع کتاب ما و مسائل روز را شکل مى دهد.»(۷)

تألیفات

آیه الله نورى از حیث نوشتن مطالب علمى، تقیّد خاصى دارد و یکى از سفارشات جدى او به طلاّب، این است که باید اهل قلم باشند و در زمینه هاى گوناگون بتوانند قلم فرسایى کنند. روى این اصل، وى نوشته هاى فراوانى در موضوعات مختلف دارد که بالغ بر ۵۰ جلد مى شوند. برخى از آن نوشته ها چاپ شده، بعضى دیگر در آستانه چاپ قرار دارند و برخى از آنها در حال آماده سازى جهت چاپ مى باشند.

کتاب هایى که تا کنون به زیور چاپ آراسته شده اند، عبارتند از:

۱٫ الخمس.

۲٫ مسائل اجتهاد و تقلید.

۳٫ الامر بالمعروف و النهى عن المنکر.

۴٫ امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه اسلام (فارسى).

۵٫ اسلام مجسّم (شرح حال علماى بزرگ اسلام).

۶٫ جایگاه بانوان در اسلام.

۷٫ جهاد (فارسى).

۸٫ ربا.

۹٫ دانش عصر فضا.

۱۰٫ شگفتى هاى آفرینش.

۱۱٫ جهان آفرینش.

۱۲٫ انسان و جهان.

۱۳٫ خوارج از دیدگاه نهج البلاغه.

۱۴٫ یک حرکت انقلابى در مصر.

۱۵٫ داستان باستان.

۱۶٫ ما و مسائل روز (مجموعه سه جلدى).

۱۷٫ بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه.

۱۸٫ اقتصاد اسلامى.

۱۹٫ منطق خداشناسى.

۲۰٫ جمهورى اسلامى.

۲۱٫ رساله توضیح المسائل.

۲۲٫ آمادگى رزمى و مرزدارى در اسلام.

۲۳٫ هزار و یک مسئله فقهى (استفتائات، ج ۱و۲).

۲۴٫ مناسک حج (عربى).

۲۵٫ مناسک حج (فارسى).

۲۶٫ منتخب المسائل (عربى).

همکارى با مطبوعات اسلامى

علاوه بر این کتاب ها، مقالاتى نیز قبل و بعد از انقلاب از آیه الله نورى به چاپ رسیده است. مجلاتى همچون مکتب اسلام، پاسدار اسلام، قبسات، نور علم، مسجد، رساله الثّقلین، کتاب نقد و فقه اهل بیت و همچنین روزنامه هایى مانند اطلاعات، رسالت، سلام و جمهورى اسلامى، آراسته به مطالب و مقالات ارزنده وى مى باشند.

فعالیّت هاى سیاسى و اجتماعى

آیه الله نورى همدانى به لحاظ این که شاگرد و در حد عشق به حضرت امام خمینى(قدس سره) دل بسته بود، از هر حیث به ویژه جهت سیاسى به شدّت تحت تأثیر آموزه هاى بنیان گذار جمهورى اسلامى قرار داشت. از این رو، در کنار فعالیّت هاى علمى عمیق، از ورود به عرصه سیاسى و اجتماعى غفلت نورزیده، پیوسته در صفوف مقدّم مبارزه علیه رژیم ستم شاهى حرکت کرد و در این راه، از زندان، تبعید و… نهراسیده، همه خطرها را به جان خریده و با توکل بر خدا در مسیر انجام رسالت انقلابى با تمام وجود تلاش مى کرد. وى درباره این فعالیّت ها مى گوید:

«من از جمله کسانى هستم که توفیق داشتم چند سالى در مکتب پرفیض حضرت آیه الله العظمى امام خمینى، درس بخوانم و علاوه بر مطالب علمى، از سجایاى اخلاقى ایشان نیز بهره ببرم. در طول این سالیان، با توجه به متون و موازین اسلامى دریافته بودم که مسؤلیت روحانیت، خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمى شود. به این جهت، از آن روز که حضرت ایشان انقلاب و تحوّل را آغاز کردند، من سعى کردم که پشت سر ایشان به قدر توانم گام بردارم.

در آن زمان، جلسات مرتبى با رفقاى همفکر خود داشتیم که در آن، نسبت به مسائل جارى گفت و گو مى شد و براى پیشبرد امور، تصمیماتى اتّخاذ مى گردید. گاهى اعلامیه هایى علیه رژیم و شاه امضا مى کردیم البته متن بعضى از آن اعلامیه ها را نیز گاهى من تنظیم مى کردم. در نشر و توزیع آنها نیز همکارى نزدیک داشتم. افرادى را به این منظور به نقاط مختلف کشور مى فرستادیم.»(۸)

اعلامیه هاى ضد طاغوتى

آیه الله نورى یکى از چهره هاى مبارز ایران اسلامى است و در نوشتن متن، صدور و امضاى اعلامیه هاى ضد طاغوتى که اساس رژیم شاهنشاهى را متزلزل مى ساخت، نقش بسزایى داشته است. در این جا به برخى از اعلامیه هایى که نام آیه الله نورى همدانى در آنها ثبت شده است، به طور مختصر اشاره مى کنیم:

۱٫ نامه به حضرت آیه الله مرتضى حائرى در رابطه با تبعید علما و ائمه جماعات.

۲٫ تلگرام جمعى از استادان و فضلاى قم به علماى مشهد، درباره حمله مزدوران رژیم شاه به حرم حضرت امام رضا(علیه السلام).

۳٫ اعلامیه جمعى از استادان و فضلاى حوزه علمیه قم، درباره راهپیمایى سراسرى مردم ایران در روزهاى تاسوعا و عاشورا.

۴٫ اعلامیه علما و مدرسین حوزه علمیه، درباره بازگشایى موقت مغازه ها.

۵٫ اعلامیه استادان و فضلاى حوزه علمیه قم، درباره خلع محمّدرضا شاه از مقام سلطنت.(۹)

تلاش براى اعلام مرجعیّت حضرت امام خمینى(قدس سره)

یکى از حرکت هاى مؤثّر آیه الله نورى همدانى، به همراه دیگر بزرگان حوزه، تلاش براى شناساندن بیشتر و اعلان مرجعیّت و اعلمیّت حضرت امام خمینى(قدس سره) بود. خود وى در این زمینه مى گوید:

«از جمله جریان هایى که در آن دوران پیش آمد، جریان درگذشت آیه الله العظمى حکیم(رحمه الله) بود. ما به لحاظ خصوصیات علمى و دیگر خصائص روشن و بارزى که در حضرت امام سراغ داشتیم، تصمیم گرفتیم کارى کنیم که چهره ایشان، خارج از حوزه هاى علمیه نیز براى مردم بهتر و کاملتر شناخته شود. از این جهت، تصمیم گرفتیم اعلامیه اى بدهیم که بعد از مرحوم آقاى حکیم، مردم به حضرت امام مراجعه کنند. دوازده نفر از مدرسین حوزه علمیه قم که اینجانب نیز جزء ایشان بودم، این اعلامیه را در تأیید مرجعیّت حضرت امام بعد از مرحوم آقاى حکیم امضا کرده و پخش کردیم. علماى شهرستانها از این اعلامیه استقبال خوبى کردند و در بعضى از مراکز، آقایان اعلامیه را روى منبر براى مردم خوانده بودند که تأثیرات زیادى گذاشته بود.

بعد از صدور این اعلامیه، منتظر بودم که دنبالم بیایندچرا که مى دانستم صدور چنین اعلامیه اى بى عاقبت نیست همین طور هم شدیک روز ظهر مأمورین ساواک به منزل ما ریختند و ما در این جریانات نیز به وظیفه خود عمل کردیم.»(۱۰)

تبعیدها

۱٫ خلخال

بعد از سخنرانى در روز ۱۹ دى ۱۳۵۶ش، در انتظار این بودم که ساواک دنبالم بیاید و دستگیرم کندبه این جهت، در تهران کارى داشتم رفتم که آن را انجام دهم وقتى به تهران رفته بودم، شبانه به منزل ما ریخته و همه جا را گشته بودند. وقتى از تهران برگشتم و جریان را به من گفتند، خودم را بیشتر آماده کردم و بعد از خداحافظى و آماده شدن، به ساواک تلفن زدم و گفتم: اگر با من کارى دارید، از تهران برگشته ام حدود نیم ساعت بعد آمدند و مرا به شهربانى قم بردند و از آن جا مرا به خلخال تبعید کردند. تبعید من در خلخال، چندین ماه به طول انجامید. در این مدت، نسبت به من سخت گیرى فراوان مى شد. هر روز لازم بود به شهربانى رفته و دفترى را امضا کنم. منزل ما را شدیداً کنترل مى کردندحتى رفت و آمدهاى عادى را زیر نظر داشتند.

تهیه ارزاق عمومى را براى ما مشکل کرده بودند و به کسبه سفارش مى کردند که از فروش اجناس مورد لزوم به ما خوددارى کنند.

۲٫ سقز]در خلخال[یک روز صبح که براى امضاى دفتر رفته بودم، به من گفته شد که دیگر به منزل برنگردم چون مى خواستند مرا به سقز ببرند. هر چه اصرار کردم که بروم و حداقل خبر بدهم، پذیرفته نشدمرا به همراه چند مأمور به سقز منتقل کردند. در سقز، چند نفر دیگر از آقایان نیز تبعید بودند مانند: آقاى احمدى خمینى شهرى، آقاى سیّد على دستغیب شیرازى و آقاى ]مرتضى[فهیم کرمانى. دوران تبعید را با مشکلات فراوان سپرى مى کردیم. دولت شریف امامى که روى کار آمد، براى کسب وجاهت، به اصطلاح زندانى هاى سیاسى را آزاد مى کرد و تبعیدى ها را برمى گردانددر این زمان نیز من از تبعیدگاه آزاد شدم.»(۱۱)

مواضع انقلابى و شجاعانه

آیه الله نورى به عنوان یکى از شاگردان امام راحل و به عنوان یک مرجع انقلابى، با هوشیارى تمام مسائل و مشکلات کشور و نظام را دنبال کرده، در هر جا نسبت به دین، نظام و کشور خطرى احساس کند، فورا تذکر مى دهد. در چند سال اخیر (۲ خرداد۱۳۷۶) که برخى از جریانات منحرف، فعالیّت هاى ضد دینى و ضد انقلابى خود را تشدید کرده بودند، آیه الله نورى همدانى با تمام وجود در مقابل دین ستیزان قرار گرفت و به مسئولین امر تذکر و هشدار داد.

قم خبرنگار رسالت:

ما در برابر مطبوعاتى که به دین حمله مى کنند، ساکت نمى نشینیم این مطلب را آیه الله نورى همدانى در آغاز درس خارج فقه دیروز عنوان کرد.وى در حالى که دهها مطلب توهین آمیز نسبت به دین و مقدسات را براى حضار قرائت مى کرد گفت: به چه کسى بگوییم این دردها را؟! آیا این قابل تحمل است که در مملکت اسلامى و در حالى که در اجلاس هزاره ادیان از عظمت و اقتدار اسلام صحبت مى شود و رییس جمهور محترم هم در این خصوص صحبت مى کند کسانى پیدا شوند که بگویند دین افیون ملتها و افیون حکومت هاست.

وى افزود: آیا بعد از این همه اهانت به ضروریات دین و احکام اسلامى و مقدسات باز هم باید ساکت بنشینیم و تماشاگر این جریانها باشیم. آیه الله نورى همدانى با اشاره به گسترش روز افزون اسلام در سراسر جهان و طنین انداز شدن عظمت و اقتدار و عزّت اسلام در دنیا اظهار داشت: آیا این درد نیست که در کشور امام زمان (عج) و حکومت اسلامى مجلس بگیرند و بگویند دین افیون ملتهاست و عدّه اى هم کف بزنند.

وى گفت: در برابر این جریانات از مطبوعات مى خواهیم که قبل از انتشار هر مطلبى درباره دین آن را با حوزه ها در میان بگذارند و اگر جواب قانع کننده اى نشیندند آن وقت منتشر کنند. آیه الله نورى افزود: ما مطبوعات را دعوت مى کنیم که از این کارها دست بردارند و بدانند که ما در برابر این جریانات ساکت نخواهیم نشست و با قلم و بیان به فضل خداوند جلوى این کار را خواهیم گرفت. و احتیاجى هم به خشونت و تشنج نداریم زیرا دین اسلام دین استدلال و قلم و بیان است. وى با اظهار تأسف از سکوت برخى علما و مراجع گفت: اگر از اوّل علما و مراجع تمام حوزه ها با هم متحد مى شدند این جریان در نطفه خفه مى شد. وى با اشاره به بعضى از حرکتهاى انجام شده در حوزه همچون تحصن طلاّب در مسجد اعظم قم گفت: تا به حال چند دفعه حرکتى انجام شده ولى هماهنگ نبوده است. ما از برخى مراجع و علماى بزرگ مى خواهیم سئوال کنیم آیا شما نگران نیستید. رهبر معظم انقلاب مى گوید: نگرانم، خبرگان ملّت مى گویند ما نگرانیم اگر شما نگران نیستید بگویید دلیلتان براى این نگران نبودن چیست؟! و اگر نگران هستید ولى ساکت، باز دلیل سکوتتان را بگویید؟

آیه الله نورى همدانى با خطاب قرار دادن حوزه هاى علمیه و علماى بلاد گفت: اى حوزه هاى علمیه و اى علماى بلاد اگر غفلت کنیم زحمات شیخ مفیدها و شیخ طوسى ها دارد بر باد مى رود و اسلام منزوى مى شود. این حملاتى که دارد انجام مى شود همه اش به اسلام و ارزشهاى اسلام است. یعنى شما مى گویید باید بى تفاوت باشیم؟! دیگر چه چیزى باقى مانده براى ما که مورد هجوم اینها واقع نشده باشد. حال که کار به اینجا کشیده تا ما اتّحاد نداشته باشیم این جریان قلع و قمع نمى شود.

وى با خطاب مجدد علماى بلاد و مراجع تقلید و حوزه هاى علمیه و خاطرنشان کردن از بین رفتن زحمات امام(قدس سره) و زیر سوال بردن اسلام و روحانیت گفت: شما که با انقلاب اسلامى عزّت و عظمت اسلام را به دنیا نشان دادید، اسلام با انقلاب ایران تجدید حیات کرد و پشت استکبار را لرزاند آیا سکوت در برابر دستهایى که مى خواهند این عزّت و عظمت را از اسلام و روحانیت بگیرند جایز است، آیا ما مسوول نیستیم؟ آیا خداوند فردا از ما بازخواست نمى کند؟

وى خطاب به مردم مسلمان ایران نیز گفت: اى مردم، در برابر این شبهات تردید به خود راه ندهید زیرا راه روشن و دلایل محکم است. به حوزه ها و علما مراجعه کنید مبادا شبهات در شما تزلزل ایجاد کند.

وى خطاب به مسؤولین نیز افزود: همانطور که بارها متذکر شده ایم، از مسؤولین محترم مى خواهیم که در راه تأمین معیشت مردم و در راه مبارزه با گرانى و تورّم که کمر اکثر مردم را شکسته است و در راه تأمین اشتغال و ازدواج جوانان گام بردارید و فکر و نیروى خود را در این مجرا به کار اندازید و در حلّ این مشکلات راه چاره نشان دهید. آیه الله نورى همدانى در بخش دیگرى از سخنانش با خطیر توصیف کردن وظیفه علما و فضلا و طلاّب علوم دینى گفت: ما علاوه بر تحصیل علم و دانش و تعلیم و تربیت مسؤولیت ایجاد فضاى معنوى و دینى در سطح جامعه و حراست و نگهبانى از ارزشها و اصول اعتقادى مردم مسلمان را نیز بر عهده داریم. مخصوصاً در زمان حاضر و با وجود جریانات منحرف، ما هرگز نمى توانیم بى تفاوت باشیم. وى گفت: امروز دشمن حاصل تلاش و زحمات شیخ مفیدها، شیخ طوسى ها و سیّد مرتضى ها و علماى بزرگ در قرون و اعصار گذشته را که نتیجه اش همان انقلاب اسلامى بود را هدف قرار داده است و لذا ما باید فرزند زمان خود باشیمزیرا در نظر پروردگار و در پیشگاه امام عصر مسؤول هستیم. وى افزود: دفاع از عقیده و ایمان مردم بسیار بافضیلت تر از دفاع از آب و خاک است. مخصوصاً در عصر ما که جریانات منحرف و برانداز هیچ چیزى را از گزند حملات پلید و پست خود باقى نگذاشته اند.

وى با اشاره به بحث قرائتهاى مختلف از دین گفت: اگر قرار است هر برداشتى از دین حجت باشد، چه در اصول و چه در فروع و دین، برداشتهاى مختلف را بپذیرددیگر احتجاجات ائمه(علیهم السلام) در برابر منحرفین بى معنا بود و احتیاجى به این همه کتب کلامیه و استدلالات نبود.

وى با ذکر شرایط یک فقیه گفت: اینهایى که این چیزها را مى گویند و مى نویسند بیایند در حوزه تا ببینیم چند صفحه از قرآن را بلدند معنا کنند. چند حدیث از ۵۸ هزار حدیث و چند راوى از ۱۴ هزار راوى را بلد و یا مى شناسند. در کدامیک از هشت علم فقاهت تخصص دارند.

مسافرت هاى علمى فرهنگى

آیه الله نورى همدانى با الهام از توصیه قرآنى، مبنى بر «سیروا فى الارض» و تبلیغ و ترویج اندیشه ها و اهداف مقدّس حضرت امام خمینى(قدس سره) سفرهاى زیادى به اقصا نقاط جهان داشته است و در این سفرها ضمن انجام گفت و گوهاى علمى و آشنایى با افکار و فرهنگ هاى گوناگون، بر تجارب خویش مى افزود.

وى در مورد مسافرت هاى خارج از ایران خود چنین مى گوید:«من در سال ۵۸ و ۵۹ که نماینده حضرت امام در اروپا بودم و به آن دیار رفت و آمد داشتم، در ظرف این دو سال، که در موقع تحصیل در قم اشتغال به تدریس داشتم ولى در موقع تعطیلى حوزه به کشورهاى اروپا از قبیل انگلستان، فرانسه، آلمان، اتریش، ایتالیا، سوئد، بلژیک، هلند، دانمارک، سوئیس، نروژ، فنلاند، اسپانیا، یونان و ترکیه مسافرت کردم و در طى ملاقات ها و مصاحبه و تشکیل مجالس، حقایق اسلام و عظمت انقلاب اسلامى را بیان مى کردم و به سؤالات علمى و مذهبى با توفیق خداوند پاسخ مى دادم و سفرهایى به پاکستان و یک سفر هم به تایلند، پاکستان، بنگلادش و هندوستان رفته ام و در این سفرها علاوه بر معاشرت با فرقه هاى گوناگون و بیان معارف و مبانى اسلام، توجه بیشتر به بیان مزایاى انقلاب اسلامى ایران و نشان دادن چهره استکبار جهانى بود.»(۱۲)

حکم امام به آیه الله نورى

جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج میرزا حسین نورى دامت افاضاته

با توجه به درخواست هایى که از سوى دانشجویان اسلامى مقیم اروپا در مورد اعزام جناب عالى به اروپا شده است، مقتضى است جناب عالى با سوابقى که دارید، مسافرتى بدانجا بنمایید و از نزدیک به وضع آنان و احتیاجات و کمبودهایى که دارند، رسیدگى کنید و در رفع آنها به ]هر[ نحو صلاح مى دانید، اقدام نمایید و به وظیفه حساس و خطیرى که در این برهه از زمان دارند، آنان را آشنا سازید تا به یارى خداى تعالى، توطئه هاى دشمنان اسلام و معاندین را خنثى نمایند و از راه انتشارات و سخنرانى ها و دیگر وسایل، جلوى تبلیغات شوم آنها را بگیرند. از خداى تعالى، موفقیت همگان را در این راه خواستارم. سلام اینجانب را به عموم آنان ابلاغ نمایید.

روح الله الموسوى الخمینى(۱۳)

احکام، اجازات، پیام ها، نامه ها

آیه الله نورى با توجه به این که ارتباط نزدیکى با حضرت امام داشت، نامه ها و مسائل زیادى بین وى و حضرت امام رد و بدل مى شد. در این جا براى روشن شدن عمق این ارتباط عمیق، به عناوین، موضوعات و تاریخ بعضى از این نامه ها اشاره مى شود:

۱٫ اجازه نامه در ۱۷ بهمن ۱۳۵۲، محرم ۱۳۹۴ درباره اجازه در امور حسبیّه و شرعیّه.

۲٫ نامه در ۹ آبان ۱۳۵۷، ذى القعده ۱۳۹۸ درباره تصمیم (امام) به اقامه موقّت در فرانسه.

۳٫ نامه در آذر ۱۳۵۷، محرم ۱۳۹۹ درباره ویژگى هاى اعضاى شوراى انقلاب اسلامى.

۴٫ پیام در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، ربیع الاول ۱۳۹۹ درباره اعزام آیه الله نورى همدانى به کردستان.

۵٫ نامه در ۳۰ بهمن ۱۳۵۷، ربیع الاول ۱۳۹۹ درباره اعزام آیه الله نورى همدانى به کردستان که مخاطب نامه، آقاى احمد مفتىزاده است.

۶٫ حکم در ۶ دى ۱۳۵۸، صفر ۱۴۰۰ درباره اعزام آیه الله نورى همدانى به کشورهاى هند، پاکستان، بنگلادش، فیلیپین.(۱۴)

دوستان نزدیک

۱٫ شهید آیه الله مطهّرىاز دوستان نزدیک آیه الله نورى مى توان به مرحوم شهید مطهّرى اشاره کرد. وى در مورد آن شهید مى گوید:

«آن مرحوم هر وقت به قم تشریف مى آوردند، به منزل بنده هم مى آمدند و گاهى شب ها در این جا استراحت مى کردند. بنده گاهى مى دیدم تا پاسى از شب چراغ اتاقشان روشن است. مى رفتم مى دیدم سجاده را باز کرده یا نماز مى خوانند و یا به تفکّر مشغول هستند.»(۱۵)

۲٫ شهید آیه الله مفتّحآیه الله نورى در مورد دوست دیرین خود شهید مفتح مى گوید:

«بنده با آیه الله شهید حاج شیخ محمّد مفتّح همدانى که از آغاز طلبگى مدتى هم حجره و تا هنگامى که آن مجاهد بزرگ به شهادت رسیدند، با هم در ارتباط بودیم.»(۱۶)

۳٫ حضرت آیه الله مکارم شیرازى«ارتباط این دو بزرگوار به دوران طلبگى بر مى گردد که دوست و هم مباحثه بوده اند و این مباحثات علمى تا این اواخر ادامه داشت.»(۱۷)

استفتائات

استفتائات آیه الله نورى مشتمل بر ۳ جلد است که ۲ جلد آن چاپ شده است و جلد سوم در دست چاپ مى باشد.

برنامه روزانه

بى شک مردان بزرگى که به جایى رسیده اند، در زندگى خود طبق نظم و برنامه عمل کرده اند و ما این را در زندگى همه بزرگان شنیده، خوانده و حتى گاه به چشم خود دیده ایم. آیه الله نورى همدانى هم از این امر مستثنى نیست.

«آقا برنامه شان این طورى است که قبل از دمیدن فجر از خواب بیدار شده و به عبادت و تهجّد مشغول مى شوند و بعد از نماز صبح هم به ورزش صبحگاهى مى پردازند. بعد صرف صبحانه، مطالعه و تحقیق، برنامه قبل از تدریس ایشان است. دیدار با مردم و اقامه نماز جماعت ظهر و عصر و پاسخ به پرسش هاى علمى و دینى مراجعین و دیدارهاى خصوصى چه با مردم عادى و چه با مسئولین نظام همه و همه با نظم و ترتیب خاصى که از مدت ها قبل روش معظم له است، به موقع و سر وقت انجام مى پذیرد.»

ویژگى هاى اخلاقى و معاشرتى

۱٫ تکریم استادان و علماى ربانى

آیه الله نورى همدانى همیشه از استادان خود به نیکى یاد مى کند و مقام علمى و اخلاقى آنان را گرامى مى دارد. نمونه این یادها در مصاحبه ها و بیانات وى آشکار است. همچنین وى پیوسته از خدمات و کرامات علماى بزرگ اسلام یاد مى کند و به همین علّت اقدام به نوشتن کتاب اسلام مجسّم کرده است تا بدین وسیله ویژگى هاى اخلاقى و علمى آن اسوه هاى دین و اخلاق در تاریخ ماندگار گردد.

۲٫ نظم

کسانى که با آیه الله نورى همدانى آشنایى بیشترى دارند، از نظم وى در کارها و این که وى براى هر یک از کارهاى خود برنامه دقیقى تنظیم کرده، سخن مى گویند. خود وى در این زمینه مى گویند:

«بنده از آغاز زندگى به لزوم داشتن برنامه و رعایت نظم در زندگى ایمان داشتم و دارم و اعتقادم بر این است که رمز موفقیت و پیشرفت در زندگى، در سه مقوله خلاصه مى شود۱٫ نظم. ۲٫ جدیّت. ۳٫ استقامت.»

۳٫ قناعت

آیه الله نورى همدانى مثل بیشتر طلاّب و علماى دین، جهت مبارزه با فقر و تحمل سختى هاى ناشى از فقر، از همان اوایل زندگى طلبگى قناعت را پیشه خود ساخته بود. در رابطه با قناعت، خود مى گوید:

«من از همان اوّل که به قم آمدم، لمعه و قوانین مى خواندم. پس از این که مدت چهارده سال بود که به قم آمده و مشغول تحصیل و تدریس بودم و یکى از مدرسین قم به حساب مى آمدم، حتى پس از تأهل، منزل اجاره مى کردمالبته نه یک حیاط دربست، بلکه یک اتاقدر یک سال، به لحاظ ناملایماتى که پیش آمد، من چهار مرتبه منزل اجاره اى عوض کردم. از منزل سوم که به منزل چهارم، نقل مکان مى کردم، اوئل زمستان بودیک گارى کوچک که تنها یک الاغ آن را حمل مى کرد، تمام اثاث منزل مرا در یک مرتبه از منزل سوم به منزل چهارم منتقل کرد. تمام اثاث منزل، چند کیسه زغال و چند تا کتاب و مقدارى ظرف و چند قطعه زیلو بود. من به همراه خانواده، در حالى که بچه اى در آغوش داشتم، پشت سر آن گارى به منزل چهارم مى رفتیم البته تنها من این گونه نبودمبلکه افراد زیادى این چنین زندگى مى کردند.»(۱۸)

۴٫ عشق به ابا عبدالله الحسین

آیه الله نورى همدانى اهتمام ویژه اى به برگزارى مراسم روضه خوانى براى سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) دارد. مجلس روضه خوانى در هر جمعه در بیت وى برقرار است.

۵٫ اهمیّت به یادگیرى علوم روز

در سال هاى ۱۳۳۵ـ۱۳۳۶ که مدرسه علوى با همکارى برخى نیروهاى متدین و فرهنگى در تهران فعال بود، گروهى از طلاّب با استعداد و فاضل قم که امروز بسیارى از آنان از بزرگان هستند، به دعوت مرحوم علاّمه کرباسچیان، در تابستان براى فراگیرى درس هاى فیزیک، شیمى، زبان انگلیسى و اقتصاد به تهران رفتند، آیه الله حسین نورى، هاشمى رفسنجانى، مهدوى کنى، باقرى کنى و امامى کاشانى از کسانى بودند که این دوره را طى کردند.

آیه الله نورى همدانى مدت ها پیش از همگانى شدن استفاده از رایانه، براى آموختن این امر، اقدام کرد و برخى از دوره هاى استفاده از رایانه در کارهاى پژوهشى را فرا گرفت.

مدارس تحت نظر

۱٫ مدرسه مهدى موعود (عج)

تولیت مدرسه علمیه مهدى موعود (عج) با آیه الله نورى همدانى است. وى در مورد تأسیس این مدرسه مى گوید:«تأسیس مدرسه به این شرح است که بنده با آیه الله شهید حاج شیخ محمّد مفتّح همدانى که از آغاز طلبگى مدتى هم حجره و تا هنگامى که آن مجاهد بزرگ به شهادت رسیدند، با هم در ارتباط بودیم، تصمیم داشتیم که یک مدرسه که پایگاه تعلیم و تربیت باشد، با هم به وجود بیاوریم. آن شهید بزرگوار، در این رابطه پولى، در حدود یک میلیون و دویست هزار تومان، فراهم کرده بودند که بعد از شهادت ایشان، فرزندان و خانواده آن شهید مجاهد به محضر مبارک حضرت امام(قدس سره) شرفیاب شدند و جریان آن پول را به عرض ایشان رساندند. ایشان فرمودند: آن پول، در اختیار این جانب قرار بگیرد تا اقدام مقتضى به عمل بیاید. این جانب نیز با بعضى افراد خیراندیش مطلب را در میان گذاشتم تا بالاخره پس از فراهم شدن مقدار قابل توجه دیگرى، یک نفر خیر اندیش حاضر شد، هشتصد متر زمین در اختیار گذاشته و پانصد هزار تومان نیز کمک نمایدبالأخره این مدرسه در چهار طبقه، با یک سرداب بزرگ و چندین مدرّس و کتابخانه تأسیس گردید. در این چند سال که دفاع مقدّس بر پا بود، همیشه یک سوم از طلاّب محترم آن حوزه به نوبت در جبهه بودند. از این آقایان ده نفر شهید شدند و چهل پنجاه نفر زخمى و معلول را به اسلام تحویل دادند و هم اکنون ]طلاّب این مدرسه[ با جدیّت تمام مشغول تحصیل مى باشند.»(۱۹)

۲٫ دارالفقه

یکى دیگر از مراکز علمى که زیر نظر آیه الله نورى همدانى اداره مى شد، دار الفقه بود که طلاّب مقطع خارج در آن به طور تخصصى در موضوع فقه تربیت مى شدند. محل این مراکز در طبقه دوم دفتر آیه الله نورى قرار داشت امّا متأسفانه این مرکز علمى مدتى است که تعطیل مى باشد.(۲۰)

گلشن ابرارج۶


۱٫ مجله حوزه، شماره ۳۲ (تیر ۱۳۶۸).

۲٫ همان.

۳٫ همان.

۴٫ همان.

۵٫ همان.

۶٫ سایت آیهالله نورى همدانى.

۷٫ مجله حوزه، شماره ۳۲ (تیر ۱۳۶۸).

۸٫ مجله حوزه، شماره ۳۲ (تیر ۱۳۶۸)

۹٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۲و۳، ۱۳۷۴ش.

۱۰٫ مجله حوزه، شماره ۳۲ (تیر ۱۳۶۸)

۱۱٫ همان.

۱۲٫ همان.

۱۳٫ صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۲۷٫

۱۴٫ صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۶۴ و ۵۰۱ج ۳، ص ۱۶ج ۴، ص ۲۲۹ج ۵، ص ۱۵۱ح ۶، ص ۱۸۴ و ۱۹۶ج ۱۲، ص ۴۱۰ج ۱۳، ص ۱۸۹ج ۱۷، ص ۱۱۷ج ۱۹، ص ۱۰۳٫

۱۵٫ به نقل از آقاى همتى.

۱۶٫ مجله حوزه، شماره ۳۲ (تیر ۱۳۶۸).

۱۷٫ به نقل از آقاى همتى.

۱۸٫ مجله حوزه، شماره ۳۲٫ تاریخ نشر، تیر ۱۳۶۸٫

۱۹٫ همان.

۲۰٫ مصاحبه به آقاى همتى

زندگینامه آیت الله عباسعلى عمید زنجانى

 ۱۱۲۷۴۱۴۳۱۴۵۹۳۲۱۵۲۰۸۱۲۰۲۵۵۲۴۷۱۳۶۵۶۲۴۶۲۱۹۶۹۴۸

تولد و خاندان

عباسعلى عمید در دهم فروردین ماه ۱۳۱۶ش در خانواده اى متدین در زنجان دیده به جهان گشود.(۱) پدر بزرگوارش انسانى با فضیلت و از تجّار نیکوکارى بود که ثروت خود را صرف امور خیریّه بخصوص کمک و مساعدت به طلاّب علوم دینى کردند. او در این راه همواره از ارشادات فقیه شهر آیت الله شیخ فیاض زنجانى رهنمود مى گرفت.مادر ارجمندش از زنان پارسا و آشنا به مسایل اسلامى، نوه حکیم بلند آوازه زنجان میرزا مجید حکمى بود و همین پیوند با روحانیت، باعث گردید استاد تداوم دهنده راه جد مادرى اش باشد.بیشتر مطالب مقاله برگرفته از خاطرات چاپ شده توسط مرکز اسناد انقلاب مى باشد.

استاد که آخرین فرزند خانواده بود، در شش سالگى وارد مدرسه توفیق شهرستان زنجان گردید. او که در طول تحصیل تا پایان دبیرستان همواره از شاگردان ممتاز به شمار مى آمد، در اواخر دوره دبیرستان تصمیم گرفت هم زمان به فراگیرى علوم دینى بپردازد و این تصمیم با استقبال و خوشحالى خانواده و آشنایان رو به رو شد.

خاطره اى از مدرسه توفیق

او درباره ورود به مدرسه علوم اسلامى مى گوید:«در دوره دبیرستان، هم به دبیرستان مى رفتم و هم در مدرسه (دینى) سیّد زنجان که از مدارس طلاب زنجان بود درس مقدمات مى خواندم. آن زمان تقریباً حدود سال هاى ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ش تحصیلات علوم دینى در جامعه، زیاد جایگاه مناسبى نداشت لذا من هم در آن عالم نوجوانى مسأله را مخفى نگه مى داشتم. حتى هم کلاسى هایم نمى دانستند که وارد تحصیلات علوم حوزوى شده ام و مقدمات مى خوانم. یادم هست یک روز به کلاس آمدم و دیدم بچه ها چیزى را دست به دست مى گردانند، من آرام بودم و گوشه اى نشستم و متوجه شدم همه به من خیره شده اند. معلوم شد که آن ها ]کتاب[ جامع المقدمات مرا از توى کشوى میز پیدا کرده اند و از نحوه چاپ و حواشى منقوش آن به شگفت آمده و دست به دست آن را نگاه مى کنند. رفتار آن ها شاید به این خاطر بود که این کتاب ها براى آن ها مأنوس نبود، کار بالا گرفت، ناظم مدرسه مرا به دفتر فراخواند ]من[ وحشت کردم که توبیخ شوم. بعد دیدم که ناظم مدرسه به نام آقاى همایونى در دفتر از من استقبال کرد و سایر معلمان و دبیران جلو پاى من ایستادند، گویى من دیگر دانش آموز دیروزى نیستم، و خیلى مرا تشویق و تجلیل کردند و سؤال کردند از کى شروع کرده اید؟ کار خوبى کرده اید، چرا به ما اطلاع نداده اید؟ اصلا نتیجه تمام زحمات این مدرسه اگر شما باشید براى ما کافى است و این تشویق براى من خیلى در آن سن و سال اثر گذار بود.»

استاد عمید زنجانى که از شاگردان ممتاز مدرسه توفیق در رشته ریاضیات بود، به این نتیجه رسید که قبل از گرفتن دیپلم راهى حوزه علمیه شود و به تحصیل علوم اسلامى بپردازد. ترک تحصیل و علاقه به علوم دینى باعث گردید اساتید مدرسه توفیق از ایشان دلیل قضیه را جویا شوند، خود مى گوید:«در سال هاى آخر دبیرستان بود که یک دفعه به حوزه پیوستم و از ترس این که این توفیق از من سلب شود، از ادامه تحصیل دبیرستان منصرف شدم. به همین دلیل مسئولان دبیرستان قضیه را دنبال کردند و یک بار دیگر به دفتر مدرسه احضار شدم. معلم ها که از چهره هاى روحانى، وارسته و تحصیل کرده بودند از من جویاى علت شدند.، آن ها مى دانستند که از نظر مالى مشکلى نداشتم، لذا فکر مى کردند مسایل خانوادگى باعث این انصراف شده است. وقتى گفتم ترسم از این است که بعد از گرفتن دیپلم نتوانم به تحصیلات حوزوى ادامه بدهم و مى خواهم مدرکى در اختیارم نباشد تا با فراغت بال تحصیلات حوزوى را ادامه دهم. معلم هایم سخنم را پسندیدند. لازم به ذکر است اکثر معلم هاى آن مدرسه تحصیلات حوزوى داشتند، حتى هنگام زنگ تفریح در دفتر، مباحثه جواهر داشتند. آن ها اهل تهجّد نیز بودند و آثار تهجّد در چهره هایشان پیدا بود.»(۲)

تحصیلات علوم اسلامى

الف: زنجاناستاد عمید زنجانى تنها طلبه شهرى بود که براى تحصیل علوم دینى وارد مدرسه سیّد زنجان شده بود. مدرسه سیّد در آن زمان از رونق خاص علمى برخوردار بود و طلاب از نقاط حومه و دوردست براى فراگیرى علم و دانش راهى این مدرسه مى شدند. حضور استاد در مدرسه موجب خوشحالى سایر طلاب شد، زیرا والد بزرگوارش به طلاب مورد نظر کمک مى کرد. او براى پیشرفت تحصیلى فرزندش استاد خصوصى گرفت و ماهیانه مبلغى به آن استاد فرزانه مى پرداخت. مشهورترین استاد مدرسه سیّد زنجان آقا شیخ «محمد قنبرى» مردى فاضل، متعهد و خوش بیان بود و تدریس مقدمات، سیوطى و مقدارى از شرح جامى این طلبه جوان را برعهده داشت.

ب: قم

آقاى عمید زنجانى در سال ۱۳۳۱ش براى ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه قم گردید. پدرش در نظر داشت منزلى براى فرزندش بخرد، ولى چون او به حجره و زندگانى طلبگى علاقه داشت، از پدرش خواست موافقت آیت الله سید محمّد حجت کوه کمرى را براى گرفتن یک حجره طلب نماید. وقتى این تقاضا پذیرفته شد، در یکى از حجرات مدرسه حجتیّه ـ از مدارس پر رونق آن زمان ـ سکونت گزید.براى سکونت در مدرسه حجّتیه شرایطى لازم بود، از جمله اتمام کتاب وسایل و داشتن حداقل بیست سال تمام و او هیچ کدام از این دو شرط را نداشت، ولى با عنایت آیت الله حجّت موفق گردید ابتدا در پارک قدیم حجتیه و سپس در حجره مجاور عارف دلسوخته حاج شیخ على کاشانى(۳) ساکن شود و به تحصیل ادامه دهد.

از جمله حوادث جالب زندگى طلبگى ایشان این بود که پدرش براى تأمین امور شخصى فرزندش، مبلغى را (براى مدت شش ماه) در اختیار آیت الله سیّد احمد زنجانى(۴) قرار داده بود تا هر ماه مراجعه و از ایشان دریافت کند. گاه اتفاق مى افتاد که به علت کثرت مشاغل آن مرحوم ماهیانه مدتى به تأخیر مى افتاد، لکن همین امر موجب شده بود دست کم ماهى یک بار از محضر آن عالم ربّانى کسب فیض کند.

اساتید دوران سطح

۱ـ شیخ اسماعیل صائنى زنجانى: مطول، منطق و مقدارى از شرح لمعه.

۲ـ ابوالفضل سرابى: مطول و مقدارى از لمعه.

۳ـ ناصر مکارم شیرازى: مکاسب.

۴ـ ابوالقاسم خزعلى: مکاسب طى مدت کوتاه.

۵ـ میرزا على مشکینى: وسایل.

۶ـ سید عبدالکریم موسوى اردبیلى: بخشى از رسایل.

۷ـ سید محمد باقر سلطانى طباطبایى: کفایه، جلد دوم.

۸ـ حاج میرزا محمد مجاهدى تبریزى: کفایه، جلد اول.

۹ـ شیخ میرزا عبدالجواد سدهى اصفهانى: بخشى از کفایه.

اساتید دوره خارج

۱ـ آیت الله العظمى سید حسین طباطبایى بروجردى(۵) (م: ۱۳۸۰ق): آقاى عمید یک سال در درس ایشان حاضر شد. او درباره تدریس این استاد فرزانه مى گوید:«من مبتدى بودم که به درس آقاى بروجردى مى رفتم. یکى از خصوصیات درس ایشان این بود که گاه افراد در سه رده متفاوت در درس ایشان شرکت داشتند، مثلا فرض کنید امثال من شرکت داشتند، اساتید ما هم در درس مرحوم آیت الله بروجردى شرکت مى کردند و شخصیت هایى مانند مرحوم آیت الله محقق داماد هم بودند که نسبت به اساتید ما سمت استادى داشتند.

درس آقاى بروجردى، یک درس واقعى بود. هم جنبه تشریفات مرجعیت را داشت که یک عدّه اى به خاطر احترامى که براى ایشان قایل بودند، مى آمدند و یک عدّه اى براى استفاده در سطوح مختلف حاضر مى شدند.»(۶) استاد عمید زنجانى از بدو ورود به حوزه علمیه قم با چهره ملکوتى حضرت امام آشنا گردید. سخن گفتن، راه رفتن و دیگر صفات و کمالات حضرت امام چنان جذاب بود که استاد ایشان را اسوه زندگى خویش قرار داد و با تمام وجود به امام عشق مى ورزید هر چند بنابر موقعیت سنّى و علمى تنها در سال هاى آخر دهه سى توفیق حضور در درس امام بزرگوار را پیدا کرد. با این حال در دورانى که مشغول سطوح عالیه بود، نیز از دیدار چهره ملکوتى امام بهره مى گرفت.

وى در سال ۱۳۳۷ش هم زمان با اتمام «کفایه الاصول» به درس پر فایده ى اصول امام در مسجد سلماسى راه یافت. وى مى گوید:«حضورم در درس ایشان در حقیقت دو جنبه داشت یکى جاذبه علاقه به امام بود و دیگرى پر محتوا بودن درس ایشان. همیشه زودتر از امام مى آمدم و دیرتر از امام مى رفتم. درس امام شاید اوّلین بارقه تحقیق و تدقیق را در من ایجاد کرد. من اهل قلم و نوشتن بودم، امّا براى اوّلین بار آن ذائقه تحقیق را از درس چشیدم. جاذبه دیگر درس امام معنویت خاصى بود که بر طلبه جوانى مثل من عمیقاً اثرگذار بود. بى اعتنایى به دنیا و شکوه علم، منش روحانى و ملکوتى، بى تفاوتى به جاه و مقام و دورى از تظاهر و در یک کلمه مقام عرفانى در محضر درس استاد مشهور بود. و چون به درس امام عادت کرده بودم، در نجف اشرف هم از اولین کسانى بودم که در جمع علاقمندان امام درخواست شروع درس کردند.»(۷)

۳ـ آیت الله العظمى حاج سید محمد محقق داماد(۸) (م: ۱۳۸۸ق)، استاد عمید درباره ویژگى درسى آیت الله محقق مى گوید:یکى از خصوصیات آقاى داماد این بود که از طرح احتمالات مختلف در هر مسأله چشم پوشى نمى کرد و در هر موضوع فقهى و یا در خصوص فقه الحدیث هر روایتى احتمالات ممکن را مطرح و هر کدام را جداگانه مورد بحث قرار مى داد، اگر قابل نقد بود، نقد مى کرد. گاه مى شد که این احتمالات از ده مورد هم بیشتر مى شد. او براى رسیدن به حقیقت هیچ احتمالى را نادیده نمى گرفت که نشان از عمق درس ایشان داشت. خیلى از احتمالات در حقیقت مربوط به شبهات، ابهامات و سؤالات بود. درس ایشان تحقیقى بود و به همین دلیل محضر درس محدود و خاص محققان بود.»(۹)

۴ـ علامه سید محمد حسین طباطبایى(۱۰) (م: ۱۴۰۲ قمرى): استاد عمید زنجانى قسمتى از «اسفار» ملا صدرا و کتاب «شفاى» بوعلى سینا را در محضر ایشان فرا گرفت. وى در کنار استفاده علمى از بزرگان مذکور، به خاطر کسب مشربهاى فقهى مختلف، از محضر برخى دیگر از اساتید حوزه علمیه قم از جمله آیت الله سید محمد کاظم شریعتمدارى (۲ سال خارج فقه) بهره برد.

ج: تحصیل در حوزه نجف

عمید زنجانى با رحلت آیت الله بروجردى در سال ۱۳۴۰ش عازم حوزه علمیه نجف اشرف گردید و مدت ۸ سال از دروس استوانه هاى علمى آن حوزه بهره برد. که اسامى آنان چنین است:

۱ـ آیت الله العظمى حاج سید ابوالقاسم خویى(۱۱) (م: ۱۴۱۳ق): استاد هشت سال از محضر این فقیه گرانمایه بهره مند گردید و تقریرات قسمتى از درس وى را به رشته تحریر درآورد. از امتیازات درس آیت الله خویى که از شاگردان ممتاز علامه نائینى بود، نظم، انسجام علمى، اتقان ادله، اختصار و شیوه بیان جالب بود. و چون تقریرات اصول استاد چاپ شده بود، وى تنها به حضور در درس فقه آن فقیه بزرگ بسنده کرد.

۲ـ حضرت آیت الله میرزا محمد باقر زنجانى(۱۲)(م: ۱۳۹۴ق): مرحوم میرزاى زنجانى با این که از اساتید برجسته نجف اشرف و از شاگردان نامدار مرحوم نائینى بود و مقامات علمى و معنوى اش بر معاصرانش پوشیده نبود، به خاطر زهد و بى تکلّفى از شهرت و عناوین مانند مرجعیت به شدت اجتناب مىورزید. او بیش از ۴۰ سال در حوزه نجف محضر درسى بسیار گرمى داشت و صدها فاضل و مجتهد از حوزه درسى وى بهره مند گردیدند. از ویژگى هاى میرزاى زنجانى این بود که نظریات اصولى استادش را به گونه اى بیان مى کرد که همه ابهامات اشکالات متداول در میان معاصرانش را پاسخ مى داد. گاه نقطه نظرات استادش را با مطالبى که خود داشت، توجیه مى نمود و از سخنان استاد به عنوان «کلمات مقدس استاد» یاد مى کرد. تواضع میرزا در برابر استاد او را در انظار شاگردانش به ستایش وا مى داشت. آقایان راستى، کریمى مازندرانى و طاهرى گرگانى از ملازمان درس این استاد عظیم الشأن بودند.

۳ـ حضرت امام خمینى(رحمه الله): امام خمینى در ۱۳ مهرماه ۱۳۴۴ش از ترکیه به عراق تبعید شد(۱۳) و بعد از زیارت کاظمین، سامرا و کربلا، در نجف ساکن گردید و پس از دید و بازدیدهاى معمول مراجع، مدرسین و طلاب حوزه علمیه نجف اشرف به اصرار جمعى از دوستان و ارادتمندان درس خارج خود را در مسجد شیخ انصارى تشکیل داد. به تدریج به یکى از پرجمعیت ترین جلسات درسى نجف اشرف تبدیل گردید. آقاى عمید ۵ سال از درس ایشان بهره برد. وى از پیشگامان استقبال از حضرت امام نیز به شمار مى آمد.

۴ـ آیت الله العظمى سید محمود شاهرودى(م: ۱۳۹۴ق): سه سال و همزمان با درس آیت الله خوئى به درس وى حاضر شد.

۵ـ آیت الله العظمى سید محسن حکیم(م:۱۳۹۰ق)(۱۴): به مدت چهار سال تا زمان حضور امام در نجف اشرف از محضر وى استفاده کرد.

اجازات

استاد عمید با تلاش فوق العاده موفق به تکمیل معلومات عالیه و اخذ اجازه اجتهاد و روایت از برخى اساتید برجسته حوزه نجف اشرف و حوزه علمیه قم شد.

۱ـ مرحوم آیت الله حاج سید نصرالله مستنبط: وى از عالمان شایسته و فقهاى برجسته حوزه نجف بود و در سال ۱۳۸۷ق اجازه اجتهادى براى معظم له صادر کرد که در قسمتى از آن آمده است:

«جناب العالم الفاضل، عماد الاعلام حجه الاسلام الشیخ عباسعلى عمید… قد صرف برهه من عمره الشریف فى النجف الاشرف و حضر مباحث الاساطین حضور تفهم و تدقیق وجد و اجتهد حتى صار بحمد الله من الاعلام و بلغ الى مرتبه الاجتهاد فله العمل بما یستنبطه من الاحکام على النهج المألوف فیها بین الاعلام…»

۲ـ آیت الله العظمى سیّد شهاب الدین مرعشى نجفى(رحمه الله): در سال ۱۳۶۵ش اجازه اجتهادى براى معظم له صادر کرد.

۳ـ امام خمینى(رحمه الله): اجازه اى درباره امور حسبیه شرعى به معظم له داد.(۱۵)

بازگشت به ایران

استاد عمید بعد از سالها اقامت در آستانه ى علوى و شهر مقدس نجف اشرف، در سال ۱۳۴۷ش براى درمان دیسک کمر به ایران بازگشت. چون قصد مراجعت به نجف اشرف را داشت، در طول مدتى که به قم رفت و آمد داشت، در ملاقات ها و دیدارهاى دوستانه، با فضلا، مدرسان و آیات قم به پخش گزارشهاى حوزه نجف و اخبار مربوط به امام در نجف مانند تدریس و رفت و آمدهاى استاد پرداخت. وى موضع گیرى هاى منفى و مثبت بزرگان نجف را به تفصیل به اطلاع بزرگان و دوستان امام رسانید. در همین سال بود که به وصلت با بیت حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى مفتخر گردید که برخى از دوستان فاضل به ویژه آیت الله حاج شیخ محمد فاضل زمینه این وصلت را فراهم ساختند و خطبه عقد در حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) توسط حضرات آیات سید احمد زنجانى و فاضل لنکرانى پدر خوانده شد. حاصل این پیوند تولد سه فرزند است. استاد بعد از ازدواج تنها به نجف اشرف بازگشت و بعد از حدود یک سال و نیم به ایران مراجعت کرد و در حوزه علمیه قم مشغول تدریس، سطوح عالیه گردید. در مدت اقامت کوتاه در قم شرح استدلالى تحریر الوسیله را آغاز و در کنار تدریس، به تألیف هم پرداخت و سرانجام در سال ۱۳۵۰ش به دعوت جمعى از مؤمنان جنوب شرق تهران به این شهر مهاجرت کرد.

فعالیت فرهنگى در تهران

مسجد لر زاده از مساجد معروف جنوب تهران از آثار ماندگارى است که با معمارى مرحوم لر زاده ساخته و با امامت آیت الله حاج شیخ على اکبر برهان تأسیس شد. آن عالم ربانى بعد از ده سال خدمت رحلت کرد و آیت الله میرزا على آقا فلسفى به مدت ده سال به اقامه جماعت و ارشاد مردم پرداخت. و چون قصد مهاجرت به مشهد مقدس را داشت، معتمدان محل به محضر آیت الله مرعشى نجفى در قم رسیدند و از ایشان تقاضا نمودند آقاى عمید را که قبلا برخى از چهره هاى بازارى تهران وى را مى شناختند، به امامت جماعت و تصدى امور مسجد لرزاده تشویق نمایند.

آیت الله مرعشى هم بعد از مشورت با استاد، ایشان را به مهاجرت به تهران تشویق نمود. و چون بیشتر مؤمنان و معتمدان و بازاریان محترم از دوستان و مریدان امام بودند، استاد عمید این پیشنهاد را پذیرفت. مسجد لرزاده از آن تاریخ تا سال ۱۳۸۳ق علاوه بر این که محل اقامه جماعت بود، با برگزارى جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه و احکام و دیگر فعالیت هاى دینى، فرهنگى توسط ایشان، به یکى از مهم ترین پایگاه هاى مذهبى و انقلابى جنوب تهران تبدیل شد. تشکیل صندوق قرض الحسنه و پرداخت وام به نیازمندان خصوصاً اقشار محروم، ایجاد کانون ارشاد اسلامى، تجهیز کتابخانه، دعوت از روحانیان انقلابى و سخنرانى آنان در مسجد، تأسیس جمعیت و مرکز خیریه امام سجاد(علیه السلام)براى کمک رسانى به محرومان و… در کنار فعالیت هاى علمى و تبلیغى، دینى و انقلابى از مهم ترین فعالیت هاى معظم له در طول تصدى امامت مسجد به شمار مى رود. وى در سال ۳۳ سال امامت در تهران با ایجاد جو معنوى و انقلابى و شرایط فرهنگى موجبات جذب افراد فعال انقلابى به آن مسجد را فراهم آورده بود. و محوریت و شکل گیرى تجمعات و راهپیمایى ها در طول نهضت اسلامى که با هدایت و ارشاد وى با مرکزیت مسجد لر زاده انجام مى گرفت، بخش کوچکى از فعالیت هاى قبل از انقلاب ایشان در مسجد لرزاده به شمار مى آید.(۱۶)

فعالیت هاى علمى و تحقیقى

حاج شیخ عباسعلى عمید زنجانى فعالیت تحقیقى خود را از جوانى آغاز کرد و تاکنون آثار علمى فراوانى داشته است. وى از سال ۱۳۳۶ش کار خود را با نوشتن مقالات سودمند در روزنامه «وظیفه» شروع کرد. این روزنامه اجتماعى، سیاسى و مذهبى بود و در هر هفته سه شماره از آن به چاپ مى رسید. این روزنامه با مدیریت سیّد محمد باقر موسوى حجازى از سال ۱۳۲۳ش فعالیت خود را آغاز کرد و تا سال ۱۳۴۱ش ادامه داد. آیت الله عمید هم زمان در هفته نامه دینى و اجتماعى «نداى حق» که با مدیریت سید محمد حسن عدنانى (از ۱۳۲۹ تا ۱۳۵۳ش) در تهران چاپ مى شد، مقالات ارزشمند به چاپ رساند.(۱۷)از فعالیت هاى مطبوعاتى وى همکارى با اولین مجله علمى حوزه (مکتب اسلام) بود.(۱۸)

آیت الله عمید زنجانى از سال ۱۳۳۸ش به جمع نویسندگان این مجله پیوست و مقالات ارزشمندى را به چاپ رسانید. بعد از انقلاب هم مقالات فراوانى از وى در مجلّدات و جرائد چاپ و در کنفرانس ها ارائه شد.سخنرانى هاى ایشان در همایش ها و کنفرانس هاى علمى و کنگره هاى مختلف داخلى و خارجى را هم باید به این فهرست افزود.

تألیفات

آیت الله عمید زنجانى تألیفات سودمندى در موضوعات علمى، فقهى، حقوقى و… دارد که فهرست برخى از آن ها به شرح ذیل است:

۱ـ پژوهشى در تاریخ تصوف و عرفان

وقتى متن این کتاب به صورت مقاله در روزنامه وظیفه به چاپ رسید، مورد توجه پژوهشگرانى همچون شهید بهشتى قرار گرفت. مؤلف مى گوید:«یادم هست در روزنامه «وظیفه» بحثى را تحت عنوان «پژوهشى در تاریخ تصوف و عرفان» شروع کرده بودم، روزى شهید بهشتى در مدرسه فیضیه مرا دید و از احوال پدرم پرسید که مایه تعجب بنده شد، چون پدرم روحانى نبود. فرمود من این مقالات را خواندم، خیلى مقالات سنگین علمى و خوبى است. اگر حاج آقاى تان را دیدید از قول من تشکر کنید. بعد که دریافت مقالات از خود من است، خیلى تعجّب کرد و گفت شما این مقالات را نوشته اید؟! چون آن موقع من زیر بیست یا حدود بیست سال داشتم. بعد فرمود: وقتى این مقالات را مطالعه کردم، تصور کردم یک آدم ۵۰ و یا ۶۰ ساله جا افتاده اى که توى کتابخانه اى مثلا پنج و شش هزار جلدى نشسته و همه این کتاب ها را زیر و رو کرده، آن مقالات را نوشته است.»(۱۹)

این مقالات با تحقیقات بیشتر در سال ۱۳۴۴ش به صورت کتاب توسط دار الکتب الاسلامیه چاپ گردید و سپس با اصلاح و تکمیل در سال ۱۳۶۶ توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد.

۲ـ اسلام و همزیستى مسالمت آمیز: چ دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۴۲٫

۳ـ اسلام و حقوق بین الملل: چ دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۴۲٫

۴ـ اقامت گاه و آثار حقوقى آن از دیدگاه فقه اسلامى: نشر الهام، تهران، ۱۳۵۶٫

۵ـ بنیادهاى ملیت در جامعه ایده آل اسلامى: چ کتابخانه بزرگ غدیر، ۱۳۵۲٫

۶ـ حقوق اقلیت ها بر اساس قانون قرارداد ذمه: انتشارات صدر، ۱۳۵۲، تجدید چاپ توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۲٫

۷ـ امامت از دیدگاه نهج البلاغه: انتشارات بنیاد نهج البلاغه.

۸ـ تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى: مجموع مقالات.

۹ـ جهاد از دیدگاه امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

۱۰ـ مبانى فقهى و کلیات قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران: دفتر مرکزى جهاد دانشگاهى، ۱۳۶۲٫

۱۱ـ وطن، سرزمین و آثار حقوقى آن از دیدگاه فقه اسلامى: انتشارات مرکز فرهنگ اسلامى.

۱۲ـ المنهاج فى شرح وسیله النجاه: عربى.

۱۳ـ رساله فى الترتب: عربى.

۱۴ـ رساله در نکاح کتابیه(۲۰): عربى.

۱۵ـ مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۷۳٫(۲۱) این کتاب تاکنون بیش از پنج بار تجدید چاپ و تکمیل شده است.

۱۶ـ زن و انتخابات: با همکارى جمعى از فضلا.

۱۷ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما: با همکارى جمعى از فضلا.

استاد در حدود سال هاى ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ به همراه چند تن از فضلاى هم فکر(۲۲) جلسات پژوهشى در مدرسه حجّتیه برگزار مى کردند که مدیریت آن را آیت الله مکارم شیرازى به عهده داشت. موضوعات جلسه، پژوهش و تحقیق پیرامون مسایل اجتماعى روز و نقد و مطابقت آن با معارف اسلام بود. حاصل پژوهش دو ساله آنان با عنوان «از اسلام چه مى دانیم» دو اثر ارزشمند «زن و انتخابات» و «بلاهاى اجتماعى قرن ما» شد که هر دو به چاپ رسید. و کتاب «بلاهاى اجتماعى قرن ما» مورد استقبال زیاد پژوهشگران و صاحب نظران قرار گرفت. کتاب زن و انتخابات هم زمانى تدوین یافت که رژیم طاغوت پیروى از فرهنگ ابتذال غرب براى انحراف افکار عمومى و به بهانه احیاى نیمى از بدنه جامعه شرکت زنان در انتخابات کذایى را مطرح نموده بود. جمع نامبرده براى رویارویى با تهاجمات فرهنگى سیاسى رژیم و براى آگاهى افکار عمومى به ویژه تحصیل کردگان این کتاب را منتشر کردند.

۱۸ـ «فقه سیاسى»: انتشارات امیرکبیر از سال ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۴ش، ۱۰ جلد.

مجموعه نفیس و علمى «فقه سیاسى» حضرت استاد، در نوع خود از بدیع ترین مجموعه هاى فقهى و علمى و حقوقى است. این کتاب در سال ۱۳۸۴ش از سوى جامعه علمى حوزه به عنوان کتاب نمونه و اثر نفیس اسلامى معرفى شد.

به برخى از موضوعات و مباحث مجموعه فقه سیاسى چنین است.

جلد اوّل: در ۵۵۸ صفحه شامل دو بخش است: بخش اوّل ۱۰ فصل مهم دارد و به تعریف و جایگاه حقوق و منابع آن، حقوق نهادهاى سیاسى کشور (قواى سه گانه) و نیز شرح وظایف قانونى و حقوقى و فقهى آنان به صورت جداگانه اختصاص دارد. بخش دوم نیز داراى ۱۰ فصل است و به تشریح تاریخ قانون اساسى ایران در ادوار گذشته مى پردازد. امتیازات قانون اساسى جمهورى اسلامى که برگرفته از فقه آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) است نسبت به قوانین گذشته، به تفصیل و به صورت علمى آمده است. برخى از موضوعات جدید مانند حدود اختیارات ولى فقیه و تشریح جایگاه آن، شوراى نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، و سایر نهادها و سازمان ها و… مطرح به ارزیابى جایگاه فقهى و حقوقى آنان پرداخته شده است. نویسنده در این کتاب به خوبى از عهده پاسخ گویى شبهه افکنى ها علیه نظام اسلامى برآمده است.

جلد دوم: در ۳۶۳ صفحه و سه بخش تدوین شده است.

در این کتاب تاریخ رهبرى سیاسى اسلام در عصر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و معصومان(علیهم السلام) به ویژه عصر غیبت ولى عصر (عج) بر اساس موازین فقهى و کلامى تشریح شده است. نظرات فقیهان بزرگى مانند صاحب جواهر، علامه نائینى و امام خمینى در تبیین جایگاه رهبرى اسلام بر اساس فقه شیعه بیان شده و تشریح حکومت اسلامى و ولایت فقیه از دیدگاه صاحب نظران مورد عنایت ویژه مؤلف محترم قرار گرفته است. خصوصاً سیر تحوّل فقه سیاسى در طول یک قرن اخیر از دیدگاه حقوقى و سیاسى به خوبى تبیین شده است.

جلد سوم: در ۵۴۸ صفحه و شامل چهاربخش است. حقوق بین الملل، صلح و همزیستى، امنیت، مشارکت و تعاون در مسایل بین المللى و دیدگاه اسلام در مبارزه با سلطه و… در این جلد مورد توجه است.

جلد چهارم: با عنوان اقتصاد سیاسى ضمن تشریح نظام مالى دولت اسلامى، به سیاست فقرزدایى در اسلام پرداخته است.

جلد پنجم: در ۳۹۰ صفحه، و جلد هشتم در ۳۸۲ صفحه سامان یافته است.مهم ترین عناوین این مجلدات عبارتند از: ریشه هاى جنگ و راه هاى کمک به حذف آن، جهاد و آثار سازنده آن و بررسى آراى فقهى و اندیشه سیاسى بزرگان شیعه، مانند شیخ مفید، شیخ طوسى، سیّد مرتضى علم الهدى، حلبى، سلاّر دیلمى، ابن زُهره، علامه حلّى، شهیدین، مقدس اردبیلى، میرزاى قمى، کاشف الغطاء، صاحب جواهر، شیخ انصارى و حضرت امام.

«درآمدى بر فقه سیاسى» مرورى است بر کلیات و مبانى حقوقى اساسى در ۱۰ فصل جداگانه، شامل موضوعات و عناوین مبانى و تاریخ تحولات حقوق حکومت هاى سیاسى و حوزه هاى اجتماعى و نظام قوانین قدیم و جدید و ارتباط آن با فقه اسلامى…

جلد ششم: تکمیل مباحث جلد پنجم است.

جلد هفتم: مبانى حقوق عمومى فقه اسلام را مورد بررسى قرار داده است.

جلد هشتم: دیدگاه فقهاى شیعه از کلینى تا امام خمینى را مطرح و بررسى کرده است.

جلد نهم: قاعده مصلحت در فقه سیاسى را مشروحاً مورد تحلیل قرار داده است.

جلد دهم: به اندیشه سیاسى جهان اسلام معاصر اختصاص یافته است.

ضمناً حضرت استاد به عنوان استادِ راهنما در به ثمر رسیدن آثار علمى محققان و پژوهشگران جوان حوزوى و دانشگاهى نقش مؤثرى داشته و تاکنون بیش از یکصد و هشتاد پایان نامه را راهنمایى و یا مشاوره کرده است. کتاب هاى فقهى و حقوقى: «موجبات ضمان» و «فقه تطبیقى» و «حقوق اساسى تطبیقى» و «حقوق اساسى ایران» نیز از جمله تألیفات چهل جلدى ایشان است.

وقتى شهید مظلوم دکتر بهشتى قصد بازگشت از مرکز اسلامى هامبورگ آلمان را داشت، به صورت محرمانه از حضرت استاد دعوت کرد، ولى معظم له به دلایلى نپذیرفتند. او مى گوید:«من در جواب نامه محرمانه ایشان نوشتم که من اعتقاد دارم کسى که مى خواهد به خارج برود، باید حداقل متأهل باشد. نظر آقاى بروجردى این بود که کسانى که به خارج مى روند مى بایست چهل سال به بالا و متأهل باشند و من نه چهل سال دارم و نه متأهل هستم.»(۲۳)

فعالیت هاى انقلابى

الف: حضورى پرشور در راهپیمایى ها: استاد عمید زنجانى در میان عالمان تهران، از چهره هاى وزین و انقلابى و از اعضاى شوراى مرکزى جامعه روحانیت مبارز است و در شکل گیرى و پیروزى نهضت مقدس اسلامى نقش مؤثرى داشتند. علاوه بر این که مسجد ایشان کانون تجمعات و راهپیمایى هاى سال هاى ۵۶ و ۵۷ بود، مهم ترین پایگاه روحانیون انقلابى و طرفدار امام براى سخنرانى و افشاگرى علیه رژیم طاغوت هم به شمار مى رفت. ایشان در کنار تبلیغ و سازماندهى راهپیمایى ها علیه رژیم طاغوت، خود نیز در این راهپیمایى ها حضور جدّى داشت. خود در این باره مى گوید:«سازماندهى راهپیمایى هاى جنوب تهران با همکارى چند مسجد با مرکزیت مسجد لر زاده بود. معمولا راهپیمایى ها به صورت متمرکز از مسجد لر زاده آغاز مى گردید و در ادامه راهپیمایان از چند مسجد مجاور ملحق مى شدند.

وقتى جمعیت راهپیمایان وارد خیابان رى مى شد، راهپیمایى عظیم و یک پارچه تجلى اراده مردم و هم چنین مظهر اعتقاد، باور و اسلام خواهى مردم بود. وقتى جمعیت به میدان بهارستان مى رسید، اوج این راهپیمایى بود و باشکوه ترین راهپیمایى ها در این قسمت از تهران متجلى مى شد.

مسیرى که ما از جنوب داشتیم، بسیار پرجمعیت و حماسى بود و واقعاً آن هایى که در این راهپیمایى شرکت مى نمودند، خودشان را آماده هر نوع حوادث مى کردند و جان بر کف و خالص بودند. آن زمان این راهپیمایى ها در باز کردن راه انقلاب نقش بسیار مؤثرى داشت.

همیشه عده اى انتظامات با بازوبندهاى مشخص، جمعیت راهپیمایى را کنترل مى کردند. باید یادآورى کنم که در راهپیمایى هاى جنوب تهران، زنان نقش مؤثرى داشتند و طنین صداى شعارهاى زنان بسیار رساتر و کوبنده تر بود. به نظر من این راهپیمایى ها بزرگ ترین سند براى انقلاب اسلامى و خواست مردم نسبت به دولت دل خواهشان بعد از پیروزى انقلاب محسوب مى شود.»

حضور مؤثر و عملکرد انقلابى و هوشمندانه وى در مخالفت با رژیم باعث گردید که وى نُه بار بازجویى و دو بار توسط ساواک دستگیر و در کمیته مشترک زندانى شوند.

ب: تلاش براى خنثى سازى ترفندهاى ساواک یکى از ترفندهاى مرموزانه رژیم طاغوت که به وسیله ساواک اجرا مى شد، ایجاد اختلاف و درگیرى بین نیروهاى طرفدار انقلاب و متدینان سنتى بود کارى که ساواک در چند مسجد تهران با موفقیت انجام داد. آیت الله عمید زنجانى با کشف این توطئه خطرناک در پى خنثى سازى آن برآمد. وى با برگزارى جلسات، آگاه سازى عناصر کارساز، ایجاد وحدت بیشتر بین نیروهاى مردمى، نزدیک کردن آراى متدینان به ویژه جوانان مذهبى و حضور مؤثر بین نیروهاى طرفدار انقلاب، مانع عملى شدن اهداف شوم ساواک گردید. محل برگزارى این جلسات با عنوان کانون ارشاد اسلامى در کتابخانه مسجد لرزاده و با هدایت معظم له بود.(۲۴)به این ترتیب جوانان پر شور و انقلابى که از مسجد رانده مى شدند، در کتابخانه مسجد لر زاده سازماندهى مى شدند و فعالیت هاى شان هماهنگ مى گردید.

ج: حراست انقلابى از اموال و نوامیس مردم

رژیم طاغوت براى خسته کردن مردم انقلابى و تحت کنترل درآوردن اوضاع مملکت در سال ۱۳۵۷ش حکومت نظامى اعلام کرد. حضور نیروهاى مسلح و منع رفت و آمد شبانه باعث بر هم خوردن آرامش مردم شد و موجى از ترس و هراس را به وجود آورد. آیت الله عمید با ایجاد تیم هاى پنجاه نفرى که هر کدام به دسته هاى کوچک تر تقسیم مى شدند، براى مقابله با دشمن برخاست.

نیروهاى مؤمن، انقلابى و فعال که از میان ده ها داوطلب بیست تا سى ساله انتخاب شده بودند. هسته اصلى این تشکیل را شکل مى دادند، در ظاهر براى حفظ اموال و نوامیس مردم و حفظ آرامش روحى و روانى آنان و در باطن به خاطر دور کردن ترس و هراس از مردم در محلاّت جنوب تهران نگهبانى مى دادند. همان تشکّل ها بعدها با عنوان «کمیته انقلاب اسلامى» نام گرفت و به همین دلیل نخستین کمیته انقلاب اسلامى از افراد مسلح از بهمن ماه ۱۳۵۷ش در مسجد لر زاده شکل گرفت و به صورت منسجم تر کار حفاظت از انقلاب و دستاوردهاى آن را برعهده گرفت.استاد تا سال ۱۳۵۹ش سرپرستى کمیته انقلاب اسلامى منطقه ۱۰ جنوب تهران را در کنار مسئولیت روحانیت مبارز منطقه برعهده داشت.

د: برپایى مجلس ختم براى فرزند آقاى خزعلى

به دنبال اهانت روزنامه اطلاعات در ۱۷ دى ماه سال ۵۶ به حضرت امام، حوزه هاى علمیه به ویژه حوزه قم و بازار تعطیل گردید و مردم متدین قم در روز ۱۹ دى ماه علیه این اقدام موهن راهپیمایى کرد و خشم و اعتراض خود را نسبت به رژیم اعلام کردند. قیام ۱۹ دى قم با شهادت جمعى از مردم، موجى از بیدارى و خشم از رژیم در سراسر ایران را پدید آورد. یکى از شهداى قیام ۱۹ دى قم، فرزند آیت الله خزعلى بود که استاد عمید زنجانى مجلس فاتحه اى به عنوان بزرگداشت این شهید والا مقام در مسجد لر زاده منعقد ساخت، جمعیت شرکت کننده بعد از پایان جلسه که با برخورد عوامل رژیم عصبانى شده بودند، به خشم آمدند و راهپیمایى خود جوشى به راه انداختند. جمعیت به قدرى زیاد بود که حتى کلانترى ۱۴ نتوانست عکس العمل نشان بدهد.

استاد بعد از اتمام راهپیمایى، بازداشت گردید. در جریان قیام خونین ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ش فعالیت وى موجب گردید شب بعد از حادثه جمعه سیاه در ساعت ۳ بعد از نصف شب توسط نیروهاى مشترک حکومت نظامى در خانه مسکونى دستگیر و روانه زندان کمیته مشترک گردد، در یک بازجویى از هفت صبح تا دو بعد از ظهر توسط دژخیم معروف ساواک منوچهرى مورد اهانت قرار گرفت.

آقاى عمید زنجانى از سال ۱۳۵۰ش که مقیم تهران شد، در حمایت از امام و نهضت اسلامى در عرصه هاى فکرى، علمى، فرهنگى و سیاسى حضور فعال داشته است. وى دو بار دستگیر و زندانى شده و امضایش همراه سایر روحانیون تهران در اسناد انقلاب اسلامى آمده است. فهرست این اعلامیه ها چنین است:

۱ـ نامه جمعى از روحانیون و وعّاظ تهران درباره کشتار بى رحمانه مردم تبریز در ۲۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ توسط رژیم سفاک پهلوى.

۲ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره تحریم جشن هاى نیمه شعبان سال ۵۷٫

۳ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره فاجعه سینما رکس آبادان، شهریور ۵۷٫

۴ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره حادثه خونین ۱۳ آبان دانشگاه تهران.

۵ـ اعلامیه جمعى از روحانیان درباره حمله مزدوران رژیم به حرم مطهّر حضرت امام رضا(علیه السلام).

۶ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره پشتیبانى از اعتصاب کارکنان صنعت نفت.

۷ـ اعلامیه جمعى از روحانیان تهران درباره فراخوان مردم براى شرکت در راهپیمایى روزهاى تاسوعا و عاشوراى سال ۵۷٫

۸ـ اعلامیه جمعى از روحانیان درباره اعتصابات و وضع بازار تهران.(۲۵)

مسؤولیت هاى بعد از انقلاب اسلامى

استاد عمید زنجانى به موازات کارهاى علمى، فرهنگى و دینى، براى پیشبرد اهداف و برنامه هاى انقلاب اسلامى، مسئولیت مهمى به عهده گرفته است که فهرست آن ها چنین است:

۱ـ عضو شوراى مرکزى جامعه روحانیت مبارز تهران.

۲ـ مسئول و سرپرست جامعه روحانیت مبارز جنوب تهران، منطقه ۱۰٫

۳ـ عضو کمیته الهیات ستاد انقلاب فرهنگى ۱۳۶۹٫

۴ـ نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، در دوره هاى سوم و چهارم.

۵ـ عضویت در شوراى عالى یونسکوى ملى ایران، از سال ۱۳۶۰٫

۶ـ عضو شوراى بازنگرى قانون اساسى، در سال ۱۳۶۸٫

۷ـ عضو شوراى فرهنگى و اجتماعى زنان وابسته به شوراى عالى انقلاب فرهنگى ۱۳۷۰٫

۸ـ سرپرست دانشگاه حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران ۱۳۷۳٫

۹ـ عضو هیأت علمى دانشگاه تهران با رتبه استاد تمامى.

۱۰ـ نماینده حضرت امام خمینى در رسیدگى به وضع بنیاد مستضعفان.

۱۱ـ ریاست کمیته هاى انقلاب اسلامى جنوب تهران.

۱۲ـ عضو هیأت امناى دانشگاه امام خمینى.

۱۳ـ عضو هیأت امناى دانشگاه علوم پزشکى زنجان.

۱۴ـ ریاست دانشگاه تهران.

نشانه هاى علمى:

چهره ماندگار ۱۳۸۵(۲۶) و استاد نمونه کشورى ۱۳۸۶٫(۲۷)

گلشن ابرارج۸


۱٫ شرح حال آیت الله عمید زنجانى در این منابع آمده است: گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۱۸ و ۵۱۷ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، بهاء الدین خرمشاهى، ج ۲، ص ۱۴۹۸ حوزه، ۳۷ و ۳۸، ص ۱۲۰ ـ ۹۳ فصلنامه علوم سیاسى، س اول، ش ۴، ص ۴۲ ـ ۱۵٫ ضمناً در تکمیل و اصلاح مقاله از رهنمودهاى معظم له بهره بردهایم.

۲٫ خاطرات استاد، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص ۲۵ ـ ۲۳ با تلخیص و دخل و تصرف اندک.

۳٫ ر.ک ستارگان حرم، ج ۱، ص ۲۰۸ ـ ۱۹۵٫

۴٫ همان، ج ۳، ص ۸۱٫

۵٫ گلشن ابرار، ج ۲٫

۶٫ خاطرات عمید زنجانى، ص ۵۹٫

۷٫ خاطرات، ص ۴۹ با تلخیص فراوان.

۸٫ ستارگان حرم، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۹٫ خاطرات، ص ۵۹ با تلخیص.

۱۰٫ گلشن ابرار، ج ۳٫

۱۱٫ گلشن ابرار، ج ۳٫

۱۲٫ گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۲۳۳٫

۱۳٫ «هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى»غلامرضا کرباسچیان، ج ۱، ص ۲۳۴٫

۱۴٫ ر.ک به: مجلدات متعدد گلشن ابرار.

۱۵٫ صحیفه نور، ج ۳، ص ۳۶۵٫

۱۶٫ براى اطلاع بیشتر ر.ک به: خاطرات معظم له، ص ۱۸۲ ـ ۱۵۱٫

۱۷٫ ر.ک به: شناسنامه مطبوعات ایران، مسعود برزین، انتشارات بهجت، تهران، ص ۴۰۰ و ۴۲۶٫

۱۸٫ درباره فعالیتهاى مکتب اسلام ر.ک به: مجلدات گلشن ابرار، مانند ج ۵، ص ۶۰۷، ذیل زندگانى آیت الله شیخ جعفر سبحانى و نیز خاطرات على دوانى.

۱۹٫ خاطرات، ص ۴۳ با تلخیص و دخل و تصرف اندک.

۲۰٫ گنجنیه دانشمندان، ج ۴، ص ۵۱۸٫

۲۱٫ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، بهاء الدین خرمشاهى، ج ۲، ص ۱۴۹۸٫

۲۲٫ حضرات حجج الاسلام والمسلمین آقایان حاج شیخ زین العابدین قربانى لاهیجى، حاج شیخ حسین حقّانى زنجانى، حاج شیخ على حجتى کرمانى، حاج شیخ محمد مجتهد شبسترى.

۲۳٫ خاطرات، ص ۴۶ با تلخیص.

۲۴٫ همان، ص ۱۶۳ ـ ۱۵۸، با تلخیص.

۲۵٫ ر.ک به: نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج ۷ و ۸، ص ۷۶، ۱۸۲، ۲۲۱، ۴۷۹٫

و ر.ک: اسناد انقلاب اسلامى، مرکز اسناد، ج ۳، ص ۲۴۵، ۳۲۴، ۳۷۰، ۴۲۲، ۴۳۰، ۴۳۶، ۴۴۵، ۴۶۹، ۴۸۵، ۵۱۱٫

۲۶٫ در ششمین دورههاى همایش چهره هاى ماندگار.

۲۷٫ استاد نمونه کشورى از سوى ریاست جمهورى و وزارت علوم و تحقیقات و فناورى.

 

 

 

 

 

 

تعداد کل بازدیدکنندگان:۱۸۸۷۷۴

 

زندگینامه آیت الله سید هاشم میردامادی نجف آبادی (۱۳۰۳ – ۱۳۸۰ق)

 

۲۸۶۳۱۱_۲۷۷ (۱)

نسب

نسب آیت الله سید هاشم میردامادیبا ۳۰ واسطه به ابوالحسن محمد دیباج فرزند امام صادق، علیه السلام، می رسد.بیش تر نیاکان وی، اهل فضل و دانش بوده اند و نوابغ و رجال بزرگی در میان ایشان قرار داشته است، نظیر محقق کرکی علی بن حسین عاملیمعروف به محقق ثانی (م ۸۴۰ هجری قمری) و علامه میر محمد اشرف(م ۱۱۴۵ هجری قمری) صاحب کتاب فضائل السادات.

او فرزند میرعبدالحسیب (م ۱۱۲۱هجری قمری) مدفون در تخت فولاداصفهاناست. وی (میرعبدالحسیب) فرزند علامه احمد عاملیصاحب تالیفات بسیار است. (از جمله کتاب های او مصقل الصافی فی الرّد علی النصاریو نفحات اللّاهوتیهو مفتاح الشفاءاست.علامه احمد عاملی داماد و پسر خاله و شاگرد بزرگ فلاسفه اسلام، میر محمد باقر و ملقب به معلم ثالثاست.

میرداماد سر سلسله ی خاندان بزرگ میردامادی است. از این ناحیه، نسب آیت الله میردامادی با ۸ واسطه به میرداماد و نسب میرداماد با ۲۱ واسطه به امام علی بن الحسین، علیهما السلام، منتهی می شود.از طرف دیگر در میان اجداد میرداماد، امیران و رجال بزرگی نظیر سید کمال الدین و سید قو ام الدین و محقق ثانی بوده اند. سید کمال الدین و سید قوام الدین از سادات مرعشی هستند که مدتی در منطقه ی بزرگی از ایرانفرمانروایی داشتند. آنان مدفون در آمل هستند.

محقق ثانی نیز جدّ مادری میرداماداست که عظمت علمی و درجه ی فقاهت او در فقه شیعه و تاثیرگذاری او در جهات مختلف در آن عصر و حال، جای تردیدی ندارد. و چون پدر محمد باقر داماد، داماد محقق کرکیبوده، به «داماد» معروف گشته است.شجره ی نامه ی خاندان میردامادی در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی به نحو بسیار زیبا و دقیق با امضای تفصیلی مرحوم آیت الله مرعشی نجفیتجدید و به زیور طبع آراسته گردیده است.

ولادت و دوران کودکی

تولد ایشان در سال ۱۳۰۳ هجری قمری در نجف اشرف اتفاق افتاد. در سن دو سالگی پدر خویش را از دست داد و تحت حمایت پر مهر مادری فاضل و پاک سیرت، دوران کودکی را سپری کرد. از همان اوان رشد، همت به تحصیل و فراگیری گماشت. در میان اقران به هوش و ذکاوت و استعداد خوب معروف گشت.

بالای سرش ز هوش مندی

می تافت ستاره ی بلندی

به سرعت پلکان ترقی را پیمود. از خود آن مرحوم نقل است که فرموده بود: «من از سنین قبل از بلوغ، علاقه ی سرشاری به مجالس علما و رجال علمی داشتم و بیش تر وقت من، در محضر شخصیت های بزرگ و مراجع آن وقت می گذشت. آمادگی فوق العاده ای برای کسب فضائل و پذیرش هر گونه استفاده علمی داشتم و تنها آرزوی من، رسیدن به مقامات عالی علم و عمل بود. از طرفی مادرم به جهت سختی در امر معاش، اصرار داشت که در پی کسب و کار بروم تا آن که از یکی از استادان خویش خواستم تا نزد مادرم بیاید و وی را راضی به ادامه ی تحصیل کند. در نتیجه، این مشکل از پیش پایم برداشته شد.».استعداد خوب و پشتکار و وجود اساتید مبرز در فنون مختلف، در سنین جوانی او را به مقام اجتهاد رسانید و بارها مورد تشویق اساتید بزرگ قرار گرفت.(۱)

اساتید

سید هاشم، مقدمات و سطح را با جدیت کامل نزد مدرسان معروف گذراند. سپس در حوزه ی بزرگ نجف از محضر آیات عظام آخوند محمد کاظم خراسانی(صاحب کفایه الاصول) و آقا میرزا محمدتقی شیرازی و میرزا حسین نایینی کسب فیض کرد. و از خرمن دانش ایشان، خوشه ها چید و به درجه ی رفیع اجتهاد نائل آمد. آن چه آن مرحوم را بعدها در میان اقران خود ممتاز و شاخص کرد، جنبه ی عرفانی و سلوک او بود. ایشان از استادان اخلاق و عرفان آن دوره مانند سید احمد کربلایی، سید مرتضی کشمیری، آقا میرزا جواد ملکی بهره های بسیار برد. در این میان با مرحوم سید احمد کربلایی بسیار مأنوس بود و شاگرد خاص آن جناب گردیده بود.آن مرحوم از دو استاد خود، میرزا محمدتقی شیرازی و حاج سید احمد کربلایی بسیار یاد می کرد و از یاد آنان لذت می برد و از سجایای اخلاقی آن دو داستان هایی نقل می فرمود.

او مکرر می فرمود:«بعد از آقامیرزا محمدتقی شیرازی، دیگر کسی به آن مهذّبی و پاکی ندیدم».(۲) درباره مرحوم سید احمد کربلایی می فرمود:«این مرد، همواره حال انقطاع و توجه به خدا داشت و گاهی که با شاگردان مشغول صحبت بود و می خندیدند، در اثناع توجهی به خدا می کرد و از گوشه های چشمش اشک جاری می گشت و در آن حال به احدی توجه نداشت»(۳)باز از مرحوم سید احمد کربلایی نقل می فرمود که «کاملاً بر نفس خود مسلط بود و مانند او کسی را ندیدم».(۴)

تقوا و زهد

موفقیت آن جناب در زهد و بی رغبتی به دنیا و تقوای، کم نظیر بود که مورد غبطه ی دیگران قرار می گرفت. اصالت و نجابت خانوادگی و تقید مادر وی به عبادات و سنن و ادعیه، شوق کامل از عنفوان جوانی به تکمیل نفس و تهذیب و طهارت روح، مراوده با مردان حق و ریاضت های مشروع، همگی دست به دست هم داد و از او وجودی ساخت که جز رضای الهی، چیزی در نظرش جلوه نمی کرد. حبّ و بغض او، روی محور خدا بود و در مدت عمر، ذره ای آلودگی پیدا نکرد. از بعضی افراد که می خواستند از رفاقت سوء استفاده کنند، برای خدا قطع رابطه کرد و از مشتبهات جداً گریزان بود. از مال های شبهه ناک شدیداً بر حذر بود و پایه ی زندگی را بر قناعت گذارده بود و زندگی بسیار ساده ای داشت. مازاد را در راه خدا انفاق می کرد و با تجملات و زیاده روی، سخت مخالف بود و توکلی فوق العاده داشت و نافله های شب او طولانی و از خوف خدا بسیار می گریست. تمام نمازهای طول عمر خود را دوباره گذارد و به ادعیه بسیار توجه داشت. ذکر یونسیّه او در سجده معروف بود. بسیار در اثنای حضور در نجف اشرف به مسجد سهله می رفت و عبادت می کرد. از شهرت گریزان بود و دیگران را نیز بر حذر می داشت.

اخلاق و عادات

افرادی که با آن مرحوم آشنایی داشتند دل باخته ی او گردیده بودند. سرسوزنی کبر و غرور در وجود شریفش نبود. بسیار متواضع و فروتن و بی ادعا بود. اخلاق و رفتارش در همه ی مدت عمر، به یک میزان بود و مقامات ظاهری اشخاص، در روحیه ی وی اثری نمی گذاشت. زی طلبگی را تا آخر عمر حفظ کرد. کسانی را که علماً و نسباً از وی پایین تر بودند، بدون هیچ گونه ناراحتی بر خود مقدم می داشت. دارای صفای باطن و روشنی ضمیر بود و به گفته ها و درد دل های مردم توجه و عنایت کامل داشت و واقعاً متأثر می شد و اظهار همدردی می کرد و با تمام وجود در رفع حوائج دیگران تلاش می کرد.(۵)

از یاد و خاطره ی اهل مشهد هنوز نرفته است که شبی آن مرحوم در جامع گوهرشاد در شبستان معروف به خودش، آیات عذاب را برای مردمان توضیح و تفسیر می کرد. یکی از اراذل و لات های معروف مشهداز آن جا عبور می کند. وقتی بیان شیوای آن مرحوم به گوشش می خورد، مانند صاعقه ای او را فرا می گیرد وهمان جا روی کفش ها می نشیند. موعظه و برنامه تفسیر آن مرحوم تمام می شود. جلو می آید و با اظهار ندامت و پشیمانی از گذشته ی خود عرضه می دارد: «آیا من هم بخشیده خواهم شد؟ وای بر من که چگونه می توانم عذاب الهی را تحمل کنم»؟! آن مرحوم او را آرام می کند. دست بر سینه اش می گذارد. او را امیدوار می کند و به توبه و احقاق حقوق از دست رفته ی مردم راهنمایی می کند. گویند نَفَس آن مرحوم به قدری در آن فرد تاثیر گذاشت که او گذشته خود را جبران و بعدها انسانی مستجاب الدعوه شد و مردم مشهد برای رفع مشکلات نزد او می رفتند.(۶)

آن مرحوم میزان را عقل و شرع قرار داده بود. می فرمود که «نباید تابع مردم بود»(۷). با سر و صدا و هیاهو و جنجال در محیط های عبادت، سخت مخالف بود و به همین خاطر شبستان آن موسوم به نام نجف آبادی [در ضلع غربی مسجد جامع گوهرشاد]، محیطی آرام و دل پذیر و مأوای بسیاری از اهل دل و عبادت بود. خود با توجه به آیات ۶۳ سوره ی انعام و آیات ۵۵ و ۲۰۶ از سوره اعراف و روایاتی از مرحوم طبرسی در مجمع البیاناز جمله این که پیامبر، صلی الله علیه وآله، فرمودند: «انّکم لاتدعون اصماً ولاغائباً انّکم تدعون سمیعاً قریباً انه معکم» مردمان را به آرامش و توجه و ذکر دعوت می کرد.

او اهل ذکر بود. در همه حال، ذاکر بود. زمانی هم که دیگران به اشتغالات دنیایی مشغول بودند، گاه اتفاق می افتاد او در عالمی دیگر سیر می کند. بعضی از نوافل را در مسیر مسجد در راه می خواند. در همه حال نوافل شبانه و یومیه اش ترک نمی شد. اهل شبستان ایشان هم به سنت خواندن نوافل عادت کرده بودند. تا نوافل خوانده نمی شد، نماز دیگر شروع نمی گردید. این خصوصیت و ویژگی نماز جماعت آن جناب بود. خوش سخن و خوش بیان بود، زیبا سخن می گفت و شیوایی بیان او همه را جلب می کرد. این خصوصیت در فرزندان آن جناب هم بوضوح مشاهده می شود.

مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند روحانی و فاضل و مجتهد آن جناب برای این جانب نقل می کردند که در سفری همراه پدر از ایران به عراق رفته بودیم. شبی میهمان مرحوم آیت الله سید محسن حکیم(صاحب مستمسک) بودیم. مرحوم آقای حکیم از کودکی با مرحوم سید هاشم دوست بودند و تقریباً همه ی سال های تحصیل را با هم گذرانده بودند.در آن شب و در آن محفل انس که در پشت بام منزل مرحوم حکیم نشسته بودیم، مرحوم آقای حکیم رو به پدر کرد و فرمودند: «عِظنی یا سید هاشم» و پدرم مطلبی را عرضه داشت.(۸)

آقای سید حسین میردامادی فرزند دیگر آن مرحوم از علامه طباطبائی نقل می کرد که ایشان فرموده بود: «آقای سید هاشم میردامادی اَعبَدْ طلاب نجف بود».(۹)

آیت الله بهجت به مناسبت از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند، حتی آقای سید مجتبی خامنه ای روزی به این جانب گفتند: «آقای بهجت سراغ نوه های آن مرحوم را گرفته اند و من توضیحاتی داده ام.».

نیز هرگاه این جانب به خدمت آیت الله استاد وحید خراسانیمی رسم، از آن مرحوم به نیکی یاد می کنند یک بار فرمودند: «من، هنگامی که آقای سید هاشم رحلت کرد، در مشهدبودم. وقتی جنازه ی ایشان را از منزل شان بیرون آوردند، پارچه ی سبزی بر روی آن کشانده بودند. احساس خوب و روحانی به من دست داده بود. من آن نورانیت را در آن جا مشاهده کردم.». و به کرّات فرمودند: «آن جناب، مرد بزرگی بود.».(۱۰)

اخیرا آیت الله واعظ زاده خراسانیبرای این جانب نقل می کردند که مرحوم آیت الله سید هاشم، وقتی به محضر آیت الله بروجردیدر زمان زعامت ایشان می رسد، خم شده و دست آقای بروجردی را می بوسد. متقابلاً آیت الله بروجردی هم خم شده و دست آقای سید هاشم را می بوسد.(۱۱)

مقام معظًم رهبری در ملاقاتی که اخیراً خدمت شان رسیدم، در ارتباط با سید هاشم میردامادی فرمودند:«دو عکس نزد من موجود است که آن مرحوم در زندان رضاخان است و پلاکی روی سینه دارد و یکی از آن دو تصویری از مقابل است و دیگری به صورت نیمرخ. ایشان اضافه کردند من سید محمد کشمیری را دیده بودم. وی با مرحوم سید هاشم رفیق بود و به نظر می رسید هر دو به درس پدر، یعنی سید مرتضی کشمیری حاضر می شدند. یک روز خدمت مرحوم سید محمد رفته بودم در حالی که مرد بزرگی حدود ۷۰ سال داشت. ایشان به من گفت: «مفاتیح الجنان را باز کن و دعای ابوحمزه را بیاور» من آوردم. فرمود: «خط ببر»، من خط می بردم و ایشان می خواند. یکی دو صفحه که خواند، خسته شد و فرمود: «دیگر بس است». معلوم بود دعا را از حفظ داشته و تردید در فراموشی آن کرده است.

مرحوم سید هاشم دعای ابوحمزه را در قنوت می خواند. این مطلب را مرحوم آقای بهجتبه من گفتند. ایشان از پدر شما [دایی ما] نقل می کردند. شاید زمانی که پدرتان برای دریافت دستور از آقای بهجت خدمت ایشان می رفته اند، این مطلب را به آقای بهجت گفته اند. اولین مجلسی ترحیمی که در قمبرای مرحوم آقای سید هاشم منعقد شد، توسط مرحوم آیت الله بروجردیبود. بعد از مجلس، آقای قاضی زاده به ما گفت: برویم منزل آقای بروجردی، هم برای تشکر و هم اجازه ی برگزاری مراسم دیگر». چون آن زمان رسم بود آقای بروجردی باید اجازه انعقاد مجالس را می دادند. من به اتفاق اخوی آقای سید محمد و آقای سید حسین [میردامادی] منزل آقای بروجردیرفتیم. تا آن زمان من هنوز اندرونی آقای بروجردی را ندیده بودم. آقای سید حسین [دایی ما] من و اخوی را معرفی می کرد. بعد مرحوم آقای بروجردی پاکتی به من و اخوی دادند که حاوی ۴۰۰ تومان بود. آن زمان این مبلغ خیلی زیاد بود. هزینه ی بعضی مجالس و همچنین مبالغی دیگر باقی ماند.»(۱۲)

آقای سید مهدی طباطبایی(نماینده ی سابق مجلس شورای اسلامی) و از وعاظ مشهدو تهراندر برنامه ی «این شب ها» در تیرماه ۸۸ که از شبکه اول سیما پخش می شود، در ارتباط با مرحوم سید هاشم می گفت:«با آن مرحوم به سفر حج مشرف شدیم. من نوجوان بودم و از این که همسفر آقای سید هاشم نجف آبادیبودم، خوش حال و آن را فرصتی بسیار مغتنم می دانستم. از جمله توصیه های آن جناب به اهل کاروان، از جمله حقیر، این بود که برای رسیدن به مقامات معنوی و دریافت فیوض روحانی برای خود دعا نکنید. من به این توصیه عمل می کردم، ولی روزهای پایانی سفر، دل طاقت نیاورد و برای خود نیز دعا کردم. مرحوم سید هاشم نجف آبادیمرا بازخواست کرد و فرمود به توصیه ما عمل نکردی.»

فعالیت های سیاسی

در دوره ی رضاخانی که فضای خفقان و وحشت بر ایرانسایه افکنده بود، آن مرحوم در دفاع از اسلام سخت و بی پروا بود. به حق، نمونه ی کاملی از یک عالم آگاه و شجاع و حق طلب بود. در حادثه ی دهشت بار حمله به حرم رضوی و کشتار مردم در مسجد جامع گوهرشاد، به سال ۱۳۱۴ هجری شمسی ایشان و دیگر علمای طراز اول مشهددر منزل آیت الله سید یونس اردبیلیجلسه ای تشکیل دادند و با صدور اعلامیه ای تند، از عملکرد ددمنشانه حکومت وقت و شخص رضاخاناعلام انزجار کردند، در آن دوران سیاه و خفقان، حکومت، از اقدام علما مطلع گشت و هر یک از اعضای جلسه به منطقه ای تبعید شدند.

آن مرحوم به سمنان تبعید شد و بعد از تحمل شدائد و مرارت های مختلف در آن سامان، شبی تصمیم به ترک و فرار از آن جا گرفت. جالب این که برای همه ی اعضای خانواده کفش های کتانی بی صدا تهیه کرد و با چند کیسه نان و کمی آذوقه، از بی راهه راهی مشهدمی شود. متاسفانه در میانه راه، ماموران رضاخانی از حرکت ایشان و خانواده مطلع می کردند و از ادامه ی سفر ممانعت به عمل می آورند. ایشان مجدداً به سمنان بازگردانیده شد. مدتی دیگر را در حبس و تبعید سپری کرد.

دوران تبعید آن مرحوم بیش از ۷ سال به طول انجامیده است. آن مرحوم بعد از دوران تبعید، مدتی را به شهر ریمی رود و مورد توجه مردم آن سامان قرار می گیرد و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، علیه السلام، بزرگ ترین نماز جماعت شهر را تشکیل می دهد.

مرحوم آقای حاج شیخ احمد مجتهد تهرانیمدیر مدرسه ی میرزا جعفر در تهران حکایاتی را برای این جانب در ارتباط با توقف چند ماهه ی آن جناب در شهر رینقل کردند. بدین ترتیب که بعد از دوران تبعید ایشان در سمنانبا حضور مرحوم سید هاشم در شهر ریو اقامه ی نماز جماعت در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، همه ی جماعات تحت الشعاع قرار گرفت و بعد از اندک زمانی به اول عالم و شخصیت شهر ری معروف گشت. شرح و اسناد بعضی از فعالیت های سیاسی آن مرحوم ذیلاً از نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت.

آن چه از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سایت آن مرکز آمده، بدین شرح است:(۱۳)«اداره ی تلگراف به دستور والی خراساناز ارسال تلگراف به تهران جلوگیری و تلگراف به جای دربار به نظمیه کل ارسال شد.(۱۴) رضا شاه پس از اطلاع از اقدام علما، دستور دستگیری آنان را صادر کرد و پس از قتل عام خونین مردم در مسجد گوهرشاد نظمیه ی مشهدبه سرعت علمای فوق را دستگیر کرد. بر اساس اسناد، علمای فوق الذکر از جمله آیت الله سید یونس اردبیلیو آیت الله سید هاشم نجف آبادی[میردامادی] دستگیر و به تهران اعزام می شوند و مدتی را در زندان به سر می برند.

خاندان و نیاکان آیت الله سید علی خامنه ایاز دو سو، هم پدر و هم مادر، خاندانی مبارز و موثر در تحولات سیاسی اجتماعی بوده اند. آیت الله خامنه ای از جانب مادر در خاندانی جلیل القدر در عرصه ی علم و فقاهت و مجاهده قرار دارند. مادر معظم له فرزند آیت الله سید هاشم میردامادیمعروف به نجف آبادی یا نجفی است. سلسله اجداد مادری آیت الله خامنه ایبا سی و چند واسطه به امام صادق، علیه السلام، می رسد.».

در قسمتی دیگر از آن چه مرکز اسناد آورده، آمده است:«آیت الله سید هاشم نجف آبادیاهل ذوق و عرفان بود. به تصریح مقام معظم رهبری بین پدر، یعنی (آیت الله سید جواد خامنه ایو آیت الله سید هاشم نجف آبادی(پدربزرگ) این زهد و عرفان وجهی مشترک بود».(۱۵)

در قسمتی دیگر از اسناد آمده است:«آیت الله سید هاشم نجف آبادیپدربزرگ مقام معظم رهبری، علی رغم مقام علمی و عرفانی و زهد و تقوا در تحولات سیاسی ـ اجتماعی مشهد، حضوری فعال داشت. از آن جمله حضور در قیام مسجد گوهرشاد است. این حضور و شرکت کم تر مورد بررسی قرار گرفته است. از این رو اطلاعاتی که ارائه می شود، جامع و مانع نیست و در آینده تکمیل می شود.

مردم و علمای مشهدپس از عزیمت آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمیاز مشهدبه اعتراض در مسجد گوهرشاد جمع شدند. پس از سخنرانی های شدیداللحن بهلول در حضور مردم در مسجد گوهرشاد، مأموران رضاخانمردم را در حرم رضوی به گلوله بستند. در پی حمله ی اولیه ی ماموران و کشتار عده ای از مردم، علما و مراجع مشهدطی تلگرافی اعتراض آمیز ضمن محکوم کردن کشتار مردم، شرح ماوقع را به شاه گزارش کردند. در این تلگراف قید شده بود که «در اثر کثرت مقتولان در صحن مقدس و ورود گلوله ها بر ایوان مقصوره و بقعه ی منوره. ازدحام ملت زیاد است و ما فعلاً در مسجد گوهرشاد هستیم.».

در ادامه، علمای مشهدخواستار آزادی آیت الله قمی و موقوف شدن بی حجابی و کلاه پهلوی شدند. امضا کنندگان، آیات عظام سید یونس اردبیلی، شیخ هاشم قزوینی، سید هاشم نجف آبادی، سید عبدالله شیرازی، سید علی اکبر خویی(پدر آیت الله العظمی ابوالقاسم خویی)، حاج میرزا حبیب ملکی، سید علی سیستانی(پدر آیت الله العظمی سیستانی)، شیخ آقا بزرگ شاهرودیبودند».

در اولین سند به تاریخ ۲۷/۶/۱۳۱۴ هجری شمسی بعد از ذکر علمای فوق آمده است: «این علمای ـ که تلگراف اعتراض آمیز را امضا کرده بودند ـ با اخذ التزام مراجعت به محل های اولیه ی خود، مرخص و شهربانی موظف به مراقبت از اعمال آنان است.(۱۶)

سند دیگری حکایت از دستور تبعید علمای دستگیر شده به اوطان خود و نقاط دیگر می دهد.(۱۷)در سند دیگری اداره ی آگاهی تهرانبه دستور رضاشاه ـ حسب الامر ـ موظف می شود طی ۴۸ ساعت تحت الحفظ آیت الله سید یونس اردبیلیرا به اردبیلو آیت الله سید هاشم نجف آبادیرا به جای قزوین، به سمنانروانه کنند.(۱۸)

«به تاریخ ۱۴/۹/۱۳۱۴ هجری شمسی وزارت داخله، نمره ی ۱۰۰۹، اداره ی کل شهربانی، اداره ی آگاهی؛ عطف به یادداشت مورخه ۹/۹/۱۳۱۴ که ابلاغ فرموده بودند سید یونس اردبیلیو هاشم در عرض ۴۸ ساعت به اردبیلو سمناناعزام شوند، طبق راپورت شعبه، سید یونس با جواز نمره (۱۷۸۷۱) ۱۱/۹/۱۴ به اردبیل و هاشم نجفیبا جواز نمره (۱۷۸۶۰) ۱۱/۹/۱۴ به سمنانعزیمت نمودند. کفیل اداره ی آگاهی، سمیعی [امضاء]»

پس از سپری شدن مدت محکومیت، تا مدت ها آیت الله سید هاشم نجف آبادیاز بازگشت به مشهدممنوع بود.

در صورت اسامی علمای دستگیر شده در مقابل نام وی نوشته شده است: «اجازه داده شده است جز مشهدهر کجا که مایل، است بماند.».(۱۹)

تالیفات

دوره ی کامل تفسیر قرآنکریم به نام خلاصۀ البیان فی تفسیر القرآن

به فارسی روان توسط آن مرحوم املا گردیده و یکی از شاگردان آن مرحوم به نام سید حسین نواییآن را نوشته است.

این تفسیر تا آخر سوره کهف در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی چاپ شد. اکنون در حال تجدید چاپ است. امید است به زودی در ۱۰ مجلد به نحو شایسه ای طبع و در اختیار اصحاب فضل و قرآندوستان قرار گیرد.علاوه بر انجام دادن مقدمات چاپ، در مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، در تفاسیر آن مجموعه نیز قرار خواهد گرفت.

حاشیه بر العروه الوثقیکه به صورت دست نوشته موجود است.

مباحث الفاظ مرحوم میرزای نایینیکه هنوز به زیور طبع آراسته نگشته است.

قسمتی از آخرین دوره ی فقه آخوند خراسانی(ره) در مبحث بیع که به صورت دست نوشته موجود است.

رساله ای در رجعت که ترجمه ی کتاب سیف الامهنراقی است.(۲۰)

رساله ای در علم اخلاق و عرفان.

شرح حال علمای بزرگی است که به حضور حضرت حجت، عجل الله تعالی فرجه الشریف، رسیده اند. آیت الله سید موسی شبیری زنجانیاز آن به عظمت نام می برد و آن را اثری ارزشمند می داند. (۲۱)

توضیحی در ارتباط با تفسیر خلاصه البیان

سبک نگارش این تفسیر، شبیه منهج الصادقیناست و سبک خود تفسیر روایی و مأثور می ماند. نگاه این تفسیر غالباً به تفاسیر مجمع البیانو صافی است. قبل از املا چند دوره تفسیر قرآنبرای اقشار مختلف مردم مشهدتوسط آن مرحوم، املا و تصحیح گردیده است. وی هر روز که برای املا و تفسیر، در منزل خود، در اتاقی خاص حاضر می شد. ابتدا غسل می کرد و وضو می گرفت و ادعیه ی خاص می خواند و قرائت قرآن می کرد و بعد برنامه را شروع می کرد.

روش آن مرحوم در تفسیر خلاصهالبیان

الف) ترجمه ی آیه مورد نظر

ب) ذکر روایاتی در مورد آیه ی مورد نظر و توضیحی در روایت بیان شده ذیل آیه (جرح و تعدیل راویان سند و بیان مقصود امام، علیه السلام)

ج) بیان نکات ادبی و شان نزول و بیان نظر مفسران

د) بیان نوع سیاق آیه با آیات مرتبط (قبل و بعد) و نتیجه گیری علمی و اخلاقی.

نکاتی قابل توجه در ارتباط با تفسیر خلاصه البیان

مفسّر محترم با حسن سلیقه خود از بحث های زائد و بدون فایده بر کنار بوده و توجه خود را عمدتاً به توضیح و تفسیر آیات صرف کرده است. نکات ادبی به حدی که در توصیف آیه لازم باشد، آورده شده و هر آن چه مرحوم طبرسی در مجمع البیاندر ترتیب مطالب ارائه کرده، فروگذار نکرده است. از آن جا که مؤلف محترم دوران صباوت و جوانی خود را در نجفگذرانده، و در املای زبان فارسی روان نبوده، نگارش تفسیر مورد نظر روان نیست. برنامه تفسیر قرآنکریم که در همه سال در جامع گوهرشاد برگزار می شده است و شاید حدود سال های ۱۳۴۰ قمری شروع و تا سال ۱۳۸۰ به جز ۷ سال تبعید حدود و سی سال ادامه یافته است و در میان مردم مشهدو فارسی زبانان بوده است. وی تفسیر و توضیح آیات را به فارسی بیان می کرده و بعداً املای آن نیز به همان زبان بوده است. بدین ترتیب برای استفاده ی بهتر، علاوه بر پاورقی ها، فهرست ها و… نیازمند ویراستاری مناسب برای استفاده ی همگان خواهد بود.

برداشت های اخلاقی و گاهی بارقه های عرفانی نشئت گرفته از ذوق عرفانی مؤلف و بیان نکاتی به مناسبت، از طریق سیر و سلوک، بعد دیگری از تفسیر مورد نظر ما است. مؤلف محترم از جمله علمای نجفبوده که به داشتن مشرب عرفانی شناخته شده و در این طریق شاگردانی خاص نیز داشته است. گرچه این تفسیر از جمله تفاسیر عرفانی شمرده نمی شود، ولی از تذکرات و توصیه های اخلاقی و سلوک عرفانی نیز تهی نیست.

بیان مسائل اجتماعی و به طور خاص رفتاری نیز مورد توجه بوده است. نوع روابط مردمان و بیان الگوهای مناسب با استناد به آیات شریف قرآنی و سرگذشت اقوام گذشته و نمونه هایی از قصص قرآنی و ربط و بسط آن، همچنین استفاده از روایات مرتبط با آن، به درستی در ایجاد تحول و ایده های مقبول رفتاری موفق بوده است.

فرزندان

از آن مرحوم چهار پسر و پنج دختر به جای ماند که عبارت اند از:

مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی معروف به نجف آبادی.او از علمای مشهدو چهره شاخص این خاندان به شمار می رفت. آن مرحوم به جای پدر در مسجد گوهرشاد برنامه ی تفسیر و اقامه ی جماعت داشت که شرح مفصل زندگی آن مرحوم در ادامه خواهد آمد.

آقای سید حسین میردامادی است که مدرس دانشگاه مشهدو( صاحب تالیفاتی) است.

مرحوم سید محمد میردامادی

۴ ـ سید علی میردامادی

دامادها

مرحوم آیت الله سید جواد خامنه ای پدر مقام معظم رهبری، دام ظله العالی.

استاد آیت الله شیخ محمد واعظ زاده خراسانیریاست سابق مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامیۀ و صاحب آثار.

حجه الاسلام و المسلمین سید عباس صدر ایازیاز روحانیان وائمه ی جماعات مشهدکه اکنون در صحن جمهوری حرم رضوی تفسیر قرآنو اقامه جماعت دارد.

مرحوم آقای مرجوّیکه از کسبه ی شریف مشهد هستند.

آقای ظهوریان که از کسبه ی شریف مشهد هستند.

رحلت

آن عالم ربانی و عارف صمدانی بالاخره بعد از عمری مجاهدت و خدمت، با کوله باری از عمل صالح در شام گاه ۲۳ جمادی الثانی ۱۳۸۰ مطابق با شهریور ۱۳۳۹ به سوی معشوق خویش پر کشید و جماعت بسیاری از فرهیختگان و شاگردان خویش را در سوگ نشاند.جنازه ی آن مرحوم با احترام توسط اعلام و قاطبه ی مردم شهر تشییع و در دارالسلام حرم رضوی، علیه السلام، در جوار و نزدیک مضجع مطهرحضرت علی بن موسی الرضا، علیه السلام، دفن گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

نگاهی به زندگی سید حسن میردامادی فرزند آیت الله سید هاشم میردامادی

از ولادت تا هجرت به قم

ایشان درباره ی ولادت و دوران کودکی و کیفیت تحصیلات و هجرت شان به قم آورده است:«این ناچیز متولد ۱۳۱۰ شمسی در مشهدمقدس فرزند سید هاشم میردامادیو فاطمه (انسیه) [که او] دختر سید عبدالله واعظ تبریزی[بوده است] می باشم. تحصیلات ابتدایی را در سمنانو حضرت عبدالعظیم گذرانیده، پس از رفتن متفقین از ایران، به همراه پدر از ریبه مشهدمقدس، منتقل، در مدرسه ی خیرات خان و بعد در مدرسه ی نواب به تحصیلات عربی مشغول [شدم] و قسمت عمده ی ادبیات را نزد ادیب نیشابوری تلمذ نموده و پس از دیدن کتب معموله ی صرف و نحو و منطق و معانی بیان، سطح را نزد مرحوم حاج سید احمد مدرسو پدرم طبق معمول شروع نموده، ابتدا لمعتینو قوانینو معالمو بعد رسائلو مکاسبو کفایۀ الاصولرا از محضر پدر مرحوم و حاج شیخ هاشم قزوینی، اعلی الله مقامهما، استفاده کردم و در سال ۱۳۶۸ قمری، از مشهدبه قصد ادامه ی تحصیل، رهسپار قمشدم.(۲۲)

تحصیلات در قم

آن مرحوم فضای علمی قم و استادان خویش را در آن دوره این گونه وصف می کند:«در آن زمان، حوزه ی علمیه ی قمبه برکت وجود آیت الله العظمی بروجردی، رونق و گرمی بخصوصی داشت. در ابتدای ورود، به درس معظم له حاضر [شدم]، در آن وقت «صلاه مسافر» را تدریس می فرمودند. چند روز بعد درس ایشان را نوشتم و به حضورشان تقدیم کردم و معظم له بعد از مطالعه، دو روز بعد حقیر را طلبیدند. نوشته را مرحمت کردند و دستور فرمودند اسم این جانب را در دفتر وارد سازند. و سال بعد، در درس آیت الله العظمی امام خمینی(ره) حاضر شدم و تا زمانی که در قم بودم از درس معظم له استفاده می کردم.

امام خمینی(ره) تازه درس را شروع کرده بودند. در درس فلسفه ی علامه طباطبائی(ره) شرکت می کردم و از درس معظم له در ایام تعطیل نیز بهره می بردم. در این دو درس در تمام مدت اقامت در قماستفاده وافر بردم.

مدتی هم از محضر آیت الله سید محمد محقق داماد (ره) استفاده کرده و بحمدالله ساعتی را فارغ نبودم و با رفقای فاضل و متدین، مباحثات هر درس را ترتیب داده و با برخی از رفقا که در مقام تهذیب خود بودند، نزد بعضی از اساتید اخلاق (امام خمینیو علامه طباطبائی و آیت الله بهجت) به طور خصوصی حاضر و از مواعظ شافیه و دستور های اخلاقی ایشان استفاده های معنوی می بردم. چه ساعت ها و دقایق پر فیضی، در حوزه ی علمیه ی قم داشتم!تا سال ۱۳۷۹ هجری در قمبودم. در خلال آن با مرحوم والد مسافرتی به عراقداشتم و در سال اخیر توقف در قم به سفر حج مشرف شدم.».(۲۳)رحلت پدر موجب شد که آن مرحوم به مشهدمقدس بازگردد و به همان ترتیب که پدر برنامه تفسیر و اقامه جماعت داشت، عمل کند.

تفسیر قرآندر مسجد جامع گوهرشاد

بعد از رحلت آیت الله سید هاشم میردامادی، بنا به تقاضای علمای طراز اول مشهد، از جمله آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانیو خواست مردم مشهد، برنامه ی تفسیر و اقامه ی جماعت در سه وعده، به آیت الله سید حسن سپرده شد، به طوری که طلاب و دانشجویان و اقشار مختلف مردم، از بیان عالمانه و شیوای معظم له استفاده های فراوانی می بردند، هنوز شیرینی کلام آن مرحوم، در خاطر و ذائقه ی مردم مشهداز یاد نرفته است.

خدمات اجتماعی

شبستان ایشان علاوه بر برنامه ی تفسیر و نماز جماعت در تمام سال، مکان با برکتی برای دستگیری محتاجان و طبقات مختلف مردم بود، ایشان توجه خاصی به رفع مشکلات مادی و معنوی طلاب و دانشجویان داشت. آن مرحوم با رویی باز، از همه نوع کمک به نحو وافر دریغ نداشت. مسکن بسیاری از طلاب را خود خریداری می کرد و به آنان می داد. به جهت اعتماد مردم مشهدبه معظم له، ایشان توانست در سال ۱۳۴۷ شمسی مؤسسه ی خیریه ی انصار الحجه (عج) را در مشهد بنیان گذاری کند. این مؤسسه اولین خیریه و موسسه ای بود که برای کمک به ایتام مستمند تأسیس شد. اکنون نیز بزرگ ترین در نوع خود است. در عین حال، الگویی شد که در شهرهای دیگر ایران، بعضی علما و خیّرین مشابه آن را تأسیس کردند.اخلاص و تقوای آن مرحوم دو عامل مهم برای استمرار خدمات این مؤسسه تا کنون بوده است.در زمان جنگ تحمیلی این موسسه نقش مهمی در کمک رسانی به جبهه های جنگ داشت.

همچنین موقوفات بسیاری در مشهداز آن مرحوم به یادگار مانده که هزینه ی آن صرف محرومان می شود. اکنون به نحو شایسته ای توسط آن مؤسسه اداره می گردد.

اخلاق و عادات

آن مرحوم بسیار خوش اخلاق و متواضع و خوش ذوق و دارای سلوک عرفانی بود. بعضی از غزلیات سروده شده آن جناب در پشت کتاب هایش نوشته شده است. علاوه بر اینکه در فقه و اصول به درجه ی رفیع اجتهاد رسیده بود، در بعضی علوم مقدماتی نیز تبحر خاص داشت. بسیار به صله رحم اهتمام می ورزید، جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای سید محمد خامنه ای برادر مقام معظم رهبری به این جانب می گفت:«مرحوم آقای سید حسن (دایی ما) روزی به حجره من در قم آمدند و دست مرا گرفتند و برای صله ی رحم بعضی از ارحام، مرا به تهران بردند».

آن مرحوم همه نوافل شبانه روز را مقید بود بخواند. اهل تهجّد و بکاء و ابتهال بود. معمولاً یک یا دو ساعت قبل از اذان صبح به حرم رضوی مشرف می شد و عبادت می کرد. گروه های بسیاری از جوانان را هدایت و راهنمایی می کرد و با رفتار صادقانه اش قلب های بسیاری را به خود جلب می کرد و آنان را شبیه به خود می گرداند.

آن جناب به زبان عربی فصیح و روان سخن می گفت و بدین جهت با علمای بعضی از کشورهای مختلف چون مصر، حجاز، سوریه، لبنان در مسافرت هایی که داشت، مرتبط بود. مقام معظم رهبری به کرّات در جلسات خصوصی از ایشان به نیکی یاد می کنند.

تألیفات

رسائل و مقالات ونگاشته های مختلف راجع به تفسیر که بعضی از آن ها در مجله ی مکتب اسلام و کتاب معارف اسلامو ارمغان تشیع چاپ شده است.

تفسیر مقایسه ای قرآن و انجیل که فعلاً به صورت جزوه هائی در دست است.

کتابی چاپ نشده در آداب روز جمعه.

رحلت

همان گونه که رسم علمای وظیفه شناس بود، آن مرحوم هم به کرّات با هدایایی فراوان به جبهه می رفت و موجب دل گرمی رزمندگان می شد. پس از مراجعت از آخرین سفر خود به مناطق، شیمیایی شده، در اثر استنشاق گازهای شیمیایی، سکته عارض ایشان شد و بعد از ده ماه بستری، روح پاکش در لیله الرغائب، مطابق با شب جمعه ۲۱ بهمن ۱۳۶۷ به لقاء الله پیوست.

جنازه ی آن مرحوم با احترام در جوار مرقد حضرت علی بن موسی الرضا، علیه السلام، در دارالزهد مبارک به خاک سپرده شد.

گلشن ابرارج۹



۱٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۷۸٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی.

۲٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی فرزند آن مرحوم در درس تفسیر قرآن در مسجد گوهرشاد.

۳٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی.

۴٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی.

۵٫ به نقل از مرحوم آیت الله سید حسن میردامادی، گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۷۸٫

۶٫ به نقل از بعضی از معاریف و شاگردان درس تفسیر آن مرحوم.

۷٫ بدین معنا که در خرافه پرستی و عادات و رسوم متفاوت با شرع نباید از آنها تبعیت نمود.

۸٫ به نقل از مرحوم پدر و عموی این جانب در جلسه ای که یاد آن مرحوم در آن رفته بود.

۹٫ به نقل از مرحوم پدر و عموی این جانب در جلسه ای که یاد آن مرحوم در آن رفته بود.

۱۰٫ هنگامی که در سال ۱۳۸۷ خدمت استاد رسیده بودم در منزل خود این جملات را فرمودند.

۱۱٫ به نقل از استاد محمد واعظ زاده خراسانی در مشهد به تاریخ ۸/۱/۱۳۸۸

۱۲٫ فرمایش مقام معظم رهبری در مجمح خصوصی فامیلی در تاریح سه شنبه ۲۰/۵/۸۸٫

۱۳٫ سندی منتشر نشده: نقش خانواده رهبر انقلاب در قیام مسجد گوهر شاد ۱۹ تیر ماه ۱۳۸۷٫ پژوهنده: رحیم نیکبخت مدیر بخش تدوین اسناد و تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی

۱۴٫ قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد و خاطرات، تدوین داود قاسمپور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶، ص ۸۳٫ ۸۰ و۶۰٫

۱۵٫ مرکز اسناد انقلاب اسلامی. مصاحبه با مقام معظم رهبری دامت افاضاته

۱۶٫ مرکز اسناد سند شماره ۳، ص ۴۸٫

۱۷٫ همان سند، شماره ۴، ص ۴۰٫

۱۸٫ سند شماره ۵، ص ۵۱٫

۱۹٫ همان، سند شماره ۸، ص ۵۶٫

۲۰٫ در آن زمان هنوز کتاب سیف الامه مرحوم نراقی(ره) ترجمه نشده بود و نیز بعضی مباحثات علمی آن مرحوم با علمای اهل سنت عراق و حجاز و نیز علاقه ای که آن جناب به مرحوم نراقی و آثار او داشت، وی را بر آن داشت تا مسئله ی رجعت خصوصا و معتقدات امامیه را عموما با شرح و تفصیل مورد ملاحظه قرار دهد.

۲۱٫ این رساله در دست نیست.

۲۲٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۸۱٫

۲۳٫ گنجینه ی دانشمندان، ج ۷، ص ۱۸۱٫

زندگینامه آیت الله شیخ على نمازى شاهرودى( ۱۳۶۴ -۱۲۹۴ هـ .ش)

 Untitled

یکى از عالمان بزرگ و فقیهان به نام حوزه علمیه مشهد در قرن چهاردهم هجرى، مرحوم آیه الله حاج شیخ على نمازى شاهرودى، فرزند عالم ربّانى، مرحوم آیه الله حاج شیخ محمّد نمازى شاهرودى است.

ولادت

وى در سال ۱۳۳۳ هـ .ق. / ۱۲۹۴ هـ .ش.) در شاهرود دیده به جهان گشود.

خاندان

پدر ایشان عالم ربّانى و فقیه صمدانى، زاهد و پارسا و سلمان زمان خود، آیه الله حاج شیخ محمّد شاهرودى است. وى فرزند اسماعیل، فرزند محمّدخان، فرزند هاشم، فرزند حاتم نمازى سعدآبادى شاهرودى است.

آیه الله نمازى پدر خود را این گونه مى ستاید:ـ… کان ثقه عالماً زاهداً متّقیاً، مروجاً للاحکام الشّرعیه و مبلّغاً للشریعه الاحمدیه. آمراً بالمعروف و ناهیاً عن المنکر باذلاً قوّته و قدرته فى ذلک ازید من سبعین سنه… پدرم عالمى عامل و زاهد و پارسایى پرهیزکار و مروّج احکام دین مبین و مبلّغ شریعت احمدى بود، که تمام توان و قدرت خود را در این امر به کار برده و بیش از هفتاد سال از عمرش را در این راه گذاشت.(۱)وى از جانب مراجع عظام آن زمان، همچون مرحوم آیه الله العظمى سیّد ابوالحسن اصفهانى (۱۳۶۵ هـ .ق.) و آیه الله سیّد محمّد فیروزآبادى داراى اجازه اجتهاد بود.

در وصف پدر بزرگوار حاج شیخ على نمازى این گونه آمده است:«پدر وى آیه الله حاج شیخ محمّد نمازى شاهرودى (متوفّاى ۱۳۸۴ هـ .ق.) از عالمان عامل، و فقیهان متّقى و بصیر در دین، و حافظ اخبار و آثار بود، و از عالمان بزرگى چند، اجازه اجتهاد داشت و در تقوا و زهد سرآمد بود، و اوقات خویش را صرف نشر دین و تعلیم مردم مى نمود. وى را علاقه اى ویژه به ساحت قدس رضوى بود چنان که بیش از ۴۰ بار از شاهرود پیاده به زیارت آستان رضوى رفت. از آثار ایشان حاشیه اى بر بحارالانوار و حاشیه اى توضیحى بر نهج البلاغه است.».(۲)

مع الاسف حواشى ایشان بر «بحارالانوار» و «نهج البلاغه» هنوز به زیور طبع آراسته نشده است. وى بسیار متعبّد و دوستدار اهل البیت(علیهم السلام)بود و بارها به عتبات و بیت الله الحرام مشرف شد. سرانجام در آخرین سحر ماه مبارک رمضان (۱۳۸۴ هـ .ق.)، ایشان در حدود نود سالگى دار فانى را وداع گفت. روحش شاد باد!(۳)

تحصیل

وى ادبیات عرب و معانى بیان و منطق و سطوح را در زادگاه خود، نزد والد ماجدش، حاج شیخ محمّد نمازى و سایر استادان آن شهر فراگرفت. چون از استعدادى سرشار برخوردار بود، براى شکوفا شدن استعداد خود، رهسپار مشهد مقدّس شد و از خرمن فضل و دانش عالمان آن دیار، مخصوصاً حضرت آیه الله العظمى میرزا مهدى اصفهانى (متوفّاى ۱۳۶۵ هـ .ق.) بهره مند گردید.

وى در سن ۲۲ سالگى به درجه اجتهاد رسید، به گونه اى که فقه استدلالى خود را در همان اوان تدوین نمود.(۴)او از شاگردان زبده مرحوم آیه الله العظمى آمیرزا مهدى اصفهانى بود. در سفرى که میرزا در سال (۱۳۶۳ هـ .ق.) براى معالجه به تهران مى رود، در بین راه، چند روزى هم در شاهرود، در منزل پدر آیه الله نمازى رحل اقامت مى افکند. در همان ایّام، مرحوم آیه الله حاج شیخ محمّد نمازى، از میرزاى اصفهانى سؤال مى کند: شیخ على، از نظر علمى به جایى رسیده است؟ مرحوم میرزاى اصفهانى مى فرماید: بله، ایشان مجتهدند.(۵)آیه الله شیخ على نمازى مى نویسد:الحمد لله الّذى وفّقنى للتّشرف بشرف محضره الشّریف و الاستفاده من مقامه الکریم مدّه تقرّب من خمسه عشره سنه… الخ.

یعنى خدا را سپاس که توفیق تشرف به محضر استادم میرزا مهدى اصفهانى و استفاده از جنابش را در طول پانزده سال به من عطا کرد…آرى، او فقه، اصول و معارف را از محضر این عالم ربّانى، در طول پانزده سال استفاده نمود و سرانجام بعد از رحلت این استاد گرانقدر، براى تکمیل مدارج علمى، به نجف اشرف هجرت کرد و مدّتى در جوار مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام)مقیم شد و با استادان بزرگ فقه و اصول و مبانى آنان آشنا گردید و از محضرشان استفاده کرد. سپس براى اداى وظیفه وانجام رسالت تبلیغ، تدریس و هدایت مردم، به مشهد مقدّس بازگشت و تا پایان عمر بابرکت خود، در جوار على بن موسى الرضا(علیه السلام) اقامت گزید، و با کمال جدیّت، به انجام وظیفه و تعلیم و تربیت مشغول شد.

مرحوم نمازى در علم تاریخ نیز تبحّر داشت و علاوه بر زبان عربى با زبان فرانسه هم آشنا بود.از خصوصیات دیگر وى خطّ زیباى اوست. وى کتاب هاى خطى خود را با آن مى نوشت. این کتاب ها هم اکنون به خطّ خود ایشان، به یادگار مانده است. امید است خدواند توفیق طبع آن ها را به فرزند ایشان حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن نمازى عطا فرماید.

تألیفات

ایشان بیش از سى اثر علمى از خود به یادگار گذاشته که بعضى از آن ها هنوز به زیور طبع آراسته نشده است. آثار ایشان طبق آنچه در کیهان فرهنگى آمده این گونه است:

آثار چاپ شده

۱٫ مستدرک سفینه البحار

این کتاب در ۱۰ جلد و در طىّ سى سال زحمات بى وقفه آیه الله نمازى تألیف شده و عناوین و مطالبى که از مؤلّف کتاب سفینه البحار فوت شده در آن تکمیل شده است. این اثر پس از تکمیل، به ارباب علم و ادب تقدیم گردیده است. امتیازات این کتاب: ۱٫ آدرس مطالب و احادیث به «بحارالانوار» چاپ قدیم و جدید هر دو، ارجاع داده شده است. ۲٫ مطالب و مباحث کتاب عظیم «الغدیر» علاّمه امینى و «احقاق الحق» قاضى نورالله شوشترى و کتابهایى از اهل سنّت در آن فهرست وار بیان شده است.

۲٫ مستدرکات علم رجال الحدیث

در این کتاب ۸ جلدى، نام هزاران راوى از روات احادیث شیعه و مشایخ حدیث، که در کتاب هاى دیگر ذکر نشده، آمده است. حتّى علاّمه ممقانى، که مدّعى است کتاب رجالش از کتاب هاى دیگران بى نیاز است به این راویان دست نیافته و آن ها را نیاورده است.

۳٫ ابواب رحمت

این اثر درباره خداشناسى، نبوّت، امامت، فروعات دین و مکارم اخلاق است.

۴٫ الاعلام الهادیه فى اعتبار کتب الاربعه

۵٫ الاحتجاج بالتّاج على اصحاب اللّجاج

۶٫ تاریخ فلسفه و تصوّف

۷٫ مناسک حج

۸٫ رساله تفویض

این رساله در مورد تفویض امور دین و تشریع، از سوى خداى متعال به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه طاهرین(علیهم السلام) به نگارش درآمده است.

۹٫ رساله علم غیب امام (علیه السّلام)

۱۰٫ رساله نور الانوار

که شرح خلقت حضرت رسول و ائمه اطهار(علیهم السلام) است.

۱۱٫ اصول دین

درباره اصول پنجگانه و روایاتى که از خاصه و عامّه، در تصریح نام دوازده امام(علیهم السلام) آمده، تألیف شده است.

۱۲٫ ارکان دین

۱۳٫ اثبات ولایت

۱۴٫ قرآن و عترت در اسلام

۱۵٫ زندگانى حبیب بن مظاهر اسدى

۱۶٫ تاریخچه مجالس روضه خوانى و عزادارى

۱۷٫ مستطرفات المعالى

این کتاب در علم رجال نگاشته شده و مؤلّف شیعه، در آن، رجال ابوعمرو کشّى سمرقندىرا مرتب کرده و راویان بسیارى را که در آن کتاب نیامده، به آن افزوده است.

آثار خطى

۱۸٫ روضات النّظرات

این اثر ده جلدى، موضوعش فقه استدلالى است و شامل ابواب عبادت، مثل صلاه، صوم، حج…و بیشتر ابواب این کتاب در مورد معاملات است، مثل: بیع، حواله، لقطه، صید و ذباحه، ارث و وصیّت، نذر، حَلف، حدود، و احکام اراضى.

۱۹٫ مجموعه اى در طبّ

۲۰٫ معرفه الاشیاء (طّب گیاهى)

۲۱٫ معارف الهیّه (دوره کامل)

۲۲٫ حاشیه بر تفسیر برهان

این اثر مشتمل بر احادیثى است که صاحب «تفسیر برهان» به آن ها دست نیافته است.

۲۳٫ حاشیه بر «رجال» شیخ طوسى و تصحیح آن

۲۴٫ حاشیه بر «رجال» علاّمه مامقانى

۲۵٫ حاشیه بر «رجال» آیه الله سیّد ابوالقاسم خویى

۲۶٫ حاشیه بر «بحارالانوار»

۲۷٫ حاشیه بر «حدائق»

۲۸٫ حاشیه بر «جواهر الکلام»

۲۹٫ حاشیه بر «وقایع الشهور»

۳۰٫ حاشیه بر «رساله رجبیّه»

«رساله رجبیّه» تالیف محدّث آیتى بیرجندى، صاحب کتاب معروف «کبریت الاحمر» و درباره آداب اهل منبر تالیف شده است.(۶)

۳۱٫ بحرالغرائب فى العلوم الغریبه

۳۲٫ رساله آداب سفر آخرت

۳۳٫ رساله تحفه الاحیاء

۳۴٫ رساله فى علاج مرض الوسوسه

۳۵٫ حاشیه بر بصائر الدرجات

مرحوم نمازى براى احیاء دین، از هیچ کوششى دریغ نمى کرد و دعوت برادران دینى را اجابت مى نمود.وى آورده است:

به مقتضاى حدیث نبوى(صلى الله علیه وآله): الدّال على الخیر کفاعله و احادیث قضاء حاجت مؤمنین، این حقیر فقیر، على بن محمّد بن اسماعیل النّمازى الشّاهرودى، درخواست جمعى از مؤمنین را اجابت نمودم و تعدادى از ارکان، احکام دین را در سلک تحریر آوردم. آن را به: «ابواب رحمت» نامگذارى کردم، امیدوارم استفاده کنندگان، حقیر را فراموش نکنند و براى حقیر دعا و طلب رحمت بنمایند.

باب اوّل که اعظم تمام ابواب است و به عظمت او چیزى نمى رسد، بعد از ایمان به خدا و پیغمبران علیهم السّلام اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام و ائمّه دین است…(۷)

ایشان در مقدمه کتاب «زندگانى حبیب بن مظاهر اسدى» مى نویسد:و بعد چنین گوید این بنده بى بضاعت، على بن محمّد بن اسماعیل نمازى شاهرودى، که بعضى از خوبان بندگان پروردگار، صاحب فضل و کمال جناب آقاى حاجى میرزا اسدالله اسکندرى یزدى دام توفیقه و تأییده از این حقیر درخواست فرمودند که مختصرى از احوالات یگانه شخص برجسته فداییان، سیّد مظلومان، حسین بن علىعلیه السلام، جناب سیّد ابرار و فخر اخیار حبیب بن مظاهر اسدى را بیان نمایم و با اعتراف به عدم لیاقت خود، اقدام و از پروردگار جهان و خداوند مهربان یارى مى خواهم که مرا اعانت فرماید که خدمتى به این شخصیّت بزرگ نمایم.

و ما توفیقى الاّ بالله علیه توکلت و هو حسبى و نعم النّصیر.

سجایاى اخلاقى

آیه الله نمازى، عالمى اهل عمل و دائماً ملتزم به وظائف شرعى و مقید به نوافل روزانه بود. وى در اقامه نماز، مخصوصاً نماز جماعت اهتمام زیادى داشت، در انجام مستحبات، کوشا، حتّى براى غسل روز جمعه، اهمیّت ویژه اى قائل بود.

در خلق و خو و مکارم اخلاق، بى نظیر بود، زهد، تقوا، ورع، و فروتنى او زبانزد همگان بود.

وى واعظى توانا و در نقل احادیث اهل البیت و اقامه مجالس عزادارى و توسل به ذیل عنایات آنان سعى بلیغ داشت.

در مسجدى که ایشان اقامه جماعت داشت (مسجد حاج رجب معروف به مسجد محمّدى ها) شب ها مجالس وعظ و سوگوارى برقرار بود. هنگام روضه خوانى اشک بر گونه هایش جارى، بلکه هر وقت نامى از ائمه(علیهم السلام)، مخصوصاً امام صادق(علیه السلام) برده مى شد با جمله السّلام علیکم یا اهل بیت النّبوه، زبانش ثناگوى اهل بیت(علیهم السلام) بود.

ایشان بسیار خوش برخورد و خوشخو و با همگان، مخصوصاً فرزندان خود برخورد محترمانه داشت. به صله رحم اهمیّت زیادى مى داد و برادران وى، مخصوصاً حاج شیخ اسماعیل نمازى، که از عالمان معروف شاهرود است به او بسیار احترام مى گذاشت.

آیه الله نمازى در مطالعه و تألیف بسیار کوشا بود.وى در کودکى حافظ کلّ قرآن کریم شد و با استفاده از این حفظ و حظّ وافر، تسلّط کافى بر آیات و تفسیر داشت. ایشان مى فرمود:سه مرتبه دوره کامل بحارالانوار را، جهت استدراک احادیث سفینه البحار و دو مرتبه جهت استدراک رجال حدیث، مورد مطالعه قرار دادم. حاصل این مطالعات وسیع و دقیق و گسترده، همراه با تتبّع در کتاب شریف «الغدیر» و «احقاق الحق» و کتاب هاى دیگر، تألیف دو کتاب بزرگ: «مستدرک سفینه البحار» در ده جلد و «مستدرکات علم رجال الحدیث» در هشت جلد مى باشد، که به زیور طبع آراسته شده است.(۸)

مناظرات

از خصوصیات این عالم فرهیخته، تبحّر و مهارت در مناظره با فرقه هاى مختلف است. ایشان با تسلّط بر کتاب هاى معتبر آنان، به مباحثه و مناظره مى پرداخت و آنان را متقاعد و مجاب مى کرد.

بحث هاى طولانى و مستمر ایشان در ایّام حجّ، در عربستان سعودى، در سال هاى مختلف، آثار بسیار ارزنده اى به دنبال داشت و ثمره این مناظرات و مباحثات، هدایت یافتن عدّه زیادى از مسلمانان پاکستان و هندوستان و کشورهاى دیگر بود.

در نگاه دیگران

ایشان در شناخت حدیث و رجال آن از نوادر روزگار به شمار مى رفت و به تعبیر حضرت آیه الله مرعشى نجفى:علاّمه نمازى، مجلسىِ زمان خود بود.

خاطرات

فرزند ایشان حاج محمّد آقا نوشته اند:

یکى از دوستان مرحوم اَبَوى، در فصل تابستان، ما را به باغ خود دعوت نمود، بعد از حضور در باغ و پذیرایى، ایشان داستانى را از مرحوم والد، آیه الله نمازى نقل کرد و ما را بر سر چاهى برد که آبیارى باغ و زمین ها توسط آن انجام مى شد.

او این گونه گفت: من در این باغ اقدام به حفر چاه نمودم ولى هر چه کندیم به آب نرسید، در جاهاى مختلف چاه کندیم امّا به ته چاه که مى رسید قلوه سنگ هاى بزرگى پیدا مى شد و آب نبود، از این امر خسته و نگران شدم و متحیّر بودم که چه کنم. روزى به عنوان درد دل، خدمت والد شما رسیدم و جریان را بیان کردم، ایشان نسبت به من تلطّف کردند و گفتند شما یک ساعت به اذان صبح مانده بیا منزل، تا جواب شما را بدهم. من، همان وقت خودم را به در منزل رساندم، ولى مردّد بودم، زنگ منزل را بزنم یا نه. با خودم گفتم، این موقع شب، ممکن است مزاحمت باشد و زنگ نزدم ناگهان در باز شد و آقا فرمود: من خودم گفتم بیا، چرا زنگ نزدى! سپس ایشان یک کاسه چینى به من داد و گفت: برو سر چاه و پس از اداى نماز، مقدارى آب داخل کاسه بریز و آن را داخل چاه خالى کن، انشاءالله چاه، به آب خواهد رسید. من طبق دستور عمل کردم و صبح همان روز کارگر آوردم، او مشغول حفّارى شد و در همان ابتداى کار، خبر به آب رسیدن چاه را به من دادند. این چاه هنوز هم پس از گذشت سال ها، پر آب و مورد استفاده است و من این را از الطاف و عنایات والد شما مى دانم.

رحلت

سرانجام این عالم ربّانى و خدمتگزار دین و مسلمانان، در دوّم ماه ذیحجّه (۱۴۰۵ هـ .ق.) مصادف با (مرداد ۱۳۶۴ هـ .ش.)، در مشهد مقدّس، دیده از جهان فروبست و پیکر شریفش از کنار مسجد محمّدى ها ـ که امامت جماعتش را به عهده داشت ـ با شکوه هر چه تمام تر به سوى حرم مطهّر رضوى علیه الاف و التّحیه و الثّناء تشییع شد و پس از اداى مراسم، در یکى از حجره هاى ضلع شمال شرقى صحن آزادى (صحن نو)، به خاک سپرده شد. رحمت خداوند بر او و بر همه عالمان عامل و ربّانى، همیشه ریزان باد.(۹)(۱۰)



۱٫ مستدرکات علم الرّجال، ج ۶، ص ۴۶۶، رقم ۱۲۷۲۷٫

۲٫ مجله کیهان فرهنگى، سال یازدهم،ش۹و۱۰،ص۱۴٫

۳٫ مستدرکات علم الرّجال، ج ۶، ص ۴۶۸٫

۴٫ کتاب روضات النّظرات، فقه استدلالى ایشان و در ۱۰ جلد و در ابواب مختلف فقه «عبادات و معاملات» نگاشته شده است.

۵٫ مصاحبه با حاج آقا جلال مروارید، اخوى حضرت آیهالله العظمى حاج حسنعلى مروارید ساکن مشهد. در این سفر حاج آقا جلال و مرحوم شیخ زین العابدین تنکابنى، مرحوم میرزا را همراهى مى کردند و این سفر حدوداً هفت ماه طول کشید.

۶٫ کیهان فرهنگى، سال یازدهم، شماره ۹ و ۱۰، ص ۱۵٫

۷٫ ابواب رحمت، آیهالله شیخ على نمازى، ص ۱۴٫

۸٫ کیهان فرهنگى، سال یازدهم، شماره ۹ و ۱۰، ص۱۴٫

۹٫ کیهان فرهنگى، سال یازدهم، شماره ۹ و ۱۰، ص ۱۶٫

۱۰٫ مخفى نماند که شرح حال این عالم بزرگ، در جلد ۹ گنجینه دانشمندان، ص ۳۸۶، و سیماى شاهرود ص ۱۱۵ به طور مختصر آمده است

زندگینامه آیت الله عبد الجواد نیشابورى(ادیب نیشابورى)(۱۳۴۴-۱۲۸۱ه ق)

Untitled

در سال ۱۲۸۱ هجرى قمرى ((مطابق با سال ۱۲۴۲ هجرى شمسى))، در روستاى ((بیژن گرد)) نیشابور در خانه کشاورزى به نام ملا حسین، کودکى به دنیا آمد، که او را عبد الجواد نام نهادند.

او چهارساله بود که به بیمارى آبله مبتلا گردید، چشم راستش کور شد و چشم چپش، پس از مداوا و معالجات زیادى، تا اندازه‏اى بینائى اش را باز یافت، به قدرى که مى‏توانست جلوى پاى خود را ببیند.

زمانى که همسالان عبد الجواد به مکتب مى‏ رفتند، پدرش حاضر نشد او را به مکتب بفرستد، زیرا مى‏ترسید در رفت و آمدها چشمش آسیب ببیند و آن مقدار کم بینائى را هم از دست بدهد. عبد الجواد حافظه‏اى بسیار قوى داشت. در یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان، پدرش دعاى سحر مى‏ خواند عبد الجواد به دقت آن را گوش کرد و کاملا حفظ نمود. به طورى که شب بعد که پدر موقع قرائت دعا، اشتباهى نمود، عبد الجواد از جا جست و اشتباه پدرش را به او گفت. ملا حسین از این موضوع خیلى خوشحال شد و راضى گردید پسرش را به مکتب بفرستد.

عبد الجواد به مکتب رفت و در اندک زمانى توانست خواند ونوشتن پارسى و مقدمات تازى را فرا گیرد سپس براى ادامه تحصیل به شهر نیشابور رفت و همزمان با ادامه تحصیل، اشعار دیوان قا آنى را حفظ کرد و طولى نکشید که خودش شروع به سرودن قصیده هائى به سبک قا آنى نمود. علاوه بر این وى مهارت خاصى در خواندن شعر داشت و هر شعرى را متناسب با حال و هواى آن شعر قرائت مى ‏کرد.

عبد الجواد در سن شانزده سالگى به مشهد مقدس رفت و در مدرسه علمیه ((خیرات خان)) و مدتى بعد در مدرسه علمیه ((فاضل خان)) و مدرسه ((نواب)) صرف و نحو علوم متداول را به خوبى فراگرفت و سپس به آموختن دروس سطح عالى پرداخت و همزمان با آن تدریس دروس سطح پایین‏تر را نیز براى طلاب آغاز کرد.

با اینکه وى از نعمت بینائى، بهره کمى داشت، در عین حال با همت عالى و روح امیدوارى و تلاش مستمر خود، علوم عربى، فقه و اصول را به خوبى فرا گرفت و به نیشابور مراجعت نمود. در این زمان پدرش در بستر بیمارى بود و بالاخره بدرود حیات گفت.
بعد از فوت پدر، عبد الجواد مجددا به مشهد مقدس رفت و در مدرسه ((نواب)) سکونت اختیار کرد و تا آخر عمر هم در همانجا بود و بار دیگر مطالعه و تدریس را از سر گرفت.

با اینکه مطالعه برایش خیلى دشوار بود و چشم چپ او هم گل پیدا کرده بود و مجبور بود هنگام مطالعه، کتاب را خیلى نزدیک چشم نگاه داشته و به سختى کلمات را تشخیص مى‏ داد، در عین حال به دلیل مطالعات فراوان، کلاس‏هاى درس او روز به روز رونق بیشترى مى ‏یافت!

اطلاعات تاریخى و ادبى او بسیار زیاد بود و محفوظاتش از شعر و نثر زبانهاى عربى و فارسى به قدرى فراوان بود، که کمتر دانشمندى به آن پایه رسیده بود و همه آشنایان را به تعجب انداخته بود.

او شبانه روز کار مى ‏کرد، یا مطالعه مى ‏نمود و یا به تدریس مى‏ پرداخت. در رشته‏ هاى مختلف علوم اعم از عربى، فارسى، حکمت، طبیعى، آراء مذاهب مختلف، هیات، نجوم، حساب، جبر، مقابله، هندسه، طب، فقه، اصول، حدیث و رجال، بد طولانى داشت و مقامى ارجمند نزد صاحبان علوم پیدا کرده بود. براى مثال بالغ بر دوازده هزار بیت از اشعار اعراب زمان جاهلیت را در ذهن خود حاضر و آماده داشت!

عبد الجواد که بر اثر اشعار فراوانش به ((ادیب نیشابورى)) معروف گردیده بود، بنابر دلائلى، هرگز ازدواج نکرد و در حجره کوچکى، در مدرسه نواب زندگى ساده‏اى داشت. با اینکه وى بسیار کم بضاعت و فقیر بود، اما به قدرى بلند طبع و قانع بود، که هیچکس جرات نمى ‏کرد و به خود اجازه نمى‏ داد، تا او را کمک مالى نماید.

او حتى در روزهاى تعطیل مانند ولادت و وفات ائمه اطهار ((س)) هم کارش را ادامه مى ‏داد و کلاسهایش هم چنان برقرار بود و مى‏ گفت:
((احترام پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیه السلام به خاطر علم و آگاهى آنان مى‏باشد، پس در این صورت تعطیل علم چه معنایى دارد؟! اگر براى ولادت‏ها و وفاتها بخواهیم کلاس درس را تعطیل کنیم، یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر داریم و در این صورت در هر روز چندین پیامبر یا وصى پیامبر از دنیا رفته است، پس دیگر نباید درس بخوانیم)).

ادیب نیشابورى از جمله ادیبانى است که حق بزرگى به گردن ادبیات و فرهنگ امروزه ایران دارد. شاگردانى که توسط او تربیت گردیده ‏اند، هر کدام، نام آورانى در صحنه ادبیات فارسى مى ‏باشند.

از جمله شاگردانى معروف ادیب نیشابورى:

  1. بدیع الزمان فروزانفر،
  2. محمد پروین گنابادى،
  3. محمد تقى ادیب نیشابورى،
  4. محمد على بامداد، ملک الشعراى بهار،
  5. -سید جلال الدین تهرانى،
  6. محمد تقى مدرس رضوى

این ادیب فرزانه، به خاطر نارسائى بینائى خود نتوانست آثار مکتوب زیادى را از خود بجاى گذارد، اما با وجود همان یک چشم ناتوان، کتابهاى زیر را به رشته تحریر در آورده است:

  1.  رساله‏اى در جمع بین عروض فارسى و عربى.
    ۲- قسمتى از ((شرح معلقات سبع)).
    ۳- چند جزوه در ((تلخیص شرح خطیب تبریزى)) بر حماسه ادبى ((ابى تمام)) .
    ۴- دیوان اشعار.

از آثار ادیب نیشابورى متاسفانه چیزى به چاپ نرسیده است، فقط از مجموع حدود پنج هزار بیت شعر او، تعدادى را ((عبرت نائینى)) در دو کتاب: ((مدینه الادب)) و ((نامه فرهنگیان)) با خط خود آورده است.

در آغاز به روش قاآنی سخن میگفت ولی بعد شیوه خراسانی را اختیار کرد و در شعر فارسی و عربی ازاستادان مسلم زمان است . دیوانش قریب ۶۰۰۰ بیت جمع شده ولی بطبع نرسیده است .غزل کاشکی

کاشکی دلبر من با دل من داد کند
گاهگاهی بنگاهی دل من شاد کند

«آن سیه زلف بر آن عارض گوئی که همی
بپر زاغ کسی آتش را باد کند»

باده ٔ تلخ دهد بوسه ٔ شیرین ندهد
داوری کو که میان من و او داد کند

*******************

تا چند خو بخلوت و خاموشی
چندی بباغ چم بقدح نوشی

ساقی کجاست کزمی پیراری
از من برد خمار پرندوشی

آهوی مشک موئی و با آهو
همواره بینمت بخطا کوشی

مشک اندرون نافه بود و اینک
مشک تو دوشی است و بناگوشی

********************

پریرخی که جز او آفریدگار پری
نیافرید پری را به پیکر بشری

چو آفتابم گاه پگاه تافت بکاخ
به پیکر بشری با نهاد و خوی پری

فکنده بر مه روشن کمند غالیه سای
نهفته در دل جوشن پرند شوشتری

شکن بمویش از پنجه طرازش طبع
نشان برویش از چشم مردم گذری .

(از ادبیات معاصر تالیف رشید یاسمی صص ۱۴ – ۱۵).(۱)

ادیب نیشابورى، این دانشمند فرزانه و مربى بزرگ و خدمتگزار، پس از شصت و سه سال عمر با برکت، صبح روز جمعه پانزدهم ذیقعده سال ۱۳۴۴ هجرى قمرى، مطابق با ششم خرداد ماه سال ۱۳۰۵ شمسى زندگى را بدرود گفت، جسد او را نزدیک در نقره ((دار الحفاظ)) آستان مقدس حضرت امام رضا علیه السلام به خاک سپردند. 

از بهار تا شهریار، ج ۱، ص ۱۶۸٫



۱-لغت نامه دهخدا

زندگینامه بانو فاطمه امین

 

بانو فاطمه امینخانم نصرت بیگم امین در سال ۱۲۶۵ شمسى در اصفهان به دنیا آمد، او از کودکى در جمع خانواده و بستگانش جلوه خاصى داشت و آثار نبوغ و بزرگى در سیمایش نمایان بود.

چهار سال بیشتر نداشت که تحصیل علوم و فراگیرى قرآن را آغاز کرد . پدرش براى پیشرفت تحصیلى او معلم خصوصى گرفت . خانم امین روحى کاوشگر داشت و بدون مطالعه سخن نمى‏گفت . او عقل گرا بود، یعنى عقل و اندیشه بر موضع گیریها، رفتارهاه و عواطفش حاکمیت داشت و از هر گونه افراط و تفریط دورى مى‏ کرد.

با اینکه در سن پانزده سالگى با پسر عمویش پیوند ازدواج بست، اما تحصیل را رها نکرد، استعداد سرشارى داشت و با پشتکار و تلاش شبانه روزى، اراده استوار و بردبارى در برابر مشکلات، توانست در سن جوانى،از علماء بزرگ اجازه اجتهاد دریافت نماید، از جمله از حاج شیخ عبدالکریم حایرى مؤسس حوزه علمیه قم، اجازه روایت و اجتهاد دریافت کرد .

بزرگان و شخصیت‏هاى علمى و فرهنگى از اطراف و اکناف با او ارتباط داشتند، یا به حضورش مى ‏رسیدند و با او به مذاکره و گفتگوهاى علمى مى‏ پرداختند، از جمله آنها، تشریف فرمائى علامه سید محمد حسین طباطبائى مفسر بزرگ و فیلسوف برجسته، استاد محمد تقى جعفرى و علامه عبدالحسین امینى مؤلف کتاب معروف ((الغدیر)) بود، که با ملاقات حضورى و مکاتبه با او ارتباط داشتند .

این خانم ارزشمند و فقیه، در طول عمر پربارش آثار متنوع و گرانبهائى مانند: مکتب فاطمیه براى بانوان از خود به یادگار گذاشت، که هر کدام از آنها چون گوهرى ناب مى‏درخشند و نور افشانى مى‏کنند .

برخى از تألیفات او عبارتند از:

۱ – اربعین الهاشمیه، که توسط شاگرد او خانم علویه زینت همایونى، به فارسى ترجمه شده است .
۲ تفسیر مخزن العرفان در پانزده جلد .
۳ روش خوشبختى و توصیه به خواهران ایمانى، که تاکنون هفت بار تجدید چاپ شده است .
۴ سیر و سلوک در روش اولیاء
۵ – فضائل حضرت على (ع) تحت عنوان ((مخزن اللئالى))
۶ معاد یا آخرین سیر بشر .
۷ اخلاق و راه سعادت، ترجمه و اقتباس از طهاره الاعراق، ابن مسکویه .

رمز موفقیت این بانوى دانشمند عبارت بود از:

۱ – ترک گناه و معصیت .
۲ انجام واجبات و مستحبات
۳ خودسازى و تهذیب نفس
۴ اشتیاق به تحصیل علم و دانش .
۵ استفاده از وقت و مطالعه پیوسته و مداوم .
۶ – شب زنده دارى و شور و شوق به درس و مطالعه .
۷ بکارگیرى تفکر و تعقل .
۸ انتخاب گمنامى و دورى از شهرت‏طلبى .
این استاد فرشته خصال را نمى ‏یافتى مگر در حال مطالعه، نگارش، تدریس و مراقبه و محاسبه نفس .
او در همه زمینه‏ ها معتدل بود، حرکاتش متین و حساب شده و وجودش کانون گرم مهر و محبت و تواضع بود.
به اندازه‏اى خلوص و فروتنى داشت ، که حتى کتابهاى خود را به نام خودش چاپ نمى‏کرد، بلکه به علت پرهیز از شهرت‏طلبى، تألیفات خود را با نام مستعار ((بانوى ایرانى)) منتشر مى ‏ساخت.

زندگى پربارش، خط بطلانى بر نظریه ((تحقیر زن)) بود، او با زندگى معنوى و پر شور علمى خود ثابت کرد که زن نیز در سایه عقل و تلاش پیگیر قادر است همانند مرد راه تکامل و خدمت به فرهنگ جامعه را بپیماید .

خانم امین در مورد تحصیل زن معتقد بود، که زن مى‏تواند و باید تحصیل کند، لیکن به بهانه تحصیل علم نمى‏تواند به پاره کردن حجابش اقدام نماید، زیرا پاره کردن حجاب، به منزله پاره کردن اوراق قرآن کریم است . مرورى بر زندگى سراسر افتخار این بزرگ زن عالم اسلام روشن مى‏سازد، که در بینش اسلامى، زنان هم مى‏توانند در ابعاد گوناگون، مراحل کمال و تعالى را طى کنند و به بلندترین نقطه رفیع معنویت و فضیلت صعود نمایند . زنان با جدیت در تحصیل علم و پشتکار قادرند، سطح دانش و بینش خود را وسعت بخشند و حتى به مرحله اجتهاد ارتقاء یابند.

این شمع فروزان فضیلت در بیست و سوم خرداد ماه سال ۱۳۶۲ شمسى خاموش شد و در ((تخت فولاد)) اصفهان دفن گردید .

-بانوى مجتهد ایرانى، ص ۱۴۴، روزنامه اطلاعات، ۳۱ / ۲ /۱۳۶۴

زندگینامه دکتر حجت الاسلام سید جواد مصطفوى

 
 

خاندان

سید محسن در خانواده اى روحانى در روستاى «طُرُق» مشهد مقدس، زندگى مى کرد. او، و دو برادرش تحصیلاتشان را در حوزه علمیه مشهد به پایان رساندند. وى در دوران طلبگى با مرحوم شیخ غلامرضا طبسى هم مباحثه بود. شیخ غلامرضا طبسى مردى شجاع و سخنرانى توانمند بود. او در زمان رضاخان با شجاعت تمام از سیاست هاى رژیم پهلوى انتقاد مى کرد. آقا سید محسن بعد از تحصیلاتش در مدرسه «نو» مشهد، شروع به تدریس کرد. پدرش نیز از اهل علم بود. فضاى خانواده اش درخشش خاصى از نور علم داشت. آقا سید محسن از خانواده اى روحانى و باتقوا همسرش را انتخاب کرد. سیدالعراقین و اشرف الواعظین (وعّاظ معروف خراسان) برادران همسر متدیّن وى بودند. اقامه نماز جماعت، ارشاد مردم، پاسخ به سؤالات شرعى و کمک به مستمندان از وظایف دائمى آقا سید محسن بود.(۱)

کودکى

در سال ۱۳۰۱ ش. در خانه آقا سید محسن مصطفوى پسرى به دنیا آمد که نامش را سید جواد گذاشتند. این کودک با استعداد تا هشت سالگى در روستاى طُرُق مشهد مقدس زندگى کرد. او ابتدا به مکتب خانه رفت، سپس با دایر شدن مدارس جدید تا کلاس دوّم ابتدایى در همین روستا درس خواند. هنگامى که پدرش از روستاى طُرُق به مشهد مقدس آمد، در همان جا ساکن شد. آقا سید جواد ادامه تحصیلات ابتدایى را در این شهر به پایان رساند.(۲)

اوضاع حاکم بر زمان

در این بُرهه تحوّلاتِ سیاسى و حوزوى حاکم بر مشهد مقدس در روند رشد و ترقى آقا سید جواد تأثیرات خاصّى داشت که به آن اشاره مى شود:

الف: تحوّلات سیاسى و مبارزات روحانیت

قرارداد ننگین انگلیس با دولت ایران در سال ۱۹۱۹ م. که بندگى و ذلّت ملّت ایران را به همراه داشت حاکمان مزدور آن زمان (همچون رضاخان بى سواد قلدر) را بر آن داشت که با گرفتن رشوه، مأموریت این قرارداد را به عهده گیرد. رضاخان در دو محور براى استعمارگران خوش خدمتى کرد:

۱ ـ محو اسلام از صحنه زندگى مردم

۲ ـ حذف روحانیّت مبارز و آگاه تشیّع.

روحانیون متعهد و آگاه تشیع شجاعانه به همراه ملت مسلمان شیعه در مقابل طاغوت رضاخانى ایستادگى کردند. نقطه اوج این مبارزه در قیام هاى زیر خلاصه مى شود.

قیام شهید محمد خیابانى.

قیام جنگل (به رهبرى میرزا کوچک خان جنگلى.)(۳)

مقاومت شهید آیه الله مدرس.

قیام مسجد گوهرشاد (که به تبعید روحانیون مبارز و کشتار مردم بى دفاع منجر گردید).

مبارزات فدائیان اسلام (به رهبرى شهید سید مجتبى نواب صفوى).

روحانیون مبارز در کنار قیام مسلحانه، قیام علمى قدرتمندى را در حوزه مشهد مقدس پى ریختند که صدها عالِم وارسته متقى به جهان تشیّع تقدیم داشته که چون سدى آهنین در مقابل طاغوتیان ایستادگى کردند. در بخش بعدى مرورى بر این اقدامات ارزشمند خواهیم داشت.

ب: قیام علمى حوزه علمیه مشهد مقدس

در سال ۱۳۰۱ ش میرزا مهدى اصفهانى (۱۳۰۳ ـ ۱۳۶۵ هـ .ق) به حوزه علمیه مشهد مقدس وارد شد.

این عالم وارسته ابتدا در یکى از مدارس علمیه مشهد و پس از تعطیلى حوزه علمیه مشهد، در منزلشان درس مى دادند و در منزل نیز نگذاشتند تدریس کند.(۴)

میرزا مهدى اصفهانى بعد از گشوده شدن حوزه علمیه مشهد، مبانى اصول نائینى را با نشاط هر چه بیشتر تدریس مى کرد. وى در دروس خارج، بزرگان حوزه علمیه مشهد را تحت الشعاع درس اصول اجتهادى خود قرار داد که به اصول آل الرسول معروف بود.

علاّمه محمدرضا حکیمى درباره میرزا مهدى اصفهانى چنین نوشته است:

«میرزاى اصفهانى که رسالت دیگرى نیز بر عهده خویش مى بیند، مبانى قرآنى در معارف را سال ها تدریس مى کند ـ در این درس ها میرزا به بیان تمایز معارف وحیانى و تفاوت آنها با مفاهیم و مصطلحات فلسفى و عرفانى مى پرداخته است.»(۵)

میرزاى اصفهانى توانست در مکتب خود ۲۵ نفر را تربیت کند که هر یک از آنان به تنهایى در حوزه هاى علمیه جهان تشیّع، انقلاب بزرگ فرهنگى بوجود آوردند. فضاى علمى که در حوزه علمیه مشهد مقدس توسط میرزاى اصفهانى بوجود آمد تأثیرات فکرى عمیقى بر طلاّب و پژوهشگران دینى بوجود آورد. سید جواد مصطفوى نیز که متأثّر از این فضاى علمى شده بود خط مشى دینى و پژوهشى خود را بر اساس معارف قرآنى و عترت(علیهم السلام) قرار داد که در بخش تحصیلات و تألیفات ایشان مشروحاً بدان مى پردازیم.

تحصیلات

سید جواد مصطفوى در مورد تحصیلات خود چنین مى گوید:

«بعد از سال هاى ۲۱ و ۲۲ شروع به مقدمات کردیم و ابتدا اتاقى در مدرسه «خیرات خان» گرفتیم و بعد به مدرسه «دودر» آمدم. ۲، ۳ سالى آنجا بودم. در آنجا شخصى بود به نام شیخ محمدرضا دامغانى، خدا رحمتش کند ـ استادى بسیار بانشاط و باتقوا بود. مقدارى از «سیوطى» و نیز درس «حاشیه» و درس «مغنى» را پَهلوى همان استاد خواندم و بعد هم «مُطوّل» را نزد مرحوم ادیب نیشابورى گذراندم. ایشان ماهى ۳ تومان از طلبه ها مى گرفت و ما هم ماهى ۳ تومان مى دادیم و به درس مُطوّلشان مى رفتیم و ۲ تومان هم به درس مغنى شان مى دادیم. تمام مغنى و مُطوّل را نزد ایشان خواندم. البتّه طلبه هایى در آنجا بودند که گاهى کتابى را تمام نکرده، به کتاب دیگرى مى رفتند ولى نظر من این است که هر کتابى باید تمام بشود بعد سراغ موضوع دیگر رفت. همین جور تمام ۲ جلد «شرح لمعه» را هم نزد مرحوم حاج سید احمد مُدرّس یزدى خواندم. که استادى وارسته و باتقوا و زاهد بود. خدایش رحمت کند ـ «رسائل» و «مکاسب» را هم همینطور. مثلاً باب «انسداد» رسائل را نمى خواندند ولى من خواندم. در آن هنگام استادى هم پیدا نمى شد ولى من به تنهایى باب انسداد رسائل را نزد آقا شیخ محمدرضا ترابى خواندم. بعداً هم نزد آقاى شیخ هاشم قزوینى که از اساتید و اساطین حوزه مشهد و استادى بادرایت و جامع شرایط استادى بودند «رسائل» و «مکاسب» و «کفایه» و مقدارى «کلام» خواندم. «شرح تجرید» علاّمه را پهلوى مرحوم آقاى شیخ مجتبى قزوینى که جامع المعقول و المنقول بودند و قسمتى از «اشارات» را نزد مرحوم آقا شیخ هادى کدکنى، فراگرفتم.

درود و رحمت خدا بر همه این اساتید بزرگوار ما باد.»(۶)

مسافرت

سید جواد مصطفوى مى گوید:

«در ضمن سال ۱۳۲۷ ش. بود که براى معالجه، سفرى به تهران کردم. در اواخر ۳۰ و اوایل ۳۱ بود که دوباره به تهران رفتم.»(۷)

ازدواج

سید جواد مصطفوى در اواخر سال ۱۳۳۰ش. که به تهران سفر کرد، متأهل مى گردد. وى در تهران اتاقى مى گیرد و در آنجا به زندگى خود ادامه مى دهد. عشق به دانش اندوزى، وى را آرام نگذاشت.

حوزه و تدریس سید جواد مصطفوى، عاشق علم و تحقیق بود. وى در مدرسه مروى تهران تدریس مى کرد. او مى گوید:

«در مدرسه مروى هم درس مى دادم و هم این که به درس مرحوم حاج سید احمد خوانسارى مى رفتم. در آن هنگام درس «منظومه» را مرحوم قاضى که استاد بسیار شریفى بود، درس مى داد، وى استادى منزّه و پاک طینت بود.

حکمت و فلسفه و قدرى اسفار را نزد اساتیدى که در آن زمان فلسفه مى گفتند خواندم ولى نه کامل و تمام».(۸)

ورود به دانشگاه و تدریس

سید جواد مصطفوى بر اساس نیاز زمان و اجتماع خود تصمیم مى گیرد به دانشگاه وارد شود وى در این باره مى گوید: «وارد دانشگاه الهیات شدم و دوره لیسانس و دکترى را در آنجا طى کردم.» هنگامى که زمینه فعالیت خود را در مشهد مقدس فراهم مى بیند در دانشگاه حرکت علمى خود را ادامه مى دهد.

ایشان در این باره مى گوید: «در سال ۱۳۴۸ ش. به مشهد مقدس برگشتم و رسماً وارد دانشکده الهیات شدم.»(۹)

دکتر مصطفوى با تلاش زیاد، فرهنگ دین را در میان دانشگاهیان با اخلاق بسیار نیکو و جذّاب ترویج مى دهد و در ضمن تدریس تحوّلى بنیادین در اندیشه و افکار دانشگاهیان به وجود مى آورد.

تحقیق و پژوهش

دکتر مصطفوى مردى توانمند در تحقیق و پژوهش گردید. با تلاش فراوان و خستگى ناپذیر در اقیانوس معرفت قرآن و عترت غواصى مى کرد و تا آخرین لحظات عمر خود، این توفیق الهى از او سلب نشد.

استادان

دکتر سید جواد مصطفوى از خرمن علم عالمان بزرگ و متّقى بهره ها برد و کسب فیض کرد. معروفترین آنان عبارتند از:

۱٫ شیخ مجتبى قزوینى خراسانى (۱۳۱۸ ـ ۱۳۸۶ هـ . ق)

شیخ مجتبى قزوینى خراسانى از متألّهان زبده قرآنى در سده پیشین است. وى با نفسِ گرم حضرت سید موسى زرآبادى قزوینى به عالم انسانیت و علم باطن و شناخت آن عوالم رهنمون شد. شیخ مجتبى قزوینى چهل سال، در حوزه علمیه مشهد مقدس به تربیت و تدریس طلاب علوم دینى پرداخت.(۱۰)

۲٫ شیخ هاشم قزوینى خراسانى (۱۲۷۰ ـ ۱۳۳۹ ش)

شیخ هاشم قزوینى از دیدگاه علامه محمدرضا حکیمى «نمونه برجسته یک عالم دینى و یک روحانى اسلامى واقعى بود و در اخلاق جمع اضداد بود. با نهایت وقار بسیار متواضع و در عین انزوا مردى اجتماعى بود. با سلامت نفس شهامت و شجاعت داشت.»

شیخ هاشم قزوینى بعد از آن که به محضر عالم ربانى ـ ناشر علوم خاندان عصمت، فقیه زاهد و معلم اخلاق، علامه مرحوم، میرزا مهدى اصفهانى(رحمه الله)رسید بجز ایام تبعید تا روزى که میرزاى اصفهانى حیات داشت از او جدا نشد.(۱۱)

۳٫ میرزا على اکبر نوقانى (۱۳۰۰ ـ ۱۳۷۰ق)

میرزا على اکبر نوقانى خطیبى توانمند، فاضلى دانشمند و مُدرّسى قدرتمند بود که نفس گرم او در تربیت نفوس اثر داشت. در محله نوقانِ مشهد مقدس به دنیا آمد. ۲۷ سال در این شهر به فراگیرى علوم دینى پرداخت، و از محضر مدرسان بزرگى همانند ۱ ـ میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورى اول (م ۱۳۴۴ ق) ۲ ـ حاج شیخ حسنعلى طهرانى (م ۱۳۲۵ ق) تلمّذ نمود.(۱۲)

در نجف نیز از محضر درس: آخوند ملا محمدکاظم خراسانى (م ۱۳۲۹ ق)، سید محمدکاظم یزدى(م ۱۳۲۷ ق)، شریعت اصفهانى(م ۱۳۲۹ ق) بهره گرفت.

میرزاى نوقانى از میرزا عبدالله مازندرانى (م ۱۳۳۰ ق) و میرزا محمدتقى شیرازى (م ۱۳۳۸ ق) اجازه اجتهاد گرفت. وى پس از مراجعت به وطن ۴۰ سال به ترویج دین و تربیت جامعه پرداخت و در جمع دوستان و شاگردان میرزاى اصفهانى قرار گرفت و مکتب او را که به مقامِ الهىِ ولایت توجه خاص داشت پذیرفت. از سوى آیه الله العظمى مجاهد بزرگ حاج آقا حسین طباطبایى قمى تولیّت مدرسه نواب، در مشهد مقدس به ایشان واگذار شد. او ۶ سال و چند ماه با جدیّت و تلاش خالصانه به تربیت و آموزش طلاب علوم دینى پرداخت.

از خصوصیات میرزاى نوقانى، جذّابیت بیان، قدرت کامل در مناظره، آگاه به فرهنگ زمان و عالم به حقایق دینى بود. او طبع شعر نیز داشت که به نمونه اى از آن اشاره مى شود:

افسوس که عمرى پى اغیار دویدیم // از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم // جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم

آثار علمى میرزا على اکبر نوقانى عبارتند از:

۱ ـ دو مقاله نوقانى ۲ ـ سه مقاله نوقانى ۳ ـ مجموعه اشعار مى باشد. از مرحوم نوقانى یک پسر که عالم و متعهد و دردآشنا بود باقى ماند که همانند پدرش زندگى ساده داشت که در سال ۱۳۷۱ ش. به رحمت ایزدى پیوست.(۱۳)

۴٫ آقا شیخ هادى کدکنى

او استادى پارسا و دانشمندى گرانمایه بود که عمر خود را براى تربیت و آموزش فرزندان این مرز و بوم صرف کرد، در روستاى کدکن تربت حیدریه دیده به جهان گشود. سال تولد این عالم ربانى ۱۲۷۵ هـ . ش. است. شیخ هادى، دوران کودکى و نوجوانى را در زادگاهش ـ که همراه با فراز و نشیب هاى زیادى بود ـ سپرى کرد. پدرش از بزرگان منطقه کدکن بود. و جدّ آقا شیخ هادى حاج ملا محمد از مشایخ بزرگ آن دیار بود. تحصیلات ابتدایى وى در زادگاهش بود و از شانزده سالگى براى ادامه تحصیل راهى مشهد مقدس شد.

استادان آقا شیخ هادى در سطوح: حاج ملا هاشم خراسانى و حاج شیخ على اکبر نهاوندى و در دروس خارج فقه و اصول از دو استاد حوزه مشهد مقدس آیه الله میرزا محمد آقازاده فرزند مرحوم آخوند خراسانى و حاج آقا حسین قمى بهره برد. فلسفه را نزد آقا بزرگ حکیم مشهور به شهیدى فراگرفت. ریاضیات و هیئت را از آقا شیخ اسدالله یزدى آموخت.

آقا شیخ هادى ضمن تحصیل، تدریس نیز داشت و تا آخر عمر تدریس مى کرد از شاگردان مشهور او ۱ ـ استاد مدیر کاظم شانه چى ۲ ـ محمدجعفر جعفرى لنگرودى ۳ ـ مرحوم عبدالجواد فلاطورى ۴ ـ دکتر سید جواد مصطفوى ۵ ـ دکتر حسن ملکشاهى

شاگردان آقا شیخ هادى همگى وى را به زهد و ورع و ساده زیستى و بى تکلّفى ستوده اند. شادروان آقا شیخ هادى از حضور در اجتماعات دورى مى کرد. و درگیرى مستقیم با حکومت وقت نداشت و از هر چه مسئولیت حکومتى بود دورى مى جست. آقا شیخ هادى کدکنى از فیلسوفان عارف و باتقوى بود که از وى هیچ آثارى باقى نماند.(۱۴)عاقبت در سوم شهریور ۱۳۵۳ ش. از روستاى کدکن در اثر بیمارى به بیمارستان آریاى مشهد انتقال یافت و در هشتم مهرماه ۱۳۵۳ ش. برابر با نیمه ماه مبارک رمضان به ملکوت اعلى پیوست.

۵٫ شیخ محمدرضا ترابى

۶٫ ادیب نیشابورى ـ دوم.

۷٫ حاج سید عباس شاهرودى (م ۱۳۴۱ هـ .)

تربیت معنوى

دکتر سید جواد مصطفوى جلسات معارف قرآنى میرزا مهدى اصفهانى را درک کرده و نفس گرم آن عالم ربانى در تزکیه و تهذیب وى تأثیرات بسزایى داشته است.(۱۵)

مکتب فکرى سید جواد مصطفوى

سید جواد مصطفوى پژوهشگرى قدرتمند و پرکار بود که تحقیقات گسترده اى در مبانى دین به عمل آورد. وى مکتب میرزا مهدى اصفهانى را سرچشمه و اصل استنباط و نظرات علمى خود قرار داد. این مکتب رسیدن به حقایق و واقعیات جهان هستى را از راه قرآن و عترت مى داند.

دکتر سید جواد مصطفوى خود در این باره مى گوید:

«به نظر من باید دو مورد را شرح داد: فلسفه یعنى چه؟ و مخالفت ایشان چه اندازه بوده؟ به نظر من، فلاسفه را باید به ۳ دسته تقسیم کرد: یک دسته فلاسفه غیراسلامى بلکه غیرمذهبى یعنى ماتریالیست ها، این ها مى گویند که ما هر مطلبى را باید با فکر و عقل خودمان بسنجیم و اسلام را کنار مى گذارند و اصلاً با اسلام ارتباطى ندارند و نسبت به آن بى تفاوت هستند. ۲ ـ دسته دیگر باقى مى مانند که یک دسته ـ به تعبیر این جانب ـ اول فیلسوف هستند و بعد مسلمان. دسته سوم اول مسلمانند و بعد فیلسوف. کسانى که اول مسلمانند و بعد فیلسوف، مبانى و اصولى را که ضرورى اسلام است مى پذیرند. ملاک ها و معیارهایى را که اسلام براى تشخیص خوب و بد و ارزش و ضدارزش معین کرده باور مى کنند. اسلام به آنها مى گوید: در همه چیز فکر کنید، ولى در ذات خدا فکر نکنید، زیرا خدا نامحدود است و فکر شما محدود. پس آن چه در ذهن و فکر شما درآید آن خدا نیست، آنها هم مى پذیرند و چنان مى کنند. حدیثى به این مضمون از امام پنجم(علیه السلام)وارد است. و نیز از امیرالمؤمنین(علیه السلام) که مى فرماید: خداوند امورى را موجب سعادت شما دانسته و شما را به آن امر کرده است و امورى را باعث شقاوت و بدبختى شما دانسته و شما را از آن نهى کرده است و نسبت به هر چیزى براى شما حدّ و مرزى قرار داده و درباره بعضى از امور سکوت کرده است. شما براى فهمیدن آن ها خود را به تکلّف میندازید… نسبت به ذات خدا فکر نمى کنیم و نسبت به امور دیگر که یک ساعت تفکر را بهتر از ۷۰ سال عبادت دانسته فکر مى کنیم. شاید کسى بگوید چنین شخصى فیلسوف اصطلاحى نیست. عرض مى کنم بحث ما در معنى واقعیت است و در اصطلاح و لفظ نزاعى نداریم».

دکتر سید جواد مصطفوى سعى خود را در خوب فهمیدن قرآن و روایات و خوب عمل کردن آن مبذول داشت.(۱۶)

پژوهش و تدریس

سید جواد مصطفوى پس از آن که تحصیلاتش را تکمیل کرد، در دو سنگر حوزه و دانشگاه با جدیّت و تلاش خستگى ناپذیر شروع به تدریس کرد. در این راستا دانشجویان و حوزویان بسیارى از فیض وجودش بهره ها بردند. امّا از آن جا که حوزه علمیه مشهد مقدس با انقلاب علمى عالم ربانى مرحوم میرزا مهدى اصفهانى چهره اى دیگر گرفت راه بدست آوردن حقایق را فقط از طریق قرآن و عترت به تشنگان حقیقت آموخته شد. پیروان زیادى مکتب تعالى بخش آن مرد بزرگ را پذیرفته بودند. بنابراین دکتر سیدجواد مصطفوى نیز در زمره این رهروان صدیق بود.

او تلاش زیادى در قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) کرد.

پژوهش هاى فراوانى در نهج البلاغه و اصول کافى و صحیفه سجادیه و وسایل الشیعه و دیگر کتب روائى انجام داد و براى سهولت در کار پژوهشى روایات، ابتکارات جدیدى ابداع کرد.

مبتکر معجم نگارى کتب شیعى

دکتر سید جواد مصطفوى در راه تحقیق و پژوهش نهج البلاغه و وسایل الشیعه و صحیفه سجادیه و اصول کافى و دیگر روایات معصومین(علیهم السلام) عمر خود را بکار گرفت و بزرگ ترین خدمت را به دین پژوهان و محققان و دانشمندان جهان اسلام کرد و معجم نگارى کتب شیعه را بنیان گذارد وى در این باره مى گوید:

«خود من که این همه با نهج البلاغه سر و کار دارم، گاهى مى شود مطلبى را که قبلاً در آن دیده ام و حالا مى خواهم پیدا کنم مدتى ـ شاید حدود یک سال ـ معطل مى شوم و نمى توانم آن مطلب را بیابم. مطالب اسلامى هم که باید از همه ابعادش بررسى شود و در این حالت است که محقق بى نیاز از یک فهرست نمى تواند به مقصود، دست یابد، لذا به این فکر افتادم. این کار (تهیه معجم المفهرس نهج البلاغه) از ابتدا تا پایان حدود ۷ سال طول کشید. آن زمان فیش بردارى در ایران چندان رایج و مرسوم نبود… وقتى این کار به آخر رسید، به هر کس مى گفتم این کتاب را نوشته ام و مى خواهم آن را چاپ کنم حاضر نمى شد.»(۱۷)

تألیفات

مقام معظم رهبرى حضرت آیه الله خامنه اى در فرازى از پیامى که به دومین کنگره هزاره نهج البلاغه ارسال کردند از استاد عالیقدر و اثرش چنین آورده اند:

«کتاب بسیار ارجمندى که استاد عالیقدر آقاى مصطفوى به عنوان کاشف الفاظ نهج البلاغه تنظیم کرده اند کارى در این حدود در این مایه براى نهج البلاغه انجام نگرفته است»(۱۸)

دکتر سید جواد مصطفوى مبتکر معجم حدیث و تألیفاتش مبشّر صلح و دوستى است. او در این باره مى گوید:

«من همیشه در این فکر بودم که چرا نهج البلاغه در حوزه ها مظلوم و مهجور است و کسى به آن اعتنایى ندارد.»(۱۹)

دکتر مصطفوى ۷ سال براى تألیف این کتاب زحمت کشید و پس از مشکلات زیاد آن را به چاپ رساند و عجیب تر این که تألیف ابتکارى وى خریدارى نداشت و ۱۷ سال از این انبار به آن انبار منتقل مى شد.

دکتر مصطفوى مى گوید:

«آن طور که من به این کار (الکاشف) اهمیّت مى دهم، کسى از آن استقبال نمى کند. البته یک عده معدودى مثل مرحوم مطهرى مى گفتند چقدر کتاب خوبى است من از آن خیلى استفاده مى کنم.»(۲۰)

دکتر سید جواد مصطفوى، پژوهشگرى پرکار و عاشقِ دلباخته قرآن و عترت(علیهم السلام) بود که وجودش در حبل المتین و صراط مستقیم: على بن ابى طالب و یازده فرزندش(علیهم السلام) ذوب شده بود. آثارش راهگشاى همه محققان و اندیشمندان اسلامى قرار گرفت. تألیفاتش بدون استثنا محتواى اسلامى دارد و براى دین پژوهان و امت اسلامى چراغ راه زندگى است.

از این عالم فرزانه بیش از ۲۲ کتاب و مقاله براى جهان اسلام به ارمغان مانده است. آثارش عبارتند از:

۱٫ الکاشف

 ۲ ٫ مفتاح الوسایل

۳ ٫ التطبیق بین السفینه و البحار 

۴٫ رابطه نهج البلاغه با قرآن 

۵٫ الهادى الى اصول الکافى 

۶٫ الهادى الى صحیفه السجادیه

۷٫ ابعاد گسترده اسلام

۸٫ بهشت خانواده ۹٫ آینده بشر از نظر عقل و دین

۱۰٫ انسانیت از دیدگاه اسلام ۱۱٫

سفسطه و مغالطه از نظر مذهب

۱۲٫ محکمات اسلام ۱۳٫

آیات و احادیث منتخبه ۱۴٫

ترجمه و شرح اصول کافى ۱۵٫

روش پیشوایان دین در تبلیغ اسلام

۱۶٫ دین در نهج البلاغه ۱۷٫

تجلّى علوم اهل البیت(ع)

۱۸٫ جنگ در نهج البلاغه

۱۹٫ تفسیر الطلاّب (تجزیه و تکمیل کل قرآن)

۲۰٫ چگونه اسلام کاملترین ادیان است.

۲۱٫ تقارن حدیث و فلسفه

۲۲٫ تفاهم شیعه و سنى

دکتر مصطفوى درباره این کتاب مى گوید:

«اگر کسى آثار مرا مطالعه بکند، این حسّاسیت مرا درمى یابد که دلم مى خواهد همه بندگان خدا با هم آشتى باشند و با صلح و صفا و صمیمیّت زندگى کنند و نزاع و اختلاف نباشد. با توجه به این امر مقاله اى نوشتم درباره «تفاهم شیعه و سنى» به جهت این که اختلاف دو گروه مسلمان باعث ناراحتى است، و در آنجا ۱۱ مورد از نهج البلاغه آورده ام که حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه جور به اتحاد دعوت مى کند و خودش هم این جور بوده است.»

و درباره کتاب بهشت در خانواده چنین مى گوید:

«کتابى هم به نام بهشت خانواده نوشته ام که نظر کلى در آن کتاب این بوده است که بین زن و شوهر نباید اختلاف باشد. عرض کردم روحیه اى دارم که نمى خواهم بندگان خدا با هم اختلاف و نزاع داشته باشند و از این موضوع خیلى ناراحت مى شوم.»(۲۱)

مصطفوى و انقلاب اسلامى

انقلاب اسلامى که در دوران پایانى عمر دکتر سید جواد مصطفوى در ایران به رهبرى حضرت آیه الله امام خمینى(رحمه الله)اتفاق افتاد، نیاز مبرم به مردان اسلام شناس و خود ساخته اى داشت تا ابعاد مختلف اسلام را به مردم انقلابى بشناسانند. دکتر سید جواد مصطفوى که استاد حوزه و دانشگاه بود نیروهاى جوان و جویاى علم و دین را در سنگر دانشگاه به معارف قرآنى و عترت پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) آشنا مى کرد. و با سخنرانى هاى متعدد و مقالات علمى در کنفرانس هاى اندیشه اسلامى و کنگره هزاره نهج البلاغه رسالتِ خود را به انقلاب اسلامى و مردم انقلابى ایران اسلامى ادا کرد.

فرزندان

دکتر سید جواد مصطفوى فرزندانى صالح و متدین نیز به جهان اسلام تقدیم داشته است که بعضى از آنان اهل علم مى باشند.

وفات

سرانجام در سال ۱۳۶۸ شمسى به دیار باقى شتافت(۲۲) روانش شاد و راهش پررهرو باد.

پیام تسلیت مقام معظم رهبرى

با تأثر و تأسف رحلت دانشمند و محقق گرانقدر مرحوم حجه الاسلام دکتر سید جواد مصطفوى را به حوزه علمیه مشهد مقدس و جامعه دانشگاهى و خانواده محترم آن مرحوم تسلیت مى گویم. بدین مناسبت مجلس بزرگداشتى در روز یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه از ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر در مسجد ارک برگزار مى گردد.

سید على خامنه اى ۲۰/۲/۶۸(۲۳)

گلشن ابرارج۴



۱٫ کیهان فرهنگى (میراث ماندگار). به نقل از: دکتر سید جواد مصطفوى. سال ۱۳۶۴، شماره ۱۲، ص ۱۷۸٫

۲٫ همان.

۳٫ همان، ص ۱۷۹٫

۴٫ میراث ماندگار ـ کیهان فرهنگى، ش ۱۲، سال ۱۳۶۴ شمسى، ص ۱۷۹٫

۵٫ مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمى، ص ۱۸۳ ـ ۱۸۵٫

۶٫ میراث ماندگار ـ کیهان فرهنگى، ش ۱۲، سال ۱۳۶۴ش. ص ۱۷۹٫

۷٫ همان.

۸٫ همان.

۹٫ همان.

۱۰٫ برگرفته از کتاب مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمى.

۱۱٫ مکتب تفکیک، ص ۲۳۰ ـ ۲۳۱٫

۱۲٫ همان.

۱۳٫ همان.

۱۴٫ نگاه حوزه، ش ۸۱ ـ ۸۰٫ اردیبهشت، سال ۸۱، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۳٫

۱۵٫ مصاحبه در سال ۱۳۶۴ شماره ۱۲، ص ۱۷۸، از دکتر سید جواد مصطفوى گرفته شد.

۱۶٫ میراث ماندگار (کیهان فرهنگى، سال ۱۳۶۴ ش، شماره ۱۲، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱٫

۱۷٫ همان، ص ۱۸۴ و ۱۸۵٫

۱۸٫ یادنامه دومین کنگره هزاره نهج البلاغه ـ وزارت ارشاد اسلامى ـ فروردین ۱۳۶۳ ـ ص ۳۸٫

۱۹٫ کیهان فرهنگى، میراث ماندگار شماره ۱۲، سال ۱۳۶۴ ش. ص ۱۸۵٫

۲۰٫ همان.

۲۱٫ همان، ص ۱۷۶٫

۲۲٫ به نقل از دکتر نوراللهیان از دوستان مرحوم دکتر مصطفوى.

۲۳٫ یادمان مرحوم استاد دکتر سید جواد مصطفوى (فرزانهاى که با نهج البلاغه زیست) به قلم جمعى از نویسندگان ـ تهیه و تنظیم: سید مهدى مصطفوى ص ۴٫

زندگینامه آیت الله سیدمهدى یثربى کاشانى(۱۳۰۴ – ۱۳۸۵ش.)

Untitled 
 
مقدمه

کاشان به لحاظ موقعیت جغرافیایى تقریباً در قلب ایران و حاشیه کویر مرکزى قرار دارد. این سامان از آغاز تاریخ تا به امروز از مراکز تمدن بشرى و محلى سکونت بومیان و اقوام مهاجر بوده است.

با طلوع خورشید اسلام مردم کاشان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خاندان او(علیهم السلام) ارادت ورزیدند و در امر دین از آنان پیروى کردند. کاشان در بین سالهاى ۲۴ ـ ۲۳ هجرى بعد از قم توسط لشکر اسلام به فرماندهى ابوموسى اشعرى فتح شد. و از آن پس در نوشته ها و گفته ها به همراه نام قم ذکر گردید.(۲)

مردم قم و کاشان پس از پذیرش آیین تشیع، در تمامى دوره ها چه آن زمان که اداره کشور با سلسله پادشاهان ایرانى بود و چه موقعى که خلفاى بغداد بر آن حکم مى راندند ـ در حفظ و گسترش آن کوشیدند و زیر بار حکام نرفتند. سرزمین کاشان با مهاجرت و اقامت اقوام مختلف عرب از سادات و علویان و شیعیانى که تحت فشار و ستم امراى اموى و عباسى و غیر آن بودند، در قرون مختلف مهد پرورش عالمان دینى و حاملان علوم و معارف اهل بیت(علیهم السلام) و مرکز نشر و انتقال آن بوده است.

خاندانهاى علمى و فرهنگى بسیار بویژه در دوره ى صفویه و پس از آن ـ در کاشان پدید آمدند که در گسترش علم و دین اقدام دودمان یثربى پشت مشهدى از جمله آن خاندانهاست.

خاندان یثربى

خاندان علمى و فرهنگى یثربى از سادات اصیل کاشان هستند و نسب آنان به امام سجاد(علیه السلام) مى رسد.(۳)در دوره هاى مختلف بزرگانى از این سلسله برخاسته اند که در علوم و فضایل اخلاقى سر آمد بوده اند و طى چند سده عنوان پیشوایى دینى و مرجعیت اجتماعى و سیاسى مردم را بر عهده داشته و به جهات یاد شده نزد عوام و خواص از احترام ویژه اى برخور دار بوده اند.

از ستارگان فروزان این خانواده که در آسمان علم و عمل در سده اخیر درخشش داشته و زبانزد حوزه هاى قم و نجف بوده اند، فقیه و اصولى بلند مرتبه آیت الله میر سید على یثربى و آیت الله آقا سید مهدى یثربى است که در این نوشتار با زندگانى و آثارش آشنا مى شویم.

پدر و مادر

آیت الله سید محمد رضا پشت مشهدى یثربى(۱۲۸۲ – ۱۳۴۷ ق) فرزند سید اسماعیل(۱۳۰۲ ق) در کاشان متولد و در ۶۵ سالگى وفات یافت و در آنجا مدفون گردید.

آیت الله آقا سید محمد رضا تحصیلات مقدماتى و سطح را در کاشان و دوره هاى عالى و خارج فقه و اصول را در حوزه هاى نجف و کربلا و سامرا گذراند و از اعلام و بزرگانى همچون آیات عظام آقایان سید محمد فشارکى طباطبایى(۱۳۱۶ ق) میرزا حسین محدّث نورى(۱۳۲۰ق) سید اسماعیل صدر کاظمینى (۱۳۳۹ ق.) و بویژه از محضر مجدد قرن میرزا محمد حسن شیرازى (۱۳۱۲ق.) بهره هاى علمى فراوان برد و به درجه اجتهاد رسید.

وى در سال ۱۳۱۶ق به کاشان بازگشت و مورد استقبال گرم مردم زادگاهش قرار گرفت.مسجد محله اش را سنگر فعالیتهاى دینى قرار داد. به اقامه نماز جماعت، برگزارى مجالس ارشاد و مراسم سوگوارى و تدریس علوم دینى پرداخت. درب خانه اش براى پاسخگویى به سئوالات و مراجعان مردمى باز بود.او بر کرسى قضاوت نشست و حدود شرعى را جارى نمود.

مادر آقا سید مهدى بانو سیده دختر عموى پدرش بود که از زنان شایسته محل و متصف به فضایل اخلاقى به شمار مى رفت. وى فرزند خردسال و یتیمش را با زحمت فراوان تربیت کرد.

تولد و تحصیلات

سید مهدى یثربى آخرین فرزند پسر آیت الله سید محمدرضا در روز عید غدیر سال ۱۳۴۳ق ۱۳۰۴ش) در محله پشت مشهد کاشان، دیده به جهان گشود. در سه سالگى نعمت پدر را از دست داد و از آن پس مادرش به مراقبت و تربیت وى پرداخت.

برادر بزرگش آیه الله میر سید على یثربى(۴)کفالت وى را عهده دار شد و با حمایت دیگر برادرش حجه الاسلام و المسلمین آقا سید ابوالحسن یثربى رشد نمود.

در هفت سالگى به مدرسه ملى میرزا محمد على مدرس رفت و دوره هاى ابتدایى و پس از آن متوسطه را، در حالى که براى امرار معاش کارگرى مى نمود، با موفقیت به پایان برد.

علاقه به فراگیرى دروس حوزوى در شرایط سختى که رضاخان براى حوزه هاى علوم دینى و طلاب به وجود آورده و آنان را در تنگناهاى گوناگون قرار داده بود، او را در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ش و همزمان با سقوط رضاخان به حوزه علمیه کشانید، سید مهدى مقدمات را نزد برادر بزرگش خواند و آنگاه به قم رفت.

یک سال در مدرسه فیضیه اقامت نمود و مقدارى از دروس و متون سطح را آموخت. در سال ۱۳۳۲ش که آیت الله میر سید على حجرات صحن امامزاده حبیب موسى(علیه السلام) را براى تحصیل و اسکان طلاب بومى مُهیّا ساخت، از قم به کاشان بازگشت و با برخى از طلاب همشهرى از جمله حجه الاسلام و المسلمین آقا شیخ مرتضى عامرى بیدگلى دروس سطح را نزد برادر و آیت الله شیخ محمود نجفى تبریزى(۱۳۸۵ق) و دیگران ادامه داد. در سال ۱۳۲۸ش حوزه جدیدالتاسیس تعطیل شد و آقا سید مهدى و دیگران به قم مهاجرت کردند.

سید مهدى پس از سکونت در قم، دروس سطح عالى را نزد استادان مشهور حوزه آیات سید محمد باقر سلطانى طباطبایى(۱۴۱۸ ق)، شیخ عبدالجواد اصفهانى (۱۴۰۷ ق) و نجفى مرعشى (۱۴۱۱ ق) خواند.

سپس در حقله درس خارج فقه و اصول آیات محترم سید حسین بروجردى (۱۳۸۰ ق) سید محمد محقق داماد (۱۳۸۸ ق، امام خمینى(۱۴۰ ق) محمد على اراکى (۱۴۱۵ ق) سید محمدرضا گلپایگانى (۱۴۱۴ق) حضور یافت و همزمان در درس تفسیر علامه سید محمد حسین طباطبایى (۱۴۰۲ق) حاضر شد و در این دوره یازده ساله سرمایه هاى علمى و معنوى لازم را گرد آورد در ضمن بخشى از مباحث فقه و اصول آیات عظم بروجردى و محقق داماد را به رشته تحریر در آورد که به صورت مخطوط باقى است.

وى در این دوره، در مناسبتهاى تبلیغى و ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان به شهرها و روستاهاى شمال کشور و اطراف کاشان سفر مى کرد و به تبلیغ و ارشاد مى پرداخت.

در درسهاى اخلاق هفتگى و جلساتى که در مناسبتهاى مختلف براى طلاب و فضلا در مدرسه علمیه و بیت ایشان تشکیل مى شد، براى دوستان و طلاب از خاطرات تجربیات تبلیغى خود حکایتها مى گفت.(۵)

بازگشت به کاشان

آیت الله یثربى پس از ارتحال آیت الله آقا میر سید على (۱۳۷۹ قمرى ۱۳۳۸ش) به در خواست اهالى کاشان و به امر آیت الله بروجردى براى اقامت دائمى به کاشان بازگشت و به جاى برادر و پدرش که محور فعالیتهاى دینى و اجتماعى منطقه بودند، نشست.

آیت الله یثربى با برخوردارى از دانش لازم و اخلاق جذاب در طول چهل و هشت سال (۱۳۸۵ ـ ۱۳۳۸ شمسى) منشأ آثار بسیارى شد و نام و یاد خود را در زمره چهره هاى ماندگار کاشان ثبت نمود. در این قسمت با بخشهایى از فعالیت و خدمات وى آشنایى شویم.

خدمات اجتماعى

در سنگر مسجد:

آیت الله یثربى با استقرار در زادگاهش امامت مسجد حاج شعبانعلى پشت مشهدى (مسجد زیارت حبیب بن موسى(علیه السلام)) را به عهده گرفت مسجدى که سالها برادر، و پدر و جدّش امامت آن را بر عهده داشتند.

او همه ساله مراسم سوگوارى و عزادارى ایام محرم و شبهاى احیا را در مسجد و صحن زیارتگاه یاد شده بر پا مى نمود.

در روز تاسوعا و عاشورا و بیست و یکم ماه مبارک رمضان همچون برادر و پدر ساعتها به موعظه و ارشاد مى پرداخت و سخنرانى را با ذکر مصایب اهل بیت(علیهم السلام)، به سبک و حالتى خاص که انبوه شرکت کنندگان را به شدت تحت تأثیر قرار مى داد، به پایان مى رساند.پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز این مسجد محل برگزارى نماز جمعه شد.

احیاى حوزه

سابقه حوزه هاى علمیه و مدارس دینى در کاشان به سده چهارم هجرى برمى گردد(۶) در قرون بعد به ویژه در عصر حاکمان صفویه و قاجار که بزرگانى همچون ملامحسن فیض، ملامحمد مهدى نراقى حیات داشتند، حوزه هاى علمیه این شهر از رونق قابل توجهى برخوردار شد و مدارس جدیدى نیز با توصیه و سرپرستى عالمان وقت ساخته شد و علما و فضلاى بسیارى از شهرهاى مجاور و دور دست براى استفاده و بهره هاى علمى و معنوى به کاشان مهاجرت کردند.

در سال ۱۳۲۲ شمسى حوزه تأسیس یافته آیت الله آقا میر سید على در سال به مدت شش ماه دایر بود و بر اثر تضییقات رژیم پهلوى تعطیل شد و طلاب متفرق شدند. آیت الله سید مهدى یثربى در سال ۱۳۴۷ش به منظور احیاى حوزه یاد شده زمین مناسبى را در نزدیکى آستانه حبیب بن موسى (علیه السلام) خرید و با همکارى نیکوکاران در مدت زمانى کوتاه چند حجره و مدرس و سالن بزرگ سخنرانى ساخت و براى آغاز سال تحصیل آماده کرد.

این مدرسه کوچک در همان سال (۱۳۸۸ ق) با نام و یاد آیت الله آقا میر سید على یثربى افتتاح شد و حدود بیست نفر جوان به تحصیل دروس مقدماتى نزد مدرسان و فاضلان بومى که از دوستان و همدوره اى هاى آیت الله سید مهدى یثربى بودند، مشغول شدند.

سالهاى بعد مدرسه توسعه یافت و برنامه تحصیلى آن به طور قابل ملاحظه اى پیش رفت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز عده اى از پذیرفته شدگان از سوى شوراى مدیریت حوزه علمیه قم براى تحصیل به این مدرسه معرفى مى شوند.

در این حوزه که از مقدمات تا سطوح عالى تدریس مى شود، آیت الله یثربى از سال ۱۳۵۵ش براى طلاب و اساتیدى که قصد ادامه تحصیل و تحقیق داشتند و گرماى شدید تابستان کاشان مانع کارشان مى شد. به رغم مخالفتهاى شدید رژیم شاه حوزه علمیه تابستانى مختصر را با نام حضرت ولى عصر(عج) آماده ساخت و امکانات و تسهیلات لازم را براى ادامه تحصیل در تمام فصول سال فراهم نمود که همچنان دایر است.

مدرسه علمیه امام کاظم(علیه السلام) کاشان نیز با مساعدت و همکارى ایشان تکمیل و راه اندازى شد و از آن پس برنامه هاى درسى آن تحت پوشش مدرسه آیت الله یثربى قرار گرفت که هم چنان فعال است.

به دنبال در خواست عده اى از خواهران منطقه در سال ۱۳۶۳ش مکتب کوثر را با تعدادى اندک از خواهران داوطلب راه اندازى مى کرد که این مرکز در سالهاى بعد با مدیریت و کادر آموزشى و تربیت یافتگان خود اداره گردید و هم اکنون در سطحى وسیع و فعالیت هاى آموزشى و تبلیغى خود را ادامه مى دهد.

تعداد قابل توجهى از طلاب و فضلاى مدرسه علمیه آیت الله یثربى در قبل و بعد پیروزى انقلاب اسلامى در مراکز متعدد و سطوح مختلف تعلیم و تربیت حوزوى و دانشگاهى، مناصب قضایى، امامت جمعه و سایر نهادها و ارگانهاى دولتى و مردمى مشغول فعالیت مى باشند.در دوران دفاع مقدس تعدادى از طلاب مدارس یاد شده در جبهه هاى جنگ به فیض شهادت رسیدند.

آیت الله سید مهدى یثربى ضمن اشراف کامل بر سه مدرسه (آیت الله میر سید على یثربى – ولى عصر (عج) – امام کاظم (علیه السلام)) و مکتب کوثر و اداره آنها از آغاز تا قبل از بیمارى منجر به وفات، از نخستین کتاب درسى تا دوره خارج را درس گفت. وى طلاب و فضلاى مدارس و خواهران مکتب کوثر را هر هفته و در روزهاى معین از مواعظ اخلاقى و سیره عملى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) و علماى گذشته بهره مند مى ساخت.

اعزام مبلغ

آیت الله یثربى در نخستین سال اقامت در کاشان و در راستاى فعالیتهاى تبلیغى خود تک شد، روستاها و آبادیهاى منطقه را شناسایى کرد. از جمعیت آنها آمار گرفت و نیازهاى مذهبى و کیفیت تبلیغات دینى هر یک را مورد بررسى قرار داد(۷)و در ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان همان سال براى تبلیغ و ارشاد مردم با مسئولیت خود روحانى اعزام نمود.

استقبال خوب مردم از مبلغان اعزامى در آن سال و ادامه و گسترش آن در سالهاى بعد موجب شد ایشان دفترى را بدین منظور اختصاص دهد. با تشکیل این دفتر در آغاز دهه سالهاى (۱۳۶۰ – ۱۳۵۰ش) همه ساله تقاضاو در خواست روحانى از سوى مردم این منطقه و حتى شهرهاى استانهاى همجوار بیشتر مى شد.

این روند تا زمان تأسیس دفتر تبلیغات اسلامى حوزه قم و سازمان تبلیغات اسلامى و بعد از آن ادامه یافت. در سراسر کشور تنها منطقه اى که همه روستاهاى آبادش ها، شهرها و بخشهاى آن در ایام تبلیغى روحانى و مبلغ داشت، کاشان بود و به طور قطع مى توان گفت نخستین دفتر اعزام مبلغ در سطح کشور به وسیله آیت الله یثربى در کاشان تأسیس گردید.

از جمله فعالیتهاى این دفتر در سال ۱۳۵۴ش و بعد از آن طرح پر کردن اوقات فراغت نوجوانان و جوانان منطقه کاشان در تعطیلات تابستانى بود.

براى اجراى این طرح در سال یاد شده نخستین دوره تشکیل کلاسهاى آموزش و روخوانى قرآن به وسیله طلاب و مبلغان جوان کاشان در تمامى مساجد و تکایاى محلى شهر و روستایى برگزار گراید.

دانش آموزان مقاطع مختلف تحصیلى با ذوق و شوق در این کلاسها شرکت کردند و ضمن یاد گرفتن و خواندن قرآن، احکام شرعى مورد نیاز خود را آموختند. در پایان اولین دوره تعلیم یافتگان و مربیان مورد تشویق و تقدیر آیت الله یثربى قرار گرفتند.

یکى از فواید این دوره این بود که برخى از آموزش دیدگان در سالهاى بعد هر یک در محله خود کلاسهاى یاد شده را دایر کردند و آموزشهاى خود را در طول سال و به صورت هفتگى ادامه دادند.

ارتباط مستقیم نوجوانان و جوانان با روحانیان جوان در آن شرایط از دیگر فواید این دوره بود که موجب گردید از هر روستا و منطقه اى در کاشان یک یا چند نفر از دانش آموزان پس از اتمام دوره هاى تحصیلى راهنمایى یا متوسطه براى تحصیل علوم دینى به حوزه هاى علمیه کاشان یا قم روى آوردند.(۸)

دیگر آنکه بیشتر دانش آموزانى که در تظاهرات سال هاى (۵۶ و ۱۳۵۷ش) شرکت مى کردند و در بخش اطلاعیه ها و فعالیت داشتند و در زمان جنگ در جبهه ها حاضر شدند، از تربیت شدگان آن کلاسهاى قرآن بودند.

در میان مردم

آیت الله یثربى پس از استقرار در کاشان از نخستین ساعات روز تا پاسى از شب به غیر از ساعاتى در ایام تحصیلى را به پاسخگویى به اقشار مختلف اختصاص داد.

مراجعات مردم بیشتر براى استخاره، دعا و عریضه، صلح نامه، قسّامه، وصیت نامه، اجراى صیغه عقد، اذان و اقامه نوزادان، سفارش بیماران به مراکز درمانى و پزشکان، ارجاع افراد جویاى کار به ادارات و کارخانجات، رفع اختلافات خانوادگى و محلى، اختلافات کاسبان و تاجران، کمک مالى به فقر، دریافت وجوهات شرعى، صدقات و کفارات و مصرف آنها تعیین روحانى براى مسجد و جلسات سخنرانى مهم و غیره بود.

از خدمات شایسته ایشان تأسیس صندوق قرض الحسنه جاوید در سال ۱۳۵۱ش است. این صندوق به انگیزه ى فراهم آوردن تسهیلات مادى براى ازدواج جوانان و پرداخت وام به طبقات متوسط و فقیر تشکیل شد و با جذب سرمایه هاى مردمى به کار خود ادامه داد.

هم اکنون این صندوق و شعبات آن در منطقه کاشان براى خدمت رسانى دایر است تأسیس درمانگاه با کمک برخى مؤمنان در شهر کاشان که مورد استفاده همگان مى باشد، از دیگر فعالیتهاى اوست. آیت الله یثربى در سال ۱۳۵۷ش براى اسکان موقت زائران مستمند زائر سراى رضویه در شهر مشهد مقدس را آماده پذیرایى کرد و در سالهاى بعد بناهاى دیگرى را به آن افزود که هم اکنون نیز مهیاى پذیرایى است.

براى رفاه حال دانشجویان کاشانى با یارى نیکوکاران قطعه زمینى را براى احدات خوابگاه دانشجویى تهیه نمود و در سال ۱۳۷۰ش کلنگ احداث بناى آن را با نام و یاد مرحوم فیض کاشانى به زمین زد و سال بعد ساخت ساختمان آن شروع شد و از سال ۱۳۷۵ مورد بهره بردارى قرار گرفت.

احداث گورستان دارالسلام در خارج از شهر، اداره و صرف عواید موقوفات متعدد و پراکنده در جاهاى تعیین شده آن از جمله موقوفات آیت الله حاج شیخ محمود نجفى، آستانه حبیب موسى(علیه السلام)، چند مسجد، حمام و مدرسه نیز بخشى از فعالیتها و خدمات این عالم خدمتگزار بود(۹).

اقدامات و فعالیتهاى سیاسى

آیت الله یثربى پس از رحلت مرجع عالیقدر آیت الله بروجردى تلاش رژیم براى کم کردن قدرت و نفوذ روحانیت، روابط خود را با مراجع تقلید قم به ویژه امام خمینى تقویت کرد.

و با رهنمودهاى ایشان مبارزه منفى علیه رژیم را در قالب اعتصابات ائمه جماعات مساجد، تشکیل مجالس رسمى و غیر رسمى براى اتخاد تصمیمات و مواضع روحانیت و صدور بیانیّه هایى شروع کرد.

همگام با انقلاب

آیت الله یثربى در پى وقوع حادثه مدرسه فیضیه در خرداد ماه ۱۳۴۲، در کاشان مجلس سوگوارى بر پا نمود. وى اعتراض شدید خود نسبت به برگزارى جشن هاى منحوس ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهى را ابراز کرد.

با تغییر تاریخ هجرى شمسى به تاریخ شاهنشاهى و انتخابات مجلس فرمایشى طاغوت مخالفت ورزید. در سخنرانیهاى خود از مظاهر فساد و عوامل ترویج فرهنگ غرب در کشور که بیشتر از طریق سینما و ایجاد مراکز فساد در شهرهاى مذهبى فعالیت مى نمودند پرده بر داشت و عواقب خطرناک آن را گوشزد کرد.(۱۰)

از نمونه اقدام هاى عملى وى جریان، کلبه و میخانه اى است که یکى از دست نشاندگان رژیم در راه فین کاشان دایر نموده بود. این مرکز فساد مورد اعتراض آیت الله یثربى قرار گرفت. سپس ایشان در اجتماع انبوه مردم سخنرانى کرد و با گرفتن تأیید از حاضران مبنى بر تعطیل شدن این مرکز فساد با یارى مردم محل و دیگر نیکوکاران آن جا را از صاحبش خرید و به مسجد سید الشهدا(علیه السلام) نمود.

در سالهاى خفقان براى ارشاد جوانان بویژه قشر تحصیل کرده و روشنفکر و جلب آنان به مکتب انقلابى اسلام – در برابر تبلیغات مارکسیسم، هر هفته در روز جمعه مجلس با شکوهى در سالن اجتماعات مدرسه علمیه برگزار مى کرد و از دانشمندان و فضلاى برجسته حوزه علمیه قم نظیر حضرات آیات آقایان شهید مطهرى، مکارم شیرازى، سبحانى، نورى همدانى، ابوالقاسم خزعلى، سید عبدالکریم هاشمى نژاد، سید على محقق داماد و… دعوت مى نمود و آنان با بیانات مفید خود شرکت کنندگان و حاضران در مجلس را ارشاد و بهره مند مى ساختند و به پرسشهاى جوانان پاسخ مى گفتند.

در طول انقلاب بیانیه ها و اعلامیّه هاى فراوانى از سوى علما و روحانیان، مدارس و حوزه هاى منطقه کاشان به حمایت از امام خمینى و نهضت، اعتراض به برنامه ها و لوایح و قوانین ضد اسلامى دولت طاغوت، دفاع از مظلومان فلسطین و لبنان و سایر مناسبتها صادر شد که اغلب متن آنها به قلم و انشاى ایشان بود.

نمونه اى از آن ها چنین است:

هو الله تعالى محضر مبارک حضرات آیات عظام و مراجع تقلید حوزه مقدمه علمیه قم (مدّ ظلالهم)

جامعه روحانیت کاشان از قلمهاى مسموم عده اى از مطبوعات کشور که حقایق اسلامى را واژگون جلوه مى دهند و از تهمت هاى ناروا به حضرات علماء و مراجع عظام دامت برکاتهم مخصوصا از مندرجات روزنامه اطلاعات مورخه ۱۷ دى ماه مبنى بر اهانت به حضرت آیه الله العظمى آقاى خمینى (مدّ ظلّه) شدیداً متأثر و مراتب انزجار خود را بدینوسیله اعلام نموده و همچنین حمله مسلّحانه به اعتراض کنندگان را که منجر به قتل عده کثیرى از آن بیگناهان و تبعید تعدادى از مدرسین عالى مقام گردید، جداً تقبیح مى نمایند و به عنوان اعتراض و همدردى چهار روز اقامه جماعات در سراسر کاشان و حومه تعطیل گردید.

از خداوند متعال (جلت عظمته) نصرت اسلام و مسلمین را مسئلت مى نماییم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته(۱۱)

حق صبورى – سید مهدى یثربى ـ سید محمد باقر مصطفوى ـ «لاحق احمد اسلامى ـ الاحق اعتمادى على نجفى ـ سید رضا علم الهدى، سید مهدى مکى، سید اسدالله خراسانى و…

آنچه علماى اعلام و حجه اسلام مرقوم داشته مطابق با واقع است الاحقر رضا المدنى

نمونه جواب و تشکر امام خمینى از تلگراف تسلیت آیت الله یثربى به مناسب شهادت استاد مطهرى(۱۲)

باسمه تعالى

۱۴/ج ۲/۱۳۹۹

جناب مستطاب حجه الاسلام آقاى حاج سید مهدى یثربى – دامت افاضاته

تلگراف تسلیت جنابعالى و جامعه روحانیت شهر کاشان در مورد شهادت جانگذار مرحوم حجه الاسلام و المسلمین استاد مطهرى (قدس سره الشریف) و اصل گردید مراتب تشکر و سلام اینجانب را به عموم آقایان محترم ابلاغ نمائید از خداى تعالى سلامت و موفقیت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله، روح الله الموسوى الخمینى

جواب امام خمینى به مناسبت تبریک استقرار جمهورى اسلامى خطاب به آیت الله یثربى(۱۳)

بسمه تعالى

۲۷ / ۱ / ۱۳۹۹ برابر با ۵ اردیبهشت ۱۳۵۸

خدمت جناب مستطاب حجه الاسلام آقاى حاج سید مهدى یثربى – دامت افاضاته

طومارى حاوى امضاى بسیار در مورد تبریک استقرار جمهورى اسلامى از طرف اصناف و کارگران محترم شهرستان کاشان و اصل گردید، بدین وسیله مراتب تشکر اینجانب را به عموم آقایان محترم ابلاغ نمایید و تذکر دهید که ان شاء الله تعالى سعى داشته باشند این همبستگى و اتحاد را پیوسته محفوظ نگه دارند از خداى تعالى ادامه توفیقات همگان را خواستارم.

و السلام علیکم و رحمه الله روح الله الموسوى الخمینى

نامه امام خمینى به آیت الله یثربى به مناسبت ماجراى انجمن هاى ایالتى و ولایتى در سال ۱۳۴۱ش/۱۳۸۲ق

بسم الله الرحمن الرحیم

به عرض عالى مى رساند، مرقومه محترم که حاکى از سلامت وجود محترم بود موجب تشکر گردید.

توفیق و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. اگر صلاح مى دانید از خود آقایان روحانیون و سایر طبقات، نشریه اى مبنى بر پشتیبانى از قم و اظهار تأثّر از واقعه فاجعه، منتشر فرمایید. امید است انشاء الله بتوانیم جلو این مفاسد را که مى خواهند اجرا کنند بگیریم. امید است از مظانّ استجابت دعوات، منظور نظر شریف باشم و السلام علیکم و رحمه الله

روح الله الموسوى الخمینى

هو المنعم

این بود معناى مسلح

باز… اسرائیل غاصب توسعه طلب بعوض رد کردن اراضى فلسطین با حمله وحشیانه دیگرى جنوب لبنان را به تصرّف درآورد و ده ها نفر از مردم مسلمان را با آتش کشید و یکصد و پنجاه هزار نفر زن و مرد و کودک مسلمان بى گناه را که اکثر آنان شیعه امامى بودند از خانه و کاشانه خود آواره نمود این بود معناى صلح دوستى

اگر اسرائیل متجاوز صهیونیسم بین المللى قصد انتقام از رزمندگان فلسطینى را داشت و آن محرومین بى خانمان را گناهکار مى دانست تقصیر مردم جنوب لبنان و زنان و کودکان آنها چه بود هنوز جراحات حادثه فجیعه قم و تبریز التیام نیافته بود که این مصیبت عظمى قلوب ما را مجدداً داغ دار نمود.

اى خداى منتقم و اى پروردگار فریادرس، ما به غیر از تو پناهى نداریم و نه به غیر از تو دادرسى! بدین مناسبت مجلس دعائى از ساعت ۹ الى ۱۱ صبح جمعه چهارم فروردین ماه ۱۴ ربیع الثانى در مسجد زیارت حبیب بن موسى علیه السلام (کاشان) براى نصرت اسلام و مسلمین عموماً و براى پیروزى مسلمانان لبنان و قطع ایادى عمّال استعمار از بلاد مسلمین، تشکیل مى گردد.

مناسب است مؤمنین با آماده گى قبلى شرکت نمایند تابند ازى مراجع بزرگوار تقلید ـ مدّت اظلالهم ـ مبنى بر کمک به آسبب زدگان لبنان جواب مثبت بدهند.

ان تنصر الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم.

سید مهدى یثربى

۱۳ ربیع الثانى ۸۹۸(۱۴)

آیت الله یثربى در مرداد ماه سال ۱۳۵۸ همزمان با اقامه نماز جمعه در تهران از سوى امام خمینى مأمور که اقامه نماز جمعه در شهر کاشان گردید متن حکم چنین است(۱۵):

بسمه تعالى

۱۲ رمضان ۱۳۹۹

جناب ستطاب حجه الاسلام حاج سید مهدى یثربى دامت افاضاته

مرقومه محترم واصل و از اظهار محبت آن جناب نسبت به اینجانب تشکر حاصل گردید. در مورد اقامه نماز جمعه در شهر کاشان که سئوال کرد بودید مقتضى است خود جنابعالى اقدام نموده و نماز جمعه را اقامه نمائید.

از خداى تعالى ادامه توفیقات همگان را در انجام وظایف الهى خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله روح الله الموسوى الخمینى

با قبول این مسئولیت از همان تاریخ تا چند ماه قبل از وفات، نزدیک به ۲۷ سال در این سنگر به اقامه نماز جمعه و ارشاد نماز گزاران پرداخت.

او در تمامى انتخابات مجلس شوراى اسلامى، خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى مردم را به حضور و شرکت در انتخابات و دادن رأى تشویق و ترغیب کرد.

در نخستین دوره تشکیل مجلس خبرگان رهبرى که در آذر ماه سال ۱۳۶۱ش انجام شد و در دوره هاى دوم و سوم از سوى مردم استان اصفهان با بیشترین آراء به عنوان نماینده به این مجلس راه یافت و تا زمان حیاتش در این مجلس انجام وظیفه نمود.(۱۶)

در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ نیز طى حکمى از سوى امام خمینى به عنوان نماینده ولى فقیه در منطقه کاشان که متن حکم این است.

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجه الاسلام.. حاج سید مهدى یثربى امام جمعه محترم کاشان (دامت برکاته) بدین وسیله جنابعالى را به سمت نماینده خود در منطقه کاشان منصوب مى نمایم که انشاء الله تعالى در رفع نیازمندى هاى مذهبى و مشکلات دینى اهالى آن سامان اهتمام نموده و در امورى هم که نیاز به اذن ولى فقیه دارد جنابعالى از طرف اینجانب مجاز در تصدى و تصرف مى باشید.

امید است اهالى محترم، ارگانها و نهادهاى انقلابى در هم آهنگى و همکارى با ایشان کوشش نمایند. دوام توفیقات آن جناب را از خداى تعالى مسئلت دارم.(۱۷)

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۱۰ رجب ۱۴۰۳، اردیبهشت ۱۳۶۲ روح الله موسوى الخمینى

حضور در جبهه هاى مقاومت

با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران در شهریور ماه ۱۳۵۹ شمسى آیت الله یثربى جوانان را براى دفاع از میهن اسلامى و مردم را در جهت پشتیبانى و کمک ترغیب و تشویق نمود و خود طى هشت سال جنگ هراز چند گاهى در جبهه ها حضور مى یافت و بارزمندگان ملاقات مى نمود.

در جهت پشتیبانى و بازسازى مناطق آسیب دیده خدمات قابل توجهى کرد. سخنرانى ها، پشتیبانهاى مادى مستقیم و آنچه به دستور ایشان به جبهه ها تقدیم مى شد، از خدمات به یاد ماندنى اوست و به قول:

سردار شهید حاج احمد کاظمى فرمانده وقت لشکر نجف اشرف، «از مسئوالانى که به این منطقه آمده اند، هیچ کدام به مانند آیت الله یثربى این قدر کمک مالى نکرده اند.»(۱۸)

ستاد بازسازى مناطق جنگى که از سوى ایشان در کاشان تشکیل شد، نقش ویژه اى در بازسازى مناطق آسیب دیده داشت و در سطح کشور به عنوان مسؤول اولین ستاد پشتیبانى جبهه انتخاب شد(۱۹).

آیت الله یثربى پس از شهادت هر یک از رزمندگان منطقه کاشان براى تسلى خاطر بازماندگان به بیت آنان مى رفت و در مراسمى که به مناسبت یاد بود آنان برگزار مى شد، حضور مى یافت و از بستگان دلجویى و از ایثارگران و محرومان عیادت مى کرد.

پس از جنگ در اکثر مجامع و همایشهاى علمى، فرهنگى و عمرانى حاضر مى شد و در سخنرانهایش به مسئولان رهنمودهایى ارائه مى داد. بر وحدت و همدلى نیروهاى انقلاب و بقاى همه در خط رهبرى تأکید کرد.

تلاشى بى وقفه اى براى توسعه منطقه کاشان مى نمود همواره براى مسئوالان و خدمتگزاران نظام در این سامان مایه امید و پشتیبانى مطمئن بود و این آرمان را داشت که روزى منطقه کاشان در شمار یکى از استانهاى کشور در آید.

ویژگیهاى اخلاقى

آیت الله یثربى علاوه بر سیادت و اصالت خانوادگى و فضل و دانش و به تعبیر امام خمینى اتصاف به فضایل نفسانیه و صلاح و سداد، از ویژگیهاى دیگرى نیز برخوردار بود که فرزند ارشدش آیت الله آقا میر سید محمد یثربى چنین شرح مى دهد:

۱ – حرمت بزرگان

«در زمان استقرار پدرم در کاشان در محله هاى دیگر شهر بزرگانى همچون آیت الله آقا سید محمد حسین رضوى (۱۳۸۵ق.)، آیت الله حاج آقا رضا مدنى (۱۴۱۲ ق)، آیت الله شیخ محمد سلیمانى (۱۳۸۸ق.) آیت الله شیخ جعفر صبورى قمى (۱۴۲۴ ق).

و در مرتبه بعد حضرات آقایان حاج شیخ على آیت نجفى (۱۴۰۶ ق.) حاج سید محمد باقر مصطفوى، حاج سید اسدالله خراسانى به خدمات دینى، تدریس و امامت جماعت اشتقال داشتند. در مسائل مهم و تصمیماتى که منوط به حضور و شرکت علماى یاد شده بود، اغلب مجالس مشورتى در بیت شیخ العلما و عالم کهن سال شهر آیت الله رضوى تشکیل مى شد.

آنچه مورد تصویب همه قرار مى گرفت، متن آن را آیت الله یثربى مى نوشت و پس از امضاى بزرگ ترها ایشان امضاء مى کرد. در جلسات عمومى و خصوصى و به هنگام ورود و خروج پدرم بزرگ ترها را بر خود مقدم مى داشت. نسبت به بازاریان متدین و معمر این احترام را رعایت مى کرد.»

۲ – مفید براى مردم

«… آیت الله یثربى اغلب اوقاتش را در شبانه روز صرف خدمت به مردم مى کرد. در غم و شادى، عروسى و عزا با مردم بود. هر گونه اختلاف ونزاع و مشکلى را حلّ و فصل مى نمود. او گاهى از دادگسترى هم زودتر به مسائل رسیدگى مى کرد و اختلافات را خاتمه مى داد.

هیچ مسائلى را دست خالى رد نمى کرد. به آسیب دید گانى و فقرایى که از جاهاى دیگر به ایشان مراجعه و در خواست کمک مى نمودند، مساعدت مى کرد. اوقات سه گانه براى اقامه نماز جماعت به مسجد مى رفت و چنانچه حال مساعد و یا فرصت داشت، براى نمازگزاران سخن مى گفت، در اعیاد مذهبى و ملى پذیراى ملاقات کنندگان بود در مراسم ترحیم و یاد بودها، افتتاحیه ها، بازگشایى مدارس و دانشگاهها و… شرکت مى کرد.

میزبانى مسئولان و شخصیت هاى مملکتى را بر عهده داشت و…

در ارائه خدمات در هر کجا و به هر کس هیچ گونه عوضى نخواست و بر امرى منت نگذاشت.»

۳ – توجه به مسائل تربیتى

«… با آنکه پدرم مشاغل فراوان داشت، از توجه به خانه و فرزندان غافل نبود. صداقت و راستى را با گفتار و رفتارش به ما یاد داد. از گفتن سخنان ناشایست به شدت پرهیز مى کرد و در جلسه اى که از دیگران سخن به میان مى آمد و به غیبت و امثال آن مى کشید، موضوع جلسه را تغییر مى داد. توصیه فراوان به با سواد شدن داشت و ما را در انتخاب راه و شغل آزاد مى گذاشت. سفارش کلى او این بود که بهترین اسوه هاى تربیت شده دینى اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و نمونه هاى عالى تربیت عملى در خانه اهل بیت(علیهم السلام) است و در جاى دیگر خبرى نیست. ایشان پدرى مهربان، مربى دلسوز و معلمى عملى براى ما بود.»

۴ – صبر و بردبارى

«آیت الله یثربى در برابر ناملایمات، مخالفتها و اتهاماتى که در حضور یا غیاب مى شنید، چون کوه مقاوم بود، با حوصله و خوشرویى نظرات مخالفان را مى شنید و تحمل مى کرد و بسیارى از آنها را جواب نمى داد. عقیده اش این بود که برخى از مخالفتها احساساتى و زودتر گذر است و زمان خود پاسخگوى آنهاست. هیچگاه در صدد انتقاجویى و حتى غیبت مخالفان بر نیامد و اصرار داشت آبروى اشخاص حفظ شود. به ما هم توصیه مى کرد با آبروى کسى بازى نکنید .بلکه در حفظ آن بکوشید..»

۵ – اعتدال

«آیت الله یثربى در طول سالهاى خدمت به مردم در برابر جریانات سیاسى روش اعتدال را در پیش گرفت و تحت تأثیر قرار گرفت. استقلال فکرى و روش میانه روى را تا روزهاى آخر عمرش حفظ کرد. او هیچ نوشته اى را در مخالفت و یا موافقت با مسائل شخصى امضا نمى کرد.»

۶ – پذیرش عمومى

«پدرم نزد عوام و خواص از پذیرش عمومى بر خوردار بود و توانست پاپشتوانه اخلاق و منش معتدل نزدیک به نیم قرن به مردم خدمت کند و در قلب مردم خاطراتى خوش از خود به یادگار بگذارد.»(۲۰)

فرزندان

آیت الله یثربى در اردیبهشت ۱۳۳۱ش مطابق با ماه رجب سال ۱۳۷۱ق در بیست و هفت سالگى با دختر آیت الله آقاى حاج شیخ عبدالله آل آقا کرمانشاهى (۱۳۵۵ ش.) که آن وقت در قم ساکن بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج فرزند شایسته (۴ پسر و ۳ دختر) شد.

فرزندان پسر ایشان آقایان آیت الله آقا میر سید محمد از فضلا و مدرسان دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و رئیس حوزه علمیه کاشان است، دکتر سید محمد رضا شاغل در سازمان تأمین اجتماعى و مهندس سید على شغل آزاد دارد.

حجه الاسلام سید محمد حسن از فضلاى حوزه علمه قم است که در زمان حیات و دوران بیمارى پدر سمت امامت جمعه موقت و جماعت مسجد محل را بر عهده داشت. دختران آیت الله یثربى داراى مراتب عالى تحصیلى در علوم جدید و قدیم هستند و در مکتب کوثر به تدریس اشتغال دارند و یکى از آنان مدیریت آنجا را برعهده دارد.

وفات و مدفن

آیت الله یثربى پس از چند ماه ابتلاء به بیمارى ریوى در شامگاه روز شنبه ششم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۲۷ (هشتم مهر ماه سال ۱۳۸۵ ش) در یکى از بیمارستانهاى تهران دعوت حق را لبیک گفت و در جوار آبا و اجداد طاهرینش جاى گرفت.

با انتقال پیکر پاک آن مرحوم به کاشان انبوه جمعیت داغدار و نمایندگانى از سوى مقامات بلندپایه کشورى تابوت وى را با زبان روزه و با شکوه و احترام از بیت تا قبرستان دارالسلام (چند کیلومتر) تشییع کردند و پس از اداى نماز توسط فرزندش در مکان مناسبى که هم اکنون مزار مشتاقان و مؤمنان است به خاک سپرد.

از سوى مقام معظم رهبرى، مراجع و آیات عظام حوزه علمیه قم، ریاست مجمع تشخیص مصلت نظام، خبرگان رهبرى، مجلس شوراى اسلامى، ریاست جمهورى و قوه قضائیه طى پیامهاى کتبى و شفاهى این ضایعه بزرگ را به حوزه هاى علمیه و اهالى کاشان و بازماندگان تسلیت گفتند.

همچنین از سوى اهالى محله هاى شهرستان کاشان و حومه، مسئولان حوزه هاى علمیه قم، اصفهان، تهران و جامعه مدرسین مجالس یاد بود متعددى برگزار شد و از خدمات و فعالیتهاى این عالم ربانى تجلیل و قدر دانى به عمل آمد.

پیام تسلیت مقام معظم رهبرى.

بسم الله الرحمن الرحیم

با تأسف و تأثر، در گذشت عالم خدوم و بزرگوار مرحوم آیت الله آقاى حاج سید مهدى یثربى (رحمه الله علیه) را به علماى اعلام و حوزه هاى علمیه و مردم شریف و مؤمن کاشان و نیز به بیت محترم و بازماندگان، مخصوصا آقا زادگان مکرم آن مرحوم تسلیت مى گویم.

ایشان از جمله علما و روحانیون خدمتگزار و دلسوزى بودند که از سالیان دور و بویژه در دوران انقلاب و دفاع مقدس و پس از آن، منشأ برکات و خدمات فراوانى گردیدند و براى مردم و حوزه هاى علمیه پدرى مهربان و ناصحى مشفق و راهنمایى خبیر محسوب مى شدند.

خداوند روح ایشان را مشمول رحمت و مغفرت قرار داده با اجداد طاهرینشان محشور فرماید.

سید على خامنه اى

۱۰/۷/۸۵٫

 گلشن ابرارج۸

۱٫ تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمى، ص ۷۸٫

۲٫ معجم البلدان، یاقوت حموى، ج ۴، ص ۲۷۵ و ۲۹۶٫

۳٫ سید مهدى بن سید محمد رضا بن سید اسماعیل بن سید میرعبد الرزاق بن المیرسید عبد الحى بن سید ابراهیم بن سید عبدالماجد بن سید ابراهیم بن سید ماجد الکبیر بن سید ما جد الکبیر بن سیدیه لطیف بن سیدیه محمد بن سید على المرتضى (اشرف شمس الدین) بن سید فخر الدین بن سعد الدین مرتضى بن سید فخر الدین محمد بن سید امیر بن سید عماد الدین بن سید معین الدین بن سید شمس الدین بن سید امیر بن سید شمس الدین بن سید علاء الدین مرتضى بن سید ابوالقاسم علاء الدین على بن ابوالقاسم عز الدین یحیى بن سید ابوالفضل محمد شرف الدین بن سید ابوالقاسم على(نقیب رى) بن عز الاسلام محمد بن سید مطهر (ذوالفخرین) بن سید ابوالحسن على الزکى (نقیب رى) بن سید ابوالفضل محمد (سلطان شریف) بن سید اجل مرتضى ابوالحسن المطهر ابوالقاسم على(ذوالفخرین نقیب النضاء) بن سید ابوجعفر (نقیب قم) بن سید ابوالقاسم على (رئیس قم) بن سید ابوجعفر محمد النقیب (رئیس قم) بن سید حمزه قمى بن سید احمد الدخ بن سید محمد بن سید اسماعیل بن محمد الارقط بن عبدالله الباهر بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (علیهم السلام).

۴٫ شرح حال او در گلش ابرار، ج ۶، ص ۱۶۴٫

۵٫ مجله پیام انقلاب، ش ۱۲۶ و ۱۲۸ مصاحبه با آیت الله یثربى , پیام حوزه س اول، ش ۳، ص ۱۳۷ و…

۶٫ تاریخ اجتماعى کاشان، حسن نراقى، ص ۵۳٫

۷٫ پیام حوزه اش ۳، سال اول ص ۱۴۵٫

۸٫ همان،

۹٫ جزوه نگاهى به زندگانى و شخصیت نماینده ولى فقیه و امام جمعه کاشان، آیت الله سید مهدى یثربى.

۱۰٫ دانشنامه ائمه جمعه کشور، ج ۲، ص ۹۹۴٫

۱۱٫ نگاهى به زندگانى و شخصیت… آیت الله مهدى یثربى، بخش اسناد.

۱۲٫ صحیفه امام، ج ۷، ص ۲۴۲٫

۱۳٫ همان، ص ۱۲۱٫

۱۴٫ انقلاب اسلامى در کاشان، ج ۲، ص ۸۱۰

۱۵٫ همان ۲، ج ۹، ص ۲۶۶٫

۱۶٫ خبرگان ملت، دفتر اول، ص ۵۷۷٫

۱۷٫ صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۴۰۹٫

[۱۸]. نگاهى به زندگانى و شخصیت… آیت الله یثربى.

۱۹٫ سیماى کاشان، ص ۸۸، بنابر نقل حجه الاسلام لار رحمانى مسئول ستاد پشتیبانى جنگ.

۲۰٫ مصاحبه نویسنده با آیت الله سید محمد یثربى.

زندگینامه آیت الله شیخ نصراللَّه شبسترى(۱۲۹۲ ـ ۱۳۸۲ ش)

ولادت

مُفسّر بزرگ ، آیت الله شیخ نصرالله زرگر شبسترى در روز چهارشنبه نهم ربیع الآخر سال ۱۳۳۳ هـ.ق (چهارم اسفند ۱۲۹۲ش) در کوى لیل آباد تبریز چشم به عرصه هستى گشود .(۱)

پدرش ، میرزا عبدالله شبسترى صنعتگرى بسیار متدین و پاک فطرت بود و از خوبان روزگار به شمار مى رفت .(۲) از او چهار پسر و هفت دختر به یادگار ماند که برخى در قید حیات هستند .(۳)

تحصیلات

نصرالله در کودکى با پدر به شبستر رفت و با تشویق آیت الله حاج میرزا کاظم شبسترى(۴) وارد حوزه علمیه گردید. وى در بیست سالگى براى ادامه تحصیل راهى مدرسه علمیه طالبیه تبریز شد. علوم مقدماتى و قسمتى از سطح را در پیش بزرگان تبریز آموخت و با طلاب با استعدادى همچون شیخ ابراهیم وحدت تبریزى به مباحثه نشست(۵) و آنگاه به مشهد مقدس رفت و پس از مدتى به قم آمد و در جلسات درسى آیت الله سید محمّدحجّت کوه کمرى حاضرشد.اوششماه بعد در سال ۱۳۶۰ هـ.ق به عراق رفت و در نجف اشرف از محفل فقهى و اصولى، آیات: سید ابوالحسن اصفهانى، شیخ محمّد حسین کمپانى اصفهانى ، آقا ضیاء الدین عراقى ، سید محسن حکیم ، سید ابوالقاسم خویى و میرزا باقر زنجانى کسب فیض نمود. دوره فلسفه و حکمت اسلامى را نیز از آیت الله شیخ صدرا بادکوبه اى آموخت وبعد از هشت سال که در این رشته ها صاحب نظر گردید، به تبریز برگشت.(۶)

اجازات

ایشان از جمعى از بزرگان علم و حدیث اجازه نقل حدیث و اجتهاد گرفت. اسامى مشایخ وى به ترتیب صدور اجازه چنین است :

۱ . حاج ملاّ على واعظ خیابانى تبریزى .

۲ . سید ابوالحسن اصفهانى .

۳ . شیخ آقا بزرگ تهرانى .

۴ . سید محسن حکیم .

۵ . حاج میرزا على شیخ الاسلامى .(۷)

۶ . شیخ محمّد صالح مازندرانى سمنانى .

۷ . حاج میرزا محمّد تهرانى .(۸)

۸ . شیخ محمّد باقر ساعدى خراسانى .

۹ . سید محمّد رضا گلپایگانى .

۱۰ . سید شهاب الدین مرعشى نجفى .

۱۱ . سید مصطفى خوانسارى .(۹)

خود نیز به افرادى همچون , آیت الله سید ابوالحسن مولانا (سال ۱۴۱۱هـ. ق) و آیت الله سید عبداللطیف قرشى خویى اجازه روایى داد.(۱۰)

بر کرسى تدریس

آیت الله شبسترى پس از بازگشت از نجف تدریس رسمى علوم دینى را آغاز کرد و تا چند سال پیش از وفات ادامه داد . از شاگردان وى مى توان به شیخ احمد کریمى اصل هشترودى ، سید شمس الدین مرعشى نجفى و سید مهدى مرعشى نجفى اشاره کرد .

کتابخانه شخصى

کتابخانه شخصى آیت الله شبسترى حاصل سالها صرف عمر گرانمایه وى براى تهیه کتب در فقه ، اصول ، حدیث ، تفسیر ، اخلاق ، تاریخ و حکمت بود . آقا بزرگ دو نسخه منحصر فرد به نامهاى زبده الأنوار لتحفه الأخیار(۱۱)تألیف ملاّ على بن حسین شبسترى و الزیاره الرجبیه فی المشاهد(۱۲) تألیف میرزا محمّد بن محمّد رضا مشهدى را در کتابخانه آیت الله شبسترى دیده و معرفى کرده است .کتابخانه وى در زمان حایتش به کتابخانه مدرسه طالبیه تبریز اهدا گردید .

جلسات تفسیرى

آیت الله شبسترى بعد از بازگشت به تبریز ابتدا در مسجد سید على حکیم(۱۳) واقع در محلّه راسته کوچه ، و سپس با کسب اجازه از آیت الله حاج سید محمّد على انگجى در مسجد آیت الله انگجى به اقامه نماز پرداخت. وى با تشکیل جلسات تفسیر قرآن کریم جان تازه اى به فعالیتهاى تفسیرى شهر بخشید و نیروهاى فاضل و مستعدى را تربیت کرد که عده اى از آنان در طول هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیدند . روش تفسیر وى بیشتر کلامى ، تاریخى ، ادبى و روایى بود و بنا به اظهار خود از ۲۸ تفسیر شیعه و سنى سود مى جست و بیشتر از همه به تفسیر على بن ابراهیم قمى نظر داشت .

حاصل آن مجالس ، نزدیک به دو دوره تفسیر کامل قرآن در ۱۰۶۷ نوار کاست ـ هر کدام به مدت ۵/۱ ساعت ـ شد . فهرست این نوارها با ذکر تاریخ ، شماره نوار ، سوره و آیات مربوطه در فهرست جداگانه اى گردآورى شده است . نوارهاى مربوطه بعد از نماز مغرب و عشاء یا قبل از نماز ظهر در روزهاى جمعه و مناسبتهاى مذهبى به صورت پى در پى ضبط مى شد و برخى از آنها فارسى و مخصوص دانشجویان و فارسى زبانان مى باشد . امید است نوارهاى تفسیرى معظم له به صورت کتاب در دسترس مشتاقان قرار گیرد . محافل تفسیرى ایشان در سال ۱۳۶۵ ش تعطیل و معظم له به تهران منتقل گردید .(۱۴)

آثار و تألیفات

آیت الله شبسترى آثار علمى ، اجتماعى و تفسیرى متنوعى داشت که تعداد انگشت شمارى از آنها به چاپ رسیده است . خود مى نویسد :

«… بنده شاید بالنسبه به اکثر همکاران زیاد کار کرده و نوشته ام ، امّا آنچه که خیلى براى آن ارزش قائل باشم زیاد نیست .

لاف اثر سخن چو دُر توان زد *** آن خشت بُود که پُر توان زد

و لذا در پشت پاره اى از تعلیقات و نوشته ها این عبارت را از یادداشت هاى آقاى قزوینى به عاریت گرفته و تذکر داده ام که «این نوشته مرتب و منظم نیست و غرض من از تسوید این اوراق اصلا و ابداً و بوجه مِن الوجوه تألیف و تصنیف و استفاده دیگران نبوده است ، بلکه غرض یگانه و مقصد بالانحصار من ، فقط یادداشت و رفع احتیاج شخصى خودم است و بس» …».(۱۵)

آنچه از ایشان به چاپ رسیده، عبارت است از :

۱ ـ وفادار باشید :(۱۶) در سال ۱۳۵۰ و ۱۳۶۲ ش در تهران منتشر شد.

۲ ـ اللولؤ النضید فى شرح زیاره مولانا ابى عبد الله الشهید علیه السّلام :(۱۷) از مهمترین و جامع ترین شروح زیارت عاشوراى معروف به زبان عربى است. مؤلف در ۸ شعبان ۱۳۵۹ هـ.ق از شرح آن فارغ شده و دو بار ـ ۱۳۵۹ و ۱۴۰۵ هـ.ق ـ در ۲۵۸ صفحه در تهران به چاپ رسیده است و آقا بزرگ بارها از این کتاب تجلیل کرده است .(۱۸)

۳ ـ دُّر یتیم یا زندگانى لقمان حکیم:(۱۹) کتابى جامع در حالات حضرت لقمان حکیم است. چاپ پنجم آن در سال ۱۳۶۲ هـ.ش توسط دارالکتب الاسلامیه در ۲۵۸ صفحه در تهران انجام شد.

۴ ـ هدیه الأقران الى اخبار لقمان الحکیم :(۲۰)به زبان عربى در خصوص مواعظ و حالات حضرت لقمان حکیم است . چاپ اوّل آن در سال ۱۳۲۳ ق و چاپ دوّم آن در ۱۴۰۳ ق در ۱۴۵ صفحه و در تهران صورت پذیرفت .(۲۱)

۵ ـ مقدمه و تعلیقه بر آداب الصلاه (علاّمه مجلسى) :(۲۲) این کتاب با تعلیق و تحشیه آیت الله شبسترى در ۱۰۵ صفحه به چاپ رسید.

۶ ـ چه کنیم تا وفادار باشیم :(۲۳)رساله اى مختصر به قطع جیبى و ۴۵ صفحه که در سال ۱۳۵۳ ش در تبریز چاپ شد .

۷ ـ صد پند لقمان حکیم :(۲۴) رساله کوچکى است که به ضمیمه آداب الصلاه چاپ شد .

۸ . طرق الإجازات .(۲۵)

فعالیتهاى سیاسى، فضائل اخلاقى

در خصوص فعالیتهاى سیاسى آن مرحوم مى توان به همکارى در ارسال اعلامیه اى براى ساحت آیت الله سید محمّد رضا گلپایگانى در تاریخ ۷/۱/۱۳۵۲ ش اشاره کرد که درباره بازداشت جمعى از جوانان مسلمان دانشگاهى بود.(۲۶)

در مورد فضائل اخلاقى آن مرحوم نیز مطالب زیادى نقل شده است. وى ثلث آخر شبها را به راز و نیاز اختصاص داده بود و جز عده معدودى از نزدیکانش کسى از تضرع شبانگاهى و صبگاهى وى اطلاع نداشت.

وقتى سلامت جسمانى داشت، هر روز پس از اقامه نماز صبح پیاده روى مى کرد و پس از صرف صبحانه به مطالعه تفسیر مى پرداخت یا جلسات هفتگى با علماى تبریز برگزار مى نمود .

علاقه فراوانى به ائمه اطهار(علیهم السلام) داشت و این صفت را از بزرگان مذهب به ارث برده بود . زمانى که از قرآن مجید و امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) صحبت مى کرد , گویى خود را در مقابل کلام الهى و آن حضرت مشاهده مى کرد و آنان را شاهد افعال و گفتار خود مى دید .

بر قرآن کریم، احادیث و ادعیه مأثوره احاطه کامل داشت و هر وقت سؤالى از کلام الهى مى شد ، آیات قبل و بعد را مرور مى کرد و جواب نهایى را به تناسب حال اشخاص بیان مى نمود .

سخنى را که قبول نداشت به دیگران نمى گفت و کارى را که نمى کرد به دیگران سفارش نمى نمود . جوانان را دوست داشت و آنها را به انجام واجبات، ترک محرمات و شادابى و معاشرت با مردم و خانواده شان دعوت مى کرد .

از صفات بارز وى ، کم خورى، صرف غذاى ساده و پرهیز از اسراف و زیاده روى بود ، بخصوص شبهابه اندکى نان و لبنیات و سبزى قناعت مى کرد. به هر مهمانى نمى رفت و پیوسته خود را در کنار مردم و جوانان مى دید . روى پاکت وصیت نامه اش نوشته بود :

من همانم که در ایام حیات *** بى شما صرف نکردم اوقات

وى به شعر و ادب علاقه داشت و اشعار زیر نشان استعداد و ذوق شعرى اوست :

خوش آن بینا کزو کورى بیاسود// سلیمانى کزو مورى بیاسود

پزشکى را چه خوشبختى آن به // که از داروش رنجورى بیاسود

ازین خوشتر چه بهر کارفرما // که مزدى داد و مزدورى بیاسود

برو در سایه نزدیک مردى // کز او همسایه دورى بیاسود

ببالاى جوانى جامه زیباست// که اندر دامنش عورى بیاسود(۲۷)

 

مرا زنده پندار چون خویشتن  من آیم بجان گر تو آیى به تن

مدان خالى از همنشینى مرا // که بینم ترا گر نبینى مرا(۲۸)

خاطرات

در یکى از روزهاى سال ۱۴۲۳ ق در محضر پرفیض آیت الله سید ابوالحسن مولانا حضور داشتم ، وى فرمود : چند روز پیش در خدمت آیت الله حاج میرزا نصرالله شبسترى بودم. وى گفت : وقتى در تهران در منزل بسترى بودم مقام معظم رهبرى به عیادت بنده تشریف آوردند. ایشان به من خیلى توجه کردند و فرمودند : بوى پدرم را از شما استشمام مى کنم .(۲۹)

سالهایى که در تهران سکونت داشت، در هر سال چند ماه به تبریز مى رفت. وقتى از او پرسیده بودند: شما که در تهران آسایش دارید، چرا در این سنن با رنج و زحمت به تبریز مى روید، گفته بود :

«تبریز وطن من است ، وطن حکم مادر را دارد , مادر مادر است دیگر نمى توان او را به خاطر زشت رویى ترک و به خاطر خوشرویى و زیبایى جذب کرد . دوستى و علاقه صرفاً جهت ابراز ارادت به مادر است.»(۳۰)

آیت الله حاج میرزا على احمدى میانجى در خاطرات خود مى گفت:

«آیت الله حاج میرزا عبدالله مجتهدى تبریزىدر تبریز در خانه خود جلسه هفتگى داشت . در یکى از جلسات ، ایشان معناى عبارتى را از آیت الله آقاى حاج میرزا نصرالله شبسترى پرسید و ایشان معنا کرد . آیت الله حاج میرزا عبداللهاقرار کرد که بلد نبودم و از آقا استفاده کردم.»(۳۱)

در جزوه زندگى نامه ایشان آمده است :

«بارها با پاى پیاده از نجف اشرف به زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام مشرف شده بود . در یکى از این مسافرت ها شخصى مى خواست با اداى وجهى در ثواب زیارت ایشان شریک شود و ایشان امتناع مى نماید . همان شب خواب مى بیند که اگر به اندازه دانه هاى شن و قطرات باران برایت پول بدهند ، نمى تواند اجر معنوى زیارت تو باشد.»(۳۲)

در تابستان ۱۳۷۶ ش که به اتفاق عده اى از دوستان به محضرش شرفیاب شدیم، در جواب یکى از افراد حاضر گفت : از حرفهاى بیهوده و گزاف پرهیز کنید و سخنى را بر زبان جارى سازید که یا به نفع دنیا یا آخرتتان باشد .

در منظر صاحب نظران

آقا بزرگ تهرانى در اوّل اجازه روایى ده صفحه اى اش به آیت الله شبسترى داده است، مى نویسد:

«… الاخ الشّفیق الذّى هو بکلّ مکرمه حقیق . ذواللّسان المنطیق ، و النّظر الدّقیق ، و صاحب القلم و البیان و التّحقیق ، مولانا الفاضل الکامل و العالم العامل الورع التّقى الاواه المدعو بالشّیخ نصرالله بن عبدالله التبریزى الشبسترى مؤلف اللؤلؤ النضید ….»(۳۳)

آیت الله شهید مرتضى مطهرى از ایشان به عنوان «دوست عالیقدر و دانشمند محترم» یاد کرده است .(۳۴)

علاّمه جعفرى ـ ضمن بازگویى خاطرات سفر به نجف اشرف و کمک آیت الله شبسترى به وى در آن زمان ـ از ایشان با عنوان «روحانى بسیار خوب و وارسته» یاد کرده است .(۳۵)

محمّد شریف رازى از ایشان با عنوان علماى اعلام در تبریز یاد مى کند(۳۶) و استاد عمران علیزاده که از نزدیک ایشان را مى شناخت ، مى نویسد :

«عالم متتبع ، فقیه محقق ، حاج شیخ نصرالله بن عبدالله شبسترى از علماء فاضل و فقهاء متبحر ، شخص زاهد متقى ، داراى تحقیقات عالیه و تألیفات نفیسه ، محضرش منبع فیض و استفاده مى باشد.»(۳۷)

ارتحال ملکوتى

معظم له پس از عمرى خدمت در روز چهارشنبه اوّل بهمن ۱۳۸۲ش (۲۸ ذى قعده ۱۴۲۴ هـ.ق) مقارن با اذان صبح در زادگاهش به لقاء حقّ پیوست و پیکر پاکش با حضور اقشار مختلف مردم و علماى تبریز تشییع شد و بعد از اقامه نماز میت به امامت آیت الله حاج شیخ رضا توحیدى در قبرستان وادى رحمت ـ بلوک ۵ ـ دفن گردید . رونوشت تربت شریف وى چنین است :

مرقد الفقیر الى الله الغنى نصرالله ابن عبدالله الشبسترى المولود بتبریز عام ۱۳۳۳ ق ، المتوفى یوم ۲۸ ذیقعده الحرام ۱۴۲۴ هـ.ق مطابق اوّل بهمن ۱۳۸۲ هـ.ش .(۳۸)

فرزندان

از آن فقیه فرزانه یک پسر و دو دختر به یادگار ماند. اسامى پسر و دامادهایش چنین است :

۱ . حسن شبسترى ، مقیم تهران .

۲ . حاج حسین قلیپور ، مقیم تبریز .

۳ . حاج حسین صدیق باور ، مقیم تهران .(۳۹)

گلشن ابرارج۸



 

۱٫ نامداران تاریخ ، عمران علیزاده ۲/۳۷۴ .

۲٫ نویسنده گنجینه دانشمندان پدر وى را با عنوان «العالم العّلام الشیخ عبدالله» یاد کرده که اشتباه است . (گنجینه دانشمندان، ج ۳، ۳۱۸).

۳٫ زندگینامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیت الله شبسترى ، ص ۵ .

۴٫ آیت الله حاج میرزا کاظم مجتهد شبسترى در سال ۱۳۰۷هـ. ق در شبستر به دنیا آمد . علوم مقدماتى را از آقا میرزا محمّد آقا شبسترى استفاده کرد و سپس براى تکمیل دروس دینى به تبریز و سپس به عراق عزیمت نمود و در حوزه هاى علمیه نجف اشرف ، کربلاء و سامراء به تحصیل پرداخت . اسامى استادان وى در آن دیار چنین است : آیات سید محمّد کاظم یزدىطباطبایى، ملاّ فتح الله شیخ الشریعه اصفهانى ، سید محمّد فیروز آبادى ، شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى، میرزا محمّد حسین نائینى ، شیخ زین العابدین مرندى تبریزى و میرزا محمّد تقى شیرازى . آیت الله مجتهد شبسترى پس از ۱۸ سال سکونت در نجف اشرف و دریافت اجازات اجتهاد و نقل حدیث از استادانش، به زادگاه خویش برگشت و به امور شرعى و تدریس سطوح مختلف حوزوى پرداخت . از کارهاى وى در شبستر تأسیس حوزه علمیه در آن شهر و مدرسه اسلامى براى تربیت بچه ها در تبریز است . سرانجام ایشان پس از سالها تدریس ، تألیف و تربیت طلاّب علوم اسلامى در سال ۱۳۶۶هـ. ق وفات نمود و در قبرستان نو شهر مقدس قم به خاک سپرده شد . (فرهیختگان آذربایجان ، خطى ، محمّد الوانساز خویى)

۵٫ تربت پاکان ، عبدالحسین جواهرى، ج ۱، ۲۰۸ .

۶٫ عرشیان خاک نشین ، محمّد الوانساز خویى ، ص ۲۰۹ ـ ۲۱۰ .

۷٫ اجازه وى در خصوص قرائت دعاى سیفى است .

۸٫ اللؤلؤ النضید ، نصرالله شبسترى ، ص ۲۴۴ .

۹٫ زندگینامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیت الله شبسترى ، ص ۸ .

۱۰٫ عرشیان خاک نشین ، ص ۱۶۶ .

۱۱٫ الذریعه ، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۱۲، ص ۲۰٫

۱۲٫ همان، ج ۱۲، ص ۷۹ و ج ۱۳، ص ۳۰٫

۱۳٫ این مسجد در سال ۱۳۶۸ ش در اثر توسعه خیابان شهید مطهرى تخریب گردید .

۱۴٫ زندگینامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیت الله شبسترى ، ص ۸ , نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۳۷۳ .

۱۵٫ نامداران تاریخ ج ۲، ۳۷۴ .

۱۶٫ زندگى نامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت معظم له ، ص ۲ .

۱۷٫ همان .

۱۸٫ الذریعه، ج ۱۸، ص ۳۸۷ .

۱۹٫ زندگى نامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت معظم له ، ص ۲ .

۲۰٫ شیخ آقا بزرگ تهرانى این کتاب را با اسم «المواعظ القمانیه» و «الکلمه الطیبه» ضبط نموده است . (الذریعه، ج ۲۳، ص ۱۲۸ و ج ۱۸، ص ۱۲۵) .

۲۱٫ زندگى نامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت معظم له ، ص ۲ .

۲۲٫ همان .

۲۳٫ همان .

۲۴٫ همان .

۲۵٫ مختصرى از تاریخ شبستر ، محمّد جواد فرقانى ، ص ۱۰۴ .

۲۶٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۱، ص ۳۵۳ .

۲۷٫ زندگى نامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت معظم له ، ص ۹ .

۲۸٫ همان .

۲۹٫ آیت الله شبسترى با آیت الله سید جواد خامنه اى(پدر مقام معظم رهبرى) رفاقت زیاد و رفت و آمد خانوادگى داشت .

۳۰٫ مفاخر آذربایجان ، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى ، ج۲، ص ۸۱۰ .

۳۱٫ خاطرات حضرت آیت الله احمدى میانجى ، عبدالرحیم اباذرى ، ص ۳۳ .

۳۲٫ زندگى نامه به مناسبت چهلمین روز درگذشت معظم له ، ص ۶ .

۳۳٫ اللؤلؤ النضید ، ص ۲۱۸ .

۳۴٫ خدمات متقابل اسلام و مسلمین ، شهید مرتضى مطهرى ، ص ۴۲۰ .

۳۵٫ کیهان فرهنگى ، ش ۷ ، مهر ماه ۱۳۶۳ ش .

۳۶٫ گنجینه دانشمندان، ج۳، ص ۳۱۸ .

۳۷٫ نامداران تاریخ، ج ۲، ص ۳۷۲ .

۳۸. عرشیان خاک نشین ، ص ۲۱۱ .

۳۹٫ به نقل از دوست گرامى آقاى صمد زمانى .

زندگینامه آیت الله حسین شب زنده دار(متولد ۱۳۰۸ش، ۱۳۴۷ق.)


 thCAWS6R0L

اشاره

شهر کنونى جهرم، مرکز شهرستان جهرم، در فاصله ۱۸۰ کیلومترى جنوب شیراز در استان فارس قرار دارد. این شهر پربرکت داراى مردمى با استعداد، غیور و شجاع و دانش دوست است. اهالى جهرم در دوستى اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و اطاعت از آنان در درجه ممتازند و به همین جهت از آغاز نهضت امام خمینى (ره) تا پیروزى انقلاب اسلامى و پس از آن در صحنه هاى مختلف اجتماعى ـ سیاسى درخشیده اند و این شهرستان از جمله یازده شهرى بود که قبل از پیروزى انقلاب اسلامى در آن حکومت نظامى برقرار شد. مردم این دیار پیرو اسلام و مکتب تشیّع هستند و سابقه اسلام در این شهر به سال ۲۰ هجرى قمرى برمى گردد.(۱)

از این خطّه فرهنگى مذهبى، بزرگانى برخاسته اند که در عرصه هاى گوناگون علمى آثار مفید و با ارزشى از خود به یادگار گذاشته و براى مردم منشأ خیرات فراوانى شده اند. از ناموران جهرم درگذشته شهاب الدین فسوى (قرن دهم هجرى)، شیخ کمال الدین جهرمى (۹۴۴ق.)، میرزا نصیرالدین جهرمى (۱۱۹۱ق.)، ملاّ محمدباقر جهرمى (۱۲۵۵ق.)، محمدتقى امیرالشعراى جهرمى (۱۳۴۴ق.) و در دوران معاصر آیات و اعلام آقایان سید على اکبر آیت اللّهى (۱۳۴۰ش.)، سید ابراهیم حق شناس (۱۳۶۰ش.)، سید حسین آیت اللّهى و در حال حاضر حضرات آیات سید عبدالرسول شریعتمدارى، شیخ حسین شب زنده دار و شیخ على کریمى جهرمى هستند که از استادان و برجستگان حوزه علمیه قم به شمار مى روند.(۲)

در این مقاله خوانندگان با احوال و ویژگى هاى عالم پرهیزکار آیت الله آقاى حاج شیخ حسین شب زنده دار آشنا مى شوند.

تولد و خانواده

در آغاز بهار و نخستین روزهاى سال ۱۳۰۸ شمسى (۸ شوال ۱۳۴۷) در خانه کربلایى احمدواقع در محله قدیمى سنان جهرم، پسرى دیده به جهان گشود. پدر و مادر وى که از شیفتگان پیامبر و آل او(علیهم السلام)بودند نامش را «حسین» نهادند.

کربلایى احمد و برادرش حاج قنبر با همسر و فرزندان در یک خانه ساده زندگى مى کردند. هر دو کاسب جزء و ساده بودند که روزانه کالاهاى مورد نیاز روستاییان را از شهر تهیه مى کردند و براى فروش به روستا مى بردند. آنان ضمن گذران امر معاش از این راه احکام دینى و مسائل شرعى را نیز به روستاییان مى آموختند. این دو برادر در جهرم و قسمتى از حومه آن به صلاح و تقوا و درست کارى در معامله با مردم و مناعت و قناعت طبع مشهور بودند و در ارادت و اخلاص ویژه اى که نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)داشتند، زبانزد اهالى بودند. قمر خانم مادر حسین نیز از زنان شایسته محل بود و او نیز همچون همسرش به کمالاتى آراسته بود و علاقه فراوانى به پیشوایان دین داشت. این مادر وقتى حسین کودک بود و آسیبى به چشمانش وارد شده بود، با کمک خواهرانش بسیار از او مواظبت و پرستارى کرد. در سفرى که براى پابوسى حضرت رضا(علیه السلام) به مشهد رفتند، حسین را نیز با خود بردند و پدر و مادر در جوار قبر آن حضرت ضمن دعا و زیارت، با توسّلات خالصانه خود، شفاى چشم فرزند را از خدا خواستند. به برکت این حضور و دعاهاى آنان چشم کودک شفا یافت و مادر به شکرانه سلامتى فرزند در گوش حسین حلقه آویخت و او را به عنوان غلام حضرت رضا(علیه السلام) مفتخر ساخت.(۳)

تحصیلات و استادان

حسین بین ۶ تا ۷ سالگى به مکتب خانه محل زادگاهش رفت. خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و برخى از آداب و رسوم و احکام شرعى را آموخت. استعداد و حافظه خود را در مکتب خانه به معلم و عشق و علاقه درونى براى ادامه تحصیل و یادگیرى علوم دینى را در خانه نشان داد. پدر و مادر هم با خشنودى فرزندشان را به ادامه تحصیل تشویق و در حدّ توان از وى حمایت کردند.

تحصیل در جهرم

نوجوان جهرمى که عاشق علم و دانش بود و به خاطر ارتباط و ملازمت پدر با اهل علم و مردان حق، علاقه شدیدى به روحانیان و عالمان دینى پیدا کرده بود، با آنان ارتباط و مراوده برقرار کرد و با راهنمایى آنان در مدرسه خان (زمانیه)جهرم حجره گرفت و مشغول تحصیل شد.

او مقدمات علوم، ادبیات، مقدارى از مسائل فقهى و شرعیات و آداب و اخلاق را از

  1. حجج اسلام آقایان سید حسین شریعتمدارى(۱۳۵۱ش.)،
  2. میرزا محمد نمازى (۱۳۶۴ش.)،
  3. سید حسن موسوى نائینى (۱۳۶۹ش.)،
  4. شیخ على اکبر ناصرى (۱۳۶۸ش.)،
  5. سید محمد احمدى (۱۳۵۶ش.)،
  6. سید محمد رضا اصفهانى(۱۳۶۲ش.)
  7. به ویژه آیت الله سید ابراهیم حق شناس (۱۳۶۰ش.) و
  8. آقا شیخ عطاءالله حقدان(۱۳۳۰ش.) به خوبى فراگرفت. با اتمام دروس این دوره، عطش فراگیرى و کسب بهره هاى علمى و معنوى در او بیشتر شد.

وى مى خواست به حوزه بزرگ شیراز برود، اما با موانعى مانند نامساعد بودن وضع مالى پدر، سختى تحمّل جدایى از پدر، عمو و سایر بستگان، فراق مادر از دست رفته و مسائلى دیگر رو به رو شد.

بر سر این دو راهى و براى رفع و رهایى از این مشکل به منزل عالم برجسته شهر حضرت آیت الله آقا سید على اکبر آیت اللّهى رفت و از ایشان درخواست استخاره نمود. آقا قرآن را گشود از قضا استخاره بد آمد. تازه جوان دلداده علم با شنیدن کلمه «بد» حالش دگرگون گردید و همانجا به زمین افتاد و بى هوش شد. خدمتگزار آقا او را به هوش آورد و چون عهده بسته بود به مقتضاى استخاره عمل کند، سفرش را براى مدّتى به تعویق انداخت، ولى همچنان امید عزیمت به شیراز را داشت. پس از مدتى با پدر و عمو نزد آیت الله آقا سید ابراهیم حق شناس که او هم از عالمان بزرگ شهر محسوب مى شد رفت و استخاره خواست. این بار استخاره خوب آمد و آرزوى نوجوان برآورده گردید. پدر و عمو هم تسلیم مقتضاى استخاره شدند.

آنان مقدمات سفر را فراهم ساختند و هنگام عزیمت به شیراز بدرقه اش نمودند. آیت الله شب زنده دار در این باره مى نویسد:

«… امّا همه اینها یک طرف و دعا و توسّل خالصانه و متضرّعانه پدر عزیزم به هنگام سوار شدن و خداحافظى که با عموى بزرگوار و جمع زیادى از همشیره ها و فامیل و دوستان که براى بدرقه آمده بودند، طرف دیگر… همین دعا بحمدالله کار خود را کرد که در شیراز یکى از بزرگ ترین نعمتهاى الهى که براى ابد مایه افتخارم شد، نصیبم گشت و آن شاگردى ولىّ خدا مرحوم آیت الله آقاى حاج شیخ ابوالحسن حدائق اصطهباناتى (ره) در مدرسه مبارکه منصوریهبود.»(۴)

در شیراز

شب زنده دار جهرمى براى مدتى در مدرسه مقیمیه و پس از آن در مدرسه منصوریه شیراز اقامت گزید و به تحصیل مشغول گردید. در این دوره کتابهاى درسى رایج در معانى و بیان، فقه و اصول و کلام و عقاید را نزد استادان و بزرگان حوزه علمیه شیراز حجج اسلام آقایان ملاّ محمدجواد دارابى ملاّ احمد دارابى، سید على خفرى و حضرات آیات آقایان بهاءالدین محلاّتى (۱۴۰۱ق.)، شیخ ابوالحسن حدائق(۱۳۸۸ق.) و سید عبدالعلى آیت اللّهى آموخت.

در پایان این دوره سه ساله به دستور آیت الله حدائق که محبت سرشارى به آقاى شب زنده دار داشت، مجلس جشنى در باغ مدرسه منصوریه برگزار گردید و آیت الله حدائق ضمن اهداى عبا و عمامه به آقاى شب زنده دار با دستان مبارکش عمامه بر سر وى گذاشت و او را به لباس مقدّس روحانیت مفتخر نمود.(۵)

آیت الله شب زنده دار در یادداشتهاى خود مى نویسد:

«پس از آنکه با لباس روحانیت به جهرم آمدم به قدرى مرحوم پدرم خرسند شد و بعد از آن احترام دیگرى به من مى گذاشت که وجداناً مرا شرمنده مى کرد. مثلاً آن وقتها جهرم مثل بسیارى از جاهاى دیگر برق نداشت، شبها کوچه ها تاریک بود… گاهى مى خواستیم با پدرم شبها جایى برویم، مى فرمود: من باید جلوى تو چراغ بِکشم! من مى گفتم: مگر چنین چیزى مى شود که پدر جلوى فرزند چراغ بِکشد. با این عبارت جواب مى داد: تو عمامه دارى و طلبه هستى….» پدرم براى عموم علماى اسلام احترام قائل مى شد و عملاً نیز نشان مى داد. وقتى مى دید فرزندش در لباس آنهاست، بیشتر احترام مى کرد…»(۶)

در قم

وى که حدود هجده بهار از عمرش را پشت سر گذاشته و متون دروس دوره سطح متوسطه را خوانده بود، تصمیم گرفت، براى ادامه تحصیلات عالى به قم مهاجرت کند. این بار نزد استادش آیت الله حدائق رفت و از وى درخواست استخاره کرد وقتى استاد قرآن را گشود آیه (هنا لک الولایه لله الحقّ هو خیر ثواباً و خیر عقبا…)(۷)آمد. مضمون استخاره آینده اى روشن و سرنوشتى سعادتمند در این دنیا و رسیدن به مقامات عالى و اجر و ثواب الهى بسیار در آخرت را نوید مى داد. وى پس از این استخاره در آغاز سال تحصیلى ۱۳۶۵ق. (۱۳۲۶ش.) با اجازه پدر و استاد به قم مهاجرت نمود. نخست در مدرسه فیضیه و پس از مدتى در مدرسه حجتیه سکونت گزید و به تحصیل مشغول گردید. او قسمتى از درسهایى را که در دوره سطح متوسطه نخوانده بود،

نزد آیت الله شهید محمد صدوقى (۱۴۰۱ق.) خواند. سپس فراگیرى متون دروس سطح عالى را شروع کرد. «رسائل»، «مکاسب» و «کفایه الاصول» در فقه و اصول را نزد

  1. آیات آقایان شیخ محمد تقى بهجت، شیخ مرتضى حائرى (۱۴۰۶ق.)،
  2. سید رضا بهاءالدینى (۱۴۱۸ق.)،
  3. سید محمدباقر سلطانى طباطبایى (۱۴۱۸ق.)،
  4. شیخ عبدالجواد اصفهانى (۱۴۰۷ق.)،
  5. میرزا محمد مجاهدى تبریزى (۱۳۸۰ق.)،
  6. آقا سید رضا صدر (۱۴۱۵ق.)
  7. و شیخ عبدالرزاق قاینى(۱۴۱۴ق.)،
  8. «شرح تجرید و شوارق» در کلام و حکمت را در محضر آیت الله سید احمد خوانسارى (۱۴۰۵ق.) و… خواند و دوره سطح را به پایان رسانید.

پس از آن خود را براى استفاده از مباحث دوره خارج آماده کرد. آقاى شب زنده دار سالها به طور مرتب و منظم و مجدّانه در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام

  1. آقایان حاج سید حسین بروجردى (۱۳۸۰ق.)،
  2. سید محمد محقق داماد(۱۳۸۸ق.)،
  3. شیخ محمد على اراکى (۱۴۱۵ق.)،
  4. امام خمینى (۱۴۰۹ق.)،
  5. سید محمد رضا گلپایگانى (۱۴۱۴ق.)،
  6. شیخ عباسعلى شاهرودى (۱۳۸۳ق.) حاضر شد و
  7. همزمان در درس تفسیر استاد علاّمه سید محمد حسین طباطبایى (۱۴۰۲ق.) حضور یافت

و ضمن مباحثه، تقریر برخى از دروس یاد شده را نگاشت واز آن پس در شمار فضلا و اساتید زبده حوزه قرار گرفت. آقاى شب زنده دار، در سالهایى که در حلقه دروس خارج شرکت مى کرد، به خاطر دریافت سریع مطالب، پشتکار و حافظه قوى، پیوسته از صحبتهاى پدرانه استادان بهره مند مى گشت.(۸)

تدریس

آیت الله شب زنده دار از استادان برجسته حوزه علمیه قم به شمار مى رود و سابقه تدریس حوزوى ایشان به چهل سال مى رسد. وى در مدرسه خان جهرم و منصوریه شیراز کتابهایى را که خوانده بود، براى داوطلبان درس داد و از سالى که به حوزه علمیه قم وارد شد، متون آموخته شده را تدریس کرد. بیشتر تدریس او در قم طى چند دوره شامل مباحث فقهى و اصولى از «لمعتین»، «مکاسب»، «قوانین الاصول» و «اصول الفقه» براى طلاّب داوطلب در مساجد اعظم، امام حسن عسکرى (علیه السلام)، مسجد نو و مدارس حقانى، رضویه، گلپایگانى و بحث تفسیر و اخلاق در مدرسه فیضیه و مسجد حضرت معصومه (علیها السلام) به صورت آزاد و عمومى بود.

وى در تدریس بیانى شیرین و شیوا داشت و براى تفهیم و انتقال درست مطالب به مخاطبان از الفاظ و قالبهاى ساده استفاده مى نمود. از امثال و نمونه ها نیز بهره مى گرفت و موقع پاسخ دادن به پرسشهاى درسى و حلّ مشکلات علمى، تحمّل به خرج مى داد و با جوابى درخور، سؤال کننده را قانع مى کرد.

ویژگیهاى اخلاقى و معنوى

روح بلند پرواز و ناآرام آیت الله شب زنده دار همواره در پى صاحب دلى بود که مایه تسلّى او باشد و وى را به کمال برساند، لذا از همان آغاز تحصیلاتش در جهرم و پس از آن در شیراز و قم با کوششى بى وقفه توانست از میان استادان و مربیان با شخصیتهایى چون آیات عظام حق شناس، حدائق، امام خمینى و شیخ مرتضى حائرى ارتباطى ویژه داشته باشد و از محضر پر فیض آنان به توفیقات و مواهبى الهى دست یابد. این ارتباط ها موجب شد در مسیر زندگى ارشاد و راهنمایى شود، خوب درس بخواند، خوب بفهمد و به درستى به آموخته هایش جامه عمل بپوشاند.

آیت الله شیخ على کریمى جهرمى از اساتید حوزه علمیه قم و از دانشمندان ارزنده در عرصه قلم و بیان در دست نوشته اى که پیرامون استاد گرانقدرش آیت الله شب زنده دار نگاشته است، مى نویسد:

«عبد صالح و خالص پروردگار حضرت آیت الله جناب آقاى حاج شیخ حسین شب زنده دار جهرمى از جمله علماى صالحین و از اتقیاى بارعین است. او نمونه اى از علماى سلف است که پیشروى هاى مادّى و حرکت هاى قهرى جامعه به سمت و سوى مادّیات و مسابقه مردم زمان در تشریفات و تعیّنات زندگى، او را از حرکت به سوى خدا و معنویات، ساده زیستى و زهد، مناعت طبع و ایثار، حسن خلق و مکرمت هاى اخلاقى باز نداشت و همواره با اعتقاد کامل به معتقدات دینى خود به راه خود ادامه داد.

به حق او انسانى خدا دوست، خداجو و خداپرست و معتقد به مبانى و به جهان ابدیّت است. طلب علم و تدریس، محراب و منبر و استادى در حوزه علمیه قم براى او حجاب نشد. این عناوین را ابزار دانست و هدف اصلى و عمده خود را خدا و جلب رضاى حق و خدمت به آستان مقدّس حضرت بقیه الله امام زمان (عج) قرار داد.

او که از آغاز کار دلداده علم و دانش و کسب فضایل بود با هر یک از علماى بزرگوار جهرم به نوعى خود را مرتبط کرده و از کمالات آنان بهره گرفت.

در شیراز با شخصیت گرانقدر، معنوى و روحانى حضرت آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق آشنا و بهره هاى فراوانى از او برد… .

وقتى به قم مشرف شد در طول سالهاى تحصیل و در مسیر تهذیب نفس، خداوند موفقیتهایى به ایشان داد که در علمیّت و فضل جلوه نمود و در کنار آن تهذیب و صفاى دل و جان و تقیّد به آداب شرع، ملکه تقوا در وجودشان رسوخ کرد و مورد توجه دوستان و آشنایان قرار گرفت.»(۹)

تعظیم بزرگان

از خصوصیات این عالم بزرگوار این است که علاوه بر رعایت مراتب ادب در گفتار و رفتار نسبت به علما، محصلین و همه اهل ایمان، احترام ویژه اى ابراز مى دارد.

«روزى در خدمت ایشان بودم به مناسبتى نام مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر به میان آمد. ایشان اظهار کرد که عکسى از ایشان دارم من تصور کردم که چه عکسى است؟ وقتى آن را آوردند عکس کوچکى بود که از روزنامه جدا کرده بودند و ایشان نگهدارى کرده بود. عکس را بوسید و در جاى خود قرار داد… نیز دیدم که تکیه گاه مرحوم آیت الله العظمى آقاى گلپایگانى را در بیت ایشان مى بوسید و خود ایشان نقل کرد که روزى از کوچه اى که منزل آیت الله العظمى بروجردى در آن واقع است مى گذشتم توفیقى دست داد که درب منزل ایشان را بوسیدم… .»(۱۰)

او در برابر بقاع و امامزادگان و قبور علماى بزرگ تواضعى عمیق دارد و در مقابل قبور امامان معصوم(علیهم السلام)از جمله قبر مطهر حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) تعظیم وى وصف ناشدنى است.(۱۱)

حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محمد مهدى شب زنده دار درباره پدر و استادش چنین مى گوید:

«پدرم به همه بستگان و اقوام از کوچک و بزرگ احترام مى گذارد و از پدر و مادر و استادانش بسیار یاد مى کند و موفقیتهایش را مرهون اخلاص و دعاهاى خیر آنان مى داند.»(۱۲)

آقاى جلال الدین آتشى ابراز مى کند:

«در مقابل و حضور استادانش چه در ایام تحصیل و چه بعدها سکوت را بر سخن گفتن و سئوال کردن ترجیح مى داد و سراپا گوش بود. تا چیزى را از او سئوال نمى کردند، جواب نمى داد.

علاوه بر آنکه در سالهاى دفاع مقدس به جبهه ها مى رفت و براى رزمندگان سخن مى گفت، هرگاه با رزمندگان دیدار داشت، دست و صورت و حتى پوتین آنان را مى بوسید و مى گفت من بر این بوسه ام افتخار مى کنم. دست و روى مبلغان اسلام را نیز وقتى از تبلیغ باز مى گشتند، مى بوسید…»(۱۳)

سالهاست که دوست، همشهرى و هم درس و هم بحث آیت الله شب زنده دار، یعنى آیت الله سید عبدالرسول شریعتمدارى به علت بیمارى در منزل بسترى است. وى همه روزه از ایشان عیادت مى کند و ساعتى را با ایشان صرف مباحث علمى مى نماید.

آیت الله شب زنده دار در تعظیم از استادانش پیرامون ویژگیها و خصایص اخلاقى و تأثیر گذار آنان چنین مى نویسد:

خاطراتى از عالم تأثیرگذار

«در زمان کودکى من مرحوم آیت الله سید على اکبر آیت اللّهى(۱۴) نماز جمعه را با شکوه متناسب اقامه مى فرمود. او به حق عالمى متعبّد و وارسته و متصلّب و محکم در امر دین بود و لذا مردم هم ارادت و اعتقادى بسیار عمیق به او داشتند و از نشانه هاى کمال ارادت آنها که با چشم خود هنگام ارتحال آن عالم بزرگ دیدم، این که جمعى از مؤمنان گرد جنازه محترم ایشان که در صحن مقبره پدر عالى قدرش بعد از غسل و نماز گزارده شده بود تا صبح سینه زده و عزادارى نمودند…

خطبه هاى نماز جمعه را آن مرد پاک با وقارى خاص و طمأنینه اى لایق مى خواند. براى انجام آن وظیفه الهى تجمّلى مخصوص با خضاب و لباس و دلى نورانى که موجب تأثر موعظه شان در قلوب مستعد و آماده بود، مى خواندند…

اعتراف مى کنم لذّتى که آن وقت از استماع خطبه جمعه برده ام تا این لحظه در کامم باقى مانده است و هنوز شیرینى معنوى آن را احساس مى کنم.

غیر از شرکت در نماز جمعه، خاطره هایى دیگر از معظم له دارم که بعضى آنها به طور حتم در زیر بناى عقیدتى من سهم وافر داشته و تا کنون هم دارد و بدون تردید براى دیگران نیز مؤثر بوده است…»(۱۵)

دلبستگى به آیت الله حق شناسآیت الله شب زنده دار ارادت ویژه به استادش آیت الله حق شناس(۱۶) دارد و در بعضى از نوشته هایش از آن بزرگوار به استاد عزیزتر از جانم تعبیر مى کند و در مناسبتهاى مختلف به یاد آن بزرگوار مى افتد و نکته اى از ایشان نقل مى کند. مقام استاد در نظرش به حدّى است که گاهى در مقام توسّل و دعا و عرض حاجت به درگاه الهى، خدا را به ایشان و دردها و آلام درونى وى سوگند مى دهند و این مطلبى است که براى بنده نقل کرده اند.

دورانى که براى ایّام تبلیغى ماه مبارک رمضان و ماه محرم و صفر به جهرم مى آمد با آنکه خانه پدرى ایشان بود و دوستان و رفقا نیز مقدم ایشان را در خانه هایشان ارج مى نهادند، نوعاً در اوقات فراغت در منزل استادش آیت الله حق شناس و کنار آن مرد بزرگ به سر مى برد. گویا بهترین لحظات عمر خود را زمانى مى دانست که در حضور آن بزرگوار باشد. از این رو شبهاى بسیارى را پس از پایان منبر و سخنرانى به خانه وى مى رفت و در آنجا استراحت مى کرد.

شگفت انگیز آنکه این رابطه روحى دو طرفه به حدّى است که گاهى در عالم خواب استاد بزرگوار خود را مى بیند و در رؤیا اشارات و الهاماتى از ایشان مى گیرد. نامه هایى که میان استاد و شاگرد ردّ و بدل شده و برخى از آنها را بنده مشاهده کرده است، گویاى کمال صمیمیت این دو بزرگوار نسبت به هم است.

بهر حال شخصیت آن مرد بزرگ در جان و وجود ایشان نفوذ کامل کرده است و از این رهگذر، ادب و کمال، ایثار و تواضع و اخلاص در عمل و مزایاى برجسته دیگرى که آن بزرگوار داشت، به ایشان منتقل شده است.(۱۷)

عباى کهنه

آیت الله شب زنده دار درباره حضرت آیت الله شیخ ابوالحسن حدائق(۱۸) که از استادان وى در شیراز بود و روحانیان بزرگوار شیراز به مقامات معنوى او اعتراف داشتند، چنین یاد مى کند:

«در همان اوائل طلبگى نخستین بار اسم و وصف مرحوم آیت الله حدائق (قدس سره) استاد گرانقدرم را از استاد عزیزتر از جانم مرحوم آیت الله حق شناس (رض) شنیدم. فرمود: آیت الله محلاتى در کوچه آقاى، آقا شیخ ابوالحسن (حدائق) را ملاقات مى کند، در حالى که محاسن ایشان از آب وضوتر بوده، آقاى محلاتى براى تبرّک ترى محاسن آقاى حدائق را مى گیرد و به صورت خود مى مالد و باز شنیدم گاهى که حضرت آیت الله محلاتى براى نماز جماعت صبح ایشان در مسجد علمدار (شیراز) شرکت مى فرمود، آن روز را بر این توفیق اظهار شادمانى مى کرد.

از آن وقت دیگر دل من پر مى زد که کى باشد من هم خدمتشان برسم که لطف خفى الهى شامل شد هم از درس ایشان بحمدالله بهره بردم و هم شرکت در نماز جماعت ایشان که در بقعه مدرسه منصوریه با کمال خشوع و خضوع انجام مى دادند، نصیبم شد و هم از مواعظ دلپذیر او که معمولاً از نهج البلاغه بود و با لحن مخصوص که همان وقت بیش از همه خود او تحت تأثیر کلمات مولى الموحدین امیر المؤمنین (علیه السلام) قرار مى گرفت، بیان مى فرمود، مستفیض مى شدیم و همین الان نواى ملکوتى او که از نهج البلاغه راجع به فناى سریع دنیا تذکر مى داد، در گوشم طنین انداز است. گاهى او را در حرم مطهّر حضرت احمد بن موسى (شاه چراغ) دیده ام که کنار ضریح ایستاده بودند و طورى زیارت مى خواند و توسل مى جست که گویا آن حضرت را مى بیند و مطالب خود را عرضه مى کرد.

با آنکه آن زمان چند درس از صبح تا ظهر مى فرمود، ولى زیارت عاشوراى ایشان با صد لعن و صد سلام در هر روز ترک نمى شد…

اطاقى در مدرسه داشتند که مطالعات درسشان را معمولاً شبها بعد از نماز آنجا انجام مى دادند و گویا هر شب بعد از مطالعه براى زیارت حضرت شاه چراغ (علیه السلام) چون فاصله زیادى با مدرسه نداشت، مشرف مى شدند.»(۱۹)

به خاطرم مى رسد که یک وقت فرمود: هر بار موفق شده ام کتاب حج شرح لمعه را درس بگویم، بعداً به حج مشرف شده ام.

شنیدم که مرحوم شهید آیت الله دستغیب و جمعى دیگر تشییع جنازه ایشان را با پاى برهنه انجام داده اند. مرحوم آیت الله حدائق به صلواتى به تعبیر خودشان ملهم شده بودند که آن را در مجالس مؤمنین مى خواندند و جمله هاى آن شبیه جمله هاى توحیدى ماه شریف ذیحجه است. مثلاً اللهمّ صلّ على محمد و آل محمد عدد احرف القرآن… عدد کلمات القرآن…. . خود ایشان در ارتباط با برکات این صلوات مى فرمود: یک بار از طریق کویت با جمعى به حج نیابتى مشرف شدیم که چند مشکل برایمان پیش آمد.

یک: اصل پولى که به من داده بودند، هنوز به کویت نرسیده بودیم، تمام شد.

دوم: آن سال گذرنامه براى حج نمى دادند.

سوم: جمع زیادى از حجاج به آنجا آمده بودند و کسانى که در راه به ما مى رسیدند مى گفتند: در اثر کثرت جمعیت جا براى تازه واردها نیست مگر کنار خیابان ها بمانید.

آقاى حدائق فرمود: من با رفقا به این صلوات متوسّل شدیم و رسم بر این بود که هر جمله اى که مى خواندم همه رفقایمان صلوات مى فرستادند تا اینکه وارد دروازه کویت شدیم. در همان بدو ورود خانمى از خانه اش بیرون آمد و جلو راننده دست بلند کرد و به راننده گفت: حجاج را بیاور منزل ما. راننده به طرف مسافران رو کرد و گفت: این خانم دعوت مى کند که به منزل او وارد شویم، قبول کنیم؟ همه پذیرفتند. آنجا منزل وسیعى بود همه به آنجا رفتیم و مشکل اوّل حل شد. طولى نکشید شوهر آن زن آمد و وقتى از ورود ما با خانه اش باخبر شد، از خانواده اش تشکر کرد که حاجى هاى محترم را جا داده است. همه سرگردان بودند که کار گذرنامه به کجا مى کشد و نکند به حج نرسیم. باز همان توسّل به صلوات را ادامه دادیم تا اینکه خبر رسید که به تمام حجاج گذرنامه مى دهند. مشکل دوم هم حل شد. دو برادر دیگر که در کاروان دیگرى از شیراز بودند و با ما آشنا بودند و خبر از توسّل ما داشتند، آمدند نزد من و گفتند: خواب دیدیم که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شما را در آغوش گرفته و فرمودند: فرزندم کارت را درست کردیم. وقتى که این عنایت و لطف حضرت امیر (علیه السلام) مخصوصاً با ذکر کلمه فرزندم را مى گفت، کمال بهجت و سرور بر ایشان دست مى داد. سرانجام آن دو برادر عرض مى کنند چون کار همه به برکت توسّل شما حل شد. شما حق ندارید از کویت که خارج مى شویم تا برگشتن به شیراز یک شاهى پول خرج کنید و آنها نمى دانستند که من اصلاً پولى ندارم، ولى فرمودند: نه تنها این دو برادر متکفّل تمام مخارج من شدند، بلکه مثل دو خدمتگزار کارهاى مختلف مرا انجام مى دادند…. مشکل سوم هم به این آسانى حل شد… .

ایشان در سجده آخر نماز غالب اوقات با حالت تضرّع مى خواندند: یا خفى الالطاف. نجّنا برحمتک ممّا نحذر و نخاف

گاهى که کسى زبان به مدح ایشان مى گشود، این جمله از امیر مؤمنان (علیه السلام) را مى خواند:

انّى اعلم بنفسى من غیرى و ربّى اعلم بى من نفسى من به خود از غیر داناترم و پروردگارم به من از خودم داناتر است.

ایشان به اینکه دائماً با وضو باشد، مقید بود و مى فرمود:

«سابقاً که با قافله از اصطهبانات به شیرازمى آمدم، دزدها قافله را زدند و اموال را بردند. بعد از رفتن آنها صاحبان مال جمع شدند ببینند چه مانده و چه برده اند. وقتى رسیدگى کردیم، دیدم از اثاث من هیچ برده نشده است. این از برکت آن است که من مقیدم همشیه با طهارت باشم و همان وقت هم با وضو بودم.»(۲۰)

مرحوم آیت الله آقاى حاج شیخ غلامحسین شرعى(۲۱) از مرحوم آقاى حاج محمدحسین احسن، منشى مرحوم آیت الله العظمى بروجردى وقت ملاقات گرفت و به من فرمود:

«در خدمت آیت الله حدائق براى دیدار با آیت الله بروجردى باشید. موقع عصر بود. رفتیم و آقاى احسن راهنمایى کردند و شرفیاب شدیم. از طرز برخورد بسیار احترام آمیز معلوم بود که مرحوم آیت الله العظمى بروجردى از مقام معنوى مرحوم آیت الله حدائق مطّلع هستند. آن زمان براى آیت الله بروجردى بلند شدن براى احترام به اشخاص بسیار مشکل بود، ولى همین که مرحوم آقاى حدائق وارد اتاق شد، ایشان آماده احترام شدند و هر چه مرحوم آقاى حدائق استدعا کردند، نپذیرفتند و با کمک مرحوم آقاى سید محمد حسن، آیت الله زاده معظمشان و آقاى احسن که زیر بازوى آقا را گرفتند، بلند شدند و چون معمولاً در اطاق خصوصیشان عمامه معمولى سر نمى گذاشتند و مقدارى پارچه مشکى به دور سرشان بود و نیز بدون عبا بودند، دستور داد عمامه و عبا آوردند و پوشید. پس از تعارفات و احوالپرسى، پرسیدند شما با صاحب حدائق نسبت دارید؟ که جواب دادند نسبتى نداریم. دوباره به هنگام مرخص شدن از خدمتشان باز با همان زحمت و کمک آقایان مذکور احترام فرمودند و برخاستند. بعداً هم مبلغى وجه محترمانه به وسیله آقاى احسن به نام آقاى حدائق به منزل اینجانب فرستادند.»

«در آن ایّامى که تازه سعادت تلمذ و شاگردى ایشان نصیبم شده بود، در همان اطاقى که درس مى دادند، فرمود: بر شماها واجب عینى است که طلبه باشید و ادامه تحصیل بدهید…»

«مکرر مى دیدم که در بقعه مدرسه منصوریه بعد از نماز که مأمومین همه مى رفتند، ایشان با کمال خضوع مدّتى در سجده بود و با صداى بلند با خداى خود مناجات مى کردند.»

«هر وقت به شیراز مى رفتم، براى دست بوسى در منزل یا در مدرسه منصوریه شرفیاب خدمتشان مى شدم و همیشه با اصرار مى فرمودند حیّاً و میتاًمرا فراموش نکنید و بحمد الله هر روز او را یاد مى کنم.»

«در یکى از مسافرتهاى ایشان به قم که هوا سرد بود و عبایى که همراه داشتند نازک بود و من عباى زمستانى همراه داشتم، آن عبا را به ایشان تقدیم کردم و عباى ایشان را برداشتم. البته بعداً ایشان ظاهراً عبا خریدند و عباى مرا برگردانیدند و آن عباى دیگر را هم نگرفتند که آن عبا را براى تبرّک نگاه داشته ام، چون عبادتهاى بسیار و زیارتهایى با این عبا انجام داده اند، ولى خیلى کهنه و مندرس شده و قبلاً براى بعضى از نمازهایم مى پوشیدم و به خانواده ام سفارش کرده ام که لااقل قطعه اى از آن را در کفنم بگذارند….»(۲۲)

تعهد و تقیّد دینى

از دیگر ویژگیهاى آیت الله شب زنده دار تعهد و پایبندى به دستورات دین و اخلاق اسلامى است که به نمونه اى از آن اشاره مى شود.

«ایشان طبق روایاتى که راجع به مهرالسنّه و کم گرفتن مهریه وارد شده در ازدواجهایى که در مورد دخترانشان واقع شده، به این موضوع تقیّد داشت که مهریه از مهرالسنّه حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها السلام) تجاوز نکند. در یکى از این موارد که خود شاهد بودم، هنگام تعیین و قرارداد ازدواج ایشان گفتند: که مهر، مهرالسنّه باشد از ناحیه همراهان داماد خواهش شد که اجازه بدهید مقدارى سکّه هم ضمیمه شود. ایشان صریحاً نهى کردند. یکى از نزدیکان داماد در دست نوشته قرارداد عقد نوشت: مهرالسنه و پنجاه سکه بهار آزادى، ایشان هنگامى که نوشته را مطالعه کردند، قلم برداشته و روى پنجاه سکّه را خط کشید و فرمود:

اگر خواستند بعد برایشان بخرید، ولى نه جزء مهریه…

این چنین است که خداوند متعال دلهایى را متوجه او نموده و کم نیستند کسانى که از عمق جان او را دوست دارند و براى او دعا مى کنند و از دیدنش روحیه مى گیرند….»(۲۳)

ترویج و تبلیغ دین

آیت الله شب زنده دار اهتمام ویژه اى به تبلیغ و ترویج دین دارد و همواره مى کوشد مردم را با معارف و حقایق مذهبى آشنا سازد.

«در آن زمان که ایشان حال منبر رفتن و تبلیغ و موعظه داشتند با سخنرانى هاى خود دلها را جذب کرده و به سوى اسلام، قرآن و مظاهر و شعائر و آداب اسلامى سوق مى دادند… سالهاى متعدد در ماه مبارک رمضان در سالن بزرگ امامزاده ابراهیم(علیه السلام) (جهرم) نماز جماعت اقامه مى کرد و پس از آن منبر مى رفت. جمعیت انبوهى از همه جاى شهر براى شرکت در نماز جماعت و استماع مواعظ دلنشین و راهنمایى هاى ایشان حضور پیدا مى کردند به طورى که بعد از سخنرانى راه عبور و خیابان مسدود مى شد و راستى چه اثرى روشن و نفوذى بلیغ در جان مردم و نسل جوان کرده بود. پس از منبر به سئوالات جوانان پاسخ مى داد و هیچ اظهار خستگى و بى حالى نمى کرد.»(۲۴)

«جلسات متعدد براى زنان، جوانان، دانش آموزان دختر و پسر در مقاطع تحصیلى مختلف و به تفکیک تشکیل مى داد و اوّلین روحانى در شهر جهرم بود که به شبهات و سئوالات دینى آنان جواب مى گفت. برنامه هاى تفسیر قرآن براى عموم، جلسات سیاسى مذهبى براى علاقمندان از قشرهاى گوناگون برگزار مى کرد و توجه خاصّ به جوانان داشت…»(۲۵)

تلاش براى رفع نیاز مردم

یکى از خصوصیات بارز آیت الله شب زنده دار، اقدام در جهت برآوردن حوائج طبقات مختلف است. در نعمتها و الطافى که نصیبش مى شود، بسیارى از افراد نیازمند را سهیم مى کند. در موارد متعددى واسطه ازدواج اشخاصى شده اند و اتفاق افتاده که براى موردى، چندین مرتبه مراجعه کرده است تا نتیجه بگیرد. مراجعاتى در امور علمى دارد. کسان بسیارى در مسائل مختلف فقهى، تفسیرى و روایتى به ایشان مراجعه مى کنند و در مراجعه اوّل یا در خلال یکى دو روز پاسخ خود را دریافت مى دارند. ایشان از اینگونه مراجعات و پرسشهاى وقت گیر استقبال مى کند و مراجعه کننده و پرسش کننده را صاحب حق بر خود مى شمارد.

… بسیار اتفاق افتاده است که براى حلّ مشکلات طلاّب نزد علما و بزرگان وساطت کرده و نابسامانیهاى زندگى آنان را رفع کرده است یا آنان به خاطر مورد اعتماد بودن وى، به وسیله ایشان مساعدتهاى لازم را کرده اند. مواردى پیش آمد که از سوى امام خمینى براى انجام کار یا ابلاغ پیامى خصوصى فراخوانده مى شد و ایشان به دنبال خواسته آن بزرگوار اقدام مى کرد.(۲۶)

آیت الله شب زنده دار برخى اوقات حق التبلیغ و وجوهى را که اهالى جهرم در ایام محرم و صفر به وى اهدا مى کردند، بین طلاّب و مبلغانى که براى تبلیغ در مناسبتهاى یاد شده به منطقه مى آمدند، تقسیم مى کرد و خود براى برگشت به قم، از دوستانش قرض مى گرفت.(۲۷)

حلم و تسلّط بر خود

آیت الله شب زنده دار در معاشرت با اشخاص و اصناف مختلف، حوصله عجیبى دارد و بر خود مسلّط است. سخن مخالف را تحمل مى نماید و اگر طرف مقابل پذیرش جواب داشت، او را با منطق و استدلال قانع مى سازد و گرنه با سکوت و آرامش به مطلب خاتمه مى دهد.

«آیت الله شب زنده دار را در دوران سخت انقلاب تحت فشار قرار مى دادیم و زیاد از او سئوال مى کردیم که چرا با سرعت حرکت نمى کند، گاه مى شد با ایشان قهر مى کردیم. اما او مطابق وظیفه خود پیش مى رفت. بعد از پیروزى انقلاب به خاطر سئوالات از او عذرخواهى کردیم. در جواب گفت: شما به وظیفه خود عمل کردید و تکلیف خود را انجام دادید….»(۲۸)

مخالفت با هواى نفس

«… این عالم پارسا از مرحله خود گذشته و مسائلى که براى بسیارى از اشخاص حلّ نشدنى است، برایشان حلّ شده است. وى در خطّى گام بر مى دارد که در زمان ما دو نفر در آن مسیر گامهاى بلند برداشته بودندمرحوم آیت الله العظمى سید احمد خوانسارى و مرحوم آیت الله شیخ مرتضى حائرى. آیت الله شب زنده دار با شخصیت دوم کاملاً مرتبط بود و از افادات ایشان بهره مند مى شد. هرگاه در مجالس سوگوارى خاندان عصمت و طهارت یا نماز جمعه شرکت مى کند از نشستن در صدر مجلس یا جاى ویژه به کلى ابا دارد و میان مردم مى نشیند و موجب زحمت براى کسى نمى شود… .

وقتى در ایام تبلیغى در زادگاهشان جهرم عهده دار نماز جماعت بود، تقیّد نداشت که حتماً امام جماعت باشد… گاهى به مساجد دیگر مى رفت و به امام جماعت آن مسجد اقتدا مى کرد، هر چند از شاگردان خود ایشان بودند.»(۲۹)

«آیت الله شب زنده دار در موضوع امامت و بحث معاد در حدّ یک کتاب معمولى مطلب نگاشته و براى چاپ آماده کرده بودند. وقتى متوجه شد کتابهایى پیرامون موضوعات یاد شده نوشته و چاپ شده است، از چاپ و نشر نگاشته هاى خود صرف نظر کرد.»(۳۰)

«یک روز سر درس کلمه اى را در سطور اوّلیه متن کتاب اشتباه خواندند. یکى از طلاّب اشتباه را تذکر داد. روز بعد فرمود دیروز آن صفحه از درس را اشتباه خوانده و توضیح دادم, دوباره آن درس را تکرار کرد.»(۳۱)

رضا و تسلیم

از حالات خوش و جلوه هاى معنوى آیت الله شب زنده دار تسلیم در برابر مقدّرات الهى است. مشکلات و سختیهاى فراوانى در زندگى ایشان بود که همه را از این رهگذر توجیه کرد و بر خود آسان نمود. یکى از جریانات تأثر انگیزى که براى ایشان پیش آمد، درگذشت دختر جوانشان بود که در فصل جوانى با داشتن فرزندان خردسال دچار بیمارى صعب العلاج گردید و ایام بیمارى خود را در منزل پدر گذراند تا اینکه پیش چشم ایشان دار فانى را وداع گفت، و به راستى این پدر بزرگوار و مادر گرامى اش چه امتحان خوبى نزد خدا دادند… .(۳۲)

حفظ آبرو و شخصیت افراد

آنچه از دیر زمان برایم محسوس بوده و هست، اهتمام کامل وى بر حفظ شخصیت افراد است. او سعى دارد چیزى نگوید یا کارى نکند که به آبروى کسى خدشه وارد شود.

نام اشخاص را با احترام مى برد و بر این سیره حتى در غیاب افراد مواظبت دارد. بنده با ایشان بسیار معاشرت داشته ام. یک مورد ندیدم کسى را تحقیر کند و یا کوچک بشمارد و یا فرد و افرادى را به استهزاء و مسخره بگیرد.

طبعاً انسانى خشک نیست و مزاج و شوخى در کلماتشان هست. محضرشان جاى غیبت افراد نیست. اگر کسى در حضورشان سخنى از دیگران گفت که متمایل به غیبت باشد، به سبک ملایم و به نحوى کار آن طرف را توجیه مى کند، بطورى که وجاهت و آبروى او حفظ شود و گوینده هم خجل و شرمسار نگردد و اگر راهى براى توجیه نیافت، در برابر آن گفتار سکوت مى کند و سخنى نمى گوید و گوینده هم راهى براى ادامه گفتار خود نمى بیند.(۳۳)

مرید امام خمینى

آیت الله شب زنده دار از شاگردان درس خارج فقه و اصول امام و از ارادتمندان مخلص وى به شمار مى رفت. از ایشان نقل شده است:

«بعد از پیروزى انقلاب اسلامى شبهاى ماه مبارک رمضان در مسیر خود به سمت منزل ایشان در بین راه دعاى افتتاح را مى خواندم. درست وقتى جلوى بیت امام مى رسیدم، جمله یُهلک ملوکاً… بر زبانم جارى مى شد….»(۳۴)

در سالهاى خفقان (۴۲ به بعد) شاخص ترین فردى که امام خمینى و نهضت او را در جهرم به مردم معرفى کرد، آقاى شب زنده دار بود. ساواک و عوامل رژیم طاغوت در جهرم نیز به سه نفر از آقایان، آیت الله سید ابراهیم حق شناس(امام جماعت مسجد گازران)، آیت الله سید حسین آیت اللّهى (مرکز تبلیغى وى حسینیه کوى على پهلوان بود) و آیت الله شیخ حسین شب زنده دار (در حسینیه امامزاده ابراهیم (علیه السلام))حساسیت ویژه داشت.(۳۵)

آیت الله شب زنده دار همچون دیگر استادان و فضلاى برجسته حوزه اعلامیه ها و بیانیه هایى را که علیه رژیم و به حمایت از امام و نهضت صادر و منتشر مى شد، امضا مى کرد و نیز در نامه ها و اطلاعیه هایى که از سوى طلاّب و فضلاى شیرازو استان فارس مقیم قم براى امام و یا دفاع از ایشان نگاشته و ارسال و منتشر مى گردید، نام و امضاى ایشان به چشم مى خورد.(۳۶)

پس از پیروزى انقلاب اسلامى در سال ۱۳۵۸ وقتى امام خمینى به قم آمد، به منزل آیت الله شب زنده دار تشریف برد. آیت الله شب زنده دار هم گفت: که امروز رحمت خدا بر ما نازل شد. آیت الله شب زنده دار تا زمانى که امام در قم حضور داشت از جمله اصحاب هیئت استفتاى وى بود و برخى از روزها در کوچه اى که امام اقامت داشت، در کنار دیدار کنندگان، امام را زیارت مى کرد.(۳۷)

از منظر بزرگان

 آیت الله آقاى حاج شیخ محمدعلى اراکى:

«… آقاى شب زنده دار شب زنده دار است و از افتخارات ماست.»(۳۸)

حجه الاسلام و المسلمین محمدباقر موسوى همدانى:

«ترجمه مجلدات تفسیر المیزان را با مرحوم علاّمه هماهنگ کردم مگر دو جلد آخر آن را، وقتى براى هماهنگى این دو جلد به ایشان مراجعه کردم، حال ایشان مساعد نبود، فرمود: با آقاى شب زنده دار هماهنگ کن.»(۳۹)

* مقام معظم رهبرى، آیت الله خامنه اى:

«آقاى شب زنده دار همیشه نو بود.»(۴۰)

* آیت الله مکارم شیرازى:

«… آقاى شب زنده دار به یقین یکى از فضلاى برجسته حوزه علمیه قم است. ایشان مدرّس و محقّق خوبى است. از نظر تقوى و پرهیزکارى فردى کاملاً ممتاز است. من یقین دارم ایشان کسى است که عامل به تمام وظایف شرعیه مى باشد. بیان خوبى دارد و تدریس مباحث مختلفى از جمله مسائل اخلاقى دارند که بسیار مؤثر و مفید است. من دوست داشتم ایشان بیشتر در مباحث حوزه دخالت مى کرد. او روحى وارسته دارد که گاهى مانع دخالت او مى شود. ایشان مدتى در برنامه هاى مکتب اسلام با ما همکارى داشت. مقالات خوبى داشت و بحثهاى جالبى مطرح مى کرد. مى دانید که مکتب اسلام مجله اى بود که به هر کس مجال نمى داد در آن چیزى بنویسد اشخاصى که داراى برجستگیهایى بودند با آنجا همکارى داشتند و قلم مى زدند. در میان ما حجاب معاصرت هست. منظورم پرده اى است که جلوى چشم ما مى افتد و نمى گذارد ویژگیهاى معاصران خود را ببینیم، امّا وقتى از میان ما مى رود، مى فهمیم که جاى آنها خالى شده است و معلوم مى شود چقدر جاى وسیعى خالى شده است و تأسف مى خوریم که چرا در حیاتشان بیشتر از وجودشان استفاده نکردیم.

من امیدوارم که این حجاب معاصرت را کنار بزنیم تا شخصیتها را در حیاتشان معرفى کنیم تا در نتیجه بیشتر از وجود آنها استفاده شود.»(۴۱)

 آیت الله شیخ جعفر سبحانى:

«… سخن گفتن درباره ایشان کار افرادى شایسته تر از اینجانب است، زیرا معرِّف باید از معرَّف اجلى باشد. در دوران شصت سالگى که من ایشان را مى شناسم، یعنى ایشان حدود سال ۱۳۲۶ شمسى بود که از شیراز وارد حوزه علمیه قم شدند و از همان روزها دو چیز در ایشان جلوه گر بود, یکى اخلاق فاضله و تواضع فراوان به گونه اى که در فیضیه براى دیگران سرمشق بود و اخلاق عالى او عملاً مى توانست افراد را تربیت کند. دوم تدریس ایشان در حوزه بود که طلاب را از بیانات خود بهره مند مى کرد. این دو مطلب را من در این شصت سال در ایشان درک کرده ام, اخلاق و تواضع، تدریس و تربیت.

بعدها به وسیله مقالات ارزنده خود در مجله مکتب اسلام مسائل متنوعى را مى نوشتند و خوانندگان را بهره مند مى ساختند. اگر مقالات ایشان جمع آورى شود، خودش یک کتاب ماندگارى مى شود. در درس فقه و اصول امام خمینى(ره) حضور داشتند و ما هم در محضرشان بودیم و گاهى از کلمات ایشان استفاده مى کردیم. من امیدوارم ان شاء الله در حوزه علمیه قم از این افراد تجلیل بیشترى بشود. شخصیتهایى که شصت سال است در قم هستند و علماً و عملاً نفیس اند…»(۴۲)

* آیت الله جوادى آملى:

«… آقاى شب زنده دار علماً و عملاً از شخصیتهاى کم نظیر است و از این نظر امتحان خود را خوب داده است.»(۴۳)

* آیت الله سید مجتبى موسوى لارى:

«در دیدارهاى مکررى که با آیت الله شب زنده دار داشتم از وجودشان جز رایحه تقوا و علم و فضیلت و ارزشهاى الهى و معنوى چیزى استشمام نکردم.»(۴۴)

آثار

آیت الله شب زنده دار در کنار تمام فعالیت ها در عرصه نگارش هم آثار مفید و ارزنده اى به صورت تقریرات دروس خارج، شرح و حواشى بر برخى از تفاسیر و ادعیه و مقالات پربار در موضوعات گوناگون دینى نگاشته است که به آن ها اشاره مى شود

 تقریرات دروس خارج فقه و اصول امام خمینى:

  1.  حواشى بر تفاسیر مجمع البیان و المیزان
  2.  شرح دعاى مکارم الاخلاق
  3.  مجموعه یادداشتهاى مدون شده پیرامون مسئله امامت
  4.  مقالات متعدد در موضوعات اخبار غیبى و علوم دیگر قرآن، معاد و قیامت، آینده دنیا و… چاپ شده در مجله مکتب اسلام، مکتب تشیع، معارف جعفرى و…(۴۵)
  5.  مقاله «خاطره هایى از ثمرات درختى پربار» پیرامون شخصیت عالم مجاهد آیت الله سید عبدالحسین لارى(۴۶)
  6.  سلسله درسهاى اخلاق که در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى در حوزه علمیه قم ایراد و سپس به صورت جزوات درسى توسط سازمان تبلیغات اسلامى قم تکثیر و توزیع شده است.
  7.  یادداشتهایى پیرامون شخصیت آیت الله سید ابراهیم حق شناس به نام «خاطره هایى از احوال استاد عزیزتر از جانم»

آثار فرهنگى، اجتماعى

کتابخانه عمومى اسلامى. پس از سال ۱۳۴۲ش در جهرم در خیابان منوچهرى (جمهورى اسلامى) که فعلاً پایگاه بسیج است تأسیس شد. این مرکز در آن سالها محل تجمع جوانان انقلابى و روشنفکر شهر بود و جلسات براى فعالیتهاى سیاسى و انقلابى در آن تشکیل مى شد و عوامل رژیم به این مرکز و افراد آن بسیار حساس بودند. صندوق قرض الحسنه اى هم زیر نظر ایشان تشکیل شد که پس از مدتى توسط ساواک تعطیل گردید.

شاگردان

از میان انبوه شاگردان آیت الله شب زنده دار مى توان به این افراد اشاره کرد:

  1. حجج اسلام حضرات آقایان على اکبر هاشمى رفسنجانى،
  2. سید حسن طاهرى خرّم آبادى،
  3. على کریمى جهرمى،
  4. شیخ حسین کرمانى،
  5. سید جمال الدین دین پرور،
  6. محمدمهدى موحدى کرمانى،
  7. قربانعلى درّى نجف آبادى،
  8. شیخ محمدجعفر امامى،
  9. شیخ محمدرضا آشتیانى،
  10. محمدجواد فاضل،
  11. محمدمهدى شب زنده دارو…

همسر و فرزندان

آیت الله شب زنده دار پس از سالها کسب بهره هاى علمى و معنوى در ۲۵ سالگى با وساطت آیت الله آقا سید محمدکاظم آیت اللّهىشیرازى با صبیه آیت الله حاج شیخ غلامحسین شرعى دارابى (۱۳۹۱ق.) ازدواج کرد. این ازدواج زمینه مناسب دیگرى در رسیدن به کمالات معنوى براى ایشان فراهم آورد، زیرا آیت الله غلامحسین شرعى خود از عالمان برجسته حوزه علمیه قم و از استادان و مربیان مهذّب و مخلص به شمار مى رفت و ارتباط و مجالست با وى در کسب فضایل اخلاقى بسیار مؤثر بود. از دیگر ویژگیهاى این ازدواج صفا و صمیمیت بى مانند و احترامى است که بین این عالم و همسرش هست که در کمتر خانواده اى دیده مى شود. این برکات و تفضّلات الهى موجب رشد و تربیت صحیح نسل و پایدارى یک خانواده اسلامى است.

ثمره این ازدواج ۹ فرزند ۲ پسر و ۷ دختر بوده است. نخستین فرزند ایشان حجه الاسلام و المسلمین آقاى شیخ محمدمهدى شب زنده دار از فضلا و مدرسان سطوح عالى و خارج حوزه و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مى باشد. فرزند دیگرشان آقاى محمد حسن شب زنده دار تاجر است.

دامادهاى آیت الله شب زنده دار هم عبارتند از حجج اسلام آقایان: ۱ ـ حاج شیخ علیرضا اسلامیان. از مدرسان فاضل سطوح عالى و عضو جامعه مدرسین و مجلس خبرگان رهبرى دوره چهارم ۲ ـ شیخ جعفر دافعیان ۳ ـ شیخ على بمان خادم الحسینى ۴ ـ شیخ محمد سعیدى نجفى ۵ ـ سید محمد هادى صحیح النسب ۶ ـ آقاى مجتبى افتخارى: دبیر آموزش و پرورش. ۷ ـ آقاى احمد کریمى که از محققان حوزه و دانشگاه مى باشند.



 ۱٫ لغت نامه دهخدا، حرف (ج)، ص ۱۷۸٫

۲٫ اثرآفرینان جهرم، مجید رضا و عبدالحسین جهان مهین، ص ۶۹ ـ ۲۸۴٫

۳٫ آیت الله شب زنده دار پس از ذکر مطالب یاد شده در ادامه یادداشتهایش مى نویسد:… این حلقه تا اوایل طلبگى در گوشم بود که یکى از استادانم آن را بیرون آورد… .

۴٫ دستنوشته هاى آیت الله شب زنده دار، با تصرّف اندک.

۵٫ یادداشتهاى آیت الله شب زنده دار و مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدمهدى شب زنده دار.

۶٫ همان.

۷٫ کهف، ۴۵٫

۸٫ یادداشتهاى آیت الله شیخ على کریمى جهرمى و حجه الاسلام و المسلمین آقاى شیخ محمدمهدى شب زنده دار.

۹٫ انسانى فرشته خصال، ص ۱ ـ ۹٫

۱۰٫ همان، ص ۱۸ و ۱۹٫

۱۱٫ همان.

۱۲٫ مصاحبه با نگارنده.

۱۳٫ مصاحبه با آقاى جلال الدین آتشى از دوستان و یاران و تربیت شدگان محضر آیت الله شب زنده دار.

۱۴٫ آیت الله سید على اکبر آیت اللّهى متوفاى ۲۵ محرم ۱۳۸۱ (۱۳۴۰ش.) مدفون در مقبره آقا در جهرم است.

۱۵٫ مجموعه مقالات، کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لارى، مقاله خاطره هایى از ثمرات درختى پربار، ص ۹ و پاورقى آن.

۱۶٫ آیت الله سید ابراهیم حق شناس متوفاى ۲۶ ذیقعده ۱۴۰۱ (۷۰۳/۱۳۶۰) و مدفون در قبرستان فردوس جهرم.

۱۷٫ انسانى فرشته خصال، ص ۱۲٫

۱۸٫ آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق متوفاى ربیع الاول ۱۳۸۸ (۱۳۴۹ش.) و مدفون در جوار بقعه حضرت شاهچراغ شیراز.

۱۹٫ یادداشتهاى آیت الله شب زنده دار، ص ۱۴ و ۱۸ و… .

۲۰٫ همان، ص ۲۰ و… .

۲۱٫ ستارگان حرم، دفتر ۲۳، شرح حال ایشان به قلم نویسنده.

۲۲٫ دستنوشته هاى آیت الله شب زنده دار، ص ۲۷ و ۲۸ و… .

۲۳٫ انسانى فرشته خصالدست نوشته، ص ۲۰٫

۲۴٫ همان، ص ۲۲٫

۲۵٫ گفت و گو با آقاى جلال الدین آتشى.

۲۶٫ انسانى فرشته خصال، ص ۲۶٫

۲۷٫ مصاحبه با آقاى آتشى.

۲۸٫ همان.

۲۹٫ همان.

۳۰٫ مصاحبه به آقاى آتشى.

۳۱٫ حجه الاسلام و المسلمین آقاى محمد جعفر امامى از فضلا و محققان حوزه علمیه قم.

۳۲٫ انسانى فرشته خصال، ص ۳۰٫

۳۳٫ همان، ص ۳۲٫

۳۴٫ نقل از آقاى جلال الدین آتشى جهرمى.

۳۵٫ همان.

۳۶٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۳، ص ۱۴۶یاران امام، ص ۴۱صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۹۷ و ۵۱۰نهضت امام خمینى، ص ۸۰۴نهضت روحانیون ایران، ج ۵، ص ۱۰۶٫

۳۷٫ به نقل از آقاى آتشى.

۳۸٫ نقل از آقاى جلال الدین آتشى جهرمى.

۳۹٫ همان.

۴۰٫ همان.

۴۱٫ مصاحبه نویسنده با آیت الله مکارم شیرازى.

۴۲٫ مصاحبه نویسنده با آیت الله سبحانى.

۴۳٫ مصاحبه نویسنده با آیت الله جوادى آملى.

۴۴٫ همان.

۴۵٫ مکتب اسلام، سالهاى ۳/۴/۵/۶/۷ (۴۴ ـ ۱۳۳۹ش).

۴۶٫ مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت آیت الله سید عبدالحسین لارى، هیئت کنگره بنیاد معارف اسلامى، سال ۱۴۱۱ق.

زندگینامه آیت الله سید محمد حسن نجفى قوچانى«آقا نجفى قوچانی»(۱۲۹۵ـ۱۳۶۳ هـ. ق)

 Untitled

یکى از مهم ترین مراحل رسیدن به فضائل تجربه آموزى از سالکان است. آقا نجفى قوچانى از وارستگانى است که این مراحل را طى کرد. براى همین مى تواند الگوى رهروان راه حقیقت باشد.

زادگاه

قوچان یکى از شهرهاى باستانى ایران، از آغاز حکمرانى مغولها تا امروز به نامهاى خبوشان و قوچان خوانده شده است. پس از زلزله سال ۱۳۱۲هـ ق که قوچان قدیم به کلى ویران شد، در ده کیلومترى شرق آن، شهر جدید قوچان به اهتمام محمدناصر خان شجاع الدوله حاکم وقت قوچان و در زمینهاى شخصى نام برده، از روى نقشه عشق آباد ترکمنستان ساخته شد. بدین جهت تا سال ۱۳۳۴ ناصریه نامیده مى شد.(۱) این سرزمین به علت موقعیتهاى سیاسى و اقتصادى ویژه، از قبیل آب و هواى معتدل کوهستانى، مراتع سرسبز براى چراى احشام، رودخانه اترک، زمینهاى حاصل خیز و قرار گرفتن در منطقه بین آسیاى مرکزى و جنوب و غرب ایران، همواره محل اسکان و گذر اقوام مختلف از جمله ترک، مغول و کرد بوده است.(۲)

خسرویه -زادگاه مرحوم سید محمدحسن قوچانى- در ۶۵ کیلومترى جنوب غربى قوچان، در وسط دره اى حاصل خیز است که رودخانه استاد و خسرویه از وسط آن مى گذرد. بناى امامزاده باباحسین متعلق به اوایل صفویه، سنگ قبرهاى متعلق به دوره تیمورى و صفوى در صحن امامزاده باباحسین و قبرستان وسیع مرکز روستا، گویاى این واقعیت است که این محل در گذشته آباد بوده است. سرزمین و مردم قوچان «خبوشان و طوس و خروه (اصطلاح محلى خسرویه) و استاد از محلهاى معتبر بوده اند.(۳)

تولد

در سال ۱۲۹۵ هـ ق (۱۲۵۷هـ ش) در روستاى «خورده» از روستاهاى دامنه «شاه جهان» به دنیا آمد و نامش را سید محمدحسن گذاشتند. این ده در شرق استوا واقع شده است و بدین جهت در اصطلاح محلى به ده «آفتاب برآمد» معروف بود. این لغت به مرور زمان تغییر یافت و به خَرْوَهو سپس در نوشته ها به خسرویه تبدیل شد.(۴)

پدر بزرگ وى سید جواد نام داشت. به همین خاطر برخى از فرزندان سید محمدحسن شهرت جوادى را براى خود برگزیدند. پدر سید محمدحسن، محمد نجفى و فارسى زبان و مادرش زُلال کرد زبان بود.(۵)

تحصیل

پدر سید محمدحسن اگر چه اهل و ساکن روستا بود و سواد مقدماتى داشت، ولى فردى خیّر و طرفدار علم بود. به همین خاطر خودش یک ختم قرآن را شروع کرد و آقانجفى قبل از هفت سالگى قرآن را نزد پدر ختم نمود و پس از مدت کوتاهى در سال ۱۳۰۲ هـ ق (۱۲۶۴هـ ش) به مکتب خانه رفت و دروس فارسى و عربى را فراگرفت.

در قوچان

سید پس از آنکه درس را در مکتب خانه به پایان برد، تصمیم گرفت در ده بماند و در کارهاى کشاورزى به پدر کمک کند، اما پدر قبول نکرد و اصرار نمود که براى ادامه تحصیل به قوچان برود. حتى کتاب جامع المقدمات را با زحمت فراوان براى او تهیه کرد و در سال ۱۳۰۸هـ ق (۱۲۷۰هـ ش) او را به قوچان برد و در حجره یک استاد اسکان داد.

آقا نجفى گر چه خود را در قوچان کامیاب نمى دانست، عوامل، سیوطى، شرح قَطر و جامى و شرح نظام و حاشیه ملا عبدالله و مغنى را به اتمام رساند.

سبزوار

پس از مدتى اقامت در قوچان، به دلیل کسالت به روستا بازگشت و چهل روز در بستر بیمارى افتاد. در همان ایام (۱۳۱۱هـ. ق) قوچان بر اثر زلزله زیر و رو شد.(۶)

وى عازم سبزوار شد و در مدرسه حاج ملا هادى، شمسیه، مطول و شرایع را آغاز کرد، اما شش ماهى نگذشته بود که عازم مشهد شد.

مشهد

در مشهد مقدس سه کتاب فوق را تکمیل نمود و شرح لمعه، معالم، قوانین، شرح مطالع و شرح تجرید قوشچى را نیز خواند. او در سیاحت شرق مى نگارد:

ولى شرح مطالع و شرح تجرید را سحرها دزدانه در مدرسه نو، پشت مسجد گوهرشاد درس مى گرفتیم و هنوز تاریک بود از درس فارغ شده بودیم، چون در مشهد معقول بسیار کم بود و رؤسا و علما علم معقول را به کفریات و زندقه نسبت مى دادند.

اصفهان

آقا نجفى در سال ۱۳۱۳هـ ق (۱۲۷۴هـ ش) به اتفاق دوست یزدى(۷)خود مسیرى پر دردسر را براى کسب علم انتخاب کرد و به حوزه علمیه اصفهان رفت.(۸)

در آنجا منظومه حاج ملا هادى سبزوارى را نزد آخوند ملا محمد کاشى به اتمام رساند. رسائل را نزد آقا شیخ عبدالکریم گزى که محققانه درس مى گفت، خواند. فقه را نزد آقا نجفى اصفهانى و دو برادرش ثقه الاسلام و حاج آقا نورالله فرا گرفت و قوانین را نزد شیخ على بابابه اتمام رساند و به پیشنهاد ایشان یک درس فقه و یک درس اصول را از محضر آقا سید باقر درچه اى آموخت.

آقا نجفى قوچانى با یکى از مشایخ خراسان که از نجف اشرف آمده بود، آشناشد. مدتى نزد او درس گرفت. شیخ خراسانى ویژگیهایى حوزه نجف اشرف و درس آخوند خراسانى را براى او گفت و همین، انگیزه سفر آقا نجفى به نجف اشرف شد.(۹)

نجف اشرف

او در شانزدهم رجب سال ۱۳۱۸ (۱۲۷۹هـ ش) وارد نجف اشرف شد و از استادان مهم حوزه بهره گرفت و در سال ۱۳۲۵ (۱۲۸۶هـ ش) ازدواج کرد.(۱۰)

استادان

۱ ـ آخوند خراسانى

وى نزدیک به ۱۲ سال از محضر آخوند بهره برد. خود مى گوید:

«…بسیار کم غذا مى خورد و با ادنى طلبه هم کاسه مى شد و مزیتى براى خود قرار نمى داد…. روز پانزده یا بیست بار آب کوفه به جهت طلاب مى فرستاد و به مردم متصل پول آب مى داد مع ذلک خود آن جناب آب شور استعمال مى نمود. بلى کسى که وجه گذرانش منحصر به تحف و هدایا باشد و از وجوهات تصرف نکند لابد کثیراً در ضیق واقع خواهد شد چون این سبب استمرار و دوامى ندارد.

ـ… چنان سعه صدرى داشت که نظیرش عزیزالوجود بود. کسى که در سابق ایام خلطه با آن جناب داشت، مى گفت روزى قریب نهار پول نداشت که نهار بگیرد و دستها را به هم مى مالید، مى فرمود چه کنم، بچه ها امروز بى نهار چه مى کنند، در این اثنا شبه زوارى درِ منزل را زد بعد پانزده قران پول داد و رفت. همسایه خبردار شد که پول به جهت آقا رسید، آمد گفت: من بى عبا هستم، پول یک عبا به من مرحمت کنید. ایشان هم پانزده قران را تماماً به شخص همسایه داد و خود باز بى نهار ماند… و حقیر به جرأت مى توانم قسم بخورم که اگر در دلسوزى جانب فقرا و اهل بیت خود را در حیث زندگانى به یک چشم نظر مى کرد و اگر از تحف و هدایا زائد بر ما یحتاج خود بود، عین آن را به بعضى از طلاب هبه مى کرد و نگه نمى داشت.

یکى از اصحاب مى گفت، عرض مى کردم این مقدار زائد را بفروش و در عرض سال بسا مى شود که پول اینها مبالغى خواهد شد آن وقت در محل حاجت صرف کنید و در ضیق نیفتید، مى فرمود من این کارها را بلد نشده ام.»(۱۱)

از دیگر استادان وى چند شخصیت دیگر را مى توان به ترتیب زیر نام برد:

۲ ـ شریعت اصفهانى(۱۲)

۳ ـ شیخ عبدالکریم گزی

۴ ,,,ـ نورالله اصفهانى(۱۳)

۵ ـ محمدباقر اصطهباناتى: شرح هدایه ملا صدراى شیرازى را نزد وى فراگرفت.(۱۴)

۶ ـ ملا محمد کاشى: منظومه سبزوارى را در اصفهان نزد او خواند. در این باره مى گوید:

«…ملا محمد کاشى که منظومه را نزد او مى خواندیم بسیار محقق و ملا بود. خوب درس مى گفت با اینکه معروف و مجتهد در معقول و علوم ریاضى بود بسیار مقدس و متدین و ریاضت کش بود…. و همیشه پیش از درس به قدر یک ربع ساعت موعظه و نصیحت مینمود که خیلى مؤثر واقع مى شد به طورى که مصمم مى شدیم بالکلیه از دنیا و مافیها صرف نظر نموده متوجه آخرت شویم.»(۱۵)

۷ ـ فاضل تهرانى: مطول را در مشهد مقدس نزد وى خواند.(۱۶)

اجتهاد

آقا نجفى پس از تحصیل در نجف احساس کرد توان استنباط احکام شرعى را پیدا کرده است. او مى نویسد:

«در این زمان که سال ۱۳۲۵ هجرى بود، یک دوره اصول آخوند را نوشتم…. پس از آن رفتن به درس اصول، صرف تسمع[۱۷] بود و امید آن که شاید تازه اى بشنوم که نشنیده باشم متدرجاً قوه استنباط و تفریع فروع بر اصول، دخول و خروج در مسائل به فعلیت رسید. یعنى ربقه تقلید از من گسسته شد.»(۱۸)

«یک دو سالى بعد از نجف آمدن فهمیدم مجتهد شده ام، غالباً در مسایل معنونه رأى من با رأى آخوند توافق داشت قبل از آن که او اظهار رأى کند. فعلاً تقلید آخوند نمى کنم الا در موارد نادرى که نرسیده ام استنباط کنم.»(۱۹)

بازگشت به وطن

وى مدت ۲۰ سال و ۱۵ روز در نجف مقیم شد و پس از آن به قصد زیارت امام هشتم به مشهد آمد و در قوچان به دیدار اقوام رفت.

مردم قوچان او را دعوت کردند و وى در آنجا ماندگار شد. و بقیه عمر را به هدایت و رتق و فتق امور مردم پرداخت.(۲۰)

آقا نجفى سال ۱۳۵۶ (۱۳۱۶هـ ش) همسرش را از دست داد و دو سال بعد همسر دیگرى اختیار کرد.(۲۱)

آثار

۱٫ شرح دعاى صباح

مرحوم آقا نجفى این کتاب را در ۲۱ شوال ۱۳۲۷هـ ق (۱۲۸۷هـ ش) در نجف اشرف به نگارش درآورد. شارح ابتدا جملات دعاى صباح را از نظر لغت بررسى کرد، سپس به ترجمه و توضیح متن پرداخته و آنگاه مطالب کلامى و عرفانى دعا را شرح داده است. در برخى از کلمات دعا، علاوه بر شرح ,,,,, نکات ادبى، به وجوه مختلف آن پرداخته و گاه توضیحاتى داده است.(۲۳)

این کتاب با مقدمه محمدرضا عطایى در سال ۱۳۷۸هـ ش، به چاپ رسیده است.

۲٫ عذر بدتر از گناه

تلفیقى از نثر عربى و فارسى درباره مشروطیت ایران است و در سال ۱۳۲۸هـ ق (۱۲۸۸هـ ش) نگاشته شد.(۲۴)

۳٫ حیات الاسلام فى احوال آیه الملک العلام: در سال ۱۳۲۹هـ ق (۱۲۹۰هـ ش) در نجف اشرف تدوین شد. این کتاب با نام برگى از تاریخ معاصر با تصحیح آقاى رمضانعلى شاکرى در سال ۱۳۷۸هـ ش به چاپ رسید.

کتاب شامل اعلامیه ها، تلگرام ها و مکاتباتى است که بین مرحوم آخوند خراسانى (ره) و دربار ایران و سران قبائل و عشایر و عالمان دینى رد و بدل شده است. این پیامها به منظور حفظ استقلال ایران و حفظ حقوق مردم آن دیار و ایجاد قانون مدارى و عدالت ارسال مى شد.

اهمیت کتاب آنگاه روشن مى شود که آقا نجفى قوچانى خود شاهد عینى این مکاتبات و حوادث مشروطه بوده و آن اسناد را جمع آورى نموده است، لذا از لحاظ سندى اهمیت ویژه اى دارد.

آقانجفى سه دلیل را انگیزه خود از نگارش کتاب مى داند:

۱٫ مظلومیت مرحوم آخوند خراسانى که در جریان مشروطه مورد اتهامات زیادى قرار گرفت.

۲٫ کسانى که مشروطیت را با بابیت و امثال آن مساوى مى دانستند، به اشتباه خود پى ببرند.

۳٫ مواعظ و نصایح مرحوم آخوند خراسانى را همیشه مدنظر قرار دهند و تمامى آزادى خواهان او را به عنوان الگوى خود برگزینند.(۲۵)

۴٫ سیاحت شرق

آقا نجفى قوچانى سوانح عمر یا سرگذشت نامه و سفرنامه خود را تحت نام سیاحت شرق نگاشته است. این کتاب با نثر ساده و بى تکلّف نوشته شده و از ابتداى کودکى تا مرحله نیل به مقام اجتهاد در حوزه علمیه نجف را در برمى گیرد. آقانجفى با زبردستى یک نویسنده هنرمند و یک روانشناس و جامعه شناس تیزبین گزارش نوشته و تصویرى دقیق از زندگى مردم روزگار خود به ارمغان آورده است و رنج و فقر طلبه اى محروم اما سرشار از شوق ایمان و علم را بازگو نموده است.(۲۶)

این کتاب ارزشمند توسط ناصر ربیعى به عربى برگردانده شده و توسط انتشارات انوار الهدى به چاپ رسیده است.

ویژگیهاى کتاب را در چند جمله مى توان بیان کرد:

۱ـ سادگى و صداقت در روایت و بیان

۲ـ بیان گفتارى و محاوره اى که از صنعت پردازیهاى کلیشه اى به دور است.

۳ـ شخصیت پردازى نمادین و همه جانبه که با شخصیتهاى قالبى و قراردادى تفاوت دارد.

۴ـ برخورد عادلانه و عالمانه با قضایا.

۵ـ خوب اندیشیدن و خوب درک کردن و در نتیجه خوب بیان کردن وقایع و حقیقتها.

۶ـ استفاده از ضرب المثل هاى فراوان به مناسبت مطلب.

۷ـ استفاده از شواهد شعرى که شامل مثنوى و دوبیتى هاى باباطاهر، حافظ و شیخ بهایىمى شود.

۸ـ استفاده از آیات و روایات در جاى جاى کتاب به طورى که در مجموع ۱۷۰ حدیث و ۱۴۰ آیه در کتاب به چشم مى خورد.(۲۷)

۵٫ سیاحت غرب یا سرگذشت ارواح پس از مرگ

این کتاب در سال ۱۳۱۲هـ ش به نگارش درآمد و در سال ۱۳۴۹ به چاپ رسید.(۲۸)

کتاب بیانگر سیر ارواح برزخى است. مرحوم آقانجفى فوت مثالى خود را مبنا قرار داده و به استناد آیات و روایات مراحل سفر برزخ را با کنایات و مثالهاى مخصوص درهم آمیخته است. به جاى مفهوم عبادت، فضیلت اخلاق، صفاى دل، پاکى روح و عشق به اولیاى حق، رفیقى خوشرو به نام هادى و به جاى گناه و عصیان و ظلم که در دنیا مرتکب شده است، زشت رویى به نام سیاه را در عالم برزخ مجسم مى سازد که همیشه همراه او است.

این کتاب تا کنون توسط انتشاراتى هاى زیادى به چاپ رسیده است.(۲۹)

مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى (دام عزه) مى فرمود:

«در مورد آقا نجفى باید عرض کنم اول بار سیاحت غرب را مرحوم شهید مطهرى به من معرفى کردند. کتاب سیاحت شرق شرح حال زندگى مرحوم آقا نجفى است، سیاحت غرب هم مربوط به اصطلاحات عرفا و مراحل عالم بعد از مرگ و برزخ است. مرحوم مطهرى معتقد بود که مرحوم آقانجفى سیاحت غرب را از روى خیالات ننوشته بلکه از روى مکاشفه نوشته است.»(۳۰)

۶٫ رساله سفرى کوتاه به آبادیهاى اطراف قوچان

این کتاب در ۲۹ شوال ۱۳۴۸ (۱۳۰۹هـ ش) نگاشته شده است و در ارتباط با رسیدگى به امور شرعى مردم در چند روستاى قوچان است ضمن رسیدگى به امور شرعى روستائیان، به برخى از مسائل اجتماعى مردم آن منطقه نیز پرداخته است.(۳۱)

۷٫ شرحى بر کتاب «پسران من»

کتاب پسران من از تألیفات پُل دومر آمریکایى در زمینه اخلاق و تربیت جوانان و عشق و آزادى است که مرحوم آقا نجفى قوچانى این شرح را به خط خود در سال ۱۳۵۲هـ ق (۱۳۱۲هـ ش) نگاشته است.

وى در این شرح مطالب کتاب پل دومر را با مبانى اخلاق اسلامى مقایسه و تطبیق مى کند و سپس برترى و فطرى بودن اخلاق اسلامى را با استناد به آیات و روایات به اثبات مى رساند.(۳۲)

۸٫ شرح ترجمه رساله تفّاحیه بابا افضل کاشانى

این اثر در سال ۱۳۵۴هـ ق (۱۳۱۴هـ ش) نگاشته شد.(۳۳) اصل کتاب از آثار ارسطو مى باشد و باباافضل کاشانى(۳۴) آن را ترجمه و آقا نجفى شرح داده است.(۳۵)

۹٫ رساله اى در اثبات رجعت (عربى ـ فارسى)

این کتاب به خط مرحوم آقانجفى در سال ۱۳۶۱ قمرى مطابق با ۱۳۲۱ شمسى نگاشته شد.(۳۶)

۱۰٫ رساله «اصاله البرائه» در اصول فقه

حاشیه وى بر فوائد الاصول شیخ مرتضى انصارى است. ظاهراً وقتى در اصفهان نزد شیخ عبدالکریم گزى تلمذ مى کرد، نوشته است.

این تقریرات تحلیلى بر درس استاد است. این نسخه جزوات دیگرى از جمله «منجزالمریض» و «رساله طهر بدن حیوان به زوال عین النجاسه» و «نوافل یومیه» را به ضمیمه خود دارد.(۳۷)

۱۱٫ تقریرات فقهى

در مباحث قضا، صوم، صلاه و رهن و به خط آن مرحوم در نجف اشرف است. رساله اى به نام «الاتقان فى ارکان الدین» از محمدهادى بن محمدامین استرآبادى نیز همراه اوست.(۳۸)

۱۲٫ شرحى بر مباحث الفاظ کفایه الاصول(۳۹)

نوشته هاى دیگرى از آن مرحوم نزد بستگان وى موجود است که هنوز به چاپ نرسیده است.

شاگردان

نام برخى از شاگردان وى چنین است:

۱٫ غلامرضا غروى: شوهر دو خواهر آقا نجفى قوچانى.

۲٫ على قدوسى(۴۰)

۳٫ محمد رئیسى

۴٫ عبدالکریم

۵٫ ذبیح الله اسلامى

۶٫ آقا فاضل(۴۱)

ویژگیها

۱ ـ تأثیر معنوى

یکى از کسانى که تحت تأثیر معنوى آقانجفى قوچانى قرار گرفت، مرحوم شهید مطهرى بود. مقام معظم رهبرى مى فرمود:

«مطهرى (رضوان الله تعالى علیه) در دامان چند معلم خوب پرورش یافته بود… مرحوم آقاى مطهرى از معاشرت یک ماه رمضان یا دو ماه رمضان خودشان با مرحوم آقانجفى قوچانى براى من نقل مى کردند آن مرد بزرگوارى که این سیاحت شرق و سیاحت غرب را نوشتند که تأثیر مقامات معنوى و تربیت و ممشاء و منش آن مرد بر روح مرحوم مطهرى (رضوان الله علیه) معلوم مى شود… .»(۴۲)

۲ ـ دورى از شهرت

مقام معظم رهبرى در این باره نیز مى فرمود:

«مرحوم آقا نجفى به قم مى رفت و با آقاى مطهرى هم حجره مى شد، شاید هم مثلاً در حجره نزدیک ایشان بود، معمولاً در ماه رمضان اهل علم در شهرهاى خودشان مى مانند، منبر مى روند، نماز جماعت مفصل مى خوانند، مردم به آنها توجه دارند. مرحوم مطهرى مى گفت: ماه رمضان که مى شد مى آمد و در مدرسه دارالشفاء با من هم حجره مى شد بعد هم بزرگان آن روز قم مثل مرحوم خوانسارى، مرحوم صدر و… به دیدن ایشان مى آمدند و احترام مى کردند که نماز جماعت بخواند، ولى ایشان قبول نمى کرد و مى گفت: من قوچان را رها کردم، آمدم اینجا حالا مى گویید این جا امام جماعت بشوم؟!»(۴۳)

۳ ـ مثنوى خوانى

او کتاب مثنوى معنوى را در روزگارى که خواندن آن گمراهى شمرده مى شد، درس گرفت و در تفسیر و بیان آن استاد بود. او مثنوى خوانهایى داشت که مى خواندند و او معنا و تفسیر مى کرد و با نقل احادیث گوشه ها و زوایایى از ذهن تاریک افراد را روشن مى ساخت. تمام شاگردان او مثنوى را تفسیر مى کردند.

۴ ـ آگاه به زمان

آقا نجفى اوضاع عراق را در جنگ جهانى اول توضیح مى دهد و ضمن اظهار تأسف از بى توجهى مسلمانان در مبارزه با استعمارگران، مى نویسد:

«… و بالجمله، انگلیس داخل عراق گردید و بدیهى است که قبله و معراج حرکات او دنیاست و به حکم الناس على دین ملوکهم، نهروانى هایى از مسلمانان که در وجهه باطنى آنان نیز دنیا بود، ظاهر گشت که بى پروا افتخار مى کردند و مشى انگلیس را دلیل بر حقانیت خود مى گرفتند.»(۴۴)

در جریان جنگ جهانى دوم، شبانه و سرزده به منازل خلیل زاده و دکتر مؤید قرشى که رادیو داشتند، وارد مى شد و اخبار مربوط به جنگ را از صوت العرب مى شنید و براى دیگران ترجمه مى کرد. شبى پس از شنیدن اخبار به دکتر مؤید گفت: دکتر مؤید ببین این کافرها چه مى سازند که از آن سر دنیا اخبار را به ما مى رسانند و ما از اخبار شهر خودمان بى خبریم.(۴۵)

آقا نجفى قوچانى در جاى دیگر مى نویسد:

«… و اما در صورتى که مقلد اروپائیان بشویم دنیا بالاخره خراب و پر هرج و مرج و به خرابى دنیا، آخرت هم خراب و دیانت هم مضمحل گردد. خوب است که این شیعه خانه یعنى ایرانصانها الله عن الحدثان در زندگى دنیا پیروى از اروپائى نکند…. اگر ایرانیها حس و غیرتى پیدا کنند و فقط دو سال از دو جنس فرنگیها خوددارى نمایند یکى قند و چائى آنها را ترک کنند و دیگرى جنس بزازى را ترک نمایند و به ترک این دو کارخانه جات اسلحه سازى و همان دو خط اصلى راه آهن ساخته مى شود . چون سالى چهارصد کرور به قند و چائى پول ایران به فرنگستان مى رود و دویست کرور پول پارچه…»(۴۶)

۵ ـ درد دین

آقا نجفى دوستى به نام آقاى ملائکه داشت که از دوستان دوران کودکى او به شمار مى آید و با او انس خاصى داشت و معمولاً درد دل خود را به ایشان مى نوشت.

در روزهاى اول اردیبهشت سال ۱۳۱۸ شمسى جشن عروسى ولیعهد ایران (محمدرضا شاه) با فوزیه برگزار شد. شهر قوچان در آن روزها حالتى به خود گرفته بود که سابقه نداشت. میدان شهر، مغازه ها، ادارات و برخى خانه ها آذین بندى شده بودند. روز دوم جشن، گروهى مرکب از چند نفر نوازنده و دو نفر زن رقاص از مشهد رسیدند. آنها سوار بر اتوبوس در شهر راه افتادند. و مردم نیز به دنبال آنان همراهى مى کردند.

آقا نجفى دراین باره مى نویسد:

«آقاى ملائکه(۴۷) خود دل بده به این کلام و بیانات حضرت على(علیه السلام) و با دوربینى سیاحت کن، این رقاصى و هیاهوى مستانه بوزینه هایى را که به درجات از طبیعیین و انعام آن طرف تر افتاده اند، شیعه نیستند، آیا عاقل هم نیستند؟ متدین نیستند آیا متمدن هم نیستند؟! آیا چنین باغ وحشى تا به حال تصور کرده بودى؟

در کراچى باغ وحشى دیدم که هر جنسى در قفس، به مقتضیات طبایع خود مشغول بودند. نه سرى و نه صدایى. اما بیا به این باغ وحش که ما داریم، گوشه اى بنشین و به سیاحت گراى، حقیقتاً همه چیزمان آنتیک است و واقعاً به سیم آخر زده ایم و واقعاً طفلانیم که یک شبه ره صد ساله رفته ایم.»(۴۸)

۶ ـ تزکیه نفس

علم اگر بر پایه تزکیه نفس استوار نباشد نتیجه اى جز گمراهى نخواهد داشت. این مطلب را روایات نیز تأیید مى کند. آقا نجفى مى نویسد:

«… و بالجمله طلبه باید اولاً در تغسیل باطن خود جدیت نماید چنانچه در اول طفولیت است و باطن او هنوز چرکین و نجس نشده، مواظب باشد که نجس نشود. پس در اولین وهله از روى تقلید هم که باشد علم، عمل و اخلاق را دارا بشود، پس از آن با جدیت مشغول تحصیل حقیقت علم گردد.»(۴۹)

۷ ـ نماز شب

مناسب ترین وقت براى شستن رذائل نفسانى سحر است که ریا هم در آن راهى ندارد. آقا نجفى مى نویسد:

«…در این حجره تازه که حجره هامان وصل به هم بود از میان طاقچه سوراخ نمودیم و ریسمانى در آن کشیدیم که یکسر ریسمان در حجره رفیق بود و یکسر در حجره من، وقت خواب آن سر را رفیق به پا و یا دست خود مى بست و این سر ریسمان را من به دست خود مى بستم که سحر هر کدام زودتر بیدار شویم دیگرى را بدون اینکه صدائى بزنیم به توسط همان ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه اى از صداى ما بیدار شود و راضى نباشد.»(۵۰)

۸ ـ توکل به خدا

تردیدها و نگرانیها نسبت به آینده نتیجه عدم توکل به خداست و آنچه به دل، گرمى مى بخشد اطمینان به خداست.

در جریان سفر به اصفهان، در بین راه طبس تا یزد، در یکى از منزلگاهها چیزى براى خوردن نداشتند. رفیق آقا نجفى به روستا رفت، اما چیزى نیافت: آقا نجفى ناامید نشده و خود راهى شد.او مى گوید:

« و من متکلا على الله رفتم به کوچه ده وارد شدم در خانه اول که باز بود سرى داخل نمودم که کسى را به بینم سؤال نان نمایم.

دیدم زنى در میان حیاط کنار تنور ایستاده خمیرها را پهن مى کند و به تنور مى زند. سر عقب بردم چنانکه شأن طلاب علوم دینیه هست که نظر به نامحرم ولو بدون ریبه هم نکنند.

و آواز نمودم اى مادر نان دارى. گفت بلى بیائید تو، من داخل شدم. گفت چقدر میخواهى، گفتم یک من. گفت چیز دیگر هم مى خواهى، گفتم خورش هم اگر باشد مى خواهم. گفت ماست و دوغ و شیر و پنیر همه چیز دارم و کره تازه خوبى هم دارم. گفتم پنج سیر هم از آن کره بده، به دخترش امر کرد پنج سیر کره داد به ما. گفتم پول اینها چه مى شود.

گفت نان نیم قران و کره یک قران، پنج دانه نان هم از تنور بیرون کرد به ما داد، نان دیمه فرد اعلا به اصطلاح پنجه کش نیم ذرع درازى هر یک بود، سفید و پاکیزه که از مشهد تا آنجا همچو نانى ندیده بودیم بلکه در آن دهات نانهاى سیاه و مخلوط به غیر گندم بود.

نان و کره را آوردم نزد رفیق…. گفت این نان به این خوبى را که در غیر قوچان من ندیده ام از کجا آورده اى. گفتم: از ماوراء الطبیعه. گفت شوخى مى کنى. گفتم خودت سرو تقسیم نما در این دهات غیر از حدود طبس هیچ دوغ و ماست تازه دیدى و هیچ گاو و گوسفند دیدى و این آبادى مختصر را اگر همه را تو نگشتى این زوارها گشتند و از من و تو هم بلدتر بودند این دهات را. مع ذلک مأیوسانه و صفر الید همه برگشتند… قبول ندارى من جاى آن خانه را نشان مى دهم اگر تو آن منزل را پیدا کردى و اگر هم پیدا بشود آن مادر و دختر و تنور گرم را اگر پیدا کردى؟! منزل هم از بهشت بود و زنها نیز از حورالعین بهشت بودند… .»(۵۱)

شعر سرائى

آقا نجفى قوچانى به مناسبت هاى مختلف اشعارى مى سرود، مانند:

جبرئیل من بود این پاى من//امر و نهى داد او از ذوالمنن

وقت امرش میخ فولادى شود// در سفر چون اشتر بادى شود

هنگامى که روسها وارد ایران شدند چنین سرود:

خبر آمد که ایران پایمال است//به زیر پنجه خرس شمال است

خبر آمد که در ایران بهار است// ز خون نونهالان لاله زار است(۵۲)

آقا نجفى گاهى که پولى براى زندگى نداشت، به کارگرى مى رفت.(۵۳)

فرزندان

آقا نجفى در نجف اشرف صاحب پنج فرزند شد که دو دختر و یک پسر او فوت کردند. وى به همراه دو دختر خود به ایران مراجعت کرد و در ایران نیز صاحب دو دختر شد که همگى مرحوم شده اند.

در سالهاى آخر، آن گاه که دو دختر نوجوان و تازه عروسش یکى پس از دیگرى رخت به سراى باقى مى کشند و همسرش نیز دار فانى را وداع مى گوید، با دلى انباشته از اندوه مى نویسد:

«پس از سه سال دیگر عیال نیز مرحوم شد و دنیا هم بنا گذاشت که خود را جمع نماید و قبل از آنکه او به من پشت کند من به او پشت نمودم.. من که چهل سال به حال طلبگى به سر زده بودم در چند صباحى که مى خواست به دنیا آشنا شوم، هنوز اقبال نکرده رو به ادبار گذاشت.»(۵۴)

آقا نجفى قوچانى از همسر دوم خود نیز صاحب دو پسر به نامهاى على و مهدى شد که آقاى سید على نجفى ساکن مشهد است و آقاى سید مهدى فوت کرده است.(۵۵)

وفات

وى پس از یک عمر تلاش در شب جمعه ۲۶ ربیع الثانى سال ۱۳۶۳ (۹ اردیبهشت ۱۳۲۲) دار فانى را وداع گفت و در یکى از اتاقهاى منزل خود به خاک سپرده شد.(۵۶)

مزار

مزار وى در شهر قوچان که در اوایل انقلاب به کمک مردم بازسازى شد، کمى بالاتر از تقاطع میلان شهید رازقى قرار دارد، و هم اکنون مورد توجه و زیارتگاه مردم قوچان است.(۵۷)

نوشته روى سنگ قبر آن عالم ربانى چنین است: «هوالباقى مرقد عالم ربانى و حکیم صمدانى آیت الله سید حسن نجفى معروف به آقانجفى قوچانى که در سال ۱۲۹۵ قمرى در خسرویه قوچان تولد یافته و تحصیلات مقدماتى و حکمت و فلسفه و اصول را در مشهدو اصفهان و نجف به پایان رسانده و به مقام اجتهاد نائل آمده است. این عالم بزرگوار در شب جمعه ۲۶ ربیع الثانى سال ۱۳۶۳ قمرى در سن ۶۸ سالگى به رحمت خدا پیوست.»(۵۸)

 گلشن ابرار ج ۸

۱٫ مشکوه، ش ۴۹، ص ۱۷۱٫

۲٫ یادمان آقانجفى قوچانى، گروه رجال و مفاخر فرهنگى مرکز خراسان شناسى، چ اول، ۱۳۸۰، ص ۲۷ و ۲۸٫

۳٫ یادمان آقانجفى قوچانى، ص ۱۳ و ۱۴٫

۴٫ همان، ص ۱۰۱٫

۵٫ مشکوه، ش ۴۹، ص ۱۷۶٫

۶٫ سیاحت شرق، ص ۵۶٫

۷٫ آیت الله شیخ غلامرضا یزدى مؤلف کتاب «مفتاح علوم القرآن» در مقدمه کتاب ارتباط، همدرسى و رفاقت تحصیلى خود با مرحوم آقا نجفى قوچانى را یادآور مى شود و مى نویسد: «…بعد از تحصیل علوم ادبیه به قدر لازم از براى فقه و اصول و مقدارى از منطق و کلام در مشهد نزد فضلاء و علماء آن زمان و مقدارى از سطوح کتب فقه و اصول به رفاقت با سید آقا سید حسن قوچانى که بعد از تحصیل رتبه عالیه فقاهت و اجتهاد مراجعت به قوچان نموده و به آقانجفى در آن حدود معروف شدند از راه یزد در سنه ۱۳۱۴ به اصفهانرفتیم…» (سیاحت شرق، مقدمه چ سوم)

۸٫ ر.ک.به: سیاحت شرق.

۹٫ یادمان آقانجفى قوچانى، ص ۱۳۱ و ۱۳۲٫

۱۰٫ همان، ص ۹۹٫

۱۱٫ برگى از تاریخ معاصر، ص ۱۶ الى ۱۸٫

۱۲٫ گلشن ابرار، ج ۱، ص ۴۷۲٫

۱۳٫ همان، ج ۲، ص ۵۲۱٫

۱۴٫ برگى از تاریخ معاصر، ص ۸٫

۱۵٫ سیاحت شرق، ص ۱۸۸٫

۱۶٫ همان، ص ۶۲٫

۱۷٫ فقط براى شنیدن بود.

۱۸٫ یادمان آقا نجفى قوچانى، ص ۱۳۳٫

۱۹٫ سیاحت شرق، ص ۳۷۲٫

۲۰٫ یادمان آقانجفى قوچانى، ص ۱۰۲٫

۲۱٫ همان، ص ۹۹٫

۲۲٫ برگى از تاریخ معاصر ایران، ص ۸٫

۲۳٫ همان، ص ۱۳۷٫

۲۴٫ مشکوه، ش ۴۹، ص ۱۸۱٫

۲۵٫ برگى از تاریخ معاصر، ص ۹٫

۲۶٫ مشکوه، ش ۴۹، ص ۱۷۶٫

۲۷٫ یادمان آقا نجفى قوچانى، ص ۱۶۱٫

۲۸٫ مشکوه، ش ۴۹، ص ۱۸۱٫

[۲۹]. برگى از تاریخ معاصر، ص ۱۳۸٫ دو کتاب سیاحت شرق و سیاحت غرب بارها با نام سیاحت شرق و غرب به چاپ رسیده است.

۳۰٫ گذرى به زندگى استاد شهید، على تاجدینى.

۳۱٫ همان.

۳۲٫ برگى از تاریخ معاصر، ص ۱۳۹٫

۳۳٫ مشکوه، شماره ۴۹، ص ۱۸۱٫

۳۴٫ خواجه افضل الدین کاشانى (متوفاى:۷۷۰ هـ ق) از علماى بزرگ عصر و از حکیمان زمان خود بود. حکایات و خوارق عادات زیادى از او نقل کرده اند. بابا افضل در عصر خواجه نصیرالدین طوسى مى زیست. براى بابا افضل رساله هاى زیادى را از جمله ترجمه رساله تفاحیه در حکمت ذکر کرده اند. این کتاب در سال ۱۳۱۱ چاپ شد. (برگى از تاریخ معاصر، ص ۱۳۹٫)

۳۵٫ همان، ص ۱۳۹٫

۳۶٫ همان.

۳۷٫ همان.

۳۸٫ همان.

۳۹٫ همان، ص ۱۳۹٫

۴۰٫ منظور فردى غیر از شهید قدوسى است.

۴۱٫ مشکوه، ش ۴۹، ص ۱۸۰٫

۴۲٫ سخنان مقام معظم رهبرى در دیدار با کارگران و معلمان ۱۵/۲/۷۸٫

۴۳٫ گذرى بر زندگى استاد شهید.

۴۴٫ یادمان آقانجفى قوچانى، ص ۱۱۶٫

۴۵٫ همان، ص ۱۰۳٫

۴۶٫ سیاحت شرق ۲۴۰ و ۲۴۱٫

۴۷٫ او دوست قدیمى آقاى نجفى بود. آن دو دوران تحصیلى قبل از حوزه را با هم گذراندند.(یادمان آقاى نجفى، ص ۱۲۶٫

۴۸٫ یادمان آقا نجفى قوچانى، ص ۱۲۷٫

۴۹٫ سیاحت شرق، ص ۲۱۴٫

۵۰٫ همان، ص ۱۹۸٫

۵۱٫ سیاحت شرق، ص ۱۲۵ و ۱۲۶٫

۵۲٫ یادمان آقا نجفى قوچانى، ص ۱۶۲٫

۵۳٫ سیاحت شرق، ص ۷۳٫

۵۴٫ یادمان آقا نجفى قوچانى، ص ۱۳۴٫

۵۵٫ برگى از تاریخ معاصر، ص ۸٫

۵۶٫ همان.

۵۷٫ مشکوه، ش ۴۹، ص ۱۷۳٫

۵۸٫ همان، ص ۱۷۵ و ۱۷۶٫

زندگینامه آیت الله احمد مجتهدى تهرانی«ملا محمد على مجتهدى»