زندگینامه آیت الله محمد محسن منزوی «شیخ آقا بزرگ تهرانى»(متوفاى ۱۳۴۸ ش)

 

 محمد محسن بن على بن محمد رضا بن محسن بن على اكبر بن باقر تهرانى كنيه و لقب او: با عنوان شيخ آقا بزرگ تهرانى شناخته مى‏شود. بين مردم و در مجامع علمى به« آقا بزرگ» معروف است. اما لقب خانوادگى‏اش« منزوى» است و اين لقب را در سال 1350 قمرى گرفت. خانواده‏اش در تهران به« محسنى» مشهور است تا نسبت وى را به جدش حاج محسن برساند خانواده ايشان علم و تجارت را يكجا جمع كرده است.

در سال 1293 هجرى قمرى مطابق 1254 شمسى به دنيا آمد و در تاريخ 1389 قمرى مطابق 1347 شمسى چشم از جهان فرو بست.

تحصيلات ابتدايى و حيات علمى مدرسه نخست او همان خانواده‏اش بود و كتابخانه( يا مكتب‏خانه) محله‏اش. در محله« پامنار» حروف الفباء و قرائت قرآن كريم را آموخت و از قرائت بسيارى از كتب فارسى و ديوان‏هاى اشعارى بهره برد و مجموعه‏اى از معارف دينى و ارقام هندى را فرا گرفت.

در سال 1303 ه. ق در سن 10 سالگى پدرش مجلس جشنى با حضور علما برپا كرد كه در آن شيخ آقا بزرگ لباس روحانيت پوشيد و از او خواستند به فراگيرى كتاب جامع المقدمات بپردازد او در مدت 12 سال تحصيل مداوم در مدارس علوم دينى و قرآن دروس ادبيات عرب، خط، قرائت، تجويد، اصول فقه و حساب را نزد صاحبنظران اين رشته‏ ها تحصيل كرد.

اين اساتيد عبارتند از:

  1. مولى زين العابدين محلّاتى،
  2. شيخ محمد رضا قارى، شيخ محمد حسين خراسانى،
  3. شيخ محمد باقر معزّ الدوله،
  4. ميرزا محمود قمى، ميرزا محمد تقى گرگانى،
  5. حاج شيخ على نورى ايلكانى،
  6. سيد عبد الكريم لاهيجى،
  7. حاج شيخ على نورى،
  8. ميرزا ابراهيم زنجانى

سپس به عراق مهاجرت كرد و به كسب علم نزد استادان حوزه علميه نجف پرداخت، استادانى كه از علماء بزرگ بودند:

  1. سيد بزرگوار امام محمد كاظم يزدى،
  2. رهبر مصلح مجاهد شيخ محمد كاظم خراسانى،
  3. محدث بزرگ ميرزا حسين نورى.

وى همچنين از محضر تعدادى از علماى اعلام بهره برد از جمله:

  1. شيخ محمد طه نجف،
  2. سيد مرتضى كشميرى،
  3. حاج ميرزا حسين ميرزا خليل،
  4. سيد احمد حائرى تهرانى،
  5. ميرزا محمد على چهاردهى،
  6. ميرزا محمد تقى شيرازى رهبر انقلاب بزرگ عراق( 1920)،
  7. شيخ الشريعه اصفهانى.

سفرها سال 1313 ه ق( 1274 شمسى) با برادرش كربلايى محمد ابراهيم به عراق سفر كرد تا براى زيارت به عتبات مقدسه مشرّف شود. سپس در سال 1314 ه. ق به تهران بازگشت.

پس از اتمام مرحله« سطح» در تهران در سال 1315 عازم عراق گرديد و در نجف اشرف رحل اقامت افكند در سال 9 ال 9. ق كه استادش آخوند خراسانى از دنيا رفت به سامرّا هجرت كرد تا در مجلس درس و بحث شيخ محمد تقى شيرازى حضور يابد. ايشان براى تأليف كتاب عظيمش الذريعة تا سال 1335 ه. ق( 1295 شمسى)- يعنى يك سال قبل از جنگ جهانى اول- در همانجا ماند.

در اين سال به كاظمين سفر كرد و مدت دو سال را در آنجا سپرى كرد. سپس بار ديگر به سامرّا بازگشت( در سال 1337 ه. ق) و تا سال 1354 ه. ق در آنجا ماند.

در اين سال عازم نجف اشرف گرديد و در سال 1360 به ايران بازگشت. در سال 1365 ه. ق به زيارت قبر امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا« عليه السلام» نائل آمد. چهارمين و آخرين سفرش در سال 1382 ه. ق( 1341 شمسى) پيش آمد در سال 1364 ه. ق( 1323 شمسى) عازم بيت الله الحرام شد و بار ديگر در سال 1377 ه. ق خانه خدا را زيارت كرد. در سر تا سر جهان اسلام از بيش از شصت كتابخانه بازديد كرد و بسيارى از فهرستهاى ديگر كتابخانه‏ها را نيز خواند.

مشايخ وى در اجازه روايت علماى بزرگى كه قبلا تحت عنوان تحصيلات شيخ آقا بزرگ در عراق نام برديم از جمله كسانى هستند كه وى براى روايت از ايشان كسب اجازه كرد. اسامى علماى ذيل را نيز بايد به اين فهرست افزود:

  1. محمد على اَّزهَرى مكّى مالكى( رئيس مدرّسان در مسجد الحرام)،
  2. عبد الوهاب بن عبد الله شافعى( امام جماعت مسجد الحرام)،
  3. ابراهيم بن احمد حمدى( از علماء مدينه منوره)،
  4. عبد القادر خطيب طرابلسى( مدرس در حرم شريف)،
  5. عبد الرحمن عليش حنفى( مدرس دانشگاه الازهر)

از علماء دين و مجتهدان بزرگى كه شيخ بدانها اجازه روايت داد مى‏توان علماء ذيل را نام برد:

  1. سيد آقا حسين بروجردى،
  2. سيد عبد الحسين شرف الدين،
  3. سيد عبد الهادى شيرازى،
  4. سيد محمد رضا آل ياسين،
  5. شيخ محمد حسن مظفّر،
  6. سيد هبة الدين شهرستانى،
  7. سيد شهاب الدين مَرعَشى،
  8. سيد محمد صادق بحر العلوم،
  9. شيخ ميرزا محمد على اردوبادى،
  10. دكتر حسين على محفوظ

آثار مؤلف الف) چاپ شده:

  • 1- الذريعة الى تصانيف الشيعة
  • 2- طبقات اعلام الشيعة
  • 3- هدية الرازى الى المجدد الشيرازى( زندگينامه ميرزاى شيرازى)
  • 4- حياة الشيخ الطوسى( زندگينامه شيخ طوسى)
  • 5- مصفّى المقال في مصنفي علم الرجال( مصنفان علم رجال)
  • 6- توضيح الرشاد في تاريخ حصر الاجتهاد
  • 7- المشيخة أو الإسناد المصفّى الى آل بيت المصطفى
  • 8- ذيل المشيخة
  • 9- ذيل كشف الظنون ب)

آثار خطى:

  • 1- حياة ثقة الاسلام الكلينى و شأن الكافى( زندگينامه شيخ كلينى و موقعيت كتاب كافى)
  • 2- تفنيد قول العوام بقدم الكلام
  • 3- النقد اللطيف فى نفى التحريف من القرآن الشريف( نفى هر گونه تحريف در قرآن)
  • 4- ضياء المفازات فى طرق مشايخ الاجازات
  • 5- اجازات الرواية و الوراثة فى القرون الاخيرة الثلاثة( اجازه‏هاى نقل روايت و وراثت در سه قرن اخير)
  • 6- البدور الباهرة
  • 7- وقعة الطف الخالدة( واقعه جاودان طف)
  • 8- المجموعة الرجالية و التاريخية( مجموعه رجالى و تاريخى)
  • 9- منظومة فى العقائد( منظومه‏اى در اعتقادات)
  • 10- تقرير محاضرات الشيخ الآخوند الخراسانى( تقرير درسهاى آخوند خراسانى)
  • 11- تقرير محاضرات الاستاذ شيخ الشريعة الاصفهانى( تقرير درسهاى شيخ الشريعه اصفهانى)
  • 12- تلخيص زاد المساكين
  • 13- ترجمة« العقيدة الاسلامية»
  • 14- تعريف الانام بحقيقة المدنية و الاسلام( معرفى حقيقت تمدن و اسلام به مردم)
  • 15- شجرة السبطين
  • 16- الظليله فى انساب بعض البيوتات الجليله
  • 17- نزهة البصر فى فهرست نسمة السحر
  • 18- الياقوت المزدهر فى تلخيص« رياض الفكر»
  • 19- محصول مطلع البدور
  • 20- الدر النفيس فى تلخيص رجال التأسيس
  • 21- حاشية على اَّمَل الآمِل‏

زندگینامه آیت الله سید اسماعیل بلخى (متوفاى ۱۳۴۷ ش)

imagesسید اسماعیل بلخى سال ۱۲۹۵ ش . در قریه ((سرپل بلخاب )) در یک خانواده روحانى زاده شد. بلخاب سرزمینى است خوش آب و هوا و کوهستانى که در قسمت جنوبى استان مزار شریف و در مسیر رودخانه ((بلخ آب )) که از ((بامیان )) سرچشمه مى گیرد قرار گرفته است . این خطه از دیرباز مرکز تشیع و پایگاه ستارگان علم و ادب در ترکستان  زمین بوده و امروز پس از گذشت قرنها نام ستارگانش چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب مى آیند اینک نیم نگاهى به گذشته این دیار مى اندازیم .


فرزانگان بلخاب


بلخاب تا قبل از ورود ((میر سید على فرزند میر سید جلال الدین بخارایى )) شهرت چندانى نداشته ولى بعد از سال ۸۱۰ ق . با ورود این عالم زبردست و دانشمند نام و آوازه این دره گمنام از ((سمرقند)) تا ((هرات )) پیچید. بدین مناسبت کاروانهایى از عالمان و دولتمردان به قصد زیارت و دیدار این عارف وارسته وارد بلخاب شدند. تا جایى که ((شاهرخ )) به این شخصیت علاقه مند شد و چندین بار وى را از بلخاب به مرکز حکومت خراسان یعنى ((هرات )) دعوت نمود و دخترش را به عقد او درآورد. و در آخرین سفر میرسیدعلى در حالى که شاهرخ در ((شهر رى )) دار فانى را وداع گفته بود بر طبق وصیتش جنازه او را به هرات حمل نمودند و میرسیدعلى ولى بر او نماز خواند!


بلخاب از دیر زمان با حوزه هاى بزرگ شیعه در نجف ، مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترین ایام این قافله از حرکت نیفتاد. بر همین اساس است که مدارس و روحانیت بلخاب از سایر مناطق پیشگام است . و نسبت به سایر مناطق شیعه نشین افغانستان بیشترین طلاب از این منطقه بوده اند.در این بخش بیش از سى هزار نفر شیعه مؤ من و غیرت مند زندگى مى کنند و بیش از دهها حسینیه و مسجد وجود دارد و تا قبل از انقلاب بزرگترین پایگاه فرهنگى مردم شمال به حساب مى آمد.
برخى از بزرگان بلخاب به قرار ذیل است :


# مرحوم آیه الله میرسیدمسعود مغزار (ره )
# مرحوم آیه الله میرسیدحسین عالم
# آیه الله میرسیدحیدر نجفى (ره ) (از شاگردان آخوند خراسانى )
# مرحوم آیه الله حاج میرسیدمحمد دهنه (ره ) معروف به آقاى کلان (از عرفاى برجسته آن دیار)
# مرحوم آیه الله حاج میرسیدمحمد عادل (ره )
# حجج الاسلام سیدحیدر نجفى دهنه (ره )
# مرحوم سید اصغر امینى (ره )
# مرحوم سید على نجفى تل عاشقان
# شیخ عیسى عبقرى (ره )
# حاج سید محمد حسن عالمى (ره ) و…
این بزرگواران افرادى وابسته و عاشق مکتب اهل بیت و خادم مردم بودند که امروز پس از سالها هنوز هم مردم از کردار و رفتار نیکوى آنان یاد مى کنند.


مهاجران بلخ


بلخى همراه پدرش سید محمد پس از فوت مادر خود(بى بى هاجر )آهنگ دیار خراسان کرد و زیارت خورشید مشرق زمین نمود پس از مدتها پیاده روى و برخورد هزاران خطر از مسیر بلخ ، فاریاب و هرات وارد مشهد مقدس گردید. آغازین روزهاى سال ۱۳۰۷ خورشیدى بود که سید اسماعیل بلخى وارد سرزمین مقدس ((توس )) گردید در حالى که از هر طرف بوى بهار و صداى آواز ((هزار)) به گوش مى رسید اسماعیل دوازدهمین بهار عمر خود را سپرى مى کرد. اسماعیل تا قبل از هفت سالگى قرآن را آموخته و با زبان فارسى آشنایى پیدا کرده بود. استعداد و حافظه اى عجیب داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندى برخوردار بود از همان آغاز کودکى و سنین نوجوانى در مراسم محرم مرثیه مى خواند و براى کودکان سخن از کربلا و قیام امام حسین و شجاعت یاران قافله سالار کربلا مى گفت .


در حریم توس


او و برادر بزرگش سید ابراهیم پس از ورود به مشهد رضوى در مدرسه ((بالا سر))حرم حجره گرفتند و دروس حوزوى را آغاز نمودند و در اندک زمانى این دو طلبه مهاجر کتب مقدماتى را به اتمام رساندند و در میان طلاب از چهره هاى بر جسته و پر استعداد شناخته شدند. ولى دیرى نگذشت که اسماعیل جوان با مرگ برادر جوانش کوهى از درد و اندوه را بر خود احساس نمود.


سید اسماعیل طلبه اى وارسته و بى آلایش و محبوب همگان بود و در گیر کفش و کلاه نبود و با کهنه ترین عبا و عمامه مى ساخت و به خوراکى اندک قناعت مى کرد. با این حال سخاوت بلند داشت و تا آخر عمرش براى خود نیندوخت و هیچ گاه کیسه و جیبى براى نگهدارى پول درست نکرد. مقدار شهریه و در آمدى که داشت در میان عمامه اش مى گذاشت و همین اخلاق را تا آخر مرگش هم مراعات مى کرد.او همیشه در جمع طلاب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازین روزهاى ورودش به حوزه دم از آزادى ، استقلال و نبرد با استعمار مى زد. در طول دوران طلبگى اش هیچگاه از آنچه در جهان اسلام مى گذشت غافل نبود.

ریزبین و کنجکاو بود. روزگارى که سایه استعمار ((پیر)) همه جا را فراگرفته بود و در ایران آن روز به خوبى جاى پاى غرب و فرهنگ غرب مشاهده مى شد آگاهانه اوضاع را تحلیل مى نمود و تاریخ ملتها و نهضتهاى اسلامى را مطالعه مى کرد. شعور سیاسى و اندیشه مکتبى فوق العاده داشت و در همان سالهاى اول فعالیتهاى ضد استعمارى خود را آغاز نموده و در ایام تبلیغى در محله هاى ،((حسن بلبل )) فریمان ، سیاه کوه شاوان ((و سر چشمه برشک مشهد و حوالى منبر مى رفت . او از نفوذ کلام و صراحت لهجه بر خوردار بود و سخنش بس ‍ گیرا و مطالبش بس شیرین و جذاب جلوه مى کرد تا جایى که وى لقب سید اسماعیل واعظ به خود گرفت . و در اکثر محافل او سخن مى گفت و بیشتر اوقات همراه ((شیخ غلامرضا طبسى واعظ)) منبر مى رفت . و از تجربیات این خطیب ورزیده بهره مى گرفت .


وى در قیام خونین ۱۳۱۴ مردم مشهد حضور داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرده و خود سهم عمده داشت ؛ در همین زمان بود که وى همراه پدر پیر خود در – و بحث را ترک گفته وارد هرات گردید.
وى در رمضان ۱۳۱۵ ش . پس از هشت سال تحصیل در حوزه خراسان به وطن مراجعت نمود و قیام علیه بیداد و استبداد ظاهرخانى را از همین نقطه آغاز نمود. او با ایجاد اولین هسته مقاومت و تشکیل در مجتمع اسلام اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل نشانه رفت . با سخنرانیها و خطابه هاى آتشین خود در هرات کوس رسوایى دوت سلطنتى افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتى و دولتمردان خائن جلب سازد، تا حدى که قلمرو نفوذ کلام و اندیشه هاى الهى او در دورترین نقطه افغانستان حتى در میان جامعه تسنن کارگر افتاد و پرده تزویر و ریاکارى که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود کنار زده شد. کم کم زنگ بیدارى و آزادى خواهى در کوى و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت سیدبلخى را ممنوع الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست از این شهر خارج شود. ولى پس از این مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وى بدهد.


آهنگ دیار بلخ


علامه سید اسماعیل در سال ۱۳۲۳ ش از هرات وارد مزار شریف گردید. حدود چهار سال در این سرزمین به سر برد و ضمن ارشاد و تبلیغ ، تشکیلات ((مجتمع اسلامى )) را به منظور بر پایى حکومت اسلامى سر و سامان بخشید و افرادى را در ولایات سمت شمال به عنوان مسئول و معاون کمیته ایالتى معرفى کرد که در ذیل فقط اشاره به کمیته بلخ مى گردد.


مسئولان کمیته ولایتى مزار، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و مسئولان مراکز دولتى به حساب مى آمدند ناگفته نماند رجال و شخصیتهاى دولتى از سایر ولایات به قصد دیدار بلخى وارد این شهر مى شدند از جمله بزرگانى از مردم کابل و سیاستمداران پایتخت روابط خوبى با سید داشتند.


کابل بر بال ملائک


علامه بلخى سال ۱۳۲۷ ش . بنا به دعوت جمعى از اهالى کابل وارد این شهر شد. با آمدن وى کابل پر از شور و هیجان گردید فضاى تاریک شهر رو به روشنایى و امید رفت و شیعیان جان تازه اى گرفتند زمزمه و نفس گرم و خلاوت کلام سید شهر را نورباران کرده بود. طنین فریاد کوبنده علامه بلخى بر کوچه پس کوچه هاى شهر شنیده مى شد و زنگ کوچ ظلمت و تباهى از سرزمین شیران شنیده مى شد در بناگوش کاخ سلطه به صدا درآمده بود. مقر اصلى کمیته مرکزى ((حزب کمیته ارشاد)) در چند اول بود و اعضاى بلند پایه این حزب عبارت بودند از علامه سید اسماعیل بلخى به عنوان رهبر ۲ – سید على گوهر غور بندى ۳ – سید سرور لولنجى ۴ – محمد نعیم خان فرمانده عمومى پلیس کابل ۵ – محمد اسلم خان غزنوى ۶ -دکتر اسدالله رئوفى ۷ – محمد ابراهیم خان گاو سوار ۸ -عبدالغیاث خان کندک مثر (سرهنگ دوم ) ۹- خداى نظر خان ترجمان فرارى ۱۰ -محمد حیدر غزنوى (سرهنگ دوم ) ۱۱ – محمد حسن خان لوامشر اعضا و….


که هر یک از رجال بر جسته لکشرى و مردمى بودند در حزب عضویت داشتند. پس از قیام ۱۳۲۹ از مجموع کار و بلندپایى این حزب هفت نفر در امان ماندند. برخى مفقودالاثر و تنى چند با معیت علامه بلخى در نوروز ۱۳۳۰ ش (دو روز پس از قیام ۱۳۲۹) دستگیر و راهى زندان شدند. آنها حدود ۱۵ سال در بدترین و سیاهترین زندانهاى ستم شاهى به سر بردند تا اینکه دوران صدارت محمد یوسف خان (۱۳۴۳) باصطلاح دوران بازگشت به دموکراسى فرا رسید


یادگار زندان


بلخى بزرگ در مدتى که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسى با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلى از طرف رژیم ممنوع الملاقات بود. تنها در برخى موارد با افراد خانواده اش تماسهایى داشتند. انیس و مونس بلخى فقط یک جلد ((قرآن )) بود و بس . وى در این مدت بالاترین بهره را از کلام خدا گرفت تا جایى که خود مى گوید:
۱۷۰۰ مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه مى کردم در حدى که هر بار مى خواندم تفسیر نویى به دست مى آوردم . آنگاه فهمیدم ((که کلام الهى عین ذات او بى نهایت است ))


گویى علامه بلخى از هر آیه ۱۷۰۰ مفهوم و معنا درک کرده که خود بسى جاى تاءمل و تفکر است .بعلاوه ۷۵ هزار اشعار حماسى ، سیاسى ، اخلاقى ، عرفانى و… از چکامه هاى زندان وى است که برخى از آن اشعار تحت ((دیوان بلخى )) و جزوات دیگر به چاپ رسیده است .
اینک نمونه هایى از اشعار وى را مى خوانیم :


چکامه حماسى

بیا بیا که وطن خون نگار، آمده باز
هزار صاعقه مشرب بسوار آمده باز
ز خیل لاله و خان دشت و دامن میهن
زمردین شده و گلعذار آمده باز
نسیم عطر بهارى ، وحد به پرده گل
به نغمه ، بلبل زار و فکار آمده باز
بیا که مرگ و تباهى نثار خصم کنیم
نگون که خیل تتار و تزار آمده باز
بیا بیا که فلک باز رام قدرت ماست
بیا که فصل بهار و شکار آمده باز
عجب لطافتى ریزد و زبرگ و بار گل
به رقص و عشوه و بازى هزار آمده باز
زهر سو، لاله و، لادن زهر سو نرگس مست
چه لشکران به شبیخون خار آمده باز
نگر قامت شب بر شکسته رایت صبح
ظفر نمودن شده و بر قرار آمده باز
عجب حیات نوینى پس از هزاره درو
کنون به مقدم لیل و نهار آمده باز
بیا که سلطنت آفتاب رخشان را
فرا کنیم که مرگ غبار آمده باز
بیا که مردى و نامردى را به صحنه جنگ
زهر زمان محک نو عیار آمده باز

به پیشگاه سرور آزادگان

در دشت عراق آمد چون رهبر آزادى
آزاد توان بردن ره در بر آزادى
با رمز تبسم فاش مى گفت بهر گامى
امضاى من از خونست در دفتر آزادى
عباس نجات شرع از لطمه ى طوفان داد
در شط فرات افکند چون لنگر آزادى
در زیر سم اسبان قاسم به عروسش گفت
با یاد تو خوابیدم در بستر آزادى
اکبر دم جان دادن گفتا که بلا خوش باش
سیراب شدم مستم از ساغر آزادى
غوغا ز جهان برخواست آندم که صدا آمد
عنقا ز حرم بگشود بال و پر آزادى
با جوهر استعداد با نوک قم مظهر
شش ماهه على اصغر آن گوهى آزادى
قصه ند آن گرما هر لحظه در آن وادى
اسفندگرمى سوخت در مجمر آزادى

سفرهاى بلخى


علامه بلخى پس از آزادى در سال ۱۳۴۶ ش . به قصد زیارت عتبات مقدس ‍ و دیدار با مراجع شیعه وارد ایران گردید و قبل از آنکه طلاب از ورود وى اطلاع پیدا نمایند از مرز خسروى وارد سوریه گردید. پس از زیارت تربت حضرت ((زینب علیه السلام )) و دیدار با برخى از عالمان سوریه وارد حوزه نجف اشرف گردید و از ناحیه طلاب نجف استقبال کم نظیرى از وى صورت گرفت . وى در ((مدرسه کوچک )) آخوند خراسانى (ره ) دید و بازدید داشت و اکثر علما و رجال نجف از وى دیدن نمودند. علامه بلخى هم دیدارهاى خصوصى با مراجع معاصر و ستارگان حوزه نجف داشته است که اینک برخى را یادآور مى شویم از جمله با:


۱٫ قائد اعظم اسلام امام خمینى (ره )
۲٫ بزرگ مرجع تشیع حضرت آیه الله العظمى حکیم (ره )
۳٫ فقیه معاصر شیعه حضرت آیه الله العظمى خویى (ره )
۴٫ حضرت آیه الله سید حسن شیرازى (ره )
۵٫ علامه بزرگوار علامه امینى (ره ) مؤ لف ((الغدیر))
که بیشتر گفتگوهاى وى با امام خمینى (ره ) و آیه الله حکیم (ره ) خلاصه مى شده است . چه اینکه این دو شخصیت بزرگ مرجع سیاسى و دینى جهان تشیع بودند.


سخنرانیهاى بلخى


وى در مدت اندکى در نجف و کربلا ماند و سخنرانیهاى بسیار ارزنده و مهمى ایراد کرد.


ورود به حوزه علمیه قم


علامه سید اسماعیل بلخى پس از ماه محرم ۱۳۴۶ از مرز ((خسروى )) وارد سرزمین خوشرنگ ایران گردید و در ابتدا همراه با خانواده اش به منزل آیه الله سید رضا صدر(ره ) در قم وارد شد. پس از آنگه خبر ورود بلخى به شهر خون و قیام منتشر شد گروه گروه از طلاب ((فیضیه )) و جوانان انقلابى و پر شور قم به دیدار وى آمده ، از او به گرمى پذیرایى و قدر دانى به عمل آوردند تا جایى که از طرف طلاب براى ایراد خطابه دعوت گردید. وى که تازه از حضور مرجع تبعیدى (خمینى کبیر) آمده بود سخنانش ‍ جاذبه اى خاص داشت . دیدار بلخى منحصر به طلاب خارجى نبود و بیش ‍ از همه پیروان خط امام دور او حلقه مى زدند که در کوثر کلامش حلاوت کلام و پیام امام خمینى را مى دیدند. از این رو سالن دفتر تبلیغات براى سخنرانى و دیدار عمومى طلاب آماده گشت . بیش از هزار نفر طلبه و دانشجو گرد آمدند تا از سخنان گرم و انقلابى پیشواى شیعیان افغانستان استفاده نمایند حضرت آیه الله مکارم شیرازى به نمایندگى از طلاب و حوزه به ایشان خیرمقدم گفت . در بخشى از آن پیام چنین آمده است : در یک از آمال و آرزوهاى همه ما در حوزه علمیه قم همیشه این بوده که بزرگانى از نقاط مختلف در اینجا مى آیند صحبتى بکنند و از آنها استفاده بشود… من دو سه جلسه خدمت ایشان رسیدم واقعا یک فصل تازه اى در افکار من گشوده شد.))


خطابه علامه بلخى


آنگاه علامه بلخى خطابه شیواى خود را با این اشعار زیبا آغاز نمود:

شعاع نیر تابان به غیر علم نبود
فروغ شمع فروزان به غیر علم نبود
دمى که بر همه افلاکیان شدن مسحور
به امتیاز تو برهان به غیر علم نبود
ز رمز صحبت موسى و خضر شده معلوم
که آب چشمه حیوان به غیر علم نبود…

حضار محترم : اساتید! علماى اسلام !احتیاج … به علم از ضروریات اولیه است و حاجت به شرح و بیان نیست … همین بشرى که در آراء سیاسى اقتصادى و… اختلاف دارند… ولى باز هم بشر در اصالت علم … اختلاف نظر ندارند… چه خوب است علمى که منتهى شود به یک مقصد و ملاک عقلایى … که به قول بزرگان جنبه اصلاحى و اجتماعى داشته باشد… سرنوشت قم را همه از من بیشتر مى دانید از دوره معصومین علیه السلام معدن تشیع و ارباب علم بوده است …

عیار سکه مرد است محنت ایام
زر از عیار نگیرد براوننه زرنام

این نکات را براى این عرض مى کنم : راه دور است اى پسر هوشیار باش … خواب را دور افکن و بیدار باش … آقایان که زیر این تالار مسقف و زیبا نشسته اید… قالیهاى زیبا لباسهاى مزین خوراکیهاى (رنگارنگ ) مسلم بهتر از آن دوره هاست . اما آنها روى بور یا برق هم نداشتند با چراغ نفت هم نه با چراع روغن زیتون … که سبب اذیت حلقوم و اسباب خرابى چشمشان مى شد (سپرى مى کردند) خبر دارید با همین وسایل ابتدایى چقدر تاءلیفات کرده اند… بزرگان این طور زندگى کرده اند. پس نباید از مظلومى و بیچارگى خود و مردم ماءیوس شد فقط اتحاد، مردم صحیح و تعقیب مسلک (مکتب ) راه کامیابى و عامل پیروزى است . علما! بزرگان ! علت مبارزه من چه بود؟ آرزوى شخصى نداشتم ، سلطنت نمى خواستم . شیعیان افغانستان محرومیت داشتند. دیگر چاره نداشتم و حرکتى کردم مظلومانه براى ثبات قانون تشیع و گرفتن حق به ضرب و زور از حلقوم زور…


حوزه علمیه مشهد


علامه بلخى پس از یک هفته اقامت در قم آهنگ خاک خراسان و زیارت تربت پاک خورشید مشرق زمین را نمود با ورود سید حوزه خراسان حال و هواى دیگر پیدا کرد. چرا که او فرزند حوزه است و از همین مدرسه و مکتب علم اسلام و مکتب علوى را در فراز کوه ((بابا)) و ((پامیر)) به اهتزار در آورد. حوزه مشهد پس از سالها فراق و سکوت بر خود مى بالد. طلاب پیر و جوان پس از چند سال غیبت صغراى علامه هم اکنون او را در جمع خود مى بینند که بیش از همه حوزه چشم به راه ابراهیم است که او باید بت شکن زمان باشد. مدرسه عباسقلى خان مجمع عاشقان و محور دلداده گان باسلام مکتب است لحظه اى نیست که رفت و آمد طلاب و سایر بزرگان مشهد قطع گردد.


مردم بلخى را خوب مى شناسند. او سالها قبل واعظ و روضه خوان معروف شهر بود ولى پس از حادثه گوهرشاد دیگر او را ندیدند و هم اکنون از نانوا گرفته تا بقال و استاندار شهر در صف زیارت و دعوت طلبه مهاجر صف کشیده اند. به هر صورت تجلیلى کم نظیرى از او به عمل آمد. وى دد جمع طلاب و سایر مردم سخنرانیهاى زیاد داشت از جمله به فرازهاى از آن خطابه بسنده مى گردد:


تکامل


((ارباب دانش ، حضار گرامى ، یاوران ولى عصر (عج ) افتخار دارم که خود را در بحبوحه علم و دانش مى نگرم و در امواج فیض غرقم …در این لحظه بعد از ۳۲ سال مرارتها و رنجها نصیب من شد… باز آمدم که سجده این خاک کنم ، که خاک این آستان بودن ، و سالها سر به آستان رضا علیه السلام بودم و تراب اقدام طلاب این مدارس بودم … اگر سجده اى قضا شده باشد ادا کنم …))


افتخارات حوزه


((… شیخ طوسیها از همین مدارس اند علامه ها… مفیدها… انصاریها… علم الهدى ها… از همین مدارس اند. بالاخره اصفهانیها و سید رضى ها هم (فرزندان ) همین مدارس اند…))

قرنها باید که تا یک عده سنگ در زیر خاک
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
عمرها باید که تا یک مجتهد آید پدید
مجلسى از اصفهان یا مرتضى فخر زمن
ماهها باید که تا یک مشت پشم
زاهدى را خرقه گردد یا شهیدى را کفن (سنایى )

فریاد عاشورایى


((…امروز روز شرکت و فریاد است ، امروز دیگر روز آرام نشستن نیست ، روز غنودن نیست ، روز پاى بندى به سخنان کوچک نیست ، روز مبارزه با خرافات است . روزى است که باید چهره واقعى اسلام را از زیر ابرهاى کدر اوهام و خیالات فاسده بیرون کشید… امروز روز جنبش و روز حرکت است . لکن جنبش متین ، جنبش با معنى ، جنبش علم و فرهنگ نه جنبش آثار ثبتى و ملى … حوزه علمیه خراسان ، قم نجف که من دور افتاده آواز عاجزانه خود را در این مراکز عامى رساندم … بحمدالله تحول شایانى را دیدم … حوزه علمیه نجف تکانى خورده … حوزه علمیه قم هفت هزار دانشمند دارد. حوزه علمیه خراسان ، زیر زره بین على بن موسى الرضا علیه السلام واقع شده اید، پرچمدار آینده و فردا شمائید…


آخرین دیدار


لحظات بس حساس و به خاطر ماندى است بلخى را جمعى انبوه از مسؤ ولان و طلاب حوزه مشهد تا مرز ((اسلام قلعه )) بدرقه نمودند و در آن سوى مرز غوغاى عجیبى بود.روزهاست که مردم هرات در آفتاب گرم به امید دیدار سیماى پر فروغ پیشواى خود نشسته اند ساعاتى به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین حامل علامه بلخى صداى تکبیر یاران به استقبال آفتاب رفتند.


بلخى لحظه اى براى تسلى خاطر استقبال کنندگان سخنانى ایراد کرد. در همین چند دقیقه اشک وصال همانند باران بهارى خیابان مسیر استقبال وى را شستشو داد. جاسوسان دولت در میان انبوه جمعیت مات و مبهوت مانده اند و اختیار از آنان سلب شده و تنها گزارشى که در شهر مخابره کردند ورود بلخى و شور بى اندازه مردم بود. حکومت وقت هرات دستور داد تا در مساجد و حسینیه هاى شهر را ببندند. هر چه بود بلخى مدت زمانى که در هرات توقف داشت بزرگترین ضربه هاى شکننده را بر کمر دولت فرو آورد.


آخرین استقبال


کاروان همراه بلخى پس از چند روزى توقف از مسیر جاده قندهار، غزنین ، آماده حرکت به سوى پایتخت گردید. در کابل هیاءت استقبال به وجود آمده بود و روز ورود بلخى تا شعاع چند کیلومترى جمعیت کثیرى به استقبال آمده بودند. لحظه ها فرا رسید ماشین حامل بلخى در میان انبوه جمعیت شیعه و سنى از حرکت باز ماند، مردم مسلمان با درود و صلوات از او استقبال بى نظیرى به عمل مى آوردند. مردم از شور و شعف در جامع نمى گنجند آن روز روز حیات تشیع بود در همه جا سخن از بلخى و عظمت شیعیان بود. کوچه پس کوچه کابل بوى گل حسینى مى داد. انواع و اقسام عکسهاى علامه به چشم مى خورد. چند ماهى سپرى نشده بود که سید اسماعیل کسالت پیدا کرد پس از مراجعت از مناطق مرکزى (بهسود) در اثر فشار خون علامه را به بیمارستان ((على آباد)) کابل منتقل کردند. ولى سحرگاه ۲۴ تیر ۱۳۴۷ عجیب سحرى اندوهناک و سیاهى بود. آواى قرآن از مناره هاى مساجد بلند بود بعد از اذان صبح با پخش صداى گریه بلخى از از نوار و تلاوت آیه ((انا لله و انا الیه راجعون )) سکوت شهر با فریاد و اغربتا و احسینا شکسته شد. دسته هاى عزادار گروه گروه در خیابانهاى منتهى به بیمارستان به عزادارى پرداختند.

شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دیگر
گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم
 

زندگینامه آیت الله هبه الدین شهرستانی( متوفاى ۱۳۴۵ه. ش)

.سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاکانش از محسن صراف تازید، فرزند گرانقدر امام على بن الحسین علیه السلام همه در شمار نیکان جاى داشتند. او با این پیشینه سپید دل به مهر خاندانى بست که از پشتوانه هاى افسانه اى بهره مى بردند.

دودمان شهرستانى در مناطق کربلا، نجف ، کاظمین ، کرمانشاه بر، همدان و اصفهان پراکنده بودند (۴۳۳) و از پارسایان نیک اختر به شمار مى آمدند.ستارگان فروزان این خاندان ، که ریشه در آسمان عصمت اهل بیت علیه السلام داشتند، یکى پس از دیگرى جهان را از پرتو اکسیرى دانش ‍ و ایمان سرشار ساخته بودند. اینک مریم (۴۳۴) دختر دانشور و نیک نهاد دودمان مقدس شهرستانى به همسرى سید حسین بن سید محسن صراف در مى آمد تا مقدمات میلاد یکى از بزرگترین بیدارگران خاور زخم خورده فراهم آید.

رویاى صادق

اندک اندک رجب ۱۳۰۱ ق . فرا رسید در بامداد سه شنبه بیست و چهارم این ماه میرزا على شهرستانى ، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سید حسین عابد شتافته ، وى را از رازى سترگ آگاه ساخت . سخن میرزا على کوتاه و روشن بود:دیشب طنین مهرآمیز آوایى ، سکوت سنگین رویایم را شکست و گفت : فردا نوزاد مریم پاى به گیتى مى دهد او را محمد على بخوانید و هبه الدین لقب نهید.نیمروز فرزند مریم چشم به جهان گشود و بر درستى رویاى دوشین میرزاعلى گواهى داد.

آغاز راه

سید حسین ، که عابد شهرت داشت ، دانشورى پارسا و پژوهشگرى توانا بود. پژوهشگرى که بیشتر وقتش را در تحقیق مسایل معنوى مى گذراند. کتابهایى مانند ععع الفتوحات الغیبیه فى الختوم و الاحراز و الادعیه و دموع الشمعه فى ادعیه لیله الجمعه ، که از آن بزرگمرد بر جاى مانده ، نشانگر دانش ، بینش و کردار عارف بیداردل سامراست .

همسرش مریم نیز در گروه دانشوران جاى داشت و در ریاضیات ، تاریخ ادبیات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.
بى تردید تعیین نخستین روزهاى آموزش براى فرزندى ، که از چنین پدر و مادرى بهره مى برد دشوار است . ولى مى توان گفت که آموزش رسمى هبه الدین از ده سالگى آغاز شد. فرزند پیر پارساى سامرا در مدتى کوتاه ، صرف ، نحو، معانى ، بیان ، بدیع ، حدیث ، درایه ، رجال ، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ ، هیئت ، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رسانده ، (۴۳۹)مى رفت تا در سایه عنایتهاى پروردگار بر قله هاى بلند دانش و معنویت فراز آید که نیمه ذى قعده ۱۳۱۹ ق . فرارسید و عارف روشن بین سامرا در ۷۳ سالگى چشم از جهان فرو بست .

آیه روشن

اندکى پس از تدفین پیکر سید حسین در حریم امام کاظم علیه السلام (۴۴۱)دانشمند برجسته نجف ، سید مرتضى کشمیرى ، که با عارف از دست رفته آشنایى دیرین داشت ، در کربلا به دیدار سید محمد على شتافته ، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصیل رهسپار حریم امیر مؤ منان علیه السلام شود. ولى فرزند مریم نمى توانست بدنى پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان کوچیدن ، شیوه نامعلوم زندگى در آن دیار و از سوى دیگر هواى بهره گیرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در تردید افکنده بود.

سید کشمیرى با مشاهده دودى فرزند سید حسین گفت : شایسته است به کتاب خداوند روى آوریم . آنگاه قرآن گرفته ، با آفریدگار به رایزنى پرداخت . کلام الهى چنین آشکار بود که نه تنها هبه الدین بلکه میهمانش را نیز در شگفتى فرو برد: ((و جعلنا ابن مریم و امه آیه و آوینا هما الى ربوه ذات قرار و معین ))

پسر مریم و مادرش را دو نشانه خویش گردانیدیم و آنها را در فرازى داراى آرامش و آب گوارا پناه دادیم .فرزند بانوى پاک نهاد شهرستانى با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را کنار نهاده ، در ۲۱ شعبان ۱۳۲۰ ق . رهسپار نجف شد

سفر سبز

هبه الدین در حریم پاک امیر مؤ منان علیه السلام از فقیهان نامور شیعه شیخ محمد کاظم خرسانى ، سید کاظم یزدى و شریعت اصفهانى فیض برد (۴۴۴) ودر شمار مجتهدان شیعه جاى گرفت . او که بیش از هر چیز به بیدارى مسلمانان مى اندیشید با شیخ محمد عبده ، مفتى مصر، سید محمد را دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله ((النهار)) و گردانندگان مجلات ((المقتطف )) و ((الهلال )) ارتباط بر قرار ساخته ، میان مراکز فرهنگى شیعه و سنى در عراق ، مصر و سوریه پیوندى ناگسستنى پدید آورد و با انتشار مقاله ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیدارى و آحاد مسلمانان را دنبال کرد.

در این روزگار فریاد مشروطه خواهى در ایران بالا گرفت . فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته ، با شرکت در محافل آزادیخواهان ، آنها را در گزینش ‍ شیوه هاى درست مبارزه یارى داد.

در ۱۳۲۸ ق . تلاشهاى خستگى ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینى ، فلسفى و علمى ((العلم )) انتشار یافت . این ماهنامه دو سال منتشر شد ولى خبر پیوستن گروهى از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبه الدین را اندوهگین ساخته ، سمت بحرین روانه کرد.

بدین ترتیب دفتر مجله العلم براى همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى ((اصلاح )) و ((اسلام ))، یک ساختمان ویژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانیها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراکنده ساخته ، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشید.

آنگاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهاى مذهبى ، رهسپار ژاپن شود؛ ولى دیدار با سید جلال الدین مویدالاسلام حسینى کاشانى ، نویسنده روزنامه حبل المتین ، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت .

مویدالاسلام در آن سالهاى بحرانى ، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست . بنابراین هبه الدین راه یمن پیش گرفته ، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین ها به نجف بازگشت . او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبى سازمان داده ، آنها را با انجمن مرکزى نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهاى پاکدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دین پاسدارى کنند. ولى دریغ که آتش نبرد جهانى همه کشته هایش را خاکستر ساخت .

سالهاى جهاد

در سال ۱۳۳۲ ق . جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد. شیخ الاسلام استانبول ، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترین مقام دینى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعیه اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه ، بریتانیا و روسیه فراخواند.

هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم ۱۳۳۳ ق . در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دینى دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تایید نکردند، بلکه با ارسال پیامهاى محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنایى تاریک گرفتار آمده بود. کسانى که در سایه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، یکباره پدر خوانده ترک خویش از یاد برده ، پیک دوستى سمت بریتانیا گسیل مى کردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در این موضع گیرى تنها نبودند، بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقیان پرورش ‍ یافته در مدرسه هاى نظامى استانبول نیز از سلطان عثمانى روى گردانده ، براى خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.

در چنین شرایطى شیعیان ، که همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پیروى از فقیهان نجف احساس مسؤ ولیت کرده ، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانى پیوند زدند. سید هبه الدین همراه روحانیان بزرگ چون شیخ الشریعه اصفهانى میرزا مهدى بن ملاکاظم خراسانى و سید مصطفى کاشانى رایت مقدس بارگاه على علیه السلام برداشته ، در میان شعارهاى پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در کوفه به سر برده ، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید کاظم یزدى و سوارانى که بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.

انبوه مجاهدان در ۲۱ محرم ۱۳۳۴ به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایشهاى وحدت بود. عصر جمعه ، بیست و پنجم محرم ، حضرت آیه الله العظمى شیخ الشریعه اصفهانى همراه سید هبه الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلى سراسر یگانگى ، روشنى و دوستى شرکت جستند. هبه الدین که نمى توانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنى ، بسنده کند، در راستاى نزدیکى فزونتر نیروهاى فرهنگى مسلمان ، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدى الاسلام باز دید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.

سپاه ارادتمندان اهل بیت علیه السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهاى بریتانیا دلاورانه شرکت جست . توجه به یکى از تلگرافهاى فقیه سامرا از جبهه کوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:ففى ثالث شباط بالعلم الحیدرى الشریف مع الوفد العلمى النجفى زرنا معسکر الاسلام المحیط بالکوت فشکر نا من صمیم القلب شجاعه عسکرنا الابطال و مفاداتهم فى استرجاع اراضینا المغصوبه و بهم قائدهم الغیور المبطل الجسور نادره الایام حضره خلیل بک القائد العام فى العراق بهذا الانتظام و الترتیب مستخضره للقوى التمنعیه حسب القانون الالهى و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه فالمنتظر سرعه محو الاعداء بعون الله تعالى . ))

در سوم شباط با پرچم شریف على علیه السلام ، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه کوت را زیارت کردیم . از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداکاریهاى آنان را در بازپس گیرى سرزمینهاى غصب شده ، سپاس گفتم ، در حالى که فرمانده دلاور و بى باکشان ، مرد کمیاب روزگار، فرمانده کل حضرت خلیل بک نیز در میان آنها بود. ما همه بر این باوریم که سپاه ما تا کنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته ، این گونه به حکم قانون الهى ععع ((و اعدوا لهم ما استطعیتم من قوه )) آماده دفاع نبوده است . انتظار مى رود دشمنان ، به یارى پروردگار بسرعت نابود شوند.

ارمغان اشغالگران

تلاشهاى خستگى ناپذیر فقیهان نجف سرانجام در اثر بى کفایتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهیزات کافى مؤ منان رزمنده به ضعف گرایید و در ۱۳۳۶ ه‍ ق عراق زیر چکمه ارتشیان بریتانیا قرار گرفت . برق سرنیزه هاى انگلیسى زندگى را در کام فقیه آزاده سامرا ناگوار ساخته ، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدین ترتیب مجتهد دلاور شهرستانى یکباره در نیام خاموشى فرو رفت و سکوت را پوشش تلاشهاى فراوان خویش ساخت . کارگزاران لندن که خاموشى هبه الدین را دلیل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با کشاندن او به صفوف انگلیسیان جاى پاى بریتانیا در عراق را استحکام بخشند.

در این راستا محمد سرور خان نیابت فرماندار سیاسى کربلا در ۱۳۳۷ ق . از هبه الدین خواست تا با اختیارات کامل و بى هیچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گیرد. فقیه بیدار سامرا که با روشن بینى الهى خویش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذیرش این مقام سرباز زد.

اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازین جنگ ، که خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هیچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمى کردند. خاطره اى که عبدالعزیز قصاب ، یکى از شهروندان آن روزگار عراق ، به رشته نگارش کشیده ، مى تواند تصویر روشنى از شیوه برخورد آنان با مردم ترسیم کند:آنها هرکس را که با نظام عبور و مرور در خیابانها و بویژه پل مخالفت مى کرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خویش قرار مى دادند.

روزى کاروانى از زایران ایرانى از پل مى گذشت … همه کاروانیان چنانکه نیروهاى انگلیسى تصویب کرده بودند، از اسبها به زیر آمده ، در حالى که چارپایان را یدک مى کشیدند، پیاده از پل مى گذشتند. تنها یکى از مسافران به دلیل معلولیت همچنان سواره راه مى پیمود.

سرباز بریتانیایى با مشاهده وى ، خشمگینانه یورش برده ، او را آماج ضربه هاى شدید عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان امید که سرباز از کردار ناپسندش دست بردارد، فریاد زدند: بیمار است ، عاجز است . ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، که زایر معلول از استر به زیر افتاد. همراهانش ناگزیر وى را بر کتف نهاده ، از پل عبور دادند.

خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم روز به روز فزونى مى یافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگیرآماده مى ساخت . لندن با درک شرایط در ۱۳۳۶ ق . به سیاسى نوین روى آورد. سیاستى که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تاءمین سازد.

بنابراین مساءله همه پرسى درباره آینده عراق را مطرح کردند. سید هبه الدین که از نقشه هاى استعمارگران آگاه بود. با همکارى شیخ محمد رضا شیرازى – فرزند میرزا محمد تقى شیرازى مرجع عصر – و گروهى از مؤ منان انجمن سرى ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) را بنیاد نهاد. هدف این گروه استقلال کامل عراق بود.هدفى که با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار میرزا محمد تقى شیرازى مبنى بر اینکه هیچ مسلمانى حق ندارد غیر مسلمان را براى حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناکامى روبرو ساخت .

در جبهه استقلال

تلاشهاى بسیار ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) سرانجام گردهمایى استقلال جویانه در بغداد و کاظمین را پى افکند. پیام مرجع بزرگ شیعه حضرت آیه الله العظمى شیرازى ، درباره لزوم شرکت فراگیر مردم در تظاهرات و همایشهاى صلح آمیز استقلال ، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله ور ساخت . در پى این پیام شوراى سرى رهبرى انقلاب که هبه الدین نیز در شمار اعضاى آن جاى داشت ، زیر نظر آیه الله العظمى شیرازى تشکیل شد، تا خیزش مردمى را هدایت کند.

از سوى دیگر انگلیس ، که هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را نادیده بگیرد، در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مؤ منان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى که به یورش عشایر منطقه (( رمیشه )) به اشغالگران انجامید. این یورش هر چند آغازى پیروزمند داشت ولى اندک اندک به ضعف گرایید و آمار شهیدان و مجروحان فزونى یافت .

مرجع بیدار شیعه ، که از خونریزى و ناهماهنگى نیروها در رویارویى با اشغالگران بیمناک بود، سید هبه الدین و میرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهدید انگلیستان به جهاد فراگیر مردمى ، آنها را از خونریزى بیشتر باز دارند. ولى ویلسون ، نماینده بریتانیا در عراق ، از پذیرش پیشنهاد آتش بس خوددارى کرد. (۴۷۰) بدین ترتیب همه چیز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ میرزا محمد تقى شیرازى زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.

هبه الدین در این خیزش همگانى نقشى ارزنده داشت . او از سوى مرجعیت شیعه به سران قبیله ها پیام مى فرستاد، از آنان درباره کردارشان توضیح مى خواست و آنها را در برآوردن نیازهایشان یارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود که فرماندهان وى را ((هیبت الدین )) مى خواندند. ترجمه یکى از نامه هاى باقى مانده از آن روزگار سراسر آتش و خون مى تواند گویاى این حقیقت باشد:

به حضرت هبه الدین سید محمد على شهرستانى دام ظله العالى
سلام رحمت خداوند و برکاتش بر شما باد! به عرض مى رساند سید عباس ‍ و سید علوان را به سوى شما فرستادیم … امید به احسان ، یارى و همت شما بسته ایم . باشد که تلاشها را ملاحظه کنید و کمکهایى براى مصرف مجاهدان گسیل دارید؛ یا اجازه دهید به وطن بازگردیم . اکنون هشت ماه است که به نبرد مشغولیم . اندوخته هامان پایان یافته است . اگر بخواهیم از مردم وام گیریم ، نمى دهند. بى آنکه چیزى را براى مصرف داشته باشیم ، باقى مانده ایم . این مطلب بر شما پوشیده نیست و آشکار نیز مى گردد.
شعلان الجبر، رئیس قبیله آل ابراهیم علیه السلام .

در کشاکش این نبرد نابرابر مردم کربلا به ارگانهاى دولتى یورش برده ، کنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشکیل دادند. هبه الدین ، سید ابوالقاسم کاشانى ، سید حسین قزوینى و گروهى دیگر از روحانیان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند وظیفه این مجلس گسترش انگیزه اى دینى انقلاب و رسیدگى به اختلافهاى مردم بود.

آتش انقلاب روز به روز شعله ورتر مى شد و همه چیز براى پدید آمدن پیروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دریغ که حادثه اى نگران کننده آینده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع کربلا به سراى جاودانگى شتافت . وظیفه سید هبه الدین به عنوان رکن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسیار سنگین شده بود. پیشگیرى از تضعیف روحیه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از این وظیفه الهى بود. پیام تسلیت آن بزرگمرد به فرماندهان نیروهاى مردمى مى تواند نشانگر گوشه اى تلاشهاى وى در این باره باشد:

در گذشت حجه الاسلام و رئیس علماى اعلام ، رکن نهضت عربى و روح خیزش اسلامى شیخ میرزا محمد تقى شیرازى قدس الله روحه و نور ضریحه را به شما و همه جهان اسلام تسلیت مى گوییم . خورشید زندگى قدسى او هنگام غروب خورشید سه شنبه ، سوم ذى حجه ۱۳۳۸ (شنبه سوم از ذى حجه ) پس از آنکه سى درجه از فلک عمر شریفش در زنده کردن علم و نابودى کافران سپرى شد، غروب کرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى مى دهد، توانمندى اهداف بلندش و پایدارى مردم در راه اوست .

بى شک اسلام به وسیله سربازان و یارانش که پس از وى باقى مانده ، راهش ‍ را مى پیمایند، زنده است پیوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستیم .سوم ذى حجه ۱۳۳۸ خدمتگزار دین و دانش محمد على شهرستانى

هر چند سید هبه الدین در شعله ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان کرد، ولى اختلاف عشایر، توطئه هاى عوامل دشمن ، طولانى شدن نبرد و بهره گیرى بریتانیا از سلاحهاى پیشرفته و تجربه هاى دیرین ، سرانجام رزمندگان مؤ من را به ناتوانى کشاند.

در این شرایط ورود نماینده جدید لندن به صحنه سیاست عراق و تبلیغات فراوان او در پذیرش خواستهاى انقلابیان از سوى انگلیس ، بر تردید رزمندگان افزود و اندک اندک معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت . گروهى از کربلاییان شوریده ،بر شوراى رهبرى انقلاب چیرگى یافتند و نمایندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمایندگان انگلیس با پنج شرط، پیشنهاد صلح را پذیرفتند؛ شرطهایى که نخستین آنها تسلیم هفده نفر به نیروهاى بریتانى ، در مدت ۲۴ ساعت ، بود. هبه الدین در شمار این هفده نفر جاى داشت .

بدین ترتیب فقیه نستوه سامرا به زندان افکنده شد و اندکى بعد از سوى دادگاه ویژه نظامى به اعدام محکوم گردید.او در ۱۳۳۹ پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت (۴۷۸) و دیگر بار به عرصه مسؤ ولیتهاى خطیر گام نهاد.

فهرست طلایى

در سال ۱۳۳۹ ق . سرانجام سیاستهاى نوین بریتانیا به بازنشست و نیروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیداى صحنه پناه برده ، فرمانروایى متن را به ملک فیصل سپردند. فیصل که براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره اى جز گماردم برخى از خوشنامان در دستگاه اداره کشور نمى دید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.

هر چند سید هبه الدین پذیرش این پیشنهاد را نمى پسندید و آن را فرصتى براى بهره گیرى راز نام نیک مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنایان در استفاده از فرصتى ، که شاید دیگر هرگز تکرار نمى شد، وى به پذیرش واداشت . او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایى واستادان خارجى را از کار برکنار کرد، مدرسه هاى ابتدایى و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت ، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و براى نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهاى اسلامى مساءله تربیت دینى دانش آموزان را استادان را موارد تاءکید قرار داد.

پیروزیهاى فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراین چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذى حجه ۱۳۴۰ ق . استعفا داد.مدتى بعد دیوان عالى تمییز احکام بر اساس مذهب جعفرى شکل گرفت و مسوولیت آن به سید هبه الدین سپرده شد.

هر چند دانشور بزرگ سامرا پس ‍ از تجربه وزارت معارف ، شرکت در کارهاى اجرایى را شایسته نمى دانست ، ولى دیگر بار به اصرار برخى از فقیهان شیعه مسوولیت پذیرفت . تلاش در سازماندهى دادگاههاى شرعى و پیوند آنها با دیوان عالى ، گزینش ‍ داوران شایسته ، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسى بخشى از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام به شمار مى رود.

سالهاى بیمارى

در ۱۳۴۲ همزمان پذیرش مسؤ ولیت دیوان عالى تمییز، بیمارى چشم هبه الدین را در رنج فرو برد. بیمارى دشوارى که با جراحى سال ۱۳۴۵ اندکى بهبود یافت ولى هرگز ریشه کن نشد؛ حتى سفر ۱۳۴۹ به سوریه وبهره گیرى از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت .البته بیمارى هرگز به معناى پایان کوششهاى معمول وگوشه گیرى فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال ۱۳۵۳ براى شرکت در انتخابات مجلس شوراى ملى از دیوان عالى تمییز احکام جعفرى کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى که بیش ‍ از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.

انحلال مجلس براى سید هبه الدین فرصتى طلایى بود. او هر چند از درد چشم و کاهش شدید بینایى رنج مى برد، ولى مى توانست دیگر بار به پژوهشهاى ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام کاظم علیه السلام کتابخانه اى با عنوان (( مکتبه الجوادین العامه )) بنیاد نهاد، جایگاهى براى پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان ، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نکرده ، همه روزه به انبوه نامه هاى رسیده ، پاسخ مى گفت و مخاطبانش را با مسؤ ولیتهایشان آشنا مى ساخت .

سرانجام تیرگى بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افکند و آن دانشور فرازانه را در نابینایى فرو برد. البته از دست دادن بینایى هرگز وى را از تحقیق و نگارش باز نداشت . هر روز کتابهاى مورد نیاز را برایش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا کتاب مى نوشت . او همواره مى گفت : پروردگار لطف کرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم .

شوال سوگناک

اندک اندک بیمارى بر پیک مصلح کهنسال سامرا پنجه افکند و اندیشه والایش در ناتوانى فرو رفت ، به گونه اى که دیگر حتى دوستانش را نیز به خاطر نمى آورد. این امر بر آشنایان نزدیکش گران آمد، بنابراین زیارتش را محدود ساختند، براى نخستین بار پس از ۸۵ سال هبه الدین با خاموشى پیوند خورد. سکوتى که چیزى جز آرامش پیش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزیدن گرفت و در شب دوشنبه بیست و ششم شوال ۱۳۸۶ ق . ریشه هاى یکى از کهنسال ترین درختان حوزه هاى علمیه را از خاکهاى مادیت برون آورده ، به جهان ناپیداى جاودانگى برد.

از آن بزرگمرد، که در حریم پاک امام کاظم علیه السلام به خاک سپرده شد، بیش از ۱۰۹ کتاب و رساله به یادگار مانده است .المحیط فى تفسیر القرآن ، فیض البارى یا اصلاح منظومه سبزوارى ، الهیئه و الاسلام ، الشریعه و الطبیعه ، الدلائل و المسائل ، التوت و الملکوت و نور الناظر فى علم الرایا و المناظر بخشى کوچک از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سخت کوش شمرده مى شود.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله شیخ محمد رضا مظفر (متوفاى ۱۳۴۲ه. ش)

mozafar-1ماه مجلس


در جنوب شرقى نجف اشرف و در مجله براق ، منزل آیه الله شیخ محمد رضا مظفر واقع بود، پنج ماه پس از درگذشت شیخ ، در پنجم شعبان سال ۱۳۲۲ هجرى آخرین یادگار آن مرد حق دیده به جهان گشود و ((محمد رضا)) نامیده شد.


مادر محمد رضا دختر علامه شیخ عبدالحسین طریحى (۱۲۳۵-۱۲۹۳ ق .) است (۴۰۵) و او در دامان آن زن با فضیلت و با سرپرستى برادر بزرگش ‍ شیخ عبدالنبى مظفر(۱۲۹۱-۱۳۳۷ ق .) رشد کرد. پس از درگذشت شیخ عبدالنبى برادر دیگرش شیخ محمد حسن (۱۳۰۱ – ۱۳۷۵ ق .) سرپرستى او را به عهده گرفت و راهنمایى زندگى اش گردید.


محمد رضا از خاندان علمى و ادبى بنام و معروف شیعى موسوم به ((آل مظفر)) برخاسته است . این خاندان از نیمه سده دوازده قمرى در حوزه نجف اشرف شناخته شد و چهره هاى نامدار و متکبر آن در عرصه هاى متعدد و رشته هاى متنوع علوم اسلامى درخشید و شعاع پرتو نورشان گسترده مراکز علمى – تحقیقى شیعه و غیر آن را در نور دید.


در حوزه نور


محمد رضا پس از فراگیرى خواندن و نوشتن ، در سیزده سالگى راهى مکتب علوم دینى شد و به آموختن مبانى و اصول ادبیات عرب پرداخت و در این مقطع از استاد شیخ محمد طه حویزى بسیار بهره برد. (۴۰۸) او سپس ‍ با عزمى راسخ دوره سطح فقه و اصول را سپرى کرد و آنگاه در جلسات دروس عالى این دو علم و همچنین حکمت و فلسفه و عرفان که از سوى اساتید بنام ذیل تدریس مى شد، حاضر گشت :


۱٫ شیخ محمد حسن مظفر، شیخ محمد رضا به همراه برادر دیگرش شیخ محمد حسین در درس بردار بزرگشان شرکت مى کردند.
۲٫ میرزا محمد حسین نایینى (متوفاى ۱۳۵۵ ق .)
۳٫ شیخ آقا ضیاء الدین عراقى (۱۲۷۸-۱۳۶۱ ق .)
۴٫ میرزا عبدالهادى شیرازى (۱۳۰۵-۱۳۸۲ ق .)
۵٫ سید على قاضى طباطبایى (۱۳۸۵-۱۳۶۶ ق .)
۶٫ شیخ محمد حسین اصفهانى (۱۲۹۶-۱۳۶۱ ق .)


این شخصیت را مى توان معماران بزرگ علمى شیخ محمد رضا دانست که در شکل دهى شخصیت او تاءثیر بسیارى داشت ، بدان حد که خط مشى اصولى ، فقهى و فلسفى او بیشتر متاءثر از دیدگاههاى این استاد است . احترام و تجلیل فراوان مظفر از مقام شیخ محمد حسین گواه ارتباط تنگاتنگ و علاقه بى حد اوست .


سرانجام پس از تلاش پى گیر، حضور در محفل اساتید فن و امداد پروردگار، شیخ محمد رضا به مقام والاى اجتهاد رسید و حضرات آیات شیخ محمد حسین اصفهانى ، شیخ محمد حسن مظفر و سید عبدالهادى شیرازى اجتهاد او را گواهى کردند.


مظفر در سیر کسب دانش ، علاوه بر علوم دینى به فراگیرى دانشهایى چون حساب ، هندسه ، جبر، هیئت و عروض روى آورد و در ۲۱ سالگى کتابى در علم عروض به رشته تحریر درآورد.شیخ محمد رضا مظفر در کنار تحصیل ، مطالعه و تحقیق ، به تدریس معارف حوزه علمیه اشتغال داشت و نخست به تدریس کتاب مکاسب (در فقه ) و رسائل (در اصول ) پرداخت و آنگاه به تدریس دوره خارج فقه و اصول اهتمام ورزید. او همچنین فلسفه اسلامى را به طالبان این فن آموخت و از آن جمله کتاب اسفار اثر ملاصدرا را در منزل خود تدریس مى کرد.


پیشگام اصلاح و نوآورى


با یک نگاه کوتاه به حیات استاد مظفر، مى توان به وجود دو دوره و مقطع فکرى و علمى در زندگى او پى برد؛
دوره اول شامل یادگیرى ، مطالعه ، تحقیق و تدریس به شکل متداول حوزه ، همچون حضور و بر پایى بحثها و درسهاى مختلف و نیل به مقام اجتهاد و گام نهادن در مسیر مرجعیت بود.
دوره دوم عبارت است از فداکردن موقعیت سنتى حوزوى و روى آوردن به تلاش و کوشش در پى اصلاح حوزه با استفاده از شیوه هاى بهینه آموزش ، تدریس ، تالیف و…
به اعتراف بسیارى از شخصیتهاى علمى و دینى ، اگر آیه الله مظفر سرمایه عمر خود را در پى اصلاح حوزه نمى گذاشت ، بى شک یکى از مراجع تقلید مى بود.


استاد مظفر اوضاع حوزه نجف را از همه جوانب تحت مطالعه در آورد و نواقص آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد ولى با این حال مى دانست که تنها بررسى مشکل ، درد را دوا نمى کند و باید در عمل کوششهاى صادقانه و خالصى را در راه جبران این نواقص و حل این نارساییها صورت داد.


در سال ۱۳۴۹ هجرى ، هنگام هجوم فرهنگى کتابهاى دشمنان ، او به همراه شیخ محمد جواد حجامى ، شیخ محمد حسین مظفر، سید على بحرالعلوم ، شیخ على ثامر و تعدادى دیگر به منظور تاءسیس جمعیتى براى نشر و تاءلیف تلاش کرده و نشستهاى متعددى را برپا نمودند و به ابتکار جمع ، علامه شیخ محمد جواد بلاغى به تاءلیف و تفسیر ((آلاءالرحمن )) پرداخت ، البته این تمام نتیجه حرکت مورد نظر بود.


برنامه ها و فعالیت هاى اصلاحى استاد نام او را در زمره یکى از احیاگران عصر حاضر، در تاریخ کهن حوزه علمیه نجف اشرف جاودان ساخت ، اقدامات اصلاحى آیه الله مظفر به قرار ذیل است :


الف – جمعیت منتدى النشر


این نهاد – که در سال ۱۳۵۳ هجرى مجوز تاءسیس را دریافت کرد – بهترین وسیله براى تحقق اهداف اصلاحى در پى نشر فرهنگ دینى و ایجاد روح اسلامى در مردم و استحکام اخلاق بود.
آیه الله مظفر و همفکران دیگر او، خطر تهاجم فرهنگى غرب را بهنگام شناخته و به سرعت جوانان را دریافتند و براى در امان ساختن آنان از شبیخون دشمن ، ایشان را در زیر چتر اندیشه هاى اسلامى جاى دادند و مراکز عالى آموزشى را تاءسیس کردند.
در ماده ۴ اساسنامه جمعیت چنین آمده است :
((اهداف منتدى النشر عبارت است از عمومیت دادن فرهنگ اسلامى و علمى ، و اصلاح اجتماعى به وسیله نشر، تالیف ، آموزش و… با استفاده از شیوه هاى مشروع ))
استاد محمد رضا مظفر ریاست این جمعیت را به عهده داشت و حمایت آیه الله العظمى سید به ابوالحسن اصفهانى از این نهاد نوپا بسیار راهگشا بود.


ب – دانشکده منتدى


آیه الله مظفر در سال ۱۳۵۵ ق . به دنبال تحقق اهداف جمعیت منتدى النشر، یک مدرسه عالى علوم دینى و به عبارتى ((دانشکده اجتهاد)) را تاءسیس کرد و در دوره اول چهار ماده درسى همچون فقه استدلالى ، تفسیر، علم اصول و فلسفه به دانش پژوهان ارائه مى شد. علامه شیخ محمد جواد بلاغیت شیخ عبدالحسین دشتى و شیخ عبدالحسین حلى از اساتید این دانشکده بودند.


ج – مدارس منتدى


تاسیس مدارس منتدى النشر گام بعدى استاد مظفر بود که با استقبال بزرگان حوزه نجف و خاندانهاى مشهور این شهر مواجه شد و این اقبال عمومى در توسعه اش کارگشا بود.در این مدارس ، در طول چند دهه ، مقاطع تحضیلى ابتدایى ، متوسطه (ثانویه ) و پیش دانشگاهى (اعدادیه ) دایر بود و در مجموع دروس جدید با گرایش ترویج فرهنگ دینى آموزش داده مى شد.


د- دانشکده فقه


آیه الله مظفر در سال ۱۳۷۶ ق . دانشکده فقه را در نجف اشرف تاسیس کرد و وزارت فرهنگ عراق در سال ۱۳۷۷ آن را به رسمیت شناخت . مواد درسى این دانشکده عبارت بودند از: فقه امامیه ، فقه تطبیقى ، اصول فقه ، تفسیر و اصول و مبانى تفسیر، حدیث و اصول حدیث (درایه )، علوم بیتى و روان شناسى ، ادبیات و تاریخ ادبیات ، جامعه شناسى ، تاریخ اسلام ، فلفسه اسلامى ، فلسفه جدید، منطق ، تاریخ جدید، اصول تدریس ، نحو، صرف و یک زبان بیگانه .


شیخ محمد رضا خود در دانشکده به تدریس فلسفه اسلامى مى پرداخت و مجلات کتاب ((اصول الفقه )) را آماده میکرد تا در دانشکده فقه تدریس ‍ شود او همچنین به سرپرستى دانشکده و نظارت بر کارهاى تاءلیفى آن مى پرداخت . وى زندگى خود را بطور کامل در اختیار این مرکز علمى گذارد و به شجره جان و روان آن را مستحکم و پایدار کرد و همه تواناییها و امکاناتش را در این دانشکده بذل نمود.


ه‍ تدوین کتابهاى درسى


در قرن اخیر جمعى از اندیشوران حوزه ، تغییر برخى متون درسى و کوتاه کردن طور مدت آموزش را به منظور دستیابى سریع به اهداف متعالى پیشنهاد کرده اند و برخى از مصلحان نیز تحدید بناى علمى و تدوین کتابهاى روز آمد را – با توجه به حفظ عمق و اصالت مطالب آنها – وجهه نظر خود قرار داده اند که این تغییر و جایگزینى همواره با مقاومت برخى دیگر مواجه بوده است .


آیه الله مظفر در میان دو دوره سطح و خارج ، دوره نخست را به دلیل نقص ‍ در موارد درسى و سبک تحصیل و تدریس – نیازمند اصلاح مى دانست و از این رو در پى تاءسیس منتدى النشر و دانشکده فقه ، تنظیم وضعیت آموزشى و افزودن متون آموزشى جدید را هدف کار خویش قرار داد. تدوین کتابهاى ((المنطق ))، ((اصول الفقه )) و ((عقاید الامامیه )) یک نوسازى در نگارش کتابهاى درسى به شمار مى آید که هم اکنون دو کتاب نخست از متون درسى حوزه هاى علمیه بخصوص حوزه مقدس قم مى باشد.


و – ترمیم امر تبلیغ


استاد مظفر، خطابه و تبلیغ متداول در نجف را در شاءن آن حوزه کهن نمى دانست ، زیرا امروزه هیچ خطیبى بدون آگاهى از افکار زمان و مسائل و موضوعات علوم جدید از یک طرف و احاطه کامل به تعالیم و معارف اسلامى از فقه تفسیر و حدیث و تاریخ از سوى دیگر نمى تواند رسالت اسلامى خود را در سطح عالى و وسیع انجام دهد. او خطابه حسینى را یکى از مهم ترین وسائل تبلیغ مى شناخت و وضع موجود حوزه را رسا نمى دانست و افتتاح مؤ سسه و مدرسه اى براى تربیت خطیب را یگانه راه نجات از آن نارسایى تلقى مى کرد.


گشودن دانشکده وعظ و ارشاد از آرزوهاى شیخ بود. در سال ۱۳۶۳ ق . مجموعه اى به ریاست خطیب برجسته عراق ((شیخ محمد على قسام )) و با نظارت آیه الله مظفر تشکیل شد و کار آزمایشى خویشى را – قبل از افتتاح رسمى دانشکده – با برپایى یک کلاس آغاز کرد و درسهایى چون فقه ، علوم عربى ، اصول دین و اصول حدیث (علم درایه ) در آن تدریس ‍ مى شد. مدت کوتاه از عمر آن نگذشته بود که حملات پیاپى بر آن وارد آمد و اتهامات ناروایى بر آن زده شد، در حالى که این مؤ سسه با اهدافى عالى و انگیزه اى مخلصانه تاءسیس شده بود هدفى جز زدودن پیرایه ها نداشت . اما افسوس که مصلحان همیشه در معرض اتهام اند و ناآگاهان سدى در مقابل اندیشه هاى والاى ایشان !


ز – تربیت یافتگان


استاد مظفر در دوره حیات علمى خود، دانش پژوهان بسیارى را در سایه تربیت و تدریس قرار داد و آنان را با معارف دین آشنا ساخت . اسامى برخى از شاگردان آن عزیز را – چه در داخل منتدى النشر و دانشکده فقه و چه بیرون از آن – مرور مى کنیم :
شیخ احمد قبیسى ، شیخ احمد وائلى ، سید جواد شبر، شیخ جواد قسام ،سید حسین خرسان ، شیخ صالح آل شیخ راضى ، سید عبدالکریم قزوینى ، شیخ عبدالهادى فضلى ، سید عبدالهادى محسن حکیم ، شیخ غلامرضا عرفانیان ، دکتر سید محمد بحرالعلوم ، سید محمد تقى طباطبایى تبریزى ، سید محمد جمال هاشمى ، شیخ محمد حسن طریحى ، سید محمد حسن قاضى ، سید محمد صدر، شیخ محمد على ایروانى ، شیخ محمد على تسخیرى ، شیخ محمد مهدى آصفى ، دکتر محمود بستانى ، دکتر محمود مظفر، سید مرتضى حکمى ، سید هادى فیاض ، شیخ یونس ‍ مظفر و…


ح – بر بال قلم


آیه الله محمد رضا مظفر یکى از نویسندگان چیره دست و نامدار معاصر است که زیبایى تعبیر، رسایى متن ، حسن انسجام و بیان جذاب همراه با استحکام مطالب و دقت نظر در نوشته هایش هویداست . این امتیاز مرهون تلاشهاى دوران جوانى او در آشنا شدن با متون ادبى و ادبیات معاصر و ممارست بر روز آمد کردن تالیفاتش مى باشد بدان حد که آثار هم آمیخته دانش و ادبیات وى ، عقل را اشباع مى سازد و عاطفه را آرامش مى بخشد.


ساده نویسى در مطالب علمى از هنرهاى ادبى اوست و آن بر بال قلم نشسته ، شیفتگان علم را به آسمانها
ى فلسفه و منطق و اصول و کلام پرواز مى داد و دانشهاى دقیق را به شیوه اى روان به ایشان عرضه مى کرد و بر خلاف دیگران که به شیوه سنتى انس داشتند، او مرحله جدید تدوین آثار اسلامى ، با بهره گیرى از اسلوب نثر فنى جدید را به حوزه ارائه داد.

نوشته هاى ارزنده او عبارتند از:

۱٫ اصول الفقه : این اثر زیبا به حقیقت نوعى نوسازى در نگارش کتابهاى درسى دوره سطح محسوب مى شود و مؤ لف فرزانه ، آن را به منظور تدریس ‍ در دانشکده فقه نجف نوشته است . نوآورى علمى ، اتقان و عمق مطالب ، اصول فقه را اثرى جاودان و ماندنى ساخته و استاد به منظور رفع خلاء موجود بین دو کتاب ((معالم )) و ((کفایه )) و با تاسى از ابتکار استاد خویش شیخ محمد حسین اصفهانى – در دسته بندى مباحث – آن را تنظیم کرده است .
۲٫ عقاید الامامیه : این کتاب ، مجموعه اى از عقاید اسلامى بر اساس روش ‍ اهل بیت علیه السلام مى باشد که به صورتى فشرده و رسا تنظیم شده است ، اثرى که از هرگونه پیچیدگى هاى رایج کتب کلامى عارى بده و براى همگان در خور فهم است . استاد پیشتر این مطالب را در سال ۱۳۶۳ ق . در دانشکده دینى منتدى ارائه کرده بود و سپس آن را بدنى نام و همچنین به نام ((عقاید الشیعه )) به چاپ رساند و هدف عالى او از نگارش آن تقریب بین مذاهب اسلامى بود.
۳٫ المنطق : این اثر مجموعه درسهاى ارائه شده ایشان از سال ۱۳۵۷ ق . در دانشکده منتدى النشر مى باشد و به عنوان متن مهم درسى جایگاهى ویژه را به خود اختصاص داده است .
دیگر آثار چاپى و خطب استاد از این قرار است :
۴٫ احلام الیقظه ،
۵٫ تاریخ الاسلام ،
۶٫ تتمه احکام الیقظه ،
۷٫ حاشیه المکاسب ،
۸٫ حریه الانسان و ارتباطها بقضاءالله ،
۹٫ دیوان شعر،
۱۰٫ رساله عملیه فى ضوء المنهج الحدیث ،
۱۱٫ الزعیم الموهوب السید ابوالحسن اصفهانى ،
۱۲٫ السقیفه ،
۱۳٫ شرح حال صدرالدین شیرازى (ملاصدرا)،
۱۴٫ شرح حال شیخ محمد حسن نجفى (صاحب جواهر)،
۱۵٫ شرح حال شیخ حسین اصفهانى ،
۱۶٫ شرح حال مولا محمد مهدى نراقى ،
۱۷٫ شیخ الطوسى مؤ سس جامعه النجف ،
۱۸٫ على هامش السقیفه ،
۱۹٫ فلسفه ابن سینا،
۲۰٫ الفلسفه الاسلامیه ،
۲۱٫ فلسفه الامام على علیه السلام ،
۲۲٫ فلسفه الکندى ،
۲۳٫ المثل الافلاطونیه عند ابن سینا،
۲۴٫ مجموعه اى اشعار (در کتاب شعراء الغرى )،
۲۵٫ مجموعه اى از رسائل در علم کلام ،
۲۶٫ مذاکرات الشیخ ،
۲۷٫ النجف بعد نصف قرن ،
استاد همچنین مقدمه هایى بر آثار مکتوب دیگران نوشته اند:
از آیه الله مظفر مقالات متعددى – با نام صریح یا مستعار – در مجله هایى چون ((العرفان )) در صیدا، ((الدلیل ))، ((الهاتف )) و ((النجف )) در نجف ، ((الکحلاء)) در عماره ، ((المرشدالعربى )) در لاذقیه ، ((الفکر)) در بغداد و ((الرساله )) در مصر به چاپ رسید.


شبنم شعر


استاد مظفر از جوانى به شعر روى آورد و جرقه هاى آغازین آن نزد شیخ محمد طه حویزى افروخته شد و در پرتو راهنماییهاى استاد به سرودن شعر پرداخت و بخوبى از عهده ظرافتها و نکات دقیق آن برآمد. هرکس به سروده هاى او نظر بنماید در آن فنون شعر لطیف و ظریفى مى یابد و به افقهاى ادبى نوى برخورد مى کند.
در ((دیوان شعر)) ایشان ، حدود پنج هزار بیت وجود دارد.
برخى از سروردهاى استاد در بعضى از کتابهاى فاخر موجود است .


چشمه بیدارى


آیه الله مظفر زندگى اش را تنها به فعالیتهاى فرهنگى و علمى حوزه محدود نساخت ، بلکه اندیشه نافذش ، مسائل و موضوعات اجتماعى و سیاسى جامعه و امت اسلامى را درنوردید و هر پدیده مهم را به دقت دنبال مى کرد. بحرانها و مشکلات تحمیل شده بر مسلمانان ، او را بیشتر تحت تاءثیر قرار مى داد و استاد را به تلاش وامى داشت .


فشارهاى روزافزون فرانسویان بر مردم الجزیر و نامردمیهاى صهیونیستها نسبت به مردم فلسطین ، حوادث ناگوارى است که از دید نافذ او پنهان نبود و آن فقیه فرزانه را در رنج فرو مى برد و گاهى در برخى از نشریات مقالات مفیدى مى نگاشت . وى همچنین در جنگ بین مصر اسرائیل در سال ۱۹۵۶ م . تلگرافى خطاب به شیخ الازهر فرستاد و همدردى خود را با ملت مصر اعلام داشت .


آن استاد صهیونیسم را خطر بزرگ براى جامعه اسلامى مى دانست و اصولا انحراف سردمداران کشورهاى اسلامى از حق و مسامحه ایشان با دیوسیرتان غرب را عامل بدبختى مسلمانان و ریشه رشد صهیونیستها مى دانست .


آیه الله مظفر با همکارى گروهى از اندیشمندان مسؤ ولیت شناس ، براى مقابله با افکار الحادى ،((جماعه العلماء)) را در نجف اشرف پى نهاد تا این نهاد برخاسته از حوزه مبارزه با بى دینى و تهاجم فرهنگى دشمنان را پى گیرد و جلوگیرى از گسترش افکار کمونیسم را رهبرى کند. بیانیه هاى منتشره این گروه ، گواه بینش و بلند نظرى مؤ سسان آن است .


در پى مخالفت امام خمینى (ره ) و دیگر مراجع بزرگ ایران با فعالیت هاى ضد اسلامى شاه ایران ، علماى نجف همچون آیه الله مظفر با ایشان همصدا شده ، از حرکت انقلابى روحانیون حوزه علمیه قم حمایت و پشتیبانى کردند و ضمن صدور چندین اطلاعیه ، مخالفت خود را با تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى اظهار داشته و انزجار خود را از اقدام ظالمانه رژیم پهلوى در فاجعه خونبار مدرسه فیضیه اعلام کردند.


در گذشت


آیه الله شیخ محمد رضامظفر در شانزدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۳، در سن ۶۲ سالگى مرگ را در آغوش کشید و پرستوى آسمان گردید و به سوى حق پرواز کرد و پیکر مطهر او با حضور مراجع بزرگ ، علما و مردم تشیع شد و در مقبره خانوادگى واقع در جاده کوفه ، در کنار مرقد برادرش ‍ شیخ محمد حسن مظفر به خاک سپرده شد.امید است حرکت اسلامى استاد به وسیله اندیشمندان مصلح و پرتوان حوزه ها ادامه یابد.


گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیه الله العظمى سید حسین بروجردى (متوفاى ۱۳۴۰ه. ش)

 

تولد

در روزهاى پایانى صفر ۱۲۹۲ ق . خانه حجه الاسلام حاج سید على بن سید احمد طباطبایى با تولد نوزادى که ((حسین )) نام گرفت . غرق درذکر و سپاس پروردگار شد.سید حسین اندک اندک بالید، جامع المقدمات ، سیوطى ، منطق و گلستان سعدى را در مکتب آموخت و سپس در مدرسه نوربخش به تکمیل اندوخته ها و تهذیب نفس پرداخت . نحو، صرف ، بدیع ، عروض ، منطق ، فقه و اصول بخشى از دستاورد سالهاى مدرسه نور بخش شمرده مى شد . سالهایى که سید حسین سخت کوشید و در پناه عنایتهاى ویژه الهى به پیشرفتى چشمگیر دست یافت .

آنگاه عزم اصفهان سپاهان کرد و پس از جلب رضایت پدر سمت آن سرزمین دانش خیز به راه افتاد. آقا نوح الدین ، پسر عمو سید حسین ، در مدرسه صدر روزگار مى گذراند؛ دانشجوى سخت کوش بروجرد یکسره نزد پسر عمویش شتافت و در حجره او اقامت گزید. رابطه پسر عموهاى بروجردى بسیار نیک بود. آقا نوح الدین در روزهاى آغازین به سید حسین گفت : اگر مى خواهى در دانش اندوزى و تدریس کامروا شوى باید در محافل علمى سخن بگویى و در درس اشکال کنى و گرنه تا پایان عمر چون من گمنام مى مانى .

زیر باران

سید حسین نخست در درس استاد گرانقدر آقا سید محمد باقر درچه اى شرکت جست .دانشور درچه اى ، که نورالهى در دیدگان داشت ، بزودى گوهر یگانه بروجرد را باز شناخت ، او را به خود نزدیک کرد و از عنایات ویژه خویش برخوردار ساخت . حضرت آیه الله ملا محمد کاشى ، مجتهد وارسته میزار ابوالمعانى کلباسى ، دانشور گرانمایه سید محمد تقى مدرس و حکیم برجسته میرزا جهانگیر قشقایى از دیگر استادان ستاره تابناک بروجرد شمرده مى شدند.

استادان گرانپایه اى که هر یک به گونه اى سید حسین را از عنایت خویش ‍ بهره مند ساختند و در شکل گیرى شخصیت گوهر گرانبهاى خاندان طباطبائى دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردى در بامداد یکى از روزهاى ربیع الاول ۱۳۱۴ سرمست از باده دانش و حکمتى که استادان نامور حوزه سپاهان در کام روانش مى ریختند، در برابر حجره اش نشسته بود که پیکى نامه پدر را به وى سپرد.

هر چند نامه پدر سید حسین را در شادى فرو برد ولى این سرور دیرى نپایید زیرا پدر او را به وطن فرا خوانده بود. ستاره بروجرد با این اندیشه که شاید پدر مى خواهد او را به نجف گسیل دارد رنج سفر و بریدن از درس را به جان خرید و به زادگاهش برگشت ولى پدر اندیشه اى دیگر در سر داشت . او با پاى فشارى بر خواسته خویش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آرد. بدین ترتیب دانشجوى جوان بروجردى در ۲۲ سالگى ازدواج کرد. دو یا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.

نامه سرنوشت

۱۳۱۹ ق . براى گوهر یگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش ‍ رسید و او را آماده سفر ساخت . پدر چنان نوشته بود که مى خواهد وى را به نجف گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگى سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت . اندکى در آن سامان توقف کرد و سپس همراه برادر کوچکش ، سید اسماعیل ، رهسپار نجف شد.

برادران بروجردى در ۱۳۲۰ به حریم پاک امیر مومنان علیه السلام گام نهادند. سید حسین ، که ۲۸ سال داشت و مجتهدى جوان شمرده مى شد، به درس حضرت آیه الله العظمى محمد کاظم خراسانى شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جاى داد. بزودى نظرهاى بجا و قابل تاءمل دانشو تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب کرد و میان آنها پیوندى ناگسستنى پدید آورد. به گونه اى که اگر پس از درس ‍ آخوند خراسانى ، سخنى بر زبان نمى آورد، استاد وى را مخاطب قرار مى داد و مى فرمود: آقا نظرى ندارید؟

اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آنها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل ، درس وى را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکى از برنامه هاى مجتهد بروجردى تقریر درس استاد شد.

آن بزرگمرد هشت سال در حریم حضرت على علیه السلام اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانى از بزرگانى چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانى و سید محمد کاظم یزدى بهره کافى برد، گروهى از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول ) خویش کامروا ساخت ، سر انجام در اواخر ۱۳۲۸ به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در ۱۳۲۹ با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.

او بر آن بود که پس از اقامتى کوتاه در وطن دیگر بار سمت نجف بال گشاید و به آستان مقدس علوى پناهنده شود. ولى بیمارى و مرگ پدر سفرش را به تاءخیر انداخت . در این سوگ نامه صاحب کفایه الاصول سبب تسلاى خاطرش شد. آخوند خراسانى ضمن تسلیت وفات حاج سید على از اشتیاق وافر خویش براى دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود.

این نامه مهرآمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت که امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چیز براى سفر آماده بود که خبر رحلت استاد گرانقدرش وى را در اندوه فرو برد. آن بزرگمرد پیوسته مى گفت : مرگ دو پدر در مدت کوتاه کمتر از ۶ ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.

خبر مرگ استاد اشتیاق سفر را در وجودش میراند. زندگى در نجف بى حضور استاد خراسانى برایش دشوار بود. پس اندیشه هجرت از سر بردن کرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندک اندک مؤ منان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایى دانستند و زمام امور معنوى خود را به وى سپردند. ارادت حضرت آیه الله حاج محمد رضا دزفولى به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولى انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع کردند و مرجعیت آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت .

در برابر شب

در این سالها تبلیغ بهایى گرى از سوى برخى از مسؤ ولان شهر و اهانت آشکار آنهاععع مقدمات دینى مردم سرور مجتهدان بروجرد را در نگرانى فرو برد. او با تهران تماس گرفت ، وضعیت نامطلوب برخى از ادارات را با پایتخت نشینان در میان نهاده ، خواستار برکنارى مسؤ ولان دین ستیز شد و چون بى اعتنایى سران دولت را مشاهده کرد معترضانه شهر را ترک گفت .

پیروان پاکدل آن مرجع روشن بین در مسجاها گرد آمدند، سخنرانان بر منبرها جاى گرفتند و همه یکصدا به حمایت از مرجع دلاور بروجرد پرداختند. مسؤ ولان شهر که توان رویارویى با مردم را در خویش نمى دیدند خواسته فقیه طباطبایى را اجابت کردند و آن راهبر توانا در میان ابراز احساسات پرشور مؤ منان به شهر بازگشت .

سفر سبز

از رخدادهاى مهم دیگر این سالها وفات دخت گرانقدر مرجع پارساى بروجرد بود. استاد پس از این حادثه ناگوار راه خراسان پیش گرفت تا در پناه آفتاب توس دمى از رنج هستى بیاساید.چون توقف آن فقیه فرزانه در مشهد به درازا کشید نمایندگان مردم بروجرد نزدش شتافتند و او را بدان دیار خواندند. دانشمند فروتن طباطبایى خواسته آنها را اجابت کرد، پس از سیزده ماه رهسپار زادگاهش شد و پس از توقفى کوتاه در قم و تهران در میان استقبال پر شور مؤ منان به بروجرد گام نهاد.او سپس راه عراق پیش گرفت ، مدتى در نجف ماند و با بزرگانى که به استقبالش شتافته بودند، دیدار کرد. آنگاه رهسپار حجاز شد، پس از به جاى آوردن مراسم حج به عراق بازگشت ، چندى در حریم امیرمؤ منان توقف کرد و سپس روانه ایران شد.

در بند دژخیم

همزمان با اوج گیرى اعتراضهاى مؤ منان علیه رضا خان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به قم ، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به مهاجران و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان مى هراسیدند در مرز قصر شیرین وى را دستگیر کردند و به پایتخت بردند.در تهران رضاخان به دیدارش شتافت . او که در پى یافتن فردى براى رویارویى با شیخ عبدالکریم حائرى بود با سید مهربانى کرده ، گفت : چیزى از من بخواه .

فقیه بروجردى اظهار بى نیازى کرد ولى در برابر پافشارى شاه ناگریز لب گشاده ، فرمود: وقتى در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایى سربازان را ناکافى دیدم ، اگر مى خواهید کارى کنید فرمان دهید جیره آنها فزونى یابد.
آنگاه در پاسخ رضا خان ، که مساءله نادیده گرفتن جایگاه آیه الله العظمى حائرى و پیروى دولتیان از مجتهد بروجردى را مطرح کرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر کارى داشتم از طریق آن جناب با شما در میان مى نهم .

آنگاه وى را به همراهى با روحانیت و عمل به دستورات الهى فرا خوانده ، چون مى دانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمى دهند، فرمود برآنم به مشهد سفر کنم .اندکى پس از خروج رضا خان تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردى از پذیرش هدیه درباره خوددارى کرد (۳۵۹) و بامداد روز بعد راه خراسان پیش گرفت .

دیدار بزرگان

مدتى پس از بازگشت سید به زادگاهش ، ورود حاج آقا حسین قمى به تهران و پیشنهادهاى وى به دولت بار دیگر آن رادمرد را به عرصه تلاشهاى سیاسى آشکار کشاند. او که چون آیه الله العظمى قمى به لزوم پیروى از دستورات الهى مى اندیشید بر آن شد سمت تهران رهسپار شود ولى بستگان ، وى را از این کار باز داشتند. فقیه روشن بین از رؤ ساى عشایر خواست با تهران تماس گرفته ، حمایت عشایر از پیشنهادهاى حاج آقا حسین قمى را به پایتخت گزارش دهند. البته آن بزرگوار خود نیز به تهران تلگراف زد که ، اگر دولت سخن آیه الله قمى را نپذیرد به پایتخت خواهد رفت و مسؤ ولیت فرجام چنین اقدامى تنها به عهده دولت است .

در سایه تلاشهاى آن راهبر سخت کوش سرانجام دربار خواستهاى حاج آقا حسین را پذیرفت و آن بزرگوار سمت عراق رهسپار شد. فقیه بروجردى در ملایر به دیدار آن دانشور برجسته شتافت و یک ساعت با وى گفتگو کرد.

هجرت

بیمارى استاد فقیهان بروجرد را باید در شمار دیگر رخدادهاى مهم سالهاى زندگى آن مرجع وارسته در زادگاهش به شمار آورد. بیمارى دشوارى که سرانجام با عمل جراحى و استراحت هفتاد روزه در بیمارستان فیروزآبادى تهران مهار شد.چون او از بند بیمارى رهایى یافت ، با دو پیشنهاد روبرو شد: از یک سو نمایندگان بروجردیان براى بازگرداندنش پیاپى به تهران مى شتافتند و از سوى دیگر دانشوران ساکن قم او را به زندگى در حریم حضرت معصومه علیه السلام فرا مى خواندند. استاد براى اقامت در قم با قرآن به رایزنى پرداخت . آیه سوره مؤ منون چراغ سبز الهى به این نیت پاک بود. پس همراه دانشمندان قم راه آن دیار پیش گرفت و در میان استقبال مردم و بزرگان حوزه بدان سرزمین آسمانى گام نهاد.بدین ترتیب آفتاب رخشان فقاهت در چهاردهم محرم ۱۳۶۴ ق . از افق قم بر آمد و جهان را از نور دانش گرماى معنویت خود سرشار ساخت .

در تابش آفتاب توس

مدتى پس از اقامت در قم ستاره تابناک مرجعیت رهسپار توس شد تا در پناه خورشید ولایت جام وجودش را از امدادهاى سبز پیشواى هشتم شیعه آکنده سازد. در این سفر دانشور وارسته حضرت آیه الله حاج شیخ على اکبر نهاوندى جایگاه نماز خویش در مسجد گوهرشاد را به وى سپرد و از آن بزرگمرد خواست ، ماه مبارک رمضان در آن مکان نورانى اقامه جماعت کند.استاد بزرگ حوزه پس از ماه مبارک رمضان به قم شتافت و دیگر بار به وظایف سنگین خویش روى آورد.

مرجع موید

با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیه الله العظمى سید الوالحسن اصفهانى مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤ منان از هر سو به آن فقیه وارسته مراجعه کردند.ناگفته پیداست که عنایات و تاءییدات الهى در رویکرد عمومى به آن فقیه وارسته نقشى سبز داشت . خاطره ها و سخنان بر جاى مانده از دانشوران آن روزگار نشان مى دهد که آفتاب رخشان سلسله طباطبایى زیر باران پیوسته امدادها و عنایتهاى فرامادى قرار داشت . براى مثال حضرت آیه الله حاج شیخ على اکبر نهاوندى ، که خود از بزرگان روحانیت شیعه بشمار مى آمد، پس از وا نهادن مجراب خویش به مرجع بروجردى به نجف شتافت .

مرجع شیعیان جهان ، حضرت آیه الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى ، که از بیمارى رنج مى برد، جناب نهاوندى را ماءمور اقامه جماعت کرد. شیخ نهاوندى دنباله این ماجرا را چنین بیان کرده است :شب اولى که به جاى ایشان براى خواندن نماز جماعت رفتم ، وقتى بر سجاده قرار گرفتم ، آوایى شنیدم که گفت ((عظمت ولدى عظمتک )) – فرزندم را بزرگ داشتى من نیز تو را بزرگ داشتم – برگشتم ، به همه سو نگاه کردم ، مردم در صفهاى جماعت نشسته بودند، کسى جز من پیام غیبى را در نیافته بود.

علاوه بر گفتار دانشمند گرانمایه حضرت شیخ على اکبر نهاوندى کردار آن مرجع وارسته بویژه در سالهاى زندگى قم دلیل روشنى بر معنویت و همراهى پیوسته تایید الهى با فقیه فروتن بروجردى است . کردارى که شاگردانش از آن پرده برداشتند و براى همیشه در سینه تاریخ به یادگار نهادند:۱- همسر یکى از دانشجویان باردار بود. هنگام زایمان او را نزد پزشکى به نام اسماعیل موسوى برد. پس از زایمان ، پزشک به پدر نوزاد گفت : این پسرت را من نجات دادم ، اگر من نبودم مى مرد، دوست دارم نامش را اسماعیل بگذارى .

دانشجوى جوان نیز نام کودک را اسماعیل نهاد ولى دریغ که نوزاد از نخستین روز تولد در بیمارى و درد فرو رفت . تلاشهاى شبانه روزى پدر و مادر و مراجعه به پزشکان گوناگون سودمند واقع نشد و کودک میان دنیا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، که دستش از همه جا کوتاه مى نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آیه الله العظمى بروجردى سفره دل گشاد و گفت : آقا، خداوند نوزادى به من داده که از نخستین روز تولد تا کنون پیوسته بیمار است ، نمى دانم چه کنم :

استاد مهربان فرمود: نامش را عوض کنید خوب مى شود.
دانشجو، که هرگز داستان سفارش پزشک و نامگذارى نوزاد را براى استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت ، نام کودک را ((امیر)) نهاد و او را براى همیشه از بیمارى و رنج رهایى بخشید.
۲- دانشجویى دیگر داستان دلدادگى اش به استاد را چنین باز گفته است :
وقتى تازه به قم آمده بودم ، آقا برایم شهریه فرستاد. من نپذیرفتم و گفتم : زمینى در شمال دارم که در آمدش مراکافى است .

پس از چندى خشک سالى شمال را در بر گرفت . من براى گذران زندگى به قرص روى آوردم . چون میزان بدهى ها زیاد شد، ناگزیر فرشهاى خانه را جمع کردم و یکى از بازاریان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازار بهایى اندک براى فرش بر زبان آورده ، بهایى که براى پرداخت بدهى هایم کافى نبود. بازارى دیگرى را به خانه بردم ، اما او بهایى کمتر از اولى پیشنهاد کرد.

من سرگردان و مردد بودم که ناگهان صداى در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دویدم ؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاکتى به من سپرد و گفت : این را آقا براى شما فرستاده .
به پاکت نگریستم ، اثرى از پول در آن نبود. چون گشودم چکى در آن یافتم . چکى که مبلغ آن درست به اندازه بدهى ام بود. شگفتى وجودام را فراگرفت زیرا جز من و خداوند هیچ کس از میزان کامل بدهى ام خبر نداشت .

سالهاى درخشان

حضور فقیهى با چنین معنویت و تاءیید الهى حوزه مقدس قم را که ، زیر ضربات پیوسته عوامل رضاخان ناتوان شده بود، جانى تازه بخشید. اینک همه چیز براى گسترش حوزه و مستحکم ساختن بنیادهاى علمى و اقتصادى آن آماده بود. پیروان مؤ من فقیه بروجردى انبوه وجوه شرعى و هدایاى خویش را نزد مرجع وارسته شان گسیل مى کردند و دانشجویان از گوشه و کنار کشور براى بهره گیرى از دریاى دانش آن بزرگمرد به قم مى شتافتند.
مرجع پاکدلان با روشن بینى خاص خویش آستین همت بالا زد و در کنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسى دست یازید.سامان دادن به وضعیت درسى حوزه .

رسیدگى به مسایل مالى دانش پژوهان ، بر قرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمى برادران اهل سنت براى ایجاد وحدت میان گروههاى مسلمان ، (۳۶۸) گسیل کردن نمایندگانى به اروپا و امریکا براى شناساندن اسلام واقعى به مردم آن مناطق بخشى از اقدامات آن آفتاب فروزان به شمار مى رود.

ناگفته پیداست که فقیه فرزانه اى چون وى هرگز نمى توانست در برابر رویدادهاى داخلى بى تفاوت باشد. او چنان مى اندیشید که ((اگر مردم عالم شوند و دین هم بطور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین )) پس در کنار رسیدگى به وضع دانشجویان علوم دینى و حوزه ها دبستانها و دبیرستانهاى دولتى را نیز از کمکهاى نقدى خویش بهره مند ساخت و در رونق آنها کوشید.

او پیوسته مراقب بود تا بیگناهى به زندان اتهام نیفتد و مؤ منى ناخواسته در دام اهریمنان جاى نگیرد. بنابراین چون از مساءله متهم شدن یک مسلمان بى گناه به قتل فردى بهایى آگاه شد در نگرانى فرو رفت .چند بهایى یکى از همکیشان خود را کشته ، با نیرنگ جوانان مؤ من را به قانون سپردند. یکى از این جوانان به اعدام محکوم شد و حکم باید درروز نیمه شعبان به اجرا در مى آمد. این خبر مرجع پارساى قم را در نگرانى فرو برد. بى درنگ نامه هایى خطاب به شاه ، نخست وزیر و آیه الله بهبهانى نوشته ، به تهران گسیل داشت ، سپس به هر که سودمند مى دانست تلفن زده ، قضیه را دنبال کرد تا سرانجام نیمه شب خبر لغو حکم اعدام را به وى رساندند. با شنیدن این خبر اشک از دیدگانش روان شد و پروردگار را بسیار سپاس گفت : در این لحظه یکى از نزدیکان به اتاقش آمد و پرسید: شما هنوز بیدارید؟

مرجع بزرگ شیعه پاسخ داد: خیلى مهم بود ولى به خیر گذشت . هر وقت فکر مى کردم خون مسلمان بى گناهى ریخته مى شود، همه بدنم مى لرزید و متحیر مى ماندم که فرداى قیامت جواب خداوند عالم را چه بگویم .
آنچه گذشت در کنار خدمات رفاهى فقیه بروجردى به مسلمانان سراسر جهان ، که تاءسیس بیش از هزار مسجد، مدرسه ، بیمارستان ، کتابخانه ، گرمابه و دبستان در ایران ، عراق ، لبنان ، آفریقا و اروپا (۳۷۳)، نمونه کوچکى از آن شمرده مى شود، مرجع شیعیان را از محدوده مرزهاى کشور فراتر برد و به شخصیتى جهانى تبدیل کرد. شخصیتى که شاعران و نویسندگان اهل سنت در شعرها و مقاله هاى خویش وى را مى ستودند (۳۷۴). شاهان شیعه و سنى برایش هدیه فرستادند. براى مثال زمانى ملک سعود، پادشاه حجاز، یک چمدان بزرگ حاوى پانزده نسخه قرآن کریم ، قطعاتى از پرده خانه خدا و چیزهاى گرانبهاى دیگر نزد آن دانشمند وارسته گسیل داشت .

سرور فقیهان شیعه تنها قرآنها و پرده کعبه را پذیرفت و باقى را همراه نامه اى به ملک سعود بازگرداند و گفت چون هدیه نمى پذیرم . این را نیز نمى توانم قبول کنم ولى ناگزیر قرآن و پرده کعبه را مى پذیرم و باقى را به رسم هدیه به شما باز مى گردانم تا هنگام دعا به یادم باشید.

دانشور جامع

یکى از نکات مهم و قابل توجه در شخصیت آیه الله العظمى بروجردى جامعیت علمى آن بزرگوار بود. استاد فقیهان شیعه را نمى توان تنها یک فقیه به شمار آورد. او از علوم دیگر روزگار به اندازه اى آگاهى داشت که موجب شگفتى صاحبنظران مى شد. دو خاطره اى که تاریخ در این باره ثبت کرده است مى تواند دلیل روشنى بر درستى این سخن باشد:

۱٫ وزیر فرهنگ وقت همراه مسعودى ، رئیس روزنامه اطلاعات ، نزد ایشان شتافت . کسى که آنها را خدمت آقا برده بود دست مبارکش را بوسید، در پى او وزیر فرهنگ نیز چنین کرد ولى مسعودى از این کار سرباز زد. پس از معرفى ، آقا درباره تاریخچه روزنامه ، نگارى ، اهداف آن ، اولین روزنامه نگار و… سخن گفت .
آنگاه پرسشى جغرافیایى مطرح کرد و چون وزیر فرهنگ از پاسخ باز ماند خود به تبیین پاسخ و توضیح آن پرداخت .
هنگام خداحافظى مسعودى پیش از همه دست آقا را بوسید و پس از بیرون آمدن گفت : آقا چنان پیرامون روزنامه نگارى صحبت کرد که گویا یک روزنامه نگار است .

۲٫ روزى دیگر سرتیپ رزم آرا خدمت گوهر یگانه دریاى فقاهت شتافت تا قبله نماى اختراعى خویش را به وى بنمایاند. آقا درباره نجوم و ریاضى مطالبى بیان کرد. سرتیپ پس از خروج گفت : من خیال مى کردم آقا تنها در فقه و اصول مجتهد است ولى معلوم مى شود در هر فنى تخصص دارد چون مطالبى که امروز اظهار داشت از مسایل دقیقى است که حتى بسیارى از استادان از آن آگاهى ندارند.

میراث ماندگار

مرجع روشن بین شعیه در کنار تدریس و کارهاى روزانه به تحقیق نیز مى پرداخت و نتایج پژوهشهاى خویش را ثبت مى کرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه مندانى که در پى بهره گیرى از نگاشته هایش بودند فرمود: زیاد چیز نوشته ام … بعضى از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است .
ذکر نام بخشى از آثار علمى آن دانشور وارسته مى تواند نشانه تلاش فراوان وى در این راه باشد:

۱٫ تجرید اسانید الکافى
۲٫ تجرید اسانید التهذیب
۳٫ اسانید کتاب من لایحضره الفقیه
۴٫ اسانید رجال کشى
۵٫ اسانید استبصار
۶٫ اسانید کتاب خصال شیخ صدوق
۷٫ اسانید کتاب امالى
۸٫ اسانید کتاب علل الشرایع شیخ صدوق
۹٫ تجرید فهرست شیخ طوسى
۱۰٫ تجرید رجال نجاشى
۱۱٫ حاشیه بر کفایه الاصول
۱۲٫ حاشیه بر نهایه شیخ طوسى
۱۳٫ حاشیه بر عروه الوثقى
۱۴٫ حواشى و مستدرکات فهرست شیخ منتجب الدین رازى
۱۵٫ حواشى کتاب مبسوط
۱۶٫ رساله اى درباره سند صحیفه سجادیه
۱۷٫ اصلاح و مستدرک رجال طوسى
۱۸٫ بیوت الشیعه
۱۹٫ جامع احادیث الشیعه

آن بزرگوار از سالهاى زندگى در بروجرد همواره در اندیشه نگارش ‍ مجموعه اى بود که فقیهان را در استنباط احکام یارى دهد و آنها را از مراجعه به کتابهاى روایى متعدد بى نیاز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگردانى خبره تربیت کرد این اندیشه را با آنها در میان گذاشت و به یارى گروهى از آنان در مدت هشت سال اثر بیست جلدى ((جامع احادیث الشیعه )) را آماده چاپ ساخت .

فقیه یگانه جهان اسلام در کنار تلاشهاى علمى و اجتماعى فراوان به پاسدارى از میراث دانشوران پیشین نیز ارج مى نهاد در فرصتهاى گوناگون آثار علمى مخطوط و کمیاب را به چاپ مى رساند. کتابخانه هاى کوچک و بزرگ بنیاد مى نهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش ‍ مى گذاشت . کتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در کنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خداپسندانه است .

دربار و مرجعیت

دربار از مشکلات پیوسته فقیه پاکراءى بروجرد به شمار مى آمد. تبلیغات پر حجم وزنامه ها و مجلات وابسته در راه دین زدایى و دور ساختن مردم از فرهنگ اصیل اسلامى مرجع بیدار شیعه را رنج مى داد. بنابراین گاه بر مى آشفت و خشمگینانه به شاه هشدار مى داد. روزى به اقبال ، نخست وزیر وقت ، گفت : پدرش (رضا خان ) بى سواد بود ولى یک مقدار شعور داشت . اما این شعور هم ندارد و چیزى ملتفت نمى شود.

گاهى از پذیرش او خوددارى مى کرد و مى فرمود: حتما مى خواهد همانطور که چند تا عکس با زنش در این مسافرت گرفته است بیاید با من هم عکس ‍ بگیرد.و زمانى به شدیدترین وجه ممکن در برابر نقشه هاى او مى ایستاد. براى مثال وقتى شاه مساءله تغییر خط ایران از فارسى به لاتین را مطرح کرد. در این راه تبلیغات فراوان انجام داد، مرجع دلاور شیعه چون سدى آهنین در برابر دربار ایستاد و گفت :… من تا زنده ام اجازه نمى دهم این کار را عملى کنند به هر جا که مى خواهد منتهى شود.

منابع موجود نشان مى دهد که آن پیرفرزانه در کنار کمک به انقلابیون مؤ من سیاسى بسیار دقیق داشت . او چنان مى اندیشید که مردم براى تحمل دشواریها آمادگى ندارند و اگر با فشار نیروهاى دولتى روبرو شوند مرجعیت را تنها مى نهند. بنابراین زمان را براى رویارویى مستقیم با دربار مناسب نمى دید. از سوى دیگر رها کردن شاه و راندن کامل وى را موجب فرو غلتیدن فزونتر او در دامان بیگانگان مى دانست پس گاه با وى مدارا مى کرد تا آن جوان مغرور جاى پاى خود را سست نبیند و براى حفظ خویش به بیگانگان پناه نبرد.

فصل سوگ

اندک اندک شوال ۱۳۸۰ ق . فراسید و بیمارى بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افکند. بیمارى دشوارى که با دیگر رنجوریهاى استاد فقیهان تفاوت داشت . در چنین روزهایى گروهى از ارادتمندان به عیادتش ‍ شتافتند.استاد، که بسیار اندوهگین مى نمود، سربلند کرد و گفت : خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزى براى خود از پیش بفرستیم و عمل با ارزشى انجام دهیم . یکى از حاضران گفت : آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود بر جاى نهاده اید شاگردان پرهیزگار تربیت کرده اید، کتابهاى پرارزش به رشته نگارش کشیده اید. مسجدها و کتابخانه ها ساخته اید. ما باید چنین سخنى بر زبان رانیم .

فقیه پارساى شیعه فرمود: خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر. (باید کردارت را خالصانه براى خدا انجام دهى زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه هاى بشر آگاه است .)
این سخن حاضران را بسیار تحت تاءثیر قرار داد.
چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال ۱۳۸۰ ه‍ ق برابر با دهم فروردین ۱۳۴۰ ه‍ ش ، براى همیشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم ، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله شرف الدین عاملى (متوفاى ۱۳۳۷ه.ش)

Untitled

ولادت و خاندان او:

مؤ لّف عالیقدر کتاب ((اجتهاد در مقابل نصّ)) در سال ۱۲۹۰ ه‍ ق در شهر مذهبى کاظمین از پدر و مادرى علوى قدم به عرصه وجود نهاد. پدرش ‍ علاّمه بزرگ مرحوم سیّد یوسف شرف الدین ومادرش بانوى بزرگوار ((زهرا)) دختر آیت اللّه مرحوم سیّد هادى صدر؛ پدر مرجع تقلید نامى ((سیّد حسن صدر)) بود.

نسب سیّد بزرگوار از جانب پدر و مادر به امام هفتم حضرت موسى الکاظم – علیه السّلام – مى رسد. از طرفى هم محمد اول این خاندان فرزند مجتهد بزرگ سیّد ابراهیم شرف الدین جدّ دو خانواده ((صدر)) و ((شرف الدین )) است . و هر دو خاندان در آن روزگار معروف به ((خاندان حسین قطیعى )) بودند، که از جمله خاندان دو دانشمند بزرگ شیعه : سیّد مرتضى و سیّد رضى به آنان مى پیوندد.

سیّد در خانه جدّ بزرگوارش متولّد شد و مورد عنایت و رعایت او بود؛ به طورى که جدّش او را از همه اهل خانه ، عزیزتر و محبوبتر مى دانست . دائیش – پدر مرحوم من – ؛ سید محمد حسین صدر، براى او همچون رفیقى بود که که با سن و سال نزدیک بهم درس مى خواندند و پرورش ‍ مى یافتند.

آموزش و پرورش وى :

سیّد بزرگوار، هشت ساله بود که پدرش پس از تکمیل دروس خود و گرفتن اجازه اجتهاد از فقهاى عراق ، به جبل عامل واقع در جنوب کشور لبنان بازگشت . سیّد عبدالحسین در وطن مأ لوف پدر، علوم مقدماتى عربیت ، منطق ، بلاغت و سطوح فقه واصول را در خدمت وى فرا گرفت . او همان اوقات میان همسالان خود، به نبوغ و استعداد مشهور و بسیار موشکاف بود. هنگام درس از اساتید خود سؤ الات زیاد مى نمود. و اشکالات بسیار مى کرد. بخصوص این سؤ الات و اشکالات به جدّش ‍ سیّد هادى صدر بیشتر بود.
هنگامى که به سن هفده سالگى رسید، پدرش او را داماد کرد و دختر عمویش را به او تزویج نمود. سپس او را روانه عراق کرد تا به تحصیلات خود ادامه داده و آن را به کمال رساند. پس از طى تحصیلات عالیه به حوزه درس فقهاى بزرگ و مراجع عالیقدر، آیت اللّه خراسانى ، شیخ الشریعه اصفهانى ، سیّد محمد کاظم یزدى ، سیّد اسماعیل صدر و دائى خود آیت اللّه سیّد حسن صدر و دیگران درآمد.

هنوز به سن ۳۲ سالگى نرسیده بود که به مقام عالى اجتهاد رسید. در آن اوقات کسى از جبل عامل در نجف نبود که در فضل و شهرت ، به پایه او برسد و مانند او مورد توجه عموم باشد.

تحصیلات او در این مدت ، منحصر به نجف اشرف نبود ، بلکه او به شهرهاى کاظمین ، سامرّا و کربلا هم آمد و رفت مى کرد. و از علماى اعلام این شهرها نیز استفاده مى نمود. به طورى که نامش در مجامع علمى این شهرها مشهور بود و شخصاً در هر محفل علمى و ادبى جاى داشت .
او علاوه بر دانش سرشارى که اندوخته بود، از شعراى طراز اوّل عصر هم به شمار مى رفت . شعرش رقّت و متانت و دقّت معانى را با روانى و زیبایى لفظ، جمع کرده بود.

بازگشت به لبنان :

سیّد عبدالحسین شرف الدین ، پس از طى دوران تحصیل واخذ اجازات اجتهاد، به جبل عامل بازگشت و به پدر و برادر دانشمندش سیّد محمدعلى شرف الدین ؛ مؤ لّف کتاب ((ابوطالب شیخ الابطح )) پیوست .
مذاکرات علمى و مباحثات در علوم وفنون گوناگون ، میان پدر و پسران دانشمند، جریان داشت ؛ و هر سه ، حوزه علمى خانوادگى به وجود آورده بودند. ولى چیزى نگذشت که سیّد عبدالحسین ، پدر، و اندکى بعد برادر را از دست داد و در اندوه مرگ آنان داغدار شد.
شرف الدین به ماندن در عراق ؛ وطن دایى ، عموزادگان و محل تولد و پرورش خود، علاقه داشت . ولى علماى اعلام عراق ، اصرار داشتند که جبل عامل احتیاج به وجود مجتهدى چون او دارد، لذا امتثال امر نموده به موطن پدر و نزد او بازگشت .
روز ورود او از روزهاى تاریخى جبل عامل بود. مستقبلین مرکب از مردم مختلف جنوب لبان تا حدود ((الجبل )) به پیشواز رفتند و سیّد را با تشریفات خاصى وارد شهر پدر ((صور)) نمودند.

شیعیان جنوب لبنان ، مقدمش را گرامى داشتند. او نیز با گذشت زمان ، توانست در قلوب همه جا کند و با مزایاى علمى و اخلاقى کم نظیرش ، به سرعت نامش در همه جا طنین افکند.
نخست از رسیدگى به امور شرعى مردم ، به احترام پدر، خوددارى مى کرد. مردم نیز براى اخذ فتوا و اجراى احکام دینى ناگزیر بودند به پدر وى اکتفا نمایند. و در ((شقرا)) به سیّد على امین مرجع تقلید لبنان مراجعه کنند. ولى بعدها سیّد على امین ، طى نامه اى به سیّد یوسف نوشت که : ((فرزندش سیّد عبدالحسین ، مجتهد مطلق و عادل است . و امروز در میان علماى جبل عامل کسى را نظیر او سراغ ندارد)).

بدین گونه مردم در مرافعات خود و اخذ احکام شرعى با علم و اطلاع به سیّد عبدالحسین مراجعه نمودند. پدر هم مسائل مشکل و مرافعات را به فرزند لایق ارجاع مى داد . دیرى نپایید که صیت شهرتش در همه جا طنین افکند و مرجع خاص و عام شد، به طورى که مردم در اخذ فتوا به وى مراجعه مى کردند.

سفر به مصر:

مؤ لّف عالیقدر، دو بار به مصر سفر کرد. بار اوّل در سال ۱۳۲۹ه‍ ق . و بار دوم در سال ۱۹۲۰م . بعد از آن بود که سیّد بر ضدّ فرانسویان – که سوریه و لبنان را اشغال کرده بودند – فتواى جهاد داد و فرانسویان نیز او را محکوم به اعدام نمودند.
در سفر اوّل ، شرف الدین با شیخ سلیم البشرى رئیس وقت ((الا زهر)) مذاکراتى نمود که بعدها به مراجعات کتبى کشیده شد و به صورت کتاب گرانقدر ((المراجعات )) در آمد که هم اکنون چاپ هشتم آن در دنیاى اسلام منتشر شده است (۱۷) .
بار دوم نیز، هنگامى بود که فرانسویان وجود او را در لبنان براى مصالح سیاسى و هدفهاى استعمارى خود، خطرناک دانستند. و سیّد متوارى شده به مصر پناه برد. علما و ادبا و طبقه روشنفکر اسلامى مصر – با سابقه اى که از وى داشتند – مقدمش را گرامى داشتند.

در آنجا همه را به وحدت صف در مقابل بیگانگان دعوت مى نمود. در آنجا بود که این جمله معروف را گفت : ((سیاست ، شیعه و سنّى را از هم جدا کرده و باید سیاست آنها را با هم جمع کند))(۱۸) و سیّد رشید رضا آن را در مجله معروف ((المنار)) چاپ کرد.

جهاد وطنى او:

جهاد سیّد عبدالحسین شرف الدین در زمان عثمانى منحصر به جهاد دینى بود؛ زیرا دولتى که در لبنان حکومت مى کرد، دولت مسلمان بود و شعائر اسلامى را رعایت مى نمود، ولى وقتى استعمارگران فرانسه سوریه را اشغال کردند، کشور را به فساد کشاندند و احکام اسلامى و ملى را تعطیل نمودند و چنان به مردم فشار وارد آوردند که کاسه صبر همه لبریز شد.
در این هنگام ، سید بزرگوار قد علم کرد و بر ضدّ قواى اشغالگر قیام نمود. و روح وطن دوستى و مبارزه بر ضدّ استعمار را در مردم بخصوص ‍ روحانیون دمید. و لزوم قیام بر ضد دشمن اشغالگر را به همگان گوشزد نمود.

براى تأ مین این منظور، کنگره اى در ((وادى الحجیر)) تشکیل داد و علماى سراسر لبنان را دعوت نمود. روحانیون و زعماى قوم هم دعوت او را پذیرفتند و در مؤ تمر مزبور حضور یافتند. مؤ لّف عالیقدر ، در آن کنگره مهم ، بر ضدّ استعمار فرانسه فتواى جهاد داد و عموم حضّار، فتواى او را تأ یید کردند.
سپس شرکت کنندگان به شهر و محل خود برگشتند. و راه مبارزه بر ضد فرانسه را دنبال کردند. آمد و رفت به خانه سید هر روز فزونى مى یافت . و طومارهایى را امضا مى کردند که در آن ، تقاضاى لغو حکومت فرانسه و استقلال کامل کشور شده بود.

وقتى فرانسویان از موضوع آگاه شدند، یک نفر مسیحى از اهالى ((صور)) به نام ((ابن الحجاج )) را فرستادند تا خانه سیّد را اشغال کند و خود او را دستگیر سازد، و کلیّه طومارها و اوراقى را که در آن تقاضاى استقلال شده بود جمع کرده با خود بیاورد.

مرحوم شرف الدین که چنین وضعى را پیش بینى کرده بود، فى الحال کلیّه اسنادى را که داشت ، تحویل مادرش داد. و ((ابن الحجاج )) بدون اینکه چیزى به دست آورد، با رسوایى برگشت .
همین که مردم از اشغال خانه شرف الدین آگاهى یافتند از سراسر جنوب ، روى به شهر ((صور)) آوردند. سید هم از آنها تشکر و قدردانى کرد. و پس از ستودن روح ملى ایشان ، همه را به اوطان خود برگردانید و گفت در انتظار دستور او باشند.

هنگامى که مردم متفرق شدند و فرانسویان از مقاصد سیّد آگاهى یافتند، قسمتى از نیروهاى خود را روانه شهر ((شحور)) کردند که سید به آنجا رفته بود. در آنجا خانه سیّد را آتش زدند. قبلاً هم خانه اش را در ((صور)) طعمه حریق ساخته و کتابخانه اش را که محتوى بهترین کتابهاى چاپى و خطّى و بویژه مؤ لّفات خطى او بود، غارت نمودند.

اما خود سید بزرگوار، هنگام ورود قواى فرانسه به ((شحور)) بسرعت از شهر خارج شد و به غارى نزدیک نهر پناه برد. تمام روز را در آنجا ماند و چون متوجه شد که قواى فرانسه از شهر خارج شده اند، شب هنگام از غار بیرون آمد و به ((شحور)) بازگشت . شب را ماند، سپس با لباس مبدّل روى به شام نهاد. و در آنجا ملک فیصل ، پادشاه سوریه مهمان بزرگ خود را با آغوش باز پذیرفت و در جاى مناسبى جاى داد.

سید بزرگوار مدتى را در شام ماند. خانواده و بستگانش را به شام طلبید. و همانجا به انجام وظیفه پرداخت . در آن موقع شهرتى عظیم یافته بود. و از همین راه در هر فرصت به تنویر افکار و آماده ساختن مردم همت مى گماشت . چون فرانسویان شام را اشغال کردند از آنجا به فلسطین رفت . و پس از آنکه خانواده و بستگانش را در جاهاى امن جبل عامل نگاهداشت ، به مصر رفت . و این همان بار دوم بود که به مصر آمد.

سپس در اواخر سال ۱۳۳۸ه‍ از مصر خارج شد و براى اینکه به وطنش ‍ نزدیک باشد، مجدداً وارد فلسطین شد که آن موقع در اشغال انگلیسها بود. و در قریه ((علماء نزدیک جبل عامل ، اقامت گزید. خانه سید در ((علما)) مانند خانه اش در ((صور)) محل آمد و رفت مردم و میهمانان بود. ارباب احتیاج به آنجا روى مى آوردند. و اجتماعاتى در آن جلسه تشکیل مى دادند و از علم و ادب و سیاست و سایر امور، سخن مى راندند.

از تصادفات یکى این بود که سیّد عبدالحسین شرف الدین در ((علما))ى فلسطین از استعمار فرانسه گریخته بود و پسر دائیش سید محمد صدر تحت تعقیب استعمار انگلیس بود و در لبنان بسر مى برد. هر دو زعیم دینى با استعمار مى جنگیدند و هر دو نیز محکوم به اعدام بودند!

سید عالیقدر، مدتى بعد با وساطت دایى زاده اش ((سید محمد صدر)) که گفتیم تحت تعقیب انگلیسها بود و در لبنان بسر مى برد و بهمین جهت ، فرانسویان از وى احترام مى کردند و عوامل دیگرى ، به وطن مأ لوف باز گشت .
سید صدر هم قبلاً به عراق مراجعت کرده بود. بازگشت شرف الدین به لبنان با استقبال پرشور اهالى جنوب مواجه شد. به طورى که هیجان وتظاهرات و استقبالى که از وى به عمل آمد، در تاریخ لبنان با همه حوادث مشابهى که داشته است ، نظیر نداشت .
اکنون دیگر سیّد عبدالحسین شرف الدین ، قائد دینى وملّى مردم لبنان ومرجع عام وخاص ومفتى رشید شیعیان آن دیار است . سابقه مبارزات وى و دورى از وطن و شخصیت نافذ علمى و عملى اش ، موقعیتى ممتاز به وى بخشیده بود.

تبحّر وى در حدیث :

سید بزرگوار نه تنها احاطه ویژه اى در احادیث ائمّه طاهرین و راویان آنها داشت ، بلکه علم و اطلاع وى از احادیث وارده از طرف برادران اهل تسنّن ، کمتر از احادیث مذهب خود نبود. این مطلبى است که هر کس به کتب او مراجع کند، خواهد دانست و زبان به اعتراف خواهد گشود.

مشایخ اجازه وى از طرق اهل تسنّن بسیارند. او خود آنها را در رساله ذیقیمت خویش ((ثبت الاثبات فى سلسله الروات )) برشمرده است . من عقیده دارم آنچه او در تأ یید مذهب شیعه با استفاده از احادیث اهل سنّت ، نوشته است ، در عصر ما بى نظیر است .
آخرین اثرى که از قلم شریف وى تراوش نموده است و هنگام نگارش ‍ آن ، عمر گرانقدرش از هشتاد سالگى گذشته بود، کتاب با عظمت وى ((نص و اجتهاد)) یا اجتهاد در مقابل نصّ است . شما خواننده محترم ! وقتى آن را مطالعه مى کنید، اعتراف خواهید کرد که وى در قله اندیشه و منتهاى قدرت در تعبیر و تصویر، و تبحّر در حدیث و مناظره بوده است . در آن موقع است که خواهید دید، تفکر و عبارت پردازى او وتسلط وى در بحث و تحقیق ، بویى از ضعف و پیرى نمى دهد.

نامه هاى تاریخى ، نثر، خطابه ، و شعر وى :

نامه هاى وى که گاهى به فرزندان در حوزه علمیه نجف اشرف مى نوشته یا به پادشاهان و رؤ سا و امراى سیاسى و مقامات مسؤ ول نوشته است ، سرشار از بلاغت ، هدف روشن ، علم و ادب ، ارشاد و وحدت ، فقه وتاریخ و پند و موعظه است . نامه اى که به ((شریف حسین )) امیر حجاز بعد از زوال حکومتش به دست وهابیها نوشته است ، یکى از بلیغ ‌ترین مکتوبهاى عربى است . این نامه مفصل است و متضمن اسنادى تاریخى و مصائبى است که به ((اهل بیت )) رسیده است . پاسخ شریف حسین نیز سرشار از عواطف و تقدیر است . شریف حسین نامه خود را با این شعر آغاز کرده است :

اذا رضیت عنى کرام عشیرتى

فلا زال غضباناً على لئامها

سایر نامه هاى مهم و تاریخى او که در گوشه و کنار است و بعضى از آنها توسط پسر عمّ و منشى مخصوصش سید على شرف الدین ، نسخه بردارى شده و بجاى مانده است ، همگى از آثار ارجدارى است که شاید روزى منتشر شود و کتابخانه هاى عربى با ادب درخشنده علوى زینت گیرد.

نثر شرف الدین ، رسا، درخشان ، محکم و به هم پوسته است ؛ به گونه اى که نویسنده توانا قادر نیست کلمه اى از آن را حذف کند و چیزى دیگرى به جاى آن بگذارد؛ زیرا وى قبل از اینکه بنویسد، فکر مى کرد و بعد از آنکه آن را برمى گزید، بیان مى کرد یا مى نوشت .
نثر او چنان است که خواننده مطلع ، از روى عبارت ، مى تواند تشخیص ‍ دهد که نوشته شرف الدین است . رسائى و فصاحت با صراحت هر چه تمامتر از نوشته ها و تأ لیفات وى آشکار است .

سید عالیمقام از لحاظ قوه بیان و سخن نیز توانا بود. او هرگاه خطبه ایراد مى کرد، بدون فکر قبلى آغاز مى نمود و آن را با معانى بلند، در نهایت فصاحت و رسایى بیان مى داشت . خطابه هاى او از تکلّف و صناعت ، مانند نوشته ها و سخن گفتن عادیش ، پیراسته بود. خوى نیکو، ملکات فاضله و نفسانیات کم نظیرش در گفتار و کردارش به خوبى جلوه گر بود.

من در سال ۱۳۵۰ ه‍ به لبنان سفر کردم و دیدم که سید بزرگوار ما عصرهاى دهه محرم در مسجد جامع سخن مى گوید، وعنوان سخنش هم هر روز این بود که ((آل محمّد و کیانند آل محمّد)). و با این عنوان از عظمت اهل بیت را در کتاب و سنّت شرح مى داد . روز عاشورا را اختصاص به امام حسین – علیه السّلام – مى داد . و طى آن ، نهضت حضرت و علل و اهداف و نتایج آن را در بزرگداشت اسلام و تثبیت دین مبین ، بیان مى داشت . سخنان او سه ساعت متوالى ادامه پیدا مى کرد ، که اگر جمع آورى شود ، کتابى بزرگ در فضائل و سیرت اهل بیت – علیهم السّلام – خواهد بود.

خطابه هاى تاریخى او در بیروت ، دمشق ، فلسطین و مصر فراموش ‍ شدنى نیست . در همان اوقات ، بسیارى از آنها را روزنامه نگاران در جرائد خود نوشتند. برخى از آنها در نزد منشى مخصوص وى ، موجود و ضمیمه مجموعه نامه هاى او شده است .
چنان که گفتیم مؤ لّف عالیقدر، در نقد شعر و فهم اسرار آن ، نظرى دقیق داشت . و بسیارى از شعرهاى خوب را از بر داشت . او در هر موضوع ادبى که به وى عرضه مى داشتند، اشعارى به مناسبت مى خواند. خود نیز شعر مى گفت و اشعارش از احساس عمیق سرچشمه مى گرفت . شعرهاى او بیشتر یادگار زمان جوانى فقید سعید بود.

ملکات فاضله او:

سید عالیقدر، نمونه اعلاى حُسن خلق و سخاوت طبع بود. با خلق و خوى علوى خود، بزرگ و کوچک را مورد احترام و تفقّد قرار مى داد. از افراد بى بضاعت ، دستگیرى مى نمود. از کسانى که به وى بدى مى کردند، چشم پوشى مى کرد و از تقصیر آنها مى گذشت . دستى دهنده و نظرى بلند داشت . در تمام دوران حیات پرافتخارش از زمان جوانى تا سنین پیرى ، این صفات برجسته را به کار مى بست .
علوّ نفس و شخصیت بارز او در همه ادوار زندگیش به چشم مى خورد. این معنا را عموم کسانى که با وى تماس داشته اند اعتراف دارند و در این باره داستانها نقل مى کنند.
اهل علم و قلم را بزرگ مى داشت ، در احترام و تقدیر و توقیر آنها مى کوشید. در هر فرصت که پیش مى آمد از تجلیل علما و دانشمندان و ارباب فکر و قلم ، تأ لیف و تصنیف خوددارى نمى نمود.

تأ لیفات وى :

مؤ لف بزرگوار آثار فکرى و قلمى ذیقیمتى به یادگار گذارده است که هر کدام نماینده شخصیت علمى و بزرگ اوست . وقرنها یاد او را در خاطر مردم باقى خواهد گذاشت . اینک فهرست تأ لیفات آن فقید علم وتشیّع :
۱ – الفصول المهمه فى تأ لیف الاُمّه – که از آن سخن گفتیم . مؤ لف بزرگوار، آن را به منظور اتحاد کلمه و وحدت مسلمانان نوشته است . دو بار در لبنان و دو بار در نجف اشرف به طبع رسیده است (۱۹) .
۲ – المراجعات – از کتب جاویدان و در مورد خود بى نظیر و معجزه اى از معجزات نثر او است . دو بار در زمان مؤ لف و چهار بار بعد از وى (و چند بار بعد از مقاله آقاى صدر، مترجم ) به طبع رسیده و به زبانهاى فارسى ، انگلیسى و اردو هم ترجمه شده است (سه بار به فارسى ترجمه شده ، مترجم ).
۳ – اجوبه موسى جار اللّه – پاسخ بیست سؤ ال موسى جار اللّه دانشمند سنّى ، دو بار در ((صیدا)) چاپ شده است .
۴ – الکلمه الغراء فى تفضیل الزهراء – مشتمل بر مقالم على حضرت زهرا – علیها السّلام – و برترى وى نسبت به سایر زنان ، به پیوست چاپ دوم الفصول المهمه ، چاپ شده است (۲۰) .
۵ – المجالس الفاخره فى مآتم العتره الطاهره – مقدمه آن در صیدا و نجف چاپ شده و متضمن اسرار قیام و نهضت حضرت امام حسین – علیه السّلام – و حقى است که این نهضت بر اسلام و مسلمین دارد.
۶ – ابوهریره – بحث پیرامون ابوهریره ؛ راوى معروف عامه ، به طرزى جالب و کم نظیر، در صیدا و نجف چاپ شده است .
انتشار این کتاب موجب شد که دانشمند معروف مصرى ((محمود ابو ریه )) کتابى دیگر به نام ((شیخ المضیره )) راجع به ابوهریره بنویسد و حقّ مطلب را ادا کند.
۷ – فلسفه المیثاق والولایه – دو بار در صیدا چاپ شده ، این کتاب با اینکه حجمى کوچک دارد، داراى معانى بلند است .
۸ – مسائل فقهیه – مشتمل بر موضوعات فقهى مقارن ، ونشانه وسعت اطلاع مؤ لّف و قدرت علمى اوست . در صیدا، مصر و بیروت ، چاپ شده است .
۹ – حول الرؤ یه – درباره عدم رؤ یت خداوند متعال مى باشد که در این باره ، بحثى عمیق و علمى نموده است . در صیدا به ضمیمه ((فلسفه میثاق و ولایت )) چاپ شده است .
۱۰ – الى المجمع العلمى – متضمن پاسخ به نسبتهاى دروغى که به شیعه داده اند مى باشد. در صیدا چاپ شده است .
۱۱ – ثبت الاثبات فى سلسله الروات – دو بار در صیدا چاپ شده است .
۱۲ – زینب الکبرى – خطابه اى از مؤ لف بزرگوار درباره شخصیت حضرت زینب – سلام اللّه علیها – که در صحن حرم مطهر حضرت زینب ایراد کرده و استخراج شده ، و در صیدا به طبع رسیده است .
۱۳ – النصّ والاجتهاد – (متن عربى کتاب حاضر) که یکى از عمیق ترین مباحث اسلامى در عصر حاضر است .تاکنون سه بار چاپ شده است ؛ نخست در زمان حیات مؤ لّف در نجف اشرف ، سپس توسط فرزند مؤ لّف با اضافاتى از طرف پدرش . وبراى سومین بار در نجف به وسیله دارالنعمان ،به طبع رسیده است .
۱۴ – بغیه الراغبین (خطّى ) – مشتمل بر شرح حال دانشمندان خاندان صدر و شرف الدین به اضافه شرح حال استادان و شاگردان هر یک و تصویرى از عصر آنها(۲۱) .
تأ لیفاتى که از دست رفته است
چنانکه گفتیم ، قواى اشغالگر فرانسه ، خانه سید و کتابخانه او را طعمه حریق ساختند. از جمله ، تعدادى تأ لیف نفیس و گرانقدر علاّمه فقید بود که بکلى از میان رفت . مؤ لف عالیقدر، هرگاه به یاد این کتابها مى افتاد، گویى از شدت تأ ثر مى خواست سکته کند! اینک ما براى بقاى نام و ثبت آن در تاریخ حیات مؤ لف ، از آنها نیز نام مى بریم . مؤ لف فقید، خود در حاشیه ((الکلمه الغراء)) بدین گونه آنها را برشمرده است :
۱ – شرح التبصره – در فقه استدلالى (سه جلد : طهارت ، قضا ، شهادات و مواریث ).
۲ – تعلیقه بر استصحاب – از رسائل فقیه بزرگوار شیخ انصارى (یک جلد)
۳ – رساله در منجزات مریض – بر سبیل استدلال .
۴ – سبیل المؤ منین – در امامت (سه جلد) این کتاب چنانکه خود مؤ لف به من مى فرمود، مهمترین کتابى بوده که تا آن تاریخ از قلم شریف وى تراوش کرده بود.
۵ – النصوص الجلیه – نیز در امامت چهل نص صحیح که علماى تسنّن بر آن اجماع کرده اند، و چهل نص از طرق شیعه .
۶ – تنزیل الا یات الباهره – در امامت (یک جلد) مشتمل بر صد آیه قرآنى به حکم روایات معتبر درباره ائمّه اطهار – علیهم السّلام -.
۷ – تحفه المحدثین فیما خرج فیه السنّه من المضعفین – کتابى بوده است که نظیر آن نوشته نشده بود.
۸ – تحفه الاصحاب – در حکم اهل کتاب .
۹ – الذریعه فى الرد على البدیعه – بدیعه نبهانى .
۱۰ – المجالس الفاخره – (چهار جلد)، اول در سیره نبوى . دوم در سیره امیرالمؤ منین و حضرت زهرا و امام حسن و سوم در سیره امام حسین و چهارم درباره نه امام دیگر – علیهم السّلام – .
۱۱ – مؤ لفوا الشیعه فى صدرالاسلام – بعضى از فصول آن را مجله العرفان به طبع رساند.
۱۲ – بغیه الفائز فى نقل الجنائز – غالب آنها را العرفان به طبع رساند.
۱۳ – سرّ بغیه السائل عن لثم الانامل – مشتمل بر هشتاد حدیث از طرق خاصه و عامه است .
۱۴ – زکات الاخلاق – بعضى از فصول آن را العرفان منتشر ساخت
۱۵ – الفوائد والفرائد.
۱۶ – تعلیقه بر صحیح بخارى .
۱۷ – تعلیقه بر صحیح مسلم – از این دو کتاب ، وسعت اطلاع مؤ لف فقید بر احادیث و قوت محاکمات وى که حاکى از علم سرشار و تعمّق وى در بحث است ، بخوبى دیده مى شود.
۱۸ – الاسالیب البدیعه فى رجحان ماتم الشیعه – مشتمل بر دلیل عقلى ونقلى راجع به رجحان عزادارى شیعه .
سیّد بزرگوار مى گفت : ((اندوه فقدان اولاد از میان مى رود، ولى اندوه فقدان افکار بکر، طولانى و مادام العمر مى ماند)). امّا مؤ لف بزرگوار سرانجام با تأ لیفات دیگر، آنچه را از دست داده بود تقریباً جبران کرد. و آثار زنده و ارزنده اى بر جاى گذاشت که همیشه باقى خواهد بود.

مؤ سّسات خیریّه :

سید بزرگوار مى فرمود: ((از همان راه که گمراهى شیوع یافته ، باید وسیله هدایت را فراهم آورد)) به همین جهت ، آن بزرگ مرد علم و دین ، دامن همّت به کمر زد و در ضمن کارهاى دیگر، اقدام به تأ سیس مؤ سسات عام المنفعه به سبک روز نمود که از جمله اینهاست (۲۲) :
۱ – المدرسه الجعفریّه – این مدرسه را به منظور تعلیم و تربیت نو نهالان شیعه و روشن ساختن جوانان این طایفه و بالا بردن سطح معلومات آنها بنا کرد. و امروز به صورت دانشکده اى در آمده و به ((الکلیه الجعفریه )) موسوم است .
۲ – نادى الامام الصادق علیه السّلام – یعنى : باشگاه امام صادق – علیه السّلام – براى جشنها و جلسات فرهنگى و مذهبى .
۳ – به این باشگاه و مدرسه ، مسجدى هم اضافه نمود، تا دانش آموزان ، فرایض خود را در آن انجام دهند و جوانان بر پایه مذهب وانجام فرایض پرورش یابند.
۴ – جمعیه البرّ والاحسان – هدف از تأ سیس این جمعیت نیکوکار، مساعدت افراد بى بضاعت و رسیدگى به کار آنها و امور کفن و دفن اموات ایشان است . به همین جهت ، خیلى کم اتفاق مى افتد که در شهر ((صور)) فقیرى پیدا شود.
در این اعمال خیر و اقدامات فرهنگى و عام المنفعه ، فرزندان سید بزرگوار سید صدرالدین ، مدیر مجله ((النهج )) وسید جعفر، نماینده شهر صور در مجلس لبنان و هم معاون پدر بودند. و در راه توسعه آن ، همت مى گماشتند.

زیارت ائمّه طاهرین – علیهم السّلام – در عراق و ایران :

سید بزرگوار در سال ۱۳۵۵ ه‍ ، مشاهد مقدّسه عراق را زیارت کرد و با ارحام و بستگانش تجدید عهد نمود. گروه بى شمارى از علما، وزرا، اعیان و نمایندگان مجلس عراق ، در جسر فلوجه از وى استقبال نمودند. وى در خانه دایى زاده خود، مرحوم سید محمد صدر، رئیس مجلس ‍ اعیان عراق – که خود از علماى بزرگ شیعه بود – وارد شد.

در این بیت شخصیتهاى بزرگ علمى و مملکتى و عموم طبقات ، از وى دیدن نمودند و سید صدر به افتخار وى سه ضیافت پر شکوه و مهم داد. سپس به کاظمین ، سامرا و کربلا شرفیاب شد و همه جا مورد استقبال پر شور دانشمندان و عامه مردم قرار گرفت .
آنگاه به زیارت جدّ بزرگوارش امیرالمؤ منین – علیه السّلام – ، به نجف اشرف رفت و در بیت خاله زاده اش مرحوم شیخ محمد رضا آل یاسین – که از مراجع تقلید نجف بشمار مى رفت – وارد شد. در این منزل ، عموم علماى اعلام ، مراجع عظام نجف ، طلاّب ،فضلا وطبقات مختلف ، از وى دیدن نمودند. ((جمعیت رابطه ادبى نجف )) نیز به مناسبت ورود آن مرد بزرگ علم و ادب ، جشن بزرگى برپا ساخت که عموم طبقات و شخصیتهاى علمى ، در آن شرکت داشتند.

سپس سید بزرگوار به منظور زیارت حضرت امام رضا – علیه السّلام – رهسپار ایران شد و در قم ، مهمان پسر خاله خود مرحوم آیت اللّه صدر از مراجع تقلید و زعماى آن روز حوزه علمیه قم ، گردید. در حوزه قم نیز سید عالیقدر با مراجع و بزرگان علماى آن دیار برخوردى تاریخى داشت . مذاکرات علمى میان ایشان رد و بدل شد و همگى دانش سرشار وى را ستودند.
در سایر شهرهاى ایران نیز، سید بزرگوار مورد استقبال علما و مردم مسلمان واقع شد و همه در تکریم و بزرگداشت وى که مدافع صمیمى اسلام و حامى تشیّع بود، سعى بلیغ مبذول داشتند.

وفات او:

سید بزرگوار، قصد داشت آخر عمر خویش را در عراق ، محل ولادت و نشو و نماى خود بگذارند، تا به یاد ایّام تحصیل خویش و میان فامیل و بستگانش ، عمر خود را بسر آورد. و در جوار جدّ بزرگوارش ‍ امیرالمؤ منین – علیه السّلام – به خاک رود. ولى تقدیر چنین بود که در همان وطن اصلى و پدرى خود لبنان ، آخرین دم واپسین خود را طى کند.

آرى ، در روز دوشنبه ۸ جمادى الثانیه سال ۱۳۷۷ هجرى ، آن شعله فروزان خاموش شد. دستهایى که همیشه مدافع حق بود و باطل را مى زدود از کار افتاد. و سر انگشتى که آثار ارجدار، نفیس و کم نظیرى پدید آورده بود، از حرکت باز ایستاد.
همین که خبر مرگ سید عبدالحسین شرف الدین منتشر شد، اهالى جنوب لبنان به طرف بیروت (پایتخت ) سرازیر شدند تا با زعیم بزرگ دینى خود وداع کنند. بیروت نیز تکان خورد. علما، ادبا، زعما، سیاستمداران و عموم طبقات در حالى که روحانیون و رجال دولت ، پیشاپیش آنان حرکت مى کردند، جنازه فقید سعید را تشییع نمودند.

هواپیماى ویژه اى جنازه را به بغداد آورد طبقات مختلف در انتظار بودند. بغداد وکاظمین او را تشییع کرد، سپس شبانه وارد کربلا شدیم .تمام نقاط میان راه تا کربلا، خود را براى تشییع مهیا نموده بودند.در کربلا تشییع مفصلى به عمل آمد.
اندکى پیش از غروب آفتاب ، جنازه به نجف اشرف رسید. نجف با همه ساکنانش ؛ علما، ادبا، شخصیتها و طبقات گوناگون با تأ ثر و اندوه فراوان ، بدن بى روح علاّمه فقید را مشایعت نمودند. با اینکه نجف از مراجع تقلید و فقها و مجتهدین بزرگى ، تشییعهاى تاریخى نموده بود، مى توان گفت تشییع جنازه مؤ لف بزرگوار سیّد عبدالحسین شرف الدین از لحاظ کمیت و کیفیت بى نظیر بود.
بدین گونه فقید شیعه را در روز چهارشنبه ۱۰ جمادى الثانیه سال ۱۳۷۷ه‍ ، در میان گریه و ناله و غم و اندوه جمعیت ، در یکى از حجره هاى صحن مطهر امیرالمؤ منین – علیه السّلام – به خاک سپردند.

مقدمه اجتهاد در مقابل نصّ//ترجمه استاد علی دوانی



۱۶- شرح حال مختصر مؤ لّف فقید را آقاى صدر در ۳۶ صفحه نوشته است ، که ما در اینجا به اختصار مطالبى از آن را اقتباس نموده و مى نگاریم (مترجم ).
۱۷- این کتاب اکنون به چاپ رسیده است .
۱۸- منظور این است که : همانطور که سیاست استعمارى و دسایس بیگانگان ، فرق اسلامى و از جمله شیعه وسنّى را از هم جدا کرده است ، باید سیاست اسلامى به منظور مقابله با دشمن مشترک نیز، آنها را به هم پیوند دهد، تا از همان راه که ضربت خورده اند، به آنها ضربت زنند (مترجم ).
۱۹- این کتاب و کتب دیگر سید بزرگوار، از آن زمان تاکنون بارها چاپ شده و تعداد چاپ آنها بویژه المراجعات ، النص والاجتهاد و الفصول المهمه از ده ها بار گذشته است .
۲۰- مستقلاً نیز به چاپ رسیده است .
۲۱- اخیراً چاپ شده است .
۲۲- این مؤ سسات را ما از نزدیک در شهر صور لبنان دیدیم . امروز مؤ سسات مزبور به وسیله دانشمند محترم آقاى حاج سید موسى صدر، تکمیل و توسعه یافته و به صورتهاى گوناگون در آمده است که جا دارد جداگانه و به تفصیل نگاشته شود. آقاى سید موسى صدر از دانشمندان حوزه علمیه قم ، فرزند مرحوم آیت اللّه صدر و خاله زاده مرحوم شرف الدین ، گ گ پس از رحلت آن مرحوم به شهر صور دعوت شد. و اینک در جاى مرحوم شرف الدین با موفقیت مشغول انجام وظیفه هستند. به یارى خدا در آینده نزدیک ، این مؤ سسات در کتابى به نام ((امام موسى صدر)) منتشر خواهد شد. (مترجم ).

زندگینامه علامه آیت الله سردار کابلى( متوفاى ۱۳۳۱ه. ش )

Untitled

ستاره خاور

خرم گلى که بشکفد از شاخسار علم
خوش سبزه اى که سرزند از جویبار علم

علامه حیدرقلى فرزند سردار نور محمد خان در هیجدهم محرم ۱۲۹۳ ق . در محله شیعه نشین قزلباشهاى ((چنداول )) کابل (۲۷۳)، طلوع نمود. اویکى از پرغروغ ترین اختران حوزه تشیع بود که شصت سال و اندى از عمر پربرت خویش را در عالم هجرت براى کسب دانش و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام به سر برد و حدود نیم قرن قبل (۱۳۷۲ ق ) در باختر مشرق اسلامى یعنى دیار ((باختران )) این ستاره گمنام از آسمان علم و حکمت غروب نمود.
اینک به مناسبت فرارسیدن چهل و سومین سال عروج این حکیم نامور و فقیه فرزانه گوشه هایى از زندگى را مرور مى کنیم :


خاطرات


حیدرقلى کودک چهار ساله بود که استعار پیر انگلیس سایه سیاه خود را بر اکثر کشورهاى شرقى و غربى گسترده بود. در هیمن امر دولتمردان انگلیس ‍ یکى از مهره هاى خطرناک و وابسته به استکبار جهانى را در افغانستان به قدرت رساندند. با روى کار آمدن ((امیر عبدالرحمن خان )) شاه جنایت پیشه و مزدور دست به طرحى استعمارى زد که عبارت بود از مخالفت با رهبران مذهبى ، سیاسى و سرکوب ملیتهاى مظلوم و محکوم دیار تشیع . او در مخالفت و نابودى مذهب جعفرى از هیچ تلاشى دریغ نورزید؛ از کشتار دسته جمعى شیعیان گرفته تا تبعید و به سیاهچال انداختن جمعى از رجال شیعى . نور محمد خان که از سرداران عالى رتبه ارتش محسوب مى شد همراه با خانواده اش به یکى از ایالات مستعمره بریتانیا (هند شهر تاریخى لاهور) تبعید شد. خانواده سردار مدت هفت سال (۱۲۹۷ – ۱۳۰۴ ق ) در لاهور مهاجر بودند. در این ایام حیدرقلى فرزند ارشد سردار راهى مکتب خانه و مدارس دولتى گردید. وى در مدت هفت سال تمام پایه هاى علوم جدید را در لاهور فراگرفت و در مکتب خانه ، علوم دینى و قرآن را آموخت . در حالى که هنوز دوازده بهار از سن حیدرقلى سپرى نشده بود از جمله دانشمندان جوان و ریاضیدان هوشمند لاهور به حساب مى آمد. او در عنفوان جوانى در بیشتر علوم و فنون روز صاحب نظر و راءى بود و در میان دانش آموزان شهر لاهور رتبه اول را از آن خود نموده بود، به طورى که معلمان و اساتید کلاس حیدرقلى از فضل و آن دانش آموز مهاجر بهره مى بردند و نسبت به وى احترام خاصى به جا مى آوردند. چندى نگذشت که آوازده علمى حیدرقلى شهره شهر گشت . دولت مستعمره هند هر چند گاهى اسباب اذیت و آزار خانواده سردار را فراهم مى ساخت و با بهانه گیریهاى واهى روزگار را بر آنان تنگ مى ساخت و توسط عوامل دولت دست نشانده کابل چنگ و دندانى علیه سردار مهاجر نشان داده مى شد.


نور محمد خان مجبور شد شهر لاهور را به قصد عراق ، ((دیار ابرار و احرار)) روزگار ترک نماید. بر این اساس (سال ۱۳۰۴ ق ) از مسیر اقیانوس ‍ هند دل به دریا زده ، وارد بندر ساحلى بصره گردید. او و خانواده وى که سالها در فراق چنین لحظه اى دقیقه شمارى مى کردند هم اکنون از تمناى دیدار و عطر گلگون گلهاى محمدى اشک شوق روان مى سازند.سردار نور محمد خان توانست براى همیشه خود و فرزندان دلبندش را از توفان حوادث نجات بخشیده ، بر ساحل بیکران کشتى نوح اهل بیت خود را بیمه نماید.


در محضر خورشید


حیدر قلى هم اکنون مهمان خورشید و در محضر امامان معصوم علیهم السلام قرار گرفته است . او آمده است تا از سرچشمه زلال ((قرآن )) و کوثر کلام ((اهل بیت علیهم السلام )) جرعه اى بنوشد.

ما بدین در نه پى حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

حیدرقلى پس از زیارت مزار پیشوایان اسلام و آشنایى با اختران حوزه نجف اشرف نزد اساتید زبده و وارسته نجف چون شیخ على اصغر تبریزى ، تحصیل علوم حوزوى را آغاز کرد. وى پس از شش سال تلاش بى وقفه توانست بر قله رفیع اجتهاد و استنباط علوم اسلامى قرار گیرد. وى در میان طلاب معاصر خود در فضل و دانش نمونه بود و همه او را به حکیم ، دانشمند و مجتهد بزرگ مى شناختند.


مشایخ اجازه


حکیم وارسته علامه سردار کابلى پس از کسب مدارج علمى و رسیدن به درجه اجتهاد و فتوا موفق شد از رجال نامى و استوانه هاى بزرگ حوزه همچون :
۱- آیه الله سید حسن صدر (ره )
۲- آیه الله میرزا محمد على دشتى (ره )
۳- آیه الله حاج سید عباس لارى (ره )
۴- آیه الله حاج شیخ عباس قمى (ره )
۵- آیه الله سید یحیى خراسانى (ره )
۶- آیه الله شیخ آقا بزرگ تهرانى (ره )
مفتخر به دریافت ((اجازه )) و نقل روایات گردد.


آشنایى با زبانهاى خارجى


سردار همراه با فراگیرى علوم معقول (فلسفه ، حکمت و هیئت ) و منقول (فقه و اصول ) به زبانهاى زنده جهانى (عربى ، انگلیسى ، عبرى و اردو) آشنایى کامل پیدا کرد و با لهجه مخصوص هر زبان قادر به تکلم و محاوره بود و برخى از تاءلیفات خود را به نگارش درآورد و بعضى از کتب خارجى را ترجمه نمود. وى تحقیقاتى درباره زبان عبرى به عمل آورد و برخى از نظرات دانشمند مسیحى عراق (اب انستاس …) درباره ((فقه اللغه )) را رد کرد. و نیز کتاب ((انجیل برنابا)) را از عربى به فارسى دراورده ، و با نسخه انگلیسى آن تطبیق داد. وى سروده هایى نیز به زبان اردو و انگلیسى دارد.


هجرت از حوزه


حکیم گمنام علامه سردار کابلى در اوج شکوفایى علمى و در بحبوحه جوانى و رسیدن به قله بلند اجتهاد آهنگ هجرت از حوزه را به صدا درآورد و در تاریخ ۱۳۱۰ ق همراه خانواده به قصد تبلیغ اسلام و انجام رسالت براى تنویر و ارشاد جامعه اسلامى ، با حوزه وداع گفت . با اینکه همه نوع امکانات براى او فراهم بود و هیچ گونه مشکل سیاسى و مالى او را تهدید نمى کرد، با کوله بارى از علم و حکمت ، حوزه را رها نموده ، وارد سرزمین باختران گردید. آن روز شهر باختران از محروم ترین مناطق غرب ایران به حساب مى آمد. با رسیدن کاروان زائر کربلا شهر غرق در شادى و شعف گردید. مردم آن دیار به گرمى از سردار کابلى استقبال نمودند و او را همچون نگینى در بر جان گرفتند از آن روز به بعد شهر باختران منزلگاه ستارگان علم و حکمت گردید و هر چند مدت کاروانى از عالمان و شاگردان مکتب اهل بیت علیه السلام و پیروان سایر مذاهب براى دیدار او کسب فیض از خرمن علوم سردار وارد این دیار مى شدند و در طول سال مهمانخانه سردار آکنده از دانشمندان و دانش پژوهان علوم اسلامى و زائران حرم امام حسین علیه السلام بود که برخى از آنان آشنا به ((علوم غریبه )) بودند. از آن میان شیخ عبدالرحمن مکى بود که از وى فن کیمیاگرى را آموخت .


هجرت ناباورانه علامه بزرگوار، فقیه روزگار، حوزه هاى علمیه را تکان داد. البته باید یادآور شد که سردار تنها مهاجر حوزه نبود بلکه بزرگان دیگرى هم قبل از ایشان پس از اتمام یک دوره از دروس حوزه و رسیدن به اعلام مراتب معرفت و صعود بر سکوى وعظ و خطابه حوزه را ترک گفته ، به شهرهایى چون بلخ و بخارا و…


هجرت نموده اند و امروز حضور چشمگیر پیروان تشیع در هند و چین و کشمیر مرهون زحمات همین ستارگان تابناک حوزه هاست . چه بسزاست سیره سلف احیا گردد و تنى چند از امروزیان نیز همانند سردار کابلى و فاضل هندى حوزه را براى سامان بخشیدن اوضاع دینى دیار خود ترک گویند و بدان سرزمینها رو کنند.


میراث فرهنگى


تمرکز فکرى سردار بسیار عالى بود. با اینکه در میان مردم و همواره ماءنوس ‍ با آنان بود از فعالیتهاى علمى و کنکاش در علوم تجربى و فکرى غافل نشد. چه بسا در تحقیقات و تاءلیفات خود بیشتر از حوزه درس و بحث موفق بوده و شبانه روز بهترین لحظات زندگى خود را صرف مطالعه و تحقیق و فراگیرى علوم و فنون مى کرد در پى همین پشتکارى که داشت فن ((کیمیا))گرى را در باختران از دانشمندانى که با وى دیدار داشتند آموخت و به نتایجى بسیار ارزنده و دست یافت .


وى تا آخرین دقایق عمرش از کتاب ، قلم و دوات فاصله نگرفت . همیشه مى نوشت و تفکر مى کرد. هم اکنون آثار ارزشمندى در زمینه هاى مختلف از وى به یادگار مانده است که بیشتر آنها به صورت پراکنده در کتابخانه هاى عمومى و شخصى در ایران وجود دارد از مجموع ۳۲ جلد تاءلیفات وى به تعدادى اشاره مى گردد:
۱- کتاب اربعین (این کتاب حاوى چهل حدیث در فضایل امام على علیه السلام از طرق اهل سنت مى باشد.)
۲- نظم باب حادى عشر
۳- شرح دعاى صباح
۴- درالنثیر
۵- رساله در معرفت (جو)
۶- غیه التعدیل (قبله شناسى )
۷- ترجمه انجیل برنابا و…


قبله شناس


علامه مجلسى (ره ) محدث بزرگ شیعه معتقد بود که محراب قبله مسجد مدینه از سوى سلاطین جور از جایگاه اصلى خود منحرف گردیده است . با اینکه سردار کابلى اکثر محرابهاى موجود زمان خود را منحرف از قبله مى دانست و خود با اندک انحراف از محراب مساجد نماز مى گزارد، با نبوغى که در هیئت و حکمت داشت توانست با فرمولهاى پیچیده ریاضى مساءله ((انحراف قبله مسجد مدینه )) را رد و حکیمانه مدعاى خویش را اثبات نماید. وى معتقد است که محراب مسجد مدینه صد در صد درست و طبق موازین ریاضى و هیئت است و حتى انحراف نداشتن قبله مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را از معجزات بارز مکتب اسلام دانسته و دلایلى در این باره اقامه نموده است .


انس با کتاب


سردار بیشتر اوقاتش را صرف مطالعه یا نوشتن کتاب مى کرد، از کتبى که همیشه در کنار خود مى گذاشت و دم به دم به آنها مراجعه مى کرد ((تاج العروس ) و ((دائره المعارف بریتانیا))؟ بود و کمتر شب و روزى بر او مى گذشت که ریاضیات مطالعه نکند. اکثر کتب کتابخانه اش را خوانده بود و هر کتابى را که مى خرید ضمن مطالعه ، اغلاط آن را تصحیح مى کرد و براى بیشتر کتابهاى مهم خود که چاپ قدیم و فاقد فهرست بودند، فهرست تهیه مى کرد و حاشیه مى زد.


خط سردار


او علاوه بر فضایل و مناقبى که وى داشت هنرمند خوبى بود و در نستعلیق و شکسته قلمى توانا و نقش آفرین داشت . نمونه این دو خط را مى توان از حواشى سردار بر کتاب ((شهاب )) تاءلیف قاضى ابوعبدالله خضاعى و در ((غیه التعدیل )) مشاهده نمود که هر دو کتاب به طریق افست چاپ گردیده است .


آیینه اخلاق


سردار کابلى نه فریفته دنیا شد و نه مغرور دانش خود او از آغاز تا آخر عمر، طلبه به معناى واقعى کلمه بود و نه به فکر جاه و مقام افتاد و نه به یاد لشکر و حشم . از تمام وجود او عزت و شرف مى بارید.به غناى عجیبى دست یافته بود. در چهره اش آثار کبر و نخوت دیده نمى شد انسانى بود قانع ، صبور، خوشرو و خوش لهجه . وقتى راه مى رفت زمین را مى نگریست و وقتى مى نشست در حال فکر کردن بود. وقتى به کسى مى رسید با تبسم احوالپرسى مى کرد و اگر سخن از علم و فضل او به میان مى آمد مى گفت : ((من ذره اى بیش نیستم .)) و…


او ظاهرى ساده و بى آلایش داشت . لباس ساده مى پوشید، ساده سخن مى گفت و غذاى ساده مى خورد مهربان بود و با مردم صمیمانه مى نشست و صادقانه برخورد مى رکد. از تمام وجودش اخلاص و صفا نمایان بود.ادب و تواضع آن مرد کریم ، دوستان و آشنایانش را به شگفتى وا مى داشت . بزرگانى که به کرمانشاه وارد مى شدند و اشتیاق به ملاقات با او را داشتند، او از باب احترام و ادب ابتدا به دیدن آنها مى رفت تا آمدن آنها به منزل او جنبه بازدید داشته باشد. وى این احترام را نسبت به هر شخصى مراعات مى کرد بدون آنکه ملاحظه اى به مقام و مرام و مسلک طرف داشته باشد.


غروب ستاره خاور


سرانجام حکیم فرزانه دانشمند برجسته ، ستاره خاور، مهاجر گمنام علامه حیدرقلى ، در عالم هجرت و غربت پس از نیم قرن و اندى تلاش ، برسى و نشر معارف اسلامى ، در سحرگاه جمادى الاول ۱۳۷۲ ق در حال راز و نیاز با ذات بى نیاز در سر سجاده نماز در ۷۹ سالگى یا قلب آرام و ضمیر امیدوار از آسمان باختران غروب کرد و حوزه هاى علمیه و سرداران علم و معرفت را از رحلت خود عزادار و سیاهپوش ساخت .


پس از مراسم تشییع و عزادارى در باختران تابوت سردار را طبق وصیت خودش به نجف اشرف انتقال دادند. پیکر مطهر او در چهارم جمادى الاول ۱۳۷۲ ق در میان اشک و آه طلاب و رجال بزرگ حوزه نجف تشییع و در قبرستان وادى السلام در جوار مرقد مطهر ((بوتراب )) امام على علیه السلام به خاک سپرده شد.


در فراق ستاره


نزدیک به نیم قرن از غروب دانشور بزرگ فیلسوف گمنام آیه الله سردار کابلى (ره ) مى گذرد. هنوز هم ارباب خرد و دانش در فراق سردار مى سوزند و تنها از نظرات وى در محافل و سمینارهاى علمى بهره مى جویند. یکى از آن سرداران نام آور معاصر، حکیم بزرگوار علامه آیه الله حسن زاده آملى – دام عزه – است که بارها در دروس هیئت و حکمت خود از عظمت علمى سردار کابلى با این جملات قدردانى نموده است :
((ایشان ملاى عجیبى بود. ملاى مجهول القدرى بود. در زمان ما جایشان خیلى خیلى در حوزه خالى است . رضوان الله تعالى علیه …))

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله العظمى سید محمد تقى خوانسارى (متوفاى۱۳۳۱ه.ش)

images (1)

از ولادت تا هجرت

در یکى از روزهاى اردیبهشت سال ۱۲۶۷ ق . که بهار با ماه رمضان تواءمان گشته بود و غنچه هاى یاد در آن مى شکفتند، در خوانسار شهرى که جاى جایش چشمه اى سر به بیرون آورده و چون نگینى سبز و بلند با دستهایى گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ مى کشد، در خانه سید اسدالله ، عالم بزرگ شهر، نورسیده اى پاى در حیات نهاد که نام او را محمد تقى گزاردند.

سید محمد تقى جوانه اى بود روییده بر شاخه سار تبارى که در عرصه علم و زندگى درخت تناورى را شکل داده بودند و این طلیعه نیکویى براى او به شمار مى آمد. سلسله نسب او چنین بود سید محمد تقى خوانسارى فرزند علامه سید اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سید حسین و او فرزند عالم بزرگوار سید ابوالقاسم ، فرزند دانشمند گرانمایه علامه سید حسین و او فرزند عالم فرزانه حاج میرزاابوالقاسم ، فرزند دانشمند گرانمایه علامه سید حسین و او فرزند عالم فرزانه حاج میرزاابوالقاسم … .و در پایان سلسله نیز سرچشمه دانش و عصمت امام موسى بن جعفر علیه السلام قرار داشت .

ایام مکتب آمد، سید محمد تقى در تیزهوشى گوى سبقت از همگنان ربود. او در این سنین کم هم جذبه هاى معنوى را در خود احساس مى کرد. او که در مکتب خط را بخوبى آموخت و قرآنى را به خط خود نشوت و آن را وقف مسجد کرد.
حوزه خوانسار که در آن زمان به برکت پدران سید محمد تقى و دیگر فرزانه هاى علمى اش رونقى داشت ، دومین جایى بود که سید محمد تقى در دامنش استوارى یافت و قامت راست کرد. سرعت فراگیرى سید محمد تقى چنان بود که به هفده سالگى نرسیده ، ادبیات عرب و دیگر پایه هاى مقدماتى علوم اسلامى را فراگرفت . او در همین مدت قسمتهایى هم از فقه و اصول دوره سطح را خواند.

پاى درس بزرگان

خوانسارى جوان پس از مشورتهایى که با پدر کرد براى تکمیل اندوخته ها رهسپار حوزه دیرپاى نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حرکت او افزود .او در نجف پس از تکمیل درسهاى ناتمام ، در درس محققان بزرگ این رشته ها حاضر شد تا جوانه هاى اجتهاد که از توانایى در تحقیق ریشه مى گیرد در او برویند. خوانسارى جوان چهار سال در درس فقه و محقق بزرگ اصولى آیه الله آخوند خراسانى شرکت کرد. در کنار این آدرس به درس ‍ فقیه برجسته آیه الله سید محمد کاظم طباطبایى یزدى هم حاضر گشت . بعد از ارتحال این دو او از درسهاى اصول آیه الله نائینى ، آیه اللله آقا ضیاء عراقى و از درس فقه آیه الله در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتیدش کوشش ‍ نکرد. اما آقا ضیاء عراقى – که بارها مقام این شاگردش را ارج نهاده و گفته بود ((و حفظ مقام و نگهدارى شؤ ونات آقاى خوانسارى را مانند علماى متاءخر بر خود فرض مى دانم )) هنگامى که او بعدها به ایران بازگشته بود، اجتهادنامه وى را از نجف برایش فرستاد. افزون بر این آقاى خوانسارى از این استاد خود اجازه روایى نیز یافته بود.

بر بلنداى حماسه

با شروع جنگ جهانى اول که حکومت عثمانى به نفع آلمان درگیر این جنگ شد و در صف متحدین قرار گرفت ، قمرو عثمانیها در حیطه جنگ واقع گردید. در ۲۸ آبان ۱۲۹۳ ق . بصره و حوالى آن به تصرف قواى انگلیس ‍ درآمد. موقعیتى حساس بود، دولت عثمانى از روحانیون کمک طلبید علماى شیعه با آنکه استبداد گسترده از طرف آن دولت بر جامعه اکثریت شیعى عراق روبرو بودند، نتوانستند در چنین هنگامه اى ناظر پایمال شدن سرزمین مقدس عراق شوند.

این بود که جمع بسیارى از مراجع فتواى جهاد دادند و چون خود در سنین پیرى بودند فرزندانشان را به نیابت خویش ‍ رهسپار نبرد کردند و گروه دیگرى از مجتهدان نیز خود راهى صحنه جهاد گشتند. در ایام محرم فتواهاى شورانگیز جهاد شراره حماسه را بویژه در جان طلایه داران دانش برانگیخت و در این میان آقاى خوانسارى نیز کرسى درس و تحقیق را رها کرد و در صف رهسپاران جهاد قرار گرفت .او به گروه مجاهدانى که به همراه آیه الله سید مصطفى کاشانى عازم نبرد بودند، پیوست . این گروه سوار بر کشتى در رود دجله و فرات پیش تاختند و خود را به صفوف مقدم جبهه در حوالى بصره رسانیدند.

آقاى خوانسارى در سنگرهاى جلو جبهه همراه با همدرسان خود آقاى سید ابوالقاسم کاشانى و آقاى بختیارى زاده مستقر گشت . او در نبرد با هزار تیرى که داشت و با مهارتى که در تیراندازى یافته بود سینه سپاهیان دشمن را آماج خشم ساخت و آنگاه که دشمن براى درهم شکستن مقاومت جنوب هجومى سخت را آغاز کرد او پر نشاط برود و خنده هاى بلندش ‍ تعجب دوستان را برمى انگیخت و وقتى هم که سایه رخوت بر گروهى از جنگاوران افتاد باز فریاد او که حرام بودن عقب نشینى در برابر دشمن را اعلام مى کرد، پرطنین بود، و شگفت تر زمانى بود که با تنگ تر شدن حلقه محاصره دشمن مجاهدان مهیاى مرگ مى شدند و او شور نماز داشت و همگان را به آن مى خواند. گویى نماز عاشورایى حسین علیه السلام در ذهنش زندگى یافته بود.قواى دشمن پیروزیهاى شایانى در جبهه فرات به دست آورد. ولى شکست در کوت العماره پاى رفتن را از آنان گرفت و به ناچار جبهه جنگ از جنوب به شرق تغییر یافت .

با اشغال بغداد که مقارن با پیروزیهاى دیگر متفقین بود، پایان جهاد فرارسید. از آن سو اشغالگران در تعقیب نیروهاى مقاومت برآمدند. دستگیریهاى وسیعى آغاز گشت و سرانجام خوانسارى جوان هم که در نبرد از قسمت پا مجروح شده بود، دستگیر شد. مجاهدان عرب تنها با سپردن تعهدى آزاد گشتند اما برخورد با مجاهدان دیگر متفاوت بود. انگلیسى ها از آزادى آنان اجتناب ورزیدند. در این میان وساطتهایى نیز براى آزادى آقاى خوانسارى صورت گرفت ولى بى ثمر بود. اشغالگران اسراى جنگى را در بندر بصره جمع نموده ، آنجا یا کشتى هایى به اسرارتگاههاى خود در مستعمراتشان فرستادند و آقاى خوانسارى و قریب چهارصد تن دیگر از اسراء به جزیره سنگاپور برده شدند. چهار ماه طول کشید تا کشتى آنان در آن سرزمین پهلو گرفت . در سنگاپور، اسرا در زندانى صحرایى قرار داده شدند. در این زندان گروهى از مردمان وحشى جزیره نیز به نام کوکا به چشم مى خوردند.

آنها به آدمخوارى معروف بودند از آن رو هر روز صبح که شیفت زندانبان عوض مى شد اسرا سرشمارى مى شدند. در آن محیط خش ‍ آقاى خوانسارى به تلاش علمى روى آورد. او علاوه بر تدریس منطق و حکمت ، خود نیز به آموختن پرداخت و توانست زبان انگلیسى را از یک راجه هندى بیاموزد. رئیس زندان که متوجه مقام علمى او شده بود با توجه به آشنایى او به زبان انگلیسى از او خواست کتابى گمراه ساز را ترجمه کند. او با آنکه روزهاى سختى را پیش روى خود داشت با این درخواست مخالفت نمود. و شاید هم براى انتقام از این سرسختى بود که زندانبانان قصد جان او را کردند. او خود در این باره گفته است :((روزى همه به بیرون رفته بودند و من تنها بودم . زندانبانان حیوانى وحشى را از آن دم در بر درون زندان ول کردند. حیوان جستى زد و بسرعت به طرف من آمد. خیلى نزدیک شد اما کارى به من نداشت . به دم در رفت و دو مرتبه برگشت . چند دفعه این کار را انجام داد ولى کارى با من نکرد.))
بعدها که راجه هندى آزاد شد در آزادى آقاى خوانسارى کوشید. در نتیجه آقاى خوانسارى نیز پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت ، آزاد گشت .

مرجعیت

آیه الله خوانسارى بعد از رهایى از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت . پس از آن ، آوازه حوزه نوبنیاد سلطان آباد اراک ، در او شیفتگى نخستین را زنده ساخت و از همین رو در حوزه سلطان آباد به احترام آیه الله حائرى در درسشان شرکت جست و خود نیز جداگانه به تدریس فقه ، اصول و حکمت پرداخت . دیرى نگذشت که او توجه آیه الله حائرى را به خود برانگیخت . آقاى خوانسارى در سلک یاران نزدیک و مشاوران برجسته (هیاءت استفتایى ) آیه الله حائرى قرار گرفت . وى در پى این نزدیکیها نقش ‍ برجسته اى در شکل گیرى حوزه علمیه قم ایفا کرد و مشوقى در هجرت آیه الله حائرى به قم بود. در سال ۱۳۱۵ ش . حوزه قم در ماتم از دست دادن بنیانگذارش به سوگ نشست .

در آن موقعیت خطیر آیه الله صدر و آیه الله حجت و همچنین آیه الله خوانسارى که سه تن از شاگردان و یاران برجسته آیه الله حائرى بودند، براى تصدى مسؤ ولیت حوزه و عهده دارى رهبرى دینى مردم مورد توجه قرار گرفتند. در این میان آیه الله خوانسارى با شایستگى هاى فراوان اخلاقى و علمى که داشت پیشگام نگشت ، اما شیخ محمد صدوقى و شیخ مجتبى عراقى و تنى چند از دوستانشان در پاگیرى مرجعیت ایشان تلاش ورزیدند. درس خارج براى ایشان تدارک گردید و قرار شد ادامه درس استادش حائرى را بگوید. رفته رفته این شخصیت برجسته مورد اقبال جامعه ایرانى قرار گرفت و با طرح جواز رجوع در مسائل احتیاطى به ایشان از طرف آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى دامنه مرجعیت او گسترش یافت . اما با این همه او آیه الله صدر و آیه الله حجت براى حاکم نمودن وحدت رهبرى دینى مردم و زدودن شائبه هاى تفرقه ، آیه الله بروجردى را به قم خواندند و با اصرار زیاد او را بر این سمند نشاندند.

سالهاى طولانى تدریس آیه الله خانسارى که از حوزه نجف آغاز گشت ، جمع زیادى از آموختگان فضل او را همراه داشت . در سالهاى آخر تدریس ‍ هم درس خارج او چنان با عمق و دقت طرح مى شد که تنها شایستگانى چند یاراى حضور در آن را یافتند. آثار علمى ایشان غیر از آن رساله هاى فتوایى که نظریات فقهى ایشان را در بر داشت ، تقریرات درسهاى خارجى بود که شاگردانش جمع آورى کرده بودند. از آن جمله درس طهارت ایشان بود که به همت شاگرد برجسته اش آیه الله محمد على اراکى و درس صلوه که از سوى شاگرد فرزانه دیگرشان آقا مجتبى عراقى نگارش یافت .

نماز

نماز آیه الله خوانسارى حدیث شگفتى داشت . در او چنان باور خدا تجلى کرده بود که در نماز حجاب برمى کشید و روحش به بهشت یاد درمى آمد. او خود در این باره چنین گفته بود: در نماز که مى ایستم مثل این که است که با خدا شفاهى صحبت مى کنم و انگار رخ به رخ هستم . در پى نمایاندن این چهره معنوى او بود که با درخواست جمعى از دل باوران ، آیه الله سید احمد خوانسارى ، برقرارى نماز جماعت فیضیه را به او واگذاشت . در این نماز پرشکوه حتى مقدسانى که تردیدشان در عدالت امامان جماعت بسیار بود و به هر کس اقتدا نمى کردند، بى هیچ واهمه اى با او به نماز مى ایستادند. بعضى از شبها هم که آقاى خوانسارى نمى آمد آیه الله (امام ) خمینى که از اساتید بنام حوزه بود اقامه نماز مى کرد. از آن رو که نماز جمعه در نظرگاه فقهى آیه الله خوانسارى واجب احتیاطى بود در حوالى سال ۱۳۲۰ بعد از سالیان سال این نماز متروک و مهجور مانده بود، از سوى آن فقیه بزرگ در مدرسه فیضیه بپا شد. بعدها فیضیه هم گنجایش خیل آن همه مشتاقان نداشت . براى همین ، مکان نماز به مسجد امام حسن عسکرى علیه السلام انتقال یافت . برگزارى این نماز چنان پرتاءثیر شد که به دنبال آن در بیشتر شهرها نماز جمعه جانى تازه گرفت .

نماز باران

یکى از حوادث مهم که از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دینى ، نماز بارانى است که او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونه اى ملموس آشکار کند. در شهریور ۱۳۲۰ که متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند. در آن موقع موجى از قحطى و نابسامانى در کشور به راه افتاد. قسمتى از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتى کنترل شهر در دست آنان قرار گرفت . اشغال هنوز ادامه داشت که زمینهاى مساعد و وسیع شهر قم – که به صورت دیم کشت مى شد – با گذشت دو ماه بهارى از سال ۱۳۲۳ هنوز تشنه بودند. با بروز این خشکسالى موقعیت غذایى مردم بحرانى شد. اهالى قم ، چاره در خواندن نماز باران دیدند. آنان به جستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواستن را معنى بخشید. مردم راهى خانه هاى آقایان صدر، حجت و خوانسارى شدند.

آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفه هاى شرعى خود را بجا آورید، آسمان و زمین دستهایشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است . به همین علت اطلاعیه هایى در سطح شهر نصب گردید که آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهى ایشان را از پایان بد کار بیم دادند اما او گفت حالا که چنین شده ، خواندن این نماز بر من تکلیفى است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزدیک شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزه هاى این حرکت بدبین نمودند تا جایى که این نیروها در پوششى دفاعى رفتند. در روز موعود، جمعیت از گوشه و کنار شهر روانه شدند تا به صحراى خاکفرج که در نیم کیلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوب مى شد بروند. آیه الله خوانسارى هم با طماءنینه و آرامش مخصوص و در حالى که پاها را برهنه کرده و تحت الحنک انداخته بود با عده اى از همراهان به سمت آن نقطه حرکت نمودند.

جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و ۳/۲ ساکنان شهر را در بر مى گرفت . با عبور آرام مردم از کنار پادگان ، شائبه هاى تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بى اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت دیده نشد. آیه الله خوانسارى که بارها عطوفت و مهربانى پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درک کرده بود، بخوبى مى دانست که خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنکه اگر خواهش باشد اجابت حتمى است . او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست که تا همپاى او باز به کوى خواهش روند و نماز بارانى دیگر بخوانند. این بار نماز در باغهاى پشت قبرستان نوبپاگشت . غروب یکشنبه فرا رسید و آسمان بى تکه ابرى سرخ ‌گونگى خورشید را به نظاره نشست . گزارش هواشناسان غربى که در پادگان خاکفرج بودند گویاى این بود که بارشى روى نخواهد داد.

دین ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولى در خاطره خود مى گوید: ((آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیه الله خوانسارى در مدرسه فیضیه رفتیم . اکنون یادم نیست که به چه مناسبتى شبها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانى و سخنرانى بود. مرحوم حاج محمد تقى اشرافى به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانى ایشان بود که باران شروع شد… آن شب باران مفصلى آمد.))

این باران چنان گسترده و بى امان بود که تا آن وقت چنین بارشى را کسى سراغ نداشت . بى سیم هاى پادگان خاکفرج به کار افتاد و خبر این حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتى کوتاه پس از تاءیید آن از طرف مقامهاى رسمى لندن و آمریکا، از طریق رادیو انعکاس جهانى یافت .

حج نمونه

تا شهریور ۱۳۲۸ ش هفت سال مى گذشت که ایران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانیان که تشنه تر از همه مى نمودند در این حج ، حضورى پرجلوه بود. حضورى آنچنان که حج آن سال را حجه العلما نامیدند. روحانیان بزرگى چون آیه الله میرزا محمد فیض و تنى چند از علماى برجسته در این حرکت به چشم مى خوردند. آیه الله خوانسارى هم به دعوت یکى از بازاریان تهران به این کاروان پیوست . در همان روزهاى نخست ورود ایشان به مکه او وحدت آفرین گشت و با اعلام ثبوت رؤ یت ماه از طرف ایشان اختلاف رخت بربست و وقتى هم که جمعى از شیعیان از او تقاضاى برپایى جماعت نمودند، او بى اعتنا به درخواست ایشان ، به نمازجماعت برادران اهل سنت رفت . چه آنکه این حج براى همبستگى بود و دلبستگى و دمیدن روح برادرى ، تا در سایه وحدتى ظاهرى روحها به وحدت رسند در مدینه نحل اقامت آیه الله خوانسارى جاى آمد و شد هیاءت ها و کاروانهاى مذاهب مختلف بود. از جمله آنها هیاءت علماى مصر به سرپرستى شیخ حسن البناء، مرشد عام جمعیت اخوان المسلمین بود. گفتگوهاى دوستانه اش آغاز گشت و تلاش آیه الله خوانسارى در نزدیکى و ایجاد تفاهم هر چه بیشتر بود. در پاسخ به این خبر اخوان وحدت ، خطباى مصرى هم با او، همصدا گردیدند.

فتواهاى شورآفرین

آیه الله خوانسارى همگام با آیه الله حاج آقا حسین قمى ، پیشگام مبارزه علیه کشف حجاب ، در این مبارزه شرکت نمود. او در آن جو پراختناق در فتواى روشنگرانه بر زرورى بودن حجاب پاى فشرد.با شروع شکل گیرى توطئه اشغال فلسطین ، آیه الله خوانسارى با فریاد آیه الله کاشانى همنوا بود. او در فتوایى فداکارى و کمک مسلمانان را در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم واجب شمرد سرانجام فریادها کارساز شد و هزاران فدایى اسلام آماده عزیمت به فلسطین گردیدند اما با سنگ اندازى هاى دولت وقت این اعزام چشمگیر انجام نپذیرفت .

همگامى آیه الله خوانسارى با آیه الله کاشانى مرزهاى فراترى پیموده است . او با فتوایى سرنوشت ساز ملى شدن نفت را اعلام کرد و قطع دست غارتگران را از این سرمایه خداداد خواهان گردید. در هنگام برگزارى انتخابات مجلس هفدهم که پس از پیروزى نهضت ملى انجام گرفت ، ایشان بار دیگر به یارى رهبرى نهضت آیه الله کاشانى شتافت و در فتوایى مهم شرکت در انتخابات را اداى وظیفه شرعى دانست و سستى در این راه را عملى مسؤ ولیت آفرین در پیشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار این فتوا، تاءثیر بسزایى در انتخابات مزبور گذاشت . و در تهران تاءثیر آن شگفت آورتر بود.

پاییز حزن

سال ۱۳۳۱ ش علما و مردم شهر همدان که از حال نامساعد آیه الله خوانسارى با خبر بودند، از او خواستند تابستان را در هواى ییلاقى همدان سپرى کند. با قبول این درخواست ، آیه الله خوانسارى با همراهانش آیه الله اراکى ، آیه الله آخوند ملاعلى همدانى ، آیه الله خمینى و فرزند بزرگشان سید محمد باقر، مؤ لف محترم آقاى مجتبى عراقى راهى آنجا گردید.

آیه الله خوانسارى در استقبالى پرشور وارد شهر شد. در پى اغتنام از انفاس قدسى او مردم شهر از وى تقاضاى اقامه جماعت در مسجد جامع کردند. در یکى از آن روزها که او براى برپایى نماز به مسجد مى رفت ، در بین راه دچار حمله قلبى گشت و سرانجام نزدیکیهاى ظهر هفتم ذیحجه ۱۳۷۱ ق به احرام جانان در آمد و لبیک گویان به سراى او شتافت که حج چهره اى از زندگى هر روز است . و چنین شد که رؤ یاى آیه الله بروجردى نیز تعبیر گشت . او در رؤ یاى در همان شبهاى قبل از وفات آن فقیه نامدار دیده بود که سید مرتضى رحلت کرده و او را به شهر قم مى آوردند. قبر او اینک در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام هم آغوش استادش ‍ آیه الله حائرى قرار دارد

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محسن امین (متوفاى ۱۳۳۱ ش)

phoca_thumb_l_1
آل امین در گذشته هاى دور قبیله ((قشاقش )) یا ((قشاقیش )) شهرت داشت و در حله روزگار مى گذراند. دست سرنوشت این مردم سخت کوش ‍ را به ((حبل عامل )) کوچاند مدتى پس از مهاجرت ، ستاره اى به نام سید محمد امین در آسمان ریاست قبیله درخشید و بدین ترتیب ((امین )) زیور جاودان این خاندان شد. خاندانى که از وابستگان اهل بیت پیامبر علیهاالسلام به شمار مى آمد و نسب به امام على بن الحسین مى رساند.


عبدالکریم فرزند رئیس سید على و نوه سید محمد امین بود. از پیوند این نیک مرد عابد با دختر شیخ محمد حسین فلحه – دانشور پاک نهاد جبل عامل – گوهرى پدید آمد که سید محسن نام گرفت ، روستاى ((شقرا)) را شهرتى جاودان بخشید و سال ۱۲۸۴ ق . را به عنوان سال میلاد خویش ، تاریخى به یاد ماندنى ساخت .


سید محسن قرآن ، نوشتن ، شنا و اسب دوانى را به یارى پدر، مادر و خویشاوندان آموخت . چون به ۶ سالگى گام نهاد، به نحو و خوشنویسى روى آورد و از محضر دانشوران قبیله کامیاب شد. در ۱۲۹۷ ق . به روستاى ((عیثاالزط)) شتافت و از سید جواد مرتضى دانشمند آن سامان بهره گرفت .


توقف در ((عیثاالزط)) تا حدود ۱۳۰۰ ق . به دراز کشید و با هجرت سید جواد به عراق پایان پذیرفت . سید محسن در این روستا با پرهیزگارى به نام شیخ محمد دبوق آشنا شد. مردمى هوشمند، پارسا، شیفته دانش و ادیب که سید محسن آشنایى با او را نعمتى الهى مى دانست . شرح قطر، صرف ، شرح ابن ناظم بر الفیه ، شرح جاربردى بر کافیه و مغنى از اندوخته هاى فرزند عبدالکریم در ((عیثاالزط)) بود.


با مهاجرت سید جواد نوجوان ((شقرا)) در پى استادى دیگر برآمد، سرانجام در ۱۳۰۱ ق . به بنت جبیل رفت و همواره شیخ محد دبوق از محضر سید نجیب فضل الله حسنى عینائى و شیخ موسى شراره بهره برد. در این سالها دوست صمیمى اش شیخ محد دبوق به خدمت نظام فرا خوانده شد و سید محسن دیگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبیل تا ۱۳۰۴ ادامه یافت . در این سال شیخ موسى شراره دیده از جهان فرو بست و فرزند عبدالکریم که تا بحث استصحاب معالم پیش رفته بود. ناگزیر در جستجوى استادى دیگر برآمد استادى که هرگز نیافت و چون توان مالى نداشت ، هواى جنوب از سر برون کرده به گوشه نشینى ، تدریس و مطالعه روى آورد. ولى دریغ که سرنوشت آسودگى بروى نمى پسندید. ستاره ((شقرا)) به خدمت نظام فرا خوانده شد و براى گریز از این امر سفرى دراز آغاز کرد. او پس از مدتى به وطن بازگشت تا رنج سفر ناخواسته از پیکر برون سازد، ولى با بیمارى مرگ مادر روبرو شد.

سالهاى تاریک


بى تردید مرگ مادر براى دانشجوى جوان ((شقرا)) بسیار دشوار بود ولى هنوز امید به آموختن و پیشرفت در وجودش شعله مى کشید. امیدى که با درد دیدگان پدر و نابینایى وى به نومیدى گرایید. سرپرستى دو خواهر و پدر پیر، تنگدستى و نادارى ، جوان ((شقرا)) را به کارهاى مادى ، که هیچ تجربه اى در آن نداشت ، کشید. البته در کنار همه این نامرادیها فراخوانى دوباره به خدمت نظام نیز بر فشار روانى فرزند عبدالکریم مى افزود. مشکلى که سرانجام به یارى شیخ ابوالخیر خطیب دمشقى ، قاضى صور، از میان برداشته شد.او مدرسه حیدریه ((عیثاالزط)) را به صورت مدرسه اى معتبر و رسمى درآورد و دانشجویان شرکت کننده در آزمون سالانه را از گواهى تحصیلى برخوردار ساخت .


از رنجهاى سرپرستى خانواده و دورى از استادان دانشور که بگذریم در این روزگار خبرى دانشجوى جوان جبل عامل را شادمان ساخت . سرانجام تلاشهاى بزرگان بنت جبیل به بار نشست و سید مهدى حکیم از نجف بدان سامان گام نهاد. شاگردان شیخ موسى شراره دیگر بار به مدرسه آن مرحوم بازگشتند تا از محضر دانشور تازه وارد بهره برند. سید محسن نیز همراه همسرش به بنت جبیل روى آورد، ولى دریغ که روش استاد فرزانه جدید با شیخ موسى تفاوت داشت . او همه توانش را در ارشاد مردم به کار مى گرفت و اندک اندک سید محسن دریافت که هر چند بنت جبیل فقیهى شایسته یافته ، ولى روزگار طلایى درس دیگر تکرار نخواهد شد؛ پس به ((شقرا)) بازگشت .


در این هنگام گروهى از دانش آموزان جبل عامل و حمص ، که آوازه شهرت گوهر ((شقرا)) بدانها رسیده بود، به آستان وى روى آوردند تا از خرمن اندوخته هایش بهره گیرند. سید محسن در کنار تدریس از مطالعه و پژوهش ‍ غافل نبود و در این سالها شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید را، که ارمغان یکى از سفرهاى پدرش به شمار مى آمد، مورد بررسى و مطالعه عمیق قرار داد. او بدین شیوه از زندگى خو گرفته بود که دیدار یک دوست همه چیز را دگرگون ساخت .


دیدار سبز


در یکى از روزهاى سال ۱۲۰۸ ق . شیخ حسین مغنیه به دیدار سید محسن شتافته ، تصمیم گروهى از دانشجویان جبل عامل را با وى میان نهاد. او گفت : ما برآنیم که سمت عراق رویم ، تو نیز بیا!
سید محسن که سالها در انتظار چنین فرصتى بود، نومیدانه پاسخ داد: بدین سفر شوقى شگفت دارم ، ولى حال پدرم را مشاهده مى کنى ، با او در این باره گفتگو کن !
پدر که بیش از هر چیز به نیکبختى فرزند مى اندیشید، پسر را به استخاره فرا خواند. استخاره سفر را نیک نمایاند و بدین ترتیب سید محسن در واپسین روزهاى رمضان ۱۳۰۸، بى هیچ درهمى ، رهسپار عراق شد.


به سوى دریا


کاروان عاملیان پس از چند ماه به نجف رسید. سید محسن در نخستین فرصت خانه اى در محل ((خویش )) اجاره کرد و در درس بزرگان حوزه حضور یافت . سید على بن سید محمود عاملى ، سید احمد کربلایى ، شیخ محمد باقر نجم آبادى ، شیخ ‌الشریعه اصفهانى گروهى از استادان نجف شمرده مى شدند که ستاره ((شقرا)) را در آموختن کتابهاى شرح لمعه ، قوانین و رسائل یارى دادند. سید محسن سپس در درس خارج اصول شیخ محمد کاظم خراسانى شرکت جسته ، یک دوره اصول فقه از آن بزرگمرد بهره برد و در کنار آن از درس فقه حاج آقا رضا همدانى و شیخ محمد طه نجف نیز کامیاب شد.


هر چند ستاره جبل عامل دانشجویى تهیدست بود و حتى نان خویش را از نیک مردى به نام حاج احمد نسیه مى خرید ولى پاکدلى و اخلاص در دانش اندوزى را با هیچ ثروتى عوض نمى کرد. بنابراین هنگامى که برخى از آشنایان از وى خواستند تا در درس استادى که توانایى مادرى بسیار داشت حضور یابد، بى درنگ گفت هر چند ان استاد دانشورى گرانقدر است ولى نمى توانم خود را راضى کرده ، در درسى حاضر شوم که بهره مندى از ثورت استاد مى تواند یکى از انگیزه هاى آن شمرده شود.


روزهاى دشوار


سالهاى زندگى سید محسن در نجف ، سالهایى دشوار بود. تنگدستى جانگزا، درگیرى دو قبیله مهم شهر با یکدیگر و از همه مهم تر انتشار بیمارى واگیر و در پى آن خشکسالى هر یک به گونه اى خاص ، دانش پژوهان را آزرده ساخته ، آنها را از دانش اندوزى باز مى داشت . بیمارى واگیر که با تب شدید همراه بود، بسیارى از ساکنان شهر را گرفتار ساخت . در این شرایط سید محسن ، شیخ موسى قبلان را به یارى خواند و رسیدگى به اوضاع دانشجویان بیمار جبل عامل را وظیفه خود قرار داد. این کار بسیار دشوار و توانفرسا بود. ستاره جبل عامل براى آنکه شیخ موسى خسته نگردد و در نتیجه از ادامه این امر مهم چشم نپوشد. کارهاى دشوارى چون شستن ظرفها، پاکیزه ساختن اتاق بیمار، آماده سازى و خوراندن دارو را خود به عهده مى گرفت و مردگان را به یارى شیخ موسى به گروستان رساخره ، دفن مى کرد. در این گردباد مرگ بسیارى از ساکنان حریم آسمانى امیر مؤ منان به دیار جاودانگى شتافتند سید جواد عاملى ، از نوادگان صاحب مفتاح الکرامه و خویشاوندان نزدیک سید محسن ، نیز در شمار آنها جاى داشت . فرزند ((شقرا)) در سوگ سید جواد بسیار اندوهگین شده ، مرثیه اى غمبار سرود.


چون تب بیمارى واگیر فرو نشست ، رنجورى همسر، دانش پژوه خسته جبل عامل را در نگرانى فرو برد. او اینک علاوه بر کارهاى روزانه خویش ‍ باید به تیمار نوزاد و همسر بیمارش نیز مى پرداخت . هر چند سرانجام توفان دردها و ناتوانیها فرو نشست ، ولى نگرانى و اندوه دانشور ((شقرا)) پایان نیافت . نامه عبدالکریم کهنسال که در آن سید محسن را به گزینش یکى از دو کار زندگى در ((شقرا)) و یا انتقال پدر به نجف ناگزیر ساخته بود، پژوهشگر تهیدست جبل عامل را در غمى جانگاه فرو برد.


او نه یاراى دل بریدن از نجف داشت و نه توان مالى انتقال پدر، ناگزیر به حرم امیرمؤ منان على علیه السلام پناه برد، امام را به یارى فرا خواند. این توسل سرانجام مؤ ثر افتاد، نامه دیگرى از ((شقرا)) رسید و عبدالکریم ، فرزند را به تلاش در دانش اندوزى و فراموش کردن دشواریهاى زندگى پدر فرا خواند. البته کرامت علوى بدین نامه محدود نبود چند سال بعد سید عبدالکریم بى آنکه هزینه اى بر فرزند تحمیل کند، همراه گروهى از نیکان سمت نجف رهسپار شد. مسافران جبل عامل چنان عبدالکریم کهنسال را از احترام و خدمت برخوردار ساختند که او بعدها به فرزندش گفت : اگر گروهى از فرزندان همراهم بودند، هرگز اینگونه به من خدمت نمى کردند و اسباب آسایشم را فراهم نمى آوردند.


سرنوشت چنان تدبیر کرده بود که روشندل سالخورده جبل عامل به امید زندگى بهتر به عراق گام نهد و در روزهاى پایان عمر به تجربه دشوار خشکسالى عراق نشیند. خشکسالى شگفتى که به فروش کتابهاى سید محسن و زیور اندک همسرش انجامید. همزمان با پایان آن سالهاى سخت سید عبدالکریم زندگى را وداع گفت و به سفارش خود در صحن حضرت امیرمؤ منان علیه السلام به خاک سپرده شد.


البته ستاره جبل عامل در کنار همه مشکلات نجف لحظه هاى زیبایى نیز داشت . لحظه هایى که پیاده تا کربلا راه سپردن ، سفرهاى زیارتى به جایگاههاى مقدس و نشست با دوستان صمیمى را باید در شمار آنها جاى داد.


هجرت به کویر


نامه هاى فراوانى که شیعیان دمشق سمت نجف فرستادند، سرانجام سودمند واقع شد و دانشور بزرگ خاندان امین را به خدمت در آن سامان مشتاق ساخت . بنابراین در واپسین روزهاى جمادى الثانى سال ۱۳۱۹ ق . نجف را – پس از دو سال و نیم اقامت – ترک گفته ، رهسپار دمشق شد و در روزهاى پایانى شعبان بدان شهر رسید.


آفتاب ((شقرا)) که به چیزى جز نیکبختى مسلمانان نمى اندیشید با
همه توان براى از میان برداشتن سه عامل تیره روزى مؤ منان ناآگاهى ، تفرقه و کژروى ها به نورافشانى پرداخت ایجاد مدرسه هایى براى آموزش و پرورش ‍ دختران و پسران ، وقف زمین و ساختمانهایى براى پیشبرد اهداف آموزشى و چاپ و انتشار کتاب هاى ویژه این آموزشگاهها بخشى از تلاشهاى دانشور بیدار جبل عامل در زدودن زنگار ناآگاهى و جهل از جامعه اسلامى به شمار مى آید.

نگارش کتاب ((لواعج الاشجان )) درباره شهادت امام حسین علیه السلام و نیز مجموعه پرارزش ((المجالس السنیه )) در مناقب و مصایب معصومان پاک علیهم السلام ) گوشه اى از کوششهاى وى در از میان برداشتن کژروى هاى موجود در برگزارى عزاى پیشوایان پاک بویژه حضرت امام حسین علیه السلام شمرده مى شود. البته آن بزرگوار بدین بسنده نکرده ، با نوشتن رساله ((التنزیه )) ضربه اى اساسى بر پیکر کژاندیشان ناآگاه وارد ساخت . در پى انتشار این اثر، که با هدف پاکسازى گردهمایى مذهبى را از بدعتها و گمراهیها انجام شد، مردم ناآگاه چنان در برابرش موضع گرفتند، که برخى از دوستانش خطر ((انقلاب عوام )) را به وى گوشزد کردند. آفتاب درخشان دمشق خود در این باره مى گوید:
در برابر این رساله برخى از مردم برخاسته ، هیاهو برپا ساختند و ناآگاهان را به هیجان آوردند… آنها در میان بخش گسترده ناآگاه جامعه چنین پخش ‍ کردند که فلانى (سید محسن امین ) بر پا داشتن عزاى امام حسین علیه السلام را حرام کرده و علاوه بر این مرا به خروج از دین متهم ساختند.


تبلیغات فراگیر درباره اندیشمند مصلح دمشق چنان مؤ ثر افتاد که حتى گروهى از گویندگان مذهبى در مسجدها به بیان گمراهیهایش پرداختند و برخى از مردم با گرو نهادن خانه خود و به دست آوردن اندکى پول ، در جهاد نامقدس ضد سید محسن شرکت جستند.


تها در توفان


۱۳۲۱ ق . براى دانشور پاک نهاد جبل عامل سال برآورده شدن آرزوهاى دیرین بود. او در این سال به زیارت بیت الله الحرام ، مدینه النبى صلى الله علیه و آله و سلم و بیت المقدس توفیق یافت و با کوله بارى از خاطره ، تجربه و آرزوى تکرار زیارت به ((شقرا)) بازگشت . اندک اندک ۱۳۲۲ ق . فرا رسید و آتش جنگ نخست جهانى شعله ور شد. سرور فقیهان جبل عامل که در چنان شرایطى هرگز دورى از دمشق را پسندیده نمى دید، فرآورده هاى کشاورزى اش را به بهایى اندک فروخته ، رهسپار دمشق شد ولى بزودى دریافت که زندگى در روستاى ((شقرا)) آرام تر و بهتر است ، بنابراین دیگر بار به زادگاهش روى آورد و با کار کردن در زمینهایى که از پدر به ارث برده بود، زندگى ساده اى را آغاز کرد. هر چند به سبب جنگ وضعیت اقتصادى روز به روز دشوارتر مى شد و عرصه بر تنگدستانى چون وى تنگ تر مى گشت ، ولى مصیبتى سخت تر از قحطى همه منطقه را فراگرفت . این مصیبت چیزى جز بیمارى همه گیر ((وبا)) نبود. بیمارى وحشتناکى که هواى زرد نامیده مى شد و در یک روز – تنها در ((شقرا)) – دوازده قربانى بر جاى نهاد. مردم نگران از سرایت بیمارى مردگان را رها کرده ، از شستن ، حمل و تدفین آنها خوددارى مى کردند. دانشمند بزرگ جبل عامل این بار نیز مانند سالهاى بیمارى واگیر نجف ، خدمت به انسانهاى دردمند را وظیفه خویش قرارداد و همراه ((على زین )) و ((عشما بنت الذیب ))، که به سبب تنگدستى به شستشوى مردگان تن داده بودند، به کار دشوار حمل و نقل و تدفین مردگان پرداخته ، از کوچیدن به آبادیهاى سالم خوددارى کرد. او پس از سالها آن روزهاى تلخ را چنین به خاطر آورده است :


هنگامى که کسى مى مرد، ((على زین )) با ((عمشا)) – یکى از این دو تن – او را مى شست . سپس من به خانه هاى مردم رفته ، به آنان مى گفتم : خارج شوید. آنها برون آمده ، جنازه را حمل مى کردند من نیز پشت سر آنها مى رفتم ، بر جنازه نماز مى گزاردیم و آن را به خاک سپرده ، راه آبادى پیش ‍ مى گرفتیم ؛ ولى هنوز به خانه نرسیده ، خبر جنازه دیگر مى رسید. ما دیگر بار به نماز و تدفین مى پرداختیم و بدین ترتیب همه روز ما در این کار مى گذشت . روزى زنى تهیدست درگذشت ، هیچ کس حاضر نشد که زن در خانه اش شستشو داده شود. خرابه اى در آن نزدیکى بود، گفتم او را در خرابه شستشو دهید، ولى همسایگان جلوگیرى کردند. سرانجام گفتم وى را درون ظرف بزرگى که شیره انگور مى فشارند غسل دهند. اندکى بعد شستشو انجام یافت ، ولى کسى نبود که جسد را به گورستان حمل کند. در این لحظه چند مرد و زن دیدم و آنها را به برداشتن پیکر واداشتم ، سه سوى تابوت را به آنها سپردم و خود سمت چهارم را گرفتم . در راه به مردى برخوردیم که به جاى من زیر تابوت قرار گرفت . پس از اندکى راه پیمایى حمل کنندگان جسد، از غفلت من سود جسته ، تابوت را در گوشه اى بر زمین نهادند…
این روزگار دشوار تا پایان جنگ جهانى ادامه یافت . سید محسن در یادآورى روزهاى ناگوار قحطى ، بیمارى و گرسنگى این شعر را زمزمه مى کرد:

ععع ثم انقضت تلک السنون واهلها
فکانها و کانهم احلام عععع

مشکل عثمانیان


در این سالها دو تن از ساکنان ((هرمل )) به ((شقرا)) آمده ، از دانشور بزرگ جبل عامل خواستند براى پایان دادن به درگیرى دو گروه از ساکنان آن دیار به ((هرمل )) سفر کند. هر چند با توجه به شرایط موجود سفر بدان آبادى کار آسانى نمى نمود ولى آفتاب ((شقرا))، که از میان برداشتن درگیریهاى مؤ منان را وظیفه الهى خویش مى دانست ، دشواریها را به جان خریده روانه ((هرمل )) شد.


مساءله اى شگفت پیش آمده بود. یکى از سرمایه داران با بانویى ازدواج کرده ، پیش از تولد فرزندش زندگى را وداع گفته بود. پس از مرگ وى همسرش پسرى به دنیا آورد. بستگان حاج محمد على ادعا مى کردند که نوزاد بدون آثار حیات تولد یافته است ولى همسر بر این باور بود که فرزندش زنده پاى به گیتى نهاده و پس از لحظه اى درگذشته است .


یکى از مسؤ ولان بلند پایه ((هرمل )) با ورود ستاره تابناک جبل جبل عامل به وى گفت : از دو جهت در تنگنا واقع شده ایم یکى تنگناى اختلاف نژادها و مذهبها و دیگرى تنگناى دین که دست ما را بسته است .
سید محسن پاسخ داد اختلاف نژادها و مذهبها موجب دشوارى و تنگناست ، این را مى پذیرم ولى تنگناى دین قابل پذیرش نیست . مشکل حکومت عثمانى از ترک دین سرچشمه گرفته است . اگر شما به فرمانهاى پروردگار عمل مى کردید هرگز در سراشیبى سقوط و انهدام قرار نمى گرفتید.


آنگاه محفل دادرسى تشکیل داد و پس از تحقیق حق را با زن یافت . ولى از آنجا که هیچ کس حتى ماماى دهکده حاضر به گواهى حیات نوزاد در لحظه تولد نبود، ناگزیر از دو طرف خواست به صلح روى آورند. سپس در نشستى که با نمایندگان دو طرف داشت میان آنها صلح برقرار کرد و مساءله اى که مى رفت ، به رویارویى دو قبیله انجامد، فرجامى نیک یافت .


باز در قدس


با پایان جنگ جهانى امیر فیض بن الحسین فرمانرواى دمشق شد. سرور دانشوران جبل عامل ، که در پى اصلاح امور مسلمانان بود، چنان مى پنداشت که مردى چون فیصل – با توجه به شیعه بودنش – مى تواند وى را در این امر مهم یارى دهد بنابراین همراه گروهى از دانشمندان جبل عامل به دیدارش شتافت و توانست از قدرت مالى وى براى پیشبرد امور فرهنگى ، آموزشى مؤ منان بهره گیرد.


در پى این سفر جاذبه فلسطین یک بار دیگر آفتاب ((شقرا)) را سمت خویش کشاند. آنچه در این سفر بسیار قابل توجه مى نماید. توجه آن بزرگ مرد به وحدت صفوف دین باوران است . چون هنگام نماز عصر فرا رسید، خدمتکار مسجد صخره ، که بزرگى و دانش سید را دریافته بود، آنها را به گوشه اى مسجد برد تا با خاطرى آسوده به عبادت پردازند. آفتاب شقرا پرسید: چرا ما را بدین جاى آورده اى مى خواهیم در نماز جماعت شرکت کنیم .
خادم گفت : آقاى من ! شما با ما نماز مى گزارید؟


مرجع شیعیان جنوب لبنان و دمشق پاسخ داد: چرا با شما نماز نگزاریم ؟ آیا ما و شما هر دو مسلمان نیستیم ؟
آنگاه همگى برخاسته ، همراه امام مسجد نماز جماعت به جاى آوردند.


نماز باران


دانشور بزرگ جنوب لبنان علاوه بر دانش و روشن بینى از عرفان ، یقین و معنویت فراوان بهره مى برد، پس از بازگشت به وطن مشاهده بى آبى زمین و بى ابرى پیوسته آسمان وى را در اندوه فرو برد. او، که همه چیز را از خداوند مى دانست ، مردم را به تلاش در جلب عنایتهاى ویژه پروردگار فرا خوانده ، به روزه در روزهاى چهارشنبه ، پنج شنبه و جمعه دعوت کرد و روز سوم فرمان داد در حالى که دامن جامه را فرو چیده اند، برهنه پاى و شکسته دل سوى دشت حرکت کنند. در دشت سید نیایشى سراسر فروتنى و پاکدلى به جاى آورد و در پى آن نماز باران گزارده ، تا شامگاه هبه ندبه و نیایش ادامه داد. همزمان با اذان مغرب همه افطار کرده ، نماز شامگاهى به جاى آوردند و سمت خانه هاشان روان شدند. هنوز به خانه نرسیده بودند که باران رحمت الهى فرو بارید و سراسر شب زمینهاى تشنه را کامیاب ساخت . البته این تنها نماز باران سید نبود و چند سال بعد نیز تکرار شد.


مرجع وحدت و استقلال


با فروکش کردن شعله هاى نبرد جهانى و اشغال سرزمینهاى اسلامى از سوى فرانسه و انگلیس ، آفتاب ((شقرا)) به عنوان مرجع مؤ منان منطقه به تاءیید، تقویت و هدایت نروهاى استقلال طلب پرداخت . فرانسویان در نخستین اقدام پاشیدم بذرهاى تفرقه را تنها راه مقابله با مسلمانان یافتند. البته این امر با مهارتى ویژه انجام مى شد. براى مثال قانون ضد اسلامى وضع مى کردند و چون با مخالفت دانشمندان دینى و مردم روبرو مى شدند اهل سنت را از اجراى آن معاف مى ساختند. بدین ترتیب را دو گروه مسلمان از یکدیگر جدا مى شد. سید محسن در برابر این نقشه پلید ایستادگى کرده ، با اقدامهاى خویش آن را بى اثر ساخت . او براى اینکه نشان دهد میان شیعه هو سنى فاصله اى نیست در مدرسه علویه ، که خود بنیاد نهاده بود، از استادان شیعه و سنى یکسان بهره مى برد. وحدت در این مدرسه چنان بود که على قضمانى – دانش آموز اهل سنت – به عنوان مؤ ذن انتخاب شده ، هر روز به روش برادران اهل سنت در مدرسه اذان مى گفت . مرجع کهنسال شیعه خود را پدرى مهربان براى همه مسلمانان و بلکه همه انسانها به شمار مى آورد و درگیرى و نبرد میان آنان را شایسته مقام انسانیت نمى دانست روزى یکى از برادران اهل سنت نزدش شتافته ، گفت : مى خواهم شیعه شوم .
سید فرمود: فرقى میان شیعه و سنى نیست . هر وقت خواستى مى توانى به نظارت مجتهدان شیعه عمل کنى .


مرد که هرگز گمان نمى کرد بدین سادگى در جمع شیعیان جاى گیرد، همچنان از سید مى خواست او را شیعه کند. مرجع مسلمانان نگاهى مهرآمیز به وى افکنده ، فرمود:
بگوععع لا اله الا الله ، محمد صلى الله علیه و آله و سلم رسول الله .
چون این مرد این کلمات را بر زبان راند، سید فرمود: اینک شیعه جعفرى شدى .
مرد شگفت زده و ناباورانه مجلس را ترک گفت .
کردار و گفتار مرجع بزرگ مسلمانان جبل عامل سبب شد که استعمار هرگز نتواند نقشه اختلاف میان برادران مسلمان را پیاده کند.


البته آن مردالهى تنها بدین مقدار بسنده نکرده ، با سخنان روشنگرانه خویش مردم را به سوى استقلال و رهایى از بند بیگانگان فرا مى خواند. کارگزاران فرانسوى که وجود دانشمند پرنفوذى چون سید محسن را در صفوف مردم به سود خویش نمى دید بر آن شدند تا با سپردن مقام ((رئیس علماى شیعه در سوریه و لبنان )) بدان بزرگوار، وى را به خویش ‍ نزدیک ساخته ، فعالیتهایش را تحت کنترل قرار دهند. آفتاب ((شقرا)) از پذیرش پیشنهاد افسر فرانسوى سرباز زده ، فرمود


من از سوى خداوند وظیفه اى که یادآورى کردید، به عهده دارم و کسى که از سوى پروردگار وظیفه اى را به عهده گرفته ، ممکن نیست از سوى فرمانده شما نیز بدان گمارده شود. پس به خاطر اعتمادى که فرمانده به من نشان داد، تشکرم را به وى ابلاغ کن و بگو خداوند به یارى قناعت مرا از خانه خوب ، اتومبیل ویژه ، مقام والا و همه آنچه پیشنهاد کردید، بى نیاز ساخته است .


البته مرجع بزرگ مسلمانان و سوریه هرگز به نجات کشور و مردمى خاص ‍ نمى اندیشید. در نگاه آسمانى وى همه کشورهاى اسلامى وطن شمرده مى شدند و همه ساکنان آن برادران یکدیگر به شمار مى آمدند. بنابراین هنگامى که فلسطین به وسیله بریتانیا اشغال شد و مردمش تحت فشار قرار گرفتند، قدرتمندانه به میدان مبارزه گام نهاد و مردم را به دفاع از آن فراخواند.


ناگفته پیداست که تلاشهاى خستگى ناپذیر آفتاب ((شقرا)) در از میان برداشتن اختلافها و پیشگیرى از تفرقه مسلمانان به زمانى خاص محدود نبود. آن بزرگوار پس از استقلال نیز بر وحدت ارج بسیار مى نهاد و هیچ چیز را با این گوهر رهایى بخش معاوضه نمى کرد. براى مثال هنگامى که دولت سوریه قانون انتخابات را تصویب کرد، در اطلاعیه اى اعلام داشت که تعدادى از کرسیهاى مجلس را در اختیار اهل سنت و بقیه را در اختیار اقلیتهاى مذهبى قرار داده است . مرجع بزرگ شیعه در برابر این قانون که آشکارا شیعه را از برادران اهل سنت جدا ساخته ، در گروه اقلیتها قرار مى داد، ایستادگى کرد و در نامه اى به سران دمشق یاآور شد که شیعه مسلمانان را یک گروه مى داند و هرگز خود را از برادران اهل سنت جدا نمى شمارد.


بدین ترتیب حکومت قانون را اصلاح کرد و شیعه و سنى را در یک گروه جاى داد. مجموعه تلاشهاى آن فقیه وارسته در قبل و بعد از استقلال سوریه دولت را بر آن داشت که نام محله زندگى آن آفتاب بى غروب را به محله امین تغییر دهد.


آن بزرگوار در ۱۳۵۲ ق . فرصت یافت تا دیگر بار به عراق شتابد و از زیارت پاکان آن دیار بهره مند شود. سید پارسایان لبنان و سوریه پس از توقفى اندک در عراق راه ایران پیش گرفت . او در بهار ۱۳۵۲ ق . بدان سرزمین گام نهاد و ضمن زیارت امام هشتم ، على بن موسى الرضا بخشهایى از تاب نفیس ‍ اعیان الشیعه را نیز به پایان رساند.


فصل مرثیه


سرانجام رجب ۱۳۷۱ ق . فرا رسید و سرور دانشوران لبنان پس از مدتى بیمارى ، سرانجام براى همیشه دیده از جهان فروبست .
مؤ منان پیکر پاکش را تا زینبیه دمشق همراهى کردند و چنانکه سفارش کرده بود، همراه ادوات ، عینک و قلمهایش به خاک سپردند.


از آن بزرگ مرد علاوه بر شاگردان فرزانه ، حدود ۱۰۰ جلد کتاب و رساله بر جاى مانده است . کتابهاى گرانقدرى که باید اعیان الشیعه ، تاریخ جبل عامل ، البحر الزخار فى شرح احادیث الائمه الاطهار، حذف القتول عن علم الاصول ، حاشیه بر عروه الوثقى ، المجالس السنیه فى مناقب و مصائب العتره النبویه و لواعج الاشجان را از مهم ترین آنها به شمار آورد.

منابع


۱٫ اعیان الشیعه ، سید محسن امین ، ج ۱۰٫
۲٫ الامام السید محسن الامین .
۳٫ دائردالمعارف الاسلامیه الشیعیه ، حسن امین ، ج ۳٫
۴٫ معجم المؤ لفین ، تراجم مصنفى الکتب العربیه ، عمر رضا کحاله ، ج ۴٫

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله العظمى حاج آقا حسین قمى( متوفاى ۱۳۲۵ ش )


شخصیت والا مقام حضرت آیه الله العظمى حاج آقا حسین طباطبایى قمى – قدس سره – از مراجع وارسته اى است که در مقاطع مختلف – بخصوص ‍ در دوران خفقان رضاخانى – بپاخاست و شجاعانه به ستیز با دشمن پرداخت و دخالت عملى در سیاست را با حضور در صحنه هاى مختلف سیاسى بخوبى نشان داد بحق او را مى توان ((قامت قیام )) نامید. این نوشتار به اختصار به بررسى دوره هاى مختلف زندگى و ابعاد اخلاقى ، سیاسى ، مبارزاتى و علمى آن مرجع و فقیه بزرگوار مى پردازد. باشد که مطالعه این اثر مشعلى فرا راه آیندگان و پویندگان قرار دهد.


ستاره اى از قم


او در ۲۸ رجب ۱۲۸۲ ه‍ق دیده به جهان گشود و پدر او را ((حسین )) نامید. خاندان ((سید حسین )) از بزرگان دین و از شخصیتهاى برجسته ایمانى بودند که نسل پاک آنان با ۲۸ واسطه به امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد.


تحصیل


آقا حسین تحصیلات ابتدایى خود را در یکى از مکتب خانه هاى قم شروع کرد و پس از آن درسهاى مقدماتى این رشته ، از قبیل صرف و نحو و منطق را در محضر استادان این فن فراگرفت و تا اوان بلوغ در قم به تحصیل مبادرت ورزید و سپس در پى تکمیل تحصیلات راهى تهران شد. درسهاى دوره سطح را – که در بردارنده کتابهایى چون معالم ، قوانین ، شرح لمعه ، و رسائل و مکاسب است – نزد اساتید آن حوزه خواند و سپس در ۲۲ سالگى عزم سفر کرده ، به منظور انجام مراسم حج ، راهى مکه و مدینه شد.حاج آقا حسین در بازگشت از سرزمین وحى ، وارد نجف اشرف گردید و پس از زیارت راهى سامرا شد و در جلسه درس آیه الله میرزا محمد حسن شیرازى شرکت کرد و پس از دو سال اقامت در سال ۱۳۰۶ ق . بار دیگر به تهران بازگشت .


او در حوزه علمیه تهران از محضر فرزانگانى چون : آقا على مدرس (متوفى ۱۳۱۰ ق .)، میرزا ابوالحسن جلوه (متوفى ۱۳۱۴ ق .)، میرزا على اکبر حکمى یزدى (متوفى ۱۳۲۲ ق .)، میرزا هاشم رشتى (متوفى ۱۳۳۲ ق .)، شیخ على نورى (متوفى ۱۳۳۵ ق .)، میرزا ابوالحسن کرمانشاهى (متوفى ۱۳۳۶ ق .) میرزا محمود قمى ، شیخ عبدالمحسن مدرس ریاضى ، شیخ فضل الله نورى (متوفى ۱۳۲۷ ق .) و میرزا محمد حسن آشتیانى (متوفى ۱۳۱۹ ق .) کسب فیض کردو پس از پنج سال تحصیل جدى و حضور مستمر در جلسات اساتید فوق ، تهران را به قصد آستان مقدس امامان علیهم السلام (در عراق ) ترک نمود.


او در شهر مقدس نجف اشرف در محفل درس اساتید ذیل حضور یافت .
حضرات آیات عظام میرزا حبیب الله رشتى (متوفى ۱۳۱۲ ق .)، حاج آقا رضا همدانى (متوفى ۱۳۲۲ ق .)، آخوند ملا على نهاوندى (متوفى ۱۳۲۲ ق .)، آخوند محمد کاظم خراسانى (متوفى ۱۳۲۹ ق .)، سید محمد کاظم یزدى (متوفى ۱۳۳۷ ق .) و سید احمد کربلایى .


حاج آقا حسین در سال ۱۳۲۱ ق . وارد سامرا گردید و به طور جدى و مستمر در درسهاى آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى شرکت جست و مراتب عالى علمى را یکى پس از دیگرى پشت سر نهاد. استاد بزرگوارش نیز عنایت خاصى به وى داشت و مقلدان خود را در مسائل احتیاطى به ایشان ارجاع مى داد و این امر، آینده درخشانى را براى وى ترسیم مى نمود. زیرا ارجاع مسائل احتیاطى در واقع به این معنى است که وى پس از میرزا، اعلم مجتهدان آن زمان مى باشد.


با توجه به درخواست اهالى مشهد از محضر آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى ، در فرستادن عالمى با تقوا و مجتهدى دانا و توانا به آن سامان ، ایشان ((حاج آقا حسین قمى )) را در پذیرش این امر خطیر مناسب دانسته و سفر به مشهد و اقامت در آنجا را به وى پیشنهاد کرد.او نیز این دعوت را پذیرفت و پس از ده سال سکونت در سامراک به سوى آستان قدس امام هشتم علیه السلام عزم سفر کرد.(۲۰۶) وى با عزیمت به مشهد مقدس ، به دوران چهل ساله تحصیل خود خاتمه داد و با پشتوانه علمى گرانقدر براى رهبرى و زعامت مردم ، راهى آن دیار مقدس شد شایان ذکر است که حاج آقا حسین از تمام اساتید خود در نجف و سامرا اجازه اجتهاد داشت و از مرحوم سید مرتضى کشمیرى نیز اجازه نقل روایت اخذ کرده بود.

:: DownloadBook.ORG ::

مرجعیت


الف – زعامت حوزه علمیه خراسان


آیه الله حاج آقا حسین قمى در نخستین روزهاى ورود به مشهد، با برپایى نماز جماعت ، ارتباط خود را با مردم برقرار کرد و به نشر احکام دین و پاسخگویى به سؤ الات مردم و رسیدگى به وضعیت محرومان و مستضعفان پرداخت و زعامت و سرپرستى حوزه علمیه را به عهده گرفت و علاوه بر رسیدگى به امور محصلان علوم دینى ، دانش فقه و اصول را براى طالبان علم ، در منزل خود تدریس مى کرد.


برخى از شاگردان مکتب او در خراسان از این قرارند: میرزا حسن بجنوردى ، حاج آخوند ملا عباس تربتى ، شیخ محمد على کاظمى خراسانى ، شیخ فاضل قفقازى ، سید صدرالدین جزایرى ، حاج آقا بزرگ اشرفى شاهرودى ، میرزا مهدى حکیم ، سید محمد موسوى لنکرانى ، سید حسین موسوى نسل ، شیخ حسینعلى راشد تربتى ، شیخ مجتبى قزوینى ، شیخ هاشم قزوینى ، میرزا احمد مدرس یزدى ، سید حسن طباطبایى قمى ، سید مهدى طباطبایى قمى ، شیخ کاظم دامغانى ، شیخ غلامحسن محامى بادکوبه اى ، شیخ یوسف بیارجمندى شاهرودى ، شیخ على توحیدى بسطامى و شیخ عباس على اسلامى
,حاج آقا حسین قمى اگر چه در طول مدت اقامت خود، به سؤ الات شرعى و استفتاات رسیده پاسخ مى داد لیکن از مطرح شدن نام خود و قبول مسئوولیت مرجعیت و انشار رساله عملیه اجتناب مى ورزید، تا آنکه با اصرار و مراجعه فراوان جمع زیادى از متدینین ، رساله احکام فارسى ایشان در سال ۱۳۵۱ به نام ((مجمع المسائل )) به چاپ رسید و مرجعیت ایشان از آن تاریخ آغاز گردید.


واکنش شجاعانه ((آیه الله قمى )) نسبت به اقدامات ضد مذهبى رضاخان و حرکت اعتراض آمیز ایشان به تهران ، و پس از آن قیام خونین مسجد گوهرشاد، باعث شد که رژیم ستم شاهى پهلوى ، مدتى ایشان را در تهران توقیف و در نهایت ، در سال ۱۳۵۴ ق . به عراق تبعید کند. از آن پس مرکز مرجعیت ایشان به کربلا منتقل گردید.


ب : احیاى حوزه علمیه کربلا


حوزه علمیه کربلا با رحلت مرحوم آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى رو به ضعف نهاده بود و ایشان پس از استقرار در کربلا جمعى از فضلا و مدرسان خبره حوزه علمیه نجف چون حضرات آیات میلانى ، خویى ، سید على بهبهانى ، میرزا مهدى شیرازى و سید صدرالدین جزایرى را براى تدریس و کمک به پیشرفت علمى حوزه علمیه کربلا دعوت به همکارى کرد و خون تلاش را در آن مرکز علمى جارى ساخت . با اقدامات و فعالیتهاى آیه الله حاج آقا حسین قمى ، وضع عمومى حوزه تغییر یافت و جلسات درس و بحث رونق دیگرى گرفت . ایشان در کنار اداره حوزه و زعامت دینى مردم و انجام رسالت عظیم مرجعیت ، از تدریس و تربیت شیفتگان علم دریغ ننمود و دروس خارج فقه و اصول را براى جویندگان آن بیان مى کرد.


برخى از شاگردان مکتب او در کربلا از این قرارند: شیخ محمد على سرایى ، سید زین العابدین کاشانى حائرى ، شیح هادى حائرى شیرازى (پور امینى )، شیخ محمد حسین صدقى مازندرانى و شیخ محد رضا جرقویه اى اصفهانى .
آیه الله قمى پس از درگذشت آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى ، به اقامت یازده ساله و سراسر برکت خود در کربلا خاتمه داد و راهى نجف اشرف شد.


ج : مرجعیت عامه


علما و مجتهدان نجف اشرف با از دست دادن آیه الله اصفهانى در پى مرزبانى دیگر، براى سپردن مرجعیت عامه و سرپرستى حوزه کهن نجف اشرف به او بودند و تنها شخصیت ارزنده و والامقام حضرت آیه الله قمى را لایق این مسؤ ولیت مى دانستند. پس از اصرار فراوان و بیان اینکه قبول این مسؤ ولیت برایشان واجب است آن پیر وارسته را به پذیرفتن این امر وامى دارند و از نیز چاره اى جز قبول نمى بیند و راهى شهر مقدس نجف مى شود.


توجه عمومى علما و مردم نه تنها ایشان را خرسند نساخت بلکه به ناراحتیهاى وى افزود، تا آن حد که احساس مى کرد این مسؤ ولیت ممکن است براى دین و تقواى ایشان خطر ایجاد کند. از این رو از خداوند متعال درخواست مى کند که اگر مردن براى دین و آخرتش بهتر باشد، او را پیش ‍ خود بخواند و مرگ وى را برساند.(۲۱۴) روزى جمعى از مؤ منین به ایشان عرض مى کنند که بعضى از اهل علم نجف اشرف بنا دارند از حضرت آیه الله بروجردى دعوت کنند تا به نجف بیاید و زعامت را عهده دار شود. ایشان با خوشحالى فرمودند: ((اى کاش مى آمد و این مسوولیت را به عهده مى گرفت ، تا من راحت شده ، به کربلا برمى گشتم و به کارهاى خود مشغول مى شدم .))


تاءلیفات


آیه الله حاج آقا حسین قمى آثار ارزنده اى در ابواب مختلف فقه از خود به یادگار گذاشته است که به اسامى آنها اشاره مى کنیم :
حاشیه بر عروه الوثقى (از اول مسائل تقلید تا بخشى از احکام نماز)، حاشیه بر رساله ارث و نفقات ، حاشیه بر رساله ربائیه رضاعیه ، حاشیه بر صحه المعاملات ، حاشیه بر مجمع المسائل ، الذخیره الباقیه فى العبادات والمعاملات ، مختصر الاحکام ، طریق النجاه ، منتخب الاحکام ، مناسک حج ، ذخیره العباد، هدایه الانام فى المسائل الحلال والحرام و ((رساله احکام )).


ریشه ها و زمینه هاى قیام


دوران دیکتاتورى رضاخان و عملکرد ضد مذهبى او، از مقاطع حساسى است که آیه الله قمى در آن مقطع به مبارزه برخاست و توده هاى دین باور را بر ضد نظام ستم شاهى شوراند. به منظور روشن شدن عظمت این خیزش ‍ دینى (قیام گوهرشاد) ذکر بخشهاى مهم تاریخى و رویدادهاى تلخ و ناگوار آن دوران ، لازم و مناسب است ؟!


در آن ایام اسلام زدایى و محو تدریجى مذهب و منزوى کردن علما از مهم ترین و اساسى ترین استراتژى سیاستمداران وقت انگلستان در برخورد با کشور ایران قرار گرفت و آنان در این زمینه از دو عنصر سیاسى و نظامى چون سید ضیاءالدین و رضاخان استفاده نموده ، در سال ۱۲۹۹ ش . کودتاى سیاه را بر پا کردند. رضاخان در سوم آبان ۱۳۰۲ ش . به نخست وزیرى منصوب شد و احمد شاه نیز با سفر به اروپا، در عمل کشور را به رئیس الوزرا سپرد. پس از تشکیل مجلس پنجم که عمده نمایندگانش ‍ طرفداران دیکتاتور بودند رضاخان در روز نهم آبان ۱۳۰۴ ش . به پادشاهى منصوب گردید. او در تمام دوران تصدى وزارت جنگ ، نخست وزیرى و پادشاهى ، سیاست واحدى را نسبت به مذهب دنبال نکرد. هنگامى که پله هاى ترقى (؟) را مى پیمود خود را مسلمان متعصب معرفى مى کرد. چون مى دانست که در ایران ریشه عمیق مذهبى وجود دارد و پیمودن مسیر خلاف آن ، موفقیت ندارد. او با اتخاذ این شیوه منافقانه و فریبکارانه ، حمایت بسیارى از اقشار اجتماع را جلب کرد اما به هنگام دستیابى به قدرت و رسیدن به سلطنت ، بتدریج سیاست مذهبى گذشته خود را کنار گذاشت و به منظور ریشه کن کردن آیین مقدس اسلام از جامعه ایران ، به سرکوبى و تضعیف علما و روحانیت پرداخت و به صراحت مذهب را منافى تمدن و تجدد معرفى کرد.


این در حالى رخ مى داد که کوشش مرموزانه و مستمر فراماسونرى و ماسونها در ایران براى ناتوان ساختن روحانیان نیز به یارى اش ‍ شتافت

رضاخان در مدت دوران سلطنت خود اقدامات به اصطلاح تجدد طلبانه اى را در جهت حذف تدریجى مذهب اسلام و روحانیان انجام داد که در ذیل به گوشه اى از آن عملکردها اشاره مى کنیم :
۱٫ نظام وظیفه اجبارى براى روحانیون
۲٫ حذف تاریخ قمرى و جایگزینى تاریخ شمسى – که نشانه تهاجم وسیع و همه جانبه بر فرهنگ اسلامى بود – به بهانه ((عربى زدایى )) در ایران
۳٫ اختلاط دختر و پسر در مدارس
۴٫ جایگزینى محضرهاى رسمى به جاى محضرهاى شرعى براى منزوى ساختن و طرد روحانیون
۵٫ بستن مساجد و جلوگیرى از برپایى مرسام عزادارى
رضاخان با عملى ساختن این توطئه تا آن حد پیش رفت که در ایران عاشورایى گذشت لیکن یک مجلس عزادارى بر پا نشد تنها افراد اندکى ، نیمه هاى شب در زیرزمینهاى خانه خود به صورت مخفى مجلس ‍ سوگوارى و عزادارى بپا مى کردند یا به بیابان و باغى رفته ، به روضه خوانى مى پرداختند. در این میان بسیارى از مجالس مخفى نیز کشف مى شد و با بانیان و شرکت کنندگان آن محفل با خشونت برخورد مى شد. یکى از مورخان تاریخ معاصر ایران چنین مى نویسد:((به جاى عزادارى ، کاروان شادى (کارناوال ) در ایام عاشورا به راه انداختند و صنوف را مجبور کردند که در برپایى کارناوال پیشقدم شده ، هر صنفى رسته خود را شرکت دهد. خوب به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوى حرکت کارناوال (کاروان شادى ) مصادف بود با شب عاشورا، و در کامیونها دسته جات رقاصه با ساز و آواز و پایکوبى و رقص ، در شهر به گردش درآمده بودند. در عوض اگر احیانا افرادى از ذاکرى با عبا و عمامه دیده شدند، تحت تعقیب قرار مى گرفتند.))
۶٫ لباس متحدالشکل
یکى از اهداف رضاخان براى مبارزه با روحانیت اصیل از طریق محو تدریج لباس خاص اهل علم بود. با اجراى این طرح ، نسبت به کسانى که عمامه داشتند سخنگیریهاى بسیار مى شد. روحانیان نمى توانستند در معابر عمومى ظاهر شوند و ناچار بودند در خانه یا در مدرسه علمیه باقى بمانند، در غیر این صورت گرفتار پلیس مى شدند.
۷٫ از کلاه پهلوى تا کلاه لگنى
از تاریخ ۱۳۰۷ ش کلاه یک لبه ۰پهلوى ) با اعمال فشار دولت متداول گردید، اما در خرداد ۱۳۱۴ ش کلاه یک لبه ناگهان به کلاه تمام لبه (شاپو) تبدیل گردید! مى گویند این تبدیل کلاه از سوغاتهایى بود که رضاشاه از مسافرت به ترکیه آورده بود، زیرا ترکها هم پس از تغییر رژیم ((کلاه فنه )) را تبدیل به شاپو کرده بودند.
این اقدامات در پى توطئه ((اسلام زدایى )) از طریق اشاعه فرهنگ غرب و مقابله با هویت فرهنگى که با اصول اسلامى درآمیخته بود، صورت مى پذیرفت .
۸٫ کشف حجاب
رضاخان در اجراى اهداف استعمارگران ، اشاعه فرهنگ غرب را یکى از راههاى مبارزه با اسلام و تضعیف آن در میان مردم مى دانست . او پس از مسافرت به ترکیه به کشف حجاب شدت بیشترى داد و کلیه اقشار جامعه را به شرکت در مجالس جشن و سخنرانى مجبور کرد و آنها را مؤ ظف ساخت که به اتفاق همسرانشان شرکت کنند.
امام خمینى (ره ) در این زمینه مى فرماید: ((بهانه دومى که باز به تقلید از آتاتورک بى صلاحیت ، آتاتورک مسلح ! غیرصالح ، باز انجام داد، قضیه کشف حجاب با آن فضاحت بوده . خدا مى داند که به این ملت چه گذشت در این کشف حجاب . حجاب انسانیت را پاره کردند اینها. خدا مى داند که چه مخدراتى را اینها هتک کردند و چه اشخاصى را هتک کردند… در بعضى از جشنها (به اصطلاح خودشان ) آنقدر گریه کردند مردم ، که اینها از آن جشن شاید اگر حیایى داشتند، پشیمان مى شدند، یک رشته … .))
رژیم رضاخانى رد اجراى این توطئه ، به چند شهر بزرگ و مذهبى از جمله شهر مقدس مشهد و قم حساسیت بیشترى از خود نشان مى داد زیرا در صورت موفق بودن اجراى این امر و وادار کردن زنان این دو شهر در پذیرش ‍ کشف حجاب ، عملى شدن آن در سایر شهرها حتمى بود. بر این اساس ‍ بیشترین فشار را بر شهرهاى مذهبى وارد کردند. در نوروز سال ۱۳۰۶ ه‍ش ‍ همزمان با ماه مبارک رمضان ، اعضاى خانواده رضاشاه به طرز بسیار نامناسب و زشت وارد غرفه بالاى ایوان آیینه حرم حضرت معصومه علیهاالسلام در قم شدند که با برخورد آیه الله شیخ محمد تقى بافقى مواجه گردید.(۲۲۹) کشف حجاب در شهر مقدس مشهد نیز به سختى عملى مى شد. آنان در این هتک حرمت کار را به جایى رساندند که زمینه تحولات بعد و قیام گوهرشاد گردید. استاندار خراسان در بخشى از گزارش عملکرد خود به دولت وقت چنین مى نویسد: ((… در نظر است پس از خاتمه جشنها، ورود صحن و حرم مطهر و بیوتات شریفه براى زنهاى با چادر قدغن شود. البته زوار خارجه که تذکره ارائه بدهند، مستثنى خواهند بود. فعلا دستور داده شد زنهاى با چادر را در ادارات دولتى و محاضر رسمى نپذیرند. امیدوارم بزودى موضوع تجرد نسوان در مشهد بکلى عملى شود.))


قیام گوهرشاد


علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسسین قمى ، سید یونس اردبیلى و میرزا محمد آقازاده جلسات متعددى برگزار کردند و توطئه حجاب زدایى و موضوع اجبارى شدن کلاه بین المللى و برپایى جشنها و مجالسى همچون جشن مدرسه شاپور شیراز را – که گروهى از دختران جوان با گیسوان نمایان به رقص و پایکوبى پرداخته بودند – مورد بحث و نقد قرار دادند. در یکى از نشنستها که در منزل حاج آقا حسین قمى برگزار گردید ایشان از اوضاع جارى مملکت و فشارى که بر اسلام وارد شده بشدت متاءثر و گریان مى شوند و سپس مى فرمایند: ((امروز اسلام فدایى مى خواهد. بر مردم است که قیام کنند.))


در نهایت علما تصمیم مى گیرند که حاج آقا حسین قمى در اعتراض به اقدامات رضاخان به تهران رفته ، با او صحبت کند. ایشان به قرآن تفاءل کرده ، پس از خوب دانستن این اقدام ، براى سفر مصمم مى شود و اعلام مى کند که اگر رضاخان از اعمال غیر شرعى خود دست بر ندارد تا پاى جان در انجام این مبارزه خواهد ایستاد. آیه الله قمى ، در آخرین جلسه درس خود مى فرماید: ((به عقیده من اگر پیشرفت این جلوگیرى از خلاف مذهب ، منوط به کشته شدن ده هزار نفر، که راءس آنها حاج آقا حسین قمى است باشد، ارزش دارد.))(۲۳۲) ایشان پیش از حرکت ، تلگرامى به رضاخان مى فرستد وسبب حرکت خود را اعلام مى دارد. قبل از حرکت ، گروهى از مؤ منین مشهد از وى مى پرسند که در ملاقات با شاه چه خواهید کرد؟ معظم له مى فرماید: ((اول از او درخواست مى کنم که از برنامه هاى غیراسلامى دست بردارد و اگر موافقت نکرد خفه اش مى کنم .))


حاج آقا حسین پس از ورود به تهران (۲۹ ربیع الاول ۱۳۵۴) با قید استخاره اى راهى شهر رى شده ، در باغ ((سراج الملک )) منزل کردند. مردم مؤ من و دین باور با حرکت خود به حضرت عبدالعظیم علیه السلام و دیدار با مرجع خود، آمادگى خویشتن را براى هر گونه جانفشانى و فداکارى اعلام نمودند. حضور گسترده دیدارکنندگان موجب وحشت و هراس ‍ دولت رضاخانى گردید و در نتیجه ظهر روز دوم ربیع الثانى ملاقات با آیه الله قمى ممنوع اعلام شد و محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد. پس از گذشت چند روز از محاصره محل ، فرستادگان رضاخان به دیدار حاج آقا حسین قمى آمدند و با لحن بى ادبانه اظهار کردند که : عرایض شما به سمع ملوکانه رسیده است . ایشان با بى اعتنایى به آنها فرمودندگ ((من باید با شخص شاه ملاقات کنم .)) این در حالى بود که رضاخان به شدت از انجام این ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دورى مى جست . خبر بازداشت حاج آقا حسین قمى به مشهد رسید و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت . بسیارى از مردم مشهد در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند و به سخنان وعاظ و خطبا چون شیخ محمد تقى بهلول ، شیخ محمد واعظ خراسانى ، شیخ عباسعلى محقق ،، شیخ على اکبر مدقق ، شیخ محمد قوچانى که در مذمت اقدامات رضاخان از جمله اجبارى نمودن کلاه بین المللى و تبلیغ کشف حجاب ، به ایراد سخن پرداخته بودند، گوش فرادادند.


روز چهاردهم ربیع الثانى ۱۳۵۴ گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف ، به سوى مسجد گوهرشاد حرکت کردند تا به جمع مردم و روحانیون متحصن در مسجد بپیوندند، لیکن قزاقان رضاخان ، با نواختن شیپور جنگ بى محابا به روى مردم آتش گشودند و حدود یکصد نفر را شهید و مجروح کردند. اما مردم مقاوم و صبور، با داس و چهارشاخ و بیل به مقابله برخاسته ، به حرکت خود ادامه دادند و پس از عقب راندن قزاقها، به طرف مسجد سرازیر شدند. حضور زنان مسلمان در این قیام بسیار چشمگیر است . با درخواست آنان چادرى در مسجد پیرزن که در وسط صحن مسجد گوهرشاد واقع بود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نیمه هاى شب یکشنبه نیروهاى قزاق پس از دستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ایرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگین را بر بامهاى مشرف به حیاط مسجد قرار داده ، سپس حمله را آغاز کردند و هنگامى که سپیده صبح زد بیش از دو هزار (تا پنج هزار) شهید در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. کامیونهاى نظامى براى حمل جنازه ها آماده مى شدند. به گفته یک شاهد عینى ، پنجاه و شش کامیون جنازه از مسجد بیرون بردند و حتى زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودال دفن کردند. پس از این حادثه خونبار، رضاخان زمینه اخراج حاج آقا حسین قمى را فراهم کرد و ایشان را به عتبات مقدس تبعید کرد.


مقابله با اشغالگران


با شروع جنگ جهانى دوم در سال ۱۳۶۰ ه‍ق نیروهاى مهاجم انگلیسى به کشور عراق حمله کردند، لیکن با مقابله مردم مواجه شدند و نبردهاى شدیدى بین آنان صورت گرفت . به گواهى تاریخ ، علماى آن عصر نقش ‍ سرنوشت سازى را در تهییج مردم مقابله با آنان نیروهاى انگلیسى داشتند. آیه الله قمى با صدور فتوایى مردم را به مقابله با نیروهاى مهاجم فرا خوانده و دفاع از کیان اسلام را جزو بهترین عبادتها شمرد. ایشان همچنین ضمن دعوت مردم و نیروهاى دفاعى به هماهنگى و وحدت نسبت به تلاش براى اختلاف اندازى و تفرقه میان نیروهاى مسلمان هشدار داده بود.


تهدید به اعلام جنگ


پس از تبعید خفت بار رضاخان در شهریور ۱۳۲۰ ش . ایران شاهد گسستن رشته هاى پوسیده اختناق گردید. آیه الله حاج آقا حسین قمى از این فرصت پیش آمده استفاده کرد و به قصد زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام و به منظور پیگیرى اقدامات گذشته خود آماده سفر به ایران شد و به ایران بازگشت . ایشان در شهر مشهد تلگرامى به دولت مخابره کرد و پیشنهادهاى ذیل را مطرح نمود: لغو کشف حجاب ، انحلال مدارس مختلط، برپایى نماز جماعت و تعلیم قرآن و درس دینى در مدارس ، آزادى حوزه هاى علمیه ، کاهش فشار اقتصادى از دوش طبقه ضعیف ، تلاش براى تعمیر قبور ائمه بقیع علیهم السلام .


بعد از گذشت چند روزى از ارسال تلگرام ، حاج آقا حسین قمى به تهران آمده ، متوجه مى شود که دولت تصمیم ندارد به خواسته هاى ایشان ترتیب اثر دهد. بر این اساس ، به طور علنى با دولت اعلام جنگ مى کند. طبقات مختلف مردم و علما به حمایت از درخواستهاى مرجع بزرگوار خود برمى خیزند. دولت با ملاحظه این خیزش عمومى و از سویى ایستادگى آن مرد الهى ، سرانجام مجبور به عقب نشینى مى شود و در تاریخ دوازدهم شهریور ۱۳۲۲ ش . پیشنهادهاى ایشان را مى پذیرد.
پس از آن آیه الله حاج آقا حسین قمى که ثمره تلاشهاى ده ساله خویش را نظاره مى کند راهى کربلا مى شود.


سزاى مرتد


پس از انتشار و پخش کتابهاى کسروى – که در برگیرنده افکار منحط و ضد دینى بود – عکس العملهاى متفاوتى از سوى مرزبانان مکتب تشیع و مردم معتقد به مقدسات دینى صورت پذیرفت و با آمدن کتابهاى کسروى در حوزه علمیه نجف اشرف و کربلا، سید مجتبى نواب صفوى نزد مراجع و اساتید عالیمقامى همچون آیه الله العظمى حاج آقا حسین قمى و علامه امینى رفته ، کتابهاى منحط مزبور را با اظهار ناراحتى و تاءسف ، به آنان نشان مى دهد و منتظر تصمیم و اقدام آن حافظان حریم دین مى گردد. حاج آقا حسین قمى پس از مطالعه کتابها احمد کسروى را مرتد دانسته ، حکم ارتداد وى را صادر مى کند.


نواب صفوى به حکم وظیفه دینى خویش ، با تصمیمى قاطع درس و مدرسه را رها ساخته ، به سرعت به وطن باز مى گردد تا آن نابخرد را به سزایش برساند. او در روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۴ ش به قصد کشتن کسروى به همراه اسلحه کمرى عازم آن خانه نابخرد مى شود. پس از برخورد با وى او نشانه مى گیرد ولى اسلحه گیر مى کند. وى صحنه را رها نساخته ، به جانب او حمله ور مى شود و سر آن مزدور را گرفته ، با اسلحه به سر و صورتش ‍ مى کوبد. این حرکت شجاعانه ، ناکام مى ماند و کسروى جان سالم بدر مى برد. پس از وقوع این حادثه نواب دستگیر مى شود.اما با فشار طبقات مردم – بخصوص روحانیون – آن مجاهد خستگى ناپذیر آزاد مى شود و پس از آزادى ، زمینه قتل کسروى را طرح ریزى مى کند. در نهایت ، روز ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ سید حسین امامى به همراه برادر خود سید على محمد، بنا به توصیه نواب ، پیشتاز شده ، کسروى را به درک واصل مى کند.


در آیینه اخلاق


در پایان نمونه هایى از جلوه هاى رفتارى و اخلاقى آیه الله قمى را که هر کدام ستاره اى فروزان براى رهروان فضیلت و چراغ هدایتى براى شیفتگان رسیدن به کمال خواهد بود، بیان مى کنیم .


پرهیز از خلف وعده


او بارها براى تربیت دیگران مى فرمود: ((در نظر ندارم در تمام عمر و ایام حیاتم حتى یک مرتبه خلف وعده اى نموده باشم .))


برپایى درس و بحث در شبهاى احیا


درس و بحثهاى علمى آن بزرگوار حتى در شبهاى احیاى ماه مبارک رمضان دایر بود. در حالى که مردم در کنار مرقد پاک سیدالشهداء علیه السلام سخت مشغول خواندن قرآن ، زیارت و انجام اعمال شب قدر بودند، ایشان به درس و بحث مشغول مى گشت و مى فرمود: ((فراگیرى علم ، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر و افضل است .))


شیوه انتخاب همسفر


او هرگاه قصد مسافرت به جایى را داشت با کسانى که در بحث خصوصى او حاضر مى شدند همسفر مى شد تا درس سفر مشغول مباحثه شوند.


به خاطر رفاقت وارد جهنم نمى شوم


حاج آقا حسین قمى در دوستى ، بر رفاقت صحیح ، فوق العاده پاى بند بود و رفیق را تا جایى دوست داشت که حدود اسلامى اجازه مى داد و هرگز حاضر نبود به خاطر دوستى ، ضوابط شرعى را به هیچ مقدار و تحت هیچ عنوانى زیر پا بگذارد. بارها مى فرمود: ((من تا در جهنم با رفیق هستم ولى به خاطر رفاقت داخل جهنم نمى شوم .))!


وقف بالاسر حضرت علیه السلام


روزى آیه الله قمى در حالى که در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام مشغول نماز جماعت بود، نماز خود را قطع کرد و اقتدا کنندگان نیز با تعجب نماز را ناتمام رها کرده ، نزد آقا آمدند تا از علت این کار اطلاع پیدا کنند.
حاج آقا حسین فرمود:در هنگام خواندن نماز، متوجه شدم که کنار فرشى که روى آن ایستاده ام نوشته است ((وقف بالاسر حضرت علیه السلام !)) سریعا فرش را بردارید و سر جاى خود پهن کنید تا دوباره نماز را شروع کنم .


فراسوى فروتنى


روزى گروهى از برادران عرب زبان که به حرم امام حسین علیه السلام آمده بودند در نماز جماعت حاج آقا حسین قمى شرکت کردند. بعد از اتمام نماز به حضور آقا رسیدند و گفتند: ما به شما اقتدا کردیم در حالى که اطمینان به صحت قرائت شما نداشتیم ، چون اصل زبان شما ایرانى است ! حاج آقا حسین در پاسخ به آنان با تواضع و فروتنى فرمود: ((من هم اینک نزد شما مى نشینم و حمد و سوره را قرائت مى کنم تا مطمئن شوید.))


رحلت


پس از رحلت آیه الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى ، که مرجعیت عامه شیعه به آیه الله العظمى حاج آقا حسین قمى سپرده شد، ایشان از پذیرش و قبول این مسؤ ولیت سنگین بسیار ناراحت و غمگین گردید. لذا با خواندن نمازهاى حاجت و نماز جعفر طیار از خداوند متعال درخواست مى کرد که مرگش زود فرا رسد. آیه الله سید محمد هادى میلانى (ره ) که ارتباط نزدیکى با آن فقیه زاهد داشت در این باره مى گوید:


((به حرم سیدالشهداء علیه السلام مشرف شدم ، آقا بالاى سر مطهر نشسته بودند؛ به من اشاره نموده ، نزد ایشان رفتم و آقا اظهار داشتند: ریاست به من روى آورده و من مى ترسم به دینم لطمه بخورد! من دعا مى کنم شما آمین بگویید (یا بالعکس ) (سپس فرمودند:) خدایا! اگر این ریاست به دین من مضر است ، جان مرا بگیر! و آن قدر گریه کردند که زمین از آب دیده ایشان تر شد.(۲۴۹)))
پس از آن ، بیمارى سختى بر آقا عارض شد و ایشان احساس کرد که خداوند دعایش را اجابت کرده و لحظه ترک این دنیاى فانى فرا رسیده است . سرانجام ایشان دقایقى پس از طلوع آفتاب روز پنجشنبه ۱۴ ربیع الاول ۱۳۶۶ ق . در ۸۴ سالگى به دیار باقى شتافت و جهان اسلام را که چند ماهى به غم از دست دادن آیه الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى عزادار شده بود به فوت فرزانه اى دیگر داغدار ساخت .


جنازه مطهر مرحوم آیه الله العظمى قمى ابتدا در شهر بغداد با حضور مسلمانان و مؤ منان آن شهر تشییع و سپس آن را به شهر کربلا روانه ساختند. مردم کربلا با حضور وسیع و کم نظیر خود در تشییع جنازه وى ارادت و اخلاص گذشته خویش را بار دیگر به اثبات رساندند و پس از طواف آن پیکر پاک در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام و اقامه نماز میت ، با جنازه مطهر وى وداع کردند. با انتقال جنازه ایشان به نجف ، مردم با شور و حماسه وصف ناشدنى ، آن را بر دوش خود حمل کرده ، راهى حرم مطهر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام شدند پس از طواف ، در مقبره شیخ ‌الشریعه اصفهانى (واقع در صحن مطهر) به خاک سپردند.
از مرحوم حاج آقا حسن قمى فرزندان دانشمند و نوادگان فرهیخته اى به یادگار مانده است . آیه الله آقا موسى صدر نوه دخترى ایشان مى باشد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه آیت الله غروى اصفهانى (متوفاى ۱۳۱۲ ش )

 kompani

از نخجوان تا نجف


دیار نخجوان و آذربایجان از دیرباز سرزمینى مسلمان نشین و عالم خیز بوده است و ما تاریخ قفقاز و نخجوان را بیشتر با شخصیتهاى سرشناس و درخشان آن مى شناسسیم . خاندان محقق غروى از آن خانواده هاى متدینى بودند که نسل در نسل در آن ناحیه سکونت داشتند و همیشه میان مردم جایگاه ممتازى را دارا بودند. از اجداد و نیاکان محقق ، تنها نام نیکى در تاریخ مانده است که به ترتیب و اجمال نام برده مى شوند:پدرش ((حاج محمد حسن )) که تاجرى درست کار و دیندار بود فرزند ((على اکبر)) و نواده ((حاج محمد حاتم نخجوانى )) است .


پس از آنکه در سال ۱۲۴۳ ق . قرارداد ترکمانچاى با دستهاى خیانت پیشه قاجاریان امضا شد و در نتیجه شوم آن ، بخشى از سرزمین پاک ایران (قفقاز و نخجوان و قسمتى از آذربایجان ) از پیکر پاک ایران عزیز جدا گشت ، مسلمانان آن سوى رود ارس دچار بلاهاى بزرگ و درد و رنجهاى سنگینى گشتند و در زیر فوج فاجعه ها و در حصار حادثه ها خرد شدند. گروهى مردند، گروهى ساختند و سوختند و گروهى دیگر هجرت را برگزیده ، از خانه و کاشانه چشم پوشیده ، تنها جان به سلامت بردند. حاج محمد اسماعیل نخجوانى (پدر بزرگ محقق غروى ) از این گروه اخیر بود که به همراه خانواده اش به شهر قهرمان خیز تبریز کوچید.


اما در تبریز هم اوضاع را مساعد ندید و پس از چند صباحى به شهر اصفهان روى آورد. سالیانى را در آن شهر سپرى ساخت تا آنجا که خود و فرزندانش ‍ به (( اصفهانى )) شهرت یافتند. ولى دیرى نپایید که خاندان نخجوانى از اصفهان هم کوچ کردند تا بالاخره به شهر زیارتى و مذهبى کاظمین پناه بردند و همانجا را براى خود وطن اختیار کردند و در آنجا حاج محمد حسن اصفهانى (پدر غروى اصفهانى ) براى خود اسم و رسمى یافت .


حاج محمد حسن دیگر آن مرد غریب نبود که روزى پس از روزگارى آوارگى روى به شهر کاظمین آورد. اکنون همه او را مردى محترم ، پر خیر و با کفایت مى شناختند. بگذریم از اینکه او در میان مردم و تاجران سرشناس ‍ عراق به نیک مردى و کارسازى پرآوازه بود و در حوزه بزرگ آن روز نجف هم تاجرى صاحب نام و آبرومند بود و همگان وى را با شهرت ((معین التجار)) گرامى مى شمردند.


مولود کاظمین


اقبال خوش معین التجار، بیش از همه آنگاه به اوج رسید که از لطف خدا، او صاحب پسرى سالم و کامل گشت .
روز دوم محرم سال ۱۲۹۶ ق . آسمان کاظمین هم مانند دیگر شهرهاى مسلمان نشین ، بوى کربلا و عطر عشق و عاشورا مى داد. همزمانى این تولد مبارک با ماه حماسه هاى همیشه جاوید حسینى ، سبب شد که کودک کاظمین و مولود محرم ((محمد حسین )) نامیده شود.


حدیث اشتیاق


حاج محمد حسن معین التجار تنها همان یک پسر را داشت و دلخوش بود که وى مى تواند پس از مرگش راه او را در جهان تجارت دنبال کند. اما پسرش محمد حسین در سر سودایى دیگر و فکرى فراتر از فکر پدر داشت . جوان پر جنب و جوش کاظمین تنها آرزویش این بود که پدرش اجازه دهد تا راه کمال طلبى و دانشجویى پیش گیرد.محمد حسین هر گاه فرصت را مناسب مى دید، آرزوى خود را با پدر در میان مى نهاد و با اصرار از او مى خواست که رضایت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامى شود. اما پدر که پسرى جز او نداش ، راضى به این کار نمى شد.


اما هر چه زمان پیشتر مى رفت اشتیاق محمد حسین به تحصیل علوم اسلامى بیشتر مى شد و پدر خود را بیشتر از پیش پیرتر احساس مى کرد و با جدیت از پسر مى خواست که فن تجارت را یاد گیرد و فکر طلبه شدن را از سر بیرون کند. چیزى که این مشکل را از سر راه جوان کمال جوى کاظمین برداشت تنها یک توسل به حضرت باب الحوائج امام موسى کاظم علیه السلام بود. او خود مى گوید:


((آن روز هم مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتى که عصرها در صحن مطهر کاظمین برپا مى شد شرکت جسته بودم . نماز تمام شده بود اما صفوف نمازگزاران هنوز به هم نخورده بود. من در حالى که زانوى غم در بغل گرفته بودم ، با فاصله اندکى پدرم را مى پاییدم که دیدم با یکى از تجار بغداد گرم صحبت است . همچنانکه نشسته بودم داشتم در آتش اشتیاق مى سوختم . چشمم در گنبد زیباى امام کاظم علیه السلام بود که … عنان از کف هر صاحب دلى مى ربود. در این حال از دلم گذشت که اى باب الحوائج ، اى موسى بن جعفر، تو عبد صالح و از بندگان برگزیده خدایى و در پیش ‍ حضرت حق آبرودارى ، تو را چه مى شد اگر از خدا مى خواستى دل پدرم را به من نزدیکتر مى کرد تا با تصمیم من – که چیزى جز تحصیل علم و کمال در مکتب شما نیست – راضى مى شد… در همین اندیشه ها بودم که دیدم پدرم صدایم مى کند:محمد حسین ! محمد حسین ، پسرم ! اگر هنوز هم آرزومندى که به حوزه بروى تا دروس اسلامى بخوانى برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، ناراحت نمى شوم … اگر دلت مى خواهد به نجف اشرف بروى برو!


از آن روز زندگانى محقق غروى آغازى دیگر داشت که خشنودى پدر را نیز همراه داشت با خیالى آسوده راه نجف اشرف در پیش گرفت تا روح تشنه اش را از چشمه هاى جوشان علم و حکمت و عرفان علوى سیراب سازد.


استادان و سرچشمه هاى نور


کودک کاظمین هنوز در فصل بهاران زندگى بود. تازه در باغ خرم حیات ، نونهالى سرسبز بود که توانست هنر ظریف خط و خوشنویسى را – آن هم در انواع گوناگون آن – یاد گیرد. از آنجا که آن روزها هم چون روزگاران گذشته ، صنعت خط از هنرهاى بدیع و چشمگیر بود، مهارت محمد حسین ، آن هم در دوران کودکى وى را در میان آشنایان زبانزد ساخت . پدر هم که به استعداد درخشان فرزندش پى برده بود، با تمام توان وسایل تحصیل و ترقى او را در حوزه علمیه نجف فراهم ساخت تا این استعداد زلال و جوشان هر چه بهتر و بیشتر شکوفا گردد.


محمد حسین در دهه دوم زندگى (در سال ۱۳۱۴ یا۱۳۱۵ ق ) بود که پا به حوزه بزرگ نجف نهاد و چیزى نگذشت که مراحل کمال را در دروس ‍ مقدماتى یکى پس از دیگرى پشت سر گذاشت و بزودى در حلقه درس ‍ بزرگترین اساتید حوزه آن روز شرکت جست . استادان او در مرحله سطح و خارج ، به ترتیبى که در تاریخ و کتابهاى تراجم نوشته اند، عبارت بودند از:


۱٫ شیخ حسن تویسرکانى (متوفاى ۱۳۲۰ ق .)
محمد حسین غروى ، پیش از همه ، پله هاى نخست ترقى و تعالى را به پیروى از او پیمود، درس تلاش و تقوا را از او یاد گرفت و بیست و چهار بهار از عمرش مى گذشت که استادش تویسرکانى رحلت کرد.


۲٫ آیه الله سید محمد طباطبایى فشارکى (۱۲۵۳ – ۱۳۱۶ ق .)
محقق غروى نتوانست بیش از دو سال از محضر پرفیض این استاد خلیق و بزرگوار بهره مند گردد. آیه الله فشارکى تا سال ۱۳۱۲ ق . در سامرا سکونت داشت .


۳٫ حاج آقا رضا همدانى (۱۲۵۰ – ۱۳۲۲ ق .)
حضور در درس و بحث آیه الله همدانى که بیشتر با اثر بزرگش کتاب ((مصباح الفقیه )) شناخته مى شود، چندان طولى نکشید و محقق غروى بیست و ششمین سال از زندگانى را سپرى مى ساخت که این استاد بزرگوارش هم به دیار باقى شتافت .


۴٫ آیه الله آخوند خراسانى (۱۲۵۵ – ۱۳۲۹ ق .)
آقا محمد حسین جوانى بیست ساله بود که به حوزه درس آخوند خراسانى راه یافت و تا آخر عمر آخوند، که سیزده سال پس از آن به درازا کشید به طور مرتب در حلقه درس اصول آخوند شرکت جست و در همین سالها بود که بیشترین بخش از شرحش بر کفایه الاصول را نگاشت . او از شاگردان طراز اول آخوند بود و تا ایشان زنده بود به احترام او از تدریس مستقل و متشکل اجتناب مى کرد و روزى که آخوند در گذشت آقا محمد حسین مردى بزرگ سرشناس شده بود و در حالى که تنها سى و سه سال از عمرش مى گذشت پس از وفات آخوند در جاى وى نشست و از مدرسان بنام و پرآوازه نجف گشت .


محقق غروى در نزد این چهار استاد بزرگوارش بیشتر علم فقه و اصول خواند. اما استادان وى در حکمت و فلسفه عبارتنداز:
۵٫ حکیم محمد باقر اصطهباناتى شیرازى (متوفاى ۱۳۲۶ ق .)
حکیم اصطهباناتى تنها تا سال ۱۳۱۹ ق . در نجف بود و آقا محمد حسین در حدود چهار یا پنج سال از محضر این استاد فرزانه ، استفاده کرده است 


۶٫ شیخ احمد شیرازى (متوفاى ۱۳۲۲ ق .)
با عنایت به تاریخ وفات وى مى توان گفت که محقق غروى بیشترین بهره را از این استاد حکیم مى توانست ببرد ولى عجیب این است که حتى بیشتر کسانى که زندگانى علامه غروى را نوشته اند از این استاد نام نبرده اند!


روایت یاران


داستان دوستان حکایتى بس دلکش و آموزنده است و کارساز بودنش در شناخت شخصیتها چنان پر اهمیت است که سعدى مى گوید:

تو اول بگو با کیان زیستى
من آنگه بگویم که تو کیستى

اما از یاران علامه غروى چیزى ننگاشته اند تنها از چند شخصیت یادى شده است که نام مى بریم :
۱٫ بزرگ عارف معاصر آیه الله میرزا جواد آقا ملکى تبریزى .
۲٫ میرزا على اصغر ملکى تبریزى .
۳٫ میرزا حبیب ملکى تبریزى .
میرزا على اصغر و میرزا حبیب دو برادر و پسر عموهاى میرزا جواد آقا ملکى تبریزى بودند.
آیه الله غروى با هر سه بزرگوار رفت و آمد داشت اما بیش از همه با میرزا على اصغر ماءنوس بود … رفاقت و مصاحبت با عارف واصل میرزا جواد آقا ملکى هم از دیر باز برقرار بود. علامه غروى و میرزا جواد آقا هر دو از شاگردان حاج آقا رضا همدانى بودند و تا سال ۱۳۲۰ ق که میرزا جواد آقا از نجف به ایران بازگشت با هم ماءنوس بودند. پس از آن نیز توسط نامه از حال همدیگر با خبر مى شدند.
۴٫ فقیه اصولى میرزا محمد حسین نایینى (۱۲۷۷ – ۱۳۵۵ ق .)
میرزاى نایینى و غروى اصفهانى ارتباط تنگاتنگى با هم داشتند و در مواقع دشوار یاور و یاور یکدیگر بودند.
۵٫ آیه الله سید احمد کربلایى تهرانى (م ۱۳۲۲ ق .)


مشایخ


بزرگان بسیارى براى علامه غروى اجازه نامه روایتى نوشته اند که براى نمونه دانشمندان و اندیشوران زیر را مى توان نام برد:
۱٫ بزرگ محدث معاصر حاج میرزا حسین نورى طبرسى ، گردآورنده مجموعه روایتى شیعه ، مستدرک الوسائل
۲٫ آیه الله سید حسن صدرالدین موسوى معروف به صدر کاظمى نویسنده کتاب تاءسیس الشیعه و…
۳٫ میرزا محمد باقر اصطهباناتى شیرازى
۴٫ شیخ احمد شیرازى مشهور به ((شانه ساز))
۵٫ شیخ ‌الشریعه اصفهانى .


در آسمان آثار و ابتکار


مهم ترین امتیازى که در آثار نابغه نجف دیده مى شود استدلالى و ابتکارى بودن آنهاست که حکایت از ژرف نگرى و دقت نظر او مى کند و همین است که او را یکى از استوانه هاى علم اصول و حکیم ژرف اندیش و عارف پارسا و زاهد شب زنده دار، مشهور و پرآوازه کرده است و این همه را آثار او و به زبان رسا حکایتگرند. حال بخشى از آثار ماندگار او را در اینجا مى آوریم :


الف – علم اصول


۱٫ الاجتهاد والتقلید والعداله
۲٫ الاصول على النهج الحدیث #
۳٫ الطلب والاراده عندالامامیه والمعتزله والاشاعره#
این سه کتاب در یک مجلد بزرگ با نام (( بحوث فى الاصول )) چاپ شده است .
۴٫ چندین رساله در مباحث مختلف اصولى
۵٫ حاشیه بر رساله قطع شیخ انصارى
۶٫ نهایه الدرآیه فى شرح الفایه ، در چهار جلد#
در مورد این کتاب که بزرگترین اثر علامه غروى در علم اصول است تجلیل و تعظیم بسیار شده است . به راستى که این شرح ، نهایت درایت را داراست و اگر برتر از کتاب کفایه نباشد کمتر از آن نیست .


ب – علم فقه

۷٫ کتاب الاجاره#
۸٫ صلاه الجماعه#
۹٫صلاه المسافر#
این سه کتاب هم بتازگى در یک مجلد با نام ((بحوث فى الفقه )) انتشار یافته است .
۱۰٫ حاشیه کتاب المکاسب #
حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى ، معروف ترین اثر فقهى علامه غروى است که پس از گذشت دو سال از وفاتش در دو جلد بزرگ به قطع رحلى انتشار یافت .
۱۱٫ حاشیه بر کتاب الطهاره شیخ اعظم انصارى .
۱۲٫ چندین رساله فقهى
۱۳٫ سه منظومه درباره اعتکاف ، روزه و نماز جماعت #
۱۴٫ الوسیله توضیح الماسئل به زبان عربى#
۱۵٫ ذخیره العباد. توضیح المسائل فارسى#


ج – فلسفه و حکمت


۱۶٫ تحفه الحکیم . منظومه اى است به سبک منظومه حکیم سبزوارى در حکمت متعالیه .
تحفه حکیم از همان روزهاى نخستین انتشارش مورد توجه اهل فن بوده و بعضى از حکما و نویسندگان به شرح آن دست زده اند.
۱۷٫ رساله فى اثبات المعادالجسمانى#
۱۸٫ حاشیه بر اسفار ملاصدرا.
۱۹٫ مکاتبات فلسفى و عرفانى#
مجموعه اى است از ۱۴ نامه در شرح و تحلیل دو بیت شعر از عطار نیشابورى آنجا که مى گوید:

دائما او پادشاه مطلق است
در کمال عز خود مستغرق است
او بسر ناید زخود آنجا که اوست
کى رسد عقل وجود آنجا که اوست

نیمى از نامه ها از حکیم غروى اصفهانى و نیمى دیگر از عارف معروف سید احمد کربلایى است که دیدگاه یکدیگر را به نقد و بررسى نشسته اند. حاصل آن مناظرات علمى این اثر جاوید گشته است .
۲۰٫ تفسیر قرآن این تفسیر که گویا نیمه تمام مانده تاکنون چاپ نشده است .
۲۱٫ الانوارالقدسیه# مجموعه دل انگیزى از اشعار عربى آیه الله غروى است
۲۲٫ دیوان مفتقر# این کتاب که شعرهاى فارسى حکیم غروى را در خود گردآورده است با نام نامناسبى که هیچ برازنده ایشان نیست دهها بار چاپ شده و انتشار یافته است و این اشتباه از آنجا ناشى شده است که پدر شاعر حکیم و عارف حوزه نجف حاج محمد حسن اصفهانى معروف به معین التجارک کمپانى یعنى شرکت راه آهن بغداد – کاظمین را به عهده داشت و او بود که براى نخستین بار بانى این کار خیر گشت . از اینجا و تنها به همین علت است که دیوان اشعار فرزندش با نام ((دیوان کمپانى )) و نام آن حکیم الهى به نام ((آیه الله کمپانى ))! معروف گشت . ولى چنانکه شمارى نقل کرده اند او از این اسم ناراضى بود و از شنیدن این کلمه بیگانه به سختى ناراحت مى شد.
۲۳٫ دیوان غزلیات یا مجموعه عارفانه ها#


شاگردان


مکتب علامه غروى را چه در علم اصول و فقه و چه در حکمت و فلسفه باید از مکتبهاى بسیار پربرکت شیعه به حساب آورد. بر طبق تحقیقى حدود یکصد و پنجاه بزرگوار افتخار شاگردى در مکتب علامه غروى را داشته اند. عجیب اینکه در میان شاگردان ، از مرجع تقلید و فقیه و فیلسوف گرفته تا مفسر و محدث و متفکمر و نویسنده و عارف و واعظ و… را مى توان دید که همگى به نوعى به شاگردى غروى اصفهانى مباهات مى کرده اند. اکنون ما تنها از بعضى از آنان نام مى بریم ،حضرات آیات :
سید محمد حجت کوه کمرى (۱۳۱۰ – ۱۳۷۲ ق )،
سید حسین طباطبایى بروجردى (۱۲۹۲ – ۱۳۸۰ ق )،
سید محمد هادى میلانى (۱۳۱۳ – ۱۳۹۵ ق )،
سید ابوالقاسم خویى (۱۳۱۷ – ۱۴۱۳ ق )،
سید عبدالاعلى سبزوارى ۱۳۲۸ – ۱۴۱۴ ق )،
سید محمد کاظم موسوى حسینى (۱۳۲۲ – ۱۴۰۵ ق )،
شیخ سلمان خاقانى (۱۳۳۱ – ۱۴۰۸ ق )،
شیخ محمد تقى بهجت فومنى رشتى (متولد ۱۳۳۲ ق )،
سید محمد باقر طباطبایى سلطانى بروجردى (متولد ۱۳۳۲ ق )،
شیخ ابوالفضل خوانسارى (متولد ۱۳۳۴ ق )،
سید على بهشتى بابلى (متولد ۱۳۲۴ ق )،
میرزا غلامحسین جعفرى همدانى (۱۳۲۴ – ۱۴۱۶ ق )،
شیخ على خوزانى اصفهانى معروف به ((آیه الله مشکات ))،
حاج شیخ على محمد بروجردى (۱۳۱۵ – ۱۳۹۵ ق )،
شیخ عبداللطیف سمامى حائرى (۱۳۳۰ – ۱۴۰۰ ق )،
شیخ ابوالحسن شیرازى ،
آقا میرزا کاظم دینورى تبریزى (۱۳۲۰ – ۱۴۱۶ ق )،
سید مهدى اشکورى نجفى (متولد ۱۳۳۶ ق )،
شیخ احمد اهرى (۱۳۰۵ – ۱۳۸۸ ق )،
علامه سید محمد حسین طباطبایى (۱۳۲۱ – ۱۴۰۲ ق )
سید محمد حسن الهى طباطبایى
علامه شیخ عبدالحسین امینى تبریزى (۱۳۲۰ – ۱۳۹۰ ق )،
محمد على اردوبادى (۱۳۱۲ – ۱۳۸۰ ق )،
شیخ محمد رضا مظفر (۱۳۲۲ – ۱۳۸۴ ق )،
شیخ محمد حسین مظفر (۱۳۱۲ – ۱۳۸۱ ق )،
میرزا شیخ نجم الدین جعفر عسکرى (۱۳۱۳ – ۱۳۸۱ ق )،
سید عبدالحسین طیب (۱۳۱۲ – ۱۴۱۲ ق )،
سید محمد حسینى همدانى (۱۳۲۲ – ۱۴۱۷ ق )،
شیخ محمد حسین اعلمى (۱۳۲۰ – ۱۳۹۳ ق )،
سید میرزا محمود موسوى زنجانى (۱۳۰۹ – ۱۳۷۴ ق )،
سید امیر محمد کاظمى قزوینى (۱۳۳۵ – ۱۴۱۴ ق )،
شیخ محمد جواد یثرى (۱۳۳۰ – ۱۴۱۵ ق )،
سید محمد تقى آل بحرالعلوم (۱۳۱۸ – ۱۳۹۳ ق )،
شیخ عبدالرحیم سامت قزوینى (متولد ۱۲۸۱ ش )،
شیخ محمود شریعت مهدوى (متولد ۱۳۳۵ ق )،
شیخ محمد رضا غراوى (۱۳۰۳ – ۱۳۸۵ ق )،
سید نورالدین میلانى حائرى (متولد ۱۳۳۶ ق )،
سید صدرالدین شوشترى جزایرى (۱۳۱۳ – ۱۳۸۵ ق )،
سید محمد شبر (متولد ۱۳۳۰ ق )،
محمد طاهر آل شیخ راضى (۱۳۲۲ – ۱۴۰۰ ق )،
شیخ کاتب طریحى (۱۳۰۳ – ۱۳۹۰ ق )،
محمد طه کرمى هویزى (۱۳۱۷ – ۱۳۸۸ ق )،
شیخ محمد امین زین العابدین بصرى (متولد ۱۳۳۳ ق )،
شیخ عبدالمهدى مطر (۱۳۱۸ – پس از ۱۳۹۰ ق )،
حاج شیخ حسین انوارى همدانى ، توسلى شیرازى ،
سید سجاد علوى گرگانى (۱۳۲۲ – ۱۴۰۷ ق )،
حاج سید على مولانا تبریزى (۱۳۲۰ – ۱۳۹۲ ق )،
حاج شیخ نصرالله شبسترى (متولد ۱۳۳۰ – ق ) و…


شاگردان برگزیده عرفان


حکیم غروى اصفهانى ، مدت زمان طولانى حوزه درس عرفانى خصوصى داشتند که در خانه خود برگزار مى کرد. بزرگمردانى که در این حلقه حال و اشراق ، گرد هم مى آمدند، عبارت بودند از:
۱٫ علامه سید محمد حسین طباطبایى تبریزى
۲٫ آیه الله سید محمد هادى میلانى
۳٫ آیه الله سید ابوالقاسم خویى
۴٫ آیه الله میرزا یوسف ایروانى
۵٫ آیه الله امام زنجانى
۶٫ آیه الله اعتماد رشتى


از دیدگاه دیده وران


در تجلیل و تمجید از مقام علمى و معنوى آیه الله غروى اصفهانى داستانهاى گویا و سخنان رسایى از بزرگان و صاحبنظران نقل شده است که همه حاکى از اخلاص و نبوغ فکرى اوست .

اینک براى نمونه به چند سخن توجه مى کنیم :

۱٫ آیه الله سید محمد هادى میلانى :
((شیعه در دویست سال اخیر، فردى به جامعیت مرحوم (غروى ) اصفهانى به خود ندیده است .))
پس از وفات میرزاى نایینى اعلامیه اى به امضاى مرحوم ملکى (میرزا جواد آقا ملکى تبریزى ) و حضرات آیات آقاى میلانى و آقاى خویى به این مضمون انتشار یافت که :
((بعد از مرحوم شیخ انصارى در این اواخر نظیر آیه الله غروى اصفهانى در روحانیت تشیع پیدا نشده و در حوزه نجف اشرف نظیر ایشان نیست …))


۲٫ علامه سید محمد حسین طباطبایى :
((استاد بزرگ ، حکیم خداشناس و فقیه پارسا و دایرمدار آسمان پژوهش و تحقیق ، و سالک و مرزبان سرزمین دانش و تدقیق ، شیخ محمد حسین اصفهانى غروى است که خدا مقام بلندش را بلندتر سازد.))


۳٫ علامه ادیب محمد على اردوبادى :
((… استاد بزرگ ما، یکه سوار هر میدان بود از هر نظر بى نظیر مى نمود. و نسبت به هر فضیلت به او مانند نسبت دندانه هاى شانه به شانه است … .
او در هر یک از دانشهاى حکمت ، کلام ، فقه ، اصول ، تفسیر، حدیث ، شعر و ادب ، تاریخ ، معارف ، اخلاق و عرفان به طور مساوى وارد بود و در هر کدام از ملکات برترى بخش و روحیات کریمانه و کارهاى نیکو و گسترده و فضیلتهاى توصیف شده ، از جدیت شدید در عبادت و خطر کردن در زهد، و شب زنده دارى گرفته تا سجده هاى طول و دراز و ریاضت و تهذیب و محاسبه نفس ، همه و همه براى او یکى و مساوى بود… و به هیچ وجه براى خدا، مشکل نیست که جهان را در یک فرد جمع کند و حکمت نورى است که خدا در دل هر کس که سزاوار باشد مى اندازد…))


۴٫ استاد و محقق بزرگوار علامه سید عبدالعزیز طباطبایى یزدى .
((من در تاریخ تشیع ، فیلسوفى متعبدتر از آیه الله شیخ محمد حسین اصفهانى نمى شناسم . او عاشق دعا و عبادت و شیفته نماز و زیارت بود. به اهل بیت اطهار علیهم السلام ارادت ویژه اى داشت …))


۵٫ متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى :
((حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى ، در تقوا و علم منقولا و معقولا یگانه بود… و اندیشه اش هم اکنون جزو اندیشه هاى زنده اى است که در میان علما و فضلاى حوزه هاى درس فقه و اصول مطرح است …))


فصل فراق و هجران


پنجم ماه ذیحجه سال ۱۳۶۱ ق . روز دوشنبه بود که از فراز بارگاه قدس مولا على علیه السلامخبر وفات بزرگ استاد نجف به گوش همگان رسید. این خبر چنان نابهنگام بود که فضلا و دانشوران حوزوى را دچار تحیر غمبار کرد. بزرگ ادیب شیعى ، علامه اردوبادى ، سوگ سروده اى را که در گرامیداشت استادش گفته بود ورد زبان همگان ساخت مردم بویژه شاگردان و یاران و نزدیکان استاد که سخت از این فاجعه اندوهبار، آزرده و آشفته بودند بیتى از آن سوگواره دلسوز را به هم مى خواندند و ناله مى کردند. ادیب اردوبادى در آن بیت گفته بود:
حق ان تبکى من بعدالحسین آرى تشییع پیکر نابغه نجف و خادم صادق امام حسین علیه السلام با نام و یاد حسین علیه السلام برگزار شد و در آستان قدس علوى ، زیر ایوان طلاى مولا جنب مناره شمالى مقبره کوچکى در کنار مقبره علامه حلى به خاک سپرده شد.

عاکفان حرمت قبله اهل کرمند
واقف از نکته سربسته لوح و قلمند
خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث
جان نثاران تو شاه ملکوت قدمند
((مفتقر)) دست تو و دامن آنان که همه
خضر جانند و مسیحا نفس و روح دمند
گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله شیخ عباس قمی «محدث قمى »(متوقاى ۱۳۱۹ ه.ش)

ghomi2
تولد


در سال ۱۲۹۴ ق . شهر قم شاهد تولد کودکى سعادتمند بود. پدر او حاج محمد رضا قمى نام آن طفل سپیدبخت را عباس گذاشت و او را آن گونه که شایسته بود تعلیم و پرورش داد.
حاج محمد رضا قمى مردى کاسب بود که مردم او را نیک مردى با تقوا و آشنا به مسائل دینى مى شناختند و براى یادگیرى احکام دین به نزد وى مى رفتند. و این باعث گردیده بود که فرزند عیزیزش در فضایى اینچنین تنفس کند. فضایى که در آن عطر قرآن و اخلاص بانفسهاى گرم خانواده درهم ریخته بود.


سرآغاز دوران تحصیل


وى دوران کودکى و نوجوانى را در زادگاهش شهر قم گذراند  و دروس ‍ مقدماتى را نزد استادانى بزرگ فراگرفت . استادانى که معرفت الهى در روح آنان تجسم یافته بود. او از خرمن دانش این بزرگان خوشه ها چید ولى بیشترین بهره را از محضر عالم آگاه آیه الله حاج میرزا محمد ارباب قمى (متوفى ۱۳۴۱ ق . ) برد. عالم فرزانه و پرهیزگارى که در هیچ حال امر به معروف و نهى از منکر را ترک نمى کرد و در هر محفل و مجلسى این دو فریضه را متذکر مى شد استاد بسیار دقیق و پرمایه عصر خود بود.


در حوزه نور


او که در دوران جوانى مراحل آغازین تحصیلات حوزوى را به پایان برده بود سرانجام نتوانست خود را به اندوخته هاى محدود حوزه آن وقت قم قانع سازد از این رو تصمیم به هجرت گرفت . در سال ۱۳۱۶ ق . کوله بار سفر بست و به دنبال فراگیرى دانش عازم نجف اشرف گردید. طلبه جوان در بدو ورود به زیارت بارگان منور پیشواى شهیدان و نخستین مظلوم تاریخ شتافت و در کنار تربت پاکش با چهره اى غریبانه و دل گرفته بر غریبى آن مظلوم گریست . او آرزوهاى دل را به مقتدایش عرضه داشت و عنایت و توجه بیشتر آن حضرت را از عمق جان درخواست نمود. گویى امام به این جوان قمى که عصاره اخلاص قمیان بود و اینک زائر قبرش و طالب علوم علوى محسوب مى شد، چنین خطاب کرد: ((اى دلباخته چشمه زلال معرفت ، آرام بگیر و نویدت باد که در آینده یکى از ناقلان اخبار و راویان احادیث ما خواهى بود.))


سیراب از کوثر حدیث


از آنجا که شیخ عباس اشتیاق وصف ناپذیرى به شناخت راویان و محدثان راستگو و نقل اخبار اهل بیت علیهم السلام داشت استادى را برگزید که از کوثر حدیث سیرابش سازد. از این رو از همان ابتداى ورود به نجف اشرف شیفته عالم آگاه ، محدث و محقق بزرگ ، حاج میرزا حسین نورى (متوفاى ۱۳۲۰ ق .) گشت و در درس او شرکت جست . شیخ عباس قمى بر آن بود تا آنچه را از استاد فرا مى گیرد بى کم و کاست بنویسد و همانند استاد بازگویش کند. به همین سبب طولى نکشید که به کمک حافظه قوى و تلاش ‍ پیگیر به مقام و منزلت والایى در نزد استاد دلسوز و پر تلاش خود دست یافت . تا آنجا که در همان ایام استنساخ کتاب با ارزش استادش ، مستدرک الوسائل را در اختیار گرفت و به خوبى از عهده این کار بزرگ برآمد. همچنین وى در تاءلیفات دیگر استاد از کمک شایسته وى دریغ نداشت . محدث قمى درک محضر این استاد را صفت خداوند مى داند و مى نویسد:


((… پس خداوند متعال به من منت گذارد به ملازمت  شیخناالاجل الاعظم ثقه الاسلام النورى الطبرسى انار الله برهانه . مستدرک الوسائل را براى او استنساخ مى کردم که بفرستد براى طبع به ایران و در خدمت او بودم تا سنه ۱۳۱۸ ق .)) وى چهارسال در محضر محدث نورى بود و در این چهارسال تلاش و کوشش او به حدى رسید که جزو شاگردان طراز اول استاد به شمار مى رفت .


بازگشت


آن زنده دار حدیث در سال ۱۳۲۲ ق . به قم بازگشت و مشغول تاءلیف و تدریس و وعظ و ارشاد مردم شد و تا سال ۱۳۲۹ ق . در این شهر مذهبى اقامت داشت . در این ایام عازم بیت الله الحرام شد و پس از مراجعت از زیارت خانه خدا همچنان در قم سکونت داشت . در سال ۱۳۳۲ ق . بنا به عللى و مخصوصا به موجب تنگدستى به مشهد مقدس مهاجرت کرد و در آنجا سکونت گزید.


آثار جاودان


محدث قمى از تبار عالمان بلند اندیش و پر کار و با اخلاص بود و آثار او در علوم مختلف ، تاریخ ، رجال ، تراجم ، علوم قرآن ، اخلاق ، عقاید و علم حدیث نشان از روح تلاشگر و عظمت علمى این عالم ژرف نگر دارد. در اینجا تنها با بیان نام آثارش از دامنه گسترده معلومات ایشان در علوم مختلف یاد مى کنیم :
۱٫ کلمات لطیفه : (در علم اخلاق )
۲٫الدار النظم فى لغات القرآن العظیم
۳٫ کحل البصر فى سیره سیدالبشر
۴٫ کتاب نقدالوسائل شیخ حر عاملى
۵٫ تقسیم بدایه الهدایه شیخ حر عاملى
۶٫ شرح الوجیزه شیخ بهائى
۷٫ فیض القدیر فیما یتعلق بحدیث الغدیر
۸٫ علم الیقین (خلاصه حق الیقین علامه مجلسى )
۹٫ مقالید الفلاح فى عمل الیوم واللیله
۱۰٫ مقلادالنجاح (خلاصه کتاب یاد شده )
۱۱٫ خلاصه جلد یازده بحارالانوار علامه مجلسى
۱۲٫ شرح کلمات قصار حضرت على علیه السلام که در آخر نهج البلاغه آمده است .
۱۳٫ هدیه الانام الى وقایع الایام (خلاصه کتاب فیض العلوم )
۱۴٫ فیض العلام فى وقایع الشهور و الایام (درباره وقایع ماهها و روزها)
۱۵٫ سفینه البحار و مدینه الحکم والاثار (تدوین موضوعى بحار الانوار علامه مجلسى و تلخیص ان که در مدت بیست سال انجام یافته است .)
۱۶٫ تحفه الاحباب فى تراجم الاصحاب : (درباره اصحاب حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام به زبان فارسى )
۱۷٫ فوائدالترجبیه : (وقایع روزها و آداب مستحبى و اعمال ماههاى عربى )
۱۸٫ الدره الیتیه فى تتمات الدره الثمینه : (شرح فارسى نصاب الصبیان و تتمیم شرح نصاب فاضل یزدى )
۱۹٫ هیده الزائرین و بهجه الناصرین : (درباره زیارت قبور ائمه اطهار علیهم السلام و ثواب آن و تعیین قبور علما و مؤ منان مشهور و مدفون در کنار مشاهد مشرف امامان )
۲۰٫ اللعالى المنثوره : (در مورد دعا و سایر مستحبات )
۲۱٫ الفصول العلیه فى المناقب المرتضویه : (شامل مناقب و مکارم اخلاقى حضرت على علیه السلام )
۲۲٫ سبیل الرشاد
۲۳٫ حکمه بالغه و ماءه کلمه جامعه : (سخنان کوتاه حضرت على علیه السلام در عقاید و اصول دین )
۲۴٫ ذخیره الابرار فى منتخب انیس التجار: (خلاصه انیس التجار ملا مهدى نراقى ، در مورد معاملات )
۲۵٫ غایه القصوى فى ترجمه العروه الوثقى : (ترجمه فارسى العروه الوثقى آیه الله سید محمد کاظم یزدى )
۲۶٫ مفاتیح الجنان والباقیات الصالحات : (کتاب مشهورى که در اکثر مشاهد مشرف و خانه هاى شیعیان مورد استفاده بوده و به عربى نوشته شده و به فارسى نیز ترجمه گردیده است . این کتاب شریف در جایگاه خود کم نظیر است . زیرا بسیارى از دعاها و نوافل و مستحبات و زیارات ائمه اطهار علیهم السلام را در یک جاگردآورى کرده و در دسترس همگان قرار داده است .)
۲۷٫ التحفه الطوسیه والنفغه القدسیه : (درباره زیارت حضرت رضا علیه السلام بعضى فواید مربوط به آستان مقدسش )
۲۸٫ رساله دستورالعمل حضرت سیدالشهداء علیه السلام
۲۹٫ نفس المهموم (در مقتل حضرت سیدالشهداء علیه السلام )
۳۰٫ نفثه المصدور: (در تکمیل نفس المهموم اخیرا به ضمیمه نفس المهموم منتشر شده است .)
۳۱٫ الانوارالبهیه فى تاریخ ‌الحجج الالهیه : (در مورد ولادت و وفات چهارده معصوم علیهم السلام ) ۳۲٫ رساله اى در گناهان کبیره و صغیره
۳۳٫ منازل الاخره : (بررسى مراحل دشوار سفر آخرت بر اساس روایات ).
۳۴٫ ترجمه مصباح المتهجد مرحوم شیخ طوسى
۳۵٫ نزهه النواظر: (ترجمه معدن الجواهر دانشور بزرگوار محمد بن على کراچکى )
۳۶٫ مقامات علیه : (خلاصه معراج السعاده مرحوم ملا احمد نراقى )
۳۷٫ ترجمه جمال الاسبوع سید بن طاووس
۳۸٫ الباقیات الصالحات (در حاشیه مفاتیح الجنان چاپ شده است .) ۳۹٫ منتهى الامال فى تاریخ ‌النبى و الال : (در مورد زندگانى حضرات ائمه اطهار و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و دختر گرامیش حضرت زهرا علیهاالسلام و تاریخ ولادت و وفات و وقایع دوران آنها)
۴۰٫ تتمه المنتهى فى وقایع ایام الخلفاء
۴۱٫ ترجمه مسلک دوم لهوف سید بن طاووس (به خط خود مؤ لف در حاشیه یکى از چاپهاى لهوف چاپ شده است .)
۴۲٫ تتمیم تحیه الزائر محدث نورى (این کتاب با رحلت علامه نورى ناتمام مانده بود و شیخ عباس بعد از فوت استادش آن را به اتمام رساند.)
۴۳٫ چهل حدیث
۴۴٫ الکنى والالقاب : (درباره زندگانى علما و شعرا و غیر ایشان )
۴۵٫ هدیه الاجباب فى المعروفین بالکنى و الالقاب :
(خلاصه کتاب الکنى والالقاب )
۴۶٫ فوایدالرضویه فى احوال علماءالمذهب الجعفریه
۴۷٫ بیت الاحزان فى مصائب سیده النسوان
و آثار ارزشمند دیگر


خصوصیات اخلاقى و روحى


محدث قمى درس خواند و عمل کرد و پیش رفت و به جایگاهى که سالها در پى آن بود رسید؛ جایگاهى در ملکوت نه در خاک . مقامى در آستان قرب الهى نه منصبى در دربار دنیازدگان . محدث قمى در زمان خود یکى از مربیان بزرگ و معلمان اخلاق اسلامى در میان مردم و حوزه هاى علمیه شناخته مى شد و از شهرت ویژه اى برخوردار بود و خصوصیات اخلاقى فراوانى داشت که در این فصل به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم :


الف – انس با کتاب


یکى از ویژگیهاى محدث قمى علاقه فراوان به نوشتن و مطالعه کتاب بود به بطورى که مى توان گفت او در کتاب و قلم خلاصه شده بود. محدث یا در کتابخانه بود یا با کتاب . کمتر دیده مى شد که او مشغول مطالعه و بررسى کتابى نباشد. عشق محدث به کتاب آن هم کتب حدیثى نورانیت خاصى به او بخشیده بود. فرزند بزرگ ایشان در این باره مى گوید: ((در اول کودکى با مرحوم پدرم هر وقت از شهر بیرون مى رفتم او از اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.)) زمانى که براى زیارت به کشورهاى دور مسافرت مى کرد اوقات فراغت خود را با کتاب سپرى مى کرد. ((او با عده اى از تجار به سوریه مسافرت کرد. آنان مى گفتند هر وقت ما به سیاحت مى رفتیم ایشان مى نشست و مشغول مطالعه و تاءلیف مى شد و هر چه اصرار مى کردیم که با ما بیرون بیاید امتناع مى ورزید و شبها هم که ما به خواب مى رفتیم او مشغول مطالعه و تاءلیف مى شد.))


عشق و علاقه محدث قمى به کتاب به اندازه اى بود که وقتى کمترین پولى به دست مى آورد آن را در خرید کتاب صرف مى کرد و گاه پیاده از قم به تهران به استقبال آن مى رفت . او خود مى گوید: ((زمانى که در قم تحصیل مى کردم ، خیلى تنگدست بودم تا جایى که یک قران و دو قران جمع مى کردم تا اینکه مثلا سه تومان مى شد. آن را برداشته ، از قم تا تهران پیاده مى رفتم و با آن کتاب خریده ، به قم برمى گشتم و به تحصیل ادامه مى دادم .))


ب – تواضع و اخلاص


از دیگر ویژگیهاى ایشان تواضع بسیار و همه جانبه اى بود که از خود نشان مى داد. در خانه ، مدرسه و خیابان هر کسى را که مى دید – چه کوچک و چه بزرگ – احترام مى کرد. در نزد علما و از بین آنان بویژه در حضور کسانى که با حدیث و اخبار اهل بیت علیه السلام سروکار داشتند، اوج فروتنى و تواضع را به نمایش مى گذارد. هیچ گاه در مجالسى که وارد مى شد در صدر نمى نشست و هرگز خود را بر دیگران مقدم نمى داشت . وى از خودستایى و خودپسندى بشدت احتراز مى کرد و به هیچ وجه غرور نداشت . محدث قمى حدیث اخلاص بود و آیه زهد. مسیرى که مى رفت اگر کوچکترین شبهه اى در دلش رخنه مى کرد که قدمش براى خدا نیست یا وسوسه اى قلبش را مى لرزاند بدون هیچ تاءمل ، از آنجا باز مى گشت .

نقل است ((در یکى از سالها مرد نیکوکارى از محدث قمى خواهش مى کند که قبول کند بانى مجلس محدث شود و تعهد مى کند که مبلغ پنجاه دینار عراقى به ایشان تقدیم کند. در آن موقع هزینه محدث در هر ماه سه دینار بوده است . محدث قمى مى گوید: ((من براى امام حسین علیه السلام منبر مى روم نه براى دیگرى و بدین گونه آن وجه را نپذیرفت .)) امر به معروف و نهى از منکر دیگر ویژگى حدیث اخلاص بود. او خود هرگز گرد گناه نمى گشت و در ذهنش هم فکر گناه را جاى نمى داد. از منکرات ناراحت مى شد و دیگران را از ارتکاب آن باز مى داشت . کسى جراءت غیبت در محضر او نداشت . و از دروغ گفتن ناراحت مى شد.


در یک کلام محدث قمى آنچه مى گفت با آنچه عمل مى کرد و آنچه مردم از رفتار و کردارش درک مى کردند یکى بود. از این رو سخنش در دل شنوندگان اثر شگرف داشت . آنانى که در درس اخلاق و نصایح او شرکت مى جستند و گوش و جان به این سروش اخلاص فرا مى دادند نقل مى کنند که سخنان نافذ او چنان بود که آدمى را از گناهان و پندارهاى بد دور مى ساخت و متوجه خدا و عبادت مى کرد.


ج – زهد


زندگى محدث قمى بسیار ساده بود به طورى که از حد زندگى یک طلبه عادى هم پایین تر بود. لباسش عبارت بود از یک قباى کرباسى بسیار نظیف و معطر و تمیز. چند سال زمستان و تابستان را با آن قباى کرباسى مى گذرانید. هیچ گاه در فکر لباس و تجمل نبود. فرش خانه اش گلیم بود. از سهم امام استفاده نمى کرد و مى گفت : من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم ! روزى در نجف اشرف دو زن محترم که در بمبئى سکونت داشتند و از بستگان آقاکوچک (از محترمین نجف ) بودند حضور ایشان مى رسند و تقاضا مى کنند هر ماه مبلغ ۷۵ روپیه به ایشان تقدیم کنند که از لحاظ زندگى در رفاه باشد. در آن ایام مخارج ماهانه خانواده وى از ماهى ۵۰ روپیه تجاوز نمى کرد. حاج شیخ عباس از پذیرفتن آن خوددارى مى کند. میرزا محسن محدث زاده فرزند کوچک آن مرحوم اصرار مى کند تا قبول نماید ولى قبول نمى کند تا اینکه زنان محترم ناامید مى شوند و مى روند.


پس از رفتن آنها فرزند به پدر مى گوید: من هم دیگر از کسبه بازار براى مخارج روزانه قرض نمى کنم ! حاج شیخ عباس مى گوید ساکت باش ! من همین مقدار هم الآن خرج مى کنم ، نمى دانم فرداى قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان (عج ) را بدهم . در جواب این مقدار معطل هستم ، چگونه بارم را سنگین تر کنم ؟!

نظر آنان که نکردند بدین مشتى خاک
الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند

درگذشت


محدث قمى پس از عمرى تلاش و خدمت به اسلام و مسلمین و تحمل سختیها و مرارات زمان بویژه در اواخر عمر که مصادف با توطئه هاى دشمنان اسلام و دین زدایى رضاخانى بود، در شب سه شنبه بیست و دوم ذیحجه سال ۱۳۵۹ ق . بدرود حیات گفت و پس از تشییع در صحن مطهر على علیه السلام (نجف ) در جوار استادش مرحوم حاجى نورى به خاک سپرده شد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

 

 

زندگینامه آیت الله العظمى شیخ عبدالکریم حائرى (متوفاى ۱۳۱۵ ش )

download
تولد


سال ۱۳۲۶ ه -.ق در روستاى ((مهرجرد)) یزد در خانه مردى پاکدل و پرهیزکار به نام ((محمد جعفر)) کودکى پا به عرصه حیات گذاشت و عبدالکریم نام گرفت .وى دروان کودکى را در دامان پر مهر مادرى سپرى کرد تا به شش سالگى رسید. در آن روزگار که عبدالکریم بایستى پایش به مکتب باز مى شد در مهرجرد از مدرسه و مکتب خبرى نبود و کودکانى که بزرگ مى شدند به دنبال کار و حرفه پدران خود رفته ، بهار عمرشان را در مزارع سپرى مى کردند، اما عبدالکریم که گویى سرنوشتى جز این داشت مورد لطف الهى قرار گرفت و خیلى زود وسیله درس و دانش ‍ اندوزى برایش فراهم شد.


آغاز تحصیل


((روزى یکى از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (میر ابو جعفر) – که خود عالم و در کسوت روحانیت بود – به مهرجرد آمد و (در دیدار نخست ) آثار استعداد و پرتو نبوغى خارق العاده را در سیماى این کودک مشاهده نمود و این بود که تحصیل عبدالکریم را عهده دار شد و در همین سفر با رضایت پدر و مادرش ، او را به اردکان برد و به مکتب سپرد.))


عبدالکریم ، در شهر ناآشنا چندین سال در رفت و آمد بود. روزها در درس ‍ استادان حاضر مى شد و شبها در خانه میر ابو جعفر به سر مى برد و گاهى در شبهاى جمعه به منظور دیدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پیش مى گرفت . عبدالکریم هر چند بار رحلت پدر مدتى از تحصیل باز ماند اما این فراق از مکتب چندان طول نکشید و دیگر بار شوق مدرسه و مکتب ، قرار از کف اختیار او ربود و عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد و این بار راه حوزه علمیه یزد را در پیش گرفت .


حوزه یزد


در آن دروان (اواخر قرن سیزدهم ) یزد حوزه علمى پر رونقى داشت . پنج مدرسه علوم دینى در این شهر، بخش عمده اى از دانشجویان علوم اسلامى را در خود جاى داده بود و دانشمندان بزرگى که تربیت یافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شیخ بزرگ انصارى و میرزاى شیرازى بودند، در آنجا به تدریس علوم مختلف اسلامى اشتغال داشتند.


((در میان مدرسه هاى مختلف علوم دینى ، مدرسه بزرگ (و زیباى ) ((محمد تقى خان )) از معروف ترین آنها به شمار مى فت .))که بسیارى از درسهاى دوره سطح و خارج در آنجا تدریس مى شد. عبدالکریم جوان ، در چنین جو معنوى وارد دارالعباده یزد گردید و در مدرسه محمد تقى خان سکنى گزید و سالها با شور و اشتیاق فراوان در پاى درس استادان بزرگ به تحصیل علوم اسلامى پرداخت .


شوق دیدار


هنوز بیش از ۱۸ بهار از عمر عبدالکریم سپرى نگردیده بود که شوق دیدار عتبات در دل وى جوشیدن گرفت و راهى سرزمین عراق شد. چهار شهر مذهبى عراق (نجف ، کربلا، کاظمین و سامرا) که فرزندان پیامبر خدا را میزبان هستند و خاکشان وجود پاک امامان بزرگوار ما را در آغوش خود کشیده است ، عتبات مى گویند.


او به همراه مادر خویش با کاروان زیارتى راهى آنجا شد و بى درنگ به حلقه دانشوارن و عالمان بزرگى که گرداگرد امامان را گرفته بودند، پیوست . عبدالکریم ابتدا چند سالى در حوزه علیمه کربلا در محضر آیه الله فاضل اردکانى بود و پس از آن با راهنمایى استادش به حوزه علیمه سامرا و به محضر میرزاى بزرگ شیرازى شتافت .


در حوزه سامرا


میرزاى شیرازى در آن زمان مرجع وقت و در راس حوزه علمیه سامرا بود. وى از آنجا که به علم و معنویت آیه الله ادرکانى احترام زیادى مى گذاشت شیخ عبدالکریم را مورد توجه قرار داد. مى گویند وقتى نامه فاضل اردکانى را خواند و رو به عبدالکریم کرد و فرمود: ((من به شما اخلاص پیدا کردم .))از همین رو آن طلبه جوان و پر تلاش را در منزل خود جاى داد. آیه الله حائرى پس از اینکه به مقام اجتهاد نایل گشته بود از این دوران به نیکى یاد کرده ، از خانه میرزا خاطراتى را این گونه نقل مى کند: ((سرداب خانه میرزا هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارک رمضان سحرى را نیز در آنجام مى خوردم اما براى افطار به خانه میرزا باز نمى گشتم ، بلکه به علت گرماى طاقت فرساى هوا، به سوى فرات رفته ، آب مفصلى مى خوردم و شنا مى کردم ))
شیخ عبدالکریم در حوزه علیه سامرا دوازده سال تمام به تحصیل علم پرداخت . او در این مدت . با همه رنجها و مشتقها ساخت و فارغ از هرگونه اشتغال دیگرى با دلى پر امید، به آینده روشن خویش چشم مى دوخت و سرانجام نیز به کمالات علمى و معنوى نایل گشت .


در محضر استادان


گذشته از اراده محکم و تلاش خستگى ناپذیر شیخ عبدالکریم در راه تحصیل دانش ، استادان پرمایه نیز در شکلى گیرى شخصیّت علمى و معنوى او نقش اساسى ایفا مى کردند.وى در سالهایى که در حوزه علمیه سامرا حضور داشت از خرمن دانش ‍ فقهاى بزرگى چون آیه الله سید محمد فشارکى ، آیه لله محمد تقى شیرازى و آیه الله شیخ فضل الله نورى ، که هر یک از ستاره هاى درخشان آسمان فقاهت به شمار مى رفتند، خوشه علم و معنویت چید.


اقامت در کربلا


آیه الله حائرى پس از رحلت میرزاى شیرازى راهى نجف گردید و در آنجا رحل اقامت افکند اما به زودى در یافت که حوزه علمیه کربلا اکنون به وجود او نیاز بیشتر دارد. به همین سبب شهر امام مظلومان حسین علیه السلام را بر گزید و راهى کربلا گردید.


کربلا که روزگارى حوزه علمیه معروف و باشکوهى داشت در آن روزها دیگر شکوه رونق خود را از دست داده بود و هیچ جنب و جوشى در مدرسه هاى علمیه به چشم نمى خورد و از تراکم طلاب مثل سالهاى دوران تحصیل او خبرى نبود.


بارگاه مقدس حسینى نیز آرام و خالى از درس و بحث علمى ، روزگار خود را تنها با زمزمه شیفتگان اهل بیت و زائران مشتاق ضریح حسین علیه السلام مى گذارند. وى به موجب همین اوضاع تاءسف بار حوزه علمیه ، این شهر را انتخاب کرد و اینجا بود که او لقب حائرى را براى خود برگزید با حضور اندک مدت خود در حوزه علمیه کربلا، غبار عزلت و فراموشى سالهاى گذشته را از چهره این شهر زدود و پس از سالها آرامش و سکوت بار دیگر همهمه طلاب در مدراس پیچید و بارگاه امام حسین علیه السلام نیز با طنین افکندن بحثهاى علمى دانش پژوهان در آن ، جلوه اى دیگر گرفت . آیه الله حائرى در مدت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدریس مى کرد و باقى اوقاتش را در اختیار طلاب علوم دینى قرار داد و علاوه بر اینها، در مقام کسى که آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى مرجع تقلید شیعه احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده ، پاسخگویى به مسائل دینى مردم را نیز بر عهده گرفت .


در حلقه خوبان


آیه الله حائرى در اواخر سال ۱۳۳۲ ه -.ق وقتى ماجراجوى انگلیس در عراق شدت گرفت و دامنه آشوب به شهر کربلا نیز کشیده شد به دعوت مردم اراک عزم سفر به ایران کرد. و تا سال ۱۳۴۰ که عازم قم شد در کنار مردم این دیار و در خدمت حوزه علمیه شهر اراک بود. گویند در این ایام امام خمینى (ره ) جوانى بیست ساله بود که با شنیدن آوازه حوزه علمیه شهر اراک ، از عزیمت به حوزه اصفهان صرف نظر کرد و به سوى اراک شتافت و تا انتقال این حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معروف این مرد بزرگ بهره ها جست .


آیه الله حائرى به مدت هشت سال در این حوزه پر شکوه بر مسند تدریس ‍ تکیه زد و در کنار مسؤ ولیت سنگین مرجعیت از پرورش و شکوفایى استعدادهاى طلاب جوان نیز لحظه اى غافل نبود و به موجب اهمیت فوق العاده به این امر صدها جان پاک طینت دیگر را که امید آن مى رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آینده در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.


قم شهر فضلیت


قم از بزرگترین شهرهاى مذهبى جهان تشیع به بشمار مى آید که از روزگاران نخست تولد تشیع در ایران ، به مرکزیت شیعه شهرت داشته و تاکنون نیز مرکزیت خود را دانش و بینش اسلامى و تصمیم گیرى درباره حوادث سیاسى و اجتماعى حفظ کرده است . این شهر همانند شهرهاى نجف و کربلا در سالهاى پس از ظهور اسلام ایجاد گردید و با ورود دختر امام موسى کاظم علیه السلام و بعدها به سبب وجود بارگاه عظیم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ایمان قرار گرفت .


قم تاریخ درخشانى در خصوص برپاى حوزه علمیه و پایگاه دینى مردم دارد. اولین کسانى که در این شهر براى تاءسیس حوزه علیمه قیام کردند محدثان و روات قبیله اشعرى بودند که از یاران امامام معصوم علیه السلام به شمار مى رفتند. سپس ظهور شخصیتهاى بزرگى چون شیخ کلینى و شیخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شیعیان علوى بدین حوزه بر رو نقش افزود. اما با اینهمه این شهر روزگارى نیز خالى از عالمان بوده است و از قرن ششم هجرى تا دوران صفویه چندان رونقى نداشته است و بر حجره هاى مدارس ‍ آن گرد غربت و تنهایى نشسته بود.
((در اوایل قرن یازدهم ه -.ق چند سالى شخصیتهاى بزرگى چون صدرالدین شیرازى ، فیاض لاهیجى و فیض کاشانى و بعدها میرزاى قمى در مدارس این شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامى در فقه ، تفسیر کلام ، فلسفه و عرفان پرداختند.)) و با تشکیل جلسات پر شکوه علمى مدتى کور سوى دانش را در این شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزى که آیه الله حائرى پا به این شهر مى گذارد وضع حوزه هاى علمیه همچنان اسفبار و مدتها عضمت گذشته آن فراموش شده بود.


آیه الله حائرى پیش از آنکه از طرف اهالى قم به این شهر دعوت شود یک بار در سال ۱۳۳۲ ه -.ق در سفرى که به مشهد رضوى عزیمت نمودند، از قم نیز دیدن کرده و چند شبى را در کنار حرم حضرت فاطمه معصومه علیه السلام گذارنده و اوضاع مدارس دینى را از نزدیک مشاهده نموده بود. مدرسه فیضیه را دیده بود که حجره هاى پر غوغاى دیروزش اکنون خالى از همهمه محصلام علوم دینى شده و بر قفسه هاى کتاب گرد فراموشى نشسته است . انگار هیچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامى در فضاى قم طنین انداز نبوده است ! مدرسه بزرگ ((دارالشفا)) را دیده بود که سالنهاى درس و بحث آن اکنون محل اسکان فقراى شهر یا زائران شده است ((و بعضا کسبه اطراف حرم از حجره هایش به عنوان انبار اجناس استفاده مى کردند.))و از همه غمناک تر حال و روز طلاب جوانى بود که به علت محروم بودن از استادان چیره دست و نبود نظم با چهرهاى افسرده ، عمر خود را به بیهودگى مى گذارنیدند و در آن حجره هاى تاریک و غبار گرفته با مباحثات سطح ، روزگار سپرى مى کردند.


گویند ایشان پس از آنکه از نزدیک اوضاع اسفبار مدارس علمى این شهر را دید، بسیار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترک گفت و اطرافیانش بارها از او شنیدند که مى گفت : ((چه مى شد اگر حوزه علمیه قم سرو سامان مى گرفت !))


آیه الله حائرى در اواخر زمستان ۱۳۰۰ ه -.ش (۲۲ – رجب ۱۳۴۰ ق ) بود که با فرزند بزرگش حاج شیخ مرتضى حائرى به همراه آیه الله محمد تقى خوانسارى به قصد اجابت دعوت مردم ، از اراک به سمت قم حرکت کردند و در میان انبوه جمعیت استقبال کننده وارد شهر قم شدند.


تاسیس حوزه


تاسیس حوزه علمیه قم چیزى بود که زمزمه آن قرنها پیش از حوزه علمیه نجف شروع شده بود و ریشه در روایات امامان معصوم علیه السلام داشت امام صادق علیه السلام در قرن دوم هجرى قمرى به یاران خود درباره شهر قم و مرکزیت این شهر براى دانش اسلامى چنین فرموده بود:زود باشد که کوفه روزگارى از مؤ منان خالى گردد و دانش و در آن ناپدید شود… و به شهرى که آن را ((قم )) گویند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.حضور آیه الله حائرى در قم این نوید امامان بزرگوار شیعه را که همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شیعیان جاى گرفته بود، تحقق مى بخشید.


اوایل بهار ۱۳۰۱ ش ، پس از دو ماه اقامت آیه الله حائرى در شهر قم ، در منزل آیه الله پایین شهرى ، جلسه اى از طرف علما، بازاریان ، و کسبه تهران تشکیل شد که بزرگانى از فقهاى قم چون آیه الله بافقى ، آیه الله کبیر و آیه الله فیض در آن شرکت داشتند. در این جلسه ، گفتگو پیرامون حوزه علمیه قم ، ساعتها به درازاکشید و سرانجام نظر نهایى به آیه الله حائرى محول شد.


همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول این امر مهم به آیه الله حائرى اصرار کردند و نیز بسیارى از بازاریان و کسبه در تاءمین مالى حوزه اعلام آمادگى نمودند. آیه الله حائرى ابتدا بر این عقیده بود که بزرگان قم خود این کار را انجام دهند و از عهده این امر خطیر نیز بر خواهند آمد. اما چون اصرار بى حد علما را مشاهده کرد تکلیف را بر عهده خود ثابت دید و این نکته را بیان فرمود: ((استخاره خواهیم کرد آیا صلاح است در قم مانده ، به فضلا و محصلین حوزه اراک که انتظار بازگشت مرا دارند، بنویسم به قم بیایند یا نه ؟))


وى صبح روز بعد، پس از آنکه نماز صبح را به پایان رساند در حرم حضرت معصومه علیه السلام به دعا و نیایش ایستاد و به قرآن روى آورد. نقل است که آیه الله حائرى به قرآن استخاره نمى کرد و مى فرمود من درست نمى فهمم  ((یسبح له ما فى السموات و الارض ، نسبت به موضوع استخاره خوب است یا بد.)) اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره کرد و خود را به مشیت الهى سپرد، که آیه اى زیبا و مناسب حالش  ((…واتونى باهلکم اجمعین ))خط مشى آینده او را ترسیم نمود و آیه الله حائرى را مصمم ساخت حوزه علمیه قم را سامان داده ، شاگردان خود را از اراک به این شهر فرا خواند.با اقامت گزیدن آیه الله حائرى در قم بنیان حوزه علمیه قم نیز نهاده شد و با گامهاى بزرگى که ایشان بر داشت این حوزه بتدریج رشد کرد و در ردیف بزرگترین حوزه هاى علمیه جهان تشیع در آمد.


اساسى ترین گام آیه الله حائرى پس از تاسیس حوزه ، تعمیر مدراس دینى و تغییر روشن آموزشى بود که تحولى عظیم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزه علمیه قم که پس از میرزاى قمى وضع رقت بارى یافته بود، پایان گرفت . ابتکار آیه الله حائرى پس از توجه دادن محصلان علوم دینى به ژرف نگرى در درس و بحث علمى گزینش ((هیات ممتحنه )) براى گرفتن امتحان از دروس حوزوى بود که امروز چنین روشى در آموزش و پروش ‍ همه کشورها از ضروریات کار محسوب مى شود.


شکوه و عظمت حوزه علمیه قم از آغاز تا به امروز که بیش از هفتاد سال از شکل گیرى آن مى گذرد هر سال چشمگیرتر از گذشته در عرصه هاى مختلف ، نمود داشته است و پرتو آثار وجودى اش افقهاى جدیدى از دورترین نقاط عالم را در نوردیده است . این حوزه با شکوه گذشته از اینکه بزرگ ترین دانشگاه علوم اسلامى است در رشته هاى اعتقادات ، فقه و حقوق ، عرفان ، فلسفه ، اقتصاد، تفسیر، کلام و… پاسخگوى نیازهاى اجتماعى ، فرهنگى و فکرى جامعه نیز بوده و هست و در این راه اندیشمندان و فرزانگان فراوانى در دامن خود پرورانده است و اکنون بیش ‍ از ۴۰ هزار دانشجوى علوم اسلامى از ایران و هزاران نفر از ۴۵ کشور اسلامى را در خود جاى داده است .


به طور کلى حوزه علمیه در زمینه هاى مختلف فرهنگى ، اعتقادى ، سیاسى و اجتماعى آثار و برکات فراوانى به جاى گذاشت که مى توان در یک کلام از آن ، احیاى عظمتهاى فراموش شده این سرزمین تعبیر آورد. پس از تاسیس ‍ حوزه علمیه قم بود که در کمترین زمان ، روح بالندگى و تحرک علمى و فرهنگى در بسیارى از شهرهاى ایران نمایان گردید. پرورش یافتگان حوزه علمیه قم به سایر بلاد سرازیر گشتند، و دهها کتابخانه و مدرسه علوم دینى در سراسر کشور تاسیس شد. در آن روزگار که چند مدرسه دولتى ایران محدود به شاهزادگان و حکومتیان بود درگاه حوزه هاى علمیه سراسر کشور، به روى فرزندان همه اقشار ملت گشوده بود و حتى در دورترین نقاط کشور هم به همت علماى اسلام آثار اسلامى انتشار مى یافت و مکتبهاى درسى رونق مى گرفت و از هر خانه گلى در دل کوهها و میان جنگلها هم صداى دلنشین قرآن بچه هاى مسلمان در آسمان این کشور طنین انداز مى شد و روز به روز فرهنگ اسلامى و معارف تشیع در ایران راه مى یافت .به برکت شکل گیرى حوزه علمیه قم در زمانى اندک فروغ درخشان آن به افقهاى دور دست رسید.


وضع مدارس دیگر شهرستانها – نیز با گسیل شاگردان مکتب آیه الله حائرى بدان مناطق – رو به بهبود گذاشت . و در خود شهر قم علاوه بر احیاى مدرسه هاى علمیه قدیمى چون ، فیضیه ، دارالشفاء، مومنیه ، خان ، مدرسه هاى بزرگ دیگرى نیز تاسیس شد که امروزه تعداد آنها ((به بیش از ۷۰)) مدرسه مى رسد.


در قلمرو قلم


در کنار همه تلاشهاى خستگى ناپذیر آیه الله حائرى آثار قلمى مهمى نیز از ایشان به یادگار مانده است که از آن میان مى توان به کتابهاى ذیل اشاره کرد:

۱٫ کتاب الصلوه – کتاب مفصلى درباره مسائل نماز است .


۲٫ کتاب دررالاصول – این کتاب تقریرات درس آیه الله سید محمد فشارکى است .
گویند آیه الله محمد حسین کمپانى اصفهانى ، صاحب کتاب گرانقدر ((نهایه الدرایه فى شرح الکفایه )) بحثهاى درس خارج خود را مطابق با سرفصلهاى همین کتاب پیش مى برده و از مؤ لف آن با عنوان ((بعض ‍ الاءجله )) (یکى از مردان بزرگ ) تعبیر مى فرموده است

۳٫ کتابهاى دیگر آیه الله حائرى مجموعه رسائلى است که در ابواب مختلف فقهى مانند احکام ارث ، احکام شیر دادن و مسائل ازدواج و طالق به رشته تحریر درآورده است .


شاگردان مکتب آیه الله حائرى


آیه الله حائرى در دوران زندگى پربار خود علاوه بر خدمات بسیار ارزشمند فرهنگى و اجتماعى به اسلام و مسلمانان ، در مکتب خود فرزانگان و اندیشمندان بزرگى را تربیت کرد.


او که در دوران تدریس توجه ویژه اى نسبت به شاگردان خود داشت افراد خوش استعداد را همواره تشویق مى نمود و مورد حمایت خویش قرار مى داد و بدین ترتیب توانست شخصیتهاى بارزى را به جهان اسلام تقدیم دارد که از میان آنان مى توان از آیه الله العظمى امام خمینى ، آیه الله العظمى آقاى گلپایگانى ، آیه الله العظمى آقاى اراکى ، آیه الله العظمى آقاى مرعشى نجفى و صدها فرزانه دیگر نام برد.


در خدمت مردم


آیه الله حائرى کسى نبود که در مقام فقاهت و رسیدگى به امور دینى ، مشکلات دیگر اجتماعى و اقتصادى جامعه را به فراموشى سپارد. او در حالى که بر مسند مرجعیت تکیه زده و استوارترین انسان عصر خود به شمار مى رفت ، در مقابل مشکلات و نیازهاى مردم محروم ، تحمل را از دست مى داد. از این جهت در کنار مسئولیت سخت اداره حوزه علمیه برطرف کردن نیازهاى اساسى مردم را از وظایف اصلى خویش مى دانست ، که به طور خلاصه اشاره مى شود.


در حادثه سیل ۱۳۱۳ ش . سیل بسیارى از خانه هاى مردم فقیر ساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهى از آنان را آواره و بى خانمان کرد.در این حادثه آیه الله حائرى با ارسال پیام به سایر شهرهاى ایران ، خواستار کمک دیگر هموطنان به این شهر سیل زده شد و انبوه کمکهاى مردم را به شهر قم سرازیر ساخت .


ایشان در رسیدگى به این مهم قطعه زمین وسیعى را در منطقه خاک فرج که متعلق به آستانه حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بود، خریدارى نمود و با کمک دیگر اقشار جامعه ، خانه هایى منطبق با اصول مهندسى وقت ، به منظور اسکان آوارگان احداث کرد که هم اکنون این منطقه به کوچه رهبر شهرت دارد.


در روزگارى که بسیارى از مردم در خیابانهاى قم زندگى خود را به تکدى مى گذراندند وى محلى را به ((خانه فقرا)) اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مکان گرد آورد و بدین ترتیب صدقات و کمکهاى مالى مردم نیک اندیش را در مسیرى صحیح ، صرف اداره امور آنان کرد.بیمارستان فاطمى قم به پیشنهاد به آیه الله حائرى و با مساعدت یکى از مؤ منین به نام آقا سید محمد فاطمى تاءسیس شده و بعدها با وجوهى از ارث آقاى سهام الدوله توسعه یافته است .


از خدمات دیگر آیه الله حائرى انتقال قبرستان قم به خارج از شهر است . در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالى حرم حضرت معصومه سلام الله علیها قرار داشت و چهره ناخوشایندى به بافت قدیمى شهر داده بود و شهرى که پذیراى زائران اهل بیت و محل درس و بحث طلاب علوم دینى به شمار مى رفت ، به صورت قبرستانى بزرگ به نظر مى آمد و اى بسا این امر موجب هتک حرمت به مقبره بزرگان تلقى مى شد. آیه الله حائرى در این مورد نیز گام ارزشمندى برداشت و در آن سوى رودخانه که آن روزها خارج از شهر محسوب مى شد زمین وسیعى را خریدارى و آن را به عنوان قبرستان عمومى شهر کرد. (این قبرستان قدیمى هم اکنون به ((قبرستان نو)) معروف است ).

ویژگى روحى


از خصوصیات بارز آیه الله حائرى که سایر خصوصیات اخلاقى دیگر او را تحت الشعاع خویش قرار مى داد، زهد و ساده زیستى و زندگى بى آلایش – قبل و پس از مرجعیت – او بود. پاى بندى او به طلبگى زیستن تا آخر عمر، از او تندیسى از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاکر بود که از همان اندک چیزى که در دست دارد مى تواند به وضع فقرا رسیدگى کند. روزى یکى از بزرگان ، عباى گرانقیمتى را به فرزندش هدیه کرد و آیه الله حائرى چون از آن مطلع گردید با فرزندش به سخن نشست و با این جمله که ((فرزندم ، این عبا براى تو زیاد است )) او را متقاعد ساخت که آن را فروخته ، با پولش سه عباى متوسط براى خود و دو طلبه دیگر تهیه نماید.


در مقام زهد ایشان ، همین بس که امام خمینى (ره ) وقتى به یاوه گوییهاى پسر رضاخان پاسخ مى دهد، با اشاره به زهد آیه الله حائرى چنین مى فرماید:((ما مفت خوریم !… مایى که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى ما از دنیا مى رود، همان شب آقازاده هاى ایشان شام ندارند، مفت خوریم ! با آنها که بانکهاى خارج را پر کرده اند و باز دست از مملکت برنمى دارند مفت خور نیستند!))


در جاى دیگر حضرت امام (ره ) در خصوص زندگى زاهدانه استاد معظم خود فرموده است :((جناب استاد معظم و فقیه مکرم حاج شیخ عبدالکریم یزدى حائرى – که از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۵۵ ریاست تامه و مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت همه دیدیم که چه سیره اى داشت . با نوکر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روى زمین مى نشست .))


از دیگر ویژگیهاى روحى آیه الله حائرى اینکه اخلاق بسیار در معاشرت با مردم داشت وى کم حرف بود و با مردم با مهربانى و ملایمت رفتار مى کرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحیه آنها را مراعات مى نمود و همواره چهره اى بشاش و بر لبهایش تبسم داشت .


گاهى در دمادم سحر براى سرکشى و شناخت طلاب پرکار و سحر خیز، راهى مدارس مى شد و در رفع مشکلات مالى و رفاهى آنان همواره تلاش ‍ مى کرد. بارها مى شد که به صاحبان مغازه هاى اطراف حرم مراجعه مى کرد و بدهى طلابى را که از آنها اجناس نسیه برده بودند، ادا مى نمود.


بردبارى


صبر و بردبارى یکى از خصوصیات روحى آیه الله حائرى در مقابل مشکلات بود که از وى رادمردى پراستقامت ساخته بود. ایشان در مقابل حوادث و مسائل سیاسى در اوایل شکل گیرى حوزه که مصادف با روى کار آمدن رضاخان پهلوى و به دنبال آن ماجراى کشف حجاب بود همواره صبر و بردبارى را پیشه خود ساخت و حراست از حوزه علمیه نو پا را که انهدام آن در راءس توطئه دشمنان دین بود، تلاش بسیارى نمود و همواره مى فرمود: ((من حفظ حوزه علمیه را اهم مى دانم )) آیه الله حائرى در ماجراى کشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستیز نمود.
معروف است که : پس از ماجراى کشف حجاب و کشتار مسجد گوهرشاد ایشان هیچ گاه حال و روز خوشى نداشت و این اندوه را تا پایان عمر در دل داشت .


غروب آفتاب


آیه الله حائرى پس از عمرى تلاش و تحمل رنج و مشقت ، در ۸۱ سالگى ، در ۱۷ ذیقعده ۱۳۵۵ ه – ق (۱۳۱۵ ه – ش ) به دیار ابدى شتافت و در جوار مرقد قدسى حضرت معصومه سلام الله علیها به آغوش خاک سپرده شد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه علامه آیت الله میرزاى محمد حسین نائینى(۱۲۷۷ ق)

۲۰۱۲۰۵۰۵_۱۷۰۵۶۲۳۳۱۶

درخشش نور

محمد حسین در سال ۱۲۴۰ ش . / ۱۲۷۷ ق . در شهر نایین و در خاندانى فاضل و محیطى روحانى و خانه اى پرمهر و عطوفت ، قدم به عرصه گیتى نهاد و با قدوم مبارک خود آن خانه را رونق و صفایى افزون بخشید.پدر او شیخ الاسلام میرزا عبدالحریم ، از خاندان بزرگ منوچهرى بود که در شهر اصفهان پدرانش – پشت در پشت – لقب شیخ ‌الاسلامى داشتند. خاندانى نایینى در اصفهان به بهره مندى از خوبیها شهره عام و خاص و از نظر علم و دیندارى زبانزد همگان بودند و خانه ایشان در زمان بروز مشکلات پناه مستمندان بود.

تحصیل علوم

میرزا محمد حسین تحصیلات ابتدایى حوزوى خود را در زادگاه خویش ‍ گذراند و پس از آن بار سفر بست و در هفده سالگى (۱۲۹۳ ق ) به شهر اصفهان هجرت کرد و در آن حوزه علمى بزرگ تحصیل علوم دینى را ادامه داد و دروس عالى فقه ، اصول ، فلسفه و حکمت را از اساتید فرهیخه ذیل آموخت :
۱٫ ابوالمعالى فرزند حاج محمد ابراهیم کلباسى (۱۲۴۷ – ۱۳۱۵ ق .)
۲٫ شیخ محمد باقر ایوانکى فرزند شیخ محمد تقى اصفهانى (۱۲۳۵ – ۱۳۰۱ ق .)
۳٫ جهانگیر خان قشقایى (۱۲۴۳ – ۱۳۲۸ ق .)
نایینى این اسطوره تقوا، بعد از چندین سال کسب علم از محضر عالمان اصفهان در سال ۱۳۰۳ ق آن حوزه را ترک گفت و راهى نجف اشرف شد. او پس از زیارت بارگاه ملکوتى امیرمؤ منان على علیه السلام به شهر سامرا رفت . زیرا آن دیار مقدس با حضور میرزا محمد حسن شیرازى و دیگر اساتید، رونق علمى یافته و دانش پژوهان بسیارى را به سوى خود جلب کرده بود.

نایینى در آغاز ورود به حوزه سامرا در درس دو استاد فرزانه ذیل شرکت جست :
۱ – سید محمد طباطبایى فشارکى (متوفى ۱۳۱۶ ق .)
۲ – سید اسماعیل صدر (۱۲۵۸ – ۱۳۳۸ ق .)
او سپس در محفل پربار درس میرزا محمد حسن شیرازى (۱۲۳۰ – ۱۳۱۲ ق .) حضور یافت و مدت نه سال از دانش سرشار استاد عالى مقام خویش ‍ بهره برد و علاوه بر آن ، محرم خاص میرزا گردید.
میرزاى نایینى همچنین با سفر به نجف اشرف از درس اخلاق سالک درگاه الهى آخوند ملا حسینقلى همدانى استفاده کرد.

او پس از رحلت میرزاى شیرازى به همراه استاد دیگر خویش سید اسماعیل صدر راهى کربلا شد و در جوار مرقد امام حسین علیه السلام از این استاد عزیز سود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجامید و سپس با اندوخته اى ارزشمند و کوله بارى گرانسنگ در سال ۱۳۱۶ ق راهى نجف شد و در آنجا اقامت گزید.او در کنار تدریس ، در جلسه علمى آخوند خراسانى حاضر مى شد و در کمترین زمان از یاران و محرمان اسرار او گردید.

پرورش یافتگان مکتب میرزا

میرزاى نایینى با مقام والاى علمى ، سیاسى و معنوى خویش شاگردان فاضل و آگاهى را به عالم اسلام عرضه کرد که هر یک محور فکرى و علمى در جامعه شدند. در مورد شاگردان برجسته این رادمرد بزرگ مى توان به شخصیتهاى ذیل اشاره کرد:
۱٫ شیخ محمد على کاظمى خراسانى (۱۳۰۹ – ۱۳۶۵ ق .)
۲٫ سید محسن طباطبایى حکیم (۱۳۰۶ – ۱۳۹۰)
۳٫ سید جمال الدین گلپایگانى (۱۲۹۵ – ۱۳۷۹ ق .)
۴٫ سید محمودحسینى شاهرودى (۱۳۰۱ – ۱۳۹۴ ق .)
۵٫ سید محمد حجت کوهکمرى (۱۳۱۰ – ۱۳۷۲ ق .)
۶٫ سید محمد هادى میلانى (متوفى ۱۳۹۵ ق .)
۷٫ شیخ محمد تقى آملى (۱۳۰۴ – ۱۳۹۱ ق .)
۸٫ سید ابوالقاسم خوبى (۱۳۱۷ – ۱۴۱۳ ق .)
۹٫ سید محمد حسین طباطبایى (۱۳۲۱ – ۱۴۰۲ ق .)
۱۰- میرزا هاشم آملى (۱۳۲۲ – ۱۴۱۳ ق .)۸)
۱۱- شیخ محمد رضا طبسى نجفى (۱۳۲۲ – ۱۴۰۵ ق .)
۱۲٫ سید محمد حسینى همدانى (متولد ۱۳۲۲ ق .)

یادى از فضیلت ها

از میان انبوه خصلتهاى پسندیده و فضیلتهاى آموزنده میرزا، تنها چند نمونه آن را مرور مى کنیم :
الف – مناجات با خدا: میرزا هنگام مناجات چنان گریه مى کرد که قطرات اشک بر محاسن شریفشان جارى مى شد و در قنوت نماز شب دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواند و در موقع نماز آشکارا رنگ رخسارش زرد مى شد و لرزه بر اندامش مى افتاد.

آقاى حسینى همدانى – شاگرد میرزا – به نقل از پدر ارجمندش مى گوید: گاهى یک ساعت به اذان صبح مانده مى رفتیم به حرم ، هنوز در حرم را باز نکرده بودند مرحوم نایینى در شب مشغول نماز و دعا بود. بعد از نماز و دعا به منزل برمى گشت تا به درس و بحث خود برسد.

ب – شرط شرکت در درس : استاد در هنگام بیان درس ، توصیه هاى متعددى به شاگردان مى فرمود. از جمله آنکه : با یکدیگر گفتگوهاى تند و تیز نداشته باشند، اعتدال و خوشرویى را پیشه خود قرار دهند و پا را از اعتدال فراتر نگذارند. ایشان همچنین خواندن نماز شب و شب زنده دارى کردن را شرطى براى حضور در درس قرار داده بود. او به شاگردان توصیه مى کرد تا درسها را بنویسند و خود نیز به نوشته هاى آنان نظر کرده ، میل داشتند هر روز یکى دو تا از نوشته هاى درس وى در کنارش باشد وبدانها نگاه بکند.

ج – نوآورى در اصول : علم دانش اصول فقه که شیوه صحیح استنباط از منابع فقه را به ما مى آموزد در طول تاریخ حوزه هاى علمى شیعه تحول ، گسترش و نوآوریهاى بسیارى داشته است از جمله دانشمندانى که در رونق و جلو رفتن اصول زحمت فوق العاده کشید، آیه الله نایینى است ، بدان حد که نوآور و مجددالاصول نام گرفت و به مقامى در این علم رسید که اکثر معاصران از نظریات وى پیروى مى کنند و آن را هم سنگ با نظریات آخوند خراسانى در اصول به حساب مى آورند.این مهم را مى توان از تقریرات نوشته شده از سوى شاگردان ممتاز درس او به دست آورد.

نقش میرزا در نهضت مشروطیت

در عصر میرزا انقلابى مردمى به منظور مهار استبداد و تحصیل استقلال و امنیت به رهبرى عالمان دین در ایران انجام شد که به نهضت مشروطه معروف شده است . در این نهضت آیه الله نایینى را مى توان از پیشگامانى به شمار آورد که در کنار عالمانى دیگر چون آخوند خراسانى نقش موثرى را در پیروزى آن ایفا کرد.
اهداف علما و رهبران روحانى نهضت مشروطه ایران از این قرار بود:

۱٫برپایى حکومت خدا
۲٫اجراى قوانین الهى
۳٫حفظ و پاسدارى سنتهاى الهى
۴٫حفظ جان و مال و ناموس مردم

در سال ۱۳۲۷ ق . سلطنت استبدادى محمد على شاه با به توپ بستن مجلس به پایان عمر خود رسید و مشروطه خواهان پس از فتح تهران حکومت را به دست گرفتند. اما با دخالت اجانب به جاى بر سر کار آمدن دانشمندان اسلامى و اجراى احکام دین ، فئودالها و عربزدگان و ایادى استکبار رهبرى نهضت را به دست گرفتند و انقلابى را که علما با اهداف بلندى دنبال مى کردند از مسیر اصلى اش منحرف ساختند و به جاى آنکه دشمنان واقعى مشروطه کیفر کنند، شیخ فضل الله نورى را بردار کردند.

اکثر علماى بزرگ نجف اشرف به این امید که خواهند توانست به آن نهضت محتوایى اسلامى ببخشند از آن پشتیبانى کردند؛ که در این میان نام آخوند خراسانى و میرزا محمد حسین نایینى نیز به چشم مى خورد. مخالفان مشروطه براى مقابله با نهضت تلاش کرده ، حتى میرزا را نیز هدف قرار دادند. در مقابل ، روزنامه حبل المتین در دفاع از مشروطه و آیه الله نایینى چنین مى نویسد:((مردم نباید تحت تاءثیر این بدگوییهاى دشمنان مشروطه ، نسبت به نایینى که خدمات او به مشروطه و اسلام فراموش ناشدنى است قرار گیرند.))

آیه الله نایینى در کنار آخوند خراسانى ، در رهبرى نهضت از اعتمادى کامل برخوردار بود و به از نزدیکترین افراد به وى به شمار مى رفت که در این باره یکى از نویسندگان مى گوید:((آشنایان به زندگى نایینى را باور بر آن است که نامبرده حتى متن تلگرافها و بیانیه هاى عمومى آخوند خراسانى (و دیگر رهبران نهضت ) را پیرامون انقلاب مشروطیت انشا مى کرده است .))

پس از آنکه آخوند خراسانى حکم به وجوب مبارزه با دیکتاتورى و خلع محمد على شاه داد، مردم مهیاى جهاد همراه با علماشدند آخوند نیز همگام با مردم و دیگر علما عازم حرکت به ایران گردید ولى در بامداد همان روزى که عازم ایران بود (۱۳۲۹ ق .) به مرگ ناگهانى و مرموز در گذشت و با در گذشت ایشان نهضت مشروطه ، رو به ضعف گذارد.

البته رحلت آخوند خراسانى حرکت علما را به ایران تعطیل نکرد بلکه آنان بعد از توقف ، چند هفته اى بعد در محرم ۱۳۳۰ ق به سوى کاظمین حرکت کردند؛ که یکى از آنها آیه الله نایینى بود. رهبران روحانى در شهر کاظمین هیاءتى تشکیل دادند تا در اجراى هدف جنبش علما فعالیت کنند سرانجام فعالیت هاى آنان باعث شد که آرامش به کشور ایران باز گردد.

با کتاب ((تنبیه الامه ))

آیه الله نایینى این کتاب را در بحران انقلاب مشروطه در سال ۱۳۲۷ ق . به زبان فارسى نوشت و از سوى آیه الله آخوند خراسانى و آیه الله شیخ عبدالله مازندرانى مورد تاییید و تقریظ قرار گرفت .میرزا در این کتاب حاکمیت اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله و سلم را با دلیل و برهان قاطع اثبات کرده و پرده از چهره حکومتهاى استبداد برداشته است او زندگى در زیر سلطه استبداد را مساوى با برده بودن مى داند و در این باره چنین مى نویسد:
((خداوند متعال در قرآن مجید و ائمه معصومین علیه السلام در مواقع عدیده ، زندگى همراه با پذیرش سلطه حکمرانان استبدادگر را نوعى بردگى و ضد آزادى مى دانند.))

ایشان از قائلین به ولایت مطلقه فقیه است که در این کتاب تمام مناصب و شؤ ون اعتبارى امام معصوم علیه السلام را براى فقیه جامع الشرایط ثابت مى داند.(۱۰۸) بنابر نظریه او، بدون شک علما شرعا مسؤ ول دستگاه حکومتى هستند و جلوگیرى از بى نظمى و بى عدالتى در جامعه از مسائل پر اهمیتى است که از وظایف و مسوولیتهاى آنهاست و در غیبت امام عصر (عج ) – همانند زمان ما – رهبرى جامعه به عهده آنان مى باشد.

آیه الله طالقانى – که به همت او این کتاب با ارزش همراه با توضیح و شرح عبارات مشکل به چاپ رسید – در مقدمه کتاب فوق چنین مى نویسد:- دقت و توجه به این کتاب براى هر کس مفید است ، آنهایى که خواهان دانستن نظر اسلام و شیعه درباره حکومت اند، در این کتاب نظر نهایى و عالى اسلامى – عموما و شیعه را بخصوص – با مدرک و ریشه خواهند یافت . براى علما و مجتهدین کتاب استدلالى و اجتهادى و براى عوام رساله تقلیدى راجع به وظایف اجتماعى است .))

شهید بزرگوار آیه الله مرتضى مطهرى پیرامون این کتاب با ارزش ‍ مى فرماید:
((انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملى ، اجتماعى و سیاسى اسلام را هیچ کس به خوبى علامه برزگ و مجتهد سترگ مرحوم میرزا محمد حسین نایینى – قدس سره – تواءم با استدلالها و استشهادى هاى متقن از قرآن و نهج البلاغه ، در کتاب ذیقیمت ((تنبیه الامه )) بیان نکرده است … ولى افسوس که جو عوام زده محیط ما، کارى کرد که آن مرحوم پس ‍ از نشر آن کتاب ، یکباره مهر سکوت بر لب زده ، دم فرو بست .))

مبارزه با استعمارگران

پس از شروع جنگ جهانى اول (۱۹۱۴ م ) بخش وسیعى از خاک کشور عراق به دست نیروهاى انگلیسى اشغال شد. در پى این امر علماى شیعه وارد صحنه شده ، علیه آنان حکم جهاد دادند. در این میان آیه الله نایینى نقش خویش را به طور فعال ایفا کرد و همگام با دیگر علما علیه قواى خارجى دست به قیام زدند.

بعد از شکست دولت عثمانى ، دولت انگلیس در صدد روى کار آورن حکومتى دست نشانده و انگلیسى بر عراق بر آمد و از مردم عراق دعوت شد تا در یک انتخابات عمومى براى تعیین یک حاکم انگلیسى براى خود شرکت جویند. علما و روحانیان طراز اول عراق نیز مجددا به مخالفت با انگلیسیان برخاسته ، با صدور فتوا، انتخاب فردى کافر را براى حکومت بر مسلمانان حرام دانستند. دولت انگلیس که خود را در مخمصه دید قراردادى با ملک فیصل بست و او را در سال ۱۳۴۰ قمرى پادشاه عراق گردانید.

فتواى علما چنان تاثیرى در مردم گذاشت که امکان انتخابات را در شهرهایى چون نجف و کوفه سلب کرد. بعد از این رخدادها بود که استعمار پیر زمینه تبعید مراجع دینى را تدارک دید و آیه الله نایینى و آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى را به ایران تبعید کرد.

آن دو مرجع بزرگوار با استقبال پرشور مردم مذهبى ایران و علما و روحانیون شهرهاى مختلف مخصوصا علماى قم قرار گرفتند و سپس به برپایى جلسه درس و اقامه نماز جماعت پرداختند.سرانجام ملک فیصل در اثر فشار مردم و علما، مجبور به عذرخواهى از مراجع تبعید شده گردید و آن دو فرزانه دهر پس از یک سال دورى از حوزه علمیه نجف در سال ۱۳۴۲ ق . باز گشتند.

تالیفات

از آن دریاى بیکران علوم دینى آثار ذیل به یادگار مانده است :
۱ – تعلیق بر عروه الوثقى (در فقه )
۲ – لباس مشکوک (در فقه )
۳ – التعبدى و التوصلى (در اصول )
۴ – وسلیه النجاه
۵ – سؤ ال و جوابهاى استدلالى فقهى
۶ – تقریرات اصول ، که برخى از شاگردان او درسهاى علم اصول وى را به رشته تحریر در آوردند و در حال حاضر دو کتاب ((فوائدالاصول )) اثر شیخ محمد على کاظمى و ((اجودالتقریرات )) اثر سید ابوالقاسم خویى در دسترس فضلا و دانش پژوهان حوزه هاى علمى است .
۷ – لاضرر (در اصول )
۸ – احکام خلل (در فقه )
۹ – معانى حرفیه
۱۰ – تزاحم و ترتب (در اصول )
۱۱ – تنیه الامه و تنزیه المله و…

افول ستاره آسمان فقاهت

سرانجام استاد فقها و مجتهدان عصر آیه الله العظمى میرزا محمد حسین نایینى پس از عمرى تلاش و خدمت در پرورش شاگردان گرانمایه و تعالى اسلامى و مسلمین در ۲۶ جمادى الاولى سال ۱۳۵۵ ق . نداى حق را لبیک گفت و به جوار رحمت ایزدى پیوست .پیکر مطهر او در نجف اشرف با شکوه خاصى تشیع گردید و پس از اقامه نماز به وسیله آیه الله سیدابوالحسن اصفهانى ، در کنار حرم مطهر حضرت على علیه السلام به خاک سپرده شد .
((رحمت بى منتهاى حق ارزانى روح پاکش ))

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه علامه آیت الله بلاغى (متوفاى ۱۳۱۳ش)

MSHOZ27_9195

طلیعه

علامه بلاغى از شخصیتهاى بس ارزنده و والاى تاریخ معاصر است که زوایاى زندگى و مجاهداتش کمتر مورد بررسى و ارائه قرار گرفته است . در این نوشتار سعى شده است با کمک خامه و رنگ واژه ها تصویرى از چهره این بزرگمرد گمنام ترسیم گردد هر چند نامه کوچکتر و واژه ها کم رنگ تر از آنند که از عهده چنین مهمى برآیند. اما مولانا زیبا سروده است :

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم بقدر تشنگى باید چشید

رویش صبح 

در روز چهارشنبه اى از ماه رجب ، در یکى از محله ها نجف (محله براق ) در خانه دانشمند عامل و روحانى فاضل ، علامه شیخ حسن بلاغى ، ستاره اى چشم به جهان گشود که امید آن مى رفت تا گمشدگان وادى شب گون نادانى را به کرانه هاى صبح امید رساند. این نورسیده را محمد جواد نام نهادند. و بدین سان در سال ۱۲۸۲ ق .خداوند نعمتى دیگر به جامعه شیعه عنایت کرد.

آل بلاغى یکى از خاندانهاى نجیب ، شریف و قدیمى شهر نجف بوده اند. این دودمان پاک بسان چشمه اى پربرکت همواره جوشیده و طراوت بخشیده اند و تشنگان را سیراب کرده و همگى به جلال و بزرگى در علم و ادب شهرت داشته اند.

جرعه نوش علم و معرفت .

محمد جواد پس از آنکه نشو و نما یافت و دوران کودکى را پشت سر گذاشت در بوستان همیشه سبز حوزه قدم نهاد و شاگردى آن مکتب گردید. علوم مقدماتى را در حضور نورانى علماى نجف فراگرفت و تا ۲۴ سالگى از اساتید بزرگ آن حوزه عظیم ، استفاده هاى علمى و معنوى فراوانى برد.

روان پاک بلاغى که شیفته کسب معارف و درک فضایل بود او را در سال ۱۳۰۶ ق . مجبور به ترک زادگاهش کرد و او با دلى مالامال از عشق و علاقه به فراگیرى دانش و خودسازى ، وارد شهر مقدس کاظمین شد تا بتواند در سایه اندیشه هاى بلند آن دیار، به اهداف عالیه اش نایل آید.

ایشان شش سال از عمر مبارکش را در این شهر صرف تحصیل و تهذیب نمود و تا سال ۱۳۱۲ ق . در کاظمین ماند. او در همان شهر با خانواده شریف عالم بزرگوار سید موسى جزایرى وصلت نمود.

در سى سالگى به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و در درس سرآمدترین استوانه هاى علمى و عملى عصر خویش حاضر شد و سرزمین سبز فکرش ‍ را با زلال آبهاى با صفاى آن حوزه طراوت بخشید و مدت ۱۴ سال در این دانشگاه بزرگ اسلامى ماند و از باغ و بوستانهاى نجف خوشه هاى فراوان علم و معنویت چید.

شیخ محمد جواد بلاغى که سالهاى متمادى را در پى علم و عمل گذرانده بود در سال ۱۳۲۶ ق . وارد شهر مقدس سامرا شد و در درس مرجع مجاهد و رهبر انقلابى ، میرزا محمد تقى شیرازى شرکت جست و ده سال بر سفره علمى این مجتهد سترگ و بیدار مهمان بود و با استفاده از جنبه هاى روحى و معنوى آن بزرگوار، خویشتن را تقویت کرد.این دانشمند وارسته آنچنان شیفته دانش و یاد گرفتن بود که تا ۵۴ سالگى در درس میرزاى شیرازى شرکت نمود.

راهنمایان رهرو خوبیها

اندیشمندان و فرزانگانى که علامه بلاغى در حضور نورانى آنان نشست و آموخت عبارت اند از:

۱٫ فقیه بزرگوار شیخ محمد طه نجف (متوفى ۱۳۲۳ ق .)

۲٫ فقیه محقق حاج آقا رضا همدانى (متوفى ۱۳۲۲ ق .)

۳٫ عالم و اصولى مدقق شیخ محمد کاظم خراسانى (متوفى ۱۳۲۹ ق .)

۴٫ علامه فقیه سید حسن صدرالدین کاظمى (متوفى ۱۳۵۴ ق .)

۵٫ فقیه بزرگ شیخ محمد حسین مامقانى (متوفى ۱۳۲۳ ق .)

۶٫ علامه محدث میرزا حسین نورى (متوفى ۱۳۲۰ ق .)

۷٫ فقیه عالیمقام سید محمد حسن هاشم هندى غروى (متوفى ۱۳۲۳ ق .)

۸٫ مرجع مجاهد میرزا محمد تقى شیرازى (متوفى ۱۳۳۸ ق .)

پیوند دانش و مبارزه

این متعهد وظیفه شناس از تبار روحانیتى بیدار و آگاه بود که در پى استقلال طلبى کشور عراق از یوغ استعمار انگلیس در سال ۱۳۳۶ ق . – براى بار دوم – آهنگ شهر کاظمین کرد و در جرگه جهاد و دفاع از ثغور اسلامى حضور یافت و به صف مجاهدان پیوست .

آینده ساز دلسوز

اینک نام تنى چند از پروردگان آن فقیه آینده ساز را ذکر مى نماییم .

۱٫ آیه الله العظمى آقاى سید شهاب الدین مرعشى نجفى (متوفى ۱۴۱۱ ق .)

۲٫ آیه الله العظمى حاج سید ابوالقاسم خویى (متوفى ۱۴۱۴ ق .)

۳٫ آیه الله العظمى آقاى حاج سید هادى میلانى (متوفى ۱۳۹۵ ق .)

۴٫ علامه ادیب آقاى میرزا محمد على اردوباى نجفى (متوفى ۱۳۸۰ ق .)

۵٫ علامه سید محمد صادق بحرالعلوم (متوفى ۱۳۹۰ ق .)

۶٫ آیه الله شیخ محمد رضا آل فرج الله نجفى (متوفى ۱۳۸۶ ق .)

۷٫ آیه الله شیخ محمد مهدوى لاهیجى (متوفى ۱۴۰۳ ق .)

۸٫ آیه الله شیخ نجم الدین جعفر عسکرى تهرانى (متوفى ۱۳۹۵ ق .)

۹٫ حاج شیخ ذبیح الله محلاتى (متوفى ۱۴۰۵ ق .)

۱۰٫ آیه الله حاج شیخ محمد رضا طبسى نجفى (متوفق ۱۴۰۵ ق .)

۱۱٫ میرزا محمد على مدرس خیابانى

۱۲٫ استاد ادیب على خاقانى

۱۳٫ آیه الله شیخ على محمد بروجردى (متوفى ۱۳۹۵ ق .)

۱۴٫ شیخ مهدى بن داوودالحجار (متوفى ۱۳۵۸ ق .)

۱۵٫ علامه محقق حاج شیخ مجتبى لنکرانى نجفى

۱۶٫ آیه الله سید صدرالدین جزایرى (متوفى ۱۳۸۸ ق .)

۱۷٫ شیخ ابراهیم بن شیخ مهدى قریشى

۱۸٫ شیخ مرتضى مظاهرى نجفى

۱۹٫ آیه الله سید مرتضى لنگرودى (متوفى ۱۳۸۳ ق .)

۲۰٫ علامه میرزا محمد على ادبى تهرانى

تراوش قلم

آثار سبز او در زمینه هاى فقه ، تفسیر، تاریخ ، اصول فقه ، عقاید و رد یهود و نصارا و مادیون و بابیت و بهائیت تدوین یافته است .

نشانه هاى ماندگار ایشان عبارت است از:

۱٫ تفسیر آلاءالرحمن۲

٫ رساله اى در پاسخ به پرسشهایى که از جبل عامل براى ایشان فرستاده و در آن شبهاتى درباره قرآن نموده بودند

۳٫ الرحله المدرسیه یا المدرسه السیاره

۴٫ الهدى الى یدن المصطفى

۵٫ التوحید والتثلیت

۶٫ اعاجیب الاکاذیب

۷٫ انوارالهدى

۸٫ البلاغ المبین

۹٫ نصایح الهدى

۱۰٫ المسیح و الانجیل

۱۱٫ نسمات الهدى

۱۲٫ المصابیح فى بعض ‍ من ابدع فى الدین فى القرن الثالث عشر

۱۳٫ مصباح الهدى

۱۴٫ مسئله فى البداء

۱۵٫ نورالهدى

۱۶٫ اجویه المسائل البغدادیه

۱۷٫ داعى الاسلام و داعى النصرانیه

۱۸٫ تا ۴۵٫ مجموعه از تعلیقه ، حاشیه و رساله هاى فقهى ، در این میان رساله اى در احکام وضو به چشم مى خورد که علامه خود آن را به زبان انگلیسى ترجمه کرده است

۴۶٫ رساله اى درباره اوامر و نواهى در علم اصول

۴۷٫ رساله اى در نفى تزویج ام کلثوم با عمربن خطاب

۴۸٫ رساله اى درباره عدم اعتبار تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام

۴۹٫ رد بر کتاب ((تعلیم العلماء)) نوشته غلام احمد قادیانى

۵۰ رد بر کتاب ((حیاه المسیح )) نووشته غلام احمد قادیانى

۵۱ رد بر کتاب ((ینابیع الکلام ))

۵۲٫ رساله اى در رد جرجیس سائل و هاشم عربى (این چهار رساله در رد شبه هاى مخالفان اسلام بویژه مبلغان مسیحى نوشته است .)

۵۳٫ رساله اى در رد حسیون (رد بر فرقه قادیانیه است .)

۵۴٫ داروین و اصحابه

مهتاب ادب

یکى از ویژگیهاى شخصیت علمى علامه بلاغى ، جنبه ادبى ایشان است . او دانشمندى ادیب و ادیبى دانشمند بود. نوشته هایش را با قلم و سبکى ابتکارى و جدید و در قالبهاى ادبى و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحریر در آورده و برخى از مسائل عقیدتى و فلسفى را در قالب شعر سروده و شعرش حامل پیام بوده است .

ایشان در ثنا و رثاى اهل بیت علیهم السلام چکامه هایى چند سروده است . یکى از آنها را که مرثیه اى براى امام حسین علیه السلام است مرور مى کنیم :

یا تریب الخد فى رمض الطفوف

لیتنى دونک نهبا للسیوف

یا نصیرالدین اذ عزالنصیر

و حمى الجار اذ عزالمجیر

و شدید الباءس والیوم العسیر

و ثمال الوفد فى العام العسوف

کیف یا خامس اصحاب الکسا

و ابن خیرالمرسلین المصطفى

و ابن ساقى الحوض فى یوم الظماء

و شفیع الخلق فى الیوم المخوف

یا صریعا ثاویا فوق الصعید

و خضب الشیب من فیض الورید

کیف تقضى بین اجناد یزید

ضامیا تسقى بکاسات الحتوف

– اى کسى که گونه هایت در سرزمین کربلا بر خاک گرم افتاد! اى کاش من به جاى تو، جایگاه ضربه هاى شمشیر مى شدم .

– اى یاور دین هنگامى که یاران اندک شدند! و اى امید بى پناهان هنگامى که پناه دهندگان کم شدند.
– اى کسى که در روز جنگ و سختى صبر بسیار دارى و اى ملجاء وارد شدگان در سالهاى خشکى و سخت .
– چه سان است اى پنجمین اصحاب کساء و اى فرزند بهترن رسولان (حضرت محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم )

– اى فرزند ساقى حوض (حضرت على علیه السلام ) در روز تشنگى ، شفاعت کننده مردم در روز ترسناک .
– اى کشته افتاده روى زمین و اى کسى که محاسنت با خون گلویت خضاب است .
– چگونه تشنه ماندى بین لشکر یزید، در حالى که سیرابت مى کردند از جام مرگها.

چکاد تلاش

آموختن زبانهاى خارجى با امکانات محدود آن روز، کارى بسیار مشکل بوده است . علامه بلاغى علاوه بر زبان عربى ، زبانهاى عبرى ، انگلیسى و فارسى را خوب مى دانست و به آنها تسلط داشت و فراگیرى آنها به شخصیت علمى ایشان برجستگى ویژه اى بخشیده بود.

درباره چگونگى آموختن زبان عبرى چنین نگاشته اند: ((زبان عبرى را از یهود دوره گرد آموخته است . در آن روزگار گروهى یهودى در شهرهاى عراق بودند که مقدارى جنس ، پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در کوچه و بازار مى گشتند و مى فروختند. بلاغى از این فرصت استفاده مى کرد و درباره مفردات و جمله بندى زبان عبرى از آنان چیزهایى مى پرسید. گاه مجبور مى شد همه اجناس یک یهودى دوره گرد را بخرد تا از او درباره یک واژه یا ترکیب سخنى بشنود. چون یهودیان در آموختن لغت خود به دیگران بسیار بخل مى ورزیدند. بلاغى گاه شیرینى و شکلات مى خرید تا اگر بچه اى یهودى ببیند به او بدهد و چیزى از او بپرسد.))

شکوه گمنامى

گمنام زیست و بى هیاهو، ولى نامش در گمنامى اوست و هنرش در اخلاص ‍ والایش …
شکوه گمنامى و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلى کرده که مى فرمود:
ععع ((انى لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندى بین ان یکون باسمى او اسم غیرى .)) من جز دفاع از حق انگیزه اى نداشتم . بنابراین هیچ فرقى نیست که کتاب به نام من یا نام دیگرى منتشر شود.

اسوه زهد

درباره ساده زیستى اش گویند:
((اتاقى کوچک داشت و محقر. در آن جز بوریایى و روفرشى یى که بر آن مى نشست هیچ چیز نبود. در زمستان وسایل گرم کردن و در تابستان وسایل سرد کردن نداشت ؛ با اینکه مزاجى ضعیف داشت و بیمار بود. با این احوال ، هیچ گاه از این اتاق بیرون نمى رفت مگر براى نیازهاى ضرورى .))
بحقیقت که ایشان با بى پیرایگى اش اسوه برجسته زهد و پارسایى بود.

خنیاگر بیدارى

حیاتش ترکیبى از دو عنصر عقیده و جهاد بود و حرکتش بر مبناى این دو عنصر هیچ گاه گوشه نشینى را نگزید و آرام نگرفت و پیوسته حریت آمیخته با حیات را بر سر و روى جامعه اسلامى مى پاشید و خوابهاى گران را بر مى آشفت گویند:((برخى از بهائیان جاسوس استعمار در محله اى در بغداد، مکانى را به نام حظیره براى اجتماع خود بنا نهادند. بلاغى با شنیدن این خبر دیگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترک آن محل واداشت و پس از مدتى آنجا را به مسجدى تبدیل کرد و در آن نماز و شعایر حسینى اقامه مى شد.))

این روحانى آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براى بیدار ساختن جامعه دل مى سوزاند و تمام هستى خود را فداى خدمت به حق و خلق کرد.
وى براى چاپ کتاب ((الهدى )) (در رسوا سازى خدعه ها و توطئه هاى مبلغان مسیحى ) پولى نداشت . بناچار هر چه در خانه داشت به قیمت ارزان فروخت و کتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندک اندک اثاثیه خانه و زندگانى وى را فراهم ساخت .

آخرین هجرت

آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشک هجران بر گونه هاى شهر جارى بود. زیرا خورشید اندیشه اى رو به غروب بود که هفتاد سال در آسمان علمى شیعه نور بخشیده بود. تقویم عمرى رو به پایان مى شد که برگ برگ وجودش را وقف خدمت کرده بود.

باد خزان بر باغ پرشکوفه رادمردى وزیدن گرفته بود که سراسر عمرش بهار بود و بیدارى فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع مى نواخت و نسیم ((ارجعى ))جانان در بوستان جانش وزیدن داشت و در حیاط ((حیاتش )) مى رفت که با قفل مرگ بسته شود. او که عمرى در وادى رضاى حق قدم و قلم زد اکنون مجنون صفت مشتاق نوشیدن جام وصال بود.

سرانجام این چکاد تعبد و تخصص ، فقیه و ادیب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بیست و دوم شعبان ۱۳۵۲ ق .نداى حضرت دوست را لبیک گفت و مرغ جانش با کوله بارى از خدمت و خوبى و افتخار به سراى ابدى پر کشید و در آستان دوست جاى گرفت . خاکیان را در سوگ و عرشیان را در سرور نشاند. حوزه هاى علمیه – بویژه طلاب نجف – در این فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجلیل و تشییع ، پیکر پاکش را در حجره جنوبى سوم در سمت غربى صحن مبارک حضرت على علیه السلام ، در کنار آرامگاه جواد بن محمد حسینى (مؤ لف کتاب مفتاح الکرامه ) به خاک سپردند.

روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاى جانان نورانى باد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید عبدالحسین لارى( متوفاى ۱۳۰۷)

 

Untitled
میوه اى از شجره طوبى

شب ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام است ، شب جمعه سوم ماه صفر ۱۲۶۴ ق .۱۸/ اسفند ۱۲۶۶ ش . خداى جهان آفرین سید عبدالله را فرزندى مى بخشد که چون باقرالعلوم علیه السلام نگاهبان دین باشد و نسل امام کاظم علیه السلام را تداوم بخشد. پدر نام فرزند را ((عبدالحسین )) مى نهد.

آقا سید عبدالله نسب از شاه رکن الدین دزفولى مى برد و در واقع از ساداتى است که در ایران نشو و نما کرده و دیگر بار آهنگ سفر به دیار یار نموده ، تا در شهر نجف اشرف سکنى گزیند و خداى هستى بخش عبدالحسین را در این دیار به وى مى بخشد.

چیزى نمى گذرد که سیدعبدالحسین دوران نوباوگى را طى مى کند و با راهنمایى پدر گام در راه تحصیل دانش مى نهد و به علوم دینى رو مى آورد تا رضاى الهى را فراهم کند و با آگاهى از دین ک وجودش را از نادانى رهانیدهک براى احیاى ارزشهاى اسلامى در جامعه نهایت کوشش را مبذول دارد.

او براى اینکه عالمى دیندار و اسلام شناسى متبحر گردد باید قرآن و سنت را به صورت کامل فراگیرد و علم اخلاق و کلام و تفسیر را به همراه فقه و اصول آموزش بیند و توانایى درک دین الهى و استنباط احکام شرعى را بیابد. اگر او مى خواهد فقیه باشد و عالم دینى گردد باید از هیچ یک از علوم اسلامى فروگذارى ننماید و با استفاده از اساتید حوزه نجف به هر یک از علوم دینى آشنایى یابد.

افق تجلى

بعد از اتمام دوره مقدماتى و سطح ، سید مى بایست در درسهاى خارج فقه و اصول حوزه نجف حاضر شود. درسهایى که در آن ، استاد علاوه بر نظریات پیشینیان ، نظرات خود را مطرح نموده ، به نقد و بررسى آراء گذشتگان مى پردازد.

با پا نهادن به نردبان ترقى ، افق تجلى فرا روى عبدالحسین نمایان مى گردد. وى گمشده خویش را در ((آیه الله العظمى سید محمد حسن شیرازى ))مى یابد. میرزاى شیرازى آیات الهى بر لب ، فقه جعفرى را به دلنوازى آهنگ آبشار در حوزه جارى ساخته است و درختان سبز آفرینش را که جز ستایش پروردگار به چیزى نمى اندیشند، آبیارى مى کند. وى در اندک مدتى از هوش سرشار شاگردش آگاهى مى یابد و وى را مورد تجلیل قرار مى دهد.

سرانجام تلاش بى وقفه سید عبدالحسین او را به قوه استنباط احکام الهى مجهز مى نماید و در ۲۲ سالگى به درجه اجتهاد نائل مى آید. آیه الله سید عبدالحسین موسوى با هجرت میرزاى شیرازى از حوزه درس آیات دیگرى هم استفاده مى نماید.

نام فقهاى بزرگى که پس از آشنایى با دانش و فضل شاگرد به وى اجازه اجتهاد مى دهند.
چنین است :
۱٫ آیه الله شیخ محمد حسین کاظمى (متوفى ۱۳۰۸ ق .)
۲٫ آیه الله محمد فاضل ایروانى (متوفى ۱۳۰۶ ق .)
۳٫ آیه الله شیخ لطف الله مازندرانى (متوفى ۱۳۱۱ ق .)
۴٫ آیه الله شیخ حسینقلى همدانى (متوفى ۱۳۱۱ ق .)
در این میان ، آیه الله همدانى از بزرگان فقهاى ربانى و عارفان و اصل و از پرچمداران توحید است که در نجف اشرف به تربیت شاگردان بسیارى توفیق یافته است .

آب حیات

ستمى که خون آشامان انگلیس به یارى رژیم قاجار در پیش گرفته اند، زندگى مردم را به سیاهى کشانده و آب حیات را از آنان دریغ داشته است . مردم بسان چمن خشکیده اى در زیر پاى چکمه پوشان انگلیس توان حیات از کف داده و به زردى گراییده اند. فروغ زندگى از جنوب ایران رخت بربسته و خون و آتش و عفریت مرگ همه جا را فراگرفته است . بزرگ مردان لارستان از این پیشامد نگران هستند. از این روباگسیل هیاءتى به عراق از زعیم عالیقدر شیعه ، فقیه مجاهد و مبارزى را مى خواهند که توان مقابله با ظلم و استبداد را داشته باشد. کسى که به دفع تجاوزات زورمداران پردازد و رهبرى و مدیریت جامعه اسلامى را در لارستان بر عهده گیرد.

((حاج سید على لارى )) معروف به ((حاج على کبیر)) از مجاهدان نامدار لارستانى همراه این گروه اعزامى است . یافتن فردى ورزیده و تلاشگر و فقیه و سیاستمدار و مجاهد کار آسانى نیست . مردى که هم در مدارج علمى به اجتهاد نایل آمده باشد و هم در مقابل عمل جز خدا از احدى پروا نداشته باشد و توان مدیریت جامعه اسلامى در او موج زند.
میرزاى شیرازى به هیاءت لارستان مى فرماید:((در حال حاضر کسى را در نظر ندارم . مهلت دهید تا در این باره تدبیرى کنم و شخص برازنده اى را براى شما اختیار نمایم .))

هیاءت براى زیارت مرقد مولاى متقیان حضرت على بن ابیطالب علیه السلام راهى نجف مى شوند. در نجف اشرف با سید مرتضى کشمیرى ملاقات مى نمایند و سفره در دو رنج ستم را به آن بزرگ بازگو کرده ، تقاضا مى کنند تا با هجرت به لار رهبرى آن دیار را بر عهده گیرد. سید با سابقه آشنایى که از آیه الله سید عبدالحسین لارى دارد، این مهم را شایسته وى مى بیند و آنان را متوجه فقیه فرزانه اى مى نماید که در نجف اشرف با تدریس و تاءلیف فقه استدلالى به تربیت دانشجو مشغول است .

حضرت آیه الله سید عبدالحسین لارى در چهل و پنج سالگى است و یکى از بزرگترین اساتید حوزه علمیه نجف . از این رو وقتى هیاءت لارى از ایشان دعوت به عمل مى آورند، او با توجه به مسؤ ولیت هاى حوزوى ، از قبول عزیمت به ایران خوددارى مى کند.
حاج سید على کبیر با سابقه آشنایى که از مردان خداجوى و مجاهد دارد، از همان برخورد اول ، خصایص رهبرى را در وجود سید لارى مشاهده مى کند و رهبرى لارستان را سزاوار چنین شخصیتى مى داند. وى شوریده سر، از نجف به سامرا مى رود و ماجراى نجف را با میرزاى شیرازى در میان مى نهد.

میرزاى شیرازى رهبر امت اسلامى از منطقه حساس جنوب ایران و موقعیت استراتژیکى آن در مقابل استعمارگران آگاهى کامل دارد. همچنین از مجاهد مردانى که براى حفظ استقلال اقتادى ایران در آن سرزمین تلاشهاى پیگیر نموده اند و در ((تحریم تنباکو)) ایفاى نقش کرده اند؛ دانشمندان مجاهدى چون سید على اکبر مجتهد فال اسیرى که با دعوت مردم به جهاد عمومى ، خواب راحت را از چشم دشمنان اسلام ربود و پس ‍ از چندى از سوى قاجار به بصره تبعید گردید.

اعزام دانشمندى دیگر به این منطقه ، تداوم رهبرى سیاسى شیعه را فراهم مى آورد. میرزاى شیرازى با ارسال نامه اى سید لارى را از وقایع آشفته جنوب ایران با خبر مى سازد و با استفاده از منصب ولایت فقیه بر ایشان فرض مى نماید که به لارستان هجرت کند.(۶۳)
فرمان استاد و ولى فقیه براى دانشمند آگاهى چون سید لارى جوابى جز اطاعت نمى تواند داشته باشد. از همین رو تقاضاى مردم لارستان را مى پذیرد و آماده هجرت مى گردد.


هجرت

نزدیک است که گیاهان سبزدشت ، لباس مرگ بر تن کنند. ابرى باران زا باید تا حیات را بر جانشان فرو ریزد و هجرتى از شهر زندگى سرسبزى را به ارمغانشان آورد.هجرت سید عبدالحسین لارى به ایران ، فصل پاییز جنوب را فصل گل کرد. دیگر بار رویش سبزه ها و شکوفه نیلوفرها آب و خاک جنوب ایران را آراست . نیلوفرهاى آبى دریا را به مرزبانى نشستند و آنان که در خشکى بودند از فراز مناره هاى مساجد حرکات مشکوک دشمنان دین خدا را به دیده بانى نشستند.

حضرت آیه الله سید عبدالحسین موسوى لارى در سال ۱۳۰۹ ق . نجف اشرف را ترک مى کند و به لارستان مى رود. میرزاى شیرازى هنگام خروج سید لارى خطاب به حاج سید على کبیر و هیاءت همراهش مى فرماید:((با بردن آقا سید عبدالحسین به لارستان ، نجف را به آنجا برده اى و گهواره فضیلت و دانش را از فرزند فضیلت و علم خالى گذاردى .))
هر چند اگر سید لارى در نجف بماند به بالاترین مدارج علمى خواهد رسید لیکن جهاد در راه خدا مسؤ ولیت سنگینى است که او مى بایست به مثابه واجب شرعى به انجام رساند و مردم محرروم جنوب را از ستم قاجار و استعمار انگلیس رهایى بخشد.

نهضت فرهنگى

لارستان منطقه بزرگى از سواحل شمالى خلیج فارس است که از بندر کنگان تا بندرعباس را شامل است و شهر لار یکى از شهرهاى لرنشین استان فارس ‍ به حساب مى آید که سید لارى آنجا رحل اقامت افکنده و در اندیشه اصلاح نظام فرهنگى ، اقتصادى و اجتماعى مردم لارستان است . تاءسیس ‍ ((حوزه علمیه لار)) از نخستین گامهاى این مرد بزرگ براى رسیدن به اهداف عالى اسلامى است . آوازه تعلیم و تربیت دانشجویان اسلامى طالبان علوم دینى را در آن شهر جمع مى آورد. این دانشجویان از دور افتاده ترین نقاط منطقه جنوب ایران و کشورهاى مجاور بدین سامان رو کرده اند. از داراب ، جهرم ، فسا، شیراز، بوشهر، بندرعباس ، کرمان ، سیرجان ، بندر لنگه و شهرهاى مناطق خارج از مرز ایران چون هندوستان .

آیه الله لارى با آموزش علوم اسلامى در صدد نشر معارف قرآنى در سرزمین پهناور ایران است . آشنایى با دین ، شناخت هر نوع مکتب غیرمذهبى را آسان مى سازد و حدود الهى را مشخص مى نماید. آگاهى مردم از دین و فرهنگ اسلامى ، مصون کننده امت اسلامى از هر نوع بیمارى است . سسید لارى با تاءسیس حوزه علمیه لار، فعالیتهاى مرکز بزرگ جهان شیعه را ادامه مى دهد و دانشمندان و فقهاى گرانقدرى را در آن حوزه تربیت مى نماید. برخى از آنان عبارتنداز:سید عبدالباقى موسوى شیرازى ، سید عبدالمحمد موسوى لارى ، سید محمد حسین مجتهد لارى ، سید احمد مجتهد فال اسیرى ، سید عبدالمحسن مهرى ، سید اسدالله اصفهانى ، سید ابوالحسن لارى ، سید محمد سیرجانى ، سید محمد على شریعتمدارى جهرمى ، شیخ محمد حسین لارى و شیخ عبدالحمید مهاجرى نوایجانى .

وى بسان دیگر علمیا شیعه به اصل ولایت فقیه عقیده مند است و جدایى دین از سیاست را از شعارهاى استعمارى مى داند و فقیه جامع الشرایط را نماینده حضرت ولى عصر (عج ) مى شناسد که در دوران غیبت کبرى نیابت عام دارد و وظیفه اش اجراى احکام اسلامى در جامعه است .او نظامهاى حاکم و دولتهاى ستم پیشه اى چون حکومت قاجار را دولت قانونى نمى داند و خود در صدد تشکیل حکومت است تا قوانین الهى را در جامعه اجرا کند. او مى خواهد با تشکیل حکومت اسلامى به نظریه هاى فقه سیاسى اسلام وجود عینى بخشد و با اجراى عدل ، مستضعفان جنوب را امیدى دوباره دهد.


ترغیب پیروان به آموزش نظامى و تشکیل گروههاى مسلح در لار از جمله فعالیتهاى او در این زمینه است . گروههایى که بعدها به ((تفنگچیان سید لارى )) و ((چریکهاى فارس و سید لارى )) مشهور مى شوند.این سید مجاهد در تمامى مسائل فقهى علاوه بر جنبه هاى عبادى ، به نقش ‍ اجتماعى و سیاسى آن توجه تام دارد و به موازات اعتقاد به ولایت فقیه ، احیاى امر به معروف و نهى از منکر و برپایى نماز جمعه را امرى لازم مى شمارد.


زیارت

عصر مجتهد لارستان ، عصرى است که تشیع در ایران و عراق به نشاطى کم سابقه دست یافته است . سال ۱۳۱۵ ق . است . سید لارى قصد زیارت خانه خدا نموده است . هنگام رفتن ، انبوه مردم بندرلنگه به استقبال حضرت آیه الله لارى ، مرجع تقلید خود مى شتابند. سید محمد عالم بحرینى دانشمند پرهیزکار آن دیار هم به استقبال سید لارى آمده است . جمعیت موج مى زند. آنها با مرجع تقلید خویش سخنها دارند و اینکه او درد و شکوه هاشان را به خداى جهان آفرین بازگوید.


سید در خانه خدا هر لحظه رهایى مردم از ستم قاجار و پیروزى حق بر باطل را طلب مى کند. آیه الله کرمانى که در این سفر مصاحب ایشان است ، نقل مى نماید که :شبى از شبها با هم نشسته بودیم و صحبت مى کردیم . سید معظم فرمود: مساءله اى بر من مشکل شده است ، ولى آن را طرح نفرمود. تا نیمه شب که مشغول نماز شد. پس از اتمام نماز حضرت ولى عصر (عج ) را دیدار نمود و به وصال نورانى آن حضرت توفیق یافت .
من درخشش انوار را مشاهده مى کردم که او را فرا گرفته و صدایى مى شنیدم که با وى تکلم مى کند ولى کیفیت مکالمه را نمى فهمیدم . گویا حواس بکلى از من ربوده شده بود.پس از دیدار با حضرت ولى عصر (عج ) به من فرمود: امام زمان – روحى له الفداء – مساءله را حل فرمود.

هنگام بازگشت از حج بیت الله ، على رضاخان حاکم لار، از ورود سید لارى جلوگیرى به عمل آورد و این دسیسه اى بود از سوى یهودیان مسلح بر ضد اسلام ناب محمدى .یهودیان منطقه قبل از ورود سید به لارستان با استفاده از اسلحه به آزار مسلمانان مى پرداختند. با آمدن ایشان فعالیتهاى زشت یهود به پایان رسیده و اینک با توسل به مظفرالدین شاه که پس از قتل ناصرالدین شاه به سلطنت رسیده ، مى خواهند با ممانعت از بازگشت مجتهد سلحشور لارستان به کارهاى ناشایست خویش ادامه دهند و به آزار و اذیت مسلمانان منطقه بپردازند.


سید بحرینى به تهران تلگراف مى کند و پایتخت را با اطلاع مى سازد. هماهنگى نیروهاى توانمند جنوب حکومت پوسیده قاجار را تهدید مى کند. چندى نمى گذرد که مانع بر طرف شده و یهودیان و اشراف محل با شکست مواجه مى گردند.رهبر لارستان نخست با ارشاد و موعظه آنان را به صلح و ارامش دعوت مى کند، لیکن آنان مسلحانه به اعمال نارواى خود ادامه داده ، از قرارداد ذمه مسلمانان بیرون مى روند. سید که مجتهدى آگاه و با تدبیر است دستور مى دهد تا تمامى یهودیان خانه و دیگر اموال خود را فروخته ، در جاى دیگر مسکن گزینند. با فرمان سید تحریکات ضداسلامى یهودیان پایان مى یابد و آنان در مهلتى که از طرف سید لارى داده شده ، اموال خود را به مسلمانان فروخته ، منطقه را ترک مى کنند.پس از خروج یهودیان ، کنیسه آنان به مسجد تبدیل شده ، مورد استفاده مسلمانان قرار مى گیرد.


تهاجم فرهنگى

دولت انگلیس براى سلطه استعمارى خود، عده زیادى توجهى مبلغ مسیحى را به ایران اعزام مى دارد. کتب و نشریات بسیارى همراه این گروه است . آنان زیر پوشش دین مسیح براى ترویج فرهنگ مادى غرب آمده اند تا جاى پایى در منطقه جنوب ایران باز کنند و انگلیس به راحتى نقاط مهم و حساس را تصرف کند.آیه الله لارى با توجه عمیقى که به مسائل اجتماعى ایران اسلامى دارد، این عمل انگلیس را ریشه یابى کرده ، فرمان اخراج مبلغان مسیحى را صادر مى نماید. همچنین دستور مى دهد تا کتاب گمراه کننده آنان جمع آورى شده ، از بین برود.


این فرمان از طرف مجتهد مقتدر لار براى دولت بریتانیا گران مى آید. چه با این کار قدرت روحانیت شیعه و نقش رهبرى آنان در جامعه تاءیید مى شود و مردم خداجوى فارس که از طرف دولت مستبد قاجار و استعمار انگلیس به تنگ آمده اند، با نفوذ کلامى که از رهبر دینى خود مى بینند، به سوى وى متمایل مى گردند. انگلیسى براى از بین بردن فرمان سید و نقش چشمگیر آن ، از دولت ایران مى خواهد تا مجتهد لارى را در تنگنا قرار دهد و مؤ اخذه نماید. دولت قاجار که به صورت دولت وابسته به کشورهاى استعمارى ، ایران را اداره مى کند ((عین الملک )) را ماءمور رسیدگى به موضوع کرده ، دستور مى دهد تا با دریافت دو هزار تومان وجه کتب مصادره شده ، سید لارى را از فعالیتهاى سیاسى و فرهنگى باز دارد. این وجه در مقایسه با کل مالیات سالانه لارستان که چهار هزار و بیست تومان است ، مبلغ زیادى است .


عین الملک به لار مى رود و با مشاهده نیروهاى مصمم مجتهد لارستان و قاطعیت و سازش ناپذیرى وى با عذرخواهى به تهران بر مى گردد.با ناکامى عین الملک دیگر بار قدرت مجتهد لارى و نظام پوشالى استبداد آشکار مى شود و مردم لار بیش از پیش به رهبر خود گرایش پیدا مى کنند.


حکومت اسلامى لارستان

پیروزى آیه الله لارى در مبارزه با جریان یهودیان مسلح و مبلغان مسیحى که انگلیس و دولت قاجار را به رسوایى کشید و ابهت آنان را در هم شکست ، موجب گشت که مردم سید لارى را دانشمند دینى که تنها به عبادات بپردازد و نماز جماعت بخواند، به شمار نیاورند بلکه به مثابه رهبرى آگاه و دلسوز و خداشناس که در مقابل ظلم مى ایستد و از هیچ چیز باکى ندارد، بشناسند. خانه سید لارى و کوچه هاى اطراف از آن پس تنها پناهگاه مردم ستمدیده گردید. آنان دفاع از مال و جان و ناموس خود را از وى مى خواستند. موضوعى که سالهاى متمادى ادامه داشت و کسى نبود تا در مقابل آن همه جفا بایستد.


سید براى مقابله با زورگویى و استعمار گروهى را تربیت کرده و با مسلح نمودن آن لباس عزا بر تن دشمنان اسلام کرده است . روز موعود فرا مى رسد. مجتهد لارستان با بیانى قاطع وجوب انحلال رژیم سلطنتى قاجار را صادر مى نماید:((واجب است تبدیل سلطنت امویه قاجاریه به دولت حقه اسلامیه .))


رزمندگان سلحشور لارستان سپاه ستم را تار و مار کرده ، عده اى را کشته و جمعى را اسیر مى نمایند و اموال حاکمان دست نشانده استعمار مصادره مى گردد. بدین ترتیب دانشمند مجاهد و فقیه سیاستمدار لار مردم ستمدیده فارس را از زیر یوغ زورمداران زرپرست رهایى مى بخشد و فروغ عدل علوى را به ارمغان مى آورد.حضرت آیه الله العظمى میرزاى شیرازى وقتى از اقدامات سید مطلع مى گردد، به منظور تاءیید اقدامات وى و سپاسگزارى از او نامه اى به وى مى نگارد.


حضرت آیه الله سید عبدالحسین موسوى لارى با عقیده راسخ به اصل ولایت فقیه توانست حکومت اسلامى بر پا نماید و احکام الهى را در آن به مورد اجرا گذارد. آموزش نیروى نظامى و احداث کارخانه اسلحه سازى از جمله اقدامات اولیه او در تاءسیس حکومت اسلامى لارستان است . همچنین از دادن مالیات به دولت مستبد مرکزى خوددارى نمود و پرداخت آن را تحریم کرد.(۶۸) و با چاپ تمبر براى حکومت اسلامى از پرداخت وجه به پست مرکزى و کاغذهاى بهادار آن مقابله نمود. روى تمبرها ((پست ملت اسلام )) نگاشته شد تا از تمبرهاى دوره قاجار تمییز داده شود.


نصب ائمه جمعه براى شهرها و قصبات مجاور از دیگر کارهاى سید لارى است . تبلیغات عملى وى که با درستى کارگزاران حکومتى به نمایش ‍ گذارده شده است ، هر روز بر وسعت حکومت اسلامى مى افزاید. چنانچه بندرعباس ، بندرلنگه ، بوشهر، استان کرمان و فارس زیر نظر حکومت اسلامى قرار مى گیرد. اخبار حکومت اسلامى به مردم ستمدیده دیگر شهرهاى ایران ، خبر خوشى است که رایحه بهشتى از آن شنوده مى شود و آیه هاى سبز امید را در دل جوانان مى کارد. این پدیده یکى از عمده ترین و پرهیجان ترین رویدادهایى است که مردم را به نهضتى بزرگ فرا مى خواند. مشروطه خواهى مردم شهرهاى ایران که در اندک مدتى در تمام کشور به صورت فراگیر و پردامنه مطرح مى شود. برخاسته از تجربه مبارکى است که مردم لارستان آن را به رهبرى آیه الله لارى به ارمغان آورده اند.


مجتهد لارى با ورود به لارستان بر دو محور تاءکید مى ورزد. راغب ساختن مردم به مسائل اجتماعى و سیاسى اسلام ، بازداشتن آنان از غرب گرایى .آیه الله لارى تجارت و بازرگانى استعمارگران روس و انگلیس را به زیان امت اسلامى مى داند. از این رو استعمال چاى ، قند، ادویه ، خوراک و پوشاکهایى را که از کشورهاى خارجى – بخصوص روسیه و انگلیس – وارد ایران و سایر کشورهاى اسلامى مى شود، تحریم مى نماید. وى عقیده دارد، خارج ساختن ارز از کشورهاى اسلامى براى خرید اشیاى خارجى موجب تقویت دشمنان اسلام و قدرت استعمارگران است و بدین وسیله سبب ریخته شدن خون مسلمانان و ملتهاى فقیر مى گردد. همچنین ورود کالاهاى خارجى موجبات وابستگى اقتصادى را فراهم مى آورد و از دیدگاه فقهى و سیاسى اسلام ، حرام است .


انقلاب مشروطیت

ناصرالدین شاه قاجار با نیم قرن سلطنت جز تیره روزى چیزى بر ایران نیفزود و نواحى مختلفى از ایران جدا شد. خشم ملت با تیر رعدآساى میرزا رضا کرمانى ظهور کرد و شاه به فرعونیان تاریخ پیوست .پیروزى نهضت تنباکو، تاءسیس حکومت اسلامى لارستان ، روشنگریهاى متفکران و روحانیانى بسان سید جمال الدین اسد آبادى و وجود اوضاع آشفته اقتصادى و اجتماعى ایران زمینه انقلاب فراگیرى را در ایران فراهم ساخت .


در این دوره است که سید مجاهد حضرت آیه الله لارى به دعوت انجمن ملى فارس به شیراز مى رود و پس از زیارت آستان مقدس حضرت احمد بن موسى علیه السلام ، همانجا را مقر خویش قرار مى دهد و به حمایت از مشروطه خواهان شیراز برمى خیزد.
دستگاه دولت و عوامل مزدور قوامیها حرم مقدس شاهچراغ را محاصره کرده ، گنبد را به گلوله مى بندند و آب و نان را بر مجاهدان غیور فارس دریغ مى دارند. در پنجمین روز نبرد یکى از مجاهدان به شهادت رسیده ، دو نفر مجروح مى گردند. بازار تعطیل و کارهاى تجارى باز مى ایستد. سید با نیرویى پنج هزار نفرى که به ((چریکهاى لارى )) مشهور شده اند، به موفقیت دست مى یابد و با حمایت نیروهاى قشقایى به رهبرى صولت الدوله و یارى تجار شیرازى و معدودى از عناصر روشنفکر موجود در فارس ، جبهه قدرتمند مشروطه خواهان در شیراز شکل مى گیرد.


شیخ زکریا انصارى ، انقلابى تندرو و شاگردى وفادار سید، رهبرى نیروهاى نظامى را در جبهه شرقى بر عهده دارد. نیروهاى این جبهه متشکل از تفنگچیان ((کوهستان داراب )) است .در قسمت جنوب لارستان ، نیروهاى وفادار سید به رهبرى مشترک مصباح اوزى و حسین حاج آبادى مسؤ لیت عملیات را در نواحى بندرعباس و بندرلنگه بر عهده دارند.در جبهه غربى لارستان ، نیروها به رهبرى سید حاجى بابا بیرمى و غلامحسین خان وراوى توانمندى بسیار از خود نشان داده ، بارها به نواحى ((لنگه و بستک )) و به مقر مستبدین حمله مى برند.


جبهه بوشهر به فرماندهى زائر خضرخان تنگستانى و شیخ حسین خان چاه کوتاهى موفق به تشکیل انجمن ولایتى میگردند و این در حالیست که حوزه نجف بارها از مبارزات مجاهد نستوه لارستان حضرت آیت الله لارى حمایت کرده است .آیه الله سید عبدالحسین لارى براى آگاهى مردم کتاب ((قانون مشروطه مشروعه )) را مى نگارد و مواضع اسلامى و اندیشه هاى سیاسى خود را در نظام مشروطیت بیان مى کند. از نظر وى حکومت اسلامى با مجلس ‍ شوراکار خود را آغاز مى کند. مجلسى که صحت آراى آن در چارچوب قوانین اسلامى مشخص مى شود. از جمله شرایط هر عضو شورا، عقیده درست ، عدم تظاهر به فسق و فجور و اطاعت از ولى فقیه است . از نظر مجتهد لارى علت تمام تباهیها و فساد روزگار در بى عدالتى ، اختلال نظام ، سوء مدیریت و عدم وجود شوراى اسلامى است . رهبرى و مدیریت و حکومت اسلامى از دیدگاه وى مخصوص ولى فقیه است .


مجاهد نستوه زمانى به تاءلیف این کتاب گرانقدر دست مى زند که قانون نویسان عصر مشروطیت به عنوان پیش نویس ، قانون بلژیک ، انگلیس و فرانسه را پایه و اساس قرار مى دهند و هدف عمده آن است که قانون اساسى مشروطیت تحت نفوذ قوانین غرب نگاشته و جلو اعمال حاکمیت قوانین اسلامى گرفته شود.کتاب ایشان از جمله کتب نادرى است که در فقه سیاسى و قانونگذارى اسلامى نگاشته شده است . به عقیده او اجراى قوانین اسلامى در هیچ زمانى تعطیل بردار نیست و ((ولى فقیه )) از جانب امام معصوم علیه السلام نیابت و خلافت عامه دارد که زندگى بشر را در غیبت معصوم بر اساس وحى تنظیم کند.


چندى از انقلاب مشروطیت نگذشته که نمایندگان نفوذى در مجلس ‍ شوراى ملى علیه پیشواى لارستان لب به سخن مى گشایند. ولى با تدبیر آیه الله سید عبدالله بهبهانى مرکز فتنه شناسایى و قوام الملک از کار بر کنار مى شود. اما قوام در ماه شعبان ۱۳۲۵ دیگر بار با سمت نائب الحاکمى به شیراز برگشته ، به قلع و قمع آزادیخواهان مى پردازد و خود کشته مى شود و غلامحسین غفارى به حکمرانى شیراز منصوب مى گردد و روش قوام را پى مى گیرد.حضرت آیه الله لارى با ارسال تلگرافى به مجلس و حضرات آیات سید محمد طباطبایى و سید عبدالله بهبهانى حکایت فتنه گران را بازگو مى نماید. حکمران شیراز از کار بر کنار و ظل السلطان در اواخر صفر ۱۳۲۶ ق . به حکمرانى منصوب مى شود.


دلیران تنگستانى


حضرت آیه الله سید عبدالحسین لارى با توجه به اختلاف عمیق بین مشروطه خواهان و استبداد طلبان با تاءلیف رساله ((قانون در اتحاد ملت و دولت )) که در ماه محرم ۱۳۲۶ ق . به چاپ مى رسد، به حمایت از مشروطیت مى پردازد. چه او با تیزبینى دریافته است که اگر این اختلافات به پایان نیابد، روزهاى تلخى در انتظار است .محمد على شاه مجلس را به توپ مى بندد و دوره ((استبداد صغیر)) شروع مى گردد ولى آزادیخواهان خاموش ننشسته ، در شهرهاى تبریز، رشت ، اصفهان و لار نهضت را ادامه مى دهند.(۷۳) سید مرتضى مجتهد اهرمى تنگستانى از جمله کسانى است که به دستور پیشواى جنوب در بوشهر قیام آغزیده ، به مدد رئیس على دلوارى و تفنگچیان وى بوشهر را از چنگ مستبدین خارج مى سازد.


ادارات دولتى و از جمله گمرک تصرف شده است و اعلام مشروطه صادر مى گردد. مدتى حکومت در دست وى اداره مى شود تا اینکه احمد خان دریابیگى با عده اى سرباز از سوى محمد على میرزاى قاجار به آنجا رفته ، با سید اهرمى و تفنگچیان او مى جنگند و خانه سید را به توپ مى بندند.با کشته شدن جمعى ، دولتیان بر سید غلبه کرده ، پس از چند روز حبس به عراق تبعید مى شود. خوانین گراش ، بستک و شارار اوز، از نظر عنا و عداوت دیرینه که با سید و لاریها دارند، به دستیارى مستبدین و به فرمان دولت استبداد، خانه وى را غارت و ویران مى کنند. و حتى کتابهاى او را به یغما برده ، اهل بینش را آواره مى نمایند و اصحابش را به جرم مشروطه خواهى و مبارزه با ظلم و ستم مى کشند.


حضرت آیه الله لارى دستور تقاص مى دهد. قشونى از اطراف لارستان از منطقه ((سورغال )) از توابع ((لامرد)) فراهم شده ، رو به ((بستک )) مرکز عملیات مستبدین روانه مى شود. بستک فتح مى گردد و استبدادطلبان ضربت شدیدى متحمل مى شوند.
شب ۲۳ ربیع الثانى ۱۳۳۳ ق . انگلیسیها شهر بوشهر را به تصرف خویش ‍ درآورده ، عبارت ((بوشهر در تصرف انگلیسیها)) را روى تمبر پست ایران چاپ مى کنند. پیشواى جنوب اعلان جهاد داده ، خود براى تشویق مجاهدان به قریه ((کورده )) لارستان عزیمت مى نماید. این سومین اشغال بوشهر توسط انگلیسى هاست . پیشتر در سال ۱۲۷۳ و ۱۳۲۳ نیز این بندر به اشغال آنها درآمده بود که با مجاهدات مردم جنوب آزاد مى گردد.


سال ۱۳۳۳ ق . ضابط و کدخداى ((دلوار)) رئیس على است . نیروهاى انگلیسى با دلاوریهاى مجاهدان تنگستان در حال شکست هستند که افراد خائن بومى رئیس على دلوارى را از پشت مورد حمله قرار داده ، به شهادت مى رسانند و بوشهر به اشغال انگلیس در مى آید.انگلیسیها که پیشواى جنوب را بخوبى مى شناسند و با او دشمنى دیرینه دارند با عوامل داخلى و خائنین به وطن اسلامى مانند قوام الملک (فرزند قوام الملک مقتول ) و با تاءیید مخبرالسلطنه روستاى ((کورده )) را محاصره مى نمایند. آیه الله لارى به کمک رئیس على مراد از قریه خارج مى شود و در این هنگام سید لارى مورد اصابت تیر واقع مى شود، لیکن به بدنش آسیبى نمى رسد. و خداوند متعال او را نجات مى بخشد.


لشکر متجاوز انگلیس علاوه بر خراب کردن مسجد و محراب قریه ، به لار رفته ، خانه سید لارى را غارت نموده ، خاندان وى را به شیراز راهى مى کنند و فقیه ربانى آیه الله سید عبدالباقى شیرازى ، داماد پیشواى تنگستان خاندان سید را پذیرا مى شود.
پس از این واقعه سید بزرگوار لارى به فیروز آباد مى رود و به پیشنهاد صولت الدوله قشقایى مجاهدان را از آنجا رهبرى مى کند و خاندان سید به فیروز آباد عزیمت مى کنند.


سال ۱۳۳۵ ق . انگلیس به طور رسمى پلیس جنوب را متشکل از سربازان هندى تحت فرماندهى افسران انگلیسى تشکیل مى دهد و براى اجراى مقاصد خود در صدد است عشایر را با خود همراه کند.نایب کنسول انگلیس تقاضاى ملاقات با صولت الدوله ، سردار عشایر را مى نماید. ملاقات در دشت ارژن صورت مى گیرد. صولت الدوله از عمق جان نسبت به انگلیسیها تنفر دارد و وقتى ژنرال ساکس بیست و پنج هزار لیره طلا به رسم هدیه به وى تعارف مى کند، جواب رد مى شنود.رئیس پلیس جنوب از نارضایتى قلبى سردار عشایر آگاه مى شود. به همین منظور براى کسب تکلیف به هندوستان مى رود. صولت الدوله طى نامه اى هشدار دهنده به ساکس ، توپهاى سنگین قلعه کوب را یدک مى کشد.


صولت در صدد تهیه مهمات برمى آید و امر به حرکت ایل داده ، روانه فیروز آباد مى گردد. در فیروز آباد از رئیس الوزراء نامه مى رسد که دولت ، پلیس ‍ جنوب را به رسمیت نشناخته شما هم نشناسید.کار تعدى انگلیسى ها به جایى رسیده است که نوامیس مردم مورد اهانت قرار مى گیرد. حضرت آیه الله لارى با صدور حکم جهاد علیه انگلیس امت اسلامى و سران عشایر را به دفاع از مردم ستمدیده جنوب دعوت مى نماید. از آن سو سردار عشایر در برابر هزار نفر از عشایر با ایراد سخنانى مردم را به قیام علیه انگلیس مى خواند. پس از سخنرانى سردار عشایر جمعیت رو به فزونى گذاشت ، مردان و زنان قشقایى هر یک بیاناتى در حمایت از مبارزه با انگلیس ایراد مى نمایند.


فرمان آیه الله لارى پیشواى تنگستانیان توسط سردار عشایر به ایالات و عشایر مى رسد. محمدخان ، رابط مجاهدین با ناصر دیوان در باغ سراى او دیدار مى کند و اعلان جهاد از سوى رهبر جنوب را به وى مى رساند. آنگاه ناصر دیوان آمادگى خود را براى اتحاد و جنگ با دشمن اعلام مى دارد.با اتحاد مجاهدین در کمتر از پانزده روز، شش هزار نفر آماده جهاد مى گردند. سردار عشایر تعداد مجاهدین را براى محاصره شیراز کافى دیده ، در شعبان ۱۳۳۶ بر ضد قشون انگلیسیان اعلان جنگ مى کند و وقایع را به اطلاع احمد شاه قاجار و صمصام السلطنه بختیارى رئیس الوزراء ایران مى رساند.


منتصرالملک داماد حبیب الله خان و قوام الملک و ضرغام الشریعه از طرف فرمانفرما درخواست ملاقات و مذاکره با سردار عشایر مى نمایند. صولت الدوله آنها را پذیرفته ، سبب ملاقات و ماءموریت را جویا مى گردد.منتصرالملک مى گوید آمده ام تا از طرف حضرت فرمانفرما در خصوص ‍ ترک جنگ با انگلیس مذاکره کنم . صولت الدوله نمى پذیرد. انگلیس که نمى تواند صولت الدوله را تطمیع کند با علیخان سالار حشمت (برادر وى ) مذاکره نموده ، با تطمیع وى در بین مجاهدان ایجاد شکاف مى نماید و صولت الدوله مغلوب مى شود. انگلیسیها در صدد دستیابى به سید لارى هستند. سید مجاهد در ((قیر)) است . مردم جهرم از ورود مرجع تقلید خود به ((قیر)) آگاه شده ، خواستار ورودش به جهرم مى گردند.


سنگر جهاد در جهرم برپا مى شود و سید با اعزام نمایندگانى جهاد علیه انگلیس را رهبرى مى کند. در این هنگام بندرعباس در تصرف انگلیس ‍ است . آیه الله لارى با فراهم سازى قشونى این شهر را از دست انگلیس ‍ خارج مى سازد.جهاد دلیرمردان جنوب و تنگستانیان به رهبرى حضرت آیه الله سید عبدالحسین لارى سبب مى شود تا قسمت پهناورى از خاک مقدس ایران اسلامى از چنگ انگلیسیها آزاد بماند و مردم مسلمان آن دیار را از یوغ استعمار رهایى بخشد.براستى اگر تلاشهاى پیگیر و مداوم پیشواى تنگستان و مجاهد مردان آن سامان نبود، شهرهاى بسیارى از جنوب به تصرف انگلیس در مى آمد و بسان هرات و قسمتهایى از سیستان و بلوچستان از ایران اسلامى جدا مى گردید.خون پاک مرزبانان سرزمین حماسه ها به حیات استعمار و استثمار خاتمه داد و مانع از رشد انگلهاى جامعه بشرى در جنوب ایران گردید و با تزریق خون به پیکر اجتماع ، جامعه بیمار را به رشد و شادابى هدایت کرد.


جاودانه ها


حضرت آیه الله لارى علاوه بر جهاد در راه خدا و تطهیر جامعه از وجود دیوسیرتانى چون انگلیس . با تاءلیف کتب ارزشمندى در علم فقه و کلام و فقه سیاسى و اصول و حدیث میراث ، گرانبهایى براى آیندگان باقى گذاشت . حدود چهل اثر از ایشان شناخته شده است که در علوم اسلامى و شیوه هاى حکومتى و قانون گذارى نگاشته شده است .

بدین قرار است :معارف السلمانى بمراتب الخلفاءالرحمانى ، رساله در عقوبت حب دنیا (عرفان السلمانى بحقائق الایمانى )، اکسیرالسعاده فى اسرارالشهاده ، استخاره نامه ، آیات الظالمین ، رساله و جیزه در کیفیت علم امام علیه السلام ، قانون در اتحاد دولت و ملت ، قانون مشروطه مشروعه ، هدایت الطالبین ، تعلیقات المکاسب (در دو جلد)، کتاب الاصول ، حاشیه بر فرائدالاصول شیخ انصارى (در دو جلد)، حاشیه بر شرح کبیر، حاشیه بر قوانین الاصول .


با توجه به زندگى سراسر مبارزه و جهاد آیه الله لارى و اشتغالاتى که اى بسا مانع فعالیت علمى و تحقیقى مى گردد، تاءلیفات ارزنده ایشان در علوم مختلف حاکى از جهاد قلمى و استمرار حرکت فرهنگى است که ایشان از نجف اشرف با خود همراه داشته اند.
تاءسیس حوزه علمیه و پرورش شاگردان فاضل و دانشمندى چون آیه الله سید عبدالباقى موسوى شیرازى (متوفى ۱۳۵۴ ق .) که بعد از ایشان از مراجع تقلید محسوب مى شود یکى دیگر از ثمراتى است که زندگى پربار آیه الله لارى بر جاى نهاد. وى در طى سى و سه سال اقامت در ایران بالغ بر پانصد نفر از طلاب و دانش پژوهان را با معارف اسلامى و علوم اهل بیت آشنا ساخت و با سلوک خود خاص و عام را به دین و قرآن فرا خواند، اخلاق وى درس زندگى شد و رادمردانى تربیت کرد که تا جهان باقى است بوى عطر افکارشان مشام آدمى را نوازش مى دهد.


آیه الله دستغیب مى فرمایند:روزى با پیرمردى از لار مصاحب شدم . فصل تابستان بود و شبها کوتاه . دیدم این مرد قبل از اذان صبح بیدار شد، وضو ساخت و به نماز ایستاد. وقتى از اهتمام ایشان به نماز شب پرسیدم جواب داد: آیه الله لارى ما را این گونه تربیت کرده است . مى فرمود نباید نماز شب شما ترک شود.


پرواز


روز جمعه چهارم شوال ۱۳۴۲ ق . (۱۵ اردیبهشت ۱۳۰۳ ه .ش ) است . آیه الله لارى از خانه خارج شده ، رو به مصلا مى نهد تا نماز جمعه را چون دیگر ایام بپا دارد پس از اقامه نماز به سوى منزل برمى گردد. پس از چندى در جایش آرام مى گیرد. رایحه اى بهشتى شنیده مى شود. سید پس از بیست و سه سال اقامت در لار، چهار سال در فیروز آباد و شش سال در جهرم ، در میان مردم دلیر تنگستان و مجاهدان جنوب به دیار باقى مى شتابد. هم اینک مرقد مطهر آن بزرگ مجاهد در شهر جهرم به مقبره ((آقا)) مشهور و زیارتگاه پیروان خاندان عصمت و طهارت و فرزندان جهاد و شهادت است .

گلشن ابرارج۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانى(متوفاى ۱۳۰۶ه.ش)

۲۳۴۹۷۱۹۳۱۷۰۳۲۲۰۱۱۸۵۴۷۹۹۱۵۳۲۰۴۱۷۱۱۹۷۹۶۱۰۰۱۰۱۱۲۷۸ ق . براى اسلام و ایران سالى مبارک بود. پنجمین فرزند آقا محمد باقر مسجد شاهى (فقیه نامور اصفهان ) دیده به جهان گشود و خاندان رازى را در شادمانى فرو برد. مجتهد گرانپایه شهر، نوزاد نیکبخت این سال را مهدى نامید. مهدى که بعدها به ((نورالله )) شهرت یافت در سایه عنایتهاى ربانى روزگار کودکى را پشت سر گذاشت و رفته رفته در شمار دانش آموزان جاى گرفت او از محضر ملا محمد نقنه اى بهره برد و سپس در محفل علمى پدر حضور یافت . مهدى در ۱۲۹۵ ق . راه عراق پیش گرفت (۱۶) تا اندوخته هاى علمى اش را ژرفا بخشد و تجربه هاى عرفانى اش را به کمال رساند. او چندى در نجف اقامت گزید و سرانجام مراد خویش را در سامرا یافت . به آن دیار الهى کوچید و در شمار شاگردان مرجع پاک راءى شیعه حضرت آیه الله العظمى میرزا محمد حسن شیرازى جاى گرفت .

سرور دانش پژوهان اصفهان در این شهر از محضر فقیه فرزانه حضرت حاج میرزا حبیب الله رشتى نیز کامیاب شدو تا ۱۲۹۹ ق . در حریم ملکوتى کاظمین به دانش اندوزى پرداخت . در ماههاى پایانى این سال برادر ارجمندش آقا محمد تقى همراه گروهى از مؤ منان و دانشوران ایرانى در راه زیارت خانه خدا به سامرا رسیدند نورالله فرصت را غنیمت شمرد و در رکاب برادر مجتهدش رهسپار حجاز شد.

در سایه ستارگان

سفر حج با همه خاطرات شیرینش شتابان پایان یافت و سرور جوانان سپاهان دیگر بار به کتابها و نوشته هایش پیوست تا در سامرا فارغ از وابستگى ها و دغدغه هاى روزگار به درس و پژوهش بپردازد. ولى دریغ که چرخ چنین نمى پسندید. پدر دانشورش در شامگاه تاسوعاى ۱۳۰۱ ق . به کربلا رسید، سپس به نجف شتافت ، نزدیک آرامگاه علامه شیخ جعفر کاشف الغطا جایگاهى براى دفن پیکر خویش برگزید و سرانجام در شب پنجشنبه پنجم صفر ۱۳۰۱ ق . دیده از جهان فرو بست .

هر چند از دست دادن پدرى چنان گرانمایه بر گوهر یگانه سپاهان دشوار و جانکاه بود، عطش آموختن و تحقیق را در وى شعله ورتر ساخت . او مى دانست که هیچ چیز مانند دانش و پرهیزگارى روان پدر را آرامش ‍ نمى بخشد. پس با انگیزه اى قوى تر به تلاش پرداخت . تلااشهاى شبانه روزى آن دانشجوى روشن بین سرانجام در حدود ۱۳۰۴ ه .ق به بار نشست و او در شمار دانشمندان و فقیهان جاى گرفت .

بدین ترتیب استادان بزرگى چون حضرات آیات عظام میرزا محمد حسین شیرازى ، میرزا حبیب الله رشتى ، محمد طه نجف ، سید صدر الدین کاظمینى ، میرزا حسین بن میرزا خلیل تهرانى و سید محمد کاظم طباطبایى یزدى مرتبه علمى اش را ستودند و او را از گواهى اجتهاد و روایت بهره مند ساختند.

طلوع خورشید

۱۳۰۴ ه .ق براى سپاهان نشینان سالى فراموش ناشدنى بود. در یکى از روزهاى این سال خجسته حاج آقا نورالله مجتهد پرتوان و روشن بین خاندان رازى به زادگاهش گام نهاد و در آن دیار ایمان پرور به تدریس ‍ پرداخت . تدریس و تربیت دانش پژوهان تا حدود ۱۳۰۷ ق . ادامه یافت . در این سال اقدام بى شرمانه گروهى از بابیان سده در توهین به مقدسات مسلمانان و ترویج انحراف و بى دینى در میان ناآگاهان جامعه کاسه صبر رهبران مذهبى شهر را لبریز ساخت . مردم مؤ من به اشاره فقیهان بیدار و پیروان باب را از سده بیرون کردند.

بابیان از دربار یارى جستند شاه فرمان داد تا آن گروه تبهکار تحت حمایت نیروهاى دولتى قرار گیرند. بنابراین مفسدان در سایه سر نیزه هاى قواى انتظامى به سمت سده حرکت داده شدند تا در لانه هاى خویش استقرار یابند. مؤ منان به رهبرى حاج سید محمد رحیم – آقا سدهى – نداى آقا محمد تقى نجفى را لبیک گفتند، به خیابانها گام نهادند و به رویارویى با مفسدان پرداختند. در این درگیرى هفت تن جان باختند و بابیان گریختند. کارگزاران حکومت شرح رخداد را به تهران گزارش دادند و اندکى بعد آقا نجفى همراه برادرانش شیخ محمد تقى ثقه الاسلام و حاج آقا نورالله به تهران فرا خوانده شد.

در وادى شبزدگان

مسافرت دانشوران بزرگ سپاهان به مرکز حکومت قاجار دو ماه به درازا کشید. مردم پایتخت به پیشوازشان شتافتند و ناصرالدین شاه را با ناکامى روبرو ساختند. شاه که حضور برادران فقیه اصفهان و اقامه نماز جماعت آقا نجفى در مسجد سید عزیزالله را به سود خویش نمى دید از در دوستى درآمد و پس از شش ماه آنها را به اصفهان باز گرداند.

البته این تنها رویارویى برادران روشن بین خاندان با ناصرالدین شاه به شمار نمى آید. در پنجشنبه بیست و هشتم رجب ۱۳۰۸ ق . امتیاز خرید و فروش ‍ تنباکو و توتون کشور به مدت پنجاه سال در انحصار یک کمپانى انگلیسى قرار گرفت . شیران بیدار بیشه سپاهان یکباره به خروش آمدند. آقا محمد تقى نجفى با همکارى برادران گرانقدرش حاج آقا نورالله و آقا محمد على و دیگر دانشوران شهر تنباکو را تحریم کردند و مردم را به اعتراض فرا خواندند

در پى این اقدام قلیان در همه جا کنار گذاشته شد. روحانیان شهر به رهبرى آقا نجفى تلگرافى به دربار ارسال کرده ، خواستار لغو پیمان تنباکو شدند. ناصرالدین شاه که فرزندان شیخ محمد باقر را سبب همه آشوبها و بیگانه ستیزى ها مى دانست ضمن ارسال تلگرافى به آقا نجفى وى را چنین تهدید کرد:((… بى جهت عالم آسوده را آشفته نکنید و مردم با خون خود بازى نکنند و آسوده مشغول دعاگویى و رعیتى باشند.))

آقا نجفى بى آنکه از تهدید شاه بهراسد به اعتراض ادامه داد و سرانجام با اوج گیرى خیزش مردم ، ظل السلطان گروهى از مؤ منان و روحانیان شهر را تبعید کرد. تبعید شدگان به اشاره آقا نجفى راه سامرا پیش گرفتند و با بازگویى حوادث کشور نزد مرجع بزرگ شیعه ، زمینه فتواى مشهور تحریم تنباکو را فراهم آوردند.

فصل سازندگى

بخششهاى شاهانه خودفروختگان قاجار و باز شدن پاى کمپانیهاى استعمارى به ممالک محروسه (!) ایران آثار شومى در پى داشت . اندک اندک بازارهاى کشور از کالاهاى فرنگى انباشته شد و کارگاههاى کوچک داخلى در آستانه ورشکستگى قرار گرفتند. آقا نورالله که با دیدگان الهى اش ‍ آینده این سیاست پلید را مشاهده مى کرد به رویارویى با آن برخاست و با تاءسیس مؤ سسه هاى اقتصادى مردمى راه سازندگى و تولید را به مردم نمایاند.
شرکت اسلامیه یکى از این مؤ سسه ها بود. هر ایرانى مى توانست از یک تا ده هزار سهم در این شرکت خریدارى کند و بیگانگان حق خرید یا نگاهدارى سهامش را نداشتند. نکته شایان توجه در اساسنامه این مؤ سسه فصل بیست و یکم است :
((فصل بیست و یکم : این شرکت بکلى از دادوستد متاع خارجه ممنوع است . فقط هم خود را صرف ترقى متاع داخله و آوردن چرخ و اسباب و کارخانجات مفید خواهد نمود و حمل متاع داخله به خارجه بر حسب اقتضا و به موقع خود در کشیدن راه شوسه و آهن اقدام خواهد کرد.))

این سازمان بزرگ اقتصادى در لندن ، کلکته ، بمبئى ، قاهره ، استانبول ، بغداد، مسکو و بادکوبه ، نمایندگیهایى تاءسیس کرد و در راه سازندگى گامهاى بلندى برداشت . گزارشهاى نشریات معتبر آن روزگار بخشى از عملکرد مطلوب شرکت را آشکار مى سازد:((… به موجبى که اطلاع حاصل نموده ایم شرکت اسلامیه اصفهان در صدد حصول امتیاز ساختن راه آهن محوطه اصفهان از اولیاى امور جمهور شده اند که راه آهن ساخته ، واژگون حرکت کند و یقین است که دولت علیه در ادعاى این امتیاز هیچ گونه تاءمل نخواهد فرمود. بعضى از دانشمندان سه سال است که این خیال را داشتند، این ایام انشاءالله به توسط شرکت اسلامیه از قوه به فعل رسیده ، ملت و دولت را فایده کلى حاصل خواهد شد…))

((… الحال چند روزى است جناب حاجى امین الضرب ، رئیس کل شرکت اسلامیه طهران تجویز و تصویب جناب حاجى محمد حسین کازرونى رئیس کل شرکت مسیو (بوتن ) فرانسوى را که از فحول مهندسین اروپ و صاحب امتیاز و نشان مخصوص از دولتین ایران و جمهورى فرانسه است به جهت تعیین محل کارخانه و تحقیق آب رودخانه و مقدار قوت آن به اصفهان فرستاده اند. مهندسى مشارالیه سیزدهم جمادى الثانى وارد این شهر گردیده ، فعلا در تدارک دو کارخانه بزرگ ریسمان تابى و چلوار بافى هستند. …))

حضور حاج آقانورالله ، آقا نجفى و دیگر فقیهان بزرگ در راءس این مؤ سسه الهى سبب شد که مراجع عراق از آن حمایت کنند و مردم را به شرکت فراگیر در برنامه هاى آن فراخوانند.مؤ سسه ملى اقتصادى که حاج آقا نورالله بنیاد نهاده بود از آغاز با بى مهرى و کارشکنى استعمارگران روبرو شد. یکى از نشریات اقتصادى لندن در این باره نوشت :((… معلوم مى شود ایرانیان اندک اندک از خواب غفلت بیدار شده و قدر و اهمیت تجارت خاصه – تجارت شرکت – را نیکو دانسته و چیزى که در این شرکت اهمیت دارد این است که علماى این ملت در آن شرکت دارند و مشوق اند و اگر این شرکت معتبر شود سکته بزرگى به تجارت انگلیس در اصفهان بلکه در خلیج فارس وارد آید و باید تجار، نوعى رفتار کنند که در آینده بازار تجارتشان از رونق نیفتند والا بزودى باید منتظر خبر بود که بازار تجارت ما در اصفهان بسته شود.))

سفارت انگلسى نیز در نامه اى این اقدام حاج آقا نورالله و آقا نجفى را به باد انتقام گرفته ، آنها را به سودجویى متهم کرد:((از قرار اطلاعاتى که از اصفهان مى رسد علماى آنجا بر ضد تجارت خارجه مى باشند. علماى مزبور نه به ملاحظه تعصب مذهبى بلکه صرفه شخص به معیت بعضى رؤ ساى تجار که در شرکت اسلامیه شریک مى باشند، سعى بلیغ در فروش امتعه خود و رد مال التجاره خارجه دارند… بلکه در مساجد و سایر نقاط علنا مى گویند که مردم نباید امتعه خارجه را بخرند…))

در تاریخ ۱۰ جمادى الثانى ۱۳۱۷ ه .ق روزنامه الهلال مصر به مدیریت جرجى زیدان درباره شرکت اسلامیه چنین نگاشت :((… شرکت بازرگانى اسلامى با نام شرکت اسلامیه در اصفهان ایران تاءسیس شده است …
مرکز این شرکت در اصفهان و هدفش بى نیاز ساختن بازار از کالاهاى بیگانه است . در بنیانگذارى این شرکت مولاى ، حاج شیخ نورالله عمادالاسلام تلاش کرده ، رئیس آن عمده التجار حاج محمد حسین کازرونى … است .))
البته غرب براى مبارزه با اندیشه خودکفایى در ایران تنها به ارسال نامه ها و پخش اخبار نادرست بسنده نکرد بلکه به شیوه معمول خویش آتش ‍ اختلاف میان هموطنان مسیحى و مسلمان را دامن زد که با هوشیاى این دو گروه ناکام ماند.

صفاخانه

در سال ۱۳۲۰ ق . حضور کشیش خبره مسیحى ((تیزدال )) در اصفهان و پخش کتابهاى ضداسلام حاج آقا نورالله را به چاره جویى و حضور فعال در صحنه مبارزات فرهنگى فراخواند.
او با همکارى برادر بزرگترش فقیه فرزانه آقانجفى فرهنگ سرایى در محله جلفا پدید آورد. این جایگاه مقدس که صفاخانه نام داشت هر ماه نشریه اى به نام ((الاسلام )) منتشر مى ساخت و مجموعه مناظره هاى مسلمانان و مسیحیان را در اختیار علاقه مندان قرار مى داد. البته حاج آقا نورالله هرگز به محدوده جغرافیایى ایران نمى اندیشید. در نخستین شماره این نشریه چنین مى خوانیم :((چون سالهاست دعات عیسویه مى گفتند که اهل اسلام جواب ما را نمى دهند… از این جهت در غره شهر جمادى الاخر ۱۳۲۰ ه .ق در اصفهان به امر جناب مستطاب حامى الشریعه الغراء مروج المله البیضاء ملاذالانام مروج الاحکام حجه الاسلام آقاى حاج شیخ نورالله ثقه الاسلام – دامت برکاته العالیه – اداره دعوت اسلامیه به نام صفاخانه در محله جلفا دایر شده است …
امیدواریم کم کم دعات اسلامیه به ممالک خارجه بفرستیم و حجت را بر اهل جهان تمام کنیم .))
تاءسیس اداره دعوت اسلامى و انجام مناظره هاى مفصل با کشیشان و روحانیان مذاهب دیگر سرانجام مؤ ثر واقع شد و یورش نوین فرهنگى باخترنشینان را با شکست روبرو ساخت .

در پایتخت تباهى

مبارزه فقیهان بلند آوازه ایران (آقا نجفى و حاج آقا نورالله ) با استعمار، درباریان وابسته را نگران ساخت . آنها در پى بهانه اى بودند تا این رهبران دلسوز را از پیروانشان جدا سازند. سال ۱۳۲۰ ق . زمان پیدایش بهانه اى براى این کار بود. دو بازرگان منحرف اصفهان به دست مسلمانان خشمگین کشته شدند(۳۳) و در پى آن مردم مؤ من یزد بر مفسدان شهرشان یورش برده ، گروهى از آنها را هلاک کردند(۳۴). درباریان که از مدتها پیش در پى بهانه اى براى دور ساختن رهبران مذهبى اصفهان از مردم شهر بودند، فرصت را غنیمت شمرده ، آقا نجفى و حاج آقا نورالله را به تهران فرا خواندند. بدین ترتیب آقا نجفى و حاج آقا نورالله دیگر بار به تهران رفتند و یک سال در آن دیار زیستند. در این مدت مزدوران دربار با پخش شایعه ها و تصنیفهاى مبتذل شخصیت آسمانى مجتهد بیدار سپاهان را آماج حمله خود قرار دادند.
سرانجام روزهاى ۱۳۲۲ فرا رسید. و دو فقیه گران پایه با سرافرازى و احترام به زادگاه خویش بازگشتند.(۳۶)

انجمن ملى

هر چند تعیین تاریخ نخستین روز خیزش مشروطه خواهى و شمارش نام آغازگران آن بسیار دشوار است ، مى توان گفت که همگام با پیشرفت اندیشه مشروطه در جامعه انجمنهاى ملى نیز در شهرهاى کشور شکل گرفت تا تنگناهاى اقتصادى – اجتماعى را از میان بردارد. این انجمن در اصفهان زیر نظر آقا نورالله پاى به عرصه وجود نهاد.

حاج آقا نورالله و آقا نجفى به مثابه چهره هاى شاخص روحانیت در هجرت و تحصن ۱۳۲۴ قم شرکت جستند.
این هجرت سرنوشت ساز به پیروزى مشروطه انجامید و سرانجام روحانیان معترض به شهرهاى خود بازگشتند.
پس از موفقیت جنبش مشروطه ، حاج آقا نورالله با مشکلى تازه روبرو شد. ظل السلطان ، که سى سال بر مردم اصفهان حکم رانده بود و پرونده اى سراسر گناه و جنایت داشت ، یکباره تغییر چهره داد تا همچنان در قدرت باقى بماند. فقیه فرزانه شهر در کنار برادر بزرگترش آقا نجفى اعتراضى فراگیر را سازماندهى کرد و سرانجام دست آن عنصر پلید را از مال و نوامیس مردم کوتاه ساخت .

پیمان الهى

۱۳۲۴ ق . را باید سال تحقق بخشى از آرمانهاى دانشور پرهیزگار سپاهان دانست . فراورده هاى ایران اندکى فزونى یافت و زمینه دومین حرکت بزرگ دانشوران دلسوز کشور و ملت فراهم آمد. آنها به رهبرى حاج آقا نورالله اطلاعیه اى انقلابى منتشر کردند که بى تردید باید در شمار اسناد افتخار مسلمانان جاى گیرد. روحانیان برجسته شهر در این اطلاعیه پیمان بستند که :
۱٫ در نوشتن اسناد و احکام تنها از کاغذ ایرانى بهره گیرند.
۲٫ بر مردگانى که کفن غیرداخلى بر آنها پوشانده شده ، نماز نگزارند.
۳٫ خود و پیروانشان از پارچه هاى ایرانى استفاده کنند و متخلفان از این اصل را احترام نکنند.
۴٫ در میهمانیهاى اسراف کاران شرکت نجویند، خود نیز در میهمانیهایشان از اسراف بپرهیزند و به یک نوع غذا بسنده کنند.
۵٫ معتادان به مواد مخدر را خوار شمارند، آنها را احترام نکنند و به خانه هایشان نروند.

راهبر آسمانى

با فروپاشى بنیاد شوکت سى ساله ظل السلطان قدرت در دست انجمن ملى قرار گرفت و حاج آقا نورالله فرمانرواى یگانه منطقه شد. انجمن در روزهاى شنبه ، سه شنبه و پنجشنبه با حضور مردم جلسه داشت و به مشکلات اهالى رسیدگى مى کرد. آقا نورالله نیروهاى مردمى را مسلح کرد تا در صورت لزوم به یارى آیین حق شتابند. از مجموع گزارشهاى نگاشته شده در نشریات آن روزگار چنان بر مى آید که ثقه الاسلام آقا نورالله رهبر ملى و مذهبى منطقه اصفهان به شمار مى آمد و فداییان بى شمار همواره در انتظار صدور فرمانش به سر مى بردند. او با بهره گیرى از این فرصت مدارس جدید تاءسیس کرد، بیمارستانها بنیاد نهاد، در تاءمین امنیت شهر و جاده هاى برون شهرى بسیار کوشیدو امور شهر را به نمایندگان با کفایت خویش ‍ وانهاد.

همه چیز برابر نقشه راهبر انجمن مقدس ملى پیش مى رفت و مردم دستاورد شیرین فداکاریهاى خود و روحانیان را مشاهده مى کردند که حادثه اى ناگوار حاج آقا نورالله را در اندوه فرو برد. در اوایل صفر ۱۳۲۶ ق . سربازان سپاه چهارمحال به سبب دیر کرد دو ساله حقوقشان به کنسولگرى روس پناه بردند. پیشواى روشن بین اصفهان که پناه جویى به بیگانگان را مایه سرافکندگى مسلمانان مى دانست و آن را تحت هیچ شرایطى درست نمى شمرد در برابر این گروه نابخرد ایستاد و خواستار اخراج آنها از ارتش ‍ شد.

سالهاى شوم

۱۳۲۶ علاوه بر حادثه تلخ یاد شده ، رخداد ناگوار دیگرى نیز همراه داشت . محمد على شاه که هواى خودکامگى در سر مى پروراند، به رویارویى با مجلسیان پرداخت . حاج آقا نورالله که تنها داورى درد شاه را نمایان قدرت مردم به وى مى دانست ، حدود پنجاه هزار رزمنده زیر فرمانش را تحت پولاد گرد آورد و همایشى بى نظیر برگزار کرد. در پى این اقدام انجمنهاى گوناگون محلى در چهل ستون چادرها برافراشته ، خواستار کناره گیرى شاه شدند. ولى دریغ که مشروطه خواهان پایتخت از چنین نیرویى بى بهره بودند و محمد على شاه توانست با به توپ بستن مجلس بساط مشروطیت را برچیند.

همگام با پیروزى دربار اقبال الدوله کاشى ، فرماندار انتصابى دربار نیز دست چپاول گشاد و به یارى معاونش معدل الملک شیرازى شهر را عرصهئ ترکتازیهاى خویش ساخت . مردم به مرجع بیدار شهر آقا نجفى پناه بردند و خواستار چاره جویى شدند. در پى این اقدام اندک اندک آثار نبرد داخلى در سپاهان آکار شد. با فرود گلوله هاى توپ دولتیان در پیرامون مسجد شاه جنگى سرنوشت ساز در گرفت و مردم در سایه رهنمودهاى حاج آقا نورالله به پیروزى دست یافتند. پس از سقوط اصفهان رزمندگان عشایر به جانب تهران روان شدند و با پیوستن به نیروهاى آزادیخواه ، محمد على شاه را از تخت قدرت به زیر کشیدند.

پس از این پیروزى اندک اندک آثار ناسازگارى در میان مشروطه جویان پدیدار شد. حاج آقا نورالله که اینک از وضعیت دشوار شیخ فضل الله نورى آگاه شده بود، با هدف یارى آن فقیه فرزانه پاى در مسیر تهران نهاد ولى پیروانش وى را از این اقدام خطرناک باز داشتند.(۴۶) بدین ترتیب روحانى شریعت خواه پایتخت به شهادت رسید و صمصام السلطنه که به یارى آقا نورالله در سپاهان قدرت یافته بود، یکباره در شمار مخالفان روحانیت جاى گرفت و فرمان تبعید آقا نجفى و آقا نورالله را براى اجرا به کارگزارانش ‍ ابلاغ کرد.

این فرمان به سبب حمایت بى دریغ مردم از رهبران دینى ناکام ماند اندکى بعد طرح ترور حاج آقا نورالله تصویب شد. مجتهد بیدار شهر از نقشه پلید آنها آگاهى یافت و در ۱۳۲۹ رهسپار عراق شد.(۴۸) او که اینک محصول تلاشهاى شبانه روزى مؤ منان را در چنگ غربگرایان مى دید، پیوسته مى گفت : ما انگور انداختیم که سرکه شود آن را شراب کردند.

رجعت آفتاب

اقامت راهبر بزرگ روشندلان سپاهان در عراق دیرى نپایید. در ۱۳۳۲ ه .ق برادر گرانقدرش حاج آقا محمد تقى مشهور به آقا نجفى سراى خاکى را وداع گفت . این خبر ستاره تابناک خاندان رازى را به حضور در زادگاه و حمایت از مؤ منان آن سامان فرا خواند. در چهارم رمضان این سال نبرد نخست جهانى آغاز شد و در ماه ذیقعده فقیه دلاور ایران به اصفهان گام نهاد. او منطقه سپاهان را پایگاه میهن دوستان مؤ من ساخت ، فرمان بسیج همگانى صادر کرد و به حمایت از کمیته دفاع ملى پرداخت . آن دانشور روشن بین دیگر بار عشایر را به خدمت دین فرا خواند. ماءموران بریتانیایى را از تلگرافخانه اخراج کرده ، کارگزاران ایرانى را در آنجا به کار گماشت موجودى بانگ شاهنشاهى را به سود مجاهدان مصادره کرد و همه چیز را براى اقدامات همه جانبه تدافعى آماده ساخت . رهبر مجاهدان اصفهان ، که عثمانیان را برادران دینى ایرانیان مى دانستک در نخستین فرصت لشکرى از داوطلبان به سوى نیروهاى مسلمان عثمانى فرستاد تا آنها را در رویارویى با کفار روس یارى دهند.

مجموعه اقدامهاى فقیه بیدار سپاهان خشم دشمنان اسلام را برانگیخت . به گونه اى که چون خبر حرکت سپاه روس به سمت اصفهان در شهر پیچید همه دریافتند که هدف اصلى آنها نابودى حاج آقا نورالله است . با نزدیک شدن ارتش روس فقیه بزرگ ایران راه عراق پیش گرفت و دیگر بار به آستان امامان معصوم علیهم السلام پناه برد.

سمت سرخ حماسه

نخستین جنگ جهانى تا ۲۴ محرم ۱۳۳۶ ق . ادامه یافت . در این سال همگام با پدید آمدن آرامش نسبى ، فقیه وارسته سپاهان به زادگاهش ‍ بازگشت و به عنوان رئیس العلماى کشور و ریاست حوزه اصفهان به انجام وظایف دشوار خویش پرداخت . درگیرى با احزاب سیاسى غیرمذهبى ، رسیدگى به دادخواهى انبوه پابرهنگان که جز آن فقیه فرزانه پناهى نداشتند و در پى آن کشمکش با کارگزاران دولت ، کردار هر روزه آن راهبر دلسوز شمرده مى شد. در ۱۳۴۱ هنگامى که حاج آقا نورالله رهسپار خراسان بود در تهران رضاخان را به حضور پذیرفت و با گوشزد کردن کردار ناپسند ماءموران حکومت به او وى را عصبانى ساخت . این دیدار سبب شد تا رضاخان فقیه پاکدل اصفهان را ((آخوند خطرناک ۹ بخواند و اندیشه نابودى آن بزرگ مرد را در سر بپروراند.


البته نقشه ترور حاج آقا نورالله ، که از سوى سردار سپه به اجرا در آمده بود، ناکام ماند و شیر بیشه سپاهان براى ادامه خدمات خویش همچنان فرصت یافت . دین باوران که در پى بهانه اى براى رویارویى با نظام بودند در ۱۳۴۶ ه .ق همزمان با تصویب قانون نظام وظیفه اوضاع را مناسب یافته ، زبان به اعتراض گشودند.


نیروهاى دولتى در برابر انبوه مؤ منان معترض ایستادند و اندک اندک همه مردم با چهره حقیقى خودکامه جدید تهران آشنا شدند. حاج آقا نورالله با بهره گیرى از فضاى اعتراض آمیز موجود طرحى نوین پى افکند تا همه فریادها را هماهنگ سازد و اساس خیزشى فراگیر را سامان دهد. او چنان مى اندیشید که اگر همه رهبران ملى و مذهبى به قم مهاجرت کنند و در پناه حضرت معصومه علیهاالسلام بست بنشینند نهضت بسى زودتر به بار مى نشیند. جناب سید العراقین با توجه به این نظر فقیه دلاور سپاهان با کتاب خداوند به رایزنى پرداخت . حاج آقا نورالله با شنیدن آیه ۱۰۰ سوره نساء سر بر عصا نهاد، مدتى در سکوت فرو رفت ، سپس سر بلند کرد و فرمود: مى دانستم در این راه سرانجام کشته مى شوم ولى وظیفه شرعى من قیام در برابر اینهاست .آنگاه نامه هاى فراوان به شهرهاى گوناگون گسیل داشت و روحانیان را به هجرتى سرنوشت ساز فراخواند.


روزهاى سوگناک

بدین ترتیب مهاجرت رهبران مذهبى به قم آغاز شد. رضاخان نگران از اعتراض روحانیان گفت : مدرس کم بود حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکر کشى کرده اند! با این لشکر چه کنم ! یکى از درباریان پاسخ داد: قربان ، شما که این همه سران عشایر و خانها را نابود کرده اید، این یک آخوند که چیزى نیست . رضاخان گفت : قضیه کوچک نیست ، آن اصفهانى آدم خطرناکى است .


مهاجران معترض خواستهاى خویش را که چیزى جر کاهش قدرت رضاخان و نظارت فزون تر مجتهدان بر قواى سه گانه نبود.(۶۱) با سردمداران تهران در میان نهادند. بیان روشن اهداف پناهندگان به قم در کنار نامه هاى حمایت و تاءیید مراجع نجف رقم معترضان را فزونى بخشید و بازار را به اعتصاب کشاند.


رضاخان در بند تدبیر فقیه هوشمند اصفهان گرفتار آمده بود. دیگر نه وقت گذرانى و نه پیشگیرى از مهاجرت بیشتر روحانیان ، هیچ یک سودمند نمى نمود. بنابراین اندیشه واپسن راه نجات در ذهنش شکل گرفت . عامل اجراى نقضه پلید دربار جنایتکارى پلید بود که لباس پزشک ویژه بر تن داشت . درباریان با بهره گیرى از فرصت مناسبى که سرماخوردگى و خستگى حاج آقا نورالله پدید آورده بود به بالینش شتافتند. پزشک ویژه که به چیزى جز تزریق نهایى نمى اندیشید از بررسى نبض و حرارت بدن سرور مجتهدان ایران ، بیمارى اش را مالاریا و چاره کار را تزریق ((کنین )) خواند دانشور بیدار سپاهان که از دلسوزى دشمنان اندیشناک شده بود، پزشک را از تزریق باز داشت ولى ماءمور کهنه کار بى توجه به ناخشنودى بیمار سمى کشنده بر پیکر نحیفش تزریق کرد.پس از خروج فرستادگان دربار دردى جانکاه عارف وارسته اصفهان را در بر گرفت و سرانجام در بامداد اول رجب ۱۳۴۶ ه .ق به زندگى خاکى اش پایان داد.


بدین ترتیب دانشمند بزرگ و سیاستمدار روشن بین ایران پس از حدود هفتاد سال تلاش ، تربیت دانشوران وارسته ، نگارش صدها اطلاعیه کوبنده ،انجام سخنرانیهاى پرشور و سازمان دادن مؤ سسه هاى اقتصادى ، بهداشتى ، فرهنگى و نظامى ، به سراى دیگر شتاف . رساله ((مکالمات مقیم و مسافر)) آن فقیه فرزانه گوشه اى از ژرفاى اندیشه اش را آشکار مى سازد و راه نیکبختى و سربلندى را به همه مستضعفان مؤ من مى آموزد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله محمد مهدى خالصى (متوفاى ۱۳۰۴ه. ق)

.
یکى از شخصیتهاى به تمام معنا کامل و جامع آیه الله العظمى محمد مهدى خالصى است . وى داراى افکارى مصلحانه بود و فرد مبارز و سیاستمدارى به شمار مى آمد.این شخصیت سترگ در نهم ذیحجه سال ۱۲۷۶ ق در کرخ – از توابع کاظمین – چشم به جهان گشود.
پدرش شیخ حسین و پدر بزرگش شیخ عزیز هر دو از علما بودند.آیه الله خالصى در شهرهایى نظیر نجف اشرف و کاظمین به تلمذ و فراگیرى دروس حوزوى پرداخت و از عالمان بزرگ و فضلاى سر آمد روزگار شد. از جمله مهم ترین اساتید آیه الله خالصى میرزا حبیب الله رشتى و آخوند خراسانى و میرزاى شیرازى را باید بر شمرد.

جدایى ناپذیرى سیاست از دیانت

آیه الله خالصى مرد میدان سیاست بود و مداخله در آن را جزئى از دین به حساب مى آورد. و از این رو لحظه اى از امور جارى کشورش یعنى عراق غافل نبود. وى سالهاى زیادى از عمر شریفش را در امر مبارزه با استعمارگران خصوصا بزرگترین قدرت استعمارى آن عصر یعنى انگلستان سپرى کرد. اما این باعث نشد که وى دست از پژوهشهاى علمى خویش ‍ بردارد و جهان اسلام را از دانشهاى خود محروم بگذارد.

آثار علمى

تالیفات آیه الله خالصى عبارتنداند از:
– بیان تصحیف المنحه الالهیه عن النفثه الشیطانیه
– حاشیه الالفیه (۱۵۰۴)
– حاشیه بر (الرساله فى تداخل الاغسال ) (اثر محقق اول )
– الشریعه السمحا فى احکام سید الانبیاء. این کتاب رساله عملیه آیه الله خالصى بود.
– تلخیص الرسائل
– حاشیه کفایه الاصول
– الدرارى اللامعات فى شرح التطرات و الشذرات
– الحسام البتار فى جهاد الکفار
این اثر عنوان سلسله مقالاتى است که آیه الله خالصى در زمینه وجوب پیکار با اشغالگران انگلیسى در خلال جنگ جهانى اول به رشته تحریر در آورد و در روزنامه (صداى اسلام ) به چاپ رسید.
– الوجیزه فى المواریث
– عناوین الاصول
– مختصر الرسائل العلمیه و الاصول الدینیه
– القواعد الفقهیه
– پاسخنامه اى به شیخ محمد حسن در زمینه مسائل تقلید
– اشعارى بالغ بر هزار بیت در علوم عربى

حیات سیاسى آیه الله خالصى

شیخ محمد مهدى خالصى در حوادث حاد و مهم سیاسى چون نهضت مشروطه و بر پایى نظام پارلمانى و قانون اساسى در ایران و استانبول فعالیت چشمگیر داشت . مهم ترین فعالیت آیه الله خالصى در ماجراى جنگ جهانى اول ، در عراق و روى کار آمدن فیصل پس از اشغال آن سرزمین به دست انگلیسیها بود.

در پى تهاجم انگلیس به عراق – که در آن هنگام تحت سلطه امپراتورى عثمانى بود – به سال ۱۹۱۴ م / ۱۲۹۳ ش . آیه الله خالصى همگام با دیگر رهبران مذهبى شهرهاى بزرگ و مهم عراق ، مردم را به مبارزه علیه آنان تشویق کرد و به وجوب بذل مال در راه جهاد حکم نمود و در انجام این مهم سلسله مقالاتى در روزنامه (صداى اسلام ) منتشر نمود.نیز درصدد بر آمد با برپایى جلسه اى متشکل از علماى کاظمین به نظریه مشترکى درباره فتواى جهاد علیه دشمنان دست یابد. لیکن چون در این زمینه ناکام ماند به همراه موافقانش به استراتژى پیشین خود که مبارزه مسلحانه علیه انگلیس بود ادامه داد و حتى رهبرى یکى از جبهه هاى جنگ را بر عهده گرفت .

مبارزات علما و روحانیات به همراه دیگر مردم عراق نه تنها از کاظمین ، که از همه شهرهاى نجف و بصره و بغداد و جز آن علیه متجاوزان به طور جدى آغاز شد. آنان با رشادتهاى بى نظیرى که از خود نشان دادند ضربات سهمگینى بر پیکر خصم اهریمنى وارد کردند. در مجموع نیروهاى مردمى به رهبرى علما به مدت هیجده ماه در ناحیه کوت العماره (یکى از نواحى عراق ) سر سختانه در برابر ارتش اشغالگر انگلیس مقاومت کردند و اگر پیروزى نهایى متفقین و شکست آلمانها نبود انگلیسیها موفق به درهم شکستن مقاومتهاى مردمى و نهضت روحانیان و اشغال عراق نمى شدند.

عراق پس از اشغال

به هر حال با پایان یافتن جنگ جهانى اول به سال ۱۹۱۸ م . عراق زیر چکمه هاى انگلیس قرار گرفت و (پرسى کاکس ) که از شخصیتهاى برجسته و با تجربه آن کشور بود، به عنوان حاکم سیاسى عراق منصوب گشت و کلیه اختیارات قانون گذارى و اجرایى از سوى دولت متبوعش بدو واگذار گردید.

در سال ۱۲۹۷ ش . (کاکس ) به عنوان وزیر مختار انگلستان به تهران فرا خوانده شد و درصدد تحمیل قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله بر ملت ایران بر آمد و به جاى او (آرنولد ویلسون ) به عنوان وکیل ، کارهاى او را در عراق به عهده گرفت .ویلسون با کوششهاى طاقت فرساى خویش توانست تشکیلات نسبتا منسجمى بر طبق میل انگلستان در عراق ایجاد کند؛ لیکن پختگى لازم را چون کاکس نداشت . به همین دلیل انگلستان در تابستان ۱۹۱۹ م . (۱۲۹۷ ش .) درصدد باز گرداندن کاکس به عراق شد. ولى چون او هنوز دست اندر کار قرارداد وثوق الدوله بود، بازگشتش به تعویق افتاد.

تشکیل حکومتى فرمایشى در عراق

در ۳۰ تشرین (اکتبر) آخر سال ۱۹۱۸ م . برابر با سال ۱۲۹۷ ش . دولت انگلستان طى تلگرافى از ویلسون خواست از مردم عراق نسبت به سه موضوع ذیل پرسش کند و نظر آنان را جویا شود:
۱ – تمایل مردم نسبت به تشکیل دولتى عربى تحت راهنمایى انگلیس
۲ – عقیده آنان نسبت به اینکه رئیس دولت کذایى یکى از اعضاى خاندان شریف باشد.
۳ – در صورت مساعد بودن پاسخ پرسش دوم ، آن فرد مورد نظر را تعیین کنند.
پیشنهادات فوق دستورى لازم الاجرا از سوى ویلسون تلقى گردید. و از همین رو او درصدد بر آمد به هر صورت که شده ، آراء مردمى را در راستاى خواسته انگلستان سوق دهد.
ویلسون براى نیل به هدف فوق از استانداران خود خواست با برپایى جلساتى سرى با شخصیتهاى محلى هر ناحیه از آنان بخواهند با اتخاذ تدابیرى مناسب آراء مردم را موافق طبع لندن نمایند.

زمینه انقلاب ۱۹۲۰

گر چه استانداران انگلیسى و شخصیتهاى محلى درصدد تحمیل خواسته انگلستان بر مردم عراق بر آمدند، در شهرهاى مهم آن سامان چون نجف و کربلا و کاظمین و بغداد با مخالفتهاى جدى از سوى شمار زیادى از مردم مواجه گشتند. با این حال نتیجه همه پرسى به نفع انگلستان تمام شد؛ لیکن با خشونتهاى نابخردانه ویلسون و عمال ، بذر انقلاب ۱۹۲۰ در میان مردم افشانده شد.

هسته مرکزى انقلاب

به هنگام اشغال عراق از سوى قواى انگلیس آیه الله یزدى مرجع شعیان بود. پس از وفات وى به سال ۱۲۹۸ ش . / ۱۹۱۹ م . آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى در شهر سامرا بود که بعدها به کربلا تغییر یافت .آیه الله شیرازى در سال ۱۳۳۷ ق . شیخ مهدى خالصى را به منظور مشاوره در امور دینى و سیاسى به کربلا فراخواند و او تا اواخر ماه ماه حزیران ۱۳۳۸ در همانجا ماندگار شد و آنگاه به کاظمین مراجعت کرد.

آیه الله شیرازى براى مشاوره در امور حساس کشور از آیه الله سید ابوالقاسم کاشانى و سید محمد على شهرستانى و میرزا احمد خراسانى و فرزندش به نام شیخ محمد رضا هم بهره مى گرفت . در حقیقت پنج تن نامبرده دست راست و زبان گویا و یار و یاورش در مشکلات و بحرانها بودند.

 

اسباب و پیامدهاى انقلاب

ویلسون مى پنداشت با اعمال سیاستهاى تند و خشونت آمیز در ماجراى همه پرسى ، خوش خدمتى بزرگى به اربابانش خواهد نمود. غافل از اینه پیامدهاى رفتارى او در آن رویدادها چیزى جز نهضت مسلحانه و انقلاب ۱۹۲۰ در عراق به وجود نیاورد. انقلابى که پایه هاى آن از کاظمین و به دست تواناى سید ابوالقاسم کاشانى پى ریزى شد و دامنه اش سراسر عراق را فرا گرفت .شعله هاى انقلاب ۱۹۲۰ در موقعیتى زبانه کشید که استعمار انگلیس چنگالهاى خویش را در خاور میانه فرو برده بود آنان در صدد به یغما بردن ذخایر ملتهاى مظلومى چون عراق بودند. در این انقلاب ملت عراق با جنگ افزارهایى بسیار ابتدایى بدون اتکا به قدرتهاى خارجى در مقابل بزرگترین امپراتورى عصر خویش قایم کرد.

گر چه مجاهدان عراقى در این انقلاب به پیروزى کامل دست نیافتند لیکن با مبارزات و مقاومتهاى دلیرانه خود به رهبرى علما توانستند انگلستان را از سیاست جابرانه تحمیل حاکمیت خود که بشدت از سوى ویلسون تعقیب مى شد، منصرف کنند. این تغییر سیاست تحمیل شده بر بریتانیا را مى توان به سادگى از سخن کاکس پس از بازگشت مجدد وى به عراق استنباط کرد. او در این زمینه گفت : (من آمده ام که دولت عربى مستقل در عراق تاسیس ‍ کنم و فقط انتظار من این است که جنگ تا حدى فروکش کند.) و نیز انگلستان را مجبور نمود به ظاهر با درخواست استقلال موافقت نماید و عراق را به مثابه کشورى مستقل به رسمیت بشناسد و با تشکیل حکومتى ملى و مردمى – گر چه به ظاهر – موافقت نماید

تشکیل حکومت

مامور تشکیل حکومت به ظاهر ملى و مردمى در عراق کسى جز کاکس ‍ نبود. نخستین تصمیم کاکس براى این کار تشکیل کابینه اى موقت بود. وى رئیس این کابینه را نقیب اشراف بغداد موسوم به عبدالرحمان گیلانى قرار داد. و آنگاه وزراى دولت را از میان عراقیان برگزید و براى هر وزیر مستشارى انگلیسى قرار داد. در واقع آن مستشار بود که ریاست هر وزارتخانه رابر عهده داشت . و وزیر عنوانى بیش نبود.

از دیگر ترفندهاى کاکس براى ملى جلوه دادن حکومت فرمایشى انگلیس و برقرارى ثبات سیاسى در عراق وارد کردن شمارى از مردم عراق – خاصه شیعیان – در پستهاى حکومتى بود. اما او در این زمینه موفق نشد. زیرا در همان هنگام آیه الله خالصى فتوایى علیه اقدام وى بدین مضمون صادر کرد: (داخل شدن در پستهاى دولتى حرام و به مثابه همکارى با کافران است .)

با صدور این فتوا بسیارى از شیعیان از پذیرفتن مقامهاى دولتى صرف نظر کردند.
کاکس بعد از تشکیل کابینه تصمیم گرفت پادشاهى میانه رو و موافق طبع انگلیس براى پادشاهى عراق به مردم تحمیل کند. این شخص کسى جز فیصل نبود . وى با تبلیغات مسمومى که به نفعش در عراق از سوى انگلیس ‍ و عمالشان مى شد بر مردم – به ظاهر با آراء آنان – تحمیل شد.

فیصل پس از رهسپار شدن به عراق و ورود به شهر بصره براى فریفتن مردم ، به پیامبر و آلش سوگند خورد که هیچ گونه حرص و توجهى به مقام ندارد و صرفا براى خشنودى خداوند و خدمت به مردم خواهان حکمرانى است
فیصل نظیر عکس العمل فوق را در دیدار با مردم در شهرهاى دیگر عراق چون نجف و بغداد انجام داد و بدین ترتیب با استفاده از حقه هاى سیاسى آلوده به اهداف پلید و به کارگیرى شیوه هاى جذاب در سخنرانى و تظاهر به خدمت تا حد زیادى افکار عمومى را در موضوع حاکمیت خویش بر عراق ، به خود متمایل ساخت . تنها مانعى که بر سر راهش وجود داشت آیه الله خالصى بود.

مشکل بزرگ فیصل

آیه الله خالصى با فیصل و ملک حسین و عبدالله و همه اعضاى این تبار آشنا بود مى دانست آنان نوکر سر سپرده انگلستان هستند. از آن سو فیصل مى دانست که اگر نظر خالصى را به خود جلب کند برگ برنده را در دست خواهد داشت . از این رو وقتى به عراق آمد نهایت تلاش خود را براى برقرارى رابطه اى صمیمانه با خالصى به کار گرفت . سرانجام آیه الله خالصى به سبب در نظر گرفتن مصالحى با وى ستیزى را آغاز نکرد.

شیخ محمد خالصى – فرزند آیه الله محمد مهدى خالصى – در این باره مى گوید:
فیصل مى دانست که اگر پدرم با وى بیعت نکند حاکمیت وى بر عراق با مشکل مواجه خواهد شد. هر کسى فیصل را مى شناخت . مى دانست او مجسمه خدعه و نیرنگ است . فیصل ادعا مى کرد براى اسلام و مسلمانان خلوص نیت دارد و قصدى جز آزاد سازى سرزمینهاى اسلامى در سر نمى پروراند. وى به طور مکرر با پدرم در مدرسه کاظمیه ملاقات کرد. در یکى از ملاقاتهایش به پدرم گفت : من براى آزاد سازى عراق از سلطه انگلستان به اینجا آمده ام . و این مهم جز با موافقت و بیعت شما حاصل نمى شود. پدرم در پاسخش گفت : به شرط اینکه به استقلال عراق صدمه اى وارد نشود و از سلطه بیگانه به هر نحو ممکن به دور باشد با تو دست بیعت مى دهم و تو مى توانى به حکمرانى در عراق بپردازى . و الا باید از این کار منصرف شوى و مردم عراق و انگلستان را به هم واگذارى تا آنان حق خود را از متجاوزان بگیرند. فیصل بى درنگ گفت : من با تو با شرطى که گفتى ، بیعت مى کنم . و آنگاه با یکدیگر دست دادند. فیصل آنگاه براى رسمى شدن آن پیمان به قرآن قسم خورد. و بر این اساس قرار شد که چنانچه بر خلاف پیمانش عمل کند، با کوچکترین اشاره پدرم ، عراق را ترک کند.

محمد خالصى در ادامه مى گوید: پس از اینکه فیصل از مدرسه کاظمیه رفت به نزد پدرم بازگشتم و به او گفتم : این مرد نخستین کسى است که وحدت مسلمانان را از بین برد و علیه آنان به دشمنانش کمک کرد. با این حال چگونه مى توان سخنانش را پذیرفت و با او در حاکمیت پیمان بست ؟ چه چیزى باعث اطمینان خاطر از این مرد با آن پیشینه هاى سوئى که دارد، مى شود؛ گر چه هزار بار هم شرط کند و سوگند بخورد؟ اگر او بر عراق مسلط شد و از پیمانش تخلف ورزید با چه وسیله اى مى توانیم او را به وفاى به شروطش ملزم کنیم ؟

وقتى پدرم این سخنان را شنید، گفت : (فاتخذوا آل فرعون لیکون لهم عدوا و حزنا) و در توضیح افزود: ممکن است انگلستان آل شریف را براى مصالح خود برگزیده باشند ولى خداوند آنان را یارى کننده مسلمانان و دشمن انگلیس قرار دهد.
ایشان در ادامه مى گوید: وقتى مردم از اطراف پدرم پراکنده شدند او مرا به خانه فرا خواند و گفت : گمان مى کنى آنچه را که تو مى دانى من نمى دانم ؟! فیصل پست تر از آن است که تو گفتى ، لیکن مى ترسم مردم با وى پیمانى سر بسته ببندند و ما یاراى طرد او را نداشته باشیم . مى ترسم مردم سند بندگى خود را – گرچه به نام فیصل – امضا کنند و حق آنان پایمال شود. روى این نظر خواستم به مردم اعلام کنم که چگونه با او بیعت نمایند تا حقشان محفوظ بماند.

فیصل پادشاه رسمى عراق

پس از موافقت آیه الله خالصى با حاکمیت فیصل ، کاکس با تدوین معاهده اى ، از کارگزاران خویش خوست آن را در معرض آراء عمومى قرار دهند. نویسنده کتاب (العراق دراسه فى تطور السیاسى ) در این باره گوید:
پروتکل رسمى ظاهرى که از طرف حکومت تدوین شده بود، در بغداد مورد قبول شیعیان قرار نگرفت . این مخالفت به سبب پروتکل شیخ مهدى خالصى – یکى از بزرگترین علماى شیعه – بود.

شیخ مهدى در بیانیه خویش اصرار شدیدى در دورى از سلطه بیگانه دارد و نیز خواستار ایجاد حزبى متشکل از نمایندگان مردم است . در میتینگى عمومى که به منظور امضاى بیانیه رسمى ظاهرى در ۲۸ تموز ۱۳۳۹ در بغداد تشکیل شد قطعنامه دیگرى تهیه و در معرفى آراء عمومى قرار گرفت . همگان آن را بدون اینکه صداى مخالفى شنیده شود امضا کردند. در ۲۹ تموز همان سال هنگامى که بیانیه جدید در حضور نمایندگان بغداد قرار گرفت از مجموع ۸۰ نماینده ۶۶ نفر از آنان با پادشاهى فیصل منوط به دو شرط موافقت کردند: نخست اینکه عراق کشورى مستقل و به دور از سلطه اجانب باشد. و دوم اینکه مجلس قانون گذارى در خلال سه ماه بعد از امضاى بیانیه تشکیل گردد.

سرانجام فیصل با کسب ۹۶ از کل آراء به طور رسمى بر تخت سلطنت نشست و در همان سال ۱۳۳۹ تاجگذارى کرد. وى در مراسم تاجگذارى با ایراد سخنرانى ، ضمن تشکر و قدردانى از مردم عراق ، نشانه سر سپردگیش ‍ را به انگلستان اظهار کرد.

 

آغاز خیانت

چند روز پس از مراسم تاجگذارى ، فیصل براى ایجاد روابط رسمى میان عراق و انگلستان ، از لندن خواست معاهده اى که در آن ذکرى از قیمومیت به میان نیامده تنظیم کند. گر چه مقامات بلند پایه لندن با این پیشنهاد موافقت کردند. لیکن باز عهدنامه اى را تهیه کردند که در آن مضمون و مفهوم قیمومیت نهفته بود و به طور طبیعى مخالفت شدید مردم را در برداشت . متن نهایى معاهده در ۲۵ حزیران ۱۳۳۹ به تصویب هیات وزیران عراق رسید.

در ۲۶ حزیران شمار زیادى از روساى عشایر عراق و علماى کاظمین به محضر آیه الله خالصى رسیدند و با وى درباره معاهده مزبور که سر سپردگى عراق به انگلستان را در بر داشت مذاکره کردند. ایشان شیخ مهدى در آن جلسه خطاب به حضار فرمود:
به این دلیل که فیصل به شروطى که در بیعت نامه متعهد شده بود اخلال وارد کرده ، بیعت مردم با وى ملغى است .

در ۲۷ حزیرا بر شدت اعتراضات مردم کاظمین و بغداد علیه فیصل و انگلستان افزوده شد؛ به گونه اى که به کاکس گزارش دادند: زعماى مخالف با تشکیل تظاهراتى بزرگ در صدد قیام هستند.
مخالفتهاى شدید مردم علیه فیصل و دولت وقت در نهایت منجر به سقوط کابینه نقیب اشراف شد.

در سال ۱۳۴۰ ق . سالروز تاجگذارى فیصل ، هزاران نفر از اعضاى حزب وطنى و حزب نهضت عراق تظاهراتى به راه انداختند و از فیصل خواستند قمومیت انگلستان بر عراق را ملغا سازد و با استعمار انگلیس مبارزه کند.
کاکس پس از شنیدن خبر فوق با نگارش نامه شدید اللحنى از فیصل خواست علیه تظاهر کنندگان موضع گیرى کند ولى چون فیصل با آن کار موافق نبود، کاکس شخصا در ۲۶ ماه اوت (دو ماه پس از ماه حزیران ) وارد عمل گردید.

وى پس از انتشار بیانیه اى تهدیدآمیز علیه مردم عراق ، و تعطیل کردن حزب وطنى و نهضت و توقیف و تبعید سران شان و عزل حاکم و دو قائم مقام حله ، دستور داد چند هواپیما بر فراز مناطق مسکونى عشایر آن منطقه به پرواز در آید تا بدین وسیله آمادگى انگلستان براى سرکوبى هر نوع قیامى را اعلام کند.کاکس آنگاه در ۲۸ همان ماه شخصى را به نمایندگى خویش به نزد آیه الله خالصى و سید حسن صدر فرستاد و از آنان خواست به فرزندان خود یعنى شیخ محمد و سید محمود لزوم ترک عراق در ظرف ۲۴ ساعت را اعلام کنند.

در سال ۱۳۴۰ کابینه جدیدى در عراق به ریاست نقیب عبدالرحمان تشکیل شد. در همان سال ، معاهده مورد نظر انگلستان که به امضاى فیصل رسیده بود در بغداد منتشر گردید. در پى آن فیصل معاهده مزبور را این گونه ستایش کرد: این معاهده بر مصالحى که بین عراق و بریتانیاى کبیر وجود دارد، مبتنى است و مسلما مردم در آینده به اهمیتش پى خواهند برد و ارتباط ما با هم پیمان بزرگمان از این نظر که تامین کننده استقلال و پیشرفت اقتصادى و عمرانى این مملکت است ، ضرورى مى نماید.

مبارزه با مجلس فرمایشى

در پى تشکیل کابینه جدید در عراق دولت درصدد تشکیل مجلس ‍ نمایندگان بر آمد تا با امضاى معاهده مزبور آن را رسمى کند.
فیصل و انگلستان هر دو بر این عقیده بودند که این بار در انتخابات با مشکلى مواجه نمى شود. لیکن بعد از چند روز به اشتباه خود پى بردند و متوجه شدند که علماى کاظمین و نجف به تحریم انتخابات مجلس فتوا داده اند.
آیه الله خالصى بعد از صدور فتاوایى شدید اللحن در تحریم انتخابات ، به طور پیاپى در مجامع عمومى به مذمت فیصل و کارشکنى او پرداخت . وى در مدرسه کاظمیه در این زمینه گفت : با فیصل بر اساس شرطهایى بیعت کردیم تا بتواند بر عراق پادشاهى کند، ولى چون آنها را نقض کرده از این پس او بر ما و عراقیان هیچ گونه بیعتى ندارد.

سقوط کابینه دوم و تشکیل کابینه سوم

به علت مخالفت شدید علما با مطامع انگلیس و فیصل و ناتوانى دولت عبدالرحمن در برقرارى حالت طبیعى ، و نیز به سبب معارضات شدیدى که در برخى از جراید علیه رئیس دولت صورت مى گرفت کابینه وقت سقوط کرد.(۱۵۴۲) و پس از آن عبدالمحسن سعدون – که نوکر در بست انگلیس بود – به تشکیل دولتى جدید فرا خوانده شد.
هدف از تشکیل دولت سعدون خارج شدن از تنگناى غیر قابل تحملى بود که در پى تشکیل مجلس نمایندگان بر اثر مخالفت علما به چشم مى خورد. سعدون براى اینکه بتواند خود به طور مستقیم بر امر انتخابات نظارت داشته باشد ریاست وزارت داخله را نیز عهده دار شد و براى اینکه پیروزى خویش را در این مهم مسلم کند از کلیه ادارات دولتى خواست با وزارت داخله در امر انتخابات همکارى کنند.

در زمانى که انتظار مى رفت سعدون با قاطعیت تمام به اجراى امر انتخابات بپردازد عملیات انتخاباتى در تمامى سرزمین عراق متوقف شد و حتى رهبران مبارزه با انتخابات فرمایشى که به جزیره هنگام (در دو کیلومترى جنوب جزیره قشم ) تبعید شده بودند، آزاد گشتند. و این به سبب تهدید مرزهاى شمالى عراق از سوى ترکیه و استعفاى اعضاى کابینه لوید جرج در ۲۳ تشرین دوم ۱۹۲۲ (ماه نوامبر)، و امتناع کابینه جدید تشکیل شده در لندن از پذیرش و امضاى معاهده مورد نظر با عراق بود.به نظر مى رسید که ترکیه درصدد است موصل و تمامى شهرهاى عراق را از سلطه انگلیس خارج سازد.آنچه بر وخامت اوضاع مى افزود فتاواى علمایى نظیر آیه الله خالصى و آقا سید ابوالحسن اصفهانى و آیه الله نایینى مبنى بر تحریم دفاع از عراق در مقابل ترکیه بود.

ترفندى تازه

در سال ۱۳۴۱ ق . بعد از اینکه از ادامه تهاجم ترکیه به عراق جلوگیرى شد، کاکس تبصره اى به نام پروتکل به معاهده مورد بحث الحاق کرد و به فیصل و هیات دولت داد و مورد امضا قرار گرفت . وى در این تبصره مدت معاهده را از بیست سال به پنج رساند.

در پى این موفقیت ، فیصل با روساى فرات وسط – که از لحاظ استراتژیک براى انگلستان بسیار خطر آفرین بود – براى از سرگیرى انتخابات مذاکراتى به عمل آورد و همگى آنان جز یک نفر به نام محسن ابو طبیخ را براى شروع عملیات انتخاباتى قانع ساخت . دلیل ابو طبیخ این بود که نمى تواند با فتواى عملا مخالفت کند. با این حال او به فیصل خاطر نشان کرد که کوشش ‍ خود را براى امتناع علما به کار خواهد گرفت .

پس از اتمام مذاکرات فوق ، فیصل دو تن از سران عشایر آن منطقه را براى قانع کردن شیخ مهدى خالصى و بازگشت از فتواى پیشین خود به کاظمین فرستاد. لیکن چون آنان با پاسخ منفى و قاطعانه وى مواجه شدند، مایوسانه بازگشتند. سپس آیه الله خالصى به طور مجدد فتواى سابق خود را مبنى بر تحریم انتخابات صادر کرد. وقتى از علما و فقهاى جامع الشرایط وقت هم فتوا خواستند، همگى فتاواى سابق خود مبنى بر ممنوعیت شرکت در انتخابات را نافذ دانستند.

موضع گیرى محسن ابو طبیخ در امر انتخابات موجب وحشت فیصل شد. از این رو از وى خواست تا بازگشت حالت عادى ، عراق را ترک گوید. لذا مقرر شد او در چهاردهم حزیران ۱۳۴۱ ق . به طرف سوریه برود.
آیه الله خالصى تصمیم گرفته بود به بهانه مشایعت ابو طبیخ تظاهراتى در کاظمین به راه اندازد و فیصل و کابینه وقت را با بر پایى انقلاب به سقوط تهدید کند.

در صبح روز چهارده حزیران ، اجتماعى بزرگ در صحن مطهر کاظمیه بر پا شد و در آن آیه الله خالصى و جمع انبوهى از روساى عشایر و سران انقلابى تجمع کردند و شعارهایى علیه حکومت داده شد و میان نیروهاى پلیس و مردم درگیرى به وجود آمد.
گر چه با تبعید ابو طبیخ و خاتمه درگیرى حالت عادى به کاظمین بازگشت ، لیکن حکومت آن را شورش و تهدیدى جدى علیه خود به شمار آورد. از این رو در صدد بر آمد با تبعید یاران و فرزندان آیه الله خالصى به غائله خاتمه دهد.
کسانى که در طرح مذکور از سوى پلیس کرخ کاظمین دستگیر شدند، این افراد بودند:علینقى خالصى (نوه برادر آیه الله خالصى ) و حسن و على خالصى (دو تن از فرزندان وى ) و سلمان قطیفى از یاران نزدیک آیه الله خالصى .(۱۵۴۷)

بازداشت آیه الله خالصى

وقتى با دستگیرى فرزندان و یاران شیخ مهدى هیچ گونه واکنش از سوى مردم مشاهده نشد دولت سعدون تصمیم گرفت وى را نیز بازداشت کند. سعدون در تلگرامى که در این زمینه به فیصل مخابره کرده بود، گفت : شیخ مهدى عامل اصلى کلیه حوادث اخیر است و اوست که به طور علنى مردم بغداد و کاظمیه را به قیام علیه حکومت دعوت مى کند. و دولت نمى تواند در مقابل وى بى تفاوت باشد. بنابراین ضرورى است سریعا او و فرزندانش ‍ و قطیفى و شیخ على به خارج از عراق تبعید شوند.

پس از موافقت فیصل با تصمیم سعدون ، آیه الله خالصى در شب ۲۶ حزیران ۱۳۴۱ دستگیر شد.گر چه براى آیه الله خالصى امکان استمداد از مردم براى نجات خویش از دست نیروهاى پلیس – که منزلش را محاصره کرده بودند – وجود داشت ، لیکن وى به چنین کارى که منجر به ریختن خون مردم مى شد، راضى نگردید و خود را تسلیم پلیس کرد.نیروهاى امنیتى پس از بازداشت شیخ مهدى ، وى را به همراه حسن و على و علینقى خالصى و سلمان قطیفى با قطار به بصره منتقل کردند.

واکنش مردم و علما

پس از انتشار خبر دستگیرى آیه الله خالصى مردم کاظمین مغازه هاى خود را بسته ، در صحن شریف اجتماع کردند. لیکن با ارعاب نیروهاى پلیس ‍ متفرق شدند و اقدام به گشودن مغازه هایشان نمودند. همچنین بر اثر اختلافى که میان علماى آن شهر در نحوه واکنش علیه حکومت ، بروز کرد عملا هیچ حرکت ثمر بخشى دیده نشد.

عکس العمل مردم بغداد هم چون مردم کاظمین بود. در شهر نجف هم پس ‍ از دریافت خبر مزبور بازارها بسته شد و مردم گرد هم آمدند و مجتهدان و علما اعلان کردند که با آیه الله خالصى متحدند و تبعید وى اهانت به مسلمانان و دین اسلام است . و در پى آن در صدد بر آمدند به نشان اعتراض ‍ از عراق خارج شوند. در عصر آن روز جمعى که در پیشاپیش آنان آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى و نایینى قرار داشتندنجف را به مقصد ایران ترک گفتند و پس از رسیدن به کرمانشاه عازم قم شدند.

مجتهدان و علماى معترض از هر شهرى که مى گذشتند با استقبال بى نظیر مردم مواجه مى شدند. حتى برخى از مردم براى اینکه نشان دهند فداییان آن بزرگواران هستند، خود را جلو ماشینهاى آنان مى انداختند. شهر حله نیز به نشانه اعتراض به عمل سعدون واکنشهایى از خود نشان داد. این واکنشها به رهبرى شیخ محمد سماکه – عالم مذهبى حله و وکیل یکى از مجتهدان بزرگ نجف – بود.گر چه در این شهر نیز تظاهراتى صورت گرفت ولى متاسفانه با دستگیرى عالم مزبور آن خیزشها همه به سردى گرایید.

فیصل و روساى فرات وسط

به دنبال بازداشت و تبعید آیه الله خالصى ، فیصل در ۲۸ حزیران جلسه اى در بغداد در قصر خویش تشکیل داد و از روساى فرات وسط – که از مهمترین دست اندرکاران انقلاب علیه حکومت بودند – دعوت به عمل آورد. در آن نشست ، همگان با خوردن سوگندهایى تاکیدآمیز به پیروى از فیصل ، تبعید آیه اله خالصى را مورد تایید قرار دادند و مخالفان حکومت را بشدت سرزنش کردند و با بستن پیمان محکم ، خود را شمشیر بران فیصل در تایید و اجراى سیاستهایش اعلام کردند.در پى نشست فوق روزنامه ها از هر سو با لحنهایى شدید و توهین آمیز آیه الله خالصى و مجتهدان معترض را مورد تمسخر و سرزنش قرار دادند!

از بصره تا مکه

قصر (آقا جعفر) محل اسکان مواقت آیه الله خالصى و همراهانش پس از انتقال از کاظمین به بصره بود. حکومتیان درباره این قصر و امکاناتش گفته بود: علت اسکان آنان در این قصر، وجود انواع وسایل پذیرایى در آنجاست .سخن سران حکومت در تعریف از محل آیه الله خالصى و همراهانش ‍ ادعایى بیش نبود. چون آنان را در زیر زمین آن قصر که بسیار گرم و از هر گونه فرش و زیراندازى خالى بود، جاى داده بودند، بدون اینکه ذره اى غذا و قطره اى آب به آنان بدهند. وجود پشه هاى بسیار و رایحه هاى بد و مشمئز کننده و نگهبانان خشن و تندخو بر دشوارى و خفقان فضاى زندان افزوده بود. این موضوع باعث شد که آیه الله خالصى و یارانش تا سه روز دست به اعتصاب غذا بزنند. پس از این مدت پاره اى از امکانات رفاهى در آنجا فراهم گردید.

پس از مدتى آیه الله خالصى و یارانش را به طرف جده منتقل کردند. در بین راه در عدن تلگرامى از سوى دولت ایران به منظور دعوت از آیه الله خالصى و فرزندانش براى رهسپار شدن به آن کشور به آنان رسید. اما شیخ مهدى در پاسخ گفت که موسم حج نزدیک است و از این رو واجب است براى اداى فریضه به مکه برود و آنگاه درباره پیشنهاد تصمیم بگیرد.آیه الله خالصى در مکه بر خلاف معمول همگان به ملاقات ملک حسین نرفت . وى معتقد بود که علما نبایستى به دیدار پادشاهان بروند. بلکه بر پادشاهان است بر این کار اقدام کنند.

ترور نا فرجام

آیه الله خالصى پس از انجام فریضه حج رهسپار ایران شد. وى در بوشهر مورد استقبال با شکوهى قرار گرفت . در اثناى این مراسم شخصى انگلیسى – که در شرکت نفت آبادان مشغول به کار بود – شتابان و با شکافتن جمعیت خود را به ماشین حامل آیه الله خالصى رساند و او را با اسلحه کمرى مورد اصابت گلوله قرار داد که خوشبختانه تیرش به خطا رفت .
به دنبال انتشار خبر آن ترور نافرجام در تهران ، مردم به شدت خشمگین شدند و در صدد برپایى تظاهرات بر آمدند ولى با دخالت ماموران انتظامى از این کار منصرف شدند.

آیه الله خالصى در قم

شیخ مهدى پس از چند روز اقامت در بوشهر به شیراز و از آنجا به اصفهان و سپس به قم رفت . در آنجا به علمایى که پیش از وى به نشان اعتراض راهى ایران شده بودند پیوست . لیکن بر اثر اختلاف نظرى که با آنان در نحوه مبارزه با حکومت سر سپرده فیصل پیدا کرد نتوانست در آنجا بمان و عازم خراسان گردید.

در مشهد

شیخ مهدى در اوایل سال ۱۳۴۲ ق . به مشهد وارد شد. وى پس از زیارت مرقد مطهر حضرت رضا علیه السلام براى اقامت در آن شهر با قرآن استخاره کرد. چون حاصل استخاره آیه (بلده طیبه و رب غفور) بود، تصمیم گرفت مدتى در آنجا اقامت کند.(۱۵۵۴)

بزرگ مصلح قرن چهاردهم

نخستین اقدام مهم شیخ محمد مهدى خالصى در مشهد تاسیس حزبى به نام (جمعیه استخلاص الحرمین الشریفین و بین النهرین ) بود. وى در همان سال با انتشار بیانیه اى به زبان عربى از مسلمانان کشورهاى اسلامى خواست با پیوستن به جمعیت نامبرده اماکن مقدس و شریف در حجاز و عراق را از لوث وجود کافران پاک کنند.

آیه الله خالصى همچنین براى تقویت بنیه اقتصادى و نظامى ایران و رشد و شکوفایى آن و سوق دادن این کشور براى مبارزه با ابر قدرت آن عصر یعنى انگلستان این فتوا را هنگامى که از شیراز عازم قم بود، صادر کرد: حکومت ایران مى تواند زکات و خمس را از مسلمانان اخذ و آن را براى نیروهاى مسلح که مسوول حفاظت از مرزها و سرحدات هستند صرف کند.شیخ مهدى در زمینه اشاره شده ، فتواى دوم خویش را بعد از استقرار در مشهد بدین مضمون صادر کرد: دولت ایران مى تواند به منظور از بین بردن خلاء مالى خود از اموالى که وقف حضرت رضا علیه السلام مى شود استفاده کند.

آیه الله خالصى بعد از صدور دو فتواى پیشین با مخالفتهاى بسیارى از سوى رجال دین مواجه گشت . نقطه اوج این مخالفتها در پى استفتایى بود که بدین مضمون از محضر آیه الله خالصى شده بود: آیا بر پایى مراسم جشن در عید نوروز امسال در زمانى که مکه و مدینه و نجف و کربلا و کاظمین و سامرا تحت سلطه دشمنان اسلام و خاک مقدس آنها زیر سم اسبهاى بیگانگان است ، جایز مى باشد؟

پس از صدور فتوا از سوى آیه الله خالصى مبنى بر جایز نبودن مراسم جشن ، دشمنان این عالم بزرگ ، در میان مردم شایع کردند که وى بهایى است . زیرا عید نوروز آن سال مصادف با سالگرد مرگ (عباس افندى ) – یکى از سران بهائیت – بود.
مخالفان آیه الله خالصى با برپایى تظاهراتى در حمایت از مراسم عید نوروز شعارهایى در این باره سر دادند و بهائیت را محکوم و انزجار خویش را نسبت به این مرام ابراز کردند. آنگاه با رهسپار شدن به سوى منزل آیه الله خالصى ، شعارهاى خویش را علیه وى معطوف ساختند.

فرداى همان روز، پیروان آیه الله خالصى تظاهراتى در محکومیت بهائیت به راه انداختند و علیه عقیده جمهوریت – که در آن هنگام از سوى جمعى از ایرانیان علم شده بود و آیه الله خالصى آن را نیرنگى براى از بین بردن اسلام مى دانست – شعارهایى دادند.
برخوردهاى خصمانه تنى چند از علما و اهانتهاى شدید انبوهى از مردم مشهد، روحیه آیه الله خالصى را سخت آزرد. از این رو وى تصمیم گرفت آن شهر را به مقصد تهران ترک گوید. چون معتقد بود که در خراسان بیش از مزدوران انگلیسى به او توهین کرده اند.
بعد از انتشار خبر فوق ، بسیارى از مردم مشهد به نزد آیه الله خالصى رفتند و از وى نسبت به اعمالى که مرتکب شده بودند عذر خواهى کردند و درخواست نمودند همچنان در آنجا باقى بماند، و او پذیرفت و تا چندى بعد که مرگ او را در ربود، از آن شهر مقدس به جایى دیگر کوچ نکرد.

غروب خورشید

سرانجام این عالم بى نظیر و مصلح بزرگ و حامى دین محمد صلى الله علیه و سلم ، همو که غالبا لبخندى زیبا بر لبانش نقش مى بست و به اندکى سخن مشهور بود، همانى که به زخارف دنیوى به دیده حقارت مى نگریست ، آن مجاهد نستوه و خستگى ناپذیر، در شامگاه یازدهمین روز ماه مبارک رمضان ۱۳۴۳ ق . به سکته قلبى دچار شد و با لقاى معبود، دار فانى را وداع گفت

گلشن ابرارج۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

 

زندگینامه آیت الله ملا حبیب الله شریف کاشانى (متوفاى ۱۳۰۱ه.ش)

 

 

LearnedS292
ولادت

حبیب الله شریف کاشانى در سال ۱۲۶۲ ق . دیده به جهان گشود.پدرش آیه الله ملا على مدد ساوجى در ساوه متولد شد و بخش عظمى از تحصیلات خود را در قزوین و سپس کاشان گذراند. در ایام جوانى به درجه اجتهاد رسید و سپس در سال ۱۲۶۶ ق . از کاشان به ساوه مراجعت کرد و تا پایان عمر روشنى بخش مردمان آن دیار گردید.مادر ملا حبیب الله ، دختر میرزا حبیب الله (معروف به میرزا باباى حسینى نطنزى ) بود.

تحصیل

حبیب الله پس از رحلت پدرش (۱۲۷۰ ق .) در زادگاهش کاشان تحت سرپرستى آیه الله سید حسین کاشانى (متوفاى ۱۲۹۶ ق .) به تحصیل علوم حوزوى همت گماشت .آن نوجوان یتیم ، در پرتو تلاش و استعداد خدادادى اش و دقت و مراقبت استادش ، در مدت ده سال مدارج عالى تحصیل را پشت سر نهاد و در شانزده سالگى گواهى نقل روایت و سپس در هیجده سالگى از استادش ، گواهى اجتهاد دریافت کرد.
آیه الله سید حسین کاشانى که از شاگردان پدر بزرگوار ملا حبیب الله بود، نقشى بسزا در تربیت علمى و نیز امور زندگى ملا حبیب الله داشت وى در گواهى اجتهادى که براى ملا حبیب الله نوشته چنین آورده است

(… فرزند روحانى من ، عالم ربانى و عامل صمدانى ، استاد زبر دست ، دانشمند و فقیه کامل ، رستگار و رهرو راه سعادت موید به تایید خداوند بى نیاز، حبیب الله فرزند مرحوم مغفور علامه زمان على مدد که پروردگارش رحمت کناد، در بسیارى از اوقات بحث و تحقیق در علوم با من بوده و بسیارى از مباحث اصول و فقه را نزد من خوانده و بسیارى از مطالب علم کلام و علوم وابسته را از من فرا گرفته و حمد خدا را که عالم فاضل و فقیه کامل و جامع کلیه شرایط فتوا گردیده و به درجه اجتهاد نایل شده و مراتب علم و عمل ، عدالت و سداد را حایز گردیده است …)

ملا حبیب الله درباره استادش آورده است :(… تمامى این زحماتى که او (سید حسین کاشانى ) برایم متحمل شد به این سبب بود که مى خواست حق شاگردى پدرم را ادا کرده باشد…)
ملا حبیب الله در دوران حیات پر بار خویش ، براى خوشه چینى از محضر بزرگان و کسب علم و ادب از هیچ کوششى دریغ نکرد. او با مسافرت به اصفهان از محضر آیه الله میرزا محمد مهدى کلباسى  استفاده فراوان برد.
وى در سالهاى اولیه تحصیل به تهران مسافرت و در خدمت استادان زیر کسب دانش کرد:
۱٫ آیه الله حاج سید حسین کاشانى (متوفاى ۱۲۹۶ ق .):
مهمترین و بزرگترین استاد ملا حبیب الله بود که از زمان طفولیت در کاشان سرپرستى وى را به عهده داشت و پس از مهاجرت به تهران نیز، همچنان به تربیت علمى و دینى او پرداخت .
۲٫ آیه الله میر محمد على کاشانى (متوفاى ۱۲۹۴ ق .): او علاوه بر استادى ، پدر همسر ملا حبیب الله بود.
۳٫ شیخ محمد اصفهانى (۱۴۶۷)
۴٫ حاج ملا هادى مدرس تهرانى (متوفاى ۱۲۹۵ ق .)
۵٫ ملا عبدالهادى تهرانى (۱۴۶۸)
۶٫ میرزا محمد اندر مانى (۱۴۶۹)
۷٫ حاج میرزا ابوالقاسم تهرانى (کلانتر) (۱۲۳۶ – ۱۲۹۰ ق .)

در جستجوى خورشید

این مجتهد شریف و ستاره پر فروغ کاشان ، دو سال پس از دریافت اجازه اجتهاد، در سال ۱۲۸۱ ق . براى آستان بوسى امامات معصوم علیهم السلام و نیز استفاده از محضر دانشمند پرآوازه شیعه – شیخ مرتضى انصارى – به سوى عراق حرکت کرد. او پس از رسیدن به کربلا، خبر جانگداز رحلت شیخ انصارى را شنید و در ماتم فرو رفت .

ستاره شریف کاشان با اقامت در کربلا، به محضر فقیه معروف آن دیار آیه الله مولى محمد حسین معروف به فاضل اردکانى شتافته ، از خرمن فضایل او بهره مى جوید.
پس از چندى به نجف اشرف رفته ، سر بر آستان کوى دوست امیرمومنان سایید و از آنجا به ایران بازگشت . ملا حبیب الله پس از رسیدن به کاشان ، مجذوب آوازه علمى یکى از دانشوران گلپایگان گردید و به سوى او شتافت وى در این باره مى گوید:

(پس از مدتى درنگ تصمیم گرفتم به خدمت سرور بزرگوار، فاضل صمدانى ، مرحوم ملا زین العابدین گلپایگانى برسم . چون به حضور وى رسیدم او را (در اثر بیمارى ) بسیار گوشه گیر یافتم به حدى که از خانه بیرون نمى آمد و درس و بحث و قیل و قال مدرسه را رها کرده و دچار ناراحتى و ضعف چشم گردیده بود. به همین علت نتوانستم از محضر وى استفاده درسى ببرم . لیکن فواید گرانقدرى از تشرف به حضورش نصیب من شد. او مرا سفارش کرد که با دنیاطلبان ترک مراوده کنم . دل را به یاد خدا مشغول دارم و خود را از عوامل مشغول کننده این جهان دور سازم و من تمامى وصایاى او را پذیرفتم و آویزه گوش خود ساختم و تا امروز بر آن هستم …)
آیه الله شریف کاشانى پس از استقرار در کاشان ، به رغم مشکلات موجود در آن عصر و نبود امکانات اولیه مورد نیاز، به تالیف ، تدوین و تکمیل تحقیقات خود پرداخت .

او همزمان با فعالیتهاى نگارشى ، از تدریس دانش پژوهان حوزه و ارشاد و هدایت دین باوران کاشانى غافل نبوده ، در مسند عظیم مرجعیت ، به انجام وظایف شرعى خویش اشتغال داشت .
مسجد قدیمى (میرزا مقیم ) که امروزه به نام (مسجد ملا حبیب الله شریف ) معروف است یاد آور تلاشهاى خالصانه او و ناله هاى شبانه آن عارف وارسته است .

وارسته شایسته

حبیب شریف حق ، در دوران زندگى نکویش از خود فارغ شد و نعمتها و زرق و برقهاى فریبنده دنیا را به کنار نهاد و در فضایى از زهد و وارستگى ، به شیوه شیواى بزرگان اقتدا کرد و با وجود فراهم شدن امکانات مالى ، در قله رفیع پارسایى قدم نهاد.
وصیت نامه آن فقیه گرانمایه بهترین سند گویاى این مطلب است . اینک قسمتهایى از آن وصیت نامه را مرور مى کنیم :
(… اما آنچه ندارم پس لا یعد و لا یحصى (بى حد و اندازه ) است … چه در دنیا مالى فراهم نکرده ام با آنکه مال بسیار به دستم آمد.

گفتند جهان دارى اسباب جهان دارد
گفتم نبود ما را چیزى چه زیات دارد

اما آنچه دارم از این قرار است : قرض – موافق آنچه در محلى دیگر ثبت است – و لکن امیدوارم از خداوند که قبل از وفات من قروض من ادا شود زیرا مکرر مقروض شده ام و من حیث لا یحتسب خداوند ادا فرموده است . کتب وقفى که تولیت آنها با اعلم علماى این بلد است ، بدهند به هر کس ‍ اعلم باشد. کتب وقفى که متولى آن معلوم نیست ، بدهند به مجتهد ثابت الاجتهاد… اما کتب مملو که این احقر کما فرض الله بین ورثه قسمت شود و ثلث قیمت آنها صرف مقبره من شود… چون در کاشان وفات نمایم در (دشت افروز) در زمین وقفى حاجى عبدالعزیزى که در تصرف من است و وقف است بر قبرستان …)

و کتب مولفه خودم که به خط خودم هست و نسخه اصل است وقف نمایند و به هر کس که بخواهد استنساخ کند بدهند و توالیت آن با آقا حسین (فرزند ارشد ملا حبیب الله ) است ، نسلا بعد نسل تا از میان نرود.

حاصل آنکه بعد از وفات من ترکه اى نخواهد بود که ورثه قسمت کنند مگر کتابهاى مملو که مرقوم شده است و محل حاجت من بوده است و در دنیا تعلقى به هیچ نداشته ام مگر به آنها. در این تاریخ نه آبى دارم و نه ملکى و نه مزرعه و نه دکانى و نه طلایى و نه نقره و اسباب خانه ، زیرا که :

جهان و هر چه در آن است هیچ در هیچ است
هزار مرتبه این نکته کرده ام تحقیق

تا عرصه سیاست

آیه الله شریف کاشانى به مسائل علمى توجه و عنایت افزون داشت و از جنجال آفرینى پرهیز داشت اما با اتکاء به اصول اساسى اسلام ، از حضور در صحنه هاى سرنوشت ساز سیاسى غافل نبود و به مقتضاى زمان و به اندازه توان در امور سیاسى دخالت مى کرد.

نهضت مشروطه و قیام عمومى مسلمانان ایران زمین به رهبرى روحانیون ظلم ستیز و دلسوز، مهمترین مساله سیاسى دوران حیات ملا حبیب الله شریف بود.

ملا عبدالرسول مدنى کاشانى – شاگرد و داماد آیه الله شریف – به دستور آیه الله شریف کاشانى ، کتابى را درباره مشروطیت به نام (رساله انصافیه ) به نگارش در آورد. پس از اتمام ، (محرم ۱۳۲۸ ق .) ملا حبیب الله شریف بر آن کتاب مقدمه اى کوتاه نگاشت که قسمتى از آن چنین است :
(… چون (رساله انصافیه ) ملاحظه شد مطابق مقصود این احقر و موافق قانون شرع انور بود.)
از دیگر اسنادى که بیانگر بعد سیاسى آیه الله شریف است نگارش کتاب (انتخاب المسائل ) است . این کتاب در برگیرنده پرسشهاى مردم درباره مسائل مختلف مشروطیت و جوابهاى حکیمانه ملا حبیب الله است .
البته پس از انحراف مشروطه از مسیر اصلى و شرعى خویش ، آیه الله شریف نیز در زمره مخالفان آن قرار گرفت و در مخالفت با مشروطه سخنها گفت . او در این باره اشعارى نیز سروده است .
حضور ملا حبیب الله شریف در جمع علماى کاشان و در پیشاپیش ‍ آزادیخواهان آن دیار، نسبت به انتخاب انجمن ایالتى و ولایتى کاشان سندى دیگر از این شخصیت است .

اسرار عارفانه

حبیب شریف کاشان عمرى را در تحصیل و تدریس و تحقیق موضوعات اساسى اسلام و علوم حوزوى گذراند. با اینهمه با شعر و شاعرى الفتى مخصوص داشت و ذوق لطف و طبع ظریفش وى را بر آن داشت تا اشعارى در موضوعهاى متفاوت بسراید. در این مجال تنها ابیاتى جند تراوشهاى ذوقى او را مرور مى کنیم :

بشنو از من بشنو از من اى نگار
تا نمایم سر خود را آشکار
اى مغنى اى مغنى از کرم
نغمه اى آغاز کن از زیر و بم
شیخ کامل قدوه اهل وثوق
عالم احکام دین یعنى صدوق
از امالى این حدیث معتمد
نقل فرموده است از روى سند
چونکه بر پا مى شود امر حساب
از جز او از ثواب و از عقاب
پهن گردد رحمت پروردگار
پس بیامرزد هزار و صد هزار
تو دانى چیست دنیا؟ این شب و روز
چه بختت واژگون باشد چه فیروز
همه چون باد صرصر در عبورند
اگر شاه و رعیت ، مرد گورند
مرا هر شب هزاران آه باشد
هزاران سوز دل همراه باشد
هر آن کس را که سوزى نیست در سر
به نزد عارفان گمراه باشد
نشاید دلبرى را جز دلى پاک
اگر چه صورتى چون ماه باشد
مرا این زندگانى قید و بند است
و گر نه همت من بس بلند است
همه اسباب دنیا گر بدانى
به نزد اهل دانش ریشخند است

گفته ها و نکته هاا

در این قسمت از زندگى حبیب شریف حق گفته ها گوییم و نکته ها برداریم .

۱٫ … شبى قبل از اذان صبح وارد مسجد شدم دیدم آقا مشغول مناجات است و با خدا راز نیاز مى کند خوب دقت کردم ، شنیدم که مى گفت : خدایا عاقبت با حبیب چه خواهى کرد.

۲٫ شریف کاشانى نصیبى شایسته از فرزند داشته است . وى نام یازده فرزند زنده خویش را در وصیت نامه اش نوشته بود. بدیهى است که سامان دادن به اوضاع زندگى چنین خانواده عائله مندى ، آنهم براى فقیهى پژوهشگر، مستلزم تلاش و فعالیت ویژه اى است . با این حال ، وى از مصرف وجوهات شرعى در امور خویش پرهیز داشته و داراى مناعت طبق بوده است .
آیه الله شریف در مقدمه کتاب (جمل النواهى ) آورده است :

(ترجمه این کتاب را با کمى سرمایه علمى و تنگدستى خود موقعى مى نویسم که حوادث روزگار مرا به درد جدایى مبتلا کرده و به مصیبت مرگ دو فرزندم که در دو شب پى در پى از دنیا رفتند دچار نمودهاست و همچنین مشکلات دیگر به من هجوم آورده ولى خداى دوست و دوست دارنده را در هر حال حمد و سپاس و…

۳٫ دوران زندگى آیه الله شریف ، همزمان با جنایات و آتش افروزى هاى ظالمانه نایبیان در کاشان بود. حبیب الله شریف در آن دوران خفقان ، چندین بار ماشاء الله خان سردار جنگ را به منزل احضار کرده او را نصیحت و پند و اندرز داد تا بدین وسیله اندکى از ظلم و ستم آنان بکاهد.

۴٫ فقیه شریف کاشان معلم علم و حلم و الگوى بردبارى بود. او در برخوردهاى خویش و پاسخگویى به افراد و عقاید انحرافى ، هیچ گاه از قله ادب پایین نمى آمد. ملا حبیب الله شریف در موضوع عقاید فرقه شیخیه و رد ادعاهاى آنان کتابى به نام (النجم الثاقب ) نوشت . گرچه او در به کارگیرى عبارات کوبنده و کلمات تند هیچ کوتاه نیامده امام پا را از حریم ادب بیرون ننهاده است .

۵٫ ملا حبیب الله راد مرد عرصه آزاداندیشى بود. وى همان اندازه که در برابر نیک اندیشان تسلیم بود در مقابل هر گونه کج روى به مقابله و دفاع حکیمانه ایستاده ، آزادانه اظهار نظر مى کرد. او درباره کتاب (مفاتیح ) فیض کاشانى ، مطالبى نقل کرده است و سپس مى فرماید: … خوش گمانى نسبت به بزرگان باعث مى شود که انسان در سخنان آنان کمتر تامل کند ولى باید دانست که فساد تامل نکردن به قدرى زیاد است که از قلمرو بیان خارج است .

پروانه هاى شمع شریف

درخشندگى و گرما بخشى علمى آیه الله شریف موجب گردید تا شمارى از دانش پژوهان و اندیشوران در محضر آن منبع شریف شریعت حاضر شده ، از شمع وجودش بهره گیرند.
ذکر نام و نشانى چند از شاگردان زبده وى ، ما را بر مطلب فوق رهنمون مى سازد:
۱٫ سید محمد علوى بروجردى کاشانى (متوفاى ۱۳۶۲ ق .)
۲٫ میر سید على یثربى کاشانى (۱۳۱۱ – ۱۳۷۹ ق .)
۳٫ سید محمد حسین رضوى (۱۲۹۱ – ۱۳۵۸ ق .)
۴٫ میرزا احمد عاملى آرانى (۱۲۸۰ – ۱۳۶۹ ق .)
۵٫ ملا عبدالرسول مدنى کاشانى (۱۲۸۰ – ۱۳۶۶ ق .) (شاگرد برجسته میرزا و داماد بزرگ وى )
۶٫ میر سید خلیل الله فقیه (متوفاى ۱۳۹۰ ق .)
۷٫ میرزا حسین محلاتى (۱۲۷۴ – ۱۳۲۳ ق .)
۸٫ محمد غروى کاشانى (۱۳۱۳ – ۱۳۹۸ ق .)
۹٫ سید فخر الدین امامت (۱۲۹۲ – ۱۳۹۲ ق .)
۱۰٫ شیخ محمد سلیمانى (۱۲۸۷ – ۱۳۷۸ ق .)
۱۱٫ آقا رضا مدنى کاشانى (۱۳۲۱ – ۱۴۱۲ ق .)

آثار سبز

از ویژگیهاى برجسته آیه الله شریف ، تنوع تالیفات و فزونى آنهاست وى سیصد جلد کتاب و رساله نوشته اما تنها حدود دویست جلد آنها شناخته شده است .

بر اساس نگاشته کتاب لباب الالقاب آیه الله شریف ۲۱ سال قبل از رحلتش ‍ تعداد ۱۳۵ کتاب خویش را نام برده است . شگفت اینکه تعداد زیادى از این آثار قبل از رسیدن به سن بلوغ نوشته شده است .اینک نگاهى کوتاه به گنجینه گران سنگ حبیب شریف پروردگار مى کنیم .

۱٫ منتقد المنافع فى شرح المختصر النافع این کتاب مهمترین اثر علمى اوست و شمارى از فقیهان نامى معاصر، آن را دائره المعارف فقه شیعه و اثرى پر بار و اعجاب آور به حساب آورده اند.
آیه الله شریف مطالبى را در مقدمع کتاب (متقد المنافع ) آورده است که به گزیده اى از آن اشاره مى شود. در این کتاب سعى شده است روایات فقهى بیشتر ذکر گردد چه آنکه آنها مبناى عمده استنباط احکام هستند؛ بر خلاف برخى از کتابهاى دیگر فقهى که به موجب تکیه بر مباحث و قواعد اصولى ، مولفان آنها نیازى به ذکر روایات ندیده اند:
روایات ذکر شده به طور عمده با سند و اشاره رمزى به قوت و ضعف آنها ارائه شده است .
در هر مساله عبارات فقهاى پیشین تا آنجا که در دسترس بوده آورده شده است و سعى بر این بوده که تنها اکتفا به نقل گفتار دیگران نشود.

اخلاق

نصیحت نامه (شعر)
شکایت نامه (شعر)
القواعد البانیه
صراط الرشاد
البارقات الملکوتیه
حکم المواعظ
گوهر مقصود
مصابیح الصائمین
مقدمه التعلیم و التعلم

اصول

النخبه الرفیعه
تعلیقات على مقدمه الفصول
رساله فى الاستصحاب
رساله فى حجه الظن
شرح مفتاح الاصول
شرح منظومه اصول الفقه
مراحل الاصحاب

تراجم

لباب الالقاب

ادبیات

منتخب المقالات من کتاب المقامات
بدر البلاغه (فى الخطب )
شرح قصیده حمیرى
شرح لامیه العجم
منتخب دره الفواص

تفسیر

دره الدرر (تفسیر سوره کوثر)
الانوار السانحه (تفسیر سوره فاتحه )
بوارق القهر (تفسیر سوره فاتحه )
تفسیر سوره توحید
تفسیر سوره جمعه (عربى )
تفسیر سوره جمعه (فارسى )
تفسیر سوره فتح
تفسیر سوره اعلى
تفسیر سوره ملک

تاریخ

تذکره الشهداء

کلام

تعلیقات بر اعتقادات صدوق
شمس المشارق (شرح باب حادى عشر)
رجوم الشیاطین
رساله در رجعت
الجوهر الثمین (شعر)

فقه

شرح بر قصاص و دیات مفاتحى فیض
منظومه فى الفقه
رساله در افعال حج
منتقد المنافع ج ۱
منتقد المنافع ج ۲
منتقد المنافع ج ۳
منتقد المنافع ج ۴
منتقد المنافع ج ۵
منتقد المنافع ج ۶
منتقد المنافع ج ۷
منتقد المنافع ج ۸
منتقد المنافع ج ۱۳
مغانم المجتهدین
القوال الفصل
قصاص و دیات
مجمع الحواشى
مسائل الاحکام
مسائل الافعال
مستقصى مدارک القواعد
مکاسب
منتخب القواعد
ذریعه الاستغنا در مسئله غنا
رساله در افعال صلوه
رساله فى تحقیق حکم العصیر
رساله در رضاع
رساله در شکیات
رساله فى الشکیات
رساله فى عدم جواز الصلح عن حق الرجوع مطلقا
رساله در مسائل اجتهاد و تقلید
رساله فى المعاطاه
رساله فى المعاملات الفضولیه
رساله فى الارث
انتخاب المسائل
ایضاح الریاض
تسهیل المسالک
تعلیقه على تمهید القواعد
حاشیه بر رساله زینه العباد
حاشیه بر رساله مجمع المسائل
حاشیه بر رساله عملیه شیخ جعفر شوشترى
حاشیه بر رساله آقا باقر بهبهانى

عرفان

اسرار العارفین
ساقى نامه (شعر)
الکلمات الجذبیه
تشویقات السالکین
الدره اللاهوت
ریاض العرفان (شعر)
ترجیح پند
تنبیهات الغافلین (شعر)

ادبیات و عرفان

الدرالمکنون (شرح دیوان مجنون )

نحو

الوجیزه فى الکلمات النحویه
منظومه فى النحو
مصابیح الظلام
مصابیح الدجى (شرح سیوطى )
حدیقه الجمل
حقائق النحو
دره الجمان (منظومه )
التذکره فى النحو
حاشیه بر شرح قطر در نحو

شرح دعا

تبصره السائر
مفتاح السعادت
معارج (مصاعد) الصلاح
جذبه الحقیقه
شرح دعاى سحر
شرح دعاء عدلیه
جنه الحوادث (شرح زیارت وارث )
شعل الفواد
عقائد الایمان
الملهمه القدوسیه
السر المستسر (طلسمات )
شرح دعاء جوشن صغیر
شرح دعاء صنمى قریش
شرح زیارت عاشورا
شرح صحیفه سجادیه
اکمال الحجه فى المناجات

ملل و نحل

توضیح السبل

علوم غربیه

القواعد الجفریه
رساله فى علم الجفر
اصطلاحات اصحاب الجفر

تجوید

العشره الکامله

شعر

ساقى نامه (مدح امیرالمومنین )
القصائد
گلزار اسرار

فضائل اهل بیت علیهم السلام

ذریعه المعاد

وسیله المعاد
مجالس ابرار
شرح الاربعین

متفرقه

کشف السحاب (شرح خطبه شقشقیه )
النخبه المجموعه
قوامیس الدرر ج ۱
قوامیس الدرر ج ۲
لباب الفکر (منطق )
هدایه الضبط (در علم خط)
نخبه البیان (علم بیان )
منظومه فى الصرف (صرف )
جمل النواهى (شرح حدیث )
توضیح البیان فى تسهیل الاوزان (مسائل ریاضى )
رساله در آداب روز جمعه (فقه و اخلاق )
فضائل و آداب اعیاد شرعیه (فقه و اخلاق )
شرح القصیده المخمسیه
شرح قصیده الخمسه
شرح قصیده الفرزدق
شرح مناجات خمسه عشر
فضیحه اللئام
الفهرست
فهرست الامثال
قبس المقتبس (شرح حدیث )
لب النظر (منطق )
المقالات المخزونه
منتخب الامثال (امثال )
منتخب قوامیس الدرر
اسرار الانبیاء (حدیث )
اسرار حسینیه
اصطلاحات الصوفیه
خواص الاسماء (شرح اسماء)
دیوان اشعار
رباعیات
رساله فى معنى الصلوات على محمد
رساله فى علم المناظره (مناظره )
ریاض الحکایات (داستان )

دنیاى جاویدان

آیه الله شریف کاشانى پس از حدود هشتاد سال عمر با برکت و بیش از هفتاد سال تحقیق ، تالیف ، تدریس و ارشاد، در جمادى الثانى ۱۳۴۰ در شهر کاشان به سوى دنیاى جاویدان پر کشید.
پیکر مطهرش در مزار (دشت افروز) کاشان به خاک سپرده شد و مقبره اش ‍ زیارتگاه دلباختگان شرافت و حقیقت گردید.
آن عاشق حق داراى پنج پسر و هفت دختر بود. اسامى فرزندان برومندش ‍ عبارت اند از:
۱٫ حجه الاسلام آقا حسین شریف (متوفاى ۱۳۷۸ ق .)
۲٫ حجه الاسلام آقا مهدى شریف (متوفاى ۱۳۷۵ ق .)
۳٫ حجه الاسلام آقا احمد شریف (متوفاى ۱۴۰۰ ق .)
۴٫ آقا على شریف معروف به آیه الله زاده (متوفاى ۱۳۶۳ ش .)
۵٫ حجه الاسلام آقا محمد شریف کاشانى (وى هم اکنون در سن کهولت به سر مى برد)

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى( متوفاى ۱۳۳۸ه.ق)

download

خاندان

مردان این خاندان از رجال علم و ادب و مرجعیت شیعه در ایران و عراق و از نوادگان ابوالحسن میرزا محمد على شیرازى (م ۱۲۲۹ ق .) بودند. ابوالحسن میرزا (پدر قاآنى ) شاعر و جد میرزاى دوم شیرازى (میرزا محمد تقى ) بود.
برخى از رجال این خاندان عبارتند از:

۱٫ میرزا حبیب الله (۱۲۲۲ – ۱۲۷۲ ق .) فرزند میرزا محمد على شیرازى مشهور به قاآنى ، شاعر معروف شیراز عموى آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى است
۲٫ میرزا محب على (م ۱۲۹۰ ق .) فرزند ابوالحسن میرزا محمد على شیرازى حائرى .
۳٫ میرزا محمد على (م ۱۳۱۹ ق .) فرزند میرزا محب على آل شیرازى برادر بزرگ میرزا محمد تقى شیرازى که از علما و مراجع تقلید در شهر شیراز بود.
۴٫ آیه الله العظمى میرزا محمد تقى فرزند میرزا محب على ، معروف به میرزاى دوم و میرزاى کوچک رهبر انقلاب عراق

ستاره شیراز

میرزا محمد تقى در سال ۱۲۵۸ ق . در شیراز به دنیا آمد. پدرش عالم صالح و عارف کامل میرزا محب على شیرازى است .او دوران کودکى را در زادگاهش گذراند و آنگاه پدرش او را براى فراگیرى علوم دینى به کربلا برد. محمد تقى ، مقدمات علوم دینى را نزد مدرسان بزرگ کربلا همچون سید على نقى طباطبایى (متوفاى ۱۲۴۹ ق .) آموخت . پس از آن به درس آیه الله فاضل اردکانى (۱۳۰۲ ق .) از استوانه هاى علم اصول در آمد.

سپس به همراه رفیق درس و بحث خود، آیه الله فشارکى اصفهانى به سامرا رفت و در درس آیه الله میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ) شرکت نمود و پس از چندى در شمار فاضل ترین شاگردان میرزاى بزرگ قرار گرفت و خود نیز به تدریس پرداخت . پس از درگذشت آیه الله میرزا محمد حسن شیرازى ۱۳۱۲ ق . جمع زیادى از شاگردان وى جذب حوزه درسى او گردیدند و از دانش ایشان بهره مى جستند.(۱۳۸۷) در همین ایام بود که وى به میرزاى دوم شهرت یافت .

مرجعیت

پس از وفات آیه الله سید محمد کاظم یزدى ، آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى مرجع تقلید شیعیان جهان شد. محل سکونت این زعیم بزرگ در شهر سامرا بود و از آنجا در جمادى الاول ۱۳۳۷ ق . به کربلا نقل مکان کرد. و چون به کربلا رسید، مورد استقبال بى نظیر مردم شهر قرار گرفت .

میرزا گر چه در سن کهولت (۸۸ سالگى ) بود، لیکن روحیه اى بسیار عالى داست و آشکارا علیه انگلستان موضع گیرى مى کرد.کارگزاران انگلیسى نیز به خوبى مى دانستند که روش مبارزاتى میرزا، تند و صریح و قاطعانه است و او را به عنوان سدى استوار در برابر اهداف خوددانستند. از این رو همه تلاش و دسیسه خود را براى سکوت و سازش ‍ وى به کار برده ولى هرگز در این راه توفیق نیافتند. و سرانجام ضربات شکننده اى از این پرچمدار اسلام بر پیکر استعمار انگلیس در عراق وارد آمد. انقلاب سال ۱۹۲۰ م . عراق بر ضد انگلستان مرهون مبارزات و فتواهاى کوبنده میرزا محمد تقى شیرازى است . میرزا با وجود سن زیاد و اشتغالات سیاسى و اجتماعى هیچ گاه دست از تحقیق و برگزارى مجالس ‍ درس و بحث بر نمى داشت و از امور طلاب و حوزه علمیه غافل نبود. او سعى مى کرد جریان مبارزه و این گونه اشتغالات ، فاصله اى میان وى و طلاب علوم دینى به وجود نیاورد.

شاگردان

دقت نظر و ژرفکاوى میرزا در مسائل پیچیده علمى درسش را پر برکت ساخته بود. این ویژگى موجب گشت که از این نابغه میدان علم و اندیشه ، شاگردان بسیارى پرورش یابند، شاگردانى که برخى از آنان با اینکه به مرحله اجتهاد رسیده بودند از محضر میرزا استفاده ها مى بردند و خوشه ها مى چیدند.
چند تن از شاگردان وى :

۱٫ آیه الله شیخ آقا بزرگ تهرانى (۱۲۹۳ – ۱۳۸۹ ق .)
۲٫ آیه الله شیخ عبدالکریم حائرى (۱۲۷۶ – ۱۳۵۵ ق .) موسس حوزه علمیه قم
۳٫ آیه الله شیخ محمد جواد بلاغى نجفى (۱۲۸۲ – ۱۳۵۲ ق .)
۴٫ آیه الله حاج آقا حسین طباطبایى قمى (۱۲۸۲ – ۱۳۶۶ ق .)
۵٫ سید جمال الدین موسوى گلپایگانى (۱۲۹۵ – ۱۳۷۷ ق .)
۶٫ آیه الله شیخ محمد کاظم شیرازى (۱۲۹۲ – ۱۳۶۷ ق .)
۷٫ آیه الله شیخ محمد على شاه آبادى استاد اخلاق امام خمینى (قدس ‍ سره )
۸٫ آیه الله شهاب الدین مرعشى نجفى

آثار قلمى

میرزا محمد تقى تالیفات علمى بسیارى دارد که بخشى از آن به چاپ رسیده است . از جمله آثار او:
(حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى )، (حاشیه اى بر فرائد الاصول شیخ انصارى )، (شرح الارجوزه الرضاعیه )، (القصاعد الفاخر فى مدح العتره الطاهره )، (حاشیه بر العروه الوثقى ) و (ذخیره العباد لیوم المعاد) مى باشد.

ویژگیهاى اخلاقى

الف – زهد و قناعت

شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره میرزا محمد تقى شیرازى مى نویسد: (وى فردى بسیار هوشیار و داراى اخلاقى نیکو بود. دیدار او انسان را به یاد خدا مى آورد. رخسار قدسیان را داشت . از کسى چیزى درخواست نمى کرد، حتى وقتى تشنه مى شد خود بلند مى شد و آب مى آشامید.)

وى در امر خوراک و پوشاک و مسکن خویش بسیار قانع و زاهد بود با وجود اموال فراوانى که از آفریقا، ایران ، عراق ، عربستان شیخ نشینهاى خلیج و دیگر نقاط به دستش مى رسید، خانه اى استیجارى داشت .

یکى از علما مى گوید: (وقتى دیدم پیراهن میرزا وصله هاى زیادى دارد، به فرزندش میرزا عبدالحسین گفتم چرا پیراهن وى این گونه است ، با اینکه او زعیم و قائد بى نظیر انقلاب عراق است و با موقعیت وى هیچ تناسبى ندارد؟! او در پاسخ گفت :

پدرم در شیراز مزرعه اى دارد که از اجدادش به او رسیده است . درآمد سالیانه این مزرعه چیزى در حدود صد تومان است . پدر خرج زن و بچه و دیگر مخارج خود را که شامل خوراک و پوشاک و اجاره منزل مى شود، تنها از این راه تامین کند، و چون این مبلغ نیازمندیهاى ضرورى خانواده را تامین نمى کند پدرم به لباسى کهنه بسنده مى کند و چیزى دیگرى را جایگزین آن نمى کند تا از همان صد تومان همه مخارج خانواده را تامین کند.)

ب – عدالت

از شاگردان او آیه الله شیخ محمد کاظم شیرازى (ره ) درباره عدالت میرزا سوال شد، وى پاسخ داد: (از من درباره عصمت او پرسش کنید نه از عدالتش )!

ج – غیرت دینى

نامبرده درباره شخصیت عظیم آیه الله محمد تقى شیرازى مى نویسد: (میرزا محمد تقى پیشواى انقلاب عراق و نخستین فروزنده شعله آن ، از بزرگترین عالمان و مشهورترین چهره هاى عصر خویش در علم و تقوا و غیرت دینى بود. موضع گیرى با عظمت وى در برابر دولت انگلیس در واقعه انقلاب عراق و طلب حقوق بر باد رفته مردم آن دیار، و امر به دفاع و صدور آن فتواى پر اهمیت که عراق را دگرگون کرد، یکى از آنهاست . و این به سبب عظمت این شخص در جامعه و مکانتى که در دلهاى مردم داشت ، بود. او بحق هر چه داشت و هر نیرو و امکانى که در توانش بود، در این راه گذاشت ، حتى از فرزندان خویش نیز دریغ نورزید، چه در همین جریان بود که پسرش میرزا محمد رضا دستگیر شد. آرى او استقلال کشور اسلامى عراق را به بهاى جان خویش و فرزندانش خرید.)

د – بردبارى و فروتنى

آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى فردى بسیار خویشتن دار بود. از وى مشاهده نشد که حتى نسبت به کسانى که درباره او جسارت و بى ادبى کردند، خشمگین شود. وى همیشه با نشاط بود و تبسمى بر لب داشت .
خشوع و تواضع وى باعث مى شد که نگاهش را هرگز به بالا نیندازد. و هنگام تدریس بر فراز منبر به پایین نظر مى افکند نه به صورت شاگردانش . او علم و عمل را در زیباترین صورتش به هم آمیخته بود.

ه ‍- صلابت

میرزا محمد تقى با نهایت احترام و ادب و تواضع با دیدار کنندگان خویش ‍ بر خورد مى کرد. هر کس به خانه اش مى آمد. براى احترام وى بر مى خاست ولى در برابر دشمن متجاوز و ستمگران ، با ابهت و با صلابت بود و حاضر نبود با هیچ یک از سران انگلیسى در هر رتبه اى که باشد، ملاقات کند.

نماینده بریتانیا در آن زمان در عراق بنام (سرپرسى کاکس ) بارها از وى درخواست ملاقات کرد ولى همواره از جانب میرزا جواب رد شنید. وقتى کاکس از گرفتن وقت ملاقات با او ناامید شد، تصمیم گرفت وقت ملاقات با او ناامید شد، تصمیم گرفت بدون وقت قبلى ناگهانى با او دیدار کند. وقتى به این عمل اقدام ورزید، نه تنها با خوشامد گویى میرزا مواجه نشد جناب ایشان با چهره گرفته و آکنده از خشم و نفرت پشت به او کرد و کاکس با حالتى شکست خورده از آنجا خارج شد. عکس العمل میرزا در مقابل او نه به این دلیل بود که که کاکس فردى خارجى به شمار مى آمد، بلکه به این سبب بود که او نماینده رژیمى بود که به سرزمین اسلامى تجاوز کرده و دستش تا مرفق به خون مسلمانان آغشته بود.

در راه اتحاد

آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى ، فقیهى هوشمند و بیدار بود و مى دانست که دولتهاى غربى و مخالفان اسلام بخصوص بریتانیاى چپاولگر براى دستیابى به مقاصد شوم خویش و استعمار کشورهاى مسلمان ، از اتحاد آنان سخت در بیم و هراس اند و با تمام قوا سعى دارند بین آنان تفرقه بیندازند. وى با درک این واقعیت ، کوشش بسیارى کرد تا میان سنى و شیعه اتحاد برقرار کند و نقشه هاى شوم استعمار را نقش بر آب سازد.

حیات سیاسى

ارزشمندترین فعالیت سیاسى آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى ، رهبرى انقلاب بزرگ عراق در ۱۹۲۰ بود.پس از اینکه انگلستان در ۲۹ تشرین اول ۱۹۱۴ م . (۱۳۳۲ ق .) علیه امپراتورى عثمانى اعلان جنگ کرد در ششم تشرین دم تصمیم گرفت شهر بصر در عراق را به تصرف خویش در آورد. چون اهالى بصره از این موضوع اطلاع پیدا کردند سخت به هراس افتاده از علما کمک خواستند. عالمان آگاه به زمان این بار نیز چون همیشه موضع گیرى مناسبى اتخاذ کردند و به نداى مظلومانه مردم بصره پاسخ مساعد دادند. آنان ، هم فتوا بر وجوب دفاع دادند و هم مردم را به پیکار علیه انگلیس متجاوز تحریک و تشویق کردند. خود نیز پیشاپیش مجاهدان و عشایر عراق به طرف میدانهاى نبرد حرکت کردند.

آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى که ساکن کربلا بود. روح مبارزه با انگلستان را در کالبد مسلمانان دمید. خود نیز شجاعانه براى به دست آوردن حقوق پایمال شده عراقیان قیام کرد، و فتواى تاریخى و حماسى خویش را که غیرت وطنى و دینى مردم عراق را به جوش آورد، صادر کرد و مردم عراق را براى جهاد مقدس در مقابل بریتانیاى تجاوزگر مهیا نمود. در پى صدور این فتوا، انقلابى ملى و اسلامى به نام (انقلاب عشرین ) یا انقلاب بزرگ عراق تبلور یافت که سرانجام به رهایى عراق از تسلط انگلستان منجر شد.

میرزا به طور مداوم و با پشتکارى فراوان ، مردم مسلمان عراق را براى یارى دین و بیرون راندن کفار متجاوز از کشور اسلامى بر مى انگیخت . او براى رسیدن به اهداف خویش از جان خود و فرزندانش نیز دریغ نمى کرد.آیه الله محمد تقى شیرازى در نیمه اول سال ۱۹۱۹ م . شیخ مهدى خالصى را، که از دشمنان سر سخت انگلستان بود به منظور مشاوره در امور دینى و سیاسى از کاظمین به کربلا فراخواند. همچنین وى از بزرگانى دیگر مانند آیه الله کاشانى ، سید محمد على شهرستانى ، میرزا احمد خراسانى و فرزند خویش میرزا محمد رضا براى مشاوره در امور سیاسى و رهبرى نهضت استفاده مى کرد. در حقیقت این پنج تن یاور وى در مشکلات و مصایب و مدافع ایشان در مواقع حساس و بحرانى بودند.

جمعیت اسلامى

در پى برگزارى انتخابات در عراق مخالفتهایى در شهرهایى نظیر بغداد و کربلا علیه انگلستان صورت گرفت . در کربلا مرزا محمد رضا فرزند میرزا، تشکیلاتى به نام (الجمعیه الاسلامیه ) به وجود آورد. هدف این گروه مبارزه با قیمومیت انگلستان و آزاد سازى عراق از سلطه اجانب بود. آنان در نظر داشتند پس از استقلال ، عراق را تحت ریاست فردى مسلمان در آورند. در آن هنگام آیه الله میرزاى شیرازى در تقویت این حرکت ، فتوایى بدین صورت صادر کرد:(هیچ مسلمانى حق انتخاب و اختیار غیر مسلمان را براى حکومت و سلطنت بر مسلمانان ندارد.)

هنوز مدتى کوتاه از فعالیتهاى جمعیت اسلامى نگذشته بود که انگلستان تصمیم به دستگیرى و تبعید اعضاى فعال آن گرفت . و در ذیقعده ۱۳۳۷ ق . تعدادى از اعضاى آن دستگیر و به بغداد فرستاده شدند تا از آنجا به هندوستان تبعید گردند.

هنگامى که میرزا محمد تقى شیرازى از این حادثه آگاه شد، نامه اعتراض ‍ آمیزى به ویلسون نوشت و خواستار آزادى آن گروه گردید. پاسخ نامه مایوس کننده بود و بدین جهت آیه الله تصمیم هجرت انگلیس را صادر کند. انتشار این خبر موجب رعب انگلیس گشت و پس از مدتى تبعید شدگان آزاد و به وطن خویش باز گردانده شدند.

فتواى مشهور

آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى فتواى مشهور خود را به نام (فتواى دفاعیه ) که مجوزى رسمى براى نهضت مسلحانه مردم عراق بود، بدین صورت صادر کرد:(مطالبه حقوق بر عراقیان واجب است . و بر آنان واجب است در ضمن درخواستهاى خویش رعایت آرامش و امنیت را بنمایند و در صورتى که انگلستان از پذیرش درخواستهایشان خوددارى ورزد، جایز است به قوه دفاعى متوسل شوند.)

حمایت از جبهه ها

آیه الله شیرازى به رغم کهولت و ناتوانى جسمى ، به انقلاب و امور مربوط به آن بسیار اهمیت مى داد. وى براى پیشبرد اهداف مقدس انقلاب عراق و تامین نیازمندیهاى جبهه ، هر چه از دستش بر مى آمد انجام مى داد.
نوشته اند:(مقلدان آیه الله شیرازى از دورترین نقاط، وجوهات شرعى را براى وى ارسال مى کردند، لذا در برخى از روزها نزد وى انبوهى از طلا و نقره به چشم مى خورد، ولى او على رغم اصرار خانواده اش بر صرف مقدارى از آنها براى مخارج ضرورى منزل ، همه را به جبهه هاى جنگ مى فرستاد.)

غروب غمگین

میرزا محمد تقى شیرازى ، رهبر فقیه و مجاهد بزرگ انقلاب مردمى و اسلامى عراق ، پس از عمرى مجاهدت و تلاش علمى و سیاسى و اجتماعى و رهبرى انقلاب ، نا بهنگام وفات کرد و در بحبوحه انقلاب که او مرکز ثقل آن شناخته مى شد و همه امیدها به او بود، ناگهان دعوت حق را لبیک گفت . آیه الله سید هبه الدین شهرستانى که از نزدیکان میرزاى شیرازى بود، درباره درگذشت این مرجع و رهبر بزرگ مى گوید:

(در یکى از روزها وقتى آیه الله شیرازى براى خواندن نماز به صحن مطهر امام حسین علیه السلام مى رفت ، با تعداد زیادى از جنازه هاى شهدا که از جبهه هاى جنگ آورده شده بود، مواجه شد. این صحنه اثر نامطلوبى بر وى گذارد به طورى که آشکارا مى شد نشانه هاى درد و ناراحتى را در چهره اش ‍ مشاهد کرد. این آخرین روزى بود که وى براى اداى فریضه نماز از منزلش ‍ خارج مى شد. چون وضعیت مزاجى وى بعد از آن رو به وخامت گذاشت و به بستر بیمارى افتاد و چیزى نگذشت که دعوت حق را لبیک گفت .)
آیه الله سید مرتضى طباطبایى درباره کیفیت وفات میرزا مى گوید:(انگلیسیها با نیرنگ و حیله به میرزا سم دادند و او را به قتل رساندند. این کار توسط یکى از کارگزارانشان که تظاهر به تدین و تقدس مى کرد و به شغل عطارى مشغول بود صورت گرفت …)

نورالدین شاهرودى در این باره مى گوید:
(آیه الله شیرازى در حساس ترین و بحرانى ترین دوران انقلاب در زمانى که این نهضت مقدس احتیاج شدیدى به وجود وى داشت ، بیمار شد و پس از اینکه بیمارى وى شدت پیدا کرد، در شب چهارشنبه سیزدهم ذیحجه ۱۳۳۸ ق . درگذشت .)
در همان هنگام شایع شده بود که وى با دسیسه یکى از عمال انگلیسى مسموم شده است . چون این فرد انگلیسى همان عطارى بود که در جنب منزل میرزاى شیرازى به تهیه و فروش داروهاى گیاهى مشغول بود و خانواده میرزا براى معالجه وى از او دارو خریدارى مى کردند. این بود که عطار مذکور در میان داروهاى میرزا سم ریخته بود و بدین وسیله او را به شهادت رساند.
پیکر پاک آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى در صحن مطهر امام حسین علیه السلام سمت شرقى قبله به خاک سپرده شد.
آیه الله شهرستانى پس از درگذشت میرزا محمد تقى شیرازى این بیانیه را خطاب به رهبران انقلاب عراق صادر کرد:

(به شما رهبران انقلاب و به کلیه مسلمین جهان ، وفات حجه الاسلام و رئیس علماء اعلام و رکن نهضت عرب و روح حرکت اسلامى میرزا محمد تقى شیرازى را تسلیت مى گوییم . خداوند روح او را پاک تر و ضریح او را نورانى گرداند. خورشید زندگى مقدس او به هنگام غروب روز سه شنبه سوم ذیحجه سال ۱۳۳۸ غروب کرد بعد از این که آن بزرگوار عمرى را به احیاء علم و دین و نابود ساختن نقشه هاى شیطانى کافران گذراند. آنچه امروز قلوب پیروانش را تسلى مى دهد قدرت اصول و مبادى است که او براى آنها مبارزه کرد…)

(فوت آیه الله شیرازى تاثیر زیادى در عراق و ایران داشت و مجالس ‍ متعددى براى گرامى داشت آن مرحوم تشکیل گردید. بعد از وفات این مرجع بزرگ ، رهبران مذهبى نهضت ، حضرت آیه الله شیخ فتح الله اصفهانى معروف به (شیخ الشریعه ) را براى اشراف و رهبرى انقلاب برگزیدند…)
(سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا)

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محمد کاظم یزدى (متوفاى ۱۳۳۷ه. ق)

 .

download
صفحان زرین دانش ، فضیلت و مبارزه به دست با کفایت مردان الهى رقم مى خورد. آنان چون خورشیدى بر تارک پرافتخار تاریخ درخشیده ، پرتو نورشان گرمابخش جانهاى خسته است تا تحرکى دوباره یابد: به رغم شعار استعمارگران مبنى بر جدایى دین از سیاسیت ، عالمان متعهد و دین پرور با حضور در میادین سیاست ، مردانه از حقوق مظلومان و ستمدیدگان حمایت کردند. آنان در جبهه نبرد با کافران گاه تا مرز شهادت پیش رفته ، قلم خویش را به مرکب خون سیراب کردند.

بزرگمرد دانش و جهاد آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى از یک سو در جبهه مبارزه با جهل و از سویى در نبرد با کفار سر آمد عصر خویش بود. بر فقاهتش ، کتاب عروه الوثقى و بر عرفانش ، مناجات نامه بستان راز و گلستان نیاز و بر سیاستش ، موضع گیرى روشنگرانه وى در انقلاب مشروطیت و همگام او با آیه الله شهید شیخ فضل الله نورى و نیز شهادت فرزندش در میدان نبرد، بهترین گواه است .

تحصیل و تدریس

آن وجود سعادتمند در سال ۱۲۴۸ قمرى . در روستاى (کسنویه ) یزد پا به عرصه گیتى نهاد. از همان زمان بزرگى در چهره کوچکش نمایان بود و با تولدش ، رشته هاى امید را در قلب پدر و مادر خویش محکم ساخت . پدرش به تبرک نام رسول خدا صلى الله علیه و آله و با یاد امام هشتم شیعیان ، او را محمد کاظم نام نهاد.

سید محمد کاظم دوران کودکى و نوجوانى را پشت سر گذاشت و با تشویقهاى پدر و مهم تر از همه عنایت خاص خداوند ب علوم دینى رو آورد. و حوزه علمیه (دومنار) یزد یعنى بزرگترین حوزه آن شهر، پذیراى آن نوجوان مخلص از دودمان پاک پیامبر صلى الله علیه و آله شد. سید محمد کاظم مدتها در درس ادبیات استاد ملا محمد ابراهیم اردکانى و زین العابدین عقدایى شرکت کرد و از آن دو بهره هاى فراوان برد.

جدیت فراوانش در کسب علوم اهل بیت علیهم السلام او را مورد توجه اساتید مدرسه قرار داد. پس از اتمام ادبیات عرب ، در درس فقه و اصول آخوند ملا هادى یزدى که از علماى بزرگ آن زمان محسوب مى شد دوره سطح را به پایان رسانید.(۱۳۶۳) دیرى نپایید که مقام علمى اش او را در زمره نزدیکان خاص استاد جاى داد. با توصیه استاد، در ضمن فراگیرى فقه و اصول ، به تدریس ادبیات پرداخت . کیفیت تدریس و شیوه بیان او، سرانجام کار را بدانجا رساند که بعد از اندک زمانى سید محمد کاظم یزدى به مثابه یکى از اساتید حوزه علمیه یزد شناخته شد.(۱۳۶۴) جوان یزدى پس ‍ از مشورت با دو استادش ، اردکانى و عقدایى ، به امید بهره مندى از وجود مقدس امام هشتم علیه السلام راهى مشهد مقدس شد تا با استعانت از آن امام همام ، به مقامات علمى و معنوى نایل آید.

وى در مدت زمان کوتاهى ، علم هیئت و ریاضى را آموخت و طولى نکشید که در زمره اساتید این علوم در آمد. حوزه علمیه اصفهان نیز دورانى به وجود استادى گرانقدر چون یزدى مفتخر گردید. وى با ورودش به اصفهان در مدرسه صدر سکونت گزید.
سید محمد کاظم ، ابتدا درس علامه شیخ محمد باقر نجفى فرزند شیخ محمد تقى نجفى ، نویسنده کتاب (هدایه المسترشدین ) را بر درس سایر علما ترجیح داد. و از محضر اساتیدى چون آیه الله سید محمد باقر موسوى خوانسارى و برادرش آیه الله حاج میرزا هاشم خوانسارى و آیه الله محمد جعفر آباده اى استفاده هاى فراوانى برد.

سید محمد کاظم در سال ۱۲۸۱ ق . با اجازه و معرفى استادش آیه الله شیخ محمد باقر نجفى ، به همراه چند تن از علما به نجف اشرف هجرت کرد و در آنجا از محضر بزرگانى همچون آیه الله شید محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ) فتوا دار تحرمى تنباکو، آیه الله شیخ راضى و آیه الله شیخ مهدى جعفرى و آیه الله شیخ مهدى آل کاشف الغطاء استفاده هاى علمى و توشه معنوى فراوانى کسب نمود.

استاد یزدى تبار، هیچ گاه از تدریس غافل نبود. وى بعد از هجرت میرزاى شیرازى به سامرا به طور رسمى حوزه درس خود را در نجف تشکیل داد و به تدریس دروس عالى فقه و اصول که مرحله نهایى تحصیلات حوزوى است ، پرداخت . دیرى نپایید که شاگردان زیادى در درس ایشان حاضر شدند، به طورى که عدد آنان را تا دویست نفر ذکر کرده اند.

مرجعیت

استاد آیه الله یزدى ، بر مباحث فقهى تسلط کامل داشت . از این رو مسائل مشکل و پیچیده فقهى را با بیانى روان و ساده و با استدلالى قوى ، به طلاب عرضه مى کرد، به گونه اى که شاگردان فراوانى جذب شیوه درس وى شدند. آن گونه که مورخان نوشته اند وى با تسلط کامل و مهارت تحسین برانگیز و استدلال قوى به طرح نظرات خود مى پرداخت و ابواب مختلف فقهى را یکى پس از دیگرى به بهترین وجه و آسانترین شیوه به پایان مى رساند.

او بدون استدلال قوى و قانع کننده ، از مباحث علمى نمى گذشت و به مثالهاى فراوان فقهى استشهاد مى کرد. وقتى شاگردان اشکالات و سوالات خود را مطرح یا در مثالهاى ایشان خدشه مى کردند، با سعه صدر به سخن آنان گوش مى داد و با وقار خاص بهآنان مى گفت :این اشکال به ذهن من نیز آمده ! آنگاه به اشکال جواب مى داد.

آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى ، سیره علماى صالح گذشته را در زمینه مرجعیت رعایت مى کرد و با اینکه از بزرگترین علماى آن زمان به شمارآمد همواره از پذیرش این امر خطیر اجتناب ورزیده ، دورى مى جست . مردم و علماى نجف که به مقام علمى و معنوى وى بخصوص ‍ پس از رحلت میرزاى بزرگ در سال ۱۳۱۲ ق . پى برده بودند نسبت به پذیرش مرجعیت ، به آن فقیه وارسته ، اصرار مى کردند. ایشان سرانجام با احساس مسوولیت در قبال سرنوشت اسلام و مسلمین ، به این بار گران تن سپرد و با قبول مرجعیت جهان اسلام در ردیف علمایى همچون آیه الله العظمى آخوند خراسانى (متوفاى ۱۳۲۹ ق .) و آیه الله العظمى شیخ محمد طه نجف (متوفاى ۱۳۲۳ ق .) و دیگر مراجع آن زمان جاى گرفت . وى بعد از رحلت آخوند خراسانى و آیه الله محمد طه نجف ، زعیم بزرگ جهان تشیع گردید و به مثابه بزرگترین قدرت مذهبى و یگانه پاسدار حریم تشیع ، حفظ کیان مسلمین را بر عهده گرفت . آن روز که دشمنان اسلام ، کمر به نابودى اسلام بسته بودند این مرد بزرگ چونان مجاهدى نستوه و سیاستمدارى فرزانه به صحنه آمد.

مشروطیت

در سال ۱۳۲۴ ق . انقلاب مشروطه در ایران به پیروزى رسید. نخستین مجلس شوراى ملى ایران تاسیس شد اختیارات شاه و دربار کاسته شد. مجلس شوراى ملى قوانینى براى حل مشکلهاى سیاسى – اقتصادى – فرهنگى و آموزش کشور تدوین نمود.
مراجع تقلید نجف از جمله آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى از ابتداى مشروطه به پشتیبانى آن بر آمدند. در ایران نیز آیه الله سید محمد طباطبایى و آیه الله سید عبدالله بهبهانى رهبرى نهضت مشروطه را بر عهده داشتند. اما گروهى از مراجع تقلید و مجتهدان پس از مدتى که عملکرد روشنفکران غربزده و برخى از نمایندگان جلس را در مخالفت با مذهب مشاهده نمودند، خواستار مشروطه مشروعه شدند. آیه الله شیخ فضل الله نورى رهبرى مجتهدان هوادار مشروطه مشروعه را در ایران – که تعدادشان به بیست مى رسید – به عهده داشت . آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى نیز جزو این گروه بود. وى خواستار بر پایى حکومت اسلامى و نظام مشروطه موافق با شرع اسلام بود. او از ابتدا سکوت کرد. زیرا سه تن از مراجع تقلید نجف ، پشتیبان مشروعه بودند.

موافقت عده اى از عالمان سر شناس نظیر آیات والا مقام خراسانى ، بهبهانى ، طباطبایى ، عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى با مشروطیت ، فقط نوعى همراهى و همکارى با به اصطلاح روشنفکران ، در مبارزه با حکومت ظالمانه بود. و در واقع حضور علماى طراز اول ، پاى مردم را به صحنه کشید و انقلاب را در فراز و نشیبها یارى کرد. وگر نه روشنفکران در هیچ دوره ، قدرتى همپاى قدرت علماى دین و مذهب نداشته اند که بتوانند ملت را با سیاسیتها و اهداف خویش همراه سازند.

علماى موافق مشروطه هر چند قصد اصلاح داشتند و در صدد تغییر اوضاع به نفع اسلام بودند اما آیه الله سید محمد کاظم یزدى ، دستى پنهان را مى دید که از آغاز، مشروطیت را از مشروعیت جدا مى کرد و براى دین و دیندارن نقشى در سیاست قائل نبود. آن فقیه دوراندیش به جمعى از شاگردانش گفته بود:

(عاقبت مشروطه را تاریک مى بینم . چون آقایان به اسلام و روحانیت رحم نخواهند کرد. مى بینیم روزى را که عمامه از سر روحانیت برداشته ، آنان را از صحنه کنار خواهند زد.)
بعد از اعلان قانون اساسى در دولت عثمانى ، آیه الله سید محمد کاظم یزدى به مخالفت با آن برخاست و به سختگیرى و آزار و اذیت مسلمانان از سوى آن دولت اعتراض نمود به طورى که حکومت عثمانى او را به تبعید خارج از عراق تهدید کرد.
بعضى از مشروطه خواهان ایرانى ، فرصت را غنیمت شمرده ، از طریق ارسال تلگراف به استانبول ، تهمتهاى ناروایى به او نسبت داده ، به این امید که از ناحیه حکومت عثمانى در حق وى سختگیرى شود و مورد آزار و اذیت قرار گیرد.

اهمیت موضع گیرى سید در برابر خودیهاى دگر اندیش وقتى آشکار مى شود که بدانیم یکى از رهبران ترک تلاش نمود تا شاید بتواند با اقداماتش او را از نظرش منصرف سازد تا وى دست از مخالفت با قانون اساسى دولت عثمانى بر دارد. از همین رو در نجف اشرف به زیارت سید شتافت و از او خواست که با فتوایش قانون اساسى آنان را مورد تایید قرار دهد. سید پس از اندکى درنگ جواب داد: شعار شما شعار غربى و قانون شما، گرفته شده از بیگانه است . اینها که از آزادى و دموکراسى دم مى زنند در پوشش مظاهر غربى ، جز نابودى اسلام چیزى در سر ندارند!

مجاهد بیدار

زمانى که ایتالیا نیروهایش را براى اشغال کشور لیبى به حرکت در آورد و مى رفت تا بخش عظیمى از ممالک اسلامى به اشغال بیگانگان در آید این مرجع عالیمقام ، فتواى تاریخى و سرنوشت ساز خود را درباره وضعیت مسلمانان جهان صادر کرد. فتواى جهاد ایشان چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم
(در این ایام که دول اروپایى مانند ایتالیا به طرابلس غرب (لیبى ) حمله نموده و از طرفى روسها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند و انگلیسیها نیز نیروهاى خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابوى قرار داده اند، بر عموم مسلمین از عرب و ایرانى ، واجب است که خود را براى عقب راندن کفار از ممالک اسلامى مهیا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهاى ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قواى روسى و انگلیسى از ایران ، هیچ فروگذار نکنند، زیرا این عمل از مهمترین فرایض اسلامى است ، تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبى ها محفوظ بماند.)
امضا
(سید محمد کاظم یزدى )

در سال ۱۹۱۴ م (۱۳۳۲ ق .) همزمان با جنگ جهانى اول ، انگلستان علیه امپراتور عثمانى اعلان جنگ داد و دامنه جنگ به کشور اسلامى عراق کشیده شد. انگلیس براى تصرف بصره در شط العرب نیرو پیاده کرد. آیه الله سید محمد کاظم یزدى با فتوى خود مبنى بر وجوب جهاد، مسلمانان را به جهاد علیه کفار انگلیس ترغیب مى کرد. در اینجا بخشى از فتواى آن فقیه مبارز را مى آوریم تا خوانندگان را با روحیه ضد استعمارى آن بزرگمرد تاریخ آشنا سازیم :

(… فتواى ما مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار بر بلاد مسلمین در همه جا پخش شده است . از آنجا که دشمن نزدیک شده و کار سخت بالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است بر هر کس لازم است در عقب راندن قواى دشمن وسعى در حفظ حدود و ثغور اسلام ، با همه امکاناتى که دارد غفلت نور زند…) بعد از ابلاغ فتواى جهاد، جمع زیادى از علما به سوى جبهه هاى جنگ شتافتند. از جمله سید محمد یزدى فرزند ارشد آیه الله یزدى ، با حضور در جبهه رشادت خاصى از خود نشان داد و سرانجام نیز به درجه رفیع شهادت نایل گشت .

آثار سبز

آثار زیادى از فقیه نامدار شیعه ، آیه الله یزدى به یادگار مانده که حاصل تلاش سالهاى متمادى وى بوده است . برخى از آنها در زمان حیاتشان جمع آورى و تدوین شده و برخى نیز بعد از آن بزرگوار، به همت شاگردانش به چاپ رسیده که به شرح زیر است :
۱٫ العروه الوثقى
۲٫ حاشیه بر مکاسب
۳٫ رساله فى التعادل و التراجیح
۴٫ الصحیفه الکاظمیه
۵٫ السوال و الجواب
۶٫ رساله اجتماع امر و نهى

العروه الوثقى مهمترین تالیف و ارزنده ترین کتاب فقهى آیه الله سید محمد کاظم یزدى به حساب مى آید. این اثر فقهى به حدى معروف است که مولف آن نزد همگان ، بخصوص علما و فضلاى حوزه هاى علمیه به (صاحب عروه ) شناخته مى شود. کتاب مزبور در بر گیرنده ابواب مختلف فقه است . و احکام و مسائل شرعى را بیان مى کند. این اثر، در مجموع ، محتوى ۳۲۶۰ مساله در سه جلد تالیف شده است .

مسائل کتاب به نحوى ترتیب یافته که دستیابى به آنها بسیار آسان و همواره مورد توجه مراجع تقلید بوده است و بسیارى از مراجع بزرگ بر آن حاشیه یا شرح نوشته اند.
در مقدمه کتاب (مستمسک العروه الوثقى ) تالیف آیه الله سید محسن طباطبایى حکیم که اولین شرح بر (العروه الوثقى ) مى باشد آمده است :

(کتاب پرارزش عروه الوثقى از حیث دقت و تحقیق ، به گونه اى است که در حوزه هاى محور درسى بسیارى از فقها قرار مى گیرد. با اینکه قبل از آن محور درسهاى فقهى علما، کتاب (شرایع الاسلام ) و (تبصره المتعلمى ) بود اما با ظهور کتاب عروه الوثقى ، این کتاب ارزشمند محور درسى حوزه هاى علمیه گردیده و شروح و تعلیقات زیادى بر آن نگاشته شده است …)

آثار خیر

عالم پرهیزگار، آیه الله یزدى در طول عمر مبارک خود، آثار زیادى را به یادگار گذاشت و کمکهاى بسیارى به سرپرستان و یتیمان مبذول داشت . وى در عمران شهرها و روستاها بویژه در ساخت مسجد، حمام و کاروانسرا، همتى والا و نسبت به رسیدگى به امور حوزه هاى علمیه و طلاب علوم دینى ، عنایت خاصى داشت و بناهاى زیادى را بنیاد نهاد که مهمترین آنها، مدرسه علمیه و کتابخانه ایشان در نجف اشرف است . اولین مدرسه ، معروف به مدرسه سید در خیابانى بین خیابان رسول و بازار حویش قرار دارد و دومین مدرسه نیز در محله العماره واقع شده است .

فرزندان

آیه الله سید محمد کاظم یزدى ، داراى شش فرزند پسر بود که همگى از علما و فضلا به شمار مى آمدند. اسامى آنان بدین شرح است :
۱٫ عالم مجاهد سید محمد یزدى که در میدان نبرد با استعمار، شربت شهادت نوشید.
۲٫ سید احمد
۳٫ سید محسن
۴٫ سید محمود
۵٫ آقا سید على
۶٫ سید اسدالله
از دختران سید در تاریخ نامى به میان نیامده است .

اوصیا

آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى با حضور روسا، بزرگان نجف و اولاد و بستگان خود چهار وصى معین کرد که عبارتند از:
۱٫ آیه الله شیخ لاحمد کاشف الغطاء
۲٫ علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء
۳٫ آیه الله آقا میرزا محمود تبریزى
۴٫ آیه الله آقا شیخ على مازندرانى

بر اساس وصیت سید این چهار تن موظف شدند که تمام موجودى وجوهات شرعى اعم از سهم امام علیه السلام ، سادات ، کفارات و مظالم را به مرجع تقلید بعدى تحویل دهند. گفتنى است در جلسه تعیین وصى یکى از نوادگان به سید محمد کاظم عرض کرد: برخى نوادگان شما یتیم هستند و تحت سرپرستى شما بوده اند، خوب است چیزى براى آنها هم تعیین کنید. سید با آن کسالت جسمى و با صداى ضعیف و رنجور که حکایت از عروجى نزدیک داشت ، فرمود: (نوادگان من اگر متدین هستند، خدا روزى آنها را مى رساند و اگر نه ، چگونه از مالى که از آن من نیست ، به آنان کمک کنم .)

رو به کوى دوست

دوران زندگى او رو به پایان بود. دیگر این سرا گنجایش روح بلند سید را نداشت . سیدى که عمرى را در مظلومیت به سر برده ، اینک در بستر افتاده ، با همگان وداع مى کرد. او قصد هجرت داشت . ماه رجب فرا رسید. سید آن روزها قرآن بیشتر تلاوت مى کرد و همواره ذکر مى گفت : تو گویى با خود چنین زمزمه مى کرد:

کاظما تا کى به خواب غفلتى
فکر خود کن تا که دارى مهلتى

هر چه از ماه رجب مى گذشت حال سید رو به وخامت مى گذاشت و رنگ رخسارش زردتر مى شد. این وضع تا شب سه شنبه ۲۸ ماه رجب سال ۱۳۳۷ ق . ادامه داشت . سرانجام نزدیک طلوع فجر، خورشید فقاهت ، ایثار، زهد و مردانگى غروب کرد و به ملکوت اعلى پیوست . فرزندش ‍ حضرت آیه الله سید على یزدى ، بر جنازه پدر نماز خواند و بدن مبارک را در صحن مطهر حضرت على علیه السلام ، در ایوان کبیر (پشت جامع عمران ، جنب در طوسى ، پشت سر مبارک حضرت على علیه السلام و در جوار پسر شهیدش ) به خاک سپردند. او رفت اما اندیشه پاکش هرگز از یاد نمى رود. یادش گرامى باد.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه آیت الله آخوند خراسانى (متوفاى ۱۳۲۹ ق)

 

phoca_thumb_l_1
اشاره

آخوند خراسانى از سلسله حماسه سازان تاریخ ایران است . وى مرجع تقلید، مدرس کم نظیر حوزه علمیه نجف و رهبر انقلاب مشروطه بود. تمام تاریخ نویسان مشروطه ، حتى آنان که دشمن روحانیت و خواستار نابودى اسلام و استیلاى فرهنگ غرب در ایران بودند رهبرى او را در نهضت مشروطه پذیرفته اند. اما شگفت که درباره اش کمتر از سایر دست اندرکاران نهضت مشروطه سخن به میان آمده است !

تولد

آخوند خراسانى در سال ۱۲۵۵ ق . در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش ، ملا حسین هراتى علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین ، روحانى وارسته اى بود که براى گذران زندگى ، هماره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبلیغى اش مردم را با احکام اسلامى آشنا مى ساخت . در یکى از همین سفرها، در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهاى نصرالله ، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم (آخوند خراسانى ) بود. سرانجام مهر پیشواى هشتم او را به مشهد کشاند تا براى همیشه در شهر شهادت ساکن شود.

هجرت و تحصیل

آخوند خراسانى در دوازده سالگى وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول را در حوزه مشهد فرا گرفت . در هیجده سالگى ازدواج کرد و در ۲۲ سالگى همراه کاروان زیارتى عتبات عالیات ، براى ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف ، همراه خود نبرد.

کاروان زایران به سبزوار رسید. قافله براى استراحت ، رحل اقامت افکند تا پس از توقفى کوتاه ، به سوى عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانى چون آوازه دانش (ملا هادى سبزوارى ) را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و براى بهره جستن از دریاى علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههاى رجب ، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ ه‍ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملا هادى سبزوارى بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویى و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد. و سرانجام به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصارى و میرزا حسن شیرازى شرکت کرد.

آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا مى کوشید و در این راه از هیچ مشکلى نهراسید. خودش ‍ مى گوید:
(تنها خوراک من فکر بود. ولى قانع نبودم ، هیچ گاه نشد که گلایه کنم . شش ‍ ساعت بیشتر نمى خوابیدم . شبها بیدار بودم . با ستارگان دوست شده بودم . خواب با شکم خالى بسیار مشکل است .)
آخوند خراسانى غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامه اى رشته افکارش ‍ را از هم گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت . فرزند خردسالش دیده از جهان فرو بسته بود. پس نامه اى به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملا حسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتى در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدس ، به مشهد برگشت .

داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو مى شد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندى دیگر روز شمارى مى کردند. اما باز هم ، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتى بیمارى از دنیا رفت . داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند. تاب مقاومت نداشت . مرگ همسر و دو فرزند، کمر طاقتش را در جوانى خم کرد. تنها حرم حضرت على علیه السلام و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند.

آوازه علمى آخوند

آخوند سالها در درس شیخ انصارى و میرزاى شیرازى شرکت کرد و از زبده ترین شاگردان آن دو شناخته مى شد. وى از همان ابتدا با پشتکارى کم نظیر، راههاى پیشرفت را مى پیمود.
او در کنار تحصیل ، به عبادت و شب زنده دارى نیز اهمیت فراوان مى داد. بارها به کربلا رفت و به زیارت امام حسین علیه السلام نایل شد. در یکى از این سفرها پس از زیارت ، در درس آیه الله آخوند اردکانى (متوفاى ۱۳۰۲ ق .) شرکت کرد. آخوند اردکانى نظر شیخ انصارى را در مساله اى بیان و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. اشکالها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصارى ، اشکالهاى اردکانى را به استاد بازگو کرد. شیخ انصارى یکى از اشکالها را پذیرفت اما اشکال دوم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوم اردکانى پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانى تازه مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصارى شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبه اى جوان که ۲۵ سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصارى راه یافته ، بى محابا با دلیلهاى قوى به استاد اشکال مى کند. یکى از طلاب به دیگران گفت : این آخوند (آخوند خراسانى ) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانى ) را تایید مى کند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب (آخوند) صدا مى کردند.

آخوند از سال ۱۲۷۸ ق . تا سال ۱۲۹۱ ق . بیش از سیزده سال در درس ‍ خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصارى شرکت کرد و پس از وفات او (۱۲۸۱ ق .) دو سال به درس آیه الله سید على شوشترى (متوفاى ۱۲۸۳ ق .) راه یافت و سالها در درس آیه الله شیخ راضى بن محمد نجفى (متوفاى ۱۲۹۰ ق .) و آیه الله سید مهدى مجتهد قزوینى ادامه تحصیل داد.

آخوند خراسانى بیش از سیزده سال در کنار درسهاى سایر اساتید در درس ‍ میرزاى شیرازى نیز شرکت کرد. میرزاى شیرازى در سال ۱۲۹۱ ق . به سامرا هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتى بود که در کنار تحصیل و شرکت در درس میرزاى شیرازى به تدریس نیز مشغول بود. البته برخى از نویسندگان نوشته اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولى پس از مدتى کوتاه به سفارش میرزاى شیرازى به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد. روزى آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکرى علیه السلام و امام هادى علیه السلام در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالى به نظریه میرزاى شیرازى وارد ساخت و استاد پاسخ گفت . آخوند اشکال را با بیانى دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد…. پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست . روز بعد میرزاى شیرازى پیش از آغاز درس گفت : (در بحث دیروز، حق با آخوند بود.)!

اندک اندک آوازه علمى آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز به شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وى یکى از مجتهدان و مدرسان مشهور نجف و به عنوان یکى از ممتازترین شاگردان میرزاى شیرازى ، مورد احترام طلاب و علما بود. میرزاى شیرازى مقام علمى او را به طلبه ها گوشزد مى کرد و آخوند نیز تا هنگامى که میرزاى شیرازى زنده بود به احترام استاد بالاى منبر نمى رفت ؛ روى زمین نشست و درس مى گفت .

میرزاى شیرازى در سال ۱۳۱۲ ق . دار فانى را وداع گفت . آخوند مدتى پس ‍ از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوى منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانى بر آن گذاشت و زار زار گریست .

آخوند از موفق ترین استادان تاریخ حوزه هاى علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخى از آنها از این قرار است : سید ابوالحسن اصفهانى ، شیخ ابوالقاسم قمى ، سید ابوالقاسم کاشانى ، میرزا احمد خراسانى ، سید محمد تقى خوانسارى ، سید جمال الدین گلپایگانى ، شیخ محمد جواد بلاغى ، شهید سید حسن مدرس ، حاج آقا حسین قمى ، سید صدر الدین صدر، آقا ضیاء الدین عراقى ، شیخ عبدالکریم حائرى ، سید عبدالله بهبهانى ، سید عبدالهادى شیرازى ، شیخ محمد على کاظمى ، شیخ محمد حسین نائینى ، آقا بزرگ تهرانى ، حاج آقا حسین بروجردى و سید محمود شاهرودى .

آوازه علمى آخوند از مرزها گذشت . از این رو (شیخ الاسلام ) امپراتورى عثمانى که در آن زمان به عراق آمده بود، روزى همراه شمارى از همراهان در درس آخوند شرکت کرد.
همهمه اى بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. (شیخ الاسلام ) نزدیکتر رفت و آخوند با دیدن وى ، درس را به بررسى نظر ابوحنیفه در یکى از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا نظر او را بیان کرد و دلیلهایش را بر شمرد.

(شیخ الاسلام ) سنى در شگفت بود که چگونه استاد شیعى ، نظر پیشواى اهل سنت را پذیرفته است ؟! اما اندکى بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت . آخوند چند اشکال علمى بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مساله را بیان کرد. آخوند از (شیخ الاسلام ) خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما روحانى اهل سنت به احوالپرسى با آخوند بسنده کرد. (شیخ الاسلام ) از قدرت علمى و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدتها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنى سخن مى گفت .

عبادت و زهد

آخوند از ابتداى جوانى تا آخر عمرش ، هر روز پیش از طلوع آفتاب ، به زیارت آفتاب نجف ، حرم حضرت على علیه السلام مشرف مى شد. آنگاه به مسجد هندى مى رفت و درس مى گفت . شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم ، براى برخى از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصى داشت . نمازهاى مستحبى اش حتى در سنین پیرى ترک نشد. در ماه رمضان نیز براى طلبه ها سخنرانى مى کرد.

در اواخر عمر، زیارت را – شاید به خاطر پیرى – طول نمى داد. یکى از مریدانش به وى گفت : شما کمى بیشتر در حرم بمانید تا همه زایران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت : در این آخر عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایى کنم ؟!

یکى از همسایگان آخوند مى گفت : ناله سوزناک و صداى گریه آخوند در نیمه هاى شب ، قلب هر سنگدلى را مى لرزاند.

آخوند به تمیزى سر و وضع و لباس اهمیت فراوانى مى داد. همراه سه فرزند که همگى آنها متاهل بودند، در یک خانه زندگى مى کرد. این چهار خانواده ، چهار اتاق داشتند. روزى یکى از پسرانش از تنگى جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت : اگر قرار باشد که خانه هاى این شهر را بین نیازمندان بخش کنند، به ما بیش از این نمى رسد.

دستگیرى نیازمندان

یکى از سخنرانان مذهبى کربلا که از مخالفان مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت مى کرد، به علت بدهى تصمیم گرفت خانه اش را بفروشد. مشترى خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرار داد. گرچه روى دیدن آخوند را نداشت ، اما شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضى شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت : شما جزو علمایید، من راضى نیستم که در گرفتارى باشید. با این پول ، بدهى خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلى برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس ، از مریدان او شد.

تالیفات

آخوند کتابهاى زیادى درباره اصول ، فقه و فلسفه به نگارش در آورد. آثارش ‍ عبارتند از:
۱ – حاشیه مختصر بر رسائل ، که نخستین اثر اوست .
۲ – حاشیه مفصل بر رسائل ، که به نام (درر الفوائد) چندین بار چاپ شده است .
۳ – حاشیه بر مکاسب
۴ – فوائد: در سال ۱۳۱۵ ق .، در تهران به چاپ رسیده است .
۵ – حاشیه بر اسفار
۶ – حاشیه بر منظومه ملا هادى سبزوارى
۷ – رساله اى در مشتق
۸ – رساله اى در وقت
۹ – رساله اى در رضاع
۱۰ – رساله اى در دماء ثلاثله
۱۱ – رساله اى در اجاره
۱۲ – رساله اى در طلاق
۱۳ – رساله اى در عدالت
۱۴ – رساله اى در رهن ، همه رساله ها در یک جلد چاپ شده است .
۱۵ – القضاء و الشهادات
۱۶ – روح الحیاه فى تلخیص نجاه العباد، که در سال ۱۳۲۷ ق .، در بغداد به چاپ رسیده است .
۱۷ – تکمله التبصره : در سال ۱۳۲۸ ق ، در تهران چاپ شده است .
۱۸ – ذخیره العباد فى یوم المعاد: رساله عملیه آخوند، به زبان فارسى است که نخست در بمبئى و سپس در سال ۱۳۲۹ ق . در تهران ، چاپ شد.
۱۹ – اللمعات النیره فى شرح تکمله التبصره
۲۰ – کفایه الاصول : مهمترین اثر آخوند، که چندین بار چاپ شده است و هنوز در حوزهاى علمیه شیعه تدریس مى شود. این کتاب از کم نظیرترین کتابهایى است که درباره علم اصول نوشته شده است . بیش از صد نفر از مجتهدان شیعه بر این کتاب حاشیه و شرح نوشته اند.

تاسیس مدارس

برخى از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیه اى را به آخوند دادند. وى نیز با تمام توان در تلاش براى ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق . مدرسه علمیه اى در محله (حویش ) نجف ، به همت او بنا شد که به نام (مدرسه بزرگ آخوند) مشهور گردید. کتابخانه مدرسه داراى نفیس ترین کتابهاى خطى بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق . مدرسه دیگرى در محله (براق ) ساخت که به (مدرسه الوسطى آخوند) شهرت یافت .

سومین مدرسه اى که با همت ایشان ، در محله براق بنا شد (مدرسه کوچک آخوند) است که در سال ۱۳۲۸ ق . کار بناى آن به اتمام رسید.
آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف ، کربلا و بغداد مشارکت داشت . در این مدرسه ها ادبیات فارسى نیز تدریس مى شد. او مبلغانى به ایلها، عشایر و روستاهاى دور افتاده عراق گسیل داشت ، تا آنها را با احکام اسلامى آشنا سازند. مجله هاى (اخوت )، (دره النجف )، (العلم ) و (نجف اشرف ) با پشتیبانى آخوند در عراق منتشر مى شد.

شرکت اسلامى

صنایع ایران در دوره صفویه از رونق خوبى برخوردار بود. بیش از ۹۰ درصد کالاهاى مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید مى شد. اما با روى کار آمدن سلسله قاجاریه صنایع رو به ورشکستگى نهاد. ملک المتکلمین ، از روحانیون سرشناس آن دوران ، پیشگام آبادى اقتصاد کشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدى تشویق نمود. سرانجام پس از ماهها سخنان او به بار نشست . گروهى از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانى که در آن زمان پول هنگفتى بود، نخستین شرکت ملى را در ایران تاسیس کردند. شرکت اسلامى نخستین شرکت سهامى بود که در ایران تاسیس شد. این شرکت در سال ۱۳۱۶ ق . در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانه هاى پارچه بافى و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتى چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگى وارد میان تولید گردید و شعبه هاى شرکت در بسیارى از شهرستانها گشایش یافت .

ملک المتکلمین ، حاج آقا نورالله اصفهانى و سید جمال واعظ در نابر، مردم را به خرید سهام تشویق مى کردند. نهصد هزار تومان سهام از سوى مردم خریدارى شد. سید جمال واعظ کتابى به نام (لباس التقوى ) نوشت و هدف از تاسیس شرکت اسلامى را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانى و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظى بر این کتاب نوشته ، از شرکت اسلامى پشتیبانى نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت : بر مسلمانان لازم است که لباس ذلت (تولید خارج ) را از تن بیرون کنند و لباس عزت (ساخت داخل ) را بپوشند.

نقش آخوند در نهضت مشروطه

بسیارى از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابى انگیزه هاى مردم براى جانفشانى در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفته اند. برخى از نویسندگان نوشته اند که اسلام با مشروطه سازگارى ندارد. گروهى مى نویسند که نهضت مشروطه دنباله روى کورکورانه از انقلابها و تحولات سیاسى کشورهاى اروپایى و برخى از کشورهاى آسیایى مانند ژاپن است .

شمارى از قلم به دستان تاریخ مشروطه بر این باورند که رهبران مشروطه – چه رسد به مردمى که سالها رنج شکنجه تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایدارى کردند – نیز معناى مشروطه را نمى فهمیدند. برخى از نویسندگان به موجب دشمنى با روحانیت ، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع ، دامن زدن به شایعات و بزرگ نمایى نقش ‍ فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفکران غربزده در صدد بر آمدند تا از نقش آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى که بحق رهبران اصلى مشروطه بودند، بکاهند؛ که متاسفانه در این نیرنگ موفق بوده اند. تا آنجا که در کتابهاى درسى ، سخنى از این سه مرجع بزرگ به چشم نمى خورد. در بسیارى از کتابها نیز فقط از آیه الله سید محمد طباطبایى و آیه الله سید عبدالله بهبهانى و شمارى اندک از علما سخن به میان آمده است . حال اینکه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشکیل مى دادند.

بیشتر نویسندگان ، مردم را در ماجراى مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم کرده اند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانى آگاه ، دوراندش و پارساى پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حکومت اسلامى بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد کرده اند. برخى از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیه الله شیخ فضل الله نورى ، آخوند ملا قربانعلى زنجانى ، آیه الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى و…، با استناد به سندهاى جعلى یا مشکوک و شایعه ها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش کردند.

بسیارى از سندها ساخته جاسوسان روسى و انگلیسى و خیلى از حوادث ، بافته ذهن فراماسونها و غربزدگان مزدور بیگانگان است . البته مى پذیریم که رهبران مشروطه به دلیل اینکه در خارج از کشور به سر مى بردند و از حوزه علمیه نجف ، انقلاب را رهبرى مى کردند، از برخى عملکردهاى مشروطه طلبان باخبر نبودند. کاش علما با وحدت و یکپارچگى ، اختلافها را کنار مى گذاشتند و نمى گذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود.

حضرت امام خمینى – رضوان الله تعالى علیه – درباره مشروطه فرمود:
(علماى اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند. قوانین جعل کردند. قوانینى که به نفع ملت است ، به نفع استقلال کشور است . به نفع اسلام است . قوانین اسلام است . این آزادى را با خونهاى خودشان ، با زجرهایى که دیدند و کشیدند… گرفتند. در جنبش ‍ مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت … لکن … دنباله اش گرفته نشد. مردم بى طرف بودند. روحانیون هم رفتند، هر کس ‍ سراغ کار خودش . از آن طرف ، عمال قدرتهاى خارجى ، خصوصا در آن وقت انگلستان ، در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات . گویندگان و نویسندگان آنها کوشش کردند به اینکه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایى که به قول آنها مى توانند… یعنى فرنگ رفته ها و غرب زده ها و شرق زده ها و کردند آنچه را کردند؛ یعنى اسم ، مشروطه بود واقعیت ، استبداد. آن استبداد تاریک ظلمانى ، شاید بدتر از زمان و حتما بدتر از زمانهاى سابق .)

آغاز نهضت

سلسله قاجاریه در دورانى بر کشور حکومت مى کردند که دنیا در ایام طلایى رشد صنعتى به سر مى برد. پادشاهان قاجار در اندیشه عیش و نوش و خوشگذرانى خود بودند. فقر و بیداد کارگزاران حکومت ، سراسر کشور را در بر گرفته و بخش گسترده اى از کشور به بیگانگان سپرده شده بود. امتیازهاى فراوان به ناچیزترین مبالغ به دولتهاى روسیه و انگلیس واگذار شد. ارتشهاى بیگانه گاه و بیگاه ، به بهانه هاى مختلف کشور را اشغال مى کردند و گاه ماهها و بلکه سالها در نقاطى از کشور اقامت مى کردند. حکومتهاى بسیارى از شهرها به دست کنسولگرى روسیه و انگلیس اداره مى شد. بسیارى از دست اندرکاران دولت مرکزى ، به دستور سفارتهاى بیگانه نصب و عزل مى شدند. ایران آتش زیر خرمن بود. مردم منتظر جرقه اى بودند تا علیه حکومت مرکزى قیام کنند. آیه الله سید عبدالله بهبهانى و آیه الله سید محمد طباطبایى با تشکیل انجمنهایى ، به صورت پنهانى زمینه قیام را آماده مى ساختند. علما و طلاب تهران در سالهاى ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ ق . نشستهاى زیادى براى آگاه ساختن مردم داشتند و آیه الله بهبهانى و آیه الله طباطبایى این جلسات را رهبرى مى کردند.

در این میان علماى تهران با مراجع تقلید نجف در ارتباط بودند. آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى در تاریخ هشتم ربیع الاول ۱۳۲۳ ق . نامه اى به آیه الله سید عبدالله بهبهانى مى فرستند و از علماى تهران مى خواهند که (مسیو نوژ) بلژیکى ، رئیس گمرک کشور را که مشغول فعالیت علیه استقلال فرهنگى و اقتصادى ایران است و به روحانیت توهین نموده از کشور بیرون کنند.

علما، طلاب و بازاریان تهران از خلافهاى کارگزاران حکومت و نامه هاى مراجع تقلید نجف باخبر مى شوند. روحانیون اوضاع نابسامان کشور را به اطلاع مردم مى رسانند و اندک اندک دامنه افشاگریها گسترش مى یابد. آیه الله بهبهانى پیوسته گزارش عملکرد علما و مردم را به نجف مى فرستاد و مراجع نجف نیز رهنمودهاى لازم را به تهران مى فرستادند.

در پى این امور، حکومت مرکزى با شدت هر چه تمام تر به خاموش کردن فریاد انقلاب بر آمد. علما و بازاریان که دو رکن شاخص انقلاب بودند، در نوک پیکان حمله دولت قرار گرفتند. دولت به بهانه تادیب گرانفروشى بازاریان که قند را بیش از نرخ مصوب مى فروختند، به وضع فجیعى به آزار تنى چند از آنها پرداخت . مردم به رهبرى علما به حمایت از بازاریان بر آمدند. سید جمال واعظ – خطیب شهیر انقلاب – و دو نفر دیگر از رهبران انقلاب به دنبال افشاگریهایشان تبعید شدند. انقلاب از پایتخت فراتر رفت و شیراز و مشهد نیز به پایتخت پیوستند.

شیخ محمد واعظ، از سخنرانان مشهور انقلاب در نوزدهم جمادى الاول ۱۳۲۴ ق . دستگیر شد. طلبه هاى مدرسه حاج ابوالحسن معمار باشى تهران وى را در یک درگیرى نجات دادند. اما طلبه در این حادثه به شهادت رسید. بازار بسته شد و مردم در مسجد متحصن شدند و علما از جمله آیات عظام بهبهانى ، طباطبایى و شیخ فضل الله نورى به متحصنان پیوستند. صدر اعظم ، عین الدوله به علما پیغام داد که به خانه هاى خود بروید، ما امور را اصلاح مى کنیم . علما پاسخ دادند: ما عدالت مى خواهیم و چون عین الدوله مانع تاسیس عدالتخانه است ، باید از صدارت بر کنار شود.

طولى نکشید که سربازان ، وحشیانه به سوى مسجد آتش گشودند و بیش از یکصد نفر را کشتند. علماى تهران به نشانه اعتراض در روز ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۴ ق . به قم مهاجرت کردند و بیش از سه هزار نفر از مردم به جمع متحصنان در قم پیوستند. آیه الله شیخ فضل الله نورى ، آیه الله آقا نجفى اصفهانى و آیه الله آخوند ملا قربانعلى زنجانى و بسیارى از علماى سرشناس کشور، از شهرستانهاى دور و نزدیک به قم آمدند. سرانجام مظفر الدین شاه که مقاومت در برابر علما و مردم را بى فایده دانست ، در تاریخ ۶/۵/۱۲۸۴ ش . فرمان بر کنارى عین الدوله و در چهاردهم جمادى الثانى دستور مشروطیت را صادر کرد.

نخستین انتخابات مجلس شوراى ملى و اولین جلسه مجلس در ۱۴/۷/۱۲۸۵ ش . در کشور برگزار شد. قانون اساسى ۵۱ اصل با الهام از قوانین کشورهاى اروپایى از سوى برخى از روشنفکران غربزده نوشته شد و به امضاى شاه رسید. اندکى بعد شاه مرد و فرزندش محمد على شاه به سلطنت رسید. متمم قانون اساسى در ۱۰۷ اصل نیز نوشته شد. اصل دوم آن عبارت بود از: نظارت مجتهدان بر قوانین مصوب مجلس که به پیشنهاد شیخ فضل الله نورى در متمم قانون گنجانده شد.

شاه از امضاى متمم قانون اساسى خوددارى کرد و در پى آن مردم تبریز، اصفهان ، شیراز، رشت و کرمان قیام کردند. از آن سو آخوند و علماى نجف از شاه خواستند که در برابر اراده ملت مقاومت نکند. سرانجام شاه در ۲۹ شعبان ۱۳۲۵ ق . متمم قانون اساسى را امضا کرد.

از آخوند خراسانى سوال کردند که نظرش درباره نظام ملى (قانون نظام وظیفه ) چیست .
ایشان پاسخ داد: (حفظ کیان اسلام بر همه مسلمانان واجب است . بنابراین ، بر همه مردم ، بویژه جوانان واجب است که با فنون نظامى آشنا شوند… مجلس شوراى ملى در این کار تاخیر را روا ندارد.) پاسخ آخوند در تاریخ هفتم ربیع الاول ۱۳۲۵ در مجلس شوراى ملى خوانده شد.

آخوند خراسانى به همراهى دو یار وفادارش رهنمودهاى لازم را به مجلس ‍ شوراى ملى فرستادند و بحقیقت مراجع تقلید از نجف کار هدایت انقلاب مشروطه را در دست داشتند. مردم ایران نیز به فرامین مراجع اهمیت زیادى مى دادند. در یکى از پیامهاى مراجع طرفدار مشروطه نجف آمده است :

(بر تمام مردم ، بویژه عشایر، ایلات و مرز بانان واجب است که تفرقه را کنار بگذارند و دست در دست یکدیگر با آموختن روشهاى نویت نظامى به پاسدارى از آب و خاک ایران بپردازند… احکام مصوب مجلس شوراى ملى را همانند احکام شرعى واجب الاطاعه بدانید.)

آخوند در ۲۸ ذیحجه ۱۳۲۵ ق . نامه اى براى نمایندگان مجلس مى فرستد و آنها را به اجراى قوانین اسلامى پرداخت بدهى هاى دولت و فقر زدایى سفارش مى کند. اما در زمانى کوتاه ، روشنفکران غربزده و فراماسونها اندک اندک ، قدرت را به دست مى گیرند و روحانیت را از صحنه کنار مى گذارند.

آیه الله شیخ فضل الله نورى که از پیشقراولان نهضت مشروطه بود، به دلیل نفوذ غربزدگان در پستهاى کلیدى حکومت و مجلس و به انحراف کشیده شدن مشروطه ، در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام متحصن مى شود. وى بنا به دلایلى از جمله دو مورد ذیل بدین امر دست زد:
۱ – توهین روزنامه ها به چهارده معصوم علیهم السلام ، ارزشهاى اسلامى و روحانیت
۲ – دستگیرى ، ستم و کشتار برخى از مشروطه طلبان در شهرستانها
وى پیشنهاد مى کند که نامه آخوند درباره مبارزه با کفر که به مجلس شوراى ملى فرستاده شده ، در نظامنامه قانون اساسى درج گردد.
محمد على شاه نیز گاه و بیگاه به مخالفت با مشروطه مى پردازد و آخوند خراسانى چندین بار او را نصیحت مى کند که از کارشکنى در کار مجلس و مشروطه بپرهیزد. در یکى از اندرزهاى آخوند به شاه آمده است :
۱ – به دین اهمیت بیشترى بدهید.
۲ – اجناس ساخت ایران را تبلغ کنید. چنانکه (میکارو) پادشاه ژاپن را از بحران اقتصادى نجات داد.
۳ – در نشر علوم و صنایع جدید همت کنید.
۴ – مواظب دخالت بیگانگان در کشور باشید.

استبداد صغیر

شاه پنهانى در صدد کودتا بر مى آید و به بهانه هاى مختلف به اذیت و آزار سران مشروطه مى پردازد و سر انجام در ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۷ ق . برابر ۲/۴/۱۲۸۷ ش . مجلس را به توپ مى بندد و در تهران حکومت نظامى اعلام مى کند و بسیارى از رهبران انقلاب شهید، تبعید یا زندانى مى شوند.

آخوند و دو یار وفادارش در حوادث استبداد صغیر پیامهاى فراوانى براى مردم و رهبران مشروطه فرستادند. در یکى از این پیامها آمده است : (همراهى با مخالفین اساس مشروطه ، محاربه با امام زمان (عج ) است .) ایشان در ماجراى محاصره آذربایجان از طرف قواى نظامى شاه ، که از ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۶ ق . تا ۲۷ جمادى الثانى ۱۳۲۷ ادامه داشت ، پیامهاى زیادى براى مردم آذربایجان فرستاد و آنها را در ستیز با استبداد تشویق کرد. در این میان ستارخان (از رهبران مشروطه در آذربایجان ) اظهار داشت که (من حکم علماى نجف را اجرا مى کنم .) آخوند در یکى از نامه هایش به شاه نوشت :

(… از بدو سلطنت قاجار چه صدمات فوق الطاقه به مسلمانان وارد آمده و چقدر از ممالک شیعه از حسن کفایت آنان به دست کفار افتاده . قفقاز، شیروانات ، بلاد ترکمان و بحر خزر، هرات ، افغانستان ، بلوچستان ، بحرین ، مسقط و غالب جزایر خلیج فارس و عراق عرب و ترکستان ، تمام از ایران مجزا شد. دو ثلث تمام از ایران رفت و این یک ثلث باقى مانده را هم به انحاء مختلف ، زمامش را به دست اجانب دادند. گاهى مبالغ هنگفت قرض ‍ کرده و در ممالک کفر خرج نمودند و مملکت شیعه را به رهن کفار دادند.

گاهى به دادن امتیازات منحوسه ، ثروت شیعیان را به مشرکین سپردند… گاهى خزایت مدفونه ایران را به ثمن بخس (مبلغ ناچیز) به دشمنان دین سپردند. یکصد کرور، بیشتر خزینه سلطنت که از عهد صفویه و نادر شاه و زندیه ذخیره بیت المال مسلمین بود، خرج فواحش فرنگستان شد و آن همه اموال مسلمین را که به یغما مى بردند، یک پولش را خرج اصلاح مملکت ، سد باب احتیاج رعیت ننمودند. به حدى شیرازه ملک و ملت را گسیختند که اجانب علنا مملکت را مورد تقسیم خود قرار داده .

اى منکر دین ! اى گمراه !، پدرت دستور (مشروطه ) را صادر کرد. اما از روزى که تو به سلطنت نشستى همه وعده هاى مشروطه را زیر پا نهادى . شنیدم شخصى از سوى تو به نجف فرستاده شده تا ما را با پول بخرد. و حال اینکه نمى دانى ، قیمت سعادت مردم بیشتر از پول توست … تو دشمن دین و خائن به این مملکت هستى . من بزودى به ایران مى آیم و اعلان جهاد مى کنم .)
رهبران مشروطه از نجف در پیامى به مردم ایران مى نویسند:
(به عموم ملت ، حکم خدا را اعلام مى داریم : الیوم ، همت در دفع این سفاک جبار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات است …)

علماى نجف ، سران قبایل ایران را به پشتیبانى از مشروطه و همه مسلمانان جهان را به پیکار بر ضد استبداد محمد على شاه فرا مى خوانند. آخوند، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى در پاسخ استفتاى مسلمانان ازمیر و طرابوزان (از شهرهاى ترکیه ) آنها را به مبارزه با محمد على شاه فرا مى خوانند.

طولى نکشید که آخوند خراسانى حکم جهاد را صادر کرد و قبیله هاى شیعى عراق آمادگى خود را براى پیوستن به مشروطه طلبان و حرکت به ایران اعلام کردند و طلاب ، علما و بسیارى از ایرانیان مقیم عراق نیز در بغداد گرد آمدند تا به سوى ایران حرکت کنند.

در این زمان بود که طرابلس (لیبى ) به اشغال ایتالیا در آمد. آخوند، مازندرانى و آیه الله شریعت اصفهانى در پیامى به مسلمانان جهان ، حکم جهاد براى آزاد سازى طرابلس را صادر مى کنند.

مشروطه طلبان گیلان و اصفهان پایتخت را در ۲۸ جمادى الثانى ۱۳۲۷ ق . برابر ۲۳/۴/۱۲۸۸ ش . آزاد ساختند. محمد على شاه به سفارت روس ‍ پناهنده مى شود و از آنجا به روسیه فرار مى کند. سپاه مشروطه طلبان نجف که آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى و چند تن دیگر از مراجع تقلید نیز در بین آنها بودند، با شنیدن خبر آزادى تهران از حرکت به ایران منصرف مى شوند.

آخوند هنگامى که شنید سرداران فاتح ایران در صدد اذیت شیخ فضل الله نورى بر آمده اند، تلگرامى به تهران فرستاد و مشروطه طلبان را از آزار وى بر حذر داشت اما روشنفکران غربزده نامه آخوند را پنهان کردند و سپس شیخ فضل الله نورى را اعدام نمودند. آخوند پس از شنیدن خبر شهادت وى گریست . عمامه اش را به زمین انداخت و مجلس یادبود شهید شیخ فضل الله نورى را در منزل خود برگزار کرد.

فرصت طلبان دهها مجتهد مبارز را به بهانه مخالفت با مشروطه در تهران و شهرستانها شهید، تبعید یا زندانى کردند. طرفداران مشروطه مشروعه ، پس ‍ از شهادت شیخ فضل الله نورى رنجهاى فراوانى را متحمل شدند. غربزدگان ، آیه الله ملا قربانعلى زنجانى ، مجتهد ۹۲ ساله زنجان را دستگیر کرده ، به تهران آوردند و در صدد محاکمه اش بر آمدند.اما آخوند با ارسال تلگرام شدید اللحنى ، مانع این عمل شد.

هر روز خبرهاى ناگوار از تهران و شهرستانها به آخوند مى رسید. ترور آیه الله سید عبدالله بهبهانى به دستور تقى زاده ، تبعید آیه الله طباطبایى و خلافهاى برخى از مشروطه طلبان او را رنج مى داد. ولى آخوند هنوز به مشروطه امید داشت .

آخوند پس از رحلت میرزا حسین تهرانى در سال ۱۳۲۶ – که در تمام دوران مبارزه همدوش او مى رزمید – با توان بیشتر با کمک شیخ عبدالله مازندرانى به هدایت مشروطه پرداخت .
آخوند و آیه الله مازندرانى در نامه اى به مجلس شوراى ملى از نمایندگان مجلس مى خواهند که به سبب ضدیت تقى زاده با اسلام از ورودش به مجلس جلوگیرى کنند.
مجلس شوراى ملى نیز حکم اخراج وى را از تهران صادر کرد.
در دهم صفر ۱۳۲۷ ق . از آخوند و مازندرانى درباره حقوق اقلیتهاى مذهبى سوال مى شود. آنها پاسخ مى دهند:

(ایذاء و تحقیر زردشتیه و سایر اهل ذمه … حرام و به تمام مسلمین واجب است که وصایاى خاتم النبیین صلى الله علیه و آله را در حسن سلوک و تالیف قلوب و حفظ نفوس و اعراض و اموال ایشان کما ینبغى رعایت نمایند…)

آخوند و مازندرانى در سال ۱۳۲۷ ق . بر کتاب (تنبیه الامه و تنزیه المله ) نوشته آیه الله محمد حسین نائینى تفریظى نوشته ، آن را تایید کردند. این کتاب از نخستین کتابهایى است که درباره حکومت اسلامى نوشته شده و سازگارى مشروطه با اسلام در این کتاب بخوبى بیان شده است .

آیه الله شیخ محمد اسماعیل محلاتى در بیستم محرم ۱۳۲۷ ق . در اعلامیه اى مشروطه را بدین صورت معرفى مى کند:
(هدف از مشروطه ، محدود کردن اختیارات شاه است . هدف این است که قانون که توسط نمایندگان مجلس منتخب مردم وضع مى شود، ملاک عمل حکومت باشد. مجلس شوراى ملى براى تعیین مصالح و مضار مملکت توسط وکلاى ملت تاسیس شده است . پس منافاتى با اسلام ندارد. امر به معروف و نهى از ممنکر در اسلام آمده است . کار مجلس هم یکى از مصادیق آن است …

مراد از مشروطه این نیست که هر کس هر کار حرامى را دلش بخواهد، بکند. مراد از مشروطه آزادى مردم از قید استبداد شاه است . ما مى خواهیم احکام اسلام درباره همه مردم ، شاه و گدا به طور مساوى اجرا شود….)
آخوند و مازندرانى این اعلامیه را تایید کردند و اعلامیه با تایید آنها به ایران فرستاده شد.

مجلس شوراى ملى در ماههاى آخر سال ۱۳۲۸ ق . تصویب کرد که ایران مستشار مالى از آمریکا استخدام کند. در پى آن (مورگان شوستر) به مدت سه سال به استخدام خزانه دارى کل کشور در آمد. قواى نظامى روسیه بدنبال این حرکت مجلس ، مناطق شمال کشور را اشغال کردند و دولت روسیه به دولت ایران هشدار داد که اگر شوستر را از ایران اخراج نکنید، تهران را اشغال خواهند کرد. مجلس پیشنهاد روسیه را نپذیرفت و دولت روسیه اولتیماتوم ۴۸ ساعته به ایران داد که اگر شوستر از ایران اخراج نشود و دولت ایران متعهد نشود که مستشاران مالى خود را فقط از روسیه و انگلیس استخدام کند، تهران را اشغال خواهند کرد. رئیس مجلس خبر اولتیماتوم را در سیزدهم ذیحجه ۱۳۲۹ ق . به آخوند رساند. سربازان روسى تا قزوین پیش رفتند و دولت انگلیس با تایید اقدام روسیه ، به دولت ایران هشدار داد که اگر تا سه ماه دیگر راههاى جنوب را براى بازرگانى انگلیس امن نکند، سربازان انگلیسى انتظامات جنوب کشور را بر عهده خواهند گرفت .

در پى این وقایع آخوند خراسانى درسهایش را تعطیل کرد و دیگر درسهاى حوزه علمیه نجف نیز به پیروى از او تعطیل شد. جلسه هاى زیادى در منزل آخوند تشکیل شد تا راهى براى دفاع از استقلال و تمامیت ارضى ایران بیابند. تحریم اجناس روسى ، جهاد با روسیه و اعزام طلاب ، علما و عشایر نجف به ایران در نخستین جلسه علما تصویب گردید.
آخوند خراسانى فرمان جهاد را صادر کرد. نامه اى به رئیس مجلس شوراى ملى ایران نوشت و وى را از تصمیم جلسات باخبر ساخت .

غروب خورشید

بسیارى از علماى نجف ، کربلا و کاظمین خود را براى سفر به ایران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود که آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق . از نجف به مسجد (سهله ) بروند و پس از نیایش و دعا براى پیروزى سپاه اسلام ، راهى ایران شوند.

عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدى ، پسر آخوند مقدمات سفر را آماده مى کرد. آخوند به اطرافیانش گفت : بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حرکت کنیم .
آخوند تا پاسى از شب بیدار بود. امانتها را به صاحبانش داد و برنامه هاى فردا را منظم کرد و کارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم کرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل درد شدیدى گریبانش را گرفت . سرانجام پس از اقامه نماز صبح ، پیشواى مشروطه رخت از جهان بر بست . برخى بر این باورند که وى به وسیله جاسوسان روسى و انگلیسى مسموم شده است

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

زندگینامه آیت الله شیخ فضل الله نورى (متوفاى ۱۳۲۷ه. ق)

imagesتولد و تحصیلات

در سال ۱۲۵۹ ق . در روستاى لاشک در منطقه کجور مازندران ، ملا عباس ‍ کجورى از روحانیان صالح و مورد اعتماد مردم ، صاحب فرزندى شد و او را فضل الله نام نهاد. فضل الله پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکى به تحصیل علوم اسلامى روى آورد. تحصیلات ابتدایى را در (بلده ) (مرکز منطقه نور) آغاز کرد.

پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آنجا ادامه داد. سپس براى تکمیل دانش ‍ خویش به نجف هجرت کرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف میرزا حبیب الله رشتى و شیخ راضى به تحصیل پرداخت و بعد از مدتى در درس ‍ میرزاى شیرازى بزرگ شرکت کرد. هیبت ، وقار و تیز هوشى استاد، طلبه جوان را آنچنان شیفته وى ساخت که با هجرت میرزاى شیرازى به سامرا وى نیز حوزه نجف را رها کرد و راهى سامرا شد. حضور مستمر در درس ‍ میرزاى بزرگ و هشت سال حضور در درس شیخ راضى و میرزا حبیب الله رشتى به همراه پشتکار و مداومت در درس و تحصیل ، از شیخ فضل الله مجتهدى برجسته و فقیهى نامدار ساخت .به حقیقت باید او را وارث علم میرزاى رشتى و سیاست و مدیریت میرزاى شیرازى دانست .

بازگشت

موقعیت حساس سیاسى و اجتماعى ایران موجب شد تا شیخ فضل الله با اشاره میرزاى شیرازى و براى هدایت و پیشوایى جامعه ایران در سال ۱۳۰۳ ق . روانه تهران شود.(۱۲۹۹) شیخ فضل الله پس از مهاجرت به تهران ، به اقامه جماعت و تالیف و تدریس علوم اسلامى و حوزوى پرداخت . مهارت او در فقه و اصول و سایر علوم اسلامى و شناختنش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خیلى زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانیان قرار گیرد. (مجلس درس شیخ در تهران داراى اعتبار و اهمتى فوق العاده بود و بسیارى از روحانیان به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیارى در حوزه درس او حاضر و اغلب علماى تهران از افادات علمى او بهره مى بردند.)

از چنین حوزه تعلیم و تدریسى شخصیتهاى بزرگوارى برخاسته اند، از آن جمله اند: حاج شیخ عبدالکریم حائرى موسس حوزه علمیه قم ، حاج آقا حسین قمى ، آقا سید محمود مرعشى (پدر آیه الله العظمى سید شهاب الدین مرعشى (ره ) )، سید اسماعیل مرعشى ، ملا على مدرس ، میرزا ابوالقاسم قمى ، شیخ حسن تهرانى ، علامه محمد قزوینى و…

مقام علمى

مقام علمى شیخ فضل الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامى از دانشهاى دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یکى از کسانى که شیخ را ملاقات کرده است ، مى نویسد: (مراتب علمى شیخ را هیچ کس از دوست و دشمن منکر نبود و لکن گمان مى کردند که فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است . نگارنده در چند جلسه فهمیدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقیه علوم هم اطلاع کافى دارند.)

ناظم الاسلام مى نویسد: (نگارنده روزى که مشار الیهه (شیخ فضل الله ) در خانه آقاى طباطبایى بود، در مجلس در ضمن مذاکره گفت ملاى سیصد سال قبل به کار امروز نمى خورد. شیخ در جواب گفت : خیلى دور رفتى بلکه ملاى سى سال قبل به درد امروز نمى خورد. ملاى امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند.)

ادوارد براون ، محقق و تاریخ نویس نامدار مى نویسد: (شیخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگى به کمال معروف و فقیه جامع و کامل … مجتهد سرشناس و عالمى متبحر… و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود…) مهدیقلى هدایت چنین گفته است : (مقام علمى اش بالاتر از (دو سید) مسندنشین (طباطبایى و بهبهانى ) است . طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند.)

ابوالحسن علوى مى گوید: (شیخ فضل الله از شاگردهاى نمره اول حاجى میرزا حسن شیرازى معروف بود. در پایتخت مرجع امورات شرعى بود.)
فریدون آدمیت نوشته است : (متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نورى بود. از علماى طراز اول که پایه اش را در اجتهاد اسلامى برتر از طباطبایى و بهبهانى شناخته اند.)
احمد کسروى مى نویسد:
(حاجى شیخ فضل الله نورى … از مجتهدان بنام و با شکوه تهران شمرده مى شد.)
و بالاخره یپرم خان ارمنى – که خود عاقبت مجرى حکم اعدام شیخ شد – در یادداشتهاى خصوصى خود نوشته است :
(شیخ فضل الله نورى … روحانى عالیقدرى بود و گفته او براى توده خلق ، وحى منزل محسوب مى شد.)

آثار علمى

شیخ فضل اله علاوه بر فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى و تدریس و تبلیغ داراى آثار علمى ارزنده اى است که برخى را تالیف کرده و بر بعضى کتابها شرح و توضیح نوشته است . قسمتى از این آثار عبارت اند از:
۱ – رساله منظوم فقهى (الدرر التنظیم ) به عربى
۲ – بیاض (کتاب دعا)
۳ – رساله فقهى فى قاعده ضمان الید
۴ – رساله فى المشتق
۵ – صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه )
۶ – ضمایمى بر کتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسى (در پایان کتاب )
۷ – اقبال سید بن طاووس با توضیحات شیخ
۸ – رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه
۹ – روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضل الله )
۱۰ – تحریم مشروطیت
۱۱ – حاشیه بر کتاب شواهد الربوبیه ملا صدرا
۱۲ – حاشیه بر کتاب فرائد الاصول شیخ انصارى .

در نهضت تنباکو

شیخ فضل الله در نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبرى روحانیت بود، نقش فعالى داشت . او نخستین عالمى بود که به حمایت از میرزاى آشتیانى برخاست .
وى به عنوان نماینده میرزاى شیرازى در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طورى که پس از لغو قرارداد تا وقتى که میرزاى شیرازى به وسیله شیخ فضل الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو ننمود.

در آستانه مشروطیت

با قتل ناصر الدین شاه ، فرزندش مظفر الدین شاه به سلطنت رسید. وى اراده اى ضعیف داشت ساده لوح و زود باور بود و از علم و تدبیرى که لازمه فرمانروایى است بى بهره بود. از این رو اوضاع کشور آشفته بود. این اوضاع نا بسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم که یک بار پیروزى در نهضت تنباکو را تجربه کرده بودند، در صدد تغییر وضع موجود بر آمدند. از این زمان انجمن هایى براى هدایت مبارزات مردم تشکیل شد که مهم ترین آن انجمن مخفى بود که بوسیله آیت الله طباطبایى اداره مى شد. در محرم سال ۱۳۲۳ ق . سخنرانان در مجالس مذهبى به انتقاد از دولت پرداختند. در همین زمان عکسى از (مسیو نوژ) بلژیکى که در اداره گمرک ایران کار مى کرد با لباس روحانى پخش شد. عالمان و مردم مذهبى این عکس را توهین به جامعه روحانیت دانستند و همین موضوع موجب تظاهراتى در بازار شد.

این وضع در تهران با رویدادهاى سایر شهرها از جمله خشم مردم کرمان به جهت برخورد ناشایست حاکمان کرمان با رهبران روحانى آنجا و نیز نارضایتى مردم خراسان ، قزوین و سبزوار از حاکمان محلى سبب نارضایتى عمومى در کشور گردید. مردم و بازرگانان در مسجدى در تهران متحصن شدند. آیت الله طباطبایى و آیت الله بهبهانى به آنان پیوستند و تظاهراتى صورت گرفت که مورد هجوم نیروهاى دولتى قرار گرفت . رهبران روحانى به همراه مردم به حرم عبدالعظیم علیه السلام پناهنده شدند و در آنجا خواسته هاى خود را که مهم ترین آنها اجراى قوانین اسلامى و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستهاى مهاجران روحانیان و مردم به شهر بازگشتند اما عین الدوله که پذیرش ‍ خواسته ها قدرتش را محدود مى کرد با خواسته هاى آنها مخالفت کرد و به زندان و تبعید عدالت طلبان پرداخت . مردم نیز مبارزات خود را تشدید کردند و به رهبرى روحانیان دست به راه پیمایى و تظاهرات زدند. در این جریان یکى از طلاب به نام سید عبدالحمید به شهادت رسید. مردم جسد شهید را برداشته ، در شهر به راهپیمایى پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.

آیت الله طباطبایى و آیت الله بهبهانى که رهبرى نهضت عدالت طلبى را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضل الله در جامعه آگاهى داشتند از این رو با وى به گفتگو پرداخته ، و از او درخواست همکارى کردند. شیخ نیز براى همراهى و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست . او در ابتداى همکارى و همراهى گفت : من راضى به بى احترامى به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمى گذارم هر اقدامى که انجام دادید من هم با شما حاضرم ولى باید مقصود اسلام و شرع باشد.

تحصن در سفارتخانه انگلیس

با هجرت عالمان و روحانیان به قم ، شهر به حال تعطیل در آمد و مردم نگران و پریشان شدند. این نگرانى موقعیت مناسبى را براى دولت استعمارگر انگلیس به وجود آورد تا در نهضت رخنه کند و از این راه با دولت روسیه که همه کاره دربار قاجار بود رقابت کند. از این رو به وسیله فراماسونها و روشنفکران وابسته به خویش در میان مبارزان نفوذ کرده ، با پخش شایعه حمله دولت به مردم ، زمینه را براى تحصن مردم در سفارتخانه اش آماده کرد و به دنبال آن تحصن در سفارتخانه آغاز شد. از پیشگامان این تحصن حاج امین الضرب و حاجى شاهرودى و چند نفر دیگر بودند. (معروف بود که این آقایان از اهل فراموشخانه ( (فراماسونرى ) هستند و یک رمز و قراردادى محرمانه با هم دارند.) نهضت عدالتخانه که ریشه اى مکتبى و اسلامى داشت از این مرحله رنگ غربى به خود گرفت و کم کم زمزمه حکومت مشروطه بر سر زبانها افتاد.

درخواستهاى آغازین که اجراى قوانین اسلام و ایجاد عدالتخانه بود، جاى خود را به حکومت مشروطه و مجلس شوراى ملى داد. نا آگاهى تحصن کنندگان از این نوع حکومت به گونه اى بود که برخى شعار مى دادند ما مشربه و بعضى مى گفتند ما مشروطه مى خواهیم و شخص دیگرى مشروطه را زنى تصور مى کرد که قرار است پادشاه شود!

فضاى نیرنگخانه انگلستان وتبلیغات درون آن به گونه اى بود که تحصن کنندگان بدون اینکه بفهمند مشروطیت چیست و در حالى که تلفظ صحیح این لفظ را هم نمى دانستند خواهان حکومت مشروطه شدند و از این مرحله ، نهضت عدالتخانه با نام مشروطه و تحت نفوذ انگلستان به پیش ‍ مى رفت . روشنفکران غربزده و فراماسونهاى وابسته در شمار رهبران اصلى آن در آمدند و همان طور که ماهیت نهضت تغییر کرد، نام آن نیز تغییر یافت و نهضت مشروطیت نام گرفت .

به دنبال پذیرش خواستهاى مبارزان عالمان و روحانیان متحصن در قم به تهران بازگشتند و فرمان مشروطیت و دستور تشکیل مجلس شوراى اسلامى به وسیله مظفر الدین شاه صادر شد. اما متحصنین در سفارت که از (دیگ پلو سفارت انگلیس ) غذا خورده بودند، از سفارتخانه خارج نشدند و خواهان تغییر مجلس شوراى اسلامى به مجلس شوراى ملى شدند.و پس از گفتگو و تغییر مجلس شوراى اسلامى به مجلس شوراى ملى از سفارتخانه خارج شدند. پس از آن با انتخاب نمایندگان ، در روز یکشنبه هیجدهم شعبان ۱۳۲۴ ق . مجلس افتتاح شد.

(تکیه گاه مجلس و مایه قوت و قدرت آن ، علماى بزرگ تهران بودند که در راس آنها آقا سید عبدالله بهبهانى و سید محمد طباطبایى و حاج شیخ فضل الله نورى بودند.)

قانون اساسى

یکى از مهمترین کارهاى مجلس تدوین قانون اساسى بود. در مورد قانون اساسى دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در راءس آنها شیخ فضل الله خواهان قانونى بودند که بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفکران غربزده و فراماسونها قانونى همسان قوانین کشورهاى غربى مى خواستند و این اختلاف که ناشى از دیدگاه فکرى و اعتقادى آنها بود، سر آغاز تفرقه بین دسته مبارزان شد. روشنفکران وابسته و فراماسونها اکثر مجلس را تشکیل مى دادند به طورى که تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آنها فراماسون بودند.

فراماسونها و دیگر روشنفکران غربزده در نوشتن قانون اساسى و متمم آن نقش مهمى داشتند. رئیس هیئت تدوین کننده متمم قانون اساسى (سعد الدوله ) بود که در بلژیک به عضویت لژ فراماسونى در آمده بود. از دیگر اعضاى آن حاج امین الضرب ، حاج سید نصرالله سادات اخوى ، سید نصر الله تقوى و تقى زاده بودند که همه فراماسون بودند.

مجلس با چنین افرادى مشغول تهیه و تصویب قانون اساسى شد. شیخ فضل الله که از قبل به توطئه هاى فراماسونها و روشنفکران غربزده پى برده بود، به همراه آیت الله بهبهانى و آیت الله طباطبایى در جلسات مجلس ‍ شرکت کردند تا شاید از راه نصیحت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیر اسلامى جلوگیرى کنند. اما نمایندگان فراماسون به راه خویش مى رفتند.

در این میان روحانیان و عالمان بزرگ حوزه علمیه نجف یعنى آیات عظام آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى نیز با اطلاعات نادرستى که از طرف مشروطه خواهان به آنها مى رسید به حمایت از مشروطه برخاستند. شیخ فضل الله به تلاش خود براى اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسى پیشنهادهایى به مجلس داد. ذکر مذهب جعفرى به عنوان مذهب رسمى کشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شوراى ملى از جمله این پیشنهادها بود که از هوشیارى و شم سیاسى او حکایت داشت . با اینهمه مجلس با نظرات وى مخالفت کرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد.

از این زمان شیخ فضل الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفکران غرب گرا و فراماسونها و دیگر نا آگاهان قرار گرفت . یکى از نمایندگان در مذاکرات مجلس درباره شیخ فضل الله گفت : چون او ریاستى پیدا نکرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد!

از آن پس مطرح شدن بحث آزادى مطبوعات دستاویزى براى حمله به مقدسات دینى و مذهبى شد. روزنامه کوکب درى در شماره ۱۳ سال اول خود نوشت : (شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغى شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانى مى نمایند، خرج مى دهند و مال خود را بى جهت تفریط مى نمایند. یک جماعتى به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برترى با خاکهاى دیگر دارد.)

مخالفت با مشروطه

هر چند که با تلاش شیخ و حمایت عالمان نجف اصل نظارت فقها با تغییراتى به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسى تصویب شد، شیخ فضل الله که شاهد توهین روزنامه ها به دین و ائمه معصومین علیهم السلام بود، دریافت که هیچ تضمینى براى اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکرى اساسى براى این کار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود. وى با حکومت مشروطه مخالفتى نداشت ، بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامى ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسى و دیگر قوانین حقوقى و جزایى باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت ، مشروطه مشروعه باشد.

وى بارها گفت : (من والله با مشروطه مخالفت ندارم ، با اشخاص بى دین و فرقه ضاله و مضله مخالفم که مى خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه ها را که لابد خوانده اید که به انبیا و اولیا توهین مى کنند.) رویارویى و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه ، مخصوص تهران نبود و در شهرهاى بزرگ دیگر نیز وجود داشت . در رشت آیت الله حاج ملا محمد خمامى رشتى ، در زنجان آخوند ملا قربان على زنجانى ، در تبریز میرزا محمد حسن مجتهد تبریزى و میر هاشم دوچى از طرفداران مشروطه مشروعه بودند.

در تهران نیز آخوند رستم آبادى ، سید احمد طباطبایى ، ملا محمد آملى ، شیخ عبدالنبى نورى ، سید محمد یزدى ، شیخ محمد بروجردى ، حاج میرزا لطف الله ، حاج آقا نورالله مجتهد عراقى ، شیخ على اکبر مجتهد، سید على قطب نخجوانى ، شیخ محمد على پیشنماز، آقا جمال الدین لافجه اى ، شیخ على اکبر طالقانى و… از شیخ فضل الله و مشروطه مشروعه حمایت مى کردند. اما با این همه ، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوى و گرماه کننده بود که جو سیاسى و اجتماعى به طور کامل موافق مشروطه خواهان بود و همین موجب شد تا جمعى خواهان تبعید شیخ شوند و گروهى حمله به منزل او را طرح ریزى کنند. شیخ فضل الله نیز براى اینکه پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم علیه السلام هجرت کرد و در آنجا متحصن شد.

او در یکى از سخنرانیهاى خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود:
بارها این را گفته ام و باز به شما مى گویم که من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفى ندارم و هیچ کس نمى تواند این موضوع را انکار کند، بلکه براى اصلاح امور مملکت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت قانون و دستور العمل لازم است . اما مى خواهم بدانم در مملکت اسلامى که داراى مجلس شوراى ملى است ، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین اسلام و قرآن باشد یا مخالف قرآن و کتاب آسمانى ؟! وى در ادامه قرآن کوچک خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد کرد که من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلکه اول کسى که طالب این اساس بود من بودم و فعلا هم مخالفتى ندارم اما مشروطه به همان شرایطى که گفتم که باید قانون اساسى و قوانین داخلى مملکت مطابق با شرع باشد.

تحصن کنندگان براى بیان و توضیح مواضع و اهداف خود روزنامه اى به نام لایحه منتشر مى کردند. مجلس که از افشاگرى و تبلیغات آنها احساس ‍ خطرکرد.، با انتشار اطلاعیه اى اعلام کرد که کلمه مشروطه نمى تواند چیزى مخالف با دین و احکام شرعى باشد. این اطلاعیه که پاسخى در حد گفتار و نوشتار به خواستهاى متحصنین بود موجب شد تا شیخ فضل الله و یارانش ‍ حرم را ترک کرده ، به شهر باز گردند اما این یک برنامه حساب شده براى تفرقه و از هم پاشیدن متحصنین بود و مشروطه خواهان در عمل همان مسیر سابق را مى پیمودند.

شیخ فضل الله نیز مشغول درس و بحث علوم اسلامى شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطیت اروپایى باقى ماند. شیخ و یارانش هر چند در این مرحله فعالیت علمى در مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آنها خارى در چشم مشروطه طلبان غرب گرا بود. از این رو با جعل تلگرامهایى از طرف علماى نجف شیخ را مخل آسایش و مفسد معرفى کردند. جالب توجه اینکه در یکى از این تلگرامها آمده بود: شیخ فضل الله به علت اخلال در اصلاح مسلمین از درجه اجتهاد ساقط است . این جاعلان جاهل نمى دانستند که علم و اجتهاد چیزى نیست که کسى بتواند آن را از دیگرى سلب کند. اما نا آگاهى جامعه کافى بود تا این تبلیغات موثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شیخ طرح ریزى شد و شیخ فضل الله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گردید.

سقوط و ظهور دوباره مشروطیت

با مرگ مظفر الدین شاه ، محمد على شاه به سلطنت رسید. وى داراى خوى استبدادى بود و به هیچ وجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وى پرورش ‍ یافته روسها بود و با حکومتى که بر اساس خواست و منافع انگلستان روى کار مى آمد موافق نبود. از این رو به وسیله سربازان دولتى و قزاقان روسى به مجلس حمله کرد. عده اى از نمایندگان کشته شدند و برخى دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه بر چیده شد.

خبر حمله به مجلس و کشتن مشروطه خواهان موجب شد تا نیروهاى شمال به رهبرى سپهدار تنکابنى و نیروهاى بختیارى به رهبرى سردار اسعد بختیارى به تهران حمله کرده ، شهر را به تصرف خود در آورند. با شکست نیروهاى دولتى و فتح تهران محمد على شاه به سفارت روسیه پناهنده شد. فاتحان تهران مجلسى با عنوان مجلس عالى در بهارستان تشکیل دادند. این مجلس محمد على شاه را از سلطنت خلع و احمد شاه را به پادشاهى برگزید و بقیه مناصب حکومت را بین خود تقسیم کردند. اکثر مشروطه خواهانى که حکومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب (حکومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودالها و خدمتگزاران امپریالیسم افتاد.) حکومت روى کار آمده حتى با معیارهاى غربى نیز یک حکومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حامیان مشروطیت یعنى سردار اسعد و سپهدار هیچیک اعتقادى به حکومت ملى نداشتند. زیرا (یکى از عناصر اصلى ایدئولوژى مشروطت ، بر انداختن نظام شبه فئودالیسم ایرانى و نفى قدرتهاى محلى حکومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود.)

آخرین روزها

مشروطه خواهان پس از برقرارى حکومت به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنى شاه و درباریان وحشت زده هر کدام به جایى پناه بردند اما مشروطه مشروعه به رهبرى شیخ فضل الله چون کوه مقاوم و استوار بودند.

پیشنهادهاى مختلفى به شیخ فضل الله رسید تا به جایى پناهنده شود. سعد الدوله براى او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو کردم و براى شما جاى مناسبى در سفارتخاه تهیه کرده ام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند اما شیخ بدون عکس العمل در مقابل این پیام (لا حول و لا قوه الا بالله ) مى گفت .

پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشور بى طرفى است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمى استهزا گونه فرمودند: باید پرچم ما را روى سفارتخانه بیگانه نصب کنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین احکام هستم اجازه فرماید، پناهنده به خارج از شریعت شوم .
وى در پاسخ پیشنهاد دیگرى اینچنین فرمود:
آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را براى اسلام سفید کرده ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم !

سرانجام مشروطه طلبان براى انتقام از شیخ فضل الله به منزل وى حمله کردند و شیخ را به شهربانى بردند. شیخ فضل الله چند روزى در شهربانى بود و در روز سیزدهم رجب براى محاکمه او را به عمارت گلستان بردند. (مدیر نظام نوابى ) از ماموران شهربانى و از محافظان شیخ فضل الله ماجراى محاکمه شیخ را این گونه نقل مى کند.

اعضاى دادگاه شش نفر بودند که مقابل آقا روى نیمکت نشستند. شیخ ابراهیم زنجانى به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال مى کرد. او در موقع محاکمه به آقا حمله و بى احترامى مى کرد و یک باز نیز گفت : شیخ ! من از تو عالم ترم . از مخارج تحصن سوال شد و آقا برایشان توضیح داد و گفت دیگر پول نداشتیم و گرنه ادامه مى دادیم . در بین محاکمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آنها هم اجازه دادند. آقا عبایش را همان نزدیکى روى کف تالار پهن کرد و نماز ظهرش را خواند اما اجازه ندادند که نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سوال کردند. در بین محاکمه یپرم خان از در پایین آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روى صندلى نشست . آقا متوجه او نشد.

ولى چند دقیقه اى که گذشت حادثه اى پیش آمد که وضع تالار تغییر کرد. من در این وقت از آقا قدرت و شجاعتى دیدم که در تمام عمر ندیده بودم و آن وقتى بود که آقا از افراد محاکمه کنند پرسید: (یپرم ) کدامیک از شما هستید؟ همه به احترام یپرم از سر جایشان بلند شدند و یکى از آنها با احترام (یپرم ) را که پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت یپرم خان ایشان هستند! آقا همان طور که روى صندلى نشسته بود و دو دستش را روى عصا تکیه داده بود به طرف چپ نصفه دورى زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندى گفت : یپرم تویى ؟ یپرم گفت بله و بلافاصله گفت : شیخ فضل الله تویى ؟ آقا جواب داد بله منم !

یپرم گفت : تو بودى که مشروطه را حرام کردى ؟ آقا جواب داد بله من بودم و تا ابد الدهر هم حرام خواهد بود. موسسان این مشروطه همه بى دین هستند و مردم را فریب داده اند. پس از آن رویش را برگرداند. در آن موقع که این کلمات با هیبت مخصوصى از دهان آقا بیرون مى آمد نفس از در و دیوار بیرون نمى آمد و همه ساکت و سراپا گوش بودند. تماشاچیان حاضر در تالار وحشت کرده بودند. من مى لرزیدم و با خود مى گفتم این چه کار خطرناکى است که آقا در این موقع انجام مى دهد! یپرم رئیس شهربانى و فرمانده نیروى انتظامى است .
موضوع محاکمه شیخ فضل الله همین چند سوال پیرامون تحصن بود.

سربدارى دیگر

بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامى که آقا به طرف میدان توپخانه مى رفت نگاهى به جمعیت و بعد رو به آسمان کرد و گفت :
افوض امرى الى الله ان الله بصیر بالعباد.

دست حق در دست مى آمد روان بر پاى دار

تا بلند آوازه سازد بعد از این آواى دار

آن که در آیینه اندیشه مى بیند خداى

کى کند اندیشه از رنج توانفرساى دار.

میدان توپخانه از جمعیت موج مى زد. نیروهاى دولتى مردم را کنار مى زدند تا راه باز شود. در این لحظه آقا به عقب برگشت و در میان جمعین خادم با وفایش را دید و گفت ناد على ! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. مى خواستند بدانند او در لحظه آخر چه کارى دارد. در این وقت آقا دست در جیب کرد و کیسه اى بیرون آورد و به ناد على داد و گفت این مهرها را خرد کن . او در این لحظه حساس هم دوراندیش و تیزهوش است و براى اینکه پس از مرگش مشروطه طلبان سند سازى نکنند و از مهرها سوء استفاده نکنند، دستور خرد کردن آنها را داده است .

پس از آن آقا را روى چهار پایه قرار دادند و او از آنجا آخرین سخنان خویش را بیان کرد. سخنان او تاکیدى بر موضع اصولى و مکتبى گذشته اش بود. وى خطاب به جمعیت تماشاچى فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش که من براى این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم . خدایا! تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم مى گویم که موسسان این اساس بى دین هستند و مردم را فریب داده اند. این اساس مخالف اسلام است . محاکمه من و شما بماند پیش پیغمبر اسلام . او با وجود ضعف و پیرى و بیمارى آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت کم نظیرى بیان کرد و تنها ایمان و عشق به یک هدف مقدس است که موج مى شود شخصى اینچنین در مقابل مرگ و شهادت ایستادگى کند. او در پاى دار چنان شجاع بود که گویى دار از هیبت و عظمت او مى لرزید.

او ز عشق حق سراپا شور و شوق و جذبه بود

دار در اندیشه از او او نه در پرواى دار

هیبت مردانه مرد خدا را دیده است

گر به خود مى لرزد از این جذبه سر تا پاى دار

قبل از اینکه ریسمان دار را به گردى وى بیندازند یکى از مشروطه خواهان براى او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضل الله گفت :
من دیشب پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستى و من چنین امضایى نخواهم کرد. و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهار پایه را از زیر پاى وى عقب راندند و طناب را بالا کشیدند.

گاه خورشیداز عشق خدا بر نیزه ها

گاه از شوق خدا خورشید بر بالاى دار

پرتو خورشید فضل الله نورى تافته است

جاودان از مشرق خونین و خونپالاى دار

در پاى دار مشروطه طلبان شادى مى کردند. شیخ فضل الله در راه حمایت از شریعت ، سر و جان فدا کرد. او با شهادت خویش درس سرافرازى و جانبازى را تعلیم داد.

پس از شهادت

پس از اعدام جسد شیخ شهید را به حیاط شهربانى منتقل کردند و در وسط حیاط بر روى یک نیمکت قرار دادند. مشروطه طلبان و دیگر افرادى که نسبت به دین کینه و عداوت داشتند به جسد نیز حمله کردند. نیروهاى مسلح با قنداق تفنگ ، دیگران با لگد و… به طورى که خونابه از جسد سرازیر شد. ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیرى کردند و بعد از مدتى جسد را تحویل خانواده وى دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفى کرده ، پس از حدود هیجده ماه آن را به قم بردند و در یکى از اتاقهاى صحن مطهر حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپردند.

اعدام شیخ شهید نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادى و عدالت برداشت و مردم فهمیدند که مشروطیت سرابى بیش نبوده است . کم کم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت کنار گذاشته شدند و زمینه جدایى دین از سیاست فراهم شد. آیات عظام نایینى ، آخوند خراسانى ، طباطبایى ، بهبهانى و طباطبایى یزدى همگى از شهادت شیخ فضل الله متاثر شدند و دریافتند که واقعیتهاى تلخى در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است . اما دیگر دیر شده بود.

زندگى شخصى شهید نورى

همسر شهید، سکینه ، دختر دائى اش محدث نورى بود او داراى چهار پسر به نامهاى مهدى ، ضیاء الدین ، هادى و جلال و هشت دختر به نام هاى زینت ، اینسه ، احترام ، زکیه ، خدیجه ، منیره ، اقدس و انور بود.(۱۳۳۷) وى در زندگى شخصى بسیار منظم بود لباس مرتب و پاکیزه اى مى پوشید و ظاهرى آراسته داشت . اهل ریا و فریب نبود و بسیار صریح و شجاع بود.

دستى گشاده داشت و خانه او به روى همه کس باز بود و هرگاه شخصى اظهار فقر و تنگدستى مى کرد، در حد توان از او دستگیرى مى کرد و هر وقت فردى براى اثبات فقر خویش مى خواست قسم بخورد، مى گفت که قسم لازم نیست و او را یارى مى کرد. شیخ شهید اهل جمع آورى مال نبود. براى کسى که در راه هدف خرج کرد. در تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام علاوه بر مصرف تمام دارایى خویش ، تمام اموال خانه و حتى خانه اش را در گرو قرضهایش گذاشت و تا آخر عمر نتوانست آنها را بپردازد. جمعى از طلبکاران او پس از شهادتش طلب هاى خود را بخشیدند و بعضى از طلب ها را هم عده اى از دوستان او پرداخت کردند.

پس از شهادتش سیاهى فقر بر خانه شیخ شهید سایه گسترده بود. فقرى که فقط اعضاى خانواده اش ‍ آن ارا لمس کردند. دولت دو نگهبان براى خانه شهید نورى قرار داد اما آنها خود موجب مزاحمت و رنج و زحمت اعضاى خانواده شدند. یک بار آنها براى حقوق خویش از میرزا هادى دویست تومان پول طلب کردند. دویست تومان پول زیادى بود و آنها توان پرداخت آن را نداشتند. اما آنها دست بردار نبودند. حاج میرزا هادى با فروش مقدارى از لوازم خانه صد تومان تهیه کرده ، به آنها پرداخت کرد.

در همین روزهایى که غم و اندوه شهادت شیخ بر اعضاى خانواده حکم فرما بود و فقر و تنگدستى آزارشان مى داد، کریم دوانگر همان شخصى که به شیخ سوء قصد کرد و مورد عفو او قرار گرفت ، به خانه شیخ شهید مراجعه کرده ، گفت : در روز درگیرى اسلحه مرا گرفتند و باید پول آن را شما بپردازید. خانواده شیخ شهید گفتند که اسلحه را شهربانى گرفت به آنجا مراجعه کنید، اما او اهل خانه را تهدید کرد. همسر شیخ شهید نیز از ترس جان پسرش و دف شر او قالیچه زیر پایش را جمع کرد و به او داد.

امام خمینى و مشروطیت

حضرت امام خمینى (ره ) با تایید نظر شیخ شهید در مورد مشروطه مشروعه و تجلیل از تلاش او در راه تصویب قانون اساسى موافق با قوانین اسلامى انحراف نهضت مشروطیت از مسیر صحیح و اعدام شیخ شهید را کار بیگانگان و عمال داخلى آنها مى دانست که به موجب ترس از قدرت اسلام و روحانیان به این کار دست زدند. او در این مورد فرمود:

(لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله – رحمه الله – ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد، در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از کوشش ‍ ایشان بود، مخالفین ، خارجیها که یک همچو قدرتى را در روحانیت مى دیدند، کارى کردند در ایران که شیخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانى نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.)

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله میرزا حسین نورى طبرسى«محدث نورى» (متوفاى ۱۳۲۰ه.ق)

آل نورى

به دانش همیشه نگهدار دین

که بر جانت از دین بود آفرین

(فردوسى )

در خاندان نورى هر کسى به فراخور خویش فرشته خویى بود که با دو بال دانش و دین در پرواز بود. همه اهل علم عابد آگاه ، همه دیندار بیدار.
هر یک از اعضاى گرم خانواده در اثر هوش و خروش خویش ، در درخشانى شده بود در دریاى دانش آن دوران .
و این فخر فخیم آنها را بس که آیت الله نورى از میان آنها برخاست .

پدر نورى دانشورى بنام بود علامه میرزا محمد تقى نورى طبرسى ۱۲۰۱ – ۱۲۶۳ ق ) از بزرگترین دانشمندان مازندران و از پیشوایان مورد اطمینان مردم و مرجع تقلید مردمان زیادى در خطه نور بود.
دانشور نور داراى چهار برادر با فرهنگ و فرهیخته نیز بود که همگى در دانش و دیانت شبیه هم بودند.

برادران نورى به ترتیب عبارت اند از:

۱ – حاج میرزا هادى ، ایشان پس از مدت مدیدى تحصیل علم در حوزه نجف به وطن باز مى گردد و سیزده سال مرجعیت شهر نور را به عهده مى گیرد، تا اینکه در حدود ۱۲۹۰ ق . به رحمت رحمانى مى رسد.
۲ – آقا میرزا على ، که بعد از برادر بزرگش مرجعیت و ریاست دینى شهر را به عهده داشت .
۳ – میرزا حسن نورى ، از بزرگان فضلا و از مدرسان فقه و اصول .
۴ – میرزا قاسم نورى ، از مدرسان فقه و اصول در خاندان نورى به دو خواهر بزرگوار و عالیقدر در تاریخ اشاره شده است که هر دو در تاریخ نقش ‍ مهمى را ایفا کرده اند. یکى همسر ملا فتح الله نورى و مادر شیخ موسى نورى است و دیگرى همسر ملا عباس نورى که از بزرگان و پارسایان عصر خویش بود. اشتهار این بزرگ بانو ، بدان افتخار است که ایشان مادر و تربیت کننده شیخ شهید، فضل الله نورى – داماد دایى دلبندش محدث نورى – است ؛ شهیدى که تا پاى دار پایدار ماند و با شهادتش روى سیاه خود باختگان و غرب زدگان را که خود را روشنفکر خیال مى کردند. سیاه تر کرد.

میلاد نور

زادگاه نورى دهى است از روستاهاى سر سبز شهر نور، به نام (یالو) واقع در استان مازندران .
هیچدهم شوال (۱۲۵۴) در شهر نور سور و سرورى بر پاست . شهر حال و هوایى دیدنى دارد. همه خوشحال و شادمانند و دل خوش از اینکه نورى بر نوریان اضافه شده است . تو گویى در آیینه دل ، آسمان حدیث را مى دیدند که آفتابش آیت الله نورى شده است و سرآمد محدثان شیعى ، همین کودک امروز نور است که نام آورى زبانزد گشته است .

خضر راه

طى این مرحله بى همرهى خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهى

(حافظ)

براى کسى که مى خواهد مسیر کمال را طى کند داشتن راهنما یا راهنمایان دلسوز و صادق ، به بیان لسان الغیب ، (خضر راه ) لازم و ضرورى است ؛ بویژه براى کسى که تازه در اول راه است .
اگر گفته شود رمز موفقیت مردان بزرگ در همین نکته نیک نهفته است خیلى هم خالى از صداقت نیست ، چرا که بیشتر بزرگان ، موفقیت خویش را مدیون مربیان و معلمان دلسوز خود مى دانند.

محدث نورى هم که بى گمان از آن بزرگمردان نامى است همانند بیشتر مراحل زندگانى ، در این مرحله حیاتى هم توفیق رفیقش شد. با اینکه در کودکى از وجود پر نور پدر محروم مى شود ولى در سایه سعى و تلاش ‍ خویش از همان اول جستجو را آغاز مى کند و مى یابد آنچه را که مى خواهد. چرا که خواستن توانستن است و جوینده یابنده و حرکت ، برکت آفرین .

تو پاى به راه در نه و هیچ مگو

خود راه بگویدت که چون باید رفت

نورى با عزمى راسخ پاى در راه مى نهد، مى جوید و مى رود، مى رود و مى جوید تا به خضر راهى مى رسد. هنوز بیش از چهارده ، پانزده بهاران از عمرش نگذشته و نوجوانى بیش نیست که ملازم فقیه فرهیخته اى مى شود به نام (ملا محمد على محلاتى ) و با شور و شوق تمام و نشاطى که مخصوص جوانان جدى است هر چه تواند از خرمن خلوص و دانش ابنوه او خوشه چینى مى کند و خدا خدا مى کند که هیچ ساعتى از فرصتها را از دست ندهد؛ فرصتهایى که تنها در زمان زنده جوانى پیدا مى شود و بس .

سفیر سفرها

مردان بیدار، مردان میدان اند و مدام در حرکت و تکاپو. بیخود نیست که مبداء تاریخ اسلام را هجرت قرار داده اند ؛ هزار نکته باریکتر از مو اینجاست .
در حدیث حیات و روایت بلند نورى ، بخش گسترده اى است که تنها با تفسیرى از سفرهاى سبز او روى نشان مى دهد. محدث نورى قرار و آرام ندارد، همیشه در حرکت و هجرت است ، زندگانیش سارسر سیر و سفر است . سیر در بوستان دانشمندان – کتابها و کتابخانه هاى ایران و عراق – سیاحت او، استنساخ و نسخه بردارى از نسخه هاى نفیس و استراحت او، جستن و یافتن کتابهاى کمیاب و کیمیاهاى نایاب عیش و عشق اوست همچنانکه تحقیق و تفحص ، تفریح روح و تفرج فکر اوست .

جالب تر اینکه نورى در این سفرهاى سبز براى سیر و سلوک ، نقشى بس ‍ نگارین و بسیار زیبا هم دارد که مثلث وار و دیدنى است . یک نقطه از این نقشه ، مکه مکرمه ، خانه خداست و نقطه دیگر آستان قدس رضوى علیه السلام و نقطه سوم عبتات عالیات عراق است . محدث به دور این سه پایه پایدار، پروانه وار مى گردد و پرواز مى کند.

در سال ۱۲۷۳ ق ، از تهران به همراه استادش و پدر زنش به عراق هجرت مى کند. پس از گذشت چهار بهار مجبور مى شود حوزه علمیه نجف را ترک گفته ، به ایران بر گردد ولى باز توفیق رفیقش گشته ، با فاصله کمى (۱۲۷۸ ق ) به عراق هجرت مى کند. این بار همراه و همگام با دانشمند بزرگوارى به نام آیه الله شیخ عبدالحسین تهرانى معروف به (شیخ العراقین ) است . پس از اندک زمانى که در کربلا همراه او بود با هم به شهر کاظمین سفر مى کنند و دو سال در سایه سار دو امام معصوم (امام موسى کاظم و امام جواد علیهم السلام ) بیتوته مى کنند.

محدث در این فرصت مشغول تحصیل و تحقیق بود تا در سال ۱۲۸۰ ق در حالى که بیست و شش بهار را پشت سر گذاشته بود، نخستین سفرش را به سوى دیار دوست آغاز مى کند تا ضمن تجدید عهدالست ، در کنگره سالانه و عظیم حج و سمینار سراسرى مسلمانان شرکت جوید.

پس از دیدار از دیار دلدار و راز و نیاز با حضرت حبیب ، براى بار سوم به عراق هجرت مى کند و در درس آیت الله شیخ مرتضى انصارى (ره ) که در نجف اشرف دایر بود حاضر مى شود. سوگمندانه استفاده از افادات شیخ اعظم بیش از چند ماه طول نمى کشد زیرا در همین زمان (۱۲۸۱ ق ) شیخ انصارى از سراى فانى به جهان باقى رخت سفر بسته جاودانه مى شود. محدث پس از سه سال (۱۲۸۴ ق ) براى دومین بار به وطن خویش ایران بر مى گردد تا ضمن زیارت آستان قدس رضوى علیه السلام وضع مردم مسلمان ایران را بررسى کرده ، از نزدیک حال رقت انگیز هموطنانش را که آن روز در دست حاکمان قاجار اسیر بودند، ببیند تا بعد از بازگشت به نجف اشرف – که آن روز مرکز تشیع بود – گزارشى داشته باشد.

پس از خاکبوسى امام رضا علیه السلام با یک دنیا درد و غم از غربت شیعه ، براى چهارمین بار (در سال ۱۲۸۶ ق ) به عراق بار سفر مى بندد. همان سال استادش شیخ العراقین از دنیا مى رود و با فراقش دل دانشمند جوان و شاگرد شیداى خویش را مى سوزاند.

نورى که مى بیند استادش رخت سفر بست و رفت تنهایى و دورى استاد را بر نمى تابد و براى فرار از فراق ، دل به دریا مى زند و براى بار دوم رو به سوى خانه خدا به راه افتاده ، مى رود که دیدارى دوباره با دلدار تازه کند. پس از اتمام اعمال حج ، از همان جایگاه مقدس عزم عراق کرده ، رو به سوى نجف اشرف ، طى طریق مى کند، تا چون کبوتران حرم هر سپیده دم به دور گنبد عین عدل ، و داد مجسم ، على علیه السلام پر گشوده ، طواف کند. این بار با عزمى راسخ در نجف اشرف رحل اقامت مى افکند و پروانه درس ‍ میرزاى بزرگ مى گردد. از اینجاست که فصل تازه اى از زندگانى نورى شروع مى شود و سر فصل جدیدى از حوزه نجف تا تاریخ سامرا گشوده و گسترده مى شود.

در سایه اساتید

بى شک فقیه نور از خرمن خیلى ها خوشه چینى کرد و شاگرد شایسته دانشمندان و اندیشمندان زیادى بود و بعضى از آنها تعهد و تخصص او را به طور کتبى تایید کرده اند.
به اختصار از چند استاد نورى نام مى بریم :
۱ – فقیه فاضل ملا محمد على محلاتى ۱۲۳۲ – ۱۳۰۶ ق )
۲ – عالم جلیل القدر شیخ عبدالرحیم بروجردى (در گذشته ۱۳۰۶ ق )، ایشان پدر زن محدث نورى نیز بود.
۳ – شیخ العراقین عبدالرحسین تهرانى (در گذشته ۱۲۸۶ ق )
۴ – شیخ اعظم ، مرتضى انصارى (۱۲۱۴ – ۱۲۸۱ ق )
۵ – جمال السالکین ، آخوند ملا فتح على سلطان آبادى (۱۳۱۲ ق )
۶ – فقیه کبیر ملا شیخ على خلیلى (۱۲۲۶ – ۱۲۷۹ ق )
۷ – معز الدین سید مهدى قزوینى (۱۲۲۲ – ۱۳۰۰ ق )
۸ – میرزا محمد هاشم خوانسارى (۱۲۳۵ – ۱۳۱۸ ق )
۹ – آیت الله حاج ملا على کنى (۱۲۲۰ – ۱۳۰۶ ق )

در محضر مجدد

محدث نورى در نجف اشرف در درس میرزاى بزرگ ، مجدد شیرازى شرکت مى جست و زمانى که میرزا به سامرا هجرت کرد محدث نورى با شیخ خویش آخوند سلطان آبادى و دامادش شیخ شهید، فضل الله نورى ، نخستین کسانى بودند که به دنبال میرزا به سامرا هجرت کردند و در آنجا به او پیوستند.

از آن به بعد است که علامه نورى قرین قهرمان حماسه فتواست و لحظه اى از او جدا نیست . او چنان جانانه و نستوه در خدمت مرجعیت و چراغ خانه فقاهت است که اگر گفته شود (نورى ساعد مساعد میرزاى بزرگ بود.) هیچ بیجا نیست . در این خصوص تنها به ترجمعه سخنى از شیخ آقا بزرگ تهرانى بسنده مى کنیم :
(علامه نورى از بزرگترین و قدیمى ترین و بزرگوارترین اصحاب مجدد شیرازى بود. میرزا کارهاى با اهمیت را به او ارجاع مى داد و راءى از او صادر مى شد!

در بین شاگردان میرزا، از آن معدود مردانى بود که در آفاق و اکناف عالم برجسته و شناخته شده بود.
نامه هایى که از شهرها و نقاط مختلف جهان به خانه مرجعیت سرازیرشد غالبا توسط نورى به دست میرزا مى رسید و بیشتر جواب نامه ها به وسیله او و به قلم او نوشته مى شد. خواستهاى مهاجرین و پناهندگان به خانه مرجعیت به سعى و تلاش او بر آورده مى شد همان طور که سفیر و نماینده امام مجدد بود در تصدى امور دیگرى چون :

۱ – دیدار و پذیرایى از کسانى که به نوعى احتیاج به بیت مرجعیت داشتند و براى کارهاى مختلف به میرزاى مجدد رجوع مى کردند.
۲ – تودیع و مشایعت میهمانان
۳ – تنظیم برنامه براى طلاب و رسیدگى به امور معاش آنان
۴ – عیادت از بیماران و درماندگان
۵ – ترتیب و تشکیل مجالس عزادارى به یاد ابوالشهدا امام حسین علیه السلام و انبوهى از کارهاى دیگرى که در شاءن یک مرجع بزرگى چون مجدد شیرازى بود.)

آثار ماندگار

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد

(حافظ)
(هر کس با چشم بازو با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار، به آثار خطیر نورى نظر کند، آثارى که در آنها دقت و تحقیق موج مى زند، شک و تردید نخواهد کرد که او موید به روح القدس بود.)

آثار نورى با ملاحظه ترتیب در تاریخ تالیف ، چنین است :

۱ – مواقع النجوم ، شجره نامه اى است در سلسله اجازات نوریان ، و نخستین اثر او است که در ۲۱ سالگى نوشته است .
۲ – نفس الرحمن فى فضائل سیدنا سلمان ، حدیثى است از حیات سلمان فارسى و فراتى است از فضایل جوشان او که در شهر کربلا به سال ۱۲۸۳ ق تالیف لطیف آن تمام شده است .
۳ – دار السلام ، در دو جلد، درباره خواب و تعبیر خواب و… است و جلد دوم در اخلاق و… است که به ترتیب الفبایى و کارساز نوشته شده ، و در ۱۲۹۲ ق ، به زیر سایه آستان قدس عسکریین ، در سرزمین سامرا تالیف آن تکمیل شده است .
۴ – فصل الخطاب … (تالیف : ۱۲۹۲ ق . در نجف ، چاپ : ۱۲۹۸ ق .)
۵ – معالم العبر (تالیف : ۱۲۹۶ ق . در شهر سامراء.)
۶ – میزان السماء، (تالیف : ۱۲۹۹ ق . تهران .)
۷ – کلمه طیبه ، (تالیف : ۱۳۰۱ ق . چاپ نخست : بمبئى ۱۳۵۲ ق ، در ۶۱۶ صفحه .)
۸ – جنه الماوى ، (تالیف : ۱۳۰۲ ق ) تصنیفى است در مقام مهدى (عج ) و با سوز فراق حضرت یار – روحى فداه .
۹ – فیض القدسى ، (تالیف : ۱۳۰۲ ق ، سامراء) اولین کتاب همستند و معتبر در خصوص زندگانى علامه مجلسى . این کتاب چندى پیش به قلم مترجم معاصر حجه الاسلام سید جعفر نبوى به فارسى ترجمه و منتشر شد.
۱۰ – بدر مشعسع ، (تالیف : ۱۳۰۸ ق ) در شرح حال فرزندان موسى مبرقع پسر امام جواد علیه السلام است که همراه با تقریظ و تایید میرزاى بزرگ چاپ شد.
۱۱ – کشف الاستار (۱۳۱۸ ق ) پرتوى است از حسن دل انگیز حضرت مهدى – روحى فداه –
۱۲ – صحیفه ثانیه علویه ۱۳۰۳ ق )
۱۳ – صحیفه رابعه سجادیه
۱۴ – سلامه المرصاد (۱۳۱۷ ق )
۱۵ – مستدرک مزار بحار
۱۶ – حاشیه بر منتهى المقال
۱۷ – ظلمات الهاویه در معایب معاویه و…
۱۸ – نجم الثاقب (۱۳۰۳ ق ) پر انتشارترین کتاب محدث نورى .
۱۹ – موالید الائمه
۲۰ – شاخه طوبى
۲۱ – دیوان شعر محدث نورى که با نام (مولودیه ) چاپ شده است .

۲۲ – مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، بزرگترین اثر محدث نورى و معتبرترین مجموعه مفصل روایى که پس از وسائل الشیعه نوشته شده است و براستى مستدرک ، مرجعى معتبر براى مجتهدان است و هیچ فقیهى از آن بى نیاز نیست .

۲۳ – لؤ لؤ و مرجان (۱۳۱۹ ق ) این کتاب که از سر اخلاص و درد دین نوشته شده نخستین کتاب مستقلى است که در رد خرافات ساخته و پرداخته شده در ساحت مقدس حماسه عاشورا، سخن مى گوید و با صمیمیت و صداقت از مداحان و منبریان محترم مى خواهد که در این کار حساس و حیاتى ، به هیچ وجه ارکان سه گانه راستگویى ، درست گویى و اخلاص را فراموش نکنند و با فداکردن علم و عقل در پاى عشق فرضى ، آبروى همه را نبرند…
۲۴ – تحیه الزائر، از متون زیارتى است .
۲۵ – تقریرات بحث استادش شیخ العراقین
۲۶ – تقریرات درس استاد دیگرش میرزاى بزرگ
۲۷ – اربعونیات ، همان که در حاشیه کلمه طیبه چاپ شده است .
۲۸ – اخبار حفظ القرآن
۲۹ – رساله اى در شحر حال مولى ابى الحسن شریف عاملى فتونى که در ۱۲۷۶ ق نوشته است .
۳۰ – کشکول ، گلستانى که گلبرگهاى گوناگونى را شامل مى شود.
۳۱ – حواشى بر توضیح المقال حاج ملا على کنى که در آخر رجال ابى على چاپ شده است .
۳۲ – رساله فارسى در جواب به شبهات فصل الخطاب و در رد تحریف قرآن مجید. تذکر این نکته ضرورى است که علاوه بر کتاب القرآن در ضمن مستدرک الوسائل ، محدث نورى سه کتاب دیگر نیز در علوم قرآنى نوشته است و بى گمان با چشم پوشى از هر کدام از این چهار کتاب ، قضاوت در حق نورى و او را متهم به تحریف کردن ، ناقص و ناروان خواهد بود.
۳۳ – ترجمه جلد دوم دارالسلام به فارسى .
۳۴ – اجوبه المسائل
۳۵ – حواشى بر رجال ابى على که نیمه تمام مانده وغیر از شماره ۳۱ مى باشد.
۳۶ – فهرست کتابخانه بى نظیر خویش که به ترتیب الفبایى نوشته شده و در مقدمه اش به تفصیل در خصوص کتاب و نویسندگى سخن گفته است .
۳۷ – نامه ها و اجازه نامه ها و اعلامیه ها. اگر در کتابى گرد آورى شود گنجینه گرانبهایى را تشکیل خواهد داد. بیش از ده نامه از محدث نورى که در جواب نامه هاى میر حامد حسین هندى نویسنده اثر گران سنگ (عبقات الانوار) نوشته شده است در مجله نور علم – البته بخشهاى بریده اى از آنها – چاپ شد.
و بسیارى از نامه ها و… که در لابه لاى کتابها و… پراکنده اند!

خوشبختانه آثار محدث نورى – بجز سه یا چهار کتاب – بارها چاپ شده و بسیارى از کتابها از عربى به فارسى و از فارسى به عربى ترجمه و منتشر شده اند. بتازگى کتاب نجم الثاقب از فارسى به عربى و در دو جلد بزرگ ترجمه گشت و انتشار یافت ، پس از آن ، چندى پیش نیز شاهد انتشار جلد ۱۹ مستدرک الوسائل (جزء اول از خاتمه مستدرک ) گشتیم که به کوشش ‍ موسسه آل البیت تحقیق و به بازار کتاب عرضه شد.

سلسله نوریان

بسیارى از بزرگان به افتخار شاگردى نورى نایل شده و از انفاس قدسى او بهره مند گشته و از خرمن خلوص او خوشه چینى و از دریاهاى دانش او دانش اندوزى کرده اند. ما با نام بعضى از آن بزرگمردان به کتاب خود زینت مى بخشیم :
۱ – شیخ آقا بزرگ تهرانى ، نویسنده دائره المعارف بزرگ کتابشناسى شیعه (الذریعه الى تصانیف الشیعه ) در ۲۶ جلد و کتابهایى دیگر.
۲ – حاج شیخ عباس قمى ، محدث مورد وثوقى که در سایه اخلاص و صمیمیت بسیار، آوازه و نام نیکش چون آفتابى تابان است . کتاب مقدس ‍ مفاتیح الجنان تنها یک اثر از میراث ماندگار اوست .
۳ – مصلح مجاهد آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (۱۲۹۴ – ۱۳۷۳ ق .) از آثار پرارج او در عالم ادب قصیده اى است غرا در دفاع از یوسف زهرا (س ) حضرت مهدى موعود (عج ) که چکیده اى از کتاب کشف الاستار استادش محدیث نورى است .
۴ – اندیشمند نامى آیت الله علامه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى (۱۲۹۰ – ۱۳۷۷ ق ).
۵ – شیخ اسماعیل اصفهانى
۶ – شیخ مرتضى بن محمد عاملى
۷ – سید جمال الدین عاملى اصفهانى
۸ – حاج شیخ محمد باقر بیرجندى (۱۲۷۶ – ۱۳۵۲ ق ) مولف کبریت احمر
۹ – حاج شیخ على اکبر نهاوندى
۱۰ – حاج شیخ على زاهد قمى (۱۲۷۳ -۱۳۷۱ ق )
۱۱ – حاج شیخ محمد تقى قمى
۱۲ – عارف و اصل آیت الله میرزا جواد آقا ملکى تبریزى
۱۳ – حاج میرزا ابوالفضل تهرانى معروف به کلانترى نورى و نویسنده (شفاء الصدور فى زیاره العاشور)
۱۴ – شیخ جعفر نورى نجمى
۱۵ – سید علم الهدى نقوى کابلى (متولد ۱۲۸۸ ق ) نویسنده (دستورالعمل للنسوان )
۱۶ – آقا میرزا محمد تهرانى (متولد ۱۲۸۱ ق )
۱۷ – شیخ مهدى نورى فرزند میرزا هادى نورى ، برادر زاده محدث نورى . ایشان پیش عمویش رسائل و مکاسب و دیگر کتابهاى درسى آموخته بود و در شمار شاگردان میرزاى بزرگ شیرازى بود.
۱۸ – شیخ جلیل محمد حسن آل کبه (۱۲۶۹ – ۱۳۳۳ ق )
۱۹ – صدر الاسلام حاج میرزا على اکبر همدانى معروف به دبیر که ابوالمکارم هم خوانده مى شود.
۲۰ – مرحوم حاج میرزا محمد ارباب قمى (۱۲۷۳ – ۱۳۴۱ ق ). همان طور که از آثار چاپ شده ایشان بر مى آید نسبت به استادش محدث نورى فوق العاده ارادتمند بوده است و از او به نیکى بسیار یاد مى کند.
۲۱ – شیخ على اکبر همدانى (۱۲۷۰ – ۱۳۲۵ ق ) نویسنده ناسخ التفاسیر.(۱۲۹۳)
۲۲ – پسر خواهرش و دامادش شیخ شهید، آیت الله فضل الله نورى (۱۲۹۵ – ۱۳۲۷ ق ).
۲۳ – آیت الله شیخ محمد تقى بافقى (۱۲۹۲ – ۱۳۲۵ ق ) دلیر مردى که مبارزاتش با رضا خان پهلوى بویژه در دفاع از حجاج بسى معروف و مشهور است .

راویان نور

در طول صد و پنجاه سال و اندى که در عصر حاضر بر تاریخ حدیث شیعه گذشته است کمتر (اجازه نامه روایى ) یافت مى شود که نام نورى زینت بخش آن نباشد. همین است که او را با نام (خاتمه المحدثین ) و سر آمد نوریان ، معروف ساخت است . محدث نورى (شیخ روایتى ) بسیارى از دانشوران نامى است که از بابت نمونه علماى زیر نام برده مى شود:
۱ – آیت الله سید محسن امین عاملى (۱۲۸۴ – ۱۳۷۱ ق ) نویسنده اعیان الشیعه و…
۲ – آیت الله میرزاى نائینى (متوفاى ۱۳۵۵ ق )
۳ – حاج شیخ محمد هادى بیرجندى (۱۲۷۷ – ۱۳۶۶ ق ) معروف به هادوى و متخلص به (هادى )
۴ – حاج شیخ محمد باقر همدانى (متوفاى ۱۳۳۳ ق ) از شاگردان عارف نامى ملا حسینقلى همدانى
۵ – فدا حسین کهنویى مشهور به نظیر حسن (متولد ۱۲۷۸ ق )
۶ – منیر الدین بروجردى (۱۲۶۹ – ۱۳۴۱ ق ) نوه دخترى میرزاى قمى (صاحب (قوانین الاصول ) )
۷ – علامه مجاهد حاج شیخ محمد جواد بلاغى (۱۲۸۲ – ۱۳۵۲ ق ) نویسنده تفسیر آلاء الرحمن .
۸ – شیخ محمد على کچویى اردستانى (متوفاى حدود ۱۳۳۵ ق )
۹ – سید ابوطالب شیرازى
۱۰ – حاج شیخ عبدالکریم حائرى ، موسس حوزه علمیه قم ، (متولد حدود ۱۲۷۶ – ۱۳۵۵ ق ).
۱۱ – سید ابومحمد حسن صدر الدین موسوى کاظمینى ، نویسنده (تاءسیس الشیعه لعلوم الاسلام )
۱۲ – سید هبه الدین شهرستانى ، نویسنده (الهیئه و الاسلام )
۱۳ – علامه سید شمس الدین محمود حسینى مرعشى (۱۲۶۰ – ۱۳۳۸ ق )
۱۴ – شریف الاسلام سید اسماعیل مرعشى نجفى نویسنده قانونچه در علم طب
۱۵ – حاج میرزا على حسینى مرعشى شهرستانى ، شارح و جیزه شیخ بهایى در علم حدیث شناسى
۱۶ – شیخ محمد حرزالدین نجفى نوسنده معارف الرجال
۱۷ – شیخ مهدى حکمى قمى مشهور به پایین شهرى
۱۸ – حاج میرزا حسن علیارى تبریزى فرزند حاج ملا على علیارى سردرودى .
۱۹ – حاج شیخ عبدالنبى نورى تهرانى
۲۰ – آقا ضیاء الدین عراقى (متوفى ۱۳۶۱ ق )

پرواز تا بر دوست

محدث نورى که از پیروان پاک امام حسین علیه السلام بود در راه بازگشت از آخرین سفر زیارتى خویش از دشت گلگون لاله ها، یعنى کربلا، بیمار شده ، درد خویش را، براى رعایت حال دیگر کاروانیان نینوا پنهان مى دارد، مبادا که کربلاییان را اذیت کرده باشد.

به نجف اشرف ، محل اقامت خویش که مى رسد، بیماریش روز به روز شدت یافته ، درد دلش سحر به سحر سبز مى شود. عاقبت زخمى را که از خنجر هجران خورده بود و سالیان سال ، سینه سینایى اش را سوخته بود گل مى کند.

شب چهارشنبه ، ۲۷ جمادى الثانى سال ۱۳۲۰ قمرى بود که آن روشنى بخش آسمان ولایت و درایت (در ۶۶ سالگى ) غروب مى کند و براى همیشه نوریان را در نار فراق مى گدازد و بنا به وصیت خودش در یکى از ایوانهاى آستان قدس امیرالمومنین على علیه السلام به خاک سپرده مى شود.

حوزه بزرگ نجف که آن روز مرکز مکتب سرخ تشیع و مهبط ستارگان آسمان دانش بود به ماتم نور نشست و مردم شهر بویژه دانشمندان عزادار شدند. شعرا و اهل قلم در حوزه علمیه نجف به سرودن سوگنامه ها پرداختند. از آن میان شاعر ماهر ، شیخ محمد آخوند شوشترى (متوفاى ۱۳۲۲ ق ) در سوگ نورى چنین سرود:
(رفت حسینى که جان جمیلش ، در (عالم ذر) از نور دانشها سرشته شده بود.
مقدس مکانى است جایى که درفش دانش (محدث نورى ) را در خود جاى داده است .
دانشمندى که نفسى نفیس و مقدس و ذکرى جمیل و پاک داشت .)
حال با نقل سخن سبزى از علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، این ارادتنامه مختصر را در حق حضرت نورى و همه نوریان شیعى ختم مى کنیم :

(علامه الفقهاء و المحدثین ، گرد آورنده اخبار و سخنان پیشوایان پاک علیهم السلام داراى دانشهاى پیشینیان و معاصرین ، بى گمان حجت خداست . زنان روزگار از آوردن مانندش نازا و استوانه هاى فضیلت در برابر فضیلتش نارساست . خدایى مردى که خود را ساخته ، شب زنده دارى که سینه سینایى اش از شوق اشتیاق گداخته بود. او عالمى آگاه و عابدى اواه بود. با خویشتن دارى اش فرشتگان آسمان را به شگفتى وا مى داشت . اگر خدا مى خواست به بندگانش تجلى کند، مى فرمود: این نورى نور من است . چنین مرد، مولا و سرور ما ثقه الاسلام حاج میرزا حسین نورى است .)

به حسن و خلق وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محمد حسن حسینى «میرزاى شیرازى» (متوفاى ۱۳۱۲ ه.ق)

 images (3)

تولد

سید محمد حسن حسینى مشهور به (میرزاى شیرازى ) در پانزدهم جمادى الاول سال ۱۲۳۰ هجرى قمرى در خاندان مشهور و برجسته اى که همگى از دانشمندان دینى بودند چشم به جهان گشود.
پدر بزرگوار او میرزا محمود در زمره عالمان دینى بود و در دستگاه حکومت شیراز به کار نویسندگى اشتغال داشت . میرزا محمد حسن تازه چشم به جهان گشوده بود که سایه پر مهر پدر را از دست داد و پس از مرگ پدر تحت تربیت دائى بزرگوارش سید حسین موسوى مشهور به مجدالاشراف که از عالمان دینى بود قرار گرفت .

تحصیل

میرزا محمد حسن در چهار سالگى پاى به مکتب نهاد و پس از فراغت از درسهاى اولیه در شش سالگى وارد حوزه علمیه شد و به فراگیرى علم و دانش پرداخت تلاشى که تا آخرین لحظات زندگى سراسر افتخارش آنرا ادامه داد.

هوش سرشار و حافظه قوى این کودک اساتید او را به شگفتى واداشت . هنوز کودکى هشت ساله بود که بر فراز منبر مسجد وکیل شیراز قرار گرفته همانند واعظان باتجربه با خواندن متن کتاب اخلاقى (ابواب الجنان ) مردم را به حقیقت طلبى و سعادت جوئى و خداخواهى و خودسازى دعوت نمود.

هنوز موى بر رخسارش نروییده بود که کتاب مهم و فقهى (شرح لمعه ) را در حوزه علمیه شیراز براى شاگردانى که گاه از استاد بزرگسال تر بودند تدریس مى کرد. حاکم شیراز به پاس خدمات پدرش (میرزا محمود) مسئولیت مهمى در حکومت شیراز به وى پیشنهاد کرد. از طرفى نیز استاد گرامى اش شیخ محمد تقى او را براى ادامه تحصیل ، تشویق به ترک وطن و هجرت به اصفهان نمود. بالاخره میرزا محمد حسن دانش پژوهى را بر امور دیوانى و حکومتى ترجیح داده ، در سال ۱۲۴۸ ق . به سوى اصفهان بار سفر بست .

هجرت به اصفهان

حوزه علمیه اصفهان در آن روزگار از پررونق ترین حوزه هاى علمیه جهان تشیع بود و از نظر علمى با مهمترین حوزه علمیه شیعه یعنى نجف برابرى مى نمود میرزا با ورود به اصفهان در مدرسه صدر مستقر شد و آیت الله شیخ محمد تقى اصفهانى صاحب کتاب مشهور (هدایه المسترشدین ) را به استادى برگزید.

پس از گذشت چند روز میرزاى شیرازى احساس کرد درس عمومى استاد عطش فراوان دانش پژوهى او را بر طرف نمى کند و نمى تواند بدان بسنده نماید. از اینرو به محضر استاد رفت و تقاضا کرد تا براى او و چند نفر از دوستانش تدریس خصوصى شروع کند. استاد با فراستى که داشت قابلیت و ظرفیت فوق العاده این شاگرد را حدس زده ، با پیشنهاد او موافقت کرد.
بدینسان میرزاى شیرازى فرصتى یافت تا ساعتى پیش از درس عمومى استاد، بطور خصوصى جان عطشناک خویش را با زلال معارف و علوم اسلامى سیراب نماید ولى متاسفانه این فرصت دیرى نپایید و آیه الله شیخ محمد تقى اصفهانى در سال ۱۲۴۸ ق به دیار ابدیت پر کشید.

میرزاى شیرازى پس از درگذشت استاد، در درس آیه الله سید حسن بیدآبادى مشهور به مدرس حاضر شد و تا پایان عمر خاطره شیرین این درس را به یاد داشت و از این استاد با عنوان (سیدنا الاستاد) نام مى برد. در همین دوران به درس آیه الله حاج محمد ابراهیم کلباسى نیز مى رفت . هنوز از عمر میرزاى شیرازى بیست بهار نگذشته بود که آیه الله سید حسن بید آبادى قدرت علمى او را تائید کرد و براى او اجازه اجتهاد نگاشت .

به سوى دیار ولایت و شهادت

میرزاى شیرازى تا بیست و نه سالگى در اصفهان ماند ولى جان عطش زده او که براى یافتن حقیقت و فراگیرى دانش قرارى نداشت اینک قصد دیار نجف و کربلا نموده بود. او مى رفت تا در کنار مرقد مطهر امیرمومنان علیه السلام و در دیار عاشقان کربلاى حسینى گمشده خویش را بجوید و اساتید دیگرى بیابد و از خرمن دانش آنها خوشه و توشه برگیرد. میرزا مدتى را در کربلا اقامت گزید و در این دوران از درس استادانى همچون آیه الله شیخ حسن کاشف الغطا، آیه الله شیخ حسین نجفى (صاحب جواهر)، آیه الله سید ابراهیم قزوینى (صاحب ضوابط) و آیت الله شیخ مشکور حولائى بهره ها گرفت ولى چون خود را از این درسها بى نیاز دید و قصد برگشت به اصفهان نمود. صاحب جواهر که در این دوران به عظمت مقام علمى و معنوى میرزاى شیرازى پى برده بود نامه اى به حاکم شیراز و مردم آن سامان نوشته و در آن میرزاى شیرازى را با عظمت بسیار ستود و خواستار قدردانى و بهره جوئى کامل از شخصیت والاى او شد.

میرزاى شیرازى کربلا را ترک گفته و قبل از رفتن به اصفهان وار نجف شد و در درسهاى مهم آن روزگار شرکت جست ولى با اینهمه براى ماندن در نجف قانع نشده دوباره قصد برگشت به اصفهان کرد تا اینکه شیخ على نهاوندى از شاگردان آیه الله العظمى شیخ مرتضى انصارى به ایشان خبر داد که طلبه بسیار با استعدادى بنام میرزا محمد حسن شیرازى از اصفهان به نجف آمده است ولى درسها او را قانع نکرده ، قصد برگشت به اصفهان را دارد. شیخ انصارى پیشنهاد کرد تا در جلسه اى که بعد از ظهر همان روز در حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام برگزار مى شود با میرزاى شیرازى ملاقات کند. شیخ على نهاوندى به میرزاى شیرازى خبر داد و هر دو به دیدار شیخ شتافتند. شیخ اعظم مسئله اى علمى از میرزاى شیرازى سوال کرد. میرزاى شیرازى پاسخ گفت ولى شیخ انصارى با استدلال محکم آن جواب را ابطال کرد و فرضیه دیگرى را مطرح کرد میرزاى شیرازى جواب شیخ را قبول کرد و به بطلان جواب خویش اعتراف نمود شیخ انصارى مجددا جوابى را که خود بیان کرده نیز باطل کرد و جواب سومى را بیان نمود و میرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب شیخ را قبول کرد و به بطلان جواب خویش اعتراف نمود شیخ انصارى مجددا جوابى را که خود بیان کرده نیز باطل کرد و جواب سومى را بیان نمود و میرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب سوم معترف شد ولى شیخ باز جواب سوم را ابطال کرده و جوابى دیگر داد. این سوال و جوابها هفت بار ادامه یافت میرزاى شیرازى با مشاهده قدرت استدلال و تسلط فوق العاده علمى شیخ شگفت زده شد و با استفاده از ذوق سرشار خویش ، بیتى از اشعار سعدى را خواند که بیانگر انصراف از تصمیم خویش (هجرت از نجف ) بود:

چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
عزم حیلش بدل شود به اقامت

بدینسان میرزاى شیرازى به حلقه یاران خاص شیخ انصارى مى پیوندد رابطه اى که تا پایان عمر شیخ استوار مانده و از استادى و شاگردى بسى فراتر مى رود بطوریکه شیخ انصارى چون کتاب مهم (فرائد الاصول ) خویش را مى نگارد با اصرار زیاد از میرزاى شیرازى مى خواهد که آنرا تصحیح کند.

شاگردان میرزا

میرزاى شیرازى در طول عمر خویش شاگردان مبرزى را تربیت کرد که هر کدام ستاره اى شدند و آسمانى را با نور خویش منور نمودند. از آن جمله به افراد زیر مى توان اشاره کرد، آیات عظام :
۱٫ میرزا محمد تقى شیرازى ،
۲٫ شیخ عبدالکریم حائرى (موسس حوزه علمیه قم )،
۳٫ میرزا حسین نائینى ،
۴٫ شهید شیخ فضل الله نورى ،
۵٫ سید محمد کاظم یزدى .

مسئولیت رهبرى

در همیشه تاریخ همینکه صاحب قدرت و مقامى از دنیا مى رود و کرسى ریاست و منصبى خالى مى شود هزاران دل براى رسیدن به آن مقام پر مى کشد و هزاران دست به سوى آن دراز مى شود. ولى خوشبختانه منصب پر افتخار مرجعیت شیعه و رهبرى و زعامت دنیاى تشیع هماره به دور از این طمعکارى ها و آز پرستى ها و دنیاطلبى ها بوده است .

در سال ۱۲۸۱ ق هنگامیکه جامعه تشیع در آتش غم جانکاه رحلت شیخ انصارى مى گداخت و منصب مرجعیت شخص دیگرى را مى طلبید عده اى از علماى بنام حوزه نجف در خانه میرزا حبیب الله رشتى گرد آمدند تا براى این مهم چاره اى بیندیشند. آنان پس از گفتگو میرزاى شیرازى را براى این کار شایسته دیدند. سپس به خانه او رفته و موضوع را با او مطرح نمودند. میرزا در ابتدا به شدت با این پیشنهاد مخالفت کرد و گفت : فتاوى و نظریات من آماده نیست و در میان شما فقیهى همچون آقا حسن نجم آبادى است .

آقا حسن نجم آبادى به سخن در آمد و گفت : به خدا سوگند که پذیرفتن مرجعیت براى من حرام است . مرجعیت محتاج شخصى فقیه و سیاستمدار و آشناى به مصالح زمان است و آن شخص شما هستید. و فراهم کردن فتاوى براى شما کار بسیار کوچکى است .
میرزاى شیرازى باز هم بر سر انکار بود تا اینکه یکى از میان این جمع گفت : جناب میرزا شما قائل به ولایت فقیه مى باشید؟ میرزا جواب مثبت داد. گوینده ادامه داد: آیا شما این عده را که در خدمت شما هستند فقیه مى دانید؟ میرزا بار دیگر به سخن او پاسخ مثبت داد. گوینده ادامه داد: پس ‍ این فقها حکم کنند که پذیرفتن مرجعیت بر شما لازم است .
اینجا بود که میرزاى شیرازى در حالیکه قطرات درشت اشک صورتش را پوشانده بود گفت : به خدا سوگند هرگز فکر نمى کردم این مسئولیت بزرگ را به عهده بگیرم و بار سنگین مرجعیت را به دوش کشم .

اقدامات سیاسى

اسلام دین کامل و همه جانبه اى است که براى اداره سعادتمندانه و دنیاى مردم آماده است از این روى عالمان دینى نمى توانند زهدى جامعه گریز پیشه کنند بلکه باید داراى بینش سیاسى عمیق و نگرش ژرف و دشمن شناس باشند، و به موقع براى حفاظت از کیان اسلام و مسلمین اقدامات لازم را معمول دارند. همه آزادیخواهان جهان میرزاى شیرازى را قهرمان حماسه تنباکو مى دانند ولى با دقت در زندگى او مى یابیم که سراسر زندگى او سرشار از این حماسه هاى دینى و اقدامات غیورانه مذهبى و اسلامى است که تنها یکى از آنها حماسه پیروز تنباکو است .

در ذیل به برخى از این اقدامات اشاره مى شود:
۱٫ دفاع از شیعیان مظلوم افغانستان : در آن روزگار پیر استعمارگر (انگلستان ) در هر کجاى وطن اسلامى افرادى جیره خوار و مزدور داشت که به گونه اى سعى در از بین بردن وحدت مسلمانان و بر باد دادن عزت و عظمت و تباه نمودن سرمایه هاى مادى و معنوى و انسانى آنان داشت . از آن جمله در افغانستان فردى بنام (عبدالرحمن محمد زایى ) با دامن زدن به اختلاف شیعه و سنى و کشتار بیرحمانه و مظلومانه شیعیان سعى در پیاده کردن نقشه هاى انگلستان داشت . تا آنجا که در یک کشتار دسته جمعى آنقدر از شیعیان را کشت که از سرهاى آنان تپه اى تشکیل شد که بعدها بنام تپه سرها معروف گشت .
یرزاى شیرازى پس از اطلاع از این واقع ناگوار دست به اقدامات مهمى زد از جمله در تلگرافى به ملکه انگلستان خواستار قطع دست این نوکر جنایتکار سیاسیت انگلیس شد و فعالیتهاى او موجب پایان گرفتن این اعمال جنایتکارانه شد.

۲٫ ایجاد وحدت تشیع و تسنن : از مهمترین عوامل بقاء عزت و عظمت جامعه اسلامى وحدت تمامى گروههاى مسلمین است . همانگونه که عامل ذات و تباهى این امت نیز تفرقه و جدائى اقشار آن مى باشد. میرزاى شیرازى با نقشه ها و طرحهاى مختلف سعى در ایجاد وحدت میان برادران شیعه و سنى داشت که از آن جمله به اقدامات ذیل مى توان اشاره کرد.
الف – انتقال حوزه علمیه تشیع از شهر نجف به شهر سنى نشین سامراء.
ب – پرداخت مستمرى و کمکهاى مادى به طلاب و علماى سنى همانند طلاب شیعه .
ج – ایجاد امکانات رفاهى براى برادران اهل سنت و تشیع بصورت یکسان .
د – خنثى سازى نقشه هاى مختلف دشمن براى ایجاد اختلاف و تحمل کردن مشکلات این مسیر از جمله به شهادت رسیدن فرزندش .
ه‍- برخورد با افراد نا آگاه و عالم نما که تحت عنوان محبت به اهل بیت و اظهار نفرت از دشمنانشان قصد اختلاف افکنى میان شیعه و سنى داشتند.

۳٫ تربیت و اعزام مبلغان ویژه براى مناطق حساس و زیر سلطه انگلیس نظیر تبت و کشمیر.

۴٫ جلوگیرى از تجاوز یهودیان به مسلمانان همدان .

۵٫ جلوگیرى از خرید زمین هاى شهر طوس توسط دولت روسیه و نقش بر آب کردن توطئه روسیه در این رابطه .

۶٫ فرستادن آیه الله سید عبدالحسین لارى به عنوان نماینده خود به منطقه حساس جنوب ایران . این عالم بزرگوار سد محکمى در مقابل تجاوزات انگلیس بود و مبارزات آزادى خواهانه مردم جنوب علیه انگلیس را رهبرى مى کرد و براى مدتى در آنجا اقدام به تشکیل حکومت اسلامى نمود.

قیام پیروزمند تنباکو

ایران در دوران حکومت سلسل قاجاریه یکى از اسفبارترین دورانهاى خود را مى گذراند. هر روز به یکى از دشمنان این مرز و بوم امتیاز تازه اى واگذار مى شد و دست آنها براى سلطه بر این کشور گشوده تر مى گشت . گاه این امتیازها آنقدر ظالمانه و نابخردانه بود که از سوى دشمنان نیز (بخشیدن ایران توسط شاه ) نام مى گرفت .

واگذارى امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو در داخل و خارج کشور به کمپانى ساختگى رژى یکى از این امتیاز بخشى ها بود. طرف اصلى این قرار داد دولت انگلیس بود که در پشت ماسک کمپانى رژى و شخصى بنام (ماژور تالبوت ) مخفى شده بود. در آن زمان یک پنجم مردم ایران به کار کشت و زرع و خرید و فروش تنباکو مشغول بودند، و واگذارى این امتیاز به منزله واگذارى حق حیات یک پنجم مردم ایران به انگلیس بود و با توجه به اینکه انگلیسى ها اجازه داده شده بود که با استخدام و وارد کردن افراد مسلح تمامى راهها را تحت نظر بگیرند و تمامى کالاها را بازرسى کنند، مى توان اهمیت این قرارداد و ذلت آفرینى آن را تصور نمود. بخصوص که در هنگام اجراى آن انگلیس ها با وارد کردن دختران و زنان فاسد و جلسات و برپایى مراسم سراسر هرزه گى سعى در متزلزل کردن پایه هاى اعتقادى مردم نیز داشتند. توجه به همه این جوانب بخوبى اهمیت این مسئله و حقیقت توطئه استعمار بر ضد ایران روشن مى شود. از این رو بود که امام امت خمینى کبیر (ره ) از این اقدام مهم میرزاى شیرازى اینگونه تعبیر کرد:(همان نصف سطر میرزاى شیرازى رضوان الله تعالى علیه مملکت ما را از توى حلقوم خارجى ها بیرون کشید).

از اولین اقدامات سیاسى علیه این امتیاز، قیام مردم شیراز به رهبرى روحانى بزرگوار فال اسیرى بود که به تبعید ایشان و شهادت برخى از مردم منجر شد.

در تبریز مردم به رهبرى آیه الله مجتهد تبریزى بپا خواسته و با تلگراف تندى به ناصر الدین شاه اعتراض و مخالفت خود را اعلام نمودند.
مردم خراسان به رهبرى آیه الله حاج شیخ محمد تقى بجنوردى و آیه الله سید حبیب مجتهد شهیدى و دیگر عالمان آن دیار علیه امتیاز قیام نمودند و از ورود افراد کمپانى رژى به مشهد جلوگیرى نمودند.

در اصفهان آیه الله آقا نجفى و آیه الله محمد باقر فشارکى و آقا منیرالدین مردم را علیه امتیاز بسیج مى نمودند.
در تهران آیه الله میرزا حسن آشتیانى و آیه الله شیخ فضل الله نورى که هر دو از شاگردان میرزاى شیرازى بودن رهبرى قیام را در دست داشتند و البته سلسله جنبان همه این حرکتها میرزاى شیرازى بود.

امام مجدد در دو نوبت با تلگراف به ناصر الدین شاه اعتراض خود را نسبت به واگذارى امتیاز نشان داد و با شمردن مفاسد این گونه امتیازها، از او خواست به جاى تکیه بر خارجیان به ملت خود تکیه کند و مملکت را به خارجیان نفروشد. وى مطالب و موضوعات دیگرى را گوشزد کرد ولى چون گوش شنوائى نیافت و چاره دیگر نماند این دو سطر جاودانه را نگاشت :
(الیوم استعمال توتون و تنباکو باى نحو کان در حکم محاربه با امام زمان صلوات الله علیه است )
(حرره الاقل محمد حسن الحسینى )

این فتواى بظاهر ساده و کوتاه دریاى آشفته ایران را به طوفان واداشت و در همه جا غوغا بپا نمود تا آنجا که ناصر الدین شاه در حرمسراى خود دستور آوردن قلیان داد ولى کسى اعتنا نکرد و چون از اطاق خود بیرون آمد زنان را مشغول شکستن قلیانهاى سلطنتى دید.
جلسات متعدد و تهدیدهاى بسیار و پیشنهاد رشوه و هدیه از طرف دربار به علماى تهران سودى نبخشید و آنان را به شکستن فتوى وادار ننمود.

بالاخره جمعیت مردم مومن با اجتماع در مسجد امام (مسجد شاه آن روز) به طرف دربار حرکت کرد و عده اى از آنان با شلیک مزدوران دربار به شهادت رسیدند فشار بیش از حد دربار را وادار به لغو امتیاز نمود. میرزاى شیرازى هشدار داد که مواظب باشید در هنگام لغو قرارداد توطئه دیگرى نچینند و بند دیگرى بر پاى مردم ننهند.

ولى گویا چنانکه باید به این هشدار بسیار مهم میرزاى شیرازى توجه نشد و دربار بصورت مخفیانه براى جبران خسارت کمپانى رژى نیم میلیون لیره (به بهره شش درصد) از بانک شاهى که در دست انگلیسیان بود وام گرفت و در عوض گمرکات بندر عباس و شیراز و بندر لنگه را به عنوان ضمانت در گروه آنان گذاشت و این همان توطئه اى بود که میرزاى شیرازى بدان هشدار داده بود.
به هر حال نقشه بسیار گسترده انگلستان براى تسلط بر ایران و تبدیل آن به هند دیگرى که زیر سلطه کمپانى شرقى قرار بگیرد نقش بر آب شد و با فتواى مجتهدى آگاه و شجاع مملکت ایران از حلقوم خارجى ها نجات یافت .

اقدامات فرهنگى

در سراسر عمر پربرکت امام مجدد میرزاى شیرازى مى توان مهمترین مشغولیت ذهنى و پراهمیت ترین وظیفه براى او را تلاش وى در راه تعلیم و تعلم دانست .
میرزاى شیرازى از چهار سالگى که شروع به تحصیل علم کرد تا آخرین لحظات عمر نورانى خویش عاشقانه به این کار ادامه داد. تا آنجا که در آخرین لحظات عمر وى برخى از او چند سوال مى کنند و پاسخى نمى شنوند و گمان مى کنند میرزا مرده است و یا هشیارى کامل براى پاسخ دادن را ندارد. یکى از شاگردان میرزا که از عشق او به مسائل علمى آگاه است مى گوید: یک مسئله علمى و فقهى از او بپرسید اگر توان داشته باشد و زنده باشد حتما جواب خواهد گفت : آنان یک مسئله فقهى را مطرح مى کنند و بعد با کمال شگفتى مى بینند میرزا با زحمت تمام و صداى ضعیف شروع به پاسخ و بحث در رابطه با آن سوال مى کند.

کرامات میرزا

اسلام تمامى ارزشهاى غلط جاهلى نظیر حسب و نسب ، طبقات اجتماعى ، ثروت و… را نفى و در عوض مهمترین ارزش را تقوا دانست میرزاى شیرازى در میدان تقوا و خودسازى تا بدانجا پیش رفته بود که بدون شک یکى از اولیاء الهى بود و به تعبیر برخى بزرگان (ریحانه الادب ) دربار یافتن او به محضر امام زمان (عج ) شکى نیست با افاضات غیبى که به او عنایت شده بود گاهى کراماتى از او صادر مى شد که بیانگر گوشه اى از عظمت و بلنداى مقام معنوى او بود به عنوان نمونه به چند مورد آن اشاره مى شود.

۱٫ مرد مایوس
آیه الله سید اسماعیل صدر که از شاگردان برجسته میرزا است مى گوید: مردى با ظاهر آراسته در سامرا با من ملاقات کرد و ادعا نمود که از اصفهان آمده و اکنون بشدت محتاج کمک مى باشد و به عنوان تایید صلاحیت خود چند نامه از علماى اصفهان همراه داشت و از من خواست به میرزاى شیرازى در حق وى سفارش کنم من پذیرفتم و در حرم هنگام زیارت خدمت میرزا رسیده و به نقل جریان مرد اصفهانى شروع نمودم میرزا قبل از توضیحات من گفت بله ایشان را دیده ام و نامه هایى که ادعا مى کند از علماى اصفهان است ملاحظه کرده ام در همین هنگام آن مرد به طرف ما آمد و دست میرزا را بوسید من عرض کردم : صحبت من درباره همین آقا بود میرزا گویى توضیح مرا نشنیده و این مرد را ندیده است حاضر نشد به او کمک کند و آن مرد اصفهانى با کمال یاس از ما جدا شد من در شگفت ماندم که چگونه گاهى میرزاى شیرازى با وسایل مختلف مى کوشد نیاز نیازمندى را بر آورد و این بیچاره را اینگونه مایوس کرد بعدها فهمیدم که وى از فرقه گمراه و فاسد و دست پرورده انگلیس یعنى بابیه بوده و اینگونه میرزاى شیرازى با ضمیر روشن خویش وى را شناخته است .

۲٫ حواله پرداخت نشده
شیخ على الشروقى یکى از شاگردان میرزاى شیرازى مى گوید: یکى از تجار معروف نجف ورشکست شده و به سامرا آمده بود و علت آمدنش به سامرا این بود که میرزاى شیرازى از دو دستگیرى کند جریان را به استاد عرض ‍ کردم ایشان حواله اى به شخصى در بصره نوشت و فرمود به او بگو زودتر به طرف بصره برود بعد از چند روز به من فرمود: چرا تاجر ورشکست شده به بصره نرفته است ؟ عرض کردم : چرا رفت است . فرمود: نه ، بگو زودتر حرکت کند. من بعدا تحقیق کردم معلوم شد آن تاجر به کاظمین رفته بوده است و به بصره نرفته است به او گفتم میرزاى شیرازى فرموده زودتر حرکت کن باز چندى بعد استاد به من فرمود: فلانى رفت گفتم : بلى فرمود: خیلى دیر کرد مى ترسم چیزى بدست نیاورد. بعد از اندکى میرزاى شیرازى مریض شد و از دنیا رفت و همانطور که گفته بود آن تاجر نتوانست حواله میرزاى شیرازى را وصول کند. آن وقت بود که فهمیدم استاد ما میرزاى شیرازى در آن هنگام که مى گفت به آن تاجر بگوئید عجله کند. در حقیقت از مرگ خویش خبر مى داده است .

۳٫ پرداخت قرض

آیه الله شیخ عبدالنبى نورى مى گوید: در ایام تحصیل صد و بیست تومان مقروض بودم و بشدت گرفتار. بعد از نمازى به امام زمان (عج ) متوسل شدن و سپس به خواب رفتم در عالم خواب پیامبر صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم که با عمامه سبزى نشسته اند تا من وارد شدم فرمودند: شیخ عبدالنبى : صد و بیست تومان توى آن صندوق است بردار و قرضهایت را بپرداز. از خواب بیدار شدم کسى در زد، در را گشودم دیدم کسى از جانب میرزاى شیرازى آمده و مرا به خانه ایشان دعوت مى کند به محضرش ‍ شتافتم دیدم همانگونه که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم میرزاى شیرازى همانگونه نشسته است تا وارد شدم فرمود: شیخ عبدالنبى ! در آن صندوق صد و بیست تومان هست بردار و قرضهایت را بپرداز. من شگفت زده شدم خواستم خوابم را بگویم . فرمود: لازم نیست . گوئى از خواب من با خبر بود.

وداع یاران

میرزاى شیرازى مدت ۸۲ سال با کمال افتخار زندگى کرد و بالاخره در سال ۱۳۱۲ یاران را وداع و جانان را لبیک گفته جان به شاخسار جنان پر کشید.
اگر چه علت مرگ او را برخى بیمارى برونشیت و یا سل عنوان مى کردند ولى عده اى را عقیده آن بود که پزشک مشکوکى که در سامره پیدا شد و سعى در نزدیک شدن به میرزا نمود و بالاخره در آخرین روزها به معالجه او پرداخت و پس از مرگ میرزا براى همیشه ناپدید شد از سر سپردگان انگلستان بوده است و میرزا را مسموم نموده است .
بنابراین زندگانى سراسر مبارزه و جهاد امام مجدد میرزاى شیرازى با خط سرخ و پر افتخار شهادت که میراث اجداد بزرگوار او بود به پایان آمد و در نهایت این خط پاک سر بر آستان مقدس علوى نهاد و در کنار درب طوسى که به حرم مطهر على علیه السلام گشوده مى شود در مدرسه اى که خود بنا نهاده بود به خاک سپرده شد

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه آیت الله میرزا حبیب الله رشتى (متوفاى ۱۳۱۲ه.ق)

LearnedS304

 میلاد

میرزا حبیب الله رشتى فرزند میرزا محمد على خان فرزند جهانگیر خان قوچانى گیلانى ، دانشمند و محقق ژرف نگر، از بزرگترین فقهاى جهان تشیع و یگانه ى دوران خود بود.

پدرانش در اصل اهل قوچان بودند که در سالهاى آغازین قرن یازده به گیلان کوچانده شده و از آن پس در گیلان ساکن شدند.
میرزا حبیب الله سال ۱۲۳۴ ق . در املش  چشم به جهان گشود و پدر خود را که مدتها در انتظار بود شاد کرد. آرى میرزا محمد على خان که از نیک مردان روزگار و حاکم منطقه بود خوابهایى دیده بود که این فرزند را از طلایه داران قرن نشان مى داد. او در سالهاى نخستین زندگى حبیب الله در تکاپوى یافتن معلمى مومن و دانا بود تا فرزندش گامهاى اول ترقى را در زادگاه بپیماید. چنین بود که حبیب الله در خانه ، نخستین کلمات را از قرآن آموخت .

دوازده ساله بود که از املش به لنگرود و سپس به رشت عزیمت نمود تا بر اندوخته اش افزوده و پاسخى درخور پرسشهایش بیابد.
هیجده بهار را دیده بود که به خواست پدر در میهمانى یکى از خوانین (امین دیوان لاهیجى ) منطقه حضور یافت . خان حاکم با استفاده از قدرت و نفوذش تصمیم به پایمالى حق رعیتى داشت که با مخالفت سر سخت شیخ حبیب الله جوان روبرو شد. چون نصایح روحانى جوان کارگر نیفتاد به نشانى اعتراض مجلس مهمانى را ترک کرد و از همان روز تصمیم به ترک دیار گرفت .

در حوزه قزوین

شیخ حبیب الله در پى آرمانى بلند راه هجرت پیش گرفت و عازم حوزه ى عملیه ى قزوین شد. پدرش که او را به دلیل شهامت و اراده ى شگفتش ‍ مى ستود براى تهیه لوازم زندگى ، او را تا قزوین همراهى نمود.او در قزوین استادى عالیمقام یافت که (شیخ عبدالکریم ایروانى ) نام داشت . استادى که در فقه و اصول نامور و ممتاز بود. شیخ حبیب الله هفت سال پیاپى از محضر ایشان بهره گرفت . و در همان شهر به خواست پدر، با خانواده ى ارباب وصلت نمود.مشى زاهدانه ى استاد تاثیر شگرفى در او نهاد به گونه اى که از آن پس خود به زندگى زاهدانه روى کرد و تا پایان عمر بر روش پسندیده ى استاد وفادار ماند.

در ۲۵ سالگى ، سیراب از سرچشمه ى معارف دینى به مقام عالى اجتهاد نائل آمد و با نظر شیخ عبدالکریم ایروانى خود را مهیاى سفر به املش ‍ نمود.سال ۱۲۵۹ ق . از قزوین به املش بازگشت و چهار سال مرجع امور دینى مردم بود. برپایى نماز جماعت ، هدایت و ارشاد مردم ، پاسخگویى به پرسشهاى اعتقادى و قضاوت عادلانه او موجب شده بود مردم ارادتى عاشقانه به مجتهد جوان داشته باشند اما او دوست داشت سفرى به دیار اهل بیت علیهم السلام نماید و از اساتید آن سامان بهره جوید. آرى او تصمیم گرفت به نجف اشرف رفته و از حوزه ى علمیه ى آن شهر مقدس ‍ جرعه جرعه شراب معرفت نوشد.مردم که از حضورش غرق محبت بودند، او را با عواطفى وصف ناپذیر بدرقه نمودند و او، همسر و فرزندش محمد را به خداى بى همتا سپردند.

شهر آسمانى

شیخ حبیب الله مجتهد املشى در سال ۱۲۶۳ ق . وارد نجف شد و در حلقه ى شاگردان فقیه کبیر شیخ محمد حسن نجفى (صاحب جواهر) به کامجویى نشست . او تا سال ۱۲۶۶ ق . که سال وفات صاحب جواهر بود از کلاسش بهره برد و از آن فقیه نامور اجازه ى اجتهاد دریافت داشت .

پس از آن به درس شیخ اعظم انصارى دل بست و تا پایان زندگى پر افتخار شیخ اعظم از شاگردان ممتاز درس وى بود. شیخ حبیب الله فرموده بود: (با آنکه هفت سال پیش از فوت شیخ از درس او مستغنى بودم ولى از هنگام ورود در جلسه ى شیخ تا موقع تشییع جنازه اش بحثى از ابحاث او از من فوت نشد.)

اسرار عشق

ویژگیهاى اخلاقى میرزا حبیب الله رشتى او را به شخصیتى وارسته تبدیل کرد که زهدش زبانزد خاص و عام بود. در این مختصر تنها به اشاره اى اکتفا کرده تا دوستداران بخوانند و بدانند شخصیتهاى روحانى تاریخ شیعه چگونه زیستند.

۱٫ میرزا حبیب الله پس از مرگ پدرش که حاکم منطقه بود براى پاسداشت مقامش به گیلان سفر نمود اما اختلاف برادران بر میراث پدرى موجب بازگشت او به نجف اشرف شد. او با اینکه زندگى بسیار فقیرانه اى داشت از سهم ارث چشم پوشید. میرزاى رشتى پس از رسیدن به نجف ، براى تامین معاش ، بتدریج لوازم زندگى را یکى پس از دیگرى فروخت به گونه اى که در گرماى طاقت فرساى تابستان از خرید آب نیز عاجز بود.

۲٫ یاد خدا در جان او چنان عجین شده بود که از هر فرصتى براى ذکر و تسبیح و قرائت قرآن کریم بهره مى جست . حتى هنگامى که براى تدریس به سوى حرم مطهر مى رفت وضو مى گرفت و سوره ى مبارکه ى (یس ) را در راه از حفظ مى خواند تا به در قبله ى صحن امیرالمومنین علیه السلام مى رسید، خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شیخ انصارى (ره ) به پایان مى رسانید.

۳٫ در دقت و احتیاط ضرب المثل بود. همین امر وى را از پاسخگویى سریع و بدون تحقیق باز مى داشت .
از دیگر سو مردم را تشویق مى نمود تا استفتائات خود را به میرزاى شیرازى ارجاع دهند. نوشته اند پس از پایان ماه رمضان براى اثبات اولین روز شوال بیش از ۴۰ نفر شهادت دادند و او فرمود (نزدیک قطع شده است ) کنایه از اینکه هنوز برایم قطعى و یقین نشده است .

۴٫ او در ادب عشق نیز ممتاز بود. آنگاه که جان به حضرت عزرائیل مى سپرد، هر چه پایش را رو به قبله دراز مى کردند او پاى خود را جمع مى کرد و چیزى نمى گفت . چون چند بار این کار تکرار شد، از او علت را پرسیدند، به زحمت فرمود: (چون وضو ندارم پایم را رو به قبله دراز نمى کنم )

۵٫ هرگز وجوه شرعى را نمى پذیرفت ، با آنکه امرى مرسوم و رایج بود. نقل مى کنند: مردى ثروتمند از هند براى پرداخت وجوه شرعى به زیارت میرزاى رشتى شتافت ، اما او چندان عصبانى شد که اطرافیان از حالتش ‍ متعجب شدند و چون از عصبانیتش پرسیدند فرمود: (چاره اى جز عصبانیت نبود). نیز نوشته اند علاءالدوله  براى پرداخت پولى به عنوان وجوه شرعى به نجف اشرف مسافرت کرده بود ولى با بى اعتنایى میرزاى رشتى مواجه شد و محقق رشتى با این رفتار به آیندگان نشان داد که مردان بزرگ خدا براى مال دنیا ارزشى قائل نیستند.

۶٫ نوشته اند: چهار نفر از شاگردان شیخ انصارى ارکان پایدار اعلمیت و ریاست بودند ولى مقام علمى و تدریس منحصر به میرزا حبیب الله رشتى بود. او جز تدریس منظورى نداشت . ریاست نمى خواست ، از روى عمد تجاهل مى ورزید و شاگردان خود را نمى شناخت براى اینکه از او اجازه ى اجتهاد نخواهند و تنها درس بخواهند… در خط مرجعیت هم نبود. کسى از مجتهدین به خوش نیتى و سلامت نفس میرزاى رشتى نبود. از پرتگاه هاى ریاست خود را نجات داد. قناعت پیشه نمود…)

۷٫ محقق رشتى دیانت و سیاست را به هم سرشته بود. پس از رحلت شیخ انصارى بسیارى از دانشمندان مردم را براى تقلید به میرزاى رشتى ارجاع داده بودند. اما او با پیشنهادها مخالفت مى کرد و نیک مى دانست که دنیاى اسلام به مرجعى سیاستمدار نیازمند است . او میرزاى شیرازى را مجتهدى آگاه به مسائل سیاسى و چهره هاى سرشناس و محبوب یافته بود.
محقق رشتى بر آن بود تا مرجعیت میرزاى شیرازى را به علماى نجف پیشنهاد کرده از آن حمایت کند. این امر موجب شد تا توطئه ى دشمن براى لطمه زدن به وحدت شیعیان نقش بر آب شود.
ژرف اندیشى سیاسى میرزاى رشتى را در گفتارش مى جوییم . وقتى پرسیدند از چه کسى تقلید کنیم ؟ در پاسخ گفت : (از مرجعى تقلید کنید که تقلیدش جایز باشد. امروز پرچم بر دوش عالم جلیل سید محمد حسین (شیرازى ) است و همه پیرامون اویند که پرچم ساقط نشود.)

۸٫ نظم از دیگر ویژگیهاى محقق رشتى بود. او پس از اداى نماز مغرب و عشا و انجام مستحبات مربوط به آن و پس از صرف مقدار کمى شام ، آنگاه که آسمان چادر سیه شب را بروى خود مى کشید و ستاره ها چشمک زنان نمایان مى شدند، اندکى مى خفت تا جان را آماده ى خدمت روح کند و جان خود را در چشمه ى نور بشوید و عاشقانه تر با خداى خویش راز و نیاز کند.

۹٫ تواضع و فروتنى (از دستورات عالى اسلامى ) در جاى جاى رفتار محقق رشتى نمایان است . او دانشمندان را به دیده ى احترام مى نگریست و با بهره گیرى از نظر نیک ، برترین روش را بر مى گزید. در پى سفر محقق رشتى به ایران ، حوزه ى درس ایشان تعطیل شد و دانشوران از خورشید وجودش ‍ محروم شدند. آنگاه که به سفرى دیگر بار بست ، دانشمندان نجف بر آن شدند تا او را از سفر باز دارند. وى به وساطت شیخ حسن مامقانى برنامه ى سفر را لغو کرد و به او فرمود: (چون شما مجتهد عادل هستید، حکمتان را واجب الاطاعه مى دانم ) این در حالى است که شیخ حسن مامقانى در ردیف شاگردان محقق رشتى بود و نسبت میان آن دو مثل استاد و شاگرد بود.

۱۰٫ اعزام شاگردان برجسته براى تبلیغ ، از دیگر ویژگیهاى این محقق بود. از جمله ى آنان آیت الله سید على اکبر فال اسیرى از شاگردانى بود که در پرتو اندیشه ى والاى آن استاد پرورش یافت . او به تشویق محقق رشتى و میرزاى شیرازى به شیراز بازگشت و با کوششى در خور به تبلیغ و هدایتگرى پرداخت . همچنین در نهضت توتون و تنباکو نیز عهده دار نقشى سترگ در تثبیت فتواى میرزاى شیرازى بود.

۱۱٫ سپاسگزارى او در حق پدر و مادر آموختنى و بى نظیر است و نشانه ى بالندگى او در مراحل عالى شکر به درگاه حضرت ربوبى است . درخشندگى معنوى او مدیوین دعاهاى پدر و مادر در روزگاران دور بود. نوشته اند او نمازهاى پدر و مادر خود را سه بار خواند. یک بار به تقلید از مراجع آنان و دو بار به اجتهاد خودش و این مطلب درباره ى هیچیک از علماى تاریخ ذکر نشده است .

۱۲٫ او را باید به حق از حافظان حریم روحانیت در عصر خویش خواند. شخصى در نجف بود که به هنگام سخن حرمت علما را پاس نمى داشت و بارها از او پرخاشگرى و اهانت نسبت به علماى سابق و معاصر شنیده مى شد.محقق رشتى در جمعى که وى نیز حضور داشت دستور داد استکانش را آب بکشند، به گونه اى که مردم گمان بر تکفیر وى برده و او را راندند. پس از آن هرگز نتوانست جایگاه از دست رفته خود را بازیابد.بارى رفتار شدید میرزاى رشتى و شیوه نهى از منکر او موجب شد تا آنانکه در پى چنین خیالى بودند از گمان خویش بازگردند.

گنج نامه

آثار میرزاحبیب الله جلوه گاه تلاش هاى شبانه روزى اوست . وى کاوشگرى گنج یاب بود که هرگاه معدنى نوین مى یافت از جواهر آن استخراج مى کرد و بر دانش طلبان ارزانى مى داشت .
آثار او در علم اصول عبارتند از:
رساله فى الضد و اقتضاء الامر بشى ء النهى عنه و عدمه ، التعادل و التراجیح ، بدایع الافکار، اجتماع الامر و النهى ، رساله فى مقدمه الواجب ، رساله فى المشتق ، التقریرات .

در علم فقه :

کتاب الطهاره ، الحاشیه على المکاسب ، کتاب الزکاه ، کتاب الاجاره ، الالتقاط، کتاب العضب ، کتاب القضاء و الشهادات ، الوقوف و الصدقات ، رساله فى اللباس المشکوک ، حاشیه على منهج الرشاد، حاشیه على نجاه العباد، حاشیه على النخبه .
در علم تفسیر:
حواشى بر تفسیر جلالین ، و علم کلام : الامامه ، کاشف الظلام فى حل معضلات الکلام است .
نسخه هاى خطى از آثار محقق رشتى که مى رفت در غبار زمان به فراموشى سپرده شود اخیرا به کتابخانه آیت الله مرعشى سپرده شد و اکنون در کاروان نسخه هاى خطى آن کتابخانه ماندگار است .

تقریرات

از انبوه شاگردان کوشا و دانشمند محقق رشتى ، بسیارى تقریرات درس ‍ ایشان را نوشته اند که در گرامى داشت مقامشان نام برخى از آنان مى آید:
سید حاج میرزا حسن همدانى ، سید صادق قمى ، میرزا باقر فرزند میرزا محمد على ، شیخ حسن تویسرکانى ، شیخ محمد باقر فرزند محمد جعفر بهارى همدانى ، سید ابوالقاسم فرزند معصوم حسینى اشکورى …

اجازات

محقق رشتى از صدور اجازه ى اجتهاد به شدت پرهیز داشت و تنها براى اندکى از شاگردان برگزیده اجازه ى اجتهاد نگاشت . نام برخى شاگردان ارجمند وى که مفتخر به اجازه ى نقل روایت و اجتهادند ذکر مى شود. حاج آقا مجتهد رشت (اجتهاد)، سید عبدالکریم فرزند سید حسن اعرجى (روایت )، حاج میرزا احمد دیلارستاقى لاریجانى (اجتهاد)، سید على آقا میرى دزفولى (اجتهاد)،…

با کاروان دانش

نظر گاه همه ى اندیشمندان حوزه بر شیوه ى نقادانه ى محقق رشتى در تدریس و دیگر پهنه هاى علمى ، پدیدآور محفل علمى ، پدیدآور محفل علمى شکوهمندى بود که دلدادگان آن ، پس از کامجویى هر یک چون ستاره اى درخشان ، روشنگر جامعه ى خویش شدند. برخى مرجع دینى شدند و عده اى رهبر حرکتهاى سیاسى و اجتماعى دیار خویش و دسته اى نیز در عرصه ى تدریس و تحقیق طلایه دار حوزه بودند.

نام مسافران این کاروان به اختصار مى آید و شرح حال هر یک در کتب تاریخ آمده است که دوستداران را بدان حوالت مى دهیم .
آیت الله العظمى سید محمد کاظم یزدى ، آیت الله العظمى آقا ضیاء الدین عراقى ، آیت الله العظمى حاج میرزا حسین نائینى ، آیت الله شیخ شعبان دیوشلى (لنگرودى )، آیت الله شیخ عبدالله مازاندرانى (لنگرودى )، آیت الله شهید شیخ فضل الله نورى ، آیت الله شهید حاج آقا میر بحرالعلوم رشتى ، آیت الله شهید شیخ على رشتى ، آیت الله شهید شیخ عبدالغنى بادکوبه اى ، آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى ، آیت الله سید ابوالقاسم اشکورى .

پرواز تا آسمانها

مردم نجف به چهره نورانى پیرمردى که سحرگاهان در بارگاه ملکوتى امیر المومنین (ع ) به زیارت ، نماز و تضرع مى نشست انس گرفته بودند. چهره اى که هیبت و شوکتش یادآور پیامبران و لطف و صفا در صورتش نمایان بود. اما شب پنج شنبه چهاردهم جمادى الثانى ۱۳۱۲ ق . فرا رسید. خبر کسالت محقق رشتى مردم را در نگرانى فرو برده بود و آنگاه که صداى ناله و فغان از منزل وى برخاست همگان یافتند که دوست خدا، پیش خدا رفته است . او آسوده در بستر خفته بود. تو گویى به خوابى نازنین آسوده که چنین چهره اش متین است . شهر را گویا با پارچه اى سیاه پوشانده بودند و همه جا صداى گریه به گوش مى رسید. در تهران و مشهد و دیکر شهرها نیز مجالس ‍ عزا و سوگوارى بپا شد. مردم نوحه کنان مى خواندند:

باز خاکستر غم ریخت فلک بر سر ما
رفت از دار فنا نائب پیغمبر ما

و نجف آماده ى تشییع پیکر مطهر آن فرزانه پارسا بود. جنازه ى پاک او را مشایعت کردند و به بارگاه امام متقین انتقال داده  و در یکى از حجره هاى صحن مطهر علوى دفن کردند.

بازماندگان

۱٫ آیت الله محمد رشتى ، فرزند ارشد، که از معصومه ارباب همسر اول میرزاى رشتى بود. او در علم و فضل به مراتبى درخور دست یافت و در سال ۱۳۱۶ ق . به دیار باقى شتافت . آرامگاهش در مقبره ى پدر ارجمندش ‍ مى باشد.
۲
٫ آیت الله شیخ اسماعیل رشتى ، که از همسر دوم میرزاى رشتى ولادت یافت . او در کسب دانش سخت کوشید و پله هاى ترقى را پیمود و در ۱۳۴۳ ق . به دیدار دوست شتافت .

۳٫ آیت الله شیخ اسحاق رشتى ، او در نجف ولادت یافت . مادرش کلثوم همسر دوم میرزاى رشتى بود ابتدا نزد پدرش به تحصیل پرداخت و پس از عمرى تحقیق ، تالیف و تدریس در سال ۱۳۵۷ ق . دیده از جهان فرو بسته ، رخ در نقاب خاک کشید.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله میر حامد حسین( متوفاى ۱۳۰۶ ه.ق)

یکى از بزرگترین پاسداران حریم فرهنگ و ولایت آل محمد صلى الله علیه و آله ، علامه مجاهد میر حامد حسین هندى است که در نیمه دوم قرن سیزدهم هجرى مى زیست او حق عظیمى بر گردن شیعیان دارد و کتاب جاودانش (عبقات الانوار) از آثار درخشان شیعه در یکى – دو قرن اخیر است .

خاندان فضیلت

علامه میر حامد حسین ، از خاندانهاى اصیل سادات موسوى است و با ۲۷ واسطه ، نسبش به امام هفتم امام موسى کاظم علیه السلام مى رسد. نیاکان او در طول قرون گذشته ، همه از سادات اهل علم و زهد و فضیلت بوده اند. شایان ذکر است که این خاندان در اصل ایرانى بودند و در نیشابور زندگى مى کردند و در قرن هفتم ، (سید اوحد الدین ) – جد پانزدهم میر حامد حسین – در پى حمله مغول ، به هندوستان هجرت کرد و در شهر (کنتور) رحل اقامت افکند.

سید محمد حسین (متوفى ۱۲۸۸ ق )، پدر بزرگ میر حامد حسین ، فقیهى ارجمند و در زهد و عبادت سر آمد روزگار بود. گفته اند: از زمانى که به سن بلوغ رسید، هرگز نمازهاى مستحبى اش ترک نشد. کراماتى را هم به وى نسبت داده اند. در هنر خوشنویسى هم دستى داشت ، نسخه اى از قرآن ، و سه کتاب (حق الیقین ) (علامه مجلسى )، (تحفه الزائر) (علامه مجلسى ) و (جامع عباسى ) (شیخ بهائى )، به خط زیباى وى در کتابخانه ناصریه لکنهو، موجود است .

علامه سید محمد قلى (متوفى ۱۲۶۰ ق .) پدر میر حامد حسین ، از علماى بزرگ قرن سیزدهم هجرى و از صاحب نظران در علم کلام بود. مدتى نیز در شهر (میرتهه ) بر کرسى قضاوت و فتوا نشست . رساله اى هم بنام (عدالت علویه ) در موضوع احکام قضاوت و افتاء و شرائط قاضى و مفتى نوشته است .او کتابهاى زیادى را از خود به یادگار گذاشت .

ولادت و رشد

علامه میر حامد حسین هندى ، در سال ۱۲۴۶ ق . در شهر (میر تهه ) هند، در خانه سید محمد قلى به دنیا آمد. نام اصلى او را (مهدى ) نهادند. سبب شهرتش به (میر حامد حسین ) آن است که پدرش پیش از آنکه خبر تولد فرزندش را بشنود، در رویا جد خود (سید حامد حسین ) را دیده بود، از این رو، فرزند نوزادش را به این نام مشهور کرد.میر حامد حسین وقتى به هفت سالگى رسید، پدرش او را به مکتب گذاشت . او مقدمات و دروس ابتدائى را خواند، آنگاه وارد مراحل بالاترى رسید.

(مقامات حریرى ) و (دیوان متنبى ) را نزد مولوى (سید برکت على صاحب )، و نهج البلاغه را در محضر مفتى (سید عباس شوشترى ) آموخت و سپس به فراگیرى علوم عقلى در نزد (سید مرتضى خلاصه العلماء) و علوم شرعى در محضر (سید محمد سلطان العلماء) و برادر او (سید حسین سید العلماء) پرداخت و پس از سالها تلاش و همت ، تحصیلات خود را با موفقیت به اتمام رساند.

تلاش علمى و خلق آثار

جوامع اسلامى بویژه هندوستان ، در دوران زندگى میر حامد حسین ، بیش ‍ از پیش دچار آشوب و تفرقه شده بود. استعمارگران و دشمنان اسلام ، همواره براى دست یافتن به اهداف شوم و غارتگرانه خود، دوست مى داشتند که مسلمانان با هم اتحاد نداشته باشند و مدام با خصومت زندگى کنند. بدین خاطر گاه دانشمندانى را در میان خود مسلمانان تحریک مى کردند تا با نوشتن و یا گفتن حرفهایى تفرقه افکن و اختلاف آفرین ، صفوف آنان را بر هم زنند و محیط زندگى برادرانه را تبدیل به بلوا و آشوب و سوء ظن و دشمن سازند.

علامه سید محمد قلى پدر میر حامد حسین ، سالها عمر خود را صرف جواب دادن شبهات و تهمتهائى کرد که دشمنان اسلام ، به دست برخى از دانشمندان مسلمان ، علیه شیعه و مکتب اهل بیت علیهم السلام شایع مى کردند اکنون بعد از پدر نوبت به پسر صالح و خلف او یعنى علامه میر حامد حسین هندى رسیده بود. او مشاهد مى کرد که چه افتراها و تهمتهایى بر شیعه مى بندند که روح شیعه از آنها خبر ندارد…

این بود که تصمیم گرفت کمر همت ببندد و همچون پدرش ، در عرصه قلم و تحقیق و تتبع و بیان حقائق اسلام و وقایع تاریخ اسلام ، به دفاع از حق بر خیزد و به تهمتهاى مغرضانه و جاهلانه و خصومت آمیز دشمنان تشیع ، پاسخ دهد (تا سیه روى شود هر که در او غش باشد!)

نخستین کارش ، نقد، بررسى ، تصحیح و تهذیب بعضى از کتابهاى ارزشمند پردش علامه سید محمد قلى ، بود. چرا که بسیارى از آثار پدرش ، در دفاع از مکتب شیعه و پاسخ به ایرادهاى مخالفان تشیع بود و شایسته بود که پسر دانشمند و فرزانه ، آنها را تصحیح و چاپ و منتشر کند. میر حامد حسین سالهایى از عمر گرانمایه خود را در این راه صرف کرد و از این رهگذر، خدمات شایانى به عالم تشیع ارزانى داشت . آنگاه خود اقدام به نوشتن کتاب نمود. اینکه به ذکر آنها مى پردازیم :

۱٫ استقصاء الافحام ، ده جلد و به فارسى است . مولف در این کتاب مطالبى را پیرامون قرآن کریم ، حضرت مهدى (عج ) شرح حال بسیارى از دانشمندان اهل سنت و اصول و فروع دین ، مطرح کرده است و پاسخى است به کتاب (منتهى الکلام ) تالیف حیدر على فیض آبادى حنفى ، که مطالبى شبهه آمیز و بى اساس درباره شیعه داشت .
۲٫ شوارق النصوص ، پنج جلد در علم کلام .
۳٫ افحام اهل المین ، ردى است بر کتاب (ازاله الغین ) تالیف حیدر على فیض آبادى حنفى .
۴٫ اسفار الانوار، سفر نامه حج و کربلا.
۵٫ کشف المعضلات فى حل المشکلات .
۶٫ العضب البتار فى مبحث آیه الغار.
۷٫ النجم الثاقب فى مساله الحاجب ، کتاب فقهى در موضوع ارث .
۸٫ الدرر السنیه فى المکاتیب و المنشات العربیه .
۹٫ زین الوسائل الى تحقیق المسائل ، مسائل فقهى و گوناگون .
۱۰٫ الدرایع ، در شرح شرایع محقق حلى .
۱۱٫ عبقات الانوار فى مناقب الائمه الاطهار.

این اثر بزرگترین و ارجمندترین کتاب اوست و از شاهکارهاى علمى و اعتقادى شیعه بشمار مى رود. مولف بزرگوار این کتاب عظیم و شگفت انگیز را در مناقب ائمه اطهار علیهم السلام و در جواب کتاب ضد شیعى (تحفه اثنا عشریه ) نوشته است .
کتاب خصومت برانگیز (تحفه اثنى عشریه ) (هدیه اى براى شیعیان دوازده امامى را مولوى عبدالعزیز دهلوى (م ۱۲۳۹ ق .) معروف به (سراج الهند) (چراغ هند) نوشته بود. اما چه تحفه اى و چه هدیه اى ؟! او که از عالمان برجسته و فاضل شبه قاره هند و از اهل سنت بود، بدون توجه به آیات وحدت بخش قرآن و سفارشهاى پیامبر صلى الله علیه و آله در این کتابش ، عقاید و آراء شیعه را بطور عموم و فرقه اثنا عشریه را بالخصوص در اصول و فروع و اخلاق و آداب و تمامى معتقدات و اعمالشان به عباراتى خارج از نزاکت و کلماتى بیرون از آداب و سنن مناظره و به کتب نوآموزان – که به خطابه نزدیکتر است تا به برهان یا دست کم نقل صحیح مطالب – مورد حمله و اعتراض قرار داده … کتاب را مملو از افتراآت و تهمتهاى شنیعه ساخته است … و باعث تشتت جبهه اسلامى هند شد. این کتاب در دل برادران مسلمانان نسبت به یکدیگر کینه و نفرت پدید آورد و صفاى مسجد و محراب ، شکوه رمضان و عاشورا را کدر ساخت ….
عبقات الانوار، داراى دو منهج و هر منهج نیز مشتمل بر مجلداتى چند است . منهج اول درباره اثبات دلالت آیاتى چند از قرآن مجید بر امامت است ، از جمله آیه :
(انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون ) مائده /۵۵٫
و آیه :(الیوم اکملت لکم دینکم ….) مائده /۳٫
و آیات فراوان دیگرى که بر امامت شرعى و الهى ائمه اهل بیت عصمت و طهارت (امام على و فرزندان معصومش علیهم السلام ) دلالت مى کند. همه را مورد بحث عالمانه و محققانه و گسترده قرار داده است . گفته اند این مجلد هنوز به چاپ نرسیده است و در کتابخانه عظیم مولف دانشمندش ، در شهر لکهنو نگهدارى مى شود.

منهج دوم کتاب ، درباره احادیث دوازده گانه اى است که مولوى عبدالعزیز دهلوى در کتاب تحفه اثنا عشریه ، مغرضانه اصل یا تواتر آنها را انکار و اشکالاتى بر این احادیث شیعى وارد کرده بود. این منهج از کتاب شگفت آور و عظیم عبقات الانوار، ۳۰ جلد است که حدود دوازده جلد آن در هندوستان و ایران به چاپ رسیده است . هر یک از احادیث دوازده گانه ، خود یک مجلد و برخى از این مجلدات هم در چندین جلد به سبک قدیم و ینگى چاپ شده است بدین شرح :

مجلد اول از منهج دوم ، در مورد حدیث غدیر.
مجلد دوم ، در موضوع حدیث منزلت .
مجلد سوم ، درباره حدیث ولایت .
مجلد چهارم ، درباره حدیث طیر.
مجلد پنجم ، به شرح و بیان حدیث (انا مدینه العلم و على بابها…) .
مجلد ششم ، درباره حدیث حدیث تشبیه .
مجلد هفتم ، درباره حدیث (من ناصب علیا لخلافه فهو کافر) .
مجلد هشتم ، در بیان حدیث نور (کنت انا و على نورا…) .
مجلد نهم ، درباره حدیث (رایت ).
مجلد دهم ، در موضوع حدیث (انک تقاتل على تاءویل القرآن …) .
مجلد یازدهم ، در مورد حدیث (الحق مع على …) .
مجلد دوازدهم ، درباره حدیث ثقلین .

:: DownloadBook.ORG ::

عبقات الانوار از نگاه بزرگان

بزرگان علم و تحقیق ، بر عظمت کتاب عبقات الانوار اقرار کرده اند و آن را به دیگران نیز شناسانده اند:

۱٫ علامه بزرگ شیعى ، شیخ عبدالحسن امینى صاحب کتاب الغدیر، درباره عبقات مى گوید:
بوى دلپذیرش در تمامى جهان پیچیده و آوازه اش از خاور تا باختر را فرا گرفته است ، هر کس آن را دیده ، دانسته که کتاب اعجازآمیز روشنگرى است که هیچ باطلى در آن راه ندارد، و من در نوشتن الغدیر از دانشهاى باارزش ‍ نهفته در آن بهره فراوان بردیم .

۲٫ علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره آثار میر حامد حسین بویژه عبقات ، مى نویسد:
کتابهاى با عظمت و مفید میر حامد حسین ، دریاى ژرف نگرى و باریک بینى را پر موج گردانده است … مهمترین و پرآوازه ترین اثر او (عبقات الانوار) در مناقب ائمه اطهار علیهم السلام است …
و میر حامد حسین تمام حقایقى را که (دهلوى ) در باب امامت منکر شده با بهره گیرى از احادیث و اخبارى که از طریق اهل سنت نقل شده ، ثابت کرده است .

۳٫ امام خمینى در سال ۱۳۲۰ شمسى / ۱۳۶۳ قمرى که هنوز تمام مجلدات عبقات چاپ نشده بود، پس از بحث در موضوع حدیث غدیر، مى نویسد:
(… هر کس بخواهد اطلاع از چگونگى حدیث غدیر پیدا کند، باید رجوع کند به کتاب عبقات الانوار سید بزرگوار میر حامد حسین هندى ، که چهار جلد بزرگ در حدیث غدیر تصنیف کرده و چنین کتابى تاکنون نوشته نشده و عبقات الانوار در امامت از قرارى که شنیده شده ، سى جلد است و آنچه که ما دیدیم ، هفت – هشت جلد است و در ایران شاید تا پانزده جلد آن پیدا شود و اهل سنت در صدد جمع این کتاب و تضییع آن هستند و ما ملت شیعه در خواب هستیم تا آن وقت که یک چنین گنج پر قیمت و گوهر گرانبهائى از دست برود! اکنون قریب دو سال است (دو سال قبل از ۱۳۶۳ ق ) که به ملت شیعه به تجدید طبع این کتاب پیشنهاد شده و به خونسردى تلقى شده است . با این وصف با خواست خدا جلد غدیر در تحت طبع است .(۱۱۹۰) لکن بر علماء شیعه بالخصوص و دیگر طبقات لازم است که این کتاب بزرگ را که بزرگترین حجت مذهب است نگذارند از بین برود و به طبع آن اقدام کنند.)

۴٫ استاد محمد رضا حکیمى درباره عبقات الانوار مى نویسد:
(و به راستى کتاب عبقات ، عظیم است . آن اقیانوس بى کران و آن دریاى ژرف ، این کتاب است . این چنین کتابى در دیگر آفاق بشرى و فرهنگ ملتها نیز همانند ندارد… کتاب (عبقات ) با مجلدات بسیارش ، یکى از والاترین نمونه هاى کار خود انسانى و پشتکار و مسئوولیت بشرى است ، و یکى از ارجمندترین سندهاى …)

رنجها

علامه میر حامد حسین ، کتاب عبقات را به سادگى و آسانى و رفاه و خدمه و گروه تحقیق ننوشت ، او در راه تالیف چنین کتاب عظیمى ، خود به تنهایى سخت ترین سفرها و پرزحمت ترین کارها را عاشقانه پذیرفت . زیرا همه اسناد و منابع تتبع و تحقیق را در اختیار نداشت ، بویژه کتابها و منابع اهل سنت را.
گاهى به عنوان خادم و کارگر در یکى از روستاهاى دور افتاده شهر مکه به خانه عالمى سنى وارد شد تا در کتابخانه او به کتابى که دنبالش مى گشت ، دست یابد و موفق هم شد.

وقتى هم فرزند جوانش از دنیا رفت ، مراسم کفن و دفن و تشییع و مجلس ‍ سوگوارى را به دیگران واگذارد تا یک ساعت هم که شده وقتش را جز در تالیف عبقات الانوار صرف نکند. و یک وقت هم ، به مصر رفت و کتابى را که مى خواست پیدا کرد و با کشتى برگشت ، در کشتى مشغول مطالعه کتاب بود که باد تندى کتاب را از دستش گرفت و به دریا افکند و سید به دنبال کتاب خود را به دریا زد و کتاب را گرفت !… وقتى همسفران او را گرفتند و در کشتى نشاندند و سوال کردند که چرا خودت را به دریا پرت کردى ؟ کتاب را نشان داد و جواب داد: به خاطر این کتاب ! این کتاب هنوز هم در کتابخانه ناصرى نگهدارى مى شود.

وفات

سرانجام ، فرزانه بزرگ شیعه و مدافع مجاهد اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله سید بزرگوار میر حامد حسین موسوى هندى ، در هیجدهم صفر سال ۱۳۰۶، در لکهنو چشم از جهان فرو بست و در حسینیه خود دفن شد.
درود خدا بر او و اجداد طاهرینش باد.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله ملا على کنى (متوفاى ۱۳۰۶ه. ق)

۲۰۱۴۱۰۰۴۱۱۱۹۵۵t200-حاج_ملا_علی_کنی

آیت الله العظمى حاج على کنى ، از جمله شخصیتهاى نادرى است که در آسمان (ابرار) همچون خورشیدى مى درخشید. او به پیروى از سیره معصومان علیه السلام در مسائل حاد اجتماعى و سیاسى و امورى که بخصوص کشور ایران را به ورطه سقوط مى کشاند و با تلاش و اقدامى شجاعانه به مقابله با خیانتها، پلیدیها و ظلمتها مى پرداخت و از قدرتهاى پوشالى واهمه نداشت .

زندگى آن آیینه پاکى و آیت شجاعت را مرور مى کنیم .

فروغ کن

او در یکى از روزهاى سال ۱۲۲۰ هجرى قمرى در محله (کن ) – واقع در شمال غرب تهران – دیده به جهان گشود. پدر او، میرزا قربانعلى آملى نامش را (على ) نهاد تا میراث امام خواهى و على دوستى را با گوشت و پوست نسل خویش درآمیزد.

در حوزه تحصیل

او پس از سعى و تلاش در مکتب ، در اندیشه حضور در حوزه علوم دینى بود، لیکن با مخالفت خوانواده اش روبرو گردید و در آغاز به صورت مخفیانه به درس مشغول شد و سپس با کسب رضایت آنان راهى حوزه تهران گردید و از آنجا به اصفهان رفت و در آن شهر از محفل درس استادى چون سیداسدالله اصفهانى (متوفى ۱۲۹۰ ق ) استفاده کرد.

سپس آماده سفر به نجف اشرف شد و از ذخایر گران سنگ آن حوزه بهره برد. اساتید بنام و معماران علمى و معنوى (کنى ) در حوزه نجف عبارت بودند از: شیخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر (متوفى ۱۲۶۲ ق )، شیخ حسن کاشف الغطاء (متوفى ۱۲۶۲ ق )، شیخ مشکور حولاوى نجفى (متوفى ۱۲۷۳ ق ).

در کنار حوزه نجف ، حوزه علمیه کربلا نیز جایگاه پرورش دانش طلبان بود، شیخ على کنى در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین علیه السلام از محضر دو استاد برجسته اى چون شریف العلماء مازندرانى (متوفى ۱۲۴۵ ق ) و سید ابراهیم قزوینى معروف به صاحب ضوابط (متوفى ۱۲۶۲ ق ) کسب فیض کرد و دوره عالى فقه و اصول را گذراند.

یاران محفل انس

(کنى ) در مدت تحصیل از نعمت دوستان فاضل و کوشایى برخوردار بود که در تمام فراز و نشیبهاى تحصیل و زندگى غمخوار هم بوده ، از کمک به یکدیگر دریغ نمى ورزیدند و با جمع خود محفل انس علمى پربارى را تشکیل داده بودند. دوستان هم حجره اى که او در حوزه علمیه نجف عبارت بودند از ملا على خلیلى (متوفى ۱۲۹۷ ق )، شیخ عبدالحسین تهرانى (متوفى ۱۲۸۶ ق )، و سید زین العابدین طباطبایى حائرى (متوفى ۱۲۹۲ ق ).

آقاى طباطبایى حائرى از دوران سخت تحصیل چنین یاد مى کند: (در ایام طلبگى که به نجف اشرف آمده بودم من و آقاى شیخ عبدالحسین شیخ العراقین و آخوند ملا على کنى در یک حجره از مدارس حوزه علمیه در نهایت فقر و فاقه به سر مى بردیم و فقیرتر از همه حاجى کنى بود که هر هفته یک شب به مسجد سهله مى رفت و از گوشه و کنار مسجد – بدون اینکه کسى بفهمد – نان خشک جمع مى کرد و به مدرسه مى آورد و گذران هفته را از آنها مى کرد.)

حاج شیخ على کنى در سفرى که به مکه مکرمه و مدینه منوره انجام داد در راه بازگشت ، به همراه میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ) به سوى شام آمده ، تا بارگاه حضرت زینب سلام الله علیه را زیارت کند و آن دو وقتى به حرم مطهر وارد شده از غربت آن مکان بسیار متاثر گردیدند زیرا گرد و غبار زیادى بر آستان مبارک و اطراف ضریح نشسته بود. بسرعت دست به کار شده ، به نظافت آنجا پرداختند و با گوشه عباى خویش خاک و خاشاک را از حرم و ضریح مطهر زدودند و آنجا را تمیز کردند.

شیخ انصارى (متوفى ۱۲۸۱ ق ) نیز از دوستان نزدیک کنى بود. او پیرامون زهد و دورى از زخارف و دلبستگى هاى دنیا که در زندگى شیخ انصارى به چشم مى خورد، چنین مى گوید: (حدود بیست سال در کربلا با او دوست و معاصر بودم . اثاثیه اى جز یک عمامه نداشت که آن شبهاى تابستان فرش ‍ خویش قرار مى داد و هنگامى که از محل سکونت بیرون مى رفت آن عمامه سر خویش مى کرد.)

بازگشت به تهران

ملا على کنى پس از سالها تلاش در راه فراگیرى فقه و اصول که سختیهاى بسیارى را نیز براى او به دنبال داشت به مقام اجتهاد و استنباط احکام دینى رسید و استادش شیخ محمد حسن صاحب جواهر بر فراز منبر درس به اجتهاد او اشاره کرد.  کنى سپس بازگشت به وطن و هدایت مردم و تربیت دانشمندان را سرلوحه آینده زندگى خویش قرار داد و در سال ۱۲۶۲ ق ، عراق را به مقصد تهران ترک گفت .

حاجى در آغاز ورود، روزهاى سختى را در تهران گذراند و تنگدستى او را در فشار قرار داد. در همین زمان با استمداد از پروردگار، دو کتابى را که خود نوشته بود، منتشر کرد. هر چند انجام این امر مهم بسیار مشقت زا بود، سود حاصل از آن وى را از فشار زندگى رهانید. پس از آن زمین متروکه اى را خریدارى و در آن قناتى احداث کرد و با احیاى زمین و کار کشاورزى به امرار معاش پرداخت .

بر بلنداى آفتاب

مدت زمانى پس از اقامت حاجى مراجعات پى در پى مردم و پرسشهاى کتبى و شفاهى آنان در قالب استفتاءات شرعى آغاز شد و روز به روز افزایش مى یافت و ایشان یگانه محور پاسخگویى به سوالات دینى و تنها ملجا رسیدگى به مشکلات مردم به شمار مى رفت .

به دلیل فزونى مقلدان و بنا به درخواست آنان سرانجام در سال ۱۲۷۱ ق . رساله عملیه آن فقیه خداترس به چاپ رسید.(۱۱۵۱) تا مردم مومن احکام دینى خود را بر اساس فتاواى مجتهد و مرجع تقلید خویش انجام دهند.

آیت الله کنى همچنین تولیت مدرسه مروى را عهده دار شد و با نظارت و حسن تدبیر او، نظم شایان تحسینى بر برنامه هاى آن محیط معنوى و روحانى حکمفرما گشت .

آن فقیه برجسته ، تربیت شاگردان را یکى از اهداف اساسى خود قرار داد و به برپایى درس فقه و اصول و دیگر رشته هاى علوم اسلامى اقدام ورزید. برخى از شاگردان او از این قرارند:

شیخ موسى شراره عاملى (متوفى ۱۳۰۶ ق .)، شیخ محمد باقر نجم آبادى (متوفى ۱۳۴۷ ق .)، شیخ اسد الله تهرانى (متوفى ۱۳۵۲ ق .)، سید محمود حیاطشاهى ، سید محمد لواسانى ، سید محمد مرعشى ، مولا محمد على خوانسارى ، ملا محمد تقى سنجابى ، میرزا حسین نایب الصدر، شیخ محمد حسین گرگانى (متوفى ۱۳۵۳ ق .) و شیخ حسین بافقى (متوفى ۱۳۱۳ ق )

مقتداى همگان

آیت الله کنى در قلب همه جاى داشت . علاقه و محبت درونى مردم به این پیشواى سترگ در تمام حالات هویدا بود. ساموئل گرین ویلر بنجامین – نخستین سفیر آمریکا در ایران – در خاطرات خود چنین مى نویسد:
(… بزرگترین مجتهدهاى حالیه که به به منزله رئیس عدالت خانه حالیه ممالک فرنگ است حاجى ملا على کنى است . حاجى ملا على شخص ‍ مسنى است و ظاهرا مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگى زیاد دارد. اگر چه املاک او زیاد است مع هذا نمى خواهد جلال و ظاهرسازى به خرج دهد. وجودى ملکوتى است . اگر یک کلمه بگوید مى تواند اعلیحضرت را از سلطنت خلع کند. سربازهایى که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول مى کشیدند به من گفتند که اگر چه ما براى حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده ایم ،اما اگر حاجى ملا على امر کند همه شما را مى کشیم !)

رسیدگى به ضعیفان ، دستگیرى از مستمندان و تلاش در پى رفع گرفتارى نیازمندان از صفات بارز ملا على کنى بود. او چون پدرى دلسوز، بسیارى از یتیمان درمانده را تحت تکفل قرار داده و براى گذران زندگى آنان مقررى مناسبى در نظر گرفته بود و همچنین براى حل مشکل بیمارانى که بنیه مالى ضعیفى داشتند، مکانهایى را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دریافت مبلغ آن ، به درمان خود اقدام کنند.

ساخت آب انبار و کاروانسرا به منظور رفاه و آسایش قافله ها – چون کاروانسرایى در خاتون آباد – نیز از خدمات عمومى و عام المنفعه حاجى بود.
مهر آیت الله کنى سند اعتبار اسناد به شمار مى رفت . معامله کنندگان براى معتبر ساختن کاغذ و سند معامله خویش به در خانه او رفته ، سند خود را با مهر مبارکش اعتبار مى بخشیدند.

تالیفات

گنجینه پر بار حاجى کنى به قرار زیر است :
ارشاد الامه ، ایضاح المشتبهات ، تحقیق الدلائل فى شرح تلخیص المسائل (شامل مباحث مستقلى چون کتاب البیع ، کتاب الخیارات ، کتاب القضاء و کتاب الشهادات ، کتاب الطهاره و کتاب الصلاه )، تلخیص المسائل ، توضیح المقال فى علم الدرایه و الرجال ، حاشیه بر قواعد، رساله اى در استصحاب ، رساله اى در اوامر و نواهى ، رساله اى در مفاهیم و مواعظ حسنه .

دژى در برابر دژخیم

بسیارى از مورخان تاریخ معاصر بر این نکته اعتراف دارند که ناصرالدین شاه قاجار از عظمت و نفوذ آیت الله کنى فوق العاده بیم و ملاحظه داشت و این امر حاکى از قدرت معنوى ، نفوذ کلام ، پیوند با مردم و شجاعت آن مرجع دینى است . عالمى که با تحقیر و شکستن قدرت پوشالى کارگزاران ظالم ، سایه حمایت خویش را بر مردم ضعیف گسترده بود. در این مقال به نمونه هاى درخشانى از شجاعت و غیرت دینى او اشاره مى کنیم :
میرزا محمد مهدى لکهنوى مى نویسد:
(اینک حکم محکم ایشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسى را جرات آن نیست که بى اذن ایشان اقدام بر تکلم نماید و یا بى مشورت ایشان اجراى مطلبى بنماید. امراى عصر ناصرالدین شاه قاجار از وى خائف مى بودند و شاه مذکور مکرر به خانه اش به جهت ملاقات مى آمد.)

نوشته اند: (روزى ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتى را طى نکرده بود که از دور نگاهى به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت . پس از آن بى درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت . یکى از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت : چون از دروازه بیرون رفتم ، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجى ملا على کنى امر نماید در این دروزه را بر روى من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد! از این رو ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است .)

کردار مغایر با دین و همکارى ذلت آور با بیگانگانى چون روس و انگلیس از شاه چهره کریه و خائنى ساخته بود، بدان حد که حاجى درباره او مى گفت : (او ناصر الدین شاه (یارى کننده دین ) نیست ، بلکه ناصرالکفر است .

روزى شاه از ملا على مى پرسد بر اساس حدیث (علماء امتى افضل من انبیاء بنى اسرائیل ) ، (علماى امت من از پیامبران بنى اسرائیل برترند) شما باید لااقل همان کارهایى را بکنید که آن پیامبران مى کردند. مثلا آیا شما مى توانید مانند حضرت موسى عصایى را اژدها کنید؟!
حاجى بدون تامل و درنگ در پاسخ مى گوید:
آرى ، اگر شما ادعاى خدایى کنید ما هم عصا را اژدها خواهیم کرد؟!

روزى نایب السلطنه ، کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه و وزیر جنگ و حاکم تهران براى انجام کارى در منزل حاج ملا على کنى حضور یافت . در ضمن صحبت ، حاجى با عذر خواهى فرمود: (خیلى ببخشید، من پایم درد مى کند و ناچارم آن را دراز کنم !) کامران میرزا که مردى خودخواه و خودپسند بود، احساس کرد ملا على کنى قصد بى احترامى به او را دارد و براى اینکه تلافى کرده باشد، گفت : اتفاقا بنده هم پایم درد مى کند و اجازه مى خواهم آن را دراز کنم !

آیت الله کنى با فراست و هوشیارى تمام متوجه منظور نایب السلطنه شد و براى آنکه او را خوب ادب کرده باشد فرمود: (من اگر ناچارم پایم را دراز کنم ، علتش این است که دستم را کوتاه کرده ام ، ولى فکر نمى کنم شما در وضعى باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید.)

رویارویى با فراماسونرى

فراماسونرى در اذهان و افکار بیدار جهان ، نامى زشت و سرشتى کریه دارد. نهادى که پا به پاى استعمار در کشورهاى زرخیز – بخصوص ایران – نفوذ کرد و با پرورش عناصر مرموز داخلى ، زمینه استثمار و غارت ملتها را براى استعمارگران وحشى چون انگلیس فراهم ساخت و ضمن تحقیر تمدن و فرهنگ کشورهاى استعمار شده ، فرهنگ منحط غرب را در میان آنان ترویج کرد و عقب ماندگى را برایشان به یادگار نهاد.

تشکیلات فراماسونرى در ایران از نخستین پیامدهاى موج غرب گرایى و روشنفکرى در ایران بود که به وسیله روشنفکران دست آموز غرب همچون میرزا ملکم خان و براى مقابله با اسلام و روحانیت پدید آمد و ملکم – که تاریخ ایران از او به نفرت یاد مى کند – در سال ۱۲۳۷ نخستین سازمان فراماسونرى در ایران را به نام فراموشخانه بنیاد کرد و گفته شده است که او همسویى و همنوایى ناصرالدین شاه را براى این کار نیز به دست آورد.

با پدید آمدن فراموشخانه ، علما و روحانیون متعهد بپا خواستند و بر ضد آن به افشاگرى و مبارزه دست زدند و جنبش ضد فراماسونرى در ایران را هدایت کردند. رهبر این خیزش ، مرجع بزرگوار و مجتهد با نفوذ، حاج ملا على کنى بود. او در ابتدا در نامه اى خطاب به ناصرالدین شاه ، خطر ملکم و افکار انحرافى فراموشخانه او را گوشزد کرد. و سپس در اقدام شجاعانه دیگرى حکم به تکفیر (ماسون )ها داده ، حمله به مرکز ماسونها را رهبرى کرد و مردم مسلمان نیز به دستور ایشان ، فراموشخانه – آن مرکز استعمارى – را با شور و هیجان بسیار به آتش کشیدند و شاه را وادار به تعطیل و انحلال آن لانه فساد کردند.

مبارزه با امتیاز رویتر

در هیجدهم جمادى الثانى ۱۲۸۹ ق . قراردادى میان ناصرالدین شاه و نماینده بارون ژولیوس دورویتر – سرمایه دار انگلیسى – به امضا رسید که در صورت اجرا تسلط کامل اقتصادى و به دنبال آن تسلط سیاسى انگلستان بر سرتاسر ایران بر قرار مى شد. این امتیاز که کشور را در اندک زمانى تحت استعمار بریتانیا قرار مى داد، از نمونه هاى فوق العاده اى بود که مى توان آن را کودتاى اقتصادى نامید.

کارگردان اصلى و بانیان پشت پرده در اعطاى امتیاز، دو روشنفکر بى خرد بودند که به موجب غرب باورى و مطامع شخصى خویش ، کشور را به سراشیبى هلاکت و سقوط کشاندند. این دو خائن میرزا حسین خان سپهسالار (مشیر الدوله ) و میرزا ملکم خان ناظم الدوله بودند که با اخذ رشوه کلان ، زمینه اعطاى تمام ثروت و منابع طبیعى و اقتصادى کشور را به یک سرمایه دار خارجى فراهم کردند.

به موجب این قرارداد امضا شده ، تاسیس راه آهن از دریاى خزر تا خلیج فارس علاوه بر حق تصرف کلیه زمینهاى واقع در مسیر، دایر کردن راه آهن شهرى ، بهره بردارى از همه معادن ، از جمله زغال سنگ ، نفت و آهن و سرب ، بهره بردارى از جنگلهاى ملى در سراسر مملکت و وصول انحصارى حقوق گمرکى و به طور خلاصه کلیه منابع ثروت ملى ایران به رویتر واگذار شد.

(لرد کرزن ) این امتیاز را چنین توصیف مى کند: (… موقعى که متن قرارداد منتشر گردید، نفس اروپا از حیرت بند آمد، زیرا تا آخر تاریخ در صحنه معاملات بین المللى چنین امرى سابقه نداشت که پادشاهى تمام ثروتهاى زمینى ، زیر زمینى و کلیه منابع طبیعى و پولى و اقتصادى کشورش را بدین سان مفت و دربست در اختیار یک سرمایه دار خارجى گذاشته باشد.)
(لس یر) سیاستمدار فرانسوى مى نویسد:
(براى شاه جز هوا چیزى باقى نگذاشته اند!)
از سویى دیگر، سران روسیه تزارى با خشم و نفرت از امضاى این قرارداد، از اینکه از قافله امتیازگیران عقب مانده بودند بشدت اعتراض کردند.

حاج ملا على کنى با رهبرى مبارزه علیه امتیاز رویتر، افکار عمومى مردم را در جهت لغو امتیاز رویتر، افکار عمومى مردم را در جهت لغو امتیاز هدایت کرد. نامه اعتراض آمیز و کوبنده او به شاه ، سند زنده تیزبینى و آگاهى آن مرجع شیعه بوده و قدرت تشخیص و توانایى درک مسائل پیچیده سیاسى او را بر همگان روشن مى سازد.

نفوذ کلام و اقتدار مردمى حاجى کنى ، خیزش و حرکت مردم پایتخت را به دنبال داشت . سیل خروشان ملت ، آماده عمل به دستور مرجع شجاع خویش شدند و براى انجام تکلیف از هیچ گونه جانفشانى و مجاهدت دریغ نورزیدند. لغو امتیاز و بر کنارى محمد حسین خان سپهسالار از صدر اعظمى دو خواسته اى بود که علما و مردم بر آن اصرار داشتند، بدان حد که پس از بازگشت ناصر الدین شاه از سفر اروپا و به محض پیاده شدن از کشتى و ورود به بندر انزلى ، استقبال کنندگان دربارى ، بیدارى و خیزش مردم به رهبرى روحانیون را گذارش داده ، به او فهماندند که اگر صدر اعظم همراه شما وارد تهران شود، شورش عظیمى در پایتخت بر پا خواهد شد. به این سبب شاه در مرحله نخست سپهسالار را از مقام صدراعظمى عزل کرد و او را در رشت قرار داد و خود رهسپار تهران گردید  و سپس در دهه آخر رمضان ۱۲۹۰ ق . بطلان قرارداد به طور رسمى اعلان شد و سرانجام تلاش عالمانى چون ملا على کنى و حمایت و حضور مردم وظیفه شناس ‍ جامه عمل پوشید و ورقى زرین بر تاریخ پرافتخار مرجعیت شیعه و پیوند امت با روحانیت افزوده شد و اقتدار علماى متهد را عیان ساخت .


این مرجع وارسته ، فقیه دلیر و همراز محرومان در بامداد روز پنجشنبه ۲۷ محرم ۱۳۰۶ ق . به دیار باقى شتافت و دنیاى فانى را وداع گفت .
تهرانیهاى مومن در روز یکشنبه اول صفر ۱۳۰۶ پیکر مطهر او را تشییع نمودند و تابوت پر نور او را تا مدفنش در حرم حضرت عبدالعظیم – واقع در شهر رى – بر دوش گذاشته ، با او وداع کردند. پس از آن نیز مردم مسلمان ایران بخصوص اهالى تهران در غم رحلت پیشواى خویش سه روز به عزادارى و نوحه سرایى پرداختند. جایگاهش فردوس باد.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگزران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محمد باقر شفتى(متوفاى ۱۲۶۰ ق)

میلاد نور
سید محمد نقى از نوادگان امام موسى بن جعفر علیه السلام بود و راهنمایى دین باوران روستاى چرزه  را بر عهده داشت .  خانه گلین این کشاورز نیک نهاد در ۱۱۷۵ ق . با تولد نوزادى ، که محمد باقر نام گرفت ، در نور و شادمانى فرو رفت .

محمد باقر اندک اندک بالید و توانست درس زندگى و کمال از پدر فرا گیرد، بهره گیرى از محضر پدر سالها به درازا کشید و حتى پس از هجرت ۱۱۸۲ ق نیز ادامه یافت . در این سال سید محمد نقى همراه خانواده اش رهسپار شفت شد تا خواسته برخى از مومنان آن دیار را اجابت کند و راهنماى آن باشد.
این هجرت نه تنها براى مردم شفت بلکه براى سید محمد باقر نیز پربار و مبارک بود، او در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته ، سرانجام خود را از آموزشهاى آنان بى نیاز احساس کرد و رهسپار عراق شد.

هجرت

در غروب یکى از روزهاى سال ۱۱۹۲ ق فرزند تهى دست چرزه به کربلا رسید.  و در جمع شاگردان حضرت سید على طباطبایى جاى رفت . زندگى در حریم سالار شهیدان یک سال به درازا کشید. محمد باقر در این مدت از پژوهشهاى پرارزش محقق برجسته شیعه حضرت وحید بهبهانى بهره برد و از حمایتهاى پیدا و پنهان استاد گرانقدرش سید على طباطبایى برخوردار شد. آن گوهر شناس گرانمایه بزودى ارج شاگردى که با کفشهاى پاره در درس حضور مى یافت باز شناخت و کسى را مامور ساخت تا هر روز دو گرده نان براى ظهر و شام سید شفتى آماده سازد. 

۱۱۹۳ ق سال دومین هجرت علمى دانش پژوه تهیدست شفت بود. او راه نجف پیش گرفت و خود را به امواج خروشان دریاى بى پایان علوم ، حضرت سید مهدى طباطبایى بروجردى ، سپرد، دانشور پارساى نجف با نگاه نافذ خویش مروارید یگانه چرزه را باز شناخت و باران عنایتش را بر سر وى فرو بارید.  البته سید محمد باقر تنها به درس آن مرجع پرهیزگار بسنده نکرد و از اندوخته هاى گرانقدر دیگر دانشوران آن سامان نیز بهره برد. بزرگانى که بى تردید باید حضرت شیخ جعفر کاشف الغطا را در شمار آنان جاى داد.

ارمغان نجف

نجف جز معنویت و دانش ارمغان دیگرى نیز به سید بخشید. ارمغان گرانبهایى که تا پایان در کنار سید باقى ماند. این هدیه پرارج محمد ابراهیم کلباسى بود. دانشجوى سخت کوش چرزه در محفل درس علامه بحرالعلوم با این دانش پژوه پرهیزگار آشنا شد.  و او را از دار گنجینه اسرار خویش ‍ ساخت .هر چند تاریخ از ثبت گفتگوها و آمد و شدهاى این دوستان صمیمى خوددارى کرده است اما تنها خاطره بازمانده از آن روزها مى تواند نشان دهنده زندگى سید دانشجویان شفت در نجف باشد:

روزى محمد ابراهیم به حجره سید محمد باقر شتافت و با جانگدازترین تصویر سالهاى دانش اندوزى اش روبه رو شد. کتابها نیمه باز در کف اتاق پراکنده بود، کوزه آب گوشه اى بر زمین غلتیده ، دوست گرانقدرش چون مردگان بر حصیر کهنه فرو افتاده مى نمود.

محمد ابراهیم ، که از شرایط زندگى سید محمد باقر آگاه بود، نیک دریافت که جوانى چون وى جز به سبب گرسنگى چنین ناتوان و زمین گیر نمى شود. پس به بازار شتافته ، غذایى مناسب فراهم آورد و دوست عزیزش را از چنگال مرگ رهایى بخشید.

زندگى در نجف تا ۱۲۰۴ ق ادامه یافت .  در این سال بیمارى سید را فرا گرفت و روزانه بغداد ساخت .  او چهار ماه در بغداد زیست . در این مدت از درد رهایى یافت . کتاب نفیس (الحلیه اللامعه ) را به رشته نگارش ‍ کشید  و سرانجام براى بهره گیرى از محضر دانشور برجسته سید محسن اعرجى رهسپار کاظمین شد.
جاذبه کاظمیه و استاد شهره اش گوهر چرزه را یک سال در آن دیار ماندگار ساخت . سپس بار سفر بست و در حدود ۱۲۰۵ ق راه ایران پیش گرفت .

محفل کامروایان

قم و حلقه درس محقق وارسته حاج میرزا ابوالقاسم بن ملا محمد گیلانى نخستین منزلگاه سید پرهیزگاران شفت بود. او پس از مدتى توقف و بهره گیرى از محضر محقق قمى راه کاشان پیش گرفت ، از محفل استاد نامور آن سامان حضرت ملا مهدى نراقى کامیاب شد و سرانجام در حدود ۱۲۱۶ ق رهسپار اصفهان گردید.

در آسمان اصفهان

سید محمد باقر در حالى که جز یک جلد کتاب و سفره اى نان چیزى همراه نداشت .  در مدرسه چهار باغ مسکن گزید ولى بزودى دریافت که محفل درسش سرپرست مدرسه را آزرده خاطر کرده است . بنابراین به مدرسه دیگر کوچید. و بساط تدریس و تحقیق گسترد.

نیلوفران آسمانى

در سایه کوششهاى وى فقیهان فراوان بالیدند و در آسمان دانش و ایمان به نورافشانى پرداختند، عالمانى چون :
۱٫ شیخ محمد مهدى بن حاج محمد ابراهیم کلباسى
۲٫ میرزا ابوالقاسم بن حاج سید مهدى کاشانى (متوفى : ۱۲۸۱ ق )
۳٫ حاج محمد جعفر آباده اى
۴٫ محمد شفیع جاپلقى (متوفى : ۱۲۸۰ ق )
۵٫ صفر على لاهیجى
۶٫ ملا صالح برغانى قزوینى
۷٫ ملا جعفر نظر آبادى
۸٫ محمد تنکابنى
۹٫ سید محمد باقر خوانسارى
۱۰٫ سید على طباطبایى زواره اى (علویجه اى )
و ده ها شاگرد دیگر.

آثار جاودان

هر چند نگارش فهرست شصت عنوانى آثار ستاره تابناک چرزه از حوصله این نوشتار بیرون ، ولى اشاره اى گذرا به نام تعدادى از آنها سودمند مى نماید:
۱٫ تحفه ابرار المستنبط
(الملتقط) من آثار الائمه الاطهار
۲٫ الزهره البارقه فى احوال المجاز و الحقیقه
۳٫ شرح تهذیب الاصول علامه حلى
۴٫ مطالع الانوار فى شرح شرایع الاسلام
۵٫ رساله اى در مشتق
۶٫ رساله اى در احکام شک و سهو در نماز
۷٫ رساله اى در عدم جواز بقا بر تقلید مجتهدمیت
۸٫ حواشى بر فروع کافى
۹٫ جوابات المسائل

نخستین اعدام

ستاره تابناک چرزه علاوه بر کارهاى علمى به امر به معروف و نهى از منکر نیز بسیار پاى بند بود. این پاى بندى او را به ارشاد اوباش ، درگیرى با آنها و سرانجام زندان کشاند. ساکنان مدرسه خبر دستگیرى مجتهد تازه وارد را به امام جمعه رساندند و او با گسیل نماینده اى فقیه غریب سپاهان را از بند رهایى بخشید.

البته زندان هرگز فقیه شفت را پشیمان و اندیشناک نساخت . او به چیزى جز وظیفه نمى اندیشید و همه پیامدهاى انجام دادن تکلیف را با آغوش باز مى پذیرفت . بنابراین چون از بند دولتیان رهایى یافت به کردار پیشین ادامه داده ، این بار با شنیدن اعتراف مکرر کارگر نانوایى به گناهى که کیفرش مرگ بود بى هیچ هراسى وى را به قتل رساند و در برابر مسوولان امنیتى شهر گفت : این مرد سه بار به گناهى که کیفرش مرگ است اعتراف کرد بنابراین قتلش واجب شد و من خود آن را اجرا کردم .

مقامهاى انتظامى از یک سو با خشم بستگان مقتول و از سوى دیگر با ادعاى اجتهاد و انجام وظیفه قاتل روبرو شدند پس ناگزیر به فقیه گران پایه شهر سید محمد کربلایى مراجعه کرده ، پرسیدند: آیا سید محمد باقر مجتهد است ؟
پاسخ سید محمد کربلایى ستاره شفت را از بند دوباره رهایى بخشید و جایگاه راستین علمى اش را بر همگان شناساند. پاسخ روشن و کوتاه بود: از من درباره اجتهاد او نپرسید بلکه از وى بپرسید سید محمد مجتهد است یا نه ؟

پاداش آسمانى

هر چند روزگار دانشور پارساى چرزه به دشوارى مى گذشت و تهیدستى حتى لحظه اى او را رها نمى ساخت ولى او کسى نبود که تسلیم شود و براى دست یابى به دنیا و نعمتهاى آن در سایه ستمگران پایتخت جاى گیرد. بنابراین پیشنهاد شاه را رد کرد. از پذیرش امامت مسجد نوبیناد شاه سر باز زد و زیستن در حجره کوچک و تاریک سپاهان را از خانه مجلل و مقام رسمى تهران برتر شمرد.

ناگفته پیداست که پرهیزگارى و دنیا گریزى ستاره چرزه از دید پروردگار پنهان نماند و خداوند خود از گنجهاى پایان ناپذیر غیبى ایثار سید را پاداش ‍ داد. سرانجام مردم قدر گوهر یگانه شفت را باز شناختند و امامت مسجد حاج طالب را به سپردند. اندکى بعد ساکنان بیدآباد او را به مسجد میرزا باقر دعوت کردند تا اقامه جماعت و ارشاد مردم را بر عهده گیرد.

آنگاه روزهاى تهیدستى به پایان رسید و سید فقیهان توانست خانه اى در محله قبله دعا خریدارى کند. فقیه آسمان تبار سپاهیان گشوده شدن درهاى ثروت و نعمت به روى خویش را هرگز ثمره شایستگى هاى خود نمى دانست بلکه فروتنانه آن را به نگاههاى سپاس آمیز و دعاهاى ناشنیدنى سگى رنجور نسبت مى داد. او پیوسته مى گفت :

روزى وا مى ستاندم و براى خرید غذا رهسپار بازار شدم . پس از فراهم کردن جگر، که ارزان ترین کالاى قصابى بود. سمت خانه بازگشتم که زوزه سگى خرد مرا از حرکت بازداشت . سگى ناتوان و رنجور در گوشه خرابه افتاده بود و سگانى خرد لبها را بر پستان خشک مادر مى سودند. اندوه بر روانم پنجه افکند. بى اختیار جگر را نزدشان نهادم . حیوانات گرسنه بر جگر یورش ‍ بردند و آن را خوردند. پس از پایان جگر، مادر نحیف سر به آسمان بلند کرد. از آن پس درهاى ثروت بر من گشاده شد. و دارایى ام پیوسته فزونى یافت .

حجه الاسلام

همگام با تحولات اقتصادى ، زندگى سیاسى – اجتماعى سید نزد دستخوش دگرگونیهاى بسیار شد. پرهیزگارى ، پاى فشارى در اجراى احکام الهى و همراهى پیوسته بزرگانى چون حاج محمد ابراهیم کلباسى و ملا على نورى اعتبار اجتماعى ستاره نامور حوزه سپاهان را فزونى بخشید و او را به حجه الاسلام شهره ساخت . حاجى کلباسى با آنکه خود مجتهدى بلند آوازه بود همواره سید را گرامى مى داشت ، هرگز پیشتر از وى راه نمى رفت و پیوسته مردم را به پیروى از فقیه شفتى فرا مى خواند. او بر فراز منبر وعظ مى گفت : اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله زندگى خاکى داشت و مى خواست کسى را به فرماندارى و داورى شرعى سپاهان گسیل دارد، بى تردید آن فرد سید حجه الاسلام بود.

این گفتار از مجتهد پارسایى که همگان وى را تندیس تقوا مى شمردند سید را پیش از پیش شهره ساخته ، بر موقعیت اجتماعى و توان سیاسى اقتصادى اش افزود. اینک او مى توانست با خاطرى آسوده رسالت آسمانى اش را به انجام رساند و آیین وحى را در همه منطقه حاکم سازد.

در چنین شرایط فتحعلى شاه به اصفهان گام نهاد و سید که دیدار با وى را نمى پسندید سرانجام با کوشش آشنایان به امید کاستن از ستمهاى دربار به دیدارش شتافت . او در این ملاقات دردهاى مردم را به گوش شاه رسانیده ، وى را به برداشتن مشکلات جامعه فرا خواند. شاه در پایان گفت : از من براى خود چیزى بخواه !
سید پاسخ داد: نیازى ندارم .

ولى فتحعلى خان برخواسته اش پاى فشرده و گفتارش را چند بار تکرار کرد. سرانجام سید فرمود: اینک که در این باره پافشارى مى کنید تقاضا دارم فرمان دهید نقاره خانه را موقوف سازند.
شاه خاموش مانده ، در شگفتى فرو رفت و پس از خروج به امین الدوله گفت : عجب سیدى است ، از من مى خواهد نقاره خانه را که نشانه سلطنت است ، موقوف سازم .

سید سپید دست

مجبوبیت ، قدرت نفوذ سید روز به روز فزون تر مى شد او که هنوز طعم تلخ تهیدستى را فراموش نکرده بود دهش پیشه کرد تا هیچ کس از نادارى رنج نبرد. بخشندگى آن بزرگمرد چنان بود که هرگز کسى را به سبب کردار یا باورى خاص از دریاى گشاده دستى اش محروم نمى ساخت . بازرگانان ، کشاورزان ، کارگران ، شیعیان و سنیان همه از محبت و بخشش بى پایانش ‍ بهره مند مى شدند. روزى به یکى از راهبران مذهبى برادران اهل سنت کردستان دوهزار تومان هدیه داد.  روزى دیگر، که مصادف با عید غدیر بود، بر منبر فراز آمد انبوه کیسه هاى طلا و نقره را در برابرش قرار داد، تهیدستان را فرمود کنار یکى از درهاى مسجد گرد آیند و یک یک وارد شده ، بهره خویش برگیرند و از در دیگر بیرون روند. بدین ترتیب در حدود یک ساعت همه کیسه ها تهى شد و هیجده هزار تومان زر و سیم به پابرهنگان رسید.

علاوه بر این سرور فقیهان شیعه در حوادث طبیعى مانند سیل ، زلزله و بیماریهاى همه گیر پیشقدم مى شد و مردم را از باران عنایتهاى خویش ‍ برخوردار مى ساخت . کمکهاى مالى وى در وباى اصفهان ، یزد، شیراز و نیز وبا و طاعون گیلان چشمگیر و برون از انتظار دولتیان مى نمود.

او همچنین یک مغازه نانوایى و یک قصابى در شهر داشت و حدود هزار نفر از بینوایان اصفهان را حواله داده بود تا روزانه از سهمیه هاى رایگان نان و گوشت برخوردار شوند.دهشهاى آن رادمرد فرزانه به اندازه اى بود که گروهى آن را نوعى جسارت و بى باکى در مصرف وجوه شرعى شمرده ، وى را به احتیاط فرا مى خواندند.البته سید با همه فروتنى اش در مقابل توانگران مغرور، کردارى ویژه داشت . گاه فرماندار شهر بر او وارد شده ، سلام مى کرد و مى ایستاد. سید در نهایت بى توجهى به کار خویش پرداخته ، پس از ساعتى به او مى نگریست و اجازه نشستن مى داد.

سفر سبز

سید در سال ۱۲۳۱ یا ۱۲۳۲ ق همراه گروهى از دانشوران و دین باوران مشتاق از راه دریا رهسپار حجاز شد.  گشاده دستى و مناظره هاى پیروزمندانه وى با دانشمندان مذاهب گوناگون علماى حجاز را سخت تحت تاثیر قرار داد به گونه اى که وى را بزرگ شمردند و میخهایى که او براى مشخص ساختن حدود طواف بر زمین کوفته بود، بى هیچ تردیدى پذیرفتند.  او همچنین توفیق یافت فدک را از کارگزاران دولت عثمانى باز ستاند و به سادات حریم خاک نبوى صلى الله علیه و آله سپارد.

داور هوشمند

در سایه تلاشهاى آن مرجع بزرگ و ستمدیدگان در تنگنا قرار گرفتند. هر چند شرح همه کوششهاى آن فقیه پارسا در هیچ کتابى به رشته نگارش ‍ کشیده نشده است . ولى مطالب محدود باقى مانده درباره داوریهاى وى مى تواند از موقعیت ، هوشمندى و خبرگى اش در هدایت جامعه پرده بر دارد:

زمانى مردى حضور سید فقیهان شیعه رسید و با سندى که به مهر علامه مجلسى ، محقق خوانسارى ، آقا جمال خوانسارى و دیگر بزرگان در گذشته شیعه آراسته بود، خود را مالک یکى از روستاها خوانده ، صاحبان فعلى اش ‍ را غاصب شمرد. سید مدتى در سند نگریست در درستى مهر بزرگان هیچ تردیدى نبود ولى چگونه مى شد صاحبان فعلى را غاصب خواند در حالى که آنان زمینهاى یاد شده را از پدرانشان به ارث برده بودند و کهنسالان منطقه مالکیت پدران و پدربزرگان آنها را تایید مى کردند.

مرجع پاک راى اصفهان در تحقیقهاى خویش بدین نتیجه رسید که سند ساختگى است ولى دلیل بر این مطلب نداشت . رسیدگى به پرونده ماهها به درازا کشید. سرانجام سید راهى مطمئن براى پایان دادن درگیرى یافت . او جمعى از کشیشان ارامنه را نزد خویش خوانده سند را به آنها نمایاند و گفت : گویا در گوشه کاغذ تاریخ ساخت آن نگاشته مى شود، آن را بخوانید.

کشیشان ، که با خط بیگانگان آشنا بودند، آن را خواندند. سید با محاسبه و تبدیل دقیق تاریخ میلادى به هجرى دریافت که کاغذ سالها پس از وفات بزرگان مذکور ساخته شده است . پس سند را پاره کرد و به سود صاحبان واقعى روستا حکم داد.

سید در روزگار مرجعیت خویش به پرونده هاى بسیار رسیدگى کرد و در اجراى حدود الهى کوشید. او قاتلان را قصاص مى کرد، مجرمان را فرمان قتل مى داد، حد مى زد، تعزیر مى کرد و دست دزدان را مى برید. یکى از شاگردان آن فقیه وارسته در این باره چنین نوشته است :
سید حدود هفتاد نفر را به تیغ سپرد. روزى گنهکارى را فرمان قتل داد هیچ کس اجراى آن را به عهده نگرفت ، سرانجام استاد برخاسته ، مجرم را ضربتى زد ولى کارى نبود گنهکار از جاى برخاست . سید در این لحظه وى را گردن زد. آنگاه بر پیکرش نماز گزارد و حالش دگرگون شده ، غش کرد.

هر چند در سایه تلاشهاى سرور فقیهان ایران سپاهانیان از آرامش و امنیتى بى نظیر بهره مند شده بودند ولى دربار این را نمى پسندید. براى فتحعلى خان مشاهده فقیهى که بى توجه به مقامهاى رسمى احکام الهى را اجرا مى کرد و پیلهاى تنومند ثروت افسانه اى اش را از هند برایش ‍ مى آوردند بسیار دشوار بود. بنابراین در سفر به سپاهان نزد سید شتافته ، گفت : شما خود حکم مى دهید و خود اجرا مى کنید، پس من در مملکت چه کاره ام ؟ همواره رسم بر آن بود که مجتهدان حکم مى دادند و اجرایش را به دولتیان وا مى نهادند.

فقیه پاکدل اصفهان پاسخ داد: در انجام حدود الهى هیچ درنگى روا نیست . نمى توان حکم خدا را به تاخیر انداخت تا به شما برسد.

بیمار عشق

سرور فقیهان سپاهان را باید مظهر صفات متضاد دانست او که به آسانى سر از پیکر غارتگران و متجاوزان جدا مى کرد، در تنهایى پیوسته مناجات خمسه عشر را زمزمه مى کرد و مى گریست .  روزى کنیز یکى از بزرگان شهر از ستم ارباب گریخته به خانه سید پناهنده شد چون مدت اقامت او در خانه فقیه فرزانه شهر به درازا کشید، سید وى را نزد اربابش روانه ساخت و سفارش کرد که رفتارى پسندیده پیشه کند. وقتى کنیز به خانه بازگشت ارباب پرسید: خانه سید چگونه بود؟
زن پاسخ داد: سید شبانگاهان دیوانه مى شد و روز فرزانه مى نمود.
مرد پرسید: چگونه ؟

کنیز پاسخ داد: چون پاسى از شب مى گذشت در کتابخانه اش چون دیوانگان بر سر مى کوبید و مى گریست . دعاى فراوان مى خواند و نماز بسیار مى گزارد و چون بامداد فرا مى رسید عبا بر دوش مى افکند و چون فرزانگان مى نشست .
گریه فراوان عارف شیفته شفت سرانجام دیدگانش را مجروح ساخت و او را در بستر بیمارى فرو افکند. پزشکان شهر داروهاى گوناگون را آزمودند ولى هر بار ناکام تر از پیش به زانو در آمدند. آنها پس از ماهها آزمون و خطا بدین نتیجه رسیدند که میان بیمارى و گریه پیوسته سید پیوندى تنگاتنگ است . بنابراین وى را از گریه باز داشتند، گفتند: گریه بر شما حرام است زیرا موجب پیشرفت بیمارى مى شود.

بنیاد الهى

۱۲۴۵ ق سال درخشش روز افزون آفتاب مرجعیت سید بود. آن فقیه نیک نهاد بیش از هشت هزار متر زمین براى پى افکندن یکى از بزرگترین مساجد جهان آماده کرد  و کلنگ بنیادى الهى را به زمین زد. عظمت نقشه سید چنان بود که درباریان قاجار آن را فراتر از توان مالى مرجع شیعه مى انگاشتند. شاه با چنین اندیشه اى پیشنهاد کرد در ساختن مسجد شریک شود. ولى سید از پذیرفتن پیشنهاد سر باز زد. شاه گفت : شما توان به فرجام رساندن چنین بنیاد پرشکوهى را ندارید.
سید فرمود: دست من در خزانه آفریدگار گیتى است .
بدین ترتیب شاه قاجار از شرکت در بنیاد مسجد بازماند.

نیرنگ دربار

روزى سلطان به حجه الاسلام گفت : بر آن شدیم تا از مالیات روستاها و زمینهاى شما چشم پوشیم . سید پرسید: این مبلغ را از مالیات منطقه اصفهان کم مى کنید یا خیر؟
شاه پاسخ داد: مالیات منطقه ثابت است . مبلغى که باید شما پرداخت کنید از دیگر کشاورزان گرفته مى شود.
مرجع بیدار شیعه با هوشیارى ویژه خویش از نقشه پلید دربار براى فشار فزون تر به مردم و پراکنده ساختن آنان از حریم فقاهت آگاهى یافت و فرمود: این ستمى آشکار است من هرگز نمى پذیرم که مالیات زمینهایم را دیگر مردم بپردازند.

خواسته شاه

۱۲۵۰ ق براى فقیه برجسته سپاهان سالى دشوار شمرده مى شد، شاه ، که نقشه هاى خویش در از میان بردن نفوذ مرجعیت را ناکام یافته بود، بر آن شد تا سید فقیهان ایران را زیر فشار قرار دهد. بنابراین در سفر به اصفهان نزد سید شتافته ، خواستار در اختیار گرفتن بخشى از اموال مرجعیت شد. دانشور گرانقدر کشور مشکلات حوزه و مرجعیت را باز گفت و از اجابت خواسته شاه سرباز زد. شاه ، که تصمیمش را گرفته بود، گفتار خویش را تکرار کرد و بر آن پاى فشرد. ولى سید همچنان از پرداخت مبلغ هنگفت درخواستى شاه سرباز زد سرانجام شاه روزى خاص را بر زبان راند و گفت : در روز مقرر مامورانى براى دریافت گسیل خواهم داشت .

در روز موعود هنگامى که سید وضو مى گرفت و آماده رفتن به مسجد مى شد. مامورانى به خانه اش شتافتند و خواستار پول شدند. مرجع شیعه دست به دعا برداشته ، گفت : پروردگارا، فتحعلى را با من چه کار است ، خود دفع شر او فرما!
سید پس از این دعا به مسجد رفت . ماموران به انتظار نشستند تا فقیه شهر از نماز بازگشت . آنگاه دیگر بار خواسته خویش را بر زبان راندند. عارف روشن روان سپاهان فرمود: آنچه مى خواستید فرستادم ، به اردوگاه روید تا دریابید.
ماموران به اردوى شاهى شتافتند و با خبر هلاکت فتحعلى خان روبرو شدند.

موسى بن جعفر علیه السلام

پس از فتحعلى خان محمد شاه بر تخت نشست . او همه دشمنان و رقیبانش ‍ را از میان برداشت و توانست فرمانرواى سراسر کشور شود. بست نشینى عبدالله خان امین الدوله ، که از یاران حسینعلى میرزا و مخالفان محمد شاه به شمار مى آمد، ناتوانى دربار در نفوذ به حریم مرجعیت و دستگیرى امین الدوله و سرانجام گریختن او از چنگ ماموران آتش دشمنى با مرجع سپاهان و حریم امنش را در دل محمد شاه شعله ور ساخت .  این آتش با قتل میرزا ابوالقاسم فراهانى در ۱۲۵۲ ق . و روى کار آمدن حاج میرزا آغاسى ،که با صوفیان پیوندى تنگاتنگ داشت ، فزونى یافت . او روحانیت را دشمن مى داشت و در راستاى دست یابى به هدف پلید خویش خبرهاى نادرست فراوان پخش کرده ، به سازماندهى نیروهاى مخالف فقاهت پرداخت .

این حقایق تلخ در کنار رشد صوفیه و گسترش روز افزون فعالیت هاى آنان سرانجام حاج محمد ابراهیم کلباسى را رهسپار تهران ساخت . آن مجتهد وارسته که بارها براى شرکت در مراسم شادباش جلوس به دربار فراخوانده شده بود. به بهانه اجابت خواسته پایتخت نشینان گام در راه نهاد تا شاه را از منکر صوفى پرورى باز دارد.
او در دیدار با محمد شاه وى را از دشمنى با روحانیت بازداشت و گفت : مبادا حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از شما رنجیده خاطر شود.

شاه با شگفتى گفت : من به معصومان علیه السلام اخلاص بى پایان دارم .
حاجى کلباسى فرمود: در باور من تا کنون هیچ فقیهى چون سید الطائفه – سرور قبیله شیعه – پاى به گیتى ننهاده است . او امروز چون نیاى ارجمندش ‍ حضرت موسى بن جعفر علیه السلام است … کسى که سید حجه الاسلام را آزرده است و هر که با او دشمنى ورزد. با آن حضرت دشمنى ورزیده است .

نامه اهریمن

در ربیع الثانى ۱۲۵۳ ق . محمد خان بار سفر بست و براى گوشمالى فرماندار افغانستان رهسپار آن دیار شد. او در پاییز همان سال به هرات رسید و شهر را به محاصره در آورد.  وزیر مختار بریتانیا، که از نفوذ فراوان سید آگاه بود، ضمن نامه اى از فقیه سپاهان خواست در این مهم مداخله کرده ، نیروهاى ایران را از ادامه درگیرى باز دارد. مرجع شیعه ، که از هدف استعمارگران آگاهى داشت ، از اقدامهاى پایتخت نشینان پشتیبانى کرد و به فریبکاران بیگانه نشان داد که هرگز مصالح ملت و اسلام را نادیده نمى گیرد.

واپسین توطئه

در این سال شورش مردم اصفهان علیه کارگزاران دربار خشم محمد شاه را برانگیخت بنابراین چون از سفر هرات بازگشت راه مرکز کشور پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالى دهد و از سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچ کس جز سید توان سازماندهى چنین شورشى را نداشت . پس باید یک بار براى همیشه با وى درگیر مى شد و کاخ افسانه اى قدرت و ثروتش را درهم مى کوبید.
ولى پروردگار نقشه اى دیگر تدبیر کرده بود. در سایه عنایت ربانى سید از خطر رهایى یافته ، بر شوکت و قدرتش افزوده شد  و شاه بى هیچ دستاورد چشمگیرى به پایتخت بازگشت .

البته بازگشت شاه هرگز به معناى پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاشهاى درباریان براى فروپاشى توان اجتماعى – سیاسى در قالبى نوین ادامه یافت . این شکل چیزى جز ترور و حذف فیزیکى مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرفهاى غذاى آن مجتهد گرانمایه و گسیل چهار مزدور براى تیراندازى به سید در نیمه شب نقشه هایى بود که به دقت اجرا شد ولى به لطف الهى ناکام ماند.

دعایى که اجابت شد

در ۱۲۵۷ ق پناهنده شدن فقیه بزرگوار حضرت محمد تقى بن ابى طالب یزدى به حریم مرجعیت شیعه بار دیگر باز خشم شاه را برانگیخت . او که هرگز نمى توانست نقطه اى از کشور را برون از نفوذ و حاکمیت خویش بیابد با هدف دستگیرى محمد تقى یزدى که به سبب گفتار کفر ستیزانه اش تحت تعقیب بود، راه اصفهان پیش گرفت .

در این سفر ماموران به حریم سید یورش برده ، دانشور آزاده یزدى را به بند کشیدند و به تهران گسیل داشتند.  البته شاه بدین امر بسنده نکرد و براى فروپاشى همیشگى آن حریم امن به بهانه هاى گوناگون بر ثروت مرجع شیعیان ، که چیزى جز اموال مسلمانان نبود، چنگ انداخت و دین باوران را با زیانى سنگین روبرو ساخت .

کردار زشت شاه چنان قلب مرجعیت شیعه را آزرده ساخت که چون خان قاجار همراه موکب ویژه همایونى براى دیدار و گفتگو با وى به محله بیدآباد روى آورد، اندوهناک شد. صداى طبلها و شیپورهاى مزدوران سلطنت قلب مهربانش را فشرد. دست به آسمان بلند کرد و ملتمسانه گفت :
پروردگارا، ذلت فزون تر بر فرزندان زهرا روا مدار!

خداوند دعاى بنده نیکو کارش را اجابت کرد. با آغاز سال ۱۲۶۰ ق بیمارى بر پیکر پیر فرزانه سپاهان پنجه افکند و در یکى از روزهاى ربیع الثانى ، پس ‍ از نماز ظهر، روان پاکش سمت محفل سبز کامروایان سپید دست پر کشید.
ملا على اکبر خوانسارى پیکر آن راهبر فرزانه را در خانه اش غسل داد، فرزند برومندش سید اسدالله بر وى نماز گزارد و تندیس پارسایى را در آرامگاهى که خود آماده کرد بود، به خاک سپرد.

فرزندان

فرزندان فقیه پاک راى اصفهان عبارتند از:
اسدالله ، ابوالقاسم ، جعفر، زین العابدین ، عبدالله ، محمد على ، مومن ، محمد مهدى ، هاشم ، گوهر سلطان ، زینب بیگم و خواهر گرانقدرش .

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله شیخ مرتضى انصارى( متوفاى ۱۲۹۸ ق)


وى روز عید غدیر سال ۱۲۱۴ ق . در شهر دزفول در خانواده علم و ادب ، متولد شد، پدرش شیخ محمد امین ، نام اولین فرزندش را مرتضى انتخاب کرد.

رویاى صادق 

مادر شیخ قبل از تولد وى ، شبى حضرت امام صادق علیه السلام را در عالم رویا مى بیند که قرآنى طلاکارى شده به او داد. معبرین خوابش را و عطاى امام را به فرزندى صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند و چنین شد که جهان تشیع مفتخر به وجود این شخصیت گردید که از نسل جابر بن عبدالله انصارى ، فرزندى پا به عرصه گیتى بگذارد که استمرار بخش خط ولایت و امامت باشد.

نیاکان و پدران شیخ انصارى

در یکى از محله هاى شهر دزفول که نامش محله مشایخ انصار و در شمال غربى بقعه معروف (سبز قبا) واقع است . گروهى که اکثر آنها فقیه و اهل علم و عمل اند زندگى مى کنند و از آنجایى که جد بزرگ این خاندان جابر بین عبدالله انصارى (۱۶ – ۷۸ ق و بعضى سال وفات وى را در ۹۸ ق ذکر کرده اند) آنها را جابرى انصارى مى گویند. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى از مردم مدینه و از طایفه خزرج و از اصحاب بزرگ رسول الله صلى الله علیه و آله بوده است .

عبدالله پدر جابر از بزرگان قبیله خزرج و از نخستین مسلمانان مدینه است و در بیعت عقبه شرکت نموده و از کسانى بوده که سوگند خوردند پس از مهاجرت پیامبر به مدینه جان و مال خود را فداى آن حضرت کنند عبدالله در غزوه بدر و احد شرکت کرد و در احد از سربازانى بود که محافظت دره نزدیک به میدان جنگ به ایشان سپرده شده بود، در اواخر جنگ که به سود مسلمانان بود بسیارى از یارانش دره را براى جمع آورى غنایم ترک نمودند، عبدالله و فرمانده دسته و چند نفر دیگر بر جاى ماندند و سپس که جنگ مغلوب شد، گرفتار حمله قریش گردید و در راه انجام وظیفه شهید شدند.

جابر بن عبدالله از رسول خدا صلى الله علیه و آله ۱۵۴۰ حدیث نقل کرده است و اولین کسى است که قبر حضرت امام حسین علیه السلام را چهل روز پس از شهادتش زیارت کرده و در این موقع نابینا نبوده است . در بعضى از منابع آمده است که در زمان زیارت قبر امام حسین علیه السلام جابر نابینا بوده است .

پدر و مادر شیخ

پدر شیخ به نام محمد امین از علماى پرهیزکار و از زمره احیاگران دین مقدس اسلام بوده است و در سال ۱۲۴۸ ق خاکیان را بدرود گفته است . مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصارى است . وى از زنان پرهیزکار عصر خود و از زنان متعبده بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و چون اواخر عمر نابینا شده بود شیخ مقدمات تهجد وى را فراهم مى کرد حتى آب وضویش را در موقع احتیاج گرم مى کرد این بانوى مکرمه به سال ۱۲۷۹ ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ در غم فقدان مادر بسیار متاثر و غمناک شد و گریه کرد.

خانواده شیخ انصارى (ره )

شیخ سه همسر داشته است . اولین آنها دختر شیخ حسین انصارى – که نخستین استادش بوده و از این همسر یک دختر به نام بى بى فاطمه داشته است .
دومین همسر شیخ ، دختر میرزا مرتضى مطیعى دزفولى بوده که از وى یک دختر به نام بى بى زهرا بازمانده است سومین همسر وى اهل اصفهان یا رشت بوده که از او یک فرزند پسر به دنیا آمده لکن قبل از تولد از دنیا رفته است .

برادران شیخ

دو برادر، کوچکتر از شیخ در خانواده محمد امین مى زیسته است اولى به نام شیخ منصور و دومى شیخ محمد صادق . شیخ منصور در سال ۱۲۲۴ ق در دزفول تولد یافت تحصیلاتش را نزد برادرش شیخ مرتضى انصارى تلمذ نموده و یکى از رجال معروف این خاندان و از بزرگان فقها و اصولین ، ادیب ، حافظ قرآن مجید، جامع معقول و منقول و فروع و اصول و شاعرى توانا بوده است . او پس از وفات برادرش شیخ انصارى در مسجد وى در نجف اشرف اقامه جماعت مى کرد و مجلس درس نیز داشته و به سال ۱۲۹۴ ق در سن هفتاد سالگى در آن مکان مقدس داعى حق را لبیک گفت و در باب قبله متصل به مقبره شیخ مدفون گردیده است . اثر علمى شیخ منصور که اکثرا به صورت منظومه است از وى باقیمانده است .

شیخ محمد صادق سومین برادر شیخ مرتضى است که در سال ۱۲۳۴ ق در دزفول به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدمات و سطح در همان شهر، رهسپار نجف اشرف گردید و فقه و اصول را نزد برادرش شیخ انصارى فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل گردید و در سال ۱۲۹۸ ق در همانجا بدرود حیات گفت .

تحصیلات شیخ در ایران

وى از دوران صباوت ، عشق تحصیل و فراگیرى معارف جاودانه و حیاتبخش اسلام را داشت و با جدیت بسیار تا نیمه شب به مطالعه و تالیف دروس خود همت مى گمارد.
مرتضى ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول سپرى کرد و فقه و اصول و دوره سطح را خدمت شیخ حسین انصارى (عموزاده اش ) – که از فقهاى سپید نام دزفول بود تلمذ نمود.

تحصیلات در عتبات

شیخ در سال ۱۲۳۲ ق به همراه پدرش به عتبات – کربلا و نجف – جهت تکمیل دروس و ترقى اندیشه هایش رهسپار شد.
شیخ محمد امین در کربلا به محضر سید محمد مجاهد – که از فقهاى بزرگ شیعه در آن زمان بود و ریاست حوزه کربلا را داشت رسید. پس از معرفى خود، سید مجاهد احوال استاد نخستین خود – شیخ حسین انصارى را که در زمانى با هم در درس پدرش سید على طباطبایى – صاحب ریاض – حاضر مى شدند و با یکدیگر دوست و همدرس بودند پرسید. شیخ محمد امین گفت : ایشان برادرزاده من است و اکنون مشغول تدریس فقه و اصول و تربیت طلاب است .

سید مجاهد بر احترام آنها بیفزود و فرمود: به جز زیارت معصومین علیه السلام مقصود دیگرى نیز دارید؟ شیخ محمد امین پاسخ داد: فرزندم را براى استفاده از محضر مبارک آورده و به شیخ مرتضى که در آخر مجلس نشسته بود، اشاره کرد، سید نگاهى خاص به شیخ کرد! زیرا کمتر کسى در سنین ۱۸ سالگى مى توانست از محضر درس استاد و فقیهى فرزانه چون او استفاده کند، لذا براى آزمایش معلومات فقهى طلبه جوان مساله اى پیش آورد و گفت : شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول نماز جمعه مى خواند در حالى که بسیارى از فقهاى شیعه اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت ولى عصر (عج ) جائز نمى دانند. در این موقع شیخ مرتضى دلایلى در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت بیاورد که سید مجاهد از تقریر دلیل ها و بیان مطلب او شگفت زده شد و به شیخ محمد امین رو کرد و گفت : این جوان نبوغ ذاتى دارد، او را به صاحب این قبه – اشاره کرد به بارگاه امام حسین علیه السلام – بسپارید.

شیخ محمد امین به دزفول بازگشت و فرزندش براى ادامه تحصیل در کربلا بماند.
شیخ مرتضى چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ یعنى سید مجاهد و شریف العلماء استفاده کرد.
در سال چهارم ، عده اى از مردم دزفول که به زیارت کربلا آمده بودند، به وى گفتند:
پدرت شوق دیدار تو را دارد.

بازگشت به وطن

شیخ به اتفاق همشهریانش به زادگاهش دزفول بازگشت اما بیش از یکسال نتوانست در دزفول بماند شوق تحصیل او را در سال ۱۲۳۷ ق بار دیگر به عتبات کشاند. وى در مجلس درس شیخ موسى فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء شرکت کرد و پس از دو سال مجددا به دزفول بازگشت .

ازدواج شیخ

شیخ در سن ۲۵ سالگى با دختر اولین استاد خود – شیخ حسین – ازدواج کرد. اولین ثمره این ازدواج پسرى بود که پس از رفتن شیخ انصارى به مسافرت متولد و چون هنگام تولد دو دندان داشت و بنا به عقاید خرافى پیر زنان قدیم چنین طفلى بدیمن خواهد بود، ماماى نادان دندانهاى طفل چند روزه را کشید و کودک بیچاره از این صدمه بمرد.

استادان شیخ انصارى

شیخ از محضر اساتید بزرگوارى همچون شیخ حسین انصارى دزفولى ، شریف العلماء مازندرانى ، شیخ موسى کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، شیخ على کاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقى تلمذ نمود و غیر از فرزانگان فوق الذکر شیخ نزد هیچ کس دیگر تلمذ نکرده است . (۱۰۴۳)

۱-شیخ حسین انصارى (متوفاى ۱۲۵۳ ق )وى از رجال نامى در خاندان انصارى در عصر خود بوده و در دزفول مجلس ‍ درسى داشته و مرجعیت در فتوا و فیصله امور شرعیه در آن زمان به وى منتهى گشت و شیخ قسمتى از دروس مقدماتى را نزد او فرا گرفت ، شیخ حسین بعد از سال ۱۲۵۳ در دزفول بدرود حیات گفته است . (۱۰۴۴)

۲-شریف العلماء (متوفاى ۱۲۴۵ ق )ملا محمد یا محمد شریف فرزند حسنعلى آملى مازندرانى دو مجلس درس ‍ داشته ، یکى براى مبتدئین و دیگرى براى آنانى که در فضل و کمال به مرتبه اجتهاد رسیده بودند. وى در سال ۱۲۴۵ ق در کربلا دار فانى را وداع گفت .(۱۰۴۵)

۳-شیخ موسى کاشف الغطاء (متوفاى ۱۲۴۱ ق )
۴-شیخ على کاشف الغطاء (متوفاى ۱۲۵۴ ق )
هر دو از فرزندان شیخ جعفر کبیر – معروف به کاشف الغطاء هستند که نسبت آنها به مالک اشتر مى رسد. (۱۰۴۶)

۵-سید محمد مجاهد (متوفاى ۱۲۴۲ ق )وى از فرزندان على (صاحب ریاض ) است . سید مجاهد شاگردان بسیارى تربیت کرد که از جمله آنها شیخ انصارى بوده که چهار سال نزد وى تلمذ نموده و در مجلس درسش در کربلا حاضر مى شد. (۱۰۴۷)
۶-نراقى (متولد ۱۱۸۵ و متوفاى ۱۲۴۵ ق )حاج ملا احمد نراقى فرزند ملا مهدى نراقى است . نراقى به دانش و فضل شیخ انصارى اعتماد و اطمینان کامل داشته تا جایى که گفته است :
(در سفرهاى مختلفه که رفته ام زیاده بر پنجاه تن مجتهد مسلم را دیده ام . ولى هیچ کدام آنان این جوان نبودند.)
بدین سبب مقدم شیخ را گرامى داشت و بعد از حرکت از کاشان ، ملا احمد نراقى فرمود:
(استفاده اى که من از وى بردم بیش از بهره اى بود که او از من برد.)
ملا احمد نراقى به مرض وبا درگذشت و جنازه اش به نجف اشرف منتقل و در صحن مطهر پشت سر حضرت على علیه السلام دفن گردید. (۱۰۴۸)

شاگردان شیخ

مکتب علمى شیخ انصارى – در اواسط قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم – پرورش دهنده دانشوران و اندیشمندان معروف شیعه است ، علماء و دانشمندانى که شمار آنها را از ۵۰۰ نفر تا ۳۰۰۰ نفر در کتب رجالى و تاریخى ثبت کرده اند. در کتاب زندگانى و شخصیت شیخ انصارى که توسط کنگره جهانى بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصارى (ره ) انتشار یافته است نام ۳۱۶ نفر را ذکر کرده که بعضى از مشاهیر از شاگردان شیخ به شرح ذیل آمده است :
۱٫ شیخ ابراهیم آل صادق (۱۲۲۱ – ۱۲۸۴ یا ۱۲۸۸ ق )
۲٫ سید محمد ابراهیم بهبهانى (- ۱۳۰۰ ق )
۳٫ شیخ ابراهیم خوئینى (- ۱۳۰۰ ق )
۴٫ میرزا محمد حسن شیرازى (۱۲۳۰ – ۱۳۵۵ ق )
۵٫ حاج میرزا ابراهیم خوئى (۱۲۴۷ – ۱۳۲۵ ق )
۶٫ آخوند خراسانى (۱۳۲۹ ق )
۷٫ میرزا ابراهیم علوى سبزوارى (۱۳۱۶ ق )
۸٫ سید جمال الدین اسد آبادى (۱۲۵۴ – ۱۳۱۴ ق )
۹٫ شیخ ابراهیم قفطان (- ۱۲۷۹ ق )
۱۰٫ میرزا حبیب الله رشتى (۱۲۳۴ – ۱۳۱۲ ق )
۱۱٫ شیخ مولا ابراهیم قمى (- ۱۳۰۸ ق )
۱۲٫ ملا حسینعلى همدانى (۱۲۳۹ – ۱۳۱۱ ق )
۱۳٫ سید ابو تراب قزوینى (معروف به سکاکى ) (-۱۳۰۳ ق )
۱۴٫ میرزا محمد آشتیانى (۱۲۴۸ – ۱۳۱۹ ق )
۱۵٫ سید میرزا ابوالحسن رضوى (۱۳۱۱ ق )
۱۶٫ سید میرزا ابوالحسن سبزوارى (-۱۳۱۳ ق )
۱۷٫ شیخ ابوالقاسم انصارى دزفولى (-۱۲۸۰ ق )
۱۸٫ سید ابوالقاسم خوانسارى (۱۲۸۰ ق )

تالیفات شیخ انصارى

آثار قلمى این فقیه فرزانه – که به دست مبارک خود و با خطى زیبا پیرامون موضوعات مختلف تالیف شده است و بعضى از آنها در زمان حیات شیخ در چند نوبت به قطع رحلى چاپ سنگى شده اند به شرح ذیل است :

۱٫ کتاب رسائل : این کتاب در علم اصول فقه است و به دلیل محتوایى تازه و بدیع به فرائد الاصول معروف شده است و در ۴۰۰ صفحه به قطع رحلى چاپ سنگى و منتشر شده است .

۲٫ کتاب المکاسب این اثر در خصوص مسائل کسب و تجارت است . مطالب این کتاب علمى و استدلالى با تحقیقات و پژوهش میدانى و جامع در رد و ابرام نظرات دانشوران و فقها گذشته است و هر دو اثر فوق از کتب درسى رایج در حوزه هاى علمیه تشیع است .

۳٫ کتاب الصلاه این اثر گرانسنگ – که در مورد مسائل نماز است به صورت علمى و بسیار دقیق و مستدل بحث کرده است . این کتاب ۴۳۷ صفحه اى به قطع رحلى در سال ۱۳۰۵ ق چاپ سنگى و منتشر شده است .

۴٫ کتاب الطهاره این کتاب در ۵۴۸ صفحه به قطع رحلى در سال ۱۳۱۷ ق چاپ سنگى و منتشر شده است .


اوضاع ایران در عصر شیخ انصارى


تولد، رشد جسمى و تحصیلى شیخ در زمان سلطنت فتحعلى شاه – ۱۲۱۲ تا ۱۲۵۰ ق – بوده است . ایران در دوره پادشاهان قاجار، گرفتار دو دشمن نیرومند گردیده در شمال روسیه تزارى و در جنوب انگلستان استعمارگر، خبر سقوط شهر گنجه در قفقاز و قتل عام مردم مسلمان آنجا در دربار فتحعلیشاه غوغا کرد و علماى تهران جنگ با کفار روسیه را تصویب کردند و حکم جهاد و تجهیز سپاه صادر شد.

جنگ دوره اول قریب دهسال طول کشید و پس از جنگ و گریزهاى متعدد با وساطت سفیر انگلیس ، پیمان صلح میان ایران و روسیه فراهم آمد و در سال ۱۲۲۸ ق در محلى بنام گلستان ، عهدنامه صلح به امضاء رسید. (۱۰۴۹)

فقهاى شیعه در میدان جنگ

سید محمد مجاهد متوفاى ۱۲۴۲ ق که از فقهاى بزرگ شیعه در عراق بود و از نخستین استادان شیخ انصارى است به ایران آمد و به قفقاز رفت و به تشجیع جنگجویان پرداخت و به این سبب ملقب به مجاهد گردید یعنى کسى که با کفار جهاد کرده است .

از دیگر فقهاى شیعه ملا احمد نراقى متوفاى ۱۲۴۵ ق است که از علماى مشهور کاشان و از اساتید معروف شیخ انصارى است ، وى کفن پوش با سپاه ایران در میدان جنگ حاضر شد ولى متاسفانه عباس میرزا نایب السلطنه براى جلب حمایت روس از سلطنت آینده اش کوشش خود را در جنگ به کار نگرفت و سرانجام جهادگران در جنگ علیه روس موفق نبودند.

و پس از خاتمه جنگ ایران و روس فتحعلى شاه از ملا محمد تقى برنمانى که همراه سید محمد مجاهد به میدان جنگ آمده بود پرسید چرا جهاد توفیق نیافت ؟! وى پاسخ داد به سبب عدم خلوص نیت عباس میرزا.

سلطه انگلستان در ایران

آنجایى که دولت استعمار انگلیستان مستعمره بزرگ و پرفایده خود یعنى هندوستان را در معرض خطر جدى دولت روس مى دید به این فکر افتاد که کشورهاى هم جوار هند مانند ایران و افغانستان را تحت نفوذ و سلطه خود در آورده و راه رسیدن به خلیج فارس و دریاى آزاد را براى روسیه سد کند. بدین منظور در سال ۱۲۲۳ ق سفیر خود را با هدایاى فراوانى به ایران فرستاد. سفیر انگلیس با فتحعلى شاه ملاقات کرد و نامه هاى پادشاه انگلیس را با یک قطعه الماس درشت تقدیم کرد و مقاصد دولت متبوع خود را راجع به قرارداد (به اصطلاح ) دوستى با ایران بوسیله مترجم ابلاغ داشت و تعهداتى فیمابین آنها منعقد و امضاء گردید.

اوضاع اجتماعى ایران در زمان شیخ انصارى

قرن سیزدهم ، قرن شکوفایى و رشد تشیع در ایران بود، بیشتر مردم شیعه دوازده امامى بودند و از علماى دین در تمام شئون اجتماعى خود پیروى مى کردند، مردم در تربیت فرزندان خود کوشا بودند و به اجراى تکالیف مذهبى و دستورهاى دینى اهتمام مى ورزیدند. پدران و مادران فرزندان خود را از سنین پنج سالگى براى آشنا شدن فرائض دینى – به مسجد مى بردند.

اکثر مردم در این زمان از دانش و سواد بهره اى نداشتند. شاهزادگان و ثروتمندان معلم سرخانه براى فرزندان خود داشتند، تعداد کمى از فرزندان طبقه متوسط از سنین هفت سالگى در مکتبخانه – که در بیشتر نقاط ایران بر پا بود و به دست روحانیون و ملایان اداره مى شد – به خواندن و نوشتن مى پرداختند.

اوضاع علمى ایران در زمان شیخ انصارى

قرن سیزدهم مصادف با قرن نوزدهم میلادى و ظهور علوم و پیشرفت صنایع جدید در اروپا بود اما مسلمین عموما و ایرانیها خصوصا از این علوم و صنایع جدید بى بهره بودند.
از جمله علومى که در این قرن پیشرفت چشمگیر و شایسته اى داشت فقه و اصول بود که توسط دانشوران صاحب نامى مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء متوفاى ۱۲۲۸ ق و سید على طباطبایى (صاحب ریاض ) متوفاى ۱۲۳۱ ق و فرزندش سید محمد مجاهد متوفاى ۱۲۴۲ ق کتابهاى معتبرى به روش ‍ استدلالى و با استفاده از قواعد اصول در احکام شرع – فقه – تالیف شد.

مراکز علمى فعال در زمان شیخ انصارى :

الف : حوزه علمیه کربلا

این حوزه در قرن سیزدهم اعتبار علمى بسیار یافت و این تکامل حوزه علمیه کربلا مرهون زحمات علامه وحید بهبهانى بود که توسط شاگردش ‍ سید على طباطبایى استمرار پیدا کرد و سید محمد مجاهد فرزند سید على طباطبایى این حوزه را رونق بیشترى بخشید

ب : حوزه علمى نجف

این مرکز علمى ، قرنها محل تدریس علوم اسلامى و فقه شیعه بوده است . در قرن سیزدهم شیخ جعفر نجفى مشهور به کاشف الغطاء که از شاگردان مشهور وحید بهبهانى بود در نجف به تدریس فقه استدلالى پرداخت و این مرکز علوم اسلامى را فعال تر نمود. پس از شیخ جعفر فرزندانش شیخ موسى متوفاى ۱۲۴۹ ق و شیخ على متوفاى ۱۲۵۴ ق که از فقهاى نامدار شیعه بوده اند، حوزه علمى نجف را اداره مى کردند این دو فقیه بزرگوار استادان شیخ مرتضى انصارى بوده اند.

ج : حوزه علمى کاشان

این حوزه به کوشش ملا مهدى نراقى در اواخر قرن دوازدهم بوجود آمد و حدود یک قرن فعال بوده است . ملا مهدى نراقى از شاگردان وحید بهبهانى بوده است و پس از فوت او فرزندش ملا احمد نراقى متوفاى ۱۲۴۵ ق حوزه علمى کاشان را رونق بخشید. ملا احمد از استادان مشهور شیخ انصارى است .

د : حوزه علمى اصفهان

این حوزه در اوایل قرن یازدهم بوجود آمد با توجه به احترام خاص شاهان صفوى نسبت به فقها و علماى شیعه و هجرت علماى شیعه از سرزمینهاى اسلامى مانند لبنان و عراق به ایران و اقامت در اصفهان و تدریس علوم مختلف در این شهر عالم پرور، این حوزه به دویست سال دوام داشت و تا نیمه قرن سیزدهم زمان حجه الاسلام شفتى متوفاى ۱۲۶۰ ق رونقى کامل داشت ، شیخ انصارى قریب یک ماه مهمان سید شفتى بوده است .

مرجعیت شیخ انصارى

عصر زندگى شیخ مصادف بود با مرجعیت عامه آیه الله شیخ موسى کاشف الغطاء تا سال ۱۲۵۶ ق و بعد از مرحوم شیخ موسى زعامت دینى به برادرش آیه الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال ۱۲۶۲ ق و بعد از رحلت ایشان مرجعیت عامه به آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد.

در سال ۱۲۶۶ ق آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حیاتش در جمع علماء بزرگان شیعه – که براى تعیین تکلیف مرجعیت و زعامت دینى به حضورش رسیده بودند – پرسید: بقیه علما محترم کجا هستند؟ عرض رسید که علما حوزه همگى در خدمت شما هستند، نگاهى دیگر همراه با تبسمى نمود و فرمود: آرى هستند اما عالمى در این شهر (نجف ) است که در جمع نیست .

مجددا به عرض رسید که خیر آقا همگى خدمت شما هستند. آنگاه فرمود: پس ملا مرتضى کجاست ؟ عده اى به جستجوى وى پرداختند. پس از مدتى او را در حرم امیر المومنین علیه السلام یافتند که مشغول دعا جهت بهبودى و سلامتى صاحب جواهر بود. جریان را به عرض شیخ انصارى رسانده و به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر نفس عمیقى کشید و رو به حضار نمود و فرمود: (هذا مرجعکم من بعدى ) این مرجع شما بعد از من است و آنگاه رو به شیخ انصارى نمود و فرمود: (قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله ) اى شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه دین اسلام سهل و آسان است . (۱۰۵۰)

چگونگى تدریس شیخ انصارى

از کارها گفته هاى شیخ معلوم است که در طول عمر با برکتش همه سعى و کوشش در راه تحصیل ، تدریس و تالیف آثار علمى بوده است . از برادرش ‍ شیخ منصور نقل شده که : شیخ حتى در سفر براى وى درس مى گفت و او تقریرات شیخ را مى نوشت . حاج ملا نصرالله تراب در لمعات البیان مى نویسد:
در سفر مکه همراه شیخ استاد بودیم ، ما و همه حجاج دو ماه در محلى به نام عنیزه به جهت ترس از غارت اعراب بادیه نشین توقف نمودیم ، شیخ عصرها براى ما از کتاب (هدایه ، المسترشدین ) درس مى گفت و از جمله حاضرین در درس شیخ محمد باقر فرزند مولف کتاب مذکور بود.

شیخ انصارى بعد از نمازهاى یومیه به جاى تعقیبات نماز مطالب درس و اشعار الفیه – کتابى است در علم نحو شامل هزار بیت شعر است . مى خواند. وقتى از وى سوال شد که شما با این همه مقام علمى ، درسهاى دوره نوجوانى را تکرار مى کنى ؟!
در جواب فرمود: بله مى خوانم و تکرار مى کنم با فراموشم نشود.

بیان شیخ انصارى در تدریس

شیخ در موقع تدریس خارج فقه و اصول در توضیح مطالب علمى ، چنان خوش بیان بوده و با استدلال ، آراء ابتکارى خود را پیرامون مبانى اصولى و فقهى تقریر مى نموده که همه اندیشوران را مجذوب و شیفته خود مى کرده است .

نمونه اى از بیانات علمى و استدلال شیخ

استاد شهید مرتضى مطهرى در کتاب عدل الهى ، ص ۳۴۸ از چگونگى بیانات علمى و استدلالى شیخ به هنگام تدریس جریانى به شرح ذیل نقل مى کند:
(سید حسن کوهکمرى که از فضلاى عصر شیخ بوده و خود مجلس درسى داشته است ، یک روز در محل درس خود، پیش از آمدن شاگردان حاضر شد، دید در یک گوشه مسجد، شیخ ژولیده اى با چند شاگرد نشسته و تدریس مى کند، سید حسین سخنان او را گوش داد و احساس کرد که این شیخ بسیار محققانه بحث مى کند، روز دیگر راغب شد، زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش کند، آمد و گوش کرد و به اعتماد روز پیش افزون شد که این شیخ از خودش فاضل تر است … و اگر شاگردانش به جاى درس او به درس این شیخ حاضر شوند بهره بیشترى خواهند برد.

روز دیگر که شاگردان او آمدند گفت ، رفقا این شیخ که در آن کناره با چند شاگرد نشسته از من براى تدریس شایسته تر است و خود من نیز از او استفاده مى کنم ، همه با هم به درس او برویم … از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس شیخ حاضر شدند. این شیخ همان است که بعدها نام شیخ مرتضى انصارى معروف شد و استاد متاخرین لقب یافت .

شیخ در بروجرد و اصفهان

شیخ انصارى به سال ۱۲۴۰ ق به قصد زیارت مرقد مطهر على بن موسى الرضا علیه السلام از دزفول حرکت کرد وى به هنگام ترک زادگاهش فرموده است : (آنچه را از علماى عراق که باید ببینم دیده ام و مایلم در این سفر اگر از علماى ساکن ایران شخصیتهایى یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرار گیرند، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم .)

شیخ به اتفاق برادرش (شیخ منصور) رضایت مادرشان را جلب کردند و راهى سفر شدند آنها مدت یک ماه در بروجرد ماندند و سپس راهى اصفهان شدند.
شیخ در اصفهان وارد کاروانسرایى شد و منزلى گرفت . در آن زمان زیاست مطلقه و زعامت دینى اصفهان در دست باکفایت حجه الاسلام شفتى – بنیانگذار مسجد سید اصفهان – بود. شیخ در یکى از روزها اشکالى را براى شاگردان طرح نموده و منتظر جوابى از آنان بود، شیخ که در پایین مجلس ‍ نشسته بود جواب آن را به یکى از نزدیکانش بیان کرده و از مجلس خارج گردید. آن طلبه نیز جواب را خدمت استاد بازگو کرده استاد فرمود:
این جواب از تو نیست یا حجه بن الحسن علیه السلام به تو تلقین نموده و یا شیخ مرتضى نجفى ، آن دانش پژوه بالاخره حقیقت را گفت .

سید بالافاصله با چند نفر به تفحص و جستجو پرداختند تا سرانجام شیخ و برادرش را در کاروانسرا یافتند و به منزل سید بردند، سید اصرار کرد که شیخ انصارى در اصفهان بماند، ولى شیخ به داشتن پدر و مادر دزفول اعتذار جست و گفت :
(اگر خیال ماندن و توقفى در ایران داشتم ، اصفهان را ترجیح خواهم داد و پس از چند روز توقف این شهر را ترک کرد.

شیخ در کاشان و رى

شیخ از اصفهان به کاشان رفت و مدت چهار سال از محضر علمى ملا احمد نراقى بهره گرفت و به مباحثه و تحقیق و تالیف نیز اشتغال داشت . نراقى هنگام حرکت شیخ از آن شهر اجازه مبسوطى به او داد و با بهترین عبادات و جملات وى را ستوده فرمود: (استفاده اى که من از این جوان نمودم بیش از استفاده اى بود که او از من برد.)
شیخ و برادرش از کاشان به مشهد مقدس مشرف شدند و چند ماهى در آن شهر توقف نمودند و از آنجا به تهران و رى رفتند و پس از مدتى بازگشت به وطن کردند. مردم دزفول پس از شش سال ، هنگامى که از بازگشت شیخ و برادرش با خبر شدند تا چهار فرسخى از آنها استقبال شایانى نمودند.

بازگشت مجدد شیخ به نجف اشرف

شیخ پس از مسافرت به شهرهاى مختلف دوباره سال ۱۲۴۹ ق وارد نجف اشرف شد و از محضر شیخ على فرزند کاشف الغطا بهره برد شیخ على روزى به شیخ جعفر شوشترى فرمود: (تو گمان مدار که شیخ مرتضى براى استفاده بردن در مجلس ما حاضر مى گردد، بلکه شنیده در خانواده هاى علمى ، تحقیقاتى هست که او بهم مى رساند و الا او دیگر احتیاجى به خواندن درس ندارد.)

اداره حوزه علمیه نجف

شیخ انصارى پس از شیخ على کاشف الغطا و برادرش شیخ حسن کاشف الغطا و همچنین شیخ محمد حسن صاحب جواهر ریاست و اداره حوزه علمیه نجف را از سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۸۱ ق به مدت ۱۵ سال به عهده داشت و شیعیان جهان از وى تقلید مى کردند.

وضع ظاهر شیخ

شیخ از حیث قد مایل به طول و رخسارش سرخ و نمکین ، بدنش نحیف و چشمانش ضعیف و محاسنش را با حنا رنگ مى بست ، بر سر عمامه بزرگى از کرباس و به تن قبایى سفید رنگ از جنس کرباس و عبایى سرخ رنگ از جنس پشم به دوش .

مشایخ اجازه روایتى شیخ

مشایخ اجازه روایتى شیخ عبارتند از: حاج ملا احمد نراقى ، سید صدرالدین عاملى ، شیخ محمد سعید دینورى .

صفات پسندیده شیخ

شیخ داراى همت بلند، اخلاقى نیکو، زهد و تقواى بى نظیر، استادى بى دلیل ، پدرى مهربان ، مربى دلسوز بود.
میرزا حبیب الله رشتى گفته است : (شیخ سه چیز ممتاز داشت ، علم ، ریاست ، تقوا، ریاست را به میرزا محمد حسین شیرازى ، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد.

کرامات شیخ

نابغه دهر، شیخ انصارى داراى کرامات و خوارق عادات بوده است که به دو نمونه از آنها اشاره مى شود:

کرامت اول : در زمان شیخ روزى شخصى از تنگى معاش براى دوستش سخن داند و گفت : اگر همراهى با من کنى در این باب فکر و تدبیرى اندیشیده ام . گفت : بگو اگر اصلاح باشد تو را یارى کنم . گفت : در این روزها پول زیادى نزد شیخ مرتضى آورده اند. ما شبانه به خانه او رفته و آنها را آورده بین خود تقسیم کنیم .

من چون این بشنیدم او را منع کردم ولى سودى نبخشید. بالاخره با اصرار بسیار مرا با خود موافق نمود به این شرط که در بیرون منزل بایستم تا او برود و بیاید که من مباشر عملى نباشم . چون پاسى از شب رفت به سراغ من آمد و به طرف منزل شیخ روانه شدیم و با تدبیرى وارد دهلیز بیرونى شدیم ولى من جلوتر نرفتم ، دوستم از پله هاى بیرونى بالا رفت تا از پشت بام بیرونى به بام اندرونى درآید و از آنجا وارد خانه شده و دست به سرقت بزند.

مدتى نگذشته بود که با حالتى پریشان شگفت آور نزد من آمد، سبب را پرسیدم گفت : چیزى را مشاهده کردم که تا خودت نبینى تصدیق من نخواهى کرد. گفتم مگر چه دیدى ؟
گفت : از پله ها که بالا رفتم سایه اى در مهتابى بیرونى به نظرم آمد، وقتى از دیوار بیرونى بالا رفتم که خود را به پشت بام اندرونى برسانم ناگهان دیدم شیرى مهیب بر کنار بام اندرونى ایستاده و آماده حمله به من بود و هر چه بالاتر رفتم خشم شیر زیادتر مى گردید، قدرى تامل نمودم تا شاید علاجى پیدا کنم ، ولى ممکن نشد، برگشتم . به او گفتم : شاید ترسیده اى !!

گفت : تا نبینى باور نکنى از پله ها بالا برو و نگاه کن ، از پله ها بالا رفتم نزدیک بام اندرونى شیرى عجیب دیدم که از ترسش بدنم به لرزه درآمد شیر نعره اى کشید و به سوى پشت بام بیرونى شد، چون این امر خارق عادت را دیدیم از کرامات آن مرد بزرگ شیخ انصارى حمل کردیم و نادم و پشیمان برگشتیم .

کرامت دوم : یکى از شاگردان شیخ انصارى نقل مى کند: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشته براى تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس ‍ شیخ درآمدم ولى از مطالب و تقریراتش هیچ نمى فهمیدم خیلى به این حالت متاثر شدم تا جایى که دست به ختوماتى زدم ، فایده نبخشید. بالاخره به حضرت امیر علیه السلام متوسل شدم .
شبى در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و (بسم الله الرحمن الرحیم ) در گوش من قرائت نمود.

صبح چون در مجلس درس شیخ حاضر شدم درس را مى فهمیدم ، کم کم جلو رفتم ، پس از چند روز به جایى رسیدم در آن مجلس صحبت مى کردم . آن روز پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم وى آهسته در گوش من فرمود: آن کس که (بسم الله …) را در گوش تند خوانده است تا (والضالین ) در گوش من خوانده ، این بگفت و برفت . من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ داراى کرامت است زیرا تا آن وقت کسى از این موضوع اطلاع نداشت .
منابع اصلى : ۲- زندگینامه استاد الفقهاء شیخ انصارى ، مولف ضیاء الدین سبط شیخ زندگانى و شخصیت شیخ انصارى ، مولف شیخ مرتضى انصارى ۳- تنقیح المقال ۴- اعیان الشیعه ، ج ۴، ص ۴۵ و ۴۶٫

وفات شیخ

شیخ انصارى هیجدهم جمادى الثانى سال ۱۲۸۱ ق پس از ۶۷ سال عمر با برکت اما پر زحمت در نجف اشرف به بیمارى اسهال دار فانى را وداع گفت . چون شیخ از دنیا رفت شیخ راضى على بیک . یکى از شاگردان صاحب جواهر، ملا محمد طالقانى ، مولى على محمد طالقانى و مولى على محمد خوئى او را غسل دادند و حاج سید على شوشترى بر جنازه اش نماز خواند و در حجره اى متصل به باب قبله صحن مجلل امیر المومنین على علیه السلام مدفون گردید.
در فوت شیخ ماده تاریخهایى گفته شده از جمله برادرش شیخ منصور در تاریخ ولادت و فوتش سروده :

زغیب آمده تاریخ حیات و ممات

(غدیر) عام تولد (فراغ ) عام وفات (۱۰۵۱)

______________________________________________

۱۰۴۳-زندگى و شخصیت شیخ انصارى ، حاج مرتضى انصارى ، کنگره جهانى بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصارى ، ص ۱۷۹٫
۱۰۴۴-همان ، ص ۱۸۰٫
۱۰۴۵-همان ، ص ۱۸۲٫
۱۰۴۶-همان ، ص ۱۸۸٫
۱۰۴۷-همان ، ص ۱۹۰٫
۱۰۴۸-همان ، ص ۱۹۷٫
۱۰۴۹-ایران در دوره سلطنت قاجار، ص ۶۰٫
۱۰۵۰-فقهاى نامدار شیعه ، عقیقى بخشایشى ، ص ۳۴۱ – ۳۴۲، انتشارات کتابخانه آیه الله مرعشى .
۱۰۵۱-زندگانى و شخصیت شیخ انصارى ، تالیف مرتضى انصارى ، ص ۱۷۲ چاپ کنگره جهانى بزرگداشت دویستمین سال تولد شیخ انصارى (ره ).

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید عبدالله شبر (متوفاى ۱۲۴۲ ق)

حله را باید خاستگاه نخست خاندان شبر دانست . حسن بن محمد بن حمزه که با ۹ واسطه نسب به چهارمین پیشواى معصوم حضرت امام على بن الحسین علیه السلام مى رساند. شبر خوانده مى شد. و لقب ارجمندش شهرت خاطره آفرین همه فرزندانش گشت .

یازده نسل پس از حسن محمد فرزند گرانقدرش محمد رضا از افق نجف سر برآورد و دودمان کهنسال شبر را اعتبارى تازه بخشید. او دانشورى گرانمایه ، پارسایى نیک اندیش و عارفى روشن بین بود و نزد مومنان کاظمیه به (صاحب الدعوه المستجابه ) شهرت داشت . تاریخ نگاران درباره لقب یاد شده چنین نگاشته اند:

در روزگار عثمانیان خشکسالى بغداد را فرا گرفت . سعید پاشا، کارگزار حکومت عثمانى ، مردم را فرمان داد سه روز روزه بگیرند و در پى آن با دلى اندوهگین و چشمى اشکبار از شهر برون رفته ، نماز باران گزاردند. مردم که از خشکى زمین و آسمان به تنگ آمده بودند سه روز از بام تا شام رنج گرسنگى بر خویش هموار ساختند و آدینه دردمند و نالان در حالى که ذکر مى گفتند و آمرزش مى طلبیدند همراه سعید پاشا به سمت بیابانهاى بیرون شهر روان شدند و نماز باران به جاى آوردند ولى دریغ که ناله هاى بغدادیان جز درخشش فزون تر آفتاب دستاوردى نداشت .

چون سید محمد رضا از ناکامى سعید پاشا آگاه شد ساکنان حریم هفتمین پیشواى شیعه را فرمود تا با دلى پیراسته از تباهیها سه روز روزه گرفته ، براى نماز باران آماده آماده شدند. مردم کاظمیه چنانکه عارف روشن بین شهر فرموده بود، به سوى پروردگار بازگشته ، سه روز در برابر گرسنگى و تشنگى شکیبایى ورزیدند و سپس برهنه پاى و شکسته دل به سمت مسجد برآثا حرکت کردند. سید محمد رضا پیشاپیش مردم دل به آفریدگار سپرده و چشم به آسمان دوخته بود و رحمت خداوند را به یارى مى طلبید. هنوز لبان عارف کهنسال از دعا فراغت نیافته بود که ابرهاى تیره بر بام آسمان فراز آمده ، باران رحمت الهى بر مردم فرو بارید. این حادثه فراموش نشدنى سبب شد تا مردم سید پارساى خاندان شبر را با عنوان (صاحب الدعوه المستجابه ) بستایند و بیش از پیش مورد احترام قرار دهند.

البته فقیه نیک اندیش کاظمیه تنها به دعا بسنده نمى کرد بلکه در کردار نیز شخصیتى ممتاز و کم نظیر بود. شدت اهتمام آن بزرگمرد به پابرهنگان جامعه چنان بود که گاه جامه اش را نزد توانگران شهر گرو مى نهاد تا تهیدستى را از رنج گرسنگى برهاند.

میلاد نور

در سال ۱۱۸۸ ق . پیش از آنکه سید محمد رضا نجف را ترک کرده ، رهسپار کاظمیه شود پروردگار فرزندى به وى ارزانى داشت . عارف روشن راى خاندان شبر، که عبودیت را یگانه راه نیکبختى مى دانست ، با امید سپیدبختى جاودان ، فرزند را عبدالله نامید.

عبدالله اندک اندک رشد کرد و به سالهاى آموزش رسید پدرش که به چیزى جز کمال فرزند نمى اندیشید ضمن آماده سازى وسایل دانش اندوزى ، کودک دلبندش را به بهره گیرى از لحظه هاى گرانبهاى عمر فرا خوانده ، گفت : فرزندم ! اگر حتى یک روز در اندوختن دانش یا به دیگران آموختنش ‍ نکوشى و عمر در راهى جز این بگذرانى ، استفاده از آنچه در اختیارت نهاده ام جایز نیست و راضى نیستم . این سخن چنان در روان سید عبدالله موثر افتاد که جز به دانش ‍ نمى اندیشید و اگر روزى وقت خویش در غیر دانش مى گذراند، شامگاه بهره گیرى از سفره پدر را روا نمى دانست .

دانش آموزان مکتبى که فرزند دانشور شهره کاظمیه در آن درس مى خواند روزى وى را در حال فروش دوات دان کوچکش مشاهده کردند. یکى از شاگردان که او را نیک مى شناخت با شگفتى پرسید: با آنکه پدر همه وسایل دانش اندوزى ات را فراهم ساخته چرا به فروش دوات دان روى آورده اى ؟

عبدالله پاسخ داد: امروز به سبب بیمارى توان درس خواندن نداشتم . اینک استفاده از سفره پدر برایم جایز نیست !
هر چند ارشاد و حمایت معنوى و مادى پدر در موفقیتهاى سید عبدالله بسیار موثر بود، دیرى نپایید که سرانجام سال ۱۲۰۸ ق . فرا رسید و رحلت سید محمد رضا ستاره جوان خاندان شبر را در اندوهى جانگداز فرو برد.

بر بام دانش

سید عبدالله پس از درگذشت پدر و استاد فرزانه اش ، به پژوهشگر نامور بغداد حضرت سید محسن اعرجى روى آورد. از دریاى دانش
آن فقیه وارسته سیراب شد و در شمار دانشمندان جاى گرفت ، دانش ، پرهیزگارى و پژوهشهاى فرزند برومند خاندان شبر چنان چشمگیر بود که فقیهان برجسته اى چون سید على طباطبایى (نویسندگان کتاب گران سنگ ریاض المسائل )، میرزا محمد مهدى شهرستانى ، میرزا ابوالقاسم قمى (صاحب کتاب نفیس قوانین الاصول )، شیخ اسدالله کاظمى و شیخ محمد جعفر نجفى ، کاشف الغطاء و… وى را به عنوان فقیهى شایسته ستودند و از اجازه روایت اندوخته هاى خویش برخوردار ساختند. دانشمند شهره جهان اسلام حضرت کاشف الغطاء محمد جعفر نجفى چون کتاب گرانقدر (حق الیقین ) شبر را مشاهده کرد چنان تحت تاثیر مطالب ژرف آن واقع شد که بى درنگ قلم بر گرفته ، در مقدمه به عنوان تقریظ و ستایش چنین نگاشت :

… بى تردید چیزى پدید آورده اى که فرزانگان را در شگفتى فرو خواهد برد و دانشوران علوم عقلى و نقلى در برابرش فروتنى خواهند کرد. کتابى که نگاشته اى گره از مشکلات مسائل مى گشاید و آنها را با برهانها و گواهان درست ثابت مى کند. شتاب مکن که بى تردید بر بلندترین پله هاى پیشرفت فراز آمده اى ! آرامتر گام بردار که از مطالب مهم چیزى ناگشوده باقى نمانده است .

تو براى دانش شهرى بنیاد نهاده ، ساختمانش را چنان پى افکندى و بالا بردى که به سینه سپهر رسیده است . البته هیچ جاى شگفتى نیست ، زیرا تو از خاندانى هستى که بر هفت آسمان فراز آمدند. فرزندى بزرگمردى هستى که به جایگاه تجلى آفریدگار مصور نزدیک شد، به گونه اى که میان او و آن تجلى گاه تنها به اندازه دو کمان یا کمتر، از نظر معنوى فاصله بوده ، در حالى که حق دارى و راست مى گویى ، چنین زمزمه کن :
من هر چند دیرتر از دیگران پاى به گیتى نهادم ولى چیزى آورده ام که هیچ یک از مردم مانندش را نیاورده اند.

بزرگى شخصیت سید عبدالله هنگامى آشکار مى شود که دریابیم سراینده این بیت در شعر خویش به جاى واپسین واژه مصرع دوم کلمه (الاوائل ) را قرار داده بود، یعنى چیزى آورده ام که هیچ یکى از پیشینیان مانندش را نیاورده اند. ولى علامه کاشف الغطاء این تعبیر را در ستایش ستاره تابناک خاندان شبر کافى ندانسته ، واژه (الخلائق ) را در پایان مصرع دوم قرار داد و با عبارت (چیزى آورده ام که هیچ یک از مردم جهان نتوانستند مانندش را پدید آورند)، مقام بلند سرور شبریان را ستود.

مرجع پاکدلان

اندک اندک آوازه شهرت پژوهشگر نستوه کاظمیه همه عراق را فرا گرفت . وفات فقیه برجسته عراق سید محسن اعرجى ۱۲۲۷ ق . و در پى آن رحلت مرجع نامور شیعه شیخ محمد جعفر کاشف الغطا در ۱۲۲۸ ق . یکباره دلهاى مومنان عراق را به سمت آفتاب رخشان کاظمیه پرواز داد. بدین ترتیب دانشمند پارساى خاندان شبر، در آستانه چهل و سومین بهار زندگى ، مرجعیتى فراگیر یافت . یکى از شاگردان آن دانشور گران پایه سیماى آن روز استاد را چنین ترسیم کرده است :

… او مردى میان قامت و فربه بود. چهره اى داشت که با محاسنى مشکى زینت مى یافت . هنگامى که بیننده اى در چهره اش مى نگریست و گفتار دل انگیزش را مى شنید دیگر نمى توانست از وى جدا شود… ایستادن ، تکرار آیات الهى و آمرزش طلبى اش در نیایشها چنان به درازا مى کشید که پاهایش ‍ ناتوان مى شد و مفاصل و عضلاتش به ستوه مى آمد…

البته او نیز چون بزرگوارش به تهیدستان عنایتى ویژه داشت . برآوردن نیازهاى پابرهنگان ، عیادت بیماران و آزاد سازى بردگان ، از کارهاى که با پژوهش و نگارش در مى آمیخت و به عنوان ویژگى گرانبهاى شخصیت مرجع نامور کاظمیه در خاطر روشن بینان ثبت مى شد.

متاسفانه این بخش ‍ از زندگى سرور نیک اندیش خاندان شبر نیز مانند بسیارى دیگر از فراز و فرودهاى زندگى اش از دسترس تاریخ نگاران برون مانده است و جز دو سطر از دفتر یادداشتهاى روزانه سید هیچ آگاهى تفصیلى در این باره وجود ندارد. در این سطرها چنین آمده است :… برده اى به دو قطعه طلا خریده ، در راه خدا آزاد ساختم … الاغى خریدم با آن به کربلا رفته ، پس از زیارت کاظمیه بازگشتم و آن را فروختم .

راز بزرگ

راز بزرگ مرجع پاک راى کاظمیه در قلمش نهفته بود، قلمى که همواره در دست داشت . چه بسیار روزها که میان پیروان مومنش مى نشست ، گفتارشان را مى شنید، داورى مى کرد، پرسشهایشان را پاسخ مى گفت و همراه این کار دشوار، قلم بر کاغذ کشانده ، مطالب ژرف فقهى ، اخلاقى ، قرآنى و اعتقادى را با استدلالهاى متین و مثالهاى روشن بر کرسى اثبات مى نشاند. شتاب وى در نگارش چنان بود که نویسندگان و منشیان یاریگرش هرگز به او نمى رسیدند.

گاه در مدت چند ساعت کتابى ژرف یا رساله اى پرارج مى نگاشت و آگاهان را در شگفتى فرو مى برد. روزى یکى از آشنایان وى که از مطالب والاى یکى از کتابهایش شگفت زده شده بود، پرسید: این در چه مدت نگاشته اى ؟
فقیه بزرگ کاظمیه پاسخ داد: با آغاز شب آغاز کردم و نیمه شب به پایان بردم .

میزان نگاشته هاى آن بزرگمرد وارسته چنان بود که شاگردانش او را تنها با حضرت علامه محمد باقر مجلسى قابل مقایسه دانسته ، مجلسى دوم مى خواندند. راستى راز این موفقیت چه بود؟ هیچ کس چیزى نمى دانست ، تا آنکه سرانجام پژوهشگر نستوه خاندان شبر، خود از این راز پرده برداشت . یکى از شاگردانش در این باره مى نویسد:

روزى استاد پس از زیارت حضرت جواد علیه السلام ، اندکى بر مزار شیخ مفید و استاد ارجمند وى شیخ ابوالقاسم جعفر بن قولویه قمى درنگ کرد تا روان آن پاکان را با تلاوت آیات الهى شادمان سازد. چون قرائت (فاتحه الکتاب ) به پایان رسید یکى از دانشمندان که سد استاد را در این زیارت همراهى مى کرد، گفت : آقا! مى خواهم دو مساله بپرسم !
سید فرمود: بپرس !

گفت : نخست درباره زندگى روزانه تان است شما با این برنامه سنگین و فشرده چگونه وضعیت اقتصادى خانواده را سامان مى دهید؟ و دیگر درباره بسیارى از کتابهایتان ، چگونه است که شما با این فرصت محدود، کتابهایى چنین ژرف مى نگارید؟

آفتاب تابناک سپهر یقین سر به زیر افکنده ، مدتى در اندیشه فرو رفت ، سپس پاسخ داد. اما رسیدگى به وضع اقتصادى خانواده ، این به فضل پروردگار بستگى دارد. اوست که همه ما را آفریده ، روزى مى دهد. و اما سرعت نگارش ، البته آن نیز نه هنر من ، بلکه عنایت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است . آن امام راستین در رویا فرمود:اکتب و صنف فانه لایجف قلمک حتى تموت .
بنویس و کتاب پدید آور! همانا قلمت تا هنگام مرگ خشک نخواهد شد.

آثار آفتاب

اینک که از کرامت ویژه حسینى به سرور فقیهان کاظمیه سخن به میان آمد نگارش نامهاى آثار آن پژوهشگر نستوه و نیز توضیح کوتاهى در این باره ضرورى مى نماید ولى دریغ که نوشتارى چنین مختصر گنجایش فهرستى با بیش از هفتاد عنوان را ندارد. ناگزیر به ذکر عنوانهاى ذیل بسنده مى کنیم :

۱٫ جامع المعارف و الاحکام ، ۲۰ جلد
۲٫ مصباح الظلام ، ۸ جلد
۳٫ المصباح الساطع ، ۶ جلد
۴٫ صفوه التفاسیر، ۴ جلد
۵٫ الجوهر الثمین فى تفسیر القرآن المبین ، ۲ جلد
۶٫ روضه العابدین ، ۲ جلد
۷٫ مصابیح الانوار فى حل مشکلات الاخبار، ۲ جلد
۸٫ البرهان المبین فى فتح ابواب علوم الائمه المعصومین
۹٫ جامع المقال فى معرفه الرواه و الرجال
۱۰٫ حق الیقین فى معرفه اصول الدین
۱۱٫ الدرر المنثوره و المواعظ الماثوره عن الله تعالى و النبى و الائمه الطاهرین علیه السلام و الحکما
۱۲٫ الاخلاق و الانوار اللامعه فى شرح الجامعه

فهرست بیش از هفتاد عنوانى آثار دانشمند وارسته خاندان شبر دلیل روشنى بر بهره گیرى آن بزرگمرد از امدادهاى ویژه پیشوایان معصوم علیه السلام به شمار مى آید، یارى معنوى آن پاکان زمانى نمایان تر مى شود که دریابیم پژوهشگر نستوه شیعه در عمر کوتاه خویش (حدود ۵۴ سال ) ۱۰۴ جلد کتاب علمى به رشته نگارش کشید. کتابهاى گرانقدرى که تنها هفتاد جلد آن از حدود ۰۰۰/۱۷۰ سطر برخوردار است .

براى پى بردن به عظمت کار مرجع بزرگ کاظمیه در این آثار توجه به سخن مرحوم دکتر حامد جفنى داود، استاد ادبیات شریف تفسیر القرآن ، بسیار سودمند است :
… از اینجا توان فراوان ، فزونى اطلاعات ، دقت ، مهارت و ممارستى که سید عبدالله شبر در این فن بلند مرتبه و مهم (تفسیر) بدان دست یافته ، در مى یابیم … زیرا او در تفسیرش ، دقت در رساندن معنا و اختصار در عبارت را به گونه اى بسیار دقیق ، گردآورده است . امتیاز دیگرى که تفسیر این پیشواى بزرگ در آن منحصر به فرد است توجه همه جانبه به انواع قرائتها روایت شده از پیشینیان و مشهور نزد دانشمندان قرائت مى باشد. لفظى از الفاظ قرآن کریم وارد نمى شود مگر آنکه در حاشیه تفسیر وجوه گوناگون قرائتهایش نزد دانشوران تجوید نیز ذکر مى شود. و از این طریق مفسر توانسته است میان قرائت امام حفص و دیگر قاریان جمع کند. در دیدگاه من – با توجه به برداشتم – مفسر در این راه تا جایى پیش رفته و توفیق یافته است که علامه نسفى با آنکه از مفسران متخصص در این علم به شمار مى آید و هدفش بیان وجوه قرائتها بوده ، هرگز بدان دست نیافته است …

شاگردان سید

ناگفته پیداست که آثار مرجع روشن بین عراق تنها به کتابها محدود نیست . آن فقیه وارسته در کنار پژوهشهاى پیوسته به تربیت شیفتگان علوم اهل بیت همت گماشت ، مشتاقان پاکدلى که در محفل مرجع کاظمیه دانش و عشق را یکجا آموختند و با راههاى روشن جاودانگى آشنا شدند. تاریخ نام برخى از این کامروایان نیک نهاد را چنین به خاطر سپرده است :

۱٫ آیت الله سید على عاملى
۲٫ آیت الله سید محمد معصوم قطیفى نجفى (متوفاى ۱۲۶۰ ق .)
۳٫ آیت الله شیخ حسین محفوظ عاملى (متوفاى ۱۲۴۶ ق )
۴٫ آیت الله عبدالنبى کاظمى (متوفاى ۱۲۵۶ ق )
۵٫ آیت الله شیخ اسماعیل بن شیخ اسد الله التسترى الکاظمى (متوفاى ۱۲۴۶ ق )
۶٫ آیت الله سید هاشم بن سید راضى اعرجى کاظمى
۷٫ آیت الله محمد رضا زین العابدین بن شیخ بهاء الدین (متوفاى ۱۲۴۸ ق )
۸٫ آیت الله شیخ احمد بن محمد على بلاغى

پرواز

مرجع نامور شیعه سرانجام پس از ۵۴ سال دانش اندوزى ، تدریس ، پژوهش ‍ و نگارش در یکى از غمبارترین روزهاى ماه رجب ۱۲۴۲ ق . جمع دین باوران جهان ماده را ترک گفته ، به دیار رازناک خورشیدهاى جاویدان پیوست .
سید حسن ، فرزند گرانقدر فقیه وارسته همراه انبوه مومنان بر پیکر پدر نماز گزارد و آن جسم پاک را در حریم معصومان شهید کاظمیه ، کنار آرامگاه صاحب الدعوه المستجابه (سید محمد رضا) به خاک سپرد.
از آفتاب فروزان سپهر مرجعیت شش فرزند به نامهاى حسین ، حسن ، محمد، جعفر، موسى و محمد جواد بر جاى مانده است.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محمد مجاهد(متوفاى ۱۲۴۲ ق)

در این نوشته گوشه هایى از زندگانى یکى از علماى متعهد و دلسوز که به سهم خود در تحولات سیاسى عصر خویش تاثیر گذار بوده بازگو خواهد شد. آیت الله سید محمد طباطبایى (معروف به سید مجاهد) عالمى دیگر از منادیان جهاد و دعوت کنندگان به عزت در برابر هجوم بیگانگان در عصر سکوت قاجار به شمار مى رود.

ولادت

وى در سال ۱۱۸۰ ق . در خانه یکى از سادات دانشور کربلا چشم به دنیا گشود. پس از گذشت سالها و رسیدن به سن تمییز رفته رفته دریافت که در چه خانواده اى نشو و نما یافته است بستگان نزدیک محمد همه از علما و دانشمندان زمان بودند. پدر بزرگ مادرى اش علامه محمد باقر بهبهانى (متوفى ۱۲۰۱ ق ) معروف به وحید بهبهانى فقیه برجسته و بى نظیر آن عصر بود. در دوران مرجعیت وحید بهبهانى جان تازه اى در کالبد حوزه درسى کربلا دمیده شد. حوزه کربلا در آن عصر به مرکز علمى جهان شیعه تبدیل گشت و شاگردان مکتب کربلا سلسله جنبانان علم و فقاهت در سراسر عالم تشیع شدند و در جاى جاى جهان اسلام ، مشهد، کاشان ، قم ، کاظمین ، نجف ، کربلا، تبریز و هندوستان اقدام به تشکیل حوزه هاى علمى نمودند. دو پسر وحید بهبهانى (دایى هاى محمد) یعنى آقا محمد على طباطبایى و آقا عبدالحسین طباطبایى نیز از علماى ممتاز بودند.

پدر محمد، آیت الله سید على طباطبایى با اینکه تحصیلات را دیر آغاز کرد اما خیلى زود مراحل مختلف علمى را پشت سر نهاده و به مرحله عالى قدم گذاشت و از شاگردان خاص و شاخص وحید بهبهانى گشت . حضور زود هنگام او در درس عالم برجسته اى چون وحید بهبهانى حکایت از هوش ‍ سرشار وى و توفیقهاى الهى در حق او داشت . وى در همین زمان تالیف کتاب فقهى اش (ریاض المسائل ) را که اکنون نیز از متون فقهى مطرح و مورد توجه در حوزه هاى دینى است ، تالیف نمود.

و اما مادر محمد نیز از زنان دانشمند و فاضل بود. گفته شده که وى همسرش را در تدوین بخشى از کتاب ریاض المسائل یارى مى کرده است . در آن هنگام بیش از یازده سال از عمر محمد نمى گذشت . از آنجا که در خانواده اى اهل علم و فضیلت پرورش مى یافت تحصیلات ابتدایى را به حسب ظاهر در این سنین تمام کرده بود و در همین ایام بود که قدم به مرحله جدیدى از زندگیش مى گذاشت .

تحصیلات سید

وجود کسان دانشمند و فرزانه در میان بستگان نزدیکش بر افکار و آرمانها و او تاثیر گذار بود. تعلیم و تربیت او تحت نظر پدرش آغاز شد و تا مراحل عالى ادامه یافت .
محمد گرچه توفیق حضور در مجلس درس پدربزرگش وحید بهبهانى را نیافت لیکن از محضر شاگردان شاخص و برجسته وى بهره برد. علاوه بر پدرش از علامه بحرالعلوم (متوفى ۱۲۱۲ ق ) در نجف بهره جست و از علم و زهد و کرامات توشه هاى آسمانى برگرفت و به افتخار ازدواج با دختر آن عالم گرانقدر نائل آمد. اما توفیق بهره بردن از آن بزرگ دیرى نپایید و علامه بحرالعلوم هفت سال پس از وفات وحید بهبهانى دیده از دنیا فروبست .

سید محمد در نجف اشرف چندى نیز از محضر فقیه توانا شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفى ۱۲۲۸ ق ) بهره برد. شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره ) در استنباط مسائل و فروع فقهى بسیار مسلط و توانا بود. وى فردى بسیار متواضع بود و علاوه بر ریاست دینى ، پیشواى شجاع ملى نیز به شمار مى آمد. درک زمان و نیازهاى زمان نیز از خصوصیات شایسته کاشف الغطاء بود. تالیف کتابى در رد اخبارى گرى و نیز کتابى در رد فرقه وهابى بر همین اساس بود.

سید محمد طباطبایى از اساتید خود تنها فقه نیاموخت ، احساس مسئولیت در برابر مسائل اجتماع و شهامت نیز آموخت . پس از آن خود عالمى فاضل گشته بود که دیگر از تحصیل نزد استاد بى نیاز مى نمود. بعد از آن نیز آنچه بود گذشت زمان بود و غناى هر چه بیشتر علمى در رهگذر تحقیق و تدریس و تالیف . این فصل از زندگانى او به طور مشخص در اصفهان آغاز شد.

در سال ۱۲۱۶ ق . کربلا مورد هجوم وحشیانه وهابیها قرار گرفت و بیش از سه هزار نفر از جمله بسیارى از علما کشته شدند. بخش اعظم بارگاه امام حسین علیه السلام و اماکن بسیارى مورد تخریب قرار گرفت و اموال مردم به غارت رفت . آنان پس از قتل و غارت و تخریب ، شهر را ترک کردند. (۹۸۲) این واقعه عمده موجب مهاجرت سید محمد طباطبایى به اصفهان شد.

در اصفهان

زمانى که سید محمد طباطبایى در اصفهان اقامت اختیار کرد حوزه اصفهان همچنان یکى از حوزه هاى معتبر جهان شیعه به شمار مى آمد و با حضور برخى از علماى تراز اول کربلا و شاگردان برجسته وحید بهبهانى یا تربیت یافتگان شاگردان او از رونق و اعتبار برخوردار بود. بزرگانى چون محمد اصفهانى ، تقى اصفهانى ، سید محمد باقر شفتى معروف به (حجت الاسلام ).

سید محمد طباطبایى در مدت ده سال اقامت در اصفهان در جو مناسب حوزه اصفهان تنها به تدریس و تالیف مشغول بود و از پذیرش دیگر مناصب چشم پوشیده بود. نقل شده است یکى از امورى که باعث شهرت سید محمد باقر شفتى از (مراجع بزرگ اصفهان ) شد و توصیف آیت الله سید محمد طباطبایى از وى بود. مى گویند از او پرسیده شد آیا سید محمد باقر شفتى مجتهد است ؟ او در جواب گفت : (شان او بالاتر از آن است که من او را تایید کنم ، بلکه از او بپرسید که آیا سید محمد مجتهد است یا نه .)

مجلس درس او بسیار مورد استقبال و توجه دانش پژوهان حوزه اصفهان قرار داشت . آنگاه که تالیف کتاب (لمفاتیح فى الاصول ) خود را آغاز نمود قبل از آنکه تالیف کتاب به اتمام رسیده باشد فصلهاى مختلف آن نزد طلاب و فضلا دست به دست مى گشت و از آن رونویسى مى کردند.
باید گفت سیزده سال اقامت آیت الله سید محمد طباطبایى در اصفهان سالهاى تعمیق نظرات علمى و غناى فقهى از رهگذر تحقیق ، تالیف و تدریس بود.

شاگردان

او از اساتید برجسته حوزه کربلا و اصفهان به شمار مى آمد، به گونه اى که همه علما در مجلس درس او حاضر مى شدند. بیانى زیبا و شیوا داشت و مسایل پیچیده و مطالب دقیق را به بهترین شیوه بیان مى کرد، به طورى که هر کس حتى افراد مبتدى ، درس او را مى فهمیدند.
برخى از شاگردان سید که از خرمن دانش او بهره ها جستند از این قرارند:

۱٫ سید ابراهیم موسوى قزوینى معروف به صاحب کتاب ضوابط (متوفى ۱۲۶۲ ق )
۲٫ مولى محمد صالح برغانى (متوفى ۱۲۸۳ ق )
۳٫ ملا محمد نورى
۴٫ ملا حسن یزدى (متوفى بعد از ۱۲۴۲ ق )
۵٫ شیخ احمد کرمانشاهى (متوفى ۱۲۳۵ ق )
۶٫ ملا اسد الله بروجردى (متوفى ۱۲۶۴ ق )
۷٫ ملا صفر على لاهیجانى (متوفى قبل از ۱۲۶۴ ق )
۸٫ شریف العلما مازندرانى (متوفى ۱۲۶۴ ق )
۹٫ سید شفیع بروجردى (متوفى ۱۲۸۰ ق )

تالیفات

آثار قلمى او که از تتبع و بررسى نظرات دیگران آکنده است به این شرح است ، دو تالیف عمده ایشان در اصول فقه و فقه که اولى (المفاتیح فى الاصول ) و دیگرى (المناهل فى فقه آل الرسول ) مى باشد.
(الوسائل الى النجاه ) در اصول فقه ، (اصلاح ) در فقه که به صورت ذکر فتوا و رساله عملیه وى بوده و تلخیصها و ترجمه هاى متعددى به فارسى داشته است . (جامع الاخبار) در فقه که به منزله دایره المعارفى در زمینه فقه شیعه بوده است ، (الجهادیه ) رساله اى در زمینه احکام ، جهاد و نیز (مشکوه الجهاد فى ترجمه مصابیح الجهاد) در زمینه جهاد و احکام آن .(۹۸۶)

زعامت

آیه الله سید محمد طباطبایى سال ۱۲۳۲ ق . در پى وفات پدر بزرگوارش به کربلا بازگشت در حالى که غم از دست دادن پدرى که سالها در جوار افاضه اش بالیده بود بر دلش سنگینى مى کرد.
پس از گذشت روزها رفته رفته گذشت زمان بر داغ از دست دادن پدر مرهم مى نهاد و نیازها و مسائل زمان که از سوى مردم ابراز مى شد وى را به بازگشت به فعالیت و قبول مسوولیتهاى جدید وادار مى کرد.
پس از چندى به کاظمین شهر امام کاظم علیه السلام و امام جواد علیه السلام مهاجرت کرد و در آن شهر مقدس اقامت کرد. در حالى که مقام مرجعیت جهان تشیع را بر عهده داشت .

عزم جهاد

در دوران زعامت آیت الله سید محمد طباطبایى دوره دوم جنگ ایران و روسیه آغاز گردید و روحانیت به زعامت آن فقیه گرانقدر در آن نقش موثر به عهده داشت و به همین سبب نیز ایشان به آیت الله مجاهد شهرت یافت .دوران سلطنت فتحعلى شاه که بخشى از آن معاصر با زندگانى آیت الله مجاهد بود یکى از حساس ترین و بحرانى ترین مراحل تاریخ ایران و جهان محسوب مى شود. در آن زمان در میان دولتهاى قدرتمند جهان رقابت شدیدى در دست یابى به مناطق آسیا و آفریقا شروع شده بود این سیاست از سوى دول قدرتمند (سیاست مستعمرانى ) نام گرفته بود. نقش ایران در آسیا به موجب رابطه با اهمیتى که با هند زرخیز داشت از اهمیت خاصى برخوردار بود و از این رو ایران در آغاز عصر سیاست استعمارى در میدان رقابت قدرتهاى استعمارى قرار داشت .

پس از جنگهاى دوره اول ایران و روسیه و شکست ایران در سال ۱۲۲۸ ق . پیمان متارکه جنگ موسوم به عهدنامه گلستان بین ایران و روسیه به امضا رسید و به موجب آن ، دربند، باکو، شیروان ، قراباغ و قسمتى از خاک ایران جدا و به روسیه ملحق شد و دولت ایران از هر گونه ادعایى نسبت به گرجستان و داغستان و مینگرلى و آبخازى صرف نظر کرد.

اما در اثر تعیین نشدن خط مرزى بین دو کشور، بار دیگر از سوى روسها اختلافات بروز کرد و مساعى عباس میرزا ولیعهد فتحعلى شاه ، که از آغاز جنگهاى دوره اول در آذربایجان فرماندهى جنگ را بر عهده داشت ، نیز براى تعیین مرز به جایى نرسید. مذاکرات در این باره بى نتیجه بود و قواى روسیه در اثناى جنگ ایران و عثمانى (۱۲۳۶ – ۱۲۳۸ ق ) به فرماندهى ژنرال برمولف از فرصت استفاده کرده ، قطعه هایى از خاک ایران را در بالغ لووگوگجاى تصرف کردند.

اما از آنجا که روسیه به جنگ با فرانسه مشغول بود تحرکات شدیدى از سوى روسها صورت نمى گرفت و صلح سیزده ساله اى (از عهدنامه گلستان تا آغاز جنگهاى دوره دوم ) بین ایران و روسیه به وجود آمد. در طى این سالها فتحعلى شاه بارها سعى کرده بود از طریق مسالمت آمیز مناطق اشغالى ایران را باز پس بگیرد اما دولت مقتدر زورگوى روسیه از این امر خوددارى مى کرد. در سال ۱۲۴۱ اخبار ناگوارى تهران را برآشفت .

روسها محصولات زراعت کاران اهالى مناطق اشغال شده را به اجبار از آنان مى گرفت . روسها مسلمانان را مجبور مى کردند که کودکان خود را به مدارس مسیحى بفرستند. آنان به مساجد و قرآن اهانت مى کردند و اهالى مسلمان را از هر جهت در تنگنا قرار داده بودند.اهالى مناطق اشغالى با ارسال نامه اى به مرجع دینى زمان آیت الله سید محمد مجاهد وضع خود را تشریح کرده و از او مى خواستند که فکرى به حال آنها بکند.

از سوى دیگر عباس میرزا توسط برخى از نزدیکان خود آیت الله مجاهد را از وضعیت موجود مطلع کرد و از وى استمداد نمود. هدف عباس ‍ میرزا از این کار جلب نظر مرجعیت شیعه و آنگاه وادار کردن شاه به مقابله با تجاوزات و تعدیات قواى روس بود. همان گونه که شاه و ولیعهدش در جنگ دوره اول نیز از علما استمداد کردند.

در آن برهه ، علما از جمله آیت الله سید على طباطبایى ، (پدر آیت الله مجاهد) و شیخ جعفر کاشف الغطاء نیز به دعوت حکومت ایران پاسخ مساعد دادند و با نوشتن رساله هاى جهادیه و ترغیب مردم به جنگ با نیروهاى روسیه ، حیاتى تازه به قواى ایران بخشیدند. در آن حال نیز چشم امید وطن دوستان و دین خواهان به کاظمین دوخته شده بود. در چنین موقعیتى آیت الله مجاهد دیگر علما را از وقایع مطلع کرد و همه در صدور فتواى جهاد علیه روسیه متفق شدند.

پس از آن وى با ارسال نامه هایى به فتحعلى شاه از او خواست تا جلو ظلم و تعدى قواى روس را بگیرد، که اگر او این کار را نکند خود براى آن قیام خواهد کرد. شاه به موجب نفوذ شخصیت مذهبى و وجهه مردمى آیت الله مجاهد که حتى تاج و تخت او را تحت الشعاع خود قرار مى داد مجبور به پذیرفتن نبرد شد. او دو راه در پیش روى خود مى دید، رویارویى با ملت یا جنگ با روسیه .

پس از صدور فتواى جهاد آیت الله مجاهد به همراه جمعى از علما و طلاب به ایران مهاجرت کرد و در تهران علما را به پایتخت دعوت نمود. به دنبال این دعوت علما در تهران گرد آمدند و در جنگ با روسیه متفق گردیدند. حضور روحانیت به رهبرى آیت الله مجاهد شور و جنبش همگانى و زایدالوصفى را در ایران موجب گشته و نیروهاى عظیم مردمى را از سراسر ایران گردآورده بود.

پس از آمادگى و اعزام نیروها آیت الله مجاهد و جمعى از علما از جمله آیت الله محمد جعفر استر آبادى ، ملا محمد تقى برغانى ، میرزا عبدالوهاب قزوینى ، ملا احمد نراقى ، سید نصرالله استر آبادى ، سید محمد قزوینى ، سید عزیزالله مجتهد طالشى و آخوند ملا محمد مامقانى به تبریز مهاجرت کردند.

جنگهاى دوره دوم ایران و روسیه بدون اعلان رسمى شروع شد. در عوض ‍ نیروهاى ایران در سه هفته موفق شدند اغلب نقاطى را که به موجب عهدنامه گلستان به روسیه تسلیم شده بود به کمک اهالى محل باز پس ‍ بگیرند.

اما فتحعلى شاه که در آن هنگام در چمن سلطانیه (مرکز فرماندهى نیروهاى ایران در نزدیکى تبریز) اردو زده بود با عجله تصمیم گرفت از فتوحاتى که نصیبش شده بود، استفاده کرده ، هر چه زودتر با روسها صلح کند ولى سفیر ویژه وى حتى موفق به ورود به خاک روسیه از مرز قفقاز نشد و پس از چند ماه سرگردانى در کشور عثمانى و لهستان ، و تقاضاى میانجیگرى از اتریش و لهستان بدون نتیجه به ایران بازگشت . مشکل اصلى و عمده اى که در این زمان وجود داشت این بود که فتحعلى شاه به دلیل بى کفایتى و دون همتى قصد جنگیدن نداشت .

فرجام جنگ

اولین شکست فاحش نیروهاى ایران در ۲۳ صفر سال ۱۲۴۲ در حوالى گنجه صورت گرفت . این شکست در اثر اشتباهى جزئى در سپاه ایران به وقوع پیوست . (۹۹۳) پس از آن به فاصله کمى ، دربند و گنجه بار دیگر به دست روسها افتاد یک ستون از سربازان روسى از رود ارس عبور کرده ، و به طرف تبریز روانه شد. اما عباس میرزا توانست به زحمت بسیار در اول جمادى الاخر ۱۲۴۲ ق . روسها را به آن سوى ارس براند.

فتحعلى شاه پس از گذشت کمتر از دو ماه از این وقایع به جنگ پشت کرد و به تهران بازگشت . در واقع آهنگ عقب نشینى و شکست از طرف شاه زده شده بود.روحانیون در طول این مدت در جبهه هاى جنگ حضور داشتند و محل ثابت استقرار آنان در تبریز بود. لیکن برخى افراد مغرض و نادان پس از شکست هاى اولیه نسبت به آیت الله مجاهد، جسارت به گردن را آغاز کردند.

بى گمان تبلیغات پنهان عمال شاه و دربار، که از ابتدا با جنگ موافق نبودند در این امر بى تاثیر نبود. شاه پس از اینکه در تبریز به دیدار علما رفته بود جبهه هاى جنگ و حامیان راستین مملکت و حافظان حقیقى اسلام و ایران را رها کرد و این امر بر جرات مخالفان و نادانان افزود.

بانگ رحیل

سید محمد مجاهد همچنان در تبریز ماند اما پس از چندى دچار سوءهاضمه سختى گردید و مجبور به ترک تبریز شد. در طول راه در شهر قزوین نیز مظلومانه مورد اسائه ادب جاهلان و آماج توهین و تمسخر نااهلان قرار گرفت . وى در ۱۳ جمادى الثانى ۱۲۴۲ ق در شهر قزوین در اثر همان بیمارى ، در اوج مظلومیت و اندوه چشم از جهان فرو بست و پیکر مطهرش به کربلا انتقال داده و در آنجا به خاک سپرده شد و بارگاهى بزرگ بر مزار او بنا گردید که اکنون نیز وجود دارد.

پس از وفات آیت الله مجاهد تا یک سال دیگر جنگ ادامه داشت . آنچه که در این مدت مشخص گردید کارشکنیها و سهل انگاریهاى شاه در جنگ بود.وى از ارسال کمک مالى به عباس میرزا خوددارى مى کرد و مى گفت مخارج جنگ باید از مالیات آذربایجان تامین شود. این در حالى بود که روسها نیز از اختلافات شاه و ولیعهد مطلع شده بودند، تحرکات جدید روسها و ضعف مالى سپاه ایران و به تبع آن تقلیل نیروهاى ایرانى باعث شد که پس از هشت روز جنگ خونین ، ایروان به دست ژنرال پاسکویج فتح گردد و به این ترتیب سراسر زمینهاى ماوراى رود ارس به دست روسها افتاد. آنگاه تبریز نیز در سال ۱۲۴۳ ق . بدون زحمت به تصرف نیروهاى روس درآمد. سپس ‍ روسها به منظور اعمال فشار بیشتر براى پذیرفتن شرایط خود از سوى ایران ، اردبیل و آستارا را تصرف کردند و آماده حمله به تهران شدند.

عاقبت عباس میرزا که از سوى روسیه تهدید به رسمیت شناختن ولیعهدى و ناامید و از ادامه جنگ شده بود با وساطت انگلستان در پنجم شعبان ۱۲۴۳ ق . (دهم فوریه سال ۱۸۲۸ م ) عهدنامه ترکمنچاى را با دولت روسیه به امضا رساند.به موجب عهدنامه ترکمانچاى سراسر اراضى آن سوى ارس ملحق به روسیه گردید و امتیازات دیگرى نیز به آن دولت واگذار گردید.

اکنون با گذشت نزدیک به دو قرن از آن واقعه تلخ ، حقیقت از میان ابرهاى تزویر و ریا سر برآورده و واقعیت روشن گردیده است ، گرچه آن روز مقام آیت الله مجاهد را پاس نداشتند و منزلت او را حرمت ننهادند، خداوند او را رحمت کند و به نیت پاکش اجر صابران و مجاهدان عنایت فرماید.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله میرزاى قمى (متوفاى ۱۲۳۱ ه.ق)

ولادت

گردش زمان سال ۱۱۵۱ هجرى قمرى  را نشان مى داد. در خانه محقر و پرصفا و صمیمیت آخوند ملا محمد حسن در جاپلق  کودکى دیده به جهان گشود که او را ابوالقاسم نام نهادند. رفته رفته این کودک سعادتمند در دامان پاک مادرى دلسوز و مهربان و زیر نظر پدر گرامى اش پرورش یافت . وى درسهاى نخستین زندگى را که شالوده شخصیت علمى و معنوى او و سنگ بناى ایمانش بود در همان ایام به نزد پدر بزرگوار و مادر گرامى اش ‍ آموخت و شخصیت معنوى اش شکل گرفت .

پدر بزرگوار میرزا، آخوند ملا محمد حسن ، از اهالى شفت گیلان بود که در آغاز جوانى براى تحصیل و فراگرفتن علوم اسلامى ، گیلان را به قصد اصفهان ترک گفته و به آن دیار مهاجرت کرده و پس از تحصیل از محضر دو تن از مدرسان آن شهر به نام میرزا هدایت الله و برادرش میرزا حبیب الله همراه استاد به چاپلق رهسپار شده بود.مادر وى نیز دختر میرزا هدایت الله (از بانوان بزرگوار و پرهیزگار) بوده است .

آغاز تحصیل

ابوالقاسم داراى استعدادى خدادادى بود و از کودکى نشان رشد و پویایى در چهره او دیده مى شد و از آینده درخشان وى حکایت مى کرد. او مقدمات تحصیل خود را در محضر پدر بزرگوار گذراند و بعدها براى ادامه تحصیل به خوانسار مسافرت کرد و از محضر آقا سید حسین خوانسارى (متوفاى ۱۱۹۱ ق .) که از بزرگان علماى آن عصر و اساتید اجازه نقل روایت و از محققان علم رجال بود فقه و اصول را آموخت ، و در این زمینه به مقام والایى از علم و کمال نایل گردید. او در همان شهر با خواهر استادش آقا حسین خوانسارى ازدواج کرد.

وى سرانجام براى تکمیل تحصیلات و فراگیرى بیشتر، در سال ۱۱۷۴ هجرى به سوى کشور عراق رهسپار شد و در جوار آستان مقدس امام حسین علیه السلام اقامت گزید.در این دوران مدتى از محضر آیت الله وحید بهبهانى که در آن روزها استاد کرسى فقاهت بود به شاگردى پرداخت و از مشعل علم و سرچشمه کمال آن استوانه بزرگ علمى کسب نور کرد و از آن جناب به گرفتن اجازه اجتهاد و نقل روایت نایل آمد.

میرزاى قمى پس از اقامت طولانى ، در حوزه علمیه کربلا و فراگیریهاى شایسته از آن مهد دانش و معرفت به منظور انجام رسالت مهم دینى به زادگاه خویش (چاپلق ) بازگشت و در روستایى به نام (دره باغ ) که جاى زندگى او و پدرش بود ساکن شد و مدتى نیز به روستاى (قلعه بابو) رفت و در آنجا به تبلیغ و تدریس مشغول شد.

مهاجرت به قم

میرزا در چاپلق و روستاى قلعه بابو همچنان به ترویج مسائل دین و تدریس ‍ فقه و اصول مشغول بود ولى از طرفى چون در آنجا طالب علم و محصل چندانى وجود نداشت به ناچار به قم مهاجرت کرد و آن سرزمین مقدس را براى سکونت برگزید و از برکت حضرت فاطمه معصومه (ع ) در مدت زمانى اندک رشد و ترقى شایانى کرد و شهرت عالمگیر یافت و ریاست و مرجعیت شیعه به وى رسید. او پس از آن به کار تالیف و تصنیف ، تدریس و صدور فتوا، و تبلیغ و ترویج دین پرداخت و مسجد جامع شهر را براى اقامه نماز جمعه و جماعت برگزید.  و بدین گونه رفته رفته آن شهر علم و دین که پس از فتنه افغانها از عالم تهى گشته بود رونق پیشین خود را باز یافت و در شمار مراکز مهم علمى شیعه درآمد. در نتیجه حوزه علمیه قم حوزه اصفهان را – که در آن زمان حوزه فعال و پرتحرک و داراى مدرسان بزرگ شیعه بود – تحت شعاع خود قرار داد و توجه مسلمانان را به سوى خویش جلب کرد.

فتحعلى شاه قاجار در این ایام بود که در نخستین سفرش به قم به فضایل اخلاقى و کمالات نفسانى و مراتب فضل میرزا پى برد و براى زیارت او به مسجد جامع شهر آمد و در شمار مامومین وى قرار گرفت و نماز ظهر و عصر را به آن بزرگوار اقتدا کرد و در نخستین ملاقات حلقه ارادت و محبت آن جناب را به گردن افکند.

آثار علمى

میرزاى قمى در اکثر علوم اسلامى چون فقه و اصول و کلام و علم معانى و بیان و غیر آنها تالیفات و تصنیفات ارزنده و بى سابقه اى از خود به یادگار گذاشته است که هر یک از آنها بیانگر نبوغ فکرى و احاطه علمى افزون و حسن سلیقه اوست .

گرچه این محقق عالى قدر اکثر آثار قلمى خود را در دوران سکونت در قم تالیف کرده است . ، آغاز فعالیت تالیفى و تصنیفى وى به دوران جوانى و همان ایامى که در حوزه علمیه خوانسار در خدمت آقا حسین خوانسارى مشغول تحصیل بوده مربوط مى شود. زیرا به طورى که آقا بزرگ تهرانى ذکر مى کند منظومه اى که ایشان در علم بیان تصنیف کرده است در ربیع الثانى سال ۱۱۷۳ بیست و دو سالگى و در خوانسار پایان یافته است .  و از تالیف کتاب (مجموعه فوائد و بعض رسائل ) در ماه محرم سال ۱۱۷۵ یعنى در اوایل تحصیل در کربلا (در ۲۴ سالگى ) فارغ شده است .

اکنون برخى از آثار قلمى او را معرفى مى نماییم :
۱٫ قوانین الاصول : مهمترین و مشهورترین تصنیف میرزا همین کتاب بوده که به زبان عربى نوشته شده و مولف در سال ۱۲۰۵ از تالیف آن فراغت یافته است . این کتاب یک دوره کامل علم اصول است که جلد اول آن شامل مباحث الفاظ و جلد دوم آن حاوى مباحث عقلى است .
۲٫ حاشیه بر قوانین : این کتاب در علم اصول است ، و در آن به ایرادهاى وارد بر قوانین الاصول پاسخ داده شده است .
۳٫ حاشیه بر زبده الاصول شیخ بهایى
۴٫ حاشیه بر تهذیب الاصول علامه حلى
۵٫ حاشیه بر شرح مختصر این حاجب عضدى (این سه کتاب هر سه در علم اصول است .)
۶٫ جامع الشتات یا اجوبه المسائل (در سه جلد)
حاوى یک دوره فقه از بحث طهارت تا مبحث بیان دیه ها به صورت سوال و جواب . بعلاوه برخى از سوالهاى متفرقه و عقاید دینى و مسائل کلامى ، از جمله رد بر صوفیه در آخر کتاب ذکر شده است .
۷٫ مناهج الاحکام (در فقه )
۸٫ غنائم الایام فیما یتعلق بالحلال و الحرام : (فقه استدلالى )
۹٫ معین الخواص : (در فقه – بخش عبادات )
۱۰٫ مرشد العوام : (رساله عملیه – به زبان فارسى )
۱۱٫ منظومه اى در علم بدیع (در ۱۴۰ بیت ) و منظومه اى در علم بیان .
۱۲٫ فتحیه : (در علم کلام )
۱۳٫ دیوان شعر: (پنج هزار بیت شعر فارسى و عربى )
۱۴٫ رساله اى در اصول الدین : (به زبان فارسى )
۱۵٫ رساله اى پیرامون موضوع و حکم غناء
۱۶٫ رساله اى در عمومیت حرمت ربا در تمام معاوضات
۱۷٫ مجموعه اى از نصایح و مواعظ (نامه مفصل به فتحعلى شاه )
۱۸٫ رساله اى در رد صوفیه و غلات

:: DownloadBook.ORG ::

شاگردان برجسته  

یکى از خدمات بزرگ و فعالیتهاى ارزنده این شخصیت علمى تربیت شاگردان ممتاز و نمونه اى است که هر یک از آنها از مشعلداران علم و فقاهت و از بزرگان و شخصیتهاى برجسته علمى به شمار مى آیند. شاگردان برجسته میرزا عبارتند از:
۱٫ آقا سید محمد باقر شفتى معروف به حجه الاسلام (متوفاى ۱۲۶۰ ق ): او در قم نزد میرزاى قمى شاگردى نمود. پس از آن به کاشان مسافرت کرد و مدتى نیز نزد حاج ملا مهدى نراقى بهره علمى جست . آنگاه به اصفهان رفت و در آنجا ساکن شد.
معروف ترین تصنیف وى کتاب مطالع الانوار (شرح شرایع ) است .
۲٫ حاج محمد ابراهیم کلباسى (۱۱۸۰ – ۱۲۶۱ ق .)
او از مفاخر علماى امامیه و از مجتهدان بزرگ شیعه به شمار مى رود و در زهد و تقوا و عبادت زبانزد خاص و عام است ، در دوران زعامت و مرجعیت استاد کل وحید بهبهانى براى تحصیل به عراق مهاجرت کرد و از محضر بزرگانى همچون آقا محمد باقر بهبهانى ، علامه بحرالعلوم ، شیخ جعفر کاشف الغطاء، آقاى سید على طباطبایى (مولف ریاض المسائل ) و میرزاى قمى استفاده کرد. برخى از تالیفات و آثار ارزشمند او عبارتند از:
۱- الایقاعات
۲- الارشاد
۳- شواهد الهدایه
۴- منهاج الهدایه
۵- ارشاد المسترشدین
۶- الارشاد
۷- النخبه
۸- مناسک الحج
۳٫ آقا محمد على هزار جریبى (متوفى ۱۲۴۵ ق .
او از بزرگان علما بود و در علوم عقلى و نقلى مهارت خاصى داشت . کتابهاى (البدرالباهر) در تفسیر، (السراج المنیر) در علم رجال ، (تبصره المستبصرین ) در امامت ، کتاب الصلوه و (انیس المشتغلین ) آثار قلمى این دانشور بزرگ است .
۴٫ آقا احمد کرمانشاهى (نوه وحید بهبهانى )
از آن بزرگوار آثارى چون (مرآت الاحوال ) در موضوع رجال (به زبان فارسى )، (العمودیه فى شرح الصمدیه )، (نور الانوار)، (الدرر الغرویه ) و شرح مختصر النافع و کتب دیگر به جاى مانده است .
۵٫ سید محمد مهدى خوانسارى (متوفاى ۱۲۴۶ ق .)
او نوه آقا حسین خوانسارى است . از جمله تالیفات و آثار قلمى این سید بزرگوار رساله مشهور و مبسوطى در احوال ابوبصیر است که (عدیمه النظیر فى احوال ابى بصیر) نامیده شده است .
۶٫ سید على خوانسارى
۷٫ میرزا ابوطالب قمى
۸٫ حاج سید اسماعیل قمى
۹٫ میرزا على رضا قمى
۱۰٫ شیخ حسین قمى
۱۱٫ حاج ملا اسدالله بروجردى
۱۲٫ حاج ملا محمد کزازى
۱۳٫ ملا غلامرضا آرانى
بسیارى از این بزرگان از میرزاى قمى اجازه روایت و حدیث دریافت کرده اند.

تبلیغ و ارشاد

فعالیت هاى فرهنگى این شخصیت عالیقدر تنها به مطالعه و تحقیق ، تالیف و تصنیف و تدریس و تربیت شاگرد محدود نمى شد و کثرت اشتغالات علمى و اجتماعى ، او را از وظیفه اصلیش ، یعنى تبلیغ دین و ترویج و نشر آیین مقدس اسلام و ارشاد و هدایت بندگان خدا باز نمى داشت ، او در حالى که پناه محکم و مطمئن براى اهل علم بود مرشد و معلمى دلسوز و پدرى مهربان براى مردم شناخته مى شد. به همین سبب به موازات برنامه هاى درسى که براى دانش پژوهان و اهل فضل داشت خطابه ها و سخنرانیهایى نیز براى سایر افراد بر پا مى داشت .

امر به معروف و نهى از منکر

آن بزرگوار به انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر بسیار مقید و پاى بند بود. حتى این وظیفه الهى و اجتماعى در ملاقات با شاه وقت هم ترک نمى شد. گویند در یکى از این ملاقاتها در بین گفتگو، خطاب به فتحعلى شاه فرمود: اى شاه ! با مردم به عدالت رفتار کن زیرا که مى ترسم به موجب معاشرتى که با تو دارم ، نظر به آیه شریفه (و لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار) مستوجب عذاب پروردگار شوم ! سلطان قاجار در جواب میرزا عرض کرد: نظر به این روایات که مى گوید: (هر که در دنیا سنگى را دوست داشته باشد در آخرت با او محشور خواهد شد) بنده هم چون در دنیا با شما معاشرت و دوستى دارم ، امیدوارم که در بهشت عنبر سرشت نیز با شما محشور باشم .

در یکى از دیدارهاى دیگرى که میرزا با فتحعلى شاه داشت دست به ریش ‍ وى که بسیار بلند بود کشید و فرمود: اى شاه ! کارى نکن که این ریش فرداى قیامت با آتش جهنم بسوزد!

هر چند که سلطان نسبت به او علاقه مى ورزید، میرزا به وى بى اعتناتر مى شد و بیشتر از وى فاصله مى گرفت . روزى فتحعلى شاه از آن بزرگوار درخواست کرد که اجازه دهد تا دختر خویش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و بدین وسیله رابطه خانوادگى بین میرزا و خانواده سلطنتى بر قرار گردد. میرزا از این پیشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خوددارى ورزید. گر چه آن جلسه بدون نتیجه پایان پذیرفت اما چون براى میرزا این احتمال وجود داشت که با اصرار شاه مجبور گردد از روى ناچارى به این وصلت تن در دهد دست بر دعا برداشت و گفت : (خدایا، اگر بناست شاهزاده به همسرى پسر من درآید مرگ جوانم را برسان !) طولى نکشید که تنها پسر میرزا در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت .

از میرزا بیاموزیم

ویژگیهایى که رمز موفقیت و عامل پیروزى و سربلندى این مرد بزرگ بوده است عبارت است :

الف ) صبر و استقامت :

شکیبایى و استقامت و پایمردى از ویژگیهاى بارز میرزاست . او در طول زندگى پرنشیب و فرازش همواره در برابر مشکلات چون کوه مقاوم و پایدار بود و هرگز در مقابل حوادث ناگوار و انبوه سختیها زانو به زمین نزد، با اینکه در طول زندگى هشتاد ساله اش مخصوصا دوران تحصیل با مشکلات فراوانى مواجه بود، با استفاده از شکیبایى توانست بر همه مشکلات پیروز شود.

ب ) جدیت در تحصیل :

او در فراگیرى اسلامى چنان کوشا بود که شبها کمتر به خواب مى رفت و بیشتر وقت را مشغول مطالعه بود.

ج ) تلاش پیگیر:

تلاشگرى فوق العاده او سبب شده که او را یکى از پرکارترین فقهاى شیعه به شمار مى آورند. او تمام عمر مبارکش را به درس و بحث ، مطالعه و تحقیق و هدایت و ارشاد خلق سپرى کرد و لحظه اى آرام ننشست .
گاه در سنگر محراب و مسجد به اقامه جمعه و جماعت و ارشاد و هدایت مشغول بود و گاه بر کرسى تدریس به نشر علوم اسلامى و تربیت و پرورش ‍ شاگرد، زمانى در مسند فتوا و استنباط احکام شریعت و جواب استفتاءات و گاهى نیز به مطالعه و تحقیق و تالیف و تصنیف سرگرم بود.

د ) ذوق شعرى :

او علاوه بر مقام فقاهت ، داراى طبع شعر بود و دیوان شعر آن بزرگوار در حدود پنج هزار بیت که به زبان فارسى و عربى سروده شده است .

ه ‍) خوشنویسى :

میرزاى قمى علاوه بر مزایاى علمى و اخلاقى از زیبایى خط برخوردار بوده است ، مولف کتاب (روضات الجنات ) در این باره مى نویسد:

(مرحوم میرزا بسیار خوش خط بود و با هر یک از دو نوع خط مرسوم زمانش – یعنى نسخ و نستعلیق – آشنایى کامل داشته و هر دو را به طرز بسیار جالب و زیبایى مى نگاشته است . نوشته هاى زیبایى که با زبان فارسى و عربى ، با خط نسخ و نستعلیق از آن بزرگوار در نزد ما موجود است خود بهترین شاهد و گواه بر این مطلب است .)

غروب آفتاب زندگى

سرانجام آفتاب زندگى این شخصیت بزرگ علمى و دینى که سالها وجود مبارکش منشا خیر و درخشندگى بود در سال ۱۲۳۱ ق . (۹۷۵) غروب کرد او در هشتاد سالگى دعوت حق را لبیک گفت و روح پاکش به سوى معشوق شتافت و در جوار رحمت حق تعالى قرار گرفت . پیکر این مرد بزرگ با نهایت تجلیل و احترام تشییع گردید و در قبرستان شیخان قم ، مقابل مقبره زکریا بن آدم به خاک سپرده شد.

بازماندگان

میرزا داراى یک پسر و هشت دختر بود. پسر آن مرحوم در زمان حیات پدر درگذشت و بازماندگان وى تنها منحصر به دختران او بودند که هر کدام از آنها همسر یکى از علما گردید.
افرادى که افتخار دامادى آن بزرگوار را دارا بودند عبارتند از:
۱٫ میرزا ابوطالب قمى
۲٫ حاج ملا اسد الله بروجردى
۳٫ ملا محمد نراقى (فرزند ملا احمد نراقى )
۴٫ میرزا على رضا طاهرى
۵٫ شیخ على بحرینى
۶٫ آقا محمد مهدى کلباسى (فرزند حاج محمد ابراهیم کلباسى )
۷٫ ملا على بروجردى 

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی

images (7)
سید ابوالحسن در سال ۱۲۸۴ ق . در دهکده کوچک ((مدیسه )) لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. وى در اصل از سادات موسوى شهر بهبان بود. سالها پیش از تولد وى پدر بزرگش سید عبدالحمید از بهبهان به اصفهان نقل مکان کرده بود. سید عبدالحمید از عالمان وارسته نجف و از شاگردان آیه الله شیخ محمد حسن نجفى معروف به ((صاحب جواهر)) بود او پس از مراجعت از نجف در اصفهان و لنجان ساکن شد و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و انجام امور شرعى اشتغال داشت .
سید محمد پدر سید ابوالحسن نیز در همان ایامى که سید عبدالحمید به مظنور فراگیرى علوم دینى به عراق مهاجرت کرده بود، در کربلا متولد شد ایشان اگر چه از زمره عالمان شمرده نمى شد مردى خداترس و روشن ضمیر بود که پس از وفات در شهرستان خوانسار به خاک سپرده شد.

تحصیلات

سید ابوالحسن دروس ابتدایى طلبگى را در زادگاه خود روستاى ((مدیسه )) لنجان نزدیکى از روحانیان آن دیار آغاز نمود و پس از گذراندن دوره ابتدایى تصمیم گرفت به حوزه علمیه اصفهان که در آن عصر یکى از حوزه هاى مهم شیعى به شمار مى رفت مهاجرت نماید. براى این منظور با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت اما پدر که از رنجهاى دروان طلبگى بر فرزند اندیشناک بود با وى موافقت نکرد. این ممانعت رفته رفته اشتیاق تحصیل را در آن فرزند نیک فرجام شدت بخشید و وى را بر هدف خود استوارتر مى ساخت تا اینکه سرانجام پدر را بر این سفر آسمانى با خویش همراه ساخت .

در اصفهان

سیدابوالحسن در اوایل بلوغ هنگامى که فقط چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، به اصفهان رفت و در مدرسه ((صدر)) حجره اى گرفت و به درس و بحث مشغول شد. شبى از شبهاى زمستان وقتى پدرش براى دیدن فرزند خود به حجره او رفت با وضع نابهنجارى روبرو شد. حجره او را خالى از هر گونه وسایل ابتدایى براى زیستن دید. نه فرش و گلیم و زیراندازى ، و نه چراغى براى روشن کردن حجره . دلسوزیهاى پدر نسبت به نوجوان بى قرارش بار دیگر با کلماتى ماءیوس کننده روح او را آزرده خاطر و دل شکسته نمود. در این حال رو به سوى قبله ایستاد و امام زمان (عج ) را مورد خطاب قرار داد و با چشمانى اشکبار و لحنى ملتمسانه از مولاى خود عنایتى کارساز را تقاضا کرد شرح توجه و لطف حضرت به وى مجالى دیگر مى طلبد. اما همین اندازه کافى است بدانیم که در پى آن توسل ، روح امید و گشایش به جان و راه او دمیدن آغازید و توفیقات وى را انبوه ساخت .
طولى نکشید که ایشان پس از مدتى فراگیرى علوم دینى با قلبى شادمان به ((مدیسه )) بازگشت .
او در اصفهان از محضر استادانى همچون :
آیه الله کلباسى ، آیه الله چهار سوقى ، آیه الله درچه اى ، آیه الله جهانگیرخان قشقایى و… بهره نهاى فراوان برد و در همین ایام خود نیز به تدریس ادبیات عرب و فقه و اصول مى پرداخت .

در عراق

او نزدیک به ده سال چون پیکارگر میدانهاى جهاد در حوزه علمیه اصفهان ، پرتلاش به تحصیل و تدریس اشتغال داشت و هنوز به سن ۲۴ قدم ننهاده بود که به منظور بالا بردن معلومات خویش در سطح عالى و بهره گیرى از دانش شخصیتهاى علمى حوزه بزرگ نجف و سامرا در سال ۱۳۰۷ ق . رهسپار عراق گردید. وى در آنجا از محضر بزرگانى چون آیات عظام : میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ) میرزا حبیب الله رشتى ، فاضل شربیانى ، شیخ محمد حسن مامقانى ، سید محمد کاظم یزدى ، آخوند خراسانى ، میرزا محمد تقى شیرازى و آیه الله شریعت اصفهانى بسیار استفاده برد.
وى مدت سه سال در کربلا و سامرا به سر برد. در سامرا در درس آیه الله میرزا محمد حسن شیرازى شرکت مى کرد. پس از آن در سال ۱۳۱۰ ق . به شهر نجف اشرف رفت و تا پایان عمر در آن دیار ماندگار شد. در این سالها از محضر اساتید بزرگ نجف استفاده برد تا خود از جمله مراجع شیعه گردید.

موقعیت علمى و مرجع

آیه الله اصفهانى داراى ذوقى سلیم و فهمى نیکو و نظرى صائب در استنباط و درک احکام و مسائل شرعى بود و همین خصوصیت او را در مجالس ‍ علمى زبانزد اهل دانش نموده بود ژرف نگرى سید و تاءمل و تعمق بسیارش ‍ در مسائل علمى ستودنى بود.
جولان فکرى و پژوهش بسیار او در جوانب هر مساءله باعث مى شد که در یک موضوع ، نظریات گوناگونى در طول زمان ، ارائه نماید و در مسائل پیچیده فقهى به گره گشایى بپردازد. با این همه تا مدتهاى طولانى حلقه درس او را شاگردانى اندک تشکیل مى دادند. پس از اینکه میرزا محمد تقى شیرازى ، مرجع تقلید شیعیان مردم را در مسائل احتیاطى خویش به وى ارجاع داد، آوازه اش بالا گرفت و روز به روز بر عدد شاگردانش افزوده مى شد، تا جایى که پس از درگذشت آیه الله سید محمد کاظم یزدى (۱۳۳۷ ق ) حوزه درسش ، پررونق ترین مجمع علمى در میان مجامع علمى آن روزگار گردید.
پس از درگذشت آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى (۱۳۲۸ ق ) و آیه الله شریعت اصفهانى (۱۳۳۹ ق ) سه نفر از علماى بزرگ نجف به عنوان مرجع تقلید مطرح شدند: آیه الله نایینى ، آیه الله کاشف الغطاء و آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى ولى با درگذشت آیه الله کاشف الغطاء در سال ۱۳۴۴ ق . و درگذشت آیه الله نایینى در سال ۱۳۵۵ ق . مقام مرجعیت و زعامت دینى شیعیان ، در وجود آیه الله اصفهانى متمرکز و منحصر گردید و تا ده سال بعد که زندگى را وداع کرد در این مقام باقى بود.

آثار قلمى

مشهورترین اثر آیه الله اصفهانى ، کتاب جامعى در فقه به نام ((وسیله النجاه )) است که شامل اکثر مسائل فقهى مورد نیاز مسلمانان آن عصر بود. بسیارى از فقها و مراجع بزرگ بر این کتاب حاشیه زده و شرح نوشته اند. برخى از کتب فقهى که بنا بر ترتیب کتاب ((وسیله النجاه )) نگارش یافته عبارتند از ((تحریرالوسیله )) اثر امام خمینى و حواشى آیات عظام بجنوردى ، حمامى ، شاهرودى ، میلانى ، خویى ، گلپایگانى و…
دیگر تاءلیفات آیه الله اصفهانى عبارت از:
۱٫ انیس المقلدین
۲٫ حاشیه بر تبصره علامه
۳٫ حاشیه بر ((العروه الوثقى ))
۴٫ حاشیه بر نجاه العباد
۵٫ ذخیره العباد
۶٫ شرح کفایه الاصول
۷٫ منتخب الرسائل
۸٫ مناسک حج
۹٫ وسیله النجاه الصغرى
۱۰٫ ذخیره الصالحین

شاگردان

در مکتب علمى آیه الله اصفهانى بسیارى از دانشوران فقه و اصول و مجتهدان عالیقدر و گرانمایه حاضر مى شدند که برخى از آنان عبارت اند از حضرات آیات :
سید محمود شاهرودى ،
سردار کابلى ،
سید على یثربى کاشانى ،
میرزا آقا اصطهباناتى ،
محمد تقى آملى ،
شیخ هاشم آملى ،
محمد رضا طبسى ،
سید ابوالحسن شمس آبادى ،
سید عبدالله شیرازى ،
شیخ على علیارى تبریزى ،
علامه طباطبایى ،
میرزا مهدى آشتیانى

ویژگیهاى اخلاقى

آیه الله اصفهانى افزون بر اینکه در علوم شرعى و معارف اسلامى تبحر خاصى داشت و در این میدان ، گوى سبقت را از دیگران ربوده بود آراسته به صفات و ملکات اخلاقى بود. فروتنى ، بزرگوارى ، خویشتن دارى ، ایثار، ساده زیستى و توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار از جمله فضایل اخلاقى این آیت بزرگ الهى بود و دوست و دشمن بدان اذعان داشتند.
در سال ۱۳۴۹ ق . شخصى که به سببى با آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى خصومت و کینه اى شدید در دل داشت دست به جنایت هولناکى زد و فرزند عالم و فاضل وى را در صف نماز جماعت با خنجر مورد حمله قرارداد و به طرز فجیعى او را کشت . پس از دستگیرى قاتل ، آیه الله اصفهانى شخصى را به نمایندگى از طرف خود به دادگسترى فرستاد تا اسباب آزادى او را فراهم کند. آیه الله اصفهانى این گونه از قاتل فرزند خود گذشت و باعث شگفتى همگان گردید.
آیه الله اصفهانى زندگى بسیار ساده اى داشت و به دور از هر گونه مظاهر فریبنده مادى مى زیست . در اوایل طلبگى مجبور بود خود را با شرایط سخت و نامناسب مالى که بر حوزه هاى علمیه حاکم بود و هم اکنون هم نیز هست تطبیق دهد. فشار مالى و شرایط سخت معاش به حدى بود که او مجبور شد به مدت پانزده شبانه روز با خانواده خویش در یک خرابه زندگى کند. یکى از علما در این باره مى گوید در خدمت آقا سید ابوالحسن اصفهانى بودم ، وقتى از کوچه اى که در آن خرابه اى وجود داشت ، گذر کردیم ، فرمود: من با خانواده ام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم . چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضى نیست در خانه اش باشیم . به ناچار آنجا را تخلیه کردیم و به این خرابه منتقل شدیم . تا اینکه بالاخره موفق شدم خانه اى دیگر اجاره کنم .
وى پس از اینکه به مقام مرجعیت تقلید رسید و هر روز از اطراف و اکناف عالم ، پول و وجوهات شرعى بسیارى به دستشان مى رسید، باز همچنان به زندگى ساده پیشین خود، زاهدانه ادامه مى داد، و به زخارف دنیوى به دیده حقارت مى نگریست . با اینکه خود سخت محتاج بود، نه خانه ملکى و نه خدمتکارى داشت که در تهیه و خرید مایحتاج زندگى به وى یارى رساند. با این حال کمتر روزى اتفاق مى افتاد که نیازمندى به آیه الله اصفهانى مراجعه کند و با دست خالى باز گردد. بسیار اتفاق مى افتاد که با اینکه خود سخت محتاج بود از بخشش به دیگران دریغ نمى کرد و آنان را بر خود ترجیح مى داد.
نوشته اند: هنگامى که رهبر انقلاب عراق آیه الله میرزا محمد تقى شیرازى ازتنگدستى سید ابوالحسن اصفهانى با اطلاع شد، ۵۰۰ لیره طلا براى او فرستاد تا با آن مبلغ ، براى خود منزلى بخرد، ولى آیه الله اصفهانى آن ۵۰۰ لیره را در کمال تنگدستى خود به تعدادى از نانوایان شهر داد، تا با آن مبلغ نان مصرفى طلاب علوم دینى و تهیدستان تهیه شود.

دورنگر و ژرف اندیش

آیه الله امین جبل عاملى درباره آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى مى گوید:
در سال ۱۳۵۲ ق . که به عراق سفر کردم او را مورد ارزیابى قرار دادم . دیدم مردى است داراى فکرى بزرگ که میدان اندیشه اش وسیع است . در علم و فقه بسیار وسعت نظر دارد. دورنگر است و ژرف اندیش ، داراى راءیى صائب است و تدبیرى نیکو و بسیار موقعیت شناس است .
بر همه مردم ، شفیق و مهربان و داراى نفس سخاوتمند و سیاستى بزرگ است . و همین ویژگیها باعث شده که ریاست و زعامت عامه شیعیان را به دست گیرد، چون شایستگى چنین منصب و مقامى را دارد.

شهامت در فتوا

آیه الله اصفهانى در باین احکام الهى و آنچه به نظرش صحیح مى رسید، بسیار با شهامت بود و از کسى باکى نداشت – گر چه در ظاهر به زیان وى تمام مى شد. او مصداق بارز آیه شریفه ععع ((… یجاهدون فى سبیل الله و لا یخافون لومه لائم …))عععع بود. در راه خدا مجاهده مى کرد و از سرزنش ملامتگران هراسى به خود راه نمى داد.
از جمله فتواهاى آیه الله اصفهانى که جنجال زیادى بر پا نمود، نظریه وى در مورد پاره اى از مراسم ماه محرم و عاشورا بود. وى بر این باور بود که قمه زنى و زنجیر زنى و کوبیدن طبلها و برخى دیگر که در ایام محرم و روز عاشورا مرسوم بود، از نظر شرع اسلام حرام است . چون این فتوا به سنت مردم در ماه محرم پشت پا مى زد و از طرفى با عقاید بسیارى از روحانیون و علماى آن زمان نجف هماهنگى نداشت ، باعث اختلافات و سر و صداى شدید شد و برخى از وعاظ در سخنرانیهاى خود آیه الله اصفهانى را به سختى مورد انتقاد و حتى اهانت قرار دادند. ولى وى هرگز حاضر نشد از فتوا و عقیده خود دست بردارد و خوشایند جاهلان و بى خردان سخن بگوید و فتوا صادر کند.
ایشان همچنین در مقابل استعمارگران وحشى و مزدوران داخلى شان ایستادگى مى کرد و با فتاواى خود مردم را به ایستادگى در مقابل آنان ترغیب مى ساخت و در این راه مقدس نیز مرارتها و سختیها بسیارى را به جان خرید.

درگذشت

آیه الله سید ابوالحسن اصفهانى تا واپسین سال حیات خویش در نجف اشرف ماندگار بود. او در اواخر عمر خویش دچار ضعف مزاج گردید و به بیماریهاى گوناگونى مبتلا شد. ایشان در آن سالها در فصل تابستان براى درامان ماندن از گرماى زیاد شهر نجف به کاظمین و سامرا مى رفت ، در آنجا گر چه در ظاهر در استراحت به سر مى برد، ولى در عمل اینچنین نبود. او به تنهایى در آنجا به نامه هاى زیادى که از سوى مسلمانان و دوستدارانش به منظور کسب نظرات فقهى و رهنمودهاى علمى وى برایش ارسال مى شد، پاسخ مى داد و با تنى خسته و کوفته سر بر بالین مى گذارد. چند صباحى پیش از اینکه دار فانى را وداع گوید وضعیت مزاجى وى رو به وخامت گذاشت .
به او پیشنهاد کردند که محلى دیگر را که داراى هوایى مناسب است ، برگزیند. او ایران را انتخاب کرد اما خیلى زود از سفر به ایران منصرف شد و سفر به بعلبک لبنان را برگزید پس از مدت زمان کوتاهى که ایشان در بعلبک بود بسیارى از بزرگان و دانشمندان جبل عامل ، بعلبک ، بیروت ، دمشق و دیگر نقاط لبنان و سوریه با وى دیدار کردند. پس از اینکه وضعیت مزاجى وى تا اندازه اى بهبود یافت ، روزى در اثر سانحه اى به زمین خورد و پس از بازگشت به کاظمین در شب نهم ذیحجه ۱۳۶۵ ق . در ۸۱ سالگى دارفانى را وداع گفت .
پیکر شریف آیه الله اصفهانى پس از حمل از کاظمین به نجف و تشییعى کم سابقه در صحن مطهر امیرالمؤ منین علیه السلام کنار قبر فرزند شهیدش سید محمد حسن و آرامگاه آیه الله خراسانى به خاک سپرده شد.
گلشن ابرار ج۲//جمعی از پژهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه آیت الله میرزا جواد  ملکی تبریزی

آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی

روزهاى زندگانى انسان ، ایام هجرت او از ((عالم قدس )) است تا در کلاس تربیت و خودسازى شرکت کند و در مدرسه آفرینش حضور یابد و پس از چندى به ابدیت رجعت کرده ، در دیار قرب قرار گیرد.

از طلوع خورشید حیات تاکنون چهره هایى تابناک ، این کلاس را با بهترین امتیاز پشت سر گذاشته و با دستیابى به قله قدس و معرفت ، ((مقام آدمیت )) را کسب کرده اند.

عارف فرزانه و عالم وارسته ، ((حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى )) از جمله انسانهاى هوشمندى بود که سرمایه عمر خویش را با خداى خود سودا نمود و بر لحظه لحظه آن دیده بصیرت آمیز و ژرف نگر گشود. مدتى به ((تحصیل )) پرداخت و زمانى ((تدریس )) را پیشه خود ساخت و عمرى را به ((تهذیب )) خود و دیگران گذراند. و سرانجام با نفس ‍ مسیحایى خویش ((روح الله )) پرورید و ((چلچراغ هدایت و رستگارى )) در شبستان حوزه آویخت .

اینک نسیم لطف الهى ، فرصتى بهارگونه برایمان پدید آورده است ، با هم گذرى شتابان و سیرى سریع بر زندگانى آن فرهیخته والا گوهر مى نماییم تا از آبشار معرفت وى ، زلال اندیشه و جرعه هاى ناب از آن خود سازیم .

میلاد میرزا

خورشید قرن سیزدهم هجرى رو به افول بود که تبریز لبریز از شادى و سرور شد. ((لطف )) الهى پسرى زیبا به خاندان ((حاج میرزا شفیع )) داد که ((جواد))ش نام نهادند. گلخنده هاى شادى و شور بر چهره اهل خانه نشسته بود و همگان بوسه سپاس به درگاه الهى مى زدند. پدر طفل به پاس ‍ این نعمت ، چندین روز مردم شهر را از ((سفره نعمت )) خود بهره مند ساخت .
((جواد)) در دامان مادرى مهربان و پدرى صالح مراحل رشد و ترقى را پیمود و سالهاى کودکى هر یک ، دفترى نوبر دیدگان وى مى گشود.

شیرین جرعه هاى معرفت

پاى همت به مدرسه نهاد و با کمال ادب و فروتنى زانوى تعلم در مقابل استاد بر زمین زد. صرف ، نحو، منطق ، معانى بیان و دروس مقدماتى دیگر را در تبریز فراگرفت و پس از مدتى ((سطح )) را به پایان رساند. روشنى باران نور در سرزمین وجودش وى را راهى دیار یار ساخت و به سوى نجف اشرف هدایت نمود.

بسان عبدى ذلیل و مریدى فقیر، پاى ارادت بر صحن ولاى خود نهاد و با قدمهاى همراه با محبت خویش به سوى ((ضریح ولایت )) شتافت و از آن حضرت استمداد ((تحصیل و تهذیب )) نمود.

چندى از ورود او به نجف اشرف نگذشته بود که عشق ولایت کارى کارستان کرد و شعله هایى هدایت یکى پس از دیگرى رخ نشان داد. دست تقدیر پاى او را به درس محدث محقق ، میرزا حسین نورى کشاند و اندیشه با شکوه وى را از انبوه دانش و بینش ، فقیه وارسته آیه الله حاج آقا رضا همدانى بارورتر ساخت . ثمرآفرین خوشه هاى فکر و اندیشه میرزا جواد آقا با حضور در درس آخوند ملامحمدکاظم خراسانى چشمگیرتر شد و تابناکى چهره وجود او با آشنایى با آخوند ملا حسینقلى همدانى افزون گردید؛ هم او که بسان اکسیرى ، میرزا جوادآقا از ملک به ملکوت رسانید، کسى که نسیم نگاهش غبار رذایل را از صفحه جان انسانها مى شست و تاءثیرى ژرف در کلامش دیده مى شد.
چلچراغ بیدارى
سالهاى هجرت و روزهاى تشرف در نجف با انبوه برکات همراه بود و تلاش ‍ بسیار در راه تحصیل و تهذیب رهاوردهاى مبارکى در پى داشت . تا اینکه میرزا جواد آقا در سال ۱۳۲۱ قمرى / ۱۲۷۰ ش . آهنگ رجعت به ایران کرد و به زادگاهش تبریز وارد شد.
جاذبه معنوى او روشن ضمیران پاک را بسان پروانه هایى عاشق گرداگردش ‍ به پرواز درآورد و از محضر پرفیض وى آنان را سیراب ساخت .
دانش پژوهان از بارش دانش وى بهره مى بردند و مردم نیز با قلبى مطمئن و روحى پرشور اطراف او حلقه مى زدند. در این سالها بود که واقعه مشروطه پدید آمد و ارتش روسیه بخشى از آذربایجان را اشغال کرد، مردم بى پناه آن خطه به خاک و خون کشیده شدند و شهر تبریز محاصره گردید. راهى غیر از ترک دیار باقى نماند. از این رو حاج میرزاجوادآقا به دور از چشم متجاوزان رو به سوى تهران گذارد و از آنجا به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام شتافت . سپس به قم مهاجرت کرد و این شهر را وطن دوم خویش قرار داد.
ارمغان ارزشمند دوران تحصیل و تدریس حاج میرزا جواد آقا، ژرف نگرى و اندیشمندى بسیار نسبت به اوضاع جهان بود. وى صاحب سیرتى سیاسى شده بود و هماره حوادث را با دیده بصیرت و بینش مى نگریست . حکومت زمان خود را مردود مى دانست و صاحب منصبان را افرادى ناپاک و غاصب مى شمرد. هیچ گاه روى خوش به آنان نشان نمى داد و با زبان دعا، ناخرسندى خویش را نسبت به اوضاع ابراز مى نمود.

افرادى که براى مشورت به حضورش مى شتافتند از قبول کارهاى دولتى منصرف مى ساخت و سردمداران حکومت را همچون ستمگران بى امیه و بنى عباس قلمداد مى کرد.

تدریس و تهذیب در قم

سال ۱۳۲۹ ق . قم پذیراى وجود حاج میرزا جواد آقا شد. در آن ایام این شهر از حداقل امکانات محروم بود، جمعیتى اندک داشت و هنوز حوزه علمیه مقدس و پر برکتشان تاءسیس نشده بود.این عارف فرزانه اندکى پس از ورود، به درخواست برخى از افراد پارسا، جلسات درس و محافل اخلاق بپا کرد.

درس ((فقه )) که متن آن مفاتیح فیض کاشانى بود و در پى آن درس ((اخلاق و عرفان )) براى عموم مردم که در مدرسه فیضیه تشکیل مى شد. درس دیگرى براى بعضى از خواص در منزل حاج میرزا بر قرار مى شد که اخلاق و عرفان موضوع آن بود. علاوه بر این ، نماز جماعت در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام نیز از سوى ایشان اقامه مى گردید؛ که امام خمینى و آیه الله بهاءالدینى از جمله افرادى بودند که در نماز حاج میرزا جواد آقا شرکت مى کردند.

تابناکى سالهاى حضور این شخصیت علمى عرفانى ، زمینه ساز هجرت بسیارى از علما و بزرگان به سوى این خطه گردید. در آن ایام عوام و خواص ‍ از سرو سبز وجود ایشان بهره هاى وافر مى بردند و و منزل وى دارالشفاى روان مردم زجر دیده و مصیبت زده بود. لطافت سخنان این فرزانه سخت کوش در مناسبتهاى مختلف ، امواج مردم را لبریز از شادى و نشاط در ایام عید و سرور معصومین علیهم السلام مى نمود و جرعه هاى معرفت بسیارى در ایام رحلت و عزا در کام وجود آنان سرازیر مى کرد.

گویا تقدیر چنین بود که پاکى و قداست در حوزه علمیه قم به دست چنین وارسته اى پاک ، پى ریزى شود تا دهه اى بعد، پاى همت و تلاش به وسیله حاج شیخ عبدالکریم حائرى به میان گذارده شده و حوزه علمیه قم ، قامت سبز خود را برافرازد.
آنان که با حالات ملکوتى و عبادى این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکائون مى شمردند. عبدى صالح که سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را پى در پى روزه مى گرفت و در قنوت نمازهاى نافله این بیت حافظ را مکرر مى خواند:

ما راز جام باده گلگون خراب کن
زان پیشتر که عالم فانى شود خراب

شاگردان درس اخلاق

حوزه درسى حاج میرزا جواد آقا، سرچشمه نورى بود که حسینیه دلهاى شیفتگان را، روشن و آفتابى مى نمود. پلکان ملکوت براى ره پویان وارستگى محسوب مى شد. تاءثیر کلام ژرف آن استاد خود ساخته ، بذر صلاح و اصلاح در گستره دلها مى افشاند؛ به طورى که هر یک از شاگردان ، خود پرچمدار صلاح و سداد شدند و جمع بسیارى را به سر منزل مقصود رهنمون ساختند.

برخى از شاگردان مرحوم ملکى (ره ) عبارتنداز:

۱٫امام خمینى – قدس سره الشریف -نفس مسیحایى حاج میرزا جواد آقا، صمیم جان خمینى عزیز را چنان تاءثیر بخشید که ((روح الله )) گردید و بیرق انقلابى سترگ را به دست خویش ‍ گرفت . از این رو امام راحل (ره ) در کتاب ((معراج السالکین ))، چون سخن از عرفان مى شود، استاد خود را ((شیخ جلیل القدر)) لقب داده و ((عارف بالله )) مى خواند و علاقه مندان به تهذیب و وارستگى را به مطالعه کتابهاى ایشان راهنمایى مى نماید.
و در کتاب ((چهل حدیث ))، بیدار دلان را به ((رساله لقاء الله )) آن بزرگوار رهنمون مى شود.
آن فرزانه کبیر، در جاى دیگر که از قم و قبرستان شیخان سخن به میان مى آید خطاب به استاد شهید مطهرى مى فرماید:((در قبرستان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقاى تبریزى است .))

۲٫حاج آقا حسین فاطمى قمىدانشمندى الهى و پر مهر که سالیان بسیار خوشه چین گستره دانش استاد خود بود و تدریس اخلاق و تربیت نفوس بسیارى را به عهده داشت .

۳٫ آخوند ملا على همدانى عالم ربانى و فرزانه اى شایسته که از همدان به قم هجرت کرد و طوباى وجود خود را با انبوه معارف الهى از حاج میرزا جواد آقا برکت بخشید و تاءثیرى جاودان در روح خود ایجاد کرد.

۴٫ حاج شیخ عباس تهرانى

۵٫ سید محمود مدرسى

۶٫ حجه الاسلام سید محمود یزدى

۷٫ محمود مجتهدى

۸٫ شیخ اسماعیل بن حسین ((تائب ))

۹٫ حاج میرزا عبدالله شالچى

گنجینه هاى نور

((عالم )) بسان نخلى بلند از برکات است که باید چشم انتظار بر ((قامت سخاوت او داشت تا عنایت کند و دامن نیاز انسان را پر از ((گوهر معرفت )) نماید. با سیره سبز خود و روح بارانى خویش همواره نزول لطف و محبت داشته باشد و گاهى با بیان مبین خویش و زمانى با قلم تابناک خود، صفحه دلها را نورافشان نماید.

در این مقال ، چشم اطاعت بر هم مى گذاریم ، با گوش جان سخن امام راحل ؛ خمینى عزیز را پذیرا مى شویم که فرمود: ((… از علماى معاصر کتب شیخ جلیل القدر، عارف بالله حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى را مطالعه کن )). و با هم کتب ایشان را مرور مى نماییم :

۱٫ ((اسرارالصلاه ))؛ کتابى که حاوى هزار نکته از اسرار نماز است و بسان استاد اخلاق براى انسانهاى آماده خودسازى محسوب مى شود. برخى از اسرار طهارت و عبرت و تفکر را گوشزد مى کند و به معانى وسوسه و الهام مى پردازد. با بحث از گناهان کبیره اشاره اى به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتى آدمى را توضیح مى دهد.

۲٫ ((المراقبات )) یا ((اعمال السنه ))؛ در این اثر پربها، مقدمه اى کوتاه پیرامون دعا و راز و نیاز به چشم مى خورد و سپس با قلمى زیبا و گویا، اعمال ماههاى مختلف ، آثار و برکات روحى و معنوى آنها توضیح داده شده است .

۳٫ ((رساله لقاء الله ))؛ کتابى لبریز از نورانیت و معنویت که ره پویان راه تهذیب و وارستگى را به قله قداست و طهارت روح مى رساند. معناى ((لقاء الله )) و آیات مربوط به آن را توضیح داده ، از اسم اعظم گفتگو مى کند و سپس راه موفقیت الهى را براى سالکین بیان مى نماید.

۴٫ کتابى در فقه

۵٫ رساله اى در حج

۶٫ حاشیه فارسى بر ((غایه القصوى ))

بوى گل را از که جوییم ، از گلاب

اینک که فرصت حضور در محضر عارف فرزانه ، حاج میرزا جواد آقا ملکى برایمان میسر نیست ، سیره آسمانى و راه و روش زندگانى و عبادات آن والا مقام را از زبان شاگردانش جویا مى شویم :

آیه الله حاج سید حسین فاطمى :
((او خودش دستورالعمل اخلاقى بود. شب که مى شد در صحن خانه دیوانه وار قدم مى زد و مترنم بود که :

گر بشکافند سراپاى من
جز تو نیابند در اعضاى من

آخرین حرفش در بیماریش این بود که گفت ((الله اکبر)) و جان تسلیم کرد.))

محقق ارجمند شیخ محمد رازى :
ایشان ماههاى رجب و شعبان را روزه بودند و در مدرسه فیضیه درس ‍ اخلاق عمومى مى گفتند. اکنون که سى سال از رحلت آن عالم ربانى مى گذرد، در و دیوار مدرس و فضاى مدرسه ، صداى حزین و گریان ناله هاى شوق و سوزان او را به گوش هوش مى رساند که مى گوید:
ععع اللهم ارزقنا التجافى عن دارالغرور و الانابه الى دارالخلود و الاستعداد للموت قبل الفوت . 
ارتباط وى با حضرت بقیه الله ارواحنا الفداء بسیار و ملازمتش به تقوا و ورع فراوان بود. مراقبتى بسیار به نوافل و حضور و توجه دایمى فراوان داشت و لحظه اى از یاد خداوند بیرون نمى رفت .

مرحوم حاج میررزا عبدالله شالچى :
((مرحوم استادم ، آیه الله ملکى ، اجتهاد فکرى و درونى داشت . در برداشتهاى درونى قوى بود. ایشان دستورهایى در خوردن ، خوابیدن و اعمال و رفتار ارائه مى دادند که بسیار مؤ ثر بود و شخصى را پاک و پیراسته کرده ، و به سوى الله رهنمون مى نمود.
… الان نیز مرقد ایشان – در قبرستان شیخان قم – محل حوایج است . من هر وقت حاجتى داشته باشم بر سر قبر ایشان مى روم .))

دستورالعمل هاى حاج میرزا جواد آقا

((دستورالعمل )) شیوه هاى تهذیب نفس و اصلاح اخلاق است که استادان اخلاق براى پیرایش روح و کمال انسانها بدانها ارائه مى کنند.
مرحوم آیه الله ملکى در طول حیات خویش دستورالعملهاى بسیارى از خود باقى گذارده که هر یک گنجینه اى از گوهرهاى عبودیت و بندگى است . با هم نگاهى به برخى از این سخنان مى نماییم ،
… ((شناخت نفس )) راه مطلوب براى خودسازى است . براى این امر مهم باید به عالم عقلى رسید. تا انسان پاى به این عالم نگذارد و از دنیاهاى دیگر بیرون نرود ((معرفت نفس )) حاصل نمى شود. از این رو در پى اتمام این معرفت ، مرحوم مغفور (ملا حسینقلى همدانى ) که خداوند بهترین جزاى معلمان ما را به او بدهد مى فرمود:
((باید انسان مقدار زیادى از خوراک و غذایش را کم کند و از استراحت و خواب خود بکاهد تا جنبه حیوانیت در او کاسته شده ، ابعاد روحانى بیشترى به دست آورد. میزان آن را هم چنین فرمود که انسان روز و شب بیش از دو مرتبه غذا نخورد و از خوراکیها در بین دو وعده استفاده نکند. هر وقت غذا مى خورد باید مثلا یک ساعت بعد از گرسنگى بخورد و آنقدر بخورد که تماما سیر نشود و باز هم میل به غذا داشته باشد.

… گوشت زیاد را ترک کند و در شب و روز هر دو وعده گوشت نخورد و در هر هفته دو و سه دفعه هر دوالعین هم روز و هم شب ) را ترک کند و یک وعده هم بر خود لازم بداند که نخورد. و اگر بتواند روزه هاى سه روز هر ماه را ترک نکند… شبانه روز شش ساعت بخوابد و البته در حفظ زبان و دورى از اهل غفلت کوشش بسیار کند…))

جواد بن شفیع کجاست ؟

در جاى دیگر با بیان آیه ععع ((ثم فى سلسله ذرعها سبعون زراعا فاسلکوه ))عععع به توصیف حالات دردناک اهل آتش در دوزخ پرداخته و خود را در بین آنان تصور مى نماید سپس دفتر دل گشود. و با پروردگار خویش با واژه نورآفرین ععع ((ارحم الراحمین ))عععع به گفتگو مى پردازد. با طلب مغفرت و رحمت فریاد ((جواد بن شفیع کجاست )) را با گوش جان مى شنود. از صیحه هاى مالک دوزخ ، فریادهاى دوزخیان ، بسته شدن پاها به پیشانى و سیاهى صورت از ظلمت گناه یاد کرده و آه از نهاد خود بلند مى نماید.
و در پایان مى فرماید:
قبل از رفتن باید فرصت را غنیمت شمرد، راحتى آن سوار فراهم کرد و عذاب دردناک و جانسوز را بر طرف ساخت . در گفتار، رفتار و ظاهر و باطن اظهار عجز و ابراز حقارت کرد تا در مسیر لطف خداوند قرار گیریم و بدین سبب ، آتش عذاب خاموش شود.

تکبیر پرواز

… سرانجام آخرین آفتاب از خورشید حیات و زندگانى اندیشمند عارف ، حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى نمایان شد و روز یازدهم ذیحجه سال ۱۳۴۳ قمرى فرصت دیدار و هنگام لقاء رخ نشان داد.
چگونگى حضور آن عارف فرهیخته را در ملکوت از زبان فرزانه وارسته ، حاج آقا حسین فاطمى آگاه مى شویم :
روز پنجشنبه ، عید قربان بود. صبح ، مسجد جمکران رفتم و قبل از ظهر به منزل برگشتم . چون وارد شدم خبر دادند که حاج میرزا جواد آقا جویاى احوال شما شده اند. چون از کسالت وى اطلاع داشتم بدون هیچ معطلى به خدمتشان رفتم ، ایشان به حمام رفته ، خضاب بسته و پاک و مطهر در بستر نشسته بودند در ظاهر منتظر اذان بودند اما انتظار بیش از این مقدار بود. چون ظهر فرا رسید در بستر شروع به اذان و اقامه کردند. با گفتن هر جمله اى بهجت بیشتر و آرامش فراوان ترى سراغ او مى آمد. پس از اذان ، دعاى تکبیران افتتاحیه را ترنم کردند. سپس دو دست را بالا برده تا تکبیره الاحرام بگویند که گویى درهاى آسمان براى ورود او گشوده شد لبهایش حرکت کرد و دستها به لرزش افتاد و با آخرین کلام اولین دیدار حاصل شد؛ ((الله اکبر))
مرغ روحش از بدن پاکش به سوى عالم قدس پرواز کرد و به سوى یار و محبوب دیرینه خویش ، پر کشید.

ساعاتى بعد، مردمان وارسته و رادمردان عرصه تهذیب و اخلاص ، پیکر معطر وى را تشییعى با شکوه نمودند و در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهالسلام به خاک سپردند.

… اینک دهها سال است که مرقد مرمرین آن مرد ملکوتى در قبرستان شیخان قم با ضریحى از نور، گل دسته اى معنوى و گنبدى آسمانى ، روشنى بخش دلهاى عاشق و روانهاى پاک است . دست ارادت بر قبر آن فرزانه والا مقام گذاشته و لب به سخن مى گشایند استمداد اخلاص و تقوا کرده و نورانیت قبول از قبر پاکش مى گیرند تا در عرصه هاى گوناگون توشه هاى همیشه جاودان همراه خویش داشته باشند.

رحمت الهى بر او باد روزى که پاى حیات بر زندگانى گذارد، زمانى که به اوج ابدیت پر کشید و هنگامى که زنده شده و در پیشگاه الهى حاضر مى گردد.
والسلام

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله محمدعلی شاه آبادی

 
در سال ۱۲۹۲ ق . در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیه الله میرزا محمد جواد بیدآبادى طفلى پا به عرصه وجود نهاد که او را ((محمد على )) نامیدند.آیه الله بیدآبادى که خود فقیهى وارسته بود به تربیت فرزندانش همت و توجه فوق العاده اى داشت و به برکت همین تلاش ، فرزندانش هر یک چون ستاره اى تابناک بر تارک حوزه هاى علمیه درخشیدند.محمد على ، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکى از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیه الله میرزاهاشم خوانسارى (نویسنده کتاب مبانى الاصول ) شرکت نمود و معلم درس ریاضیات وى نیز آقا میرزاعبدالرزاق سرتیپ بود.

در سال ۱۳۰۴ ق . ناصرالدین شاه قاجار، آیه الله بیدآبادى را به همراه دو فرزندش محمد على و على محمد به تهران تبعید کرد و محمد على در تهران در درس فقه و اصول آیه الله میرزا حسن آشتیانى – که خود از شاگردان بزرگ آیه الله شیخ مرتضى انصارى بود – شرکت نمود و فطرت توحیدى و عشق به شناخت معارف الهى او را به درس فلسفه حکیم بزرگ میرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت .

میرزا محمد على نخستین سالهاى بلوغ را پشت سر مى گذاشت که در کلاس ‍ درس عرفان نشست و آنگاه که وارد هیجدهمین سال عمر خود شد در سال ۱۳۱۰ ق . به درجه اجتهاد نایل آمد.

او در سال ۱۳۱۲ ق . اولین و بهترین استاد خود یعنى پدر مهربانش را از دست داد ولى این حادثه تلخ نتوانست در روح او خللى ایجاد کند و به رغم مشکلات فراوان به تحصیل ادامه داد. وى حدود شانزده سال در تهران اقامت کرد و در این مدت علاوه بر تحصیل به تدریس اشتغال داشت .

در سال ۱۳۲۰ ق . میرزا محمد على به قصد عزیمت به نجف اشرف و حضور در درس آیه اله العظمى محمد کاظم خراسانى (مشهور به آخوند خراسانى ) ابتدا راهى اصفهان شد و پس از دو سال اقامت در آنجا راهى نجف گردید. در این سفر مادر و پدر همسرش نیز او را همراهى مى کردند.

در این زمان میرزا محمد على با آنکه خود مجتهد بود با شور و شوقى وصف ناپذیر درس آخوند خراسانى حاضر مى شد. اقامت ایشان در نجف هفت سال طول کشید و طى آن توانست در دو دوره کامل درس خارج اصول آخوند شرکت کند که نتیجه آن یک دوره شرح بر کتاب کفایه الاصول است که به قلم ایشان نگارش یافته است .
همچنین ایشان در نجف در درس آیه الله شیخ فتح الله شریعت (شیخ ‌الشریعه ) و آیه الله میرزا محمد حسن خلیلى شرکت مى جست .

پس از رحلت آخوند خراسانى – که آقا میرزا محمد على براى ایشان احترام فوق العاده قائل بود و او را عقل مجسم مى شمرد – جناب میرزا راهى سامرا شد تا از خرمن علوم آیه الله العظمى میرزا محمد تقى شیرازى خوشه چینى کند. ایشان پس از درس استاد در جایگاه تدریس مى نشست و بسیارى از شاگردان استاد در کلاس او شرکت مى کردند در این میان میرزاى شیرازى خود نیز به آیه الله شاه آبادى توجه ویژه اى داشت و به همین دلیل است که آیه الله شاه آبادى یکى از شش نفرى است که از میرزاى شیرازى گواهى اجتهاد دریافت کرده است . چنانکه آیات عظام شیخ ‌الشریعه اصفهانى ، سید اسماعیل صدر، شریانى ، میرزا خلیل تهرانى هم به عارف کامل شاه آبادى گواهى اجتهاد داده بودند.

بازگشت آیت حق ، شاه آبادى بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنى خود و به خاطر درخواست مادرش – که دورى از دیگر فرزندان کاسه صبرش را لبریز کرده بود – به طرف ایران حرکت کرد و آنگاه که علماى سامرا دریافتند که ایشان در حال آماده سازى وسایل سفر براى حرکت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند که در سامرا بماند ولى ایشان رضایت مادر را که رضایت خداوند در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.

چون مردم تهران از ورود آیه الله شاه آبادى به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند که به تهران برود و وى پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاه آباد (جمهورى اسلامى کنونى ) بود به آیه الله شاه آبادى معروف شد.
ایشان نخست در منزل اقامه جماعت و سخنرانى مى نمود و بعد به سبب کمبود جا سنگر را به مسجد سراج الملک منتقل کرد.

آن بزرگوار از سال ۱۳۳۰ ق . تا ۱۳۴۷ ق . در تهران اقامت داشت . در آن زمان چون تازه رضاخان به قدرت رسیده بود یکى از مهم ترین اقدامات آیه الله شاه آبادى مبارزه با ظلم ستم شاهى وى بود، چنانکه امام ((قدس سره )) مى فرمایند:((مرحوم آیه الله شاه آبادى علاوه بر آنکه یک فقیه و عارف کامل بودند یک مبارزه به تمام معنا هم بودند.))

در اوج خفقان رضاخانى ، آیه الله شاه آبادى ، از علماى تهران و دیگر شهرها خواست که در اعتراض به ستمهاى شاه در پناه حضرت عبدالعظیم در شهر رى گرد آمده ، متحصن شوند. ولى علما نتوانستند ایشان را همراهى کنند ودر حالى که تنها دو نفر ایشان را همراهى مى کردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه با سخنرانیهاى کوبنده فجایع رژیم را براى مردم بازگو مى نمود.
آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آنگاه در سال ۱۳۴۷ق . راهى شهر مقدس قم شد. و به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینى همت گمارد.

آهنگ رجعت

آیه الله شاه آبادى هفت سال در قم اقامت گزید. زمانى نیز مردم تهران به قم آمده ، از ایشان خواستند به تهران مراجعت کند و وى به رغم میل باطنى خود، در پى احساس وظیفه در سال ۱۳۵۴ ق . راهى تهران شد. ابتدا حدود دو سال در مسجد امین الدوله – واقع در بازار چهل تن – به امامت جماعت و ارشاد و هدایت پرداخت و آنگاه که یکى از شبستانهاى مسجد جامع – که قبل از آن تبدیل به انبار شده بود – آماده شد، نماز و سخنرانى را بدانجا منتقل نمود و از آن پس مسجد جامع سنگر مبارزه با رضاخان گردید.

شیر بیشه حق

در موقعیتى که رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطیل نموده بود آیه الله شاه آبادى هیچ گاه نماز و سخنرانى اش قطع نشد. زمانى هم که رضاقلدر پوشیدن لباس روحانیت را ممنوع کرده بود او فرزندانش را به روحانى شدن و پوشیدن لباس مقدس روحانیت تشویق کرد و به برکت همیت تلاش ‍ مخلصانه هفت تن از فرزندان ایشان روحانى شدند.

ماءموران رضاخان ، براى آنکه بتوانند صداى حق طلب آیه الله شاه آبادى را خاموش کنند، منبر او را از مسجد جامع دزدیدند ولى از آن پس ایشان ایستاده سخنرانى مى کرد و مى گفت

((منبر سخن نمى گوید اگر مى خواهید سخنرانى تعطیل شود، باید مرا ببرید و من هر روز قبل از اذان صبح تنهایى از منزل به طرف مسجد مى آیم ، اگر عرضه دارید آن وقت بیایید و مرا دستگیر کنید))!

بر پایه این گفتار شجاعانه روزى عده اى روباه صفت براى دستگیرى شیخ عارف به مسجد جامع حمله ور شدند و با بى شرمى تمام همچون لشکر یزید چکمه پوشان وارد مسجد شدند که ناگاه آیت حق نهیبى بر آنها زد و همگى آنها پا به فرار گذاشتند و براى دستگیرى ایشان در بیرون مسجد کمین کردند و آنگاه که آیه الله شاه آبادى از مسجد خارج شد فرمانده آنها رو به شیخ عارف کرد و گفت : ((آقاى شاه آبادى ! آقاى شاه آبادى ! تو باید همراه ما بیایى کلانترى !))
آیه الله شاه آبادى ایستاد و در حالى که ابروانش به هم گره خورده بود گفت : ((برو به بزرگترت بگو بیاد!)) و به راه خود ادامه داد.

مهم ترین اقدام فرهنگى ایشان تدریس و بعد از آن تاءلیف است
.وى در حوزه علمیه قم روزى نه تا ده درس تدریس مى کرد و نکته جالب توجه اینکه هر یک از علما که در درسى از درسهاى ایشان شرکت مى کرد، استاد را در همان رشته خاص بسیار مى ستود؛ چنانکه امام (ره ) که در درسهاى عرفان ایشان حاضر مى شد استادش را در عرفان فوق العاده مى ستود و آیه الله میرزا هاشم آملى (ره ) معتقد بود مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه و عرفان است .

تدریس

۱٫ فقه و اصول (دوره سطح و خارج )
۲٫ تفسیر
۳٫ عرفان
۴٫ فلسفه و منطق و… که دانش پژوهان بسیارى از آنها استفاده مى کردند. در ذیل نام چند تن از آنان را یادآور مى شویم :
۱٫ حضرت امام خمینى (ره )
۲٫ آیه الله حاج شهاب الدین مرعشى نجفى
۳٫ آیه الله حاج میرزا هاشم آملى
۴٫ آیه الله شیخ محمد رضا طبسى نجفى
۵٫ آیه الله حاج محمد ثقفى تهرانى (پدر همسر حضرت امام ) و…
پربهاتر از خون شهیدان
از شیخ عارف کامل کتابهاى فراوانى بر جا مانده که برخى از آنها چاپ شده و بعضى دیگر هنوز به چاپ نرسیده است . در این میاه ، بعضى از رساله ها و کتابهاى چاپ نشده ایشان ، پس از رحلت استاد در اختیار حضرت امام (ره ) قرار داشت که در سال ۱۳۴۳ ش . در حمله ساواک به کتابخانه و منزل امام در قم همراه آثارى از امام راحل ربوده شد.تالیفات۱٫ ش۱-ذرات المعارف نام دیگر این کتاب حرام الاسلام است و در ایران چند بار به چاپ رسیده است . این کتاب در دو جلد جیبى و درباره مطالب اخلاقى و مبارزه با تهاجم فرهنگى است .
۲٫ رشحات البحار. عربى و شامل ۳ بخش است : الف : القرآن والعتره ب : الایمان والرجعه ج : الانسان والفطره .
۳٫ مفتاح السعاده فى احکام العباده (توضیح المسائل )
۴٫ حاشیه نجاه العباد: چنانکه از نام آن برمى آید شامل حاشیه هایى است که ایشان بر کتاب نجاه العباد استاد بزرگ شیخ محد حسن صاحب جواهر نوشته است .
۵٫ منازل السالکین : موضوع این کتاب اخلاق است که در هزار منزل تنظیم شده است .
۶٫ حاشیه کفایه الاصول آخوند خراسانى
۷٫ حاشیه فصول الاصول
۸٫ رساله العقل والجهل
۹٫ تفسیرى مشتمل بر توحید، اخلاق و سیر و سلوک
۱۰٫ چهار رساله درباره نبوت عامه خاصه و تعدادى کتب و رساله دیگر.

رحلت

و سرانجام در ساعت ۲ بعدازظهر روز پنجشنبه سوم آذر ۱۳۲۸ ش . (سوم صفر ۱۳۶۹ ق .) پس از هفتاد و هفت سال عمر پر برکت روح او به ملکوت اعلى پرواز کرد.
جنازه پاک او با تشییع هزاران نفر از مردم مؤ من به حضرت عبدالعظیم منتقل و در مقبره شیخ ابوالفتوح رازى (مفسر بزرگ ) مدفون گشت .

گلشن ابرار ج۲//جمعی از پژهشگران حوزه علمیه قم