آیت الله آقا سید علی قاضی

سلسلۀ اساتيد عرفانى مرحوم قاضى (قدّس سرّه)

حضرت علامه طباطبائى قدّس سرّه به نقل حضرت آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى رضوان الله عليه در رسالۀ شريف «لبّ اللّباب» چنين فرموده‌اند. «. . . طريق توجه به نفس طريقۀ مرحوم آخوند ملاحسين قلى بوده است و شاگردان ايشان همه طريق معرفت نفس را مى‌پيموده‌اند كه ملازم معرفت ربّ خواهد بود» .

حقيقت عرفان از امير المؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) مأثور است، و طرقى كه يدا بيد اين حقيقت را نشر داده‌اند از يك‌صد متجاوز است ولى اصول دسته‌هاى تصوّف از بيست و پنج دسته تجاوز نمى‌كند و تمام اين سلسله‌ها منتهى به حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) مى‌گردد، و فقط در ميان اين بيست و پنج فرقه، دو سه فرقۀ از خاصّه مى‌باشند و بقيه همگى از عامّه‌اند، و بعضى از آنها سلسله‌شان به «معروف كرخى» و از او به امام رضا (عليه السلام) منتهى مى‌گردد. ولى طريقۀ ما كه همان طريقۀ مرحوم آخوند است به هيچيك از اين سلسله‌ها منتهى نيست.

اجمال مطلب آنكه: در حدود متجاوز از يك‌صد سال پيش در شوشتر، عالمى جليل القدر مصدر قضا و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سيد على شوشترى. ايشان مانند ساير علماى اعلام به تصدّى امور عامه از تدريس و قضا و مرجعيّت اشتغال داشته‌اند.

يك روز ناگهان كسى در منزل را مى‌زند، وقتى كه از او سؤال مى‌شود، مى‌گويد: در را باز كن كسى با شما كار دارد. مرحوم آقا سيد على در را باز مى‌كند مى‌بيند شخص جولائى (بافنده‌اى) است. مى‌گويد: چه‌كار داريد؟ مرد جولا در پاسخ مى‌گويد: فلان حكمى را كه نموده‌ايد طبق دعوى شهود به ملكيّت فلان ملك براى فلان‌كس صحيح نيست. آن ملك متعلق به طفل صغير يتيمى است و قبالۀ آن در فلان محلّ، دفن است.

اين راهى را كه شما در پيش گرفته‌ايد صحيح نيست و راه شما اين نيست، آية الله شوشترى در پاسخ مى‌گويد: مگر من خطا رفته‌ام؟ جولا مى‌گويد: سخن همان است كه گفتم. اين را مى‌گويد و مى‌رود. آية الله در فكر فرومى‌رود اين مرد كه بود؟ و چه سخنى گفت؟ درصدد تحقيق برمى‌آيد. معلوم مى‌شود كه در همان محلّ قباله طفل يتيم مدفون است و شهود بر ملكيّت فلان، شاهد زور بوده‌اند.

بسيار بر خود مى‌ترسد و با خود مى‌گويد: مبادا بسيارى از حكمهايى را كه ما داده‌ايم از اين قبيل بوده باشد، و وحشت و هراس او را مى‌گيرد. در شب بعد همان موقع جولا در مى‌زند و مى‌گويد: آقا سيد على شوشترى راه اين نيست كه شما مى‌رويد. و در شب سوم نيز عين واقعه به همين كيفيت تكرار مى‌شود و جولا مى‌گويد: معطّل نشويد، فورا تمام اثاث البيت را جمع نموده، خانه را بفروشيد و به نجف اشرف مشرّف شويد و وظايفى را كه گفته‌ام انجام دهيد، و پس از شش ماه در وادى السلام نجف اشرف به انتظار من باشيد.

مرحوم شوشترى بى‌درنگ مشغول انجام دستورات مى‌گردد، خانه را مى‌فروشد و اثاث البيت را جمع‌آورى نموده و تجهيز حركت خود را به نجف اشرف مى‌كند. در اوّلين وهله‌اى كه وارد نجف مى‌شود در وادى السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را مى‌بيند كه گوئى از زمين جوشيده و در برابرش حاضر گرديد و دستوراتى داده و پنهان مى‌شود.

مرحوم شوشترى وارد نجف اشرف مى‌شوند و طبق دستورات جولا عمل مى‌كنند تا مى‌رسند به درجه و مقامى كه قابل بيان و ذكر نيست-رضوان الله عليه و سلام الله عليه- مرحوم آقا سيّد على شوشترى براى رعايت احترام مرحوم شيخ مرتضى انصارى به درس فقه و اصول او حاضر مى‌شوند و مرحوم شيخ هم در هفته يك‌بار به درس مرحوم آقا سيّد على كه در اخلاق بوده است حاضر مى‌شدند، و پس از فوت مرحوم شيخ (ره) مرحوم شوشترى (ره) بر مسند تدريس شيخ مى‌نشينند و درس را از همان‌جا كه مانده بود شروع مى‌كنند ولى عمر ايشان كفاف ننموده و پس از شش ماه به رحمت ابدى حضرت ايزدى پيوستند.

در خلال اين شش ماه مرحوم شوشترى به يكى از شاگردان مبرّز حوزۀ مرحوم شيخ انصارى به نام آخوند ملاّ حسين‌قلى درجزينى همدانى-كه از مدّتها قبل در زمان مرحوم شيخ با ايشان رابطه داشته و استفادۀ اخلاقى و عرفانى مى‌نموده است و اينك پس از مرحوم شيخ عازم بر تدريس بوده و حتّى تتمّۀ مباحث شيخ را كه خود نيز تقريرات آن مباحث را نوشته بود مى‌خواست دنبال كند-كاغذى نوشته و در آن متذكّر مى‌گردد كه اين روش شما تامّ و تمام نيست و شما مقامات عاليۀ ديگرى را بايد حائز گرديد، تا اينكه او را منقلب نموده و به وادى حقّ و حقيقت ارشاد مى‌نمايد.

آرى مرحوم آخوند كه از ساليانى چند قبل از فوت مرحوم شيخ از محضر مرحوم آقا سيّد على در معارف الهيّه استفاده مى‌نمود، در اخلاق و مجاهدۀ نفس و نيل به معارف الهيّه سرآمد اقران و از عجائب روزگار شد. مرحوم آخوند نيز شاگردانى بس ارجمند تربيت نمود كه هريك اسطوانه‌اى از معرفت و توحيد و آيتى عظيم به شمار مى‌آمدند. از مبرّزترين شاگردان مكتب آخوند مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى و مرحوم آقا سيّد احمد كربلائى طهرانى و مرحوم آقا سيّد محمّد سعيد حبّوبى و مرحوم حاج شيخ محمّد بهارى را بايد نام برد.

استاد بزرگوار عارف بى‌بديل مرحوم حاج ميرزا على آقا قاضى تبريزى-رضوان الله عليه- از شاگردان مكتب مرحوم آقا سيّد احمد كربلائى هستند. اين است سلسلۀ اساتيد ما كه به مرحوم شوشترى و بالاخره به آن شخص جولا منتهى مى‌شود، ولى آن مرد جولا چه كسى بوده و به كجا ارتباط داشته و اين معارف را از كجا و به چه وسيله به دست آورده هيچ معلوم نيست.

بارى رويّۀ مرحوم استاد، آقاى قاضى نيز طبق رويّۀ استاد بزرگ آخوند ملاّ حسين‌قلى همان طريق معرفت نفس بوده است.

 

 

سلسلۀ ديگر اساتيد عرفانى مرحوم قاضى (قدّس سرّه)

«حضرت آية الله حاج شيخ عباس قوچانى (ره) ايضا مى‌فرمودند: داستان اساتيد عرفانى مرحوم قاضى (قده) از قرار نقل خودشان بدين‌طريق بوده است كه: استاد اوّل ايشان، پدرشان، آقا سيد حسين قاضى، و او شاگرد امام‌قلى نخجوانى، و او شاگرد آقا سيد قريش قزوينى بوده است. ازاين‌قرار كه: امام قلى نخجوانى، در نخجوان در زمان شباب خود عاشق يك پسر ارمنى مى‌شود، و به‌طورى عشق او بر وى غالب مى‌شود كه خواب و خوراك را از او مى‌گيرد؛ و روزى كه در معبر و خيابان در انديشۀ خود با او مشغول و سراسيمه و حيارى مى‌رفته است، كسى از پشت سر دست بر شانۀ او مى‌گذارد و مى‌گويد:

«اين راه عشق نيست، و اين عشق درست نيست، عشق، عشق خداست و بايد بر او عاشق شد.» به مجرّد اين كلام، عشقش تبديل به عشق خدا مى‌شود، آن عشق به‌گونه‌اى از بين مى‌رود كه اثرى از آن به‌جاى نمى‌ماند و عشق خداوند تمام وجودش را فرا مى‌گيرد.

پس از چند روز آن مرد به او مى‌رسد، و اين از او راه وصول و چاره مى‌طلبد. او مى‌گويد: بايد بروى به مكّه مكرّمه و در آنجا اقامت كنى تا كارت درست شود. امام‌قلى از او دستور مى‌گيرد و به مكّه رهسپار مى‌شود و چهار سال درنگ مى‌كند و به مقصودش نمى‌رسد.

پس از گذشت اين زمان به او گفته مى‌شود: بايد به مشهد مقدّس خدمت حضرت علىّ بن موسى الرضا (عليهما السلام) بروى و در آنجا به چاره‌ات مى‌رسى. خلاصه، امام‌قلى از مكه عازم ارض مقدس رضوى مى‌شود و در آن آستان مقدس مقيم شده و به انجام عبادات و وظايف اشتغال مى‌ورزد مع‌ذلك فرجى حاصل نمى‌شود و به او گفته مى‌شود كه بايد به قزوين نزد آقا سيد قريش بروى.

امام‌قلى بلافاصله به قزوين مى‌رود و با پرس‌وجو منزل آقا سيد قريش را مى‌يابد و اول صبح به منزل ايشان مى‌رود و مى‌بيند كه ايشان همچون ساير علماى ظاهر، به رسيدگى امور عامه مردم از رفع خصومات و مشكلات مشغول است، و به كارها و حوائج مردم رسيدگى مى‌نمود، شك مى‌كند كه آيا درست آمده است يا نه و از طرفى آقا سيد قريش در قزوين يك نفر بيشتر نيست.

و حال آنكه او به نظر نمى‌رسد كه بتواند درد مرا دوا كند، طبعا او بايد يك مرد منعزل و گوشه‌گير از مردم و داراى حالات خاص خود باشد و نه يك فرد مشغول به امور ظاهرى. خلاصه همين‌طور در باطن خود به اين افكار مشغول و ساكت در گوشه‌اى نشسته بودم و هيچ نمى‌گفتم تا نزديك ظهر كه مردم كم‌كم رفتند و اطاق نسبتا خلوت شد آقا سيد قريش از بالاى اطاق به من اشاره كرد كه بيا. من جلو رفتم و خدمت ايشان نشستم.

در آنجا بدون آنكه من چيزى بگويم او از حال من خبر داد و دستوراتى به من داد و فرمود: بايد به اين‌ها عمل كنى. و ان‌شاءالله بعد از چند روز به سمت تبريز حركت كنى و در آنجا گروهى مردم و نيز عده‌اى از صوفيان هستند كه در گمراهى به سر مى‌برند و وظيفه شماست كه آنها را ارشاد و هدايت كنى.

من به سمت تبريز حركت كردم و در آنجا به گروهى برخوردم كه آنها پس از نماز هر كدامشان يك دوره تسبيح صاحب جواهر را لعن مى‌كردند. من جلوى اين امر را گرفتم و ايشان را به راه شرع قويم و صراط مستقيم هدايت نمودم. همۀ آنها از صوفيان صافى ضمير و رندان صاحب شريعت، و أهل تقليد و عبادت شدند. و الحمد لله در آنجا به مقصد و مقصود خود رسيدم و آنچه در وعده بود صورت خارج و تحقق يافت. و نيز فهميدم علّت اعزام من به تبريز اين امر بوده است.

امام‌قلى در تبريز طبق فرمودۀ آقا سيد قريش به كسب مشغول مى‌شود و در بازار دكانى مى‌گيرد و به كسب مشغول مى‌شود. و آقا سيد حسين قاضى به او متّصل مى‌شود و به مقامات و درجات مى‌رسد. و او از فرزندش سيد على دستگيرى مى‌كند، و فتح باب مرحوم قاضى به دست پدرش آقا سيد حسين بوده است.

آقا سيد حسين قاضى، تحصيلاتش را در سامرّا نزد ميرزاى بزرگ (مرحوم حجة الاسلام حاج ميرزا حسن شيرازى) فرا مى‌گيرد، و چون فارغ التحصيل مى‌شود و داراى مقامات علمى و فقهى مى‌گردد، با اجازۀ مرحوم ميرزا به تبريز مراجعت مى‌كند و در تبريز در امور عرفانيه و راه خدا و سير و سلوك و معرفت از مرحوم امام‌قلى دستور مى‌گيرد.

بنابراين مرحوم آقا سيد حسين قاضى جامع كمالات علمى و فقهى و عرفانى است.روزها به دكان مرحوم امام‌قلى مى‌رفته و ساعتى مى‌نشسته و كسب فيض مى‌نموده است.امام‌قلى مردى بلندقامت بوده است و پيوسته حتى در موقع كار و خريدوفروش ساكت بوده است. در عين وقار و سكوت مشتريان را راه مى‌انداخته و به حوائجشان رسيدگى مى‌نموده است.مرحوم آقا ميرزا على قاضى در تبريز تا سنۀ ١٣١٣ كه به نجف اشرف مشرّف مى‌شود يعنى تا بيست و هشت سالگى در تحت تربيت علمى و فقهى و عرفانى اين پدر بزرگوار بوده است. و فتح باب عرفانى و كشف امور غيبيّه به امر و تحت نظر پدرش بوده است. چون به نجف مشرف شد، پس از يك سال پدرش رحلت مى‌كند، و او را در وادى السلام دفن مى‌كنند.»

ايضا حضرت آيت‌الله مغفور له [يعنى آيت‌الله حاج شيخ عباس قوچانى وصىّ مرحوم قاضى]مى‌فرمودند: «پس از ارتحال والد معظّمشان، مرحوم قاضى، صحبت دو نفر از أعلام نجف اشرف را ادراك نمودند: اوّل آية الله حاج سيد احمد كربلائى طهرانى، و دوم آية الله حاج سيد مرتضى كشميرى. أعلى الله تعالى مقامهما الشريف.

اما اين دو بزرگوار، به‌عنوان استاد، برايشان نبوده‌اند، بلكه به‌عنوان هم‌صحبت و رفيق طريق و پيشرو و ملازم؛ دو آيت عظيم الهى كه در سفر و حضر غالبا با آنها ملازم، و از اطوار و سكنات و حركات و مشاهدۀ احوال و تعبّد و تهجّد و توكّل و صبر و ارادۀ متين و علوم آنها بهره مى‌يافته است. و چون تفاوت سنّ ميان مرحوم قاضى و آن دو بزرگوار بسيار بوده است و ملازمت و پيوستگى آنهم در ساليان متمادى برقرار و بر دوام بوده است، در ميان اذهان بعضى گمان مى‌رفت كه اين ارادت به عنوان تلمذ و شاگردى است. امّا چنين نبوده است.

امّا آيۀ حقّ آية الله حاج سيد احمد كربلائى طهرانى قدّس الله تربته پس از مرحوم آقا سيد حسين قاضى، هجده سال عمر كرد و بنابه كلام آقا حاج شيخ بزرگ طهرانى در نقباء البشر (ج ١ ص ٧٨ و ٧٧) وفاتشان ٢٧ شهر شوال المكرم سنه ١٣٣٢ روز جمعه در تشهد آخر نماز عصر بوده است.

«مرحوم قاضى رضوان الله عليه طريقه عرفان و توحيد مرحوم حاج سيد احمد را قبول داشته‌اند و دستورات آن مرحوم را كه طبق رويه استاد بزرگ آخوند ملا حسين‌قلى همدانى بوده است به شاگردان خود مى‌داده است. و راه و روش مستقيم را معرفت نفس در راه و طريق تعبّد تامّ و تمام به شرع انور مى‌دانسته است، و بدين جهت بعضا هم از ايشان تعبير به استاد مى‌كرده است. امّا آية الله حاج سيد مرتضى كشميرى قدّس سرّه، مرحوم قاضى با ايشان ده سال مراوده داشته است.(1)

آية الله كشميرى در فنون عديده از تفسير و حديث و فقه و اصول و غيرها متضلّع بودند و اما غالب بر امر ايشان زهد و كرامت و صبر و استقامت و بى‌اعتنايى به دنيا و فتح ابواب مكاشفات برزخيه و رياضات شاقّه بوده است. مرحوم قاضى از ادب او و مراعات نمودن مستحبّات و آداب شرعيه و توسّلات به ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين داستانهائى را نقل مى‌نمود.» (2)

ايضا حضرت آيت‌الله طهرانى قدّس سره نقل مى‌فرمايند: «حضرت عارف عاليقدر حاج سيد هاشم حدّاد كه از مبرّزترين و قديمى‌ترين و محبوب‌ترين شاگردان مرحوم قاضى است، مى‌فرمود: شايد بيست سال و يا متجاوز از آن از رحلت مرحوم حاج سيد مرتضى كشميرى رضوان الله عليه مى‌گذشت كه يك روز مرحوم قاضى دستمالى ابريشمى را از جيب خود بيرون آوردند و بوئيدند، و به من نشان دادند و دو مرتبه آن را تا كرده و در جيبشان نهادند و فرمودند: اين دستمال را مرحوم حاج سيد مرتضى كشميرى به من هديه داده است.

عرض كردم: عجبا گويا ابدا شما اين دستمال را استعمال ننموده‌ايد و پس از اين ساليان متمادى نو و تازه است. فرمودند: اين هديه، هديۀ آقا حاج سيد مرتضى است. من از آن تبرّك مى‌جويم. اين دستمال خيلى محترم است» و ايضا فرمودند «مرحوم قاضى مى‌فرمود: حاج سيد مرتضى كشميرى، به مقام توحيد حق‌تعالى، عرفان محض ذات احديّت نرسيده بود. تمام كمالاتشان در اطوار عوالم و كرامات و مجاهدۀ نفس و امثالها دور مى‌زد و ما با ايشان با دست به عصا راه مى‌رفتيم كه از طرفى آزرده‌خاطر نشود؛ و از طرفى مصاحبت و صحبت و آداب ايشان براى ما بسيار نافع بود. و مى‌فرمود: آقاى حاج سيد مرتضى با سخنان اهل توحيد، مثل شخاطه (كبريت) بود كه فورا آتش مى‌گرفت و تاب تحمّل نمى‌آورد.» (3)

نگارنده گويد: فلمثل هذا فليعمل العاملون.

بارى سخن در دو سلسلۀ اساتيد عرفانى حضرت آقاى قاضى بود. مرحوم علامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه مى‌فرمايند: «[آقاى آقا سيد احمد كربلائى]، اخيرا در بوتۀ تربيت و تهذيب مرحوم آية الحق و استاد وقت، شيخ بزرگوار آخوند ملاّ حسين‌قلى همدانى قدّس الله سرّه العزيز قرار گرفته و ساليان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگان گوى سبقت ربوده و بالاخره در صفّ اول و طبقۀ نخستين تلامذه و تربيت‌يافتگان ايشان مستقرّ گرديده و در علوم ظاهرى و باطنى مكانى مكين و مقامى امين اشغال نمود» .

و بعد از درگذشت مرحوم آخوند، در عتبۀ مقدسۀ نجف اشرف اقامت گزيده و به درس فقه اشتغال ورزيده و در معارف الهيّه و تربيت و تكميل مردم، يد بيضا نشان مى‌داد. جمعى كثير از بزرگان و وارستگان، به يمن تربيت و تكميل آن بزرگوار قدم در دايرۀ كمال گذاشته و پشت پاى به بساط طبيعت زده و از سكّان دار خلد و محرمان حريم قرب شدند. كه از آن جمله است سيّد أجل، آيۀ حق و نادرۀ دهر، عالم عابد فقيه محدّث و شاعر مفلق، سيّد العلماء الربانيين مرحوم حاج ميرزا على آقا قاضى طباطبائى تبريزى، متولد سال هزار و دويست و هشتاد و پنج هجرى قمرى و متوفّاى سال هزار و سيصد و شصت و شش هجرى قمرى، كه در معارف الهيه و فقه و حديث و اخلاق، استاد اين ناچيز مى‌باشند. «رفع الله درجته السامية و أفاض علينا من بركاته» . تمام شد كلام استاد ما علامه طباطبائى قدس الله سرّه .

بارى از آنچه گذشت معلوم شد كه مرحوم قاضى (قدس سرّه) در حقايق باطنى و سير معنوى و عرفانى داراى دو سلسلۀ از اساتيد مى‌باشند يكى سلسله مأخوذ از پدر بزرگوارشان آية الله سيد حسين قاضى و ديگرى طريقه مرحوم آخوند ملا حسين‌قلى مأخوذه به توسط حضرت آية الحق و اليقين حاج سيد احمد كربلائى طهرانى (قدس سرهما) . و معلوم است كه اين دو طريق منافاتى با يكديگر نداشته و بلكه مكمّل يكديگر بوده‌اند و از آنجا كه مرحوم قاضى در تربيت شاگردان بر سبيل و طريق عرفاى بالله مقيم در كربلاى معلّى و نجف اشرف عمل مى‌نموده است روشن است كه اين طريق جنبۀ اكمليت داشته و سرّ توحيد از اين راه بر قلب مبارك مرحوم قاضى تابيدن گرفته است؛ و تمام مى‌كنيم كلام را در جمع ميان اين دو طريق به بيان درفشان حضرت آية الله طهرانى قدس سرّه كه خود از كمّلين شاگردان اين سلسلۀ نورانى و فاقد عنوان و تظاهرات خارجيه بوده‌اند:

 

 

سلسلۀ اساتيد مرحوم قاضى به بيان آية الله طهرانى (قدّس سرّهما)

«. . . مرحوم قاضى رضوان الله عليه خود در امور معرفت شاگرد پدرشان مرحوم آية الحق آقاى سيد حسين قاضى كه از معاريف شاگردان مرحوم مجدّد آية الله حاج ميرزا محمد حسن شيرازى رحمة الله عليه بوده‌اند، مى‌باشند. و ايشان شاگرد مرحوم آية الحق امام قلى نخجوانى و ايشان شاگرد مرحوم آية الحق آقا سيّد قريش قزوينى  هستند. گويند: چون مرحوم آقا سيد حسين قاضى از سامرّا از محضر مرحوم مجدّد عازم مراجعت به آذربايجان مسقط الرأس خود بوده‌اند، در ضمن خداحافظى مرحوم مجدّد به ايشان يك جمله نصيحت مى‌كند و آن اينكه: در شبانه‌روز يك ساعت را براى خود بگذار!

مرحوم آقا سيد حسين در تبريز چنان متوغّل در امور الهيّه مى‌گردد كه در سال بعد چون چند نفر از تجّار تبريز به سامرّا مشرّف شده و شرفياب حضور مرحوم ميرزا شدند، مرحوم ميرزا از احوال آقا سيد حسين قاضى استفسار مى‌كنند، آنان در جواب مى‌گويند:

يك‌ساعتى كه شما نصيحت فرموده‌ايد تمام اوقات ايشان را گرفته، و در شب و روز با خداى خود مراوده دارند. ولى چون مرحوم آقا سيد على قاضى به نجف آمدند، در تحت تربيت مرحوم آية الحق آقاى سيد احمد كربلائى طهرانى قرار گرفتند و با مراقبت ايشان طىّ طريق مى‌نموده‌اند.

مرحوم قاضى، همچنين ساليان متمادى ملازم و هم‌صحبت مرحوم عابد زاهد ناسك، وحيد عصره حاج سيد مرتضى كشميرى رضوان الله عليه بوده‌اند؛ البته نه بعنوان شاگردى، بلكه بعنوان ملازمت و استفادۀ از حالات و تماشاى احوال و واردات. و البته در مسلك عرفانيّه بين اين دو بزرگوار تباينى بعيد وجود داشته است.

امّا طريقۀ تربيت آية الحق آقاى سيد احمد كربلائى طبق رويۀ استادشان مرحوم آخوند ملا حسين‌قلى همدانى، معرفت نفس بوده و براى وصول به اين مرام، مراقبه را از اهمّ امورى شمرده‌اند. و آخوند شاگرد آية الحق و فقيه عاليقدر مرحوم «آقا سيد على شوشترى» است كه ايشان استاد شيخ مرتضى انصارى در اخلاق و شاگرد ايشان در فقه بوده‌اند. (4)

بارى همان‌طور كه ملاحظه شد و مورد تأكيد شاگردان خاصّ سلوك معنوى حضرت آقاى قاضى مانند حضرت علامه طباطبائى، حضرت آقاى حاج سيد هاشم حدّاد، جناب آية الله حاج شيخ عباس قوچانى، و آيت‌الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى، قرار گرفت رويّه تربيتى مرحوم قاضى همان رويه اساتيد عظامشان مرحوم آقا سيد احمد تامرحوم آخوند و مرحوم جولا، طريق معرفت نفس بوده است. 

________________________________________________________________________________

١) -به نقل مرحوم صاحب اعيان الشيعة، ج ۴٨، صص ۵۴-۵٣، چاپ دوم، شمارۀ ١٠٩۴٧ مى‌گويد: او در ١٣ شوال سنه ١٣٢٣ در كاظمين رحلت كرد و جنازه‌اش را به كربلا آوردند و در حجره سوم سمت راست كسى كه از در معروف به زينبيه خارج مى‌شود دفن كردند.

٢) -مخطوطات

3) -مهر تابان، صص ٢۴-٢٣.

4) -مهر تابان، صص ٣٠-٢٨.

 

آیت الحق//سید حسن قاضی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=