٨-آقاى سيد هاشم هندى (رضوى) نقل كرد كه يكى از سادات محترم هند به نام
سيد علىنقى هندى، از هند براى تحصيل علوم دينيّه به نجف اشرف مىآيد و در آنوقت مقارن مىشود با فوت مرحوم آقا سيد محمد كاظم يزدى، و سپس آقاى ميرزا محمد تقى شيرازى، و مىبيند كه رسالههاى بسيارى طبع شده است و از طرف افراد بسيارى و طلاّب، آن رسالهها را در هنگام خروج مردم از صحن كربلا به مردم مجّانى مىدادهاند و در اعطاى آن تنافس مىنمودند.
با ديدن اين منظره آقا سيد علىنقى دچار اشكال و شبهه مىگردد و امر تقليد براى او سخت مىگردد و نمىداند كه از چه شخصى تقليد كند؟ بالاخره با خود قرار مىگذارد كه به حضرت امام عصر عجّل الله تعالى فرجه متوسل گردد و براى حلّ مشكل از ايشان راهنمايى بخواهد كه شخصى را براى تقليد او معرفى كنند.
و براى اين مهمّ با خود قرار مىگذارد كه يك اربعين در مسجد سهله اقامت كند و به عبادت مشغول باشد تا كشف مطلب شود؛ هنوز چهل روز به پايان نرسيده بود كه ناگاه ديد يك نورى بسيار قوّى در مقام حضرت حجّت ارواحنا فداه ظاهر شد كه آن نور، نور امام زمان بود و آن نور اشاره كرد كه به سيّدى كه تنها در مقام نشسته بود و گفت: از اين سيّد تقليد كن! سيد علىنقى نگاه كرد و ديد اين سيد آقاى حاج ميرزا على آقاى قاضى هستند، و آن نور ناپديد شد. ولى مىگويد با خود گفتم: اين معرّفى اين سيّد به من بود، و اين تنها كافى نيست. بايد خود اين سيّد هم نزد من بيايد و بگويد: حضرت امام زمان امر تقليد تو را به من ارجاع نمودند. و لذا از مسجد سهله بيرون آمدم و به مسجد كوفه درآمدم و در آنجا معتكف شدم تا زمانى كه اين امر تحقق يابد و حضرت ولى عصر به آن سيّد بگويند: برو نزد سيد علىنقى و او را از اين امر مطّلع گردان!
يك روز كه در مسجد كوفه نشسته بودم مرحوم قاضى به نزد من آمد و فرمود: در احكام دين هرچه مىخواهى از من بپرس و بدان عمل كن! ولى اين قضيه را نزد احدى فاش مساز!
سيد علىنقى مىگفت: از آن به بعد من از آن سيد تقليد مىكردم و هر مسئلهاى پيش مىآمد از او مىپرسيدم تا زمانى كه مرحوم قاضى فوت كرد. از آن به بعد نسبت به هر مسئلهاى كه پيش مىآيد و من حكمش را نمىدانم در خواب مرحوم قاضى به سراغ من مىآيد و حكم آن را به من مىفرمايد: «صحبوا الدّنيا بأبدان ارواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى»
آیت الحق//سید حسن قاضی