رمز موفقیت
استاد حسن زاده از قول استادشان مرحوم آقاى شیخ محمد تقى آملى رحمه الله علیه نقل کردند که ایشان مى فرمود: آقا! درس خواندن و به جایى رسیدن بایستى با جان کندن همراه باشد، با تنبلى نمى توان به جایى رسید. بدانید هر فصلى نمى شود درس خواند، قدر جوانى تان را بدانید، همین الان وقت درس خود شماست . هر چقدر الان بیشتر زحمت بکشید در آینده کارتان سبک تر است ؛
هر که سخن با سخنى ضم کند |
قطره اى از خون جگر کم کند |
لیله القدر؟
آیت الله حسن زاده آملى مى فرماید: در حدود بیست و پنج سال قبل ، در فرخنده روزى به محضر مبارک علم و طور تحقیق ، حبر فاخر و بحر زاخر آیت حق استاد بزرگوار جناب حاج شیخ محمد تقى آملى – کساه الله جلابیت رضوانه – تشرف حاصل کرده بودم . در آن اوان در لیله القدر سخن به میان آوردم و نظر شریفش را در بیان آن استفسار نمودم . از جمله اشاراتى که برایم بشارت بوده است این که فرمودند: به بیان امام صادق علیه السلام که جده اش صدیقه طاهره علیه السلام را لیله القدر خوانده است و لیله القدر را به آن جناب تفسیر فرموده است دقت و تدبر نمایید.
پس از آن براى تحصیل حدیث ، فحص بسیار کردم تا به ادراک آن در تفسیر شریف فرات کوفى – رضوان الله تعالى – که حامل اسرار ولایت است توفیق یافتم …
… گاه استاد به گونه اى که کلید به دست شاگرد مى دهد و اگر شاگرد هم ، فرد قابلى باشد، همین که استاد کافى است که او را از بسیارى کتاب ها و استادان دیگر، بى نیاز سازد. مثلا این رساله انسان و قرآن ما، عصاره دو کلمه آقاى قزوینى و آقاى آملى است . لیله القدر، فاطمه زهرا علیه السلام است .
نمونه علم و عمل
علامه طهرانى رحمه الله علیه مى فرماید: مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى از علماى برجسته طهران و از طراز اول بودند؛ چه از نقطه نظر فقاهت و چه از نقطه نظر اخلاق و معارف . تدریس فقه و فلسفه مى نمودند، منظومه سبزوارى و اسفار را تدریس مى کردند؛ و صاحب حاشیه مصباح الهدى فى شرح العروه الوثقى و حاشیه و شرح منظومه سبزوارى هستند و با پدر حقیر، سوابق علمى و آشنایى از زمان طلبگى را داشته اند. حقیر محضر ایشان را مکررا ادراک کرده ام ؛ بسیار خلیق و مودب و سلیم النفس و دور از هوى بود؛ و تا آخر عمر متصدى فتوى نشد و رساله به طبع نرسانید. آن مرحوم در ایام جوانى و تحصیل در نجف اشرف از محضر درس استاد قاضى رحمه الله علیه در امور عرفانى استفاده مى نموده و داراى کمالاتى بوده است .
نشانى داده اندت از خرابات
آیت الله حسن زاده مى فرماید: … چهارشنبه ۲۷ ذى حجه ، ۱۳۷۴ هق از قم به تهران رفتم و به محضر مبارک جناب استاد آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى – رضوان الله تعالى علیه – مشرف شدم و خوابى که ایشان را دیده ام که در عالم رویا به من ، فرمود: التوحید ان تنسى غیرالله به ایشان عرض کردم ، این جمله توحیدیه را که از من شنید این بیت گلشن راز عارف شبسترى را در بیان آن برایم قرائت فرمود:
نشانى داده اندت از خرابات |
که التوحید اسقاط الاضافات |
اما مرحوم آملى ، مصرع اول را چنین قرائت فرمود:
خبر در داده اندت از خرابات .
چگونه کلاس اخلاق تشکیل شد؟
مرحوم قاضى همیشه در ایام زیارتى ، از نجف اشرف به کربلا مشرف مى شد، هیچگاه کسى ندید که او سوار ماشین شود و از این سو احدى مطلع نشد جز یک نفر کسبه بازار ساعت بازار بزرگ که به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضى را در مشهد دیدم .
مرحوم قاضى خیلى عصبانى شدند و گفتند: همه مى دانند که من در نجف بوده ام و مسافرتى نکرده ام . علامه طهرانى در پاورقى کتاب مهر تابان مى فرماید: این داستان را سابقا براى بنده ، دوست معظم حقیر، جناب حجه الاسلام آقاى حاج سید محمد رضا خلخالى دامت برکاته که فعلا از علماى نجف اشرف هستند، نقل کرده اند…
نقل آقاى خلخالى این تتمه را داشت که : چون آن مرد کاسب از مشهد مقدس به نجف اشرف مراجعت کرد به رفقاى خود گفت : گذرنامه من دچار اشکال بود و در شهربانى دست مى شد و من براى مراجعت ، به آقاى متوسل شدم و گذرنامه را به ایشان دادم و ایشان گفتند: فردا برو شهربانى و گذرنامه ات را بگیر!
من فرداى آن روز به شهربانى مراجعه کردم ، شهربانى گذرنامه مرا اصلاح کرده و حاضر نموده بود، گرفتم و به نجف برگشتم .
دوستان آن مرد گفتند: آقاى قاضى آمد و داستان خود را مفصلا براى آقاى قاضى گفت و مرحوم قاضى انکار کرده و گفت : همه مردم نجف مى دانند که من مسافرت نکرده ام .
آن نزد فضلاى آن عصر نجف اشرف چون آقاى حاج شیخ محمد تقى آملى آمد و داستان را گفت . آنها به نزد مرحوم قاضى آمده و قضیه را بازگو کردند و مرحوم قاضى انکار کرد و آنها با اصرار و ابرام بسیار، مرحوم قاضى را وادار کردند که براى آنها یک جلسه اخلاقى ترتیب داده و درس اخلاق براى آنها بازگو بگوید. در آن زمان ، مرحوم قاضى بسیار گمنام بود و از حالات او احدى خبر نداشت ؛ و بالاخره قول داد براى آنها یک جلسه درس اخلاق معین کند و جلسه ترتیب داده شد و در ردیف اول ، همین افراد به اضافه آقاى حاج سید حسن مسقطى و غیر هم ، در آن شرکت داشتند.
آیت الله حسن زاده آملى هم فرمودند: یکى از شاگردان آن مرحوم نقل کرد: من محمد تقى آملى شب در خانه به متکا تکیه داده بودم و قرآن مى خواندم ، فردا که به درس حضرت استادم آیت الله قاضى ، حاضر شدم بدون سوال از من ، فرمودند: این چه نوع قرآن خواندن است ؟! مدتى از این ماجرا گذشت ، شبى دیگر که مى خواستم در خانه پایم را دراز کنم ، کتاب ها را بالاى طاقچه گذاشتم تا رعایت ادب بشود، صبح که به درس آمدم حضرت استاد فرمودند: حالا کتاب ها را بالا گذاشتى ، بى ادبى نیست !
اقتداى امام خمینى به آیت الله العظمى آملى
آیت الله آقا شیخ یحیى عابدى فرمودند: طلبه قم بودند و مى خواستم به مشهد مقدس مشرف شوم آمدم تهران بلیت تهیه کنم . آن موقع مرکز بلیت فروشى در میدان توپخانه و اطراف آنجا بود. چون وقت مغرب بود رفتم در مسجد مجد نماز بخوانم دیدم امام خمینى قدس سره که آن زمان معروف به حاج آقا روح الله بودند در صف چهارم نماز جماعت ایستاده و به آیت الله آملى اقتداء کرده است . امام خمینى به ایشان اظهار ارادت مى نمود.
تدریس آیت الله آملى
آیت الله آقا سید رضى شیرازى فرمودند: آقاى آملى فقه و اصول تدریس مى کرد و درس اخلاق هم در مسجد مجد تدریس مى نمودند که عده اى از مامورین شرکت مى کردند. البته آیت الله آملى درس اخلاق را به روش علمى تدریس مى کردند. ولى تعهدها از گفتن درس فلسفه و معقول منصرف شدند. حالا چه پیشامدى رخ داده بود نمى دانم .
خود من در سال ۱۳۴۲ یعنى ۳۸ سال پیش از خدمت ایشان درخواست درس معقول کردم ایشان خیلى مودبانه عذر آوردند. عرض کردم : پس درس اصول بدهید. فرمودند: دلم مى خواهد فقه بگویم و قول مى دهم مسائل اصول را کاملا در آنجا متعرض بشوم .
شرح عروه و درس خارج را از کتاب میاه شروع کردند. آیت الله آملى همین مصباح الهدى فى شرح عروه الوثقى را به شکل جزوه مى نوشت و در درس خارج آنرا مى خواند و بحث مى کرد. کتاب صلاه را نگفت و فرمود که چون من صلاه میرزا نائینى را در سه جلد نوشته ام دیگر لازم نیست تدریس کنم . اینجانب حدود هشت سال در درس ایشان حاضر شدم .
عالم اعلم
دکتر سجادى فرمودند: ما مى خواستیم کفایه الاصول بخوانیم دنبال استاد خوب مى گشتیم . لذا رفتیم خدمت آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى و از بیانات شیواى ایشان بهره بردیم و همان جلسه اول شیفته ایشان شدیم . درس ایشان از همه دروس مفیدتر بود و از شهرت بسزایى هم برخوردار بود. حتى بعضى ها درس ایشان را به درس هاى حوزه دیگر مثل حوزه قم نیز ترجیح مى دادند. بارها از علماى محترم تهران شنیده بودم که آیت الله آملى از همه علما، لااقل علماى تهران برتر بودند و خطیب نامى مرحوم راشد مى فرمود: آقا شیخ محمد تقى آملى اعلم من فى الارض هستند !
جدیت در تحصیل
جناب دکتر کاظم آملى فرزند ایشان فرمودند: پدرم به تعلیم و تعلم علاقه مفرطى داشتند و تمام عمرشان به همین ترتیب سپرى شد. در همان دوران جوانى پدرشان رحلت کردند و ایشان با اینکه چند فرزند داشتند برادران و خواهرانش تحت تکفل ایشان قرار گرفتند و با این شرایط و مشکلات با جدیت به تحصیل پرداختند و براى رسیدن خدمت اساتید پیاده راه هاى طولانى و نامناسبى را طى مى کردند تا استفاده علمى نمایند؛ حتى نوشته اند که در تاریکى شب در زمستان سرد و برفى خودشان را به استاد مى رساندند و به تعلم و تلمذ مى پرداختند.
حتى ایشان به علوم جدید هم توجه داشتند و در این خصوص مطالعاتى داشتند. مطالبى که در هیئت و نجوم منتشر مى شد مطالعه مى نمودند.
شاگردان از خدمت ایشان استفاده مى کردند. یادم مى آید یکى از افراد که به طور اختصاصى از محضر پدرم درس مى گرفت مرحوم آیت الله سید محمد طالقانى بود.
برخورد یکسان با ثروتمند و تهیدست
جناب آقاى دکتر آملى فرمودند: پدرم در خدمت به مردم و اسلام و عبادت خدا کوشا بودند و من هیچ شکى در کارشان نداشتم . تلقى ایشان از مردم بر اساس قرآن بود. ان اکرمکم عندالله اتقاکم سوره حجرات ، آیه ۱۳ و در جاى دیگر خداوند متعال مى فرماید و الذى خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا سوره ملک آیه ۲ او همان کسى است که مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید….
پدرم این دید را نسبت به مردم داشتند و به غنى و فقیر فرقى نمى گذاشتند و با هر دو گروه سروکار داشتند ولى با این همه کاملا این دید را پاس مى داشتند و من شاهد بودم که هیچ فرقى بین آنها قائل نبودند.
من یک دوست خیلى صمیمى داشتم و ایشان مورد علاقه پدرم بودند با اینکه ایشان کارگر بودند و یک گارى داشتند و با آن کار مى کردند ولى چون اهل تقوى بودند و شخصى پارسا و خوش عملى بودند لذا ایشان هر وقت خدمت پدرم مى رسیدند پدرم احترام خاصى به آن دوستم مى گذاشتند.
اخلاق شایسته
آیت الله حاج آقا سید محمد على آل احمد طالقانى نوه آیت الله آقا شیخ محمد تقى آملى فرمودند: اینجانب خیلى به آیت الله آملى نزدیک بودم . با اینکه در قم مشغول تحصیل بودم ولى مرتب به خدمتشان شرفیاب مى شدم و علاقه وافرى به ایشان داشتم . ایشان نیز همه نوه هایشان را دوست مى داشتند و مورد تفقد و مهربانى قرار مى دادند و هیچ سراغ ندارم که ایشان کوچکترین برخوردى با کسى داشته باشد. بسیار بزرگوار بودند که ایشان کوچکترین برخوردى با کسى داشته باشد.
بسیار بزرگوار بودند و من با خود فکر مى کردم که ایشان رحلت کنند من چه خواهم کرد و چگونه این مصیبت بزرگ را تحمل خواهم نمود. آیت الله آملى اخلاق بسیار بى نظیرى داشت و همه خویشاوندان دور و نزدیک دوستش داشتند. در کارهایشان بیسار منظم بودند حتى در جزئى ترین مساله نظم را رعایت مى کردند. خواب و خوراک ، درس و بحث و دعا و عبادت همه روى نظم و حساب بود.
بعضى شبها که در اتاقش مى خوابیدم مى دیدم بسیار آرام از رختخواب بلند مى شود و به مناجات و عبادت مى پردازند. دیدار با ایشان غم و قصه را از دلها مى زدود و هر وقت برایم ناراحتى پیش مى آمد خدمتش مى رسیدم و سر کیف مى آمدم . مثل اینکه غم و قصه جرات وارد شدن به اتاق ایشان را نداشت همان دم در مى ایستاد و من بدون غم و غصه وارد ایشان مى شدم .
مکاشفه در حرم حضرت على علیه السلام
همچنین مرقوم فرموده است : مکاشفه اى است که در حرم مطهر حضرت مولى الموالى امیرالمومنین علیه السلام ، ارواحنا فداء تراب روضه الشریفه اتفاق افتاد و آن چنان است که در اوائل تشرفم به نجف اشراف ، روزى در شاه بالاسر مطهر، مشغول نماز زیارت بودم و در نمازهاى مستحبى به السلام علیکم و رحمه الله و برکاته اکتفاء مى کردم .
چون سلام نماز را گفتم ، در سمت دست راست خود سیدى جلیل را دیدم که عرب بود، به زبان فارسى شکسته به این ضعیف فرمود: چرا در سلام نماز به همین صیغه اخیره اکتفا کردى و آن دو سلام را نگفتى ؟! عرض کردم : نماز مستحبى بود و در نماز مستحبى مرا عادت چنین است که به همین سلام آخرین اکتفاء مى کنم .
فرمود: آن قدر از فیوضات از دستت رفت که احصاى آن نتوان کرد! چون چنین گفت ، این ضعیف متوجه ضریح مقدس شدم و از طرف قبله ، دیگر حرم و گنبد و بناى صحن ندیدم و تا چشم کار مى کرد جوى لایتناهى و عالمى مملو از نور دیدم که همه آنها ثواب سلام هایى بود که از این ضعیف فوت شد!
با نهایت تاثر رو به جانب آن سید جلیل کردم و عرض کردم : اطاعت مى کنم . از آن به بعد در هیچ نمازى ترک آن سلام نمى کنم و تاکنون هم شاید نکرده باشم . دیگر متوجه هویت آن سید جلیل نشدم و از آن به بعد دیگر ایشان را در حرم مطهر ندیدم . والله العالم بانه من هو!
در جستجوی استاد//صادق حسن زاده