تخت فولاد(آخوند کاشى)

ایشان فرمودند:
یک عده از شاگردان مرحوم آخوند قصد مى کنند که یک مقدار سر بسر آخوند بگذارند. خُب مرحوم آخوند یک آدم فوق العاده و خیلى مرتب ومنظم و دقیق و مقرراتى بود. کسى هم حق تصرف در امور ایشان را نداشت و اجازه هم نمى داد کسى مداخله کند.

شاگردها قصد مى کنند که ایشان را اذیت کنند. یک روز پنج شنبه بعد از ظهربه ایشان مى گویند: استاد مى خواهید برویم تخت فولاد؟
مى گوید: اشکالى ندارد، ((تخت فولاد قدیم اطاق اطاق و حجره حجره بود و یک عده عصر پنج شنبه تا عصر جمعه اقامت مى کردند در آنجا مى خوابیدند .

مرحوم آخوند رسمش این بود که بعد از نماز مغرب و عشاء مى خوابید که نصف شب بیدار شود. در آن روز مرحوم آخوند به این نکته الطفات نداشت . که ((مرحوم آشیخ مرتضى ریزى )) که دراصفهان مشهوربوده درآن موقعها ((دعاى کمیل )) مى خوانده ، و در اصفهان بین پیرمردها معروف بود که ایشان هر وقت در ((تخت فولاد)) ((دعاى کمیل )) مى خواند و به الهى العفو، مى رسید همه باهم دسته جمعى ((الهى العفو و یانور و یا قدوس )) مى گفتند. صدایشان تا اصفهان مى رسید و شنیده مى شد، جمعیّت عجیب وغریبى شرکت مى کردند.

شاگردها، آخوند را مى برند آنجایى که سر و صدا زیاد بود، توى اطاق مى گذارند و مى روند و مى گویند: آخر شب آخوند از خواب بیدار مى شود، ((مرحوم حاج شیخ مرتضى )) هم طبق روال همیشه شروع مى کند به مناجات کردن و الهى العفو گفتن .

صبح که مى شود شاگردهابر مى گردند که براى مرحوم آخوند بساط صبحانه راه بیندازند و براى جناب آخوند چاى بریزند حالاشاگردها مى دانستند آخوند دیشب نخوابیده ودعاى کمیل آشیخ مرتضى طول مى کشیده وروال آخوند را هم بهم زده اند

مى گویند: استاد دیشب خوب خوابیدید یانه ؟ مرحوم آخوند هم دوسه تا فحش وافاضات ملکوتى نثارشان مى کند و مى گوید: این فلان فلان شده هم خلاصه با این الهى العفوها و یا نور و یا قدوسش بلا خره ما را هم سرحال آورد.

داستانهایی از مردان خدا//قاسم میر خلف زاده

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *