ربیعى پوشنگى (فوشنجى) ، ملقب به صدرالدین و متخلص به ربیعى، شاعر و خطیب ایرانى در نیمۀ دوم قرن هفتم. عباس اقبال آشتیانى (ص ۱۶۹) ربیعى را یکى از شاعران بزرگ قدیم و از مشهورترین شاعران قرن هفتم میداند و به گفتۀ ملکالشعراى بهار (ص ۲۶) ربیعى در روزگار خود در خراسان و عراق بینظیر بود.
وى از مداحان و ندیمان ملک فخرالدینبن ملک شمسالدین کرت (حک : ۶۹۳ـ۷۰۵)، از ملوک آلکرت، بود (خوافى، ج ۳، ص ۴). در منابع تاریخى او را گاهى خطیب فوشنج و گاه پسر خطیب یا پسر قاضى فوشنج نامیدهاند، اما ظاهرآ پدر او خطیب بوده و باتوجه به زندگى شاعرانه و بیمبالاتى ربیعى در عیش و نوش، خطیب بودن خود وى بعید به نظر میرسد (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۱۷۱).
در تذکرهها نام او ذکر نشده است. نام وى فقط در کتابهاى تاریخى عصر تیمورى، که مؤلفان آنها اهل هرات بودهاند یا در هرات کتابهاى خود را نوشتهاند، دیده میشود (اقبال آشتیانى، ص ۱۶۹).وى در دربار فخرالدین محمد مقام والایى یافت و به دستور او مثنویاى در تاریخ هرات و سرگذشت ملوک کرت، به نام کرتنامه در بحر متقارب بر وزن شاهنامه، سرود (اسفزارى، ص ۴۲؛میرخواند، ج ۴، بخش دوم، ص۳۷۰۰؛خواندمیر، ج ۳، ص ۳۷۶؛نیز رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج ۲، ستون ۱۴۷۴) و در طى سرودن کرتنامه ماهى هزار درهم یا زر نقد از خزانۀ شاهى دریافت میکرد. با این حال، براى درخواست مقدار بیشتر گاه و بیگاه مزاحم شاه میشد و سرانجام میان آنان اختلاف افتاد.
ربیعى از بیم جانش به قهستان رفت و از ملازمان شاهعلیبن ملک نصیرالدین سیستانى، از نوادگان ملوک صفارى، شد، اما به دلیل عیبجوییها و شکایتهایى که از ملک فخرالدین نزد شاهعلى کرد، شاهعلى او را از قهستان راند. ربیعى از قهستان به نیشابور رفت و از آنجا قصد داشت به عراق برود، اما ملک فخرالدین براى او نامه فرستاد و او را به هرات فراخواند و وعدههاى فراوانى به وى داد.
ربیعى شادمان از نیشابور به هرات بازگشت (خوافى، ج ۳، ص ۴ـ۵؛میرخواند، ج ۴، بخش دوم، ص۳۷۰۰ـ۳۷۰۱؛خواندمیر، ج ۳، ص ۳۷۷) و دوباره از ندیمان و نزدیکان سلطان شد تا اینکه شبى در مجلس شراب، در اثر غلبه مستى، با جمعى از دوستانش دربارۀ تصرف مُلک و حکومت سخن گفت که به سبب آن، شاه وى را به زندان افکند.
رحلت
ربیعى در زندان قصیدهاى در مدح ملک و در طلب آزادى و خلاص خود سرود، اما فخرالدین به آن و به نامههاى او پاسخ نداد (خوافى، ج ۳، ص ۵، ۷؛میرخواند، ج ۴، بخش دوم، ص ۳۷۰۱ـ۳۷۰۳). وى در زندان حبسیهاى نیز در قالب مثنوى، به نام کارنامه، در شرححال خود سرود که ابیاتى از آن در مجمل فصیحى (ج ۳، ص ۵ـ۶) مضبوط است.سرانجام، ربیعى در ۷۰۲ در زندان ملک فخرالدین درگذشت یا به قتل رسید؛کیفیت مرگ او معلوم نشد (خوافى، ج ۳، ص ۴، ۹؛میر خواند، ج ۴، بخش دوم، ص ۳۷۰۴؛خواندمیر، ج ۳، ص ۳۷۸).
از ربیعى فقط ابیاتى باقى مانده است، اما همان ابیات اندک توانایى او را در شعر و شجاعت و صراحت قول او را نشان میدهد (بهار، ص ۳۸).
منابع :
(۱) معینالدین محمد اسفزارى، روضات الجنّات فى اوصاف مدینه هرات، بخش یکم، چاپ سید محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸ش؛
(۲) عباس اقبال آشتیانى، «ربیعى پوشنگى»، مهر، سال اول، شماره ۳، مرداد ۱۳۱۲ش؛
(۳) محمدتقى بهار، «صدرالدین ربیعى»، ارمغان، دوره ششم، شماره ۱، فرودین ۱۳۰۴ش؛
(۴) حاجى خلیفه؛
(۵) غیاثالدینبن همامالدین الحسینى خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر، زیرنظر محمد دبیر سیاقى، تهران، ۱۳۱۳ش؛
(۶) فصحیحالدین احمدبن محمد خوافى، مجمل فصیحى، چاپ محمود فرخ، مشهد، ۱۳۳۹ش؛
(۷) محمدبن خاوندشاه بن محمود میرخواند، تاریخ روضه الصّفا فى مسیره الانبیاء و مللوک و الخلفاء، چاپ جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۸۰ش.
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵