تذكره الأولياء ونفحات الانسعرفا-الفعرفای قرن دوم

۱۴- ابراهیم بن ادهم، قدس الله تعالى روحه‏(نفحات الانس)

از طبقه اولى است. کنیت او ابو اسحاق است، و نسب او ابراهیم بن ادهم بن سلیمان ابن منصور البلخى. از ابناى ملوک است.

در جوانى توبه کرد. وقتى به صید بیرون رفته بود، هاتفى آواز داد که: «ابراهیم! نه براى این کار آفریده‏اند ترا.» وى را آگاهى پدید آمد. دست در طریقت نیکو زد. به مکه رفت و آنجا با سفیان ثورى و فضیل عیاض و ابو یوسف غسولى صحبت داشت. و به شام رفت آنجا کسب مى‏کرد در طلب حلال، ناظوربانى مى‏کرد. و وى را حدیث است، و از اهل کرامات و ولایت است. و به شام از دنیا رفته، در سنه احدى او اثنتین و ستین و مائه، و یقال فى سنه ست و ستین، و هذا اکثر.

شخصى با ابراهیم ادهم همراه شد و همراهى وى دیر کشید. چون مى‏خواست که جداشود، گفت: «شاید که در این صحبت از من رنجه شده باشى، که بى‏حرمتى فراوان کردم.» ابراهیم گفت: «من ترا دوست بودم. دوستى، عیب تو بر من بپوشید. من از دوستى تو خود ندیدم که نیک مى‏کنى یا بد.»

و یقبح من سواک الفعل عندى‏ و تفعله فیحسن منک ذاکا

عثمان عماره گفت که: «به زمین حجر بودم با ابراهیم بن ادهم و محمد بن ثوبان و عبّاد منقّرى، سخن مى‏گفتیم. جوانى دورتر نشسته بود. با ارادت و نیاز تمام گفت: اى جوانمردان! من مردى‏ام، گرد این کار مى‏گردم. به شب نخسبم و به روز هیچ نخورم، و عمر خویش را بخش کرده‏ام: یک سال حج کنم و یک سال غزا. چون است که مرا بویى نمى‏رسد و در دل خود هیچ چیز نمى‏یابم، و نمى‏دانم که شما چه مى‏گویید؟» گفت: «هیچ کس از ما جواب وى باز نداد و در سخن خویش برفتند. آخر یکى از یاران گفت که: مرا دل بر نیاز وى بسوخت. گفت: اى جوانمرد! اینان که گرد این کار مى‏گردند و آن را خواهان و طالب‏اند، نه در فراوانى طاعت و خدمت مى‏کوشند، در نگریستن و تیزبینى مى ‏کوشند.»

شیخ الاسلام گفت: «این نه آن است که خدمت و طاعت نباید کرد، یعنى با آن چیز دیگر مى‏باید. صوفى بى‏خدمت نبود، اما تصوّف نه خدمت است. صوفیان خدمت بنگذارند، بلکه از همه خلق زیادت آرند، اما آنچه کنند بر او نشمارند، یعنى عوض و مزد و مکافات به آن طلب نکنند و مایه ایشان چیز دیگر است در باطن نه در ظاهر. ظاهر به تلبیس گذرانند، و به باطن در جهان دیگر زیند.»

ابو القاسم نصرآبادى گفته: «جذبه من جذبات الحقّ تربى على عمل الثّقلین. یک کشیدن که دل تو با او نگرد- یعنى به محبّت و معرفت و صحبت- ترا به از کردار آدمى و پرى.»

ابراهیم ادهم و على بکّار و حذیفه مرعشى و سلم خوّاص یاران یکدیگر بودند. با یکدیگر بیعت کردند که هیچ چیز نخوریم، مگر که دانیم که از حلال است. چون درماندند از یافتن حلال بى‏شبهه، با اندک خوردن آمدند، گفتند: «چندان خوریم که از آن چاره نبود، بارى شبهه اندکتر بود.»

نفحات الأنس//عبدالرحمن جامی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=