ژنرال فرانسوی ، که به دربار عثمانی پیوست و اسلام آورد. او فرزند مارکی ژان فرانسوا بود. بنوال بعدها در دربار عثمانی به احمدشاه ملقب شد و به عنوان مشاور نظامی ـ سیاسیِ باب عالی * شهرت یافت (بندیکت ، ص ۹؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «احمدپاشا بنوال »).
بنوال در ژوئیه ۱۶۷۵ در خانواده ای اشرافی ، که خویشاوندی سببی دوری با دودمان سلطنتی بوربونها (۱۵۸۹ـ۱۷۹۲) داشت ، در ایالت لیموزین فرانسه به دنیا آمد. دوران کودکی را نزد یسوعیان (ژزوئیتها) گذراند. در سیزده سالگی وارد نیروی دریایی فرانسه شد و پس از حدود یازده سال خدمت ، در ۱۶۹۸ به جمع افسران گارد انتقال یافت .
پیشرفت سریع او در دستگاه نظامی فرانسه و بعدها در دربارهای امپراتوری اتریش و سلاطین عثمانی ، علاوه بر ابراز لیاقت ، بیشتر به سبب انتسابش به خاندان سلطنتی بود، که تا قبل از انقلاب فرانسه (۱۷۸۹ـ۱۷۹۹) امتیاز خاصی به شمار می آمد. سفرهای ماجراجویانه بنوال و خدمت صادقانه او در جنگها و لشکرکشیهای سه امپراتوری بزرگ در قاره اروپا، سبب گردید تا با شناخت عمیقی از مراتب پایین جامعه تا محافل درباری ، تجاربی به دست آورد و آنها را برای شهرت خویش در دسترس دولتمردان قرار دهد (بندیکت ، ص ۸ ـ ۱۰).
در جنگ جانشینی اسپانیا (۱۱۱۳ـ۱۱۲۶/ ۱۷۰۱ـ ۱۷۱۴) ـ که بعد از درگذشت شارل دوم (۱۷۰۰)، آخرین پادشاه از شاخه اسپانیایی خاندان هاپْسْبورگ (۱۲۸۲ ـ ۱۹۱۸)، بین فرانسه و متحدانش از یک سو و اتریش و هم پیمانان آن از سوی دیگر، روی داد ـ بنوال بر اثر رنجش از همقطاران فرانسوی خود، به سپاه اتریش پیوست و زیر نظر شاهزاده اوژن دوساووا (۱۶۶۳ـ۱۷۳۶)، نواده کاردینال مازارن فرانسوی و فرمانده کل جنگ ، خدمت کرد و در نبردهای نظامی شرکت جست و رشادتها نمود ( > اتریش : واقعیتها و ارقام < ، ص ۲۰ـ۲۳؛ د. اسلام ، همانجا).
با آنکه صدها افسر و درجه دار فرانسوی ، چه قبل و چه بعد از بنوال ، در بین نظامیان اتریش دیده می شدند، مجلس پاریس بنوال را به جرم خیانت به وطن و فرار از خدمت سربازی ، به مرگ محکوم کرد (بندیکت ، ص ۱۳). او در نبرد پترواردَین (۱۱۲۸/۱۷۱۶)، که بین اتریش و عثمانی اتفاق افتاد و به شکست ترکها انجامید، مجروح شد و همراه دویست تن از زیردستانش با جنگ و گریز از معرکه جان به در برد و در محاصره و فتح بلگراد (۱۷۱۷) شرکت فعال داشت (هامر ـ پورگشتال ، ج ۷، ص ۲۰۶ـ۲۰۷؛ د. اسلام ، همانجا).
همکاری بنوال با شاهزاده اوژن ، فاتح بلگراد، بیش از ۲۲ سال ادامه یافت اما سرانجام این دوستی به دشمنی گرایید و او از ارتش اتریش روی برتافت ؛ ازینرو مدتی زندانی شد و پس از رهایی به ونیز رفت و کوشید تا به دشمنان اتریش کمک رساند. او در این کار، توفیق چندانی به دست نیاورد و ناگزیر به سلطان احمد سوم (حک : ۱۱۱۵ـ۱۱۴۳/ ۱۷۰۳ـ۱۷۳۰) متوسل شد و در ۱۱۴۲/ ۱۷۲۹ به دربار عثمانی پیوست و تقاضای پناهندگی کرد و اسلام آورد (۱۱۴۳/ ۱۷۳۰) و نام احمد بر خود نهاد (هامر ـ پورگشتال ، ج ۷، ص ۳۶۷ـ ۳۶۸؛ د. اسلام ، همانجا).
با جلوس سلطان محمود اول (حک : ۱۱۴۳ـ۱۱۶۷/ ۱۷۳۰ـ۱۷۵۴)، بنوال در گومولجین ، واقع در ناحیه تراکیّه ، اقامت گزید و سال بعد (۱۱۴۴/ ۱۷۳۱) به دعوت توپال عثمان پاشا صدراعظم ، که در صدد اصلاح و تکمیل ارتش به سبک اروپاییان بود، به استانبول رفت و با راهنمایی او برای تربیت و تعلیم مهندسان نظامی ، آموزشگاه نظامی تأسیس کرد (ووسینیچ ، ص ۹۹) و پس از چهار سال (۱۷۳۵)، منصب خمپاره چی باشی و عنوان پاشایی را به دست آورد ( د. اسلام ، همانجا). نفوذ روزافزون احمدپاشا بنوال در دربار و اعتبار فرانسویان در عثمانی باعث شد تا چند تن دیگر از هموطنان وی به اسلام و به خدمت باب عالی درآیند و همچنین ۲۲ نفر توپچی ، که همراه کشتیهای جنگی فرانسه و ظاهراً به عنوان بدرقه سفیر عثمانی در پاریس یا جزو همراهان سفیر فرانسه ، به استانبول آمده بودند، به خمپاره چیان بنوال اضافه شدند (هامر ـ پورگشتال ، ج ۷، ص ۴۴۹، ج ۸، ص ۴۲).
او بیش از آنکه به امور نظامی بپردازد، بیشتر اوقات خود را صرف مسائل سیاسی و توسعه روابط دیپلوماسی می کرد؛ به توصیه سلطان ، پیمان عثمانی را با فرانسه و سوئد بر ضد روسها منعقد نمود و در جریان جنگ جانشینی لهستان (۱۷۳۳ـ ۱۷۳۵) باب عالی را به دشمنی با اتریش واداشت و با تحریک یگین محمد پاشا، صدر اعظم جدید، در مجارستان (هُنگری )، از متصرفات اتریش ، شورش به پا کرد. این نقشه او ناکام ماند و وی اعتبار خود را تا مدتی از دست داد و از کار بر کنار شد (۱۷۳۸) و به قَسْطَمونی ، در ترکیه آسیایی ، تبعید گردید ( > واژه نامه بزرگ دانشنامه ای لاروس < ، ذیل مادّه ؛ هامر ـ پورگشتال ، ج ۸، ص ۲ـ۳؛ د. اسلام ، همانجا). بنوال بعد از عزل یگین محمدپاشا، دوباره در سمت سابق ابقا گردید. او در سالهای بحرانی جنگ جانشینی اتریش (۱۷۴۰ـ ۱۷۴۸)، پس از درگذشت شارل ششم (۱۷۴۰)،
باب عالی را از حمله به مجارستان بازداشت تا عثمانی را از طریق اتحادیه سیاسی با دول مسیحی اروپا در یک ردیف قرار دهد (بندیکت ، ص ۸). بنوال حتی می کوشید که برای حل و رفع اختلافاتِ ممالک اروپایی ، باب عالی را واسطه قرار دهد. ازینرو ایلچی سوئد در استانبول ـ اگر چه به تقرّب او نزد سلطان حسادت می ورزید ـ با تمام توان او را در بعضی موارد یاری می رساند (هامر ـ پورگشتال ، ج ۸، ص ۵۹ ـ۶۱).
حمله نادر، نایب السلطنه ایران ( بعدها نادرشاه ) ، به بغداد و شکست توپال عثمان پاشا، سرعسکر ترک ، و کشته شدنش در کرکوک ۱۱۴۶/۱۷۳۳ ( حدیث نادرشاهی ، ص ۱۵۱ـ ۱۵۸)، فکر برقراری مناسبات باب عالی را با سلاطین مغول هند تشدید کرد. بنوال از سالها پیش خطر حمله سپاه ایران را به متصرفات عثمانی احساس کرده بود و در یادداشتی برای سفیر فرانسه در استانبول خواستار عقد قراردادی بین باب عالی و مغول بزرگ گردید (هامر ـ پورگشتال ، ج ۸، ص ۵۸ ـ ۵۹). پس از فتح دهلی به دست نادرشاه افشار (۱۱۵۱/۱۷۳۸)، فرستاده مغول هند در عریضه ای به وزیر اعظم هندوستان ، ضمن شکایت از حمله نادر، تقاضای عقد پیمان با عثمانی و درخواست کمک کرد (همانجا).
بنوال در بهار ۱۱۶۰/۱۷۴۷ درگذشت و جسد او را در مولویخانه غَلَطه به خاک سپردند و منصب او به پسر خوانده اش سلیمان آغا، فرانسوی نومسلمان ، واگذار شد ( د. اسلام ، همانجا).
منابع :
(۱) حدیث نادرشاهی ، چاپ رضا شعبانی ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۲) وین ووسینیچ ، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمه سهیل آذری ، تبریز ۱۳۴۶ ش ؛
(۳) Heinrich Benedikt, Der Pascha-Graf Alexander von Bonneval 1675-1747 , Graz-Kخln 1959;
(۴) EI 2 , s.v. “Ah ¤ mad Pasha Bonneval” (by H. Bowen);
(۵) Grand dictionnaire encyclopإdique Larousse , Paris 1982-1985;
(۶) Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches , Pest 1832;
(۷) عsterreich: Tatsachen und Zahlen , Wien 1973.
دانشنامه جهان اسلامجلد ۴