در نجف ، یک روزى خدمت امام رسیدم . از ایشان سؤ ال کردم . از مسائلى که در ترکیه به هنگام تبعید شاهد آن بوده اند. امام فرمودند: ((یک مسجدى نزدیک ما بود. روزهاى جمعه مى رفتیم آن مسجد لااقل پنج هزار نفر در این مسجد حاضر مى شدند. بقدر پنج کلمه صداى بلند کسى از این پنج هزار نفر نمى شنید و زیاد مرا در حیرت انداخته بود که ، چرا ما مثلاً این ابهّت و جلالت را حفظ نمى کنیم ؟!
فکر کردم اگر یک خارجى بیاید اینجا و این مسجد را ببیند، بعد هم بیاید آنجا در نجف ، آن مسجد هندى را ببیند، بعد بیاید قم ، مسجد اعظم را ببیند و نماز خواندن ما را، قطعاً خواهد گفت : نماز این است (که اینها دارند) نه آنکه ما داریم ! (در ایران ؟) و ما جلالت و قدر نماز را حفظ نکردیم . اینها اگر یک وقت مثلاً کسى بود که درست نایستاده بود رفیقش مى خواست به این حالىّ بکند، با اشاره به او حالّى مى کرد عقب بیاید. اینها مرا متاءثر مى کرد این امور را که مى دیدم . (که چرا ما در ایران چنین رعایت نمى کنیم )
سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام ، ج ۴، ص ۱۱۳،