در بعد از ظهر جمعه هشتم ذوالحجه ۱۳۸۷ ه ق . که روز ترویه بود، در حالتى بودم که دیدم صداى اذان به گوشم مى آید و تنم مى لرزد، و مؤ ذن در پهلوى راست من ایستاده است ، ولکن من به کلى چشم به سوى او نگشودم و جمال مبارکش را به نحو کامل زیارت نکردم ، فقط شبح حضرتش گاه گاهى جلوه مى کرد و پنهان مى شد؛ از یکى دیگر از شخص او را دیدم ولى او را نشناختم ، پرسیدم این مؤ ذن کیست که بدین شیوایى و دلربایى اذان مى گوید؟ گفت : این جناب پیغمبر خاتم محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم است ، با شنیدن این بشارت چنان گریه بر من مستولى شده است که از آن حال باز آمده ام .
داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی