«مرحوم آقا سیّد جمال میفرمود: من وقتى از اصفهان به نجف أشرف مشرّف شدم، تا مدّتى مردم را به صورتهاى برزخیّه خودشان میدیدم؛ به صورتهاى وحوش و حیوانات و شیاطین. تا آنکه از کثرت مشاهده ملول شدم.
یک روز که به حرم مطهّر مشرّف شدم، از أمیر المؤمنین علیه السّلامخواستم که این حال را از من بگیرد؛ من طاقت ندارم. حضرت گرفت، و از آن پس مردم را به صورتهاى عادى می دیدم.
و نیز میفرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادى السّلام نجف أشرف براى فاتحه اهل قبور و ارواح مؤمنین. چون هوا بسیار گرم بود، رفتم در زیر طاقى که بر سر دیوار، روى قبرى زده بودند نشستم. عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدرى استراحت نموده و برگردم. در این حال دیدم جماعتى از مردگان با لباسهاى پاره و مندرس و وضعى بسیار کثیف بسوى من آمدند و از من طلب شفاعت میکردند که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه که ما را عفو کند.
من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو مى کنید؟ بروید اى متکبّران!
ایشان میفرمودند: این مردگان شیوخى بودند از عرب که در دنیا متکبّرانه زندگى مىنمودند و قبورشان در اطراف همان قبرى بود که من بر روى آن نشسته بودم.
آیت نور، ۱جلد ص: ۱۸۹//علامه سید محمد حسین تهرانى