۱- کیفر غلات
هفتاد نفر از اهل زط (نژادى از اهل سودان و هند) پس از جنگ صفین نزد امیرالمومنین علیه السلام آمده و پس از سلام ، سخنانى به زبان خودشان به آن حضرت گفته و آن حضرت نیز به همان لغت به آنان پاسخ داد. و در ضمن گفتارشان به آن حضرت نسبت خدایى دادند.
امیرالمومنین علیه السلام به آنان فرمود: من خدا نیستم بلکه بنده اى از بندگان خدا هستم ولى آنان نپذیرفته ، همچنان بر مطلب خویش اصرار مى ورزیدند، تا این که حضرت امیر به آنان فرمود: اگر از این عقیده تان دست بر ندارید و به درگاه خدا توبه نکنید، شما را خواهم کشت ، ولى آن همه موعظه و اندرز در آنان اثر ننموده و توبه نکردند.
پس آن حضرت دستور داد، گودالهایى حفر نموده و بین گودالها روزنه قرار دادند، و آنان را میان گودالها انداخت ، و سر آنها را پوشاند و میان یکى از گودالها که کسى در آن نبود آتشى افروخت و با دود همه را هلاک کرد.
۲- پروردگار من و شما خداست
حضرت امیر علیه السلام در خانه ام عمرو از طائفه عنزه (یکى از همسران آن حضرت ) تشریف داشت ، قنبر به نزد آن حضرت آمد و گفت : ده نفر بر در خانه آمده و شما را به خدایى مى خوانند.
امیرالمومنین به قنبر فرمود: آنان را بیاور، پس بر آن حضرت وارد شدند.
على علیه السلام چه مى گویید؟
غلات : تو پروردگار و آفریدگار و روزى رسان ما هستى ؟
على علیه السلام : واى بر شما! چنین نگویید من هم مانند شما مخلوق خدایم . ولى آنان نپذیرفتند.
على علیه السلام واى بر شما! پروردگار من و شما خداست ، توبه کنید و از این عقیده برگردید.
غلات : تو پروردگار و روزى دهنده و خالق ما هستى .
على علیه السلام به قنبر فرمود: برو چند کارگر بیاور، قنبر ده کارگر با ابزار حفارى حاضر کرد، على علیه السلام به کارگران دستور داد گودالى در زمین حفر کنند و آنگاه در میان گودال ، هیزم افکنده آتشى بزرگ افروختند و در این موقع که آتش زبانه مى کشید به آنان فرمود: واى بر شما! توبه کنید و از عقیده خود دست بردارید.
گفتند: هرگز.
پس على علیه السلام همه آنان را به تدریج در میان آتش انداخت و آنگاه فرمود: هر زمان که چنین امر منکرى ببینم ، آتشم را مى افروزم و قنبر را مى خوانم .
۳- من هم بنده خدایم
حضرت امیر علیه السلام در روز ماه رمضان بر جماعتى مى گذشت که به خوردن غذا مشغول بودند.
على علیه السلام : مسافرید یا بیمار؟
نه مسافریم و نه بیمار.
اهل کتاب هستید؟
نه .
پس چرا در روز ماه رمضان غذا مى خورید؟
آنان پاسخى گفتند که معنایش این بود که تو خدا هستى .
امیرالمومنین علیه السلام چون مقصود آنان را فهمید از اسب پیاده شد و به سجده افتاد و گونه هاى صورت را بر خاک گذاشت و سپس به آنان فرمود: واى بر شما! من هم بنده اى از بندگان خدا هستم . ولى آنان گوش نکرده و بر پندار خود ثابت بودند.
در این هنگام على علیه السلام دستور داد تا دو چاه در کنار هم حفر کنند، یکى باز و دیگرى سربسته ، و روزنه اى بین آنها قرار دهند و سپس آن گروه را در گودال سربسته قرار داد و درمیان گودال دیگر آتشى افروخت و با دود، آنان را عقوبت مى داد و در آن حال پیوسته ایشان را به اسلام دعوت مى نمود ولى نمى پذیرفتند، تا این که دستور داد آنان را با آتش سوزاندند .
۴- پیدایش غلات
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه آورده : نخستین کسى که در زمان امیرالمومنین علیه السلام به آن حضرت غلو ورزید و او را خدا خواند، عبدالله به سبا بود، هنگامى که حضرت خطبه مى خواند عبدالله برخاست و چند بار به وى خطاب کرد تو خدا هستى ، پس گروهى از اصحاب آن حضرت که از جمله آنها عبدالله بن عباس بود براى او نزد آن حضرت شفاعت کردند و گفتند: توبه نموده و از عقیده خود بازگشته است ، پس على علیه السلام او را بخشید ولى مشروط به این که از کوفه خارج شود.
و هنگامى که خبر شهادت على علیه السلام به عبدالله بن سبا رسید گفت : به خدا سوگند اگر مغز سرش را در هفتاد همیان برایم بیاورید باز هم مى گویم نمرده و نخواهد مرد تا زمامدار تمام عرب شود.
گروهى به عبدالله بن سبا گرویده و با او هم عقیده شدند، از جمله عبدالله بن صبره همدانى و عبدالله بن عمرو کندى و چند تن دیگر. و عده اى از این افراد به شبهاتى بى اساس تمسک جسته اند. از جمله به گفتار عمر که ، هنگامى که آن حضرت به موجب حدى چشم مردى را کور کرد، گفت : ما اقول فى یدالله فقات عینا فى حرم الله ؛ چه گویم درباره دست خدا که چشمى را در حرم خدا کور کرد.
مؤ لّف :اصل این قضیه داستانى است که ابن اثیر در نهایه آورده : که مردى در حال طواف به زنهاى مسلمین نگاه مى کرد، پس امیرالمومنین علیه السلام سیلى به صورتش زد آن مرد به نزد عمر شکایت برد، عمر به او گفت : او بحق تو را زده است چشمى از چشمان خدا تو را رسیده (مقصودش امیرالمومنین بود) (۵۱۵). و مانند گفتار خود آن حضرت که مى فرماید: بخدا سوگند من در خیبر را با نیروى بشرى بیرون نیاوردم بلکه با تایید و نیروى الهى بیرون آوردم .
و مانند گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله در: لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده که فرمود: کسى که تمام احزاب را مغلوب ساخت على بن ابیطالب بود؛ زیرا وقتى که بزرگ و سردار آنان عمرو بن عبدود را به قتل رساند، ترس و رعب شدیدى در میان آنان پدید آمده همگى پا به فرار گذاشتند. و اما کیفیت جهاد با خوارج را نیز آن حضرت مبتکر بوده ؛ زیرا این گروه در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله نبودند تا آن حضرت حکمشان را روشن سازد.
و امام صادق علیه السلام فرموده : نبرد على علیه السلام با اهل قبله (گروههاى منحرف به ظاهر مسلمان ) داراى برکت بوده و اگر با آنان نمى جنگید، پس از او کسى نمى دانست با این گروهها چه باید کرد.
و در مناقب ابن طلحه آمده : شافعى مى گوید مسلمانان روش مقابله با مشرکین را از رسول خدا صلى الله علیه و آله فرا گرفتند، و روش مقاتله با باغیان را از على علیه السلام .
۵- دو رویه مختلف
هنگامى که امیرالمومنین علیه السلام در جنگ جمل بر دشمن پیروز گردید به یاران خود فرمود: دشمنى را که از جنگ گریخته تعقیب نکنید، مجروحان را نکشید، و کسانى که در خانه ها پناهنده شده اند در امان هستند، ولى در جنگ صفین ، دشمنان را بدون استثنا مى کشت .
ابان بن تغلب به ابن شریک گفت : چرا امیرالمومنین در دو جنگ جمل و صفین ، دو رویه مختلف معمول داشت ؟
ابن شریک گفت : زیرا در جنگ جمل فرماندهان لشکر که طلحه و زبیر بودند در همان ابتداى جنگ کشته شدند ولى در جنگ صفین ، فرمانده لشکر، معاویه زنده بود و لشکریان را جمع نموده به جنگ وا مى داشت .
۶- اسیران شامى
در جنگ جمل هرگاه دشمنى از شامیها به دست على علیه السلام اسیر مى شد، اگر کسى از یاران آن حضرت را نکشته بود او را آزاد مى کرد و گرنه او را مى کشت ، و اگر دوباره به جنگ مى آمد و اسیر مى شد او را به قتل مى رساند .
۷- آزادى اسراى شامى
و نیز آن حضرت علیه السلام در جنگ با شامیها هر دشمنى را که اسیر مى کرد اسلحه و حیوان سوارى او را مى گرفت و او را سوگند مى داد که دیگر به دشمن کمک ننموده ، سپس آزادش مى کرد .
۸- فدا از بیت المال
امیرالمومنین علیه السلام مى فرمود: هرگاه مسلمانى به دست کفار اسیر شود و زخم کارى به دشمن نزده باشد از بیت المال فدا داده نمى شود، ولى بستگانش اگر بخواهند، او را از مال خودش فدا داده و آزادش مى کنند
قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیه الله علامه محمد تقی تستری