۱- نوعى داورى
دانش آموزانى نمونه هاى خط خود را خدمت حضرت امیر علیه السلام عرضه داشتند تا آن حضرت خوش خطترین آنها را انتخاب کند.
على علیه السلام فرمود: این هم یک نوع داورى است ، و جوردر آن همانند جور در حکم است ، و آنگاه به آنان فرمود: به معلم خود برسانید، اگر در مقام تادیب ، شما را بیش از سه ضربه بزند از او قصاص گرفته مى شود .
|
|
۲- کودک یتیم
کودک یتیم را مانند فرزند خودت ادب کن و از هر خطایى که به سبب آن فرزند خود را مى زنى او را بزن .
۳- تادیب قماربازان
امیرالمومنین علیه السلام از راهى مى گذشت چند نفر را دید به بازى شطرنج مشغول بودند. امام علیه السلام به آنان فرمود: ما هذه التماثیل التى انتم لها عاکفون ؛ چیستند این تمثالهائى که شما بر آنها ایستاده اید؟
پس آنان را تادیب نموده ، در آفتاب معلق نمود .
۴- تنبیه
مردى را که استمناء کرده بود نزد امیرالمومنین علیه السلام آوردند. آن حضرت چنان بر دستش کوفت که دستش قرمز شده و آنگاه از بیت المال به او زن داد .
۵- از وظائف امام
امیرالمومنین علیه السلام مى فرمود: بر امام واجب است که دانشمندان فاسق و پزشکان نادان ، و کرایه دهندگان مفلس را حبس نماید .
۶- جوان سفیه
جوان سفیه باید نگهدارى شود تا عاقل گردد. و نیز فرمود: شخص بدهکارى که قرض خود را ادا نمى کند باید حبس شود، و چنانچه افلاس او ثابت گردد او را آزاد مى کنند تا مالى به دست آورده و دیون خود را ادا نماید. و کسى که بدهیهاى خود را نمى دهد و طلبکارانش را سر مى دواند باید زندانى شود، و آنگاه او را وادار مى کنند که داراییش را به نسبت دیونش بین طلبکارانش تقسیم کند، و اگر امتناع ورزد امام این کار را مى کند .
۷- علاج
پسرى بدون اجازه پدر ولیده (کنیزى که از مولایش فرزند دارد) پدر را به مردى فروخت ، کنیز از مشترى پسر زایید. در این هنگام مولاى اول با مشترى به مخاصمت برخاست و گفت : این کنیز ولیده من است و پسرم بدون اجازه ام آن را به تو فروخته است ، مشترى انکار مى کرد، خصومت به نزد حضرت امیر علیه السلام بردند.
امیرالمومنین علیه السلام به مولاى اول فرمود: کنیز و پسرت را از مشترى بگیر. مشترى حضرت را سوگند داد تا برایش چاره اى کند على علیه السلام به او فرمود: جوان فروشنده (پسر مولاى اول ) را نزد خودت نگهدار تا پدرش معامله را امضا نماید؛ مشترى جوان را نگهداشت .
مولاى اول به مشترى گفت : فرزندم را رها کن .
مشترى گفت : به خدا سوگند او را به تو نمى دهم مگر این که پسرم را به من رد نمایى .
مولاى اول چون این بدید تنها معامله پسر مشترى را اجازه داد بدون مادر .
۸- افسانه گو در مسجد
امیرالمومنین علیه السلام در مسجد مردى را دید افسانه گویى مى کند، آن حضرت با تازیانه بر بدنش بنواخت و او را از مسجد بیرون کرد .
۹- تازه مسلمان
مردى نصرانى را که تازه مسلمان شده و با او خوک بریان شده دیده بودند نزد حضرت على علیه السلام آوردند.
آن حضرت علیه السلام به او فرمود: چرا مرتکب چنین خطائى شدى ؟
گفت : بیمار شدم و به خوردن گوشت نیازمند گردیدم .
على علیه السلام : چرا از گوشت بزغاله استفاده نکردى با اینکه داشتى . و آنگاه به او فرمود: اگر گوشت خوک را خورده بودى به تو حد مى زدم . ولى اکنون تو را تادیب مى کنم . پس به قدرى او را زد که بولش جارى گردید .
۱۰- فریادرس آمد
در کامل جزرى آمده : على علیه السلام از قبیله همدان بیرون شد، در بین راه دو مرد را دید زد و خورد مى کردند، آنان را از هم جدا نموده و به راه خود ادامه داد، ناگهان صداى استغاثه اى شنید. امیرالمومنین علیه السلام به جانب او شتافت و مى فرمود: فریادرس آمد. پس دو مرد را دید که یکى از آنان از دیگرى شکایت داشته و گفت : یا امیرالمومنین ! پیراهنى به این مرد فروخته ام به هفت درهم و با او شرط کرده ام که درهمهاى سالم و بدون عیب به من تحویل دهد و او این درهمهاى معیوب را به من داده است ، و من از گرفتن آنها امتناع ورزیده از او مطالبه دراهم سالم نمودم ، پس سیلى به صورتم زد.
امیرالمومنین به زننده فرمود: چه مى گویى ؟
گفت : راست مى گوید.
به او فرمود: به شرط خود وفا کن ، و آنگاه به مضروب فرمود: قصاص بگیر! مرد گفت : یا عفو کنم ؟
امام علیه السلام فرمود: اختیار آن با خود توست .
و سپس به همراهان خود فرمود: بگیرید او را. پس مردى او را بر دوش گرفت و آن حضرت پانزده تازیانه به او زد و فرمود: این سزاى هتک حرمت توست نسبت به آن مرد .
قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیه الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری