۱- نوعى مجازات
روزى حضرت امیر علیه السلام در مسجد کوفه نشسته بود، در این هنگام چند نفر را که در روز ماه رمضان افطار کرده بودند نزد آن حضرت آوردند.
على علیه السلام از آنان پرسید: آیا شما در روز ماه رمضان غذا خورده اید؟
بله .
یهودى هستید؟
نه .
نصرانى هستید؟
نه .
پس چه دینى دارید که مخالف دین اسلام است ؟
مسلمان هستیم .
پس مسافرید؟
نه .
آیا بیمارى دارید که موجب افطار شما شده و ما از آن اطلاعى نداریم زیرا خداى تعالى مى فرماید: بل الانسان على نفسه بصیره .
هیچ بیمارى نداریم .
امیرالمومنین علیه السلام تبسم نمود و به آنان فرمود: به یگانگى خداوند و رسالت محمد صلى الله علیه و آله گواهى مى دهید؟
یگانگى خدا را قبول داریم ولى محمد را نمى شناسیم .
محمد فرستاده خداست .
ما پیامبرى او را قبول نداریم .
اگر بر پیامبرى محمد گواهى ندهید شما را به قتل خواهم رساند.
هر چه مى خواهى بکن .
در این موقع امیرالمومنین علیه السلام به مامورین انتظامى دستور داد آنان را به خارج کوفه برده و دو گودال نزدیک هم حفر نموده و با روزنه اى آنها را به هم ارتباط دهند، و آنگاه به آن گروه فرمود: شما را به وسیله دود خواهم کشت .
گفتند: هرچه مى خواهى بکن همانا حکم تو تنها در این دنیاست . در این موقع امام علیه السلام آنان را به آرامى در میان گودال انداخت و آنگاه دستور داد در گودال دیگر آتش افروختند و پیوسته بر ایشان بانگ مى زد چه مى گوئید آیا از عقیده خود برگشته اید یا نه ؟
مى گفتند: هر چه مى خواهى انجام بده ، تا این که به وسیله دود کشته شدند.
این خبر در گوشه و کنار و در شهرها منتشر گردید و مردم درباره آن سخن ها مى گفتند. تا اینکه یک روز که آن حضرت در مسجد تشریف داشت ، مردى یهودى از اهل مدینه که یهودیان مدینه به بزرگى و دانایى او و پدرانش معتقد بودند با گروهى از بستگانش وارد کوفه شده و مستقیما به طرف مسجد جامع کوفه رهسپار گردیده در بیرون مسجد بار انداختند، و به آن حضرت علیه السلام پیغام دادند که ما قومى از یهود هستیم که از حجاز آمده با شما گفتگویى داریم آیا شما به نزد ما مى آیید، یا ما بر شما وارد شویم ؟
امیرالمومنین علیه السلام خود به طرف آنان از مسجد بیرون رفت و مى فرمود: به زودى وارد مسجد خواهند شد (یعنى مسلمان مى شوند). پس به ایشان فرمود: مطلب شما چیست ؟
بزرگشان گفت : اى پسر ابیطالب ! این چه بدعتى است که در دین محمد گذارده اى ؟
حضرت فرمود: چه بدعتى ؟
یهودى گفت : شنیده ایم گروهى را که به یگانگى خداوند اقرار داشته ولى نبوت محمد را منکر بوده اند با دود کشته اى .
امیرالمومنین به وى فرمود: تو را سوگند مى دهم به حق نه آیه اى که در کوه طور بر موسى علیه السلام نازل گردیده ، و به حق کنائس پنجگانه قدس … آیا مى دانى که پس از وفات موسى کسانى را نزد یوشع بن نون آورده که معترف به یگانگى خداوند بودند ولى نبوت موسى را قبول نداشتند یوشع آنان را به همین ترتیب به قتل رساند؟
یهودى گفت : مى دانم .
در این هنگام یهودى گفت : گواهى مى دهم که تو صاحب سر و رازدان موسى هستى . پس یهودى کاغذى از قباى خود بیرون آورد و به دست آن حضرت داد. على علیه السلام کاغذ را باز نموده و آن را نگاه کرد و سپس گریست .
یهودى گفت : چرا گریه مى کنى ؟ این کاغذ که به خط سریانى است و تو عرب هستى مگر خط آن را مى دانى ؟
فرمود: آرى ، اسم من در آن نوشته شده .
یهودى گفت : اسمت را به من نشان بده و بگو نام تو به لغت سریانى چیست ؟
آن حضرت اسم خود را به او نشان داد و فرمود: نام من به سریانى الیا مى باشد.
یهودى گفت : گواهى مى دهم که تو پس از پیغمبر صلى الله علیه و آله اولى هستى به مردم از جهانهایشان . و همگى آنان با آن حضرت بیعت نموده ، وارد مسجد شدند.
على علیه السلام فرمود: سپاس خداى را که هرگز مرا فراموش نکرده ، و نام مرا در طومار نیکان ، ثبت نموده است .
مؤ لّف :از این خبر، دو مطلب استفاده مى شود: یکى عدم جواز دخول اهل کتاب در مساجد، و دیگرى جواز قتل منکر نبوت پیغمبر صلى الله علیه و آله ولو آن که موحد باشد .
۲- خبر دادن از کتب ادیان دیگر
شیخ مفید (ره ) در ارشاد آورده : گروهى از علماى یهود نزد ابوبکر آمده تا این که آورده و آنگاه به محضر امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب شدند، آن حضرت به آنان فرمود: آیا نه چنین است که در بعضى از کتابهایتان آمده که روزى موسى بن عمران نشسته بود، ناگهان فرشته اى از مشرق به نزد او آمد… تا آخر خبر به تفصیلى که در خبر ۱۲ از فصل ۱۱ گذشت .
قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیه الله علامه محمد تقی تستری