نه ساکن و نه متحرک !
س ۵۷۶– آیا ممکن است چیزى نه ساکن باشد نه متحرک ؟
ج – اگر عالم را روى هم یک چیز فرض کنیم ، نه متحرک است و نه ساکن . و به عبارت علمى : نسبت حرکت و سکون نسبت عدم و ملکه است ، (سکون ) عدم حرکت در موضوع قابل است ، و (حرکت ) احتیاج به انتقال از یک صقع به صقعى دیگر دارد. و مفروض این است که تمام اصقاع جزو عالم حساب شده و صقعى نیست که بیرون باشد، پس حرکتى نیست و در نتیجه سکونى هم نیست .
فلاسفه یونان
س ۵۷۷– آیا فلاسفه یونان (مانند افلاطون و ارسطو) پیغمبر بوده اند؟
ج – از سید بن طاووس قدس سره نقل کرده اند که اینها از انبیاء علیهم السلام بوده اند، ولى اینکه موحد بوده اند و دعوتى (هر چند محدود) داشته اند، جاى تردید نیست .
استدلال فلسفى در قرآن
س ۵۷۸– آیا در قرآن ، استدلال فلسفى وجود دارد؟
ج – سوره انعام که تقریبا یک جزء قرآن است ، از اول تا آخر آن استدلال و همه اش استدلال فلسفى است . چنانکه در بیانات ائمه علیهم السلام نیز استدلال فلسفى وجود دارد.
آیا معلومات انسان قابل تغییر و تکامل و تطور است ؟
س ۵۷۹– آیا معلومات انسان قابل تغییر و تکامل و تطور است ؟
ج – معلومات همه غیر ثابته هستند، و ما معلوم ثابت و پا بر جا نداریم .
درباره آموزش فلسفه
س ۵۸۰– از کتابهاى فلسفه چه کتابهایى باید خوانده شود؟
ج – منظومه مرحوم سبزوارى ، اشارات ، اسفار و شفاء.
س ۵۸۱– آیا تمام نه جلد اسفار باید خوانده شود؟
ج – خیر، بلکه به اندازه اى که بتوانید از خوانده ها، نخوانده ها را بفهمید. و بهتر است سه جلد اول که در امور عامه است خوانده شود.
س ۵۸۲– بحث معاد اسفار چطور، آیا آن را نیز بخوانیم ؟
ج – عقیده بنده این است که آن را نخوانید، لصعوبته و الشبهات الوارده فیه (به خاطر دشوارى آن و شبهاتى که بر آن وارد است .)
س ۵۸۳– اگر به جاى خواندن منظومه ، (بدایه الحکمه ) نوشته حضرتعالى ، و به جاى اسفار، کتاب (نهایه الحکمه ) خوانده شود، چطور است .
ج – خوب است .
گفتار سوفسطاییان و پاسخ ما
س ۵۸۴– سوفسطایى چه مى گویدو جواب او چیست ؟
ج – او منکر واقعیت خارج از ظرف ذهن است ، و تمام ادراکات و مفاهیم ذهنى را اندیشه خالى مى داند.
در جواب مى گوییم : فرض کردن اینکه در عالم هیچ نیست ، خود اثبات واقع است ، یعنى واقع این است که هیچ نیست و این فرض همان اثبات واقع لایتغیر، و همان واجب است ؛ پس هر چه اثباتا یا نفیا فرض کنیم ، در حقیقت همان اثبات واقع است .
س ۵۸۵– سوفسطاییان مى گویند: در خارج از خیال و ذهن چیزى نیست ، و همه چیز معدوم است ، و حقیقت عدم ، عدم است ، و واقعیت عدم چیزى جز عدم نیست ، چگونه با این فرض اثبات واقعیت مى شود؟
ج – فرض کردن این که همه موجودات در خارج معدوم است ، و اینکه واقعیت عدم ، هیچ نیست ، خود واقعیتى است که به آن اقرار و اعتراف مى کنند.
س ۵۸۶– ما در پاسخ آنان چه مى گوییم ؟
ج – ما در مقابل آنان مى گوییم غیر از خیال و اندیشه ، واقعیتهاى مشت پر کنى داریم ، نظیر زید، عمرو، دریا و صحرا که این واقعیتها تغییر پیدا مى کنند و معدوم و هیچ مى گردند؛ بنابراین امکان ندارد که خود اینها واقعیت داشته باشند، بلکه یک واقعیت است که اینها به او واقعیت دار مى شوند، و آن واجب الوجود است که امرى است ثابت و لایتغیر، زیرا اگر بگوییم او هم تغییر پیدا مى کند، ما نیز سوفسطى مى شویم .
نظریه مخصوص هر کدام از سوفسطاییان
س ۵۸۷– سوفسطائیان چند دسته هستند و نظریه و عقیده مخصوص هر کدام چیست ؟
ج – آنها به سه گروه تقسیم مى شوند:
دسته اى از آنها مى گویند: (ما و اندیشه ما) یعنى ما به واقعیت خارج از خودمان و فکرمان علم نداریم ؛ با اینکه (ما و اندیشه ما) کثرت را مى رساند.
برخى فراتر از این گام نهاده و مدعى هستند که بجز ما و فکر خود در خارج چیزى نیست و همه چیز را منکر شده اند و مى گویند جز (من و فکر من ) چیزى نداریم .
دسته سوم سوفسطایى حاد هستند که در یونان مى زیستند، و از گروه دوم نیز بالاتر گام نهاده و خطرناکترند، اینان منکر مطلق واقعیت ، حتى منکر خود و اندیشه خود شده و در آن شک و تردید مى کنند، بلکه در شک خود هم شک مى کنند.
در حقیقت ، سوفسطى کسى است که علم یعنى ادراک مطابق با واقع را منکر است .
اى برادر، تو همان اندیشه اى
س ۵۸۸– آیا بیت زیر، مقصود سوفسطایى را بیان مى کند:
اى برادر، تو همان اندیشه اى
مابقى تو استخوان و ریشه اى
ج – خیر، بلکه معناى این بیت آن است که نفس انسانى که صورت بدن است ، علم و مجرد است ، و مابقى استخوان و پوست و گوشت است که همگى از بین مى روند و تنها نفس باقى مى ماند. گویا این شعر از مولوى است .
شدت وحدت ، اقتضاى وحدت مى کند!!!
س ۵۸۹– شدت وحدت ، اقتضاى وحد مى کند یعنى چه ؟
ج – این عبارت غلط است .
پاسخ اشکال ابوالخیر به شکل اول از اشکال اربعه منطق
س ۵۹۰– آیا اشکال (ابوالخیر) به شکل اول از اشکال اربعه منطق که مى گوید: (در این شکل نتیجه در خود مقدمات است ، مانند: الانسان حیوان ، و کل حیوان ماش ، فالانسان ماش زیرا با وجود علم به کلیت کبرى ، و اندراج صغرى در آن ، و علم به صغرى ، محتاج به نتیجه گیرى نیستیم ، چرا که براى ما مجهول نیست و شکى در آن نداریم .) درست است ؟
ج – خیر، زیرا نتیجه نه صغرى است و نه کبرى ، بلکه قضیه ثالثى است که از یقین به صغرى و یقین به کلیت کبرى تولید و حاصل مى شود.
فعلیت بلاقوه
س ۵۹۱– فعلیت بلاقوه چیست ؟
ج – یعنى تجرد و کمال اتم .
الوجود بلا عدم
س ۵۹۲– مقصود از (الوجود بلا عدم ) چیست ؟
ج – یعنى بقاى لایتناهى که از تغیر و حرکت مى افتد.
حافظ وحدت در حرکت
س ۵۹۳– در هر حرکتى حافظ حرکت چیست ؟
ج – در حرکت جوهرى ، متحرک و موضوع ، هیولى است ، این بود که آن شد
درباره هیولى
س ۵۹۴– آیا در حالت تجرد، هیولى موجود است ؟
ج – خیر موجود نیست ، و حرکت همان تبدل صورت هاست ، در موجودى که قوه هاى متناهى یا غیر متناهى وجود دارد، و هر فعلیت جانشین فعلیت دیگر مى شود تا این که به فعلیتى برسد که در او قوه نیست و وجودى بلا عدم و بقائى بلازوال دارا شود.
س ۵۹۵– چگونه چیزى که فى حد ذاته قوه است ، فعلیت مى شود؟
ج – فى حد ذاته قوه است ، یعنى مى پذیرد، و وقتى که پذیرفت فعلیت مى شود.
حرکت جوهرى
س ۵۹۶– آیا بدون قول به تشکیک در وجود، حرکت جوهرى امکان پذیر است ؟
ج – قول به تشکیک ملاک حرکت جوهرى نیست ، بلکه براهینى براى اثبات آن اقامه کرده اند که مرحوم آخوند ذکر فرموده است . مساءله تشکیک مطرح نیست ؛ گر چه بدون حرکت ، تشکیکى حاصل نمى شود.
وجود علمى اشیاء
س ۵۹۷– آیا حقیقت همه اشیا وجود علمى آنهاست ؟
ج – چنین مطلبى کجا ذکر شده است ؟
س ۵۹۸– در این شعر مولوى که مى گوید:
اى برادر، تو همان اندیشه اى
ما بقى تو استخوان و ریشه اى
ج – این سخن در علم حضورى تا حدى درست است که بگوییم : علم به هر شیى ء حقیقت آن شیى ء است ، و امام علم حصولى به اشیا عبارت است از حقیقت صورت هاى ذهنى و ماهیت آنها که آثار وجود عینى و خارجى را ندارند.
درمحضر علامه طباطبایی//محمدحسین رخشاد